روز شنبه 16 بهمن 1389، برابر با 5 فوریه 2011 مراسم یادمان چهلمین سالگرد حماسه و رستاخیز سیاهکل در شهر کلن (آلمان) برگزار شد. پیش از شروع برنامه همراه با پخش ترانه سرودهای جنبش پیشتاز فدایی، بیانیه سازمان چریکهای فدایی خلق ایران به مناسبت 19 بهمن، چهلمین سالگرد رستاخیز سیاهکل همراه با متن سرود آفتابکاران جنگل و سرود انترناسیونال در اختیار شرکت کنندگان قرار گرفت.
برنامه در ساعت 4 و نیم بعد از ظهر آغاز شد. در ابتدا رفیق فرنگیس بایقره با خوش آمد گویی از شرکت کنندگان در همآیش حماسه سیاهکل در خواست کرد که با یاد و احترام شهدای جنبش فدایی، جنبش آزادیخواهی مردم ایران، قیامهای مردم ایران در سال 1388 و زندانیان سیاسی که طی ماههای اخیر اعدام شده اند یک دقیقه سکوت کنند. پس از آن، یک نماهنک به مناسبت چهلمین سالگرد حماسه سیاهکل، تدوین شده توسط رفیق جعفر پویه، پخش شد. سپس رفیق آناهیتا اردوان یکی از سروده های خود در مورد زنان فدایی را خواند.
پس از آن رفیق لیلا جدیدی سخنرانان برنامه را به پانل دعوت و به معرفی آنان پرداخت.
سخنران اول رفیق امیر معیری بود. رفیق معیری، از دوران نوجوانی وارد فعالیت سیاسی شد و در سال 1344 به فعالیت سیاسی ضد رژیم شاه در خارج از کشور پیوست. پس از حماسه سیاهکل او از جمله اولین کسانی بود که از چریکهای فدایی و جنبش مسلحانه حمایت کرد و در این مسیر نقش فعالی در تبلیغات به سود جنبش فدایی داشت.
از جمله فعالیتهای این رفیق چاپ سه شماره نشریه نبرد در سال 1350 و چاپ کتابها و جزوات جنبش فدایی با همکاری باتفاق فعالان جنبش نوین انقلابی در آلمان بود. وی همچنین در کنفدراسیون جهانی دانشجویان و فارغ التحصیلان ایرانی در خارج از کشور نقش فعال و تاثیر گذاری داشت.
رفیق معیری در خرداد سال 1357 همزمان با شکل گیری جنبش توده ای به ایران آمد و در حرکتهای اجتماعی مردم برای آزادی و عدالت همراه و همگام با جنبش فدایی، به طور فعال شرکت داشت. پس از انقلاب بهمن نیز رفیق امیر معیری به اشکال گوناگون در مبارزه علیه استبداد دینی و برای ازادی و عدالت همراه با جنبش فدایی، به مبارزه خود ابتدا در داخل و سپس در خارج از ایران ادامه داده است.
سخنران دوم رفیق محمد تقی سید احمدی بود. وی تا سال 1342 همراه با رفیق امیر پرویز پویان در محافل مذهبی مشهد به فعالیت سیاسی اجتماعی مشغول بود. وی در سال 1346 توسط رفقا امیر پرویز پویان و حمید توکلی و در ارتباط با فعالیتهای سیاسی در مشهد به مارکسیسم و کمونیسم گروید و از همان زمان در شاخه مشهد گروه رفیق مسعود احمدزاده شروع به فعالیت کرد.
رفیق سید احمدی در پائیز سال 1349 به همراه بقیه رفقای شاخه مشهد برای تدارک مبارزه مسلحانه به تهران آمد و تا خرداد سال 1350 در این عرصه فعال بود. در اول خرداد سال 1350 دستگیر و در بیدادگاه اول نظامی همراه با تعدادی دیگر از رفقای فدایی محاکمه و به اعدام محکوم شد. این حکم در بیدادگاه دوم نظامی به زندان ابد تبدیل می شود.
رفیق محمد تقی سید احمدی در دوم بهمن سال 1357 از زندان دیزل آباد کرمانشاه آزاد می شود. از آن زمان تا کنون این رفیق به اشکال گوناگون به مبارزه برای آزادی و سوسیالیسم و در حمایت از جنبش کارگران ایران ادامه داده است.
سخنران سوم رفیق زینت میرهاشمی بود. او فعالیت خود را در یک خانواده سیاسی آغاز و پس از حماسه سیاهکل در حالی که 14 ساله بود با خانواده زندانیان سیاسی فعالیت می کرد و یک بار هم در همین رابطه دستگیر شد. او از همان ابتدای فعالیت چریکهای فدایی خلق به این جریان گرایش پیدا کرد. در زمستان سال 1353 از طریق رفیق خشایار سنجری در ارتباط با چریکهای فدایی خلق قرار گرفت و از همان زمان آمادگی خود را برای فعالیت مخفی اعلام کرد.
رفیق خشایار پس از مدتی کار اولیه او را به رفیق اعظم روحی آهنگران معرفی کرد و این ارتباط تا 13 تیر سال 1354 که رفیق میرهاشمی دستگیر شد ادامه داشت.
وی در بیدادگاه نظامی رژیم شاه به حبس ابد به اضافه 35 سال زندان محکوم شد و در آخرین سری زندانیان سیاسی زن، در 21 دی سال 1357 از زندان آزاد شد.
از هنگام ازادی تا قیام مردم در فعالیتهای علنی سازمان چریکهای فدایی خلق ایران شرکت فعال داشت و پس از انقلاب بهمن نیر به مبارزه خود برای آزادی و سوسیالیسم ادامه داده است.
رفیق لیلا جدیدی از سخنرانان دعوت کرد تا به ترتیبی که معرفی شده اند، هریک به مدت 30 دقیقه صحبت کنند. موضوع سخنرانی شرکت کنندگان در پانل به ترتیب «تاثیر حماسه سیاهکل و ادامه آن در مبارزات خارج از کشور»، «رابطه جنبش فدایی با طبقه کارگر در نظر و عمل» و «رستاخیز سیاهکل و درسهای امروز آن» بود. سخنرانان در وقت تعیین شده نظرات خود را بیان کردند.
پس از آن 30 دقیقه استراحت اعلام و از حضار با چای، قهوه و شیرینی پذیرایی شد.
در قسمت دوم برنامه، ابتدا رفیق فریدون رمضانی از کارگاه هنر ایران دو سرود به زبان فارسی و آذری اجرا کرد و رفیق فرنگیس بایقره یک شعر کوتاه به زبان آذری از سروده های فدایی شهید رفیق علی رضا نابدل را خواند.
قبل از شروع گفتگو و تبادل نظر با حضار، رفیق مارکو ورو جو، عضو کمیته مرکزی و دفتر سیاسی حزب احیای کمونیستی(ایتالیا) طی سخنان کوتاه که توسط رفیق لیلا جدیدی به فارسی ترجمه می شد، همبستگی خود را با مبارزه مردم ایران علیه دیکتاتوری و با سازمان چریکهای فدایی خلق ایران اعلام کرد. رفیق لیلا جدیدی هممچنین پیام «نهضت آزادیخواه دموکراتیک ایران (ندا)» و ترجمه پیام رفیق جو هیگنز، از حزب سوسیالیست ایرلند و نماینده دوبلین در پارلمان اروپا را به اطلاع حضار رساند، سپس سخنرانان را به پانل دعوت کرده و گفتگو، تبادل نظر، پرسش و پاسخ شروع شد. در این بخش از برنامه که حدود دو ساعت ادامه داشت، تعداد زیادی از حضار به طرح نقطه نظرات خود و یا طرح پرسش از سخنرانان پرداختند. سخنرانان نیز به سوالات پاسخ دادند.
همآیش چهلمین سالگرد رستاخیز و حماسه سیاهکل با سرود انترناسیونال
با اجرای رفیق فریدون رمضانی و همراهی حضار به پایان رسید.
سپس حضار به صرف شام دعوت شدند تا دقایق بیشتری را در کنار هم دراین روز به یادماندنی بگذرانیم.
قابل ذکر است که از تمامی این برنامه فیلمبرداری شده و در آینده منتشر خواهد شد.
دبیرخانه سازمان چریکهای فدایی خلق ایران
یکشنبه 17 بهمن 1389(6 فوریه 2011)
از چهلمین سالگرد رستاخیز سیاهکل نمی توان به سادگی گذشت. سیاهکل و رویدادهای پس از آن تا بهمن سال ۱۳۵۷ بخشی از تاریخ کشور ماست که در آن جنبش پیشتاز فدایی تاثیرگذارترین نیروی سیاسی بود.
پیرامون تاریخ و سیر تحول سازمان چریک های فدایی خلق ایران از شکل گیری تا انقلاب بهمن ۱۳۵۷ بسیاری گفته ها و نوشته ها منتشر شده است؛ با این حال، هنوز و پس از چهل سال حرف زدن و نوشتن در مورد سیاهکل و جنبش فدایی تازگی دارد.
نهادهای امنیتی جمهوری اسلامی چه به طور مستقیم و چه به شکل غیر مستقیم به جد تلاش کرده اند تا از حماسه سیاهکل و جریان فدایی چهره ای باب طبع مستبدان که همواره شفافیت در تاریخ نگاری را علیه موجودیت خود ارزیابی کرده و می کنند، ارایه دهند؛ اما این تلاش نتوانسته موفقیتی کسب کند.
پخش سرود "آفتابکاران جنگل" به عنوان سرود اصلی برای تبلیغات انتخاباتی میر حسین موسوی و استقبال مجدد و گسترده از آن، نام سیاهکل را در جریان رویدادهای سال ۱۳۸۸ در ابعادی گسترده در میان جوانان و فعالان سیاسی- اجتماعی زنده کرد و برای بسیاری این سوال مطرح شد که چه رمز و رازی در این سرود که در ستایش حماسه سیاهکل ساخته شده، وجود دارد که تا کنون کهنه نشده است؟
درباره مهدی سامع
بی گمان توجه به رویداد سیاهکل در چهلمین سال تولد جنبش پیشتاز فدایی تصادفی نیست. این توجه و آن استقبال را باید بر بستر پیکارهای آزادیخواهانه مردم ایران از آستانه انقلاب مشروطیت تا کنون مورد ارزیابی قرار داد.
جنبش فدایی در سال های ۱۳۴۹ تا ۱۳۵۷ بخش مهمی از این تاریخ است که آگاهی از نقاط قوت و ضعف آن ضرروری است.
من در این نوشته به جای تحلیل و ارزیابی، سه رویدادی را تشریح می کنم که به طور مستقیم شاهد آن بوده ام و قبلاً به طور جسته و گریخته در مورد آن نوشته یا صحبت کرده ام.
رویداد اول: تظاهرات در روز چهلم درگذشت جهان پهلوان تختی
روزنامه های تهران در روز ۱۷ دی سال ۱۳۴۶ اعلام کردند که غلامرضا تختی در یک هتل خودکشی کرد.
این خبر که نه مردم آن را قبول کردند و نه نخبگان ضد حکومت، موجی از حرکت ضد دیکتاتوری ایجاد کرد. کمتر کسی باور می کرد که جهان پهلوان این گونه به زندگی خود پایان دهد.
به دنبال این رویداد تکان دهنده، مراسم مختلفی در گوشه و کنار کشور برای بزرگداشت این قهرمان ملی برگزار می شد.
کانون اصلی این بزرگداشت ها دانشگاه ها بود و مساجد. این یادبودها به میزانی، کم یا زیاد سیاسی بود و به خصوص به شکلی مستقیم و یا غیر مستقیم این شعار مطرح می شد که "تختی نکشت خود را، او را شهید کردند."
در ارتباطاتی که بین فعالان دانشجویی در تهران وجود داشت، دانشجویان دانشگاه های مختلف به این نتیجه رسیدند که برای چهلم تختی یک راهپیمایی از میدان شوش تا مزار جهان پهلوان در این بابویه برگزار کنند.
برای هرچه با شکوه برگزار کردن این مراسم تلاش های وسیعی صورت گرفت که دانشجویان فعال در پلی تکنیک تهران هم نقش زیادی در آن داشتند.
من در آن موقع هم در مسایل صنفی دانشکده فعال بودم وهم بدون اینکه خودم بدانم از جمله دانشجویانی بودم که پیرامون گروه جزنی - ظریفی سازماندهی شده بودم. سمپات زنده یاد غفور حسن پور بودم و او هم در ارتباط تشکیلاتی با این گروه بود.
ما در پلی تکنیک تصمیم گرفتیم که اعلامیه ای با امضای بخشی از دانشجویان پلی تکنیک چاپ کنیم و آن را در روز راهپیمایی پخش کنیم.
متن این اعلامیه که با شعر "هر شب ستاره ای به زمین می کشند و باز، این آسمان غمزده غرق ستاره هاست" آغاز می شد و در آن، به نوعی که اکنون یادم نیست نوشته شده بود که تختی خودکشی نکرده است.
من با یک نفر دیگر به دنبال چاپخانه ای بودیم که حاضر باشد این اعلامیه را چاپ کند. دو نفر هم رابط بودند که پس از چاپ، کم کم اعلامیه را از چاپخانه خارج کنند که اگر دستگیری پیش آمد همه اعلامیه ها از بین نرود. به چند چاپخانه مراجعه کردیم و بالاخره یک چاپخانه حاضر به چاپ اعلامیه شد.
هدف ما چاپ ۱۰ هزار اعلامیه بود. بنابرین پس از آماده شدن هر بسته هزارتایی آن بسته را از طریق یکی از افراد رابط به خارج چاپخانه منتقل می کردیم. شاید حدود ۵ هزار نسخه از اعلامیه چاپ شده بود که من برای کاری که الان یادم نیست چه بوده از چاپخانه بیرون آمدم و به خوابگاه دانشجویان پلی تکنیک در خیابان حافظ رفتم و پس از انجام کارم که فکر می کنم اجرای یک قرار بود از خوابگاه بیرون آمدم و وارد خیابان حافظ شدم.
در همان لحظه، یک مامور ساواک که در احضارهای قبلی هم او را دیده بودم جلو من آمد و گفت سوار ماشین شو. من را به یکی از مراکز ساواک در خیابان تخت جمشید بردند و سوال اصلی آنها این بود که برای راهپیمایی چه کارهایی آنجام داده اید و الان کجا می خواستی بروی؟ من هم خیلی خونسرد و جدی گفتم که من در فعالیت صنفی شرکت می کنم، اما اگر منظور شما مراسم امروز برای تختی است من هیچ نقشی ندارم و اصلاً مایل نیستم در این مراسم شرکت کنم و حالا هم داشتم می رفتم سینما. من اطلاع از وجود مراسم را انکار نکردم چرا که خبر تصمیم به راهپیمایی به طور وسیع پخش شده بود.
پس از مدتی که البته طولانی نبود، آزادم کردند. من از آنجا به خوابگاه آمدم و از طریق یک کوچه فرعی خودم را به یکی از خیابان های اطراف رساندم و با تاکسی به میدان شوش رفتم. جمعیت زیادی از میدان شوش راهپیمایی را آغاز کرد. نمی دانم خبر این راهپیمایی را خبرگزاری های آن زمان و یا رادیو بی بی سی پخش کرد یا نه.
شعارها تا رسیدن به ابن بابویه به طور کامل در مورد تختی بود. به طور مثال، "ای کارگران بدانید، تختی نکشت خود را، او را شهید کردند"، "ای مادران بدانید، تختی نکشت خوذ را، او را شهید کردند." و از این نوع شعارها. من دو بار خودم را به سر صف رساندم و برای ارزیابی جمعیت در مسیر خلاف به سمت ته صف حرکت کردم. بار دوم که در برگشت به سر صف حرکت می کردم جمعیت وارد صحن ابن بابویه شده بود.
در نیمه راه یک ماشین با چند سرنشین به طور آرام از کنار صف تظاهرات عبور کرد و یک نفر شیشه ماشین را پایین کشیده بود و فیلمبرداری می کرد. از میان جمعیت خشمگین عده ای فریاد زدند که ساواکی ها دارند فیلم می گیرند. تعداد زیادی با چوب پلاکاردها و هرچه دستشان می رسید به ماشین حمله کردند. شیشه های ماشین خورد شد و در همین لحظه آقایی که فیلمبرداری می کرد فریاد می زد که من از خود شما هستم.
یکی از بچه ها که فکر کنم دانشجوی حقوق بود او را شناخت و گفت نزنید. فهمیدیم که ایشان شاعر سرشناس، "ه. الف. سایه" هستند. دوربین هم شکسته شده بود. تمام این ماجرا کمتر از پنج دقیقه اتفاق افتاد و به سرنشینان ماشین هم آسیبی وارد نشد.
آقای طاهر احمدزاده بر سر مزار شهدای سی تیر سال ۱۳۳۲ سخنرانی مبسوطی کرد. آقای احمد زاده از آزاد مردی و آزاد اندیشی صحبت کرد. بخش زیادی از صحبت ها در لفافه بود. سخنرانی طولانی شده بود و به غروب نزدیک می شدیم.
بالاخره سخنرانی تمام شد و یکباره یک انفجار شعار سیاسی به وجود آمد. گویی همه منتظر بودند. جمعیت در حالی که شعارهای ضد رژیم می داد به سمت میدان شوش حرکت می کرد. بخشی از شعارهای اصلی که بیشتر تکرار می شد چنین بود: "تا مرگ دیکتاتورها نهضت ادامه دارد"، "مرگ بر این دیکتاتور"، "درود بر مصدق" و شعارهای دیگری هم در حمایت از ویتنام و فلسطین بود و جالب اینکه هیچ شعاری به سود (آیت الله) خمینی داده نشد. فضای کلی تظاهرات به طور عمده در اختیار چپ ها بود و البته طرفداران جبهه ملی هم بخش مسن تر تظاهرات را تشکیل می دادند.
هوا رفته رفته تاریک می شد و جمعیت هم کاهش پیدا می کرد که به نزدیک میدان شوش رسیده بودیم که نیروهای پلیس به صف تظاهرات حمله کردند. جمعیت در این لحظه دو سه هزار نفر بیشتر نبود و کسی هم درگیر نشد. فقط تعداد زیادی را دستگیر کردند.
به گمان من این تظاهرات نیرویی را نشان داد که پس از رستاخیز سیاهکل به نیروی جنبش مسلحانه به طور عام و جریان فدایی به طور خاص تبدیل شد. در آن شب از پلی تکنیک کسی دستگیر نشد. ما چون هماهنگ و در کنار هم حرکت می کردیم به سرعت خود را از دسترس نیروهای پلیس خارج کردیم .
قبل از این تظاهرات، گروه زنده یاد بیژن جزنی ضربه خورد و طبق رهنمودی که به تعدادی از فعالان پلی تکنیک و ازجمله من داده شد، باید از فعالیت علنی دانشجویی کنار می کشیدیم و وارد کار تشکیلاتی مخفی می شدیم.
به سرعت از این سال ها می گذرم. تا آبان ماه سال ۱۳۴۸ فعالیت مخفی من ادامه داشت که به سربازی رفتم و در اسفند همان سال در رابطه با گروه فلسطین دستگیر شدم و پس از ۶ ماه آزاد شدم. سه ماه پس از آزادی در ۲۳ آذر ۱۳۴۹ در پادگان زرهی شیراز دستگیر و به ۱۵ سال زندان محکوم شدم و تا سال ۱۳۵۵ فقط دوسالی در زندان قصر بودم و بیشتر در اوین و غزل قلعه و کمیته مشترک بودم.
رویداد دوم: آخرین دیدار با فرمانده حمید
نیمه شب تیرماه سال ۱۳۵۵ در سلول کمیته مشترک در حالت خواب و بیدار بودم. نگهبان در سلول را باز کرد و گفت روپوشت را بینداز رو سرت و بیا بیرون. حدس می زنم ساعت حدود چهار و نیم صبح بود.
نگهبان ها ساعت چهار تعویض می شدند و من چون تجربه زندان داشتم قبل از تعویض پست نگهبانی خودم را داوطلب می کردم که راهرو سالنی را که سلول ها در آن قرار اشت، تمیز کنم و تِ بکشم. این کار حُسن های زیادی داشت که از توصیف آن می گذرم.
فقط پاهای پوتین پوشیده افراد را می دیدم. از کنار یک زمین بدون ساختمان رد شدیم و داخل یک خانه چند طبقه شدیم. در پاگرد ورود به پله ها جسد یک گروهبان یا استوار افتاده بود. ما را از پله ها بالا بردند. دو یا سه طبقه پله ها را بالا رفتیم که به روی پشت بام رسیدیم. تعداد زیادی افسر و بازجو آنجا بودند. یک نفر روپوشی را که روی سرم بود کمی بالا زد. یکی از بازجویان پرونده چریک های فدایی خلق بود. من و آن رفیق دیگر را بالای سر یک جسد بردند. همان لحظه اول شناختم. پیکر فرمانده در حالی که روی پیشانی اش یک حفره ایجاد شده بود، با چشمان باز به آسمان نگاه می کرد. او حمید اشرف بود که با این نگاه مرگ را حتی در بی جانی به سخره گرفته بود
مهدی سامع
از عوض شدن نگهبان و اینکه هنوز به خواب عمیق فرو نرفته بودم، حدس می زنم ساعت حدود چهار و نیم صبح بود. در حالی که روپوش زندان روی سرم بود به دنبال نگهبان راه افتادم. لباس زندان در کمیته مشترک یک شلوار و روپوش و دم پایی بود. برایم عجیب بود که چرا صبح به این زودی مرا به بازجویی می برند.
زیر هشت، قسمت بیرونی که اتاق افسر نگهبان بود، یک لیوان چای و یک قطعه نان و پنیر به من دادند. ترس همراه با دلشوره نم نمک در درونم رخنه می کرد. مرا سوار ماشین زندان کردند. یک نفر دیگر هم در صندلی مقابل من نشسته بود. روی سر هر دو ما روپوش هایمان بود. من از پاهای کوچک و ظریف نفر رو به رویم حدس زدم که یک زن است.
ماشین مسافتی را به سرعت طی کرد و به منطقه ای رسید که صدای تیراندازی به صورت رگبار می آمد. این شکل از تیراندازی خیلی طول کشید. برای یک لحظه فکر کردم که به میدان تیر رسیده ایم و زندانیان سیاسی را دارند گروه گروه اعدام می کنند.
سرعت ماشین به تدریج کم می شد تا این که ماشین متوقف شد. تیراندازی حالت تک تیر پیدا کرد. فاصله تک تیرها به تدریج بیشتر و بیشتر می شد تا اینکه دیگر صدای تیری به گوش نرسید. ماشین اندکی حرکت کرد و وقتی توقف کرد در عقب ماشین را باز کردند و هر کدام از ما را با یک نگهبان به بیرون ماشین هدایت کردند.
فقط پاهای پوتین پوشیده افراد را می دیدم. از کنار یک زمین بدون ساختمان رد شدیم و داخل یک خانه چند طبقه شدیم. در پاگرد ورود به پله ها جسد یک گروهبان یا استوار افتاده بود. ما را از پله ها بالا بردند. دو یا سه طبقه پله ها را بالا رفتیم که به روی پشت بام رسیدیم. تعداد زیادی افسر و بازجو آنجا بودند. یک نفر روپوشی را که روی سرم بود کمی بالا زد.
یکی از بازجویان پرونده چریک های فدایی خلق بود. من و آن رفیق دیگر را بالای سر یک جسد بردند. همان لحظه اول شناختم. پیکر فرمانده در حالی که روی پیشانی اش یک حفره ایجاد شده بود، با چشمان باز به آسمان نگاه می کرد. او حمید اشرف بود که با این نگاه مرگ را حتی در بی جانی به سخره گرفته بود.
بازجو از من و رفیق دیگر پرسید "خودِشه؟" و ما هر دو گفتیم بله. نه بازجو نیاز به آوردن اسم داشت و نه ما قدرت درنگ در پاسخ. آنها به این تایید نیاز داشتند تا شاهکارشان را به رُخ مردم بکشند و نمی دانستند که بازیچه های چرخ گردون چه سرنوشتی را برای آنها رَقَم خواهد زد.
تمام این صحنه بیشتر از نیم دقیقه طول نکشید. پس از تایید ما، بازجو از بالای پشت بام با صدای بلند گفت:"هر دو تایید کردند، خودشه."
ما را از پشت بام به پایین آوردند. در محوطه ای که در جلو خانه وجود داشت جسد تعداد دیگری از رفقا بود. همه پیکرها برخلاف پیکر حمید غرق خون بود. کسی که ما را همراهی می کرد گفت هرکدام را شناختید بگویید. اما نه او اصراری داشت و نه ما در حال و هوایی بودیم که حرفی بزنیم. آنها به آنچه دنبالش بودند دست پیدا کرده بودند. من یوسف قانع خشک بیجاری را شناختم، ولی چیزی نگفتم.
ما را به ماشین برگرداندند. یک نفر با لباس مرتب به ما گفت که روپوش هایمان را از روی سرمان برداریم و چند سیگار به من و رفیق دیگر داد. در این حالت نگهبانی در کنار ما نبود. من خود را به همراهم معرفی کردم و او هم گفت:"من زهرا آقا نبی قلهکی هستم."
من از زنده یاد زهرا که مدتی بعد اعدام شد، پرسیدم داستان چیست؟ علت این ضربات چیست؟ و او هم متحیر تر از من چیزی نمی دانست.
در راه بازگشت، نگهبانی در کنار ما نبود و ما با افسوس و اندوه حرف هایی زدیم که به خاطرم نمانده است.
بعدها شنیدم که روزنامه های ۸ تیر سال ۱۳۵۵ چندین بار تجدید چاپ شده است. من خودم بعد از انقلاب چاپ پنجم روزنامه کیهان آن روز را دیدم و البته کسانی هم بودند که می گفتند تا چاپ نهم روزنامه های آن روز را دیده اند.
هنگامی که ما را به زندان کمیته برگرداندند، با تجمع ماموران ساواک رو به رو شدیم که جشن و شادی برپا کرده بودند و قصد کتک زدن ما را داشتند، ولی با وساطت مامور همراه از دستشان نجات یافتیم.
پس از مدتی من را به اوین منتقل کردند و پس از یک ماه سلول انفرادی به بند عمومی منتقل شدم. همه چند صد نفری که در آن بندهای عمومی بودند، به طور کامل از محیط بیرون زندان ایزوله شده بودند؛ نه ملاقاتی وجود داشت و نه روزنامه و کتاب.
یک روز در حیاط مشغول هواخوری بودیم که بر پشت بام زندان تعدادی مرد مو بور دیدیم. اواخر سال ۱۳۵۶ بود. پس از مدتی فضای زندان تغییر کرد و آن مردان مو بور به داخل زندان آمدند و خود را نمایندگان صلیب سرخ معرفی کردند.
رویدادهای پس از آن زیاد است و در حجم این نوشته کوتاه نمی گنجد. در اواسط آذر سال ۱۳۵۷ من و تعدادی دیگر به زندان قصر منتقل شدیم. ما آخرین نفراتی بودیم که زندان اوین را ترک می کردیم و نمی دانستیم که این زندان فقط مدتی محدود بدون سرنشین خواهد ماند.
یک هفته پس از انتقال به زندان قصر، در آخرین ساعات روز ۲۰ آذر سال ۱٣۵۷ که مصادف با روز عاشورا بود از زندان قصر در تهران آزاد شدم.
رویداد سوم: قدرت نمایی جنبش فدایی در دو روز فراموش نشدنی
چند روز پس از آزادی به سازمان وصل شدم و مسئول و مامور ایجاد یک تشکیلات علنی شدم. پیرامون این دوران پر تلاطم چندی پیش گزارش مفصلی منتشر کردم و در اینجا فقط به طور مختصر به دو روز می پردازم.
از ابتدای بهمن ۱۳۵۷ سازمان چریک های فدایی خلق ایران تصمیم گرفت که سالگرد حماسه سیاهکل را به طور علنی در دانشگاه تهران برگزار کند.
این تصمیم قبل از آن بود که (آیت الله) خمینی روز ۱۹ بهمن را به عنوان روز حمایت از دولت موقت اعلام کند.
ما تصمیم داشتیم که در روز ۱۹ بهمن پس از گردهمایی در دانشگاه تهران اقدام به یک راهپیمایی کنیم. با اعلام (آیت الله) خمینی تصمیم سازمان بر این شد که گردهمایی انجام شود و راهپیمایی به روز ۲۱ بهمن موکول شود. من مسئول صحنه گردهمایی بودم و مهدی فتاپور از طرف سازمان مسئول بود.
برای تدارک این گردهمایی با تمام نیرو کار می کردیم. نیروی اصلی برای کارهای تدارکاتی دانشجویان هوادار، خانواده های شهدای فدایی و تعدادی از کادرهای سازمان که از زندان آزاد شده و در بخش علنی کار می کردند، بودند.
سازمان چشم انداز تغییر را دیر درک کرد. اما از اواخر آبان به جد به چشم انداز قیام پی برده بود. به هر حال روز ۱۹ بهمن فرا رسید و از صبح زود جمعیت وارد دانشگاه تهران می شد.
هنوز برنامه شروع نشده بود که زمین چمن دانشگاه تهران و خیابان های اطراف زمین چمن مملو از زنان و مردانی بود که برای حمایت از سازمان در این گردهمایی شرکت کرده بودند.
ما به قیام پیوستیم و (آیت الله) خمینی ماهرانه و البته انحصارطلبانه میوه آن را تصاحب کرد. اکنون در چهلمین سالگرد حماسه سیاهکل سوال اصلی همچنان مطرح است؛ آیا جنبش فدایی از سیاهکل در ۱۹ بهمن سال ۱۳۴۹ تا ۲۱ بهمن سال ۱۳۵۷ نقشی پیشرو و مترقی در جنبش آزادیخواهانه مردم ایران داشته و یا نقشی بازدارنده و ارتجاعی؟
مهدی سامع
در این مراسم تعدادی از خانواده شهدا صحبت کردند و چندین سرود جمعی اجرا شد. استقبال وسیع از این مراسم و انعکاس آن در رسانه های چاپی آن روزها از یک طرف هیجان زیاد در من ایجاد کرده بود و از طرف دیگر یک نوع رضایتمندی از اینکه آن همه هزینه های جانی بیهوده تلف نشده است. این اولین قدرت نمایی علنی جنبش فدایی بود که پیروزمندانه به پایان رسید.
روز ۲۱ بهمن، طبق قرار قبلی که در روز ۱۹ بهمن اعلام کردیم در دانشگاه تهران تجمع سازمان برگزار شد. جمعیت عظیمی در دانشگاه و خیابان های اطراف دانشگاه تجمع کرده بودند. در این روز قبل از شروع راهپیمایی سرود و شعر اجرا شد.
برنامه عمل سازمان توسط من خوانده شد که مورد استقبال جمعیت قرار گرفت. در حین خواندن برنامه سازمان بارها مجبور می شدم چند دقیقه توقف کنم و منتظر توقف ابراز احساسات جمعیت شوم. برنامه ای که سازمان در این روز اعلام کرد، اولین برنامه عمل نسبتاً کامل سازمان بود. برنامه ای مترقی برای "ایرانی آزاد، مستقل و دمکراتیک".
چندی پیش، جمشید طاهری پور در یکی از مقالاتش نوشته بود که او این برنامه را تدوین و تحریر کرده و "بدون کاست و افزونی" از طرف مسئولان سیاسی سازمان پذیرفته شده بود.
قرار اول ما این بود که از دانشگاه به سمت میدان راه آهن برویم. اما به علت درگیری در نیروی هوایی سازمان تصمیم گرفت از مسیر خیابان انقلاب به سمت میدان فوزیه و از آنجا به سمت نیروی هوایی حرکت کنیم. اما قیام سریع تر از ما حرکت می کرد. در میدان فردوسی و در حالی که هنوز ته صف در دانشگاه تهران و اطراف آن بود، به دستور سازمان، پایان راهپیمایی و پیوستن به قیام مردم را اعلام کردیم.
ما به قیام پیوستیم و (آیت الله) خمینی ماهرانه و البته انحصارطلبانه میوه آن را تصاحب کرد. اکثریتی از ما گام به گام از مضمون و جوهر برنامه ای که در روز ۲۱ بهمن ۱۳۵۷ و در جوش و خروش قیام اعلام شده بود فاصله گرفتند و اکنون در چهلمین سالگرد حماسه سیاهکل سوال اصلی همچنان مطرح است؛ آیا جنبش فدایی از سیاهکل در ۱۹ بهمن سال ۱۳۴۹ تا ۲۱ بهمن سال ۱۳۵۷ در یک ارزیابی کلی، علی رغم هر نقطه قوت و ضعف، نقشی پیشرو و مترقی در جنبش آزادیخواهانه مردم ایران داشته و یا نقشی بازدارنده و ارتجاعی؟
پاسخ به این سوال برای هر تحلیل تاریخی از این جریان و به ویژه برای فعالان سیاسی که خود را در جبهه چپ تعریف می کنند، ناگریز است. من از جمله کسانی هستم که این جریان را در آن دوران مترقی و پیشرو به معنی دقیق کلمه ارزیابی می کنم.
با حمله به پاسگاه ژاندارمری سیاهکل، جنبش چریکی فداییان متولد شد. در نقد یا نفی و یا تحقیق در باره پیدایش سازمان چریکهای فدایی خلق، کم و بیش مقالات، مصاحبهها و کتابهای مختلفی نوشته شده است.
من نیز در کتابی به نام "سفر با بالهای آرزو" شکلگیری جنبش چریکی فداییان خلق را به استناد گفتههای عباس مفتاحی یکی از بینانگذاران این سازمان و به کمک تجربه و تماس مستقیم خودم توضیح داده ام.
سازمان چریکها با تلاشهای فکری و سیاسی و عملی دو گروه زیر زمینی مارکسیستی- لنینیستی یعنی گروه جنگل که ادامه دهندگان گروه بیژن جزنی بودند و گروهی که توسط پویان- مفتاحی- احمدزاده پایهگذاری شده بود، شکل گرفت.
این دو گروه، نسل تازهای از انقلابیون جوانی بودند که پروسه شکلگیری آنان مستقیماً محصول شرایط سیاسی- اجتماعی و اقتصادی دهه چهل شمسی و در تعامل نظری با تحولات نظری- سیاسی جنبشهای انقلابی در جهان در آن سالها است.
این دو گروه در شهریور- مهر سال ۴۹ با هم تماس برقرار میکنند و پس از چند دیدار، به وحدت نظر میرسند.
درباره نویسنده
نقی حمیدیان از سال ۱۳۴۶ به اتفاق احمد فرهودی و رحیم کریمیان عضو گروه احمدزاده- پویان- مفتاحی شد. در شهریور سال ۵۰ پس از دستگیری عباس مفتاحی و قطع شدن ارتباط با سازمان دستگیر و به ده سال زندان محکوم شد. در سوم آذر سال ۵۷ از زندان آزاد و به سازمان چریکهای فدایی خلق پیوست. در جریان انشعاب های پس از انقلاب، او با سازمان فداییان خلق (اکثریت) بود. در تابستان سال ۱۳۶۹ از این سازمان استعفاء و از آن پس از هرگونه فعالیت تشکیلاتی در خارج از کشور خودداری کرد.
در پی حمله به پاسگاه سیاهکل در۱۹ بهمن و تحولات شتاب آلود تا فروردین سال ۵۰، این دو گروه در هم ادغام شده، سازمان واحد چریکهای فدایی خلق را به وجود آوردند.
دو کتاب "ضرورت مبارزه مسلحانه و رد تئوری بقاء" نوشته امیر پرویز پویان و "مبارزه مسلحانه؛ هم استراتژی، هم تاکتیک" مسعود احمدزاد همزمان با شروع مبارزه مسلحانه در سیاهکل به طور زیرزمینی منتشر شدند. این دو کتاب که بعدها تجدید چاپ شدند، پشتوانه تئوریکی و راهنمای آغازین مبارزه چریکی فداییان خلق بودند.
دلائل پیدایش این جنبش و سیر فکری سیاسی دو گروه تشکیل دهنده سازمان چریکهای فدایی خلق و به طور کلی جنبش مسلحانه چریکی یک دهه پیش از سقوط رژیم شاه، بدون توجه به شرایط سیاسی و اجتماعی و اقتصادی حاکم بر کشور در دهه چهل شمسی قابل تبیین نیست.
پس از سرکوب خونین شورش ۱۵ خرداد ۴۲، کلیه مخالفان و منتقدان جدی رژیم، با شرایطی روبه رو شدند که مهم ترین آن را میتوان در وجوه زیر خلاصه کرد:
۱- در دهه چهل شمسی، کشور در شرایط گذار پرشتاب از یک جامعه عمدتاً سنتی و مذهبی، به جامعه مدرن و معاصر قرار گرفت. پروسه جایگزینی یک طرفه یک رشته عوامل و عناصر فرهنگی جدید و غریب با فرهنگ دیرینه پای ملت، با فشار و از بالا بدون مشارکت و عاملیت خود مردم، تعادل دیرینه روبنای اجتماعی و فرهنگی جامعه را بر هم میزد.
شاه ابتکار اصلاحات ارضی و سایر تغییرات را به دست گرفت و توانست قدرت فردی خود را بر کشور حاکم کند؛ مهم ترین رقیب سیاسی خود یعنی جبهه ملی را خانهنشین کند؛ شرایط احیاء فعالیت حزب توده را که پس از کودتا ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، سرکوب و متلاشی شده بود بیش از پیش مسدود نماید؛ جنبش و اعتراضات روحانیون سنتی و بازاریان نزدیک به این طیف از مخالفان خود را سرکوب و به حاشیه براند؛ و اختناق و نظام سیاسی- پلیسی گسترده بر کشور حاکم نماید.
۲- هرچه که شرایط اختناق گسترده و عمیق میشد، گرایش های رومانتیسیسم انقلابی و روحیات و ادبیات شورشگری، در صفوف مختلف مبارزان نسل جوان گسترش مییافت.
نسل جوان و انقلابی به این نتیجه میرسد که دیگر دوره مبارزات مسالمتآمیز سیاسی نظیر اعتصاب، تجمع اعتراضی، بیانیه و تظاهرات و انتقادات قلمی و سخنرانی و نظائر اینها گذشته است. دیگر با رژیم نمیتوان جز با زبان زور سخن گفت. در آن فضای سیاسی- اجتماعی، روز به روز گرایش روحی و نظری به مبارزه مسلحانه مورد توجه جوانان پر شور قرار میگرفت.
وسوسه تعرض به رژیم و یافتن راه و وسائل جدیدی برای ساقط کردن آن در میان بخش گستردهای از نیروهای جوان با گرایش های مختلف فکری و فلسفی و اجتماعی (چه مذهبی و چه غیر مذهبی) تشدید میشد.
۳- پیروزی انقلاب چین، تجربه انقلاب کوبا (گرچه در ابتدا با تردید به آن نگاه میشد ولی کتاب جانبدارانه جنگ شکر در کوبا نوشته ژان پل سارتر توجهها را به آن دیار جلب کرده بود) و انقلاب الجزایر، پیروزی جنگهای آزادیبخش در کشورهای مستعمراتی، ادامه جنگ ویتنام، جنبش مسلحانه فلسطین و گسترش مبارزات چریکی در کشورهای آمریکای لاتین، همه و همه روحیه و امید به موفقیت را در نسل جوان بارور میساخت.
امید به فروپاشی نظام سرمایهداری آن هم در چشماندازی نه چندان دور، در میان جوانان انقلابی تشدید میشد. بدین ترتیب، "امید به مبارزه" و امید به نقش آفرینی "مبارزه مسلحانه" پیشاهنگان انقلابی خلق نزد جوانان انقلابی تقویت شد.
چپ جوان ایران و نیروهای جوان بیرون آمده از صفوف جنبش ملی و نهضت آزادی ایران، دلائل و انگیزه قانعکنندهای برای در پیش گرفتن تدارکات قهر آمیز مسلحانه در دست داشتند.
خسرو روزبه در آخرین دفاعیات خود در دادگاه نظامی، عبارتی را بیان کرد که وصف حال روحیات نسل جوان سالهای بعد است. او گفت: "ممکن است من زنده نمانم و استقرار سوسیالیسم را در ایران با چشم خود نبینم، ولی علم دارم که به زودی اوضاع تغییر خواهد کرد و اصول سرمایهداری منکوب خواهد شد."!
چپ جوان ایران و نیروهای جوان بیرون آمده از صفوف جنبش ملی و نهضت آزادی ایران، دلائل و انگیزه قانعکنندهای برای در پیش گرفتن تدارکات قهر آمیز مسلحانه در دست داشتند
نقی حمیدیان
نسل جوان اعم از مذهبی و مارکسیست، با چنین امیدهایی به آینده نزدیک مینگریستند. مارکسیستها، در میان شوق و شور فزاینده، به آینده پیروزی بر نظام سرمایهداری دل بسته بودند. از نظر تئوری لنینیستی، امپریالیسم جهانی دوره مرگ تدریجی خود را میگذراند و سوسیالیسم پهنه وسیعی از جهان را در سیطره خود داشت.
تئوریها و پیشبینیهای مارکسیستی و لنبنیستی چندان دور از واقعیت به نظر نمیرسیدند. انشعاب حزب کمونیست چین و حمله سیاسی- تبلیغاتی علیه اتحاد شوروی و علیه امپریالیسم و تبلیغ پیرامون انقلاب فرهنگی چین که به هر حال امیدهای تازهای برای پیروزی قریبالوقوع انقلابات نوید میداد، بر روحیه و اندیشه نسل جوان کشورمان تأثیر زیادی باقی میگذاشت. در نتیجه روحیات و اندیشههای ضد امپریالیستی بیش از پیش تقویت میشد. در این میان گرایش ضدیت با فرهنگ غربی در بخش نیروهای سنتی- مذهبی عمق بیشتری یافت.
۴- در این دهه تمایلات افراطی ایدئولوژیکی در میان طیف گسترده مخالفان رژیم، هم در صفوف جوانان مذهبی تحت تأثیر نظریات دکتر علی شریعتی و مجاهدین خلق و هم در میان محافل و گروههای کوچک مارکسیستی که برای در افتادن با رژیم شاه با تعصبات سیاسی- عقیدتی شکل میگرفتند شیوع یافت.
بدین سان گرایش های مختلف عدالتخواهانه ضد امپریالیستی با تشدید تمایلات استقلالطلبانه، گرایش بازگشت به گذشته ( گذشتههای دور تا نزدیک در صفوف نیروهای سنتی مذهبی) و گرایش اتکاء به خود و جذب گرایش های مبارزاتی معاصر در میان بخش گستردهای از مخالفان انقلابی چپ، بیش از پیش گسترش یافت.
۵- نسل جوان انقلابی از تجربه شکست حزب توده به شدت سرخورده و رهبران و مسوولان این حزب را که در خارج کشور و در شوروی به سر میبردند، فاقد خصائل و درک انقلابی از تئوریهای مارکسیستی میدانستند.
به خاطر دنبالهروی حزب توده ازسیاستهای داخلی و جهانی اتحاد شوروی و پذیرش نظریات همزیستی مسالمتآمیز اقتصادی با غرب و آمریکا و با رژیم شاه، و نیز به خاطر عدم حضور حزب توده در کشور، به کلی از آن سرخورده و نومید بودند.
در عین حال نسل جوان از تجربه مبارزات سیاسی رفرمیستی و از لیبرالیسم سیاسی نسل پیشین، فاصله گرفت و حتا علل شکست آنان را کاربست شیوههای رفرمیستی و شعارهای لیبرلیستی میدانست.
نسل جدید در شرایط عدم وجود حداقل آزادی سیاسی لازم که جریان های مختلف بتوانند زندگی دموکراتیک سیاسی- حزبی و تعامل با یکدیگر را تمرین و تجربه کنند و به اهمیت مقولات حقوق بشری و حقوق شهروندی واقف گردند، به طور جدی محروم بود.
۶- جنبشهای اجتماعی کارگری و سایر گروههای اجتماعی، کم دامنه و محدود بود. در چنین شرایطی جریان های مختلف سیاسی- انقلابی تقریباً بدون هیچ تعامل سیاسی با تودههای مردم رشد میکردند.
آنان در شرایط جدا از تودهها به آمادهسازی و تدوین و تنظیم برنامههای سیاسی- مبارزاتی خود میپرداختند. تنها بخشهای مذهبی- سنتی میتوانستند با امکانات مذهبی با حرکات پراکنده تودههای سنتی پایگاه اجتماعی خود، کم و بیش تعامل مستقیم داشته باشند.
۷- در روند تحولات ساختاری دهه چهل، نیروهای اقشار میانه جدید به شمول دانشجویان، روشنفکران، معلمان و استادان، حقوقدانان و هنرمندان و فرهنگیان و مانند آنان، از نظر کمی رشد چشمگیری داشتهاند.
دهه چهل شمسی، دوره نرمش و مدارا نبود. زمینههای مدارا در آن سالها مدام در حال خشکیدن بود. رفرمیسم و اصلاح طلبی که یکی از شاخصهای فعالیت غیر خشونتآمیز است توسط شاه به کلی از پای در آمده بود و به معنای واقعی کلمه هیچ جذبهای برای مبارزان حتی کم شور نداشت.
علی رغم تحولات جاری اقتصادی و اجتماعی در کشور، اقشار میانه جدید، از هرگونه امکان تشکل آزاد سیاسی و حتی بیان آزادانه اعتراض و انتقاد به روندهای جاری کشور محروم شده بودند. این اقشار با خلاء سیاسی روبه رو بودند و به نیرویی نیاز داشتند که بتواند این خلاء را پر کند.
علاوه بر موارد بالا، وجود عنصر ویژه روانی- تاریخی در ذهن جمعی ملت، بستر عمومی نوع نگاه به رژیم شاه را تحت تأثیر قرار میداد.
شاه با کودتا به قدرت و سلطنت باز گشته بود. جدایی و فاصله یا حتی بیگانگی موقعیت جدید شاه در میان مردم، جنبه تاریخی به خود گرفته بود. همین که او حکومت ملی دکتر مصدق را با کودتای امپریالیستی آمریکا و انگلیس سرنگون و با زیر پا گذاشتن اراده ملت ایران به کمک خارجیها به قدرت باز گشته بود، یکسره حق و مشروعیت خود را نزد ملت ایران از دست داده بود.
بازگشت کودتایی شاه به کشور از سوی همان نسل و نسل بعدی هرگز بخشیده نشد. شاه مظهر نامشروعیت بود. به ویژه دستانش تا مرفق به خون مردم در سرکوب ۱۵ خرداد آلوده بود. روحیه و احساسات خشماگین جوانان چپ انقلابی در دهه چهل، بازتاب دهنده همین احساس و سرخوردگی ملی بود.
چنین بود که نسلی برخاسته از بطن یک مغمومیت و سرخوردگی ملی، در شرایطی که همه چیز مملکت به نام شاه و با دخالت مستقیم او گره میخورد و هیچ شریکی برای ساخت و توسعه و آبادانی مملکت نمیپذیرفت، دیگر جایی و زمینهای برای مدارا و تساهل و انعطاف برای خود نمیشناخت.
دهه چهل شمسی، دوره نرمش و مدارا نبود. زمینههای مدارا در آن سالها مدام در حال خشکیدن بود. رفرمیسم و اصلاح طلبی که یکی از شاخصهای فعالیت غیر خشونتآمیز است توسط شاه به کلی از پای در آمده بود و به معنای واقعی کلمه هیچ جذبهای برای مبارزان حتی کم شور نداشت.
در چنین شرایطی بود که نیروهای جوان با شور و علاقه به تبادل کتاب و تشکیل محافل مختلف کتابخوانی دست میزنند. آنان به طور عمده در دل جنبشهای دانشجویی و در دانشگاهها و در میان روشنفکران شکل میگرفتند. حرکت و انگیزه اولیه تمامی محافل انقلابی ترقی خواه کشور مخلوطی از گرایش های شدید آزادیخواهی ضد امپریالیستی، میهندوستی و پرهیز از قطبگرایی از یکسو و خدمت به کارگران و دهقانان و زحمتکشان کشور از سوی دیگر بود.
گفتمان مسلط در فضای سیاسی- روشنفکری ایران (و نیز در سطح جهان)، گفتمان و ادبیات چپ انقلابی بود.
آموزشهای اولیه اعضاء و کادرهای گروههای مارکسیستی، انقلاب مدل روسیه بود. بر مبنای این آموزهها بر ضرورت انقلاب اجتماعی، مبارزه طبقاتی براساس منافع طبقه کارگر و استقرار دیکتاتوری پرولتاریا و بر ایدئولوژی مارکسیستی- لنینیستی و بر حقانیت بی چون و چرای آن تأکید میشد. در همه زمینههای نظری دیدگاه مبارزه طبقاتی و ناگزیری انقلاب قهر آمیز مسلحانه حاکم بود.
این آموزشها، بر ذهن و شخصیت جوانان مبارزی که از جامعه نیمه سنتی و نیمه مدرن در حال گذار شتابان آن سالها، به رومانتیسیسم مارکسیستی روی میآورند، به طور مستقیم اثر میگذاشت.
در غیاب یک جنبش جدی کارگری و تودهای، روشنفکر انقلابی مارکسیست، امید و انرژی خود را از ایدئولوژی و از ایمان به تئوریها و پیروزی حتمی و نزدیک به دست میآورد.
دو گروهی که سازمان چریکهای فدایی خلق را به وجود آوردند برای رسیدن به اهداف خود، به راهها و شیوههای تازهای روی آوردند که به طور سنتی مورد قبول نبود. آنان شیوه مبارزات چریکی در جنگل و شهر را برگزیدند که در همان سالها در بسیاری از کشورهای جهان به ویژه کشورهای آمریکای لاتین گسترش یافته بود.
مبارزه مسلحانه چریکی به لحاظ عملی خلاء اعتراض خشمآلود اقشار میانه جدید را پر میکرد. با اینکه گفتمان سیاسی- نظری مبارزه چریکها مارکسیستی- لنینیستی بود، ولی به لحاظ عملی و انعکاس سیاسی و اعتراضی و تغذیه نیرو و حمایت مستقیم اجتماعی به طور عمده در حوزه اقشار میانه اجتماعی و جامعه روشنفکری به ویژه دانشجویی جای میگرفت.
زنان در یکصد سال اخیر، به تدریج به صحنه تحولات سیاسی و جنبشهای اجتماعی در کشورما پا گذاشتند.
انقلاب بهمن۱۳۵۷، اوج شرکت تودهای زنان بود.
در دوران حکومت رضا شاه که نوسازی جامعه از بالا اعمال میشد، زنان نقش چندانی نداشتند. کشف حجاب با فرمان حکومتی همچون جزیرهای در دریای جامعه بود و زنان نیز حداکثر سوژه و موضوع آن بودند.
در دوره دوازده ساله ۱۳۲۰ تا کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، زنان در جریان جنبش ملی شدن نفت شرکت داشتند. در این دوره فعالیت سیاسی و اجتماعی زنان برای اولین بار به صورت نهادها و سازمانهای دموکراتیک مستقل ظاهر شد.
حزب توده در این دوره نقش اصلی در شرکت تودههای زنان به فعالیتهای اجتماعی و سیاسی و حزبی داشت. جذب زنان به فعالیتهای حزبی، به ویژه دستیافتن به مسوولیتهای بالاتر، بیشتر تحت تأثیر روابط و پیوندهای خانوادهگی و فامیلی قرار داشت.
چنین وضعیتی بیشک رابطه مستقیمی با شرایط اقتصادی- اجتماعی و فرهنگی جامعه آن زمان داشت. شرایط طوری نبود که زنان و دختران بتوانند با هویت زنانه خود و به طور مستقل در فعالیتهای سیاسی و تشکیلاتی شرکت کنند.
چنین وضعیتی بیشک رابطه مستقیمی با شرایط اقتصادی- اجتماعی و فرهنگی جامعه آن زمان داشت. شرایط طوری نبود که زنان و دختران بتوانند با هویت زنانه خود و به طور مستقل در فعالیتهای سیاسی و تشکیلاتی شرکت کنند.
با این که زنان کم و بیش از خانه بیرون آمده و در کارخانه و اداره و مدرسه و امور درمانی و غیره شاغل بودند اما به هر حال بخش کوچکی از جامعه را تشکیل میدادند.
تغییرات ساختاری و فرهنگی که از آغاز دهه چهل شمسی به راه افتاد، تأثیر محسوسی در نقش و موقعیت زنان ایجاد کرد. بر تعداد زنان تحصیلکرده به مراتب افزوده شد.
لایههای میانه جدید در کشور گسترش یافتند. حوزههای فکری و فرهنگی و هنری کشور از لحاظ کمی گسترده شدند. بر تعداد دانشکدهها و دانشگاهها و دانشجویان کشور افزوده گشت. افقهای گسترده و مشاغل تازهای در مقابل دختران و زنان قرار گرفت.
درباره نویسنده
ناهید قاجار از دوره دبیرستان از طریق دائی خود رحیم کریمیان، با گروه مفتاحی- پویان- احمدزاده در ارتباط قرار گرفت. در نیمه اول سال ۱۳۵۰، ارتباط او با گروه قطع شد. او سپس به خدمت سپاهی دانش رفت و در روستا معلم شد. در سال ۱۳۵۳ از طریق زندانیان آزاد شده با سازمان چریکهای فدائی خلق تماس بر قرار کرد و در نهایت از سال ۵۴ تا انقلاب بهمن ۵۷ به صورت یک کادر چریک فدایی، در این سازمان فعالیت کرد.
در جریان انشعاب های پس از انقلاب، او با سازمان فداییان خلق (اکثریت) بود. در تابستان سال ۱۳۶۹ از این سازمان استعفاء و از آن پس از هرگونه فعالیت تشکیلاتی در خارج از کشور خودداری کرد.
در جریان انشعاب های پس از انقلاب، او با سازمان فداییان خلق (اکثریت) بود. در تابستان سال ۱۳۶۹ از این سازمان استعفاء و از آن پس از هرگونه فعالیت تشکیلاتی در خارج از کشور خودداری کرد.
دختران دانشجو امکان یافتند پا به پای پسران در فعالیتهای مختلف اجتماعی و حتی اعتراضی و سیاسی بیش از پیش شرکت کنند.
با اینکه کشور در همه زمینهها به سوی جامعهای بازتر و امروزیتر پیش میرفت اما از لحاظ سیاسی فضا بستهتر و اختناق سیاسی همهجانبهتر شد.
در چنین شرایطی نسل جدیدی از جوانان که به شدت مخالف استبداد فردی شاه بودند به این نتیجه رسیدند که راه مقابله با آن، جز از طریق مبارزه مسلحانه امکانپذیر نیست.
با این طرز فکر، محافل و گروههای سیاسی با افکار مختلف شکل گرفتند و بتدریج مراحل تدارک و آمادهسازی تئوریکی و عملی برای آغاز مبارزه مسلحانه را طی کردند. و در نهایت، در ۱۹ بهمن سال ۱۳۴۹ با حمله به پاسگاه ژاندارمری سیاهکل فصل جدیدی را در مبارزه با رژیم شاه آغاز کردند.
زنان و دختران جوان از جنبش نوپا حمایت و به اشکال مختلف به آن یاری میرساندند. بخشی از آنان به فعالیتهای زیر زمینی روی آوردند. هر ساله بر تعداد مبارزان زن افزوده شد.
طبق آماری که آقای یرواند ابراهمیان در کتاب " ایران میان دو انقلاب" آورده طی نزدیک به هشت سال مبارزه مسلحانه چریکی، به طور کلی تعداد ۳۹ زن کشته شدند.
از سازمان چریکهای فدایی خلق که من هم عضو آن بودم به تنهایی ۲۲ زن فدایی کشته یا اعدام شدند.
البته این آمار فقط شامل کسانی است که کشته شدند و گرنه تعداد زنان و دخترانی که در دهه آخر رژیم شاه در فعالیتهای سیاسی و انقلابی در طیف مبارزان فدایی و مجاهد شرکت داشتند به هزاران تن میرسد.
با وجود این، موانع و مشکلات فرهنگی که ریشه در بطن جامعه و در آداب و رسوم و فرهنگ اجتماعی و خانوادهگی داشت، عوامل اصلی بود.
طبق آماری که آقای یرواند ابراهمیان در کتاب " ایران میان دو انقلاب" آورده طی نزدیک به هشت سال مبارزه مسلحانه چریکی، به طور کلی تعداد ۳۹ زن کشته شدند
ناهید قاجار
چند دهه پیشتر، با فرمان رضا شاه زنان کشف حجاب شدند، اما چهار دهه پس از آن به دستور حکومت اسلامی دوباره به زیر حجاب رانده شدند. این اقدامات متضاد نشانگر این حقیقت است که آزادی زنان و برابر حقوقی آنان صرفاً یک مقوله و مساله سیاسی و حکومتی نیست.
نه وضع قوانین رژیم گذشته در آزادی زنان و نه وضع قوانین و محدودیت پس از انقلاب اسلامی، بیانگر موقعیت ویژه زنان ایرانی نیست.
در سالهای پایانی رژیم شاه، فرهنگ و سنن و آداب و رسوم قدیمی و مذهبی همچنان بخش اعظم جامعه و خانوادههای ایرانی را تحت سیطره خود داشت.
با اینکه در یکی دو دهه پایانی آن رژیم، زنان از نظر حقوق اجتماعی امتیازات بسیاری به دست آوردند، اما بخش اعظم کشور به کندی از زیر سلطه رسومات دیرینه بیرون میآمد. مقاومت فرهنگی در زیر پوست جامعه ادامه داشت.
اما موقعیت دختران دانشجو متفاوت بود. آنان به دلیل تحصیل در شهری دیگر و یا زندگی در کوی دانشگاه و معدودی هم با ازدواج با فعالین سیاسی، جبراً از استقلال فردی برخوردار و میتوانستند به فعالیتهای مورد علاقه خود و از جمله فعالیتهای سیاسی و اجتماعی بپردازند.
در آن سالها حتی برای بسیاری از پسران جوان نیز محدودیت وجود داشت. جدا شدن از خانواده و تشکیل زندگی مستقل، تنها با رفتن به دانشگاه در منطقه دیگر، یا ازدواج و یا مهاجرت و اشتغال در شهرهای دورتر امکانپذیر بود. طبیعی است که دختران در این زمینه با فشارهای به مراتب بیشتری مانند محدودیت های خانوادگی و رسومات و بحث هایی چون آبرو و حیثیت خانواده و حرف مردم و غیره هم روبه رو بودند.
تجربه پیوستن من به سازمان چریکها، خود یک نمونه است. من از طریق روابط فامیلی مخفیانه با گروه مفتاحی- پویان- احمدزاده (یکی از دو گروه تشکیلدهنده سازمان چریک های فدایی خلق)، رابطه داشتم.
محیط خانوادگی از فعالیت پنهانی من خبر نداشت. برای اینکه بتوانم در ارتباط با گروه و بعد سازمان چریکها وظائفی را به عهده بگیرم بیش از هر چیز احتیاج به استقلال مالی و فردی از خانواده داشتم.
قیود خانوادگی و سوء ظن و موانعی که برای فعالیتهای سیاسی وجود داشت مانع اصلی آزادی و انتخاب مبارزاتی من بود. به همین دلیل پس از دیپلم از رفتن به دانشگاه خودداری و داوطلبانه به خدمت سپاهی دانش و به روستایی از توابع گنبد رفتم. از آنجا بود که با سازمان تماس بر قرار کردم. پس از مدتی فعالیت علنی، به دستور سازمان مخفی شدم.
در آن سالها به دلیل اختناق سیاسی، هیچ نهاد دموکراتیک مستقل زنان وجود نداشت. نهادهای موجود زنان، زیر نظر مستقیم حکومت قرار داشتند. پیوستن زنان به جنبش مسلحانه نه با هدف تأمین حقوق زنان بلکه با هدف تحقق یک مجموعه به هم پیوسته نظرات ایدئولوژیکی و اهداف سیاسی و مبارزاتی بود.
عضویت زنان در سازمان چریکهای فدایی خلق همانند مردان یکسان و بدون هیچ تمایزی صورت میگرفت. ملاکها و معیارها همان پذیرش ایدئولوژی مارکسیستی- لنینیستی، اعتقاد به مبارزه طبقاتی، پذیرش مبارزه مسلحانه و آمادهگی برای فداکاری در راه خلق و ... بوده است.
عضویت زنان در سازمان چریکهای فدایی خلق همانند مردان یکسان و بدون هیچ تمایزی صورت میگرفت. ملاکها و معیارها همان پذیرش ایدئولوژی مارکسیستی- لنینیستی، اعتقاد به مبارزه طبقاتی، پذیرش مبارزه مسلحانه و آمادهگی برای فداکاری در راه خلق و ... بوده است
ناهید قاجار
ما در سازمان از حقوق برابر برخوردار بودیم. هیچ زنی در سازمان با تبعیض جنسیتی روبه رو نبود. همه اعضا با افکار و ایدئولوژی سازمان، به مسائل جامعه و نابرابریهای سیاسی و اجتماعی برخورد میکردند.
ما همه خواهان نابودی استبداد رژیم شاه و سلطهگران امپریالیستی بودیم. به گمان ما با پیروزی بر دیکتاتوری شاه و ایجاد یک نظام سیاسی مبتنی بر عدالت اجتماعی، همه نابرابریهای زندگی فردی و اجتماعی و از جمله زنان حل و فصل میشد.
اما اینکه نقش مشخص زنان در سازمان چریکی چه بود باید گفت که این تقش عملاً تابع شرایط و ویژهگیهای مبارزهای بود که سازمان دنبال میکرد.
از آنجا که شیوه مبارزاتی سیاسی- نظامی بود ما همیشه در شرایط تعقیب و گریز با نیروهای امنیتی و انتظامی بودیم و در شرایط ضربات و ترمیم ضربات به سر میبردیم که بخش عمده انرژی و توان ما را به خود مشغول میکرد.
در چنین شرایطی زنان نقش کلیدی برای حفظ و تطبیق شرایط، نأمین ایمنی و جا به جاییها و... داشتند.
گرچه مردان و زنان همه وظائف محوله را به یکسان برعهده داشتند، اما نوع مبارزه به زنان فرصت نمیداد که با تواناییهای فکری و نظری و سیاسی نقش بیشتری برعهده بگیرند.
واقعیت این بود که مردان از آزادی بیشتری در جامعه برخوردار بودند و در نتیجه با تجربه بیشتر و تواناییهای سیاسی- عملی بالاتری میتوانستند مسئولیتهای سازمان را در دست داشته باشند.
با این همه در بیش از هفت سال مبارزه چریکی، زنانی مانند نسترن آل آقا و نزهت روحی آهنگران در مسئولیتهای بالایی انجام وظیفه میکردند و یا در مرکزیت سازمان قرار داشتند.
با توجه به تعداد کمتر زنان در زندگی مخفی چریکی نمیتوان این مساله را به منزله نوعی تبعیض تلقی کرد؛ چرا که کیفیتها وشایستگیها از درون جامعه و از شرایط اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی جامعه بر میخاست.
ما در آن زمان هرگز چنین احساسی نداشتیم و رفقای مرد سازمان نیز هرگز تمایلات تبعیض آمیزی از خود نشان ندادند.
چهل سال پیش یکی از مناطق جنگلی شمال ایران صحنه نبردی شد که تا انقلاب ایران ادامه پیدا کرد. مهاجمان که بعدها چریکهای فدایی خلق نام گرفتند به یک پاسگاه ژاندارمری در سیاهکل حمله کردند.
مجید خیام دار گزارش میدهد
نفت بشکه ای ۸۰ دلار در بودجه ایران؛ وابستگی بیشتر به درآمدهای نفتی
با محاسبه درآمدهای صادراتی نفت خام ايران در سال آينده بر اساس هر بشکه ۸۰ دلار، دولت جمهوری اسلامی به جای کاهش، بيش از هر زمان ديگری، وابستگی به در آمدهای نفتی را افزايش و از اين راه کشور را عملا در معرض خطر يک بحران اقتصادی بالقوه قرار داده است.
در بودجه سال جاری، دولت بهای فروش نفت خام را بر اساس هر بشکه ۶۵ دلار پيش بينی کرده بود. اين رقم در مقايسه با ساير کشورهای صادر کننده نفت در منطقه، حتی عراق که به تازگی در حال خروج از شرايط انهدام اقتصادی بعد از تغيير رژيم صدام حسين است، بيشتر بود.
طی مدت مشابه، عراق درآمدهای نفتی خود را در بودجه سال ۲۰۱۰ بر اساس فروش هر بشکه نفت خام ۶۰ دلار محاسبه کرده بود. در مقايسه با نفت خام صادراتی ايران، نفت عراق از کيفيت نسبی بهتری برخوردار است و در بازار با قيمت بالاتری به فروش می رسد.
برای سال آينده، عراق با پيش بينی هر بشکه نفت خام ۷۳ دلار، بعد از ايران دومين قيمت بالای نفت را در بودجه سال آينده خود منظور کرده است.
بحرين نيز که دارای نفت صادراتی سبک تر از نفت ايران است، در بودجه سال ۲۰۱۰ خود قيمت ۶۰ دلار در هر بشکه نفت خام را پيش بينی کرده بود.
با توجه به کسری ۳۰ ميليارد دلاری در بودجه سال جاری دولت ايران، در صورتی که بازارهای جهانی نفت بار ديگر در مسير بحران نيمه دوم سال ۲۰۰۸ قرار می گرفت، اقتصاد وابسته به نفت ايران متحمل بحران تازه ای می شد.
کاهش صادرات نفت
در سال ۲۰۰۸ قيمت های جهانی نفت به رکورد ۱۴۷ دلار در هر بشکه دست يافت. با آغاز بحران اقتصادی در جهان و کاهش تدريجی مصرف انرژی، قيمت های نفت خام در طول کمتر از شش ماه به ۳۳ دلار در هر بشکه رسيد.
اين ميزان، کمتر از قيمت هر بشکه ۴۰ دلار نفت خام پيش بينی شده در بودجه سالانه ايران بود. در نتيجه، دولت به منظور جبران کمبود درآمد و پرداختن تعهدات خود، منجمله پرداخت هزينه های ريالی، مجبور به برداشت بيشتر از صندوق ذخاير ارزی و فروش ذخاير در صرافی شد.
کاهش ذخاير ارزی ايران در سال ۲۰۰۸ در حدی بود که دولت از اعلام ميزان واقعی ذخاير خودداری و آن را محرمانه معرفی می کرد.
مشکل بزرگ ديگری که می تواند در آمدهای نفتی ايران را در سال آينده مورد تهديد جدی قرار دهد، کاهش ظرفيت صادرات به علت کاهش توليد، و همچنين اشغال بازار های نفت ايران توسط عراق و عربستان سعودی است.
کشورهای ديگر منطقه
پيش بينی قيمتهای نفت خام در ستون درآمدهای ارزی کشورهای صادر کننده نفت منطقه، متناسب با ميزان وابستگی آنها به اين درآمد ها است. از اين لحاظ، ايران به دليل وابستگی بيشتر ساير کشورهای همسايه به درآمدهای نفتی، همواره بالاترين قيمت ممکن را در منطقه خليج فارس در بودجه سالانه پيشبينی کرده است.
کويت از راه ايجاد درآمدهای ارزی غير نفتی، منجمله سرمايه گذاری های خارجی، حتی با وجود تجربه جنگ ابتدای دهه ۹۰ و اشغال نظامی آن کشور از سوی نيروهای عراق، اينک کمتر از هر کشور ديگر منطقه به درآمدهای نفتی وابسته است.
از اين لحاظ درآمدهای نفتی کويت در سال ۲۰۱۰ بر اساس پيش بينی قيمت های پایین تر از ساير صادر کنندگان و بر اساس هر بشکه ۴۳ دلار صورت گرفته بود. در پايان سال، دولت کويت به جای داشتن کسری بودجه ذخيره ای بيش از ميزان پيش بينی شده فراهم کرد و بر قدرت خريد و اعتبار مالی و استحکام اقتصادی خود افزود.
عربستان سعودی نيز که بزرگترين صادر کننده نفت خام اوپک به شمار می رود قيمت های ۶۰ دلار در هر بشکه نفت را در بودجه سال ۲۰۱۰ خود منظور کرد. عمان و قطر در فاصله ای مابين عربستان و کويت، پيش بينی های معتدل تر هر بشکه ۵۰ و ۵۵ دلار را در ستون درآمدی خود منظر کردند.
در حالی که دولت ايران درآمدهای نفتی خود را برای سال آينده ۸۰ دلار در هر بشکه پيش بينی کرده، برای سال ۲۰۱۱ کشور های کويت، عمان و عربستان قيمت های ۵۸ تا ۶۰ دلار در هر بشکه نفت خام را برای خود در نظر گرفته اند.
ذخاير کمتر وابستگی بيشتر
پيش بينی بالاتر قيمت نفت خام توسط دولت ايران در مقايسه با ساير صادر کنندگان بزرگ و کوچک منطقه در حالی است، که ايران به صورت مطلق و طبيعتا به نسبت سرانه و تعداد جمعيت از کمترين ذخيره ارزی برخوردار است.
حجم کوچکتر ذخاير ارزی و تعداد جمعيت بيشتر، در عين وابستگی فراوان تر به درآمدهای نفتی، آسيب پذيری اقتصاد کشور را در مقابل نواسانات بازار نفت خام بيشتر از ساير کشورها می سازد.
عربستان سعودی با ذخيره ارزی بالاتر از ۵۰۰ ميليارد دلار و حجم صادرات بيش از چهار برابر صادرات نفت خام ايران و جمعيت کمتر از يک سوم جمعيت ايران، درآمدهای نفتی خود را بر اساس ۲۵ در صد قيمت های کمتر از ميزان پيش بينی دولت ايران از درآمدهای نفتی خود قرار داده است.
پيش بينی قيمت های بيشتر نفت خام در بودجه سالانه، اقدامی است غير مسئولانه برای پوشانده کسری بودجه و کوتاهی دولت جمهوری اسلامی در ايجاد فرصت های توليدی و افزايش صادرات غير نفتی.
محاسبه قيمت های بالاتر نفت در بودجه سالانه، علاوه بر در بر داشتن خطر از ميان بردن ذخاير ارزی، در صورت کاهش قيمت های جهانی نفت، می تواند سياست خارجی دولت را نيز متاثر ساخته آن را با هدف کمک به افزايش قيمت نفت، در مسير ايجاد تشنج در منطقه قرار دهد.
در بودجه سال جاری، دولت بهای فروش نفت خام را بر اساس هر بشکه ۶۵ دلار پيش بينی کرده بود. اين رقم در مقايسه با ساير کشورهای صادر کننده نفت در منطقه، حتی عراق که به تازگی در حال خروج از شرايط انهدام اقتصادی بعد از تغيير رژيم صدام حسين است، بيشتر بود.
طی مدت مشابه، عراق درآمدهای نفتی خود را در بودجه سال ۲۰۱۰ بر اساس فروش هر بشکه نفت خام ۶۰ دلار محاسبه کرده بود. در مقايسه با نفت خام صادراتی ايران، نفت عراق از کيفيت نسبی بهتری برخوردار است و در بازار با قيمت بالاتری به فروش می رسد.
مشکل بزرگی که می تواند در آمدهای نفتی ايران را در سال آينده مورد تهديد جدی قرار دهد، کاهش ظرفيت صادرات به علت کاهش توليد، و همچنين اشغال بازار های نفت ايران توسط عراق و عربستان سعودی است.
بحرين نيز که دارای نفت صادراتی سبک تر از نفت ايران است، در بودجه سال ۲۰۱۰ خود قيمت ۶۰ دلار در هر بشکه نفت خام را پيش بينی کرده بود.
با توجه به کسری ۳۰ ميليارد دلاری در بودجه سال جاری دولت ايران، در صورتی که بازارهای جهانی نفت بار ديگر در مسير بحران نيمه دوم سال ۲۰۰۸ قرار می گرفت، اقتصاد وابسته به نفت ايران متحمل بحران تازه ای می شد.
کاهش صادرات نفت
در سال ۲۰۰۸ قيمت های جهانی نفت به رکورد ۱۴۷ دلار در هر بشکه دست يافت. با آغاز بحران اقتصادی در جهان و کاهش تدريجی مصرف انرژی، قيمت های نفت خام در طول کمتر از شش ماه به ۳۳ دلار در هر بشکه رسيد.
اين ميزان، کمتر از قيمت هر بشکه ۴۰ دلار نفت خام پيش بينی شده در بودجه سالانه ايران بود. در نتيجه، دولت به منظور جبران کمبود درآمد و پرداختن تعهدات خود، منجمله پرداخت هزينه های ريالی، مجبور به برداشت بيشتر از صندوق ذخاير ارزی و فروش ذخاير در صرافی شد.
کاهش ذخاير ارزی ايران در سال ۲۰۰۸ در حدی بود که دولت از اعلام ميزان واقعی ذخاير خودداری و آن را محرمانه معرفی می کرد.
مشکل بزرگ ديگری که می تواند در آمدهای نفتی ايران را در سال آينده مورد تهديد جدی قرار دهد، کاهش ظرفيت صادرات به علت کاهش توليد، و همچنين اشغال بازار های نفت ايران توسط عراق و عربستان سعودی است.
کشورهای ديگر منطقه
پيش بينی قيمتهای نفت خام در ستون درآمدهای ارزی کشورهای صادر کننده نفت منطقه، متناسب با ميزان وابستگی آنها به اين درآمد ها است. از اين لحاظ، ايران به دليل وابستگی بيشتر ساير کشورهای همسايه به درآمدهای نفتی، همواره بالاترين قيمت ممکن را در منطقه خليج فارس در بودجه سالانه پيشبينی کرده است.
کويت از راه ايجاد درآمدهای ارزی غير نفتی، منجمله سرمايه گذاری های خارجی، حتی با وجود تجربه جنگ ابتدای دهه ۹۰ و اشغال نظامی آن کشور از سوی نيروهای عراق، اينک کمتر از هر کشور ديگر منطقه به درآمدهای نفتی وابسته است.
از اين لحاظ درآمدهای نفتی کويت در سال ۲۰۱۰ بر اساس پيش بينی قيمت های پایین تر از ساير صادر کنندگان و بر اساس هر بشکه ۴۳ دلار صورت گرفته بود. در پايان سال، دولت کويت به جای داشتن کسری بودجه ذخيره ای بيش از ميزان پيش بينی شده فراهم کرد و بر قدرت خريد و اعتبار مالی و استحکام اقتصادی خود افزود.
عربستان سعودی نيز که بزرگترين صادر کننده نفت خام اوپک به شمار می رود قيمت های ۶۰ دلار در هر بشکه نفت را در بودجه سال ۲۰۱۰ خود منظور کرد. عمان و قطر در فاصله ای مابين عربستان و کويت، پيش بينی های معتدل تر هر بشکه ۵۰ و ۵۵ دلار را در ستون درآمدی خود منظر کردند.
در حالی که دولت ايران درآمدهای نفتی خود را برای سال آينده ۸۰ دلار در هر بشکه پيش بينی کرده، برای سال ۲۰۱۱ کشور های کويت، عمان و عربستان قيمت های ۵۸ تا ۶۰ دلار در هر بشکه نفت خام را برای خود در نظر گرفته اند.
ذخاير کمتر وابستگی بيشتر
پيش بينی بالاتر قيمت نفت خام توسط دولت ايران در مقايسه با ساير صادر کنندگان بزرگ و کوچک منطقه در حالی است، که ايران به صورت مطلق و طبيعتا به نسبت سرانه و تعداد جمعيت از کمترين ذخيره ارزی برخوردار است.
حجم کوچکتر ذخاير ارزی و تعداد جمعيت بيشتر، در عين وابستگی فراوان تر به درآمدهای نفتی، آسيب پذيری اقتصاد کشور را در مقابل نواسانات بازار نفت خام بيشتر از ساير کشورها می سازد.
عربستان سعودی با ذخيره ارزی بالاتر از ۵۰۰ ميليارد دلار و حجم صادرات بيش از چهار برابر صادرات نفت خام ايران و جمعيت کمتر از يک سوم جمعيت ايران، درآمدهای نفتی خود را بر اساس ۲۵ در صد قيمت های کمتر از ميزان پيش بينی دولت ايران از درآمدهای نفتی خود قرار داده است.
پيش بينی قيمت های بيشتر نفت خام در بودجه سالانه، اقدامی است غير مسئولانه برای پوشانده کسری بودجه و کوتاهی دولت جمهوری اسلامی در ايجاد فرصت های توليدی و افزايش صادرات غير نفتی.
محاسبه قيمت های بالاتر نفت در بودجه سالانه، علاوه بر در بر داشتن خطر از ميان بردن ذخاير ارزی، در صورت کاهش قيمت های جهانی نفت، می تواند سياست خارجی دولت را نيز متاثر ساخته آن را با هدف کمک به افزايش قيمت نفت، در مسير ايجاد تشنج در منطقه قرار دهد.
حکم سنگین زندان برای نوید خانجانی؛ «ضرب شستی به فعالان حقوق بشر»
۱۲ سال حبس تعزیری حکمی است که دادگاه انقلاب تهران برای نوید خانجانی، فعال ۲۴ ساله دانشجویی و حقوق بشر در نظر گرفته است.
حکمی که اکنون شورای دفاع از حق تحصیل با انتشار بیانیهای نسبت به آن اعتراض کرده است. شورای دفاع از حق تحصیل این حکم را سنگین، ناعادلانه و نقض آشکار قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران میداند و میگوید این [حکم مصداق] یک آپارتاید آموزشی است.
حسام میثاقی، از اعضای کمیته گزارشگران حقوق بشر، کمیتهای که نوید خانجانی هم از اعضای آن است، از محرومیت نوید خانجانی ار تحصیل میگوید و امید این فعال دانشجویی و خانوادهاش به دادگاه تجدید نظر:
۱۲ سال حبس تعزیری برای نوید خانجانی اما تنها حکم قضاییای نیست که این روزها توجه عمومی را به روند افزایشی صدور احکام حبس طولانی مدت برای دانشجویان و فعالان حقوق بشر در ایران جلب کرده است.
سعید حبیبی، فعال پیشین دانشجویی و تحلیلگر مسائل حقوق بشر ایران میگوید سنگینترین احکام برای چهرههایی صادر شده که همزمان در حوزههای مختلف فعالیت داشتهاند:
اما چرا ۱۲ سال حبس تعزیری برای نوید خانجانی، دانشجوی محروم از تحصیل؟ آقای حبیبی دلیل را در فعالیتهای دانشجویی و همزمان حقوق بشری نوید خانجانی جستوجو میکند:
پس از انتخابات مناقشه برانگیز ریاستجمهوری سال گذشته در ایران صدور چنین احکامی برای فعالان سیاسی، دانشجویی، زنان و فعالان حقوق بشر شتاب بیشتری گرفته است.
با این حال آن طور که سعید حبیبی میگوید، این گونه فعالیتها همیشه در ایران هزینههای بالایی داشته است:
همزمان دانشجویان و فعالان این حوزه هم بیکار ننشستهاند و علاوه بر صدور بیانیههای اعتراضی، تجمعهایی را هم به نشانه اعتراض به چنین احکامی تدارک دیدهاند. حسام میثاقی، فعال حقوق بشر:
«مردم ایران از هر قوم و قبیله که باشند از حقوق مساوی برخوردارند و رنگ،نژاد، زبان و مانند اینها سبب امتیاز نخواهد بود. همه افراد ملت اعم از زن و مرد یکسان در حمایت قانون قرار دارند.» اینها اصولی از قانون اساسی است که شورای دفاع از حق تحصیل در بیانیهاش میگوید درباره نوید خانجانی نادیده گرفته شده است.
حکمی که اکنون شورای دفاع از حق تحصیل با انتشار بیانیهای نسبت به آن اعتراض کرده است. شورای دفاع از حق تحصیل این حکم را سنگین، ناعادلانه و نقض آشکار قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران میداند و میگوید این [حکم مصداق] یک آپارتاید آموزشی است.
حسام میثاقی، از اعضای کمیته گزارشگران حقوق بشر، کمیتهای که نوید خانجانی هم از اعضای آن است، از محرومیت نوید خانجانی ار تحصیل میگوید و امید این فعال دانشجویی و خانوادهاش به دادگاه تجدید نظر:
«این حکم بسیار سنگین است. با توجه به فعالیتهایی که نوید داشته و اتهاماتی که برایش در نظر گرفتهاند باید گفت حکم بسیار سنگین است چون او فقط یک فعال دانشجویی ۲۴ ساله است که برای حق تحصیلش فعالیت میکرده است. در حال حاضر هم پرونده را به دادگاه تجدید نظر ارسال کردهاند و منتظر رای این دادگاه هستند و امیدوارند که این حکم در دادگاه تجدید نظر بشکند.»
۱۲ سال حبس تعزیری برای نوید خانجانی اما تنها حکم قضاییای نیست که این روزها توجه عمومی را به روند افزایشی صدور احکام حبس طولانی مدت برای دانشجویان و فعالان حقوق بشر در ایران جلب کرده است.
سعید حبیبی، فعال پیشین دانشجویی و تحلیلگر مسائل حقوق بشر ایران میگوید سنگینترین احکام برای چهرههایی صادر شده که همزمان در حوزههای مختلف فعالیت داشتهاند:
«بین جریان جنبش زنان و جنبش دانشجویی فردی که نقطه تلاقی این جریانهاست خانم بهاره هدایت است که اطلاع دارید ۹ سال و نیم حبس گرفتهاند. بین نهضت آزادی و جنبش دانشجویی آقای عماد بهاور است که ۱۰ سال حبس گرفته است. بین جبهه ملی و جنبش دانشجویی آقای حمیدرضا خادم است که او نیز ۵ سال حبس گرفته است. جمهوری اسلامی توجه دارد به اینکه جریانهای مختلفی که در حال فعالیت هستند به صورت مجزا از هم فعالیت کنند. به عبارت دیگر جایی که این جریانهای مختلف با هم در تلاقی قرار می گیرند جایی است این احکام سنگین صادر و فشارهای بسیار طاقتفرسا وارد میشود.»
اما چرا ۱۲ سال حبس تعزیری برای نوید خانجانی، دانشجوی محروم از تحصیل؟ آقای حبیبی دلیل را در فعالیتهای دانشجویی و همزمان حقوق بشری نوید خانجانی جستوجو میکند:
«نوید نقطه تلاقی فعالان بهایی در ایران، فعالان دفاع از حق تحصیل و فعالان حقوق بشر بود. به همین دلیل تصور میکنم جمهوری اسلامی به خاطر اینکه هم این ارتباط بین جریانهای مختلف را قطع کند و هم ضرب شستی به فعالان حقوق بشر نشان دهد این حکم بسیار سنگین و به نظر من کاملا ناعادلانه و ظالمانه ۱۲ سال حبس را صادر کرده است.»
پس از انتخابات مناقشه برانگیز ریاستجمهوری سال گذشته در ایران صدور چنین احکامی برای فعالان سیاسی، دانشجویی، زنان و فعالان حقوق بشر شتاب بیشتری گرفته است.
با این حال آن طور که سعید حبیبی میگوید، این گونه فعالیتها همیشه در ایران هزینههای بالایی داشته است:
«اصولاً فعالیت حقوق بشر در ایران از سالها پیش با هزینههای سنگینی مواجه بوده است. همه ما خاطرمان هست که آقای محمدصدیق کبودوند که بنیانگزار جمعیت دفاع از حقوق بشر کردستان بودند ۱۱ سال حبس گرفتند. در سالهای اخیر هم این روند احکام سنگین برای فعالان حقوق بشر کماکان ادامه داشته. میتوانم اشاره کنم به خانم شیوا نظرآهاری که ۴ سال و ۷۵ ضربه شلاق گرفتند. علی کلایی که ۷ سال، کاوه کرمانشاهی که ۵ سال، پریسا کاکایی که ۶ سال، ابوالفضل عابدینی که ۱۱ سال و در آخرین مورد هم نوید خانجانی که ۱۲ سال حکم گرفتهاند.»
همزمان دانشجویان و فعالان این حوزه هم بیکار ننشستهاند و علاوه بر صدور بیانیههای اعتراضی، تجمعهایی را هم به نشانه اعتراض به چنین احکامی تدارک دیدهاند. حسام میثاقی، فعال حقوق بشر:
«در اعتراض به حکم نوید خانجانی قرار است تجمعاتی از سوی مدافعان حقوق بشر برگزار شود. از جمله در واشینگتن و برلین.»
«مردم ایران از هر قوم و قبیله که باشند از حقوق مساوی برخوردارند و رنگ،نژاد، زبان و مانند اینها سبب امتیاز نخواهد بود. همه افراد ملت اعم از زن و مرد یکسان در حمایت قانون قرار دارند.» اینها اصولی از قانون اساسی است که شورای دفاع از حق تحصیل در بیانیهاش میگوید درباره نوید خانجانی نادیده گرفته شده است.
« ۴۳ درصد کارگران در ايران، زير خط فقر زندگی می کنند»
غلامرضا خادمی زاده، رئيس کانون عالی انجمنهای صنفی کارگری، اعلام کرد که ۴۳ درصد کارگران در ايران، زير خط فقر زندگی می کنند.
شورایعالی کار در اسفند سال گذشته، حداقل ماهانه دستمزد برای کارگران در سال جاری را ۳۰۳ هزار تومان در ماه تعيين کرد.
به گزارش خبرگزاری مهر، رئيس کانون عالی انجمن های صنفی کارگری ضمن انتقاد از اين حداقل حقوق ماهانه گفت: هم اکنون بسياری از خانم ها در بخش هايی مانند منشی گری، اپراتوری و همچنين مشاغل خدماتی فعاليت می کنند که از حداقل های دستمزد نيز محروم هستند.
سيامک طاهری، روزنامه نگار در تهران، در گفت و گو با راديو فردا در خصوص حداقل دستمزد ماهانه کارگران در سال جاری اشاره می کند:«اين دستمزد به هيچ وجه، پاسخگوی نيازهای زندگی يک خانواده و حتی يک فرد مجرد نيست. »
او در اين ارتباط به کرايه خانه، هزينه های خورد و خوراک، پوشاک و ... اشاره می کند و می افزايد:« اين هزينه ها بسيار کمتر از حقوقی است که به کارگران پرداخت می شود.»
يک کارگر به نام هادی نيز در مورد دستمزدهای کنونی برای کارگران به راديو فردا می گويد:« با اجاره سنگين خانه و مشکلاتی که داريم، واقعا نمی توانيم چرخ زندگی مان را بگذارنيم.»
به گزارش خبرگزاری مهر، غلامرضا خادمی زاده، رئيس کانون عالی انجمن های صنفی کارگری، همچنين با پيشنهادهای برخی از تشکل های کارگری برای تعيين حداقل يک ميليون تومان در ماه برای کارگران مخالفت کرد و گفت: پيشنهادهای ميليونی هرگز نمی تواند به واقعيت بپيوندد.
کانون عالی انجمن های صنفی کارگری در ماه های اخير با مجوز وزارت کار و امور اجتماعی تشکيل شده است.
اين در حاليست که شماری از تشکل های کارگری با توجه به گرانی روز افزون و نيز پيامدهای ناشی از حذف يارانه ها خواستار افزايش حداقل دستمزد کارگران به گونه ای شده اند که هزينه های يک زندگی شرافتمندانه را برای آنان تامين کند.
سنديکای کارگران شرکت واحد اتوبوس رانی تهران و حومه، سنديکای کارگران شرکت نيشکر هفت تپه و اتحاديه آزاد کارگران ايران از جمله اين تشکل ها هستند.
در خواست اين تشکل ها با اشاره به ماده ۴۱ قانون کار عنوان شده است که در آن، بر لحاظ شدن تورم ساليانه و هزينههای واقعی يک خانواده متوسط چهار نفره تاکيد شده است.
در اين ميان، برخی از مقام های خانه کارگر خواستار افزايش حداقل دستمزد کارگران بين ۵۰۰ هزار تا ۸۰۰ هزار تومان در ماه شده اند.
از سوی ديگر، به گزارش خبرگزاری مهر، کميته دستمزد کانون هماهنگی شوراهای اسلامی کار استانهای تهران و البرز برمبنای آمار منتشر شده بانک مرکزی و محاسبه اقدام خوراکی مصرفی خانوادههای کارگری به اين نتيجه رسيده است که تا پيش از اجرای قانون هدفمندشدن يارانهها، يک خانواده چهارنفره، به طور متوسط، بيش از يک ميليون و ۳۰۰ هزار تومان در ماه هزينه داشته است.
فتح الله بيات، رئيس اتحاديه کارگران قراردادی و پيمانی، نيز گفته است که ۸۵ درصد از خانوارهای شهری ايران زير خط فقر مطلق زندگی می کنند.
با اين همه، بر اساس گزارش هايی که در برخی از خبرگزاری ها منتشر شده است، به احتمال قوی، حداقل دستمزد ماهانه کارگران برای سال آينده، حدود ۵۰۰ هزار تومان تعيين می شود.
اين در شرايطی است که به گفته دبيراجرايی خانه کارگرشهر ری، افزايش مزد کارگران، باعث افزايش قدرت خريد کارگران و در نتيجه، تحول صنعتی کشور خواهد شد.
در همين حال، بحث تعيين حداقل دستمزد ماهانه کارگران در حالی مطرح شده است که به گفته فتح الله بيات، رئيس اتحاديه کارگران قراردادی و پيمانی، بيش از ۸۰ درصد از هفت ميليون و ۵۰۰ هزار کارگر ايرانی، قراردادی هستند.
به عبارت ديگر، اين گروه بزرگ از کارگران حتی از حداقل دستمزد ماهانه ۳۰۳ هزار تومانی برخوردار نيستند.
شورایعالی کار در اسفند سال گذشته، حداقل ماهانه دستمزد برای کارگران در سال جاری را ۳۰۳ هزار تومان در ماه تعيين کرد.
به گزارش خبرگزاری مهر، رئيس کانون عالی انجمن های صنفی کارگری ضمن انتقاد از اين حداقل حقوق ماهانه گفت: هم اکنون بسياری از خانم ها در بخش هايی مانند منشی گری، اپراتوری و همچنين مشاغل خدماتی فعاليت می کنند که از حداقل های دستمزد نيز محروم هستند.
سيامک طاهری، روزنامه نگار در تهران، در گفت و گو با راديو فردا در خصوص حداقل دستمزد ماهانه کارگران در سال جاری اشاره می کند:«اين دستمزد به هيچ وجه، پاسخگوی نيازهای زندگی يک خانواده و حتی يک فرد مجرد نيست. »
او در اين ارتباط به کرايه خانه، هزينه های خورد و خوراک، پوشاک و ... اشاره می کند و می افزايد:« اين هزينه ها بسيار کمتر از حقوقی است که به کارگران پرداخت می شود.»
يک کارگر به نام هادی نيز در مورد دستمزدهای کنونی برای کارگران به راديو فردا می گويد:« با اجاره سنگين خانه و مشکلاتی که داريم، واقعا نمی توانيم چرخ زندگی مان را بگذارنيم.»
به گزارش خبرگزاری مهر، غلامرضا خادمی زاده، رئيس کانون عالی انجمن های صنفی کارگری، همچنين با پيشنهادهای برخی از تشکل های کارگری برای تعيين حداقل يک ميليون تومان در ماه برای کارگران مخالفت کرد و گفت: پيشنهادهای ميليونی هرگز نمی تواند به واقعيت بپيوندد.
کانون عالی انجمن های صنفی کارگری در ماه های اخير با مجوز وزارت کار و امور اجتماعی تشکيل شده است.
اين در حاليست که شماری از تشکل های کارگری با توجه به گرانی روز افزون و نيز پيامدهای ناشی از حذف يارانه ها خواستار افزايش حداقل دستمزد کارگران به گونه ای شده اند که هزينه های يک زندگی شرافتمندانه را برای آنان تامين کند.
سنديکای کارگران شرکت واحد اتوبوس رانی تهران و حومه، سنديکای کارگران شرکت نيشکر هفت تپه و اتحاديه آزاد کارگران ايران از جمله اين تشکل ها هستند.
در خواست اين تشکل ها با اشاره به ماده ۴۱ قانون کار عنوان شده است که در آن، بر لحاظ شدن تورم ساليانه و هزينههای واقعی يک خانواده متوسط چهار نفره تاکيد شده است.
در اين ميان، برخی از مقام های خانه کارگر خواستار افزايش حداقل دستمزد کارگران بين ۵۰۰ هزار تا ۸۰۰ هزار تومان در ماه شده اند.
از سوی ديگر، به گزارش خبرگزاری مهر، کميته دستمزد کانون هماهنگی شوراهای اسلامی کار استانهای تهران و البرز برمبنای آمار منتشر شده بانک مرکزی و محاسبه اقدام خوراکی مصرفی خانوادههای کارگری به اين نتيجه رسيده است که تا پيش از اجرای قانون هدفمندشدن يارانهها، يک خانواده چهارنفره، به طور متوسط، بيش از يک ميليون و ۳۰۰ هزار تومان در ماه هزينه داشته است.
فتح الله بيات، رئيس اتحاديه کارگران قراردادی و پيمانی، نيز گفته است که ۸۵ درصد از خانوارهای شهری ايران زير خط فقر مطلق زندگی می کنند.
با اين همه، بر اساس گزارش هايی که در برخی از خبرگزاری ها منتشر شده است، به احتمال قوی، حداقل دستمزد ماهانه کارگران برای سال آينده، حدود ۵۰۰ هزار تومان تعيين می شود.
اين در شرايطی است که به گفته دبيراجرايی خانه کارگرشهر ری، افزايش مزد کارگران، باعث افزايش قدرت خريد کارگران و در نتيجه، تحول صنعتی کشور خواهد شد.
در همين حال، بحث تعيين حداقل دستمزد ماهانه کارگران در حالی مطرح شده است که به گفته فتح الله بيات، رئيس اتحاديه کارگران قراردادی و پيمانی، بيش از ۸۰ درصد از هفت ميليون و ۵۰۰ هزار کارگر ايرانی، قراردادی هستند.
به عبارت ديگر، اين گروه بزرگ از کارگران حتی از حداقل دستمزد ماهانه ۳۰۳ هزار تومانی برخوردار نيستند.