ویکیلیکس: مالکی ایران و سوریه را به حمایت از شبه نظامیان عراقی متهم کرده بود
بر اساس یکی از اسناد منتشر شده در ویکیلیکس، نوریالمالکی، نخست وزیر عراق، در سال ۲۰۰۹ ایران و سوریه را متهم کرده بود که شبه نظامیان عراق را از لحاظ تسلیحاتی حمایت میکنند.
در این اسناد فاش شده وزارت خارجه آمریکا که در وبسایت ویکیلیکس منتشر شده، آمده است که نوری المالکی، در سپتامبر سال ۲۰۰۹ به کریستوفر هیل، سفیر وقت ایالات متحده در عراق گفته بود که شبه نظامیان عراق از سوی ایران و سوریه مورد حمایت هستند و این دو کشور برای شبه نظامیان عراق تسلیحاتی نظیر موشکهای ضدهوایی ارسال میکنند.
همچنین بر اساس این اسناد نوری المالکی گفته است که عراق در سال ۲۰۰۹ «پنج تن» از اعضای جنبش صدر، را دستگیر کرده است که این تسلیحات را از طریق جاسازی در خودرو وارد عراق میکردند و افزوده است که این پنج نفر از اعضای گروه «روز موعود» بودند که با سپاه قدس جمهوری اسلامی نیز مرتبط بودند.
مقامات نظامی آمریکا همواره گفتهاند که ایران شبه نظامیان شیعه عراق را از لحاظ مالی حمایت میکند؛ ادعایی که از سوی جمهوری اسلامی رد شده است.
بر اساس این اسناد، این اظهارات حدود یک ماه پس از آن بیان شده است که به دنبال چندین انفجار در نزدیکی وزارتخانههای امور خارجه و امور مالی در بغداد در ۱۹ اوت ۲۰۰۹، مقامات عراق سوریه را متهم کردند که به دو نفر از عاملان این حمله پناه داده است.
شش روز پس از این انفجار، که به کشته شدن ۹۵ نفر و زخمی شدن حدود ۶۰۰ نفر انجامید، عراق به نشانه اعتراض سفیر خود را از سوریه فرا خواند و از دمشق خواست تا این دو «مظنون» را به عراق تحویل دهد.
به دنبال این اقدام عراق، سوریه نیز سفیر خود را از بغداد فرا خواند و اختلافات میان دو کشور در این زمینه حدود یک سال به طول انجامید.
در نهایت در سپتامبر سال ۲۰۱۰، سوریه و عراق موافقت کردند که سفرای خود را باز پس بفرستند و روابط خود را از سر بگیرند.
در این اسناد فاش شده وزارت خارجه آمریکا که در وبسایت ویکیلیکس منتشر شده، آمده است که نوری المالکی، در سپتامبر سال ۲۰۰۹ به کریستوفر هیل، سفیر وقت ایالات متحده در عراق گفته بود که شبه نظامیان عراق از سوی ایران و سوریه مورد حمایت هستند و این دو کشور برای شبه نظامیان عراق تسلیحاتی نظیر موشکهای ضدهوایی ارسال میکنند.
همچنین بر اساس این اسناد نوری المالکی گفته است که عراق در سال ۲۰۰۹ «پنج تن» از اعضای جنبش صدر، را دستگیر کرده است که این تسلیحات را از طریق جاسازی در خودرو وارد عراق میکردند و افزوده است که این پنج نفر از اعضای گروه «روز موعود» بودند که با سپاه قدس جمهوری اسلامی نیز مرتبط بودند.
مقامات نظامی آمریکا همواره گفتهاند که ایران شبه نظامیان شیعه عراق را از لحاظ مالی حمایت میکند؛ ادعایی که از سوی جمهوری اسلامی رد شده است.
بر اساس این اسناد، این اظهارات حدود یک ماه پس از آن بیان شده است که به دنبال چندین انفجار در نزدیکی وزارتخانههای امور خارجه و امور مالی در بغداد در ۱۹ اوت ۲۰۰۹، مقامات عراق سوریه را متهم کردند که به دو نفر از عاملان این حمله پناه داده است.
شش روز پس از این انفجار، که به کشته شدن ۹۵ نفر و زخمی شدن حدود ۶۰۰ نفر انجامید، عراق به نشانه اعتراض سفیر خود را از سوریه فرا خواند و از دمشق خواست تا این دو «مظنون» را به عراق تحویل دهد.
به دنبال این اقدام عراق، سوریه نیز سفیر خود را از بغداد فرا خواند و اختلافات میان دو کشور در این زمینه حدود یک سال به طول انجامید.
در نهایت در سپتامبر سال ۲۰۱۰، سوریه و عراق موافقت کردند که سفرای خود را باز پس بفرستند و روابط خود را از سر بگیرند.
نتانیاهو: ایران به دنبال ایجاد غزهای دیگر در مصر است
همزمان با آغاز درگیری میان طرفداران و مخالفان حسنی مبارک در قاهره، نخست وزیر اسرائیل روز چهارشنبه جمهوری اسلامی ایران را به «سوءاستفاده از هرجومرج در مصر» و تلاش برای ایجاد «غزهای دیگر» متهم کرد.
بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل، در نطقی در پارلمان این کشور حکومت ایران را به تلاش برای ایجاد «غزهای دیگر» در مصر از طریق بنیادگرایان اسلامی متهم کرد.
برخلاف نظر اغلب تحلیلگران جهان عرب که جنبش اعتراضی مصر را جنبشی سکولار و در پی حقوق اقتصادی و مدنی میدانند، مقامات جمهوری اسلامی در چند روز گذشته از «خیزش اسلامی» مردم مصر سخن گفتهاند.
احمد خاتمی، امام جمعه موقت تهران، تا آنجا پیش رفت که اعتراضات در مصر را «پسلرزههای انقلاب اسلامی» ایران پس از سه دهه دانست.
آقای نتانیاهو همچنین در پارلمان اسرائیل گفت که از هر دولتی که در آینده نزدیک در مصر بر سر کار بیاید انتظار دارد که به توافق صلح سیساله این کشور با اسرائیل احترام بگذارد.
مصر نخستین کشور عربی بود که در سال ۱۹۷۹ با اسرائیل قرارداد صلح امضا کرد و از آن پس به این قرارداد وفادار مانده و همواره نقش پلی را بین اسرائیل و فلسطینیها از یک سو و جهان عرب از سوی دیگر ایفا کرده است.
نخستوزیر اسرائیل هفته گذشته نیز با ابراز نگرانی از وضعیت مصر و ادامه ناآرامیها در همسایه غربی کشور خود گفته بود که «آنچه در ایران اتفاق افتاد ممکن است در مصر هم روی بدهد».
بنیامین نتانیاهو در برابر نمایندگان مجلس اسرائیل هشدار داد که ایران میخواهد مصر را به «قرون وسطی برگرداند» و افزود: «آنها میخواهند مصر را به غزهای دیگر تبدیل کنند در دست نیروهای رادیکالی که علیه همه آن چیزهایی هستند که ما میخواهیم، همه آن چیزهایی که جهان دموکراسی میخواهد.»
آقای نتانیاهو که در نخستین روزهای ناآرامی و اعتراض در مصر سکوت اختیار کرده بود در سه، چهار روز اخیر نسبت به خطراتی هشدار داده است که بیثباتی در مصر میتواند برای خاورمیانه به ارمغان بیاورد.
او با اشاره به این که «مصری دموکراتیکتر» تهدیدی برای اسرائیل نخواهد بود از جامعه بینالملل خواست از هر کس که در مصر به قدرت خواهد رسید بخواهد که به توافق این کشور با اسرائیل متعهد بماند.
با شدت گرفتن درگیری میان دو جناح مخالف در مصر و ادامه اعتراضات در این کشور، به نظر میرسد که روزبهروز بر نگرانی مقامات اسرائیلی در مورد ثبات منطقه خاورمیانه و از دست دادن متحدان دیرین خود افزوده میشود.
در همین زمینه روزنامه اسرائیلی هاآرتص پیشتر به نقل از منابع خود گزارش داده بود که آقای نتانیاهو درصدد است آمریکا و کشورهای اروپایی را قانع کند از فشار بر حکومت مبارک بکاهند تا ثبات منطقه برهم نخورد.
تاکنون آمریکا و اتحادیه اروپا بارها مصرانه از حسنی مبارک، رئیسجمهور مصر، خواستهاند که زمینه انتقال سریع و صلحآمیز قدرت را فراهم کند.
بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل، در نطقی در پارلمان این کشور حکومت ایران را به تلاش برای ایجاد «غزهای دیگر» در مصر از طریق بنیادگرایان اسلامی متهم کرد.
برخلاف نظر اغلب تحلیلگران جهان عرب که جنبش اعتراضی مصر را جنبشی سکولار و در پی حقوق اقتصادی و مدنی میدانند، مقامات جمهوری اسلامی در چند روز گذشته از «خیزش اسلامی» مردم مصر سخن گفتهاند.
احمد خاتمی، امام جمعه موقت تهران، تا آنجا پیش رفت که اعتراضات در مصر را «پسلرزههای انقلاب اسلامی» ایران پس از سه دهه دانست.
آقای نتانیاهو همچنین در پارلمان اسرائیل گفت که از هر دولتی که در آینده نزدیک در مصر بر سر کار بیاید انتظار دارد که به توافق صلح سیساله این کشور با اسرائیل احترام بگذارد.
مصر نخستین کشور عربی بود که در سال ۱۹۷۹ با اسرائیل قرارداد صلح امضا کرد و از آن پس به این قرارداد وفادار مانده و همواره نقش پلی را بین اسرائیل و فلسطینیها از یک سو و جهان عرب از سوی دیگر ایفا کرده است.
نخستوزیر اسرائیل هفته گذشته نیز با ابراز نگرانی از وضعیت مصر و ادامه ناآرامیها در همسایه غربی کشور خود گفته بود که «آنچه در ایران اتفاق افتاد ممکن است در مصر هم روی بدهد».
بنیامین نتانیاهو در برابر نمایندگان مجلس اسرائیل هشدار داد که ایران میخواهد مصر را به «قرون وسطی برگرداند» و افزود: «آنها میخواهند مصر را به غزهای دیگر تبدیل کنند در دست نیروهای رادیکالی که علیه همه آن چیزهایی هستند که ما میخواهیم، همه آن چیزهایی که جهان دموکراسی میخواهد.»
آقای نتانیاهو که در نخستین روزهای ناآرامی و اعتراض در مصر سکوت اختیار کرده بود در سه، چهار روز اخیر نسبت به خطراتی هشدار داده است که بیثباتی در مصر میتواند برای خاورمیانه به ارمغان بیاورد.
او با اشاره به این که «مصری دموکراتیکتر» تهدیدی برای اسرائیل نخواهد بود از جامعه بینالملل خواست از هر کس که در مصر به قدرت خواهد رسید بخواهد که به توافق این کشور با اسرائیل متعهد بماند.
با شدت گرفتن درگیری میان دو جناح مخالف در مصر و ادامه اعتراضات در این کشور، به نظر میرسد که روزبهروز بر نگرانی مقامات اسرائیلی در مورد ثبات منطقه خاورمیانه و از دست دادن متحدان دیرین خود افزوده میشود.
در همین زمینه روزنامه اسرائیلی هاآرتص پیشتر به نقل از منابع خود گزارش داده بود که آقای نتانیاهو درصدد است آمریکا و کشورهای اروپایی را قانع کند از فشار بر حکومت مبارک بکاهند تا ثبات منطقه برهم نخورد.
تاکنون آمریکا و اتحادیه اروپا بارها مصرانه از حسنی مبارک، رئیسجمهور مصر، خواستهاند که زمینه انتقال سریع و صلحآمیز قدرت را فراهم کند.
دبیرکل سازمان ملل: انتقال قدرت در مصر باید هم اکنون آغاز شود
بان گی مون، دبیرکل سازمان ملل، روز پنجشنبه با ابراز نگرانی شدید از درگیریهای خشونتآمیز چهارشنبه و پنجشنبه در مصر با پنج رهبر اروپایی همگام شد و خواستار انتقال سریع قدرت در این کشور شد.
پیشتر رهبران پنج کشور فرانسه، آلمان، بریتانیا، ایتالیا و اسپانیا پس از چندین روز اعتراض مداوم مردم مصر که روز چهارشنبه به خشونت گرایید صراحتا از حسنی مبارک، رئیس جمهور مصر، خواسته بودند که زمینه «انتقال سریع قدرت» را فراهم کند.
به نظر میرسد روزبهروز بر نگرانی رهبران غربی از برهم خوردن ثبات منطقه خاورمیانه که مصر یکی از پایههای آن است افزوده میشود.
در همین زمینه دبیرکل سازمان ملل در نشستی خبری در شهر لندن، پایتخت بریتانیا، با اشاره به خواسته کشورهای غربی گفت که «انتقال قدرت باید هماکنون آغاز شود».
بان گی مون با اشاره به افزایش خشونت در دو روز گذشته بهویژه در شهر قاهره، پایتخت مصر، از دو طرف درگیر خواست خویشتنداری به خرج دهند.
آقای بان همچنین «حملات وحشیانه» علیه معترضان به حکومت حسنی مبارک را «مطلقاً غیرقابل قبول» خواند و از دولت آقای مبارک خواست که خواستههای مردم خود را آویزه گوش کند.
پیش از روز چهارشنبه، به گواهی اغلب روزنامهنگاران و خبرنگاران حاضر در خیابانهای قاهره، اعتراضات به شکلی مسالمتآمیز و بدون خشونت برگزار میشد.
اما در روز چهارشنبه با از راه رسیدن «اتوبوسهای حامل طرفداران حسنی مبارک» در گروههای به گفته خبرنگار سیانان صد، دویست، و سیصد نفره تهاجمی آغاز شد که تاکنون شش کشته و بیش از ۸۰۰ زخمی و مجروح بر جای گذاشته است.
همزمان با درگیری شدید و خونین روز چهارشنبه در میدان تحریر (رهایی) قاهره، اغلب خبرنگاران و روزنامهنگاران خارجی به علاوه عدهای از خبرنگاران مصری نیز مورد حمله طرفداران حسنی مبارک قرار گرفتند.
این امر روز پنجشنبه واکنش دبیرکل سازمان ملل را به دنبال داشت که خواستار تضمین آزادی بیان در کشور مصر شد و از تمام طرفهای درگیر خواست که به حقوق بشر بهویژه حق آزادی بیان، اجتماعات و اطلاعات احترام بگذارند.
پیشتر رهبران پنج کشور فرانسه، آلمان، بریتانیا، ایتالیا و اسپانیا پس از چندین روز اعتراض مداوم مردم مصر که روز چهارشنبه به خشونت گرایید صراحتا از حسنی مبارک، رئیس جمهور مصر، خواسته بودند که زمینه «انتقال سریع قدرت» را فراهم کند.
به نظر میرسد روزبهروز بر نگرانی رهبران غربی از برهم خوردن ثبات منطقه خاورمیانه که مصر یکی از پایههای آن است افزوده میشود.
در همین زمینه دبیرکل سازمان ملل در نشستی خبری در شهر لندن، پایتخت بریتانیا، با اشاره به خواسته کشورهای غربی گفت که «انتقال قدرت باید هماکنون آغاز شود».
بان گی مون با اشاره به افزایش خشونت در دو روز گذشته بهویژه در شهر قاهره، پایتخت مصر، از دو طرف درگیر خواست خویشتنداری به خرج دهند.
آقای بان همچنین «حملات وحشیانه» علیه معترضان به حکومت حسنی مبارک را «مطلقاً غیرقابل قبول» خواند و از دولت آقای مبارک خواست که خواستههای مردم خود را آویزه گوش کند.
پیش از روز چهارشنبه، به گواهی اغلب روزنامهنگاران و خبرنگاران حاضر در خیابانهای قاهره، اعتراضات به شکلی مسالمتآمیز و بدون خشونت برگزار میشد.
اما در روز چهارشنبه با از راه رسیدن «اتوبوسهای حامل طرفداران حسنی مبارک» در گروههای به گفته خبرنگار سیانان صد، دویست، و سیصد نفره تهاجمی آغاز شد که تاکنون شش کشته و بیش از ۸۰۰ زخمی و مجروح بر جای گذاشته است.
همزمان با درگیری شدید و خونین روز چهارشنبه در میدان تحریر (رهایی) قاهره، اغلب خبرنگاران و روزنامهنگاران خارجی به علاوه عدهای از خبرنگاران مصری نیز مورد حمله طرفداران حسنی مبارک قرار گرفتند.
این امر روز پنجشنبه واکنش دبیرکل سازمان ملل را به دنبال داشت که خواستار تضمین آزادی بیان در کشور مصر شد و از تمام طرفهای درگیر خواست که به حقوق بشر بهویژه حق آزادی بیان، اجتماعات و اطلاعات احترام بگذارند.
عذرخواهی دولت مصر به خاطر رویدادهای «مهلک» روز چهارشنبه
نخست وزیر مصر روز پنجشنبه از خشونتهای پیشآمده در ۲۴ ساعت گذشته در قاهره عذرخواهی کرد و اعلام کرد که آماده است برای گفتوگو با معترضین به میدان تحریر برود.
به گزارش خبرگزاریهای خارجی، احمد شفیق یک روز پس از آغاز درگیریهای خیابان در قاهره، حمله به تظاهرات مسالمتآمیز مردم را یک اشتباه دانست و گفت که این حمله هیچ توجیهی نمیتواند داشته باشد.
آقای احمد شفیق که در تلویزیون رسمی مصر صحبت میکرد گفت: «این (حمله) یک اشتباه مهلک است و زمانی که تحقیقات روشن کنند که چه کسی در پشت این جنایت بوده و چه کسی اجازه داده است که این اتفاق بیافتد، قول میدهم که باید جوابگو باشند و برای آنچه که انجام دادهاند مجازات خواهند شد.»
تظاهرات روز گذشته در قاهره زمانی به خشونت گرایید که هواداران حسنی مبارک به معترضان حاضر در میدان تحریر حمله بردند.
این در حالی است که وبسایت خبری سیانان، گزارش کرده است که روز چهارشنبه برخی از افرادی که به حمایت از حسنی مبارک به خیابانها آمده و از سوی معترضان دستگیر شدهاند، گفتهاند که برای شرکت در تظاهرات مبلغی کمتر از ۱۰ دلار دریافت کرده بودند.
بر اساس اعلام تلویزیون دولتی مصر، در جریان ناآرامیهای ۲۴ ساعت گذشته دستکم پنج نفر کشته و بیش از ۸۰۰ نفر زخمی شدهاند.
خبرگزاری رویترز گزارش کرده است که مخالفان میگویند در جریان درگیریهای دیروز، ۱۲۰ تن را دستگیر کردهاند که لباس شخصی به تن داشتند اما دارای کارت شناسایی عضویت در حزب حاکم یا نیروی پلیس بودند.
با اینحال دولت مصر سازماندهی حملات هواداران حکومت به مخالفان در میدان تحریر قاهره را تکذیب کرده، میگوید که آنها هم از وقایع روز چهارشنبه کاملاً غافلگیر شده بودند.
نخستوزیر مصر از احزاب مختلف و تظاهراتکنندگان درخواست کرده تا با دولت به مذاکره بپردازند. تلویزیون رسمی مصر نیز اعلام کرده است که مذاکره با احزاب سیاسی و ملی مختلف در مصر آغاز شده است.
این در حالی است که برخی از احزاب اصلی مصر اعلام کردهاند که حاضر به مذاکره نخواهند بود.
حزب ملیگرای وفد اعلام کرده است که به علت ادامه خشونت علیه معترضان در میدان تحریر قاهره، مذاکره با دولت را به حالت تعلیق در آورده است.
پیشتر احزاب دیگری نظیر حزب اخوانالمسلمین، ائتلاف جوانان مصر و جنبش کفایت، به همراه محمد البرادعی اعلام کرده بودند که تا زمانی که حسنی مبارک قدرت را در دست دارند به مذاکره نخواهند پرداخت.
به گزارش خبرگزاریهای خارجی، احمد شفیق یک روز پس از آغاز درگیریهای خیابان در قاهره، حمله به تظاهرات مسالمتآمیز مردم را یک اشتباه دانست و گفت که این حمله هیچ توجیهی نمیتواند داشته باشد.
آقای احمد شفیق که در تلویزیون رسمی مصر صحبت میکرد گفت: «این (حمله) یک اشتباه مهلک است و زمانی که تحقیقات روشن کنند که چه کسی در پشت این جنایت بوده و چه کسی اجازه داده است که این اتفاق بیافتد، قول میدهم که باید جوابگو باشند و برای آنچه که انجام دادهاند مجازات خواهند شد.»
تظاهرات روز گذشته در قاهره زمانی به خشونت گرایید که هواداران حسنی مبارک به معترضان حاضر در میدان تحریر حمله بردند.
این در حالی است که وبسایت خبری سیانان، گزارش کرده است که روز چهارشنبه برخی از افرادی که به حمایت از حسنی مبارک به خیابانها آمده و از سوی معترضان دستگیر شدهاند، گفتهاند که برای شرکت در تظاهرات مبلغی کمتر از ۱۰ دلار دریافت کرده بودند.
بر اساس اعلام تلویزیون دولتی مصر، در جریان ناآرامیهای ۲۴ ساعت گذشته دستکم پنج نفر کشته و بیش از ۸۰۰ نفر زخمی شدهاند.
خبرگزاری رویترز گزارش کرده است که مخالفان میگویند در جریان درگیریهای دیروز، ۱۲۰ تن را دستگیر کردهاند که لباس شخصی به تن داشتند اما دارای کارت شناسایی عضویت در حزب حاکم یا نیروی پلیس بودند.
با اینحال دولت مصر سازماندهی حملات هواداران حکومت به مخالفان در میدان تحریر قاهره را تکذیب کرده، میگوید که آنها هم از وقایع روز چهارشنبه کاملاً غافلگیر شده بودند.
نخستوزیر مصر از احزاب مختلف و تظاهراتکنندگان درخواست کرده تا با دولت به مذاکره بپردازند. تلویزیون رسمی مصر نیز اعلام کرده است که مذاکره با احزاب سیاسی و ملی مختلف در مصر آغاز شده است.
این در حالی است که برخی از احزاب اصلی مصر اعلام کردهاند که حاضر به مذاکره نخواهند بود.
حزب ملیگرای وفد اعلام کرده است که به علت ادامه خشونت علیه معترضان در میدان تحریر قاهره، مذاکره با دولت را به حالت تعلیق در آورده است.
پیشتر احزاب دیگری نظیر حزب اخوانالمسلمین، ائتلاف جوانان مصر و جنبش کفایت، به همراه محمد البرادعی اعلام کرده بودند که تا زمانی که حسنی مبارک قدرت را در دست دارند به مذاکره نخواهند پرداخت.
راهی جز انقلاب وجود ندارد
محمود دلخواسته
درسگيری از اشتباهات بنيادين جنبش سبز و نيز نگاه در آينه تونس ومصر به ما میگويد که جنبش انقلابی سبز برای اينکه به نتيجه برسد، بايد کاملأ از درون نظام خارج شود و با "اصلاحطلبی" وداع کندm_delkhasteh@yahoo.co.uk
گروهی از دانشجويان در ايران طرحی را برای مبارزه و شروع فعال مبارزات فرستاده بودند و نظر می خواستند. اين نوشته کوششی می باشد برای پاسخ به اين هموطنان و ديگر جوانانی که در آينه انقلابات تونس و مصر به دنبال پاسخ اين دو سوال می گردند که چرا جنبش سبز فروکش کرد و اينکه حال چه بايد کرد؟ پاسخ اول را بايد بيشتر در انديشه اصلاح طلبی ديد. در اين شک نيست که در فروکش کردن جنبش سبز روشنفکران و روزنامه نگاران و سياستمداران اصلاح طلب مسئوليت بس سنگينی بر گردن دارند. آنها بايد پاسخگوی و توضيح گر اين باشند که به چه علت با استفاده از سانسور و تحريف و جعل توانستند باورهای فلج کننده و جباری را به نسل جوان تزريق کنند که از طريق آن اين نسل باور کند که انقلاب يعنی خشونت و استبداد و ديگر اينکه استبداد بس تبهکار حاضر نتيجه منطقی انقلاب بهمن می باشد. نتيجه آن شد که جنبشی را که بصورت خود جوش آغاز کرده بود، به علت ترس از انقلاب کردن! تحت فرماندهی اين افراد قرار داد و در نتيجه قبول کرد که نبايد تا به آخر برود، بايد "عقلانی" و " خردمندانه" عمل کند و زياده خواه نباشد. باور کرد که انقلاب کردن خطرناک است و اينکه هر چه بدبختی داريم از قبل انقلاب است و رفرم، آنهم رفرم دولتی، تنها روش ممکن می باشد. البته علت اصلی فريب خوردن اين نظرات هيچ نبود جز اينکه باور کرده بود که استبداد حاکم هدف انقلاب بوده است. به اين نسل گفته نشد که استبداد حاکم نه نتيجه انقلاب بلکه نتيجه کودتای در انقلاب بود که در آن رئيس جمهوری که حاضر نشده بود دفاع از اهداف و انديشه راهنمای انقلاب را که همان آزاديها و مردمسالاری بود را با قدرت بيشتر معاوضه کند، و سرانجام اولين رئيس جمهور منتخب مردم را با کودتايی خونين ساقط کردند و از آن زمان به بعد، در واقع اين ضد انقلاب است که بر اريکه قدرت تکيه زده است.
دو علت اصلی برای سانسور و از انظار پنهان کردن اين کودتا وجود دارد:
۱ - تمامی اصلاح طلبان ايرانی که در داخل و خارج از کشور حضور دارند در اين کودتا بر ضد رای اکثريت مردم، بگونه ای فعال شرکت داشته اند.
۲ - برای اينکه اکثريت مطلق اين اصلاح طلبان، از فعاليت سياسی چيزی جز قدرت نمی فهمند و فکر می کنند که در صورت بر اندازی رژيم و شکسته شدن ديوارهای سانسور، اينها ديگر از موقعيت و مقامی بر خوردار نخواهند بود، بنا بر اين به هر وسيله ای متوسل می شوند تا به نسل جوان بقبولانند که تنها راه غير خشن و مطمئن به طرف مردمسالاری، از طريق رفرم می باشد.
ولی تجربه انقلابات در حال انجام تونس و مصر که الهام گرفته از جنبش سبز ايران، می باشند، نشان داد که نسل جوان چه فريبی را خورده بوده است. حال بسياری از اين نسل در پی يافتن پاسخ به اين سئوال هستند که چگونه شد که اين دو کشور در مدت کمی به پيروزيهای بزرگی نائل شده اند ولی نتيجه جنبش سبز، تنها سرکوب بس شديدتر و رشد نجومی تعداد اعدام شدگان می باشد؟
پاسخ به اين سوال را قبلا داده ام (۱)، خلاصه اينکه در اين دو کشور، اصلاح طلبان دولتی نقشی بس حاشيه ای در جنبش را داشتند و در نتيجه، اين دو انقلاب مدت کوتاهی بعد از شروع، سر رژيم و خود رژيم را نشانه گرفتند و اين در حالی بود که وقتی جنبش سبز از مرز " رای من کو" عبور کرد و خود رژيم را با شعار " مرگ بر اصل ولايت فقيه" و نيز بيان رژيم آلترناتيو خود را که همان " استقلال، آزادی، جمهوری ايرانی" بود اعلام کرد، به سرعت از طرف لشکر "سياسيون و روشنفکران اصلاح طلب" درون نظام ، توی دهانشان زده شد. البته اين انتقاد اساسی نيز به نسل جوان وارد است که چرا اين نظرات را به نقد نکشيدند؟
علت دوم شکست، روش مبارزه بود که متاسفانه در تحميل چنين روشهايی نيز اصلاح طلبان نقشی اساسی داشتند. روش اول اين بود که مبارزه تبديل شد به مبارزه ای تقويمی. به اين معنی که فقط در روزهای مشخصی که رژيم اجازه تظاهرات به هوادارن خود را می داد، هواداران جنبش از فرصت استفاده می کردند و تظاهرات خود را انجام می دادند. همين روش، مکان اجرای تظاهرات را نيز به شرکت کنندگان تحميل می کرد، تا جايی که امثال آقايان ابراهيم نبوی و ديگران با طرح اسب تروا خواستند که تظاهرات سالگرد انقلاب را در اختيار بگيرند. البته بکار گيری اين دو روش، باعث شد که براحتی کنترل عامل زمان و مکان در اختيار رژيم قرار بگيرد و در نتيجه از قبل نيروهای خود را در محلهای مناسب، برای سرکوب کردن تظاهرات، بسيج کند.
چه بايد کرد؟
چه روشهايی را بايد برای مبارزه در پيش گرفت؟ عقل نقاد از اشتباه می آموزد و آنرا تبديل به تجربه برای بکار گيری در مبارزه می کند. تجربه شکست مقطعی جنبش سبز و پيروزی در حال شکل گيری انقلابهای تونس و مصر به ما می گويد:
۱ - هدف را در مبارزه از قبل بايد واضح، شفاف و مشخص کرد. ديگر اينکه هدف هيچ نمی تواند باشد جز سرنگونی رژيم خيانت، جنايت و فساد ولايت فقيه و اين يعنی انقلاب به معنای واقع کلمه، که همان زدودن خشونت است از سياست و جامعه و از طريق سرنگونی عامل اصلی تحميل خشونت به جامعه، که همان رژيم مافيايی حاکم می باشد. برای انجام اينکار لازم و ضروری می باشد که از تمامی" سياستمداران و روشنفکران و روزنامه نگاران" داخل و خارج کشور که نزديک بيست سال است که نسل جوان را از انقلاب ترسانيده اند، خداحافظی شود. البته بسياری از آنان سعی خواهند کرد که با دچار بيماری فراموشی شدن سوار واگن انقلاب شوند، ولی بايد بدانند که اول اينکه بايد خود را دقيقا به نقد بکشند و از ايرانيان عذر خواهی کنند و ديگر اينکه، در آخر خط بايستند. بنا براين شعارها بايد گويای تغيير کيفی در گفتمان مبارزه باشند. شعارهايی مانند سيد علی برو دنبال سيد علی. يا: استقلال ، آزادی و جمهوری ايرانی.
۲ - انقلاب بايد در استقلال کامل از هر قدرت خارجی شکل بگيرد. تجربه تونس و اتحاد مخالفان رژيم بن علی، در محکوم کردن هر گونه مداخله خارجی، و نيز مصر، نشان داد که انقلاب، برای پيروزی احتياجی به کمک قدرتهای خارجی ندارد و ديگر اينکه عمل در استقلال، از عوامل اصلی رشد سياسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی جامعه خواهد بود. مردمی که به خود و تواناييهای خود اعتماد ندارند و از قدرتهای خارجی ( که فقط به دنبال منافع خود هستند و نه استيفای حقوق ملی ملتها.) طلب کمک می کنند، مردمی نخواهند بود که آزادی های ايجاد شده را در رشد و توسعه خود و جامعه خود، بکار گيرند. به همين دليل بسيار لازم است که تمامی سازمانها و کسانی که سالهاست که به امامزاده کاخ سفيد دخيل بسته اند و کسانی که قرار بوده که نقش حميد کارزای را بازی کنند و حال جيره خوار نهادهايی مانند مؤسسه جورج بوش، در انزوای کامل قرار گيرند. ملتی که همچون مصدقی را به خود ديده است،هيچگاه نبايد تحقير روی آوردن به قدرتهای انيرانی را بر خود بپذيرد.
۳ - ديگر اينکه، همانگونه که سال قبل اين را ذکر کردم که تاکتيک تظاهر کنندگان آزادی و عدالت خواه بايد گونه ای باشد که اختيار زمان و مکان را از دست رژيم خارج و در اختيار خود قرا ر دهد. به اين معنی که بر خلاف سال قبل بايد اختيار زمان و مکان را از دست رژيم خارج کرد و در اختيار خود گرفت. منظور اينکه هر روز را فرصت عمل کردن بدانيد و هر محلی را محل عمل کردن. اصلا لازم نيست که حتماً ميدان انقلاب باشد يا ميدان آزادی. در هر محله و پس محله می شود تظاهرات ضربتی را راه انداخت. مانند زمان انقلاب، چهل پنجاه نفر در يک محل اجتماع می کنند و با سرعت زياد چند دقيقه شعار می دهند. پراکنده می شوند و در محلی که در همان وقت تصميم گرفته شده است تظا هرات را ادامه ميدهند. اگر مردم ملحق شدند که چه بهتر، و اگر نه، در جای ديگر. اثر روانی اينگونه تظاهرات ضربتی خارق العاده است. در ادامه و بعدها، همين تظاهرات کوچک می توانند مانند جويبارهايی بهم متصل شوند و مانند رودی خروشان رژيم خيانت، جنايت و فساد را از جا بر کنند.
نتيجه گيری
درس گيری از اشتباهات بنيادين جنبش سبز و نيز نگاه در آينه تونس ومصر به ما می گويد که جنبش انقلابی سبز برای اينکه به نتيجه برسد، بايد کاملا از درون نظام خارج شود و با "اصلاح طلبی " وداع کند. برای مثال، ديگر هيچوقت نبايد منتظر آقايان موسوی و کروبی شد. اين آقايان با نپذيرفتن کودتای انتخاباتی، نقشی تاريخی و تحسين بر انگيز بازی کرده اند ولی در عين حال مسئوليت بزرگی نيز در به رکود کشيدن جنبش بر عهده دارند. تجربه به ما می گويد که بيش از اين نمی توانند. علائق عاطفی و باوری اينها به دوران " طلايی" خمينی بيش از آن است که از آنها انتظار داشت که در فرو پاشيدن نظامی که امامشان حفظ آن را اوجب واجبات می دانست، با مردم همکاری کنند. ديگر اينکه بايد بايد از امثال آقای رفسنجانی و ديگران که از اصلی ترين عوامل ايجاد فاجعه امروز و از فاسدترين و جنايتکارترين افراد می باشند، بطور کامل قطع اميد کرد. اصلا فکر نکنيد که می توانيد از آنها برای شروع و ادامه جنبش استفاده کنيد. کوچکترين حرکتی در اين راستا سبب می شود که اينها به سرعت سوار قطار شده و آن را به راهی که خود می خواهند ببرند. شما دقت کنيد که در تونس و مصر تمامت رژيم و افرادی که در درون آن وجود دارند به چالش کشيده شده اند. بنا براين وداع با گفتمان اصلاح طلبی وداع گفتن با حاملان اين گفتمان را طلب می کند.
البته وقتی با گفتمان اصلاح طلبی وداع می شود ، گفتمان انقلاب جايگزين آن می شود. در چنين حالتی می باشد که فعالان سياسی متوجه خواهند شد که انعطاف ناپذيری رژيم، نه نقطه قوت آن بلکه نقطه ضعف آن می باشد. رژيمی که توان انعطاف را ندارد، رژيم شکننده ای می باشد و همين عدم انعطاف پاشنه آشيل آن می شود. از جمله علتها اينکه از توانايی مانورهای سياسی به هدف شکاف انداختن در درون نيروهای انقلابی محروم می شود. عمل در درون گفتمان انقلاب، از جمله باعث می شود که انقلاب بهمن را آنگونه که واقع شد ببيند و از خصومت با آن دست بر دارد و در نتيجه تجربه های آن را در مبارزه بکار بگيرد. استعداد رهبری خود را بکار گرفته و با عقلی آزاد بهترين روشهای مبارزه را شناسايی، ابداع و بکار بگيرد. در همين راستا می باشد که کم کم جنبشی که نه به رهبر بلکه به سخنگويان و هماهنگ کننده احتياج دارد را شناسايی کرده و بسيج عمومی را هر چه سريعتر و وسيعتر پيش ببرد. يکبار رضا شاه، که هنوز پايه های استبدادی خود را کاملا مستقر نکرده بود و با مقاومت جدی امثال مصدق و مدرس روبرو شده بود، همين رضاخان مدرس را در گوشه گير آورده، يقه او را می گيرد و به ديوار فشار می دهد و می گويد که سيد از جان من چه می خواهی؟ مدرس پاسخ می دهد که می خواهم که تو نباشی. گفتمان انقلابی نيز می خواهد که استبداد در هر شکل و فرم نباشد و گفتمان آزادی ايجاد گر و شکل دهنده روابط انسان با ايرانی با خود و جامعه ، حقوق شهروندی و حقوق ملی شود و به اين وسيله استبداد زدايی را از روان و روابط فردی و اجتماعی آغاز کند. تجربه تا حال بايد به نسل جوان آموخته باشد که تنها راه رسيدن به اين اهداف، از طريق انقلاب ممکن است
(۱) http://news.gooya.com/politics/archives/2011/01/116444.php
هدی یگانه
جرس: عمادالدین باقی با ابراز نگرانی از روند اعمال مجازات اعدام بر این باور است که مجازات های دیگر را می توان جایگزین مجازات مرگ کرد. او حق حیات را از حقوق پایه بشر می داند.از نظر باقی نباید چرخه خشونت به دوری بی پایان بدل شود.
نظرات عمادالدین باقی است که این بار از زبان فاطمه کمالی همسرش شنیده می شود.
او از یک سو نگران سلامت همسرش است و حداقل حقوق وی بعنوان یک زندانی سیاسی در بند 350 اوین و از سوی دیگر از دغدغه های باقی می گوید از روند اعدام های اخیر. از نگرانی هایش، اشکی که در چشمانش حلقه زده و حتی شیشه های مات کابین زندان اوین هم نمی توانند آن را پنهان کنند. گویی خبر بد خودش را می رساند، دیوارهای بلند و سلولهای تنگ اوین هم نتوانستند مانع از انتشار اخبار تلخ اعدام ها باشد و خبرش بسرعت در میان زندانیان منتشر می شود. و بغض باقی است که شکسته می شود. از این همه بی عدالتی و ظلم و اینکه این بار حتی توان همراهی با خانواده های اعدام شدگان را ندارد. از اینکه از پشت دیوارهای سرد و بی روح اوین نمی تواند کاری برای توقف این روند انجام دهد.
باقی سه دهه است که به تحقیق و تالیف در موضوعات حقوق بشری، تاریخی، دینی و سیاسی می پردازد و دهها جلد کتاب و صدها مقاله در این باره ازاو چاپ شده است. هرچند در سال های اخیر از انتشار کتاب های تازه و تجدید چاپ کتاب های قبلی باقی جلوگیری شده است اما برخی از تحقیقات او در کشورهای اسلامی و عربی، مانند مصر، لبنان و افغانستان منتشر شده است.
پژوهش های حقوق بشری باقی درباره مجازات اعدام و بخصوص اعدام کودکان در سال های گذشته مورد توجه محافل علمی قرار گرفته است.
پژوهش های حقوق بشری باقی درباره مجازات اعدام و بخصوص اعدام کودکان در سال های گذشته مورد توجه محافل علمی قرار گرفته است.
باقی همچنین موسس و اولین رئیس انجمن دفاع از حقوق زندانیان بود که به عنوان یک نهاد مدنی تلاش های بسیاری درباره حقوق زندانیان انجام داد. اما پس از حوادث سال 88 دفتر آن پلمپ و از فعالیت های آن جلوگیری شد. زندان اخیر باقی به علت فعالیت های او در مقام رئیس همین انجمن غیر دولتی است که به گفته ناظران فعالیت های غیر سیاسی و حقوق بشری آن منجر به اعاده حقوق بسیاری از زندانیان سیاسی و غیر سیاسی و کمک به خانواده های آن ها شد. فعالیت هایی که نیاز به تقدیر داشت نه مجازات زندان.
عمادالدین باقی نویسنده، پژوهنده و فعال حقوق بشر، طی دهه اخیر سه بار دیگر و در مجموع 4 و نیم سال را در حبس سپری کرده است. بار اول به عنوان روزنامه نگار و سردبیر روزنامه های اصلاح طلب پس از توقیف گسترده مطبوعات در سال 1379 به مدت 3 سال زندانی شد. بار دوم در سال 1386 به همان اتهامات مطبوعاتی یک سال را در زندان گذراند و بار سوم، پس از انتشار مصاحبه با مرحوم آیت الله منتظری از طریق تلوزیون فارسی بی بی سی به مدت 6 ماه بازداشت شد. پرونده این مصاحبه در دادگاه بدوی به صدور رای 6 سال حبس برای باقی منتهی شد که هنوز در مرحله تجدید نظر قرار دارد.
عمادالدین باقی در دوران بازداشت خود در زندان به خصوص در دوره دوم بازداشتش در سال 86 به علت شرایط بد نگهداری دچار عارضه تنفسی شد که با تشخیص خود مقامات قضایی چند نوبت در بیمارستان های تحت نظر آن ها بستری شد. پزشکان مورد تایید این مقامات اعلام کرده بودند که هرگونه نگهداری باقی در محیط های بسته بخصوص زندان منجر به تشدید بیماری وی خواهد شد. باقی از درد دیسک کمر هم رنج می برد که در سلول های انفرادی این بیماری شدت گرفته بود.
با فاطمه کمالی در مورد آخرین وضعیت این زندانی سیاسی که به جرم دفاع از حقوق انسانها ماههاست در بند خودخواهی و کبر قدرتمندان گرفتار آمده، به گفت و گو نشستیم. آنچه در پی می آید ماحصل این گفت و گوست.
لطفا در مورد آخرین وضعیت آقای باقی توضیح دهید.
باقی در بند 350 زندان اوین محبوس است، بندی که متاسفانه زندانیان آن از حقوق اولیه ای مانند ارتباط مستمر با خانواده محروم هستند و ملاقات حضوری که باید به طور طبیعی به زندانیان ماهی یک بار داده شود از بسیاری از آنان دریغ می شود و اگر به کسانی به ندرت ملاقات حضوری داده شود باید به دادستانی مراجعه کرده و نامه نگاری کنند و منتظر پاسخ نامه شوند. جای تعجب است که با حقوق زندانی به عنوان امتیاز برخورد می شود. در حال حاضر راه ارتباطی ما با باقی همین ملاقات هفتگی کابینی 20 دقیقه ای و از پشت شیشه دو جداره و با گوشی تلفن است.
با توجه به حساسیت ها و تلاش های باقی درباره لغو مجازات اعدام، واکنش او در برابر اعدام های اخیر چگونه بود؟
اتفاقا ملاقات دو هفته اخیر ما تحت تاثیر همین فضا بود . باقی و دیگر زندانیان در ماههای اخیر در کنار برخی از این زندانیان بودند و این اتفاق باعث ناراحتی اعضاء بند شده بود. باقی که در هفته های گذشته نیز از شنیدن اخبار اعدام ناراحت بود در ملاقات های اخیر ابراز نگرانی شدیدی از ادامه این روند داشت. برایمان باور کردنی نبود که او در این رابطه چنان متاثر بود که در ملاقات گذشته مان وقتی داشت در این باره صحبت می کرد ناخودآگاه بغضش که در گلو مانده بود ترکید و لحظه ای گریست.اما سریع سعی کرد فضا را برای ما عادی کند. تا به حال، من و فرزندانم در طول حدود 5 سال زندانی که او تحمل کرده است هرگز هرگز اشک او را ندیده بودیم و با شنیدن اخبار اعدام ، تصویر او از پشت شیشه های مات کابین ملاقات برایمان تداعی می شود. او به دلیل اینکه نمی تواند برای جلوگیری از این مجازات ها کاری کند متاثر بود. باقی روحیه بسیار مقاومی دارد و سخت ترین شرایط زندان را تحمل کرده است و آسیب های بسیاری هم به او وارد شده است اما همیشه بیشتر نگرانی اش در زندان نسبت به وضعیت دیگران بوده و نسبت به جان افراد هم حساسیت زائدالوصفی دارد. او در ملاقات ها با اینکه همواره تلاش می کند مشکلات موجود در زندان را برای دلمشغولی ما طرح نکند و فضای ملاقات کوتاه را برای ما شاد کند و ما همواره از او روحیه می گیریم اما در ملاقات های اخیر، ما متوجه عمق تاثرش شدیم به دلیل اینکه او به عنوان فردی که به صورت علمی و عملی درباره حق حیات کار کرده است، برایش دشوار است که اینگونه پشت هم اخبار اعدام را بشنود و دست هایش بیشتر از همیشه بسته باشد.
با توجه به شناختی که از ایشان دارید، ریشه ها و پایه های نظر آقای باقی درباره مجازات اعدام چیست؟
باقی به عنوان یک جامعه شناس و فعال حقوق بشر که دغدغه دینی دارد، مجازات های دیگر را جایگزین مجازات مرگ می داند. او حق حیات را از حقوق پایه بشر و حتی حقوق اسلامی می داند و با توجه به نقصان ذاتی که در هر انسان برای قضاوت وجود دارد و احتمال خطا و اشتباه از انسان غیر معصوم در قضاوت، معتقد است نباید از حداکثر مجازات استفاده کرد و به راحتی حکم داد چراکه در صورت اشتباه در مجازات امکان بازگشت وجود ندارد. به اعتقاد باقی حتی خداوند هم در قرآن مجید قصاص را مایه حیات دانسته است و گذشت را بر مجازات و مجازات های جایگزین را بر مجازات مرگ ترجیح می دهد. باقی درباره انسان ها فراتر از اعتقاد آنها داوری می کند و به عنوان یکی از شاگردان مکتب آیت الله منتظری معتقد است انسان ها از آن جهت که انسان هستند (نه اینکه مسلمان یا خودی هستند) دارای حقوقی هستند که نباید نادیده گرفته شوند. او معتقد است حتی مخالفان هم دارای حقوق هستند نه اینکه الزاما بر حق باشند اما حقوق دارند و کتابی هم با همین عنوان «حقوق مخالفان» نوشته است. باقی می گفت به این جمله ولتر معتقدم که « من ممکن است حتی با کلمه ای از حرف تو موافق نباشم اما حاضرم جانم را بدهم تا حرفت رابزنی». باقی در این راه از آموزه های دینی بهره بسیار برده. امام علی(ع) به دست خوارج به شهادت رسید اما تا آن ها دست به اسلحه نبردند با آن ها نجنگید و وقتی هم جنگید حقوق آن ها را به عنوان متهم یا مجرم پایمال نکرد و حتی نسبت به قاتل خود حقوق او را رعایت کرد. باقی نه فقط درباره زندانیان سیاسی که در مورد زندانیان عادی هم معتقد به مجازات جایگزین است چراکه نابسامانی های اجتماعی را بیش از انحراف های فکری یا اشتباهات فردی عامل وقوع جرم می داند و فرد را معلول می داند نه علت.
او ابراز تاسف کرد از اینکه اخبار اعدام ها مکرر شنیده می شود اما گویی تبدیل به یک امر عادی شده است و توجه درخور نسبت به این اقدامات وجود ندارد. باقی نسبت به اعدام فرد یا افراد یا اعضای گروهی خاص سخن نمی گوید بلکه حتی اعدام یک قاچاقچی هم او را ناراحت می کند و می گوید با اعدام افراد مثلا معضل قاچاق یا معضل های اجتماعی رفع نمی شود و علت ها را باید جست و در معلول متوقف نشد و باید مجازات های جایگزین را تعریف کرد.با در نظر گرفتن مجازات های دیگر مانند حبس و حتی حبس ابد،احتمال جبران خطا در قضاوت وجود دارد و اگر در قضاوت هم خطایی نباشد مجازات های جایگزین مجازات های سبکی نیستند.در واقع، مخالفت او با مجازات اعدام به معنای مخالفت با مجازات کسانی که در دادگاه صالح مجرم شناخته شده اند نیست. از نظر او نباید چرخه خشونت به دوری بی پایان بدل شود.
لطفا کمی هم در مورد آثار و کارهای آقای باقی که درباره اعدام منتشر شده توضیح دهید.
سال 79 هم یکی از اتهامات او که در دادگاه رسیدگی شد بحث اعدام و قصاص بود که دفاعیاتش در غالب یک کتاب منتشر شد. مقالات دیگری هم داشته که در روزنامه های وقت به چاپ رسیده اما متاسفانه در تقریبا 6 سال گذشته اجازه انتشار کتاب هایش در زمینه های دیگر هم مطلقا داده نشده و دو جلد کتاب او در زمینه حق حیات به زبان عربی ترجمه شده است و بسیار مورد توجه قرار گرفته و چون در ایران اجازه انتشار نداشته، نسخه هایی از آن به مقامات و مسوولین امر ارسال شده است. او و همکارانش در انجمن دفاع از حقوق زندانیان به جز رسیدگی به مسایل حقوقی مربوط به زندانیان و خانواده هایشان به طور عملی هم برای زندانیان در معرض اعدام از طریق تماس با دستگاه قضایی اقدام می کردند و به دلیل حساسیت او بر این موضوع، انجمن دیگری نیز به نام پاسداران حق حیات شکل گرفت که در مراحل مقدماتی اقدامات موثری در جهت جلب رضایت برای افراد محکوم به قصاص انجام داد.و باقی متاسف است از اینکه نه کار علمی و نه عملی در این زمینه و نه افکار عمومی داخلی و بین المللی و نه تبعات سیاسی و بین المللی آن ، هیچیک مانع از توقف این روند نمی شود. در واقع دغدغه دفاع از حقوق انسان ، حقیقت دین و مصلحت کشور است که سبب تلاش و تاثر امثال باقی می شود.
در حال حاضر با توجه به محدودیتهای فراوان اعمال شده در بند 350، وی اوقات خود را در زندان چگونه می گذرانند؟
دادن کتاب به سختی انجام می شد اما اخیرا می گویند دادن کتاب به زندانیان بند 350 ممنوع شده است و این مشکل بزرگی است. چاره ای جز مطالعه همان معدود کتبی که در دسترس شان است نیست. دو روز از روزهای هفته را هم او و بسیاری از هم بندیانش روزه می گیرند. متاسفانه بند 350 با اینکه بند عمومی است اما فضای سنگینی بر آن حاکم است.اما در هر حال آن ها مشغول گذراندن دوره های محکومیت خود هستند. گرچه ما و آن ها به احکام صادر شده معترضیم اما آن ها همچنان تحمل حبس می کنند و ما نیز دوری از آن ها و سختی هایی که نبودن شان برای خانواده به همراه دارد تحمل می کنیم.
مهدی جلالی
محور مشترک خیزشهای تونس و مصر و ایران به باور من مسئله کرامت انسانی است.
اول: این تصور که حکومت ایران از روی کار آمدن نیروهای اسلامگرا در جهان عرب استقبال میکند، خام اندیشی است. واکنش مقامات جمهوری اسلامی و افرادی چون مصباح یزدی و نوری همدانی از سر انفعال است. نیرویهای اسلامگرا چون اخوان المسلمین در مصر و حزب النهضت در تونس هیچ اعتباری برای حکومت اسلامی ایران قایل نبوده و آن را جریانی منحرف و خطرناک در منطقه ارزیابی میکنند. مقامات جمهوری اسلامی برعکس از احتمال تاثیرگذاری تحولات منطقه و خیزشهای مردمی علیه رژیمهای سرکوبگر به شدت بیمناک بوده و سیاست مصادره به مطلوب را پیش گرفتهاند. اما این سیاست دیری نخواهد پایید. اگر این را نگویند، چه بگویند؟
دوم: نیروهای اسلامگرا در جهان عرب مایلند که نقش منفعل رژیمهای خود در برابر اسرائیل را تغییر داده و سیاستهای ضد اسرائیلی را در دیپلماسی کشورهای منطقه تقویت کنند. آنها مسئله فلسطین را یک موضوع عربی دانسته و از دخالتهای رژیم ایران بارها ناخشنودی خود را ابراز کردهاند. بنابراین تلاش میکنند تا با نقشی فعال، سیاستهای ایران در منطقه را به انزوا بکشانند. ما این پدیده را هنگام درگیری کشتی کمک رسانی ترکیه با اسرائیل شاهد بودیم. دولت رجب طیب اردوغان توانست با یک حرکت حساب شده، سکانداری مبارزه با اسرائیل را که سی سال مورد ادعای ایران بود، به یکباره از آن خود کرده و توجه دنیا و جهان عرب را به خود جلب کند. ظرافت و هوشمندی اردوغان در این جاست که هم ضربهای به حیثیت اسرائیل زد و هم نگذاشت تا روابط دیپلماتیکاش با اسرائیل لطمه زیادی ببیند. اردوغان از همین بازی ظریف دوگانه در موضوع عضویت در اتحادیه اروپا و سیاست چرخش به شرق و کشورهای اسلامی استفاده میکند. او اکنون برای مردم عرب بهترین الگو از رهبری اسلامی و کارآمد، در کشوری دموکراتیک، با سیاستهای موفق اقتصادی و با دیپلماسی فعال و هوشمندانه میباشد.
سوم: آقای راشد غنوشی رهبر حزب النهضت تونس در اظهارنظری از مقایسه خود با رهبران ایران ابراز برائت کرده و در ازای آن اردوغان و حزب حاکم بر ترکیه را به عنوان الگوی خود قلمداد کردهاست. در بسیاری از رسانههای عربی بارها اسلامگرایان، رژیم جمهوری اسلامی را رژیمی فاسد و مستبد معرفی کردهاند که مانند دیکتاتورهای عرب با تقلب در انتخابات، نتایج آن را به نفع خود مصادره میکند. آنان نظارهگر اتفاقات بعد از انتخابات ایران بوده و بیشتر خود را با جنبش سبز نزدیک میبینند تا با حکومت خودکامه ایران. اکنون نیز چه در تونس و چه در مصر اسلامگرایان مطالبات خود را بر محور انتخابات آزاد شکل دادهاند. اخوانالمسلمین از میانجیگری آقای البرادعی برای تشکیل دولت انتقالی حمایت کردهاست.
چهارم: اسلامگرایی در جهان عرب، تاکنون یک خواسته مدنی در برابر رژیمهای استبدادی بودهاست. این خواسته، برخلاف ایران، امتحان خود را در بدست گرفتن قدرت پس ندادهاست. دولت حماس نیز نمونه مناسبی از یک حکومت اسلامگرا به شمار نمیآید. بنابراین طبیعیست که ما در آینده با چنین گرایشاتی در کشورهای عربی روبرو باشیم. با این وجود به نظر نمیرسد که جوانان عرب چندان تمایلی به عبور اسلامگرایی از جامعه مدنی به ارکان قدرت باشند. تجربه ایران و طالبان در افغانستان هنوز در ذهنیت عرب تازه است. اگر نگران اسلامگرایی هستیم، بیشتر باید نگران رشد افراطی آن در کشورهای نظیر قرقیزستان باشیم که اخیرا اعتراضات موفق و تغییر رژیم را پشت سر گذاشت، یا تاجیکستان که اسلامگرایی برای جوانان به مد و ژستی جوانانه بدل شده، و یا یمن که فقر حرف اول را میزند و طبقه متوسط شهری در آن توسعه نیافته است.
پنجم: محور مشترک خیزشهای تونس و مصر و ایران به باور من مسئله کرامت انسانی است. مردم این کشورها از رژیمهای استبدادی خود به ستوه آمدهاند. طبقه متوسط در این کشورها - بخصوص جوانانی که با دسترسی به اینترنت و رسانههای بینالمللی با شیوه زندگی هم نسلان خود در دنیا آشنا شدهاند - خواستار یک زندگی درخور و با کرامت و نیز حاکمیت بر سرنوشت خویشاند. خودسوزی یک جوان تونسی هم در ذهن مردم این کشور، بیشتر فریادی برای کرامت انسانی بود تا فقر. شاخصهای اقتصادی در تونس نشانگر توسعه اقتصادی موفق در این کشور و رشد طبقه متوسط میباشد. آنچه باعث خیزش در تونس شد در واقع ارتقای سطح مطالبات این طبقه برای بدست آوردن یک نظام دموکراتیک و توسعه سیاسی همگون با شئون مردم این کشور بود.
ششم: رژیم مبارک در مصر برای ترساندن افکار عمومی جهانی از اسلامگرایی در ابتدای کار تظاهرات را به اخوانالمسلمین نسبت داد. اما واقعیت چنین نیست. هم در تونس و هم در مصر این جوانان طبقه متوسط بودند که با ابزار فیسبوک و تویتر و ایمیلهای گروهی سازمانده تظاهرات ضد رژیم بودهاند و بعید است که بسادگی سکان را به دست اسلامگرایان بدهند. هرچند که اسلامگرایان نیز دیگر داعیه تندروی نداشته و خود را به اصول دموکراتیک و تغییرات سامانمند مقید میدانند. اسلامگرایان عرب بر خلاف آیتالله خمینی در حال حاضر دارای تئوری حکومتی مدونی نیستند و سالهاست که از آموزههای افرادی چون سید قطب عبور کردهاند.
هفتم: واکنش دولت آقای اوباما در مواجهه با رویدادهای مصر یکی از ضعیفترین واکنشها در این دولت بود. خانم هیلاری کلینتون چندین بار موضع خود را تغییر داد و این نشان میدهد که دستگاه دیپلماسی آمریکا هنوز به سناریویهای محتمل در خاورمیانه درست نیندیشیدهاست. اکنون آمریکا پذیرفتهاست که مبارک رفتنی است. آنچه دولت آقای اوباما میخواهد یک گذار سامانمند به دموکراسی و حفظ ثبات در مصر تا انتخابات ریاست جمهوری در ماه سپتامبر است. این البته مطلوب و منطقیست که سرنوشت مصر در ماه سپتامبر رقم بخورد و نه امروز. اما آمریکا باید بداند که این گذار ضرورتا با وجود حسنی مبارک نخواهد بود و بکار بردن لفظ اصلاحات به جای تغییر بنیادی و دموکراتیک، قمار بزرگی بر سر اعتبار آمریکا در جهان عرب خواهد بود. محتمل است آرایش جدید در مصر یعنی حضور البرادعی به عنوان رهبر مورد توافق معترضان و عمرسلیمان به عنوان برقرار کننده نظم، در صورت همکاری بتواند گذار به ماه سپتامبر را تسهیل کند.
نگرانی دیگر آمریکا مسئله اسرائیل است. آمریکا باید بداند که روی کار آمدن نظامهای دموکراتیک در جهان عرب، در ابتدای کار نظم موجود میان دولتهای منطقه را به ضرر اسرائیل تغییر خواهد داد و این غیرقابل اجتناب است. اما این تغییر نظم الزاما با چشم انداز صلح در خاورمیانه مغایر نیست. اسرائیل در حال حاضر هیچ انگیزهای برای پذیرش گفتگوهای صلح نداشته و وضعیت پیش از صلح خود را به مراتب مطلوبتر از وضعیت بعد از صلح میداند. به عبارت دیگر نه تنها صلح هیچ نفعی را عاید اسرائیل نخواهد نکرد، بلکه لازم است این کشور امتیازاتی نیز به طرف فلسطینی واگذار کند. با چنین منطق واضحی اگر هیچ اهرم فشار بیرونی متوجه اسرائیل نباشد، مذاکرات همچون گذشته بینتیجه خواهد بود. این در حالیست که برآمد دموکراسی عربی، راستگرایان افراطی در اسرائیل را منفعل خواهد کرد. همچنین فشار افکار عمومی دنیای عرب از یک سو و نیاز به چانهزنیهای بیشتر اسرائیل برای همکاری با مصر، میتواند شرایط را تعدیل و باعث زیاد نوعی برآمد همصدایی میان نیروهای معتدل یهودی و عرب بشود.
هشتم: بازنده این میدان در هر حال حکومت ایران خواهد بود. پیروزی خیزشهای مردمی در کشورهای عربی بدون تردید تقویت کننده روحیه مبارزات مردم ایران و خونی تازه در جنبش سبز خواهد بود. ایران با وجود پیشگامی در توسعه سیاسی، چه در انقلاب مشروطه و چه در انقلاب پنجاه و هفت و جنبش سبز، از آخرین کشورهای بزرگ و با اهمیتی در جهان خواهد بود که استبدادی هستند. لازم است بدانیم که به هزار دلیل، من جمله جمعیت کم و بافت اجتماعی قبیلهای در عربستان، هیچ ناظر آگاهی ایران را با این کشور مقایسه نمیکند. از سوی دیگر چه اسلامگرایان به قدرت برسند و چه نیرویهای دموکراتیک، و یا حتی اگر این خیزشها به سرانجام مطلوبی نرسند، در این تردیدی نیست که مردم عرب با چنین تجربهای به یک خودباوری و عزت رسیدهاند. آنان دیگر مجالی برای عرض اندام حکومت ایران در منطقه نخواهند گذاشت.
نهم: شیوخ الازهر که در روز اول تظاهرات را حرام اعلام کرده بودند، به چهار روز نکشید که به جمع مردم در میدان التحریر پیوستند. روحانیت مصر یک روحانیت حکومتی است که انتصابات و ارتزاق آن توسط دولت است. با این حال بسامد تغییرات به نحو غیرقابل اجتنابی آنان را کنار مردم قرار داد. ذکر این نکته ضروری است که روحانیت مصر در مشروعیت بخشیدن به استبداد حکومت مبارک هیچ نقشی نداشت و مردم مصر هم روحانیت خود را مقصر نمیداند. اما این پدیده در ایران برعکس است. روحانیون ایران وقت کمی دارند.
مژگان مدرس علوم
جرس: محمد نوریزاد، نویسنده، کارگردان و راوی روایت فتح که به خاطر نگارش نامههای انتقادی به رهبری، به اتهام تبلیغ و توهین علیه نظام، به سه سال ونیم زندان و تحمل پنجاه ضربه شلاق محکوم شد، هم اکنون در بند دو الف زندان سپاه بسر می برد.
وی روز شنبه بیستم آذر در اعتراض به عدم رسیدگی به شکایت خود از ماموران وزارت اطلاعات و محکومیت خود او به خاطر این شکایت، آن هم در یک دادگاه سهدقیقهای پر از توهین و تهدید، دست به اعتصاب غذای خشک زد. بعد از اعتصاب غذا به علت وخامت شدید جسمانی در بیمارستان بستری و از آنجا به بند دو الف سپاه منتقل شد. محمد نوری زاد از آن زمان تاکنون در انتظار پاسخ به شکایات خود بوده تا مسئولین به وعده های خود عمل نمایند.
خانم ملکی در این خصوص می گوید: " متاسفانه آقای نوری زاد تنها در سلول نگهداری می شوند و هنوز شکایات و کار های ایشان پیگیری نشده است و این شرایط خوبی نیست. نزدیک به پنجاه روز از مسائلی که در روز عاشورا برایمان پیش آمد می گذرد اما به شکایات ایشان ترتیب اثر داده نشده است. این در حالی است که وزارت اطلاعات قول پیگیری را داده اند اما تاکنون هیچ خبری به دست ما نرسیده که پیگیری به چه نتیجه ای رسیده است."
لازم به ذکر است همسر آقای نوری زاد در روز عاشورا به دلیل هجوم و برخوردهای غیرقانونی نیروهای امنیتی و انتظامی از ماشین پرت شده و بر اثر شوک عصبی و آسیب های شدید جسمانی مدتی در بخش سی سی یوی بیمارستان بستری بود.
به همین مناسبت "جرس" باخانم فاطمه ملکی همسر محمد نوری زاد در خصوص آخرین وضعیت و نتیجه پیگیری شکایات آقای نوری زاد به گفتگو پرداخته که متن آن در پی می آید:
خانم نوری زاد لطفا در خصوص آخرین وضعیت آقای نوری زاد صحبت بفرمایید و اینکه ایشان در کجا نگهداری می شوند؟
آقای نوری زاد همچنان در بند دو الف سپاه به صورت انفرادی نگهداری می شوند. چندین بار برای گرفتن عکس از دندان و دهان، ایشان را به دندانپزشکی برده اند اما تاکنون نتیجه ای حاصل نشده است. متاسفانه تنها در سلول نگهداری می شوند و هنوز شکایات و کار های ایشان پیگیری نشده است و این شرایط خوبی نیست. نزدیک به پنجاه روز از مسائلی که در روز عاشورا برایمان پیش آمد می گذرد اما به شکایات ایشان ترتیب اثر داده نشده است. این در حالی است که وزارت اطلاعات قول پیگیری را داده اند اما تاکنون هیچ خبری به دست ما نرسیده که پیگیری به چه نتیجه ای رسیده است.
ملاقات های شما با آقای نوری زاد به شکل منظم است؟
نخیر، از آنجا با ما تماس می گیرند و تاکنون دو ملاقات حضوری با ایشان داشتیم و هفته پیش اصلا ملاقاتی نداشتیم.
خود آقای نوری زاد در خصوص این شرایط چه می گویند؟
آقای نوری زاد همچنان در انتظار پاسخ هستند تا آنها به وعده های خود عمل کنند.
با توجه به مشکلات فک و دهان آقای نوری زاد که پزشکان جراحی فک و صورت ایشان را تجویز کرده بودند الان شرایط جسمی اشان چگونه است؟
ایشان همچنان مشکل عفونت دندان و لثه دارند که آنها پیگیری می کنند منتهی نمی دانم به چه علت خیلی زمان برده است.
این اتلاف وقت برای وضعیت ایشان چه پیامدهایی را می تواند در بر داشته باشد؟
شما فکر کنید ایشان از سال گذشته این مشکل را داشتند در ماههای اخیرهم به علت فشارها و اعتصاب غذا و روزه هایی که گرفته اند این مسئله شدت پیدا کرده و طبیعتا اینها آسیب را جدی تر می سازد اما نمی دانم مسئولین نه تنها با آقای نوری زاد بلکه با دوستان ایشان و سایر زندانیانی که احکام حبس طولانی مدت داده اند می خواهند چکار کنند؟ در حالیکه همه بی گناه هستند.
آقای نوری زاد الان در بند دو سپاه تحت چه شرایطی هستند؟
تنها هستند و هیچ ارتباطی با کسی ندارند. خوب این مشکلات جسمی را هم اگر کنار بگذاریم آقای نوری زاد که حتی یکروز نمی توانستند در خانه بمانند و فعال و پرکار بودند اما الان در زندان بسر می برند. تمام نگرانی ما هم این است که این نیروهایی که می توانند در جهت مثبت و خیر و رشد جامعه استفاده شوند در جایی نگهداری می شوند که هرز می روند. اینها نخبگان کشور ما هستند و کسانی هستند که در این سی سال زحمت کشیدند و خدمت کردند و انصاف نیست با آنها اینگونه برخورد شود.
خانم نوری زاد با توجه به اینکه آخرین بار به خاطر فشارهای وارده بر شما و آقای نوری زاد، خود شما در بیمارستان بستری شدید، از وضعیت خودتان و روحیه بچه ها بگویید؟
الحمدالله به لحاظ روحی ما مشکلی نداریم چون می دانیم که کار خلافی انجام نداده ایم بنابراین باکی هم از چیزی نداریم که به لحاظ روحی و وجدانمان دچار ناراحتی شویم. اما به لحاظ جسمی من خیلی آسیب دیدم زیرا در آن روز با آن شدتی که من پرتاب شدم باید ضربه مغزی می شدم اما خداوند به ماعنایت داشت و الان هم با گذشت زمان هنوز به حالت اولیه برنگشتم اما رو به بهبود هستم.
در پایان هر اعتراضی را که به این شرایط دارید با مسئولین مطرح کنید؟
من اعتراضم به کل شرایط ایجاد شده برای جوانان و افرادی همچون آقای نوری زاد است و اصلا شایسته کشور ما نیست که با اینها اینگونه برخورد شود. من واقعا نمی دانم نهایت کار به کجا ختم خواهد شد. آیا غیر از این است که این شیوه تولید نفرت و کینه خواهد کرد؟ به نظر من که اینطور است. این در حالی است که دین ما دین رحمت، بخشش، عزتمندی و کرامت انسانهاست نه اینگونه که الان دارد عمل می شود. ما انتظارمان این است که به آن اسلام راستینی که مدعی اش هستیم بازگردیم تا ببینیم چه می خواهد و چه می گوید؟ پیامبر و بزرگان دین ما چگونه عمل می کردند؟ اندکی تامل و تعقل کنیم. سی سال خون ریخته شده وبا این همه شهید و جانباز و تلاش در راه حق قرار نبوده که به این جا برسیم که با افراد فرهیخته ای که برای این انقلاب زحمت کشیده اند اینگونه برخورد شود. مسئولین و کسانیکه قدرت را در دست دارند بدانند که قدرت ماندنی نیست و همه ما از کوچکترین عمل تا بزرگترین آن، به سزای اعمال خود در این دنیا خواهیم رسید.
به نظرم ما بازنده نیستیم و کسی که پایبند درستی و حق است، برنده خواهد بود و کسانی ضرر خواهند کرد که ظلم می کنند و حق دیگران را نادیده می گیرند و به انصاف رفتار نمی کنند.
با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید.
جرس: در واکنش به آغاز موج جدید اجرای احکام اعدام در ایران و بدنبال درخواست اخیر کمپین بین المللی حقوق بشر برای توقف فوری اعدام ها و رسیدگی عادلانه به این احکام و حرکت به سوی تغییر قوانین برای لغو اعدام، دو گزارشگر ویژه سازمان ملل از حکومت ایران خواستار توقف فوری احکام اعدام شدند.
کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران، روز چهارشنبه ۱٣ بهمن کمیسیار عالی حقوق بشر سازمان ملل، خانم ناوی پیلای، در بیانیه جداگانه ای شدیدا نسبت به روند اعدامها و زیر پا گذاری روند عادلانه ابراز نگرانی کرد.
درحالی که طی هفته های گذشته رونداعدام در ایران شتاب فزآینده به خود گرفته است و مقامات مسوول ایرانی نیز از ادامه این روند خبر می دهد دو کارشناس مستقل سازمان ملل متحد روز سه شنبه ۱۳ بهمن ۱۳۸۹ هشدار دادند که به رغم درخواست های مکرر سازمان ملل متحد، افزایش چشمگیری در احکام اعدام در جمهوری اسلامی ایران در غیاب استانداردهای بین المللی شناخته شده صورت گرفته است. کریستف هینز، گزارشگر ویژه اعدامهای فراقضایی ، شتاب زده و یا خودسرانه، و گابریلا ناول، گزارشگر ویژه استقلال قضات و وکلا اظهار داشتند: "با توجه به وخامت شرایط و به طور منظم نادیده گرفتن حداقل تضمین های دادرسی، ما از دولت ایران میخواهیم تا بلافاصله مجازات اعدام را متوقف نماید." کارشناسان یاد شده از دولت ایران تقاضا کرده اند که به ایران بروند و از نزدیک وضعیت را بررسی کنندو از دولت خواسته اند که به این جواب درخواست مثبت بدهد.
طی چند سال گذشته دولت ایران علیرغم پذیرش شفاهی گزارشگران سازمان ملل برای بررسی موارد نقض حقوق بشر در ایران در عمل از اینکه هیچ نماینده ای را در ایران پذیرا باشند خودداری کرده اند.
طی هفته های گذشته کمپین بین المللی حقوق بشردر ایران همراه با برخی دیگر سازمان های حقوق بشری تلاش های زیادی را برای گفت وگو با کارشناسان سازمان ملل و جلب توجه رسانه ها به روند شتابان اعدام در ایران صورت داد.
کمپین همچنین با انتشار چندین گزارش از اعدام های مخفی در زندان وکیل آباد مشهد خبر داده بود که در بیانیه کارشناسان مستقل سازمان ملل به آن نیز اشاره شده است. کمپین همچنین پیشتر از اینکه جوادلاریجانی رییس ستادحقوق بشر قوه قضاییه نیز وقوع اعدام های متهمان مرتبط با مواد مخدر در مشهد را تایید کرده و ضمن آنکه تلویحا از بی ثمری چنین روشی با حل معضل مواد مخدر سخن گفته خبر داده بود. این درحالی است که مقامات قوه قضاییه در خصوص اعدام های زندان وکیل آباد مشهد و برخی دیگر زندان ها از جمله زندان بیرجند هیچ اطلاع رسانی تا به حال صورت نداده اند.
هینز با تاکید بر زیر پا گذاشتن تعهدات بین المللی ایران با انجام اعدام های یاد شده گفته است: ” هر گونه حکم اعدام که بر خلاف تعهدات بین المللی دولت اجرا شود، معادل اعدام خودسرانه می باشد.” کارشناس سازمان ملل متحد متذکر شد که تنها در ماه ژانویه، حداقل ۶۶ نفر مطابق گزارشات اعدام شده اند—در حالیکه که بعضی از منابع تعداد اعدام ها را ۸۳ فقره اعلام کرده اند— و اکثر این احکام اعدام مبتنی بر اتهامات مربوط به قاچاق مواد مخدر، محاربه، و اتهام عضویت در و یا تماس با یک گروه مخالفِ ممنوع بوده اند. تعداد زیادی از اعدامهایی که با اتهام قاچاق مواد مخدر صورت می گیرند، مطابق گزارشات در زندان وکیل آباد مشهد انجام شده اند.”
همچنین کریستف هینز اعدام های صورت گرفته در ایران را ” اعمالی غیر قابل قبول” برشمرد افزود:” مطابق قوانین بین المللی، مجازات اعدام یک شکل افراطی از مجازات است که اگر هم استفاده شود، بایستی فقط برای جدی ترین نوع جرایم و پس از یک محاکمهء عادلانه درنظر گرفته شود.”
طبق اطلاعاتی که کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران کسب کرده است علاوه بر اعدام هایی که توسط مقامات قضایی ایران اعلام شود موارد دیگری وجود دارد که هیچگاه اعلام نمی شود و به همین جهت انتظار می رود تعداد واقعی اعدام ها در زندان های سراسر کشور بسیار بیشتر از آنچه باشد که توسط دستگاه های رسمی و رسانه های نزدیک به دستگاه قضایی اعلام می شود.
خانم ناوی پیلای کمیسیار عالی حقوق بشر هم به سهم خود با ابراز نگرانی از این رویکرد در بیانیه خود گفت: “در خیلی از موارد، افرادی که به مجازات اعدام محکوم شده اند، به وکیل مدافع دسترسی ندارند و خانواده ها و وکلایشان حتی از اعدام آنها اطلاع ندارند.” وی یادآور شد که ” نقض مداوم حداقل تضمین های دادرسی عادلانه و استفادۀ مکرر از مجازات اعدام توسط قوه قضائیه می تواند به عنوان وسیله ای برای ارعاب مردم دیده شود.”
هردو گزارشگر ویژه سازمان ملل متحد، با یادآوری قطعنامهء ۲۲۶/۶۵ مجمع عمومی سازمان ملل متحد، مورخ ۲۱ دسامبر ۲۰۱۰، که از دولت ایران خواسته است تا در غیاب استانداردهای شناخته شدۀ بین المللی مجازات اعدام را لغو کند واز دولت ایران خواستند تا به تعهدات بین المللی خود پایبند بماند. مخبران مخصوص تکرار کردند که چندین کارشناس مستقل سازمان ملل متحد از مقامات ایرانی خواسته اند تا به آنها مجوز بازدید از کشور اعطا نماید و دولت ایران را تشویق کردند تا به صورت مثبت به تقاضای آنان پاسخ دهد.
برای بسیاری از ناظران ایران،اعدامهای شتابزده اخیریادآور اعدامهای گسترده دهه ۶۰ میباشد و از عزم حکومت برای ایجاد جو ارعاب و وحشت در سطوح جامعه حکایت میکند.
شامگاه پنجشنبه ساعت نه شب
جرس: در "اعلام حمایت از انقلاب مردم منطقه بویژه مصر و تونس" و "انزجار از دیکتاتورها" جمعی از فعالین و کنشگران در فضای مجازی از مردم دعوت کرده اند تا در ساعت ٩ شامگاه پنجشنبه (امشب) چهاردهم بهمن ماه ٨٩، بانگ الله اکبر سر دهند.
آنها شعارهای پیشنهادی خود را" الله اکبر، مرگ بر دیکتاتور، رفراندوم رفراندوم - این است شعار مردم" اعلام کرده اند.
ضرب و شتم خبرنگاران توسط لباس شخصی ها در دهمین روز بحران مصر
جرس: در دهمین روز از موج جدید اعتراضات مردمی در مصر، که تا کنون نزدیک به دویست کشته و هزاران زخمی و بازداشتی برجای گذاشته، روز پنجشنبه سوم فوریه- ۱۴ بهمن ماه، درگيری ها در ميدان آزادی (تحرير) قاهره و خیابان های اطراف آن، با شلیک های مستقیم لباس شخصی های حامی حکومت، وارد مرحله ای جدید شد و منابع خبری به نقل از ژنرال های بازنشسته ارتش مصر، از افزایش تنش میان سربازان خبر داده و گفته اند که اگر طرفداران حسنی مبارک دست از خشونت علیه مردم برندارند، ارتش به احتمال زیاد در حمایت از معترضان دست به اسلحه خواهد برد.
خبرگزاری ها و شاهدان عینی همچنین گفته اند "تاکنون تعداد زیادی کارت شناسایی پلیس مخفی، از طرفداران حسنی مبارک که در جریان حمله به معترضان و واکنش های غافلگیرانه مردم دستگیر شده بودند، ضبط شده است."
منابع خبری همچنین می گویند که احتمال میرود روز جمعه درگیریهای خونبار در قاهره ابعاد گستردهتری به خود بگیرد.
منابع خبری و شاهدان عینی موثق گزارش داده اند؛ از ظهر دیروز(چهارشنبه) که حملاتِ لباس شخصی های حامی حکومت به مردمِ متحصن در میدان اصلی شهر با سنگ و چوب و چاقو و بمب آتشزا آغاز شده بود، بامداد پنجشنبه مبدل به تیراندازی مستقیم آنها به سوی مردم و تظاهرکنندگان حاضر در ميدان شد، که به گزارش خبرگزاری رویترز، وزارت بهداشت مصر تا کنون کشته شدن پنج تن و زخمی شدن ۸۳۶ نفر در درگیرهای چند ساعت اخیر را تأیید کرده است.
رسانه های خبری گزارش داده اند که همزمان با درگیری های شدید و خونین در قاهره، اغلب خبرنگاران و روزنامهنگاران خارجی به علاوه عدهای از خبرنگاران مصری مورد حمله طرفداران حسنی مبارک قرار می گیرند.
موج جدید اعتراضات، با ورود لباس شخصی ها
درگیری حامیان و مخالفان حکومت، از نیمه شب چهارشنبه با گشودن آتش به روی مخالفان، ابعاد تازهای به خود گرفته است. به گزارش خبرگزاری رویترز تظاهرکنندگان در میدان التحریر سنگرهای خیابانی ساختند و درحالیکه امکان خروج از میدان را نداشتند و مورد حمله با سلاحهای گرم و سرد قرار گرفته بودند، پشت سنگرها پناه گرفتند.
بنا به گزارش خبرگزاری ها عربی و غربی، درحالیکه حسنی مبارک، شامگاه سه شنبه در مقابل تداوم اعتراضات دست به عقب نشینی زده و قول داده بود که در انتخابات آتی، کاندیدای ریاست جمهوری نخواهد شد، اما معترضین همچنان خواستار کناره گیری سریع وی از قدرت شده بودند، که وی خواسته های آنان را به شدت رد کرد. همین چالش سبب شد تا از ظهر چهارشنبه (دوم فوریه)، با ورود لباس شخصی های حامی وی به صحنه و حمله به مردم متحصن در میدان آزادی شهر قاهره، درگیری ها وارد مرحله ای جدید شود و غروب و شامگاه چهارشنبه و همچنین روز پنجشنبه، حامیان حسنی مبارک با چوب و چاقو و میلههای آهنی، به معترضان حمله کرده و همچنین به سوی آنان مستقیما شلیک کنند.
خبرنگار شبکه الجزیره از میدان التحریر قاهره گزارش میدهد که شمار معترضان در این میدان روز به افزایش بوده و نیروهای ارتشی حاضر در میدان التحریر در حال حاضر تلاش میکنند با حضور در حدفاصل دو طرف درگیر و قرار دادن تانکها میان دو طرف از شدت گرفتن درگیری جلوگیری کنند.
محمد البرادعی چهارشنبه شب دولت مبارک را متهم به استفاده از روشهایی جنایی برای برخورد با مخالفان خود کرد و از نیروهای مسلح مصر خواسته بود به مردم ملحق شوند و از دولت پشتیبانی نکنند، که امروز شبکه بیبیسی از افزایش ناآرآمی در ارتش مصر خبر داده و به نقل از یک ژنرال بازنشسته ارتش مصر، از افزایش تنش میان سربازان گزارش کرد و نوشت اگر طرفدران حسنی مبارک دست از خشونت برندارند سربازان ارتش در حمایت از معترضان دست به اسلحه ببرند.
خبرنگاران شبکه ARD آلمان بامداد پنجشنبه در تماس تلفنی از قاهره اعلام کرد که شیوه برخورد طرفداران حسنی مبارک با معترضان حکایت از سازماندهی دقیق این افراد دارد.
مامورانی لباس شخصی
تلویزیون خبری الجزیره و همچنین شاهدان عینی غروب چهارشنبه گزارش داده بودند که گروهی از لباس شخصی های حامی حکومت که در برابر معترضان قرار گرفته و به آنان حمله کرده بودند، وابسته به نیروهای امنیتی حکومت بودند، بطوریکه وقتی تعدادی از آنان درجریان حمله به مردم در محاصره آنان گرفتار آمده و دستگیر شدند، از جیب ها و کیف های آنان، کارت شناسایی پلیس و نیروی امنیتی مخفی یافتهاند.
تلویزیون خبری الجزیره و همچنین شاهدان عینی غروب چهارشنبه گزارش داده بودند که گروهی از لباس شخصی های حامی حکومت که در برابر معترضان قرار گرفته و به آنان حمله کرده بودند، وابسته به نیروهای امنیتی حکومت بودند، بطوریکه وقتی تعدادی از آنان درجریان حمله به مردم در محاصره آنان گرفتار آمده و دستگیر شدند، از جیب ها و کیف های آنان، کارت شناسایی پلیس و نیروی امنیتی مخفی یافتهاند.
همچنین خبرنگار گاردین در قاهره گزارش داد که کاملا مشخص است حامیان مبارک، پلیس و نیروی امنیتی هستند. این افراد، همان افرادی هستند که در طول هفته با یونیفرم پلیس با مردم درگیری داشته اند.
در همین حال شبکه سیانان نیز از قول "سه کارمند شرکت ملی نفت مصر" در میان حامیان حسنی مبارک میگوید که این افراد "با زور و اجبار" به تظاهرات "آورده شدهاند."
ادامه واکنش های جهانی
بعد از بی توجهی حکومت مصر و در راس آن حسنی مبارک به هشدارهای آمریکا و اتحادیه اروپا در مورد عدم خشونت در رفتار با مخالفین، وزیر خارجه آلمان ظهر پنجشنبه طی تماسی تلفنی با معاون رئیسجمهور مصر، وی را تهدید کرد که اگر سرکوب خشنونتبار تظاهرکنندگان مسالمتجو خاتمه نیابد، دولت مصر با برخورد جدی جامعه بینالملل مواجه خواهد شد.
به گزارش خبرگزاری آلمان، گیدووستروله از عمر سلیمان خواست تغییراتی صلحآمیز در راه برقراری دمکراسی را ممکن کند. وی تأکید کرد که این تغییرات باید "اکنون" صورت پذیرند.
هيلاری کلينتون، وزير خارجه آمريکا، شامگاه چهارشنبه از دولت مصر خواسته بود تا درباره خشونت های لباس شخصی ها تحقیق کرده و مسببان را تحت تعقيب قضايی قرار دهد.
فيليپ کرولی، سخنگوی وزارت امورخارجه آمريکا گفته است که کلينتون تاکيد دارد که گذار سياسی در مصر باید هم اکنون آغاز شود.
فيليپ کرولی گفت: "خانم کلينتون در گفتگو با مقامات ارشد مصر، بار ديگر موضع ما مبنی بر محکوميت خشونت هايی که اتفاق افتاده را تکرار کرده و خواستار تعقيب قضايی مسببان خشونت چهارشنبه) شد."
فيليپ کرولی گفت: "خانم کلينتون در گفتگو با مقامات ارشد مصر، بار ديگر موضع ما مبنی بر محکوميت خشونت هايی که اتفاق افتاده را تکرار کرده و خواستار تعقيب قضايی مسببان خشونت چهارشنبه) شد."
همچنین وزیر دفاع آمریکا نیز برای سومین بار با همتای مصری خود گفتگو کرده و به وی پیرامون عواقب رفتارهای خشونت بار علیه مخالفان هشدار داده است.
به گزارش شبکه خبری سیانان وزیر دفاع آمریکا با حسین طنطاوی وزیر دفاع مصر گفتگو و مراتب اعتراض خود را اعلام کرده است.
به گزارش شبکه خبری سیانان وزیر دفاع آمریکا با حسین طنطاوی وزیر دفاع مصر گفتگو و مراتب اعتراض خود را اعلام کرده است.
تعلیق پارلمان
به گزارش خبرگزاری فرانسه، قرار است پارلمان مصر برای بازبينی نتايج دوباره انتخابات سال گذشته به حال تعليق درآيد.
درجريان تظاهرات مخالفان حسنی مبارک، بعضی از معترضين خواهان انحلال پارلمان هستند زيرا از نظر آنها اين پارلمان از مشروعيت لازم برخوردار نيست.
حمله به خبرنگاران
همزمان با درگیری شدید و خونین روز چهارشنبه در میدان تحریر (رهایی) قاهره، اغلب خبرنگاران و روزنامهنگاران خارجی به علاوه عدهای از خبرنگاران مصری مورد حمله طرفداران حسنی مبارک قرار گرفتند.
کمیته حمایت از روزنامهنگاران در بیانیهای با برشمردن چندین مورد از این حملات و دستگیریها بیشتر مهاجمان را "تظاهرکنندگان طرفدار مبارک، پلیس لباسشخصی، و نیروهای یونیفرمپوش" توصیف کرده است.
این سازمان مدافع حقوق روزنامهنگاران که مقر آن در نیویورک است مسبب این خشونت را مستقیماً دولت حسنی مبارک، رئیس جمهور مصر، دانسته و او را به "تلاش برای سرکوب و خفه کردن صدای خبرنگاران" متهم کرده است.
پیش از روز چهارشنبه، به گواهی اغلب روزنامهنگاران و خبرنگاران حاضر در خیابانهای قاهره، اعتراضات به شکلی مسالمتآمیز و بدون خشونت برگزار میشد، اما در روز چهارشنبه با از راه رسیدن «اتوبوسهای حامل طرفداران حسنی مبارک» در گروههای به گفته خبرنگار سیانان، صد، دویست، و سیصدنفره تهاجمی آغاز شد که خبرنگاران چندین شبکه خبری از جمله سیانان، بیبیسی، ایبیسی، و العربیه نیز در میانه آن گرفتار شدند.
بنا به گزارش خبرگزاری ها، مهاجمان که "با چوب و چماق و مشت به خبرنگاران حملهور میشدند"، آنها را جاسوس و "عامل کشورهای خارجی" میخواندند.
به گزارش خبرگزاری فرانسه، خبرنگار روزنامه بلژیکی «لوسوآر» توسط مهاجمان لباس شخصی به "حمایت از البرادعی" متهم و بازداشت شده و سپس به پایگاهی در خارج از قاهره منتقل و شکنجه شده است.
این در حالی است که به گفته اندرسون کوپر، خبرنگار تلویزیون خبری سیانان، نیروهای ارتش مصر که شاهد حمله به روزنامهنگاران بودند هیچ واکنشی از خود نشان نمیدادند.
یکی از مدیران کمیته حمایت از روزنامهنگاران چنین اظهار نظر کرده است که دولت مصر تلاش میکند "شاهدان اقدامات خود را از سر راه بردارد."
دبیرکل سازمان گزارشگران بدون مرز نیز در واکنش به خشونت علیه خبرنگاران در قاهره آن را "انتقام" طرفداران حسنی مبارک از رسانههای بینالمللی به خاطر گزارش اعتراضات مردمی دانسته است.
همچنین شرکت تلفن همراه ودافون در مصر نیز اعلام کرد، دولت این کشور که چند روز پیش خواستار قطع سرویس پیام کوتاه شده بود، امروز به ارسال اس ام اس هایی جمعی و گسترده در حمایت از حکومت دستور داده است.
بنا به گزارش خبرگزاری فرانسه، عصر پنجشنبه درگيری های شدید در ميدان آزادی (تحرير) قاهره و خیابان های اطراف آن همچنان ادامه دارد و شاهدان عينی می گويند طرفداران حکومت همچنین به سوی تظاهرکنندگان حاضر در ميدان تيراندازی کرده و آنها را مورد حملات مرگبار با سلاح های سرد و گرم قرار می دهند و در آن سوی میدان، مخالفان حکومت سرگرم تقویت سنگرهای خود هستند و گفته می شود این میدان به «تیانان من» عربی تبدیل شود.
به گزارش العربیه، یک کلینیک موقتی برپا شده تا به مداوای مجروحین بپردازد و بیشتر مضروبین در اثر اصابت سنگ و چماق و چاقو و گلوله، از ناحیه بالای کمر مجروح شده اند.
در شهرهای دیگر و استان سینای شمال نیز گزارش هایی از درگیری شدید میان هزاران معترض و نیروهای امنیتی به دست آمده است. تظاهرات شهرهای دمیاط، دمنهور ، المنیا، الزقازیق، کفر الشیخ ، الفیوم ، أسیوط، ملوی، القوصیه، دیروط و کوم امبو در استان أسوان را نیز در برگرفته است. در شهر دمیاط تظاهر کنندگان تلاش می کنند به سوی ساختمان حزب حاکم حمله کنند که پلیس با شلیک گلوله مانع آن ها می شود.
بخش نظرات همه وبلاگهای پرشینبلاگ فیلتر شد
بخش کامنتها (نظرات) سایت پرشینبلاگ فیلتر شد و بدین ترتیب در هیچیک از وبلاگهای این سرویسدهنده بزرگ وبلاگها، امکان انتشار نظر یا مشاهده نظرات کاربران بدون استفاده از فیلترشکن وجود ندارد.
به گزارش کلمه، وبلاگ اخبار پرشین بلاگ اعلام کرد: “اختلالات اخیر در بخش نظرات صدها هزار وبلاگ سایت پرشین بلاگ به دلیل فیلتر شدن آدرس تمامی نظرات وبلاگها از سوی مراجع ذی ربط فیلترینگ می باشد. البته کاربران خارج از کشور مشکلی دسترسی به نظرات را ندارند.”
پرشین بلاگ که میتوان آن را از اولین و شاید بزرگترین سرویس رایگان وبلاگنویسی در ایران دانست، همچنین ابراز امیدواری کرد “این اشکال که مانع دسترسی میلیونها کاربر و مخاطب در داخل کشور به نظرات وبلاگ های پرشین بلاگ و بی اعتمادی به سرویس دهنده های داخلی و مهاجرت به سرویس دهندگان خارجی می شود، به زودی برطرف شود.”
تاخیر در درمان حسین رونقی،زندانی سیاسی،به قیمت جانش تمام می شود
وضعیت جسمی حسین رونقی ملکی( بابک خرمدین )به دلیل ابتلا به سرطان کلیه، در بند ۳۵۰ زندان اوین بسیار نامناسب گزارش می شود .
به گزارش کلمه، این وبلاگ نویس با وجود ابتلا به این بیماری حاد همچنان در زندان اوین به سر می برد و مسوولان از دادن مرخصی پزشکی به او خودداری می کنند .این درحالی است که پزشکان هفته گذشته پس از معاینه وی گفته اند که وی همین حالا و بدون تلف کردن وقت باید مورد جراحی قرار بگیرد، چرا که وضعیت وی بسیار اورژانسی و حاد است و هرگونه تعلل در جراحی و درمانش می تواند به قیمت جانش تمام شود.مسوولان زندان و بازجویان وزارت اطلاعات با بی اعتنایی کامل نسبت به هشدار پزشکان برخورد کرده اند.
حسین رونقی ملکی ۲۲ آذر ماه سال گذشته به همراه برادرش که هیچگونه فعالیت سیاسی و یا حقوقبشری نداشته بازداشت شد..برادرش یک ماه پس از بازداشت آزاد شد. اما وی با تدوام بازداشت و برگزاری دادگاهش در شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب به ۱۵ سال حبس تعزیری محکوم شد .
اکنون مدتهاست که مشخص شده که زندانی سیاسی حتی باداشتن بیماریهای صعب لاعلاج و مرگ عزیزان هم مرخصی ندارد و مسوولان زندان و دادستانی تهران به زندانیان بیمار با وضعیت جسمی بسیار نامناسب نیز مرخصی نمی دهند و آنها را همچنان در زندان نگه می دارند .
حسین رونقی در آذر ماه سال ۸۸ بازداشت و به مدت یک سال از حبسش را در سلولهای انفرادی زندان اوین به سر میبرد. وی در مهر ماه سال جاری به ۱۵ سال زندان محکوم و این حکم توسط دادگاه تجدید نظر تاییدشد
زندانیان بند ۳۵۰ اوین همچنان محروم از تلفن، مرخصی و ملاقات حضوری
کلمه _گروه اجتماعی :زندانیان سیاسی بند ۳۵۰ زندان اوین بدون استفاده از حق ملاقات حضوری، حق استفاده از مرخصی و ارتباط تلفنی با خانواده هایشان دوران حبس را می گذرانند .قوانینی خود ساخته که توسط دستگاه قضایی ایران اعمال می شود و گذراندن دوران حبس را برای زندانیان عقیدتی و خانواده هایشان بسیار دشوار می کند .
به گزارش خبرنگار کلمه، این موضوع همچنین بار سنگینی را به لحاظ روحی برای زندانیان و خانواده هایشان به وجود آورده است چرا که این زندانیان مجبورند تنها هفته ای یک بار در روزهای دوشنبه و از پشت کابین هایی با شیشه های قطور و مات با خانواده شان ملاقات کنند .
این موضوع برای زندانیانی که فرزند خردسال دارند بسیار دشوارتر است . روانشناسان و مشاوران به این خانواده ها توصیه کرده اندکه فرزندان شان را به این نوع ملاقات نبرند چراکه ملاقاتهای کابینی ضربه روحی شدید تری را به کودک وارد می کند،به همین خاطر گاه زندانی برای ماه ها از ملاقات با فرزندش محروم است و در صورت انجام ملاقات کابینی نیز فشار روحی سنگینی به دو طرف وارد می شود چرا که هر گز یک کودک دو یا سه ساله نمی تواند از پشت تلفن و با کابینی از جنس آهن و شیشه با پدرش ملاقات مطلوبی انجام دهد .
هرچند محدودیت ملاقات حضوری کم کم به سایر بندهای زندان اوین مانند بند ۲۰۹ ، بند نسوان و حتی بند زندانیان سیاسی زندان رجایی شهر هم راه یافته است. اما زندانیان بند ۳۵۰ ماه هاست که از این ملاقات محروم هستند و تماس های تلفنی شان هم مدتهای طولانی است که قطع شده است .
اکنون نسرین ستوده با وجود داشتن فرزندی ۳ ساله ماه هاست که در بند ۲۰۹ بدون ملاقات با فرزندانش نگهداری می شود و یا بهاره هدایت، فعال دانشجویی ماه هاست که از ملاقات حضوری و اکنون ملاقات کابینی با همسرش محروم شده است . این دو زن زندانی سیاسی که یکی در بند ۲۰۹ و دیگر ی در بند نسوان به سر می برند به ترتیب به یازده و نه سال و نیم حبس تعزیری محکوم شده اند .
اما در بند ۳۵۰ زندان اوین که یش از ۱۵۰ نفر از بازداشت شدگان حوادث پس از انتخابات در آن نگهداری می شوند، این محدودیتها با شدت بیشتری و از مدتها قبل اعمال شده است .این بند با دارا بودن بیشترین زندانیان حوادث پس از انتخابات اکنون به عنوان اصلی ترین بند نگهداری زندانیان جنبش سبز شناخته می شود.
اما در بند ۳۵۰ زندان اوین که یش از ۱۵۰ نفر از بازداشت شدگان حوادث پس از انتخابات در آن نگهداری می شوند، این محدودیتها با شدت بیشتری و از مدتها قبل اعمال شده است .این بند با دارا بودن بیشترین زندانیان حوادث پس از انتخابات اکنون به عنوان اصلی ترین بند نگهداری زندانیان جنبش سبز شناخته می شود.
بند ۳۵۰ زندان اوین، یک چهارضلعی مربع شکل است که نسبت به سایر بندهای اوین در سطحی پاینن تر قرار دارد. سه ضلع از این چهار ضلع ساختمانی دو طبقه است و اضلاع آن، حیاط مرکزی این بند را احاطه کرده است. در حیاط مرکزی دو -سه وسیله ورزشی با چند نیمکت گذاشته شده است . اما ساختمان پیرامونی در هر طبقه راهرویی به عرض یک و نیم متردارد که اتاق ها را به هم وصل می کند.
در هر اتاق سی و شش متر مربعی این بند بین ۲۰ تا ۳۰ نفر و گاه حتی بیشتر زندانی اند . هر اتاق تقریبا ۶متر در ۶ متر است. سه ضلع هر اتاق توسط تخت های سه طبقه اشغال شده که ۲۴ نفر بر روی آنها می خوابند. معمولا زندانی های قدیمی روی تخت و بقیه نیز وسط اتاق ها می خوابند.به این افراد در زندان کف خواب لقب داده اند .
در هر اتاق سی و شش متر مربعی این بند بین ۲۰ تا ۳۰ نفر و گاه حتی بیشتر زندانی اند . هر اتاق تقریبا ۶متر در ۶ متر است. سه ضلع هر اتاق توسط تخت های سه طبقه اشغال شده که ۲۴ نفر بر روی آنها می خوابند. معمولا زندانی های قدیمی روی تخت و بقیه نیز وسط اتاق ها می خوابند.به این افراد در زندان کف خواب لقب داده اند .
محرومیت از ملاقات حضوری و استفاده از حق مرخصی از محدودیتهایی مهمی است که که برای این زندانیان اعمال شده است. زندانیان عادی بدون کوچکترین دشواری می توانند خانواده هایشان را ملاقات می کنند و در موعد مقرر نیز به مرخصی بروند.همچنین این زندانیان به راحتی حق تماس تلفنی دارند حق دیگری که از زندانیان سیاسی این بند سلب شده است .
در حالی زندانیان سیاسی زندان اوین از جمله بند ۳۵۰ از حق ملاقات حضوری محرومند که طبق آیین نامه سازمان زندانها هر زندانی می تواند در هر ماه حداقل یک بار با خانواده اش ملاقات حضوری داشته باشد . اما اکنون ماه هاست که زندانیان سیاسی از این حق اولیه خود محروم شده اند .مسوولان زندان و دادستانی تهران دلیل این کار را ممانعت از خارج شدن اطلاعات و اخبار زندانیان سیاسی به بیرون عنوان کرده اند.این درحالی است که خانواده ها پیش از انجام ملاقات حضوری، توسط ماموران زندان مورد بازرسی دقیق قرار می گرفتند.
همچنین دادن مرخصی به زندانیان سیاسی نیازمند نظر بازجویان وزارت اطلاعات است بازجوهایی که فراتر از قاضی و حتی دادستان تهران درباره سرنوشت یک زندانی سیاسی عقیدتی تصمیم می گیرند، در بیشتر موارد با دادن مرخصی به زندانی مخالفت می کنند اکنون زندانیانی در بند ۳۵۰ به سر می بردند که بعد از حوادث انتخابات یک روز هم به مرخصی نیامده اند و زندانیان سیاسی دیگری هم در این بند به سر می برند که سالهاست رنگ مرخصی به خود ندیده اند .
این شرایط وضعیت بسیار دشواری را برای زندانیان سیاسی و خانواده های آنها به همراه داشته است .زندانیانی که بدون مرخصی، بدون استفاده از ملاقات حضوری و تلفن حکم های ناعادلانه شان را می گذرانند. شرایطی که خانواده ها ی زندانیان و زندانیان را بارها به اعتراض واداشته است اما دادستان تهران و دیگر مسوولان قضایی بی توجه به این شکایتها همانگونه که دوست دارند با این زندانیان رفتار می کنند .
رؤسای ۷ دانشگاه تغییر کردند
دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی با اشاره به تصمیمات اخیر این شورا، از تغییر ۷ نفر از روسای دانشگاههای وابسته به وزارت بهداشت و وزارت علوم و تایید انتخاب آنها در شورای عالی انقلاب فرهنگی خبر داد.
این هفت دانشگاه عبارتاند از دانشگاههای علوم پزشکی کردستان، علوم پزشکی رفسنجان، علوم پزشکی شهرکرد، علوم پزشکی کرمان، کردستان، مراغه و محقق اردبیلی.
به گزارش مهر، محمدرضا مخبر دزفولی با اشاره به مصوبات جلسه شورای عالی انقلاب فرهنگی گفت: احکام ریاست اردشیر شیخآزادی برای ریاست دانشگاه علوم پزشکی کردستان، عباس اسماعیلی برای ریاست دانشگاه علوم پزشکی رفسنجان، رضا ایمانی برای ریاست دانشگاه علوم پزشکی شهرکرد و عبدالرضا صباحی برای ریاست دانشگاه علوم پزشکی کرمان مورد تایید شورای عالی انقلاب فرهنگی قرار گرفت.
وی افزود: همچنین شورا احکام جهانشیر امینی برای ریاست دانشگاه کردستان، محمد زادشکویان برای ریاست دانشگاه مراغه و مسود گنجی برای ریاست دانشگاه محقق اردبیلی را مورد تایید قرار داد.
از زمان به قدرت رسیدن محمود احمدینژاد در ایران بسیاری از اساتید دانشگاهها بازنشسته یا اخراج شدهاند. دولت احمدینژاد در پنج سال گذشته تغییرات گستردهای در ادارات و نهادهای دولتی به خصوص دانشگاهها اعمال کرده که این تغییرات با اعتراضاتی نیز رو به رو شده است.
پیشبینی بحرانهای در پیش رو، بر پایه آمار و اطلاعات رسمی
دروغها و بیتدبیریهای دولت در جریان هدفمندسازی یارانهها
کلمه – گروه اقتصادی: داستان هدفمندسازی یارانهها، همانند بقیه سیاستهای دولت احمدی نژاد، از زمان تهیه و تنظیم لایحه تا طی مراحل بررسی و تصویب آن، در مجلس همراه با جوسازی و فشار رسانهای و سیاسی بوده و اکنون اجرای آن نیز با آمارسازیهای دروغ و تبلیغات فریبکارانه از سوی دولت و تهدید و ارعاب از سوی نیروهای امنیتی و نظامی و انتظامی همراه شده است.
واقعیتهایی که در ادامه میخوانید، تماما مستند به آمار و اطلاعات رسمی کشور است و نشان می دهد که مانع اصلی ناکامیهای برنامههای اقتصادی دولت از جمله طرح هدفمندی یارانهها، بیتدبیری، بیصداقتی و بیکفایتی خود دولت است؛ نه آنطور که احمدی نژاد در سفر اخیرش به استان گیلان ادعا کرده بود تلاشهای “برخی بدخواهان ملت ایران عمدتاً در بیرون مرزها و برخی کوتهفکرها در داخل کشور که از اینکه ملت موفق شده است قله بزرگ هدفمند کردن یارانهها را با افتخار فتح کند ناراحت و نگران هستند و سعی میکنند در گوشه و کنار مزاحمت ایجاد کنند… و در جلسات فراموشخانه و در دخمههای خود نشستهاند و به خیال خود به دنبال ایجاد مشکل برای دولت هستند تا دولت نتواند به مردم خدمت برساند.»
الف، دروغگویی دولت
دولت دهم، هدفمند کردن یارانهها را پس از تصویب مجلس، با ۹ ماه تأخیر و به صورت زیر آغاز کرد:
ابتدا مبلغ ۸۱ هزار تومان برای دو ماه برای حدود ۶۰ میلیون نفر به عنوان یارانه انرژی و سپس مبلغ ۸ هزار تومان دیگر بابت یارانه نان به حساب بانکی مردم واریز نمود:
۵،۳۴۰،۰۰۰،۰۰۰،۰۰۰ = ۶۰،۰۰۰،۰۰۰ (لیتر) × ۸۹،۰۰۰ (تومان)
که با این احتساب دولت در مجموع مبلغی حدود ۵۳۴۰ میلیارد تومان به حساب مردم واریز نموده است.
با توجه به اینکه در قانون مصوب مجلس مقرر شده است که «هزینه یارانه نقدی پرداختی به مردم باید از محل درآمدهای حاصل از حذف یارانهها تأمین و پرداخت گردد»، حال سؤال مهم از دولت این است در زمانی که به واسطه عدم اجرای قانون حذف یارانهها دولت هیچ درآمد جدیدی کسب ننموده است مبلغ ۵۳۴۰ میلیارد تومان را از چه محلی برداشت نموده است؟
آقای فرزین سخنگوی کارگروه هدفمند سازی یارانهها در پاسخ به این سؤال گفتهاند: «مبلغ ۳ هزار میلیارد تومان آن از محل فروش بنزین لیتری ۴۰۰ تومان از اول سال تأمین شده است» چون این دولت همواره در جهت توجیه عملکردهای خودسرانه و خلاف قانون خود به مردم دروغ گفته است ما به کمک آمارهای اعلامی دولت به بررسی این ادعا میپردازیم.
براساس اعلام خبرگزاری مهر که «میزان مصرف بنزین ۴۰۰ تومان در مهرماه سال ۸۹ حدود ۸ میلیون لیتر در روز بوده است.» در آمد حاصل از فروش بنزین ۴۰۰ تومانی دولت در ۷ ماهه سال ۸۹ به ترتیب زیر برآورد میشود:
میزان مصرف بنزین ۴۰۰ تومانی در ۷ ماهه سال ۸۹ با فرض اینکه از فروردین تا مهر به طور متوسط روزانه ۷ میلیون لیتر بنزین ۴۰۰ تومانی مصرف شده باشد برابر است با:
جمع بنزین مصرفی ۴۰۰ تومانی ۱،۴۷۰،۰۰۰،۰۰۰ (لیتر) = ۷،۰۰۰،۰۰۰ (لیتر) × ۳۰ (روز) × ۷ (ماه)
برای محاسبه اضافه درآمد دولت از محل فروش یک میلیارد و چهارصد و هفتاد میلیون لیتر بنزین ۴۰۰ تومانی جمع مصرف ۷ ماهه را در مبلغ ۳۰۰ تومان (ما به التفاوت بنزین لیتری ۴۰۰ تومان از لیتری ۱۰۰ تومان) ضرب میکنیم:
۴۴۱،۰۰۰،۰۰۰،۰۰۰ (تومان) = ۳۰۰ (تومان) × ۱،۴۷۰،۰۰۰،۰۰۰ (لیتر)
با این احتساب در خوشبینانهترین فرض، جمع اضافه درآمد دولت از فروش بنزین ۴۰۰ تومانی در ۷ ماهه سال ۸۹ مبلغ ۴۴۱ میلیارد تومان برآورد میگردد. در فرض واقعبینانه قطعاً مصرف بنزین ۴۰۰ تومان در ماههای قبل از مهر تا فروردین ۸۹ (با توجه به بالاتر بودن سهمیههای ماهانه بنزین ۱۰۰ تومانی) به مراتب کمتر از مهرماه بوده است و به تبع آن میزان درآمد دولت بسیار کمتر از ۴۴۱ میلیارد تومان از محل فروش بنزین ۴۰۰ تومانی برآورد میشود. به هر حال، اگر اضافه درآمد ۴۴۱ میلیارد تومانی محاسبه شده را از مبلغ ۳ هزار میلیارد تومانی ادعایی دولت کسر کنیم:
میلیارد تومان ۲۵۵۹ = ۴۴۱ – ۳۰۰۰
دولت در این بخش از مبلغ ۳ هزار میلیارد تومان مبلغ ۲۵۵۹ میلیارد تومان آن را (بیش از ۸۵ درصد) دروغ گفته است. حال اگر با این معیار به کل ادعاهای دولت نگاه کنیم، لقب «دولت دروغ» به دولت نهم و دهم کاملاً منصفانه است.
ب، بیتدبیری دولت
در این بخش سعی داریم نشان دهیم که دولت نه تنها دولت دروغ است بلکه دولتی بیتدبیر و بیصلاحیت است و ترفندها و شگردهای عوامفریبانهای که دولت از ابتدای حاکمیتش تاکنون در زمینههای مختلف سیاسی، اقتصادی و اجتماعی به کار بسته است، بنا به فرمایش مولای متقیان حضرت علیبن ابیطالب(ع) نوعی «شیطنت» معاویهای است، نه تدبیر اداره سالم جامعه است.
دولت در اواخر آذرماه سال ۸۹ به مردم اجازه برداشت یارانههای نقدی را از حسابهای بانک داد و ظرف چند روز بسیاری از مردم یارانههای خود را برداشت و مصرف کردند و این رفتار مردم کاملاً طبیعی و عقلایی است؛ زیرا براساس آمار اعلامی مرکز آمار ایران، در سال گذشته (سال ۸۸) و قبل از اجرای قانون هدفمندسازی یارانهها، متوسط هزینههای مردم حدود ۶۰۰ هزار تومان بیش از درآمدهایشان بوده است؛ یعنی جامعه دارای پسانداز منفی بوده است و با کسب اولین درآمد جدید، پسانداز منفی را جبران نموده و آن را خرج میکنند.
در این شرایط و قبل از حذف یارانهها، دولت مبلغ ۵۳۴۰ میلیارد تومان به اقتصاد کشور نقدینگی تزریق کرده است. حال با عنایت به مراتب فوق رفتارهای احتمالی جامعه چه خواهد بود؟
۱) مردم یارانههای نقدی دریافتی را جهت جبران کمبود درآمدها نسبت به هزینههایشان به کار گرفته و به صورت تقاضایی جدید وارد بازار نموده و افزایش تقاضا باعث افزایش نرخ رشد تورم خواهد شد.
۲) براساس یک محاسبه ساده، دولت از تاریخ ۲۸ آذر (روز آغاز حذف یارانههای انرژی و نان) تاکنون حداکثر حدود هزار میلیارد تومان از محل فروش بنزین (روزی ۶۰ میلیون لیتر به قیمت لیتری ۴۰۰ و ۷۰۰ تومان) و گازوئیل (روزی ۹۰ میلیون لیتر به قیمت ۱۵۰ تومان) درآمد جدید (در یک ماه) کسب نموده است:
با این محاسبه، دولت در یک ماهه اول اجرای قانون هدفمندسازی یارانهها حداکثر حدود یکهزار میلیارد تومان نقدینگی از جامعه جمعآوری و مبلغ ۵۳۴۰ هزار میلیارد تومان به جامعه پول تزریق کرده است. این میزان افزایش نقدینگی، قطعاً دارای اثرات تورمی خواهد بود.
۳) براساس ادعای دولت جمع یارانههایی که دولت تاکنون (قبل از اجرای قانون هدفمندسازی یارانهها) در بخشهای انرژی و نان و سایر کالاهای اساسی پرداخت میکرده است، (طبق گفته احمدی نژاد در مصاحبه تلویزیونیاش در آستانه اجرای هدفمندسازی یارانهها) حدود ۱۲۰ هزار میلیارد تومان در سال و یا به عبارت دیگر مبلغ ۱۰ هزار میلیارد تومان در یک ماه بوده است. حال دولت با دریافت حدود هزار میلیارد تومان در یک ماه اول اجرای هدفمندسازی یارانهها از بابت افزایش قیمت بنزین و گازوئیل، باید ۹ هزار میلیارد تومان باقی مانده را از طریق افزایش قیمتهای آب و برق و گاز در قبضهای مردم وصول کند. به این ترتیب فشار تورمی که در زمان پرداخت قبضهای مذکور بر مردم وارد خواهد نمود، ۹ برابر فشار تورمی است که در یک ماهه اخیر وارد شده است و این در شرایطی است که مردم مبلغ یارانههای نقدی دریافت شده را قبلاً هزینه نمودهاند. پس قله اول کوه مرتفع حذف یارانهها در مقطعی توسط دولت فتح خواهد شد که قبضهای برق و آب و گاز به دست مردم برسد و مهلت پرداخت قبوض تمام شود و مجریان این قانون باید بتوانند قلههای مرتفعتری را حداقل در یک سال آینده فتح کند تا حرف از موفقیت آن بزنند. به عبارت دیگر قضاوت در مورد موفقیت یا عدم موفقیت اجرای قانون مذکور در شرایط فعلی بسیار عجولانه و زود است و سرخوش شدن از انجام فضاسازی ها و تبلیغات و دیگر اقدامات و تمهیدات، بیهوده است؛ اقداماتی همچون:
- تهدید و ارعاب سازمانهای امنیتی و نظامی و انتظامی و قضایی و … از ماهها قبل از اجرای قانون.
- ممنوعیت و سانسور مطبوعات و رسانههای جمعی کشور درخصوص تجزیه و تحلیل اثرات و پیامدهای اجرای قانون
- تبلیغات گسترده مسئولین و کارشناسان دولتی در همه شبکههای صدا و سیما پیرامون اجرای قانون
- تبلیغات گسترده ائمه جمعه و جماعات در تریبونهای نمازهای جمعه و مساجد و اعزام مبلغین حوزههای علیمه به شهر و روستاها جهت توجیه مردم نسبت به قانون
- ساختن دشمنان خیالی و فتنهگران فرضی در سخنرانیهای مقامات دولتی، امنیتی و نظامی و انتظامی برای هدفمندسازی یارانهها
- استخدام و بکارگیری حدود ۱،۲۰۰،۰۰۰ بازرس جهت نظارت بر اصناف و مشاغل بخش خصوصی با هدف جلوگیری از افزایش قیمتها
- انجام گفتگو و مصاحبههای عجولانه توسط رئیس جمهور و وزرای اقتصادی و غیراقتصادی دولت مبنی بر موفقیت اجرای قانون
و …
مجموعه موارد فوق، نشان دهنده بیتدبیری و عدم شناخت دولت و مسئولین عالی رتبه کشور از واقعیتهای اجتماعی و اقتصادی کشور است؛ زیرا مردم با توجه به تجربهای که از سرکوب و کشتار بیرحمانه مردم در خیابانها در یک سال و نیم گذشته دارند، برای انجام اعتراضات خود قطعاً شیوههای مؤثرتری را جایگزین تظاهرات خیابانی خواهند نمود. مثلاً اگر مردم به صورت گسترده و همزمان از پرداخت قبوض آب و برق و گاز خودداری کنند، کدام نیروی امنیتی و پلیسی میتواند با این پدیده برخورد کند؟
معصوم (ع) فرموده است: «اگر از دروازهای فقر وارد شود از دروازه دیگر دین خارج خواهد شد.» زمانی که با اجرای قانون هدفمند سازی یارانهها، به واسطه گسترش تورم و بیکاری که از تبعات و عوارض حتمی آن است، اکثریت جامعه متوسط و فقیر گرفتار فلاکت و تنگدستی شوند، دیگر وعظ و توجیه کدام مبلغ دینی در باور و دلهای مردم مؤثر واقع خواهد شد؟ و شورشهای احتمالی مردم که به واسطه گسترش فقر و گرسنگی اتفاق خواهد افتاد، توسط کدام نیروی نظامی و انتظامی کنترل خواهد شد؟
دولتها (حکومتها) برای حفظ بقا و دوام خود معمولاً:
- یا به قدرتهای خارجی متکی و پشت گرم هستند که اینان حکومتهای وابسته به اجانب هستند.
- و یا به اعتماد ملت و مردم جامعه خویش متکی و دلبسته هستند که اینان حکومت مشروع و مقبول مردماند.
اما دولت (حکومت) در کشور ما که ادعا و افتخار می کند که پشتوانه خارجی ندارد و در دنیا تک و تنهاست و مدعی است که تا به حال به پشتوانه ملت و مردم بر این کشور حکومت کرده است، چنانچه به واسطه ادامه سیاستهای غلط، پشتیبانی و حمایت اکثریت جامعه خود را از دست بدهد (اگر تاکنون از دست نداده باشد) چه سرنوشتی خواهد داشت؟ آیا جایی از تاریخ دیده ایم که توسل به نیروهای سرکوبگر امنیتی، نظامی و انتظامی، برای درازمدت مشکل حکومت های ناکارآمد را حل کرده باشد؟
کاش اگر مسئولان حکومتی به فکر نیستند، مراجع و علمای دینی، نمایندگان مردم، انسانهای آزاده کشور، نیروهای متدین نظامی و انتظامی و … در این شرایط خطیر به وجدان خویش رجوع کنند و برای رضای خدا، اعتلای دین او، عاقبتاندیشی خویش و خیرخواهی کشور و ملت مظلوم و رنج کشیده ایران، دست از حمایت از کسانی که در مصادر دولتی و غیردولتی از طریق بیتدبیری، دروغ، فریب و تطمیع کمر به نابودی کشور، دین و مردم بستهاند، بردارند و تا دیر نشده و فرصت جبران وجود دارد، امور کشور را از طریق انتخاب و انتصاب افراد صالح و کاردان بر مصادر امور اصلاح و در مسیر صحیح قرار دهند.
والسلام علی من التبع الهدی
واقعا از این روشنگری هاش شما متشکریم دوستان سبز!
علاوه بر این اتفاقات عجیبی هم در سطح شهر هست که با کمی توجه متوجه می شیم.
مثلا قطع برق چراغ های روشنایی معابر در برخی ساعات شب و این کار بصورت رندوم در محل های مختلف انجام میشه که در شهر های کوچک به وضوح به چشم میاد و لابد در آینده اعلام میشود که کاهش مصرف برق داشتیم.
واقعا که شورش رو در آوردند.این کوچکترین بی احترامی به شعور مردم هستش. ما بقی که به قدری بزرگ است که …
روز خشم ایران در راه است ….
یا حسین…
میر حسین …
علاوه بر این اتفاقات عجیبی هم در سطح شهر هست که با کمی توجه متوجه می شیم.
مثلا قطع برق چراغ های روشنایی معابر در برخی ساعات شب و این کار بصورت رندوم در محل های مختلف انجام میشه که در شهر های کوچک به وضوح به چشم میاد و لابد در آینده اعلام میشود که کاهش مصرف برق داشتیم.
واقعا که شورش رو در آوردند.این کوچکترین بی احترامی به شعور مردم هستش. ما بقی که به قدری بزرگ است که …
روز خشم ایران در راه است ….
یا حسین…
میر حسین …
چگونه همت جوانان در فضای متفاوت مصر، زمینهساز تغییر سیاسی شد
جوانان مصر و جوانان جنبش سبز
کلمه – محمدعلی کدیور: بعد از تونس نوبت کیست؟ این سوالی است که در روزهای بین چهارده و بیست و پنج ژانویه بسیاری از خود می پرسیدند و جواب مشخصی هم برای آن وجود نداشت. عده ای از جوانان مصری اما بر آن بودند که این پرسش را در عمل پاسخ گویند. دو هفته از سرنگونی زین العابدین بن علی نگذشته بود که جوانان مصری بعد از چند تجمع کوچک و پراکنده فراخوان بزرگی برای اعتراض در روز پلیس دادند. روز بیست و پنج ژانویه قاهره جمعیتی را به خود دید که در سی سال گذشته ندیده بود.
مصر و تونس علی رغم برخی شباهتها، تفاوت های بسیاری هم با هم دارند. رژیم دیکتاتوری حاکم بر مصر ترکیبی از یک دیکتاتوری شخصی، نظامی، وتک حزبی است، در حالی که رژیم دیکتاتوری تونس فاقد عنصر نظامی بود. از نظر وضعیت مخالفان سیاسی، هیچ گروه مخالف سیاسی درون تونس باقی نمانده بود، در حالی که در مصر برخی گروه های مخالف سیاسی مانند اخوان المسلمین و حزب وفد به صورت بسیار محدود در مصر حضور داشتند و بعضا قادر می شدند صندلی های محدود و معدودی را در پارلمان از آن خود کنند. از سوی دیگر، درآمد سرانه ی تونس حدودا دو برابر مصر است. درصد افراد زیر خط فقر در مصر بیشتر است. سطح سواد در تونس بالاتر است. و بالاخره، جامعهی مصر نسبت به تونس جامعه ای به مراتب مذهبی تر و محافظه کارتر است.
این تفاوت های کلان، اما، باعث آن نشد که آن دسته از جوانانی مصری که سودای تغییر داشتند دست از عمل بکشند. تغییر رژیم خودکامه در تونس چیزی را در ذهن آنها تغییر داده بود. آنها این بار فکر می کردند که این شدنی است. رژیم مبارک که تا آن روز مستحکم و تزلزل ناپذیر می نمود بعد از سرنگونی بن علی دیگر آن دژ مستحکم نمی نمود. جوانان مصری منتظر رهبران سیاسی هم نماندند. آنها هم می توانستند بنای شکوه و گلایه از رهبران وفد و اخوان المسلمین و حزب وسط بگذارند، همه ی کاسه کوزه ها را سر آنها بشکنند، و گناه عقب ماندن مصر از تونس را گردن رهبران سیاسی مخالفان بیفکنند. آنها اما راه دیگری برگزیدند. خودشان دست به کار شدند و کارزار سیاسی را آغاز کردند. دو سه روز بعد کاری در قاهره و اسکندریه وسوئز کردند کارستان. اینک این رهبران اخوان المسلمین و محمد البرادعی بودند که به جوانان مصری پیوستند. جوانان مصری بدون آن که بنای نق و گلایه بگذارند با عملشان هم پایه های رژیم مبارک را به لرزه درآوردند هم رهبران مخالفان را همراه شان کردند و هم معادلهی سیاسی را چنان دگرگون کردند که رهبران اخوان المسلمین با محمد البرادعی هم پیمان شوند و ائتلافی نیرومند برای پیشبرد خواسته های مخالفان تشکیل دهند.
این همان کاری بود که جوانان جنبش سبز هم چند ماه مانده به انتخابات خرداد کردند. زمانی که آنها به فکر انتخابات افتادند خیلی ها هنوز ناامید وبی انگیزه بودند. آن ها اما از پای ننشستند. اول رفتند سراغ سید محمد خاتمی و بعد هم که میرحسین موسوی جای خاتمی را گرفتند پایه و ستون اصلی ستادهای موسوی شدند. تنور انتخابات را چنان گرم کردند که وقتی دولت چاره ای جز تقلب در انتخابات ندید، مردم خودشان به خیابان ها آمدند و بنای تظاهرات و اعتراض گذاشتند. واقعیت آن است که در ایران هم رهبران جنبش نه مردم را به خیابان آوردند و نه آنها را از خیابان بازگرداندند.
البته مقتضیات وضعیت سیاسی نظام پسا انقلابی در ایران به مراتب با وضعیت خودکامگان جهان عرب متفاوت است، و عمل سیاسی در ایران بی شک باید با در نظر گرفتن این ملاحظات باشد. با این همه، تفاوتهای کلان بین ایران و همتایان عرب اش به معنای بی عملی هم نیست. وظیفهی اصلی فعالان جنبش سبز در ایران در درجهی اول آن است که شور دوباره درون جنبش بدمند و در درجهی دوم فعالیت های سیاسی متناسب با وضعیت خاص ایران تعریف کنند.
تظاهرات روز خشم در صنعا، پایتخت یمن
دهها هزار نفر از مردم یمن امروز با حضور در خیابانهای شهر صنعاء علیه علی عبدالله صالح رئیس جمهوری این کشور تظاهرات کردند.
به گزارش خبرگزاری فرانسه، گروههای سیاسی مخالف در یمن از مردم برای شرکت در تظاهرات امروز که آن را “روز خشم ” نامیده اند، دعوت کردند و تظاهراتکنندگان با تجمع در نزدیک دانشگاه صنعاء در غرب این شهر، علیه عبدالله صالح شعار می دهند وخواهان تغییر نظام هستند.
معترضان از اوایل صبح با حرکت در خیابانها با استفاده از بلندگو تغییر محل تظاهرات را اعلام کرده و کنترل میدان التحریر توسط افراد حزب حاکم و عناصر مسلح آنان را دلیل این تغییر دانستند.
در این میان، گروهی که خود را هواداران نظام عبدالله صالح معرفی می کنند، در میدان تحریر شهر صنعاء اقدام به برگزاری تظاهراتی محدود کردهاند.
پایتخت یمن از صبح امروز شاهد استقرار تعداد زیادی از نیروهای امنیتی و برپاشدن چادرهایی از حزبحاکم در حمایت از دولت “علی عبدالله صالح ” بوده است.
دولت یمن در یک اقدام پیشگیرانه تلاش کرد تا مانع سرایت انقلاب مصر به این کشور و تکرار انتفاضه تونس شود. به همین دلیل ایستهای بازرسی متعددی در اطراف میدان “التحریر ” صنعاء ایجاد کرده و نیروهای حزبحاکم نیز در این میدان حاضر هستند تا مانع برپایی تظاهراتی که احزاب معارض یمن برای آن زمینهسازی کردهاند، شوند.
بر اساس گزارشهای موجود تعدادی از رهبران حزب حاکم در میدان تحریر با اسلحه حضور دارند و انتظار میروند که درگیری خونینی میان آنها و تظاهراتکنندگان علیه رژیم صنعاء روی دهد.
سرکوب در مصر به شیوهی ایران 88
امروز در قاهره، سیام خرداد بود
کلمه – گروه سیاسی: امروز برای مخالفان دیکتاتوری در مصر، روز متفاوتی بود. آنها پس از نزدیک به یک هفته حضور در خیابانها که دیروز با حضور چند میلیونی در قاهره و دیگر شهرها به اوج خود رسید، امروز با شدیدترین سرکوب مهندسیشده از سوی حکومت روبهرو شد؛ سرکوبی که صورت ظاهری آن، درگیری بین دو گروه مردمی بود، اما واقعیت آن چیزی جز رویارویی نیروهای لباسشخصی حکومتی با معترضان نبود.
به گزارش کلمه، رخدادهای امروز مصر اگر برای مصریان تجربه بود، برای ناظران ایرانی ماجرا، یک خاطره بود. آنها چیزی شبیه این وضعیت را در سیام خرداد ۸۸ تجربه کرده بودند؛ چنانکه شکل و شمایل سرکوب در مصر نیز تقریبا کپی برابر اصلی از مدل ایرانی بود: حضور لباسشخصیها در سرکوب و “مردم” نامیدن آنها، “اغتشاشگر” توصیف کردن معترضان و متهم کردن آنها به برهم زدن امنیت، اخبار و گزارشهای یکسویه و دروغ تلویزیون دولتی مصر، تحریک اقشار فقیر و کمدرآمد علیه مخالفان و توزیع پول و غذا بین آنها برای تحریکشان به درگیری با تجمعکنندگان مخالف حکومت، حمله به تظاهرکنندگان با چاقو و چماق، برخوردهای خشن با خبرنگاران و چندین وجه تشابه دیگر که تصویر امروز مصر را چیزی شبیه ایران سال گذشته ترسیم میکرد.
امروز در میدان تحریر قاهره، از کودکانی که دیروز در جمع پرشور و شاد صدها هزار معترض حضور داشتند خبری نبود. حتی از جمعیت زنانی که دیروز حضور گستردهای در جمع معترضان داشتند هم کاسته شده بود. درست به مانند تفاوتی که حال و هوای راهپیماییهای هفته اول پس از انتخابات ریاست جمهوری ایران با راهپیمایی سی خرداد داشت، در مصر هم از دیروز تا امروز، فضای تظاهرات زیر و رو شد و راه دراز تغییر از اعتراض مدنی تا درگیری خشونتآمیز، یک شبه طی شد؛ همه چیز هم از نطق تلویزیونی حسنی مبارک شروع شد.
دیروز رئیس جمهور مصر نطق تلویزیونی داشت. او ظاهرا با گفتن اینکه بعد از پایان دوره ریاستجمهوریاش دیگر نامزد این سمت نخواهد شد، سعی داشت مخالفان را راضی یا دستکم دودسته کند. اما در واقع با متهم کردن مخالفانش به اغتشاش، ایجاد ناامنی و غارت اموال مردم، و نیز با تهدید آشکار به اینکه در صورت ادامهی حضور معترضان در خیابان، کشور به سمت جنگ داخلی خواهد رفت، زمینه را برای اتفاقات امروز فراهم کرد.
از موتورسواران ایرانی تا شترسواران مصری؛ سرکوب به شیوهی ایران ۸۸
منابع خبری گزارش دادند که حزب حاکم، شب گذشته جلسه داشت و تصمیم گرفت هواداران مبارک را به خیابانها بیاورد. نتیجه این شد که امروز دولت برخی افراد را که در چند روز اخیر به خاطر ناامنیها کسب و کار خود را از دست داده بودند، در هواداری از خود به خیابانها آورد.
اما تجمع این گروه، با حضور هزاران پلیس لباس شخصی که آشکارا سازماندهی شده بودند، ابتدا سر و سامان یافت و ساعتی بعد به سمت میدان تحریر حرکت کرد. ممانعت موقت ارتش از حضور این گروه هم به نتیجه نرسید، چرا آنها با چوب و چماق و سنگ، به قصد درگیری با “اردوکشی خیابانی اغتشاشگران” آمده بودند و در نهایت هم به میدان تحریر که محل تجمع مخالفان حکومت بود، راه پیدا کردند.
تنها تفاوت این لباسشخصیهای سرکوبگر تظاهرات معترضان در قاهره با لباسشخصیهای سرکوبگر تظاهرات ۳۰ خرداد تهران، در این بود که در ایران، لباسشخصیهای پلیس و بسیجی به میان معترضان میتاختند و آنها را متفرق میکردند؛ اما در مصر، این وظیفه ملی و میهنی بر عهده شترسواران بود!
هواداران مبارک تلاش میکردند مخالفان را از این میدان بیرون کنند. آنها معترضان را خائن مینامیدند و به خبرنگاران حاضر در میدان نیز حمله میکردند. در پلاکاردهای بزرگی که این گروه حمل میکردند، آمده بود:
ما فدای مبارک.
خون ما فدای مبارک.
“هر که را خدا منصوب کرده، نمی توان با زور برکنار کرد.”
تلویزیون الجزیره کجاست، ملت مصر اینجاست.
ما فدای مبارک.
خون ما فدای مبارک.
“هر که را خدا منصوب کرده، نمی توان با زور برکنار کرد.”
تلویزیون الجزیره کجاست، ملت مصر اینجاست.
وزارت کشور مصر، امروز حضور هرگونه نیروی لباس شخصی وابسته به پلیس در خیابانها را انکار کرد. اما گزارشهایی که از وجود منظم سلاح سرد در دست آنها، مهارتشان در درگیری خیابانی و نیز در اختیار داشتن گاز اشکآور، کوکتل مولوتف و بمبهای بنزینی منتشر شده، نشان میدهد که ادعای دولت مصر دروغی بیش نیست.
الجزیره هم گزارش داد که در جیب برخی از حامیان دولت و مهاجمان که به دست مخالفان افتادهاند، کارت شناسایی پلیس و نیروهای امنیتی پیدا شده است.
در همین حال وبسایت اخوانالمسلمین گزارش داده که نهادهای وابسته به دولت مصر، امروز بین حامیان لباسشخصی دولت که میگویند به خیابانها آمدهاند تا “از کرامت و امنیت مصر دفاع کنند”، ساندویچ و پول توزیع کردهاند.
سها النقاش، مجری سرشناس و باسابقه تلویزیون دولتی مصر نیز که پس از ۲۰ سال کارش را ترک کرده و به معترضان پیوسته، فاش کرده که مسئولان آنها را به انتشار اخبار دروغ درباره تظاهرات مردمی مجبور میکردند. او میگوید: “آنها ما را مجبور میکنند که اخبار دروغ به مردم بگوییم. مثلا در دو روز اول تظاهرات مردم به ما دستور دادند بگوییم که تعداد کمی از مردم در میدان تحریر جمع شدهاند، در صورتی که هزاران نفر از مردم درحال تظاهرات بودند!”
به گفته تحلیلگران، دولت مصر در این روزها سعى کرده تا با انتشار اخبار دروغ، بهرهگیرى از احساسات ملى و مذهبى مردم، ترساندن آنها از بىنظمى و آشوب، و به خصوص استفاده از سیاست چماق – هویج به کنترل و مهار اعتراضات بپردازد: از سویی نیروهاى نظامى و امنیتى به سرکوب مقطعى و هدفمند بپردازند و از سوی دیگر مبارک وعده انجام اصلاحات سیاسى و اقتصادى بدهد.
سرکوب خشونتآمیز خبرنگاران رسانهها
اما هواداران دولت، امروز علاوه بر مردم مخالف حسنی مبارک، با خبرنگاران مصری و خارجی نیز رفتارهای خشنی به خرج دادند. خبرنگار بیبیسی گزارش داد که حدود ۱۵ نفر را در حال کتک زدن یک خبرنگار زن مصری دیده است.
اندرسون کوپر، مجری معروف سی ان ان، هم از حمله طرفداران مبارک به تیم خبرنگاریاش خبر داد و گفت که به او، تهیهکننده برنامهاش و فیلمبردار همراهش حمله کردند و آنها را با مشت زدند و دوربینشان را میکشیدند. او میگوید: ما سعی کردیم که آرام برگردیم، ولی آنها دنبال ما میآمدند و ما را میزدند.
روزنامه سوئدی آفتونبلادت نیز خبر داد که دو گزارشگر این روزنامه در محلهای فقیر در قاهره مورد حمله قرار گرفتهاند و سپس توسط سربازان دستگیر و چند ساعت در بازداشت بودهاند. یکی از این دو خبرنگار گفت که به صورت آنها تف میانداختند و آنها را به جاسوسی برای موساد متهم میکردند.
وزیر خارجه بلژیک هم از بازداشت سرژ دومون، خبرنگار روزنامه بلژیکی، خبر داد و از مقامهای مصری خواست این خبرنگار را که گفته است کتک خورده و سپس بازداشت شده، آزاد کنند.
الجزیره هم از برخوردهای به شدت خشن با خبرنگاران خود خبر داده است.
نیکولاس کریستف، گزارشگر نیویورک تایمز در قاهره نیز در تویتر نوشت: “اوباش طرفدار مبارک، نسبت به روزنامهنگاران خصومت نشان میدهند.”
افشاگری رسانههای حامی احمدی نژاد علیه لباسشخصیهای حامی مبارک
امروز رسانههای حامی دولت احمدی نژاد در ایران، خبرهای خواندنی و جالبی از تحولات امروز مصر منتشر میکردند. این رسانهها که در روزهای گذشته از انتشار هرگونه خبری که مشابهتهای سرکوبهای اخیر مصر با سرکوبهای سال گذشته در ایران را نشان دهد، پرهیز داشتند؛ امروز دیگر نتوانستند از بازتاب دادن اخبار مربوط به حضور لباسشخصیها، سرکوب رسانهها و تطمیع برخی هواداران از سوی دولت خودداری کنند.
شبکه خبری العالم وابسته به صداوسیما که خبرنگارانش از دست نیروهای لباس شخصی حامی دولت مصر کتک خورده بودند، امروز بدون اشاره به فضای رسانهای ایران در ۲۰ ماه گذشته، به شدت از اینکه اطلاعرسانی شفاف آنها مورد خدشه قرار گرفته، انتقاد کرد!
این شبکه، افراد حامی حسنی مبارک را “مزدور” و “آشوبگر” نامید و ادعا کرد که آنها “برای حمله به تظاهرکنندگان پول گرفتهاند و در میان آنها افسران اطلاعاتی و سربازان نظامی حضور دارند.”
خبرنگار شبکه برونمرزی صداوسیما همچنین از قول یک سیاستمدار مصری حاضر در میدان تحریر، گفت: “مزدوران دستگیر شده اعتراف کردهاند برای بر هم زدن تظاهرات مردمی پول دریافت کردهاند.”
خبرگزاری فارس هم گزارش داد که حامیان مبارک، که “مسلح به سلاح سرد از جمله چاقو، ساطور، چوب و چماق بودند”، به “خیل عظیم مردم” حمله کردند!
این خبرگزاری حامی دولت ایران، همچنین حامیان دولت مصر را “گروه اندک” نامید و آنها را متهم کرد که سعی کردند “سوار بر اسب و شتر به میدان تحریر نزدیک شوند. اما مردم به مقابله با آنها پرداخته و تعدادی از آنها را از اسب و شتر به زیر کشیدند.”
خبرگزاری دولتی ایرنا هم گزارش داد: “شمار زیادی از اراذل و اوباش توسط سازمان امنیت این کشور برای مقابله با اعتراضات مردمی سازماندهی شدهاند.”
ایرنا همچنین نوشت: “افرادی که خود را طرفدار مبارک میخوانند، با سلاحهای سرد، سنگ و چوب به جان معترضین بیدفاع افتادهاند”!
خبرگزاری رسمی دولت همچنین به نقل از سخنگوی وزارت امور خارجه نوشت که نباید معترضان مصری را اغتشاشگر خواند و به کاربردن واژه اغتشاش برای این حرکت مردمی درست نیست!
ایرنا همچنین گزارش داد: “تلویزیون دولتی مصر با پخش تصاویری از افرادی که خود را طرفدار مبارک میخوانند، در صدد توجیه حملات آنها به معترضین است.”
همین یک جمله در خبر ایرنا کافی است تا خوانندگان را به یاد رفتار معکوس رسانههای وابسته به دولت ایران با اعتراضات سال گذشته در ایران بیندازد. آیا امروز مصر، شبیه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸ در ایران نبود؟
هفت عامل خشونت مردان/ مایکل کافمن
ترجمه از علی عبدی
رادیو زمانه
برای یک لحظه نگاهام را از شرکتکنندگان در کارگاه آموزشی جدا کردم و از میان پنجره اتاق کوچکمان به رشتهکوههای هیمالیا در شمال کاتماندو خیره شدم. من آنجا مسئولیت تسهیلگری یک کارگاه آموزشی را برعهده داشتم که در پی فعالیتهای مثالزدنی یونیسف و یونیفم برگزار شده بود. این دو سازمان، یک سال پیش از آن، زنان و مردانی را از جنوب آسیا گردهم آورده بودند تا مسأله خشونت علیه زنان و دختران را به بحث بگذارند و از همه مهمتر برای پیدا کردن راه حل مبارزه با خشونت با یکدیگر همکاری کنند.
وقتی که دوباره به زنان و مردان شرکت کننده در کارگاه نگاه کردم، با تصویر آشنایی مواجه شدم: زنان برای مبارزه با موج خشونت علیه زنان و دختران خطرات بزرگی را تجربه میکردند که گاه به قیمت از دست دادن جانشان تمام میشد. مردان نیز کمکم داشتند صداهای ضدمردسالارانه درون خود را پیدا میکردند و به دنبال راههایی برای همکاری با زنان بودند. آنچه که من را به طرز خوشآیندی غافلگیر کرد واکنش مثبت شرکتکنندگان در کارگاه به ایدههایی بود که درباره خشونت مردان ارائه دادم: تا آن زمان یقین نداشتم که آیا این ایدهها به طور عمده تنها درباره واقعیتهای زندگی در آمریکای شمالی و جنوبی و اروپاست یا با جمعیت بزرگتری همنوایی دارد.
آنچه که در پی میآید شالوده تحلیل من درباره عوامل خشونت مردان است:
۱- قدرت مردسالاری Patriarchal Power: The First “P"
رفتارهای فردی خشونتآمیز مردان در چارچوبی که من آن را «سه گانه خشونت مردان» نامیدهام رخ میدهد: خشونت مردان علیه زنان در خلأ اتفاق نمیافتد بلکه با خشونت مردان علیه مردان دیگر و نیز با درونیسازی خشونت – یعنی خشونت یک مرد علیه خودش – در ارتباط است.
در حقیقت، جوامع مردسالار تنها بر رابطه سلسله مراتبی میان مردان و زنان بنا نشدهاند بلکه سلطه بعضی از مردان بر مردان دیگر نیز از پایههای جامعه مردسالار است. خشونت یا تهدید به خشونت یکی از ساز و کارهایی است که مردان از دوران کودکی برای برقرار کردن نظام سلسله مراتبی از آن بهره میبرند. در نتیجه مردان خشونت را «درونی» میکنند – و یا شاید انتظارات جامعه مردسالار باعث تقویت آن دسته از غرایز بیولوژیکی مردان میشود که اگر امکان تقویت پیدا نکنند، خفته و بیخطر هستند. از این رو پسران و مردان نه تنها استفاده گزینشی از خشونت را فرامیگیرند بلکه، همانطور که در ادامه مقاله خواهیم دید، مسیر بخشی از احساسات خود را به سمت خشم هدایت میکنند که گاهی اوقات به شکل خشونت علیه خود بروز پیدا میکند؛ مانند مصرف مواد مخدر یا رفتارهای خود مخرب.
سه گانه خشونت مردان [علیه زنان، علیه مردان، علیه خود] که هر شکل آن به آفرینش دو شکل دیگر کمک میکند، در محیط پرورشدهنده خشونت رخ میدهد: یعنی در بستری از نظم و خواستههای جوامع مردسالار یا جوامعی که توسط مردان اداره میشود.
نهادینه شدن خشونت در ایدئولوژیها و ساختارهای اجتماعی دوران ما اعمال خشونت را تسهیل کرده و آن را به عنوان طبیعت و استاندارد واقعی روابط انسانی جلوه داده است. به زبان سادهتر، گروههای مختلف انسانی شکلهای متفاوتی از ساختارهای اجتماعی و ایدئولوژیهای قائم به ذاتی را خلق کردهاند تا این واقعیتهای برساختهشده [مثل طبیعی انگاشتهشدن اعمال خشونت در روابط بین انسانها] را توضیح دهند، معنا ببخشند، توجیه کنند و جاودانه سازند.
خشونت همچنین به یک دلیل سادهتر نیز تبدیل به بخشی از این ایدئولوژیها و ساختارها شده است و آن به ارمغان آوردن منافع هنگفت برای گروههای خاص است: خشونت (یا دستکم تهدید به خشونت) به اعطای دستهی از حقوق ویژه و شکلهای مختلف قدرت به مردها (به عنوان یک گروه) پیش از هر گروه اجتماعی دیگر یاری رسانده است. اگر به راستی شکلهای آغازین قدرت و نظام سلسلهمراتبی اجتماعی بر جنسیت [sex] استوار بوده باشد، در نتیجه از سالهای بسیار دور چارچوبی از شکبهای ساختارمند قدرت و حقوق ویژه شکل گرفته است که دیگران [و نه فقط مردها] نیز به خاطر طبقه اجتماعی، رنگ پوست، سن، دین، گرایش جنسی یا تواناییهای جسمانی خود از آن بهره میبرند.
در چنین بستری، خشونت یا تهدید به خشونت به راهی برای تضمین کسب حقوق ویژه و اعمال قدرت تبدیل میشود. خشونت هم یک نتیجه است [به خاطر نهادینه شدن آن در ایدئولوژی ها و ساختارهای اجتماعی] و هم راهی برای رسیدن به هدف [برای دستیابی به قدرت و امتیاز].
۲- تصور شایستگی بهرهمندی از امتیاز The Sense of Entitlement to Privilege: The Second “P”
ممکن است تجربه فردی مردی که دست به خشونت میزند ناشی از میل او برای حفظ قدرت نباشد. تجربه خودآگاه او اینجا نکته کلیدی نیست. بلکه همانطور که تحلیلهای فمینیستی بارها نشان دادهاند، خشونتورزی اغلب نتیجه منطقی تصور آن مرد مبنی بر شایستگی بهرهمندی از امتیازهای (حقوق ویژه) معین است. اگر مردی همسرش را به خاطر آمادهنکردن به موقع شام کتک میزند، تنها به خاطر آن نیست که از وقوع دوباره این اتفاق جلوگیری کند، بلکه [اعمال خشونت توسط مرد] از تصور آن مرد حکایت دارد که خود را مستحق داشتن پیشخدمت میداند. یا هنگامی که مردی یک زن را حین ملاقات اول آزار جنسی میدهد به خاطر تصور او از حق ویژه بهرهمندی از لذت جسمانی است حتی اگر آن لذت کاملا یکطرفه باشد.
به بیان دیگر، همانطور که بسیاری از زنان نشان دادهاند، نه فقط نابرابریهای قدرت بلکه تصور آگاهانه یا اغلب ناخودآگاه از شایستگی بهرهمندی از امتیاز (حق ویژه) نیز میتواند به خشونت بیانجامد.
۳- مجوز [فرهنگی، قانونی، دینی] The Third “P”: Permission
دلایل پیچیده اجتماعی و روانشناختی خشونت مردان هر چه که باشد، این پدیده بدون اجازه آشکار و یا ضمنی آداب و رسوم اجتماعی، بندها و دستورالعملهای قانونی، و برخی آموزههای دینی ادامه نخواهد یافت. در بسیاری از کشورها، قوانین علیه همسرآزاری و آزار جنسی یا سست هستند یا اصلن وجود ندارند؛ در بسیاری دیگر از کشورها به ندرت اجرا میشوند؛ و در بعضی دیگر مضحکاند، مانند کشورهایی که اتهام تجاوز تنها در صورتی قابل پیگیری است که تعدادی شاهد مرد وجود داشته باشد و نیز کشورهایی که شهادت زن درنظر گرفته نمیشود.
در همین بین، رفتارهای خشونتآمیز و پرخاشگرانه مردان (در این مورد معمولا علیه مردان دیگر) در ورزش، سینما، ادبیات و میدان جنگ تجلیل میشود. اعمال خشونت نه تنها مجوز دارد بلکه جذاب نشان داده شده و تشویق میشود. استفاده از خشونت به عنوان راه حلی کلیدی در حل جدلها و اختلافهای بین افراد، گروههای مختلف مردان، و نیز بعدها بین ملتها، عینا ریشه تاریخی جوامع مردسالار است.
من اغلب زمانی که میشنوم زن یا مردی صدای کتک خوردن زن همسایه یا کودکی را میشنود اما از زنگ زدن به پلیس خودداری میکند یاد مجوز میاُفتم. [خشونت خانگی] یک مسأله «خصوصی» قملداد میشود. آیا میتوانید فردی را تصور کنید که شاهد دستبرد دزدی به یک فروشگاه است اما به خاطر آن که آن را موضوعی شخصی بین دزد و صاحب فروشگاه میداند با پلیس تماس نگیرد؟
۴- تناقض قدرت مردان The Fourth “P”: The Paradox of Men’s Power
بحث من این است که موارد بیان شده به تنهایی نه خشونت گسترده مردان را توضیح میدهد و نه بیانکننده ارتباط بین خشونت علیه زنان با شکلهای متعدد خشونت میان مردان است. [برای درک بهتر خشونت مردان] باید به تناقضهای قدرت مردان یا آنچه که من آن را «تجربههای متناقض مردان از قدرت» نامیدهام بپردازیم.
راههایی که مردان به وسیله آن قدرت اجتماعی و فردیشان را بنیان نهادهاند به شکل متناقضی منشأ ترس، انزوا و رنج زیاد برای خود آنهاست. اگر قدرت به عنوان قابلیتی برای سلطه و کنترل بر دیگران برساخته شده است، و اگر توانایی رفتار به شیوههای «قدرتمندانه» نیازمند [به زبان استعاره] به تن کردن زره و فاصله گرفتن بیمناکانه از دیگران است، و اگر دنیای قدرت و حقوق ویژه، مردان را از دنیای مراقبت و پرورش کودک دور میکند، در نتیجه ما مردانی را پرورش میدهیم که تجربهشان از قدرت، سرشار از مشکلات زمینگیرکننده است.
این ادعا بهویژه زمانی صادق است که توجه کنیم بدست آوردن یا برآورده کردن انتظارات درونی شده مردانگی عملا غیرممکن است. این میتواند مشکل ذاتی مردسالاری هم باشد، اما به نظر میرسد که بهویژه در این دوره زمانی و در فرهنگهایی که مرزهای سفت و سخت جنسیتی برانداخته شدهاند برآورده کردن انتظارات مردانگی غیرممکن باشد. به نظر میرسد که پاسخگویی به ضروریات مردانگی (بر خلاف پاسخگویی به امور مسلم و ساده زیستشناختی مذکر بودن) خواه دستیابی به افتخارات جسمانی مثلا قهرمانی در مسابقات ورزشی یا دستآوردهای اقتصادی مثل مدیریت یک شرکت تجاری باشد و خواه سرکوب بخشی از نیازها و احساسات انسانی، نیازمند هوشیاری و بیداری و تلاش همیشگی و مداوم به ویژه برای مردان جوان است.
آنچه که در پی میآید شالوده تحلیل من درباره عوامل خشونت مردان است:
۱- قدرت مردسالاری Patriarchal Power: The First “P"
رفتارهای فردی خشونتآمیز مردان در چارچوبی که من آن را «سه گانه خشونت مردان» نامیدهام رخ میدهد: خشونت مردان علیه زنان در خلأ اتفاق نمیافتد بلکه با خشونت مردان علیه مردان دیگر و نیز با درونیسازی خشونت – یعنی خشونت یک مرد علیه خودش – در ارتباط است.
در حقیقت، جوامع مردسالار تنها بر رابطه سلسله مراتبی میان مردان و زنان بنا نشدهاند بلکه سلطه بعضی از مردان بر مردان دیگر نیز از پایههای جامعه مردسالار است. خشونت یا تهدید به خشونت یکی از ساز و کارهایی است که مردان از دوران کودکی برای برقرار کردن نظام سلسله مراتبی از آن بهره میبرند. در نتیجه مردان خشونت را «درونی» میکنند – و یا شاید انتظارات جامعه مردسالار باعث تقویت آن دسته از غرایز بیولوژیکی مردان میشود که اگر امکان تقویت پیدا نکنند، خفته و بیخطر هستند. از این رو پسران و مردان نه تنها استفاده گزینشی از خشونت را فرامیگیرند بلکه، همانطور که در ادامه مقاله خواهیم دید، مسیر بخشی از احساسات خود را به سمت خشم هدایت میکنند که گاهی اوقات به شکل خشونت علیه خود بروز پیدا میکند؛ مانند مصرف مواد مخدر یا رفتارهای خود مخرب.
سه گانه خشونت مردان [علیه زنان، علیه مردان، علیه خود] که هر شکل آن به آفرینش دو شکل دیگر کمک میکند، در محیط پرورشدهنده خشونت رخ میدهد: یعنی در بستری از نظم و خواستههای جوامع مردسالار یا جوامعی که توسط مردان اداره میشود.
نهادینه شدن خشونت در ایدئولوژیها و ساختارهای اجتماعی دوران ما اعمال خشونت را تسهیل کرده و آن را به عنوان طبیعت و استاندارد واقعی روابط انسانی جلوه داده است. به زبان سادهتر، گروههای مختلف انسانی شکلهای متفاوتی از ساختارهای اجتماعی و ایدئولوژیهای قائم به ذاتی را خلق کردهاند تا این واقعیتهای برساختهشده [مثل طبیعی انگاشتهشدن اعمال خشونت در روابط بین انسانها] را توضیح دهند، معنا ببخشند، توجیه کنند و جاودانه سازند.
خشونت همچنین به یک دلیل سادهتر نیز تبدیل به بخشی از این ایدئولوژیها و ساختارها شده است و آن به ارمغان آوردن منافع هنگفت برای گروههای خاص است: خشونت (یا دستکم تهدید به خشونت) به اعطای دستهی از حقوق ویژه و شکلهای مختلف قدرت به مردها (به عنوان یک گروه) پیش از هر گروه اجتماعی دیگر یاری رسانده است. اگر به راستی شکلهای آغازین قدرت و نظام سلسلهمراتبی اجتماعی بر جنسیت [sex] استوار بوده باشد، در نتیجه از سالهای بسیار دور چارچوبی از شکبهای ساختارمند قدرت و حقوق ویژه شکل گرفته است که دیگران [و نه فقط مردها] نیز به خاطر طبقه اجتماعی، رنگ پوست، سن، دین، گرایش جنسی یا تواناییهای جسمانی خود از آن بهره میبرند.
در چنین بستری، خشونت یا تهدید به خشونت به راهی برای تضمین کسب حقوق ویژه و اعمال قدرت تبدیل میشود. خشونت هم یک نتیجه است [به خاطر نهادینه شدن آن در ایدئولوژی ها و ساختارهای اجتماعی] و هم راهی برای رسیدن به هدف [برای دستیابی به قدرت و امتیاز].
۲- تصور شایستگی بهرهمندی از امتیاز The Sense of Entitlement to Privilege: The Second “P”
ممکن است تجربه فردی مردی که دست به خشونت میزند ناشی از میل او برای حفظ قدرت نباشد. تجربه خودآگاه او اینجا نکته کلیدی نیست. بلکه همانطور که تحلیلهای فمینیستی بارها نشان دادهاند، خشونتورزی اغلب نتیجه منطقی تصور آن مرد مبنی بر شایستگی بهرهمندی از امتیازهای (حقوق ویژه) معین است. اگر مردی همسرش را به خاطر آمادهنکردن به موقع شام کتک میزند، تنها به خاطر آن نیست که از وقوع دوباره این اتفاق جلوگیری کند، بلکه [اعمال خشونت توسط مرد] از تصور آن مرد حکایت دارد که خود را مستحق داشتن پیشخدمت میداند. یا هنگامی که مردی یک زن را حین ملاقات اول آزار جنسی میدهد به خاطر تصور او از حق ویژه بهرهمندی از لذت جسمانی است حتی اگر آن لذت کاملا یکطرفه باشد.
به بیان دیگر، همانطور که بسیاری از زنان نشان دادهاند، نه فقط نابرابریهای قدرت بلکه تصور آگاهانه یا اغلب ناخودآگاه از شایستگی بهرهمندی از امتیاز (حق ویژه) نیز میتواند به خشونت بیانجامد.
۳- مجوز [فرهنگی، قانونی، دینی] The Third “P”: Permission
دلایل پیچیده اجتماعی و روانشناختی خشونت مردان هر چه که باشد، این پدیده بدون اجازه آشکار و یا ضمنی آداب و رسوم اجتماعی، بندها و دستورالعملهای قانونی، و برخی آموزههای دینی ادامه نخواهد یافت. در بسیاری از کشورها، قوانین علیه همسرآزاری و آزار جنسی یا سست هستند یا اصلن وجود ندارند؛ در بسیاری دیگر از کشورها به ندرت اجرا میشوند؛ و در بعضی دیگر مضحکاند، مانند کشورهایی که اتهام تجاوز تنها در صورتی قابل پیگیری است که تعدادی شاهد مرد وجود داشته باشد و نیز کشورهایی که شهادت زن درنظر گرفته نمیشود.
در همین بین، رفتارهای خشونتآمیز و پرخاشگرانه مردان (در این مورد معمولا علیه مردان دیگر) در ورزش، سینما، ادبیات و میدان جنگ تجلیل میشود. اعمال خشونت نه تنها مجوز دارد بلکه جذاب نشان داده شده و تشویق میشود. استفاده از خشونت به عنوان راه حلی کلیدی در حل جدلها و اختلافهای بین افراد، گروههای مختلف مردان، و نیز بعدها بین ملتها، عینا ریشه تاریخی جوامع مردسالار است.
من اغلب زمانی که میشنوم زن یا مردی صدای کتک خوردن زن همسایه یا کودکی را میشنود اما از زنگ زدن به پلیس خودداری میکند یاد مجوز میاُفتم. [خشونت خانگی] یک مسأله «خصوصی» قملداد میشود. آیا میتوانید فردی را تصور کنید که شاهد دستبرد دزدی به یک فروشگاه است اما به خاطر آن که آن را موضوعی شخصی بین دزد و صاحب فروشگاه میداند با پلیس تماس نگیرد؟
۴- تناقض قدرت مردان The Fourth “P”: The Paradox of Men’s Power
بحث من این است که موارد بیان شده به تنهایی نه خشونت گسترده مردان را توضیح میدهد و نه بیانکننده ارتباط بین خشونت علیه زنان با شکلهای متعدد خشونت میان مردان است. [برای درک بهتر خشونت مردان] باید به تناقضهای قدرت مردان یا آنچه که من آن را «تجربههای متناقض مردان از قدرت» نامیدهام بپردازیم.
راههایی که مردان به وسیله آن قدرت اجتماعی و فردیشان را بنیان نهادهاند به شکل متناقضی منشأ ترس، انزوا و رنج زیاد برای خود آنهاست. اگر قدرت به عنوان قابلیتی برای سلطه و کنترل بر دیگران برساخته شده است، و اگر توانایی رفتار به شیوههای «قدرتمندانه» نیازمند [به زبان استعاره] به تن کردن زره و فاصله گرفتن بیمناکانه از دیگران است، و اگر دنیای قدرت و حقوق ویژه، مردان را از دنیای مراقبت و پرورش کودک دور میکند، در نتیجه ما مردانی را پرورش میدهیم که تجربهشان از قدرت، سرشار از مشکلات زمینگیرکننده است.
این ادعا بهویژه زمانی صادق است که توجه کنیم بدست آوردن یا برآورده کردن انتظارات درونی شده مردانگی عملا غیرممکن است. این میتواند مشکل ذاتی مردسالاری هم باشد، اما به نظر میرسد که بهویژه در این دوره زمانی و در فرهنگهایی که مرزهای سفت و سخت جنسیتی برانداخته شدهاند برآورده کردن انتظارات مردانگی غیرممکن باشد. به نظر میرسد که پاسخگویی به ضروریات مردانگی (بر خلاف پاسخگویی به امور مسلم و ساده زیستشناختی مذکر بودن) خواه دستیابی به افتخارات جسمانی مثلا قهرمانی در مسابقات ورزشی یا دستآوردهای اقتصادی مثل مدیریت یک شرکت تجاری باشد و خواه سرکوب بخشی از نیازها و احساسات انسانی، نیازمند هوشیاری و بیداری و تلاش همیشگی و مداوم به ویژه برای مردان جوان است.
احساس ناامنی شخصی که با عدم موفقیت یا امکان عدم موفقیت در دستیابی به ایدهآل مردانه حاصل میشود برای سوق دادن بسیاری از مردان - بهویژه جوانان - به ورطهی ترس، انزوا، خشم، تنبیه خود، نفرت از خود و پرخاشگری کافی است.
در چنین وضعیت احساسی، خشونت تبدیل به یک سازوکار جبرانی (compensatory mechanism) میشود. خشونت راهی برای برقرارکردن دوبارهی توازن مردانه (masculine equilibrium) و اثبات اعتبار مردانه (masculine credentials) به خود و دیگران است. این شکل از خشونت معمولا علیه کسی اعمال میشود که از نظر جسمانی ضعیفتر یا آسیبپذیرتر است. به نظر میرسد که یک کودک، یک زن، یا گروههای اجتماعی مانند مردان همجنسگرا، یا یک اقلیت دینی یا اجتماعی، یا مهاجران، شکارهای آسانی برای ارضای ناامنی و خشم مردان هستند، به ویژه آنکه این گروهها اغلب از حمایت کافی قانون برخوردار نشدهاند.(این مکانیسم جبرانی، به طور مثال، به وضوح در «ضرب و شتم همجنسگرایان» توسط گروههایی از مردان جوان که در حال گذراندن بازه زمانیِ مشخصی از زندگیشان هستند و بیشترین احساس ناامنی از دستیابی به ایدهآل مردانه را دارند آشکار است.)
در چنین وضعیت احساسی، خشونت تبدیل به یک سازوکار جبرانی (compensatory mechanism) میشود. خشونت راهی برای برقرارکردن دوبارهی توازن مردانه (masculine equilibrium) و اثبات اعتبار مردانه (masculine credentials) به خود و دیگران است. این شکل از خشونت معمولا علیه کسی اعمال میشود که از نظر جسمانی ضعیفتر یا آسیبپذیرتر است. به نظر میرسد که یک کودک، یک زن، یا گروههای اجتماعی مانند مردان همجنسگرا، یا یک اقلیت دینی یا اجتماعی، یا مهاجران، شکارهای آسانی برای ارضای ناامنی و خشم مردان هستند، به ویژه آنکه این گروهها اغلب از حمایت کافی قانون برخوردار نشدهاند.(این مکانیسم جبرانی، به طور مثال، به وضوح در «ضرب و شتم همجنسگرایان» توسط گروههایی از مردان جوان که در حال گذراندن بازه زمانیِ مشخصی از زندگیشان هستند و بیشترین احساس ناامنی از دستیابی به ایدهآل مردانه را دارند آشکار است.)
آنچه که به خشونت اجازه میدهد که به سازوکار جبران شکستهای فردی تبدیل شود پذیرش همگانی خشونت به عنوان راهی برای حل اختلافها و اثبات قدرت و کنترل است. آنچه که این امر را ممکن میسازد قدرت و امتیازهای ویژهای است که مردان از آن برخوردار بودهاند؛ چیزهایی که در باورها، رفتارها، ساختارهای اجتماعی و قانون نهادینه شده است.
در نتیجه خشونت مردان، و شکلهای بیشمار آن، محصول قدرت مردان، تصور شایستگی بهرهمندی از امتیازها و حقوق ویژه، برخورداری از مجوز برای اعمال بعضی شکلهای خشونت، و ترس از (یا واقعیت) نداشتن قدرت است.
۵- زره روانی مرد بودن The Fifth “P”: The Psychic Armor of Manhood
خشونت مردان همچنین نتیجه یک ساختار شخصیتی است که نوعا بر فاصله گرفتن احساسی از دیگران استوار است. همانطور که من و بسیاری دیگر پیش از این بیان کردهایم، ساختارهای روانی مرد بودن در محیطهای اولیه پرورش کودک ایجاد میشود. این محیطها با غیبت پدران و مردان بزرگسال یا دست کم فاصله داشتن احساسی آنان شناخته میشود. در این وضعیت، مردانگی با غیبت و فقدان نظاممند میشود و در سطح خیالی شکل میگیرد. اما حتی در آن دسته از فرهنگهای مردسالار که مردها بیشتر در محیطهای پرورش کودک حاضر هستند، مردانگی با پسزدن توأمان مادر و زنانگی، یعنی با پسزدن خصوصیتهایی که در پیوند با مراقبت و پرورشدهندگی هستند، نظم میگیرد. همانطور که چندین روانکاو فمینیست اشاره کردهاند، برساخته شدن مردانگی به این شکل، حصارهای سفت و سختی دور فرد میآفریند یا به زبان استعاره، لباس زرهی محکمی برای وی میسازد.
این فرآیند پیچیده و خاص رشد روانشناختی، به توانایی پایین فرد برای همدلی و نیز به ناتوانی وی برای تجربه نیازها و احساسات دیگران به عنوان مسائلی که به نیازها و احساسات خود فرد مربوط میشود میانجامد. در نتیجه رفتارهای خشونتآمیز علیه دیگری امکانپذیر میشود. هر چند وقت یکبار از مردی که همسرش را کتک زده است میشنویم که «واقعن به همسرم صدمه نرساندم»؟ بله! او دارد بهانهتراشی میکند اما امکان دارد که واقعا متوجه رنجی که بانی آن شده است نباشد. چند وقت یکبار میشنویم که مردی میگوید: «خودش میخواست سکس داشته باشد»؟ دوباره ممکن است آن مرد بهانهتراشی کند، اما به میزان زیادی هم امکان دارد که این رفتار، بازتابی از توانایی کاهشیافته مرد برای تفسیر و درک احساسات دیگری باشد.
۶-مردانگی همچون دیگ زودپز روانی Masculinity as a Psychic Pressure Cooker The Sixth “P”
بسیاری از شکلهای مسلط مردانگی ما با درونی کردن بخشی از احساسات و تغییر مسیر آنها به سمت خشم پیوند خورده است. داستان تنها این نیست که زبان احساسات مردان اغلب بیصداست یا شاخکهای احساسی ما مردان و قابلیت همدلیمان از رشد بازمانده است. بلکه حکم به ممنوع و بیاعتبار بودن گسترهای از احساسات طبیعی مردان داده شده است. با آنکه این پدیده اختصاص به بعضی فرهنگها دارد، اما پسرها نوعا از سنین پایین یاد میگیرند که احساس ترس و درد خود را سرکوب کنند. در زمین ورزش به پسرها یاد میدهیم که به درد اهمیت ندهند. در خانه به آنها میگوییم که گریه نکنند و مانند مردان رفتار کنند. بیعاطفه بودن مرد در بعضی از فرهنگها تجلیل میشود. (و باید تأکید کنم که پسرها این آموزهها را برای بقای خود فرامیگیرند: در نتیجه مهم است که آن پسر یا آن مرد را به تنهایی مقصر خاستگاههای رفتارهای کنونیاش ندانیم حتی اگر درهمان حال وی را مسئول کارهایی که انجام میدهد بهشمار آوریم.)
مسلمن ما انسانها رویدادهایی را تجربه میکنیم که باعث واکنش احساسی ما میشود. اما ساز و کار معمول واکنش احساسی، یعنی تجربه یک حس و سپس بروز عواطف، در میان بسیاری از مردان به درجات مختلف از کار افتاده است.
از طرف دیگر برای بسیاری از مردان، احساسی که [بروز آن] تا حدی معتبر است خشم است. در نتیجه بخشی از احساسات به سمت خشم هدایت میشوند. با وجود آن که هدایت شدن احساسات به سمت خشم تنها مختص مردان نیست (و برای همهی مردان نیز مصداق ندارد)، برای بعضی از مردان غیرعادی نیست که در مقابل ترس، آزار، ناامنی، درد، طرد شدن یا تحقیر، واکنشهای خشونتآمیز نشان دهند.
این امر به ویژه جایی درست است که مرد احساس عدم قدرت میکند. احساس عدم قدرت، تنها ناامنیهای مردانه را شدت میبخشد: اگر مرد بودن با اعمال قدرت و کنترل تعریف میشود، عدم برخوداری از قدرت یعنی شما مرد نیستی. یکباردیگر اعمال خشونت به راهی برای اثبات مرد بودن به خود و دیگران تبدیل میشود.
۷- تجربههای پیشین The Seventh “P”: Past Experiences
همه این موارد با تجربههای خشن دیگری درهم میآمیزد. مردان بسیار زیادی در سراسر جهان در خانوادههایی بزرگ میشوند که مادرانشان توسط پدران کتک میخورند. آنها به شکلی بزرگ میشوند که رفتارهای خشونتآمیز علیه زنان برایشان عادی جلوه میکند؛ انگار که روال عادی زندگی اینگونه است. بعضی از مردان در نتیجه این تجربهها از خشونت متنفر میشوند و بعضی دیگر آن را فرامیگیرند. در اکثر مواقع هر دو واکنش وجود دارد: مردانی که علیه زنان خشونت میورزند اغلب احساس تنفر عمیقی از خود و رفتارشان دارند.
اما اذعان به «فراگرفتن خشونت» تا حد زیادی سادهانگارانه است. [با آنکه] مطالعات نشان میدهد که احتمال بیشتری دارد که پسران و دخترانی که در زندگی شاهد خشونت بودهاند نسبت به دیگران خشونت اعمال کنند [اما این خشونت میتواند دلایل دیگری نیز داشته باشد.]
این خشونت میتواند راهی برای جلب توجه باشد؛ میتواند سازوکاری برای کنار آمدن با مشکلات باشد؛ یا راهی برای بروز احساساتی که کنارآمدن با آنها غیرممکن است. این قالبهای رفتاری پس از دوران کودکی نیز ادامه پیدا میکند: اکثر مردانی که خشونت میورزند و سرانجام در برنامههایی که برای کمک به آنها ترتیب داده شده است شرکت میکنند، یا شاهد بدرفتاری با مادر خود بودهاند یا خودشان مورد بدرفتاری قرار گرفتهاند.
تجربههای پیشین بسیاری از مردان شامل خشونتی که خود تجربه کردهاند نیز میشود. در حالیکه در بسیاری از فرهنگها احتمال آنکه پسران آزار جنسی را تجربه کنند نسبت به دختران یکدوم است، احتمال تجربه آزار فیزیکی برای پسران دو برابر دخترهاست. نتیجه این تجربهها یکسان نیست و این نتیجه ها تنها اختصاص به پسران ندارد. اما این تجربههای شخصی در بعضی موارد الگوهای رفتاری عمیقی از پریشانی و ناامیدی را آرامآرام در فرد نهادینه میکند، به شکلی که پسران یاد میگیرند که امکان آسیب رساندن به کسی که دوستش دارند وجود دارد، و یا تنها با طغیان خشم میتوان از احساسات دردی که عمیقا در وجودشان نهادینه شده است رهایی پیدا کرد.
و سرانجام در میان پسران، خشونتهای کوچکی حکمرانی میکند که البته در نظر یک پسر اصلن کوچک به نظر نمیرسد. پسران در بسیاری از فرهنگها با تجربه دعوا، قلدربازی و بیرحمی نسبت به یکدیگر بزرگ میشوند. بقای صرف در این محیط برای بعضی از پسران نیازمند پذیرفتن و درونیکردن خشونت به عنوان یک قاعده رفتاری است.
پایان بخشیدن به خشونت
این تحلیل، با وجود آنکه به طور فشرده ارائه شد، نشان میدهد که به چالش گرفتن خشونت مردان نیازمند یک واکنش قدم به قدم است که شامل موارد زیر میشود:
- به چالش گرفتن و از کار انداختن ساختارهای قدرت و حقوق و امتیازهای ویژه برای مردان و پایان بخشیدن به مجوزهای فرهنگی و اجتماعی برای اعمال خشونت. اگر اینها باعث آغاز خشونت میشود، ما بدون حمایت مردان و زنان از فمینیسم و از دگرگونیهای اجتماعی، سیاسی، قانونی و فرهنگی که فمینیسم ارائه میدهد نمیتوانیم خشونت را خاتمه ببخشیم.
- بازتعریف مردانگی یا، به واقع، از کار انداختن ساختارهای روانی و اجتماعی جنسیت که با خود خطر اعمال خشونت را به همراه میآورند. تناقض مردسالاری در سبب شدن درد، خشم، ناامیدی، انزوا و ترس برای نیمی از انسانهاست که از قدرت و امتیازهای ویژه برخوردارند. ما مردان از همه این موارد صرف نظر میکنیم و خود را به مخاطره میاندازیم. برای آنکه در دسترسی به مردانی که خشونت میورزند موفق باشیم، کار ما باید بر مهربانی، عشق و احترام بنا شود و همزمان با ایجاد چالش آشکاری علیه قاعدههای منفی مردانه و نتایج مخرب آن درهمآمیزد. مردان همراه فمینیسم که در پی کار با مردان [برای کاهش و از بین بردن خشونت علیه زنان ] هستند باید با مردان دیگر مانند برادران خود صحبت کنند و نه مانند غریبههایی که به اندازه ما [مردان فمینیست] فرهیخته و ارزشمند نیستند.
- سازماندادن و درگیرکردن مردان برای همکاری با زنان در شکل دادن دوباره به ساختار جنسیتی جامعه و به طور خاص به نهادها و روابطی که از طریق آن فرزندانمان را بزرگ میکنیم. این امر نیازمند تأکید بسیار بیشتر بر اهمیت مردان به عنوان پرورشدهندگان و مراقبتکنندگان و مشارکت کامل آنان در بزرگکردن فرزندان به شیوههایی مثبت و عاری از خشونت است.
-کارکردن با مردانی که خشونت میورزند به شکلی که همزمان پیشفرضهای مردسالارانه و حقوق ویژه آنان را به چالش بگیرد و نیز با آنان با احترام و مهربانی برخورد کند. برای همدلی با مردان نیازی نیست که ما با آنچه که آنها انجام دادهاند همدردی کنیم و یا از عواملی که باعث شده که یک پسر کوچک به مردی تبدیل شود که گاهی کارهای وحشتناک انجام میدهد بیم داشته باشیم. احترام ما باعث میشود که این مردان در حقیقت بتوانند فضایی برای به چالش گرفتن خود و یکدیگر پیدا کنند. در غیراین صورت تلاش برای دسترسی و کار با آنان تنها حس ناامنی آن مردان را – که از خشونت به طور سنتی به عنوان یک سازوکار جبرانی استفاده میکنند - تشدید خواهد کرد.
- فعالیتهای مشخص و روشن آموزشی، مانند کمپین روبان سفید، که پسران و مردان را برای به چالش گرفتن خود و دیگران برای پایان بخشیدن به همه شکلهای خشونت دربرگیرد. این یک چالش مثبت برای ما مردان است تا بیپرده از عشق و مهربانی خود برای زنان، پسران، دختران و دیگر مردان صحبت کنیم.
در نتیجه خشونت مردان، و شکلهای بیشمار آن، محصول قدرت مردان، تصور شایستگی بهرهمندی از امتیازها و حقوق ویژه، برخورداری از مجوز برای اعمال بعضی شکلهای خشونت، و ترس از (یا واقعیت) نداشتن قدرت است.
۵- زره روانی مرد بودن The Fifth “P”: The Psychic Armor of Manhood
خشونت مردان همچنین نتیجه یک ساختار شخصیتی است که نوعا بر فاصله گرفتن احساسی از دیگران استوار است. همانطور که من و بسیاری دیگر پیش از این بیان کردهایم، ساختارهای روانی مرد بودن در محیطهای اولیه پرورش کودک ایجاد میشود. این محیطها با غیبت پدران و مردان بزرگسال یا دست کم فاصله داشتن احساسی آنان شناخته میشود. در این وضعیت، مردانگی با غیبت و فقدان نظاممند میشود و در سطح خیالی شکل میگیرد. اما حتی در آن دسته از فرهنگهای مردسالار که مردها بیشتر در محیطهای پرورش کودک حاضر هستند، مردانگی با پسزدن توأمان مادر و زنانگی، یعنی با پسزدن خصوصیتهایی که در پیوند با مراقبت و پرورشدهندگی هستند، نظم میگیرد. همانطور که چندین روانکاو فمینیست اشاره کردهاند، برساخته شدن مردانگی به این شکل، حصارهای سفت و سختی دور فرد میآفریند یا به زبان استعاره، لباس زرهی محکمی برای وی میسازد.
این فرآیند پیچیده و خاص رشد روانشناختی، به توانایی پایین فرد برای همدلی و نیز به ناتوانی وی برای تجربه نیازها و احساسات دیگران به عنوان مسائلی که به نیازها و احساسات خود فرد مربوط میشود میانجامد. در نتیجه رفتارهای خشونتآمیز علیه دیگری امکانپذیر میشود. هر چند وقت یکبار از مردی که همسرش را کتک زده است میشنویم که «واقعن به همسرم صدمه نرساندم»؟ بله! او دارد بهانهتراشی میکند اما امکان دارد که واقعا متوجه رنجی که بانی آن شده است نباشد. چند وقت یکبار میشنویم که مردی میگوید: «خودش میخواست سکس داشته باشد»؟ دوباره ممکن است آن مرد بهانهتراشی کند، اما به میزان زیادی هم امکان دارد که این رفتار، بازتابی از توانایی کاهشیافته مرد برای تفسیر و درک احساسات دیگری باشد.
۶-مردانگی همچون دیگ زودپز روانی Masculinity as a Psychic Pressure Cooker The Sixth “P”
بسیاری از شکلهای مسلط مردانگی ما با درونی کردن بخشی از احساسات و تغییر مسیر آنها به سمت خشم پیوند خورده است. داستان تنها این نیست که زبان احساسات مردان اغلب بیصداست یا شاخکهای احساسی ما مردان و قابلیت همدلیمان از رشد بازمانده است. بلکه حکم به ممنوع و بیاعتبار بودن گسترهای از احساسات طبیعی مردان داده شده است. با آنکه این پدیده اختصاص به بعضی فرهنگها دارد، اما پسرها نوعا از سنین پایین یاد میگیرند که احساس ترس و درد خود را سرکوب کنند. در زمین ورزش به پسرها یاد میدهیم که به درد اهمیت ندهند. در خانه به آنها میگوییم که گریه نکنند و مانند مردان رفتار کنند. بیعاطفه بودن مرد در بعضی از فرهنگها تجلیل میشود. (و باید تأکید کنم که پسرها این آموزهها را برای بقای خود فرامیگیرند: در نتیجه مهم است که آن پسر یا آن مرد را به تنهایی مقصر خاستگاههای رفتارهای کنونیاش ندانیم حتی اگر درهمان حال وی را مسئول کارهایی که انجام میدهد بهشمار آوریم.)
مسلمن ما انسانها رویدادهایی را تجربه میکنیم که باعث واکنش احساسی ما میشود. اما ساز و کار معمول واکنش احساسی، یعنی تجربه یک حس و سپس بروز عواطف، در میان بسیاری از مردان به درجات مختلف از کار افتاده است.
از طرف دیگر برای بسیاری از مردان، احساسی که [بروز آن] تا حدی معتبر است خشم است. در نتیجه بخشی از احساسات به سمت خشم هدایت میشوند. با وجود آن که هدایت شدن احساسات به سمت خشم تنها مختص مردان نیست (و برای همهی مردان نیز مصداق ندارد)، برای بعضی از مردان غیرعادی نیست که در مقابل ترس، آزار، ناامنی، درد، طرد شدن یا تحقیر، واکنشهای خشونتآمیز نشان دهند.
این امر به ویژه جایی درست است که مرد احساس عدم قدرت میکند. احساس عدم قدرت، تنها ناامنیهای مردانه را شدت میبخشد: اگر مرد بودن با اعمال قدرت و کنترل تعریف میشود، عدم برخوداری از قدرت یعنی شما مرد نیستی. یکباردیگر اعمال خشونت به راهی برای اثبات مرد بودن به خود و دیگران تبدیل میشود.
۷- تجربههای پیشین The Seventh “P”: Past Experiences
همه این موارد با تجربههای خشن دیگری درهم میآمیزد. مردان بسیار زیادی در سراسر جهان در خانوادههایی بزرگ میشوند که مادرانشان توسط پدران کتک میخورند. آنها به شکلی بزرگ میشوند که رفتارهای خشونتآمیز علیه زنان برایشان عادی جلوه میکند؛ انگار که روال عادی زندگی اینگونه است. بعضی از مردان در نتیجه این تجربهها از خشونت متنفر میشوند و بعضی دیگر آن را فرامیگیرند. در اکثر مواقع هر دو واکنش وجود دارد: مردانی که علیه زنان خشونت میورزند اغلب احساس تنفر عمیقی از خود و رفتارشان دارند.
اما اذعان به «فراگرفتن خشونت» تا حد زیادی سادهانگارانه است. [با آنکه] مطالعات نشان میدهد که احتمال بیشتری دارد که پسران و دخترانی که در زندگی شاهد خشونت بودهاند نسبت به دیگران خشونت اعمال کنند [اما این خشونت میتواند دلایل دیگری نیز داشته باشد.]
این خشونت میتواند راهی برای جلب توجه باشد؛ میتواند سازوکاری برای کنار آمدن با مشکلات باشد؛ یا راهی برای بروز احساساتی که کنارآمدن با آنها غیرممکن است. این قالبهای رفتاری پس از دوران کودکی نیز ادامه پیدا میکند: اکثر مردانی که خشونت میورزند و سرانجام در برنامههایی که برای کمک به آنها ترتیب داده شده است شرکت میکنند، یا شاهد بدرفتاری با مادر خود بودهاند یا خودشان مورد بدرفتاری قرار گرفتهاند.
تجربههای پیشین بسیاری از مردان شامل خشونتی که خود تجربه کردهاند نیز میشود. در حالیکه در بسیاری از فرهنگها احتمال آنکه پسران آزار جنسی را تجربه کنند نسبت به دختران یکدوم است، احتمال تجربه آزار فیزیکی برای پسران دو برابر دخترهاست. نتیجه این تجربهها یکسان نیست و این نتیجه ها تنها اختصاص به پسران ندارد. اما این تجربههای شخصی در بعضی موارد الگوهای رفتاری عمیقی از پریشانی و ناامیدی را آرامآرام در فرد نهادینه میکند، به شکلی که پسران یاد میگیرند که امکان آسیب رساندن به کسی که دوستش دارند وجود دارد، و یا تنها با طغیان خشم میتوان از احساسات دردی که عمیقا در وجودشان نهادینه شده است رهایی پیدا کرد.
و سرانجام در میان پسران، خشونتهای کوچکی حکمرانی میکند که البته در نظر یک پسر اصلن کوچک به نظر نمیرسد. پسران در بسیاری از فرهنگها با تجربه دعوا، قلدربازی و بیرحمی نسبت به یکدیگر بزرگ میشوند. بقای صرف در این محیط برای بعضی از پسران نیازمند پذیرفتن و درونیکردن خشونت به عنوان یک قاعده رفتاری است.
پایان بخشیدن به خشونت
این تحلیل، با وجود آنکه به طور فشرده ارائه شد، نشان میدهد که به چالش گرفتن خشونت مردان نیازمند یک واکنش قدم به قدم است که شامل موارد زیر میشود:
- به چالش گرفتن و از کار انداختن ساختارهای قدرت و حقوق و امتیازهای ویژه برای مردان و پایان بخشیدن به مجوزهای فرهنگی و اجتماعی برای اعمال خشونت. اگر اینها باعث آغاز خشونت میشود، ما بدون حمایت مردان و زنان از فمینیسم و از دگرگونیهای اجتماعی، سیاسی، قانونی و فرهنگی که فمینیسم ارائه میدهد نمیتوانیم خشونت را خاتمه ببخشیم.
- بازتعریف مردانگی یا، به واقع، از کار انداختن ساختارهای روانی و اجتماعی جنسیت که با خود خطر اعمال خشونت را به همراه میآورند. تناقض مردسالاری در سبب شدن درد، خشم، ناامیدی، انزوا و ترس برای نیمی از انسانهاست که از قدرت و امتیازهای ویژه برخوردارند. ما مردان از همه این موارد صرف نظر میکنیم و خود را به مخاطره میاندازیم. برای آنکه در دسترسی به مردانی که خشونت میورزند موفق باشیم، کار ما باید بر مهربانی، عشق و احترام بنا شود و همزمان با ایجاد چالش آشکاری علیه قاعدههای منفی مردانه و نتایج مخرب آن درهمآمیزد. مردان همراه فمینیسم که در پی کار با مردان [برای کاهش و از بین بردن خشونت علیه زنان ] هستند باید با مردان دیگر مانند برادران خود صحبت کنند و نه مانند غریبههایی که به اندازه ما [مردان فمینیست] فرهیخته و ارزشمند نیستند.
- سازماندادن و درگیرکردن مردان برای همکاری با زنان در شکل دادن دوباره به ساختار جنسیتی جامعه و به طور خاص به نهادها و روابطی که از طریق آن فرزندانمان را بزرگ میکنیم. این امر نیازمند تأکید بسیار بیشتر بر اهمیت مردان به عنوان پرورشدهندگان و مراقبتکنندگان و مشارکت کامل آنان در بزرگکردن فرزندان به شیوههایی مثبت و عاری از خشونت است.
-کارکردن با مردانی که خشونت میورزند به شکلی که همزمان پیشفرضهای مردسالارانه و حقوق ویژه آنان را به چالش بگیرد و نیز با آنان با احترام و مهربانی برخورد کند. برای همدلی با مردان نیازی نیست که ما با آنچه که آنها انجام دادهاند همدردی کنیم و یا از عواملی که باعث شده که یک پسر کوچک به مردی تبدیل شود که گاهی کارهای وحشتناک انجام میدهد بیم داشته باشیم. احترام ما باعث میشود که این مردان در حقیقت بتوانند فضایی برای به چالش گرفتن خود و یکدیگر پیدا کنند. در غیراین صورت تلاش برای دسترسی و کار با آنان تنها حس ناامنی آن مردان را – که از خشونت به طور سنتی به عنوان یک سازوکار جبرانی استفاده میکنند - تشدید خواهد کرد.
- فعالیتهای مشخص و روشن آموزشی، مانند کمپین روبان سفید، که پسران و مردان را برای به چالش گرفتن خود و دیگران برای پایان بخشیدن به همه شکلهای خشونت دربرگیرد. این یک چالش مثبت برای ما مردان است تا بیپرده از عشق و مهربانی خود برای زنان، پسران، دختران و دیگر مردان صحبت کنیم.
* این مطلب ترجمه مقاله The Seven P’s of Men’s Violence است که درسایت شخصی مایکل کافمن منتشر شده است.
مایکل کافمن، نویسنده، آموزشگر و فعال مدنی کانادایی است که روشهای خلاقانهاش در درگیر کردن پسران و مردان در ترویج برابری جنسیتی شهرت او را جهانی کرده است. آقای کافمن یکی از پایهگذاران کمپین روبان سفید برای توقف خشونت علیه زنان است. کمپین روبان سفید گستردهترین کمپین در سطح جهان به شمار میرود که پسران و مردان را برای پایان بخشیدن به همه شکلهای خشونت علیه زنان به مشارکت میطلبد.
با آنکه تأکید مقاله بر خشونت مردان علیه زنان است اما تحلیلهای ارائه شده در این مقاله را میتوان به خشونتِمردان علیه مردان نیز بسط داد.
دغدغههای دختر ده سالهای که پدرش در نوبتِ اعدام است
مسیح علی نژاد
جرس
موج اعدامها در ایران همچنان ادامه دارد. بر اساس آنچه کمپین بین المللی حقوق بشر در اطلاعیهای اعلام کرده است تنها در طول یک ماه نود و هفت حکم اعدام در شهرهای مختلف ایران به اجرا در آمده است و شماری از شهروندان ایرانی همچنان در نوبت اعدام هستند.
افزایش شدید شمار اعدامها در هفتههای اخیر اتحادیه اروپا و همچنین سران جنبش معترضان داخل ایران را به واکنش وا داشت.
سایت رسمی دادسرای عمومی تقریبا به ویترینِ مشخصی از گزارش آمار اعدامها بدل شده است و در یک ماهه اخیر تقریبا هیچ خبری در این سایت به جز اخبار مربوط به اعدام شهروندان منتشر نمیشود.
بسیاری از معترضان و سران جنبش معتقدند افزایش شدید آمار اعدام در ایران و شتاب دولت جمهوری اسلامی برای به اجرا در آوردن این احکام، برای ایجاد رعب و وحشت در میان مردمِ معترض است.
معلمِ شاعری که به اعدام محکوم شد
عبدالرضا قنبری یکی دیگر از دستگیرشدگان عاشورا است از سوی شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی صلواتی به اتهام محاربه از طریق ارتباط با گروههای معاند که از مصادیق این موضوع داشتن ایمیلهای مشکوک و ارتباط با یکی از رسانههای تلویزیونی خارج از کشور عنوان شده به اعدام محکوم شده است. خانواده سه نفره این معلمِ محکوم به اعدام نیز این روزها در اضطراب و نگرانی به سر میبرند.
صبحهای دوشنبه روز ملاقات با زندانیان، تپههای مقابل اوین، میزبان سفرهٔ کوچک نهارِ این خانواده است. «مادر»، «ساحل» و «احسان» و در نگاه این خانواده، «ضلع چهارم» سفره عبدالرضا قنبری پدرِ این خانواده است است که روبروی این تپهها، پشت درهای بسته نشسته است و آنها دلشان نیامده که پس از پایان ساعت ملاقات اوین را ترک کنند. به گفته برخی از خانوادههای زندانیان، در برخی از روزها ساعت ملاقات که تمام میشود، این خانواده تپههای اوین را ترک نمیکنند، در آخرین فاصلهٔ ممکن، قبل از دیوارها و سیم خاردارها گاهی مینشینند و ناهار را در مقابل اوین به یاد و در کنارِ پدر میخورند.
اما این قصهٔ تنها یک روز در هفته نیست، همسر این معلم، که خود معلمی دیگر است، بسیاری از روزها راهی دور را پشت سر میگذارد، قبل از ایستگاه ترمینال جنوب، در سه مرحله سوار تاکسی میشود تا از پاکدشت ورامین به اوین برسد، میگوید: میآیم اینجا مینشینم، آرام میشوم و بعد به خانه بر میگردم
اما عبدالرضا قنبری کیست؟ همسر او پیش از این از او به عنوان یک معلم گمنام که عضو هیچ حزب و گروهی نیست یاد کرده بود. هیچ عکسی از او در رسانهها و سایتهای خبری نیست. خانوادهاش تنها یک یا دوبار با رسانهها مصاحبه کردهاند اما نگران هستند که مصاحبههایشان، احتمالِ نجاتِ این معلم را ببندد.
این شهروند ایرانیِ محکوم به اعدام مردی است که ۱۷ سال دبیر ادبیات در مدرسههای مناطقِ محروم بوده است. برخی از شاگردانِ او میگویند او کسی است که «با محرومیت بچهها گریسته است».
سایت رسمی دادسرای عمومی تقریبا به ویترینِ مشخصی از گزارش آمار اعدامها بدل شده است و در یک ماهه اخیر تقریبا هیچ خبری در این سایت به جز اخبار مربوط به اعدام شهروندان منتشر نمیشود.
بسیاری از معترضان و سران جنبش معتقدند افزایش شدید آمار اعدام در ایران و شتاب دولت جمهوری اسلامی برای به اجرا در آوردن این احکام، برای ایجاد رعب و وحشت در میان مردمِ معترض است.
معلمِ شاعری که به اعدام محکوم شد
عبدالرضا قنبری یکی دیگر از دستگیرشدگان عاشورا است از سوی شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی صلواتی به اتهام محاربه از طریق ارتباط با گروههای معاند که از مصادیق این موضوع داشتن ایمیلهای مشکوک و ارتباط با یکی از رسانههای تلویزیونی خارج از کشور عنوان شده به اعدام محکوم شده است. خانواده سه نفره این معلمِ محکوم به اعدام نیز این روزها در اضطراب و نگرانی به سر میبرند.
صبحهای دوشنبه روز ملاقات با زندانیان، تپههای مقابل اوین، میزبان سفرهٔ کوچک نهارِ این خانواده است. «مادر»، «ساحل» و «احسان» و در نگاه این خانواده، «ضلع چهارم» سفره عبدالرضا قنبری پدرِ این خانواده است است که روبروی این تپهها، پشت درهای بسته نشسته است و آنها دلشان نیامده که پس از پایان ساعت ملاقات اوین را ترک کنند. به گفته برخی از خانوادههای زندانیان، در برخی از روزها ساعت ملاقات که تمام میشود، این خانواده تپههای اوین را ترک نمیکنند، در آخرین فاصلهٔ ممکن، قبل از دیوارها و سیم خاردارها گاهی مینشینند و ناهار را در مقابل اوین به یاد و در کنارِ پدر میخورند.
اما این قصهٔ تنها یک روز در هفته نیست، همسر این معلم، که خود معلمی دیگر است، بسیاری از روزها راهی دور را پشت سر میگذارد، قبل از ایستگاه ترمینال جنوب، در سه مرحله سوار تاکسی میشود تا از پاکدشت ورامین به اوین برسد، میگوید: میآیم اینجا مینشینم، آرام میشوم و بعد به خانه بر میگردم
اما عبدالرضا قنبری کیست؟ همسر او پیش از این از او به عنوان یک معلم گمنام که عضو هیچ حزب و گروهی نیست یاد کرده بود. هیچ عکسی از او در رسانهها و سایتهای خبری نیست. خانوادهاش تنها یک یا دوبار با رسانهها مصاحبه کردهاند اما نگران هستند که مصاحبههایشان، احتمالِ نجاتِ این معلم را ببندد.
این شهروند ایرانیِ محکوم به اعدام مردی است که ۱۷ سال دبیر ادبیات در مدرسههای مناطقِ محروم بوده است. برخی از شاگردانِ او میگویند او کسی است که «با محرومیت بچهها گریسته است».
در مورد عبدالرضا قنبری یکی از شاگردانش میگوید: او معلمی شاعر مسلک است و اتهامِ ارتباط با گروههای سیاسی در موردش سازگار نیست چرا که او در همین نظام آموزشی و با عبور از سیستم سخت گیر گزینش و تحقیق در مورد سوابق کار، سالها در شهر گرمسار و به تازگی در پاکدشت سابقهٔ تدریس داشت.
عبدالرضا قنبری معلم ادبیات است و بسیاری دیدهاند که او در ملاقاتها با همسر و فرزندانش «شعر» میخواند، برایشان هر بار شعری تازه میسراید. دختر ده سالهاش «ساحل» هم برای پدر در ملاقاتهای کابینی شعر میخواند. خانوادهای که واژهٔ «اعدام» را نیز به ناهمگونی با خویش حمل میکنند. همسر این معلمِ محکوم به اعدام میگوید: دخترم هنوز مفهوم اعدام را نمیداند اما پدرش سعی کرد در یکی از همین ملاقاتهای کابینی ماجرای صدور حکم اعدام را برای دو فرزندم توضیح دهد که اگر خدای نکرده این حکم اجرا شد به بچههای من شوک وارد نشود.
معلمانی که همدلی کردند، دستگیر شدند
عاشورای ۸۸ عبدالرضا قنبری به همراه دخترش ساحل به خیابان آمده بودند. کسی خارج از مرز ایران به پدر زنگ میزند، آقای قنبری به گفته خانوادهاش تلفن را قطع میکند تا بار دیگر زنگ نزند اما همین سندی میشود برای دستگیری او در محل تدریس.
جای عبدالرضا قنبری که در مدرسه خالی میشود، تا مدتها هیچ معلمی در آن شهر حاضر نمیشود صندلی این معلم را پر کند!، اینجای خالی... تا آنکه بالاخره معلمی مهاجر را به عنوان جایگزین به مدرسه میآورند اما در روز اولی که این معلم جانشین به مدرسه میرود، بچههای مدرسه چوب از درخت کندهاند و با تصورات کودکانهشان معلم جانشین را کتک زدهاند.
همکاران او نیز ساکت ننشستهاند، همکاری با نام «...» در خانهٔ خود اعلام اعتصاب غذا میکند اما او هم در امان نمیماند، و به خاطر همراهی با همکارش دستگیر میشود.، معلمی دیگر اعلام میکند «اگر حکم اعدام قنبری شکسته نشود، همهء معلمها در روز معلم تجمع خواهیم کرد» اما ریاست صنف معلمان نیز دستگیر میشود
اکنون معلمانی که با این معلمِ محکوم به اعدام همراهی و با خانوادهاش همدلی کردهاند، در اوین هستند، و فرزندان عبدالرضا قنبری نیز در شرایط روحیِ خوبی به سر نمیبرند. همسر این معلم، همسر یک «شاعر» است و سهم او از زندگی، شعرهای عاشقانه همسرش در تنهایی و یک مسیر طولانی است که گاهی به همراه فرزندانش میرود تا پشت درهای اوین و کمی نزدیکتر به عضو دربند خانوادهٔ خود آرام بگیرد.
آرزوهای دختر خردسالی که پدرش محکوم به اعدام است
دختر عبدالرضا قنبری، معلمِ محکوم به اعدم این روزها به دلیل درس و مدرسه قادر به ملاقات همیشگی با پدر نیست و برادرش «احسان» نوجوانی است که مادر را همراهی میکند. ساحل در یکی از نامههایش با قلمی کودکانه مینویسد: امروز یکی از آن روزهایی است که تو کنار من نیستی. هر وقت دلم برایت تنگ میشود نامه مینویسم و یا به ساعت آبی رنگی که برای تولدم خریدی نگاه میکنم تا ببینم زمان چقدر سریع میگذرد و تو کنارم نیستی و من روز به روز بزرگتر میشوم و قد میکشم.... تلویزیون به مناسبت روز پدر برنامههای شادِ زیادی داشت و من نتوانستم نگاه کنم چون همش، بچههایی را نشان میداد که به پدرشان گل میدادند و یا تبریک میگفتند و شاد و خوشحال بودند. اصلا به فکر ما بچههایی که پدرمان کنارمان نیست نبود، برای همین من خیلی ناراحت شدم و تلویزیون را خاموش کردم... من فقط یک آرزو دارم و آن اینکه تو بیایی و برای همیشه کنارم باشی...
عبدالرضا قنبری معلم ادبیات است و بسیاری دیدهاند که او در ملاقاتها با همسر و فرزندانش «شعر» میخواند، برایشان هر بار شعری تازه میسراید. دختر ده سالهاش «ساحل» هم برای پدر در ملاقاتهای کابینی شعر میخواند. خانوادهای که واژهٔ «اعدام» را نیز به ناهمگونی با خویش حمل میکنند. همسر این معلمِ محکوم به اعدام میگوید: دخترم هنوز مفهوم اعدام را نمیداند اما پدرش سعی کرد در یکی از همین ملاقاتهای کابینی ماجرای صدور حکم اعدام را برای دو فرزندم توضیح دهد که اگر خدای نکرده این حکم اجرا شد به بچههای من شوک وارد نشود.
معلمانی که همدلی کردند، دستگیر شدند
عاشورای ۸۸ عبدالرضا قنبری به همراه دخترش ساحل به خیابان آمده بودند. کسی خارج از مرز ایران به پدر زنگ میزند، آقای قنبری به گفته خانوادهاش تلفن را قطع میکند تا بار دیگر زنگ نزند اما همین سندی میشود برای دستگیری او در محل تدریس.
جای عبدالرضا قنبری که در مدرسه خالی میشود، تا مدتها هیچ معلمی در آن شهر حاضر نمیشود صندلی این معلم را پر کند!، اینجای خالی... تا آنکه بالاخره معلمی مهاجر را به عنوان جایگزین به مدرسه میآورند اما در روز اولی که این معلم جانشین به مدرسه میرود، بچههای مدرسه چوب از درخت کندهاند و با تصورات کودکانهشان معلم جانشین را کتک زدهاند.
همکاران او نیز ساکت ننشستهاند، همکاری با نام «...» در خانهٔ خود اعلام اعتصاب غذا میکند اما او هم در امان نمیماند، و به خاطر همراهی با همکارش دستگیر میشود.، معلمی دیگر اعلام میکند «اگر حکم اعدام قنبری شکسته نشود، همهء معلمها در روز معلم تجمع خواهیم کرد» اما ریاست صنف معلمان نیز دستگیر میشود
اکنون معلمانی که با این معلمِ محکوم به اعدام همراهی و با خانوادهاش همدلی کردهاند، در اوین هستند، و فرزندان عبدالرضا قنبری نیز در شرایط روحیِ خوبی به سر نمیبرند. همسر این معلم، همسر یک «شاعر» است و سهم او از زندگی، شعرهای عاشقانه همسرش در تنهایی و یک مسیر طولانی است که گاهی به همراه فرزندانش میرود تا پشت درهای اوین و کمی نزدیکتر به عضو دربند خانوادهٔ خود آرام بگیرد.
آرزوهای دختر خردسالی که پدرش محکوم به اعدام است
دختر عبدالرضا قنبری، معلمِ محکوم به اعدم این روزها به دلیل درس و مدرسه قادر به ملاقات همیشگی با پدر نیست و برادرش «احسان» نوجوانی است که مادر را همراهی میکند. ساحل در یکی از نامههایش با قلمی کودکانه مینویسد: امروز یکی از آن روزهایی است که تو کنار من نیستی. هر وقت دلم برایت تنگ میشود نامه مینویسم و یا به ساعت آبی رنگی که برای تولدم خریدی نگاه میکنم تا ببینم زمان چقدر سریع میگذرد و تو کنارم نیستی و من روز به روز بزرگتر میشوم و قد میکشم.... تلویزیون به مناسبت روز پدر برنامههای شادِ زیادی داشت و من نتوانستم نگاه کنم چون همش، بچههایی را نشان میداد که به پدرشان گل میدادند و یا تبریک میگفتند و شاد و خوشحال بودند. اصلا به فکر ما بچههایی که پدرمان کنارمان نیست نبود، برای همین من خیلی ناراحت شدم و تلویزیون را خاموش کردم... من فقط یک آرزو دارم و آن اینکه تو بیایی و برای همیشه کنارم باشی...
در یکی از روزهای ملاقات خانوادههای زندانیان سیاسی به شدت متاثر شدند وقتی دیدند که ساحل بعد از مدتها با لباسی زیبا به ملاقات پدر آمده بود و پاهایش را با زحمت بالا آورده بود تا کفشهای نویی که خریده بود را به پدر نشان دهد و بعد برایش شعری تازه بخواند.
پیش از این نیز وقتی خانواده جعفر کاظمی در اتاق ملاقات متوجه شده بودند که این زندانی را اعدام کردهاند، فضای اتاق ملاقات به شدت متاثر شده بود و خیلیها میگفتند عمادالدین باقی قادر به ادامه صحبتهای تلفنیاش از پشت کابین نبود، گوشیِ تلفن را زمین گذشته بود و همراه با خانوادههای دیگر در این سوی شیشهها گریه میکرد.
اعدامها در ایران همچنان ادامه دارد و خانوادهها نگران هستند که چوبهٔ دار بعدی نوبتِ کیست...
پیش از این نیز وقتی خانواده جعفر کاظمی در اتاق ملاقات متوجه شده بودند که این زندانی را اعدام کردهاند، فضای اتاق ملاقات به شدت متاثر شده بود و خیلیها میگفتند عمادالدین باقی قادر به ادامه صحبتهای تلفنیاش از پشت کابین نبود، گوشیِ تلفن را زمین گذشته بود و همراه با خانوادههای دیگر در این سوی شیشهها گریه میکرد.
اعدامها در ایران همچنان ادامه دارد و خانوادهها نگران هستند که چوبهٔ دار بعدی نوبتِ کیست...
جامعه صنعت کشور، طبقه کارگر و فعالان جنبش کارگری/ محمدرضا قاسمپور
اخبار روز
پیش درآمد: مطالعه گزارش مفصل و مستند تهیه شده توسط دوستی از فعالان کارگری اهواز در ارتباط با یکی از مجتمع های صنعتی خوزستان و تشریح روند اضمحلال این مجتمع بزرگ صنعتی که یکی از واحدهای طعمه شده در طرح تعدیل اقتصادی و سیاست واگذاری صنایع دولتی به بخش خصوصی بشمار میرود و ماه هاست در حالت بلاتکلیفی است و حدود ششصد کارگر آن تا به امروز دقیقا نوزده ماه حقوق طلبکارند* انگیزه نوشتن یادداشتی شد که نه در صدد ارائه راهکارهای اجرائی به جنبش کارگری است و نه درتلاش ورود به مقولات تئوریک (اگر چه به مقتضی موضوع اشاراتی رفته باشد). هدف گذاری این نوشته تشویق نگاه جامعه شناختانه به پدیده ایست که با وجود عریانی، دقیقا" به دلیل همین ویژه گی کمتر بر عمق آن نیشتر خورده است. واقعیت این است صنعت ملی و جامعه بزرگ پرورانده و نگهدارنده آن درحال تلاشی است تا صنعت متصل به زنجیره نظام جهانی و جامعه بدلی آن بر فراز ویرانه ها بازسازی شود. اگر استراتژی تدوین شده با موفقیت اجرائی شود و نظام حاکم بتواند با طنابی پوسیده به انتهای زنجیر گسترده شده اتصال یابد، حتی اگر افتان و خیزان و سینه بر خاک باشد. نه تنها صنعت ملی و جامعه کارگری، بلکه کل ملت فرودست شده توسط جمعی اندک، به مرز نابودی سوق خواهند یافت. این نوشته می گوید ایجاد روزنه ای برای شناخت از درون جامعه صنعت و نگاه موشکافانه به شیوه های مبارزه یا مقاومت کارگران و انتقال نتایج تجربه های عملی آنها به جامعه و جنبش کارگری، می تواند محرک بررسی های عمیق تری باشد برای ارائه راهکارهای منطبق بر شرایط. زیرا مبارزه بدون تحلیل و راهکار مشخص، آنهم بطور جداگانه و بصورت جمعی اندک و درخود پراکنده که به تعطیلی کارخانه و بیکاری کارگران انجامد و در نقش نردبان تصرف واحدهای صنعتی توسط عمال نظام و نظامیان بازی کند و قدرت جمعی طبقه کارگر را به سستی کشاند، راه گشانیست! وا نتشارخبر هر ده یک از این تجمعات و اعتراضات عموما" بی دست آورد، آنهم به نقل از خبرگزاری های تحت سلطه داخلی در انبوه خبرها و نوشته های زرد سیاسی نیز حمایت از جنبش کارگری بشمار نمی رود.
درآمد:
وضعیت اسف بار کارخانه ها و بلاتکلیفی و بی پناهی خیل پرشمار کارگران بیکار شده و یا کارگران بی حقوق مانده در شرف بیکاری، حتی برای خوش بین ترین وحاشیه نشین ترین فعالان سیاسی - اجتماعی نیزتردیدی باقی نگذاشته است که وضع موجود صنعت کشوروجامعه کارگری با بحران عمیقی روبروست. بحرانی که ازیک سوسرمایه های صنعتی اندوخته شده پنجاه ساله کشوررا که سرمایه ایست ملی به نابودی می کشاند وازسوی دیگرمیلیون ها کارگر وابسته به آن را ازهستی ساقط می کند.دراین موقعیت به متولیان دولتی هیچ فرجی نیست،چراکه اگرتعمد واجبارسیاسی - اقتصادی دنباله روی ازسرمایه داری جهانی وصندوق بین المللی پول را درسیاست گذاری های کلان دو دهه اخیرحاکمیت نا دیده بگیریم و انگیزه پرکردن چاه ویل حساب های بانکی امیران را طبیعی بدانیم، بلاهت و روزمره گی وزرای مرتبط، بی خردی وبله قربان گوئی مجلسیان وبی عملی و نان به نرخ روز خوری مسئولان میانی مزید برعلت است .از اینرو ضروری است فعالان سیاسی و اجتماعی بویژه فعالان کارگری علیرغم محدودیت های موجود ناشی ازفضای شدیدا" امنیتی وسرکوب های ضد بشری ، با ارتقاء شناخت خود ازوضع موجود وفاجعه اجتماعی درحال وقوع حاصل ازتداوم این وضع، ارتباط نزدیک تری با واحد ها ومجتمع های صنعتی و تولیدی برقرار نمایند وبا ارائه تحلیل درست از شرایط حاکم، کارگران را یاری دهند. تا کارگران بتوانند با کسب آگاهی وافزایش دانش طبقاتی خود وشناخت سیاست های جاری ، ضمن تسلط فکری وعملیاتی برترفندهای فریبکارانه و تفرقه انگیزانه حاکمیت وعمال رنگارنگش، با تکیه بر اتحاد و یک پارچگی وپیراستن هویت طبقاتی خود ازکژی های تزریق شده سی ساله، به هرطریق ممکن ازمنافع طبقاتی خود دفاع نمایند. تا هم خود را ازگرداب برهانند وهم صنعت کشوررا که از دسترنج آنها وپدرانشان وبا هزینه کردن ازسرمایه های ملی پا گرفته است، ازچنگال غاصبان در آورده وبرای فرزندان خود پا برجا نگهدارند. بدین منظور فعالان جنبش کارگری دراولین قدم می توانند رویاها ،توهمات ، مقایسه های نا به جا و برداشت های انتزاعی ازصنعت وفرهنگ جامعه کارگری کشوررا کنار نهند. در این تردیدی نیست که فعالان جنبش کارگری ضروری است ارتباطی بی واسطه و نزدیک با جامعه صنعتی کشوربرقرارکرده وشناخت خود از وضع موجود و شرایط حاکم را افزایش دهند وبرواقعیات منطبق گردانند.شرایط حاکم برجامعه صنعت کشوررا نباید براساس معیارهای کلاسیک ارزیابی کرد. فضای این جامعه نه تنها با کشورهای صنعتی، بلکه با دوران قبل از انقلاب نیزبسیارمتفاوت است. درجامعه صنعتی کشور، کارخانجات نه براساس معیارهای مدیریتی شناخته شده ی صنعتی، فنی، مهندسی ، اقتصادی و قانونمندی های نظام سرمایه داری، بلکه با تکیه برزد وبند های حقیرانه سیاسی، رانت خواری و دلال بازی، توطئه و دسیسه چینی ، زیاده طلبی، تقلب و حیله گری، هویت زدائی وارج گذاری فساد وبی اخلاقی ، پرولترزدائی وجاسوس پروری وعامل سازی است که روزگارمی گذرانند و هم چنان نفس می کشند. درکشوری که حاکمیت اش درسیاست گذاری کلان با تمام نیرو و ابزارهای مادی و معنوی به مسخ توده ها می پردازد و حتی کارگر صنعتی اش را به هویت گم گرده ای تبدیل کرده است که یک شیفت شبه کارگرصنعتی جمع گرای سرمایه سیتزاست و دو شیفت فرصت جوی ضد جمع وزرخرید سرمایه داری فاسد تجاری ، دراین جامعه نه کارگرش پرولتاریای صنعتی و آگاه به منافع طبقاتی است که بتوان با بیانیه های سیاسی و بروشورهای تهیجی اورا به میدان مبارزه کشاند! ونه صاحب صنعت اش سرمایه دارصنتعی است و دارای جهان بینی لیبرال و پیروایده ئولوژی نظام سرمایه داری ، که بتوان آنرا با قدرت تشکیلات و اعتصاب کارگری وادار به رعایت حقوق شناخته شده کارگر درچهار چوب همان نظام کرد . جامعه کارگری اش تافته جدا بافته نیست! تصویر کوچکی است از جامعه بزرگ مقصد نیافته وراه نشناخته وجویای فرصت های خرد وحقیرانه کشور، که کوچک شده است برخلاف آمال آرزومندان نه انسجام یافته گی که جمع نا هم خوان و ازهم گسیخته ای را به تصویر می کشد که به خود زنی ای تحمیل شده مشغولند.
و در این جامعه غاصبان صنایع اش نه صرفا" مصداق شعار کلاسیک سرمایه داران زالو صفت خورنده دسترنج کارگر، بلکه دهان گشوده گانی هستند که چشم بر نابودی همه طبقات فرودست تر، فروپاشی صنعت و اضمحلال کشوربسته اند. دراین جعبه جادو همه قسم تحفه ای یافت می شود. از اندک سرمایه داران مهین دوست درحال انقراض که طالب توسعه صنعتی و مدرنیزه شدن کشورند. تا طیف گسترده نظامیان سرمایه دار شده که با تسخیر صنایع کلیدی ومادر، متوهمانه رویای ادغام درنظام سرمایه داری جهانی را درسر می پرورانند. ومافیای دلالان حاکمیتی که صنایع تصاحب کرده را به چشم قلک پرنشدنی دریافت وام های کلان و امتیازات حکومتی می نگرند وصنعت را به پایگاه زدوبندهای دلالی و واردات کا لا های بنجل کشورهای باج خواه و رشوه گیرنده ازنظام حاکم تبدیل کرده اند.
درجامعه ای که دلالان حاکمیتی وغاصبان شاه ماهی های صنعت کشور، باده نابودی واحد های شکننده را یکی پس ازدیگری سرمی کشند و وام های کلان گیر کرده درگلو را فرومیدهند. میهن دوستان و فعالان جنبش کارگری باید عزم ها را جزم کنند وتا اکثریت کارگران صنعتی کشوربه دست فروشان دوره گرد تبدیل نشده اند، به میدان آیند ونه فقط برای کسب حقوق به رسمیت نشناخته کارگر، بلکه برای نجات تمامیت کشوراز چنگ غاصبان خناس، دست ها را بالا زده وراسخ و استوارفکری عاجل کنند.
وضع موجود:
واقعیت آنست که درشرایط کنونی اقتصاد کشوریعنی رکود تورمی و تحریم جها نی ودرشرایطی که حذف یارانه ها بیشترین ضربه را به صتایع متوسط غیرحاکمیتی وصنایع کوچک و بدون پشتوانه واردخواهد کرد وبراساس پیش بینی های خوش بینانه حداقل بیست تا سی درصدهزینه های تولید آنها را افزایش خواهد داد و در شرایطی که بانک ها به دلایل متعددی چون سیاست انقباضی اعلام شده( با تک در مخفی)، نداشتن ارتباط حاکمیتی، نداشتن وثیقه و ناتوانی دربازپرداخت بدهی قبلی، ازتامین سرمایه درگردش این واحد ها خوداری می کنند ودرشرایطی که امیدی به تامین هزینه سرمایه گذاری جهت بازسازی وبهینه سازی خطوط تولید آنها نیست وصاحبان صنایع نیزبدلیل عدم اطمینان ازتوان بازپرداخت وام ها دربازاربی دروپیکروجولانگه سرمایه داری دلال،خود تمایل چندانی به استفاده ازوام های سرمایه ای با نرخ های بالا را ندارند.عقب افتادن حقوق ها وسخت ترشدن شرایط کاری برای کارگران، پیش بینی خارق العاده ای نیست. این پدیده رایج شده که عموما دراثرکمبود نقدینگی ویا عدم بازگشت نقدینگی دراثرحبس درانبارها و یا بلوکه شدن دربازاررخ می دهد وهرروز ازارزش آن کاسته می شود، مهمترین عامل عقب افتادگی حقوق های کارگران، بیکارشدن فوج فوج کارگران قراردادی وبازنشستگی و تسویه اجباری کارگران رسمی است. باز واقعیت این است که بخش اعظمی ازنیروی کارکشوردراین گونه واحد ها اشتغال دارند و این تنها سلاح صنایع درتنگنا قرارگرفته برای مقابله با شرایط دشواراقتصادی ، به معنی انتقال دشواری ها و نابسامانی ها بردوش آخرین حلقه چرخه تولید، یعنی کارگران وخانواده های چشم انتظار آنهاست، که خود به معنی قراردادن کارگران برسر دو راهی انتخاب مرگ و زندگی اقتصادی و اجتماعی است. درچنین شرایطی اگرکارگران برای تحت فشارقراردادن کارفرماجهت پرداخت حقوق ها به کم کاری ، اعتصاب و توقف تولید دست زنند ازصاحبان صنایع از هم پاشده شده ی بخش حصوصی انتظارچه واکنشی باید داشت . اگربا فضای حاکم برصنایع کشورآشنا باشیم دراین واقعیت تردید نخواهیم کرد که صنایع درتنگنا قرارگرفته که با هجوم حریف بیرونی به گوشه رینگ پناه برده اند، بطورقطع توان مقابله با جبهه گشوده شده داخلی را نداشته ونخواهند داشت و دربرخورد با جبهه داخلی هرروزازروز قبل ضعیف ترو ضعیف ترمی شوند. دراکثراین واحد ها تهدید به اعتصاب ویاعملی ساختن آن که عموما بدلیل تاخیر درپرداخت حقوق هاست بازخورد هائی تقریبا از پیش مشخص شده خواهد داشت که دو حالت عمومی تر آن بدین گونه اند .
- حالت اول : اگراین تیزهوشی و دوراندیشی درهسته ای تاثیرگذاری ازکارگران وجود داشته باشد که وخامت اوضاع را درک کنند و بتوانند تحلیلی جمع پذیرارائه دهند، پس ازدفع هیجان اولیه ناشی ازتحمل طاقت فرسای فشارروزانه زندگی، اعتصاب درکوتاه مدت پایان می پذیرد ومذاکرات سازمان نیافته و بدون دستوربرای تسهیل درپرداخت حقوق ها آغازمی شود. مذاکره ای که قانونا" یک سوی آن شورای اسلامی است که هیچ گاه نتوانسته است حتی درظاهرهم مهرنمایندگی کارگران را برپیشانی خود حک کند. اما همیشه این هسته واقع نگرکارگران بوده وهستند که ازبیم وخیم تر شدن اوضاع وتعطیلی کارخانه با تحلیل شرایط و کنترل امورواجباربه ازخودگذشتگی مانع توقف تولید وازهم پاشیدگی کارخانه شده اند. ازخود گذشتگی اجباری ای که معمولا امتیازهای زیرمیزی مدیریتی را نصیب اعضای فرصت جوی شورای اسلامی کرده است.
نتیجه این مذاکرات اغلب بازگشت به کارکارگران بدون دریافت حقوق ها و تبدیل حقوق جاری به حقوق معوقه ویا حد اکثر دریافت بخش نا چیزی ازحقوق های معوقه است، که به خودی خود افزایش هزینه ها و انباشت بدهی های بازپرداخت نشده بدلیل زمان ازدست رفته وتوقف تولید، ودرنهایت کاهش درآمد و تاثیر مستقیم آن برپرداخت های بعدی را به دنبال خواهد آورد. یعنی ازروال خارج شدن پرداخت های ماهیانه وپرداخت نا مرتب بشکل علی الحساب و کاهش کارگران بویژه کارگران قرار دادی. فعالان جنبش کارگری دقت کنند که دریافت بشکل علی الحساب و مساعده های چند ده هزار تومانی ( برای کاستن از فشار) مهمترین عامل نابود کردن زیر ساخت های لرزان اقتصاد خانواده کارگری است.
حالت دوم: ادامه اعتصاب و توقف چرخه تولید به مدت طولانی تراست.( باید توجه داشت پروسه تولید بسیاری ازکارخانه ها به گونه ایست که یک واحد کوچک می تواند پروسه را ازکارانداخته وکل تولید را متوقف کند، آنگونه که اکثریت مطلق کارگران حتی درصورت تمایل نیزنتوانند به کارخود ادامه دهند. این هسته همیشه نقش بسیار مهمی درادامه یا توقف اعتصابات بازی می کنند. بطوری که کارگران دوراندیش و آینده نگرنیزقادربه جلو گیری کردن ازآن نیستند. موقعیتی که برخی ازکارفرما یان غاصب ویا دست هائی از بیرون که درانتظارسقوط کارخانه وتصاحب رایگان آن هستند، توسط عوامل خود ازآن استفا ده می کنند تا عمدا" کارخانه را به تعطیلی بکشانند وبنفع مقاصد خود بهره برداری کنند) دراین حالت گزینه های محتمل زیرکه به وفوراتفاق افتاده است ، به روشنی قابل پیش بینی است.
برای تبیین نتایج حاصل ازتصمیم گیری جامعه کارگری ودریافتی دقیق ترازواکنش کنونی صاحبان یا کارفرمایان این طیف ازواحدهای صنعتی وتولیدی درهنگامه برخورد با چنین شرایطی، باید جزئی تربه گردش کارونقش پارامترهای موثردرانتخاب و اخذ تصمیم نهائی آنها پرداخت. حتی اگراین طیف ازصاحبان صنایع را نیزجزسرمایه داران زالو صفت نئو لیبرال طبقه بندی کنیم، باید دانست درسیستم مدیریتی نظام سرمایه داری، درروال عادی ترفندعدم پرداخت حقوق کارکنان تعریف نشده است. وبرخلاف گمان غالب دراین سیستم پرداخت دقیق و به موقع حقوق کارکنان (جدای ازمیزان، مقداروعادلانه یا غیرعادلانه بودن آن) بعنوان اصلی خدشه نا پذیرشناخته شده ومنافع حاصل از اجرای این اصل دقیقا برآورد شده است.شرکت های بزرگ درهنگامه بحران وپیش بینی کاهش در آمد ها ولزوم اجرای پیش شرط سیاست سفت کردن کمربندها، برای کاهش هزینه ها ازروش های شناخته شده دیگری چون کاهش پرسنل،کاهش هزینه های غیرمستقیم پرسنلی، عدم افزایش ادواری حقوق ها و یا حتی مذاکره جمعی برای کاهش در صدی از حقوق ها روی میاورند، نه به عدم پرداخت های ماهیانه روال مند. اما درنظام سرمایه داری صنعتی قوام نیافته ایران و مدیریت پرت وپا درهوای آن که علیرغم ادعا های کاذب هنوزازچنگ مدیریت سنتی رها نشده وبه تعریف علمی - اجرائی از پارامتری های تاثیر گذاربرقیمت تمام شده و رقابت آزاد دست نیافته است ، نه می توان انتظار پیش بینی بحران ها را داشت و نه انتظاررعایت قانونمندی های نظام مدیریت نوین سرمایه داری. درکشورما ازآنجا که در شرایط کنونی وهراس ناشی از اوج گیری مبارزات کارگری، مسئله عدم پرداخت حقوق ها درشرکت های بزرگ مقوله ای سیاسی و امنیتی تعریف شده است، شرکت های بزرگ دولتی و شبه دولتی برخلاف قانونمندی های نظام سرمایه داری و بدون احساس نیاز به تغییردراستراتژی صنعتی و سمت گیری مدیریتی خود وهراس از رویاروئی با رقیب در بازاررقابت، یا مستقیما از طریق غارت جیب مصرف کنندگان ویاغیرمستقیم ازطریق بانک های دولتی ، ماه ها ویا شاید سالی چند، بی دغدغه حقوق کارکنان را پرداخت می نمایند. شرکت های بزرگ خودرو سازی(که بر خلاف ظاهردرعدم صحت استاد ارائه شده آنها به سازمان های ذیربط تردیدی نیست) نمونه عینی وعریان این طیف از شرکت های صنعتی اند. اما در مورد صنایع وشرکت های متوسط وکوچک ناوابسته به حاکمیت این مسئله صدق نمی کند. در این جا کارفرمایانی که با مقوله خورندگی بدون بازگشت یا کم بازگشت و دیربازگشت نقدینگی خود توسط بازاربرخورد کرده و با انبارهای خالی مواد اولیه مواجهه اند، در ارتباط با باقیمانده اندک موجودی نقدینگی خود، مجبور به انتخاب اولویت محل مصرف نقدینگی هستند. دراین شرایط خرید مواد اولیه وپرداخت حقوق دو گزینه اصلی قابل انتخاب اند.بدیهی است جهت تداوم گردش چرخ کارخانه ، جلوگیری از توقف تولید وکسب ارزش افزوده بمنظورتامین هزینه حقوق های بعدی وامید بازگشت نقدینگی بلوکه شده دربازار، محل مصرف انتخابی کار فرما خرید مواد اولیه است. در چنین شرایطی سرعت برگشت پول که مستقیما" وابسته به پارامترهائی چون قدرت جذب کنندگی بازار، میزان رغبت آن درنگهداری پول و ویژگی کالای تولید شده است ، تعیین کننده اصلی مدت زمان تاخیر ایجاد شده در پرداخت حقوق هاست. که این مدت متاثر از مقولات ذکر شده و بسیاری از پارامترهای غیر مستقیم سیاسی و اجتماعی، ممکن است از یک ماه تا چند ماه در نوسان باشد.در این شرایط از آنجا که منبع تا مین مالی دیگری جهت تامین هزینه پرداخت حقوق ها وجود ندارد، اگر تا قبل از بازگشت نقدینگی به دلیل اعتصاب چرخه تبدیل مواد اولیه خریداری شده به کالا و پول متو قف شود و به درازا بکشد، قطعا" واحد زمین گیر شده و گزینه های زیر گشوده می شود.
گزینه اول:
واحدصنعتی بدهی قابل توجه ای به اشخاص و بانک ها و سازمان های دولتی ( دارائی – تامین اجتمائی- برق- آب- گاز ) ندارد. در این حالت اگرکار فرمای صاحب صنعت ازآنچنان اندوخته شخصی (منقول و غیر منقول) خارج ازچهارچوب مالی کارخانه برخوردارباشد که بتواند او را قادر به تصمیم گیری کند، پس از آنکه ازفروش کارخانه مشکل داربه دیگران نا امید شود با تکیه براندوخته شخصی، با پرداخت حقوق های معوقه، سنوات کارکنان و تسویه حساب با آنها( گاها" بشکل مدت دار) در آسودگی کامل کارخانه را تعطیل اعلام می کند و در انتظار می نشیند تا شاید بتواند با واگذاری کارخانه بدون مشکل و باصطلاح صفرشده، سرمایه حود را بازگرداند. اما از آنجا که هیچ جد به کمرزده ای در این شرایط حاضربه سرمایه گذاری در صنعت نیست ، ابتدا به جبران بخشی از اندوخته هزینه شده ، ماشین آلات به زیر قیمت فروخته می شود و سپس می کوشد بسته به موقعیت جغرافیائی و مرغوییت زمین ، ملک کارخانه را برای تخریب و تاسیس بنائی غیر صنعتی بفروش برساند وسرمایه زنده کرده را یا به خارج منتقل کند و یا چون دکان بسازو بفروشی هم به یمن وجود دولت مهرساز تخته شده است ، به کسب حلال، بدون دردسر و پردرآمد تجارت بپردازد و اگر بازهم نتوانست،به سلک واسطه های پائین دست بورژوازی دلال درآید وانتقام عمرازدست رفته را ازصنعت خانمان برباد ده بستاند. و دست آخراگر بازهم ازبخت بد و نحوست موقعیت جغرافیائی، موفق نشد و به حاشیه هم راه نیافت. در صف نوبت فروش ویا کرایه محل کارخانه به دلال و تاجر موتلفه چی جویای انبار انتظار بکشد.
گزینه دوم : واحد صنعتی از انباشت بدهی های شخصی و دولتی رنج می برد. ملک و ما شین آلات کارخانه هم به میمنت بانکداری اسلامی بدلیل افزایش تصاعدی بهره ها وجریمه دیرکردها ، بیش از ارزش رسمی درگروبانک است. ازاندوخته های مخفی شخصی هم خبری نیست ! چون اموال غیرمنقول شخصی هم برای تامین هزینه کارخانه یا فروخته شده و یا در نوبت سه فوریتی حراج بانک هاست.
- دراین حالت اگرکارفرما و صاحب صنعت بعنوان شخص حقیقی متعهد به بانک ها نباشد و بدلیل از دست دادن جوانی و ثمره زندگی خود از تعقیب و زندانی شدن به جرم نا توانی در باز پرداخت بدهی های بانکی نهراسد، همه چیز را برای بانک ها رها می کند و چون خود کشی این چنینی در ایران مرسوم نیست در گوشه ای می خزد تا در فرصتی دیگر برای باقیمانده عمر کوتاه شده نقشه ای بیندیشد.
- درصورت داشتن تعهد شخصی به بانک ها تلاش می کند راه چاره ای بیابد وحد اقل خود را ازتعقیب برهاند. دراین جاست که درصورت ارزشمند بودن مصول تولیدی و یا استراتژیک بودن آن بویژه محصولی که نیازهای پروژه های دولتی را تامین می کند و می توان با تکیه بردراختیار داشتن این واحد حتی به شکلی صوری وغیرفعال، به مناقصات بدون تشریفات و یا مناقصات ازقبل مشخص شده راه یافت و سودهای هنگفت کسب کرد، دلالان حکومتی و سپاهی وارد معرکه میشوند . و از طریق ایجاد هراس از تعقیب بانک ها ودادگاه در دل صاحب صنعت واعمال فشارهای قانونی و غیر قانونی اورا وادارمی کنند تا اعلام ورشکستگی کند. آنگاه کارخانه ای که از طریق سوخت کردن طلب های نهاد های دولتی مانند بانک ها ، دارائی،تامین اجتماعی، سازمان های برق – آب – گاز و... که همه سرمایه ملی ومتعلق به مردم و از جمله کارگران است ونادیده گرفتن طلب های دیگراشخاص حقیقی وحقوقی که اغلب تولید کننده گان مواد اولیه و واسطه ای ، پیمانکاران جزوکسبه وفروشندگان عادی اند و به اصطلاح با صفر کردن بدهی های کارخانه و تصاحب آن به گنجی باد آورده دست می یابند. اغلب کارخانه های تصاحب شده به چند طریق زیر اداره می شوند .
۱- بیشترکارکنان کارخانه را با انواع شگرد های قانونی و غیر قانونی مجبور به ترک کار می کنند و درصورت نیاز به ادامه فعالیت از انبوه کارگران جویای کار و بازار شکن و ارزان قیمت و بدون ادعا ،بشکل استخدام قراردادی استفاده می کنند تا هر لحظه اراده کنند بتوانند آنها را اخراج کنند .
۲- باتعداد اندکی کارگروباحد اقل ظرفیت تولید نمایشی به فعالیت ادامه میدهند وکالای مورد نیازرا ازخارج با کیفیت نازل و قیمت ارزان وارد کرده و به اسم محصول تولیدی خود به پروژه های دولتی قالب می کنند.
٣- کارخانه را تعطیل اعلام کرده و با کمک نهاد های حاکمیتی و بهره برداری غیرصنعتی از آن به سودهای هنگفت دست خواهند یافت. در این مورد نطق محجوب نماینده مادام العمرخانه کارگرهرچند هم که متکی به آمارهای کهنه شده دست سازورسمی باشد، بسیارگویا ست:
درسال هشتادوهفت چهارهزارواحد تولیدی واقتصادی کتبا" درخواست استمهال بدهی های خود را داشتند که دولت برای سال هشتاد وهشت طی مصوبه ای با استمهال بدهی دوهزارواحد به بانک ها موافقت کرد. اما متاسفانه مشکلات رکود حاکم برواحد های اقتصادی و فضای کسب و کارکه از سال هفتاد و چهارآغاز شده هرروزسنگین ترشده است . وی افزود کمیسیون کارگری مجلس گزارش دقیقی درسال هشتاد وهشت تهیه کرده است که طی آن ششصد واحد از این واحد ها در سال فوق دارای وضعیت وخیم تری شده و بسیاری از آنها موقت یا برای همیشه تعصیل شده اند. ( ایلنا پنجم بهمن) البته آقای محجوب بدلیل حجب و حیائی که دارند نفرموده اند معدود واحدهائی که ازاستمهال استفاده کرده اند وسرمایه ملی را به جیب زده اند کدام واحدها بوده اند. نورچشمی ها ئی که تولید ندارند، کارگران را اخراج کرده اند و وام ها را دربازارهزینه کرده اند، یا شرکت ها بزرگ وابسته به نهادهای حاکمیتی که پس ازحیف ومیل بودجه های سالیانه زیان ها را به بودجه عمومی منتقل می کنند. زیرا بسیاری ازصنایع نا وابسته نه فقط بدلیل انباشت انبوه بدهی های بانکی ، بلکه تنها بدلیل عدم توانائی پرداخت به موقع بدهی های انباشه شده برق یا گاز با توقف های بحران سازروبروشده و به مرور زمین گیرشده اند.
فضای کارگری
حتی علاقه مندانی که اخبارجامعه کارگری را ازروی سایت های منعکس کننده گزارشات رسمی شبکه های تحت کنترل دنبال می کنند نیزمتوجه این مسئله شده اند که کلیه تجمعات کارگری که درمقابل فرمانداری ها، ادارات صنایع و استانداریهای محل ویا حتی مجلس اسلامی برگذارگردیده ودرآن کارگران مطالبه حقوق های عقب افتاده را داشته اند، تجمعاتی تک واحدی بوده است. نگارنده که شخصا" بجزچند استثنای نادرحتی دراستانهای پرمسئله ای چون خوزستان ولرستان نیزمشاهده نکرده است که کارگران چند واحد صنعتی بشکل متحد وهماهنگ اقدام به برگذاری این گونه تجمعات کرده باشند.درجستجوی علت موارد زیررا میتوان برشمرد.
- درکلیه کارحانه هائی که بیش ازپنجاه نفرکارکن دارند ( اعم ازدولتی وخصوصی) واحدی بنام حراست مستقراست که مستقیما باسازمان های امنیتی درارتباط است وگزارشات مستقل خود را به آنها ارائه می دهد. واحدحراست نه تنها رسما وطبق وظیفه مانع برقراری ارتباط بین کارگران کارخانه های مختلف است، بلکه وظیفه ایجاد تفرقه درونی وجلوگیری ازاتحاد کارگران همان واحدرا نیزبرعهده دارد.شرخ وظایف این واحد بویژه دریک ساله اخیرنه صرفا حفاظت ازمنافع صاحبان صنایع (عمدتا" بخش دولتی یا وابسته به حاکمیت) بلکه جلوگیری ازبروزبحران های کارگری وسرایت آن به سطح جامعه است. از اینرو این واحد با امنیتی و سیاسی جلوه دادن اعتراضات کارگری و ایجاد ترس در بین کارگران، مهمترین عامل عدم برقراری ارتباط بین کارخانه ای کارگران است. دراین مورد حرف بسیار است که جای آن دراین نوشته نیست.
- عموما بخش بیشتری ازمطالبات کارگران درشکل حقوق های معوقه مربوط به دوران بلاتکلیفی ورکود کارخانه است. بعنوان مثال درهمین کارخانه مورد نظراز نوزده ماه حقوق معوقه شاید حد اکثردوماه مربوط به دوران کارباشد وبقیه به زمانی تعلق دارد که کارخانه بدلیل عقب افتادن حقوق ها تولید نداشته و عملا تعطیل بوده است بطوریکه اکثریت کارکنان حتی اجباری نیز به حضورفیزیکی درکارخانه نداشته اند. این مسئله تاثیرعمیق وگژاندیشانه ای درنگرش کارگران به کاروکارخانه وهمبستگی طبقاتی گذاشته است که به نوبه خودجای دارد اززاویه روانشناختی اجتماعی و جامعه شناختی جامعه کارگری مورد بررسی قرارگیرد. آنچه دراین نوشته مورد نظر است ، آنست که درواحدهائی این چنین که عقب افتادگی حقوق ها بدلیل نا توانی کارفرما درپرداخت ها با تعطیلی کارتوام می گردد، کارگران پس ازمقاومت یکی دوماهه و قرض گرفتن ازاطرافیان بناچاردرجستجوی مفردرآمدخارج ازکارخانه ازمسافرکشی، دستفروشی،کارروزمزدی وساعتی حقیرانه ، دلالی سردستی، قاچاق اجناس بویژه در استان های مرزی و....گرفته تا متاسفانه دله دزدی و فروش مواد مخدر، به هرطنابی چنگ خواهند زد. از اینروجدای ازآسیب های روانی وارده، ازآنجا که کاردرکارخانه بعنوان تنها منبع تامین درآمد اهمیت اولیه خود را ازدست می دهد، به اتحاد ویک پارچگی ودرک مفهوم همبستگی طبقاتی ضربات جبران ناپذیری وارد می گردد.
- کارگران قطع ارتباط کرده با کارخانه وجمع منسجم کارگری، بدلایل پیش گفته ازجمله ترس ازاتهام فعالیت سیاسی بویژه درفضای امنیتی حاکم ،حتی نسبت به همبستگی درون گروهی و ایجاد تشکیلات مستقل وخارج ازچهارچوب شورای اسلامی ونفوذ اداره کارنیزعلاقه عملی نشان نمی دهند.چه رسد به آنکه به حکم درک یا حتی غریزه طبقاتی دراندیشه اتحاد و همکاری با کارگران دیگرکارخانه ها باشند.
- شوراهای اسلامی کارخانه ها که با توجه به شرایط حاکم دراین فضا میدان دار اصلی می شوند، بعنوان تنها تشکلهای موجود، بدلایل شناخته شده ساختاری وکنترل دولتی بویژه حراست ادرات کاروکانون های شورائی وخانه های کارگر، بزرگنرین مانع همبستگی ، ایجاد تشکیلات مستقل وبرقراری ارتباط بین کارخانه ایست. این شوراها که عموما مورد تائید اکثریت کارگران نیستند وبسیاری از اعضای آنها بدلیل ارتباط تنگاتنگ با مدیریت کارخانه و ادارات وسازمان های ذیربط دولتی و دریافت امتیازهای گوناگون درطول دوره فعالیت خود خصلت های کارگری و جمع نگری خود را ازدست داده ودرپی کسب منافع شخصی خود می باشند، بعنوان یک تشکل نمی توانند خط دهنده و هدایت کننده کارگران بوده وآنها را در شناخت منافع طبقاتی و تصمیم گیری های منطقی یاری دهند.
- درفضای مغشوش حاکم برجامعه کارگری، کارگران درتجمعات جداگانه وکم تعداد خود( به دلیل دورشدن بسیاری ازکارگران ازکارخانه ها ورفع حداقل نیازهای اولیه مادی شان ازدیگرطرق) کمتردراندیشه حفظ منافع طبقاتی خود بمثابه طبقه ای مستقل میباشند. فعالان جنبش کارگری با حضوردرچنین تجمعاتی درخواهند یافت که در این شرایط درخواست بازگشائی کارخانه ها، تامین امنیت شغلی و فرصت رسیدن به شرایط بازنشستگی کمرنگ ترازدریافت مطالبات حتی به قیمت از دست رفتن شغل است.
- درچنین شرایطی فعالان چپ وجنبش کارگری متاسفانه بدلیل پراکندگی ونداشتن استراتژی واحد وتاکتیک منطبق برشرایط ، به کم عملی مفرط دچارشده واکثرا به صدوربیانیه ورهنمودهای کلاسیک اکتفامی کنند.بطوری که حتی قادر نیستند با اطلاع رسانی به موقع و ایجاد هماهنگی های اولیه زمینه برگذاری تجمعات مشترک کارگران را درسطح سه یا دو واحد فراهم آورند وعموما به مداخلات فردی وگروه چند نفره غیرتشکیلاتی وتحریک گرایانه که به تصمیم گیری های نا به جا منتهی می شود و پیگیری معدود اخبار تجمعات تشکیل شده در رسانه ها بسنده می کنند.
آنچه جاری است:
واقعیت آنست که دانسته یا ندانسته ازاجباربی سلاحی و بی پناهی و.. هرچه باشد، تعطیلی این گونه واحد ها ازجنبه های محتلف به زیان جنبش کارگری وطبقه کارگرو اقتصاد ملی است وفعالان و ایده لوک های جنبش کارگری نباید درخواست تعدیل این شیوه مبارزه درصنایع متوسط وکوچک نا وابسته به حاکمیت را در قالب حمله به تزپیروی وحمایت ازسرمایه داری ملی و یا بورژوازی لیبرال خنثی سازند.فعالان جنبش کارگری نباید صرفا" بدلیل آزادی عمل بیشتر، نیروی خود را برصنایع بخش خصوصی درحال احترازخصوصا صنایع متوسط وکوچک درتنگنا قرارگرفته متمرکزنمایند وازموفقیت های احتمالی و تحت فشارقراردادن سرمایه دارن کوچک وکارفرمایان بی پشتوانه مسرورگردند واین دلشادی را درمحفل خودی درکوس وکرنا کرده و پیروزی قلمداد کنند. درفضای حاکم ، این صنایع که به خودی خود تحت فشار سیاست های هئیت حاکمه، بانک ها ، سرمایه داران نظامی دهان گشوده و سرمایه داری تجاری جولانگرقراردارند، دیگرتوان تحمل فشارازدرون را ندارند و همانطورکه ذکر شد چشم انداز این مقابله درونی دو گزینه ازپیش مشخص است که درواقع هردو حکم یکسانی دارند.
تعطیلی این گونه واحدها وپیوستن کارگران آنها به خیل بیکاران وخروج آنها از صف طبقه کارگر نه تنها هیچ کمکی به این طبقه نخواهد کردو از گسترش کمی و کیفی و اثرگذاری سیاسی آن خواهد کاست، بلکه با اجرای قریب الوقوع قانون کار جدید وتبدیل بزرگ ترین نقطه قوت قانون قبلی به حربه اخراج سریع و دلبخواه کارگران، شمشیراعتصاب کارگران واحد های بزرگ، صنایع دولتی و شبه دولتی ی غصب شده توسط سرمایه داران نظامی و شبه نظامی نیزکند خواهد شد وتعطیلی کارخانه های نا وابسته وهجوم انبوه کارگران بیکارشده وجویای کاربه واحد های بزرگ، این مستحکم ترین سنگرمبارزه برای به زانو درآوردن حاکمیت اسلامی را آسیب پذیرخواهد کرد. این تحلیل مغشوش و گمراه کننده ایست که با تشویق اعتصاب های زمین گیرکننده درواحدهای این چنینی و سوق دادن کارگران آنها به خیل دستفروشان وبندگان بورژوازی دلال وتبدیل آنان به هرزگردان طالب لقمه ای نان، می توان بستر انقلاب سوسیالیستی و محو سرمایه داری و نئو لیبرالیسم را فراهم کرد. چرا که دقیقا" کمک به رهروان صندوق بین المللی پول وتقویت نئو لیبرالیسمی است که با نقاب نظامی درکشورما درحال قوام یافتگی است. منظورآن نیست که کارگران را تشویق کرد مجانی برای این گونه واحد ها کار کنند. منظورآنست که احزاب و سازمان های سیاسی مدافع عدالت اجتماعی و طبقه کارگرو ایده ئولوگ های جنبش کارگری باید با ارائه راه کارهای کاربردی وعمل گرایانه ومنطبق با شرایط موجود دقیقا" برخلاف استراتژی نظام حاکم، با کمک به کارگران درجهت صیانت ازصنایع متوسط و کوچک نا وابسته حتی درحد بلاتکلیف نگه داشتن آنها وجلوگیری کردن ازبیکارشدن رسمی تعداد بیشتری ازکارگران و خروج آنها از صف طبقه کارگر، بدون اتلاف وقت کلیه نیروی خود را بر روی صنایع بزرگ و پیش گفته متمرکز کنند و با تبدیل مطالبات غیر منجسم صنفی ومطالبات پراکنده اقتصادی به مطالبات سیاسی و طبقاتی باحمایت و پشتیبانی همین طیف ازکارگران کارخانه های بلاتکلیف مانده، هیئت حاکمه را به تسلیم وادارند. درنظام اقتصادی شکل نگرفته وهنوز پذیرفته نشده ازسوی نظام جهانی سرمایه که هنوز قانونمندی های اقتصادی (نه حتی سیاسی )نظام سرمایه داری نیزبرآن حاکم نیست، نباید درمحدوده مبارزات صنفی خود را محصورگرداند. درشرایط حاضر دفاع ازمنافع صنفی حتی در واحد های بزرگ نیزچاره سازنیست. درشرایط سرگردانی ونداشتن برنامه جمعی، کارگردرعسروحرج مانده، منافع آنی وشخصی خود را به هرمنفعت دیگری ترجیح میدهد. درفضای ازهم گسیخته کنونی بویژه فضای حاکم بر صنایع متوسط و کوچک ذکر شده، طبقه کارگررا نمی توان صرفا" با تکیه برمنافع پراکنده و تعریف نشده صنفی( که عموما" بردریافت حقوق ها ی معوقه تمرکز یافته) متحد کرد. تجربه نشان داده است درچنین شرایطی تکیه براین گونه منافع نه تنها کارگران را به حد اقل های تعیین شده نخواهد رساند، بلکه بدلیل تعطیلی کارخانه هاومسخ شخصیتی واستحاله طبقاتی، روزبه روزازتوان کمی وکیفی طبقه کارگرکاسته خواهد شد. باید توجه داشت که عمده نکردن مبارزات صنفی نافی مبازرات سندیکائی نیست، بلکه واقعیت آنست که درشرایط کنونی شکل گیری سندیکاها ی منفرد بسیار دشوارودورازدسترس است وحتی درصورت تشکیل این گونه سندیکاها دربرابرصنایع متوسط وکوچک بی صاحب مانده وپادرهوا،عملا فاقد کارائی اند.شاید دراین شرایط تنها با تجمع کلیه تشکل های هم سنخ کارگری دراتحادیه های سراسری وعضوگیری آزاد آنها بتوان به مبارزات کارگری شکلی منجسم داد. فعالان جنبش کارگری می توانند با بررسی عمیق و واقعبیانه ازشرایط، راه کارهای عملیاتی مشخص و قابل اجرائی را پیش پای کارگران قراردهند.
......دراین اغتشاش ذهنی وعملی کارگران مبهوت مانده ودرعسروحرج قرارگرفته سئوال دارند ! چه باید کرد؟ وقتی کارگر صنعتی حاضر است بیست ماه حقوق معوقه وحق سنوات بیست وپنج ساله را به امان خدا رها کند وبا التماس حق بیمه سهم کارفرما را ازاندوخته نداشته بپردازد تا پیروزمندانه با پذیرش اندک مستمری بازنشستگی خانواده اش راازفلاکت برهاند و یا کارگر بیست سال سابقه، بدون دریافت سنوات وامید به بازنشستگی با تمنائی التماس گون دربه در بدنبال کسب جایگاهی حقیرانه برای بساط دست فروشی درهفته بازارهای روزانه شده و گسترده درسطح شهرها باشد. پاسخ ایده ئولوگ های جنبش کارگری و وظیفه تئوریسین های خواهان عدالت اجتماعی چیست ؟ به کدام شاخت باید دست یافت و به عمق جامعه وبدنه جنبش کارگری انتقال داد تا راه گشا گردد؟ نقدکتابی نئولیبرالیسم خون خوارجهانی با خاک کردن بورژوازی ملی استخوان پوسیده وشکستن قلم پای بورژوازی لیبرال وهمناک و تخطئه جنبش های اجتماعی سه دهه اخیر....ودر نهایت تعمیم توهم شناخت قالبی به لنگ کنندگان خارج ازگود؟ یاواقعیات شرایط نوین جهانی وتاثیرونقش آن برتحولات سیاسی و اقتصادی کشور، عمق استراتژی حاکمیت غاصب و راه های خنثی سازی آن ، ماهیت جنبش های اجتماعی داخلی وسیر تحولات آن ، تبیین جامعه کنونی کارگری و تنگنا ها، ضعف ها وتوانمندی ها وگرایش مسلط وفرهنگ عمومی حاکم برآن، فرهنگ عمومی جامعه کنونی وقدرت جذب کننده گی آن، افکارعمومی و گرایش مسلط ومیزان تاثیر پذیریش ازفرهنگ و افکار عمومی جهانی و....بالاخره تدوین تاکتیک های نوین مبارزه و انطباق آن با شرایط کنونی و تسلیم کردن یا به زیر کشیدن حاکمیت غاصب و جایگزینی حکومتی دموکرات وبرآورد کننده خواست ها و نیاز اکثریت غالب ملل ساکن ایران از جمله طبقه کارگر؟
در پایان:
با درک عمق تفاوت فرایند قانونمند اضمحلال سرمایه داری کوچک درپروسه تحول نظام سرمایه داری جهانی با نابودی تعمدی سرمایه داری ملی کشورهای درحال توسعه وحاشیه ای که در نیمه دوم قرن بیستم با دستورالعمل نهادهای سرمایه داری جهانی در قالب کودتاها وتحکیم دولت های نظامی به جهان عرضه شد وازدهه هشتاد در قالب نظریه جهانی شدن تئوریزه شده ودرکلیه کشورهائی درحال توسعه ای که طی سه دهه اخیردرآنها نظام سرمایه داری به نظامی مسلط تبدیل شده است دراشکال مختلف شبهه دموکراتیک بوقوع پیوست، درک این موضوع که این فرایند درنوع خود قانونمند شده درنظام سرمایه داری، بخشی ازاستراتژی کلان نئولیبرالیسم جهانی برای تسلط برجامعه بزرگ جهانی است ، نباید چندان مشکل باشد. واقعیت تلخ آنست که مانورهای تبلیغی ترویجی برروی حقانیت این فرایند و آکادمیک نمایاندن آن دردودهه اخیربه گونه ای پیش رفته است که جدای ازاستراتژیست های نهاد های سرمایه داری جهانی ، بسیاری ازچامعه شناسان و اقتصادانان مستقل جهان بویژه بسیاری ازاقتصادانان کشورهای حاشیه ای نیز این فرایند را بعنوان پیش شرط توسعه ورشد صنعتی جوامع خود درعصر نوین پذیرفته اند و کشورهائی مانند برزیل، کره جنوبی، هند و حتی ترکیه دهه اخیررا بعنوان نمونه هائی موفق آن تبلیغ می کنند. دراین فضا سازی اگرچه هنوزبرخی از پیروان وهمفکران ایرانی آنها دقیقا همانند موضع گیری شان درارتباط با مقوله حذف یارانه ها درگیرودار پذیرش آن دست و پا می زنند وهنوزآنرا بعنوان شرط لازم و کافی نپذیرفته ودرشرط کافی آن تردید دارند و این تردید باعث کندی این فرایند درکشورما شده است. اما متاسفانه برخی ازنیروهای چپ کشوربا کشیدن شمشیربرروی دموکراسی وسرمایه داری ملی، نه عاملان نظام جهانی خواهان یکپارچه سازی سرمایه. خواسته وناخواسته به تسریع وشکل گیری این روند درکشورکمک کرده وکرنا را ازسرگشادش می نوازند.هرچند این مقوله بسیارظریف بین نیروهای چپ کشورهای حاشیه ای ازجمله کشورما به روال سنواتی بحث های شبه تئوریک به بارننشسته بسیاری برانگیخته است . اما ظرافت دراین جاست که اگرپذیرفته ایم: نه درعصرامپیریالیسم بعنوان بالا ترین مرحله سرمایه داری، بلکه درعصرنئو لیبرالیسم، جهانی شدن سرمایه و یکسان سازی جهان. این پدیده قانونمند، فرایندی تحولی از سیرتکامل نظام سرمایه داری است. آنگاه دوراه بیشتردرمقابل نیست! یا با اندیشه وهم ناک مبارزه با نئولیبرالیسم وریشه نظام سرمایه داری، باید خود به نابود سازی صنعت وثروت ملی و نهاد های بر خواسته ازآن پرداخت ودربهترین حالت سربه زیرازآن گذرکردواجازه داد سرمایه داری سیرتکامل خود را بدون مزاحمت طی کند. یا با این نابود سازی مبا رزه کرد واجازه نداد نظام جهانی خندان لب وشوخ چشم درزمینی هموارطی طریق کند.هرچند شاید در این بوم مرزکمونیست های امام زمانی معتقد به ظهورعن قریب سوسیالیسم، ترجیح میدهند باهیاهوبرای هیچ، به نظام سرمایه داری محکوم به فنا اجازه دهند آنقدراوج گیرد تا خود شرایط ظهوررا آماده سازد! نکته عیان ترآنکه راست اندیشان حمایت گرنابودی صنعت وثروت ملی وعاشقان صندوق بین المللی، یعنی آرزومندان وخیال پردازان عروج به دروازه های تمدن بزرگ اسلامی وچپیدن درحلقه چند کشورعقده شده وجایگزین کردن پژوی آتش زا با سانتافه و آزارا ....نیزبدانند حداقل با این حاکمیت سیاسی نقش شان برآب. هرچند ژاپن و کره آرزوست، اما زیمباوه و سومالی پیش روست.
* علت عدم درج نام این کارخانه (هرچند که در اهواز کاملا شناخته شده است) آنست که امیدوارانه در انتظارم تهیه کننده گزارش درخواست برای بازنگری جهت انتشار عمومی آن را پذیرفته و در اولین فرصت اقدام به انتشار آن کند.
درآمد:
وضعیت اسف بار کارخانه ها و بلاتکلیفی و بی پناهی خیل پرشمار کارگران بیکار شده و یا کارگران بی حقوق مانده در شرف بیکاری، حتی برای خوش بین ترین وحاشیه نشین ترین فعالان سیاسی - اجتماعی نیزتردیدی باقی نگذاشته است که وضع موجود صنعت کشوروجامعه کارگری با بحران عمیقی روبروست. بحرانی که ازیک سوسرمایه های صنعتی اندوخته شده پنجاه ساله کشوررا که سرمایه ایست ملی به نابودی می کشاند وازسوی دیگرمیلیون ها کارگر وابسته به آن را ازهستی ساقط می کند.دراین موقعیت به متولیان دولتی هیچ فرجی نیست،چراکه اگرتعمد واجبارسیاسی - اقتصادی دنباله روی ازسرمایه داری جهانی وصندوق بین المللی پول را درسیاست گذاری های کلان دو دهه اخیرحاکمیت نا دیده بگیریم و انگیزه پرکردن چاه ویل حساب های بانکی امیران را طبیعی بدانیم، بلاهت و روزمره گی وزرای مرتبط، بی خردی وبله قربان گوئی مجلسیان وبی عملی و نان به نرخ روز خوری مسئولان میانی مزید برعلت است .از اینرو ضروری است فعالان سیاسی و اجتماعی بویژه فعالان کارگری علیرغم محدودیت های موجود ناشی ازفضای شدیدا" امنیتی وسرکوب های ضد بشری ، با ارتقاء شناخت خود ازوضع موجود وفاجعه اجتماعی درحال وقوع حاصل ازتداوم این وضع، ارتباط نزدیک تری با واحد ها ومجتمع های صنعتی و تولیدی برقرار نمایند وبا ارائه تحلیل درست از شرایط حاکم، کارگران را یاری دهند. تا کارگران بتوانند با کسب آگاهی وافزایش دانش طبقاتی خود وشناخت سیاست های جاری ، ضمن تسلط فکری وعملیاتی برترفندهای فریبکارانه و تفرقه انگیزانه حاکمیت وعمال رنگارنگش، با تکیه بر اتحاد و یک پارچگی وپیراستن هویت طبقاتی خود ازکژی های تزریق شده سی ساله، به هرطریق ممکن ازمنافع طبقاتی خود دفاع نمایند. تا هم خود را ازگرداب برهانند وهم صنعت کشوررا که از دسترنج آنها وپدرانشان وبا هزینه کردن ازسرمایه های ملی پا گرفته است، ازچنگال غاصبان در آورده وبرای فرزندان خود پا برجا نگهدارند. بدین منظور فعالان جنبش کارگری دراولین قدم می توانند رویاها ،توهمات ، مقایسه های نا به جا و برداشت های انتزاعی ازصنعت وفرهنگ جامعه کارگری کشوررا کنار نهند. در این تردیدی نیست که فعالان جنبش کارگری ضروری است ارتباطی بی واسطه و نزدیک با جامعه صنعتی کشوربرقرارکرده وشناخت خود از وضع موجود و شرایط حاکم را افزایش دهند وبرواقعیات منطبق گردانند.شرایط حاکم برجامعه صنعت کشوررا نباید براساس معیارهای کلاسیک ارزیابی کرد. فضای این جامعه نه تنها با کشورهای صنعتی، بلکه با دوران قبل از انقلاب نیزبسیارمتفاوت است. درجامعه صنعتی کشور، کارخانجات نه براساس معیارهای مدیریتی شناخته شده ی صنعتی، فنی، مهندسی ، اقتصادی و قانونمندی های نظام سرمایه داری، بلکه با تکیه برزد وبند های حقیرانه سیاسی، رانت خواری و دلال بازی، توطئه و دسیسه چینی ، زیاده طلبی، تقلب و حیله گری، هویت زدائی وارج گذاری فساد وبی اخلاقی ، پرولترزدائی وجاسوس پروری وعامل سازی است که روزگارمی گذرانند و هم چنان نفس می کشند. درکشوری که حاکمیت اش درسیاست گذاری کلان با تمام نیرو و ابزارهای مادی و معنوی به مسخ توده ها می پردازد و حتی کارگر صنعتی اش را به هویت گم گرده ای تبدیل کرده است که یک شیفت شبه کارگرصنعتی جمع گرای سرمایه سیتزاست و دو شیفت فرصت جوی ضد جمع وزرخرید سرمایه داری فاسد تجاری ، دراین جامعه نه کارگرش پرولتاریای صنعتی و آگاه به منافع طبقاتی است که بتوان با بیانیه های سیاسی و بروشورهای تهیجی اورا به میدان مبارزه کشاند! ونه صاحب صنعت اش سرمایه دارصنتعی است و دارای جهان بینی لیبرال و پیروایده ئولوژی نظام سرمایه داری ، که بتوان آنرا با قدرت تشکیلات و اعتصاب کارگری وادار به رعایت حقوق شناخته شده کارگر درچهار چوب همان نظام کرد . جامعه کارگری اش تافته جدا بافته نیست! تصویر کوچکی است از جامعه بزرگ مقصد نیافته وراه نشناخته وجویای فرصت های خرد وحقیرانه کشور، که کوچک شده است برخلاف آمال آرزومندان نه انسجام یافته گی که جمع نا هم خوان و ازهم گسیخته ای را به تصویر می کشد که به خود زنی ای تحمیل شده مشغولند.
و در این جامعه غاصبان صنایع اش نه صرفا" مصداق شعار کلاسیک سرمایه داران زالو صفت خورنده دسترنج کارگر، بلکه دهان گشوده گانی هستند که چشم بر نابودی همه طبقات فرودست تر، فروپاشی صنعت و اضمحلال کشوربسته اند. دراین جعبه جادو همه قسم تحفه ای یافت می شود. از اندک سرمایه داران مهین دوست درحال انقراض که طالب توسعه صنعتی و مدرنیزه شدن کشورند. تا طیف گسترده نظامیان سرمایه دار شده که با تسخیر صنایع کلیدی ومادر، متوهمانه رویای ادغام درنظام سرمایه داری جهانی را درسر می پرورانند. ومافیای دلالان حاکمیتی که صنایع تصاحب کرده را به چشم قلک پرنشدنی دریافت وام های کلان و امتیازات حکومتی می نگرند وصنعت را به پایگاه زدوبندهای دلالی و واردات کا لا های بنجل کشورهای باج خواه و رشوه گیرنده ازنظام حاکم تبدیل کرده اند.
درجامعه ای که دلالان حاکمیتی وغاصبان شاه ماهی های صنعت کشور، باده نابودی واحد های شکننده را یکی پس ازدیگری سرمی کشند و وام های کلان گیر کرده درگلو را فرومیدهند. میهن دوستان و فعالان جنبش کارگری باید عزم ها را جزم کنند وتا اکثریت کارگران صنعتی کشوربه دست فروشان دوره گرد تبدیل نشده اند، به میدان آیند ونه فقط برای کسب حقوق به رسمیت نشناخته کارگر، بلکه برای نجات تمامیت کشوراز چنگ غاصبان خناس، دست ها را بالا زده وراسخ و استوارفکری عاجل کنند.
وضع موجود:
واقعیت آنست که درشرایط کنونی اقتصاد کشوریعنی رکود تورمی و تحریم جها نی ودرشرایطی که حذف یارانه ها بیشترین ضربه را به صتایع متوسط غیرحاکمیتی وصنایع کوچک و بدون پشتوانه واردخواهد کرد وبراساس پیش بینی های خوش بینانه حداقل بیست تا سی درصدهزینه های تولید آنها را افزایش خواهد داد و در شرایطی که بانک ها به دلایل متعددی چون سیاست انقباضی اعلام شده( با تک در مخفی)، نداشتن ارتباط حاکمیتی، نداشتن وثیقه و ناتوانی دربازپرداخت بدهی قبلی، ازتامین سرمایه درگردش این واحد ها خوداری می کنند ودرشرایطی که امیدی به تامین هزینه سرمایه گذاری جهت بازسازی وبهینه سازی خطوط تولید آنها نیست وصاحبان صنایع نیزبدلیل عدم اطمینان ازتوان بازپرداخت وام ها دربازاربی دروپیکروجولانگه سرمایه داری دلال،خود تمایل چندانی به استفاده ازوام های سرمایه ای با نرخ های بالا را ندارند.عقب افتادن حقوق ها وسخت ترشدن شرایط کاری برای کارگران، پیش بینی خارق العاده ای نیست. این پدیده رایج شده که عموما دراثرکمبود نقدینگی ویا عدم بازگشت نقدینگی دراثرحبس درانبارها و یا بلوکه شدن دربازاررخ می دهد وهرروز ازارزش آن کاسته می شود، مهمترین عامل عقب افتادگی حقوق های کارگران، بیکارشدن فوج فوج کارگران قراردادی وبازنشستگی و تسویه اجباری کارگران رسمی است. باز واقعیت این است که بخش اعظمی ازنیروی کارکشوردراین گونه واحد ها اشتغال دارند و این تنها سلاح صنایع درتنگنا قرارگرفته برای مقابله با شرایط دشواراقتصادی ، به معنی انتقال دشواری ها و نابسامانی ها بردوش آخرین حلقه چرخه تولید، یعنی کارگران وخانواده های چشم انتظار آنهاست، که خود به معنی قراردادن کارگران برسر دو راهی انتخاب مرگ و زندگی اقتصادی و اجتماعی است. درچنین شرایطی اگرکارگران برای تحت فشارقراردادن کارفرماجهت پرداخت حقوق ها به کم کاری ، اعتصاب و توقف تولید دست زنند ازصاحبان صنایع از هم پاشده شده ی بخش حصوصی انتظارچه واکنشی باید داشت . اگربا فضای حاکم برصنایع کشورآشنا باشیم دراین واقعیت تردید نخواهیم کرد که صنایع درتنگنا قرارگرفته که با هجوم حریف بیرونی به گوشه رینگ پناه برده اند، بطورقطع توان مقابله با جبهه گشوده شده داخلی را نداشته ونخواهند داشت و دربرخورد با جبهه داخلی هرروزازروز قبل ضعیف ترو ضعیف ترمی شوند. دراکثراین واحد ها تهدید به اعتصاب ویاعملی ساختن آن که عموما بدلیل تاخیر درپرداخت حقوق هاست بازخورد هائی تقریبا از پیش مشخص شده خواهد داشت که دو حالت عمومی تر آن بدین گونه اند .
- حالت اول : اگراین تیزهوشی و دوراندیشی درهسته ای تاثیرگذاری ازکارگران وجود داشته باشد که وخامت اوضاع را درک کنند و بتوانند تحلیلی جمع پذیرارائه دهند، پس ازدفع هیجان اولیه ناشی ازتحمل طاقت فرسای فشارروزانه زندگی، اعتصاب درکوتاه مدت پایان می پذیرد ومذاکرات سازمان نیافته و بدون دستوربرای تسهیل درپرداخت حقوق ها آغازمی شود. مذاکره ای که قانونا" یک سوی آن شورای اسلامی است که هیچ گاه نتوانسته است حتی درظاهرهم مهرنمایندگی کارگران را برپیشانی خود حک کند. اما همیشه این هسته واقع نگرکارگران بوده وهستند که ازبیم وخیم تر شدن اوضاع وتعطیلی کارخانه با تحلیل شرایط و کنترل امورواجباربه ازخودگذشتگی مانع توقف تولید وازهم پاشیدگی کارخانه شده اند. ازخود گذشتگی اجباری ای که معمولا امتیازهای زیرمیزی مدیریتی را نصیب اعضای فرصت جوی شورای اسلامی کرده است.
نتیجه این مذاکرات اغلب بازگشت به کارکارگران بدون دریافت حقوق ها و تبدیل حقوق جاری به حقوق معوقه ویا حد اکثر دریافت بخش نا چیزی ازحقوق های معوقه است، که به خودی خود افزایش هزینه ها و انباشت بدهی های بازپرداخت نشده بدلیل زمان ازدست رفته وتوقف تولید، ودرنهایت کاهش درآمد و تاثیر مستقیم آن برپرداخت های بعدی را به دنبال خواهد آورد. یعنی ازروال خارج شدن پرداخت های ماهیانه وپرداخت نا مرتب بشکل علی الحساب و کاهش کارگران بویژه کارگران قرار دادی. فعالان جنبش کارگری دقت کنند که دریافت بشکل علی الحساب و مساعده های چند ده هزار تومانی ( برای کاستن از فشار) مهمترین عامل نابود کردن زیر ساخت های لرزان اقتصاد خانواده کارگری است.
حالت دوم: ادامه اعتصاب و توقف چرخه تولید به مدت طولانی تراست.( باید توجه داشت پروسه تولید بسیاری ازکارخانه ها به گونه ایست که یک واحد کوچک می تواند پروسه را ازکارانداخته وکل تولید را متوقف کند، آنگونه که اکثریت مطلق کارگران حتی درصورت تمایل نیزنتوانند به کارخود ادامه دهند. این هسته همیشه نقش بسیار مهمی درادامه یا توقف اعتصابات بازی می کنند. بطوری که کارگران دوراندیش و آینده نگرنیزقادربه جلو گیری کردن ازآن نیستند. موقعیتی که برخی ازکارفرما یان غاصب ویا دست هائی از بیرون که درانتظارسقوط کارخانه وتصاحب رایگان آن هستند، توسط عوامل خود ازآن استفا ده می کنند تا عمدا" کارخانه را به تعطیلی بکشانند وبنفع مقاصد خود بهره برداری کنند) دراین حالت گزینه های محتمل زیرکه به وفوراتفاق افتاده است ، به روشنی قابل پیش بینی است.
برای تبیین نتایج حاصل ازتصمیم گیری جامعه کارگری ودریافتی دقیق ترازواکنش کنونی صاحبان یا کارفرمایان این طیف ازواحدهای صنعتی وتولیدی درهنگامه برخورد با چنین شرایطی، باید جزئی تربه گردش کارونقش پارامترهای موثردرانتخاب و اخذ تصمیم نهائی آنها پرداخت. حتی اگراین طیف ازصاحبان صنایع را نیزجزسرمایه داران زالو صفت نئو لیبرال طبقه بندی کنیم، باید دانست درسیستم مدیریتی نظام سرمایه داری، درروال عادی ترفندعدم پرداخت حقوق کارکنان تعریف نشده است. وبرخلاف گمان غالب دراین سیستم پرداخت دقیق و به موقع حقوق کارکنان (جدای ازمیزان، مقداروعادلانه یا غیرعادلانه بودن آن) بعنوان اصلی خدشه نا پذیرشناخته شده ومنافع حاصل از اجرای این اصل دقیقا برآورد شده است.شرکت های بزرگ درهنگامه بحران وپیش بینی کاهش در آمد ها ولزوم اجرای پیش شرط سیاست سفت کردن کمربندها، برای کاهش هزینه ها ازروش های شناخته شده دیگری چون کاهش پرسنل،کاهش هزینه های غیرمستقیم پرسنلی، عدم افزایش ادواری حقوق ها و یا حتی مذاکره جمعی برای کاهش در صدی از حقوق ها روی میاورند، نه به عدم پرداخت های ماهیانه روال مند. اما درنظام سرمایه داری صنعتی قوام نیافته ایران و مدیریت پرت وپا درهوای آن که علیرغم ادعا های کاذب هنوزازچنگ مدیریت سنتی رها نشده وبه تعریف علمی - اجرائی از پارامتری های تاثیر گذاربرقیمت تمام شده و رقابت آزاد دست نیافته است ، نه می توان انتظار پیش بینی بحران ها را داشت و نه انتظاررعایت قانونمندی های نظام مدیریت نوین سرمایه داری. درکشورما ازآنجا که در شرایط کنونی وهراس ناشی از اوج گیری مبارزات کارگری، مسئله عدم پرداخت حقوق ها درشرکت های بزرگ مقوله ای سیاسی و امنیتی تعریف شده است، شرکت های بزرگ دولتی و شبه دولتی برخلاف قانونمندی های نظام سرمایه داری و بدون احساس نیاز به تغییردراستراتژی صنعتی و سمت گیری مدیریتی خود وهراس از رویاروئی با رقیب در بازاررقابت، یا مستقیما از طریق غارت جیب مصرف کنندگان ویاغیرمستقیم ازطریق بانک های دولتی ، ماه ها ویا شاید سالی چند، بی دغدغه حقوق کارکنان را پرداخت می نمایند. شرکت های بزرگ خودرو سازی(که بر خلاف ظاهردرعدم صحت استاد ارائه شده آنها به سازمان های ذیربط تردیدی نیست) نمونه عینی وعریان این طیف از شرکت های صنعتی اند. اما در مورد صنایع وشرکت های متوسط وکوچک ناوابسته به حاکمیت این مسئله صدق نمی کند. در این جا کارفرمایانی که با مقوله خورندگی بدون بازگشت یا کم بازگشت و دیربازگشت نقدینگی خود توسط بازاربرخورد کرده و با انبارهای خالی مواد اولیه مواجهه اند، در ارتباط با باقیمانده اندک موجودی نقدینگی خود، مجبور به انتخاب اولویت محل مصرف نقدینگی هستند. دراین شرایط خرید مواد اولیه وپرداخت حقوق دو گزینه اصلی قابل انتخاب اند.بدیهی است جهت تداوم گردش چرخ کارخانه ، جلوگیری از توقف تولید وکسب ارزش افزوده بمنظورتامین هزینه حقوق های بعدی وامید بازگشت نقدینگی بلوکه شده دربازار، محل مصرف انتخابی کار فرما خرید مواد اولیه است. در چنین شرایطی سرعت برگشت پول که مستقیما" وابسته به پارامترهائی چون قدرت جذب کنندگی بازار، میزان رغبت آن درنگهداری پول و ویژگی کالای تولید شده است ، تعیین کننده اصلی مدت زمان تاخیر ایجاد شده در پرداخت حقوق هاست. که این مدت متاثر از مقولات ذکر شده و بسیاری از پارامترهای غیر مستقیم سیاسی و اجتماعی، ممکن است از یک ماه تا چند ماه در نوسان باشد.در این شرایط از آنجا که منبع تا مین مالی دیگری جهت تامین هزینه پرداخت حقوق ها وجود ندارد، اگر تا قبل از بازگشت نقدینگی به دلیل اعتصاب چرخه تبدیل مواد اولیه خریداری شده به کالا و پول متو قف شود و به درازا بکشد، قطعا" واحد زمین گیر شده و گزینه های زیر گشوده می شود.
گزینه اول:
واحدصنعتی بدهی قابل توجه ای به اشخاص و بانک ها و سازمان های دولتی ( دارائی – تامین اجتمائی- برق- آب- گاز ) ندارد. در این حالت اگرکار فرمای صاحب صنعت ازآنچنان اندوخته شخصی (منقول و غیر منقول) خارج ازچهارچوب مالی کارخانه برخوردارباشد که بتواند او را قادر به تصمیم گیری کند، پس از آنکه ازفروش کارخانه مشکل داربه دیگران نا امید شود با تکیه براندوخته شخصی، با پرداخت حقوق های معوقه، سنوات کارکنان و تسویه حساب با آنها( گاها" بشکل مدت دار) در آسودگی کامل کارخانه را تعطیل اعلام می کند و در انتظار می نشیند تا شاید بتواند با واگذاری کارخانه بدون مشکل و باصطلاح صفرشده، سرمایه حود را بازگرداند. اما از آنجا که هیچ جد به کمرزده ای در این شرایط حاضربه سرمایه گذاری در صنعت نیست ، ابتدا به جبران بخشی از اندوخته هزینه شده ، ماشین آلات به زیر قیمت فروخته می شود و سپس می کوشد بسته به موقعیت جغرافیائی و مرغوییت زمین ، ملک کارخانه را برای تخریب و تاسیس بنائی غیر صنعتی بفروش برساند وسرمایه زنده کرده را یا به خارج منتقل کند و یا چون دکان بسازو بفروشی هم به یمن وجود دولت مهرساز تخته شده است ، به کسب حلال، بدون دردسر و پردرآمد تجارت بپردازد و اگر بازهم نتوانست،به سلک واسطه های پائین دست بورژوازی دلال درآید وانتقام عمرازدست رفته را ازصنعت خانمان برباد ده بستاند. و دست آخراگر بازهم ازبخت بد و نحوست موقعیت جغرافیائی، موفق نشد و به حاشیه هم راه نیافت. در صف نوبت فروش ویا کرایه محل کارخانه به دلال و تاجر موتلفه چی جویای انبار انتظار بکشد.
گزینه دوم : واحد صنعتی از انباشت بدهی های شخصی و دولتی رنج می برد. ملک و ما شین آلات کارخانه هم به میمنت بانکداری اسلامی بدلیل افزایش تصاعدی بهره ها وجریمه دیرکردها ، بیش از ارزش رسمی درگروبانک است. ازاندوخته های مخفی شخصی هم خبری نیست ! چون اموال غیرمنقول شخصی هم برای تامین هزینه کارخانه یا فروخته شده و یا در نوبت سه فوریتی حراج بانک هاست.
- دراین حالت اگرکارفرما و صاحب صنعت بعنوان شخص حقیقی متعهد به بانک ها نباشد و بدلیل از دست دادن جوانی و ثمره زندگی خود از تعقیب و زندانی شدن به جرم نا توانی در باز پرداخت بدهی های بانکی نهراسد، همه چیز را برای بانک ها رها می کند و چون خود کشی این چنینی در ایران مرسوم نیست در گوشه ای می خزد تا در فرصتی دیگر برای باقیمانده عمر کوتاه شده نقشه ای بیندیشد.
- درصورت داشتن تعهد شخصی به بانک ها تلاش می کند راه چاره ای بیابد وحد اقل خود را ازتعقیب برهاند. دراین جاست که درصورت ارزشمند بودن مصول تولیدی و یا استراتژیک بودن آن بویژه محصولی که نیازهای پروژه های دولتی را تامین می کند و می توان با تکیه بردراختیار داشتن این واحد حتی به شکلی صوری وغیرفعال، به مناقصات بدون تشریفات و یا مناقصات ازقبل مشخص شده راه یافت و سودهای هنگفت کسب کرد، دلالان حکومتی و سپاهی وارد معرکه میشوند . و از طریق ایجاد هراس از تعقیب بانک ها ودادگاه در دل صاحب صنعت واعمال فشارهای قانونی و غیر قانونی اورا وادارمی کنند تا اعلام ورشکستگی کند. آنگاه کارخانه ای که از طریق سوخت کردن طلب های نهاد های دولتی مانند بانک ها ، دارائی،تامین اجتماعی، سازمان های برق – آب – گاز و... که همه سرمایه ملی ومتعلق به مردم و از جمله کارگران است ونادیده گرفتن طلب های دیگراشخاص حقیقی وحقوقی که اغلب تولید کننده گان مواد اولیه و واسطه ای ، پیمانکاران جزوکسبه وفروشندگان عادی اند و به اصطلاح با صفر کردن بدهی های کارخانه و تصاحب آن به گنجی باد آورده دست می یابند. اغلب کارخانه های تصاحب شده به چند طریق زیر اداره می شوند .
۱- بیشترکارکنان کارخانه را با انواع شگرد های قانونی و غیر قانونی مجبور به ترک کار می کنند و درصورت نیاز به ادامه فعالیت از انبوه کارگران جویای کار و بازار شکن و ارزان قیمت و بدون ادعا ،بشکل استخدام قراردادی استفاده می کنند تا هر لحظه اراده کنند بتوانند آنها را اخراج کنند .
۲- باتعداد اندکی کارگروباحد اقل ظرفیت تولید نمایشی به فعالیت ادامه میدهند وکالای مورد نیازرا ازخارج با کیفیت نازل و قیمت ارزان وارد کرده و به اسم محصول تولیدی خود به پروژه های دولتی قالب می کنند.
٣- کارخانه را تعطیل اعلام کرده و با کمک نهاد های حاکمیتی و بهره برداری غیرصنعتی از آن به سودهای هنگفت دست خواهند یافت. در این مورد نطق محجوب نماینده مادام العمرخانه کارگرهرچند هم که متکی به آمارهای کهنه شده دست سازورسمی باشد، بسیارگویا ست:
درسال هشتادوهفت چهارهزارواحد تولیدی واقتصادی کتبا" درخواست استمهال بدهی های خود را داشتند که دولت برای سال هشتاد وهشت طی مصوبه ای با استمهال بدهی دوهزارواحد به بانک ها موافقت کرد. اما متاسفانه مشکلات رکود حاکم برواحد های اقتصادی و فضای کسب و کارکه از سال هفتاد و چهارآغاز شده هرروزسنگین ترشده است . وی افزود کمیسیون کارگری مجلس گزارش دقیقی درسال هشتاد وهشت تهیه کرده است که طی آن ششصد واحد از این واحد ها در سال فوق دارای وضعیت وخیم تری شده و بسیاری از آنها موقت یا برای همیشه تعصیل شده اند. ( ایلنا پنجم بهمن) البته آقای محجوب بدلیل حجب و حیائی که دارند نفرموده اند معدود واحدهائی که ازاستمهال استفاده کرده اند وسرمایه ملی را به جیب زده اند کدام واحدها بوده اند. نورچشمی ها ئی که تولید ندارند، کارگران را اخراج کرده اند و وام ها را دربازارهزینه کرده اند، یا شرکت ها بزرگ وابسته به نهادهای حاکمیتی که پس ازحیف ومیل بودجه های سالیانه زیان ها را به بودجه عمومی منتقل می کنند. زیرا بسیاری ازصنایع نا وابسته نه فقط بدلیل انباشت انبوه بدهی های بانکی ، بلکه تنها بدلیل عدم توانائی پرداخت به موقع بدهی های انباشه شده برق یا گاز با توقف های بحران سازروبروشده و به مرور زمین گیرشده اند.
فضای کارگری
حتی علاقه مندانی که اخبارجامعه کارگری را ازروی سایت های منعکس کننده گزارشات رسمی شبکه های تحت کنترل دنبال می کنند نیزمتوجه این مسئله شده اند که کلیه تجمعات کارگری که درمقابل فرمانداری ها، ادارات صنایع و استانداریهای محل ویا حتی مجلس اسلامی برگذارگردیده ودرآن کارگران مطالبه حقوق های عقب افتاده را داشته اند، تجمعاتی تک واحدی بوده است. نگارنده که شخصا" بجزچند استثنای نادرحتی دراستانهای پرمسئله ای چون خوزستان ولرستان نیزمشاهده نکرده است که کارگران چند واحد صنعتی بشکل متحد وهماهنگ اقدام به برگذاری این گونه تجمعات کرده باشند.درجستجوی علت موارد زیررا میتوان برشمرد.
- درکلیه کارحانه هائی که بیش ازپنجاه نفرکارکن دارند ( اعم ازدولتی وخصوصی) واحدی بنام حراست مستقراست که مستقیما باسازمان های امنیتی درارتباط است وگزارشات مستقل خود را به آنها ارائه می دهد. واحدحراست نه تنها رسما وطبق وظیفه مانع برقراری ارتباط بین کارگران کارخانه های مختلف است، بلکه وظیفه ایجاد تفرقه درونی وجلوگیری ازاتحاد کارگران همان واحدرا نیزبرعهده دارد.شرخ وظایف این واحد بویژه دریک ساله اخیرنه صرفا حفاظت ازمنافع صاحبان صنایع (عمدتا" بخش دولتی یا وابسته به حاکمیت) بلکه جلوگیری ازبروزبحران های کارگری وسرایت آن به سطح جامعه است. از اینرو این واحد با امنیتی و سیاسی جلوه دادن اعتراضات کارگری و ایجاد ترس در بین کارگران، مهمترین عامل عدم برقراری ارتباط بین کارخانه ای کارگران است. دراین مورد حرف بسیار است که جای آن دراین نوشته نیست.
- عموما بخش بیشتری ازمطالبات کارگران درشکل حقوق های معوقه مربوط به دوران بلاتکلیفی ورکود کارخانه است. بعنوان مثال درهمین کارخانه مورد نظراز نوزده ماه حقوق معوقه شاید حد اکثردوماه مربوط به دوران کارباشد وبقیه به زمانی تعلق دارد که کارخانه بدلیل عقب افتادن حقوق ها تولید نداشته و عملا تعطیل بوده است بطوریکه اکثریت کارکنان حتی اجباری نیز به حضورفیزیکی درکارخانه نداشته اند. این مسئله تاثیرعمیق وگژاندیشانه ای درنگرش کارگران به کاروکارخانه وهمبستگی طبقاتی گذاشته است که به نوبه خودجای دارد اززاویه روانشناختی اجتماعی و جامعه شناختی جامعه کارگری مورد بررسی قرارگیرد. آنچه دراین نوشته مورد نظر است ، آنست که درواحدهائی این چنین که عقب افتادگی حقوق ها بدلیل نا توانی کارفرما درپرداخت ها با تعطیلی کارتوام می گردد، کارگران پس ازمقاومت یکی دوماهه و قرض گرفتن ازاطرافیان بناچاردرجستجوی مفردرآمدخارج ازکارخانه ازمسافرکشی، دستفروشی،کارروزمزدی وساعتی حقیرانه ، دلالی سردستی، قاچاق اجناس بویژه در استان های مرزی و....گرفته تا متاسفانه دله دزدی و فروش مواد مخدر، به هرطنابی چنگ خواهند زد. از اینروجدای ازآسیب های روانی وارده، ازآنجا که کاردرکارخانه بعنوان تنها منبع تامین درآمد اهمیت اولیه خود را ازدست می دهد، به اتحاد ویک پارچگی ودرک مفهوم همبستگی طبقاتی ضربات جبران ناپذیری وارد می گردد.
- کارگران قطع ارتباط کرده با کارخانه وجمع منسجم کارگری، بدلایل پیش گفته ازجمله ترس ازاتهام فعالیت سیاسی بویژه درفضای امنیتی حاکم ،حتی نسبت به همبستگی درون گروهی و ایجاد تشکیلات مستقل وخارج ازچهارچوب شورای اسلامی ونفوذ اداره کارنیزعلاقه عملی نشان نمی دهند.چه رسد به آنکه به حکم درک یا حتی غریزه طبقاتی دراندیشه اتحاد و همکاری با کارگران دیگرکارخانه ها باشند.
- شوراهای اسلامی کارخانه ها که با توجه به شرایط حاکم دراین فضا میدان دار اصلی می شوند، بعنوان تنها تشکلهای موجود، بدلایل شناخته شده ساختاری وکنترل دولتی بویژه حراست ادرات کاروکانون های شورائی وخانه های کارگر، بزرگنرین مانع همبستگی ، ایجاد تشکیلات مستقل وبرقراری ارتباط بین کارخانه ایست. این شوراها که عموما مورد تائید اکثریت کارگران نیستند وبسیاری از اعضای آنها بدلیل ارتباط تنگاتنگ با مدیریت کارخانه و ادارات وسازمان های ذیربط دولتی و دریافت امتیازهای گوناگون درطول دوره فعالیت خود خصلت های کارگری و جمع نگری خود را ازدست داده ودرپی کسب منافع شخصی خود می باشند، بعنوان یک تشکل نمی توانند خط دهنده و هدایت کننده کارگران بوده وآنها را در شناخت منافع طبقاتی و تصمیم گیری های منطقی یاری دهند.
- درفضای مغشوش حاکم برجامعه کارگری، کارگران درتجمعات جداگانه وکم تعداد خود( به دلیل دورشدن بسیاری ازکارگران ازکارخانه ها ورفع حداقل نیازهای اولیه مادی شان ازدیگرطرق) کمتردراندیشه حفظ منافع طبقاتی خود بمثابه طبقه ای مستقل میباشند. فعالان جنبش کارگری با حضوردرچنین تجمعاتی درخواهند یافت که در این شرایط درخواست بازگشائی کارخانه ها، تامین امنیت شغلی و فرصت رسیدن به شرایط بازنشستگی کمرنگ ترازدریافت مطالبات حتی به قیمت از دست رفتن شغل است.
- درچنین شرایطی فعالان چپ وجنبش کارگری متاسفانه بدلیل پراکندگی ونداشتن استراتژی واحد وتاکتیک منطبق برشرایط ، به کم عملی مفرط دچارشده واکثرا به صدوربیانیه ورهنمودهای کلاسیک اکتفامی کنند.بطوری که حتی قادر نیستند با اطلاع رسانی به موقع و ایجاد هماهنگی های اولیه زمینه برگذاری تجمعات مشترک کارگران را درسطح سه یا دو واحد فراهم آورند وعموما به مداخلات فردی وگروه چند نفره غیرتشکیلاتی وتحریک گرایانه که به تصمیم گیری های نا به جا منتهی می شود و پیگیری معدود اخبار تجمعات تشکیل شده در رسانه ها بسنده می کنند.
آنچه جاری است:
واقعیت آنست که دانسته یا ندانسته ازاجباربی سلاحی و بی پناهی و.. هرچه باشد، تعطیلی این گونه واحد ها ازجنبه های محتلف به زیان جنبش کارگری وطبقه کارگرو اقتصاد ملی است وفعالان و ایده لوک های جنبش کارگری نباید درخواست تعدیل این شیوه مبارزه درصنایع متوسط وکوچک نا وابسته به حاکمیت را در قالب حمله به تزپیروی وحمایت ازسرمایه داری ملی و یا بورژوازی لیبرال خنثی سازند.فعالان جنبش کارگری نباید صرفا" بدلیل آزادی عمل بیشتر، نیروی خود را برصنایع بخش خصوصی درحال احترازخصوصا صنایع متوسط وکوچک درتنگنا قرارگرفته متمرکزنمایند وازموفقیت های احتمالی و تحت فشارقراردادن سرمایه دارن کوچک وکارفرمایان بی پشتوانه مسرورگردند واین دلشادی را درمحفل خودی درکوس وکرنا کرده و پیروزی قلمداد کنند. درفضای حاکم ، این صنایع که به خودی خود تحت فشار سیاست های هئیت حاکمه، بانک ها ، سرمایه داران نظامی دهان گشوده و سرمایه داری تجاری جولانگرقراردارند، دیگرتوان تحمل فشارازدرون را ندارند و همانطورکه ذکر شد چشم انداز این مقابله درونی دو گزینه ازپیش مشخص است که درواقع هردو حکم یکسانی دارند.
تعطیلی این گونه واحدها وپیوستن کارگران آنها به خیل بیکاران وخروج آنها از صف طبقه کارگر نه تنها هیچ کمکی به این طبقه نخواهد کردو از گسترش کمی و کیفی و اثرگذاری سیاسی آن خواهد کاست، بلکه با اجرای قریب الوقوع قانون کار جدید وتبدیل بزرگ ترین نقطه قوت قانون قبلی به حربه اخراج سریع و دلبخواه کارگران، شمشیراعتصاب کارگران واحد های بزرگ، صنایع دولتی و شبه دولتی ی غصب شده توسط سرمایه داران نظامی و شبه نظامی نیزکند خواهد شد وتعطیلی کارخانه های نا وابسته وهجوم انبوه کارگران بیکارشده وجویای کاربه واحد های بزرگ، این مستحکم ترین سنگرمبارزه برای به زانو درآوردن حاکمیت اسلامی را آسیب پذیرخواهد کرد. این تحلیل مغشوش و گمراه کننده ایست که با تشویق اعتصاب های زمین گیرکننده درواحدهای این چنینی و سوق دادن کارگران آنها به خیل دستفروشان وبندگان بورژوازی دلال وتبدیل آنان به هرزگردان طالب لقمه ای نان، می توان بستر انقلاب سوسیالیستی و محو سرمایه داری و نئو لیبرالیسم را فراهم کرد. چرا که دقیقا" کمک به رهروان صندوق بین المللی پول وتقویت نئو لیبرالیسمی است که با نقاب نظامی درکشورما درحال قوام یافتگی است. منظورآن نیست که کارگران را تشویق کرد مجانی برای این گونه واحد ها کار کنند. منظورآنست که احزاب و سازمان های سیاسی مدافع عدالت اجتماعی و طبقه کارگرو ایده ئولوگ های جنبش کارگری باید با ارائه راه کارهای کاربردی وعمل گرایانه ومنطبق با شرایط موجود دقیقا" برخلاف استراتژی نظام حاکم، با کمک به کارگران درجهت صیانت ازصنایع متوسط و کوچک نا وابسته حتی درحد بلاتکلیف نگه داشتن آنها وجلوگیری کردن ازبیکارشدن رسمی تعداد بیشتری ازکارگران و خروج آنها از صف طبقه کارگر، بدون اتلاف وقت کلیه نیروی خود را بر روی صنایع بزرگ و پیش گفته متمرکز کنند و با تبدیل مطالبات غیر منجسم صنفی ومطالبات پراکنده اقتصادی به مطالبات سیاسی و طبقاتی باحمایت و پشتیبانی همین طیف ازکارگران کارخانه های بلاتکلیف مانده، هیئت حاکمه را به تسلیم وادارند. درنظام اقتصادی شکل نگرفته وهنوز پذیرفته نشده ازسوی نظام جهانی سرمایه که هنوز قانونمندی های اقتصادی (نه حتی سیاسی )نظام سرمایه داری نیزبرآن حاکم نیست، نباید درمحدوده مبارزات صنفی خود را محصورگرداند. درشرایط حاضر دفاع ازمنافع صنفی حتی در واحد های بزرگ نیزچاره سازنیست. درشرایط سرگردانی ونداشتن برنامه جمعی، کارگردرعسروحرج مانده، منافع آنی وشخصی خود را به هرمنفعت دیگری ترجیح میدهد. درفضای ازهم گسیخته کنونی بویژه فضای حاکم بر صنایع متوسط و کوچک ذکر شده، طبقه کارگررا نمی توان صرفا" با تکیه برمنافع پراکنده و تعریف نشده صنفی( که عموما" بردریافت حقوق ها ی معوقه تمرکز یافته) متحد کرد. تجربه نشان داده است درچنین شرایطی تکیه براین گونه منافع نه تنها کارگران را به حد اقل های تعیین شده نخواهد رساند، بلکه بدلیل تعطیلی کارخانه هاومسخ شخصیتی واستحاله طبقاتی، روزبه روزازتوان کمی وکیفی طبقه کارگرکاسته خواهد شد. باید توجه داشت که عمده نکردن مبارزات صنفی نافی مبازرات سندیکائی نیست، بلکه واقعیت آنست که درشرایط کنونی شکل گیری سندیکاها ی منفرد بسیار دشوارودورازدسترس است وحتی درصورت تشکیل این گونه سندیکاها دربرابرصنایع متوسط وکوچک بی صاحب مانده وپادرهوا،عملا فاقد کارائی اند.شاید دراین شرایط تنها با تجمع کلیه تشکل های هم سنخ کارگری دراتحادیه های سراسری وعضوگیری آزاد آنها بتوان به مبارزات کارگری شکلی منجسم داد. فعالان جنبش کارگری می توانند با بررسی عمیق و واقعبیانه ازشرایط، راه کارهای عملیاتی مشخص و قابل اجرائی را پیش پای کارگران قراردهند.
......دراین اغتشاش ذهنی وعملی کارگران مبهوت مانده ودرعسروحرج قرارگرفته سئوال دارند ! چه باید کرد؟ وقتی کارگر صنعتی حاضر است بیست ماه حقوق معوقه وحق سنوات بیست وپنج ساله را به امان خدا رها کند وبا التماس حق بیمه سهم کارفرما را ازاندوخته نداشته بپردازد تا پیروزمندانه با پذیرش اندک مستمری بازنشستگی خانواده اش راازفلاکت برهاند و یا کارگر بیست سال سابقه، بدون دریافت سنوات وامید به بازنشستگی با تمنائی التماس گون دربه در بدنبال کسب جایگاهی حقیرانه برای بساط دست فروشی درهفته بازارهای روزانه شده و گسترده درسطح شهرها باشد. پاسخ ایده ئولوگ های جنبش کارگری و وظیفه تئوریسین های خواهان عدالت اجتماعی چیست ؟ به کدام شاخت باید دست یافت و به عمق جامعه وبدنه جنبش کارگری انتقال داد تا راه گشا گردد؟ نقدکتابی نئولیبرالیسم خون خوارجهانی با خاک کردن بورژوازی ملی استخوان پوسیده وشکستن قلم پای بورژوازی لیبرال وهمناک و تخطئه جنبش های اجتماعی سه دهه اخیر....ودر نهایت تعمیم توهم شناخت قالبی به لنگ کنندگان خارج ازگود؟ یاواقعیات شرایط نوین جهانی وتاثیرونقش آن برتحولات سیاسی و اقتصادی کشور، عمق استراتژی حاکمیت غاصب و راه های خنثی سازی آن ، ماهیت جنبش های اجتماعی داخلی وسیر تحولات آن ، تبیین جامعه کنونی کارگری و تنگنا ها، ضعف ها وتوانمندی ها وگرایش مسلط وفرهنگ عمومی حاکم برآن، فرهنگ عمومی جامعه کنونی وقدرت جذب کننده گی آن، افکارعمومی و گرایش مسلط ومیزان تاثیر پذیریش ازفرهنگ و افکار عمومی جهانی و....بالاخره تدوین تاکتیک های نوین مبارزه و انطباق آن با شرایط کنونی و تسلیم کردن یا به زیر کشیدن حاکمیت غاصب و جایگزینی حکومتی دموکرات وبرآورد کننده خواست ها و نیاز اکثریت غالب ملل ساکن ایران از جمله طبقه کارگر؟
در پایان:
با درک عمق تفاوت فرایند قانونمند اضمحلال سرمایه داری کوچک درپروسه تحول نظام سرمایه داری جهانی با نابودی تعمدی سرمایه داری ملی کشورهای درحال توسعه وحاشیه ای که در نیمه دوم قرن بیستم با دستورالعمل نهادهای سرمایه داری جهانی در قالب کودتاها وتحکیم دولت های نظامی به جهان عرضه شد وازدهه هشتاد در قالب نظریه جهانی شدن تئوریزه شده ودرکلیه کشورهائی درحال توسعه ای که طی سه دهه اخیردرآنها نظام سرمایه داری به نظامی مسلط تبدیل شده است دراشکال مختلف شبهه دموکراتیک بوقوع پیوست، درک این موضوع که این فرایند درنوع خود قانونمند شده درنظام سرمایه داری، بخشی ازاستراتژی کلان نئولیبرالیسم جهانی برای تسلط برجامعه بزرگ جهانی است ، نباید چندان مشکل باشد. واقعیت تلخ آنست که مانورهای تبلیغی ترویجی برروی حقانیت این فرایند و آکادمیک نمایاندن آن دردودهه اخیربه گونه ای پیش رفته است که جدای ازاستراتژیست های نهاد های سرمایه داری جهانی ، بسیاری ازچامعه شناسان و اقتصادانان مستقل جهان بویژه بسیاری ازاقتصادانان کشورهای حاشیه ای نیز این فرایند را بعنوان پیش شرط توسعه ورشد صنعتی جوامع خود درعصر نوین پذیرفته اند و کشورهائی مانند برزیل، کره جنوبی، هند و حتی ترکیه دهه اخیررا بعنوان نمونه هائی موفق آن تبلیغ می کنند. دراین فضا سازی اگرچه هنوزبرخی از پیروان وهمفکران ایرانی آنها دقیقا همانند موضع گیری شان درارتباط با مقوله حذف یارانه ها درگیرودار پذیرش آن دست و پا می زنند وهنوزآنرا بعنوان شرط لازم و کافی نپذیرفته ودرشرط کافی آن تردید دارند و این تردید باعث کندی این فرایند درکشورما شده است. اما متاسفانه برخی ازنیروهای چپ کشوربا کشیدن شمشیربرروی دموکراسی وسرمایه داری ملی، نه عاملان نظام جهانی خواهان یکپارچه سازی سرمایه. خواسته وناخواسته به تسریع وشکل گیری این روند درکشورکمک کرده وکرنا را ازسرگشادش می نوازند.هرچند این مقوله بسیارظریف بین نیروهای چپ کشورهای حاشیه ای ازجمله کشورما به روال سنواتی بحث های شبه تئوریک به بارننشسته بسیاری برانگیخته است . اما ظرافت دراین جاست که اگرپذیرفته ایم: نه درعصرامپیریالیسم بعنوان بالا ترین مرحله سرمایه داری، بلکه درعصرنئو لیبرالیسم، جهانی شدن سرمایه و یکسان سازی جهان. این پدیده قانونمند، فرایندی تحولی از سیرتکامل نظام سرمایه داری است. آنگاه دوراه بیشتردرمقابل نیست! یا با اندیشه وهم ناک مبارزه با نئولیبرالیسم وریشه نظام سرمایه داری، باید خود به نابود سازی صنعت وثروت ملی و نهاد های بر خواسته ازآن پرداخت ودربهترین حالت سربه زیرازآن گذرکردواجازه داد سرمایه داری سیرتکامل خود را بدون مزاحمت طی کند. یا با این نابود سازی مبا رزه کرد واجازه نداد نظام جهانی خندان لب وشوخ چشم درزمینی هموارطی طریق کند.هرچند شاید در این بوم مرزکمونیست های امام زمانی معتقد به ظهورعن قریب سوسیالیسم، ترجیح میدهند باهیاهوبرای هیچ، به نظام سرمایه داری محکوم به فنا اجازه دهند آنقدراوج گیرد تا خود شرایط ظهوررا آماده سازد! نکته عیان ترآنکه راست اندیشان حمایت گرنابودی صنعت وثروت ملی وعاشقان صندوق بین المللی، یعنی آرزومندان وخیال پردازان عروج به دروازه های تمدن بزرگ اسلامی وچپیدن درحلقه چند کشورعقده شده وجایگزین کردن پژوی آتش زا با سانتافه و آزارا ....نیزبدانند حداقل با این حاکمیت سیاسی نقش شان برآب. هرچند ژاپن و کره آرزوست، اما زیمباوه و سومالی پیش روست.
* علت عدم درج نام این کارخانه (هرچند که در اهواز کاملا شناخته شده است) آنست که امیدوارانه در انتظارم تهیه کننده گزارش درخواست برای بازنگری جهت انتشار عمومی آن را پذیرفته و در اولین فرصت اقدام به انتشار آن کند.
یگان ویژه مانع برگزاری مراسم مذهبی در خانهٔ کرباسچی شد
خبرگزاری هرانا - مراسم عزاداری امام سوم شیعیان که همه ساله در منزل غلامحسین کرباسچی، شهردار اسبق تهران برگزار میشد، به بهانه نداشتن مجوز از سوی نیروهای امنیتی لغو شد.
به گزارش سحام نیوز، نیروهای امنیتی در تماس با کرباسچی از وی خواسته بودند که مراسم عزاداری را که همه ساله در منزل وی برگزار میشود لغو کند ولی وی در واکنش به این تماسها گفته بود، این مراسم ۱۷ سال است که در منزل من برگزار میشود، از طرفی مراسم دعا و نیایش و روضه نیازی به مجوز ندارد و من نیز نمیتوانم با همه تماس بگیرم و بگویم مراسم لغو شده است.
در پی این پاسخ، روز گذشته یگانهای ویژه در برابر منزل کرباسچی مستقر شده و مانع از ورود مردم به منزل و برگزاری مراسم شدند.
این در حالی رخ میدهد که روز قبل، این مراسم بدون هیچ مشکلی برگزار شده و مهدی کروبی نیز در آن حضور داشته است.
این محفل هرساله پذیرای چهرههای سرشناس اصلاح طلب بوده است.
پس از اعتراضات مردمی به نتایج دهمین دورهٔ انتخابات ریاست جمهوری، نیروهای امنیتی مانع برگزاری مراسم مذهبی در منازل و مراکز مذهبی محل تجمع اصلاح طلبان شدهاند.
به گزارش سحام نیوز، نیروهای امنیتی در تماس با کرباسچی از وی خواسته بودند که مراسم عزاداری را که همه ساله در منزل وی برگزار میشود لغو کند ولی وی در واکنش به این تماسها گفته بود، این مراسم ۱۷ سال است که در منزل من برگزار میشود، از طرفی مراسم دعا و نیایش و روضه نیازی به مجوز ندارد و من نیز نمیتوانم با همه تماس بگیرم و بگویم مراسم لغو شده است.
در پی این پاسخ، روز گذشته یگانهای ویژه در برابر منزل کرباسچی مستقر شده و مانع از ورود مردم به منزل و برگزاری مراسم شدند.
این در حالی رخ میدهد که روز قبل، این مراسم بدون هیچ مشکلی برگزار شده و مهدی کروبی نیز در آن حضور داشته است.
این محفل هرساله پذیرای چهرههای سرشناس اصلاح طلب بوده است.
پس از اعتراضات مردمی به نتایج دهمین دورهٔ انتخابات ریاست جمهوری، نیروهای امنیتی مانع برگزاری مراسم مذهبی در منازل و مراکز مذهبی محل تجمع اصلاح طلبان شدهاند.
یک کشته و ۱۱ مصدوم بر اثر آتشسوزی در پتروشیمی بندر امام
خبرگزاری هرانا - در اثر سانحه آتشسوزی در واحد NF 2 پتروشیمی بندر امام، یک نفر از کارگران در آن محل کشته و دستکم ۱۱ تن دیگر مصدوم شدند.
این حادثه آتشسوزی روز چهارشنبه سیزدهم بهمن ماه، در واحد NF 2 که در حال تعمیرات اساسی بوده، رخ داده است.
به گزارش فارس، یک منبع آگاه، با تأیید این خبر مدعی شده است که "ابعاد آتشسوزی گستره نبود اما به دلیل تجمع نیروی انسانی در هنگام بروز حادثه منجر به کشته شدن یک نفر و مصدومیت ۱۱ نفر دیگر شد."
هشت تن از مصدومین این سانحه در بیمارستان صنایع پتروشیمی ماهشهر تحت مداوا هستند و سه نفر دیگر به دلیل شدت سوختگی به تهران اعزام شدهاند.
واحد NF دچار خسارت جدی نشده اما آنچه در این حادثه نمود بیشتر و جای تأسف فراوان دارد بحث تلفات جانی آن است.
بازداشت ۱۵ تن از سازندگان ویدئو کلیپهای زیرزمینی در تهران
خبرگزاری هرانا - ۱۵ نفر از سازندگان ویدئو کلیپهای زیرزمینی، توسط گروهی موسوم به "سربازان گمنام امام زمان" در خانه ای در جنوب تهران بازداشت شدند.
سایت های دولتی مدعی شده اند که چند دانشجوی دانشگاه تهران نیز در بین افراد بازداشت شدگان وجود دارند، و ۵ تن از این افراد برای شبکه های ماهواره ای خارج از کشور نماهنگ تولید می کردند.
از اسامی این افراد اطلاعی در دست نیست.
گفته می شود این افراد در ويلايي کنار کارخانه موجود در آن منطقه، به کارهايی چون ساخت نماهنگ و توليد فيلم هایی که از ان ها به عنوان"غيرمجاز" نام برده شده است، مبادرت مي کردند که گفته می شود برخي از توليدات نماهنگ های این گروه، به گروه زیرزمینی بروبکس ارسال می شده است.
طی سال های اخیر به دلیل ممیزی هایی که در وزارت "فرهنگ و ارشاد اسلامی" ایران وجود دارد، بسیاری از گروه های موسیقی مجبور به فعالیت های زیرزمینی شده اند.
مصباح يزدي: احكام اعدام، تبعيد و يا قطع دست باید اجرا شوند
خبرگزاری هرانا - مصباح یزدی، مسئولان نظام اسلامی را به اجرای احکامی نظیر اعدام، تبعید و یا قطع دست، تشویق نموده است.
رئیس "مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی" که پیش از این نیز بر ضرورت اجرای احکام اسلامی سخن گفته بود بر این باور است که دستگاههای نظارت و بررسی باید در ارزیابیهای خود احکام الهی را در نظر بگیرند و نگذارند زمینهای پیش بیاید که احکام الهی در جامعه کمرنگ شود.
وی چندی پیش گفته بود قوانین کیفری اسلام باید اجرا شود و اگر فردی دزدی کند باید دست او را بزنند، نمیشود بگوییم به او کاری نداشته باشیم؛ باید کار فرهنگی کنیم!
مصباح با اشاره به اینکه مجری احکام باید احکام اسلامی را اجرا نماید، گفته بود که ظاهر جامعه اسلامی باید حفظ شود و با آنچه وی "فساد اخلاقی و جنسی" می خواند، باید برخورد شود.
مصباح یزدی تصریح کرد: اگر کسی با سلاح به مسلمانان حمله کرده محارب است و در مورد محارب یکی از احکام اعدام، تبعید و یا قطع دست و پا اجرا میشود و اینجا دیگر صحبت دموکراسی و حقوق بشر نیست، اسلام احکامی دارد و کسانی که این دین را قبول کردند باید به احکام آن تن دهند.
وی چندی پیش گفته بود قوانین کیفری اسلام باید اجرا شود و اگر فردی دزدی کند باید دست او را بزنند، نمیشود بگوییم به او کاری نداشته باشیم؛ باید کار فرهنگی کنیم!
مصباح با اشاره به اینکه مجری احکام باید احکام اسلامی را اجرا نماید، گفته بود که ظاهر جامعه اسلامی باید حفظ شود و با آنچه وی "فساد اخلاقی و جنسی" می خواند، باید برخورد شود.
مصباح یزدی تصریح کرد: اگر کسی با سلاح به مسلمانان حمله کرده محارب است و در مورد محارب یکی از احکام اعدام، تبعید و یا قطع دست و پا اجرا میشود و اینجا دیگر صحبت دموکراسی و حقوق بشر نیست، اسلام احکامی دارد و کسانی که این دین را قبول کردند باید به احکام آن تن دهند.
معادن زغال سنگ کرمان هم چنان قربانی میگیرد
خبرگزاری هرانا - درحالیکه همچنان جسد سه کارگر معدن هجدک پس از ۵۴ روز در اعماق معدن مدفون است، حادثهای دیگر در معدن همکار موجب کشته شدن یک کارگر معدن شد.
حادثه در معدن همکار در شهرستان راور بار دیگر موجب کشته شدن یک کارگر ۳۴ ساله، در این معدن زغال سنگ شده است.
این حادثه روز چهارشنبه ساعت پنج عصر در معدن همکار روی داد و به گفته کارگران معدن ریزش تونل معدن موجب مرگ این کارگر شده است.
مسئول روابط عمومی شرکت زغال سنگ کرمان در گفتگو با خبرنگار مهر در کرمان با تائید خبر کشته شدن این کارگر گفت: این حادثه در معدن همکار روی داده است اما هنوز تائید نشده که به دلیل ریزش معدن بوده است.
یعقوب فضلی گفت: پس از حادثه این کارگر به بیمارستان امام علی منتقل شده است اما به دلیل شدت جراحات جان باخته است.
وی تاکید کرد: بزودی بازرسان اداره کار از این معدن بازدید خواهند کرد.
حوادث مرگبار در معادن زغال سنگ کرمان درحالی ادامه دارد که به گفته کارشناسان عدم وجود تجیهزات مناسب و بهره برداری سنتی دلیل عمده این حوادث عنوان میشود.
با این وجود رئیس سازمان معادن و صنایع کرمان چندی پیش در گفتگوبی با اشاره به فعالیت بیش از ۲۰ هزار نفر در بخش معادن کرمان گفت: معادن زغال سنگ کرمان به دلیل نوع ساختار زمین قابلیت استفاده از تکنولوژی نوین را ندارند.
محمد عابدینژاد افزود: به دلیل عمق معادن و نوع معادن باید بهره برداری به وسیله کارگر انجام شود.
نماینده مردم کرمان در مجلس شورای اسلامی نیز با اشاره به لزوم افزایش ایمنی معادن کرمان گفت: باید شرایط را به گونهای تغییر داد که کارگران با امنیت بیشتر مشغول به کار باشند.
غلامرضا کرمی افزود: بررسی های لازم در این خصوص صورت گرفته و پیگیریهایی نیز در این راستا انجام شده است.
وی هم چنین بر تسریع عملیات خروج کارگران مدفون در معدن هجدک نیز تاکید کرد.
مسئول روابط عمومی شرکت زغال سنگ کرمان در گفتگو با خبرنگار مهر در کرمان با تائید خبر کشته شدن این کارگر گفت: این حادثه در معدن همکار روی داده است اما هنوز تائید نشده که به دلیل ریزش معدن بوده است.
یعقوب فضلی گفت: پس از حادثه این کارگر به بیمارستان امام علی منتقل شده است اما به دلیل شدت جراحات جان باخته است.
وی تاکید کرد: بزودی بازرسان اداره کار از این معدن بازدید خواهند کرد.
حوادث مرگبار در معادن زغال سنگ کرمان درحالی ادامه دارد که به گفته کارشناسان عدم وجود تجیهزات مناسب و بهره برداری سنتی دلیل عمده این حوادث عنوان میشود.
با این وجود رئیس سازمان معادن و صنایع کرمان چندی پیش در گفتگوبی با اشاره به فعالیت بیش از ۲۰ هزار نفر در بخش معادن کرمان گفت: معادن زغال سنگ کرمان به دلیل نوع ساختار زمین قابلیت استفاده از تکنولوژی نوین را ندارند.
محمد عابدینژاد افزود: به دلیل عمق معادن و نوع معادن باید بهره برداری به وسیله کارگر انجام شود.
نماینده مردم کرمان در مجلس شورای اسلامی نیز با اشاره به لزوم افزایش ایمنی معادن کرمان گفت: باید شرایط را به گونهای تغییر داد که کارگران با امنیت بیشتر مشغول به کار باشند.
غلامرضا کرمی افزود: بررسی های لازم در این خصوص صورت گرفته و پیگیریهایی نیز در این راستا انجام شده است.
وی هم چنین بر تسریع عملیات خروج کارگران مدفون در معدن هجدک نیز تاکید کرد.
کاهش سرعت و اختلال در شبکهٔ اینترنت کشور
خبرگزاری هرانا - کاربران اینترنت در کشور، طی روزهای اخیر، با اختلالات جدی و کاهش سرعت رو به رو شدهاند.
بنا به اطلاع گزارشگران اولین خبرگزاری تخصصی حقوق بشر در ایران "هرانا"، طی روزهای اخیر شهروندان شهرهای تهران، کردستان، تبریز و مناطق شمالی کشور با کاهش فاحش سرعت اینترنت مواجه شدهاند.
بنا به اطلاع گزارشگران اولین خبرگزاری تخصصی حقوق بشر در ایران "هرانا"، طی روزهای اخیر شهروندان شهرهای تهران، کردستان، تبریز و مناطق شمالی کشور با کاهش فاحش سرعت اینترنت مواجه شدهاند.
کاربران اینترنتی عموما از ساعت ۸ صبح الی ۲ بامداد، با مشکل افت سرعت مواجهاند.
هم چنین بخش نظرات(کامنت) های پرشین بلاگ، از سوی کمیته فیلترینگ دولت ایران، مسدود شده است.
وبلاگ اخبار پرشین بلاگ، با تایید این خبر یادآور شده است که اختلالات اخیر در بخش نظرات وبلاگهای سایت پرشین بلاگ، مربوط به فیلتر شدن آدرس تمامی نظرات وبلاگها از سوی مراجع ذی ربط فیلترینگ است.
برخی معتقدند، "پرشین بلاگ" که اولین سرویس وبلاگ نویسی رایگان در ایران را راه اندازی کرده است، بزرگترین سرویس وبلاگ نویسی در کشور است.
مسئولین این سایت ضمن ابراز امیدواری به برطرف شدن این مشکل، ادامه ی این روند را منجر به بیاعتمادی مردم به سرویس دهندههای داخلی و مهاجرت به سرویس دهندگان خارجی، دانسته اند.
هم چنین بخش نظرات(کامنت) های پرشین بلاگ، از سوی کمیته فیلترینگ دولت ایران، مسدود شده است.
وبلاگ اخبار پرشین بلاگ، با تایید این خبر یادآور شده است که اختلالات اخیر در بخش نظرات وبلاگهای سایت پرشین بلاگ، مربوط به فیلتر شدن آدرس تمامی نظرات وبلاگها از سوی مراجع ذی ربط فیلترینگ است.
برخی معتقدند، "پرشین بلاگ" که اولین سرویس وبلاگ نویسی رایگان در ایران را راه اندازی کرده است، بزرگترین سرویس وبلاگ نویسی در کشور است.
مسئولین این سایت ضمن ابراز امیدواری به برطرف شدن این مشکل، ادامه ی این روند را منجر به بیاعتمادی مردم به سرویس دهندههای داخلی و مهاجرت به سرویس دهندگان خارجی، دانسته اند.
مسئولان گاها دلیل این گونه اختلالات را تغییر و تحول در زیرساخت ارتباطی کشور عنوان میکنند؛ این در حالیست که این گونه مسائل جدا از هدف اخلال در جابه جایی اخبار، فضای آموزش الکترونیکی کشور را نیز تحتالشعاع قرار داده و با مشکل جدی مواجه میکند.
لازم به یادآوری ست که اخیرا، خبرگزاری رویترز و یاهو نیوز، که از معتبرترین منابع خبری در جهان به شمار میروند نیز، توسط دستگاه فیلترینگ در ایران، فیلتر شده و دسترسی بدون فیلترشکن به آنها غیرممکن است.
بازداشت نه نفر از شهروندان اهل سنت در سردشت
خبرگزاری هرانا - تنها در یکماه گذشته بیش از نه نفر از هموطنان اهل سنت در شهرستان سردشت بازداشت شدهاند.
بنابه گزارش پایگاههای خبری اهل سنت اتهام این افراد عضویت در "القاعده" و "تبلیغ وهابیت" عنوان شده است در حالیکه اهل سنت این منطقه همواره به تفکرات مبتنی بر تساهل و تسامح مذهبی شهره بودهاند و تا کنون هیچ موردی از نفوذ وهابیت در این مناطق سابقه نداشته است.
سردشت یکی از شهرستانهای مرزی و کردنشین استان آذربایجان غربی است و در جنوب این استان قرار دارد و با شمال کشور عراق و دقیقا با شهر حلبچه همسایه است.
شایان دکر است که جمعیت ۱۵۰ هزار نفری شهرستان سردشت، صد درصد سنی مذهب هستند.