انقلاب سوريه مستثنی شد! رهبر، هم سکوت کرد و هم نيروی سرکوب فرستاد!
بابک داد
انقلاب مردم سوريه بر عليه حکومت آقای اسد که سوريه را تبديل به "ايستگاه مبادلات سياه تروريسم خاورميانهای" کرده، برای جمهوری اسلامی ناخوشايند است و همين تلخی، مقامات حکومت ايران را دچار لکنت زبان و رياکاری بيشتر از گذشته کرده است!کشور سوريه مهمترين مسير ترانزيتی و «بارانداز» تسليحاتی و نيروهای نظامی سپاه پاسداران و حزب الله لبنان و حماس است. اين روزها در ادامه دومينوی انقلابهای مردمی، مردم معترض در سوريه هم به خيابانها ريخته اند و خواهان تغييرات اساسی در کشور خود هستند. مردم سوريه با شعار «نه حزب الله لبنان، نه حکومت ايران» با حاکميت استبدادی و موروثی آقای «بشار اسد» مبارزه می کنند و تاکنون چندين کشته و دهها زخمی در اين راه داده اند. اما حتی يک خط خبر از اين انقلاب و آزاديخواهی مردم سوريه در رسانه های حکومتی ايران و صداوسيمای جمهوری اسلامی ديده نمی شود. برعکس خبرها از پيوستن نيروهای سپاه به سرکوبگران دولت سوريه حکايت دارند!
آيت الله خامنه ای در سخنرانی مشهد (اول فروردين) از انقلاب مردم مصر و تونس و يمن و بحرين حمايت کرد و «فرمولی کلی برای حمايت نظام از ملتها» ارائه کرد که جمهوری اسلامی ظاهرا" بر طبق آن فرمول عمل می کند. يعنی هر کجا مردم آزادی و عدالت بخواهند و با استبداد مخالفت کنند، جمهوری اسلامی از آنها حمايت می کند! او ادعا کرد نظام اسلامی مدافع انقلاب ملتهای مصر و يمن و تونس و ليبی و بحرين است. ولی در مورد «انقلاب مردم سوريه» ناچار به سکوت شد و بی صدا از کنار آن گذشت. آقای خامنه ای جنايتهای حکومت «دوست و برادر سوريه!» را نسبت به مردمی که به قول خود او مانند ساير کشورهای اسلامی و عربی، خواهان «پايان حکومت استبداد» هستند، ناديده و ناشنيده گرفت زيرا به خوبی می داند اگر به حکومت «بشار اسد» هم مانند بن علی و مبارک و قذافی و عبدالله صالح و امير بحرين بتازد، به روابط استراتژيک جمهوری اسلامی با سوريه و همدستی با حزب الله لبنان پشت پا خواهد زد. علی الخصوص که بشار اسد مثل مبارک هنوز ساقط نشده و آقای خامنه ای قمار نمی کند که بر عليه رهبرانی که ممکن است بمانند، سخنی بگويد! بنابراين رهبر فرزانه(!) انقلاب ترجيح داد به قيمت تبصره دار شدن آن «فرمول کلی»، در همان سخنرانی پرده از رياکاری خود بردارد و بار ديگر مداهنه و رياکاری نظام را نسبت به مقوله ای به نام تقابل «رأی مردم» و «استبداد» به نمايش بگذارد. انقلاب مصريها و بحرينی ها و يمنی ها و... خوب است ولی انقلاب سوريها حتی محلی از توجه ندارد.
بدين ترتيب اولين رسوايی و رياکاری سال نود، در اولين روز امسال به نام ولی امر مسلمين جهان رقم خورد که قبلا" هم به قيمت حمايت روسيه از جمهوری اسلامی، از حق مردم مسلمان چچن در آسيای ميانه چشم پوشی کرده بود و باز هم از حقوق مسلمانان چينی، به قيمت جلب حمايت مقامات چين گذشت کرده بود! اما چرا آقای خامنه ای برای سرکوب مردم سوريه به دمشق نيرو می فرستد و در مقابل مأموران سفارت جمهوری اسلامی برای شيعيان بحرين سلاح می فرستند و از انها حمايت می کنند! سقوط دولت بحرين، ممکن است به تعطيل شدن پايگاه نظامی آمريکا در منامه منتهی شود. در صورتی که سقوط دولت بشار اسد در سوريه، ترانزيت نيرو و مهمات به لبنان و فلسطين را برای ايران دشوار می کند!
در حقيقت انقلاب مردم سوريه بر عليه حکومت آقای اسد که سوريه را تبديل به «ايستگاه مبادلات سياه تروريسم خاورميانه ای» کرده، برای جمهوری اسلامی ناخوشايند است و همين تلخی، مقامات حکومت ايران را دچار لکنت زبان و رياکاری بيشتر از گذشته کرده است!
در سخنرانی مشهد، بلافاصله «دم خروس» رياکاری از زير عبای ادعاهای آقای خامنه ای بيرون زد و شعارهای مردم فريب ايشان در حمايت از ملل آزاديخواه منطقه زير سئوال رفت. اين رياکاری و رسوايی و تناقض گويی آن هم در اولين روز سال، حقيقتا" از کرامات ويژه ای است که تنها از مقام عظمای ولايت بر می آيد و بس!
اين رياکاری البته دلايل خود را دارد. حکومت ايران برای بودن به آتش افروزی و امتياز گيری نياز دارد و بهترين زمين بازی برای جمهوری اسلامی، خاورميانه و لبنان و غزه است. بهترين بارانداز تسليحاتی و مسير حمل و نقل به لبنان و فلسطين، کشور سوريه است و آقای بشار اسد در اين گذرگاه، واسطه گری پرمنفعتی می کند. فقط يکی از امتيازهای بزرگی که حکومت «بشار اسد» از اين واسطه گری تنها از حکومت ايران گرفته، بالغ بر چهار ميليارد دلار نفت رايگان است که در دولت احمدی نژاد به دولت دمشق پرداخت شده است. بنابراين، حکومت ايران به کشور سوريه، به عنوان تنها مسير امن برای ارسال سلاح و نيرو به لبنان و غزه در فلسطين نياز شديدی دارد و بی ثباتی در اين کشور را تحمل نمی کند. اکنون که اين منطقه ترانزيتی سياه، در معرض تغييرات دموکراتيک قرار گرفته است، حکومت اسلامی بر خلاف «شعار حمايت از ملتهای آزاديخواه منطقه» اين انقلاب را ناديده گرفته و بر اساس برخی گزارشات موثق، حتی شماری از نيروهای سپاه پاسداران را برای سرکوب مردم معترض سوريه راهی دمشق کرده است. حضور پاسداران و حتی اعضای حزب الله لبنان برای سرکوب مردم معترض سوريه در حالی صورت می گيرد که وزارت خارجه ايران از حضور يکهزار نفر از نيروهای عضو شورای همکاری خليج فارس برای کنترل اوضاع بحرين انتقاد کرده و دولت بحرين را بابت کمک گرفتن از عربستان مورد انتقاد قرار داده است. در حالی که تحريکات جمهوری اسلامی در پرداختن به دعوای شيعه و سنی در بحرين محدود نشده و حتی تا رساندن سلاح به شيعيان بحرينی هم ادامه يافته است.
خبر ناگوار برای حکومت ايران اينکه، سوريه هم به زودی به مردمسالاری خواهد رسيد و شاهراه تروريسم ديگر از مسير سوريه هم امن نخواهد بود. همانطور که اين روزها آسمان کشور «دوست و برادر سابق(!) ترکيه» هم برای حمل و نقل هواپيماهای حامل سلاح امن نيست و تاکنون دو هواپيمای ايرانی مجبور به فرود و بازرسی در خاک ترکيه شده اند و از آنها تسليحات کشف شده است.
و خبر خوب برای همه تلاشگران آزادی و مردمسالاری اينکه، گسترش دموکراسی در منطقه خاورميانه، نخواهد گذاشت عمر صدور تروريسم دولتی و رياکاريهای جمهوری اسلامی چندان دوامی داشته باشد و اين رخدادها البته زمينه های تازه تری را برای تغييرات بنيادين در سيستم حکومتی ايران مهيا خواهد کرد.
فرصت نوشتن / روزنوشته های بابک داد
www.babakdad.blogspot.com
فيس بوک عمومی بابک داد:
http://www.facebook.com/home.php#!/pages/babak-dad-%D8%A8%D8%A7%D8%A8%D9%83-%D8%AF%D8%A7%D8%AF/135566226459293
آیا بحران لیبی به حل معمای «موسی صدر» خواهد انجامید؟
داستان زندگی موسی صدر، روحانی سرشناس شیعه، که در سال ۱۹۷۸ به هنگام سفر به لیبی ناپدید شد همچون داستانی اسرارآمیز و جاسوسی پس از چندین دهه هنوز در پرده ابهام قرار دارد.
در همین حال در هفتههای اخیر بحران لیبی به مرحلهای رسیده است که از هم اکنون بسیاری از تحلیلگران آن را روزهای پایانی معمر قذافی تلقی میکنند. در این میان گروههایی که چشمانتظار سقوط قذافی هستند میگویند این رویداد ممکن است بالاخره سرنوشت موسی صدر را یک بار برای همیشه روشن کند.
در سی و چند سال اخیر بسیاری بر این باور بودهاند که موسی صدر به دستور معمر قذافی به قتل رسیده است. اما برخی دیگر امیدوارند که او هنوز زنده باشد و پس از رهایی از چنگال حکومت لیبی بتواند به عنوان یکی از رهبران اصلی شیعیان نقش خود را ایفا کند.
مهدی خلجی، از پژوهشگران مرکز مطالعاتی خاور نزدیک در شهر واشینگتن، در این باره میگوید: «موسی صدر واقعا به تعددگرایی سیاسی و دینی معتقد بود و برداشتی بسیار میانهرو و پیشرفته از اسلام را ترویج میکرد. برای مثال، در دیدگاههای وی به نسبت آن چه که در ایران حاکم شد حقوق بیشتری برای زنان محترم شمرده میشد.»
ادامه توجه به موسی صدر و سرنوشت وی
پس از سی و چند سال موسی صدر هنوز در مرکز توجه بسیاری از نهادها و گروههای شیعه قرار دارد. از ایران و لبنان گرفته تا نقاط دیگر جهان آثار او در مجامع مختلف به بحث گذاشته میشود و پوسترهای وی هنوز هم به عنوان نمادی از حضور مذهبی و سیاسی شیعیان تکثیر میشود.
چندی پیش شیخ حسن نصرالله، رهبر گروه حزبالله لبنان، اعلام کرد که از نظر گروه وی حکومت لیبی مسئول سرنوشت موسی صدر شناخته میشود. مجلس ایران اوایل ماه مارس کمیته جدیدی را مامور پیگیری سرنوشت وی کرد. و در عراق آیتالله العظمی علی سیستانی که معمولا از اظهار نظر در مسائل سیاسی اجتناب میکند از پیروان خود خواست که برای آزادی موسی صدر دعا کنند.
در این میان مرکز فرهنگی و پژوهشی موسی صدر بیش از هر نهاد دیگری در مورد سرنوشت این روحانی شیعه فعالیت میکند. دختر وی اخیرا در یک مصاحبه مطبوعاتی در لبنان گفت که اعتقاد دارد که پدرش هنوز زنده است.
مهدی خلجی میگوید: «تمام شواهد حاکی از آن است که او کشته شده است. اما خانواده، دوستان و پیروان وی نمیخواهند این موضوع را بپذیرند. آنها حق دارند چنین تصور کنند، چون او شخصیت بزرگی بود و تا زمانی که تمام شواهد و حدس و گمانها روشن نشده است آنها میخواهند امیدوار بمانند.»
انرژی و رهبری
موسی صدر در سال ۱۹۲۹ در شهر قم از یک خانواده لبنانی متولد شد. او در دوران تحصیل فقه اسلامی در شهر قم استعداد فوقالعادهای از خود نشان داد و علاوه بر این در رشته علوم سیاسی از دانشگاه تهران فارغالتحصیل شد.
موسی صدر پس از بازگشت به لبنان در دهه ۱۹۶۰ رهبری جامعه شیعیان در منطقه «طیره» لبنان، زادگاه خانوادگی خود، را به دست گرفت و به سرعت به عنوان رهبری منطقهای و ملی در سطح لبنان شناخته شد. تعداد زیادی از اعضای خانواده وی اکنون از رهبران و چهرههای شاخص جامعه شیعیان در سطح منطقه هستند. مقتدی صدر، رهبر تندرو شیعیان در عراق، از اقوام اوست و یکی دیگر از اعضای خانواده صدر همسر محمد خاتمی، رئیس جمهور سابق ایران، است.
مفقود شدن موسی صدر باعث شد که مناسبات دولت لیبی با حکومتهای ایران و لبنان سالها دچار تنش شود. در هفتههای اخیر دولت لبنان یکی از مدافعان بسیار فعال دخالت جامعه بینالملل در لیبی بوده است. در ایران نیز تقریبا تمام جناحهای مختلف حکومت و پیرامون حکومت اسلامی به موسی صدر نگاه مثبتی دارند. حتی در شرایطی که مجلس ایران کمیتهای را برای تحقیق در مورد سرنوشت موسی صدر تشکیل داده است مخالفان اسلامگرای حکومت ایران میگویند اگر این روحانی زنده بود حتما به یک منتقد سرسخت جمهوری اسلامی بدل میشد.
رانده شدن به حاشیه
باورهای سیاسی و اجتماعی موسی صدر درست به همان اندازه مفقود شدن وی در لیبی پیچیده و اسرارآمیز هستند. با وجود آن که وی با اسرائیل مخالف بود، اعتقاد داشت که روشهای مبارزه سازمان آزادیبخش فلسطین غیرنظامیان لبنان را به مخاطره میاندازد.
او از پایهگذاران جنبش «امل» بود که در اساس قرار بود از روشهای مسالمتآمیز موقعیت شیعیان لبنان را تحکیم کند، ولی در نهایت به یکی از بازیگران مهم جنگ داخلی لبنان بدل شد. موسی صدر که گروهش به شدت به حاشیه رانده شده بودند در سال ۱۹۷۸ تصمیم گرفت با سرهنگ قذافی دیدار کند که در آن زمان از حامیان اصلی سازمان آزادیبخش فلسطین بود.
مناسبات آن دو هیچ گاه دوستانه نبود، ولی موسی صدر برای تضعیف رقبای خود در جنبش فلسطین تصمیم گرفت به طرابلس برود. وی همراه دو نفر از نزدیکان خود در روز ۳۱ ماه اوت سال ۱۹۷۸ وارد هتلی در شهر طرابلس شده و از آن زمان به بعد هیچ اطلاعی از سرنوشت وی در دست نیست.
یک دیپلمات سابق لیبی میگوید: «موسی صدر هیچ گاه خاک لیبی را ترک نکرده است. دولت لیبی در آن زمان سعی کرد با خارج نمودن فردی شبیه به موسی صدر از کشور چنین وانمود کند که او خاک لیبی را ترک کرده و به ایتالیا رفته است. ولی حقیقت این است که هنوز هم همان دو شایعه قدیمی وجود دارد که یکی میگوید موسی صدر هنوز زنده است و دیگری حاکی از آن است که آنها در همان زمان وی را به ضرب گلوله کشتهاند.»
در همین حال در هفتههای اخیر بحران لیبی به مرحلهای رسیده است که از هم اکنون بسیاری از تحلیلگران آن را روزهای پایانی معمر قذافی تلقی میکنند. در این میان گروههایی که چشمانتظار سقوط قذافی هستند میگویند این رویداد ممکن است بالاخره سرنوشت موسی صدر را یک بار برای همیشه روشن کند.
در سی و چند سال اخیر بسیاری بر این باور بودهاند که موسی صدر به دستور معمر قذافی به قتل رسیده است. اما برخی دیگر امیدوارند که او هنوز زنده باشد و پس از رهایی از چنگال حکومت لیبی بتواند به عنوان یکی از رهبران اصلی شیعیان نقش خود را ایفا کند.
مهدی خلجی، از پژوهشگران مرکز مطالعاتی خاور نزدیک در شهر واشینگتن، در این باره میگوید: «موسی صدر واقعا به تعددگرایی سیاسی و دینی معتقد بود و برداشتی بسیار میانهرو و پیشرفته از اسلام را ترویج میکرد. برای مثال، در دیدگاههای وی به نسبت آن چه که در ایران حاکم شد حقوق بیشتری برای زنان محترم شمرده میشد.»
ادامه توجه به موسی صدر و سرنوشت وی
پس از سی و چند سال موسی صدر هنوز در مرکز توجه بسیاری از نهادها و گروههای شیعه قرار دارد. از ایران و لبنان گرفته تا نقاط دیگر جهان آثار او در مجامع مختلف به بحث گذاشته میشود و پوسترهای وی هنوز هم به عنوان نمادی از حضور مذهبی و سیاسی شیعیان تکثیر میشود.
چندی پیش شیخ حسن نصرالله، رهبر گروه حزبالله لبنان، اعلام کرد که از نظر گروه وی حکومت لیبی مسئول سرنوشت موسی صدر شناخته میشود. مجلس ایران اوایل ماه مارس کمیته جدیدی را مامور پیگیری سرنوشت وی کرد. و در عراق آیتالله العظمی علی سیستانی که معمولا از اظهار نظر در مسائل سیاسی اجتناب میکند از پیروان خود خواست که برای آزادی موسی صدر دعا کنند.
در این میان مرکز فرهنگی و پژوهشی موسی صدر بیش از هر نهاد دیگری در مورد سرنوشت این روحانی شیعه فعالیت میکند. دختر وی اخیرا در یک مصاحبه مطبوعاتی در لبنان گفت که اعتقاد دارد که پدرش هنوز زنده است.
مهدی خلجی میگوید: «تمام شواهد حاکی از آن است که او کشته شده است. اما خانواده، دوستان و پیروان وی نمیخواهند این موضوع را بپذیرند. آنها حق دارند چنین تصور کنند، چون او شخصیت بزرگی بود و تا زمانی که تمام شواهد و حدس و گمانها روشن نشده است آنها میخواهند امیدوار بمانند.»
انرژی و رهبری
موسی صدر در سال ۱۹۲۹ در شهر قم از یک خانواده لبنانی متولد شد. او در دوران تحصیل فقه اسلامی در شهر قم استعداد فوقالعادهای از خود نشان داد و علاوه بر این در رشته علوم سیاسی از دانشگاه تهران فارغالتحصیل شد.
موسی صدر پس از بازگشت به لبنان در دهه ۱۹۶۰ رهبری جامعه شیعیان در منطقه «طیره» لبنان، زادگاه خانوادگی خود، را به دست گرفت و به سرعت به عنوان رهبری منطقهای و ملی در سطح لبنان شناخته شد. تعداد زیادی از اعضای خانواده وی اکنون از رهبران و چهرههای شاخص جامعه شیعیان در سطح منطقه هستند. مقتدی صدر، رهبر تندرو شیعیان در عراق، از اقوام اوست و یکی دیگر از اعضای خانواده صدر همسر محمد خاتمی، رئیس جمهور سابق ایران، است.
مفقود شدن موسی صدر باعث شد که مناسبات دولت لیبی با حکومتهای ایران و لبنان سالها دچار تنش شود. در هفتههای اخیر دولت لبنان یکی از مدافعان بسیار فعال دخالت جامعه بینالملل در لیبی بوده است. در ایران نیز تقریبا تمام جناحهای مختلف حکومت و پیرامون حکومت اسلامی به موسی صدر نگاه مثبتی دارند. حتی در شرایطی که مجلس ایران کمیتهای را برای تحقیق در مورد سرنوشت موسی صدر تشکیل داده است مخالفان اسلامگرای حکومت ایران میگویند اگر این روحانی زنده بود حتما به یک منتقد سرسخت جمهوری اسلامی بدل میشد.
رانده شدن به حاشیه
باورهای سیاسی و اجتماعی موسی صدر درست به همان اندازه مفقود شدن وی در لیبی پیچیده و اسرارآمیز هستند. با وجود آن که وی با اسرائیل مخالف بود، اعتقاد داشت که روشهای مبارزه سازمان آزادیبخش فلسطین غیرنظامیان لبنان را به مخاطره میاندازد.
او از پایهگذاران جنبش «امل» بود که در اساس قرار بود از روشهای مسالمتآمیز موقعیت شیعیان لبنان را تحکیم کند، ولی در نهایت به یکی از بازیگران مهم جنگ داخلی لبنان بدل شد. موسی صدر که گروهش به شدت به حاشیه رانده شده بودند در سال ۱۹۷۸ تصمیم گرفت با سرهنگ قذافی دیدار کند که در آن زمان از حامیان اصلی سازمان آزادیبخش فلسطین بود.
مناسبات آن دو هیچ گاه دوستانه نبود، ولی موسی صدر برای تضعیف رقبای خود در جنبش فلسطین تصمیم گرفت به طرابلس برود. وی همراه دو نفر از نزدیکان خود در روز ۳۱ ماه اوت سال ۱۹۷۸ وارد هتلی در شهر طرابلس شده و از آن زمان به بعد هیچ اطلاعی از سرنوشت وی در دست نیست.
یک دیپلمات سابق لیبی میگوید: «موسی صدر هیچ گاه خاک لیبی را ترک نکرده است. دولت لیبی در آن زمان سعی کرد با خارج نمودن فردی شبیه به موسی صدر از کشور چنین وانمود کند که او خاک لیبی را ترک کرده و به ایتالیا رفته است. ولی حقیقت این است که هنوز هم همان دو شایعه قدیمی وجود دارد که یکی میگوید موسی صدر هنوز زنده است و دیگری حاکی از آن است که آنها در همان زمان وی را به ضرب گلوله کشتهاند.»
سفرهای نوروزی ایرانیان به خارج، دلایل و دستاوردها
مشتریهای سفرهای خارجی از ایران چند سالی است که زیاد شدهاند. بهویژه در سالهای اخیر، تعطیلات نوروز تبدیل به موعدی مشخص برای کسانی شده است که قصد دارند چند روزی را دور از مناسبات اجتماعی ایران و احیانا همراه با بعضی از سرگرمیهایی که در ایران ممنوع است سپری کنند.
بر اساس جدیدترین آماری که خبرگزاری نیمهرسمی مهر در ایران منتشر کرده است، امسال با وجود افزایش حداقل ۲۰ درصدی در هزینهها، همچنان آمار مسافران خارجی روندی صعودی را نشان میدهد.
این خبرگزاری بر اساس آمار تقریبی اعلام شده از سوی آژانسهای مسافرتی گزارش داده است که شهرهای مختلف کشور ترکیه امسال بیشترین میزان مسافر ایرانی را جذب کردهاند و بعد از آنها شهرهایی در کشورهای امارات متحده عربی، آذربایجان و تایلند مقصد اصلی مسافران نوروزی هستند.
اشتیاق به سفر به خارج در حالی در تعطیلات نوروزی امسال نمود بیشتری یافته است که گزارشهای مختلفی هم از ازدحام مسافران نوروزی در مرزهای زمینی کشورهای همسایه ایران منتشر شده است.
در همین زمینه واحد مرکزی خبر روز سهشنبه گذشته خبر داد که مسئولان کمرگ کشور ارمنستان به دلیل ازدحام مسافر، برای ساعاتی، مرز زمینی خود با ایران را بستهاند.
علی طائفی، جامعهشناس ساکن سوئد، درباره رغبت اقشار مختلف جامعه برای سفرهای خارجی به شکلهای کوتاهمدت و بلندمدت به رادیوفردا میگوید:
آن چه مهم است این است که امروز با پدیده جدیدی به نام پدیده مهاجرت در دنیا مواجهیم. عصر مهاجرت، ضرورتهای جغرافیایی جابهجایی آدمها را بهویژه در ایران فراهم کرده است، صرف نظر از این که فضاهای زیستی و اجتماعی در ایران به شدت بسته است و حتی فضاهای مجازی هم تحت تاثیر این محدودیتها قرار میگیرد.
در همین ارتباط طبیعتا عوامل کششی و رانشی وجود دارد. وقتی طبقه مرفه و طبقه متوسط، به ویژه در فرصتهای مناسب تقویمی از قبیل نوروز، اقدام به مهاجرت یا سفرهای کوتاهمدت به خارج از کشور میکنند، طبیعتا عوامل کششی در این میان مطرح است، از جمله فضای باز اجتماعی و فرهنگی، امکانات زیستی و تفریحات و اوقات فراغت بهتر و همچنین آزادیهای اجتماعی که برای خانواده در جغرافیای جدید فراهم میشود.
عوامل رانشی هم در این میان اهمیت دارد. متاسفانه جامعه ایران فهرست عوامل رانشی بلندبالایی دارد. یکی از آنها این است که اساسا در جامعه بسته کشور فضای مناسبی برای صرف اوقات فرهنگی و تفریحی، آنچنان که مورد نظر طبقه متوسط است، وجود ندارد.
پس افراد عزم میکنند که هزینههای سفر خود را، ولو این که هزینههای قابل توجهی هم باشد، بپذیریند و اقدام به این سفرهای موقت و کوتاهمدت کنند.
در این میان این سوال مطرح میشود که آیا انجام مسافرتهایی به شکل انبوه از سوی اقشار مختلف یک جامعه، بر مناسبات آن جامعه تاثیرگذار خواهد بود؟
آقای طائفی در این باره اعتقاد دارد: من فکر میکنم اساسا مهاجرت یا سفرهای موقت این افراد خودش محصول مهاجرت میلیونی بخش بزرگی از ایرانیانی است که سالهای سال است در خارج از کشور حضور دارند.
علاوه بر این، خود این افراد که متاثر از این جریان مهاجرتی در ایران در طول ۳۰ سال گذشته هستند، وقتی دست به سفرهای موقت میزنند، در برخورد با مناسبتها و پدیدههای اجتماعی و فرهنگی جدیدی که در دنیای بیرون از فضای بسته، ایدئولوژیک و اسلامی در ایران وجود دارد، دستاوردهای مناسب و مطلوبی را به دست میآورند.
خواهینخواهی این افراد وقتی به کشور بازمیگردند، سطح مطالبات، نوع نگرش و مناسبات آنها در روابط اجتماعی خرد و کلان، چه در سطح خانواده، چه در سطح مناسبات کاری و چه در سطح اجتماعی، تغییر میکند.
این تغییر طبیعتا اثر خودش را به صورت مثبت باقی خواهد گذاشت و در نهایت میبینیم که حتی سطح مطالبات و نوع نگرش مردم در برخورد با پدیدههای اجتماعی و سیاسی را هم ارتقا میدهد.
محصول و تاثیر این قبیل مهاجرتها را هم در جنبش اخیر و بعد از حوادث پس از انتخابات ریاست جمهوری شاهد بودهایم.
سال گذشته مسئولان گردشگری کشور ترکیه از سفر نزدیک به یک میلیون نفر ایرانی در سال ۲۰۱۰ به این کشور خبر داده بودند.
اما در همین حال افزایش هر ساله تعداد مسافران ایرانی راهی خارج از کشور در حالی روی میدهد که میزان آمار مسافران خارجی متقاضی سفر به ایران در دو سال اخیر، کاهش چشمگیری پیدا کرده است.
بر اساس جدیدترین آماری که خبرگزاری نیمهرسمی مهر در ایران منتشر کرده است، امسال با وجود افزایش حداقل ۲۰ درصدی در هزینهها، همچنان آمار مسافران خارجی روندی صعودی را نشان میدهد.
این خبرگزاری بر اساس آمار تقریبی اعلام شده از سوی آژانسهای مسافرتی گزارش داده است که شهرهای مختلف کشور ترکیه امسال بیشترین میزان مسافر ایرانی را جذب کردهاند و بعد از آنها شهرهایی در کشورهای امارات متحده عربی، آذربایجان و تایلند مقصد اصلی مسافران نوروزی هستند.
اشتیاق به سفر به خارج در حالی در تعطیلات نوروزی امسال نمود بیشتری یافته است که گزارشهای مختلفی هم از ازدحام مسافران نوروزی در مرزهای زمینی کشورهای همسایه ایران منتشر شده است.
در همین زمینه واحد مرکزی خبر روز سهشنبه گذشته خبر داد که مسئولان کمرگ کشور ارمنستان به دلیل ازدحام مسافر، برای ساعاتی، مرز زمینی خود با ایران را بستهاند.
علی طائفی، جامعهشناس ساکن سوئد، درباره رغبت اقشار مختلف جامعه برای سفرهای خارجی به شکلهای کوتاهمدت و بلندمدت به رادیوفردا میگوید:
آن چه مهم است این است که امروز با پدیده جدیدی به نام پدیده مهاجرت در دنیا مواجهیم. عصر مهاجرت، ضرورتهای جغرافیایی جابهجایی آدمها را بهویژه در ایران فراهم کرده است، صرف نظر از این که فضاهای زیستی و اجتماعی در ایران به شدت بسته است و حتی فضاهای مجازی هم تحت تاثیر این محدودیتها قرار میگیرد.
در همین ارتباط طبیعتا عوامل کششی و رانشی وجود دارد. وقتی طبقه مرفه و طبقه متوسط، به ویژه در فرصتهای مناسب تقویمی از قبیل نوروز، اقدام به مهاجرت یا سفرهای کوتاهمدت به خارج از کشور میکنند، طبیعتا عوامل کششی در این میان مطرح است، از جمله فضای باز اجتماعی و فرهنگی، امکانات زیستی و تفریحات و اوقات فراغت بهتر و همچنین آزادیهای اجتماعی که برای خانواده در جغرافیای جدید فراهم میشود.
عوامل رانشی هم در این میان اهمیت دارد. متاسفانه جامعه ایران فهرست عوامل رانشی بلندبالایی دارد. یکی از آنها این است که اساسا در جامعه بسته کشور فضای مناسبی برای صرف اوقات فرهنگی و تفریحی، آنچنان که مورد نظر طبقه متوسط است، وجود ندارد.
پس افراد عزم میکنند که هزینههای سفر خود را، ولو این که هزینههای قابل توجهی هم باشد، بپذیریند و اقدام به این سفرهای موقت و کوتاهمدت کنند.
در این میان این سوال مطرح میشود که آیا انجام مسافرتهایی به شکل انبوه از سوی اقشار مختلف یک جامعه، بر مناسبات آن جامعه تاثیرگذار خواهد بود؟
آقای طائفی در این باره اعتقاد دارد: من فکر میکنم اساسا مهاجرت یا سفرهای موقت این افراد خودش محصول مهاجرت میلیونی بخش بزرگی از ایرانیانی است که سالهای سال است در خارج از کشور حضور دارند.
علاوه بر این، خود این افراد که متاثر از این جریان مهاجرتی در ایران در طول ۳۰ سال گذشته هستند، وقتی دست به سفرهای موقت میزنند، در برخورد با مناسبتها و پدیدههای اجتماعی و فرهنگی جدیدی که در دنیای بیرون از فضای بسته، ایدئولوژیک و اسلامی در ایران وجود دارد، دستاوردهای مناسب و مطلوبی را به دست میآورند.
خواهینخواهی این افراد وقتی به کشور بازمیگردند، سطح مطالبات، نوع نگرش و مناسبات آنها در روابط اجتماعی خرد و کلان، چه در سطح خانواده، چه در سطح مناسبات کاری و چه در سطح اجتماعی، تغییر میکند.
این تغییر طبیعتا اثر خودش را به صورت مثبت باقی خواهد گذاشت و در نهایت میبینیم که حتی سطح مطالبات و نوع نگرش مردم در برخورد با پدیدههای اجتماعی و سیاسی را هم ارتقا میدهد.
محصول و تاثیر این قبیل مهاجرتها را هم در جنبش اخیر و بعد از حوادث پس از انتخابات ریاست جمهوری شاهد بودهایم.
سال گذشته مسئولان گردشگری کشور ترکیه از سفر نزدیک به یک میلیون نفر ایرانی در سال ۲۰۱۰ به این کشور خبر داده بودند.
اما در همین حال افزایش هر ساله تعداد مسافران ایرانی راهی خارج از کشور در حالی روی میدهد که میزان آمار مسافران خارجی متقاضی سفر به ایران در دو سال اخیر، کاهش چشمگیری پیدا کرده است.
قطعی شدن حضور پنج رييس جمهور در جشن جهانی نوروز در ايران
به رغم مخالفت برخی از اصولگرايان با برگزاری جشن جهانی نوروز در ايران، يک مقام دفتر رياست جمهوری ايران روز پنجشنبه گفته است: حضور روسای جمهور پنج کشور تاجيکستان، افغانستان، ترکمنستان، ارمنستان و عراق در اين جشن ها قطعی شده است.
محمدرضا فرقانی، مدير کل امور بينالملل دفتر رئيس جمهوری ايران که مديرکلی امور بين المللی جشن جهانی نوروز را نيز برعهده دارد، در خصوص حضور سران کشورهای مختلف در جشن جهانی نوروز گفته است:«تا اين لحظه حضور سران کشورهای تاجيکستان، افغانستان، ترکمنستان، ارمنستان و عراق در سطح روسای جمهور، قرقيزستان در سطح معاون نخست وزير، قطر در سطح وليعهد، عمان در سطح وزير امور خارجه و يکی از مقامات کشور آذربايجان در جشن جهانی نوروز قطعی شده است.»
ايران در نوروز سال ۱۳۸۹ برای نخستين بار ميزبان جشن های جهانی نوروز بود و اين برای دومين سال متوالی است که اين جشن با دعوت از مقامات عالیرتبه کشورهای همسايه در ايران برگزار میشود.
محمدرضا فرقانی پيشتر در گفتوگو با وب سايت رسمی جشن جهانی نوروز گفته بود: برگزاری جشنهای جهانی نوروز در جمهوری اسلامی ايران در راستای تئوريزه کردن «ديپلماسی نوروز» و از دستاوردهای بزرگ دولت دهم است.
برخی از رسانه های داخل ايران اسفنديار رحيم مشايی، رييس دفتر محمد احمدی نژاد، را «مبدع» نظريه «ديپلماسی نوروزی» معرفی کرده اند.
احمدی نژاد «برای حفظ آبرو» از برگزاری اين جشن جلوگيری کند
به رغم برنامه دولت محمود احمدی نژاد برای برگزاری جشن جهانی نوروز، برخی از چهره های اصولگرا به دليل حوادث اخير در کشورهای خاورميانه به ويژه بحرين خواستار لغو اين مراسم شده اند.
احمد توکلی، نماينده مجلس و رييس مرکز پژوهش های مجلس، روز اول فروردين در گفتوگو با خبرگزاری دانشجويان ايران، ايسنا، خواستار لغو اين جشن ها شد.
احمد توکلی گفته است: « از رييسجمهور میخواهم از برگزاری جشن نوروز به صورت رسمی پرهيز کند.»
اين نماينده اصولگرای مجلس اضافه کرده است: «انجام اين توصيه هم به نفع ايشان و هم به نفع مصالح ملی است. پرهيز از برگزاری اين جشن يعنی نشان دادن همبستگی دولت و ملت ايران با مردم کشورهای مسلمان که هماکنون تحت سنگينترين فشارها از سوی حکام خودخواه و خونريز خود هستند به همين دليل جشن نوروز نبايد برپا شود. »
احمدی توکلی به محمود احمدی نژاد توصيه کرده است «برای حفظ موقعيت و آبروی خود» از برگزاری اين جشن جلوگيری کند.
ابتدا قرار بود که جشن جهانی نوروز در تخت جمشيد شيراز برگزار شود، اما به دليل مخالفت برخی از روحانيون به ويژه جامعه روحانيت مبارز شيراز اين مراسم به تهران منتقل شده است.
جامعه روحانيت مبارز شيراز در نامهای به محمود احمدینژاد در هفته گذشته نوشته بود: «برگزاری جشنی با اين حجم گسترده تبليغاتی و رسانهای و با اين وسعت، با توجه به خاطره تلخی که مرم ولايتمدار شيراز از جشنهای فرهنگ و هنر طاغوت دارند به مصلحت نظام الهی جمهوری اسلامی ايران نبوده و به نوعی عقبگرد فرهنگی از فرهنگ اصيل اسلامی است.»
در همين زمينه سفر اسفنديار رحيم مشايی برای حضور در جشن جهانی نوروز در نيويورک جمعه هفته گذشته لغو شد. خبرگزاری مهر دليل لغو اين سفر را «مخالفت های صورت گرفته» با اين سفر بيان کرد اما خبرگزاری جمهوری اسلامی اعلام کرد که به دليل تغيير در برنامه های دبيرکل سازمان ملل، سفر اسفنديار رحيم مشايی به زمان ديگری موکول شده است.
محمدرضا فرقانی، مدير کل امور بينالملل دفتر رئيس جمهوری ايران که مديرکلی امور بين المللی جشن جهانی نوروز را نيز برعهده دارد، در خصوص حضور سران کشورهای مختلف در جشن جهانی نوروز گفته است:«تا اين لحظه حضور سران کشورهای تاجيکستان، افغانستان، ترکمنستان، ارمنستان و عراق در سطح روسای جمهور، قرقيزستان در سطح معاون نخست وزير، قطر در سطح وليعهد، عمان در سطح وزير امور خارجه و يکی از مقامات کشور آذربايجان در جشن جهانی نوروز قطعی شده است.»
ايران در نوروز سال ۱۳۸۹ برای نخستين بار ميزبان جشن های جهانی نوروز بود و اين برای دومين سال متوالی است که اين جشن با دعوت از مقامات عالیرتبه کشورهای همسايه در ايران برگزار میشود.
محمدرضا فرقانی پيشتر در گفتوگو با وب سايت رسمی جشن جهانی نوروز گفته بود: برگزاری جشنهای جهانی نوروز در جمهوری اسلامی ايران در راستای تئوريزه کردن «ديپلماسی نوروز» و از دستاوردهای بزرگ دولت دهم است.
برخی از رسانه های داخل ايران اسفنديار رحيم مشايی، رييس دفتر محمد احمدی نژاد، را «مبدع» نظريه «ديپلماسی نوروزی» معرفی کرده اند.
احمدی نژاد «برای حفظ آبرو» از برگزاری اين جشن جلوگيری کند
به رغم برنامه دولت محمود احمدی نژاد برای برگزاری جشن جهانی نوروز، برخی از چهره های اصولگرا به دليل حوادث اخير در کشورهای خاورميانه به ويژه بحرين خواستار لغو اين مراسم شده اند.
احمد توکلی، نماينده مجلس و رييس مرکز پژوهش های مجلس، روز اول فروردين در گفتوگو با خبرگزاری دانشجويان ايران، ايسنا، خواستار لغو اين جشن ها شد.
احمد توکلی گفته است: « از رييسجمهور میخواهم از برگزاری جشن نوروز به صورت رسمی پرهيز کند.»
اين نماينده اصولگرای مجلس اضافه کرده است: «انجام اين توصيه هم به نفع ايشان و هم به نفع مصالح ملی است. پرهيز از برگزاری اين جشن يعنی نشان دادن همبستگی دولت و ملت ايران با مردم کشورهای مسلمان که هماکنون تحت سنگينترين فشارها از سوی حکام خودخواه و خونريز خود هستند به همين دليل جشن نوروز نبايد برپا شود. »
احمدی توکلی به محمود احمدی نژاد توصيه کرده است «برای حفظ موقعيت و آبروی خود» از برگزاری اين جشن جلوگيری کند.
ابتدا قرار بود که جشن جهانی نوروز در تخت جمشيد شيراز برگزار شود، اما به دليل مخالفت برخی از روحانيون به ويژه جامعه روحانيت مبارز شيراز اين مراسم به تهران منتقل شده است.
جامعه روحانيت مبارز شيراز در نامهای به محمود احمدینژاد در هفته گذشته نوشته بود: «برگزاری جشنی با اين حجم گسترده تبليغاتی و رسانهای و با اين وسعت، با توجه به خاطره تلخی که مرم ولايتمدار شيراز از جشنهای فرهنگ و هنر طاغوت دارند به مصلحت نظام الهی جمهوری اسلامی ايران نبوده و به نوعی عقبگرد فرهنگی از فرهنگ اصيل اسلامی است.»
در همين زمينه سفر اسفنديار رحيم مشايی برای حضور در جشن جهانی نوروز در نيويورک جمعه هفته گذشته لغو شد. خبرگزاری مهر دليل لغو اين سفر را «مخالفت های صورت گرفته» با اين سفر بيان کرد اما خبرگزاری جمهوری اسلامی اعلام کرد که به دليل تغيير در برنامه های دبيرکل سازمان ملل، سفر اسفنديار رحيم مشايی به زمان ديگری موکول شده است.
تظاهرات ضد دولتی هزاران معترض در شهر «درعا» در سوریه
با وجود سرکوبتجمع های اعتراضی در روزهای اخیر، هزاران تن از مردم شهر «درعا» در جنوب سوریه روز پنجشنبه در تشییع جنازه ۹ تن از کشتهشدگان اعتراضات روزهای گذشته دست به راهپیمایی ضد دولتی زدند.
خبرگزاریهای مختلف شمار تظاهرکنندگان روز پنجشنبه درعا را در حدود «۲۰ هزار نفر» ذکر میکنند که شعارهایی با مضمون آزادی سر میدادند.
دولت سوریه اعتراضات روزهای اخیر را به کسانی که از آنها به عنوان «نفوذیها» و «باندهای مسلح» یاد میکند نسبت دادهاست و راهپیمایان روز پنجشنبه شعارهایی نیز در رد این گفتههای دولت سر دادند.
شهر ۷۵ هزار نفری درعا در روزهای اخیر شاهد تیراندازیهای نیروهای دولتی به راهپیمایان بودهاست که به گفته مقامهای بیمارستانهای این شهر، شمار کشتهشدگان تیراندازیهای روز چهارشنبه به ۳۷ تن رسیدهاست.
معترضان روزهای گذشته در درعا در جریان تظاهرات خود شعار «لا حزبالله، لا ایران»، «نه حزبالله، نه ایران» سر دادهاند.
گزارشها حاکی است که نیروهای انتظامی سوریه هماینک در شهر درعا حضور سنگینی دارند و بشار اسد، رئیس جمهور سوریه با برکناری استاندار درعا دستور محاصره این شهر توسط نیروهای امنیتی را صادر کردهاست.
به گزارش خبرگزاری رویترز، سربازان سوری مسلح به کلاشنیکوف در سطح شهر رفتوآمد میکنند و مردم این شهر از ترس حملات بعدی دولتی به این شهر، به تخلیه فروشگاهها و گردآوری مواد غذایی اصلی مشغولند.
با این وجود، روز پنجشنبه، بُثَینه شعبان، یکی از مشاوران بشار اسد، به گزارشگران گفت که «درخواستهای مردم درعا موجه است و ما در حال بررسی این مطالبات هستیم.» وی افزود: «در آینده نزدیک تصمیمات مهمی در همه سطوح گرفته میشود و اعلام خواهد شد.»
به گزارش خبرگزاری فرانسه، این مشاور رئیس جمهوری سوریه در ادامه گفت: «مردم در تصمیمات و جریان تصمیمگیری سهیم خواهند شد.»
شار اسد که از همپیمانان مهم جمهوری اسلامی ایران در منطقه است پیش از این، انجام اصلاحات و رسیدگی به درخواستها برای تغییر در سوریه را رد کردهبود.
سوریه، کشوری با جمعیت ۲۰ میلیون نفر از کودتای سال ۱۹۶۳ به اینسو توسط حزب بعث این کشور اداره میشود.
خی تحلیلگران، رویدادهای تازه در سوریه را یادآور کشتار حَمات در سال ۱۹۸۲ میدانند. در آن سال، حافظ اسد، پدر بشار اسد، نیروهای خود را برای سرکوب جنبش اخوانالمسلمین به شهر حمات در غرب سوریه فرستاد که به گفته گروههای حقوق بشر، در جریان این سرکوب دست کم ۲۰ هزار نفر کشته شدند.
خبرگزاریهای مختلف شمار تظاهرکنندگان روز پنجشنبه درعا را در حدود «۲۰ هزار نفر» ذکر میکنند که شعارهایی با مضمون آزادی سر میدادند.
دولت سوریه اعتراضات روزهای اخیر را به کسانی که از آنها به عنوان «نفوذیها» و «باندهای مسلح» یاد میکند نسبت دادهاست و راهپیمایان روز پنجشنبه شعارهایی نیز در رد این گفتههای دولت سر دادند.
شهر ۷۵ هزار نفری درعا در روزهای اخیر شاهد تیراندازیهای نیروهای دولتی به راهپیمایان بودهاست که به گفته مقامهای بیمارستانهای این شهر، شمار کشتهشدگان تیراندازیهای روز چهارشنبه به ۳۷ تن رسیدهاست.
معترضان روزهای گذشته در درعا در جریان تظاهرات خود شعار «لا حزبالله، لا ایران»، «نه حزبالله، نه ایران» سر دادهاند.
گزارشها حاکی است که نیروهای انتظامی سوریه هماینک در شهر درعا حضور سنگینی دارند و بشار اسد، رئیس جمهور سوریه با برکناری استاندار درعا دستور محاصره این شهر توسط نیروهای امنیتی را صادر کردهاست.
به گزارش خبرگزاری رویترز، سربازان سوری مسلح به کلاشنیکوف در سطح شهر رفتوآمد میکنند و مردم این شهر از ترس حملات بعدی دولتی به این شهر، به تخلیه فروشگاهها و گردآوری مواد غذایی اصلی مشغولند.
با این وجود، روز پنجشنبه، بُثَینه شعبان، یکی از مشاوران بشار اسد، به گزارشگران گفت که «درخواستهای مردم درعا موجه است و ما در حال بررسی این مطالبات هستیم.» وی افزود: «در آینده نزدیک تصمیمات مهمی در همه سطوح گرفته میشود و اعلام خواهد شد.»
به گزارش خبرگزاری فرانسه، این مشاور رئیس جمهوری سوریه در ادامه گفت: «مردم در تصمیمات و جریان تصمیمگیری سهیم خواهند شد.»
شار اسد که از همپیمانان مهم جمهوری اسلامی ایران در منطقه است پیش از این، انجام اصلاحات و رسیدگی به درخواستها برای تغییر در سوریه را رد کردهبود.
سوریه، کشوری با جمعیت ۲۰ میلیون نفر از کودتای سال ۱۹۶۳ به اینسو توسط حزب بعث این کشور اداره میشود.
خی تحلیلگران، رویدادهای تازه در سوریه را یادآور کشتار حَمات در سال ۱۹۸۲ میدانند. در آن سال، حافظ اسد، پدر بشار اسد، نیروهای خود را برای سرکوب جنبش اخوانالمسلمین به شهر حمات در غرب سوریه فرستاد که به گفته گروههای حقوق بشر، در جریان این سرکوب دست کم ۲۰ هزار نفر کشته شدند.
یاهو، گوگل و اسکایپ «هدف هکرهای مرتبط با جمهوری اسلامی»
گزارشها حاکی است که هکرها در تلاش برای هدایت کاربران اینترنتی به نسخه جعلی چندین پایگاه معتبر اینترنتی، به چندین گواهینامه دیجیتال یک شرکت امنیت وب دسترسی پیدا کردهاند. حملهای که بر اساس اعلام این شرکت امنیت وب، «به نظر میرسد» از سوی جمهوری اسلامی سامان داده شده است.
شرکت «کومودو» در نيوجرسی آمريکا که گواهینامههای دیجیتال در زمینه تأييد هويت کاربران اينترنتی صادر میکند، گفته که دستکم ۹ مورد از چنین حملاتی ردیابی شده که با توجه به پيچيدگی آن ممکن است کار جمهوری اسلامی ایران باشد.
اين شرکت می گويد در حملات ۱۵ مارس، گواهینامههایی برای نسخه جعلی سامانه ایمیل گوگل موسوم به جیميل، صفحه ورود کاربران ياهو، وبسایتهایی متعلق به شرکت مايکروسافت، مرورگر موزيلا فايرفاکس و نيز شبکه تلفنی اينترنتی اسکايپ در دسترس هکرها قرار گرفته است.
چنین گواهینامههایی به کسانی که آن را در اختیار دارند اجازه میدهد که تحت شرایطی با جعل نسخه امن این وبسایتها، به اطلاعات رمزگذاری شده دسترسی پیدا کنند.
برای مثال اگر کسی در ايران بخواهد به حساب کاربری خود در ياهو دسترسی پيدا کند، به يک وبسايت جعلی هدايت میشود و به اين وسيله کسانی که دست در این اقدام دارند میتوانند به حساب کاربری و رمز عبور او دسترسی پیدا کنند.
شرکت کومودو گفته که هنوز مشخص نيست چند کاربر در ايران ممکن است در دام چنین ترفندی افتاده باشند و همزمان اعلام کرده است که تا کنون ۹ گواهینامه دیجیتال جعلی، از جمله یک مورد مرتبط با وبسایت لایو، وابسته به مایکروسافت را لغو کرده است.
کومودو میگويد از آن جايی که اين شرکتها فقط خدمات رايگان ارائه میدهند و خدمات ارتباط و انتقال مالی ندارند، میتوان نتيجه گرفت که مهاجمان قصد داشتند فقط اطلاعات و مشخصات را به دست آورند و قصد سرقت مالی نداشتهاند.
شرکت کومودو همچنین اعلام کرده که ساعاتی پس از اين حمله، توانسته آن را رديابی کند و تمامی گواهینامههای جعلی صادر شده را لغو کرده است. اين شرکت امنیت اینترنت میگويد: «هکرها از طریق به دست آوردن شناسه کاربری و رمز عبور یکی از واحدهای اروپايی این شرکت، توانستهاند با ورود سیستم آن، به گواهینامههای جعلی دسترسی پیدا کنند.»
کومودو همچنبن اعلام کرده است «اين حمله کار مهاجم يا مهاجمانی است که از حمايت مالی و فناوری دولتی و حکومتی برخوردارند چرا که چنين حملهای نياز به منابع اساسی و پايهای و اطلاعاتی اينترنتی در ايران دارد.»
اين شرکت امنیت اینترنت میگويد گرچه مهاجم نتوانسته به جايی برسد، ولی به احتمال زياد برای سرقت مشخصات کاربری شهروندان ايران به اين کار دست زده است.
سینت که وبسایتی اطلاعرسان در زمینه اینترنت و تکنولوژیهای جدید است در گزارشی در این باره یادآور شده است که چنین حملههایی «برای حکومتی مانند ایران این کار شدنی بود، زیرا سامانه مخابراتی و زیرساختهای آن را در اختیار دارد. اما نباید فراموش کرد که اثر چنین حملههایی محدود است.»
وال استریت جورنال نیز در گزارشی در این مورد یادآوری کرده است که ايران حدود ۲۰ ميليون کاربر اينترنتی دارد و کارشناسان اينترنتی میگويند جمهوری اسلامی در تلاش است با توجه به وقوع ناآرامیهای اعتراضی در کشورهای خاورميانه و شمال آفريقا، حوزه شبکههای اجتماعی و فعاليت اينترنتی را کنترل کند.
این روزنامه آمریکایی مینویسد که دفتر نمايندگی ايران در سازمان ملل به پرسشهای خبرنگارش در این زمینه واکنش نشان نداده ولی مقامات جمهوری اسلامی همواره به «جنگ نرم» غرب و حملات «دشمنان نظام» اشاره کردهاند.
وال استریت جورنال ادامه میدهد اینکه ایران درگیر این حملات باشد، نشانگر آن است حکومت جمهوری اسلامی، تلاشهای خود برای نظارت اکترونیک بر شهروندان ایرانی را افزایش داده است.
حکومت ایران پیشتر در جریان وقایع پس از انتخابات مناقشهبرانگیز ریاست جمهوری در سال ۸۸، به چارهاندیشی در مورد قدرت روزافزون شبکههای اجتماعی و اینترنت در بسیج مخالفان خود پرداخت و از همان زمان بود که یک ارتش سایبری برای هک و دستکاری در وبسایتهای مخالف خود سامان داد.
کابوسی در فضای مجازی
وال استریت جورنال به نقل از «ميکو هيپونن» رئيس يک شرکت امنيت اينترنتی در فنلاند میگويد: «اين حمله مثل يک کابوس میماند. شرکتهای اينترنتی در مقابل سرويسهايی که ارائه میدهند بايد بتوانند امنيت کاربران را حفظ کنند. اگر اين کار را نتواند انجام دهند، تقريباً میتوان گفت همه چيز از دست رفته است.»
آقای هايپونن اضافه کرده است که «اين اقدام، حملهای از سوی يک هکر معمولی نيست. اين يک حمله با برنامه است که بايد از قبل طراحی شده و به دقت اجرا شده باشد.»
از میان شرکتهایی که وبسایتهای آنها موضوع این این حمله بوده، مايکروسافت میگويد یک بسته ارتقای امنیتی برای کمک به حافظت در قبال این گواهینامهها جعلی ارائه کرده است. شرکت یاهو و شرکت تلفن اينترنتی اسکايپ گفتهاند که شرايط را زير نظر دارند و اسکایپ تأکید کرده است که هيچ فعاليت مشکوکی نديده است.
شرکت موزيلا، تولیدکننده مرورگر فايرفاکس حاضر نشده رسماً در اين زمينه واکنشی نشان دهد اما منابع نزدیک به آن میگویند: نسخههای ۴.۰ و ۳.۵ این مرورگر بهروز شدهاند تا بتوانند این گواهینامههای قلابی را تشخیص داد و به طور خودکار آنها را رد کنند
گوگل نیز مرورگر اینترنتی خود موسوم، به کروم، را در مواجهه با این موضوع بهروز کرده است. اما همزمان شرکت تولدیکننده مرورگر اپرا گفته است که گرچه ۹ گواهینامه جعلی صادر شده را در فهرست سیاه خود قرار میدهد اما مرورگر اپرا نیاز به ابزاری ویژه برای مواجهه با چنین حملهای ندارد.
شرکت «کومودو» در نيوجرسی آمريکا که گواهینامههای دیجیتال در زمینه تأييد هويت کاربران اينترنتی صادر میکند، گفته که دستکم ۹ مورد از چنین حملاتی ردیابی شده که با توجه به پيچيدگی آن ممکن است کار جمهوری اسلامی ایران باشد.
اين شرکت می گويد در حملات ۱۵ مارس، گواهینامههایی برای نسخه جعلی سامانه ایمیل گوگل موسوم به جیميل، صفحه ورود کاربران ياهو، وبسایتهایی متعلق به شرکت مايکروسافت، مرورگر موزيلا فايرفاکس و نيز شبکه تلفنی اينترنتی اسکايپ در دسترس هکرها قرار گرفته است.
چنین گواهینامههایی به کسانی که آن را در اختیار دارند اجازه میدهد که تحت شرایطی با جعل نسخه امن این وبسایتها، به اطلاعات رمزگذاری شده دسترسی پیدا کنند.
برای مثال اگر کسی در ايران بخواهد به حساب کاربری خود در ياهو دسترسی پيدا کند، به يک وبسايت جعلی هدايت میشود و به اين وسيله کسانی که دست در این اقدام دارند میتوانند به حساب کاربری و رمز عبور او دسترسی پیدا کنند.
شرکت کومودو گفته که هنوز مشخص نيست چند کاربر در ايران ممکن است در دام چنین ترفندی افتاده باشند و همزمان اعلام کرده است که تا کنون ۹ گواهینامه دیجیتال جعلی، از جمله یک مورد مرتبط با وبسایت لایو، وابسته به مایکروسافت را لغو کرده است.
کومودو میگويد از آن جايی که اين شرکتها فقط خدمات رايگان ارائه میدهند و خدمات ارتباط و انتقال مالی ندارند، میتوان نتيجه گرفت که مهاجمان قصد داشتند فقط اطلاعات و مشخصات را به دست آورند و قصد سرقت مالی نداشتهاند.
شرکت کومودو همچنین اعلام کرده که ساعاتی پس از اين حمله، توانسته آن را رديابی کند و تمامی گواهینامههای جعلی صادر شده را لغو کرده است. اين شرکت امنیت اینترنت میگويد: «هکرها از طریق به دست آوردن شناسه کاربری و رمز عبور یکی از واحدهای اروپايی این شرکت، توانستهاند با ورود سیستم آن، به گواهینامههای جعلی دسترسی پیدا کنند.»
کومودو همچنبن اعلام کرده است «اين حمله کار مهاجم يا مهاجمانی است که از حمايت مالی و فناوری دولتی و حکومتی برخوردارند چرا که چنين حملهای نياز به منابع اساسی و پايهای و اطلاعاتی اينترنتی در ايران دارد.»
اين شرکت امنیت اینترنت میگويد گرچه مهاجم نتوانسته به جايی برسد، ولی به احتمال زياد برای سرقت مشخصات کاربری شهروندان ايران به اين کار دست زده است.
سینت که وبسایتی اطلاعرسان در زمینه اینترنت و تکنولوژیهای جدید است در گزارشی در این باره یادآور شده است که چنین حملههایی «برای حکومتی مانند ایران این کار شدنی بود، زیرا سامانه مخابراتی و زیرساختهای آن را در اختیار دارد. اما نباید فراموش کرد که اثر چنین حملههایی محدود است.»
وال استریت جورنال نیز در گزارشی در این مورد یادآوری کرده است که ايران حدود ۲۰ ميليون کاربر اينترنتی دارد و کارشناسان اينترنتی میگويند جمهوری اسلامی در تلاش است با توجه به وقوع ناآرامیهای اعتراضی در کشورهای خاورميانه و شمال آفريقا، حوزه شبکههای اجتماعی و فعاليت اينترنتی را کنترل کند.
این روزنامه آمریکایی مینویسد که دفتر نمايندگی ايران در سازمان ملل به پرسشهای خبرنگارش در این زمینه واکنش نشان نداده ولی مقامات جمهوری اسلامی همواره به «جنگ نرم» غرب و حملات «دشمنان نظام» اشاره کردهاند.
وال استریت جورنال ادامه میدهد اینکه ایران درگیر این حملات باشد، نشانگر آن است حکومت جمهوری اسلامی، تلاشهای خود برای نظارت اکترونیک بر شهروندان ایرانی را افزایش داده است.
حکومت ایران پیشتر در جریان وقایع پس از انتخابات مناقشهبرانگیز ریاست جمهوری در سال ۸۸، به چارهاندیشی در مورد قدرت روزافزون شبکههای اجتماعی و اینترنت در بسیج مخالفان خود پرداخت و از همان زمان بود که یک ارتش سایبری برای هک و دستکاری در وبسایتهای مخالف خود سامان داد.
کابوسی در فضای مجازی
وال استریت جورنال به نقل از «ميکو هيپونن» رئيس يک شرکت امنيت اينترنتی در فنلاند میگويد: «اين حمله مثل يک کابوس میماند. شرکتهای اينترنتی در مقابل سرويسهايی که ارائه میدهند بايد بتوانند امنيت کاربران را حفظ کنند. اگر اين کار را نتواند انجام دهند، تقريباً میتوان گفت همه چيز از دست رفته است.»
آقای هايپونن اضافه کرده است که «اين اقدام، حملهای از سوی يک هکر معمولی نيست. اين يک حمله با برنامه است که بايد از قبل طراحی شده و به دقت اجرا شده باشد.»
از میان شرکتهایی که وبسایتهای آنها موضوع این این حمله بوده، مايکروسافت میگويد یک بسته ارتقای امنیتی برای کمک به حافظت در قبال این گواهینامهها جعلی ارائه کرده است. شرکت یاهو و شرکت تلفن اينترنتی اسکايپ گفتهاند که شرايط را زير نظر دارند و اسکایپ تأکید کرده است که هيچ فعاليت مشکوکی نديده است.
شرکت موزيلا، تولیدکننده مرورگر فايرفاکس حاضر نشده رسماً در اين زمينه واکنشی نشان دهد اما منابع نزدیک به آن میگویند: نسخههای ۴.۰ و ۳.۵ این مرورگر بهروز شدهاند تا بتوانند این گواهینامههای قلابی را تشخیص داد و به طور خودکار آنها را رد کنند
گوگل نیز مرورگر اینترنتی خود موسوم، به کروم، را در مواجهه با این موضوع بهروز کرده است. اما همزمان شرکت تولدیکننده مرورگر اپرا گفته است که گرچه ۹ گواهینامه جعلی صادر شده را در فهرست سیاه خود قرار میدهد اما مرورگر اپرا نیاز به ابزاری ویژه برای مواجهه با چنین حملهای ندارد.
اشتباهات کاخ سفید در مورد لیبی
ویلیام اینبودن، از اعضای سابق شورای امنیت ملی و از مقامات سابق وزارت خارجه آمریکا، در تحلیلی که هفتهنامه «فارن پالسی» منتشر کرده است به بررسی سیاستهای آمریکا در مورد بحران لیبی پرداخته و ضمن دفاع از مشارکت نیروهای آمریکایی در حمله به نیروهای معمر قذافی خاطرنشان میکند که به اعتقاد وی دولت آمریکا در این زمینه تاخیر و تعلل داشته است.
به گفته این سیاستمدار آمریکایی، اهداف دولت این کشور در مورد بحران لیبی دقیقا روشن نیست. آیا هدف از دخالت نظامی حفاظت از غیرنظامیان است؟ تقویت مواضع شورشیان است؟ برکناری قذافی از قدرت است؟ حفظ یکپارچگی لیبی است؟ یا حمایت از یک جریان جداییطلب؟
نویسنده تاکید میکند که تاخیر آمریکا در ورود نظامی به بحران لیبی باعث شد که یک فرصت یک هفتهای بسیار مهم از دست رفته و تحولات، به خصوص تعادل قوای نظامی در عرصه نبردهای داخلی این کشور، به ضرر مخالفان حکومت قذافی تمام شود.
سیاستگذاران دولت فعلی آمریکا باید در تحلیل و تصمیمگیری پیرامون بحران لیبی به سه موضوع اساسی توجه کنند. برداشت نادرست آنها از این سه محور مهم در سیاست خارجی که طی دو سال اخیر بر رویکردهای دولت آمریکا حاکم بوده زمینههای اشتباهات اخیر در مواجهه با بحران لیبی را فراهم کردند.
الف: جهان از آمریکا میخواهد که پاسخگو باشد، نه رهبر.
ویلیام اینبودن اذعان دارد که یک ابرقدرت مسِئول و هوشمند باید به دیدگاههای دیگران توجه کند. ولی وی در نقد سیاست خارجی دولت باراک اوباما میگوید که این ملاحظه درست و توجه بیش از حد به حسن رفتار آمریکا اکنون به یکی از راهنماهای سیاست خارجی آمریکا بدل شده است.
این در حالی است که موج انقلابها و اعتراضات در جهان عرب نشان داد که جهان هنوز هم خواهان نقش رهبری آمریکاست. نارضایتی فرانسه و بریتانیا از تعلل آمریکا، درخواستهای مکرر شورشیان لیبی برای حمایت آمریکا یا درخواست تظاهرکنندگان مصری برای همسویی آمریکا با خواستههای آنها نشان داد که جهان به آمریکا هم به عنوان رهبر وهم قدرتی پاسخگو و مسئول نیاز دارد.
ب: باید در برابر تمایل وزارت دفاع به کشاندن آمریکا به یک جنگ دیگر مقاومت کرد.
ویلیام اینبودن خاطرنشان میکند که دولت باراک اوباما در طول دو سال گذشته مهار پنتاگون یا وزارت دفاع را در صدر اولویتهای خود قرار داده و کوشیده است از گسترش دامنه دخالت آمریکا در جنگ افغانستان یا شروع یک جنگ دیگر (ایران) جلوگیری کند. به نظر میرسد که مقامات دولت فعلی آمریکا دچار این برداشت نادرست هستند که گویا پنتاگون مسئول شکستهای بزرگی نظیر جنگ ویتنام است و بنابراین یکی از موفقیتهای باراک اوباما را مهار دستگاه نظامی کشور قلمداد میکنند.
اما حقیقت این است که تصمیمگیری برای جنگ یا عملیات نظامی در انحصار وزارت دفاع چه مقامات نظامی و چه مقامات سیاسی آن نیست. دیدگاههای فرماندهان نظامی آمریکا درست مثل سیاستمداران در مورد هر عملیات یا جنگ احتمالی میتواند کاملا متقاوت باشد. دولت فعلی آمریکا باید این برداشت نادرست از نقش وزارت دفاع و تشکیلات نظامی را تصحیح کند. ارتش آمریکا خواستار یکپارچگی و همراهی کامل دستگاه سیاسی کشور با وظایف ارتش، حمایت مالی و تدارکاتی کافی و مهمتر از همه وفاداری کل قوا (شخص رئیس جمهور) به پیروزی در جنگهایی است که ارتش به آن اعزام میشود.
ج: سیاست خارجی اولویت اصلی نیست.
ویلیام اینبودن در ادامه تحلیل خود در مجله «فارن پالسی» مینویسد اگر حوادث سهماهه اخیر از جمله گسترش موج انقلاب و اعتراضات گسترده در جهان عرب، بحران لیبی و فاجعه زمینلرزه و سونامی در ژاپن را در نظر بگیریم خواهیم دید که سخنرانی باراک اوباما در ماه ژانویه خطاب به نمایندگان مجالس قانونگذاری آمریکا از منظر سیاست خارجی بسیار ضعیف بود. ولی این همان باراک اوبامایی است که در کارزار انتخابات ریاست جمهوری خود توجه به امنیت ملی در چهارچوب امنیت بینالمللی را از اهداف اصلی خود معرفی میکرد.
به نظر میرسد که دولت فعلی آمریکا به خاطر مشکلات سیاست داخلی و گستردگی مشکلات ناشی از بحران اقتصادی تمایل ندارد که به سیاست خارجی توجه چندانی داشته باشد. شاید همین توجه ناکافی دلیل تاخیر و تعلل دولت آمریکا در مواجهه با بحرانهای اخیر در منطقه خاورمیانه است.
پرزیدنت اوباما فارغ از دیدگاهها و تمایلات شخصی خود، باید اداره امور در دورانی بسیار متلاطم در سطح جهان را به خوبی پیش ببرد. مجالس قانونگذاری، مردم آمریکا و جهان به طور کلی باید در مورد مسائل مهم و حیاتی دیدگاهها و راهکارهای وی را بشنوند. او باید فعالتر از گذشته نقش آمریکا و چگونگی هدایت و رهبری این رویدادها توسط آمریکا را برای همگان تشریح کند.
به گفته این سیاستمدار آمریکایی، اهداف دولت این کشور در مورد بحران لیبی دقیقا روشن نیست. آیا هدف از دخالت نظامی حفاظت از غیرنظامیان است؟ تقویت مواضع شورشیان است؟ برکناری قذافی از قدرت است؟ حفظ یکپارچگی لیبی است؟ یا حمایت از یک جریان جداییطلب؟
نویسنده تاکید میکند که تاخیر آمریکا در ورود نظامی به بحران لیبی باعث شد که یک فرصت یک هفتهای بسیار مهم از دست رفته و تحولات، به خصوص تعادل قوای نظامی در عرصه نبردهای داخلی این کشور، به ضرر مخالفان حکومت قذافی تمام شود.
سیاستگذاران دولت فعلی آمریکا باید در تحلیل و تصمیمگیری پیرامون بحران لیبی به سه موضوع اساسی توجه کنند. برداشت نادرست آنها از این سه محور مهم در سیاست خارجی که طی دو سال اخیر بر رویکردهای دولت آمریکا حاکم بوده زمینههای اشتباهات اخیر در مواجهه با بحران لیبی را فراهم کردند.
الف: جهان از آمریکا میخواهد که پاسخگو باشد، نه رهبر.
ویلیام اینبودن اذعان دارد که یک ابرقدرت مسِئول و هوشمند باید به دیدگاههای دیگران توجه کند. ولی وی در نقد سیاست خارجی دولت باراک اوباما میگوید که این ملاحظه درست و توجه بیش از حد به حسن رفتار آمریکا اکنون به یکی از راهنماهای سیاست خارجی آمریکا بدل شده است.
این در حالی است که موج انقلابها و اعتراضات در جهان عرب نشان داد که جهان هنوز هم خواهان نقش رهبری آمریکاست. نارضایتی فرانسه و بریتانیا از تعلل آمریکا، درخواستهای مکرر شورشیان لیبی برای حمایت آمریکا یا درخواست تظاهرکنندگان مصری برای همسویی آمریکا با خواستههای آنها نشان داد که جهان به آمریکا هم به عنوان رهبر وهم قدرتی پاسخگو و مسئول نیاز دارد.
ب: باید در برابر تمایل وزارت دفاع به کشاندن آمریکا به یک جنگ دیگر مقاومت کرد.
ویلیام اینبودن خاطرنشان میکند که دولت باراک اوباما در طول دو سال گذشته مهار پنتاگون یا وزارت دفاع را در صدر اولویتهای خود قرار داده و کوشیده است از گسترش دامنه دخالت آمریکا در جنگ افغانستان یا شروع یک جنگ دیگر (ایران) جلوگیری کند. به نظر میرسد که مقامات دولت فعلی آمریکا دچار این برداشت نادرست هستند که گویا پنتاگون مسئول شکستهای بزرگی نظیر جنگ ویتنام است و بنابراین یکی از موفقیتهای باراک اوباما را مهار دستگاه نظامی کشور قلمداد میکنند.
اما حقیقت این است که تصمیمگیری برای جنگ یا عملیات نظامی در انحصار وزارت دفاع چه مقامات نظامی و چه مقامات سیاسی آن نیست. دیدگاههای فرماندهان نظامی آمریکا درست مثل سیاستمداران در مورد هر عملیات یا جنگ احتمالی میتواند کاملا متقاوت باشد. دولت فعلی آمریکا باید این برداشت نادرست از نقش وزارت دفاع و تشکیلات نظامی را تصحیح کند. ارتش آمریکا خواستار یکپارچگی و همراهی کامل دستگاه سیاسی کشور با وظایف ارتش، حمایت مالی و تدارکاتی کافی و مهمتر از همه وفاداری کل قوا (شخص رئیس جمهور) به پیروزی در جنگهایی است که ارتش به آن اعزام میشود.
ج: سیاست خارجی اولویت اصلی نیست.
ویلیام اینبودن در ادامه تحلیل خود در مجله «فارن پالسی» مینویسد اگر حوادث سهماهه اخیر از جمله گسترش موج انقلاب و اعتراضات گسترده در جهان عرب، بحران لیبی و فاجعه زمینلرزه و سونامی در ژاپن را در نظر بگیریم خواهیم دید که سخنرانی باراک اوباما در ماه ژانویه خطاب به نمایندگان مجالس قانونگذاری آمریکا از منظر سیاست خارجی بسیار ضعیف بود. ولی این همان باراک اوبامایی است که در کارزار انتخابات ریاست جمهوری خود توجه به امنیت ملی در چهارچوب امنیت بینالمللی را از اهداف اصلی خود معرفی میکرد.
به نظر میرسد که دولت فعلی آمریکا به خاطر مشکلات سیاست داخلی و گستردگی مشکلات ناشی از بحران اقتصادی تمایل ندارد که به سیاست خارجی توجه چندانی داشته باشد. شاید همین توجه ناکافی دلیل تاخیر و تعلل دولت آمریکا در مواجهه با بحرانهای اخیر در منطقه خاورمیانه است.
پرزیدنت اوباما فارغ از دیدگاهها و تمایلات شخصی خود، باید اداره امور در دورانی بسیار متلاطم در سطح جهان را به خوبی پیش ببرد. مجالس قانونگذاری، مردم آمریکا و جهان به طور کلی باید در مورد مسائل مهم و حیاتی دیدگاهها و راهکارهای وی را بشنوند. او باید فعالتر از گذشته نقش آمریکا و چگونگی هدایت و رهبری این رویدادها توسط آمریکا را برای همگان تشریح کند.
رژيم های بحرين و ايران: دو روی يک سکه
يکم- گفتمان سازی ايران: «گفتمان مسلط» دهه چهل و پنجاه ايران و انقلاب ۱۳۵۷ ، گفتمانی ضد مدرنيته/ضد غرب بود.اين گفتمان از دو آبشخور نظريه «امپرياليسم» لنين و کاريکاتوری از «متافيزيک» هايدگر تغذيه می کرد. شاه ژاندارم آمريکا در منطقه بود.اين گفتمان عينکی به افراد می داد که در جهان خارج به دنبال ايده های امپرياليستی (ليبراليسم، حقوق بشر، و...) و مزدوران امپرياليسم بگردند.انقلاب که پيروز شد و کار رژيم شاه و زمامدارانش تمام گرديد،نوبت به افراد و گروه های جديد شد که جانشين شاه گردند. بدين ترتيب بود که مهدی بازرگان و دولتش،«ليبرال» و «جادهصافکن امپرياليسم» قلمداد شدند. «ليبراليسم» را در ايران حزب توده به بدترين دشنام تبديل کرد.
آيت الله خمينی به نحو احسن از اين گفتمان برای حذف مخالفان استفاده کرد.هر ايده ای که قرار بود نابود شود، «غربی/ آمريکايی» به شمار می رفت. هر فرد/گروهی که در نوبت حذف قرار می گرفت،ابتدا «آمريکايی» قلمداد می شد، تا بعد به راحتی کارش ساخته شود. به عنوان مثال، وقتی «انقلاب فرهنگی» در دستور کار قرار گرفت، دانشگاه ها و اساتيد آن را «غربزده» و «وابسته» خواند تا تعطيلی دانشگاه ها و اخراج استادان و دانشجويان موجه شود.
نوبت که به آيت الله خامنه ای رسيد، گفتمانی برساخت که مفهوم «دشمن»، اساس/مرکز/محور آن را تشکيل می دهد.هر چه را که او نسپندد، کار دشمن است. اين گونه بود که مطبوعات دوران اصلاحات را «پايگاه دشمن» به شمار آورد. روشنفکران را هم به عوامل «تهاجم فرهنگی» غرب تبديل کرد.همه فعاليت های فرهنگی را بخشی از «شبيخون فرهنگی» غرب قلمداد کرد.مدعی شد که آمريکا يک «انقلاب مخملی» تمام عيار عليه نظام جمهوری اسلامی به راه انداخته است. حرکت اعتراضی پس از انتخابات رياست جمهوری را هم «فتنه» خواند که رهبری اش در دست دولت آمريکاست و داخلی ها (مردم معترض و چهره های شاخص) فريب خوردگان بازيچه زمامداران آن کشورند. در سخنرانی ۱۹/۱۰/۸۹ گفت: «در همين فتنه سال ۸۸ دست قدرت الهی بود؛ مردم بيدار شدند، مردم وارد صحنه شدند و يک حرکت عظيم را خنثی کردند.هنوز خيلی جا وجود دارد برای تحليل و تبيين و روشن کردن زوايا و ابعاد اين فتنهای که دشمن طراحی کرده بود. دشمن محاسبات خيلی دقيقی کرده بود؛ منتها خوب، محاسباتش غلط از آب درآمد؛ ملت ايران را نشناخته بود. دشمن در پشت صحنه، همهی چيزها را مشاهده کرده بود. اين کسانی که شما بهشان می گویيد سران فتنه [موسوی و کروبی]، کسانی بودند که دشمن اينها را هل داد وسط صحنه. البته گناه کردند. نبايستی انسان بازيچه دشمن شود؛ بايد فوراً قضيه را بفهمد. اگر اول غفلتی کرده است، وسط کار وقتی فهميد، بلافاصله بايستی راه را عوض کند. خوب، نکردند.
عامل اصلی ديگرانی بودند که طراحی کرده بودند، به خيال خودشان محاسبه کرده بودند. به گمان آنها بساط جمهوری اسلامی بنا بود جمع شود؛ نه فقط حقيقت دين، حتّی شعارهای دينی هم باقی نمانَد؛ برنامه اين بود. طراحی اين بود که اگر توانستند قاعدهی دولت را به شکل مطلوبِ خودشان بچينند، که بعد از آن، راه حرکتشان روشن بود که چه کار می کردند؛ اگر هم قاعدهی حکومت و دولت طبق ميل آنها چيده نشد و برايشان ممکن نشد، کشور را به آشوب بکشانند؛ با خيال خودشان - من يک وقتی گفتم - کاريکاتور انقلاب اسلامی را درست کنند؛ مثل سايههائی که حرکت يک قهرمان را تقليد ميکنند، ادای قهرمانها را، ادای انقلاب را در بياورند؛ برنامهشان اين بود. ملت ايران توی دهن اينها زد و بساط اينها را جمع کرد.»[۱]
علی خامنه ای در سخنرانی روز اول فروردين ۱۳۹۰ در مشهد،همين رويکرد را دنبال کرد و حرکت اعتراضی پس از انتخابات را نتيجه «ترفند» دولت آمريکا خواند که می خواهد از طريق «شبيهسازی» ايران با مصر و تونس،چنان حرکتی ر ا در ايران بازتوليد کند. می گويد:«آنها [آمريکا] تلاش کردند تا با استفاده از عوامل فرومايه و گرفتار هواهای نفسانی، کاريکاتور مضحکی درايران بوجود آورند که ملت ايران به دهان آنها زد و اين ترفند هم شکست خورد...
[اوباما] میگويد مردمِ در ميدان آزادی تهران، همان مردمِ مصر در ميدان التحرير هستند، در حالی که مردم هر سال در ۲۲ بهمن در ميدان آزادی تهران جمع میشوند و شعار اصلی آنها هم مرگ بر آمريکا است»[۲].
برساختن يک دشمن خارجی و انداختن مسئوليت همه مسائل و مشکلات کشور/نظام سياسی به گردن آن،اساس اين گفتمان است.اين پيش انگاشتی است که با آن ، همه حرکات اعتراضی داخلی تبيين می شود. يعنی به اين مسأله محوری که آدميان در جوامع مختلف بر سر منابع کمياب قدرت،ثروت،معرفت و منزلت درگير و در حال نزاع اند،هيچ اشاره ای نمی شود ، به زمينه ها و ساختارهای نابرابری که نزاع ها را شکل می دهند،توجه نمی شود و آگاهانه سعی می شود تا هيچ کس آنها را نبيند.
اگر دولتمردان خارجی به نقض سيستماتيک حقوق بشر در ايران اعتراض کنند،آن را نه تنها «دخالت در امور داخلی ايران»، که دليل «وابستگی» مخالفان معترض داخلی به شمار می آورند.چند بيانيه يا اظهار نظر درباره ی نقض حقوق بشر را علم کرده و آنها را مهمترين سند دخالت و بازيچه بودن مخالفان جلوه می دهند.
دوم- التزام عملی بحرين به گفتمان خامنه ای:حرکت اعتراضی بحرين معلول علل عديده ای است. تبيين اين حرکت، موضوع نوشتار کنونی نيست.محل نزاع،استفاده رژيم بحرين از گفتمانی است که سلطان علی خامنه ای برساخته است.اگر اين گفتمان قابل دفاع باشد، نبايد استفاده سلطان بحرين از آن، ناپذيرفتنی باشد.
حمدبن عيسی آل خليفه، پادشاه بحرين، خطاب به ارتش اين کشور در تحليل حرکت اعتراضی مردم آن کشور گفته است:
«مدت ۲۰ تا ۳۰ سال است که يک توطئه خارجی در کار بوده تا زمانی که زمينه برای طرحهای اخلالگرانه آماده شد خود را نشان دهد.من بدينوسيله اعلام میکنم که اين توطئه با شکست مواجه شدهاست. اگر اين توطئه موفق میشد ممکن بود به کشورهای همسايه نيز سرريز شود»[۳].
مقامهای بحرينی ادعا کرده اند که «ايران به اپوزيسيون بحرين سيستمهای ارتباطی ارسال کردهاست». هم چنين عبدالرحمان العطيه، دبيرکل شورای همکاری خليج فارس، به خبرنگاران گفت: «ما هرگونه مداخله در امور داخلی خود را رد میکنيم و يکی از اين کشورهای(مداخلهگر) ايران است».
هيلاری کلينتون،وزير امور خارجه آمريکا،در فرانسه پس از ديدار با رهبران غربی گفته است: «ما اين ديدگاه مشترک را داريم که فعاليت های ايران در خليج[فارس]، مانند تلاش های اين کشور برای پيش بردن اهدافش در کشورهای همسايه، صلح و ثبات منطقه را به خطر می اندازد»[۴].
اين نحوه رويارويی با حرکت اعتراضی بحرين، در منطقه خليج فارس طرفدارانی پيدا کرده است. به عنوان نمونه،شيخ يوسف قرضاوی رئيس اتحاديه علمای مسلمين در خطبه های نماز جمعه در دوحه پايتخت قطر ضمن «فتنه» قلمداد کردن حرکت اعتراضی مردم بحرين گفت:«حوادث بحرين مانند تحولات مصر، تونس و ليبی نيست. دليل اين تحولات تحريک از خارج و تلاش پيروان فرقه ای برای تسلط بر فرقه ای ديگر است و بدين ترتيب به انقلاب فرقه ای تبديل شد.افراد و تشکل های مختلفی از من اين سوال را مطرح کرده اند که در مورد انقلاب های تونس ، مصر ، ليبی و يمن بسيار سخن گفته ای اما از يک انقلاب سخنی به ميان نياورده ای.. از آنها پرسيدم کدام انقلاب؟ گفتند انقلاب بحرين.. چرا از انقلاب بحرين سخن نگفته ای؟... به آنها گفتم که اجازه بدهيد به صراحت به شما بگويم که انقلاب بحرين با اين انقلاب ها تفاوت دارند.. اين يک انقلاب فرقهای است درحالی که انقلاب های ديگر انقلاب ملت عليه حاکم ظالم بوده است...اين تحولات بيانگر انقلاب شيعيان عليه اهل سنت است...بنابراين انقلاب بحرين مانند انقلاب های ديگرنيست. وقتی که سنی ها ديدند شيعيان به پا خواسته اند آنها نيز درصحنه حاضر شدند. ۴۵۰ هزار تن از آنها در مسجد الفاتح حاضر شدند و گفتند ما هم مطالباتی داريم. و خطاب به شيعيان گفتند اگر شما مطالباتی داريد ما اهل سنت نيزمطالباتی داريم.برادران ما گفتند که شيعيانی که درميدان "لؤلؤ تجمع کردند رفتارشان مسالمت آميزنبود. آنها عليه تعداد زيادی از اهل سنت تجاوز کردند و کنترل مساجدی را در دست گرفتند که متعلق به آنها نيست. آنها مانند اوباشی که در يمن ، مصر و ديگر جاها ديديم عليه بسياری از مستضعفان اهل سنت حمله کردند...خطر از آنجا ناشی می شود که شيعيان خود را به کشوری ديگر وابسته می دانند و عکس های خامنه ای و حسن نصرالله و ديگران را در دست بگيرند و به گونه ای عمل کنند که خود را وابسته به ايران بدانند. آنها خليجی هستند چرا می خواهند خود را جدا سازند»[۵].
سوم- تحليل حرکت بحرين برمبنای علل داخلی: علی خامنه ای در تعليل رويدادهای بحرين،به استبدادی/ سرکوبگر بودن رژيم بحرين اشاره می کند.بر اين نکته هم تأکيد می کند که انتخابات بحرين «صورت انتخابات» است و مردم آن کشور «مطلقا» هر نفر «صاحب يک رأی» نيستند.آن گاه می پرسد، مگر مردم مظلوم و ضد ستم بحرين چه می خواهند؟ آيا جز اين است که می خواهند رأی شان جدی گرفته شود و در تعيين سرنوشت موثر باشد؟ موضوع نزاع،«حق رأی» و «انتخابات آزاد» است.مسأله بحرين هيچ فرقی با مسئله تونس و مصر ندارد.
علی خامنه ای به شدت به تحليل هايی که مسئله بحرين را به نزاع شيعيان و سنيان فرو می کاهند، می تازد. اين رويکرد را به سود آمريکا قلمداد کرده و می گويد مسأله هيچ ربطی به نزاع سنی و شيعه ندارد، بلکه مسأله، مسأله ی حق رأی و استبداد است.
سپس علی خامنه ای به موضوع حمايت های خارجی می پردازد.می گويد: «پشتيبانی» و «حمايت» ايران از مردم بحرين را «دخالت» در امور آن کشور نمی داند، چرا که ايران سی سال است که از فلسطينيان و حکومت غزه حمايت به عمل آورده که آنها سنی هستند. به تعبير ديگر،حمايت از گروه هايی چون حماس(کمک مالی،کمک تسليحاتی)، چون آن گروه ها سنی هستند، دخالت در امور ديگران نيست.ايران بين فلسطين و مصر و تونس و ليبی با بحرين فرق قائل نمی شود و از حرکت «ضد استبدادی» مردم همه اين کشورها حمايت به عمل می آورد. اين که ايران به حکومت های استبدادی بگويد به کشتار مردم خود پايان بخشيد، دخالت در امور آنها نيست[۶].
ايران از همه حرکت های انقلابی/اسلامی منطقه «حمايت» و «پشتيبانی» کرده است. حزب الله لبنان يک نمونه ی ديگر همين مدعاست.رژيم ايران به خود حق می دهد تا گروه هايی از مردم کشورهای منطقه ی خاورميانه(فلسطين، عراق، افغانستان، لبنان، و...) را آموزش داده، مسلح کرده و بودجه آنها را تأمين نمايد.اين امر «دخالت» در امور داخلی ديگران به شمار نمی رود. برای اينکه اين رژيم "حق" است و به مخالفان کمک می کند تا رژيم های «باطل» را براندازند.به تعبير ديگر،دو نوع «براندازی» وجود دارد: «براندازی حق»، «براندازی باطل».
نکته جالب توجه اين است که سلطان علی خامنه ای به دولت های غربی می گويد اگر قصد شما از تهاجم نظامی به ليبی کمک به مردم آن کشور بود،می بايست آنها را مسلح و «تجهيز» می کرديد تا خود با سرهنگ قذافی بجنگند.يعنی، از نظر سلطان علی خامنه ای، کمک به مخالفان و آموزش و تسليح آنان، دخالت در امور داخلی کشور ديگر محسوب نمی شود. اين رويکرد معلول همان نگاه «حق» و «باطل» به روابط بين المللی است. وقتی شما در موضع حق بوديد- يعنی خود را حق به شمار آورديد- بسياری از کارها بر شما مجاز می شود که کسی که در موضع باطل است- يعنی شما او را باطل به شمار می آوريد- مجاز به آن کارها نيست.
آيت الله خمينی به نحو احسن از اين گفتمان برای حذف مخالفان استفاده کرد.هر ايده ای که قرار بود نابود شود، «غربی/ آمريکايی» به شمار می رفت. هر فرد/گروهی که در نوبت حذف قرار می گرفت،ابتدا «آمريکايی» قلمداد می شد، تا بعد به راحتی کارش ساخته شود. به عنوان مثال، وقتی «انقلاب فرهنگی» در دستور کار قرار گرفت، دانشگاه ها و اساتيد آن را «غربزده» و «وابسته» خواند تا تعطيلی دانشگاه ها و اخراج استادان و دانشجويان موجه شود.
نوبت که به آيت الله خامنه ای رسيد، گفتمانی برساخت که مفهوم «دشمن»، اساس/مرکز/محور آن را تشکيل می دهد.هر چه را که او نسپندد، کار دشمن است. اين گونه بود که مطبوعات دوران اصلاحات را «پايگاه دشمن» به شمار آورد. روشنفکران را هم به عوامل «تهاجم فرهنگی» غرب تبديل کرد.همه فعاليت های فرهنگی را بخشی از «شبيخون فرهنگی» غرب قلمداد کرد.مدعی شد که آمريکا يک «انقلاب مخملی» تمام عيار عليه نظام جمهوری اسلامی به راه انداخته است. حرکت اعتراضی پس از انتخابات رياست جمهوری را هم «فتنه» خواند که رهبری اش در دست دولت آمريکاست و داخلی ها (مردم معترض و چهره های شاخص) فريب خوردگان بازيچه زمامداران آن کشورند. در سخنرانی ۱۹/۱۰/۸۹ گفت: «در همين فتنه سال ۸۸ دست قدرت الهی بود؛ مردم بيدار شدند، مردم وارد صحنه شدند و يک حرکت عظيم را خنثی کردند.هنوز خيلی جا وجود دارد برای تحليل و تبيين و روشن کردن زوايا و ابعاد اين فتنهای که دشمن طراحی کرده بود. دشمن محاسبات خيلی دقيقی کرده بود؛ منتها خوب، محاسباتش غلط از آب درآمد؛ ملت ايران را نشناخته بود. دشمن در پشت صحنه، همهی چيزها را مشاهده کرده بود. اين کسانی که شما بهشان می گویيد سران فتنه [موسوی و کروبی]، کسانی بودند که دشمن اينها را هل داد وسط صحنه. البته گناه کردند. نبايستی انسان بازيچه دشمن شود؛ بايد فوراً قضيه را بفهمد. اگر اول غفلتی کرده است، وسط کار وقتی فهميد، بلافاصله بايستی راه را عوض کند. خوب، نکردند.
عامل اصلی ديگرانی بودند که طراحی کرده بودند، به خيال خودشان محاسبه کرده بودند. به گمان آنها بساط جمهوری اسلامی بنا بود جمع شود؛ نه فقط حقيقت دين، حتّی شعارهای دينی هم باقی نمانَد؛ برنامه اين بود. طراحی اين بود که اگر توانستند قاعدهی دولت را به شکل مطلوبِ خودشان بچينند، که بعد از آن، راه حرکتشان روشن بود که چه کار می کردند؛ اگر هم قاعدهی حکومت و دولت طبق ميل آنها چيده نشد و برايشان ممکن نشد، کشور را به آشوب بکشانند؛ با خيال خودشان - من يک وقتی گفتم - کاريکاتور انقلاب اسلامی را درست کنند؛ مثل سايههائی که حرکت يک قهرمان را تقليد ميکنند، ادای قهرمانها را، ادای انقلاب را در بياورند؛ برنامهشان اين بود. ملت ايران توی دهن اينها زد و بساط اينها را جمع کرد.»[۱]
علی خامنه ای در سخنرانی روز اول فروردين ۱۳۹۰ در مشهد،همين رويکرد را دنبال کرد و حرکت اعتراضی پس از انتخابات را نتيجه «ترفند» دولت آمريکا خواند که می خواهد از طريق «شبيهسازی» ايران با مصر و تونس،چنان حرکتی ر ا در ايران بازتوليد کند. می گويد:«آنها [آمريکا] تلاش کردند تا با استفاده از عوامل فرومايه و گرفتار هواهای نفسانی، کاريکاتور مضحکی درايران بوجود آورند که ملت ايران به دهان آنها زد و اين ترفند هم شکست خورد...
[اوباما] میگويد مردمِ در ميدان آزادی تهران، همان مردمِ مصر در ميدان التحرير هستند، در حالی که مردم هر سال در ۲۲ بهمن در ميدان آزادی تهران جمع میشوند و شعار اصلی آنها هم مرگ بر آمريکا است»[۲].
برساختن يک دشمن خارجی و انداختن مسئوليت همه مسائل و مشکلات کشور/نظام سياسی به گردن آن،اساس اين گفتمان است.اين پيش انگاشتی است که با آن ، همه حرکات اعتراضی داخلی تبيين می شود. يعنی به اين مسأله محوری که آدميان در جوامع مختلف بر سر منابع کمياب قدرت،ثروت،معرفت و منزلت درگير و در حال نزاع اند،هيچ اشاره ای نمی شود ، به زمينه ها و ساختارهای نابرابری که نزاع ها را شکل می دهند،توجه نمی شود و آگاهانه سعی می شود تا هيچ کس آنها را نبيند.
اگر دولتمردان خارجی به نقض سيستماتيک حقوق بشر در ايران اعتراض کنند،آن را نه تنها «دخالت در امور داخلی ايران»، که دليل «وابستگی» مخالفان معترض داخلی به شمار می آورند.چند بيانيه يا اظهار نظر درباره ی نقض حقوق بشر را علم کرده و آنها را مهمترين سند دخالت و بازيچه بودن مخالفان جلوه می دهند.
دوم- التزام عملی بحرين به گفتمان خامنه ای:حرکت اعتراضی بحرين معلول علل عديده ای است. تبيين اين حرکت، موضوع نوشتار کنونی نيست.محل نزاع،استفاده رژيم بحرين از گفتمانی است که سلطان علی خامنه ای برساخته است.اگر اين گفتمان قابل دفاع باشد، نبايد استفاده سلطان بحرين از آن، ناپذيرفتنی باشد.
حمدبن عيسی آل خليفه، پادشاه بحرين، خطاب به ارتش اين کشور در تحليل حرکت اعتراضی مردم آن کشور گفته است:
«مدت ۲۰ تا ۳۰ سال است که يک توطئه خارجی در کار بوده تا زمانی که زمينه برای طرحهای اخلالگرانه آماده شد خود را نشان دهد.من بدينوسيله اعلام میکنم که اين توطئه با شکست مواجه شدهاست. اگر اين توطئه موفق میشد ممکن بود به کشورهای همسايه نيز سرريز شود»[۳].
مقامهای بحرينی ادعا کرده اند که «ايران به اپوزيسيون بحرين سيستمهای ارتباطی ارسال کردهاست». هم چنين عبدالرحمان العطيه، دبيرکل شورای همکاری خليج فارس، به خبرنگاران گفت: «ما هرگونه مداخله در امور داخلی خود را رد میکنيم و يکی از اين کشورهای(مداخلهگر) ايران است».
هيلاری کلينتون،وزير امور خارجه آمريکا،در فرانسه پس از ديدار با رهبران غربی گفته است: «ما اين ديدگاه مشترک را داريم که فعاليت های ايران در خليج[فارس]، مانند تلاش های اين کشور برای پيش بردن اهدافش در کشورهای همسايه، صلح و ثبات منطقه را به خطر می اندازد»[۴].
اين نحوه رويارويی با حرکت اعتراضی بحرين، در منطقه خليج فارس طرفدارانی پيدا کرده است. به عنوان نمونه،شيخ يوسف قرضاوی رئيس اتحاديه علمای مسلمين در خطبه های نماز جمعه در دوحه پايتخت قطر ضمن «فتنه» قلمداد کردن حرکت اعتراضی مردم بحرين گفت:«حوادث بحرين مانند تحولات مصر، تونس و ليبی نيست. دليل اين تحولات تحريک از خارج و تلاش پيروان فرقه ای برای تسلط بر فرقه ای ديگر است و بدين ترتيب به انقلاب فرقه ای تبديل شد.افراد و تشکل های مختلفی از من اين سوال را مطرح کرده اند که در مورد انقلاب های تونس ، مصر ، ليبی و يمن بسيار سخن گفته ای اما از يک انقلاب سخنی به ميان نياورده ای.. از آنها پرسيدم کدام انقلاب؟ گفتند انقلاب بحرين.. چرا از انقلاب بحرين سخن نگفته ای؟... به آنها گفتم که اجازه بدهيد به صراحت به شما بگويم که انقلاب بحرين با اين انقلاب ها تفاوت دارند.. اين يک انقلاب فرقهای است درحالی که انقلاب های ديگر انقلاب ملت عليه حاکم ظالم بوده است...اين تحولات بيانگر انقلاب شيعيان عليه اهل سنت است...بنابراين انقلاب بحرين مانند انقلاب های ديگرنيست. وقتی که سنی ها ديدند شيعيان به پا خواسته اند آنها نيز درصحنه حاضر شدند. ۴۵۰ هزار تن از آنها در مسجد الفاتح حاضر شدند و گفتند ما هم مطالباتی داريم. و خطاب به شيعيان گفتند اگر شما مطالباتی داريد ما اهل سنت نيزمطالباتی داريم.برادران ما گفتند که شيعيانی که درميدان "لؤلؤ تجمع کردند رفتارشان مسالمت آميزنبود. آنها عليه تعداد زيادی از اهل سنت تجاوز کردند و کنترل مساجدی را در دست گرفتند که متعلق به آنها نيست. آنها مانند اوباشی که در يمن ، مصر و ديگر جاها ديديم عليه بسياری از مستضعفان اهل سنت حمله کردند...خطر از آنجا ناشی می شود که شيعيان خود را به کشوری ديگر وابسته می دانند و عکس های خامنه ای و حسن نصرالله و ديگران را در دست بگيرند و به گونه ای عمل کنند که خود را وابسته به ايران بدانند. آنها خليجی هستند چرا می خواهند خود را جدا سازند»[۵].
سوم- تحليل حرکت بحرين برمبنای علل داخلی: علی خامنه ای در تعليل رويدادهای بحرين،به استبدادی/ سرکوبگر بودن رژيم بحرين اشاره می کند.بر اين نکته هم تأکيد می کند که انتخابات بحرين «صورت انتخابات» است و مردم آن کشور «مطلقا» هر نفر «صاحب يک رأی» نيستند.آن گاه می پرسد، مگر مردم مظلوم و ضد ستم بحرين چه می خواهند؟ آيا جز اين است که می خواهند رأی شان جدی گرفته شود و در تعيين سرنوشت موثر باشد؟ موضوع نزاع،«حق رأی» و «انتخابات آزاد» است.مسأله بحرين هيچ فرقی با مسئله تونس و مصر ندارد.
علی خامنه ای به شدت به تحليل هايی که مسئله بحرين را به نزاع شيعيان و سنيان فرو می کاهند، می تازد. اين رويکرد را به سود آمريکا قلمداد کرده و می گويد مسأله هيچ ربطی به نزاع سنی و شيعه ندارد، بلکه مسأله، مسأله ی حق رأی و استبداد است.
سپس علی خامنه ای به موضوع حمايت های خارجی می پردازد.می گويد: «پشتيبانی» و «حمايت» ايران از مردم بحرين را «دخالت» در امور آن کشور نمی داند، چرا که ايران سی سال است که از فلسطينيان و حکومت غزه حمايت به عمل آورده که آنها سنی هستند. به تعبير ديگر،حمايت از گروه هايی چون حماس(کمک مالی،کمک تسليحاتی)، چون آن گروه ها سنی هستند، دخالت در امور ديگران نيست.ايران بين فلسطين و مصر و تونس و ليبی با بحرين فرق قائل نمی شود و از حرکت «ضد استبدادی» مردم همه اين کشورها حمايت به عمل می آورد. اين که ايران به حکومت های استبدادی بگويد به کشتار مردم خود پايان بخشيد، دخالت در امور آنها نيست[۶].
ايران از همه حرکت های انقلابی/اسلامی منطقه «حمايت» و «پشتيبانی» کرده است. حزب الله لبنان يک نمونه ی ديگر همين مدعاست.رژيم ايران به خود حق می دهد تا گروه هايی از مردم کشورهای منطقه ی خاورميانه(فلسطين، عراق، افغانستان، لبنان، و...) را آموزش داده، مسلح کرده و بودجه آنها را تأمين نمايد.اين امر «دخالت» در امور داخلی ديگران به شمار نمی رود. برای اينکه اين رژيم "حق" است و به مخالفان کمک می کند تا رژيم های «باطل» را براندازند.به تعبير ديگر،دو نوع «براندازی» وجود دارد: «براندازی حق»، «براندازی باطل».
نکته جالب توجه اين است که سلطان علی خامنه ای به دولت های غربی می گويد اگر قصد شما از تهاجم نظامی به ليبی کمک به مردم آن کشور بود،می بايست آنها را مسلح و «تجهيز» می کرديد تا خود با سرهنگ قذافی بجنگند.يعنی، از نظر سلطان علی خامنه ای، کمک به مخالفان و آموزش و تسليح آنان، دخالت در امور داخلی کشور ديگر محسوب نمی شود. اين رويکرد معلول همان نگاه «حق» و «باطل» به روابط بين المللی است. وقتی شما در موضع حق بوديد- يعنی خود را حق به شمار آورديد- بسياری از کارها بر شما مجاز می شود که کسی که در موضع باطل است- يعنی شما او را باطل به شمار می آوريد- مجاز به آن کارها نيست.
چهارم- نتيجه: سلطان بحرين و سلطان ايران، هر دو، حرکت مخالفان خود را يک گونه تحليل می کنند. هر دو نيز با آنها يک گونه برخورد می کنند: کشتار و زندان و شکنجه. از نظر علی خامنه ای دخالت در امور داخلی ديگر کشورها- يعنی آموزش نيرو،مسلح کردن آنها و تأمين بودجه- مجاز و واجب است،وقتی از طرف ايران صورت گيرد.اما صرف محکوميت نقض سيستماتيک حقوق بشر در ايران و نام بردن از جنبش سبز از سوی ديگر دول، دخالت در امور داخلی ايران به شمار می رود و دليل وابستگی مخالفان رژيم به آمريکاست. می گويد:
«فتنه سال گذشته جلوهای از توطئهی دشمنان بود؛ فتنه بود...اينها ايجاد فتنه کردند؛ لذا دشمن که از حرکت عظيم مردم مأيوس می شد، اميدوار شد که بتواند به انقلاب صدمه و ضربه بزند. چالش عظيمی بود: دشمن از آن طرف حمايت کند، کمک سياسی بکند، اسم بياورد - دشمن از فتنهگران اسم بياورد»[۷].
پاورقیها:
۱- رجوع شود به لينک: http://www.leader.ir/langs/fa/?p=bayanat&id=7722
در سخنرانی ديگری گفته است:
"ملت احتياج دارد در محيط زندگی خود از امنيت شهروندی برخوردار باشد و متجاوزان، سرکشان، فتنهگران، آشوبگران، ستونهای پنجم نيروهای بيگانه و دشمن در درون کشور، نتوانند مقاصد دشمنان را در اين کشور و به زيان اين ملت برآورده کنند".
رجوع شود به لينک: اhttp://www.leader.ir/langs/fa/?p=bayanat&id=2721
۲- رجوع شود به لينک: http://farsi.khamenei.ir/news-content?id=11801
۳- رجوع شود به لينک: http://www.bbc.co.uk/persian/world/2011/03/110319_u02_clinton_iran_bahrain.shtml
-۴ رجوع شود به لينک: http://www.bbc.co.uk/persian/world/2011/03/110319_u02_clinton_iran_bahrain.shtml
۵- رجوع شود به لينک: http://www.alarabiya.net/articles/2011/03/19/142199.html
۶- علی خامنه ای می گويد:"اوج وقاحت آمريکاييها واذناب آنها در منطقه، آنجايی است که حضور تانکهای سعودی در بحرين را دخالت نمیخوانند اما اعتراض مراجع تقليد، علما و خيرخواهان به کشتار مردم بحرين را دخالت ايران مینامند".
مراجع تقليد خواهان سرنگونی رژيم بحرين و برسرکار آمدن مخالفان هستند.به عنوان نمونه، آيت الله صافی گلپايگانی حکومت بحرين را "چند نفر مزدور دشمن اسلام" و مخالفان را "اکثريت قريب به اتفاق مردم" به شمار می آورد که انقلابشان به "سلطه ی غرب و آمريکا به وسيله ی آل خليفه پايان می بخشد".
می گويد:"آمريکا و سران استعمار به مقابله ی با انقلاب بحرين که صد در صد بر سلطه ی غرب و آمريکا به وسيلهی آل خليفه پايان میبخشيد پرداختند...آيا اکثريت قريب به اتفاقِ مردم که خواستار حقوق اسلامی خود هستند صاحب بحرين میباشند يا آن چند نفر مزدور و دشمنان اسلام که شما به بهانهی درخواست آنها و در واقع به فرمان آمريکا نيرو به بحرين میفرستيد".
رجوع شود به لينک: http://www.saafi.net/node/5546
۷- رجوع شود به لينک: http://www.leader.ir/langs/fa/?p=bayanat&id=7698
در سخنرانی ديگری نيز بر همين نکته انگشت نهاده و گفته است بايد مخالفان عليه حمايت های لفظی دول خارجی موضع بگيرند و به آنها بگويند ما دشمن شما هستيم:"وقتی شما میبينيد يک حرکتی به بهانهی انتخابات شروع می شود، بعد يک عامل "دشمن" در اين فضای غبارآلوده وارد ميدان شد، وقتی میبينيد عامل دشمن - که حرف او، شعار او حاکی از مافیالضمير اوست - آمد توی ميدان، اينجا بايد خط را مشخص کنيد، اينجا بايد مرز را روشن کنيد...بالاخره آن حمايتی که مستکبرين عالم می کنند، مورد قبول است يا مورد قبول نيست. وقتی که سران استکبار، سران ظلم، اشغالگران کشورهای اسلامی، کُشندگان انسانهای مظلوم در فلسطين و در عراق و افغانستان و خيلی جاهای ديگر، میآيند وارد ميدان می شوند، حرف می زنند، موضع می گيرند، خوب، بايد معلوم بشود اين کسی که در نظام جمهوری اسلامی است، در مقابل اين چه موضعی دارد؛ حاضر است تبرّی بجويد، بگويد: من دشمن شمايم؟ من مخالف شمايم".
رجوع شود به لينک: http://www.leader.ir/langs/fa/?p=bayanat&id=6316
«فتنه سال گذشته جلوهای از توطئهی دشمنان بود؛ فتنه بود...اينها ايجاد فتنه کردند؛ لذا دشمن که از حرکت عظيم مردم مأيوس می شد، اميدوار شد که بتواند به انقلاب صدمه و ضربه بزند. چالش عظيمی بود: دشمن از آن طرف حمايت کند، کمک سياسی بکند، اسم بياورد - دشمن از فتنهگران اسم بياورد»[۷].
پاورقیها:
۱- رجوع شود به لينک: http://www.leader.ir/langs/fa/?p=bayanat&id=7722
در سخنرانی ديگری گفته است:
"ملت احتياج دارد در محيط زندگی خود از امنيت شهروندی برخوردار باشد و متجاوزان، سرکشان، فتنهگران، آشوبگران، ستونهای پنجم نيروهای بيگانه و دشمن در درون کشور، نتوانند مقاصد دشمنان را در اين کشور و به زيان اين ملت برآورده کنند".
رجوع شود به لينک: اhttp://www.leader.ir/langs/fa/?p=bayanat&id=2721
۲- رجوع شود به لينک: http://farsi.khamenei.ir/news-content?id=11801
۳- رجوع شود به لينک: http://www.bbc.co.uk/persian/world/2011/03/110319_u02_clinton_iran_bahrain.shtml
-۴ رجوع شود به لينک: http://www.bbc.co.uk/persian/world/2011/03/110319_u02_clinton_iran_bahrain.shtml
۵- رجوع شود به لينک: http://www.alarabiya.net/articles/2011/03/19/142199.html
۶- علی خامنه ای می گويد:"اوج وقاحت آمريکاييها واذناب آنها در منطقه، آنجايی است که حضور تانکهای سعودی در بحرين را دخالت نمیخوانند اما اعتراض مراجع تقليد، علما و خيرخواهان به کشتار مردم بحرين را دخالت ايران مینامند".
مراجع تقليد خواهان سرنگونی رژيم بحرين و برسرکار آمدن مخالفان هستند.به عنوان نمونه، آيت الله صافی گلپايگانی حکومت بحرين را "چند نفر مزدور دشمن اسلام" و مخالفان را "اکثريت قريب به اتفاق مردم" به شمار می آورد که انقلابشان به "سلطه ی غرب و آمريکا به وسيله ی آل خليفه پايان می بخشد".
می گويد:"آمريکا و سران استعمار به مقابله ی با انقلاب بحرين که صد در صد بر سلطه ی غرب و آمريکا به وسيلهی آل خليفه پايان میبخشيد پرداختند...آيا اکثريت قريب به اتفاقِ مردم که خواستار حقوق اسلامی خود هستند صاحب بحرين میباشند يا آن چند نفر مزدور و دشمنان اسلام که شما به بهانهی درخواست آنها و در واقع به فرمان آمريکا نيرو به بحرين میفرستيد".
رجوع شود به لينک: http://www.saafi.net/node/5546
۷- رجوع شود به لينک: http://www.leader.ir/langs/fa/?p=bayanat&id=7698
در سخنرانی ديگری نيز بر همين نکته انگشت نهاده و گفته است بايد مخالفان عليه حمايت های لفظی دول خارجی موضع بگيرند و به آنها بگويند ما دشمن شما هستيم:"وقتی شما میبينيد يک حرکتی به بهانهی انتخابات شروع می شود، بعد يک عامل "دشمن" در اين فضای غبارآلوده وارد ميدان شد، وقتی میبينيد عامل دشمن - که حرف او، شعار او حاکی از مافیالضمير اوست - آمد توی ميدان، اينجا بايد خط را مشخص کنيد، اينجا بايد مرز را روشن کنيد...بالاخره آن حمايتی که مستکبرين عالم می کنند، مورد قبول است يا مورد قبول نيست. وقتی که سران استکبار، سران ظلم، اشغالگران کشورهای اسلامی، کُشندگان انسانهای مظلوم در فلسطين و در عراق و افغانستان و خيلی جاهای ديگر، میآيند وارد ميدان می شوند، حرف می زنند، موضع می گيرند، خوب، بايد معلوم بشود اين کسی که در نظام جمهوری اسلامی است، در مقابل اين چه موضعی دارد؛ حاضر است تبرّی بجويد، بگويد: من دشمن شمايم؟ من مخالف شمايم".
رجوع شود به لينک: http://www.leader.ir/langs/fa/?p=bayanat&id=6316
پیام امسال اوباما «زیر سوال بردن مشروعیت نظام ایران بود»
ایلان برمن، از پژوهشگران ارشد «شورای روابط خارجی آمریکا» و از تحلیلگران سرشناس سیاست خارجی آمریکا، در مقالهای با اشاره به پیام نوروزی باراک اوباما به ملت ایران نتیجه گرفته است که دولت فعلی آمریکا علاقه و توجه بیشتری به مسئله آزادی در ایران دارد.
ایلان برمن در مقدمه گفتار خود در وبسایت «فوربز» مینویسد که پیام ویدئویی باراک اوباما به مناسبت عید نوروز در حمایت از نیروهای مخالف حکومت و در مقابله با رژیم سرکوبگر حاکم بر ایران بیانگر موضعی بسیار قاطع بود. او در ادامه بخشهایی از پیام رئیس جمور آمریکا را نقل میکند.
پرزیدنت اوباما در بخشی از پیام خود خطاب به مردم ایران گفت که سرکوب شدید جنبش اعتراضی و خودجوش مردم که از زمان برگزاری انتخابات تقلبی ریاست جمهوری در بهار سال ۲۰۰۹ در سراسر ایران آغاز شد، نشان میدهد که محمود احمدینژاد و حکومت ایران بیش از آن که حقوق مردم را محترم بشمارند به فکر حفظ قدرت هستند.
در بخش دیگری از این پیام گفته میشود که حکومت ایران در دو سال اخیر کارزاری گسترده برای سرکوب و آزار مخالفان به راه انداخته و دست به سرکوب مردم ایران، پیر و جوان، زن و مرد، دارا و ندار، زده است. در این مدت صدها دگراندیش و مخالف سیاسی به زندان افتاده، افراد بیگناه ناپدید شده، صدای روزنامهنگاران خفه شده، زنان شکنجه شده و حتی افراد زیر ۱۸ سال به اعدام محکوم شدهاند.
اما به گفته باراک اوباما، «چنین اقدامات و سیاستهایی نه نشانه قدرت، که نمایانگر ضعفاند».
ایلان برمن در ادامه تحلیل خود تاکید میکند که مضمون و لحن پیام نوروزی امسال رئیس جمهور آمریکا با پیام سال گذشته او بسیار متفاوت بود. در پیام قبلی رئیس جمهور آمریکا مشروعیت نظام اسلامی حاکم بر ایران را زیر سوال نمیبرد. اما از پیام امسال وی چنین برمیآید که بالاخره پس از مدتها تاخیر دولت فعلی آمریکا دریافته است که مشکل اصلی در مورد ایران ایدئولوژی مذهبی و افراطی حاکمان این کشور است.
اما دولت آمریکا در این مورد دقیقا چه میتواند بکند؟ تاکنون سیاستگذاران در واشینگتن به درک نقاط ضعف و شناخت راههای تضعیف حکومت اسلامی ایران علاقه چندانی نشان ندادهاند. درست برعکس، جوهره سیاست آمریکا و متحدان غربیاش در مقابل ایران استفاده از امتیازدهی دیپلماتیک و اعمال فشار اقتصادی با هدف تغییر رفتار حکومت ایران بوده است. اما این تلاشها برای تشویق میانهروی در حکومت ایران از این جهت به هیچ نتیجهای نرسیده است که به ایدئولوژی افراطی حاکمان بر ایران توجه ندشته است.
ایلان برمن در ادامه تحلیل خود در وبسایت مجله معتبر «فوربز» یادآوری میکند که رژیمهای ایدئولوژیک و برآمده از جنبشهایی گسترده مثل نمونه جمهوری اسلامی ایران برای بقای خود به زنده نگاه داشتن این جنبشهای سیاسی و ایدئولوژیک نیاز دارند. تنها راه موثر متوقف کردن یا شکست دادن چنین جنبشی جایگزینی آن با یک جنبش ایدئولوژیک و سیاسی دیگر است.
رهبران ایران که در نتیجه انقلاب سال ۱۹۷۹ به قدرت رسیدند برای تثبیت حکومت خود از همان روز اول تمام مظاهر فرهنگی و تاریخی ناسیونالیسم ایرانی را مورد حمله قرار داده و به جای آن برداشت خود از مذهب شیعه را جایگزین کردند. در ایران تعطیلاتی شبیه به عید نوروز به مرور کمرنگتر شده و در مقابل مناسبتهای مذهبی رونق گرفته است. مدتی طولانی نامگذاری کودکان با اسامی مرسوم در ایران قبل از اسلام مثل کوروش یا داریوش ممنوع بود. حکومت اسلامی حتی سعی کرد آرامگاه کورش را نابود کند.
ایلان برمن میافزاید که با توجه به تاریخ باستانی سرزمین ایران یک چنین اقداماتی برای حفظ حکومت ایدئولوژیک و اسلامگرای فعلی در ایران طبیعی به نظر میرسد. سنت و تاریخ حکومت اسلامی سابقه چندانی ندارد و بنابراین در ذهن تاریخی ایرانیان فاقد مشروعیت است. دقیقا به خاطر ضعف خود در رقابت با ناسیونالیسم باسابقه ایرانی است که آیتاللهها راهی جز نابود کردن آن نمیبینند.
غرب از این مسئله باید درسی بسیار مهم بگیرد و آمریکا با تاکید بر قدمت و محبوبیت ناسیونالیسم (ملیگرایی) ایرانی میتواند یک بدیل ایدئولوژیک بسیار نیرومند در برابر حکومت فعلی آیتاللهها را تقویت کند. علاوه بر این آمریکا با این روش میتواند به بسیاری از مردم عادی در ایران نشان دهد که با تاریخ آن کشور آشناست و از مبارزه آنها برای آزادی حمایت میکند.
ایلان برمن در پایان مطلب خود در «فوربز» مینویسد که دولت آمریکا با پیام نوروزی باراک اوباما اولین گام را در این راستا برداشته است. باراک اوباما در بخشی از پیام نوروزی خود به جمعیت جوان ایران گفت: «شما هم عظمت ایران باستان و هم نیروی لازم برای شکل دادن به کشوری که با خواستههای شما انطباق داشته باشد را در وجود خود دارید.»
دولت آمریکا اکنون دریافته است که این واقعیت بهترین راه تبریک نوروز به ایرانیان است.
ایلان برمن در مقدمه گفتار خود در وبسایت «فوربز» مینویسد که پیام ویدئویی باراک اوباما به مناسبت عید نوروز در حمایت از نیروهای مخالف حکومت و در مقابله با رژیم سرکوبگر حاکم بر ایران بیانگر موضعی بسیار قاطع بود. او در ادامه بخشهایی از پیام رئیس جمور آمریکا را نقل میکند.
پرزیدنت اوباما در بخشی از پیام خود خطاب به مردم ایران گفت که سرکوب شدید جنبش اعتراضی و خودجوش مردم که از زمان برگزاری انتخابات تقلبی ریاست جمهوری در بهار سال ۲۰۰۹ در سراسر ایران آغاز شد، نشان میدهد که محمود احمدینژاد و حکومت ایران بیش از آن که حقوق مردم را محترم بشمارند به فکر حفظ قدرت هستند.
در بخش دیگری از این پیام گفته میشود که حکومت ایران در دو سال اخیر کارزاری گسترده برای سرکوب و آزار مخالفان به راه انداخته و دست به سرکوب مردم ایران، پیر و جوان، زن و مرد، دارا و ندار، زده است. در این مدت صدها دگراندیش و مخالف سیاسی به زندان افتاده، افراد بیگناه ناپدید شده، صدای روزنامهنگاران خفه شده، زنان شکنجه شده و حتی افراد زیر ۱۸ سال به اعدام محکوم شدهاند.
اما به گفته باراک اوباما، «چنین اقدامات و سیاستهایی نه نشانه قدرت، که نمایانگر ضعفاند».
ایلان برمن در ادامه تحلیل خود تاکید میکند که مضمون و لحن پیام نوروزی امسال رئیس جمهور آمریکا با پیام سال گذشته او بسیار متفاوت بود. در پیام قبلی رئیس جمهور آمریکا مشروعیت نظام اسلامی حاکم بر ایران را زیر سوال نمیبرد. اما از پیام امسال وی چنین برمیآید که بالاخره پس از مدتها تاخیر دولت فعلی آمریکا دریافته است که مشکل اصلی در مورد ایران ایدئولوژی مذهبی و افراطی حاکمان این کشور است.
اما دولت آمریکا در این مورد دقیقا چه میتواند بکند؟ تاکنون سیاستگذاران در واشینگتن به درک نقاط ضعف و شناخت راههای تضعیف حکومت اسلامی ایران علاقه چندانی نشان ندادهاند. درست برعکس، جوهره سیاست آمریکا و متحدان غربیاش در مقابل ایران استفاده از امتیازدهی دیپلماتیک و اعمال فشار اقتصادی با هدف تغییر رفتار حکومت ایران بوده است. اما این تلاشها برای تشویق میانهروی در حکومت ایران از این جهت به هیچ نتیجهای نرسیده است که به ایدئولوژی افراطی حاکمان بر ایران توجه ندشته است.
ایلان برمن در ادامه تحلیل خود در وبسایت مجله معتبر «فوربز» یادآوری میکند که رژیمهای ایدئولوژیک و برآمده از جنبشهایی گسترده مثل نمونه جمهوری اسلامی ایران برای بقای خود به زنده نگاه داشتن این جنبشهای سیاسی و ایدئولوژیک نیاز دارند. تنها راه موثر متوقف کردن یا شکست دادن چنین جنبشی جایگزینی آن با یک جنبش ایدئولوژیک و سیاسی دیگر است.
رهبران ایران که در نتیجه انقلاب سال ۱۹۷۹ به قدرت رسیدند برای تثبیت حکومت خود از همان روز اول تمام مظاهر فرهنگی و تاریخی ناسیونالیسم ایرانی را مورد حمله قرار داده و به جای آن برداشت خود از مذهب شیعه را جایگزین کردند. در ایران تعطیلاتی شبیه به عید نوروز به مرور کمرنگتر شده و در مقابل مناسبتهای مذهبی رونق گرفته است. مدتی طولانی نامگذاری کودکان با اسامی مرسوم در ایران قبل از اسلام مثل کوروش یا داریوش ممنوع بود. حکومت اسلامی حتی سعی کرد آرامگاه کورش را نابود کند.
ایلان برمن میافزاید که با توجه به تاریخ باستانی سرزمین ایران یک چنین اقداماتی برای حفظ حکومت ایدئولوژیک و اسلامگرای فعلی در ایران طبیعی به نظر میرسد. سنت و تاریخ حکومت اسلامی سابقه چندانی ندارد و بنابراین در ذهن تاریخی ایرانیان فاقد مشروعیت است. دقیقا به خاطر ضعف خود در رقابت با ناسیونالیسم باسابقه ایرانی است که آیتاللهها راهی جز نابود کردن آن نمیبینند.
غرب از این مسئله باید درسی بسیار مهم بگیرد و آمریکا با تاکید بر قدمت و محبوبیت ناسیونالیسم (ملیگرایی) ایرانی میتواند یک بدیل ایدئولوژیک بسیار نیرومند در برابر حکومت فعلی آیتاللهها را تقویت کند. علاوه بر این آمریکا با این روش میتواند به بسیاری از مردم عادی در ایران نشان دهد که با تاریخ آن کشور آشناست و از مبارزه آنها برای آزادی حمایت میکند.
ایلان برمن در پایان مطلب خود در «فوربز» مینویسد که دولت آمریکا با پیام نوروزی باراک اوباما اولین گام را در این راستا برداشته است. باراک اوباما در بخشی از پیام نوروزی خود به جمعیت جوان ایران گفت: «شما هم عظمت ایران باستان و هم نیروی لازم برای شکل دادن به کشوری که با خواستههای شما انطباق داشته باشد را در وجود خود دارید.»
دولت آمریکا اکنون دریافته است که این واقعیت بهترین راه تبریک نوروز به ایرانیان است.
شکسته شدن سکوت کفنپوشان در برابر احمدینژاد
میگویند سالی که نکوست از بهارش پیداست، اما بهار امسال شاید برای محمود احمدینژاد و اسفندیار رحیم مشایی به شادی بهاران گذشته نباشد.
زیرا در اولین روزهای سال ۱۳۹۰، کفنپوشانی که شش سال را در سکوت و آرامش سپری کرده بودند، اعلام کردند که اگر جشن نوروز امسال در شیراز برگزار شود، آنها به میدان خواهند آمد و به گفته آنها، به مقابله با «مهاجمان فرهنگی» برخواهند خاست.
اما این کفنپوشان از چه زمانی در تاریخ جمهوری اسلامی پیدا شدند؟ حسن شریعتمداری، تحلیلگر و فعال سیاسی ساکن آلمان، به این پرسش پاسخ میدهد:
حسن شریعتمداری: پیشینه کفنپوشی به روزهای جنگ برمیگردد که عدهای برای شرکت در جنگ داوطلب میشدند و به علامت این که از هم اکنون حاضر به کشته شدن در راه عقاید خودشان هستند، کفن میپوشیدند.
به تدریج این گروهها تبدیل به گروههای فشار هم شدند. یعنی بعد از جنگ دیگر کفنپوشی برای جنگ و مقابله با دشمن دیگر معنا نداشت و فداکاری در راه مملکت و آرمانهای آن روز بیمعنا شد.
ولی کفنپوشان به عنوان یادگاری از آن دوره باقی ماندند و تبدیل به گروههای فشار شدند و زیر چتر گروههای مختلفی از صاحبان قدرت قرار گرفتند، و هر زمانی که لازم میشد آنها را به میدان میآوردند.
با این که در سالهای دهه هفتاد کفنپوشان بسیار پرکار و فعال در عرصه سیاسی کشور حضور داشتند، و به سادهترین تصمیمگیریهای دولت اصلاحات واکنش نشان میدادند، سالهای پایانی دهه هشتاد، سالهای کم شدن حضور آنها در خیابانهای کشور بود.
تحلیلگران سیاسی اعتقاد دارند که سکوت کفنپوشان در قبال مسائل دولت محمود احمدینژاد ناشی از عملکرد دوگانه آنهاست.
حسن شریعتمداری این دوگانگی رفتار آنها را برخاسته از خاستگاه سیاسی این گروه میداند. کفنپوشان بیشتر کسانی بودند که به وسیله آقای مصباح یزدی و بعضی از دوستان ایشان سازماندهی شدند و تا موقعی که اتحاد آقای مصباح یزدی و احمدینژاد و گروههای برخاسته از سپاه و سازمانهای امنیتی برجا بود، این کفنها هم در تاقچهها مانده بود و هر از چندی جلو سفارت انگلیس یا سفارتهای دیگر پوشیده میشد.
یا زمانی مورد استفاده قرار میگرفت که لازم میشد مثلا علیه سلمان رشدی تظاهرات کنند، ولی اکنون به تدریج دوباره دارد از تاقچهها بیرون میآید، به خاطر این که ظاهرا راهی را که آقای احمدینژاد برگزیده است با سلیقه آقای خامنهای و آقای مصباح یزدی و دیگران خیلی تطبیق ندارد.
آن گونه که تحلیلگران خبر میدهند، برگزاری جشن نوروز اولین بار است که کفنپوشان را وادار به مقابله با تصمیمات دولت محمود احمدینژاد کرده است.
حسن شریعتمداری این مقابله را حاصل تغییر معادلات سیاسی در ایران میداند:
جشن نوروز در شیراز در حقیقت یک عمل سمبلیک است که معنای آن رویگردانی از گفتمان گذشته و رویآوری به یک گفتمان بسیار ریشهدار در ایران است. در واقع رویآوری به گفتمان ملیگرایی و وطنخواهی و وطندوستی است. البته این که چه قدر ملت ایران این رویآوری را از شخصی مانند احمدینژاد و دوستانش باور کنند، جای سوال دارد.
ولی در این که این جشن میتواند آقای احمدینژاد را از آقای خامنهای و گروههای ایدئولوژیک اسلامی جدا کند و بینشان فاصله بیندازد بسیار موثر است.
من فکر میکنم آقای احمدینژاد در درجه اول قصد دارد راه خودش را از متحدین سابق تفکیک کند تا این که اعتماد ملی را به دست بیاورد. او خوب میداند که به دست آوردن اعتماد ملی بسیار مشکل خواهد بود.
چهار روز مانده تا برگزاری جشن نوروز در شیراز و تهران، هنوز دولت آقای احمدینژاد به واکنشها علیه برگزاری این جشن پاسخی نداده است.
زیرا در اولین روزهای سال ۱۳۹۰، کفنپوشانی که شش سال را در سکوت و آرامش سپری کرده بودند، اعلام کردند که اگر جشن نوروز امسال در شیراز برگزار شود، آنها به میدان خواهند آمد و به گفته آنها، به مقابله با «مهاجمان فرهنگی» برخواهند خاست.
اما این کفنپوشان از چه زمانی در تاریخ جمهوری اسلامی پیدا شدند؟ حسن شریعتمداری، تحلیلگر و فعال سیاسی ساکن آلمان، به این پرسش پاسخ میدهد:
حسن شریعتمداری: پیشینه کفنپوشی به روزهای جنگ برمیگردد که عدهای برای شرکت در جنگ داوطلب میشدند و به علامت این که از هم اکنون حاضر به کشته شدن در راه عقاید خودشان هستند، کفن میپوشیدند.
به تدریج این گروهها تبدیل به گروههای فشار هم شدند. یعنی بعد از جنگ دیگر کفنپوشی برای جنگ و مقابله با دشمن دیگر معنا نداشت و فداکاری در راه مملکت و آرمانهای آن روز بیمعنا شد.
ولی کفنپوشان به عنوان یادگاری از آن دوره باقی ماندند و تبدیل به گروههای فشار شدند و زیر چتر گروههای مختلفی از صاحبان قدرت قرار گرفتند، و هر زمانی که لازم میشد آنها را به میدان میآوردند.
با این که در سالهای دهه هفتاد کفنپوشان بسیار پرکار و فعال در عرصه سیاسی کشور حضور داشتند، و به سادهترین تصمیمگیریهای دولت اصلاحات واکنش نشان میدادند، سالهای پایانی دهه هشتاد، سالهای کم شدن حضور آنها در خیابانهای کشور بود.
تحلیلگران سیاسی اعتقاد دارند که سکوت کفنپوشان در قبال مسائل دولت محمود احمدینژاد ناشی از عملکرد دوگانه آنهاست.
حسن شریعتمداری این دوگانگی رفتار آنها را برخاسته از خاستگاه سیاسی این گروه میداند. کفنپوشان بیشتر کسانی بودند که به وسیله آقای مصباح یزدی و بعضی از دوستان ایشان سازماندهی شدند و تا موقعی که اتحاد آقای مصباح یزدی و احمدینژاد و گروههای برخاسته از سپاه و سازمانهای امنیتی برجا بود، این کفنها هم در تاقچهها مانده بود و هر از چندی جلو سفارت انگلیس یا سفارتهای دیگر پوشیده میشد.
یا زمانی مورد استفاده قرار میگرفت که لازم میشد مثلا علیه سلمان رشدی تظاهرات کنند، ولی اکنون به تدریج دوباره دارد از تاقچهها بیرون میآید، به خاطر این که ظاهرا راهی را که آقای احمدینژاد برگزیده است با سلیقه آقای خامنهای و آقای مصباح یزدی و دیگران خیلی تطبیق ندارد.
آن گونه که تحلیلگران خبر میدهند، برگزاری جشن نوروز اولین بار است که کفنپوشان را وادار به مقابله با تصمیمات دولت محمود احمدینژاد کرده است.
حسن شریعتمداری این مقابله را حاصل تغییر معادلات سیاسی در ایران میداند:
جشن نوروز در شیراز در حقیقت یک عمل سمبلیک است که معنای آن رویگردانی از گفتمان گذشته و رویآوری به یک گفتمان بسیار ریشهدار در ایران است. در واقع رویآوری به گفتمان ملیگرایی و وطنخواهی و وطندوستی است. البته این که چه قدر ملت ایران این رویآوری را از شخصی مانند احمدینژاد و دوستانش باور کنند، جای سوال دارد.
ولی در این که این جشن میتواند آقای احمدینژاد را از آقای خامنهای و گروههای ایدئولوژیک اسلامی جدا کند و بینشان فاصله بیندازد بسیار موثر است.
من فکر میکنم آقای احمدینژاد در درجه اول قصد دارد راه خودش را از متحدین سابق تفکیک کند تا این که اعتماد ملی را به دست بیاورد. او خوب میداند که به دست آوردن اعتماد ملی بسیار مشکل خواهد بود.
چهار روز مانده تا برگزاری جشن نوروز در شیراز و تهران، هنوز دولت آقای احمدینژاد به واکنشها علیه برگزاری این جشن پاسخی نداده است.
سال بحران اقتصادی و خیزش همگانی
|
محمد حسین یحیایی
در هفته های پایانی سال 1389 خورشیدی حوادثی در منطقه شما ل آفریقا خاورمیانه و جهان رخ داد که برخی از رژیم های خودکامه را یکی پس از دیگری به زباله دان تاریخ سپرد. حکمرانان کهنه کار طماع و ثروت اندوز که خود را قدر قدرت و گاهی پدر ملت می خواندند و برای آینده فرزندان خود نیز نقشه حکمرانی می کشیدند در پی سوراخ موشی این در و آن در می زدند که پنهان شوند و از خشم مردم به ستوه آمده از جور و ستم رهایی یابند و یا با خفت و خواری از کشور خود بگریزند و در کشوری مانند عربستان سعودی پناه گیرند که سمبل ارتجاع سیاه در جهان کنونی است. آغازگر این جنبش ها و خیزش ها جوانان گمنام و بیکاری اند که با فقر و تنگدستی درس خوانده. با آگاهی و استفاده از ابزار اطلاعاتی مانند انترنت. فیس بوک و... و نفرت از دیکتاتوری و استبداد خواهان تغییر شرایط موجودند. آنان خواهان آزادی وجدان و آزادی از قید و بند های کهنه و فرسوده اند که بتوانند در آفرینش دنیای بهتر و زیباتر سهیم شوند. خیزش جوانان در تونس و مصر نقطه پایانی بر تئوری ها نیم بند فرانسیس فوکویاما و شرکاء است که پایان تاریخ و دوران انقلاب ها را با پیروزی مطلق نئولیبرالیزم اقتصادی نوید داده بود. به باور ایشان و شرکاء بازار آزاد بر همه ایدئولوژی ها که تضاد انسان را اقتصادی و طبقاتی می شمرد پایان داده و تاریخ مبارزات را به آخر رسانده بود. تونس و مصر دو کشوری بودند که تا چند ماه پیش از سقوط دیکتاتور هایش مورد تقدیر از سوی نهاد های بین المللی اقتصاد قرار گرفته و اجرای سیاست های نئولیبرالیستی را بدون کم و کاست اجرا می کردند. در این کشور ها نئولیبرالیسم اقتصادی بدون لیبرالیسم سیاسی پیش می رفت. پیشبرد این سیاست اقتصادی در برخی از کشور ها مانند ترکیه. آرژانتن. اندونزی. مالزی و... جواب داد و با قطب بندی شدید اجتماعی و فاصله طبقاتی به رشد پایدار یاری رساند ولی در کشور هایی که سنت دیر پا و ساختار کهنه و فرسوده دارند فاجعه آفرید. نهاد های مدنی و دمکراتیک را از بین برد. نظامیان را بر سیاست و اقتصاد حاکم کرد. دزدی. فساد اداری. رانت خواری. دروغگویی. تبلیغات بی اساس. ملی گرایی کاذب با شعار های فاشیستی و شبه فاشیستی. مردم فریبی. سطحی نگری و بحران های اجتماعی را فراگیر و گسترش داد.
رژیم مردم فریب جمهوری اسلامی سال ها است با بهره برداری از درآمد های باد آورده نفتی این سیاست اقتصادی را پیش می برد. رخداد های سیاسی در کشور های پیرامونی ترس و وحشت در دل رژیم افکنده تلاش می ورزد که خود را از خشم روز افزون مردم دور نگهدارد. سراسیمه و نگران به هر ترفندی دست می زند. برای پیشگیری از اتحاد مردم با همه نهاد های مدنی. صنفی و سیاسی مخالفت می کند. دوستان. همکاران و همفکران دیروز خود را به زندان می افکند. برای ایجاد رعب و وحشت در جامعه به حقوق مردم تجاوز می کند. جوانان را به بدترین شیوه مورد تحقیر قرار می دهد. هزاران جوان را که باید در چرخه آموزش قرار گیرند و در تولید شرکت کنند. در مراکزی جمع کرده با هزینه میلیارد ها دلار گروه های ضربت را تشکیل می دهد که هنگام ضرورت از آنها استفاده کند. دوری و جدایی مردم از رژیم روز افزون است. رژیم همه راه های برون رفت از بحران را مسدود کرده است. بحران همگانی در جامعه. در حاکمیت و پیشبرد اهداف رژیم بازتاب می یابد. هر روز شکاف در حاکمیت عمیق تر می شود. رژیم به پایداری و آینده خود امید چندانی ندارد از آن رو لحن و گفتار بسیار خصمانه و اتهام زنی ها به یکدیگر سنگین تر می شود. رفسنجانی کهنه کار و عاشق نظام بعد از کنار گذارده شدن از ریاست مجلس خبرگان به دفعات از اختلافات سخن گفته و خطر آن را گوشزد کرده است. خامنه ای هم تلاش می ورزد با پنهان کاری بر روی آن سرپوش گذارد.
اختلاف در نهاد های قدرت به قدری افزایش یافته و از کار آیی آنها کاسته است که جز ارگان های امنیتی و نهاد های وابسته به آنها که هر روزدامنه کار خود را گسترش می دهند. کار های اجرایی و اقتصادی به پیش نمی رود. دولت و قوه اجرائیه خود را در راس امور می داند و اهمیتی به مجلس و مصوبات آن نمی دهد. هیچگونه همخوانی و همسویی و انسجام بین ار گان ها به چشم نمی خورد. آنچه بیشتر از همه به این سردر گمی و نابسامانی واکنش نشان می دهد اقتصاد است. کسب و کار. پس انداز. انباشت. سرمایه گذاری و رشد اقتصادی نیازمند ثبات سیاسی. انظباط مالی و اجرای برنامه های کوتاه مدت و دراز مدت اقتصادی است. مدت ها است مرکز آمار. بانک مرکزی و ارگان های دیگر بویژه نهاد های نظارتی گزارش های اقتصادی و ارقام واقعی را منتشر نمی کنند. میزان بیکاری. تورم و رشد اقتصادی روشن و شفاف نیست و هر کسی با توجه به وابستگی گروهی خود تعریف تازه و در مواردی بسیار انحرافی از واژه های اقتصادی می دهد. گاهی گزارش کمسیون های مختلف مجلس وخامت اوضاع را نشان می دهد. اقتصاد و امکانات مالی کشور از سوی این رژیم و دوستانش به یغما رفته است. بر اساس گزارش کمسیون اقتصادی مجلس بیش از 7 میلیون پرونده بدهی معوقه به بانک ها تا شهریور 89 ثبت شده و مقدار آن از 33 هزار میلیارد تومان تجاوز می کند. بخشی از این مبلغ هنگفت به طرح های زود بازده داده شده که به گفته ثروتی نماینده مجلس و عضو کمسیون برنامه و بودجه عملکرد این طرح ها بین سال های 84 تا 88 زیر 50 در صد بوده و میزان اشتغال هم در آنها که یک میلیون 300 هزار شغل پیش بینی شده بود از 900 هزار تجاوز نکرده است. این نماینده تعداد بیکاران را در کشور بیش از 4 میلیون نفر و رتبه کشور را در فضای کسب و کار در جهان در ردیف 137 می داند. مقامات جمهوری اسلامی بویژه احمدی نژاد با گفتار پر رمز و راز و کرشمه های منحصر به فرد خود اوضاع و فضایی تصویر می کند که گویا مردم ایران در بهشت زندگی می کنند و باید شکر گزار نظام باشند!
اوضاع اقتصادی ایران به شدت تیره و تار است. با آنکه افزایش قیمت نفت با توجه به شرایط جهانی روز افزون است ایران توانایی افزایش تولید نفت را ندارد و میزان صادرات آن رو به کاهش است. زیرا سرمایه گزاری های خارجی همراه با تکنولوژی پیشرفته وارد این بخش مهم در اقتصاد کشور نمی شود. بر اساس گزارش شرکت نفت بیش از 90 درصد از پروژه های نفتی با بحران و بیش از 50 درصد پروژه ها متوقف شدند. حمید حسینی رئیس اتحادیه صادر کنندگان نفت. گاز و محصولات پتروشیمی به ایسنا می گوید. چین خرید نفت ایران را از 400 هزار بشکه به 200 هزار بشکه کاهش داده است. تحریم های شورای امنیت سازمان ملل بخش مهمی از اقتصاد و نظام بانکی را فلج کرده است. کشتی ها مورد بازرسی و ورود و خروج کالا و خدمات به شدت کنترل می شود و هزینه ها را به سرعت بالا می برد. با قطعنامه 1929 برخی از شرکت های حقیقی و حقوقی مجبور به ترک ایران شدند. برخی حساب های بانکی اشخاص و صرافی ها مسدود شد. با تحریم صدور بنزین به کشور بیشترین صدمه به صنایع پتروشیمی وارد شد که قدمت چندین ساله دارد و بخشی از صادرات کشور را تشکیل می دهد. دولت برای جبران کمبود بنزین به صنایع پتروشیمی روی آورد و تولید بنزین را آغاز کرد. بنزین تولید شده در این صنایع همراه با هزینه بالا برای سلامتی انسان ها بسیار خطرناک است. کاتوزیان و عسگر جلالیان از نمایندگان مجلس و عضو کمسیون انرژی به دفعات خطر تولید و مصرف این بنزین را گوشزد کرده اند. در این میان وزارت بهداشت و کادر های علمی و پزشگی دانشگاه ها هم به کیفیت بنزین اشاره کرده سرطان زا بودن آن را اعلان کردند. ولی دولت سیاست های خود را بدون توجه به منافع عمومی پیش می برد و به دروغ پردازی های خود ادامه می دهد.
اوضاع در بخش کار و کارگری رو به وخامت است. هر روز بر تعداد بیکار ها افزوده می شود. 70 در صد از جمعیت کشور زیر 30 سال است. مرکز آمار بیکاری در بین جوانان را بیش از 26 درصد گزارش می دهد. برخی از نمایندگان مجلس میزان بیکاری در بین جوانان را خیلی بیشتر از این ارقام می دانند. با آنکه سال ها است در صد دختران بیش از پسران در دانشگاه ها است. تنها 13 درصد از زنان مشغول کار هستند و ایران در جهان در رتبه 116 قرار دارد( به گزارش ایلنا). با افزایش واردات مراکز تولیدی یکی بعد از دیگری تعطیل می شوند. اقتصاد با رکود بی سابقه ای روبرو است. همراه با رکود افزایش قیمت ها روز افزون است. هنوز آثار اجرای طرح یارانه ها خود را در بازار و بخش های دیگر اقتصادی نشان نداده است. در آینده نزدیک با دریافت برگه های پرداختی. عصیان و طغیان و تمرد از پرداخت ها آغاز خواهد شد. طبقه کارگر و زحمتکش که در حاشیه شهر های بزرگ زندگی می کنند و در معرض خطر اخراج و بیکاری قرار دارند بیشتر از دیگران زیر فشار و ظلم سیاست های اقتصادی این رژیم اند. رژیم ضد کارگری با تمام توان با نهاد های کارگری و سندیکا های مستقل مبارزه می کند. عبدالرضا شیخ الاسلام وزیر کار دولت به اصطلاح مهر ورز و عدالت پرور با هرگونه افزایش دستمزد ها به شدت مخالفت می کند و آن را باعث تورم می داند. محمد رضا فرزین مسئول و سخنگوی اجرای طرح یارانه ها هم با افزایش دستمزد ها به خاطر تورم زا بودن مخالفت می کند. شمس الدین حسینی وزیر اقتصاد و دارایی پا را فراتر گذاشته می گوید . باید نظام تعیین سالانه حداقل دستمزد حذف شود و توافق فردی میان کارگر و کارفرما جای آن را بگیرد. ایشان در شرایطی این سخنان را بر زبان می آورند که دولت با تمام توان و نیرو های سرکوبگرش پشتیبان کار فرمایان و تحمیل شرایط بر کارگران است. کارگران از حق تشکل محروم و قدرت چانه زنی و رقابت ندارند. افزایش حداقل دستمزد از 303 هزار تومان به 330 هزار تومان( افزایش 9 درصدی) نشانگر این واقعیت تلخ در جامعه است که میزان افزایش آن خیلی پائین تر از میزان تورم است. این مقدار خیلی پائین از خط مطلق فقر در کشور بویژه در شهر های بزرگ است. بانک مرکزی متوسط هزینه زندگی برای خانواده 4 نفره را در شهر ها بیش از یک میلیون و 200 هزار تومان تعیین کرده و با حذف یارانه ها این مقدار افزایش پیدا خواهد کرد.
بحران در همه حوزه های اقتصادی خود را نشان می دهد و تحریم های اقتصادی و سیاسی از سوی شورای امنیت سازمان ملل و کشور های پیشرفته جهان که به صورت جمعی و یا یک جانبه اتخاذ کرده اند این بحران را تشدید کرده. جامعه بسوی انفجار پیش می رود. شاید بتوان برای مدت کوتاهی با کار برد زور. ارعاب و خشونت از آن پیش گیری کرد ولی نمی توان با تبلیغات دروغین از آن رخداد بزرگ در آینده پیشگیری کرد. جامعه جوان ایران با بهره گیری از دستآورد های بشری در همه زمینه ها خواهان تغییر و رهایی از نظام کهن. ارتجاعی و عقب مانده است. مردم بویژه جوانان این خواست خود را در هر فرصتی با پذیرش همه خطرات نشان داده و به نمایش گذارده اند.
خامنه ای رهبر جمهوری اسلامی با آغاز سال 1390 خورشیدی بار دیگر در تلویزیون خود که ریاست آن را انتخاب می کند ظاهر شد به تعریف و تمجید از نظام و دستآورد های علمی آن پرداخت. در بخشی از سخنانش گفت. جمهوری اسلامی با یک درصد از جمعیت جهان 11 درصد از علوم و دستآورد های علمی را آفریده و تبلیغات خود را در این راستا ادامه داد. این در حالی است که آثاری از این پیشرفت های علمی در درون و برون کشور به چشم نمی خورد. گاهی تلاش های فردی ایرانیان در گوشه و کنار دنیا با دستآورد های علمی قابل تقدیر و مایه ی دلگرمی است. ایران در صدور نیروی انسانی بویژه در فرار مغز ها مقام اول را در دنیا دارد و بیشترین برندگان المپیاد های علمی از کشور خارج می شوند. رهبر جمهوری اسلامی با نا امیدی و ترس از خشم جوانان بیکار سال 90 خورشیدی را سال جهاد اقتصادی نامید. و گفت باید با حرکت جهاد گونه کار کرد! ولی چگونگی آن را بیان نکرد. در ایران سال ها است نهاد های نظارتی بر روند اقتصادی تعطیل و پنهان کاری بر آن حاکم شده است. دیوان محاسبات در گزارش های خود از انحراف دولت از عملکرد بودجه و واریز نشدن میلیارد ها دلار به حساب ذخیره ارزی سخن می گوید. آخرین مبلغ 12 میلیارد دلار گزارش شده است. عدم شفافیت. رواج دروغ و خرافات. دزدی های کلان. تشنج سیاسی. بگیر و ببند های روزانه و عدم دسترسی پژوهشگران به آمار و داده های واقعی اقتصاد و ماجراجویی در سیاست خارجی مانع از رشد اقتصادی و سرمایه گذاری است. دلار ارزان فرار سرمایه را تشویق می کند. در این شرایط سخن از رشد اقتصادی و یا جهاد اقتصادی بیهوده و بی فایده است. جهاد اقتصادی نیازمند همبستگی ملی و همکاری همگانی بویژه واحد های ملی است. اوضاع کنونی اقتصاد سال ترس. سال فقر و بیکاری گسترده. سال ورشکستگی. سال ناتوانی دولت در اداره کشور و سال توفان سهمگین اقتصادی وعصیان و خروش همگانی را نوید می دهد...
mhyahyai@yahoo.com
رژیم مردم فریب جمهوری اسلامی سال ها است با بهره برداری از درآمد های باد آورده نفتی این سیاست اقتصادی را پیش می برد. رخداد های سیاسی در کشور های پیرامونی ترس و وحشت در دل رژیم افکنده تلاش می ورزد که خود را از خشم روز افزون مردم دور نگهدارد. سراسیمه و نگران به هر ترفندی دست می زند. برای پیشگیری از اتحاد مردم با همه نهاد های مدنی. صنفی و سیاسی مخالفت می کند. دوستان. همکاران و همفکران دیروز خود را به زندان می افکند. برای ایجاد رعب و وحشت در جامعه به حقوق مردم تجاوز می کند. جوانان را به بدترین شیوه مورد تحقیر قرار می دهد. هزاران جوان را که باید در چرخه آموزش قرار گیرند و در تولید شرکت کنند. در مراکزی جمع کرده با هزینه میلیارد ها دلار گروه های ضربت را تشکیل می دهد که هنگام ضرورت از آنها استفاده کند. دوری و جدایی مردم از رژیم روز افزون است. رژیم همه راه های برون رفت از بحران را مسدود کرده است. بحران همگانی در جامعه. در حاکمیت و پیشبرد اهداف رژیم بازتاب می یابد. هر روز شکاف در حاکمیت عمیق تر می شود. رژیم به پایداری و آینده خود امید چندانی ندارد از آن رو لحن و گفتار بسیار خصمانه و اتهام زنی ها به یکدیگر سنگین تر می شود. رفسنجانی کهنه کار و عاشق نظام بعد از کنار گذارده شدن از ریاست مجلس خبرگان به دفعات از اختلافات سخن گفته و خطر آن را گوشزد کرده است. خامنه ای هم تلاش می ورزد با پنهان کاری بر روی آن سرپوش گذارد.
اختلاف در نهاد های قدرت به قدری افزایش یافته و از کار آیی آنها کاسته است که جز ارگان های امنیتی و نهاد های وابسته به آنها که هر روزدامنه کار خود را گسترش می دهند. کار های اجرایی و اقتصادی به پیش نمی رود. دولت و قوه اجرائیه خود را در راس امور می داند و اهمیتی به مجلس و مصوبات آن نمی دهد. هیچگونه همخوانی و همسویی و انسجام بین ار گان ها به چشم نمی خورد. آنچه بیشتر از همه به این سردر گمی و نابسامانی واکنش نشان می دهد اقتصاد است. کسب و کار. پس انداز. انباشت. سرمایه گذاری و رشد اقتصادی نیازمند ثبات سیاسی. انظباط مالی و اجرای برنامه های کوتاه مدت و دراز مدت اقتصادی است. مدت ها است مرکز آمار. بانک مرکزی و ارگان های دیگر بویژه نهاد های نظارتی گزارش های اقتصادی و ارقام واقعی را منتشر نمی کنند. میزان بیکاری. تورم و رشد اقتصادی روشن و شفاف نیست و هر کسی با توجه به وابستگی گروهی خود تعریف تازه و در مواردی بسیار انحرافی از واژه های اقتصادی می دهد. گاهی گزارش کمسیون های مختلف مجلس وخامت اوضاع را نشان می دهد. اقتصاد و امکانات مالی کشور از سوی این رژیم و دوستانش به یغما رفته است. بر اساس گزارش کمسیون اقتصادی مجلس بیش از 7 میلیون پرونده بدهی معوقه به بانک ها تا شهریور 89 ثبت شده و مقدار آن از 33 هزار میلیارد تومان تجاوز می کند. بخشی از این مبلغ هنگفت به طرح های زود بازده داده شده که به گفته ثروتی نماینده مجلس و عضو کمسیون برنامه و بودجه عملکرد این طرح ها بین سال های 84 تا 88 زیر 50 در صد بوده و میزان اشتغال هم در آنها که یک میلیون 300 هزار شغل پیش بینی شده بود از 900 هزار تجاوز نکرده است. این نماینده تعداد بیکاران را در کشور بیش از 4 میلیون نفر و رتبه کشور را در فضای کسب و کار در جهان در ردیف 137 می داند. مقامات جمهوری اسلامی بویژه احمدی نژاد با گفتار پر رمز و راز و کرشمه های منحصر به فرد خود اوضاع و فضایی تصویر می کند که گویا مردم ایران در بهشت زندگی می کنند و باید شکر گزار نظام باشند!
اوضاع اقتصادی ایران به شدت تیره و تار است. با آنکه افزایش قیمت نفت با توجه به شرایط جهانی روز افزون است ایران توانایی افزایش تولید نفت را ندارد و میزان صادرات آن رو به کاهش است. زیرا سرمایه گزاری های خارجی همراه با تکنولوژی پیشرفته وارد این بخش مهم در اقتصاد کشور نمی شود. بر اساس گزارش شرکت نفت بیش از 90 درصد از پروژه های نفتی با بحران و بیش از 50 درصد پروژه ها متوقف شدند. حمید حسینی رئیس اتحادیه صادر کنندگان نفت. گاز و محصولات پتروشیمی به ایسنا می گوید. چین خرید نفت ایران را از 400 هزار بشکه به 200 هزار بشکه کاهش داده است. تحریم های شورای امنیت سازمان ملل بخش مهمی از اقتصاد و نظام بانکی را فلج کرده است. کشتی ها مورد بازرسی و ورود و خروج کالا و خدمات به شدت کنترل می شود و هزینه ها را به سرعت بالا می برد. با قطعنامه 1929 برخی از شرکت های حقیقی و حقوقی مجبور به ترک ایران شدند. برخی حساب های بانکی اشخاص و صرافی ها مسدود شد. با تحریم صدور بنزین به کشور بیشترین صدمه به صنایع پتروشیمی وارد شد که قدمت چندین ساله دارد و بخشی از صادرات کشور را تشکیل می دهد. دولت برای جبران کمبود بنزین به صنایع پتروشیمی روی آورد و تولید بنزین را آغاز کرد. بنزین تولید شده در این صنایع همراه با هزینه بالا برای سلامتی انسان ها بسیار خطرناک است. کاتوزیان و عسگر جلالیان از نمایندگان مجلس و عضو کمسیون انرژی به دفعات خطر تولید و مصرف این بنزین را گوشزد کرده اند. در این میان وزارت بهداشت و کادر های علمی و پزشگی دانشگاه ها هم به کیفیت بنزین اشاره کرده سرطان زا بودن آن را اعلان کردند. ولی دولت سیاست های خود را بدون توجه به منافع عمومی پیش می برد و به دروغ پردازی های خود ادامه می دهد.
اوضاع در بخش کار و کارگری رو به وخامت است. هر روز بر تعداد بیکار ها افزوده می شود. 70 در صد از جمعیت کشور زیر 30 سال است. مرکز آمار بیکاری در بین جوانان را بیش از 26 درصد گزارش می دهد. برخی از نمایندگان مجلس میزان بیکاری در بین جوانان را خیلی بیشتر از این ارقام می دانند. با آنکه سال ها است در صد دختران بیش از پسران در دانشگاه ها است. تنها 13 درصد از زنان مشغول کار هستند و ایران در جهان در رتبه 116 قرار دارد( به گزارش ایلنا). با افزایش واردات مراکز تولیدی یکی بعد از دیگری تعطیل می شوند. اقتصاد با رکود بی سابقه ای روبرو است. همراه با رکود افزایش قیمت ها روز افزون است. هنوز آثار اجرای طرح یارانه ها خود را در بازار و بخش های دیگر اقتصادی نشان نداده است. در آینده نزدیک با دریافت برگه های پرداختی. عصیان و طغیان و تمرد از پرداخت ها آغاز خواهد شد. طبقه کارگر و زحمتکش که در حاشیه شهر های بزرگ زندگی می کنند و در معرض خطر اخراج و بیکاری قرار دارند بیشتر از دیگران زیر فشار و ظلم سیاست های اقتصادی این رژیم اند. رژیم ضد کارگری با تمام توان با نهاد های کارگری و سندیکا های مستقل مبارزه می کند. عبدالرضا شیخ الاسلام وزیر کار دولت به اصطلاح مهر ورز و عدالت پرور با هرگونه افزایش دستمزد ها به شدت مخالفت می کند و آن را باعث تورم می داند. محمد رضا فرزین مسئول و سخنگوی اجرای طرح یارانه ها هم با افزایش دستمزد ها به خاطر تورم زا بودن مخالفت می کند. شمس الدین حسینی وزیر اقتصاد و دارایی پا را فراتر گذاشته می گوید . باید نظام تعیین سالانه حداقل دستمزد حذف شود و توافق فردی میان کارگر و کارفرما جای آن را بگیرد. ایشان در شرایطی این سخنان را بر زبان می آورند که دولت با تمام توان و نیرو های سرکوبگرش پشتیبان کار فرمایان و تحمیل شرایط بر کارگران است. کارگران از حق تشکل محروم و قدرت چانه زنی و رقابت ندارند. افزایش حداقل دستمزد از 303 هزار تومان به 330 هزار تومان( افزایش 9 درصدی) نشانگر این واقعیت تلخ در جامعه است که میزان افزایش آن خیلی پائین تر از میزان تورم است. این مقدار خیلی پائین از خط مطلق فقر در کشور بویژه در شهر های بزرگ است. بانک مرکزی متوسط هزینه زندگی برای خانواده 4 نفره را در شهر ها بیش از یک میلیون و 200 هزار تومان تعیین کرده و با حذف یارانه ها این مقدار افزایش پیدا خواهد کرد.
بحران در همه حوزه های اقتصادی خود را نشان می دهد و تحریم های اقتصادی و سیاسی از سوی شورای امنیت سازمان ملل و کشور های پیشرفته جهان که به صورت جمعی و یا یک جانبه اتخاذ کرده اند این بحران را تشدید کرده. جامعه بسوی انفجار پیش می رود. شاید بتوان برای مدت کوتاهی با کار برد زور. ارعاب و خشونت از آن پیش گیری کرد ولی نمی توان با تبلیغات دروغین از آن رخداد بزرگ در آینده پیشگیری کرد. جامعه جوان ایران با بهره گیری از دستآورد های بشری در همه زمینه ها خواهان تغییر و رهایی از نظام کهن. ارتجاعی و عقب مانده است. مردم بویژه جوانان این خواست خود را در هر فرصتی با پذیرش همه خطرات نشان داده و به نمایش گذارده اند.
خامنه ای رهبر جمهوری اسلامی با آغاز سال 1390 خورشیدی بار دیگر در تلویزیون خود که ریاست آن را انتخاب می کند ظاهر شد به تعریف و تمجید از نظام و دستآورد های علمی آن پرداخت. در بخشی از سخنانش گفت. جمهوری اسلامی با یک درصد از جمعیت جهان 11 درصد از علوم و دستآورد های علمی را آفریده و تبلیغات خود را در این راستا ادامه داد. این در حالی است که آثاری از این پیشرفت های علمی در درون و برون کشور به چشم نمی خورد. گاهی تلاش های فردی ایرانیان در گوشه و کنار دنیا با دستآورد های علمی قابل تقدیر و مایه ی دلگرمی است. ایران در صدور نیروی انسانی بویژه در فرار مغز ها مقام اول را در دنیا دارد و بیشترین برندگان المپیاد های علمی از کشور خارج می شوند. رهبر جمهوری اسلامی با نا امیدی و ترس از خشم جوانان بیکار سال 90 خورشیدی را سال جهاد اقتصادی نامید. و گفت باید با حرکت جهاد گونه کار کرد! ولی چگونگی آن را بیان نکرد. در ایران سال ها است نهاد های نظارتی بر روند اقتصادی تعطیل و پنهان کاری بر آن حاکم شده است. دیوان محاسبات در گزارش های خود از انحراف دولت از عملکرد بودجه و واریز نشدن میلیارد ها دلار به حساب ذخیره ارزی سخن می گوید. آخرین مبلغ 12 میلیارد دلار گزارش شده است. عدم شفافیت. رواج دروغ و خرافات. دزدی های کلان. تشنج سیاسی. بگیر و ببند های روزانه و عدم دسترسی پژوهشگران به آمار و داده های واقعی اقتصاد و ماجراجویی در سیاست خارجی مانع از رشد اقتصادی و سرمایه گذاری است. دلار ارزان فرار سرمایه را تشویق می کند. در این شرایط سخن از رشد اقتصادی و یا جهاد اقتصادی بیهوده و بی فایده است. جهاد اقتصادی نیازمند همبستگی ملی و همکاری همگانی بویژه واحد های ملی است. اوضاع کنونی اقتصاد سال ترس. سال فقر و بیکاری گسترده. سال ورشکستگی. سال ناتوانی دولت در اداره کشور و سال توفان سهمگین اقتصادی وعصیان و خروش همگانی را نوید می دهد...
mhyahyai@yahoo.com
فرايند دموكراسى، جامعه مدنى بدون خشونت
نیکروز اولاد اعظمی
" ايران جز از طريق دموكراسى و غير از عدالت اجتماعى، با رويه ديگرى اصلاح و اداره نمى شود" محمد مصدق
دموکراسی:
دموكراسى پارادایمی از آرایش و نظام سياسى است كه موقعيت شهروندان را در امر مشاركت سياسى و انتخاب كردن و انتخاب شدن تضمين مى نمايد. الگوى اجتماعى و سبك زندگى اى است كه تابع هنجارهاى اخلاقى-مدنى و این هنجارها معطوف به تكثرگراىی می باشند. شايسته سالارى،تواضع اخلاقى و آتش احسان را در دل برافروختن و شعله آز را خاموش كردن، اهم ویژه آن هستند. نظام اخلاقى و رفتار سياسى-اجتماعى اين نوع الگو و سبك زندگى تابع هنجارهايى است كه در درون خود مكانيسم توليد ارزشهاى نو متناسب با دستاوردهاى فكرى و عملى را دارا است بعبارت ديگر انسان كه صاحب توليد انديشه است شيوه زندگى خود را در این الگو بر مى گزيند و ضمن تأثير گذاری بر آن از آن متأثر نیز می شود. و این ظرفیت برآمد نیرویی است که با خرد گرایی انسان نوین پیوند ناگسستنی دارد و بواسطه همین پیوند بستر دموکراتیک شدن دموکراسی* مهیا و از ایستایی آن ممانعت بعمل می آید.
جامعه مدنى:
بنيان جامعه مدنى بدون خشونت را منطق گفتگو تشكيل مى دهد و شرط پيشروى به سوى دموكراسى التزام به اين منطق به مثابه خرد جمعى و رابطه هنجارى بين كنشگران است. مبانی منطق گفتگوی جامعه مدنی، نفی فراگفتمانی سنتی_دینی است.
جامعه مدنى در عين حال قلمرو استقلال و مسئوالیت شخصى فراى اتوريته هرمى به مفهوم سنتى آن است و با رشد و نضج بورژوازى و داد و ستد هاى اقتصادى و تحولات اجتماعى ناشى از آن وسعت فراگير پيدا كرد كه نقش و تأثير انقلاب تكنولوژى-ديجيتالى عصر كنونى در شتاب گيرى اين فرايند برای کشورهای دارای جامعه مدنی ضعیف تعيين كننده شد است. ارتباط شهروندان از طریق شبکه های مرتبط به تکنولوژی های پیشرفته متعارف کنونی، کمک مؤثری به تسریع گفتمان ها در زمینه های گوناگون نموده است.
ويژه گى برجسته فرايند تحولى جامعه مدنى خارج شدن تدريجى مسؤليت اجتماعى شهروندان از حيطه نفوذ حكومت و دین و مهيا شدن فضا براى مشاركت سياسى كه به تحديدمديريت سياسى سنتى و مشروعيت زدايى آن مى انجامد، امكان شكلگيرى نهاد دولت بر مبانى ارزشها و نيازهاى جامعه مدنى را قوت می بخشید.
تسلط تمام عيار و كنترل حكومت بر ساختار جامعه مدنى در نظامات ماقبل سرمايه دارى همان اصل شهروندان بى مسؤال و بى حقوقى است كه بقاياى آن همچنان در جامعه ما عمل مى كند ضمن اينكه تداوم آن با قشربندى هاى جديد اجتماعى سست شده است، در واقع نوعى تنازع بر سر كسب مسؤليت شهروندى از سوى شهروندان و يا ادامه كنترل دستگاه قدرت بر آن مابين نهاد حكومت و ملت همچنان در جريان است. برآمد جنبش سبز از همين نزاع حكايت دارد.
خشونت:
خشونت يعنى اعمال قدرت نفوذ بوسيله ابزارهاي خشنونت كه باعث رنج فيزيكى انسان شده و آسايش او را سلب كند نظير شكنجه جسمى و آزرده كردن روح انسان، بطور كلى خشونت در دو وجه قابل توضيح است خشونت فيزيكى و روحى، خشونت كلامى، توهين و افترا به مخالفان نظرى از جمله مصداق خشونت كلامى است و از فقدان ظرفيت تحمل ديگرانديشان سرچشمه مى گيرد.
جمهورى اسلامى نمادى از خشونت در وجه آزار فيزيكى و كلامى در حق مخالفان خود است. تزوير و ريا، تملق و چاپلوسى بر سرسراى حاكمان كه امروزه رواج دارد از زائده هاى اعمال خشونت فيزيكى و كلامى است و نيز براى تداوم زندگى مادى، تن دادن به چنين خفت و خوارى و مطامع حاكمان در جمهورى اسلامى به رسمى معمول و عریان در آمده است. در ايران بسيارى در قبال پاداش حكومتى به اجيرشدگان حكومت مبدل شده و نقش سركوبگرانه اى در قبال هموطنان خود ايفا مى كنند، در حاليكه در جوامع مدرن قدرت ابزار خشونت در جهت تأمين امنيت عمومى شهروندان قرار دارد.
با توضیح مختصر در باره این سه ویژه گی یعنی روش خشونت عاطف بر نظامات استبدادی مشروعیت یافته از ایدئولوژیک جزمی و معیار دینی بر مناسبات حوزه عمومی، و جامعه مدنی غیر خشونت و عرفی و همچنین دموکراسی، موضوع سطور را رقم می زنیم.
فرايند دموكراسى بنابر ذاتش متكى به جامعه مدنى غير خشونت است در واقع جامعه مدنى ركن ركين دموكراسى است، بنابراين دموكراسى در ساختار جامعه مدنى غير خشونت و شهروندان داراى اخلاق و رفتارمدنی عرفی قابل حصول است و با نظام باورها كه تجلى روح جامعه مدنى اند بوسيله كنشگران آن در شكل رفتارى و در سطوح ارزشى خاص و معين كه بر شالوده هاى آن نظام سياسى استوار مى گردد، هماهنگى دارد.
دموكراسى بر اصل مشاركت شهروندان در سیر فضای سياسى تكيه دارد و به قدرت محدود گروهاى اجتماعى و خرده فرهنگ ها كه به حساب نمى آمدند فضاى عرض اندام مى بخشد.
فرايند دموكراسى بدون توافقات و سازشهاى گروهاى متخاصم سياسى(آشتی ملی) در چشم انداز دور و نزديك ناممكن است تمام دموكراسى هاى موجود داراى چنين فرايندهايى از سازشها و توافقات بوده اند نمونه هاى فراوانى از كشورها را مى توان يافت كه مشمول چنين فرايندهايى واقع شدند و راه دموكراسى را برگزيده اند: آفريقاى جنوبى، توافق ضمنى حكومت و مخالفين در برزيل، مذكرات نيروهاى درگير در لهستان و چكسلواكى و يا توافق بر سر قانون اساسى جديد و شركت نيروهاى مختلف در مجلس مؤسسان در اسپانيا و غيره نمونه هاى روشن توافقات و سازشهاى نيروهاى درگير سياسى بوده است كه راه دموكراسى را در اين كشورهاهموار ساخت.
دموكراسى وقتى نهادينه مى شود كه هنجارها و ساختارهاى دموكراتيك مورد مقبوليت عمومى واقع شوند و اين به معناى كليت جامعه مدنى از پويندگى نهادها و سازمانها و تشكيلات در راستاى فعال شدن شهروندان در امورات مربوط به خود است. بافت پر قوام جامعه مدنى هنگامى چهره بر مى تابد كه شهروندان در قبال سرنوشت خود، مستقيمأ مسؤليت پذيرفته و در اين زمينه ايفاى نقش كنند و به جاى اجراى تكاليف ديكته شده از سوى مستبدان در پى کسب حق باشند.
ابعاد ارزشمند دموكراسى در سير تطور و تكامل، بُعد دموكراتيك آن است و اين بُعد همان فرهنگ مداراجویی و تكثر ديدگاه ها یی است كه بر آرمان های جاودانه بشر يعنى آزادى و عدالت اجتماعى استوار است. اين آرمان بر همبستگى اجتماعى ای نظر دارد که مضمون آن، انسان دارای حق نه صرفأ مکلف می باشد، بر خلاف سيستم سياسى و نظام فكرى-دینی ای كه صرف مكلف بودن انسان،بی پرسشگری و چشم پوشی از حق شهروندی را عین همبستگی می انگاراند
دموكراسى شركت خردمندانه همه ى شهروندان در سرنوشت خود جهت كسب آزادى هاى فردى و نهادينه شدن فرديت در جامعه است، اراده سياسى جامعه در نظام هاى دموكراتيك به دليل وجود فرهنگ غير خشونت و زبان سازش و مصالحه در عين تنوعات فكرى و ديدگاه ها، از مشروعيت عمومى با هدف تحقق يابى به اميال ها و آرزوهاى انسان برخوردار است. در سيستم دموكراتيك شهروندان جهت عزل و نصب نمايندگان خود داراى حيطه گسترده اى از مانور می باشند در حاليكه در حكومت هاى مستبد و ديكتاتورى اين عزل و نصب ها بواسطه اميال هاى مطامع گرانه و منافع اقليت حاكمان صورت مى پذيرد.
پاسخ گويى و شفاف سازى:
پاسخ گويى و شفاف سازى وجه جداناپذير و مصداق بر نظامات دموكراتيك است. نظامى كه بواسطه قدرت جامعه مدنى مدارا جو پايه ريزى شود هم داراى مشروعيت است و هم پاسخگو به جامعه مدنى.
ارشهاى مدنى دموكراسى، اخلاق مسالمت جو و فضيلت اخلاقى و بی باوری بر حقارت و صغارت انسان است. شاخص بر جسته دموكراسى ها خصلت دگرديسى و پالايش به منظور پويش نگرش براى فراهم شدن اصلاحات دائمى در جامعه است از اينرو مكانيسم پويايى دموكراسى در تحرك بلا فصل آن است، اين تحرك داراى تأثيرات متقابل است يعنى هم شعور انسان از آن متأثر است و هم انسان امكان هر چه بيشتر دموكراتيك كردن دموكراسى را مى يابد.
اگرچه دموكراسى هاى موجود بعنوان نوعى از الگوى اجتماعى و سیاسی با برخى بحران هاى ارزشى در زمينه هايى مواجه شده اند ( كه بحث اين نوشته نيست) اما بهر حال همچنان داراى پتانسيل نيرومند درونى جهت پالايش خود است و اين از عقلانيت تحول پذیری آن سرچشمه مى گيرد. برابرى حقوق مدنى و سياسى از هر گروه اجتماعى و اقوام و خورده فرهنگ هاى موجود شرايط را براى پارادايم هاى فکری و گفتگويى به جهت گفتمان هاى جديد مهيا مى سازد و اين همان توان برجسته دموكراسى است كه موجب تعميق گفتگو ها به جاى متوصل شدن به خشونت ناشى از ايدئولوژيك هاى جزمى و مذهبى در جامعه مى شود.
موانع و مشكلات روند دموكراسى در ايران:
موانع و مشكلات، تاريخى و عديده اند و ريشه فرهنگى، تاريخى و اقتصادی دارند. اقتصاد ايران عليرغم برخى شكوفايى ها دردورانى از تاريخ اين كشور در مجموع اقتصادى كاملأ بيمار بوده است. مى دانيم كه اقتصاد سرمايه دارى در غرب پس از نضج خود مفاهيم و مصداق هاى جديدى را براى انسان به دنبال داشته است، نظام سرمايه دارى براى رشد و تكامل خود نيازمند به مناسبات جديد اجتماعى و حقوقى در شكل حقوق فردى و "فرديت" بوده است اين مناسبات جديد با ظهور نظام شهروندى به اوج تكاملى خود رسيد و موجب ساختار حقوقى جديد شد و در جامعه بسط پيدا كرد از اين تاريخ به بعد مسئوليت پذيرى شهروندى در اروپا و غرب متداول گشت و همه ى ابعاد جامعه را در بر گرفت. چنين مناسباتى از سرمايه دارى در ايران بوجود نيآمد و به تبع نمى توانست مفاهيم و مصداق هايى كه گواه بر شرايط جديد زندگى و تفكيك مسئوليت نهاد دولت و ملت باشد، بوجود آيد. بنابراين با تداوم و استمرار نظامات پيشين، بى كفايتى نظام سياسى مستحكم و سايه ابر سياه مانع تابش آفتاب آرامش بر زمین ایران شد و بدینسان آسايش جسم و روح ايرانيان سائیده شد.
فرهنگ كه نوع رفتارها و سطح آنست مانند وضعيت اقتصادى در ایران شكوفا و تعالى نيافت. اين فرهنگ به حد پرسشگرى و روش گفتگو روان نشد تا ديدگاه ها و پارادايم ها به نقطه ى گفتمانى رسند.
اگر بپذيريم كه فرهنگ(رفتارها، هنجارها، باورها، آيين ها....) بیان كننده نوع رفتارى و گویای سطح كنش اجتماعى است در اينصورت طبيعى بود كه نظام بى كفايت سياسى ایران بر همین فرهنگی تداوم يابد که بی کفایتی ذات آن بود، یعنی قائم به ذات.
دشوارى هاى اقتصادى تاریخی ایران، و امروزه که با اقتصاد تك محصولى و آثار مخرب آن دست و پنجه نرم می كنيم موجب فراهم شدن فضا و عنصر فرهنگی ای شد که با معیارهای عرفی عقل عمل فاصله دوری داشت،بنابراين بر چنين بسترى نمى توانست تحولات ساختارى به مثابه شكل دهى جامعه مدنى به عنوان ركن ركين دموكراسى پا بگيرد.از اينرو شمشير داموكلس مناسبات خشونت فيزيكى و كلامى بر فرق سر ایران به مشروعيت خود ادامه داد و هم اكنون ما شاهد و ناظر بر بقاياى آن هستيم. انقلاب مشروطيت، جنبش ملى شدن صنعت نفت و انقلاب ٥٧ ضمن اينكه بيان حق و حقوق فردى و اجتماعى ما بوده است اما در پستو خانه اش خشونت نهان و نهادینه شده تاریخی وجود داشت زيرا استخوان بندى جامعه مدنى به مثابه تغيير رفتار مدنی و عبور از خشونت در این سه دوره ممتد محكم نشده بود و شکست هر سه آنها بر اصل رفتار خشونت ممکن گشت.
اما در عين حال و با وجود مصائب تاريخى قسمأ بر شمرده شده، جامعه ايران اندك اندك پا در ركاب تحولات ساختارى گذاشت كه مى توان به نيروى انسانى و ضرورت شرايط بازسازى آن، پیدایش و وجودطبقه متوسط، ضريب بالاى در صد باسوادى، روند تعديل فكرى و متعاقب آن مراجعه و مقبوليت به روش عقل نقاد در عين نفى ايدئولوژيك هاى جزمگرا، در جستجو و تلاش براى دسيابى به حق و دور شدن از مكلف به اجراى دستورات و فرامين اقليتى قدرت مدار و دينى، كه همه اين مفاهيم و مصاديق منجر به تقويت جامعه مدنى اعتدال مدار در تقويت عنصر دموكراسى در جامعه شده، اشاره نمود. و این فضاى نوينى را ايجاد نمود كه جنبش سبز از آن متولد يافت. آينده دموكراسى ايران بر همين مفاهيم و مصاديق جنبش سبز رقم خواهد خورد و به نزاع تاریخی مابین تجدد و سنت در کارکرد خشونت آن نقطه پایان خواهد بخشید.
*این واژه را گیدنز در اندیشه راه سوم با اشاره به برخی نارسایی های دموکراسی های موجود و بحران ارزشی سوسیال دموکراسی مطرح نمود.
نیکروز اولاد اعظمی
niki_olad@hotmail.com
بنيان جامعه مدنى بدون خشونت را منطق گفتگو تشكيل مى دهد و شرط پيشروى به سوى دموكراسى التزام به اين منطق به مثابه خرد جمعى و رابطه هنجارى بين كنشگران است. مبانی منطق گفتگوی جامعه مدنی، نفی فراگفتمانی سنتی_دینی است.
جامعه مدنى در عين حال قلمرو استقلال و مسئوالیت شخصى فراى اتوريته هرمى به مفهوم سنتى آن است و با رشد و نضج بورژوازى و داد و ستد هاى اقتصادى و تحولات اجتماعى ناشى از آن وسعت فراگير پيدا كرد كه نقش و تأثير انقلاب تكنولوژى-ديجيتالى عصر كنونى در شتاب گيرى اين فرايند برای کشورهای دارای جامعه مدنی ضعیف تعيين كننده شد است. ارتباط شهروندان از طریق شبکه های مرتبط به تکنولوژی های پیشرفته متعارف کنونی، کمک مؤثری به تسریع گفتمان ها در زمینه های گوناگون نموده است.
ويژه گى برجسته فرايند تحولى جامعه مدنى خارج شدن تدريجى مسؤليت اجتماعى شهروندان از حيطه نفوذ حكومت و دین و مهيا شدن فضا براى مشاركت سياسى كه به تحديدمديريت سياسى سنتى و مشروعيت زدايى آن مى انجامد، امكان شكلگيرى نهاد دولت بر مبانى ارزشها و نيازهاى جامعه مدنى را قوت می بخشید.
تسلط تمام عيار و كنترل حكومت بر ساختار جامعه مدنى در نظامات ماقبل سرمايه دارى همان اصل شهروندان بى مسؤال و بى حقوقى است كه بقاياى آن همچنان در جامعه ما عمل مى كند ضمن اينكه تداوم آن با قشربندى هاى جديد اجتماعى سست شده است، در واقع نوعى تنازع بر سر كسب مسؤليت شهروندى از سوى شهروندان و يا ادامه كنترل دستگاه قدرت بر آن مابين نهاد حكومت و ملت همچنان در جريان است. برآمد جنبش سبز از همين نزاع حكايت دارد.
خشونت:
خشونت يعنى اعمال قدرت نفوذ بوسيله ابزارهاي خشنونت كه باعث رنج فيزيكى انسان شده و آسايش او را سلب كند نظير شكنجه جسمى و آزرده كردن روح انسان، بطور كلى خشونت در دو وجه قابل توضيح است خشونت فيزيكى و روحى، خشونت كلامى، توهين و افترا به مخالفان نظرى از جمله مصداق خشونت كلامى است و از فقدان ظرفيت تحمل ديگرانديشان سرچشمه مى گيرد.
جمهورى اسلامى نمادى از خشونت در وجه آزار فيزيكى و كلامى در حق مخالفان خود است. تزوير و ريا، تملق و چاپلوسى بر سرسراى حاكمان كه امروزه رواج دارد از زائده هاى اعمال خشونت فيزيكى و كلامى است و نيز براى تداوم زندگى مادى، تن دادن به چنين خفت و خوارى و مطامع حاكمان در جمهورى اسلامى به رسمى معمول و عریان در آمده است. در ايران بسيارى در قبال پاداش حكومتى به اجيرشدگان حكومت مبدل شده و نقش سركوبگرانه اى در قبال هموطنان خود ايفا مى كنند، در حاليكه در جوامع مدرن قدرت ابزار خشونت در جهت تأمين امنيت عمومى شهروندان قرار دارد.
با توضیح مختصر در باره این سه ویژه گی یعنی روش خشونت عاطف بر نظامات استبدادی مشروعیت یافته از ایدئولوژیک جزمی و معیار دینی بر مناسبات حوزه عمومی، و جامعه مدنی غیر خشونت و عرفی و همچنین دموکراسی، موضوع سطور را رقم می زنیم.
فرايند دموكراسى بنابر ذاتش متكى به جامعه مدنى غير خشونت است در واقع جامعه مدنى ركن ركين دموكراسى است، بنابراين دموكراسى در ساختار جامعه مدنى غير خشونت و شهروندان داراى اخلاق و رفتارمدنی عرفی قابل حصول است و با نظام باورها كه تجلى روح جامعه مدنى اند بوسيله كنشگران آن در شكل رفتارى و در سطوح ارزشى خاص و معين كه بر شالوده هاى آن نظام سياسى استوار مى گردد، هماهنگى دارد.
دموكراسى بر اصل مشاركت شهروندان در سیر فضای سياسى تكيه دارد و به قدرت محدود گروهاى اجتماعى و خرده فرهنگ ها كه به حساب نمى آمدند فضاى عرض اندام مى بخشد.
فرايند دموكراسى بدون توافقات و سازشهاى گروهاى متخاصم سياسى(آشتی ملی) در چشم انداز دور و نزديك ناممكن است تمام دموكراسى هاى موجود داراى چنين فرايندهايى از سازشها و توافقات بوده اند نمونه هاى فراوانى از كشورها را مى توان يافت كه مشمول چنين فرايندهايى واقع شدند و راه دموكراسى را برگزيده اند: آفريقاى جنوبى، توافق ضمنى حكومت و مخالفين در برزيل، مذكرات نيروهاى درگير در لهستان و چكسلواكى و يا توافق بر سر قانون اساسى جديد و شركت نيروهاى مختلف در مجلس مؤسسان در اسپانيا و غيره نمونه هاى روشن توافقات و سازشهاى نيروهاى درگير سياسى بوده است كه راه دموكراسى را در اين كشورهاهموار ساخت.
دموكراسى وقتى نهادينه مى شود كه هنجارها و ساختارهاى دموكراتيك مورد مقبوليت عمومى واقع شوند و اين به معناى كليت جامعه مدنى از پويندگى نهادها و سازمانها و تشكيلات در راستاى فعال شدن شهروندان در امورات مربوط به خود است. بافت پر قوام جامعه مدنى هنگامى چهره بر مى تابد كه شهروندان در قبال سرنوشت خود، مستقيمأ مسؤليت پذيرفته و در اين زمينه ايفاى نقش كنند و به جاى اجراى تكاليف ديكته شده از سوى مستبدان در پى کسب حق باشند.
ابعاد ارزشمند دموكراسى در سير تطور و تكامل، بُعد دموكراتيك آن است و اين بُعد همان فرهنگ مداراجویی و تكثر ديدگاه ها یی است كه بر آرمان های جاودانه بشر يعنى آزادى و عدالت اجتماعى استوار است. اين آرمان بر همبستگى اجتماعى ای نظر دارد که مضمون آن، انسان دارای حق نه صرفأ مکلف می باشد، بر خلاف سيستم سياسى و نظام فكرى-دینی ای كه صرف مكلف بودن انسان،بی پرسشگری و چشم پوشی از حق شهروندی را عین همبستگی می انگاراند
دموكراسى شركت خردمندانه همه ى شهروندان در سرنوشت خود جهت كسب آزادى هاى فردى و نهادينه شدن فرديت در جامعه است، اراده سياسى جامعه در نظام هاى دموكراتيك به دليل وجود فرهنگ غير خشونت و زبان سازش و مصالحه در عين تنوعات فكرى و ديدگاه ها، از مشروعيت عمومى با هدف تحقق يابى به اميال ها و آرزوهاى انسان برخوردار است. در سيستم دموكراتيك شهروندان جهت عزل و نصب نمايندگان خود داراى حيطه گسترده اى از مانور می باشند در حاليكه در حكومت هاى مستبد و ديكتاتورى اين عزل و نصب ها بواسطه اميال هاى مطامع گرانه و منافع اقليت حاكمان صورت مى پذيرد.
پاسخ گويى و شفاف سازى:
پاسخ گويى و شفاف سازى وجه جداناپذير و مصداق بر نظامات دموكراتيك است. نظامى كه بواسطه قدرت جامعه مدنى مدارا جو پايه ريزى شود هم داراى مشروعيت است و هم پاسخگو به جامعه مدنى.
ارشهاى مدنى دموكراسى، اخلاق مسالمت جو و فضيلت اخلاقى و بی باوری بر حقارت و صغارت انسان است. شاخص بر جسته دموكراسى ها خصلت دگرديسى و پالايش به منظور پويش نگرش براى فراهم شدن اصلاحات دائمى در جامعه است از اينرو مكانيسم پويايى دموكراسى در تحرك بلا فصل آن است، اين تحرك داراى تأثيرات متقابل است يعنى هم شعور انسان از آن متأثر است و هم انسان امكان هر چه بيشتر دموكراتيك كردن دموكراسى را مى يابد.
اگرچه دموكراسى هاى موجود بعنوان نوعى از الگوى اجتماعى و سیاسی با برخى بحران هاى ارزشى در زمينه هايى مواجه شده اند ( كه بحث اين نوشته نيست) اما بهر حال همچنان داراى پتانسيل نيرومند درونى جهت پالايش خود است و اين از عقلانيت تحول پذیری آن سرچشمه مى گيرد. برابرى حقوق مدنى و سياسى از هر گروه اجتماعى و اقوام و خورده فرهنگ هاى موجود شرايط را براى پارادايم هاى فکری و گفتگويى به جهت گفتمان هاى جديد مهيا مى سازد و اين همان توان برجسته دموكراسى است كه موجب تعميق گفتگو ها به جاى متوصل شدن به خشونت ناشى از ايدئولوژيك هاى جزمى و مذهبى در جامعه مى شود.
موانع و مشكلات روند دموكراسى در ايران:
موانع و مشكلات، تاريخى و عديده اند و ريشه فرهنگى، تاريخى و اقتصادی دارند. اقتصاد ايران عليرغم برخى شكوفايى ها دردورانى از تاريخ اين كشور در مجموع اقتصادى كاملأ بيمار بوده است. مى دانيم كه اقتصاد سرمايه دارى در غرب پس از نضج خود مفاهيم و مصداق هاى جديدى را براى انسان به دنبال داشته است، نظام سرمايه دارى براى رشد و تكامل خود نيازمند به مناسبات جديد اجتماعى و حقوقى در شكل حقوق فردى و "فرديت" بوده است اين مناسبات جديد با ظهور نظام شهروندى به اوج تكاملى خود رسيد و موجب ساختار حقوقى جديد شد و در جامعه بسط پيدا كرد از اين تاريخ به بعد مسئوليت پذيرى شهروندى در اروپا و غرب متداول گشت و همه ى ابعاد جامعه را در بر گرفت. چنين مناسباتى از سرمايه دارى در ايران بوجود نيآمد و به تبع نمى توانست مفاهيم و مصداق هايى كه گواه بر شرايط جديد زندگى و تفكيك مسئوليت نهاد دولت و ملت باشد، بوجود آيد. بنابراين با تداوم و استمرار نظامات پيشين، بى كفايتى نظام سياسى مستحكم و سايه ابر سياه مانع تابش آفتاب آرامش بر زمین ایران شد و بدینسان آسايش جسم و روح ايرانيان سائیده شد.
فرهنگ كه نوع رفتارها و سطح آنست مانند وضعيت اقتصادى در ایران شكوفا و تعالى نيافت. اين فرهنگ به حد پرسشگرى و روش گفتگو روان نشد تا ديدگاه ها و پارادايم ها به نقطه ى گفتمانى رسند.
اگر بپذيريم كه فرهنگ(رفتارها، هنجارها، باورها، آيين ها....) بیان كننده نوع رفتارى و گویای سطح كنش اجتماعى است در اينصورت طبيعى بود كه نظام بى كفايت سياسى ایران بر همین فرهنگی تداوم يابد که بی کفایتی ذات آن بود، یعنی قائم به ذات.
دشوارى هاى اقتصادى تاریخی ایران، و امروزه که با اقتصاد تك محصولى و آثار مخرب آن دست و پنجه نرم می كنيم موجب فراهم شدن فضا و عنصر فرهنگی ای شد که با معیارهای عرفی عقل عمل فاصله دوری داشت،بنابراين بر چنين بسترى نمى توانست تحولات ساختارى به مثابه شكل دهى جامعه مدنى به عنوان ركن ركين دموكراسى پا بگيرد.از اينرو شمشير داموكلس مناسبات خشونت فيزيكى و كلامى بر فرق سر ایران به مشروعيت خود ادامه داد و هم اكنون ما شاهد و ناظر بر بقاياى آن هستيم. انقلاب مشروطيت، جنبش ملى شدن صنعت نفت و انقلاب ٥٧ ضمن اينكه بيان حق و حقوق فردى و اجتماعى ما بوده است اما در پستو خانه اش خشونت نهان و نهادینه شده تاریخی وجود داشت زيرا استخوان بندى جامعه مدنى به مثابه تغيير رفتار مدنی و عبور از خشونت در این سه دوره ممتد محكم نشده بود و شکست هر سه آنها بر اصل رفتار خشونت ممکن گشت.
اما در عين حال و با وجود مصائب تاريخى قسمأ بر شمرده شده، جامعه ايران اندك اندك پا در ركاب تحولات ساختارى گذاشت كه مى توان به نيروى انسانى و ضرورت شرايط بازسازى آن، پیدایش و وجودطبقه متوسط، ضريب بالاى در صد باسوادى، روند تعديل فكرى و متعاقب آن مراجعه و مقبوليت به روش عقل نقاد در عين نفى ايدئولوژيك هاى جزمگرا، در جستجو و تلاش براى دسيابى به حق و دور شدن از مكلف به اجراى دستورات و فرامين اقليتى قدرت مدار و دينى، كه همه اين مفاهيم و مصاديق منجر به تقويت جامعه مدنى اعتدال مدار در تقويت عنصر دموكراسى در جامعه شده، اشاره نمود. و این فضاى نوينى را ايجاد نمود كه جنبش سبز از آن متولد يافت. آينده دموكراسى ايران بر همين مفاهيم و مصاديق جنبش سبز رقم خواهد خورد و به نزاع تاریخی مابین تجدد و سنت در کارکرد خشونت آن نقطه پایان خواهد بخشید.
*این واژه را گیدنز در اندیشه راه سوم با اشاره به برخی نارسایی های دموکراسی های موجود و بحران ارزشی سوسیال دموکراسی مطرح نمود.
نیکروز اولاد اعظمی
niki_olad@hotmail.com
به یاد کسروی
رادمردی که گناهش پرخاش به شریعت بود (۱)
|
«آقای نواب گفت ما که دستمان به کسروی نمی رسد، بهتر است حالا که از دادگستری بیرون می آید قالش را بکنیم ... آن دوتن [برادران امامی] از جلو و بقیه از پشت سر وارد داگستری شدند ... خدا رحمت کند آقا جواد مظفری را، زیر صندلی میرود و با اسلحه سرد قال قضیه را می کنند ... از دادگستری که بیرون می آمدند، همه الله اکبر می گفتند.» (حسین اکبری مدّاح، حلبی ساز پیشین و از مدّاحان سرشناس در جمهوری اسلامی)۱
«نمونه های دیگری نیز می توان برشمرد که چگونه افراد سبّاب و مفتری جزایشان قتل بوده است... ارتداد یعنی روی برگرداندن از اسلام ...مجازات مرتد فطری طبق نظریه فقه شیعه امامیه، قتل است.... [فتوای خمینی برکشتن سلمان رشدی] فتوایی که مثل شمشیری از شجره مقدسه فقه اسلامی رویید و چشمان فتنه را از کاسه بیرون انداخت.» (سیّد عطاءالله مهاجرانی، روشنفکر دینی و نویسنده نقد توطئه آیات شیطانی)۲
شست و پنج سال پیش، در روز بیستم اسفند ۱۳۲۴، شادروان احمد کسروی تبریزی، پژوهشگری سرکش، مصلحی جسور و انسانی پارسا، به همراه منشی وفادارش حداد پور، به دست آدمکشان فداییان اسلام در کاخ دادگستری کشته شد. مگر کسروی جز از راه خامه توانایش، نگاه موشکافانه اش و تیزبینی پژوهشگرانه اش، گزند و آسیب دیگری به ملایان و خرافه پرستان رسانده بود که جزایش کشته شدن به تیغ درنده کسانی شد که حاج مهدی عراقی، از یاران نواب صفوی و آیت الله خمینی، با سربلندی و خودستایانه، آن ها را «اوباش و عربده کش های محلات»۳ می خواند؟
پاسخ را باید در همان گفته های یادشده از سید عطاءالله مهاجرانی یافت که اینک در سِلک شیفتگان حقوق بشر و گاه در کنار کافران فطری به سیر و سیاحت و سخنوری در سرزمین کفّار حربی مشغول اند و در همان حال شادمان، که کتاب «نقد توطئه آیات شیطانی» شان در پشتیبانی از «فتوای تاریخی امام خمینی» برکشتن سلمان رشدی، اینک به چاپ بیست و پنجم رسیده است! پاسخ را باید درآن اندیشه تباه فقهی جُست که کشتن مسلمان زاده ای را که فقیهان بگویند از دین برگشته و کافر فطری شده، روا می دارد و به کافر ملی (کافر زاده ای که مسلمان شده و سپس از دین برگشته) سه روز برای توبه زمان می دهد و پس از آن کشتن او را واجب می داند! دراین دیدگاه فقهی، هرمنبری «حاکم شرعی» که چند برگ از تلخیص المفتاح و بخش هایی از مختصرالنافع، شرایع و مکاسب خوانده باشد، می تواند داوری کند که فلان بخت برگشته ای که از نگاه او به ساحت مقدّس پیامبر اسلام و امامان شیعی اهانتی کرده، شاینده مرگ است.۴
شوربختا که برخی از «روشنفکران دینی» و نوآوران مسلمانی که از مدرنیته و دموکراسی هم سخن می گویند، دستکم تا امروز پشتیبان و توجیه گر چنین اندیشه و رفتار فرومایه ای بوده اند. شوربختا کسی از میان ایشان، بی پرده و آشکار نگفته که کشتن کسروی جنایت بوده و کشندگان کسروی، دسته ای تروریستی و آدمکش بوده اند؛ و بدون توسّل به «احتجاجات فقهی» و بی آنکه سخن را در ترمه «ضرورت های زمان» بپیجاند، ننوشته که برانگیختن مردم، یا فتوا به کشتن انسان ها دادن به پادافراه* برگشتن از دین، جنایتکارانه و بشرستیزانه است.٥
آن اندیشه فقهی که کشتن کسروی را به بهانه از دین برگشتن یا کفر و الحاد شاینده می دانست، سده ها پیش ازآن منصور حلاج را بردار کرده و عین القضات همدانی را در بوریایی سوزانده بود. همان اندیشه ای است که به چرخش خامه فقیهی که رحمت اسلامی را از زیرسایه درخت سیبی نوید داده بود، به کشتن هزاران جوان زندانی فرمان داد؛ همان است که جهانی را به کشتن نویسنده ای که آیاتی شیطانی نگاشته بود برانگیخت و شرمساری به ایرانیان ارمغان آورد. درباور به این داوری فقهی، کم یا بیش همه فقیهان و مجتهدان شیعی، از پشتیبانان ولایت مطلقه فقیه تا پرخاشگران به آن، هم رای اند. اگرهم زاویه ای در باورهایشان باشد، در اصل «واجب القتل» بودن مرتد یا از دین برگشته نیست، که در پذیرش توبه اواست! آیت الله اسدالله بیات زنجانی از مراجع تقلید هوادار اصلاحات و مخالف ولایت فقیه درباره کسی که از دین برگشته باشد می نویسد: «اگر مرتد فطری مرد باشد، به محض کافر شدن، همسرش از وی جدا میشود و احتیاجی به طلاق ندارد ... اموال و دارایی او نیز پس از پرداخت بدهی ها بین ورثه تقسیم میشود و اگر حاکم شرع مطّلع شد و ارتداد وی با طرق معتبر در محکمه به اثبات رسید، او را به اعدام محکوم میکند... پس از آنکه ارتداد مرتد فطری نزد حاکم شرع ثابت شد، حاکم نباید او را توبه دهد و توبهاش را قبول کند و حکم قتل را درباره وی صادر نکند؛ مانند حدّ زنا که اگر به وسیله شهود به اثبات برسد حاکم نمیتواند از آن بگذرد.»٦
پایان این اندیشه تباه فقهی که ریختن خون از دین برگشتگان یا پرخاشگران به برداشت رسمی از دین را برحق می شمارد، چگونه رقم خواهد خورد؟ دراین شست و پنج سال، از تندروترین فقیهان و مجتهدان شیعی، تا مداراجوی ترین شان، از کشتن این دانشمند فرزانه با واژگانی چون «ختم غائله کسروی»، «اجرای حدّ شرعی به دست برادران فدایی اسلام»، «به درک واصل شدن سبّاب به دین و طاهرین» یادکرده و می کنند. من نه خوشبینم و نه خودرا می فریبم که شاید سیّد محمّد خاتمی که با لبخند همیشگی خویش و در مقام رئیس جمهور پیشین دولت اصلاحات در مراسم بزرگداشت نواب صفوی شرکت کردند و در ردیف جلو نشستند، و یا کسانی از هم اندیشان ایشان، نقدی به این حکم فقهی فرومایه بنویسند و واکنشی به کشتن کسی چون کسروی بکنند و بگویند که کشتن یک انسان، تنها و تنها به گناه برگشتن از آیین خانواده اش که خود گزیری در پذیرش آن نداشته، تبهکارانه است. از مجتهدانی چون آیت الله دستغیب هم که بنا به مصلحتی یا باوری، امروز با «ولایت فقیه جائر» سرناسازگاری دارند، چنین امید و انتظاری ندارم. امّا چشم امید داشتن از دوستان روشنفکر دینی و آن رهبران سیاسی که برخودکامگی دینی شوریده اند، دوراز انتظار نیست. امروز نمی توان هم از حقوق بشر سخن گفت و هم دربرابر کشتن فرزانه ای چون کسروی خاموش بود. نمی توان خویشتن را با خانواده فکری دموکراسی و دولت غیر دینی همپیوند و همپیمان دانست و از سوی دیگر از «مجاهدات برادران فدایی اسلام» یاد کرد و در سوگ ایشان اشک ریخت. درهر دوسوی این میدان اندیشه نمی توان بازی کرد.
اینک پس از شست و پنج سال، زمان آن فرا رسیده که نواندیشان مسلمان شیعی که با اندیشه های کسروی و از جمله با خرده گیری های او به شیعی گری، همآوایی ندارند، خامه خویش را در اندوه مرگ هولناک آزاداندیش فرهیخته ای به دست اوباش فدایی اسلام، لختی بگریانند و بیافزایند که با هیچ حکم فقهی و عقلی نمی توان انسانی را به گناه برگشتن از دین یا درگیری با دین رسمی، یا به چالش کشیدن باورهای چیره، آن هم درمیان غلغله هوراکشان منبری و بازاری از پی درآورد؛ آن هم نه هر انسانی، که یکی از مفاخر تاریخ ایران را.
**********
کسروی که پیشتر درس دینی خوانده بود و رخت ملایی برتن داشت، کار بازبینی در داوری های چیره بر ایرانیان شیعی را از کتاب آیین (۱۳۱۱)، ماهنامه پیمان (از یکم آذر ۱۳۱۲) و نامه همایون (از مهرماه ۱۳۱۳) آغاز کرد. در شماره نخست نامههمایون که به سردبیری علی اکبرحکمی زاده فرزند شیخ مهدی پایین شهری در قم منتشر می شد٧، مقاله ای از کسروی با اندرزی به ایرانیان به چاپ رسید که «دین را بنیاد زندگانی ساخته، از یکسو هم با بیدینی که بدترین آسیب جهان می باشد نبرد نماید و از سوی دیگر خرافات و گمراهی های دینی را که خود شکل دیگر بیدینی است از ریشه براندازد».
به هر روی، کسروی از نواندیشی شیعی به نو اندیشی اسلامی و سرانجام به پاکدینی رسید. درست یا نادرست، برآن بود که دگرگونی ایران و بهبود زندگی مردم شدنی نیست مگر با پذیرش دگرگونی هایی در باورهای دینی توده و کنار نهادن ارزش های خرافی و آن چه را که او روش های بی بنیاد آیین چیره بر ایران می خواند. داوری کسروی پیرامون دین، اسلام و شیعی گری هرچه بود، دراین جای گفتگو نیست که او تاپایان زندگی پربارش، خداپرست ماند و در همه نوشته هایش و از جمله در شیعی گری که انگیزه کشتن او شد، قرآن را ستایش می کرد، از پیامبراسلام به نیکی سخن می گفت و اورا «پاکمرد عرب» می خواند و علی بن ابی طالب را به راستگویی و پاکدامنی می ستود. با این همه، پرخاشگری بی پروای او به باورهای هزارساله ای که هر روز از منبرها گسترده می شد و او آن ها را آلودگی های اسلام می نامید، آن درخت کهن اندیشه های واپسگرایانه را تکانید و به گفته یکی از پژوهشگران همشهری و همدوران کسروی «مرغکانی که بربالای آن درخت لانه دارند، به پرو بال زدن» واداشت و به گفته دیگری پلنگ خفته دین یا شاید دین مداران را بیدار کرد.٨ راهی را که کسروی برگزیده بود، واکنش دشمنانه ملایان و بهره مندان ازآن اندیشه های چیره را در پی داشت.
در آن دوران گشایش جامعه پس از شهریور ۱۳۲۲ که کارزار رضاشاه زدایی بر سپهر سیاست ایران چیرگی داشت، نخستین واکنش ها به نوشته های کسروی، واکنش هایی شهروندانه و اندیشه ای بود. شیخ سراج انصاری که پس از سال ها زندگی در عراق به تازگی به ایران بازگشته بود، همراه با فقیهی شیرازی، داماد و هم اندیش آیت الله کاشانی و آیت الله سید نورالدّین شیرازی پرچمداران برخورد به کسروی شدند و دیری نیانجامید که همان ها، زبان شهروندانه خویش را به کنار نهادند و درسودای خاموش کردن کسروی به دادگستری شکایت کردند و او را بیدین و از دین برگشته خواندند.
پس از چاپ کتاب اسرار هزار ساله حکمی زاده که در پیوست پرچم شماره ۱۲ در مهرماه ۱۳۲۲پخش شد، واکنش اهل منبر و بازار که سفر آیت الله قمی از نجف به ایران آن هارا برانگیخته و پرشور کرده بود، بالا گرفت. چندماه پس ازآن، دربهمن ۱۳۲۲، کسروی چاپ نخست و فشرده شیعی گری را در شماری اندک منتشر کرد. نخستین واکنش پرخاشگرایانه به کتاب حکمی زاده با نام کشف الاسرار به خامه روح الله موسوی (خمینی) در بهار سال ۱۳۲۳ در قم به چاپ رسید.٩
خمینی نخستین فقیه و مدّرسی در سال های پس از آغاز دوره پهلوی بود که در این کتاب مردم را به شورش برای خاموش کردن نویسندگان کتاب هایی مانند اسرار هزار ساله فرامی خواند و از «جوانان غیرتمند» می خواست «با مشت آهنین تخم این ناپاکان را از روی زمین براندازند». در اردیبهشت سال ۱۳۲۳، پس از پخش «بخوانید و داوری کنید» که بازچاپ گسترده شیعی گری کسروی با افزوده هایی بود، آیت الله خمینی در بیانیه «بخوانید و به کار بندید» که خطاب به مدرسان و فقیهان نوشت، باردیگر از کافر و مرتد بودن کسروی سخن گفت و نوشت: «امروز شماها در پیشگاه خدای عالم چه عذری دارید؟ همه دیدید كتاب های یك نفرتبریزی بی سروپا را كه تمام آیین شماها را دستخوش ناسزا كرد و در مركز تشیع به امام صادق و امام غایب روحی له الفدا آن همه جسارت ها كرد و هیچ كلمه از شماها صادرنشد». او در پایان ان بیانیه با بازگوکردن آیه ۱٠٠ سوره نساء، سربسته به همان «جوان های غیور» پیغام می داد که مرگ در راه پیوستن به خدا و پیامبر، پاداشی نیک دارد.۱٠
شوربختا که مجلس شورای ملی هم که بنابود سکولار و قانون مدار باشد، از وزیر دادگستری خواست که پیگرد قانونی کسروی را آغاز کند و از چاپ کتاب های او و نشریه پرچم جلوگیری نماید. کسروی در پیشگفتار «بخوانید و داوری کنید» نوشت: «چهارماه پیش کتابی درباره کیش شیعی به چاپ رساندیم و آن کتاب بدان سان که پیش بینی کرده بودیم، مایه های و هوی گردید... دولت بهانه پیدا کرده، کتاب را بازداشت و داستان را جرمی پنداشته به دادسرا فرستاد تا پرونده ای پدید آید و دردادگاه کیفری داور شود.»
تندروترها این روند «قانونی» را که در بستن زبان و شکستن خامه کسروی ناتوان بود، نمی پسندیدند. پس سیّد بی دانشی به نام مجتبی میرلوحی را که پس از شش ماه «درس» خواندن در نجف با رخت طلبگی و نام نواب صفوی به ایران بازگشته بود، به درگیری با کسروی برانگیختند. اگرچه کوشش نخست او برای کشتن کسروی در هشتم اردیبهشت ۱۳۲۴ در میدان حشمتیّه تهران، فرجامی جز زخمی شدن کسروی و بازداشت نواب صفوی نداشت؛ آغازگر کارزاری شد که یک سوی آن پیدایش گروه تروریستی فداییان اسلام بود و سوی دیگرش خاموشی روشنفکران و کنشگران سکولار و واماندگی سران دولتی که بنابود «قانونی» رفتار کند، در برابر این رفتار. خبرکوتاهی در یکی دو روزنامه تهران چاپ شد و حزب توده یکی از نویسندگان روزنامه رهبر را برای دیدار از کسروی به بیمارستان فرستاد و گزارش آن را چاپ کرد.
کجا بود آن واکنش گسترده و خشمگین به این رویداد؟ کسانی طلبه ای بی سروپا و ناشناخته را برانگیخته بودند تا در روز روشن با تیراندازی به یک قاضی پیشین، یک وکیل دادگستری سرشناس، یک پژوهشگر و نویسنده نامآور، زبان و خامه اورا در پرخاش به داوری های چیره بر فقه شیعی و رفتار ملایان برای همیشه خاموش کند. درپی آمد این رویداد شوم، دولت مدعی پاسداری از حقوق مردم، پرونده ای را ناگشوده بست و اپوزیسیون نوید دهنده عدالت و رستگاری، به گزارشی و واکنشی زودگذر بسنده کرد. کجا بود آن بانگ پرخروش و همآوای جامعه مدنی ایران به این تروریسم برهنه و آشکار؟ کجا بود واکنش گسترده و بی گذشت به این نخستین کوشش پس از مشروطه در خاموش کردن انسانی به پادافراه برگشتن از دین و نوشتن داوری هایی که خوشایند کسانی در قم و نجف نبود؟
کجا بودند روزنامه نگارانی که هر روز با خامه خشمگین و جسور خویش این رویداد را پی بگیرند و بنویسند که کوشش نافرجام در کشتن کسروی به دست طلبه ای، آن هم به بهانه مبارزه با بی دینی، جنگ خونریزانه با آزادی اندیشه و قلم است و تجاوز به حقوق شهروندی به نام دین؟ مگرنه این است که در آن دوران روزنامه ها از آزادی های گسترده بهره مند شده بودند و روزنامه نگاران می توانستند با زنده نگاه داشتن این رویداد و پرداختن به پیآمد های آن، دولت را به واکنشی درخور این رویداد برانگیزند و پیگرد و محاکمه آن طلبه را که هنوز نامی نیافته و گروهی نساخته بود خواستار شوند؟ راستی این است که جزآن واکنش های پراکنده، سربسته و ترس آلود، بانگی از جایی برنخاست و کسی را پرخاشی نیاراست. با آزاد شدن نواب صفوی درپی آن گزارش شرم آور شهربانی و سپرده یکی از بازرگانان، آن طلبه بی دانش و پیرامونیانش گستاخ ترشدند و دریافتند که نه تنها کشتن کسروی شدنی است، که از برکت چنین کارهایی می توان دارودسته ای هم گِل هم کرد و با باج ستانی و ترور، ساختارهای سست پایه شهروندی و سکولار ایران را با پرخاشی لرزاند و جایگاهی بلند در آشفته بازار سیاست ایران یافت.
در خردادماه همان سال، وزارت فرهنگ علیه کسروی اعلام جرم کرد. درست خوانده اید، وزارت فرهنگ! بهانه اعلام جرم وزارتخانه ای که غلامحسین رهنما، ریاضی دان و دانشمند فرنگ رفته برآن وزیری داشت، پخش «کتّب ضالّه وخلاف شرع» از سوی کسروی بود! ناگفته پیدا است که رهنما این شکایت را با پشتیبانی و شاید دستور نخست وزیر محسن صدر (صدرالاشراف) که پرونده شکایت پیشین علیه کسروی نیز در دوران وزیری او بر دادگستری گشوده شد، انجام داده بود. یادمانده ای هم که اینک در دست ما است گواه براین دارد که فداییان اسلام از راه پدر بلیغ، بازپرس شعبه هفت دادگستری، از زمان حضور کسروی در روز بیستم اسفند در دادگاه آگاهی یافتند و اورا در کاخ دادگستری کشتند.۱۱
واکنش به این جنایت، شرم آورتر از واکنش به کوشش پیشین در کشتن کسروی بود. کشندگانی که دستگیر شده بودند، یک به یک از بازداشتگاه آزاد شدند و کسی به سزای کشتن مردی که فرهنگ ایران به او وامدار بود، زندانی نشد. در این جا نیز، دولت و جامعه مدنی ایران در برابر یک اصل شرعی دیگر که برمسلمان درکشتن کافر حدّ شرعی روا نیست، سپر انداخت.
فردای کشتن کسروی، نوشته ای از سوی تبهکاران کشنده کسروی درتهران پخش شد که بخشی ازآن چنین بود: «ای مدیران جراید و زبان های ملت، آگاه باشید كه درباره این داستان قلمهای غرضآمیز به كار برده نشود! روز بیستم اسفند ساعت ۱۱، كسروی بیوطن، كسروی وكیل مردود و قاضی جنایتكاری كه پرونده جنایت آن در دادگستری موجود است و نویسنده روزی نامه توقیف شده پرچم و متخصص زبان تراشی و اسناد ناسزاگویی و فحاشی و مؤلف كتابهای ننگین و گمراه كننده و دشنام دهنده پیغمبر اسلام و پیشوایان دین و مردان علم و فرهنگ و سوزاننده قرآن مجید و كتابهای مفاخر علم و ادب و مدعی پیغمبری و سازنده دین جدید و بالاخره دشمن ایران و ایرانیان از طرف چهارصد میلیون مسلمانان روی زمین آشكارا كشته شد. آیا چنین روزی عید بزرگ نخواهد بود؟»
ناگفته پیدا است که این ناسزاهای سراپا دروغ درباره پاکمردی که دیگر نبود تا به آن ها پاسخ گوید، از مغزهایی بیمار و جنایتکاری تراوش کرده بود که خویشاوندی دوری هم با راستی نمی داشت. از این سخنان فرومایه که بگذریم، هرآن بت شکنی که کسروی کرده بود، وی را سزاینده مرگی چنان دلخراش نمی ساخت. نه کسی را کشته بود، نه به ناموس یکی از فقیهان چشم دوخته بود نه کسی درباره پارسایی و پاکی اش، در آن روزگاری که ناپاکی و آلودگی روش پسندیده زمان بود، گفتگو می داشت. گناه او چه بود که پس از ده ها کار بی مانند پژوهشی که هنوز هم چراغ راه پژوهشگران دیگر است، باید خاموش می شد؟
گناه او، برگشتن از دین و آیینی بود که مراجع، ملایان و منبری ها از برکت آن سرور و سروی داشتند و به موهبت آن، خمسی و سهم امامی دریافت می کردند و پول های بازرگانان را حلال می نمودند و برای رستگاری آن دنیایی مؤمنان نادان، اسباب شادکامی، داراک و توانایی های این دنیایی برای خویش فراهم می ساختند. کسروی را کشتند تا نتواند به یاری منطق استوار و خردگرایی بی تزلزل اش و با آن چیرگی که بر زبان عربی و قرآن می داشت و آن شهامت و گستاخی که گویی با شیرمادرش اندرون شده بود، زمانی بیشتر برای گستراندن تردیدها و پرسش هایش در میان مردم بیابد و آشیانه مرغکان بر درخت دین و خرافات نشسته را بیش از پیش تکان دهد و زندگانی این دنیایی را برآنان دشوار سازد. گفت آن یار کزاو گشت سردار بلند، جرمش این بود که اسرار هویدا می کرد.
محمد امینی
چهارشنبه ٣ فروردين ۱٣۹۰ - ۲٣ مارس ۲۰۱۱
m_amini@cox.net
۱. حسین اکبری حلبیساز، معروف به آهنكوب، فرزند علیاكبر، از نخستین یاران نواب صفوی و فداییان اسلام بود که پس ازانقلاب اسلامی به جایکاه مدّاحی رسید. پس از کشته شدن کسروی، نواب صفوی با نام ساختگی سید حسین خراسانی در منزل همین حسین اکبری می زیست. آقا جواد مظفری پس از کشته شدن کسروی ناپدید شد و چندسالی پس از آن مغازه ساعت فروشی در خیابان ری تهران گشود. برادرش رخت دینی برتن داشت و هردو در سال های پس از انقلاب اسلامی درگذشتند.
۲. عطاءالله مهاجرانی، نقد توطئه آیات شیطانی را در سال ۱۳٦۸ چند ماهی پس از فتوای تاریخی آیت الله خمینی برکشتن سلمان رشدی نوشت. این کتاب کوشش نویسنده در پشتیبانی عقلی و نقلی از آن فتوای ضد بشری است. نویسنده، تابه امروز نیز این کتاب را در تارنمای خود، مکتوب، تبلیغ می کند و ازاین رو می توان گمانه زد که هنوز به آن داوری های واپسگرایانه خویش پایبند است.
۳. به گفته حاج مهدی عراقی (ناگفته ها ، خاطرات حاج مهدی عراقی، ص ۲٦، تهران، ۱۳٧٠)، « سيد مجتبی ميرلوحی وقتی از زندان بيرون می آيد به فکر اين می افتد که يک محفلی، يک سازمانی، يک گروهی، يک جمعيتی را به وجود بياورد برای مبارزه ، اين فکر به نظرش می آيد که از وجود افرادی بايد استفاده بکنم که تا الان اين افراد مُخِل آسايش محلات بوده اند ، مثل اوباش ها که توی محلات هستند ، گردن کلفت ها ، لات ها ، به حساب آن ها که عربده کش های محلات بوده اند ... اين ها بودند دوستانی که به دور مرحوم نواب جمع شده بودند ، اکثر آن ها مرحله اول [تا آخر!] از اینجور افراد بودند...» عراقی انگیزه گزینش اوباش محلات را در این می بیند که آن ها «متدين بودند.»۴ خود عراقی هم یکی از این گونه آدم های لات متدین بود که خواندن خاطراتش، سیمایی از سازماندهی و رفتار این گروه ترسیم می کند، که ترسناک است. نه درسی خوانده بود و نه با آموزش های دینی آشنایی داشت. درشانزده سالگی به عضویت شورای مرکزی فداییان اسلام درآمد و باور داشت که «چاقوکشی دیگر دوره اش تمام شده، حالا دیگر دوره هفت تیر کشی است!»
۴. از امام جعفر صادق روایت است که «المُرتَد یستَتاب فَإِن تَابَ وَ إِلاَّ قُتِلُ وَ المِراة تستَتاب فَإِن تابَة وَ إِلاَّ حَبسَة فِي السِّجْنِ وَاضرِبُوها» (مرد مرتد را به توبه وامی دارند، ورنه كشته مى شود. زن نیز به توبه واداشته می شود، ورنه درزندان گرفتار مى شود و به او آزار می رسانند [تا توبه کند]. بسیاری از فقیهان و راویان را باور این است که «مرتد لایستتاب»، یعنی توبه مرتد اورا از مرگ نمی رهاند. آیت الله خمینی همین را درفتوایش درباره سلمان رشدی گفته است که اگرهم توبه کند هنوز باید به قتل برسد!
٥. حجت الاسلام محسن کدیور از شمار نخستین فقیهان شیعی ایران است که درباره نادرستی این اصل فقهی نوشته و به ناخوانی آن با حقوق بشر پرداخته است. از جمله بنگرید به > دکتر محسن کدیور: حقوق بشر و روشنفکری دینی، ماهنامه آفتاب (واترلو)، شماره های سوم و چهارم سال اول، مرداد تا آبان 1384
٦. توضیح المسائل آیت الله اسدالله بیات زنجانی، مسئله 3630
٧. شیخ مهدی حکمی، نام آور به پایین شهری، رئیس مدرسه رضویّه واز نزدیکان شیخ مهدی حائری، پایه گذار حوزه علمیّه قم بود. فرزند او شیخ علی اکبرحکمی زاده، هم حجره و داماد سیدابوالحسن طالقانی (پدر آیت الله سید محمود طالقانی) بود و در روضه خوانی های مدرسه رضوی منبر می رفت. او با همکاری همایون پور، مجله دینی – انتقادی نامه همایون را در قم منتشر می کرد. یکی ازنویسندگان و پایه گذاران نامههمایون، آیت الله سید حسین بدلا (درگذشته به سال ۱۳۸۲)، از نزدیکان آیت الله بروجردی و خمینی است که با کسروی آشنا بود و با حکمی زاده به زیارت مشهد رفته بود. حکمی زاده پس از چند سالی به سلک نزدیکان کسروی درآمد و با نوشتن دفترچه اسرار هزارساله که دربرگیرنده سیزده پرسش درباره شیعی گری بود، نام آور شد.
٨. ناصح ناطق و جعفر راعد.
٩. شگفت این که در هیچ یک از تارنماهای رسمی و نیمه رسمی که در برگیرنده «آثار امام خمینی» اند، نشانی از کشف الاسرار نیست. رسول جعفریان، فرازهای دستچینی از این کتاب را در جلد اول «رسائل سیاسی اسلامی دوره پهلوی» بازگو کرده؛ امِّا این نخستین کتاب فارسی پایه کذار جمهوری اسلامی، در سی و اندی سال گذشته هرگز بازچاپ نشده است. پاسخ به این معمّا شاید در پشتیبانی ایشان در این کتاب از ساختار پادشاهی ایران باشد.
۱٠. وَمَن يَخْرُجْ مِن بَيْتِهِ مُهَاجِرًا إِلَى اللّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلى اللّهِ وَكَانَ اللّهُ غَفُورًا رَّحِيمًا.
۱۱. محسن فرزانه، واپسین روزهای کسروی، مجله خاطرات وحید، شماره ۲٦، تهران، ۱۳٥۲.
* پادافراه = مکافات، مجازات
«نمونه های دیگری نیز می توان برشمرد که چگونه افراد سبّاب و مفتری جزایشان قتل بوده است... ارتداد یعنی روی برگرداندن از اسلام ...مجازات مرتد فطری طبق نظریه فقه شیعه امامیه، قتل است.... [فتوای خمینی برکشتن سلمان رشدی] فتوایی که مثل شمشیری از شجره مقدسه فقه اسلامی رویید و چشمان فتنه را از کاسه بیرون انداخت.» (سیّد عطاءالله مهاجرانی، روشنفکر دینی و نویسنده نقد توطئه آیات شیطانی)۲
شست و پنج سال پیش، در روز بیستم اسفند ۱۳۲۴، شادروان احمد کسروی تبریزی، پژوهشگری سرکش، مصلحی جسور و انسانی پارسا، به همراه منشی وفادارش حداد پور، به دست آدمکشان فداییان اسلام در کاخ دادگستری کشته شد. مگر کسروی جز از راه خامه توانایش، نگاه موشکافانه اش و تیزبینی پژوهشگرانه اش، گزند و آسیب دیگری به ملایان و خرافه پرستان رسانده بود که جزایش کشته شدن به تیغ درنده کسانی شد که حاج مهدی عراقی، از یاران نواب صفوی و آیت الله خمینی، با سربلندی و خودستایانه، آن ها را «اوباش و عربده کش های محلات»۳ می خواند؟
پاسخ را باید در همان گفته های یادشده از سید عطاءالله مهاجرانی یافت که اینک در سِلک شیفتگان حقوق بشر و گاه در کنار کافران فطری به سیر و سیاحت و سخنوری در سرزمین کفّار حربی مشغول اند و در همان حال شادمان، که کتاب «نقد توطئه آیات شیطانی» شان در پشتیبانی از «فتوای تاریخی امام خمینی» برکشتن سلمان رشدی، اینک به چاپ بیست و پنجم رسیده است! پاسخ را باید درآن اندیشه تباه فقهی جُست که کشتن مسلمان زاده ای را که فقیهان بگویند از دین برگشته و کافر فطری شده، روا می دارد و به کافر ملی (کافر زاده ای که مسلمان شده و سپس از دین برگشته) سه روز برای توبه زمان می دهد و پس از آن کشتن او را واجب می داند! دراین دیدگاه فقهی، هرمنبری «حاکم شرعی» که چند برگ از تلخیص المفتاح و بخش هایی از مختصرالنافع، شرایع و مکاسب خوانده باشد، می تواند داوری کند که فلان بخت برگشته ای که از نگاه او به ساحت مقدّس پیامبر اسلام و امامان شیعی اهانتی کرده، شاینده مرگ است.۴
شوربختا که برخی از «روشنفکران دینی» و نوآوران مسلمانی که از مدرنیته و دموکراسی هم سخن می گویند، دستکم تا امروز پشتیبان و توجیه گر چنین اندیشه و رفتار فرومایه ای بوده اند. شوربختا کسی از میان ایشان، بی پرده و آشکار نگفته که کشتن کسروی جنایت بوده و کشندگان کسروی، دسته ای تروریستی و آدمکش بوده اند؛ و بدون توسّل به «احتجاجات فقهی» و بی آنکه سخن را در ترمه «ضرورت های زمان» بپیجاند، ننوشته که برانگیختن مردم، یا فتوا به کشتن انسان ها دادن به پادافراه* برگشتن از دین، جنایتکارانه و بشرستیزانه است.٥
آن اندیشه فقهی که کشتن کسروی را به بهانه از دین برگشتن یا کفر و الحاد شاینده می دانست، سده ها پیش ازآن منصور حلاج را بردار کرده و عین القضات همدانی را در بوریایی سوزانده بود. همان اندیشه ای است که به چرخش خامه فقیهی که رحمت اسلامی را از زیرسایه درخت سیبی نوید داده بود، به کشتن هزاران جوان زندانی فرمان داد؛ همان است که جهانی را به کشتن نویسنده ای که آیاتی شیطانی نگاشته بود برانگیخت و شرمساری به ایرانیان ارمغان آورد. درباور به این داوری فقهی، کم یا بیش همه فقیهان و مجتهدان شیعی، از پشتیبانان ولایت مطلقه فقیه تا پرخاشگران به آن، هم رای اند. اگرهم زاویه ای در باورهایشان باشد، در اصل «واجب القتل» بودن مرتد یا از دین برگشته نیست، که در پذیرش توبه اواست! آیت الله اسدالله بیات زنجانی از مراجع تقلید هوادار اصلاحات و مخالف ولایت فقیه درباره کسی که از دین برگشته باشد می نویسد: «اگر مرتد فطری مرد باشد، به محض کافر شدن، همسرش از وی جدا میشود و احتیاجی به طلاق ندارد ... اموال و دارایی او نیز پس از پرداخت بدهی ها بین ورثه تقسیم میشود و اگر حاکم شرع مطّلع شد و ارتداد وی با طرق معتبر در محکمه به اثبات رسید، او را به اعدام محکوم میکند... پس از آنکه ارتداد مرتد فطری نزد حاکم شرع ثابت شد، حاکم نباید او را توبه دهد و توبهاش را قبول کند و حکم قتل را درباره وی صادر نکند؛ مانند حدّ زنا که اگر به وسیله شهود به اثبات برسد حاکم نمیتواند از آن بگذرد.»٦
پایان این اندیشه تباه فقهی که ریختن خون از دین برگشتگان یا پرخاشگران به برداشت رسمی از دین را برحق می شمارد، چگونه رقم خواهد خورد؟ دراین شست و پنج سال، از تندروترین فقیهان و مجتهدان شیعی، تا مداراجوی ترین شان، از کشتن این دانشمند فرزانه با واژگانی چون «ختم غائله کسروی»، «اجرای حدّ شرعی به دست برادران فدایی اسلام»، «به درک واصل شدن سبّاب به دین و طاهرین» یادکرده و می کنند. من نه خوشبینم و نه خودرا می فریبم که شاید سیّد محمّد خاتمی که با لبخند همیشگی خویش و در مقام رئیس جمهور پیشین دولت اصلاحات در مراسم بزرگداشت نواب صفوی شرکت کردند و در ردیف جلو نشستند، و یا کسانی از هم اندیشان ایشان، نقدی به این حکم فقهی فرومایه بنویسند و واکنشی به کشتن کسی چون کسروی بکنند و بگویند که کشتن یک انسان، تنها و تنها به گناه برگشتن از آیین خانواده اش که خود گزیری در پذیرش آن نداشته، تبهکارانه است. از مجتهدانی چون آیت الله دستغیب هم که بنا به مصلحتی یا باوری، امروز با «ولایت فقیه جائر» سرناسازگاری دارند، چنین امید و انتظاری ندارم. امّا چشم امید داشتن از دوستان روشنفکر دینی و آن رهبران سیاسی که برخودکامگی دینی شوریده اند، دوراز انتظار نیست. امروز نمی توان هم از حقوق بشر سخن گفت و هم دربرابر کشتن فرزانه ای چون کسروی خاموش بود. نمی توان خویشتن را با خانواده فکری دموکراسی و دولت غیر دینی همپیوند و همپیمان دانست و از سوی دیگر از «مجاهدات برادران فدایی اسلام» یاد کرد و در سوگ ایشان اشک ریخت. درهر دوسوی این میدان اندیشه نمی توان بازی کرد.
اینک پس از شست و پنج سال، زمان آن فرا رسیده که نواندیشان مسلمان شیعی که با اندیشه های کسروی و از جمله با خرده گیری های او به شیعی گری، همآوایی ندارند، خامه خویش را در اندوه مرگ هولناک آزاداندیش فرهیخته ای به دست اوباش فدایی اسلام، لختی بگریانند و بیافزایند که با هیچ حکم فقهی و عقلی نمی توان انسانی را به گناه برگشتن از دین یا درگیری با دین رسمی، یا به چالش کشیدن باورهای چیره، آن هم درمیان غلغله هوراکشان منبری و بازاری از پی درآورد؛ آن هم نه هر انسانی، که یکی از مفاخر تاریخ ایران را.
**********
کسروی که پیشتر درس دینی خوانده بود و رخت ملایی برتن داشت، کار بازبینی در داوری های چیره بر ایرانیان شیعی را از کتاب آیین (۱۳۱۱)، ماهنامه پیمان (از یکم آذر ۱۳۱۲) و نامه همایون (از مهرماه ۱۳۱۳) آغاز کرد. در شماره نخست نامههمایون که به سردبیری علی اکبرحکمی زاده فرزند شیخ مهدی پایین شهری در قم منتشر می شد٧، مقاله ای از کسروی با اندرزی به ایرانیان به چاپ رسید که «دین را بنیاد زندگانی ساخته، از یکسو هم با بیدینی که بدترین آسیب جهان می باشد نبرد نماید و از سوی دیگر خرافات و گمراهی های دینی را که خود شکل دیگر بیدینی است از ریشه براندازد».
به هر روی، کسروی از نواندیشی شیعی به نو اندیشی اسلامی و سرانجام به پاکدینی رسید. درست یا نادرست، برآن بود که دگرگونی ایران و بهبود زندگی مردم شدنی نیست مگر با پذیرش دگرگونی هایی در باورهای دینی توده و کنار نهادن ارزش های خرافی و آن چه را که او روش های بی بنیاد آیین چیره بر ایران می خواند. داوری کسروی پیرامون دین، اسلام و شیعی گری هرچه بود، دراین جای گفتگو نیست که او تاپایان زندگی پربارش، خداپرست ماند و در همه نوشته هایش و از جمله در شیعی گری که انگیزه کشتن او شد، قرآن را ستایش می کرد، از پیامبراسلام به نیکی سخن می گفت و اورا «پاکمرد عرب» می خواند و علی بن ابی طالب را به راستگویی و پاکدامنی می ستود. با این همه، پرخاشگری بی پروای او به باورهای هزارساله ای که هر روز از منبرها گسترده می شد و او آن ها را آلودگی های اسلام می نامید، آن درخت کهن اندیشه های واپسگرایانه را تکانید و به گفته یکی از پژوهشگران همشهری و همدوران کسروی «مرغکانی که بربالای آن درخت لانه دارند، به پرو بال زدن» واداشت و به گفته دیگری پلنگ خفته دین یا شاید دین مداران را بیدار کرد.٨ راهی را که کسروی برگزیده بود، واکنش دشمنانه ملایان و بهره مندان ازآن اندیشه های چیره را در پی داشت.
در آن دوران گشایش جامعه پس از شهریور ۱۳۲۲ که کارزار رضاشاه زدایی بر سپهر سیاست ایران چیرگی داشت، نخستین واکنش ها به نوشته های کسروی، واکنش هایی شهروندانه و اندیشه ای بود. شیخ سراج انصاری که پس از سال ها زندگی در عراق به تازگی به ایران بازگشته بود، همراه با فقیهی شیرازی، داماد و هم اندیش آیت الله کاشانی و آیت الله سید نورالدّین شیرازی پرچمداران برخورد به کسروی شدند و دیری نیانجامید که همان ها، زبان شهروندانه خویش را به کنار نهادند و درسودای خاموش کردن کسروی به دادگستری شکایت کردند و او را بیدین و از دین برگشته خواندند.
پس از چاپ کتاب اسرار هزار ساله حکمی زاده که در پیوست پرچم شماره ۱۲ در مهرماه ۱۳۲۲پخش شد، واکنش اهل منبر و بازار که سفر آیت الله قمی از نجف به ایران آن هارا برانگیخته و پرشور کرده بود، بالا گرفت. چندماه پس ازآن، دربهمن ۱۳۲۲، کسروی چاپ نخست و فشرده شیعی گری را در شماری اندک منتشر کرد. نخستین واکنش پرخاشگرایانه به کتاب حکمی زاده با نام کشف الاسرار به خامه روح الله موسوی (خمینی) در بهار سال ۱۳۲۳ در قم به چاپ رسید.٩
خمینی نخستین فقیه و مدّرسی در سال های پس از آغاز دوره پهلوی بود که در این کتاب مردم را به شورش برای خاموش کردن نویسندگان کتاب هایی مانند اسرار هزار ساله فرامی خواند و از «جوانان غیرتمند» می خواست «با مشت آهنین تخم این ناپاکان را از روی زمین براندازند». در اردیبهشت سال ۱۳۲۳، پس از پخش «بخوانید و داوری کنید» که بازچاپ گسترده شیعی گری کسروی با افزوده هایی بود، آیت الله خمینی در بیانیه «بخوانید و به کار بندید» که خطاب به مدرسان و فقیهان نوشت، باردیگر از کافر و مرتد بودن کسروی سخن گفت و نوشت: «امروز شماها در پیشگاه خدای عالم چه عذری دارید؟ همه دیدید كتاب های یك نفرتبریزی بی سروپا را كه تمام آیین شماها را دستخوش ناسزا كرد و در مركز تشیع به امام صادق و امام غایب روحی له الفدا آن همه جسارت ها كرد و هیچ كلمه از شماها صادرنشد». او در پایان ان بیانیه با بازگوکردن آیه ۱٠٠ سوره نساء، سربسته به همان «جوان های غیور» پیغام می داد که مرگ در راه پیوستن به خدا و پیامبر، پاداشی نیک دارد.۱٠
شوربختا که مجلس شورای ملی هم که بنابود سکولار و قانون مدار باشد، از وزیر دادگستری خواست که پیگرد قانونی کسروی را آغاز کند و از چاپ کتاب های او و نشریه پرچم جلوگیری نماید. کسروی در پیشگفتار «بخوانید و داوری کنید» نوشت: «چهارماه پیش کتابی درباره کیش شیعی به چاپ رساندیم و آن کتاب بدان سان که پیش بینی کرده بودیم، مایه های و هوی گردید... دولت بهانه پیدا کرده، کتاب را بازداشت و داستان را جرمی پنداشته به دادسرا فرستاد تا پرونده ای پدید آید و دردادگاه کیفری داور شود.»
تندروترها این روند «قانونی» را که در بستن زبان و شکستن خامه کسروی ناتوان بود، نمی پسندیدند. پس سیّد بی دانشی به نام مجتبی میرلوحی را که پس از شش ماه «درس» خواندن در نجف با رخت طلبگی و نام نواب صفوی به ایران بازگشته بود، به درگیری با کسروی برانگیختند. اگرچه کوشش نخست او برای کشتن کسروی در هشتم اردیبهشت ۱۳۲۴ در میدان حشمتیّه تهران، فرجامی جز زخمی شدن کسروی و بازداشت نواب صفوی نداشت؛ آغازگر کارزاری شد که یک سوی آن پیدایش گروه تروریستی فداییان اسلام بود و سوی دیگرش خاموشی روشنفکران و کنشگران سکولار و واماندگی سران دولتی که بنابود «قانونی» رفتار کند، در برابر این رفتار. خبرکوتاهی در یکی دو روزنامه تهران چاپ شد و حزب توده یکی از نویسندگان روزنامه رهبر را برای دیدار از کسروی به بیمارستان فرستاد و گزارش آن را چاپ کرد.
کجا بود آن واکنش گسترده و خشمگین به این رویداد؟ کسانی طلبه ای بی سروپا و ناشناخته را برانگیخته بودند تا در روز روشن با تیراندازی به یک قاضی پیشین، یک وکیل دادگستری سرشناس، یک پژوهشگر و نویسنده نامآور، زبان و خامه اورا در پرخاش به داوری های چیره بر فقه شیعی و رفتار ملایان برای همیشه خاموش کند. درپی آمد این رویداد شوم، دولت مدعی پاسداری از حقوق مردم، پرونده ای را ناگشوده بست و اپوزیسیون نوید دهنده عدالت و رستگاری، به گزارشی و واکنشی زودگذر بسنده کرد. کجا بود آن بانگ پرخروش و همآوای جامعه مدنی ایران به این تروریسم برهنه و آشکار؟ کجا بود واکنش گسترده و بی گذشت به این نخستین کوشش پس از مشروطه در خاموش کردن انسانی به پادافراه برگشتن از دین و نوشتن داوری هایی که خوشایند کسانی در قم و نجف نبود؟
کجا بودند روزنامه نگارانی که هر روز با خامه خشمگین و جسور خویش این رویداد را پی بگیرند و بنویسند که کوشش نافرجام در کشتن کسروی به دست طلبه ای، آن هم به بهانه مبارزه با بی دینی، جنگ خونریزانه با آزادی اندیشه و قلم است و تجاوز به حقوق شهروندی به نام دین؟ مگرنه این است که در آن دوران روزنامه ها از آزادی های گسترده بهره مند شده بودند و روزنامه نگاران می توانستند با زنده نگاه داشتن این رویداد و پرداختن به پیآمد های آن، دولت را به واکنشی درخور این رویداد برانگیزند و پیگرد و محاکمه آن طلبه را که هنوز نامی نیافته و گروهی نساخته بود خواستار شوند؟ راستی این است که جزآن واکنش های پراکنده، سربسته و ترس آلود، بانگی از جایی برنخاست و کسی را پرخاشی نیاراست. با آزاد شدن نواب صفوی درپی آن گزارش شرم آور شهربانی و سپرده یکی از بازرگانان، آن طلبه بی دانش و پیرامونیانش گستاخ ترشدند و دریافتند که نه تنها کشتن کسروی شدنی است، که از برکت چنین کارهایی می توان دارودسته ای هم گِل هم کرد و با باج ستانی و ترور، ساختارهای سست پایه شهروندی و سکولار ایران را با پرخاشی لرزاند و جایگاهی بلند در آشفته بازار سیاست ایران یافت.
در خردادماه همان سال، وزارت فرهنگ علیه کسروی اعلام جرم کرد. درست خوانده اید، وزارت فرهنگ! بهانه اعلام جرم وزارتخانه ای که غلامحسین رهنما، ریاضی دان و دانشمند فرنگ رفته برآن وزیری داشت، پخش «کتّب ضالّه وخلاف شرع» از سوی کسروی بود! ناگفته پیدا است که رهنما این شکایت را با پشتیبانی و شاید دستور نخست وزیر محسن صدر (صدرالاشراف) که پرونده شکایت پیشین علیه کسروی نیز در دوران وزیری او بر دادگستری گشوده شد، انجام داده بود. یادمانده ای هم که اینک در دست ما است گواه براین دارد که فداییان اسلام از راه پدر بلیغ، بازپرس شعبه هفت دادگستری، از زمان حضور کسروی در روز بیستم اسفند در دادگاه آگاهی یافتند و اورا در کاخ دادگستری کشتند.۱۱
واکنش به این جنایت، شرم آورتر از واکنش به کوشش پیشین در کشتن کسروی بود. کشندگانی که دستگیر شده بودند، یک به یک از بازداشتگاه آزاد شدند و کسی به سزای کشتن مردی که فرهنگ ایران به او وامدار بود، زندانی نشد. در این جا نیز، دولت و جامعه مدنی ایران در برابر یک اصل شرعی دیگر که برمسلمان درکشتن کافر حدّ شرعی روا نیست، سپر انداخت.
فردای کشتن کسروی، نوشته ای از سوی تبهکاران کشنده کسروی درتهران پخش شد که بخشی ازآن چنین بود: «ای مدیران جراید و زبان های ملت، آگاه باشید كه درباره این داستان قلمهای غرضآمیز به كار برده نشود! روز بیستم اسفند ساعت ۱۱، كسروی بیوطن، كسروی وكیل مردود و قاضی جنایتكاری كه پرونده جنایت آن در دادگستری موجود است و نویسنده روزی نامه توقیف شده پرچم و متخصص زبان تراشی و اسناد ناسزاگویی و فحاشی و مؤلف كتابهای ننگین و گمراه كننده و دشنام دهنده پیغمبر اسلام و پیشوایان دین و مردان علم و فرهنگ و سوزاننده قرآن مجید و كتابهای مفاخر علم و ادب و مدعی پیغمبری و سازنده دین جدید و بالاخره دشمن ایران و ایرانیان از طرف چهارصد میلیون مسلمانان روی زمین آشكارا كشته شد. آیا چنین روزی عید بزرگ نخواهد بود؟»
ناگفته پیدا است که این ناسزاهای سراپا دروغ درباره پاکمردی که دیگر نبود تا به آن ها پاسخ گوید، از مغزهایی بیمار و جنایتکاری تراوش کرده بود که خویشاوندی دوری هم با راستی نمی داشت. از این سخنان فرومایه که بگذریم، هرآن بت شکنی که کسروی کرده بود، وی را سزاینده مرگی چنان دلخراش نمی ساخت. نه کسی را کشته بود، نه به ناموس یکی از فقیهان چشم دوخته بود نه کسی درباره پارسایی و پاکی اش، در آن روزگاری که ناپاکی و آلودگی روش پسندیده زمان بود، گفتگو می داشت. گناه او چه بود که پس از ده ها کار بی مانند پژوهشی که هنوز هم چراغ راه پژوهشگران دیگر است، باید خاموش می شد؟
گناه او، برگشتن از دین و آیینی بود که مراجع، ملایان و منبری ها از برکت آن سرور و سروی داشتند و به موهبت آن، خمسی و سهم امامی دریافت می کردند و پول های بازرگانان را حلال می نمودند و برای رستگاری آن دنیایی مؤمنان نادان، اسباب شادکامی، داراک و توانایی های این دنیایی برای خویش فراهم می ساختند. کسروی را کشتند تا نتواند به یاری منطق استوار و خردگرایی بی تزلزل اش و با آن چیرگی که بر زبان عربی و قرآن می داشت و آن شهامت و گستاخی که گویی با شیرمادرش اندرون شده بود، زمانی بیشتر برای گستراندن تردیدها و پرسش هایش در میان مردم بیابد و آشیانه مرغکان بر درخت دین و خرافات نشسته را بیش از پیش تکان دهد و زندگانی این دنیایی را برآنان دشوار سازد. گفت آن یار کزاو گشت سردار بلند، جرمش این بود که اسرار هویدا می کرد.
محمد امینی
چهارشنبه ٣ فروردين ۱٣۹۰ - ۲٣ مارس ۲۰۱۱
m_amini@cox.net
۱. حسین اکبری حلبیساز، معروف به آهنكوب، فرزند علیاكبر، از نخستین یاران نواب صفوی و فداییان اسلام بود که پس ازانقلاب اسلامی به جایکاه مدّاحی رسید. پس از کشته شدن کسروی، نواب صفوی با نام ساختگی سید حسین خراسانی در منزل همین حسین اکبری می زیست. آقا جواد مظفری پس از کشته شدن کسروی ناپدید شد و چندسالی پس از آن مغازه ساعت فروشی در خیابان ری تهران گشود. برادرش رخت دینی برتن داشت و هردو در سال های پس از انقلاب اسلامی درگذشتند.
۲. عطاءالله مهاجرانی، نقد توطئه آیات شیطانی را در سال ۱۳٦۸ چند ماهی پس از فتوای تاریخی آیت الله خمینی برکشتن سلمان رشدی نوشت. این کتاب کوشش نویسنده در پشتیبانی عقلی و نقلی از آن فتوای ضد بشری است. نویسنده، تابه امروز نیز این کتاب را در تارنمای خود، مکتوب، تبلیغ می کند و ازاین رو می توان گمانه زد که هنوز به آن داوری های واپسگرایانه خویش پایبند است.
۳. به گفته حاج مهدی عراقی (ناگفته ها ، خاطرات حاج مهدی عراقی، ص ۲٦، تهران، ۱۳٧٠)، « سيد مجتبی ميرلوحی وقتی از زندان بيرون می آيد به فکر اين می افتد که يک محفلی، يک سازمانی، يک گروهی، يک جمعيتی را به وجود بياورد برای مبارزه ، اين فکر به نظرش می آيد که از وجود افرادی بايد استفاده بکنم که تا الان اين افراد مُخِل آسايش محلات بوده اند ، مثل اوباش ها که توی محلات هستند ، گردن کلفت ها ، لات ها ، به حساب آن ها که عربده کش های محلات بوده اند ... اين ها بودند دوستانی که به دور مرحوم نواب جمع شده بودند ، اکثر آن ها مرحله اول [تا آخر!] از اینجور افراد بودند...» عراقی انگیزه گزینش اوباش محلات را در این می بیند که آن ها «متدين بودند.»۴ خود عراقی هم یکی از این گونه آدم های لات متدین بود که خواندن خاطراتش، سیمایی از سازماندهی و رفتار این گروه ترسیم می کند، که ترسناک است. نه درسی خوانده بود و نه با آموزش های دینی آشنایی داشت. درشانزده سالگی به عضویت شورای مرکزی فداییان اسلام درآمد و باور داشت که «چاقوکشی دیگر دوره اش تمام شده، حالا دیگر دوره هفت تیر کشی است!»
۴. از امام جعفر صادق روایت است که «المُرتَد یستَتاب فَإِن تَابَ وَ إِلاَّ قُتِلُ وَ المِراة تستَتاب فَإِن تابَة وَ إِلاَّ حَبسَة فِي السِّجْنِ وَاضرِبُوها» (مرد مرتد را به توبه وامی دارند، ورنه كشته مى شود. زن نیز به توبه واداشته می شود، ورنه درزندان گرفتار مى شود و به او آزار می رسانند [تا توبه کند]. بسیاری از فقیهان و راویان را باور این است که «مرتد لایستتاب»، یعنی توبه مرتد اورا از مرگ نمی رهاند. آیت الله خمینی همین را درفتوایش درباره سلمان رشدی گفته است که اگرهم توبه کند هنوز باید به قتل برسد!
٥. حجت الاسلام محسن کدیور از شمار نخستین فقیهان شیعی ایران است که درباره نادرستی این اصل فقهی نوشته و به ناخوانی آن با حقوق بشر پرداخته است. از جمله بنگرید به > دکتر محسن کدیور: حقوق بشر و روشنفکری دینی، ماهنامه آفتاب (واترلو)، شماره های سوم و چهارم سال اول، مرداد تا آبان 1384
٦. توضیح المسائل آیت الله اسدالله بیات زنجانی، مسئله 3630
٧. شیخ مهدی حکمی، نام آور به پایین شهری، رئیس مدرسه رضویّه واز نزدیکان شیخ مهدی حائری، پایه گذار حوزه علمیّه قم بود. فرزند او شیخ علی اکبرحکمی زاده، هم حجره و داماد سیدابوالحسن طالقانی (پدر آیت الله سید محمود طالقانی) بود و در روضه خوانی های مدرسه رضوی منبر می رفت. او با همکاری همایون پور، مجله دینی – انتقادی نامه همایون را در قم منتشر می کرد. یکی ازنویسندگان و پایه گذاران نامههمایون، آیت الله سید حسین بدلا (درگذشته به سال ۱۳۸۲)، از نزدیکان آیت الله بروجردی و خمینی است که با کسروی آشنا بود و با حکمی زاده به زیارت مشهد رفته بود. حکمی زاده پس از چند سالی به سلک نزدیکان کسروی درآمد و با نوشتن دفترچه اسرار هزارساله که دربرگیرنده سیزده پرسش درباره شیعی گری بود، نام آور شد.
٨. ناصح ناطق و جعفر راعد.
٩. شگفت این که در هیچ یک از تارنماهای رسمی و نیمه رسمی که در برگیرنده «آثار امام خمینی» اند، نشانی از کشف الاسرار نیست. رسول جعفریان، فرازهای دستچینی از این کتاب را در جلد اول «رسائل سیاسی اسلامی دوره پهلوی» بازگو کرده؛ امِّا این نخستین کتاب فارسی پایه کذار جمهوری اسلامی، در سی و اندی سال گذشته هرگز بازچاپ نشده است. پاسخ به این معمّا شاید در پشتیبانی ایشان در این کتاب از ساختار پادشاهی ایران باشد.
۱٠. وَمَن يَخْرُجْ مِن بَيْتِهِ مُهَاجِرًا إِلَى اللّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلى اللّهِ وَكَانَ اللّهُ غَفُورًا رَّحِيمًا.
۱۱. محسن فرزانه، واپسین روزهای کسروی، مجله خاطرات وحید، شماره ۲٦، تهران، ۱۳٥۲.
* پادافراه = مکافات، مجازات
نوروز برهمه مبارک باد
رضارخشان رئیس سندیکای کارگران نیشکرهفت تپه
فرارسیدن نوروزرا به عموم ملت ایران وعلی الخصوص کارگران زحمت کش تبریک می گویم وامیدوارم درسال جدید کارگران به حقوق حقه خودنائل شوند.سرانجام درچندروز مانده به نوروزدولت باافزایش 9درصد،حداقل دستمزدرا330000هزارتومان اعلام نمود.این اعلام افزایش ناچیزدستمزد ازطرف وزارت کارباتوجه به نرخ بالای تورم ،نامنطقی وبدورازواقعیت وناکافی می باشد.ماکارگران خواهان افزایش دستمزدبراساس نرخ واقعی تورم به منظورایجاد یک زندگی انسانی هستیم.
رضارخشان رئیس سندیکای کارگران نیشکرهفت تپه
فروردین/1390
رضارخشان رئیس سندیکای کارگران نیشکرهفت تپه
فروردین/1390
حمله هیات ایرانی به گزارش دبیرکل سازمان ملل یک روز پیش از صدور قطعنامه:
فرار از پاسخگویی تا دقیقه ۹۰
ساعاتی قبل، هیات نمایندگی ایران در شورای حقوق بشر پاسخ دولت ایران را به گزارش دبیرکل سازمان ملل که هفته پیش به صورت غیررسمی و امروز به صورت رسمی ارائه شده بود با عباراتی شعاری وبدون اشاره به مواردی که در این گزارش ذکر شده بود به صورت کلی در پنج دقیقه ارائه کرد. به گفته یکی از دیپلمات هایی که کشورمطبوعش قراراست فردا رای مثبت به قطعنامه بدهد دفاع ایران عملا نشان دهنده آن بود که مقامات تهران عملا هیچ اراده ای برای پاسخگویی و مسوولیت پذیری ندارند.
علی بحرینی دیپلمات ایرانی که پاسخ دولتی را خواند کمتر در شورای حقوق بشر شناخته شده است. او بیانیه ای را خواند که بسیاری از دیپلمات ها وسازمان های غیردولتی حاضر در محل اجلاس آن را ضعیف، فاقدساختار، شعاری و بی توجه به مواردی اصولی مطرح شده در گزارش دبیر کل سازمان ملل خواندند. عضو یکی از سازمان های غیردولتی بین المللی فعال در جریان تصویب قطعنامه گفت: « هیات دولتی ایران بیش از یک هفته وقت داشت که روی پاسخ خود کار کند و پاسخی مستند ارائه کند اما چنین جوابی می توانست حتی پیش از دیدن گزارش دبیر کل نوشته شده باشد.»
به نظر می رسید که پاسخ هیات ایرانی از متنی فارسی به انگلیسی ترجمه شده باشد چرا که برخی از کلمات به کار برده شده در آن عملا با ادبیات حقوقی و سیاسی متداول در جریان اجلاسی از این دست فاصله بسیار داشت و علاوه بر آن از روانی و انسجام متحوایی نیز برخوردار نبود.
علی بحرینی درفرصتی که دراختیار داشت گفت: «جمهوری اسلامی ایران براین نکته تاکید می کند که تصویب قطعنامه ۶۵/۲۲۶ نتیجه انگیزه های سیاسی برخی کشورهاست و کشورهای زیادی به آن رای منفی دادند. ما معتقدیم که تصویب قطعنامه سوم مخدوش سازی تاسف بار سیستم حقوق بشر سازمان ملل است و محتوای آن غیرقابل توجیه و غیرموجه است. برخلاف مخالفت قوی با قطعنامه ما آمادگی خود را برای فرآهم کردن همه اطلاعات لازم به دفتر کمیساریای عالی برای گزارشی بی طرفانه هستیم.» وی همچنین گفت ما معتقدیم که گزارش دبیرکل انعکاس صادقانه از وضعیت واقعی حقوق بشر در جمهوری اسلامی ایران نیست.
نماینده ایران اطلاعات مطرح شده در گزارش دبیر کل سازمان ملل را ضعیف و محتوای آن را گمره کننده خواند. او همچنین گفت که گزارش دبیر کل از فقدان توازن و بی طرفی رنج می برد و اطلاعات آن از مجموعه گزیده شده ای به دفتر کمیسیاری عالی حقوق بشر ارسال شده است.
علی بحرینی در حالی از صداقت در گزارش دبیرکل و نیز صحت اطلاعات آن سخن گفت که در یکی از بندهای گزارش دبیر کل وی از اینکه طرف ایرانی در یکی از ملاقات ها با کارمندان کمیساریای عالی حقوق بشر ۶۰ اعدام پنهانی در مشهد را مورد تایید قرار داده اند پرده برداشته شده بود. هیچ کدام از نمایندگان هیات ایرانی در طی مدت چهار هفته اجلاس حاضر نبودند در خصوص موارد مطرح شده در گزارش دبیر کل صحبت کنند. گزارش یاد شده به تفصیل بازداشت ها واعدام های خودسرانه، محدودیت های آزادی بیان واجتماعات و تبعیض جنسیتی و قومی و مذهبی را با جزییات مطرح می سازد.
یکی از دیپلمات های حاضر در محل اجلاس به کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران گفت که پاسخ دولت ایران کاملا غیرمتناسب با وضعیت کشوری بود که قراراست فردا در جلوی دوربین ها و چشم های میلیون ها نفر بار دیگر شاهد یک قطعنامه علیه وضعیت حقوق بشر در کشورش باشد. به گفته دیپلمات یاد شده هیات دیپلماتیک ایران در طی چهار هفته حضور در اجلاس کمتر در انظار حاضر شده و حتی در هنگام جلسات رسمی برخی از اعضای آن که باید پشت میز ایران بنشینند در جاهای مختلف سالن پرسه می زنند.
نماینده ایران در بخشی دیگری از پاسخ دولت به گزارش دبیر کل گفت: « جمهوری اسلامی همواره تعهدصادقانه خودش را در خصوص ترویج حقوق بشر ابراز داشته است. جمهوری اسلامی ایران به جد مصمم است که توانایی ها وظرفیت های بالقوه خود را به حداکثر برساند تا به بیشترین دستاورد در زمینه حقوق بشر بر اساس قانون اساسی و تعهد به ابزارهای بین المللی حقوق بشر برسد. دولت جمهوری اسلامی ایران عمیقا در جهت تشخیص حقوق مردم کار کرده تا جامعه شکوفایی براساس عدالت و برابری و آزادی های مشروع و همکاری و توسعه اقتصادی واجتماعی ایجاد کند.»
کلی گویی نمایندگان هیات ایرانی و اینکه در پاسخ یاد شده حتی یک مورد به صورت مشخص به چالش کشیده نشد ویا اینکه در چه مواردی آنچه که نماینده ایرانی آن را جانبدارانه و غیرمنصفانه خواند در گزارش بوده است. نکته جالب توجه آنکه بر خلاف روزهای گذشته هنگام قرائت جوابیه غیراز علی بحرینی همه اعضا به جای نشستن در کنار وی در کنار سالن راه می رفتند. گفته می شود که این اجلاس می تواند پایان کار برخی از دیپلمات هایی باشد که در طی ماه های گذشته برای جلوگیری از تصویب قطعنامه تلاش کرده اند اما راه به جایی نبردند.
علی بحرینی همچنین در خصوص انتظارات هیات از گزارش دبیر کل گفت که مردم ودولت ایران دستاوردهای زیادی در حوزه های مختلف زندگی طی سالهای گذشته داشته اند و هیات دولتی انتظار داشته است که بخشی از این دستاوردها درگزارش دبیر کل منعکس شود. وی همچنین گفت خود-نظارتی یکی از اصول کلی سیستم حکومتداری ایرانی است: « جمهوری اسلامی ایران متعلق به مردم است و پاسخگوی خواست انهاست بر همین اساس مکانیزم های نظارتی مختلفی تعبیه شده که عملکرد صحیح دولت و بخش قضایی را تضمین کند…» وی همچنین به تصویب قانون شهروندی در سال ۲۰۰۴ اشاره کرد و اینکه براساس آن در هر استان دفاتری برای نظارت بر نحوه عمل به قانون تعبیه شده است.
یکی از دیپلمات های عضو شورا به کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران گفت که سخنان نماینده ایران به گونه ای است که انگار کشوری که دبیرکل سازمان ملل از آن گزارش کرده کشور دیگری غیر از ایران است. در واقع علی بحرینی توضیح نداد که چگونه با وجود مکانییزم های نظارتی مختلفی که از آن سخن می گفت صدها مورد نقض حقوق بشر مطرح شده در گزارش دبیر کل همچنان وجود دارد و چنین دفاتری عملا نه تنها تضمینی برای رعایت حقوق شهروندنی نبوده اند بلکه طی دو سال گذشته بر حجم و ابعاد نقض حقوق بشر در کشور افزوده شده است.
جلسه شورای حقوق بشر فردا با تصویب قطعنامه ای که به موجب آن گزارشگر ویژه برای ایران تعیین می شود ادامه خواهد یافت.
علی بحرینی دیپلمات ایرانی که پاسخ دولتی را خواند کمتر در شورای حقوق بشر شناخته شده است. او بیانیه ای را خواند که بسیاری از دیپلمات ها وسازمان های غیردولتی حاضر در محل اجلاس آن را ضعیف، فاقدساختار، شعاری و بی توجه به مواردی اصولی مطرح شده در گزارش دبیر کل سازمان ملل خواندند. عضو یکی از سازمان های غیردولتی بین المللی فعال در جریان تصویب قطعنامه گفت: « هیات دولتی ایران بیش از یک هفته وقت داشت که روی پاسخ خود کار کند و پاسخی مستند ارائه کند اما چنین جوابی می توانست حتی پیش از دیدن گزارش دبیر کل نوشته شده باشد.»
به نظر می رسید که پاسخ هیات ایرانی از متنی فارسی به انگلیسی ترجمه شده باشد چرا که برخی از کلمات به کار برده شده در آن عملا با ادبیات حقوقی و سیاسی متداول در جریان اجلاسی از این دست فاصله بسیار داشت و علاوه بر آن از روانی و انسجام متحوایی نیز برخوردار نبود.
علی بحرینی درفرصتی که دراختیار داشت گفت: «جمهوری اسلامی ایران براین نکته تاکید می کند که تصویب قطعنامه ۶۵/۲۲۶ نتیجه انگیزه های سیاسی برخی کشورهاست و کشورهای زیادی به آن رای منفی دادند. ما معتقدیم که تصویب قطعنامه سوم مخدوش سازی تاسف بار سیستم حقوق بشر سازمان ملل است و محتوای آن غیرقابل توجیه و غیرموجه است. برخلاف مخالفت قوی با قطعنامه ما آمادگی خود را برای فرآهم کردن همه اطلاعات لازم به دفتر کمیساریای عالی برای گزارشی بی طرفانه هستیم.» وی همچنین گفت ما معتقدیم که گزارش دبیرکل انعکاس صادقانه از وضعیت واقعی حقوق بشر در جمهوری اسلامی ایران نیست.
نماینده ایران اطلاعات مطرح شده در گزارش دبیر کل سازمان ملل را ضعیف و محتوای آن را گمره کننده خواند. او همچنین گفت که گزارش دبیر کل از فقدان توازن و بی طرفی رنج می برد و اطلاعات آن از مجموعه گزیده شده ای به دفتر کمیسیاری عالی حقوق بشر ارسال شده است.
علی بحرینی در حالی از صداقت در گزارش دبیرکل و نیز صحت اطلاعات آن سخن گفت که در یکی از بندهای گزارش دبیر کل وی از اینکه طرف ایرانی در یکی از ملاقات ها با کارمندان کمیساریای عالی حقوق بشر ۶۰ اعدام پنهانی در مشهد را مورد تایید قرار داده اند پرده برداشته شده بود. هیچ کدام از نمایندگان هیات ایرانی در طی مدت چهار هفته اجلاس حاضر نبودند در خصوص موارد مطرح شده در گزارش دبیر کل صحبت کنند. گزارش یاد شده به تفصیل بازداشت ها واعدام های خودسرانه، محدودیت های آزادی بیان واجتماعات و تبعیض جنسیتی و قومی و مذهبی را با جزییات مطرح می سازد.
یکی از دیپلمات های حاضر در محل اجلاس به کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران گفت که پاسخ دولت ایران کاملا غیرمتناسب با وضعیت کشوری بود که قراراست فردا در جلوی دوربین ها و چشم های میلیون ها نفر بار دیگر شاهد یک قطعنامه علیه وضعیت حقوق بشر در کشورش باشد. به گفته دیپلمات یاد شده هیات دیپلماتیک ایران در طی چهار هفته حضور در اجلاس کمتر در انظار حاضر شده و حتی در هنگام جلسات رسمی برخی از اعضای آن که باید پشت میز ایران بنشینند در جاهای مختلف سالن پرسه می زنند.
نماینده ایران در بخشی دیگری از پاسخ دولت به گزارش دبیر کل گفت: « جمهوری اسلامی همواره تعهدصادقانه خودش را در خصوص ترویج حقوق بشر ابراز داشته است. جمهوری اسلامی ایران به جد مصمم است که توانایی ها وظرفیت های بالقوه خود را به حداکثر برساند تا به بیشترین دستاورد در زمینه حقوق بشر بر اساس قانون اساسی و تعهد به ابزارهای بین المللی حقوق بشر برسد. دولت جمهوری اسلامی ایران عمیقا در جهت تشخیص حقوق مردم کار کرده تا جامعه شکوفایی براساس عدالت و برابری و آزادی های مشروع و همکاری و توسعه اقتصادی واجتماعی ایجاد کند.»
کلی گویی نمایندگان هیات ایرانی و اینکه در پاسخ یاد شده حتی یک مورد به صورت مشخص به چالش کشیده نشد ویا اینکه در چه مواردی آنچه که نماینده ایرانی آن را جانبدارانه و غیرمنصفانه خواند در گزارش بوده است. نکته جالب توجه آنکه بر خلاف روزهای گذشته هنگام قرائت جوابیه غیراز علی بحرینی همه اعضا به جای نشستن در کنار وی در کنار سالن راه می رفتند. گفته می شود که این اجلاس می تواند پایان کار برخی از دیپلمات هایی باشد که در طی ماه های گذشته برای جلوگیری از تصویب قطعنامه تلاش کرده اند اما راه به جایی نبردند.
علی بحرینی همچنین در خصوص انتظارات هیات از گزارش دبیر کل گفت که مردم ودولت ایران دستاوردهای زیادی در حوزه های مختلف زندگی طی سالهای گذشته داشته اند و هیات دولتی انتظار داشته است که بخشی از این دستاوردها درگزارش دبیر کل منعکس شود. وی همچنین گفت خود-نظارتی یکی از اصول کلی سیستم حکومتداری ایرانی است: « جمهوری اسلامی ایران متعلق به مردم است و پاسخگوی خواست انهاست بر همین اساس مکانیزم های نظارتی مختلفی تعبیه شده که عملکرد صحیح دولت و بخش قضایی را تضمین کند…» وی همچنین به تصویب قانون شهروندی در سال ۲۰۰۴ اشاره کرد و اینکه براساس آن در هر استان دفاتری برای نظارت بر نحوه عمل به قانون تعبیه شده است.
یکی از دیپلمات های عضو شورا به کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران گفت که سخنان نماینده ایران به گونه ای است که انگار کشوری که دبیرکل سازمان ملل از آن گزارش کرده کشور دیگری غیر از ایران است. در واقع علی بحرینی توضیح نداد که چگونه با وجود مکانییزم های نظارتی مختلفی که از آن سخن می گفت صدها مورد نقض حقوق بشر مطرح شده در گزارش دبیر کل همچنان وجود دارد و چنین دفاتری عملا نه تنها تضمینی برای رعایت حقوق شهروندنی نبوده اند بلکه طی دو سال گذشته بر حجم و ابعاد نقض حقوق بشر در کشور افزوده شده است.
جلسه شورای حقوق بشر فردا با تصویب قطعنامه ای که به موجب آن گزارشگر ویژه برای ایران تعیین می شود ادامه خواهد یافت.
بچهها و خطرات ارسال پیامک
سهیل اطهری
خیلی از بچهها دوست ندارند که «مامانی» به نظر برسند و مورد تمسخر دوستانشان قرار بگیرند؛ پس یکی از بهترین راهها این است که فرزند کوچک شما هر وقت به کمک شما نیاز داشت بتواند از طریق تلفن همراه به شما دسترسی پیدا کند و شما راهنماییاش کنید.
اما خیلی از بچهها علاقهی عجیبی به ارسال پیامک دارند؛ آنها به جای صحبتکردن با تلفن ترجیح میدهند پیامک بفرستند. ارسال پیامک (text messaging) بچهها نباید چیز بدی باشد. اگر بچهها از پیامک فرستادن درست استفاده کنند، این فنآوری میتواند مزایای دیگری هم برای آنها داشته باشد.
درست است که مادران و پدران ما با چنین مشکلی هرگز روبهرو نبودهاند، اما امروزه که فنآوری تلفن همراه و آیفون و آیپاد و ... در دسترس بچهها قرار گرفته، خطرات و نگرانیهای جدیدی هم برای والدین ایجاد کرده است.
بعضی از والدین نگران این هستند که بچههایشان با تلفن همراه به دوستان و افراد غریبه پیامک بفرستند و برایشان دردسری ایجاد شود یا چیزهای غیراخلاقی یاد بگیرند.
اگرچه ارسال پیامک فوایدی نظیر آشنایی با واژهها و املای درست واژهها و جملهسازی و ... برای بچهها دارد اما خطراتی نیز در کمین آنها نشسته است. یکی از این خطرات میتواند مکاتبات جنسی (sexting) بچهها از طریق این رسانهها باشد.
اما آیا راهی برای از بین بردن این خطر یا کمکردن میزان آن وجود دارد؟ این مسئله آنقدرها که به نظر میرسد ترسناک نیست؛ امیدهایی در این زمینه وجود دارد.
برنامههای رایانهای در این مورد به کمک والدین میآید؛ شما با نصب یکی از این برنامهها روی رایانهی شخصی خودتان، میتوانید از همهی فعالیتهای تلفن همراه بچههایتان باخبر شوید؛ میتوانید پیامکهایی که میفرستند یا دریافت میکنند را مطالعه کنید؛ میتوانید عکسهایی که گرفتهاند یا در حافظهی تلفنشان بارگذاری کردهاند را ببینید؛ میتوانید شمارههای ثبتشده یا تماسگرفتهشده را ببینید و حتی میتوانید بدانید که بچهتان الان در کدام قسمت از شهر است.
آیا این جاسوسی است؟ آیا این شکستن حریم شخصی بچههاست؟ فرقی نمیکند که طرف مقابل شما چند سال داشته باشد یا چه نسبتی با شما دارد، فضولی کردن در کار او عین فضولی و شکستن حریم آنهاست؛ اما اگر به بچههایمان نشان دهیم که هوایشان را داریم و مثل پلیسها نمیخواهیم از رازهای آنها سر درآوریم، آنها قطعاً به ما اعتماد خواهند کرد.
نقش آموزش و آگاهیدادن به بچهها را دست کم نگیرید؛ اگر بچهها را از خطراتی که در کمین آنها نشسته آگاه کنید آنها هم با شما همراه میشوند و از خودشان مراقبت میکنند. مثلا اگر به آنها بگویید که کسی که با شمارهی ناشناس به شما زنگ میزند میتواند هرکسی باشد؛ از یک مجرم گرفته تا کسی که قصد آزار جنسی آنها را دارد.
راههای زیادی وجود دارد که بتوان بچهها را اقناع کرد که مراقب فعالیت تلفنی خودشان باشند، اما کارشناسها سه جملهی ساده و منطقی را به والدین سفارش میکنند که اگر به بچهها گفته شود تاثیر بسیار زیادی از نظر امنیتی خواهد داشت. این سهفرمان عبارتند از:
یک: «چیزی رو ننویس که نخوایی دیگرون بخونناش.»
دو: «به پیامک غریبهها جواب نده.»
سه: «اگه کسی برات پیامک جنسی فرستاد حتماً بدون که طرف یه تبهکاره و میخواد اذیتت کنه.»
من میخندم، پس هستم
استفانی دوئتز
برگردان:
ونداد زمانی
قنطره: سئوال اول و اساسی این است که چه چیزی برای فلسطینیها مانده که بخواهند به آن بخندند؟
وانسا روسلو: راستش را بخواهید در آغاز خودم هم همین احساس را داشتم، ولی الان باور دارم که برای آنها هنوز خیلی چیزها مانده که بتوانند دربارهی آن مزاح کنند. وقتی که اولین بار در سال ۲۰۰۵ به فلسطین آمدم طبیعتاً انتظار داشتم با مردمی روبرو شوم که بدون انقطاع دربارهی بدبختیها و رنج خودشان حرف بزنند. در عوض با مردمی روبرو شدم که نمیخواستند خود را به شکل آدمهای توسریخورده و قربانی نشان دهند. در همان روزهای اول ورودم به «بیت لحم» بود که شاهد رد و بدل شدن جوک و اشارات طنزآلود شدم و از همانجا جرقهی موضوع فیلم شکل گرفت.
قنطره: ولی در چند سال گذشته در فلسطین تغییرات زیادی اتفاق افتاده...
وانسا روسلو: بله بیشک وضع اسفناکتر شده است. من اولین جوک را در سال ۲۰۰۶ ضبط کردم، درست بعد از انتخابات. مردم خوشحال و امیدوار بودند و انواع جوکها توی خیابانها شنیده میشد. وقتی که در سالهای ۲۰۰۹ و ۲۰۱۰ به فلسطین برگشتم تا پروژه فیلم را کامل کنم، همه چیز تغییر کرده بود. بعضی از فلسطینیها آنقدر درمانده بودند که در جواب درخواستم برای شنیدن و ضبط جوکهایشان میگفتند: «میخواهی جوک بشنوی؟ به ما نگاه کن، همهی زندگی ما یک جوک بزرگ است». بعضیها هم اشاره کردند که در این موقعیت اگر جوک بگویند برایشان باعث دردسر میشود. این نوع حس و ترس چند سال قبل وجود نداشت.
قنطره: چه نوع جوکهایی این بار توجهات را جلب کرد؟ لحن بدبینانه و دلسرد کننده داشتند؟
وانسا روسلو: تقریباً همینطور بود که میگویی. ولی به طور ضمنی و یا شاید با طنز و مضحکه میخواستند بگویند که حالا که دولت مستقل و کشور مستقل نخواهیم داشت ولی لااقل میتوانیم به آن یک حالت بانشاط بدهیم و دربارهاش جوک بسازیم. جوک معروف در اینباره که همه جا میشنیدم اینطور شروع میشد: «در روز رستاخیز، آلمانیها، انگلیسیها، ژاپنیها و دیگران، هر کدام از کشورها بنا بر اعمالشان به بهشت یا جهنم فرستاده میشدند. نوبت فلسطینیها که رسید، جبرئیل گفت فلسطینی؟ من همچین اسمی در لیستم ندارم. رفت نزد خدا و پرسید با این جماعت چهکار باید بکنیم؟ ما برای آنها حتی از قبل جایی تعیین نکردیم. به کجا بفرستمشان؟ خدا هم در جواب گفت خب، حالا که تا اینجا اومدن یه چند تا چادر به آنها بده و یک کمپ پناهندگان برایشان راه بینداز. بعداً تصمیم میگیریم دربارهشان.»
قنطره: این احساس که از قافلهی جهانی عقب افتادهاند مثل اینکه خیلی آنها را دمغ کرده...
وانسا روسلو: بدون شک اینطوری است ولی آنها همه نوع جوکی ساختهاند. آنها جوک دربارهی حماس و افراطگرایی مذهبیشان گفتهاند یا دربارهی انواع گروهای مذهبی درون خودشان. حتی جوکهایی که به روابط سکسی مردان و زنان بیرون از زندگی زناشویی اتفاق میافتد اشاره میکند. من حتی تعدادی جوک جمعآوری کردم دربارهی مردان همجنسگرای شهر «نابلا» که از سادگی بعضی از مردهای شهر «هبرون» سوءاستفاده! میکنند. این ادعا که «موضوعات ممنوعه»ای وجود دارد که فلسطینیها و عربها دربارهاش جوک نمیگویند، حقیقت ندارد. خلاصه اینکه به قول معلم عربی من: «من میخندم، پس هستم.»
قنطره: جوکهایی که دربارهی شهرها و مناطق مختلف دور بر خودشان میسازند. مثلاً درباره «هبرونی»ها؟
وانسا روسلو: ما فرانسویها همیشه دربارهی دیگران جوک میسازیم و هرگز خودمان را به ریشخند نمیگیریم، اما فلسطینیها ابایی از اینکار ندارند. اصلاً فلسطینیها اهل شکایت نیستند. من ساعت ۴ صبح مشغول فیلمبرداری در ایستگاههای نگهبانی اسرائیلیها بودم و میدیدیم که فلسطینیها که ساعتها ناچار بودند برای مسافرت بین مناطق مختلف در صف بمانند غرولندی نمیکردند. تصور کنید اگر میشد شکایتها و غر زدن پاریسیها را که با مصاحبهگران شبکههای تلویزیونی در معابر عمومی دارند جمع میکردید این حس به شما دست میداد که پاریسیها زندگی ناراحتکنندهتری نسبت به فلسطینیها دارند.
قنطره: آیا مورد یا موضوعی است که با مزهترین فلسطینیها هم زیاد نمیتوانند دربارهی آن جوک بگویند؟
وانسا روسلو: بله آنها دربارهی «مهاجران شهرکهای اسرائیلی» کمتر جوک میگویند. آنها دربارهی چیزهایی که نمیتوانند حدس و گمان بزنند یا امیدی به آن داشته باشند، کمتر جوک میگویند. البته فقط یکی هست که اینطوری شروع میشود: «یک مهاجر شهرکنشین را دیدم که لهجهی غلیظ هبرونی داشت. بامزگی این جوک در این حقیقت نهفته است که این گروه از اسرائیلیها همه چیز ما را گرفتهاند حتی لهجه ما را...
قنطره: آیا میشود ادعا کرد که وجود اسرائیل انگیزه و منبع تمامنشدنی برای جوکسازی در بین فلسطینیهاست؟
وانسا روسلو: من به ندرت با جوکهایی ضد اسرائیلی روبرو شدم. خیلی از اروپاییها فکر میکنند فلسطینیها دربارهی یهودیها جوک زیاد دارند ولی من حتی یک مورد آن را نشنیدم. آنها در باره سربازان اسرائیلی یا سیاستمداران اسرائیلی جوک میسازند ولی یهودیبودنشان را جوک نمیکنند. آنها در دنیای کاملاً بستهای قرار داده شدهاند و گاهی حتی از شهر نزدیک خودشان بیخبر هستند و تماسی با اسرائیلیها ندارند.
Interview conducted by: Stephanie Doetze, "I Laugh, Therefore I Am"
1- A film by Vanessa Rousselot, ‘(No) Laughing Matter’
گلولهی نقرهای
نیما راشدان
کمپین پروپاگاندای «انرژی هستهای حق مسلم ماست»، عظیمترین حرکت رسانهای تاریخ جمهوری اسلامی ایران پس از جنگ هشت ساله در برابر عراق است. این کمپین با هدف جلوگیری از فروپاشی محتوم اجتماعی- سیاسی و توجیه ناکارآمدی ساختارهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی حکومت تهران از سال ۲۰۰۳ میلادی دنبال میشود.
رهبران ایران میگویند: غرب دشمن است، نابسامانیهای اندک موجود در کشور زادهٔ دشمنی غرب است. دلیل دشمنی غرب چیست؟ البته پافشاری آیتالله علی خامنهای بر حقوق مسلم همهٔ ایرانیان. کدام حقوق؟ حق ابراز نظر و عقیده؟ حق انتخاب شیوهٔ زندگی؟ البته خیر. حق یگانهٔ برخورداری از انرژی هستهای.
جمهوری اسلامی ایران زیرکانه، دغدغههای قابل فهم جامعهٔ جهانی را، مخالفت غرب با پیشرفت علمی- اقتصادی ایرانیان قلمداد میکند. این نسخهٔ تحریف شده از ماجراجوییهای بینالمللی آقای خامنهای به میلیونها ایرانی محروم از اخبار و اطلاعات حقیقی فروخته میشود تا شهروندان بیش از این رهبران مذهبی جمهوری اسلامی ایران را مسبب ورشکستگی سیاسی، اجتماعی و اقتصادی جامعهٔ خود ندانند.
دولت ایران در کمپین پروپاگاندای هستهای خود موفق بوده است. این موفقیت تا جایی است که حتی شماری از منتقدان دیرپای جمهوری اسلامی ایران، شجاعت آیتالله سیدعلی خامنهای و محمود احمدینژاد در پایداری هستهای را ستایش میکنند.
جوانان طبقهٔ متوسط در شهرها بخش اعظم کاربران ایرانی شبکهٔ اینترنت، بینندگان تلویزیونهای ماهوارهای و رادیوهای فارسی زبان آزاد را نمایندگی میکنند. این جوانان گناه آیتالله سیدعلی خامنهای در تغییر نتایج انتخابات و سرکوب بیرحمانهٔ اعتراض ایرانیان را هرگز نخواهند بخشید. خروجی بازی هستهای اساساً بر این بخش از جامعهٔ شهری ایران کم تأثیر است، اما آیا دربارهٔ اکثریت شهروندان کم درآمد شهرهای بزرگ، ساکنان شهرستانها و روستاهای کوچک نیز چنین میتوان گفت؟
پاسخ من به این سئوال منفی است. بخش قابل توجهی از جامعهٔ محروم از اخبار و اطلاعات آزاد حامی موضع هستهای آیتالله خامنهای است. آیتالله خامنهای این حمایت را در عرصهٔ بینالمللی سپر بلا کرده و در بازار سیاست داخلی چونان پتک بر سر منتقدان خویش میکوبد.
سیاست کارا و زیرکانه در گرو ارزیابی دقیق نقاط قوت و ضعف حریف است. پیروزی سیاسی از بابل و یونان قدیم تا عصر لیبرال دمکراسی فراگیر امروز، در انتظار نشستن برای فرارسیدن لحظهٔ طلایی تبدیل نقاط قوت حریف به پاشنهٔ آشیل اوست.
لحظههای طلایی همیشه فرا میرسند. لحظههایی که تلاش چندسالهٔ حریف را در مدت زمان کوتاهی چون یک روز یا یک هفته بر باد میدهند و به تغییر بازی به نفع آنکه طراحی راهبردی کارآمدتری دارد، میانجامند،
اما چگونه دست بر قضا همین انرژی هستهای که آیتالله خامنهای برای کسب اعتبار و مشروعیت سیاسی از آن در تلاش بیوقفه است، میتواند پاشنهٔ آشیل او باشد؟
***
بیش از یک هفته از وقوع زلزله و سپس سونامی دردناک و غیر قابل باور ژاپن میگذرد. میلیاردها انسان در پنج قاره اخبار و تصاویر قدرت عظیم زلزله و پیامدهای آن را به تماشا نشستهاند. ایرانیان نیز اخبار دهشتبار زلزلهٔ نه ریشتری ژاپن را به دقت دنبال میکنند. قدرت زلزلهٔ ژاپن بیش از یکصدهزار برابر زلزلهٔ سال ۲۰۰۳ بم در ایران بود؛ زلزلهای که در آن بیش از ۳۰ هزار ایرانی جان خود را از دست دادند.
ساعاتی پس از وقوع زلزلهٔ مخرب یازدهم مارس ۲۰۱۱ منابع خبری برای نخستینبار از احتمال خرابی در نیروگاه هستهای فوکوشیما خبر دادند. این اخبار نگرانکننده با وقوع انفجار درون نیروگاه در روز ۱۲ مارس و آغاز نشت مواد مرگبار رادیواکتیو بر صدر اخبار جهان نشست. اینک میلیونها انسان با نگرانی وقوع عظیمترین فاجعه اتمی ژاپن پس از پایان جنگ جهانی دوم را به تماشا نشسته بودند. تصاویر وحشتآفرین انهدام حفاظ عظیم نیروگاه و تخلیهٔ سریع شهروندان از مناطق اطراف بر صفحات تلویزیونهای ایرانیان نیز نقش بستند.
***
موقعیت طلایی منتقدان آیتالله خامنهای از ۱۲ مارس ۲۰۱۱ و وقوع انفجار در رآکتور هستهای فوکوشیما آغاز میشود. بازی سیاسی کارآمدی که با درک زیربنای فرهنگی جامعهٔ ایرانی، دهشت عمومی بشر از تشعشعات رادیواکتیو و بیاعتمادی به نسبت بالای شهروندان ایرانی به قابلیتهای تکنولوژیک کارشناسان به اصطلاح متعهد جمهوری اسلامی ایران، میتوانست خرمن پروپاگاندای چند ده ملیون دلاری هستهای آیتالله خامنهای را در چند هفته برباد دهد.
ژاپن و آلمان در فرهنگ عامهٔ ایرانیان سمبل نظم و سرآمد قابلیتهای تکنولوژیکاند. این پسزمینه با مراجعه به گفتوگوها و جوکهای روزمرهٔ شهروندان ایرانی به سادگی قابل تحقیق است. جمهوری اسلامی ایران درست در برابر این تلقی عمومی شهروندان نمایندهٔ نازلترین کیفیت تکنولوژیک است. رسوخ این باور عمومی حتی در رهبران جمهوری اسلامی ایران نیز مشخص است. آیتالله سیدعلی خامنهای، محمود احمدینژاد، تقریباً همهٔ فرماندهان سپاه به جای خودروهای ساخت داخل عموماً از خودروهای ژاپنی و بعضاً آلمانی برای تردد استفاده میکنند.
گلولهٔ نقرهای منتقدان رسانهای آیتالله خامنهای طرح گستردهٔ این سئوال برای افکار عمومی، خصوصاً طبقات پرجمعیت حامی برنامهٔ هستهای ایران بود که آیا وقتی وقوع زلزلهای یکصدهزار کم قدرتتر از زلزلهٔ اخیر ژاپن به مرگ ۳۰ هزار ایرانی میانجامد؛ زمانی که میدانیم ایران نیز چون ژاپن از زلزلهخیزترین مناطق جهان است؛ آیا میتوان به سیدعلی خامنهای برای پیشبرد برنامهٔ تبلیغاتی سیاسی- هستهایاش اطمینان کرد؟ چرا آقای خامنهای خود به جای اطمینان از توان متخصصان ارزشمند داخلی، از خودروی ژاپنی، هواپیما و هلیکوپتر آمریکایی دل نمیکند؟ چرا فرماندهان حتی ردهٔ سوم سپاه آقای خامنهای ۲۰ سال است شب و روز با تویوتا و نیسان ژاپنی تردد میکنند؟ حتی توان داخلی سرکوب معترضان وجود ندارد و سرکوب با موتورسیکلت و ون ژاپنی انجام میپذیرد؟
رهبر جمهوری اسلامی، ۳۰ سال است در رؤیای ساخت خودروی ملی به سر میبرد. او حکمران پنجمین تولیدکنندهٔ گاز جهان است که تا امروز از توزیع گاز و برق پایتخت خود در سرمای زمستان و گرمای تابستان عاجز است. رهبری است که عالیرتبهترین فرماندهان سپاه و ارتش را در سانحهٔ هوایی از دست داده است و مسافران خطوط هوایی کشورش قبل از سفر وصیت میکنند و حلالیت میطلبند. او رهبر کشوری است که ۳۰ هزار نفر از شهروندانش قربانی کیفیت خودرو و راههای داخلی کشور میشوند.
این سئوال باید برای هر ایرانی حامی برنامهٔ هستهای سیدعلی خامنهای بارها و بارها تکرار شود که آیا وقتی قدرت افسانهای ژاپن در برابر زلزله زانو میزند و هزاران هزار شهروند، فاجعهٔ نشت مواد حاوی تشعشعات رادیواکتیو را با چشم خود مشاهده میکنند، کسی به قابلیتهای تکنولوژیک سیدعلی خامنهای برای حفاظت از ایرانیان در برابر اورانیوم غنی شده، پلوتونیوم و کیک زرد یعنی واژههای محبوب صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران اطمینان دارد؟
ایرانیان حق دارند سئوال فوق را از خود و از رهبران خود بپرسند. آیا معترضان سبز و رهبران منتقد آیتالله خامنهای فرصت طلایی امروز را به درستی دریافتهاند و از آن استفاده خواهند کرد؟ این سئوالی است که پاسخ آن را به زودی درخواهیم یافت.
ایران؛ یکی به نعل یکی به میخ
مریم محمدی
در آغاز این بحرانها در کشورهای منطقه، بشار اسد گفته بود که سوریه با این کشورها متفاوت است و چنین اتفاقهایی در آنجا نمیافتد و تقریباً همزمان دست به اصلاحاتی در زمینهی آزادیهای دموکراتیک زد و بعضی از زندانیان سیاسی را نیز آزاد کرد.
این اتفاق سرانجام در سوریه روی داد و امروز ششمین روزی است که مردم سوریه در پایتخت و برخی شهرهای مهم در مقابل مأموران حکومتی قرار دارند و چند تن از آنان نیز کشته شدهاند.
آیا ورود سوریه به جرگهی حکومتهای عربی که در برابر اعتراضهای ملت خود قرار دارند، کیفیت تازهای را در منطقه ایجاد خواهد کرد؟
برای رسیدن به پاسخ شاید درست باشد که تفاوتهای سوریه را از جوانب مختلف با دیگر کشورهای منطقه بررسی کرد. این تفاوتها در کجاست که باعث شد اعتراضهای مردم سوریه دیرتر نیز شکل بگیرد؟
برای این بررسی گفتوگویی کردهام با حسن یوسفی اشکوری، اسلام شناس و تحلیلگر سیاسی در آلمان.
حسن یوسفی اشکوری: یکی از این تفاوتها این است که مصر از قدیم مهمترین کشور عربی بود که پیشتاز ارتباط و آشنایی با غرب بوده است. از آن زمانی که ناپلئون به مصر لشکر کشید و شمال آفریقا را به تسخیر خود درآورد تا بعدها محور و قلب جهان عرب مصر بوده و از جهت تمدنی و حتی از جهت نواندیشی دینی و اصلاح فکر دینی مصر همواره پیشتاز بوده است. در حالی که سوریه، اردن، تونس یا دیگر کشورهای عربی چنین موقعیتی نداشتند. پس این یک تفاوت بسیار مهم است و در رشد فرهنگی و توسعهی اجتماعی هم مؤثر بوده است.
در عین حال تفاوت دیگری که وجود دارد این است که علیرغم این که در سوریه، مصر، تونس و دیگر کشورهای عربی به نوعی حکومتهای دیکتاتوری و استبدادی حاکم بوده، اما استبداد حاکم بر سوریه مانند استبداد حاکم بر عراق زمان صدام حسین متفاوت است. در اینجا یک استبداد خشن ایدئولوژیک حزبی حاکم بوده و هنوزهم هست و این امر سبب شده که مردمان آنجا، یا احزاب و روشنفکران آن نتوانند چندان فعالیتهای فکری و سیاسی و اجتماعی کنند و این طبعاً در گسترش فرهنگ آزادیخواهی در آنجا مؤثر است. یعنی از این نظر محدودش میکند.
بنابراین در کشوری مانند سوریه، عراق و لیبی از جهات دیگر، امکان فعالیتهای سیاسی و مذهبی چندان وجود نداشته است، ولی در عین حال در مصر با توجه به سابقهی فرهنگیاش، ضمن آن اعمال دیکتاتوری خشن در عین حال این امکان بیشتر فراهم بوده است. یا در تونس نیز با توجه به توسعهیافتگی اجتماعی و پیشرفت و رونق اقتصادیاش این امکان فراهم بوده و فکر میکنم اگر مجموعهی اینها را در کنارهم قرار دهیم، میتوان فهمید که چرا سوریه دیرتر از دیگر کشورهای عربی به کاروان تحولات و تغییرات و جنبشهای اعتراضی پیوسته است.
نکتهی دیگری که در میان این کشورها قابل مشاهده است، این است که همهی این دیکتاتوریها به نوعی روابط پایداری با غرب و بهخصوص با آمریکا داشتند. لیبی در گذشته نه، ولی اخیراً در دوران رابطهی خوب با آمریکا بود. سوریه از این قاعده مستثنی است و ازجمله کشورهایی است که حتی از جانب آمریکا به همکاری با تروریستها متهم میشود. این به چه معناست؟ آیا این بحرانها به لبنان و به ایران هم کشیده خواهد شد؟
اینجا یک پیش فرض وجود دارد و آن پیش فرض این است که واقعاً این موج برخاسته واقعاً از بطن تودهی مردم است و ثانیاً دنبال آزادی و نظامهای دموکراتیک و حقوق بشری هستند؟ اگر این دو فرض را بپذیریم، بنابراین مردم دنبال راه تحقق حاکمیت ملی و آزادی و دموکراسی هستند. اگر این چنین باشد، بنابراین با کل نظامهای این منطقه که استبدادی هستند، در هر شکل و تحت هر عنوانی، طبعاً مخالفند و میخواهند به آزادی خودشان برسند و این نظامها یا این ساختارها را تغییر دهند.
لذا در مصر این اتفاق افتاد، در تونس این اتفاق افتاد تا به قذافی رسید. این کشور، کشوری ضد غربی بوده است. نه تنها متحد غرب نبوده، بلکه در واقع یک حکومت چپرو ضد غربی بوده که حدود بیش از چهار دهه در آنجا شعارهای ضد غربی داده شده است. من خودم در سفری که در حدود ۳۰ سال پیش به آنجا داشتم، با جلود و نخست وزیر زمان دیدار کردم. اینها به شدت به ما ایرانیها انتقاد داشتند که شما چرا قانون اساسی نوشتهاید، چرا صحبت از دموکراسی میکنید، چرا صحبت از پارلمان میکنید؟ همه اینها غربی و فاسد است و دموکراسی اساساً فاسد و ضد اسلام است.
اکنون این جنبش آزادیخواهی آنجا هم پدید آمده و طبعاً به سوریه هم میرسد. امروز به بحرین میرسد که مثلاً آمریکایی است، فردا ممکن است به ایران برسد که ضد غربی است و پس فردا نیز ممکن است به لبنان برسد و در نهایت به عربستان سعودی که بازهم غربی است. بنابراین شرقی، غربی بودن و وابسته بودن به این بلوک و آن بلوک، در حرکت مردم چندان مهم نیست، یعنی تعیینکننده نیست.
حکومت ایران تقریباً از تمام این اعتراضها در همهی کشورهای عربی حمایت کرده است. سوریه شاید تنها موردی است که جمهوری اسلامی در مقابل آن سکوت کرده است. به نظر شما در صورت پیشرفت این اعتراضها در سوریه، سرانجام جمهوری اسلامی چه موضعی خواهد گرفت؟
واقعیت این است که به لحاظ سیاست خارجی جمهوری اسلامی اکنون در شرایط بسیار سخت و دشوار و متناقضی قرار گرفته است. از یکسو حتی در بالاترین سطح آقای خامنهای آمد و با پیام عربی از جنبش مردم مصر و تونس حمایت کرد و آن حکومتها را بهعنوان حکومتهای دیکتاتوری به شدت مورد انتقاد قرار داد و مردم را تشویق کرد به جنبش و اعتراض و حرکت علیه آن حکومتها و درست چند روز بعد از آن در داخل کشور جنبش اعتراضی ظاهراً خفته در ۲۵ بهمن و بعد از آن اتفاق افتاد. خب یک تناقض بسیار عظیمی در داخل، منتهی در ارتباط با سیاست خارجی جمهوری اسلامی بهوجود آمده است.
حالا رسیده است به قذافی و لیبی که در طول این ۳۲ سال از متحدان جمهوری اسلامی بوده و بههرحال در بلوک جمهوری اسلامی قرار میگرفته است، برای این که یک حکومت چپگرای ضد غربی و ضد امپریالیسم بوده است. آنجا هم دچار تناقض است، ولی در عین حال در آنجا هم بههرحال با احتیاط تا حدودی موضع روشنی گرفتهاند و قذافی را هم محکوم کردهاند. در مورد سوریه اما به طور خاص جمهوری اسلامی بسیار در شرایط دشوارتری قرار میگیرد. چون در طول این ۳۲ سال دولت سوریه شاید تنها کشور عربی بوده که با تمام قد و تمام امکانات و ابزارهایش در کنار جمهوری اسلامی بوده است. البته در مقابل از همهی امکانات جمهوری اسلامی و از امتیازاتی که جمهوری اسلامی به آنها میداد استفاده میکرده است.
حال که چنین جنبشی در آنجا بهوجود آمده، طبیعی است که دچار تناقض میشود و در این تناقض نمیتواند از جنبش مردم سوریه حمایت کند. ولی تا کجا میتواند این راه را ادامه دهد؟ نمیدانم.
برمیگردد به تحولات روزهای آینده و این که جنبش اعتراضی در سوریه به کجا برسد. اگر واقعاً حکومت در معرض سقوط قرار گیرد، بههرحال جمهوری اسلامی هم چارهای ندارد جز آن که سکوتش را بشکند و ظاهراً هم چارهای ندارد که به نوعی از جنبش مردم حمایت کند. منتهی این در صورتی است که مطمئن شود بشار اسد یا حکومت حاکم بر سوریه رفتنی است و دیگر باقی نخواهد ماند، ولی بههرحال فکر میکنم فعلاً با به نعل و به میخ زدن و همچنین سکوت مدتی ادامه دهد.
ولی اگر چنین اتفاقی بیفتد و مجبور به چنین موضعگیری حتی در آن مقطع شود، فکر نمیکنید که به مشروعیتش در ذهن هوادارانش لطمه میخورد، چه در ایران و چه در خارج از ایران؟
قطعاً این طور خواهد شد. تاکنون هم خورده. اصولاً در این دو سه ماه اخیرا که این جنبشهای اعتراضی در کشورهای عربی و اسلامی بهوجود آمده، جمهوری اسلامی را دچار تضاد و تناقض بسیار عمیقی کرده است. در کشوری حمایت میکند، در کشوری سکوت میکند و بعد در مقابل جنبشهای مردم خودش به سرکوب متوسل میشود و طبیعی است که در نهایت از رژیم مشروعیتزدایی میکند. عامهی مردم که حالا میدانند، ولی در نهایت حتی در میان همان پیروان اندک خود مسئولان جمهوری اسلامی، آنهایی که تاکنون مدافع جمهوری اسلامی بودهاند نیز مسئله ایجاد میکند و آنها را هم دچار ابهام و هم سردرگمی خواهد کرد.
ولی بههرحال این تضاد و تناقضی است که جمهوری اسلامی گرفتارش هست و کاری هم نمیتواند بکند. چون حکومت و نظامی که با مردمش صادق نیست، با مردمش درست و صحیح و روشن و شفاف سخن نمیگوید، اعتراضهای مردم خود را سرکوب میکند، ولی میخواهد که پرچمدار آزادی و عدالت در سطح جهان شود و در مدیریت جهانی هم شرکت کند، خب پیداست که این تناقضهای وحشتناک در روابط خارجی و سیاست خارجی و یا سیاست داخلی تبعاً بروز خواهد کرد. این اجتنابناپذیر است.
نکتهی دیگری که شاید بازهم به جمهوری اسلامی مربوط شود، این است که سوریه هم مانند ایران روابط نزدیکی با حزبالهه لبنان دارد. در صورتی که حکومت فعلی سوریه سقوط کند مثل تونس و مصر، چه تأثیری در وضعیت حزبالهب در لبنان خواهد داشت؟
سقوط سوریه هم بر جمهوری اسلامی و سیاست خارجی آن اثر بسیار مخرب و ویرانگری خواهد داشت، و هم به طور خاص در سیاست لبنان. در لبنان مسئله فقط حزبالهس نیست. البته سوریه و ایران از حامیان جدی حزبالله در لبنان هستند، ولی در عینحال در سیاست کلی لبنان هم تأثیر دارند؛ بهخصوص سوریه که بههرحال از گذشته مسائل و دعواهای مشترکی با لبنان داشته و هنوزهم بسیاری از مسائل گذشته و سنتی و دیرینهشان با لبنان حل نشده است. بنابراین اگر نظام سوریه تغییر کند، بهویژه اگر در آنجا یک حکومت و نظام غربگرا و متحد غرب بهوجود آید، طبیعی است که بر غربگرایان لبنان تأثیر مثبت خواهد گذشت و جنبش مثلاً سعد حریری و گروههای جنبلاط و امثال اینها را تأیید و تقویت خواهد کرد، ولی در مقابل جناح حزبالهر و جناح حامیان جمهوری اسلامی را به شدت تضعیف خواهد کرد. بههرحال در معادلات سیاسی کل منطقه ازجمله لبنان اثر بسیار بسیار مهم و مؤثری خواهد گذاشت.
آیتالله صادقی تهرانی و ولایت فقیه
محمد صادقی
انتشار این اخبار در رسانههای دولتی در شرایطی صورت میگیرد که آیتالله محمد صادقی تهرانی در طی سالیان اخیر از جمله روحانیون منتقد وضع موجود بود و همواره از سوی نهادهای امنیتی و اطلاعاتی قم مورد فشار و محدودیت قرار میگرفت.
گفتنی است در سالهای اخیر از تجدید چاپ رساله و کتابهای وی جلوگیری شد و تعدادی از مکتوبات قلمی وی اجازهی انتشار نیافت.
همچنین در دو سال گذشته غرفهی آثار علمی این مرجع تقلید در نمایشگاه کتاب تهران با حضور ماموران امنیتی و مسئولان وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی پلمپ و کتابهای وی از نمایشگاه جمعآوری شد.
آیتالله صادقی تهرانی ازجمله روحانیون سرشناس مخالف نظریهی ولایت فقیه بود و پیرامون ولایت فقیه و مبانی مشروعیت فردی گفته بود: «هرگز نمیتواند فرد مبنای مشروعیت باشد. ولایت مطلق از آن خداست و ولایت شرعی با پیامبر و ائمه است، علما ولایت کلی ندارند. علما هم خطا میکنند.»
برخی دیدگاهها و نظریات فقهی این روحانی موجب بروز جنجالهایی در محافل علمی و دینی قم شده بود و همواره مورد اعتراض بسیاری از روحانیون حکومتی در قم بود. ازجمله نظریات و فتاوای جنجالی این مرجع تقلید میتوان به پاک بودن مسکرات (مشروبات الکلی)، ارث بردن زن از تمامی اموال شوهر، عدم لزوم رضایت ولی برای صیغه (ازدواج موقت) با دختر باکره، باطل نشدن روزه توسط دود و غبار غلیظ، و ... اشاره کرد که چندان به مذاق روحانیون و مسئولان حوزهی علمیهی قم و محافل سنتی دینی در کشور خوش نمیآمد.
هرچند آیتالله محمد صادقی تهرانی تمایل چندانی برای ورود به عرصهی سیاست نداشت، اما برخی از دیدگاههای وی به ویژه پس از انتخابات بحثبرانگیز ۲۲ خرداد ۱۳۸۸ هم در نوع خود جالب توجه و البته با اعتراض جریانهای اصولگرا و رسانههای منتسب به آنها همراه بود.
آیتالله صادقی بارها اعلام کرده بود: «شرکت در انتخابات غیر تخصصی شرعاً حرام است» و از سوی دیگر در خصوص برگزاری دادگاههای متهمین پس از انتخابات و اعتراف متهمین که با اعتراض نهادهای حقوق بشری و خانواده و وکلای این زندانیان در نمایشی بودن و تحت فشار بودن متهمین برای اقرار به اتهامات همراه بود، آیتالله صادقی تهرانی در سخنانی گفته بود: «اقرارهایی که در زندان در اثر حبس یا ضرب یا تخفیف یا تجرید اخذ گردد هرگز جنبه حقوقی قضایی و شرعی ندارد و نمیتوان متهم را از این طریق محکوم کرد.»
او در جای دیگری در خصوص بازداشت اتباع خارجی و غیر مسلمانان میگوید: «قاضی یا دولت اسلامی نمیتواند غیر مسلمان را از طریق افترا یا بهتان محکوم به حبس یا تعزیر یا حدی از حدود کند.»
آیتالله محمد صادقی تهرانی در خصوص حملات و هتاکیهای حامیان حکومت نسبت به مراجع مردمی نیز گفته بود: «... نباید چنین بکنند. با این حملهها و هجومها خیلی خطا میکنند. با یهود و نصارا و بهاییها هم نباید چنین کرد، مسلمانان وهابی هم احترام دارند. مراجع اختلاف داشته باشند با هم به دعوا نمیرسند و این رفتارها اشتباه است.»
وی در یکی از آخرین فتاوای فقهی خود دربارهی دولت محمود احمدینژاد و حمایتهای وی از اسفندیار رحیم مشایی در پاسخ به استفتای مقلدان خود در این زمینه با صدور اطلاعیهای اعلام کرد: «در اینجا با توجه محض به خدای سبحان و به یاد همۀ پیامبران معصوم الهی (علیهم السلام)، شکایت خود را به درگاه خدای قادر متعال و محضر ولی امر مسلمین جهان حضرت بقیةالله الاعظم علیه السلام، عرضه داشته، و اعلام می نمایم که: "ابقاء رحیم مشایی در هر سمتی ، حرام است."»
علی افشاری از رهبران جنبش دانشجویی در دههی ۷۰ در نوشتهی کوتاهی دربارهی درگذشت آیتالله صادقی تهرانی در صفحهی فیسبوک خود نوشته است: «سوء استفاده از آیتالله صادقی تهرانی یکی دیگر از مصادیق نیرنگ، دروغپردازی وقیحانه و تزویر است. وی که عمده کتاب ها و رسالهاش در جمهوری اسلامی خمیر شد و اجازه برگزاری کلاس در حوزه علمیه قم را نداشت. اینکه به عنوان یار امام و کسی که تا آخر عمر خامنه ای را قبول داشت، معرفی می شود. یادم می آید وقتی ایشان را در سال 1376 برای سخنرانی در دانشگاه پلی تکنیک (امیرکبیر) دعوت کردیم چقدر وزارت اطلاعات فشار آورد که این برنامه لغو شود.»