روز زن
الکساندرا کولنتای
برگردان: صبا راهی
روز زن چیست؟ آیا برگزاری این روز واقعا ضرورت دارد؟ آیا “روز زن” به نوعی امتیاز دادن به زنان بورژا، به فمینیست ها، طرفداران حق رأی (زنان) به حساب نمی آید؟ آیا این روز به وحدت جنبش کارگری آسیب وارد نمی کند؟
این سوالات هنوز در روسیه شنیده می شود، اگر چه در خارج از کشور چنین سوالاتی شنیده نمی شود. زندگی به خودی خود پاسخ روشن و کاملی به سوالات می دهد. “روز زن” حلقه ای از زنجیرهی نیرومند جنبش کارگری زنان است. بیست سال قبل اتحادیه های کاری شامل گروه های کوچکی از زنان شاغل پراکنده در این جا و آن جا بود که به طور پراکنده به صفوف حزب کارگری پیوسته بودند.
اما، امروز اتحادیه های کارگری انگلیسی بیش از دویست هزار عضو دارند، در آلمان حدود دویست هزار زن، عضو در اتحادیه های کارگری و صد و پنجاه هزار زن، عضو احزاب کارگری هستند، و در اطریش چهل و هفت هزار زن عضو اتحادیه و حدود بیست هزار نفر عضو حزب هستند. همه جا – در ایتالیا، در یوگسلاوی، دانمارک، سوئد، نروژ و سوئیس – زنان طبقهی کارگر در حال سازماندهی خود می باشند. ارتش زنان سوسیالیست تقریبا یک میلیون عضو دارد. یک نیروی قوی! نیروئی که قدرت های این جهان باید زمانی که موضوعاتی نظیر هزینهی زندگی، بیمهی زایمان، کار پرورش و تربیت کودک و قوانین حمایت از کار زنان را به بحث جهت تدوین و تصویب قانون می گذارند، آن را به رسمیت بشناسند.
روزگاری، مردها فکر می کردند که فقط آنان می بایست فشار مبارزه علیه سرمایه را بر روی شانه های خود تحمل کنند، که فقط آنان می بایست با “دنیای کهنه” بجنگند، بدون کمک زنان هم طبقه شان. اما، از زمانی که زنان طبقهی کارگر به صف مبارزهی انسان هایی که نیروی کارشان را می فروشند، زنانی که بالاجبار به دلیل نیاز – و به دلیل این که همسرانشان و یا پدرانشان بیکار شده اند، به بازار کار رانده شدند – کارگران مرد این واقعیت را تشخیص دادند که تنها گذاشتن زنان و رها کردن آنها در ناآگاهی طبقاتی در عمل به هدف های مبارزاتی خود آنها لطمه زده و مانعی در متحقق شدن اهداف آنها می باشد. به این دلیل که: “هر اندازه صفوف مبارزین آگاه وسعیتر باشد، به همان اندازه امکان پیروزی بیشتر خوا هد بود”. زنی که از طلوع تا غروب در آشپزخانه کار می کند، زنی که نه حقوقی در جامعه دارد، نه در دولت حقوقی دارد و نه دارای حقوقی در خانواده است، چه میزان آگاهی طبقاتی می تواند کسب کند؟ در حقیقت، در چنین وضعیتی، زن نمی تواند قادر باشد که از خود “عقیده و نظر” داشته باشد؛ چرا که کلیهی امور او تحت فرمان و اراده پدر و یا همسر وی می باشد.
عقب ماندگی و بی حقوقی زنان، بی تفاوتی و بی علاقگی آنان نسبت به مسایل، نه تنها سودی به حال طبقهی کارگر ندارد، بلکه در واقع ضرری مستقیم به این طبقه است. اما، چگونه می شود زنان کارگر را بیدار و آ گاه کرد؟ چگونه باید آنان را به شرکت در جنبش تشویق نمود؟
سوسیال دموکراسی خارج از کشور راه حل های درست را سریعا پیدا نکرد. درهای سازمان های کارگری را به روی زنان کا رگر باز گذاشته بودند، با این وجود، تعداد کمی به آن وارد شدند. چرا؟ به دلیل آن که طبقهی کارگر در ابتدا تشخیص نداد که یک زن کارگر، از منظر قانون و اجتماع محروم ترین عضو طبقهی کارگر است، به دلیل آن که به او نهیب زده شده است، مرعوب شده است، از زاویه حقوقی قرن ها مورد شکنجه قرار گرفته است، و برای این که بتوان در جان و دل او اثر گذار بود، باید با کلامی قابل فهم و آشنا از محرومیت حقوقی او با او به عنوان یک زن، سخن گفت.
در ابتدا البته، کارگران بلادرنگ این واقعیت را درک نکردند که: در این دنیای پر از محرومیت و استثمار، زن نه تنها به عنوان یک فروشندهی نیروی کارش، “بلکه” به عنوان یک مادر و به عنوان یک زن نیز مورد ستم و سرکوب قرا ر می گیرد.
زمانی که حزب سوسیالیستی کارگران به این واقعیت پی برد، شجاعانه به حمایت و دفاع از زنان در هر دو مورد – چه به عنوان یک کارگر مزدبگیر، چه به عنوان یک زن و یک مادر- بپا خاست. با همین هدف، سوسیالیست ها در هر کشوری در دفاع از حقوق زنان کارگر شروع به طرح مطالبات ویژه ای – از جمله برقراری بیمه برای مادران و کودکان، حقوق سیاسی برای زنان – نمودند. و در همین راستا، هر اندازه که احزاب کارگری – و هم چنین خود کارگران زن – با روشنی هر چه بیشتر اهمیت زاویه دوم را درک کردند، با میل و رغبت بیشتری به این احزاب پیوسته، و بیشتر به ا ین امر پی بردند که احزاب مذکور مدافعان واقعی آنها می باشند، و طبقهی کارگر در راستای مطالبات عاجل و ویژهی آنها نیز مبارزه می کند. در این رابطه زنان کارگر خود نیز با سازماندهی منظم و آگانه شان برای ثابت کردن این امر تلاش می کنند. اکنون بار این کا ر، یعنی جذب هر بیشتر زنان کارگر به جنبش سوسیالیستی بر دوش خود زنان است. احزاب سوسیالیستی در هر کشوری، کمیته ها، هئیت ها و بخش های ویژهی زنان برقرا ر نموده اند. کمیته های زنان در بین بخش وسیعی از جمعیت زنانی که از نظر سیاسی هنوز از آگاهی های لازم برخودار نیستند فعا لیت کرده و آنان را آگاه و سازماندهی می کنند. به همین طریق این کمیته ها آن دسته از موضوعات و خواسته های مطرح شده که بیشترین تاثیر در موقعیت زنان را دارند بررسی می کنند، موضوعات و خواسته هائی نظیر: حمایت و امتیازاتی برای زنان باردار و شیرده، تنظیم و برقراری آیین نامه های قانونی برای کارگران زن؛ مبارزه علیه تن فروشی و مرگ و میر نوزادان، مطالبهی حقوق سیاسی برای زنان، بهبود مسکن، مبارزه با افزایش هزینه های زندگی و غیره.
در نتیجه، زنان کارگر در عین حال که به عنوان اعضای این حزب برای پیشبرد اهداف عمومی طبقاتی خود مبارزه می کنند، هم زمان نیز با مطرح کردن نیازها و مطالبات ویژه خود – به عنوان یک زن، یک مادر و بانوی خانواده – آنها را به پیش می برند.
در “روز زن”، زنان، تظاهراتی که توسط خود آنها بر علیه بی حقوقی خویش سازماندهی شده را بر پا می کنند. اما، بعضی ها خوا هند گفت: چرا “روز زن” ویژه، چرا اعلامیه های ویژهی زنان کارگر، چرا جلسات و کنفرانس های ویژهی زنان طبقهی کارگر؟ چرا بدین طریق زنان کارگر را از بقیهی طبقهی کارگر جدا می کنید؟ آیا این کار در نهایت قایل شدن یک امتیاز ویژه برای فمینیست ها و بورژواهای طرفدار حق رأی (برای زنان) نیست؟ تنها آن کسانی که تفاوت های ریشه ای مابین جنبش زنان سوسیالیست و بورژوهای طرفدار حق رأی را درک نکرده باشند، چنین طرز تفکری دا رند.
هدف فمینیست ها چیست؟ هدف آنها کسب موقعیت مشابه، قدرت مشابه و حقوق مشابه همانند همان موقعیت هایی می باشد که در حال حا ضر همسرانشان، پدرانشان و برادرانشان در جامعهی سرمایه داری از آنها برخوردار هستند.
هدف زنان کارگر چیست؟ هدف آنها از میان بردن و لغو تمام امتیازاتی است که از رابطه های ارثی و یا دارائی افراد نشات گرفته است. برای زن کارگر فرقی نمی کند که “کارفرما” زن باشد یا مرد. به این دلیل که زن کارگر قادر خوا هد شد که به همراه تمام اعضای طبقهی خود شرایط کاری خود را بهبود بخشد.
فمینیست ها همیشه و در همه جا حقوق برابر می خواهند. زنان کارگر پاسخ می دهند: ما خواهان احقاق حقوق همه شهروندان هستیم، چه مرد و چه زن. اما در همان حال، این واقعیت را هم حاضر نیستیم فراموش کنیم که ما نه تنها کارگر و شهروند هستیم، بلکه مادر نیز هستیم! و به عنوان مادران، به عنوان زنانی که خالقان آینده اند، ما خواهان مطالبات ویژه ای نسبت به شرا یط خود و فرزندانمان هستیم و خواستار حمایت های ویژه از طرف دولت و جامعه می باشیم.
فمینیست ها برای به دست آوردن حقوق سیاسی مبارزه می کنند، به هر رو، در این جا جهت و راه ما جداست. برای زنان بورژا، حقوق سیاسی به سادگی به این مفهوم است که خودشان را مجاز بدانند که در دنیایی که بر مبنای استثما ر تودهی زحمتکش پایه ریزی شده، اموراتشان را راحت تر و مصون تر به پیش برند. در حالی که برای زنان کارگر، حقوق سیاسی تنها یک گام در امتداد راهی سخت و دشوا ر می باشد که منجر به حاکمیت نیروی کا ر می گردد.
مسیر مبارزاتی زنان کارگر و بورژواهای طرفدار حق رأی، مدت ها قبل از هم جدا شده اند. در حقیقت، جریان زندگی، مابین اهداف و افق های مبارزاتی این دو، تفاوت بسیار بزرگی قرار داده است. اختلاف های بسیار عظیمی مابین منافع یک زن کارگر و منافع یک خانم مالک وجود دارد، بین یک خدمتکا ر و کسی که ارباب او می باشد تضادهای بسیار بزرگی نهفته است… هیچ گونه هم سوئی؛ هیچ نقطهی تلاقی و هیچ گونه امکان آشتی بین این دو ، نه وجود دارد و نه می تواند وجود داشته باشد.
بنابراین، مردان کارگر نباید از برگزار شدن روز ویژه ای به نام روز زن، یا از کنفرانس های ویژهی زنان کارگر، و یا از نشریات ویژهی زنان کارگر وحشت داشته باشند. هر گونه شکل روشن و مشخص فعالیت در بین زنان طبقهی کارگر، در واقع وسیله ای است در جهت آگاهی زنان کارگر و کشاندن آنان به سمت صفوف انسانهایی که برای آینده ای بهتر مبارزه می کنند. روز زن و هر گونه کوشش و تلاش خستگی ناپذیری که در جهت روشنگری در میان زنان کارگر و خودآگاهی آنان صورت گرفته، نه در جهت تفرقه، بلکه در خدمت به اتحاد طبقهی کارگر قرار دارد.
باشد که احساس شعف خدمت به طبقهی کارگر در راستای نیل به اهداف مشترک طبقاتی و هم زمان خدمت در راه مبارزه برای رهائی زن الهام بخش زنان کارگر برای شرکت در جشن روز زن گردد.
- – - – - -
«پراودا»، شمارهی چهل، هفدهم فوریه ١٩١٣، سنت پیترزبورگ
- – - – - -
پانویس:
(١) مقاله “روز زن” نوشته الکساندرا کولنتای در روزنامه «پراودا» یک هفته قبل از تنها باری که در روسیه روز زن برگزار می شد، منتشر گردید. این جشن در “روز همبستگی سرا سری زنا ن طبقه کا رگر” در بیست و سوم فوریه (هشتم ما رس) ١٩١٣ برگزار گردید. در سنت پیترزبورگ این روز، روز کمپن علیه بی حقوقی اقتصادی و سیاسی زنان کارگر، برای اتحاد طبقه کارگر، و برای هوشیاری طبقاتی و خودآگا هی مابین زنان کارگر نام گرفت.
جناب آقای بان کی مون
کوروش زعیم، نویسنده ، پژوهشگر و عضو شورای مرکزی جبهه ملی ایران در حالیکه در انتظار تشکیل دادگاه خود به اتهام «اقدام علیه امنیت ملی و نشر اکاذیب» در خرداد ماه ۱٣۹۰ بود, بدون علت درشامگاه روز پنجشنبه ۲۱ بهمن۱٣٨۹ ماه بازداشت و در زندان اوین به سر می برد. آقای زعیم در طول زندگی اجتماعی و فرهنگی خود همیشه به ایران و مردمان ایرانزمین عشق می ورزیده و در هر شرایطی متعهد به منافع ملی بوده اند. تلاش های ایشان در جهت روشن کردن اذهان با مسایل , عدم مدیریت ملی در سطوح مختلف کشور و بحران هسته ای از یک سو و خطر نابودی آثار تاریخی و فرهنگی از سویی دیگر نشانه ی توجه این شخصیت به مسایل ملی و میهنی است. جمهوری اسلامی که از موج آزادیخواهانه ملل در بند استبداد در منطقه به وحشت افتاده هر صدای مخالفی را سرکوب و ایران را تبدیل به یک سیاهچال دهشتناک کرده است. ما فعالان حقوق بشر ٬سیاسی ٬دانشگاهی و فرهنگی با اعلام نگرانی شدید از وضعیت کوروش زعیم و دیگر زندانیان سیاسی و عقیدتی خواستار توجه شما به اختناق حاکم بر ایران و نقض مداوم حقوق بشر، اعزام فرستاده ویژه سازمان ملل به ایران و اقدام برای آزادی کورش زعیم و دیگر زندانیان سیاسی و عقیدتی هستیم.
با احترام
امیر هوشنگ آریان پور،داریوش احمدی ,حمید اکبری,محمد ال احمد,کاوس ارجمند، فرج اردلان ،کمال ارس،کورش استکی, رضا اشرف پور ,علی افشاری ,امیر حسین اعتمادی, سارا اکرمی، کیان امانی , محمد امینی,مجید اینانلو , احمد باطبی, داریوش باقری ,مهران براتی، محمد برقعی، فرزین بستجانی, محمد برزنجه، خسروبندری,بهرام بهرامیان،پری پروهان ,کوروش پارسا ,سپیده پورآقایی , احمد تقوایی,نادر تقی زاده , سعید جلالی فر , محمود جعفری،مریم جعفری، سمیرا جمشیدی ,پویا جهاندار،هرمز چمن آرا،,ارام حسامی,نازی حسینی , فرزاد حمیدی ,بهنام حسن پور,عباس خرسندی , مصطفی خسروی, پرویز دستمالچی ,فرشاد دوستی پور ،آرمین راد، آرمان راد ,ایمان رضایی,درویش رنجبر,حسن زارع زاده اردشیر, تورج زعیم,هادی زمانی ,لهراسب زینالی، فریبا داودی مهاجر, مهدی ذوالفقاری,بهروز ستوده, آیدا سعادت , مهدی سعیدپور ,کیانوش سنجری,نسترن سمیعی ,سلمان سیما ،رضا سیاوشی ابراهیم شادمان ،حسن شریعتمداری، عباس شیرازی ,رضا شیرزاد,زهره صادقی,نیامین صدر, سوفیا صدیق پور ,کوروش صحتی,رضا صفاری ،رامین صفی زاده ،ضیا عابدی،شیرین عبادی, سیاوش عبقری ، شهلا عبقری، کاظم علمداری,سخاوت علیزاده،رضا علوی, حسین علوی, اکبر عطری ,سعد عمرانی ,مزدک عبدی پور, ماشاالله عباس زاده,حمید علیزاده -سانیا عوض پور ,علی غضنفری،محمد فاطمی, روزبه فراهانی پور,صادق فرجام, منصور فرهنگ,ناصح فریدی ،نادر فروزی, مسعود فتحی،فیروزه فولادی , هادی قائمی, فرهنگ قاسمی ,سعید قاسمی نژاد , کاوه قریشی،منوچهر قنبری ,مهرانگیز کار،نادر کاکاوند,فرزین کرباسی,سعید کلانکی, کامران کهنلو ,حمید کوثری ,میلاد کیایی ٬امیرحسین گنج بخش ،حسین لاجوردی،عبدالکریم لاهیجی,حسن لباسچی، ،اردشیر لطفعلیان، علی لیمونادی، مهرداد ماجدی,هدایت متین دفتری, اکبر محبت زاده ,منوچهر محمدی,صادق محمودی،فرزانه محمودی، فرزاد محمودی ، پویان محمودیان, فیروزه محمودیان,مهرداد مشایخی ،مرتضی مشیر، رضوان مقدم,بهرام مشیری، رویا ملکی ، مرتضی ملک محمدی،احمد مصباح, عباس مظاهری،ابراهیم مرادی ,اکبر معرفی ,مریم معمار صادقی,نریمان مصطفوی، رضا مهاجری , بیژن مهر , بهناز مهرانی,بهزاد مهرانی ، میترا میرزازاده,نعمت میرزازاده,غفور میرزایی,حسن نایب هاشم , صباح نصری ، آرسن نظریان ,علی رضا نوری زاده ,شهرام همایون،حسین هراتی نژاد, رحیم همتی ،هوشنگ هوشمند، پروانه وحید منش، فرهاد یاسائی ,مینو یوسفی ,هادی یوسفی.
کوروش زعیم، نویسنده ، پژوهشگر و عضو شورای مرکزی جبهه ملی ایران در حالیکه در انتظار تشکیل دادگاه خود به اتهام «اقدام علیه امنیت ملی و نشر اکاذیب» در خرداد ماه ۱٣۹۰ بود, بدون علت درشامگاه روز پنجشنبه ۲۱ بهمن۱٣٨۹ ماه بازداشت و در زندان اوین به سر می برد. آقای زعیم در طول زندگی اجتماعی و فرهنگی خود همیشه به ایران و مردمان ایرانزمین عشق می ورزیده و در هر شرایطی متعهد به منافع ملی بوده اند. تلاش های ایشان در جهت روشن کردن اذهان با مسایل , عدم مدیریت ملی در سطوح مختلف کشور و بحران هسته ای از یک سو و خطر نابودی آثار تاریخی و فرهنگی از سویی دیگر نشانه ی توجه این شخصیت به مسایل ملی و میهنی است. جمهوری اسلامی که از موج آزادیخواهانه ملل در بند استبداد در منطقه به وحشت افتاده هر صدای مخالفی را سرکوب و ایران را تبدیل به یک سیاهچال دهشتناک کرده است. ما فعالان حقوق بشر ٬سیاسی ٬دانشگاهی و فرهنگی با اعلام نگرانی شدید از وضعیت کوروش زعیم و دیگر زندانیان سیاسی و عقیدتی خواستار توجه شما به اختناق حاکم بر ایران و نقض مداوم حقوق بشر، اعزام فرستاده ویژه سازمان ملل به ایران و اقدام برای آزادی کورش زعیم و دیگر زندانیان سیاسی و عقیدتی هستیم.
با احترام
امیر هوشنگ آریان پور،داریوش احمدی ,حمید اکبری,محمد ال احمد,کاوس ارجمند، فرج اردلان ،کمال ارس،کورش استکی, رضا اشرف پور ,علی افشاری ,امیر حسین اعتمادی, سارا اکرمی، کیان امانی , محمد امینی,مجید اینانلو , احمد باطبی, داریوش باقری ,مهران براتی، محمد برقعی، فرزین بستجانی, محمد برزنجه، خسروبندری,بهرام بهرامیان،پری پروهان ,کوروش پارسا ,سپیده پورآقایی , احمد تقوایی,نادر تقی زاده , سعید جلالی فر , محمود جعفری،مریم جعفری، سمیرا جمشیدی ,پویا جهاندار،هرمز چمن آرا،,ارام حسامی,نازی حسینی , فرزاد حمیدی ,بهنام حسن پور,عباس خرسندی , مصطفی خسروی, پرویز دستمالچی ,فرشاد دوستی پور ،آرمین راد، آرمان راد ,ایمان رضایی,درویش رنجبر,حسن زارع زاده اردشیر, تورج زعیم,هادی زمانی ,لهراسب زینالی، فریبا داودی مهاجر, مهدی ذوالفقاری,بهروز ستوده, آیدا سعادت , مهدی سعیدپور ,کیانوش سنجری,نسترن سمیعی ,سلمان سیما ،رضا سیاوشی ابراهیم شادمان ،حسن شریعتمداری، عباس شیرازی ,رضا شیرزاد,زهره صادقی,نیامین صدر, سوفیا صدیق پور ,کوروش صحتی,رضا صفاری ،رامین صفی زاده ،ضیا عابدی،شیرین عبادی, سیاوش عبقری ، شهلا عبقری، کاظم علمداری,سخاوت علیزاده،رضا علوی, حسین علوی, اکبر عطری ,سعد عمرانی ,مزدک عبدی پور, ماشاالله عباس زاده,حمید علیزاده -سانیا عوض پور ,علی غضنفری،محمد فاطمی, روزبه فراهانی پور,صادق فرجام, منصور فرهنگ,ناصح فریدی ،نادر فروزی, مسعود فتحی،فیروزه فولادی , هادی قائمی, فرهنگ قاسمی ,سعید قاسمی نژاد , کاوه قریشی،منوچهر قنبری ,مهرانگیز کار،نادر کاکاوند,فرزین کرباسی,سعید کلانکی, کامران کهنلو ,حمید کوثری ,میلاد کیایی ٬امیرحسین گنج بخش ،حسین لاجوردی،عبدالکریم لاهیجی,حسن لباسچی، ،اردشیر لطفعلیان، علی لیمونادی، مهرداد ماجدی,هدایت متین دفتری, اکبر محبت زاده ,منوچهر محمدی,صادق محمودی،فرزانه محمودی، فرزاد محمودی ، پویان محمودیان, فیروزه محمودیان,مهرداد مشایخی ،مرتضی مشیر، رضوان مقدم,بهرام مشیری، رویا ملکی ، مرتضی ملک محمدی،احمد مصباح, عباس مظاهری،ابراهیم مرادی ,اکبر معرفی ,مریم معمار صادقی,نریمان مصطفوی، رضا مهاجری , بیژن مهر , بهناز مهرانی,بهزاد مهرانی ، میترا میرزازاده,نعمت میرزازاده,غفور میرزایی,حسن نایب هاشم , صباح نصری ، آرسن نظریان ,علی رضا نوری زاده ,شهرام همایون،حسین هراتی نژاد, رحیم همتی ،هوشنگ هوشمند، پروانه وحید منش، فرهاد یاسائی ,مینو یوسفی ,هادی یوسفی.
بازداشت فریدون صیدی توسط اطلاعات سپاه پاسداران
خبرگزاری هرانا: فریدون صیدی از اعضای شاخه جوانان جبهه مشارکت و عضو ستاد انتخاباتی مهدی کروبی از روز ۱۰ اسفند ماه در سلول انفرادی بند ۲- الف زندان اوین نگهداری میشود.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، «ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران» این فعال سیاسی در روز دهم اسفند ماه به همراه مهسا امر آبادی همسر مسعود باستانی توسط ارگان اطلاعاتی سپاه پاسداران بازداشت شد.
گفتنیست، این فعال سیاسی از جمله اعضای شاخه جوانان حزب مشارکت در منطقه مرکزی اراک بوده که از بدو تاسیس در این حزب حضوری فعالانه داشته است.
همچنین ایشان از اعضای ستاد انتخاباتی شیخ مهدی کروبی در زمان انتخابات سال گذشته نیز بوده است و یکبار سابقه بازداشت کوتاه مدت نیز داشته است.
خبرگزاری هرانا: فریدون صیدی از اعضای شاخه جوانان جبهه مشارکت و عضو ستاد انتخاباتی مهدی کروبی از روز ۱۰ اسفند ماه در سلول انفرادی بند ۲- الف زندان اوین نگهداری میشود.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، «ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران» این فعال سیاسی در روز دهم اسفند ماه به همراه مهسا امر آبادی همسر مسعود باستانی توسط ارگان اطلاعاتی سپاه پاسداران بازداشت شد.
گفتنیست، این فعال سیاسی از جمله اعضای شاخه جوانان حزب مشارکت در منطقه مرکزی اراک بوده که از بدو تاسیس در این حزب حضوری فعالانه داشته است.
همچنین ایشان از اعضای ستاد انتخاباتی شیخ مهدی کروبی در زمان انتخابات سال گذشته نیز بوده است و یکبار سابقه بازداشت کوتاه مدت نیز داشته است.
بازداشت سحر بیرام آبادی، فعال حقوق کودک در کرمان
سحر بیرام آبادی، فعال حقوق کودکان و از شهروندان بهایی ساکن کرمان توسط ماموران امنیتی بازداشت شد.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، «ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران» این شهروند بهایی که در یک انجمن خیریه کمک به کودکان آسیب دیده شهرستان بم مشغول به فعالیت و همکاری بوده توسط ماموران امنیتی به اتهام «تبلیغ بهائیت در پوشش اقدامات بشردوستانه» بازداشت و آنطور که به خانواده نامبرده اعلام شده وی به شهرستان بم منتقل شده است.
قابل ذکر است در ۱۱ اسفند ماه نیز شهروند بهایی دیگری در کرمان به نام «سامان استوار» بر اساس اتهام فوق بازداشت شده است.
مقامات امنیتی در سال ٨۵ نیز ۵۴ تن از شهروندان بهایی را به اتهام همکاری با سازمان یونیسف در شیراز بازداشت کرده بودند، فعالیت بشر دوستانه بهاییان در ایران همواره از سوی نهادهای امنیتی به عنوان ابزاری برای تبلیغ آئین بهایی معرفی شده و برخورد تحت این عنوان در سالهای اخیر افزایش چشم گیری داشته است.
پدر مهسا امرآبادی: او توسط سپاه بازداشت شده و اکنون نیز در بند سپاه اوین است
مهسا امرآبادی، روز سه شنبه دهم اسفند ماه به همراه فریدون صیدی، در خیابان توسط ارگان اطلاعاتی سپاه پاسداران بازداشت شده است.
پدر و مادر این فعال مدنی که ساکن رشت می باشند، علی رغم اینکه برای پیگیری وضعیت فرزندشان به تهران طی مسیر کرده اند، صبح امروز با مراجعه به زندان اوین قادر به دریافت پاسخ مشخصی از سوی مسئولان نشده اند.
مادر مهسا امرآبادی عصر امروز با اعلام این خبر به گزارشگر "هرانا" گفت که به دلیل ازدحام بیش از حد در جلوی زندان اوین ما موفق به دیدن مسئولان در خصوص پیگیری وضعیتش نشده ایم و از وی بی خبریم.
هم چنین جواد امرآبادی، پدر مهسا امرآبادی نیز در مصاحبه با گزارشگر هرانا ضمن تاکید بر اینکه مهسا امرآبادی از سوی "سپاه پاسداران" بازداشت شده است گفت: "به نظر می آید که وی در اتومبیلش و به سمت خانه در حرکت بوده که بازداشتش کردند و حتی اتومبیل وی را ضبط کرده اند و هم اکنون در پارکینگ زندان اوین است؛ اما نمی دانیم در چه خیابانی و به چه نحوی بازداشت شده است."
وی افزود: "یکی از دوستان ما به نام فریدون صیدی نیز در ماشین بوده که وی را نیز بازداشت کرده اند."
گویا مسئولان امنیتی پس از بازداشت به منزل مهسا امرآبادی مراجعه کردند و برخی وسایل شخصی وی را نیز ضبط کردند.
این در حالیست که خانم امرآبادی از زمان بازداشت تاکنون تنها موفق به برقراری یک تماس تلفنی کوتاه با خانواده ی خود شده است که ضمن تاکید بر سلامتی اش و عدم نگرانی خانواده نسبت به وضعیتش، از انتقال خود به زندان اوین و بند سپاه(۲ الف) خبر داده است.
آقای امرآبادی تاکید کرد که مسعود باستانی(همسر مهسا امرآبادی) که در زندان رجایی شهر کرج محبوس است، به شدت نگران وضعیت وی است.
جواد امرآبادی در پایان با اشاره به اینکه در تمامی دنیا خبرنگاران آزادند و حقایق را بازگو می کنند، گفت: "یک خبرنگار کاره ای نیست که بازداشتش کنند؛ به نظر من جامعه ی حقوق بشر و سازمان ملل باید پیگیر این قضایا شود و ببینند که در این زندان ها چه می گذرد چرا که اکنون در شرایطی هستیم که همه در زندان اند."
احضار ۷ تن از دانشجویان دانشگاه نوشیروانی بابل به کمیتهٔ انضباطی
گزارشها حاکی از آن است که هفت تن از دانشجویان دانشگاه نوشیروانی بابل به کمیتهٔ انضباطی احضار شدهاند.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، نیما نحوی، مصطفی ارمغان، حسام الدین باقری، مجتبی تقوایی، حسین ضامن ضرابی، محمد عسگری و محمد علمی هفت دانشجوی دانشگاه نوشیروانی بابلاند که به کمیتهٔ انضباطی احضار شدهاند.
اتهام این دانشجویان "عدم رعایت مقررات دانشگاه"، "فعالیت و تبلیغ به نفع گروهکها یا مکاتب الحادی یا غیرقانونی" و "ارتکاب اعمالی برضد نظام جمهوری اسلامی" عنوان شده است.
گفتنی ست احضار افراد مذکور به کمیتهٔ انضباطی در حالی صورت میگیرد که به تازگی هیچ تحصن و درگیری در محیط دانشگاه انجام نشده و تمام اعتراضات اخیر در محیط شهری بابل اتفاق افتاده بود.
شایان ذکر است حسین ضامن ضرابی که طی روزهای اخیر از زندان آزاد شده و از سوی کمیته انضباطی به یک ترم تعلیق با احتساب سنوات (در ترم جاری) محکوم شده است.
هم چنین نیما نحوی نیز که به تازگی و پس از ۲۱ ماه تعلیق و زندان به دانشگاه بازگشته بلافاصله به کمیتهٔ انضباطی احضار شده است.
(به مناسبت هشت مارس)
در این نوشته برآنم که کتاب باارزش و خواندنی «فمنیسم گمراه شده» اثر هستر اینشتین، استاد علوم اجتماعی کالج کویینز را معرفی کنم، اثری که به نظر من همهی طبقههای اجتماعی باید مطالعه کنند. هستر اینشتین در این کتاب فمنیسم لیبرالی را با استفاده از نشانههای تاریخی نقد میکند و نشان میدهد که پذیرش نظریهی «فمنیسم رایج» یورش شرکتهای سرمایهداری بزرگ را به طبقهی کارگر آمریکا، به کشاورزان و کارگران شهری و روستایی در کشورهای آمریکای جنوبی و سراسر جهان موجه جلوه میدهد.
از دیدگاه او فمنیسم باب روز چون کُلفَت ناآگاه به طبقهی سرمایهدار خدمت میکند و تاکنون تعریف رایج فمنیسم در دنیای اقتصاد سرمایهداری جهانی سبب رشد نولیبرالیسم شده است.
به عقیدهی هستر اینشتین نظریهی «فمنیسم رایج» یا فمنیسم لیبرالی در فرهنگ مردم آمریکا و بسیاری از کشورهای جهان جا افتاده و بخشی از دانش همگانی شده؛ مثلا همه این را قبول دارند که وقتی زن وارد بازار کار شد و مزد گرفت، به استقلال و آزادی میرسد. البته موج دومی از فمنیسم نیز به وجود آمده که به فمنیسم سوسیالیستی گرایش دارد و هدف اصلیاش بر رشد کامل انسان و زن متمرکز است، اما بیشترینهی زنان فمنیست جهان سوم و زنان فمنیست رنگینپوست و همچنین فمنیستهای رادیکال همهی هدفشان را بر پیشرفت فردی و بالا بردن زمینههای شکوفایی ذاتی بازار آزاد رقابتی و نظام سیاسی متمرکز کردهاند. به عبارت دیگر، با ترویج این نوع فمنیسم بازار آزاد نولیبرالیسم از ورود زن به بازار کار سود برده و میبرد.
درست است که فمنیسم لیبرالی در مورد زن به مسائل گوناگونی توجه میکند، اما هنوز در بازار کار زن را به رقابت با مرد وامیدارد. از یکسو به مبارزه با تبعیض آموزشی و کاریابی، آزار جنسی و جبران بیعدالتیهای گذشته نسبت به زن و غیره اهمیت حیاتی میدهد و از سوی دیگر، خود این ایدئولوژی که فرهنگ و قانونمان را تغییر داده تا زمینه را برای مدیر و حرفهای شدن زنها آماده کند، سبب موجه جلوه دادن استثمار طبقهی کارگر زن، بدبخت و منزوی کردن این طبقه در آمریکا و دیگر کشورهای جهان شده است. البته همین استقبال از مبارزه با تبعیض آموزشی و کاریابی و غیره که منجر به رسیدن آنها به درجههای بالاتر شد، به این دلیل بود که ورود زن به بازار کار چشمانداز اقتصادی و سیاسی را تغییر داد. به این دلیل که این طبقه در هر سمتی نیروی کار ارزانتری نسبت به جنس مرد بود.
آنها ادعا میکنند که هر زنی باید کسی باشد و فمنیسم عامهپسند علاقهی زنها را برای رسیدن به دانش بیشتر بالا برده، امروز پس از چهل سال از کوشش و مبارزات فمنیستی میبینیم که میان زنانی که کار میکنند، فاصلهی بزرگی ایجاد شده است. هستر اینشتین برای نشان دادن علت و چگونگی رخداد این اتفاق، تاریخچهی اندیشهها و سیاستهای فمنیستی را در متن بازسازی اساسی اقتصاد جهان و سیاستهای نولیبرالیسم بررسی میکند.
به گفتهی او صنعتزدایی، انتقال شرکتهای تولیدی- صنعتی به کشورهای فقیر موسوم به جنوب، رشد بخش خدماتی، انفجار بخش مالی، مقابلهی کارفرمایان با اتحادیهها، همه از نمادهای کلیدی تغییر رابطهی زن با کارِ مزدیست و تمام اینها در چارچوب به اصطلاح جهانیسازی رخ میدهد. در کشورهای ثروتمند معروف به شمال، جهانیسازی سبب کاهش شدید دستمزد مردها شده و خانوادههایی را که بنا به سنت همیشه با درآمد مرد خانواده زندگی میکردند، به عبارت دیگر، مرد نانآور خانه بوده، با مشکل مالی روبرو کرده است. همزمان، اقتصاد خدماتی (کار در فروشگاههای زنجیرهای و خدمات اداری) افزایش یافته و از این روی نیاز به کار ارزان زن بالا رفته است.
در جنوب قارهی آمریکا، جنبش فراگیر «فمنیسم رایج» زنها را به بازار کارگری گستردهای وارد کرد. چون فمنیسم زنها را به انجام دادن کارهای مزدی تشویق میکرد تا آنها را از سرکوب نظام مردسالاری در خانه نجات دهد، جمعیت بزرگی از کارگران ارزانقیمت (زنان) وارد بازار کار شدند و کارفرمایان سرمایهداری با استفاده از این کارگران ارزانقیمت سطح هزینههای شرکتهایشان را کاهش دادند. از سوی دیگر میل زنان بیشمار به ورود به بازار کار سبب شد که شرکتهای بزرگ در برابر هر گونه فشار برای افزایش حقوق کارگران مقاومت کنند. و وقتی فمنیسم ورود زنان به بازار کار مزدی را «آزادی» معنی کرد، بهرهکشی شرکتهای چندملیتی از کارگر زن در نواحی تجارت آزاد زیر این شعار مخفی ماند. به سخنی کوتاه، فمنیسم زبان سرمایهداری نوین شد.
نوسازی اقتصاد آمریکا به یاری و همدستی جنبش نوباب محافظهکار و روی کار آمدن ریگان در دههی ۱٩٨٠ یورش به کارگر سازماندهی شده را بیپردهتر کرد و با گذر دههها به قدرت این یورش افزود. از سوی دیگر، حذف کمکهای رفاهی دولتی یکی از برنامههای اصلی حزب محافظهکار بود و اصلاح برنامهی رفاه از مسائل اساسی این دولت. از آنجا که فمنیسم همواره و فقط به این نکته پیله کرد که کارِ مزدی اساس استقلال و آزادی زن است، حقوق مادران تنها و بیهمسر فراموش شد و چون کمکهای رفاهی قطع شده بود، فشار بزرگی بر این گروه وارد آمد، بهویژه وقتی دموکراتهای میانهرو، چون بیل کلینتون به کاروان اصلاح برنامهی کمکهای رفاهی پیوستند و سرانجام همهی کمکهای رفاهی را حذف کردند.
همین ناتوانیِ فمنیسم در برانگیختن و دفاع از حقوق رفاهی زنان تا اندازهای از پیامدهای تاریخی مسیرهای اشتباه فمنیسم آمریکا و دیگر کشورهای سرمایهداریست که جنبش فمنیستی را سخت ناتوان کرده. از همان آغاز صداهای غالب در جنبش زنان رنج طبقهی کارگر زن و مشکلات زنان رنگینپوست را منعکس نمیکرد. حتا مسائل بسیار مهم طبقهی کارگر زن و زنان رنگین پوست وارد برنامههای فمنیسم رایج نشد... از نظر هستر اینشتین، جنبش زنان در سازمانهایی هم که برای آزادی سقط جنین تشکیل دادند، این موضوع را بیشتر انتخاب فردی تصویر کردند بهجای اینکه آن را بخشی از برنامهی گستردهترِ «حق کامل تولید مثل» مطرح کنند. جنبش زنان همچنین در ایجاد جنبشهای ضد طبقاتی یا ضد نژادپرستی که میتوانست در برابر حملههای دست راستیها کمتر آسیبپذیر باشد، ناتوان بوده است.
اما بهراستی چهطور فمنیسم دزدیده شد و اکنون چه باید کرد؟
به قول هستر اینشتین آن شاخه از فمنیسم که به افکار سنتی لیبرال معتقد است، و آزادی را فقط داشتن حق رقابت زن با مرد در بازیهای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی تعریف میکند، سخت در اشتباه است. این فمنیسم لیبرالی نهتنها با سرمایهداری نولیبرالیسم جور و هماهنگ است، که فقط به منافع طبقهی زنان سفیدپوست صاحب حرفه و مدیرانی که از هواداران قدرتمند سرمایهداری نولیبرالیسم هستند، میاندیشد.
به این ترتیب نباید تعجب کنیم که این نوع فمنیسم رواج پیدا میکند، نه فمنیسم با دیدگاههای ریشهایتر. ناگفته نماند که همهی کوشندههای فمنیستی به این سیاستها گرایش ندارند و علاوه بر این گروه، موج دومی از فمنیسم با سیاستهای دموکراتیک به راه افتاده، که من آن را فمنیسم رفاه اجتماعی مینامم. این گروه برنامههای اصلاحی گستردهای دارند. فمنیسم رفاه اجتماعی از دولت میخواهد که به تبعیضها پایان دهد و مثلا از زنانی که نقش دوگانه دارند، هم کارِ مزدی میکنند و هم در خانه مراقب فرزندانشان هستند، حمایت کند و پرستارهای کودک خوب با بهای مناسب در اختیارشان بگذارد. اما میدانیم که تاکنون در این هدف کاملا ناموفق بودهاند و بهخاطر مخالفتهای کارفرمایان سرمایهدارِ قدرتمند، اتحادیههای کارگری بیعرضه و بیعلاقه به مبارزه برای حقوق زنان، و همچنین حزب دموکراتی که شتابان به سمت راست میرود، جایی برای اجرای برنامههای فمنیسم رفاه اجتماعی نمیماند. تنها با جنبش اجتماعی گسترده و مختل کنندهی برنامههای نظامی، مبارزههای فمنیستی و مبارزهی اتحادیههای تجاری علیه سرمایهداری و نژادپرستی و با دفاع از حقوق دگرباشان و حقوق مهاجران خواهد توانست چنین امتیازهایی را بهدست آورد... راه حل مناسب ما نقش بر آب کردن و شکست دادن است، نه گمراه شدن و فریب خوردن.
به نظر من هستر اینشتین درست میگوید که فمنیسم دچار دوگانگی شده، دستکم در مورد مادر بودن تمام وقت. اما بهجای شماتت فمنیسم برای این دوگانگی، من معتقدم که باید ریشههای آن را در واقعیات مربوط به اقتصاد سیاسی سرمایهداری جست و به بحثهای بیثمری مثل اینکه آیا زن باید در خانه بماند و به وظیفهی مادریاش عمل کند یا سر کار برود و مزد بگیرد، پایان داد. بیگمان زنان، از جمله مادرانِ تنها باید راههایی برای ترکیب وظایف مادری و کار مزدی داشته باشند. البته همهی راهحلها نمیتوانند موثر باشند، مثلا حتا مادرانی که کارشان را دوست دارند، اغلب بیش از توانشان کار میکنند و تحت فشارند و آنهایی که تن به فشار کار نمیدهند، از نظر درآمد، حقوق بازنشستگی و غیره جریمههای سنگینی میپردازند. هستر اینشتین فمنیستهای دانشگاهی را بهخاطر پافشاریشان بر «حذف تفاوتهای جنسی» مورد نقد قرار میدهد و میگوید، این انکار هر گونه ادعا در مورد «برتری زنها» را از بنیاد خراب میکند. بهرغم فمنیسم مادرانه که به ایدهآلهای سنتی معتقد است و میگوید تغذیه و مراقبت از کودکان دلیلیست برای دادخواهی زن از جامعه و دولت، فمنیسم مدرن سرسخت در برابر استفاده از تفاوتهای جنسی برای دادخواهی میایستد، چون نگران است که چنین بحثهایی سبب شود زنها را متفاوت و پایینتر از مردها تصور کرده و با همین باور با آنها برخورد شود. به نظر من این نگرانی بسیار بهجاست.
ما نباید برای نشان دادن ارزش زن کارهایی چون تغذیه و مراقبت از کودکان را از جمله کارهایی بدانیم که برتری زن را نشان میدهد. نیازی نیست که برای نگه داشتن مادران در خانه دلیلهای روانشناسانه بیاوریم تا بتوانیم برای ادارهی زندگی آنها، بهویژه مادرانِ تنها، خرجی بخواهیم. مثلا در سالهای ۱٩٨٩ تا ۱٩٩٨ زمانی که کمکهای اجتماعی زیر ضربههای پیاپی بود، گروه حقوق کمکهای اجتماعی خواستههای مادران تنها را در برنامهی حمایت همگانی و گسترده از والدین قرار داد (مثلا مرخصی زایمان برای پدر یا مادر، یارانه برای خانوادههای کمدرآمد، حق داشتن پرستار کودک مناسب) که سبب میشد مادران بتوانند هم نانآور خانه باشند و هم مراقبت از کودکانشان به شیوهای مناسب با نیاز بچهها میسر گردد. گذشته از بحث دربارهی مرخصی با حقوق برای مادران با بچههای کوچک، بحث بر سر این بود که وقتی کار مادر زندگی بچههایش را به خطر میاندازد یا کیفیت مراقبت از آنها را پایین میآورد، مادرِ تنها باید این حق را داشته باشد که از کار کردن سر باز زند و حقوق دریافت کند.
هستر اینشتین در پایان این کتاب از فمنیستها میخواهد جنبشی برپا کنند که به رفع نیازها و منافع زنان طبقهی کارگر و رنگینپوست و زنان جوامع فقیر بیاندیشد و برای رسیدن به این اهداف تلاش کند.
۱. جووانا برنر، استاد بازنشستهی دانشگاه پورتلند و عضو سازمان فمنیستی سوسیالیستی همبستگی و کوشندهی سیاسی اجتماعی آمریکایی
نوشتهی بالا برداشتی آزاد از مقالهی او در مجلهی مانتلی ریویو است.
وبسایت مترجم: www.pedramnia.com
به عقیدهی هستر اینشتین نظریهی «فمنیسم رایج» یا فمنیسم لیبرالی در فرهنگ مردم آمریکا و بسیاری از کشورهای جهان جا افتاده و بخشی از دانش همگانی شده؛ مثلا همه این را قبول دارند که وقتی زن وارد بازار کار شد و مزد گرفت، به استقلال و آزادی میرسد. البته موج دومی از فمنیسم نیز به وجود آمده که به فمنیسم سوسیالیستی گرایش دارد و هدف اصلیاش بر رشد کامل انسان و زن متمرکز است، اما بیشترینهی زنان فمنیست جهان سوم و زنان فمنیست رنگینپوست و همچنین فمنیستهای رادیکال همهی هدفشان را بر پیشرفت فردی و بالا بردن زمینههای شکوفایی ذاتی بازار آزاد رقابتی و نظام سیاسی متمرکز کردهاند. به عبارت دیگر، با ترویج این نوع فمنیسم بازار آزاد نولیبرالیسم از ورود زن به بازار کار سود برده و میبرد.
درست است که فمنیسم لیبرالی در مورد زن به مسائل گوناگونی توجه میکند، اما هنوز در بازار کار زن را به رقابت با مرد وامیدارد. از یکسو به مبارزه با تبعیض آموزشی و کاریابی، آزار جنسی و جبران بیعدالتیهای گذشته نسبت به زن و غیره اهمیت حیاتی میدهد و از سوی دیگر، خود این ایدئولوژی که فرهنگ و قانونمان را تغییر داده تا زمینه را برای مدیر و حرفهای شدن زنها آماده کند، سبب موجه جلوه دادن استثمار طبقهی کارگر زن، بدبخت و منزوی کردن این طبقه در آمریکا و دیگر کشورهای جهان شده است. البته همین استقبال از مبارزه با تبعیض آموزشی و کاریابی و غیره که منجر به رسیدن آنها به درجههای بالاتر شد، به این دلیل بود که ورود زن به بازار کار چشمانداز اقتصادی و سیاسی را تغییر داد. به این دلیل که این طبقه در هر سمتی نیروی کار ارزانتری نسبت به جنس مرد بود.
آنها ادعا میکنند که هر زنی باید کسی باشد و فمنیسم عامهپسند علاقهی زنها را برای رسیدن به دانش بیشتر بالا برده، امروز پس از چهل سال از کوشش و مبارزات فمنیستی میبینیم که میان زنانی که کار میکنند، فاصلهی بزرگی ایجاد شده است. هستر اینشتین برای نشان دادن علت و چگونگی رخداد این اتفاق، تاریخچهی اندیشهها و سیاستهای فمنیستی را در متن بازسازی اساسی اقتصاد جهان و سیاستهای نولیبرالیسم بررسی میکند.
به گفتهی او صنعتزدایی، انتقال شرکتهای تولیدی- صنعتی به کشورهای فقیر موسوم به جنوب، رشد بخش خدماتی، انفجار بخش مالی، مقابلهی کارفرمایان با اتحادیهها، همه از نمادهای کلیدی تغییر رابطهی زن با کارِ مزدیست و تمام اینها در چارچوب به اصطلاح جهانیسازی رخ میدهد. در کشورهای ثروتمند معروف به شمال، جهانیسازی سبب کاهش شدید دستمزد مردها شده و خانوادههایی را که بنا به سنت همیشه با درآمد مرد خانواده زندگی میکردند، به عبارت دیگر، مرد نانآور خانه بوده، با مشکل مالی روبرو کرده است. همزمان، اقتصاد خدماتی (کار در فروشگاههای زنجیرهای و خدمات اداری) افزایش یافته و از این روی نیاز به کار ارزان زن بالا رفته است.
در جنوب قارهی آمریکا، جنبش فراگیر «فمنیسم رایج» زنها را به بازار کارگری گستردهای وارد کرد. چون فمنیسم زنها را به انجام دادن کارهای مزدی تشویق میکرد تا آنها را از سرکوب نظام مردسالاری در خانه نجات دهد، جمعیت بزرگی از کارگران ارزانقیمت (زنان) وارد بازار کار شدند و کارفرمایان سرمایهداری با استفاده از این کارگران ارزانقیمت سطح هزینههای شرکتهایشان را کاهش دادند. از سوی دیگر میل زنان بیشمار به ورود به بازار کار سبب شد که شرکتهای بزرگ در برابر هر گونه فشار برای افزایش حقوق کارگران مقاومت کنند. و وقتی فمنیسم ورود زنان به بازار کار مزدی را «آزادی» معنی کرد، بهرهکشی شرکتهای چندملیتی از کارگر زن در نواحی تجارت آزاد زیر این شعار مخفی ماند. به سخنی کوتاه، فمنیسم زبان سرمایهداری نوین شد.
نوسازی اقتصاد آمریکا به یاری و همدستی جنبش نوباب محافظهکار و روی کار آمدن ریگان در دههی ۱٩٨٠ یورش به کارگر سازماندهی شده را بیپردهتر کرد و با گذر دههها به قدرت این یورش افزود. از سوی دیگر، حذف کمکهای رفاهی دولتی یکی از برنامههای اصلی حزب محافظهکار بود و اصلاح برنامهی رفاه از مسائل اساسی این دولت. از آنجا که فمنیسم همواره و فقط به این نکته پیله کرد که کارِ مزدی اساس استقلال و آزادی زن است، حقوق مادران تنها و بیهمسر فراموش شد و چون کمکهای رفاهی قطع شده بود، فشار بزرگی بر این گروه وارد آمد، بهویژه وقتی دموکراتهای میانهرو، چون بیل کلینتون به کاروان اصلاح برنامهی کمکهای رفاهی پیوستند و سرانجام همهی کمکهای رفاهی را حذف کردند.
همین ناتوانیِ فمنیسم در برانگیختن و دفاع از حقوق رفاهی زنان تا اندازهای از پیامدهای تاریخی مسیرهای اشتباه فمنیسم آمریکا و دیگر کشورهای سرمایهداریست که جنبش فمنیستی را سخت ناتوان کرده. از همان آغاز صداهای غالب در جنبش زنان رنج طبقهی کارگر زن و مشکلات زنان رنگینپوست را منعکس نمیکرد. حتا مسائل بسیار مهم طبقهی کارگر زن و زنان رنگین پوست وارد برنامههای فمنیسم رایج نشد... از نظر هستر اینشتین، جنبش زنان در سازمانهایی هم که برای آزادی سقط جنین تشکیل دادند، این موضوع را بیشتر انتخاب فردی تصویر کردند بهجای اینکه آن را بخشی از برنامهی گستردهترِ «حق کامل تولید مثل» مطرح کنند. جنبش زنان همچنین در ایجاد جنبشهای ضد طبقاتی یا ضد نژادپرستی که میتوانست در برابر حملههای دست راستیها کمتر آسیبپذیر باشد، ناتوان بوده است.
اما بهراستی چهطور فمنیسم دزدیده شد و اکنون چه باید کرد؟
به قول هستر اینشتین آن شاخه از فمنیسم که به افکار سنتی لیبرال معتقد است، و آزادی را فقط داشتن حق رقابت زن با مرد در بازیهای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی تعریف میکند، سخت در اشتباه است. این فمنیسم لیبرالی نهتنها با سرمایهداری نولیبرالیسم جور و هماهنگ است، که فقط به منافع طبقهی زنان سفیدپوست صاحب حرفه و مدیرانی که از هواداران قدرتمند سرمایهداری نولیبرالیسم هستند، میاندیشد.
به این ترتیب نباید تعجب کنیم که این نوع فمنیسم رواج پیدا میکند، نه فمنیسم با دیدگاههای ریشهایتر. ناگفته نماند که همهی کوشندههای فمنیستی به این سیاستها گرایش ندارند و علاوه بر این گروه، موج دومی از فمنیسم با سیاستهای دموکراتیک به راه افتاده، که من آن را فمنیسم رفاه اجتماعی مینامم. این گروه برنامههای اصلاحی گستردهای دارند. فمنیسم رفاه اجتماعی از دولت میخواهد که به تبعیضها پایان دهد و مثلا از زنانی که نقش دوگانه دارند، هم کارِ مزدی میکنند و هم در خانه مراقب فرزندانشان هستند، حمایت کند و پرستارهای کودک خوب با بهای مناسب در اختیارشان بگذارد. اما میدانیم که تاکنون در این هدف کاملا ناموفق بودهاند و بهخاطر مخالفتهای کارفرمایان سرمایهدارِ قدرتمند، اتحادیههای کارگری بیعرضه و بیعلاقه به مبارزه برای حقوق زنان، و همچنین حزب دموکراتی که شتابان به سمت راست میرود، جایی برای اجرای برنامههای فمنیسم رفاه اجتماعی نمیماند. تنها با جنبش اجتماعی گسترده و مختل کنندهی برنامههای نظامی، مبارزههای فمنیستی و مبارزهی اتحادیههای تجاری علیه سرمایهداری و نژادپرستی و با دفاع از حقوق دگرباشان و حقوق مهاجران خواهد توانست چنین امتیازهایی را بهدست آورد... راه حل مناسب ما نقش بر آب کردن و شکست دادن است، نه گمراه شدن و فریب خوردن.
به نظر من هستر اینشتین درست میگوید که فمنیسم دچار دوگانگی شده، دستکم در مورد مادر بودن تمام وقت. اما بهجای شماتت فمنیسم برای این دوگانگی، من معتقدم که باید ریشههای آن را در واقعیات مربوط به اقتصاد سیاسی سرمایهداری جست و به بحثهای بیثمری مثل اینکه آیا زن باید در خانه بماند و به وظیفهی مادریاش عمل کند یا سر کار برود و مزد بگیرد، پایان داد. بیگمان زنان، از جمله مادرانِ تنها باید راههایی برای ترکیب وظایف مادری و کار مزدی داشته باشند. البته همهی راهحلها نمیتوانند موثر باشند، مثلا حتا مادرانی که کارشان را دوست دارند، اغلب بیش از توانشان کار میکنند و تحت فشارند و آنهایی که تن به فشار کار نمیدهند، از نظر درآمد، حقوق بازنشستگی و غیره جریمههای سنگینی میپردازند. هستر اینشتین فمنیستهای دانشگاهی را بهخاطر پافشاریشان بر «حذف تفاوتهای جنسی» مورد نقد قرار میدهد و میگوید، این انکار هر گونه ادعا در مورد «برتری زنها» را از بنیاد خراب میکند. بهرغم فمنیسم مادرانه که به ایدهآلهای سنتی معتقد است و میگوید تغذیه و مراقبت از کودکان دلیلیست برای دادخواهی زن از جامعه و دولت، فمنیسم مدرن سرسخت در برابر استفاده از تفاوتهای جنسی برای دادخواهی میایستد، چون نگران است که چنین بحثهایی سبب شود زنها را متفاوت و پایینتر از مردها تصور کرده و با همین باور با آنها برخورد شود. به نظر من این نگرانی بسیار بهجاست.
ما نباید برای نشان دادن ارزش زن کارهایی چون تغذیه و مراقبت از کودکان را از جمله کارهایی بدانیم که برتری زن را نشان میدهد. نیازی نیست که برای نگه داشتن مادران در خانه دلیلهای روانشناسانه بیاوریم تا بتوانیم برای ادارهی زندگی آنها، بهویژه مادرانِ تنها، خرجی بخواهیم. مثلا در سالهای ۱٩٨٩ تا ۱٩٩٨ زمانی که کمکهای اجتماعی زیر ضربههای پیاپی بود، گروه حقوق کمکهای اجتماعی خواستههای مادران تنها را در برنامهی حمایت همگانی و گسترده از والدین قرار داد (مثلا مرخصی زایمان برای پدر یا مادر، یارانه برای خانوادههای کمدرآمد، حق داشتن پرستار کودک مناسب) که سبب میشد مادران بتوانند هم نانآور خانه باشند و هم مراقبت از کودکانشان به شیوهای مناسب با نیاز بچهها میسر گردد. گذشته از بحث دربارهی مرخصی با حقوق برای مادران با بچههای کوچک، بحث بر سر این بود که وقتی کار مادر زندگی بچههایش را به خطر میاندازد یا کیفیت مراقبت از آنها را پایین میآورد، مادرِ تنها باید این حق را داشته باشد که از کار کردن سر باز زند و حقوق دریافت کند.
هستر اینشتین در پایان این کتاب از فمنیستها میخواهد جنبشی برپا کنند که به رفع نیازها و منافع زنان طبقهی کارگر و رنگینپوست و زنان جوامع فقیر بیاندیشد و برای رسیدن به این اهداف تلاش کند.
۱. جووانا برنر، استاد بازنشستهی دانشگاه پورتلند و عضو سازمان فمنیستی سوسیالیستی همبستگی و کوشندهی سیاسی اجتماعی آمریکایی
نوشتهی بالا برداشتی آزاد از مقالهی او در مجلهی مانتلی ریویو است.
وبسایت مترجم: www.pedramnia.com
جامعه ایران با گذر از مراحل گوناگون در سه دهه بعد از انقلاب سال ۵۷ خورشیدی به مرحله و فاز نوینی پای گذاشته است. شادکامی. غرور. همبستگی . تلاش برای سازندگی و رسیدن به آزادی. دمکراسی و جامعه مدنی که آرزوی دیرینه مردم و ره آورد یک انقلاب مردمی بود دیری نپائید. نظامی تاریک اندیش با ساختاری کهن و با آموزه هایی از دین. شریعت. ولایت و خشونت سرنوشت سیاسی کشور را در دست گرفت. دوران تثبیت با کشتار. زندان. شکنجه و جنگ پیش رفت. مردم در بهت و حیرت ناظر بر عملکرد دین سالاران خشونت ورز بودند و سرخورده از انقلاب. به آینده ی نا روشن چشم دوختند. دوران سازندگی و اصلاحات فرا رسید. در همه این مدت طبقات. لایه ها و اقشار جدیدی در ساختار نوین اجتماعی شکل گرفت. بورژوازی نورسیده پایگاه سنتی پیشین را نداشت. با رانت خواری از امکانات اقتصادی و سیاسی دولت و همسو با آن رشد می کرد. از آن رو نسل اول انقلاب از طبقات اجتماعی بویژه فعال در تجارت و تولید استقلال فکری و ذهنی از دولت و آموزه های دمکراسی را نداشت و منافع خود را در پایداری. گسترش و رشد رژیم صرفنظر از ماهییت استبدادی و خشن آن جستجو می کرد.
با آغاز فعالیت نسل دوم در حوزه های اجتماعی. اقتصادی و سیاسی و دگرگونی های ژرف در تکنولوژی بویژه در وسائل ارتباط جمعی و گسترش شبکه عظیم اینترنت و غیره ذهنیت جدیدی در جامعه بویژه در جوانان شکل گرفت که با نرم ها. ساختار ها و اندیشه های پیشین همسویی و همخوانی نداشت. زیرا رژیم ایستا. تاریک اندیش و سنت گرا نه تنها به خواسته های جامعه پویا بویژه جوانان توجه نمی کرد بلکه با شگرد های مختلف .گاهی با خشونت و گاهی با استفاده از ابزار دین و باور های مذهبی به مقابله با آن می پرداخت. در نتیجه هر روز فاصله بین مردم از طبقات و اقشار گوناگون با رژیم بیشتر می شد. آنچه برای رژیم اهمیت داشت حفظ اقتدار و قدرت به هر شکل ممکن و به بهای گسترش دروغ. فساد. شکنجه و زندان و ادامه بدعتی که بنام خدعه و یا تقیه تاریخ دیرینه ای در سران رژیم داشت.
کودتای انتخاباتی در ۲۲ خرداد ۱٣٨٨ فصل نوینی در تاریخ سیاسی کشور باز کرد. طبقات متوسط شهری و اقشار مختلف اجتماعی با خاستگاه گوناگون و گاهی ناهمگون در کنار هم قرار گرفته خواستار آزادی شدند و رژیم خود کامه را در شگفتی و حیرت فرو بردند. در پی آن رژیم در تنگنایی قرار گرفت که هرگز باور و تصور نمی کرد. زیرا با مردم و جنبشی روبرو است که هر روز گسترش می یابد و از خیابان های مرکزی تهران عبور کرده به شهرستان ها و مراکز کارگری می رسد. دیگر دیوار ترس فرو ریخته خواسته های صنفی و سیاسی مردم هر روز ابعاد وسیعتری بخود می گیرد. رژیم برای برون رفت از بحران و حفظ خود به انکار. حیله. نیرنگ. جنگ روانی و دروغ های بزرگ متوسل می شود. و دست نیاز را بسوی افرادی مانند حسین شریعتمداری در کیهان دراز می کند که در شکنجه. بازجویی و کشتار پرونده قطوری دارند. نگاهی به گفتار و نوشتار این گروه بویژه ذوب شدگان در ولایت نشان می دهد که آنها قادر به تولید فکر و اندیشه نیستند و با انکار بحران در نظام سیاسی و جنبش آزادی خواهی در جامعه به تکرار گفتار و یا نوشتار یکدیگر می پردازند.
عملکرد مجلس شورای اسلامی و نمایندگان به اصطلاح مردم در صحن مجلس و راه پیمایی آنان در درون مجلس با شعار های مرگ بر رهبران جنبش سبز همراه با حیرت و تعجب تاسف انگیز و دردناک مشاهده شد. نمایندگانی که باید حافظ منافع مردم باشند بازیچه ای شده اند در دست گروهی که کمسیون اصل ۹۰ را تشکیل داده اند. کمسیون اصل ۹۰ بجای پیگیری حقوق مردم در زندان ها بدستور ریاست مجلس بی اراده به سرعت راه پیمایی اعتراضی ۲۵ بهمن را تحقیق و بررسی کرد. گفتار و نوشتار روزنامه های کیهان. رسالت. رجا نیور و... را در جلسه علنی مجلس تکرار کرد. نکونام رئیس کمسیون اصل ۹۰ در گزارش خود گفت . پیرو ابلاغیه لاریجانی. کار گروه تشکیل شد و با جمع آوری اطلاعات به این نتیجه رسید که ... غائله و آشوب ۲۵ بهمن یک نقشه و طرح کاملا اسرائیلی. آمریکایی. انگلیسی و ضد انقلاب و خائنانه بوده... میر حسین موسوی و کروبی و دیگر خائنین به ملت. ضد انقلاب و مستوجب تعقیب قضایی و... همان گونه که از انشاء مشخص می شود. نویسنده گزارش دچار ترس و سردرگمی است و مطالبی را به زبان می آورد که به شکل کلیشه ای در همه آرشیو های نظام های دیکتاتوری و به ستوه آمده از دست جوانان مبارز و بی باک یافت می شود. رژیم به دروغ متکی است و همه سردمداران به ویروس آن مبتلا شده اند. از دبیر شورای نگهبان که در نماز جمعه حکم صادر می کند و خواهان زندانی کردن رهبری جنبش سبز در خانه های خود و قطع ارتباط آنان با دنیای خارج از خانه می شوند. تا وزیر امور خارجه جدید که با تبانی با آلمان و لغو تحریم از خود در گفتگو با خبرنگار یورو نیوز منکر زندانی شدن آنها می شود. ایشان در جواب سئوال خبرنگار می گوید. اعتراضات کوچکی بودند که شرکت کنندگان هم بازیچه بودند و در مورد آنها بزرگنمایی شده است... سران مخالفین هم در خانه های خودشان و مشغول زندگی معمولی خودشان هستند... آنها به میل و تصمیم خود شاید در حال حاضر در خانه خود نباشند!!
دروغگویی و دروغپراکنی برای خوشآیند مریدان و به بیراهه کشاندن اعتراض ها و جنبش های مردمی در کوتاه مدت در مقوله سیاسی قابل پیش بینی و شاید هم دارای کارآیی است ولی در مقوله اقتصاد جواب نمی دهد. اقتصاد قانونمندی خود را دارد و در میان علوم انسانی سکولارترین رشته است. زیرا با عقل و ارقام سرو کار دارد و در بیان واقعیت های اجتماعی و روز مره مستقیما با انسان و نیاز های آن مشغول است. برای رسیدن به توازن. رشد پایدار و ایجاد اشتغال و بستر سازی در راستای نیاز های جامعه مقوله اقتصاد شفاف سازی و کارشناسی می طلبد. مدت ها است مرکز آمار. بانک مرکزی و نهاد های نظارتی دیگر کرکره را پائین کشیده. گزارش. بولتن و آماری را منتشر نمی کنند. پژوهشگران و کارشناسان اقتصادی نمی دانند که میزان رشد اقتصادی کشور در سال گذشته و امسال چقدر است! کسی آمار دقیق بیکاری را در کشور بویژه در مناطق محروم نمی داند! مقامات سیاسی سخن از بهشت می گویند که مردم قدر ناشناس ایران در آن زندگی می کنند! احمدی نژاد می گوید کسی در ایران گرسنه سر به بالین نمی گذارد. ولی در سفر نمایشی خود به لرستان با پارچه نوشته ای از کارگران روبرو می شود که در آن نوشته بود. ما کارگران پارسیلون گرسنه ایم. و یا هزاران کارگر از دریافت حقوق بخور نمیر خود محرومند. احمدی نژاد با ارقامی که معلوم نیست از کجا تهیه می کند. جایگاه ایران را از نظر شاخص اقتصادی در جهان در ردیف ۱٨ اعلان می کند در حالیکه مجمع جهانی اقتصاد در گزارش خود ایران را در بین ۱۹۲ کشور جهان در ردیف ۶۹ قرار می دهد. احمدی نژاد گفته بود با هدفمند کردن یارانه ها نه تنها افزایش قیمت نخواهیم داشت بعد از نوروز با کاهش قیمت ها روبرو خواهیم شد. ولی آنگونه نشد. با آمدن قبض گاز. برق و در آینده نزدیک آب و خدمات شهرداری مردم شوکه شدند. افزایش قیمت ۴ تا ۵ برابر و گاهی بیشتر که توده های مردم بویژه طبقه متوسط شهری توانایی پرداخت آن را ندارند. گاهی مردم با شگفت زدگی و حیرت به دوایر گاز و برق مراجعه کرده از اشتباه بودن مبلغ پرداختی گله می کنند و با جواب منفی کارکنان روبرو می شوند.
اوضاع در مراکز تولیدی مانند مرغداری ها و آجر پزی ها وخیم تر است. تعداد زیادی از این واحد ها بسته و یا در مرحله تعطیلی قرار گرقتند. بازار با کالا های بی کیفیت چینی که گاهی برای سلامتی انسان ها خطرناکند پر شده و واردات همچنان سیر صعودی دارد. در این میان هنوز حداقل مزد تعیین نشده است ولی صحبت از افزایش ناچیزی در میان است. هنوز مدلی برای توسعه و یا الگویی برای اقتصاد تعریف نشده است. گاهی کوته فکران. خشونت طلبان و عربده کشانی مانند رسایی. کوچک زاده و حسینیان که معرفتی جز دشنام و توهین ندارند و نان آن را می خورند سخنان کلیشه ای خود را در عظمت ولایت تکرار می کنند و مانند علی رضا پناهیان نماینده خامنه ای در دانشگاه می گوید که امروز مفهوم ولایت. مفهومی بین المللی برای حل مشکلات لاینحل بشری است ( ۲۴ بهمن جمکران قم) به تبلیغات بی اساس. بی پایه و گاهی مضحک ادامه می دهند. این در حالی است که نه تنها مردم بلکه نمایندگان و دست اندر کاران هم به آمار. ارقام و گرافیک های لازم دسترسی ندارند. هنوز تعریفی از بیکاری. خط فقر. حد اقل مخارج زندگی و مفاهیم دیگری که همه باید از آن آگاه باشند. داده نشده است. رئیس بانک مرکزی هم میزان دارایی های کشور را در حسا ب ارزی پنهان می کند. در بودجه سال ۹۰ میزان پرداختی نقدی به با احتساب ۶۵ میلیون نفر به ۲۷۰۰۰ هزار تومان می رسد ولی همه مقامات آن را انکار می کنند.
آمار ضرورت نقد. پژوهش. ارزیابی و پیش بینی های روند اقتصادی است. بدون دسترسی به آن. پژوهش های اقتصادی بی پایه و دور از واقعیت است. فصل ۱۵ از قانون برنامه چهارم دولت را مکلف می کند که عملکرد خود را گزارش دهد ولی به بهانه های مختلف از انتشار آن خوداری می کند. این نشان می دهد که رژیم هیچگونه پایگاهی در بین توده های مردم ندارد و به مردم هم اعتمادی ندارد. در محیط بی اعتمادی اقتصاد عمل نمی کند در نتیجه رژیم مجبور می شود نیرو های مسلح بویژه فرماندهان سپاه را در اقتصاد سهیم کند. و رانت های سرشار دولتی و درآمد های نفتی را بین طرفداران خود تقسیم نماید. این روند در جامعه دشمنی. کین .نفرت و دوگانگی را گسترش می دهد.
سال های سخت و دشواری از منظر اقتصادی و اجتماعی در پیش رو است. نسل کنونی با آگاهی از حوادث جهان و کشور های پیرامونی حاضر به پذیرش اوضاع کنونی و نظام ولایی نیست. حوادث سال های گذشته بویژه چند هفته اخیر نشان داد که جوانان. زنان و زحمتکشان با همه فشار ها. زورگویی و سرکوب و تهدید عقب نشینی نخواهند کرد و مصمم به پیشبرد اهداف آزادی خواهانه خود هستند...
محمد حسین یحیایی
mhyahyai@yahoo.com
با آغاز فعالیت نسل دوم در حوزه های اجتماعی. اقتصادی و سیاسی و دگرگونی های ژرف در تکنولوژی بویژه در وسائل ارتباط جمعی و گسترش شبکه عظیم اینترنت و غیره ذهنیت جدیدی در جامعه بویژه در جوانان شکل گرفت که با نرم ها. ساختار ها و اندیشه های پیشین همسویی و همخوانی نداشت. زیرا رژیم ایستا. تاریک اندیش و سنت گرا نه تنها به خواسته های جامعه پویا بویژه جوانان توجه نمی کرد بلکه با شگرد های مختلف .گاهی با خشونت و گاهی با استفاده از ابزار دین و باور های مذهبی به مقابله با آن می پرداخت. در نتیجه هر روز فاصله بین مردم از طبقات و اقشار گوناگون با رژیم بیشتر می شد. آنچه برای رژیم اهمیت داشت حفظ اقتدار و قدرت به هر شکل ممکن و به بهای گسترش دروغ. فساد. شکنجه و زندان و ادامه بدعتی که بنام خدعه و یا تقیه تاریخ دیرینه ای در سران رژیم داشت.
کودتای انتخاباتی در ۲۲ خرداد ۱٣٨٨ فصل نوینی در تاریخ سیاسی کشور باز کرد. طبقات متوسط شهری و اقشار مختلف اجتماعی با خاستگاه گوناگون و گاهی ناهمگون در کنار هم قرار گرفته خواستار آزادی شدند و رژیم خود کامه را در شگفتی و حیرت فرو بردند. در پی آن رژیم در تنگنایی قرار گرفت که هرگز باور و تصور نمی کرد. زیرا با مردم و جنبشی روبرو است که هر روز گسترش می یابد و از خیابان های مرکزی تهران عبور کرده به شهرستان ها و مراکز کارگری می رسد. دیگر دیوار ترس فرو ریخته خواسته های صنفی و سیاسی مردم هر روز ابعاد وسیعتری بخود می گیرد. رژیم برای برون رفت از بحران و حفظ خود به انکار. حیله. نیرنگ. جنگ روانی و دروغ های بزرگ متوسل می شود. و دست نیاز را بسوی افرادی مانند حسین شریعتمداری در کیهان دراز می کند که در شکنجه. بازجویی و کشتار پرونده قطوری دارند. نگاهی به گفتار و نوشتار این گروه بویژه ذوب شدگان در ولایت نشان می دهد که آنها قادر به تولید فکر و اندیشه نیستند و با انکار بحران در نظام سیاسی و جنبش آزادی خواهی در جامعه به تکرار گفتار و یا نوشتار یکدیگر می پردازند.
عملکرد مجلس شورای اسلامی و نمایندگان به اصطلاح مردم در صحن مجلس و راه پیمایی آنان در درون مجلس با شعار های مرگ بر رهبران جنبش سبز همراه با حیرت و تعجب تاسف انگیز و دردناک مشاهده شد. نمایندگانی که باید حافظ منافع مردم باشند بازیچه ای شده اند در دست گروهی که کمسیون اصل ۹۰ را تشکیل داده اند. کمسیون اصل ۹۰ بجای پیگیری حقوق مردم در زندان ها بدستور ریاست مجلس بی اراده به سرعت راه پیمایی اعتراضی ۲۵ بهمن را تحقیق و بررسی کرد. گفتار و نوشتار روزنامه های کیهان. رسالت. رجا نیور و... را در جلسه علنی مجلس تکرار کرد. نکونام رئیس کمسیون اصل ۹۰ در گزارش خود گفت . پیرو ابلاغیه لاریجانی. کار گروه تشکیل شد و با جمع آوری اطلاعات به این نتیجه رسید که ... غائله و آشوب ۲۵ بهمن یک نقشه و طرح کاملا اسرائیلی. آمریکایی. انگلیسی و ضد انقلاب و خائنانه بوده... میر حسین موسوی و کروبی و دیگر خائنین به ملت. ضد انقلاب و مستوجب تعقیب قضایی و... همان گونه که از انشاء مشخص می شود. نویسنده گزارش دچار ترس و سردرگمی است و مطالبی را به زبان می آورد که به شکل کلیشه ای در همه آرشیو های نظام های دیکتاتوری و به ستوه آمده از دست جوانان مبارز و بی باک یافت می شود. رژیم به دروغ متکی است و همه سردمداران به ویروس آن مبتلا شده اند. از دبیر شورای نگهبان که در نماز جمعه حکم صادر می کند و خواهان زندانی کردن رهبری جنبش سبز در خانه های خود و قطع ارتباط آنان با دنیای خارج از خانه می شوند. تا وزیر امور خارجه جدید که با تبانی با آلمان و لغو تحریم از خود در گفتگو با خبرنگار یورو نیوز منکر زندانی شدن آنها می شود. ایشان در جواب سئوال خبرنگار می گوید. اعتراضات کوچکی بودند که شرکت کنندگان هم بازیچه بودند و در مورد آنها بزرگنمایی شده است... سران مخالفین هم در خانه های خودشان و مشغول زندگی معمولی خودشان هستند... آنها به میل و تصمیم خود شاید در حال حاضر در خانه خود نباشند!!
دروغگویی و دروغپراکنی برای خوشآیند مریدان و به بیراهه کشاندن اعتراض ها و جنبش های مردمی در کوتاه مدت در مقوله سیاسی قابل پیش بینی و شاید هم دارای کارآیی است ولی در مقوله اقتصاد جواب نمی دهد. اقتصاد قانونمندی خود را دارد و در میان علوم انسانی سکولارترین رشته است. زیرا با عقل و ارقام سرو کار دارد و در بیان واقعیت های اجتماعی و روز مره مستقیما با انسان و نیاز های آن مشغول است. برای رسیدن به توازن. رشد پایدار و ایجاد اشتغال و بستر سازی در راستای نیاز های جامعه مقوله اقتصاد شفاف سازی و کارشناسی می طلبد. مدت ها است مرکز آمار. بانک مرکزی و نهاد های نظارتی دیگر کرکره را پائین کشیده. گزارش. بولتن و آماری را منتشر نمی کنند. پژوهشگران و کارشناسان اقتصادی نمی دانند که میزان رشد اقتصادی کشور در سال گذشته و امسال چقدر است! کسی آمار دقیق بیکاری را در کشور بویژه در مناطق محروم نمی داند! مقامات سیاسی سخن از بهشت می گویند که مردم قدر ناشناس ایران در آن زندگی می کنند! احمدی نژاد می گوید کسی در ایران گرسنه سر به بالین نمی گذارد. ولی در سفر نمایشی خود به لرستان با پارچه نوشته ای از کارگران روبرو می شود که در آن نوشته بود. ما کارگران پارسیلون گرسنه ایم. و یا هزاران کارگر از دریافت حقوق بخور نمیر خود محرومند. احمدی نژاد با ارقامی که معلوم نیست از کجا تهیه می کند. جایگاه ایران را از نظر شاخص اقتصادی در جهان در ردیف ۱٨ اعلان می کند در حالیکه مجمع جهانی اقتصاد در گزارش خود ایران را در بین ۱۹۲ کشور جهان در ردیف ۶۹ قرار می دهد. احمدی نژاد گفته بود با هدفمند کردن یارانه ها نه تنها افزایش قیمت نخواهیم داشت بعد از نوروز با کاهش قیمت ها روبرو خواهیم شد. ولی آنگونه نشد. با آمدن قبض گاز. برق و در آینده نزدیک آب و خدمات شهرداری مردم شوکه شدند. افزایش قیمت ۴ تا ۵ برابر و گاهی بیشتر که توده های مردم بویژه طبقه متوسط شهری توانایی پرداخت آن را ندارند. گاهی مردم با شگفت زدگی و حیرت به دوایر گاز و برق مراجعه کرده از اشتباه بودن مبلغ پرداختی گله می کنند و با جواب منفی کارکنان روبرو می شوند.
اوضاع در مراکز تولیدی مانند مرغداری ها و آجر پزی ها وخیم تر است. تعداد زیادی از این واحد ها بسته و یا در مرحله تعطیلی قرار گرقتند. بازار با کالا های بی کیفیت چینی که گاهی برای سلامتی انسان ها خطرناکند پر شده و واردات همچنان سیر صعودی دارد. در این میان هنوز حداقل مزد تعیین نشده است ولی صحبت از افزایش ناچیزی در میان است. هنوز مدلی برای توسعه و یا الگویی برای اقتصاد تعریف نشده است. گاهی کوته فکران. خشونت طلبان و عربده کشانی مانند رسایی. کوچک زاده و حسینیان که معرفتی جز دشنام و توهین ندارند و نان آن را می خورند سخنان کلیشه ای خود را در عظمت ولایت تکرار می کنند و مانند علی رضا پناهیان نماینده خامنه ای در دانشگاه می گوید که امروز مفهوم ولایت. مفهومی بین المللی برای حل مشکلات لاینحل بشری است ( ۲۴ بهمن جمکران قم) به تبلیغات بی اساس. بی پایه و گاهی مضحک ادامه می دهند. این در حالی است که نه تنها مردم بلکه نمایندگان و دست اندر کاران هم به آمار. ارقام و گرافیک های لازم دسترسی ندارند. هنوز تعریفی از بیکاری. خط فقر. حد اقل مخارج زندگی و مفاهیم دیگری که همه باید از آن آگاه باشند. داده نشده است. رئیس بانک مرکزی هم میزان دارایی های کشور را در حسا ب ارزی پنهان می کند. در بودجه سال ۹۰ میزان پرداختی نقدی به با احتساب ۶۵ میلیون نفر به ۲۷۰۰۰ هزار تومان می رسد ولی همه مقامات آن را انکار می کنند.
آمار ضرورت نقد. پژوهش. ارزیابی و پیش بینی های روند اقتصادی است. بدون دسترسی به آن. پژوهش های اقتصادی بی پایه و دور از واقعیت است. فصل ۱۵ از قانون برنامه چهارم دولت را مکلف می کند که عملکرد خود را گزارش دهد ولی به بهانه های مختلف از انتشار آن خوداری می کند. این نشان می دهد که رژیم هیچگونه پایگاهی در بین توده های مردم ندارد و به مردم هم اعتمادی ندارد. در محیط بی اعتمادی اقتصاد عمل نمی کند در نتیجه رژیم مجبور می شود نیرو های مسلح بویژه فرماندهان سپاه را در اقتصاد سهیم کند. و رانت های سرشار دولتی و درآمد های نفتی را بین طرفداران خود تقسیم نماید. این روند در جامعه دشمنی. کین .نفرت و دوگانگی را گسترش می دهد.
سال های سخت و دشواری از منظر اقتصادی و اجتماعی در پیش رو است. نسل کنونی با آگاهی از حوادث جهان و کشور های پیرامونی حاضر به پذیرش اوضاع کنونی و نظام ولایی نیست. حوادث سال های گذشته بویژه چند هفته اخیر نشان داد که جوانان. زنان و زحمتکشان با همه فشار ها. زورگویی و سرکوب و تهدید عقب نشینی نخواهند کرد و مصمم به پیشبرد اهداف آزادی خواهانه خود هستند...
محمد حسین یحیایی
mhyahyai@yahoo.com
مصاحبه روز با خانواده های محتشمی پور و امرآبادی
تهدید می کنند و خبر نمی دهند
خانواده های فخرالسادات محتشمی پور و مهسا امرآبادی در مصاحبه با روز از آخرین وضعیت این دو زندانی سیاسی سخن گفته اند.
فخرالسادات محتشمی پور و مهسا امرآبادی از روز 10 اسفند ماه در بازداشت به سر می برند؛ خانم امرآبادی تاکنون دوبار با خانواده اش تماس تلفنی گرفته اما از خانم محتشمی پور هیچ خبری در دست نیست.
خانواده خانم محتشمی پور از تهدید دختر او خبر می دهند و می گویند وضعیت فاطمه تاج زاده به دلیل تهدیدهایی که شده نگران کننده است.
مادر مهسا امرآبادی به روز می گوید: دیروز برای پی گیری رفته بودیم هیچ خبری نیست و همچنان منتظریم، مهسا تا کنون دو بار تماس گرفته خودش مطمئن بود که سوتفاهم است و رفع می شود.
او می افزاید: مهسا خیلی خوش بین بود که تا آخر هفته آزاد شود. می گفت سند آماده کنیم اما نمیدانیم چه قراری صادر خواهند کرد. هنوز نمیدانیم در کدام بند زندان اوین است چون در تماس تلفنی تنها گفت که اوین است و اصرار داشت که برخوردهایشان با او خوب بوده و مشکلی نیست و...
مهسا امرآبادی روزنامه نگاری است که بعد از انتخابات مخدوش 22 خرداد سال گذشته هم بازداشت شد. او با قرار وثیقه آزاد شد اما همسرش، مسعود باستانی همچنان در زندان رجایی شهر در حال سپری کردن محکومیت 6 سال حبس تعزیری خود است.
خانم امرآبادی به یکسال حبس تعزیری محکوم شده و در انتظار صدور حکم دادگاه تجدید نظر است.
مادر مهسا می گوید که مسعود باستانی از بازداشت همسرش مطلع و به شدت نگران شده است: مسعود هم شنیده و نگران است. متاسفانه تلفن هایش قطع است و تماس تلفنی هم نداریم و هر دو هفته یکبار ملاقات دارد که امیدوارم تا روز پنج شنبه که وقت ملاقات است مهسا آزاد شود و خود به ملاقات همسرش برود.
اعلام اتهام محتشمی پور در روزنامه جوان
اما از فخرالسادات محتشمی پور هیچ خبری نیست و خانواده او به شدت نگران وضعیت این فعال سیاسی هستند.
خانم محتشمی پور، عضو جبهه مشارکت و همسر مصطفی تاج زاده در بند 2 الف سپاه به سر می برد و خانواده اش از تهدیدهایی خبر میدهند که این روزها متوجه دختر او شده است.
علی طباطبایی، داماد خانم محتشمی پور به روز می گوید: هیچ خبر جدیدی از خانم محتشمی پور نداریم؛ تنها چیزی که به ما گفته اند این است که تا بازجویی ها تمام نشود اجازه نخواهند داد با خانواده تماس بگیرد.
او می افزاید: در پی گیری هایی که انجام شده گفته اند اتهامات خانم محتشمی پور همان اتهاماتی است که در روزنامه جوان و سایر رسانه های حکومتی همچون جهان نیوز منتشر شده و ما چندبار تذکر داده بودیم که تند ننویسد و...
رسانه های حکومتی بخش هایی از سخنان و نوشته های خانم محتشمی پور را به صورت گزینشی و تحت عنوان "نگاهی به هتاکی های همسر تاج زاده" منتشر کرده اند.
سایت جهان نیوز نوشته است: "فخرالسادات محتشميپور كه سهشنبه گذشته در حال تشجيع چند اغتشاشگر در تهران دستگير شد، طي چند ماه گذشته با انتشار نامههاي سرگشاده فراوان كه به بهانه دفاع از تاجزاده منتشر شدند، اقدام به هتاكي علي نظام جمهوري اسلامي ميكرد".
به گفته آقای طباطبایی این سایت و همچنین روزنامه جوان عباراتی چون کودتای انتخاباتی، دادگاه فرمایشی، پرونده سازان طالبانی و حکم های فله ای و... را از نوشته های خانم محتشمی پور برداشته و به عنوان اتهامات او ذکر کرده اند. در پی گیری های خانواد ه نیز گفته اند چرا او گفته حکومت کودتا یا چرا گفته مقامات امنیتی کودتا کردند و... در اصل هیچ چیز مستندی ندارند و همین را عمده می کنند.
تهدید دختر تاج زاده
داماد خانم محتشمی پور سپس نسبت به وضعیت فاطمه تاج زاده ابراز نگرانی شدید می کند: ما واقعا نگران فاطمه هستیم این روزها مدام او را چک می کنند و تلفن های تهدید آمیزی به او می شود به او زنگ می زنند و می گویند که شب کجا میخواهی بخوابی... باید به ما گزارش بدهی... هر کجا میروی هر کاری میکنی باید گزارش دهی و...
به گفته او، کسانی که با فاطمه تاج زاده تماس تلفنی می گیرند خود را مسئولان زندان معرفی میکنند.
آقای طباطبایی می گوید: روز پنج شنبه ریختند خانه آقا مصطفی و همه جا را به هم ریختند. فاطمه خانه نبود و گویا کلید های خانم محتشمی پور را گرفته و وارد خانه شده بودند. همه کمدها و کابینت ها را بیرون کشیده بودند؛ انگار دنبال مدرکی می گشته اند و هر چیزی که مربوط به کامپیوتر بوده همچون اسکنر و پرینتر با خود برده اند و همین نشان میدهد که از اطلاعاتی که از آن خانه بیرون می آمد به شدت هراس دارند.
او تصریح می کند که براساس اطلاعاتی که داریم این قضیه، ادامه روندی است که برای برخورد با آقا مصطفی در پیش گرفته اند.
داماد خانم محتشمی پور سپس با اشاره به اینکه "آقایان کینه ای قدیمی از آقای تاج زاده دارند" می گوید: مشکل آقایان با آقای تاج زاده و خانواده اش قدیمی تر از این حرف هاست. از زمان مجلس ششم که آقای تاج زاده حاضر نشد کوتاه بیاید و نظر رهبر را بپذیرد کینه دارند. فقط بحث الان و امروز نیست در تمام این سالها تمام کسانی را که بازداشت میکردند علیه آقا مصطفی از انها تک نویسی می گرفتندو کینه از همان موقع مانده و همین طور ادامه پیدا کرده چون آقا مصطفی هیچ وقت کوتاه نیامد.
آقای طباطبایی می افزاید: چون آقا مصطفی زندگی سالمی دارد هیچ وقت نتوانستند چیزی علیه او پیدا کنند و دست به این کارها می زنند.
فخرالسادات محتشمی پور در وبلاگ شخصی اش "روزنه" که تاکنون ۴ بار فیلتر و مسدود شده به افشاگری درباره رفتارهای صورت گرفته با زندانیان و خانواده های آنها می پرداخت. او در نامه هایی به دادستان و مقامات قضایی در خصوص وضعیت همسرش اطلاع رسانی میکرد.
او در آخرین مطلبی که 8 اسفند ماه و دو روز قبل از بازداشت با عنوان "ما کم نمی آوریم" خطاب به مصطفی تاج زاده نوشته بود: ما هرگز کم نمی آوریم. آن هم در مقابل بی مقداران مدعی که جرأت می کنند با پاهای کثیفشان وارد عرصه خصوصی مان بشوند و آلوده کنند زیست گاه مسلمانی مان را. با چوب جارو بیرونشان می کنیم همانند مادربزرگ هایمان که عزتمندانه مهاجمین به حرمشان را با چوب می راندند. وای به حال دزدان آبرو و شرف و حیثیت مسلمانی!
چه کسی خائن به ملت است؟
از قدیم ضرب المثلی در میان عامه مردم رواج داشته و دارد با این مضمون که "هر چه بگندد نمکش می زنند وای به روزی که بگندد نمک"، حالا حکایت "نمک گندیده" حکایت همین مجلس به اصطلاح اصولگرای هشتم است که به واقع بویی از اصول نبرده و درحالی که خود در مقام قانون گذاری است اما ذره ای هم به قانون خود نوشته و خود مصوب کرده اش پایبند نیست. مجلسی که باید داد ملت بستاند خود به بلندگوی دروغ گویان، بیدادگران و بازجویان بدل شده است.
ماجرا ساده است؛ روز چهارشنبه کمیته منصوب علی لاریجانی که رسانه های اصولگرایان خود او را از "خواص بی بصیرت" می دانند، گزارشی سراسر دروغ را در صحن علنی مجلس قرائت کردند که بیشتر از هرچیزی شبیه سناریوها و داستان پردازی های دوسال گذشته حسین شریعتمداری در روزنامه کیهان برعلیه آقایان میرحسین موسوی و مهدی کروبی و همچنین جنبش سبز ایران بود تا گزارشی که از سوی اعضای مجلس و براساس تحقیقات و بررسی ها تهیه شده باشد.
در این گزارش سراسر توهم و کیهانی که محمدابراهیم نکونام رییس کمیسیون اصل نود "زحمت قرائتش"را در مجلس کشید، حضور مردم در راهپیمایی 25 بهمن در تهران و شهرستان های مختلف کشور"غائله و آشوب" و "یک نقشه و طرح کاملا اسراییلی- آمریکایی- انگلیسی و ضد انقلابی" خوانده شد. تا این جای کار خطای آقایان به این است که صدها هزار نفر از مردم کشور را عوامل اسراییل، آمریکا و انگلیس خوانده اند؛همان مردمی که ایشان مدعی اند با رای آنها به مجلس راه یافته اند و اساسا گویا خودشان هم لحظه ای درنگ نکرده اند که اگر همه این مردم افراد و عوامل اسراییل، آمریکا، انگلیس و ضد انقلاب باشند پس این آقایان هم به کار و تلاش برای همین کشورها و به قول خودشان ضد انقلاب مشغولند!
اما تهیه کنندگان این گزارش و کسانی که روز چهارشنبه به راوی گزارش احسنت احسنت می گفتند به همین خطا بسنده نکردند و در ادامه تاکید کردند که: "دعوت كنندگان و زمينهسازان و مشوقان ناامني كشور در آن روز همچون ميرحسين موسوي و كروبي و ديگران خائن به ملت، ضدانقلاب و مستوجب تعقيب قضايي و برخورد قاطعانه ميباشند."
این دومین خطای بزرگ چند بار دیگر نیز در این گزارش قرائت شده در مجلس تکرار شده است. آنها به ناحق به کسانی تهمت و افترا زده اند که ذره ای از اصول و پایبندی به قانون اساسی منحرف نشده اند. چنانکه رهیافتگان به مجلس در ادامه هم به اینکه "اسناد اطلاعاتي حاكي از آن است كه سرويسهاي آمريكا، انگليس و اسراييل براي رسيدن به يك راهپيمايي به اصطلاح خروشان مردمي با اتاق فكر خارج نشينان جريان فتنه در انگليس و آمريكا به توافق رسيدند و آنها طي تماسهايي با سران فتنه در داخل، آنها را تحريك نمودند كه براي قضيه مصر و تونس اطلاعيه بدهند، و مردم را دعوت به حضور در خيابانها به صورت غيرقانوني كنند" احسنت های بلند بلند فرستاندند.
مجلسیان همچنین تاکید کردند که: "سران فتنه داخلي عليرغم اطلاع از اين حمايتهاي وسيع خارجي و جريانات ضدانقلاب نه تنها درخواست راهپيمايي خود را لغو نكردند و از آمريكا و ضد انقلاب اعلام برائت ننمودند بلكه بر راهپيمايي غيرقانوني اصرار ورزيدند."
اما همین نکات که تهیه کنندگان این کیفرخواست آن را محور قرار داده و رهیافتگان مجلس با قرائت آن چند بار مورد تاکید قرار قرار داده اند نکته ای در خور توجه در خود دارد که از اساس تمام گزارش کمیته مجلس را زیر سئوال می برد. گویی آقایان مجلسیان که عقل خود را به دست عده ای متوهم تاریک نشین داده و هم دین خود فروخته و هم دنیایشان را حتی لحظه ای بر این نکته تامل نکردند که با چه ادله ای چنین زمین و زمان و ملت را متهم می کنند؟!
اساسا آقایان میرحسین موسوی و مهدی کروبی هیچ بیانیه ای برای راهپیمایی 25 بهمن صادر نکردند که بخواهند در آن مردم یا به گفته آقایان "عوامل اسراییل-آمریکا- انگلیس و ضد انقلاب" را دعوت و یا تشویق به راهپیمایی در این روز کنند، بلکه رهبران جنبش سبز همانگونه که بارها در بیانیه ها و اظهاراتشان بر قانون مداری و پایبندی خود بر قانون اساسی جاری در کشور تاکید کرده بودند در 17 بهمن ماه طی نامه ای خطاب به مصطفی محمدنجار وزیر کشور وقت برای یک راهپیمایی در حمایت از قیام مردم مصر و تونس درخواست مجوز کردند. بله؛ آقایان موسوی و کروبی از وزارت کشور درخواست مجوز کردند نه یک سطر بیشتر و نه یک سطر کمتر. آنهم به شکلی کاملا رسمی و با عباراتی بسیار محترم.
از قدیم گفته اند "دروغگو فراموش کار است" و این ضرب المثل چقدر برازنده تهیه کنندگان گزارش مجلس و احسنت گویانش است. چرا که آنها در سطرهای پایانی همین به اصطلاح گزارش تاکید کرده اند که "اقدام وزارت كشور در عدم صدور مجوز براي راهپيمايي ضد انقلابي 25 بهمن قابل تقدير بوده و معتقديم كه تمسك به اصل 27 قانون اساسي براي كساني است كه اعتقاد و التزام عملي به قانون اساسي دارند، نه ضدانقلاب و جرياناتي كه عليه حقوق عمومي و امنيت ملي و در راستاي اهداف نظام سلطه گام برميدارند."
رهبران جنبش سبز بر اساس یک اصل صریح قانون اساسی که اتفاقا نیازی هم به مجوز ندارد برای محکم کاری و نشان دادن پایبندی شان به قانون اساسی کشور تنها درخواست مجوز کرده اند. آیا این کار غیر قانونی است؟ آیا در این کار نشانه ای از خیانت به ملت و انقلاب مشاهده می شود؟
در اصل 27 قانون اساسی تصریح شده است که:"تشکیل اجتماعات و راهپیماییها، بدون حمل سلاح، به شرط آن که مخل به مبانی اسلام نباشد آزاد است". حال باید پرسید به واقع چه کسی به کار خیانت و قانون گریزی مشغول است؟ آقایان موسوی و کروبی که با توجه به صراحت قانون اساسی برای حمایت از قیام مردم مسلمان مصر و تونس در خواست مجوز برای راهپیمایی کردندیا وزارت کشور که برخلاف یکی از اصول اساسی قانون ساری و جاری کشور از صدور مجوز خودداری کرد؟ و یا آقایان رهیافتگان در مجلس که این عمل غیرقانونی وزارت کشور را تایید می کنند و آفرین می گویند؟
به واقع حرکت کاملا قانونی آقایان میرحسین موسوی و مهدی کروبی و درخواست مجوز از وزارت کشور برای راهپیمایی در حمایت از مردم مسلمان مصر و تونس از چند سو دست حاکمان دروغگو و قانون گریز فعلی را رو کرد.
رهبران جنبش سبز که اکنون در بازداشت بسر می برند از یک سو با این درخواست مجوز به مردم نشان دادند که تمام تبلیغات و هیاهوی مقامات کشور از ریزو درشت درباره حمایت از مردم مسلمان منطقه دروغی بیش نیست، چرا که اگر غیراز این بود بی شک وزارت کشور دولت مورد تایید آقای خامنه ای مجوز این راهپیمایی در حمایت از قیام مردم مسلمان مصر و تونس را صادر می کرد.
از دیگر سو اما این دو رهبر هوشمند جنبش سبز یک بار دیگر به تمام مردم ایران و دنیا نشان دادند که حکومتی که داعیه اسلامی و شرعی بودن دارد و دولت مورد حمایتش که داعیه قانون گرایی دارد حتی حاضر نیستند اجازه دهند قانون خود نوشته شان در کشور جاری شود.
همان یک درخواست مجوز برای راهپیمایی25 بهمن از سوی رهبران جنبش سبز با این گزارش اخیر مجلس درباره وقایع 25 بهمن که بر اساس دروغ پردازی های مشتی متوهم تاریک نشین و بازجو تهیه شد و در صحن مجلس قرائت شد بار دیگر به همه نشان داد که این نظام نه "جمهوری" است و نه "اسلامی". چرا که اگر غیر از این بود مجلسی که خود قانون گذار است دستکم باید بر اساس اصول اسلامی و شرعی حیایی بخرج می داد یا سکوت می کرد و یا اینکه بر اساس اصول قانون اساسی و جمهوریت نظام حداقل دیگران (دولت) را به رعایت قانون دعوت می کرد، نه اینکه خود بر اعمال غیرقانونی آنها مهر تایید بکوباند. در حقیقت این گزارش مجلس نشان داد که نمک این نظام هم گندیده است.
مخملباف و قالیباف و شعرباف
همه شان با هم فرق دارند، ممکن است یکی شان یک موقعی مثل آن یکی بوده، ولی حالا هر کدام یک جوری هستند که انگاری با هم فرق اساسی دارند. مثلا یک علی اصغر شعرباف است که متخصص ادبیات و شعر و تاجیکستان و چیزهای نرم است. یک عمو زنجیرباف است که آدم وقتی بچه باشد، جدی اش نمی گیرد و دورو برش می گردد و شعر می بافد و می خندد و کارش این است که زنجیر می بافد و تازه زنجیر هم ببافد می اندازد پشت کوه، حالا کوهش اوین است یا کهریزک است یا باقی جاها بماند. حالا گفتم زنجیر بیخودی ذهن تان نرود سراغ سردار نقدی، من که نگفتم قهوه که بیخودی فکرهای عجیب و غریب می کنید. این وسط یکی هم می شود قالیباف، دو سال علاف می ماند که این قالی که می خواهد ببافد، بافت تبریز و خامنه باشد، یا بافت مشهد باشد، یا بافت کاشان باشد، یا بافت کرمان و رفسنجان باشد. اصلا قالی اش برای قد دیوار باشد و به درد تشریفات بخورد، یا سه به چهار باشد برای خانه مردم. کلی فکر می کند نکند قالی اش لگد خورش خوب نباشد، بعد از دو سال که هی لگد خورد و رو آمد یک دفعه با یک الدرم و بلدرم فلان چکمه پوش که رفته روی قالی، جر بخورد و امید همه را ناامید بکند و حرف هایی بزند که آدم با خودش فکر کند که تو که می خواستی ضایع کنی و احترام خودت را از بین ببری، دیگر چرا چشمت را لای این تارهای قالی کور کردی و این همه گره زدی؟ می رفتی یک گلیمی، خرسکی، بوریایی، حصیری می بافتی که آدم شک نکند که شاید قالی اش مخمل بافت تبریز هم باشد. البته یکی هم می شود مخملباف که از همان اول تصمیم اش را گرفته که ریز ریز کارش را بکند، گره ریز بزند، یک قالی مخمل ابریشم درست و حسابی ببافد که سالها بماند برای ما و شما و بقیه. واقعیتش را بخواهید این انقلاب های مخملی هم شده مثل حقوق بشر، خوب است برای همسایه. بالاخره با این گندکاری که شما داری می کنی، ملت می ریزند و اوضاع را تغییر می دهند. خوشت می آید بزنند وسط خیابان جرت بدهند و انقلاب سخت بکنند و پاره و پوره رهایت کنند در زباله دانی تاریخ، یا یک انقلاب مخملی نرم بکنند که تعداد کمی کشته و زخمی بشوند و ملت هم نفس راحتی بکشند، شما هم بروی کاراکاس. بخدا من که نرفتم ولی شنیدم خیلی جنگل ها و پرنده های قشنگی دارد، یک مدتی بمانی عادت می کنی، ممکن است تازه از اینکه دیر آمدی پشیمان بشوی. طائب گفت: " آمریکا می خواهد سال آینده در ایران کودتای مخملی کند." خب، اشکالی ندارد، تا سال آینده پانزده روز بیشتر نمانده.
اشکها و لبخندها
این سایت فرارو مقادیری عکس گذاشته بود از زنان بازیگر فیلمهای سینمای ایران. نکته اینکه تیتر زده بود " اشکها و لبخندهای بازیگران زن ایرانی" به چشم خواهری نگاه کردیم، دیدیم که همه شان در حال گریه اند، به چشم برادری نگاه کردیم، دیدیم باز هم همه شان در حال گریه اند. چشم مان را درویش کردیم، باز هم دیدیم دارند زارزار گریه می کنند. با خودمان فکر کردیم لابد گریه کردن برای خودشان بهتر است، اصلا پوست آدم بهتر می شود. من نمی دانم برای چی وقتی می خواهند تعدادی بانوی گریان بگذارند، می نویسند اشکها و لبخندها، خوب فقط بنویسید اشکها، خودمان بعدا می رویم فیلم های شان را می بینیم شاید یک صحنه ای پیدا کردیم بخندند.
انسان، حیوانی است مسلح
انجمن تروریست های مقیم مرکز تشکیل شد. جمع شان کنی، بریزی شان داخل یک سطل، یک کبریت بزنی، تا کویت همه ساختمانهای زیر یک طبقه خراب می شود. حجت الاسلام پناهیان اعضای شورای مرکزی راهبردی قرارگاه عمار را اعلام کرد: "حجتالاسلام والمسلمين عليرضا پناهيان (مسئول اتاق فكر نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاهها)، حجتالاسلام والمسلمين مهدي طائب استاد حوزه و دانشگاه، مهندس حاج سعيد قاسمي (فعال فرهنگي و مدير مؤسسه فرهنگي ميثاق)، وحيد جليلي سردبير ماهنامه راه و عضو جبهه فرهنگي انقلاب اسلامي، حجتالاسلام والمسلمين محمدمهدي ماندگاري (رئيس هيئت مديره مؤسسه فرهنگي سيره شهدا)، دكتر مهدي كوچكزاده نماينده مجلس و استاد دانشگاه، حجتالاسلام والمسلمين حميد رسايي نماينده مجلس و مديرمسئول هفتهنامه 9 دي، نادر طالبزاده نويسنده و كارگردان و مجري برنامه راز، حاج حسين يكتا دبير سابق ستاد راهيان نور كشور، دكتر حسن عباسي رئيس مؤسسه بررسيهاي دكترينال امنيت بدون مرز، حجتالاسلام والمسلمين علي ثمري دبير هيئت مركزي گزينش كل كشور، سعيد حداديان مداح اهل بيت، حسين اللهكرم عضو هيئت علمي دانشگاه آزاد اسلامي، حجتالاسلام والمسلمين روانبخش دبير سياسي نشريه پرتو سخن، حسين روشن (مسئول دبيرخانه قرارگاه عمار) "
ظاهرا راه دور بود و بن لادن و دو سه تا تروریست دیگر نرسیدند خودشان را برسانند. آدم این جانداران را که می بیند تازه یاد مجاهدین خلق می افتد و اینکه بقول مارتین کارلوس" انسان حیوانی است مسلح"
اوباما: قذافی باید برود
یک جوری حرف می زنند انگار آقای قذافی دشمن جمهوری اسلامی بود و نماینده آمریکا در آفریقا، انگار نه انگار که احمدی نژاد می خواست با قذافی شریک سیاسی باشد در این دیپلماسی ت.ت.( تخمیتخیلی) عمومی که واسطه ای فراهم کرد تا چپ مستبد و بنیادگرایی و تروریسم دولتی علیه جهان شکل بگیرد. خبرگزاری فارس نوشت "عوامل اسرائیلی برای نجات قذافی وارد لیبی شدند." شما که یادتان نرفته اولین کسی که طرح محو کردن اسرائیل از روی نقشه جهان احمدی نژاد را تائید کرد و کلی با آن حال کرد همین آقای قذافی بود و چقدر آن دیوانه و این یکی دیوانه همدیگر را بغل کردند و مالیدند و با هم عکس گرفتند. آخرش هم همه راهها با کاراکاس ختم می شود و بالاخره برادران همه یک جا جمع می شوند. می گوئید نه، همان خط و همان نشان که در بالا رویت شد. به هر حال چرخش جنبش های عربی از تونس و مصر به سوی لیبی یک معنی بیشتر ندارد. تا حالا می شد فرض کرد که دولت های غربی عربی زیر امواج انقلاب اند، حالا دیگر تردیدی نیست که دولت های استبدادی هستند که باید کاسه کوزه شان را جمع کنند و بروند یک جای دیگر. فرقش این است که دولتی مثل تونس یا مصر وقتی با مخالفت عموم مردم مواجه می شود، در عرض یک ماه و با 300 کشته می رود، چون غربی است، اما دولتی مثل قذافی ده هزار تا را در یک سال می کشد و بعد می رود، چون ایدئولوژیک است. البته قاطی نکنید این دو را با جمهوری اسلامی که اصلا داستانش بکلی متفاوت است و ربطی ندارد. در آنجا نوانقلاب های ضد استبدادی علیه استبداد فردی عمل می کند، در ایران جنبش مدنی وجود دارد. این جنبش مدنی ریتمی آرام تر دارد و کارش دشوار تر است. به هر حال اوباما گفت " قذافی باید برود"
جشنواره بسیج برگزار شد
جشنواره فیلم بسیج به مناسبت خاصی لازم نیست، چون دائما توی خیابان ها ولو هستند، به همین دلیل جشنواره مذکور برگزار و بزودی برندگان آن معرفی خواهند شد.
در گروه فیلمهای وسترن: "هنگ موتورسواران"
در گروه فیلمهای خانوادگی: "بدون رهبرم هرگز"
در گروه فیلمهای کمدی: "انقلابی قلابی"
در گروه فیلمهای عاشقانه: "بسیج فقط شصت بار سنگ می زند"
در گروه فیلمهای ماجراجویانه: "دوازده سردار خبیٍث"
در گروه فیلمهای ملودرام: "می خواهند زنده بمانند"
در گروه وسترن اسپاگتوآبگوشتی: "این گروه خشن"
در گروه فیلمهای تاریخی: "برباد رفته"
در گروه فیلمهای اجتماعی: "گازها، اشک ها و لبخندها"
در گروه آخرین فیلمها: "فرار به سوی جهنم"
فائزه و محسن و باباش
این خط، این هم نشان @ رئیس قوه قضائیه از اینکه به فائزه هاشمی اهانت شده ناراحت است اما کاری نخواهد کرد، اهانت که چه عرض کنم، فحش ناموسی به خودش و پدرش که هنوز مقام دوم کشور از هر نظری است و تنها باقیمانده انقلاب است، بچه مچه هایی مثل خامنه ای و اژه ای و کوچک زاده را که زمان انقلاب گل کوچک بازی می کردند یا عکس قلب تیرخورده روی درخت می کشیدند یا محله بهداشت نگاه می کردند، بگذاریم کنار. بالاخره طرف که احتمالا از هفته آینده به اسمشو نبر تبدیل خواهد شد، هشت سال رئیس مجلس و هشت سال رئیس جمهور و بیست سال رئیس شورای تشخیص مصلحت و هشت سال همه کاره جنگ بود و آدم اصلی آیت الله خمینی بود. خواهیم دید که نه تنها با کسانی که به فائزه بی حرمتی کردند، کاری نخواهند کرد، بلکه به عنوان اعاظم اراذل به آنها جایزه هم خواهند داد. علی مطهری هم آلزایمر خواهد گرفت و لای صندلی مجلس گم خواهد شد. به نظرم خیلی بی ربط نیست که محسن هاشمی هم دیروز کناره گیری کرد و کار مترو را داد دست بیل به دوش های آبادگران که این یکی را هم ضایع کنند. نوزدهم هم که پنج روز دیگر است و انتخابات خبرگان و استاد اعظم حضرت آیت الله مهدوی کنی، احتمالا می شود رئیس مجلس خبرگان. خبر بد اینکه اگر کشور به بحران بیافتد، قطعا نبودن هاشمی در ریاست مجلس خبرگان، به معنی بحرانی بزرگ برای عبور از وضع بلاتکلیف کشور خواهد بود، و خبر خوب اینکه هاشمی می رود کنار و از شر گروهی نادان از ملت که هنوز میان خادم و خائن و دوست و دشمن تفاوت قائل نیستند، راحت می شود. بالاخره هر چه باشد تکلیف این کشور تا یکی دو سال دیگر روشن می شود، اگر آن مهدی از جزایر برمودا نیاید، این یکی مهدی از لندن می آید و مردم انتخاب شان را می کنند. شاید بقول مذهبی ها " الخیر فی ماوقع" است و حداقل یک گروه مدیر با عرضه خواهیم داشت که در سیستم اجرایی کارشان را خوب پیش ببرند.
تفاوت های شعیب بن صالح و احمدی نژاد
شعیب بن صالح، آقایی که ظاهرا پرچم را از دست سید خراسانی، احتمالا منظور یا شجریان است یا آقای شفیعی کدکنی می گیرد و به امام زمان می دهد، بشرح زیر است:
اول، شعيب بن صالح جواني است متوسط القامت، احمدی نژاد یک مرد میانسال کوتاه قد است.
دوم، شعیب بن صالح کوسه است، احمدی نژاد ریش پر پشت دارد، کوسه منظور مثلا آقای زم و آقای هاشمی هستند
سوم، شعیب بن صالح صاحب بصیرت است، در حالی که احمدی نژاد کلا مشنگ است و بطور مشخص شعور ریاضی و جغرافیا و تاریخ و فلسفه ندارد. ضمنا آدمی که بصیرت دارد دروغ نمی گوید در حالی که احمدی نژاد دروغگوست.
چهارم، شعیب بن صالح گندمگون است، در حالی که احمدی نژاد سیه چرده است.
پنجم، شعیب بن صالح از اهالی ری است، در حالی که احمدی نژاد اهل ری نیست، و اهل گرمسار است و این دو از نظر جغرافیایی فرق دارند.
ششم، شعیب بن صالح در ميان ايرانيان، ظاهر شده و نقش رهبر نظامي را در حركت ظهور آن حضرت، ايفا ميكند، در حالی که احمدی نژاد هیچ اطلاعی از مسائل نظامی ندارد و حتی یک روز هم در جبهه نبوده.
هفتم، شعیب بن صالح مردي است شكستناپذير است، اگر كوه در مقابلش بايستد آن را منهدم كرده و عبور ميكند، در حالی که احمدی نژاد آدمی ترسو است و تا زمانی که مطمئن نباشد امنیتش را سازمانهایی مثل پلیس آمریکا، یا اروپا تامین می کند، در ملاء عام ظاهر می شود، او دو سه بار که مورد هجوم لفظی قرار گرفت از دانشگاه فرار کرد و در مراسم تعلیف جرات نکرد بدون هلیکوپتر از خیابان عبور کند و بارها از ترس دانشجویان نیمه شب به دانشگاه رفته است.
هشتم، شعیب بن صالح به همراه سيّد خراساني كه رهبري سياسي ايرانيان را به عهده دارد، پرچم اسلام را به حضرت مهدي ميسپارد. مطمئنا منظور از سید خراسانی آیت الله خامنه ای نیست، چون او نه تنها رهبری سیاسی ایرانیان را برعهده ندارد، بلکه هر روز مردم علیه او شعار مرگ بر دیکتاتور می دهند.
نهم، فاصله ميان خروج شعيب و سپردن زمام امور به مهدي 72 ماه است... که فعلا 68 ماه از آن گذشته، چهار ماه دیگر هم می گذرد، هیچ اتفاقی هم نمی افتد. فعلا که خبری نیست.
مقاله شیکاگو تریبون درباره فشار غرب به سازمان ملل
اعزام بازرس حقوق بشر به ایران
رابرت اوانز
ایلین دوناهو نماینده ایالات متحده در شورای حقوق بشر سازمان ملل گفت، آمریکا با قدرت از تلاش سوئد برای واداشتن شورای حقوق بشر سازمان ملل به انتصاب یک بازرس ویژه برای بررسی موارد نقض حقوق بشر در ایران حمایت خواهد کرد.
وی در یک مصاحبه مطبوعاتی گفت این پیشنهاد از حمایت کشورهای بسیاری در شورای 47 نفره حقوق بشر، از جمله اعضای کشورهای گروه غیرمتعهد (اِن- اِی- اِم) که معمولاً برای محافظت از خود در برابر انتقادات متحد می شوند، برخوردار است.
فرانک بلفریج وزیر امور خارجه سوئد در اوائل هفته جاری در این نهاد حقوق بشر که عمر آن به پنج سال می رسد گفت، کشورش از "وخامت اوضاع حقوق بشر در ایران" عمیقاً نگران است.
وی گفت تعداد اعدام ها در ایران، همین حالا نیز به حد هشدار دهنده ای رسیده است. وی افزود: "هنوز از وحشتناک ترین شیوه برای کشتن انسان استفاده می شود. گرفتن جان یک انسان بوسیله سنگباران وی، هیچ چیز کمتر از شیوه های بربری ندارد."
هیلاری کلینتون وزیر خارجه آمریکا نیز در روز دوشنبه در شورای حقوق بشر سازمان ملل گفت، ایران به دنبال "خشونت در خارج و استبداد در داخل است." وی افزود فعالان حقوق بشر خواستار تعیین یک بازرس سازمان ملل هستند.
دوناهو روز جمعه گفت: "قطعنامه ای که تحت بررسی است، از حمایت فراوانی در مناطق مختلف برخوردار است زیرا ایران یک مورد حاد است. ما در این مورد با سوئد همکاری بسیار زیادی خواهیم داشت."
ناوی پیلای رئیس شورای حقوق بشر سازمان ملل نیز گفت موجی از دستگیری های مخالفان و منتقدان دولت ایران به راه افتاده است که ظاهراً تحت تأثیر ناآرامی های اخیر در کشورهای عرب همجوار صورت گرفته است. وی گفت قطعنامه به این موضوع خواهد پرداخت.
این قطعنامه در صورت تصویب، مقدمات ایجاد یک پست تحت عنوان گزارشگر یا بازرس برای نظارت بر عملکرد ایران به توافقنامه های حقوق بشر امضا شده از سوی آن کشور، و نیز ارائه گزارش های مستمر به شورا، را فراهم می کند.
به گفته دوناهو، دیگر حامیان این قطعنامه شامل مالدیو، جزیره ای در اقیانوس هند که به همراه ایران عضو سازمان کنفرانس اسلامی 57 کشوری است، و نیز زامبیا عضو گروه آفریقا است.
سازمان کنفرانس اسلامی و کشورهای آفریقایی بخشی از یک بلوک بزرگتر در شورای حقوق بشر و نیز مجمع عمومی سازمان ملل موسوم به ان- اِی- ام هستند که از حمایت روسیه، چین و کوبا برخوردارند و معمولاً می توانند برنامه های خودشان را تنظیم کنند.
اما هماهنگی این بلوک در هفته گذشته و همزمان با تصویب قطعنامه پیشنهادی اتحادیه اروپا در محکومیت حمله نیروهای امنیتی دولت لیبی به معترضان غیرمسلح و نیز توصیه به اخراج لیبی از شورای حقوق بشر، از هم پاشید.
آن قطعنامه به طور رسمی از حمایت کشورهای سازمان کنفرانس اسلامی برخوردار بود. مجمع عمومی نیز در روز سه شنبه بدون رأی مخالف عضویت لیبی در نهاد حقوق بشر در ژنو را به حالت تعلیق درآورد.
دیپلمات ها می گویند هنوز تصویب یک قطعنامه علیه ایران کار مشکلی است زیرا اکثر اعضای بلوک اِن- اِی- اِم و روسیه و چین به عنوان حامیان آن، با تعیین یک بازرس ویژه سازمان ملل جهت بررسی امورات مربوط به یک کشور قویاً مخالف هستند.
منبع: شیکاگو تریبون- 4 مارس
مقاله ونکوور سان درباره تلاش جمهوری اسلامی برای خروج از انزوا
ایران در کمیسیون حقوق زنان سازمان ملل؟
استیون ادواردز
سازمان ملل در روز جمعه و تنها یک روز پس از تعلیق علنی عضویت لیبی در شورای حقوق بشر این سازمان، بی سر و صدا راه را برای پیوستن ایران به کمیسیون وضعیت حقوق بشر زنان در این نهاد جهانی باز کرد.
جمهوری اسلامی که سال گذشته یک زن را به اتهام ارتکاب زنا به مرگ با شیوه سنگسار محکوم کرد و از پلیس برای ارعاب زنانی استفاده می کند که پوشش کافی ندارند ، به عنوان یکی از اعضای گروه 11 کشور جدید کمیسیون، در میان 45 عضو نهاد وضعیت حقوق بشر سازمان ملل قرار گرفت.
به اندازه تعداد کشورهایی که در جلسه اختتمایه پنجاه و پنجمین دوره از این کمیسیون خارج شدند، جای خالی برای اعضای جدید باز شد. هر یک از این اعضا توسط مجمع عمومی سازمان ملل و در مورد ایران، با رأی زبانی اخذ شده در آوریل گذشته، برای یک دوره چهار ساله انتخاب شده اند.
ان بایفسکی استاد علوم سیاسی از کانادا که یک گروه ناظر بر فعالیت های سازمان ملل را هدایت می کند، گفت: "رأی گیری خیلی قبل تر انجام شد و همه فراموش کرده بودند که اکنون با چنین تغییری روبرو می شویم." سازمان تحت نظارت وی روز جمعه دست به انتشار نوار ویدئویی زد که در آن نحوه بدست آمدن کرسی یاد شده در کمیسیون توسط ایران نشان داده می شود.
وی گفت: "حضور ایران یک توهین واقعی به زنان است، اما ضمناً نشان می دهد سازمان ملل پس از نمایش پر هیاهویی که هفته جاری در خصوص لیبی به راه انداخت، چگونه دوباره به روزمرگی خودش بازگشته است."
جوزف دیس رئیس سوئیسی مجمع عمومی سازمان ملل روز سه شنبه در پایان بحث های صورت گرفته گفته بود، او از اینکه ریاست جلسه ای را برعهده دارد که هر 192 کشور عضور به اتفاق به تعلیق عضویت لیبی از عالی ترین نهاد حقوق بشرسازمان رأی داده اند، احساس افتخار می کند.
حضور لیبی در میان 47 عضو این شورا، آن هم در حالیکه صحنه های تلویریونی از حملات نیروهای دولت لیبی به شهروندان غیرمسلح حکایت می کرد، مایه شرمساری بی حد و حصر سازمان ملل شده بود.
اما همانطور که در نوار ویدئویی یاد شده می بینیم، لیبی همچنان به فعالیت در کمیسیون پیشگیری از جنایات و عدالت جنایی، کمیته سازمان ملل در حوزه اطلاعات و نیز هيأت اجرایی زنان سازمان ملل مشغول است.
گروه دیده بان ناظر بر فعالیت های سازمان ملل به موارد متعدد دیگری اشاره کرد که آنرا "چهره های اشتباهی مسؤول" در سازمان ملل خواند. از آن جمله، می توان به قرارگرفتن کوبا و روسیه سفید بر کرسی کمیسیون توسعه مستمر سازمان ملل، سومالی و سودان به عنوان اعضای کمیته اجرایی در آژانس مهاجرات سازمان ملل ، ایران و قزاقستان و چین به همراه لیبی در کمیسیون اطلاعات سازمان ملل اشاره کرد.
رونا آمبروس وزیر امور زنان کانادا درباره آخرین وضعیت زنان در ماه گذشته به سخنرانی در کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل پرداخت اما کانادا در میان 45 کشور عضو این نهاد جایی ندارد.
مقامات سازمان ملل می گویند ای نهادها برای پیشنهاد کرسی، اصول معقولی را برای نمایندگان منطقه ای مدنظر قرار می دهند. اما منتقدان از دیرباز گفته اند شماری از گروه های منطقه ای از این حق سؤ استفاده می کنند و به معرفی تنها یک نماینده از میان خود برای تصاحب هر کرسی خالی اقدام می کنند؛ و نظیر همین زمینه چینی در خصوص ایران برای عضویت در کمیسیون وضعیت زنان سازمان ملل نیز انجام شده است.
بایفسکی گفت: "سازمان ملل هیچ قصد واقعی برای خانه تکانی ندارد."
منبع: ونکوور سان- 4 مارس
جامعه هنرمندان ایران رفته رفته کوچک تر مي شود. یک دلیل آن مهاجرت آنان به اروپا و فرصت هایي که در آنجا وجود دارد، است و دلیل دیگر در ذات سرکوبگر جمهوري اسلامي نهفته است.
شش سال پیش در مرکز تهران، پویا رضي، نقاش ایراني، مشاجره بین همسایه محافظه کار و خودش را ضبط کرد. همسایه که زندگي هنري آقاي رضي را بر نمي تابید او را تهدید کرد که رفت و آمد زنان مجرد را به خانه اش، گزارش مي دهد و او را بیرون مي کند. حالا، رضی در خانه اي در همان نزدیکي بین سه پایه نقاشي و رنگ ها و طراحي هایش محاصره شده است و دارد با گروه از دوستان مشاجره اش با مرد همسایه را به فیلم کوتاه تبدیل مي کند.
یک مایل آنطرف تر، محمد غزالي، در انباري فیروزه اي رنگي که آتلیه اش است، مشغول آخرین پروژه اش است که عکاسي از پنجره مغازه هاي بسته است و به همین دلیل پلیس دوبار او را دستگیر کرده است. او مي گوید: "مردمي که در خارج از ایران هستند دوست دارند بگویند که اوضاع از بعد از انتخابات بدتر شده است اما من همچنان به کارم ادامه مي دهم."
عرصه هنر در تهران 12 میلیوني بسیار کوچک است. اعضاي آن نه تنها به دلیل تعداد کم که به دلیل مهاجرتشان به اروپا روز به روز کم تر هم مي شود، بلکه به دلیل قوانین فرهنگي اجمتماعي جمهوري اسلامي، بیشتر و بیشتر به حاشیه رانده مي شوند.
نیوشا آر، که یک رقصنده است و از ترس بازداشت نام کامل اش را فاش نکرد، مي گوید: "هر حرکتي که شبیه به رقص باشد، سانسور مي شود." رقص در ایران ممنوع است و رقصنده هاي زن یا باید در مقابل زنان دیگر برنامه اجرا کنند یا خود را محدود به آنچه "حرکات موزون" نامیده مي شود، کنند. در نتیجه طراحان رقص درحالیکه زنان زیر حجاب شق و رق ایستاده اند، ترجیح مي دهند از رقصنده هاي جوان مذکر براي اجراهاي سکسي استفاده کنند.
با این حال هنرمندان بطور کامل از جامعه اصلي حذف نشده اند، آنها هنوز براي نشان دادن هنر اصیل خود راه هایي را پیدا مي کنند. کیارش قویدل، گالري دار، تخمین مي زند که با وجود قوانین سخت 20 گالري در تهران همچنان از هنرمندان جوان حمایت مي کنند. نیوشا که اخیرا یک تئاتر کوچک کار مي کند مي گوید: "در ایران همه کار مي شود کرد. اگر نشود آن کار را بطور عمومي کرد، هنوز کارهاي زیرزمیني رواج دارد."
یک دیپلمات آمریکایي، محمود احمدي نژاد را به دلیل دخالت هایش در تیم ملي فوتبال ایران، جورج استراینبرنر خواند. جورج استراینبرنر آمریکایي ، رئیس باشگاه مشهور بیسبال یانکیز است که در سال 2010 درگذشت و به دلیل دخالت هایش در تصمیم گیري در مورد اعضاي تیم و مربي ها به او لقب "رئیس" داده بودند.
به گزارش ویکي لیکس محمود احمدي نژاد که مثل "رئیس" سابقا فوتبال بازي مي کرد، در جریان اخراج دو مربي تیم ملي در سال 2009 دخالت کرده است.
استاینبرنر، که در چهارم جولاي به دنیا آمده است، در دوران 37 ساله ریاست باشگاه یانکیز، 21 مدیر را برکنار کرد.
در پیام هاي مخفي فاش شد که احمدي نژاد قصد داشت از محبوبیت تیم ملي براي جلب حمایت مردم در انتخابات سال 2009 استفاده کند.
در این گزارش همچنین آمده است که تیم ملي ایران از بازي هاي بین المللي سال 2006 به دلیل "نقض مکرر" قوانین توسط احمدي نژاد، که نمی تواند مرزي بین سیاست و ورزش قائل شود، تعلیق شد.
استاینبرنر هم بعنوان "رئیس" روش هاي خودش را داشت که شامل دو بار محرومیت مي شود: یک بار به دلیل تبلیغات غیر قانوني و بار دیگر به دلیل رشوه دادن به یک قمار باز براي تخریب کردن چهره دیو وینفیلد، بازیکن محبوب یانکیز.
مقایسه احمدي نژاد و رئیس باشگاه یانکیز باعث ناراحتي فرزند و بازماندگان استراینبرنر شده است.
هنک استراینبرنرکه یکی از مدیران باشگاه یانکیز است به اسوشیتد پرس گفت:« من فکر مي کنم این یک مقایسه مسخره است. مسلما این کار اصلا شایسته نیست.»
تفاوت بسیار بزرگي بین این دو رهبر قدرتمند وجود دارد: استراینبرنر دستکم هفت بار تیمش را به قهرماني رساند اما تیم ملي ایران نتوانست به جان جهاني صعود کند و مردم ایران شوم بودن احمدي نژاد را مسبب باخت تیم ملي به عربستان سعودي مي دانند.
نیویورک دیلي، 4 مارس
مهدی طائف ـ «طاهره قرهالعین در عصر مشروطه برخلاف سایر زنان در ملاء عام نقاب از صورت گرفت و به سخنرانی عمومی دست زد.»
شاید عمل طاهره و بعد از او حجاب از سر زنان گرفتن در دیانت باب و بهاء، نخستین کنشهای هنجارشکنی است که تاریخ فمینیسم ایرانی با آن میتواند آغاز شود، اما به نظر میرسد پس از یک قرن از کشف حجاب طاهره هنوز حق انتخاب لباس برای زنان به صورت یک مطالبهٔ دریافت نشده باقی مانده است و برابری حقوقی که در دورهٔ پهلوی تاحدی برآورده شده بود، امروزه در فعالیت کمپین حقوق زنان هنوز مطالبه میشود و جمهوری اسلامی وضعیت انباشت این حقوق را به دورههای پیشتر بازگردانده است.
مطالبات جدید در کنار مطالبات برآورد نشدهٔ پیشین وضعیت جنبش حقخواهی زنان را به صورت یک جنبش بدون تاریخ در آورده است. به نظر میرسد یک روند تاریخی پیشرو در کار نیست. وضعیت تاریخ حقخواهی زنان شبیه به تاریخچهٔ ساخت مجسمهای است که در هر مرحلهٔ پیش از تکمیل، بخشی از پیکره تخریب شده است و پیکرتراش باید از نو همهچیز را شروع کند.
برای پاسخ به این مسئله ما مروری بر تاریخ سه موج فمینیسم در کشورهای غربی میکنیم. در این مقاله از این ایده دفاع خواهیم کرد که نقد مردسالاری به عنوان اساس مبارزاتی جنبش زنان در گرو نقد نگاه تمایزبخشی است که مرزهای جنسیتی مردانگی- زنانگی را ایجاد میکند. مردسالاری به عنوان یک مسئلهٔ کانونی در مبارزات زنان و هوموفوبیا به عنوان مسئلهای عمده در جنبش همجنسگرایی هر دو بر اساس نگاه تمایزبخشی که مردانگی- زنانگی را استحکام میبخشد تولید و تقویت میشود. آنچه مرد دگرجنسگرا را در برابر زن دگرجنسگرا قرار میدهد، از آغاز یک دوتایی سرکوبگر را پدید میآورد که در قالب این دوتایی نگاه مردسالارانه و هوموفوبیک همزمان تولید میشود. نقد مردسالاری و هموفوبیا بدون طرد این نگاه تمایزبخش، در نهایت به کیمرایی تبدیل میشود که هرگاه یک سر او را میببریم سر دیگری از کنار آن بیرون میجهد. این اساس مبارزاتی است که جنبش زنان را به جنبش اقلیتهای جنسی پیوند میزند و دشمن مشترک این دو یعنی مردسالاری و هوموفوبیا را نشانه میرود. در صورتی که جنبش زنان برای تهیهٔ استراتژی مبارزات خود همت کند و نظریهپردازانی این جنبش را نمایندگی کنند، به نظر میرسد نقد وضعیت جنسیتی موجود بدون در نظر گرفتن پیوند جنبش همجنسگرایی و زنان میسر نمیشود.
سه موج فمینیسم
آنچه موج نخست فمینیسم خوانده میشود عموماً با کتاب «دفاعیهای در باب حقوق زنان» از ماری ولستونکرافت [۱] آغاز میشود. پس از او میتوان از کتاب «تابعیت زنان» [۲] از جان استوارت میل و نیز «اعطاء حق رأی به زنان» [۳] از هریت تیلور یاد کرد. اگرچه عناوین کتابها هنوز روحیهٔ «مرد بخشایشگر» را دارد که حقی را به زن اعطا میکند، اما به هر روی این آثار برای نخستین بار در کنار حقوق بشر حقوق زن را که در این دوره حق رأی، تعلیم و تربیت و اشتغال است، به مرور فراهم کردند. آنچه در این موج از فمینیسم عمده است مسئلهٔ عدالت حقوقی است. مطالبهٔ رفع تبعیض در قانون، لایههای فرهنگی را نمیکاود، پیشفرضهای جنسیتی را نمیشکافد و به فرم برابری بسنده میکند. به تدریج با اعطای حق رأی به زنان و بیانیههایی که در جهت رفع چنین تبعیضهای حقوقی بود موج اول جای خود را به موج دیگری از فمینیسم داد که به صرف این تساوی صوری در حقوق رضایت نمیداد.
در دورهای که موج اول فمینیسم فعال است در همان فضای حقطلبی به همان سیاق موج اول، مارکس و انگلس از حق اشتغال و رفع استثمار زن در خانه سخن گفتهاند. اما تحلیل آنها معمولاً تمایز زن- مرد را به عنوان تمایزی بدیهی نگاه میدارد. هرچند در «منشأ خانواده» انگلس، زن را در خانه پرولتر میشمارند و مرد را بورژوا، اما این ایده منجر به نقد عمیقتری در باب جنسیت نمیشود و زن به عنوان نیروی اجتماعی معرفی میشود که باید در تولید مشارکت داده شود تا رها شود. ولی اندیشهٔ رادیکال مارکس زمینهٔ نقد فمینیستی در موج دوم را فراهم میسازد که بر اساس آن مسئلهٔ حقوق صرفاً محدود به صورت قوانین مدنی نمیشود، بلکه مسئلهٔ پدرسالاری و مردسالاری به عنوان یک پدیدهٔ رادیکال است که باید تغییر کند.
دو عنصر جنبش فمینیسم موج اول حفظ تمایز زن و مرد دگرجنسگرا و توجه کمتر به مسئلهٔ زنان طبقات فروتر بود. اگر از مارکسیسم صرف نظر کنیم، رویکرد لیبرال موج اول از اساس سخنی برای زنان طبقات فروتر نداشت و مسئلهٔ زنان غیر دگرجنسگرا نیز طرح نمیشد. این امر در موج دوم تا حدودی جبران شد.
جنبش فمینیستی که از انقلابهای خیابانی دههٔ ۶۰ در اروپا و آمریکا شروع شد، مسئلهٔ زنان را بسط داد و زمینهٔ طرح سخن از گرایشهای جنسی سرکوب شده و زنان طبقات فروتر را پیش کشید. ازجمله کسانی که میان این دو موج قرار میگیرند، سیمون دوبوار با کتاب «جنس دوم» [۴] و ویرجینیا وولف با کتاب «اتاقی از آن خود» [۵] هستند. این دو که هنوز در موج اول فعالند، زمینهٔ موج دوم فمینیسم را فراهم ساختند. در موج دوم مسئلهٔ گرایش جنسی سرکوب شده و خودبسندگی زنان به عنوان جنس متمایز به نوعی طرح شد، اما نقدهای جنسیتی جدید که در همین دوره توسط برخی مانند میشل فوکو آغاز شده بودند اثر ویژهای بر این موج از فمینیسم نشان ندادند. درهای نقد بر برخی از اشکال سرکوب مانند سرکوب بر اساس «شأن» و «جایگاه» طبقاتی گشوده شد و لایههای درونیتر سرکوب مردسالاری جستوجو و در فرمهای رابطهٔ زن و مرد نشان داده شد. در حالیکه در موج اول مسئلهٔ عمده قوانین صوری مانند حق رأی بود، جنبش فمینیسم یک گام به پیش رفت و در رابطهٔ زن و مرد کانون سرکوب زنان را نشانهگذاری و نقد کرد. مسئله ربط دگرجنسگرایی و سرکوب زنان توسط برخی از نویسندگان فمینیست این سالها بیان شد. کیت میلت [۶] در «سیاست جنسی» [۷]، که از حق زن برای تملک بدن و جنسیتش بدون اجبار به مادری و ازدواج سخن میگوید، و نویسندگان رادیکال دیگر آدرین ریچ [۸] و ادره لرد [۹] در اشعار و نوشتههای ادبیشان از پیوند میان دگرجنسگرایی و سرکوب مردسالارانه سخن به میان آوردند. آنها صورتی مسئلهٔ کانونی فمینیسم را در شکل رابطهٔ زن و مرد مطالعه کردند. شکلی که به طور سنتی دگرجنسگرایی را به صورت تقسیم کار مرد غالب و زن مغلوب نشان میداد. نقدهای جنسیتی این نویسندگانگاه جنبهٔ احساسی داشت و به همین جهت در دایرهٔ ادبیات فمینیسم اظهار میشد، اما در موج سوم رابطهٔ مذکور به سطح نظری آورده شد و دیدگاه نظری جدی برای دفاع از این رابطه و سرکوب مردسالارانه پیدا شد.
تمایز موج دوم و سوم فمینیسم موضوع بحث است، اما عدهای از دههٔ ۹۰ به اینسو خود را نمایندهٔ موج جدیدی از فمینیسم خواندند. موج سوم نمایندهٔ هویت دختر فمینیستی است که خود را grrl (واژهای که حتی نمیتوان آن را درست تلفظ کرد) میخواند تا از تصرف و نظارت زبانی نیز بگریزد و در قالبهای زبانی که سرکوبگر است محبوس نشود. ربکا واکر [۱۰]، کارن مک ناوتون [۱۱] و ناتاشا والتر [۱۲] از نویسندگانی هستند که این موج و هویت متمایز آن را اعلام کردهاند. نسل اینترنت و فضای مجازی و نسل جدیدی که از نظارتهای اجتماعی به شکلی طغیانگر میگریزد و شورش ویژگی عمدهٔ رفتاری اوست، با دیدگاههای نظری جدیدی باید نمایندگی میشد که نویسندگان جدیدی آن را ادعا میکنند. در این آثار میتوان شکل رهاییطلب دیگری از جنبش فمینیسم را یافت که بیشتر از قبل بر سلسله مراتب میشورد. اینبار مسئله به زنان جهان سوم و رنگینپوستان بیشتر پیوند میخورد و هرچه بیشتر ریشههای سرکوب رسوا میشود.
دیدگاههای کوییر بیش از موج دوم در این موج به ویژه با کتابهای «آشفتگی جنسی» [۱۳] و «بدنهایی که مسئلهاند» [۱۴] از جودیث باتلر پدیدار میشود. در این اندیشههای نظری است که رابطهٔ تنگاتنگی میان رفع تبعیض از زنان و همجنسگرایان ایجاد میشود.
آشفتگی جنسی در برابر مردسالاری دگرجنسگرا
هرچه جنبش فمینیستی به پیش میرود لایههای زیرین سرکوب در صورتهای نرم آن نه تنها در قوانین بلکه در روابط اجتماعی، سلسله مراتب قدرت در خانواده و جامعه و بیش از آن در زبان یافته میشود. ریشهای کردن مسئلهٔ سرکوب جنسیتی واکنش نهایی خود را در آشفتگی جنسیتی میبیند که در تعابیر باتلر پیدا میشود. باتلر اشکال مبدلپوشی و هویتهای جنسی دگرباش را موردی از آشفتگی جنسیتی میشمارد که پیوندهای سنتی جامعهٔ مردسالار را متزلزل میسازد. صورت نهایی جنبش فمینیسم به نظریهٔ کوییر پیوند خورده است، اما چرا چنین نسبتی به شکل نظری میان این دو جنبش وجود دارد.
کانون نقد مشترک این دو جنبش عنوانی است که در هر دو تکرار میشود: مردسالاری. مردسالاری در جنبش زنان عنوانی است که به یک سوژهٔ مذکر اطلاق میشود که رابطهای سرکوبگر را با زن برقرار میکند. در جنبش همجنسگرایی این عنوان به رابطهٔ فاعلمحوری اطلاق میشود که مرز مربوط به ژستها، رفتارها و واکنشهای بدنی و زبانی را نظارت میکند و رابطهٔ میان دو فرد در چنین نظام جنسی بر اساس وضعیت تناسلی آنها تقسیم میشود؛ یعنی یک مرد که رفتار، ژستها و زبانش بیپرواست، فاعل است، حمایتکننده است، احساسی نیست، کنشگر است، از مدل آرایش و طرز سخن متناسب با چنین ویژگیهایی برخوردار است و مدل لباس او تأکیدی بر اندام جنسیاش ندارد؛ یک امر کلی است که نظاره میکند اما نظاره نمیشود. از سوی دیگر زن کسی است که به نظام نشانهشناختی مقابل متعلق است، جلف و سبک نیست، پذیرنده و مفعول است، احساسی است، حساس است، مدل لباس پوشیدن او بر اندام جنسیاش تأکید دارد و آهنگ زبانش و ژستهایش نشاندهندهٔ میزانی از استرس و شرم از حضور در برابر دیگران دارد. او موضوع نگاه است و فاعل نگاه خیره به دیگران نیست. نشانههایی که هویت مرد و زن را از هم جدا میسازد یک نظام نشانهشناختی تصادفی نیست. کنش جنسی، رابطهٔ اجتماعی، حقوقی و غیره، تناسبی با چنین نظام نشانهشناختی در شکل بودن این دو جنس دارد. مردسالاری به عنوان یک نظام جنسی که حافظ این شکل از بودن است، اجازهٔ جابهجایی و آشفتگی این طرز بودن را نمیدهد. مردی که احساسی است، و اصطلاحاً زنانه رفتار میکند توسط یک نظام مردسالار طرد میشود. مرد زنانه، مردی است که با عناوین جنسی سرکوبکننده طرد میشود. چنین مردی در یک نظام مردسالار نتوانسته است ارزش ویژهای که به او به عنوان یک مرد بیولوژیک بخشیده شده است را حفظ کند. او موقعیت پستی را به خود اختصاص داده است. این پستی ناشی از ارزش ویژهای است که مردسالاری برای مرد در جامعه ایجاد میکند. همچنین زنی که معیارهای زنانهٔ رفتار و لباس و حضور اجتماعی زنانه را رعایت نمیکند زنی است که سبکسر است و نجابت ندارد. شاید به همین جهت همجنسگرایان مرد توسط چنین نظام تمایزگذاری ابنهای و زنان همجنسگرا فاحشه تلقی میشوند. بدیهی است رفع چنین رابطهای برای زیست آزادانهٔ یک همجنسگرا مؤثر خواهد بود و او را به جنبش فمینیسم ضرورتاً پیوند میزند.
از سوی دیگر آشفتگی جنسی که مرزهای مردسالارانهٔ سنتی را رعایت نمیکند و علیه آن شورش میکند، موجب مغشوششدن نظام نشانهشناختی است که مرزهای سلطهٔ مردسالارانه بر زن را حفظ میکرد. در فقدان چنان نظام نشانهشناختی مرد سنتی جایگاه نمادین خود را برای اعمال نیرو از دست میدهد. دختری که خود را درموج سوم فمینیسم Grrl میخواند، رفتاری که تمایزگذاری فوق تحمیل میکند را بر نمیتابد. او همان دختری است که رفتارش زنانه به معنای سنتی نیست. همان که جلف خوانده میشود. «بیپروایی» که رفتاری مردانه است از او سر میزند و مرد را به عنوان یک دیگری در چنان نظام نشانهشناختی جدی نمیگیرد. او مرد را «مرد» تلقی نمیکند. نیرویی که جامعه به واسطهٔ آن کانالیزه میشد مسیر اعمال قدرت را گم میکند. آشفتگی جنسی رابطه اقتدار پیشین را آلوده میسازد. این آلودگی ممکن است مستقیماً به تغییر همه چیز منجر نشود، اما همزمان میتواند موجب رفع آن نگاهی باشد که تمایز حقوقی را منجر میشود. چون مبنای زیستی تمایز؛ یعنی تمایز حضور زن و مرد را آشفته میسازد و بنابراین میتواند چشمانداز تمایز را با چشمانداز یکسانی جابهجا کند. چشماندازی که مبنای قانونگذاری و روابط انسانی بعدی میشود، بر اساس چنین تمایزی شکل گرفته است. با تکیه بر رویکرد موج سوم فمینیسم، جنبش زنان نیز منافع مشترکی با جنبش دگرباشان دارد که بانی چنین آشفتگی جنسی در جوامعاند.
نکتهٔ تکمیلی که باید به آن اشاره کرد این است که هوموفوبیا به معنی ترس و بیزاری از همجنسگرایی ویژگی جوامعی است که سرکوب زنان به طور سیستماتیک در آن روی میدهد. در هر دوی این سرکوبها مسئلهٔ نظام ارزشگذاری است که رابطهٔ ارزشی را در سکس بر اساس فاعل و مفعول بودن تعیین میکند. مرد همجنسگرا به عنوان ابنهای و زن همجنسگرا به عنوان فاحشه محصول چنین ارزشگذاری است. هوموفوبیا واکنشی روانی–اجتماعی در برابر آشفتگی این نقشها به صورت همجنسگرایانه است.
همجنسگرایی مرزی را که نظام مردسالار برای جنسیت بیولوژیک تعیین کرده است، به هم میریزد و این امر با طرد حقوقی (اعدام و شلاق) و طرد زبانی (فحاشی) پاسخ خود را میگیرد.
به سوی یک استراتژی مشترک در مبارزات جنسیتی
اهمیت دادن به مسئلهٔ زنان و حمایت جنبش زنان از مبارزه با هوموفوبیا در دیدگاههای فمینیستی جدید امری غریب نیست، اما جنبش زنان و همجنسگرایان در ایران هنوز در آغاز چنین پیوندی با یکدیگرند. اگرچه در میان همجنسگرایان و فعالان همجنسگرایی گرایش به مطالعات فمینیستی امری بدیهی به نظر میرسد، اما جنبش زنان با وجود تابوهای هوموفوبیک جامعهٔ مردسالار، هنوز همجنسگرایان را به عنوان کسانی که مشکل مشترکی با آنها دارند (مردسالاری هوموفوبیک) و علاوه براین بهترین فعالان برای جنبش زنان میتوانند محسوب شوند، نپذیرفتهاند. به میزانی که از فضای جامعه هوموفوبیک ایران دور شویم، این امر کمتر دیده میشود. به نظر میرسد که جنبش زنان باید هم برای تقویت خود و استفاده از نیروی همجنسگرایان که از نخبگان این کشورند و هم برای آنکه نشان دهد تناقض نظری در دیدگاه آنها در مورد مسئله جنسیت وجود ندارد، تابوهای هوموفوبیک را به طور جدی در خود مورد نقد قرار دهد. از سوی دیگر نیاز به این هست که جنبش همجنسگرایی در کنار فعالیت خود برای نقد هوموفوبیای جامعه ایرانی نشان دهد که تا چه اندازه مشکلات زنان و همجنسگرایان نه تنها یک اشتراک صوری در مبارزه است، بلکه به طور ریشهای مسایل آنان به یکدیگر گره خورده است.
بدیهی است که این امر در گرو ایجاد زمینههای مطالعات نظری در مورد نظریات فمینیستی است و پس از آن ایجاد زمینهٔ نظریهپردازی برای کنش سیاسی زنان و همجنسگرایان که هر دو گروه از این جهت در ابتدای راهند؛ نظریهپردازیای که هم به تجربهٔ کشورهای دیگر و مطالعات دانشگاهی جهان و هم به مسایل مشخص جنسیت در ایران نظر دارد. با فراهم شدن چنین مطالعات جدی است که مبارزات جنسیتی در ایران میتواند گامی بلندتر از تاریخ کنونی خود بردارد.
طاهره قرهالعین حجاب از روی گرفت، اما زنان پس از یک سده هنوز در کشاکش آزادی انتخابهای خود هستند. طی این یک سده آنچه در کشاکش میان جنبش زنان و حاکمان دگرگون نشده است نگاه مردسالار جامعهای است که هنوز برای مبارزهٔ زنان آمادگی کافی نداشته است. در سالهای اخیر تحول اساسی که منجر به یک جنبش سراسری برای زنان شود پدید آمده است. به تعبیر ژانت آفاری نوعی انقلاب جنسی در ایران روی داده [۱۵]، نگاه به طلاق و ازدواج، رابطهٔ دختر و پسر و هنجارهای زنانگی و مردانگی در جامعه دگرگون شده است. هرچند به نظر ما تعبیر انقلاب برای این تحولات دقیق به نظر نمیرسد، اما این دگرگونی در چشماندازها نخستین گام در یک مسیر انقلابی در مورد جنسیت است. میتوان گفت اکنون زمان یک تغییر ریشهای در مناسبات جنسی پدید آمده است. چون انتظار آن در مردم وجود دارد، هرچند ابزارهای چنین دگرگونی فراگیری فراهم نباشد. مسئله کمک به تقویت چنین نگاهی در جامعه است و پیشنهادهای بالا در راستای تحقق چنین امری مطرح شد.
پینوشتها:
۱- Mary Wollstonecraft
۲- (The Subjection of Women (۱۸۶۹
۳- (Enfranchisement of Women (۱۸۵۱
۴- (The Second Sex (۱۹۴۹
۵- (A Room of One» s Own (۱۹۲۹
۶- Kate Millett
۷- Sexual Politics
۸- Adrienne Rich
۹- Audre Lorde
۱۰-Rebecca Walker
۱۱- Karen McNaughton
۱۲- Natasha Walter
۱۳- (Gender Trouble (۱۹۹۰
۱۴-(Bodies That Matter (۱۹۹۳
۱۵-Afary، Janet. Sexual Politics in Modern Iran. Cambridge University Press، ۲۰۰۹.
توضیح: مهدی طائف، به گفتهٔ وکیل تسخیری وی در گفت، گو با حسین علیزاده از آیگلهرگ، در سال ۲۰۰۷ به اتهام تجاوز جنسی به همجنس، با وجود آنکه شاکی شکایت خود را پس گرفت، اعدام شد. برای زنده ماندن نام همجنسگرایان اعدام شده در ایران، نویسندهٔ این مقاله قرار دارد مقالات خود را با نام اعدام شدههای همجنسگرا منتشر کند و نام مهدی طائف را برای این منظور برای خود برگزید.
سردار غلامرضا جلالی رئیس سازمان پدافند غیر عامل کشور با اعلام اینکه بزودی «قرارگاه جنگ سایبری جمهوری اسلامی» راهاندازی خواهد شد از هکرهای با «حسن نیت» دعوت به همکاری کرد.
به گزارش روز یکشنبه (۱۵ اسفند) سایت بولتننیوز نزدیک به وزارت اطلاعات ایران، آقای جلالی در گفتگو با این سایت برای نخستینبار به طور رسمی در فراخوانی از هکرها خواسته است با جمهوری اسلامی همکاری کنند.
وی گفته که «ما از حضور فعال هکرهایی که با حسن نیت و فعالیت انقلابی بخواهند در راستای اهداف جمهوری اسلامی فعالیت کنند استقبال میکنیم.»
آقای جلالی در عین حال به آن دسته از هکرها که به گفته وی با «اهداف پلید میخواهند به مردم ضربه بزنند» هشدار داده است فعالیت آنها را زیر نظر داشته و با آنها برخورد خواهد شد.
رئیس سازمان پدافند غیر عامل کشور همچنین افزوده که «قرارگاه جنگ سایبری جمهوری اسلامی» زیرمجموعه سازمان پدافند غیر عامل بوده و هدف آن «جنگ سایبری با دشمنان» است.
جمهوری اسلامی در دو سال گذشته سرمایهگذاری گستردهای در زمینه فیلترینگ، هک و حملات اینترنتی به سایتهای منتقد و مخالف خود داشته است.
ارتش سایبری ایران که مهمترین گروه هکری در جمهوری اسلامی شناخته میشود تاکنون با حمله به برخی سایتهای مستقل خبری، روند فعالیت آنها را برای مدتی با اختلال مواجه کرده است.
مقامهای جمهوری اسلامی هک شدن سایتهای منتقد و مخالف را نشانه قدرت سایبری خود دانسته و همواره از این اقدام خرابکارانه به خوبی یاد میکنند.
علیاکبر مسعودپور معاون حقوقی و امور مجلس وزارت ارشاد برای نخستینبار ادعا کرد رابرت گیتس وزیر دفاع آمریکا طراح وقایع سال گذشته ایران بوده است.
به گزارش ایرنا، آقای مسعودپور روز شنبه (۱۴ اسفند) گفته که گیتس «نتیجه ۱۱ سال مطالعه امنیتی خود را {در وقایع سال گذشته ایران} به کار گرفته و اکنون فرمانده پنتاگون آمریکا است.»
وی افزوده که «پروژههای رابرت گیتس در مجموعهای با عنوان BBG و مرکز سابان وابسته به اندیشکده آمریکایی بروکینگز ارائه شده است و BBG مدیریت بخش رسانه غرب را در انگلستان تحت عنوان آنچه ما BBC فارسی میدانیم عهدهدار است.»
مسعودپور همچنین گفته که «گیتس به دنبال ایجاد ۱۵۰ سایت علیه انقلاب اسلامی بود که یکی از آنها VOA است.»
اظهارات این مقام وزارت ارشاد در شرایطی ایراد میشود که مقامهای اطلاعاتی و امنیتی جمهوری اسلامی تاکنون چنین ادعای صریحی را مطرح نکرده بودند.
مقامهای امنیتی و اطلاعاتی جمهوری اسلامی در ۱۹ ماه گذشته با کلیگویی و مبهمگویی تلاش کردهاند اعتراضهای مردمی به نتیجه انتخابات را به خارج از ایران و قدرتهای خارجی نسبت دهند.
اظهارات بیپایه و اساس مسعودپور یکی از این دست ادعاها است که به طور طبیعی باید از سوی مقامهای امنیتی و اطلاعاتی اعلام شود نه مقامی که هیچ مسئولیتی در این نهادها ندارد.
از سال گذشته به این سو جریانی در بین مسئولان جمهوری اسلامی شکل گرفته که اساس آن تعریف و تمجید از عملکرد علی خامنهای و نسبت دادن اعتراضهای مردمی به خارج از کشور است.
بسیاری معتقدند کسانی که در ۱۹ ماه گذشته در اظهارات و موضعگیریهای خود بر این اساس اقدام کردهاند نه تنها موقعیت خود در بدنه قدرت را حفظ کردهاند بلکه از موقعیت کنونی خود نیز در برخی موارد بالاتر رفتهاند.
سازمان ملل در روز جمعه و تنها یک روز پس از تعلیق علنی عضویت لیبی در شورای حقوق بشر این سازمان، بی سر و صدا راه را برای پیوستن ایران به کمیسیون وضعیت حقوق بشر زنان در این نهاد جهانی باز کرد.
جمهوری اسلامی که سال گذشته یک زن را به اتهام ارتکاب زنا به مرگ با شیوه سنگسار محکوم کرد و از پلیس برای ارعاب زنانی استفاده می کند که پوشش کافی ندارند ، به عنوان یکی از اعضای گروه 11 کشور جدید کمیسیون، در میان 45 عضو نهاد وضعیت حقوق بشر سازمان ملل قرار گرفت.
به اندازه تعداد کشورهایی که در جلسه اختتمایه پنجاه و پنجمین دوره از این کمیسیون خارج شدند، جای خالی برای اعضای جدید باز شد. هر یک از این اعضا توسط مجمع عمومی سازمان ملل و در مورد ایران، با رأی زبانی اخذ شده در آوریل گذشته، برای یک دوره چهار ساله انتخاب شده اند.
ان بایفسکی استاد علوم سیاسی از کانادا که یک گروه ناظر بر فعالیت های سازمان ملل را هدایت می کند، گفت: "رأی گیری خیلی قبل تر انجام شد و همه فراموش کرده بودند که اکنون با چنین تغییری روبرو می شویم." سازمان تحت نظارت وی روز جمعه دست به انتشار نوار ویدئویی زد که در آن نحوه بدست آمدن کرسی یاد شده در کمیسیون توسط ایران نشان داده می شود.
وی گفت: "حضور ایران یک توهین واقعی به زنان است، اما ضمناً نشان می دهد سازمان ملل پس از نمایش پر هیاهویی که هفته جاری در خصوص لیبی به راه انداخت، چگونه دوباره به روزمرگی خودش بازگشته است."
جوزف دیس رئیس سوئیسی مجمع عمومی سازمان ملل روز سه شنبه در پایان بحث های صورت گرفته گفته بود، او از اینکه ریاست جلسه ای را برعهده دارد که هر 192 کشور عضور به اتفاق به تعلیق عضویت لیبی از عالی ترین نهاد حقوق بشرسازمان رأی داده اند، احساس افتخار می کند.
حضور لیبی در میان 47 عضو این شورا، آن هم در حالیکه صحنه های تلویریونی از حملات نیروهای دولت لیبی به شهروندان غیرمسلح حکایت می کرد، مایه شرمساری بی حد و حصر سازمان ملل شده بود.
اما همانطور که در نوار ویدئویی یاد شده می بینیم، لیبی همچنان به فعالیت در کمیسیون پیشگیری از جنایات و عدالت جنایی، کمیته سازمان ملل در حوزه اطلاعات و نیز هيأت اجرایی زنان سازمان ملل مشغول است.
گروه دیده بان ناظر بر فعالیت های سازمان ملل به موارد متعدد دیگری اشاره کرد که آنرا "چهره های اشتباهی مسؤول" در سازمان ملل خواند. از آن جمله، می توان به قرارگرفتن کوبا و روسیه سفید بر کرسی کمیسیون توسعه مستمر سازمان ملل، سومالی و سودان به عنوان اعضای کمیته اجرایی در آژانس مهاجرات سازمان ملل ، ایران و قزاقستان و چین به همراه لیبی در کمیسیون اطلاعات سازمان ملل اشاره کرد.
رونا آمبروس وزیر امور زنان کانادا درباره آخرین وضعیت زنان در ماه گذشته به سخنرانی در کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل پرداخت اما کانادا در میان 45 کشور عضو این نهاد جایی ندارد.
مقامات سازمان ملل می گویند ای نهادها برای پیشنهاد کرسی، اصول معقولی را برای نمایندگان منطقه ای مدنظر قرار می دهند. اما منتقدان از دیرباز گفته اند شماری از گروه های منطقه ای از این حق سؤ استفاده می کنند و به معرفی تنها یک نماینده از میان خود برای تصاحب هر کرسی خالی اقدام می کنند؛ و نظیر همین زمینه چینی در خصوص ایران برای عضویت در کمیسیون وضعیت زنان سازمان ملل نیز انجام شده است.
بایفسکی گفت: "سازمان ملل هیچ قصد واقعی برای خانه تکانی ندارد."
منبع: ونکوور سان- 4 مارس
علی اکبر صالحی در مصاحبه با یورو نیوز
تظاهرکنندگان ایرانی بازیچه اند
علی اکبر صالحی، وزیر خارجه جمهوری اسلامی، در مصاحبه ای با یورو نیوز تظاهرات اعتراض آمیز در کشورش را ناشی از دسیسه های کشورهای خارجی می داند.
در زمانی که شورش و انقلاب بسیاری از کشورهای منطقه را فرا گرفته، موضع سخت و سازش ناپذیر جمهوری اسلامی در برابر مردم معترض خود به خوبی قابل مشاهده است.
در مصر، در تونس، در لیبی موجی از انقلاب و اعتراض به راه افتاده. نظر شما در مورد رویدادهای جهان عرب چیست؟
ما معتقدیم که اینها جنبش های خودجوش مردمی است که از دیکتاتوری، خودکامگی، و تکبر دولت های خود خسته شده اند. به همین دلیل، مردم در تلاش اند تا منزلت و قدرت واقعی خود را به دست آورند.
رییس جمهور احمدی نژاد سرکوب های لیبی را محکوم کرده است. آیا این یک موضع رسمی است؟
بله، ما استفاده از زور و خشونت علیه جنبش های خودجوش مردمی در هر کشوری را محکوم می کنیم. بنابراین، فکر می کنم خشونتی که دولت لیبی علیه مردم خود به کار گرفته، کاملاً غیرقابل توجیه است.
اطلاعاتی وجود دارد که نشان می دهد جمهوری اسلامی نیز نیروهای مخالف و مردم تظاهرکننده را سرکوب می کند...
بله، ولی بین آنها یک تفاوت بارز و اساسی وجود دارد. مثلاً شما می توانید تظاهراتی داشته باشید که از سوی دیگران کنترل می شود.
چه کسی چه کسی را تحت کنترل گرفته است؟
فکر می کنم که اروپایی ها، احتمالاً دولت های غربی، این مقایسه را که هیچ ارتباطی با هم ندارند انجام می دهند. زیرا به عنوان مثال، اگر بخواهید از اعتراض و تظاهرات صحبت کنید، چند ماه پیش نیز در فرانسه و دیگر نقاط جهان تظاهراتی انجام شده است.
ولی هیچ ارتباطی میان آنچه که در فرانسه روی داده با آنچه که در جهان عرب یا تهران روی می دهد وجود ندارد. آیا منظور شما این است که دسیسه و توطئه ای از سوی اروپا در جریان است؟
نه، منظورم این است که چند تظاهرات انجام شده در تهران درواقع مهره چینی بوده است.
ولی در ایران الگوهای مخالفان دستگیر شده اند...
خیر، ما چنین کاری نکردیم. این دو آقا که شما اشاره کردید در منزل خود هستند و کاملاً عادی درحال زندگی اند.
ولی در اخبار آمده است که آنها دستگیر شده اند و نمی توانند از تهران خارج شوند...
خیر، این چیزی است که من امروز در اخبار شنیدم، ولی این طور نیست. ما این مسأله را رد می کنیم.
آنها در حصر خانگی قرار دارند و روز دوشنبه...
آنها منزل خود هستند. در خانه خود هستند. همان طور که گفتم هر کشوری قوانین خود را دارد.
ولی..
در هر کشوری قانونمندی حاکم است. حتی در کشورهای اروپایی هم اگر کسی برخلاف قانون عمل کند، قانون را نقض کرده. هیچ کس نمی تواند به میل خود قانون را عوض کند.
در مورد مهدی کروبی و میرحسین موسوی در اخبار آمده است که آنها را به یک مکان نامعلوم برده اند.
همان طور که گفتم من در این رابطه اطلاعاتی ندارم. تا آنجا که من می دانم، آنها در منزل خود هستند. آنها هميشه آزاد بودهاند که خانواده و بستگان شان را ملاقات کنند، بنابراين ممکن است به ميل و تصميم خود در حال حاضر در خانه شان نباشند.
البته هیچ کس حتی خانواده شان هم نمی داند آنها کجا هستند...
همان طور که گفتم در تهران تنها همین تظاهرکنندگانی شرکت کرده بودند که بازیچه بودند.
روزنامه نگاران و خبرنگاران نمی توانند به سادگی در تهران و دیگر شهرهای ایران فعالیت کنند.
خیر، من با این موضوع موافق نیستم.
ولی در مورد...
شاید مواردی بوده است که مردم قوانین را نقض کرده اند و محدودیت هایی به وجود آمده باشد، ولی این سیاست کشور ما نیست. رسانه ها آزادند. می خواهم بگویم که ما آزادترین رسانه ها را در خاورمیانه داریم.
ولی چرا به عنوان مثال توئیتر، اینترنت، فیس بوک و ارتباطات میان خانواده ها در تهران قطع شده است؟
درست است. حتی در غرب نیز اگر اعتراضاتی وجود داشته باشد و شما بخواهید این اعتراضات را کنترل کنید چه کار می کنید؟ چند ماه پیش در انگلستان زمانی که دانشجویان تظاهرات می کردند، آیا نیروهای امنیتی و پلیس با شیرینی و غذا از دانشجویان پذیرایی کردند؟ منظورم این است که پلیس مسؤول است تظاهرات هایی را که از قانون خارج است کنترل کند.
[...]
پاسخ شما به این اتهامات که ایران به دنبال گسترش سلاح های اتمی است چیست؟
ما کاملاً این موضوع را تکذیب می کنیم. رهبر ما که از یک مقام مذهبی برخوردار است، فتوایی مذهبی و حکومتی صادر کرده که دراختیار داشتن، تولید کردن یا استفاده از سلاح اتمی برخلاف اصول مذهب ماست.
چرا ایران با آژانس اتمی همکاری نمی کند؟
ما کاملاً با آژانس اتمی همکاری می کنیم. در گزارش اخیر آژانس نیز آمده است که بازرسان به صورت شبانه روزی حضور دارند و دوربین هایشان کار می کند. ما تأسیسات هسته ای خود را به روی ناظران خارجی از سراسر جهان باز کردیم.
ولی در نطنز این طور نیست... در نطنز هیچ دوربینی نصب نشده...
می توانید بیایید و دوربین ها را ببینید. و در یورو نیوز نشان دهید.
منبع: یورو نیوز، ۳ مارس
در زمانی که شورش و انقلاب بسیاری از کشورهای منطقه را فرا گرفته، موضع سخت و سازش ناپذیر جمهوری اسلامی در برابر مردم معترض خود به خوبی قابل مشاهده است.
در مصر، در تونس، در لیبی موجی از انقلاب و اعتراض به راه افتاده. نظر شما در مورد رویدادهای جهان عرب چیست؟
ما معتقدیم که اینها جنبش های خودجوش مردمی است که از دیکتاتوری، خودکامگی، و تکبر دولت های خود خسته شده اند. به همین دلیل، مردم در تلاش اند تا منزلت و قدرت واقعی خود را به دست آورند.
رییس جمهور احمدی نژاد سرکوب های لیبی را محکوم کرده است. آیا این یک موضع رسمی است؟
بله، ما استفاده از زور و خشونت علیه جنبش های خودجوش مردمی در هر کشوری را محکوم می کنیم. بنابراین، فکر می کنم خشونتی که دولت لیبی علیه مردم خود به کار گرفته، کاملاً غیرقابل توجیه است.
اطلاعاتی وجود دارد که نشان می دهد جمهوری اسلامی نیز نیروهای مخالف و مردم تظاهرکننده را سرکوب می کند...
بله، ولی بین آنها یک تفاوت بارز و اساسی وجود دارد. مثلاً شما می توانید تظاهراتی داشته باشید که از سوی دیگران کنترل می شود.
چه کسی چه کسی را تحت کنترل گرفته است؟
فکر می کنم که اروپایی ها، احتمالاً دولت های غربی، این مقایسه را که هیچ ارتباطی با هم ندارند انجام می دهند. زیرا به عنوان مثال، اگر بخواهید از اعتراض و تظاهرات صحبت کنید، چند ماه پیش نیز در فرانسه و دیگر نقاط جهان تظاهراتی انجام شده است.
ولی هیچ ارتباطی میان آنچه که در فرانسه روی داده با آنچه که در جهان عرب یا تهران روی می دهد وجود ندارد. آیا منظور شما این است که دسیسه و توطئه ای از سوی اروپا در جریان است؟
نه، منظورم این است که چند تظاهرات انجام شده در تهران درواقع مهره چینی بوده است.
ولی در ایران الگوهای مخالفان دستگیر شده اند...
خیر، ما چنین کاری نکردیم. این دو آقا که شما اشاره کردید در منزل خود هستند و کاملاً عادی درحال زندگی اند.
ولی در اخبار آمده است که آنها دستگیر شده اند و نمی توانند از تهران خارج شوند...
خیر، این چیزی است که من امروز در اخبار شنیدم، ولی این طور نیست. ما این مسأله را رد می کنیم.
آنها در حصر خانگی قرار دارند و روز دوشنبه...
آنها منزل خود هستند. در خانه خود هستند. همان طور که گفتم هر کشوری قوانین خود را دارد.
ولی..
در هر کشوری قانونمندی حاکم است. حتی در کشورهای اروپایی هم اگر کسی برخلاف قانون عمل کند، قانون را نقض کرده. هیچ کس نمی تواند به میل خود قانون را عوض کند.
در مورد مهدی کروبی و میرحسین موسوی در اخبار آمده است که آنها را به یک مکان نامعلوم برده اند.
همان طور که گفتم من در این رابطه اطلاعاتی ندارم. تا آنجا که من می دانم، آنها در منزل خود هستند. آنها هميشه آزاد بودهاند که خانواده و بستگان شان را ملاقات کنند، بنابراين ممکن است به ميل و تصميم خود در حال حاضر در خانه شان نباشند.
البته هیچ کس حتی خانواده شان هم نمی داند آنها کجا هستند...
همان طور که گفتم در تهران تنها همین تظاهرکنندگانی شرکت کرده بودند که بازیچه بودند.
روزنامه نگاران و خبرنگاران نمی توانند به سادگی در تهران و دیگر شهرهای ایران فعالیت کنند.
خیر، من با این موضوع موافق نیستم.
ولی در مورد...
شاید مواردی بوده است که مردم قوانین را نقض کرده اند و محدودیت هایی به وجود آمده باشد، ولی این سیاست کشور ما نیست. رسانه ها آزادند. می خواهم بگویم که ما آزادترین رسانه ها را در خاورمیانه داریم.
ولی چرا به عنوان مثال توئیتر، اینترنت، فیس بوک و ارتباطات میان خانواده ها در تهران قطع شده است؟
درست است. حتی در غرب نیز اگر اعتراضاتی وجود داشته باشد و شما بخواهید این اعتراضات را کنترل کنید چه کار می کنید؟ چند ماه پیش در انگلستان زمانی که دانشجویان تظاهرات می کردند، آیا نیروهای امنیتی و پلیس با شیرینی و غذا از دانشجویان پذیرایی کردند؟ منظورم این است که پلیس مسؤول است تظاهرات هایی را که از قانون خارج است کنترل کند.
[...]
پاسخ شما به این اتهامات که ایران به دنبال گسترش سلاح های اتمی است چیست؟
ما کاملاً این موضوع را تکذیب می کنیم. رهبر ما که از یک مقام مذهبی برخوردار است، فتوایی مذهبی و حکومتی صادر کرده که دراختیار داشتن، تولید کردن یا استفاده از سلاح اتمی برخلاف اصول مذهب ماست.
چرا ایران با آژانس اتمی همکاری نمی کند؟
ما کاملاً با آژانس اتمی همکاری می کنیم. در گزارش اخیر آژانس نیز آمده است که بازرسان به صورت شبانه روزی حضور دارند و دوربین هایشان کار می کند. ما تأسیسات هسته ای خود را به روی ناظران خارجی از سراسر جهان باز کردیم.
ولی در نطنز این طور نیست... در نطنز هیچ دوربینی نصب نشده...
می توانید بیایید و دوربین ها را ببینید. و در یورو نیوز نشان دهید.
منبع: یورو نیوز، ۳ مارس
4 محیط بان در سنندج کشته شدند
می خواهند فضای کردستان را امنیتی کنند
پس از گذشت چند روز از کشته و زخمی شدن چند مامور نیروی انتظامی در شهر سنندج، اداره محیط زیست كردستان و رسانه های دولتی از کشته شدن ۴ محیط بان این اداره در روز جمعه خبر دادند. عاملین این حادثه که تا كنون شناسایی نشده اند، اتومبیل محیط بانان را واژگون و اجساد آنان را با سلاح و وسایل همراهشان در محل حادثه رها کردند.
سخنگوی سازمان دفاع از حقوق بشر کردستان، ضمن محکوم کردن این حادثه و با بیان اینکه عاملین آن در "شرایط حساس کشور" به دنبال امنیتی تر کردن فضای کردستان هستند به روز می گوید: "این اقدامات مشکوک را در راستای تشدید محرومیت های فرهنگی و اقتصادی مردم کردستان انجام می دهند."
کار ضد انقلاب است
روز جمعه، 14 اسفند، چهار تن از محیط بانان اداره محیط زیست کردستان بر اثر تیراندازی افراد ناشناس کشته شدند.
خیرالله مرادی، مدیر کل محیط زیست استان کردستان در گفتگو با ایسنا، خبرگزاری دانشجویان ایران ضمن اعلام این خبر گفت: "بر اساس اطلاعات موجود حدود ساعت ۹:۳۰ روز جمعه این محیط بانان که جزو افراد گارد محیط زیست استان بودند جهت گشتزنی به اطراف روستای (چشمه کوچک) از توابع (دوشان) مراجعه کردند و پس از ساعتها بیخبری از آنها، جسد بیجانشان توسط یک کوهنورد پیدا و به اداره آگاهی استان گزارش شد."
مرادی با بیان اینکه محیط بانان با سلاح گرم جنگی کشته شده و محل قتل آنان جزو مناطق آزاد و زیستگاه كبك و خرگوش بوده است، گفت: "جسد این محیط بانان حدود ساعت ۱۶:۳۰ روز جمعه در این منطقه كشف شده اما هنوز پزشكی قانونی ساعت به قتل رسیدن آنها را اعلام نكرده است. بررسیهای انجام شده نشان میدهد خودروی «پیكاپ» این محیط بانان نیز پس از شهادت، به داخل یكی از درههای اطراف منطقه انداخته شده و اجساد آنها نیز در میان جنگل رها شده است."
رسانه های دولتی اسامی کشته شدگان را مسعود علیخانی، محمود احمدی نژاد، معمر مرغوبی و كمال حسین پناهی اعلام کرده اند.
رشیدی، یكی از كاركنان اداره كل محیط زیست كردستان نیز در خصوص این حادثه به ایسنا گفته است: "وسایل همراه محیط بانان و اسلحه آنها در محل قتل بوده و به سرقت نرفته اما بررسیهای اولیه نشان میدهد كه محیط بانان نیز از اسلحه خود استفاده نكردهاند."
تا این لحظه هیچ فرد یا گروهی مسئولیت این حادثه را به عهده نگرفته اما مدیر كل محیط زیست كردستان در مصاحبهاش با ایسنا مسئولیت این حادثه را هم متوجه گروههای "ضد انقلاب" کرده است.
تهدید برای فعالیتهای مدنی
اجلال قوامی، سخنگوی سازمان دفاع از حقوق بشر کردستان که خود ساکن سنندج است پیرامون این حادثه به روز می گوید: "سازمان دفاع از حقوق بشر کردستان کشتن افراد غیر نظامی در اطراف سنندج را عملی غیر انسانی و غیر حقوق بشری میداند و حق حیات را برای همه انسان ها فارغ از رنگ، نژاد و دین مسلم می داند. این اقدامات کور تروریستی در حقیقت می تواند زنگ خطری باشد برای تمام فعالان و مدنی و انساندوستی که دغدغه ای جز توسعه، آبادانی و پیشرفت کردستان ندارند."
این فعال حقوق بشر کرد می افزاید: "ما در روز های اخیر اقداماتی از این قبیل را در مریوان شاهد بوده ایم. ما این اقدامات را به نفع کردستان نمی دانیم و آنها را در خلاف جهت توسعه کردستان ارزیابی می کنیم. این اقدامات علاوه بر کمک به امنیتی تر شدن فضای کردستان، به تهدیدی جدی برای فعالیتهای نیم بند و حداقلی مدنی درکردستان محسوب می شود."
اشاره آقای قوامی به حادثه ای است که دو هفته قبل در جریان آن چهار نفر از نيروهای انتظامی در مناطق مرزی بر اثر تيراندازی افراد ناشناس جان خود را از دست دادند.
در اين حادثه که در منطقه مرزی "سردوش" مريوان صورت گرفته بود دو تن از اين نيروها کشته و دو تن ديگر زخمی شدند.
مسئوليت کشته و زخمی شدن اين افراد را پژاک - حزب حيات آزاد کردستان ـ به عهده گرفت. این گروه در سالهای اخير با اقدامات مسلحانه در مناطق کردنشین تلفاتی به نيروهای جمهوری اسلامی وارد کرده است.
با این حال سخنگوی سازمان دفاع از حقوق بشر کردستان می گوید: "عاملان این حوادث که دور جدید آن از اواخر شهریور ماه گذشته و همزمان با حادثه انفجار مهاباد شروع شد و با حادثه میدان اقبال سنندج و حادثه چند روز گذشته ادامه یافت به دنبال سنجش افکار عمومی کردستان و میزان استقبال آنها از فعالیتهای خشونت آمیز هستند. در حقیقت افکار عمومی کردستان از هیچ نوع کشتار و خشنونتی که به ویژه افراد غیر نظامی را هدف قرار دهد استقبال نمی کند و آن را در شرایط حساس کشور به نفع مطالبات واقعی شهروندان نمی داند و بادیده تردید به آن می نگرند."
شناسایی و محاکمه کنید
سنندج که یکی از اصلی ترین شهرهای مناطق کردنشین محسوب می شود، طی ماه های گذشته نیز شاهد یک درگیری نظامی بین نیروهای مسلح ناشناس و نیروهای انتظامی مستقر در میدان اقبال این شهر بود که در نتیجه آن 5 نفر کشته و 9 نفر زخمی شدند. یک هفته پیشتر، در 31 شهریورماه نیز بر اثر انفجار یک بمب صوتی در مراسم رژه نیروهای ارتش در مهاباد، بیش از 10 نفر کشته و نزدیک به 80 نفر زخمی شده بودند.
مسئولان جمهوری اسلامی در پاره ای موارد مسئولیت این حوادث را متوجه گروهای "ضد انقلاب"، "عناصر حزب عراق"، "آمریکا و صهیونیسم" و "گروهای افراطی اسلامی نظیر سلفی ها" کرده اند. با این حال فعالان کرد معتقدند هنوز مسئولان واقعی این حواث "مشکوک" معرفی نشده اند.
در این ارتباط اجلال قوامی می گوید: "عموم مردم سنندج، فعالان مدنی، سیاسی و فرهنگی خواهان شناسایی بانیان این حوادث زنجیره ای و محاکمه آنها هستند. این اقدامات در راستای تامین منافع یک جریان خاص صورت می گیرد که حیات خود را در بحرانی تر جلوه کردستان می بینید."
سخنگوی سازمان دفاع از حقوق بشر کردستان، ضمن محکوم کردن این حادثه و با بیان اینکه عاملین آن در "شرایط حساس کشور" به دنبال امنیتی تر کردن فضای کردستان هستند به روز می گوید: "این اقدامات مشکوک را در راستای تشدید محرومیت های فرهنگی و اقتصادی مردم کردستان انجام می دهند."
کار ضد انقلاب است
روز جمعه، 14 اسفند، چهار تن از محیط بانان اداره محیط زیست کردستان بر اثر تیراندازی افراد ناشناس کشته شدند.
خیرالله مرادی، مدیر کل محیط زیست استان کردستان در گفتگو با ایسنا، خبرگزاری دانشجویان ایران ضمن اعلام این خبر گفت: "بر اساس اطلاعات موجود حدود ساعت ۹:۳۰ روز جمعه این محیط بانان که جزو افراد گارد محیط زیست استان بودند جهت گشتزنی به اطراف روستای (چشمه کوچک) از توابع (دوشان) مراجعه کردند و پس از ساعتها بیخبری از آنها، جسد بیجانشان توسط یک کوهنورد پیدا و به اداره آگاهی استان گزارش شد."
مرادی با بیان اینکه محیط بانان با سلاح گرم جنگی کشته شده و محل قتل آنان جزو مناطق آزاد و زیستگاه كبك و خرگوش بوده است، گفت: "جسد این محیط بانان حدود ساعت ۱۶:۳۰ روز جمعه در این منطقه كشف شده اما هنوز پزشكی قانونی ساعت به قتل رسیدن آنها را اعلام نكرده است. بررسیهای انجام شده نشان میدهد خودروی «پیكاپ» این محیط بانان نیز پس از شهادت، به داخل یكی از درههای اطراف منطقه انداخته شده و اجساد آنها نیز در میان جنگل رها شده است."
رسانه های دولتی اسامی کشته شدگان را مسعود علیخانی، محمود احمدی نژاد، معمر مرغوبی و كمال حسین پناهی اعلام کرده اند.
رشیدی، یكی از كاركنان اداره كل محیط زیست كردستان نیز در خصوص این حادثه به ایسنا گفته است: "وسایل همراه محیط بانان و اسلحه آنها در محل قتل بوده و به سرقت نرفته اما بررسیهای اولیه نشان میدهد كه محیط بانان نیز از اسلحه خود استفاده نكردهاند."
تا این لحظه هیچ فرد یا گروهی مسئولیت این حادثه را به عهده نگرفته اما مدیر كل محیط زیست كردستان در مصاحبهاش با ایسنا مسئولیت این حادثه را هم متوجه گروههای "ضد انقلاب" کرده است.
تهدید برای فعالیتهای مدنی
اجلال قوامی، سخنگوی سازمان دفاع از حقوق بشر کردستان که خود ساکن سنندج است پیرامون این حادثه به روز می گوید: "سازمان دفاع از حقوق بشر کردستان کشتن افراد غیر نظامی در اطراف سنندج را عملی غیر انسانی و غیر حقوق بشری میداند و حق حیات را برای همه انسان ها فارغ از رنگ، نژاد و دین مسلم می داند. این اقدامات کور تروریستی در حقیقت می تواند زنگ خطری باشد برای تمام فعالان و مدنی و انساندوستی که دغدغه ای جز توسعه، آبادانی و پیشرفت کردستان ندارند."
این فعال حقوق بشر کرد می افزاید: "ما در روز های اخیر اقداماتی از این قبیل را در مریوان شاهد بوده ایم. ما این اقدامات را به نفع کردستان نمی دانیم و آنها را در خلاف جهت توسعه کردستان ارزیابی می کنیم. این اقدامات علاوه بر کمک به امنیتی تر شدن فضای کردستان، به تهدیدی جدی برای فعالیتهای نیم بند و حداقلی مدنی درکردستان محسوب می شود."
اشاره آقای قوامی به حادثه ای است که دو هفته قبل در جریان آن چهار نفر از نيروهای انتظامی در مناطق مرزی بر اثر تيراندازی افراد ناشناس جان خود را از دست دادند.
در اين حادثه که در منطقه مرزی "سردوش" مريوان صورت گرفته بود دو تن از اين نيروها کشته و دو تن ديگر زخمی شدند.
مسئوليت کشته و زخمی شدن اين افراد را پژاک - حزب حيات آزاد کردستان ـ به عهده گرفت. این گروه در سالهای اخير با اقدامات مسلحانه در مناطق کردنشین تلفاتی به نيروهای جمهوری اسلامی وارد کرده است.
با این حال سخنگوی سازمان دفاع از حقوق بشر کردستان می گوید: "عاملان این حوادث که دور جدید آن از اواخر شهریور ماه گذشته و همزمان با حادثه انفجار مهاباد شروع شد و با حادثه میدان اقبال سنندج و حادثه چند روز گذشته ادامه یافت به دنبال سنجش افکار عمومی کردستان و میزان استقبال آنها از فعالیتهای خشونت آمیز هستند. در حقیقت افکار عمومی کردستان از هیچ نوع کشتار و خشنونتی که به ویژه افراد غیر نظامی را هدف قرار دهد استقبال نمی کند و آن را در شرایط حساس کشور به نفع مطالبات واقعی شهروندان نمی داند و بادیده تردید به آن می نگرند."
شناسایی و محاکمه کنید
سنندج که یکی از اصلی ترین شهرهای مناطق کردنشین محسوب می شود، طی ماه های گذشته نیز شاهد یک درگیری نظامی بین نیروهای مسلح ناشناس و نیروهای انتظامی مستقر در میدان اقبال این شهر بود که در نتیجه آن 5 نفر کشته و 9 نفر زخمی شدند. یک هفته پیشتر، در 31 شهریورماه نیز بر اثر انفجار یک بمب صوتی در مراسم رژه نیروهای ارتش در مهاباد، بیش از 10 نفر کشته و نزدیک به 80 نفر زخمی شده بودند.
مسئولان جمهوری اسلامی در پاره ای موارد مسئولیت این حوادث را متوجه گروهای "ضد انقلاب"، "عناصر حزب عراق"، "آمریکا و صهیونیسم" و "گروهای افراطی اسلامی نظیر سلفی ها" کرده اند. با این حال فعالان کرد معتقدند هنوز مسئولان واقعی این حواث "مشکوک" معرفی نشده اند.
در این ارتباط اجلال قوامی می گوید: "عموم مردم سنندج، فعالان مدنی، سیاسی و فرهنگی خواهان شناسایی بانیان این حوادث زنجیره ای و محاکمه آنها هستند. این اقدامات در راستای تامین منافع یک جریان خاص صورت می گیرد که حیات خود را در بحرانی تر جلوه کردستان می بینید."
بعد از آبادان به تهران و تبریز رسید
موج اعتصابات کارگری درایران
بعد ازاعتصابات کارگری در پالایشگاه وشهرداری آبادان نوبت به تهران وتبریز رسید و نپرداختن ماهها حقوق کارگران در کیان تایر تهران و عدم استخدام رسمی کارگران مجتمع پتروشیمی تبریز، بهانه آغاز اعتصابها در این دو شهر شد.
تحلیلگران این موج را به علت فشارهای اقتصادی ناشی از هدفمند سازی یارانه ها رو به افزایش می دانند و بر این باورند که این نخستین جرقههای پیوند اعتراضات سیاسی و کارگری است.
کیان تایر در بحران
به گزارش بی بی سی، گروهی از کارگران کارخانه کیان تایر که ماه هاست حقوق دریافت نکرده اند، چند روزی است با تجمع درون کارخانه و نصب پارچه نوشته های اعتراضی به نرده های بیرونی کارخانه و نیز روشن کردن آتش و سر دادن شعار، اعتراض خود را نشان می دهند.
به گفته شاهدان محلی به بی بی سی، شعارهایی چون "مرگ بر ستمگر"، "یا حجت ابن الحسن، ریشه ظلمو بکن" و "مرگ بر دروغگو" از جمله شعارهای کارگران معترض بوده است.
این کارگران با حضور در حاشیه بزرگراه آیت الله سعیدی در منطقه چهاردانگه (جنوب غرب تهران) از رانندگان خودروهای عبوری درخواست می کردند که با به صدا در آوردن بوق اتومبیل های خود با آنها همراهی کنند و به گفته شاهدان، بسیاری از رانندگان به این درخواست عمل می کردند.
منابع خبری روز دهم اسفند گزارش داده بودند که کارگران کارخانه کیان تایر، همزمان با تجمع های مخالفان دولت در اعتراض به بازداشت یا حصر میرحسین موسوی و مهدی کروبی، رهبران مخالفان، به تحصن دست زده بودند.
همچنین به گزارش سحام نیوز این کارگران همراه خانواده هایشان مقابل کارخانه با دردست داشتن پلاکاردهایی در حاشیه آزادراه ایت الله سعیدی نشسته بودند و نیروهای یگان ویژه نیز در نزدیکی این تحصن حضور داشتند و تنها با محاصره کامل متحصنان از پیوستن مردم به آنها جلوگیری می کردند. این در حالی است که بهمن سال گذشته نیز کارگران این کارخانه دست به اعتصابی مشابه با همین خواسته ها زده بودند که منجر به دخالت مسئولان وزارت صنایع شد. در آن اعتصاب اگرچه حق به کارگران داده شد اما مسئولین کارخانه مدتی بعد، نه نفر از نمایندگان اعتصاب کنندگان را اخراج کردند.
در سال 1387 مدیریت این کارخانه به ستاد حمایت از صنایع واگذاری شد و سید محسن هاشمی از سپاه به عنوان مدیر عامل این شرکت منصوب گردید. بنا بر گفته کارگران این کارخانه سید محسن هاشمی در دوران انتخابات دوره دهم ریاست جمهوری، کارخانه کیان تایر را به ستاد تبلیغات احمدی نژاد تبدیل کرد و در همین زمان بود که 7 میلیارد تومان از شرکت های سایپا و ایران خودرو به عنوان پیش فروش لاستیک و در واقع جهت اداره کیان تایر دریافت کرد اما مدیریت وی در این کارخانه دوام نیاورد وپس از آن کامران، فاطمی سرشت و ابراهیمی مدیران این کارخانه شدند اما آنها نیز نتوانستند سامانی به این کارخانه بزرگ تولید لاستیک در ایران بدهند.
بنا بر گزارش تابناک يكي از كارگران اين كارخانه گفته است: "حدودا از يك سال پيش، اين شركت با بحران مالي روبهرو شد كه پس از مراجعه كارگران به وزارتخانه های صنايع و كار، قرار شد که اين كارخانه به هيأت حمايت از صنايع واگذار شود تا به این وسیله، كارگران اين كارخانه به پرداخت حقوق معوقه خود اميدوار شوند."
وي افزوده: "ولی متأسفانه اين هيأت هم نتوانست از عهده مشكلات اين كارخانه برآيد و حدود يك ماه و نيم است كه حقوق كارگران به اضافه معوقات چهار ماهه آنها پرداخت نشده و ضمنا مدتي است كه مزاياي اين كارگران نیز قطع شده است، ولی در این وضعیت، مدیریت کارخانه تصمیم به استخدام بیست تا سی نیروی جدید انتظامات گرفته که با اوضاع اقتصادی این کارخانه سازگار نیست، برای همین، تعدادی از كارگران به وزارت صنايع مراجعه كردند و با يكي از معاونان این وزارتخانه ديداری داشتند که متأسفانه، نتوانستند نتيجه دلخواه را بگيرند."
اعتراض در شرکت برتر شمال غرب ایران
در تحولی دیگر خبرگزاری ايلنا گزارش داده است که حدود ۱۸۰۰ کارگر پيمانکار مجتمع پتروشيمی تبريز به قراردادی نشدن خود از سوی مديران اين مجتمع دست به اعتراض زده اند.
به نوشته ايلنا، اين اقدام مديريت مجتمع پتروشيمی تبريز، برخلاف مصوبه هيات دولت در زمينه تبديل وضعيت استخدام کارگران متخصص و فنی پيمانی به وضعيت قراردادی بوده است.
بر اساس برخی گزارش های غير رسمی، کارگران مجتمع پتروشيمی تبريز همچنين خواستار افزايش دستمزد متناسب با رشد تورم و افزايش قيمت کالاها و خدمات و برخورداری از امکانات رفاهی و بيمه شده اند.
تاکنون خبری در مورد واکنش مقام های دولتی و نيز مديريت مجتمع پتروشيمی تبريز در قبال اين اعتراض کارگران منتشر نشده است.
مجتمع پتروشيمی تبريز که جزو يکصد شرکت برتر ايران در سال مالی۱۳۸۸ قرار دارد، بر اساس شاخص های مالی همان سال، از سوی سازمان مديريت صنعتی ايران به عنوان سومين شرکت بزرگ و برتر اقتصادی منطقه شمال غرب ايران شناخته شد.
اين مجتمع در سال گذشته، علاوه بر ارائه ۲۶۵ هزار تن انواع محصولات پتروشيمی به صنايع پايين دست داخلی، محصولاتی به ارزش ۶۴ ميليون دلار نيز به ۲۳ کشور جهان صادر کرده است.
۲۳ میلیون شهرنشین، زیر خط فقر
اعتراضها و اعتصابهای رو به رشد در حالی است که بنا بر گزارش رادیو فردا، نتایج یک بررسی تحقیقاتی زیر عنوان "اندازهگیری و تحلیل اقتصادی فقر شهر"، که چهارشنبه ۱۱ اسفند انتشار یافت، حاکی است که ۴۵ تا ۵۵ درصد جمعیت شهری کشور زیر خط فقر زندگی میکنند.
بنا بر این گزارش دو سناریو برای تعیین خط فقر در ایران متصور است که در یک سناریو خط فقر برای یک خانوار ایرانی در مناطق شهری (هر خانوار مرکب از ۳. ۷ نفر) حدود ۶۵۰ هزار تومان در ماه است و در این صورت ۵۵ درصد جمعیت شهری ایران زیر خط فقر زندگی میکند. البته ۶۵۰ هزار تومان میانگینی برای سراسر کشور است، زیرا بر پایه همان تحقیق در تهران یک خانوار برای تأمین حداقل هزینههای خود به ۸۱۳ هزار تومان در ماه نیاز دارد.
در سناریوی دوم، که در آن کالاهای ارزان جای کالاهای گرانتر را میگیرند، خط فقر ۵۴۷ هزار تومان در ماه تعیین شده است. در این صورت ۴۴. ۵ درصد جمعیت شهری ایران زیر خط فقر زندگی میکنند، یعنی بیش از ۲۳ میلیون نفر از شهرنشینان کشور.
در این میان، حداقل دستمزد کارگران ایران که زیر 300 هزار تومان است آنها را درمقابل فشارهای اقتصادی ناشی از وضع موجود آسیب پذیرتر می سازد. دولت نیز هم اکنون از هرگونه افزایش دستمزد کارگران در سال 90امتناع می کند و معتقد است که افزایش دستمزد کارگران تورمزاست.
تحلیلگران این موج را به علت فشارهای اقتصادی ناشی از هدفمند سازی یارانه ها رو به افزایش می دانند و بر این باورند که این نخستین جرقههای پیوند اعتراضات سیاسی و کارگری است.
کیان تایر در بحران
به گزارش بی بی سی، گروهی از کارگران کارخانه کیان تایر که ماه هاست حقوق دریافت نکرده اند، چند روزی است با تجمع درون کارخانه و نصب پارچه نوشته های اعتراضی به نرده های بیرونی کارخانه و نیز روشن کردن آتش و سر دادن شعار، اعتراض خود را نشان می دهند.
به گفته شاهدان محلی به بی بی سی، شعارهایی چون "مرگ بر ستمگر"، "یا حجت ابن الحسن، ریشه ظلمو بکن" و "مرگ بر دروغگو" از جمله شعارهای کارگران معترض بوده است.
این کارگران با حضور در حاشیه بزرگراه آیت الله سعیدی در منطقه چهاردانگه (جنوب غرب تهران) از رانندگان خودروهای عبوری درخواست می کردند که با به صدا در آوردن بوق اتومبیل های خود با آنها همراهی کنند و به گفته شاهدان، بسیاری از رانندگان به این درخواست عمل می کردند.
منابع خبری روز دهم اسفند گزارش داده بودند که کارگران کارخانه کیان تایر، همزمان با تجمع های مخالفان دولت در اعتراض به بازداشت یا حصر میرحسین موسوی و مهدی کروبی، رهبران مخالفان، به تحصن دست زده بودند.
همچنین به گزارش سحام نیوز این کارگران همراه خانواده هایشان مقابل کارخانه با دردست داشتن پلاکاردهایی در حاشیه آزادراه ایت الله سعیدی نشسته بودند و نیروهای یگان ویژه نیز در نزدیکی این تحصن حضور داشتند و تنها با محاصره کامل متحصنان از پیوستن مردم به آنها جلوگیری می کردند. این در حالی است که بهمن سال گذشته نیز کارگران این کارخانه دست به اعتصابی مشابه با همین خواسته ها زده بودند که منجر به دخالت مسئولان وزارت صنایع شد. در آن اعتصاب اگرچه حق به کارگران داده شد اما مسئولین کارخانه مدتی بعد، نه نفر از نمایندگان اعتصاب کنندگان را اخراج کردند.
در سال 1387 مدیریت این کارخانه به ستاد حمایت از صنایع واگذاری شد و سید محسن هاشمی از سپاه به عنوان مدیر عامل این شرکت منصوب گردید. بنا بر گفته کارگران این کارخانه سید محسن هاشمی در دوران انتخابات دوره دهم ریاست جمهوری، کارخانه کیان تایر را به ستاد تبلیغات احمدی نژاد تبدیل کرد و در همین زمان بود که 7 میلیارد تومان از شرکت های سایپا و ایران خودرو به عنوان پیش فروش لاستیک و در واقع جهت اداره کیان تایر دریافت کرد اما مدیریت وی در این کارخانه دوام نیاورد وپس از آن کامران، فاطمی سرشت و ابراهیمی مدیران این کارخانه شدند اما آنها نیز نتوانستند سامانی به این کارخانه بزرگ تولید لاستیک در ایران بدهند.
بنا بر گزارش تابناک يكي از كارگران اين كارخانه گفته است: "حدودا از يك سال پيش، اين شركت با بحران مالي روبهرو شد كه پس از مراجعه كارگران به وزارتخانه های صنايع و كار، قرار شد که اين كارخانه به هيأت حمايت از صنايع واگذار شود تا به این وسیله، كارگران اين كارخانه به پرداخت حقوق معوقه خود اميدوار شوند."
وي افزوده: "ولی متأسفانه اين هيأت هم نتوانست از عهده مشكلات اين كارخانه برآيد و حدود يك ماه و نيم است كه حقوق كارگران به اضافه معوقات چهار ماهه آنها پرداخت نشده و ضمنا مدتي است كه مزاياي اين كارگران نیز قطع شده است، ولی در این وضعیت، مدیریت کارخانه تصمیم به استخدام بیست تا سی نیروی جدید انتظامات گرفته که با اوضاع اقتصادی این کارخانه سازگار نیست، برای همین، تعدادی از كارگران به وزارت صنايع مراجعه كردند و با يكي از معاونان این وزارتخانه ديداری داشتند که متأسفانه، نتوانستند نتيجه دلخواه را بگيرند."
اعتراض در شرکت برتر شمال غرب ایران
در تحولی دیگر خبرگزاری ايلنا گزارش داده است که حدود ۱۸۰۰ کارگر پيمانکار مجتمع پتروشيمی تبريز به قراردادی نشدن خود از سوی مديران اين مجتمع دست به اعتراض زده اند.
به نوشته ايلنا، اين اقدام مديريت مجتمع پتروشيمی تبريز، برخلاف مصوبه هيات دولت در زمينه تبديل وضعيت استخدام کارگران متخصص و فنی پيمانی به وضعيت قراردادی بوده است.
بر اساس برخی گزارش های غير رسمی، کارگران مجتمع پتروشيمی تبريز همچنين خواستار افزايش دستمزد متناسب با رشد تورم و افزايش قيمت کالاها و خدمات و برخورداری از امکانات رفاهی و بيمه شده اند.
تاکنون خبری در مورد واکنش مقام های دولتی و نيز مديريت مجتمع پتروشيمی تبريز در قبال اين اعتراض کارگران منتشر نشده است.
مجتمع پتروشيمی تبريز که جزو يکصد شرکت برتر ايران در سال مالی۱۳۸۸ قرار دارد، بر اساس شاخص های مالی همان سال، از سوی سازمان مديريت صنعتی ايران به عنوان سومين شرکت بزرگ و برتر اقتصادی منطقه شمال غرب ايران شناخته شد.
اين مجتمع در سال گذشته، علاوه بر ارائه ۲۶۵ هزار تن انواع محصولات پتروشيمی به صنايع پايين دست داخلی، محصولاتی به ارزش ۶۴ ميليون دلار نيز به ۲۳ کشور جهان صادر کرده است.
۲۳ میلیون شهرنشین، زیر خط فقر
اعتراضها و اعتصابهای رو به رشد در حالی است که بنا بر گزارش رادیو فردا، نتایج یک بررسی تحقیقاتی زیر عنوان "اندازهگیری و تحلیل اقتصادی فقر شهر"، که چهارشنبه ۱۱ اسفند انتشار یافت، حاکی است که ۴۵ تا ۵۵ درصد جمعیت شهری کشور زیر خط فقر زندگی میکنند.
بنا بر این گزارش دو سناریو برای تعیین خط فقر در ایران متصور است که در یک سناریو خط فقر برای یک خانوار ایرانی در مناطق شهری (هر خانوار مرکب از ۳. ۷ نفر) حدود ۶۵۰ هزار تومان در ماه است و در این صورت ۵۵ درصد جمعیت شهری ایران زیر خط فقر زندگی میکند. البته ۶۵۰ هزار تومان میانگینی برای سراسر کشور است، زیرا بر پایه همان تحقیق در تهران یک خانوار برای تأمین حداقل هزینههای خود به ۸۱۳ هزار تومان در ماه نیاز دارد.
در سناریوی دوم، که در آن کالاهای ارزان جای کالاهای گرانتر را میگیرند، خط فقر ۵۴۷ هزار تومان در ماه تعیین شده است. در این صورت ۴۴. ۵ درصد جمعیت شهری ایران زیر خط فقر زندگی میکنند، یعنی بیش از ۲۳ میلیون نفر از شهرنشینان کشور.
در این میان، حداقل دستمزد کارگران ایران که زیر 300 هزار تومان است آنها را درمقابل فشارهای اقتصادی ناشی از وضع موجود آسیب پذیرتر می سازد. دولت نیز هم اکنون از هرگونه افزایش دستمزد کارگران در سال 90امتناع می کند و معتقد است که افزایش دستمزد کارگران تورمزاست.
گزارشي از کریستین ساینس مونیتور درباره هنرمندان ایرانی
درپي یافتن فضایي براي نمایش
شش سال پیش در مرکز تهران، پویا رضي، نقاش ایراني، مشاجره بین همسایه محافظه کار و خودش را ضبط کرد. همسایه که زندگي هنري آقاي رضي را بر نمي تابید او را تهدید کرد که رفت و آمد زنان مجرد را به خانه اش، گزارش مي دهد و او را بیرون مي کند. حالا، رضی در خانه اي در همان نزدیکي بین سه پایه نقاشي و رنگ ها و طراحي هایش محاصره شده است و دارد با گروه از دوستان مشاجره اش با مرد همسایه را به فیلم کوتاه تبدیل مي کند.
یک مایل آنطرف تر، محمد غزالي، در انباري فیروزه اي رنگي که آتلیه اش است، مشغول آخرین پروژه اش است که عکاسي از پنجره مغازه هاي بسته است و به همین دلیل پلیس دوبار او را دستگیر کرده است. او مي گوید: "مردمي که در خارج از ایران هستند دوست دارند بگویند که اوضاع از بعد از انتخابات بدتر شده است اما من همچنان به کارم ادامه مي دهم."
عرصه هنر در تهران 12 میلیوني بسیار کوچک است. اعضاي آن نه تنها به دلیل تعداد کم که به دلیل مهاجرتشان به اروپا روز به روز کم تر هم مي شود، بلکه به دلیل قوانین فرهنگي اجمتماعي جمهوري اسلامي، بیشتر و بیشتر به حاشیه رانده مي شوند.
نیوشا آر، که یک رقصنده است و از ترس بازداشت نام کامل اش را فاش نکرد، مي گوید: "هر حرکتي که شبیه به رقص باشد، سانسور مي شود." رقص در ایران ممنوع است و رقصنده هاي زن یا باید در مقابل زنان دیگر برنامه اجرا کنند یا خود را محدود به آنچه "حرکات موزون" نامیده مي شود، کنند. در نتیجه طراحان رقص درحالیکه زنان زیر حجاب شق و رق ایستاده اند، ترجیح مي دهند از رقصنده هاي جوان مذکر براي اجراهاي سکسي استفاده کنند.
با این حال هنرمندان بطور کامل از جامعه اصلي حذف نشده اند، آنها هنوز براي نشان دادن هنر اصیل خود راه هایي را پیدا مي کنند. کیارش قویدل، گالري دار، تخمین مي زند که با وجود قوانین سخت 20 گالري در تهران همچنان از هنرمندان جوان حمایت مي کنند. نیوشا که اخیرا یک تئاتر کوچک کار مي کند مي گوید: "در ایران همه کار مي شود کرد. اگر نشود آن کار را بطور عمومي کرد، هنوز کارهاي زیرزمیني رواج دارد."
تحلیل لوموند از اعتراض های ضد حکومتی منطقه
ایران، شورش و فردای خاورمیانه
این درواقع یک سیاست واقع گرایانه است، نه یک مسأله پرشور و احساسی. آینده خاورمیانه چه خواهد بود؟ زمانی که طوفان به راه افتاده از دو ماه و نیم پیش فرونشیند، این منطقه چگونه خواهد بود؟ پاسخ به این سؤال گاهی در واشنگتن و اغلب در اورشلیم بدین صورت بیان می شود: "کلیه این شرایط به نفع ایران است". این بدین معنی است که رویدادهای منطقه برای آمریکا بد و برای اسراییل بدتر است...
ظاهراً استدلال ها آشکارند. سقوط حسنی مبارک باعث شده تا جبهه عرب های سنی که گفته می شود نقطه مقابل نفوذ جمهوری اسلامی در منطقه اند متزلزل شود. ایالات متحده برای رویارویی با خواسته های سلطه گرانه ایران محمود احمدی نژاد روی حکومت مصر حساب کرده بود. به نظر می رسد که مصر جدید دیگر چندان به این تعهد استراتژیکی پای بند نیست.
دلیل؟ قاهره اخیراً مجوز عبور از کانال سوئز را برای دو ناو جنگی جمهوری اسلامی صادر کرد. مقصد این دو ناو سواحل سوریه بود. حسنی مبارک هرگز چنین چراغ سبزی را نشان نمی داد. در زمان مبارک، زیردریایی های اسراییل با توافق ضمنی قاهره از این کانال برای رفتن به دریای سرخ استفاده می کردند.
دومین ستون عربی برای مجاب کردن جمهوری اسلامی به حفظ احترام نیز در شرایط خوبی قرار ندارد. عربستان سعودی نیز به دلیل شورش هایی که در امیرنشین کوچک بحرین روی داده، قدری متزلزل شده است. بندر ارتباطی ناوگان پنجم نیروی دریایی آمریکا در خلیج فارس در این کشور قرار دارد. این درحالی است که در بحرین، حمد بن عیسی آل خلیفه، امیر سنی این کشور، با شورش شهروندان شیعه، که دو سوم این کشور کوچک با جمعیت ۵۰۰ هزارنفر را تشکیل می دهد، مواجه شده است.
این شرایط به دو دلیل برای تهران خوب است: شیعیان بحرین نسبت به جمهوری اسلامی شیعه تعلق خاطر دارند؛ ممکن است شیعیان عربستان سعودی نیز [۱۰ تا ۱۵ درصد از جمعیت کشور] که در مناطق نفت خیز عربستان مستقرند از شورش های بحرین الهام بگیرند. ممکن است کاخ سعود، دشمن دیرینه آیت الله ها در تهران، به نوبه خود به بی ثباتی برسد و بدین ترتیب دومین نقطه اتکا در برابر تهدیدهای ایران نیز از دست برود. سومین نقطه تدافعی کشورهای عربی پادشاهی اردن است. این کشور نیز تا حدودی متزلزل به نظر می رسد و موج طوفان های قاهره و تونس به آنجا نیز رسیده.
به طور خلاصه، آمریکا سه یا چهار دوست خود در منطقه را تضعیف شده و در خطر می بیند. از میان این کشورها، مصر و اردن از امضاء کنندگان پیمان صلح با اسراییل هستند، و همه آنها از دوستان نزدیک واشنگتن محسوب می شوند. این کشورها در مقایسه با سوریه و ایران جبهه "میانه رو" منطقه را تشکیل می دهند. نیویورک تایمز روز ۲۴ فوریه در "یکی" از سه ستون خود تحلیلی تحت عنوان "جهان عرب در هرج و مرج، نفوذ ایران درحال پیشرفت و قدرت سعودی ها درحال افول" به چاپ رساند.
رسانه های اسراییل به تفسیر تحولات استراتژیکی پرداخته اند: فروپاشی یک متحد ضمنی در جهان عرب سنی در برابر ایران؛ فروپاشی مصر که در برابر اسلام گرایان فلسطینی حماس در غزه از موقعیت خوبی برخوردار بود؛ افزایش قدرت حزب الله طرفدار ایران در لبنان؛ به روی کار آمدن یک دولت تحت حمایت ایران در عراق؛ خاورنزدیکی که تحت سلطه محور تهران- دمشق- آنکارا قرار دارد. به علاوه لیبی که در خطر "فروپاشی" است.
استدلالات بیان شده واضح و روشن اند، ولی متقاعد کننده نیستند. در این استدلالات گفته شده که ایران، یکی از کشورهای خاورمیانه، در فاز پیشرفت قرار گرفته. ایرانی که بزودی رؤیای خود را تحقق یافته خواهد دید: تبدیل شدن به یک ابرقدرت منطقه ای. البته موقعیت جمهوری اسلامی نیز به نوبه خود متزلزل شده. دولت تهران در خارج از مرزهای خود به عنوان الگو مورد توجه نیست [حتی یک شعار هم در میدان تحریر در حمایت از جمهوری اسلامی به چشم نخورد]. و در داخل نیز اندک مشروعیتی که قبل از انتخابات ۲۰۰۹ برایش باقی مانده بود ازدست داده است. در این انتخابات، پیروزی مخالفان دولت توسط محمود احمدی نژاد ربوده شد.
این کودتا باعث شد تا نظامی گری که در زمان انتخاب احمدی نژاد در سال ۲۰۰۵ آغاز شده بود، تکمیل گردد. حکومت دین سالار چندقطبی که تا آن زمان کثرت مراکز تصمیم گیری اش امکان استقرار هرگونه دموکراسی را ازبین می برد، اکنون به طور کامل به یک دیکتاتور نظامی- پلیسی تبدیل شده است. برقراری یک حکومت خودکامه و مستبد به مانند دیگر حکومت های خاورنزدیک؛ دولتی متکی بر یک دستگاه امنیتی که حضورش در همه جا دیده می شود؛ حکومتی که به مانند مصر دارای ذخیره ای از شبه نظامیان رخنه کرده در دستگاه های مختلف است تا برای سرکوب مورد استفاده قرار گیرند.
از سال ۲۰۰۹ تاکنون، حکومت جمهوری اسلامی توانسته بقای خود را با توسل به ارعاب و ایجاد وحشت حفظ کند. با اینکه افزایش قیمت نفت برای این حکومت قدرت مانور ایجاد کرده، ولی ازسوی دیگر ازنظر داخلی تضعیف شده و امکان وقوع چند دستگی در آن بسیار بالاست. این حکومت علی رغم سرکوب های خشونت بار و شدید قادر نبوده جنبش سبز مخالفان را خاموش کند.
معمولاً دولت هایی که با دستگاه های امنیتی خود درهم می آمیزند این تصور ایجاد می کنند که همیشگی خواهند بود. و سپس یک روز به ناگاه همه چیز دستخوش تغییر می شود، درست به مانند تونس و قاهره.
احمد سلامتیان، بهترین ایران شناس در پاریس، می گوید که امروز جمهوری اسلامی همان قدر سست و متزلزل است که دیروز حکومت مبارک بود. در تونس به مانند قاهره، شخصیت کلیدی شورش ها یک شخص است: جوان عرب تحصیلکرده و متصل به جهان ازطریق اینترنت که معمولاً بیکار است و دیگر نمی تواند سبعانیت حکومت بر سر قدرت را تحمل کند. همه این موارد در مورد جوان ایرانی نیز صادق است؛ او نیز تحصیلکرده و در اغلب موارد بیکار است و شأن و منزلت انسانی خود را با خشونت دولت پلیسی در خطر می بیند.
آینده خاورنزدیک همچنان غیرقابل پیش بینی است. بی شک چیدمان جدید دیگر براساس سلسله مراتب رفتاری نسبت به ایالات متحده و اسراییل نخواهد بود. این چیدمان متفاوت است و کمتر با خواسته های اروپا و آمریکا همخوانی دارد. ولی مطمئناً به وسیله جمهوری اسلامی تعیین نمی شود؛ این درحالی است که ممکن است دولت سرنگون شده بعدی در منطقه دولت تهران باشد.
منبع: لوموند، ۳ مارس
ظاهراً استدلال ها آشکارند. سقوط حسنی مبارک باعث شده تا جبهه عرب های سنی که گفته می شود نقطه مقابل نفوذ جمهوری اسلامی در منطقه اند متزلزل شود. ایالات متحده برای رویارویی با خواسته های سلطه گرانه ایران محمود احمدی نژاد روی حکومت مصر حساب کرده بود. به نظر می رسد که مصر جدید دیگر چندان به این تعهد استراتژیکی پای بند نیست.
دلیل؟ قاهره اخیراً مجوز عبور از کانال سوئز را برای دو ناو جنگی جمهوری اسلامی صادر کرد. مقصد این دو ناو سواحل سوریه بود. حسنی مبارک هرگز چنین چراغ سبزی را نشان نمی داد. در زمان مبارک، زیردریایی های اسراییل با توافق ضمنی قاهره از این کانال برای رفتن به دریای سرخ استفاده می کردند.
دومین ستون عربی برای مجاب کردن جمهوری اسلامی به حفظ احترام نیز در شرایط خوبی قرار ندارد. عربستان سعودی نیز به دلیل شورش هایی که در امیرنشین کوچک بحرین روی داده، قدری متزلزل شده است. بندر ارتباطی ناوگان پنجم نیروی دریایی آمریکا در خلیج فارس در این کشور قرار دارد. این درحالی است که در بحرین، حمد بن عیسی آل خلیفه، امیر سنی این کشور، با شورش شهروندان شیعه، که دو سوم این کشور کوچک با جمعیت ۵۰۰ هزارنفر را تشکیل می دهد، مواجه شده است.
این شرایط به دو دلیل برای تهران خوب است: شیعیان بحرین نسبت به جمهوری اسلامی شیعه تعلق خاطر دارند؛ ممکن است شیعیان عربستان سعودی نیز [۱۰ تا ۱۵ درصد از جمعیت کشور] که در مناطق نفت خیز عربستان مستقرند از شورش های بحرین الهام بگیرند. ممکن است کاخ سعود، دشمن دیرینه آیت الله ها در تهران، به نوبه خود به بی ثباتی برسد و بدین ترتیب دومین نقطه اتکا در برابر تهدیدهای ایران نیز از دست برود. سومین نقطه تدافعی کشورهای عربی پادشاهی اردن است. این کشور نیز تا حدودی متزلزل به نظر می رسد و موج طوفان های قاهره و تونس به آنجا نیز رسیده.
به طور خلاصه، آمریکا سه یا چهار دوست خود در منطقه را تضعیف شده و در خطر می بیند. از میان این کشورها، مصر و اردن از امضاء کنندگان پیمان صلح با اسراییل هستند، و همه آنها از دوستان نزدیک واشنگتن محسوب می شوند. این کشورها در مقایسه با سوریه و ایران جبهه "میانه رو" منطقه را تشکیل می دهند. نیویورک تایمز روز ۲۴ فوریه در "یکی" از سه ستون خود تحلیلی تحت عنوان "جهان عرب در هرج و مرج، نفوذ ایران درحال پیشرفت و قدرت سعودی ها درحال افول" به چاپ رساند.
رسانه های اسراییل به تفسیر تحولات استراتژیکی پرداخته اند: فروپاشی یک متحد ضمنی در جهان عرب سنی در برابر ایران؛ فروپاشی مصر که در برابر اسلام گرایان فلسطینی حماس در غزه از موقعیت خوبی برخوردار بود؛ افزایش قدرت حزب الله طرفدار ایران در لبنان؛ به روی کار آمدن یک دولت تحت حمایت ایران در عراق؛ خاورنزدیکی که تحت سلطه محور تهران- دمشق- آنکارا قرار دارد. به علاوه لیبی که در خطر "فروپاشی" است.
استدلالات بیان شده واضح و روشن اند، ولی متقاعد کننده نیستند. در این استدلالات گفته شده که ایران، یکی از کشورهای خاورمیانه، در فاز پیشرفت قرار گرفته. ایرانی که بزودی رؤیای خود را تحقق یافته خواهد دید: تبدیل شدن به یک ابرقدرت منطقه ای. البته موقعیت جمهوری اسلامی نیز به نوبه خود متزلزل شده. دولت تهران در خارج از مرزهای خود به عنوان الگو مورد توجه نیست [حتی یک شعار هم در میدان تحریر در حمایت از جمهوری اسلامی به چشم نخورد]. و در داخل نیز اندک مشروعیتی که قبل از انتخابات ۲۰۰۹ برایش باقی مانده بود ازدست داده است. در این انتخابات، پیروزی مخالفان دولت توسط محمود احمدی نژاد ربوده شد.
این کودتا باعث شد تا نظامی گری که در زمان انتخاب احمدی نژاد در سال ۲۰۰۵ آغاز شده بود، تکمیل گردد. حکومت دین سالار چندقطبی که تا آن زمان کثرت مراکز تصمیم گیری اش امکان استقرار هرگونه دموکراسی را ازبین می برد، اکنون به طور کامل به یک دیکتاتور نظامی- پلیسی تبدیل شده است. برقراری یک حکومت خودکامه و مستبد به مانند دیگر حکومت های خاورنزدیک؛ دولتی متکی بر یک دستگاه امنیتی که حضورش در همه جا دیده می شود؛ حکومتی که به مانند مصر دارای ذخیره ای از شبه نظامیان رخنه کرده در دستگاه های مختلف است تا برای سرکوب مورد استفاده قرار گیرند.
از سال ۲۰۰۹ تاکنون، حکومت جمهوری اسلامی توانسته بقای خود را با توسل به ارعاب و ایجاد وحشت حفظ کند. با اینکه افزایش قیمت نفت برای این حکومت قدرت مانور ایجاد کرده، ولی ازسوی دیگر ازنظر داخلی تضعیف شده و امکان وقوع چند دستگی در آن بسیار بالاست. این حکومت علی رغم سرکوب های خشونت بار و شدید قادر نبوده جنبش سبز مخالفان را خاموش کند.
معمولاً دولت هایی که با دستگاه های امنیتی خود درهم می آمیزند این تصور ایجاد می کنند که همیشگی خواهند بود. و سپس یک روز به ناگاه همه چیز دستخوش تغییر می شود، درست به مانند تونس و قاهره.
احمد سلامتیان، بهترین ایران شناس در پاریس، می گوید که امروز جمهوری اسلامی همان قدر سست و متزلزل است که دیروز حکومت مبارک بود. در تونس به مانند قاهره، شخصیت کلیدی شورش ها یک شخص است: جوان عرب تحصیلکرده و متصل به جهان ازطریق اینترنت که معمولاً بیکار است و دیگر نمی تواند سبعانیت حکومت بر سر قدرت را تحمل کند. همه این موارد در مورد جوان ایرانی نیز صادق است؛ او نیز تحصیلکرده و در اغلب موارد بیکار است و شأن و منزلت انسانی خود را با خشونت دولت پلیسی در خطر می بیند.
آینده خاورنزدیک همچنان غیرقابل پیش بینی است. بی شک چیدمان جدید دیگر براساس سلسله مراتب رفتاری نسبت به ایالات متحده و اسراییل نخواهد بود. این چیدمان متفاوت است و کمتر با خواسته های اروپا و آمریکا همخوانی دارد. ولی مطمئناً به وسیله جمهوری اسلامی تعیین نمی شود؛ این درحالی است که ممکن است دولت سرنگون شده بعدی در منطقه دولت تهران باشد.
منبع: لوموند، ۳ مارس
گزارش نیویورک دیلي از فوتبال احمدی نژاد
جورج استاینبرنر ایران، فوتبال را خراب کرد
لري مک شین
یک دیپلمات آمریکایي، محمود احمدي نژاد را به دلیل دخالت هایش در تیم ملي فوتبال ایران، جورج استراینبرنر خواند. جورج استراینبرنر آمریکایي ، رئیس باشگاه مشهور بیسبال یانکیز است که در سال 2010 درگذشت و به دلیل دخالت هایش در تصمیم گیري در مورد اعضاي تیم و مربي ها به او لقب "رئیس" داده بودند.
به گزارش ویکي لیکس محمود احمدي نژاد که مثل "رئیس" سابقا فوتبال بازي مي کرد، در جریان اخراج دو مربي تیم ملي در سال 2009 دخالت کرده است.
استاینبرنر، که در چهارم جولاي به دنیا آمده است، در دوران 37 ساله ریاست باشگاه یانکیز، 21 مدیر را برکنار کرد.
در پیام هاي مخفي فاش شد که احمدي نژاد قصد داشت از محبوبیت تیم ملي براي جلب حمایت مردم در انتخابات سال 2009 استفاده کند.
در این گزارش همچنین آمده است که تیم ملي ایران از بازي هاي بین المللي سال 2006 به دلیل "نقض مکرر" قوانین توسط احمدي نژاد، که نمی تواند مرزي بین سیاست و ورزش قائل شود، تعلیق شد.
استاینبرنر هم بعنوان "رئیس" روش هاي خودش را داشت که شامل دو بار محرومیت مي شود: یک بار به دلیل تبلیغات غیر قانوني و بار دیگر به دلیل رشوه دادن به یک قمار باز براي تخریب کردن چهره دیو وینفیلد، بازیکن محبوب یانکیز.
مقایسه احمدي نژاد و رئیس باشگاه یانکیز باعث ناراحتي فرزند و بازماندگان استراینبرنر شده است.
هنک استراینبرنرکه یکی از مدیران باشگاه یانکیز است به اسوشیتد پرس گفت:« من فکر مي کنم این یک مقایسه مسخره است. مسلما این کار اصلا شایسته نیست.»
تفاوت بسیار بزرگي بین این دو رهبر قدرتمند وجود دارد: استراینبرنر دستکم هفت بار تیمش را به قهرماني رساند اما تیم ملي ایران نتوانست به جان جهاني صعود کند و مردم ایران شوم بودن احمدي نژاد را مسبب باخت تیم ملي به عربستان سعودي مي دانند.
نیویورک دیلي، 4 مارس
انتقاد شديد روزنامه کيهان از آيتالله موسوی اردبيلی
روزنامه کيهان چاپ تهران از بيانيه آيتالله عبدالکريم موسوی اردبيلی از مراجع تقليد شيعه شديداً انتقاد کرده است.
آيتالله موسوی اردبيلی روز گذشته با انتشار بيانيهای از وضعيت موجود در ايران و افزايش «توهين و افترا» انتقاد کرده بود.
در بيانیه اين مرجع تقليد منتقد دولت آمده بود: «در شرايط امروز کشور، هر شخص مسئول و غير مسئولی به خود اين اجازه را می دهد که بیپروا به هر فرد و گروهی که خواست اهانت کرده و يا بدون اين که جرم وی در دادگاه صالحه ثابت شده و مجازات آن تعيين گرديده باشد، وی را متهم کرده و پيشاپيش حکم آن را نيز صادر نمايد.»
چند روز پیش نیز آيتالله صادق لاريجانی، رئيس قوه قضائيه ايران گفته بود شعار و محاکمه در خيابان را که توسط عدهای معدود انجام میشود، تحمل نمیکنيم.
به گفته موسوی اردبيلی «بی شک اين بليه، آتشی است که اگر محدود و خاموش نگردد، دامنگير خرد و کلان شده و نه تنها اعتماد مردم به نظام را دچار تزلزل می نمايد که آشفتگی و هرج و مرج اجتماعی را سبب میگردد.»
حسين شريعتمداری، مدير روزنامه کيهان در واکنش به اين بيانیه، امروز يکشنبه ۱۵ اسفند در سرمقاله اين روزنامه نوشته است: «سطر سطر بيانيه نشان میدهد که نگرانی و تأسف آقای موسوی اردبيلی از واکنش مردم و مسئولان نسبت به خيانت و جنايت سران وطنفروش و ضدانقلاب فتنه است و بيانيه در حمايت از آنها نوشته شده است.»
اشاره شریعتمداری به میرحسین موسوی و مهدی کروبی دو تن از رهبران مخالفان است که مقامات ایران از آنها به عنوان «سران فتنه و ضدانقلاب» نام میبرند.
شریعتمداری افزوده: «آيا حضرت آيتالله طی ۱۸ ماه گذشته از سوی سران و عوامل فتنه هيچ منکری مشاهده نفرمودهاند که نياز به نهی از منکر باشد و يا ترک هيچ معروفی را شاهد نبودهاند که وظيفه امر به معروف را برعهده ايشان بگذارد؟ چرا طی ۱۸ ماه گذشته در مقابل آن همه جنايت و خيانت و کينهتوزی سران فتنه نسبت به اسلام و انقلاب و امام و رهبری و مردم سکوت فرمودهاند؟»
مدیر روزنامه کیهان در بخش دیگری از سرمقاله نوشته است: «آيا دفاع از ساحت مقدس امام حسين، امام زمان، امام راحل، اسلام، انقلاب وظيفه شرعی شما نبود؟ اگر بود، بفرمائيد که چرا در مقابل اين همه زشتی و پلشتی و اسلامستيزی و اهانت به ائمه احساس وظيفه نفرموده و سکوت اختيار کرديد و اکنون که با تدبير، فقط رابطه سران فتنه با سرويسهای اطلاعاتی بيگانه قطع شده است، سکوت ١٨ ماهه و غيرقابل توجيه خود را شکسته و به حمايت از فتنهگران بيانيه صادر فرمودهايد؟»
شریعتمداری در ادامه سرمقاله خطاب به موسوی اردبیلی افزوده است: «معلوم است که خدای نخواسته، موسوی و کروبی و خاتمی را از امام حسين و امام زمان و امام راحل و اسلام برتر نمیدانيد، بنابراين چرا کمترين مجازات اين ستون پنجمهای اسرائيل و آمريکا آن هم در حد قطع تماس آنان با بيگانگان را برنمیتابيد ولی از کنار اهانت به ساحت مقدس اباعبدالله و امام زمان و صدها خيانت و جنايت نسبت به اسلام و مسلمين، با سکوت طولانی و ١٨ ماهه عبور میفرمائيد.»
موسوی و کروبی پس از تظاهرات ضددولتی مخالفان در ۲۵ بهمن بهطور کامل در حصر خانگی قرار گرفتند. با این حال مخالفان حکومت ایران به تازگی اعلام کردهاند این دو رهبر مخالف دولت و همسرانشان بازداشت شدهاند. اما مقامات قضایی ایران بازداشت موسوی و کروبی را تأیید نکردهاند.
مدیر روزنامه کیهان در انتهای سرمقاله افزوده بیانیه موسوی اردبیلی با «شخصيت انقلابی و شناخته شده» وی «همخوانی» ندارد. شریعتمداری همچنین احتمال داده است که این مرجع تقلید مورد «سوءاستفاده» قرار گرفته باشد.
روزنامه کیهان یکی از روزنامههای حکومتی است که مدیر آن توسط آیتالله علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی ایران منصوب میشود.
آيتالله موسوی اردبيلی روز گذشته با انتشار بيانيهای از وضعيت موجود در ايران و افزايش «توهين و افترا» انتقاد کرده بود.
در بيانیه اين مرجع تقليد منتقد دولت آمده بود: «در شرايط امروز کشور، هر شخص مسئول و غير مسئولی به خود اين اجازه را می دهد که بیپروا به هر فرد و گروهی که خواست اهانت کرده و يا بدون اين که جرم وی در دادگاه صالحه ثابت شده و مجازات آن تعيين گرديده باشد، وی را متهم کرده و پيشاپيش حکم آن را نيز صادر نمايد.»
چند روز پیش نیز آيتالله صادق لاريجانی، رئيس قوه قضائيه ايران گفته بود شعار و محاکمه در خيابان را که توسط عدهای معدود انجام میشود، تحمل نمیکنيم.
به گفته موسوی اردبيلی «بی شک اين بليه، آتشی است که اگر محدود و خاموش نگردد، دامنگير خرد و کلان شده و نه تنها اعتماد مردم به نظام را دچار تزلزل می نمايد که آشفتگی و هرج و مرج اجتماعی را سبب میگردد.»
حسين شريعتمداری، مدير روزنامه کيهان در واکنش به اين بيانیه، امروز يکشنبه ۱۵ اسفند در سرمقاله اين روزنامه نوشته است: «سطر سطر بيانيه نشان میدهد که نگرانی و تأسف آقای موسوی اردبيلی از واکنش مردم و مسئولان نسبت به خيانت و جنايت سران وطنفروش و ضدانقلاب فتنه است و بيانيه در حمايت از آنها نوشته شده است.»
اشاره شریعتمداری به میرحسین موسوی و مهدی کروبی دو تن از رهبران مخالفان است که مقامات ایران از آنها به عنوان «سران فتنه و ضدانقلاب» نام میبرند.
شریعتمداری افزوده: «آيا حضرت آيتالله طی ۱۸ ماه گذشته از سوی سران و عوامل فتنه هيچ منکری مشاهده نفرمودهاند که نياز به نهی از منکر باشد و يا ترک هيچ معروفی را شاهد نبودهاند که وظيفه امر به معروف را برعهده ايشان بگذارد؟ چرا طی ۱۸ ماه گذشته در مقابل آن همه جنايت و خيانت و کينهتوزی سران فتنه نسبت به اسلام و انقلاب و امام و رهبری و مردم سکوت فرمودهاند؟»
مدیر روزنامه کیهان در بخش دیگری از سرمقاله نوشته است: «آيا دفاع از ساحت مقدس امام حسين، امام زمان، امام راحل، اسلام، انقلاب وظيفه شرعی شما نبود؟ اگر بود، بفرمائيد که چرا در مقابل اين همه زشتی و پلشتی و اسلامستيزی و اهانت به ائمه احساس وظيفه نفرموده و سکوت اختيار کرديد و اکنون که با تدبير، فقط رابطه سران فتنه با سرويسهای اطلاعاتی بيگانه قطع شده است، سکوت ١٨ ماهه و غيرقابل توجيه خود را شکسته و به حمايت از فتنهگران بيانيه صادر فرمودهايد؟»
شریعتمداری در ادامه سرمقاله خطاب به موسوی اردبیلی افزوده است: «معلوم است که خدای نخواسته، موسوی و کروبی و خاتمی را از امام حسين و امام زمان و امام راحل و اسلام برتر نمیدانيد، بنابراين چرا کمترين مجازات اين ستون پنجمهای اسرائيل و آمريکا آن هم در حد قطع تماس آنان با بيگانگان را برنمیتابيد ولی از کنار اهانت به ساحت مقدس اباعبدالله و امام زمان و صدها خيانت و جنايت نسبت به اسلام و مسلمين، با سکوت طولانی و ١٨ ماهه عبور میفرمائيد.»
موسوی و کروبی پس از تظاهرات ضددولتی مخالفان در ۲۵ بهمن بهطور کامل در حصر خانگی قرار گرفتند. با این حال مخالفان حکومت ایران به تازگی اعلام کردهاند این دو رهبر مخالف دولت و همسرانشان بازداشت شدهاند. اما مقامات قضایی ایران بازداشت موسوی و کروبی را تأیید نکردهاند.
مدیر روزنامه کیهان در انتهای سرمقاله افزوده بیانیه موسوی اردبیلی با «شخصيت انقلابی و شناخته شده» وی «همخوانی» ندارد. شریعتمداری همچنین احتمال داده است که این مرجع تقلید مورد «سوءاستفاده» قرار گرفته باشد.
روزنامه کیهان یکی از روزنامههای حکومتی است که مدیر آن توسط آیتالله علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی ایران منصوب میشود.
پیوند میان جنبش زنان و اقلیتهای جنسی
مهدی طائف
شاید عمل طاهره و بعد از او حجاب از سر زنان گرفتن در دیانت باب و بهاء، نخستین کنشهای هنجارشکنی است که تاریخ فمینیسم ایرانی با آن میتواند آغاز شود، اما به نظر میرسد پس از یک قرن از کشف حجاب طاهره هنوز حق انتخاب لباس برای زنان به صورت یک مطالبهٔ دریافت نشده باقی مانده است و برابری حقوقی که در دورهٔ پهلوی تاحدی برآورده شده بود، امروزه در فعالیت کمپین حقوق زنان هنوز مطالبه میشود و جمهوری اسلامی وضعیت انباشت این حقوق را به دورههای پیشتر بازگردانده است.
مطالبات جدید در کنار مطالبات برآورد نشدهٔ پیشین وضعیت جنبش حقخواهی زنان را به صورت یک جنبش بدون تاریخ در آورده است. به نظر میرسد یک روند تاریخی پیشرو در کار نیست. وضعیت تاریخ حقخواهی زنان شبیه به تاریخچهٔ ساخت مجسمهای است که در هر مرحلهٔ پیش از تکمیل، بخشی از پیکره تخریب شده است و پیکرتراش باید از نو همهچیز را شروع کند.
برای پاسخ به این مسئله ما مروری بر تاریخ سه موج فمینیسم در کشورهای غربی میکنیم. در این مقاله از این ایده دفاع خواهیم کرد که نقد مردسالاری به عنوان اساس مبارزاتی جنبش زنان در گرو نقد نگاه تمایزبخشی است که مرزهای جنسیتی مردانگی- زنانگی را ایجاد میکند. مردسالاری به عنوان یک مسئلهٔ کانونی در مبارزات زنان و هوموفوبیا به عنوان مسئلهای عمده در جنبش همجنسگرایی هر دو بر اساس نگاه تمایزبخشی که مردانگی- زنانگی را استحکام میبخشد تولید و تقویت میشود. آنچه مرد دگرجنسگرا را در برابر زن دگرجنسگرا قرار میدهد، از آغاز یک دوتایی سرکوبگر را پدید میآورد که در قالب این دوتایی نگاه مردسالارانه و هوموفوبیک همزمان تولید میشود. نقد مردسالاری و هموفوبیا بدون طرد این نگاه تمایزبخش، در نهایت به کیمرایی تبدیل میشود که هرگاه یک سر او را میببریم سر دیگری از کنار آن بیرون میجهد. این اساس مبارزاتی است که جنبش زنان را به جنبش اقلیتهای جنسی پیوند میزند و دشمن مشترک این دو یعنی مردسالاری و هوموفوبیا را نشانه میرود. در صورتی که جنبش زنان برای تهیهٔ استراتژی مبارزات خود همت کند و نظریهپردازانی این جنبش را نمایندگی کنند، به نظر میرسد نقد وضعیت جنسیتی موجود بدون در نظر گرفتن پیوند جنبش همجنسگرایی و زنان میسر نمیشود.
سه موج فمینیسم
آنچه موج نخست فمینیسم خوانده میشود عموماً با کتاب «دفاعیهای در باب حقوق زنان» از ماری ولستونکرافت [۱] آغاز میشود. پس از او میتوان از کتاب «تابعیت زنان» [۲] از جان استوارت میل و نیز «اعطاء حق رأی به زنان» [۳] از هریت تیلور یاد کرد. اگرچه عناوین کتابها هنوز روحیهٔ «مرد بخشایشگر» را دارد که حقی را به زن اعطا میکند، اما به هر روی این آثار برای نخستین بار در کنار حقوق بشر حقوق زن را که در این دوره حق رأی، تعلیم و تربیت و اشتغال است، به مرور فراهم کردند. آنچه در این موج از فمینیسم عمده است مسئلهٔ عدالت حقوقی است. مطالبهٔ رفع تبعیض در قانون، لایههای فرهنگی را نمیکاود، پیشفرضهای جنسیتی را نمیشکافد و به فرم برابری بسنده میکند. به تدریج با اعطای حق رأی به زنان و بیانیههایی که در جهت رفع چنین تبعیضهای حقوقی بود موج اول جای خود را به موج دیگری از فمینیسم داد که به صرف این تساوی صوری در حقوق رضایت نمیداد.
در دورهای که موج اول فمینیسم فعال است در همان فضای حقطلبی به همان سیاق موج اول، مارکس و انگلس از حق اشتغال و رفع استثمار زن در خانه سخن گفتهاند. اما تحلیل آنها معمولاً تمایز زن- مرد را به عنوان تمایزی بدیهی نگاه میدارد. هرچند در «منشأ خانواده» انگلس، زن را در خانه پرولتر میشمارند و مرد را بورژوا، اما این ایده منجر به نقد عمیقتری در باب جنسیت نمیشود و زن به عنوان نیروی اجتماعی معرفی میشود که باید در تولید مشارکت داده شود تا رها شود. ولی اندیشهٔ رادیکال مارکس زمینهٔ نقد فمینیستی در موج دوم را فراهم میسازد که بر اساس آن مسئلهٔ حقوق صرفاً محدود به صورت قوانین مدنی نمیشود، بلکه مسئلهٔ پدرسالاری و مردسالاری به عنوان یک پدیدهٔ رادیکال است که باید تغییر کند.
دو عنصر جنبش فمینیسم موج اول حفظ تمایز زن و مرد دگرجنسگرا و توجه کمتر به مسئلهٔ زنان طبقات فروتر بود. اگر از مارکسیسم صرف نظر کنیم، رویکرد لیبرال موج اول از اساس سخنی برای زنان طبقات فروتر نداشت و مسئلهٔ زنان غیر دگرجنسگرا نیز طرح نمیشد. این امر در موج دوم تا حدودی جبران شد.
جنبش فمینیستی که از انقلابهای خیابانی دههٔ ۶۰ در اروپا و آمریکا شروع شد، مسئلهٔ زنان را بسط داد و زمینهٔ طرح سخن از گرایشهای جنسی سرکوب شده و زنان طبقات فروتر را پیش کشید. ازجمله کسانی که میان این دو موج قرار میگیرند، سیمون دوبوار با کتاب «جنس دوم» [۴] و ویرجینیا وولف با کتاب «اتاقی از آن خود» [۵] هستند. این دو که هنوز در موج اول فعالند، زمینهٔ موج دوم فمینیسم را فراهم ساختند. در موج دوم مسئلهٔ گرایش جنسی سرکوب شده و خودبسندگی زنان به عنوان جنس متمایز به نوعی طرح شد، اما نقدهای جنسیتی جدید که در همین دوره توسط برخی مانند میشل فوکو آغاز شده بودند اثر ویژهای بر این موج از فمینیسم نشان ندادند. درهای نقد بر برخی از اشکال سرکوب مانند سرکوب بر اساس «شأن» و «جایگاه» طبقاتی گشوده شد و لایههای درونیتر سرکوب مردسالاری جستوجو و در فرمهای رابطهٔ زن و مرد نشان داده شد. در حالیکه در موج اول مسئلهٔ عمده قوانین صوری مانند حق رأی بود، جنبش فمینیسم یک گام به پیش رفت و در رابطهٔ زن و مرد کانون سرکوب زنان را نشانهگذاری و نقد کرد. مسئله ربط دگرجنسگرایی و سرکوب زنان توسط برخی از نویسندگان فمینیست این سالها بیان شد. کیت میلت [۶] در «سیاست جنسی» [۷]، که از حق زن برای تملک بدن و جنسیتش بدون اجبار به مادری و ازدواج سخن میگوید، و نویسندگان رادیکال دیگر آدرین ریچ [۸] و ادره لرد [۹] در اشعار و نوشتههای ادبیشان از پیوند میان دگرجنسگرایی و سرکوب مردسالارانه سخن به میان آوردند. آنها صورتی مسئلهٔ کانونی فمینیسم را در شکل رابطهٔ زن و مرد مطالعه کردند. شکلی که به طور سنتی دگرجنسگرایی را به صورت تقسیم کار مرد غالب و زن مغلوب نشان میداد. نقدهای جنسیتی این نویسندگانگاه جنبهٔ احساسی داشت و به همین جهت در دایرهٔ ادبیات فمینیسم اظهار میشد، اما در موج سوم رابطهٔ مذکور به سطح نظری آورده شد و دیدگاه نظری جدی برای دفاع از این رابطه و سرکوب مردسالارانه پیدا شد.
تمایز موج دوم و سوم فمینیسم موضوع بحث است، اما عدهای از دههٔ ۹۰ به اینسو خود را نمایندهٔ موج جدیدی از فمینیسم خواندند. موج سوم نمایندهٔ هویت دختر فمینیستی است که خود را grrl (واژهای که حتی نمیتوان آن را درست تلفظ کرد) میخواند تا از تصرف و نظارت زبانی نیز بگریزد و در قالبهای زبانی که سرکوبگر است محبوس نشود. ربکا واکر [۱۰]، کارن مک ناوتون [۱۱] و ناتاشا والتر [۱۲] از نویسندگانی هستند که این موج و هویت متمایز آن را اعلام کردهاند. نسل اینترنت و فضای مجازی و نسل جدیدی که از نظارتهای اجتماعی به شکلی طغیانگر میگریزد و شورش ویژگی عمدهٔ رفتاری اوست، با دیدگاههای نظری جدیدی باید نمایندگی میشد که نویسندگان جدیدی آن را ادعا میکنند. در این آثار میتوان شکل رهاییطلب دیگری از جنبش فمینیسم را یافت که بیشتر از قبل بر سلسله مراتب میشورد. اینبار مسئله به زنان جهان سوم و رنگینپوستان بیشتر پیوند میخورد و هرچه بیشتر ریشههای سرکوب رسوا میشود.
دیدگاههای کوییر بیش از موج دوم در این موج به ویژه با کتابهای «آشفتگی جنسی» [۱۳] و «بدنهایی که مسئلهاند» [۱۴] از جودیث باتلر پدیدار میشود. در این اندیشههای نظری است که رابطهٔ تنگاتنگی میان رفع تبعیض از زنان و همجنسگرایان ایجاد میشود.
آشفتگی جنسی در برابر مردسالاری دگرجنسگرا
هرچه جنبش فمینیستی به پیش میرود لایههای زیرین سرکوب در صورتهای نرم آن نه تنها در قوانین بلکه در روابط اجتماعی، سلسله مراتب قدرت در خانواده و جامعه و بیش از آن در زبان یافته میشود. ریشهای کردن مسئلهٔ سرکوب جنسیتی واکنش نهایی خود را در آشفتگی جنسیتی میبیند که در تعابیر باتلر پیدا میشود. باتلر اشکال مبدلپوشی و هویتهای جنسی دگرباش را موردی از آشفتگی جنسیتی میشمارد که پیوندهای سنتی جامعهٔ مردسالار را متزلزل میسازد. صورت نهایی جنبش فمینیسم به نظریهٔ کوییر پیوند خورده است، اما چرا چنین نسبتی به شکل نظری میان این دو جنبش وجود دارد.
کانون نقد مشترک این دو جنبش عنوانی است که در هر دو تکرار میشود: مردسالاری. مردسالاری در جنبش زنان عنوانی است که به یک سوژهٔ مذکر اطلاق میشود که رابطهای سرکوبگر را با زن برقرار میکند. در جنبش همجنسگرایی این عنوان به رابطهٔ فاعلمحوری اطلاق میشود که مرز مربوط به ژستها، رفتارها و واکنشهای بدنی و زبانی را نظارت میکند و رابطهٔ میان دو فرد در چنین نظام جنسی بر اساس وضعیت تناسلی آنها تقسیم میشود؛ یعنی یک مرد که رفتار، ژستها و زبانش بیپرواست، فاعل است، حمایتکننده است، احساسی نیست، کنشگر است، از مدل آرایش و طرز سخن متناسب با چنین ویژگیهایی برخوردار است و مدل لباس او تأکیدی بر اندام جنسیاش ندارد؛ یک امر کلی است که نظاره میکند اما نظاره نمیشود. از سوی دیگر زن کسی است که به نظام نشانهشناختی مقابل متعلق است، جلف و سبک نیست، پذیرنده و مفعول است، احساسی است، حساس است، مدل لباس پوشیدن او بر اندام جنسیاش تأکید دارد و آهنگ زبانش و ژستهایش نشاندهندهٔ میزانی از استرس و شرم از حضور در برابر دیگران دارد. او موضوع نگاه است و فاعل نگاه خیره به دیگران نیست. نشانههایی که هویت مرد و زن را از هم جدا میسازد یک نظام نشانهشناختی تصادفی نیست. کنش جنسی، رابطهٔ اجتماعی، حقوقی و غیره، تناسبی با چنین نظام نشانهشناختی در شکل بودن این دو جنس دارد. مردسالاری به عنوان یک نظام جنسی که حافظ این شکل از بودن است، اجازهٔ جابهجایی و آشفتگی این طرز بودن را نمیدهد. مردی که احساسی است، و اصطلاحاً زنانه رفتار میکند توسط یک نظام مردسالار طرد میشود. مرد زنانه، مردی است که با عناوین جنسی سرکوبکننده طرد میشود. چنین مردی در یک نظام مردسالار نتوانسته است ارزش ویژهای که به او به عنوان یک مرد بیولوژیک بخشیده شده است را حفظ کند. او موقعیت پستی را به خود اختصاص داده است. این پستی ناشی از ارزش ویژهای است که مردسالاری برای مرد در جامعه ایجاد میکند. همچنین زنی که معیارهای زنانهٔ رفتار و لباس و حضور اجتماعی زنانه را رعایت نمیکند زنی است که سبکسر است و نجابت ندارد. شاید به همین جهت همجنسگرایان مرد توسط چنین نظام تمایزگذاری ابنهای و زنان همجنسگرا فاحشه تلقی میشوند. بدیهی است رفع چنین رابطهای برای زیست آزادانهٔ یک همجنسگرا مؤثر خواهد بود و او را به جنبش فمینیسم ضرورتاً پیوند میزند.
از سوی دیگر آشفتگی جنسی که مرزهای مردسالارانهٔ سنتی را رعایت نمیکند و علیه آن شورش میکند، موجب مغشوششدن نظام نشانهشناختی است که مرزهای سلطهٔ مردسالارانه بر زن را حفظ میکرد. در فقدان چنان نظام نشانهشناختی مرد سنتی جایگاه نمادین خود را برای اعمال نیرو از دست میدهد. دختری که خود را درموج سوم فمینیسم Grrl میخواند، رفتاری که تمایزگذاری فوق تحمیل میکند را بر نمیتابد. او همان دختری است که رفتارش زنانه به معنای سنتی نیست. همان که جلف خوانده میشود. «بیپروایی» که رفتاری مردانه است از او سر میزند و مرد را به عنوان یک دیگری در چنان نظام نشانهشناختی جدی نمیگیرد. او مرد را «مرد» تلقی نمیکند. نیرویی که جامعه به واسطهٔ آن کانالیزه میشد مسیر اعمال قدرت را گم میکند. آشفتگی جنسی رابطه اقتدار پیشین را آلوده میسازد. این آلودگی ممکن است مستقیماً به تغییر همه چیز منجر نشود، اما همزمان میتواند موجب رفع آن نگاهی باشد که تمایز حقوقی را منجر میشود. چون مبنای زیستی تمایز؛ یعنی تمایز حضور زن و مرد را آشفته میسازد و بنابراین میتواند چشمانداز تمایز را با چشمانداز یکسانی جابهجا کند. چشماندازی که مبنای قانونگذاری و روابط انسانی بعدی میشود، بر اساس چنین تمایزی شکل گرفته است. با تکیه بر رویکرد موج سوم فمینیسم، جنبش زنان نیز منافع مشترکی با جنبش دگرباشان دارد که بانی چنین آشفتگی جنسی در جوامعاند.
نکتهٔ تکمیلی که باید به آن اشاره کرد این است که هوموفوبیا به معنی ترس و بیزاری از همجنسگرایی ویژگی جوامعی است که سرکوب زنان به طور سیستماتیک در آن روی میدهد. در هر دوی این سرکوبها مسئلهٔ نظام ارزشگذاری است که رابطهٔ ارزشی را در سکس بر اساس فاعل و مفعول بودن تعیین میکند. مرد همجنسگرا به عنوان ابنهای و زن همجنسگرا به عنوان فاحشه محصول چنین ارزشگذاری است. هوموفوبیا واکنشی روانی–اجتماعی در برابر آشفتگی این نقشها به صورت همجنسگرایانه است.
همجنسگرایی مرزی را که نظام مردسالار برای جنسیت بیولوژیک تعیین کرده است، به هم میریزد و این امر با طرد حقوقی (اعدام و شلاق) و طرد زبانی (فحاشی) پاسخ خود را میگیرد.
به سوی یک استراتژی مشترک در مبارزات جنسیتی
اهمیت دادن به مسئلهٔ زنان و حمایت جنبش زنان از مبارزه با هوموفوبیا در دیدگاههای فمینیستی جدید امری غریب نیست، اما جنبش زنان و همجنسگرایان در ایران هنوز در آغاز چنین پیوندی با یکدیگرند. اگرچه در میان همجنسگرایان و فعالان همجنسگرایی گرایش به مطالعات فمینیستی امری بدیهی به نظر میرسد، اما جنبش زنان با وجود تابوهای هوموفوبیک جامعهٔ مردسالار، هنوز همجنسگرایان را به عنوان کسانی که مشکل مشترکی با آنها دارند (مردسالاری هوموفوبیک) و علاوه براین بهترین فعالان برای جنبش زنان میتوانند محسوب شوند، نپذیرفتهاند. به میزانی که از فضای جامعه هوموفوبیک ایران دور شویم، این امر کمتر دیده میشود. به نظر میرسد که جنبش زنان باید هم برای تقویت خود و استفاده از نیروی همجنسگرایان که از نخبگان این کشورند و هم برای آنکه نشان دهد تناقض نظری در دیدگاه آنها در مورد مسئله جنسیت وجود ندارد، تابوهای هوموفوبیک را به طور جدی در خود مورد نقد قرار دهد. از سوی دیگر نیاز به این هست که جنبش همجنسگرایی در کنار فعالیت خود برای نقد هوموفوبیای جامعه ایرانی نشان دهد که تا چه اندازه مشکلات زنان و همجنسگرایان نه تنها یک اشتراک صوری در مبارزه است، بلکه به طور ریشهای مسایل آنان به یکدیگر گره خورده است.
بدیهی است که این امر در گرو ایجاد زمینههای مطالعات نظری در مورد نظریات فمینیستی است و پس از آن ایجاد زمینهٔ نظریهپردازی برای کنش سیاسی زنان و همجنسگرایان که هر دو گروه از این جهت در ابتدای راهند؛ نظریهپردازیای که هم به تجربهٔ کشورهای دیگر و مطالعات دانشگاهی جهان و هم به مسایل مشخص جنسیت در ایران نظر دارد. با فراهم شدن چنین مطالعات جدی است که مبارزات جنسیتی در ایران میتواند گامی بلندتر از تاریخ کنونی خود بردارد.
طاهره قرهالعین حجاب از روی گرفت، اما زنان پس از یک سده هنوز در کشاکش آزادی انتخابهای خود هستند. طی این یک سده آنچه در کشاکش میان جنبش زنان و حاکمان دگرگون نشده است نگاه مردسالار جامعهای است که هنوز برای مبارزهٔ زنان آمادگی کافی نداشته است. در سالهای اخیر تحول اساسی که منجر به یک جنبش سراسری برای زنان شود پدید آمده است. به تعبیر ژانت آفاری نوعی انقلاب جنسی در ایران روی داده [۱۵]، نگاه به طلاق و ازدواج، رابطهٔ دختر و پسر و هنجارهای زنانگی و مردانگی در جامعه دگرگون شده است. هرچند به نظر ما تعبیر انقلاب برای این تحولات دقیق به نظر نمیرسد، اما این دگرگونی در چشماندازها نخستین گام در یک مسیر انقلابی در مورد جنسیت است. میتوان گفت اکنون زمان یک تغییر ریشهای در مناسبات جنسی پدید آمده است. چون انتظار آن در مردم وجود دارد، هرچند ابزارهای چنین دگرگونی فراگیری فراهم نباشد. مسئله کمک به تقویت چنین نگاهی در جامعه است و پیشنهادهای بالا در راستای تحقق چنین امری مطرح شد.
پینوشتها:
۱- Mary Wollstonecraft
۲- (The Subjection of Women (۱۸۶۹
۳- (Enfranchisement of Women (۱۸۵۱
۴- (The Second Sex (۱۹۴۹
۵- (A Room of One» s Own (۱۹۲۹
۶- Kate Millett
۷- Sexual Politics
۸- Adrienne Rich
۹- Audre Lorde
۱۰-Rebecca Walker
۱۱- Karen McNaughton
۱۲- Natasha Walter
۱۳- (Gender Trouble (۱۹۹۰
۱۴-(Bodies That Matter (۱۹۹۳
۱۵-Afary، Janet. Sexual Politics in Modern Iran. Cambridge University Press، ۲۰۰۹.
توضیح: مهدی طائف، به گفتهٔ وکیل تسخیری وی در گفت، گو با حسین علیزاده از آیگلهرگ، در سال ۲۰۰۷ به اتهام تجاوز جنسی به همجنس، با وجود آنکه شاکی شکایت خود را پس گرفت، اعدام شد. برای زنده ماندن نام همجنسگرایان اعدام شده در ایران، نویسندهٔ این مقاله قرار دارد مقالات خود را با نام اعدام شدههای همجنسگرا منتشر کند و نام مهدی طائف را برای این منظور برای خود برگزید.
توسط رئیس سازمان پدافند غیر عامل کشور
سپاه پاسداران از هکرها دعوت به همکاری کرد
به گزارش روز یکشنبه (۱۵ اسفند) سایت بولتننیوز نزدیک به وزارت اطلاعات ایران، آقای جلالی در گفتگو با این سایت برای نخستینبار به طور رسمی در فراخوانی از هکرها خواسته است با جمهوری اسلامی همکاری کنند.
وی گفته که «ما از حضور فعال هکرهایی که با حسن نیت و فعالیت انقلابی بخواهند در راستای اهداف جمهوری اسلامی فعالیت کنند استقبال میکنیم.»
آقای جلالی در عین حال به آن دسته از هکرها که به گفته وی با «اهداف پلید میخواهند به مردم ضربه بزنند» هشدار داده است فعالیت آنها را زیر نظر داشته و با آنها برخورد خواهد شد.
رئیس سازمان پدافند غیر عامل کشور همچنین افزوده که «قرارگاه جنگ سایبری جمهوری اسلامی» زیرمجموعه سازمان پدافند غیر عامل بوده و هدف آن «جنگ سایبری با دشمنان» است.
جمهوری اسلامی در دو سال گذشته سرمایهگذاری گستردهای در زمینه فیلترینگ، هک و حملات اینترنتی به سایتهای منتقد و مخالف خود داشته است.
ارتش سایبری ایران که مهمترین گروه هکری در جمهوری اسلامی شناخته میشود تاکنون با حمله به برخی سایتهای مستقل خبری، روند فعالیت آنها را برای مدتی با اختلال مواجه کرده است.
مقامهای جمهوری اسلامی هک شدن سایتهای منتقد و مخالف را نشانه قدرت سایبری خود دانسته و همواره از این اقدام خرابکارانه به خوبی یاد میکنند.
ادعای امنیتی یک مقام فرهنگی علیه وزیر دفاع آمریکا:
رابرت گیتس طراح وقایع پس از انتخابات ایران بود
علیاکبر مسعودپور معاون حقوقی و امور مجلس وزارت ارشاد برای نخستینبار ادعا کرد رابرت گیتس وزیر دفاع آمریکا طراح وقایع سال گذشته ایران بوده است.
به گزارش ایرنا، آقای مسعودپور روز شنبه (۱۴ اسفند) گفته که گیتس «نتیجه ۱۱ سال مطالعه امنیتی خود را {در وقایع سال گذشته ایران} به کار گرفته و اکنون فرمانده پنتاگون آمریکا است.»
وی افزوده که «پروژههای رابرت گیتس در مجموعهای با عنوان BBG و مرکز سابان وابسته به اندیشکده آمریکایی بروکینگز ارائه شده است و BBG مدیریت بخش رسانه غرب را در انگلستان تحت عنوان آنچه ما BBC فارسی میدانیم عهدهدار است.»
مسعودپور همچنین گفته که «گیتس به دنبال ایجاد ۱۵۰ سایت علیه انقلاب اسلامی بود که یکی از آنها VOA است.»
اظهارات این مقام وزارت ارشاد در شرایطی ایراد میشود که مقامهای اطلاعاتی و امنیتی جمهوری اسلامی تاکنون چنین ادعای صریحی را مطرح نکرده بودند.
مقامهای امنیتی و اطلاعاتی جمهوری اسلامی در ۱۹ ماه گذشته با کلیگویی و مبهمگویی تلاش کردهاند اعتراضهای مردمی به نتیجه انتخابات را به خارج از ایران و قدرتهای خارجی نسبت دهند.
اظهارات بیپایه و اساس مسعودپور یکی از این دست ادعاها است که به طور طبیعی باید از سوی مقامهای امنیتی و اطلاعاتی اعلام شود نه مقامی که هیچ مسئولیتی در این نهادها ندارد.
از سال گذشته به این سو جریانی در بین مسئولان جمهوری اسلامی شکل گرفته که اساس آن تعریف و تمجید از عملکرد علی خامنهای و نسبت دادن اعتراضهای مردمی به خارج از کشور است.
بسیاری معتقدند کسانی که در ۱۹ ماه گذشته در اظهارات و موضعگیریهای خود بر این اساس اقدام کردهاند نه تنها موقعیت خود در بدنه قدرت را حفظ کردهاند بلکه از موقعیت کنونی خود نیز در برخی موارد بالاتر رفتهاند.