بهاران خجسته باد
"سبز یعنی وطن" فرارسیدن بهار 1390 خورشیدی را خدمت یکایک شما ایرانیان و فارسی زبانانتبریک می گوید و برای شما و عزیزانتان سلامتی، بهروزی و پیروزی آرزو می کند.در هر گوشه ی این جهان که هستید همیشه دلی شاد و لبی خندان داشته باشید. به امید رهایی میهن و ایرانی آباد و آزاد
بهار یکتاجرس: امسال هفت سين ما هفتاد مليون سين دارد به سبزي همه ملت ايران و سفره اي به وسعت همه سرزمين مان.
بهاری می آید باز و جای آزادگانی خالی است بر سر سفره کوچک خانه شان. میلاد و صنم، پویاو شبنم، فاطمه و رخساره، شهروز و مهتاب و دهها کودک و جوان، پدر و مادر سال را نو می کنند در فراق عزیزی.
اما آنها در دل همه ایرانیان و بر سفره هفت سین هفتاد میلیونی نشسته اند. هر ایرانی هفت سینش را با یک سین از " سبزی" اعتراض زینت داده است و سفره اش را سبز کرده با نام یکی از این سبزها.
سبزی که با رفتن بهار و آمدن زمستان هم " سبزینه" خود را نمی بازد و سبزتر و سبزترمی شود.
نوروز امسال، بهار در بهار است. دو یار "سبزها" با فاطمه و زهرا هم به بندند و سفره دلشان شده هفت سین ملت.
آزادگان و راهبرانشان، دلهاشان در کنار هم، رو به سوی حق نشستند و " حول حالنا" خواندند و برای ایرانی آباد و سرفراز " احسن الحال" را طلب کردند.
وقتی زمستان می رفت تا امانت خود به بهار بسپارد، سجده شکر بر خاک محبس بجا آوردند و بر سر پیمان خود با این ملت بزرگ ایستادند.
دو بهار جبنش سبز
تاریخ جنبش سبز دو بهار به خود دیده. سبزها، دو نوروز است که در حبسند. چه آنان که دیوارهای را در نوردیدند و چه آنان که مهمان زندانبان شدند. آغازش با حبس بود! هجمه در دل شب. به استاد و دانشجو. نویسنده و روزنامه نگار. معلم و شاگرد. زن و مرد. زندانها پر شد از فرهیختگان. اوین باز "دانشگاه" شد. به غل و زنجیر می کشند " تن" ها را با اندیشه چه می کنند که می روید و سبز می شود. درخت تنومندی که شاخه هایش از پنجره های اوین هویدا گشته.
زندانها دانشگاه شد و استادان و فرهیختگان مهمانش شدند. آنان که می توانند کلمه را به استخدام گیرند و رنج و بیداد زندانی را در برابر دیدگان همگان به فریاد کشند.
اینجا زندان جمهوری اسلامی است!
پایان نامه های ناتمام، پژوهش های نانوشته، مقالات، دلنوشته ها و نامه های سرگشاده. اینجا زندان است. زندان جمهوری اسلامی!
احسان عبده تبریزی ، دانشجوی دکتراست. بجایی اینکه تاریخ بخواند و تز بنویسد. تاریخ را می سازد با بودنش.
آن دیگری عمادالدین باقی است. می خواست با سازمانی که تاسیس می کند از حقوق بشریت پاسداری کند و همراه خانواده زندانیان سیاسی باشد. ماههاست که مهمان این دانشگاه است. آمده تا فصلهای ناتمام کتابش را به آخر برساند. " واقعیتها و قضاوتها" یش نیاز به بازنگری دارد گویی.
علی ملیحی، حامد روحی نژاد، ضیا نبوی، دانشجویان جوان این دانشگاه، میز و کلاس را رهاکرده اند و آمدند در رکاب بزرگان علم سیاست و تاریخ، مشق مجاهدت کنند تا فردای ایران را راهبری. کیوان صمیمی؛ یکه تاز و مصمم بر آرمان. بهار پارسال با کوچ پرستوها آمده بود و با لبخند کوله بار بسته بود و با عزمی استوار برای ساختن ایرانی آزاد رحیل زندان بست و به حبس رفت تا در کنار سایر دوستان و همفکرانش دوران حبس خود را به جرم یک عمر کار فرهنگی، فعالیت سیاسی و پیگیری حقوق بشر سپری کند.
عبدالله مومنی بنده خدایی که ایمان آورده است به آرمان مقدسی که بخاطر آن هر سختی، شکنجه و زندانی را متحمل می شود. معلمی که می خواست تدریس شغلش باشد عشقش شد و کلاسش پهنای ایران زمین گرفت. او با بداقی و خواستار و همه معلمان دیگر کلاسی برپا کرده اند که درسش تمامی ندارد. منصور اصانلو کارگر است. حق می گوید و سودای آزادی در سر دارد. در بندش می کنند. صدایش را چه کنند که خاموش نمی شود و از کنج زندان از کارگران می گوید. محرومش می کنند از دیدار و رخصت. گمان دارند که مردان حق را می توان ساکت کرد. عیسی سحرخیز، همو که بیش از یکسال و نیم است بدون یک روز مرخصی، به جرم "حریت " و " آزادگی" مهمان زندانبانی است که برای دفاع از کیان ولایت مردان خدا را در حبس می پسندند. همو که در حبس بودنش اندکی از شهامت و صراحت لهجه اش نکاست. و هر روز مکافاتی بر مکافاتی. تن مجروحش از اوین هم تبعید می شود تا درس عبرتی باشد برای دیگرانی که پیروی کرده بودندش در روزه داری بند 350 و امضا گذاشته بودند پای شکواییه ای.نسرین است که ستودنی است استقامت و صبوریش. کودکان دلبندش به دور از مادر عیدانه داشتند. عجب نوروزی است بی مادری. تساوی در "ظلم مضاعف" ارمغان ولایت بود در سالی که رفت. زن و مرد برابر شدند در حبس و بند. حریم زن را شکستند و به خانه اش بی اذن وارد شدند و همه چیز به یغما بردند. گویی قوم تاتار آمده باز به این سرزمین.
این داوود سلیمانی است در گوهر دشت کرج. زندان در زندان است. خودش می گوید. مظلوم است این برادر شهید. یعنی" مظلومیت مضاعف " دارد. شاید مظلومیتش هم بخاطر ظلم " مضاعفی" است که به او می شود به لحاظ عبور از خط قرمزها!! امضای نامه ای دلسوزانه به رهبری! شرکت در تحصن نمایندگان مجلس ششم، دفاع از دانشجویان در واقعه 18 تیر که به مجموعه جرایمش فعاليت تبليغي عليه نظام و تباني برعليه امنيت كشور افزوده شده اند. مادر هنگامه شهیدی هنوز شبها خواب دخترش را می بیند که او مشتاقانه در می کوبد و او در می گشاید به رویش. هنگامه آمده به مادر تبریک عید دهد. اما او سرفراز است از بودن هنگامه اش در اوین. چه که می داند، هنگامه ای است ایران زمین. و دخترش رفته تا شاهدی باشد بر این هنگامه سبز! عبدالله رمضان زاده در کنار سایر فعالان کرد ایران زمین، او نمی خواست تن به سازش دهد و چند صباحی در زندانی بزرگتر در حبسی مضاعف باشد. آمد تا نوروز را با دیگر همبندانش شادمانه کند. اما هجران عزیزی او را از جمع دوستان دور کرده امروز. مهدی محمودیان که نامش با افشاگری جنایات کهریزک عجین شده، جرمش این است که اسرار هویدا می کرد. امروز خود قربانی جنایتی تازه است. پس از ماهها عفونت مزمن. رنگ پریده شده و چهره بشاش و خندانش تکیده است. مادر پیرش بارها برای مرخصی به دادسرا رفته تا شدید بتواند مرهمی بر تن رنجور مهدیش نهد. اما دریغ از یک پاسخ. مهدی در حبس است چون تن به ذلت نمی دهد. زینب هشت ساله مهدی می داند که این نبردی است برای رسیدن به آرمانهای مقدس به نام “آزادی” که بی شک سالها بطول خواهد انجامید. تو و دیگر همسالانت شاید دیگر پدران خود را نبینید و یا سالها از پشت میله های زندان و یا روی ویلچر و تخت بیمارستان ببینید. هر چه هست باید بدانید که شما از نسل شیرانی هستید که حتی در غل و زنجیر نیز، غرششان لرزه بر اندام آنها انداخته است.
محمد نوری زاد سفره ای با هفت سین سبز در اوین گسترده و همه را بر آن مهمان کرده است. به امید همان روزی است که فریدون، این شاهزاده ی اساطیری ایران زمین، ضحاک را در دامنه ی دماوند به بند کشد و با گرز گاوپیکرش بر سر او کوبد و سلطه ی ظالمانه او را براندازد و ، شادمانی رفته، بازآید. لب ها به خنده باز شد و چهره های به ماتم نشسته را تبسم پرکند. مصطفی تاج زاده است که برگزیده شد تا زبان گویای ای ملت باشد. حتی آنگاه که در حبس است. فریاد زند و حق گوید. و آن فخر زنان که محتشمی است. رفت تا شاید نزدیکتر باشد به عزیزش در بند دو الف. دوستان همه جمعند؛ وان یکاد بخوانید و در فراز کنید. صدها آزاده، صدها عزیز، زینب و سیامک. ایوب و نظام. بهاره و مهدیه. امیر و ابراهیم. احسان و ارژنگ.سعید و نادر. آرش و احمد. وحید و شبنم. امسال مهمانان بهاری این سرزمین در پشت دیوارهای بلند زندانها.
یکی در اهواز و دیگری در بهبهان. آن یکی در مشهد و آن دگر در دیزل آباد. همه یک درد مشترک را فریاد دارند. ایرانی آباد و آزاد.
پیام نوروزی، دایه سلطنه مادر فرزاد کمانگر
خبرگزاری هرانا - دایه سلطنه مادر فرزاد کمانگر به مناسبت آغاز سال نو پیامی ارسال کرده است که عین ترجمه این پیام از کردی به فارسی که توسط خبرگزاری هرانا انجام گرفته است، به شرح ذیل است.
آخرین نوروزی که به امید آزادی فرزند در بندم به دیدار او در اوین رفتم باامید به من میگفت: (که مادر نوروز حتما روز آزادی خواهد بود وحتما با هم آن را جشن خواهیم گرفت ) افسوس.. از من فرزندم را گرفتند.
از شاگردانش معلمی و از ملتش انسانیتی را، اما برای آنها که فرزاد را از من گرفتند چه برجاماند؟ملت کرد هم با اعتصاب عمومی در تمام شهرها نشان دادند که با فرزاد و یاورانش هستند، آیا این را هم ندیدند!؟
امید دارم که ازادی تمامی فرزندان دربند دیگر مان را در چنین روزی جشن بگیریم . روزی را که فرزادم مژده داد، دور نمی بینم امیدوارم تا زنده هستم تحقق خواسته فرزندم را که همانا آزادی و برابری بود،ببینم.
در اینجا لازم می بینم به همه شهیدان راه آزادی و زندانیان سیاسی دربند درود و سلام بفرستم و این سخن فرزاد را به آنها بگویم که " افق روشن است (ئاسۆ ڕوونه )."
سال نو بر همه مبارک باد.
دایه سلطنه،مادر فرزاد کمانگر
باز انتشار نامه ای از فرزاد کمانگر به مناسبت نوروز
خبرگزاری هرانا - ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران در نوروز ۱۳۹۰ در راستای گرامی داشت نام و یاد زندانیانی که در سال گذشته اعدام شدند عموما و فرزاد کمانگر خصوصا، دست به بازانتشار یکی از نامههای معلم اعدامی "فرزاد کمانگر" زده است.
متن نامه "بابا آب داد" که فرزاد کمانگر در اسفند ماه سال ۸۶ در زندان رجایی شهر خطاب به دانش آموزانش آن را نگاشته است به شرح زیر است:
بچهها سلام،
دلم برای همه شما تنگ شده، اینجا شب و روز با خیال و خاطرات شیرینتان شعر زندگی میسرایم، هر روز به جای شما به خورشید روزبخیر میگویم، از لای این دیوارهای بلند با شما بیدار میشوم، با شما میخندم و با شما میخوابم. گاهی «چیزی شبیه دلتنگی» همه وجودم را میگیرد.
کاش میشد مانند گذشته خسته از بازدید که آن را گردش علمی مینامیدیم، و خسته از همه هیاهوها، گرد و غبار خستگیهایمان را همراه زلالی چشمه روستا به دست فراموشی میسپردیم، کاش میشد مثل گذشته گوشمان را به «صدای پای آب» و تنمان را به نوازش گل و گیاه میسپردیم و همراه با سمفونی زیبای طبیعت کلاس درسمان را تشکیل میدادیم و کتاب ریاضی را با همه مجهولات زیر سنگی میگذاشتیم چون وقتی بابا نانی برای تقدیم کردن در سفره ندارد چه فرقی میکند، پی سه ممیز چهارده باشید با صد ممیز چهارده، درس علوم را با همه تغییرات شیمیایی و فیزیکی دنیا به کناری میگذاشتیم و به امید تغییری از جنس «عشق و معجزه» لکههای ابر را در آسمان همراه با نسیم بدرقه میکردیم و منتظر تغییری میمانیدم که کورش همان همکلاسی پرشورتان را از سر کلاس راهی کارگری نکند و در نوجوانی از بلندای ساختمان به دنبال نان برای همیشه سقوط ننماید و ترکمان نکند، منتظر تغییری که برای عید نوروز یک جفت کفش نو و یک دست لباس خوب و یک سفره پر از نقل و شیرینی برای همه به همراه داشته باشد.
کاش میشد دوباره و دزدکی دور از چشمان ناظم اخموی مدرسه الفبای کردیمان را دوره میکردیم و برای هم با زبان مادری شعر میسرودیم و آواز میخواندیم و بعد دست در دست هم میرقصیدیم و میرقصیدیم و میرقصیدیم.
کاش میشد باز در بین پسران کلاس اولی همان دروازهبان میشدم و شما در رویای رونالدو شدن به آقا معلمتان گل میزدید و همدیگر را در آغوش میکشیدید، اما افسوس نمیدانید که در سرزمین ما رویاها و آرزوها قبل از قاب عکسمان غبار فراموشی به خود میگیرد، کاش میشد باز پای ثابت حلقه عمو زنجیرباف دختران کلاس اول میشدم، همان دخترانی که میدانم سالها بعد در گوشه دفتر خاطراتتان دزدکی مینویسید کاش دختر به دنیا نمیامدید.
میدانم بزرگ شدهاید، شوهر میکنید ولی برای من همان فرشتگان پاک و بیآلایشی هستید که هنوز «جای بوسه اهورا مزدا» بین چشمان زیبایتان دیده میشود، راستی چه کسی میداند اگر شما فرشتگان، زادۀ رنج و فقر نبودید، کاغذ به دست برای کمپین زنان امضاء جمع نمیکردید و یا اگر در این گوشه از «خاک فراموش شده خدا» به دنیا نمیآمدید، مجبور نبودید در سن سیزده سالگی با چشمانی پر از اشک و حسرت «زیر تور سفید زن شدن» برای آخرین بار با مدرسه وداع کنید و «قصه تلخ جنس دوم بودن» را با تمام وجود تجربه کنید. دختران سرزمین اهورا، فردا که در دامن طبیعت خواستید برای فرزندانتان پونه بچینید یا برایشان از بنفشه تاجی از گل بسازید حتماً از تمام پاکیها و شادیهای دوران کودکیتان یاد کنید.
پسران طبیعت آفتاب میدانم دیگر نمیتوانید با همکلاسیهایتان بنشینید، بخوانید و بخندید چون بعد از «مصیبت مرد شدن» تازه «غم نان» گریبان شما را گرفته، اما یادتان باشد که به شعر، به آواز، به لیلاهایتان، به رویاهایتان پشت نکنید، به فرزندانتان یاد بدهید برای سرزمینشان برای امروز و فرداها فرزندی از جنس «شعر و باران» باشند به دست باد و آفتاب میسپارمتان تا فردایی نه چندان دور درس عشق و صداقت را برای سرزمینمان مترنم شوید.
رفیق، همبازی و معلم دوران کودکیتان
فرزاد کمانگر – زندان رجایی شهر کرج
۱۳۸۶/۱۲/۹
سحام نيوز: علي كروبي شب گذشته موفق به ديدار با والدين خود شد. به گزارش سحام نيوز فرزند سوم مهدي كروبي در پيامي كوتاه خبر ديدار خود و همسرش را با مهدي و فاطمه كروبي به اطلاع مردم ايران رساند. متن اين پيام بدين شرح است:“ضمن تبریک سال نو به همه هموطنان عزیز، به اطلاع میرساند که بدنبال آزادی ام؛ شب گذشته ساعاتی پیش از تحویل سال، با هماهنگی و حضور مسوولین امنیتی اینجانب علی کروبی به اتفاق همسرم توفیق ملاقات و صرف شام با پدر و مادر عزیزمان را یافتم.
فرصت را غنیمت شمرده به اطلاع علاقمندان و مردم عزیز می رسانم که به حمد و سپاس ایزد یکتا عزیزانمان در صحت و سلامتی کامل به سر می برند.” علي كروبي 1390/1/1
لازم به توضيح است چهار روز قبل علي كروبي به قيد وثيقه نقدي يك ميليارد ريالي، آزاد شد و نيز محمد تقي كروبي چند روز پيش براي اولين مرتبه توانسته بود با مهدي و فاطمه كروبي ديدار كند.
احمد منتظری، فرزند مرحوم آیت الله منتظری، در پیام تبریک خود به مناسبت عید نوروز گفته است:”با کمال تأسف، مسئولین کشور از این فرصت طلایی نوروز نیز استفاده نکردند و برای جبران بی عدالتی اقدام ننمودند و حتّی ضمانت همسران شهیدان بزرگوار، همت و باکری، برای مرخصی زندانیان نیز مورد توجه قرار نگرفت. در حالی که خانوادههای شهدایی که با نثار خون خود این نظام را پابرجا نگه داشتند باید بیش از این ارج نهاده میشدند.”
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دفتر آیت الله منتظری، متن پیام تبریک عید نوروز ۱۳۹۰ احمد منتظری بشرح زیر است:
بسمه تعالی
“یا محوّل الحول و الاحوال، حوّل حالنا الی احسن الحال”
فرا رسیدن بهار طبیعت را به هم وطنان عزیز و همه مردم جهان تبریک عرض میکنم. امید است که همراه با تحول طبیعت، دل و جان مردم نیز تحول یابد و به احسنالحال تبدیل شود.
در عید باستانی نوروز و در دید و بازدیدها، جای شهدا و زندانیان سیاسی در بند بسیار خالی است. کسانی که به خاطر انجام وظیفه و انتقاد سازنده باید تکریم و تقدیر میشدند، امّا اکنون یا در جمع ما نیستند و یا در زندانند و خانوادهها و دوستان آنان از دیدارشان محروم.
با کمال تأسف، مسئولین کشور از این فرصت طلایی نوروز نیز استفاده نکردند و برای جبران بی عدالتی اقدام ننمودند و حتّی ضمانت همسران شهیدان بزرگوار، همت و باکری، برای مرخصی زندانیان نیز مورد توجه قرار نگرفت. در حالی که خانوادههای شهدایی که با نثار خون خود این نظام را پابرجا نگه داشتند باید بیش از این ارج نهاده میشدند.
اما باز هم امیدوارم در سالروز ۱۲ فروردین این مهم تدارک شود و قبل از اینکه اجانب برای این مرز و بوم تصمیم بگیرند، مسئولین به وظیفه خود عمل کنند.
بسیار ناشایست است که بدون دلیل موجه عزیزان هم وطن در بند باشند و از آزادیهای خدادادی محروم گردند و زندانبانان به جشن و سرور مشغول باشند.
عوارض این سیاستهای ناپسند تا سالهای زیادی باقی خواهد ماند و عقدههایی ایجاد خواهد کرد که گناه آن بر گردن کسانی است که به جای رحمت و رأفت، کینه و خشونت را برگزیدند و به جای باز کردن گرهها، آن را محکمتر نمودند. خداوندا! در این سال جدید حال ما را به نیکوترین حال بگردان.
بیت آیت الله العظمی منتظری (رضوان الله تعالی علیه)
نوروز ۱۳۹۰ – احمد منتظری
نوروز جشن زندگی در استقلال، در آزادی در دوستی و در شادی را بشما تبریک میگویم. نوروز، روز زندگی در نو شدن و خود ماندن را بشما تبریک میگویم. اگر نوروز دوامی تاریخی جسته است، بدینخاطر است که که ما بمثابه موجودات تاریخ ساز، تاریخ طولانی زندگی در سرزمین خویشیم. ایران، وطن ما تاریخی دراز دارد و این تاریخ در ما، در هویتی که نسلهای پیش ساخته اند و هویتی که ما میسازیم ادامه می یابد. پس بنگریم که ما بمثابه نسل امروز تاریخ را چگونه میسازیم و بدان کدام جهت را میدهیم. اگر جهت زندگی در استقلال و در آزادی در رشد بر میزان عدالت اجتماعی را دادیم، نوروز یافته ایم. روزهای خود را نو کرده ایم، در همان حال که نو شده ایم خود مانده ایم. ما بمثابه انسان در زمان، به زمان معنا میدهیم. زمان شهادت میدهد وقتی میخواهیم عمل کنیم. مثلا اگر بخواهیم بر اصول استقلال و آزادی، زندگی کنیم، زمان به ما میگوید کدام الگوها و روشها به کار چنین زندگی می آیند. ما به زمان معنی میدهیم، زیرا ما هستیم که فرصتها را ایجاد میکنیم. هر گاه رابطه خود را با قدرت تنظیم کنیم، نه تنها فرصتها را ایجاد نمیکنیم، بلکه فرصتهایی را که زمان پدید می آورد، مثل تحول در منطقه و جهان، آنها فرصتها را نیز می سوزانیم. چنانکه رژیم کنونی استاد فرصت سوزی است. و باز ما در رابطه با قدرت، ناممکن را ممکن تصور میکنیم و ممکن را ناممکن. هر گاه رابطه خود را با قدرت تغییر بدهیم، مثلا رابطه را با استقلال و آزادی انسانی که هستیم و جامعه ای که هستیم بگردانیم، آنچه را که ناممکن تصور میکردیم، ممکن میشود و آنهایی که در رابطه با قدرت ممکن تصور میکریم، ناممکن می یابیم. مثلا، جنبش برای تغییر رژیم استبدادی به دولت حقوقمدار در حال حاضر در مقام تنظیم رابطه با قدرت، بنظر ما ناممکن می آید. اگر ما بخواهیم رابطه خود را با استقلال و آزادی خویش تنظیم کنیم این تغییر ممکن میشود. و اصلاح رژیم است که ناممکن میگردد. بدینترتیب هر وقت بخواهیم روز را نو کنیم، زندگی را نو کنیم، زمان حاضر است و شهادت میدهد و هر گاه تصمیم بگیریم که روز را نو کنیم و زندگی را نو کنیم با ز ماییم که به زمان معنا میدهیم. خود ما میشویم شهادت زمان برای نسل فردا. اینکه ما رشد را چگونه اندر بیابیم؟ زندگی ما این راه و روش و یا آن راه و روش را می یابد. هر گاه بگوییم رشد نو شدن است در عین خود ماندن، آنوقت زمان ما میشود از ازل تا به ابد. چون ما وطن را برای آن ایجاد کردیم که جاودان بپاید. پس می باید هدف را چنان برگزینیم که وطن جاودانه در استقلال و آزادی بپاید. و این در گرو رشد است و رشد نو شدن است در عین خود ماندن. بهترین آرزویهای من برای شما اینست که استقلال، آزادی و رشد اصول راهنمای شما بگردد. چنانکه شما و جامعه شما جامعه ای مستقل، آزاد، نو به نو شونده و پیشرو در جهانی بگردد که میبینید چسان گرفتار مسائل بیشمار است. هم اکنون ابرها، ابرهای رادیواکتیو و ابرهای گلوله ها بر جامعه ها فرو می بارند. پیش از هر زمان و بیش از هر زمان می باید برخاست. برای زندگی در استقلال و آزادی برخاست. نوروز، روزی است که ایرانیان برخاستند و استقلال و آزادی جستند. برخیزید و استقلال و آزادی را باز یابید. شاد و پیروز باشید.
سال یک هزار و سیصد و نود خورشیدی در حالی از راه می رسد که مبارزه مدنی مردم ایران برای رسیدن به خواسته های آزادی خواهانه هم چنان ادامه دارد . مبارزاتی که از خرداد سال یک هزار و سیصد و هشتاد و هشت شکل جدیدی به خود گرفت . اشتباه سران جمهوری اسلامی در نادیده گرفتن خواسته های به حق مردم در برگزاری انتخاباتی که در آن مردم بتوانند حتی در چهارچوب همین قوانین موجود به حداقل درخواست های خود برسند و بتوانند کاندیدای تأیید شده حاکمیت را برگزینند، سیری تازه در روند مبارزات گشود . در این شکل جدید پای اقشار مختلف مردم به گونه ای گسترده به میدان مبارزه گشوده شد، در راهپیمایی بیست و پنجم خرداد هشتاد و هشت به گفته برخی از افراد حدود سه میلیون نفر فقط در یک بعد از ظهر در تهران حضور داشتند . این ملیون ها انسان به دلیل گسسته شدن آخرین ریسمان هایی که آنان را به صورت حداقلی به حاکمیت پیوند زده بود و برای اعتراض به قانون شکنی حاکمیت به خیابان ها آمده بودند . مردم به آشکارا دیدند که قانون به صورت امری موهوم و مبهم در آمده است . رهبر جمهوری اسلامی به کمک شورای نگهبان در هر لحظه معین قانون را معنی می کنند و افکار عمومی متوجه شد که می توان چیزی را گفت ولی در عمل چیز دیگری را اجرا کرد . از همین جا است که رفتاری فرا قانونی و ساختار شکنی در سطحی گسترده رخ می نماید و قانون در سنت اقتدار گرایی به سطح یک ابزار تبلیغاتی در خدمت مشروعیت بخشی به اهداف فردی در برابر انتقادات مردم و مخالفان، سقوط کرده و به کار می رود .اکنون با این پیمان شکنی از سوی حکومت جمهوری اسلامی و پاره شدن آخرین پرده های تزویر، مردم برای باز گرداندن آن چه که از آنان گرفته شده یعنی آزادی، استقلال، عدالت اجتماعی و حکومت برخواسته از رای و نظر خودشان به میدان آمده و آماده هر گونه فداکاری می باشند .خام انگاری حاکمان است که می اندیشند آن ملیون ها انسان معترض به خانه هایشان رفته و خاموشی برگزیده اند و به اطاعت،و همرنگی و همراهی با حکومت نشسته اند .رفتار مردم نشان داده که مجموعه ترفندها و اقدامات تمامیت خواهان برای پیروز نمایاندن خود در عمل با شکست مواجه شده و در موضع ضعف قرار گرفته اند و سود جستن از وسایل تبلیغاتی به ویژه صدا و سیمای جمهوری اسلامی که در بیشترین سطح ممکن برای ترویج خرافات و قدیس زایی و تحمیق توده ها و عوام فریبی و در نهایت تبلیغ سیاست های آکنده از دروغ انجام می شود، دیگر نه تنها کاربردی ندارند بلکه از این هجوم تبلیغاتی علیه خود حاکمان بهره برداری می شود .افکار عمومی و روشن فکران حتی توده ها در کشورهای مختلف جهان به کمک ملت ایران آمده و بر حقانیت آنان صحه می گذارند و تا آنجا پبش رفته است که کارگزاران حکومت جمهوری اسلامی در خارج از کشور قادر به پاسخگویی به پرسش های بی شمار افکار عمومی نمی باشند .امکان خبر رسانی یک طرفه در عصر گردش آزاد اطلاعات با تکیه به ابزارهای جهان شمولی چون اینترنت به شدت کاسته شده و دروغ پراکنی و فریب کاری و بازی با افکار عمومی خاصیت خود را از دست داده است .هرچند عوام فریبان برای آن که خود را همیشه بر حق و برنده جلوه گر نمایند، از هیچ وسیله ای دست نمی شویند و با بی انصافی و سفسطه و بذل وب خشش بی حساب و کتاب از بیت المال و از اندوخته های ملت می خواهند آب رفته را به جوی باز گردانند ولی مردم به خوبی می دانند آن چه دروغگویان را رسوا می سازد و مانعی بر سر راه رسیدن آنان به خواسته های نامشروع شان می باشد، روشنگری و آگاهی بخشی و حضور در رویدادهای دفاع ازخواسته های ملی می باشد . خواسته هایی که ملتی برای رسیدن به آنها پیمانی ناگسستنی دارند .آزادی تمامی زندانیان عقیدتی - سیاسی و کنشگران حقوق بشری، این بهترین و آگاه ترین و صادق ترین فرزندان ایران زمین می باید به عنوان اولین خواسته ملی مطرح باشد، آنان که جرمی به غیر از دفاع از حقوق ملت ندارند و برای اعاده شرف ملی در زندان مستبدین بسر می برند .مهندس طبرزدی دبیرکل جبهه دموکراتیک ایران سال ها زندان های مختلف و سلول های انفرای و شکنجه های حکومت جمهوری اسلامی را تجربه نموده و هم اکنون با حکم هفت سال حبس دادگاه انقلاب اسلامی در تبعید گاه زندان گوهردشت به سر می برد . ایشان در آخرین پیامی که توانست قبل از قطع تمامی تماس ها و ملاقات های حضوری از داخل زندان به خارج بفرستد، چنین می گوید :"ما از یک سکولار-دموکراسی تمام عیار که مبانی آن رادر اصول دوازده گانه «همبستگی برای دموکراسی و حقوق بشر در ایران» آورده ایم، دفاع می کنیم . همچنین برای رسیدن به این جامعه دموکراتیک و حاکمیت ملی متکی بر اعلامیه جهانی حقوق بشر نوعی انقلاب نرم یا دموکراتیک را توصیه می کنیم، اما هیچ نوع خشونت اعم از گفتاری یا عملی را تأیید نمی نماییم و دموکراسی بر مبنای سکولاریزم و حقوق بشر از هر راه یا به هر وسیله را تجویز و تأیید نمی نماییم . این چیزهایی است که نمی خواهیم، بمب گذاری، ترور، حمله به پلیس، شکستن شبشه های مراکز دولتی و تخریب اموال عمومی را تجویز و تأیید نمی کنیم . حتی خشونت گفتاری را رد می کنیم .اگر جنبشی به شعارهایی رو آورد که از آنها انتقام جویی، خون ریزی و کشتن کسی برداشت شد به همان شرایط گرفتار می شود که انقلاب بهمن ماه ۱۳۵۷ به فاصله کمتر از چند ماه پس از پیروزی به آن گرفتار شد .نفی خشونت، تسامح و تساهل یا رواداری، صلح طلبی، پذیرش تکثر و در یک کلمه پرهیز از انحصار طلبی و پذیرش پلورالیزم جنسیتی، قومی، مذهبی، صنفی و سیاسی و برخورد متمدنانه با نیروهای مقابل از اصول یک مبارزه دموکراتیک است ."جبهه دموکراتیک ایران ضمن شاد باش فرا رسیدن نوروز ۱۳۹۰، یاد و خاطره تمامی کشته شدگان راه آزادی ایران و تمامی آزادی خواهان در بند را گرامی می دارد . زنده باد آزادی – گسسته باد زنجیر استبداد – برقرار باد دمکراسیجبهه دموکراتیک ایران بیست و هفتم اسفند ماه ۱۳۸۹
بهاران خجسته باد
"سبز یعنی وطن" فرارسیدن بهار 1390 خورشیدی را خدمت یکایک شما ایرانیان و فارسی زبانان
تبریک می گوید و برای شما و عزیزانتان سلامتی، بهروزی و پیروزی آرزو می کند.
در هر گوشه ی این جهان که هستید همیشه دلی شاد و لبی خندان داشته باشید.
به امید رهایی میهن و ایرانی آباد و آزاد
بهار یکتا
جرس: امسال هفت سين ما هفتاد مليون سين دارد به سبزي همه ملت ايران و سفره اي به وسعت همه سرزمين مان.
بهاری می آید باز و جای آزادگانی خالی است بر سر سفره کوچک خانه شان. میلاد و صنم، پویاو شبنم، فاطمه و رخساره، شهروز و مهتاب و دهها کودک و جوان، پدر و مادر سال را نو می کنند در فراق عزیزی.
اما آنها در دل همه ایرانیان و بر سفره هفت سین هفتاد میلیونی نشسته اند. هر ایرانی هفت سینش را با یک سین از " سبزی" اعتراض زینت داده است و سفره اش را سبز کرده با نام یکی از این سبزها.
سبزی که با رفتن بهار و آمدن زمستان هم " سبزینه" خود را نمی بازد و سبزتر و سبزترمی شود.
نوروز امسال، بهار در بهار است. دو یار "سبزها" با فاطمه و زهرا هم به بندند و سفره دلشان شده هفت سین ملت.
آزادگان و راهبرانشان، دلهاشان در کنار هم، رو به سوی حق نشستند و " حول حالنا" خواندند و برای ایرانی آباد و سرفراز " احسن الحال" را طلب کردند.
وقتی زمستان می رفت تا امانت خود به بهار بسپارد، سجده شکر بر خاک محبس بجا آوردند و بر سر پیمان خود با این ملت بزرگ ایستادند.
دو بهار جبنش سبز
تاریخ جنبش سبز دو بهار به خود دیده. سبزها، دو نوروز است که در حبسند. چه آنان که دیوارهای را در نوردیدند و چه آنان که مهمان زندانبان شدند.
اما آنها در دل همه ایرانیان و بر سفره هفت سین هفتاد میلیونی نشسته اند. هر ایرانی هفت سینش را با یک سین از " سبزی" اعتراض زینت داده است و سفره اش را سبز کرده با نام یکی از این سبزها.
سبزی که با رفتن بهار و آمدن زمستان هم " سبزینه" خود را نمی بازد و سبزتر و سبزترمی شود.
نوروز امسال، بهار در بهار است. دو یار "سبزها" با فاطمه و زهرا هم به بندند و سفره دلشان شده هفت سین ملت.
آزادگان و راهبرانشان، دلهاشان در کنار هم، رو به سوی حق نشستند و " حول حالنا" خواندند و برای ایرانی آباد و سرفراز " احسن الحال" را طلب کردند.
وقتی زمستان می رفت تا امانت خود به بهار بسپارد، سجده شکر بر خاک محبس بجا آوردند و بر سر پیمان خود با این ملت بزرگ ایستادند.
دو بهار جبنش سبز
تاریخ جنبش سبز دو بهار به خود دیده. سبزها، دو نوروز است که در حبسند. چه آنان که دیوارهای را در نوردیدند و چه آنان که مهمان زندانبان شدند.
آغازش با حبس بود! هجمه در دل شب. به استاد و دانشجو. نویسنده و روزنامه نگار. معلم و شاگرد. زن و مرد. زندانها پر شد از فرهیختگان. اوین باز "دانشگاه" شد.
به غل و زنجیر می کشند " تن" ها را با اندیشه چه می کنند که می روید و سبز می شود. درخت تنومندی که شاخه هایش از پنجره های اوین هویدا گشته.
زندانها دانشگاه شد و استادان و فرهیختگان مهمانش شدند. آنان که می توانند کلمه را به استخدام گیرند و رنج و بیداد زندانی را در برابر دیدگان همگان به فریاد کشند.
اینجا زندان جمهوری اسلامی است!
پایان نامه های ناتمام، پژوهش های نانوشته، مقالات، دلنوشته ها و نامه های سرگشاده. اینجا زندان است. زندان جمهوری اسلامی!
احسان عبده تبریزی ، دانشجوی دکتراست. بجایی اینکه تاریخ بخواند و تز بنویسد. تاریخ را می سازد با بودنش.
آن دیگری عمادالدین باقی است. می خواست با سازمانی که تاسیس می کند از حقوق بشریت پاسداری کند و همراه خانواده زندانیان سیاسی باشد. ماههاست که مهمان این دانشگاه است. آمده تا فصلهای ناتمام کتابش را به آخر برساند. " واقعیتها و قضاوتها" یش نیاز به بازنگری دارد گویی.
علی ملیحی، حامد روحی نژاد، ضیا نبوی، دانشجویان جوان این دانشگاه، میز و کلاس را رهاکرده اند و آمدند در رکاب بزرگان علم سیاست و تاریخ، مشق مجاهدت کنند تا فردای ایران را راهبری.
زندانها دانشگاه شد و استادان و فرهیختگان مهمانش شدند. آنان که می توانند کلمه را به استخدام گیرند و رنج و بیداد زندانی را در برابر دیدگان همگان به فریاد کشند.
اینجا زندان جمهوری اسلامی است!
پایان نامه های ناتمام، پژوهش های نانوشته، مقالات، دلنوشته ها و نامه های سرگشاده. اینجا زندان است. زندان جمهوری اسلامی!
احسان عبده تبریزی ، دانشجوی دکتراست. بجایی اینکه تاریخ بخواند و تز بنویسد. تاریخ را می سازد با بودنش.
آن دیگری عمادالدین باقی است. می خواست با سازمانی که تاسیس می کند از حقوق بشریت پاسداری کند و همراه خانواده زندانیان سیاسی باشد. ماههاست که مهمان این دانشگاه است. آمده تا فصلهای ناتمام کتابش را به آخر برساند. " واقعیتها و قضاوتها" یش نیاز به بازنگری دارد گویی.
علی ملیحی، حامد روحی نژاد، ضیا نبوی، دانشجویان جوان این دانشگاه، میز و کلاس را رهاکرده اند و آمدند در رکاب بزرگان علم سیاست و تاریخ، مشق مجاهدت کنند تا فردای ایران را راهبری.
کیوان صمیمی؛ یکه تاز و مصمم بر آرمان. بهار پارسال با کوچ پرستوها آمده بود و با لبخند کوله بار بسته بود و با عزمی استوار برای ساختن ایرانی آزاد رحیل زندان بست و به حبس رفت تا در کنار سایر دوستان و همفکرانش دوران حبس خود را به جرم یک عمر کار فرهنگی، فعالیت سیاسی و پیگیری حقوق بشر سپری کند.
عبدالله مومنی بنده خدایی که ایمان آورده است به آرمان مقدسی که بخاطر آن هر سختی، شکنجه و زندانی را متحمل می شود. معلمی که می خواست تدریس شغلش باشد عشقش شد و کلاسش پهنای ایران زمین گرفت. او با بداقی و خواستار و همه معلمان دیگر کلاسی برپا کرده اند که درسش تمامی ندارد.
عبدالله مومنی بنده خدایی که ایمان آورده است به آرمان مقدسی که بخاطر آن هر سختی، شکنجه و زندانی را متحمل می شود. معلمی که می خواست تدریس شغلش باشد عشقش شد و کلاسش پهنای ایران زمین گرفت. او با بداقی و خواستار و همه معلمان دیگر کلاسی برپا کرده اند که درسش تمامی ندارد.
منصور اصانلو کارگر است. حق می گوید و سودای آزادی در سر دارد. در بندش می کنند. صدایش را چه کنند که خاموش نمی شود و از کنج زندان از کارگران می گوید. محرومش می کنند از دیدار و رخصت. گمان دارند که مردان حق را می توان ساکت کرد.
عیسی سحرخیز، همو که بیش از یکسال و نیم است بدون یک روز مرخصی، به جرم "حریت " و " آزادگی" مهمان زندانبانی است که برای دفاع از کیان ولایت مردان خدا را در حبس می پسندند. همو که در حبس بودنش اندکی از شهامت و صراحت لهجه اش نکاست. و هر روز مکافاتی بر مکافاتی. تن مجروحش از اوین هم تبعید می شود تا درس عبرتی باشد برای دیگرانی که پیروی کرده بودندش در روزه داری بند 350 و امضا گذاشته بودند پای شکواییه ای.
نسرین است که ستودنی است استقامت و صبوریش. کودکان دلبندش به دور از مادر عیدانه داشتند. عجب نوروزی است بی مادری. تساوی در "ظلم مضاعف" ارمغان ولایت بود در سالی که رفت. زن و مرد برابر شدند در حبس و بند. حریم زن را شکستند و به خانه اش بی اذن وارد شدند و همه چیز به یغما بردند. گویی قوم تاتار آمده باز به این سرزمین.
این داوود سلیمانی است در گوهر دشت کرج. زندان در زندان است. خودش می گوید. مظلوم است این برادر شهید. یعنی" مظلومیت مضاعف " دارد. شاید مظلومیتش هم بخاطر ظلم " مضاعفی" است که به او می شود به لحاظ عبور از خط قرمزها!! امضای نامه ای دلسوزانه به رهبری! شرکت در تحصن نمایندگان مجلس ششم، دفاع از دانشجویان در واقعه 18 تیر که به مجموعه جرایمش فعاليت تبليغي عليه نظام و تباني برعليه امنيت كشور افزوده شده اند.
این داوود سلیمانی است در گوهر دشت کرج. زندان در زندان است. خودش می گوید. مظلوم است این برادر شهید. یعنی" مظلومیت مضاعف " دارد. شاید مظلومیتش هم بخاطر ظلم " مضاعفی" است که به او می شود به لحاظ عبور از خط قرمزها!! امضای نامه ای دلسوزانه به رهبری! شرکت در تحصن نمایندگان مجلس ششم، دفاع از دانشجویان در واقعه 18 تیر که به مجموعه جرایمش فعاليت تبليغي عليه نظام و تباني برعليه امنيت كشور افزوده شده اند.
مادر هنگامه شهیدی هنوز شبها خواب دخترش را می بیند که او مشتاقانه در می کوبد و او در می گشاید به رویش. هنگامه آمده به مادر تبریک عید دهد. اما او سرفراز است از بودن هنگامه اش در اوین. چه که می داند، هنگامه ای است ایران زمین. و دخترش رفته تا شاهدی باشد بر این هنگامه سبز!
عبدالله رمضان زاده در کنار سایر فعالان کرد ایران زمین، او نمی خواست تن به سازش دهد و چند صباحی در زندانی بزرگتر در حبسی مضاعف باشد. آمد تا نوروز را با دیگر همبندانش شادمانه کند. اما هجران عزیزی او را از جمع دوستان دور کرده امروز.
مهدی محمودیان که نامش با افشاگری جنایات کهریزک عجین شده، جرمش این است که اسرار هویدا می کرد. امروز خود قربانی جنایتی تازه است. پس از ماهها عفونت مزمن. رنگ پریده شده و چهره بشاش و خندانش تکیده است. مادر پیرش بارها برای مرخصی به دادسرا رفته تا شدید بتواند مرهمی بر تن رنجور مهدیش نهد. اما دریغ از یک پاسخ. مهدی در حبس است چون تن به ذلت نمی دهد. زینب هشت ساله مهدی می داند که این نبردی است برای رسیدن به آرمانهای مقدس به نام “آزادی” که بی شک سالها بطول خواهد انجامید. تو و دیگر همسالانت شاید دیگر پدران خود را نبینید و یا سالها از پشت میله های زندان و یا روی ویلچر و تخت بیمارستان ببینید. هر چه هست باید بدانید که شما از نسل شیرانی هستید که حتی در غل و زنجیر نیز، غرششان لرزه بر اندام آنها انداخته است.
محمد نوری زاد سفره ای با هفت سین سبز در اوین گسترده و همه را بر آن مهمان کرده است. به امید همان روزی است که فریدون، این شاهزاده ی اساطیری ایران زمین، ضحاک را در دامنه ی دماوند به بند کشد و با گرز گاوپیکرش بر سر او کوبد و سلطه ی ظالمانه او را براندازد و ، شادمانی رفته، بازآید. لب ها به خنده باز شد و چهره های به ماتم نشسته را تبسم پرکند.
محمد نوری زاد سفره ای با هفت سین سبز در اوین گسترده و همه را بر آن مهمان کرده است. به امید همان روزی است که فریدون، این شاهزاده ی اساطیری ایران زمین، ضحاک را در دامنه ی دماوند به بند کشد و با گرز گاوپیکرش بر سر او کوبد و سلطه ی ظالمانه او را براندازد و ، شادمانی رفته، بازآید. لب ها به خنده باز شد و چهره های به ماتم نشسته را تبسم پرکند.
مصطفی تاج زاده است که برگزیده شد تا زبان گویای ای ملت باشد. حتی آنگاه که در حبس است. فریاد زند و حق گوید. و آن فخر زنان که محتشمی است. رفت تا شاید نزدیکتر باشد به عزیزش در بند دو الف.
دوستان همه جمعند؛ وان یکاد بخوانید و در فراز کنید. صدها آزاده، صدها عزیز، زینب و سیامک. ایوب و نظام. بهاره و مهدیه. امیر و ابراهیم. احسان و ارژنگ.سعید و نادر. آرش و احمد. وحید و شبنم. امسال مهمانان بهاری این سرزمین در پشت دیوارهای بلند زندانها.
یکی در اهواز و دیگری در بهبهان. آن یکی در مشهد و آن دگر در دیزل آباد. همه یک درد مشترک را فریاد دارند. ایرانی آباد و آزاد.
یکی در اهواز و دیگری در بهبهان. آن یکی در مشهد و آن دگر در دیزل آباد. همه یک درد مشترک را فریاد دارند. ایرانی آباد و آزاد.
پیام نوروزی، دایه سلطنه مادر فرزاد کمانگر
خبرگزاری هرانا - دایه سلطنه مادر فرزاد کمانگر به مناسبت آغاز سال نو پیامی ارسال کرده است که عین ترجمه این پیام از کردی به فارسی که توسط خبرگزاری هرانا انجام گرفته است، به شرح ذیل است.
آخرین نوروزی که به امید آزادی فرزند در بندم به دیدار او در اوین رفتم باامید به من میگفت: (که مادر نوروز حتما روز آزادی خواهد بود وحتما با هم آن را جشن خواهیم گرفت ) افسوس.. از من فرزندم را گرفتند.
بچهها سلام،
دلم برای همه شما تنگ شده، اینجا شب و روز با خیال و خاطرات شیرینتان شعر زندگی میسرایم، هر روز به جای شما به خورشید روزبخیر میگویم، از لای این دیوارهای بلند با شما بیدار میشوم، با شما میخندم و با شما میخوابم. گاهی «چیزی شبیه دلتنگی» همه وجودم را میگیرد.
کاش میشد مانند گذشته خسته از بازدید که آن را گردش علمی مینامیدیم، و خسته از همه هیاهوها، گرد و غبار خستگیهایمان را همراه زلالی چشمه روستا به دست فراموشی میسپردیم، کاش میشد مثل گذشته گوشمان را به «صدای پای آب» و تنمان را به نوازش گل و گیاه میسپردیم و همراه با سمفونی زیبای طبیعت کلاس درسمان را تشکیل میدادیم و کتاب ریاضی را با همه مجهولات زیر سنگی میگذاشتیم چون وقتی بابا نانی برای تقدیم کردن در سفره ندارد چه فرقی میکند، پی سه ممیز چهارده باشید با صد ممیز چهارده، درس علوم را با همه تغییرات شیمیایی و فیزیکی دنیا به کناری میگذاشتیم و به امید تغییری از جنس «عشق و معجزه» لکههای ابر را در آسمان همراه با نسیم بدرقه میکردیم و منتظر تغییری میمانیدم که کورش همان همکلاسی پرشورتان را از سر کلاس راهی کارگری نکند و در نوجوانی از بلندای ساختمان به دنبال نان برای همیشه سقوط ننماید و ترکمان نکند، منتظر تغییری که برای عید نوروز یک جفت کفش نو و یک دست لباس خوب و یک سفره پر از نقل و شیرینی برای همه به همراه داشته باشد.
کاش میشد دوباره و دزدکی دور از چشمان ناظم اخموی مدرسه الفبای کردیمان را دوره میکردیم و برای هم با زبان مادری شعر میسرودیم و آواز میخواندیم و بعد دست در دست هم میرقصیدیم و میرقصیدیم و میرقصیدیم.
کاش میشد باز در بین پسران کلاس اولی همان دروازهبان میشدم و شما در رویای رونالدو شدن به آقا معلمتان گل میزدید و همدیگر را در آغوش میکشیدید، اما افسوس نمیدانید که در سرزمین ما رویاها و آرزوها قبل از قاب عکسمان غبار فراموشی به خود میگیرد، کاش میشد باز پای ثابت حلقه عمو زنجیرباف دختران کلاس اول میشدم، همان دخترانی که میدانم سالها بعد در گوشه دفتر خاطراتتان دزدکی مینویسید کاش دختر به دنیا نمیامدید.
میدانم بزرگ شدهاید، شوهر میکنید ولی برای من همان فرشتگان پاک و بیآلایشی هستید که هنوز «جای بوسه اهورا مزدا» بین چشمان زیبایتان دیده میشود، راستی چه کسی میداند اگر شما فرشتگان، زادۀ رنج و فقر نبودید، کاغذ به دست برای کمپین زنان امضاء جمع نمیکردید و یا اگر در این گوشه از «خاک فراموش شده خدا» به دنیا نمیآمدید، مجبور نبودید در سن سیزده سالگی با چشمانی پر از اشک و حسرت «زیر تور سفید زن شدن» برای آخرین بار با مدرسه وداع کنید و «قصه تلخ جنس دوم بودن» را با تمام وجود تجربه کنید. دختران سرزمین اهورا، فردا که در دامن طبیعت خواستید برای فرزندانتان پونه بچینید یا برایشان از بنفشه تاجی از گل بسازید حتماً از تمام پاکیها و شادیهای دوران کودکیتان یاد کنید.
پسران طبیعت آفتاب میدانم دیگر نمیتوانید با همکلاسیهایتان بنشینید، بخوانید و بخندید چون بعد از «مصیبت مرد شدن» تازه «غم نان» گریبان شما را گرفته، اما یادتان باشد که به شعر، به آواز، به لیلاهایتان، به رویاهایتان پشت نکنید، به فرزندانتان یاد بدهید برای سرزمینشان برای امروز و فرداها فرزندی از جنس «شعر و باران» باشند به دست باد و آفتاب میسپارمتان تا فردایی نه چندان دور درس عشق و صداقت را برای سرزمینمان مترنم شوید.
رفیق، همبازی و معلم دوران کودکیتان
فرزاد کمانگر – زندان رجایی شهر کرج
آخرین نوروزی که به امید آزادی فرزند در بندم به دیدار او در اوین رفتم باامید به من میگفت: (که مادر نوروز حتما روز آزادی خواهد بود وحتما با هم آن را جشن خواهیم گرفت ) افسوس.. از من فرزندم را گرفتند.
از شاگردانش معلمی و از ملتش انسانیتی را، اما برای آنها که فرزاد را از من گرفتند چه برجاماند؟
ملت کرد هم با اعتصاب عمومی در تمام شهرها نشان دادند که با فرزاد و یاورانش هستند، آیا این را هم ندیدند!؟
امید دارم که ازادی تمامی فرزندان دربند دیگر مان را در چنین روزی جشن بگیریم . روزی را که فرزادم مژده داد، دور نمی بینم امیدوارم تا زنده هستم تحقق خواسته فرزندم را که همانا آزادی و برابری بود،ببینم.
در اینجا لازم می بینم به همه شهیدان راه آزادی و زندانیان سیاسی دربند درود و سلام بفرستم و این سخن فرزاد را به آنها بگویم که " افق روشن است (ئاسۆ ڕوونه )."
سال نو بر همه مبارک باد.
دایه سلطنه،مادر فرزاد کمانگر
امید دارم که ازادی تمامی فرزندان دربند دیگر مان را در چنین روزی جشن بگیریم . روزی را که فرزادم مژده داد، دور نمی بینم امیدوارم تا زنده هستم تحقق خواسته فرزندم را که همانا آزادی و برابری بود،ببینم.
در اینجا لازم می بینم به همه شهیدان راه آزادی و زندانیان سیاسی دربند درود و سلام بفرستم و این سخن فرزاد را به آنها بگویم که " افق روشن است (ئاسۆ ڕوونه )."
سال نو بر همه مبارک باد.
دایه سلطنه،مادر فرزاد کمانگر
باز انتشار نامه ای از فرزاد کمانگر به مناسبت نوروز
خبرگزاری هرانا - ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران در نوروز ۱۳۹۰ در راستای گرامی داشت نام و یاد زندانیانی که در سال گذشته اعدام شدند عموما و فرزاد کمانگر خصوصا، دست به بازانتشار یکی از نامههای معلم اعدامی "فرزاد کمانگر" زده است.
متن نامه "بابا آب داد" که فرزاد کمانگر در اسفند ماه سال ۸۶ در زندان رجایی شهر خطاب به دانش آموزانش آن را نگاشته است به شرح زیر است:
متن نامه "بابا آب داد" که فرزاد کمانگر در اسفند ماه سال ۸۶ در زندان رجایی شهر خطاب به دانش آموزانش آن را نگاشته است به شرح زیر است:
بچهها سلام،
دلم برای همه شما تنگ شده، اینجا شب و روز با خیال و خاطرات شیرینتان شعر زندگی میسرایم، هر روز به جای شما به خورشید روزبخیر میگویم، از لای این دیوارهای بلند با شما بیدار میشوم، با شما میخندم و با شما میخوابم. گاهی «چیزی شبیه دلتنگی» همه وجودم را میگیرد.
کاش میشد مانند گذشته خسته از بازدید که آن را گردش علمی مینامیدیم، و خسته از همه هیاهوها، گرد و غبار خستگیهایمان را همراه زلالی چشمه روستا به دست فراموشی میسپردیم، کاش میشد مثل گذشته گوشمان را به «صدای پای آب» و تنمان را به نوازش گل و گیاه میسپردیم و همراه با سمفونی زیبای طبیعت کلاس درسمان را تشکیل میدادیم و کتاب ریاضی را با همه مجهولات زیر سنگی میگذاشتیم چون وقتی بابا نانی برای تقدیم کردن در سفره ندارد چه فرقی میکند، پی سه ممیز چهارده باشید با صد ممیز چهارده، درس علوم را با همه تغییرات شیمیایی و فیزیکی دنیا به کناری میگذاشتیم و به امید تغییری از جنس «عشق و معجزه» لکههای ابر را در آسمان همراه با نسیم بدرقه میکردیم و منتظر تغییری میمانیدم که کورش همان همکلاسی پرشورتان را از سر کلاس راهی کارگری نکند و در نوجوانی از بلندای ساختمان به دنبال نان برای همیشه سقوط ننماید و ترکمان نکند، منتظر تغییری که برای عید نوروز یک جفت کفش نو و یک دست لباس خوب و یک سفره پر از نقل و شیرینی برای همه به همراه داشته باشد.
کاش میشد دوباره و دزدکی دور از چشمان ناظم اخموی مدرسه الفبای کردیمان را دوره میکردیم و برای هم با زبان مادری شعر میسرودیم و آواز میخواندیم و بعد دست در دست هم میرقصیدیم و میرقصیدیم و میرقصیدیم.
کاش میشد باز در بین پسران کلاس اولی همان دروازهبان میشدم و شما در رویای رونالدو شدن به آقا معلمتان گل میزدید و همدیگر را در آغوش میکشیدید، اما افسوس نمیدانید که در سرزمین ما رویاها و آرزوها قبل از قاب عکسمان غبار فراموشی به خود میگیرد، کاش میشد باز پای ثابت حلقه عمو زنجیرباف دختران کلاس اول میشدم، همان دخترانی که میدانم سالها بعد در گوشه دفتر خاطراتتان دزدکی مینویسید کاش دختر به دنیا نمیامدید.
میدانم بزرگ شدهاید، شوهر میکنید ولی برای من همان فرشتگان پاک و بیآلایشی هستید که هنوز «جای بوسه اهورا مزدا» بین چشمان زیبایتان دیده میشود، راستی چه کسی میداند اگر شما فرشتگان، زادۀ رنج و فقر نبودید، کاغذ به دست برای کمپین زنان امضاء جمع نمیکردید و یا اگر در این گوشه از «خاک فراموش شده خدا» به دنیا نمیآمدید، مجبور نبودید در سن سیزده سالگی با چشمانی پر از اشک و حسرت «زیر تور سفید زن شدن» برای آخرین بار با مدرسه وداع کنید و «قصه تلخ جنس دوم بودن» را با تمام وجود تجربه کنید. دختران سرزمین اهورا، فردا که در دامن طبیعت خواستید برای فرزندانتان پونه بچینید یا برایشان از بنفشه تاجی از گل بسازید حتماً از تمام پاکیها و شادیهای دوران کودکیتان یاد کنید.
پسران طبیعت آفتاب میدانم دیگر نمیتوانید با همکلاسیهایتان بنشینید، بخوانید و بخندید چون بعد از «مصیبت مرد شدن» تازه «غم نان» گریبان شما را گرفته، اما یادتان باشد که به شعر، به آواز، به لیلاهایتان، به رویاهایتان پشت نکنید، به فرزندانتان یاد بدهید برای سرزمینشان برای امروز و فرداها فرزندی از جنس «شعر و باران» باشند به دست باد و آفتاب میسپارمتان تا فردایی نه چندان دور درس عشق و صداقت را برای سرزمینمان مترنم شوید.
رفیق، همبازی و معلم دوران کودکیتان
فرزاد کمانگر – زندان رجایی شهر کرج
۱۳۸۶/۱۲/۹
سحام نيوز: علي كروبي شب گذشته موفق به ديدار با والدين خود شد. به گزارش سحام نيوز فرزند سوم مهدي كروبي در پيامي كوتاه خبر ديدار خود و همسرش را با مهدي و فاطمه كروبي به اطلاع مردم ايران رساند. متن اين پيام بدين شرح است:
“ضمن تبریک سال نو به همه هموطنان عزیز، به اطلاع میرساند که بدنبال آزادی ام؛ شب گذشته ساعاتی پیش از تحویل سال، با هماهنگی و حضور مسوولین امنیتی اینجانب علی کروبی به اتفاق همسرم توفیق ملاقات و صرف شام با پدر و مادر عزیزمان را یافتم.
فرصت را غنیمت شمرده به اطلاع علاقمندان و مردم عزیز می رسانم که به حمد و سپاس ایزد یکتا عزیزانمان در صحت و سلامتی کامل به سر می برند.”
فرصت را غنیمت شمرده به اطلاع علاقمندان و مردم عزیز می رسانم که به حمد و سپاس ایزد یکتا عزیزانمان در صحت و سلامتی کامل به سر می برند.”
علي كروبي 1390/1/1
لازم به توضيح است چهار روز قبل علي كروبي به قيد وثيقه نقدي يك ميليارد ريالي، آزاد شد و نيز محمد تقي كروبي چند روز پيش براي اولين مرتبه توانسته بود با مهدي و فاطمه كروبي ديدار كند.
احمد منتظری، فرزند مرحوم آیت الله منتظری، در پیام تبریک خود به مناسبت عید نوروز گفته است:”با کمال تأسف، مسئولین کشور از این فرصت طلایی نوروز نیز استفاده نکردند و برای جبران بی عدالتی اقدام ننمودند و حتّی ضمانت همسران شهیدان بزرگوار، همت و باکری، برای مرخصی زندانیان نیز مورد توجه قرار نگرفت. در حالی که خانوادههای شهدایی که با نثار خون خود این نظام را پابرجا نگه داشتند باید بیش از این ارج نهاده میشدند.”
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دفتر آیت الله منتظری، متن پیام تبریک عید نوروز ۱۳۹۰ احمد منتظری بشرح زیر است:
بسمه تعالی
“یا محوّل الحول و الاحوال، حوّل حالنا الی احسن الحال”
فرا رسیدن بهار طبیعت را به هم وطنان عزیز و همه مردم جهان تبریک عرض میکنم. امید است که همراه با تحول طبیعت، دل و جان مردم نیز تحول یابد و به احسنالحال تبدیل شود.
در عید باستانی نوروز و در دید و بازدیدها، جای شهدا و زندانیان سیاسی در بند بسیار خالی است. کسانی که به خاطر انجام وظیفه و انتقاد سازنده باید تکریم و تقدیر میشدند، امّا اکنون یا در جمع ما نیستند و یا در زندانند و خانوادهها و دوستان آنان از دیدارشان محروم.
با کمال تأسف، مسئولین کشور از این فرصت طلایی نوروز نیز استفاده نکردند و برای جبران بی عدالتی اقدام ننمودند و حتّی ضمانت همسران شهیدان بزرگوار، همت و باکری، برای مرخصی زندانیان نیز مورد توجه قرار نگرفت. در حالی که خانوادههای شهدایی که با نثار خون خود این نظام را پابرجا نگه داشتند باید بیش از این ارج نهاده میشدند.
اما باز هم امیدوارم در سالروز ۱۲ فروردین این مهم تدارک شود و قبل از اینکه اجانب برای این مرز و بوم تصمیم بگیرند، مسئولین به وظیفه خود عمل کنند.
بسیار ناشایست است که بدون دلیل موجه عزیزان هم وطن در بند باشند و از آزادیهای خدادادی محروم گردند و زندانبانان به جشن و سرور مشغول باشند.
عوارض این سیاستهای ناپسند تا سالهای زیادی باقی خواهد ماند و عقدههایی ایجاد خواهد کرد که گناه آن بر گردن کسانی است که به جای رحمت و رأفت، کینه و خشونت را برگزیدند و به جای باز کردن گرهها، آن را محکمتر نمودند. خداوندا! در این سال جدید حال ما را به نیکوترین حال بگردان.
بیت آیت الله العظمی منتظری (رضوان الله تعالی علیه)
نوروز ۱۳۹۰ – احمد منتظری
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دفتر آیت الله منتظری، متن پیام تبریک عید نوروز ۱۳۹۰ احمد منتظری بشرح زیر است:
بسمه تعالی
“یا محوّل الحول و الاحوال، حوّل حالنا الی احسن الحال”
فرا رسیدن بهار طبیعت را به هم وطنان عزیز و همه مردم جهان تبریک عرض میکنم. امید است که همراه با تحول طبیعت، دل و جان مردم نیز تحول یابد و به احسنالحال تبدیل شود.
در عید باستانی نوروز و در دید و بازدیدها، جای شهدا و زندانیان سیاسی در بند بسیار خالی است. کسانی که به خاطر انجام وظیفه و انتقاد سازنده باید تکریم و تقدیر میشدند، امّا اکنون یا در جمع ما نیستند و یا در زندانند و خانوادهها و دوستان آنان از دیدارشان محروم.
با کمال تأسف، مسئولین کشور از این فرصت طلایی نوروز نیز استفاده نکردند و برای جبران بی عدالتی اقدام ننمودند و حتّی ضمانت همسران شهیدان بزرگوار، همت و باکری، برای مرخصی زندانیان نیز مورد توجه قرار نگرفت. در حالی که خانوادههای شهدایی که با نثار خون خود این نظام را پابرجا نگه داشتند باید بیش از این ارج نهاده میشدند.
اما باز هم امیدوارم در سالروز ۱۲ فروردین این مهم تدارک شود و قبل از اینکه اجانب برای این مرز و بوم تصمیم بگیرند، مسئولین به وظیفه خود عمل کنند.
بسیار ناشایست است که بدون دلیل موجه عزیزان هم وطن در بند باشند و از آزادیهای خدادادی محروم گردند و زندانبانان به جشن و سرور مشغول باشند.
عوارض این سیاستهای ناپسند تا سالهای زیادی باقی خواهد ماند و عقدههایی ایجاد خواهد کرد که گناه آن بر گردن کسانی است که به جای رحمت و رأفت، کینه و خشونت را برگزیدند و به جای باز کردن گرهها، آن را محکمتر نمودند. خداوندا! در این سال جدید حال ما را به نیکوترین حال بگردان.
بیت آیت الله العظمی منتظری (رضوان الله تعالی علیه)
نوروز ۱۳۹۰ – احمد منتظری
نوروز جشن زندگی در استقلال، در آزادی در دوستی و در شادی را بشما تبریک میگویم. نوروز، روز زندگی در نو شدن و خود ماندن را بشما تبریک میگویم. اگر نوروز دوامی تاریخی جسته است، بدینخاطر است که که ما بمثابه موجودات تاریخ ساز، تاریخ طولانی زندگی در سرزمین خویشیم. ایران، وطن ما تاریخی دراز دارد و این تاریخ در ما، در هویتی که نسلهای پیش ساخته اند و هویتی که ما میسازیم ادامه می یابد. پس بنگریم که ما بمثابه نسل امروز تاریخ را چگونه میسازیم و بدان کدام جهت را میدهیم. اگر جهت زندگی در استقلال و در آزادی در رشد بر میزان عدالت اجتماعی را دادیم، نوروز یافته ایم. روزهای خود را نو کرده ایم، در همان حال که نو شده ایم خود مانده ایم. ما بمثابه انسان در زمان، به زمان معنا میدهیم. زمان شهادت میدهد وقتی میخواهیم عمل کنیم. مثلا اگر بخواهیم بر اصول استقلال و آزادی، زندگی کنیم، زمان به ما میگوید کدام الگوها و روشها به کار چنین زندگی می آیند. ما به زمان معنی میدهیم، زیرا ما هستیم که فرصتها را ایجاد میکنیم. هر گاه رابطه خود را با قدرت تنظیم کنیم، نه تنها فرصتها را ایجاد نمیکنیم، بلکه فرصتهایی را که زمان پدید می آورد، مثل تحول در منطقه و جهان، آنها فرصتها را نیز می سوزانیم. چنانکه رژیم کنونی استاد فرصت سوزی است. و باز ما در رابطه با قدرت، ناممکن را ممکن تصور میکنیم و ممکن را ناممکن. هر گاه رابطه خود را با قدرت تغییر بدهیم، مثلا رابطه را با استقلال و آزادی انسانی که هستیم و جامعه ای که هستیم بگردانیم، آنچه را که ناممکن تصور میکردیم، ممکن میشود و آنهایی که در رابطه با قدرت ممکن تصور میکریم، ناممکن می یابیم. مثلا، جنبش برای تغییر رژیم استبدادی به دولت حقوقمدار در حال حاضر در مقام تنظیم رابطه با قدرت، بنظر ما ناممکن می آید. اگر ما بخواهیم رابطه خود را با استقلال و آزادی خویش تنظیم کنیم این تغییر ممکن میشود. و اصلاح رژیم است که ناممکن میگردد. بدینترتیب هر وقت بخواهیم روز را نو کنیم، زندگی را نو کنیم، زمان حاضر است و شهادت میدهد و هر گاه تصمیم بگیریم که روز را نو کنیم و زندگی را نو کنیم با ز ماییم که به زمان معنا میدهیم. خود ما میشویم شهادت زمان برای نسل فردا. اینکه ما رشد را چگونه اندر بیابیم؟ زندگی ما این راه و روش و یا آن راه و روش را می یابد. هر گاه بگوییم رشد نو شدن است در عین خود ماندن، آنوقت زمان ما میشود از ازل تا به ابد. چون ما وطن را برای آن ایجاد کردیم که جاودان بپاید. پس می باید هدف را چنان برگزینیم که وطن جاودانه در استقلال و آزادی بپاید. و این در گرو رشد است و رشد نو شدن است در عین خود ماندن. بهترین آرزویهای من برای شما اینست که استقلال، آزادی و رشد اصول راهنمای شما بگردد. چنانکه شما و جامعه شما جامعه ای مستقل، آزاد، نو به نو شونده و پیشرو در جهانی بگردد که میبینید چسان گرفتار مسائل بیشمار است. هم اکنون ابرها، ابرهای رادیواکتیو و ابرهای گلوله ها بر جامعه ها فرو می بارند. پیش از هر زمان و بیش از هر زمان می باید برخاست. برای زندگی در استقلال و آزادی برخاست. نوروز، روزی است که ایرانیان برخاستند و استقلال و آزادی جستند. برخیزید و استقلال و آزادی را باز یابید. شاد و پیروز باشید.
سال یک هزار و سیصد و نود خورشیدی در حالی از راه می رسد که مبارزه مدنی مردم ایران برای رسیدن به خواسته های آزادی خواهانه هم چنان ادامه دارد . مبارزاتی که از خرداد سال یک هزار و سیصد و هشتاد و هشت شکل جدیدی به خود گرفت . اشتباه سران جمهوری اسلامی در نادیده گرفتن خواسته های به حق مردم در برگزاری انتخاباتی که در آن مردم بتوانند حتی در چهارچوب همین قوانین موجود به حداقل درخواست های خود برسند و بتوانند کاندیدای تأیید شده حاکمیت را برگزینند، سیری تازه در روند مبارزات گشود . در این شکل جدید پای اقشار مختلف مردم به گونه ای گسترده به میدان مبارزه گشوده شد، در راهپیمایی بیست و پنجم خرداد هشتاد و هشت به گفته برخی از افراد حدود سه میلیون نفر فقط در یک بعد از ظهر در تهران حضور داشتند . این ملیون ها انسان به دلیل گسسته شدن آخرین ریسمان هایی که آنان را به صورت حداقلی به حاکمیت پیوند زده بود و برای اعتراض به قانون شکنی حاکمیت به خیابان ها آمده بودند . مردم به آشکارا دیدند که قانون به صورت امری موهوم و مبهم در آمده است . رهبر جمهوری اسلامی به کمک شورای نگهبان در هر لحظه معین قانون را معنی می کنند و افکار عمومی متوجه شد که می توان چیزی را گفت ولی در عمل چیز دیگری را اجرا کرد . از همین جا است که رفتاری فرا قانونی و ساختار شکنی در سطحی گسترده رخ می نماید و قانون در سنت اقتدار گرایی به سطح یک ابزار تبلیغاتی در خدمت مشروعیت بخشی به اهداف فردی در برابر انتقادات مردم و مخالفان، سقوط کرده و به کار می رود . اکنون با این پیمان شکنی از سوی حکومت جمهوری اسلامی و پاره شدن آخرین پرده های تزویر، مردم برای باز گرداندن آن چه که از آنان گرفته شده یعنی آزادی، استقلال، عدالت اجتماعی و حکومت برخواسته از رای و نظر خودشان به میدان آمده و آماده هر گونه فداکاری می باشند . خام انگاری حاکمان است که می اندیشند آن ملیون ها انسان معترض به خانه هایشان رفته و خاموشی برگزیده اند و به اطاعت،و همرنگی و همراهی با حکومت نشسته اند . رفتار مردم نشان داده که مجموعه ترفندها و اقدامات تمامیت خواهان برای پیروز نمایاندن خود در عمل با شکست مواجه شده و در موضع ضعف قرار گرفته اند و سود جستن از وسایل تبلیغاتی به ویژه صدا و سیمای جمهوری اسلامی که در بیشترین سطح ممکن برای ترویج خرافات و قدیس زایی و تحمیق توده ها و عوام فریبی و در نهایت تبلیغ سیاست های آکنده از دروغ انجام می شود، دیگر نه تنها کاربردی ندارند بلکه از این هجوم تبلیغاتی علیه خود حاکمان بهره برداری می شود . افکار عمومی و روشن فکران حتی توده ها در کشورهای مختلف جهان به کمک ملت ایران آمده و بر حقانیت آنان صحه می گذارند و تا آنجا پبش رفته است که کارگزاران حکومت جمهوری اسلامی در خارج از کشور قادر به پاسخگویی به پرسش های بی شمار افکار عمومی نمی باشند . امکان خبر رسانی یک طرفه در عصر گردش آزاد اطلاعات با تکیه به ابزارهای جهان شمولی چون اینترنت به شدت کاسته شده و دروغ پراکنی و فریب کاری و بازی با افکار عمومی خاصیت خود را از دست داده است . هرچند عوام فریبان برای آن که خود را همیشه بر حق و برنده جلوه گر نمایند، از هیچ وسیله ای دست نمی شویند و با بی انصافی و سفسطه و بذل وب خشش بی حساب و کتاب از بیت المال و از اندوخته های ملت می خواهند آب رفته را به جوی باز گردانند ولی مردم به خوبی می دانند آن چه دروغگویان را رسوا می سازد و مانعی بر سر راه رسیدن آنان به خواسته های نامشروع شان می باشد، روشنگری و آگاهی بخشی و حضور در رویدادهای دفاع ازخواسته های ملی می باشد . خواسته هایی که ملتی برای رسیدن به آنها پیمانی ناگسستنی دارند . آزادی تمامی زندانیان عقیدتی - سیاسی و کنشگران حقوق بشری، این بهترین و آگاه ترین و صادق ترین فرزندان ایران زمین می باید به عنوان اولین خواسته ملی مطرح باشد، آنان که جرمی به غیر از دفاع از حقوق ملت ندارند و برای اعاده شرف ملی در زندان مستبدین بسر می برند . مهندس طبرزدی دبیرکل جبهه دموکراتیک ایران سال ها زندان های مختلف و سلول های انفرای و شکنجه های حکومت جمهوری اسلامی را تجربه نموده و هم اکنون با حکم هفت سال حبس دادگاه انقلاب اسلامی در تبعید گاه زندان گوهردشت به سر می برد . ایشان در آخرین پیامی که توانست قبل از قطع تمامی تماس ها و ملاقات های حضوری از داخل زندان به خارج بفرستد، چنین می گوید : "ما از یک سکولار-دموکراسی تمام عیار که مبانی آن رادر اصول دوازده گانه «همبستگی برای دموکراسی و حقوق بشر در ایران» آورده ایم، دفاع می کنیم . همچنین برای رسیدن به این جامعه دموکراتیک و حاکمیت ملی متکی بر اعلامیه جهانی حقوق بشر نوعی انقلاب نرم یا دموکراتیک را توصیه می کنیم، اما هیچ نوع خشونت اعم از گفتاری یا عملی را تأیید نمی نماییم و دموکراسی بر مبنای سکولاریزم و حقوق بشر از هر راه یا به هر وسیله را تجویز و تأیید نمی نماییم . این چیزهایی است که نمی خواهیم، بمب گذاری، ترور، حمله به پلیس، شکستن شبشه های مراکز دولتی و تخریب اموال عمومی را تجویز و تأیید نمی کنیم . حتی خشونت گفتاری را رد می کنیم .اگر جنبشی به شعارهایی رو آورد که از آنها انتقام جویی، خون ریزی و کشتن کسی برداشت شد به همان شرایط گرفتار می شود که انقلاب بهمن ماه ۱۳۵۷ به فاصله کمتر از چند ماه پس از پیروزی به آن گرفتار شد . نفی خشونت، تسامح و تساهل یا رواداری، صلح طلبی، پذیرش تکثر و در یک کلمه پرهیز از انحصار طلبی و پذیرش پلورالیزم جنسیتی، قومی، مذهبی، صنفی و سیاسی و برخورد متمدنانه با نیروهای مقابل از اصول یک مبارزه دموکراتیک است ." جبهه دموکراتیک ایران ضمن شاد باش فرا رسیدن نوروز ۱۳۹۰، یاد و خاطره تمامی کشته شدگان راه آزادی ایران و تمامی آزادی خواهان در بند را گرامی می دارد . زنده باد آزادی – گسسته باد زنجیر استبداد – برقرار باد دمکراسی جبهه دموکراتیک ایران بیست و هفتم اسفند ماه ۱۳۸۹ |