مهدی کروبی در نامه ای خطاب به مردم ایران:
از دادگاه استقبال می کنم
مهدی کروبی در نامه ای خطاب به مردم ایران اعلام کرد که از برگزاری دادگاه استقبال میکند و برای همه مواضعش، ادله محکمی دارد.
وی افزود: اگر آقایان در ادعاهایشان صادقند دادگاه علنی باشد تا همه ملت که صاحبان اصلی کشورند حرفهای دو طرف را بشنوند و قضاوت کنند تا معلوم شود آیا ما برای بدست آوردن قدرت، جاه طلبی کردیم و برای تداوم چند روز بیشتر قدرت آشوب کرده ایم یا حاکمیت برای انحصار طلبی، رای و ارزش ها را کنار گذاشته است؟!!!
نامه دبیر کل حزب اعتماد ملی که در وب سایت سحام نیوز، ارگان رسمی حزب اعتماد ملی منتشر شده، در واکنش به اتهاماتی که از سوی حکومت به سران جنبش سبز وارد می شود منتشر شده و آقای کروبی با اشاره به این مساله نوشته است: در خلال صحبت ها، مصاحبه ها و نوشته ها مي گويند كه “سران به اصطلاح فتنه” محاكمه گردند و توبه كنند و مي گويند که مردم از آنها متنفرند و “فتنه گران” در زندان 70 میلیونی اسیرند و جرات بیرون رفتن ندارند و با برخورد مردم مواجه می شوند و از طرفی هم مسئولین قضایی وعده ی محاکمه آنان را به مردم می دهند که محاکمه و مجازات آنها نزدیک است! من از همین جا اعلام می کنم که بیدی نیستم که با این بادها بلرزم و کاملا از اين دادگاه استقبال می کنم و برای همه مواضعم ادله محکمی دارم چرا که 21 سال است با این قضیه ها مدام به صورت های مختلف درگیربودم و آرامشی هم نداشتم و من آماده ام دادگاه به هرصورت که باشد و برگزار شود منتهی درخواستی دارم اگر آقایان در ادعاهایشان صادقند دادگاه علنی باشد تا همه ملت که صاحبان اصلی کشورند حرفهای دو طرف را بشنوند و قضاوت کنند تا معلوم شود آیا ما برای بدست آوردن قدرت، جاه طلبی کردیم و برای تداوم چند روز بیشتر قدرت آشوب کرده ایم یا حاکمیت برای انحصار طلبی، رای و ارزش ها را کنار گذاشته است؟!!!
متن کامل نامه مهدی کروبی به مردم ایران به شرح زیر است:
بسم الله الرحمن الرحیم
ملت و شریف و آزاد یخواه ایران
مدتی است که در رسانه ملی، مطبوعات اقتدارگرایان، برخی خطبه های نماز جمعه و نطق برخی نمایندگان، بلوایی به پا شده و به ماشین اتهام زنی به چهره هایی تبدیل شده است که سرمایه عمر خود را صرف سرافرازی و پیشرفت ایران و اسلام کرده اند. بعد از این همه اتهام زنی و دروغگویی که گویا در این سالها به سکه ای رایج تبدیل شده، در این میان رسانه ملی در برنامه « دیروز، امروز، فردا» با دعوت از دو تن از چهره های شناخته شده اتهام زنی ها را به اوج خود رساند. دریغ که رسانه ملی دیگر نه بازنمای صدای مردم ایران که مبدل به رسانه ای کاملاً انحصاری و در خدمت خواست حاکمیت قرار گرفته و مجموعه ای خارج از صدا و سیما، مدیریت فکری و سیاسی آن را در دست گرفته اند. اینچنین است که گویی ماه ها پس از طرح مسئله «خواص بی بصیرت» و به رغم ارعاب و تهدید و فشار چهره های سیاسی و روحانی و فرهنگی برای تایید این طرح، توفیقی حاصل نشده و چاره در این تعریف می شود که رسانه ملی، یک هفته همراه و پشتیبان مطبوعات و برخی خطبه های نماز جمعه و محافل مختلف یک هفته تمام سفره اتهام زنی و دروغگویی خود را پهن کند و دروغ بر دروغ انبار کند.
صحبت ها، تهمت ها و به اصطلاح مناظره ها در این برنامه به دو بخش تقسیم شد؛ یک بخش مربوط به مسئله رفت و آمد و نشست های خارجی که من در این جریان نیستم و قاعدتاً بزرگان و گروههای سیاسی که مورد خطاب قرار گرفتند چنانچه صلاح بدانند توضیح خواهند داد.
لکن در بخش دوم چون شمول آن کل جنبش و به قول آقایان کسانی که در فتنه نقش داشتند، بود و من به عنوان عضوی از اصلاحات و جنبش، لازم می دانم به چند نکته اشاره کنم:
1- شرکت کنندگان در برنامه اتهام زنی رسانه ملی به کرات از تعریف دولت های خارجی و اپوزوسیون ومنافقین از سران جنبش سخن گفتند و این اتفاق را دلیلی بر خروج سران جنبش از چهارچوب نظام جمهوری اسلامی ایران فرض کردند. از آنها می پرسم چگونه است که واکنش ها و موضع گیری های برخی رسانه ها و چهره های خارجی از برخی اقدامات شما، به سند افتخاری در دستتان و سوژه ای برای تبلیغاتتان تبدیل می شود و از طرف ديگر واکنش و موضع گیری رسانه ها و چهره های خارجی از دیگران سند وابستگی آنها شناخته می شود؟ مگر قبل از پیروزی انقلاب امام در نجف و پاریس مصاحبه نمی کردند که اولین مصاحبه ایشان با لوموند فرانسه در نجف بود؟ چطور رادیو کمونیست های ایرانی كه در آلمان شرقی از حرکت بزرگان انقلابی تمجید می کرد، ابراز خوشحالی می کردیم. آیا با این خوشحالی می بایست سردمداران انقلاب وابسته به کمونیست ها می شدند؟ همچنین در رادیو بغداد يك روحانی با نام ونشانی صحبت می کرد همه کشور و بزرگان خوشحال می شدند. هر حکومتی بر اساس منافع ملی خود عمل می کند و مطبوعات و رسانه هاي خارجي نیز بر اساس گرایش ها و گروههای سیاسی خود حرکت می کنند. لذا خود شما هم بر اساس منافع ملی خود کار می کنید و آیا توجه به مسلمانان چچن و چین به همان اندازه ای است که به مسلمانان در لبنان و فلسطین وعراق و افغانستان ؟! چنانچه مطبوعات و صدا و سیمای کشورمان عادلانه برخورد می کرد رسانه های خارجی کمتر میدان داری کرده و مردم نیز کمتر به آنها توجه می کردند. نیازی به تاکید نیست که ما در جنبش اعتراضی و آزادیخواهی خود طمع به تمجید خارجی ها نداریم و هر آنچه می گوییم و می کنیم بر سبیل وظیفه ای است که بر دوش خود احساس می کنیم و اگر آنها از ما صحبت و یا تعریفی می کنند بر اساس دیدگاه خودشان است.
2- متاسفانه یکی از چهره هایی که در به اصطلاح مناظره شرکت داشت در پاسخ به سوالی که اگر امام (ره) در قید حیات بودند با سران جنبش چه می کردند؟ وي بدون اینکه به کم و کیف و شأن نزول قضایا و اتفاقات بپردازد و توضیحات آن را برای نسل جوان بدرستی شرح دهد تمام حوادث تلخ آن زمان اعم از برخورد با کمونیست ها و منافقین مسلح، التقاطی و چپ ها، کودتاگران و مرجعی که به تعبیر ايشان در ابتدا از امام مهمتر و نفوذ بیشتری داشت و توضیحاتی که باید در اين خصوص داده مي شد، متاسفانه همه را منتسب به رهبری انقلاب کردند و نتیجه گرفتند که با سران جنبش به قول خودشان "سران فتنه" نیز باید اینگونه برخورد کرد!
با این حال پاسخ من، مهدی کروبی به پرسش شما چنین است و اکنون که دوستان ما را مجالی برای حضور در رسانه ملی و پاسخگویی به اتهامات معرکه گیران نیست، پرسش های خود را خارج از آن رسانه های انحصاری با شما مطرح می کنم:
- اگر بنیانگذار انقلاب امروز زنده بود اصلاً کار انقلاب به جایی نمی رسید که رسانه ملی، مطبوعات، خطبه های نماز جمعه، نطق های نمایندگان مجلس انحصاری شود و تعدادی اتهام زن، در آن معرکه بگیرند و برای چهره های انقلابی تعیین تکلیف کنند. و البته اگر می خواهید بیشتر از مشی امام بدانید حافظه تاریخی خود را به برگزاری انتخابات مجلس سوم برگردانید و واکنش امام به اختلاف های روی داده در این انتخابات را به یاد آورید. آنگاه که اختلاف میان شورای نگهبان و وزارت کشور در اعلام نتایج آرا بالا گرفت، امام با درایت همیشگی خویش هیاتی را متشکل از اعضای شورای نگهبان و وزارت کشور و نماینده خود محمد علی انصاری انتخاب کرد و مشکل را حل کرد.
- آیا اگر امام امروز زنده بود با قوه قضائیه ای که در اختیار نیروهای امنیتی و اطلاعاتی قرار گرفته و جمعی از قضات آن تنها به ماشین امضایی برای احکام ناعادلانه تبدیل شده اند، چه می کرد؟
- هنوز در یاد داریم که در دوران دفاع مقدس، امام چگونه در مقابل رواج خرافات در جبهه های جنگ واکنش نشان دادند و از فرستادن تعدادی از کتابها به جبهه ها جلوگیری کردند. اگر معظم له زنده بود چه واکنشی به رواج خرافات در رسانه ملی و ادعاهایی همچون رویت هاله نور و سجاده خالی پهن کردن و ادعاهایی از این دست داشت؟
- آیا اگر امام زنده بود اجازه می داد که به بیوت مراجع این چنین حمله کرده و به آنها بی احترامی شود و چه واکنشی در باب توهین های مکرر روزنامه حکومتی کیهان و تعیین تکلیف به مراجع معظم تقلید که طبق وظیفه دینی و اسلامی با خانواده های بی پناه زندانیان سیاسی دیدار می کنند، نشان می داد؟
- اگر خمینی کبیر زنده بود به قوه مجریه اجازه نمی داد که مجلس را که فرمودند “در رأس امور است” اینچنین تحقیر کند.
- اگر بنیانگذار انقلاب زنده بود به سپاهیان و بسیجیان مسلح و بی سیم به دستان اجازه نمی داد تا در کنار صندوق های رأی بایستند و دخالت و اِعمال نفوذ در انتخابات داشته باشند.
اگر آن پیر فرزانه زنده بود آیا فضای سیاسی کشور و رسانه ملی و مطبوعات در اختیار چند مداح معرکه گیر قرار می گرفت تا هر آنچه در توان دارند با توهین و افترا و تهمت به چهر های انقلابی و سیاسی عقده گشایی کنند؟ و برای یاران اصیل انقلاب اینچنین محدودیت ایجاد کنند؟
- اگر رهبر انقلاب زنده بود آیا در نظام اسلامی برگزاری مراسم های عزاداری و مذهبی و حتی برگزاری مراسم ختم برای نزدیکترین درگذشتگان تنها به دلیل تعلق بانیان آن مراسم ها به جنبش اعتراضی مردم ایران ممنوع اعلام می شد؟
- اگرخمینی زنده بود در مقابل حیف و میل گسترده بیت المال و رواج نهادینه شدن فساد در دستگاه های اداری و صرف نامناسب هزینه های میلیاردی و عدم پاسخگویی و شفاف سازی درباره هزینه کردن درآمدهای ارزی چه واکنشی نشان می داد؟
- اگر ایشان زنده بودند در مقابل برخوردهای ناصواب دانشگاهیان و حکم های ناعادلانه زندان و محرومیت و تعلیق از تحصیل برای دانشجویان و اساتید و در یک کلام زیر گیوتین گذاشتن نهاد علم و دانش چه می کرد؟
- از یاد نبرده ایم بعد از اشغال سفارت آمریکا، اولین اقدام امام دستور آزادی زنان حاضر در سفارت اشغال شده آمریکا بود. اگر امام زنده بود آیا در مقابل حرمت شکنی زنان در جامعه اسلامی و زندانی کردن مادران و کتک زدن وحشیانه زنان و دختران در خیابان و بریدن احکام سنگین برای آنها سکوت می کرد؟
- در تصورم نمی گنجد اوج خشونتی که بتواند در نظام اسلامی در عرض چند روز حداقل 4 جوان را زیر شکنجه به مرگ بکشاند؛ اگر امام زنده بود آیا لکه ننگی به نام کهریزک بر پیشانی نظام می نشست ؟
و اما شما که در رسانه ملی با بیان گزینشی و خام دستانه خود از سخنان بنیانگذار انقلاب به گمان خود به ارعاب و تهدید جنبش اعتراضی مردم ایران پرداخته اید، چرا به جای این صحبت هایی که به قول خودتان از قاطعیت امام می گویید از سعه صدر و رافت و گذشت ایشان سخن نمی گویید تا ببینید کدام یک برای مردم به خصوص جوانان آموزنده خواهد بود. که من به دو نکته آن اشاره می کنم:
در کودتای نوژه که قرار بود جماران، محل استقرار امام مورد بمباران قرار بگيرد كه به لطف خدا و هوشیاری نیروهای مومن خنثی و ناکام شد، حضرت امام زیر نامه سرهنگ خلبان فکوری وزیر وقت دفاع جمهوری اسلامی در مورد وضع خانواده و بازماندگان معدومین کودتا نوشتند «بسم الله الرحمن الرحیم- مراتب فوق مورد موافقت است امید است خانواده این اشخاص در دامان اسلام و ملت اسلامی با رفاه زندگی کنند و سعادت خویش را در دنیا و آخرت تامین نمایند از خداوند تعالی سعادت و سلامت ملت مسلمان را خواهانم 12 بهمن 59» حال به مقایسه رفتار خود با خانواده بی پناه زندانیان سیاسی اخیر که نه کودتاچی بودند و نه برانداز، توجه داشته باشید.
آیت الله آذری قمی عضو مجلس خبرگان قانون اساسی و از بنیانگذاران جامعه مدرسین حوزه علمیه قم و نماینده دوره دوم مجلس شورای اسلامی از قم و مؤسس روزنامه رسالت بود. ایشان از مخالفین سر سخت مهندس موسوی بود که در صفحه 224 خاطرات سال 1363 آقای هاشمی به نقل از ایشان نوشته شده است "پس از سخنان اینجانب در روز 14 مرداد سال 1363 در مجلس شورای اسلامی که درآن سخنان، اشاراتی به مفهوم واقعی ولایت فقیه داشتم و گفتم ولی فقیه، وظیفه ای جز ارشاد، نصیحت و راهنمایی ندارد و در مقامی نیست که برای قوه مقننه تکلیف معلوم کند. علاوه بر آن اضافه کردم که شخص آقای روح الله خمینی تاکنون در امور آقایان بازرگان، قطب زاده و بنی صدر به این عنوان که آقایان را از 20 سال پیش می شناسد و بر ایمان و تقوا و تعهد آنها اطلاع دارد، ما را ناچار از پذیرش این سه نفر در بحرانی ترین روزهانی انقلاب اسلامی کرده بود و…" همچنین ایشان اضافه می کنند که "دو روز پس از این سخنان من در مجلس، شخصی به منزلم آمد كه او را با شدت و عصبانیت از خانه ام بیرون کردم. بنابراین لازم دانستم که نامه را به شخص آقای روح الله خمینی وهمچنين 30 فقره رونوشت ازآن نامه برای علمای اعلام بنویسم". که مطالبش در همان راستا بود.
حضرت امام در 28 شهریور67 در نامه ای به آقاي آذري می نویسند: "من همیشه به شما علاقمند بوده و هستم و هرگز هم در ذهنم نیست که خدای ناکرده جنابعالی کاری بر خلاف اسلام بنمایید. شما از چهره های فاضل و مبارز و دلسوخته انقلابی می باشید".
با توحه به همه این اتفاقات رخ داده، حضرت امام با آن سعه صدری که داشتند در سال 68 در بازنگری قانون اساسی 20 نفر را از ميان اعضای شورای نگهبان، سران قوا و جمعي دیگر از جمله آیت الله آذری را برای بازنگری قانون اساسی انتخاب کردند.
3- ماه ها از اوج گرفتن جنبش اعتراضی مردم ایران می گذرد. روزهایی که اگر چه هر روز آن حامل اخبار تلخ و نگران کننده بازداشت ها و برخوردها بود اما ماحصل مبارک و میمونی نیز داشت و آن بازنمایی روی دیگر سکه قدرت و حاکمیت در نظام اسلامی ایران بود. روی دیگر این سکه، بازتاب فساد و طغیانی است که امروز متاثر از قدرت، در همه شئون حکومتی قابل رویت است. اینجاست که باید خطاب به شرکت کنندگان در برنامه اتهام زنی رسانه ملی یادآوری کرد كه "سرلشگر بدون لشگر" – آنچنان که آقایان، جنبش اعتراضی و گسترده مردم را توصیف می کنند – چرا چنین شما را به ترس و لرز انداخته تا با صرف هزینه های فراوان و سرکوب گسترده، به زعم خود طومار آن را بپیچانید ؟
4- به رغم اینکه در این سالها دیده ایم در ایام محرم، شیعه و سنی و حتی برخی ازاقلیت های مذهبی در ایران همگی در عزای شهدای مظلوم کربلا جامه سیاه می پوشند و به عزا می نشینند اما در این مدتی که گذشت به کرات درباره دو موضوع سخن گفته می شد و از رهگذر آن اتهاماتی به جنبش اعتراضی مردم ایران زده شد. پاره شدن عکس امام در 16 آذر و توهین به ساحت مقدس امام حسین در عاشورای سال گذشته، دو موضوعی است که من نه درباره آن تصویری دیده ام و نه چیز موثقی شنیده ام و متعجب هم مانده ام که چگونه از عاملان چنین رفتارهایی تاکنون تصویرو یا مصاحبه ای پخش نشده است تا ببینیم چه کسی است و گرایش به چه گروهی دارد؟ آیا اصلاحاتی، بهایی، وهابی، حزب اللهی، روحانی، لباس شخصی و چماق بدست است ؟! از میان هزاران نفر افراد بازداشت شده چرا هنوز تصویر و مصاحبه ای از این شخص یا اشخاص منتشر نشده تا هویتشان برای مردم روشن شود. اگر چهره افرادی را که می گویند شناسایی شده اند از زمین که نجوشیده و از آسمان هم فرود نیامده اند پس منتشر کنند تا بر همگان روشن شود. تا کسانی که آنها را می شناسند منعکس دهند که از کجا و چه گروهی هستند.
5- از موارد ديگري كه از روزهاي ابتداي بعد از انتخابات به كرات مي پرسند اين است كه چرا اعتراض به نتيجه انتخابات را از مسير قانون پي نگرفتيم؟ و من اكنون مي پرسم كه با وجود تجربه انتخابات مجلس هشتم و اعتراض ها و پيگيري هايي كه در راهروهاي شوراي نگهبان و وزارت كشور به نتيجه نرسيد، آيا مجالي براي اعتماد ما به وزارت كشور و شوراي نگهبان باقي مانده است؟
6- در خلال صحبت ها، مصاحبه ها و نوشته ها مي گويند كه "سران به اصطلاح فتنه" محاكمه گردند و توبه كنند و مي گويند که مردم از آنها متنفرند و "فتنه گران" در زندان 70 میلیونی اسیرند و جرات بیرون رفتن ندارند و با برخورد مردم مواجه می شوند و از طرفی هم مسئولین قضایی وعده ی محاکمه آنان را به مردم می دهند که محاکمه و مجازات آنها نزدیک است!
من از همین جا اعلام می کنم که بیدی نیستم که با این بادها بلرزم و کاملا از اين دادگاه استقبال می کنم و برای همه مواضعم ادله محکمی دارم چرا که 21 سال است با این قضیه ها مدام به صورت های مختلف درگیربودم و آرامشی هم نداشتم و من آماده ام دادگاه به هرصورت که باشد و برگزار شود منتهی درخواستی دارم اگر آقایان در ادعاهایشان صادقند دادگاه علنی باشد تا همه ملت که صاحبان اصلی کشورند حرفهای دو طرف را بشنوند و قضاوت کنند تا معلوم شود آیا ما برای بدست آوردن قدرت، جاه طلبی کردیم و برای تداوم چند روز بیشتر قدرت آشوب کرده ایم یا حاکمیت برای انحصار طلبی، رای و ارزش ها را کنار گذاشته است؟!!!
بهترین داور، بندگان خداوند هستند که خلیفه پروردگارشان بر روی زمینند.
وی افزود: اگر آقایان در ادعاهایشان صادقند دادگاه علنی باشد تا همه ملت که صاحبان اصلی کشورند حرفهای دو طرف را بشنوند و قضاوت کنند تا معلوم شود آیا ما برای بدست آوردن قدرت، جاه طلبی کردیم و برای تداوم چند روز بیشتر قدرت آشوب کرده ایم یا حاکمیت برای انحصار طلبی، رای و ارزش ها را کنار گذاشته است؟!!!
نامه دبیر کل حزب اعتماد ملی که در وب سایت سحام نیوز، ارگان رسمی حزب اعتماد ملی منتشر شده، در واکنش به اتهاماتی که از سوی حکومت به سران جنبش سبز وارد می شود منتشر شده و آقای کروبی با اشاره به این مساله نوشته است: در خلال صحبت ها، مصاحبه ها و نوشته ها مي گويند كه “سران به اصطلاح فتنه” محاكمه گردند و توبه كنند و مي گويند که مردم از آنها متنفرند و “فتنه گران” در زندان 70 میلیونی اسیرند و جرات بیرون رفتن ندارند و با برخورد مردم مواجه می شوند و از طرفی هم مسئولین قضایی وعده ی محاکمه آنان را به مردم می دهند که محاکمه و مجازات آنها نزدیک است! من از همین جا اعلام می کنم که بیدی نیستم که با این بادها بلرزم و کاملا از اين دادگاه استقبال می کنم و برای همه مواضعم ادله محکمی دارم چرا که 21 سال است با این قضیه ها مدام به صورت های مختلف درگیربودم و آرامشی هم نداشتم و من آماده ام دادگاه به هرصورت که باشد و برگزار شود منتهی درخواستی دارم اگر آقایان در ادعاهایشان صادقند دادگاه علنی باشد تا همه ملت که صاحبان اصلی کشورند حرفهای دو طرف را بشنوند و قضاوت کنند تا معلوم شود آیا ما برای بدست آوردن قدرت، جاه طلبی کردیم و برای تداوم چند روز بیشتر قدرت آشوب کرده ایم یا حاکمیت برای انحصار طلبی، رای و ارزش ها را کنار گذاشته است؟!!!
متن کامل نامه مهدی کروبی به مردم ایران به شرح زیر است:
بسم الله الرحمن الرحیم
ملت و شریف و آزاد یخواه ایران
مدتی است که در رسانه ملی، مطبوعات اقتدارگرایان، برخی خطبه های نماز جمعه و نطق برخی نمایندگان، بلوایی به پا شده و به ماشین اتهام زنی به چهره هایی تبدیل شده است که سرمایه عمر خود را صرف سرافرازی و پیشرفت ایران و اسلام کرده اند. بعد از این همه اتهام زنی و دروغگویی که گویا در این سالها به سکه ای رایج تبدیل شده، در این میان رسانه ملی در برنامه « دیروز، امروز، فردا» با دعوت از دو تن از چهره های شناخته شده اتهام زنی ها را به اوج خود رساند. دریغ که رسانه ملی دیگر نه بازنمای صدای مردم ایران که مبدل به رسانه ای کاملاً انحصاری و در خدمت خواست حاکمیت قرار گرفته و مجموعه ای خارج از صدا و سیما، مدیریت فکری و سیاسی آن را در دست گرفته اند. اینچنین است که گویی ماه ها پس از طرح مسئله «خواص بی بصیرت» و به رغم ارعاب و تهدید و فشار چهره های سیاسی و روحانی و فرهنگی برای تایید این طرح، توفیقی حاصل نشده و چاره در این تعریف می شود که رسانه ملی، یک هفته همراه و پشتیبان مطبوعات و برخی خطبه های نماز جمعه و محافل مختلف یک هفته تمام سفره اتهام زنی و دروغگویی خود را پهن کند و دروغ بر دروغ انبار کند.
صحبت ها، تهمت ها و به اصطلاح مناظره ها در این برنامه به دو بخش تقسیم شد؛ یک بخش مربوط به مسئله رفت و آمد و نشست های خارجی که من در این جریان نیستم و قاعدتاً بزرگان و گروههای سیاسی که مورد خطاب قرار گرفتند چنانچه صلاح بدانند توضیح خواهند داد.
لکن در بخش دوم چون شمول آن کل جنبش و به قول آقایان کسانی که در فتنه نقش داشتند، بود و من به عنوان عضوی از اصلاحات و جنبش، لازم می دانم به چند نکته اشاره کنم:
1- شرکت کنندگان در برنامه اتهام زنی رسانه ملی به کرات از تعریف دولت های خارجی و اپوزوسیون ومنافقین از سران جنبش سخن گفتند و این اتفاق را دلیلی بر خروج سران جنبش از چهارچوب نظام جمهوری اسلامی ایران فرض کردند. از آنها می پرسم چگونه است که واکنش ها و موضع گیری های برخی رسانه ها و چهره های خارجی از برخی اقدامات شما، به سند افتخاری در دستتان و سوژه ای برای تبلیغاتتان تبدیل می شود و از طرف ديگر واکنش و موضع گیری رسانه ها و چهره های خارجی از دیگران سند وابستگی آنها شناخته می شود؟ مگر قبل از پیروزی انقلاب امام در نجف و پاریس مصاحبه نمی کردند که اولین مصاحبه ایشان با لوموند فرانسه در نجف بود؟ چطور رادیو کمونیست های ایرانی كه در آلمان شرقی از حرکت بزرگان انقلابی تمجید می کرد، ابراز خوشحالی می کردیم. آیا با این خوشحالی می بایست سردمداران انقلاب وابسته به کمونیست ها می شدند؟ همچنین در رادیو بغداد يك روحانی با نام ونشانی صحبت می کرد همه کشور و بزرگان خوشحال می شدند. هر حکومتی بر اساس منافع ملی خود عمل می کند و مطبوعات و رسانه هاي خارجي نیز بر اساس گرایش ها و گروههای سیاسی خود حرکت می کنند. لذا خود شما هم بر اساس منافع ملی خود کار می کنید و آیا توجه به مسلمانان چچن و چین به همان اندازه ای است که به مسلمانان در لبنان و فلسطین وعراق و افغانستان ؟! چنانچه مطبوعات و صدا و سیمای کشورمان عادلانه برخورد می کرد رسانه های خارجی کمتر میدان داری کرده و مردم نیز کمتر به آنها توجه می کردند. نیازی به تاکید نیست که ما در جنبش اعتراضی و آزادیخواهی خود طمع به تمجید خارجی ها نداریم و هر آنچه می گوییم و می کنیم بر سبیل وظیفه ای است که بر دوش خود احساس می کنیم و اگر آنها از ما صحبت و یا تعریفی می کنند بر اساس دیدگاه خودشان است.
2- متاسفانه یکی از چهره هایی که در به اصطلاح مناظره شرکت داشت در پاسخ به سوالی که اگر امام (ره) در قید حیات بودند با سران جنبش چه می کردند؟ وي بدون اینکه به کم و کیف و شأن نزول قضایا و اتفاقات بپردازد و توضیحات آن را برای نسل جوان بدرستی شرح دهد تمام حوادث تلخ آن زمان اعم از برخورد با کمونیست ها و منافقین مسلح، التقاطی و چپ ها، کودتاگران و مرجعی که به تعبیر ايشان در ابتدا از امام مهمتر و نفوذ بیشتری داشت و توضیحاتی که باید در اين خصوص داده مي شد، متاسفانه همه را منتسب به رهبری انقلاب کردند و نتیجه گرفتند که با سران جنبش به قول خودشان "سران فتنه" نیز باید اینگونه برخورد کرد!
با این حال پاسخ من، مهدی کروبی به پرسش شما چنین است و اکنون که دوستان ما را مجالی برای حضور در رسانه ملی و پاسخگویی به اتهامات معرکه گیران نیست، پرسش های خود را خارج از آن رسانه های انحصاری با شما مطرح می کنم:
- اگر بنیانگذار انقلاب امروز زنده بود اصلاً کار انقلاب به جایی نمی رسید که رسانه ملی، مطبوعات، خطبه های نماز جمعه، نطق های نمایندگان مجلس انحصاری شود و تعدادی اتهام زن، در آن معرکه بگیرند و برای چهره های انقلابی تعیین تکلیف کنند. و البته اگر می خواهید بیشتر از مشی امام بدانید حافظه تاریخی خود را به برگزاری انتخابات مجلس سوم برگردانید و واکنش امام به اختلاف های روی داده در این انتخابات را به یاد آورید. آنگاه که اختلاف میان شورای نگهبان و وزارت کشور در اعلام نتایج آرا بالا گرفت، امام با درایت همیشگی خویش هیاتی را متشکل از اعضای شورای نگهبان و وزارت کشور و نماینده خود محمد علی انصاری انتخاب کرد و مشکل را حل کرد.
- آیا اگر امام امروز زنده بود با قوه قضائیه ای که در اختیار نیروهای امنیتی و اطلاعاتی قرار گرفته و جمعی از قضات آن تنها به ماشین امضایی برای احکام ناعادلانه تبدیل شده اند، چه می کرد؟
- هنوز در یاد داریم که در دوران دفاع مقدس، امام چگونه در مقابل رواج خرافات در جبهه های جنگ واکنش نشان دادند و از فرستادن تعدادی از کتابها به جبهه ها جلوگیری کردند. اگر معظم له زنده بود چه واکنشی به رواج خرافات در رسانه ملی و ادعاهایی همچون رویت هاله نور و سجاده خالی پهن کردن و ادعاهایی از این دست داشت؟
- آیا اگر امام زنده بود اجازه می داد که به بیوت مراجع این چنین حمله کرده و به آنها بی احترامی شود و چه واکنشی در باب توهین های مکرر روزنامه حکومتی کیهان و تعیین تکلیف به مراجع معظم تقلید که طبق وظیفه دینی و اسلامی با خانواده های بی پناه زندانیان سیاسی دیدار می کنند، نشان می داد؟
- اگر خمینی کبیر زنده بود به قوه مجریه اجازه نمی داد که مجلس را که فرمودند “در رأس امور است” اینچنین تحقیر کند.
- اگر بنیانگذار انقلاب زنده بود به سپاهیان و بسیجیان مسلح و بی سیم به دستان اجازه نمی داد تا در کنار صندوق های رأی بایستند و دخالت و اِعمال نفوذ در انتخابات داشته باشند.
اگر آن پیر فرزانه زنده بود آیا فضای سیاسی کشور و رسانه ملی و مطبوعات در اختیار چند مداح معرکه گیر قرار می گرفت تا هر آنچه در توان دارند با توهین و افترا و تهمت به چهر های انقلابی و سیاسی عقده گشایی کنند؟ و برای یاران اصیل انقلاب اینچنین محدودیت ایجاد کنند؟
- اگر رهبر انقلاب زنده بود آیا در نظام اسلامی برگزاری مراسم های عزاداری و مذهبی و حتی برگزاری مراسم ختم برای نزدیکترین درگذشتگان تنها به دلیل تعلق بانیان آن مراسم ها به جنبش اعتراضی مردم ایران ممنوع اعلام می شد؟
- اگرخمینی زنده بود در مقابل حیف و میل گسترده بیت المال و رواج نهادینه شدن فساد در دستگاه های اداری و صرف نامناسب هزینه های میلیاردی و عدم پاسخگویی و شفاف سازی درباره هزینه کردن درآمدهای ارزی چه واکنشی نشان می داد؟
- اگر ایشان زنده بودند در مقابل برخوردهای ناصواب دانشگاهیان و حکم های ناعادلانه زندان و محرومیت و تعلیق از تحصیل برای دانشجویان و اساتید و در یک کلام زیر گیوتین گذاشتن نهاد علم و دانش چه می کرد؟
- از یاد نبرده ایم بعد از اشغال سفارت آمریکا، اولین اقدام امام دستور آزادی زنان حاضر در سفارت اشغال شده آمریکا بود. اگر امام زنده بود آیا در مقابل حرمت شکنی زنان در جامعه اسلامی و زندانی کردن مادران و کتک زدن وحشیانه زنان و دختران در خیابان و بریدن احکام سنگین برای آنها سکوت می کرد؟
- در تصورم نمی گنجد اوج خشونتی که بتواند در نظام اسلامی در عرض چند روز حداقل 4 جوان را زیر شکنجه به مرگ بکشاند؛ اگر امام زنده بود آیا لکه ننگی به نام کهریزک بر پیشانی نظام می نشست ؟
و اما شما که در رسانه ملی با بیان گزینشی و خام دستانه خود از سخنان بنیانگذار انقلاب به گمان خود به ارعاب و تهدید جنبش اعتراضی مردم ایران پرداخته اید، چرا به جای این صحبت هایی که به قول خودتان از قاطعیت امام می گویید از سعه صدر و رافت و گذشت ایشان سخن نمی گویید تا ببینید کدام یک برای مردم به خصوص جوانان آموزنده خواهد بود. که من به دو نکته آن اشاره می کنم:
در کودتای نوژه که قرار بود جماران، محل استقرار امام مورد بمباران قرار بگيرد كه به لطف خدا و هوشیاری نیروهای مومن خنثی و ناکام شد، حضرت امام زیر نامه سرهنگ خلبان فکوری وزیر وقت دفاع جمهوری اسلامی در مورد وضع خانواده و بازماندگان معدومین کودتا نوشتند «بسم الله الرحمن الرحیم- مراتب فوق مورد موافقت است امید است خانواده این اشخاص در دامان اسلام و ملت اسلامی با رفاه زندگی کنند و سعادت خویش را در دنیا و آخرت تامین نمایند از خداوند تعالی سعادت و سلامت ملت مسلمان را خواهانم 12 بهمن 59» حال به مقایسه رفتار خود با خانواده بی پناه زندانیان سیاسی اخیر که نه کودتاچی بودند و نه برانداز، توجه داشته باشید.
آیت الله آذری قمی عضو مجلس خبرگان قانون اساسی و از بنیانگذاران جامعه مدرسین حوزه علمیه قم و نماینده دوره دوم مجلس شورای اسلامی از قم و مؤسس روزنامه رسالت بود. ایشان از مخالفین سر سخت مهندس موسوی بود که در صفحه 224 خاطرات سال 1363 آقای هاشمی به نقل از ایشان نوشته شده است "پس از سخنان اینجانب در روز 14 مرداد سال 1363 در مجلس شورای اسلامی که درآن سخنان، اشاراتی به مفهوم واقعی ولایت فقیه داشتم و گفتم ولی فقیه، وظیفه ای جز ارشاد، نصیحت و راهنمایی ندارد و در مقامی نیست که برای قوه مقننه تکلیف معلوم کند. علاوه بر آن اضافه کردم که شخص آقای روح الله خمینی تاکنون در امور آقایان بازرگان، قطب زاده و بنی صدر به این عنوان که آقایان را از 20 سال پیش می شناسد و بر ایمان و تقوا و تعهد آنها اطلاع دارد، ما را ناچار از پذیرش این سه نفر در بحرانی ترین روزهانی انقلاب اسلامی کرده بود و…" همچنین ایشان اضافه می کنند که "دو روز پس از این سخنان من در مجلس، شخصی به منزلم آمد كه او را با شدت و عصبانیت از خانه ام بیرون کردم. بنابراین لازم دانستم که نامه را به شخص آقای روح الله خمینی وهمچنين 30 فقره رونوشت ازآن نامه برای علمای اعلام بنویسم". که مطالبش در همان راستا بود.
حضرت امام در 28 شهریور67 در نامه ای به آقاي آذري می نویسند: "من همیشه به شما علاقمند بوده و هستم و هرگز هم در ذهنم نیست که خدای ناکرده جنابعالی کاری بر خلاف اسلام بنمایید. شما از چهره های فاضل و مبارز و دلسوخته انقلابی می باشید".
با توحه به همه این اتفاقات رخ داده، حضرت امام با آن سعه صدری که داشتند در سال 68 در بازنگری قانون اساسی 20 نفر را از ميان اعضای شورای نگهبان، سران قوا و جمعي دیگر از جمله آیت الله آذری را برای بازنگری قانون اساسی انتخاب کردند.
3- ماه ها از اوج گرفتن جنبش اعتراضی مردم ایران می گذرد. روزهایی که اگر چه هر روز آن حامل اخبار تلخ و نگران کننده بازداشت ها و برخوردها بود اما ماحصل مبارک و میمونی نیز داشت و آن بازنمایی روی دیگر سکه قدرت و حاکمیت در نظام اسلامی ایران بود. روی دیگر این سکه، بازتاب فساد و طغیانی است که امروز متاثر از قدرت، در همه شئون حکومتی قابل رویت است. اینجاست که باید خطاب به شرکت کنندگان در برنامه اتهام زنی رسانه ملی یادآوری کرد كه "سرلشگر بدون لشگر" – آنچنان که آقایان، جنبش اعتراضی و گسترده مردم را توصیف می کنند – چرا چنین شما را به ترس و لرز انداخته تا با صرف هزینه های فراوان و سرکوب گسترده، به زعم خود طومار آن را بپیچانید ؟
4- به رغم اینکه در این سالها دیده ایم در ایام محرم، شیعه و سنی و حتی برخی ازاقلیت های مذهبی در ایران همگی در عزای شهدای مظلوم کربلا جامه سیاه می پوشند و به عزا می نشینند اما در این مدتی که گذشت به کرات درباره دو موضوع سخن گفته می شد و از رهگذر آن اتهاماتی به جنبش اعتراضی مردم ایران زده شد. پاره شدن عکس امام در 16 آذر و توهین به ساحت مقدس امام حسین در عاشورای سال گذشته، دو موضوعی است که من نه درباره آن تصویری دیده ام و نه چیز موثقی شنیده ام و متعجب هم مانده ام که چگونه از عاملان چنین رفتارهایی تاکنون تصویرو یا مصاحبه ای پخش نشده است تا ببینیم چه کسی است و گرایش به چه گروهی دارد؟ آیا اصلاحاتی، بهایی، وهابی، حزب اللهی، روحانی، لباس شخصی و چماق بدست است ؟! از میان هزاران نفر افراد بازداشت شده چرا هنوز تصویر و مصاحبه ای از این شخص یا اشخاص منتشر نشده تا هویتشان برای مردم روشن شود. اگر چهره افرادی را که می گویند شناسایی شده اند از زمین که نجوشیده و از آسمان هم فرود نیامده اند پس منتشر کنند تا بر همگان روشن شود. تا کسانی که آنها را می شناسند منعکس دهند که از کجا و چه گروهی هستند.
5- از موارد ديگري كه از روزهاي ابتداي بعد از انتخابات به كرات مي پرسند اين است كه چرا اعتراض به نتيجه انتخابات را از مسير قانون پي نگرفتيم؟ و من اكنون مي پرسم كه با وجود تجربه انتخابات مجلس هشتم و اعتراض ها و پيگيري هايي كه در راهروهاي شوراي نگهبان و وزارت كشور به نتيجه نرسيد، آيا مجالي براي اعتماد ما به وزارت كشور و شوراي نگهبان باقي مانده است؟
6- در خلال صحبت ها، مصاحبه ها و نوشته ها مي گويند كه "سران به اصطلاح فتنه" محاكمه گردند و توبه كنند و مي گويند که مردم از آنها متنفرند و "فتنه گران" در زندان 70 میلیونی اسیرند و جرات بیرون رفتن ندارند و با برخورد مردم مواجه می شوند و از طرفی هم مسئولین قضایی وعده ی محاکمه آنان را به مردم می دهند که محاکمه و مجازات آنها نزدیک است!
من از همین جا اعلام می کنم که بیدی نیستم که با این بادها بلرزم و کاملا از اين دادگاه استقبال می کنم و برای همه مواضعم ادله محکمی دارم چرا که 21 سال است با این قضیه ها مدام به صورت های مختلف درگیربودم و آرامشی هم نداشتم و من آماده ام دادگاه به هرصورت که باشد و برگزار شود منتهی درخواستی دارم اگر آقایان در ادعاهایشان صادقند دادگاه علنی باشد تا همه ملت که صاحبان اصلی کشورند حرفهای دو طرف را بشنوند و قضاوت کنند تا معلوم شود آیا ما برای بدست آوردن قدرت، جاه طلبی کردیم و برای تداوم چند روز بیشتر قدرت آشوب کرده ایم یا حاکمیت برای انحصار طلبی، رای و ارزش ها را کنار گذاشته است؟!!!
بهترین داور، بندگان خداوند هستند که خلیفه پروردگارشان بر روی زمینند.
گزارشی از رسانه ها و شخصیت های مدعی اسلام و ولایت
روایت ده روز تهمت و ناسزا علیه آخرین نخست وزیر
کلمه- سارا پردیس: مراسم سالگرد تجمع دولتی نهم دی ماه که متولیان امور آن را برگزار کردند، در حالی انجام شد که آنها تمام سعی خود را به کار بستند تا در این روز اعلام کنند که پایان جنبش سبز را جشن میگیرند. اما این همه ماجرا نبود و آنها در این روزو روزهای قبل از آن با موجی از شعار و توهین در قالب سخنرانی، مصاحبه، یادداشت و… علیه هوادارن جنبش سبز و همچنین میر حسین موسوی، کروبی و خاتمی به میدان آمدند. تا جایی که صدا و سیما در بخشهای مختلف خبری خود شعار مرگ برخاتمی موسوی و کروبی و همچنین طلب «اعدام» برای مسوولان سابق این کشور را به وضوح پخش کرد.
سخنرانان در همه ده روز گذشته با لحنی عصبی حتی به نفرین و ناله رهبران جنبش سبز پرداختند. اما این پایان تبلیغات علیه منتقدان دولت نبود و هواداران دولت حتی به جای خدا و ائمه معصوم نیز نشستند و عنوان کردند که موسوی و خاتمی و کروبی توسط خدا هم بخشوده نخواهند شد. آنها در مقام داوری تا جایی پیش رفتند که مدعی شدند میر حسین موسوی نخست وزیر هشت سال دفاع مقدس روز قیامت و اسلام را باور ندارد. تنها برای شناخت بهتر ادبیات دولتمردان امروزمان و نگاه قالب بر این گفتمان ومقایسه آن با ادبیات همراهان و رهبران جنبش سبز نگاهی گذرا خواهیم داشت بر آنچه در این ده روز گذشت و از هزینه بیت المال از صدا و سیمای جمهوری اسلامی و تریبونهای دولتی پخش شد.
وقتی سخنرانی تبدیل به فحاشی میشود
طایب، دولتی ای که لباس پیغمبر را پوشیده است در سخنرانی روز نهم دی ماه در مهدیه تهران بارها از میر حسین موسوی نام برد و او را با عنوان موسوی و میر حسین بارها مورد حمله قرار داد. او گفت: «رفتار موسوی طبق دستورالعمل بیگانه بود و در طول تبلیغات تلویزیونی نیز طوری در مورد رقیبش سیاهنمایی کرد که گویی ایران در لب پرتگاه قرار دارد.»
او همچنین در سخنرانیاش همه مردم ایران را که به کسی غیر از احمدینژاد رای داده بودند نادان نامید و گفت همه آنهایی که به کسی غیر از احمدینژاد رای داده بودند دچار اشتباه شدهاند و فکر میکردند آقایی که یاحسین میگوید راست میگوید اما در روز ۹ دی مردم فهمیده بودند این آقا دروغ میگوید و با یارانش برای براندازی آمدهاند.
او همچنین در ادامه سخنانش گفت: «قصد ندارد درباره موسوی حرف بزند چون او عددی نیست.» این در حالی بود که او تا پایان صحبتهایش بارها و بارها گفت: «میر حسین موسوی»
او همچنین کروبی و خاتمی را پازل چین برای براندازی نظام خواند. او همچنین در پایان سخنانش به نفرین و ناله روی آورد و در حالی که به شدت عصبی بود رو به موسوی، کروبی و خاتمی گفت: «این خواب شما را فقط مرگ حل میکند.»
صمدزاده یکی از شهروندان تهرانی که این سخنرانی را گوش کرده میگوید: «با شنیدن سخنان طایب و لحن گفتارش بیشتر به حقانیت جنبش سبز ایمان آوردم. من در تمام طول سخنرانی او به آرامش و ادبیات دلپذیر آقای موسوی و خاتمی فکر میکردم. آقای موسوی حتی یک بار در آن مناظرههای جنجالی هم این گونه سخن نگفت این گونه پرده دری و فحش دادن در روز روشن به مردم در صدا و سیما واقعا برایم عجیب بود و بیشتر به من نشان داد که جنبش سبز همچنان زنده و پاینده است.»
یک نماینده تهران نیز در این روزها به جایی بالاتر از مقام خدایی رسید و گفت: «اگر خدا و رهبری هم سران فتنه (به گفتهٔ او) را ببخشند، آنها تطهیر نمیشوند.»
علیرضا مرندی درباره سران مخالف دولت ادامه داد: «آنها اگر زودتر به فکر توبه میافتادند ممکن بود که مردم اینگونه در مقابل آنها جبهه گیری نکنند و حداکثر اگر آنها در خیابان میدیدند به آنها کم محلی کنند و رویشان را برگردانند نه اینکه به آنها حمله ور شده و در صورتشان تف بیاندازند.»
اما یکی از اظهارات این روزها که در روزنامه دولت به چاپ رسید مصاحبه با جلال الدین فارسی متهم به قتل عمد یک نگهبان محیط زیست بود او نیز در جایی بالاتر از معصومان خود را قرار داد و به راحتی گفت که «موسوی روز قیامت و اسلام را قبول ندارد.»
او گفت: «بعضا میشنویم که میگویند بیاییم با معترضان وحدت کنیم، اولا اینها معترض نیستند و جنایتکار و خائناند، ثانیا وحدت با چه کسانی؟ با خیانتکاران به ملت، با کسانی که از مسعود رجویها هم کمتر و بدترند؟ پس باید به مطرح کنندگان طرح وحدت بگویم لطفا سکوت اختیار کنید.»
او هم در ادامه سحنانش به توهین روی آورد و گفت: «موسوی و کروبی بسیار پستتر از جبهه ملیها هستند، اصلا اینها هیچی نیستند.»
وی در ادامه صحبتهایش تمام اخلاق انسانی و دینی را زیر پا گذاشت و گفت: «میر حسین موسوی و کروبی به اسلام هم اعتقاد ندارند.»
او در ادامه باز هم فحش داد و گفت: «موسوی حتی قابل مقایسه با بنی صدر آشغال هم نیست، بنی صدری که هیچگونه سابقه مبازراتی نداشت و رفته بود فرانسه نشریه منتشر میکرد. ما نگذاشتم موسوی به سطل زباله بیافتد.»
او همچنین با ادبیاتی که کاملا عجیب و غریب مینمود، اضافه کرد «: کروبی و موسوی از منافقین هم بیارزشتر هستند. نمیدانم خاتمی هم از اینها حمایت میکند یا نه ولی اگر حمایت میکند، او هم مانند آنهاست چون منافقین برای عقاید خودشان کشته شدند اما این آقایان یکی با روسری از بین مردم در ۲۲ بهمن فرار میکند؛ یکی هم با هفت تیرکشی محافظانش یکی هم که اصلا نرسیده به جمعیت خودش فرار میکند.»
محمود –ع که این روزها مطالب سایتهای خبری را به دقت دنبال کرده میگوید: هر گز این واژهها مرا ناراحت نمیکند چرا که این سخنان مشی واقعی این افراد را نشان میدهند و ما برای تغییر همین رویه به میدان آمدهایم. وقتی رییس دولت یک کشور در سخنرانیهای رسمیاش آن گونه سخن میگوید خیلی عجیب نیست که طرفدارانش هم درباره مخالفان و منتقدان اینگونه سخن بگویند که امروز میبینیم. اتفاقا خیلی خوب است این سخنان در کنار سخنان آقایان موسوی، کروبی و خاتمی منتشر شود تا همه درباره آنها قضاوت کنند و ببینند تفاوت ره از کجاست تا به کجا»
احمد توکلی دیگر نماینده مردم تهران نیز این روزها در مصاحبههایش از سرنوشت موسوی و کروبی اظهار تاسف کرد و مواضع آنها را زشت و پلید نامید و گفت آنها خایناند. او همچنین شهادت مظلومانه علی موسوی حبیبی، خواهرزاده میر حسین را نیز دسیسه خواند.
نهم دی ماه، مراسم لباس شخصیها
حتی یک مخالف هم در صدا و سیما سخن نگفت
در ده روز گذشته هر روز صدا وسیمای ایران یکی از طرفداران دولت را به برنامههای خود دعوت کرد تا علیه مخالفاناش سخن بگویند. محور سخنرانیها هدف قرار دادن جنبش سبز و رهبران آن بویژه موسوی و کروبی بود. این سخنرانان در صحبتهایشان چیزی جز تکرار حرفهای گذاشته نداشتند و هر بار با هدف قرار دادن مردم و آرمانهایشان به موسوی و کروبی و خاتمی توهین میکردند. پخش تصاویر موسوی و کروبی که پیش از این در روزنامهها چاپ آن ممنوع شده بود و وزیر ارشاد اعلام کرده بود هر روزنامهای که اقدام به انتشار آن کند تعطیل میشود ناگهان در صدا و سیما آزاد شد و برای تخریب چهره مسوولان سابق نظام بارها از آن استفاده شد. با هربار پخش این تصاویر جملاتی توهین آمیز درباره موسوی و کروبی و خاتمی گفته میشد. در این صحبتها بارها میرحسین موسوی به طرفداری از ریگی! و منافقین! متهم شد و اینکه مرز خود را با آنها مشخص نکرده است این در حالی است که موسوی بارها و بارها درباره این افراد سخن گفته و اقدامات ضد دینی و تروریستی آنها را محکوم کرده است. ببینده این برنامهها از این متعجب میشد که چرا مسوولان صدا و سیمای کشور دوست دارند حقیقت را وارونه جلوه دهند. آنها در تصاویر پخش شدهشان بارها با کسانی مصاحبه کردند که فقط صحبتهایشان را تایید میکردند آیا واقعا در میان مردمی که مقابل دوربینهای صدا و سیما قرار میگرفتند حتی یک مخالف هم وجود نداشت؟
محمد-ع دانشجوی دانشگاه تهران که با دقت برنامههای این روزهای صدا و سیما و سایتهای اصولگرا را دنبال کرده است میگوید: «آنطور که من متوجه شدم در این چند روز جز دروغ و داد و فریاد و بهتان در برنامههای تلویزیون هیچ چیز دیگری برای گفتن وجود نداشت. سایتهای طرفدار دولت هم اینگونه بودند و سعی داشتند با این وسیله حقانیت خود را اثبات کنند. صدا و سیما در این مدت حتی سخن یکی از مخالفان خود را پخش نکرد و با توهین و پخش شعارهای مرگ بر این و آن خود را به شدت نزول داد.»
او از بسیج همه امکانات در این چند روز و حتی در سطح شهرسخن میگوید: «بر همه دیوارهای شهر با مهرهای طراحی شده و یکسان شعارهای» مرگ بر منافق «و» حماسه ۹ دی «چاپ شده است. یعنی اینها حتی در شعار نویسی نیز خودجوش عمل نمیکنند و سازماندهی دارد. اما تک صدایی بودن این جریان به عقیده من امکان تاثیر گذاری آن را به طور کامل از میان برده است.»
دیوار نویسیهای سازمان یافته
شعارهایی که این روزها بر در و دیوارهای شهر مهر شدهاند حرکت هماهنگ دیگری را در برگزاری نهم دی ماه امسال نشان می دهد.شعارهایی که با سازماندهی بر در و دیوار شهر حک شدهاند و جالبتر آنکه بالا و پایین این شعارها معمولا علامت «وی» یکی از نمادهای جنبش سبز یا زنده بادجنبش سبز با دستانی لرزان نوشته شدهاند. شعارهایی که با وجود خفقان موجود اما به صورت خودجوش به حرکتهای سازماندهی شده نه میگویند.
میترا – الف زن خانه دار نیز که این برنامهها را دنبال کرده است میگوید: «پخش سخنان آقای طایب در تلویزیون واقعا برایم عجیب بود ایشان با چنان لحن تند و گزنده و پر از هیجان منفی سخنرانی میکرد که فرزند کوچک من با شنیدن آن گریه راه انداخت. اگر حرفی منطقی باشد سخنران این همه داد و فریاد به راه نمیاندازد و عصبی نیست. توهین به آقای موسوی، کروبی و خاتمی هم در این برنامه واقعاجای تعجب داشت..»
اما این مطالب همه توهینهایی نیست که در این چند روز علیه سه مسوول سابق کشور از صدا و سیما و سایتهای دولتی کشور بارها انتشار یافت. آنها در مستندی به نام «سه روز پس از واقعه» نیزبارها و بارها تصاویر عاشورای تهران را به گونهای که میخواستند نمایش دادند و مثل همیشه از نشان دادن واقعیت گریختند. در این مستند نیز بارها و بارها به میر حسین موسوی و کروبی توهین شد که درگزارشی دیگر به واکاوای و تحلیل محتوای آن خواهیم پرداخت و قضاوت را به عهده خواننده این مطالب و مقایسه آنها با متنها و سخنرانیها موجود آقایان موسوی، کروبی و خاتمی با مخالفانشان واگذار میکنیم.
بن بست خاتمی
اظهارات جعفری دولت آبادی دادستان تهران آب پاکی را روی دستان خاتمی ریخت و خیلی زود پرونده استراتژی پیشنهادی وی را در خصوص فعال شدن اصلاح طلبان در عرصه سیاسی بست. وی با بیانی تقریبا آشکار، شرط گذاشتن خاتمی را علامت طلبکاری دانست و به نوعی با او اتمام حجت کرد که فرصت تاریخی برای بازگشت به نظام را از دست داده است و باید از کار هایش دست برداشته و آماده محاکمه شود. (1)
پیش ازاین هم حمله تند حسین شریعتمداری به اظهارات سید محمد خاتمی در جمع فراکسیون اقلیت مجلس دشواری ها و به بیانی دیگر بن بست های پیش روی بازگشت اصلاح طلبان به حاکمیت را بازتاب می داد. استراتژی انتخابات محور مورد نظر خاتمی صرفنظر از درستی یا نادرستی، پس از تجربه جنبش سبز و با توجه به نوع نگاه بخش مسلط قدرت مجال و بخت قابل اعتنایی برای تحقق ندارد.
روزنامه کیهان که خطوط کلی آن هماهنگی روشنی با سیاست های رهبری دارد در روایتی تند خاتمی را به ملاقات های پنهانی با جورج سوروس که در نگاه روان پریش وتوطئه ساز بازجو – روزنامه نگار یکی از اصلی ترین مدیران کودتاهای مخملی است، ابراز دوستی با راسموسن دبیر کل ناتو و حامی کاریکاتوریست دانمارکی مورد اعتراض جهان اسلام، ائتلاف با منافقین، بهایی ها، سلطنت طلب ها، مارکسیست ها و پژاک در فتنه 88، مصداق سرمایه بزرگ اسرائیل در داخل ایران، گلو پاره کردن برای دفاع از اسرائیل در روز قدس، آتش زدن مسجد، قتل بسیجی ها و اجرای نسخه دیکته شده جرج سوروس، جین شارپ و ریچارد رورتی برای کودتاهای مخملی متهم کرده است. (2) شریعتمداری از این مرحله هم فراتر می رود در برنامه تلویزیوین در شبکه 3 مورخ 08 دی ماه 1389 به صراحت شرکت اصلاح طلبان در انتخابات ریاست جمهوری سال 1388 را یک پروژه آمریکایی معرفی می کند که گزینه نهایی آنان در نشست دانشگاه استنفورد تعیین شده است!
این اتهامات بی اساس و مضحک که رویه رسانه پلیسی و تحریف گر کیهان است، خاتمی را به صفاتی توصیف می کند که تفاوت معناداری با اپوزیسیون سیاسی و همان هایی که خاتمی دشمنان انقلاب و نظام می نامد ندارد. اظهارات کیهان فقط نظرات حسین شریعتمداری نیست بلکه مورد حمایت دولت، نیروهای مسئول سپاه و بسیج و نظامیان پیرو رهبری، مسئولین طراز اول کنونی وزارت اطلاعات، مدیریت قوه قضائیه، فراکسیون انقلاب اسلامی مجلس و بخش های مهم اصول گرایان است. دیگر بخش های اصول گرایان که منتقد دولت هستند و در قیاس با بخش های افراطی میزان برخورد های غیر کارشناسی، خرد گریزانه و فاشیستی آنها کمتر است نیز عبارات مشابهی را برای موسوی و کروبی بکار می برند. عدم موضعگیری صریح آنها در خصوص خاتمی امید به محکومیت صریح جنبش سبز از سوی وی و مرزبندی آشکار با موسوی و کروبی و اعلام پشیمانی از مواضعش در دوران تحرک جنبش سبز و به زعم آنها فتنه است. تمایل خاتمی به حفظ فاصله با جنبش سبز و طرح کردن جنبش اصلاحات و اتخاذ مواضع ملایم تر از کروبی و موسوی تکیه گاه این امید است. آنها می پندارند خاتمی می تواند جریان اصلاحات را از مدافعان عبور از چهارچوب نظام و رفتارهای ساختار شکنانه پالایش و تصفیه کند.
از آنجاییکه خاتمی علی رغم آشکار سازی تفاوت هایش با موسوی و کروبی، در مجموع از کلیت مواضع آنها دفاع کرده است، بسیار بعید است که تن به خواسته محکومیت جنبش سبز بدهد و هزینه چنین کاری برای او در بدنه حامی جریان اصلاحات بسیار سنگین است و به منزله یک خودکشی سیاسی است... از طرف دیگر کف خواسته نظام و اصول گرایان نیز ابراز برائت کامل و صریح از فتنه گران و به قول دادستان تهران اعلام توبه برای بازگشت به دامان نظام است و لذا امکان نقش آفرینی دوباره خاتمی در درون حکومت بسیار نا محتمل است.
اکثر علائم موجود نشان از این دارد که حاکمیت تصمیم به حذف و اخراج خاتمی از نظام گرفته است. خاتمی بعد از انتخابات ملاقاتی با خامنه ای نداشته است. پاره ای از گزارش ها خبر می دهند که نظر رهبری نسبت به نقش آفرینی وی در عرصه سیاست و بخصوص عرصه بین المللی منفی است . رهبری تا کنون در حمله به کسانی که از منظر وی گردانندگان فتنه هستند، تفکیکی قائل نشده است و همه را به یک چوب رانده و به القابی چون میکروب، امید دشمن و بی بصیرت منتسب کرده است. تنها حسن غفوری فرد در میان اصول گرایان بیان داشته است که از دید رهبری خاتمی در چهارچوب نظام محسوب می شود.(3)
فیلترینگ سایت خاتمی، محدودیت های رو به افزایش برای فعالیت بنیاد باران، جلوگیری از سخنران در دانشگاه تهران و ممنوع الخروجی وی آشکار می سازند که فصلی جدید در حیات سیاسی خاتمی از دید تصمیم گیران اصلی حکومت فرا رسیده است که دیگر وی داخل نظام بشمار نمی آید و می باید در حد فاصل نظام و اپوزیسیون فعالیت کند شبیه سرنوشت نهضت آزادی و برخی از نیروهای ملی – مذهبی پس از خروج از حاکمیت. او دیگر از حاشیه امنیت درون نظام برخوردار نیست.
حال اگر موضعگیری کنونی خاتمی به معنای آماده شدن برای شرکت در انتخابات مجلس نهم باشد، نا گفته پیدا است که به جایی نمی رسد و اصحاب قدرت به وی و دیگر اصلاح طلبان میدان نخواهند داد. حداکثر از وی برای گرم کردن تنور انتخابات استفاده می کنند و در موقع مناسب کاندیداهای اصلی در زیر تیغ عدم صلاحیت قربانی می شوند و تعداد کرسی های محدودی در اختیار لایه های دست چندم قرار می گیرد که تنها رگه کمرنگی از جریان اصلاح طلبی را یدک می کشند.
اما سئوال جدی که مطرح می شود این است که منظور خاتمی از اصلاح طلبی چیست؟ عملکرد فراکسیون اصلاح طلبان در مجلس هشتم با کدام اصول اصلاح طلبی مطابقت دارد؟ نتیجه حضور آنان در مجلس چه تاثیری برای مردم ایران و جنبش دموکراسی خواهی داشته است؟ آیا بود و نبود آنها تفاوت قابل ملاحظه ای در عملکرد مجلس در چهارچوب خواست اصول گرایان داشته است؟ هنگامی که چهره های شاخص اصلاح طلبی در زندان هستند و احزاب مهم آن منحل شده اند، چگونه می توان سخن از شرکت در انتخابات و تعیین پیش شرط ها گذاشت؟ با توجه به خون های ریخته شده و افرادی که هزینه های سنگینی پرداخت کرده اند و خشونت لجام گسیخته و برخورد بی رحمانه حاکمیت، چنین موضع گیری غیر مسئولانه است. چگونه می توان از نظامی که متهم به تخلفات انتخاباتی گسترده است و عملا نشان داده که هیچ پروایی در فرمایشی کردن انتخابات ندارد، انتظارداشت که انتخابات سالم را برگزار نماید؟
چنین موضع گیری خاتمی را در مظان اتهام قرار می دهد که در صدد مصالحه با حاکمیت است. اگرچه لزوما نمی توان چنین نتیجه گیری داشت. از نقطه نظری دیگر، اصرار خاتمی به فعالیت در چهارچوب نظام سیاسی، ناگزیر وی را در موقعیتی قرار می دهد که نظر مثبتی به انتخابات داشته باشد و شیب موضع گیری هایش به نفع شرکت فعال و یا محدود میل کند.
البته ممکن است وی خواسته خطوط قرمز و کف مطالبات اصلاح طلبان را بیان کند تا تکلیف برخورد اصلاح طلبان با انتخابات آینده معلوم شود و اگر هم گوش شنوایی در حاکمیت برای شنیدن نظرات اصلاح طلبان فراهم شد، خواسته ها معلوم باشد.
از این منظر هم در سودمندی این سمتگیری تردید های جدی وجود دارد. حاکمیت در انتخابات های قبلی نشان داد که وقعی به معیار های انتخابات آزاد و منصفانه در تمامی مراحل سه گانه انتخابات اعم از ثبت نام، اجرا و شمارش آراء نمی گذارد. حاکمیت کلی هزینه کرده است تا جریانی را که به زعم آنها ستون پنجم دشمن و عاملان پروژه براندازی نرم بوده اند، از میدان بدر کند و به هیچ عنوان نمی پذیرد تا دوباره آنان به عرصه سیاست ورزی قانونی برگردند. از سوی دیگر خامنه ای و جریان راست از ابتدا جریان خط امام و موسوم به طیف چپ نظام را خودی نمی دانستند و در صدد کنارگذاشتن آنها بودند. حال خامنه ای می پندارد که به خواست 21 ساله اش جامه عمل پوشانده است، لذا در شرایط عادی حاضر نیست آنها از خانه نشینی و در حاشیه بودن خارج شوند.
سابقه خاتمی هم نشان می دهد که وی اهل ایستادگی بر روی خطوط قرمز نیست. همانگونه که از شرطش مبنی بر استعفا در صورت عدم تصویب لوایح دوگانه "اصلاح انتخابات" و "افزایش اختیارات ریاست جمهوری" عدول کرد و انتخابات فرمایشی مجلس هفتم را برگزار کرد. همواره اصلاح طلبان پیش از انتخابات بر طبل تعیین شرایط کوبیده اند و مشارکت مشروط را به عنوان استراتژی انتخاباتی اعلام کرده اند ولی سر بزنگاه از شروط کوتاه آمده اند و با توجیهاتی به صورت مستقیم ویا غیر مستقیم در رقابت های انتخاباتی حضور یافته اند. اساسا مفهوم انتخابات آزاد چون آزادی نسبی است، استعداد بدفهمی و تفاسیر مختلف را دارد و باعث می شود در عمل معنای واقعی آن تحقق نیابد. از دید عده ای همینکه در انتخابات گزینه های مختلف وجود داشته باشد، می توان با تسامح آن را انتخابات آزاد نامید.
اما انتخاباتی که در آن فقط اصلاح طلبان و اصول گرایان حاضر باشند انتخابات آزاد به معنای واقعی نیست. از سوی دیگر ایراد مهم انتخابات در ایران غیر موثر بودن آن است که منجر به انتقال قدرت موثر نمی شود. ساختار انتخابات معیوب و ناقص است. رصد شناسی گروه های سیاسی مدافع شرکت در انتخابات گواهی می دهد که آنها همین که روزنه ای ولوهر چقدر محدود را یافته اند، شرکت در انتخابات را توصیه کرده اند و هیچ مرز و قیودی را عملا لحاظ ننموده اند.
حال عملکرد آینده خاتمی نشان خواهد داد که آیا وی این بار بر سر اصولی که برشمرده است می ایستد یا اینکه در به همان پاشنه سابق خواهد چرخید.
ولی پر ایراد ترین بخش سخنان اخیر خاتمی که ترجیع بند موضع گیری های سالیان اخیر او است اصرار بر مرزبندی با دشمنان انقلاب و مخالفان قانون اساسی است. البته او حق دارد به عنوان یک انسان با اندیشه ها و هویت هایی که نمی پسندد مخالفت کند وصف بندی متمایز خودش را نشان دهد. اما وقتی وی در جایگاه مردم سالاری و دفاع از مشارکت مردم حرف می زند، مشکل بوجود می آید. از نقطه نظر مشارکت در فرایند های سیاسی، دموکراسی روشی است معین برای رسیدن به نتایج نا معین.
صدر و ذیل حرف های خاتمی با هم نمی خواند و از انسجام منطقی برخوردار نیست. وی از سویی در جایگاه ملت ایران به معنای عام سخن می گوید ولی در فرازی دیگر تصور خود از ملت ایران را به جای واقعیت می نشاند. ملت فراتر از تعریف هر کنشگر سیاسی است و نمی توان قواره ثابتی را از قبل به اندام ملت پوشاند. یکی از مزیت های بزرگ انتخابات ها، ارائه فرصت برای شناخت تمایلات سیاسی و اجتماعی مردم است که امری تحول پذیر و تعییر یابنده در طول زمان است.
خاتمی مرتب مقامات نظام و بخصوص شخص رهبری را انذار می دهد که اگر در به روی ما بسته شود، راه برای دیدگاه های رادیکال که مخالف نظام، قانون اساسی و اندیشه های آیت الله خمینی هستند، باز می شود. به عبارت دیگر در تعریف وی مردم سالاری فقط فعالیت مدافعان نظام سیاسی و بنیانگذار جمهوری اسلامی را شامل می شود. او پیشاپیش انتخاب مردم را در چهارچوب نظام جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی محدود می کند. این نگرش شباهت زیادی دارد با عملکرد شورای نگهبان که عملا انتخاب مردم را به گزینش منتخبان حکومت تقلیل می دهد. مردم سالاری دینی خاتمی حداکثر گونه دیگری از شبه دمکراسی است که مناسبات خودی و غیر خودی در عرصه حاکمیت بر آن حاکم است. او به صراحت هشدار می دهد که اگر اصلاح طلبان در حکومت مشارکت نداشته باشند، صدا هایی در فضای جامعه غالب خواهند شد که مورد پسند ما و حکومت نیستند. این ادعا مخدوش کننده دعاوی آزادی خواهانه و حمایت وی از دموکراسی است. پایه های نگاه وی به حکومت و مقوله حکمرانی با نگاه اصول گرایان و خامنه ای تفاوت مبنایی ندارد و فقط وی میدان کنشگری در ظرف نظام را گسترده تر می داند. در دموکراسی در به روی همه گزینه ها برای گزینش مردم باز است. آیت الله خمینی، گفتمان انقلاب اسلامی، قانون اساسی ونظام جمهوری اسلامی نه وحی منزل هستند، نه حقیقت ابدی را آشکار می سازند و نه جزو اصول دین محسوب می گردند، مخالفت با آنها حق کنشگران سیاسی و اجتماعی است. در قاموس نگرشی که انسان را موجود خودمختار، آزاد، خرد بنیاد و رها از قیودات عصری و بار انباشته شده روند های تاریخی می داند، تقدس بحشیدن به این برساخته ها که محصول یک انتخاب تاریخی در شرایط خاص زمانی و مکانی بودند و توسط نسل های خاصی تثبیت شده اند، وجاهتی ندارد. تازه مقوله های فوق در شرایطی شکل گرفته و با روش هایی تثبیت شده اند که مشروعیت و حقانیت آنها زیر سئوال است. حتی اگر فرض کنیم آنها درست بوده اند و هیچ اشکالی نداشته اند، باز حداکثر یک انتخاب خاص بوده اند و تغییر و یا تداوم آنها همیشه می باید به قضاوت افکار عمومی گذاشته شود. بخصوص که بیش از پنجاه درصد جمعیت کنونی ایران در تدوین این بر ساخته ها مشارکت نداشته اند و بار انتخاب نیاکان ونسل های قدیمی را اکنون به دوش می کشند.
بعد اساسا دشمن مفهومی مناقشه برانگیز است و تلقی های مختلفی از آن وجود دارد. از دید عده ای نظام جمهوری اسلامی و دیدگاه های آیت الله خمینی چون باعث تباهی کشور شده است لذا شایسته اطلاق عنوان دشمن ملت و میهن هست. بنابراین استفاده از چنین ادبیاتی بر مشکلات می افزاید و فضای ستیز و تقابل را در جامعه متنوع کنونی ایران گسترش می دهد.
کلا استفاده از مفهوم دشمن و مدل سازی مشارکت اجتماعی در قالب ستیز با آن با مبارزه مدنی، موازین حقوق بشری و پارادایم آزادی خواهی تطبیق نمی کند. دشمن در دستگاه فکری حامنه ای و هر کارگزار نظام های تمامیت خواه معنای برجسته ای دارد که با توسل به آن می کوشند تا جامعه را در جهت منافع خود و حذف مخالفان بسیج کنند اما در سرمشق "مردم سالاری" دوست و دشمن در سپهر عمومی معنا ندارد. همه علائق سیاسی و اجتماعی حق دارند در وزن کشی اجتماعی شرکت کنند و میدان مشارکت سیاسی در تیول هیچ فرد، گروه و ایدئولوژی نیست.
عیار مردمی هر جریان در میدان عمل و انتخاب آزادانه مردم با حضور دیدگاه های رقیب معلوم می شود. نمی توان به بهانه نداشتن پایگاه مردمی و یا گرفتن نمره مردودی از سوی مردم در یک مقطع خاص تاریخی، گرایش سیاسی مشخصی را پیشاپیش و برای همیشه از مشارکت در فرایند های سیاسی محروم کرد. انتخاب های مردم در معرض تغییر است و محبوبیت هر ایده و متاع سیاسی زمانمند بوده و جنبه دائمی ندارد و زمانی می تواند به شکلی مشروع و موجه تداوم یابد که در انتخابات های ادواری با حضور اندیشه های رقیب و مخالف اعتماد مردم را جلب کند.
از زاویه ای دیگر چنین رویکردی با اخلاق نیز ناسازگار است که جریانی با نفی دیگری خود را جا بیندازد و از طریق حذف حقوق شهروندی و آزادی های اساسی آنها برای خودش موقعیت سیاسی ایجاد کند. در نگاه اخلاق مدارانه و انسانی به سیاست این روش ها پسندیده نیست و در واقع از این زاویه بین عمل خاتمی و ادعاهایش در تجلیل از اخلاق و کرامت انسانی تعارض وجود دارد. این هشدار و تهدید تلویحی تاثیر مثبت بر نظام سیاسی نیز ندارد و نوعی باجگیری تفسیر می شود. وقتی نیرویی که خود را داخل نظام معرفی می کند به بخش فرادست تذکر می دهد که اگر پذیرای من نباشی دشمنانت تقویت خواهند شد، عملا تصویری از خود منتشر می سازد که ببیشتر نزدیکی با مخالفان دارد. نتیجه منطقی این رویکرد کاهش اعتماد حکومت خواهد بود که چنین جریانی را تسهیل کننده سقوط خود و قدرت گرفتن دیدگاه های مخالف می پندارد. پاره ای از حملات بخش های افراطی که اصلاح طلبان را ستون پنجم دشمن و یا تقویت کننده به اصطلاح معاندین می دانند، از این مسئله بر می خیزد.
اما ایراد اصلی که رویکرد خاتمی را ناکارآمد می سازد و بدان وجهه غم انگیزی می دهد، نادیده گرفتن نظر منفی حاکمیت و هسته اصلی قدرت است که فرق معناداری بین خاتمی و کسانی که خاتمی آنها را دشمن می خواند و سعی در مرزبندی با آنها دارد، قائل نیست. خاتمی خود نامحرم است که در بهترین تحلیل اگر خودش مشکل نداشته باشد اما هموار کننده راهی است که به استحاله نظام و به بنا به اظهارات منصوب به رهبری به فاسد شدن مذهب مردم منتهی می شود(4). بنابراین کرشمه ها و تحرکات خاتمی در اثبات وفاداری به نظام سیاسی، توجه ای در خامنه ای و نیروهای نظامی و امنیتی حامی وی بر نمی انگیزد و در حکم گره زدن بر باد است. از دید سینه چاکان ولایت خامنه ای چون مهدی طائب خاتمی در خواب است و پیشروی دشمن را نمی بیند و در عوض نیروهای خودی را آماج حمله قرار داده است و امیدی هم به بیدار شدن او نیست و تنها مرگ وی را از خواب بیدار خواهد ساخت!(5) نتیجه منطقی این برخورد ضمن نمایش تداوم تزلزل و تعارض در مواضع خاتمی، چالش های جدی برای وی در افکار عمومی ایجاد کند و برآیند آن بهره برداری حاکمیت، دور شدن از رفتار اخلاقی و آئین جوانمردی، نفی حقوق برخی از ایرانیان، سقوط پایگاه اجتماعی و تضعیف موقعیت وی خواهد بود.
منابع
1- سخنرانی جعفری دولت آبادی در نماز جمعه تهران مورخ 10دی ماه 1389، خبرگزاری فارس
2- راست بگو، نهان مکن، حسین شریعتمداری، سرمقاله کیهان مورخ 08 دی ماه 1389
3- اظهارات حسن غفوری فرد، سایت جرس
4- اظهارات سردار مشفق در خصوص بیان نظرات خاتمی در مورد احکام شرعی مربوط به زنان در پیش رهبری، فایل صوتی
5- اظهارات مهدی طائب در مسجد مهدیه تهران، 09 دی ماه 1389، خبرگزاری فارس
پیش ازاین هم حمله تند حسین شریعتمداری به اظهارات سید محمد خاتمی در جمع فراکسیون اقلیت مجلس دشواری ها و به بیانی دیگر بن بست های پیش روی بازگشت اصلاح طلبان به حاکمیت را بازتاب می داد. استراتژی انتخابات محور مورد نظر خاتمی صرفنظر از درستی یا نادرستی، پس از تجربه جنبش سبز و با توجه به نوع نگاه بخش مسلط قدرت مجال و بخت قابل اعتنایی برای تحقق ندارد.
روزنامه کیهان که خطوط کلی آن هماهنگی روشنی با سیاست های رهبری دارد در روایتی تند خاتمی را به ملاقات های پنهانی با جورج سوروس که در نگاه روان پریش وتوطئه ساز بازجو – روزنامه نگار یکی از اصلی ترین مدیران کودتاهای مخملی است، ابراز دوستی با راسموسن دبیر کل ناتو و حامی کاریکاتوریست دانمارکی مورد اعتراض جهان اسلام، ائتلاف با منافقین، بهایی ها، سلطنت طلب ها، مارکسیست ها و پژاک در فتنه 88، مصداق سرمایه بزرگ اسرائیل در داخل ایران، گلو پاره کردن برای دفاع از اسرائیل در روز قدس، آتش زدن مسجد، قتل بسیجی ها و اجرای نسخه دیکته شده جرج سوروس، جین شارپ و ریچارد رورتی برای کودتاهای مخملی متهم کرده است. (2) شریعتمداری از این مرحله هم فراتر می رود در برنامه تلویزیوین در شبکه 3 مورخ 08 دی ماه 1389 به صراحت شرکت اصلاح طلبان در انتخابات ریاست جمهوری سال 1388 را یک پروژه آمریکایی معرفی می کند که گزینه نهایی آنان در نشست دانشگاه استنفورد تعیین شده است!
این اتهامات بی اساس و مضحک که رویه رسانه پلیسی و تحریف گر کیهان است، خاتمی را به صفاتی توصیف می کند که تفاوت معناداری با اپوزیسیون سیاسی و همان هایی که خاتمی دشمنان انقلاب و نظام می نامد ندارد. اظهارات کیهان فقط نظرات حسین شریعتمداری نیست بلکه مورد حمایت دولت، نیروهای مسئول سپاه و بسیج و نظامیان پیرو رهبری، مسئولین طراز اول کنونی وزارت اطلاعات، مدیریت قوه قضائیه، فراکسیون انقلاب اسلامی مجلس و بخش های مهم اصول گرایان است. دیگر بخش های اصول گرایان که منتقد دولت هستند و در قیاس با بخش های افراطی میزان برخورد های غیر کارشناسی، خرد گریزانه و فاشیستی آنها کمتر است نیز عبارات مشابهی را برای موسوی و کروبی بکار می برند. عدم موضعگیری صریح آنها در خصوص خاتمی امید به محکومیت صریح جنبش سبز از سوی وی و مرزبندی آشکار با موسوی و کروبی و اعلام پشیمانی از مواضعش در دوران تحرک جنبش سبز و به زعم آنها فتنه است. تمایل خاتمی به حفظ فاصله با جنبش سبز و طرح کردن جنبش اصلاحات و اتخاذ مواضع ملایم تر از کروبی و موسوی تکیه گاه این امید است. آنها می پندارند خاتمی می تواند جریان اصلاحات را از مدافعان عبور از چهارچوب نظام و رفتارهای ساختار شکنانه پالایش و تصفیه کند.
از آنجاییکه خاتمی علی رغم آشکار سازی تفاوت هایش با موسوی و کروبی، در مجموع از کلیت مواضع آنها دفاع کرده است، بسیار بعید است که تن به خواسته محکومیت جنبش سبز بدهد و هزینه چنین کاری برای او در بدنه حامی جریان اصلاحات بسیار سنگین است و به منزله یک خودکشی سیاسی است... از طرف دیگر کف خواسته نظام و اصول گرایان نیز ابراز برائت کامل و صریح از فتنه گران و به قول دادستان تهران اعلام توبه برای بازگشت به دامان نظام است و لذا امکان نقش آفرینی دوباره خاتمی در درون حکومت بسیار نا محتمل است.
اکثر علائم موجود نشان از این دارد که حاکمیت تصمیم به حذف و اخراج خاتمی از نظام گرفته است. خاتمی بعد از انتخابات ملاقاتی با خامنه ای نداشته است. پاره ای از گزارش ها خبر می دهند که نظر رهبری نسبت به نقش آفرینی وی در عرصه سیاست و بخصوص عرصه بین المللی منفی است . رهبری تا کنون در حمله به کسانی که از منظر وی گردانندگان فتنه هستند، تفکیکی قائل نشده است و همه را به یک چوب رانده و به القابی چون میکروب، امید دشمن و بی بصیرت منتسب کرده است. تنها حسن غفوری فرد در میان اصول گرایان بیان داشته است که از دید رهبری خاتمی در چهارچوب نظام محسوب می شود.(3)
فیلترینگ سایت خاتمی، محدودیت های رو به افزایش برای فعالیت بنیاد باران، جلوگیری از سخنران در دانشگاه تهران و ممنوع الخروجی وی آشکار می سازند که فصلی جدید در حیات سیاسی خاتمی از دید تصمیم گیران اصلی حکومت فرا رسیده است که دیگر وی داخل نظام بشمار نمی آید و می باید در حد فاصل نظام و اپوزیسیون فعالیت کند شبیه سرنوشت نهضت آزادی و برخی از نیروهای ملی – مذهبی پس از خروج از حاکمیت. او دیگر از حاشیه امنیت درون نظام برخوردار نیست.
حال اگر موضعگیری کنونی خاتمی به معنای آماده شدن برای شرکت در انتخابات مجلس نهم باشد، نا گفته پیدا است که به جایی نمی رسد و اصحاب قدرت به وی و دیگر اصلاح طلبان میدان نخواهند داد. حداکثر از وی برای گرم کردن تنور انتخابات استفاده می کنند و در موقع مناسب کاندیداهای اصلی در زیر تیغ عدم صلاحیت قربانی می شوند و تعداد کرسی های محدودی در اختیار لایه های دست چندم قرار می گیرد که تنها رگه کمرنگی از جریان اصلاح طلبی را یدک می کشند.
اما سئوال جدی که مطرح می شود این است که منظور خاتمی از اصلاح طلبی چیست؟ عملکرد فراکسیون اصلاح طلبان در مجلس هشتم با کدام اصول اصلاح طلبی مطابقت دارد؟ نتیجه حضور آنان در مجلس چه تاثیری برای مردم ایران و جنبش دموکراسی خواهی داشته است؟ آیا بود و نبود آنها تفاوت قابل ملاحظه ای در عملکرد مجلس در چهارچوب خواست اصول گرایان داشته است؟ هنگامی که چهره های شاخص اصلاح طلبی در زندان هستند و احزاب مهم آن منحل شده اند، چگونه می توان سخن از شرکت در انتخابات و تعیین پیش شرط ها گذاشت؟ با توجه به خون های ریخته شده و افرادی که هزینه های سنگینی پرداخت کرده اند و خشونت لجام گسیخته و برخورد بی رحمانه حاکمیت، چنین موضع گیری غیر مسئولانه است. چگونه می توان از نظامی که متهم به تخلفات انتخاباتی گسترده است و عملا نشان داده که هیچ پروایی در فرمایشی کردن انتخابات ندارد، انتظارداشت که انتخابات سالم را برگزار نماید؟
چنین موضع گیری خاتمی را در مظان اتهام قرار می دهد که در صدد مصالحه با حاکمیت است. اگرچه لزوما نمی توان چنین نتیجه گیری داشت. از نقطه نظری دیگر، اصرار خاتمی به فعالیت در چهارچوب نظام سیاسی، ناگزیر وی را در موقعیتی قرار می دهد که نظر مثبتی به انتخابات داشته باشد و شیب موضع گیری هایش به نفع شرکت فعال و یا محدود میل کند.
البته ممکن است وی خواسته خطوط قرمز و کف مطالبات اصلاح طلبان را بیان کند تا تکلیف برخورد اصلاح طلبان با انتخابات آینده معلوم شود و اگر هم گوش شنوایی در حاکمیت برای شنیدن نظرات اصلاح طلبان فراهم شد، خواسته ها معلوم باشد.
از این منظر هم در سودمندی این سمتگیری تردید های جدی وجود دارد. حاکمیت در انتخابات های قبلی نشان داد که وقعی به معیار های انتخابات آزاد و منصفانه در تمامی مراحل سه گانه انتخابات اعم از ثبت نام، اجرا و شمارش آراء نمی گذارد. حاکمیت کلی هزینه کرده است تا جریانی را که به زعم آنها ستون پنجم دشمن و عاملان پروژه براندازی نرم بوده اند، از میدان بدر کند و به هیچ عنوان نمی پذیرد تا دوباره آنان به عرصه سیاست ورزی قانونی برگردند. از سوی دیگر خامنه ای و جریان راست از ابتدا جریان خط امام و موسوم به طیف چپ نظام را خودی نمی دانستند و در صدد کنارگذاشتن آنها بودند. حال خامنه ای می پندارد که به خواست 21 ساله اش جامه عمل پوشانده است، لذا در شرایط عادی حاضر نیست آنها از خانه نشینی و در حاشیه بودن خارج شوند.
سابقه خاتمی هم نشان می دهد که وی اهل ایستادگی بر روی خطوط قرمز نیست. همانگونه که از شرطش مبنی بر استعفا در صورت عدم تصویب لوایح دوگانه "اصلاح انتخابات" و "افزایش اختیارات ریاست جمهوری" عدول کرد و انتخابات فرمایشی مجلس هفتم را برگزار کرد. همواره اصلاح طلبان پیش از انتخابات بر طبل تعیین شرایط کوبیده اند و مشارکت مشروط را به عنوان استراتژی انتخاباتی اعلام کرده اند ولی سر بزنگاه از شروط کوتاه آمده اند و با توجیهاتی به صورت مستقیم ویا غیر مستقیم در رقابت های انتخاباتی حضور یافته اند. اساسا مفهوم انتخابات آزاد چون آزادی نسبی است، استعداد بدفهمی و تفاسیر مختلف را دارد و باعث می شود در عمل معنای واقعی آن تحقق نیابد. از دید عده ای همینکه در انتخابات گزینه های مختلف وجود داشته باشد، می توان با تسامح آن را انتخابات آزاد نامید.
اما انتخاباتی که در آن فقط اصلاح طلبان و اصول گرایان حاضر باشند انتخابات آزاد به معنای واقعی نیست. از سوی دیگر ایراد مهم انتخابات در ایران غیر موثر بودن آن است که منجر به انتقال قدرت موثر نمی شود. ساختار انتخابات معیوب و ناقص است. رصد شناسی گروه های سیاسی مدافع شرکت در انتخابات گواهی می دهد که آنها همین که روزنه ای ولوهر چقدر محدود را یافته اند، شرکت در انتخابات را توصیه کرده اند و هیچ مرز و قیودی را عملا لحاظ ننموده اند.
حال عملکرد آینده خاتمی نشان خواهد داد که آیا وی این بار بر سر اصولی که برشمرده است می ایستد یا اینکه در به همان پاشنه سابق خواهد چرخید.
ولی پر ایراد ترین بخش سخنان اخیر خاتمی که ترجیع بند موضع گیری های سالیان اخیر او است اصرار بر مرزبندی با دشمنان انقلاب و مخالفان قانون اساسی است. البته او حق دارد به عنوان یک انسان با اندیشه ها و هویت هایی که نمی پسندد مخالفت کند وصف بندی متمایز خودش را نشان دهد. اما وقتی وی در جایگاه مردم سالاری و دفاع از مشارکت مردم حرف می زند، مشکل بوجود می آید. از نقطه نظر مشارکت در فرایند های سیاسی، دموکراسی روشی است معین برای رسیدن به نتایج نا معین.
صدر و ذیل حرف های خاتمی با هم نمی خواند و از انسجام منطقی برخوردار نیست. وی از سویی در جایگاه ملت ایران به معنای عام سخن می گوید ولی در فرازی دیگر تصور خود از ملت ایران را به جای واقعیت می نشاند. ملت فراتر از تعریف هر کنشگر سیاسی است و نمی توان قواره ثابتی را از قبل به اندام ملت پوشاند. یکی از مزیت های بزرگ انتخابات ها، ارائه فرصت برای شناخت تمایلات سیاسی و اجتماعی مردم است که امری تحول پذیر و تعییر یابنده در طول زمان است.
خاتمی مرتب مقامات نظام و بخصوص شخص رهبری را انذار می دهد که اگر در به روی ما بسته شود، راه برای دیدگاه های رادیکال که مخالف نظام، قانون اساسی و اندیشه های آیت الله خمینی هستند، باز می شود. به عبارت دیگر در تعریف وی مردم سالاری فقط فعالیت مدافعان نظام سیاسی و بنیانگذار جمهوری اسلامی را شامل می شود. او پیشاپیش انتخاب مردم را در چهارچوب نظام جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی محدود می کند. این نگرش شباهت زیادی دارد با عملکرد شورای نگهبان که عملا انتخاب مردم را به گزینش منتخبان حکومت تقلیل می دهد. مردم سالاری دینی خاتمی حداکثر گونه دیگری از شبه دمکراسی است که مناسبات خودی و غیر خودی در عرصه حاکمیت بر آن حاکم است. او به صراحت هشدار می دهد که اگر اصلاح طلبان در حکومت مشارکت نداشته باشند، صدا هایی در فضای جامعه غالب خواهند شد که مورد پسند ما و حکومت نیستند. این ادعا مخدوش کننده دعاوی آزادی خواهانه و حمایت وی از دموکراسی است. پایه های نگاه وی به حکومت و مقوله حکمرانی با نگاه اصول گرایان و خامنه ای تفاوت مبنایی ندارد و فقط وی میدان کنشگری در ظرف نظام را گسترده تر می داند. در دموکراسی در به روی همه گزینه ها برای گزینش مردم باز است. آیت الله خمینی، گفتمان انقلاب اسلامی، قانون اساسی ونظام جمهوری اسلامی نه وحی منزل هستند، نه حقیقت ابدی را آشکار می سازند و نه جزو اصول دین محسوب می گردند، مخالفت با آنها حق کنشگران سیاسی و اجتماعی است. در قاموس نگرشی که انسان را موجود خودمختار، آزاد، خرد بنیاد و رها از قیودات عصری و بار انباشته شده روند های تاریخی می داند، تقدس بحشیدن به این برساخته ها که محصول یک انتخاب تاریخی در شرایط خاص زمانی و مکانی بودند و توسط نسل های خاصی تثبیت شده اند، وجاهتی ندارد. تازه مقوله های فوق در شرایطی شکل گرفته و با روش هایی تثبیت شده اند که مشروعیت و حقانیت آنها زیر سئوال است. حتی اگر فرض کنیم آنها درست بوده اند و هیچ اشکالی نداشته اند، باز حداکثر یک انتخاب خاص بوده اند و تغییر و یا تداوم آنها همیشه می باید به قضاوت افکار عمومی گذاشته شود. بخصوص که بیش از پنجاه درصد جمعیت کنونی ایران در تدوین این بر ساخته ها مشارکت نداشته اند و بار انتخاب نیاکان ونسل های قدیمی را اکنون به دوش می کشند.
بعد اساسا دشمن مفهومی مناقشه برانگیز است و تلقی های مختلفی از آن وجود دارد. از دید عده ای نظام جمهوری اسلامی و دیدگاه های آیت الله خمینی چون باعث تباهی کشور شده است لذا شایسته اطلاق عنوان دشمن ملت و میهن هست. بنابراین استفاده از چنین ادبیاتی بر مشکلات می افزاید و فضای ستیز و تقابل را در جامعه متنوع کنونی ایران گسترش می دهد.
کلا استفاده از مفهوم دشمن و مدل سازی مشارکت اجتماعی در قالب ستیز با آن با مبارزه مدنی، موازین حقوق بشری و پارادایم آزادی خواهی تطبیق نمی کند. دشمن در دستگاه فکری حامنه ای و هر کارگزار نظام های تمامیت خواه معنای برجسته ای دارد که با توسل به آن می کوشند تا جامعه را در جهت منافع خود و حذف مخالفان بسیج کنند اما در سرمشق "مردم سالاری" دوست و دشمن در سپهر عمومی معنا ندارد. همه علائق سیاسی و اجتماعی حق دارند در وزن کشی اجتماعی شرکت کنند و میدان مشارکت سیاسی در تیول هیچ فرد، گروه و ایدئولوژی نیست.
عیار مردمی هر جریان در میدان عمل و انتخاب آزادانه مردم با حضور دیدگاه های رقیب معلوم می شود. نمی توان به بهانه نداشتن پایگاه مردمی و یا گرفتن نمره مردودی از سوی مردم در یک مقطع خاص تاریخی، گرایش سیاسی مشخصی را پیشاپیش و برای همیشه از مشارکت در فرایند های سیاسی محروم کرد. انتخاب های مردم در معرض تغییر است و محبوبیت هر ایده و متاع سیاسی زمانمند بوده و جنبه دائمی ندارد و زمانی می تواند به شکلی مشروع و موجه تداوم یابد که در انتخابات های ادواری با حضور اندیشه های رقیب و مخالف اعتماد مردم را جلب کند.
از زاویه ای دیگر چنین رویکردی با اخلاق نیز ناسازگار است که جریانی با نفی دیگری خود را جا بیندازد و از طریق حذف حقوق شهروندی و آزادی های اساسی آنها برای خودش موقعیت سیاسی ایجاد کند. در نگاه اخلاق مدارانه و انسانی به سیاست این روش ها پسندیده نیست و در واقع از این زاویه بین عمل خاتمی و ادعاهایش در تجلیل از اخلاق و کرامت انسانی تعارض وجود دارد. این هشدار و تهدید تلویحی تاثیر مثبت بر نظام سیاسی نیز ندارد و نوعی باجگیری تفسیر می شود. وقتی نیرویی که خود را داخل نظام معرفی می کند به بخش فرادست تذکر می دهد که اگر پذیرای من نباشی دشمنانت تقویت خواهند شد، عملا تصویری از خود منتشر می سازد که ببیشتر نزدیکی با مخالفان دارد. نتیجه منطقی این رویکرد کاهش اعتماد حکومت خواهد بود که چنین جریانی را تسهیل کننده سقوط خود و قدرت گرفتن دیدگاه های مخالف می پندارد. پاره ای از حملات بخش های افراطی که اصلاح طلبان را ستون پنجم دشمن و یا تقویت کننده به اصطلاح معاندین می دانند، از این مسئله بر می خیزد.
اما ایراد اصلی که رویکرد خاتمی را ناکارآمد می سازد و بدان وجهه غم انگیزی می دهد، نادیده گرفتن نظر منفی حاکمیت و هسته اصلی قدرت است که فرق معناداری بین خاتمی و کسانی که خاتمی آنها را دشمن می خواند و سعی در مرزبندی با آنها دارد، قائل نیست. خاتمی خود نامحرم است که در بهترین تحلیل اگر خودش مشکل نداشته باشد اما هموار کننده راهی است که به استحاله نظام و به بنا به اظهارات منصوب به رهبری به فاسد شدن مذهب مردم منتهی می شود(4). بنابراین کرشمه ها و تحرکات خاتمی در اثبات وفاداری به نظام سیاسی، توجه ای در خامنه ای و نیروهای نظامی و امنیتی حامی وی بر نمی انگیزد و در حکم گره زدن بر باد است. از دید سینه چاکان ولایت خامنه ای چون مهدی طائب خاتمی در خواب است و پیشروی دشمن را نمی بیند و در عوض نیروهای خودی را آماج حمله قرار داده است و امیدی هم به بیدار شدن او نیست و تنها مرگ وی را از خواب بیدار خواهد ساخت!(5) نتیجه منطقی این برخورد ضمن نمایش تداوم تزلزل و تعارض در مواضع خاتمی، چالش های جدی برای وی در افکار عمومی ایجاد کند و برآیند آن بهره برداری حاکمیت، دور شدن از رفتار اخلاقی و آئین جوانمردی، نفی حقوق برخی از ایرانیان، سقوط پایگاه اجتماعی و تضعیف موقعیت وی خواهد بود.
منابع
1- سخنرانی جعفری دولت آبادی در نماز جمعه تهران مورخ 10دی ماه 1389، خبرگزاری فارس
2- راست بگو، نهان مکن، حسین شریعتمداری، سرمقاله کیهان مورخ 08 دی ماه 1389
3- اظهارات حسن غفوری فرد، سایت جرس
4- اظهارات سردار مشفق در خصوص بیان نظرات خاتمی در مورد احکام شرعی مربوط به زنان در پیش رهبری، فایل صوتی
5- اظهارات مهدی طائب در مسجد مهدیه تهران، 09 دی ماه 1389، خبرگزاری فارس
عقبنشینی جدید دولت: تفاوت قیمت گازوئیل سهمیهای و آزاد، یک ریال شد
دولت بار دیگر از تصمیم یکبارهای که برای افزایش قیمتها گرفته بود عقبنشینی کرد و این بار نرخ گازوئیل آزاد را از ۳۵۰ تومان یکباره به ۱۵۰ تومان به اضافهی یک ریال! کاهش داد؛ یعنی تنها یک ریال بیشتر از نرخ گازوئیل سهمیهای. البته این قیمت فعلا برای دی ماه اعلام شده و قیمت ماههای بعد هنوز مشخص نیست.
خبرگزاری مهر در این باره، به اظهارات غضنفری وزیر بازرگانی در خصوص تغییر سهمیه گازوئیل حمل و نقل عمومی اشاره کرد و نوشت: بعد از آنکه نمایندگان ویژه کارگروه طرح تحول اقتصادی، سهمیهای را برای ناوگان حمل و نقل بین شهری که شامل اتوبوس، مینی بوس و کامیون در نظر گرفتند، بررسی ها در دو هفته اول اجرای قانون هدفمند کردن یارانه ها نشان داد که این سهمیه باعث بروز برخی اختلالات در حمل بار و مسافر خواهد شد.
به همین منظور نمایندگان ویژه این کارگروه با لحاظ کردن تغییراتی در سهمیهها، مصوبه ای را در هشتم دی ماه سال جاری از تصویب گذراند که بر اساس آن، مقرر شد که سهمیه در نظر گرفته شده که قرار بود با قیمت ۳۵۰ تومان در اختیار وسایل حمل و نقل عمومی قرار گیرد، به قیمت ۱۵۰ تومان به علاوه یک ریال، در اختیار آنها قرار گیرد.
تصویب این جدول بود که باعث بروز مشکلاتی در بحث حمل و نقل عمومی کشور با اجرای قانون هدفمند کردن یارانه ها شد. بر اساس این جدول، هر وسیله حمل و نقل عمومی با کاربری تعریف شده در جدول مذکور، می توانست در دو میزان متفاوت، سهمیه ۱۵۰ تومانی و ۳۵۰ تومانی دریافت کند. این کار باعث بالا رفتن کرایه حمل و در نتیجه قیمت تمام شده کالاها می شد، که بر این اساس وزارت بازرگانی، موضوع را به معاون اول رئیس جمهور نعکس کرد.
در این راستا، ۸ دی ماه کارگروه طرح تحول اقتصادی مصوبه ای را از تصویب گذراند که بر اساس آن، قرار بر این شد که سهمیه های در نظر گرفته شده با نرخ ۳۵۰ تومان نیز، تا آخر دی ماه با قیمت “۱۵۰ تومان به علاوه یک ریال” در اختیار مصرف کنندگان قرار گیرد.
عدد یک ریالی که در قیمتهای جدید مشاهده می شود به دلیل این است که جایگاههای عرضه سوخت بتوانند سهمیه دوم اختصاص داده شده را عمل کنند.
تاریخ اعتبار این جدول تا آخر دی ماه بوده و قرار است در بهمن ماه، تصمیمات جدیدی اتخاذ شود.
براساس تصمیم کارگروه طرح تحول اقتصادی، این تصمیم تا آخر دی ماه اعتبار دارد. برهمین، قرار است که تا پایان ماه جاری، وزارتخانهای نفت، راه و ترابری و ستاد مدیریت حمل و نقل و سوخت، وضعیت مصرف ناوگان حمل و نقل را بررسی کند و راهکارهای لازم را ارایه دهد.
گفته شده که از ابتدای بهمن ماه، سهمیه ها براساس کارکرد هر وسیله نقلیه، تعیین خواهد شد.
خدیجه موسوی خامنه و ایرج شکری در مصاحبه با روز
برخورد لباس شخصی ها درحضور ماموران
خدیجه موسوی خامنه، مادر سید علی موسوی حبیبی در مصاحبه با "روز" از برخورد لباس شخصی ها با او و دیگر فرزندش در بهشت زهرا خبر داد.خانم موسوی گفت روز 6 دی ماه، همزمان با سالگرد شهادت فرزندش که به بهشت زهرا رفته بود، موقع بازگشت از سوی لباس شخصی ها مورد مزاحمت قرار گرفته است.
همزمان مادر ندا مستقیمی، در گفتگو با "روز" خبر از آزادی این حامی مادران عزادار با وثیقه صد میلیون تومانی داد.
برادر حکیمه شکری نیز به "روز" گفت که هیچ خبری از خواهرش ندارد و دادستان شهرری به خانواده او گفته است که خانم شکری به هیچ عنوان با بازجویان همکاری نمیکند و لذا منتظر تماس او نباشید.
ندا مستقیمی و حکیمه شکری از حامیان مادران عزادار هستند که 14 آذر ماه در جریان تولد امیرارشد تاجمیر در بهشت زهرا بازداشت شدند. خانم مستقیمی دیروز آزاد شد اما از خانم شکری هیچ خبری در دست نیست.
امیر ارشد تاجمیر، فرزند شهین مهین فر، گوینده و مجری رادیو و تلویزیون بود که روز عاشورای سال گذشته و در جریان اعتراضات مردمی به انتخابات مخدوش 22 خرداد، جان باخت.
مهدی رمضانی، پدر رامین رمضانی دیگر بازداشتی 14 آذر در بهشت زهرا بود که برای او نیز قرار وثیقه 200 میلیون تومانی صادر شده و قرار است طی چند روز آتی آزاد شود.
رامين رمضانی، سرباز وظيفه ای بود که روز ۲۵ خرداد سال گذشته و در حاليکه در مرخصی به سر می برد بر اثر اصابت گلوله ماموران جان باخت.
بهشت زهرا هم باید با کارت شناسایی رفت!
همزمان با سالگرد جان باختن سید علی موسوی، مادر او در بهشت زهرا از سوی لباس شخصی ها و در حضور ماموران امنیتی مورد آزار و مزاحمت قرار گرفت.
سید علی موسوی حبیبی، خواهر زاده میرحسین موسوی است که ظهر عاشورای سال گذشته در خیابان شادمان توسط سرنشینان یک پاترول مشکی هدف گلوله قرار گرفت و در بیمارستان سینا جان باخت.
خدیجه موسوی خامنه، مادر شهید موسوی پیش از این و همزمان با سالگرد شهادت فرزندش به "روز" گفته بود که وقتی می گویند سربازان گمنام امام زمان، فلانی را در هوا گرفتند چطور در عرض یکسال نتوانستند قاتل پسرم را معرفی کنند؟ آمدند و گفتند که ظرف 15 روز قاتل را معرفی میکنیم اما یک سال گذشت و هیچ خبری نشد. خودشان میدانند قاتل چه کسی بوده، چه نیتی از قبل داشته و حساب شده علی را انتخاب کرده و به شهادت رسانده است.
خانم موسوی که 6 دی ماه بر مزار فرزندش در بهشت زهرا حضور یافته و از سوی لباس شخصی ها مورد آزار قرار گرفته اینک به "روز" می گوید: من همان روز 6 دی سر خاک پسرم رفتم. پسر دیگرم هم با من آمد. بهشت زهرا پر از نیروهای امنیتی بود و من اصلا به فکرم هم نمی رسید که چنین کاری بکنند. سوار ماشین که شدیم، اتفاقا ماشین آژانس هم بود، آمدند و گفتند که بیایید پایین. پیاده شدیم کارت شناسایی خواستند. من کارت شناسایی همراه نداشتم؛ رفته بودم بهشت زهرا، سر خاک بچه ام و نمیدانستم که بهشت زهرا هم باید با کارت شناسایی بروم.
مادر شهید موسوی می افزاید: کارت شناسایی ندادیم و پسرم هم گفت نداریم. من گفتم معنی اینکار چیست؟ گفتم که بچه های ما شهید شده اند و شما هم در این جنایت ها شریک هستید.
از خانم موسوی می پرسم که این برخورد از سوی نیروهای امنیتی صورت گرفته یا لباس شخصی ها؟ پاسخ میدهد: نیروهای امنیتی حضور داشتند اما کسانی که جلو آمدند و ما را از ماشین پیاده کردند لباس شخصی ها بودند.
او می گوید: من واقعا ناراحت شدم. به آنها گفتم بروید خجالت بکشید، حیا نمی کنید؟ اینکار ها چه معنی می دهد خیلی زشت است. بعد خودشان گفتند بروید و ما برگشتیم.
مادر شهید موسوی درباره اخبار منتشر شده در این زمینه می گوید: نمیدانم این خبر را از کجا گرفته اند. در حقیقت ما خودمان خبر را منتشر نکرده بودیم.
خانم موسوی 23 آذر ماه و در پاسخ به این سوال "روز" که گفته می شود فرزند شما را برای فشار آوردن به برادرتان مورد هدف قرار دادند نظر شما چیست؟ گفته بود: فکر میکنم به خاطر آقای موسوی بوده و میخواستند به او فشار بیاورند. اما آیا اسلام گفته که ظلم را ببینید و سکوت کنید؟ چنین نیست؛ در اسلام نگفته اند که ظلم پذیر باشید. آقای موسوی هم نمی توانستند ظلم را تحمل کنند. کاری هم نکرده اند مثل بقیه مردم، اعتراض داشتند و ما هم اعتراض داریم و قبول نداریم که در مقابل ظلم ساکت بمانیم. وقتی مسلمان هستیم نباید ظلم پذیر باشیم و اعتراض داشتیم به دروغ ها و کاری که شده بود.
عدم همکاری حکیمه شکری با بازجویان
همزمان با آزادی ندا مستقیمی با قرار وثیقه 100 میلیون تومانی، برادر حکیمه شکری در مصاحبه با "روز" از وضعیت خواهرش ابراز نگرانی کرد.
خانم شکری به اتفاق خانم مستقیمی در جریان مراسم تولد امیر ارشد تاجمیر در بهشت زهرا بازداشت شده بودند.
ایرج شکری، برادر حکیمه شکری از تداوم بی خبری نسبت به وضعیت خواهرش خبر می دهد و به "روز" می گوید: به جز همان تماس چند ثانیه ای در روزهای اول بازداشت، دیگر هیچ خبری از وضعیت خواهرم نداریم و تاکنون همه پی گیری های ما بی پاسخ و بی نتیجه بوده است.
وی می افزاید: هر جا مراجعه میکنیم به در بسته میخوریم؛ ابتدا از سوی دادستانی شهر ری به ما گفتند که سفارش میکنیم بگذارند به شما زنگ بزند اما باز هیچ خبری نشد. مجددا به این دادستانی مراجعه کردیم اما قاضی گفت چرا اینجا می آیید حکیمه با بازجویانش همکاری نمیکند و لذا هیچ تماسی هم نمی تواند با شما بگیرد.
آقای شکری با اشاره به اینکه خواهرش همچنان در سلول انفرادی به سر می برد می گوید: این تنها چیزی است که میدانیم و هیچ خبر دیگری نداریم. ما میدانیم که حکیمه به هیچ عنوان اعتراف دروغ نمیکند و به کارهایی که نکرده اعتراف نخواهد کرد و از این بابت خوشحال هستیم چون میدانیم که هر اعتراف دروغی که بکند بعد علیه خود او به کار خواهند گرفت. از طرفی میدانیم که حکیمه نه با کسی و جایی تماس داشت و نه فعالیت خاصی میکرد او فقط با مادران عزادار بود و صراحتا این موضوع را نیز می گوید؛ ما هم در کنار خواهرم هستیم. نه رفتن بهشت زهرا جرم است نه همدردی و کمک به مادران داغدار.
برادر حکیمه شکری می افزاید: حق ما این است که بدانیم خواهرم کجا و در چه شرایطی است. وقتی هیچ خبری نمی دهند حدس و گمان ها زیاد می شود و این به نفع خود سیستم هم نیست. خواهر من جز کمک و همدردی با مادران عزادار و داغدار کاری نکرده که با او چنین رفتاری میکنند.
همزمان مادر ندا مستقیمی، در گفتگو با "روز" خبر از آزادی این حامی مادران عزادار با وثیقه صد میلیون تومانی داد.
برادر حکیمه شکری نیز به "روز" گفت که هیچ خبری از خواهرش ندارد و دادستان شهرری به خانواده او گفته است که خانم شکری به هیچ عنوان با بازجویان همکاری نمیکند و لذا منتظر تماس او نباشید.
ندا مستقیمی و حکیمه شکری از حامیان مادران عزادار هستند که 14 آذر ماه در جریان تولد امیرارشد تاجمیر در بهشت زهرا بازداشت شدند. خانم مستقیمی دیروز آزاد شد اما از خانم شکری هیچ خبری در دست نیست.
امیر ارشد تاجمیر، فرزند شهین مهین فر، گوینده و مجری رادیو و تلویزیون بود که روز عاشورای سال گذشته و در جریان اعتراضات مردمی به انتخابات مخدوش 22 خرداد، جان باخت.
مهدی رمضانی، پدر رامین رمضانی دیگر بازداشتی 14 آذر در بهشت زهرا بود که برای او نیز قرار وثیقه 200 میلیون تومانی صادر شده و قرار است طی چند روز آتی آزاد شود.
رامين رمضانی، سرباز وظيفه ای بود که روز ۲۵ خرداد سال گذشته و در حاليکه در مرخصی به سر می برد بر اثر اصابت گلوله ماموران جان باخت.
بهشت زهرا هم باید با کارت شناسایی رفت!
همزمان با سالگرد جان باختن سید علی موسوی، مادر او در بهشت زهرا از سوی لباس شخصی ها و در حضور ماموران امنیتی مورد آزار و مزاحمت قرار گرفت.
سید علی موسوی حبیبی، خواهر زاده میرحسین موسوی است که ظهر عاشورای سال گذشته در خیابان شادمان توسط سرنشینان یک پاترول مشکی هدف گلوله قرار گرفت و در بیمارستان سینا جان باخت.
خدیجه موسوی خامنه، مادر شهید موسوی پیش از این و همزمان با سالگرد شهادت فرزندش به "روز" گفته بود که وقتی می گویند سربازان گمنام امام زمان، فلانی را در هوا گرفتند چطور در عرض یکسال نتوانستند قاتل پسرم را معرفی کنند؟ آمدند و گفتند که ظرف 15 روز قاتل را معرفی میکنیم اما یک سال گذشت و هیچ خبری نشد. خودشان میدانند قاتل چه کسی بوده، چه نیتی از قبل داشته و حساب شده علی را انتخاب کرده و به شهادت رسانده است.
خانم موسوی که 6 دی ماه بر مزار فرزندش در بهشت زهرا حضور یافته و از سوی لباس شخصی ها مورد آزار قرار گرفته اینک به "روز" می گوید: من همان روز 6 دی سر خاک پسرم رفتم. پسر دیگرم هم با من آمد. بهشت زهرا پر از نیروهای امنیتی بود و من اصلا به فکرم هم نمی رسید که چنین کاری بکنند. سوار ماشین که شدیم، اتفاقا ماشین آژانس هم بود، آمدند و گفتند که بیایید پایین. پیاده شدیم کارت شناسایی خواستند. من کارت شناسایی همراه نداشتم؛ رفته بودم بهشت زهرا، سر خاک بچه ام و نمیدانستم که بهشت زهرا هم باید با کارت شناسایی بروم.
مادر شهید موسوی می افزاید: کارت شناسایی ندادیم و پسرم هم گفت نداریم. من گفتم معنی اینکار چیست؟ گفتم که بچه های ما شهید شده اند و شما هم در این جنایت ها شریک هستید.
از خانم موسوی می پرسم که این برخورد از سوی نیروهای امنیتی صورت گرفته یا لباس شخصی ها؟ پاسخ میدهد: نیروهای امنیتی حضور داشتند اما کسانی که جلو آمدند و ما را از ماشین پیاده کردند لباس شخصی ها بودند.
او می گوید: من واقعا ناراحت شدم. به آنها گفتم بروید خجالت بکشید، حیا نمی کنید؟ اینکار ها چه معنی می دهد خیلی زشت است. بعد خودشان گفتند بروید و ما برگشتیم.
مادر شهید موسوی درباره اخبار منتشر شده در این زمینه می گوید: نمیدانم این خبر را از کجا گرفته اند. در حقیقت ما خودمان خبر را منتشر نکرده بودیم.
خانم موسوی 23 آذر ماه و در پاسخ به این سوال "روز" که گفته می شود فرزند شما را برای فشار آوردن به برادرتان مورد هدف قرار دادند نظر شما چیست؟ گفته بود: فکر میکنم به خاطر آقای موسوی بوده و میخواستند به او فشار بیاورند. اما آیا اسلام گفته که ظلم را ببینید و سکوت کنید؟ چنین نیست؛ در اسلام نگفته اند که ظلم پذیر باشید. آقای موسوی هم نمی توانستند ظلم را تحمل کنند. کاری هم نکرده اند مثل بقیه مردم، اعتراض داشتند و ما هم اعتراض داریم و قبول نداریم که در مقابل ظلم ساکت بمانیم. وقتی مسلمان هستیم نباید ظلم پذیر باشیم و اعتراض داشتیم به دروغ ها و کاری که شده بود.
عدم همکاری حکیمه شکری با بازجویان
همزمان با آزادی ندا مستقیمی با قرار وثیقه 100 میلیون تومانی، برادر حکیمه شکری در مصاحبه با "روز" از وضعیت خواهرش ابراز نگرانی کرد.
خانم شکری به اتفاق خانم مستقیمی در جریان مراسم تولد امیر ارشد تاجمیر در بهشت زهرا بازداشت شده بودند.
ایرج شکری، برادر حکیمه شکری از تداوم بی خبری نسبت به وضعیت خواهرش خبر می دهد و به "روز" می گوید: به جز همان تماس چند ثانیه ای در روزهای اول بازداشت، دیگر هیچ خبری از وضعیت خواهرم نداریم و تاکنون همه پی گیری های ما بی پاسخ و بی نتیجه بوده است.
وی می افزاید: هر جا مراجعه میکنیم به در بسته میخوریم؛ ابتدا از سوی دادستانی شهر ری به ما گفتند که سفارش میکنیم بگذارند به شما زنگ بزند اما باز هیچ خبری نشد. مجددا به این دادستانی مراجعه کردیم اما قاضی گفت چرا اینجا می آیید حکیمه با بازجویانش همکاری نمیکند و لذا هیچ تماسی هم نمی تواند با شما بگیرد.
آقای شکری با اشاره به اینکه خواهرش همچنان در سلول انفرادی به سر می برد می گوید: این تنها چیزی است که میدانیم و هیچ خبر دیگری نداریم. ما میدانیم که حکیمه به هیچ عنوان اعتراف دروغ نمیکند و به کارهایی که نکرده اعتراف نخواهد کرد و از این بابت خوشحال هستیم چون میدانیم که هر اعتراف دروغی که بکند بعد علیه خود او به کار خواهند گرفت. از طرفی میدانیم که حکیمه نه با کسی و جایی تماس داشت و نه فعالیت خاصی میکرد او فقط با مادران عزادار بود و صراحتا این موضوع را نیز می گوید؛ ما هم در کنار خواهرم هستیم. نه رفتن بهشت زهرا جرم است نه همدردی و کمک به مادران داغدار.
برادر حکیمه شکری می افزاید: حق ما این است که بدانیم خواهرم کجا و در چه شرایطی است. وقتی هیچ خبری نمی دهند حدس و گمان ها زیاد می شود و این به نفع خود سیستم هم نیست. خواهر من جز کمک و همدردی با مادران عزادار و داغدار کاری نکرده که با او چنین رفتاری میکنند.
دانشگاه در تله!؟
دكتر كاوه احمدي علي آبادي
مدت هاست كه متخصصان آموزش عالي و مراكز معتبر دانشگاهي دريافتند كه با وجود تأسيس و راه اندازي دانشگاه ها و نظام آموزش عالي در بسياري از كشورها، همه آن ها توليد علم نمي كنند، و موضوع توليد علم، مهمتر از يادگيري، به عنوان ارزيابي دانشگاه ها مورد توجه قرار گرفت و بدنبال آن موضوع دانشگاه دانش محور شكل گرفت. پس از سال ها اين موضوع به كشور ما نيز رسيد و مدت كوتاهي از طرح آن در محافل علمي و دانشگاهي نگذشته بود، كه عملاً حركت آموزش عالي كشورمان در جهت عكس صورت گرفت و به سوي دانشگاه هاي آموزش محور سوق يافت و فاجعه آميزتر آن كه آموزش هم در حد به خاطرسپاري تقليل يافت و آزمون ها نيز به شيوه تست زني فرو كاسته شد. اين در حالي است كه در دو دهه گذشته در دانشگاه هاي معتبر و تمدن ساز غربي، مبحث دانشگاه پژوهش محور نيز شكل گرفته است و علاوه بر توليد علم، به پژوهش به مثابه فرآيندي كه مي بايست ملاك اصلي توليد علم قرار گيرد، نگريسته شد و بر اساس آن تغييراتي اساسي در آموزش عالي و به خصوص در مقاطع فوق ليسانس و دكترا صورت گرفت. از سويي، موضوع دانشگاه مجازي و آموزش مجازي نيز بدان ها افزوده شد كه دوره هاي معتبر دانشگاهي نيز برايش گذاشتند. اما در كشور ما، نظام غلط به خاطرسپاري و تست زني كه به وسيله متخصصين در آموزش و پرورش نيز مورد نقد جدي قرار گرفته و سخن از تغيير آن بود، تغيير كه نكرد هيچ، به حوزه دانشگاه ها وارد شد و دانشگاه پيام نور با توسعه هر چه بيشتر فاجعه را كامل كرد. البته سوءتفاهم نشود كه دانشگاه پيام نور، با برنامه حساب شده، توسعه يافته است، بلكه آن نيز همچون بسياري از تغييرات در كشورمان كه اينك خيلي نيز باب شده، تنها زماني صورت مي گيرد كه بخواهند ديگري را تخريب كنند و از آن هم بدتر در جستجوي روكم كني هاي كودكانه با ديگران باشند و در اين راه، مملكت را نيز قرباني كنند، مسئله اي نيست! دانشگاه پيام نور براي تخريب دانشگاه آزاد و گرفتن فضاي دانشگاهي كشور از آن، توسعه يافت (خوب شد، معني خدمت به مردم را هم فهميديم!!)! به سبب عدم درك همين تفاوت آموزش با توليد دانش و پژوهش، و تداوم سقوط روش هاي پيام نوري در سطح دانشگاه هاي كشور، وزارت خانه هاي آموزش و پرورش و آموزش عالي را هم مي خواهند در هم ادغام كنند. حال كه با چنين گزينش هايي ثابت كرده ايد، تخصصي در زمينه آموزش عالي نداريد و تنها مدارك تحصيلي دانشگاهي با خود يدك مي كشيد، لااقل به فكرتان نرسيده چگونه است كه نظام آموزش و پرورش در جوامع غربي كه هيچ در كشورهاي شرقي و حتي نظام هاي كمونيستي- كه مدام از آن ها الگو مي گيريد- با نظام آموزش عالي متفاوت است. كشورهايي كه تقريباً تمامي دانش توليدي در جهان توسط داشگاه هاي آنان توليد مي شود. مي دانيد مشكل از كجاست؟ نمي توان از هيچ چيز برايتان مثال هم زد، چون بسياري از شما حتي تحصيلات حوزوي نيز نداريد و تصور مي كنيد، پاي منبر همان طور كه امام حسين را كشته و يزيد را پيروز مي كنيد، مي توان هر كاري كرد و نياز به تخصص هم ندارد!
باري، با وجود تحولات اساسي مذكور در سطح نظام دانشگاهي جهان و به جاي بهره گيري از اين دستاوردهاي مهم علمي، موضوع علم اسلامي در كشور توسط كساني كه كوچكترين آشنايي با فضا و ادبيات دانشگاهي ندارند، پيش كشيده شد (گل بود به سبزه هم آراسته شد!) و دنبال مي شود! اگر اندك آشنايي داشتند، به جاي مسائل مطرحي چون دانش محوري و پژوهش محوري و دانشگاه مجازي و غيره كه مباحث روز معتبرترين دانشگاه هاي جهان است، ادبيات 70 ، 80 سال پيش انقلاب هاي كمونيستي را كه توسط نطق هاي حزبي، براي دانشگاه برنامه نويسي مي كردند، در پيش نمي گرفتند. اما فاجعه به همين جا ختم نشد و سناريو با مبحث جنگ نرم كه توسط تعدادي نظامي كه حتي در علوم نظامي نيز از دانش چنداني برخوردار نبودند و با خواندن چند پرونده جاسوسي، احساساتي شده بودند، كامل تر شد –بعد همان ها مي آيند در تلويزيون و موشك هاي غربي و خارجي را به عنوان پيشرفت با افتخار نشان مي دهند، تا ثابت كنند كه سلاح هاي كشتار جمعي غربي خوب است، ولي علوم انساني غرب و نظام دانشگاهي اش خوب نيست!؟- و مسئولي كه در حوزه دانشگاه ايفاي نقش مي كرد، قول داد كه دانشگاه اگر چنين و چنان نشود، ويران مي شود و مسئولاني كه تحصيلات دانشگاهي كه هيچ، تحصيلات حوزوي درستي نداشتند فرمود كه اصلاٌ علم و دانشگاه غربي نمي خواهيم و روان شناسي و جامعه شناسي را قبول نداريم (خدا پدر حمله مغول را بيامرزد، كه در قرن بيست و يكم ديگر جوك است)!؟ خوب شد كه اظهارنظر كرديد تا دانشگاه هاي غربي كمي به خود بيايند و تغييراتي اساسي در پيش گيرند!؟ اما تعجب نكنيد كه نظام دانشگاهي و آموزش عالي سكوت اختيار كرده است، چون به آموزش عالي نيز برويد، در خواهيد يافت كه برخي آنجا را ملك خصوصي خود مي دانند و هر اتفاقي هم براي دانشگاه و دانشگاهيان بيافتد، چندان اهميتي ندارد، مهم اين است كه جايگاه شان را حفظ كنند و "سنگرشان" سقوط نكند، حالا غربي و اسلامي و نرم و سخت كه فرقي به "حالمان" نمي كند!! چند دانشگاهي حكومتي نيز كه وجود دارند، زياد به علم كاري ندارند و ترجيح مي دهند تا براي مقامات، شعرهاي عاشاقانه بگويند و در مطبوعات چاپ كنند، شايد كه پست بالاتري گرفتند. براي اين كه تصور نكنيد، كلي گويي مي كنم، مجبورم كه مشخصاً به برخي از موارد اشاره كنم. اساتيدي پرمدعا و بي سواد كه با روابط حكومتي آنجا را اشغال كرده است، مي گويد، مدارك مجازي دانشگاه هاي سوربن و كمبريج و هاروارد و... را قبول ندارد، اما مدرك تحصيلي دانشگاه آزاد دارقوزآباد و دانشگاه پيام نور شعبه اي پرت را كه يك استاد باسواد ندارد، همين طور پشت هم تأييد مي كنند!؟ آقاي باسواد، وقتي اسم اين دانشگاه ها –آكسفورد، جورج واشنگتن، كلمبيا و....- را مي بري، مي داني از چه سخن مي گويي؟ تو از چند كانون تمدن ساز سخن مي گويي. وقتي چنين اظهارنظر مي كني، نشان از بي سوادي تو با وجود برخورداري از مدرك دانشگاهي است. اين در حالي است كه بنا بر اساس بسياري از معيارهاي توليد علم در جهان، امروز دانشگاه هاي مختلف رتبه بندي مي شوند و هيچ يك از دانشگاه هاي سراسري ايران –كه در ايران آن ها را دانشگاه هاي معتبر مي شناسند- در ليست 1000 دانشگاه معتبر دنيا كه هيچ، در ليست هزار دانشگاه برتر آسيا هم حضور نداشته و ندارند و تنها در يك نمونه -كه معيار تعداد ارجاع به مقالات است- يكي از دانشگاه هاي كشورمان با سياسي كاري و برنامه ريزي براي رجوع به مقالات يكديگر، اخيراً در ميان انتهاي اين ليست قرار گرفته است!؟ تازه با همان وضعيت كه مدارك مجازي را جعلي مي نامند، مدارك جعلي دوستان شان را جعلي ندانسته و برحسب آن، حقوق و پست و مقام و رتبه علمي هم مي گيرند. مي فرمايند، مدرك دكتراي فلاني جعلي بود. نخست اين كه امروزه كليه مدارك دانشگاهي خارج از كشور بايد داراي تأييدهاي اينترنتي از سايت دانشگاه ها باشند و به راحتي مي توان با مراجعه با سايت، آن را فهميد و اين معياري است كه امروزه همه كشورهايي كه از دانشگاه هاي معتبر برخوردارند، قبول دارند. بعد مدركي كه فرضاً دادگاه ايالتي آمريكا كه بالاترين مرجع دادگستري براي تأييد دانشگاه هاي آمريكاست، تأييد مي كند، شما بر چه اساسي جعلي مي دانيد؟ تازه مدرك خارجي او جعلي بود، چگونه با آن در دانشگاه كشورتان به عنوان عضو هئيت علمي، تدريس كرد و با داشتن تنها يك مقاله، رتبه دانشياري به او داديد!! و تازه آن هم از طريق بررسي آموزش عالي مشخص نشد، بلكه پس از درگيري هاي سياسي لو رفت. از دانشگاه غربي هم مثال نمي زنم كه دنبال بهانه نگرديد. دانشگاه خاركوف كه نخستين دانشگاهي است كه در اروپاي شرقي تأسيس شد و در بسياري از كرسي هاي دانشگاهي داراي اساتيدي با رتبه "دانشمند برجسته" است و در زمينه هاي مختلف صاحب نظر و سبك هستند، هيئت اعزامي ايران رفته زحمت كشيده از يك صبح تا ظهر دانشگاه را بررسي كرده و زبان اوكرايني درستي هم كه نمي دانستند، كمي به در و ديوار نگاه كردند- كه فرسوده است و حفظ معماري قديمي براي آنان يك مزيت است، نه نقطه ضعف- آن را درجه دو تشخيص دادند، در حالي كه هئيت هندي -كه نظام آموزش عالي هند بسيار از ايران بالاتر است و جاي بحثي نيز در آن نيست- پس از چند هفته بررسي دقيق، آنجا را رتبه يك داده است. كافي است به سايت دانشگاه رجوع كنيد تا از سوابق علمي اساتيد آنجا مطلع شويد. در همان هند، يك دانشگاه بسيار ضعيف، چون با حوزه علميه قم ارتباط دارد و مدرك دكتراي رشته عرفان مي دهد، آن را آقايان درجه يك تشخيص داده اند و مرتب براي خود از آنجا مدرك مي گيرند!؟ در حالي كه مالزي تنها يك دانشگاه دارد كه در محافل علمي و بين المللي معتبر شناخته مي شود و به هيچ وجه قابل مقايسه با بسياري از دانشگاه هاي آمريكا و اروپا نيست، از بابت لجبازي هاي سياسي –كه نمي دانم چه ربطي به علم دارد- مدارك معتبرترين دانشگاه هاي غربي را رد مي كنند و برعكس با كشورهايي كه اخيراً روابط سياسي خوبي دارند، از كشورمان همين طور مرتب بدانجا مي روند و مدارك بسياري از دانشگاه هاي مالزي را تأييد مي كنند! برخي نيز كشفيات عميق تري كرده اند و متوجه شده اند كه با اين وضعيت، مدرك تحصيلي چندان مهم نيست و همين كه ژست هاي عالمانه بگيرند، و دور و اطرافيان و نوچه هايشان او را فرزانه جهان اسلام بخوانند، كافي است. اين هم از تحصيلكردگان ولايت محور دانشگاه ها و آموزش عالي ما كه به هر جاي آن دست مي زنيد، فاجعه در دل فاجعه مي بينيد. باور كنيد كه ما در خارج از كشور وقتي از اين فجايع در نظام دانشگاهي كشور سخن مي گوييم، باورشان نمي شود و فكر مي كنند ما براي طنز، ماجرا را غليظ تر جلوه مي دهيم تا خود به ايران مي آيند و در عمل مي بينند.
برکناری ناگهانی ۱۴ مشاور احمدینژاد
گرفتن بیعت برای مشایی؟
در حالی که بحثها درباره برکناری منوچهر متکی وزیر سابق امورخارجه و مهرداد بذرپاش، رییس سازمان ملی جوانان، در محافل سیاسی همچنان ادامه دارد، یک سایت نزدیک به اصولگرایان اعلام کرده که احمدینژاد 14 تن از مشاوران خود را برکنار کرده است. این سایت نوشته علت برکناری این مشاوران "ناکارآمدی" آنها بوده که باعث "سبکسازی ضروری در دولت" شده است. چند روز قبل یک سایت نزدیک به اصولگرایان نوشته بود تغییرات تازه همه در جهت گرفتن بیعت از تازه واردان برای رحیم مشائی است.
این در حالی است که مهدی کلهر، مشاور احمدینژاد، به خبرگزاری مهر گفته است: "دیروز حکم تقدیر و قدردانی از من و 13 تن از مشاوران دیگر رییسجمهور و پایان همکاری ما با نهاد ریاست جمهوری به عنوان مشاور ابلاغ شد."
کلهر همچنین اعلام کرده است که به غیر از وی، "مجتبی رحماندوست (مشاور امور ایثارگران)، داود دانشجعفری (مشاور عالی در امور اقتصادی)، توکلی بینا (مشاور امور اصناف و بازرگانی)، اعتمادیان (مشاور امور اصناف و بازرگانی)، وزیری هامانه (مشاور امور نفت و گاز)، سوسن کشاورز (مشاور امور تعلیم و تربیت)، ستار وفایی، حاج علی اکبری (مشاور امور جوانان)، مهدی چمران (مشاور امور شوراها)، رویانیان، علی منتظری، علی اصغر زارعی (مشاور فرهنگی)، مهدی مصطفوی" نیز از افراد برکنار شده هستند.
تعدادی از برکنارشدگان، پیش از این در دولت احمدینژاد مسوولیتهایی داشتند که بعد از برکناری به مشاورت احمدینژاد منصوب شده بودند.
داوود دانشجعفری، وزیر اسبق امور اقتصادی و دارایی، کاظم وزیریهامانه، وزیر اسبق نفت، و محمدجواد حاجعلیاکبری، رییس اسبق سازمان ملی جوانان از این جملهاند. محمد رویانیان، رییس سابق پلیس راهنمایی و رانندگی و رییس فعلی ستاد مدیریت حمل و نقل و سوخت است و مهدی چمران نیز در حال حاضر رییس شورای شهر تهران است. مهدی مصطفوی نیز از سال ۱۳۸۶ تا تیر ماه ۱۳۸۹ رییس سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی بود. ابوالفضل توکلیبینا و محمدرضا اعتمادیان از اعضای موسس و شورای مرکزی حزب موتلفه هستند که در دوران ریاست جمهوری هاشمیرفسنجانی وخاتمی نیز مشاور امور اصناف و بازرگانی رییسجمهور بودند.
کلهر از دلیل اتخاذ چنین تصمیمی اظهار بیاطلاعی کرده امابرخی رسانههای اصولگرا اعلام کردهاند برکناری این افراد، برای یکدست سازی دولت به نفع رحیممشایی بوده است: "تحلیلهایی که پشت پرده این عزل و نصبها را منتسب به جریان آقای مشایی در دولت میداند و از دیگر سو تحلیلهایی که مبتنی بر خانهتکانی دولت از چهرههای مورد وثوق اصولگرایان است قابل تامل میباشند. جالب اینکه نتیجه هر دو تحلیل به هم نزدیک است. اولین تحلیلها نتیجهگیریاش به پررنگ شدن جریان رحیممشایی در دولت احمدینژاد میانجامد و دومین دسته از تحلیلها هم اتفاقا به یکدست شدن دولت برای تکمیل شدن حلقه همفکران آقای مشایی منتهی میشود."
پیش از این و همزمان با برکناری منوچهر متکی از وزارت خارجه، روزنامه کیهان با انتقاد از این برخورد نوشته بود: "چند ماه قبل، وقتي آقاي ریيسجمهور، چند تن از نزديكان خود از جمله آقاي اسفنديار رحيممشايي را به عنوان نماينده ويژه خود در امور خاورميانه، آفريقا، آسيا و... منصوب كرد، اين اقدام ايشان با اعتراض آقاي متكي روبرو شد كه معتقد بود انتصاب نماينده ويژه، حركتي موازي در سياست خارجي و آسيبرسان است و اما، پس از تاكيد رهبرمعظم انقلاب بر اجتناب و پرهيز دولت از موازي كاري در سياست خارجي، ریيسجمهور محترم احكام صادره را لغو و مسووليت نمايندگان ويژه را به «مشاور» تغيير داد. ولي سه روز قبل، آقاي اسفنديار رحيممشايي حامل پيام ریيسجمهور به ملك عبدالله پادشاه اردن بود. اين ماموريت آقاي مشايي با جايگاه رسمي وي به عنوان رئيس دفتر ریيسجمهور همخواني چنداني ندارد و به پست و جايگاه «مامور ويژه» شبيهتر است شايد اين ماموريت با اعتراض آقاي متكي روبرو شده باشد."
منضور ارضی، مداح نزدیک به لایههای فوقانی حاکمیت نیز، علت برکناری مهرداد بذرپاش را اینگونه توصیف کرده بود:"علت برکناری بذرپاش حضر در مجلس من بود. عدهای در دفتر رییسجمهوری به دنبال حذف نیروهای حزباللهی و كارآمد از دولت هستند. متاسفانه آن فرد خاص در دفتر رییسجمهور دارد مثل زمان خاتمی تمام نیروهای مخلص را طرد میكند."
البته این نخستین بار نیست که احمدینژاد، اطرافیان خود را به طور ناگهانی برکنار میکند. سایت رجانیوز، نزدیک به حامیان احمدینژاد، پیش از این جدولی از سی و یک تغییر عمده در کاینه احمدینژاد را منتشر کرده بود.
برکنار شدهها
بسیاری از مشاوران برکنار شده احمدینژاد، از جمله افرادی بودند که پیش از این دارای پستهایی همچون وزارت بودهاند.
از جمله این افراد میتوان به داوود دانشجعفری اشاره کرد که در دولت نهم، وزیر اقتصاد بود. وی از جمله وزرایی بود که پیش از به پایان رسیدن کار دولت، از سمت خود استعفا کرد. وی در مراسم تودیع خود به شدت از سیاستهای اقتصادی احمدینژاد، انتقاد کرده بود. دانشجعفری در انتخابات دهم ریاستجمهوری، رییس ستاد انتخاباتی محسن رضایی بود. وی در دیدار نمایندگان کاندیداها با رهبر جمهوریاسلامی، ضمن انتقاد از روند برگزاری انتخابات، صراحتا آیتالله خامنهای را به حمایت از احمدینژاد، متهم کرده بود: "ضمن تایید اشکالاتی که نمایندگان آقای کروبی و موسوی بیان کردند، اضافه میکنیم استفاده از منابع دولتی توسط نامزد حاکم بسیار فراگیر و گسترده بوده است... و مداخله نیروهای مسلح و بسیج به نفع یکی از نامزدها بر خلاف نظرات امام یکی دیگر از خلافکاری های انتخابات اخیر است... سخنان حضرتعالی در کردستان هم به زعم بسیاری، حمایت از آقای احمدی نژاد تفسیر شد. اشکالات فراوانی بر این انتخابات مترتب میدانیم و برای برون رفت از وضعیت فعلی هم پیشنهادی داریم که اگر بفرمایید تقدیم میکنیم."
محسن وزیریهامانه، در دولت نهم، مدتی وزیر نفت بود. وی چهارمین نامزد احمدینژاد برای پست وزارت نفت بود که از مجلس رای اعتماد گرفت. اما حضور وزیریهامانه در وزارت نفت، دولت مستعجل بود و بعد از دو سال برکنار شد: "من استعفا نکردم، بلکه برکنار شدم. من اصلا استعفا ندادم و توان کار داشتم و خواهم داشت و کسي که توانايي کار دارد، استعفا نمي دهد؛ تشخيص آقاي رئيس جمهور جابجايي بنده بود. بنده هم مطيع امر هستم."
مهدی چمران، رییس دورههای دوم و سوم شورای شهر، از جمله اصولگرایان حامی احمدینژاد است. وی پیش از رسیدن به ریاست شورای شهر، مدتی رییس دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران، رییس بنیاد حفظ آثار و ارزشهای دفاع مقدس، معاون فرهنگی ستاد فرماندهی کل قوا و مشاور تحقیقات علمی رییس ستاد فرماندهی کل قوا نیز بوده است.
چمران از جمله حامیان احمدینژاد در انتخابات دهم ریاستجمهوری بود و پس از مناظره وی با میرحسین موسوی، گفته بود: "احمدينژاد در مناظره با موسوي مردم را با واقعيت ها بيشتر آشنا كرد."
مهدی کلهر، از جمله افرادی است که همزمان با انتخابات نهم ریاستجمهویر در سال 84، وارد عرصه شد. وی مدتها مشاور رسانهای احمدینژاد بود. پس از انتخابات دهم ریاستجمهوری، و به دنبال پناهندگی دختر وی به آلمان، نام وی بر سر زبانها افتاد.
کلهر همچنین پس از انتخابات، خبراز ملاقات خود با علیرضا بهشتی، مشاور موسوی داده بود. خبری که بعدها، جزییات آن توسط بهشتی تکذیب شد.
سوسن کشاورز، گزینه پیشنهادی احمدینژاد برای وزارت آموزش و پرورش بود که قادر به کسب رای اعتماد از مجلس نشد. تنها سابقه اجرایی وی، معاونت وزیر آموزش و پرورش در سازمان آموزش و پرورش استثنایی است که تیرماه سال گذشته این سمت را بر عهده گرفت.
این در حالی است که مهدی کلهر، مشاور احمدینژاد، به خبرگزاری مهر گفته است: "دیروز حکم تقدیر و قدردانی از من و 13 تن از مشاوران دیگر رییسجمهور و پایان همکاری ما با نهاد ریاست جمهوری به عنوان مشاور ابلاغ شد."
کلهر همچنین اعلام کرده است که به غیر از وی، "مجتبی رحماندوست (مشاور امور ایثارگران)، داود دانشجعفری (مشاور عالی در امور اقتصادی)، توکلی بینا (مشاور امور اصناف و بازرگانی)، اعتمادیان (مشاور امور اصناف و بازرگانی)، وزیری هامانه (مشاور امور نفت و گاز)، سوسن کشاورز (مشاور امور تعلیم و تربیت)، ستار وفایی، حاج علی اکبری (مشاور امور جوانان)، مهدی چمران (مشاور امور شوراها)، رویانیان، علی منتظری، علی اصغر زارعی (مشاور فرهنگی)، مهدی مصطفوی" نیز از افراد برکنار شده هستند.
تعدادی از برکنارشدگان، پیش از این در دولت احمدینژاد مسوولیتهایی داشتند که بعد از برکناری به مشاورت احمدینژاد منصوب شده بودند.
داوود دانشجعفری، وزیر اسبق امور اقتصادی و دارایی، کاظم وزیریهامانه، وزیر اسبق نفت، و محمدجواد حاجعلیاکبری، رییس اسبق سازمان ملی جوانان از این جملهاند. محمد رویانیان، رییس سابق پلیس راهنمایی و رانندگی و رییس فعلی ستاد مدیریت حمل و نقل و سوخت است و مهدی چمران نیز در حال حاضر رییس شورای شهر تهران است. مهدی مصطفوی نیز از سال ۱۳۸۶ تا تیر ماه ۱۳۸۹ رییس سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی بود. ابوالفضل توکلیبینا و محمدرضا اعتمادیان از اعضای موسس و شورای مرکزی حزب موتلفه هستند که در دوران ریاست جمهوری هاشمیرفسنجانی وخاتمی نیز مشاور امور اصناف و بازرگانی رییسجمهور بودند.
کلهر از دلیل اتخاذ چنین تصمیمی اظهار بیاطلاعی کرده امابرخی رسانههای اصولگرا اعلام کردهاند برکناری این افراد، برای یکدست سازی دولت به نفع رحیممشایی بوده است: "تحلیلهایی که پشت پرده این عزل و نصبها را منتسب به جریان آقای مشایی در دولت میداند و از دیگر سو تحلیلهایی که مبتنی بر خانهتکانی دولت از چهرههای مورد وثوق اصولگرایان است قابل تامل میباشند. جالب اینکه نتیجه هر دو تحلیل به هم نزدیک است. اولین تحلیلها نتیجهگیریاش به پررنگ شدن جریان رحیممشایی در دولت احمدینژاد میانجامد و دومین دسته از تحلیلها هم اتفاقا به یکدست شدن دولت برای تکمیل شدن حلقه همفکران آقای مشایی منتهی میشود."
پیش از این و همزمان با برکناری منوچهر متکی از وزارت خارجه، روزنامه کیهان با انتقاد از این برخورد نوشته بود: "چند ماه قبل، وقتي آقاي ریيسجمهور، چند تن از نزديكان خود از جمله آقاي اسفنديار رحيممشايي را به عنوان نماينده ويژه خود در امور خاورميانه، آفريقا، آسيا و... منصوب كرد، اين اقدام ايشان با اعتراض آقاي متكي روبرو شد كه معتقد بود انتصاب نماينده ويژه، حركتي موازي در سياست خارجي و آسيبرسان است و اما، پس از تاكيد رهبرمعظم انقلاب بر اجتناب و پرهيز دولت از موازي كاري در سياست خارجي، ریيسجمهور محترم احكام صادره را لغو و مسووليت نمايندگان ويژه را به «مشاور» تغيير داد. ولي سه روز قبل، آقاي اسفنديار رحيممشايي حامل پيام ریيسجمهور به ملك عبدالله پادشاه اردن بود. اين ماموريت آقاي مشايي با جايگاه رسمي وي به عنوان رئيس دفتر ریيسجمهور همخواني چنداني ندارد و به پست و جايگاه «مامور ويژه» شبيهتر است شايد اين ماموريت با اعتراض آقاي متكي روبرو شده باشد."
منضور ارضی، مداح نزدیک به لایههای فوقانی حاکمیت نیز، علت برکناری مهرداد بذرپاش را اینگونه توصیف کرده بود:"علت برکناری بذرپاش حضر در مجلس من بود. عدهای در دفتر رییسجمهوری به دنبال حذف نیروهای حزباللهی و كارآمد از دولت هستند. متاسفانه آن فرد خاص در دفتر رییسجمهور دارد مثل زمان خاتمی تمام نیروهای مخلص را طرد میكند."
البته این نخستین بار نیست که احمدینژاد، اطرافیان خود را به طور ناگهانی برکنار میکند. سایت رجانیوز، نزدیک به حامیان احمدینژاد، پیش از این جدولی از سی و یک تغییر عمده در کاینه احمدینژاد را منتشر کرده بود.
برکنار شدهها
بسیاری از مشاوران برکنار شده احمدینژاد، از جمله افرادی بودند که پیش از این دارای پستهایی همچون وزارت بودهاند.
از جمله این افراد میتوان به داوود دانشجعفری اشاره کرد که در دولت نهم، وزیر اقتصاد بود. وی از جمله وزرایی بود که پیش از به پایان رسیدن کار دولت، از سمت خود استعفا کرد. وی در مراسم تودیع خود به شدت از سیاستهای اقتصادی احمدینژاد، انتقاد کرده بود. دانشجعفری در انتخابات دهم ریاستجمهوری، رییس ستاد انتخاباتی محسن رضایی بود. وی در دیدار نمایندگان کاندیداها با رهبر جمهوریاسلامی، ضمن انتقاد از روند برگزاری انتخابات، صراحتا آیتالله خامنهای را به حمایت از احمدینژاد، متهم کرده بود: "ضمن تایید اشکالاتی که نمایندگان آقای کروبی و موسوی بیان کردند، اضافه میکنیم استفاده از منابع دولتی توسط نامزد حاکم بسیار فراگیر و گسترده بوده است... و مداخله نیروهای مسلح و بسیج به نفع یکی از نامزدها بر خلاف نظرات امام یکی دیگر از خلافکاری های انتخابات اخیر است... سخنان حضرتعالی در کردستان هم به زعم بسیاری، حمایت از آقای احمدی نژاد تفسیر شد. اشکالات فراوانی بر این انتخابات مترتب میدانیم و برای برون رفت از وضعیت فعلی هم پیشنهادی داریم که اگر بفرمایید تقدیم میکنیم."
محسن وزیریهامانه، در دولت نهم، مدتی وزیر نفت بود. وی چهارمین نامزد احمدینژاد برای پست وزارت نفت بود که از مجلس رای اعتماد گرفت. اما حضور وزیریهامانه در وزارت نفت، دولت مستعجل بود و بعد از دو سال برکنار شد: "من استعفا نکردم، بلکه برکنار شدم. من اصلا استعفا ندادم و توان کار داشتم و خواهم داشت و کسي که توانايي کار دارد، استعفا نمي دهد؛ تشخيص آقاي رئيس جمهور جابجايي بنده بود. بنده هم مطيع امر هستم."
مهدی چمران، رییس دورههای دوم و سوم شورای شهر، از جمله اصولگرایان حامی احمدینژاد است. وی پیش از رسیدن به ریاست شورای شهر، مدتی رییس دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران، رییس بنیاد حفظ آثار و ارزشهای دفاع مقدس، معاون فرهنگی ستاد فرماندهی کل قوا و مشاور تحقیقات علمی رییس ستاد فرماندهی کل قوا نیز بوده است.
چمران از جمله حامیان احمدینژاد در انتخابات دهم ریاستجمهوری بود و پس از مناظره وی با میرحسین موسوی، گفته بود: "احمدينژاد در مناظره با موسوي مردم را با واقعيت ها بيشتر آشنا كرد."
مهدی کلهر، از جمله افرادی است که همزمان با انتخابات نهم ریاستجمهویر در سال 84، وارد عرصه شد. وی مدتها مشاور رسانهای احمدینژاد بود. پس از انتخابات دهم ریاستجمهوری، و به دنبال پناهندگی دختر وی به آلمان، نام وی بر سر زبانها افتاد.
کلهر همچنین پس از انتخابات، خبراز ملاقات خود با علیرضا بهشتی، مشاور موسوی داده بود. خبری که بعدها، جزییات آن توسط بهشتی تکذیب شد.
سوسن کشاورز، گزینه پیشنهادی احمدینژاد برای وزارت آموزش و پرورش بود که قادر به کسب رای اعتماد از مجلس نشد. تنها سابقه اجرایی وی، معاونت وزیر آموزش و پرورش در سازمان آموزش و پرورش استثنایی است که تیرماه سال گذشته این سمت را بر عهده گرفت.
ساینس مانیتور و مشکلات پیش روی احمدی نژاد
مشکلات داخلی در کانون توجه ایران
اسکات پترسون
اولویت اول واشنگتن و پایتخت های اروپایی در باره ایران در سال جدید میلادی، احتمالاً برنامه هسته ای تهران و دور جدید گفتگوها در استانبول در اواخر ژانویه است.
اما از نظر رهبران ایران، سال 2011 با چالش های چشمگیری همراه خواهد بود. در حالیکه محمود احمدی نژاد دست به کار حذف يارانه ها شده است، اقتصاد نابسامان کشور نیز تحت تأثیر تحریم ها قرار گرفته است.
آنچه در ورای بحران موجود در جمهوری اسلامی به چشم می خورد، مشروعیت زیر سؤال رفته ای است که از زمان انتخابات ریاست جمهوری ژوئن 2009 تاکنون، چاره ای برای آن پیدا نشده است. انتخابات سال گذشته سبب اعتراض خیابانی میلیون ها ایرانی ها به تقلب در انتخابات شد و برخی از این اعتراضات به خون نیز کشیده شد.
مهمترین چالش تهران در سال 2011، اصلاحات اقتصادی خواهد بود.
به گفته فریده فرحی کارشناس مسائل ایران از دانشگاه هاوایی، پس از آنکه يارانه ها به مدت چندین دهه، خزانه کشور را سالانه 50 تا 100 میلیارد دلار تهی می کرد، اقدام ناگهانی تهران برای حذف یارانه بنزین، سوخت و نان، يک راهکار "به شدت ضربتی" به نظر می رسد.
درواقع این بزرگترین تغییر در سیستم اقتصادی ایران از زمان انقلاب اسلامی 1979 است. انقلاب ایران توانست حکومت غربزده شاه در ایران را سرنگون کند اما به جای آن يک سیستم خدمات دولتی با قیمت ارزان را جایگزین آن کرد. هرچند گزارشاتی از بروز ناآرامی در کشور منتشر شده است، اما از میان برداشتن یارانه ها پس از یک نسل، می تواند به طور بالقوه به یک فاجعه سیاسی تبدیل شود.
این نکته که قیمت ها به طور غیرمترقبه ای افزایش یافته اند، آن هم در حالیکه نیازمندترین قشر کشور می تواند ماهیانه تنها 40 دلار برای جبران قیمت سوخت دریافت کند، سبب افزایش خطرات این طرح شده است.
فرحی می گوید: "قسمت اعظم این طرح بر روی جلب رضایت مردم تمرکز یافته است. این کار با سازماندهی فوق العاده ای انجام شده است اما در اینجا یک سؤال بزرگ مطرح است: چرا در چنین شرايطی و آن هم درحالیکه ایران زیر فشار سنگین خارجی قرار گرفته و از داخل نیز در موضع ضعف قرار دارد، دولت باید دست به چنین کار بزرگی بزند؟"
وی افزود: "من پاسخی برای این سؤال ندارم. من فقط آرزو می کنم این طرح عملی باشد؛ زيرا اگر کارآمد نباشد، پیامدهای بسیار بسیار جدی برای ایران خواهد داشت، البته نه فقط برای حکومت جمهوری اسلامی ."
تمهیدات جدیدی که از سوی احمدی نژاد اعلام شده، در صدد حل مشکل مزمنی است که به مدت چندین دهه در ایران وجود داشته است. سال 2011، یک سال پرکار خواهد بود.
جواد صالحی اصفهانی اقتصاددان مؤسسه بروکینگز از واشنگتن می گوید: "این شیوه عدم برابری از انباشت ثروت و قدرت، همیشه در این کشور وجود داشته است."
آقای صالحی اصفهانی از تهران گفت: "تورم از برخی نظرات چیز خوبی است. تورم عامل تسهیل کننده ای است که اقتصاد را با واقعیت جدید منطبق می کند."
"متأسفانه اگر دولت هم بخواهد تا حدی راه را برای تورم بازبگذارد، باید تظاهر کند اجازه این کار را نمی دهد زیرا تحمل ایرانی ها برای تورم کم است." هرچند وی نرخ تورم را در حال حاضر 10 درصد عنوان می کند، اما عموم ایرانی ها آن را معادل 50 درصد درنظر می گیرند.
صالحی اصفهانی گفت: "مردم نمی دانند قیمت جهانی غذا تا 30 درصد افزایش یافته است. این یک اقتصاد جهانی است. شما نمی توانید مانند کسی که در یک کشور آفریقایی زندگی می کند به خرید خودتان ادامه دهید؛ شما در منطقه ای با مردم ثروتمند زندگی می کنید."
وی گفت حتی اگر تنها بهای چند کالا در ایران افزایش یابد، همین مسأله می تواند سبب "ایجاد هراس" شود و دولت را مجبور کند تا "برای آرام کردن مردم"، جلوی افزایش برخی قیمت ها را بگیرد.
ایران گذشته از معضلات داخلی، در سال جدید با مجموعه پیچیده ای از چالش ها در سیاست خارجه خود نیز روبرو خواهد بود.
علی اکبر صالحی وزیر امورخارجه جدید ايران که مدرک دکترایش را از دانشکده فنی ماساچوست در کمبریج دریافت کرده، هفته گذشته در اولین کنفرانس مطبوعاتی خود گفت: "اولویت اول ایران در سیاست خارجه ، باید همسایگان و جهان اسلام باشد. از این نظر، عربستان سعودی و ترکیه جایگاه خاصی دارند. ایران و عربستان سعودی به عنوان دو کشور مهم در جهان اسلام، می توانند به کمک یکدیگر مشکلات بسیاری را حل و فصل کنند."
فرحی گفت: "سؤال این است که آیا امکان سازش، البته از سوی هر دو طرف ایران و آمريکا و نه فقط از سوی ایران، وجود خواهد داشت یا خير." فرحی عقیده دارد برای ایران منطقی است که در حال حاضر به توافقی دست پیدا کند که در آن هنوز غنی سازی اورانیوم در حد محدود در داخل کشور مقدور باشد و این کار تحت نظارت کامل و تمهیدات ایمنی سفت و سخت تر صورت بگیرد.
فرحی گفت: "اکنون که ایرانی ها پس از کفتگوهای ژنو ادعای پیروزی کرده اند، ایران سر موضع خود ایستاده است و البته این خود نوعی پیروزی است. من فکر می کنم راه برای رسیدن به نوعی سازش باز شده است."
البته هرگونه توافقی به سازش واشنگتن نیز احتیاج دارد. واشنگتن تا اینجای کار اصرار داشته که ایران باید تمامی فعالیت های غنی سازی را متوقف کند. غنی سازی می تواند برای تهیه سوخت و تولید انرژی هسته ای به کار رود اما در صورت ادامه این فرآيند تا درجات خلوص بالاتر، امکان استفاده از آن در توليد يک سلاح هسته ای نیز وجود دارد.
منبع: کریستین ساینس مانیتور- 31 دسامبر
گزارش فرانس ۲۴ درباره اوپک
ایران، در ریاست تولیدکنندگان نفت
حکومت آیت الله ها از زمان تأسیس سازمان اوپک هیچ گاه ریاست این سازمان را برعهده نداشته، ولی این وضعیت از اول ژانویه تغییر خواهد کرد و شرایط به گونه ای پیش خواهد رفت که اصلاً مورد خوشایند کشورهای غربی نخواهد بود.
ایران از اول ژانویه به طور رسمی و به مدت یک سال ریاست سازمان اوپک را برعهده می گیرد. این اولین باری است که حکومت آیت الله ها به ریاست یکی از قدرتمندترین سازمان های بین المللی نایل می شود. ریاست قبلی سازمان اوپک را کشور اکوادور عهده دار بود. این ریاست بی شک کشورهای غربی، به ویژه ایالات متحده را نگران کرده است.
این تصمیم در ماه اکتبر ۲۰۱۰ با رأی موافق ۱۲ عضو سازمان اوپک در وین مورد تأیید قرار گرفت. ایران به عنوان یکی از پنج کشور اصلی مؤسس اوپک [عربستان سعودی، عراق، کویت و ونزوئلا]، استدلال های محکمی برای به عهده گرفتن این منصب ارائه کرد. این کشور همچنین پس از عربستان دومین تولید کننده نفت سازمان اوپک به شمار می رود و تنها عربستان سعودی و ونزوئلا هستند که ذخایر نفتی شان از ایران بیشتر است.
سناریوی فاجعه بار
البته این مشروعیت که با اعداد و ارقام به دست می آید، مورد خوشایند همگان نیست. جمهوری اسلامی در معرض اتهام شدید کشورهای غربی دایر بر گسترش برنامه هسته ای نظامی است. این کشور از سال ۲۰۰۶ یک سری تحریم های بازرگانی تصویب شده توسط سازمان ملل را متحمل شده است.
ایالات متحده در ماه اکتبر از دیگر اعضای سازمان اوپک خواست که بر ایران فشار وارد کنند تا "این کشور نقش سازنده ای در منطقه ایفا نماید". این یک مداخله بی سابقه از سوی آمریکا در امور سازمان اوپک به حساب می آمد، و به نظر می رسد که تاکنون نیز نتیجه ای دربر نداشته. واشنگتن نشان داده که رابطه خوبی با هر یک از اعضای عضو این سازمان دارد و می تواند در مورد پیامدهای این ریاست با آنها به مذاکره بنشیند.
درحقیقت، کشورهای غربی این بیم را دارند که ایران در کشمکش هسته ای خود با شورای امنیت، از نفت به عنوان یک حربه استفاده کند. سناریوی فاجعه بار این است که تهران نظر خود در مورد کاهش تولید نفت را به دیگر اعضا تحمیل کند و باعث بالا رفتن قیمت نفت شود. به یاد داریم که سازمان اوپک قبلاً در گذشته نیز به یک سازمان نظامی تبدیل شده بود. این سازمان در سال ۱۹۷۳ به دنبال جنگ "یوم کیپور" تصمیم گرفت تولید خود را کاهش دهد.
نقش افتخاری
بسیاری از کارشناسان براین باورند که ریاست سازمان اوپک یک نقش نمادین است. پل سالیوان، استاد دانشگاه دفاع ملی ایالات متحده در این رابطه می گوید: "سازمان اوپک قبل از هر چیز یک سازمان بازرگانی است که کشورهای عضو آن اغلب منافع بسیار غیرهمسویی با یکدیگر دارند." تصمیم هایی که در مورد سطح تولید نفت در این سازمان اتخاذ می شود باید به اتفاق آرا برسد. کامران دادخواه، استاد دانشگاه شمال شرقی بوستون می گوید: "مطمئناً ایران در تریبون سازمان اوپک سر و صدایی زیادی به راه می اندازد، ولی در نهایت این مسأله تأثیر کمی روی قیمت خواهد گذاشت."
با این حال، برخی دیگر از کارشناسان براین باورند که ایران به لطف این تریبون جدید می تواند مشکلات جدیدی، به ویژه برای ایالات متحده، به وجود آورد. سرگئی دروژیلوفسکی، استاد مؤسسه روابط بین المللی مسکو، خاطرنشان می سازد که "ایران با این ریاست نمی تواند امکان بیشتری برای متقاعد کردن دیگر کشورها به انجام برخی مسایل مانند خرید نفت با ارزی غیر از دلار، بیابد."
آیا این ریاست در نهایت می تواند ارزش پول سبز را در مبادلات بازرگانی کاهش دهد؟
منبع: فرانس ۲۴، ۳۱ دسامبر
ایران از اول ژانویه به طور رسمی و به مدت یک سال ریاست سازمان اوپک را برعهده می گیرد. این اولین باری است که حکومت آیت الله ها به ریاست یکی از قدرتمندترین سازمان های بین المللی نایل می شود. ریاست قبلی سازمان اوپک را کشور اکوادور عهده دار بود. این ریاست بی شک کشورهای غربی، به ویژه ایالات متحده را نگران کرده است.
این تصمیم در ماه اکتبر ۲۰۱۰ با رأی موافق ۱۲ عضو سازمان اوپک در وین مورد تأیید قرار گرفت. ایران به عنوان یکی از پنج کشور اصلی مؤسس اوپک [عربستان سعودی، عراق، کویت و ونزوئلا]، استدلال های محکمی برای به عهده گرفتن این منصب ارائه کرد. این کشور همچنین پس از عربستان دومین تولید کننده نفت سازمان اوپک به شمار می رود و تنها عربستان سعودی و ونزوئلا هستند که ذخایر نفتی شان از ایران بیشتر است.
سناریوی فاجعه بار
البته این مشروعیت که با اعداد و ارقام به دست می آید، مورد خوشایند همگان نیست. جمهوری اسلامی در معرض اتهام شدید کشورهای غربی دایر بر گسترش برنامه هسته ای نظامی است. این کشور از سال ۲۰۰۶ یک سری تحریم های بازرگانی تصویب شده توسط سازمان ملل را متحمل شده است.
ایالات متحده در ماه اکتبر از دیگر اعضای سازمان اوپک خواست که بر ایران فشار وارد کنند تا "این کشور نقش سازنده ای در منطقه ایفا نماید". این یک مداخله بی سابقه از سوی آمریکا در امور سازمان اوپک به حساب می آمد، و به نظر می رسد که تاکنون نیز نتیجه ای دربر نداشته. واشنگتن نشان داده که رابطه خوبی با هر یک از اعضای عضو این سازمان دارد و می تواند در مورد پیامدهای این ریاست با آنها به مذاکره بنشیند.
درحقیقت، کشورهای غربی این بیم را دارند که ایران در کشمکش هسته ای خود با شورای امنیت، از نفت به عنوان یک حربه استفاده کند. سناریوی فاجعه بار این است که تهران نظر خود در مورد کاهش تولید نفت را به دیگر اعضا تحمیل کند و باعث بالا رفتن قیمت نفت شود. به یاد داریم که سازمان اوپک قبلاً در گذشته نیز به یک سازمان نظامی تبدیل شده بود. این سازمان در سال ۱۹۷۳ به دنبال جنگ "یوم کیپور" تصمیم گرفت تولید خود را کاهش دهد.
نقش افتخاری
بسیاری از کارشناسان براین باورند که ریاست سازمان اوپک یک نقش نمادین است. پل سالیوان، استاد دانشگاه دفاع ملی ایالات متحده در این رابطه می گوید: "سازمان اوپک قبل از هر چیز یک سازمان بازرگانی است که کشورهای عضو آن اغلب منافع بسیار غیرهمسویی با یکدیگر دارند." تصمیم هایی که در مورد سطح تولید نفت در این سازمان اتخاذ می شود باید به اتفاق آرا برسد. کامران دادخواه، استاد دانشگاه شمال شرقی بوستون می گوید: "مطمئناً ایران در تریبون سازمان اوپک سر و صدایی زیادی به راه می اندازد، ولی در نهایت این مسأله تأثیر کمی روی قیمت خواهد گذاشت."
با این حال، برخی دیگر از کارشناسان براین باورند که ایران به لطف این تریبون جدید می تواند مشکلات جدیدی، به ویژه برای ایالات متحده، به وجود آورد. سرگئی دروژیلوفسکی، استاد مؤسسه روابط بین المللی مسکو، خاطرنشان می سازد که "ایران با این ریاست نمی تواند امکان بیشتری برای متقاعد کردن دیگر کشورها به انجام برخی مسایل مانند خرید نفت با ارزی غیر از دلار، بیابد."
آیا این ریاست در نهایت می تواند ارزش پول سبز را در مبادلات بازرگانی کاهش دهد؟
منبع: فرانس ۲۴، ۳۱ دسامبر
مقاله تحلیلی واشنگتن پست درباره تغییرات در آموزش عالی
اصلاحات آموزشی در مسیر ضدغربی
توماس اردبرینک
دولت ایران در جریان تازه ترین تلاش ها برای تقویت ارزش های اسلامی و نیز مقابله با طبقه متوسطی که رفته رفته سکولارتر می شود، به دور کردن نفوذ غرب در نظام آموزشی روی آورده است.
به گفته مسؤولان وزارت آموزش و پرورش، تمامی دانش آموزان دبیرستانی ایران از سپتامبر آینده با درس های جدیدی نظیر "آموزش سیاسی" و "مهارت های زندگی" آشنا خواهند شد که به آنها در برابر "حرکت های سیاسی انحرافی" هشدار می دهد و دختران را به ازدواج در سنین پایین ترغیب می کند.
محتوای دروس رشته های حقوق، روانشناسی و سایر رشته های دانشگاهی تا حد چشمگیری تغییر خواهد کرد و مسؤولان وزارت علوم در حال تلاش برای کنار گذاشتن آنچه تئوری های غربی می خوانند و نیز جایگزین کردن آن با آموزه های اسلامی هستند. ده ها نفر از اساتید دانشگاه به سبب عدم حمایت کافی از رویکرد جدید بازنشسته یا اخراج شده اند.
این تغییرات برای مهار نفوذ فزاینده طبقه متوسط است که به آزادی و نقش مظاهر مدرن بهای بیشتری می دهند. رهبران ایران انتشار چنین ایده های "غربی"را تا حدی ناشی از آلودگی نظام آموزشی کشور می دانند. نظامی که در اولین سال های انقلاب اسلامی 1979، توسط روحانیون و نظریه پردازان آنها شکل گرفته بود.
بسیاری از دانشجویان، اساتید و والدین بیم آن دارند که طرح های جدید، به تحت الشعاع قرار گرفتن استانداردهایی منجر شود که به طور سنتی در نظام آموزشی ایران در سطح بالایی قرار داشته اند. آنها می گویند وقفه بوجود آمده در فعالیت دانشگاهی کشور که در طول سه ساله پس از انقلاب رخ داد، توسعه فکری جوانان ایران را متوقف کرد.
طرح های یاد شده برای اصلاح آموزشی در پی بروز تغییرات فاحش در نظام سیاسی ایران در سال های گذشته مطرح شده است. بسیاری از چهره های برجسته سیاسی از صحنه بیرون رانده شده اند و دامنه قدرتی که در قبضه محمود احمدی نژاد، گروهی از روحانیون کلیدی و فرماندهان سپاه قرار گرفته، از زمان روی کار آمدن وی به عنوان شهردار تهران در سال 2003، تا حد چشمگیری توسعه یافته است.
رئیس جمهور و طرفدارانش در حال بازسازی اقتصادی ایران هستند و ضمن حذف یارانه های دولتی، بهای انرژی، سوخت، نان و سایر محصولات را افزایش داده اند. مسؤولان می گویند این اقدام به طبقه فقیر کمک می کند اما وکلا، پرستاران، رانندگان دو شیفته تاکسی و سایر کسانی که طبقه متوسط جامعه را تشکیل می دهند معتقدند این اقدام کمر آنها را خواهد شکست.
اصلاح نظام آموزشی از دبستان گرفته تا دانشگاه ها، دومین اقدام در فهرست کار هيأت دولت ایران است. طرح وزارت آموزش و پروش تحت عنوان "برنامه تغییرات اساسی در آموزش و پروش"، مدارس را "پایگاه های فرهنگی محله ای" فرض می کند که معلمان با همکاری روحانیون و اعضای نیروی شبه نظامی بسیج، در آن به ارائه رهنمودهایی برای "زندگی" مشغول خواهند بود.
حمیرضا حاجی بابایی وزیر آموزش و پرورش در ماه مه گفته بود: "آموزش رسمی و فرهنگی در محل به همراه تأکید بر ورزش، کتابخوانی و قرائت قرآن انجام خواهد شد."
همچنین بر طبق مطالبی که در ماه سپتامبر از سوی خبرگزاری نیمه دولتی کار منتشر شد، وزارت آموزش و پرورش درس های جدیدی را ارائه خواهد کرد که برای کسب مهارت تحلیل سیاسی و بازداشتن دانش آموزان از "افتادن به دام حرکت های انحرافی و دسیسه های دشمنان و یا کانال های ماهواره ای، اینترنت و فضای مجازی" تنظیم شده اند.
قرار است دانش آموزان ایرانی کتاب هایی دریافت کنند که در آن آمده است ازدواج در سنین پائین تر موجب حمایت از زنان در برابر مشکلات اجتماعی می شود. به گزارش خبرگزاری آفتاب، نشریه منتقد دولت، حاجی بابایی در ماه نوامبر اعلام کرد: "در حال حاضر، مشکلات اجتماعی به دلیل تشکیل خانواده در سنین بالاتر ایجاد می شوند. "
نظام سیاسی ایران که قوانین دینی را با نظام انتخاباتی در هم می آمیزد، بر پایه عقاید اسلامی شکل گرفته و خواهان زدودن فقر از جامعه است.
ظاهراً احمدی نژاد در تبین سیستم اصلاح آموزشی گفته است: "برای شناخت خدا، لازم است که انسان کاملی باشیم."
مقامات می گویند تغییرات پیشنهادی برای راندن دانش آموزان در همین مسیر است. مجتبی ثمره هاشمی مشاور ارشد احمدی نژاد در يک مصاحبه تلویزیونی در ماه نوامبر گفت: "توجه و تمرکز بیشتر بر اخلاقیات انسانی خواهد بود. لازم است که بر روی توسعه ارزش های انسانی نظیر صداقت، اصالت و راستی متمرکز شویم"
با این حال، بسیاری از کارشناسان آموزشی می گویند طرح های یاد شده حساب نشده هستند. صادق زیباکلام استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران و منتقد دولت گفت: "چنین مهندسی های فرهنگی به کار نخواهد آمد. آنها فکر می کنند می توانند در مدارس به کودکان یاد بدهند که موجودات کاملی باشند اما فراموش می کنند که ده ها عامل از جمله والدین، دوستان، ماهواره و اینترنت،... افکار آنها را شکل می دهند."
تغییرات زیادی نیز در انتظار دانشگاه هاست. وزارت علوم سال گذشته تعداد قابل توجهی از استادان را اخراج کرد و کنترل استخدام هيأت علمی دانشگاه ها را خود در دست گرفت. بسیاری از استادان اخراجی با احزاب سیاسی همفکر بودند که اکنون مورد سرکوب قرار گرفته اند.
در همین حال، آیت الله علی خامنه ای رهبر عالی ایران علناً از رشته های غیر منطبق بر قوانین اسلامی نظیر حقوق، روانشاسی و جامعه شناسی که علوم انسانی خوانده می شود، انتقاد کرد. وی درحالیکه این رشته ها را "از اساس سمی" می خواند، اتکای زیاد آنها به نظریه های غربی را مورد حمله قرار داد.
خامنه ای در نشستی با اساتید دانشگاه در اوت گذشته گفت: "تدریس آنچه غربی ها گفته اند یا نوشته اند به جوانان ما، در واقع انتقال شک و بی ایمانی نسبت به عقاید اسلامی و ارزش هاست. این قابل قبول نیست." بیش از دو میلیون دانشجوی ایرانی در چنین رشته هایی تحصیل می کنند. هنوز مشخص نیست مسؤولان چگونه می خواهند محتوای دروس را "اسلامی" کنند.
علی اصغر هرندی دانشجوی فلسفه در دانشگاه تهران که از دولت حمایت می کند اما با تغییر محتوای دروس مخالف است، گفت: "این رشته ها بر اساس دیدگاه های موجود در سراسر دنیا شکل گرفته اند. شما نمی توانید علم را تغییر دهید."
زیباکلام استاد علوم سیاسی گفت، انقلاب، دشواری شکل دادن به تفکر مردم را نمایش داد. ناآرامی ها با ملحق شدن صدها هزار دانشجویی بوجود آمد که چندین سال با برنامه های آموزشی غربی در مملکت محمد رضا شاه تحت پشتیبانی غرب تحصیل کرده بودند اما در نهایت، برای کمک به سرنگونی وی به میدان آمدند.
زیبا کلام گفت: "آنچه ما به دانشجویان مان تدریس می کنیم، آنها را به پشتیبانی و یا عدم پشتیبانی وا نمی دارد. رفتار دانشجویان بستگی به نحوه رفتار سردمداران حکومت با آنها دارد."
منبع: واشنگتن پست- 2 ژانویه 2011
دولت ایران در جریان تازه ترین تلاش ها برای تقویت ارزش های اسلامی و نیز مقابله با طبقه متوسطی که رفته رفته سکولارتر می شود، به دور کردن نفوذ غرب در نظام آموزشی روی آورده است.
به گفته مسؤولان وزارت آموزش و پرورش، تمامی دانش آموزان دبیرستانی ایران از سپتامبر آینده با درس های جدیدی نظیر "آموزش سیاسی" و "مهارت های زندگی" آشنا خواهند شد که به آنها در برابر "حرکت های سیاسی انحرافی" هشدار می دهد و دختران را به ازدواج در سنین پایین ترغیب می کند.
محتوای دروس رشته های حقوق، روانشناسی و سایر رشته های دانشگاهی تا حد چشمگیری تغییر خواهد کرد و مسؤولان وزارت علوم در حال تلاش برای کنار گذاشتن آنچه تئوری های غربی می خوانند و نیز جایگزین کردن آن با آموزه های اسلامی هستند. ده ها نفر از اساتید دانشگاه به سبب عدم حمایت کافی از رویکرد جدید بازنشسته یا اخراج شده اند.
این تغییرات برای مهار نفوذ فزاینده طبقه متوسط است که به آزادی و نقش مظاهر مدرن بهای بیشتری می دهند. رهبران ایران انتشار چنین ایده های "غربی"را تا حدی ناشی از آلودگی نظام آموزشی کشور می دانند. نظامی که در اولین سال های انقلاب اسلامی 1979، توسط روحانیون و نظریه پردازان آنها شکل گرفته بود.
بسیاری از دانشجویان، اساتید و والدین بیم آن دارند که طرح های جدید، به تحت الشعاع قرار گرفتن استانداردهایی منجر شود که به طور سنتی در نظام آموزشی ایران در سطح بالایی قرار داشته اند. آنها می گویند وقفه بوجود آمده در فعالیت دانشگاهی کشور که در طول سه ساله پس از انقلاب رخ داد، توسعه فکری جوانان ایران را متوقف کرد.
طرح های یاد شده برای اصلاح آموزشی در پی بروز تغییرات فاحش در نظام سیاسی ایران در سال های گذشته مطرح شده است. بسیاری از چهره های برجسته سیاسی از صحنه بیرون رانده شده اند و دامنه قدرتی که در قبضه محمود احمدی نژاد، گروهی از روحانیون کلیدی و فرماندهان سپاه قرار گرفته، از زمان روی کار آمدن وی به عنوان شهردار تهران در سال 2003، تا حد چشمگیری توسعه یافته است.
رئیس جمهور و طرفدارانش در حال بازسازی اقتصادی ایران هستند و ضمن حذف یارانه های دولتی، بهای انرژی، سوخت، نان و سایر محصولات را افزایش داده اند. مسؤولان می گویند این اقدام به طبقه فقیر کمک می کند اما وکلا، پرستاران، رانندگان دو شیفته تاکسی و سایر کسانی که طبقه متوسط جامعه را تشکیل می دهند معتقدند این اقدام کمر آنها را خواهد شکست.
اصلاح نظام آموزشی از دبستان گرفته تا دانشگاه ها، دومین اقدام در فهرست کار هيأت دولت ایران است. طرح وزارت آموزش و پروش تحت عنوان "برنامه تغییرات اساسی در آموزش و پروش"، مدارس را "پایگاه های فرهنگی محله ای" فرض می کند که معلمان با همکاری روحانیون و اعضای نیروی شبه نظامی بسیج، در آن به ارائه رهنمودهایی برای "زندگی" مشغول خواهند بود.
حمیرضا حاجی بابایی وزیر آموزش و پرورش در ماه مه گفته بود: "آموزش رسمی و فرهنگی در محل به همراه تأکید بر ورزش، کتابخوانی و قرائت قرآن انجام خواهد شد."
همچنین بر طبق مطالبی که در ماه سپتامبر از سوی خبرگزاری نیمه دولتی کار منتشر شد، وزارت آموزش و پرورش درس های جدیدی را ارائه خواهد کرد که برای کسب مهارت تحلیل سیاسی و بازداشتن دانش آموزان از "افتادن به دام حرکت های انحرافی و دسیسه های دشمنان و یا کانال های ماهواره ای، اینترنت و فضای مجازی" تنظیم شده اند.
قرار است دانش آموزان ایرانی کتاب هایی دریافت کنند که در آن آمده است ازدواج در سنین پائین تر موجب حمایت از زنان در برابر مشکلات اجتماعی می شود. به گزارش خبرگزاری آفتاب، نشریه منتقد دولت، حاجی بابایی در ماه نوامبر اعلام کرد: "در حال حاضر، مشکلات اجتماعی به دلیل تشکیل خانواده در سنین بالاتر ایجاد می شوند. "
نظام سیاسی ایران که قوانین دینی را با نظام انتخاباتی در هم می آمیزد، بر پایه عقاید اسلامی شکل گرفته و خواهان زدودن فقر از جامعه است.
ظاهراً احمدی نژاد در تبین سیستم اصلاح آموزشی گفته است: "برای شناخت خدا، لازم است که انسان کاملی باشیم."
مقامات می گویند تغییرات پیشنهادی برای راندن دانش آموزان در همین مسیر است. مجتبی ثمره هاشمی مشاور ارشد احمدی نژاد در يک مصاحبه تلویزیونی در ماه نوامبر گفت: "توجه و تمرکز بیشتر بر اخلاقیات انسانی خواهد بود. لازم است که بر روی توسعه ارزش های انسانی نظیر صداقت، اصالت و راستی متمرکز شویم"
با این حال، بسیاری از کارشناسان آموزشی می گویند طرح های یاد شده حساب نشده هستند. صادق زیباکلام استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران و منتقد دولت گفت: "چنین مهندسی های فرهنگی به کار نخواهد آمد. آنها فکر می کنند می توانند در مدارس به کودکان یاد بدهند که موجودات کاملی باشند اما فراموش می کنند که ده ها عامل از جمله والدین، دوستان، ماهواره و اینترنت،... افکار آنها را شکل می دهند."
تغییرات زیادی نیز در انتظار دانشگاه هاست. وزارت علوم سال گذشته تعداد قابل توجهی از استادان را اخراج کرد و کنترل استخدام هيأت علمی دانشگاه ها را خود در دست گرفت. بسیاری از استادان اخراجی با احزاب سیاسی همفکر بودند که اکنون مورد سرکوب قرار گرفته اند.
در همین حال، آیت الله علی خامنه ای رهبر عالی ایران علناً از رشته های غیر منطبق بر قوانین اسلامی نظیر حقوق، روانشاسی و جامعه شناسی که علوم انسانی خوانده می شود، انتقاد کرد. وی درحالیکه این رشته ها را "از اساس سمی" می خواند، اتکای زیاد آنها به نظریه های غربی را مورد حمله قرار داد.
خامنه ای در نشستی با اساتید دانشگاه در اوت گذشته گفت: "تدریس آنچه غربی ها گفته اند یا نوشته اند به جوانان ما، در واقع انتقال شک و بی ایمانی نسبت به عقاید اسلامی و ارزش هاست. این قابل قبول نیست." بیش از دو میلیون دانشجوی ایرانی در چنین رشته هایی تحصیل می کنند. هنوز مشخص نیست مسؤولان چگونه می خواهند محتوای دروس را "اسلامی" کنند.
علی اصغر هرندی دانشجوی فلسفه در دانشگاه تهران که از دولت حمایت می کند اما با تغییر محتوای دروس مخالف است، گفت: "این رشته ها بر اساس دیدگاه های موجود در سراسر دنیا شکل گرفته اند. شما نمی توانید علم را تغییر دهید."
زیباکلام استاد علوم سیاسی گفت، انقلاب، دشواری شکل دادن به تفکر مردم را نمایش داد. ناآرامی ها با ملحق شدن صدها هزار دانشجویی بوجود آمد که چندین سال با برنامه های آموزشی غربی در مملکت محمد رضا شاه تحت پشتیبانی غرب تحصیل کرده بودند اما در نهایت، برای کمک به سرنگونی وی به میدان آمدند.
زیبا کلام گفت: "آنچه ما به دانشجویان مان تدریس می کنیم، آنها را به پشتیبانی و یا عدم پشتیبانی وا نمی دارد. رفتار دانشجویان بستگی به نحوه رفتار سردمداران حکومت با آنها دارد."
منبع: واشنگتن پست- 2 ژانویه 2011
گزارش ال پائیس بر اساس اسناد افشا شده
استانبول، لانه جاسوسان ایران
خوان کارلوس سانز
در نزدیکی بازار بزرگ، که یک مکان توریستی به شمار می رود، و در خیابان های پرازدحام استانبول، دیپلمات ها و عوامل آمریکایی همه گونه اطلاعاتی را در مورد ایران از "رابط"های خود دریافت می کنند. واشنگتن که از سال ۱۹۷۹، از زمان بحران گروگان ها، در ایران نماینده دیپلماتیک ندارد، اقدامات حکومت آیت الله ها را ازطریق سفارت های خود در شهرهای دوبی، باکو و استانبول زیر نظر دارد.
مقر کنسولگری آمریکا در پایتخت اقتصادی ترکیه، در ارتباطات وزارت امور خارجه این کشور تحت عنوان "رصدخانه ایران" شناخته می شود. این عنوان همچنین در یکی از پیام های شارون آندرهولم وینر، سرکنسول آمریکا، به تاریخ ۱۵ سپتامبر ۲۰۰۹، که در آن به تهدیدهای اعمال شده علیه عوامل ایرانی اش اشاره کرده نیز به چشم می خورد.
وینر می نویسد: "رابط های بسیاری به ما اطلاع داده اند که از سوی عوامل ایرانی مورد ردیابی قرار گرفته اند تا فعالیت های خود را با دیپلمات های آمریکایی قطع کنند." او در اشاره به سرکوب مردم معترض پس از انتخابات پر سر و صدای محمود احمدی نژاد، از این اقدامات به عنوان "کمپین ارعاب" نام می برد.
کنسولگری آمریکا در استانبول از یک کارمند سابق ایرانی می گوید که به دلیل فشارهای اعمال شده از سوی حکومت مجبور به بازگشت به ایران شد. این دفتر دیپلماتیک می گوید: "روز ۹ سپتامبر، ما طبق معمول ایمیلی برای او فرستادیم تا برگزاری جلسه ای پیرامون مسایل منطقه ای را به اطلاع او برسانیم، و هیچ کلمه شک برانگیز یا موضوعات حساسی نیز در این ایمیل ذکر نشده بود. دیدارهای قبلی در دفتر او برگزار می شد، چون او قبول نکرده بود این دیدارها را در اماکن عمومی یا در کنسولگری برگزار کند."
علی رغم احتیاط بسیار، ۵ روز بعد این رابط ایمیلی را بدین مضمون برای دیپلمات های آمریکایی ارسال کرد: "از من خواسته اند که با توجه به شرایط داخلی جدید ایران، تمامی ارتباط ها را با عوامل آمریکایی قطع کنم. فکر می کنم که ایمیلم هک شده است. آخر این هفته به کشورم بازمی گردم."
بیش از ۵۰ هزار ایرانی که اکثراً دانشجو و مهاجر هستند در ترکیه اقامت دارند. این جامعه ایرانی از ترس اقدامات تلافی جویانه عوامل اطلاعاتی ایرانی که اغلب علیه ملی گرایان اقلیت های نژادی انجام می شود، سعی می کند تا حد امکان در حرفه های معمولی مشارکت کند.
براساس گزارش های کنسولگری آمریکا، روزنامه نگاران، رؤسای شرکت ها، و روشنفکران ایرانی ای که در استانبول مستقر شده اند نیز از سوی حکومت جمهوری اسلامی تحت فشار قرار دارند. این کنسولگری می گوید: "ما علی رغم تهدیدها در تلاش هستیم تا رابط های ایرانی خود را حفظ کنیم و حتی تعداد آنها را افزایش دهیم."
منبع: ال پائیس، ۳۰ دسامبر
در نزدیکی بازار بزرگ، که یک مکان توریستی به شمار می رود، و در خیابان های پرازدحام استانبول، دیپلمات ها و عوامل آمریکایی همه گونه اطلاعاتی را در مورد ایران از "رابط"های خود دریافت می کنند. واشنگتن که از سال ۱۹۷۹، از زمان بحران گروگان ها، در ایران نماینده دیپلماتیک ندارد، اقدامات حکومت آیت الله ها را ازطریق سفارت های خود در شهرهای دوبی، باکو و استانبول زیر نظر دارد.
مقر کنسولگری آمریکا در پایتخت اقتصادی ترکیه، در ارتباطات وزارت امور خارجه این کشور تحت عنوان "رصدخانه ایران" شناخته می شود. این عنوان همچنین در یکی از پیام های شارون آندرهولم وینر، سرکنسول آمریکا، به تاریخ ۱۵ سپتامبر ۲۰۰۹، که در آن به تهدیدهای اعمال شده علیه عوامل ایرانی اش اشاره کرده نیز به چشم می خورد.
وینر می نویسد: "رابط های بسیاری به ما اطلاع داده اند که از سوی عوامل ایرانی مورد ردیابی قرار گرفته اند تا فعالیت های خود را با دیپلمات های آمریکایی قطع کنند." او در اشاره به سرکوب مردم معترض پس از انتخابات پر سر و صدای محمود احمدی نژاد، از این اقدامات به عنوان "کمپین ارعاب" نام می برد.
کنسولگری آمریکا در استانبول از یک کارمند سابق ایرانی می گوید که به دلیل فشارهای اعمال شده از سوی حکومت مجبور به بازگشت به ایران شد. این دفتر دیپلماتیک می گوید: "روز ۹ سپتامبر، ما طبق معمول ایمیلی برای او فرستادیم تا برگزاری جلسه ای پیرامون مسایل منطقه ای را به اطلاع او برسانیم، و هیچ کلمه شک برانگیز یا موضوعات حساسی نیز در این ایمیل ذکر نشده بود. دیدارهای قبلی در دفتر او برگزار می شد، چون او قبول نکرده بود این دیدارها را در اماکن عمومی یا در کنسولگری برگزار کند."
علی رغم احتیاط بسیار، ۵ روز بعد این رابط ایمیلی را بدین مضمون برای دیپلمات های آمریکایی ارسال کرد: "از من خواسته اند که با توجه به شرایط داخلی جدید ایران، تمامی ارتباط ها را با عوامل آمریکایی قطع کنم. فکر می کنم که ایمیلم هک شده است. آخر این هفته به کشورم بازمی گردم."
بیش از ۵۰ هزار ایرانی که اکثراً دانشجو و مهاجر هستند در ترکیه اقامت دارند. این جامعه ایرانی از ترس اقدامات تلافی جویانه عوامل اطلاعاتی ایرانی که اغلب علیه ملی گرایان اقلیت های نژادی انجام می شود، سعی می کند تا حد امکان در حرفه های معمولی مشارکت کند.
براساس گزارش های کنسولگری آمریکا، روزنامه نگاران، رؤسای شرکت ها، و روشنفکران ایرانی ای که در استانبول مستقر شده اند نیز از سوی حکومت جمهوری اسلامی تحت فشار قرار دارند. این کنسولگری می گوید: "ما علی رغم تهدیدها در تلاش هستیم تا رابط های ایرانی خود را حفظ کنیم و حتی تعداد آنها را افزایش دهیم."
منبع: ال پائیس، ۳۰ دسامبر
بازسازی چهره بسیج در جامعه
سخنان سردار عزت الله ضرغامی، رئیس صدا وسیما که روز یکشنبه دوازدهم دی ماه در مراسم تودیع و معارفه رئیس مرکز بسیج این سازمان بیان شده حاوی نکات جالبی است. وی با اشاره به فعاليتهاي بسيج در طول جريان فتنه (بخوانید اعتراضات مسالمت آمیز مردمی به تقلب در انتخابات ریاست جمهوری دهم)، يادآور شده است: بسيج در دورهي فتنه با همه وجود در صحنه بود و از همهي هستي خود استفاده كرد، حتي در زماني كه درگيريهاي خياباني وجود داشت، نيروهاي بسيج مجبور بودند با چوب و باتوم در خيابان به مبارزه بپردازند. تصاويري كه در اين زمان از بسيج گرفته ميشد آنها را به عنوان نيروهاي ضد مردمي نشان ميداد، در ظاهر هم همينطور بود چون افرادي با لباس بسيج و چفيه در يك طرف بودند و طرف ديگر به ظاهر مردم عادي قرار داشتند. ضرغامی همچنین افزوده است: پس از فتنهي سال 88 يكي از سياستهاي بسيج اين بود كه چهرهي بسيج در جامعه بازسازي شود.¹
اهمیت این سخنان از آنجا ناشی می شود که می توان آن را در نوع خود اولین اعتراف رسمی مقامات جمهوری اسلامی در مورد نحوه حضور، چگونگی و کیفیت نیروهای بسیج در سرکوب تظاهرات های خیابانی پس از انتخابات ریاست جمهوری دوره دهم- و حتی پیش از آن – تلقی نمود. البته قبلا نیز به کرات توسط مسئولین ارشد از نقش موثر بسیج در مقابله با فتنه صحبت به میان آمده و این اقدامات نیز مورد تائید و تقدیر رهبر و اکثر فرماندهان نظامی قرار گرفته بود اما در این زمینه همواره از واژه های کلی و مبهمی نظیر حضور پرشور و میلیونی، اقدامات خود جوش، حماسه آگاهانه و... ادبیاتی از این دست استفاده می کردند و در رسانه های حاکمیت اینگونه تبلیغ می شد که جان بر کفان بسیجی در اوج مظلومیت و سادگی که برای دفاع از انقلاب به صحنه آمده بودند مورد حمله عده ای آشوبگر قرار گرفته و در این راه پر افتخار تعدادی از آنها نیز شهید و زخمی شده اند و هرگز صحبتی از نحوه برخورد (و یا دفاع ) آنها به میان نیامده بود حتی اعلام شد که از رسانه ای کردن آمار و اسامی کشته شدگان بسیج بدلیل مسائل امنیتی خودداری شده است! البته سخنان آقای ضرغامی را نمی توان از جنس افشاگری و یا از سر دلسوزی دانست بلکه تنها می توان آن را یک خطای اطلاع رسانی و رسانه ای شدن ناخواسته تلقی کرد که با هر قصدی که صورت گرفته باشد در عین ارائه تصویری واقعی از عملکرد تهاجمی بسیج در جریان سرکوب اعتراضات همگانی، از کاربرد انواع و اقسام سلاح های سرد و گرم در برخورد با مردم بی دفاع پرده برمی دارد؛ مسئله ای که تا این لحظه همواره مورد تکذیب و وارونه نمایی جمهوری اسلامی بوده است.
علاوه بر این نکته، سئوالی که مطرح می شود این است که چرا چهره بسیج در جامعه نیازمند بازسازی است؟ این در حالی است که اگر واقعا آنگونه که حاکمیت تبلیغ می کند، بسیج بعنوان یک سازمان مردمی که بر اساس رسالت اجتماعی در برابر یک جریان انحرافی به صحنه آمده بود، ، منطقا می بایست مورد تقدیر و استقبال عامه مردم نیز قرار می گرفت نه اینکه پس از عمل به این وظیفه دین و میهنی نیازمند بازسازی چهره باشد.
به راستی عملکرد افتخار آمیز بسیج و بسیجیان (البته نزد مقامات جمهوری اسلامی) چگونه بوده است که امروزه برای افکار عمومی نیازمند توضیح و تبیین است؟ آیا این بسیج که آقای ضرغامی از ضرورت باسازی چهره آن در جامعه سخن گفته است همان بسیجی است که در مقطعی از جنگ هشت ساله ایران وعراق، مردم برای دفاع از سرزمین خود داوطلبانه به آن می پیوستند و پس از جنگ نیز اعضای آن مورد احترام و تکریم مردم بودند؟
متاسفانه باید اذعان نمود که چنین نیست و بسیج فعلی جز نام با آن بسیج هیچ نسبتی ندارد. از اواخر دوره اول ریاست جمهوری خاتمی، سپاه پاسدارن انقلاب اسلامی که عزم خود را برای حضور بیشتر در صحنه سیاست جزم می کرد با سازماندهی جدید بسیج و گسترش آن در تمام اقشار اجتماعی از بازار و دانشگاه و مدرسه گرفته تا روستا و شهر و ایلات، عملا این نهاد پیرامونی را که در زمان جنگ از آن به عنوان منبع اصلی تامین نیروی انسانی لازم در جبههها استفاده میشد به یک حزب پادگانی تبدیل کرد و در حال حاضر پایگاههای بسیج که روزگاری تنها به مساجد و برای ثبت نام داوطلبان حضور در جبههها و یا محلی برای توزیع اقلام و مایحتاج مورد نیاز خانوادهها و طبقات و اقشار کم درآمد جامعه محدود بود، به تمام محلات، ادارات، دانشگاهها و سازمانهای دولتی و غیردولتی و همه افراد جامعه در سطوح متفاوت اجتماعی گسترش یافته است و از این منظر بسیج علاوه بر مکانی برای ترویج اسلام فقاهتی، تبلیغ دیدگاههای ایدئولوژیک حاکمیت و ارائه قرائت پیشواسالار از رهبری نظام، به یک حزب تمام عیار تبدیل شده است که با توجه به ساختار متمرکز و شبه نظامی، انگیزشهای مالی، برخورداری از تشکیلات سراسری، سرعت و انعطاف بالا و مخصوصا در غیاب احزاب واقعی و یا قدرتمند در شرایط مختلف از انتخابات گرفته تا سرکوب اعتراضات مردمی و یا سایر برنامههای حکومت بصورت ابزاری بکار گرفته میشود. البته این دگردیسی و تغییر ماهیت بسیج از یک نهاد مردم محور به یک سازمان حکومتی به دلیل تدریجی بودن، شفاف نبودن کارکرد و نداشتن عملکرد معین تا انتخابات اخیر و وقایع تاسف بار پس از آن چندان در کانون توجه و مورد قضاوت افکار عمومی قرار نگرفته بود اما سرکوب اعتراضات مدنی و مسالمت آمیز مردم ( آنهم نه مثلا برای سرنگونی بلکه تنها برای یک پرسش ساده در مورد سرنوشت رای اشان) با محوریت بسیج به حدی سبعانه و غیر قابل تصور بود که تا مدتها این شایعه بر سر زبانها بود که برای این سرکوب از نیروهای خارجی استفاده شده است زیرا شدت برخوردها بگونه ای بود که اینکه یک هموطن اینگونه با هموطن دیگر( آنهم در حکومت مدعی اخلاق و دین) برخورد نماید را سخت غیرقابل باور نموده بود. در جریان سرکوب خشن و وحشتناک سال 88 صحنه ها و روایت های متعددی از قساوت و جنایت پدید آمد که ظرفیت انعکاس و یا واگویی برخی از آنها در رسانه ها بدلیل تاثیر عمیق اشان در جریجه دار نمودن احساسات و وجدان عمومی جامعه وجود ندارد و کیست که نداند بسیاری از این فجایع توسط بسیج و فدائیان رهبر بوجود آمده اند. بنابراین برخلاف گفته های آقای ضرغامی سقوط جایگاه بسیج و شکل گیری قضاوت جامعه در مورد ضد مردمی بودن این سازمان نه بخاطر نمایش چند عکس از جنایت های هولناک آن بلکه بخاطر عملکرد فاشیستی بسیج و کارکردش در تداوم استبد دینی پدیدآمده است. در چنین شرایطی طبیعی است که رئیس بزرگترین دستگاه تبلیغی حکومت که با دسترسی به آمار و نظرسنجی های محرمانه بخوبی از موقعیت تنزل یافته بسیج در افکار عمومی مطلع است برای روحیه بخشیدن به اعضای این نهاد سرکوبگر و از سوی دیگر فریب مردم، سخن از بازسازی چهره بسیج به میان آورد، غافل از اینکه آب رفته کی باز آید به جوی!
پانوشت
1- به نقل از خبرگزاری ایسنا
اهمیت این سخنان از آنجا ناشی می شود که می توان آن را در نوع خود اولین اعتراف رسمی مقامات جمهوری اسلامی در مورد نحوه حضور، چگونگی و کیفیت نیروهای بسیج در سرکوب تظاهرات های خیابانی پس از انتخابات ریاست جمهوری دوره دهم- و حتی پیش از آن – تلقی نمود. البته قبلا نیز به کرات توسط مسئولین ارشد از نقش موثر بسیج در مقابله با فتنه صحبت به میان آمده و این اقدامات نیز مورد تائید و تقدیر رهبر و اکثر فرماندهان نظامی قرار گرفته بود اما در این زمینه همواره از واژه های کلی و مبهمی نظیر حضور پرشور و میلیونی، اقدامات خود جوش، حماسه آگاهانه و... ادبیاتی از این دست استفاده می کردند و در رسانه های حاکمیت اینگونه تبلیغ می شد که جان بر کفان بسیجی در اوج مظلومیت و سادگی که برای دفاع از انقلاب به صحنه آمده بودند مورد حمله عده ای آشوبگر قرار گرفته و در این راه پر افتخار تعدادی از آنها نیز شهید و زخمی شده اند و هرگز صحبتی از نحوه برخورد (و یا دفاع ) آنها به میان نیامده بود حتی اعلام شد که از رسانه ای کردن آمار و اسامی کشته شدگان بسیج بدلیل مسائل امنیتی خودداری شده است! البته سخنان آقای ضرغامی را نمی توان از جنس افشاگری و یا از سر دلسوزی دانست بلکه تنها می توان آن را یک خطای اطلاع رسانی و رسانه ای شدن ناخواسته تلقی کرد که با هر قصدی که صورت گرفته باشد در عین ارائه تصویری واقعی از عملکرد تهاجمی بسیج در جریان سرکوب اعتراضات همگانی، از کاربرد انواع و اقسام سلاح های سرد و گرم در برخورد با مردم بی دفاع پرده برمی دارد؛ مسئله ای که تا این لحظه همواره مورد تکذیب و وارونه نمایی جمهوری اسلامی بوده است.
علاوه بر این نکته، سئوالی که مطرح می شود این است که چرا چهره بسیج در جامعه نیازمند بازسازی است؟ این در حالی است که اگر واقعا آنگونه که حاکمیت تبلیغ می کند، بسیج بعنوان یک سازمان مردمی که بر اساس رسالت اجتماعی در برابر یک جریان انحرافی به صحنه آمده بود، ، منطقا می بایست مورد تقدیر و استقبال عامه مردم نیز قرار می گرفت نه اینکه پس از عمل به این وظیفه دین و میهنی نیازمند بازسازی چهره باشد.
به راستی عملکرد افتخار آمیز بسیج و بسیجیان (البته نزد مقامات جمهوری اسلامی) چگونه بوده است که امروزه برای افکار عمومی نیازمند توضیح و تبیین است؟ آیا این بسیج که آقای ضرغامی از ضرورت باسازی چهره آن در جامعه سخن گفته است همان بسیجی است که در مقطعی از جنگ هشت ساله ایران وعراق، مردم برای دفاع از سرزمین خود داوطلبانه به آن می پیوستند و پس از جنگ نیز اعضای آن مورد احترام و تکریم مردم بودند؟
متاسفانه باید اذعان نمود که چنین نیست و بسیج فعلی جز نام با آن بسیج هیچ نسبتی ندارد. از اواخر دوره اول ریاست جمهوری خاتمی، سپاه پاسدارن انقلاب اسلامی که عزم خود را برای حضور بیشتر در صحنه سیاست جزم می کرد با سازماندهی جدید بسیج و گسترش آن در تمام اقشار اجتماعی از بازار و دانشگاه و مدرسه گرفته تا روستا و شهر و ایلات، عملا این نهاد پیرامونی را که در زمان جنگ از آن به عنوان منبع اصلی تامین نیروی انسانی لازم در جبههها استفاده میشد به یک حزب پادگانی تبدیل کرد و در حال حاضر پایگاههای بسیج که روزگاری تنها به مساجد و برای ثبت نام داوطلبان حضور در جبههها و یا محلی برای توزیع اقلام و مایحتاج مورد نیاز خانوادهها و طبقات و اقشار کم درآمد جامعه محدود بود، به تمام محلات، ادارات، دانشگاهها و سازمانهای دولتی و غیردولتی و همه افراد جامعه در سطوح متفاوت اجتماعی گسترش یافته است و از این منظر بسیج علاوه بر مکانی برای ترویج اسلام فقاهتی، تبلیغ دیدگاههای ایدئولوژیک حاکمیت و ارائه قرائت پیشواسالار از رهبری نظام، به یک حزب تمام عیار تبدیل شده است که با توجه به ساختار متمرکز و شبه نظامی، انگیزشهای مالی، برخورداری از تشکیلات سراسری، سرعت و انعطاف بالا و مخصوصا در غیاب احزاب واقعی و یا قدرتمند در شرایط مختلف از انتخابات گرفته تا سرکوب اعتراضات مردمی و یا سایر برنامههای حکومت بصورت ابزاری بکار گرفته میشود. البته این دگردیسی و تغییر ماهیت بسیج از یک نهاد مردم محور به یک سازمان حکومتی به دلیل تدریجی بودن، شفاف نبودن کارکرد و نداشتن عملکرد معین تا انتخابات اخیر و وقایع تاسف بار پس از آن چندان در کانون توجه و مورد قضاوت افکار عمومی قرار نگرفته بود اما سرکوب اعتراضات مدنی و مسالمت آمیز مردم ( آنهم نه مثلا برای سرنگونی بلکه تنها برای یک پرسش ساده در مورد سرنوشت رای اشان) با محوریت بسیج به حدی سبعانه و غیر قابل تصور بود که تا مدتها این شایعه بر سر زبانها بود که برای این سرکوب از نیروهای خارجی استفاده شده است زیرا شدت برخوردها بگونه ای بود که اینکه یک هموطن اینگونه با هموطن دیگر( آنهم در حکومت مدعی اخلاق و دین) برخورد نماید را سخت غیرقابل باور نموده بود. در جریان سرکوب خشن و وحشتناک سال 88 صحنه ها و روایت های متعددی از قساوت و جنایت پدید آمد که ظرفیت انعکاس و یا واگویی برخی از آنها در رسانه ها بدلیل تاثیر عمیق اشان در جریجه دار نمودن احساسات و وجدان عمومی جامعه وجود ندارد و کیست که نداند بسیاری از این فجایع توسط بسیج و فدائیان رهبر بوجود آمده اند. بنابراین برخلاف گفته های آقای ضرغامی سقوط جایگاه بسیج و شکل گیری قضاوت جامعه در مورد ضد مردمی بودن این سازمان نه بخاطر نمایش چند عکس از جنایت های هولناک آن بلکه بخاطر عملکرد فاشیستی بسیج و کارکردش در تداوم استبد دینی پدیدآمده است. در چنین شرایطی طبیعی است که رئیس بزرگترین دستگاه تبلیغی حکومت که با دسترسی به آمار و نظرسنجی های محرمانه بخوبی از موقعیت تنزل یافته بسیج در افکار عمومی مطلع است برای روحیه بخشیدن به اعضای این نهاد سرکوبگر و از سوی دیگر فریب مردم، سخن از بازسازی چهره بسیج به میان آورد، غافل از اینکه آب رفته کی باز آید به جوی!
پانوشت
1- به نقل از خبرگزاری ایسنا
«نیروی دریایی ایران موشک های جدید کروز تحویل گرفت»
احمد وحيدی، وزير دفاع و پشتيبانی نيروهای مسلح ایران دوشنبه اعلام کرد که موشک های جدید کروز به يگانهای عمليات نيروی دريايی ارتش تحويل داده شده است.
به گزارش خبرگزاری های داخل ایران، آقای وحيدی در مراسم تحويل سامانههای ساحلی جديد موشکی کروز دريايی به يگانهای عمليات نيروی دريايی ارتش جمهوری اسلامی گفت: «طراحی و ساخت انواع سايت ساحلی پرتاب موشکهای برد بلند و متوسط کروز دريايی در دستور کار سازمان صنايع دريايی وزارت دفاع قرار گرفت که پيشرفتهای بسيار خوبی حاصل شد و امروز بخشی از دستاوردهای اين اقدام مهم را شاهد هستيم.»
وزیر دفاع جمهوری اسلامی ایران افزود: «اين سايتها در سه نوع سايت سبک، سايت خوداتکا و سايت گسترده شامل سيستمهای کشف هدف، سکوهای پرتاب موشک و سيستمهای راداری هدايت موشک است که همه مراحل طراحی و ساخت آن به دست متخصصان زبده و کارآمد سازمان صنايع دريايی صورت گرفته است.»
در اسفند ماه سال گذشته نیز ایران اعلام کرده بود که موشک کروز برد کوتاه با نام «نصر یک» را با موفقیت آزمایش کرده است.
آقای وحيدی در مورد نصر یک گفته بود: «اين موشک در کلاس موشکهاي کوتاه برد ميباشد که درحال حاضر قابليت شليک از ساحل و انواع شناورها را دارد و در آينده نزديک امکان شليک از بالگرد و زيردريايی نيز به قابليتهاي تاکتيکی آن اضافه میشود.»
وی افزوده بود که این موشک ها قادر به تخریب اهداف سه هزار تنی است.
در شهریور ماه گذشته نیز وزير دفاع جمهوری اسلامی ايران، از پرتاب آزمايشی موشک زمین به زمین « قيام يک» خبر داد.
جمهوری اسلامی همچنین در بهمن سال ۱۳۸۸ اعلام کرد که دو خط تولید موشک به نام های «ضدهلیکوپتر قائم» و «ضد زره توفان-۵» راهاندازی شده است.
به گفته مسوولان دولتی ایران، موشک زمین به هوای قائم برای هدف قرار دادن هلیکوپترهای جنگی طراحی شده و موشک توفان، ضد تانک است.
وزارت دفاع ایران بارها خبر از تولید و آزمایش موفقیت آمیز موشک های جدید داده است و به نوشته سایت الجزیره، از سال ۱۹۹۲ دست به تولید موشک زده است.
جمهوری اسلامی ايران در سال های اخير در حالی برنامه موشکی خود را دنبال کرده که غرب بارها از اهداف نظامی این برنامه ابراز نگرانی کرده است.
به گزارش خبرگزاری های داخل ایران، آقای وحيدی در مراسم تحويل سامانههای ساحلی جديد موشکی کروز دريايی به يگانهای عمليات نيروی دريايی ارتش جمهوری اسلامی گفت: «طراحی و ساخت انواع سايت ساحلی پرتاب موشکهای برد بلند و متوسط کروز دريايی در دستور کار سازمان صنايع دريايی وزارت دفاع قرار گرفت که پيشرفتهای بسيار خوبی حاصل شد و امروز بخشی از دستاوردهای اين اقدام مهم را شاهد هستيم.»
وزیر دفاع جمهوری اسلامی ایران افزود: «اين سايتها در سه نوع سايت سبک، سايت خوداتکا و سايت گسترده شامل سيستمهای کشف هدف، سکوهای پرتاب موشک و سيستمهای راداری هدايت موشک است که همه مراحل طراحی و ساخت آن به دست متخصصان زبده و کارآمد سازمان صنايع دريايی صورت گرفته است.»
در اسفند ماه سال گذشته نیز ایران اعلام کرده بود که موشک کروز برد کوتاه با نام «نصر یک» را با موفقیت آزمایش کرده است.
آقای وحيدی در مورد نصر یک گفته بود: «اين موشک در کلاس موشکهاي کوتاه برد ميباشد که درحال حاضر قابليت شليک از ساحل و انواع شناورها را دارد و در آينده نزديک امکان شليک از بالگرد و زيردريايی نيز به قابليتهاي تاکتيکی آن اضافه میشود.»
وی افزوده بود که این موشک ها قادر به تخریب اهداف سه هزار تنی است.
در شهریور ماه گذشته نیز وزير دفاع جمهوری اسلامی ايران، از پرتاب آزمايشی موشک زمین به زمین « قيام يک» خبر داد.
جمهوری اسلامی همچنین در بهمن سال ۱۳۸۸ اعلام کرد که دو خط تولید موشک به نام های «ضدهلیکوپتر قائم» و «ضد زره توفان-۵» راهاندازی شده است.
به گفته مسوولان دولتی ایران، موشک زمین به هوای قائم برای هدف قرار دادن هلیکوپترهای جنگی طراحی شده و موشک توفان، ضد تانک است.
وزارت دفاع ایران بارها خبر از تولید و آزمایش موفقیت آمیز موشک های جدید داده است و به نوشته سایت الجزیره، از سال ۱۹۹۲ دست به تولید موشک زده است.
جمهوری اسلامی ايران در سال های اخير در حالی برنامه موشکی خود را دنبال کرده که غرب بارها از اهداف نظامی این برنامه ابراز نگرانی کرده است.
رئیس سازمان تربیت بدنی: تشکیل وزارت ورزش یک فاجعه است
یک روز پس از تصویب طرح تأسیس وزارت ورزش و جوانان از سوی مجلس شورای اسلامی، رئیس سازمان تربیت بدنی گفت: «وزارت ورزش یعنی تعطیلی و فاجعهای برای ورزش.»
به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران، ایسنا، علی سعیدلو، معاون محمود احمدینژاد و رئیس سازمان تربیت بدنی روز دوشنبه، ۱۳ دیماه، ضمن اعتراض به تصویب این طرح از سوی مجلس گفت: «من از یک سال پیش به شدت با این طرح مخالف بودم. این طرح نیاز به نظر کارشناسی دارد... وزارت ورزش یعنی تعطیلی و فاجعهای برای ورزش.»
نمایندگان مجلس شورای اسلامی، روز یکشنبه در حالی ادغام سازمان تربیت بدنی و سازمان ملی جوانان در یکدیگر و تشکیل وزارتخانهای به نام وزارت ورزش و جوانان را تصویب کردند که یک روز پیش از آن روسای ۵۱ فدراسیون ورزشی مخالفت خود را با تشکیل این وزارتخانه اعلام کرده بودند.
آقای سعیدلو در این باره به ایسنا گفت: «۵۱ فدراسیون ورزشی، سی اداره کل استانی، دانشگاهها و حتی مدیران سابق فدراسیونها مخالفت خود را با طرح تشکیل وزارت ورزش اعلام کردند. همه قهرمانان اعتقاد دارند که تبدیل سازمان ورزش به وزارتخانه یعنی ایجاد فشار مضاعف بر ورزش... ما با این طرح به طور جدی مخالف هستیم و از نمایندگان مجلس خواهش میکنیم تا این طرح تا مرحله آخر نرود و متوقف شود.»
هماکنون با تصویب این طرح، شورای نگهبان در فرصت ۱۰ روزه خود، این تصمیم مجلس را مورد بررسی نهایی قرار خواهد داد و پس از تأیید نهایی شورای نگهبان، تأسیس این وزارتخانه قطعی خواهد شد و آن زمان رئیس جمهور باید سرپرست مورد نظر خود را برای بر عهده گیری وزارت این وزارتخانه، معرفی کند.
به نوشته خبرگزاری مهر، به گفته منابع آگاه علی سعیدلو و مهرداد بذرپاش، مشاور اجتماعی محمود احمدینژاد و رئیس پیشن سازمان ملی جوانان از جمله گزینههای انتخابی برای بر عهده گیری وزارت هستند.
انتقاد دولت به تشکیل وزارت ورزش و جوانان
اعتراض آقای سعیدلو و برخی دیگر از چهرههای ورزشی کشور به تشکیل وزارتخانه ورزش و جوانان در حالی عنوان میشود که محمدرضا رحیمی، معاون اول محمود احمدینژاد نیز روز دوشنبه با انتقاد از تشکیل این وزارتخانه اعلام کرد که برای تشکیل این وزارتخانه با دولت مشورت لازم صورت نگرفته است.
به گزارش خبرگزاریها، محمد رضا رحیمی با اشاره به حضور محمود احمدینژاد و هفت نفر از وزرا در شورای عالی ورزش گفت: «به نظر ما صلاح در این بود که با همین سازمانهای موجود کار را ادامه میدادیم ضمن اینکه سازمان جوانان با امور ورزش سنخیتی ندارد که در هم ادغام شوند.»
با اینحال وی تأکید کرد: «آنچه امروز در مجلس تصویب شد،راه و مسیر قانونی خود را طی میکند و دولت به قانون عمل خواهد کرد.»
آقای رحیمی همچنین ایجاد بار مالی اضافی برای دولت را از پیامدهای تشکیل این وزارتخانه دانست و با اشاره به ضرورت قانونی کوچک شدن دولت افزود: «در قانون برنامه که در حال حاضر مراحل نهایی خودش را طی میکند، گفته شده است که دولت به کوچک کردن خود اهتمام بورزد و وزارتخانههایش را از ۲۱ به ۱۷ کاهش دهد.»
یش از این غلامرضا مصباحی، نماینده مردم تهران در مجلس نیز تشکیل این وزارتخانه را دارای بار مالی دانسته بود، اما علی لاریجانی با رد این مطلب خاطرنشان کرد: «بر اساس قانون برنامه، دولت موظف است که در سال اول برنامه، ۲۰ درصد سازمانها و نهادها را ادغام و یا منحل کند و دولت نیز بر این اساس به وظایف خود عمل می کند و اکنون نیز با ادغام چند سازمان، وزارتخانهای جدید را بوجود میآورد و بار مالی نیز در بر ندارد.»
«عدم پاسخگویی سازمان تربیت بدنی به مجلس»، دلیل تشکیل وزارت ورزش
به نوشته ایسنا، نمایندگان موافق تشکیل وزارت ورزش و جوانان، دلیل تصویب این طرح را، عدم پاسخگویی سازمان تربیت بدنی به مجلس عنوان کردهاند.
علی اکبر اولیا، نماینده یزد و صدوق اظهار کرده است: «در حال حاضر کوچکترین مسئله ورزشی که در شهرستانی اتفاق میافتد به ریاست جمهوری مرتبط میشود در حالیکه اگر وزارت ورزش وجود داشته باشد، امور آن مستقیما زیر نظارت مجلس خواهد بود.»
وی همچنین افزوده است: «ما معتقدیم تشکیل وزارت ورزش به معنی گسترش تشکیلات نیست چرا که این سازمانها در مزکر و شهرستانها دارای دفاتر و ستاد هستند، علاوه بر یان بحث کاهش وزارتخانهها از ۲۱ به ۱۷ که در برنامه پنجم آمده بود مربوط به وزارتخانهةای موجود بود و تعارضی با این طرح ندارد.»
جعفر قادری، نماینده مردم شیراز نیز گفته است: «عدهای میگویند تصویب این طرح در جهت کاهش اختیارات ریاست جمهوری یا تصویب آن است در حالی که اگر توجه کنید حجم تذکرات به ریاست جمهوری بخش عمدهای به ورزش مربوط است و اگر تربیت بدین به وزارت تبدیل شود بیشترین کمک به ارتقا جایگاه ریاست جمهوری است.»
وی اظهار کرده است: «تربیت بدنی از سازمانهایی است که باید از ظرفیت بخشهای مردمی استفاده کند و اگر وزارتخانه باشد، تعامل آن با مردم از طریق نمایندگان بیشتر میشود، چرا که پاسخگوییاش بیشتر خواهد شد.»
آقای قادری همچنین گفته است: «ما بحث تحقیق و تفحص را کمتر در وزارتخانهها شاهد هستیم، اما میبینیم که در مورد تربیت بدنی و سازمانهایی که مجلس بر آن نظارت ندارد تحقیق و تفحص صورت میگیرد، در حالی که اگر تربیت بدنی به وزارتخانه تبدیل شود این اتفاق نمیافتد.»
مصطفی کواکبیان، نماینده مردم سمنان نیز تشکیل وزارتخانه را نمایانگر «اقتدار در نظارت، پاسخگویی و انتقال مشکلات مردم» دانسته و افزوده است: «مسائل ورزش با مسائل جوانان بسیار تنگاتنگ است و تصویب این طرح جزء باقیات صالحات نمایندگان خواهد بود که اثربخشی و کارآمدی زیادی دارد، چرا که اگر سازمان تربیت بدنی و سازمان ملی جوانان به وزارتخانهخ تبدیل شوند، شفاف، واضح و تحت نظارت مجلس خواهند بود.»
وی همچنین به «تخلفات» صورت گرفته در سازمان تربیت بدنی اشاره کرد و یادآور شده است: «خواهید دید که چه تخلفاتی در سازمان تربیت بدنی انجام شده است، پس اگر ما بخواهیم نظارت دقیقتری داشته باشیم مطمئنا این کار با تشکیل وزارتخانه میسر خواهد شد و جلوی تخلفات گرفته میشود.»
به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران، ایسنا، علی سعیدلو، معاون محمود احمدینژاد و رئیس سازمان تربیت بدنی روز دوشنبه، ۱۳ دیماه، ضمن اعتراض به تصویب این طرح از سوی مجلس گفت: «من از یک سال پیش به شدت با این طرح مخالف بودم. این طرح نیاز به نظر کارشناسی دارد... وزارت ورزش یعنی تعطیلی و فاجعهای برای ورزش.»
نمایندگان مجلس شورای اسلامی، روز یکشنبه در حالی ادغام سازمان تربیت بدنی و سازمان ملی جوانان در یکدیگر و تشکیل وزارتخانهای به نام وزارت ورزش و جوانان را تصویب کردند که یک روز پیش از آن روسای ۵۱ فدراسیون ورزشی مخالفت خود را با تشکیل این وزارتخانه اعلام کرده بودند.
آقای سعیدلو در این باره به ایسنا گفت: «۵۱ فدراسیون ورزشی، سی اداره کل استانی، دانشگاهها و حتی مدیران سابق فدراسیونها مخالفت خود را با طرح تشکیل وزارت ورزش اعلام کردند. همه قهرمانان اعتقاد دارند که تبدیل سازمان ورزش به وزارتخانه یعنی ایجاد فشار مضاعف بر ورزش... ما با این طرح به طور جدی مخالف هستیم و از نمایندگان مجلس خواهش میکنیم تا این طرح تا مرحله آخر نرود و متوقف شود.»
هماکنون با تصویب این طرح، شورای نگهبان در فرصت ۱۰ روزه خود، این تصمیم مجلس را مورد بررسی نهایی قرار خواهد داد و پس از تأیید نهایی شورای نگهبان، تأسیس این وزارتخانه قطعی خواهد شد و آن زمان رئیس جمهور باید سرپرست مورد نظر خود را برای بر عهده گیری وزارت این وزارتخانه، معرفی کند.
به نوشته خبرگزاری مهر، به گفته منابع آگاه علی سعیدلو و مهرداد بذرپاش، مشاور اجتماعی محمود احمدینژاد و رئیس پیشن سازمان ملی جوانان از جمله گزینههای انتخابی برای بر عهده گیری وزارت هستند.
انتقاد دولت به تشکیل وزارت ورزش و جوانان
اعتراض آقای سعیدلو و برخی دیگر از چهرههای ورزشی کشور به تشکیل وزارتخانه ورزش و جوانان در حالی عنوان میشود که محمدرضا رحیمی، معاون اول محمود احمدینژاد نیز روز دوشنبه با انتقاد از تشکیل این وزارتخانه اعلام کرد که برای تشکیل این وزارتخانه با دولت مشورت لازم صورت نگرفته است.
به گزارش خبرگزاریها، محمد رضا رحیمی با اشاره به حضور محمود احمدینژاد و هفت نفر از وزرا در شورای عالی ورزش گفت: «به نظر ما صلاح در این بود که با همین سازمانهای موجود کار را ادامه میدادیم ضمن اینکه سازمان جوانان با امور ورزش سنخیتی ندارد که در هم ادغام شوند.»
با اینحال وی تأکید کرد: «آنچه امروز در مجلس تصویب شد،راه و مسیر قانونی خود را طی میکند و دولت به قانون عمل خواهد کرد.»
آقای رحیمی همچنین ایجاد بار مالی اضافی برای دولت را از پیامدهای تشکیل این وزارتخانه دانست و با اشاره به ضرورت قانونی کوچک شدن دولت افزود: «در قانون برنامه که در حال حاضر مراحل نهایی خودش را طی میکند، گفته شده است که دولت به کوچک کردن خود اهتمام بورزد و وزارتخانههایش را از ۲۱ به ۱۷ کاهش دهد.»
یش از این غلامرضا مصباحی، نماینده مردم تهران در مجلس نیز تشکیل این وزارتخانه را دارای بار مالی دانسته بود، اما علی لاریجانی با رد این مطلب خاطرنشان کرد: «بر اساس قانون برنامه، دولت موظف است که در سال اول برنامه، ۲۰ درصد سازمانها و نهادها را ادغام و یا منحل کند و دولت نیز بر این اساس به وظایف خود عمل می کند و اکنون نیز با ادغام چند سازمان، وزارتخانهای جدید را بوجود میآورد و بار مالی نیز در بر ندارد.»
«عدم پاسخگویی سازمان تربیت بدنی به مجلس»، دلیل تشکیل وزارت ورزش
به نوشته ایسنا، نمایندگان موافق تشکیل وزارت ورزش و جوانان، دلیل تصویب این طرح را، عدم پاسخگویی سازمان تربیت بدنی به مجلس عنوان کردهاند.
علی اکبر اولیا، نماینده یزد و صدوق اظهار کرده است: «در حال حاضر کوچکترین مسئله ورزشی که در شهرستانی اتفاق میافتد به ریاست جمهوری مرتبط میشود در حالیکه اگر وزارت ورزش وجود داشته باشد، امور آن مستقیما زیر نظارت مجلس خواهد بود.»
وی همچنین افزوده است: «ما معتقدیم تشکیل وزارت ورزش به معنی گسترش تشکیلات نیست چرا که این سازمانها در مزکر و شهرستانها دارای دفاتر و ستاد هستند، علاوه بر یان بحث کاهش وزارتخانهها از ۲۱ به ۱۷ که در برنامه پنجم آمده بود مربوط به وزارتخانهةای موجود بود و تعارضی با این طرح ندارد.»
جعفر قادری، نماینده مردم شیراز نیز گفته است: «عدهای میگویند تصویب این طرح در جهت کاهش اختیارات ریاست جمهوری یا تصویب آن است در حالی که اگر توجه کنید حجم تذکرات به ریاست جمهوری بخش عمدهای به ورزش مربوط است و اگر تربیت بدین به وزارت تبدیل شود بیشترین کمک به ارتقا جایگاه ریاست جمهوری است.»
وی اظهار کرده است: «تربیت بدنی از سازمانهایی است که باید از ظرفیت بخشهای مردمی استفاده کند و اگر وزارتخانه باشد، تعامل آن با مردم از طریق نمایندگان بیشتر میشود، چرا که پاسخگوییاش بیشتر خواهد شد.»
آقای قادری همچنین گفته است: «ما بحث تحقیق و تفحص را کمتر در وزارتخانهها شاهد هستیم، اما میبینیم که در مورد تربیت بدنی و سازمانهایی که مجلس بر آن نظارت ندارد تحقیق و تفحص صورت میگیرد، در حالی که اگر تربیت بدنی به وزارتخانه تبدیل شود این اتفاق نمیافتد.»
مصطفی کواکبیان، نماینده مردم سمنان نیز تشکیل وزارتخانه را نمایانگر «اقتدار در نظارت، پاسخگویی و انتقال مشکلات مردم» دانسته و افزوده است: «مسائل ورزش با مسائل جوانان بسیار تنگاتنگ است و تصویب این طرح جزء باقیات صالحات نمایندگان خواهد بود که اثربخشی و کارآمدی زیادی دارد، چرا که اگر سازمان تربیت بدنی و سازمان ملی جوانان به وزارتخانهخ تبدیل شوند، شفاف، واضح و تحت نظارت مجلس خواهند بود.»
وی همچنین به «تخلفات» صورت گرفته در سازمان تربیت بدنی اشاره کرد و یادآور شده است: «خواهید دید که چه تخلفاتی در سازمان تربیت بدنی انجام شده است، پس اگر ما بخواهیم نظارت دقیقتری داشته باشیم مطمئنا این کار با تشکیل وزارتخانه میسر خواهد شد و جلوی تخلفات گرفته میشود.»
ویکیلیکس: اسرائیل در صورت حمله موشکی ایران ۱۲ دقیقه فرصت دارد
برپایه اسناد دیپلماتیک تازهای که وبسایت ویکیلیکس منتشر کرده است، رئیس ستاد مشترک ارتش اسرائیل به یک هیات آمریکایی در سال ۲۰۰۹ گفته است اسرائیل خود را برای یک جنگ گسترده آماده میکند.
برپایه این گزارش رئیس ستاد مشترک ارتش اسرائیل همچنین گفته است که در صورت حمله موشکی ایران، اسرائیل تنها ۱۰ تا ۱۲ دقیقه برای واکنش فرصت خواهد داشت.
به نوشته این سند که منتسب به سفارت آمریکا در تلآویو است، ژنرال گابی اشکنازی، در سال ۲۰۰۹ به یک هیات از کنگره آمریکا می گوید: «من ارتش اسرائیل را برای یک جنگ گسترده آماده میکنم؛ چراکه در این صورت سادهتر است که آن را به یک عملیات کوچکتر تبدیل کرد تا اینکه راه برعکس را رفت.»
برپایه این گزارش، رئیس ستاد مشترک ارتش اسرائیل به هیاتی از کنگره آمریکا به سرپرستی آیک اسکلتون، گفته است: «تهدید حملههای موشکی به اسرائیل از هر زمان دیگری جدیتر است. به خاطر همین است که اسرائیل چنین تمرکزی بر روی دفاع در مقابل حمله موشکی دارد.»
در ادامه این گزارش همچنین از ژنرال اشکنازی نقل شده که وی به هیات آمریکایی میگوید در صورت پرتاب موشکهای شهاب – ۳ از سوی ایران، اسرائیل تنها ۱۰ تا ۱۲ دقیقه برای واکنش فرصت خواهد داشت.
این گزارش میافزاید که گابی اشکنازی شمار موشکهای شهاب- ۳ ایران را ۳۰۰ فروند تخمین زده است.
برپایه این گزارش رئیس ستاد مشترک ارتش اسرائیل شمار موشکهای حزب الله را نیز ۴۰ هزار فروند برآورد کرده است که به گفته وی بسیاری از آنها میتواند به عمق خاک اسرائیل نفوذ کند.
برپایه این سند، ژنرال اشکنازی همچنین گفته است که حماس نیز امکان شلیک به سوی تلآویو را دارد.
مطابق با این سند منتسب به سفارت آمریکا، رئیس ستاد مشترک ارتش اسرائیل که یک سال پس از حمله به غزه سخن میگفته، هشدار داده است که حمله بعدی به غزه هزینه انسانی بیشتری برای فلسطینیها خواهد داشت. وی در عین حال تاکید کرده است که حمله به اهداف غیرنظامی در سال ۲۰۰۸ در غزه، از روی عمد نبوده است.
در جریان حمله نیروهای اسرائیلی به نوار غزه در سال ۲۰۰۸ نزدیک به ۱۴۰۰ نفر که بیشتر آنها غیرنظامی بودند، کشته شدند.
برپایه این گزارش رئیس ستاد مشترک ارتش اسرائیل همچنین گفته است که در صورت حمله موشکی ایران، اسرائیل تنها ۱۰ تا ۱۲ دقیقه برای واکنش فرصت خواهد داشت.
به نوشته این سند که منتسب به سفارت آمریکا در تلآویو است، ژنرال گابی اشکنازی، در سال ۲۰۰۹ به یک هیات از کنگره آمریکا می گوید: «من ارتش اسرائیل را برای یک جنگ گسترده آماده میکنم؛ چراکه در این صورت سادهتر است که آن را به یک عملیات کوچکتر تبدیل کرد تا اینکه راه برعکس را رفت.»
برپایه این گزارش، رئیس ستاد مشترک ارتش اسرائیل به هیاتی از کنگره آمریکا به سرپرستی آیک اسکلتون، گفته است: «تهدید حملههای موشکی به اسرائیل از هر زمان دیگری جدیتر است. به خاطر همین است که اسرائیل چنین تمرکزی بر روی دفاع در مقابل حمله موشکی دارد.»
در ادامه این گزارش همچنین از ژنرال اشکنازی نقل شده که وی به هیات آمریکایی میگوید در صورت پرتاب موشکهای شهاب – ۳ از سوی ایران، اسرائیل تنها ۱۰ تا ۱۲ دقیقه برای واکنش فرصت خواهد داشت.
این گزارش میافزاید که گابی اشکنازی شمار موشکهای شهاب- ۳ ایران را ۳۰۰ فروند تخمین زده است.
برپایه این گزارش رئیس ستاد مشترک ارتش اسرائیل شمار موشکهای حزب الله را نیز ۴۰ هزار فروند برآورد کرده است که به گفته وی بسیاری از آنها میتواند به عمق خاک اسرائیل نفوذ کند.
برپایه این سند، ژنرال اشکنازی همچنین گفته است که حماس نیز امکان شلیک به سوی تلآویو را دارد.
مطابق با این سند منتسب به سفارت آمریکا، رئیس ستاد مشترک ارتش اسرائیل که یک سال پس از حمله به غزه سخن میگفته، هشدار داده است که حمله بعدی به غزه هزینه انسانی بیشتری برای فلسطینیها خواهد داشت. وی در عین حال تاکید کرده است که حمله به اهداف غیرنظامی در سال ۲۰۰۸ در غزه، از روی عمد نبوده است.
در جریان حمله نیروهای اسرائیلی به نوار غزه در سال ۲۰۰۸ نزدیک به ۱۴۰۰ نفر که بیشتر آنها غیرنظامی بودند، کشته شدند.
عبادی: تمام اموال و حساب های بانکی مرا ضبط کرده اند
نه تنها تمام اموال و حساب های بانکی مرا ضبط کرده اند، بلکه به عمد پايين تر از ارزش واقعی قيمت گذاری کرده اند که من باز هم بدهی مالياتی داشته باشم. يعنی وزارت دارايی با همدستی وزارت اطلاعات با يک کارشناسی غلط اموال مرا بسيار پايين تر از آن چه ارزش داشت ارزيابی کرده تا من برای مازاد آن مجبور شوم باز هم مبلغی به آقايان بپردازم و به همين دليل هم مرا ممنوع الخروج کرده اند.شیرین عبادی: من در سال ۲۰۰۳ که برنده جايزه صلح نوبل شدم، طبق قانون ماليات ايران معاف از ماليات بودم و به همين دليل وزارت دارايی برگه معافيت به من داده بود. اما بعد از ماجراهايی که در انتخابات سال ۲۰۰۹ پيش آمد، يعنی پس از گذشت پنج سال و به دلايل سياسی، وزارت اطلاعات گفت که بايد ماليات جايزه نوبل را بدهم چون چيز ديگری پيدا نمی کردند که بتوانند مرا اذيت کنند.
جالب است که ماموران اطلاعاتی در ابتدا و قبل از اين که حکم قطعی صادر شود، طبق گزارشی که به دادسرای انقلاب داده بودند مرا از طريق اين دادسرا ممنوع المعامله کردند و بعد پرونده مالياتی به جريان افتاد.
طبيعی است که من اعتراض کردم چون معاف از ماليات بودم، ولی از آن جايی که قرار نيست در ايران قانونی اجرا شود پس از رسيدگی های چند مرحله ای که البته در هيچ مرحله به حرف های من گوش نکردند، محکوم شدم به پرداخت مبلغ يک ميليارد و ۳۰۰ ميليون تومان اصل ماليات و جريمه ديرکرد. به همين دليل دفتر کانون مدافعان حقوق بشر را که با پول جايزه نوبل خريده بودم ارزيابی کرده اند و به مزايده گذاشته اند. همچنين آپارتمان شخصی و ساير اموالم در حال مزايده است.
نه تنها تمام اموال و حساب های بانکی مرا ضبط کرده اند، بلکه به عمد پايين تر از ارزش واقعی قيمت گذاری کرده اند که من باز هم بدهی مالياتی داشته باشم. يعنی وزارت دارايی با همدستی وزارت اطلاعات با يک کارشناسی غلط اموال مرا بسيار پايين تر از آن چه ارزش داشت ارزيابی کرده تا من برای مازاد آن مجبور شوم باز هم مبلغی به آقايان بپردازم و به همين دليل هم مرا ممنوع الخروج کرده اند.
دادگاهی که تشکيل شد چطور بود و آيا هيچ نماينده ای از سوی شما اجازه داشت در آن دادگاه حضور داشته باشد؟نماينده من خانم ستوده بود و ماموران امنيتی چندين بار به او تذکر داده بودند که بايد اين پرونده را رها کند ولی خانم ستوده هر بار جواب داده بود که کار قانونی انجام می دهم و دفاع از پرونده را ادامه خواهم داد. آنها خانم ستوده را تهديد کرده بودند که اگر ادامه دهی دستگيرت می کنيم، البته هم من و هم خانم ستوده اين را يک تهديد تو خالی تلقی می کرديم و فکر نمی کرديم مملکت اين قدر بی حساب و کتاب باشد که يک وکيل را به خاطر دفع از پرونده دستگير کنند، ولی بعد معلوم شد که متاسفانه همين طور است و تهديد امنيتی خانم ستوده جامه عمل پوشيد و او را دستگير کردند.
خانم عبادی! به اين ترتيب ديگر شما نمی توانيد به ايران بازگرديد؟ما در قانون چيزی به عنوان ممنوع الورود نداريم و ممنوع الخروج شدن يعنی اگر کسی در ايران باشد حق خروج از کشور را ندارد و اگر مدت اعتبار پاسپورتش تمام شده باشد دولت آن را تمديد نخواهد کرد، چون به افراد ممنوع الخروج پاسپورت نمی دهند.
خانم عبادی! بعضی از روزنامه ها عنوان کرده بودند که شما به علت فساد مالی محاکمه و محکوم شده ايد. دليل اين حرف چه بوده است؟من هرگز شغل دولتی نداشتم و در هيچ موسسه ای کار نمی کردم، فقط دفتر وکالت خودم را داشتم و تمامی فعاليت هايم در راستای حقوق بشر است و در عرصه بين المللی همه با فعاليت های من آشنا هستند.
دولت ايران نمی تواند بگويد کارهای حقوق بشری مرا قبول ندارد و به همين دليل تمام اموالم را مصادره و مرا ممنوع الخروج کرده است، بنابراين به خيال خودشان به من اتهام زدند که ماليات نمی دهم در حالی که طبق قانون مالياتی ايران من معاف از ماليات هستم. آنها برای اين که به اهداف خود بهتر جامه عمل بپوشانند، برخی از خبرگزاری ها تيتر زدند که شيرين عبادی به علت فساد مالی ممنوع الخروج شده و بعد در متن خبر می خوانيد که مسئله ماليات در ميان است.
در واقع من به علت فعاليت های حقوق بشری تمام اموالم را از دست داده ام که البته اين مسئله در برابر فداکاری های هم وطنانم که جان خودشان را از دست داده اند، چيزی نيست.
جالب است که ماموران اطلاعاتی در ابتدا و قبل از اين که حکم قطعی صادر شود، طبق گزارشی که به دادسرای انقلاب داده بودند مرا از طريق اين دادسرا ممنوع المعامله کردند و بعد پرونده مالياتی به جريان افتاد.
طبيعی است که من اعتراض کردم چون معاف از ماليات بودم، ولی از آن جايی که قرار نيست در ايران قانونی اجرا شود پس از رسيدگی های چند مرحله ای که البته در هيچ مرحله به حرف های من گوش نکردند، محکوم شدم به پرداخت مبلغ يک ميليارد و ۳۰۰ ميليون تومان اصل ماليات و جريمه ديرکرد. به همين دليل دفتر کانون مدافعان حقوق بشر را که با پول جايزه نوبل خريده بودم ارزيابی کرده اند و به مزايده گذاشته اند. همچنين آپارتمان شخصی و ساير اموالم در حال مزايده است.
نه تنها تمام اموال و حساب های بانکی مرا ضبط کرده اند، بلکه به عمد پايين تر از ارزش واقعی قيمت گذاری کرده اند که من باز هم بدهی مالياتی داشته باشم. يعنی وزارت دارايی با همدستی وزارت اطلاعات با يک کارشناسی غلط اموال مرا بسيار پايين تر از آن چه ارزش داشت ارزيابی کرده تا من برای مازاد آن مجبور شوم باز هم مبلغی به آقايان بپردازم و به همين دليل هم مرا ممنوع الخروج کرده اند.
دادگاهی که تشکيل شد چطور بود و آيا هيچ نماينده ای از سوی شما اجازه داشت در آن دادگاه حضور داشته باشد؟نماينده من خانم ستوده بود و ماموران امنيتی چندين بار به او تذکر داده بودند که بايد اين پرونده را رها کند ولی خانم ستوده هر بار جواب داده بود که کار قانونی انجام می دهم و دفاع از پرونده را ادامه خواهم داد. آنها خانم ستوده را تهديد کرده بودند که اگر ادامه دهی دستگيرت می کنيم، البته هم من و هم خانم ستوده اين را يک تهديد تو خالی تلقی می کرديم و فکر نمی کرديم مملکت اين قدر بی حساب و کتاب باشد که يک وکيل را به خاطر دفع از پرونده دستگير کنند، ولی بعد معلوم شد که متاسفانه همين طور است و تهديد امنيتی خانم ستوده جامه عمل پوشيد و او را دستگير کردند.
خانم عبادی! به اين ترتيب ديگر شما نمی توانيد به ايران بازگرديد؟ما در قانون چيزی به عنوان ممنوع الورود نداريم و ممنوع الخروج شدن يعنی اگر کسی در ايران باشد حق خروج از کشور را ندارد و اگر مدت اعتبار پاسپورتش تمام شده باشد دولت آن را تمديد نخواهد کرد، چون به افراد ممنوع الخروج پاسپورت نمی دهند.
خانم عبادی! بعضی از روزنامه ها عنوان کرده بودند که شما به علت فساد مالی محاکمه و محکوم شده ايد. دليل اين حرف چه بوده است؟من هرگز شغل دولتی نداشتم و در هيچ موسسه ای کار نمی کردم، فقط دفتر وکالت خودم را داشتم و تمامی فعاليت هايم در راستای حقوق بشر است و در عرصه بين المللی همه با فعاليت های من آشنا هستند.
دولت ايران نمی تواند بگويد کارهای حقوق بشری مرا قبول ندارد و به همين دليل تمام اموالم را مصادره و مرا ممنوع الخروج کرده است، بنابراين به خيال خودشان به من اتهام زدند که ماليات نمی دهم در حالی که طبق قانون مالياتی ايران من معاف از ماليات هستم. آنها برای اين که به اهداف خود بهتر جامه عمل بپوشانند، برخی از خبرگزاری ها تيتر زدند که شيرين عبادی به علت فساد مالی ممنوع الخروج شده و بعد در متن خبر می خوانيد که مسئله ماليات در ميان است.
در واقع من به علت فعاليت های حقوق بشری تمام اموالم را از دست داده ام که البته اين مسئله در برابر فداکاری های هم وطنانم که جان خودشان را از دست داده اند، چيزی نيست.
«احمدی نژاد می خواهد مستقل از خامنه ای عمل کند»
سایت شبکه راديويی «ان پی آر» در آمريکا گزارشی در مورد وضعيت اقتصادی و سياسی ایران و بحران های آتی در این کشور نوشته و در آن از طرح حذف رايانه ها و سوبسيدها به عنوان عاملی برای قدرت گرفتن احمدی نژاد نام برده است.
در اين مطلب آمده است: «آشفتگی های سياسی به نظر می رسد اکنون ديگر در ايران به يک قاعده تبديل شده است. سال گذشته هواداران اصلاح طلب مخالف حکومت در پی انتخاباتی که به باور آنها در آن تقلب صورت گرفته بود و محمود احمدی نژاد را به مقام رياست جمهوری رسانده بود، به خيابان ها ريختند. اکنون به نظر می آيد با شکافی که در ميان صف اردوگاه اصولگرايان به وجود آمده، بيم آن می رود که به زودی کشمکش ميان رييس دولت و رهبر مذهبی ايران آشکار شود.»
اصولگرايان همواره بر سر بسياری از امور در ميان خود اختلاف هايی داشتند. اما اين اختلاف حالا بر سر يارانه ها بروز کرده است. در طول دهه ها بهای کالاهای اساسی در ايران مانند نان، برق و بنزين به صورت يارانه ای تعيين ميشد. دو هفته پيش، پس از آنکه احمدی نژاد دستور قطع اين يارانه ها را داد، در عرض يک شب بهای بنزين چهار برابر و نان سه برابر شد.
از اين گذشته، پولی که از راه طريق به دست احمدی نژاد رسيده، صرف پرداخت يارانه اما به شکلی است که در خدمت مقاصد او باشد. طبقات پايين جامعه ايران از حالا پول هايی را دريافت می کنند که می تواند اندکی از فشار افزايش بهای کالاها، کم کند.
عباس ميلانی، رييس مرکز مطالعات ايرانی دانشگاه استنفورد به شبکه راديويی ان پی آر گفت که بنا بر برخی تخمين ها، می توان انتظار داشت ارزش رقم پس انداز شده از راه قطع سوبسيدها و رايانه ها، حدود ۱۰۰ ميليارد دلار باشد.
وی افزود: «آن ها (دولت جمهوری اسلامی) رقمی معادل يک صد ميليارد دلار را که پيش از اين صرف ياری به معيشت مردم می شد، کم کرده اند و در ازای آن پول ناچيزی به مردم داده اند که چيزی می شود نزديک به ۴۰ دلار برای هر نفر که البته مبلغ ناچيزی است.»
ميلانی می گويد اصولگرايان در مجلس عزم داشتند کنترل اين درآمد را در اختيار بگيرند اما احمدی نژاد به سرعت متوجه ارزش سياسی عظيم اين منبع شد.
ميلانی گفت: «احمدی نژاد به اين طريق نظام پشتيبانی برای خود درست کرده است که به او اجازه خواهد داد دوران زمامداری اش را طولانی تر کند و يا يکی از مهره های خود را بر سر مسئوليت رياست جمهوری بگذارد.»
اما نبايد در اين ميان افزايش تورم سنگينی را که در ماه های آينده بر اقتصاد ايران ضربه خواهد زد، فراموش کرد.
محمد سهيمی، نويسنده وب سايت «تهران بيورو» می گويد: «حرکت احمدی نژاد به نظر می رسد که بخشی از نقشه گسترده او باشد برای افزايش قدرت در دوران زمامداری اش که هزينه آن را رهبر مذهبی ايران، آيت الله خامنه ای خواهد پرداخت.»
سهيمی افزود: احمدی نژاد می خواهد مستقل از آيت الله خامنه ای عمل کند و بر اين نيت است که قدرت را در مقام رياست جمهوری خلاصه کند.
نمونه اين وضعيت را در برکناری منوچهر متکی از مقام وزارت خارجه می توان ديد. وزارت خارجه همواره از حوزه اختيارات ولايت فقيه بود.
اميد معماريان، در اينترپرس سرويس، می نويسد: «متکی آدم رهبر بود که هم پشتيبانی مجلس را داشت و هم پشتيبانی رهبر را. من از منابع مختلف خبر گرفته ام که احمدی نژاد بدون اجازه رهبر وزير خارجه را برکنار کرده است.»
به نظر می آيد اردوگاه رهبر با مقابله به مثل به تازگی مسئله اتهام فساد مالی و سوءاستفاده از قدرت معاون احمدی نژاد را پيش کشيده است.
احمدی نژاد هم در واکنش به اين اتهامات به تازگی آشکارا زبان به انتقاد از روحانيون گشوده است. به باور آقای سهيمی، اين عملی زيرکانه است.
سهيمی می گويد: «او خوب می داند که مردم ايران از روحانيون به ستوه آمده اند. از اين رو با نقد روحانيون و سخن گفتن از فرهنگ ايران در برابر فرهنگ اسلامی، که روحيه ملی گرايی ايرانی ها را تحريک می کند، می کوشد پشتيبانی برخی قشر های جامعه را بخرد. اين يک راهکار هوشمندانه است.»
در اين گزارش آمده است: «با اين همه هر دو بخش اصولگرا بر سر يک نيت مشترک توافق دارند و آن سرکوب منتقدان است. در هفته های اخير، جعفر پناهی، فيلمساز مشهور ايرانی به شش سال زندان محکوم شد زيرا متهم به اين شده که می خواسته فيلمی درباره منتقدان نظام بسازد. فريبرز رييس دانا، کارشناس اقتصادی و اقتصاددان نيز به خاطر زير سئوال بردن ارقام اعلام شده توسط دولت در مورد اقتصاد، بازداشت شده است. در آغاز اين هفته نيز دو نفر در زندان اوين به دار آويخته شدند. اتهام يکی از اين دو تن، جاسوسی برای اسرائيل بود.»
ميلانی می گويد: «همه اين ها نشان می دهد که زمامداران ايران تا چه اندازه احساس بی اطمينانی به وضعيت خود دارند. آن ها خوب می دانند که توده مردم چه می خواهند و تا چه ميزان مردم هم ناخرسند هستند و هم نگران وضعيت اقتصادی هستند.»
معماريان معتقد است که به احتمال زياد، اين عامل کشمکش پنهان ميان رييس جمهور و رهبری خواهد بود.
او می افزايد: «اکنون بايد ديد که رهبر در برابر سياست های شتاب زده و بی بند و بار احمدی نژاد چگونه واکنش نشان خواهد داد. زيرا نبايد فراموش کرد که رهبر می خواهد بر سر قدرت بماند. حال که احمدی نژاد خطری در راه ماندگاری اوست، او نيز بايد مانند بسياری ديگر برود.»
گفت وگوهايی نيز در مورد استيضاح احمدی نژاد مطرح شده اما هنوز حرکتی جدی در اين راستا ديده نشده است.
در اين مطلب آمده است: «آشفتگی های سياسی به نظر می رسد اکنون ديگر در ايران به يک قاعده تبديل شده است. سال گذشته هواداران اصلاح طلب مخالف حکومت در پی انتخاباتی که به باور آنها در آن تقلب صورت گرفته بود و محمود احمدی نژاد را به مقام رياست جمهوری رسانده بود، به خيابان ها ريختند. اکنون به نظر می آيد با شکافی که در ميان صف اردوگاه اصولگرايان به وجود آمده، بيم آن می رود که به زودی کشمکش ميان رييس دولت و رهبر مذهبی ايران آشکار شود.»
اصولگرايان همواره بر سر بسياری از امور در ميان خود اختلاف هايی داشتند. اما اين اختلاف حالا بر سر يارانه ها بروز کرده است. در طول دهه ها بهای کالاهای اساسی در ايران مانند نان، برق و بنزين به صورت يارانه ای تعيين ميشد. دو هفته پيش، پس از آنکه احمدی نژاد دستور قطع اين يارانه ها را داد، در عرض يک شب بهای بنزين چهار برابر و نان سه برابر شد.
از اين گذشته، پولی که از راه طريق به دست احمدی نژاد رسيده، صرف پرداخت يارانه اما به شکلی است که در خدمت مقاصد او باشد. طبقات پايين جامعه ايران از حالا پول هايی را دريافت می کنند که می تواند اندکی از فشار افزايش بهای کالاها، کم کند.
عباس ميلانی، رييس مرکز مطالعات ايرانی دانشگاه استنفورد به شبکه راديويی ان پی آر گفت که بنا بر برخی تخمين ها، می توان انتظار داشت ارزش رقم پس انداز شده از راه قطع سوبسيدها و رايانه ها، حدود ۱۰۰ ميليارد دلار باشد.
وی افزود: «آن ها (دولت جمهوری اسلامی) رقمی معادل يک صد ميليارد دلار را که پيش از اين صرف ياری به معيشت مردم می شد، کم کرده اند و در ازای آن پول ناچيزی به مردم داده اند که چيزی می شود نزديک به ۴۰ دلار برای هر نفر که البته مبلغ ناچيزی است.»
ميلانی می گويد اصولگرايان در مجلس عزم داشتند کنترل اين درآمد را در اختيار بگيرند اما احمدی نژاد به سرعت متوجه ارزش سياسی عظيم اين منبع شد.
ميلانی گفت: «احمدی نژاد به اين طريق نظام پشتيبانی برای خود درست کرده است که به او اجازه خواهد داد دوران زمامداری اش را طولانی تر کند و يا يکی از مهره های خود را بر سر مسئوليت رياست جمهوری بگذارد.»
اما نبايد در اين ميان افزايش تورم سنگينی را که در ماه های آينده بر اقتصاد ايران ضربه خواهد زد، فراموش کرد.
محمد سهيمی، نويسنده وب سايت «تهران بيورو» می گويد: «حرکت احمدی نژاد به نظر می رسد که بخشی از نقشه گسترده او باشد برای افزايش قدرت در دوران زمامداری اش که هزينه آن را رهبر مذهبی ايران، آيت الله خامنه ای خواهد پرداخت.»
سهيمی افزود: احمدی نژاد می خواهد مستقل از آيت الله خامنه ای عمل کند و بر اين نيت است که قدرت را در مقام رياست جمهوری خلاصه کند.
نمونه اين وضعيت را در برکناری منوچهر متکی از مقام وزارت خارجه می توان ديد. وزارت خارجه همواره از حوزه اختيارات ولايت فقيه بود.
اميد معماريان، در اينترپرس سرويس، می نويسد: «متکی آدم رهبر بود که هم پشتيبانی مجلس را داشت و هم پشتيبانی رهبر را. من از منابع مختلف خبر گرفته ام که احمدی نژاد بدون اجازه رهبر وزير خارجه را برکنار کرده است.»
به نظر می آيد اردوگاه رهبر با مقابله به مثل به تازگی مسئله اتهام فساد مالی و سوءاستفاده از قدرت معاون احمدی نژاد را پيش کشيده است.
احمدی نژاد هم در واکنش به اين اتهامات به تازگی آشکارا زبان به انتقاد از روحانيون گشوده است. به باور آقای سهيمی، اين عملی زيرکانه است.
سهيمی می گويد: «او خوب می داند که مردم ايران از روحانيون به ستوه آمده اند. از اين رو با نقد روحانيون و سخن گفتن از فرهنگ ايران در برابر فرهنگ اسلامی، که روحيه ملی گرايی ايرانی ها را تحريک می کند، می کوشد پشتيبانی برخی قشر های جامعه را بخرد. اين يک راهکار هوشمندانه است.»
در اين گزارش آمده است: «با اين همه هر دو بخش اصولگرا بر سر يک نيت مشترک توافق دارند و آن سرکوب منتقدان است. در هفته های اخير، جعفر پناهی، فيلمساز مشهور ايرانی به شش سال زندان محکوم شد زيرا متهم به اين شده که می خواسته فيلمی درباره منتقدان نظام بسازد. فريبرز رييس دانا، کارشناس اقتصادی و اقتصاددان نيز به خاطر زير سئوال بردن ارقام اعلام شده توسط دولت در مورد اقتصاد، بازداشت شده است. در آغاز اين هفته نيز دو نفر در زندان اوين به دار آويخته شدند. اتهام يکی از اين دو تن، جاسوسی برای اسرائيل بود.»
ميلانی می گويد: «همه اين ها نشان می دهد که زمامداران ايران تا چه اندازه احساس بی اطمينانی به وضعيت خود دارند. آن ها خوب می دانند که توده مردم چه می خواهند و تا چه ميزان مردم هم ناخرسند هستند و هم نگران وضعيت اقتصادی هستند.»
معماريان معتقد است که به احتمال زياد، اين عامل کشمکش پنهان ميان رييس جمهور و رهبری خواهد بود.
او می افزايد: «اکنون بايد ديد که رهبر در برابر سياست های شتاب زده و بی بند و بار احمدی نژاد چگونه واکنش نشان خواهد داد. زيرا نبايد فراموش کرد که رهبر می خواهد بر سر قدرت بماند. حال که احمدی نژاد خطری در راه ماندگاری اوست، او نيز بايد مانند بسياری ديگر برود.»
گفت وگوهايی نيز در مورد استيضاح احمدی نژاد مطرح شده اما هنوز حرکتی جدی در اين راستا ديده نشده است.
اوضاع نابسامان اقتصادی در ایران
از نظر یک تحلیلگر خبرگزاری رویترز، در حال حاضر مشکلات ایران در رابطه با نهادهای جهانی و یا طرحهای اتمی نیست و مقامات ایران از این جهت آن قدرها نگرانی ندارند. مهمترین موضوع نگرانکننده برای ایران، که دارای ذخایر عظیم نفت و گاز است، اوضاع نابسامان اقتصادی این کشور است.
اوضاع نابسامان اقتصادی اما در شرایطی بر کشور حاکم شده که تحریمهای جهانی به تدریج تاثیرات خود را نمایان میسازند و حذف یارانههای بنزین و مواد غذایی مشکلآفرین شدهاند. به همین سبب نیز مشکلات مالی مردم رو به افزایش است.
تحلیلگر سیاسی رویترز در ادامه به محمود احمدی نژاد، رئیس جمهوری ایران میپردازد و مینویسد که رئیس جمهوری ایران که به خاطر سماجتاش در برنامههای اتمی، جامعه جهانی را به مخالفت با خود برانگیخته، مجبور است به مشکلات داخلی مردم کشورش رسیدگی کند تا این مخالفتها علیه او افزایش نیابند. احمدی نژاد اما مصمم است با برداشتن یارانههای بنزین و مواد غذایی ۱۰۰ میلیارد دلار به بودجه کشور بیافزاید.
تاثیرگذاری تحریمها
آمریکا هفته پیش با برقراری تحریمهای باز هم بیشتری سعی کرد تا با افزایش فشارهای اقتصادی، ایران را از تحقق برنامههای اتمیاش باز دارد. در چنین شرایطی قشرهای متوسط و پایین در ایران به شدت با فشار مالی موجود دست و پنجه نرم میکنند.
فرخ امیری، معلم تاریخ در مورد شرایط اقتصادی موجود در ایران به خبرنگار رویترز میگوید: «مردم نگران اوضاع اقتصادیاند. وقتی شما نگران پرداخت کرایه خانهات باشی و فکر کنی که نمیتوانی کرایه را بپردازی، دیگر به سیاست فکر نمیکنی.»
یارانهها ناکافیاند
احمدی نژاد البته این مشکلات را میشناسد و سعی دارد با طرح پرداخت یارانه به قشرهای کم درآمد آنها را پشتیبان خود سازد. اما مقدار پول دریافتی شهروندان آن قدر ناچیز است که تکافوی هزینههای ناشی از حذف یارانهاز کالاهای سوختی و مواد غذایی را نمیکند.
حمید مالکی که معلم است به خبرنگار رویترز در این مورد میگوید: «کمکهای دریافتی ما آن قدر کم است که ما با آن حتا پول برق ماهانه را هم نمیتوانیم پرداخت کنیم. قیمتها همین طور بالا میروند و حقوق ما کفاف زندگیمان را نمیکند.»
گرانی به اعتراضهای گسترده نمیانجامد
خبرگزاری رویترز مینویسد که ناظران اوضاع سیاسی ایران معتقدند که به نظر نمیرسد سختیهای اقتصادی کنونی به اعتراضهای گسترده مردمی در ایران بیانجامد.
یک دیپلمات غربی در تهران به خبرنگار رویترز در ارتباط با برخورد دولت با معترضان پس از انتخابات ریاست جمهوری و تاثیر این برخورد بر روحیه مردم گفته است: «این بار کسانی که قصد دارند برای اعتراض به خیابان ها بروند، قبل از اجرایی کردن این تصمیم چندین بار فکر میکنند.»