۱۳۸۹ بهمن ۱۴, پنجشنبه

مهمترین خبرهای روز پنجشنبه بخش دوّم تحلیل ها و آخرین گزارشات از اعتراضات، بازداشتها، زندان، و بیدادگاهها --- بیانیه ها


خسرو صدری

اخبار روز: 

تارنمای چینی "گلوبال تایمز" ، ٣۰ ژانویه ۲۰۱۱ ، مقاله ای منتشر کرده است با عنوان: "انقلابات رنگی، به دمکراسی واقعی منجر نمی شوند". این مطلب کوتاه، حاوی دو نکته مهم است که فکر کردم شاید ترجمه آن (از روسی)، برای برخی دوستان مفید باشد. نکته اول، ارزیابی ناآرامی های خاورمیانه، از دید تحلیل گرانی با مواضع نزدیک به حاکمیت چین است. هرچند می تواند هم با مواضع رسمی چین و هم با واقعیت نا آرامی ها، تفاوت داشته باشد. نکته دوم هم، طرح مبحث "دمکراسی" و جایگاهش در سیستم چینی رشد اقتصادی است:


"موج جدیدی از "انقلابت رنگی"، امسال از تونس آغاز شد و مصر را هم فرا گرفت. گسترش دمکراسی از نوع غربی آن همچنان ادامه می یابد، ولی کشورهای مورد نظر، شباهتی به جوامع غربی ندارند و این انقلابات جدید هم به مراتب پدیده هایی بحث انگیزتر از آن چیزی است که پس از فروپاشی شوروی در شرق اروپا رخ داد.
وقایع اخیر با عکس العمل های متفاوتی در غرب روبرو می شود. جامعه بین الملل حال دیگر کشورهای در حال توسعه را چون گذشته، موکدا به دمکراسی فرا نمی خواند. غربی ها از یک طرف، از گسترش دمکراسی در منطقه خوشحالند، از طرف دیگر در صورت پدید آمدن خلاء قدرت در خاورمیانه، خطر واقعی گسترش بنیادگرایی اسلامی وجود دارد.
دمکراسی به معنای آن است که علایق همه اقشار جامعه به سطوح حاکمیت منتقل شود. ولی همیشه چنین نیست. هرچه بیشتر افراط گرایی در جامعه ای وجود داشته باشد، به همان نسبت حفظ مسیری معقول برای دولت، مشکل تر است. خاورمیانه منطقه ای است که در آنجا نگرش و باورها، گاه تفاوت ریشه ای با دیدگاه های غربی از جهان دارد. این امر کشورهای غربی را به حمایت از حکام غیردمکراتیک و دست نشانده، مجبور می کند.
بیشتر دمکراسی های غربی، به مرور زمان تکامل یافتند. در ژاپن و کره جنوبی هم دمکراسی مستقر شد ولی این امر به بهای حضور ارتش بیگانه در خاک این کشورها صورت گرفت. برای برخی دیگر کشورها، گذار به دمکراسی از این هم سخت تر بود. به طور کلی دمکراسی بخاطر موفقیت در غرب است که چنین فراخوانی پر طنین دارد. ولی این که این سیستم چه اندازه در دیگر کشورها قابل اجراست، بحثی است بی پاسخ. و تعداد نمونه های ناموفق هم روبه افزایش است.
در غرب، دمکراسی نه فقط یک سیستم سیاسی بلکه همچنین شیوه زندگی ست. ولی در بعضی از دمکراسی های نوپای آسیا وآفریقا، مخالفت های خیابانی، خسارت های زیاد به بار می آورد.
درهرحال قابل فهم است که تونس و مصر با دمکراسی فاصله دارند. موفقیت مدل دمکراسی، بدون پایه های محکم اقتصادی، آموزشی و همچنین اجتماعی، غیرممکن است. دمکراسی، در مفهوم کلی آن، اینک تقریبا در همه جا به رسمیت شناخته شده است. ولی اگر بحث سیستم سیاسی باشد، مدل غربی دمکراسی، فقط یکی از شکل هاست. برای آن که کشورهای مختلف بدون لرزه های انقلابی بتوانند به دمکراسی برسند، به نیرو وزمان زیادی احتیاج است".

خسرو صدری
khosro-sadri.blogspot.com

در پاسخ به نوشته آقای هوشنگ اسدی «ما همه سرباز توایم خامنه ای»

ارژنگ نورایی
اخبار روز: 

نبریده ایم اما داستان تونس و مصر را با دیدگان هوشیار نگاه میکنیم ، چه شد که تونس ۱۶ میلیونی و مصر با چند ده هزار نفر تا اینجا پیش رفتند و ما با سه میلیون و دو میلیون این شدیم ؟ پاسخها ممکن است متنوع باشد ، مهم نیست جنبش آنها پیروز میشود یا شکست میخورد ، حتی از یک نظر مهم نیست اسلامگرایان بیایند یا لیبرالها مهم این است که آنان با حداقل انرژی و نیرو پیش رفتند و ما با حد اکثر توان باز هم ناکام شدیم و در جا زدیم ! درست مثل یکصد سال مبارزه بی وقفه و خونین مان برای آزادی ، علیه شاه و شیخ که اگر چه در چشم انداز کلی " دو گام به پیش یک گام به پس " بوده است اما بالاخره پیروز نبوده ایم ! و رمز این ناکامی مداوم درست در تاریخ است و آلزایمر تاریخی که ما مردم مدتهاست به آن مبتلاییم .
مشروطه را با آتش تفنگهای مجاهدین تبریز و انقلابیون قفقاز از دهان گرگ بیرون کشیدیم و تقدیم دوله ها و ملوکهایی کردیم تا هرچه میخواهند بر سر رعیت بیاورند و انجمنهای مردمی مان را تخته کنند و گل انقلاب مشروطه شد لگد مال شاه و شیخ و ما مردم بی تاریخ ندیدیم یا دیدیم و به روی خود نیاوردیم که این شاهزادگان و روحانیون والا مقامی که به مجلس فرستادیم مگر تا دیروز نازپروده سفره قجر نبودند که امروز چراغ امید ما شده اند ؟
سلاح در دست گرفتیم و به جنگلهای گیلان رفتیم تا دوش به دوش گیله مرد نگذاریم مشروطه حروم خور ارتجاع شاه و شیخ شود ، تهران در آستانه سقوط و بود و دست کم امکانش را داشتیم تا غرش مسلسلهای فدائیان جنگل را به گوش بهارستان برسانیم ، باز هم نکردیم تا بی عملی مان تخم تفرقه و بدبینی و شکست کاشت .
جنبش ملی را آغازیدیم و در سی تیر به خیابان آمدیم که ((یا مرگ یا مصدق))، دیکتاتور فرار کرد و اما دریغ که مصدق مرد انقلاب و روزهای سخت نبود و ماندیم تا استعمار و ارتجاع کودتای شان را اجرا کنند و آنان که مسلح بودند هم گوش به نوای رادیوی سرخ مسکو سپردند که دیر زمانی بود زرد شده بود و ماندیم تا آمدند و تکه پاره مان کردند و باز فراموش کردیم که دل بستن به بازی گرگها یک بار در فرقه دموکرات چه آفریده بود.
انقلاب بهمن آمد و بعد هم عکس آقا در ماه، با ((همه با هم)) و ((وحدت کلمه))اش رویای ناکام شیخ فضل الله را تحقق بخشید و وارث قیامی شد و که او و مریدانش کمترین نقشی در برافروختنش نداشتند و بعضی از ما بدجور شیفته وحدت کلمه امام و ((ماهیت ضد امپریالیستی)) اش شدیم تا آنجا که کردستان را به گلوله بستند و گفتیم ((خط مترقی امام))، دانشگاه را بستند و گفتیم ((درود بر خلخالی))، ارتجاعی ترین مناسبات را علیه زنان حاکم کردند و گفتیم ((وحدت آحاد ملت را مخدوش نکنیم))، زبانها را بریدند و دهانها را دوختند و گفتیم ((ضرورتهای عینی انقلاب))، سی خرداد ۶۰ نیم میلیون از مردم تهران در اعتراض به قانون ارتجاعی قصاص آمدند و باز هم بعضی از ما گفتیم ((سپاه را مسلح کنید و پاینده امام امت))، هزاران و دها هزار ندا و سهراب را به دار کشیدند و گفتیم ((مرگ بر منافق))، آتش جنگ ارتجاعی را ٨ سال برافروخته نگاه داشتند و دسته دسته جوان از مدارس به میدانهای مین بردند تا بقای رژیمشان را تضمین کنند و گفتیم ((جنگ جنگ تا رفع فتنه از عالم)). اینهمه کردند و ما هنوز در خواب خرگوشی بی تاریخی خود ماندیم.
خرداد ۷۶ آمد با سیدهای عبا شکلاتی، پاسداران و سربازجوهایی که حالا از پوپر و گاندی و رورتی میگفتند و باز ما پذیرفتیم که بالاخره ((هر کس ممکن است تغییر کند و ملاک امروز افراد است)) و نپرسیدیم تبار تاریخی اینان به کجا باز میگردند؟ فرزندان شیخ فضل الله و روح الله را چه شده است که قدّاره ها و کابلهای ((اسلام عزیزشان)) را کنار گذاشته اند و از تساهل و تسامح میگویند؟ به صراحت گفتند ((برای نجات و تداوم نظام مقدس جمهوری اسلامی آمده ایم)) و ما خام خیالانه گفتیم ((برای آزادی و احقاق حقوق پایمال شده مان آمده اند))، ۱٨ تیر آمدند سرها و چشمهای مان را در کوی دانشگاه تهران این خونین سرای ایران دریدند و ((سید مظلوم)) در سخنرانی همدانش گفت ((بدون شلیک حتی یک گلوله آشوب تهران آرام شد)) و ما برایش هورا کشیدیم و نپرسیدیم بالاخره آن گلوله ای که سینه عزت ابراهیم نژاد را شکافت شلیک شد یا نه؟ داغ و درفش و دار و پرونده قتلهای زنجیره ای بر پا و بود و خاتمی ساکت و ما گفتیم ((معذوریت هایی دارد))، قانون مطبوعات با خوش خدمتی شیخ اصلاحات رفت هوا و گفتیم باز هم معذوریت، مجلس ششم بر تهاجم به حقوق ملت خفه خون گرفت تا ردّ صلاحیتشان کردند و بعد ((برای دفاع از حقوق ملت)) برآشفتند و روزه سیاسی گرفتند و دعای ندبه خواندند و ما متعجب از اینهمه جسارت! در دولت اصلاحات کارگران خاتون آباد را به رگبار بستند و ما سرگرم رفراندومهای اینترنتی و چانه زنی از بالا برای آقایان و کتک خوردن از پائین برای مردم بودیم. توهم اصلاحات به آخر خط رسید، سید مظلوم گفت ((در حد یک آبدارچی هم نبودم)) و ما بغض کردیم از این همه مظلومیت اما نپرسیدیم آخر چطور وقتی از جامعه مدنی اسلامی و گفتگوی تمدنها میگفت فرق او را با یک کمتر از آبدارچی نفهمیدیم!!!؟؟؟
خرداد ٨٨ آمد ما بیشمار بودیم اما باز مبتلا به آلزایمر تاریخی و رأی دادیم به نخست وزیر امامی که آمد تا دوران طلایی امامش را دوباره پیش فیس همه مان بگیرد و نپرسیدیم که او و امامش در آن سالها چه گلی به سرمان زدند که دوباره به او رأی میدهیم؟ مثل همیشه تاریخ این سرزمین به ریش توهم اصلاح طلبی مان خندیدند و آمار شرکت در ((پرشورترین انتخابات تاریخ نظام مقدس)) را بالا بردیم و بعد بغضمان ترکید، آداب مدنی خط امامی ها را زیر پا گذاشتیم و به خیابان رفتیم و این بار آنها هم که موج سواری بر جنبش مردم را از امام عزیزشان خوب یاد گرفته بودند پشت سرمان آمدند، ما به کهریزک رفتیم و آنها در زندان فقط لاغر شدند، ما از بام پایگاه های بسیج میراث دوران طلایی امام گلوله خوردیم و آنها دیوارهای خانه هایشان رنگی شد، سه میلیون به خیابان رفتیم بازی جور دیگر شد این ((مردم زیر تیغ استبداد)) به ستوه آمدند و عکس امام را به آتش کشیدند و سید سبزگستر گفت ((که اگر امام زنده بود هیچکدام از این فجایع اتفاق نمی افتاد)) و ما مانده بودیم بیانیه او را قبول کنیم یا خاوران را. روز عاشورا را خلق کردیم و قشون رفورم اسلامی از بهنود و مهاجرانی و نگهدار و کدیور و سازگارا و موسوی و رهنورد و کروبی از لندن و پاریس و امریکا و تهران فغانشان در آمد که ((نکنید فرزندانم این راه خشونت آمیز است و غیرسبز، جنبش دارد منحرف میشود، فقط تیر بخورید و لبخند بزنید، باتوم برقی نوش جان کنید و متانت پیشه کنید، به کهریزک بروید و باور کنید که دوران امام از این خبرها نبود)) و این قصه بدبختانه سر دراز دارد .....
مردم تونس از روز اول گفتند که بقایای حزب بن علی باید بروند و بزک و دوزک دموکراسی خواهی شان پیشکش، یعنی تغییر در تمامیت رژیم، اما ما مردم این ((کشور طلایه دار آزادی در منطقه)) ٣۰ سال دل بسته ایم به فرد یا جناحی از رژیم دار و درفش و نپرسیدیم دستهای آغشته به خون اصلاح طلبان کجا و با کدام آب توبه پاک شد که ما نفهمیدیم؟ مردم تونس گفتند تمام ارتجاع باید برود و ما هنوز مسحور بیانیه های سیدی هستیم که کماکان سرسختانه سودای دوران طلایی امامش را دارد، آنها خواهان تغییرات اساسی شدند و ما به توصیه خط امام آنقدر بر حداقلها کوبیدیم که اپسیلونها را هم دریغ کردند، مردم مصر فریاد زدند ((الشعب یرید اسقاط النظام)) یعنی ملت خواهان سقوط نظام است و ما هنوز در سودای پذیرش بازی رفورم در چارچوب قانون اساسی از سوی رژیمی هستیم که جز با سرنیزه و شکنجه و اعدام بقایی ندارد. مردم مصر و تونس و یمن و اردن خواهان تغییرات اقتصادی هستند و ما غرق در فقر و نکبت سی ساله وقتی سید سبزگستر و شیخ اصلاحات با رئیس دولت کودتا هم زبان شده و از حذف یارانه ها دفاع کردند (ظاهرا مشکلشان فقط با زمان اجرای طرح است نه نفس طرح) ما سکوت میکنیم و باز سر در برف عمیق بی تاریخی داریم. دل خوش کرده ایم که ((در مصر و تونس شدت سرکوب به تیزی اینجا نیست)) و برای این کشف گل هم نثار جمال اکبر گنجی ها میکنیم، قافل از اینکه تونس نزدیک ۵۰ کشته و مصر تاکنون ٣۰۰ کشته داشته است، پس مشکل در شدت سرکوب نیست. گیرم هم که چنین باشد و اینجا تیغ سرکوب از زمان امام تا امروز تیز و برنده مانده است، با چنین رژیم تیغ به دستی چه باید بکنیم؟ باز به اصلاح شدن دعوتش کنیم و رأی بدهیم تا شاید هزار سال دیگه به سر عقل بیاید؟ لبخند بزنیم و دعوت به مدارا بکنیم، با متانتی مدنی بگوییم ((حضرات آیات عظام و فرماندهان سپاه که سی سال است با کشتار و سرکوب حداکثری حکومت کرده اید و رژیمتان بر دریایی از خون و اعدام و شکنجه و تجاوز و یک جنگ ٨ ساله بی فرجام استوار شده است، لطف کنید به آرای ما احترام بگذارید از میلیاردها دلار سود سرمایه گذاری های اقتصادیتان صرف نظر کرده و قدرت را به جناح خط امام تحویل بدهید این بار نوبت آنهاست تا همچون دوران دفاع مقدس و سازندگی و اصلاحات بدزدند و چپاول کنند و ویران کنند)). یا برای یک بار هم که شده چشم در چشمان غمزده تاریخ مان بدوزیم و بدانیم که رهایی جز با مبارزه حداکثری با رژیم ارتجاع ممکن نیست، که آزادی در این ملک جز با مبارزه انقلابی به دست نیامده است، که بهای آزاد زیستن در این سرزمین فراتر از بازداشت چند ساعته آقازاده شیخ مهدی کروبی است، که هر گونه اصلاح و تغییر واقعی و ماندگاری به نفع مردم ضرورت سرنگونی تمامّیت رژیم جمهوری اسلامی و بقایای تفکر و عمل خمینی ضدبشر را میطلبد.
شاملوی شاعر راست گفته بود که ((ما ایرانیان حافظه تاریخی نداریم)) اگر داشتیم و نگاهی به تاریخ یک صد ساله اخیر خود میانداختیم میدیدیم که مشکل ما ((سید علی دورنمان و نبود وحدت کلمه و عمل)) نیست، این بهانه ای است برای توجیه شکستها، این فرافکنی ناکامی دست کم سه میلیون نفر است در روزهایی که همسایگانمان با ۵۰ و ۶۰ هزار نفر دیکتاتورها را به عقب میرانند و ما خود را گول میزنیم که ((این تاثیر جنبش سبز ایران است بر مصر و تونس و ممکن است پل کالج و میدان تحریر به هم وصل شوند و ما اولین جوانه های سبز قرن ۲۱ هستیم و...))، آنها حافظه تاریخی دارند، میدانند اسلام سید قطب و خالد اسلامبولی میتواند چه بر سرشان بیاورد و ما هنوز به احتمال قرائت رحمانی از اسلام شیعی آخوندی می اندیشیم و ذوق مرگ فلان فتوی صانعی یا منتظری شده ایم، آنها سر و ته رژیم مبارک و بن علی را میشناسند و ما دلخوشیم به بیانیه های کاربدستان دیروزی جنایت و شقاوت در تاریکترین و ارتجاعی ترین رژیم تاریخ ایران ، آنها خواهان سقوط نظام فاسدند و ما اندر خم پسکوچه بن بست اصلاحات در رژیم ولایت فقیه، حتی اسلامگرایان مصر و تونس هم بر براعت از خمینی و تباهی رژیمش تاکید کرده اند و ما دلخوش نوادگان و دست پروردگان ((امام راحل)) هستیم که هنوز سودای بازگشت به دوران پر از جنایت او را دارند. آنها حافظه تاریخی دارند و ما دچار آلزایمر مفرط تاریخی خود هستیم و با آن در سیکل معیوب تکرار جنبشها دست و پا میزنیم.
تا به تاریخ یکصد ساله اخیر ایران رجوع نکنیم و نیاموزیم که آزادی و برابری جز با گسستن از توهم اصلاح طلبی و مبارزه برای سرنگونی تمامیّت استبداد ارتجاعی رقم نخواهد خورد و برای این مهم باید سرسختانه و استوار جنگید و جنگید و جنگید، باید بگوییم ((ما همه سرباز توایم ای آلزایمر تاریخی و به دنبال تو سرباز رضا شاه و محمدرضا و خمینی و خامنه ای و رفسنجانی هستیم، ای آلزایمر تاریخی)).





سعید محیو - مترجم: یوسف عزیزی بنی طرف

اخبار روز: 

آیا درست است که این بار، خاومیانه عربی با گام های شتاب آمیز به سوی دیکتاتوری های دینی جدیدی می رود تا جای حاکمیت های اقتدارگرای کنونی را بگیرد؟ یکی از طرف های این منطقه به این امر اعتقاد دارد وآن "اسراییل" است. بنیامین نتانیاهو هشدار می دهد که آن چه در سال ۱۹۷۹ در ایران رخ داد، در بسیاری از کشورهای عربی رخ خواهد داد. ومی دانیم که در آن سال، جنبش بنیادگرایان مذهبی بر انقلاب مدنی - ملیونی ایرانیان چیرگی یافت. ران لیشیم نویسنده و سیاستمدار "اسراییلی" بر این باور است که هم اکنون شاهد تولد نظام منطقه ای نوینی در چهارگوشه خاورمیانه هستیم که پرچم های جنبش های رادیکال اسلامی بر فراز آن در اهتزاز اند. بی گمان همه این هشدارهای پیچیده در زرورق های زیبای تحلیلی در واقع، یا هشداری است برای ترساندن غرب وواداشتن غربیان برای ایستادن در برابر انقلاب های مدنی عربی، یا تنها یک تفکر دلخواه از سوی طرفی است که شبانه روز دعا می کند تا جنگ میان شرق و غرب شعله ور شود. حقیقت در جای دیگری نهفته است: انقلاب (اسلامی) ایران در کشورهای عربی تکرار نخواهد شد واین فقط به دلیل نبود روحانیون (شبیه روحانیت شیعه) نیست بلکه جامعه های عرب طی چهل سال گذشته به شکل غیرقابل قیاسی به جامعه های متکثر سیاسی و فکری تحول یافته اند و نسبت به هرگونه مصادره دوباره حقوق جامعه مدنی – از هر طرف که باشد – کمترین تسامحی نشان نمی دهند. آری، جنبش های اسلامی در کشورهای عربی هنوز از نظر دموکراتیک، نضج نیافته اند، اما آن قدر تغییر یافته اند تا "دیگری" و اصل تداول (جایگزینی) مسالمت آمیز قدرت را بپذیرند. این را آشکارا در ادبیات حزبی "جنبش نهضت اسلامی" تونس و حزب "عدالت وتوسعه" مغرب و " اخوان المسلمین" مصر می بینیم. این نشان می دهد که دوران تغییر در منطقه، با آهنگی جز آهنگ بنیادگرایی اسلامی می رقصد. حتا عکس این امر نیز صحیح است: اپوزیسیون جنبش سبز ایران – که نزدیک بود در سال ۲۰۰۹ پس از انتخابات ریاست جمهوری به یک انقلاب مردمی تبدیل شود - خود به تقلید انقلاب های مدنی عربی کنونی خواهد پرداخت. الگوی نزدیک تر به انقلاب های عربی – ترجیحا – تجارب گذار به دموکراسی در اندونزی و ترکیه خواهد بود. در اندونزی حکومت های اقتدارگرا از هنگام استقلال و تا بعد از کودتای خونین سوهارتو نقش مسلطی داشتند. ومی دانیم که این کودتا از حمایت آمریکا برخوردار بود و نیم ملیون شهروند اندونزی قربانی آن شدند. سازمان های اطلاعاتی وامنیتی دوران سوهارتو، بر اغلب جنبه های زندگی سیاسی اندونزی چنگ انداختند و بخش های گسترده ای از مردم این کشور را زیر مهمیز سانسورهای شدید قرار دادند و "مهندسی اجتماعی" را در سطح وسیعی به کار گرفتند. در آن شرایط، اصلاحات دشوار بود و نیاز به این بود تا سوهارتو بمیرد و جنبش های اسلامی، دموکراتیزه شوند تا دوران گذار به دموکراسی پایه ریزی گردد. لذا اصلاحات در اندونزی، بخشی از فرایند دموکراتیزه کردن نظام و خلع لباس نظامی آن بود. این فرایند پس از بحران مالی آسیا در ژوییه ۱۹۹۷ آغاز شد که اگر حمایت افسران نظامی اصلاح طلب اندونزی نبود نمی توانست بال و پر بگشاید. این افسران به این باور رسیدند که دیگر سیطره دستگاه های امنیتی بر زندگی سیاسی مردم ممکن نیست. و می دانیم در ترکیه نیز اسلامگرایان نمی توانستند به حاکمیت برسند مگر بعد از آن که برنامه های خود را تکامل بخشیدند و همچون احزاب دموکرات مسیحی اروپای غربی، برنامه های دموکراتیک را به طور کامل در دستور کار خود قرار دادند. از این رو، "آینده" عرب ها – به طور کلی – همانند "حال" اندونزی و ترکیه خواهد بود و این – البته – خبرهای خوبی برای نتانیاهو و ران لیشیم نیست. اینها در واقع خبرهای بدی برای آنان است.

منبع: روزنامه "الخلیج" امارات متحد عربی





اخبار روز: 

مادران پارک لاله: نزدیک به دوماه از بازداشت حکیمه شکری یکی از مادران پارک لاله می گذرد و هنوز پاسخ درستی به خانواده او در مورد اتهامات وارده و مبلغ وثیقه مورد نظر داده نشده است.
براساس اظهارات خانواده، بنا به دعوت قاضی محترم شعبه ۲ دادستانی شهر ری جهت پیگیری کار حکیمه، خانواده به دادستانی مراجعه کردند. متاسفانه قاضی محترم وثیقه ۱۰۰ میلیون تومانی خانم شکری جهت آزادی ایشان را نپذیرفتند و علیرغم اعلام قبلی که گفته بودند مبلغ وثیقه ۴۰۰ میلیون تومان است و این امید را هم به خانواده دادند که بگذارید دوماه بگذرد شاید یک کاری برایتان کردیم، گفتند باید ۶۰۰ میلیون تومان وثیقه بگذارید! و در جواب خانواده که گفته بودند ما همه ی وثیقه ای که می توانیم بگذاریم همین ۱۰۰ میلیون تومان است گفتند این مشکل شماست و حل کردن آن به ما مربوط نیست.
به راستی هم به آنها مربوط نیست و گویا روی سردر آنجا به اشتباه نوشته شده است دادستانی و ایشان دادستان مردم ایران نیستند، ایشان فقط دادستان حکومتند و وظیفه شان در آوردن داد مردم است.
حکیمه ۱۴ آذرماه به شکلی رذیلانه دستگیر شد، زیرا با وجود دوندگی های خانواده مسئولین پاسخ درستی نمی دادند و خانواده حکیمه در بی خبری مطلق از وضعیت سلامت و مکان نگهداری او بسر می بردند و تازه پس از ۱۵ روز مشخص شد که او در بند ۲۰۹ اوین و در انفرادی زیر شدیدترین فشارها برای اعتراف علیه خود و جمع مادران پارک لاله است.
حکیمه نیز همچون دیگر زندانیان سیاسی به ناحق اینگونه گرفتار شده است. خوب است بدانیم که زندانیان به ناحق گرفتار شده از گروه خبرنگار، وکیل، دانشجو، مبلغین مذهبی و ... که ما اخبارشان را در خبرهای روزانه مان داریم تنها ۲% از زندانیان بی گناه این مملکت را تشکیل می دهند. اگر سری به زندانها بزنیم به روشنی مشخص می شود که زندانیان گمنامی که کسی نیست از آنها دفاع کند بسیار زیاد است چرا که آنهایی که باید از این زندانیان سخن بگویند و یا دفاع کنند خود در زندان گرفتارند. حکیمه شکری هم یکی از زندانیان به نسبت گمنام است که دلسوز و مدافع مردم این مرز و بوم است.
حکیمه طبع آگاهگرانه دارد و همه حال حتی در سکوت و یا اسارت آن نقش را اجرا می کند. او کسی بود که در جمع خانواده و دوستان همیشه وظیفه آگاه سازی اطرافیان را ادا می کرد. حال که اینگونه به ناحق گرفتارش کردند بیگناهی او همه ی اقوام و آشنایان را از دروغ گویی بزرگ آقایان مطلع ساخته که در سازمان ملل طرح می کردند که ما در ایران زندانی سیاسی نداریم.
در صحبتی که با بستگان حکیمه بعمل آمده حکیمه در ذهن آنها یک مدافع ساده و بی پیلایش انسانها و خصوصا زنان بوده ولی اکنون به یک قهرمان تبدیل شده است.





اخبار روز: 

ایرنا: علی لاریجانی رییس مجلس شورای اسلامی روز پنجشنبه هنگام سخنرانی در یادواره سرداران، فرماندهان و ۵۴۲ شهید شهرستان بابلسر با اعتراض یک نفر از خانواده شهدا به عملکردش مواجه شد و این اعتراض مورد حمایت برخی دیگر از خانواده ها شهدای این شهر قرار گرفت.
به گزارش ایرنا، بدنبال اعتراض این فرد، سخنرانی لاریجانی برای دقایقی قطع شد.
این فرد هنگام سخنرانی لاریجانی با صدای بلند گفت : آقای لاریجانی ما از عملکرد شما راضی نیستیم.
این اعتراض با حمایت تنی چند از مردم حاضر که اکثر از اعضای خانواده های شهدا و جانبازان بودند، مواجه شد.
در پی این اعتراض،تعدادی از محافظین و مراقبین این مراسم که درنقاط مختلف مصلی مستقر بودند به یکباره به سمت مرد معترض رفته ، با گرفتن دست در مقابل دهان او مانع ادامه بیان اعتراضش شدند و او را به خارج از محل مراسم منتقل کردند.
لاریجانی که دراین مدت سکوت کرده بود با درخواست صلوات به سخنانش ادامه داد.
لاریجانی در پایان سخنرانی حدود ۴۵ دقیقه‌ای خود به رغم درخواست های متعدد خبرنگاران، حاضر به مصاحبه و گفت وگو با آنان نشد.





اخبار روز: 

اطلاعیه دوم کارزار افشای نقض حقوق بشر در ج. ا. در روند شانزدهمین اجلاس شورای حقوق بشر

هم میهنان عزیز،
بر اساس قطعنامه اخیر مجمع عمومی سازمان ملل متحد در مورد نقض حقوق بشر در ایران، قرار است که در شانزدهمین نشست شورای حقوق بشر که از ۲۸ فوریه تا ۲۵ مارس ۲۰۱۱ در ژنو برگزار خواهد شد، گزارش مقطعی بان کی مون دبیرکل سازمان ملل متحد درباره موارد نقض حقوق بشر در جمهوری اسلامی ایران علی القاعده در تاریخ ۱۴ مارس ۲۰۱۱ ارائه شود.
از کلیه هم میهنان معترض به نقض حقوق بشر در ایران تقاضا می شود که همزمان با این رویداد، در تمام نقاط دنیا کوشش های خود را برای روشنگری درباره موارد نقض حقوق بشر در کشورمان و افشای آمران و عاملان آن همآهنگ کنند.
ما کوشش خواهیم نمود با برگزاری اجلاس های جانبی در شورای حقوق بشر در فاصله روزهای ۱۰ تا ۱۶ مارس و همچنین تجمع سراسری مرکزی در شهر ژنو در روز ۱۴ مارس در برابر مقر سازمان ملل متحد در شهر ژنو، کارزاری را برای افشای موارد عدیده نقض حقوق بشر در جمهوری اسلامی تدارک ببینیم.
موضوعات در نظر گرفته شده برای اجلاس های جانبی:
پنجشنبه ۱۰ مارس ۲۰۱۱: نقض حقوق افراد متعلق به اقلیت های مذهبی، مدافعان حقوق بشر و اقلیت های جنسی در ایران
جمعه ۱۱ مارس ۲۰۱۱: عاجل ترین موارد نقض حقوق بشر در ایران
دوشنبه ۱۴ مارس ۲۰۱۱: عاجل ترین موارد نقض حقوق بشر دز ایران
سه شنبه ۱۵ مارس ۲۰۱۱: نقض حقوق افراد متعلق به گروه های اتنیک در ایران
چهارشنبه ۱۶ مارس ۲۰۱۱: نقض حقوق زنان ایران
جهت همآهنگی های ضرور از علاقه مندان به مشارکت در سازماندهی این کارزار دعوت می شود که در اجلاس پالتاکی که در روز شنبه ۵ فوریه ۲۰۱۱ در ساعت ۱۹ به وقت اروپای مرکزی در تالاری در بخش خاورمیانه – ایران با نام
hrc16geneva

و با کد ورودی
16142011

برگزار خواهد شد، شرکت کنند.

۳ فوریه ۲۰۱۱
تدارک دهندگان کارزار افشای نقض حقوق بشر در ج. ا. در روند شانزدهمین اجلاس شورای حقوق بشر




اخبار روز: 


 گزارش از حسین حردان


من هنوز بدنیا نیامده بودم که در سال ۱۹۵۲ افسران آزاد، با انقلابی که مورد حمایت ملت قرار گرفت، سلطنت را در مصر برچیدند.
۲۵ سال بعد انورسادات که خود یکی از افسران بود، بی توجه به افکار عمومی در مصر، ناگهان به بیت المقدس رفت. او چند سال بعد قرارداد ترک مخاصمه با اسرائیل را در کمپ دیوید امضاء کرد. وی با این کار ضمن به انزوا کشیدن مصر در محیط عربی اش، شکاف عمیقی در جهان عرب ایجاد نمود.
دیری نگذشت که انورسادات با بیرون راندن کارشناسان شوروی پیمان مصر با بلوک شرق را لغو کرد و هم پیمان غرب و اسرائیل شد.
انورسادات با پیش گرفتن روند خصوصی سازی لجام گسیخته، وجه ایجابی بنیان فکری افسران آزاد را که در عدالت اجتماعی خلاصه می شد، از برنامه دولت انقلاب محو کرد، و از اکثریت مردم یعنی تهی دستان، بیش از پیش فاصله گرفت؛ و مصر را که از بنیانگذاران کشورهای غیر متعهد بود، به کشوری وابسته تبدیل نمود و در بلوک غرب جایگزین کرد.
اکنون سی سال از عمرم می گذرد. در میدان التحریر شعار (الشعب یرید اسقاط النظام) را سر می دهم. در طول این سی سال از دیدن روزمره ی چهره ی حسنی مبارک بر کرسی ریاست جمهوری خسته شده ام. البته انگیزه ام برای شرکت در تظاهرات، تنها خستگی از چهره ی آقای مبارک نیست. ملال از خطی است که به زیر آن رانده شده ام. خطی که اقتصاد دانان آنرا خط فقر نام نهاده اند.
سال ۱۹۶۷، پس از شکست مصر در جنگ شش روزه از اسرائیل، جمال عبدالناصر، با پذیرش مسولیت شکست، از مقام خود استعفاء داد.
اینکه یک رئیس جمهور از مقام خود استعفاء می داد، بی سابقه بود و در تاریخ جهان عرب و اصولاً در شرق کره ی خاکی نخستین بار بود که چنین اتفاقی می افتاد.
ملت مصر با شنیدن خبر استعفای ناصر، با حضور میلیونی و ناگهانی خود در شهرها و روستاهای کشور، عدول ناصر از این استعفاء را خواستار شدند.
امروز دوشنبه ۱.۲.۲۰۱۱ است و در میدان التحریر همراه با دو میلیون مصری دیگر به تظاهرات علیه رژیم مبارک مشغولم. در همین حال است که بیاد تظاهرات مردم مصر در سال ۱۹۶۷ افتادم. در آن زمان مردم از ناصر پس گرفتن استعفای او از مقام ریاست جمهوری را درخواست می کردند.
من آن حادثه را فقط در فیلم ها و گزارش های مستند دیده بودم. ناصر به ندای ملت پاسخ مثبت داد و به قدرت بازگشت.
از رئیس جمهور حسنی مبارک می خواهم، همچون ناصر به ندای ملت مصر پاسخ مثبت داده،(الشعب یرید اسقاط النظام) را تا دیرتر نشده بپذیرد و از کاخ ریاست ریاست جمهوری بیرون رود.
ارحل ارحل مش عایزینک (برو برو به تو نیازی نیست)
حسنی مبارک ندای ما را، ندای میلیون ها مصری در قاهره، اسکندریه و المنصوره را، یا نشنید و یا نخواست بشنود. ما اعلام کرده ایم که همچنان در میدان التحریر تا تحقق مطالباتمان باقی خواهیم ماند.
در این میدان تلویزیون بزرگی را در اختیار داریم و از طریق آن حوادث لحظه به لحظه مصر را در شبکه الجزیره زنده مشاهده می کنیم. به ما خبر دادند که آقای رئیس جمهور تا لحظاتی دیگر پیامی را برای مردم خواهند خواند.
مبارک در سخنرانی خود، ضمن اشاره به مشارکت در جنگ رمضان ۱۹۷٣ و سهم پهلوانی های او در پیروزی آن جنگ، مردم را بده کار خود کرد، و در پایان گفت:
"یا من" "یا هرج و مرج".
امروز سه شنبه ۲.۲.۲۰۱۱، ساعت حدود ۱۲ ظهر است. در حالی که بسیاری از دو میلیون همراهان ما که دیشب برای استراحت و تجدید قوا به خانه های خود رفته بودند، خبر دار شدیم که گروهی در حمایت از مبارک به میدان التحریر نزدیک می شوند. به یاران مسالمت جوی حاضر در میدان التحریر گفتم:
مبارک می خواهد برای یک بار هم شده، به وعده ی خود که دیروز به ما داد "یا من" "یا هرج و مرج" وفا کند.
دیری نگذشت، که شعبون بی مخ ها و لباس شخصی های رژیم مبارک سوار بر اسب و شتر، با انواع سنگ و انواع اسلحه ی سرد و ککتل ملوتف گرم، بر ما تاحتند.
در برابر این ددمنشی هیچگونه وسیله ی دفاعی در اختیار نداشتیم. زیرا تصمیم ما تظاهرات مسالمت آمیز بود.
در این هجوم وحشیانه علیه تظاهرات مسالمت آمیز ما، سنگ ها را که مهاجمان سخاوتمندانه بر سر و تنمان پرتاب می کردند، پشت جبهه ما که ناخودآگاهِ شرایط برایمان تشکیل داد، جمع می کرد و در صف مقدم برای دفاع از کرامت انسان در برابر قلدرهای رژیم مبارک بکار گرفتیم.

دنباله دارد...




اخبار روز: 

«تیری فره مو» دبیر فستیوال جهانی کن در کنفرانس مطبوعاتی پاریس که در سینماتک فرانسه در حمایت از جعفر پناهی و محمد رسول اف برگزار شد، گفت:
« از هم اکنون اعلام می کنم، جایزه ویژه فستیوال جهانی کن سال دو هزار و یازده به جعفر پناهی فیلمساز مشهور ایرانی به خاطر توجه اش به سینمای انسانی تعلق خواهد داشت. این جایزه تا کنون به کارگردانان مشهوری چون نانی مورتی ، کلینت ایستوود و دیوید کروننبرگ اهدا شده است، ضمن اینکه از این پس جعفر پناهی عضو هیئت داوران تمام فستیوالهای فیلمی خواهد بود که در کشورهای مختلف برگزار خواهد شد و جایگاه خالی از او در نظر گرفته خواهد شد.»
کنفرانس مطبوعاتی سینماتک فرانسه، فستیوال جهانی کن و انجمن مولفین و کارگردانان سینمای فرانسه با حضور مطبوعات و شخصیتهای مطرح سینمایی عصر چهارشنبه در سینماتک فرانسه در پاریس برگزار شد.
مراسم با نمایش فیلم کوتاه «فرش» ساخته جعفر پناهی و سپس سخنان گوستاگاواراس رئیس سینماتک فرانسه در حمایت از جعفر پناهی و محمد رسول اف آغاز شد.
گوستاگاواراس رئیس سینماتک فرانسه خالق آثار سینمایی «زد» و «اعتراف» اعلام کرد: « ما اقداماتی را جهت نشستی با سفیر ایران در پاریس انجام دادیم، متاسفانه بی پاسخ ماندیم. بی شک بی توجهی مسئولین دولتی ایران مانعی در راه تلاشهایی بزرگتری که ما برای اعضای خانواده سینما می کنیم، ایجاد نخواهد کرد. این حکم حیرت آور و غیرمنطقی است و ما خود را موظف به پشتیبانی از دو سینماگر ایرانی میدانیم».
کریستف ژه رار معاون شهردار و مسئول بخش فرهنگی شهرداری پاریس بعنوان دومین سخنران کنفرانس مطبوعاتی بیان داشت: «طی چند ماه آینده شهر پاریس بعنوان سمبل انساندوستی و حقوق بشر در جهان اعلام خواهد شد. این یک اتفاق خوشایند است که امروز آقای جعفر پناهی شهروند افتخاری شهر پاریس است. ما همزمان با نصب عکسهای دو سینماگر ایرانی در سینماهای فرانسه تصاویر جعفر پناهی و محمد رسول اف را بر سر در شهرداری پاریس نصب خواهیم کرد».
لوران هی من رئیس انجمن مولفین و کارگردانان سینمای فرانسه بیان داشت: «به نمایندگی امضای پنجاه و دو هزار عضو انجمن مولفین و کارگردانان فرانسه را به جعفر پناهی هدیه میکنیم و آرزو داریم هر چه زودتر شاهد آزادی سینماگران ایرانی باشیم.»
سرژ توبیانا دبیر اجرایی سینماتک نیز اعلام کرد: «قصد داریم تا بزودی با تهیه یک تیزر تبلیغاتی در حمایت از جعفر پناهی و محمد رسول در آغاز نمایش تمام فیلمهای سینمایی و همچنین نصب عکسهای این دو سینماگر بر سر در سینماهای فرانسه اعتراض و انزجار خودمان را نسبت به این حکم ناعادلانه اعلام کنیم.»
عباس بختیاری مدیر فرهنگسرای پویا ضمن تشریح وضعیت دردناک سینماگران ایرانی در ماه های گذشته و خشونت آشکار علیه آنان، بیان داشت: «در ایران سینماگران را به دو بخش تقسیم کرده اند، سینماگران خودی و غیرخودی. خودیها همواره از تسهیلات و امکانات فراوانی برخوردارند و غیرخودی ها که پرچمدار سینمای مستقل و غیرسیاسی هستند بدلیل عدم تمکین همواره با سرکوب و سانسور مطلق روبرو هستند. جعفر پناهی سینماگری غیرسیاسی است که از بطن توده جامعه به قلب سینما راه یافته تا تنها تصویرگر زندگی روزمره مردم کشورش باشد، آفساید، آکردئون، فرش و سایر فیلم هایش حقیقت گفته های ما را اثبات می کند.

فرهنگسرای پویا – پاریس – ٣ فوریه دو هزار و یازده


جعفر پویه
کشاکش و درگیری بین مجلس و دولت از مرحله حرف گذشت و به عمل رسید. روز سه شنبه مجلس، حمید بهبهانی، وزیر راه و ترابری دولت محمود احمدی نژاد را استیضاح و با ۱۴۷ رای مثبت، ۷۸ رای منفی و ۹ رای ممتنع از کار برکنار کرد. این درحالی اتفاق افتاد که نه بهبهانی، وزیر راه و نه احمدی نژاد به عنوان رییس جمهور در جلسه استیضاح حضور پیدا نکردند. همچنین، محمدرضا میرتاج الدینی، معاون پارلمانی احمدی نژاد و یکی دیگر از معاونان نهاد ریاست جمهوری هم که به مجلس اعزام شده بودند، با آغاز مذاکرات پیرامون طرح استیضاح، مجلس را ترک کردند.
این درگیری با وجود آن به بار نشست که به گفته علی لاریجانی، خامنه ای پس از نامه احمدی نژاد به نمایندگان که برادران لاریجانی، رووسای قوه مقننه و قضاییه را به همدستی با رفسنجانی متهم کرده بود، وی را وادار به سکوت کرده است. لاریجانی، رییس مجلس در این باره گفت: "چندي پيش كه خدمت مقام معظم رهبري رسيده بودم، ايشان نهي كردند كه رووساي قوا نسبت به يكديگر موضوعي را مطرح كنند كه موجب تشويش خاطر شود كه به نظر من اين موضوع الزام داشت."
بنابراین لاریجانی به جای حرف به عمل درآمد و با طرح استیضاح بهبهانی، وزیر راه و ترابری دولت، پاسخ احمدی نژاد را به شیوه دیگری داد. لاریجانی عدم شرکت بهبهانی را "تخلف از قانون" دانست و گفت: "این که ما استیضاح را قبول نداریم، در نظام جمهوری اسلامی از این حرف‌ها وجود ندارد، تصمیم مجلس بر استیضاح بوده و وزیر هم باید در مجلس حضور می‌یافت."
بسیاری حضور پیدا نکردن احمدی نژاد و وزیر راه در جلسه استیضاح و عدم دفاع از وزیر راه را تحقیر و بی احترامی به مجلس دانستند. از سوی دیگر بعضی از نمایندگان نزدیک به دولت خواستند از مساله استفاده کنند و با الزامی دانستن حضور وزیر در جلسه استیضاح، طرح را ناکام بگذارند که لاریجانی در پاسخ آنان "نبود وزیر را تخلف دانست" و ادامه جلسه را از نظر آیین نامه ای بدون اشکال دانست.
از سوی دیگر، برخی اعتقاد دارند بهبهانی احساس نمی کرد که جلسه استیضاح شکل بگیرد زیرا نمایندگان طرفدار دولت در مجلس تلاش زیادی کردند تا از این اتفاق جلوگیری کنند. در این مورد اکبریان، نماینده کرج از "هجمه برخی افراد برای انصراف نمایندگان از استیضاح" خبر داد و پرسید: "درست است که یکی از نمایندگان طرفدار وزیر، همراه معاون پارلمانی یکی از وزارتخانه ها در صندلیهای نمایندگان بگردند و نمایندگان را تهدید کنند که در صورت عدم انصراف از استیضاح، حوزه انتخابیه را از امکانات محروم می کنند؟"
شیوه استیضاح وزیر راه ترابری و نحوه برخورد دولت با آن نشانه اختلاف عمیق بین مجلس و دولت و همچنین لاریجانی و احمدی نژاد است. شکاف در بالای رژیم هر روز بیشتر می شود و خامنه ای با تمام تلاشی که می کند، نتوانسته است جلو بروز علنی آنرا بگیرد.




گشت زنی نیروهای لباس شخصی موتورسوار در تهران

ایران پرس نیوز
خبرنگار ما از تهران: به دنبال حضور نیروهای امنیتی رژیم در خیابان های تهران از ساعات اولیه صبح دیروز (چهارشنبه)، شب گذشته نیز عده زیادی از مامورین نیروی انتظامی به همراه گشت های موتوری نیروهای لباس شخصی در خیابان ها به گشت زنی پرداخته یا با ایجاد ایست بازرسی در خیابان های اصلی اقدام به تفتیش خودروهای عبوری می کنند.
این درحالیست که طی این شب ها بسیاری از خودروهایی که تک سرنشین بوده و یا دختران و پسران جوان در آنها حضور دارند نه تنها به صورت کامل متوقف می شود بلکه دقایق زیادی را باید خارج از اتومبیل های خود در گوشه ای از خیابان ایستاده تا سربازان نیروی انتظامی تمام بخش های خودرو را از صندوق عقب گرفت تا زیر صندلی ها تفتیش کنند!
بسیاری از جوانان ترجیح می دهند یا در نیمه شب درخیابان تردد نکنند و یا مجبور هستند برای مقابله با این مزاحمت ها یکی از اعضای خانواده را به عنوان همراه در کنار خود بنشانند. در فواصل زمانی پراکنده و گاه بی گاه صدای ویراژ دسته های موتورسواران سکوت شب تهران را می شکند و فضا به شکل کاملا امنیتی است.

در مسیر میدان انقلاب تا بلوار کشاورز و همچنین میدان انقلاب تا امیر آباد بیشترین میزان نیروهای پلیس قابل مشاهده است.



چهار دهه مبارزه در درون و بیرون
جعفر پویه


در آستانه چهل سالگی جنبش پیشتاز فدایی قرار داریم. چهل سال از حماسه سیاهکل گذشت؛ چهار دهه ای که بر سازمان چریکهای فدایی خلق آن گذشت که بر جنبش آزادیخواهانه مردم ایران و جنبش جهانی چپ گذشته است. اگر در آستانه بهمن 57، کمتر از یک دهه بعد از اقدام متهورانه سیاهکل، جامعه ایران به دلیل استبدادی تاریخی و بحران ساختاری سیستم شاهنشاهی و شرایط ویژه تاریخی به مرحله انفجار رسید و بساط رژیم پادشاهی را برای همیشه برچید اما به دلیل انحراف قیام از مسیر خود و تسلط عقب افتاده ترین بخش اپوزیسیون بر آن، چیزی بیش از تباهی و مرگ نصیب مردم نشد. درباره قیام بهمن و آنچه بعد از آن گذشت، بسیار نوشته اند و بازهم خواهند نوشت. اما چرایی ناتوانی جریانی همچون فدایی در عملکرد درست و اقدام به موقع، موضوعی است که به ما بیشتر باز می گردد و باید در این باره بیشتر بنویسیم و کنکاش کنیم تا گذشته را همچون چراغی فرا راه آینده آوریم و آموزه ای برای بعد از خود کنیم.

قیام سیاهکل در هنگامه ای به وقوع پیوست که استبداد حاکم تمام راه های فعالیت سیاسی را بسته بود. جو پلیسی آنچنان بر فضای عمومی حکومت می کرد که کسی را یارای به میدان آمدن و صدای خود را بلند کردن نبود. "جزیره آرامش" که نشان از یک حکومت پادگانی و سرکوب تمام عیار داشت، موجب فخر و تفاخر حاکمان بود. ساواک با بهره مندی از آموزش و همکاری سازمانهای سرکوبگر قدرتهای امپریالیستی و سلطه گر تمام توان خود را به کار گرفته بود تا هیچکس نتواند به تمامیت طلبی شاه و دار و دسته اش کوچکترین اعتراضی علیه کند. آنچه باقیمانده سازمانهای سیاسی بعد از کودتای 32 بود، یا به طور کلی سرکوب شده و یا اگر چیزی از آنها باقی مانده بود، راه عافیت پیش گرفته و بقای خود را به هر قیمت تبلیغ می کرد. در چنین موقعیتی بود که رد تیوری بقا و ضرورت از خود گذشتگی و مبارزه مسلحانه پیش کشیده شد و وظیفه پیشاهنگ برای شکستن سد استبداد، گذشتن از جان خود معنا پیدا کرد. شاید با توجه به موقعیت کنونی و روحیه تسلیم طلبی و عافیت جویی بسیاری که به جو غالب تن داده اند، عملکرد جانانه و از خود گذشتگی تصور ناپذیر صف شکنانی که یخ استبداد شاهنشاهی را شکستند، چندان با عقل جور نیاید و یا در مذمت آن با هزار دلیل موجه و غیر موجه باب پسند روز بتوان حرافی کرد. اما آنچه را که نمی توان انکار یا فراموش نمود، تاثیر شگرف همان اقدامات و شهامتها و از خودگذشتگی همان شیفتگان آزادی بود که یخ استبداد را ترکاند و جامعه را با یک شوک قوی روبرو کرد. به همین دلیل، پیام آنان به سرعت بر پهنه میهن طنین افکن شد و پژواک صدای مسلسها در دورترین نقاط انعکاس یافت و خون تازه ای در رگ جوانان دواند. این تاثیر شگرف را هرگز نمی توان کوچک شمرد و یا نادیده گرفت. سالهای بسیاری پس از نوزده بهمن 49، سازمان امنیت با همکاری پلیس، ژاندارمری و برخورداری از همکاری و کمک سازمانهای اطلاعاتی کشورهای همسو با رژیم شاهنشاهی به شکار مبارزین پرداخت و با قتل هر کدام از آنها نه تنها جامعه ایران را یک قدم به سوی ارتجاع کنونی کشاند بلکه، میدان را از مبارزین جدی و روشنفکر دریادل خالی کرد. شکارچیان چریکها و جایزه بگیرهای مزدور، چند روزی به نشخوار پول خون فرهیخته ترین فرزندان این مرز و بوم پرداختند تا در بهمن 57 دار و دسته سیاه ترین ارتجاع به میدان آمده، بتواند بدون ترس از رقبایی قدرتمند هر آنچه می خواهد بر سر قیام عمومی مردم بیاورد. ارتجاع سیاه و مرگ آفرین حاکم امروزی بیش از همه مدیون سازمان اطلاعات و امنیت شاه و شکارچیان سیاسیونی است که تا توانستند از آنان کشتند و آخوندهای تبهکار را بدون یک رقیب قدرتمند به جا گذاشتند.

شکار و قتل چریکها در درگیریهای خیابانی و دام و تله گذاریهای ساواک از یک طرف و قتل رهبران آنها که در زندان بودند از سوی دیگر، سازمان چریکهای فدایی را در تدوین برنامه و عمل خود برای ادامه راه و تبدیل سازمان کوچک خود به یک تشکیلات سراسری ناکام گذاشت. ساواک و تحلیلگران دستگاه امنیتی با یک برآورد درست، نقطه مرکزی این جریان را یافته و بیژن جزنی و یارانش را به تپه های اوین بردند و به رگبار بستند و اینگونه آنانی که شکنجه گاه را تبدیل به مکانی کرده بودند تا بتوانند حاصل عمل خود را جمع بندی کرده و برای ادامه راه برنامه ریزی کنند، به دست دژخیمان رژیم وابسته به قتل رسیدند. از سوی دیگر، ساواک تمام توان و قدرت و نیروی خود را به کار گرفت تا افراد بیرون از زندان را درگیر جنگ روزمره و خنثا سازی عملیات پلیسی کند تا وقتی برای کارهای تئوریک و پردازش سیاست نداشته باشند. این حیله و ترفند درس آموزان ساواک کارگر افتاد. چریکهای نه تنها نتوانستند کار تئوریک خود را درست انجام دهند، بلکه یک به یک به تور پلیس افتادند و به قتل رسیدند. تا جایی که در تیر ماه سال 55، کمیته مرکزی و رهبر اسطوره ای آن هنگام سازمان، حمید اشرف در مهر آباد به محاصره در آمد و اکثریت آنان در یک نبرد نابرابر به شهادت رسیدند. این است که ادامه کار حماسه سازان سیاهکل ناتمام ماند و ساواک و حمایتگران آن تمام تلاش خود را کردند تا از انجام این مهم جلوگیری کنند و موفق نیز شدند.

اما این همه ماجرا نیست. پس از قیام بهمن، سازمان چریکهای فدایی خلقی که موفق شده بود یخ استبداد حاکم را بشکند و جزیره آرامش شاه را توفانی کند، خود دچار یک بحران توفنده داخلی شد. کشاکش با جریانی که توانسته بود اهرمهای تشکیلاتی را به دست گیرد، بالا گرفت. جریان مزبور بدون توجه به خواست جامعه و متضاد با بدنه سازمان، راهی دیگر پیش گرفت. بدنه سازمان خواهان اقداماتی با توجه به اوضاع مشخص روز بود اما رهبری ای که توانسته بود در بحران پیش آمده، سازمان را همچون ارثیه ای بی صاحب تصاحب کند، تلاش خود را برای مسلط کردن روابط خصوصی بر ضوابط تشکیلاتی گسترش داد و با به حاشیه راندن رفقایی که با آنان همدست و همداستان نبودند، در داخل تشکیلات خود را بدون رقیب کرد. آنها سازمانی که با اقبال عمومی مردم و پیوستن اقشار مختلف به آن به بزرگترین سازمان چپ خاورمیانه تبدیل شده بود و می رفت تا رویای حماسه سازان سیاهکل را به واقعیت تبدیل کند را فشل کردند و در نهایت با دو شقه کردن آن توانستند کمر این سازمان را به نفع ارتجاع در حال تحکیم قدرت بشکنند.

شرایط بین المللی و اردوگاهی آن سالها نیز مزید بر علت شد. از یک طرف سرمایه داری جهانی از ترس روی کار آمدن و قدرت گرفتن یک جریان چپ مستقل و پیشتاز تمام توان خود را به کار گرفت و با حمایت مستقیم و غیر مستقیم دار و دسته خمینی، سعی به کنار زدن و جریان سازی موازی برای سازمان فراگیر فدایی کرده و با بزرگ نمایی بعضی از ضعفها توانست مدعیان دروغین و شیفته قدرت را در درون تشکیلات لانسه کند. از سوی دیگر، سوسیالیسم واقعن موجود از ترس قدرت گرفتن یک چپ مستقل و نا وابسته در همسایگی اش که می توانست زنگ خطر را برای احزاب تا مغز استخوان فاسد و وابسته به آن به صدا در آورد، دست به کار شد. آنان نیز تمام توان خود را به کار گرفتند و با ارتباط گیری با عناصری که می توانستند کمر سازمان فدایی را بشکنند، آنها را تشویق به جدا سری کردند. حزب وابسته توده، آتش بیار معرکه شد و در نهایت توانستند تبر در میان سازمان فدایی نهند و آن را شقه کنند. این آغاز یک به هم ریختگی و از هم گسیختگی بود و شد آنچه که بسیاری از قبل برایش روز شماری می کردند. بخش بزرگی از جداشدگان به سیاست حمایت از ارتجاع هار و جنایت پیشه پرداختند و آنچنان در این کار پیشروی کردند که دست بسیاری از سینه چاکان آنها را از پشت بستند. به همین علت این بخش از شقه کنندگان فدایی که خواستار پیوستن به حزب بدنام توده و یا به گردن انداختن طوق بردگی همسایه شمالی بودند، برای این پیوند داخلی مورد پسند واقع نشدند و حتا حزب توده نیز پیوستن آنان به خود را رد کرد.

در بخش باقیمانده نیز همه نیز از این میانه سلامت نجستند. برخی از آنها نتوانستند بر بحران فایق آیند و درگیر مناسبات نادرست درونی و شقه شدن بسیار شدند و سرانجام کار به جایی رسید که اسلحه به روی هم کشیدند و در بدتر وضعیت ممکن پراکنده شدند.

اینگونه شد که پس از مدتها، قطعه های پراکنده یک سازمان وسیع و فراگیر همچون برشهایی از یک پازل از یکدیگر جدا افتاده، سعی به برپایی خود کردند. اما آنچه بیش از همه نشدنی بود، استواری و سرپا ماندن بود. زیرا دلایل این فروپاشی در خارج از سازمان هنوز به قوت خود باقی بود و جریان سازان و بحران آفرینان داخل این قطعه ها بیکار ننشستند. بحران پی بحران و انشقاق یکی از پس از دیگری از راه رسید و تا جایی که می رفت تا چیزی جز نام فدایی نماند. قطعه های کوچک بحران زده بیش از اینکه رو به جامعه عمل کند، گرفتار اختلافات داخلی شدند.

باز گرداندن هویت برباد رفته چریک فدایی در کشاکش دسته هایی که گاه تا حد باندهای مافیایی عمل می کردند، کار ساده ای نبود. دشمن از یک طرف کلیت خط اصولی را زیر ضرب می گرفت و هر جا که خط و نشانی از آن می یافت، با تمام نیرو روی آن متمرکز می شد تا از شکل گیری آن جلوگیری کند. از سوی دیگر، شرایط به شدت پلیسی شده و بحران بین المللی نیز مزید بر علت شده سرعت کار را پایین می آورد.

امروز کار تا اندازه ای به سامان شده است. از اردوگاه سوسیالیستی جز نامی نمانده است، احزاب وابسته به آن نیز بسیاری راه عافیت پیش گرفته و با گامهایی بلند به عقب نشینی پرداختند. بسیاری از آنها به رد سوسیالیسم پرداخته و راه خود را جدا کردند. بحران بین المللی بر سرتاپای چپ مستولی شده است و تلاش و تقلای بسیاری برای برون رفت از آن انجام می گیرد. اما از سازمان فدایی قطعاتی ماند و به ادامه راه پرداخت. خط اصولی و مشی فدایی که با قتل رهبران پیشرو آن توسط ساواک کم رنگ شده بود، بار دیگر بازگشت. سازمان چریکهای فدایی خلق ایران با توجه به تمام تجربیات همه این سالها سعی کرد تا این خط اصولی را پیراسته تر از همیشه بازتاب دهد. هرچند سرعت کار دلخواه نبود اما آینده، قاضی خوبی است در داوری در باره این خط در برابر خطوط غیر اصولی و انحرافی.

بعضی از آنانی که راه غیر اصولی پیش گرفته و تا آستان بوسی ارتجاع رفته بودند، امروز نادم از کرده خود هستند. آنانی که قیام سیاهکل را اقدامی ماجرا جویانه می دانستند و از آن تبری می جستند، پس از مدتی فهمیدند بدون این حماسه نمی توانند هیچگونه هویتی از خود داشته باشند. این است که ابتدا نادمانه و با اما و اگر به بزرگداشت سیاهکل پرداختند و امروز آنرا پرچم خود می دانند. این هویت یابی درس بزرگی به آنهایی داد که شهامت و شجاعت را ماجرا جویی قلمداد می کردند، آنهایی که قیام برهم زننده جزیره آرامش را خشونت و تند روی می دانستند، آنانی که تا جایی پیش رفتند که به بسیاری از قهرمانان فدایی انگ تروریست زدند. امروز آنها می بینند بدون این اقدام حماسی و بدون اتکا به آن شهامتها و شجاعتها هیچ چیزی ندارند تا با آن هویت خود را معنا دهند.

شاید برای گفتن این سخن هنوز زود باشد، شاید هنوز به اندازه کافی درس آموزی نشده باشد و هزاران شاید دیگر، اما می توان آرزو کرد و یا امیدوار بود تا امید به همگرایی بعد از سالها در بخشهایی از این قطعه ها جوانه زده و به واقعیت بپیوندد. شاید بعد از سالها دوری و جداسری و اتهام زنی و اعمال غیر رفیقانه، امید به همگرایی در بین افراد صادق بدنه این جریانها نقطه امیدی بشود برای به واقعیت نزدیکتر کردن یک آرزوی دیرینه.

این روزهای می رود تا چهل سال از قیام حماسی سیاهکل، آن اقدام جانانه که تا امروز همچون بلوری شفاف از زنگار زمانه در امان مانده، بگذرد. در فرهنگ ما ایرانیها و فرهنگ بسیاری از ملل دیگر، چهل سالگی سن بلوغ مجدد، سن جا افتادن و پختگی است. چهل سالگی نشان از آب گذشتن و سرد و گرم چشیدن است، نشان بهره مندی از تجربه و دانش کافی به دلیل درس آموزی از سالهای طولانی پشت سر گذاشتگی است. آیا امروز می شود فدایی را در حال عبور از این مرز دید و ادعای پختگی و جا افتادگی آن را کرد و یا هنوز تا پخته شدن راه طولانی ای در پیش است؟


منبع: نبرد خلق شماره 307، شنبه 1 بهمن 1389 – 21 ژانویه 2011


عذرخواهی نخست‌وزیر مصر از خشونت هواداران مبارک

احمد شفیق، نخست وزیر جدید مصر گفت که عذرخواهی از مردم به معنای دست داشتن دولت اقدام‌های خشونت‌آمیز نیست. در حالی که درگیری در مرکز قاهره ادامه دارد، اپوزیسیون و دولت برای مذاکره با یکدیگر شروطی تعیین کرده‌اند.

از روز چهارشنبه (۱۳ بهمن / ۲ فوریه) تظاهرات آرام معترضان، به ویژه در مرکز شهر قاهره به خشونت کشیده شد و از صبح پنجشنبه هجوم حامیان حکومت به تظاهرکنندگان افزایش یافته است.
ناظران معتقدند حمله‌ی طرفداران حسنی مبارک به معترضان از سوی دولت سازماندهی شده و هدف آن ایجاد وحشت در میان شهروندان و متشنج کردن اوضاع کشور است. دولت مصر نقش خود را در این خشونت‌ها انکار می‌کند.
میدان تحریر در قاهره
در ادامه‌ی تظاهرات مخالفان حسنی مبارک در مصر، عده‌ای که گفته می‌شود ماموران پلیس و نیروهای اطلاعاتی در میان آنها بوده‌اند، با چاقو و چماق به معترضان حمله کردند. وزیر بهداشت مصر کشته شدن دست‌کم پنج نفر و زخمی شدن بیش از هشتصد نفر را در درگیری‌های روز گذشته تایید کرده است. مهاجمان در مواردی سوار بر اسب و شتر به تظاهرکنندگان معترض حمله کرده‌اند.
نخست‌وزیر جدید مصر‌ احمد شفیق، عصر روز پنجشنبه در یک نشست مطبوعاتی مدعی شد از دیدن شترسواران در میدان تحریر قاهره یکه خورده است. او به خاطر اعمال خشونت علیه مخالفان مبارک از مردم پوزش خواست اما تاکید کرد این عذرخواهی به معنای آگاهی دولت از وجود چنین برنامه‌هایی نیست. برابر گزارش‌های دریافتی از قاهره شماری از مهاجمان که توسط مردم دستگیر شده‌اند دارای کارت شناسایی ماموران پلیس بوده‌اند.

بان کی مون خواستار انتقال سریع قدرت

روز پنجشنبه هم‌چنین عمر سلیمان، معاون تازه ‌منصوب‌شده مبارک اعلام کرد که نه حسنی مبارک و نه فرزند او جمال در انتخابات ریاست جمهوری آینده نامزد این مقام نخواهند شد.
عمر سلیمان همچنین از نیروهای امنیتی مصر خواست جوانان بازداشت شده در جریان تظاهرات روزهای اخیر را اگر "مرتکب جنایت" نشده باشند آزاد کنند.
در همین‌حال روز پنجشنبه بان کی مون دبیرکل سازمان ملل خواستار انتقال سریع قدرت در مصر شد. به گزارش خبرگزاری‌ها دبیرکل سازمان ملل که در لندن بسر می‌برد از گروه‌های اپوزیسیون مصر خواست برای حل بحران هرچه زودتر با یکدیگر به مذاکره بنشینند.

شروط متقابل طرفین برای مذاکره

روز پنجشنبه تعدادی از هواداران حسنی مبارک به سوی میدان تحریر که محل تجمع مخالفان است سرازیر شدند. منابع خبری از درگیری‌های خشونت‌آمیزی میان طرفین گزارش داده‌اند. برخی از گزارشگران گفته‌اند صدای تیراندازی نیز شنیده شده است. ظاهرا نیروهای ارتش تلاش کرده‌اند میان مخالفان و هواداران مبارک قرار گرفته و جلوی زد و خورد را بگیرند.
میدان تحریر قاهره روز پنجشنبه همچنان صحنه‌ی درگیری بودبه گزارش خبرگزاری آسوشیتدپرس معترضان موفق شده‌اند حامیان مبارک را عقب رانده و از ورود آنها به میدان تحریر جلوگیری کنند. همچنین چند شاهد عینی از تلاش نیروهای ارتش برای جلوگیری از حمله به معترضان خبر داده‌اند.
نخست وزیر مصر اعلام آمادگی کرده است با گروه‌های مخالف وارد گفتگو شود. او ادعا می‌کند مقدمات چنین گفتگوهایی آماده شده است.
محمد البرادعی، رهبر تشکل ائتلافی "اتحاد ملی برای تغییر" و سازمان اخوان ‌المسلمین آمادگی خود را برای مذاکره با عمر سلیمان، معاون ریاست جمهوری اعلام کرده‌اند، ولی شرط مذاکره را کناره‌گیری مبارک از قدرت عنوان می‌کنند.
در برابر عمر سلیمان نیز اعلام کرده است که مذاکره را در صورتی خواهد پذیرفت که مردم صحنه‌ی تظاهرات خیابانی را ترک کنند و آرامش برقرار شود.
احمد شفیق گفت که مبارک تا چند ماه دیگر کناره‌گیری خواهد کرد. وی خواستار وداع "آبرومندانه‌ی" مبارک از صحنه‌ی سیاسی شد.

ممنوع‌الخروج شدن وزیران سابق

حسنی مبارک اخیرا اعلام کرد در انتخابات ریاست جمهوری که قرار است در ماه سپتامبر برگزار شود کاندید نخواهد شد اما تا آن زمان برای آنچه "گذار مصر به دموکراسی" خوانده شد بر سر قدرت باقی خواهد ماند.
معترضان خواستار کناره‌گیری فوری او هستند. شفیق با اعتراف به این که "اوضاع از کنترل خارج شده" وعده داد نقش وزیر سابق کشور در حوادث روزهای اخیر بررسی شود.
درگیری در میدان تحریر قاهره، روز چهارشنبهوظیفه‌ی سرکوب معترضان عمدتا به پلیس و "نیروی امنیت مرکزی" واگذار شده که تحت فرمان وزارت کشور فعالیت می‌کنند. تلویزیون دولتی مصر عصر پنجشنبه گزارش داد تعدادی از مقام‌های ارشد دولت سابق این کشور ممنوع‌الخروج شده‌اند. بنابر این گزارش، این حکم از سوی دادستان کل کشور صادر شد و از جمله شامل وزیران سابق کشور و گردشگری می‌شود.


مرکل خواستار پایان خشونت و گفتگو با مخالفان

غروب امروز گزارشگر اشپیگل آنلاین از قاهره گزارش داد، با تاریک شدن هوا و به رغم اعلام حکومت نظامی معترضان از ترک کردن میدان تحریر خودداری کرده‌اند. او همچنین از سنگربندی مخالفان مبارک برای مقابله به حمله‌ی احتمالی حامیان رئیس جمهور مصر خبر داده است. برابر این گزارش مخالفان مبارک برای دفاع از خود تعداد زیادی "کوکتل مولوتوف" آماده کرده‌اند.
در ادامه‌ی تحولات روز پنجشنبه عمر سلیمان قائم مقام تازه منصوب شده‌ی حسنی مبارک نیز در تلویزیون حاضر شد و وعده داد کسانی که در میدان تحریر دست به خشونت زده‌اند مجازات شوند.
در همین حال آنگلا مرکل صدراعظم آلمان که در مادرید به سر می‌برد، در یک کنفرانس مطبوعاتی از تازه‌ترین گفتگوی تلفنی خود با مبارک خبر داد. مرکل از مبارک خواسته است به خشونت علیه مخالفان پایان دهد و هر چه سریع‌تر با آنها وارد گفتگو شود.


هراس دیکتاتورهای آفریقایی از تغییر

روبرت موگابه، رئیس‌جمهور زیمباوه

تحولات تونس و مصر رهبران کشورهای آفریقایی را به هراس انداخته است. تنش در سودان و موزامبیک رو به افزایش است. در ماداگاسکار اپوزیسیون خود را آماده می‌کند و در زیمباوه رئیس‌جمهور دست پیش را گرفته است.


دیکتاتورهای آفریقایی با نگرانی به وضعیت مصر چشم‌ دوخته‌اند. آیا معترضان مصری هم مانند تونسی‌ها موفق می‌شوند نظام سیاسی کشور را تغییر دهند؟ پرونده مبارک هم مانند بن‌علی بسته خواهد شد؟ نفر بعدی کیست؟ حکمرانان آفریقایی خود خوب می‌د‌انند که بر بستر فقر، خشونت، رشو‌ه‌خواری و زیربنای اقتصادی نابه‌سامان، خشم مردم تنها با جرقه‌ای شعله‌ور خواهد شد.
در سودان بزرگترین کشور آفریقایی، جایی که تا چند هفته پیش رئیس‌جمهور عمرالبشیر کنترل کامل اوضاع را در اختیار داشت، صداهای تازه‌ای به گوش می‌رسد. دانشجویان معترض سودانی که خواستار دمکراسی واقعی در کشور رو به تجزیه‌شان هستند شعارهای «البشیر بایستی کناره‌گیری کند» و «مرگ بر نظام» را اکنون با اعتماد به نفس تازه‌ای فریاد می‌زنند. آنها می‌گویند «اگر مصری‌ها می‌توانند بر ترس‌شان غلبه کنند، ما هم می‌توانیم.»
موجی برای تغییر حکومت‌های خودکامه
سرکوب معترضان در سودان
پروفسور موریس آموتابی، از دانشگاه کاتولیک شرق آفریقا معتقد است که تغییرات در تونس و مصر موج بزرگی در آفریقا و دنیا به راه خواهد انداخت. موریس آتابی حتی معتقد است که روسای جمهور کم و بیش مورد قبولی مانند "پل بیا" در کامرون و "یووری موسوینی" در اوگاندانا نیز از این موج بی‌نصیب نخواهند ماند.
به نظر می‌رسد که در این میان رئیس‌جمهور زیمبابوه بیش از همه نگران است. روبرت موگابه که از سال ۱۹۸۰ ریاست جمهوری زیمباوه را در اختیار دارد خبر از برگزاری انتخابات تاز‌ه‌ای داده است. از قرار رئیس‌جمهور ۸۶ ساله این کشور در نظر دارد با توسل به روشی نخ‌نما شده‌، به پیروزی در انتخابات برسد و مشروعیت تاز‌ه‌ای  برای جایگاهخود فراهم کند.
«شرایط زیمبابوه قطعأ با تونس و مصر قابل مقایسه است»
در زیمبابوه، کشوری که فقر در آن بی‌داد می‌کند برگزاری انتخابات همواره با خشونت‌های خیابانی همراه بوده است. این خشونت‌ها که اغلب با مرگ مشکوک برخی از مخالفان حکومتی همراه هستند، در روز رأی‌گیری به اوج خود می‌رسند. 
اخبار و گزارش رسیده از زیمبابوه حاکی از آن است که از هم اکنون چماق‌داران طرفدار موگابه و واحدهای مختلف ارتش سعی در ایجاد هراس میان مردم دارند. در مقابل نخست‌وزیر، مورگان چانگیرای، که رقیب روبرت موگابه به شمار می‌آید، هشدار داده است که نبایست خشم مردم را دست‌‌کم گرفت.
مورگان چانگیرای در مصاحبه‌ای با شبکه خبری فاکس‌نیوز آمریکا با اشاره به اوضاع مصر گفت: «از نظر من اشتباه نیست که مردم به راه افتند و حق بیشتری طلب کنند، چیزی که برای زیمبابوه هم صادق است.» چانگیرای همچنین تأکید کرد که اوضاع  زیمبابوه قطعأ با تونس و مصر قابل مقایسه است.
 



سیگار کشیدن موجب مرگ زودرس مردها می‌شود

اینکه سیگار مضر است چیز تازه‌ای نیست. اینکه طول عمر مردها نسبت به زن‌ها پایین‌تر است نیز موضوع تازه‌ای نیست. اما از تازه‌های علمی این است که سیگار کشیدن در مردها زیا‌‌ن‌بخش‌تر از زن‌ها است و باعث مرگ زودرس آنها می‌شود.

  محققان اسکاتلندی با مطالعه‌ی اطلاعات موجود در سازمان بهداشت جهانی (WHO) دریافته‌اند که سیگار کشیدن یکی از عوامل کمتر بودن طول عمر مردها نسبت به زن‌ها است.
این محققان پس از بررسی آمار مربوط به ۳۰ کشور اروپایی‌، از جمله آلمان، دریافته‌اند که موارد مرگ و میر مردان بر اثر استعمال سیگار دو برابر همین موارد بر اثر مصرف الکل است.
نتایج این بررسی که در مجله‌ی علمی "توباکو کنترل" به چاپ رسیده همچنین نشان می‌دهد که در ۴۰ تا ۶۰ درصد موارد، سیگار عامل اصلی بالاتر بودن مرگ و میر مردها نسبت به زنان است.
کارشناسان اروپایی معتقدند، از دلایلی که باعث می‌شود زن‌ها از طول عمر بیشتری برخوردار باشند این است که بیشتر به پزشک مراجعه می‌کنند. همچنین ساختار جسمی و روانی آنها نیز می‌تواند ساده‌ترین دلیل برای طول عمر بیشتر آنها محسوب شود.
مطالعه‌ی موارد مرگ و میر در ۳۰ کشور اروپایی نشان می‌دهد که سیگار با ایجاد سرطان‌های دستگاه تنفسی و همچنین بیماری‌های قلبی ـ عروقی و ریوی باعث مرگ زودرس شده است.
در موارد مرگ بر اثر نوشیدن الکل نیز بیماری‌های کبدی و سرطان‌مری از عوامل اصلی بوده است.
تفاوت‌های موجود در کشورهای مختلف
محققان همچنین دریافته‌اند که تفاوت طول عمر زنان و مردان در کشورهای مختلف اروپایی به یک اندازه نیست. در ایسلند این تفاوت کم است و در اوکراین به بیشترین حد خود می‌رسد، در حالیکه در آلمان میزان آن متوسط است.
در آلمان نیمی از اختلاف میزان مرگ و میر مردان و زنان را می‌توان به سیگار نسبت داد، در حالی که یک‌پنجم‌از این میزان به مصرف الکل برمی‌گردد.
مرگ و میر بر اثر مصرف الکل در کشورهای اروپای شرقی ۲۰ تا ۳۰ درصد نسبت به سایر کشورها بالاتر است. در حالیکه در مالت استعمال سیگار مسبب اصلی مرگ و میر بوده و ۷۴ درصد از این موارد را شامل می‌‌شود.
محققان همچنین بر این نظرند که تغییر عادت‌ها در کشورهای مختلف موجب می‌شود که مرگ و میر بر اثر استعمال سیگار در همه‌ی کشورها بالا رفته و تفاوت آمار مربوطه در آنها به حداقل ممکن برسد.



اعتراض گسترده‌ی مصری‌ها به کمپانی آلمانی ودافون

ارسال اس‌ام‌اس‌های گسترده در حمایت از حسنی مبارک، به کاربران مصری تلفن همراه، برای کمپانی ودافون دردسرساز شده و بسیاری از شهروندان مصری به اقدام این کمپانی که گفته می‌شود به دستور دولت مصر انجام شده، اعتراض کرده‌اند.


کمپانی آلمانی ودافون که از اپراتورهای اصلی موبایل در مصر است، در پی اعتراضات گسترده به اقدام این کمپانی در روز گذشته (۱۳ بهمن/۲ فوریه) برای ارسال اس‌ام‌اس‌هایی در حمایت از حسنی مبارک در مقیاس میلیونی، با انتشار بیانیه‌ای اعلام کرد که توسط دولت مصر مجبور به انجام این کار شده است.
به گزارش خبرگزاری رویترز، ودافون در دومین بیانیه‌ای که از زمان آغاز اعتراضات گسترده‌ی سیاسی در مصر منتشر کرده، آورده است: «بر اساس قوانین مرتبط با ارتباطات در مصر، دولت می‌تواند به اپراتورهای شبکه تلفن همراه دستور دهد که پیام‌های خاصی را برای کاربران شبکه ارسال کنند.» کمپانی ودافون می‌گوید دستور دولت مصر برای ارسال این ‌اس‌ام‌اس‌ها، به دیگر اپراتورهای موبایل در این کشور، از جمله موبی‌نیل و اتصالات نیز ارسال شده و آنها هم به دستورات دولت مصر عمل کرده‌اند.
 ودافون در اطلاعیه‌ای که صادر کرده، می‌گوید دولت مصر اجازه تصمیم‌گیری به آنها نداده و از شبکه‌های مخابراتی این کمپانی برای پیش‌برد اهداف خود بهره گرفته است. ودافون می‌گوید به مقامات دولتی مصر اعتراض کرده و شرایط پدیدآمده را «غیرقابل پذیرش» خوانده است. به اعتقاد مقامات این کمپانی «روند ارسال پیام‌ها باید شفاف باشد و به سادگی بتوان منشا هر پیامی را ردیابی کرد.» آنها می‌گویند نمی‌دانند محتوای این اس‌ام‌اس‌ها توسط چه فرد یا گروهی تهیه شده است.
دولت مصر با ارسال گسترده اس‌ام‌اس‌ها در صدد تاثیرگذاری بر افکار جوانان معترض برآمده است
ودافون، بزرگ‌ترین و پردرآمدترین اپراتور تلفن همراه در دنیاست و مقامات این کمپانی می‌دانند که اعتراضات سیاسی علیه اقدامات آنان، می‌تواند اثرات مخربی برای‌شان داشته باشد و منافع اقتصادی آنها در کشورهای دیگر را هم در معرض خطر قرار دهد.
 در یکی از این اس‌ام‌اس‌های گسترده آمده است: «جوانان مصر از شایعات و شبهه‌ها حذر کنید و به ندای عقل خود گوش دهید، مصر از همه‌چیز مهم‌تر است و باید از آن محافظت کنید.» در یکی دیگر از اس‌ام‌اس‌ها خطاب به جوانان مصری گفته شده «با نیروهای مسلح وفادار به مصر همکاری کنید تا با مجرمان و خائنان به میهن‌مان مقابله کنیم و از مصر عزیز محافظت کنیم.» بسیاری از کاربران مصری و فعالان غربی ضد سانسور، محتوای پیام‌های ارسال‌شده را «نفرت‌انگیز» خوانده‌اند.

سرکوب ارتباطات و بهره‌گیری از ظرفیت‌های ارتباطی برای بقا

كمپانی آلمانی ودافون پردرآمدترین اپراتور موبایل در دنیاستاز زمان آغاز اعتراضات گسترده سیاسی بر ضد حاکمیت ۳۰ ساله حسنی مبارک در ۲۵ ژانویه، علاوه بر ایجاد اختلال شدید در شبکه‌های تلفن همراه، شبکه اینترنت این کشور هم با قطعی گسترده مواجه شد و بیش از ۹۰ درصد شرکت‌های خدمات‌دهنده‌ی اینترنت (ISP) ارائه خدمات خود را متوقف کردند.
ودافون در بیانیه‌ی پیشین خود هم رسما اعلام کرده بود که دولت مصر به آنها دستور داده ارائه سرویس اس‌ام‌اس و مکالمات موبایل را در نقاط مشخص متوقف کنند. در بیانیه‌ی این کمپانی با اشاره به قوانین مرتبط با ارتباطات مخابراتی در مصر، گفته شده بود که «مطابق قانون، مقامات این کشور می‌توانند چنین حکمی صادر کنند و ما مجبور به اجرای آن هستیم.»
 دولت حسنی مبارک که می‌داند معترضان با الهام گرفتن از اعتراضات گسترده و موفق تونس دست به تظاهرات سیاسی زده‌اند و هدف مشابهی را دنبال می‌کنند، تلاش کرده است تا با قطع گسترده سرویس‌ها و امکانات ارتباطی، معترضان را از دست‌یابی به اهداف‌شان بازدارد، اما اعتراض گسترده‌ی مقامات دولت‌های غربی و شهروندان مصری موجب شد در روزهای اخیر بخش‌هایی از این قطعی‌های گسترده برطرف شود.
 دولت مصر حالا در تلاش است تا با حضوری پررنگ در شبکه‌های اجتماعی و بهره‌گیری از ظرفیت‌های ارتباطی، بر افکار معترضان که مصرانه خواستار سرنگونی حکومت ۳۰ ساله حسنی مبارک‌ شده‌اند، تاثیر بگذارد.

احسان نوروزی
تحریریه: مصطفی ملکان
 



مهرزاد بروجردی: آمريکا خواهان کنار رفتن مبارک از مسند قدرت است

به گزارش خبرگزاری رسمی مصر، قرار است پارلمان اين کشور برای بازبينی نتايج دوباره انتخابات سال گذشته به حال تعليق درآيد.
درجريان تظاهرات مخالفان حسنی مبارک بعضی از معترضين خواهان انحلال پارلمان هستند زيرا از نظر آنها اين پارلمان از مشروعيت لازم برخوردار نيست.
از سوی ديگر درگيری هواداران حسنی مبارک، رئيس جمهوری مصر با مخالفان وی که در ميدان تحرير در مرکز قاهره ، فضای پايتخت اين کشور را در روز چهار شنبه بيش از پيش متشنج کرده است.



برای بررسی بيشتر آخرين تحولات مصر، رادیو فردا با مهرزاد بروجردی، رئيس بخش خاورميانه شناسی دانشگاه «سيراکیوز» آمریکا گفت و گو کرده است.

رادیو فردا: با توجه به درگيرهای خيابانی طرفداران و مخالفان حسنی مبارک تحولات سياسی اين کشور به کدام سو می رود؟
مهرزاد بروجردی: فکر می کنم قابل پيش بينی بود. به هر حال اين يکی از تاکتيک های رژيم هايی است که از اين مدل پيروی می کنند. به اصطلاح نيروهايی را بسيج می کنند و بعد آنها را به خيابان ها گسيل می کنند.
قصدشان اين است که به بقيه مردم اين احساس را منتقل کنند که شرايط ناامن است و بنابر اين بهتر است که ما وضع موجود را حفظ کنيم و ارتش بر سر قدرت باشد.
اين مسئله ای که در رسانه ها مطرح کردند که بسياری از زندانيان از زندان ها فرار کردند نيز همگی در راستای ايجاد ناامنی و يک حس تشنج عمومی در جامعه بود.
بايد ديد که در چند روز آينده قدرت نيروهای طرفدار آقای حسنی مبارک چقدر است؟ که من فکر می کنم بسيار ناچيز خواهد بود. اما بايد ديد که آيا اين مسئله منجر به مداخله های قهرآميز ارتش خواهد شد يا نه ؟ اين مسئله می تواند معادله را متغيير کند.

بر اساس گزارش خبرگزاری ها، پارلمان مصر تا زمانی که نتايج انتخابات گذشته مورد بازبينی قرار نگرفته، به حالت تعليق درآمده است. اگر پارلمان مصر منحل شود تکليف حکومت چه خواهد بود؟

انتخابات پارلمان مصر مثل انتخابات رياست جمهوری در ايران به نظر می رسد که با تقلبات گسترده ای مواجه بوده است.
الان با تعليق پارلمان مصر يک مشکل حقوقی ايجاد می شود و آن اين است که اگر پارلمان مصر تعليق شود به چه شکلی می شود آن همه پرسی را که در ارتباط با تغيير قوانين است، به انجام برسد.
اين مسئله به اعتقاد من هنوز هم مشخص نيست که به چه شکل و به چه صورتی اين کار انجام خواهد شد. بايد ببينيم که حکومت چه چاره ای برای اين مسئله انديشه خواهد کرد.

اگر موافق باشيد نگاهی هم داشته باشيم به موضع گيری دولت آمريکا در قبال تحولات مصر. آقای اوباما مستقيما خواستار کناره گيری حسنی مبارک نشده است اما خواهان آزادسازی روند انتقال قدرت در اين کشور است. نگاه آمريکا به تحولات امروز مصر چگونه است؟ آيا واقعا خواهان کناره گيری حسنی مبارک و بر سر کار آمدن يک دولت دمکرات است؟

فکر می کنم دولت آمريکا خواهان کنار رفتن آقای مبارک از مسند قدرت است. چون فکر می کنند که ايشان ديگر يک مهره سوخته است که روزهای بختش به سر آمده و بايد به فکر جايگزين باشند.
اما چيزی که آمريکا مايل به از دست دادنش نيست روابط نزديکی است که با ارتش مصر و نخبگان سياسی فعلی دولت مصر دارد. چون نگرانی های بسيار زيادی در اين باره وجود دارد که با وجود اتفاقاتی که در لبنان رخ داد، در تونس اتفاق افتاد، تغيير حکومت در مصر به عنوان مهمترين و پرجمعيت ترين کشور عرب، بالطبع بقيه رهبران دنيای عرب را دچار نگرانی خواهد کرد و آمريکا هم از اين مسئله بسيار بسيار نگران است.
به غير از مسئله نگرانی رهبران عرب، مسئله رابطه خاص اسرائيل با مصر هم مطرح است که نگرانی دوم آمريکا محسوب می شود.
اما نگرانی سوم اين است که اگر اين جنبش در مصر به شکل قهرآميزی پيروز شود، تعهدات اقتصادی در مصر چه خواهد شد؟ آيا مسئله ملی کردن بسياری از صنايع مطرح خواهد شد؟ مسئله انتقام پيش خواهد آمد؟ و تمام اين سوالات باعث نگرانی کاخ سفيد است.

اسرائيل به قضايای مصر چگونه نگاه می کند؟ و تغيير و تحولات اخير در مصر چه پيامدهايی برای اسرائيل به همراه خواهد داشت؟

اسرائيل معلوم است که از اين مسئله نگران است. چون مصر تنها کشوری بود که با امضا کردن پيمان کمپ ديويد با اسرائيل به صلح رسيد.
ولی وقتی شما در جامعه مصر و در خيابانی قدم می زنيد می بينيد که اين صلح، چيزی است در سطح نخبگان و دولت های سياسی و مردم عامه مصر توافق چندانی با رابطه خاصی که با اسرائيل وجود دارد، ندارند.
به هر حال به نظر می رسد که اسرائيل هم دارد به دولت آمريکا اين مسئله را گوشزد می کند که انتخابی بين بودن حکومت آقای حسنی مبارک و يا آقای سليمان به عنوان جانشين رئيس جمهور از يک سو و به قدرت رسيدن اخوان المسلمين از سوی ديگر وجود دارد.
اما به اعتقاد من اين گزينه ای که مطرح می کنند درست نيست. ولی من فکر می کنم که تبليغات دولت اسرائيل بر اساس نگرانی به قدرت رسيدن اخوان المسلمين بنا خواهد شد. چون اخوان المسلمين و نيروهای راديکال مذهبی در مصر، با حماس و حزب الله و ديگران رابطه حسنه ای دارند.



نگاه اعراب به جنبش سبز

اثر آر  او بلچمن برای جنبش سبز
اثر آر او بلچمن برای جنبش سبز

 روزنامه آمريکايی واشينگتن پست تابستان سال ۱۳۸۸ زمانيکه خيابان های شهر تهران و شهرهای بزرگ ديگر ايران مملو از جمعيت معترضان به نتايج انتخابات رياست جمهوری بود، نوشت فعالان سياسی و دگر انديشان در بسياری از کشورهای عربی با مشاهده اين اعتراضات با خود می گويند «چرا ما نتوانیم؟»
واشينگتن پست در آن زمان گزارش داد که اعتراضات سياسی ايران فعالان سياسی و روشنفکران کشورهای عربی را به شدت تحت تاثير قرار داده و آنها را به اين فکر وا داشته که چرا جنبش اصلاحات سياسی و دمکراسی خواهی در اين کشورها نتوانسته است مثل ايران پيشرفت کند. يکی از وب لاگ نويسان و فعالان مدنی در مصر می گويد:« من به شدت به ايرانی ها حسادت می کنم. چرا آنها می توانند ولی ما نمی توانيم . آيا دليلش اين است که ايرانی ها دل و جرات بيشتری دارند؟»
يکی از نکاتی که مصری ها از آن گله دارند سياست دولت های پياپی آمريکا در قبال حکومت های عربی و به عنوان نمونه رژيم حسنی مبارک است. آنها می گويند در دوران رياست جمهوری جورج بوش فشار آمريکا برای اصلاحات در جهان عرب تقريبا متوقف شد . آنها به سياست آشتی جويانه دولت اوباما در قبال خاورميانه و جهان عرب هم انتقاد دارند و می گويند باراک اوباما برای حمايت از طرفداران اصلاحات و دمکراسی در خاورميانه بايد جسورانه تر عمل کند.
گزارشگران واشنگتن پست به اين نکته اشاره می کنند که سالهای سال جنبش های مدنی و سياسی در مصر وکشورهای مشابه انرژی خود را صرف دفاع از حقوق فلسطينيان و يا مخالفت با جنگ در عراق کرده اند. به همين خاطر اکنون برای آنها پذيرش وقوع يک جنبش اعتراضی مستقل و طرفدار دمکراسی در ايران کمی غافلگير کننده است.
حکومت های عربی و از جمله دولت مصر نيز که با نيرومندترين جنبش سياسی و مدنی درجهان عرب روبرو است از وجود اختلاف و يا خلاء موجود در بدنه جنبش مدنی مصر استفاده کرده و تا حدی که می توانسته از طريق سرکوب و فشارهای امنيتی آن را تضعيف کردهاست.
واشنگتن پست از قول برخی از فعالان مصری می نويسد که به نظر آنها حرکات اعتراضی گسترده در ايران بيشتر انگيزه های سياسی و فرهنگی دارد و نيروی محرکه آن نخبگان و اقشار مرفه و متوسط شهری هستند. اما در مصر مسئله اصلی که موجب نارضايتی مردم می شود فقر و مسايل اقتصادی و معيشتی است. بيش از بيست و پنج درصد از جمعيت ۸۰ ميليونی مصر بی سواداند و فقط ۸ درصد از مردم به اينترنت دسترسی دارند.
تظاهرات گسترده مخالفان در ايران تاثير عملی چندانی بر جنبش مخالفان در مصر نداشته است. در يک يا دو مورد گروهی از اين فعالان سعی کردند تظاهراتی را در حمايت از اعتراضات در ايران و يا به خاطر همدردی با کشته شدن ندا آقا سلطان برگزار کنند. ولی آنطور که اين افراد می گويند حکومت از قصد آنها با خبر شد و با اعزام نيروهای امنيتی حتی از ورود مردم به محل جلوگيری کرد.
به نوشته واشنگتن پست يکی از دلايلی که جنبش سياسی ايران درکشورهای عربی و از جمله مصر نقش برانگيزاننده ای نداشته تمايزات مذهبی و کليشه های قديمی در فرهنگ سياسی مصر و ساير بخشهای خاورميانه است. برخی از همين فعالان سياسی مصری می گويند که جامعه آنها سالهای سال با شعارها و جهت گيری های مذهبی مديريت شده و به همين خاطر شايد برای اکثريت مردم راحت تر است که با فلسطينی ها يا عراقی ها همبستگی خود را نشان ندهند.
نکته ديگر اين است که بخش عمده ای از افکار عمومی جهان عرب از جمله در مصر به نوعی مواضع ضد آمريکايی و ضد اسراييلی حکومت ايران را می ستايند و به عنوان نمونه محمود احمدی نژاد رييس جمهور تندرو و جنجالی ايران در ميان اعراب محبوبيت زيادی دارد. به اين خاطر شايد اعراب مخالفت های سياسی که در ايران جريان دارد را به درستی درک نمی کنند.
برخی از فعالان سياسی مصری به واکنش دولت آمريکا و اتحاديه اروپا به حوادث ايران که در آن سرکوب تظاهرات محکوم شده است به ديده شک می نگرند و می گويند آمريکا و غرب در اين موارد معيارهای دوگانه دارد. چرا در مواردی که معترضان در مصر به شدت سرکوب می شوند هيچيک از اين دولتها از رژيم حسنی مبارک انتقاد نمی کنند.
به اعتقاد برخی از فعالان سياسی مصر دولتهای غربی ترجيح می دهند که حکومت هايی نظير رژيم حسنی مبارک در کشورهای عربی حاکم باشند. از نظر مصری ها غرب ترجيح می دهد دولت های سرکوبگر اما متحد و حرف شنو را در منطقه حفظ کند و تمايلی ندارد که دولتی مستقل تر در مصر و ساير کشورهای عربی بر سرکار بيايد.
واشنگتن پست گزارش خود از واکنش مصری ها به اعتراضات سياسی در ايران را که در ۲۰ ژوئن ۲۰۰۹ منتشر شده است با نقلی قولی از يکی از فعالان سياسی – مدنی در قاهره به پايان می برد.
احمد ماهر يک وب لاگ نويس ۲۸ ساله می گويد:« ما نيز ممکن است با اوضاعی مشابه ايران روبرو شويم. ما بايد از تجربه ايرانی ها آموخته و راههای بهتری برای گسترش آگاهی سياسی در مصر پيدا کنيم. من به سال ۲۰۱۱ و انتخابات رياست جمهوری آينده مصر فکر می کنم. فکر می کنم که ما هم به وضع همين تظاهر کنندگانی که اکنون در ايران کتک می خورند ، دچار خواهيم شد.»




مبارزات زنان در تونس؛ «من خاری هستم در گلوی ظالم»


 

ترانه Kelmti Horra با اجرای عامل مثلوثی، اين روزها به ترانه آزادی در تونس شهرت يافته است.


من ستاره ای هستم در ميانه تاريکی
من خاری هستم در گلوی ظالم

من بادی هستم که آتش آن را گزيد
من روح کسانی هستم که فراموش نمی شوند

من صدای کسانی هستم که نمی ميرند
من آفريده شده ام از گل های آهن

با شور و شعفی بيکران
اميدهای تازه را برای زندگی نو

با نسيم و باران های فراوان نويد می دهم


ترانه Kelmti Horra با اجرای عامل مثلوثی، اين روزها به ترانه آزادی در تونس شهرت يافته است. در فيلم های ويدئويی منتشرشده از تظاهرات مردم تونس، عامل مثلوثی در ميان جمعيت تظاهر کنندگان اين ترانه خود را بازخوانی کرده است.
هفته گذشته زنان تونس در حالی در اولين راهپيمايی سراسری خود درخواست های مشخص خود از دولت جديد را مطرح کردند که صاحب بزرگ‌ترين اتحاديه‌ی سراسری زنان با ۵۰ هزار عضو در جهان عرب هستند. تونس اولين کشور عرب زبان بود که زنان و مردان را در برابر قانون مساوی اعلام کرد.
تونس، از معدود کشورهای اسلامی است که «کنوانسيون رفع تمام انواع تبعيض عليه زنان» سازمان ملل را بدون قيد و شرط پذيرفته است. درصد زنان شاغل در اين کشور در مقايسه با کشورهای ديگر عربی بالاست. حدود ۲۳ درصد از نمايندگان پارلمان در تونس از زنان تشکيل شده است و در رسانه‌ها ۵۱ درصد از مشاغل را زنان اشغال کرده اند و بيش از۵۰ درصد کادر آموزشی متوسطه و عالی را پوشش داده‌اند و ۷۲ درصد از شاغلين در وزارت بهداری اين کشور هم زنان هستند.
شايد همين آمار بالای اشتغال و تحصيل زنان سبب شده که زنان تونسی با درک بالای خود از مسايل سياسی به موج انقلاب عليه حکومت بن علی بپيوندند و ادامه حضور هوشمندانه آنها در فضای سياسی تونس نشان می دهد که اشتغال و تحصيل چگونه می تواند به رشد بينش زنان کمک کند.



در هفته گذشته در گفت و گو با آزاده کيان، استاد جامعه شناسی در پاريس از منظر جامعه شناسانه مسائل تونس را بررسی کرديم. در برنامه اين هفته ميزبان خانم سوده راد، فعال مسائل زنان در پاريس هستيم.

خانم راد، در حال حاضر چه گروه هايی از زنان در تونس فعال هستند و به ميدان آمده اند؟

سوده راد: يک نگاه به گذشته کنشگران حقوق زنان و کسانی که برای زنان کار می کردند در تونس داشته باشيم، اينها به دو دسته کلی تقسيم می شدند. يکی آن دسته از انجمن هايی که به حزبی که حکومت را در دست داشت وابسته بوده و يکی ديگر انجمن های مستقل.
خيلی جالب است که اين انجمن های مستقل از قدرت کارشان بهتر بوده. از جمله اين ها دو انجمن هست که تقريباً بين المللی شده اند. يکی انجمن زنان دموکراسی خواه تونس و ديگری انجمن تحقيق و توسعه زنان تونسی. کاری که اينها می کردند علاوه بر کمپينی که برای حق برابر ارث زنان تونسی با مردان تونسی از چندين سال پيش راه انداختند، يک مرکز پذيرش و نگهداری زنان قربانی خشونت در تونس راه اندازی کردند. همين طور يک مرکز مشاوره قضايی و حتی انتشارات زيادی در اين مورد داشتند.
اين ها اين قدر قوی عمل کردند که انجمن هايی که وابسته به حکومت بودند حتی شروع کردند با اينها رقابت کنند. اين هم دو دليل داشت. يکی قدرت اينها در انجام کار درست و کار خوب بوده و ديگری اين که حکومتی که ديکتاتور بوده، برابری حقوق زن و مرد را يکی از شعارها و افتخارات خودش می دانسته. برای همين اين دو انجمن خيلی گسترش پيدا کرده کارهايشان و خيلی هم در کنفرانس های بين المللی شرکت کردند.
در حال حاضر راهپيمايی که روز شنبه برگزار شد برای اين که زنان بعد از اين مدت خودشان بيايند حرف خودشان را بزنند و بگويند تمام حقوقی که قبلاً داشتيم می خواهيم نگاه داريم به اضافه اين که تمام قوانين نابرابر هم بايد حذف شود، به دعوت پنج انجمن بوده که غير از انجمن زنان دموکراسی خواه تونس و انجمن تحقيق و توسعه زنان تونسی، اتحاديه زنان شاغل تونس، جمعيت برابری مغرب و کميسيون برابری ليگ حقوق بشر تونس هم به اين راه پيمايی دعوت کرده بودند.

خانم راد، به اين ترتيب به نظر می رسد انجمن ها و گروه های زنان مستقل در تونس هم کم نيست و زنان تونس توانسته اند فعاليت مستقل خوبی داشته باشند.

البته که همين طور است. با توجه به اين که تمام کنشگران حقوق زنان و حقوق بشری که می شناسم و با آنها در ارتباط هستم مدتهاست که می گويند سانسور در تونس خيلی زياد است. آن قدر که هيچ حزبی و حتی هيچ گروه زنانی نمی توانند جلسه ای برگزار کنند يا ميتينگ هايی داشته باشند که بتوانند در مورد خواسته ها و مطالباتشان بتوانند صحبت کنند.
ولی به هر حال فرصتی که پس از انقلاب پيش آمده، موجب شده که اينها بيايند و رسماً برای اولين بار بعد از اين مدت خواسته های خودشان را بگويند و همه دور هم جمع شوند. زنان تونسی از روزهای اول تظاهرات و اعتراض ها در کنار همه مردها با يک شعار حضور پيدا کرده بودند يعنی تقاضای کار، کرامت انسانی و آزادی را می خواستند. يعنی پا به پای مردها آمدند توی خيابان و الان هم نگران اين نيستند که قوانين برابری که به دست آورده اند را از دست بدهند. برای اين که دو تا خواسته می خواهند. تا آنجا که من با کنشگران تونسی ارتباط داشتم. يکی جدايی دين از سياست و ديگری برابری با مردان در تمامی قوانين.

نقش زنان تونسی که خارج از تونس زندگی می کنند، چيست؟ قطعاً زنان تحصيل کرده و روشنفکر تونسی هم هستند که در اين مقطع زمانی در خود تونس نبوده باشند. واکنش آنها چيست؟

فکر می کنم اينجا يک نکته مشابه با ايران امروز ما داشته باشد. خيلی از کنشگرانی که فکر می کنند در داخل ايران نمی توانند کار کنند و صدايشان به جايی نمی رسد، از ايران خارج می شوند و شروع می کنند فعاليت شان را خارج از ايران داشته باشند. در اين مورد تونسی ها هم همين استراتژی را از سالها پيش داشتند. برای اينکه بتوانند صدای نشنيده شده و صدايی که خارج نمی شود از تونس را به ديگران برسانند. و اين را انعکاس بدهند.

همانطور که شما هم پيش از اين اشاره کرديد، روز شنبه در تونس زنان برای اولين بار صف خودشان را از مردان تونس جدا کردند و خواسته های خودشان را بر زبان آوردند. چه حادثه ای در تونس رخ داد که ضرورت تک صدا شدن زنان را مطرح کرد؟

من فکر می کنم که زنان تونسی و حتی مردان تونسی خيلی هوشيارانه دارند از تاريخ استفاده می کنند. در اکثر سخنرانی هايی که می کنند اين اواخر مخصوصاً کنشگرانی که سالهاست اينجا هستند، دارند تاکيد می کنند که انقلاب تونس شبيه هيچ انقلاب ديگری در دنيا نبوده و نخواهد بود.
به طور خاص مثال می زنند اتفاق هايی که در کشورهايی مثل ايران، مصر، سودان افتاده در تونس نخواهد افتاد. حداقل نمی گذارند آن اتفاق بيافتد. شايعاتی شنيده می شود مبنی بر اينکه بنيادگرايان اسلامی شروع کرده اند به اين که قوانين کشور را تحت تاثير قرار دهند، شروع کرده اند به کانديد کردن خودشان.
کسانی که من می شناسم کنشگرانی که با آنها از نزديک کار می کنم، خيلی آرام با اين مورد برخورد می کنند و قبول دارند که به هر حال يک عده ای در تونس زندگی می کنند که به بنيادگرايی اسلامی و حتی شاخه هايی از وهابيت اعقتاد دارند و ايمان دارند و می خواهند حرف خودشان را بزنند. اما موردی که برايشان خيلی مهم است، اين است که در نهايت دمکراسی به رای گذاشته شود و مردم خودشان انتخاب کنند که چه می خواهند. اما به هر حال يک اکثريتی هم وجود دارد که اين طور که صدايش شنيده می شود جدايی دين از سياست را می خواهند.

حمايت جنبش زنان ايران از زنان تونس

همزمان با راهپيمايی زنان تونس برای احقاق حق خود و حفظ حقوق قانونی که تا پيش از اين داشته اند، فعالان جنبش زنان ايرانی نيز با انتشار بيانيه ای از اين حرکت زنان تونس حمايت کردند.
فعالان جنبش زنان در بيانيه خود آورده اند که ما می دانيم که زنان تونسی مبارزه و دستاوردهای بزرگ خود برای احقاق حقوق زنان را فراموش نکرده اند. فعالان حقوق زنان تونسی بايد بدانند تلاش آنها برای به دست آوردن دمکراسی و برابری برای زنان تاثير قابل توجهی در منطقه خواهد گذاشت و به عنوان الگويی برای همه زنان عمل خواهد کرد. امروز هر حقی که زنان تونسی به دست آورند، پيشرفتی برای زنان منطقه و کشورهای اسلامی خواهند بود.
سوسن طهماسبی، فعال حقوق زنان و ساکن واشنگتن در پرسش به اين که چه ضرورتی سبب شده که فعالان ايرانی جنبش زنان اين بيانيه را منتشر کنند، می گويد:

سوسن طهماسبی: مثل تمام دنيا ما هم از اتفاقاتی که در تونس افتاد، خيلی تعجب کرديم و برايمان خوشحال کننده بود و اولين نگرانی و سئوال مان به عنوان فعالان جنبش زنان مربوط به زنان تونس شد. وقتی که ديديم که زنان تونس برای روز شنبه تجمع دارند، فکر کرديم شايد بهتر باشد برای حمايت از اين تجمع و حقوق زنان تونس صادر کنيم. به عنوان فعالان زنان منطقه که با مسايل مشابه رو به رو هستند و اعلام همبستگی کنيم با فعاليت های آنها.»

چه شباهت ها و تفاوت هايی می شود بين جنبش زنان در ايران و جنبش زنان در تونس يافت؟

اين را می دانيم که زنان تونس بعد از استقلال کشور تونس و روی کار آمدن بن علی خيلی از حق و حقوق خودشان را دريافت کردند. يعنی از نظر قانونی. تقربياً قوانينی که بعد از استقلال تونس در رابطه با زنان تصويب شد، حقوق مردان و زنان را يکسان می کند.
فقط در رابطه با قوانين خانواده و احوال شخصيه هنوز چند قانون تبعيض آميز هست. يکی قانون ارث است که زنان از شوهران خود يک هشتم ارث می برند که هنوز نتوانسته اند تغيير دهند.
قانون ازدواج با مردان خارجی است که اين ازدواج ها در کشور تونس پذيرفته نمی شوند ولی اگر در کشور ديگری انجام گيرد در تونس هم پذيرفته می شود. بنابراين زنانی که می خواهند با مردان خارجی ازدواج کنند به کشورهای ديگر می روند.
يک قانون ديگر هم اين است که زنان اجازه ندارند تابعيت خود را به فرزندان خود منتقل کنند مگر با اجازه همسران خود. ولی به غير از اين قوانين خانواده در تونس زنان تقريباً موقعيتی برابر مردان دارند. يعنی نه چند همسری از نظر قانونی پذيرفته می شود، زنان و مردان در ازدواج حقوق برابر دارند و از نظر کيفری با زنان و مردان يکسان برخورد می شود.
شباهت هايی هم وجود دارد. يعنی زنان تونس در انجمن های غير دولتی فعاليت می کنند و در آن انجمن ها به مسائل و موقعيت زنان می پردازند و مشغول به کارهای تحقيقی و توسعه در رابطه با مسائل زنان هستند. هر چند که به خاطر اين که کشورشان کشور بسته ای است، و روی انجمن های غير دولتی فشار زيادی هست. روی انجمن های زنان هم تا به حال خيلی فشار بوده هر چند که دولت اين انجمن ها را برخلاف خيلی انجمن های ديگر تحمل می کرده.
بنابر اين از اين لحاظ فکر می کنم شباهت های زيادی داشتيم که ما هم مثل زنان تونسی در فضای بسيار بسته ای کار می کرديم. و اين که هميشه بايد يک سری ابتکارها را به خرج داد تا خواسته ها و مسائل را مطرح کرد بدون اينکه موجب برخورد شود.


شهرام ميريان و نمايشگاهی از مريم ايران پناه

«تصميم به سکوت و سکون ندارم و می خواهم در رنگ ها غرق شوم.»
اين گفته ای از مريم ايران پناه است که به زبان آلمانی در بروشور نمايشگاهش در شهر کارلسروهه نشسته. اين هنرمند جوان اين بار آثار تازه نقاشی خود را همراه با کارهای چيدمان اش ارائه کرده. آثاری که در آنها چهره نقاش در حالات گوناگون ديده می شود. يا به ديگر سخن مريم ايران پناه در سومين نمايشگاه خود در آلمان در نقش های مختلف ظاهر شده. نقش هايی که هر يک داستان ويژه خود را بازگو می کند. برای ديدن نمايشگاه مريم ايران پناه به جاست که خودش ما را راهنمايی کند.

مريم ايران پناه: وقتی وارد نمايشگاه می شويد دو تا کفش را می بينيد که کفش ببر است و گذاشته شده روی زمين و روبرويتان يکی از نوشته هايم را می بينيد که «تو مسافران بی وطن را، خنجر را، درد بلوغ را می شناسی؟ می دانی اولين زخم را چه کسی بر تنم نشاند؟»

بعد کارهايی که شروع می شوند عروسکی که در دستهايم هست و اسم اين کار هست که «من مقصر نيستم» و دوباره در کار بعدی که «من مريم هستم و مادرم مسيح» نامش همين است.
کار ديگر که می بينيم «من نمی خواهم فرشته باشم» و رو به روی اين ها يک چوب لباسی است که با سر گوزن تزيين شده.
در نمايشگاه آثار نقاشی مريم ايران پناه در شهر کارلسروهه آلمان سوای آنچه نقاش گفت کارهای ديگری هم ديده می شود. خانم ايران پناه در ادامه گفت و گو به نقش های خود و نقش هايی که در اين نمايش و نمايشگاه بازی کرده، بيشتر گفته است:
«خودم را در نقش های مختلف گذاشتم و در نقش های مختلف خودم را بيان کردم. در واقع تمام اين شخصيت ها ريز ريز وجود همه ما ها هستند. ما ها همه می توانيم مثل هم باشيم. يعنی اين که چه کسی اولين زخم را بر تنم نشاند، من هيچ وقت نمی توانم پيدا کنم که چه کسی اين کار را کرده؟

به اين ترتيب شما با برپايی اين نمايشگاه خواستيد داستان های گوناگونی را با نقش های گوناگونی که خودتان در اين نمايشگاه برعهده گرفتيد روايت کنيد؟

دقيقاً. داستان خودم را بازی کرده ام. راستش نمی دانم برای چه نقاشی می کنم. فقط می دانم نقاشی برايم شده عبادت. شده زندگی. شده همه چيزم.

اصولاً رنگ برای شما دارای چه نقشی است؟

رنگ ها برايم خيلی مهم اند. خيلی مهم اند. يعنی احساس می کنم خودم را می توانم توی آنها غرق کنم. يعنی می توانم حرف هايم را بزنم. با آنها زندگی کنم. می توانم دوستشان داشته باشم. می توانم عاشقشان شوم. توی کارهايم خيلی رنگ مهم است. رنگهايی که خيلی صريح و رک بيايند و حرفشان را بزنند.

شما در زمانی که ايران بوديد يعنی چهار سال پيش از آمدن به آلمان، کارهای متفاوتی هم ارائه کرديد. هنرمندی مثل شما در کشوری که آزاد است، می توانيد در اتاق را ببنديد و حرف و کلام و داستان خودتان را بر روی بوم بريزيد و آن را بياوريد در برابر مخاطب تان ارائه کنيد. کار کردن در خارج يا به قولی که می گويند در «غربت» برای شما چگونه بوده؟

کار کردن در غربت برای من خيلی خوب بوده. يکی اين که آدم در غربت دچار يک تنهايی می شود که اين تنهايی خيلی زياد توانسته به من کمک کند. يعنی هر چه تنها تر می شوی انگار در خودت بيشتر فرو می روی و خودت را بهتر می شناسی و به طبيعت نزديک تر می شوی.
تفاوت های زيادی با ايران دارد. چون در ايران کار کردن سخت تر است. يعنی حتی با جامعه هنری ايران کار کردن خيلی سخت تر از جامعه هنری آلمان است. وقتی اينجا کار را ارائه می دهی کار است که صحبت می کند. کار را می پسندند و تو می توانی کار را ارائه دهی.

ولی متاسفانه در جامعه هنری ايران برای ارائه کار، آدم ها مشکل دارند. برای اين که نمی توانی خيلی آزاد کار کنی. ولی اينجا تنهايی و مدام کار کردن و بعد کارت را ارائه می دهی و تمام می شود. اثر هنری از توی يک آزادی به وجود می آيد. از توی يک درد و آزادی دقيقاً مثل يک زايمان می ماند.
من تابستان امسال در ايران نمايشگاه داشتم. حتی برای اين که از يک نمايشگاهی که در خود ايران برگزار شده و خود گروه هنرمند ايران خيلی کم حمايت می کنند، خيلی سخت است که بخواهی حتی با همان دو روزنامه ای که در ايران وجود دارد مصاحبه ای انجام شود و کاری انجام شود.
ولی در آلمان اين اتفاق نمی افتد. وقتی چيزی هست که جالب است می خواهند راجع به آن صحبت کنند. می خواهند بشکافندش. می خواهند بدانند تو چه جوری فکر می کنی. هيچ آدمی را بنا بر عقايدش طردش نمی کنند يا نمی گويند که اين سليقه من نيست. يا دوست ندارم و راجع به آن کاری نمی کنم. ولی در ايران اين سليقه خيلی پيش می آيد در هنر ما.
يک موقع سليقه ها نمی پسندد و کاری را رد می کند. همان اتفاقی که برای خود من در ايران افتاد. شايد اگر در ايران می ماندم يا آن قدر افسرده می شدم که خودم را از آن جامعه هنری می کشيدم کنار يا اصلاً کار نمی کردم و يا شايد فقط در خلوت خودم کار می کردم.
ولی در آلمان اين آزادی را دارم که آن طور که دلم می خواهد و فکر می کنم حرفم را بزنم. پروفسور دانشگاه من دارد به شدت کمک می کند که من بتوانم حرفم را بزنم. هر چند که دو سليقه کاملاً متفاوت هستيم.

گزارش شکاف جنسيتی سال ۲۰۱۰ منتشر شد

گزارش شکاف جنسيتی در سال ۲۰۱۰، که مجمع جهانی اقتصاد آن تهيه و تدوين می‌کند، منتشر شد.
اين گزارش با بررسی وضعيت ۱۳۴ کشور جهان، ميزان نابرابری بين زنان و مردان را مشخص ساخته. يافته‌های اين گزارش نشان می‌دهد که هيچ کشوری در دنيا وجود ندارد که شکاف جنسيتی در آن به‌ طور کامل از بين رفته باشد و فقط کشورهای اروپای شمالی به موفقيت‌هايی در به حداقل رسانيدن شکاف‌های جنسيتی دست يافته‌اند.
در گزارش سال ۲۰۱۰ ايسلند، نروژ و فنلاند توانستند رتبه‌ اول تا سوم را کسب کردند و سوئد نيز در رتبه‌ چهارم قرار گرفت. فيليپين تنها کشور آسيايی است که در رديف ده کشور اول جهان و در رتبه ۹ قرار دارد. ايران هم در ميان ۱۳۴ کشور مورد بررسی در رده‌ ۱۲۳ جای گرفته و با دو رتبه ارتقا، بالاتر از آخرين ده کشور جهان است.
در ميان ده کشور آخر جدول کشورهای مصر، ترکيه، مراکش، عربستان سعودی، پاکستان، چاد و يمن حضور دارند. 
 
 
 

هوادران حسنی مبارک در قاهره ضمن درگیری با مخالفان، به خبرنگاران نیز حمله کرده اند.
بر اساس گزارش ها، بعضی از خبرنگاران مورد ضرب و جرح قرار گرفته و وسائلشان را شکسته اند و بعضی دیگر تحت بازداشت نیروهای امنیتی قرار گرفتند.
مخالفان دولت نیز در واکنش به حمله هوادارن حسنی مبارک، رئیس جمهوری، وارد نبرد شده و آنها را از خیابان های اطراف میدان تحریر بیرون رانده اند.
ارتش که سعی داشت طرفین رقیب را از هم جدا کند، ظاهرا در این امر موفق نشده است.
هر دو طرف با پرتاب سنگ به یکدیگر حمله ور شدند و صدای تیر اندازی مجددا شنیده شده است.
بسیاری از مردم مصر بر این باورند که جمال مبارک به منظور به عهده گرفتن مقام ریاست جمهوری آماده شده است.
در همین حال بان کی مون، دبیر کل سازمان ملل می گوید انتقال قدرت در مصر باید هرچه زودتر انجام شود.
وی که در حال حاضر برای دیدار و گفتگو با مقامات بریتانیا در لندن به سر می برد گفت که تظاهرات در مصر نشان دهنده نا امیدی و استیصال مردم است.
بان کی مون همچنین از احزاب مختلف در مصر درخواست کرد که برای حل بحران هر چه زودتر به مذاکره بنشینند.
سازمان ملل متحد اعلام کرده است که تقریبا همه ششصد نفر از کارمندانش که همراه با خانواده هایشان در مصر زندگی می کنند را از این کشور خارج است.
آنها قرار است امروز با چهار پرواز جداگانه به قبرس منتقل شوند.
پیشتر احمد شفیق، نخست وزیر مصر از بروز درگیری بین هواداران و مخالفان دولت در میدان تحریر که منجر به کشته شدن دست کم پنج نفر شد، عذر خواهی کرد. این درگیری ها صدها زخمی بر جای گذاشته است.

آقای شفیق بروز خشونت ها در طول شب گذشته را "اشتباهی مهلک" خواند و قول داد که تحقیقات لازم را در این زمینه به عمل آورد و عاملان را به مجازات برساند.
دولت مصر انکار کرده است که در بسیج کردن هواداران خود دست داشته است.
در همین حال رهبران پنج کشور اروپایی؛ بریتانیا، فرانسه، آلمان، ایتالیا و اسپانیا، گفته اند تحولات مصر را از نزدیک و با نگرانی شدید دنبال می کنند.
آنها همچنین بر روند انتقال فوری قدرت همراه با نظم و آرامش تاکید کردند.
در همین حال مخالفان دولت مصر در میدان تحریر، مرکز قاهره، با سنگر بندی و جمع آوری سنگ، خود را آماده درگیری مجدد با حامیان حسنی مبارک، رئیس جمهوری کرده اند.
جیم میور، خبرنگار بی بی سی که در میدان حضور دارد می گوید مخالفان خود را به پشت صفوف نظامیان رسانده اند.
به گفته او به نظر می رسد ارتش با مخالفان همکاری می کند. جیم میور فضای شهر را پر تشنج توصیف کرد.
شاهدان عینی می گویند هوادارن حسنی مبارک مانع از انتقال مواد غذایی، آب و دارو توسط مردم به داخل میدان شده اند.
از ساعات اولیه بامداد روز پنجشنبه، 14 بهمن (3 فوریه) درگیری بین طرفداران و مخالفان رئیس جمهوری مصر در قاهره بار دیگر آغاز شد.
در حالی که مخالفان دولت تلاش می کردند کنترل میدان تحریر را در دست داشته باشند، تیراندازی به مدت دو ساعت پیش از طلوع آفتاب ادامه داشت.
با روشن شدن هوا بر شدت خشونت ها در میدان تحریر افزوده شد.
ارتش از نزدیک شدن مخالفان دولت به میدان تحریر برای پیوستن به سایر هم‌فکرانشان جلوگیری کرده است.
مخالفان دولت خواهان برکناری فوری حسنی مبارک، رئیس جمهوری هستند. آقای مبارک 30 سال است که این مقام را در اختیار داشته است.
احمد سمیح، وزیر بهداشت مصر گفته است که بر اثر درگیری طرفین 5 نفر کشته و 836 نفر مجروح شده اند که به گفته او ناشی از پرتاب سنگ و حمله با چماق و میله آهنی بوده است.
آقای شفیق در گفتگو با تلویزیون خصوصی "الحیات" گفت: "وقتی تحقیقات معلوم کند که چه کسانی در این جنایات دست داشته اند، به شما قول می دهم که آنها را به مجازات برسانیم."
وی در ادامه گفت: "هیچ دلیلی برای حمله به تظاهرکنندگان وجود ندارد. من به همین دلیل عذر خواهی می کنم و از مردم تقاضا می کنم به خانه های خود برگردند."
میدان تحریر

حدود دو هزار تظاهرکننده دولتی از سه شنبه شب در میدان تحریر بوده اند، که محل اصلی تجمع مخالفان است.
روز چهارشنبه، هزاران هوادار آقای مبارک با اتوبوس وارد منطقه شدند، در میدان تجمع کردند، و موانع را برچیدند.
روز چهارشنبه درحالی که گروه های رقیب در داخل و اطراف میدان تحریر به سوی هم سنگ و کوکتل مولوتف می انداختند، صدای تیراندازی نیز شنیده شد.
پیشتر ارتش مردم را ترغیب کرده بود پس از 9 روز تظاهرات، که باعث شد آقای مبارک قول دهد در انتخابات ماه سپتامبر شرکت نکند، به خانه هایشان بروند.
مخالفان، وعده آقای مبارک را کافی نمی دانند و می گویند: "میدان را ترک نخواهیم کرد."
 
 
 

تحولات مصر از نگاه فارسی‎زبانان

تحولات چند روزه اخیر در مصر که به دنبال تحولات در تونس و تغییر دولت این کشور شکل گرفته، این پرسش را در برابر صاحبنظران قرار داده که آیا جهان عرب در آستانه دوره تاریخی دیگری قرار گرفته است؟
مصر در چند روز گذشته، به صحنه زور آزمایی مخالفان حکومت در برابر ارتش و نیروهای دولت حسنی مبارک تبدیل شده است.
آینده نظام سیاسی این کشور چیست و تاثیر تحولات مصر بر کشورهای عربی و خاورمیانه چه در صورت موفقیت معترضان چه در صورت چیره شدن دولت بر آنها کدام است؟ از چهره های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ایرانی خواسته ایم که پیش بینی خود را درباره آینده مصر و نقش آن در منطقه با خوانندگان ما درمیان بگذارند.
در کنار اظهارات آنها، نظرات و نوشته های دیگر که در وبلاگ ها و شبکه های اجتماعی درباره تحولات مصر به زبان فارسی منتشر شده نیز در این صفحه باز چاپ می شود.
این صفحه به تدریج به‌روز خواهد شد.

آسیه امینی، وکیل دادگستری و فعال حقوق بشر:

مصر به دلیل جغرافیای سیاسی، موقعیت استراتژیک، تمدن و فرهنگش در منطقه دارای یک اعتبار سیاسی و تاریخی است.
اولین روزنامه ها و اولین گروههای ضد استبدادی در منطقه در مصر شکل گرفتند. البته باید این مسئله را در نظر داشت که اتفاقات اخیر فقط در تونس، مصر و یا یمن نیست. ما وارد برهه تاریخی جدیدی شده ایم که به اعتقاد من این برهه از ایران شروع شده است. البته ایران نیز از تغییرات دموکراسی خواهانه تاثیر گرفته است.
باید این را در نظر گرفت که هر دستاوردی که مصر داشته باشد، مصر وارد مرحله جدیدی شده، یک گام مثبت برداشته و دیکتاتوری را پشت سر گذاشته است.
اگر آقای احمدی نژاد، آقای خامنه ای، آقای بن علی، آقای مبارک و یا هر رهبر دیگری قدرتش را حفظ کند، این دیگر قدرت نیست، تندیسی تو خالی است. تندیسی که اعتبار و مشروعیتش از درون ریخته شده است و به نظر من دوامی هم نخواهد داشت.
چالش میان نیروهای بنیادگرا، دیکتاتور ها و نیروهایی که به دنیال منافع مردم هستند هم ما را به آینده امیدوار می کند و هم اینکه باید دید کدامیک از این گروهها سوار موج غالب خواهند شد.
ماباید به نیرویی که منافع ملی کشور را با اتکا به نیروی مردمی، منافع صلح طلبانه بین المللی تقویت می کنند انرژی بیشتری بدهیم و به نظر من این گروهها باید تقویت شوند.

تورج اتابکی،استاد تاریخ و روابط بین الملل:


از شناسه‌های برجسته جنبش اجتماعی که این روزها بالهای خود را بر شمال آفریقا کشیده است، حضور گسترده گروه‌های فرودست و تهیدست شهری است که با خواست آزادی و عدالت اجتماعی به میدان آمده‌اند. با چنین ویژگی‌‌ای این جنبش بضاعت آن را دارد که جنبشی محلی نماند و دامن خود را به سرزمینهای دیگر خاور میانه و دورتر‌ها نیز بکشاند.
آهنگ گام‌هایش را، هر چند ضعیف، اما اینک حتی از آسیای میانه نیز می‌توان شنید. فرجام خیزش مردمی در مصر هرچه باشد، میراث ماندگار این جنبش ایمان به توانمندی مردمان در تعیین سرنوشتشان خواهد بود.

زیبا میرحسینی، جامعه شناس در لندن، فعال حقوق زنان:

پیش بینی آینده، مصر مشکل است. اما به نظرم در یک نقطه حساس تاریخی قرار داریم و هر تغییری در مصر خاورمیانه را زیر رو می کند.
دو مسئله در مصر مهم است، اول اینکه تقلای در مصر برای کرامت انسانی است. اقشار مختلف و گروههای مذهبی و غیر مذهبی در این اعتراض ها حضور دارند. البته به نظرم گروههای مذهبی در صدر نیستند و یک تعامل بین تمام گروهها وجود دارد.
دوم اینکه خشم عمومی و سرکوبی که 30 سال وجود داشته و حقارتی که مصری ها به خصوص جوانان آن را احساس می کردند، در حال حاضر به نقطه انفجار رسیده است. تظاهرات و جنبش شکل گرفته در مصر به وسیله جوانان ساماندهی شده و به پیش می رود.
نقش مصر در دنیای عرب و خاورمیانه نیز بسیار مهم است و اگر جنبش مدنی موفق به تغییر وضعیت سیاسی شود، راه دیگری باز خواهد شد.

کارت شناسایی لباس شخصی های مصری (نوشته ای از عطاءالله مهاجرانی)

چنان که انتظار می رفت، پس از راه پیمایی و تجمع حیرت انگیز و بی سابقه مردم مصر در قاهره- در میدان ازادی- در اسکندریه و سوئز و شهرهای بزرگ دیگر، مبارک به تعبیر روزنامه گاردین امروز، ‌به ناگزیر سر خم کرد. پذیرفت در انتخابات آینده که البته ۸۴ ساله می شود، شرکت نکند. پسرش هم کاندیدا نخواهد شد. پسرش به لندن بازگشته، در محله گران قیمت نایتز بریج خانه ای تماشایی دارد...
مبارک برای این که نشان دهد مردم مصر از او حمایت می کنند. روز چهارشنبه دست به نمایش غریبی زد. هوادارانش همان پرسنل لباس شخصی تحت فرمان نیرو های امنیتی و حتا پلیس هایی که لباس شخصی پوشیده بودند. به میان مردم آمدند. با سنگ و چوب و چماق و دشنه، سوار بر شتر و اسب و یابو به سوی معترضان تاختند. عده ای را کشتند و بسیاری زخمی شدند.
کلیک متن کامل مطلب در وبلاگ مکتوب

درباره‌ جنبش سبز و قيام مصريان (از وبلاگ ملکوت)

کسانی که با تمام احساس و عاطفه و عقلانيت و انتخاب‌های سياسی‌شان درگير ماجراهای جنبش سبز بوده‌اند، ناگزیر شباهت‌های غریبی ميان نوع رفتار حکومت مصر با معترضان و نوع رفتار حکومت ايران با معترضان می‌بينند ولو درجات خشونت طبعاً متفاوت است و ميزان خشونت عريانی که در ايران به کار بسته شده، هرگز با خشونت مهارشده‌ی دولت مبارک برابری نمی‌کند.
خشونت‌های حکومتی و صادر شده از سوی قدرت مسلط سیاسی در ايران به مراتب مهيب‌تر از چيزی بود که امروز در مصر می‌بينيم. جمعیت معترضان مصری هم به نحو چشم‌گیری کمتر از جمعيت معترضان ايرانی بوده و هست. ترکیب جمعیتی مصر هم با ترکيب جمعيتی ايران تفاوت دارد. اما به هر حال شباهت‌ها به نحو غريبی يادآور اتفاق‌های ايران است و همه‌ی کسانی که در اعتراض‌ها شرکت داشته‌اند گويی به عیان احوال آن روزهای خود را در ايران می‌بینند.
کلیک متن کامل مطلب در وبلاگ ملکوت

ماشاالله شمس الواعظین، سردبیر روزنامه توقیف شده جامعه و تحلیلگر مسائل خاورمیانه:

وقایع روز گذشته (نهمین روز اعتراضات) مسیر تحولات و اعتراضات مصر را تغییر داده و در شکل توسل دولت به خشونت تجلی پیدا کرده است.
حکومت مبارک در معرض فشار بین المللی و اعتراضات مردم در سطح ملی قرار دارد و از همین رو برای تغییر موازنه قدرت در برابر معترضان، نیروهای امنیتی اش را وارد تجمعات اعتراضی کرده است.
این سئوال اینک در برابر دولت مصر قرار دارد که اگر طرفدارانی با این کثرت داشت چرا از روز اول به صحنه نیامدند؟ چرا از زمانی که خانواده بین المللی خواستار انتقال آرام قدرت در مصر شده، طرفداران آقای مبارک به خیابان ها آمده اند.
حسنی مبارک تلاش می کند تا با وارد کردن نیروهای امنیتی و لباس شخصی هایی که به طرفداری از او و حکومت مصر اعترضات مردم را به خشونت کشیده اند، تا ساعات آینده ارتش این کشور را به عنوان نیروی جداساز میان دو گروه درگیر وارد عمل و در نهایت معترضان را از صحنه خیابان های مصر خارج کند.
این سناریو از روز چهارشنبه به اجرا گذاشته شده و صحنه تحولات در مصر را تحت تاثیر قرار خواهد داد.
با این همه به نظر من استمرار حکومت حسنی مبارک به وقت اضافه کشیده و تقریبا دوران آن تمام شده است.
چشم انداز تحولات مصر به ما نشان می دهد که فردا (جمعه) روز مهمی است. معترضان قرار است تظاهرات سراسری در مصر شکل بدهند که به آن "تظاهرات روز وداع" نام داده اند.
مردم معترض فردا تلاش خواهند کرد تا در جریان این تظاهرات از انقلاب مصر محافظت کنند تا نیروهای امنیتی و شخص "عمر سلیمان" آن را مصادره نکند.
مصر سنگ ترازوی موازنه منطقه ای است و هر تحولی در این کشور بر مسائل خاورمیانه تاثیر عمیق خواهد داشت.

ابوالحسن بنی صدر، اولین رئیس جمهور ایران:

رژیم مبارک پیر و بی هدف شده و مردنی است. تکلیف امروز و فردا مشخص می شود.
اگر مبارک بتواند با نیروهای که به میدان تحریر فرستاده آنجا را تصرف کند احتمال دارد بتواند بماند اما اگر موفق به این کار نشود سقوط او تسریع می شود.
مخالفان اگر بتوانند مقاومت کنند و میدان تحریر را در اختیار خود داشته باشند، می توانند پیام خود را تکرار کنند. آینده تحولات اساسی از داخل این میدان رقم خواهد خورد.

مهرزاد بروجردی، استاد علوم سیاسی در دانشگاه سیراکیوز:

روشی که حکومت حسنی مبارک در پیش گرفته، سناریوی تکراری حکومت های استبدادی است. اول امتیاز می دهند و بعد سرکوب را آغاز می کنند.
به نظر من دوران مبارک به سر رسیده است.حمایت مردمی ندارد و بی ثباتی حکومت او، اروپا و آمریکا را نگران کرده است. کشورهای عربی هم از احتمال رادیکالیزه شدن منطقه نگران هستند.
به نظر من چیزی شبیه تونس در انتظار در مصر است. یک حکومت ائتلافی ملی به رهبری یک چهره موجه همانند محمد البرادعی.

منصور فرهنگ، نماینده پیشین ایران در سازمان ملل متحد:

با دیدن وضعیت مصر به طور اجتناب ناپذیری یاد انقلاب ایران می افتم. تحولات مصر فصل جدید در تاریخ این کشور و منطقه را رقم خواهد زد و برای اولین بار به جامعه مدنی یک کشور عربی قدرت داده که یک زمینه قدرت گرفتن یک حکومت ملی و دمکرات را فراهم کند.
اما خطری که به نظر من وجود دارد این است که گروه های تندرو اسلامگرا، استبداد خودشان را جانشین استبداد حکومت فعلی کنند.
اگر اکثر گروه هایی که امروز خواهان دمکراسی هستند، گرفتار منازعات داخلی و فرسایشی شوند به حذف نیروهای ملی منجر خواهد شد.
در چنین وضعیتی اقلیت اسلامگرا می تواند دیکتاتوری مصر را در شکل جدیدی بازتولید کند.
کثرت گرایی و مدارا طلبی فعلی می تواند آینده درخشانی برای مصر پدید آورد اما فرسایشی شدن اعتراض ها خطر درگیرهای داخلی و تبدیل قیام ملی به یک فاجعه سراسری را جدی می کند.

حسین قاضیان، پژوهشگر و جامعه شناس ایرانی مقیم آمریکا:

در شرایطی که ما قادر به پیش بینی نیستیم، باید سناریو سازی کنیم.
اگر مبارک سرنگون شود ما باید منتظر موج تحولات در دیگر کشورهای عربی باشیم. اگر این تغییر این قدرت تدریجی و آرام باشد و شکل رادیکال پیدا نکند، تحولات در دیگر کشورهای عربی شبیه چیزی خواهد بود که در اردن روی داد و شاه این کشور نخست وزیر را تغییر داد.
اگر حسنی مبارک بر سر قدرت باقی بماند، احتمال سرایت این تحولات به دیگر کشورهای دنیای عرب بسیار کاهش پیدا خواهد کرد.
 
 
 
شاپور بختیار

فرا رسیدن سالگرد انقلاب اسلامی همیشه این سئوال را مطرح می سازد که آیا این رویداد بزرگ تاریخی اجتناب ناپذیر بود؟
عملکرد نظام جمهوری اسلامی پس از انقلاب، که منتقدان آن را منفی ارزیابی می کنند، این تصور را برای عده ای پدید آورده است که انقلاب اشتباه بود و مردم بهتر بود که به جای پشتیبانی از انقلاب، دولت بختیار را تقویت می کردند تا در روندی تدریجی، دموکراسی در ایران شکل بگیرد.
به این سئوال از زوایای مختلف می توان پاسخ گفت. در وهله نخست، چنین گزینه ای بختی برای موفقیت نداشت. با راه افتادن قطار انقلاب دیگر زمان برای انجام اصلاحات دیر شده بود.
اظهار نظر سولیوان، آخرین سفیر آمریکا در ایران جالب توجه است. او در گزارشی به وزارت امور خارجه آمریکا نوشت: "بختیار به نظر من دون کیشوتی بیش نیست و نمی ‌داند که پس از بازگشت آیت‌ الله خمینی به ایران، سیل انقلاب او و دولتش را با خود خواهد برد."
حوادث این روزها در مصر و تونس نشان می دهد که پس از اوج گیری اعتراضات و عقب نشینی حاکمان، مردم خواهان تغییر اساسی رژیم و طبقه حاکمه هستند و هیچ مصالحه و مذاکره ای را نمی پذیرند.
همچنین می توان گفت علی رغم برخی از مشکلات، در مجموع انقلاب برای بلوغ سیاسی و اجتماعی مردم ایران لازم بود و جامعه ایران برخلاف خواست حاکمیت در این سال ها حرکتی رو به جلو داشته است.
اما اگر فرض کنیم که این اتفاق می افتاد، باز تضمینی نبود که مطالبات تاریخی ملت در رعایت حقوق بشر و میراث انقلاب مشروطه تحقق می یافت. سابقه شاه در بحران های قبلی ریسک اعتماد به وعده های وی برای اجرای قانون اساسی مشروطه و پرهیز از تخطی از میثاق ملت و دولت را بالا برده بود.
در واقع، برای بسیاری از کسانی که شیوه حکمرانی وی را تجربه کرده بودند، اطمینانی وجود نداشت که وقتی ناآرامی ها خاتمه یافت و مردم به خانه ها باز گشتند، وی با عبور از بحران دوباره موقعیتش را تثبیت نکند و باز در به پاشنه سابق نچرخد.
برای بسیاری از کسانی که شیوه حکمرانی وی را تجربه کرده بودند، اطمینانی وجود نداشت که وقتی ناآرامی ها خاتمه یافت و مردم به خانه ها باز گشتند، وی با عبور از بحران دوباره موقعیتش را تثبیت نکند و باز در به پاشنه سابق نچرخد.
انتصاب شاهپور بختیار به مسند نخست وزیری انتخاب طبیعی و ارادی شاه نبود، بلکه از سر ناچاری برای پایان دادن به اعتراضات به آن تن داد. مجلس هم در شرایطی اضطراری به وی و کابینه اش رای اعتماد داد.
دولت بختیار و رجوع شاه به کسانی که پس از ۲۸ مرداد در اذیت و آزار و سرکوب آنها کوشیده بود، محصول راهپیمایی های وسیع مردمی و اوج گرفتن اعتراضات بود.
دولت بختیار نه ریشه ای در دربار شاه داشت و نه از جایگاهی در طیف کارگزاران تکنوکراتی برخوردار بود که از دهه چهل به بعد بدنه حکومت شاه را تشکیل می دادند.
به شهادت اسناد و مدارک، بختیار رابطه مستحکمی با ارتش و نیروهای اطلاعاتی هم نداشت. فرماندهان بلند پایه ارتش، صرف نظر از بخشی که مدافع انقلاب و بی طرفی ارتش بودند، به دو گروه تفسیم شده بودند، برخی برای بازگشت شاه فعالیت و برخی دیگر از برنامه های دولت بختیار حمایت می کردند.
در سطوح پایین ارتش اکثریت یا منفعل بودند و یا به جریان انقلاب پیوستند. به طور مشخص ارتشبد قره باغی رئیس ستاد ارتش با بختیار همراهی نداشت.
ژنرال هایزر، معاون وقت نیروی هوایی آمریکا در اروپا درخاطراتش می نویسد که یکی از اهداف مأموریتش به ایران در آن زمان "جلب حمایت ارتش از بختیار پس از خروج محمدرضا شاه پهلوی" بود.
بنابراین، موقعیت دولت بختیار به شدت وابسته به شاه بود. با این حال، این تردید جدی است که اگر وضعیت جامعه آرام می شد و نیروهای سیاسی معترض دست از سیاست تغییر شاه بر می داشتند، آیا بسیار محتمل نبود که شاه دوباره به ایران برگردد و سکان امور را در دست بگیرد؟
مروری بر سابقه شاه پس از کودتای ۲۸ مرداد نشان می دهد که وی کسی نبود که نخست وزیر مستقل و دارای اقتدار ناشی از اراده ملت را تحمل کند.
شاه پس از ۲۸ مرداد، وقتی به ایران برگشت، پس از مدت کوتاهی رفتاری اقتدارگرایانه در پیش گرفت. سر لشگر فضل الله زاهدی، از پایه های موفقیت کودتایی بود که پس از شکست اولیه از دستور کار دولت آمریکا خارج شده بود. سماجت و خطرپذیری وی همراه با ابتکار شخصی "کیم روزولت" مامور ویژه سیا نقش مهمی در موفقیت کودتا داشت.
سرلشکر زاهدی جان و حیثیتش را برای بقای سلطنت و البته دستیابی به قدرت سیاسی به خطر انداخت. اما علی رغم فداکاری وی، شاه او را حداکثر برای ۱۹ ماه تحمل کرد.

ثریا همسر دوم شاه، لحظه ای را که شاه از زاهدی تقاضای استعفا می کند، چنین توصیف کرده است: "هیچ وقت ناهاری را که آن روز با زاهدی در کاخ اختصاصی خوردیم از یاد نمی برم. صبح آن روز، شاه طول سالن را می پیمود و من حدس زدم چیزی را می خواهد با من در میان بگذارد. محجوبانه پرسیدم: محمد چیزی پیش آمده؟ او با حالتی گرفته در برابر من ایستاد و پاسخ داد: زاهدی کمی دست و پا گیر شده است، باید از دست او خلاص شوم. من حیرت زده شدم. او چگونه می توانست چنین تصمیمی بگیرد و مردی را که همه چیزش را مدیون او بود، دوست تمامی لحظات و نخست وزیر وفادارش را برکنار کند."
جمال امامی، سناتور معروف زمان شاه نیز روایت می کند که روزی سرلشکر زاهدی پیش وی از شاه گله می کند که شاه رفتارش با وی تغییر پیدا کرده است و مانع پیشرفت کارهای دولت می شود.
وی به زاهدی می گوید که با شاه ملاقات خواهد کرد و موضوع را با وی در میان می گذارد. در کاخ مرمر با شاه ملاقات می کند که عصا در دست در کنار حوض قدم می زد. وی از شاه می پرسد: آمده ام از اعلیحضرت بپرسم آیا از تیمسار زاهدی خطایی سر زده است؟ شاه می گوید: منظورت چیست؟ وی می پرسد: آیا تیمسار زاهدی علیه مقام سلطنت اقدامی کرده؟ شاه می گوید: خیر، هرگز. امامی در ادامه می گوید: حالا که اعلیحضرت می فرمایند هیچ خطایی از او سر نزده راحت شدم. حالا می خواهم از اعلیحضرت بپرسم علت دلتنگی اعلیحضرت از ایشان چیست؟ شاه بدون درنگ می گوید: می خواهم عصا را خودم به دست بگیرم. جمال امامی بدون مکث در پاسخ می گوید: اگر خدای نکرده عصا از دست اعلیحضرت افتاد، تکلیف مقام سلطنت و مملکت چه خواهد شد؟ شاه خیلی راحت در پاسخ می گوید: مطمئن باش عصا هرگز از دست من نخواهد افتاد.
شاه تقریبا با قوام السلطنه نیز، پس از خواباندن بحران آذربایجان، رفتار مشابهی انجام داد. سابقه نخست وزیران مقتدر گذشته از قبیل دکتر مصدق، زاهدی، قوام السلطنه و امینی که برخلاف میل باطنی شاه به این مقام منصوب شده بودند، اطمینان به قول و قرارهای شاه را متزلزل می ساخت و این ذهنیت را قوت می بخشید که او پس از پشت سر نهادن بحران، عوامل مطیع خود را جایگزین خواهد کرد.
حال با توجه به این سابقه، تردیدهای جدی وجود داشت که پس از فروکش کردن طوفان، شاه معامله مشابهی با بختیار بکند. بخصوص که موقعیت شخصی بختیار و جایگاه او ضعیف تر از فضل الله زاهدی، امینی و قوام السلطنه در بلوک قدرت حکومت پهلوی بود.
البته نمی توان چرخ تاریخ را به عقب برگرداند و به قاطعیت نیز نمی توان حکم داد که انقلاب بهمن ۵۷ حتمی و توقف ناپذیر بوده است، اما احتمال موفقیت بختیار و اراده شاه برای تغییر نیز به اندازه ای نبود که اعتماد مردم را جلب کند و چشم انداز اطمینان بخشی را ترسیم نماید.
 
 
 

درباره داریوش همایون؛ لایه‌های نوشته، مراتب نویسنده

همایون از آدم هایی بود که حتی اگر از آنها بیزاری، ناچاری به حرفشان توجه کنی چون پردهٔ عریض فکر می‌کنند و چشم‌انداز سینماسکوپ دارند
سال ها انتظار داشتم داریوش همایون خاطراتش را منتشر کند. امیدوارم نوشته باشد تا شاید روزی که معاصرانش هم حضور ندارند منتشر شود. اگر ما بیش از پیشینیان می‌دانیم، تردید نکنیم نسل جدید و بعدی ها بیش از ما خواهند دانست.
سیر زندگی فرد و اینکه چه بود و چه شد آن اندازه اهمیت ندارد که تاریخ فکر، فکر جمعی، فکر همگانی. حتی وقتی پای اشراق و الهام در میان باشد، فکرْ پدیده‌ای است جمعی. آدم ها به اتفاق می‌اندیشند، به اتفاق احساس می‌کنند و به اتفاق تصمیم های درست یا نادرست می‌گیرند.
نظریه‌پرداز یعنی کسی که به دیگران می‌گوید اگر نتیجهٔ مشاهده‌ات این است، فکرت را متناسب احساست تنظیم کن و توجه داشته باش نتایج حرفی که می‌زنی عملاً ممکن است اینها باشد. منطقاً نمی‌توانی آرزو کنی هم خدا را داشته باشی و هم خرما را، هم بسکتبالیست طویل‌القامه باشی و هم وزنه‌بردار توپـُر(سال ها پیش وقتی از دوستانی پرسیدم در هجده‌سالگی دلشان می‌خواست چکاره شوند، بهروز تورانی، در مطایبه‌ای به ‌یادماندنی از آرزوی محال، گفت فقط یادش می‌آید در چهارده‌سالگی دلش می‌خواست خوانندهٔ سیاهپوست شود).
همایون از آدم هایی بود که حتی اگر از آنها بیزاری، ناچاری به حرفشان توجه کنی چون پردهٔ عریض فکر می‌کنند و چشم‌انداز سینماسکوپ دارند.
در روزنامه‌اش نشانی از پول آسان به چشم نمی‌خورد. حتی پس از سیل بادآوردهٔ پول نفت در انتهای سال 53،‌ دفتر روزنامه در دو طبقهٔ اجاره‌ای بود در ساختمانی نه چندان شیک در سه‌راه قرینهٔ دروازهٔ‌ اصلی دانشگاه تهران در انتهای خیابان فخر رازی، خیابان جمهوری کنونی.
سال 55 وقتی یک آپارتمان ساختمان مجاور را خریدند و ضمیمهٔ‌ سیستم استیجاری کردند، کف آن همسطح نبود و در راهرو فسقلی باید از پلکان آهنی قزمیتی بالا می‌رفتی تا به بخش شهرستان برسی.
یک مشت فایل کابینت و اثاثیهٔ‌ ارزان قیمت و سیم های تلفن که مثل سیم اطوی خیاطخانه‌ها از سقف تا کنار صندلی های روکش پلاستیک و میزهای آٔهنی بنجل آویزان بود. سردبیر اتاق اختصاصی نداشت و اتاق دو در سه‌متر همایون چیزی در همان مایه بود. حتی یک وسیله یا شیء که بتوان گفت قدری زیبا و تزئینی است در تمام مجموعه دیده نمی‌شد.
چاپخانه مرکب بود از سوله‌ای در یک زمین بایر متعلق به اوقاف، چسبیده به ساختمان روزنامه، که به خیابان مجاور راه داشت، با یک ماشین چاپ روتاتیو قراضهٔ قدیمی (سیستم حروفچینی لاینوترون، با شمش سرب در حال ذوب، در قیاس با کامپیوترهای امروزی به کشتی باستانی با مردانی عرق‌ریزان در حال پاروزدن، و فرودگاه مدرن با زنانی متبسّم پشت میزهای کوچک تمیز می‌ماند).
داریوش همایون و داوود منشی زاده

برای فرستادن مطلب به چاپخانه، آن را در بالکنی کوچک در کیسه‌ای برزنت آویزان به طنابی می‌گذاشتی و غیژژژ به چاپخانه که آن پایین در گوشهٔ زمین ساخته‌نشده‌ای بود روانه می‌کردی، و به همکاران چاپخانه زنگ می‌زدی بردارند.
این با دَم‌ودستگاه مفصل اطلاعات و کیهان یک دنیا فاصله داشت: تحریریه‌های جادار شیک با پاراوان چوبی و شیشه‌ای در ساختمان های بزرگ چشمگیر.
در ابتدای سال 58 فاتحان پانزده خرداد گرچه از دست آیندگان غضبناک بودند، تا نیمهٔ مرداد، پس از انتخابات مجلس خبرگان، برای فتح آن اقدامی نکردند. توجهشان بیشتر به اطلاعات و کیهان بود که هم خوانندهٔ عام و توزیع سراسری داشتند و هم املاک و اموال و ساختمان ها و پول‌وپَله.
با این همه، واکنشی که اطلاعات و کیهان، با تمام کیابیا و نفوذشان، در نیمهٔ دههٔ 40 به مقدمات انتشار آیندگان نشان دادند، نشان از نگرانی داشت. روزنامهٔ مرد مبارز در مهر 46 یک ماه پیش از انتشار آن نوشت: "روزنامهٔ آیندگان از هم اکنون اطلاعات را تهدید می‌کند."
دوقلوهای عصر درگیر رقابتی شدید با همدیگر بودند که عمدتاً به پیشدستی در اخبار صفحهٔ حوادث و مضرات و فواید بیوآنزیم در پودر لباسشویی محدود می‌ماند. سطح توقع باسوادهای جامعه بالا می‌رفت، اما ارتقای سطح مطبوعات یومیه آسان به نظر نمی‌رسید. شخص شاه و آدم هایش با دقت می‌خواندند.
علیرضا فرهمند، دبیر سرویس سیاسی کیهان در آن سال ها، تعریف می‌کرد مصطفی مصباح‌زاده، صاحب مؤسسهٔ کیهان، به ویراستاران ارشدش گفت این روزنامه دو دسته خواننده دارد: خریداران و خوانندگانی در شهرها و خیابان ها و اداره‌ها و دانشگاه ها که جلب رضایت آنها وظیفهٔ ‌شماست. دستهٔ دوم، اعلیحضرت همایونی، که جلب رضایت ایشان وظیفهٔ من است.
در اینجا وارد داستان مسخرهٔ حزب رستاخیر نمی‌‌‌شوم، اما همایون به نظرم بزرگ ترین قربانی ویارِ نسجیدهٔ شاه بود. کنجکاوم بدانم نهاوندی و مجیدی و انصاری و دیگر اعضای هیئت حاکمه وقتی همایون را می‌دیدند پشت میکرفن حزب آسمان‌ریسمان می‌بافد چه احساسی داشتند. بسیار بعید است آن مهملات را ذرّه‌ای جدی گرفته باشند.
اما اینکه مانند هرکس دیگری حسابش غلط از آب در می‌آمد آن اندازه اهمیت نداشت که گاه انگار حرف خودش را هم جدی نمی‌گرفت.
داریوش همایون

سال 56 که عازم پیوستن به کابینه بود، با حالت کسی که کارش با نردبان تمام شده و دیگر به آن احتیاج ندارد، اعلام کرد کارکنان روزنامه (به سبک لوموند و بعدها ایندیپندنت) سهام آن را بخرند. اما پس از سقوط دولت آموزگار، در مهر 57 برگشت تا دوباره در روزنامه بنشیند. برخی اعضای تحریریه به او گفتند بفرمایید بیرون. ضربهٔ‌ این برخورد موقعیت هوشنگ وزیری، ‌سردبیر دوست‌داشتنی و نرمخو اما جدی را هم متزلزل کرد و به اخراج نه چندان محترمانه‌اش از سوی اعضای فاتح تحریریه انجامید.
در آن زمان من هم اگر در ایران و آنجا بودم، بی‌هیچ ملاحظه‌ای‌ از او می‌خواستم حالا که سهام را واگذار کرده و رفته، بهتر است مقاله‌اش را برای تحریریه بفرستد؛ و یادآوری می‌کردم با هزیمت حکومت و دولت نظامی و شکست کل دستگاه و وقتی اعضای خاندان سلطنت تقریباً همه رفته‌اند و شاه چمدان می‌بندد،‌ رجزخواندن در بارهٔ پوشیدن دستکش آٔهنی را بهتراست در ِ کوزه گذاشت.
درهرحال، واگذاری سهام و تغییر ترکیب سهامداران گرچه از نظر حقوقی چندان مهم نبود، می‌توان‌ گفت فضای تحریریه را عوض کرد و در ایجاد شورای سردبیری و روحیهٔ اعضای تحریریه اثرگذار شد.
در ادامهٔ‌ بحث شیرین پول، سال 54 ضمیمهٔ ادبی آیندگان با انتخابی کمی دشوار روبه‌رو شد. نورالله همایون، پدر مدیر روزنامه، قطعه شعری که به مناسبت تولد امام اول شیعیان سروده بود برای چاپ داد.
چاپ چنان شعری در چنین نشریه‌ای مناسبت ندارد. خوانندهٔ ‌همیشگی تعجب می‌کند. دیندار واقعی نمی‌پسندد یک مشت تارک‌الصلوﺓ عرقخور خودشان را به مولا بچسبانند، و پای مجیزگویی و فرصت‌طلبی و پشتک و وارو می‌گذارد.
شنیدم ویراستاران ضمیمهٔ‌ ادبی با وزیری و همایون در میان گذاشتند. همایون گفت شخصاً نظری ندارد و مثل هر مطلب واردهٔ دیگری دربارهٔ چاپ آن تصمیم بگیرند. اما یک مشکل کوچک وجود داشت: نورالله خان نه تنها آدمی محترم که هر روز با او سلام‌علیک می‌کردی، بلکه صندوقدار روزنامه بود.
اندیشه‌ورزان ستیهنده کوتاه آمدند و مدیحه با خط نستعلیق در صفحهٔ‌ دوم ضمیمه چاپ شد. چاره‌ای جز جلب رضایت نورالله خان نبود. سرسختی نشان می‌دادی، ممکن بود ضمیمهٔ ادبی که او خرجش را تأمین می‌کرد دیگر در نیاید. اگر به قلمفرسایی در بارهٔ‌ ادبیات مدرن و الیوت و همینگوی علاقه داری باید با نورالله خان و ثنای مولی‌الموحدینش کنار بیایی.
(سال ها بعد وقتی در سیمای نجیب یک آنارشیست به سرودهٔ‌ سبک قدمایی نیمایوشیج به مناسبت ولادت امام اول اشاره کردم خواننده‌هایی، با قدری ناباوری، میل داشتند آنچه را خوانده بودند شفاهاً تأیید کنم.)

داستان مدیحهٔ ولادت را،‌ که متن چاپ‌شده‌اش موجود است، از یکی دو نفر شنیدم و شخصاً نه می‌توانم تأیید کنم و نه تکذیب.
روایت قابل تأیید این است: مرداد 58 مدتی با نورالله همایون و چندین نفر دیگر در جایی، شاید پادگان لویزان، به اجبار مهمان بودیم. اهل طاعت و عبادت و نیمچه‌ادیبی بود با صدها و شاید هزارها بیت شعر در حافظه. از جمله خاطراتی که تعریف کرد این بود که زمانی خانه‌اش را گرو گذاشت تا کار روزنامه بیفتد.
ضرب‌المثل پرتغالی می‌گویند فقر گناه نیست اما بهتر است پنهان بماند. آدمی حتی کمی اسنوب که به سیمای خودش در روابط عمومی اهمیت بدهد به این اندرز پایبند است.
داستان دخالتش در مقالهٔ دی 56 روزنامهٔ اطلاعات یک ابهام دیگر بود. خلاصهٔ ماجرا اینکه پس از ترور افسران شرکت آمریکایی راکوِل و نیز سرتیپ زندی، رئیس کمیتهٔ مشترک ضدخرابکاری در سال 54، رژیم شاه تصمیم گرفت بساط دادگاه متهمان سیاسی و امنیتی را جمع کند و هرکس گیر افتاد تمام (مثل آنچه در آمریکای جنوبی رایج بود و بعداً شیوهٔ جمهوری اسلامی هم شد). اما شاه با ظهور کارتر و پرچم حقوق بشرش ترسید و جا زد.
ظاهراً همان فردای شب 11 دی که کارتر در تهران به او گفت منظورش از آدم های بد و ناقض حقوق بشر او نبوده، شاه شیر شد و تصمیم گرفت دست به ابتکار عمل بزند و به مخالفانش که از یک سال پیش میداندار شده بودند بتازد.
بیدرنگ دستور داد مقاله‌ای بنویسند که چند روز بعد (17 دی) چاپ شد. هویدا قادر به ایستادگی در برابر شاه نبود (اگر می‌بود قبول نمی‌کرد وزیر دربار شود). دستیار ارشدش فرهاد نیکوخواه عضو ارشد ساواک بود. جمشید آموزگار آدمی سیاسی نبود که گوشی دستش باشد پریدن به این و آن ممکن است افراد را بیش از حد بزرگ کند و تبعاتی در سطح خیابان داشته باشد. درهرحال، کسی از او و اعضای کابینه‌اش نظر نخواست.
درست مثل اصرار در هدف‌گرفتن سلمان رشدی یازده سال بعد. افسردگی مزمن و احساس ناکامی شدید فرمانروایان وقتی با تأثیر چندین داروی سنگین تشدید شود نتیجه می‌تواند فاجعه‌بار باشد.
حرف همایون در مورد دخالت علی شعبانی می‌تواند درست باشد: موضوع مستمری موقوفات هند و تخلص آیت‌الله خمینی در شعرهای که زمانی سروده بود از پرونده‌هایی در حد رکن دو ارتش و ساواک می‌آمد و آنها را دست یک نفر دادند راست ‌و ریس کند. اما آن کار به دستور مستقیم و با تأیید شخص شاه انجام گرفت. "ارتجاع سیاه" اصطلاح مورد علاقه و تکیه‌کلامش بود.
او با تاسیس روزنامه آیندگان مکتبی برپا داشت که بعدا وقتی او نبود و به ظاهر نامی از آیندگان هم بر صحیفه روزگار نبود، پیروان آن مکتب هر کدام در سوئی راه وی را ادامه دادند.
تابستان همان سال روزنامهٔ لوموند در نجف با آیت‌الله مصاحبه کرده بود، اما شاه در واقع او را به‌عنوان شاعر و بدیل قدرت به مردم خودش شناساند و اعلام کرد: یا من یا او، و جماعتی در خیابان داد زدند: او. با آن کار عملاً برای خودش جانشین تعیین کرد. اگر به جای پریدن به یک فرد، جداً وعدهٔ انتخابات آزاد و عادلانه و غیرقلابی داده بود شاید وضع جور دیگری می‌شد و آدم هایی مانند بختیار خیلی زودتر گل می‌کردند و مجال می‌یافتند برای سقوط نهایی رژیم آماده شوند.
انتساب آن مقاله به همایون پیش از آنکه اتهام باشد اهانت بود زیرا با آن لحن و واژگان نمی‌نوشت، ناسزا نمی‌گفت و پای خانوادهٔ‌ اشخاص و روابط خصوصی را وسط نمی‌کشید.
در گزارش های انتشاریافتهٔ‌ خفیه‌نویس‌ها در بارهٔ او، علی‌اصغر حاج‌سیدجوادی در صحبتی با یک عامل ساواک در مرداد 57، علاوه بر تمام تحقیرواهانت‌ها و حتی حمله به شرایط جسمی همایون،‌ چندین بار با حرارت به مادر، خواهر و همسرش ناسزا می‌گوید (روشی که بعداً در نشریات ارزشی هم عادی شد)، با این اعتقاد راسخ که نویسندهٔ مقاله کسی جز او نیست. حاج‌سیدجوادی در زمان خودش جسور بود اما مطالب رمانتیکش خیلی زود به بایگانی راکد رفت زیرا پختگی و عمق و چندلایگی نداشت. متن کم‌مایه را، هر قدر هم ابتدا برانگیزاننده باشد،‌ به محض اینکه قدری بیات شود اهل نظر به کناری می‌اندازند و فراموش می‌کنند.
در مقابل، آدم هایی مانند همایون نویسندهٔ‌ نویسنده‌ها و روزنامه‌نگار ِ روزنامه‌نگارها هستند. تأثیر فکر و نوشته‌شان بر اهل نظر است که از طریق قلمها به شماری بزرگتر منتقل می‌شود.
در آخرین نبردهای فکری‌اش مجذوب این تحول عظیم تاریخی شده بود که نبرد کنونی ایران و اسلام از هزار سال پیش سابقه نداشته، اما از معدود کسانی بود که ذوق‌زده نمی‌شوند و توجه دارند چنین نبردی گرچه بین خواست اکثریت مدافع و استیلای اقلیت مهاجم جریان دارد، از نوع فرسایشی و فرساینده و کاهنده است و لاجرم نمی‌تواند برنده‌ای مشخص درنود دقیقهٔ تاریخی داشته باشد.
و نیز می‌گفت زبان ترکی و کردی و غیره نمی‌تواند مبنایی برای حرکت سیاسی شود، و فکر فدرالیسم را برای بقای مملکت بینهایت خطرناک و بلکه ‌یقیناً مهلک می‌دانست. حتی در زمانی که اکثریت بزرگ زنان و مردان علاقه‌مند به امور سیاسی در دانشگاه درس‌خوانده‌اند، حرفش با آنکه روشن و صریح است باید ازسوی لایه‌ای دوم از قلمزنان تبدیل به مطالبی همه‌فهم و قابل مصرف برای عموم شود.
شهرت برای چنین آدم هایی بدبختانه احتمال دارد از جنس بدنامی باشد. آدم هایی نظیر او نمی‌توانند به همان اندازه که معتبرند مشهور و محبوب هم بشوند و نشریه و نوشته‌شان برای خوانندگان عبوری و ایستادهٔ کنار پیاده‌رو جذابیت داشته باشد.





آیت‌الله مکارم شیرازی:

دوره دیکتاتور‌های وابسته پایان یافته است

آیت‌الله ناصر مکارم شیرازی از مراجع تقلید قم می‌گوید دوره دیکتاتور‌های وابسته به غرب پایان یافته است.
به گزارش امروز پنجشنبه (۱۴ بهمن) خبرگزاری رسا، آقای مکارم شیرازی این مطلب را در پیامی که برای مردم مصر و علمای الازهر فرستاده، بیان کرده است.
این مرجع تقلید در پیام خود آورده است: «به یقین دوران سیاه دیکتاتورى پیشین {وابسته به غرب} پایان یافته و راهى براى بازگشت دیکتاتور‌ها باقى نمانده است.»
ناصر مکارم شیرازی در پیام خود نگفته که دوران دیکتاتور‌هایی که به غرب وابسته نبوده و سال‌هاست به بهانه مقابله با «دشمنان» مردم خود را سرکوب می‌کنند چه زمانی پایان خواهد یافت.
مکارم شیرازی یکی از مشهور‌ترین مراجع حکومتی به شمار می‌رود که «صحت نتیجه» انتخابات سال گذشته را تائید و خواستار پایان اعتراض‌های مردمی به این نتیجه شد.
این مرجع تقلید در ۱۸ ماه گذشته بار‌ها از مواضع آیت‌الله علی خامنه‌ای و محمود احمدی‌نژاد علیه مخالفان و منتقدان دولت حمایت کرده و اتهاماتی نیز متوجه رهبران مخالف دولت کرده است.
در جریان ناآرامی‌های سال گذشته که منجر به کشته شدن دست‌کم ۳۲ تن شد، مکارم شیرازی از جمله مراجعی بود که از اقدامات خشونت‌بار دولتی علیه مردم حمایت کرد.




ادعای معاون سیاسی استاندار تهران:

قیمت بیش از ۸۰ قلم کالا کاهش یافته است


صفرعلی براتلو معاون سیاسی و اجتماعی استاندار تهران می‌گوید بعد از اجرای قانون هدفمند کردن یارانه‌ها در ایران قیمت ۸۰ کالا کاهش یافته است.
به گزارش روز چهارشنبه (۱۳ بهمن) خبرگزاری ایرنا، آقای براتلو ادعا کرد که قیمت این کالا‌ها با «وجود تبلیغات منفی» کاهش یافته است.
این مقام استانداری به نام کالاهایی که به گفته وی قیمت آن‌ها پس از اجرای قانون هدفمندی یارانه‌ها کاهش یافته، اشاره‌ای نکرده است.
وی در عین حال آثار اجرای قانون هدفمندکردن یارانه‌ها را «بسیار مثبت» ارزیابی کرده است.
اظهارات صفرعلی براتلو در شرایطی ایراد می‌شود که چندی پیش بانک مرکزی در گزارشی از افزایش قیمت گوشت سفید و قرمز در بازار‌های ایران خبر داده بود.
مقام‌های دولت محمود احمدی‌نژاد با گذشت حدود دو ماه از آغاز قانون هدفمند کردن یارانه‌ها همواره ادعا می‌کنند قیمت عمومی کالا و خدمات در ایران کاهش یافته است.
تاکنون آمار‌های دقیقی از قیمت کالا و خدمات در ایران پس از اجرای این قانون از سوی دولت احمدی‌نژاد منتشر نشده است.
بسیاری از کار‌شناسان اقتصادی نسبت به آمار‌هایی که دولت دهم در زمینه نرخ کالا و خدمات ارائه می‌کنند به دیده تردید می‌نگرند.