۱۳۹۰ فروردین ۱۹, جمعه

روز جمعه بخش اوّل، تحلیل ها و آخرین گزارشات از اعتراضات، بازداشتها، زندان، و بیدادگاهها --- بیانیه ها

رهایی از تاریخ


در نقد آرامش دوستدار − ۳۶
محمدرضا نیکفر – با الهام از نیچه در گفتارش "اندر سود و زیان تاریخ برای زندگی" می‌توانیم بگوییم که تاریخ از دید دوستدار به باری گران می‌ماند که چنان بر دوش اکنونیان سنگینی می‌کند که توان تعیین جهت را از آنها می‌گیرد.

دوستدار فکر می‌کند، مقدر است که ما نیز نتوانیم بیندیشیم، زیرا آن کسانی که ما با آنها در داستان تاریخ ایران همداستان شده‌ایم، نتوانسته‌اند بیندیشیند.
  بخش پیشین را با اشاره به این موضوع که جبرباوری دوستدار از تلقی وی از تاریخ به‌عنوانِ بار گران برمی‌خیزد، پایان بردیم. بحث تاریخ را ادامه می‌دهیم با مقایسه میان آرامش دوستدار و سیدجواد طباطبایی.

تاریخ اندیشیده‌ی طباطایی

۸۷. تاریخی نیز که طباطبایی روایت می‌کند و امتیاز آن را در آن می‌داند که به شیوه‌ای هگلی «اندیشیده» است، چنین بار گرانی است.
  فضل تقدم طرح مسئله‌ی امکان و امتناع اندیشه در فرهنگ ایران از آن دوستدار است. طباطبایی بدون اذعان به این موضوع مسئله را کشانده است به مبحث اندیشه‌ی سیاسی و بر آن سر است که با نوشتن تاریخ انحطاط این اندیشه در ایران تکان فکری‌ای ایجاد کند که اندیشه‌ی فلسفی در مورد ایران را میسر سازد. او بر این امید است که از این راه نوزایشی پدید خواهد آمد و ایران و ایرانیان از انحطاط رهایی خواهند یافت.
  بار گران از دید طباطبایی انحطاطی است که با زوال «اندیشه ایرانشهری» حاصل شد، آن «حکمت خسروانی»‌ای که گویا روح قومی ایرانی را می‌ساخته و زمانی آن قدرت را داشته که مانع عربی شدن ایران–زمین گردد. 

 این تز می‌توانست در زمان قوتِ ایدئولوژی ایرانی قوی و هیجان‌انگیز بنماید. ولی اینک مدتی است که عصر تاریخ‌های ملی به سر آمده است. پایان تاریخهای ملی در غربِ پیشرفته پایان جنگ جهانی دوم بود و در جهان سوم پایان عصر "جنبشهای رهایی‌بخش ملی". تاریخ‌های ملی در هیچ کجا نوزایش و رهایی و چابکی فرهنگی پدید نیاوردند. دستاوردشان در همه جا افزودن بر چگالی حماقت ملی و ستیزهای بین‌الملی بوده است. تاریخ‌نویسی‌های ملی همه دروغزن بوده‌اند.

تاریخ و جامعه‌شناسی

طباطبایی نیز متأثر از ایدئولوژی ایرانی داستان ایران را داستانی یگانه که نقش‌آفرین کانونی آن نهادی یگانه است، می‌د‌اند. او نیز از دیرباز خطی را می‌کشد که به حال منتهی می‌شود. تصور می‌کند از طریق استدلالی روایی حال را آسیب‌شناسی کرده و با نگاه به گذشته هم علت درد را یافته است یا می‌یابد و هم درمان آن را.
  طباطبایی، از این نظر که درمان را هم در گذشته می‌جوید، البته در غالب یک سنت‌گرایی متجددانه، محافظه‌کارتر از دوستدار است. تاریخ‌باوری جبرگرای محافظه‌کارانه‌ی او به صورت مخالفتش با جامعه‌شناسی بروز می‌کند که تمرکزش بر حال است نه گذشته و آسیب‌شناسی از راهِ برش مقطعی را ممکن می‌داند.
ولی این تاریخ نیست که جامعه‌شناسی را کنار می‌زند. تاریخ درست آنگاه بار گرانی می‌شود و بر ذهن‌ها سنگین می‌کند که درمان درد در مقطع میسر نمی‌نماید. رجوع به گذشته اذعان به شکست در اکنون است و ناتوانی عمومیِ سازنده‌ی فضای کنونی است که گرایش به واکاوی تاریخ گذشته را برانگخته است. ملتهای شاد به آینده می‌اندیشند و در غم تاریخ نیستند. شکست در پاسخگویی به "چه کنیم" است که پرسش "چه هستیم و چه بودیم" را به پرسش مرکزی تبدیل می‌کند.
  تاریخ‌باوری طباطبایی افراطی‌تر از آنِ دوستدار است. دوستدار می‌گوید ما از دیرباز در چنبره‌ی دین بوده‌ایم و دیگر حوصله‌ی پرداختن تفصیلی به جزئیات تاریخی این ماجرا را ندارد. طرح تاریخ او ساده است، در مقابل طباطبایی‌، زیر فشار متافیزیک هگل، تصویری پر راز و رمز از تاریخ به دست می‌دهد.

اپیستمه‌ی ایرانی

۸۸. وجه تعیین‌کننده‌ای از اندیشه‌ی دوستدار و طباطبایی را می‌توانیم این گونه بازنماییم که بگوییم آنان بی آن که به کار خویش صراحت بخشند، نهادگانی (subjectivity) انسان ایرانی را به دو بخش تقسیم می‌کنند: یک بخش فردی و تجربی است و بخش دیگر که اپیستمه (episteme) را می‌سازد، فرافردی و "ایرانی" است. آنان آن اپیستمه را جزئی از روح قومی می‌دانند و اختیار آن را به طور کامل از دست فرد خارج می‌کنند.
  بر این قرار ایرانیان نمی‌توانند نجات یابند، چون آن گاه که به‌عنوانِ ایرانی مطرح هستند و در تصور یا واقعیت کنار هم قرار می‌گیرند، اپیستمه یعنی دانستگی نادانسته و بی‌چهره‌ی‌شان چنان بُعد تاریخی‌ای می‌یابد که تا تاریخ امکان نجاتی فراهم نسازد، روشن‌گشتگی آن، که پایانِ سرگشتگی اکنونیان در گرو آن است، ممکن نخواهد شد.

ضرورت رهایی از تاریخ

دوستدار روشن‌گشتگی روح قومی ایرانی را بسیار دشوار و حتا ناممکن می‌داند. طباطبایی اما معتقد است که با اعتراف به انحطاط نجات از انحطاط ممکن می‌شود. او به تاریخ‌نویسی به چشم آمرزش‌خواهی و صعود از راه اعتراف به سقوط می‌نگرد.
  هر دو متفکر ما چنان در اندیشه رهایی در تاریخ‌اند که به راه حل عصر ما که رهایی از تاریخ است بی‌توجهی کامل نشان می‌دهند. زبان عصر ما جامعه‌شناسی در موقعیتِ جهانی‌شدن است نه مابعدالطبیعه‌ی تاریخ ملی.
  هم دوستدار و هم طباطبایی با نادیده گرفتن وجه فردی و تجربی نهادگانی انسانهای ایرانی فقط وابستگی آنان را به سنت دیده و آزادیشان را از سنت نمی‌بینند. آنان حال را با گذشته توضیح می‌دهند و چشم بر نقش تزیینی و ابزاری سنت بر روی صحنه‌ی بازی قدرت می‌بندند. در طرح هر دو نقد قدرت غایب است، چون آزادی غایب است، و این از آن روست که آنان وجود فردی و تجربی انسانها را نادیده می‌گیرند و دانستگی انسان‌ها را از مغزهای خودشان و موقعیت‌های مشخص زیستی‌شان جدا کرده و اختیار آن را در دست پدیده‌ی  مرموزی به نام تاریخ می‌گذارند.
رجوع به تاریخ در بهترین حالت رجوع به بوده‌هاست، مشکل کار ما اما در نبوده‌هاست. آیا با رجوع به بودگی تاریخی می‌توان به کم–بودها و نبودها پی برد؟ آزادی را فقط به‌عنوانِ نبود می‌توانیم درک کنیم، درکی که بایسته برای آن، گسستن از تاریخ است.

ادامه دارد
 
بخش پیشین:
نقد معنا در روایت‌های تاریخی



علیرضا جعفرزاده در کنفرانس خبری پنجشنبهآقای جعفرزاده عکس هایی از مجتمع صنعتی تابا ارائه کرد
سازمان مجاهدین خلق ایران می گوید یک مجتمع صنعتی را در کرج شناسایی کرده است که در آن قطعات سانتریفیوژ تولید می شود.
علیرضا جعفرزاده از سخنگویان این سازمان مخالف جمهوری اسلامی روز پنجشنبه در کنفرانسی خبری در واشنگتن گفت که مجتمع "تابا" برای چهار سال و نیم مشغول تولید "جدار آلومینیومی، مغناطیس، پمپ های ملکولی، لوله های کامپوزیت و پایه سانتریفیوژ بوده است."
سازمان مجاهدین خلق که می گوید این سایت توسط جاسوسان آن شناسایی شده، تعدادی عکس هوایی از این تاسیسات صنعتی ارائه کرد اما هیچ سندی در تایید این ادعا نداد.
این سازمان گفت که ایران قطعات ساخت "ده ها هزار سانتریفیوژ" که در غنی سازی اورانیوم به کار می رود را در آنجا تولید کرده است.
اورانیوم غنی شده در غلظت پایین کاربردهای غیرنظامی دارد اما در غلظت بالا می تواند برای ساخت سلاح اتمی به کار رود.
ایران می گوید که برنامه اتمی اش جنبه غیرنظامی دارد اما آمریکا و غرب ایران را متهم می کنند که در پی دستیابی به سلاح اتمی است.
سونا صمصامی گفت که اعضای این گروه با پذیرفتن "خطرات جدی" اطلاعاتی درباره عملیات مجتمع تابا جمع آوری کرده اند.
سونا صمصامی و علیرضا جعفرزاده همچنین جزئیاتی درباره سه انبار فولادی در این مجتمع ارائه و نام های چندین نفر که گفتند مدیران ارشد و دانشمندان این مرکز هستند را اعلام کردند.
مارک تونر، سخنگوی وزارت امور خارجه آمریکا روز پنجشنبه به خبرنگاران گفت که او گزارش سازمان مجاهدین خلق را دریافت کرده است.
وی افزود: "ما همواره نگرانی هایی درباره این نوع اطلاعات داریم."
آژانس بین المللی انرژی اتمی از سال 2008 خواستار دسترسی به کارخانه های سانتریفیوژسازی ایران بوده که موفق به این کار نشده است.
سازمان مجاهدین خلق از سال 2002 به این سو در چند مورد اطلاعاتی در مورد آنچه می گوید اسرار برنامه اتمی ایران است ارائه کرده که بعضی از آنها موثق بوده و بعضی از آنها نیز تایید نشده است.
آقای جعفرزاده گفت که مجتمع تابا بزرگترین تولیدکننده قطعات سانتریفیوژ در ایران است و دولت این کشور طی سالیان اخیر قطعات لازم برای ساخت 100 هزار سانتریفیوژ را تولید کرده است.
به گزارش آسوشیتدپرس وجود حدود 10 هزار دستگاه سانتریفیوژ در ایران معلوم است.
دیوید آلبرایت رئیس موسسه علوم و امنیت بین المللی به این خبرگزاری گفت که نمی تواند تایید کند که در مجتمع تابا قطعات سانتریفیوژ ساخته می شود اما آن را مردود هم ندانست.
او در مورد این ادعا که ایران قطعات لازم برای ساختن 100 هزار سانتریفیوژ را تولید کرده ابراز تردید کرد.
سازمان مجاهدین درحالی از اطلاعات تازه اش در مورد برنامه اتمی ایران سخن می گوید که وزارت خارجه آمریکا، به دستور دادگاه، درحال مرور مجدد تصمیم سال 2009 خود برای نگه داشتن مجاهدین در فهرست سازمان های ممنوعه تروریستی است.
یک دادگاه فدرال سال گذشته گفت که وزارت خارجه به هواداران سازمان مجاهدین فرصت کافی برای رد کلیه شواهد در این پرونده را نداده است.




يادداشتی بر تائيديه آقای بهنود

جمشيد طاهری‌پور

جمشيد طاهری‌پور
برداشتم اين است آقای بهنود ترسيده و دوپهلو نوشته! به در گفته تا ديوار بشنود! و من اين قلم ترسيده را که ديدم با خود گفتم مبارزه برای پيش‌راندن ايران به سوی آزادی از همين‌جاها شروع می‌شود، از اين‌جا شروع می‌شود که به سهم خود نگذاری يک روزنامه‌نويس در خانه‌ی خود در لندن هم ترسيده بنويسد!
با اين که آقای ابراهيم يزدی متن منتشر شده ی مصاحبه کذای ايرنا – خبرگزاری رسمی جمهوری اسلامی – با خود را تکذيب کرده است، آقای مسعود بهنود تائيديه-ای بر آن نگاشته و زير عنوان "به بهانه نقلی از دکتر يزدی" در سايت روز انتشار داده است. نقلی که آورده – او در بيشتر مقاله هائی که می نويسد، نقال است- نقل جد و جهد های آقای يزدی است در بازداشتن شيخ صادق خلخالی از اعدام مقامات رژيم شاه. البته آقای بهنود، جز اشاراتی پراکنده، نخواست تاکيدی داشته باشد که اولا" شيخ، حاکم شرع بود و ثانيا" منصوب خمينی بود و ثالثا" بارها اقرار کرده که هيچ حکم اعدامی بدون اذن و اجازه آيت الله خمينی نداده است. و اما بهانه او از اين نقل دم بريده؛ دفاع از اصلاح طلبی دولتی است. بنياد اين دفاع نيز عبرتی است که او در توضيح چيرگی استبداد يادآور شده؛ "فرياد بر مردم خواهی و اعتدال چربيد، خيابان و عدالت صحرائی چيره شد بر عقل و احترام به حقوق ديگران".
اين عبرت او درس بزرگ امروز ما می بود اگر تمام حقيقت را می نوشت! آن نيمه نانوشته حقيقت را من می نويسم: آن فرياد و آن خيابان و عدالت، نه صحرائی بلکه اسلامی و ايمانی و ايدئولوژيک بودند و "ليبرال دموکراتهای ايرانی" مثل آقای دکتر يزدی و ديگران که نام برده، کار گزار آقای خمينی و بستر ساز حکومت "اسلام عزيز" او بوده-اند. چقدر خوب می شد اگر آقای بهنود آن عبرت ديروز را به روز می کرد و از تجربه -ای سخن به ميان می آورد که آن فرياد و خيابان را تغيير جهت و ماهيت داده و بجای آن عدالت صحرائی – که ايضا" اسلامی بوده- در امروز روز؛ خواهان عدالت حقوق بشری است. آقای بهنود اين ها را ننوشته! شايد هم سهوا" ننوشته چون او که در کار روزنامه است بهتر از هرکس می داند که فرياد امروز، مردم خواهی و اعتدال است، و خيابان در امروز، مطالبه-اش چيرگی عقل و احترام به حقوق ديگران است. سهو و تجاهل آقای بهنود در باره اين تفاوت، سراپای مقاله او را از دشنام به "فرياد" و "خيابان" آکنده و لاجرم مدعيات او را ابطال می کند.
مقاله بهنود اگر پيش از ۲۲ خرداد ۸۸ نوشته شده بود، جز تجليل هزاربار گفته شده-ی اصلاح طلبی دولتی و تائيد حرکت انتقادی در چارچوب قانون اساسی، معنای ديگری نداشت، آن هم در چارچوب مشربی که بر اين اعتقاد است؛ خدمتی به ايران اگر بشود کرد، طريقت آن؛ "نصحته الملوک" است و بس! اما در شرايط امروز ايران که در آن جنبش سبز موجوديت دارد، تائيديه آقای بهنود دارای يک معنای مضاعف است و آن نوعی فاصله گيری و رويگردانی از جنبش سبز و بويژه نکوهش آقايان موسوی و کروبی، روش و منش آنان است. من اين ارزيابی را دارم که چنين رويکردی در صفوف اصلاح طلبان درون و برون ايران بالا خواهد گرفت.
در مصاحبه کذای ايرنا از قول ابراهيم يزدی دبير کل نهضت آزادی گفته شده بود؛ "... اگر موسوی انتخاب می شد، برای کشور فاجعه بود. زيرا رهبری و رئيس جمهور بايد با هم هما هنگ باشند." و بهنود در تائيديه خود می نويسد؛ "اقرارنامه دکتر يزدی يا ضمانت نامه رهايی – هر چه نام بگذاريم – بايد خوانده شود. به باورم نکته ای که بايد آموخت اين است که در همين متن که بدون نوشتنش آن استخوانی مرد بيمار از زندان به بيمارستان ره نمی برد؛ کلمه ای نيست که از زی مسالمت جوئی و اصلاح طلبی به در باشد. خشونت و تندی، چنان که التماس و حقارت نه در اين متن هست نه در ادعانامه بلند اميرانتظام و نه در چند بار اعتراف گيری از مهندس سحابی".
بسيار خوب! من هم می پذيرم که از اين "زی مسالمت جوئی و اصلاح طلبی" همان نکته آموختنی است که بهنود می گويد. خوشبختانه نسل های جوان کشور آنرا آزمودند و آموختند و اينک می دانند که راه به آزادی ايران نمی برد. جنبش سبز الهامی از همين تجربه و آموختن است. به اين بحث ورود نمی کنم چون موضوع اين يادداشت چيز ديگری است.
ضرورت نوشتن اين يادداشت بسيار فراتر از رد يا قبول نوشته آقای بهنود است! اين را هم بگويم که "اقرار نامه آقای يزدی" از نظر من فاقد اعتبار است، حتی اگر فردا با صدای خودش آنرا بشنوم. تا آنجا که من تجربه کرده-ام هر سخن و باوری از سوی هرکسی اگر در موقعيت زير بازجوئی استبداد گفته و شنيده آيد، بيرون از اعتبار است؛ هم راست و هم دروغش بيرون از اعتبار است. در اين يادداشت به اين موضوع هم نمی پردازم. ضرورت نوشتن اين يادداشت دفاع از حق آقای بهنود است در بيان نظرش در باره جنبش سبز و نقد روش و منش آقايان موسوی و کروبی! البته اگر نقد روشن و نظر شفافی در چنته دارد. چطور؟ برای اين که برداشتم اين است آقای بهنود ترسيده و دوپهلو نوشته! به در گفته تا ديوار بشنود! و من اين قلم ترسيده را که ديدم با خود گفتم مبارزه برای پيش راندن ايران بسوی آزادی از همينجا ها شروع می شود، از اينجا شروع می شود که بسهم خود نگذاری يک روزنامه نويس در خانه خود در لندن هم ترسيده بنويسد! هيچ چيز به اندازه بيان شفاف نقد و نظر ياری دهنده جنبش نيست. اگر پيشروی ايران را بسوی آزادی می خواهيم، پيش شرطش درک ضرورت امروز است؛ ضرورت امروز بازنگری نقادانه تجربه دوساله جنبش سبز است.
جنبش سبز برای آن که ببالد محتاج بازبينی نقادانه است. محتاج پرسش و پرسيدن است. مردم حق دارند در باره دستاوردهای جنبش سبز پرسش کنند؛ آيا اين جنبش، ايران را بسوی آزادی پيش رانده است؟ بيلان سرکوب روشن است؛ کشور بيش از پيش در انسداد سياسی فرو رفته است. ديوار استبداد از آنچه که بود بالاتر رفته! تقريبا" همه –ی روزنه ها مسدود شده و همه امکانات علنی و قانونی برای فعاليت های مدنی و مطالباتی که مجالی بوده برای حرکت در مسير استيفای حقوق اساسی مردم، قسما" و کلا" زايل شده-اند! جامعه مدنی، نهاد ها و نيرو های مربوط و مرتبط با آن سرکوب و بی دفاع تر از پيش شده-اند. پی آمد جنبش، سرکوب و گسترده تر شدن اختناق و استبداد در کشور بوده؟ جنبش به هدف های خود دست نيافته! تا اينجای کار آنچه که در برابر ماست سرکوب و ناکامی است. چه بسا سرخوردگی و نوميدی چنان دامن گستر شود که چند و چندين سال نتوان سرراست کرد! برای پيش گيری لازم است از هر گفتگوی نقادانه استقبال کنيم.
من در ماههای اخير بيشتر و بيشتر به اين نکته توجه پيدا کرده-ام که تحليل های سبزها سرشت زنده و خلاق نخستين سال بر آمد جنبش را ندارد و حدودا" صورت کليشه را به خود گرفته! سبزها دارند به کليشه های خود عادت می کنند. دارند کليشه های خود را تکرار می کنند. من اين را در گذشته دورتر تجربه کردم و می دانم که نشانه زوال است! اين سطر ها که می نويسم شک و ترديد می آفريند اما هيچ چيز به اندازه تشکيک و ترديد گشاينده راه پيشرفت و تعالی نيست. از سرچشمه های ناکامی نسل من در نبرد عليه ديکتاتوری، ايمان و يقين به درستی راه ما بوده! ما اين تجربه را به بهای گران بدست آورده-ايم و شرط عبرت اين است که شک را دارای ارزش و اعتباری بالاتر از يقين بشناسيم. راه پيشرفت با گفتگوی نقادانه گشوده می آيد. جنبش سبز محتاج نقد و نظر است. ما؛ اين خيل تحولخواهان که در هر روز اين ۲۲ ماه؛ در جنبش سبز و با جنبش سبز بوده-ايم، محتاج فضای گفتگوی نقادانه هستيم؛ مثل ماهی به آب! آن که يقين بر ميز می کوبد يک کوچه بن بست است و اما آن که سوال در ميان می نهد، راه می گشايد.
می توان اصلاح طلب نبود اما از هر اصلاحاتی بسود پيشروی ايران بسوی آزادی پشتيبانی کرد. بيرون رفتن راه سبز اميد از چارچوب اصلاح طلبی که راهبرد "اجرای بدون تنازل قانون اساسی" بيانگر آنست، به کل جنبش شهروندی ملت ايران آسيب می رساند. اما همين راهبرد برای سکولار-دموکرات های ايران و آينده جنبش حکم زهر هلايل را دارد! وظيفه سکولار دموکرات ها ديده بانی جنبش شهروندی و نمايندگی آينده اين جنبش است و راهبردش هم "انتخابات آزاد برای تشکيل مجلس ملی بازنگری قانون اساسی" است. تماميت خواهی بعنوان يک سرچشمه استبداد در نزد ما ايرانيان، تفاوت را بر نمی تابد و برسميت نمی شناسد، در حالی که راه پيشروی جنبش سبز؛ برسميت شناختن متفاوت ها و بر اين پايه رسيدن به تفاهم در مناسبات خود و دست يافتن به توافق روی مشترکات و همرائی ملی بر محور مطالبات حداقلی است. اين ها را نوشتم تا تاکيد کنم که کليد قفل جنبش سبز، تفاهم و توافق اصلاح طلبان و تحولخواهان ايران در راستای پيش راندن ايران بسوی آزادی، استيفای حقوق اساسی مردم و حق حاکميت ملت است.
راست اين است که جنبش سبز سرکوب شده است اما سرکوب جنبش معنايش اين نيست که کار جنبش سبز تمام است! جنبش سرکوب شده اما شکست نخورده و به پايان نرسيده است. اين جنبش راه ايران بسوی آزادی را گشود و ديگر هيچ نيروئی قادر نيست اين راه گشوده آمده را مسدود کند.
سی سال استبداد دينی، اکثريت بزرگ مردم ايران را در رخوت و خوابی فرو برده بود که نمی گذاشت انحطاطی را که بر کشور رفته و تباهی را که دامن آنان را گرفته، ببينند و عليه آن بپا خيزند. جنبش سبز اکثريت بزرگ ايرانيان را، از مرده وارگی ناشی از استبداد اسلامی، از رخوت و خواب استبداد زدگی بيرون آورد و آنان را به عرصه نبردی کشاند که نتيجه محتوم آن غلبه بر استبداد ولائی –سپاهی، غلبه بر انحطاط و تباهی نظام تبعيض و خرافه است. نتيجه محتوم نبرد ملت ايران، دست يابی به برابر حقوقی شهروندان، دموکراسی و حقوق بشر، دستيابی به پيشرفت و تجدد و عدالت است. کاری را که روشنگران صدر انقلاب مشروطيت ايران کردند، جنبش سبز در ابعادی بس عميق تر و ژرف تر در کار "بيداری ايرانيان" به انجام رساند. اين کاری کارستان بود.
خدمات جنبش سبز در اين زمينه فقط ابعاد ملی ندارد بلکه تاثير بيدار کننده و آگاهی بخش آن، مردم منطقه و مردمان سراسر جهان را در بر می گيرد. بی اعتباری جمهوری اسلامی در سراسر جهان و رو برتافتن از سرمشق حکومت اسلامی در خيزش دموکراسی خواهانه مردم تونس و مصر و يمن و ... بيانگر همين واقعيت است.
بعيد نيست شاهد باشيم همين "رهبر" پناه جسته زير عبای پيامبر مردم مسلمان، همين فريب کاران پناه گرفته پشت کوروش يا پنهان شده زير نام امام زمان، بسی کارها که سيد خندان در هشت سال رياست جمهوری در پاسداری از "جمهوری اسلامی" نتوانست کرد، زير اجبار نيروی بيداری ايرانيان و اتفاقا" دوام و بقای همين جنبش سبز، به انجام رسانند. در مشروطه دوم نيز مثل مشروطه اول اگر نفوذ کلامی از "نصحته الملوک" کارساز افتد به پشتوانه بيداری همين مردم و خيزش اعتراضی و جنبش شهروندی و مطالباتی آنان است. متاسفم که آقای بهنود اين را نمی بيند، ظاهرا" چشمش به نگاه به بالائی ها عادت کرده، کما اين که عادت چشم من نگاه به پائينی هاست. در اين يادداشت خواستم باز هم تاکيد کنم که اين تفاوت ها را بايد برسميت شناخت. پيشروی ايران بسوی آزادی در گرو رواداری، هماهنگی و وفاق اين دو طرز نگاه است.
ج – ط




لیبرال دموکرات‌های ایرانی، نحله سربلند تاریخ معاصر ایران‌اند. چه وقتی ابراهیم یزدی نام دارند چه عباس امیرانتظام و چه عزت الله سحابی.  
اعتراف یا مصاحبه ای همزمان با بیرون آمدن دکتر ابراهیم یزدی از زندان، در خبرگزاری ها و روزنامه های نزدیک به دولت و اطلاعات پخش و منتشر شد، گرچه تکذیب شد اما حتی به فرض صحت یکبار دیگر یادآور این نکته گشت که لیبرال دموکرات های ایرانی، همان ها که در کوره انقلاب هم آزادی طلبی شان آب نشد، نحله سربلند تاریخ معاصر ایران اند. چه وقتی ابراهیم یزدی نام دارند چه عباس امیرانتظام و چه عزت الله سحابی.
 این مصاحبه که تکذیب نشده هم پیداست پایان معامله ای است با کسی که بیماری قلب و سرطان پیشرفته نای نفس از وی بریده، بیشتر به گفت وگوی طعنه آمیز سعید حجاریان در پایان زندانش شبیه بود. در مورد حجاریان، زندانبانان از همان آغاز شرم داشتند از حبس کسی که به گناه دگراندیشی با جناح راست سنتی و به دلیل خیر هموطنان خواستن، جانش هدف گلوله شد و توان از او در میانه عمر گرفت. و باز یادآور گفته ها و نوشته های مهندس امیرانتظام است که 27 سال – بگو همه عمر سرزنده و مفیدش را – در اوین گذراند و وقتی تنش رنجورتر از آن بود که از عهده کشیدن بار حبس برآید، از اوین به بیمارستان منتقل شد.
 نسل امروز که به طفیل گسترش رسانه های الکترونیک و انفجار اطلاعات دسترسی راحت تری به منابع موثق دارند، به شکرانه این نعمت که زمانه از گذشتگان دریغ داشت به گمانم باید تاریخی ساختگی، تاریخ دروغ، تاریخ بزرگ نمائی من و نادیده گرفتن او، تاریخ کج، آینه های مقعر را کناری بزنند. باز شناسند که چرا می گوئیم امیرکبیر فخر تاریخ ایران است. بخوانند اسناد فرستادگان روس و انگلیس را در مذاکرات ارز روم تا بدانند که بزرگمردی که میرزا تقی خان بود بی پشتوانه حکومت مرکزی [به صدارت میرزا آغاسی عوام فریب و ترسو که خزر شور را حاضر بود بدهد که گام دوست تلخ نشود] با دست خالی چگونه چهار سال ایستاد تا از منافع مردم ایران پاسداری کند و یک تنه موفق شد و توطئه های مسکو و لندن و استانبول به جائی نرسید، و چون دریافت آب از سرچشمه گل آلودست هشت سال عمر نهاد تا ولیعهدی را ترتیب کند – همان راه که استادش قائم مقام رفته و جان باخته بود – و رفت و جان گذاشت بر سر راه مردمی که خود نمی دانستند چه باید بخواهند.
 نسل امروز به شکرانه اینکه راه دانستن برایش با همه فیلتر ها و سانسور ها بسته نیست باید از لابه لای سندها کشف کند که چرا چهار نسل ایرانی، و به شرحی که بارها نوشته شده نیم قرن دولتمردان منطقه از نهرو، عبدالناصر، ایندیرا گاندی، لومومبا، سوکارنو، ماکاریوس و اجویت با احترام و تفاخر باز گفته اند که از مصدق درس ها گرفته اند. و این سرمشق می رود تا مرد بزرگ، برانت، تا فیلسوف سرکش، ژان پل سارتر. ایرانیان در این مدت در حالی به نام مصدق متنعم بوده اند که هیچ رانت دولتی به کار نبوده و هیچ دینار و دلاری از درآمد نفت، برای بزرگ نمائی و تجلیل او هزینه نشده سهل است حکومتگران نام وی را از خیابان ها و کوچه ها برکنده اند، به او دشنام گفته و تقاص کوچکی خود را از آن قامت بلند گرفته اند که غولی مانند رضاشاه را در مجلس موسسان به بازی گرفت، شانزده سال تحمل تبعید و رنج کرد، و چون بازآمد باز در پیری و نحیفی برای احقاق حقوق مردم همان شیر بود و این بار با بزرگ ترین قدرت جهان درافتاد. و سرانجام دیدید که بزرگ ترین قدرت زمانه به تمنای جلب نظر ایرانیان، سال ها بعد از وی عذرخواست و به بدعهدی خود اعتراف کرد بی شکنجه و بی آزار.
 نسل امروز که بخت آن دارد که سهل تر از ما سره از میان ناسره برکشد، دیرتر فریب بخورد، فریبکاران را پناه گرفته پشت کوروش یا پنهان شده زیر نام امام زمان بازشناسد باید دین خود را به کسی مانند مهندس مهدی بازرگان بداند، همان کو در توفان زندان های ساواک و حکومت نظامی، از آرمانخواهی ملی دست برنداشت و مهم تر اینکه فراموش نکرد که قصدش برانداختن و انقلاب نیست و مقصودش انتخابات آزاد و قانونی است. وقتی نظام پادشاهی غره به پشتیبانی آمریکا مخالفان و منقدان را سرکوب کرد و راه آشتی بست، مهندس بازرگان باز دل امیدوار از دست نداد و خطاب به پادشاه آخرین در محکمه نظامی گفت ما آخرین نسلیم که با این زبان سخن می گوییم. در حقیقت نصیحتش کرد که فرصت از دست مده. از زی میانه روی و لیبرالی لحظه ای جدا نشد. انقلاب هم که شد از هر گوشه، نغمه انتقام و مرگ بر و مرده باد بلند بود، شاعران شدند ثناگوی تفنگ، جوانان ره گم کرده به غفلت در صف انتظار جوخه های آتش نام نوشتند، اما بازرگان گامی عقب نرفت یا جلو ننهاد. همین بس که خلخالی در توجیه اینکه چرا برای اعدام امیرعباس هویدا، نخست وزیر پیشین، تلفن های زندان قصر را قطع کرده است، گفت کردم که بازرگان و دارودسته اش با خبر نشوند و جلویم را نگیرند.
 خوشا بر ما که قتلگاه امیر در فین کاشان زیارتگه اهل عشق است و افسوس بر قدرتیان که تبعیدگاه و مزار دکتر مصدق در احمد آباد دربسته و متروک است. اما نومید نباش همچنان که وقتی انقلاب شد هزاران تن راهی احمدآباد شدند و بیابان در بیابان جوانان را دو هفته ای بعد از انقلاب دیدیم که ره می پرسیدند و ره می جستند به کنام آن شیر.
اینک از میان رهروان آن مردان مرد، با انتشار اعتراف نامه مصاحبه گونه دکتر ابراهیم یزدی جانشین مهندس بازرگان، واجب آمد شرحی. و واجب است شهادت دادن من که گزارشگرم از روزهای مدرسه علوی. همان روزها که در برهه ای از زمان موجودیت رژیم پادشاهی کت بسته در کلاس سوم آن مدرسه نشانده شدند روی نیمکت. و در طبقه دوم و اتاق نظام مدرسه زیلوئی بر کف اتاق و یک تشک و یک دو بالش در بالای اتاق نشسته مردی که می گفتند که رهبر کشوری سی و چند میلیونی شده. گذشته و آینده در آن ساختمان مختصر شده بود. ایران مانند آبی بر سر آتش می جوشید. خروش از دل این مدرسه بود، در هر کلاس، عقل در این کوره ذوب می شد، مهر فراموش بود و هر کس درشت تر می گفت در بیرون قهرمان می شد و بر دوش ها جا می گرفت. هفت هشت ماهی بود که کوره می دمید. در این میان یکی حکم داشت که مهندس بازرگان بود و یکی ایستاده بود که بزودی سیل بیرونش کرد. اما با رفتن شاه و بختیار کار تمام نشد که تازه آغاز شده بود. ده ها تن خود را حاکم شرع می دانستند و هزاران تن خویش را مسؤول می دیدند و میلیون ها تن انقلابی و هزاران تن به ظاهر و در امید چه گوارا. روز دوم هنوز در خیابان ها مردم با اسلحه می رفتند و با تانک عکس می گرفتند که در مدرسه عکاسی رسید با دو نفر از چریک های سابق که از زندانیان تازه از زندان کمیته به در آمده بودند و با خود مقواهائی آورده بودند. نام هر یک از کت بسته ها را می پرسیدند و شماره ای به او می دادند به تقلید از کمیته ضد خرابکاری. و عکاس می نشاند این ها را که وزیر و وکیل و امیر بودند تا همین چند روز قبل همچنان کت بسته و عکس می گرفت. ولوله افتاده بود و گزارشگران فرنگی یا خودی می خواستند بدانند چه خبر است امشب. صدها شعبان بی مخ و ده ها تیمسار نصیری و ثابتی و حتی سه چهار تائی از متوفیات مانند اسدالله علم پیدا کرده و کشان کشان به مدرسه آورده بودند. تا بخواهی والاحضرت و درباری و ارتشبد و سپهبد. مهدی عراقی با بلند گو فریاد می زد زن جماعت قبول نمی کنیم... شعبان بی مخ داریم... اردشیر زاهدی نمی خواهیم... این جا جا برای اموال طاغوتی نداریم بدهید به مسجدتان تا دستور بدهند امام....
 اما کسی نه می توانست جلو دستگیری ها و تحویل ها را بگیرد و نه کسی می توانست هراس و بلاتکلیفی آن ها را چاره کند که در کلاس سوم کت بسته بودند و آیت الله ربانی شیرازی شده بود مسؤولشان. تا خبر رسید عکاسی ها و شماره دادن ها به سفارش شیخ صادق خلخالی است که به سخنان تند و آتشین در همان چند روز شناخته شده بود. به لحظه ای خبر صدور حکم اعدام برای چهل نفر در شهر پیچید و مخابره شد به جهان. چنین بود تا دکتر یزدی از اتاق محل سکونت آیت الله خمینی بیرون آمد و خبر داد که چنین نیست و کسی اعدام نمی شود و دادگاه های انقلابی هنوز تشکیل نشده اند. اما در همان لحظه خلخالی در طبقه بالا چند خبرنگار را جمع کرده بود و وعده می داد دست کم سی تن راهی شوند و مژده می داد به شهرهای دیگر که بزودی می آیم. همه در هیجان اعدام هائی بودند که خبرهای نقیض درباره اش می رسید. به چشم دیده می شد که سرنوشت آن جمع پریشان و منتظر به موئی بسته است. خلخالی می رفت در اتاق و بیرون می آمد شادمان مژده شبی سی اعدام می داد و دکتر یزدی در مقام معاون نخست وزیر می رفت و نیم ساعت طول می کشید باز می آمد و تکذیب می کرد. به چشم می شد دید که گروه های سیاسی هوادار خلخالی بودند. جوخه اعدام وی هنوز تشکیل نشده بود دویست سیصد داوطلب داشت، نام نویسی ها شروع شده بود. روزنامه های عصر بیرون آمدند و سی عکس را با شماره چاپ کرده بودند. یواش یواش دو سه خانواده از محبوسین رسیدند و با احتیاط می گریستند و کار را تمام شده می دیدند. اما با واکنش تند کسانی که تازه از زندان های ساواک بیرون آمده بودند مجالی برای ماندن و جنازه خواستن خانواده زندانیان تازه نبود. باز در همچنان باز و بسته می شد و خبرهای نقیض می رسید. تا وقتی که قطعی شد که به اصرار دکتر یزدی و درخواست مهندس بازرگان، با وجود تمام تدارکات فقط چهار تن، آن هم نظامی، امشب اعدام می شوند. خلخالی به غضب قهر کرد و برای دکتر یزدی هم خط و نشانی کشید به صدای بلند. پدر رضائی ها که قرار بود برای سی اعدامی لحظه قبل از تیر سخن براند قهر کرد و گفت برای چهار تن صرف نمی کند [درست به همین لفظ]. در این لحظه من شنیدم که دکتر یزدی که روی لبه پله ها نشسته بود و از خستگی پیدا بود که دارد از دست می رود، گفت باید بمانم و مطمئن شویم زندانیان به محل امن منتقل می شوند.
 از آن جمع که در آن شب به پایمردی دکتر یزدی زنده ماندند، ده نفری بعد ها اعدام شدند، سه تن هنوز زنده اند بعد از سی و دو سال. این اولین برخورد ما با دکتر یزدی بود که همسرنوشت شد با مهندس بازرگان و از میان سه تنی که در آن روزها نشریه فکاهی آهنگر، مثلث بیق نامشان نهاده بود [بنی صدر، یزدی و قطب زاده] به مهندس نزدیک تر و وفادارتر ماند.
 هشت ماه بعد فریاد بر مردم خواهی و اعتدال چربید. خیابان و عدالت صحرائی چیره شد بر عقل و احترام به حقوق دیگران. اعلام دوران تازه درست است که از نظر جهانی با اشغال سفارت آمریکا و سقوط دولت مهندس بازرگان بود اما برای مردم ایران دور شدن لیبرال های آزادی خواه از دولت بود. این درست است که نفر دوم هیات موتلفه اسلامی امسال گفت امام با انتخاب بازرگان بزرگ ترین کلاه را سر آمریکا گذاشت، اما این جناح خوب می داند که چنین نبود. آنان که بوده اند می دانند که چنین نبود، جناح راست از همان ابتدا که هواپیمای انقلاب در مهرآباد بر زمین نشست قصدشان برکندن کراواتی ها بود، همان ها که ما "حلقه پاریس" می خواندیم و برای رسیدن به این مقصود چه بسیار مقدسات را قربانی کردند، و چه بوسه مسمومی بر پیشانی نظام برآمده از انقلاب زدند.
 اما صدای این انقلاب دوم حتی با سقوط دولت بازرگان به گوش ها نرسید، وقتی رسید که همین تعداد کم از آن دولت که در مجلس به رای مردم نشستند زیر فشار قرار گرفتند و حتی برخورد فیزیکی با آنان شد، وقتی شد که عباس امیرانتظام سخنگوی دولت موقت که مدتی بود بازرگان وی را از برابر تیرهای تهمت دور نگاه داشته به سفارت به اسکاندیناوی فرستاده بود به دعوت صادق قطب زاده به تهران فراخوانده شد و دستگیر شد. آغاز 27 سال حبسی که نه بر منهج عدل بود. امیرانتظام که رکورددار زندان جمهوری اسلامی گشت، در اوین بود که هزاران جوان رسیدند و در محکمه هائی که گاه چند دقیقه طول کشید محکوم و برخی اعدام شدند. سال های دهه شصت و دهه هفتاد. و از میان جان به در بردگان چه بسیار در تلویزیون دیده شدند. گاهی حتی بعد اعدام اقرارهایشان پخش شد. اما امیرانتظام تنها یک سخن را گفت و هنوز می گوید: اتهامات من دروغ بود، باید از من اعاده حیثیت شود.
 مهندس بازرگان به شرحی که خود گفت در این آرزو ماند که آزادی امیرانتظام را ببیند. دوم خرداد جامعه را به یاد گروگان دولت موقت انداخت و این زمانی بود که جوانان زندانبانان وی بزرگ شده، از دنیایی که مبتلایش بودند به در آمده، برخی با او همراه شده بودند. همان ها که اینک بخشی شان در همان سلول ها هستند که امیرانتظام 27 سال ماند و هنوز به علت بیماری بیرون است، چنان که دکتر یزدی.
 اقرارنامه دکتر یزدی یا ضمانت نامه رهایی – هر چه نام بگذاریم – باید خوانده شود. به باورم نکته ای که باید آموخت این است که در همین متن که بدون نوشتنش آن استخوانی مرد بیمار از زندان به بیمارستان ره نمی برد؛ کلمه ای نیست که از زی مسالمت جوئی و اصلاح طلبی به در باشد. خشونت و تندی، چنان که التماس و حقارت نه در این متن هست نه در ادعانامه بلند امیرانتظام و نه در چند بار اعتراف گیری از مهندس سحابی.
 هم از این روست که می گویم درست است که در این وادی خوشنامی می فروشند اما در این بازار جز درد نمی خرند. جز دشنام از دهان های گشاده نصیب نمی برند. اگر نامت امیر باشد و فخر یک قرن تاریخ ایران یا محمد مصدق قامت بلند تاریخ این سرزمین، اگر نامت مهدی بازرگان باشد یا در کسوت روحانی باشی چنان که محمد خاتمی.
حق و سهم شما فرزندان ایران است شناخت زاد و بومتان، شناخت آنان که برایتان زنده ماندند و درد کشیدند و هم آنان که هستی در این راه نهادند. و این ها همه ارزانی نسل هائی که سرانجام آزادی خود را نصیب خواهند برد و به پاداش این تعب ها دست خواهند یافت که آزادی ایران و آبادی ایران است.




در جامعه تک صدایی و تک گویی پیشوامحور، حداقل پیش از تحقیق لازم هیچ حرف مبهمی را نباید باور کرد.
روزگاری شریعتی بزرگ و هوشمند و آزادی خواه و استبدادستیز گفته بود: در جامعه ای  که فقط یک نفر حق حرف زدن دارد، هیچ حرفی را باور نکنید.
حال حکایت جامعه ماست. مصداق کامل این سخن شریعتی جامعه کنونی ما و شرایط فعلی است که حاکمیت فعلی بر جامعه ایرانی تحمیل کرده است. جامعه تک صدایی که در آن فقط یک نفر حق حرف زدن دارد و آن هم عالی­ترین فرد نظام است که ذیل عنوان «ولایت مطلقه فقیه» بر جایگاه فرمانروایی مطلقه نشسته و حامیانش او را «فصل­الخطاب» می­خوانندنش. طبق این تئوری اوست معیار حق و باطل و تشخیص او در تمام امور دین و دنیای مردم لزوما درست­ترین است و اوست که «بصیرت» دارد و بصیرت تقسیم می­کند و هرکس که با اوست و بر وفق نظر و حتی منویات او سخن بگوید و عمل کند، دارای بصیرت است و گرنه همه چیز است و از جمله «بی بصیرت» و نیز البته «فتنه گر»! روشن است که در چنین نظام و جامعه­ای فقط همان یک تن است که انحصارا حق دارد درباره همه چیز اظهار نظر کند و هرکس را که خواست بنوازد و حمایت کند و به مقامات برکشد، و هرکس را که به هر دلیل و علت نپسندید و بر وفق فکر و نظر و سلیقه­اش سلوک نکرد، براندازد و از همه چیز از جمله امکانات دولتی و غیر دولتی و حق اظهار نظر و حق آزادی و گاه از حق حیات محروم کند.
 در چنین شرایط و فضایی البته برکشیدگان و مبلغان چنین صاحب حقی مطلق می­توانند با بصیرت کامل و آزادی و اختیار و امکانات و ابزارهای قانونی و شبه قانونی و غیر قانونی هر چیز بگویند و به هرکاری دست بزنند. رسانه ها، پول، امکانات مادی و معنوی برآمده از دین و دنیای یک ملت و یک کشور و یک نظام تماما در اختیار همان یک نفر و مبلغان و برکشیدگان با بصیرت اوست. قاضی مرتضوی باشی و سردار رادان و احمد جنتی و احمد خاتمی و دو لاریجانی و احمدی نژاد و مشائی و رحیمی و توکلی و مطهری و . . . چندان فرقی نمی­کند. مهم آن است که مطیع باشی و مدال بصیرت بر سینه آویخته باشی و در «حریم» امن «خواص» قرار گرفته باشی و از «حرامیان» و «فتنه گران» و «دیگر اندیشان» فاصله گرفته باشی و از بی بصیرتان تبرّی جسته باشی.
 این را همه می­دانیم. یعنی در تجربه تاریخی و بیشتر در تجربه دو سال اخیر با تمام وجودمان حس و تجربه کرده ایم. اما نکته لطیف و نغز در سخن زیرکانه شریعتی این است که در چنین جامعه و نظامی، هیچ سخنی قابل اعتماد نیست. چرا که فقط یک نفر حق حرف زدن دارد و دیگران از سخن گفتن و اظهار نظر آزاد و بدون سانسور محروم هستند. حتی مبلغان فرمانروا و «پیشوا» (رادیو و تلویزیون و شورای نگهبان و مطبوعات و نمایندگان مجلس و تشکلهای روحانی وابسته و . . . ) نیز لب خوانی می کنند و هرگز «حرف» نمی­زنند. در چنین فضایی، همه چیز در ابهام است و هر خبری و سخنی از موافقان و مخالفان با «اما» و «اگر» مواجه می­شود. بازار شایعه و شایعه سازان گرم است و پر رونق. حتی حرف پیشوا و مبلغان با بصیرت او بیش از هرکس دیگر مبهم و پر مناقشه و مورد تردید است و مردمان معمولا در این فضا و شرایطی که پیشوای تک صدا و تک گو حاکم کرده است، معمولا بیشترین بی اعتمادی را به حرف همان پیشوا و بلندگوهایش نشان می­دهند. در واقع بانیان تک صدایی خود نیز از قربانیان سیاست خود هستند. حرف­های مخالفان نیز، گرچه مقبولیت بیشتری می­یابد، اما غالبا محل تردید و تأمل است و حداقل در آغاز و قبل از تحقیق و تفحص کافی کمتر مورد اعتماد مخاطبان حقیقت طلب و منصف و با تجربه قرار می­گیرد.
 از این رو باید گفت که در جامعه تک صدایی و تک گویی پیشوا محور، حداقل پیش از تحقیق لازم هیچ حرف مبهمی را نباید باور کرد و بیش از همه نباید حرف پیشوا و مبلغان رسمی و غیر رسمی و پنهان و آشکار او را جدی گرفت. تصور کنید در این فضا و شرایط جامعه به چه حالتی در می­آید؟ امروز می­گویند «اصل اعتماد» بنیاد سرمایه اجتماعی است و روشن است که در نظام­های پیشوا محور، سرمایه اجتماعی به شدت بی اعتبار می­شود و حتی می­توان گفت این اصل موضوعیت خود را از دست می­دهد. جامعه­ای پر از سوء ظن، بی اعتمادی، نفرت، کینه، خشونت، ریا، تملق، سودجویی، نفاق، پستی و حقارت محصول چنین نظام پیشوا ساخته است که از قضا قربانی بزرگ آن خود پیشوا و حامیان او هستند. راستی وقتی هر حرفی را که پیشوا و حاکمان می­زنند مورد انکار مردم قرار می­گیرد و حتی غالبا مردم خلاف آن را نتیجه می گیرند، آسیب کمی برای پیشوایی است که تمایل دارد مردمان سخن او را به طور مطلق بپذیرند و فصل الخطابش بدانند؟
 یکی از مصادیق سخن شریعتی و این داستان در این روزها ماجرای مصاحبه دکتر ابراهیم یزدی با خبرگزاری دولتی «ایرنا»ست که معرف حضور همگان است. چند روز پیش این گفتگو منتشر شد. بلافاصله حرف و حدیث و گمانه زنی از هر سو آغاز شد. واقعا یزدی با رسانه بدنامی چون ایرنا گفتگو کرده است؟ این گفتگو کجا و در چه شرایطی انجام گرفته است؟ واقعا شخصیتی چون دکتر یزدی این حرفها را زده است؟ آیا سخنان ایشان به طور کامل و بی سانسور منتشر شده است؟ همزمان با آزادی ایشان استعفانامه کوتاه او نیز از دبیرکلی نهضت آزادی ایران در همان رسانه غیرقابل اعتماد انتشار یافته و مورد تردید و پرسش واقع شده بود. دلیل این همه ابهام و تردید چه بود؟
 دلیل همان است که فقط یک نفر و البته حامیان و مبلغان جان نثارش حق حرف زدن دارند و هیچ دگراندیشی نه حق حرف زدن دارد و نه کمترین امکان رسمی و علنی و آزاد و بی سانسور در اختیارش است. وقتی قاضی­القضاتش، که آشکارا خود را مطیع و سرباز پیشوا می­داند، دیگر چگونه می­توان به زندانش و دادگاهش اعتماد کرد؟ وقتی نمایندگان مجلسش، که باید قانونگزار باشند و بر حسن اجرای قانون به وسیله دستگاه ها نظارت داشته باشند، خود در صحن علنی مجلس و در برابر چشم تمام مردم جهان با بی پروایی کامل و بدون تشکیل دادگاه و اثبات محکومیت افراد، در یک طرفه العینی سه شخصیت شناخته شده همین نظام را محکوم به مرگ می­کنند و شعار مرگ بر . . . سر می­دهند، کدام حرف و ادعایی قابل اعتماد و اساسا قابل شنیدن است؟
 واقعیت این است که نه استعفای دکتر یزدی در چنان شرایطی عجیب و غیرقابل فهم بود و نه حرفهای منسوب به ایشان در همان مصاحبه کذایی چندان ناآشنا و دور از انتظار (چرا که مطالب محوری و استراتژیک یزدی همان سخنانی است که نهضت آزادی در طول دوران عمر جمهوری اسلامی مورد توجه و عمل اقرار داده است). اما سخن این است که در فضایی که تک صدایی است و فقط یک نفر و تابعان و به فرموده حق حرف زدن دارند و دگراندیشان و متهم شدگان و مغضوبین بی بصیرت کمترین حق و امکان دفاع از خود ر ا ندارند، هیچ سخنی از سوی حاکمان و یا محکومان محروم از حق آزادی بیان قابل اعتماد نیست. مثلا چه کسی باور می کند که دکتر یزدی با اراده و تشخیص خود از دبیر کلی حزبش استعفا داده باشد؟ کدام شیر پاک‌ خورده ای قبول می­کند که یزدی هوشمند با اراده و اختیار خود در چنین فضا و شرایط ناعادلانه­ای انتقادهای اقتصادی به دولت مهندس موسوی در دهه شصت (که الان هیچ موضوعیتی ندارد) را برای عموم مردم و آن هم از رسانه­ای بدنام و اتهام زن و سرکوبگری چون ایرنا اعلام و منتشر کند؟ کدام آدم کم هوشی می­پذیرد که یزدی به این دلیل با رئیس جمهور شدن موسوی مخالف بوده است که او با رهبری هماهنگ (بخوانید مطیع محض) نیست؟ اگر چنین باشد پس تمام فعالیت­های سیاسی و تمام کوششهای نیم قرن مبارزه نهضت آزادی و شخص ابراهیم یزدی برای تحقق آزادی و دموکراسی و تغییرات تدریجی و مسالمت جویانه در ساختار نظام پادشاهی و به ویژه جمهوری اسلامی با استفاده از ظرفیت­های محدود همین دو نظام و دو قانون اساسی پر تناقض، لغو و بیهوده بوده است! مگر مصدق با اعلیحضرت مستبد هماهنگ بود؟ مگر خاتمی در دو دوره ریاست جمهوری و هاشمی در انتخابات ریاست جمهوری نهم با رهبر تک گوی فعلی کاملا هماهنگ و سازگار بودند که نهضت آزادی به رهبری یزدی از آنها حمایت کرد؟ اگر چنین بود می­بایست از کسانی چون علی لاریجانی و حداکثر از قالیباف در انتخابات ریاست جمهوری نهم و یا از محسن رضایی در انتخابات دهم حمایت می­کردند که کاملا هماهنگ بودند نه خاتمی و هاشمی و اخیرا موسوی و کروبی بدون ترجیح رسمی یکی بر دیگری.
 اکنون سخن من بررسی صحت این گفتار و آن دعوی نیست و در مقام دفاع از دکتر یزدی نیز نیستم، که نیازی به دفاع از من نیست؛ حرف من تفسیر سخن شریعتی است که می­خواهم صحت آن را نشان دهم و بگویم اکنون یکی از مصادیق همان سخن است و در این شرایط فضا چنان مبهم و آشفته و آلوده و تحت خفقان و سانسور برآمده از اراده و سیاست همان «یک نفر» است که حرف هیچ کس را نمی­توان و نباید باور کرد مگر این که از طریق دیگر ثابت و تأیید شود. در مورد یزدی نیز خوشبختانه با توضیحات خود ایشان و برخی دیگر از یاران و نزدیکانش تا حدودی رفع ابهام شد. گرچه هنوز نمی دانیم گفتار کامل و واقعی ایشان (البته در شرایط زندان و تحت فشار بازجویان) چه بوده است. متأسفانه در شرایط سانسور و استبداد حتی راستکرداران و راستگویان نیز گاه به هردلیل چاره ای نمی بینند که فقط بخشی از حقیقت را بگویند.
  مسأله مهم این است که در فضایی چنین سانسورزده و خفقان آور و در غیبت آزادی عقیده بیان و در فقدان دستگاه قضایی مستقل و در زمان بی­قانونی محض، هیچ سخنی که از رسانه­های حکومتی و حتی در سطحی دیگر از رسانه­های اپوزیسیون افراطی و غیر دموکرات انتشار می­یابد، قابل اعتماد نیستند. تجربه نشان داده است که نظام­های استبدادی و تک صدایی حتی بازار شایعه سازی و جعل و دروغ را بر برخی مخالفان و منتقدان نیز تحمیل می­کنند.
 بد نیست با ذکر خاطره­ای مرتبط سخنم را به پایان ببرم. در تابستان 80 که در زندان انفرادی 59 بودم، بازجویان تلاش وافر کردند که مرا وادار به اعتراف به گناهان ناکرده (از جمله اتهام اقدام برای براندازی نظام به وسیله ملی – مذهبی­ها) بکنند که موفق نشدند. حتی یک بار یکی از بازجویان روحانی دادگاه ویژه روحانیت را به زندان آوردند و در سلول با ترفندهای مختلف (از جمله وعده آزادی قریب­الوقوع) کوشید مرا قانع کند که سخنان منسوب به برخی از دوستان هم‌پرونده، مبنی بر اقدام برای براندازی نظام جمهوری اسلامی را قبول و تأیید و خود را خلاص کنم و به سلامتی به خانه باز گردم!
 در این روند اعتراف­گیری، یک بار بازجو نامه­ای از مهندس سحابی که خطاب به دخترش هاله سحابی نوشته بود و در آن به نکاتی اعتراف کرده بود را برایم خواند و گفت در روزنامه ها منتشر شده است. گفتم لابد در کیهان؟ لبخندی زد و گفت: کاملش در کیهان. هدف او اثبات این نکته بود: حال که سحابی به همه چیز اعتراف کرده، دیگر شما چاره­ای ندارید که اعتراف کنید. در جواب ایشان سخنانی گفتم که اکنون نیازی به بازگویی آنها نیست اما یک نکته را به تناسب این گفتار نقل می­کنم. گفتم آقای . . .: نمی­دانم هدف شما از این نوع اعترافها و انتشار آن چیست؟ شما خود شرایط جامعه و مردم را بهتر از من می­­دانید. اکنون فضا به گونه­ای است که اگر شخصیتی چون مهندس سحابی با اراده و تصمیم خود از شما خواهش کند که بیاید در تلویزیون و در آنجا به اعمالی نامتعارف اعتراف کند و واقعا هم تمام آنها درست و عین واقعیت باشد، هیچ کس در جامعه ایران آن را باور نخواهد کرد. چرا که در حال حاضر جامعه ایران یک اکثریت تقریبا بی تفاوت دارد و دو اقلیت مخالف و موافق شما. اکثریت مردم که در روستاها و شهرهای کوچک و مناطق دور زندگی می­کنند، نه چندان سیاسی هستند و نه غالبا سحابی و امثال او را می­شناسند و نه دغدغه اصلی شان این نوع حرفهاست. به هرحال برای این انبوه مردم چنین حرفهایی چندان جذاب و مهم نیست. حداقل آن است که مسأله اصلی شان نیست. اما اقلیتی هم هستند که به دلایل مختلف مخالف شما هستند. مخالفان شما هم هرگز یک کلمه از این نوع اعترافات را باور نمی­کند. چرا که اینان کاملا بدبین هستند و به ویژه عموما دیده اند که در طول این سالها افراد زیادی در زندان اعتراف کرده و بعدا در آزادی آن را انکار کرده اند. می­ماند یک اقلیت طرفدار شما. اولا این گروه غالبا چنان متعصب و مطیع هستند که نیاز به این نوع تبلیغات ندارند و ثانیا خود اینها می­دانند که شرایط زندان چگونه است و چگونه افراد وادار به اعتراف می­شوند و لذا آنها هم حتی حرف راست مطرح شده در درون زندان را باور نمی­کنند. حال شما برای چه این کارها را می کنید و چه بهره ای از آن می برید؟       
 



جــرس: 
همزمان با اوج گیری بحران سیاسی میان جمهوری اسلامی و کشورهای عرب منطقه، و متهم سازی تهران به "دخالت در امور داخلی این کشورها"، و در ادامه هشدارهای مقامات آمریکایی به ایران، رابرت گیتس، وزیر دفاع ایالات متحده آمریکا نیز، جمهوری اسلامی و همزمان گروه تروریستی القاعده را متهم کرده است، که در پی سواستفاده از شرایط منطقه برای گسترش نفوذ خود هستند.
به گزارش خبرگزاری فرانسه، رابرت گیتس، وزیر دفاع آمریکا،‌ روز پنج‌شنبه هفتم آوریل، در سخنانی در یکی از پایگاه‌های نظامی آمریکا در بغداد با اشاره به ناآرامی‌های جاری در برخی از کشورهای عربی، نسبت به تلاش جمهوری اسلامی و همچنین گروه‌های بنیادگرا برای سواستفاده از این وضعیت ابراز نگرانی کرده است.
وی با بیان این که ایالات متحده آمریکا باید از نزدیک مراقب اوضاع باشد، در این باره اظهار داشته است: "اکنون شرایطی وجود دارد که ممکن است، بنیادگرایان و همین طور ایران برای گسترش نفوذ خود تلاش کنند."
وزیر دفاع ایالات متحده آمریکا همچنین گفته است، کشورش باید از این امر اطمینان حاصل کند که چنین گروه‌هایی نتوانند در سایه تحولات منطقه به اهداف خود دست یابند.
رابرت گیتس، که پیش از سفر به عراق در عربستان سعودی نیز توقف کوتاهی داشت، پس از دیدار با ملک عبدالله نیز به شدت از جمهوری اسلامی انتقاد کرده و با اشاره به ناآرامی‌ها در بحرین گفته بود: "ما شواهدی در دست داریم که نشان می‌دهد، ایرانیان تلاش می‌کنند از اوضاع جاری در بحرین سواستفاده کنند."
گیتس افزوده بود: "ما همچنین شواهد و مدارکی در اختتار داریم که نشان می‌دهد، مقامات جمهوری اسلامی در این فکر هستند که در جاهای دیگر هم مشکل ایجاد کنند."
آمریکا جمهوری اسلامی را متهم می‌کند که به دنبال ایجاد بی‌ثباتی در منطقه و مقابله با حکمرانان سنی کشورهایی مانند بحرین است که از مدتی پیش شاهد اعتراض‌های اکثریت شیعه این کشور است.
در اواخر اسفند ماه نیز وزیر دفاع آمریکا در جریان سفر خود به بحرین، از مقام‌های این کشور خواسته بود، به منظور جلوگیری از "دخالت ایران و تلاش برای ایجاد بی‌ثباتی"، دست به اصلاحات بزنند.
گفتنی است اعزام نیرو از سوی چند کشور عربی از جمله عربستان سعودی و امارات به بحرین برای مقابله با اعتراض‌های اکثریت شیعه در این کشور، اعتراض شدید جمهوری اسلامی را به دنبال داشته است که این اعتراض‌ها نیز به نوبه خود با واکنش تند کشورهای عربی روبرو شده که تهران را به دخالت در امور داخلی خود متهم کرده‌اند.
مقام‌های جمهوری اسلامی و رسانه‌های حکومتی در ایران رویکردی دوگانه در قبال تحولات در منطقه در پیش گرفته‌اند و در حالی که اعتراض‌های مردمی در کشورهایی مانند مصر، تونس یا بحرین را "پس‌لرزه‌های انقلاب اسلامی" یا "خیزش اسلامی" توصیف می‌کنند، درباره اعتراض‌های ضد حکومتی در سوریه سکوت کرده‌اند.
گفتنی است وزیر دفاع آمریکا، ماهه گذشته نیز، در حالی که اعتراض‌ها در بحرین ادامه داشت، از مقام های آن کشور خواسته بود تا به منظور "جلوگیری از دخالت جمهوری اسلامی در امور بحرین" برای ایجاد بی‌ثباتی، دست به اصلاحات بزنند.
در همین راستا، مشاور پیشن امنیت ملی باراک اوباما، روز یکشنبه اخیر هشدار داد که جمهوری اسلامی از قیام‌های اعتراضی خاورمیانه و آفریقا نفع می‌برد و به طور منطقی از این آشفتگی‌ها "خرسند است" و به آن "دامن می‌زند."
جیمز جونز در مصاحبه با شبکه خبری سی‌ان‌ان توضیح داد که به دلیل هرج و مرج موجود در خاورمیانه جمهوری اسلامی دیگر مرکز توجه نیست و در حال حاضر در مورد برنامه اتمی ایران صحبت چندانی به میان نمی‌آید.
وی تأکید کرد که ایران "عملا همه چیز را تحت تأثیر قرار می‌دهد و در تلاش است تا در تمام کشورهایی" که درگیر اعتراض‌های ضد حکومتی هستند "نقشی داشته باشد" و از بیرون به "تحریک" ناآرمی‌ها می‌پردازد.
پیشتر نیز هیلاری کلینتون، وزیر امور خارجه ایالات متحده نسبت به مداخله ایران در ناآرامی‌های منطقه خلیج فارس هشدار داده بود. وزیر خارجه آمریکا که برای شرکت در یک کنفرانس بین‌المللی در مورد بحران لیبی در پاریس به سر می‌بُرد، به ایران هشدار داده بود که "مداخله در امور کشورهای منطقه را متوقف کند."




تجمع کارکنان حراست طرح‌های اقتصادی در مقابل فرمانداری ماهشهرجــرس:
در ادامه اعتصابات کارگری و صنفی در استان خوزستان، صبح روز پنجشنبه ١٨ فروردین ماه، صد تن از کارکنان حراست طرح‌های ساختمانی منطقه ویژه اقتصادی ماهشهر، در محل فرمانداری این شهرستان دست به تجمع و تحصن زدند.
بنا به گزارش ارگان خبری فعالان حقوق بشر، این کارمندان با در دست داشتن پلاکاردهای از جمله "ما را اخراج نکنید" دست به تجمع و تحصن زدنده‌اند.
تجمع آرام و مسالمت آمیز مذکور با حضور ماموران یگان ویژه به خشونت کشیده شد اما با مقاومت معترضین و عدم ترک محل، استاندار خوزستان، رییس منطقه ویژه اقتصادی، فرماندار، رییس اداره اطلاعات، امام جمعه و فرمانده نیروی انتظامی ماهشهر به محل مراجعه نموده و قول مساعد برای پیگیری این مسئله را به متحصنین دادند.
 روز یکشنبه ١۴ فروردین ماه نیز، ده‌ها کارگر اخراجی دو شرکت ساختمان نصب و فراب جهت بازگشت به کار، در مقابل درب پالایشگاه آبادان (گیت ١٩) تجمع کردند.





انتقاد آیت الله مظاهری از سطحی‌نگری و تندروی افرادی که حرمت مرجعیت را حفظ نمی‌کنندجــرس: 
رییس حوزه علمیه اصفهان، روز پنجشنبه در دیدار مدیر و معاونین حوزه علمیه اصفهان بر اهميِت موضوع مرجعيّت و تشخّص ويژۀ نهاد مرجعيّت در حوزه‌هاي علميه تاکید کرده وگفت: حوزه های علمیه بدون نهاد مرجعیت، بی معناست و در همه زمینه ها باید به نظر و اقدام مراجع عظام توجه جدی شود.

به گزارش مرکز خبر حوزه، آیت الله حسین مظاهری از کسانی که با سطحی‌نگری و تندروی حرمت مرجعیت را حفظ نمی‌کنند، انتقاد کردند.
 رییس حوزه علمیه اصفهان به جايگاه برجستۀ حوزه‌‌ در طول تاريخ و اهميّت فوق العاده تحصيل علوم و معارف ديني اشاره کرده و موضوع رشد و تکامل علمي حوزه‌‌ها را يکي از ضروري‌ترين و حياتي‌ترين مسائل برشمرد.

انتقاد از کم توجهی به یادگیری عالمانه و اجتهادی
وی در همين خصوص، از کم توجّهي به يادگيري عالمانه و اجتهادي فقه و اصول و نيز عدم اعتناء جدّي به علوم بسيار مهمي همانند تفسير، اخلاق، کلام، رجال و فلسفه، انتقاد کرده و افزود: در شرايطي که ما براي مواجهۀ علمي با دنياي معاصر به توجّه هرچه بیشتر به قرآن کریم و تسلّط عميق اجتهادي در فقه و اصول و نیز تسلّط بر مباني کلامی و فلسفی، نیاز داریم، کم توجّهی طلّاب و حوزه‌ها به این علوم، باعث افت علمی و خسارت‌های جبران ناپذیر خواهد شد.

آیت الله مظاهری با انتقاد شدید از کسانی که از سر جهالت و یا غرض‌ورزی با حرکت‌های غیر علمی و خارج از ضوابط شرعی و اخلاقی، استوانه‌های علمی تشیّع و حوزه نظیر صدرالمتألهین (قدّس سرّه) را مورد اهانت‌های ناروا قرار می دهند، انجام این‌گونه اقدامات را ناشی از عدم توجّه لازم به کلام، فلسفه و حکمت در حوزه‌های علمیه دانسته و تأکید کرد: شکوفایی حوزه‌ها در همۀ زمینه‌ها و شاخه‌های معارف اسلامی و علوم دینی امری غیر قابل تردید است و باید فضای علمی و پژوهشی حوزه‌ها در تمامی این ابعاد تقویت شود.

ضرورت اصلاح کتاب های درسی
رییس حوزه علمیه اصفهان، مسأله اصلاح و ارتقاي کتب درسي را يکي ديگر از لوازم و ابزار رشد و تکامل علمي حوزه‌هاي علميه بر شمرده و خاطر نشان کرد: کتاب‌هاي درسي بايد به معناي صحيح کلمه و در يک جريان علمي حقيقي اصلاح شود و در حقيقت ارتقاء پيدا کند، روشن است که اين کار، يک حرکت بسيار دقيق و ظريف است که جز از عهدۀ افراد عالم و داراي صلاحيّت ساخته نيست.

توجه به استقلال حوزه علمیه اصفهان
رییس حوزه علمیه اصفهان، استقلال این حوزه در کنار حوزه های قم و مشهد را يکي از عوامل اصلي و تعيين کننده در پيشرفت‌هاي متعدد سال‌هاي اخير در حوزۀ اصفهان دانست و تأکيد کرد: اگرچه بناي هميشگي حوزه‌هاي علميه بر همسويي و همگامي با يکديگر بوده و خواهد بود، اما موضوع استقلال برخي از حوزه‌ها از همديگر همانند اصل مسألۀ استقلال حوزه‌ها و علماء بايد مورد توجّه جدّي واقع شود و نبايد اين استقلال مخدوش گردد.

گفتنی است، طی سالهای اخیر، حرکتی خزنده در جهت محو استقلال حوزه های علمیه آغاز شده و در تلاش است این حوزه ها را به محافل و نهادهای وابسته به حکومت تبدیل کند.



جــرس: 
در حالیکه گزارش جدید بانک مرکزی ایران نشان می دهد نرخ تورم در کشور - که با محاسبه قيمت سبد کالاهای پايه و شاخص آنها حاصل می‌شود - از ۱۰.۸ درصد در سال ۸۸ به ۱۲.۴ درصد در سال ۸۹ افزایش یافته، رئیس کل بانک مرکزی طی اظهاراتی مدعی شد "خودمان هم فکر نمی کردیم نرخ تورم اینقدر کاهش یابد و اگر اجرای هدفمندی یارانه ها نبود، نرخ تورم به کمتر از هفت درصد می رسید، اما هم اکنون از تورم ۱۲.۴درصدی راضی هستیم، چرا که زهر روانی افزایش قیمت ها را از جامعه گرفته ایم و از این جهت نگرانی نداریم."

به گزارش ایلنا، محمود بهمنی روز سه شنبه در نشست خبری خود درباره اثرات قیمتی هدفمندی یارانه ها گفت: تا پایان سال جاری با حذف چهار صفر از پول ملی، واحد پول ملی ایران به ريال و دینار تبدیل می شود.
وی همچنین اظهار داشت بانک مرکزی به جای حذف سه صفر، در حال فکر کردن به حذف چهار صفر است که اگر این امر محقق شود، واحد قانونی پول ایران که همان ریال و دینار است، احیا خواهد شد.
وی افزود:اگر چهار صفر حذف شود، مثلا اسکناس هزار تومانی به یک ریال تبدیل می شود که در آن صورت می توان به عنوان پول خرد صد دینار در نظر گرفت که معادل یک ریال خواهد شد.
وی گفت: حذف این صفر ها هیچ گونه نگرانی برای مردم یا تورمی را در پی ندارد و اجرای آن نیز تدریجی خواهد بود، به طوری مثلا همزمان با اسکناس های فعلی می توان از اسکناس های استفاده کرد که صفرهای آن حذف شده است، چرا که ارزش آن ها در مبادلات یکی است و خود مردم آن را معادل یابی ارزشی خواهند کرد.
گفتنی است تارنمای رسمی بانک مرکزی ایران، اواسط هفته جاری، اعلام کرد که مقایسه نرخ تورم در سال ۱۳۸۹ نسبت به سال ۱۳۸۸ (دوازده ماه منتهی به اسفند ماه ۱۳۸۹ نسبت به دوازده ماه منتهی به اسفند ماه ۱۳۸۸) نشان می دهد که تورم در سال ۸۹ معادل ۱۲.۴ درصد بوده است.
بر اساس این گزارش، نرخ تورم سال ۸۹ که ۱۲.۴ درصد بوده، از بررسی نرخ تورم نقطه به نقطه و مقایسۀ نرخ تورم اسفندماه سال گذشته نسبت به اسفندماه سال پیش از آن به دست آمده، که نشان می دهد حدود ۲۰ درصد بوده و این رقم حکایت از شتاب گرفتن تدريجی نرخ تورم دارد.




بنا به گزارش منابع حقوق بشری، امیر حسین فتوحی عضو کمیته دانشجویی دفاع از زندانیان سیاسی و مسئول ستاد شهروند آزاد مهدی کروبی در استان هرمزگان، که چندی پیش به دلیل فشارها و تهدیهای فزآینده نیروهای سرکوبگر به ناچار ترک وطن کرده و در دفتر امور پناهند گان سازمان ملل در آنکارا درخواست پناهند گی کرده بود مدتی است ناپدید گشته و از وضعیت وی خبری در دست نمی باشد.
به گزارش کمیته دانشجویی دفاع از زندانیان سیاسی، فتوحی در دیدار با دوستانش از تهدید نیروهای امنیتی ایران و تلفن های مکرر از سوی بازجوی دوران اسارتش خبر داده و خاطرنشان کرده بود که پلیس ترکیه نیز هیچگونه وقعی به چنین تهدیدهایی ننهاده بود. این وضعیت در حالی است که امیر حسین همراه همسرش در ترکیه به سر می برد.
لازم به ذکر است در روزهای اخیر خبرهایی از تهدید و فشارهای فزآینده بر فعالان سیاسی مقیم ترکیه گزارش شده اما پلیس امنیت ترکیه حفاظت جان فعالان ایرانی را به عهده خود آنها دانسته است.
این منبع خبری می افزاید طی سوابق قبلی پلیس ترکیه، که همکاری نزدیکی با وزارت اطلاعات ایران دارد، این موضوع می تواند ناپدید شدن امیر حسین فتوحی را بغرنج تر کند.




سحام نیوز: جمعی از زندانیان سیاسی زندان رجایی شهر کرج با انتشار بیانیه ای اعلام کردند، از روز یک‌شنبه دست به اعتصاب غذا خواهند زد.
به گزارش جرس، در این بیانیه آمده است: ما زندانیان زندان رجایی شهر در اعتراض به احضارها، بازداشتها، تهدیدات و فشارهای وارد بر خانواده های زندانیان صنفی،سیاسی و حقوق بشری و فشارها و محدودیتهای غیر قانونی و غیر انسانی تحمیل شده بر صدها زندانی سیاسی و غیرسیاسی در همبستگی با خانم محتشمی پور و همگام با سایر کنشگران صنفی،سیاسی،حقوق بشری و تمامی انسانهای آزاده و شجاعی که در داخل و خارج کشور به این طریق از ایشان اعلام حمایت مینمایند همراهی کرده و از روز یکشنبه تا زمان تغییر رفتار کارگزاران امنیتی و قضایی با زندانیان و خانواده های آنها دست به اعتصاب غذا خواهیم زد.
این بیانیه به امضای منصور اسانلو، رسول بداقی، عیسی سحر خیز، حشمت طبرزدی، مهدی محمودیان، کیوان صمیمی، رضا رفیعی، جعفر اقدمی، علی عجمی، مجید توکلی، بهروز جاوید و برخی دیگر از زندانیان زندان رجایی شهر رسیده است.




سال ۸۹؛ سال فشار و محرومیت برای دانشجویان ایرانی

گروهی از فعالان دانشجویی ایرانی با تهیه گزارشی اعلام کرده اند که سال ۱۳۸۹ سال پر مخاطره ای برای دانشجویان و دانشگاهیان ایران بوده است.
در این گزارش که با عنوان "نقض حقوق دانشجویان در سال ۸۹" منتشر شده است، از مواردی چون بازداشت، زندان، تبعید، اخراج، بازنشستگی اجباری و ممنوعیت فعالیت تشکل های و نشریات دانشجویی به عنوان فشارهایی نام برده شده که در ایران علیه دانشجویان و استادان منتقد و مخالف دولت اعمال می شود.
با نریمان مصطفوی، عضو سابق دفتر تحکیم وحدت شاخه علامه و دانشجوی فعلی موسسه سلطنتی تکنولوژی سوئد در مورد این گزارش گفت و گو کرده ام.
آقای مصطفوی! نخستین بخش گزارش نقض حقوق دانشجویان در سال گذشته به موضوع بازداشت دانشجویان پرداخته است. این مسئله در سالهای اخیر همواره رخ داده است، آیا در سال گذشته بازداشت دانشجویان وارد مرحله تازه ای شده است؟
مسئله بازداشت دانشجویان موضوع جدیدی نیست اما پس از انتخابات ریاست جمهوری و در سال ۸۹ شدت بیشتری پیدا کرد.
حدود ۴۰۰ دانشجو در سال ۸۹ به دلایل مختلف بازداشت شدند. برخی در مناسبت های مختلف مثل ۱۶ آذر به دلیل انتقام کشی از دانشگاه ها بازداشت شدند. در پی اعتراض ها در این روز ۷۰ دانشجو در یک روز بازداشت و یا ناپدید شدند.
بخش دیگری از این برخورد هم برای تزریق ترس به جامعه صورت می گیرد. مثل امنیتی کردن فضای جامعه در ۲۵ بهمن. یک سری از این اقدامات ها نیز به منظور پیش گیری از رویدادهای در آینده انجام گرفته است.
محرومیت از تحصیل یکی دیگر از موضوعات مطرح شده در این گزارش است، اما مسئولان وزارت علوم ایران بارها ستاره دار شدن دانشجویان و محرومیت آنها از تحصیل را تکذیب کرده اند.
در طول حکومت جمهوری اسلامی دیدگاه کنترلی قصد مهار دانشگاه را داشته است اما پس از روی کار آمدن آقای احمدی نژاد این موضوع تبدیل به تمایل به حذف دیدگاه منتقد شده است. با ممنوع الورود کردن، محرومیت و اخراج دانشجویان سعی کردند هر نگرش منتقدی را حذف کنند.
در یک سال گذشته حدود ۹۰۰ مورد محرومیت و اخراج از دانشگاه داشتیم که نشان می دهد بحث احضار به کمیته انظباطی بسیار گسترده شده است.
این در حالی است که کمیته های انضباطی احکام مختلفی مانند احضار و توبیخ بدون درج در پرونده و با درج در پرونده را صادر می کنند و خروجی ۹۰۰ مورد نشان می دهد که این نهاد در محیط دانشگاه بسیار پر کار شده است.
این نمودار تعداد دانشجویانی را که حقوقشان از راه‌های مختلف نقض شده است به تفکیک دانشگاه‌ها نشان می‌دهد (بر اساس اطلاعات گزارش نقض حقوق دانشجویان در سال ۱۳۸۹)
کمیته های انظباطی بازوی نهادهای امنیتی و اطلاعاتی در محیط دانشگاه ها هستند. مسئله ستاره دار شدن دانشجویان و محرومیت از تحصیل همیشه در دوره های مختلف مطرح بوده است اما بعد از روی کار آمدن آقای احمدی نژاد در انتخابات اخیر این مسئله علنی تر شده و شتاب بیشتری گرفته است.
مسئله بازنشستگی استادان هم از دیگر بخش های این گزارش است که با عنوان "بازنشستگی اجباری" مطرح شده، اهمیت بازنشستگی اساتید در چیست؟
به نظرم، مسئولان با نگرش جدید به دانشگاه به ویژه در رشته های مربوط به علوم انسانی سیاست جدیدی را دنبال می کند. ریشه آن هم به سخنان رهبر ایران در خصوص رشته های علوم انسانی باز می گردد.
بازنشستگی سال گذشته اساتید شامل اساتید برجسته می شود. این وضعیت شامل اساتیدی که اسم و رسم چندانی ندارند و کاری به مسایل سیاسی نداشتند، نشده است.
در دانشگاه ها اساتید زیادی هستند که به نظر دانشجویان تولید آکادمیک ویژه ندارند، اما هیچ وقت ندیدم آنها متهم به رکود علمی و کهولت سن شوند. اما اساتیدی که بعضی اوقات در کلاس های آنها جایی برای نشستن نبود، به دلیل تاثیر گذاری و نگرش متفاوت با نگرش حاکم، به اسم بازنشستگی و انتقال اجباری به دانشگاه های دیگر از فعالیت بازداشته شدند.
به نظرم هدف از این نوع برخوردها حذف هر گونه نگرش منتقد است. اساتید منابع فراگیری هستند. در تمام این مدت سعی شده دانشگاه ساکت شود.
افرادی که بخواهند نگرش مستقل داشته باشند خواه ناخواه در پی بحث و نقد که لازمه محیط آکادمیک است به حقیقت دست پیدا می کنند. چیزی که حکومت جمهوری اسلامی تلاش کرده تا جامعه را از آن باز دارد.
حکومت سعی می کند منابع محدود خبری و اطلاعاتی را که خودش تهیه کرده به جامعه ارائه بدهد. کسانی را که پشتوانه علمی ندارند و سرقت علمی آنها آشکار شده به عنوان متولیان علم معرفی می کنند. هدفشان این است که اخلاق زشت دشمنی با علم را که با اصل وجودی دانشگاه تناقض دارد، به عنوان اخلاق عمومی در عرصه علمی کشور تسری دهند.
برآورد شما از فشار بر نشریات دانشجویی و تشکل ها در سال ۸۹ چیست؟
این مسئله پدیده جدی نیست اما بعد از دولت آقای احمدی نژاد این موضوع به شکل خزنده پیش رفته است. انجمن ها اسلامی لغو مجوز شدند و طرح هایی نظیر بحث تفکیک جنسیتی که به دور از شان دانشگاه بود در دستور کار قرار گرفت. این محصول نگرش امنیتی است. انجمن ها و تشکل های منتقد و حتی خنثی در سال گذشته لغو مجوز شدند.
حکومت به دلیل نگاه امنیتی از هر گونه گردهمایی دانشجویان در هر قالبی که به ضرر تفرقه و جمود مورد نظر دولت در دانشگاه باشد، ممانعت می کند. مگر تشکل های فرمایشی که بیرون دانشگاه ساخته شده و به دانشگاه دیکته می شود.
حکومت تلاش دارد چیزی را که از آن به عنوان "سکوت قبرستانی" یاد می شود بر دانشگاه و اجتماع حاکم کند. حالت پادگانی که دولت سعی کرده بر دانشگاه ها حاکم کند پس از انتخابات با شتاب زیادی دنبال شده است.
نیکی محجوب-بی بی سی



انتقال سه تن از بازداشت شدگان تبریز به اداره اطلاعات/ آزادی موقت تنی چند

در پی برگزاری تجمعات گسترده ۱۳ فروردین در شهرهای تبریز و ارومیه در اعتراض به وضعیت نامساعد دریاچه ارومیه و عدم رسیدگی مسئولین دولتی به این دریاچه که منجر به دستگیری بیش ایز ۷۰ تن تجمع کنندگان گشته بود، ۳ تن از بازداشت شدگان به اداره اطلاعات تبریز منتقل شده و شمار زیادی نیز با به قید وثیقه های مالی موقتا آزاد شدند.
به گزارش دانشجونیوز، شمار زیادی ازشهروندان شهرهای ارومیه و تبریز که روز 13 فروردین در اعتراض به وضعیت اسفبار دریاچه ارومیه تجمع کرده و بازداشت شده بودند، به قید وثیقه 5 تا 10 میلیونی موقتا آزاد شدند. آزادی این افراد که در تجمع اعتراض آمیز حمایت از دریاچه اورمیه در میدان آذربایجان حضور به هم رسانده بودند.
گمانه زنی ها حاکی از آن است که آزادی این شهروندان تحت تاثیر فشار افکار عمومی و رسانه ها صورت گرفته است. در همین حال گفته می شود سه تن از بازداشت شدگان به اسامی حبیب پورولی، جلیل علمدار میلانی و حجت مختارزاده به اداره اطلاعات تبریز منتقل شده اند. هر سه این افراد از فعالین مدنی آذربایجان بشمار می روند.
بنابر گزارشات قبلی دانشجونیوز، پس از آنکه بیش از ۷۰ تن از شهروندان تبریز و ارومیه در جریان تجمعات ۱۳ فروردین، روز طبیعت در ایران، توسط نیروهای امنیتی و حکومتی بازداشت و به نقاط نامعلومی منتقل شده اند، خانوادههای این زندانیان نیز با در مقابل زندان تبریزتجمع کرده بودن که با خشونت نیروهای امنیتی و مامورین زندان تبریز مواجه شده بودند.
در تجمعات ۱۳ فروردین در تبریز و ارومیه معترضین پارچه نوشته های به زبانهای انگلیسی و ترکی در دست داشتند که جملاتی مانند، "دریاچه اورمیه تشنه است"، "مرگ دریاچه اورمیه مرگ آذربایجان است" و "دریاچه اورمیه را محافظت کنید" روی آنها نوشته شده بود. آنها همچنین شعارهایی مانند "یاشاسین آذربایجان" و "سدها را باز کنید، دریاچه اورمیه را پر کنید" سر داده بودند.
گفتنی است بر اساس اخباری که از شهرهای تبریز و ارومیه پیشتر منتشر شده بود، از دستگیر شدگان در اورمیه می توان به اسم سعید خضرلو و از دستگیر شدگان تبریز اسامی علی بالنده، علی باباپور، جلال برقی، رسول بهاری، وحید پوررضا، حبیب پورولی، بابک حسینی، حامد حسینی، محمد خطیبی، حسن خویی، بابک رضایی دانشجوی کارشناسی ارشد جغرافیای سیاسی دانشگاه شهید بهشتی، سعید سیامی، علی سلیمی، الیاس شکری، کریم شیرازی فر، رحیم طربناک، حسین عبدالهی، جلیل علمدار میلانی، صمد کریمی، حجت مختارزاده، کاظم واحدی و عادل یوسفی اشاره کرد.




آزادی فعالان مدنی در سلماس با قید وثیقه سنگین

خبرگزاری هرانا - چند تن از بازداشت شدگان اخیر در شهرستان سلماس، به قید وثیقه آزاد شدند.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، در پی بازداشت‌های اخیر در سلماس صالح جهانگیزی و مصطفی جهانگیری، هر کدام با قید وثیقه ۲۰۰ میلیون ریالی، فرزنده پنیرک با قید وثیقه ۴۰۰ میلیون ریالی، محمد اطمانی بهیک و امیر شهروند تهرانی هر کدام به قید وثیقه ۱۰۰ میلیون ریالی و صالح جهانگیرزاده و حمید نجفی و همسرش ماهزر نجفی شهروندان مسیحی اهل کرج هر کدام به قید وثیقه ۱۵۰ میلیون ریالی بصورت موقت آزاد شدند.
شایان ذکر است که طی هفته های اخیر چندین تن از فعالین مدنی شهرستان سلماس توسط نیروهای امنیتی بازداشت شده بودند.



مشکلات مالی افسردگی را به ویژه در افراد غمگین شدت می بخشد
مشکلات اقتصادی ممکن است به افزایش آمار افسردگی در انگلستان دامن زند.
بنا به اطلاعاتی که به دست بی بی سی رسیده، مصرف داروهای ضد افسردگی که با نسخه پزشک قابل دسترسی است - مانند پروزک - در چهار سال گذشته بیش از چهل درصد افزایش داشته است.
پزشکان عمومی و سازمان های خیریه در انگلستان نیز گفتند تعداد افراد مقروضی که به آنها مراجعه می کنند، افزایش داشته است.
آنها می گویند که مشکلات مالی اغلب ممکن است به عنوان "جرقه بروز افسردگی" عمل کند، اما می افزایند که عوامل دیگر نیز ممکن است در افزایش این آمار دخیل باشند.
افزایش آمار افسردگی در انگلستان در حالی مشاهده می شود که دولت بریتانیا طرح هایی را به اجرا درآورده که فرصت برای گرفتن مشاوره کلامی، که به طور نظری باید تقاضا برای داروهای ضد افسردگی را مهار کند، بیشتر کرده است.
بنا به آمار وزارت بهداشت بریتانیا، فقط در یک سال گذشته در انگلستان، ارجاع افراد افسرده به جلسات روان درمانی کلامی چهار برابر و نزدیک به ششصد هزار مورد رسیده است.

"آمیخته ای مسموم"

دکتر کلر گرادا، رئیس کالج سلطنتی پزشکان عمومی انگلستان، گفت افزایش آمار تجویز برخی از داروهای ضد افسردگی، احتمالا به این دلیل است که آگاهی در باره این بیماری افزایش یافته و پزشکان عمومی نیز علائم این بیماری را بهتر تشخیص می دهند.
اما خانم گرادا افزود: "البته در زمانی که وضعیت اقتصادی خوب نیست ما انتظار داریم که شاهد بدتر شدن وضعیت روانی جامعه باشیم. تعداد مراجعات بیماران مقروض به پزشکان عمومی به شدت افزایش داشته است. این افراد اغلب بیکار شده و مجبور بوده اند سفرهای تفریحی خود را لغو کنند."
دکتر گرادا گفت: "این دست از بیماران احساس گناه می کنند که نمی توانند خانواده خود را تامین مالی کنند و این گونه افکار اغلب جرقه ای می شود برای بروز علائم افسردگی."
سازمان خیریه"سین" (Sane)، نیز گفت تعداد افرادی که با ایمیل ها و تماس های تلفنی خود جویای راهنمایی هستند، افزایش یافته است.
مارجوری والاس، مدیر اجرایی "سین"، گفت این که با اطمینان بگوییم مشکلات اقتصادی منجر به افزایش افسردگی شده، امری غیر ممکن است. اما یقینا تعداد افرادی که به ما مراجعه می کنند و می گویند نگران هستند وعده بعدی غذای خود را از کجا تامین کنند، افزایش یافته است. آمار مراجعین به سین که در باره امنیت شغلی خود و یا کاهش کمک هزینه های دولتی نگرانند نیز افزایش یافته است."
خانم والاس گفت: "آمیخته شدن مشکلات با هم، برای زندگی افراد، به ویژه آنهایی که از قبل گرفتار افکار تیره و تار بوده اند، نتیجه ای مسموم کننده دارد."
امر اونیل، مدیر اجرایی سازمان خیریه "اتحاد برای مبارزه با افسردگی در بریتانیا" (Depression Alliance UK)، می گوید: "تعداد افرادی که با افسردگی زندگی می کنند، یقینا بالا رفته است و رکود اقتصادی بر این وضعیت تاثیر منفی داشته است."
امر اونیل افزود: "به هر حال من فکر می کنم که آنچه رخ داده، این است که انگ اجتماعی که در باره افسردگی وجود داشته، برداشته شده است. اکنون دیگر اشکالی ندارد که افسرده باشیم . اطلاع رسانی به مردم هم بهتر شده است و به همین دلیل تعداد بیشتری به پزشکان عمومی مراجعه می کنند تا در این باره راهنمایی شوند."



لاریجانی
لاریچانی: برقراری رابطه بین ایران و مصر ملازماتی دارد که باید شرایط از طرف مصر انجام شود
رئیس مجلس ایران گرایش های فرقه ای مقامات جمهوری اسلامی در حمایت از اعتراضات منطقه ای را رد کرده و از "ملزوماتی" برای برقراری رابطه سیاسی با مصر سخن گفته است.
روز جمعه، 19 فروردین (8 آوریل)، رادیو دولتی ایران گزارش کرد که علی لاریجانی، رئیس مجلس که به حوزه انتخابیه خود در قم سفر کرده، در دیدار با برخی از روحانیون ساکن این شهر در شامگاه پنجشنبه، از حمایت آنان از اعتراضات مردم بحرین علیه حکومت این کشور تشکر کرده است.
آقای لاریجانی در سخنان خود در قم، که پایگاه اطلاع رسانی مجلس - خانه ملت - آن را منتشر کرده، با رد این نظر که حمایت جمهوری اسلامی از برخی اعتراضات منطقه ای جنبه فرقه ای دارد، گفت: "ایران از قیام های مردم مصر، تونس و یمن حمایت کرد در حالیکه اکثریت مسلمانان این کشورها اهل تسنن هستند، بنابراین، موضوع ایران بحث فرقه ای نیست بلکه از منظر انسانی به مسائل نگاه می کند."
وی افزود: "مردم بحرین شیعه هستند اما مسلمانند و نباید به خاطر شیعه بودن، تحت ظلم قرار گیرند."
مقامات و رسانه های دولتی در جمهوری اسلامی اعتراضات عمومی علیه رهبران برکنار شده مصر و تونس و رهبران کنونی یمن، بحرین و لیبی را حاصل تاثیر پذیری مردم این کشورها از انقلاب اسلامی در ایران و مخالفت آنان با غرب دانسته و از این اعتراضات حمایت کرده اند هر چند تظاهرات ضد حکومتی در سوریه را به دخالت خارجی نسبت داده اند.
اکثریت مردم سوریه سنی هستند اما رهبری این کشور در دست شیعیان علوی است هر چند مقامات سوری نظام سیاسی این کشور را سکولار می دانند و مخالفان نیز بر غیرمذهبی بودن خواست خود تاکید داشته اند.
آقای لاریجانی در اشاره ای تلویحی به اقدام عربستان سعودی و امارات عربی متحده در اعزام نیرو به بحرین و اتهام دخالت ایران، گفت که برخی مقامات کشورهای عربی می خواهند قیام های منطقه ای را به عاملی برای تفرقه افکنی تبدیل کنند و گفت: "مگر با حضور نظامی سایر کشورها در بحرین، اوضاع آرام ترشد، بلکه بغض مردم آن کشور را بیشتر کرد."
رئیس مجلس ایران همچنین با اشاره به اظهارات اخیر وزیر خارجه مصر در مورد تمایل به بهبود روابط با جمهوری اسلامی، آن را "گامی مثبت و برخاسته از انقلاب مصر" توصیف کرد و گفت که برقراری روابط "ملازماتی دارد که باید شرایط از طرف مصر انجام شود تا ایران نیز قدم بردارد."
علی لاریجانی در مورد "این ملازمات" که ظاهرا شامل خواست های طرف ایرانی است، توضیحی نداد اما در روزهای اخیر، برخی گزارش های تایید نشده حکایت از آن داشته که دولت مصر برای برقراری روابط با ایران خواستار اقداماتی از جمله حذف نام قاتل محمد انور السادات، رئیس جمهوری اسبق این کشور، از یکی از خیابان های تهران است.

حمایت از مطالبات مردم کشورهای منطقه

تظاهرات اعتراضی در برابر سفارت بحرین و عربستانرئیس مجلس در عین حال، اظهارات اخیر وزیرخارجه و رئیس مجلس اردن در مورد تلاش ایران برای بهره برداری از تحولا منطقه را مردود دانست و گفت که مردم این کشورها "برای تامین حقوق اولیه در رابطه با دموکراسی و تعیین سرنوشت به دست خودشان" دست به اعتراض زده اند.
آقای لاریجانی دولت هایی را که برای مقابله با تظاهرات مردم به خشونت متوسل می شوند محکوم کرد و گفت: "کسی که در حاکمیت است نباید علیه ملت خود سلاح به کار برد و از این رو، جمهوری اسلامی از مردم بحرین، تونس، لیبی، یمن و مصر دفاع می کند."
از اواسط ماه مارس و پس از اقدامات ماموران امنیتی بحرین در متفرق کردن معترضانی که برای چند هفته در یکی از میدان های پایتخت بحرین تجمع کرده بودند، در ایران تظاهراتی علیه رهبران بحرین سازمان یافته و مقامات و نهادهای حکومتی و مذهبی جمهوری اسلامی، اقدامات دولت بحرین را هدف انتقاد شدید قرار داده اند.
از جمله، در تهران در برابر سفارتخانه های بحرین و عربستان سعودی، که همراه با امارات عربی متحده نیروهایی به بحرین اعزام کرده، تظاهراتی برگزار شده است و قرار است روز جمعه نیز، به سوی این دو محل راهپیمایی شود.
همزمان، رسانه های عمومی در ایران نیز گزارش هایی را در مورد برخورد خشونت آمیز ماموران بحرینی با معترضان و تلاش برای مقابله با مخالفان منتشر کرده و از جمله روز جمعه، خبرگزاری فارس نوشت که رژیم بحرین برای ارعاب معترضان، صفحه ای را در شبکه های اجتماعی اینترنت به راه انداخته و از مردم خواسته است مخالفان را شناسایی و به نهادهای امنیتی معرفی کنند.
در مقابل، دولت های بحرین و برخی دیگر از کشورهای عربی و غربی، ایران را متهم کرده اند که با شماری از رهبران شیعه بحرین در ارتباط بوده و با توجه به اینکه اکثر شهروندان بحرینی شیعی مذهب هستند، در نظر داشته است از تظاهرات مردم آن کشور به نفع خود بهره برداری کند.
بعضی مقامات غربی همچنین با اشاره به نحوه برخورد ماموران و نهادهای امنیتی ایران با اعتراضات مردم، از جمهوری اسلامی خواسته اند حق شهروندان خود را برای تجمع و اعتراض و دسترسی به اطلاعات را دست کم در حد سایر حکومت های منطقه، رعایت کند.
مقامات جمهوری اسلامی اعتراضات مردم به خصوص پس از انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری را غیرقانونی و ناشی از توطئه خارجی دانسته و ضمن برخورد با معترضان و برقراری محدودیت هایی در زمینه ارتباطات و فعالیت رسانه های داخلی و خارجی، تعداد زیادی از منتقدان را بازداشت، محاکمه و مجازات کرده اند.



آلن ایر، به تازگی به عنوان سخنگوی فارسی زبان وزارت امور خارجه آمریکا منصوب شده است. فارسی را روان صحبت می کند و انواع و اقسام عبارات فارسی را، از اصطلاحات عامیانه گرفته تا ضرب المثل ها به کار می برد. خودش می گوید که ۲۶ سال است که حوادث ایران را به دقت دنبال می کند و به ایران علاقه مند است. او پیش تر ریاست دفتر منطقه ای وزارت امور خارجه آمریکا در مورد ایران را که در سفارت آمریکا در ابوظبی مستقر است به عهده داشت.
با آقای ایر در استودیوی رادیویی بخش فارسی بی بی سی در ساختمان بوش هاوس در لندن گفت و گو کردیم.
با سئوالی در مورد پیام نوروزی باراک اوباما، رئیس جمهوری آمریکا شروع می کنم. در مورد این پیام دو نکته مطرح است: اول این که بر خلاف سال گذشته که در پیام نوروزی آقای اوباما رهبران ایران مخاطب قرار گرفته بودند، در پیام امسال اینطور نبود. نکته دوم واکنشی است که این پیام در ایران برانگیخته است و به عنوان نمونه، رئیس مجلس ایران این پیام را "مضحک" توصیف کرده است.
معلوم است که آقای اوباما هر سال نمی تواند پیام سال قبل را تکرار کند. محتویات هر پیام نوروزی به وضعیت حاکم در منطقه و در دنیا بستگی دارد. اما وجه اشتراک همه این پیام ها، احترام مردم آمریکا به ملت بزرگ و شریف ایران است. از نظر واکنش های داخلی ایران، به آقای لاریجانی به عنوان رئیس مجلس جمهوری اسلامی ایران احترام می گذارم، خوب است که ایشان در این موضوع آزادی بیان دارد و ان شاءالله روزی همه مردم ایران همین آزادی بیان را خواهند داشت.
به پرونده هسته ای ایران بپردازیم. مذاکرات هسته ای ایران در آخرین مذاکرات در شهر استانبول به نوعی متوقف شد. از نظر دولت آمریکا قدم بعدی چه هست؟ نگاه دولت آمریکا به آینده روندی که پرونده هسته ای ایران طی می کند چیست؟ آیا هیچ امیدی برای پیشرفت وجود دارد؟
سئوال جالبی است. در موضوع برنامه هسته ای ایران سه نکته کلیدی وجود دارد. اول باید بگوییم، بارها هم گفته ایم که ما حق استفاده صلح آمیز ایران از انرژی اتمی را به رسمیت شناخته ایم و این قابل بحث نیست. ولی ایران به عنوان کشور عضو معاهده عدم گسترش سلاح ها هسته ای هم حقوقی و هم وظایف و تعهداتی دارد و قضاوت جامعه بین المللی و نهادهای ذیصلاح مثل آژانس بین المللی انرژی اتمی این است که ایران به تعهدات خود پایبند نبوده است. درست می گویید، ایران در آنکارا پیش شرطی غیر واقعبینانه گذاشت که مانع از ورود به بحث و مذاکره شد و این تأسف آور است. اما موضع آمریکا و گروه ۱+۵ این است که مسیر برای گفت و گو، با جدیت، حسن نیت و احترام متقابل باز است. ایران باید تصمیم بگیرد که وارد این مسیر بشود. ما مشتاق مذاکره با ایران هستیم تا ببینیم ایران چطور می تواند هم نگرانی های جدی جامعه بین المللی را در مورد ماهیت صرفا صلح آمیز برنامه هسته ای خود برطرف کند و هم از حقوق خود برای استفاده صلح آمیز از انرژی هسته ای استفاده کند.
شما از آمادگی آمریکا برای پیشرفت در پرونده هسته ای ایران صحبت می کنید، اما زمانی که ایران موضوع تبادل سوخت را با میانجیگری برزیل و ترکیه پذیرفت، بلافاصله تحریم های جدیدی علیه ایران اعمال شد. اگر تبادل سوخت را قدمی مثبت از سوی ایران بدانیم، چرا در آن زمان پاسخی منفی گرفت؟
این موضوعات ربطی به هم نداشت. ما به توافق در مورد تأمین سوخت رآکتور تحقیقاتی تهران به عنوان گامی اعتمادساز نگاه می کردیم. با این که ما در اکتبر دو سال پیش در مورد این موضوع به یک توافق اصولی رسیده بودیم، عاقبت ایران قبول نکرد که این توافق اصولی را عملی کند. تأمین سوخت رآکتور فی نفسه از نظر اعتمادسازی اهمیت دارد. ما به دنبال این هستیم که همه طرف ها اقداماتی برای اعتمادسازی انجام دهند تا بتوانیم برای برنامه هسته ای ایران راه حلی پیدا کنیم. اما برای دست یابی به یک راه حل معتبر و پایدار که مرضی الطرفین باشد، باید وارد مذاکره شویم.
مسئله دیگر مسئله تحریم ها است. دولت ایران تا کنون از مواضع خود کوتاه نیامده و مقامات ایران مرتب می گویند که تحریم ها اثری نداشته است. اما در میان مردم شاهد هستیم که به عنوان مثال کسانی که در شرکت ها و کارخانه های خصوصی مشغول تجارت بودند الآن با مشکلات خیلی جدی رو به رو هستند. همواره گفته شده که تلاش بر این است که تحریم ها اثری بر زندگی مردم عادی نداشته باشد. اما الآن مشخص است که تأثیر داشته است. از نگاه دولت آمریکا این تأثیر چگونه است.
این تحریم ها که از سوی آمریکا و جامعه بین المللی اعمال شده، بخشی از سیاست دو مسیره است، یعنی هم اعمال فشار و هم تشویق به شرکت در مذاکرات. ناگفته پیدا است که مردم عادی ایران هدف این تحریم ها نیستند. هدف کردار و عملکرد غیرقانونی و نامشروع دولت ایران است. بله مردم ایران تا اندازه ای از این تحریم ها رنج می برند و این واقعا مایه تأسف است. ولی نباید فراموش کنیم که هدف این تحریم ها این است که دولت جمهوری اسلامی ایران محاسبات خود را تغییر دهد و با حسن نیت وارد مذاکره شود.
سئوال آخر من در مورد تحولاتی است که در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا در جریان است. آیا کشورهایی مثل لیبی که ناتو در آن دخالت نظامی کرده است و عربستان و بحرین که در آنها هم بر اساس گزارش ها و شواهد، سرکوب هایی صورت گرفته است، از نگاه دولت آمریکا یکسان هستند؟ آیا واکنش آمریکا به برخورد عربستان با مردم خود و لیبی با مردمش یکسان بوده است؟
موضع آمریکا در مورد این تحولات تازه منطقه یکسان و یکپارچه است. همانطور که خانم کلینتون، وزیر امور خارجه آمریکا گفته، موقعیت هر کشور منحصر به فرد است و عملی کردن سیاست اصولی ما در هر کشور متفاوت است. در لیبی در آستانه یک فاجعه انسانی بودیم و نمی توانستیم بی تفاوت بمانیم. کشورهای عرب و مردم لیبی درخواست کمک کردند و قطعنامه سازمان ملل متحد صادر شد و ما وارد عمل شدیم. مأموریت نظامی ما همانطور که خانم کلینتون گفتند محدود است، اما موضع رسمی ما این است که قذافی باید برود. در مورد بحرین خانم کلینتون گفتند که راه حل سیاسی است و امنیتی نیست. به همین دلیل خانم کلینتون گفت که ورود نیروهای خارجی به بحرین گام در مسیری اشتباه بود. ما همه احزاب را به یک مذاکره همه جانبه فراگیر فراخواندیم که همه با هم صحبت کنند تا به راه حلی سیاسی برسند.



زلزله در شهر سندای در ژاپن، آشفتگی دفاتر و ادارات این شهر را هم به دنبال داشت
سازمان‌های امدادی در ژاپن اعلام کرده‌اند که پس‌لرزه اخیر در این کشور، مرگ ۴ نفر و زخمی شدن بیش از یکصد نفر را به دنبال داشته است.
روز پنجشنبه، ۱۸ فروردین، پس‌لرزه‌ای قوی به بزرگی هفت و یک دهم در مقیاس ریشتر در شمال شرق ژاپن رخ داد.
این زمین‌لرزه، قوی‌ترین پس‌لرزه‌ای بوده که تاکنون و بعد از زلزله مهیب ماه گذشته در ژاپن رخ داده است و کانون آن، نسبت به زلزله ماه گذشته، به مراتب به خاک ژاپن نزدیک‌تر، اما قدرتش کمتر بود.
بعد از وقوع این زمین‌لرزه، دولت ژاپن نسبت به وقوع سونامی هشدار داد.
با این حال، سازمان هواشناسی ژاپن حدود یک ساعت و نیم پس از هشدار رسمی درباره احتمال سونامی دیگری در شمال شرق این کشور، وقوع آن را منتفی دانست.
وقوع قوی‌ترین زلزله ثبت‌شده در تاریخ ژاپن در نزدیکی سواحل شمال شرقی این کشور در ماه گذشته باعث بروز یک سونامی سهمگین در سواحل این کشور شد.
آن زلزله از نظر قدرت، پنجمین زلزله سهمگینی است که از سال ۱۹۰۰ میلادی در جهان رخ داده است.
در پی وقوع سونامی در ژاپن، موجی به ارتفاع ده متر در شهر بندری سندای مناطق وسیعی از مزارع و صدها خودرو و ساختمان را با خود برد.
در استان‌های میاگی و فوکوشیما نیز ده‌ها روستا و شهرک به زیر آب رفتند. یک نیروگاه اتمی هم در این کشور از کار افتاد و مواد اتمی از آن نشت کرد.



زخمی های عملیات اشتباهی ناتو
فرمانده مخالفان خواستار توضیحات ناتو درباره این حمله اشتباهی شده اند
فرمانده مخالفان مسلح لیبی گفته است ناتو از حمله اشتباهی به ستون تانک های نیروهای مخالف معمر قذافی در شهر شرقی اجدابیا عذرخواهی کرده است.
ژنرال عبدالفتاح یونس می گوید این حمله مرگبار هوایی در حالی رخ داد که به ناتو هشدار داده شده بود که ستونی از تانک ها بسوی خط مقدم جبهه اعزام شده است.
ناتو بدون آنکه جزئیات بیشتری بدهد تنها گفته است در حال بررسی این ادعا است.
مخالفان مسلح سرهنگ قذافی می گویند چهار نفر در جریان این حمله کشته شدند، اما پزشکان محلی به بی بی سی گفته اند دستکم 13 نفر کشته شده اند.
ژنرال یونس گفت: "ما مایلیم جوابی درباره آنچه اتفاق افتاد بگیریم. ما خواهان توضیحی عاقلانه و قانع کننده هستیم."
او گفت که چنین اشتباهاتی نباید تکرار شود و خواستار هماهنگی بیشتر در آینده شد.
اما ژنرال یونس تاکید کرد که با وجود عصبانیت مردم محلی، تنشی بین نیروهای مخالف و ناتو وجود ندارد.
این سومین حادثه ای است که در روزهای اخیر در جریان عملیات نیروهای بین المللی برای حفاظت از غیر نظامیان در لیبی رخ می دهد.
دست کم چهار موشک نیروهای ناتو، تعدادی تانک و خودروهای زرهی متعلق به مخالفان قذافی را در نزدیکی خط مقدم بین شهر اجدابیا و بریقه هدف حمله قرار داد.
وایر دیویس، خبرنگار بی بی سی می گوید اوضاع در اطراف اجدابیا آشفته است و نیروهای مخالف در حال عقب نشینی هستند.
در همین حال یک کشتی حامل کمک های بشردوستانه وارد مصراته، سومین شهر بزرگ لیبی، که در کنترل مخالفان قرار دارد شده است.
این کشتی توسط برنامه جهانی غذا فرستاده شده و حاوی غذا و داروی مورد نیاز 30 هزار نفر برای یک ماه است.
جمعه پیش نیز 13 نفر در هنگام حمله هوایی نیروهای ائتلاف به مخالفان در مسیر بین بریقه و اجدابیا کشته شدند.
سه دانشجوی پزشکی جزء کشته شدگان بودند.
گفته می شود این حمله پس از آتش ضدهوایی مخالفان انجام شد.
در جریان یک حادثه دیگر در هنگام حمله هواپیماهای ائتلاف به نیروهای طرفدار سرهنگ قذافی، هفت غیرنظامی کشته و 25 نفر زخمی شدند.