جواد طالعی
در کودکی خدا را دوست داشتم. پدرم میگفت:"از خدا بترس". حالا، به حرف پدرم رسيدهام. از اين خدا، فقط میترسم. از خدای هر سه دين توحيدی. کاش من هم در يونان باستان میزيستم تا خدايان بیشماری بودند و میتوانستم از ترس يکی به ديگری پناه ببرماگر به کسی که کفرش از خدا درآمده است بتوان گفت کافر، من حتما يک کافرم.
در کودکی، خدا پناهگاه من بود. هروقت از چيزی می ترسيدم، به خدا پناه می بردم و بر ترسم پيروز می شدم. حالا، از هيچ چيز بيشتر از خدا نمی ترسم. خدائی که يک روز مثل اژدهائی هفت سر به راه می افتد، همه چيز را لگدمال می کند و هر دهانش آتش فشانی بزرگ است و روزی ديگر هيولائی است که در چشم به هم زدنی، هرآنچه را زيبا و دوست داشتنی است به کام می کشد.
کفر مرا، آن خدائی در آورده است که بنيادگرايان، در هر سه دين توحيدی به نمايش گذاشته اند: کين توز و بی ترحم و جنگنده، تهی از بخشش و مهربانی و صلح جوئی. در سايه هراسی که چنين خدائی آفريده است، انسان من هر روز مهجورتر، منزوی تر، ترس خورده تر و حتی عقب گراتر می شود.
دانشمندان علم ژنتيک به تازگی به اين فکر افتاده اند که تخم دايناسورها را در شکم فيل ها بکارند و اين حيوانات غول پيکر را بازتوليد کنند. چرا؟ اين خود نشانه آن نيست که انسان من حسرت روزگارانی را می خورد که دشمنانش آشکار و غول پيکر بودند و به همين دليل می توانست با پناه بردن به غارها، افروختن آتش و به دست گرفتن سلاح های انفرادی و ساده، از خود در برابر خطر آن ها دفاع کند؟
خطر انسانی که کوچک می شود
دشمن انسان من، امروز چنان نامرئی شده است که ديگر به نظر می رسد راهی برای پيروزی بر آن وجود نداشته باشد. دريغا که اين دشمن، در همه سو به نام خدا انتقام می گيرد و کشتار می کند.
در نظام طبيعت، موجودات هرچه کوچک تر و آسيب پذيرتر باشند، وسيله دفاعی آن ها، سمی تر و کشنده تر است. انسان من، به رغم فربه شدن ظاهری خود، در درون، هر روز کوچک تر می شود. پس به ابزارهای تهاجمهی خطرناک تری نيز پناه می برد.
در آخرين سال های دهه نود ميلادی، رسانه های غربی خبر کشف مرکزی را در حوالی تل آويو منتشر کردند که در آن جا دکتر فاوست های اسرائيلی دست اندر کار توليد بمب های ژنتيکی بودند. هدف آن ها، آزمايش بمب هائی بود که در صورت انفجار، فقط انسان هائی را که تبار عربی داشتند می کشت و به ديگران آسيبی نمی رساند. اين بمب ها به نام خدای يهود ساخته می شد.
در سه دهه اخير، تعداد فرقه های مذهبی عقب گرا و خرافاتی در آمريکا و اروپا سه رقمی شده است. همه اين ها، بر ترس مردمانی سوارند که از "رحمانيت خدا" نااميد شده اند و از "قاسم الجبارين" به وحشت افتاده اند.
در همين سال ها، بر تعداد برنامه های تلويزيونی جهان غرب، که با فال و جادو خرافه می پراکنند، به شدت افزوده شد. شيادان اين شبکه ها، از فال نخود گرفته تا کاسه آب و سفره شن را، برای ترسيم آينده انسان های ساده لوح، به وسيله کسب و کار پر رونق خود تبديل کرده اند. اين شيادان هم بر ترس انسان بی پناه من سوارند.
آنسوتر، هر دم گروه گروه انسان های بی گناه و از همه جا بی خبر، در ايستگاه های قطار و فرودگاه ها، قربانی انتقام جوئی اسلامگرايانی می شوند که "رحمانيت خدا" را تنها برای خودی و "جباريت" او را برای غير خودی می خواهند و در جنايت، روی شيطان را سفيد کرده اند.
در سرزمينی که رهبرانش می خواهند آن را نمونه يک جامعه اسلامی و الهی معرفی کنند، هر هشت ساعت يکبار انسانی به دار آويخته می شود و خدائی که اين همه جنايت را به نام او مرتکب می شوند، گوئی کور و کر است. نه بساط های اعدام را می بيند و ناله و شيون همسران و پدران و مادران داغدار و فرزندان يتيم را می شنود.
خدا خودش مرا کافر کرد
فيلسوفی هميشه وجود خدا را منکر می شد. در آخرين سال های زندگی، خبرنگاری در مصاحبه ای از او پرسيد: "اگر بعد از مرگ متوجه شديد که خدا وجود دارد، چه می گوئيد؟"
فيلسوف گفت:" سئوال احمقانه ای است. من ثابت کرده ام که خدا وجود خارجی ندارد."
خبرنگار گفت:"فرض محال که محال نيست. حالا فرض کنيم يک در ميليون، بعد از مرگ متوجه شديد که خدائی هست."
فيلسوف گفت:"به او می گويم تقصير کفر من با خود تو است. اين تو بودی که نتوانستی خودت را به من ثابت کنی."
امروز، من با آن فيلسوف احساس همدلی می کنم: خدائی که می تواند بر اين همه جنايت چشم و گوش ببندد، وجود ندارد. من کافرم و تقصير کفر من، جز با خدائی که نمی تواند وجود خود را ثابت کند، با هيچکس نيست.
در کودکی خدا را دوست داشتم. پدرم می گفت:"از خدا بترس". حالا، به حرف پدرم رسيده ام. از اين خدا، فقط می ترسم. از خدای هر سه دين توحيدی. کاش من هم در يونان باستان می زيستم تا خدايان بی شماری بودند و می توانستم از ترس يکی به ديگری پناه ببرم.
بی پناهی انسان امروز، بر خلاف آنچه کشيش ها و خاخام ها و ملاها تبليغ می کنند، اصلا ناشی از دوری او از خدا نيست. برعکس، بی پناهی انسان امروز، نتيجه دوری خدا از انسان است. خدائی که در همه سو به نام او کشتار می کنند.
خيابان: از گذرگاه مردمان تا جلوهگاه مردم
آرش جودکی
هنگامی که مردمان را بويه آزادی و برابری همگام میکند ديگر نام از آنچه به آن نمود میدهند میگيرند يعنی مردم. نه اينکه از خود به در شده باشند بلکه تازه به خودشان میآيند هرچند اين به خودآمدگی، اين نمود گذرا باشد. و اين همگامی پرسه از سر بيکاری نيست، که کاری دارند که کار هميشهشان نيست«معجزهای که روی خواهد داد در همين مردم است، در شما مردم. مردم! شما از آنچه هستيد بهتريد.» داريوش همايون، فوريه ۲۰۰۹، پيشگفتار « پيشباز هزاره سوم»، نشر تلاش، ۲۰۰۹، ص ۸.
خيابان جای گذر است، جای رهگذر. چه سواره باشد چه پياده. آنکه در خيابان خانه دارد هم، گاهی از خيابانی به خيابان ديگر از سر ميل يا اجبار میگذرد تا در جايی ديگر پلاس کهنه بيفکند. پس هر رهگذری در پی کاری از خيابان میگذرد. برای رفتن به سر کار يا بازگشت از آن، برای خريد يا رفتن بر سر يک قرار. گاهی هم جای پرسه است و خستگی کار را از تن به در کردن و کاری نکردن جز گشتن، چرخيدن، تماشا کردن: گذرگاهی برای بيکار.
اما گهگاهی که ندرتش شايد از آن يادگاری هميشگی بسازد، خيابان گذرگاهی ديگرگونه میشود: جلوهگاهِ سپهر همگانی و جايگاه مردم که حاصل جمع مردمان نيست. چون مردمان را همان کاری که در پیاش از خيابان میگذرند و چگونگی و چرائی و ضربآهنگ گذرشان را تعيين میکند، نام و نمود میدهد. اما هنگامی که مردمان را بويه آزادی و برابری همگام میکند ديگر نام از آنچه به آن نمود میدهند میگيرند يعنی مردم. نه اينکه از خود به در شده باشند بلکه تازه به خودشان میآيند هرچند اين به خودآمدگی، اين نمود گذرا باشد. و اين همگامی پرسه از سر بيکاری نيست، که کاری دارند که کار هميشهشان نيست. و آن اينکه از محل عمومیِ عبور و مرور که درآن هريک جدا جدا، سواره و پياده، مسيری برای خودش دست و پا میکرد سپهری همگانی بسازند تا تعريفی ديگر از صفتِ همگانیِ آن سپهر و کيفيت حساب هر بخش آن به دست دهند. تا نشان دهند جور ديگر میشود بود، جور ديگر میشود ناميد و ناميده شد، جور ديگر میشود نمايان شد و نمايندگی شد.
و پيدايش اين نمود و نمايش شکافی در ساختار پيکره سياسی و اجتماعی میاندازد. چگونگی برخورد هر حکومتی با اين شکاف، طبيعت آن حکومت را آشکار میکند. به حکومتهايی که در رفتارشان با اين شکاف در پی چاره جويی میروند نام رژيم دموکراتيک میدهيم، و آنهايی که علت اين شکاف را به بيگانگان میبندند يا چنان وامینمايند که انگار هيچ نبوده جز اغتشاش، به هر نامی که خوانده شوند حکومتهايی هستند که پا بر سر اين حقيقت میگذارند که در نهايت هر حکومتی بر مردم بنياد گرفته است. شتاب و جنسِ گسترش و نمو اين شکاف برآيندی است از گستره آنچه میخواهد دگرگون کند و خشونتی که حاکمان در کار میکنند تا تن به اين دگرگونی ندهند.
جنبش سبز زايش همين شکاف بود که حکومت با گرد مرده بر آن پاشيدن و بیسليقگی زبانی را تا آنجا پيش راندن که فتنهاش ناميدن، تلاش میکند آن را بپوشاند. پيشبينی اينکه زندگی آن از چه پيچوخمها و آوردگاههايی بايد بگذرد را کسی نمیتواند به آسانی و درستی حدس بزند. همين است که اين شکاف افتاده و جوانه ارجمندی که از دل آن رسته به حيات خودش ادامه میدهد. اينکه به بار بنشيند نتيجه جبری تاريخی نخواهد بود، بلکه بستگی به زورِ همان بويه آزادی و برابری دارد که از مردمان مردم میسازد و در محدوده سن آدمی اين امر را در خاطرشان زنده نگاه میدارد که آنچه از آنها و برای آنها ساخته اند نه سزاوارشان است و نه شايستهشان.
آرش جودکی
۵ بهمن ۱۳۸۹، ۲۵ ژانويه ۲۰۱۱
آيا انقلاب ايران يک انقلاب مذهبی بود؟ خصلتشناسی انقلاب اسلامی ـ بخش چهارم
جمشيد فاروقی، تهران ريويو
قائل شدن گرايشهای گوناگون برای انقلاب ايران به معنی آن نيست که رهبری مذهبی اين انقلاب، همه اين گرايشها را نمايندگی میکرده است، بلکه اين گرايشها حکايت از محرکهای متفاوتی دارد که جامعه ايران را در سطحی گسترده به رويارويی با دولت پهلوی کشيده استدر گفتارهای پيشين به گسستها و پيوستهای ناشی از انقلاب و برخی از خصلتهای آن پرداختيم. گفتار مربوط به خصلتشناسی انقلاب ايران را با بررسی خصلت مذهبی اين انقلاب پی میگيريم. نگاهی به تحليلهای عرضه شده پيرامون انقلاب ايران حکايت از آن میکند که برخلاف خصلت اجتماعی انقلاب ايران که کمابيش مورد توافق پژوهشگران قرار دارد، خصلت مذهبی اين انقلاب از سوی همه پژوهشگران به يکسان مورد پذيرش واقع نشده است. در گفتار کنونی نگاهی خواهيم داشت به مبانی نظری مربوط به ماهيت و گرايش غالب انقلاب و در گفتارهای بعدی نمونههايی از تحليلهای پژوهشگران پيرامون خصلت مذهبی انقلاب ايران را مورد بررسی قرار خواهيم داد.
بسياری از تحليلگران انقلاب ايران را “انقلاب اسلامی” ناميدهاند. گزينش عنوانی برای يک انقلاب امری اختياری و ذهنی نيست، بلکه برآمده از آن چيزی است که پژوهشگران ماهيت يا “ذات” انقلاب مینامند. در گفتارهای پيشين بر اين نکته تاکيد شد که در سلسله مقالاتی که پيرامون خصلتشناسی و بازخوانی انقلاب ايران منتشر میشوند، ما بين “انقلاب ايران” و “انقلاب اسلامی” تفاوتی قائل نمیشويم و اين دو را به لحاظ سياسی مترادف يکديگر میدانيم. حال پرسش اين است که آيا “انقلاب ايران” واقعا يک “انقلاب اسلامی” بود؟ يا به سخن ديگر آيا میتوان انقلاب ايران را يک انقلاب مذهبی دانست؟ و اگر اين انقلاب، انقلابی مذهبی نبود، پس چه الزامی برای بهره گرفتن از صفت “اسلامی” برای ناميدن آن وجود دارد؟
اگر انقلاب صنعتی انقلابی است در صنعت و انقلاب علمی انقلابی است در علم، آيا انقلاب اسلامی انقلابی است در اسلام؟ يا انقلابی در فقه اسلامی؟ يا انقلابی است اجتماعی و سياسی توسط نيرويی که از دين استفادهای ابزاری و ايدئولوژيک کرده است؟ به اين پرسشها در مجموعه اين گفتارها خواهيم پرداخت.
نگاهی گذرا به پژوهشهای منتشر شده پيرامون انقلاب ايران حکايت از آن دارد که پژوهشگران درک واحد و مشابهی از ماهيت اين پديده تاريخی نداشته و به انقلاب ايران و ماهيت آن از منظرهای گوناگونی مینگرند. انقلاب ايران همچون هر انقلاب ديگری، رويدادی بیهمتا (unique) و منحصر به فرد است و از آنجا که دامنه تغييرات و پیآمدهای سياسی، اجتماعی و فرهنگی آن از سطح جابهجايی صرف در آرايش نيروها و توزيع قدرت سياسی فراتر میرود، پديدهای نادر است.
تشخيص ماهيت و گرايش غالب يک انقلاب تنها از طريق خصلتشناسی آن انقلاب ممکن است و همين امر دستهبندی آن انقلاب را در زيرمجموعههای بزرگتر ممکن میسازد. اما بديهی است که خصلت “بیهمتايی” انقلاب که ناظر بر جنبههای ويژه و منحصر به فرد آن انقلاب است، زمينههای تمايز آن انقلاب از ساير انقلابها را فراهم میآورد، اما به کار دسته بندی آن انقلاب در زير مجموعه ساير انقلابها نمیآيد.
گونهشناسی تحليلی (analytical typology) انقلابهای مختلف مبتنی است بر تجربهای نظری که با عزيمت از آن، ماهيت انقلابها با يکديگر مقايسه شده و اين انقلابها دستهبندی میشوند. در واقعيت امر، پذيرش تعريفی تئوريک از ماهيت انقلابها امر گونهشناسی آنها را بهمثابه انقلابهای دموکراتيک، سوسياليستی، صنعتی، علمی و… ممکن و ميسر میسازد.
هر انقلابی را میتوان از دو منظر متفاوت نگريست. نخست از منظر ويژگیها و مشخصههای منحصر به فرد آن و دوم از منظر تشابهات و نقاط اشتراک آن انقلاب با رويدادهای نظير خود. نکته مهم و تعيين کننده در تعريف يک انقلاب آن است که اين دو عرصه نظری متفاوت به طور همزمان مورد توجه قرار گيرند. يعنی مجموعه آن خصلتهايی که يک انقلاب را از ساير انقلابها متمايز میسازد و آن خصلتهايی که زمينههای مقايسه و دستهبندی انقلابها را فراهم میآورد.
تعريف انقلاب همچون تعريف هر پديده و شئی ديگری “مرزکشی” بين آن و غير آن است. اين مرزکشی البته همه خصلتها و خصوصيات آن را میبايست شامل شود. تعريف انقلاب از اين منظر تفاوتی با تعريف يک شئی ندارد. مثالی بياوريم.
تعريف “طلا” از اين قرار است: طلا يک فلز است. فلزی زرد رنگ است. فلزی براق است. قابليت انعطاف دارد و در عين حال چکشخوار است. طلا فلزی شکلپذير است. طلا فلزی کمياب است و از اين رو فلزی گرانبهاست. طلا معمولا به طور خالص يافت نمیشود، از وزن مخصوص بالايی برخوردار است، وزن اتمی آن ۱۹۶ است و …
اگر به تعريفی که از طلا عرضه کرديم دقت کنيم در میيابيم که طلا در فلز بودن خود در زير مجموعه فلزات قرار میگيرد و به علت جرم اتمیاش از ساير فلزات متمايز میشود. ساير خصلتها و خصوصيات طلا و از آن جمله براق بودن آن، چکشخوار بودن آن، منعطف بودن آن و… در اين يا آن فلز نيز ديده میشود. بنابراين تنها آن تعريفی از طلا صحيح است که هم خصلتهای عام آن را شامل شود، يعنی همان خصلتهايی که امکان دستهبندی اين فلز در زيرمجموعههای متفاوتی را ممکن میسازد و هم خصلتهايی که آن را از ساير فلزات و غيرفلزات متمايز میکند. تعريف انقلاب و از آن جمله تعريف انقلاب ايران نيز شامل همين قاعده میشود.
به سخن ديگر، يک انقلاب را میتوان در دو سطح خرد يعنی پرداختن به ويژگی و مشخصههای منحصر به فرد آن انقلاب و کلان، يعنی بر بستر آن خصلتهای عامی که در چنين انقلابهايی روی مینمايند، مورد ارزيابی قرار داد. مهم اما آن است که ما در تعريف انقلاب، از هر دو سطح خرد و کلان بررسی آن بهره گيريم. همه پژوهشگران البته اين قاعده را رعايت نکردهاند و عدم رعايت اين قاعده منطقا ره به خطا میبرد.
تعريف يک انقلاب تنها بر بستر “بیهمتايی” آن، يعنی با عزيمت از خودويژگیهای آن انقلاب منجر به آن میشود که ما از آن انقلاب نتوانيم تعريفی عرضه کنيم که زمينههای مقايسه سياسی و اجتماعی آن را با ساير انقلابها فراهم آورد. پژوهشگرانی که مدعی شدهاند تجربه نظری پيرامون انقلابهای مذهبی وجود ندارد، در عمل، گستره اين انقلاب را تا حد ظرفيت مذهبی آن فروکاستهاند. حال آنکه تعريف يک انقلاب صرفا بر بستر تشابهات آن با ساير انقلابها نيز مانع از ديدن ويژگیهای آن انقلاب میشود.
انقلاب ايران ظرف سه دهه گذشته بارها موضوع نگرش ابتر اين يا آن دسته از تحليلگران بوده است. پژوهشگران مذهبی و بهويژه گروهی از تحليلگران که گذران زندگی خود را وامدار حاکمان هستند، ظرف سی سالی که از انقلاب میگذرد، همواره کوشيدهاند انقلاب ايران را بر بستر ويژگیهای آن تعريف کنند.
اگر به انقلاب ايران نيک بنگريم، بیترديد شاهد آن خواهيم بود که خصلت مذهبی رهبری اين انقلاب و برآيند نامتعارف سياسی آن و تحولات فرهنگی ناشی از آن، به اين انقلاب رنگی مذهبی میزند. از اين منظر میتوان گفت که انقلاب ايران در قياس با ساير انقلابها پديدهای بینظير است و هيچ انقلاب ديگری را نمیتوان يافت که رهبر يا رهبرانش از مذهب چنين استفاده ابزاری کرده باشند. اما قائل شدن خصلتی مذهبی برای اين انقلاب بخشی از حقيقت انقلاب ايران است و نه همه حکايت آن.
پرداختن به انقلاب ايران از منظر ويژگیهای آن، ارزيابی آن را محدود به گستره خرد و محلی میکند، و عملا از اين انقلاب، يک انقلاب مذهبی میسازد. بر پايه اين نگرش، گويا مردم ايران تحت رهبری آيتالله خمينی برای حاکم کردن شريعت و شرعی کردن قوانين جزايی و مدنی و استقرار يک حکومت الهی شريعتمدار انقلاب کرده و با به قدرت رساندن دولتی اسلامی در صدد مهيا کردن زمينهها برای ظهور امام غايب بودهاند. چنين تحليلی از انقلاب ايران در پی يک بررسی گذرای تاريخی اين رويداد و بازبينی شعارهای مردم در دورههای متفاوت جنبش اعتراضی، بیمايگی و سستی خود را آشکار میسازد.(۱)
خطای نظری بررسی انقلاب ايران در سطح خرد با کلاننگری روشنفکران چپ تکميل میشود. روشنفکران چپ، به ويژه در سالهای پس از انقلاب با ناديده گرفتن ويژگیهای اين انقلاب و از آن جمله خصلت مذهبی رهبر کاريسماتيک آن، آيتالله خمينی، تنها به خصلتهای عام انقلاب توجه کرده و در تحليل خود عملا تفاوتی بين اين انقلاب و مثلا انقلاب روسيه قائل نشده و کوشيدهاند سير تحولات سياسی و اجتماعی ايران را از گاهشمار تجربه انقلاب روسيه بخوانند.
برای ارزيابی صحيح انقلاب ايران در هر دو سطح خرد و کلان میبايست از اين پرسش پايهای حرکت کرد: گرايش غالب و هادی جنبش اعتراضی مردم که منجر به سقوط حکومت پهلوی شد و دولتی اسلامی را پديد آورد، کدام بود؟ پاسخ به اين پرسش ما را به فهم ماهيت انقلاب ايران نزديک میکند.
در گفتارهای پيشين بر اين نکته تاکيد ورزيديم که يک انقلاب و آن هم يک انقلاب اجتماعی يک پديده چند علتی است. انقلاب ايران در عين حال انقلابی تودهای بود و توانست اقشار وسيع اجتماعی را با خود همراه سازد. اين چنين است که نمیتوان پذيرفت همه اقشار و نيروهايی که در لحظهای از تاريخ انقلاب به نيروهای محرکه آن پيوستند، همه متاثر از يک ايده بوده و هدف واحدی را دنبال میکردهاند. از اين رو، قائل شدن صرفا يک گرايش برای توضيح يک انقلاب اجتماعی کفايت نمیکند.
از جانب ديگر محدود کردن تاريخ يک انقلاب تنها به دوره کوتاه حاکم شدن موقعيت انقلابی بر جامعه خطاست و میتواند منجر به ارزيابی خطا از اين انقلاب شود. بنابراين، گستره ارزيابی و بررسی انقلاب ايران را نمیتوان و نمیبايست به ماههای شهريور تا بهمنماه سال ۱۳۵۷ محدود کرد.
آناتومی جنبش اعتراضی-انقلابی ايران که به پيروزی انقلاب و قدرت گيری يک دولت اسلامی در ايران انجاميد، حکايت از گرايشهای مختلفی دارد که هم همراهی بخش وسيعی از اجتماع با آن انقلاب را توضيح میدهد و هم هدفهای متفاوت و متنوعی که محرک شرکت در جنبش اعتراضی بوده است. از اين منظر میتوان گفت که انقلاب ايران، انقلابی بود ضد سلطنتی (anti-monarchical)، ضد يکهسالاری (anti-autocratic)، دموکراتيک، عدالتخواهانه، اسلامی(۲) و ضد امپرياليستی.
قائل شدن گرايشهای گوناگون برای انقلاب ايران البته به معنی آن نيست که رهبری مذهبی اين انقلاب، همه اين گرايشها را نمايندگی میکرده است، بلکه اين گرايشها حکايت از محرکهای متفاوتی دارد که جامعه ايران را در سطحی گسترده به رويارويی با دولت پهلوی کشيده است. از آن گذشته، خصلت ضد يکهسالاری (anti-autocratic) لزوما به معنی خصلتی دموکراتيک نيست.
گرايش ضد سلطنتی (anti-monarchical) انقلاب ايران با چاشنی ضد امپرياليستی خود لحظه به لحظه در جنبش اعتراضی-انقلابی ايران به گرايش غالب بدل شد. انحصار رهبری جنبش اعتراضی در دست روحانيون و بهويژه به واسطه رهبری کاريسماتيک آيتالله خمينی عملا منجر به کاهش نقش گرايش دموکراتيک جنبش اعتراضی-انقلابی مردم شد. از جانب ديگر خصلت آنتی اتوکراتيک انقلاب ايران به مقابله با اتوکراسی پهلوی محدود گشت. همين محدود شدن مقابله با اتوکراسی پهلوی خود را در بازتوليد اتوکراسی و بنيان نهادن يک حکومت توتاليتر مذهبی پس از پيروزی انقلاب نشان داد.
شعار “بحث بعد از مرگ شاه” که توسط روحانيون و هواداران آنها تبليغ میگشت عملا برآمده از سياست زيرکانهای بود که توسط آيتالله خمينی دنبال میشد. وی دريافته بود که فصل مشترک همه گرايشهای ضد حکومتی در ايران نهاد سلطنت و بهويژه سلطنت پهلوی است. شعار “بحث بعد از مرگ شاه” عملا کانونيزه کردن همه نيروها و اعتراضها بر سر سرنگونی حکومت پهلوی بود. انقلاب ضد سلطنتی اما مضمون روشن و شفافی نداشت. همين امر به روحانيون و رهبر کاريسماتيک انقلاب، آيت الله خمينی اين امکان را داد که با کسب رهبری جنبش اعتراضی “توی دهان دولت بزند” و “دولتی را تعيين کند” که هيچ تعريف روشنی از آن به مردم عرضه نشده بود. در رفراندوم ۱۲ فروردين ۱۳۵۸ نام اين “دولت بیهويت” جمهوری اسلامی اعلام شد، “نه يک کلمه کم، نه يک کلمه زياد”!
انقلاب ايران به وضوح نشان داد که هرگاه يک انقلاب ضد سلطنتی با گسترش مشارکت مردم در تصميمگيریها همراه نشود، لزوما به دموکراتيزه شدن مناسبات جامعه و دولت ره نمیبرد. بنابراين گرايش دموکراتيک جنبش اعتراضی-انقلابی مردم در اثر رهبری روحانيون به گرايشی ضد سلطنتی بدل شد و گرايش آنتی اتوکراتيک اين جنبش به تدريج رنگ باخت و در سايه گرايشهای مذهبی روحانيون قرار گرفت.
————————
پانويسها:
[۱] - به اين موضوع در ادامه اين گفتارها خواهيم پرداخت.
[۲] – بديهی است که بخشی از روحانيون با عزيمت از اسلام سياسی از همراهی خود با جنبش اعتراضی-انقلابی، اهداف مذهبی خود را دنبال میکردند. اما آنان زيرکانه از طرح اين اهداف در ماههای پيش از پيروزی انقلاب اجتناب ورزيده و سخنرانیها و اظهارات خود را بر گرايشهای عدالتخواهانه، ضد امپرياليستی، ضد يکهسالاری و ضد سلطنتی منطبق ساختند.
الهه صدری
مدرسه فمینیستی: اوایل تیرماه سال 1349 بود که پس از شرکت در کنکور سراسری دانشگاهها، در روزنامهای آگهی پذیرش دانشجو برای «مدرسه عالی خدمات اجتماعی تهران» توجهام را جلب کرد. در حالی که هیچ نوع آشنایی با این مرکز آموزشی نداشتم در اولین فرصت ممکن به این مدرسه در حوالی چهار راه پارکوی در خیابان پهلوی سابق (ولی عصر) مراجعه کردم تا ببینم این رشته چیست و به چه کار میآید . در ابتدای ورود برای تحقیقات درباره رشتهی «خدمات اجتماعی» و این که آینده شغلی این رشته چهگونه است، مرا به اتاقی فرستادند که خانم لاغر اندامی با موهای خاکستری و چهرهای بسیار مصمم و چشمانی نافذ در پشت میزی نشسته بود. به محض ورود، با لبخندی مهربان و پذیرا از من استقبال کرد. اتاق با سقف بلند و فضای بسیار بزرگ و روشن، با حیاط جلوی اتاقاش و میز تحریر بزرگی که این خانم پشت آن نشسته بود، به طور کلی فضا را گیرا و جذاب و در عین حال جدی کرده بود. خیلی زود متوجه شدم که مجموعهی فضای اتاق با شخصیت زنی که روبهرویم پشت میز نشسته، هماهنگی بسیاری دارد.
مرا دعوت کرد که روی صندلی در مقابل میزش بنشینم و بدون این که اسم خود را ذکر کند، خودش را «مسئول دانشکده» معرفی کرد. سپس از من پرسید که آیا اطلاعاتی راجع به کار و درس مددکاری دارم؟ بالطبع پاسخ من منفی بود. او بلافاصله شروع به صحبت کرد و خیلی ساده و صمیمی برایم توضیح داد که در آن مرکز هر دانشجویی چهار سال درس میخواند تا لیسانس بگیرد و سپس به عنوان «مددکار اجتماعی» شروع به کار کند. در خلال صحبت با ایشان، کمکم متوجه شدم نام وی، خانم فرمانفرماییان است، زنی کاملا بیآلایش، جدی و صبور. او مرا خطاب قرار داد و گفت که: «اگر میخواهی در این مرکز درس بخوانی و مددکار شوی باید بدانی که به واسطهی شغلات ناچار خواهی بود که به مناطق فقیرنشین شهر و یا مناطق روستایی بروی و کمبودها و مشکلات مردم را از نزدیک ببینی.» و در حالی که با نگاه نافذش به چشمانام خیره شده بود با مهربانی اضافه کرد: «جلوی چشم تو استکان و نعلبکیها را در یک کاسه آب میشویند و برایت چای میریزند و تو باید بدون آنکه ناراحت شوی و خم به ابرو بیاوری در اتاقی که کف آن تنها با یک زیلوی مندرس پوشانده شده، بنشینی و همراه آنان چای بنوشی و به مشکلات و دردهای آنان گوش کنی و برای حل مشکلاتشان، صادقانه به آنان یاری رسانی و خیلی از مسائل دیگر».
در حقیقت خانم فرمانفرماییان در عین صبر و حوصله اما با جدیت بسیار، به من متذکر شد که برای ورود به این رشته باید بتوانم و طاقت داشته باشم که خودم را با زندگی فقیرانه و یا حتی فرهنگ و رسوم متفاوت مردم مناطق محروم وفق بدهم تا کسانی که میخواهیم به آنها یاری برسانیم احساس فاصله بسیار با ما نکنند و با روشی صمیمانه و دوستانه بتوانیم واقعاَ مشکلگشای آنان باشیم.
برایم بسیار جالب و در خور توجه بود که رئیس یک دانشکده با آن مدارج دانشگاهی بالا، با دختران جوانی که میخواهند مددکار اجتماعی شوند، چنین راحت و ساده و خودمانی، همصحبت میشود و با صبر و حوصله مشکلات و سئوالات آنان را پاسخ میدهد و در عین حال به آنها یادآور میشود که با خود صادق و روراست باشند که آیا واقعاَ آمادگی پذیرش مشکلات و حل آن را دارند یا نه! البته روزهای زیادی از آن مصاحبه با خانم ستاره فرمانفرماییان نگذشته بود که اسامی کنکور سراسری اعلام شد و من در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران قبول شدم، و همین سبب شد که بهرغم وسوسهای که نوع برخورد ایشان برای پی گرفتن رشته مددکاری در من به وجود آورده بود، آینده تحصیلیام را با ادبیات فارسی گره بزنم و رشته مددکاری را رها کنم، هر چند باید اعتراف کنم که گاهی از این انتخاب، ناراضی بودم.
تأثیر شگرف خانم فرمانفرمائیان در آن روز مصاحبه به حدی بر من عمیق بود که تا مدتهای مدید از دوستانی که در مدرسه عالی خدمات اجتماعی داشتم همیشه دورادور جویای احوال خانم فرمانفرمائیان بودم و دوستانم نیز همواره از انضباط و دقت، پیگیریها و گاه سختگیریهای ایشان حکایت میکردند. هرچند که سختگیریها برای شاگردان آسانطلب معمولا خوشایند نیست اما به نظر من همه اینها نشأتگرفته از ایمان، وجدانِ کاری، و نیّت نیک و خیرخواهانهی یک انسان نوعدوست میتوانست باشد . با این وصف، تنها چیزی که میتوانم پس از این همه سال بگویم این که: آن روز دیدار با خانم ستاره فرمانفرماییان چنان تاثیری بر من گذاشت که هنوز نیز تصویر آن دیدار و شخصیت این زن مقتدر و جدی را به خوبی به یادم میآورد و از همین روست که در بزرگداشت 90 سالگی این زن بزرگ، آن را دوباره مرور کردم تا آغازی باشد برای دیگر شاگردان خانم فرمانفرماییان که خدمات و طبعاَ خاطرات بیشتری از ایشان به یاد میآورند و با نوشتن آنها علاوه بر قدردانی از ایشان فرصتی نیز فراهم آید تا نسل جوان و یا حتی نسلهای آینده نیز با خدمات چنین انسانهای خیرخواه و وطنپرستی آشنا شوند.
وبلاگها هم به آخر خط رسيدهاند
بيژن صفسری
امروز وبلاگهايی که ديگر نوشته نمیشوند پنجره بستهای را میمانند که بر روی شيشههای آن جای دستی کثيف بر آن مانده است و اين يعنی اينجا کسی از منظره پشت پنجره حالاش بههم خورده است و میگويد بايد اين مهمانخانه را ترک کنم چرا که از اين پنجرهها فقط زندانها ديده میشوندمی گويند چرا وبلاگ ها چون گذشته رونقی ندارند و همه سر به لاک سکوت فرو بردند، می گويم هی عمواغلی می خواهی در بندمان ببينی؟ دل خوش سيری چند؟
زمانی وبلاگ ها جايگزين مناسبی برای روز نامه هايی بودند که از بيم توقيف ، رسالت اطلاع رسانی را فدای بقا خود ميکردند اما وقتی وبلاگ و وبلاگ نويس هم به همان درد اصحاب جرايد مبتلا می شوند ، وبلاگ هم به انتها می رسد. نا گفته پيداست که منظور از به آخر رسيدن وبلاگ نويسی در اين کهنه ديار است هر چند در بيرون از نقشه گربه نشان اين اب و خاک هم با همه گير شدن تب فيس بوک ، وبلاگ نويسی در دنيای مجازی کمرنگ تر از گذشته است ، رسانه ای جديدی که تب داغش از نگاه سينما گران هم دور نمانده و به تصوير کشيد شد تا از مطرح ترين فيلم های روز جهان گردد.
وبلاگ نويسی هم چون روز نامه نگاری در اين اب و خاک هزينه بردارشده است از همين رو وبلاگ نويسان وطنی وبلاگ هايشان را يا با شعر و خاطره و داستان های عشقی به روز می کنند و يا در مقام اطلاع رسانی از هنر و ورزش اين اب و خاک می نويسند که باز هم چنگی به دل مخاطبانشان نمی زنند چرا که همگان از پشت پرده دنيای به تاراج رفته هنر و ورزش اين اب و خاک هم آگاهند تا بدانجا که در خصوص هنر يکی از اهالی دولت در مورد بازداشت و ممنوع الکار شدن يک سينماگر مطرح اظهار نظری غير معمول رويه ی متداول در اين اب و خاک ميکند .
روزنامه ها هم پر از اخباری هستند که قبل از انتشار آن خبرها، دهان به دهان مردم گشته و هزاران تفسير و تحليل از آن در کوچه و بازار حی و حاضر است کافی است سوار تاکسی و يا مترو شويد تا از اخرين خبر های روز و تحليل های کارشناسانه آن خبر مطلع گرديد ، مانند الودگی هوا که اغلب روز نامه های در حال انتشار خبر اول و يا دست کم خبر دوم خود را به آن اختصاص ميدهند و از قول رييس مرکز سلامت محيط و کار وزارت بهداشت با اب و تاب می نويسند ، سالانه ۱۰ هزار و ۶۰۰ مرگ منتسب به آلودگی هوا در کشور ثبت می گردد ، تا مخاطبين اين خبر جنجالی در يابند آن گفته معاون رئيس جمهور که در چرا يی افزايش فرار مغز ها ، می گويد، ما فرار مغز ها نداريم مهاجرت ها کمی بيش از معمول شده است ، آن گفته را به حساب تجاهل العارفين ندانست ، شايد براستی مردم از الودگی هوا و نه چيز های ديگر ، گروه گروه تن به مهاجرت می دهند خاصه که سال ها پيش از اين هم جمالالدين عبدالرزاق شاعر اصفهانی در اين مورد توصيه هايی هم داشته :
الحذار ای غافلان زين وحشت آباد الحذار
الفرار ای عاقلان زين ديو مردم الفرار
ای عجب دلتان بنگرفت و نشد جانتان ملول
زين هواهای عفن، وين آبهای ناگوار
امروز وبلاگ هايی که ديگر نوشته نمی شوند مانند پنجره بسته ای را می مانند که بر روی شيشه های آن جای دستی کثيف بر آن مانده است و اين يعنی اينجا کسی ازمنظره پشت پنجره حالش بهم خورده است و می گويد بايد اين مهمانخانه را ترک کنم چرا که از اين پنجره ها فقط زندان ها ديده می شوند .
الغرض وبلاگ نويسی هم مانند همه پنچره های گشوده شده ، بسته می شوند نه به دليل هوا ی عفن و آب های نا گوار که الهام گرفتن از خوشبختی را سخت می کند ، اگر چه هستند کسانيکه شاعر روز های زيبا هستند و برای دختران از جهيزيه می نويسند و به کودکانی که پدرانشان را نمی بينند ، مژده می دهند که.... اما اين کار ها سخت است ، سخت است دورغ گفتن، سخت است وبلاگ نويسی ، وقتی قحطی خدا باشد وبلاگ نويسی هم به آخر خط می رسد .
بيژن صف سری
http://bijan-safsari.com
کارگردان «هدا گابلر» به همکاری با اپوزیسیون متهم شد
پيام فضلینژاد، روزنامهنگار نزديک به وزارت اطلاعات، وحيد رهبانی، کارگردان نمايش «هدا گابلر» را به وابستگی به اپوزيسيون و بيگانگان متهم کرد.
به گزارش بخش فرهنگی راديو زمانه، پيام فضلینژاد، از روزنامهنگاران کيهان در گفتوگو با سايت دولتی «جهان نيوز» وحيد رهبانی، کارگردان نمايش توقيفشده «هدا گابلر» را به همکاری با اپوزيسيون خارج از ايران، وابستگی به فرانسویها و پيوند با خانه آزادی آمريکا متهم کرد.
به گمان فضلینژاد، ايبسن، کارگردان نامآور تئاتر جهان و نويسنده نمايشنامه «هدا گابلر» يک نويسنده «مقبول سيستم اطلاعاتی ليبرال سرمايهداری» است.
روزنامهنگار کيهان در اين گفتوگو از زندهياد غلامحسين ساعدی که از بزرگترين داستاننويسان و نمايشنامهنويسان ايران است، به عنوان «ضد انقلاب فراری» ياد کرد و دکتر اسماعيل خويی، شاعر بلندآوازه و محسن مخلمباف، کارگردان نامآشنا را «مبتذلترين طيف اپوزيسيون» خواند و وحيد رهبانی را به همکاری با آنان متهم کرد.
يکی از جرايم رهبانی به گفته فضلینژاد اين است که او يکی از نمايشنامههای غلامحسين ساعدی را روی صحنه برده است. فضلینژاد میپرسد: «وحيد رهبانی اصلاً چرا مجوز کار گرفته است؟ و چرا پس از ورود به ايران به سبب اقدامات ضدايرانیاش مورد پيگرد قضايی قرار نگرفته است؟»
فضلینژاد آنگاه در ادامه اين گفتوگو خواهان مجازات مسئولان وزارت ارشاد میشود و میگويد: «چه کسی مجوز صدور اين تئاتر را صادر کرده است؟! طبعاً مستفاد از نص صريح قانون مجازات اسلامی نه تنها عوامل تهيه و اجرای تئاتر هدا گابلر دارای مسئوليت کيفری هستند، بلکه مسئولانی که اقدام به صدور مجوز برای آن نمودند نيز بايد مشمول پيگرد کيفری باشند که حتماً دادستان محترم عمومی و انقلاب تهران که با اقدامی به موقع و شايسته تقدير دستور توقيف اين نمايش را صادر کردند، به اين امور توجه ويژه دارند.»
فضلینژاد سپس به اصل ماجرا پرداخت و تلويحاً ادعا کرد که «کميسيون فرهنگی دولت» وزير ارشاد را تحت فشار قرار میدهد و سياستهايی را به او تحميل میکند. او از وزير ارشاد خواست که اگر چنين است مجلس را از اين موضوع آگاه کند.
او گفت: «مجلس هم بايد طرح تحقيق و تفحص از «کميسيون فرهنگی دولت» را پيگيری کند تا بدانيم چه میشود که ناگهان همزمان با درخواست کاترين اشتون (رئيس سياست خارجی اتحاديه اروپا) برای آزادی جعفر پناهی، رئيس کميسيون فرهنگی دولت نيز قول مساعد برای آزادی وی را میدهد!»
پيام فضلینژاد روزنامهنگاری را با همکاری با روزنامههای اصلاحطلب آغاز کرد. اما هنگامی که پس از توقيف هفتهنامه سينما جهان بازداشت شد، ناگهان تغيير عقيده داد و به دستگاه اطلاعاتی جمهوری اسلامی ايران نزديک شد. او در پرونده وبلاگنويسان با سعيد مرتضوی همکاری تنگاتنگ داشت و از سال ۱۳۸۵ به تحريريه کيهان پيوست. بهدليل نزديکی او با دستگاه اطلاعاتی جمهوری اسلامی، گفتههای او درباره برخی هنرمندان و نويسندگان بهطور غيرمستقيم بيانگر پروندههای اين هنرمندان در وزارت اطلاعات است.
چندی پيش، پس از اعتراض خبرگزاری فارس، اجرای نمايش «هدا گابلر»، به کارگردانی وحيد رهبانی در سالن چهارسوی تئاتر شهر تهران به اتهام «ترويج اباجهگری» متوقف شد.
ستار هدايتخواه، سخنگوی کميسيون فرهنگی مجلس اعلام کرده بود که «هدا گابلر» برخلاف ارزشهای ملت ايران است و در اولين فرصت با هنرمندان که او از آنها بهعنوان «مسئولان و عاملان اين نمايش» نام برد، به صورت قاطع برخورد خواهند کرد.
وزير ارشاد اما چندين بار در گفتههايش توقيف اين نمايش را اغراقآميز خواند.
هدا گابلر دختر نازپروردهای است که زيبايی و رفتار او مردهای بسياری را دلباخته میکند و میخواهد از هر نظر برترين باشد. او در جستوجوی بهدست آوردن بهترين عاشق خود، مردهای بسياری را محک میزند و از آنان انتظار کارهای خارقالعاده دارد. او دوست دارد همانطور که خود دارای بلندپروازیهای بسيار است و در راه دست يافتن به آنها بسيار جسور است، عشاق او نيز دارای همين ويژگی باشند.
به گزارش بخش فرهنگی راديو زمانه، پيام فضلینژاد، از روزنامهنگاران کيهان در گفتوگو با سايت دولتی «جهان نيوز» وحيد رهبانی، کارگردان نمايش توقيفشده «هدا گابلر» را به همکاری با اپوزيسيون خارج از ايران، وابستگی به فرانسویها و پيوند با خانه آزادی آمريکا متهم کرد.
به گمان فضلینژاد، ايبسن، کارگردان نامآور تئاتر جهان و نويسنده نمايشنامه «هدا گابلر» يک نويسنده «مقبول سيستم اطلاعاتی ليبرال سرمايهداری» است.
روزنامهنگار کيهان در اين گفتوگو از زندهياد غلامحسين ساعدی که از بزرگترين داستاننويسان و نمايشنامهنويسان ايران است، به عنوان «ضد انقلاب فراری» ياد کرد و دکتر اسماعيل خويی، شاعر بلندآوازه و محسن مخلمباف، کارگردان نامآشنا را «مبتذلترين طيف اپوزيسيون» خواند و وحيد رهبانی را به همکاری با آنان متهم کرد.
يکی از جرايم رهبانی به گفته فضلینژاد اين است که او يکی از نمايشنامههای غلامحسين ساعدی را روی صحنه برده است. فضلینژاد میپرسد: «وحيد رهبانی اصلاً چرا مجوز کار گرفته است؟ و چرا پس از ورود به ايران به سبب اقدامات ضدايرانیاش مورد پيگرد قضايی قرار نگرفته است؟»
فضلینژاد آنگاه در ادامه اين گفتوگو خواهان مجازات مسئولان وزارت ارشاد میشود و میگويد: «چه کسی مجوز صدور اين تئاتر را صادر کرده است؟! طبعاً مستفاد از نص صريح قانون مجازات اسلامی نه تنها عوامل تهيه و اجرای تئاتر هدا گابلر دارای مسئوليت کيفری هستند، بلکه مسئولانی که اقدام به صدور مجوز برای آن نمودند نيز بايد مشمول پيگرد کيفری باشند که حتماً دادستان محترم عمومی و انقلاب تهران که با اقدامی به موقع و شايسته تقدير دستور توقيف اين نمايش را صادر کردند، به اين امور توجه ويژه دارند.»
فضلینژاد سپس به اصل ماجرا پرداخت و تلويحاً ادعا کرد که «کميسيون فرهنگی دولت» وزير ارشاد را تحت فشار قرار میدهد و سياستهايی را به او تحميل میکند. او از وزير ارشاد خواست که اگر چنين است مجلس را از اين موضوع آگاه کند.
او گفت: «مجلس هم بايد طرح تحقيق و تفحص از «کميسيون فرهنگی دولت» را پيگيری کند تا بدانيم چه میشود که ناگهان همزمان با درخواست کاترين اشتون (رئيس سياست خارجی اتحاديه اروپا) برای آزادی جعفر پناهی، رئيس کميسيون فرهنگی دولت نيز قول مساعد برای آزادی وی را میدهد!»
پيام فضلینژاد روزنامهنگاری را با همکاری با روزنامههای اصلاحطلب آغاز کرد. اما هنگامی که پس از توقيف هفتهنامه سينما جهان بازداشت شد، ناگهان تغيير عقيده داد و به دستگاه اطلاعاتی جمهوری اسلامی ايران نزديک شد. او در پرونده وبلاگنويسان با سعيد مرتضوی همکاری تنگاتنگ داشت و از سال ۱۳۸۵ به تحريريه کيهان پيوست. بهدليل نزديکی او با دستگاه اطلاعاتی جمهوری اسلامی، گفتههای او درباره برخی هنرمندان و نويسندگان بهطور غيرمستقيم بيانگر پروندههای اين هنرمندان در وزارت اطلاعات است.
چندی پيش، پس از اعتراض خبرگزاری فارس، اجرای نمايش «هدا گابلر»، به کارگردانی وحيد رهبانی در سالن چهارسوی تئاتر شهر تهران به اتهام «ترويج اباجهگری» متوقف شد.
ستار هدايتخواه، سخنگوی کميسيون فرهنگی مجلس اعلام کرده بود که «هدا گابلر» برخلاف ارزشهای ملت ايران است و در اولين فرصت با هنرمندان که او از آنها بهعنوان «مسئولان و عاملان اين نمايش» نام برد، به صورت قاطع برخورد خواهند کرد.
وزير ارشاد اما چندين بار در گفتههايش توقيف اين نمايش را اغراقآميز خواند.
هدا گابلر دختر نازپروردهای است که زيبايی و رفتار او مردهای بسياری را دلباخته میکند و میخواهد از هر نظر برترين باشد. او در جستوجوی بهدست آوردن بهترين عاشق خود، مردهای بسياری را محک میزند و از آنان انتظار کارهای خارقالعاده دارد. او دوست دارد همانطور که خود دارای بلندپروازیهای بسيار است و در راه دست يافتن به آنها بسيار جسور است، عشاق او نيز دارای همين ويژگی باشند.
«ویکیلیکس، دشمن دولت»
به گزارش بخش فرهنگی رادیو زمانه، بهتازگی در آلمان زیر عنوان «ویکیلیکس، دشمن دولت» کتابی منتشر شده است. نویسندگان این کتاب دو روزنامهنگار آلمانی هستند به نامهای هولگر اشتارک و مارسل روزنباخ. این دو نویسنده موفق شدهاند، طرحی از شخصیت جولیان آسانژ، بنیانگذار ویکیلیکس بهدست دهند. کتاب آنها از این نظر یک کتاب مرجع و از برخی لحاظ منحصر بهفرد بهشمار میآید.
نویسندگان در وهله نخست و در نخستین گام برای آشنایی با جولیان آسانژ این پرسش را طرح میکنند که چگونه ممکن است بنیانگذار ویکیلیکس با انتشار اسناد محرمانه دولتی، از دولتهای غربی و نهادهای وابسته به دولت خواستار شفافیت محض فعالیتهایشان بشود، برای مثال در ویکیلیکس اسناد محرمانهای از فعالیتهای بانک مرکزی آمریکا را انتشار دهد و در همان حال هیچگونه اطلاعی از وضع مالی شرکت ویکیلیکس در اختیار اداره مالیات بر درآمد آمریکا قرار ندهد، آنهم در شرایطی که هر کارمند ساده و حتی دونپایهای در غرب موظف است، سر سال درآمد سالانه خود را به اداره مالیات اعلام کند.
«ویکیلیکس، دشمن دولت» روایتی از زندگی پسربچهای بهدست میدهد که جولیان نام دارد، مادرش از هیپیهاست، نمیداند که پدرش کیست و در مجموع در شرایط نابهسامان خانوادگی رشد میکند، و به همین جهت، به دنیای مجازی پناه میآورد.
به این ترتیب تصویری که نویسندگان «ویکیلیکس، دشمن دولت» از جولیان آسانژ بهدست میدهند، تصویر یک مرد ناآرام است که ارتباطی با پیشینه و زادگاهش ندارد و زندگی اجتماعی او در اینترنت اتفاق میافتد و بیرون از دنیای مجازی، دوست و آشنایی ندارد.
چنین است که جولیان آسانژ تصمیم میگیرد وبسایتی تأسیس کند با ساختاری منحصر بهفرد. او ساختار این وبسایت را بهگونهای طراحی میکند که کاربران بتوانند مدارکی را در اینترنت منتشر کنند، اما در همان حال ناشناس بمانند و هرگز هیچکس نتواند به منبع انتشار سند پی ببرد.
به نظر نویسندگان «ویکی لیکس، دشمن دولت»، این موضوع که دولت آمریکا قصد دارد به هر قیمتی که شده، فعالیتهای افشاگرانه جولیان آسانژ را متوقف کند، خود نشانهای آشکار از این نکته است که در ساختار نظامهای لیبرال در غرب، یک فرد میتواند یک دولت مقتدر و حتی مقتدرترین دولت جهان، یعنی دولت آمریکا را تهدید کند.
جولیان آسانژ ویکیلیکس را «برج دریایی روشنگری» مینامد. به نظر نویسندگان «ویکی لیکس، دشمن دولت» آنچه که جولیان آسانژ آن را «روشنگری» میخواند، در واقع بیشتر نمایانگر خواست و اراده او بر تسلط بر دولتهای غربی است. معلوم نیست که در گام بعدی، آسانژ از طریق ویکیلیکس - به تعبیر نویسندگان کتاب – کدام «بمب اطلاعاتی» را در جهان منفجر کند.
این دو روزنامهنگار آلمانی در کتابشان این پرسش را طرح میکنند که آیا بهراستی جولیان آسانژ از این حق برخوردار بوده است که اسناد محرمانه و هر آنچه را که میپسندد در فضای عمومی منتشر کند؟ آنها تلاش میکنند به این پرسش پاسخ دهند که آیا بنیانگذار ویکیلیکس دشمن دولت یا مبارز آزادی بیان است.
در پایان تصوری که از آسانژ در ذهن خواننده ایجاد میکنند، مردی است خودخواه که از عدم تعادل روحی رنج میبرد و بیش از آنکه مبارز آزادی بیان باشد، به بهانه آزادی بیان با نهاد دولت در مقام یک پدر دشمنی دارد.
ویکیلیکس در تاریخ ۲۸ نوامبر ۲۰۱۰ میلادی (۷ آذر ۱۳۸۹) بخشهایی از اسناد و گزارشهای طبقهبندی شده وزارت امور خارجه ایالات متحده آمریکا که بالغ بر ۲۵۰ هزار سند محرمانه از وابستههای دیپلماتیک ایالات متحده آمریکا در همه نقاط جهان است را منتشر کرد.
این ماجرا پیامدهای گستردهای برای سیاست خارجی آمریکا داشت و واکنشهایی را سبب شد. جولیان آسانژ، بنیانگذار ویکیلیکس مدتی به اتهام سوءاستفاده جنسی بازداشت شد، اما بهزودی او را از زندان آزاد کردند.
کرزی: نگذاریم خوابهای وحشتناکی که برایمان دیده اند به واقعیت بپیوندد
روز چهارشنبه، 6 دلو/بهمن (26 ژانویه) حامد کرزی، رئیس جمهوری افغانستان، طی مراسمی دوره جدید پارلمان این کشور را افتتاح کرد و در سخنرانی خود در این مراسم، با انتقاد از "مداخلات" در روند برگزاری انتخابات، تاکید ورزید که افغانها نباید اجازه دهند "خواب های وحشتناکی" که برای آنها دیده شده، به واقعیت تبدیل شود.
مراسم گشایش پارلمان افغانستان به دنبال هفته ها جنجال بر سر زمان گشایش پارلمان و اختلافاتی که بر سر نتایج انتخابات بوجود آمده بود، برگزار شده است.
اختلاف بر سر گشایش دوره جدید قانونگذاری در موعد مقرر زمانی اوج گرفت که دادگاه ویژه رسیدگی به شکایات انتخاباتی خواستار تاخیر در گشایش پارلمان شد تا وقت کافی برای رسیدگی به تخلف های انتخاباتی داشته باشد و آقای کرزی نیز این درخواست را پذیرفت.
نمایندگان برنده در انتخابات به این تصمیم اعتراض کردند و دیدار آنها با رئیس جمهوری باعث شد تا آقای کرزی تصمیم خود را تغییر داده و با گشایش پارلمان موافقت کند.
'خوابهای وحشتناک'
آقای کرزی که در مراسم گشایش پارلمان صحبت می کرد، سخنان خود را با تاکید بر وجود "مداخلات" در روند انتخابات پارلمانی این کشور آغاز کرد.
وی گفت: "انتخابات پارلمانی با مداخلات همراه بود... سوال این است که کدام نیروها می خواهند قوای سه گانه کشور ما را در تقابل با همدیگر قرار دهند؟"
رئیس جمهوری افغانستان در ادامه سخنان خود افزود: "باید با حساسیت با این مسایل برخورد کنیم و نگذاریم خواب های وحشتناکی را که برای ما دیده اند، به واقعیت تبدیل شود."
آقای کرزی همچنین بر "افغانی شدن" روند انتخابات در افغانستان تاکید کرد و گفت که این کار، شفافیت انتخابات را بیشتر می کند و همزمان، هزینه آن را کاهش خواهد داد.
اشاره رئیس جمهوری به نقش نهادهای بین المللی در نظارت و تضمین سلامت انتخابات افغانستان است.
او گفت: "در انتخابات گذشته پارلمانی به گفته مقام های سازمان ملل متحد 140 میلیون دلار مصرف شده است؛ یکی از فقیرترین کشورهای دنیا، پرهزینه ترین انتخابات را داشته است."
آقای کرزی در زمان برگزاری انتخابات ریاست جمهوری در سال گذشته نیز از نقش "خارجی ها" در برگزاری انتخابات انتقاد کرد و آنان را به مداخله در امور انتخاباتی افغانستان متهم کرده بود.
تصمیم به گشایش پارلمان با استقبال سازمان ملل متحد روبرو شده است و برخی از ناظران ابراز نظر کرده اند که نامزدهای برنده انتخابات در پافشاری بر عدم تاخیر در گشایش پارلمان، از حمایت سازمان ملل متحد و جامعه جهانی برخوردار بوده اند.
دادگاه ویژه
هر چند گشایش پارلمان به چندین هفته جنجال بین نامزدهای برنده و رئیس جمهوری پایان می دهد، اما دادگاه ویژه رسیدگی به شکایات انتخاباتی هنوز به کار خود پایان نداده و نتیجه تحقیقات این دادگاه می تواند بار دیگر به جنجال بر سر ترکیب پارلمان دامن بزند.
رئیس دادگاه ویژه رسیدگی به شکایات انتخاباتی افغانستان روز گذشته گفت که این دادگاه به کار خود ادامه می دهد.
صدیق الله حقیق، رئیس این دادگاه گفت: "افتتاح یا عدم افتتاح پارلمان بر کارکردهای دادگاه اختصاصی تاثیر سلبی و یا ایجابی ندارد. پرونده هایی که (به این دادگاه) آمده تحقیق و بررسی می خواهد. پارلمان اگر افتتاح شود یا نشود، این کار (بررسی پرونده های انتخاباتی) متوقف نخواهد شد."
پیش از آن، آقای حقیق در یک نشست خبری دیگر موضوع تاخیر در گشایش مجلس را مطرح کرده و گفته بود که گشایش مجلس به نامزدهای برنده، مصونیت پارلمانی می دهد و این امر اجرای حکم دادگاه در مورد نمایندگانی که متهم به دست داشتن در تقلب هستند را با دشواری های قانونی مواجه می کند.
این در حالی است که نامزدهای برنده، هنوز هم بر غیرقانونی بودن دادگاه ویژه تاکید دارند و می گویند اتهام هایی که در ارتباط به جرایم انتخاباتی وجود دارد، باید به وسیله دادگاه های عادی بررسی شود.
عنایت الله فرهمند، یکی از نمایندگان برنده در دومین انتخابات پارلمانی پس از سقوط طالبان، به بی بی سی گفت: "ما در نامه ای که به رئیس جمهوری فرستاده ایم با بررسی جرایم انتخاباتی بر اساس قانون اساسی، قانون انتخابات و دیگر قوانین کشور موافقت کرده ایم."
او اما افزود: "ایجاد دادگاه ویژه مطابق قانون اساسی نیست و جایگاه قانونی ندارد. جرایم انتخاباتی باید از طریق دادگاه عالی و سیستم قضایی کشور بررسی شود، نه دادگاه ویژه."
در همین حال دفتر نمایندگی سازمان ملل در افغانستان – یوناما – با صدور اعلامیه ای ضمن استقبال از گشایش مجلس بروز چهارشنبه، بر رعایت اصل تفکیک قوا در این کشور تاکید کرده و از هر دو طرف خواسته است که به این اصل احترام بگذارند.
در اعلامیه یوناما همچنین آمده است: "سازمان ملل متحد حق قوه قضائیه را در بررسی موارد ویژه انفرادی جرمی بر اساس قانون نافذ افغانستان، بدون هیچگونه زیان به طی مراحل مقتضی و مصونیت های مندرج احکام قانون اساسی تایید می کند."
استفان دی میستورا، فرستاده ویژه دبیر کل سازمان ملل به افغانستان که اخیرا سرگرم میانجیگیری میان رئیس جمهوری و نمایندگان مجلس بوده، در نزدیک کردن مواضع دو طرف در مورد گشایش مجلس نقش عمده ای داشته است.
اما دفتر رئیس جمهوری افغانستان روز گذشته قبل از اعلام موافقت حامد کرزی با افتتاح پارلمان در روز چهار شنبه، متن صورت جلسه دادگاه عالی افغانستان را منتشر کرد که در آن بر ضرورت رسیدگی به موارد جرمی مرتبط با انتخابات تاکید شده و تشکیل دادگاه ویژه و رسیدگی به چنین مواردی از صلاحیت های دادگاه عالی خوانده شده است.
متن این نامه و اعلام ادامه کار دادگاه ویژه، در روز قبل از افتتاح مجلس نمایندگان، به این معنی است که تنش میان مجلس نمایندگان، حامد کرزی و قوه قضایی به آخر نرسیده است و هر آن ممکن است از سر گرفته شود.
مراسم گشایش پارلمان افغانستان به دنبال هفته ها جنجال بر سر زمان گشایش پارلمان و اختلافاتی که بر سر نتایج انتخابات بوجود آمده بود، برگزار شده است.
اختلاف بر سر گشایش دوره جدید قانونگذاری در موعد مقرر زمانی اوج گرفت که دادگاه ویژه رسیدگی به شکایات انتخاباتی خواستار تاخیر در گشایش پارلمان شد تا وقت کافی برای رسیدگی به تخلف های انتخاباتی داشته باشد و آقای کرزی نیز این درخواست را پذیرفت.
نمایندگان برنده در انتخابات به این تصمیم اعتراض کردند و دیدار آنها با رئیس جمهوری باعث شد تا آقای کرزی تصمیم خود را تغییر داده و با گشایش پارلمان موافقت کند.
'خوابهای وحشتناک'
آقای کرزی که در مراسم گشایش پارلمان صحبت می کرد، سخنان خود را با تاکید بر وجود "مداخلات" در روند انتخابات پارلمانی این کشور آغاز کرد.
وی گفت: "انتخابات پارلمانی با مداخلات همراه بود... سوال این است که کدام نیروها می خواهند قوای سه گانه کشور ما را در تقابل با همدیگر قرار دهند؟"
رئیس جمهوری افغانستان در ادامه سخنان خود افزود: "باید با حساسیت با این مسایل برخورد کنیم و نگذاریم خواب های وحشتناکی را که برای ما دیده اند، به واقعیت تبدیل شود."
آقای کرزی همچنین بر "افغانی شدن" روند انتخابات در افغانستان تاکید کرد و گفت که این کار، شفافیت انتخابات را بیشتر می کند و همزمان، هزینه آن را کاهش خواهد داد.
اشاره رئیس جمهوری به نقش نهادهای بین المللی در نظارت و تضمین سلامت انتخابات افغانستان است.
او گفت: "در انتخابات گذشته پارلمانی به گفته مقام های سازمان ملل متحد 140 میلیون دلار مصرف شده است؛ یکی از فقیرترین کشورهای دنیا، پرهزینه ترین انتخابات را داشته است."
آقای کرزی در زمان برگزاری انتخابات ریاست جمهوری در سال گذشته نیز از نقش "خارجی ها" در برگزاری انتخابات انتقاد کرد و آنان را به مداخله در امور انتخاباتی افغانستان متهم کرده بود.
تصمیم به گشایش پارلمان با استقبال سازمان ملل متحد روبرو شده است و برخی از ناظران ابراز نظر کرده اند که نامزدهای برنده انتخابات در پافشاری بر عدم تاخیر در گشایش پارلمان، از حمایت سازمان ملل متحد و جامعه جهانی برخوردار بوده اند.
دادگاه ویژه
هر چند گشایش پارلمان به چندین هفته جنجال بین نامزدهای برنده و رئیس جمهوری پایان می دهد، اما دادگاه ویژه رسیدگی به شکایات انتخاباتی هنوز به کار خود پایان نداده و نتیجه تحقیقات این دادگاه می تواند بار دیگر به جنجال بر سر ترکیب پارلمان دامن بزند.
صدیق الله حقیق، رئیس این دادگاه گفت: "افتتاح یا عدم افتتاح پارلمان بر کارکردهای دادگاه اختصاصی تاثیر سلبی و یا ایجابی ندارد. پرونده هایی که (به این دادگاه) آمده تحقیق و بررسی می خواهد. پارلمان اگر افتتاح شود یا نشود، این کار (بررسی پرونده های انتخاباتی) متوقف نخواهد شد."
پیش از آن، آقای حقیق در یک نشست خبری دیگر موضوع تاخیر در گشایش مجلس را مطرح کرده و گفته بود که گشایش مجلس به نامزدهای برنده، مصونیت پارلمانی می دهد و این امر اجرای حکم دادگاه در مورد نمایندگانی که متهم به دست داشتن در تقلب هستند را با دشواری های قانونی مواجه می کند.
این در حالی است که نامزدهای برنده، هنوز هم بر غیرقانونی بودن دادگاه ویژه تاکید دارند و می گویند اتهام هایی که در ارتباط به جرایم انتخاباتی وجود دارد، باید به وسیله دادگاه های عادی بررسی شود.
عنایت الله فرهمند، یکی از نمایندگان برنده در دومین انتخابات پارلمانی پس از سقوط طالبان، به بی بی سی گفت: "ما در نامه ای که به رئیس جمهوری فرستاده ایم با بررسی جرایم انتخاباتی بر اساس قانون اساسی، قانون انتخابات و دیگر قوانین کشور موافقت کرده ایم."
او اما افزود: "ایجاد دادگاه ویژه مطابق قانون اساسی نیست و جایگاه قانونی ندارد. جرایم انتخاباتی باید از طریق دادگاه عالی و سیستم قضایی کشور بررسی شود، نه دادگاه ویژه."
در همین حال دفتر نمایندگی سازمان ملل در افغانستان – یوناما – با صدور اعلامیه ای ضمن استقبال از گشایش مجلس بروز چهارشنبه، بر رعایت اصل تفکیک قوا در این کشور تاکید کرده و از هر دو طرف خواسته است که به این اصل احترام بگذارند.
در اعلامیه یوناما همچنین آمده است: "سازمان ملل متحد حق قوه قضائیه را در بررسی موارد ویژه انفرادی جرمی بر اساس قانون نافذ افغانستان، بدون هیچگونه زیان به طی مراحل مقتضی و مصونیت های مندرج احکام قانون اساسی تایید می کند."
استفان دی میستورا، فرستاده ویژه دبیر کل سازمان ملل به افغانستان که اخیرا سرگرم میانجیگیری میان رئیس جمهوری و نمایندگان مجلس بوده، در نزدیک کردن مواضع دو طرف در مورد گشایش مجلس نقش عمده ای داشته است.
اما دفتر رئیس جمهوری افغانستان روز گذشته قبل از اعلام موافقت حامد کرزی با افتتاح پارلمان در روز چهار شنبه، متن صورت جلسه دادگاه عالی افغانستان را منتشر کرد که در آن بر ضرورت رسیدگی به موارد جرمی مرتبط با انتخابات تاکید شده و تشکیل دادگاه ویژه و رسیدگی به چنین مواردی از صلاحیت های دادگاه عالی خوانده شده است.
متن این نامه و اعلام ادامه کار دادگاه ویژه، در روز قبل از افتتاح مجلس نمایندگان، به این معنی است که تنش میان مجلس نمایندگان، حامد کرزی و قوه قضایی به آخر نرسیده است و هر آن ممکن است از سر گرفته شود.
گروهی از نمایندگان مجلس و روابط عمومی مجمع تشخیص مصلحت نظام به انتقادات محمود احمدی نژاد رییس جمهوری ایران از عملکرد مجمع تشخیص مصلحت پاسخ داده اند.
آقای احمدی نژاد در نامه ای که روز چهارم بهمن در اختیار نمایندگان مجلس ایران قرار داده شد، مجمع تشخیص مصلحت را به نقض قانون اساسی و "مخدوش کردن روند مدیریت کشور " متهم کرده و از روسای قوه قضاییه و مجلس به دلیل آنچه " همراهی " با مجمع تشخیص مصلحت خواند ه انتقاد کرده بود.اطلاعیه روابط عمومی مجمع تشخیص مصلحت در ساعات پایانی روز دوشنبه ۴ بهمن در اختیار رسانه ها قرار گرفته و در آن مستقیما اشاره ای به نامه آقای احمدی نژاد نشده اما در این اطلاعیه به مواردی پاسخ داده شده که در نامه آقای احمدی نژاد هم آمده است.
علی مطهری نماینده اصولگرای مجلس، یک روز پس از انتشار نامه، از نامه آقای احمدی نژاد انتقاد کرده و از وضع قانون توسط مجمع تشخیص مصلحت در مواردی که از طرف رهبری به مجمع فرستاده می شود دفاع کرده است.
آقای مطهری گفته است که نامه آقای احمدی نژاد به این معناست که آقای احمدی نژاد " اصل ۱۱۲ قانون اساسی را قبول ندارد."
اصل ۱۱۲ قانون اساسی جمهوری اسلامی، اصلی است که حدود وظایف مجمع تشخیص مصلحت را بیان می کند . آقای مطهری می گوید "نگرانی رییس جمهوری از تمسک پی در پی به اصل ۱۱۲ قانون اساسی و ارجاع مصوبات مجلس به مجمع تشخیص نظام به جاست، خصوصا آنجا که مجمع علاوه بر داوری میان مجلس و شورای نگهبان اقدام به قانون گذاری می کند."
همزمان، محمدرضا خباز نماینده اصلاح طلب مجلس گفته است که روند مورد اعتراض آقای احمدی نژاد درباره عملکرد مجمع تشخیص مصلحت ۱۵ سال است که در کشور دنبال می شود و "اکنون اعتراض دیگر جایی ندارد و بی معناست."
به گفته آقای خباز "مجمع تشخیص نظام علاوه بر دو ماموریت ذکر شده در قانون اساسی کار اضافه ای انجام می دهد و نه نظر شورای نگهبان را می پذیرد و نه مجلس و نظر سومی را تصویب می کند."
همچنین آقای خباز با اشاره به اعتراض نمایندگان اصلاح طلب در مجلس ششم به انجام این روال توسط مجمع تشخیص مصلحت گفته است" اگر کسی مصوبه مجلس را قبول نداشته باشد نباید به آن اعتراض کند و می تواند هنگام اجرا در قالب لایحه ای مشکل را حل کند."
مناقشه در باره مذاکرات مجمع
روابط عمومی مجمع تشخیص مصلحت در اطلاعیه ای که منتشر کرده از آنچه "هجمه و تهمت های فراوان بی پایه" توصیف شده نسبت به مجمع تشخیص مصلحت در رسانه های نزدیک به دولت انتقاد کرده و سخنان ابراز شده از سوی علی اصغر زارعی نماینده طرفدار دولت در مجلس تکذیب شده است.
آقای زارعی دو روز پیش از انتشار نامه انتقاد آمیز آقای احمدی نژاد در سخنانی که در هفته نامه ۹ دی انتشار یافته، مجمع تشخیص مصلحت را به "بهانه جویی و نادیده گرفتن نظر رهبری" متهم کرده بود.
آقای زارعی مدعی شده است که در جلسه مجمع، رییس مجمع از خوانده شدن نظر رهبری در باره نحوه انتخاب رییس بانک مرکزی جلوگیری کرده است.
آقای زارعی همچنین گفته است که در جلسه مجمع، انتخاب ریاست بانک مرکزی، بر اساس رای گیری در میان سران سه قوه به تصویب رسیده اما در پی اعمال نفوذ از جایی که "مراجع بالا" توصیف شده، از اعلام مصوبه مجمع جلوگیری شده است.
در اطلاعیه روابط عمومی مجمع، گفته های آقای زارعی "توهینی آشکار به رهبری نظام ، رییس مجمع، سران قوای مقننه و قضاییه و اعضای مجمع تشخیص مصلحت " دانسته شده است .
روابط عمومی مجمع همچنین با اشاره به حضور نداشتن آقای زارعی در جلسه، گفته های او را داستانسرایی و خیال پردازی توصیف کرده است.
در اطلاعیه مجمع همچنین گفته شده است که نظر رهبری در جلسه مطرح شده و رییس مجمع، نتیجه را از طریق تلفن به رهبر ایران "گزارش داده است."
انتقاد از گله گزاری سرگشاده
در واکنشی دیگر ، سایت خبری تابناک از انتشار نامه های سرگشاده که حاوی گله گزاری مسوولین و سیاستمداران از یک دیگر است انتقاد کرده است.
تابناک که از سایت های نزدیک به جناح های میانه رو محسوب می شود نوشته است که " اختلافات میان قوا به جای این که با تشکیل نشست های مداوم حل و فصل شود به یک باره سر از رسانه ها " در می آورد.
سایت تابناک همچنین انتشار رسانه ای این گلایه ها را "برای مردم و رهبری زجر آور " توصیف کرده است.
در میان مدافعان رییس جمهوری ایران، اسماعیل کوثری نماینده اصولگرای مجلس از انتشار نامه آقای احمدی نژاد حمایت کرده گفته است که این اقدام "حق قانونی رییس جمهوری" است.
آقای کوثری همچنین گفته است "در به وجود آمدن مسایل اخیر در درجه اول هیات رییسه مجلس و سپس مجمع تشخیص مصلحت نظام مقصر هستند."
نطق سالانه باراک اوباما در کنگره آمریکا
باراک اوباما در نشست مشترک مجالس نمایندگان و سنای ایالات متحده سیاست های کلان دولت خود در سال جاری را اعلام کرده است.
سخنرانی رئیس جمهوری آمریکا سه شنبه ساعت نه و ده دقیقه شب به وقت واشنگتن، در ساختمان اصلی کنگره در مرکز این شهر آغاز شد. اعضای دیوان عالی فدرال و مقام های نظامی ارشد ایالات متحده نیز در کنگره حاضر شدند.آقای اوباما در نطق سالانه (State of the Union) بر امور داخلی به ویژه اقتصاد، بیکاری و کسری بودجه کلان دولت فدرال تمرکز و شعار" آینده از آن ماست" را به دفعات تکرار کرد.
او گفت: "آینده از آن ماست، اما برای نیل به آن نمی توانیم دست روی دست بگذاریم."
باراک اوباما گفت نسل فعلی در کشورش باید برای موفقیت در آینده در طرح های زیربنایی، فن آوری های پیشرفته و نظام تحصیلی سرمایه گذاری های کلان بکند و اصلاحات لازم را در این زمینه انجام دهد.
آقای اوباما تاکید کرد که موفقیت آمریکا همچنین مستلزم همکاری فراحزبی برای کاهش کسری بودجه کلان دولت فدرال است.
ایران و افغانستان
آقای اوباما در این نطق فقط یک بار به ایران اشاره کرد.
او گفت: "به خاطر تلاش دیپلماتیک برای اینکه ایران به تعهدات بین المللی اش عمل کند، دولت ایران در حال حاضر با تحریم هایی رو به روست که بیش از همیشه سخت تر و جدی تر است."
مقام های جمهوری اسلامی می گویند تحریم های بین المللی سیاست اتمی یا سیاسی این کشور را تغییر نمی دهد.
باراک اوباما درباره افغانستان نیز گفت: "هدف ما روشن است: با جلوگیری از مسلط شدن طالبان بر مردم افغانستان مانع از آن خواهیم شد که القاعده به پایگاه امنی دست یابد که در یازدهم سپتامبر از آن به عنوان سکوی پرتاب استفاده کرده بود."
او هشدار داد: "درگیری های شدیدی پیش روی ماست. دولت افغانستان باید در اداره کشور بهتر عمل کند".
رئیس جمهوری ایالات متحده تاکید کرد که در ماه ژوئیه امسال روند تدریجی خروج نیروهای آمریکا از افغانستان آغاز می شود.
"چرخش به مرکز"
کارشناسان می گویند که باراک اوباما در تلاش است از خود تصویر یک سیاستمدار متمایل به طیف میانه و آماده همکاری با صاحبان صنایع و جمهوری خواهان را به نمایش بگذارد.
رئیس جمهوری آمریکا با اشاره به بقدرت رسیدن جمهوریخواهان در مجلس نمایندگان و افزایش تعداد آنان در سنا، گفت از این پس مسوولیت اداره کشور وظیفه مشترک دو حزب دموکرات و جمهوریخواه است.
دموکرات ها در انتخابات میان دوره ای نوامبر گذشته به خاطر نارضایتی شهروندان از وضع اقتصادی شکست خوردند و کنترل مجلس نمایندگان را به جمهوری خواهان واگذار کردند.
او تاکید کرد: "از این پس قوانین فقط با حمایت دموکرات ها و جمهوریخواهان تصویب خواهد شد. ما با هم به پیش می رویم، یا اصلا حرکت نخواهیم کرد، زیرا موانعی که با آن مواجه ایم بزرگ تر از حزب و سیاست است."
نظرسنجی مشترک شبکه ای بی سی و روزنامه واشنگتن پست حاکی از آن است که دست کم ۵۴ درصد مردم آمریکا از عملکرد باراک اوباما حمایت می کنند. این رقم در تابستان گذشته حدود ۴۶ درصد بود.
چارلی کوک، از کارشناسان سیاسی برجسته در واشنگتن، گفته است: "باراک اوباما از همین حالا تا حدی از خط مشی خود سود برده است. اگر او می خواهد که دوباره برگزیده شود باید این مسیر را ادامه دهد."
به عقیده وی، انتصاب اخیر تام دیلی، وزیر بازرگانی آمریکا در زمان ریاست جمهوری بیل کلینتون به عنوان رئیس دفتر باراک اوباما و مصالحه اخیر کاخ سفید با جمهوریخواهان درباره نرخ های مالیاتی طبقه ثروتمند از جمله شواهد چرخش باراک اوباما به سوی طیف میانه است.
"لحظه اسپوتنیک"
باراک اوباما گفت آمریکا در آستانه پیشرفت قرار گرفته و افزود: "دو سال پس از رکود اقتصادی که بیشتر ما بدتر از آنرا ندیده بودیم بازار بورس رونق گرفته، سود شرکت ها افزایش یافته و اقتصاد در حال رشد است."
آقای اوباما به موفقیت اتحاد جماهیر شوروی سابق در دهه ۱۹۵۰ میلادی در ارسال سفینه اسپوتنیک به فضا اشاره کرد و گفت آن اقدام باعث سرمایه گذاری کلان ایالات متحده در طرح های فضایی و فن آوری نوین شد و میلیون ها فرصت شغلی جدید ایجاد کرد.
وی گفت: "این لحظه اسپوتنیک نسل ماست."
او با اشاره به تغییرات سریع چند دهه گذشته دراقتصاد جهان و ظهور چین و هند در عرصه اقتصادی و علمی، گفت دنیا تغییر کرده و قاعده بازی عوض شده است.
باراک اوباما گفت: "رقابت برای فرصت های شغلی جدی است. این نباید مایه ناامیدی ما شود، باید انگیزه ما را قوی تر کند."
وی گفت آمریکا از نظر نوآوری و آموزش باید رتبه نخست را کسب کند و افزود: "ما باید آمریکا را به بهترین مکان کسب و کار در دنیا تبدیل کنیم."
آقای اوباما گفت آمریکا کشور ادیسون، برادران رایت، گوگل و فیس بوک است و افزود: "در آمریکا نوآوری فقط زندگی ما را تغییر نمی دهد، بلکه راهی برای کسب درآمد است."
باراک اوباما خواهان توقف پنج ساله افزایش هزینه های دولت در بخش هایی مشخصی به استثنای حوزه های امنیت ملی، تامین اجتماعی یا برنامه بیمه درمانی فدرال، شد.
متوسط نرخ بیکاری در آمریکا به نه و چهار دهم درصد رسیده و دولت آقای اوباما با کسری بودجه سالانه ای حدود یک تریلیون و سیصد میلیارد دلار رو به روست.
رئیس جمهوری آمریکا همچنین از طرح رابرت گیتس، وزیر دفاع ایالات متحده، برای کاهش ۷۸ میلیارد دلاری بودجه نظامی کشورش طی پنج سال آینده حمایت کرد.
واکنش جمهوریخواهان
شماری از نمایندگان دموکرات و جمهوریخواه امسال در جریان این نطق، برای نشان دادن روحیه همکاری فراحزبی، در کنار هم نشسته اند.
به طور سنتی، نمایندگان دو حزب عمده آمریکا در جریان سخنرانی سالانه روسای جمهوری این کشور در دو سمت مخالف یکدیگر می نشینند.
پال رایان، یکی از نمایندگان ایالت ویسکانسین در کنگره، پاسخ جمهوریخواهان به نطق باراک اوباما را قرائت کرد.
او گفت: "تردید مردم نسبت سیاست های هر دو حزب به ویژه در مورد هزینه های دولت قابل توجیه است. ما را پاسخگو بدانید."
پال رایان در سال ۱۹۹۸ میلای در سن ۲۸ سالگی به مجلس نمایندگان راه یافت. او از "محافظه کاران اقتصادی" است که بر نقش محدود دولت در عرصه اقتصادی تاکید دارد.
آقای رایان گفت: "ما باید گزینه و چشم انداز بهتری به شما ارائه کنیم. بودجه آینده ما تعهدمان به شماست."
جمهوریخواهان در مجلس نمایندگان روز سه شنبه قطعنامه ای را تصویب کردند که کمیته بودجه این مجلس را موظف می کند اجازه ندهد هزینه های دولت در سال ۲۰۱۱ از هزینه های سال ۲۰۰۸ بیشتر شود.
ایران از "دخالتهای آمریکا در نهضت مردمی تونس" ابراز نگرانی کرد
دولت ایران نسبت به حمایت ایالات متحده از قیام مردم تونس ابراز نگرانی کرده است.
روز چهارشنبه، 6 بهمن (26 ژانویه)، شبکه رادیو و تلویزیون دولتی ایران، متن بیانیه رامین مهمانپرست، سخنگوی وزارت امور خارجه را منتشر کرد که در آن، نسبت به سفر رسمی یک کارمند ارشد وزارت خارجه آمریکا به تونس به منظور ملاقات و گفتگو با مقامات سیاسی آن کشور هشدار داده شده است.
در این بیانیه، که از پایگاه اطلاع رسانی وزارت خارجه جمهوری اسلامی نقل شده، آمده است که این وزارتخانه "با توجه به اظهارات مقامات و سفر دستیار وزیر خارجه آمریکا به تونس، از دخالت های این کشور در نهضت مردمی تونس" نگران است.
سخنگوی وزارت خارجه در بیانیه خود با تاکید بر "لزوم هوشیاری و حفظ وحدت ملی مردم تونس" ابراز امیدواری کرده است که "با برقراری نظامی مردمی و عادلانه در این کشور مبتنی بر باورها و ارزش های اعتقادی، خواسته های ملت مسلمان تونس تحقق یابد."
بیانیه وزارت امور خارجه ایران در واکنش به گزارش مربوط به سفر رسمی جفری فلتمن، دستیار وزیر امور خارجه آمریکا در امور خاور نزدیک، به تونس صادر شده است.
بر اساس اطلاعیه وزارت خارجه آمریکا، آقای فتلمن روز دو شنبه، 24 ژانویه، وارد تونس شد و سفر او تا روز چهارشنبه ادامه دارد.
قرار است وی در این سفر، ضمن ملاقات با مقامات دولتی، رهبران احزاب و فعالان جامعه مدنی تونس، "حمایت ایالات متحده از مردم تونس" را به آنان ابلاغ کند.
اطلاعیه وزارت خارجه آمریکا مشخص نمی کند که سفر جفری فلتمن به تونس به دعوت کدام شخصیت یا نهاد آن کشور صورت گرفته است.
وزارت خارجه آمریکا در این اطلاعیه گفته است که ایالات متحده می کوشد "حامی تحولات دموکراتیک تونس" باشد و اعتقاد دارد که این تحولات صرفا ناشی از اراده مردم تونس است و به ابتکار مردم به جریان افتاده است.
براساس این اطلاعیه، در حالیکه "تونس مسیر خود را به سوی آزادای های بیشتر سیاسی و اجتماعی، برگزاری انتخابات به موقع و معتبر ترسیم می کند و دولت آن کشور به چاره جویی برای نارضایی های سیاسی و اقتصادی منجر به ناآرامی ها می پردازد، دستیار وزیر امور خارجه درباره راه هایی که ایالات متحده می تواند شریکی سازنده برای تونس باشد" با مقامات و شخصیت های تونسی گفتگو می کند.
دولت جورج بوش، رئیس جمهوری سابق آمریکا، تحولات اساسی در کشورهای اسلامی به خصوص استقرار نظام های دموکراتیک را برای توسعه اقتصادی و اجتماعی این کشورها ضروری می دانست و چنین تحولی را بهترین راه برای مقابله با گرایش به تندروی عقیدتی به خصوص اسلامگرایی افراطی و روشی موثر در مبارزه جهانی با تروریسم معرفی می کرد.
این دیدگاه با انتقاد شدید رهبران این کشورها مواجه شد که دموکراسی را با خصوصیات فرهنگی و خواست مردم خود منطبق نمی دانستند.
دولت جدید آمریکا به رهبری باراک اوباما، ضمن حمایت از دموکراسی و رعایت حقوق بشر در نقاط مختلف جهان از جمله در جهان اسلام، تاکید داشته است که اصلاحات سیاسی در این منطقه باید به اراده و ابتکار مردم و براساس شرایط و دیدگاه های فرهنگی آنان تحقق یابد.
تحولات تونس و مواضع ایران
روز 14 ژانویه، پس از چند هفته نا آرامی و تظاهرات اعتراضی علیه دولت زین العابدین بن علی، رئیس جمهوری تونس، نخست وزیر این کشور کناره گیری رئیس جمهوری پس از حدود بیست و چهار سال زمامداری، انتقال قدرت به رئیس جمهوری موقت و تشکیل دولت انتقالی را اعلام کرد و وعده داد که انتخابات آزاد به زودی برگزار خواهد شد.
نا آرامی های تونس از ماه دسامبر سال گذشته و در اعتراض به شرایط دشوار اقتصادی آغاز شد و به زودی به انتقاد از فقدان آزادی های سیاسی و فساد در دستگاه حکومتی انجامید و تظاهرکنندگان خواستار کناره گیری آقای بن علی شدند که در اکتبر سال 2009 در انتخاباتی که نحوه برگزاری آن انتقاداتی را در پی آورد، با اکثریت قابل توجه آرا بار دیگر به پیروزی دست یافت
در پی پی کناره گیری آقای بن علی، سخنگوی وزارت امور خارجه ایران گفت که "برای جمهوری اسلامی، اجرای خواست ملت تونس در بهترین شرایط اهمیت دارد" و به رهبران احزاب و تشکل های سیاسی آن کشور توصیه کرد که "وضعیتی را که به نفع مردم تونس است دنبال کنند."
با اینهمه، محمود احمدی نژاد، رئیس جمهوری، در سخنانی در یزد، با اشاره به تحولات تونس گفت: "مردم تونس با شعارهای اسلامی و انسانی، نگاه یگانه پرستی و عدالتخواهی در برابر دیکتاتوری وابسته قیام کردند و در پی عدالت، سرافرازی و برقراری مناسبات و احکام اسلام ناب محمدی هستند."
مقامات و رسانه های جمهوی اسلامی معمولا از دیدگاه های مذهبی - سیاسی خود با عنوان "اسلام ناب محمدی" نام می برند و عقاید مسلمانان مخالف نظرات سیاسی خود را مردود می دانند.
آقای احمدی نژاد ضمن هشدار به کشورهای غربی در این مورد که "حق دخالت در امور داخلی تونس را ندارند" گفت که این کشورها "تصور نکنند با فریبکاری و جنگ تبلیغاتی و روانی می توانند دوباره شرایط قبلی را برقرار و ملت تونس را از حق مسلم خود محروم کنند."
برخی دیگر از شخصیت های طرفدار دولت هم از اسلامی بودن ماهیت قیام مردم تونس سخن گفتند و از جمله آیت الله حسین نوری همدانی، از مراجع تقلید مقیم قم، اظهار داشت: "صدور انقلاب اسلامی، عامل فروپاشی حکومت تونس بود."
همزمان، گزارشی در چند سایت اینترنتی حامی دولت انتشار یافت که در آن، سفر محمد خاتمی، رئیس جمهوری سابق و از رهبران اصلاح طلب، به تونس و استقبال زین العابدین بن علی از او در سال 2009 ظاهرا به عنوان نشانه ای نزدیک بودن مخالفان دولت به رژیم سابق تونس توصیف می شد.
در مقابل، سایت های مخالف دولت گفتند که آقای خاتمی برای شرکت در اجلاس بین المللی گفتگوی تمدن ها به تونس سفر کرده بود و استقبال رئیس جمهوری و نخست وزیر تونس از وی، که دیگر سمت دولتی نداشت، نشانه اهمیتی بود که مقامات تونسی برای این اجلاس قایل بودند و برگزاری آن را باعث کسب اعتبار برای خود می دانستند.
این سایت ها در عین حال گفتند محمود احمدی نژاد هم در دوره اول و هم دوره دوم ریاست جمهوری خود در صدد نزدیک تر شدن به دولت زین العابدین بن علی بود و در چند مورد از او برای سفر به ایران دعوت کرد که صورت نگرفت.
به گفته این سایت ها، در حالیکه پس از انتشار نتیجه انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری، به دلیل انتقاداتی که بر نحوه برگزاری و اعلام پیروزی آقای احمدی نژاد وارد شده بود، بسیاری از سران کشورها از ارسال پیام تبریک برای وی خودداری ورزیدند، زین العابدین بن علی از رهبرانی بود که به سرعت پیروزی مجدد محمود احمدی نژاد را به او تبریک گفت و خواستار روابط نزدیکتر با جمهوری اسلامی شد.
در حالیکه به نظر می رسد دولت های غربی و جمهوری اسلامی دیدگاه های متفاوتی را در مورد علل تحولات اخیر تونس و مسیر آتی آن کشور ابراز می دارند، برخی از ناظران احتمال گسترش این تحولات به دیگر کشورهای منطقه را مطرح کرده و تظاهرات اخیر در مصر را نشانه ای از آغاز روند تغییرات بنیادی، و یا دست کم اصلاحات سیاسی و اقتصادی مهم در خاورمیانه دانسته اند.
آنان قیام مردم تونس را با تحولات موسوم به "انقلاب های مخملین" در برخی کشورهای کمونیستی سابق مقایسه کرده و گفته اند که تحولات تونس می تواند روند تغییرات سیاسی را بر اساس فرهنگ و نگرش سیاسی مردم این منطقه به جریان اندازد.
در مقابل، رهبران کشورهای منطقه این نظر را مردود دانسته و تاکید داشته اند که نظام های حکومتی آنان بر اساس خواست مردم شکل گرفته و از حمایت مردمی برخوردار است.
زینت میرهاشمی
احمدی نژاد در سفرهای سریالی اش این بار به استان گیلان رفت. او در سخن پراکنی ایش ادعا کرد که «همه اَنبیا و اولیای الهی آرزو داشتند در این دوره زندگی کنند.» البته او معلوم نکرده که چگونه فهمیده آنها آرزو داشتند در دوران گماشتگی او برای ولی فقیه زندگی کنند. وی این بار یک گام از ارتباط خود با امام زمان بالاتر رفته و تمایلات انبیا برای زندگی تحت حاکمیت استبدادی را هم کشف کرده است.
احمدی نژاد که رسالتش حفظ جهنم ولایت فقیهی است، وعده بهشت می دهد و می گوید:«جهنم حایی است که هر کس به فکر خودش است، ما که نمی خواهیم به آنجا برسیم.»
احمدی نژاد در صحبتهایش آشکارا مخالفتش را با توسعه و پیشرفت بیان می کند و «نظام برنامه ریزی و توسعه» را به تقلید از ولی فقیه، مدل غربی اعلام می کند و مدعی می شود که:«اهدافی که ما برای ساختار جامعه داریم منطبق با فرهنگ خودمان است.»
فقر و بیکاری و رشد ارتجاع محصول فرهنگ نظام ارتجاعی حاکم بر ایران است که احمدی نژادی جزیی از آن است.
داده های آماری در رسانه های حکومتی، بخشی از فجایعی که مردم با آن درگیر هستند را منعکس می کند.
روز 4 بهمن، رئیس مرکز سلامت محیط کار وزارت بهداشت در گفتگویی با ایسنا، در مورد مرگ و میر ناشی از آلودگی هوا می گوید:«بر اساس اعلام سازمان بهداشت جهانی تا سال 2012 در ایران 10 هزار و 600 نفر بر اثر آلودگی هوا دچار مرگ زودرس می شوند که یک سوم آن تعداد مربوط به شهر تهران و یک سوم دیگر مربوط به استانهای درگبر گرد و غبار است.»
رئیس سازمان حفاظت محیط زیست می گوید:«سرانه فضای سبز تهران یک هشتم استاندارد جهانی است.» به نظر می رسد همین دو نمونه برای شناخت طرحهای ویرانگر احمدی نژاد که مدل توسعه را غربی می داند و به دنبال «تحقق جامعه مَهدوی» است کافی باشد، با این حال ذکر یک خبر از اسناد منتشر شده توسط ویکی لیکس برای شناخت سیاست احمدی نژادی مفید است.
روزنامه ولت در آلمان به نقل از ویکی لیکس می نویسد؛ سپاه پاسداران بزرگترین فروشندۀ مواد مخدر در جهان است.
احمدی نژاد که رسالتش حفظ جهنم ولایت فقیهی است، وعده بهشت می دهد و می گوید:«جهنم حایی است که هر کس به فکر خودش است، ما که نمی خواهیم به آنجا برسیم.»
احمدی نژاد در صحبتهایش آشکارا مخالفتش را با توسعه و پیشرفت بیان می کند و «نظام برنامه ریزی و توسعه» را به تقلید از ولی فقیه، مدل غربی اعلام می کند و مدعی می شود که:«اهدافی که ما برای ساختار جامعه داریم منطبق با فرهنگ خودمان است.»
فقر و بیکاری و رشد ارتجاع محصول فرهنگ نظام ارتجاعی حاکم بر ایران است که احمدی نژادی جزیی از آن است.
داده های آماری در رسانه های حکومتی، بخشی از فجایعی که مردم با آن درگیر هستند را منعکس می کند.
روز 4 بهمن، رئیس مرکز سلامت محیط کار وزارت بهداشت در گفتگویی با ایسنا، در مورد مرگ و میر ناشی از آلودگی هوا می گوید:«بر اساس اعلام سازمان بهداشت جهانی تا سال 2012 در ایران 10 هزار و 600 نفر بر اثر آلودگی هوا دچار مرگ زودرس می شوند که یک سوم آن تعداد مربوط به شهر تهران و یک سوم دیگر مربوط به استانهای درگبر گرد و غبار است.»
رئیس سازمان حفاظت محیط زیست می گوید:«سرانه فضای سبز تهران یک هشتم استاندارد جهانی است.» به نظر می رسد همین دو نمونه برای شناخت طرحهای ویرانگر احمدی نژاد که مدل توسعه را غربی می داند و به دنبال «تحقق جامعه مَهدوی» است کافی باشد، با این حال ذکر یک خبر از اسناد منتشر شده توسط ویکی لیکس برای شناخت سیاست احمدی نژادی مفید است.
روزنامه ولت در آلمان به نقل از ویکی لیکس می نویسد؛ سپاه پاسداران بزرگترین فروشندۀ مواد مخدر در جهان است.
نیلوفر زارع
جرس : پایگاه روحانیون مخالف یا منتقد رهبر جمهوری اسلامی در شهر قم از چنان گستردگی و قدرتی برخوردار شده که نزدیکان آقای خامنه ای اکنون خود را ناگزیر از اعتراف به آن می بینند. به تازگی "احمد علم الهدی" امام جمعه موقت مشهد در اظهاراتی که می توان آن را بی سابقه تلقی کرد دست به طبقه بندی طیف مخالفان رهبر ایران در حوزه علمیه زده و به صراحت گفته است که سفرهای مکرر آقای خامنه ای در چند ماه اخیر به شهر قم برای کاستن از دامنه مخالفت ها علیه شیوه رهبری اش بوده است.
علم الهدی در تحلیل خود از طیف های مخالف رهبر ایران به گروه هایی همچون روحانیون سنتی ، نواندیشان دینی وابسته به آیت الله جوادی آملی، نواندیشان دینی علاقه مند به فلسفه غرب ، برخی اساتید جوان و بیوت برخی مراجع اشاره کرده و گفته است که این گروه ها در جریان حوادث پس از انتخابات ریاست جمهوری یا سکوت کردند یا به تعبیر او از " جریان فتنه" حمایت کردند. اذعان به گستردگی مخالفت ها علیه رهبر ایران در شهر قم که پایتخت مذهبی ایران به شمار می رود تاییدی است بر مجموعه تحلیل ها و گزارشها که از افول اعتبار و نفوذ آقای خامنه ای در این شهر حکایت دارند.علم الهدی البته در نتیجه گیری تحلیل خود مدعی شده که اقای خامنه ای در سفرهای مکرر به شهر قم توانسته است اعتراضها را فروبنشاند اما به نظر می رسد که این ادعا با هدف دلگرمی دادن به هواداران حکومت ابراز شده، چرا که گزارشهای مستقل نه تنها تایید کننده این ادعا نیست بلکه حکایت از افزایش دامنه اختلاف روحانیون منتقد با رهبر ایران دارد.
رد پایی از یک سیاست
درباره انگیزه ها و اهداف رهبر ایران از سفرهای مکرر به قم طی دو ماه گذشته، تحلیل ها و گمانه زنی های فراوانی صورت گرفته است اما غالب ناظران سیاسی مستقل معتقدند این سفر تلاشی برای احیای مشروعیت رهبر جمهوری اسلامی بوده است.آقای خامنه ای در جریان حوادث پس از انتخابات ریاست جمهوری با موجی از اعتراض ها میان روحانیون بلند پایه شهر قم روبرو شد و به دلیل هدایت سرکوب های سیاسی و حمایت از دولت احمدی نژاد مورد ملامت قرار گرفت. بسیاری از این اعتراض ها به صورت علنی و بسیاری دیگر نیز از طریق مراودات و مکاتبات خصوصی ابراز شدند با این حال شواهدی که نشان دهنده توجه رهبر ایران به خواست روحانیون منتقد باشد دیده نمی شود. ناظران در عوض می گویند که حکومت برای کاستن از دامنه بحران مشروعیت رهبری در شهر قم، دو سیاست همزمان را اتخاد کرده که یکی تقویت جریان همسو با استفاده از اهرم های مالی و اعتباری و دیگری تهدید و سرکوب روحانیت معترض است. در طبقه بندی جریان های منتقد رهبری که به تازگی توسط امام جمعه موقت مشهد انجام شده است می توان رد پای این دو سیاست را به خوبی مشاهده کرد.
همه منتقدان رهبری
گستره اعتراض ها علیه رهبر ایران در شهر قم همان طور که احمد علم الهدی نیز به آن اعتراف کرده است تنها محدود به برخی مراجع بلند پایه و روحانیون نواندیش نمی شود با این حال او تلاش کرده اعتراض گسترده حوزویان و روحانیون شهر قم را توطئه ای شکل گرفته توسط رهبران جنبش سبز معرفی کند. علم الهدی در همین راستا مدعی شده " آنها ( رهبران جنبش سبز ) ميخواستند با استفاده از شگردي و از طريق ايجاد يكسري جريانها در حوزه، حركتي از درون حوزه بر ضد نظام و رهبري آغاز شود و تحليل آنها اين بود كه اگر اين حركت توسعه يابد، يقيناً صددرصد كوبنده خواهد شد." وی سپس در تشریح جریان های منتقد رهبری از دو گروه روحانیون سنتی و نواندیشان دینی علاقه مند به فلسفه غرب یاد کرده و برای بی اعتبار کردن روحانیت سنتی آنها را افرادی متحجر خوانده که با هر تغییری مخالف هستند. کاربرد روحانیت متحجر توسط علم الهدی در شرایطی است که نواندیشان دینی ، شخص وی را از چهره های شاخص جریان تحجر معرفی می کنند و در عوض طیفی که علم الهدی آنها را متحجر خوانده را روحانیون سنت گرایی می دانند که خواهان آلوده نشدن دین به ابتلائات سیاسی هستند. علاوه بر این دو گروه،امام جمعه مشهد از روحانیون نزدیک به "آیت الله جوادی آملی" که در تحولات پس از انتخابات حاضر به حمایت از آقای خامنه ای نشدند نیز انتقاد کرده و گفته است که "آنها در قضيه فتنه، ژست آكادميك گرفتند و كنار ايستاند." او سپس اعتراض بیوت برخی مراجع مستقل به وضع موجود را نیز ناشی از یک برنامه ریزی بیرونی دانسته و ادعا کرده " ميشود عناصر و عواملي را انتخاب كرد و حركتي تحت عنوان "بيوت مراجع" مقابل رهبري ايجاد كرد اگرچه مقام مرجعيت در اين جريان دخالت نداشته باشد. او همچنین برخی اساتید جوان حوزه را نیز فریب خورده توسط مخالفان حکومت معرفی کرده و گفته که این اساتید گرچه در موضع مقابله با نظام و رهبری قرار نگرفتند اما به شکل یک جریان مطالباتی درآمدند که می خواستند انتظارات خود را در دیدار با نمایندگان حکومت پیش ببرند.
علم الهدی در نتیجه گیری نهایی اش از مخالفت های روحانیون با رهبر جمهوری اسلامی همه این مخالفت ها را توطئه ای برنامه ریزی شده تلقی کرده و سپس مدعی شده که آقای خامنه ای با سفر به شهر قم تمام توطئه ها را برای همیشه فروخوابانده است. از نگاه ناظران، نتیجه گیری علم الهدی از سفر رهبری به پایتخت ایدئولوژيک جمهوری اسلامی چیزی جز یک نتیجه گیری تبلیغاتی برای اقناع گروه های وابسته به حکومت نیست و پایه ای در واقعیت ندارد.علم الهدی همان کسی است که در جریان تجمع نهم دی سال گذشته در میدان انقلاب تهران مخالفان حکومت را مشتی بزغاله و گوساله نامید و حدود یک ماه پیش در مجلس شورای اسلامی به دلیل " بصیرت افزایی " پس از انتخابات ریاست جمهوری اسلامی مورد تقدیر قرار گرفت.
اعتراض های رسا
چاره جویی برای کاستن از ابعاد بحران مشروعیت رهبری در شهر قم با استفاده از دو شیوه تطمیع و تهدید طی ماه های اخیر همواره در جریان بوده است. تهدید و سرکوب روحانیون منتقد در واقع از همان نخستین هفته های پس از انتخابات ریاست جمهوری آغاز شد. بازداشت روحانیون سرشناس مخالف رهبری در قم و اعمال فشار بر بیت برخی مراجع عالی مقام نظیر "آیت الله العظمی منتظری" و "آیت الله صانعی" بخشی از این پروژه سرکوب بود. با این حال سرکوب ها مانع از ابراز اعتراض های علنی نسبت به رهبری آقای خامنه ای نشد. آیت الله العظمی منتظری در واپسین ماه های حیات اش مخالف های صریحی را نسبت به رهبر جمهوری اسلامی ابراز کرد و شهریور ماه سال گذشته با نگارش نامه ای خطاب به سایر مراجع تقلید، از آنها خواست که با "شکستن قفل سکوت نه تنها مانع از بهره برداری حاکمیت به سود خود شوند بلکه به دفاع از حیثیت و آبروی دین و مذهب پردازند تا مبادا در نزد مردم چنین تلقی شود که روحانیت موافق و مؤید اقدامات ناصواب حکومت است." علاوه بر این مرجع بلندپایه که مراسم خاکسپاری اش در دی ماه سال پیش به یکی از عظیم ترین گردهمایی های هواداران جنبش سبز تبدیل شد برخی دیگر از مراجع مستقل نیز با انتقادهای مداوم خود از وضع موجود باعث آشفتگی جریان حاکم شده اند. برای مثال آیت الله صانعی در یکی از آخرین اظهارنظرهایش به فاصله گرفتن انقلاب اسلامی از اهداف اولیه خود اشاره کرده و گفته" یک انقلاب زمانی از اهداف خود فاصله می گیرد که انسان های آزاده و انقلابیون حتی امنیت ابراز سخن هم نداشته باشند." "آیت الله بیات زنجانی" از دیگر مراجع منتقد ساکن قم نیز امسال در پیامی به مناسبت فرارسیدن محرم، قیام امام حسین را قیامی علیه خودکامگی حکومت یزید خواند و اظهار داشت :" خروج امام حسینابنعلی(ع)، خروج بر حکومت جائری بود که سیرهاش دوری از تزکیه نفس و راهش، منتهی به شرک بود ، چراکه حکومت خودکامه، سرآغاز شرک خواهد بود." اعتراض مراجع مستقل تنها به شهر قم محدود نبوده و آیت الله دستغیب از مراجع تقلید ساکن شیراز و آیت الله طاهری اصفهانی از مراجع شهر اصفان نیز طی ماه های پس از انتخابات اعتراض های علنی فراوانی را نسبت به حکومت ابراز داشته اند. آیت الله دستغیب در یکی از صریح ترین اظهارات خود گفته " هیچیک از مراجع وضع فعلی را تایید نمیکنند، چون نه جمهوری است و نه اسلامی " و آیت الله طاهری اصفهانی نیز در پیامی پس از هتاکی هواداران حکومت به سیدحسن خمینی گفت :" باندهای مشکوک بر مقدرات نظام و کشور سلطه دارند."
آزار مراجع آزاده
مخالفت های علنی مراجع مستقل با شیوه رهبری جمهوری اسلامی ایران باعث تحمیل فشارهای شدیدی از سوی حکومت به آنها شده است. برای مثال بیوت مرجع فقید آیت الله العظمی منتظری و آیت الله صانعی طی ماه های پس از انتخابات بارها مورد تعرض لباس شخصی های وابسته به حکومت قرار گرفته است. دفاتر این مراجع در شهرهای کشور پلمپ شده ، سایت های اینترنتی آنها و برخی دیگر از مراجع فیلتر شده و همچنان مجموعه ای فراوان از تضییقات علیه آنها یا بیوتشان اعمال می شود. مراجع مستقل با این وجود در حمایت و پشتیباتی از کسانی که قربانی سرکوب های سیاسی پس از انتخابات ریاست جمهوری شده اند ثابت قدم به نظر می رسند و دلجویی آنان از خانواده های زندانیان سیاسی بیانگر همین پشتیبانی است. در طرف دیگر حکومت در نگرانی از رشد روزافزون پایگاه مردمی مراجع مستقل به افزایش فشارهای امنیتی و تبلیغی علیه آنها رو آورده است و این فشار تبلیغاتی تا حدی بالا رفته که برای نمونه "حسین شریعتمداری" مدیرمسوول روزنامه کیهان اخیرا در یادداشتی دیدار و دلجویی مراجع از خانواده زندانیان را ریختن آب به آسیاب دشمن خوانده و برای آنها تعیین تکلیف کرده است.
نسخه ای برای همه !
علاوه بر تهدید مراجع و روحانیون معترض سیاست تطمیع نیز در قالب حکومتی کردن حوزه های علمیه پیش رفته است. چنان که برای اثبات این مدعا می توان به تغییر مدیر حوزه علمیه قم از "هاشم حسینی بوشهری" به "مرتضی مقتدایی" و ایجاد مراکز مختلف حمایتی حوزه همانند مرکز خدمات حوزه های علمیه به ریاست حجه الاسلام نواب و یا مراکز تخصصی در حوزه اشاره کرد. ناظران همچنین تغییر مدیران آموزشی حوزه علمیه و به تبع آن انقلاب در سیستم آموزشی حوزه علمیه و به طور مثال طرح استاد محوری که از دانشگاه کپی برداری شده و عزل بسیاری از اساتید حوزه که بعد از انتخابات ریاست جمهوری مواضع تندی علیه دولت احمدی نژاد داشتند را متاثر از دستور رهبر جمهوری اسلامی و مراجع حامی دانسته و معتقدند که کارکرد اصلی این سیاست ها وابسته کردن بیش از پیش حوزه علمیه به حکومت است. بر همین اساس آنها سفرهای مکرر رهبری به شهر قم طی ماه های اخیر را نیز در راستای بسط قدرت حکومتی در مناسبات حوزه می دانند و می گویند رهبر ایران و مشاورانش قصد دارند به پشتوانه اهرم های مالی و تغییر ساختارهای اداری در حوزه مانع از ریزش مشروعیت حکومت شوند. این هدفی است که برآورده شدنش با اما و اگرهای فراوانی روبروست . اگر مخالفان رهبری در میان روحانیون صرفا افرادی وابسته به یک جریان سیاسی یا اعتقادی بودند شاید چنین سیاست هایی می توانست در بازداشتن آنها موثر باشد اما طیف متنوع مخالفان آقای خامنه ای که امام جمعه مشهد هم به آن اعتراف کرده است بی ثمر بودن سیاست های تهدید و تطمیع را آشکار می سازد. چنان که پس از سپری شدن ماه ها از اجرای این سیاست دو گانه شواهدی مبنی بر ترمیم مشروعیت رهبر ایران در حوزه علمیه مشاهدده نمی شود.
وزیر اطلاعات می گوید که "تمامی توطئه ها، ترفند ها و عوامل ترور مسعود علی محمدی، دانشمند اتمی و استاد فیزیک دانشگاه تهران شناسایی شده اند و به موقع برای رسوایی هرچه بیشتر سرویس های اطلاعاتی خارجی اطلاع رسانی خواهد شد." وی همچنین از "شناسایی سرنخهای جدیدی از دخالت و حمایتهای موساد و سی آی ای از برخی افراد فریب خورده در این ترور" خبر داد.
به گزارش مهر، حیدر مصلحی شامگاه سه شنبه پنجم بهمن ماه، در حاشیه مراسم بیست و نهمین سالگرد واقعه ششم بهمن سال شصت آمل (درگیری گروههای مخالف با حکومت) اظهار داشت: در پیگیری های سربازان گمنام امام زمان همه ترفندهایی که این عوامل استکباری برای ترور دانشمندان هسته ای ما به کار می بردند، شناسایی شدند و به زودی اطلاعات خوبی را دراین باره به مردم خواهیم داد.
وی افزود: متاسفانه سرویسهای اطلاعاتی «موساد» و «سی آی ای»، با سوء استفاده از برخی افراد فریب خورده داخلی و حمایت همه جانبه از آنان، اقدامات شومشان را در کشورمان اجرایی می کردند.
گفتنی است چندی پیش - و در سالگرد ترور دکتر علیمحمدی- دستگاههای امنیتی ایران از بازداشت فردی بنام جمالی فش (از قهرمانان رزمی آسیا) خبر دادند که با همکاری اسراییلی ها، به ترور آن دانشمند اتمی ایران دست زده بود.
وزیر اطلاعات همچنین به فعالیتهای گروه ریگی اشاره کرد و گفت: مجموعه ریگی، پشتوانه اش سرویس های اطلاعاتی موساد، سی آی ای و سیستم اطلاعاتی انگلیس است و این مجموعه ها، مجموعه هایی نیستند که از عملیات خرابکارانه شان دست بردارند.
مصلحی در ادامه از "اشراف کامل دستگاههای اطلاعاتی بر تمام تحرکات" مجاهدین خلق خبر داد و گفت: خوشبختانه اکنون تمام تحرکات منافقان تحت اشرافیت کامل نیروهای اطلاعاتی و امنیتی کشورمان است.
وزیر اطلاعات "بصیرت مردم" را نكته مهم و نخست در موفقیت های نظام در مقابل فتنه گری های دشمنان دانست و ادامه داد: نیروهای اطلاعاتی نیز با روشنگری و هوشیاری مردم به اهداف خود می رسند و بر همین اساس است كه من به عنوان مسوول دستگاه اطلاعاتی موفقیت های اخیر را مدیون حضور مردم می دانم.
وی اضافه کرد: "مردم با اطلاع رسانی، تماس ها و همراهی شان سرنخ های خوبی از عملیات های تروریستی و سایر اقدامات خرابکارانه استکبار به ما دادند که باعث موفقیت هایی شد."
وی اضافه کرد: "مردم با اطلاع رسانی، تماس ها و همراهی شان سرنخ های خوبی از عملیات های تروریستی و سایر اقدامات خرابکارانه استکبار به ما دادند که باعث موفقیت هایی شد."
وزیر اطلاعات ادعا کرد: "درشرایط حساس کنونی در بحث فتنه و مقابله با این پدیده شوم حضور مردم و همراهی آنان است که حماسه نهم دی پارسال را رقم زد و این حضور پرشور آنان دشمن را به عقب می کشاند."
نادر مرزبان
جرس : قیام مردم تونس که به سقوط حکومت دیکتاتوری "زین العابدین بن علی" منجر شد نگاه های بسیاری را متوجه خاورمیانه کرده است. درباره ویژگی های این قیام و تاثیر آن بر سایر کشورهای منطقه تحلیل های فراوانی انجام شده است. بسیاری از ناظران معتقدند که قیام آزادی خواهانه مردم تونس می تواند منبع الهامی برای مردم سایر کشورهای خاورمیانه باشد تا علیه قدرت های دیکتاتوری کشورشان به پا خیزند. اعتراضهای عمومی روزهای اخیر در برخی از این کشورهای عربی هم تاییدی بر این دیدگاه است.
قیام تونسی ها همچنین نگاه های فراوانی را در ایران به خود جلب کرده و بسیاری از تحلیلگران را به مقایسه جنبش ضد دیکتاتوری در تونس و جنبش سبز در ایران واداشته است."جرس" با هدف واکاوی زمینه های شکل گیری قیام ضد استبدادی تونس ، تاثیرات آن بر سایر کشورهای خاورمیانه و تفاوت ها و شباهت های این جنبش با جنبش سبز در ایران با پرفسور "آصف بیات" استاد جامعه شناسی و مطالعات خاورميانه در دانشگاه ايلينويز آمريکا گفتگو کرده است. پرفسور بیات تحقیقات فراوانی در زمینه جنبش های اجتماعی خاورمیانه انجام داده و در زمینه جنبش های اجتماعی ایران نیز تالیفات متعددی دارد. او طی سالهای اخیر کتاب های "سیاست خیابانی؛ جنبش تهیدستان در ایران " ، " دموکراتیزه کردن اسلام" ، " زندگی به مثابه سیاست ؛ چگونه انسانهای معمولی خاورمیانه را تغییر می دهند " و " هم جوان و هم مسلمان" را به رشته تحریر درآورده است. "بیات" در گفتگو با "جرس" از زمانه در حال تغییر خاورمیانه گفته و این که رژیم های منطقه دیر یا زود باید اصلاحات مقتضی را در ساختارهایشان اعمال کنند.
آقای دکتر،برخی ناظران سیاسی پس از به ثمر نشستن جنبش مخالفان حکومت در تونس به رهبران سایر نظام های اقتدارگرای منطقه گوشزد کرده اند که باید خود را برای مواجهه با اعتراض های مشابه آماده کنند. به نظر شما تا چه حد شانس خانه تكانی سیاسی دومینووار مانند آنچه در اروپای شرقی پس از جنگ سرد رخ داد در منطقه خاورمیانه وجود دارد؟
به نظر من تفاوت اساسی بین کشورهای غیردموکراتیک کنونی خاورمیانه و اروپای شرقی سوسیالیستی وجود دارد. واقعیت این است که جنبش های اجتماعی مانند جنبش همبستگی ( سولیدارنوش) در لهستان،نقش کلیدی در تضعیف حکومت ها و احزاب کمونیستی اروپای شرقی ایفا کردند ولی تقریبا همگی آن رژیم ها به یک ابرقدرت ( اتحاد شوروی سابق) وابسته بودند به طوری که وقتی قدرت مرکزی اتحاد شوروی تضعیف شد و مشروعیت اش به شکل جدی زیر سوال رفت، کنترل آن بر کشورهای اقمار هم به ضعف گرایید و در نتیجه فضایی برای پیشروی سریع جنبش های مخالف داخلی باز شد. در حالی که رژیم های عرب و به طور کلی خاورمیانه چنین وضعیتی ندارند. بسیاری شان مانند عربستان، کویت و یا مراکش و مصر و اردن از حمایت کشورهای غربی- به ویژه آمریکا- برخوردار هستند،. با این وجود، درجه وابستگی شان به اندازه وابستگی رژیم های اروپای شرقی به شوروی نیست.
البته نمی شود انکار کرد که تحولات سریغ در تونس و قیام مردم آن که دارد به تغییر رژیم سیاسی این کشور منجر می شود، شعف و شادمانی و امید بسیاری در میان مردم عرب به وجود آورده و به همان اندازه نگرانی و ترس در میان نخبگان سیاسی منطقه ایجاد کرده است. ولی صرف این رخداد در تونس ضرورتا منجر به تغییرات مشابه در کشورهای دیگر نخواهد شد. این بستگی به رژیم های منطقه دارد که چه سیاستی را در پیش بگیرند- کوتاه بیایند و یا کنترلشان بر مردم را افزایش بدهند. می شود حتی بحث کرد که دقیقا به خاطر این که یک انقلاب دموکراتیک اتفاق افتاده، این واقعه در کشورهای دیگر منطقه این تکرار نشود. به این علت که تاثیر این انقلاب فقط روی بسیج گروه های مخالف نیست بلکه به بسیج ضد انقلابی رژیم های دیکتاتوری هم منجر می شود و آنها را پیشاپیش برای چنین واقعه ای آماده می کند. مثلا انقلاب روسیه 1917 در جای دیگری از اروپا تکرار نشد و انقلاب ایران هم به نظر اولین و اخرین انقلاب اسلامی در جهان است.
با این وجود باید اذعان کنم که هم انقلاب روسیه و انقلاب اسلامی ایران ( اگر اینها را با نتایج شان خصلت بندی کنیم) انقلاب های ایدئولوژیک بودند و از این جهت با تحولات تونس تفاوت دارند. واقعیت این است که تحولات ساختاری مهمی در جوامع منطقه در حال پیشروی است. مثل سواد بالا، گسترش نهادهای آموزشی- دانشگاهی، شهری شدن، نقش فزاینده زنان در سپهر عمومی و عموما مدرن شدن این جوامع که با ساختار استبدادی این رژیم ها در تعارض است و در نتیجه اینها دیر یا زود باید در ساختارهایشان اصلاحات مقتضی به وجود بیاورند. ایران خودمان نمونه بارز این مدعاست.
بسیاری از كشورهای منطقه علیرغم آن که شكافهای سیاسی فراونی دارند از نیروهای نظامی قابل توجهی برخوردارند که هیچ نشانی از شكستن قوانین و پیوستن به تظاهر كنندگان بروز نمی دهند. به عقیده جنابعالی سرکوب های حکومتی و فضای میلیتاریزه مستقر بر این کشورها چه تاثیری بر جنبش های اجتماعی در این جوامع داشته است؟
تردیدی نیست که سرکوب های حکومتی و فضای میلیتاریزه از ابراز مخالفت های نهادینه شده و از کانال های مسالمت آمیز جلوگیری می کند. این فضای سرکوب در عین حال این توهم را در نزد حاکمان به وجود می آورد که اصولا مخالفت و مقاومت را ریشه کن کرده اند. در حالی که ابراز مخالفت تقریبا از هر کانال و روش ممکن توسط مردم از خصلت های رژیم های غیر دموکراتیک است. وجود سرکوب و فضای نظامی بر خلاف یک فضای باز عموما زمان و شکل و کانال ابراز عمومی مخالفت و مبارزه را غیر قابل پیش بینی می کند. برای همین است که ما همیشه از پیش آمدن مبارزات و بسیج انقلاب به تعجب می افتیم. چه کسی تصور می کرد که یک قیام مردمی در طول فقط یک ماه یک حکومت پلیسی و اختناق را به عقب نشینی جدی وادار کند؟ سرکوب و اختناق در یک جامعه مدرن با شهروندان متحول شده اصولا شانس تغییرات انقلابی را افزایش می دهد.
می دانیم که كشورهای كوچكتر منطقه با داشتن اپوزیسیونهایی سازمان یافته تر مزایای اجتماعی زیادی را برای شهروندان خود ایجاد کرده اند كه به واسطه آن عده کمی ترجیح می دهند موقعیت خود را با انجام فعالیت های ضد حکومتی به خطر بیاندازند. در چنین شرایطی آیا اصولا جنبش های اجتماعی دموکراتیک شانسی برای ظهور و بروز در این کشورها دارند؟
این بسنگی به تحول سیاسی و جامعه شناختی نیروها و طبقات اجتماعی دارد. تز " خرید اپوزسیون " عموما تز نادرستی نیست. می شود گروه هایی را با پول، رفاه و معافیت مالیاتی خرید. برای مدت زیادی نیز در منطقه خلیج فارس چنین وضعیتی حاکم بوده است. ولی استراتژی خرید اپوزسیون محدودیت های جدی دارد.در حدود 2 دهه گذشته حداقل دو اتفاق مهم افتاده است. اول این که ساخت اجتماعی این جوامع هم به واسطه سیاست های درونی و هم به واسطه تاثیرات جهانی شدن دچار تحول شده است. در حال حاضر اغلب کشورهای خلیج فارس طبقات سیاسی (Political class) دارند. اتفاق دیگر این است که حتی این کشورهای پولدار هم در برهه هایی دچار بحران های اقتصادی می شوند. به طوری که افزایش بیکاری و قطع امتیازهای مالی و یارانه ها موجب نارضایتی شدید می شود که نمونه آن را می توان در عربستان سعودی مشاهده کرد.مطلب دیگر این که شهروندان متحول حتی اگر از نظر اقتصادی هم وضع خوبی داشته باشند، همواره به دنبال مشارکت سیاسی در سرنوشت خود و جامعه شان می روند. انسان- به ویژه یک شهروند مدرن - تنها " حیوان اقتصادی " نیست. او به دنبال برخورداری از احترام و عزت dignity هم هست. فقط یک حاکمیت مردمسالار واقعی قادر به برآوردن این نیاز بشری است نه حاکمیتی که مردم را مهجور و خود را قیم می داند.
جنابعالی در نظریه " پیشروی آرام " گفته اید هر گاه دستاوردهای گروه فاقد امتیاز و تهی دستان در جوامع جهان سوم توسط قدرت سیاسی تهدید شود آنها از طریق اقدامات مستقیم به حرکات آشکار و جمعی دست می زنند که می تواند نمودی سیاسی پیدا کند. با توجه به این که خاستگاه جنبش اجتماعی اخیر در تونس نیز ابتدا اعتراض تهی دستان به تنگاهای اقتصادی بود و سپس نمودی سیاسی پیدا کرد آیا می توان این اتفاقات را با نظریه "پیشروی آرام " تحلیل کرد؟
تصور من این است که نظریه " پیشروی آرام " در وجه اندکی قابل تعمیم به اعتراض های تونس باشد. این صحیح است که "محمد بوعزیزی" که خود را در ملاء عام به آتش کشید و در واقع جرقه اعتراضهای وسیع تونس را موجب شد یک دستفروش دوره گرد بود و اجازه فعالیت در فضای عمومی شهر را نداشت و در نتیجه به وسیله پلیس مورد توهین قرار گرفت اما هدف محمد در آن زمان ضرورتا به زیر کشیدن رژیم بن علی نبود و در هر حال توانایی چنین کاری را هم نداشت. در واقع تحولات بعدی و شرکت وسیع طبقات جامعه از طبقات فرودست گرفته تا طبقات متوسط و گروه های حرفه ای و جوانان و زنان در حرکات مشترک و نسبتا منسجم توازن نیرو را در تونس به نفع شهروندان خواهان تغییر رژیم تغییر داد و حاکمیت را به عقب نشینی وادار کردد. به طور کلی نظریه " پیشروی آرام " نظریه تغییر سیاسی حکومت نیست. اگر چه می تواند زمینه ساز حرکت های سیاسی و تولید کننده کنشگران تحول طلب باشد. ولی در درجه نخست نظریه " پیشروی آرام" توضیح دهنده منطق عمل گروه های عظمیمی از جامعه- نظیر فرودستان شهری،جوانان و یا زنان – است که متشکل نیستند، سازمان صنفی و یا سیاسی یا رهبری ندارند ولی با عملکردهای آرام و بی سر و صدا در جهت خواست اساسی شان در بستر زندگی روزمره حرکت می کنند و همین طور آرام آرام به پیش می روند. برای مثال تهیدستان شهری، زمینی را به طوری غیرقانونی تصاحب می کنند و یا روی زمین خارج از محدوده یا غیر متعارفی به طور غیرقانونی و غیر رسمی سرپناه درست می کنند. بعد سعی می کنند سیم برق از دکل های بالای سر برقرار کنند، لوله کشی آب ایجاد کنند، ارتباط تلفنی و ... برقرار کنند و در طول سالها آرام آرام مجتمع های زیستی در نقاط مختلف شهر به وجود بیاورند. چنین تمثیلی را می توان در مورد زنان که خواهان حقوق برابر با مردان هستند و یا جوانان که خواهان سبک زندگی جوانی هستند تعمیم داد. توجه کنید که عملکردهای به ظاهر ساده و روزمره به وسیله میلیونها نفر انجام می گیرد که در مجموع هنجارهای جدید و بدیلی در جامعه و در نهادهای اجتماعی و یا حقوقی به طور غیررسمی برقرار می کنند و به این صورت تغییرات مهم اجتماعی و سیاسی در جامعه ایجاد می شود. مجموعه این نوع عملکردهای روزمره و آرام آرام و ساده را که در نهایت به تحول بزرگ تر منجر می شوند را من ناجنبش (non- movement) نامیده ام. ناجنبش ها ضرورتا به دنبال تغییر رژیم نیستند بلکه هدفشان استقرار نُرم و هنجارهای بدیلی است که متضمن تحقق یک زندگی مورد قبول برای شهروندان باشد. زمانی که حاکمیت برخورد خشنی با ناجنبش در پیش می گیرد عملا آنها را وارد مبارزه سیاسی می کند.
مستحضر هستید که پس از پیروزی جنبش ضد حکومتی در تونس مقایسه های فراوانی میان جنبش مردم تونس با جنبش سبز در ایران انجام شده است. با توجه به تسلط جنابعالی بر مطالعات تطبیقی جنبش های اجتماعی خاورمیانه چه تفاوت ها و شباهت هایی میان این دو جنبش قائل هستید؟
بدون تردید شباهت هایی مانند چگونگی بسیج افکار عمومی ، فرم تظاهرات، دوری جستن از خشونت، نقش برجسته جوانان و زنان و استفاده از تکنولوژی جدید رسانه ای و به خصوص درخواست اساسی برای پایان دادن به یک حاکمیت غیردموکراتیک وجود دارد. خبرهایی هست مبنی بر این که جنبش سبز ایران منبع الهام برای بسیاری از جوانان و فعالان سیاسی و اجتماعی تونس بوده است.البته خیلی از تظاهرکنندگان و معترضین تونسی احتمالا فکر نمی کردند که محصول اعتراض شان به یک انقلاب دموکرات (باید دید نتیجه تحولات در دستگاه حاکمه به کجا می کشد) ختم شود. این تفاوت اساسی بین جنبش انقلابی تونس و جنبش سبز است. جنبش سبز در بخش بزرگی از عملکردها و استراتژی اش یک جنبش اصلاح طلبانه است. یک جنبش اجتماعی در حال جریان است، معترضین متعدد با زمینه های اجتماعی و طبقاتی و تصورات مختلف در آن شرکت دارند، روی ایده آل ها بحث می کنند و به عنوان یک جنبش اجتماعی دموکراتیک و کثرت گرا در آن اختلاف نظر وجود دارد. این خصیصه یک جنبش اجتماعی است. از طرف دیگر می خواهد که هئیت حاکمه خودش را اصلاح کند و به اصولی از قانون اساسی که متضمن حقوق و آزادی های شهروندی است پایبند باشد. به مشارکت واقعی و انتخابات واقعا آزاد احترام بگذارد و از این طریق و در بلند مدت فضاها، نهادها و قلمروهای دموکراتیک را گسترده تر کند و فرهنگ دموکراسی و احترام به حقوق شهروندی را نهادینه سازد. البته طیفی در جنبش سبز وجود دارد که می خواهد قلمرو و حقوق دموکراتیک و نهادهای نمایندگی مردم را هر چه بیشتر و هر چه سریع گسترده بکنند و فکر می کنند که این درخواست در قالب قانون اساسی فعلی عملی نیست و بنابراین خواهان اصلاح قانون اساسی هستند.
دینامیک جنبش انقلابی مردم تونس از این حیث تفاوت اساسی دارد و از این دیدگاه مانند جنبش انقلابی مردم ایران در سال 1357 عمل کرده است. یعنی ابتدا حرکات پراکنده اعتراضی در اینجا و آنجا اتفاق افتاد، پس از چند روزی تظاهرات گسترده ای برگزار شد ، سطح مطالبات مردم از ایجاد شغل و برقراری عدالت اجتماعی به پایان دیکتاتوری و ایجاد یک دولت دموکراتیک رسید. در حال حاضر بحث بر روی شکل و ماهیت چنین دولتی است. وقوع انقلاب در تونس به درجه بالایی معلول فقدان نهادهای مورد وثوق حل اختلاف و فضای بحث و مذاکره بود. حکومت ( در واقع حزب) بن علی این کانال ها را بسته بود و در عوض با ایجاد هزاران کمیته محلی و اتحادیه های کارگری کورپوراتیست فکر می کرد که می تواند بخشی از مردم را بخرد و دیگران را کنترل کند ولی دیدیم که چگونه زمانی که ورق برگشت همین نهادها از مردم و خواست دموکراتیک شان طرفداری کردند. از این دیدگاه وضعیت تونس زمان بن علی شبیه ایران زمان شاه و متاسفانه فضای کنونی ایران است. تقریبا هیچ کس وقوع چنین انقلابی را در تونس پیش بینی نمی کرد. اصولا انقلاب ها قابل پیش بینی نیستند. ما همواره پس از این که انقلاب ها اتفاق می افتند راجع به آنها صحبت می کنیم و بررسی می کنیم که چرا چنین شد. ولی واقعیت این است که تعدادی دلایل ساختاری ، سیاسی و روانشناختی دست در دست هم می دهند و وضعیت را چنان تغییر می دهند که روند آن گریز ناپذیرمی شود. درست است جنبش سبز یک جنبش اصلاح طلبانه است ولی دور از تصور نیست که شرایط در ایران خودمان به گونه ای تغییر کند که هم حاکمیت و هم جنبش سبز را به شگفتی وادارد.
شما در تحلیل هایتان بر خصلت موقتی بودن اعتراض های خیابانی تاکید دارید اما برخی تحلیلگران معتقدند که فرونشستن اعتراض های خیابانی می تواند به دلسرد شدن حامیان جنبش بیانجامد. به نظر جنابعالی در شرایط توقف اعتراض های خیابانی چه راه هایی برای پویایی و زنده نگاه داشتن جنبش وجود دارد؟
بله، این که اعتراض های خیابانی در ایران فروکش کرده تعجبی ندارد. این خصلت چنین اعتراض هایی است. به ویژه وقتی حضور گسترده مردم معترض با خشونت فراوان نیروهای دولتی و قوای نظامی و شبه نظامی مواجه شود. البته دلسردی و حتی احساس ناامیدی هم جزء هر پروسه اعتراضی و جنبش اجتماعی است، همچنان که شوق و شعف و نظریه اتوپیای غیرقابل دسترس هم بخشی از این بازی است. این به عهده رهبران و استراتژیست های هر جنبشی است که راه هایی برای ابقاء و ایجاد حس امید و خوشبینی به آینده را بین طرفداران جنبش بیابند. کار سیاسی از این نوع معمولا همواره در تلاطم است. اوج و حضیض دارد. جنبش اخوان المسلمین در مصر از سال 1928 همواره وجود داشته ، در دوره هایی- زمانی که فرصت و فضای مناسبی به وجود آمده- در عرصه عمومی فعال بوده، ولی در دوره هایی که خفقان استیلا داشته عقب نشینی کرده و منتظر فرصت بعدی بوده است. این هیچ ربطی به ایدئولوژی این گروه ندارد، بلکه وامدار مکانیزم سازماندهی و ایجاد شبکه های موازی در انجمن ها، کلوب ها، محلات و به خصوص بین خانواده هاست.
همان طور که می دانید طی روزهای اخیر شبکه های اجتماعی مجازی مانند تویتر و فیس بوك و وبلاگها شاهد سیل پیامها برای تبریك به مردم تونس بوده و بسیاری از افراد عكس پروفایل خود را با پرچم سرخ رنگ تونس جایگزین كردند. در جریان اعتراض های پس از انتخابات ایران نیز نقش شبکه های مجازی به حدی بود که برخی تحلیلگران از آن به عنوان انقلاب تویتری یاد کردند. جنابعالی نقش این شبکه ها در تثبیت و سازمان دهی نهضتهای سیاسی آینده منطقه را چگونه ارزیابی می کنید؟
ارتباط رکن پایه ای هر جنبش اجتماعی است . بدون ارتباطات ( communication) جنبشی نمی تواند وجود خارجی داشته باشد. فرم ارتباطات ولی مختلف و متغیرند. در دوره های ماقبل تکنولوژی مدرن مثلا در زمان جنبش های کارگری اروپا، ارتباطات فیزیکی و رودر رو بود. افراد جنبش ، کارگران و یا اعضای اولین جنبش های زنان به طور فیزیکی دور هم جمع می شدند، در منزل، در کلوب و یا در یک میدان شهر. صنعت چاپ نفش شگفت انگیزی در ایجاد ارتباط به وجود آورد، به طوری که افراد لزومی به دیدار و ارتباط فیزیکی و رو در رو نداشتند و از طریق جرائد و روزنامه ها و شب نامه ها با هم ارتباط برقرار می کردند. با ایجاد رادیو و تلویزیون و حالا با تکنولوژی های جدید مثل "فیس بوک" و "توییتر" گسترده و سرعت ارتباطات به درجه شگفتی رسیده است. من شخصا تصویر جان دادن ندا در خیابان های تهران را شاید چند دقیقه پس از واقعه در اینترنت دیدم. ارتباطات در عین حال می توانند تنها سمبلیک باشد. یعنی از طریق سمبل ها صورت بگیرند. مانند رنگ یا دستبند سبز،کلاه بخصوص یا شالگردن و غیره. فرم دیگر ارتباطات ذهنی و از طریق خیال و تصور است. این که افراد تصور کنند بخشی یا عضوی از یک مجتمع ، گروه، ملت و یا جنبش هستند. احیاء و ابقاء این ارتباط ذهنی در شرایط دشوار سرکوب و خفقان اغلب توانسته به ابقاء و احیای عینی یک جنبش اجتماعی کمک شایانی کند. در هر صورت گسترش رسانه ها و وسایل ارتباطی نوین و ایجاد شبکه های مجازی از این طریق نقش بسیار مهمی در تحرک جنبش های منطقه خواهد داشت. این جریان اکنون آغاز شده و با سرعت به پیش می رود. 2 سال پیش جوانان مصری از استفاده از فیس بوک توانستند به بسیج حدود 60 هزار نفر در حمایت از کارگران اعتصابی نساجی قاهره بپردازند ولی تاکنون نقشی که طرفداران جنبش سبز در استفاده از توییتر ایفا کنند در منطقه نمونه است و دیگران از اینها یاد می گیرند.
آقای دکتر شما از مفهوم " پسا اسلام گرایی " برای تشریح جریان روشنفکری دینی در کشورهای اسلامی منطقه استفاده می کنید و معتقدید که پسا اسلام گرایان می توانند ظرفیت لازم را برای سازگاری دموکراسی و اسلام فراهم آورند. در حال حاضر تا چه حد زمینه را برای غالب شدن گفتمان پسا اسلام گرایی در کشورهای منطقه مناسب می دانید؟
به نظر من دنیای اسلام دارد وارد شرایط " پسا اسلام گرایی " می شود. البته این به معنی پایان اسلام گرایی نیست. اسلام گرایی در جوامعی که هنوز تجربه ای نداشته می تواند طرفدار داشته باشد ولی جنبش های اسلام گرایی مثلا در ترکیه، مراکش ، اندونزی، لبنان، سودان و حتی مصر در مواضع ایدئولوژیک خودشان تجدید نظر می کنند. ایدئولوگ ها و رهبران و اعضا همواره در حال بحث و جدل هستند. در درون اخوال المسلمین بحث های جدی در جریان است. در واقع حزب "الوسط"، یک جریان پسا اسلام گرا در درون اخوان المسلیمن مصر برآورد. این حزب معتقد به کثرت گرایی، دموکراسی، نقش بارز زنان در عرصه های عمومی و حمایت از اقلیت های مذهبی نظیر قبطی های مسیحی است. یکی از رهبران این حزب " اسلامی " یک مسیحی قبطی به اسم " رفیق حبیب " است.
منبع اولیه تفکر " پسا اسلام گرایی " جدید در واقع جمهوری اسلامی است. شکست پروژه اسلام گرایی در ایران پس از انقلاب برای تحقق حقوق شهروندی، آزادی های اساسی، حقوق بشر و یک زندگی شرافتمدانه برای اکثریت مردم بسیاری از ایرانیان را به سوی دیدگاه " پسا اسلام گرایی " سوق داده که در آن دین محترم است، معتقدین آزادانه عمل می کنند ولی دولت را در اختیار دولتیان منتخب مردم از راه های دموکراتیک و آزاد وامی گذارند. در این دیدگاه حقوق اقلیت های مذهبی، عقیدتی و زنان محترم شمرده می شوند. بسیاری از " پسا اسلام گرایان" نه تنها نگران دموکراسی و حقوق پایمال شده شهروندان هستند، بلکه نگران دین شان هستند که با اختلاط و امتزاج با سیاست بازی به یک ایدئولوژی قدرت بدل شده است. آنها نگران هستند دینشان از ساحت اصیل خود در برآوردن نیازهای معنوی انسانها به توجیهی برای کسب قدرت و ابقاء قدرت تبدیل شود. اگر چه جنبش های " اسلام گرایی" منطقه هنوز خود به قدرت دست نیافته اند تا دیدگاهشان را به آزمایش بگذارند، ولی آنها با علاقه عملکرد پروژ های اسلام گرایی را در دنیای اسلام دنبال می کنند. در این برهه آنچه در میان اغلب مسلمانان منطقه محبوبیت پیدا می کند نه مدل جمهوری اسلامی ایران بلکه الگوی AKP حزب پسا اسلام گرای ترکیه است.
اخراج کارگران برای فرار از پرداخت مزایای آخر سال
دبیراجرایی خانه کارگر قزوین میگوید: با نزدیک شدن به روزهای پایان سال برخی کارفرمایان برای فرار از پرداخت حقوق و پاداش پایان سال اقدام به آغاز تعدیل کارگران خود کرده اند.
عید علی کریمی در گفت و گو با ایلنا گفت: همه ساله با آغاز ماههای پایانی سال شاهد تعدیل گروهی کارگران کارخانهها هستیم.
وی با بیان اینکه این کارگران به صورت قراردادی و پیمانی مشغول به کار هستند گفت: کارفرمایان برای صرفهجویی در هزینههای خود با این کارگران زودتر از موعد اتمام قرارداد تسویه حساب میکنند.
این فعال کارگری گفت: البته در صورت وخیم نشدن شرایط تولید، بخشی از این کارگران با آغاز سال جدید توسط همان کارفرمایان به مرور جذب محیطهای کاری میشوند.
وزیر اطلاعات: در کنار رهبری بودن معنا ندارد، باید از رهبری اطاعت کرد
وزیر اطلاعات به دنبال سناریو سازی های متعدد در مورد اعتراضات مردمی سال گذشته این بار ادعا کرد: اسرار پشت پرده برخی خواص در فتنه ۸۸ هنوز اعلام نشده است. اما او در عین حال بار دیگر ادعای نقش سرویسهای اطلاعاتی کشورهای غربی در این حوادث را مطرح کرد و اظهار داشت: این سازمانها با گمراه کردن برخی آقازادهها و مردود کردن آنها بزرگترین افراد را از اهداف و سابقههای مبارزاتی خود دور میکنند، این گروهها حتی با ایجاد روابط فامیلی میان بزرگان و خواص ارتباطات مورد نظر خود را پیاده میکنند.به گزارش فارس، حیدر مصلحی چهارشنبه شب در بیست و نهمین سالگرد حماسه سال ۶۰ آمل در مصلای این شهر با اشاره به شرایطی که موجب ایجاد دوباره حوادثی مانند کربلا در تاریخ میشود، اظهار داشت: بیبصیرتی، یکی از مهمترین عواملی است که موجب شکلگیری واقعه عاشورا شده است.
مصلحی با بیان اینکه ملت ایران همواره در طول تاریخ انقلاب اسلامی در عرصههای مختلف هوشیاری و بیداری خود را داشتهاند، تصریح کرد: اگر چه در برخی از برهههای تاریخ برخی افراد با شعارهای مردمپسند بر آنها چیره شدند اما این مردم پس از آگاهی از نیت این گروهها از آنها دل کندهاند.
وزیر اطلاعات به سکوت نخبگان کشور در حوادث پس از انتخابات اشاره کرد و گفت: سکوت و خاموشی نخبگان یکی از عواملی است که موجب ایجاد حادثه کربلا شد زیرا در هر واقعه اراده و ارزشهای الهی زمانی به پیشرفت منتهی میشود که اقشار مختلف به ویژه خواص آن جامعه در وسط حوادث بوده باشند.
وی با بیان اینکه در طول تاریخ اسلام نیز هر زمان پیامبر اسلام با حادثهای مواجه شد با محوریت نخبگانش بوده است، افزود: سکوت نخبگان و به میدان نیامدن خواص در حالی که حقایق را میدانند در فتنه سال ۸۸ هم ادامه داشته است.
مصلحی با تاکید بر اینکه فتنهگران داخلی و خارجی سرمایهگذاریهای قابل توجهی برای پیشرفت مسیر فتنه در کشور انجام دادهاند، مدعی شد: در این حوادث برخی افراد داخلی و خارجی هدایتکننده امور شمار میرفتند.
وی با اشاره به اینکه از مدیران و صحنهگردانان این حوادث اسناد و مدارک قابل توجهی به دست آمده است که نشان میدهد حوادث را کنترل و هدایت میکردهاند، گفت: هنور اسرار پشت پرده بسیاری از خواص در حوادث سال ۸۸ وجود دارد که به دلیل برخی مسائل بیان نشده و بازگشایی آن زمان مناسبی میخواهد.
وزیر اطلاعات با اشاره به تربیت سیاسی اسلام تصریح کرد: ملاک و معیار در اسلام اشخاص نیستند بلکه این اشخاص و خواص هستند که با معیارهای اسلام سنجیده میشوند و اگر در مسیر بودند مورد اقبال قرار میگیرند.
در کنار رهبری بودن معنا ندارد باید از رهبری اطاعت کرد
وی ادامه داد: اکنون هم بسیاری افراد میگویند ما در کنار رهبری هستیم، ما با رهبری هستیم اما این حرفها معنایی ندارد بلکه فقط باید از رهبری پیروی کرد.
مصلحی به سکوت یک ساله برخی نخبگان و خواص در فتنههای رخ داده در کشور اشاره کرد و گفت: حوادث بسیاری در تاریخ وجود دارد که نشان میدهد بزرگان و خواص تاریخ در گیرودار حوادث به مانند سابقه تاریخی خود عمل نکرده و از آن فاصله گرفتهاند پس در این دوران نیز فاصله برخی بزرگان از سابقه تاریخی و انقلابی خود آنان دور از واقعیت نیست.
وی دینستیزی را یکی دیگر از دلایل ایجاد فتنه سال ۸۸ بیان کرد و با تاکید بر اینکه تنها دلیل ایجاد حوادث پس از انتخابات دینستیزی و از میان برداشتن دین از جامعه اسلامی ایران بود، خاطرنشان کرد: این حوادث با محوریت برداشتن دین از جامعه ایران بود که باید ریشههای آن را در سابقه ۲۰ ساله و شاید ۴۰ ساله به پیش از انقلاب اسلامی بررسی کرد.
برخی خواص به دلایل خاص مبارزات انقلابی داشتند
مصلحی با تاکید بر اینکه در این بررسی باید نوع مبارزات و اهداف و سوابق برخی بزرگان کشور در زمان مبارزات انقلاب را جستجو کرد تا به عوامل و دلایل سکوت آنان در فتنههای اخیر پی برد، اظهار داشت: مقوله فتنه سال گذشته یک دعوای انتخاباتی نبود بلکه این حوادث یک فرصت بود تا برخی افراد به اهداف خود دست پیدا کنند.
تمام حوادث ۸۸ به صورت جزوه در اختیار آقازادهها بود
وی با اشاره به جزوهای که از دفتر یکی از اصلاح طلبان بدست آورده بار دیگر ادعا کرد: در این جزوه متاسفانه تمام خطی مشیها و برنامههای پس و قبل از انتخابات به خوبی بیان و طراحی شده است و آنچه آنها دنبال میکردند براندازی دین در ایران بود.
وزیر اطلاعات با اعلام اینکه در این حوادث تمام گروههایی که به نوعی از انقلاب اسلامی ایران سیلی خورده بودند حضور داشتند و دست به دست داده بودند تا به اهداف خود دست یابند، تصریح کرد: برخی از خواص در حمایت از این گروهها بیانیه دادند در حالی که همین گروهها در زمان زمامداری خود این افراد دچار غضب و برخورد شده بودند.
وی عدالتستیزی را یکی دیگر از دلایل وقایع عاشورای سال ۸۸ عنوان کرد و گفت: برخی انتظار دارند به مانند گذشته تمام امتیازات و ثروتهای کشور در اختیار گروه و افراد خاصی قرار گیرد و هنگامی که دولت نهم سعی کرد با سفرهای استانی و توزیع عدالت در کشور این رویه را بشکند با مقاومت روبهرو شد.
ردپای آقازادهها توسط سرویسهای اطلاعاتی پیگیری میشد
مصلحی به سابقه تاریخی ورود آقازادهها در فتنهها و جریانهای مخالف اسلام اشاره کرد و ادامه داد: همان طور که در فیلم مختارنامه میبینیم عبدالله زبیر پدر خود را که از پیامبر اسلام لقب سیفالله گرفته بود و تنها حامی علی (ع) بود را به جنگ جمل دعوت کرد.
وی ادعا کرد: سرویسهای اطلاعاتی کشورهای غربی به خوبی از این فرهنگ و باور اسلامی و ایرانی با خبر هستند و با گمراه کردن برخی آقازادهها و مردود کردن آنها بزرگترین افراد را از اهداف و سابقههای مبارزاتی خود دور میکنند، این گروهها حتی با ایجاد روابط فامیلی میان بزرگان و خواص ارتباطات مورد نظر خود را پیاده میکنند.
وزیر اطلاعات با اعلام اینکه بررسی کنید ببینید قبل از دولت نهم رفتار دشمن با ما چگونه بود و پس از آن این رفتار چگونه شد، گفت: در آن دوران دشمن آرام بود و کاری به کار ما نداشت زیرا متوجه شده بود که از شعارهای انقلابی خبری نیست و توطئهای در کار نبود اما به محض اینکه دولت نهم شکل میگیرد و مبانی پیروی از امام راحل پیش میآید توطئهها آغاز میشود، ناتو به میدان میآید، گروهگ ریگی و فتنه سال ۸۸ شکل میگیرد.
چرا قوه قضاییه با «تشویش افکار عمومی» توسط دولتی ها مقابله نمی کند؟
آیا باند قتل های زنجیره ای دوباره فعال شده اند؟
کلمه- مهستی شیرازی: محمد جعفر بهداد در یک جمع خودی گفته است که «یک محفل» میخواهد حلقهٔ احمدینژاد را «ترور» کند. بهداد به اندازهٔ کافی از اعضای این محفل «کد» داده است و ظاهراً باید سراغ آنها را از مدیر مسئول کیهان گرفت. از طرفی دیگر، امیر عاملی شاعر مشهور کیهان هم، به فاصلهٔ چند روز همین ادعا را تکرار کرده است و گفته است شریعتمداری میخواهد احمدینژاد را در مقابل رهبری قرار دهد تا « حکم قتلش» را بگیرد.
اگر «این دو نفر» روزگاری نه چندان دور با حسین شریعتمداری سروسری نداشتند و اگر نام حسین شریعتمداری برای افکار عمومی یادآور قتلهای زنجیرهای نبود، شاید میشد از کنار این ادعاها و اسامی گذشت و آن را به حساب دروغهای رایج پروردگانِ دولت گذاشت. اما هم بهداد و هم امیر عاملی از زمرهٔ کسانی هستند که بر «سفرهٔ کیهان» نشستهاند و سالها با حسین شریعتمداری دم خور بودهاند و لابد در عالم دوستی چیزهایی میدانند. حسین شریعتمداری هم – سهواً یا عمداً! – همواره افکار و منش و نوشتههایش را با عاملان قتلهای زنجیرهای – مخصوصا سعید امامی – پیوند زده است، تا جایی که وقتی حجاریان ترور شد، در یک تیتر دو پهلو و زهردار نوشت «مگر سعیدِ ما چه کرده بود؟»
معلوم نیست – شاید هم فقط بر ما معلوم نیست! – که چرا مسئولین امنیتی و انتظامی کشور به راحتی از کنار این اظهارات میگذرند؟ مگر محمد جعفر بهداد معاون سیاسی دفتر ریاست جمهوری – با دفتر رئیس جمهور اشتباه نشود – نیست؟ مگر در یکسال اخیر شاهد چندین ترورِ پر سر و صدا در کشور نبودهایم؟ بهداد و شریعتمداری و امیر عاملی که از اهالی فتنه نیستند و «بصیرت»شان هم برهمه آشکار است و عامل موساد و جیزه خوار انگلیس که نیستند؛ انگیزهٔ تغییر ناگهانیِ آنان هم بر کسی که پوشیده نیست! پس اگر ارادهای برای جلوگیری از ترورهای مورد ادعای حلقهٔ «نو اصولگرایان» وجود دارد بسم الله! از قدیم گفتهاند «بز حاضر، دزد حاضر». قوهٔ قضائیه اگر از عهدهٔ برادر حسین و پیگیری «ترورها» بر نیامد، دست کم بهداد و امیر عاملی را به همان اتهام مشهور ِ «تشویش افکار عمومی» محاکمه کند تا قضات بیطرف!! هم از دخالتهای مسئول دفتر احمدینژاد بیشتر از این نرنجند.
شاید هم جعفر بهداد و امیرعاملی چندان بیخبر نیستند، که از دور دستی بر آتش دارند. گاهی شاهد از غیب میرسد. در یکی از همین هفته نامهٔ جدیدی که نَسَبش بر کسی پوشیده نیست، فردی «دقیقاً» با همان «عنوان و سمتِ سعید امامی» پشت به مخاطب و روبروی گردانندگان سایت رجانیوز نشسته است و بر همان نهج و مرام، در آمیزش راست و دروغ و تهمت زنی دستِ «حاج سعید» را از پشت بسته است.
در مصاحبهای که این نشریه اقتدارگرا منتشر ساخته است و حاشیههایش را به سخنرانی «سردار مشفق» آراسته است، کافی است «پروژه تهاجم فرهنگی» را بر جای «پروزه جنگ نرم» بنشاند، تا «روح سعید اسلامی» در شخصی به نام «شکری» حلول کند. گردانندگان نشریه نیز ابایی نداشتهاند که او را هنوز هم «تخریب چی» بنامند.
اما این تنها شاهد ماجرا نیست. سعید امامی، مشاور و معاون سابق وزارت اطلاعات بود و «شکری» نیز می گوید قبلاً معاون وزیر بوده است و هنوز هم! به مشاورهٔ وزیر مشغول است. رویکرد و ادبیات «باند قتلهای زنجیرهای» برای «منافق سازی» در مصاحبهٔ شکری هویداست. او برای رسیدن به منظور خود – و لابد برای زنده نگهداشتن همان باند – بروشورهای انتخاباتی را اسناد براندازی میداند و جلسات انتخاباتی را جلساتی برای براندازی نظام و فعالان انتخاباتی را سمپات مجاهدین خلق معرفی میکند. حتی جزوهٔ «الگوی زیست مسلمانی» را که برای ماهها قبل از انتخابات برای بزرگان نظام و رهبری ارسال شده بود، سند توطئهای میخواند که وزارت اطلاعات آن را از جاسازی منزل «کشف» کرده است.
پیشترها، مشهورترین – و شاید تنها – مقام بلند بالایی که در وزارت اطلاعات بود و مثل آبِ خوردن دروغ میگفت، مرحوم سعید امامی بود. هر کس که یکبار سخنرانی سعید اسلامی را در دانشگاه همدان شنیده و یا خوانده باشد، بر این امر گواهی میدهد. معاون وقت وزارت اطلاعات، در آن سخنرانی مشهور به پشتوانهٔ جایگاه رسمی خود، بیمحابا راست و دروغ را درهم و برهم میآمیزد و به یاری آنها تحلیلهای خود را به خورد مخاطبان میدهد. البته از مشهورترین متهم قتلهای زنجیرهای هم جز این انتظاری نمیرفت، به هر حال «پروژهٔ تهاجم فرهنگی» و «قلع و قمع» عاملانِ شبیخون فرهنگی، طرح توجیهی میطلبید و برای ارباب قدرت چه توجیهی بهتر از راست آمیخته با دروغ!
دوستی به مناسبت ۲۶ دی ماه، در فیس بووک نوشته بود «شاه که رفت، کاش سلطنت را هم با خود میبرد»، همین آرزو را میشود به سعید امامی هم تعمیم داد. حالا که سعید اسلامی از میان ما رفته است، معلوم نیست این میراث اوست که بجا مانده است یا روح سرگردان سعید اسلامی است که هر روز در یکی از آقایان حلول میکند و تحلیلهایی از همان دست را به خورد مخاطبان میدهد. تحلیلهایی که دستاویزی جز دروغ ندارند و تنها به اعتبار جایگاه رسمی گوینده، از پریشان گوییهای یک ذهن معیوب، قابل تفکیک میشوند. بیخود نیست که عدهای باور دارند «سعید امامی زنده است» و بیعلت نیست اگر بهداد و امیر عاملی از «قتلهای محفلی» و «حذف فیزیکی» میگویند و هنوز کسانی از شبح سعید امامی میترسند.
به بهانه ی خودی و غير خودی كردن زندانيان سياسی
میلاد فدایی اصل
دانشجو نیوز
تجربه هاي هركسي مي تواند بسياري از حقايق را برايش به قطعيت برساند. پيش از آنكه تجربه ي تلخ زندان اوين را داشته باشم، تصورم بر اين بود كه زندانيان سياسي تنها همان هايي هستند كه اخبارشان هر روز بيشتر از روز قبل در رسانه هاي جنبش سبز و... منتشر مي شود. اما وقتي با افرادي بر خورد كردم كه بيشتر از دو سال بود كه در زندان بودند و من تا به حال نامشان را در هيچ رسانه اي نديده بودم، معادلات ذهني ام در مواجهه با اين مسئله به متغير هاي جديدي رسيد.
بسياري معتقدند كه جناح اصلاح طلب در موضع گيري نسبت به زندانيان سياسي به ويژه زندانيان پيش از انتخابات، مواضعي دو پهلو مي گيرد. يعني ضمن كوبيدن بر طبل احترام به زندانيان سياسي و لزوم آزادي آنها و اعلان پايبندي به قوانين حقوق بشري، در بيانيه هاي خود و موضع گيري هاي نمايندگان اين جناح نام و يادي از زندانيان غير اصلاحاتي به ميان نمي آيد و بيشتر، افراد منتسب به اين جناح مورد توجه قرار مي گيرند. اين مسئله از آنجايي مي تواند دچار مشكل باشد كه بخشي از بدنه ي اجتماعي جنبش سبز و... جناح اصلاح طلب را منجي بي قيد و شرط و تنها گروهي مي دانند كه در برابر ظلم قد علم كرده است و از طرفي برخورد گزينشي اين جناح در مواجهه با زندانيان سياسي نوعي پارادوكش را به وجود مي آورد. اين مسئله زماني نگران كننده تر مي شود كه بسياري از فعالين سياسي نزديك به جناح اصلاح طلب هم در برابر اين پارادوكس سكوت كرده و راه را بر انتقادات بر رهبراي اين طيف مي بندند.
پس از حوادثي كه در پي انتخابات 88 روي داد، بسياري از فعالين سياسي اصلاح طلب در يك دادگاه علني كه از سيماي جمهوري اسلامي ايران هم پخش شد محاكمه شدند. خيلي ها از جمله خود نگارنده كه مواضع تندي نسبت به برخي سياست هاي دولت داشتند تصور نمي كردند كه اين دادگاه اين چنين فعالين با سابقه سياسي اصلاح طلب را به پاي محاكمه بكشد و آنها را با ديگر زندانيان كه در اجتماعات خياباني بازداشت شده بودند در يك دادگاه بنشاند، آنهم با لباس مخصوص زندان. برگزاري اين دادگاه با واكنش شديد بدنه ي جنبش سبز و همچنين رهبران مخالف حاكميت از جمله موسوي، كروبي و خاتمي قرار گرفت و تا هفته هاي متوالي اين شوك در بين دگر انديشان وجود داشت. همين مسئله باعث شد كه جناح اصلاح طلب خطر حذف را كاملا باور كند و براي جلوگيري از اين وضعيت و همچنين حفظ پايگاه اجتماعي خود در بين بدنه جنبش سبز، مواضع خود را نسبت به حاكميت، زندانيان سياسي و مواردي كه پيش از اين خط قرمز اصلاحات محسوب مي شد، شفاف تر سازد. در نگاه اول، روشن شدن مواضع جناح اصلاح طلب نسبت به زندانيان سياسي و محاكمات بازداشت شدگان مي توانست يك گام مثبت و رو به جلو محسوب شود كه مي تواند در بلند مدت زمينه ي بازداشت ها و محاكمات عادلانه را فراهم كند. اما در ادامه ي اين مسير نقاط تاريكي هم به چشم خورد و بيش از پيش عيان شد. در بسياري از موضع گيري ها، عريضه نوشتن ها، مصاحبه ها و... تنها افراد منسوب به جبهه اصلاحات به چشم مي خورد و اثري از ديگر زندانيان سياسي نبود.
بسياري از كمپينها، حركتهاي نمادين نظير روزه هاي سياسي، اخبار مربوط به برخي دانشجويان بازداشتي، اخبار مربوط به فعالين كارگري، اخبار مربوط به برخي فعالين حقوق بشر و همچنين اخبار برخي از وكلاي دادگستري، توسط رسانه هاي نزديك به طيف دوم خرداد مشمول مميزي مي شود و عده اي كثيري از كنشگران و توده هم اين مسئله را ناديده مي گيرند. اگر بپذيريم كه در به قدرت رسيدن جبهه اصلاجات در دوران گذشته همه ي طيف هاي فعال داخل ايران نقش داشتند، عدم منتشر كردن اخبار آنها در اين شرايط سخت به نوعي برخلاف عرف سياسي و اجتماعي و برخلاف قوانين مكتوب و نا مكتوب حقوق بشري است. پارادوكس دوم زماني شكل ميگيرد كه بسياري از افراد نزديك به جناح اصلاحات با اينكه پرستيژ حقوق بشري و پايبندي به اصول اوليه حقوق انسان به خود ميگيرند، عملا در لفافه به اين مميزي دامن مي زنند و در مواقعي كه لزوم اجماع حداكثري در باره ي مسئله اي مثل مجازات هاي سنگين براي زندانيان محسوس است، اين افراد تنها سكوت مي كنند. اگر بپذيريم كه اعتقاد به حقوق بشر، منجر به حذف مرزهاي فكري و عقيدتي مي شود، مسئله ي مميزي افراد نمي تواند از نشانه هاي پايبندي افراد به حقوق بشر و الزامات آن باشد. در ماه گذشته بسياري از شخصيتهاي مذهبي و سياسي و هنري از آقاي نوري زاد درخواست كرده بودند كه اعتصاب غذايش را پايان دهد، از محمد خاتمي گرفته تا هنرمندان حوزه سينما. اما در اين موضع گيري ها نامي از غلامحسين عرشي و نسرين ستوده به چشم نمي خورد. حتي نامي از آرش صادقي دانشجوي زنداني كه روزهاي متمادي در اعتصاب غذا به سر مي برد هم مشاهده نشد. و تنها مهندس ميرحسن موسوي بود كه در آن روزها نسبت به اعتصاب غذاي اين افراد با ذكر نام واكنش نشان داد. حتي در عريضه نويسي خانم محتشمي پور همسر آقاي تاجزاده، بسيار راجع به دين و ايمان و... مي خوانيم اما نامي از افراد ياد شده نه. بايد از خود بپرسيم كه رسانه هاي نزديك به دوم خرداد كه اكثرا بعنوان منابع رسمي خبر شناخته مي شوند، ارزش خود را از چه راهي كسب كردند؟ آيا اين ارزش و اعتماد به دليل اعتمادي نيست كه مردم به جناح اصلاحات كردند؟ آيا نبايد كمي ديد را بازنر كرد و در استفاده از اين امكانات رسانه اي كه ابزار قدرتمندي هم هستند، همه ي جناح ها و همه ي تفكر ها را پوشش بدهند؟ اينجاست كه گاهي اين سوال پيش مي آيد كه زنداني ما و زنداني آنها واقعا چه فرقي با هم دارد؟
بايد متذكر شد كه بسياري از كاربران اينترنت كه خود را به نوعي زير بيرق جنبش سبز مي دانند، زندانيان سياسي را به همين تعدادي كه تصويرشان در ده ها روزنامه و سايت منتشر مي شود محدود مي كنند و زحمت يك جستجوي ساده را به خود نمي دهند تا بدانند هنوز هم عده اي هستند كه بعد از دريافت حكم اعدام و گذشتن 3 سال از ماندنشان در زندان، يك ساعت هم رنگ آزادي را نديده اند و اگر نامشان را در اينترنت هم جستجو كنند، جز چند يافته ي بي ربط پيدا نمي شود. لزوم دقت بيشتر در اين زمينه مي تواند سرعت رسيدن به يك جامعه ي آزاد و بدون زنداني سياسي را افزايش دهد. در اينجا بايد از دو نفر نام ببرم كه افتخارزنداني بودن در كنار اين افراد را داشتم. حميدرضا ماهان محمدي كه بيش از 5 سال است در زندان به سر مي برد و هنوز نيمي از محكوميت ايشان باقي مانده است و همچنين علي زاهد كه نزديك 3 سال از زنداني شدن ايشان مي گذرد و با اينكه حكم اعدام دارد هيچ نام و نشاني از او در سايتهاي خبري يافت نمي شود.
با چهرهی مرتضی اشراقی عضو هیئت کشتار ۶۷ آشنا شویم
ایرج مصداقی
سالها به دنبال عکس مرتضی اشراقی بودم. به همه جا سر زده بودم، از هر کسی کمک خواسته بودم اما هرچه میزدم به در بسته میزدم و کوششهایم به جایی نمیرسید.
هنوز دارها را نشسته بودند و پیکر جعفر کاظمی و محمد حاجآقایی را به خاک نسپرده بودند که تلاشم به بار نشست. شکوهام از روزگار و بیان بغضی که به خاطر از دست دادن دو عزیزم به گلو داشتم، زمینهای شد که عکس اشراقی را پیدا کنم. تردیدی ندارم که دیر یا زود خون جعفر و محمد به بار خواهد نشست و جنایتکاران تقاصی سخت پس خواهند داد. جاودانگی این دو را به فال نیک میگیرم. باشد روزی که در جوشش و تلاءلو این خونها، جنایتکاران به پای میز عدالت کشانده شوند. «این از نتایج سحر است باش تا صبح دولتت بدمد.»
مرتضی اشراقی دادستان انقلاب اسلامی تهران در دوران کشتار ۶۷ و یکی از اعضای هیئت سه نفرهای که خمینی برای قتلعام زندانیان سیاسی تعیین کرده بود، متولد گلپایگان است. وی تحصیلات خود را در دانشسرای عالی گلپایگان پی گرفت و در نزدیکیهای انقلاب ۵۷، شبانه در دانشگاه درس حقوق خواند. وی به خاطر نزدیکی به آیتالله لطفالله صافی، آیتالله علی صافی و آیتالله محمدرضا گلپایگانی مدارج ترقی را در دستگاه قضایی دیکتاتوری مذهبی طی کرد و در سالهای اولیه دهه ۶۰ به دادستانی انقلاب اسلامی اصفهان رسید. اشراقی در سال ۶۵ جایگزین علی رازینی دادستان انقلاب اسلامی تهران شد که به ریاست مجتمع قضایی نیروهای مسلح و سپس حاکم شرعی دادگاه ویژه روحانیت رسیده بود. در این دوره آخوندهایی چون سیدابراهیم رئیسی، احمد زرگر ، رمضانی و حقانی معاونتهای او را به عهده داشتند.
برخلاف یرواند آبراهامیان که اشراقی را آیتالله و رئیس هیئت کشتار ۶۷ خوانده و به هیچوجه حاضر به تصحیح اشتباه خود نیست، اشراقی نه تنها در حوزه نبوده و روحانی نیست بلکه حتا پیش از انقلاب به مبانی دینی هم چندان پایبند نبود.
آقای همنشین بهار به نقل از مرحوم رضا تاجداری مدیر دانشسرای مقدماتی گلپایگان که بعدها به معاونت اداری دانشگاه جندی شاپور اهواز رسید، مینویسد:
«خويش – آوندی داشتم که در قتل عام ۶۷ به دارش زدند، وي در اوين زندانی بود و مدتها ملاقات نداشت، کلافه و نگران بودم و دربدر به دنبال چاره ميگشتم ، يکی از دوستانم که از دانشگاه ُجندي شاپور اهواز فارغ التحصيل شده بود گفت - ناراحت نباش من يکی از همشهريان دادستان مرکز ، مرتضی اشراقی را میشناسم که در دانشگاه جندی شاپور کار میکرد، در ضمن در گذشته معلم جغرافيا و استاد او بوده است، بيا ايشان را که مردی محترم است ببينيم شايد مشکل شما حل شود.
اين شخص آقای رضا تاجداری نام داشت که شنيده ام متاسفانه در قيد حيات نيست ، سلام بر مهر و ُعطوفت اين مرد نيک و بزرگوار.
ايشان با محبت فراوان پذيرای ما ُشد، من درد دل کردم و گفتم ِگره اين کار به دست آقای مرتضی اشراقی باز ميشود، وقتي حال مرا ديد و شنيد زندانی مذکور تنها عضو خانواده است که زنده مانده، سکوت کرد و گريست، سپس گفت ُمتاسفم او يک زمانی شاگرد من در دانشسراي عالی گلپايگان بود، واقعش تيپ معتقد به مباني دين و اخلاق نیکو، نبود، در درس هم بسيار بیاستعداد و پخمه بود، اما میشنوم در خيلی چيزها که از شأن آدمی به دور است بسيار خوش استعداد هستند، خيلی محافظه کار و ترسو هم تشريف داشتند، ايشان حالا خدا را هم بنده نيستند و با حُجَج ِاسلام و از ما بهتران فالوده میخورند، ميدانم رويم را زمين خواهد زد يا خودش را به آن راه خواهد زد که از دستم کاري بر نمیآيد.
مرتضی اشراقی پس از پایان کشتار ۶۷ تنها عضو هیئت بود که ارتقای مقام نیافت و به ریاست یکی از شعبههای دیوان عالی کشور بسنده کرد.
اشراقی علاوه بر جنایاتی که در مقام دادستان انقلاب اسلامی اصفهان و تهران مرتکب شد، در مقام رئیس یکی از شعب دیوان عالی کشور پس از کشتار ۶۷ نیز احکام اعدام بسیاری را مورد تأیید قرار داد.
در جریان کشتار ۶۷ دستگاه قضایی نظام به این نتیجه رسید که میتواند با تشکیل هیئتهای ویژه، پروسهی رسیدگی به پروندههای سیاسی را کوتاه کند. اشراقی پس از کشتار ۶۷ نیز یکی از اعضای ثابت این هیئتها بود. آنها هر از چند گاهی به زندان «کمیته مشترک» مراجعه کرده و همانجا حکم اعدام زندان سیاسی را صادر و از طریق اشراقی به تأیید دیوان عالی کشور میرساندند تا بطور شکلی نشان دهند که قوانین نظام را اجرا میکنند. با تجربهای که در کشتار ۶۷ کسب کرده بودند، زندانی را در همان کمیته مشترک به دار میآویختند.
در اوایل سال ۷۰ از طریق محمد سلامی که پس از آزادی از زندان، دوباره دستگیر شده بود، متوجه شدم که هیئتی مرکب از نیری، اشراقی و نمایندگان دادستانی و وزارت اطلاعات، زندانیان مجاهدی را که تازه دستگیر شده و در کمیته مشترک به سر می بردند محاکمه میکنند. در این دوران هیئت مزبور احکام اعدام بهنام مجدآبادی، سیامک طوبایی، حسن افتخارجو، جواد تقوی قهی، غلامرضا پوراقبال، محمود خدابندهلویی و بسیاری دیگر را صادر کرد. محمد سلامی نیز توسط همین هیئت محاکمه شده بود اما حکم اعدام وی در سال ۷۱ به مورد اجرا گذاشته شد.
اشراقی در سالهای اخیر نزد بستگان و نزدیکانش که نسبت به حضور وی در هیئت کشتار سال ۶۷ خرده میگیرند به توجیه نقش خود پرداخته و میگوید: «من مأمور و معذور بودم و دل شیر میخواست ایستادن در برابر حکم امام، بزرگترهاش هم جیک نزدند».
این در حالی است که من روزهای متوالی در راهرو مرگ زندان گوهردشت شاهد بودم که وی شخصاً در مراسم اعدام زندانیان نیز شرکت میکرد. او جزو هیئتی بود که به بیماران قطعنخاعی و فلج مادرزاد نیز رحم نکرد.
مرتضی اشراقی در دههی ۸۰ خورشیدی به وکالت دادگستری روی آورد. دفتر او واقع در خیابان ویلا، سپند شرقی پلاک ۷۳ طبقه پنجم و شماره تلفن او ۸۸۹۱۲۷۱۵ است.
ایرج مصداقی ۵ بهمن ۱۳۸۹
بازداشت شهروندان بلوچ به بهانه انفجار بمب در چابهار
خبرگزاری هرانا – از سرنوشت پنج شهروند بلوچ که در پی انفجار یک بمب در شهرستان چابهار بازداشت شدهاند اطلاعی در دست نیست.
بنا به اطلاع گزارشگران خبرگزاری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران «هرانا»، یک هفته پس از انفجار چابهار اداره اطلاعات شهرستان سراوان برخی از شهروندان را به بهانه شرکت در بمب گذاری و یا وابستگی خانوادگی به اپوزیسیون بلوچ بازداشت کرده است.
منابع محلی آمار بازداشت شدگان در این شهرستان را دهها نفر اعلام کردهاند که اکثرا از علماء سنی بلوچ و برخی از کارمندان دولتی هستند.
مولوی عماد ترکمان زهی فرزند حاج یحیی ترکمان زهی، بشیر حسین زهی فرزند شیرهان، مولوی محمود محمدی از هوشک سراوان، ایوب حسین بر از سراوان، محمد نعیم ترکمان زهی فرزند حاج خیرمحمد - مدیر مدرسه از جمله بازداشت شدگان هستند.
لازم به ذکر است، نعیم ترکمان زهی که تقریبا ده روز بعد از انفجار در راه مدرسه دستگیر شده است و کلیه بازداشت شدگان به بازداشتگاه نامعلومی در زاهدان منتقل شدهاند.
پیگیریهای خانواده عماد ترکمان زهی نتیجهای در بر نداشته است اما پیگیریهای خانواده نعیم ترکمان زهی با قول مساعد آزادی وی همراه بوده است، هم چنین در پیگیریهای خانواده بشیر حسین زهی، این خانواده موفق به ملاقات کوتاه با نامبرده در زاهدان شدهاند.
گفتنی است بازداشت شدگان از حق دسترسی به وکیل، ملاقات با خانواده و تماس تلفنی محروم هستند و احتمال استفاده از خشونت برای کسب اقرار از سوی بازجویان وجود دارد.
هفده کارگر ایران خودرو کشته و مجروح شدند
خبرگزاری هرانا - بیاحتیاطی یک راننده کمپرسی بنز حامل بار در ایران خودرو موجب کشته و زخمی شدن هفده تن از کارگران شد.
به گزارش ایکوپرس، در ساعت 23.30 مورخ 89.11.5 یک دستگاه کمپرسی بنز حامل بار یکی از پیمانکاران در حال ورود از درب شماره 9 ایران خودرو بود که بر اثر بی احتیاطی با تعدادی از کارکنان این شرکت برخورد و متاسفانه باعث کشته شدن 4 نفر و زخمی شدن 13 نفر از همکاران زحمتکش و خدوم این شرکت شد.
به گزارش ایکوپرس، در ساعت 23.30 مورخ 89.11.5 یک دستگاه کمپرسی بنز حامل بار یکی از پیمانکاران در حال ورود از درب شماره 9 ایران خودرو بود که بر اثر بی احتیاطی با تعدادی از کارکنان این شرکت برخورد و متاسفانه باعث کشته شدن 4 نفر و زخمی شدن 13 نفر از همکاران زحمتکش و خدوم این شرکت شد.
در پی این حادثه مدیرعامل و کلیه مسؤلین این شرکت به سرعت در محل حادثه حضور یافته و نیروهای امدادی نیز مجروحین را به مراکز درمانی انتقال دادند.
آخرین وضعیت مجروحین نشان دهنده آن است که 4 نفر از مجروحان به صورت سرپایی معالجه و بقیه مجروحان در مراکز درمانی تحت مداوا می باشند.
متعاقب آن پرسنل و مدیران ایران خودرو از این حادثه اظهار تاسف نموده و خواستار رسیدگی و برخورد با عاملان حادثه شده اند.
گفتنی است به دستور مهندس نجمالدین مدیرعامل گروه صنعتی ایران خودرو تیم ویژهای جهت پیگیری این حادثه تشکیل شده است.
آخرین وضعیت مجروحین نشان دهنده آن است که 4 نفر از مجروحان به صورت سرپایی معالجه و بقیه مجروحان در مراکز درمانی تحت مداوا می باشند.
متعاقب آن پرسنل و مدیران ایران خودرو از این حادثه اظهار تاسف نموده و خواستار رسیدگی و برخورد با عاملان حادثه شده اند.
گفتنی است به دستور مهندس نجمالدین مدیرعامل گروه صنعتی ایران خودرو تیم ویژهای جهت پیگیری این حادثه تشکیل شده است.
کشتار کارگران و درگیری درایران خودرو
بر اساس خبری که صبح امروز (6/10/89) به دست ما رسیده است، از ساعت 12 دیشب تا 5 صبح امروز بین کارگران ایران خودرو و حراست کارخانه درگیری بوده است. واقعه به این صورت روی داده است که یکی از کارگران شرکتی شیفت شب را، که در قسمت حمل و نقل داخل کارخانه کار می کند، با وجود بیماری مجبور به کار می کنند. این کارگر پس از این که با حال ناخوش خود چند سرویس کار می کند حدود ساعت 11 و نیم دیشب با خودرو خود به کارگرانی، که برای زدن کارت ساعت در محل کارت ساعت جمع شده بودند، می زند و 8 نفر از آنان را می کشد و 13 نفر را زخمی می کند. پس از این حادثه، مسئولان کارخانه بلافاصله جنازه ها را با آمبولانس از محل حادثه جمع می کنند. اما کارگران جنازه یکی از کارگران را که سر از تن اش جدا شده بود از دست آنان می گیرند و با روی دست گرفتن آن در داخل کارخانه با شعار «مرگ بر نجم الدین» (مدیر عامل ایران خودرو) تظاهرات می کنند. در پی این حرکت، بین کارگران و نیروهای حراست درگیری ایجاد می شود. حراستی ها ابتدا کارگران را از کارخانه بیرون می کنند اما بعد که می بینند که کارگران در بیرون کارخانه تظاهرات می کنند درها را می بندند و مانع پیوستن کارگران داخل به کارگران بیرون کارخانه می شوند. کارگران چند تن از مدیران را کتک می زنند. تجمع و تظاهرات کارگران هم در داخل و هم در بیرون کارخانه توسط نیروهای ضدشورش، که بلافاصله از تهران و کرج و جاهای دیگر به محل کارخانه آورده شده بودند، سرکوب می شود. هم اکنون کارخانه ایران خودرو در محاصره کامل نیروهای ضدشورش است. به سرویس هایی که کارگران شیفت صبح را به کارخانه می آورده اند گفته شده است که آن ها را به خانه هایشان برگردانند زیرا کارخانه تعطیل است و عزای عمومی اعلام شده است. امروز صبح هیچ کارگری را به داخل کارخانه راه نداده اند و برخی از کارگرانی نیز که از دیشب در کارخانه محبوس شده اند هنوز نتوانسته اند بیرون بیایند. اخبار بیشتر را در اطلاعیه های بعدی منتشر خواهیم کرد.
کمیته هماهنگی برای ایجاد تشکل کارگری
6 بهمن1389
هشت نفر در کارخانه ایران خودرو کشته شدند
انحراف یک کامیون هووو حامل بار در محوطه کارخانه ایران خودرو منجر به کشته شدن 8 کارگر و مصدوم شدن چندین کارگر شد.
به گزارش ايلنا، به گفته شاهدان این حادثه در زمان ورود کارگران شیفت شب کارخانه روی داد. بعد از این حادثه شماری از کارگران کارخانه به شرایط سخت کار اعتراض کردند.
به گزارش ايلنا، به گفته شاهدان این حادثه در زمان ورود کارگران شیفت شب کارخانه روی داد. بعد از این حادثه شماری از کارگران کارخانه به شرایط سخت کار اعتراض کردند.
کارگران تاسیس یک تشکل کارگری را برای حمایت از حقوقشان در کارخانه ایران خودرو را خواستار شدند. برخی از کارگران در مصاحبه با خبرنگاران به کار اجباری در ایام تعطیل مانند روز اربعین اعتراض داشتند.
به دستور جواد نجم الدين، مديرعامل گروه صنعتي ايران خودرو، تيم ويژه اي برای پيگيري اين حادثه تشكيل شده است.
6 نفر در شركت فوت كردهاند و 2 نفر در بيمارستان فوت كردند.
6 نفر در شركت فوت كردهاند و 2 نفر در بيمارستان فوت كردند.
كاميون هووو كاميون مشكل داري است كه رانندگان آن بارها نسبت به كيفيت آن اعتراض داشتهاند. اين كاميون چيني است و توسط شركت ايران خودرو ديزل مونتاژ مي شود.
مسئولين ايران خودرو البته ميگويند كه تاكنون 4 نفر در اين حادثه كشته شدهاند و آماري غير از اين كذب است اما منابع خبري كشته شدن 8 نفر را تاييد ميكنند.
درخواست آمریکا از اتحادیه اروپا برای تحریم ناقضان حقوق بشر در ایران
خبرگزاری هرانا - ایالات متحده آمریکا خواستار آن شده است که اتحادیه اروپا با گسترش تحریمها علیه جمهوری اسلامی، مقامهای مسئول در این کشور را که در نقض حقوق بشر دست داشتهاند، آماج تحریمهای خود قرار دهد.
به گزارش خبرگزاری رویترز، فیلو دیبل، معاون دستیار وزیر امور خارجه آمریکا، که روز سهشنبه در بروکسل با مقامهای اتحادیه اروپا دیدار کرد، گفته است، اتحادیه اروپا باید با گسترش تحریمهای خود علیه ایران، آن دسته از مقامهای مسئول در جمهوری اسلامی را که در نقض حقوق بشر دست داشتهاند، هدف تحریمهای خود قرار دهد.
این مقام عالیرتبه آمریکایی با بیان این که واشنگتن برای نشان دادن اثرات تحریمها علیه ایران تلاش میکند، در این باره اظهار داشته است: «ما به اروپاییها پیشنهاد دادهایم، چیزی شبیه به آنچه ما در مورد حقوق بشر انجام دادهایم را مورد توجه قرار دهند.»
در ماه سپتامبر سال گذشته میلادی ایالات متحده آمریکا اموال و داراییهای هشت تن از مقامهای ایرانی و از جمله چند فرمانده سپاه پاسداران را که گفته میشود در نقض حقوق بشر و به ویژه در کشتار معترضان به نتایج انتخابات ریاست جمهوری سال گذشته در ایران دست داشتهاند، توقیف کرده بود.
فیلو دیبل، معاون دستیار وزیر امور خارجه آمریکا، با اشاره به این اقدام واشنگتن اظهار داشته است: «ما اینجا نیامدهایم که بگوییم، ما این کار را کردهایم و شما هم باید آن را انجام دهید. بلکه ما میگوییم، ما این کار را کردهایم و این هم اثر آن است و از این رو بر این باور هستیم که چنین اقداماتی ارزش بررسی کردن را دارد.»
تحریمهای تصویب شده از سوی اتحادیه اروپا علیه ایران، عمدتاً حوزههای اقتصادی و تجاری را در بر گرفته و شامل ممنوعیت صدور ویزا برای آن دسته از مقامهای ایرانی که در برنامه هستهای جمهوری اسلامی دست دارند، نیز میشود.
با این حال گروههای طرفدار حقوق بشر، کشورهای عضو اتحادیه اروپا را متهم میکنند، که در مواجهه با «رژیمهای سرکوبگر»، به تعهدات خود در زمینه حقوق بشر عمل نکردهاند.
به دنبال بالا گرفتن تنشها بر سر برنامه هستهای جمهوری اسلامی و پس از آن که شورای امنیت سازمان ملل متحد چهارمین قطعنامه تحریمی خود را علیه ایران تصویب کرد، ایالات متحده آمریکا و اتحادیه اروپا نیز تحریمهای جداگانهای را با هدف کند کردن سرعت برنامه هستهای تهران، علیه جمهوری اسلامی تصویب کردهاند.
کشورهای غربی و به ویژه ایالات متحده آمریکا، بر این باور هستند که جمهوری اسلامی ایران در پوشش برنامه هستهای خود به دنبال ساخت جنگافزارهای هستهای و یا دستیابی به قابلیت فنی لازم برای ساخت این گونه سلاحها است.
این در حالی است که اگرچه تهران همواره چنین اتهامهایی را رد میکند، اما در عین حال نیز از تن دادن به درخواستهای پی در پی آژانس بینالمللی انرژی اتمی برای «شفاف سازی» برنامه هستهای خود نیز خودداری میکند.
از این رو آژانس بینالمللی انرژی هستهای در تازهترین گزارش خود درباره برنامه هستهای جمهوری اسلامی نیز یک بار دیگر با اشاره به «ابعاد نظامی احتمالی» برنامه هستهای ایران، تاکید کرده بود، نمیتواند صلحآمیز بودن این برنامه را تایید کند.
این مقام عالیرتبه آمریکایی با بیان این که واشنگتن برای نشان دادن اثرات تحریمها علیه ایران تلاش میکند، در این باره اظهار داشته است: «ما به اروپاییها پیشنهاد دادهایم، چیزی شبیه به آنچه ما در مورد حقوق بشر انجام دادهایم را مورد توجه قرار دهند.»
در ماه سپتامبر سال گذشته میلادی ایالات متحده آمریکا اموال و داراییهای هشت تن از مقامهای ایرانی و از جمله چند فرمانده سپاه پاسداران را که گفته میشود در نقض حقوق بشر و به ویژه در کشتار معترضان به نتایج انتخابات ریاست جمهوری سال گذشته در ایران دست داشتهاند، توقیف کرده بود.
فیلو دیبل، معاون دستیار وزیر امور خارجه آمریکا، با اشاره به این اقدام واشنگتن اظهار داشته است: «ما اینجا نیامدهایم که بگوییم، ما این کار را کردهایم و شما هم باید آن را انجام دهید. بلکه ما میگوییم، ما این کار را کردهایم و این هم اثر آن است و از این رو بر این باور هستیم که چنین اقداماتی ارزش بررسی کردن را دارد.»
تحریمهای تصویب شده از سوی اتحادیه اروپا علیه ایران، عمدتاً حوزههای اقتصادی و تجاری را در بر گرفته و شامل ممنوعیت صدور ویزا برای آن دسته از مقامهای ایرانی که در برنامه هستهای جمهوری اسلامی دست دارند، نیز میشود.
با این حال گروههای طرفدار حقوق بشر، کشورهای عضو اتحادیه اروپا را متهم میکنند، که در مواجهه با «رژیمهای سرکوبگر»، به تعهدات خود در زمینه حقوق بشر عمل نکردهاند.
به دنبال بالا گرفتن تنشها بر سر برنامه هستهای جمهوری اسلامی و پس از آن که شورای امنیت سازمان ملل متحد چهارمین قطعنامه تحریمی خود را علیه ایران تصویب کرد، ایالات متحده آمریکا و اتحادیه اروپا نیز تحریمهای جداگانهای را با هدف کند کردن سرعت برنامه هستهای تهران، علیه جمهوری اسلامی تصویب کردهاند.
کشورهای غربی و به ویژه ایالات متحده آمریکا، بر این باور هستند که جمهوری اسلامی ایران در پوشش برنامه هستهای خود به دنبال ساخت جنگافزارهای هستهای و یا دستیابی به قابلیت فنی لازم برای ساخت این گونه سلاحها است.
این در حالی است که اگرچه تهران همواره چنین اتهامهایی را رد میکند، اما در عین حال نیز از تن دادن به درخواستهای پی در پی آژانس بینالمللی انرژی اتمی برای «شفاف سازی» برنامه هستهای خود نیز خودداری میکند.
از این رو آژانس بینالمللی انرژی هستهای در تازهترین گزارش خود درباره برنامه هستهای جمهوری اسلامی نیز یک بار دیگر با اشاره به «ابعاد نظامی احتمالی» برنامه هستهای ایران، تاکید کرده بود، نمیتواند صلحآمیز بودن این برنامه را تایید کند.
رادیو فردا
یک شهروند مسیحی بازداشت و دیگری از اتهام ارتداد تبرئه شد
خبرگزاری هرانا – روزگذشته اداره اطلاعات کرج با احضار بهنام ایرانی، شهروند مسیحی به اداره اطلاعات وی را بازداشت کرد.
وکیل این زندانی در گفتگو با گزارشگر هرانا اعلام کرد: «بر اساس نقل قولهایی که از خانواده ایشان شده است نامبرده در پی احضار به اداره اطلاعات کرج بازداشت شده است و اطلاعی از محل نگهداری ایشان در دست نیست»
وکیل این زندانی در گفتگو با گزارشگر هرانا اعلام کرد: «بر اساس نقل قولهایی که از خانواده ایشان شده است نامبرده در پی احضار به اداره اطلاعات کرج بازداشت شده است و اطلاعی از محل نگهداری ایشان در دست نیست»
این وکیل دادگستری هم چنین در خصوص اتهام ارتداد بهروز صادق خانجانی دیگر موکل خود به هرانا گفت: «آقای خانجانی از اتهام ارتداد تبرئه شده و دادگاه انقلاب بر اساس اتهامات دیگری وی را محاکمه خواهد کرد.»
پیشتر مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران از بازداشت بهنام ایرانی در سال ۸۵ به همراه جمعی از هم کیشانش خبر داده بود وی در پرونده سال ۸۵ به ۵ سال حبس محکوم شد و در پرونده سال گذشته خود نیز به یک سال حبس محکوم شده است.
بهروز صادق خانجانی نیز اولین بار در سال ۸۵ در پی یورش به کلیساهای تهران، رشت و کرج بازداشت شده بود.
مقامات اطلاعاتی و قضایی با فرقه نامیدن این گروه از مسیحیان سعی در سرکوب ایشان در سکوت رهبران کلیسایی در جهان بر آمدهاند، اتهامی که فیروز صادق خانجانی برادر وی بارها آنرا رد نموده است.
پیشتر مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران از بازداشت بهنام ایرانی در سال ۸۵ به همراه جمعی از هم کیشانش خبر داده بود وی در پرونده سال ۸۵ به ۵ سال حبس محکوم شد و در پرونده سال گذشته خود نیز به یک سال حبس محکوم شده است.
بهروز صادق خانجانی نیز اولین بار در سال ۸۵ در پی یورش به کلیساهای تهران، رشت و کرج بازداشت شده بود.
مقامات اطلاعاتی و قضایی با فرقه نامیدن این گروه از مسیحیان سعی در سرکوب ایشان در سکوت رهبران کلیسایی در جهان بر آمدهاند، اتهامی که فیروز صادق خانجانی برادر وی بارها آنرا رد نموده است.
گفت و گو با مادر احمد کریمی، زندانی در تبعید
زندان،زندان است چرا من پیرزن را به جای پسرم مجازات می کنند
کلمه :احمد کریمی، زندانی سیاسی چندی پیش برای گذراندن پانزده سال دوران محکومیتش از زندان اوین به زندان گنبد کاووس استان گلستان تبعید شد . احمد این روزها در میان زندانیان با جرایم غیر سیاسی روزهای سختی را می گذراند اما با این همه به عقیده خانواده احمد، این خانواده هستند که بیشترین زجر را از تبعید احمد می کشند چرا که با وجود فقر مالی و دوری راه مجبورند برای ملاقات با احمد هر بار ساعتها راه را طی کنند تا فرزندشان را چند دقیقه ای در زندان ببینند. مادر احمد خطاب به مسوولان به ویژه دادستان تهران تاکید می کند :« من به عنوان یک مادر پیر و بیمار نمی توانم هر بار برای ملاقات با پسرم این همه راه را بروم. برای احمد که فرقی ندارد در کجا زندانی باشد بالاخره زندان، زندان است. اما با این تبعیدها فقط و فقط خانواده ها را عذاب می دهند. منِ مادر را دچار عذاب و رنج می کنند . خواهش می کنم صدای ما را بشنوید .»احمد کریمی ابتدا محکوم به اعدام شد و سپس در دادگاه تجدید نظر حکمش از اعدام به پانزده سال حبس در تبعید تغییر یافت گفتگوی کلمه را با مادر وی می خوانید :
خانم کریمی آخرین باری که احمد را دیدید چه زمانی بود؟ آیا او هنوز در زندان گنبد کاووس نگهداری می شود ؟
احمد هنوز در زندان گنبد کاووس است و دوران پانزده سال زندانش را می گذراند . از دو هفته پیش قانون جدیدی در این زندان گذاشته شده است که تلفن ها یک روز درمیان باشد. آخرین ملاقات مان هم به دو ماه پیش برمی گردد. حقیقتا برایم سخت است که این همه راه را با این وضعیت جسمی و روحی خودم و سردی هوا و نداشتن وسیله نقیله شخصی به ملاقات برویم. از طرفی خود احمد هم خیلی دوست ندارد ما با این شرایط سخت از اسلام شهر تهران تا گنبد را به ملاقاتش برویم بنابراین تاریخ ملاقات های حضوری را به ما نمی گوید و یا اشتباه می گوید. اصرار زیادی دارد که تا در تبعید است به ملاقاتش نرویم. می گوید وقتی شما می آیید و بر می گردید حالم بدتر می شود.چون مدام نگران است که نکند در جاده برای ما اتفاقی بیفتد، تصادف کنیم یا من که بیمارم در راه حالم بد شود . به خاطر همین بیشتر نگران می شود و می گوید به ملاقاتم نیایید .اما بالاخره دل ما هم طاقت نمی آورد و هر یکی دو ماه سری به او می زنیم .
از نظر روحی و جسمی چه وضعیتی دارد ؟شنیده بودیم که مسوولان زندان مدام و به بهانه های مختلف او را از دیگر زندانیان جدا می کنند ؟
بله، اوایل مسوولان زندان خیلی اذیت اش می کردند. مثلا اجازه نمی دادند با کسی در زندان حرف بزند. هیچ کدام از وسایلی را که برایش می فرستادیم تحویل نمی دادند تا مدتها فقط با یک پیراهن و شلوار زندگی می کرد .ما هم که می رفتیم و اعتراض می کردیم که چرا این چنین می کنید و وسایل پسرم را تحویل نمی دهید می گفتند به ما گفته اند هیچ وسیله ای را به این زندانی ندهید . اما این روزها آن طور که خود احمد می گوید اوضاع بهتر شده است یعنی دیگر اجازه دارد با دیگر زندانی ها حرف بزند. اما به هر حال همه ی هم بندی های احمد یا مرتکب قتل شده اند یا قاچاقچی مواد مخدرند و خیلی نمی تواند با آنها ارتباط برقرار کند یعنی حرف خاصی با آنها ندارد اما احمد به هر حال تمام سعی خود را می کند که خود را با محیط انطباق دهد ولی خیلی سخت است .گاهی هم مسوولان زندان با حرکات و حرفهایشان آزارش می دهند .
چه حرفهایی ؟
مثلا پسرم حدود یک ماه پیش به خانه زنگ زد .خیلی ناراحت و غمگین بود .وقتی پرسیدم چه شده، گفت مسوولان زندان صدایش زده اند و گفته اند که تو مواد مصرف می کنی و می خواهیم از تو آزمایش بگیریم. گفتم مادر جان تو که معتاد نیستی اشکال ندارد آزمایش می گیرند و خودشان می فهمند، ناراحت نباش. که به من گفت از این ناراحتم که به من تهمت می زنند و نمی دانم از این حرفها و اعمال چه برنامه ای را دنبال می کنند .البته بعد از آن هم دیگر دنبال ماجرا را نگرفتند ولی خب این طوری روزهای سخت زندان آن هم دور از خانواده و بدون ملاقات را برایش سخت تر می کنند .
در مصاحبه قبلی تان با ما، گفتید که در روز ملاقات ماموران زندان آزارتان می دهند و با اینکه زودتر از همه برای ملاقات در زندان حاضر می شوید آخرین نفر شما را برای ملاقات می فرستند هنوز هم چنین برخوردهایی با شما می کنند ؟
یکشنبه ها ملاقات کابینی خانم ها و سه شنبه ها ملاقات کابینی آقایان است و هر چهارهفته یک بار هم ملاقات حضوری ما چون به خاطر دوری راه نمی توانیم هر هفته به ملاقات برویم ملاقاتهای کابینی را نمی رویم و هر ماه برای ملاقات حضوری می رفتیم که الان هم بخاطر مشکلاتی که برای تان توضیح دادم هر دو ماه یک بار شده است .ما وقتی برای ملاقات حضوری می رویم ، چون صبح خیلی زود می رسیم برای نوبت گرفتن هم خیلی زود در سالن ملاقات حاضر می شویم . اما احمد همیشه آخرین زندانی هست که برای ملاقات آورده می شود. فکر کنید ده ساعت راه را برای یک ملاقات بیست دقیقه ای می رویم اما آنجا هم باید از صبح تا ظهر معطل بمانیم .در حالی که خود احمد هم می گفت اولین نفر او را صدا می کنند اما عمدا پشت در نگه اش می دارند تا همه ملاقات کنند و بعد او بیاید یعنی یک زجر دو طرفه برای ملاقات را تحمل می کنیم و از وقت ملاقات هم کم می شود. چون همیشه گروه آخر کمترین زمان را برای ملاقات دارند چون ماموران می خواهند زود همه چیز را جمع کنند و برای نماز و ناهار بروند . دفعه آخر هم که رفتیم به برادر احمد گفتند قانون جدیدی آمده که آقایان حق ملاقات حضوری ندارند و فقط من و دخترانم را به ملاقات حضوری فرستادند. پسرم این همه راه برای دیدن برادرش آمده بود اما اجازه ندادند حتی پنج دقیقه احمد را ببیند.
فضای ملاقات چگونه است آیا مثل تهران ملاقاتها با حضور ماموران انجام می شود ؟
در سالن ملاقات، مامور مراقب هست. اما زمان ملاقات ما یک مامور اختصاصی بالای سر احمد می ایستد. احمد کلی خواهش کرد مسوولان زندان نامه هایی را که برای مسوولان قوه قضاییه نوشته مهر و امضا کنند تا بتواند بفرستد، اما این کار را نکردند . نامه هایی برای قوه قضاییه، دادستانی و… که بایستی مهر و امضای زندان را داشته باشد اما در اوین این نامه ها امضا می شد .
چرا این نامه ها را امضا نکردند؟
نمی دانم . حتی یک نامه درخواست انتقالی برای دادستان نوشته بود که آنرا بدون مهر و امضای زندان به ما داد تا برای دادستانی ببریم. اما سرباز مامور او را صدا زد و گفت نامه را تحویل ما بده، ما خودمان امضا می کنیم اما این کار را نکردند.
چه در خواستی از مسوولان قضایی به ویژه دادستان تهران دارید ؟
فقط امیدوارم صدای ما به گوش مسوولان برسد و بدانند که من به عنوان یک مادر پیر و بیمار نمی توانم هر بار برای ملاقات با پسرم این همه راه را بروم. برای احمد که فرقی ندارد در کجا زندانی باشد بالاخره زندان، زندان است. اما با این تبعیدها فقط و فقط خانواده ها را عذاب می دهند. منِ پیرزن، من مادر را دچار عذاب و رنج می کنند . خواهش می کنم صدای ما را بشنوندو راهی بیاندیشند .