روز جمعه ۱٣ اسفند ماه ۱٣٨۹ جمعی از فعالین جنبش زنان و جنبش کارگری و اعضای کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکلهای کارگری در شهر مهاباد در گرامیداشت روز زن، مراسمی را برگزار کردند.
این مراسم از ساعت ٣ بعد از ظهر شروع و تا ساعت ۶ ادامه داشت. مراسم با سرود انترناسیونال سرود همبستگی طبقه کارگر شروع شد سپس به یاد جانباختگان راه آزادی و برابری یک دقیقه سکوت اعلام گردید.
مراسم با خواندن یک قطعه شعر انقلابی ادامه پیدا کرد و سپس تاریخچه ٨ مارس توسط یکی از حاضرین خوانده شد.
در ادامه مراسم، یکی از اعضای کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکلهای کارگری در رابطه با اهمیت برگزاری مراسم ٨ مارس و نیز موقعیت کنونی جنبش زنان سخنانی ایراد کرد.
به دنبال، دو مقاله تحت عناوین "زنی به نام کلارا" و "زندگینامه رزا لوگزامبورگ" توسط یکی دیگر از اعضای کمیته هماهنگی قرائت گردید و سپس یکی دیگر از عضای این کمیته، نظرات خودش را در باره شیوه مراسم عنوان کرد.
در پایان، قطعنامه کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکلهای کارگر ی در گرامیداشت ٨ مارس خوانده شد که مورد استقبال و تشویق حاضران ق رار گرفت.
مراسم با بحث آزاد و در میان شادی و شوق حاضرین و پخش شیرینی و پخش تراکتهای اساسنامه کمیته هماهنگی و تاریخچه ٨ مارس و قطعنامه سال ۱٣٨۹ به پایان رسید.
کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری
۱۴ / ۱۲ / ٨۹
تحقق حقوق و آزادی های زنان در جمهوری اسلامی میسر نیست
به مناسبت ٨ مارس روز جهانی زن
هشتم مارس (سه شنبه هفدهم اسفند ماه) روز جهانی زن و نماد مبارزه زنان برای احقاق حقوق و آزادی است. زنان ایران از بازندگان اصلی در جمهوری اسلامی اند. با آنان در سی و دو سال گذشته چونان شهروندان درجه دو رفتار شده و حقشان توسط قوانین زن ستیز جمهوری اسلامی به شدت پایمال گردیده است. با وجود تمام سدبندی ها و سرکوب مداوم، شاهدیم که زنان ایران در عرصه های مختلف جامعه توانائی و شایستگی های قابل ملاحظه از خود نشان داده اند. بخصوص در عرصه مبارزات بزرگ و پیگیر آزادیخواهی سال گذشته، نقش زنان ایران افتخار آفرین بوده است و سرافرازانه می بینیم که زنان امروزه بخش مهمی از جنبش ملی ایران برای دست یافتن به حقوق و آزادی های مردم ایران میباشند. بخشی که رشد و ثبات آنرا در سایر جنبش های آزادیخواهانه کشورهای منطقه نمی بینیم.
در سی و دو سال گذشته مادران خاوران، مادران جانباختگان دهه شصت، مادران ندا و سهراب ها، مادران کشته شدگان مقاومت در مبارزه علیه دیکتاتوری، و به تازگی مادران "صانع ژاله"، "امیر حسین تهرانچی"، "محمد مختاری" و "حامد نورمحمدی" طعم جنایت های خونبار حکومت را با تمام وجود چشیده اند و زنان و مادرانی چون: زینب جلالیان - بهاره هدایت - عالیه اقدام دوست - مهدیه گلرو - عاطفه نبوی - صهبا رضوانی - منیژه نصراللهی - سوسن تبیانیان - فرح واضحان - معصومه یاوری - نازیلا دشتی - زهرا جباری - کفایت ملک محمدی - ریحانه حاج ابراهیم دباغ - عذرالسادات قاضی میرسعید - پروین جواد زاده - فاطمه خرم جو - هنگامه شهیدی - مهسا رحمتی - نسرین ستوده – روناک صفارزاده - شبنم مددزاده، نازنین خسروانی - زلیخا موسوی، زهرا رهنورد و فاطمه کروبی و هزاران زندانی دیگر زن به دلیل قوانین تبعیض آمیز یا بدلیل سرکوب و خفقان حاکم، آزادی و حقوقشان پایمال شده و یا مانند زهرا بهرامی جان خود را از دست داده اند.
ما خواهان حذف مجازات های قرون وسطایی اعدام و سنگسار و شکنجه و آزادی بی قید و شرط تمام زندانیان سیاسی و عقیدتی در کشورمان هستیم. ما همچنین با پیگیری تمام خواهان تعقیب و مجازات آمران و عاملان جنایات حکومت در سی و دو سال اخیر بعنوان جنایت علیه بشریت میباشیم.
سازمانهای جبهه ملی ایران در خارج از کشور از فراخوان فعالین زن برای شرکت در تظاهرات هفدهم اسفند با هدف لغو قوانین زن ستیز جمهوری اسلامی، تحقق برابری حقوق زنان و مردان و ادامه جنبش مقاومت مردم ایران پشتیبانی می نماییم و انتظار داریم که هموطنان عزیز با تمام قوا در این تظاهرات شرکت جویند تا بدین ترتیب هم سرکوبګران حکومتی را افشا نموده و هم از جنبش حق طلبانه زنان مملکت پشتیبانی کرده باشیم.
هیات اجرائی سازمانهای جبهه ملی ایران در خارج از کشور
مهندس کامبیز قائم مقام ـ مهندس بهمن مبشری - دکتر همایون مهمنش
پانزدهم اسفند ۱٣٨۹ برابر ششم مارس ۲۰۱۱
info@iranazad.info
www.iranazad.info
به مناسبت ٨ مارس روز جهانی زن
هشتم مارس (سه شنبه هفدهم اسفند ماه) روز جهانی زن و نماد مبارزه زنان برای احقاق حقوق و آزادی است. زنان ایران از بازندگان اصلی در جمهوری اسلامی اند. با آنان در سی و دو سال گذشته چونان شهروندان درجه دو رفتار شده و حقشان توسط قوانین زن ستیز جمهوری اسلامی به شدت پایمال گردیده است. با وجود تمام سدبندی ها و سرکوب مداوم، شاهدیم که زنان ایران در عرصه های مختلف جامعه توانائی و شایستگی های قابل ملاحظه از خود نشان داده اند. بخصوص در عرصه مبارزات بزرگ و پیگیر آزادیخواهی سال گذشته، نقش زنان ایران افتخار آفرین بوده است و سرافرازانه می بینیم که زنان امروزه بخش مهمی از جنبش ملی ایران برای دست یافتن به حقوق و آزادی های مردم ایران میباشند. بخشی که رشد و ثبات آنرا در سایر جنبش های آزادیخواهانه کشورهای منطقه نمی بینیم.
در سی و دو سال گذشته مادران خاوران، مادران جانباختگان دهه شصت، مادران ندا و سهراب ها، مادران کشته شدگان مقاومت در مبارزه علیه دیکتاتوری، و به تازگی مادران "صانع ژاله"، "امیر حسین تهرانچی"، "محمد مختاری" و "حامد نورمحمدی" طعم جنایت های خونبار حکومت را با تمام وجود چشیده اند و زنان و مادرانی چون: زینب جلالیان - بهاره هدایت - عالیه اقدام دوست - مهدیه گلرو - عاطفه نبوی - صهبا رضوانی - منیژه نصراللهی - سوسن تبیانیان - فرح واضحان - معصومه یاوری - نازیلا دشتی - زهرا جباری - کفایت ملک محمدی - ریحانه حاج ابراهیم دباغ - عذرالسادات قاضی میرسعید - پروین جواد زاده - فاطمه خرم جو - هنگامه شهیدی - مهسا رحمتی - نسرین ستوده – روناک صفارزاده - شبنم مددزاده، نازنین خسروانی - زلیخا موسوی، زهرا رهنورد و فاطمه کروبی و هزاران زندانی دیگر زن به دلیل قوانین تبعیض آمیز یا بدلیل سرکوب و خفقان حاکم، آزادی و حقوقشان پایمال شده و یا مانند زهرا بهرامی جان خود را از دست داده اند.
ما خواهان حذف مجازات های قرون وسطایی اعدام و سنگسار و شکنجه و آزادی بی قید و شرط تمام زندانیان سیاسی و عقیدتی در کشورمان هستیم. ما همچنین با پیگیری تمام خواهان تعقیب و مجازات آمران و عاملان جنایات حکومت در سی و دو سال اخیر بعنوان جنایت علیه بشریت میباشیم.
سازمانهای جبهه ملی ایران در خارج از کشور از فراخوان فعالین زن برای شرکت در تظاهرات هفدهم اسفند با هدف لغو قوانین زن ستیز جمهوری اسلامی، تحقق برابری حقوق زنان و مردان و ادامه جنبش مقاومت مردم ایران پشتیبانی می نماییم و انتظار داریم که هموطنان عزیز با تمام قوا در این تظاهرات شرکت جویند تا بدین ترتیب هم سرکوبګران حکومتی را افشا نموده و هم از جنبش حق طلبانه زنان مملکت پشتیبانی کرده باشیم.
هیات اجرائی سازمانهای جبهه ملی ایران در خارج از کشور
مهندس کامبیز قائم مقام ـ مهندس بهمن مبشری - دکتر همایون مهمنش
پانزدهم اسفند ۱٣٨۹ برابر ششم مارس ۲۰۱۱
info@iranazad.info
www.iranazad.info
اخبار روز: پایگاه اطلاع رسانی خانواده کبودوند اطلاع داده است در پی اعتراضات خیابانی ۲۵ بهمن ماه سال جاری و تهدید رهبران جنبش سبز به بازداشت و زندان، رئیس سازمان دفاع از حقوق بشر کردستان در زندان در بیانیه ای کوتاه تامین امنیت آقایان مهدی کروبی و میرحسین موسوی را خواستار شده است.
اعتراض های مدنی و مسالمت آمیز جمعی از مردم ایران در ۲۵ بهمن ماه با وجود فضای امنیتی سرکوب و خفقان در کشور، موجب گردید تا نمایندگان دولتی در مجلس و مسئولان قضایی و امنیتی و امامان جمعه دولتی در هجمه ای سنگین و سازمان دهی شده، بازداشت و محاکمه و حتی اعدام و مرگ رهبران جنبش سبز آقایان میرحسین موسوی و مهدی کروبی را خواستار شدند. در همان حال دستگاه های امنیتی و پلیسی و قضایی و انتظامی نیز از تهدیدهای جدی در جهت حبس خانگی و محاکمه رهبران اپوزیسیون داخلی خبر دادند. و اکنون نیز گفته می شود آقایان میرحسین موسوی و مهدی کروبی بازداشت شده اند.
این جانب به عنوان یک زندانی مدافع حقوق بشر و به نام سازمان دفاع از حقوق بشر کردستان نگرانی شدید خود را از خطراتی که جان و موقعیت آقایان میرحسین موسوی و مهدی کروبی را احاطه کرده ابراز می نمایم و تاسف و تاثر عمیق خود را از پروپاگند منزجرکننده رسانه و دستگاه های دولتی علیه داشتن ابتدایی ترین حقوق مدنی و سیاسی مخالفان بویژه رهبران سیاسی مخالف دولت را بیان می دارم و از مسئولان حکومتی می خواهم با احترام به حقوق بشر و منشور آن آزادی و امنیت مخالفان مسالمت جوی خود بویژه آقایان میرحسین موسوی و مهدی کروبی را تامین نماید و از تهدیدهای افراد خودسر علیه آنها جلوگیری به عمل آورند.
تهران: ۹ اسفند ۱٣٨۹
اعتراض های مدنی و مسالمت آمیز جمعی از مردم ایران در ۲۵ بهمن ماه با وجود فضای امنیتی سرکوب و خفقان در کشور، موجب گردید تا نمایندگان دولتی در مجلس و مسئولان قضایی و امنیتی و امامان جمعه دولتی در هجمه ای سنگین و سازمان دهی شده، بازداشت و محاکمه و حتی اعدام و مرگ رهبران جنبش سبز آقایان میرحسین موسوی و مهدی کروبی را خواستار شدند. در همان حال دستگاه های امنیتی و پلیسی و قضایی و انتظامی نیز از تهدیدهای جدی در جهت حبس خانگی و محاکمه رهبران اپوزیسیون داخلی خبر دادند. و اکنون نیز گفته می شود آقایان میرحسین موسوی و مهدی کروبی بازداشت شده اند.
این جانب به عنوان یک زندانی مدافع حقوق بشر و به نام سازمان دفاع از حقوق بشر کردستان نگرانی شدید خود را از خطراتی که جان و موقعیت آقایان میرحسین موسوی و مهدی کروبی را احاطه کرده ابراز می نمایم و تاسف و تاثر عمیق خود را از پروپاگند منزجرکننده رسانه و دستگاه های دولتی علیه داشتن ابتدایی ترین حقوق مدنی و سیاسی مخالفان بویژه رهبران سیاسی مخالف دولت را بیان می دارم و از مسئولان حکومتی می خواهم با احترام به حقوق بشر و منشور آن آزادی و امنیت مخالفان مسالمت جوی خود بویژه آقایان میرحسین موسوی و مهدی کروبی را تامین نماید و از تهدیدهای افراد خودسر علیه آنها جلوگیری به عمل آورند.
تهران: ۹ اسفند ۱٣٨۹
فمینیسم و بازار کار زنان مهاجر
فروغ. ن. تمیمی- «آرنون خرونبرگ» رماننویس مشهور هلندی روزانه در صفحه اول روزنامه فولکس گرانت چاپ هلند، پاورقی کوتاهی مینویسد. نوشتههای او، کنایهآمیز و تند و تیزند و اغلب هم به مسائل مطرح روز میپردازد. «آرنون» مرد جوانی است که مانند بسیاری دیگر از همتایان و همفکران خود با مفاهیم و واقعیات چند وجهی و متناقض زندگی در جامعهای مدرن درگیر است.
در یکی از این پاورقیها از تمیز کردن آپارتمانش توسط یک مهاجر غیرقانونی در نیویورک مینویسد. او به عنوان یک نویسنده موفق این امکان را دارد که تمام وقتش را صرف نوشتن کند، و حتی مرتب کردن تختش را هم به زن جوان امریکای لاتینی بسپارد که هر روز آپارتمان نویسنده را رفت و روب میکند. آزردگی و هم عذاب وجدان «آرنون» از داشتن یک زندگی لوکس در مقایسه با زندگی سخت کارگر خانگیاش، و واقع بینی در لمس مشکلات هزاران نفر از کارگران مهاجر ساکن دنیای پیشرفته در این نوشته منعکس است.
نویسنده با احساس مسئولیت در قبال خدمتکاری فاقد هرگونه تامین اجتماعی، راه چاره را در حمایت فردی از او میبیند و به درستی به این نکته اشاره میکند که طبقه مرفه غربی بازار کار سیاه را برای هزاران زن مهاجر غیر سفید فراهم میکند، تا او بتواند سرپناه و لقمه نانی برای خود داشته باشد. زنانی فقیر که برای گذران روزانه از چهار گوشه دنیا خود را به پایتختها و مراکز پیشرفته جهان رساندهاند.
گسترش بازار جهانی کار، روابط تنگاتنگ میان اقتصاد محلی و جهانی یکی از نتایج سلطه مدل اقتصادی نئو لیبرالی در عصر جهانی شدن است. توسعه اقتصاد نئو لیبرالی در جهان، یکی از دلایل سرازیر شدن میلیونها مهاجر فقیر از قارههای دیگر به اروپا و یا امریکا است. فقدان یک سیاست مشخص در قبال حمایت از آنها بخش بزرگی از این مهاجران و هم کارگران خانگی زن را سخت آسیبپذیر کرده است. تاثیر و پیامدهای «نئولیبرالیسم اقتصادی» بر زندگی زنان از مباحث مطرح در ادبیات فمینیستی در سه دهه اخیر یوده و هم دفاع از حقوق این زنان یکی از استراتژیهای فمینیستها در کشورهای پیشرفته است.
در این زمینه میتوانیم به افزایش درصد اشتغال تمام وقت زنان سفید طبقه متوسط در غرب هم توجه کنیم. استقلال اقتصادی آنها از سویی راه پیشرفت و بهبود شاخصهای برابری را برایشان فراهم کرده و از سوی دیگر زنان غربی را به «خدمات خانگی» زنان مهاجر رنگی وابسته کرده است.
بنابراین وابستگی دوسویه میان زنان سفید مرفه و زنان مهاجر فقیر برقرار شده است.
این دوگروه هردو به هم نیاز دارند. بدون وجود کارگر زن خانگی و ارزان، همجنسان مرفه آنها در نیویورک، پاریس، لندن و یا آمستردام نمیتوانند پنج روز در هفته شاغل باشند، حداقل تا شش بعد از ظهر دردفاتر خود کار کنند. و هم مراقبت از بچهها را به پرستاران خانگی بسپارند. درصد قابل توجهی از «کارخانگی» توسط بخش غیر رسمی جامعه یعنی زنان مهاجر بدون اجازه اقامت تامین میشود.
از سوی دیگر هزاران زن مهاجر با سوادی اندک، با داشتن حق اقامت و یا بدون آن، وابستگی اقتصادی شدیدی به زنان سفید پیدا کردهاند. اما درصد قابل توجهی از آنان از مزایای قانونی و اجتماعی تامین شده برای شهروندان سفید برخوردار نیستند. تنها منبع درآمد این زنان ارائه «کارخانگی» و یا خدمات مشابه دراماکن عمومی و شرکتها است.
به این ترتیب زن هلندی و یا فرانسوی شاغل میتواند با سپردن مسئولیت کمرشکن خانهداری، آشپزی و بچهداری به مستخدم تایلندی، ترک یا برزیلی یا خیال راحتتری تمام وقت کار کند، و هم میتواند برای بالا رفتن از پلکان ترقی در اجتماع با همسر و یا همکارانش رقابت کند. پیامد دیگر این وضعیت که شاید در نظر اول نهفته میماند و یا مطرح نمیشود، بازتولید روابط مردسالارانه در حفظ وظایف سنتی زن غربی در اداره خانه است. در این مدل باز این زن است که به جای تقسیم وظایف سنگین اداره خانه و بچهها با همسرش، با استفاده از کار تمام وقت زن مهاجر و محروم این وظیفه را از دوش مردش بر میدارد و به یکی از همجنسان رنگی خود میسپارد.
او هم در بهترین حالت با همان تناقضی که «آرنون خرونبرگ» با آن روبروست، مواجه است. و راه چاره را در حمایت فردی از دختر جوان فیلیپینی و یا برزیلی میداند که در غیبت او خانه و بچههایش را اداره میکند.
اگر چه در چند کشور پیشرفته شمال اروپا، طرح نیمه وقت کردن مردان برای کمک به امر خانه و بچه قانونا تصویب شده و حتی درصد کوچکی از مردان هم به دلایل مختلف از آن استفاده کردهاند. اما هنوز تا تقسیم عادلانه وظایف خانهداری و سرپرستی فرزندان میان دو جنس راه زیادی در پیش است. تا روزی سرانجام، حداقل عمل کردن به این وظایف به یک هنجار عادی و طبیعی مردانه در جوامع پیشرفته تبدیل شود.
در هلند، دربحثهای مربوط به «اشتغال و تقسیم عادلانه کار خانگی» هم در سازمانهای زنان و هم در لوایحی که مربوط به حقوق برابر میان زن و مرد هستند، این موضوع هنوز از توجه کافی برخوردار نشده، از آنجا که اکثریت سیاست پیشهگان و قانونگذاران مرد هستند، مدل سنتی تقسیم کارخانگی در پس زمینه طبقه متوسط، سفید و هترو سکسوئل هنوز هم هنجار و «نرم» مورد پذیرش درچارچوب قوانین وضع شده است.
در یکی از این پاورقیها از تمیز کردن آپارتمانش توسط یک مهاجر غیرقانونی در نیویورک مینویسد. او به عنوان یک نویسنده موفق این امکان را دارد که تمام وقتش را صرف نوشتن کند، و حتی مرتب کردن تختش را هم به زن جوان امریکای لاتینی بسپارد که هر روز آپارتمان نویسنده را رفت و روب میکند. آزردگی و هم عذاب وجدان «آرنون» از داشتن یک زندگی لوکس در مقایسه با زندگی سخت کارگر خانگیاش، و واقع بینی در لمس مشکلات هزاران نفر از کارگران مهاجر ساکن دنیای پیشرفته در این نوشته منعکس است.
نویسنده با احساس مسئولیت در قبال خدمتکاری فاقد هرگونه تامین اجتماعی، راه چاره را در حمایت فردی از او میبیند و به درستی به این نکته اشاره میکند که طبقه مرفه غربی بازار کار سیاه را برای هزاران زن مهاجر غیر سفید فراهم میکند، تا او بتواند سرپناه و لقمه نانی برای خود داشته باشد. زنانی فقیر که برای گذران روزانه از چهار گوشه دنیا خود را به پایتختها و مراکز پیشرفته جهان رساندهاند.
گسترش بازار جهانی کار، روابط تنگاتنگ میان اقتصاد محلی و جهانی یکی از نتایج سلطه مدل اقتصادی نئو لیبرالی در عصر جهانی شدن است. توسعه اقتصاد نئو لیبرالی در جهان، یکی از دلایل سرازیر شدن میلیونها مهاجر فقیر از قارههای دیگر به اروپا و یا امریکا است. فقدان یک سیاست مشخص در قبال حمایت از آنها بخش بزرگی از این مهاجران و هم کارگران خانگی زن را سخت آسیبپذیر کرده است. تاثیر و پیامدهای «نئولیبرالیسم اقتصادی» بر زندگی زنان از مباحث مطرح در ادبیات فمینیستی در سه دهه اخیر یوده و هم دفاع از حقوق این زنان یکی از استراتژیهای فمینیستها در کشورهای پیشرفته است.
در این زمینه میتوانیم به افزایش درصد اشتغال تمام وقت زنان سفید طبقه متوسط در غرب هم توجه کنیم. استقلال اقتصادی آنها از سویی راه پیشرفت و بهبود شاخصهای برابری را برایشان فراهم کرده و از سوی دیگر زنان غربی را به «خدمات خانگی» زنان مهاجر رنگی وابسته کرده است.
بنابراین وابستگی دوسویه میان زنان سفید مرفه و زنان مهاجر فقیر برقرار شده است.
این دوگروه هردو به هم نیاز دارند. بدون وجود کارگر زن خانگی و ارزان، همجنسان مرفه آنها در نیویورک، پاریس، لندن و یا آمستردام نمیتوانند پنج روز در هفته شاغل باشند، حداقل تا شش بعد از ظهر دردفاتر خود کار کنند. و هم مراقبت از بچهها را به پرستاران خانگی بسپارند. درصد قابل توجهی از «کارخانگی» توسط بخش غیر رسمی جامعه یعنی زنان مهاجر بدون اجازه اقامت تامین میشود.
از سوی دیگر هزاران زن مهاجر با سوادی اندک، با داشتن حق اقامت و یا بدون آن، وابستگی اقتصادی شدیدی به زنان سفید پیدا کردهاند. اما درصد قابل توجهی از آنان از مزایای قانونی و اجتماعی تامین شده برای شهروندان سفید برخوردار نیستند. تنها منبع درآمد این زنان ارائه «کارخانگی» و یا خدمات مشابه دراماکن عمومی و شرکتها است.
به این ترتیب زن هلندی و یا فرانسوی شاغل میتواند با سپردن مسئولیت کمرشکن خانهداری، آشپزی و بچهداری به مستخدم تایلندی، ترک یا برزیلی یا خیال راحتتری تمام وقت کار کند، و هم میتواند برای بالا رفتن از پلکان ترقی در اجتماع با همسر و یا همکارانش رقابت کند. پیامد دیگر این وضعیت که شاید در نظر اول نهفته میماند و یا مطرح نمیشود، بازتولید روابط مردسالارانه در حفظ وظایف سنتی زن غربی در اداره خانه است. در این مدل باز این زن است که به جای تقسیم وظایف سنگین اداره خانه و بچهها با همسرش، با استفاده از کار تمام وقت زن مهاجر و محروم این وظیفه را از دوش مردش بر میدارد و به یکی از همجنسان رنگی خود میسپارد.
او هم در بهترین حالت با همان تناقضی که «آرنون خرونبرگ» با آن روبروست، مواجه است. و راه چاره را در حمایت فردی از دختر جوان فیلیپینی و یا برزیلی میداند که در غیبت او خانه و بچههایش را اداره میکند.
اگر چه در چند کشور پیشرفته شمال اروپا، طرح نیمه وقت کردن مردان برای کمک به امر خانه و بچه قانونا تصویب شده و حتی درصد کوچکی از مردان هم به دلایل مختلف از آن استفاده کردهاند. اما هنوز تا تقسیم عادلانه وظایف خانهداری و سرپرستی فرزندان میان دو جنس راه زیادی در پیش است. تا روزی سرانجام، حداقل عمل کردن به این وظایف به یک هنجار عادی و طبیعی مردانه در جوامع پیشرفته تبدیل شود.
در هلند، دربحثهای مربوط به «اشتغال و تقسیم عادلانه کار خانگی» هم در سازمانهای زنان و هم در لوایحی که مربوط به حقوق برابر میان زن و مرد هستند، این موضوع هنوز از توجه کافی برخوردار نشده، از آنجا که اکثریت سیاست پیشهگان و قانونگذاران مرد هستند، مدل سنتی تقسیم کارخانگی در پس زمینه طبقه متوسط، سفید و هترو سکسوئل هنوز هم هنجار و «نرم» مورد پذیرش درچارچوب قوانین وضع شده است.
"حاجآقا من را سياسی کرد!" گپوگفتی صميمی با فاطمه کروبی، مريم شبانی و آمنه شيرافکن
متن زير گفتوگويی است که حدود يک سال پيش با فاطمه کروبی انجام شد و همان زمان در هفتهنامه ايراندخت منتشر گرديد. گفتوگو در روزهايی انجام شد که دفتر کار مهدی کروبی پلمپ شده و او خانهنشين شده بود. در اين گفتوگو، فاطمه کروبی از گذشتهاش گفته و دورانی که بيشتر روزهایش را جلوی درب زندان برای ملاقاتها و پیگيری وضعيت مهدی کروبی در دوران مبارزه عليه رژيم پهلوی گذرانده است. اکنون در آستانه روز جهانی زن و در حالی که نزديک به دو هفته است خبری از مکان نگهداری و وضعيت مهدی کروبی و فاطمه کروبی در دست نيست، خواندن اين گفتوگو و آشنايی با زندگی گذشته فاطمه کروبی خالی از لطف نمیتواند باشدظهر بود که به دفتر فاطمه کروبی وارد شديم تا گفتوگويی صميمی و ساده با او داشته باشيم. چهار ساعت در دفتر فاطمه کروبی بوديم و با او حرف زديم؛ از همه جا. از ديروز وامروز. از خودش و از همسرش. از سختیها و شيرينیهای زندگیاش. گفتوگو که تمام شد اصلا خسته نبود. شايد اگر اجباری که ما برای برخاستن و رفتن داشتيم در کار نبود هنوز مینشست و از هر دری برای ما سخن میگفت. ۶۲ ساله است و هنوز سرحال و با انگيزه. نام حقيقیاش فاطمه شريفی است اما نام کروبی بر خود گذاشته تا احترام و وابستگی خود به همسرش را تاکيدی مضاعف کند و اکنون همه او را با اين نام میشناسند. زاده اليگودرز است، زادگاه شيخ مهدی کروبی. آخرين دختر خانواده بود و طبيعتا مورد توجه پدر و مادر:«ما يک پسر و پنج دختر بوديم. در خانوادهای کاملا مذهبی در شهر اليگودرز و در سال ۱۳۲۶ به دنياآمدم.البته تاريخ تولدم در شناسنامه سال ۱۳۲۵ درج شده و داستان هم ازاين قرار بود که دختر قبل از من فوت کرده بود و آن زمان خانوادههايی که بچه زياد داشتند شناسنامهها را باطل نمیکردند و لذا شناسنامه خواهر بزرگم به من تعلق گرفت و نام فاطمه هم از همان شناسنامه روی من باقی ماند.» فاطمه در خانوادهای نسبتا مرفه پرورش میيابد:«پدرم کاسب بود. از نظر رفاهی موقعيت خوبی داشتيم. مادرم بسيار ثروتمند بود و حتی اکنون هم بعضی ازاملاک او در اليگوردز باقی است و هرازگاهی ميان من و خواهرهايم تقسيم میشود. برهمين مبنا هم بود که من هميشه به لحاظ اقتصادی تامين بودهام.»
بعد از دوران کودکی و طی دوران نوجوانی آيا در خانواده مذهبی شما نسبت به دختر سختگيری صورت میگرفت؟ايا تبعيضی ميان شما و خواهرهايتان نسبت به برادرتان وجود داشت؟
اصلا من تبعيض را حس نکردم.در منزل ما برنامههای مذهبی و روضه بسيار برپا میشد اما اجباری روی دخترها نبود. پدرم سختگيری روی ما نداشت و خيلی راحت و بدون دغدغه مرسوم آن سالها ما را به مدرسه فرستاد. فضای شهرستان و خانوادگی هم جوری بود که بدون اجبار خانواده ما دخترها متمايل به استفاده از حجاب چادر شديم. در سن ۱۴ سالگی هم با آقای کروبی ازدواج کردم.
چرا اينقدر زود ازدواج کرديد؟ اجبار خانواده باعث شد؟
در گذشته خلافامروز ازدواج در سن پايين مرسوم بود. لذا من که در ۱۴ سالگی ازدواج کردم استثنا نبودم. البته رشد دختران در زمان ما با رشد دختران امروزی قابل مقايسه نيست و ما به نسبت امروزیها خيلی قوی بنيه بوديم.
اين وصلت منطقا از طريق رابطه و دوستی دو خانواده و پدر آقای کروبی و پدر شما سر گرفته بود؟
بله. پدر آقای کروبی از شخصيتهای مبارز و مشهور و فوق العاده استان لرستان بود که در شهر اليگودرز زندگی میکردند.اما ماجرای وصلتاينطور بود که من به همراه پدر و مادرم به مشهد سفر کرده بودم و در مسير بازگشت طبق معمول آن سالها قم را هم زيارت کرديم. در قم هنگام سوار شدن به قطار ازنا و اليگودرز، داخل کوپه نشسته بوديم که يک روحانی جوان وارد شد و پيرزن و دختر جوانی را مشايعت میکرد. پدرم او و مادرش را به من و مادرم معرفی کرد و گفت کهايشان همسر و پسر آقای کروبی هستند. آن طلبه جوان بعد از مشايعت مادر و خواهرش از قطار پياده شد و ما چند ساعتی با مادر و خواهرش همسفر شديم. خلاصه اولين ديدار من و آقای کروبی همان ديدار کوتاه در قطار بود که آن زمانايشان حدودا ۲۳ ساله بود.
و بعد هم که خواستگاری؟
بله. مدتی بعد خانواده کروبی موضوع خواستگاری را با پدرم درميان گذاشته بودند که پدرم ابتدا به علت سن کم من قبول نکرده بوداما بستگان واسطه شدند و پدر راضی شد و بعد از يک ديدار که من با مهدی کروبی داشتم قبول کردم که با او ازدواج کنم و از روزی که من وارد زندگی مهدی کروبی شدم تا بهامروز او معلم و همراه و همکار من بوده است.
چه سالی ازدواج کرديد؟
ارديبهشت ۱۳۴۱ ازدواج کرديم و برای زندگی به قم نقل مکان کرديم. محيطی که زندگی میکردم يک محيط مذهبی عادی بوداما در قم وارد يک محيط مذهبی سنتی و روحانی شدم.
شما از درون محيط خانواده که از نظر رفاهی هم در وضعيت خوبی بوديد به يکباره وارد محيط طلبگی قم شديد.اين تفاوت وضعيت شما را آزار نمیداد؟
طبيعتا برای من که سن کمیهم داشتم سختیهای خاص خود را داشت.راستش آقای کروبی تمامیخلاءها را پر کرده بود. من هيچ وقت احساس غربت و کمبود نمیکردم. مثلا در قم وقتی با آقای کروبی بيرون میرفتم میديدم که زنان طلاب همگی چادر مشکی بر سر دارند و پوشيه هم به صورت زدهاند. مناما چند ماه اول زندگی در قم با پوشش شهر خودم رفت وآمد میکردم. مثلا کفش کرم رنگ میپوشيدم و چادری با گلهای ريز سر میکردم و خيلی هم رو نمیگرفتم و چادر را معمولی سر میکردم. وقتی زنان ديگر را با چادر مشکی و پوشيه میديدم تعجب میکردم که چطور آقای کروبی من را همراه خودش بيرون میبرد و اعتراضی به نوع پوشش من نمیکند. بعد از مدتی خودم احساس کردم که بايد چادر مشکی سر کنم.
يعنی پوشيدن چادر مشکی و تغيير پوشش سنتی تماما خواست خودتان بود و ترغيبی از سوی آقای کروبی صورت نگرفته بود؟
کاملا انتخاب خودم و برازنده آن محيط بود. مادر آقای کروبی به قمآمده بودند و با همراهیايشان به بازار رفتم و چادر مشکی تهيه کردم. مدتی بعد هم يک روز به آقای کروبی گفتم که میخواهم پوشيه بزنم.ايشان هم پاسخ داد که هرطور دوست داری میتوانی عمل کنی. جالباين بود که آن روزها وقتی به منزل دوستان و طلاب ديگر میرفتيم که همسرانشان هم چنين پوششی داشتند از من میپرسيدند که بالاخره برای پوشيدن چادر مشکی و پوشيه تحت فشار قرار گرفتهام که من پاسخ میدادم اصلا اجباری در کار نبوده و صددرصد خودم انتخاب کردهام. چون خودم با تشخيص و علاقه پوشيه را انتخاب کردم تا سال ۶۱ ديگر هيچ وقت پوشيه را بر نداشتم به جز وقتی که برای ملاقات با آقای کروبی به زندان قصر و اوين میرفتم و مامورين مجبور میکردند که پوشيه را برداريم. حتی از سال ۱۳۴۹ که خانه و زندگیمان به شميران منتقل شد، به رغم حضور بيشتر افراد حکومتی در آن منطقه و رفت وآمد خانمهای بدون حجاب من همچنان پوشش خودم را تغيير نداده بودم. بعد از انقلاب وقتی که مديريت بيمارستان شهيد مصطفی خمينی را پذيرفتم، هنوز پوشيه داشتم و پرستاران و پزشکان تعجب میکردند کهاين ديگر چه نوع پوششی است.
اما شما ابتدا در همين بيمارستان پوشيه را برداشتيد. چرا به يکباره پوشش خود را تغيير داديد؟
کثرت کار و حضور در بيمارستان و نيز روبهرو شدن با پرسنل بيمارستان از جمله پزشکان و پرستاراناين احساس را به من داد که نمیتوانم با پوشيه کارم را ادامه دهم و لذا سرانجام پوشيه را برداشتم و به جای آن از عينک دودی استفاده کردم. به هرحال تعصبات مذهبی داشتم و دارم.
شما خيلی جوان ازدواج کرديد طبيعتا اطلاعات سياسی و اجتماعی زيادی نداشتيد.آيا آقای کروبی به ارتقای دانش شما هم حساس بود؟
خيلی زياد. مثلا يک رسم ماايرانیهااين است که خانمها برای آذوقه زمستان ترشيجات و رب گوجه وامثالهم تهيه میکنند. من هم مستثنی نبودم و هرگاه مادر آقای کروبی به قم میآمدند با کمکايشان در کار تهيه اين آذوقه برمیآمدم.اما آقای کروبی به من میگفت که مصرف رب گوجه و ترشيجات يک خانواده دو نفری خيلی کم است و بهتر اين است که به جای مشغول شدن و وقت گذاشتن برایاين کارها مطالعه کنم. هميشه من را به مطالعه و درس خواندن تشويق میکردند.اين ديدگاه در چهل سال قبل آن هم در يک طلبه بسيار نادر و با ارزش بود.
آيا توصيهای هم برای مطالعه کتاب خاصی به شما داشتند؟
اجبار نمیکردند اما خودشان برايم کتاب میآوردند. گاهی رمان و داستان و گاهی هم روزنامه و مجلات را میآوردند و چون من اصلا شناخت سياسی نداشتم، عکسهای اعدام مبارزينی همچون بخارايی و خليل طهماسبی را به من نشان میدادند و دليل مبارزات آنها را توضيح میدادند.
***
مهدی کروبیاما يکی از روحانيون مبارزی بود که بعد از وقايع سال ۴۲ به دليل علاقه وافر بهامام خمينی وارد مبارزه با حکومت پهلوی شد و برهمين مبنا هم چندين بار به زندان افتاد. محکوميتهای متعدد را مهدی کروبی در زندان تحمل کرد و فاطمه، همسر جوان او در خانه و همراه با فرزندان. تازه يکسال از زندگی مشترک آنها میگذشت که مهدی کروبی بازداشت شد:« روز ۱۵ خرداد ۴۲ بود که من در اليگودرز بودم و خبردار شدم که تعداد زيادی از شخصيتهای سياسی از جمله مهدی کروبی را بازداشت کردهاند.»
بهاين ترتيب شما سالهای آغازين زندگی به رغم سن پاييناما خيلی زود درگير پيگيری وضعيت پروندههای آقای کروبی شديد و جوانی سختی را گذرانديد؟
بله. به خصوص اينکه من سه سال بعد از ازدواجم بچهدار شدم و اولين پسرمان که حسين نام گرفت به دنيا آمد و من همزمان بايد ازاين بچه نگهداری میکردم و همزمان هم برای ادامه تحصيل به کلاسهای شبانه میرفتم و اجازه گرفته بودم که ننوی بچه را هم سرکلاس ببرم و مراقبش باشم. يادم میآيد که آقای کروبی بعد از تبعيدامام به نجف، سفری به نجف داشت که نزديک يکسال طول کشيد و از نجف برای من نامه مینوشتند. دو روز بعد از مراجعت از نجف در خانه خودمان در قم نشسته بوديم که ناگهان ديدم که دو مرد کراواتی وارد حياط شدند و من حدس زدم که برای بازداشت آقای کروبیآمدهاند. وقتی او را بردند، من دست به کار شدم و چون حسين کوچک بود و شيطنت میکرد پايش را به کرسی بستم تا تکان نخورد و اعلاميههايی را که کروبی با خودش از نجف آورده بود به همراه کاغذهای مهم ديگر همه را در يک کيسه ريختم. به «مدرسه خان» رفتم و از خادم سراغ آقای سيد محمود دعايی را گرفتم و کيسه را بهايشان تحويل دادم و خبر بازداشت آقای کروبی را به آقای دعايی دادم. همان شب مامورين برای گشتن منزل به خانهآمدند و خوشبختانه چيزی پيدا نکردند. مدتی بعد هم خبر دادند که برای ملاقات به ژاندارمری قم برويم. من هم غذايی تهيه کردم و حسين را بغل کردم و به ديدار آقای کروبی رفتم. آنجا او گفت که میخواهند تبعيدش کننداما از مکان تبعيد اطلاع ندارد. در حين ملاقات ناگهان يک کاميون آمد و آقای کروبی را سوار کردند و به همراه دو ژاندارم بردند. چند روز بعد خودشان اطلاع داد که در گنبد کاووس است و من هم میتوانم به او ملحق شوم. خانه و زندگی را جمع کردم و با بچه راهی گنبد شدم و در اتاقی که يکی از افراد خير منطقه در اختيارمان گذاشته بود زندگی را دوباره شروع کرديم.
چه مدت در گنبد زندگی کرديد؟
چهارماه آنجا بوديم و دراين مدت هم رسم بود که بسياری از شخصيتهای مبارز سياسی به ديدار تبعيدیها میرفتند و به ديدارما هم میآمدند. در دوران تبعيد، سه بار آقای کروبی مجبور بود برایامتحانهای دانشگاه به تهران بيايد. چون تبعيدی حق ندارد که از شهر خارج شود و هر روز صبح هم بايد در ژاندارمری برگه حضور خود راامضا کند لذا نيمه شب از گنبد به سمت تهران خارج میشد و شب بعد به گنبد برمیگشتند و يک روز غيبت را با بهانه مريضی يا بهانهای ديگر توجيه میکردند.
شما هنوز جوان بوديد و درعين حال سياسی نبوديد.ايا هيچگاه اتفاق افتاد که نسبت به فعاليتهای سياسی آقای کروبی معترض شويد و ازايشان درخواست کنيد که فعاليت خود را کم کنند؟
زمانی کهايشان در خانه بود آنقدر به من آرامش میداد و آنقدر با من همراهی میکرد که شيرينیاين رفتار بر تمامیتلخیهای ديگر فائق شده بود. از طرف ديگر میدانستم که آقای کروبی به راهی که انتخاب کرده اعتقاد و علاقه دارد و من هم نمیتوانم جلوی اعتقاد و علاقه او را بگيرم. جالباين بود که بعد از پايان دوران تبعيد و بازگشت به قم بود که من به اليگودرز رفتم که خبر رسيد آقای کروبی را گرفتهاند. من باردار بودم و اجبارا تا به دنياآمدن پسر دومم در اليگودرز ماندم و فقط از راديو بغداد و توسط آقای دعايی شنيده بوديم که او را به زندان قزل قلعه تهران منتقل کردهاند و ضرب و شتم هم شده است. مدتی بعد از به دنياآمدن پسرمان که اسمش را پدر آقای کروبی محمدتقی گذاشت، به همراه پدر آقای کروبی به تهرانآمديم و مدت ۲۰ روز هر روز به مقابل زندان میرفتيم اما اجازه ملاقات نمیدادند. روزهای خيلی سختی بود. حسين کوچک و محمد تقی هم نوزادی چهل روزه بود. در يکی از همين روزها يک ژاندارم شايد دلش به حال من و بچهها سوخت و جلوآمد و کاغذ کوچکی به من داد و گفت که میتوانی برای همسرت يادداشت بدهی. من هم برای آقای کروبی نوشتم:«چند روزی است همراه پدرتان و بچهها جلوی زندان میآييم اما ملاقات نمیدهند و فرزند دوممان هم متولد شده و نامش را محمدتقی گذاشتهايم.» آن زمان آقای کروبی در انفرادی بود و فردای آن روز همان ژاندارم يادداشت آقای کروبی را که پشت همان کاغذ نوشته بود به من داد که ايشان نوشته بود:«خيلی خوشحال شدم که از وضعيت خود و بچهها به من اطلاع داديد.»
اين زندان مربوط به چه سالی بود؟
سال ۴۴ بود. وقتی که ديدم ديگر ملاقات به من نمیدهند به قم برگشتم تااينکهايشان را به زندان قصر منتقل کردند. آن زمان زندان قصر برای زندانيانی که از کميته مشترک و قزل قلعه به آنجا منتقل میشدند واقعا به مثابه قصر بود. وقتی مطلع شدم که به قصر منتقل شدهاند برای ملاقات به تهران آمدم و اولين ديدار آقای کروبی با دومين پسرمان در زندان قصر انجام شد.
دراين سالهايی که آقای کروبی در زندان گذراندهاند و شما بار نگهداری و تربيت بچهها را به دوش میکشيديد ايا هيچگاه مستاصل شديد؟
يکبار در قماين احساس به من دست داد. هنوز تقی نوزاد بود و من تازه او را خوابانده بودم که حسين به بهارخواب رفته بود و ناگهان در پی يک لحظه غفلت من از بهارخواب به حياط افتاد. هراسان رفتم و ديدم که سرش نشکستهاما بيهوش شده است. بچه را بغل کردم و به مطب دکتری که سر کوچه بود بردم.اين پزشک ارتشی بود و درعين حال پزشک حاذقی بود. پزشک به من گفت که بچه را در مطبش بستری میکند و به من گفت که بروم و پدر بچه را خبر کنم. کمیناراحت شدم و درعين حال لزومینديدم که به پزشک بگويم که پدر بچه در زندان است. بهانه آوردم که پدرش مسافرت است و در منزل بچه کوچک ديگری دارم و بايداين کودک را هم به خانه برگردانم. پزشک با اکراه و نارضايتی دستوراتی برای مراقبت از حسين به من داد و اجازه داد که به جای بستری کردن در بيمارستان از بچه در خانه مراقبت کنم. خلاصه شب و روز بسيار سختی را گذراندم تا حال بچه مساعد شد.
شما تنها خانمینبوديد که همسرتان زندانی بود.ايا با زنان ديگر که همسرانشان زندانی بودند هم ارتباط داشتيد؟
بله. ارتباط تنگاتنگی داشتيم و تنها چيزی که به ما آرامش میداد همين ارتباطها بود. انصافا اشرف خانم، دخترآيتالله العظمی منتظری خيلی در قضيه همراهی همسران زندانيان تلاش میکرد و در تقويت روحيه ما که جوانتر بوديم خيلی موثر بود.
***
فاطمه کروبی پس از ۵ سال زندگی در قم که نيمیرا هم بدون همسر گذرانده بود سرانجام در سال ۱۳۴۶ با همراهی مهدی کروبی به تهران نقل مکان میکند و فاز جديدی از زندگی درمقابلش گشوده میشود:«سال ۴۶ به تهران نقل مکان کرديم و در محله قياسی خانهای خريديم و آقای کروبی در شهرری و مدرسه جهان آرا با نام مستعار مهدی اسلامیتدريس میکرد. چهار سال دراين خانه زندگی کرديم و خاطرات زيادی ازاين دوران دارم. بارها اتفاق افتاد که محمد منتظری با يک يا دو نان تافتون در دست و قطعهای حلوا ارده، سر ظهر به خانه ما میآمد تا ناهارش را در کنار ما بخورد. برمبنای زندگی طلبگی همگی عادت کرده بوديم که زندگی ساده و بی پيرايه و تجملی داشته باشيم. تنها خواسته اصلی آقای کروبی از من هميشه مراقبت و نگهداری و تربيت بچهها بود. سال ۴۹ بود که آيتالله طالقانی از آقای کروبی برای پيشنمازی مسجد حکمت در چيذر تهران دعوت کرد و ما در شميران ساکن شديم.»
مطمئنا وقتی آقای کروبی پيشنماز مسجد شدند منزلشان هم محل رفت وآمد مردم شد.ايا اين رفت وآمدها و ميهمانداریها شما را آزار نمیداد؟
چون تشريفاتی در کار نبود و همه چيز ساده برگزار میشد، مشکلی نداشتم. به علاوه دراين زمان ارتباط تنگاتنگی با خانواده زندانيان سياسی و به خصوص با مادر رضايیها پيدا کردم. دراين زمان بود که همراه با ساير مادران و زنان زندانيان گاهی جلوی دادستانی تحصن میکرديم. از ديد ما رژيم شاه حکومتی فاسد و وابسته به بيگانه و مستبد بود و ما وظيفه داشتيم کهاين رژيم را سرنگون کنيم. و چون اعتقاد به هدف داشتيم هميشه هم به مدد خدا روحيه داشتيم.
آقای کروبی زمان زيادی را در زندان میگذراند.اين مدت آيا فشار اقتصادی شما را آزار نمیداد؟
در دورانی کهايشان در زندان بود شکر خدا هيچ وقت در شرايط بد اقتصادی نبودم و برایاينکه حتی آقای کروبی تصور بهتری هم نسبت به وضعيت من و بچهها داشته باشند هميشه بيشتر از احتياج او مايحتاج به زندان میبردم تا در اختيار زندانيان شهرستانی قرار دهد.
اين همه سال زندان واين همه رفتوآمد به زندان و ملاقات و در عين حال بچهداری هيچ وقت باعث نمیشد که روحيهتان خراب شود واين روحيه را در ملاقاتها به آقای کروبی منتقل کنيد؟
اصلا. يکبار برای ملاقات به زندان قصر رفته بودم که خبر دادند آقای کروبی را برای محاکمه به دادگاه بردهاند. همان جا ماندم تااينکه نزديک عصر زندانيان محاکمه شده را به زندان برگرداندند و اجازه ملاقات با خانواده دادند. ميزان حکم را از او پرسيدم و پاسخ شنيدم که ۵ سال حکم حبس خورده است. من ناگهان به آقای کروبی گفتم که چرااينقدر کم! انتظار خيلی بيشتر ازاين مدت را داشتم. يادم میآيد که من چون رای گيری برای حزب رستاخيز را گناه میدانستم در آن شرکت نکردم. چند روز بعد که برای ملاقات به زندان قصر رفتم، وقتی مامور شناسنامه من را گرفت و ورق زد، شناسنامه را به من پس داد و گفت که نمیتوانم ملاقات داشته باشم. وقتی اعتراض کردم و دليل را خواستم پاسخ داد که شناسنامه شما مهر رستاخيز ندارد. خلاصه من را از صف بيرون کردند و من توسط مادر يکی از زندانیها که به ملاقات پسرش رفت به آقای کروبی پيغام رساندم که به علت مهر نداشتن شناسنامهام نمیتوانم باايشان ملاقات کنم. چند هفته ممنوعالملاقات شدماما روحيهام را کاملا حفظ کرده بودم. فقط يکبار منوچهری از شکنجهگران معروف ساواک که نامش را زياد شنيده بوديم يکبار با منزل تماس گرفت و گفت که فردا ساعت ۴ بايد به کميته مشترک بروم. تصور مناين بود که کميته مشترک به اضافه منوچهری يعنی تحويل جنازه زندانی. شبانه روز خيلی سختی را پشت سرگذاشتم تا به کميته مشترک رفتم. اول منوچهری داخل اتاقآمد و چند دقيقه بعد آقای کروبی را به اتاق آوردند و کيسهای که روی سرش کشيده بودند را برداشتند و من ازاينکه میديدم او سالم است شاکر خدا بودم. اجازه بدهيد يک خاطره هم تعريف کنم. اواخر سال ۵۳ يک روز در خانه نشسته بوديم و آقای کروبی در حال گوش دادن راديو بود که يکباره زنگ خانه زده شد. قبل ازاينکه در را بازکنم سه نفر از روی ديوار به داخل حياط پريدند و من که از کوره در رفته بودم با تندی و عصبانيت شروع به صحبت با آن سه مامور ساواک کردم. يکی از مامورها رو کرد به آقای کروبی و گفت که به همسرتان تذکر دهيد که به ما اهانت نکند.اما با من برخوردی نکردند. آن زمان وقتی برای بازداشت فردی میآمدند ديگر به دنبال اعلاميه نبودند بلکه منزل را برای پيدا کردن اسلحه تفتيش میکردند. مااما جزوهای از حنيف نژاد که داشتن آن حکم سنگينی داشت و چند چک مربوط به کمک به خانواده زندانيان را زير پتوی کرسی نگهداری میکرديم و در حينی که مامورين مشغول تفتيش خانه بودند من خيلی سريع آن جزوه و چکها را برداشتم و در لباسم جاسازی کردم. صدای کاغذهااما از زير چادرم بلند شد و مامور نگاهی به من کرد و دستور داد که بشينم و ديگر حرکت نکنم. آن شب کروبی را بردند و او بعد از آزادی برايم تعريف کرد که :«در تمام مسير منتهی به کميته مشترک تمام فکر و ذکرم را آن جزوه و چکها پر کرده بوداما وقتی در بازجويیها هيچ پرسشی درباره آن مدارک از من نشده بود برايت خيلی دعا کردم و فهميدم که مدرکی دست ساواک نيفتاده است.»
آيا طیاين مبارزات هيچ وقت شد که احساس کنيد شايد ازامروز ديگر هيچگاه آقای کروبی را نبينيد؟
بله. روزهای آخر منتهی به پيروزی انقلاب بود که ازهاری حکومت نظامیدر تهران و چند شهر بزرگ اعلام کرده بود.امامامر کرده بودند که بايد حکومت نظامیلغو شود و راديو و تلويزيون هم هنوز در اختيار رژيم بود و تنها وسيله برای اعلام نظرامام استفاده از وانت و بلندگو بود که بسيار هم کار خطرناک و فداکاری بزرگی بود. در منزل نشسته بودم که آقای کروبی تلفن کرد و به من گفت:«امام حکومت نظامیرا در ۱۲ شهر لغو کردهاند و ما با وانت قرار است در شهر بچرخيم و حکمامام را اعلام کنيم. شما نگران نباش و به خدا توکل کن و تنها مراقب بچهها باش.» بعد ازاين تماس تلفنی ديگر قضيه را تمام شده میدانستم فکر میکردم که ديگر هيچ وقت آقای کروبی را نخواهم ديد.
***
شما بعد از انقلاب برخلاف همسر بسياری از روحانيون به صحنهآمديد و سمت اجرايی و مديريتی گرفتيد و نهايتا به نمايندگی مجلس هم رسيديد.اين حضور اجتماعی خواست خودتان بود يااينکه درخواست آقای کروبی بود؟
اگر ديدگاه و روحيات آقای کروبی نبود من به تنهايی نمیتوانستم موفق شوم. هم خواست خودم مهم بود و هم حمايتهای آقای کروبی.اما انگيزه حضور اجتماعی را از يک اتفاق گرفتم. بعد از حکمامام برای آقای کروبی در کميتهآمداد يک روزايشان به من گفت که میخواهد از يک آسايشگاه مجروحان ضايعه نخاعی رويدادهای انقلاب ديدن کند و من هم اگر بخواهم میتوانم همراهش بروم. وقتی وارد آن مرکز توانبخشی شدم با خانمهای مصمم و جدی مواجه شدم که با انگيزهای الهی مشغول کار بودند. چند تن ازاين خانمها از من پرسيدند کهاياامادگی دارم بعدا هم بهاين آسايشگاه سر بزنم و با آنها همکاری کنم. جواب قبول دادم و بعد از ديدار هم به آقای کروبی گفتم که خانمها از من دعوت کردند که به آنها سربزنم و کروبی هم استقبال کرد و حضور من از همان زمان جدی شد. بعد از چند جلسه که بااين خانمها نشست داشتم يک روز آنها درخواست کردند که از آقای کروبی بخواهم ساختمان جديد و بزرگتری برای نگهداری معلولين آسايشگاه فراهم کند. آقای کروبی با آقای خاموشی، رئيس بنياد مستضعفان صحبت کرد و مدتی بعد ساختمانی که متعلق به پسرخاله شاه بود و مصادره شده بود را به عنوان آسايشگاه در اختيار ما گذاشتند. و من از همان زمان کارم را آغاز کرده و شروع به خريد تخت و وسايل مورد نياز برای آسايشگاه کردم و مدير آن مرکز شدم. يکسال بعد از جنگ استانها هم برای نگهداری مجروحان جنگی نياز به آسايشگاه داشتند و لذا اقدام کردم و در اصفهان و شيراز و مشهد هم آسايشگاه توانبخشی تاسيس و راهاندازی کرديم. تااينکه در سال ۶۱ و بعد از رياست آقای کروبی بر بنياد شهيد يک روز معاونين بنياد پيشنهاد داده بودند که من مديريت بيمارستان مصطفی خمينی را برعهده بگيرم.اين بيمارستان مشترکا در اختيار سپاه و بنياد شهيد بود. مديريت بيمارستان را با توجه به سابقهای که در مديريت آسايشگاه توانبخشی داشتم قبول کردم.
مشخصا وظيفه شما در بنياد شهيد چه بود؟
در طول هشت سال جنگ وظيفه معاونت تهيه دارو و درمان و ابزار پزشکی و نيز انتقال مجروحين به اقامتگاههای استانی بنياد شهيد را بر عهده داشتم.نهايتا هم در تاسيس و تکميل و تجهيز و مديريت ۹ بيمارستان و دهها کلينيک تخصصی و داروخانههای شبانهروزی فعاليت کردم. درايلام بيمارستان تاسيس کردم و مدت يک سالونيم، ماهی يکبار بهايلام میرفتم و برمیگشتم تا بالاخره يک بيمارستان ۲۰۰ تختخوابی مجهز به نامامام خمينی درايلام ساخته شد. خلاصه يکی از افتخاراتم تجهيز کردن بيمارستانها و تاسيس مراکز درمانی تخصصی در سراسرايران است. برای اولين بار برای بيمارستان خاتم الانبيا دستگاه سنگشکن را بهايران وارد کردم تا ديگر بيمارانايرانی راهی کشورهای ديگر نشوند. دستگاه پيش رفته را هم برای اولين بار بعد از انقلاب برای بيمارستان مصطفی خمينی وارد کردم و دليلش هماين بود که يادم هست که پروفسور سميعی معروف بهايرانآمده بود ومجروحان جنگی را ويزيت میکرد. پروفسور سميعی به ديدن آيتاللهخامنهای که آن زمان رئيس جمهور بود رفته و بهايشان گفته بود که دستگاههای راديولوژیايران بسيار عقب مانده است. همين حرف کافی بود تا اقدام کنيم و دستگاه سيتی اسکن وارد کنيم.
شما اين تجهيزات را از طريقامکانات مالی بنياد شهيد تهيه میکرديد؟
تماما از امکانات بنياد شهيد و حمايتهای بیدريغ حضرتامام از آقای کروبی بود.
اقدامات شما به نوعی موازی کاری با فعاليتهای وزارت بهداشت بود که قطعا بودجه کمتری هم از بنياد شهيد داشت. اقدامات شما هيچگاه مورد اعتراض وزير بهداشت قرار نگرفت؟
اتفاقا وزير وقت بهداشت آقای دکتر منافی بود و نسبت به ساخت و تاسيس مراکز درمانی و داروخانهها معترض بود.
اعتراض آنها به هرحال وارد بود. شما چه پاسخی بهاين اعتراضها داشتيد؟
من هميشه بعد از تجهيز و تاسيس هر مرکز درمانی از وزارت بهداشت درخواست میکردم که آن مرکز را با توجه به استاندارهای خود مورد سنجش قرار دهد که خوشبختانه همه مراکز هم درجه يک محسوب میشد.
دکتر منافی راضی میشد و موازی کاریها را به جان میخريد؟
نخير.ايشان هميشه با من بگومگو داشتند به اضافهاينکه ديدگاه دکتر منافی به زنان ديدگاهی سنتی و متحجرانه بود و يکبار به من پيغام داد که بهتر است خانه نشين شوم و خانهام را اداره کنم.اين سخن و اختلافات ديگر باعث شد که جناب ميرحسين موسوی که نخست وزير بودند نمايندگانی تعيين کنند و حرفهای من و دکتر منافی را بشنوند و اختلافات را رفع کنند. آقای فيروزآبادی که آن زمان مسوول هلال احمر و پزشک عمومیبود به همراه آقای حميد روحانی ماموريت يافتند که حرفهای من و آقای منافی را بشنوند. نهايتا من محکوم نشدم.
در چنين موقعيتهايی آيا خودتان از عهده پيش بردنامور بر میآمديد يا از آقای کروبی هم کمک میگرفتيد؟
بدون شک مدد میگرفتم. مشاور واقعی من آقای کروبی بود و نماينده ايشان در سمتهايی که به من واگذار شده بود بودم. حتی زمانی که نماينده مجلس بودم، نطقام رااماده میکردماما به آقای کروبی نشان میدادم و اگر همايرادی به آن میگرفت و من آن ايراد را وارد نمیدانستم سعی میکردم که او را توجيه کنم. قبول کنيد که اگر همراهی همسر نباشد هيچ خانمینمیتواند موفق شود.
در زمان جنگ دو پسر شما به جبهه رفتند و حتی پسر دوم شما يک پايش را هم از دست داد. با توجه بهاينکه شما از نزديک با وضعيت مجروحين و تعداد شهدا اشنا بوديد ايا با جبهه رفتن فرزندان خود مخالفت نکرديد؟
من در محيط کارم هم در بيمارستان و هم در معاونت درمان و داروی بنياد شهيد مستقيما با فداکاریهای جواناناين کشورآشنا بودم و لذا بيشتر هم احساس مسووليت میکردم. حسين هنوز موعد سربازیاش هم نرسيده بود که برای اولين بار به صورت بسيجی به جبهه رفت و من ماهها از او خبر نداشتم و چند روز پس از فتح خرمشهر بود که به تهران بازگشت و من دانستم که سالم است. محمدتقی هم اولين بار به صورت بسيجی به جبهه رفت. هنوز دانشآموز دبيرستان بود و سن کمیداشت. من فقط میدانستم که به کردستان اعزام شده و مدت چندماه هيچ خبری از او نداشتم تااينکه به تهران بازگشت. محمد تقیاما در چهارمين باری که به جبهه رفت در عمليات کربلای ۵ مجروح شد و به صورت ناشناس به تهران منتقل شد و وقتی از روی پلاکش فهميده بودند که پسر کروبی است از بيمارستان شهدای تجريش با منزل تماس گرفتند و خبر بستری شدنش را به ما دادند. او را به بيمارستان مصطفی خمينی منتقل کرديم و همان روز هم پايش را قطع کردند و اکنون هم من و پدرش بهاين بسيجی جانباز که با تحصيلات عالی استاد دانشگاه شده بسيار افتخار میکنيم. يکی از اهداف تمام اعضای خانواده مااين بوده که هميشه در کنار مردم باشيم و خوشبختانه فکر میکنم بهاين هدف رسيدهايم.
***
فاطمه کروبی هم زنی است از جمله زنانايرانی، با درک و تجربه همان نگاههای مردسالارانه به زن. بیسبب نبود که از او بپرسيم طیاين همه دوران مديريت اجرايی و به خصوص سالهای حضورش در وزارت کار موقعيت زنانايران را چگونه میبيند و پاسخ شنيديم:«من زنی هستم که ۳۰ سال است کار اجرايی و مديريتی میکنم. در تماماين مدت فهميدهام که استعداد و توانمندی و دقت کار خانمهایايرانی بینظير است.اما در کشور ما ظلم بزرگی به زنان میشود و از توانمندیهای زنان در هيچ دولتی استفاده نشده است. زن در نگاه مسوولينايران هميشه به عنوان شهروند دوم مطرح است و اجازه رشد به زنان نمیدهند.»
شما به هرحال نماينده مجلس بوديد. چقدر در قالب يک قانونگذار انگيزه داشتيد و تلاش کرديد که نگاه سنتی و محدوديتهای زنان از ميان برود؟
در همان مجلس پنجم ما ۱۴ خانم بوديم که تاکنون بيشترين تعداد نماينده زن در مجلس است با محدوديتهايی مواجه بوديم يک روز يکی از خانمهای نماينده بلند شدند و پيشنهادی را راجع به مسائل زنان مطرح کردند که ناگهان يکی از نمايندگان فرياد زد:«زنيکه بشين». من خدمت آن نماينده مرد رفتم و بهايشان گفتم که بسيار برايش متاسف هستم که تکريم امام خمينی به جايگاه زن را نشناخته و به يک نماينده که هم شأن اوست توهين میکند. متاسفانه تفکر متحجرانه حاکم بر جامعه ما نخواهد گذاشت که زنان از توانمندیهای خود بهره مند شوند.
در مجلس پنجم با توجه به تعداد بيشتر خانمها آيا توانستيد طرحی را هم برای مسائل زنان تصويب کنيد؟
تلاش زيادی صورت گرفت اما هنگام رایگيری مردان مجلس ما را تنها میگذاشتند و کاری از پيش نمیرفت. اين راهم بگويم که وقتی برای نمايندگی مجلس پنجم کانديدا شدم، مهندس بهزاد نبوی ردصلاحيت شد و من تاييد صلاحيت شدم. گروههای متمايل به ما تصميم به تحريم و عدم شرکت در انتخابات گرفت و از من هم خواستند که انصراف بدهم. از آقای کروبی مشورت گرفتم وايشان گفت که نمیخواهد ارادهای را بر من تحميل کنداما گروهها هيچکدام پشت سر من نيستند و خودم به تنهايی بايد گليمم را از آب بيرون بکشم. من تنها ماندماما در صحنه باقی ماندم و به سختی برای خود تبليغ کردم و نهايتا هم به عنوان نماينده مردم تهران رای آوردم.
شما همسر يکی از روحانيون متنفذ جمهوری اسلامیهستيد و از طريقايشانامکان دسترسی به بسياری از مسوولين را داشتهايد. میدانيد که در سالهای اخير گروههايی تحت عنوان جنبش زنان فعاليتهايی داشته و خواستههايی را مطرح کردهاند. شما خودتان هم تشکلی به نام مجمع اسلامیبانوان برای پيگيری خواستههای سياسی زنان داشتهايد. چقدر سعی کرديد که خواستههای گروههای مختلف زنان را بفهميد و آن خواستهها را به بدنه قدرت منتقل کنيد؟
تفکر خانوادگی من مطلقا تفکر بستهای نبوده است و لذا هيچ وقت سعی نکردم که از گروههای مختلف زنان فاصله بگيرم. حتی چند بار با خانم شادی صدر و ديگر دوستانشان ديدار داشتهام و درخواست کردهام که با مجمع اسلامیبانوان همکاری داشته باشند. در قضيه کمپين هم هميشه به خانمها میگفتم که يکامضای من مهم نيست. خواستههای کمپين خواستههای ۳۵ ميليون زنايرانی است. به خانم صدر میگفتم که با گروههای مختلف زنان میتوانيم نشستهای متعدد داشته باشيم و سپس من خواستهها را به دليل دسترسی راحت تر به مراجع میتوانم با آنها مطرح کنم. اما متاسفانه به دليل کثرت کار و مشکلات خانمهااين نشستها با قدرت شکل نگرفت. اما من هميشه برایاين نشستها اعلامامادگی میکنم و هيچ وقت کوتاهی نکردهام. در عين حال معتقدم زنانی که برای خواستههای برحق خود تجمع میکنند که هيچگاه قصد براندازی ندارند. بايد مطالبات و حرفهای آنها را شنيد نهاينکه آنها را بازداشت و محکوم کرد.
شما دختر نداريد اما چهار عروس داريد. چقدر عروسهايتان را برای فعاليتهای اجتماعی تشويق میکنيد؟
سه عروسم حقوقدان هستند و هميشه به شوخی به بچهها میگويم يک ساختمان بگيريد و يک مرکز حقوقی تاسيس کنيد.عروس ديگرم هم نقاش و هنرمند است و هميشه به عروسها توصيه میکنم که فعاليتهای اجتماعی خود را بيشتر کنند.
***
صحبت از گذشته و ديروز که تمام شد و وقت هم که گذشته بود، دلمان نيامد بدون طرح پرسشی درباره امروز با فاطمه کروبی خداحافظی کنيم. میخواستيم بدانيم کهاين روزها را چگونه میگذراند. روزهايی خاص. روزهايی که شيخ مهدی کروبی بيشتر وقت و چهبسا تمام وقت خود را در خانه میگذراند و فاطمه کروبی نيمیاز روز را بيرون خانه به رتق و فتق کارهای دفترش میگذراند. پس جرات کرديم و پرسيديم:
اين روزها و پس از پلمپ شدن دفتر کار و دفتر حزب آقای کروبی مسلما ايشان وقت بيشتری را در منزل میگذرانند. شما که سالها بيشتر وقت خود را خارج از منزل میگذرانديد بااين تجربه جديد چگونه کنارآمديد؟
چون من و آقای کروبی و چهار پسرم همگی همکار و همراه يکديگر هستيم، احساس میکنيم که مسير تازهای برای زندگی ما پيشآمده و بايد آن را طی کرد. وقتی شنيدم که دفتر حزب و دفتر شخصی آقای کروبی را پلمپ کردهاند شتابان به سمت دفترايشان رفتم. دفتر پلمپ شده بود و من به سمت منزل رفتم و به آقای کروبی گفتم :« بعد از سالها مبارزه و سختی و خدمت به مردم به خانه خوشآمدی اما دفتر شخصی من به روی شما باز است و افتخار دهيد که در دفترم ميزبان و منشی شما باشم.» آقای کروبی نپذيرفت و ترجيح داد که در خانه بماند. من هم فعاليت خود در خانه را افزايش دادم و بيشتر از قبل به کارهای خانه میرسم و درعين حال کارهای بيرون خودم را انجام میدهم. مقيد هستم که در خانه خلائی پيش نيايد و گاهی حتی تا نيمیاز شب غذا میپزم تا روز بعد که در منزل نيستم ناهار آقای کروبی آماده باشد. از پسرها هم خواستهام که ارتباط خود با خانه ما را بيشتر کنند تا اگر در غياب من ميهمانی به ديدن آقای کروبی میآيد از آن ميهمان پذيرايی کنند.اين روزها با تمام وجود در خانه احساس آرامش میکنم.
به هرحال سنی از آقای کروبی گذشته است. ايا سختیهای اخير باعث نشده که شما به آقای کروبی توصيه کنيد که کمیکوتاه بيايد و بيشتر به فکر سلامتی و استراحت خود باشد؟
خير. وقتی میبينم که بنابر تشخيص خود عمل میکند ديگر احتياجی به توصيه کردن من نيست. يکی از نقاط قوت آقای کروبیاين است که او را ديگران اداره نمیکنند. اگر ديگران او را اداره میکردند و او در مخمصه میافتاد حتما بهايشان اعتراض میکردم ولی از اول زندگی ديدهام که تصميم گيرنده خودش هست و من هم اعتراضی نمیکنم و حتی سعی میکنم که بهايشان روحيه بدهم. من اکنون به خانه نشينی آقای کروبی افتخار میکنم.
درک ناقص ما از مفهوم شبکههای اجتماعی
محمدرضا شکوهیفرد
کلاسه کردن معنای شبکه اجتماعی در دفاتر محدود مجازی، از سويی دستِ تأثير شاخه مجازی شبکههای اجتماعی در ترغيب و ارتباط مؤثر با جامعه واقعی را کُند میکند و از ديگر سو حرکت جنبش و محاسبات دخيل در پيمايش مسير آن را دچار اختلال و جدايی از سپهر واقعی جامعه مینمايدmrshokouhifard@gmail.com
شبکه های اجتماعی، اين دقيقا نکته کليديست که مهندس مير حسين موسوی يکی از رهبران جنبش سبز در ايران، از مراحل نخستين شکل يابی و نضج جنبش از آن به عنوان ابزاری کارا جهت تقويت انسجام و بسط کمی و کيفی نيروی جنبش ياد کرد و در مواضع و بيانيه های منتشره ازسوی وی بارها بر لزوم پيگيری اين نکته تاکيد شد.
آنچه اما با مطالعه اجمالی سير حرکت و فراز و نشيب های فعاليت معترضان به حاکميت، محرز می نمايد محدود شدن برداشت آنان از راهبرد تمرکز بر تقويت شبکه های اجتماعی به شاخه های مجازی اين شبکه ها و کاربست تعميمی آن از جزء به کل است.
فيس بوک، توئيتر،پرتال ها، بلاگ ها و مسنجرها که نمادهای شبکه های اجتماعی مجازی هستند اگرچه در ابتدا و ميانه حرکت جنبش توانستند حوزه تاثيری وسيعی را در سپهر درگيری ايفا کنند و به نحو قابل توجهی نقشی همچون موتور محرکه جامعه را در ميدان به عهده گيرند اما تدريجا، بدليل فقدان درک واقعی از مفهوم شبکه های اجتماعی، فقدان خود تطبيقی و انعطاف پذيری اين شاخه های مجازی همراستا با تغيير و تبديل های قابل انتظار در شرايط سياسی و اجتماعی ، بسط محدوديت های اعمالی از سوی حکومت در فضای مجازی، و استهلاک روحی بدنه اجتماعی جنبش سبز بواسطه آزمون هايی که اغلب فاقد نتيجه عينی و قابل انتظار بود و متعاقبا مشمول مرور زمان شدن حرکت مخالفان، جايگاه نخستين خود را از دست دادند و صرفا به صحنه روابط فاقد نيروی محرکه طيفِ خاصی از معترضان تبديل شدند.
به مرور کيفيت پيوند ميان ساختارهای شبکه های مجازی به عنوان حلقه های رابط با جامعه واقعی تقليل يافت . شبکه هايی که در ابتدا و ميانه حرکت جنبش قادر به بسيج مليونها نيروی زنده اجتماعی بودند کارايی خود را از دست دادند . چرا؟
پرسشی که به نظر می ايد معترضان و موثرين و رسامان سياسی آنان بايد هر چه زودتر بدان پاسخ دهند اينست که آيا درک ما از مفهوم شبکه های اجتماعی درک مطلوب و واقع گرايانه ای بوده است يا خير؟ و اگر خير بهتر است چرايی آنرا به مثابه استخراج نقطه ضعفی اساسی و جايگزينی گزاره های مبسوط تر و بهينه تر در دل راهبردهای آتی خود به کار بنديم.
تصور می کنم عدم دقت در تمايز ميان شناسه ها و ويژگی ها، ساختار و حوزه پوششی شبکه های اجتماعیِ مجازی با ساختارهای شبکه ای واقعی جامعه که اهم آن عبارت است از تفاوت در حوزه مخاطبان، بدين معنا که شبکه های اجتماعی مجازی مشخصا محفلهايی خاص هستند و چند ويژگی عمده آنان يعنی محدوديت ارتباطات حول علائق و ذوائق، محدوديت تعداد و ابتناء آن بر روابطی عمدتا عاطفی و نه عقلانی، و طبعا خطا بودن تکيه صرف کردن به آنها و محدود کردن مفهوم شبکه های اجتماعی در اين فضای مجازی، به اختصار مانع ادامه برقراری ارتباط دو سويه، ارگانيک، موثر و محرک آنها با جامعه می شود.
شايد اشاره به لزوم درک دو گونه تجمع انسانی يعنی اجتماع و جامعه و تفکيک اين دو و آثار ناخوشايند ارتباط ذاتی و تعميمی قائل شدن ميان اين دو، رسانايی بيشتر مفهوم را در بر داشته باشد.
آنچه در بررسی آسيب شناسانه سير و چگونگی حرکت جنبش سبز، تحولات، فراز و نشيب ها و فراديدهای متصور ، ممکن و مقدور برای آن، عطف به اين حوزه به مثابه نقطه ضعف اساسی قابل طرح و تاکيد می نمايد، همين درک معيوب و ناقصيست که از مفهوم شبکه های اجتماعی و نقش موثر آن در راهبردهای جنبش ها و خيزش های مدرن، حاکم بر نظر و عمل راهبران ميانی و نيروهای پيگير اين جنبش شده است.
برداشت مجازی از مفهومی حقيقی چون شبکه های اجتماعی دقيقا همان نکته ايست که بايد بدان اشاره و در رفع آن کوشش شود. اگر درک ما از اين مفهوم مبتنی بر تعريفی گسترده از جامعه واقعی، ابزارهای ارتباطی و کنش برانگيز آن در حوزه های عينی که دنيای مجازی صرفا بخش محدودی از زمينه ها و نه کُل مسئله را توضيح می دهد، باشد، قطعا با کاربست آن در ادامه راه نتايج مطلوب تری قابل دستيابيست.
بايد به تفاوت هايمان با جوامعی که به فراخور تجربيات موفق، انطباقی عينی تر با مفاهيم مدرن يافته اند واقف باشيم و بدانيم شرايط سياسی و اجتماعی امروز و ايران دهه پنجاه اگرچه در بسياری از زمينه ها تمايزات ملموسی دارند اما در يک مورد مشخصا نه و آن پايدار بودن سنت های کنش و واکنش اجتماعی و ارتباط هنجارها با رشته ها و پيوندها ست، فرهنگ سياسی و به فراخورش ابزار برخورد در سپهر سياست و جامعه ايرانی عمدتا برپايه همان سنت های پيشين مستقرمانده است. هنوز و همچنان در ايران هنجارهای اجتماعی تعيين کنندهٔ رفتارها هستند، کاربرد حداکثری شبکه های اجتماعی مجازی که مفهوما پديده ای مدرن هستند و تعميم آن به کليت مفهوم و عمل شبکه های اجتماعی، ناظر بر وسعت تاثيرگذاری ساختار و ترکيب رشتههای مجازی بر هنجارهای واقعيست و اين کاربردی در شرايط امروز ما ندارد.
ساختارهای شبکه ای اجتماعی در ايران امروز قطعا همچنان هويت سنتی خود را حفظ کرده و نمی توان و نبايد شاخه های مجازی مدرن را غالب بر آن تعريف کرد و از جزء بر کُل احاطه يافت.
بايد بپذيريم همه تغييرات و تحولات در بطن فرهنگ سياسی و اجتماعی جوامع، تابع الزامی و قطعی از تغيير شرايط و گذارهای دوره ای و پيرامونی نيست. شبکه های اجتماعی برخلاف شاخه های اجتماعی مجازی مفاهيمی ديرپا هستند و جديدا معنادار نشده اند. تحولات صورت يافته در ايران دهه پنجاه که منجر به انقلاب بهمن شد، به همان اندازه مديون و مرهون عملکرد اين شبکه ها و رشته های اجتماعی بود که تغييرات آتی در زمانه امروز می تواند وابسته بدان ها باشد. برعکس اما شبکه های اجتماعی مجازی به عنوان شاخه ای جديد و مدرن از شبکه های اجتماعی قابل شناساييست و تنها می تواند يک امتياز در صورت شناخت و تبحر در کاربست، بسيار موثر باشد.
تمرکز بر مفهوم واقعی شبکه های اجتماعی زمانی معنايی ملموس تر خواهد يافت که اصالت عمل و تحول را به پرداخت های جامعه واقعی دهيم. هنوز هم در ايران ما، تيم های سه چهار نفره در محلات و مناطق شهری، کاربرد شبنامه، اعلاميه، عمليات های سنتی تبليغاتی و ايضائی، ارتباط شفاهی و کتبی شاخه ها و شبکه های خرد و کلان با جامعه و تلاش در جهت تزريق تاثير عميق و تحرک بخش بر نيروی اجتماعی و همراه سازی همه طبقات، راه های موثرتری جهت نيل به پيوندهای شبکه ای تاثيرگزار در جامعه و همراه کردن طيف های مختلف اجتماعيست تا تکيه صرف بر شاخه ای مدرن از مفهوم فعاليت شبکه ای که به ده ها دليل کارايی سابق خود را از دست داده است.
کلاسه کردن معنای شبکه اجتماعی در دفاتر محدود مجازی، از سويی دستِ تاثير شاخه مجازی شبکه های اجتماعی را در ترغيب و ارتباط موثر با جامعه واقعی کُند می کند و از ديگر سو حرکت جنبش و محاسبات دخيل در پيمايش مسير آنرا دچار اختلال و جدايی از سپهر واقعی جامعه می نمايد.
من حيث المجموع تصور می شود درک صحيح، جامع الاطراف و کارآمد از مفهوم شبکه های اجتماعی و شناخت بهينه ظرفيت های آن، ، می تواند رافع نقصی خاص که محدود کننده و مالا فشل کننده کليت مفهوم شبکه های اجتماعی به مثابه يک ابزارکاراست، جهت نيل به مقصود و دلخواه است باشد و امکان محاسبه و ضريب اطمينان به سرمايه گزاری بر بسط و توسعه اين مفهوم در عمل و علن را افزايش دهد.
محمدرضا شکوهی فرد
پاريس
Bamdadeiran.blogsky.com
هشتم مارس، و جنبش آزادیخواهانه مردم ايران
شکوه ميرزادگی
ما زنان موظف هستيم که مدام به اين مهم توجه داشته باشيم که اگر هر حرکت ما، هر نوشته و گفتهی ما، هر اقدام ما، و حتی هر شعار ما برای بقا و ادامه حکومت اسلامی و قوانينی غير قابل تغيير و سنگوارهی آن بهکار گرفته شود، ما نه تنها از اهداف برابریخواهانه خود دور افتادهايم بلکه در اشتباه بزرگی نقش داشتهايم که يک جامعه را در اعماق فلاکت و ديکتاتوری بيشتر فرو میبرددو سال است که گراميداشت روز جهانی زن در سرزمين ما، در ميانه ی اوج گيری تظاهرات آزادی خواهانه ی مردم ايران برگزار می شود. در اين دوران حساس، جنبش زنان ايران، که در اين سال های گذشته به عنوان «جنبش مستقل زنان» عمل می کرد و عملاً از درگير شدن در مسايل سياسی روز دوری می جست، با جنبش آزادی خواهانه ی مردم در هم آميخته و به آن گره خورده است. اين گونه است که دو فرياد ِ اگرچه ظاهراً متفاوت، يکی برای برابری خواهی و ديگری برای نجات از ديکتاتوری، در اين برهه از تاريخ سرزمين مان طنين و معنايی يکسان پيدا کرده اند. در واقع، اگرچه، حداقل برای بخش هايی از جنبش زنان، از همان ابتدای انقلاب اين واقعيت کاملاً روشن بود که ساختار حکومت اسلامی از همان نوع مصالحی ساخته شده که ساختار نابرابری زنان در طول تاريخ؛ و طبعاً فرو ريختن اين ساختار نيز جز از راه شناخت اين مصالح و روی هم ريختن نيروها برای از سر راه برداشتن شان ميسر نخواهد شد، به نظر می رسد که اکنون بخش های عمده ی جنبش زنان، زمان را برای همراهی و همگامی با جنبش فراگير مردم ايران مناسب ديده است.
در اين مطلب می خواهم توضيح مختصری دهم درباره ی اين که چگونه حضور همراه و همدوش زنان و مردان در مبارزه ای که خواست اش پايان دادن به ديکتاتوری مسلط بر جامعه است، نه تنها يکی از هوشيارانه ترين و موثر ترين قدم ها برای آزادی به طور عام به حساب می آيد بلکه اين هماهنگی می تواند تضمينی باشد برای به دست آوردن کليه ی حقوق و برابری های زنان جامعه.
نزديک به دو قرن از مبارزات برابری خواهانه زنان در دوران مدرن می گذرد؛ مبارزاتی که سرانجام در سرزمين های پيشرفته، و به خصوص پس از تصويب اعلاميه حقوق بشر، پاسخی انسانی و مثبت گرفته و بازتاب رسمی آن هم در پذيرش هشتم مارس به عنوان روز جهانی زن از سوی سازمان ملل متحد در همين سی و شش سال پيش (۱۹۷۵) تجلی يافت. در واقع اگر بخواهيم که روز جهانی زن را بعنوان پديده ای «فرا ايدئولوژيک» و حتی «فرا سياسی» و به طور مختصر تعريف کنيم، می توان گفت که: «روز جهانی زن، تاييدی رسمی است بر ضرورت بی چون و چرای رفع تبعيض از زنان»؛ به معنی رفع آن چه که هسته ی اصلی همه ی نابرابری هايی است که نه تنها زنان، که انسان به طور عام را گرفتار شديدترين مصيبت ها، کمبودها، و نابسامانی ها کرده اند.
اما بايد توجه داشت که اگر چه هنوز زنان بسياری از سرزمين های ديکتاتور زده در آرزوی رسيدن به يک زندگی بی تبعيض می سوزند و هر ساله، به خصوص در هشتم مارس، بی هيچ مجوزی، و زير دست و پای چماقداران و هفت تيرکش های حکومتی اين خواست را فرياد می کنند، اما تفاوت آشکاری در شيوه ی زندگی اين زن ها با زنانی که، مثلاً، در يک قرن پيش همين فرياد را می کشيدند وجود دارد.
اکنون سازمان هايی چون سازمان ملل، نهادهای حقوق بشری، و کنوانسيون های مختلف رفع تبعيض به پشتيبانی از زنان وجود دارند؛ سازمان هايی که هنوز قدرت اجرايی ندارند اما وجودشان بسيار دلگرم کننده، آموزش دهنده و در برخی موارد حتی کارساز است. در عين حال، اکنون زن ها مدل هايی از قوانين بی تبعيضی را پيش رو دارند که در کشورهای مترقی اجرا می شوند و آن ها می توانند با استناد به اين قوانين خواست ها و مسير مبارزه خود را روشن و کارآ سازند.
با نگاهی به اين مدل ها می توان وضعيت زنان را در آغاز قرن بيست و يکم تقريباً به سه دسته تقسيم کرد:
۱ـ وضعيت زنان در کشورهای پيشرفته با قوانينی دموکراتيک و زمينی: در اين کشورها زنان از نظر قانونی از تمامی حقوقی که مردها دارند برخوردارند اما از آنجايی که هميشه فاصله ای زمانی از به اجرا در آمدن قوانين پيشرفته با پذيرش مردمان وابسته به سنت های کهنه وجود دارد، در اين کشورها هنوز نابرابری هايی مشاهده می شود که ناشی از قرن ها سلطه ی فرهنگ مردسالارانه می باشد. البته در ظرف چند دهه ی گذشته، به دليل آموزش همگانی در مدارس و دانشگاه ها و همچنين نهادهای غير دولتی مدافع حقوق زنان و حقوق بشر، اين نابرابری ها روز به روز کمتر شده اند و به نظر می آيد که اميد از ميان برداشته شدن اين شکاف، يا اين فاصله، بسيار است.
۲ـ زنان در کشورهای ديکتاتوری غير مذهبی با قوانينی زمينی: اگر چه تسلط ديکتاتوری بر اين کشورها جلوی آزادی های سياسی و برخی از آزادی های اجتماعی را می گيرد اما، از آنجا که به دليل داشتن قوانينی زمينی ناچار به نزديکی بيشتری با جهان متمدن اند و يا دوست دارند به اين نوع نزديکی تظاهر کند و، در عين حال، آزادی ها و برابری های حقوقی زنان را تا اندازه ای متضاد حکومت استبدادی خود نمی بيند، مانع گرفتن برابری های قانونی زنان نمی شود. اما از آنجايی که آموزش و پرورش و نهادهای غير دولتی در اين کشورها آزادی ندارند (از ترس سياسی شدن هر سازمان و نهادی) و نيز از آنجا که آموزش حقوق زنان معمولا با آموزش حقوق سياسی همخوانی پيدا می کند و، مهم تر از همه، از آنجا که از آزادی بيان و عقيده در اين سرزمين ها اثری نيست، اکثريت مردم اين نوع جوامع ديکتاتور زده با قوانين برابری خواهانه ی زنان آشنايی پيدا نمی کند و معمولاً شکاف بين قوانين مربوط به زنان و باور مسلط نسبت به اين حقوق در جامعه زياد است.
۳ـ زنان در کشورهايی با ديکتاتوری مذهبی و با قوانينی مذهبی: زنان در اين جوامع نه تنها صاحب بيشتر حقوق و برابری های مندرج در اعلاميه حقوق بشر و کنوانسيون های وابسته به آن نيستند، بلکه به مرور حقوقی را هم که احتمالاً قبل از روی کار آمدن اين نوع حکومت ها داشته اند از دست می دهند. ديکتاتوری مذهبی با ارزش ها و احکام کهنی که متعلق به زمان بوجود آمدن آن مذهب اند، از طريق موسسات آموزشی و رسانه های عمومی خود جامعه را آماده می کند تا به برتری مرد و زيردستی زن باور و عادت کند، تا ديکتاتوری مذهبی بتواند زنان را تا هر کجايی که می خواهد ببرد و آن ها را از کليه ی حقوق انسانی خويش خالی کرده و تبديل به بردگانی بی هويت کند.
در اين جا لازم است بگويم که من در توضيح مدل ها، و فقط برای روشن شدن تفاوت آنها، از مفهوم «ديکتاتوری» برای «حکومت مذهبی» نيز استفاده کرده ام در حالی که مفهوم ديکتاتوری، چه در معنای کهن خود و چه در معنای مدرن اش، ربط چندانی به حکومت مذهبی ندارد. در حکومت ديکتاتوری، يک شخصيت با يک قانون زمينی اوامر خود را به مردمانی ديکته می کند در حالی که در يک حکومت مذهبی اين «خدا» و «پيامبر» و «فديسين» هستند که اوامرشان به وسيله ی حاکمان ديکته می شود. و بين اين دو به راستی فرق از زمين تا آسمان است. در يکی، هر مخالفتی به معنای در افتادن با ديکتاتور است و در ديگری هر مخالفت يا حتی انتقادی به معنای درافتادن با خدا و پيامبر می باشد. ديکتاتورهايی چون بن علی و مبارک و قذافی مردم را از خودشان و توپ و تانگ و تفنگ و ارتش شان می ترسانند اما ديکتاتورهايی چون خامنه ای و احمدی نژاد آن ها را هم از خود و توپ و تفنگ و سپاه و بسيجی می ترسانند و هم از خدا و پيامبر و امام زمان شان.
در اين ميان زنان بدترين و بيشترين صدمه را می بينند؛ چرا که در اغلب مذاهب، و به خصوص مذاهب ابراهيمی، نه تنها کمترين حقوق از آن زنان است، بلکه بزرگترين مجازات ها هم برای زنان برابری خواه در نظر گرفته شده است.
وقتی سرزمينی تابع قوانين مذهبی باشد ديگر فرقی نمی کند که چه کسی و چه کسانی بر مردم حکومت می کنند؛ در اين کشورها بهترين مردها و زن ها هم اگر بخواهند قانونی عمل کنند به ناچار بزرگترين ظلم ها را بر زنان روا خواهند داشت. به فرض، آيا آقای موسوی يا آقای کروبی، يا حتی خانم کروبی قادر هستند که به عنوان رييس جمهور به جای احمدی نژاد بنشينند اما اعلام کنند که زن ها از فردا می توانند بروند و قاضی شوند چون قضاوت شان با مردها فرقی ندارد؟ آيا می توانند بگويند ارثيه ی زن و مرد فرفی با هم ندارد؟ آيا می توانند بگويند که زن ها، درست چون مردها، سرپرست و قيم بچه هاشان هستند؟ آيا می توانند بگويند دختران و پسران زير سن ۱۸ سال نمی توانند ازدواج کنند؟ آيا می توانند بگويند که چند همسری در ايران ممنوع است؟ آيا می توانند بگويند صيغه عملی زشت است؟ آيا می توانند بگويند که انتخاب نوع پوشش در ايران برای زنان آزاد است؟ آيا می توانند بگويند زنان برای سفر نيازی به اجازه گرفتن از همسرانشان ندارند؟ آيا می توانند بگويند که زنان آزادند که هر شغلی را که مايلند انتخاب کنند؟ آيا می توانند...
و، به طور کلی، آيا می توانند همه ی اشکال تبعيض را که در ايران وجود دارد و بر پايه ی احکام مذهبی گذاشته شده اند ممنوع اعلام کنند؟
با جرات می گويم که نه! نه تنها آقايان موسوی و کروبی و خانم رهنورد که هيچ کسی قادر نيست در جايگاه رييس جمهور، يا رهبر يک حکومت مذهبی بنشيند و اعلام کند زنان ايران می توانند صاحب همان حقوقی باشند که در اعلاميه ی حقوق بشر و در کنوانسيون های وابسته به آن برايشان در نظر گرفته شده است،؛ چرا که در اين صورت عملی کاملاً غيرقانونی انجام داده اند و می شود با قوانين موجود آنها را «تحت تعقيب قانونی!» قرار داد.
اکنون جنبش زنان ما، يا بخشی از جنبش زنان ما که در کنار جنبش آزادی خواهانه مردم ايران ايستاده اند، در وضعيت بسيار حساسی قرار دارند. يعنی نه تنها بار مسئوليت آينده ی ميليون ها زن ناآشنا به حقوق و برايری در ايران بر عهده ی آنها است بلکه اگر هدف همراهی آن ها با آزادی خواهان ديگر رسيدن به فردايی بی تبعيض نباشد، در واقع آنها تنها سياهی لشگريانی شده اند که به ماندگاری ديکتاتوری کمک کرده اند.
در اين لحظات تاريخی تغيير، که سرزمين ما نيز شانس رسيدن به آزادی و داشتن حکومتی با قوانينی انسان ساز و زمينی را يافته است، ما زنان موظف هستيم که مدام به اين مهم توجه داشته باشيم که اگر هر حرکت ما، هر نوشته و گفته ی ما، هر اقدام ما، و حتی هر شعار ما برای بقا و ادامه حکومت اسلامی و قوانينی غير قابل تغيير و سنگواره ی آن بکار گرفته شود، ما نه تنها از اهداف برابری خواهانه خود دور افتاده ايم بلکه در اشتباه بزرگی نقش داشته ايم که يک جامعه را در اعماق فلاکت و ديکتاتوری بيشتر فرو می برد.
بزرگترين خطری که ممکن است در چنين شرايطی نصيب زنان ما شود اين است که، در شلوغی و هيجان اين نوع حرکت ها، موج اکثريت ما را با خود ببرد و وقتی متوجه شويم که ديگر کاری از دست مان برنمی آيد. اين موج، مثل همه ی موج های انقلابی يا همگانی، کاری به کار حقوق دراز مدت کسی ندارد و بيشتر به دنبال گذشتن از لحظه ی سخت و رنج آوری است که مردمان در آن قرار گرفته اند؛ می خواهد «ديکتاتور» موجود را برکنار کند و حواسش پی «ديکتاتوری» نيست. اما گفتن اين که «بگذار از اين مرحله بگذريم بعد درستش می کنيم» کار انسانی نيست که صاحب اراده و تصميم است و چشم به فردا دارد.
مذاهب، از هر نوعی که باشند، برای باورمندان شان البته که مقدس اند، اما اين تقدس فقط می تواند در کليسا و مسجد و کنشت و آتشکده به آرامش باورمندان خود کمک کند؛ اما آنگاه که بر صندلی حکومت نشستند ديگر نه تنها تقدسی ندارد بلکه صاحب جباريتی خواهند شد که تنها می تواند خشم و زخم را ديکته کند و بس.
امسال زنان ايران در بزرگداشت ديگری از روز جهانی زن، نبايد اين مهمترين نکته را فراموش کنند که پايه های اوليه ی آزادی زنان در غرب وقتی ريخته شد که جدايی مذهب از حکومت و استقلال آموزش و پرورش از مذهب اتفاق افتاد؛ و اين را هم نبايد فراموش کنند که بسياری از مهمترين پيشروان آزادی زن در غرب، و به خصوص در آمريکا، زنانی باورمند به مذهب بوده اند که می دانستند برای رسيدن به آزادی بايد که مذهب شان را با احترام هر چه تمامتر در کليساها نگاهدارند و اجازه ندهند که، با دخالت در کار آفرينش قوانين روزمره، در امور زندگی روزمره اجتماعی آن ها دخالتی داشته باشد.
روز جهانی زن بر باورمندان به آزادی و خواستاری رفع کليه اشکال تبعيض از جامعه ما خجسته باد
ششم مارچ ۲۰۱۱
استاد ايرج افشار در بستر بيماری
ف. م. سخن
عکسها از آرش افشار ـ ۲۹ آبان ۸۹ ـ بيمارستان سيدرزساينای لوس آنجلس
يکی بايد به راهی صعب پويد
که وصف ايرج افشار گويد
نباشد چون زبانی در ستايش
مدد گيرم ستايش از نيايش
«حبيب يغمايی»
اشک بر چشمان ام نشست و بغض راه گلويم را بست وقتی اين جملات آقای دهباشی را خواندم:
"اين روزها خوب نيستم، اساساً پريشانم. خيلی ها مثل من هستند. استاد من و ما دوران سختی را می گذراند. اين دورۀ دو ماهه اخير که بيماری اش شدت و قوت گرفت، او را رنجور کرد. و امروز از صبح همۀ ما دوستداران تاريخ و فرهنگ ايران روز را تا شب به نگرانی گذرانده ايم. فرزندان برومندش، کوشيار، بهرام و آرش بر بالين او هستند. دو پزشک شريف که از دوستان ديرين استاد افشار هستند: دکتر احمد مير و دکتر هوشنگ دولت آبادی در تلاشاند. به راستی و بدون ترديد استاد افشار يگانه و يگانه و يگانه است. نماد شرف و ايران دوستی است. نماد عشق به فرهنگ و آب و خاک اين سرزمين است. پس برايش آرزوی بازگشت و نوشتن و نوشتن داريم. همۀ ما."
نمی دانم اين اشک و بغض از برای چيست. برای استاد ايرج افشار، برای علی دهباشی، برای فرهنگ و تاريخ سرزمين ام ايران، برای شما خواننده ی عزيز، برای خودم... برای که؟...
نمی دانم و نمی خواهم بدانم. نمی توانم بدانم. ما، همان که دهباشی او را "همۀ ما" می نامد، همگی اجزای يک تن و بدن ايم؛ اجزای يک پيکريم؛ پيکر ايران. روحی که به اين پيکر جان می بخشد، همانا فرهنگ ماست. فرهنگی عظيم و قابل ستايش که متاسفانه آن را نمی شناسيم و چون نمی شناسيم آن را قدر نمی دانيم.
استاد ايرج افشار، مردی که به قول دهباشی يگانه و يگانه و يگانه است، با قدم و قلم خود در راه شناساندن اين فرهنگ، به من، تو، ما، همه ی ما، زحمت ها کشيده است؛ کوشش ها کرده است. وجب به وجب خاک اين سرزمين را زير پا نهاده است. هر جا، بر روی ورقْپاره ای، يا تکه چوبی، يا حتی سنگ قبری، خطی بوده که به شناساندن فرهنگ ما کمک می کرده آن ها را خوانده و با تحليل استادانه ی خود در اختيار ما قرار داده است. نمی گويم در اين راه رنج ها برده، چه مطمئن ام آن چه در نگاه ما رنج و دشواری می آيد، برای او لذت بخش بوده است.
نمی دانم در اين چند خط، کدام وجه از وجوه اين مرد بزرگ را بيان کنم. از نشرياتی که منتشر کرده بگويم، يا از کتاب هايی که نوشته؟ از نويسندگانی که به جامعه ی فرهنگی ما شناسانده بگويم، يا از فرهنگی که به اهل فرهنگ غرب معرفی کرده؟ از "آينده" بگويم، يا از "فرهنگ ايران زمين"؟ از "سخن" بگويم، يا از "راهنمای کتاب"؟ چه خوب گفت سيد فريد قاسمی در توصيف ايرج افشار:
"کتابدار کتابشناس، تصحيح گر کاشف، نسخه شناس متن پژوه، سندپرداز مرجع نويس، گنجور مجموعه ساز، فهرستنگار دانش شناس، تاريخ نگار احياگر، سامانده نهادساز، نادره يار نامه نگار، شناسانندۀ کمياب و ناياب، مُعرف کمنام و گمنام، منبع خاورشناسان، همنشين دانشوران، معاشر مشاهير، وارستۀ ناوابسته، دلسوختۀ ژرف انديش، جهانگرد ايران نورد، و گذشته پژوه آينده نگر..." «ايرانشناس مجله نگار، زندگی و کارنامۀ مطبوعاتی ايرج افشار، صفحه ۵».
آری، برای شناخت فهرستوار اين دانشیمرد، بايد ۱۲۰۰ صفحه کتاب آقای قاسمی را ورق زد. چه خوب که اين کتاب هست. چه خوب که ارج نامه ايرج هست. چه خوب که آقای دهباشی و بخارا هست تا يادی کند از اين مرد بزرگ که اکنون در بستر بيماری ست.
يک نکته از هزاران بگويم و مطلب را خاتمه دهم. در تائيد آن چه آقای قاسمی به عنوان "مُعرف کمنام و گمنام" آورده است، انتشار نوشته ی اين جانب در جلد دوم کتاب گرانقدر "کتابفروشی" بس، که نشان می دهد استاد ايرج افشار از جايگاه رفيعی که در آن هستند، نويسندگان کوچک و گمنامی چون مرا هم می بينند و تشويق می کنند. در کشوری که برای تازه به دوران رسيده های فرهنگی بُردن نام نويسنده ی گمنام هم کراهت دارد، ايشان در مقدمه ی کتاب شان چه بزرگوارانه و مهربانانه از مقاله ای خُرد زير عنوان "کتابفروشی، کتابی برای کتابخوانان حرفه ای" -که در وبلاگی پرتافتاده منتشر شده است- ياد می کنند و کل مقاله را نيز در کتاب ارجمند خود می آورند:
"سپاسگزاری من پايانی نمی تواند داشته باشد. چه وام دار هميشگی نود و چند پژوهشگر فرهنگمندم که لطف کرده و مقاله های خوبی برای اين دو مجلد نوشته اند... جز آن از بزرگوارانی بايد ياد کنم که برای باز ماندن نام بابک در آغاز کتابهای خود نام او را آورده اند... جز آن، از کسانی که در مجله های کتاب هفته، پيام بهارستان، کتاب ماه (کليات)، ناصر گلستانی فر در روزنامۀ بيستون (کرمانشاه)، فرهنگ فرهی (مجلۀ جوانان)، نصرالله حدادی (کتاب هفته)، ف.م.سخن (سايت) از مجموعۀ کتابفروشی دلپذيرانه ياد کرده اند..." (مقدمه جلد دوم کتاب کتابفروشی، صفحات ۱۸ و ۱۹).
اين ها را آوردم نه برای خودنمايی که برای نشان دادن بزرگی ايرج افشار...
به قول آقای دهباشی پريشان ام. اشک مجالی برای بيشتر نوشتن نمی دهد. پيکر کشور عزيز ما اين روزها پاره پاره است. روح ايران ما، فرهنگ ما، زخم های عميق و کاری خورده است. درد ايران، درد همگی ماست. فرهنگشناس ما در بستر بيماری ست. و چه می توان کرد جز منتظر ماندن و آرزوی بهبود کردن؛ بهبود برای استاد؛ بهبود برای فرهنگ ايران؛ بهبود برای ايران.
اقرار یک وزیر سابق به نفع ولینعمتاش
مجید محمدی
فساد یک حکومت با حسابهای بانکی کشفشدهی مقامات آن پس از سقوط آن ارزیابی نمیشود بلکه با شفافیت نظام دخل و خرج همهی نهادها و مؤسسات عمومی (دولتی، حکومتی، شبه دولتی) آن و استقلال دستگاه قضایی آن قابل اندازهگیری است....اقرار رهبران سابق و لاحق یک نظام دیکتاتوری به نفع رؤسای خود که تنها با زور و شکنجه و ارعاب در دهههای مختلف بر کشور حاکم بودهاند پشیزی نمیارزدمجید محمدی - ویژه خبرنامه گویا
عطاء الله مهاجرانی، معاون سابق پارلمانی رئيس جمهور و وزير سابق فرهنگ و ارشاد اسلامی، در سخنرانی اخيرش در دفاع از اصلاح در برابر انقلاب به دو تفاوت ميان ايران و مصر اشاره می کند: استقلال ايران در برابر وابستگی مصر و عدم فساد اقتصادی خامنهای در برابر فساد مبارک و خانوادهاش. او در مورد خامنهای می گويد: "خود من که از آغاز انقلاب در مجلس بودم و در دولت بودم و آيت الله خامنه ای را می شناسم به عنوان منتقد ايشان اقرار می کنم که يک نقطهی خاکستری حتی نه تاريک در زندگی اقتصادی ايشان و خاندانشان نمی شود پيدا کرد." (۴ مارس ۱۳۸۹، سايت يوتيوب)
اقرار و شهادت دروغگويان
اين اقرار مهاجرانی همگان را به ياد اقرار هاشمی رفسنجانی بر اشارهی خمينی به صلاحيت رهبری خامنهای در مجلس خبرگان برای انتخاب رهبری می اندازد (برخی از حاضران در جلسه ای که هاشمی از آن سخن می گفت به دروغ بودن اين سخن اقرار کردهاند)، که هر دو تنها در چارچوب فرهنگ کاست بستهی روحانيت (پذيرش اقرار با فرض پذيرش عدالت پيام آور) معنی پيدا می کنند. در اين فرهنگ خودیها همواره راست می گويند و در مورد غير خودیها همواره بايد اصل را بر عدم صحت گذاشت. همچنين در اين فرهنگ، قاعده و روالها حکومت نمی کنند بلکه اعتمادها و روابط شخصی حاکم هستند. اما مخاطب پس از سه دهه از حضور مهاجرانی و رفسنجانی در عرصهی عمومی به عنوان چهرهی سياسی هيچ دليلی برای اعتماد به اين دو ندارند.
حتی در همان چارچوب سنتی نيز به دليل دروغ گويیها و تقلبهای پيوستهی مقامات جمهوری اسلامی در سه دههی گذشته چنين اقرارهايی بی ارزش هستند. اقرار رهبران سابق و لاحق يک نظام ديکتاتوری که تنها با زور و شکنجه و ارعاب در دهههای مختلف بر کشور حاکم بودهاند پشيزی نمی ارزد. جالب است که مقامات جمهوری اسلامی پس از سه دهه دروغگويی هنوز برای خود در افکار عمومی اعتبار قائل هستند و از اعتبار به تاراج رفته شان برای اين گونه اقرارها مايه می گذارند.
برای عدم وثوق و بی اعتباری مهاجرانی تنها کافی است به رفتار سايت جرس (که زير نظر مهاجرانی و همسرش و برادر همسرش، محسن کديور اداره می شود) در يک سال و نيم گذشته مراجعه کنيد؛ يک نمونهی اظهر من الشمس دروغ بافی آن، نامه ساختگی صادق لاريجانی به خامنهای بود که هر کس با فضای سياسی ايران آشنايی داشته باشد به راحتی می تواند بر ساختگی بودن آن مهر تاييد بگذارد. اعلام عدم اطلاع مهاجرانی از اين که موسسه دعوت کنندهی مهاجرانی موسسه ی واشينگتن بوده است نيز مورد ديگری از دروغگويی اخير مهاجرانی است.
ما به عنوان شهروندان بدون حق چرا بايد شهادت کسی را که نمايندهی مجلس، هشت سال معاون دولت سراسر فاسد هاشمی رفسنجانی بوده و چند سال است در خانهی شخصیاش در لندن (بدون شغل و درآمد از جامعهی ميزبان) زندگی می کند باور کنيم؟ آيا حق نداريم بدانيم نمايندهی سابق مجلس، معاون سابق رئيس جمهور و وزير سابق که اکنون نيز چهرهی عمومی است از چه منابعی برای گذران زندگی خود بهره می گيرد؟ متاسفانه مقامات دولتی جمهوری اسلامی فرم مالياتی سالانه پر نمی کنند تا از آن طريق بتوان ميزان درامدها و دروغگويیهای مالی آنها را تحت مداقه قرار داد. جمهوری اسلامی راه کشف دروغگويیهای مالی و فساد مقامات را بسته است و اين خود بهترين دليل برای فساد آن است.
اصرار بر عدم پاسخگويی ولايت فقيه
فراتر از بی اعتباری اقرار مقامات سابق و لاحق جمهوری اسلامی، دو خلط بزرگ در سخن مهاجرانی در مورد خامنهای وجود دارد که از مقامات سياسی جمهوری اسلامی ارتکاب به آنها چندان غريب نيست: نا مسئول و غير پاسخگو دانستن ولی فقيه در مورد فساد گسترده در دستگاه های تحت نظر وی (يعنی تماميت دولت و حکومت که در مطلبی با عنوان "مبارزه نمايشی با فساد و نهادينه شدن تبعيض و امتياز" بدان پرداخته ام، سايت راديو فردا، ۱۴ بهمن ۱۳۸۹)، و جدا کردن زندگی خانوادگی و شخصی رهبران از زندگی عمومی آنها.
اقرار مهاجرانی خامنهای را از مجموعهی حکومت فاسد زير دستش منفک می کند گويی که شخصی که در اين کشور قدرت مطلقه ر در اختيار دارد هيچ مسئوليتی در مورد فساد جاری و نهادينه شده در دستگاههای دولتی و حکومتی ندارد. اگر در دستگاه های دولتی تحت نظر سه قوه ظاهرا بودجه و ديوان محاسباتی وجود دارد (که خود اعتراف دارند از دخل و خرجها اطلاعی ندارند و هر ساله بودجه ها و هزينه ها با هم شکاف پيدا می کنند) در دستگاههای تحت نظر رهبری (بنيادها، موقوفات، موسسات) اصولا خود را موظف به ارائهی بيلان به مردم نمی دانند و تنها بايد مثل مهاجرانی به عدالت ولی نعمت خود باور داشت تا امکان فساد يک مجموعهی تاريک را کنار گذاشت. کسی که رسانه ها را می بندد و مردم معترض را در خيابان ها می کشد چه انگيزهای غير از حفظ منافع و قدرت نامشروع خود می تواند داشته باشد؟ برای مورد جالب تر رهبر قدرتمند و غير مسئول کافی است نگاهی به قذافی بيندازيم که همچنان خود را فردی غير مسئول می داند و بر اين باور است که مقام دولتی ندارد تا استعفا دهد.
حتی اگر به فرض محال خامنهای و فرزندان وی به نحو شخصی از اموال عمومی تحت نظر خود سوء استفاده نکنند وی دست اراذل و اوباش نزديک به خود را برای غارت اموال عمومی باز گذاشته است. همهی قدرتمندان عالم شيفتهی جواهر و لباس نيستند. برخی شيفتهی مداحی و مجيز گويی اند و دست وفاداران مداح خود را باز می گذارند تا بيت المال را غارت کنند و پای آقا را ببوسند. ممکن است در مورد املاک و حسابهای بانکی خامنهای و عوامل اطلاعاتی و نظامی وفادار به وی چيزی ندانيم (چون رعايا حق ندارند اصولا چيزی در مورد نائب امام زمان بدانند) اما می دانيم که
- خامنهای در دوران رهبری اش به يک سوال يک خبرنگار (حتی خبرنگار خودی) پاسخ نگفته است (او در مصاحبهی مطبوعاتی شرکت نمی کند)؛ او در مقام رهنمود دادن است و نه شنيدن و پرسش؛
- خامنه ای نيمی از سال را در باغ های خوش آب و هوای کشور سپری می کند گويی که ارث پدری وی هستند؛
- فرزندان وی دارای خانه و درآمد مکفیاند بدون آن که شغل مشخصی داشته باشند (مثل همهی روحانيون وفادار مقرری دريافت می کنند)؛
- وی برای يک گزارش مالی از فساد مالی سردارانی که مصلای تهران را سه دهه است می سازند دستور بستن يک روزنامه را داد؛ خامنه ای دشمن رسانههای آزاد و روزنامه نگاران است؛
- دستگاههای اقتصادی تحت نظر وی (بخش قابل توجهی از اقتصاد کشور) نه ماليات می پردازند و نه مجلس می تواند به نظارت بر آنها اقدام کند؛
- حقوق ماهانه يا سالانهی رهبر کشور (خمينی و خامنه ای، هردو) و فرزندان وی هيچگاه اعلام نشده است (اين هم از موضوعاتی است که رعايای ولی فقيه حق ندارند بپرسند).
بر همين اساس، عدم فساد حاکمان نه با شهادت باورمندان به ولايت فقيه و وزرا و منصوبان وی بلکه با شفافيت دخل و خرج سازمانهای تحت نظر وی و حکومتش تبيين می شود.
دستگاه قضايی، حيات خلوت رهبری
دليل ديگر بر فساد خامنهای و خانواده و همهی زير دستانش در حکومت ولايت فقيه عدم استقلال دستگاه قضايی است. کدام شکايت از مقامات بالای جمهوری اسلامی در سه دههی اخير به جريان افتاده است؟ چرا قضات از ميان بازجويان سابق استخدام می شوند؟ چرا قضات مستقل تر مرتبا بازنشسته يا جا به جا می شوند؟ چرا دستگاه قضايی مسئول بستن زبان رسانههای مستقل و خبرنگاران و روزنامه نگاران شجاع و حرفه ای است؟ وقتی طرفداران نظام ولايت فقيه و مدعيان سلامت مالی خامنهای به اين پرسشها پاسخ دادند آنگاه می توان باورهايشان را به عنوان باور و نه پوششی برای تداوم منافع حاصل از يک نظام پنهانکار و فاسد پذيرفت.
مردم ايران چاره ای غير از حدس و گمان ندارند
مهاجرانی در فرازی ديگر از سخنان خود در دفاع از سلامت ولی نعمت خود به انتقاد از کسانی می پردازد که فريب خورده و فهرست اموال مقامات جمهوری اسلامی و اعضای خانوادهی آنان را در خارج از کشور منتشر می کنند. وی در اين انتقاد نيز مُصاب نيست. مردم ايران در اين روزگارِ مابعد ارباب و رعيتی می خواهند بدانند که رهبرانشان با درآمد افسانهای نفت چه می کنند و وقتی که حکومت آنها را در تاريکی نگاه می دارد مجبور به شايعه سازی يا حدس و گمان می شوند.
مسئول شايعه سازی و اغراق در اين فهرستها نه تنظيم کنندگان آنها بلکه ولی فقيه و نظام جمهوری اسلامی است. هنگامی که مقامات يک نظام سياسی با در اختيار داشتن شير نفت غير شفاف عمل می کنند و دخل و خرج نهادهای ذيل خود را در معرض ديد عموم قرار نمی دهند هر شهروندی به خود حق خواهد داد که در اين موارد به شايعات يا حدسها و گمان ها اتکا کند. نويسندهی اين متن هيچگاه به حساب های بانکی خانوادهی رفسنجانی يا لاريجانیها يا خامنه ایها دسترسی نداشته است اما هنگامی که در يک سفر تحقيقاتی در جنوب کشور با يکی از اعضای خانودهی هاشمی روبرو می شود که برای خريد تاسيسات شيلات آمده است چه نتيجهای بايد از معاملات درون دولت و واگذاری اموال عمومی به مقامات کشور و اعضای خانواده و دوستانشان بگيرد. در دنيايی که ما زندگی می کرديم داوری ها همواره بواسطه و غير مستقيم هستند چون جهان خارج شفاف نيست.
دنبالهی جمهوری اسلامی
مهاجرانی در عين آن که از حيث نظام باور و رفتار سياسی دنبالهی جمهوری اسلامی است خود را يکی از اعضای اتاق فکر جنبش سبز نيز معرفی می کند. او و ديگر مقامات سابق جمهوری اسلامی می توانند به صف مخالفان اين نظام بپيوندند اما برای اين پيوستن نخست بايد از بنيادها و رفتارهای اين نظام (مثل عدم شفافيت) برائت جويند. مهاجرانی در چند سالی که در لندن رحل اقامت افکنده هيچگاه از آن مبانی تبری نجسته است بلکه به دفاع از هاشمی رفسنجانی در برابر احمدی نژاد پرداخته است. مهاجرانی و بسياری ديگر از مديران سابق جمهوری اسلامی به دنبال اصلاح نظام موجود نيستند بلکه می خواهند در قدرت سهمی داشته باشند و از ابزارهای موجود برای کسب قدرت در همين چارچوب موجود بهره گيرند. آنها حتی در انتقاد به خامنهای به دنبال آن نيستند که قدرت نامسئول و غير پاسخگو و نظارت ناپذير و فرا قانون را مورد پرسش و انکار قرار دهند بلکه می خواهند رئيس جمهور يا ولی فقيهی را که به آنها التفاتی ندارد با رئيس جمهور و ولی فقيه خودی جا به جا کنند.
موسوی در قتلگاه حمام فين يا در تبعيدگاه احمدآباد؟
حسين علیزاده، ديپلمات پيشين ايران
"جامعه شناسی نخبه کُشی" نام کتابی بس ارزنده به قلم علی رضاقلی است که با ذکر مثال هايی از تاريخ معاصر ايران به تحليلی جامعه شناسانه از علت عقب ماندگی سياسی- اجتماعی ايران پرداخته و به خوبی نشان می دهد که ارباب قدرت برای بقا در قدرت چند روزه خود، چگونه نخبه ترين مشاوران و کارگزاران خود را سربه نيست کرده اند.
قتل ميرزا ابوالقاسم قائم مقام به دستور محمد شاه، رگ زدن ميرزا تقی خان امير کبير در حمام فين به دستور ناصرالدين شاه و حبس خانگی محمد مصدق در تبعيدگاه احمدآباد به دستور محمدرضا شاه، مثال هايی است که نويسنده با عنوان نخبه کُشی در تاريخ معاصر ايران از آن ياد می کند. اين نخست وزيران(صدراعظم) برجسته تاريخ معاصر ايران کسانی هستند که نام و خدماتشان از يک سو و بی مهری روزگار از سوی ديگر هرگز از يادها زدوده نمی شود.
جمهوری اسلامی طی سه دهه از عمر خود،اما، کلکسيونی پربرگ از مظالم و بی مهری را در انبان دارد که نه تنها بر فرهيخته ترين فرزندان اين سرزمين بلکه بر يک يک کسانی که در اين سی سال در مقاطع مختلف رييس دولت بودند روا داشته است.
جمهوری اسلامی خود را محاکمه می کند
به استثنای دولت مستعجل باهنر در دوران رياست جمهوری شهيد رجايی، رفتاری که تا کنون با بازرگان، بنی صدر، موسوی، هاشمی و خاتمی شده است، در بهترين توصيف چيزی نيست جز محاکمه تاريخ سی و دو ساله انقلاب اسلامی به دست خود او.
در کنار اين بی مهری ها به عالی ترين مقامات کشوری، رفتاری که تاکنون با فرهيختگانی از دانشگاهيان، سياستمداران و حتی مراجع تقليد شده، خود حکايت تلخی است که فردای تاريخ انقلاب به تفصيل از آن خواهد نوشت.
جمهوری اسلامی در اين کوتاه عمر خود مثال اتمّ و اکمل نظام و حاکميت نخبه کُش است. اگر کسی در اين گزاره ترديدی داشته باشد کافی است نگاهی به رسانه های رسمی جمهوری اسلامی بياندازد که چه بی پروا شخصيت های طراز اول خود مثل خاتمی، هاشمی، موسوی و کروبی را تا سرحد جيره خواری امريکا لجن مال می کند و تو گويی امريکا هيج غلطی نيست که تاکنون نتوانسته نکرده باشد.
رفتار به شدت افراطی جمهوری اسلامی در نخبه کشی تا آنجا که هيچ کسی ر ا از او در امان نيست. توهين به فائزه هاشمی به هنگام اذان ظهر در حرم عبدالعظيم يا اهانت به سيد حسن خمينی در حرم و در سال روز درگذشت پدربزرگش و در جلوی انظار سران لشکری و کشوری و ميهمان خارجی و پوشش رسانه ای بدون هيچ پيگرد قانونی، يکی از هزران خشونت ها ناگفته است و خود گواهی است بر اين که در اين نظام، حيا و عقلانيت را جايگاهی نيست.
موسوی - کروبی در فين يا احمدآباد؟
اينک به ناکجاآباد بردن موسوی - کروبی بدون هرگونه محکوميت قضايی، خود حکايت غريبی را رقم زده است تا آنجا که هيچ کس از آنان سرنخی ندارد که آيا زنده اند يا مرده؟ عرضه نويسی فرزندان آنان، ترديدی باقی نمی گذارد که اگر با اينان چنين می شود در زندان های ناشناخته بر افراد بی نام و نشان چه ها که روا نمی دارند.
اينکه جمهوری اسلامی هزينه سنگين اين رفتار نابخردانه را خواهد پرداخت منظور نظر اين نوشته نيست. آنچه منظور اين نوشته است تقارن و تشابه جالب ولی تلخی است که در آغازين سال جمهوری اسلامی با حال حاضر رخ داده است. جمهوری اسلامی، آغازين سال خود را (٥٨) با بی مهری در حق نخست وزير مهندس بازرگان شروع کرد و اينک با تکرار آن بر سر ديگر نخست وزير خود يعنی مهندس موسوی( و صد البته کروبی) حلقه ها را تکميل می کند.
نخبه کشی رسم نابخردانه سردمداران کوته بين اين مرز و بوم بوده و هست.اما بزرگ عمامه داران( تعبيری که عبدالعلی بازرگان برای ولی فقيه زمان برگزيده است) را حکايت ديگری جدا از ناصرالدين شاه و محمدرضا شاه است. لااقل محمدرضا شاه مصدق را در دادگاهی فرمايشی محاکمه کرد. متن دفاعيات مصدق در آن دادگاه در دسترس است. نهايت محکوميت برای مصدق سه سال زندان و سپس حبس خانگی تا پايان عمر بود. نه موسوی و نه کروبی حتی برای دقيقه ای پس از انتخابات به رسانه ملی فراخوانده نشدند تا دليل اين همه اعتراض خود را بازگو کنند. اينان خود برای حضور در دادگاه ،اظهار آمادگی کرده اند تا بلکه بتوانند دليل اين همه اعتراض خود بازگو کنند. اما دريغ از يک دقيقه که اينان بتوانند با مخاطبان خود طرف سخن شوند. نه ناصرالدين شاه و نه محمدرضا شاه در حد و اندازه ای از بلوغ سياسی نبودند که بدانند با جفا بر نخست وزيران خود، عمر خود را کوتاه می کنند. نخبگان هر جامعه، سلول های مغز يک جامعه اند. کشتن آنها، کشتن خويشتن است.
کسی نمی داند که در اين خزان انقلاب اسلامی و در اين روزها و شب های ظلمانی، سرنوشت موسوی - کروبی چيست؟ آيا سرنوشت آنان بسان سرنوشت ميرزا تقی خان امير کبير در قتلگاه حمام فين کاشان است يا بسان محمد مصدق در تبعيدگاه احمد آباد؟ هرکدام باشد، آنچه مسلم است اينکه در فردای تاريخ مکتوب ايران زمين نام اين دو، در کنار نام آن دو زينت بخش تاريخ رادمردانی خواهد بود که خون دادند ولی حق ملت به نامردان ندادند.
نقل است امير کبير در واپسين لحظات عمر گهربار خود با خونی که از دستانش می چکيد بر ديوار حمام فين نوشت:
روزگار است چون گهی عزت دهد گه خوار دارد........چرخ بازيگر از اين بازيچه ها بسيار دارد
از مصدق نيز نقل است که گفت: هر چه فحش شنيدم، پر کاهی بر من اثر ننمود. زيرا همواره به ياد پندی از مادرم می افتادم که می گفت "وزن اشخاص در جامعه به قدر شدائدی است که آنها در راه مردم تحمل می کنند."
سرخط خبرها
دور تازه نشست شورای حاکم آژانس از روز دوشنبه آغاز می شود
شورای حکام آژانس بين المللی انرژی هسته ای از روز دوشنبه دور تازه نشستهای خود را در وين آغاز می کند.
آخرين گزارش آژانس بين المللی انرژی هسته ای درباره ايران از الويتهای اصلی دستور کار اين نشست است که تا روز جمعه ادامه خواهد داشت.
به نوشته خبرگزاری فرانسه در آخرين گزارش آژانس آمده است که اين سازمان بين المللی، به «اطلاعات جديدی» درباره احتمال نظامی بودن بخشی از برنامه هسته ای ايران دست يافته است.
در اين گزارش آمده است که ايران درباره نگرانی ها از احتمال ساخت کلاهک هسته ای در برنامه موشکی اش، به شکل پايدار با آژانس همکاری نمی کند.
آژانس بين المللی انرژی هسته ای در هشت سال گذشته به دنبال اين بوده تا از صلح آميز بودن برنامه هسته ای ايران مطمئن شود.
آخرين گزارش آژانس بين المللی انرژی هسته ای درباره ايران از الويتهای اصلی دستور کار اين نشست است که تا روز جمعه ادامه خواهد داشت.
به نوشته خبرگزاری فرانسه در آخرين گزارش آژانس آمده است که اين سازمان بين المللی، به «اطلاعات جديدی» درباره احتمال نظامی بودن بخشی از برنامه هسته ای ايران دست يافته است.
در اين گزارش آمده است که ايران درباره نگرانی ها از احتمال ساخت کلاهک هسته ای در برنامه موشکی اش، به شکل پايدار با آژانس همکاری نمی کند.
آژانس بين المللی انرژی هسته ای در هشت سال گذشته به دنبال اين بوده تا از صلح آميز بودن برنامه هسته ای ايران مطمئن شود.
آمريکا از شهروندانش خواست تا يمن را ترک کنند
در پی اعتراضهای اخير در يمن، دولت آمريکا روز يکشنبه از شهروندانش خواست تا از سفر به اين کشور بپرهيزند و از آمريکايی هايی که در يمن هستند نيز خواست تا اين کشور را ترک کنند.
علی عبدالله صالح - رئيس جمهوری يمن در سه دهه گذشته - با اعتراضهای دنباله داری رو به رو است و مخالفان خواستار کناره گيری او هستند.
روز شنبه چهار افسر پليس يمنی کشته شدند. اين ظن وجود دارد که اين افسران توسط اعضای القاعده کشته شده اند.
يمن از متحدين کليدی آمريکا در شبه جزيره عربستان است و سازمان القاعده نيز در اين کشور هوادارانی دارد.
علی عبدالله صالح - رئيس جمهوری يمن در سه دهه گذشته - با اعتراضهای دنباله داری رو به رو است و مخالفان خواستار کناره گيری او هستند.
روز شنبه چهار افسر پليس يمنی کشته شدند. اين ظن وجود دارد که اين افسران توسط اعضای القاعده کشته شده اند.
يمن از متحدين کليدی آمريکا در شبه جزيره عربستان است و سازمان القاعده نيز در اين کشور هوادارانی دارد.
هزاران بحرينی روز يکشنبه در برابر محل برپايی جلسه کابينه تظاهرات کردند
هزاران بحرينی روز يکشنبه در برابر کاخ القضيبيه در شهر منامه که محل برگزاری جلسات کابينه اين کشور است، عليه پادشاه اين کشور شعار دادند.
جلسات کابينه بحرين در روزهای يکشنبه برگزار می شود، اما روشن نيست که جلسه اين هفته نيز برگزار شده است يا نه.
معترضين بحرينی در شعارهايشان خواستار برکناری حمد بن عيسی آل خليفه، پادشاه اين کشور شدند.
آنها همچنين شعارهايی عليه خليفه بن سلمان نخست وزير بحرين در سی سال گذشته سردادند.
اعتراضها در بحرين پس از موفقيت مخالفان در مصر و تونس آغاز شد و مخالفان می گويند تا سرنگونی خاندان آل خليفه به حضور در خيابان ادامه می دهند.
جلسات کابينه بحرين در روزهای يکشنبه برگزار می شود، اما روشن نيست که جلسه اين هفته نيز برگزار شده است يا نه.
معترضين بحرينی در شعارهايشان خواستار برکناری حمد بن عيسی آل خليفه، پادشاه اين کشور شدند.
آنها همچنين شعارهايی عليه خليفه بن سلمان نخست وزير بحرين در سی سال گذشته سردادند.
اعتراضها در بحرين پس از موفقيت مخالفان در مصر و تونس آغاز شد و مخالفان می گويند تا سرنگونی خاندان آل خليفه به حضور در خيابان ادامه می دهند.
بودجههای احمدینژاد: «انشایی دبیرستانی» درباره هزینهها و آرزوها
مرکز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی این روزها گزارشهایی از بخشهایی از لایحه بودجه سال آینده منتشر میکند، اما متن کامل لایحه بودجه هنوز در اختیار رسانهها قرار نگرفته است تا کارشناسان و صاحبنظران مستقل بتوانند بررسی جامع و دقیقی از این لایحه داشته باشند.
هرچه از بودجه سال آینده هست، چند عدد و رقم کلی است به علاوه آن چه نمایندگان جسته و گریخته میگویند.
رادیوفردا در گزارشی حال و روز لایحه بودجه سال آینده، ۱۳۹۰، را بررسی کرده است:
لایحه بودجه سال ۱۳۹۰ دو ماه و نیم پس از موعد قانونی که باید به مجلس میرسید، تقدیم مجلس شد. و در جلسه دیرهنگام تقدیم لایحه بودجه به مجلس، آن چه که کمتر از آن سخن گفته شد، اعداد و ارقام این لایحه بود.
محمود احمدینژاد: بالای بیست خانوار. معلوم شد که دقتها خیلی بالاست. دیروز کیش بودیم. رفته بودیم محلات قدیمی کیش را ببینیم و با مردم ملاقات کنیم. دیدیم میآمدند و میگفتند، ما ۱۵ نفریم. ما ۱۴ نفریم. ما ۱۲ نفریم. ما ۱۸ نفریم. ۱۸ نفر چند خانوار محسوب میشود؟
لایحه بودجه این روزها در کمیسیونهای مجلس شورای اسلامی در حال بررسی است. اما چیز زیادی درباره اعداد و ارقام اصل بودجه در دست کسی نیست تا بتواند در این باره تحقیقی انجام دهد و این شاید از منحصربهفرد بودن لایحه بودجه سال آینده باشد.
این ارقام حتی پس از تقدیم این لایحه به مجلس شورای اسلامی هم رونمایی نشده است.
حسن منصور، اقتصاددان مقیم بریتانیا، که سالهاست بررسی لوایح سالانه بودجه ایران را در دستور کار خود قرار داده است، درباره لایحه بودجه سال آینده چنین میگوید: لایحه بودجه به عنوان بیان کمی اولویتهای دولت از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است. هر اقتصاددانی که مسائل پیرامون اقتصاد یک مملکت را دنبال میکند ناگزیر است مسائل بودجه را هم تعقیب نماید.
فریدون خاوند: در این بودجه بهای هر بشکه نفت ۸۰ دلار در نظر گرفته شده است. دولت برای چرخاندن اموراتش نیاز دارد که از محل صدور هر بشکه نفت، ۸۰ دلار برداشت کند.
هرچه از بودجه سال آینده هست، چند عدد و رقم کلی است به علاوه آن چه نمایندگان جسته و گریخته میگویند.
رادیوفردا در گزارشی حال و روز لایحه بودجه سال آینده، ۱۳۹۰، را بررسی کرده است:
لایحه بودجه سال ۱۳۹۰ دو ماه و نیم پس از موعد قانونی که باید به مجلس میرسید، تقدیم مجلس شد. و در جلسه دیرهنگام تقدیم لایحه بودجه به مجلس، آن چه که کمتر از آن سخن گفته شد، اعداد و ارقام این لایحه بود.
محمود احمدینژاد: بالای بیست خانوار. معلوم شد که دقتها خیلی بالاست. دیروز کیش بودیم. رفته بودیم محلات قدیمی کیش را ببینیم و با مردم ملاقات کنیم. دیدیم میآمدند و میگفتند، ما ۱۵ نفریم. ما ۱۴ نفریم. ما ۱۲ نفریم. ما ۱۸ نفریم. ۱۸ نفر چند خانوار محسوب میشود؟
لایحه بودجه این روزها در کمیسیونهای مجلس شورای اسلامی در حال بررسی است. اما چیز زیادی درباره اعداد و ارقام اصل بودجه در دست کسی نیست تا بتواند در این باره تحقیقی انجام دهد و این شاید از منحصربهفرد بودن لایحه بودجه سال آینده باشد.
این ارقام حتی پس از تقدیم این لایحه به مجلس شورای اسلامی هم رونمایی نشده است.
حسن منصور، اقتصاددان مقیم بریتانیا، که سالهاست بررسی لوایح سالانه بودجه ایران را در دستور کار خود قرار داده است، درباره لایحه بودجه سال آینده چنین میگوید: لایحه بودجه به عنوان بیان کمی اولویتهای دولت از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است. هر اقتصاددانی که مسائل پیرامون اقتصاد یک مملکت را دنبال میکند ناگزیر است مسائل بودجه را هم تعقیب نماید.
لایحههای بودجه ۳۰ تا ۴۰ سال گذشته را دیدهام، بررسی کردهام. لایحههای بودجه از سال ۱۳۸۶ به بعد یعنی لایحههای بودجهای که دولت آقای احمدینژاد عرضه میکند، بیشتر به یک انشای دبیرستانی درباره هزینهها و بیان کیفی آرزوها به عنوان برنامه شبیه است.
لایحه بودجه سال ۱۳۹۰ به صورت بیسابقهای انبساطی است، به این معنا که حجم بودجه این لایحه، این بار حتی از حجم تولید ناخالص داخلی ایران، یعنی از حجم کل اقتصاد ایران نیز بزرگتر شده است.
لایحه بودجه سال ۱۳۹۰ به صورت بیسابقهای انبساطی است، به این معنا که حجم بودجه این لایحه، این بار حتی از حجم تولید ناخالص داخلی ایران، یعنی از حجم کل اقتصاد ایران نیز بزرگتر شده است.
حسن منصور، اقتصاددان مقیم لندن: ۵۳۸ هزار میلیارد تومان، با نرخ رسمی هر دلار ۱۰۵۰ تومان را شما در نظر بگیرید. رقمی حدود ۵۱۲ میلیارد دلار خواهد شد. این در حالی است که تولید ملی ایران امروز ۵۰۰ میلیارد دلار نیست.
این یکی از معجزات هزاره آقای احمدینژاد است که بودجه تعیینی میتواند از کل تولید ملی بیشتر باشد، منتها ما میدانیم که در عمل چنین نیست.
رشد ۱۲۰ هزار میلیارد تومانی هزینههای شرکتهای دولتی و افزایش ۴۰ درصدی بودجه دولت، همگی نشان از این دارد که کوچکسازی و واگذاری تصدی دولت به بخش خصوصی، تنها شعاری بوده که مسئولان دولتی سر دادهاند.
فریدون خاوند، اقتصاددان ایرانی مقیم فرانسه و استاد دانشگاه رنه دکارت پاریس، با استناد به چند عدد و رقم محدودی که از لایحه بودجه سال آینده منتشر شده، چنین میگوید: یکی از نکاتی که بیش از همه جلب توجه میکند، اوج گیری بودجه شرکتهای دولتی است. بودجه شرکتهای دولتی در این لایحه از ۲۵۲ هزار میلیارد تومان به ۳۶۲ هزار میلیارد تومان رسیده است، یعنی در حدود ۴۳ درصد افزایش داشته است.
این نشان میدهد که بر خلاف تبلیغات رسمی، بودجه ایران بیش از همیشه زیر فشار سنگین بخش دولتی است.
این کارشناسان اقتصادی بر این باورند که این لایحه بیش از تمام بودجههای سه دهه گذشته، بودجهای نفتی است.
این نشان میدهد که بر خلاف تبلیغات رسمی، بودجه ایران بیش از همیشه زیر فشار سنگین بخش دولتی است.
این کارشناسان اقتصادی بر این باورند که این لایحه بیش از تمام بودجههای سه دهه گذشته، بودجهای نفتی است.
حسن منصور، اقتصاددان مقیم لندن: این سند را اصولا سند بودجه نمیدانم، چون به شدت به نفت وابسته است. قیمت نفت را با هر بشکه ۸۰ دلار در لایحه بودجه سال آینده حساب کرده و اعلام کردهاند که این بودجهای است که وابستگیاش به نفت کمتر است. در حالی که چنین چیزی نیست.
فریدون خاوند، استاد اقتصاد مقیم پاریس، هم نظری مشابه نظر آقای حسن منصور را دارد. فریدون خاوند: در این بودجه بهای هر بشکه نفت ۸۰ دلار در نظر گرفته شده است. دولت برای چرخاندن اموراتش نیاز دارد که از محل صدور هر بشکه نفت، ۸۰ دلار برداشت کند.
به عنوان نمونه باید خدمتتان عرض کنم که در لایحه بودجه هفت سال پیش یعنی سال ۱۳۸۳، میانگین بهای هر بشکه نفت، ۲۲ دلار در نظر گرفته شده بود. در بودجه سال ۱۳۸۸ بهای هر بشکه نفت به میزان ۳۷/۵ دلار و در بودجه سال جاری بهای هر بشکه نفت، ۶۵ دلار برآورد شده بود.
اما دولت در تدوین بودجه سال آینده به نفت بشکهای ۸۰ دلار چشم دوخته است. در واقع دولت آقای احمدینژاد نفتیترین بودجه تاریخ ایران را به مجلس تقدیم کرده است.
اما دولت در تدوین بودجه سال آینده به نفت بشکهای ۸۰ دلار چشم دوخته است. در واقع دولت آقای احمدینژاد نفتیترین بودجه تاریخ ایران را به مجلس تقدیم کرده است.
میتوان گفت هیچ زمانی به اندازه امروز، نفت تا این حد در بودجه کشور نقش نداشته است.
بودجه سال ۱۳۹۰ آن طور که این کارشناسان میگویند از بسیاری جهات بینظیر و بیسابقه است. و اگر نمایندگان مجلس شورای اسلامی بتوانند به هر ترتیبی که شده در روزهای باقیمانده از سال نو، آن را به تصویب برسانند، رکورد کوتاهترین زمان برای بررسی و تصویب را هم از آن خود خواهد کرد. رأی نمایندگان مجلس به ابقای مجید نامجو در وزارت نیرو
در جلسه علنی روز یکشنبه مجلس شورای اسلامی، پس از رأی منفی ۱۰۲ نماینده مجلس به استضاح مجید نامجو، وی در سمت خود ابقا شد و همچنان تصدی وزارت نیرو را در کابینه محمود احمدینژاد برعهده خواهد داشت.
در جلسه استیضاح که با حضور محمود احمدینژاد برگزار شد، ۲۰۹ نماینده حاضر در صحن مجلس پس از استماع نظارت مخالفان و موافقان استیضاح در مورد ادامه فعالیت آقای نامجو اعلام نظر کردند که وزیر نیرو موفق به کسب رأی اعتماد لازم برای ادامه فعالیت خود شد.
بر اساس اعلام خبرگزاریهای داخلی ایران، ۱۰۱ نماینده به استیضاح وزیر نیرو رأی موافق دادند و با توجه به اینکه استیضاح با مخالفت ۱۰۲ نماینده و رأی ممتنع شش نماینده دیگر روبهرو شد، مجید نامجو در سمت خود ابقا شد.
استیضاح آقای نامجو چهارم اسفند ماه امسال با امضای ۶۹ نماینده مجلس توسط هیئت رئیسه اعلام وصول شده بود و دومین استیضاح یک وزیر دولت دهم در مدتی نزدیک به یک ماه به شمار میرفت.
نمایندگان مجلس پیش از این در اوائل بهمن ماه وزیر راه دولت محمود احمدینژاد را مورد استضاح قرار دادند که با وجود غیبت محمود احمدینژاد و حمید بهبهانی، وزیر وقت راه و ترابری، این استیضاح عملی شد و در نهایت وزیر راه دولت دهم با کابینه خداحافظی کرد.
در مورد ۱۰ روز که دولت برای اقناع نمایندگان در انصراف از استیضاح وزیر نیرو فرصت داشت، برخی از نمایندگان از این امر منصرف شدند اما بر اساس گزارش خبرگزاری دولتی ایرنا، تا روز شنبه ۱۴ اسفند ماه، ۴۵ نماینده مجلس همچنان بر استیضاح وزیر نیرو اصرار داشتند.
این در حالی است که بر اساس همین گزارش ۱۵۰ نماینده مجلس نیز مخالفت خود را با استیضاح مجید نامجو اعلام کرده بودند. آماری که حدود ۵۰ درصد بیش از نمایندگانی است که به استیضاح وزیر نیرو رأی منفی دادند.
بر اساس گزارش خبرگزاریها، استیضاح مجید نامجو، وزیر نیرو، در هفت محور تنظیم شده بود که در آن به «فقدان مدیریت و برنامهریزی برای تصدی این وزارتخانه»، «عدم رعایت عدالت و اقدامات تبعیضآمیز در مناطق مختلف» و «عدم اجرای تعهدات داده شده» اشاره شده بود.
از دیگر محورهای این استیضاح، «طولانی شدن اجرای مصوبات دولت و تعهدات وزارت نیرو»، «فقدان برنامه ریزی و اولویت بندی طرحهای آبرسانی و تأمین برق»، «طولانی شدن اجرای پروژه سدها و آبرسانی» و «تضاد درون وزارتخانه» عنوان شده بود.
مجید نامجو، متولد ۱۳۴۰ در شهر کرمان است و کارشناسی ارشد مهندسی عمران را از دانشگاه شهید باهنر کرمان اخذ کرده است.
وی در سال ۸۸ از سوی محمود احمدینژاد به عنوان سرپرست وزارت نیرو معرفی و در آبان ماه همان سال نیز با رأی مجلس رسماً عهدهدار وزارت نیرو شد.
در جلسه استیضاح که با حضور محمود احمدینژاد برگزار شد، ۲۰۹ نماینده حاضر در صحن مجلس پس از استماع نظارت مخالفان و موافقان استیضاح در مورد ادامه فعالیت آقای نامجو اعلام نظر کردند که وزیر نیرو موفق به کسب رأی اعتماد لازم برای ادامه فعالیت خود شد.
بر اساس اعلام خبرگزاریهای داخلی ایران، ۱۰۱ نماینده به استیضاح وزیر نیرو رأی موافق دادند و با توجه به اینکه استیضاح با مخالفت ۱۰۲ نماینده و رأی ممتنع شش نماینده دیگر روبهرو شد، مجید نامجو در سمت خود ابقا شد.
استیضاح آقای نامجو چهارم اسفند ماه امسال با امضای ۶۹ نماینده مجلس توسط هیئت رئیسه اعلام وصول شده بود و دومین استیضاح یک وزیر دولت دهم در مدتی نزدیک به یک ماه به شمار میرفت.
نمایندگان مجلس پیش از این در اوائل بهمن ماه وزیر راه دولت محمود احمدینژاد را مورد استضاح قرار دادند که با وجود غیبت محمود احمدینژاد و حمید بهبهانی، وزیر وقت راه و ترابری، این استیضاح عملی شد و در نهایت وزیر راه دولت دهم با کابینه خداحافظی کرد.
در مورد ۱۰ روز که دولت برای اقناع نمایندگان در انصراف از استیضاح وزیر نیرو فرصت داشت، برخی از نمایندگان از این امر منصرف شدند اما بر اساس گزارش خبرگزاری دولتی ایرنا، تا روز شنبه ۱۴ اسفند ماه، ۴۵ نماینده مجلس همچنان بر استیضاح وزیر نیرو اصرار داشتند.
این در حالی است که بر اساس همین گزارش ۱۵۰ نماینده مجلس نیز مخالفت خود را با استیضاح مجید نامجو اعلام کرده بودند. آماری که حدود ۵۰ درصد بیش از نمایندگانی است که به استیضاح وزیر نیرو رأی منفی دادند.
بر اساس گزارش خبرگزاریها، استیضاح مجید نامجو، وزیر نیرو، در هفت محور تنظیم شده بود که در آن به «فقدان مدیریت و برنامهریزی برای تصدی این وزارتخانه»، «عدم رعایت عدالت و اقدامات تبعیضآمیز در مناطق مختلف» و «عدم اجرای تعهدات داده شده» اشاره شده بود.
از دیگر محورهای این استیضاح، «طولانی شدن اجرای مصوبات دولت و تعهدات وزارت نیرو»، «فقدان برنامه ریزی و اولویت بندی طرحهای آبرسانی و تأمین برق»، «طولانی شدن اجرای پروژه سدها و آبرسانی» و «تضاد درون وزارتخانه» عنوان شده بود.
مجید نامجو، متولد ۱۳۴۰ در شهر کرمان است و کارشناسی ارشد مهندسی عمران را از دانشگاه شهید باهنر کرمان اخذ کرده است.
وی در سال ۸۸ از سوی محمود احمدینژاد به عنوان سرپرست وزارت نیرو معرفی و در آبان ماه همان سال نیز با رأی مجلس رسماً عهدهدار وزارت نیرو شد.
سپاه: سخنان فرمانده سپاه قزوین تحریفشده اما ناهماهنگ و قابل پیگیری است
به دنبال انتشار سخنان یکی از فرماندهان سپاه پاسداران که نسبت به نتایج انتخابات آینده مجلس و «بروز فتنه خونین» تازهای هشدار داده بود، روابط عمومی سپاه پاسداران بدون تکذیب یا تأیید این سخنان، تلویحاً گوینده این سخنان را به «ناهماهنگی با مواضع سپاه» متهم کرده است.
به گزارش خبرگزاری فارس، رمضان شریف، مسئول روابط عمومی سپاه روز شنبه در واکنش به انتشار سخنان یکی از فرماندهان سپاه درباره نتیجه انتخابات پیش روی مجلس، رسانهها را به «تحریف» این سخنان متهم کرده است.
وی در این باره اظهار داشته است: «بی تردید انتشار ناقص و نقل تحریف شده سخنان فرماندهان و مسئولین سپاه – حتی در مجامع غیر رسمی – متأسفانه زمینه را برای سوء استفاده دشمنان و هجمههای رسانهای به نهاد مقدس و مردمی سپاه فراهم آورده است.»
سالار آبنوش، فرمانده سپاه صاحبالامر استان قزوين پنجشنبه شب در سخنانی در جمع ناظران شورای نگهبان در استان قزوین، از آنها خواسته بود، «اسناد و مدارک و اطلاعات صحيح» را درباره داوطلبان نمایندگی مجلس جمع آوری و «کسی را که بايد پذيرفته نشود» رد صلاحيت کنند.
انتخابات مجلس شورای اسلامی در ايران زير نظر شورای نگهبان برگزار میشود و صلاحيت نامزدها بايد به تأييد هيئتهای اجرايی و نظارتی منصوب اعضای ۱۲ نفره اين شورا برسد.
سالار آبنوش، فرمانده سپاه استان قزوین همچنین درباره چشمانداز انتخابات پیشروی مجلس اظهار داشته بود: «تا چند روز قبل وحشتمان از فتنه بود... همان فتنه در حال ائتلاف با جريان ديگری به نام انحراف است و ريشه هر دو دارد يکی میشود و در انتخابات آينده پيچيدگی و سختی از انتخابات قبلی بيشتر است.»
وی با اشاره به انتخابات مجلس نهم، که قرار است در اسفند ماه سال ۱۳۹۰ برگزار شود، گفته بود: «اگر نتيجه انتخابات مجلس نتيجهای نباشد که در راستای ارزشهای ما باشد سال ۹۱ سالی بسيار خطرناک و حتی خونين است.»
فرمانده سپاه استان قزوین همچنین اظهار داشته بود: «اگر مجلس بعد مجلس سالمی نباشد سال ۹۱ فتنه، خونين است زيرا با هم میجنگيم و جريان انحراف سر در میآورد.»
به نظر میرسد، منظور اين فرمانده سپاه از «جريان انحراف»، طیف نزديک به اسفنديار رحيم مشايی، از نزدیکان محمود احمدینژاد در جبهه اصولگرايان است که متهم به برنامهريزی برای انتخابات مجلس و رياست جمهوری از طريق ايجاد تشکيلات سياسی است.
با این حال به دنبال انتشار سخنان فرمانده سپاه استان قزوین، رمضان شریف، مسئول روابط عمومی سپاه اظهار داشته است: «گرچه اظهارات سایر فرماندهان و مسئولین سپاه الزاماً مواضع رسمی این نهاد محسوب نمیشود، اما در عین حال ما همواره نسبت به اظهارات منتسب به آنان حساس هستیم و در چارچوب ضوابط و مقررات با مواردی که به دلیل ناهماهنگی با مواضع و خط مشی سپاه نیازمند پیگیری و برخورد قانونی است، اقدام لازم را به عمل خواهیم آورد.»
به گزارش خبرگزاری فارس، رمضان شریف، مسئول روابط عمومی سپاه روز شنبه در واکنش به انتشار سخنان یکی از فرماندهان سپاه درباره نتیجه انتخابات پیش روی مجلس، رسانهها را به «تحریف» این سخنان متهم کرده است.
بیشتر بخوانید:
سالار آبنوش، فرمانده سپاه صاحبالامر استان قزوين پنجشنبه شب در سخنانی در جمع ناظران شورای نگهبان در استان قزوین، از آنها خواسته بود، «اسناد و مدارک و اطلاعات صحيح» را درباره داوطلبان نمایندگی مجلس جمع آوری و «کسی را که بايد پذيرفته نشود» رد صلاحيت کنند.
انتخابات مجلس شورای اسلامی در ايران زير نظر شورای نگهبان برگزار میشود و صلاحيت نامزدها بايد به تأييد هيئتهای اجرايی و نظارتی منصوب اعضای ۱۲ نفره اين شورا برسد.
انتخابات مجلس هفتم و هشتم با رد صلاحيتهای گسترده نامزدهای اصلاحطلب و مستقل برگزار شد و انتظار میرود، اين روند در انتخابات مجلس نهم نيز ادامه يابد.
سالار آبنوش، فرمانده سپاه استان قزوین همچنین درباره چشمانداز انتخابات پیشروی مجلس اظهار داشته بود: «تا چند روز قبل وحشتمان از فتنه بود... همان فتنه در حال ائتلاف با جريان ديگری به نام انحراف است و ريشه هر دو دارد يکی میشود و در انتخابات آينده پيچيدگی و سختی از انتخابات قبلی بيشتر است.»
وی با اشاره به انتخابات مجلس نهم، که قرار است در اسفند ماه سال ۱۳۹۰ برگزار شود، گفته بود: «اگر نتيجه انتخابات مجلس نتيجهای نباشد که در راستای ارزشهای ما باشد سال ۹۱ سالی بسيار خطرناک و حتی خونين است.»
فرمانده سپاه استان قزوین همچنین اظهار داشته بود: «اگر مجلس بعد مجلس سالمی نباشد سال ۹۱ فتنه، خونين است زيرا با هم میجنگيم و جريان انحراف سر در میآورد.»
به نظر میرسد، منظور اين فرمانده سپاه از «جريان انحراف»، طیف نزديک به اسفنديار رحيم مشايی، از نزدیکان محمود احمدینژاد در جبهه اصولگرايان است که متهم به برنامهريزی برای انتخابات مجلس و رياست جمهوری از طريق ايجاد تشکيلات سياسی است.
با این حال به دنبال انتشار سخنان فرمانده سپاه استان قزوین، رمضان شریف، مسئول روابط عمومی سپاه اظهار داشته است: «گرچه اظهارات سایر فرماندهان و مسئولین سپاه الزاماً مواضع رسمی این نهاد محسوب نمیشود، اما در عین حال ما همواره نسبت به اظهارات منتسب به آنان حساس هستیم و در چارچوب ضوابط و مقررات با مواردی که به دلیل ناهماهنگی با مواضع و خط مشی سپاه نیازمند پیگیری و برخورد قانونی است، اقدام لازم را به عمل خواهیم آورد.»
مصلحی: برای مقابله با سرویسهای اطلاعاتی برنامه تهاجمی داریم
دو روز پس از بازدید آیتالله علی خامنهای از وزارت اطلاعات، حیدر مصلحی وزیر اطلاعات جمهوری اسلامی، در یادداشتی با اشاره به مهمترین فرازهای سخنان رهبر ایران در جمع کارکنان این وزارتخانه، از برنامه تهاجمی دستگاه امنیتی ایران در قبال سرویسهای اطلاعاتی خارجی خبر داده است.
آیتالله خامنهای روز پنجشنبه به مدت شش ساعت از وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی بازدید داشت و وبسایتهای رسمی متعلق به دفتر وی تنها به انعکاس گزارشی کوتاه به همراه چندین عکس از این دیدار بسنده کردند.
براساس گزارش وبسایتهای رسمی دفتر آیتالله خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی در این دیدار از جمله عنوان کرد که «طرحهای بلند مدت خوبی در وزارت اطلاعات تهيه شده اما بايد طرحهای جامع و راهبردی در ديگر موضوعات مهم تهيه و كامل شود، زيرا اساسیترين وظيفه اين دستگاه تهيه طرحهای عميق بلندمدت است.»
همچنین بر اساس گزارشها «حفظ انسجام در وزارت اطلاعات، لزوم نگاه فراجناحی و فراگروهی، و دقت، حساسيت در قبال نفوذ دشمن و جريانهای معيوب فكری و سياسی و استفاده از تجارب نيروهای مجرب» از دیگر مواردی بود که در این دیدار شش ساعته مورد تأکید آیتالله خامنهای قرار گرفته بود.
اکنون آقای مصلحی در یادداشتی که در پایگاه اطلاعرسانی دولت جمهوری اسلامی منتشر شده، به نقل از آیتالله خامنهای نوشته است که «جنگی تمام عیار و حقیقی بین سرویسهای اطلاعاتی و نظام مقدس اسلامی در جریان است» و وزارت اطلاعات برای «مقابله با اقدامات دشمن و سرویسهای اطلاعاتی» باید برنامههایی تهاجمی داشته باشد.
وزیر اطلاعات جمهوری اسلامی افزوده است که «در مقطع کنونی، وزارت اطلاعات از اشراف بسیار خوبی برخوردار است و از آنجا که بهترین دفاع، تهاجم تلقی میشود، برنامه تهاجمی را در مقابله با سرویسهای اطلاعاتی در دستور کار دارد.»
تهدید به مقابله با سرویسهای امنیتی خارجی پیش از این نیز در سخنان وزیر اطلاعات جمهوری اسلامی انعکاس داشت و در دی ماه ۸۹، زمانی جمهوری اسلامی از دستگیری عوامل ترور مسعود علیمحمدی، استاد فیزیک ایرانی، خبر داد، نیز آقای مصلحی گفته بود که «در مقابله با اقدامات اطلاعاتی رژیم صهیونیستی دقیقاً و قطعاً مقابلههای اطلاعاتی، و اقداماتی خواهیم داشت.»
وزیر اطلاعات ایران در آن زمان همچنین مدعی شده بود که این وزارتخانه در سازمان جاسوسی اسرائیل، موساد، نفوذ کرده و از این طریق چندین نفر در ارتباط با ترور مسعود علیمحمدی بازداشت شدهاند.
«توصیه به عدم تمایل به جریانهای سیاسی»
وزیر اطلاعات جمهوری اسلامی در یادداشت خود همچنین یادآور شده است که به گفته رهبر جمهوری اسلامی مدیران وزارت اطلاعات گرچه از سوی دولت انتخاب میشوند، اما نباید به جریانها و افراد سیاسی تمایل پیدا کنند، چرا که «اطلاعات و اقدامات این وزارتخانه مربوط به کل کشور است.»
به گفته حیدر مصلحی، آیتالله خامنهای همچنین در دیدار از وزارت اطلاعات تأکید کرده است که این وزارتخانه باید به قانون، و ضوابط و ملاکهای شرعی توجه داشته باشد و همواره در مسیر ولایت و انقلاب اسلامی حرکت کند.
آیتالله خامنهای همچنین در این بازدید تأکید کرده است که « انتقال اخبار و اطلاعات از کانالهای تعیین شده به وزارتخانه بود و نباید اجازه داده شود که سیر اطلاعات غیر از این مسیر باشد.»
این موضع رهبر جمهوری اسلامی در حالی مطرح شده است که در سالهای گذشته همواره موضوع شکلگیری نهادهای موازی اطلاعاتی بحثبرانگیز بوده است.
در جریان حوادث پس از انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ نیز، اداره اطلاعات سپاه پاسداران که از آن زمان به سازمان اطلاعات سپاه ارتقا یافت نقش ویژهای در دستگیری، بازجویی و پروندهسازی برای معترضان به نتایج انتخابات داشت.
مسئولیت هدایت این سازمان اطلاعاتی موازی با حسین طائب فرمانده پیشین بسیج است که به تازگی پیشبینی کرده است که آمریکا به دنبال اجرای «کودتای مخملی در ایران» در زمستان سال ۱۳۹۰ خواهد بود.
آیتالله خامنهای روز پنجشنبه به مدت شش ساعت از وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی بازدید داشت و وبسایتهای رسمی متعلق به دفتر وی تنها به انعکاس گزارشی کوتاه به همراه چندین عکس از این دیدار بسنده کردند.
براساس گزارش وبسایتهای رسمی دفتر آیتالله خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی در این دیدار از جمله عنوان کرد که «طرحهای بلند مدت خوبی در وزارت اطلاعات تهيه شده اما بايد طرحهای جامع و راهبردی در ديگر موضوعات مهم تهيه و كامل شود، زيرا اساسیترين وظيفه اين دستگاه تهيه طرحهای عميق بلندمدت است.»
همچنین بر اساس گزارشها «حفظ انسجام در وزارت اطلاعات، لزوم نگاه فراجناحی و فراگروهی، و دقت، حساسيت در قبال نفوذ دشمن و جريانهای معيوب فكری و سياسی و استفاده از تجارب نيروهای مجرب» از دیگر مواردی بود که در این دیدار شش ساعته مورد تأکید آیتالله خامنهای قرار گرفته بود.
اکنون آقای مصلحی در یادداشتی که در پایگاه اطلاعرسانی دولت جمهوری اسلامی منتشر شده، به نقل از آیتالله خامنهای نوشته است که «جنگی تمام عیار و حقیقی بین سرویسهای اطلاعاتی و نظام مقدس اسلامی در جریان است» و وزارت اطلاعات برای «مقابله با اقدامات دشمن و سرویسهای اطلاعاتی» باید برنامههایی تهاجمی داشته باشد.
وزیر اطلاعات جمهوری اسلامی افزوده است که «در مقطع کنونی، وزارت اطلاعات از اشراف بسیار خوبی برخوردار است و از آنجا که بهترین دفاع، تهاجم تلقی میشود، برنامه تهاجمی را در مقابله با سرویسهای اطلاعاتی در دستور کار دارد.»
تهدید به مقابله با سرویسهای امنیتی خارجی پیش از این نیز در سخنان وزیر اطلاعات جمهوری اسلامی انعکاس داشت و در دی ماه ۸۹، زمانی جمهوری اسلامی از دستگیری عوامل ترور مسعود علیمحمدی، استاد فیزیک ایرانی، خبر داد، نیز آقای مصلحی گفته بود که «در مقابله با اقدامات اطلاعاتی رژیم صهیونیستی دقیقاً و قطعاً مقابلههای اطلاعاتی، و اقداماتی خواهیم داشت.»
وزیر اطلاعات ایران در آن زمان همچنین مدعی شده بود که این وزارتخانه در سازمان جاسوسی اسرائیل، موساد، نفوذ کرده و از این طریق چندین نفر در ارتباط با ترور مسعود علیمحمدی بازداشت شدهاند.
«توصیه به عدم تمایل به جریانهای سیاسی»
وزیر اطلاعات جمهوری اسلامی در یادداشت خود همچنین یادآور شده است که به گفته رهبر جمهوری اسلامی مدیران وزارت اطلاعات گرچه از سوی دولت انتخاب میشوند، اما نباید به جریانها و افراد سیاسی تمایل پیدا کنند، چرا که «اطلاعات و اقدامات این وزارتخانه مربوط به کل کشور است.»
به گفته حیدر مصلحی، آیتالله خامنهای همچنین در دیدار از وزارت اطلاعات تأکید کرده است که این وزارتخانه باید به قانون، و ضوابط و ملاکهای شرعی توجه داشته باشد و همواره در مسیر ولایت و انقلاب اسلامی حرکت کند.
آیتالله خامنهای همچنین در این بازدید تأکید کرده است که « انتقال اخبار و اطلاعات از کانالهای تعیین شده به وزارتخانه بود و نباید اجازه داده شود که سیر اطلاعات غیر از این مسیر باشد.»
این موضع رهبر جمهوری اسلامی در حالی مطرح شده است که در سالهای گذشته همواره موضوع شکلگیری نهادهای موازی اطلاعاتی بحثبرانگیز بوده است.
در جریان حوادث پس از انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ نیز، اداره اطلاعات سپاه پاسداران که از آن زمان به سازمان اطلاعات سپاه ارتقا یافت نقش ویژهای در دستگیری، بازجویی و پروندهسازی برای معترضان به نتایج انتخابات داشت.
مسئولیت هدایت این سازمان اطلاعاتی موازی با حسین طائب فرمانده پیشین بسیج است که به تازگی پیشبینی کرده است که آمریکا به دنبال اجرای «کودتای مخملی در ایران» در زمستان سال ۱۳۹۰ خواهد بود.
جامعه زرتشتیان ایران چه آیندهای دارد؟
ریچارد فولتز ایرانشناس آمریکاییتبار کانادایی که کتابها و مقالات گوناگونی در زمینه تاریخ و فرهنگ ایران دارد، نوشتاری جدید با عنوان «زرتشتیان ایران، چه آیندهای در زادبوم خود خواهند داشت؟» منتشر کرده که در شماره تازه (۶۵:۱) فصلنامه «نشریه خاورمیانه» (The Middle East Journal) به چاپ رسیدهاست.
این ایرانشناس باسابقه که خود سفرهای مختلفی به میان جامعه زرتشتیان ایران کردهاست در مورد گذشته و آینده اقلیت ۲۰ هزار نفری زرتشتیان در ایران امروز مینویسد.
بخشها و چکیدههایی از این مقاله را با هم میخوانیم:
دین زرتشت که پیرامون ۳۰۰۰ سال پیش در میان مردمان ایرانیتبار ظهور یافت دین اصلی و ملی ایرانیان تا پیش از حمله اعراب در سده هفتم میلادی بود.
تغییر دین ایرانیان برخلاف باور بسیاری، پدیدهای یکباره و یکپارچه نبود بلکه سدههای متمادی به درازا کشید و در پی فشارهای اجتماعی و مالی و محدودیتهایی که حکومتها بر زرتشتیان ایجاد میکردند به مرور بر شمار زرتشتیانی که دین خود را رها میکردند افزوده شد.
این روند همچنان ادامه یافت به طوریکه در سده دهم میلادی تخمیناً ۸۰ درصد از مردم شهرهای ایران مسلمان شدهبودند.
روند گرویدن به اسلام در روستاها هم پس از آن همچنان ادامه یافت تا جایی که امروزه تنها شمار اندکی از روستاهای زرتشتی در اطراف یزد و کرمان باقی ماندهاند.
در پی سدهها جزیه گرفتن از سوی مسلمانان، در قرن نوزدهم وضعیت معیشتی زرتشتیان تا اندازهای وخیم شد که پارسیان هند، یعنی ایرانیان زرتشتی که در زمان حمله اعراب به هندوستان مهاجرت کردهبودند، آغاز به کمک مالی به همکیشان خود در ایران کردند و برای آنها مدرسه و بیمارستان ساختند.
با افزایش فشارها بر ناصرالدینشاه قاجار، وی سرانجام در سال ۱۸۸۲ جزیه که نوعی از مالیاتهای ویژه غیرمسلمانان است را برای زرتشتیان ملغی اعلام کرد.
«احترامی گم شده»
ریچارد فولتز در مقاله خود ادامه میدهد:
زرتشتیان ایران همواره مورد اذیت و آزار هموطنان مسلمان خود قرار داشتهاند. به غیر از برخوردار بودن از حق و حقوق کمتر در قانون اسلامی، در زندگی روزمره هم آنها را ناچار کردهبودند تا لباس جدایی بپوشند تا بتوان آنها را از دیگران تشخیص داد. مانند اقلیتهای دیگر به زرتشتیان نیز در ایران اجازه سوار شدن بر اسب داده نمیشد، زیرا اسبسواری نشانه ثروت و اشرافیت بود و به زرتشتیان تنها اجازه داده میشد سوار خر بشوند.
صفویان در زمان خود گروههای مختلفی از زرتشتیان را به اجبار مسلمان کردند و با حمله افغان این روند شدت گرفت. گزارش جهانگردان اروپایی که در دورههای مختلف از ایران دیدار کردهاند بیانگر این است که زرتشتیان در ایران در بدبختی و فقر زیادی زندگی میکردند.
در اوایل سده بیستم روشنفکران زرتشتی در پیشبرد جنبش مشروطه شرکت داشتند و در نخستین مجلس ایران که در سال ۱۹۰۶ تشکیل شد دارای نماینده شدند.
با برآمدن رضا شاه پهلوی، احترام به میراث زرتشتی ایران نیز بخشی از ایدئولوژی ملیگرایی دولتی شد و در همان سالها نیز افزایش قیمت زمینهای روستایی باعث بدرآمدن اقلیت زرتشتی از چنبره قفر و تهیدستی گشت.
اما در زندگی روزانهٔ زرتشتیان، تبعیض توسط مسلمانان همچنان ادامه یافت به طوری که یکی از آشنایان زرتشتی من در یزد از بیگاری کشیدنها از پدرش از سوی مسلمانان در این دوره خبر میدهد و دیگران نیز از بسته بودن راه پیشرفت شغلی و کاری برای زرتشتیان گزارش میدهند.
اما در کلیت خود، میتوان گفت که وضعیت زرتشتیان در این دوره و در سراسر قرن بیستم از نظر آموزش، شهرنشینی و درآمد، رو به بهبود داشتهاست.
آیتالله روحالله خمینی، رهبر روحانی این انقلاب، دین زرتشت را «فرقهای کهنه» نامید و برای اشاره به پیروان این دین از عبارتهایی چون «آتشپرستان مرتجع» و «گبر» استفاده کرد.
مسلمانان ایرانی که با این نطقها گستاخ شدهبودند به مصادره داراییهای زرتشتیان پرداخته و احترام ظاهری که جامعه در دوران پهلوی برای زرتشتیان قائل شدهبود نیز به سرعت از میان رفت.
از سوی دیگر، اما، جامعه زرتشتیان از نظر قانون اساسی بهرسمیت شناخته شدند و حق برخورداری از نماینده در مجلس هم برای آنها حفظ شد هرچند قوانین اسلامی حق و حقوق کمتری برای آنها نسبت به مسلمانان قائل است.
جوانان زرتشتی و دیگر اقلیتها در ایران قانوناً آزادند تا در محیط خصوصی مشروبات الکلی مصرف کرده و میهمانیهای مختلط داشتهباشند، حقی که جوانان مسلمان در ایران از آن برخوردار نیستند.
البته این حقوق هم برای زرتشتیان به درستی رعایت نمیشود و کار روزمره نمایندههای زرتشتیان در مجلس شورای اسلامی عمدتاً تشکیل شدهاست از نامهنگاری برای رسیدگی به موارد مزاحمت مأموران برای زرتشتیانی که جشن میگیرند یا مشروباتی همراه داشتهاند و مسائلی چون پس ندادن اموال مصادره شده زرتشتیان بعد از سالیان سال.
دکتر اسفندیار اختیاری، نماینده زرتشتیان در مجلس که خود را بیشتر «وکیل جامعه زرتشتی» مینامد تا نماینده، ناچار شد در اوایل سال ۲۰۰۹ در میان نامههای فراوانی که به مسئولان مینوشت نامهای نیز در اعتراض به توهین به نشانههای دین زرتشتی بنویسد.
وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در آن سال، پخش فیلمی را تأیید کرد که در آن نشان فروهر که از نشانهای مقدس زردشتی است بر روی لباس یک تبهکار دوخته شدهبود.
مهاجرت؛ انقراض یا گسترش؟
ریچارد فولتز در ادامه مقاله خود مینویسد که فشارهای اجتماعی بر زرتشتیان از یکسو و قوانین آسانتری که غرب برای مهاجرت آنان نسبت به ایرانیان مسلمان قائل شده، نصف شدن جمعیت زرتشتیان ایران از دهه هفتاد بهاینسو را در پی داشتهاست.
وی میافزاید: ازدواج میان زرتشتیان و مسلمانان افزایش یافته و برابر با قانون، فرزندان این ازدواجها مسلمان شناخته میشوند. از سوی دیگر بیشتر خانوادههای زرتشتی تنها یک فرزند دارند که با این روند، جمعیت بیستهزار نفری آنها در ایران در نسل بعدی نیز نصف خواهد شد.
اما روند دیگری هم در ایران در جریان است که به خاطر خطرهای موجود، همگی ترجیح میدهند در مورد آن سکوت کنند. این روند مربوط است به شمار زیادی از ایرانیان مسلمان که به دین زرتشت میگروند.
روند گرویدن به آیین زرتشت در جنوب کالیفرنیا نمود بارزی دارد اما در ایران با اینکه در خفا انجام میشود تعداد قابل توجهی را در بر میگیرد. مرکز «نوزرتشتیهای» ایرانی در جهان غرب در لسآنجلس قرار گرفته و گرویدگانی چون علیاکبر جعفری، در این شهر فعالانه به اشاعه این دین و جذب نوکیشان اهتمام دارند.
اگر این گفتهها صحت داشتهباشد این جریان ممکن است برآوردهای بدبینانه در مورد آینده و سرنوشت جامعه زرتشتیان ایران را خنثی کند.
در هر صورت از آمارها چنین برمیآید که مرکز ثقل جامعه زرتشتیزادگان ایرانی هماینک از ایران به ایالات متحده، کانادا و استرالیا در حال انتقال است و این جامعه در نسل بعدی خود از اقلیتی در ایران به اقلیتی در غرب تبدیل خواهد شد.
این تغییر مرکز ثقل در جوامع دینی در تاریخ بارها روی داده، ازجمله مسیحیت که از زادگاه خود فلسطین رخت بربست و به غرب کوچید یا دین بودا که در خاستگاه خود یعنی هند افول یافت ولی در خاور دور جانی دوباره گرفت.
این ایرانشناس باسابقه که خود سفرهای مختلفی به میان جامعه زرتشتیان ایران کردهاست در مورد گذشته و آینده اقلیت ۲۰ هزار نفری زرتشتیان در ایران امروز مینویسد.
بخشها و چکیدههایی از این مقاله را با هم میخوانیم:
دین زرتشت که پیرامون ۳۰۰۰ سال پیش در میان مردمان ایرانیتبار ظهور یافت دین اصلی و ملی ایرانیان تا پیش از حمله اعراب در سده هفتم میلادی بود.
تغییر دین ایرانیان برخلاف باور بسیاری، پدیدهای یکباره و یکپارچه نبود بلکه سدههای متمادی به درازا کشید و در پی فشارهای اجتماعی و مالی و محدودیتهایی که حکومتها بر زرتشتیان ایجاد میکردند به مرور بر شمار زرتشتیانی که دین خود را رها میکردند افزوده شد.
این روند همچنان ادامه یافت به طوریکه در سده دهم میلادی تخمیناً ۸۰ درصد از مردم شهرهای ایران مسلمان شدهبودند.
روند گرویدن به اسلام در روستاها هم پس از آن همچنان ادامه یافت تا جایی که امروزه تنها شمار اندکی از روستاهای زرتشتی در اطراف یزد و کرمان باقی ماندهاند.
در پی سدهها جزیه گرفتن از سوی مسلمانان، در قرن نوزدهم وضعیت معیشتی زرتشتیان تا اندازهای وخیم شد که پارسیان هند، یعنی ایرانیان زرتشتی که در زمان حمله اعراب به هندوستان مهاجرت کردهبودند، آغاز به کمک مالی به همکیشان خود در ایران کردند و برای آنها مدرسه و بیمارستان ساختند.
با افزایش فشارها بر ناصرالدینشاه قاجار، وی سرانجام در سال ۱۸۸۲ جزیه که نوعی از مالیاتهای ویژه غیرمسلمانان است را برای زرتشتیان ملغی اعلام کرد.
«احترامی گم شده»
ریچارد فولتز در مقاله خود ادامه میدهد:
زرتشتیان ایران همواره مورد اذیت و آزار هموطنان مسلمان خود قرار داشتهاند. به غیر از برخوردار بودن از حق و حقوق کمتر در قانون اسلامی، در زندگی روزمره هم آنها را ناچار کردهبودند تا لباس جدایی بپوشند تا بتوان آنها را از دیگران تشخیص داد. مانند اقلیتهای دیگر به زرتشتیان نیز در ایران اجازه سوار شدن بر اسب داده نمیشد، زیرا اسبسواری نشانه ثروت و اشرافیت بود و به زرتشتیان تنها اجازه داده میشد سوار خر بشوند.
صفویان در زمان خود گروههای مختلفی از زرتشتیان را به اجبار مسلمان کردند و با حمله افغان این روند شدت گرفت. گزارش جهانگردان اروپایی که در دورههای مختلف از ایران دیدار کردهاند بیانگر این است که زرتشتیان در ایران در بدبختی و فقر زیادی زندگی میکردند.
در اوایل سده بیستم روشنفکران زرتشتی در پیشبرد جنبش مشروطه شرکت داشتند و در نخستین مجلس ایران که در سال ۱۹۰۶ تشکیل شد دارای نماینده شدند.
با برآمدن رضا شاه پهلوی، احترام به میراث زرتشتی ایران نیز بخشی از ایدئولوژی ملیگرایی دولتی شد و در همان سالها نیز افزایش قیمت زمینهای روستایی باعث بدرآمدن اقلیت زرتشتی از چنبره قفر و تهیدستی گشت.
اما در زندگی روزانهٔ زرتشتیان، تبعیض توسط مسلمانان همچنان ادامه یافت به طوری که یکی از آشنایان زرتشتی من در یزد از بیگاری کشیدنها از پدرش از سوی مسلمانان در این دوره خبر میدهد و دیگران نیز از بسته بودن راه پیشرفت شغلی و کاری برای زرتشتیان گزارش میدهند.
اما در کلیت خود، میتوان گفت که وضعیت زرتشتیان در این دوره و در سراسر قرن بیستم از نظر آموزش، شهرنشینی و درآمد، رو به بهبود داشتهاست.
انقلاب ۱۹۷۹ اما آزار و اذیت در جامعه را برای زرتشتیان، به خصوص در سالهای اولیه پس از انقلاب، بازگرداند.
آیتالله روحالله خمینی، رهبر روحانی این انقلاب، دین زرتشت را «فرقهای کهنه» نامید و برای اشاره به پیروان این دین از عبارتهایی چون «آتشپرستان مرتجع» و «گبر» استفاده کرد.
مسلمانان ایرانی که با این نطقها گستاخ شدهبودند به مصادره داراییهای زرتشتیان پرداخته و احترام ظاهری که جامعه در دوران پهلوی برای زرتشتیان قائل شدهبود نیز به سرعت از میان رفت.
از سوی دیگر، اما، جامعه زرتشتیان از نظر قانون اساسی بهرسمیت شناخته شدند و حق برخورداری از نماینده در مجلس هم برای آنها حفظ شد هرچند قوانین اسلامی حق و حقوق کمتری برای آنها نسبت به مسلمانان قائل است.
جوانان زرتشتی و دیگر اقلیتها در ایران قانوناً آزادند تا در محیط خصوصی مشروبات الکلی مصرف کرده و میهمانیهای مختلط داشتهباشند، حقی که جوانان مسلمان در ایران از آن برخوردار نیستند.
البته این حقوق هم برای زرتشتیان به درستی رعایت نمیشود و کار روزمره نمایندههای زرتشتیان در مجلس شورای اسلامی عمدتاً تشکیل شدهاست از نامهنگاری برای رسیدگی به موارد مزاحمت مأموران برای زرتشتیانی که جشن میگیرند یا مشروباتی همراه داشتهاند و مسائلی چون پس ندادن اموال مصادره شده زرتشتیان بعد از سالیان سال.
دکتر اسفندیار اختیاری، نماینده زرتشتیان در مجلس که خود را بیشتر «وکیل جامعه زرتشتی» مینامد تا نماینده، ناچار شد در اوایل سال ۲۰۰۹ در میان نامههای فراوانی که به مسئولان مینوشت نامهای نیز در اعتراض به توهین به نشانههای دین زرتشتی بنویسد.
وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در آن سال، پخش فیلمی را تأیید کرد که در آن نشان فروهر که از نشانهای مقدس زردشتی است بر روی لباس یک تبهکار دوخته شدهبود.
مهاجرت؛ انقراض یا گسترش؟
ریچارد فولتز در ادامه مقاله خود مینویسد که فشارهای اجتماعی بر زرتشتیان از یکسو و قوانین آسانتری که غرب برای مهاجرت آنان نسبت به ایرانیان مسلمان قائل شده، نصف شدن جمعیت زرتشتیان ایران از دهه هفتاد بهاینسو را در پی داشتهاست.
وی میافزاید: ازدواج میان زرتشتیان و مسلمانان افزایش یافته و برابر با قانون، فرزندان این ازدواجها مسلمان شناخته میشوند. از سوی دیگر بیشتر خانوادههای زرتشتی تنها یک فرزند دارند که با این روند، جمعیت بیستهزار نفری آنها در ایران در نسل بعدی نیز نصف خواهد شد.
اما روند دیگری هم در ایران در جریان است که به خاطر خطرهای موجود، همگی ترجیح میدهند در مورد آن سکوت کنند. این روند مربوط است به شمار زیادی از ایرانیان مسلمان که به دین زرتشت میگروند.
روند گرویدن به آیین زرتشت در جنوب کالیفرنیا نمود بارزی دارد اما در ایران با اینکه در خفا انجام میشود تعداد قابل توجهی را در بر میگیرد. مرکز «نوزرتشتیهای» ایرانی در جهان غرب در لسآنجلس قرار گرفته و گرویدگانی چون علیاکبر جعفری، در این شهر فعالانه به اشاعه این دین و جذب نوکیشان اهتمام دارند.
گرایش دوباره ایرانیان به دین زرتشت که در نیمه نخست قرن بیستم تعداد کمی چون صادق هدایت، نویسنده ایرانی، را به خود جلب میکرد امروزه در واکنش به استقرار حکومت اسلامی، روندی قابل توجه شده به طوریکه ایرانیان در تبعید، حتی از جمعیتی «سه میلیونی» از «نوزرتشتیان» و مردمی که به این دین علاقه قلبی پیدا کردهاند در میان جمعیت ایران صحبت میکنند.
اگر این گفتهها صحت داشتهباشد این جریان ممکن است برآوردهای بدبینانه در مورد آینده و سرنوشت جامعه زرتشتیان ایران را خنثی کند.
در هر صورت از آمارها چنین برمیآید که مرکز ثقل جامعه زرتشتیزادگان ایرانی هماینک از ایران به ایالات متحده، کانادا و استرالیا در حال انتقال است و این جامعه در نسل بعدی خود از اقلیتی در ایران به اقلیتی در غرب تبدیل خواهد شد.
این تغییر مرکز ثقل در جوامع دینی در تاریخ بارها روی داده، ازجمله مسیحیت که از زادگاه خود فلسطین رخت بربست و به غرب کوچید یا دین بودا که در خاستگاه خود یعنی هند افول یافت ولی در خاور دور جانی دوباره گرفت.
انتصاب وزیر کشور جدید در مصر
پس از سقوط حسنی مبارک در ۱۱ فوریه کماکان سمتهای کلیدیای چون وزارت دفاع، دادگستری، کشور و امور خارجه در دست سردمداران رژیم سابق باقی مانده بودند. حسنی مبارک در آغاز ناآرامیهای ماه ژانویه محمود وقدی را به وزارت کشور منصوب کرده بود، اما شرکتکنندگان در تظاهرات که وقدی را جزو نخبگان رژیم سابق میدیدند، خواستار استعفای وی شدند.
خبرگزاری دولتی "منا" از قول عیسوی مینویسد که برای او برقراری مجدد ثبات در مصر اولویت دارد. از زمانی که در جریان اعتراضهای مردمی پلیس در عمل از خیابانها ناپدید شد، وضعیت امنیتی مصر نابسامان است. بسیاری از شهروندان مصری از افزایش بزهکاری شکوه میکنند و بسیاری از ماموران پلیس از ترس انتقامجویی معترضان دور از صحنه تظاهرات میمانند.
حمله معترضان به ساختمانهای سازمان امنیت مصر
"انتقامجویی معترضان" خود را در نمونههایی چون حمله به ساختمانهای سازمان امنیت مصر نمایان میسازد. دیروز شنبه (۵ مارس / ۱۴ اسفند) صدها شهروند مصری به ساختمان سازمان امنیت مصر در قاهره که توسط سربازان پاسداری میشد حمله کردند و خواستار انحلال این سازمان شدند. معترضان دولت پیشین مصر سازمان امنیت مصر را منفور میدانند و آن را متهم میکنند که طی ۳۰ سال اخیر به شدت و به طور برنامهریزی شده پیگیر سرکوب منتقدان و مخالفان دولت حسنی مبارک بوده است.
سپس ساختمان سازمان امنیت در قاهره به آتش کشیده شد. در آغاز روشن نبود چه کسی ساختمان را آتش زده است. برخی از شاهدان عینی میگفتند که ماموران تلاش کردهاند در آخرین لحظهها اسنادی را در ساختمان بسوزانند و از بین ببرند که احتمالا نقض حقوق بشر را نشان میداداهاند. در برابر پلیس میگفت که مردم عامل حریق بودهاند. بر اثر آتشسوزی ۷ نفر مجروح شدند.
در روز جمعه نیز معترضان به یک ساختمان سازمان امنیت مصر در اسکندریه حملهور شده بودند.
محاکمه وزیر کشور سابق مصر
در این میان در دادگاه جزایی مصر برای نخستین بار محاکمه یکی از اعضای دولت دوره حکومت مبارک آغاز شده است. حبیب عدلی که برای سالها وزیر کشور مصر بود، به اتهام پولشویی و کلاهبرداری محاکمه میشود.
روز شنبه دادگاه عدلی آغاز شد. اما رئیس دادگاه جلسه را تا ۲ آوریل به تعویق انداخت. وکیل عدلی خواستار فرصت بیشتر برای مطالعه پرونده شده است.
درخواست معترضان برای طرح اتهام «جنایت علیه بشریت»
در حین تشکیل جلسه دادگاه محاکمه وزیر کشور سابق مصر، حدود ۱۵۰ نفر در برابر ساختمان دادگستری در قاهره دست به تظاهرات زدند. در میان آنان بسیاری از اعضای خانواده قربانیان تظاهرات ضد رژیم مبارک هم بودند. آنان تقاضا داشتند که عدلی به اتهام جنایت علیه بشریت نیز محاکمه شود.
حبیب عدلی، سیاستمدار ۷۳ ساله مصری، در سال ۱۹۹۷ وزیر کشور شد. به دنبال شدت گرفتن اعتراضها در مصر، حسنی مبارک او را از مقام وزارت کنار گذاشت و به جای او محمود وقدی، رئیس پیشین اداره زندانهای مصر را به این پست منصوب کرد.
دادستانی مصر عدلی را ممنوعالخروج کرد تا اینکه در میانه ماه فوریه دستور دستگیری وی صادر شد.
وزیری منفور در میان مردم
بسیاری از مردم مصر نسبت به عدلی ابراز تنفر میکنند. در چشم منتقدان رژیم مبارک عدلی مسئول رواج فساد در میان نیروهای پلیس است و نیز رواج اعمال شکنجه سیستماتیک علیه دگراندیشان و منتقدان دولت.
همچنین گفته میشود که او به ماموران پلیس دستور رفتار بیرحمانه با شرکتکنندگان در تظاهرات مسالمتجویانهی ضدرژیم و بهکارگیری اسلحه علیه آنان را داده است. کشتهشدگان ناآرامیهای اخیر در مصر به طور رسمی بیش از ۳۰۰ نفر اعلام شدهاند.
«۱۰ درویش گنابادی محاکمه شدند»
«۱۰ درویش گنابادی امروز ۱۴ اسفند ۱۳۸۹، بهطور همزمان، در یک دادگاه در شهر بروجرد محاکمه شدند» این خبر را مریم مشفق یکی از پنج وکیل دراویش گنابادی، بعد از اتمام جلسه دادگاه به دویچه وله اعلام میکند و ادامه میدهد: «این دادگاه از ساعت ۹ صبح تا ساعت ۴ بعدازظهر طول کشید. از ۱۰ متهم ردیف اول بازجویی شد. ما هم دفاعیاتمان را مطرح کردیم و دادرسی انجام شد.»
پیشتر نمایندگان دراویش گنابادی از محاکمه ۱۸۹ تن از این درویشان بهشکل همزمان خبر داده بودند. خبری که از سوی رئیس دادگستری بروجرد تکذیب شد.
به نقل از سایت ایرنا، محمد صادق اکبری، رئیس دادگستری بروجرد، محاکمه دستهجمعی دراویش را تکذیب کرده و گفته است: «بهدنبال تخریب حسینیه دراویش در بروجرد برخی از دراویش دستگیر شدند. این متهمان با وکلایشان در مجموع حدود ۱۵ نفر هستند. اکنون کار رسیدگی به جرایم این افراد با حضور وکلای آنها در حال انجام است». رئیس دادگستری بروجرد، شنبه ۱۴ اسفند ۱۳۸۹، اتهام دراویش گنابادی را "اخلال در نظم عمومی"، "تبلیغ علیه نظام" و "توهین" دانسته است.
شاکیهایی که متهم شدند
مریم مشفق یکی از پنج وکیل دراویش گنابادی از جریان محاکمه دراویش در دادگاه میگوید: «هم موکلان ما و هم خود ما این اتهامات را شدیدا تکذیب کردیم. متاسفانه جای متهم و شاکی در این پرونده عوض شده است. اصلا اخلال در نظم ملی و امنیت کشور مطرح نبوده است. چون طبق اصل ۱۳۹ قانون اساسی، تمام تجمعات قانونی است. ضمنا دراویش برای "اقامه نماز" به حسینیه رفته بودند. این دراویش بودند که شدیدا مورد ضرب و جرح و پرتاب سنگ و گاز اشکآور قرار گرفته بودند. در واقع دراویش شاکی بودند که آنها حسینیهشان را خراب کردهاند، آن را آتش زدهاند و اموالشان را به غارت بردهاند و آنها را شدیدا مورد ضرب و جرح قرار دادهاند.»
وکیل دراویش گنابادی از "قرار منع تعقیب برای حملهکنندگان به حسینیه دراویش گنابادی" خبر میدهد و میگوید: «متاسفانه در دادگاه گفتند کسانی که شما از آنها شاکی هستید، از نظر ما مجرم نیستند. البته جایی که دراویش متهم هستند، آنها تندتند اتهامات را قبول میکنند. به استدلالهای ما گوش میدهند، اما آن را قبول ندارند. بههرحال ما اتهامات را شدیدا تکذیب کردیم و در دادگاه گفتیم، جای متهم و شاکی در این پرونده عوض شده است.»
از تکذیب خبر محاکمه دستهجمعی تا واقعیت خبر
مصطفی آزمایش یکی از دراویش گنابادی و مدیر روابطعمومی "انجمن جهانی پاسداشت حقوق بشر در ایران" در گفتوگو با دویچه وله درباره اظهارات رئیس دادگستری بروجرد مبنی بر "تکذیب محاکمه دسته جمعی دراویش" میگوید: «ایشان گفته است، "متهمان و وکلایشان در مجموع حدود ۱۵ نفر هستند". اصلا این جملهبندی از نظر حقوقی ضعف دارد. برای ۱۸۹ درویش، توسط دادگستری بروجرد احضاریهی قانونی فرستاده شده و به دادگاه احضار شدهاند. چطور وقتی ۱۸۹ نفر به دادگاه احضار شدهاند، بعد رییس دادگاه میگوید که آنها با وکلایشان مجموعا حدود ۱۵ نفر هستند؟»
جواب پرسش مصطفی آزمایش را مریم مشفق، وکیل دراویش گنابادی اینگونه میدهد: «۱۰نفر اول را که از نظر آنها اتهامشان بیشتر بود و یکی از اتهاماتشان "توهین به مقام رهبری" بود را امروز رسیدگی کردند. برای بقیه هم گفتند، وقت دادگاهشان متعاقبا اعلام میشود»
مصطفی آزمایش یکی از دراویش گنابادی، حملهکنندگان به حسینیه دراویش در گناباد را بسیجیانی به سرکردگی دو روحانی جوان به نامهای "عبدالرحیم بیرانوند، امام جماعت مسجدالنبی بروجرد" و "علی کشوری" میداند و درباره روز حادثه میگوید: «این دو نفر، جماعت بسیجی را جلوی حسینه آوردند. آنها اول فحاشی کردند، بعد بهداخل حسینیه کوکتل مولوتف پرتاب کردند و بهسمت حسینیه یورش بردند. دراویش در حالت محاصره قرار گرفتند و حسینه هم دچار احتراق شد. بعد بولدوزر آوردند برای اینکه حسینیه را کاملا تخریب کنند. نزدیک بود این دراویش جانشان را در حسینیه از دست بدهند.»
آقای آزمایش درباره روز بعد از حادثه میگوید: «دراویشی که جراحتهای خیلی جدی برداشته بودند، روز بعد به دادگستری رفتند و بر علیه مهاجمین شکایت کردند. دادگاه روحانیت بروجرد، این دو نفر، یعنی عبدالرحیم بیرانوند و علی کشوری را مجرم تشخیص داد و آنها را محکوم به ترک بروجرد، به مدت ۷۰ روز کرد. اما حالا مشاهده میکنیم، همان دراویشی که مصدوم و مضروب بودند و در این ماجرا شاکی بودند را روی صندلی متهم نشاندهاند.»
"حمایت از مهدی کروبی" یکی از دلایل فشار بر دراویش
عدهای معتقدند در طول تاریخ، عرفا و علمای دینی اختلافاتی داشتهاند. آیا افزایش فشارها بر دراویش از سوی حکومت دینی ایران، ناشی از همین اختلاف است؟
مصطفی آزمایش در پاسخ به این پرسش میگوید: «این مسئله ارتباطی به اختلاف بین علمای دینی و عرفا در طول تاریخ ندارد. این یک مقولهی دیگری است. احضار فلهای ۱۸۹ درویش به دادگاه و شدت گرفتن فشارها بهطور ناگهانی بر دراویش در روزهای اخیر دلیل دیگری دارد. در طول انتخابات ریاست جمهوری، دراویش از شیخ مهدی کروبی حمایت کردند. به این علت که دستگاه حاکم و نیروهای امنیتی در هر موردی خواستند به دراویش فشار بیاورند و در حقشان اجحاف کنند، آقای کروبی در مقابل آنها ایستادگی کرد و این کار را محکوم کرد.»
آقای آزمایش از ایجاد "علاقه عاطفی" بین "دراویش" و "مهدی کروبی" میگوید و ادامه میدهد: «حکومت پیش خودش حساب میکند، حالا که آقای کروبی در حصر و حبس است، ممکن است مخالفتهایی بهوجود بیاید. به همین دلیل درویشها را به این شکل زیر فشار قرار میدهند تا از واکنش احتمالی آنها جلوگیری کنند.»
به گفته مریم مشفق یکی از وکلای دراویش گنابادی، جلسه دوم دادگاه دراویش گنابادی بنابر اعلام دادگاه در اردیبهشت ماه ۱۳۹۰ برگزار خواهد شد.
حسین کرمانی
تحریریه: فرید وحیدی
ابهام در تکذیب سخنان سردار آبنوش در مورد «انتخابات خونین»
سردار رمضان شریف آنچه را که «تحریف سخنان یک فرمانده سپاه» عنوان کرد «مغایر با اخلاق رسانهای و دستمایهای برای سوءاستفاده رسانههای ضدانقلاب و وابسته به نظام سلطه» خواند.
به گفته سخنگوی سپاه پاسداران، «انتشار ناقص و نقل تحریف شده» سخنان فرماندهان و مسئولان سپاه، حتی در مجامع غیررسمی زمینه را برای «سوءاستفاده دشمنان و هجمههای رسانهای به نهاد مقدس و مردمی سپاه» فراهم آورده است.
او سخنان اخیر سردار سالار آبنوش، فرمانده سپاه صاحبالامر استان قزوین، درباره انتخابات دوره آینده مجلس را «بیان دیدگاهها، نظرات و تحلیلهای صاحب نظران» عنوان کرد.
در دو روز گذشته، انتشار سخنان سردار آبنوش در رسانههای مختلف، واکنشهای گستردهای را میان فعالان سیاسی و کاربران شبکههای مجازی به دنبال داشت.
بر پایه این گزارشها که بسیاری از سایتهای نزدیک به حکومت نیز آنها را منتشر کرده بودند، فرمانده سپاه صاحبالامر استان قزوین در جمع ناظران شورای نگهبان در این استان گفته بود، اگر نتیجه انتخابات مجلس نهم در سال ۱۳۹۱ «مطابق ارزشهای ما نباشد»، احتمالاً این سال سالی «خطرناک و حتی خونین» خواهد بود.
او در عین حال میرحسین موسوی و مهدی کروبی، رهبران مخالف دولت را که هم اکنون زندانی هستند «سامری» و هواداران آنها را «گوساله» نامیده بود.
«مواضع ناهماهنگ باشد، برخورد میکنیم»
اما مسئول روابط عمومی سپاه گفته است که «مواضع و دیدگاههای سپاه صرفاً توسط فرماندهی کل، نماینده ولی فقیه و روابط عمومی سپاه منتشر و در اختیار افکار عمومی قرار می گیرد».
رمضان شریف تاکید کرده است: «اظهارات سایر فرماندهان و مسئولین سپاه الزاماً مواضع رسمی این نهاد محسوب نمیشود». وی اما در عین حال هشدار داده است: «ما همواره نسبت به اظهارات منتسب به آنان حساس هستیم و در چارچوب ضوابط و مقررات با مواردی که بدلیل ناهماهنگی با مواضع و خط مشی سپاه نیازمند پیگیری و برخورد قانونی است اقدام لازم را بعمل خواهیم آورد».
مخالفان دولت ایران و هواداران، نمایندگان و رهبران "جنبش سبز"، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را، در کنار شورای نگهبان، وزارت کشور و صدا و سیمای جمهوری اسلامی، یکی از نهادهای اصلی آنچه "کودتای انتخاباتی" سال ۱۳۸۸ مینامند، معرفی میکنند.
به گفته مخالفان، فرماندهان و نیروهای سپاه و بسیج با "دخالت موثر" و "سازماندهی فرآیند برگزاری انتخابات از آغاز تا پایان" باعث پیروزی محمود احمدینژاد در انتخابات ریاست جمهوری و ممانعت از پیروزی رقیب او میرحسین موسوی شدند.
این مسئله تا آنجا پیش رفت که هفت تن از چهرههای شاخص جناح اصلاحطلب ایران که پس از انتخابات توسط نیروهای سپاه دستگیر و به زندانهای طولانی محکوم شدند، در دوران کوتاه مرخصی خود، از سپاه پاسداران با اتهام "سازماندهی کودتا" به قوه قضائیه شکایت کردند.
این شکایت توسط محسن میردامادی، بهزاد نبوی، محسن صفایی فراهانی، مصطفی تاجزاده، فیضالله عربسرخی، عبدالله رمضانزاده و محسن امینزاده، با استناد به فایل صوتی فردی موسوم به سردار مشفق صورت گرفت.
سردار مشفق از فرماندهان ارشد قرارگاه فوق امنیتی ثارالله سپاه است که در یکی از سخنرانیهای بعد از انتخابات خود، به تفصیل نحوه آمادگی و دخالت این نهاد در فرآیند انتخابات ریاست جمهوری را شرح داده بود.
تحلیل سپاه یا مجاهدین خلق؟
مسئول روابط عمومی سپاه با اشاره به اظهارات سردار آبنوش تهدید کرده که با سخنان ناهماهنگ با مواضع رسمی این نهاد برخورد قانونی خواهد شد، در عین حال روز گذشته خبرگزاری فارس متنی را به عنوان متن کامل سخنان فرمانده سپاه صاحبالامر منتشر کرد.
در این گزارش قول آبنوش به این صورت نقل شده است: «منافقین تحلیلی داشتند که اگر نتیجه انتخابات مجلس نتیجهای نباشد که در راستای ارزشهای ما (منافقین) باشد، سال ۱۹۹۱ باید سالی بسیار خطرناک و حتی خونین باشد.»
"منافقین" نامی است که مقامات حکومت جمهوری اسلامی بر سازمان مجاهدین خلق ایران گذاشتهاند. مسئولان ارشد ایران یک سال و نیم گذشته بارها اعضای این سازمان را متهم کردهاند که با تیراندازی به سوی مخالفان حکومت در تجمعات و ناآرامیها، آنها را به قتل میرسانند و مسئولیت این قتلها را بر گردن جمهوری اسلامی میاندازند.
سازمان مجاهدین خلق نیز همواره این اتهام را رد کرده و ماموران امنیتی و نیروهای سپاه و بسیج را عامل کشتن مخالفان عنوان کرده است.
هواداران و رهبران جنبش سبز هم که این کشتهشدگان را "شهدای" خود میدانند، حکومت جمهوری اسلامی و نیروهای منصوب آن را عامل کشته شدن معترضان معرفی می کنند.
از آغاز ناآرامیهای پس از انتخابات ریاست جمهوری ایران در ۲۲ خرداد ۱۳۸۸ تاکنون صدها نفر کشته، زخمی و هزاران نفر نیز زندانی شدهاند.
کمک نیروی دریایی آلمان به فراریان لیبی
دو ناو جنگی "براندنبورگ" و "راینلند فالتس" و کشتی پشتیبانی "برلین" در نخستین ساعات یکشنبه (۶ مارس / ۱۵ اسفند) بندر گابس در تونس را ترک کردند. مقصد این کشتیها بندر اسکندریه مصر است.
تا نیمهشب شنبه بیش از ۴۰۰ کارگر مصری سوار کشتیهای آلمانی شدند. این کارگران پیش از درگیریهای خونین از لیبی به تونس گریخته بودند. کشتیهای آلمانی برای رسیدن به مصر سه روز در راه خواهند بود. ماموریت ارتش آلمان در این میان، بخشی از کمک بینالمللی برای حل مشکل آوارگانی است که خود را مجبور به فرار از لیبی به کشورهای همسایه آن دیدهاند.
«اوضاع نگرانکننده لیبی»
وزیر امور خارجه آلمان، گیدو وستروله، در این میان خواستار تحریمهای شدیدتر علیه رهبر لیبی، معمر قذافی، شده است. وستروله در مصاحبه با روزنامه آلمانی "ولت ام زونتاگ" گفت: «آنچه در لیبی میگذرد مرا بسیار نگران میکند.» به نظر وستروله، شورای امنیت سازمان ملل متحد باید بار دیگر به وضعیت لیبی بپردازد. وستروله گفت: «تحریمهایی هدفمند ضروری هستند تا بتوان با کسانی که مسئول جنایتهای صورت گرفته علیه مردم لیبیاند مقابله کرد.» وزیر امور خارجه آلمان افزود، تحریمهایی که تاکنون اعمال شدهاند، کافی نیستند. به عقیده وی، از جمله باید جلوی جریان آزاد پول را گرفت.
وزیر دارایی آمریکا، تیموتی گایتنر، قرار است در روز سه شنبه آینده (۸ مارس / ۱۷ اسفند) در برلین با دولت آلمان درباره تحریمهای جدید مشورت کند. به گفته وزارت دارایی آمریکا، هدف افزایش فشار بر دولت لیبی تا حد ممکن است.
ادامه تیراندازی در پایتخت
در این میان نیروهای قذافی و مخالفان دولت لیبی بر سر کنترل شهرهای مهم کشور با هم مبارزه میکنند. از جمله در شهر زاویه که در غرب پایتخت لیبی واقع است بسیاری کشته شدهاند. ساکنان شهر میگویند، نیروهای قذافی برای یافتن سنگر مناسب به منازل حمله کرده و عدهای را کشتهاند.
در سحرگاه روز یکشنبه تیراندازیهای شدیدی در پایتخت لیبی رخ داده است. به گزارش خبرگزاری آسوشیتدپرس، صدای تیراندازی در نزدیکی محل اقامت معمر قذافی هم شنیده شده است. اما روشن نیست که قذافی هم اکنون در طرابلس به سر میبرد یا نه.
صدای تیراندازی و بوق ماشین در صبح یکشنبه برای چندین ساعت در سراسر پایتخت شنیده میشد. در آغاز معلوم نبوده چه کسی تیراندازی میکند. یک سخنگوی دولت لیبی به آسوشیتدپرس گفته که تیراندازی از سر خوشحالی است. او مدعی بوده که نیروهای دولت دوباره بندر نفتی راس لانوف را تصرف کردهاند. اما مردم عادی گفتهاند که کنترل این بندر در دست مخالفان دولت است.
تقاضای "شورای ملی" از جامعه بینالملل
"شورای ملی" در لیبی که توسط مخالفان دولت قذافی تاسیس شده، از جامعه بینالملل خواسته که منطقهای بر فراز این کشور را برای پرواز ممنوع سازد. یکی از فعالان مخالف قذافی در بنغازی گفت، هدف آن است که جلوی قذافی گرفته شود تا بر سر مردم لیبی بمب نیندازد. وی افزود، شورای ملی اما مخالف آن است که نیروهای خارجی به خاک لیبی حمله کنند.
اعضای شورای ملی را ۳۱ کمیته از "شهرهای آزاد شده" تشکیل میدهند. این شورا در روز شنبه برای نخستین بار در مکانی مخفی تشکیل جلسه داد. وزیر دادگستری سابق لیبی، مصطفی عبدالجلیل، مبتکر تشکیل این شورا خوانده میشود. عبدالجلیل پس از آغاز ناآرامیها از سمت خود در دولت قذافی کناره گرفت.