مقاله گاردین درباره یک افشاگری دردساز دیگر ویکی لیکس
توصیه آلمان به آمریکا؛ خرابکاری هسته ای
جاش هلیدی
بر اساس اسناد فاش شده سفارت آمریکا توسط ویکی لیکس، یک مرکز تحقیقاتی با نفوذ آلمانی به آمریکا توصیه کرده بود در قبال تأسیسات مخفی هسته ای ایران، یک رویکرد "خرابکارانه مخفیانه"، از جمله هک کردن رایانه ای و "انفجارهای مرموز" را در پیش بگیرد.
ولکر پرتس مدیر مؤسسه روابط امنیتی و بین المللی که تحت حمایت مالی دولت آلمان است، به مقامات آمریکایی در برلین توصیه کرده بود عملیات مخفیانه برای مهار بلندپروازی های هسته ای ایران "می تواند کارآمدتر از یک حمله نظامی باشد."
سال گذشته یک بدافزار رایانه ای پیچیده موسوم به استاکس نت با نفوذ به تأسیسات هسته ای نطنز توانست برنامه ایران را با وقفه ای چند ماهه روبرو کند. نشریه نیویویرک تایمز در هفته جاری گزارش کرد استاکس نت محصول عملیات مشترک آمریکا- اسرائیل بوده است.
مذاکره کننده ارشد هسته ای ایران روز دوشنبه، آمریکا را مسؤول این حمله سایبری خواند. سعید جلیلی به شبکه خبری ان بی سی گفت تحقیقات انجام شده نشان می دهد آمریکا در حمله ای که ظاهراً به از دور خارج شدن دستگاه های سانتریفوژ ایران در ماه نوامبر انجامیده، دست داشته است. وی گفت: "من اسنادی را دیده ام که از دخالت آمریکا حکایت دارند."
سفیر آمریکا در آلمان در ژانویه 2010 در یکی از مکالمات فاش شده، آورده است که پرتس از کارآمدتر بودن رویکرد "خرابکاری مخفیانه" (نظیر انفجارهای اسرار آمیز، حوادث، هک شدن رایانه ها و غیره) در مقایسه با حمله نظامی با پیامد احتمالی فاجعه بار برای منطقه سخن گفته است.
پرتس یکی از کارشناسان سرشناس مسائل ایران است. یکی از اسناد دیپلماتیک قبلی که در 14 دسامبر 2009 از سوی مورفی ارسال شده، نشان می دهد پیشنهاد وی با توجه فراوان سیاستمداران و مسؤولانی نظیر کاندولیزا رایس، وزیر خارجه سابق آمریکا روبرو شد.
مورفی نوشت: "بسیاری از مهمانان جلسه به راهنمایی های پرتس در خصوص اینکه مسأله ایران باید به کدام سو سوق پیدا کند و از چه مسیری پرهیز شود، گوش فرا می دادند. مشاهده چنین توجهی در میان جمعی از شخصیت های عالیرتبه درگیر با معضل ایران، خیلی جالب توجه بود."
پرتس در مصاحبه ای با گاردین گفت سفیر آمریکا در خصوص بازتاب نظرات وی در خصوص کارآمدتر بودن "رخدادهای اسرار آمیز" و "مشکلات رایانه ای" و غیره در مقایسه با حملات نظامی، و نیز لزوم پرهیز از دست دادن به یک حمله نظامی و یا تشدید اصطکاک نظامی با ایران، دقیق عمل کرده است.
وی گفت: "احساس من در آغاز سال 2010، آن هم بدون در اختیار داشتن هیچگونه اطلاعات خاصی، این بود که برخی کشورها خود را آماده استفاده از شیوه های خرابکارانه و یا هک کردن رایانه ای برای کند کردن برنامه هسته ای ایران می کردند."
مقامات آمریکا و اسرائیل از ابراز نظر در خصوص گزارش دست داشتن خود در پروژه استاکس نت خودداری کرده اند. با این حال، اسناد فاش شده نشان می دهد شیوه های مخفی نظیر دست زدن به حملات سایبری قدرتمند و نفوذ به برنامه هسته ای ایران، از جمله پیشنهاد های مطرح شده در حلقه دیپلمات های آمریکایی بوده اند.
اکنون مشخص شده است که احتمال حمله نظامی به ایران تا حدودی به دلیل موفقیت حمله سایبری استاکس نت و نیز ترور دو دانشمند هسته ای ایران در سال گذشته، که آن هم به اسرائیل نسبت داده شده، کمتر شده است.
استاکس نت در حوالی ماه اوت گذشته، حدود یک پنجم دستگاه های سانتریفوژ مورد استفاده در فرآيند غنی سازی اورانیوم در تأسیسات نطنز را از کار انداخت. کارشناسان امنیتی در آن زمان به گاردین گفتند بدافزار استاکس نت "پیچیده ترین بدافزاری است که تا حالا مشاهده شده است" و همین واقعیت، شائبه وجود یک عملیات با حمایت مالی مناسب و احتمالاً پشتیبانی یک کشور در پشت این ماجرا را تداعی کرد. بر اساس گزارش نیویورک تایمز، بدافزار استاکس نت در تأسیسات مخفی اسرائیل در دیامونا، در نزدیکی صحرای نگوو، مورد آزمایش قرار گرفته بود.
منبع: گاردین- 18 ژانویه
بر اساس اسناد فاش شده سفارت آمریکا توسط ویکی لیکس، یک مرکز تحقیقاتی با نفوذ آلمانی به آمریکا توصیه کرده بود در قبال تأسیسات مخفی هسته ای ایران، یک رویکرد "خرابکارانه مخفیانه"، از جمله هک کردن رایانه ای و "انفجارهای مرموز" را در پیش بگیرد.
ولکر پرتس مدیر مؤسسه روابط امنیتی و بین المللی که تحت حمایت مالی دولت آلمان است، به مقامات آمریکایی در برلین توصیه کرده بود عملیات مخفیانه برای مهار بلندپروازی های هسته ای ایران "می تواند کارآمدتر از یک حمله نظامی باشد."
سال گذشته یک بدافزار رایانه ای پیچیده موسوم به استاکس نت با نفوذ به تأسیسات هسته ای نطنز توانست برنامه ایران را با وقفه ای چند ماهه روبرو کند. نشریه نیویویرک تایمز در هفته جاری گزارش کرد استاکس نت محصول عملیات مشترک آمریکا- اسرائیل بوده است.
مذاکره کننده ارشد هسته ای ایران روز دوشنبه، آمریکا را مسؤول این حمله سایبری خواند. سعید جلیلی به شبکه خبری ان بی سی گفت تحقیقات انجام شده نشان می دهد آمریکا در حمله ای که ظاهراً به از دور خارج شدن دستگاه های سانتریفوژ ایران در ماه نوامبر انجامیده، دست داشته است. وی گفت: "من اسنادی را دیده ام که از دخالت آمریکا حکایت دارند."
سفیر آمریکا در آلمان در ژانویه 2010 در یکی از مکالمات فاش شده، آورده است که پرتس از کارآمدتر بودن رویکرد "خرابکاری مخفیانه" (نظیر انفجارهای اسرار آمیز، حوادث، هک شدن رایانه ها و غیره) در مقایسه با حمله نظامی با پیامد احتمالی فاجعه بار برای منطقه سخن گفته است.
پرتس یکی از کارشناسان سرشناس مسائل ایران است. یکی از اسناد دیپلماتیک قبلی که در 14 دسامبر 2009 از سوی مورفی ارسال شده، نشان می دهد پیشنهاد وی با توجه فراوان سیاستمداران و مسؤولانی نظیر کاندولیزا رایس، وزیر خارجه سابق آمریکا روبرو شد.
مورفی نوشت: "بسیاری از مهمانان جلسه به راهنمایی های پرتس در خصوص اینکه مسأله ایران باید به کدام سو سوق پیدا کند و از چه مسیری پرهیز شود، گوش فرا می دادند. مشاهده چنین توجهی در میان جمعی از شخصیت های عالیرتبه درگیر با معضل ایران، خیلی جالب توجه بود."
پرتس در مصاحبه ای با گاردین گفت سفیر آمریکا در خصوص بازتاب نظرات وی در خصوص کارآمدتر بودن "رخدادهای اسرار آمیز" و "مشکلات رایانه ای" و غیره در مقایسه با حملات نظامی، و نیز لزوم پرهیز از دست دادن به یک حمله نظامی و یا تشدید اصطکاک نظامی با ایران، دقیق عمل کرده است.
وی گفت: "احساس من در آغاز سال 2010، آن هم بدون در اختیار داشتن هیچگونه اطلاعات خاصی، این بود که برخی کشورها خود را آماده استفاده از شیوه های خرابکارانه و یا هک کردن رایانه ای برای کند کردن برنامه هسته ای ایران می کردند."
مقامات آمریکا و اسرائیل از ابراز نظر در خصوص گزارش دست داشتن خود در پروژه استاکس نت خودداری کرده اند. با این حال، اسناد فاش شده نشان می دهد شیوه های مخفی نظیر دست زدن به حملات سایبری قدرتمند و نفوذ به برنامه هسته ای ایران، از جمله پیشنهاد های مطرح شده در حلقه دیپلمات های آمریکایی بوده اند.
اکنون مشخص شده است که احتمال حمله نظامی به ایران تا حدودی به دلیل موفقیت حمله سایبری استاکس نت و نیز ترور دو دانشمند هسته ای ایران در سال گذشته، که آن هم به اسرائیل نسبت داده شده، کمتر شده است.
استاکس نت در حوالی ماه اوت گذشته، حدود یک پنجم دستگاه های سانتریفوژ مورد استفاده در فرآيند غنی سازی اورانیوم در تأسیسات نطنز را از کار انداخت. کارشناسان امنیتی در آن زمان به گاردین گفتند بدافزار استاکس نت "پیچیده ترین بدافزاری است که تا حالا مشاهده شده است" و همین واقعیت، شائبه وجود یک عملیات با حمایت مالی مناسب و احتمالاً پشتیبانی یک کشور در پشت این ماجرا را تداعی کرد. بر اساس گزارش نیویورک تایمز، بدافزار استاکس نت در تأسیسات مخفی اسرائیل در دیامونا، در نزدیکی صحرای نگوو، مورد آزمایش قرار گرفته بود.
منبع: گاردین- 18 ژانویه
مصاحبه شبکه ۵ فرانسه با همدم مصطفوی
از جنبش سبز ایران تا انقلاب یاسمن تونس
سیلوی بربان
در ژوئن سال ۲۰۰۹ پس از انتخابات ریاست جمهوری ایران، "جنبش سبز" که جنبشی مخالف با دولت محمود احمدی نژاد بود، متولد شد. احمدی نژاد، رییس جمهوری نامشروع از نگاه آنان، به واقع جامعه ایران را دستخوش تغییر کرد. این جنبش قبل از اینکه توسط سرکوب های خشونت بار جمهوری اسلامی ساکت شود، به لطف شبکه های اجتماعی و فن آوری های جدید رشد قابل توجهی یافته بود. در این رابطه، از همدم مصطفوی، روزنامه نگار ایرانی، درخصوص تشابه و تفاوت های میان این دو جنبش که در ایران و تونس روی داد سؤلاتی پرسیده ایم که در زیر می خوانید.
عامل جنبش تونس: فقر؛ عامل جنبش سبز: مبارزه برای آزادی
در مقایسه با جنبشی که یک سال و نیم پیش در ایران به وجود آمد، نظر شما در مورد شرایط امروز تونس چیست؟
ایرانیان به دقت آنچه را که در تونس می گذرد دنبال می کنند. درست است که انقلاب تونس یک بازتاب واقعی از انقلاب عقیم مانده مردم ایران است. جمله ای که این روزها در سایت های خبری مخالف حکومت دیده می شود این است: "تونس تونست، ایران نتونست". به دنبال رأی گیری ۱۲ ژوئن ۲۰۰۹ که محمود احمدی نژاد با فاصله بسیار، پیروز دور اول انتخابات اعلام شد، مردم ایران نیز به مدت چند روز به تظاهرات پرداختند و "جنبش سبز" را خلق کردند. علی رغم گستردگی تجمعات، مردم ایران موفق نشدند محمود احمدی نژاد یا علی خامنه ای را از صحنه بیرون کنند. ازنظر مردم مخالف، این شکست تا حدودی تلخ بود. در مورد تونس گفته می شود که کشورهای خارجی، به ویژه ایالات متحده، بن علی را مجبور به ترک قدرت کرده اند، درحالی که تظاهرات در ایران ازنظر غربی ها بسیار ملایم تلقی شد. همچنین مطبوعات رسمی توانستند انقلاب تونس را پوشش دهند.
آیا به نظر شما تشابه یا اختلافی میان این دو جنبش وجود دارد؟
مردم تونس به مانند ایران، دهه ها متحمل یک حکومت دیکتاتور بوده اند که در مورد تونس ۲۳ سال و در مورد ایران بیش از ۳۰ به طول انجامیده. در هر دو حالت، با یک جنبش مردمی روبرو هستیم که به ویژه جوانان در آن نقش پررنگی دارند. در ایران، ۷۰ درصد مردم کمتر از ۳۰ سال سن دارند و همانها بودند که اعتراضات را آغاز کردند و سپس دیگر قشرهای جامعه نیز به آنان پیوستند. درست به مانند ایران، تظاهرکنندگان برای اطلاع رسانی تجمعات از اینترنت، به ویژه شبکه های اجتماعی، و برای ارتباط برقرار کردن از تلفن های همراه شان استفاده کردند. ولی حکومت ایران توانست شرایط را به نفع خودش تغییر دهد، بدین ترتیب که آدرس IP افراد در اینترنت را ردیابی و آنها را دستگیر می کردند. با این حال نقطه آغازین این دو جنبش متفاوت است و شاید به همین دلیل است که نتیجه آنها نیز با یکدیگر متفاوت بوده. در تونس بخش بزرگی از مردم از مشکلات اقتصادی به ستوه آمده بودند. ولی در مورد ایران، فقر و مشکلات مالی دلیل اصلی جنبش نبود، بلکه عطش برای آزادی و یک احساس بی عدالتی باعث شد تا جنبش سبز متولد شود. به علاوه، حکومت جمهوری اسلامی روی یک گروه شبه نظامی کارآمد، یعنی بسیجیان، تکیه کرده و همانها اولین دشمن مردم معترض بودند.
آیا فن آوری های جدید همچنان نقش مهمی در تشکل های سیاسی جوامع بسته ایفا می کنند؟
انقلاب تونس نشان داد که اینترنت و فن آوری های دیجیتال از امتیاز بالایی برخوردارند و می توانند بسیار کارآمد باشند. ولی با این حال، می توانند در نهایت علیه خود استفاده کنندگان به کار گرفته شوند. مخالفان باید همیشه از نظر زمانی از حکومت جلوتر باشند تا بتوانند نتیجه بگیرند. در ایران، پروفایل های فیس بوک، ایمیل های ارسال شده در زمان تظاهرات، و همچنین عکس هایی که به وسیله تلفن های همراه برداشته می شد، باعث شد تظاهرکنندگان را ردیابی و آنها را سرکوب کنند، و اینها همه در دادگاه ها به عنوان مدرک علیه آنان به کار رفته. امروز سانسور و فیلترینگ در اینترنت تشدید یافته و ارتباط برقرار کردن به این شیوه برای مردم ایران بسیار مشکل شده. حکومت همچنین توانست "ارتش سایبری" خود را ایجاد کند. اینها افرادی هستند که با هک کردن سایت های مخالفان برای دفاع از حکومت اسلامی و بقای آن تلاش می کنند.
آیا ممکن است حکومت تهران نیز به مانند حکومت تونس ناگهان سرنگون شود؟
حکومت جمهوری اسلامی برپایه یک شبکه سیاسی، مذهبی، اجتماعی و نظامی بنا شده و سرنگون کردن آن بسیار مشکل است. حتی مشخص نیست آیا با رفتن "نفر اول" حکومت، این حکومت فروخواهد پاشید یا خیر. انقلاب سال ۵۷ روی چندین اصل بنا نهاده شد: مذهبی ها، بازار، و جوانان. امروز سخت است متصور شویم که این سه نیرو منافع مشترک داشته باشند. نبود اتحاد برای ایجاد یک سیستم "پسا- اسلامی" کاملاً احساس می شود. بسیاری از اینکه بعداً "چه خواهد شد" وحشت دارند. مردم بسیاری هستند که در سال ۵۷ به هدف ایجاد دموکراسی انقلاب کردند: یک جمهوری اسلامی. نسل امروز نیز با ذهنیت اشتباه والدین خود در گذشته در چالش است. حتی در تونس به خوبی می بینیم که خروج بن علی از کشور تنها شروع ماجراست. تونسی ها به دنبال چه هستند و چه کسی می تواند خواسته های آنان را تحقق بخشد؟ اینها سؤالاتی است که هنوز راه زیادی برای پاسخ به آنها باقی مانده.
به نظر شما جنبش تونس از کجا نیرو می گیرد؟ از خواسته های اجتماعی شان؟ سیاسی شان؟ آیا جنبش تونس از جنبش جوانان ایران پخته تر است؟
جنبش تونس برپایه یک خواسته اجتماعی و سیاسی بسیار قوی شکل گرفته. به نظر من، الزاماً نمی توان گفت که جنبش تونس از جنبش ایران پخته تر است، زیرا مردم این دو کشور با یک سیستم مشابه روبرو نبوده اند. در ایران حکومت اسلامی، بنیان شده برپایه دین، موفق شده یک ساختار دوگانه سیاسی و همچنین نظامی بسیار قدرتمند را ایجاد کند. ارتش کلاسیک چندان قدرتی ندارد. این سپاه پاسداران است که قدرت را در دست دارد و به عنوان ارتشی موازی و کاملاً گوش به فرمان از سوی حکومت ایجاد شده است. از زمان به قدرت رسیدن احمدی نژاد، سپاه پاسداران دارای قدرت اقتصادی بسیار قابل توجهی شده، چرا که از این پس به واسطه کنسرسیوم ها، صنایع اصلی ایران را تحت اختیار خود گرفته. آنها قدرت پول و تسلیحات را در چنته دارند و این امتیازات را صرفاً به واسطه حکومت اسلامی به دست آورده اند. پس هیچ علاقه ای ندارند که این حکومت عوض شود.
جوانان ایرانی امروز با یک سرکوب بسیار شدید روبرو هستند. فضای آزاد بسیار تنگ شده و آنها نمی توانند ابراز عقیده کنند، حتی اگر نافرمانی مدنی را سرلوحه کار خود قرار داده باشند و مثلاً روی اسکناس ها شعار بنویسند.
آیا این جنبش های جوانان در ایران یا در تونس، چپ گرا هستند؟ اسلام گرایان در کجا قرار می گیرند؟
من فکر می کنم که در مورد ایران و تونس، واژه های غربی راست گرا یا چپ گرا معنا نمی دهند. در مورد ایران، خواسته مردم برای احقاق آزادی، به ویژه امکان انتخاب یگ گزینه، بسیار قوی است. امروز گزینه اشتباهی در برابر آنان گذاشته شده: محافظه کاران یا اصلاح طلبان. و زمانی که مردم می خواهند به همین مسأله تن دردهند و مانند ژوئن ۲۰۰۹ به یک گزینه اصلاح طلب رأی دهند، حتی این گزینه نیز از آنها دریغ می شود. اکنون شرایط به مانند جنبش های مارکسیستی سال های ۷۰ نیست. جوانان انقلابی امروز چندان به ایدئولوژی ها تکیه نمی کنند، شاید خواسته آنها بیشتر معطوف به انتخاب شیوه زندگی باشد.
در ایران تعریف اینکه اسلام گرایان چه کسانی هستند سخت است. در ایران برخلاف تونس، با یک دولت مذهبی روبرو هستیم. "اسلام گرایان" در ایران درواقع اقلیت های فوق اصولگرای حکومت هستند، ولی به هرحال با جنبش های اسلام گرای تونس تفاوت های فاحشی دارند.
منبع: شبکه ۵ فرانسه، ۱۸ ژانویه
در ژوئن سال ۲۰۰۹ پس از انتخابات ریاست جمهوری ایران، "جنبش سبز" که جنبشی مخالف با دولت محمود احمدی نژاد بود، متولد شد. احمدی نژاد، رییس جمهوری نامشروع از نگاه آنان، به واقع جامعه ایران را دستخوش تغییر کرد. این جنبش قبل از اینکه توسط سرکوب های خشونت بار جمهوری اسلامی ساکت شود، به لطف شبکه های اجتماعی و فن آوری های جدید رشد قابل توجهی یافته بود. در این رابطه، از همدم مصطفوی، روزنامه نگار ایرانی، درخصوص تشابه و تفاوت های میان این دو جنبش که در ایران و تونس روی داد سؤلاتی پرسیده ایم که در زیر می خوانید.
عامل جنبش تونس: فقر؛ عامل جنبش سبز: مبارزه برای آزادی
در مقایسه با جنبشی که یک سال و نیم پیش در ایران به وجود آمد، نظر شما در مورد شرایط امروز تونس چیست؟
ایرانیان به دقت آنچه را که در تونس می گذرد دنبال می کنند. درست است که انقلاب تونس یک بازتاب واقعی از انقلاب عقیم مانده مردم ایران است. جمله ای که این روزها در سایت های خبری مخالف حکومت دیده می شود این است: "تونس تونست، ایران نتونست". به دنبال رأی گیری ۱۲ ژوئن ۲۰۰۹ که محمود احمدی نژاد با فاصله بسیار، پیروز دور اول انتخابات اعلام شد، مردم ایران نیز به مدت چند روز به تظاهرات پرداختند و "جنبش سبز" را خلق کردند. علی رغم گستردگی تجمعات، مردم ایران موفق نشدند محمود احمدی نژاد یا علی خامنه ای را از صحنه بیرون کنند. ازنظر مردم مخالف، این شکست تا حدودی تلخ بود. در مورد تونس گفته می شود که کشورهای خارجی، به ویژه ایالات متحده، بن علی را مجبور به ترک قدرت کرده اند، درحالی که تظاهرات در ایران ازنظر غربی ها بسیار ملایم تلقی شد. همچنین مطبوعات رسمی توانستند انقلاب تونس را پوشش دهند.
آیا به نظر شما تشابه یا اختلافی میان این دو جنبش وجود دارد؟
مردم تونس به مانند ایران، دهه ها متحمل یک حکومت دیکتاتور بوده اند که در مورد تونس ۲۳ سال و در مورد ایران بیش از ۳۰ به طول انجامیده. در هر دو حالت، با یک جنبش مردمی روبرو هستیم که به ویژه جوانان در آن نقش پررنگی دارند. در ایران، ۷۰ درصد مردم کمتر از ۳۰ سال سن دارند و همانها بودند که اعتراضات را آغاز کردند و سپس دیگر قشرهای جامعه نیز به آنان پیوستند. درست به مانند ایران، تظاهرکنندگان برای اطلاع رسانی تجمعات از اینترنت، به ویژه شبکه های اجتماعی، و برای ارتباط برقرار کردن از تلفن های همراه شان استفاده کردند. ولی حکومت ایران توانست شرایط را به نفع خودش تغییر دهد، بدین ترتیب که آدرس IP افراد در اینترنت را ردیابی و آنها را دستگیر می کردند. با این حال نقطه آغازین این دو جنبش متفاوت است و شاید به همین دلیل است که نتیجه آنها نیز با یکدیگر متفاوت بوده. در تونس بخش بزرگی از مردم از مشکلات اقتصادی به ستوه آمده بودند. ولی در مورد ایران، فقر و مشکلات مالی دلیل اصلی جنبش نبود، بلکه عطش برای آزادی و یک احساس بی عدالتی باعث شد تا جنبش سبز متولد شود. به علاوه، حکومت جمهوری اسلامی روی یک گروه شبه نظامی کارآمد، یعنی بسیجیان، تکیه کرده و همانها اولین دشمن مردم معترض بودند.
آیا فن آوری های جدید همچنان نقش مهمی در تشکل های سیاسی جوامع بسته ایفا می کنند؟
انقلاب تونس نشان داد که اینترنت و فن آوری های دیجیتال از امتیاز بالایی برخوردارند و می توانند بسیار کارآمد باشند. ولی با این حال، می توانند در نهایت علیه خود استفاده کنندگان به کار گرفته شوند. مخالفان باید همیشه از نظر زمانی از حکومت جلوتر باشند تا بتوانند نتیجه بگیرند. در ایران، پروفایل های فیس بوک، ایمیل های ارسال شده در زمان تظاهرات، و همچنین عکس هایی که به وسیله تلفن های همراه برداشته می شد، باعث شد تظاهرکنندگان را ردیابی و آنها را سرکوب کنند، و اینها همه در دادگاه ها به عنوان مدرک علیه آنان به کار رفته. امروز سانسور و فیلترینگ در اینترنت تشدید یافته و ارتباط برقرار کردن به این شیوه برای مردم ایران بسیار مشکل شده. حکومت همچنین توانست "ارتش سایبری" خود را ایجاد کند. اینها افرادی هستند که با هک کردن سایت های مخالفان برای دفاع از حکومت اسلامی و بقای آن تلاش می کنند.
آیا ممکن است حکومت تهران نیز به مانند حکومت تونس ناگهان سرنگون شود؟
حکومت جمهوری اسلامی برپایه یک شبکه سیاسی، مذهبی، اجتماعی و نظامی بنا شده و سرنگون کردن آن بسیار مشکل است. حتی مشخص نیست آیا با رفتن "نفر اول" حکومت، این حکومت فروخواهد پاشید یا خیر. انقلاب سال ۵۷ روی چندین اصل بنا نهاده شد: مذهبی ها، بازار، و جوانان. امروز سخت است متصور شویم که این سه نیرو منافع مشترک داشته باشند. نبود اتحاد برای ایجاد یک سیستم "پسا- اسلامی" کاملاً احساس می شود. بسیاری از اینکه بعداً "چه خواهد شد" وحشت دارند. مردم بسیاری هستند که در سال ۵۷ به هدف ایجاد دموکراسی انقلاب کردند: یک جمهوری اسلامی. نسل امروز نیز با ذهنیت اشتباه والدین خود در گذشته در چالش است. حتی در تونس به خوبی می بینیم که خروج بن علی از کشور تنها شروع ماجراست. تونسی ها به دنبال چه هستند و چه کسی می تواند خواسته های آنان را تحقق بخشد؟ اینها سؤالاتی است که هنوز راه زیادی برای پاسخ به آنها باقی مانده.
به نظر شما جنبش تونس از کجا نیرو می گیرد؟ از خواسته های اجتماعی شان؟ سیاسی شان؟ آیا جنبش تونس از جنبش جوانان ایران پخته تر است؟
جنبش تونس برپایه یک خواسته اجتماعی و سیاسی بسیار قوی شکل گرفته. به نظر من، الزاماً نمی توان گفت که جنبش تونس از جنبش ایران پخته تر است، زیرا مردم این دو کشور با یک سیستم مشابه روبرو نبوده اند. در ایران حکومت اسلامی، بنیان شده برپایه دین، موفق شده یک ساختار دوگانه سیاسی و همچنین نظامی بسیار قدرتمند را ایجاد کند. ارتش کلاسیک چندان قدرتی ندارد. این سپاه پاسداران است که قدرت را در دست دارد و به عنوان ارتشی موازی و کاملاً گوش به فرمان از سوی حکومت ایجاد شده است. از زمان به قدرت رسیدن احمدی نژاد، سپاه پاسداران دارای قدرت اقتصادی بسیار قابل توجهی شده، چرا که از این پس به واسطه کنسرسیوم ها، صنایع اصلی ایران را تحت اختیار خود گرفته. آنها قدرت پول و تسلیحات را در چنته دارند و این امتیازات را صرفاً به واسطه حکومت اسلامی به دست آورده اند. پس هیچ علاقه ای ندارند که این حکومت عوض شود.
جوانان ایرانی امروز با یک سرکوب بسیار شدید روبرو هستند. فضای آزاد بسیار تنگ شده و آنها نمی توانند ابراز عقیده کنند، حتی اگر نافرمانی مدنی را سرلوحه کار خود قرار داده باشند و مثلاً روی اسکناس ها شعار بنویسند.
آیا این جنبش های جوانان در ایران یا در تونس، چپ گرا هستند؟ اسلام گرایان در کجا قرار می گیرند؟
من فکر می کنم که در مورد ایران و تونس، واژه های غربی راست گرا یا چپ گرا معنا نمی دهند. در مورد ایران، خواسته مردم برای احقاق آزادی، به ویژه امکان انتخاب یگ گزینه، بسیار قوی است. امروز گزینه اشتباهی در برابر آنان گذاشته شده: محافظه کاران یا اصلاح طلبان. و زمانی که مردم می خواهند به همین مسأله تن دردهند و مانند ژوئن ۲۰۰۹ به یک گزینه اصلاح طلب رأی دهند، حتی این گزینه نیز از آنها دریغ می شود. اکنون شرایط به مانند جنبش های مارکسیستی سال های ۷۰ نیست. جوانان انقلابی امروز چندان به ایدئولوژی ها تکیه نمی کنند، شاید خواسته آنها بیشتر معطوف به انتخاب شیوه زندگی باشد.
در ایران تعریف اینکه اسلام گرایان چه کسانی هستند سخت است. در ایران برخلاف تونس، با یک دولت مذهبی روبرو هستیم. "اسلام گرایان" در ایران درواقع اقلیت های فوق اصولگرای حکومت هستند، ولی به هرحال با جنبش های اسلام گرای تونس تفاوت های فاحشی دارند.
منبع: شبکه ۵ فرانسه، ۱۸ ژانویه
مقاله اي از فایننشال تایمز درباره رهبر و احمدی نژاد
مستبدان ایران از تونس درس نمی گیرند
ري تکیه
حتي زماني که وقایع تونس نشان داد که یک حکومت مستبد سقوط مي کند، حکومت مستبد دیگري در حال شکل گیري است. در حالی که ستاره برنامه اتمي ایران در این هفته دوباره درخشید، ایران در یکي از مهم ترین دورانش از انقلاب 1979 قرار دارد. محمود احمدي نژاد، در میان تحریم هاي بین المللي اعلام کرد که اصلاحات اقتصادي در پیش است و با این اقدام قصد دارد قدرتش را مستحکم کند.
حکومت دیني ایران همیشه با حکومت هاي استبدادي خاورمیانه ، مثل زین الدین العابدین بن علي در تونس، متفاوت بوده است. وجود نخبگان منتقد و مراکز رقابت، به نظام حکومتي ایران حالتي کثرت گرا داده است. امروز، اما حتی این ظاهر دموکرات هم درحال محو شدن است زیرا جمهوري اسلامي بتدریج در قالب استبدادي فرو مي رود.
بازنده اصلي در این انتقال قدرت، علي خامنه اي، رهبر سالخورده ایران است. علي خامنه اي که در ابتدا امیدوار بود کسي را حمایت کند که او سایر مدعیان قدرتش را کنار بگذارد و در نتیجه هژموني سیاسي او بیمه شود. اما احمدي نژاد بجاي اینکه این نقش فرعي را بپذیرد، سیستمی را شکل داد که قدرت رئیس جمهور تا به آنجا زیاد شود که تابع محدودیت هاي قانوني نباشد. اگر او موفق شود، دست آقاي خامنه اي از بخش وسیعي از امورات کشور کوتاه خواهد شد.
نظام حکومتي ایران طوري است که قدرت در آن تقسیم شده است، رئیس جمهور و مجلس که با هم درگیر شوند نهادي که از سوي مردم انتخاب نشده است بر آنها نظارت کامل دارد. اصطکاک هاي سیاسي براي استحکام حکومت لازم است زیرا بازیگران این عرصه محدود به خط قرمزهایي هستند که همه آن را رعایت مي کنند. اما به تازگي آقاي احمدي نژاد مجلس را مغلوب خواسته هاي خود مي کند.
اصلاحات اقتصادي جدید که در حال حاضر به دنبال حذف یارانه مایحتاج عمومي است، به نظر مي رسد گام مهمي باشد، گرچه برخی معتقدند تحریم هاي اقتصادي باعث آن بوده است. محاسبات احمدي نژاد بر مبناي محروم کردن قشر متوسط منتقد از حق اعتراض است. در عوض هدفمند کردن یارانه ها به منزله جایزه اي است به قشر کم درآمدي که همچنان از او حمایت مي کند.
درحالی که مستبدان تلاش مي کنند به دوران جدیدي راه پیدا کنند، احمدي نژاد هم انقلاب فرهنگي خود را اعلام کرده است. دانشگاه هاي ایران همیشه پیشتاز تغییرات سیاسي بودند و مامن مخالفان دولت ها، اما اخیرا با اعلام تغییراتی به نام اصلاحات نظام آموزشي، دولت دارد دانشگاه ها را مجبور به تدریس علوم اجتماعي با نگاه اسلامي می کند برخي از استاید بزرگ را پاکسازي شده و اعلام داشته به جای رشته های مورد قبول جوانان، رشته هایي که منطبق با ارزش هاي اسلامي در دانشگاه تدریس خواهد شد. در عین حال هدف دیگر از این اقدام پر کردن کرسي هاي دانشگاه توسط بی تجربه هائی است که تنها مشخصه شان این است که به احمدي نژاد وفادار هستند.
حتي قشر روحاني کشور نیز از اقدامات رئیس جمهور در امان نمانده. با وجود اینکه او دائما با این قشر اعلام وفاداري مي کند اما دولت ایران اغلب مورد انتقاد هاي تند بخش میانه رو روحانیت است. اما آقاي احمدي نژاد و مشاورانش گاه به گاه این نکته را یاد آور مي شوند که در آینده شاید لازم نباشد که حتما روحانیون خودشان تفسیر مذهبي بکنند.
از همه مهم تر ادعاي سیاسي آقاي احمدي نژاد مبني بر داشتن قدرت اتمي و سیاست های جنجالي اوست. احمدي نژاد بعد از اینکه در جریان یک انتخابات مخدوش دوباره به قدرت رسید باید برنامه اتمي پخته اي ارائه مي داد تا انتظارات کشور را در سطح منطقه برآورده کند و توانایي هاي علمي کشور را به نمایش بگذارد و احساسات وطن پرستانه مردم را برانگیزد. از آنجایي که این هفته قرار است مجامع بین المللي راه هاي متوقف کردن برنامه هاي اتمي ایران را بررسي کنند، هوشمندانه است اگر از استفاده داخلي حکومت از این برنامه ها را مدنظر داشته باشند.
در حال حاضر سیاست هاي جمهوري اسلامي را بازي بین رهبر و رئیس جمهور تعیین مي کند. احمدي نژاد برای افزودن بر قدرت خود همچنان با موانع نهاد هاي رسمي روبروست. بسیاری معتقدند از این جدال یک جمهوري اسلامي جدید به دنیا خواهد آمد: یک دیکتاتوري خشن که به قوانین بین المللي و خواسته هاي مردمش بي اعتناست. این روند موجب آزار محدود همفکران این حکومت در داخل و مجامع بین المللي خواهد بود.
فایننشال تایمز، 18 ژانویه
حتي زماني که وقایع تونس نشان داد که یک حکومت مستبد سقوط مي کند، حکومت مستبد دیگري در حال شکل گیري است. در حالی که ستاره برنامه اتمي ایران در این هفته دوباره درخشید، ایران در یکي از مهم ترین دورانش از انقلاب 1979 قرار دارد. محمود احمدي نژاد، در میان تحریم هاي بین المللي اعلام کرد که اصلاحات اقتصادي در پیش است و با این اقدام قصد دارد قدرتش را مستحکم کند.
حکومت دیني ایران همیشه با حکومت هاي استبدادي خاورمیانه ، مثل زین الدین العابدین بن علي در تونس، متفاوت بوده است. وجود نخبگان منتقد و مراکز رقابت، به نظام حکومتي ایران حالتي کثرت گرا داده است. امروز، اما حتی این ظاهر دموکرات هم درحال محو شدن است زیرا جمهوري اسلامي بتدریج در قالب استبدادي فرو مي رود.
بازنده اصلي در این انتقال قدرت، علي خامنه اي، رهبر سالخورده ایران است. علي خامنه اي که در ابتدا امیدوار بود کسي را حمایت کند که او سایر مدعیان قدرتش را کنار بگذارد و در نتیجه هژموني سیاسي او بیمه شود. اما احمدي نژاد بجاي اینکه این نقش فرعي را بپذیرد، سیستمی را شکل داد که قدرت رئیس جمهور تا به آنجا زیاد شود که تابع محدودیت هاي قانوني نباشد. اگر او موفق شود، دست آقاي خامنه اي از بخش وسیعي از امورات کشور کوتاه خواهد شد.
نظام حکومتي ایران طوري است که قدرت در آن تقسیم شده است، رئیس جمهور و مجلس که با هم درگیر شوند نهادي که از سوي مردم انتخاب نشده است بر آنها نظارت کامل دارد. اصطکاک هاي سیاسي براي استحکام حکومت لازم است زیرا بازیگران این عرصه محدود به خط قرمزهایي هستند که همه آن را رعایت مي کنند. اما به تازگي آقاي احمدي نژاد مجلس را مغلوب خواسته هاي خود مي کند.
اصلاحات اقتصادي جدید که در حال حاضر به دنبال حذف یارانه مایحتاج عمومي است، به نظر مي رسد گام مهمي باشد، گرچه برخی معتقدند تحریم هاي اقتصادي باعث آن بوده است. محاسبات احمدي نژاد بر مبناي محروم کردن قشر متوسط منتقد از حق اعتراض است. در عوض هدفمند کردن یارانه ها به منزله جایزه اي است به قشر کم درآمدي که همچنان از او حمایت مي کند.
درحالی که مستبدان تلاش مي کنند به دوران جدیدي راه پیدا کنند، احمدي نژاد هم انقلاب فرهنگي خود را اعلام کرده است. دانشگاه هاي ایران همیشه پیشتاز تغییرات سیاسي بودند و مامن مخالفان دولت ها، اما اخیرا با اعلام تغییراتی به نام اصلاحات نظام آموزشي، دولت دارد دانشگاه ها را مجبور به تدریس علوم اجتماعي با نگاه اسلامي می کند برخي از استاید بزرگ را پاکسازي شده و اعلام داشته به جای رشته های مورد قبول جوانان، رشته هایي که منطبق با ارزش هاي اسلامي در دانشگاه تدریس خواهد شد. در عین حال هدف دیگر از این اقدام پر کردن کرسي هاي دانشگاه توسط بی تجربه هائی است که تنها مشخصه شان این است که به احمدي نژاد وفادار هستند.
حتي قشر روحاني کشور نیز از اقدامات رئیس جمهور در امان نمانده. با وجود اینکه او دائما با این قشر اعلام وفاداري مي کند اما دولت ایران اغلب مورد انتقاد هاي تند بخش میانه رو روحانیت است. اما آقاي احمدي نژاد و مشاورانش گاه به گاه این نکته را یاد آور مي شوند که در آینده شاید لازم نباشد که حتما روحانیون خودشان تفسیر مذهبي بکنند.
از همه مهم تر ادعاي سیاسي آقاي احمدي نژاد مبني بر داشتن قدرت اتمي و سیاست های جنجالي اوست. احمدي نژاد بعد از اینکه در جریان یک انتخابات مخدوش دوباره به قدرت رسید باید برنامه اتمي پخته اي ارائه مي داد تا انتظارات کشور را در سطح منطقه برآورده کند و توانایي هاي علمي کشور را به نمایش بگذارد و احساسات وطن پرستانه مردم را برانگیزد. از آنجایي که این هفته قرار است مجامع بین المللي راه هاي متوقف کردن برنامه هاي اتمي ایران را بررسي کنند، هوشمندانه است اگر از استفاده داخلي حکومت از این برنامه ها را مدنظر داشته باشند.
در حال حاضر سیاست هاي جمهوري اسلامي را بازي بین رهبر و رئیس جمهور تعیین مي کند. احمدي نژاد برای افزودن بر قدرت خود همچنان با موانع نهاد هاي رسمي روبروست. بسیاری معتقدند از این جدال یک جمهوري اسلامي جدید به دنیا خواهد آمد: یک دیکتاتوري خشن که به قوانین بین المللي و خواسته هاي مردمش بي اعتناست. این روند موجب آزار محدود همفکران این حکومت در داخل و مجامع بین المللي خواهد بود.
فایننشال تایمز، 18 ژانویه
امید؛ کلیدواژهی سبز
پیش درآمد نخست: از آخرین مکتوبم در "روز" ( و دیگر نشریات اینترنتی و مکتوب داخلی) اندکی بیش از یکسال میگذرد. به دلایل و علل گوناگون ـ که نیازی به تببین آنها در این مجال نیست ـ این مدت را صبوری کردم و قلم خود را به سکوت توصیه نمودم. آنچه سوگوارانه در این ماهها مشاهده شد و متاسفانه همچنان محسوس به نظر میرسد، "سنگ"هایی بود و هست که دست بسته میشدند و "..."هایی که پاگشوده و بیمهابا رفتار میکردند و میکنند.
نشریات همسو با تمامیتخواهان و نویسندگان مروج و مبلغ اقتدارگرایی برای "تقدیس خشونت" و "تحریف حقیقت" کم نگذاشته و نمیگذارند و جهد وافر کردهاند. اینان بی کمترین توجهی به "منافع ملی"، نگاه تنگنظرانه و رویکردهای فرقهای و قبیلهای خویش را با استفاده از منابع ملی، تبلیغ مینمایند؛ نه پروای اخلاق دارند، نه نگران حقوق انسانها هستند، نه میثاق ملی را رعایت میکنند، نه حقوق اساسی شهروندان را پاس میدارند، و نه کردارشان را با ارزشهای مشترک ادیان تنظیم مینمایند. اینچنین، حال که نمیتوان این بلندگوهای تبلیغاتی گوبلزی را وادار به سکوت کرد، بهنظر میرسد وجود یک صدای "دیگر"، چندان مسئلهساز و "امنیت ملی به خطر افکن" نباشد.
پیش درآمد دیگر: در یکی از نخستین یادداشتهایم پس از انتخابات 22 خرداد 88، در مکتوبی که روزنامهی شریف اعتماد ملی در چهارم تیرماه همان سال منتشر ساخت، با عنایت به شرایط ویژهی آن دوران تاریخی، ذیل عنوان "چه باید کرد؟"، نوشته بودم: پراکندن عطر اميد در جامعه، بيش از پيش ضروري و حياتي به نظر مي رسد. پاسخ ها به "چه بايد کرد" فراوان است؛ اما بي شک يکي از مهم ترين وجوه پاسخ، و يکي از مهم ترين قطعات پازل پاسخ، کليدواژه "اميد" است. "اميد سبز" را هرکس بايد به قدر توان و امکان و ابتکار و وقت خويش، بسط دهد و عمق بخشد. اگر اميد به ميوه دادن درخت اسير در زمستان، در فرداي بهار، واهي است، "اميد سبز" مردم ايران نيز واهي است. و اگر اميد دستيابي به سيب سرخ از پس فرداي سرد زمستان، واقعي است، "اميد سبز" مردم مسالمتجو، آگاه، و هشيار ايران نيز که اين روزها رفتار مدني و بلوغ اجتماعي خويش را به تصوير مي کشند، واقعي است. هيچ آسيبي به ايران امروز سهمگينتر از عوارض نااميدي و رکود و رخوت و ياس و افسردگي خاطر شهروندان نيست... تاوان نااميدي و ياس، رخوت، رکود و افسردگي بخش عمدهاي از جمعيت کشور را تنها صاحبان قدرت پرداخت نخواهند کرد؛ بلکه اين منافع ملي ـ در دقيق ترين معناي آن ـ است- که متحمل بيشترين خسارتها خواهد شد. از اعتياد تا پرخاشگري، از ناهنجاري هاي اجتماعي تا گسترش رفتارهاي غيراخلاقي، و از خودکشي تا ديگرکشي، اگرچه در ظاهر راه و فاصله فراواني احساس ميشود، اما فاصلهها چون دو روي سکه، به همان نزديکي است. چنين است که بايد جامعه (و بهويژه شهروندان معترض) را به صبوري و اميدواري فراخواند. نااميدي بهمثابهی مرگ کنشگران سياسي و مدني، بايد مورد تامل و نقد قرار گيرد؛ و پيش از آنکه دير شود و "درمان"، بي نتيجه جلوه کند، بايد به فکر "پيشگيري" بود. به "فرداي بهتر و سبز" اميدوار باشيم و در دل ها اميد بکاريم؛ اميد و ايمان به اينكه "هرکس حتي اگر به قدر ذرهاي نيکي کند، نتيجه آن را خواهد ديد"؛ چنان که "هرکس حتي اگر به قدر ذرهاي بدي کند، نتيجه آن را خواهد دید."
اینک، افزون بر 19 ماه پس از انتخابات غریب 22خرداد 88 و رخدادها و تحولات سیاسی ـ اجتماعی مترتب برآن، مروری اجمالی بر وضع نیروهای سیاسی و کنشگران مدنی، بهگونهای محسوس واجد این تذکار و تاکید است که "امید" همچنان کلیدواژهی غیرقابل جایگزین جنبش سبز محسوب میشود. خدای رحمت کناد هر آنکه را که گامی فراپیش نهد؛ اینکه چگونه و از کجا و چه میزان و چه سطح، مهم نیست؛ مهم، تلاش برای بسط و تثبیت جنبشی مدنی است که حقوق شهروندی مردم ایران را تعقیب میکند. اینکه مهدی محمودیان از زندان پیام میدهد و خواهان استقامت و ایستادگی رهبران جنبش سبز بر مواضع اصولی و بهحقشان میشود، تا سیدمحمد خاتمی که با بیان شرطهای اخیرش، بر همراهی خود با مضمون جنبش مدنی مردم ایران مهر تاکید میزند و تا دیگران و دیگران در هر سطح و میزان و مکان و کیفیت، آنچه بس مهم و استراتژیک مینماید، نشر "امید" و توصیه به صبوری و استقامت در شهروندانی است که وضع موجود را مورد تایید قرار نمیدهند و در خور خویش و جامعهی خود نمیدانند و وضعی بس مطلوبتر را پیمیگیرند.
امیدواری به آینده، متکی بر پتانسیلهای بالقوه و بالفعل موجود است؛ ضمن اینکه میکوشد با استفاده از تمامی ظرفیتهای موجود در جامعه، و با درسگیری از اشتباهات و نقد پیوستهء راهبردها و راهکارها بر مشکلات واقعی به گونهای تدریجی، غلبه کند.
آسیبهای فردی و اجتماعی مترتب بر ناامیدی، یکی و دوتا نیستند؛ آنها که مایوسانه از تحولات و مناسبات اجتماعی کناره میگیرند؛ افرادی که از امکان تاثیرگذاری بر روندهای موجود، ناامید میشوند و عزلت گزینی و انفعال را پیشهی خویش میکنند؛ رویکردهایی که همهچیز و همهجا راملقاً سیاه میبینند؛ جریانهایی که با "همه و هیچ" کردنهای ذهنی و خیالی و تکیه بر شعارها و رویاها، عماً تاثیرذاری خود را بر واقعیت موجود به صفر میرسانند؛ کسانی که دل به قضا و قدر میسپارند و... نه تنها جملگی تواناییهای عقل نقاد و "انسان خودآگاه" را نادیده میگیرند بلکه خویشتن خویش و جامعه را تحلیل میبرند و به ضعف و سستی و نیستی، سوق میدهند. پیامدهای ناگوار چنین وضعی نه فقط بازتولید "وضع نامطلوب" در جامعه و حذف عینی و عملی افراد ناامید از تحولات اجتماعی، که رنگ باختن تدریجی "زندگی" و شور زیستن در خود ایشان است.
در پرتو رویکرد و کنش امیدوارانه استعدادها، شکوفا و بالنده میشود؛ پتانسیلهای بالقوه، بالفعل میگردد؛ توانایی حذف خطا و اشتباه افزایش مییابد؛ شانس دستیابی به راهحلهای موثر بالا میرود؛ و غلبه بر مشکلات و بحرانها میسرتر میشود.
مستقل از الزامات مومنانه در مورد امید و امیدواری، تاکید بر عنصر امید و برافروختن مشعل امیدواری، در «خود» و جامعه -ـ به ویژه این روزهاـ- به عنوان وظیفهای اخلاقی خودنمایی میکند.
اقتدارگرایان آگاهانه میکوشند جنبش سبز را خاتمه یافته تلقی و تبلیغ کنند؛ صرفنظر از آنکه جنبش حقیقی و زندهی اعتراضی و حقطلبانهی مردم ایران، خواب آرام را از تمامیتخواهان ستانده، وجه اثباتی کنش سبز، پیگیران و دلبستگان آزادی و دموکراسی و باورمندان به حقوق بشر را نه تنها به اقدام مستمر و امیدوارانه فرامیخواند بلکه به ایشان یادآوری میکند که عطر خوش امید بپراکنند و با هر سخن و اقدام مایوسانه، به مواجههای جدی برخیزند.
این توصیه و سخن، بهمعنای رواج امید کاذب نیست؛ مولفههایی که این امید را بس واقعی مینمایاند، پرشمارند؛ از وجه سلبی گرفته (امام جمعهای که جنبش سبز را به "خاکستر زیر آتش" تعبیر میکند و دولتی که ناکارآمدتر و ناکارآمدتر جلوهگر میشود و رویکردهای حقیقتستیزانهاش هر روز برای شمار بیشتری از مردم آشکار میشود) تا وجه ایجابی آن (پایمردی و شجاعت و ایستادگی رهبران جنبش سبز و نیز شاخصهها و مولفههای گوناگون اجتماعی) جملگی دست امیدواران و مروجان امید و استقامت را بسی پر و گشوده میدارد که مومنانه و امیدوارانه بزییند، با یأس و ناامیدی بستیزند، و عامل و ناشر امید سبز در جامعهی رنجکشیده و محنت دیدهی امروز ایران باشند: "ان مع العسر یسرا". "امید" همچنان کلیدواژهی غیرقابل اغماض سبزهاست.
نشریات همسو با تمامیتخواهان و نویسندگان مروج و مبلغ اقتدارگرایی برای "تقدیس خشونت" و "تحریف حقیقت" کم نگذاشته و نمیگذارند و جهد وافر کردهاند. اینان بی کمترین توجهی به "منافع ملی"، نگاه تنگنظرانه و رویکردهای فرقهای و قبیلهای خویش را با استفاده از منابع ملی، تبلیغ مینمایند؛ نه پروای اخلاق دارند، نه نگران حقوق انسانها هستند، نه میثاق ملی را رعایت میکنند، نه حقوق اساسی شهروندان را پاس میدارند، و نه کردارشان را با ارزشهای مشترک ادیان تنظیم مینمایند. اینچنین، حال که نمیتوان این بلندگوهای تبلیغاتی گوبلزی را وادار به سکوت کرد، بهنظر میرسد وجود یک صدای "دیگر"، چندان مسئلهساز و "امنیت ملی به خطر افکن" نباشد.
پیش درآمد دیگر: در یکی از نخستین یادداشتهایم پس از انتخابات 22 خرداد 88، در مکتوبی که روزنامهی شریف اعتماد ملی در چهارم تیرماه همان سال منتشر ساخت، با عنایت به شرایط ویژهی آن دوران تاریخی، ذیل عنوان "چه باید کرد؟"، نوشته بودم: پراکندن عطر اميد در جامعه، بيش از پيش ضروري و حياتي به نظر مي رسد. پاسخ ها به "چه بايد کرد" فراوان است؛ اما بي شک يکي از مهم ترين وجوه پاسخ، و يکي از مهم ترين قطعات پازل پاسخ، کليدواژه "اميد" است. "اميد سبز" را هرکس بايد به قدر توان و امکان و ابتکار و وقت خويش، بسط دهد و عمق بخشد. اگر اميد به ميوه دادن درخت اسير در زمستان، در فرداي بهار، واهي است، "اميد سبز" مردم ايران نيز واهي است. و اگر اميد دستيابي به سيب سرخ از پس فرداي سرد زمستان، واقعي است، "اميد سبز" مردم مسالمتجو، آگاه، و هشيار ايران نيز که اين روزها رفتار مدني و بلوغ اجتماعي خويش را به تصوير مي کشند، واقعي است. هيچ آسيبي به ايران امروز سهمگينتر از عوارض نااميدي و رکود و رخوت و ياس و افسردگي خاطر شهروندان نيست... تاوان نااميدي و ياس، رخوت، رکود و افسردگي بخش عمدهاي از جمعيت کشور را تنها صاحبان قدرت پرداخت نخواهند کرد؛ بلکه اين منافع ملي ـ در دقيق ترين معناي آن ـ است- که متحمل بيشترين خسارتها خواهد شد. از اعتياد تا پرخاشگري، از ناهنجاري هاي اجتماعي تا گسترش رفتارهاي غيراخلاقي، و از خودکشي تا ديگرکشي، اگرچه در ظاهر راه و فاصله فراواني احساس ميشود، اما فاصلهها چون دو روي سکه، به همان نزديکي است. چنين است که بايد جامعه (و بهويژه شهروندان معترض) را به صبوري و اميدواري فراخواند. نااميدي بهمثابهی مرگ کنشگران سياسي و مدني، بايد مورد تامل و نقد قرار گيرد؛ و پيش از آنکه دير شود و "درمان"، بي نتيجه جلوه کند، بايد به فکر "پيشگيري" بود. به "فرداي بهتر و سبز" اميدوار باشيم و در دل ها اميد بکاريم؛ اميد و ايمان به اينكه "هرکس حتي اگر به قدر ذرهاي نيکي کند، نتيجه آن را خواهد ديد"؛ چنان که "هرکس حتي اگر به قدر ذرهاي بدي کند، نتيجه آن را خواهد دید."
اینک، افزون بر 19 ماه پس از انتخابات غریب 22خرداد 88 و رخدادها و تحولات سیاسی ـ اجتماعی مترتب برآن، مروری اجمالی بر وضع نیروهای سیاسی و کنشگران مدنی، بهگونهای محسوس واجد این تذکار و تاکید است که "امید" همچنان کلیدواژهی غیرقابل جایگزین جنبش سبز محسوب میشود. خدای رحمت کناد هر آنکه را که گامی فراپیش نهد؛ اینکه چگونه و از کجا و چه میزان و چه سطح، مهم نیست؛ مهم، تلاش برای بسط و تثبیت جنبشی مدنی است که حقوق شهروندی مردم ایران را تعقیب میکند. اینکه مهدی محمودیان از زندان پیام میدهد و خواهان استقامت و ایستادگی رهبران جنبش سبز بر مواضع اصولی و بهحقشان میشود، تا سیدمحمد خاتمی که با بیان شرطهای اخیرش، بر همراهی خود با مضمون جنبش مدنی مردم ایران مهر تاکید میزند و تا دیگران و دیگران در هر سطح و میزان و مکان و کیفیت، آنچه بس مهم و استراتژیک مینماید، نشر "امید" و توصیه به صبوری و استقامت در شهروندانی است که وضع موجود را مورد تایید قرار نمیدهند و در خور خویش و جامعهی خود نمیدانند و وضعی بس مطلوبتر را پیمیگیرند.
امیدواری به آینده، متکی بر پتانسیلهای بالقوه و بالفعل موجود است؛ ضمن اینکه میکوشد با استفاده از تمامی ظرفیتهای موجود در جامعه، و با درسگیری از اشتباهات و نقد پیوستهء راهبردها و راهکارها بر مشکلات واقعی به گونهای تدریجی، غلبه کند.
آسیبهای فردی و اجتماعی مترتب بر ناامیدی، یکی و دوتا نیستند؛ آنها که مایوسانه از تحولات و مناسبات اجتماعی کناره میگیرند؛ افرادی که از امکان تاثیرگذاری بر روندهای موجود، ناامید میشوند و عزلت گزینی و انفعال را پیشهی خویش میکنند؛ رویکردهایی که همهچیز و همهجا راملقاً سیاه میبینند؛ جریانهایی که با "همه و هیچ" کردنهای ذهنی و خیالی و تکیه بر شعارها و رویاها، عماً تاثیرذاری خود را بر واقعیت موجود به صفر میرسانند؛ کسانی که دل به قضا و قدر میسپارند و... نه تنها جملگی تواناییهای عقل نقاد و "انسان خودآگاه" را نادیده میگیرند بلکه خویشتن خویش و جامعه را تحلیل میبرند و به ضعف و سستی و نیستی، سوق میدهند. پیامدهای ناگوار چنین وضعی نه فقط بازتولید "وضع نامطلوب" در جامعه و حذف عینی و عملی افراد ناامید از تحولات اجتماعی، که رنگ باختن تدریجی "زندگی" و شور زیستن در خود ایشان است.
در پرتو رویکرد و کنش امیدوارانه استعدادها، شکوفا و بالنده میشود؛ پتانسیلهای بالقوه، بالفعل میگردد؛ توانایی حذف خطا و اشتباه افزایش مییابد؛ شانس دستیابی به راهحلهای موثر بالا میرود؛ و غلبه بر مشکلات و بحرانها میسرتر میشود.
مستقل از الزامات مومنانه در مورد امید و امیدواری، تاکید بر عنصر امید و برافروختن مشعل امیدواری، در «خود» و جامعه -ـ به ویژه این روزهاـ- به عنوان وظیفهای اخلاقی خودنمایی میکند.
اقتدارگرایان آگاهانه میکوشند جنبش سبز را خاتمه یافته تلقی و تبلیغ کنند؛ صرفنظر از آنکه جنبش حقیقی و زندهی اعتراضی و حقطلبانهی مردم ایران، خواب آرام را از تمامیتخواهان ستانده، وجه اثباتی کنش سبز، پیگیران و دلبستگان آزادی و دموکراسی و باورمندان به حقوق بشر را نه تنها به اقدام مستمر و امیدوارانه فرامیخواند بلکه به ایشان یادآوری میکند که عطر خوش امید بپراکنند و با هر سخن و اقدام مایوسانه، به مواجههای جدی برخیزند.
این توصیه و سخن، بهمعنای رواج امید کاذب نیست؛ مولفههایی که این امید را بس واقعی مینمایاند، پرشمارند؛ از وجه سلبی گرفته (امام جمعهای که جنبش سبز را به "خاکستر زیر آتش" تعبیر میکند و دولتی که ناکارآمدتر و ناکارآمدتر جلوهگر میشود و رویکردهای حقیقتستیزانهاش هر روز برای شمار بیشتری از مردم آشکار میشود) تا وجه ایجابی آن (پایمردی و شجاعت و ایستادگی رهبران جنبش سبز و نیز شاخصهها و مولفههای گوناگون اجتماعی) جملگی دست امیدواران و مروجان امید و استقامت را بسی پر و گشوده میدارد که مومنانه و امیدوارانه بزییند، با یأس و ناامیدی بستیزند، و عامل و ناشر امید سبز در جامعهی رنجکشیده و محنت دیدهی امروز ایران باشند: "ان مع العسر یسرا". "امید" همچنان کلیدواژهی غیرقابل اغماض سبزهاست.
تونس، ایران و جنبش سبز
1- تب تند تونس در روزهای گذشته، جامعه مجازی ایرانیان را درنوردیده و در خود گرفته است. تحسین تونسی ها و طعن و لعن رهبران جنبش سبز، اکنون داستانی است که بر سر هر بازاری در جامعه مجازی هست. برخی بار دیگر بر آتش داستان "سوپاپ اطمینان" بودن موسوی و کروبی، میدمند و برخی دیگر آنان را اگر نه "خائن" که "غافل" میدانند. موج انتقادها از "جنبش بیانیهنویسی، کلیپسازی، عریضهنویسی، مصاحبه و..." است که فوج فوج در فضای مجازی میچرخد. همگان اکنون موسوی و کروبی را خائنانی میدانند که به مردم خیانت کردهاند، زیرا مردم از همان روز نخستین آماده آن بودهاند که با تسخیر پایگاه های حکومت، طرحی نو دراندازند. امید و نشاط این مردم البته توسط موسوی و کروبی، از میان رفت؛ همان موسوی و کروبی که تا چندی پیش، اساسا رهبران جنبش هم نبودند! اما در تونس چه اتفاقی افتاده است که اینگونه سر زخمها باز شده و برخی خطاب به موسوی و کروبی میگویند:"شیوه چشمش فریب جنگ داشت/ما ندانستیم و صلح انگاشتیم."
2- به دنبال اعتراضات مردمی در تونس، دیکتاتور این کشور، قدرت را ترک کرده وبه کشوری دیگر پناهنده شده است. آیا تنها فرار این فرد، ضامن بروز و ظهور دموکراسی در تونس خواهد بود؟ پرواضح است که خیر، که اگر این طور بود پس از فرار محمدرضا پهلوی در سال 57 و پیروزی انقلاب، سی و دوسالی بود که ما ایرانیان معشوق دموکراسی را در آغوش خود داشتیم. اگر از دورخیز بنیادگرایان اسلامی برای در اختیار گرفتن قدرت در تونس بگذریم، در خوشبینانهترین حالت، تونس دارای آیندهای نامشخص است که قرارست پس از استقرار دولت موقت، طی شش ماه آینده انتخاباتی در آن برگزار شود. دور نیست روزی که ناگهان تب تند تونس هم به عرق بنشیند.
اما در تونس چه اتفاقی افتاده است؟ بیش از یک ماه پیش، تظاهراتی در اعتراض به بیکاری، وضعیت نامساعد اقتصادی و "چهار برابر شدن نرخ مواد غذایی در تونس" برگزار شد. این تظاهرات، چندی بعد، رنگ و بوی سیاسی نیز به خود گرفت. دیکتاتور تونس هم چون آخرین شاه ایران اعلام کرد که صدای انقلاب مردم را شنیده است و علاوه بر دستور رسیدگی به نگرانیهای اقتصادی، قول داد که آزادیهای سیاسی را نیز برقرار سازد. با پیوستن طبقه متوسط به معترضان، و سیاسیتر شدن اعتراضات، دیکتاتور میان ماندن به بهای ریختن خون مردم و فرار، دومی را برگزید. همان که شاه ایران نیزانجام داده بود.
اما در ایران چه اتفاقی افتاد؟ پس از یک کودتای انتخاباتی، طبقه متوسط با مطالبهای سیاسی وارد میدان شد. رهبران این اعتراضات دو تن از افرادی بودند که در انتخابات حاضر بودند، یعنی خود از میان نخبگان حاکم بودند. دیکتاتور ایران اما برخلاف دیکتاتور تونس، به جای رفتن، ماندن را برگزید. صراحتا معترضان را تهدید کرد و به ضرب و شتم، بازداشت، شکنجه و کشتار آنها دست زد. در این میان اما، رهبران جنبش هم هر روز، قدمی به پیش نهادند.
3- چرا در تونس تغییری بزرگ در کوتاه مدت در ساختارهای سیاسی رخ داده، اما در ایران چنین نشده است؟
فراموش نکنیم که تنها سی و دو سال از انقلاب ایران می گذرد. انقلابی که هزینههای گزافی را روی دستان مردم ایران باقی گذارده است. هزینههایی که در صد سال گذشته بی سابقه هم نبوده است: انقلاب مشروطه، ملی شدن صنعت نفت، انقلاب 57. گرچه در همه این رخدادها، مدت کوتاهی نسیم آزادی وزید، اما طوفان استبداد - به عنوان دیرپاترین نهاد ایرانی - نهال دموکراسی را از جا برکند. فراموش نکنیم که شاید مردم ایران به تجربه دریافته باشند که تغییرات ناگهانی و زیر و رو کردن ساختارها، بی آنکه آلترناتیوی برای ساختار وجود داشته باشد، تنها شکلی از استبداد را به شکلی دیگر بدل میکند. برای کشوری چون تونس با 55 سال سابقه استقلال - که 24 سال از آن را در دوان دیکتاتوری بن علی گذرانده است - شاید چنین تجربهای نو باشد، اما برای ما ایرانیان، تکرار این تجربه میتواند مصداق چند بار گزیده شدن از یک سوراخ باشد.
اگر مردم مایل بودند که در یک تظاهرات، کار را تمام کنند و نهادی را تسخیر، گوش به سخنان موسوی و کروبی نمیسپردند. مگر آن زمان که موسوی و کروبی به مخالفت با شعار "نه غزه، نه لبنان" پرداختند، کسی به آنها توجه کرد؟ مگر همین مردم نبودند که برخلاف خواست رهبران، شعار "جمهوری ایرانی" را سر دادند؟ مشکل در جای دیگری بود.
جنبش سبز، از آن جا که جنبش طبقه متوسط است، بر آن است که با کمترین هزینه ممکن، بیشترین فایده را ببرد. چنین جنبشی با آزمون و خطا راه خود را پیدا میکند. زمانی وارد تظاهرات خیابانی میشود، زمانی که هزینه آن را بیش از حد توان خود میبیند، سکوت را بر میگزیند تا راهی دیگر برای اعتراض بیابد. از سوی دیگر، این جنبش، جنبشی مدنی است و برای تحقق مطالبهای سیاسی. هنوز طبقات پایینتر جامعه، که بیش از آزادی، در فکر نان و معیشت هستند، به این جنبش پیوند نخوردهاند.
در تونس اما حکایتی دیگر وجود داشت. آنان که به خابان آمدند، همچون سونامی، هر چه را بر سر راه خود میدیدند، تخریب میکردند. تونسیها در پی آن بودند که "نان" به دست آورند، زیرا حیات خود را در خطر میدیدند. گرچه باید به رهبران سیاسی مخالف در تونس تبریک گفت که توانستند سوار چنین موجی شوند، اما نباید فراموش کرد که جنس اعتراض در تونس با جنس اعتراضات درایران، تفاوتی اساسی داشته است.
4- آنچه این روزها اتفاق میافتد، جای شگفتی بسیار دارد. منتقدان، همه اعلام میکنند که همواره آمادگی حضور درخیابان و انجام هر نوع حرکتی را داشته و دارند، اما تنها به اذن موسوی و کروبی، راه سکوت را در پیش گرفتهاند. از دیگر سو همینان اعلام میکنند که موسوی و کروبی را به عنوان رهبران جنبش به رسمیت نمیشناسند و نظر خود را نیز به عده زیادی از معترضان تعمیم میدهند. داستان شگفتی است. هیچیک از این دوستان نیز نمیگوید که اگر این طور است، چرا بیتوجه به سخنان رهبران جنبش سبز، کار را یکسره نمیکنند؟ چرا تلاش نمیکنند که با پیاده کردن نقشه خود، هم ملتی را از استبداد برهانند و به آزادی برسانند و هم چهره موسوی و کروبی را افشا کنند؟
دسته دیگری از منتقدان اما آنانی هستند که در خارج از کشور، در پشت نامهای جعلی پنهان شده و ندای هل من مبارز سر میدهند. نگارنده گرچه خود، از تقسیمبندی معترضان به داخل ـ– خارج، ابا دارد، اما گویا گاهی راهی جز این نیست. افرادی که در جهان آزاد نیز، واهمه از آن دارند که سفرهای تفریحیشان به ایران به خطر بیفتد و به همین دلیل نیز از بردن نام واقعی خود، احتراز میکنند، مردم داخل کشور را به حضور در خیابان و اعتراض به حکومت تا بن دندان مسلحی تشویق میکنند که برای بقای خود، از هیچ کاری رویگردان نیست. عجبا که این دوستان سوپر انقلابی، که بعضا سی سال است در خارج از کشور، برای سرنگونی جمهوریاسلامی در آخر هفته، نقشه میکشند، خود حتی جرات حضور در تجمعات اعتراضی مقابل سفارتهای جمهوریاسلامی را نیز ندارند.
5- جنبش سبز آهسته و پیوسته به پیش میرود. گرچه قبض و بسط دارد و زمانی در اوج است و زمانی در حضیض، اما نکته مهم آن است که آتش آن همواره پابرجاست. این آتش هر چه بیشتر بسوزد و نور بیفشاند، بر آگاهی میافزاید. آگاهی همان نوشدارویی است که اکنون نیازمند آن هستیم. پس چه بهتر که با نقد واقعبینانه حرکات جنبش و رهبران آن، سهمی در ساخت این نوشدارو داشته باشیم.
2- به دنبال اعتراضات مردمی در تونس، دیکتاتور این کشور، قدرت را ترک کرده وبه کشوری دیگر پناهنده شده است. آیا تنها فرار این فرد، ضامن بروز و ظهور دموکراسی در تونس خواهد بود؟ پرواضح است که خیر، که اگر این طور بود پس از فرار محمدرضا پهلوی در سال 57 و پیروزی انقلاب، سی و دوسالی بود که ما ایرانیان معشوق دموکراسی را در آغوش خود داشتیم. اگر از دورخیز بنیادگرایان اسلامی برای در اختیار گرفتن قدرت در تونس بگذریم، در خوشبینانهترین حالت، تونس دارای آیندهای نامشخص است که قرارست پس از استقرار دولت موقت، طی شش ماه آینده انتخاباتی در آن برگزار شود. دور نیست روزی که ناگهان تب تند تونس هم به عرق بنشیند.
اما در تونس چه اتفاقی افتاده است؟ بیش از یک ماه پیش، تظاهراتی در اعتراض به بیکاری، وضعیت نامساعد اقتصادی و "چهار برابر شدن نرخ مواد غذایی در تونس" برگزار شد. این تظاهرات، چندی بعد، رنگ و بوی سیاسی نیز به خود گرفت. دیکتاتور تونس هم چون آخرین شاه ایران اعلام کرد که صدای انقلاب مردم را شنیده است و علاوه بر دستور رسیدگی به نگرانیهای اقتصادی، قول داد که آزادیهای سیاسی را نیز برقرار سازد. با پیوستن طبقه متوسط به معترضان، و سیاسیتر شدن اعتراضات، دیکتاتور میان ماندن به بهای ریختن خون مردم و فرار، دومی را برگزید. همان که شاه ایران نیزانجام داده بود.
اما در ایران چه اتفاقی افتاد؟ پس از یک کودتای انتخاباتی، طبقه متوسط با مطالبهای سیاسی وارد میدان شد. رهبران این اعتراضات دو تن از افرادی بودند که در انتخابات حاضر بودند، یعنی خود از میان نخبگان حاکم بودند. دیکتاتور ایران اما برخلاف دیکتاتور تونس، به جای رفتن، ماندن را برگزید. صراحتا معترضان را تهدید کرد و به ضرب و شتم، بازداشت، شکنجه و کشتار آنها دست زد. در این میان اما، رهبران جنبش هم هر روز، قدمی به پیش نهادند.
3- چرا در تونس تغییری بزرگ در کوتاه مدت در ساختارهای سیاسی رخ داده، اما در ایران چنین نشده است؟
فراموش نکنیم که تنها سی و دو سال از انقلاب ایران می گذرد. انقلابی که هزینههای گزافی را روی دستان مردم ایران باقی گذارده است. هزینههایی که در صد سال گذشته بی سابقه هم نبوده است: انقلاب مشروطه، ملی شدن صنعت نفت، انقلاب 57. گرچه در همه این رخدادها، مدت کوتاهی نسیم آزادی وزید، اما طوفان استبداد - به عنوان دیرپاترین نهاد ایرانی - نهال دموکراسی را از جا برکند. فراموش نکنیم که شاید مردم ایران به تجربه دریافته باشند که تغییرات ناگهانی و زیر و رو کردن ساختارها، بی آنکه آلترناتیوی برای ساختار وجود داشته باشد، تنها شکلی از استبداد را به شکلی دیگر بدل میکند. برای کشوری چون تونس با 55 سال سابقه استقلال - که 24 سال از آن را در دوان دیکتاتوری بن علی گذرانده است - شاید چنین تجربهای نو باشد، اما برای ما ایرانیان، تکرار این تجربه میتواند مصداق چند بار گزیده شدن از یک سوراخ باشد.
اگر مردم مایل بودند که در یک تظاهرات، کار را تمام کنند و نهادی را تسخیر، گوش به سخنان موسوی و کروبی نمیسپردند. مگر آن زمان که موسوی و کروبی به مخالفت با شعار "نه غزه، نه لبنان" پرداختند، کسی به آنها توجه کرد؟ مگر همین مردم نبودند که برخلاف خواست رهبران، شعار "جمهوری ایرانی" را سر دادند؟ مشکل در جای دیگری بود.
جنبش سبز، از آن جا که جنبش طبقه متوسط است، بر آن است که با کمترین هزینه ممکن، بیشترین فایده را ببرد. چنین جنبشی با آزمون و خطا راه خود را پیدا میکند. زمانی وارد تظاهرات خیابانی میشود، زمانی که هزینه آن را بیش از حد توان خود میبیند، سکوت را بر میگزیند تا راهی دیگر برای اعتراض بیابد. از سوی دیگر، این جنبش، جنبشی مدنی است و برای تحقق مطالبهای سیاسی. هنوز طبقات پایینتر جامعه، که بیش از آزادی، در فکر نان و معیشت هستند، به این جنبش پیوند نخوردهاند.
در تونس اما حکایتی دیگر وجود داشت. آنان که به خابان آمدند، همچون سونامی، هر چه را بر سر راه خود میدیدند، تخریب میکردند. تونسیها در پی آن بودند که "نان" به دست آورند، زیرا حیات خود را در خطر میدیدند. گرچه باید به رهبران سیاسی مخالف در تونس تبریک گفت که توانستند سوار چنین موجی شوند، اما نباید فراموش کرد که جنس اعتراض در تونس با جنس اعتراضات درایران، تفاوتی اساسی داشته است.
4- آنچه این روزها اتفاق میافتد، جای شگفتی بسیار دارد. منتقدان، همه اعلام میکنند که همواره آمادگی حضور درخیابان و انجام هر نوع حرکتی را داشته و دارند، اما تنها به اذن موسوی و کروبی، راه سکوت را در پیش گرفتهاند. از دیگر سو همینان اعلام میکنند که موسوی و کروبی را به عنوان رهبران جنبش به رسمیت نمیشناسند و نظر خود را نیز به عده زیادی از معترضان تعمیم میدهند. داستان شگفتی است. هیچیک از این دوستان نیز نمیگوید که اگر این طور است، چرا بیتوجه به سخنان رهبران جنبش سبز، کار را یکسره نمیکنند؟ چرا تلاش نمیکنند که با پیاده کردن نقشه خود، هم ملتی را از استبداد برهانند و به آزادی برسانند و هم چهره موسوی و کروبی را افشا کنند؟
دسته دیگری از منتقدان اما آنانی هستند که در خارج از کشور، در پشت نامهای جعلی پنهان شده و ندای هل من مبارز سر میدهند. نگارنده گرچه خود، از تقسیمبندی معترضان به داخل ـ– خارج، ابا دارد، اما گویا گاهی راهی جز این نیست. افرادی که در جهان آزاد نیز، واهمه از آن دارند که سفرهای تفریحیشان به ایران به خطر بیفتد و به همین دلیل نیز از بردن نام واقعی خود، احتراز میکنند، مردم داخل کشور را به حضور در خیابان و اعتراض به حکومت تا بن دندان مسلحی تشویق میکنند که برای بقای خود، از هیچ کاری رویگردان نیست. عجبا که این دوستان سوپر انقلابی، که بعضا سی سال است در خارج از کشور، برای سرنگونی جمهوریاسلامی در آخر هفته، نقشه میکشند، خود حتی جرات حضور در تجمعات اعتراضی مقابل سفارتهای جمهوریاسلامی را نیز ندارند.
5- جنبش سبز آهسته و پیوسته به پیش میرود. گرچه قبض و بسط دارد و زمانی در اوج است و زمانی در حضیض، اما نکته مهم آن است که آتش آن همواره پابرجاست. این آتش هر چه بیشتر بسوزد و نور بیفشاند، بر آگاهی میافزاید. آگاهی همان نوشدارویی است که اکنون نیازمند آن هستیم. پس چه بهتر که با نقد واقعبینانه حرکات جنبش و رهبران آن، سهمی در ساخت این نوشدارو داشته باشیم.
مصاحبه روز با خانواده های بهاره هدایت و مهدیه گلرو
کسی مسئولیت آزار زندانیان را نمی پذیرد
در حالی که پنج هفته از اعلام ممنوعالملاقاتی بهاره هدایت و مهدیه گلرومیگذرد، پیگیری خانوادههای این دو فعال دانشجویی برای مشخص شدن دلایل این ممنوعالملاقاتی و زمان آن، تاکنون نتیجهای دربر نداشته است. امین احمدیان، همسر بهاره هدایت در اینباره به روز گفت: "روز سهشنبه بعد از اینکه متوجه ادامه ممنوعالملاقاتی بهاره و مهدیه شدیم، تصمیم گرفتیم به دیدار آقای رشتهاحمدی، معاون امنیتی دادستان برویم. ایشان روزهای چهارشنبه در زندان، ملاقات عمومی دارند. اما از ساعت 8 صبح تا 12 منتظر نشستیم و بی هیچ نتیجهای برگشتیم. فقط یک نفر از ما شماره گرفت و گفت که از دفتر حاج آقا با شما تماس میگیرند."
وحید لعلیپور، همسر مهدیه گلرو، نیز در این زمینه به روز چنین گفت: "بیشتر از 4 ساعت انتظار ما عملا نتیجهای در بر نداشت. به ما اعلام کردند که آقای رشتهاحمدی در جلسه هستند. ایشان فقط یک روز در هفته ملاقات عمومی دارند و همین روزهم در جلسه بودند. میدانید که برای ملاقات با ایشان ابتدا باید با معاونشان صحبت کرد. اگر ایشان موافقت کردند، با آقای رشتهاحمدی صحبت میکنند و اگر ایشان هم موافق بودند، میتوان ملاقاتشان کرد. امروز اما اعلام کردند که ایشان در جلسه هستند و فقط از ما شماره تلفنی گرفتند و گفتند که با شما تماس میگیریم."
بهاره هدایت و مهدیه گلرو، دو فعال دانشجویی، ماه گذشته به بند متادون زندان زنان اوین منتقل شدهاند. از 5 هفته پیش نیز اعلام شده است که این دو ممنوعالملاقات هستند. گرچه هنوز هیچ مسوولی درباره علل این مساله توضیحی ارائه نکرده است. آنها اما دو هفته پیش، با خانوادههایشان ملاقات کرده بودند؛ ملاقاتی که بعد اعلام شد به دلیل اشتباه مسوولان زندان بوده است: "5 هفته پی در پی است که به ما اجازه ملاقات نمیدهند، فقط دو هفته پیش با اشتباه مسوولان زندان اوین موفق به ملاقات شدیم."
وحید لعلیپور، همچنین اضافه میکند: "سووال من این است که چرا مهدیه ممنوعالملاقات شده است؟ دلیل این کار چیست؟ بر طبق آییننامه داخلی زندان، این کار خلاف قوانین است. یعنی آقایان دارند خلاف قوانین خودشان عمل میکنند. سووال ما این است که چرا این اتفاق افتاده؟ تا کی قرار است ادامه پیدا کند؟ اگر نمیگویید چرا ممنوعالملاقات شدهاند، لااقل بگویید تا چه زمانی این مساله ادامه دارد؟ من به جاهای مختلف رفتم، قاضی پرونده، دادستانی، حراست زندان و... هیچ شخص و نهادی پاسخگوی ما نیست."
مهدیه گلرو و بهاره هدایت، پس از انتقال به بند متادون، در یک اتاق 30 متری، با چند زندانی دیگر، همسلولی هستند. این دو تنها روزی 45 دقیقه اجازه هواخوری دارند. به غیر از آن، تماستلفنی در این بند نیز ممنوع است و ملاقات حضوری هم انجام نمیپذیرد. امین احمدیان در اینباره به "روز" میگوید: "من متوجه نمیشوم که این افراد چه هدفی از این کارها دارند. گرچه بسیاری از زندانیان سیاسی در شرایط سختی هستند، اما حداقل اجازه تماس تلفنی یا ملاقات را دارند، اما همین مساله را هم از ما دریغ کردهاند. نکته جالب آن است که هیچکس هم پاسخگوی ما نیست."
از طرف دیگر، نکتهای که باعث نگرانی خانواده این دو زندانی سیاسی شده، وضعیت نگرانکننده جسمی این دو است. امین احمدیان میگوید: "بهاره در زندان مبتلا به سنگ صفرا شده است. برای درمان آن هم کاری نمیتوان کرد جز عمل جراحی. این نکته به تایید پزشک زندان هم رسیده است و او هم در نامهای که در پرونده بهاره هم هست، تاکید کرده که بهاره نیاز به عمل دارد. اما نه تنها مرخصی نمیدهند، بلکه ملاقات را هم قطع کردهاند."
وحید لعلیپور نیز در این زمینه میگوید: "شرایط جسمی مهدیه مناسب نیست. او بیشتر از یک سال است که دچار عفونت معده شده اما کسی به آن توجهی نمیکند. از طرف دیگر اخیرا پزشک زندان به او گفته کبدش هم درست کار نمیکند. بارها از مسوولان تقاضای مرخصی کردهایم. گفتیم یک هفته مرخصی بدهید تا مهدیه را درمان کنیم و خودمان دوباره او را تحویل دهیم. اما کسی به حرف ما توجهی نمیکند."
بهاره هدایت و مهدیه گلرو، چندی پیش، به دادسرای اوین احضار شدند و اتهامات جدیدی به آنها تفهیم شده است. مهدیه گلرو متهم به تشویش اذهان عمومی، تبانی و تبلیغ علیه نظام شده و بهاره هدایت نیز در پروندهای مشترک با مجید توکلی، متهم به تبانی و تبلیغ علیه نظام شده است. دلیل این مساله نیز نامهها، پیامها و نوشتههایی است که این دو به بیرون از زندان منتقل کرده اند و منتشر شده. وحید لعلیپور در اینباره میگوید: "در روزی که با مهدیه ملاقات داشتم، این مساله را به من گفت. حال اینکه چطور فردی میتواند از داخل زندان تا این حد فعال باشد، از سووالات بیجواب است."
وی میافزاید: "گاهی اوضاع از فرط تراژیک بودن، تبدیل به کمدی میشود. این همان وضعیت امروز ماست. دیگر نمیدانیم چه باید بکنیم و به کجا باید پناه ببریم. مهدیه اکنون با توجه به حکمی که دارد، مشمول آزادی مشروط است، اما نه تنها آزادش نمیکنند، بلکه پرونده جدید هم برایش تشکیل میدهند. او را به بندی منتقل کردهاند که الان دعا میکنیم ای کاش میشد او را مجددا به بند 209 ببرند. از وضعیتی که در این بیرون داریم، واقعا خسته شدهام. این وضعیت همه را کلافه کرده است. بارها آرزو میکنم ای کاش میشد به زندان بروم، در آنجا حداقل شاید میشد وضعیت مهدیه را بیشتر درک کنم."
گفتنی است بهاره هدایت، عضو شورای مرکزی دفتر تحکیم، چند روز پس از حوادث روز عاشورا در تهران، دیماه سال گذشته بازداشت شد. گرچه اتهامات وی ابتدا شرکت در تجمعات بعد از انتخابات و فعالیت در دفتر تحکیم وحدت و نوشتن بیانیههای آن اعلام شده بود، اما چندی بعد دادستان تهران برای بهاره هدایت ۱۶ مورد اتهامی برشمرد که آن را شخصا به وی در سلول انفرادی تفهیم کرده بود: تبلیغ و سیاه نمایی علیه نظام، شرکت فعال در تجمعات بعد از انتخابات، مصاحبه و خبر رسانی با خبرگزاریهای بیگانه، توهین به رهبری، توهین به رئیس جمهور، تبانی و تجمع و اقدام علیه امنیت ملی از جمله این اتهامات بودند. هدایت پس از محاکمه توسط قاضی مقیسه در شعبه 28 دادگاه انقلاب، به 9 سال و نیم زندان محکوم و این حکم عینا توسط دادگاه تجدیدنظر تایید شد.
بهاره هدایت همچنین در طول دوران زندان، در دو دادگاه دیگر هم شرکت کرد. یکی از این پروندهها مربوط به بازداشت وی در روز 18 تیر سال 86 و در مقابل دانشگاه پلیتکنیک بود. وی همچنین در دادگاه دیگری نیز حاضر شد که به پرونده بازداشت وی در نخستین روز سال 88 در مقابل زندان اوین اختصاص داشت. ماه گذشته نیز در پی شکایت هنگامه شهیدی با اتهامات جدیدی رو به رو شد.
همچنین مهدیه گلرو فعال دانشجویی محروم از تحصیل، و دبیر انجمن اسلامی دانشکده اقتصاد علامه، روز یازدهم آذرماه سال گذشته همراه همسرش بازداشت شد.این فعال دانشجویی در دوران بازداشت و انفرادی به شدت از طرف بازجویان تحت فشار برای اخذ اعترافات قرار گرفت. بازجویان با بازداشت همسر وی میخواستند وی اتهام همکاری با سازمان مجاهدین را قبول کند که وی این اتهام را هیچگاه نپذیرفت. همسر وی در هفته اول اسفند ماه بعد از حدود دو ماه بازداشت از زندان با قرار وثیقه آزاد و چند ماه بعد و در سال ۱۳۸۹ به یک سال زندان در دادگاه بدوی محکوم شد.
گلرو در شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی پیرعباسی به اتهام تبلیغ علیه نظام، تجمع و تبانی علیه نظام محاکمه و به دو سال و چهارماه زندان محکوم شد. این حکم در دادگاه تجدیدنظر به دو سال کاهش یافت.
گلرو در سال 86 نیز بعد از تحصن در مقابل دانشگاه علامه، بازداشت شده بود. برای همین بازداشت، وی به یک سال زندان محکوم شده بود که این حکم در همین دورهی زندان به اجرا در آمده و به حکم وی اضافه شده است.
وحید لعلیپور، همسر مهدیه گلرو، نیز در این زمینه به روز چنین گفت: "بیشتر از 4 ساعت انتظار ما عملا نتیجهای در بر نداشت. به ما اعلام کردند که آقای رشتهاحمدی در جلسه هستند. ایشان فقط یک روز در هفته ملاقات عمومی دارند و همین روزهم در جلسه بودند. میدانید که برای ملاقات با ایشان ابتدا باید با معاونشان صحبت کرد. اگر ایشان موافقت کردند، با آقای رشتهاحمدی صحبت میکنند و اگر ایشان هم موافق بودند، میتوان ملاقاتشان کرد. امروز اما اعلام کردند که ایشان در جلسه هستند و فقط از ما شماره تلفنی گرفتند و گفتند که با شما تماس میگیریم."
بهاره هدایت و مهدیه گلرو، دو فعال دانشجویی، ماه گذشته به بند متادون زندان زنان اوین منتقل شدهاند. از 5 هفته پیش نیز اعلام شده است که این دو ممنوعالملاقات هستند. گرچه هنوز هیچ مسوولی درباره علل این مساله توضیحی ارائه نکرده است. آنها اما دو هفته پیش، با خانوادههایشان ملاقات کرده بودند؛ ملاقاتی که بعد اعلام شد به دلیل اشتباه مسوولان زندان بوده است: "5 هفته پی در پی است که به ما اجازه ملاقات نمیدهند، فقط دو هفته پیش با اشتباه مسوولان زندان اوین موفق به ملاقات شدیم."
وحید لعلیپور، همچنین اضافه میکند: "سووال من این است که چرا مهدیه ممنوعالملاقات شده است؟ دلیل این کار چیست؟ بر طبق آییننامه داخلی زندان، این کار خلاف قوانین است. یعنی آقایان دارند خلاف قوانین خودشان عمل میکنند. سووال ما این است که چرا این اتفاق افتاده؟ تا کی قرار است ادامه پیدا کند؟ اگر نمیگویید چرا ممنوعالملاقات شدهاند، لااقل بگویید تا چه زمانی این مساله ادامه دارد؟ من به جاهای مختلف رفتم، قاضی پرونده، دادستانی، حراست زندان و... هیچ شخص و نهادی پاسخگوی ما نیست."
مهدیه گلرو و بهاره هدایت، پس از انتقال به بند متادون، در یک اتاق 30 متری، با چند زندانی دیگر، همسلولی هستند. این دو تنها روزی 45 دقیقه اجازه هواخوری دارند. به غیر از آن، تماستلفنی در این بند نیز ممنوع است و ملاقات حضوری هم انجام نمیپذیرد. امین احمدیان در اینباره به "روز" میگوید: "من متوجه نمیشوم که این افراد چه هدفی از این کارها دارند. گرچه بسیاری از زندانیان سیاسی در شرایط سختی هستند، اما حداقل اجازه تماس تلفنی یا ملاقات را دارند، اما همین مساله را هم از ما دریغ کردهاند. نکته جالب آن است که هیچکس هم پاسخگوی ما نیست."
از طرف دیگر، نکتهای که باعث نگرانی خانواده این دو زندانی سیاسی شده، وضعیت نگرانکننده جسمی این دو است. امین احمدیان میگوید: "بهاره در زندان مبتلا به سنگ صفرا شده است. برای درمان آن هم کاری نمیتوان کرد جز عمل جراحی. این نکته به تایید پزشک زندان هم رسیده است و او هم در نامهای که در پرونده بهاره هم هست، تاکید کرده که بهاره نیاز به عمل دارد. اما نه تنها مرخصی نمیدهند، بلکه ملاقات را هم قطع کردهاند."
وحید لعلیپور نیز در این زمینه میگوید: "شرایط جسمی مهدیه مناسب نیست. او بیشتر از یک سال است که دچار عفونت معده شده اما کسی به آن توجهی نمیکند. از طرف دیگر اخیرا پزشک زندان به او گفته کبدش هم درست کار نمیکند. بارها از مسوولان تقاضای مرخصی کردهایم. گفتیم یک هفته مرخصی بدهید تا مهدیه را درمان کنیم و خودمان دوباره او را تحویل دهیم. اما کسی به حرف ما توجهی نمیکند."
بهاره هدایت و مهدیه گلرو، چندی پیش، به دادسرای اوین احضار شدند و اتهامات جدیدی به آنها تفهیم شده است. مهدیه گلرو متهم به تشویش اذهان عمومی، تبانی و تبلیغ علیه نظام شده و بهاره هدایت نیز در پروندهای مشترک با مجید توکلی، متهم به تبانی و تبلیغ علیه نظام شده است. دلیل این مساله نیز نامهها، پیامها و نوشتههایی است که این دو به بیرون از زندان منتقل کرده اند و منتشر شده. وحید لعلیپور در اینباره میگوید: "در روزی که با مهدیه ملاقات داشتم، این مساله را به من گفت. حال اینکه چطور فردی میتواند از داخل زندان تا این حد فعال باشد، از سووالات بیجواب است."
وی میافزاید: "گاهی اوضاع از فرط تراژیک بودن، تبدیل به کمدی میشود. این همان وضعیت امروز ماست. دیگر نمیدانیم چه باید بکنیم و به کجا باید پناه ببریم. مهدیه اکنون با توجه به حکمی که دارد، مشمول آزادی مشروط است، اما نه تنها آزادش نمیکنند، بلکه پرونده جدید هم برایش تشکیل میدهند. او را به بندی منتقل کردهاند که الان دعا میکنیم ای کاش میشد او را مجددا به بند 209 ببرند. از وضعیتی که در این بیرون داریم، واقعا خسته شدهام. این وضعیت همه را کلافه کرده است. بارها آرزو میکنم ای کاش میشد به زندان بروم، در آنجا حداقل شاید میشد وضعیت مهدیه را بیشتر درک کنم."
گفتنی است بهاره هدایت، عضو شورای مرکزی دفتر تحکیم، چند روز پس از حوادث روز عاشورا در تهران، دیماه سال گذشته بازداشت شد. گرچه اتهامات وی ابتدا شرکت در تجمعات بعد از انتخابات و فعالیت در دفتر تحکیم وحدت و نوشتن بیانیههای آن اعلام شده بود، اما چندی بعد دادستان تهران برای بهاره هدایت ۱۶ مورد اتهامی برشمرد که آن را شخصا به وی در سلول انفرادی تفهیم کرده بود: تبلیغ و سیاه نمایی علیه نظام، شرکت فعال در تجمعات بعد از انتخابات، مصاحبه و خبر رسانی با خبرگزاریهای بیگانه، توهین به رهبری، توهین به رئیس جمهور، تبانی و تجمع و اقدام علیه امنیت ملی از جمله این اتهامات بودند. هدایت پس از محاکمه توسط قاضی مقیسه در شعبه 28 دادگاه انقلاب، به 9 سال و نیم زندان محکوم و این حکم عینا توسط دادگاه تجدیدنظر تایید شد.
بهاره هدایت همچنین در طول دوران زندان، در دو دادگاه دیگر هم شرکت کرد. یکی از این پروندهها مربوط به بازداشت وی در روز 18 تیر سال 86 و در مقابل دانشگاه پلیتکنیک بود. وی همچنین در دادگاه دیگری نیز حاضر شد که به پرونده بازداشت وی در نخستین روز سال 88 در مقابل زندان اوین اختصاص داشت. ماه گذشته نیز در پی شکایت هنگامه شهیدی با اتهامات جدیدی رو به رو شد.
همچنین مهدیه گلرو فعال دانشجویی محروم از تحصیل، و دبیر انجمن اسلامی دانشکده اقتصاد علامه، روز یازدهم آذرماه سال گذشته همراه همسرش بازداشت شد.این فعال دانشجویی در دوران بازداشت و انفرادی به شدت از طرف بازجویان تحت فشار برای اخذ اعترافات قرار گرفت. بازجویان با بازداشت همسر وی میخواستند وی اتهام همکاری با سازمان مجاهدین را قبول کند که وی این اتهام را هیچگاه نپذیرفت. همسر وی در هفته اول اسفند ماه بعد از حدود دو ماه بازداشت از زندان با قرار وثیقه آزاد و چند ماه بعد و در سال ۱۳۸۹ به یک سال زندان در دادگاه بدوی محکوم شد.
گلرو در شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی پیرعباسی به اتهام تبلیغ علیه نظام، تجمع و تبانی علیه نظام محاکمه و به دو سال و چهارماه زندان محکوم شد. این حکم در دادگاه تجدیدنظر به دو سال کاهش یافت.
گلرو در سال 86 نیز بعد از تحصن در مقابل دانشگاه علامه، بازداشت شده بود. برای همین بازداشت، وی به یک سال زندان محکوم شده بود که این حکم در همین دورهی زندان به اجرا در آمده و به حکم وی اضافه شده است.
ایرنا زیرمجموعه ریاستجمهوری میشود: یک گام دیگر دولت در «انحصار اطلاعرسانی»
محمود احمدینژاد ریاست جمهوری اسلامی ایران اعلام کرده که قرار است خبرگزاری ایرنا "با ارتقای جایگاه اداری" زیرمجموعه نهاد ریاست جمهوری شود. البته این بار اول نیست که این سخنان از سوی مقامات دولت دهم بیان میشود. حدود پنج ماه پیش از این، رحیم مشایی رئیس دفتر احمدینژاد اعلام کرده بود که قرار است ایرنا با ارتقای تشکیلاتی تحت نظر ریاست جمهوری قرار گیرد.
برخی رسانهها نیز پیش از این اعلام کرده بودند که بر اساس طرحی از سوی شورای اطلاعرسانی دولت قرار است دبیرخانه شورای اطلاع رسانی، خبرگزاریهای ایرنا و ایسنا، موسسه ایران (شامل روزنامه ایران و دیگر نشریات وابسته به آن) و معاون مطبوعاتی وزارت ارشاد در هم ادغام شده و همگی زیر نظر دفتر ریاست جمهوری قرار گیرند.
در حال حاضر مدیرعامل ایرنا با پیشنهاد وزیر ارشاد و تصویب رئیس جمهور تعیین میشود. از زمان روی کار آمدن محمود احمدینژاد تا به امروز چهار مرتبه ریاست این خبرگزاری تغییر کرده. غیر از عبدالله ناصری آخرین مدیر ایرنا در دولت محمد خاتمی که بعد از ریاست جمهوری احمدینژاد خود از این سمت استعفا داد، سایر مدیران این خبرگزاری برکنار شدهاند.
گذشته از تغییر مدیران، تغییر رویکرد این رسانه نیز مورد توجه فعالین مطبوعاتی قرار گرفته است. خبرگزاری ایرنا که به قاعده سایر خبرگزاریها باید محل تولید خبر باشد، بعد از ریاست جمهوری احمدینژاد به محل انتشار یادداشتهای تند علیه منتقدان دولت تبدیل شده و کارکرد خبریش را تا حد زیادی از دست داده است.
محمد تهوری روزنامهنگار مقیم امریکا درباره این تغییر مشی ایرنا میگوید: «ایرنا تنها مجموعهی اطلاعرسانی رسمی دولت جمهوری اسلامی است. یعنی اینکه نه تلویزیون زیرمجموعهی دولت است، نه هیچکدام از روزنامهها مستقیماً زیر نظر دولت هستند، ایرنا و روزنامهی ایران، تریبون رسمی رییسجمهور هستند. بنابراین وقتی صدا و سیما تبدیل میشود به تریبون رسمی آقای خامنهای و مجموعهی حکومت، ایرنا هم برای خودش این حق را میبیند که تبدیل شود به تریبون رسمی آقای احمدینژاد و این کار را انجام بدهد. نه صدا و سیما کارش حرفهای است، نه ایرنا کارش حرفهای است».
سلب امکان نظارت مجلس بر ایرنا
در حال حاضر علیاکبر جوانفکر مشاور مطبوعاتی احمدینژاد و رئیس ایرنا، یکی از نزدیکان فکری خط احمدینژاد است بنابراین اصرار مجموعه دولت برای قرار گرفتن ایرنا زیر نظر ریاست جمهوری کمی عجیب به نظر میرسد.
محمد تهوری در توضیح این اصرار عجیب دولت میگوید: «برداشت من این است که وقتی شما یک دستگاه دولتی که زیرمجموعهی یک وزارتخانه است را زیر نظر ریاست جمهوری میبرید، اولین اتفاقی که میافتد، این است که امکان نظارت بر این نهاد را از پارلمان سلب میکنید».
وی اضافه میکند که در حال حاضر ایرنا در یک وضعیت دوگانه قرار دارد، از یک سو مسئولیتش همچنان با وزرات ارشاد است ولی از دیگرسو چون ریاست آن با تایید رئیسجمهور انتخاب شده از وزیر ارشاد حرفشنوی ندارد و خود را تابع رئیسجمهور میداند. آقای تهوری اضافه میکند: «در چنین وضعیتی، وزیر ارشاد مسئولیتاش در قبال عملکرد خبرگزاری جمهوری اسلامی باقی است. یعنی پارلمان هنوز میتواند وزیر ارشاد را بابت عملکرد ایرنا مورد سئوال قرار بدهد، ولی عملاً وزیر ارشاد کارهای نیست. این اتفاق باعث میشود که وزیر ارشاد فشار بیاورد که خبرگزاری از این حالت دربیاید؛ یا زیرمجموعهی وزارت ارشاد باقی بماند و وزارت ارشاد روی آن نظارت و کنترل داشته باشد، یا اینکه مستقیماً برود زیر نظر ریاست جمهوری و وزارت ارشاد از خودش سلب مسئولیت کند. من فکر میکنم، این اختلاف باعث شده که اینها به این جمعبندی رسیدهاند که کلاً ایرنا را ببرند جزو زیرمجموعهی ریاست جمهوری که وزیر ارشاد هم اینجا مسئولیت و الزامی به پاسخگویی نداشته باشد».
بخش خصوصی هم ایرنا را نمیپذیرد
تا پیش از این بحثها، ایرنا مشمول اصل ۴۴ قانون اساسی بود و قرار بود به بخش خصوصی واگذار شود. در حقیقت مثل خبرگزاری فارس حامی دولت بماند ولی بودجه آن به صورت خصوصی تامین شود. علیاکبر جوانفکر مدیرعامل کنونی ایرنا اما اخیرا فاش کرد که طی نامهای به رهبر جمهوری اسلامی از وی خواستهاند تا ایرنا را از لیست اصل ۴۴ خارج کند که این کار هم انجام شده است.
محمد تهوری اصولا بعید میداند که بخش خصوصی قادر به اداره خبرگزاری ایرنا باشد. او میگوید: «ایرنا از مجموعههای پرهزینهی دولت است. هیچکدام از شرکتها و دستگاههای پرهزینهی دولت، به بخش خصوصی واگذار نشده است. آن چیزی به بخش خصوصی واگذار میشود که بخش خصوصی قادر به ادارهاش باشد. ایرنا از مجموعههایی است که بخش خصوصی قادر به ادارهاش نیست».
این همکار سابق روزنامه ایران، خبرگزاری ایرنا را به یک غده سرطانی تشبیه میکند که تنها راه حل برای آن انحلال آن است: «ایرنا در مجموعهی حاکمیت تبدیل به یک غدهی سرطانی شده که هیچکارش نمیتوانند بکنند. ایرنا مجموعهای است که از کار حرفهای کاملاً فاصله گرفته، پرسنل ایرنا، تا آنجایی که من در جریان بودم، میانگین سنیشان بالای ۳۷-۳۸ سال بود و خیلیهایشان به سن بازنشستگی نزدیک شدهاند، بنابراین کارکرد حرفهای و کارکرد خبریشان را از دست میدهند. در عین حال چون اینها پرسنل خبرگزاری هستند، دولت امکان انتقال آنها به نهادهای دیگر را ندارد، چون آنها کار تخصصی خبرنگاری قرار است انجام بدهند و من بعید میدانم که هیچ بخش خصوصیای حاضر بشود، چنین دستگاهی را خریداری کند».
محمد تهوری معتقد است با آمدن تکنولوژیهای نوین ارتباطی و خبررسانی، خبرگزاری ایرنا با آن ساختار قدیمی و سنتی دیگر کارکرد خود را از دست داده و توانایی رقابت با ابزار نوین اطلاعرسانی را ندارد بنابراین وی معتقد است بهترین کار در حال حاضر انحلال این خبرگزاری است: «کاری که باید بکنند، نه خصوصیسازی ایرنا، بلکه بهنظر من، انحلال آن است. چون الان با آمدن تکنولوژیهای جدید اطلاعرسانی و تعدد خبرگزاریهایی که وجود دارد، ایرنا نشان داده که دیگر توانایی رقابت با آنها را ندارد. زمانی ایرنا و واحد مرکزی خبر، دو دستگاه خبررسانی بودند که انحصاراً تولید خبر را در اختیار داشتند. امروز دیگر این انحصارشان شکسته شده. بنابراین اینها دیگر کارکرد ندارند و حتی قادر به رقابت با دستگاههای دیگر نیستند. شما اگر ایرنا را حتی با ایسنا مقایسه کنید، مبلغ بودجهی ایرنا دهها برابر بیشتر از دستگاههای دیگر است، ولی کارکرد خبریاش خیلی ضعیفتر است. بنابراین، من فکر میکنم که زمان انحلال این دستگاهها رسیده است».
هدف اصلی چیز دیگری است
وقتی اخبار اخیر مربوط به تغییر و تحولات احتمالی در خبرگزاری رسمی جمهوری اسلامی را در کنار اخبار مربوط به رسانهها در یک سال اخیر میگذاریم متوجه میشویم که مجموعه دولت در نظر دارد تا آنجا که ممکن است رسانهها را در اختیار خود داشته باشد. بستن تمامی رسانههای مستقل و منتقد دولت در طول یک سال و نیم گذشته، بازداشت و زندانی کردن خبرنگاران تا حدی که به گفتهی سازمان گزارشگران بدون مرز، ایران را "بزرگترین زندان روزنامهنگاران در خاورمیانه" تبدیل کرده و سلب امکان کار از روزنامهنگاران باقیمانده، فعالین مطبوعاتی را به این نتیجه رسانده که هدف اصلی این جابهجاییها و تغییر و تحولات چیز دیگری است.
محمد تهوری در این باره میگوید: «مجموعهی دولت و مجموعهی حاکمیت اعتقاد و باوری به جریان آزاد اطلاعرسانی ندارد. هرچه میگذرد، بیشتر تلاش میکند که ابزارهای اطلاعرسانی را در کنترل و انحصار خودش دربیاورد. منتها اتفاق مثبتی که رخ داده، این است که تکنولوژیهای جدید اطلاعرسانی و شبکههای نتوورکی که جدیداً جهان را و نه فقط جامعهی ما را دربرگرفته، این تلاش دولت را بیاثر کرده است. دولت میکوشد با در کنترل قرار دادن دستگاههای اطلاعرسانی، اخبار را انحصاراً در دست خودش نگاه دارد، منتها شبکههای اطلاعرسانی جدید و شبکههای اجتماعی، این کار را از دست دولت گرفته و دولت عملاً آب در هاون میکوبد».
نویسنده: میترا شجاعی
تحریریه: مصطفی ملکان
هشدار سناتورهای آمریکایی به چین در مورد کمک به ایران
به گزارش روزنامه "واشنگتن پست" (شماره روز پنجشنبه ۲۰ ژانویه / ۳۰ دی) سناتور جوزف لیبرمن (دمکرات) و سناتور مارک کرک (جمهوریخواه) در آستانه ورود رئیسجمهور چین، هو جینتائو، به واشنگتن، در نامهای به تاریخ ۱۴ ژانویه که پیشتر درباره آن گزارش نشده است، نوشتهاند: «ما از تصمیم چین مبنی بر حمایت از قطعنامه ۱۹۲۹ سازمان ملل متحد و نیز حمایتهای چین از تحریمهای پیشین این سازمان علیه ایران قدردانی میکنیم. با این حال، معتقدیم که دستاورد چین در اعمال تحریمها در جهت جلوگیری از گسترش سلاحهای اتمی ناکافی و ناامیدکننده است.»
این دو سناتور مینویسند، گزارشهای بسیار نشان میدهند که چین مواد مهمی را برای کمک به برنامههای موشکی و هستهای ایران ارسال میکند. آنان مدعیاند که چین به دادن کمک مادی به بخش انرژی ایران، از جمله با ارسال فرآوردهای نفتی، ادامه میدهد و این میتواند موجب شود که آمریکا با مجازاتهایی که در قوانینش در این مورد تعیین کرده است، به موارد خلافکاری پاسخ دهد.
سناتورها در نامه خود از شرکت نفت ملی چین، که متعلق به دولت چین است، و شرکت شیمیایی و نفتی چین به عنوان شرکتهایی نام بردهاند که میتوانند مجازات شوند.
سناتورها در نامه خود آوردهاند: «ما از شما میخواهیم به پرزیدنت هو هشدار دهید که اگر این شرکتها به سرعت روابط خود با ایران را متوقف نکنند، آمریکا مجبور خواهد شد آنها را مجازات کند.»
همچنین هوارد برمن، سیاستمدار عالیرتبه حزب دمکرات در کمیته وزارت امور خارجه آمریکا، از اوباما خواست به چین فشار آورد تا تحریم انرژی علیه ایران را اعمال کند. وی در بیانیهای اعلام داشت : «یک نکته کلیدی برای آمریکا خطری است که از سوی ایرانی هستهای وجود دارد، خطری که در درازمدت چین را نیز تهدید خواهد کرد.» وی در این بیانیه همچنین گفته است: «وقتی پرزیدنت اوباما این هفته با پرزیدنت هو به مذاکره مینشیند، موضوع همکاری بیشتر از سوی دولت چین برای متوقف کردن برنامه سلاحهای هستهای ایران باید در صدر دستور کار مذاکره باشد.»
موضعگیری وزیر امور خارجه آمریکا
هیلاری کلینتون،وزیر امور خارجه آمریکا، نیز در روز چهارشنبه (۱۹ ژانویه / ۲۹ دی) گفت که برخی شرکتهای چینی هنوز بطور کامل با تحریمهای سازمان ملل علیه ایران همراهی نمی کنند و دولت آمریکا ممکن است بدین خاطر آنها را مجازات کند.
کلینتون حین دیدار رئیسجمهور چین از آمریکا در مصاحبه با تلویزیون ABC گفت: «ما فکر می کنیم در چین بخشهایی وجود دارند که ما در موردشان به دولت چین تذکر دادهایم و آنها آن طور که بایست عمل نمیکنند.»
وزیر امور خارجه آمریکا افزود، چینیها میگویند تحریمهایی را اعمال میکنند که بر سر آن در شورای امنیت توافق کردهاند و اینکه آنها با تحریمهای یکطرفه اروپاییها،آمریکاییها یا ژاپنیها موافقت نکردهاند.
کلینتون در این باره گفت: «اما جواب ما این است که ما همه یک هدف داریم و آن این است که جلوی ایران را برای دستیابی به سلاحهای اتمی بگیریم. شما حتی اگر به لحاظ فنی تحریمهای یکجانبه ما را امضا نکرده باشید، ما انتظار داریم به ما برای اجرای آن کمک کنید.»
"واشنگتن پست" در ماه اکتبر سال گذشته هم گزارش داده بود که آمریکا معتقد است چند شرکت چینی به ایران برای گسترش فنآوری موشکی و هستهای کمک میکنند و اینکه آمریکا از چین خواسته است جلوی این چند شرکت را بگیرد.
در ماه اکتبر سخنگوی وزارت امور خارجه چین تاکید کرد که چین تحریمهای مقرر از سوی سازمان ملل علیه ایران را اجرا میکند.
در پی پخش مسابقات فوتبال در پردیس های سینمایی
جرس:
در حالیکه طی روزهای اخیر، پردیس های سینمایی، بازیهای تیم ملی فوتبال ایران در جریان مسابقات جام ملتهای آسیا را بر روی پرده بزرگ به نمایش گذاشته و مورد استقبال عمومی شهروندان واقع شده بود، اداره اماکن طبق دستوری اعلام کرد "از امروز ورود بانوان برای تماشای مسابقات فوتبال در پردیس های سینمایی ممنوع است."
به گزارش آفتاب نیوز، پخش مسابقات فوتبال که با نمایش مسابقات جام جهانی ٢۰۱۰ در پردیسهای سینمایی تهران از جمله ملت و آزادی آغاز شده و این روزها نیز با نمایش مسابقات جام ملتهای آسیا ادامه پیدا کرده بود، با برخورد اداره اماکن نیروی انتظامی جمهوری اسلامی روبرو شد.
بر اساس این گزارش، اداره اماکن در تازهترین دستور برای پخش مسابقات فوتبال جام ملتهای آسیا ورورد زنان را به سالن سینما ممنوع کرده تا به این ترتیب ممنوعیت تماشای فوتبال که برای زنان در ورزشگاهها اعمال میشد، به سالنهای سینما هم راه یابد.
این تصمیم بعد از بازی فوتبال ایران و امارات اتخاذ شد. علاقمندان به تماشای فوتبال این بازی را عصر روز چهار شنبه در سه پردیس سینمایی ملت، زندگی و آزادی دیدند.
به این ترتیب در بازی آینده تیم ملی ایران که روز شنبه دوم بهمن مقابل کره جنوبی خواهد بود، پردیسهای سینمایی امکان پذیرش تماشاگران زن را نخواهند داشت.
در ایران بعد از انقلاب، بانوان حق ورود و تماشای مسابقات فوتبال در ورزشگاههای کشور را ندارند.
جرس:
با گذشت کمتر از یک هفته از فرار زین العابدین بن علی، رئیس جمهور مستبد تونس و گام اولیه در پیروزی انقلاب مردم آن کشور، منابع خبری امروز پنجشنبه ٢۰ ژانویه (٣۰ دی)، از آزادی تمامی زندانیان سیاسی دوران حکومت بن علی و آزادی مطبوعات و رسانه ها، برای نخستین بار طی ۲۳ سال گذشته خبر دادند.
تونس تا پیش از سقوط حکومت بن علی، در آمارهای ارائه شده از سوی سازمانهای بین المللی، همواره جزو ۱۰ کشور نخست در "دشمنی با آزادی مطبوعات" محسوب می شد.
در پی یک ماه اعتراضات مداوم و پیگیر مردم تونس - که به علت وضعیت بد اقتصادی، گرانی، بیکاری، انباشت مطالبات عمومی و نهایتا در واکنش به سرکوب خونین معترضین بوقوع پیوست - زینالعابدین بنعلی، رئیس جمهور آن کشور، روز جمعه ۱۴ ژانویه (٢۴ دی ماه)، پس از ۲۳ سال حاکمیت بلامنازع، کاخ ریاست جمهوری و کشور را همزمان ترک کرد و به عربستان سعودی پناه برد، تا در اندک زمانی حکومتش ساقط شود.
به گزارش رویترز، آخرین زندانیان سیاسی آزاد شده در تونس، اعضای یکی از احزاب اسلامی توقیف شده در آن کشور –زمان حکومت بن علی - بودند، که روز چهارشنبه ٢٩ دی ماه، از زندانی در پایتخت آزاد شدند و دولت وحدت ملی به ریاست نخست وزیر، با اعلام این خبر تعهد کرد که روابط خود با گذشته را به طور کامل قطع خواهد کرد.
بر اساس این گزارش، همزمان با آزادی زندانیان سیاسی و عقیدتی، مطبوعات نیز پس از حدود دو دهه، آزادی خود را به دست آورده و رسانههای تونس که پیش از این با سرکوب و سانسور و فیلتر و احضار و مجازت حکومتی روبرو بودند، اکنون از فضای متفاوت و آزادی برخودار شده اند.
به گزارش رادیو اروپای آزاد، روز چهارشنبه، همچنین روزنامه تونسی «لا پرس»، روزنامهای که در ۲۳ سال گذشته بازتابدهنده سخنان و تفکرات بن علی بود، مطلبی در مورد منصف المرزوقی، سیاستمدار تونسی تبعیدی و از رهبران جریان اپوزیسیون منتشر کرد.
و به گزارش یورو نیوز، سردبیر یکی از روزنامههای تونس به این شبکه گفته است که تا پیش از این، همواره در صفحه اول روزنامههای تونس باید تصویر زینالعابدین بن علی و همسرش، لیلا طرابلسی، منتشر میشد و خط مشی کاری رسانه ها و مطبوعات مستقیما از سوی دستگاههای امنیتی و دولت دیکته میشد.
گفتنی است با وجود سقوط حکومت و تشکیل دولت وحدت ملی توسط نخست وزیر، اعتراضها در تونس همچنان در برخی نقاط ادامه دارد و معترضین خواستار انصراف تمامی اعضای حزب دولت پیشین، «حزب تجمع دموکراتیک قانون اساسی»، از مناصب خود شده اند، که در نهایت امروز پنجشنبه ٣۰ دی ماه (٢۰ ژانویه)، تلویزیون رسمی تونس گزارش کرد که تمامی وزرای دولت پیشین به طور رسمی از «حزب تجمع دموکراتیک قانون اساسی» جدا شدهاند، تا بتوانند در مناصب خود باقی بمانند.
در همین رابطه فواد المبزع، کفیل ریاست جمهوری، و محمد الغنوشی، نخستوزیر تونس، نیز با حفظ مقام دولتی خود، انصراف خود از این حزب را اعلام کرده اند.
رویترز در خبری دیگر امروز به نقل از تلویزیون رسمی تونس گزارش کرد که مقامات تونسی، ۳۳ نفر از اعضای خانواده بنعلی را به اتهام تصاحب اموال مملکتی دستگیر و اموال این افراد را مصادره کردهاند و همزمان کشور سوئیس نیز اموال خانواده بن علی را ضبط کرده است.
در همین رابطه مقامات تونس از روز گذشته تحقیقات بر روی اموال خانواده بن علی و طرابلسی را آغاز کردهاند و تخمین زده شده است که ارزش اموال خانواده بن علی به تنهایی به ۵ میلیارد یورو میرسد.
آخرین خبرها حاکی از آن است که به دنبال تحولات اخیر در تونس، بیشتر شخصیت های مخالف بن علی که تا کنون در تبعید به سر می بردند، به کشور بازگشته اند و فضای باز سیاسی در کشور در حال استقرار می باشد.
با گذشت کمتر از یک هفته از فرار زین العابدین بن علی، رئیس جمهور مستبد تونس و گام اولیه در پیروزی انقلاب مردم آن کشور، منابع خبری امروز پنجشنبه ٢۰ ژانویه (٣۰ دی)، از آزادی تمامی زندانیان سیاسی دوران حکومت بن علی و آزادی مطبوعات و رسانه ها، برای نخستین بار طی ۲۳ سال گذشته خبر دادند.
تونس تا پیش از سقوط حکومت بن علی، در آمارهای ارائه شده از سوی سازمانهای بین المللی، همواره جزو ۱۰ کشور نخست در "دشمنی با آزادی مطبوعات" محسوب می شد.
در پی یک ماه اعتراضات مداوم و پیگیر مردم تونس - که به علت وضعیت بد اقتصادی، گرانی، بیکاری، انباشت مطالبات عمومی و نهایتا در واکنش به سرکوب خونین معترضین بوقوع پیوست - زینالعابدین بنعلی، رئیس جمهور آن کشور، روز جمعه ۱۴ ژانویه (٢۴ دی ماه)، پس از ۲۳ سال حاکمیت بلامنازع، کاخ ریاست جمهوری و کشور را همزمان ترک کرد و به عربستان سعودی پناه برد، تا در اندک زمانی حکومتش ساقط شود.
به گزارش رویترز، آخرین زندانیان سیاسی آزاد شده در تونس، اعضای یکی از احزاب اسلامی توقیف شده در آن کشور –زمان حکومت بن علی - بودند، که روز چهارشنبه ٢٩ دی ماه، از زندانی در پایتخت آزاد شدند و دولت وحدت ملی به ریاست نخست وزیر، با اعلام این خبر تعهد کرد که روابط خود با گذشته را به طور کامل قطع خواهد کرد.
بر اساس این گزارش، همزمان با آزادی زندانیان سیاسی و عقیدتی، مطبوعات نیز پس از حدود دو دهه، آزادی خود را به دست آورده و رسانههای تونس که پیش از این با سرکوب و سانسور و فیلتر و احضار و مجازت حکومتی روبرو بودند، اکنون از فضای متفاوت و آزادی برخودار شده اند.
به گزارش رادیو اروپای آزاد، روز چهارشنبه، همچنین روزنامه تونسی «لا پرس»، روزنامهای که در ۲۳ سال گذشته بازتابدهنده سخنان و تفکرات بن علی بود، مطلبی در مورد منصف المرزوقی، سیاستمدار تونسی تبعیدی و از رهبران جریان اپوزیسیون منتشر کرد.
و به گزارش یورو نیوز، سردبیر یکی از روزنامههای تونس به این شبکه گفته است که تا پیش از این، همواره در صفحه اول روزنامههای تونس باید تصویر زینالعابدین بن علی و همسرش، لیلا طرابلسی، منتشر میشد و خط مشی کاری رسانه ها و مطبوعات مستقیما از سوی دستگاههای امنیتی و دولت دیکته میشد.
گفتنی است با وجود سقوط حکومت و تشکیل دولت وحدت ملی توسط نخست وزیر، اعتراضها در تونس همچنان در برخی نقاط ادامه دارد و معترضین خواستار انصراف تمامی اعضای حزب دولت پیشین، «حزب تجمع دموکراتیک قانون اساسی»، از مناصب خود شده اند، که در نهایت امروز پنجشنبه ٣۰ دی ماه (٢۰ ژانویه)، تلویزیون رسمی تونس گزارش کرد که تمامی وزرای دولت پیشین به طور رسمی از «حزب تجمع دموکراتیک قانون اساسی» جدا شدهاند، تا بتوانند در مناصب خود باقی بمانند.
در همین رابطه فواد المبزع، کفیل ریاست جمهوری، و محمد الغنوشی، نخستوزیر تونس، نیز با حفظ مقام دولتی خود، انصراف خود از این حزب را اعلام کرده اند.
رویترز در خبری دیگر امروز به نقل از تلویزیون رسمی تونس گزارش کرد که مقامات تونسی، ۳۳ نفر از اعضای خانواده بنعلی را به اتهام تصاحب اموال مملکتی دستگیر و اموال این افراد را مصادره کردهاند و همزمان کشور سوئیس نیز اموال خانواده بن علی را ضبط کرده است.
در همین رابطه مقامات تونس از روز گذشته تحقیقات بر روی اموال خانواده بن علی و طرابلسی را آغاز کردهاند و تخمین زده شده است که ارزش اموال خانواده بن علی به تنهایی به ۵ میلیارد یورو میرسد.
آخرین خبرها حاکی از آن است که به دنبال تحولات اخیر در تونس، بیشتر شخصیت های مخالف بن علی که تا کنون در تبعید به سر می بردند، به کشور بازگشته اند و فضای باز سیاسی در کشور در حال استقرار می باشد.
جعفر پناهی خطاب به قاضی پرونده عماد بهاور
جرس: جعفر پناهی، هنرمند حامی جنبش، با اشاره به دوران حبس مشترک خود با عماد بهاور و ذکر خاطره ای در همین زمینه، خطاب به قاضی پروندۀ این جوان محکوم شده به حبس، نوشت "اگر ذره ای به حکمی که داده اید ایمان دارید و فکر می کنید این جوان پاک سرزمین من - که شما جوانی اش را می خواهید در زندا ن فنا کنید- مستحق چنین حکم سنگینی است و به راستی اگر همانند عماد به آخرت ایمان دارید، شجاعت داشته باشید قضاوت در آخرتتان را به او واگذارید."
به گزارش صفحه فیس بوکی جعفر پناهی، این سینماگر حامی جنبش که خود نیز توسط دادگاه انقلاب به شش سال حبس و ٢۰ سال محکومیت از فعالیت هنری محکوم شده، در شرح دوران هم سلوی بودن خود با عماد بهاور نوشته است:
"با عماد بهاور هم سلول بودم. هفته پیش خبر دار شدم عماد را به ده سال زندان محکوم کرده اند. باور کردنی نیست.یک هفته است به خود می پیچم . دلم می خواهد کاری کنم اما نمی دانم چه باید کرد. وقتی عماد به نماز می ایستاد. نمی توانستم چشم از او بردارم. باور می کردم بر اعمالی که بر جای می آورد ایمان دارد. چه صادقانه و با خلوص می خواند. هرگز در عمرم کسی را به صداقت او ندیدم. عماد با آنکه سن اش کمتر از من بود. اما بودنش کنارم روحیه ام را دو چندان کرده بود.عماد به بازجوهایش گفته بود . بدانید که گناه بزرگی مرتکب می شوید. اما اگر ذره ای به اعمال خود ایمان و به آخرتتان اعتقاد دارید. با شما معامله ای می کنم . من قضاوت دنیایم را به شما وامی گذارم و شما هم جرات کنید قضاوت آخرتتان را به من واگذارید. حال فقط به قاضی پرونده عماد می توانم بگویم. اگر ذره ای به حکمی که داده اید ایمان دارید و فکر می کنید این جوان پاک سرزمین من - که شما جوانی اش را می خواهید در زندا ن فنا کنید- مستحق چنین حکم سنگینی است . و به راستی اگر همانند عماد به آخرت ایمان دارید. شجاعت داشته باشید قضاوت در آخرتتان را به او واگذارید."
"با عماد بهاور هم سلول بودم. هفته پیش خبر دار شدم عماد را به ده سال زندان محکوم کرده اند. باور کردنی نیست.یک هفته است به خود می پیچم . دلم می خواهد کاری کنم اما نمی دانم چه باید کرد. وقتی عماد به نماز می ایستاد. نمی توانستم چشم از او بردارم. باور می کردم بر اعمالی که بر جای می آورد ایمان دارد. چه صادقانه و با خلوص می خواند. هرگز در عمرم کسی را به صداقت او ندیدم. عماد با آنکه سن اش کمتر از من بود. اما بودنش کنارم روحیه ام را دو چندان کرده بود.عماد به بازجوهایش گفته بود . بدانید که گناه بزرگی مرتکب می شوید. اما اگر ذره ای به اعمال خود ایمان و به آخرتتان اعتقاد دارید. با شما معامله ای می کنم . من قضاوت دنیایم را به شما وامی گذارم و شما هم جرات کنید قضاوت آخرتتان را به من واگذارید. حال فقط به قاضی پرونده عماد می توانم بگویم. اگر ذره ای به حکمی که داده اید ایمان دارید و فکر می کنید این جوان پاک سرزمین من - که شما جوانی اش را می خواهید در زندا ن فنا کنید- مستحق چنین حکم سنگینی است . و به راستی اگر همانند عماد به آخرت ایمان دارید. شجاعت داشته باشید قضاوت در آخرتتان را به او واگذارید."
گفتنی است اخیرا حکم ده سال حبس تعزیری و ده سال محرومیت از فعالیت در احزاب، رسانه ها و فضای مجازیِ عماد بهاور در دادگاه تجدید نظر دادگاه انقلاب تایید شده است.
فرزانه بذرپور
جرس:مهندس مهدی بازرگان در 29 دیماه سال 73 درگذشت و گویا از روز وفات زندگی تازه ای را آغاز کرد. اندیشه های بازرگان که در سالهای پس از انقلاب و در ازدحام شور انقلاب و جنگ در محاق افتاده بود ، سالهاست که دوباره به میان آمده و راهگشا می نماید. اصلاح و قانون و آزادی همراه با دینداری بی تعصب و توحیدی، آن چیزی است که مهندس بازرگان در عمر بلندش بر آن پای می فشرد. مهندس بازرگان از معدود شخصیت هایی است که در عرصه های متفاوتی اثرات بزرگ بر جای نهاده است .
در عرصه صنعت و علم او ازپیشگامان بود و در مبارزات سیاسی وی از موسسان برجسته یکی از دیر پاترین احزاب ایران ، یعنی نهضت آزادی ایران بود که در دوران شاه و بعد از انقلاب همچنان منتقد و آزادیخواه ماند و دبیرکل فعلی آن ، دکتر ابراهیم یزدی امروز در زندان است. مهندس بارزگان پدر روشنفکری دینی ایران نیز هست و توانست نظر و عمل را به هم پیوند بزند و دغدغه های دینداری را به سیاستی صادقانه و وفادار به آزادی بیامیزد. در سالگرد درگذشت مهندس بازرگان با عبدالعلی بازرگان به گفت و گو نشستیم که مهندس معمار است و از پژوهندگان قرآنی و سالها پیش در ایران، روزنامه نگاری می کرده و سردبیر جریده میزان در سالهای قبل از دهه شصت بوده است. عبدالعلی بازرگان از دلایل اقبال دوباره به مهندس گفته است و شیوه اصلاح طلبانه پدر را بازخوانی کرده است. عبدلعلی بازرگان می گوید مهندس بازرگان کسی را متولی دین نمی دانست اما با نهاد روحانیت هم سر ستیز نداشت و گرچه دین را ابزار دست سیاست نمی خواست اما با سکولاریسم و جدایی دین از سیاست آنگونه که در غرب است موافق نبود.
مصاحبه جرس با مهندس عبدالعلی بازرگان را بخوانید.
مرحوم بازرگان در تمام دوران شاه و دوران زندگی اش در جمهوری اسلامی ، حرکتی اصلاحی و نه براندازانه داشت و انتقادات گسترده و عمیقی نسبت به نظام شاهنشاهی و جمهوری اسلامی مطرح کرده بود. به نظر برخی شیوه اصلاحی مهندس بازرگان همراه با ایستادگی و انتقاد صریح از حکومت در دو سال اخیر فراگیر شده است. و از سوی سران جنبش سبز هم بیان می شود. چرا شیوه ی بازرگان در تمام این سالها متروک مانده بود و چه دلیلی باعث شد که امروز ما به شیوه های بازرگان رجوع کنیم؟
سئوال شما را از دو نگاه مي توان توضيح داد؛ چرا مهندس بازرگان به چنين شيوه اي باور داشت، و چرا مردم پس از سه دهه ناكامي و تجربه تلخ، به آن بازگشته اند: تفاوت نگاه ايشان نيز ناشي از دو دليل بود؛ ۱- عبرت آموزي از گذشته و آگاهي هاي تاريخي، ۲- باورهاي قرآني.
در مورد نخست، هم مطالعات تئوريك ايشان در تاريخ ملل و تجربيات مبارزه در نهضت هاي رهائي بخش و انقلابي در ساير كشورها چنين نتيجه اي را به بار آورده بود و هم تجربيات خودشان در طول ۶۰ سال خدمت و مبارزه. برخي از نوشته هاي ايشان حكايت از عمق اطلاعاتشان در باره تجربه مبارزه براي تغيير و تحول در ساير كشورها مي كند؛ از جمله: كتاب تحقيقي مفصل "آزادي هند" كه در زندان قصردر سال۱۳۴۴ نوشته شد، يا (تلخيص) كتاب "جنگ شكر در كوبا" و كتاب " گمراهان" كه تاريخچه اي ازقرون وسطاي اروپا و دوران سياه سلطه استبدادي كليسا مي باشد. همچنين مقالاتي كه در تحليل عملكرد گورباچف در شوروي سابق و تحليل كتاب "كالبد شكافي چهارانقلاب" نوشته بودند.
اما تجربه ايشان در دوران نهضت ملي و اخراج شركت انگليسي و اداره تشكيلات صنايٍع نفتي نيزهمين شيوه را اثبات مي كرد، حتما مطلع هستيد كه در آن زمان نيزپس از ملي شدن نفت و اخراج بيگانگان، شعارهاي "اخراج بايد گردد" و خشم و كينه عليه كارمندان ايراني سابق شركت نفت در شهرهاي جنوب خيلي شنيده مي شد و دائما گروه هاي افراطي بر طبل انتقام مي كوبيدند. مهندس بازرگان در آن ايام دو مقاله مهم در روزنامه هاي پر تيراژ جنوب نوشته بود؛ عنوان يكي " بيگانه رفت، بيگانگي رفت، يگانه باشيم"، و ديگري " قيمتي تر از نفت". نظر ايشان اين بود كه ارزش انسان ها و كارمندان ما بيش از نفتي است كه ملي كرده ايم و نبايد آنان را كه پس از اخراج انگليسي ها اين صنايع عظيم را اداره كرده اند آزرده كنيم، مي گفتند ما بايد به جلو نگاه كنيم و انرژي خود در تسويه حساب با گذشته تلف نكنيم.
در مورد باورهاي قرآني، حتما شنيده ايد كه اولين آيه اي كه ايشان را از دوران دبيرستان با آموزش هاي معلمشان مرحوم فروغي سخت تحت تاثير قرار داده بود، همان آيه ۱۱ سوره رعد مي باشد كه تغييرسرنوشت يك ملت را مشروط به تربيت و تغييرات تدريجي شخصيت تك تك آحاد آن ملت مي كند.
اما علت اين كه چرا پس از سه دهه تجربه ، مبارزان ما به چنين شيوه هائي روي آورده اند، در حالي كه در آن زمان كه فانتزي هاي انقلابي غلبه داشت، ايشان را متهم به سازشكاري و حركت گام به گام مي كردند، فكر مي كنم مشاهده كردن دستاوردهاي چنان شيوه ها و بي حاصل بودن چنان شعارهائي باشد. و اين از امتيازات سران جنبش سبز محسوب مي شود كه قابليت تحول و تغيير را در خود نكشته اند و سعي مي كنند از گذشته مشعلي براي آينده بسازند.
مرحوم بازرگان از معدود چهره هایی است که در سالهای اولیه جمهوری اسلامی نسبت به انحراف انقلاب و ظهور استبداد و دیکتاتوری در نظام تازه تاسیس انقلابی هشدار داد. ایشان در همهمه ای احساسی مردم و شعارهای بلند حاکمان چه نشانه هایی را در این خصوص دیده بود؟
نميدانم آيا اطلاع داريد كه ايشان اعتراض به سه تا صلوات فرستادن براي آقاي خميني را در شرايطي كه اين شعار تبديل به حربه اي عليه رژيم شده بود، در مسجد قبا، در هفته هاي قبل از انقلاب بيان كردند كه بسياري ازافراطي ها آن را به حساب تضعيف رهبري گذاشتند و آزرده شدند. ملاقات و مذاكرات در نوفل لوشاتو نيز ايشان را به چنين نتيجه اي رسانده بود و به همين خاطر ابتدا زير بار چنين همكاري و مسئوليتي نرفتند و پس از مدتي با فشار نيروهاي سياسي و ضرورت زمان آنرا به اكراه وبا اصراررهبري پذيرفتند. بالاخره اگركسي نيم قرن تجربه در ميدان سياست و مسئوليت هاي اجتماعي ايفا كرده باشد، از روند حوادث متوجه مي شود حركت ها به كجا منتهي مي گردد. اين موضوع را هم شايد نشنيده باشيد كه پس از انقلاب در شوراي مركزي نهضت آزادي برخي از دوستان پيشنهاد تغيير نام نهضت را دادند! استدلالشان اين بود كه "آزادي" كه با انقلاب حاصل شده است و بهتر است نام اين جمعيت را "نهضت اسلامي ايران" بگذاريم! كه البته با مخالفت شديد ايشان و بيشتر دوستان مواجه گرديد. به قول معروف آن پيرفرزانه در خشت خام چيزي را مي ديد كه جوانان در آينه نمي ديدند!
اخیرا محسن رضایی ادعا کرده که امام بارها گفته بود که در انتخاب بازرگان برای نخست وزیری دولت موقت اشتباه کرد. رابطه ای امام و مرحوم بازرگان چگونه بود و آیا اصولا آیت الله خمینی انتخاب دیگری هم جز مهندس در آن مقطع داشت؟ و آیا این انتخاب صادقانه بود یا سیاست ورزانه ؟
به نظر شما اگر كسي فردي را با انواع تعريف و تمجيدها به مردم معرفي كند و حكومت او را حكومت امام زمان معرفي نمايد و سه بار هم در ظرف نه ماه با استعفاي او مخالفت كند و پس از استعفا نيزتشكر و تجليل از خدمات آن دولت كند، و همين تجربه را به عينه در مورد بني صدر و منتظري هم تكرار كند، اين موافقت ها يا مخالفت هاي بعدي او آيا مي تواند حكم شرعي و اعتبارديني براي ديگران پيداكند و پيرواني پس از سه دهه تجربه همچنان معتقد باشند هم حرف هاي قبلي درست بوده و هم بعدي!؟ و دنبال توجيحات خود راضي كن باشند؟ در زمان امام علي(ع) و در جريان جنگ جمل، كه يك طرف ياران آن امام وطرف ديگر عايشه همسر پيامبر(ص) و طلحه و زبير از برگزيده ترين مسلمانان صف آرائي كرده بودند، يكي از مسلمانان حيرت زده و بلاتكليف گفت من مانده ام كه به كداميك از شما بپيوندم، شما پسر عم و او هم همسر پيامبراست!؟ فرمود: تو حق را نشناخته اي كه متحير مانده اي، حق با "رجال"(شخصيت ها) شناخته نمي شود؛ حق را بشناس، اهلش را خواهي شناخت، باطل را بشناس، اهلش را خواهي شناخت. در مورد افاضات اخير آقاي محسن رضائي همينقدربايد دعا كنم ايشان حق و باطل را درست بشناسند و ملاك تحليل هاي خود بعد از اين قرار دهند. تا فرق ميان آراء اشخاص با آيات هدايت و قوانين موضوعه شناخته نگردد، اعتباري براي چنان تحليل هائي نيست.
نهضت آزادی ایران که بنیانگذارنش مرحوم بازرگان و طالقانی و سحابی بودند از احزاب دیرپای ایران است که نیم قرن سابقه دارد و در این عمر دراز هم چنان در صحنه ی سیاسی ایران بدون دخالت در قدرت مستقر و همواره تحت فشار و در نقش اپوزیسیون حضور داشته است . این سابقه مبارزاتی با استبداد و انحصارگرایی حکومت در اندیشه و تفکر نهضت چرا اینچنین ریشه دار بوده است؟
مهندس بازرگان معتقد بود استعمار و استثمار و امپرياليسم تماما پديده هاي دنياي جديد هستند ،در حالي كه ما با استبداد ۲۵۰۰ ساله در تاريخ خود سر و كار داشته ايم كه آثار آن در تار و پود فرد فردمان رسوخ كرده است. بنابراين مبارزه با استبداد در اولويت قرار دارد، علاوه برآن، استعمار هم از استبداد حاكم به عنوان سرپل ورود به منافع ملي ما استفاده مي كند و آ نرا وابسته به خود مي سازد. حتما مدافعات ايشان در بيدادگاه سلطنتي دادستاني ارتش را خوانده ايد، كه بعدها تحت عنوان "چرا با استبداد مخالفيم" در دو جلد منتشر شد؟ ايشان در آن مدافعات تصريح كردند كه در جامعه استبداد زده خدا هم پرستيده نخواهد شد! قبل از انقلاب و سالهاي اول انقلاب نيروهاي چپ يا چپ زده! ايشان را مورد انتقاد قرار مي دادند كه چرا به جاي امپريالسم دائما از استبداد سخن مي گويند، اما حالا مردم با گوشت و پوست و استخوان خود دارند آثاراستبداد را احساس مي كنند!
آیا نهضت آزادی طبقه ی خاصی را نمایندگی میکند آنچنان که احزاب در اروپا و آمریکا چنین خصوصیاتی را دارند؟
از سئوال خودتان هم برمي آيد كه مخاطب احزاب معمولا طبقات تحصيل كرده و قشر آگاه جامعه هستند، البته اين به آن معني نيست كه به توده هاي مردم بي اعتنا باشد، آگاهي به صورت سلسله مراتبي به توده هاي مردم سرايت مي كند، كما آنكه در انقلاب ۵۷ حركت از دانشگاهها و آگاهان جامعه شروع شد. در عكس هاي آن موقع من تاكنون اثري از پابرهنگان نديده ام كه گفته شده انقلاب ما انقلاب پابرهنگان بوده است! بله در شورش ها چنين است. اما انقلاب ها را مردم آگاه براي نجات پابرهنگان كه فقر و فلاكت فرصت فكر كردن به سياست را از آنها سلب مي كند برپا كرده اند.
چرا این تفکر موجب هراس حاکمان در دو رژیم سیاسی متفاوت شده است؟ و هم اکنون جوانان نهضت با احکام سنگین حبس های طولانی مدت مواجه شدند؟
برخورد كينه توزانه و غيرعادي اطلاعات با نهضت آزادي، در حالي كه اين حزب به دليل سخت گيري هاي شديد سال هاي اخير دستش از همه جا كوتاه شده است، نشانه نگراني زايدالوصف حاكميت از همه گيرشدن نظريات اين گروه است كه روزگاري براي مردم ناشناخته بود و با آن مخالفت مي شد. وگرنه چه دليل دارد آقاي عماد بهاورمسئول شاخه جوانان نهضت را به خاطر نوشتن يك تحليل مودبانه و معقول به دهسال زندان و دهسال محروميت پس اززندان از فعاليت در احزاب، رسانه ها و فضاي مجازي محكوم كنند؟ كجاي دنيا چنين احكامي صادر مي شود؟ چرا بايد حاكميتي با يك دنيا ادعاي اقتدار و ثبات، اينقدر از انديشه يك جوان آزاده پس از دهسال هم وحشت داشته باشد !؟ آيا جز اين است كه آنها از آگاهي مردم وحشت دارند؟
مرحوم بازرگان پدر روشنفکری دینی ایران لقب گرفته اند. ایشان در طول عمر دغدغه همیشگی شان دریافتن نسبت دین با دنیای جدید و حکومت و زمامداری و رابطه ای آن با دین ورزی بوده است . تلاش های مرحوم بازرگان از نگاه علمی به اسلام آغاز شد و نهایتا به مقاله ای خدا و آخرت ، هدف انبیا منتهی شد. برخی معتقدند که مهندس بازرگان در پایان عمر به نوعی سکولاریسم را پذیرفته بود نظر شما چیست؟
خير، مطلقا چنين نيست. اين برداشتي است كه برخي دوستان و شخصيت هاي ديني و سياسي از نظريات ايشان كرده بودند . وگرنه كساني كه كتاب "آخرت و خدا" را كه جامع نظريات ايشان دراين مورد است با دقت خوانده باشند، يا كساني در جلسه سميناري كه اين مطالب عرضه شد حضور داشتند، چنين برداشتي را ندارند و نداشتند. اگر بخاطر داشته باشيد اين سخنان در شرايطي بيان شده كه گفته مي شد گويا اصل ولايت، يعني حكومت و نظام ولايت مطلقه فقيه ، از همه اصول اسلام بالاتر است و ولي فقيه مي تواند نماز و روزه و حج و... را هم اگر مصلحت ديد موقتا تعطيل كند ! حتما بحث احكام اوليه و ثانويه را بخاطر داريد كه چگونه دست دولت را بر حقوق مردم گشاده مي كرد. اگر امروز ادعا ميشود حفظ نظام اوجب واجبات است و براي حفظ آن از هيچ جنايتي فروگذاري نمي شود، ريشه اش به همان دوراني برمي گردد كه ايشان ناچار شده بودند با نوشتن اين كتاب بگويند خير، اساس اسلام بر: ۱- خداپرستي، ۲- آخرت استوار است و حكومت فرع براخلاق و ارزش هاي انساني است. آنهائي كه مي گويند مهندس در اواخر عمر دينداري را از سياست جدا كرد، خبر ندارند كه آخرين سخنراني ايشان قبل از سفر بي بازگشتشان در باره آزادي بود و در وصاياي اختصاصي خود براي نهضت آزادي بيش از هميشه به ادامه مبارزه براي مقابله با استبداد و كسب آزادي تاكيد كردند.
مرحوم بازرگان یکی از قرآن پژوهان بزرگ معاصر است. نظر ایشان در مورد طبقه روحانیت و تفسیر انحصاری آنها از اسلام چیست و ایا در نگاه ایشان ، روحانیون مفسران انحصاری اسلام می توانند باشند یا خیر؟
ايشان در عين احترام زيادي كه براي روحانيوني امثال مرحوم طالقاني، زنجاني، مطهري و امثال آنها داشتند، هرگز دين را در اختصاص طبقه اي ويژه به نام روحانيت نمي شناختند و حق ويژه اي هم براي آنان قائل نبودند. البته هيچوقت هم شعار اسلام منهاي روحانيت ندادند و با اين نهاد در نيفتادند، چراكه به تغييرات عميق فكري و فرهنگي باور داشتند و اين گونه تلاش ها را مادام كه مردم تغيير نكرده اند، بي فائده مي دانستند. البته بسياري از نوشته هاي ايشان به مذاق برخي روحانيون نمي ساخت و از همان قبل از انقلاب مخالفت هائي از ناحيه بعضي قم نشينان نسبت به نوشته هاي ايشان مي شد. اما من به خاطر ندارم مسئله را شخصي يا طبقاتي كرده و جبهه گيري هاي صنفي معمم و مكلا كرده باشند.
توری در سبد آب!
حامد هنرخواه
در بحث از بخش نامه جدید شورای عالی انقلاب فرهنگی و اثربخشی آن می توان از منظر جامعه شناختی و روانشناختی به موضوع نگریست و رجوعی نیز به واقعیت های سه دهه تلاش برای کنترل طریق پوشش انداخت تا نه برای گوش هایی که ناشنوا هستند که برای چشم هایی که اندکی مایوس می شوند؛ نوید واقعیتی جدای از حمله های کوتاه مدت به عرصه تحول در جامعه، به برخی دانشجویان و یاران دبستانی داد.
آنچه از سه دهه تلاش برای به بند کشیدن حرکت سیال و آهسته جامعه در چشم های بینا هویداست؛ ناکامی در جلوگیری از حرکت جامعه به سمت سبک زندگی مدرن است. نوگرایی و ضدیت با تحجر – چه خوب و چه بد – از دیر باز در فرهنگ این مرز و بوم بوده و در آثار عرفا و ضدیت با شیوخ زاهد مسلک کاملا هویداست. اما همراه با ظهور افکار مدرن در تاریخ معاصر ایران و تلاش های روشنفکران برای تسری شیوه مدرن زندگی در جامعه، صنعتی شدن جامعه نیز لوازمی را پدید آورد که یکی از آن ها رشد شهرنشینی و کوچ روستاییان به شهرها برای بهره بردن از امکانات شهر بود. این جریان سبب آسیب هایی نیز شده و هنوز هم می شود ولی آنچه در این میان اهمیت دارد برداشته شدن اصلی ترین عامل کنترل اجتماعی از روی فرد بوده و هست که همان عرف اجتماعی است. در شهرهای بزرگ آنچه رفته رفته به صورت یک عرف ثابت در می آید این است که هر فرد انتظار این را می کشد که مثلا پس از ده ها سال زندگی در آن شهر به یک سبک پوشش جدید بربخورد و پذیرش این موضوع برایش راحت تر می شود ولی در این میان حکومتی تمامیت خواه وجود دارد که همواره بر یک شیوه زندگی مطلوب خودش پافشاری می کند در حالی که قوانینی که نزدیک با عرف جامعه نیستند؛ تنها مانعی کوتاه مدت در مسیر حرکت جامعه ایجاد می کنند و به قرار دادن تور در مسیر حرکت آب رودخانه ای می مانند که تا زمانی که عوامل برقراری جریان آب هست؛ این رود نیز به حرکتش ادامه می دهد. در واقع یکی از عواملی که در شهرهای بزرگ سبب گسترش فساد می شود؛ برداشته شدن کنترل اجتماعی از روی فرد است که باعث بروز بزهکاری می شود. اما در جوامع کوچکی مثل محیط یک دانشگاه، اساسا این کنترل اجتماعی به صورت هر روزه و قوی تری از سوی خود جامعه دانشگاهیان و به طور کاملا طبیعی اعمال می شود و اگر افرادی هم تمایل به انجام اعمال خارج از عرف داشته باشند؛ از سوی خود دانشجویان – و نه چوب و ترکه حراست - رفتارشان تقبیح می شود.
حال علت اصلی اینجاست که حکومت های تمامیت خواه (توتالیتر)، همواره بر یک سبک زندگی (از جمله پوشش)، تاکید دارند در حالی که جامعه به سبب برخی عوامل طبیعی، مانند رودی سیال، در حرکت مداوم است و این وضعیت، خود به خود منجر به بروز شکاف بین قوانینی که حکومت تمامیت خواه وضع می کند از یک سو و عرف اجتماعی از سوی دیگر می شود. در این شرایط است که حکومت با وضع قوانین غیرعرفی (ایدئولوژیک)، به اکثریت جامعه (در اینجا دانشجویان)، در واقع پرخاشگری می کند. این پرخاشگری به این خاطر است که تداوم رفتار ایدئولوژیک (سبک پوشش اسلامی)، نزد افراد جامعه، مساوی است با تداوام بقای حکومتی که مشروعیتش را از این ایدئولوژی می گیرد. بنابراین حرکت جامعه که به خاطر عوامل طبیعی نمی تواند بازایستد؛ خطری جدی برای بقای اینگونه حکومت ها است و وقتی این حرکت جامعه ادامه می یابد؛ تعارضات اینچنین حکومت هایی، با نسل های جوان تر هر روز بیشتر می شود. در واقع تلاش رحیم مشایی در تغییر گفتمان ایدئولوژیک حکومت از گفتمان بنیادگرایی اسلامی به شعارهای ایرانی (که البته این حکومت در رفتارش با بقایای فرهنگ ایرانی، همیشه کاملا برعکس عمل کرده است)، در همین جهت ارزیابی می شود که حکومت ها در بلند مدت نمی توانند جامعه را به سمت و سوی دلخواه خودشان بکشند. دادن شعارهای ایرانی از سوی اسفندیار رحیم مشایی، نشان از این دارد که با وجود بروز اختلافات با بخش های مختلف طیف اصولگرایی، این شعارها از سر اجبار داده می شود و این نیروی اجتماعی آنقدر قوی است که بخشی از شکاف بین دار و دسته احمدی نژاد و بقیه اصولگرایان را سبب شده است.
این عوامل طبیعی که با مدرن شدن جوامع پدید می آیند؛ غیر از رشد شهرنشینی، رشد رسانه هایی است که باعث تکثر فکری و در نهایت تکثر شیوه های زندگی می شوند و این پلورالیسم (تکثر)، از یک منظر، خطری جدی برای حکومت های تمامیت خواه محسوب می شود. کما اینکه تا همین چند سال پیش و در سال های اولی که ماهواره در حال گسترش بود؛ حمله های حکومت به این ابزار مدرن، همراه با عنوان کردن بحث هایی در مورد تهاجم فرهنگی بود و در همان راستا نیز قوانینی بسیار سخت گیرانه تر از بخش نامه جدید شورای عالی انقلاب فرهنگی بر جامعه اعمال می شد. چه حمله ها که به حریم خصوصی افراد نشد که این ابزار جمع شود! اما در نهایت چه شد؟ جامعه به حرکت خودش ادامه داد و تلاش ها به مانند توری بود در مسیر حرکت آب رودخانه ای که به سبب عوامل طبیعی جریان دارد. بساط بحث های داغ تهاجم فرهنگی هم به دستوری از بالا جمع شد و امروز دیگر نه تنها از این بحث ها خبری نیست بلکه این ابزار آنچنان همگانی شده که تلاش برای جمع کردن این ابزار، بسیار بیهوده می نماید. چون امروز جمع می کنند و فردا دوباره خریداری می شود و نصب می شود! و اگر هم بخواهند جلوی ورود این ابزار به کشور را بگیرند که همان بحران ناکارآمدی که باعث گرایش اقشار جامعه به گفتمان انتقادی در این رسانه ها می شود؛ همان بحران نیز سبب ناتوانی سیستم گمرکی در جلوگیری از ورود کالاها می شود. پارازیت فرستادن هم که در بلند مدت قابل استفاده نیست چون وقتی پارازیت باعث سرطان و بیماری های دیگر می شود؛ دیگر نه آقای خامنه ای که در اوج نخوت بر تخت، تکیه زده می شناسد و نه هیچ کس دیگر را!
پس عامل تحرک جامعه پایدار است و عرف نیز متاثر از این عامل بسیار مهم تغییر خواهد کرد و باعث بروز مشکلات اساسی در یک حکومت توتالیتر خواهد شد.
اساسا هر جامعه ای در محیط جوامع دیگر قرار دارد و به طور طبیعی از جوامع دیگر متاثر می شود. حال وقتی عللی برای پدید آمدن یک نیاز در جامعه به وجود می آید؛ تا زمانی که نیازی در جامعه حس می شود (نیاز به شناخت واقعیت جهان خارج و فرهنگ های دیگر)؛ افراد جامعه ابزارش را تهیه می کنند. خاصه اینکه از طرف حکومتی تمامیت خواه نیز مدام منع شود و رسانه های رسمی حکومت نیز وجهه خود را در میان عموم جامعه از دست داده و تبلیغاتی که رسانه رسمی حکومت برای وارونه جلوه دادن واقعیت های آن سوی مرزها دارد؛ نه تنها باعث انزجار از شناخت واقعیت جهان پیرامون نمی شود بلکه وقتی مثلا یک شبکه تقبیح می شود اثری وارونه دارد و باعث گرایش بیشتر به همان شبکه می شود! در نهایت تنها اثر این تلاش ها، تسریع در حرکت جامعه به آن سویی است که از آن منع شده است و بازداری به طور مقطعی و کوتاه مدت جواب می دهد.
حال تا زمانی که ایران در میان جوامع دیگر است و این جوامع در حال تغییر و تحول هستند و تغییرات و فرهنگ آن ها توسط رسانه های متنوع، افراد جامعه را نسبت به دنیای پیرامون آگاه می کند؛ نسل های جوان تر که همیشه آمادگی بیشتری برای یادگیری شیوه های جدید زندگی دارند؛ به این سبک های زندگی (از جمله پوشش) گرایش داشته اند و خواهند داشت و سرکوب ها اگر چه رفتار مبتنی بر سبک های جدید را اندک مدتی از دیده ها پنهان می کند اما این پنهان شدن به معنی از بین رفتن نیست بلکه فرد به طور مخفیانه به آن ها می پردازد و وقتی برایش درونی شد؛ بروز و ظهور بیرونی اش برای فرد آسان تر می شود چرا که سبک زندگی جدید به صورت بخشی از هویت فرد درمی آید و مبارزه با هویت، کاری است نشدنی.
بر این اساس است که نافرمانی مدنی به طور کاملا طبیعی در جامعه ای که بین عرف اجتماعی و قوانین وضع شده وجود دارد؛ ظهور و بروز می یابد. چون تعداد معدودی از افراد جامعه مخاطب رسانه ها و سبک های جدید نیستند و اکنون در ایران این یک پدیده همگانی است که دیگر در اکثر خانه ها ماهواره و رسانه های غیرحکومتی هست و ابزار فیلترینگ هم عملا نه تنها جواب نداده بلکه تنها باعث گرایش بیشتر به سایت های فیلتر شده، بوده است. اگر آمار دقیقی از گسترش ماهواره نیست ولی این را با مصاحبه با نصاب های ماهواره می توان به خوبی دریافت که گستردگی این ابزار در ایران چقدر است و در دل روستاها نیز رسوخ کرده است. نصابان برای نصب این ابزار، حتی به خانه کسانی می روند که قرار است عامل اجرای مبارزه با آن باشند!
در واقع دلیل عمده در تلاش های دولت برای جذب ایرانیان خارج از کشور نیز به دلیل ناتوانی در جلوگیری از گسترش رسانه های فارسی زبانی است که جامعه ایران را تحت تاثیر قرار می دهد. بنابراین اگر تاریخ مصرف سیاست های پوپولیستی (عوام گرایانه)، به سبب مشاهده واقعیت های متضاد با شعارهای دولت برای مردم داخل روشن تر از قبل شده است؛ این طمع وجود دارد که شاید بتوان ایرانیان خارج از کشور را با این شعارهای هیجان انگیز همراه ساخت و نیز پایگاهی برای مقابله با روشنفکران خارج از کشور ساخت.
حال دانشگاه نیز بخشی از جامعه است و هر آنچه در جامعه اتفاق بیفتد در دانشگاه نیز نفوذ می کند (البته نظارت های اجتماعی همواره باقی می ماند و پیروی از مد نیز به همین خاطر است که در دانشگاه اگر چه وجود دارد ولی تعدیل می شود و اعمال قدرت حراست، علت ضعیفی است). در نهایت اینکه وقتی عرف یک جامعه به سبب عوامل طبیعی تغییر می کند؛ وضع قوانین متضاد با این عرف و برخوردها، در کوتاه مدت باعث کند شدن روند تغییر جامعه می شود ولی در همان زمان که آثار بیرونی اش حذف شده است؛ در پنهان، در حال درونی شدن در هویت افراد جوان تر است تا وقتی که انرژی محدود حکومت برای اعمال سلیقه به جامعه تمام شد؛ رفتارهای پنهان شده اینک در نبود مانع، با سرعتی بیشتر به سمت تغییر مورد نظر حرکت کند. حال آنکه اگر مخفی نشود؛ جامعه، خود در جلوگیری از رفتارهای خارج از عرف (که البته همیشه هم به عنوان یک آسیب اجتماعی مطرح نیست و تنها از هنجار جامعه خارج است)، قوی تر عمل می کند ولی وقتی رفتاری پنهانی انجام می شود؛ تمرینی است برای بهتر درونی شدن این رفتار (که تعیین خوب و بدش بحثی است جدا از تحلیل بی طرفانه علمی). یعنی ضدیت های حکومت با مقوله تغییر در جامعه اگر چه در کوتاه مدت باعث کند شدن روند تغییرات می شود ولی در بلند مدت به این روند شتاب داده و مثلا دوستانی که در دانشگاه روی تغییر شیوه های رفتار اجتماعی بین دو جنس دقت داشته اند کاملا اذعان می کنند که حتی ورودی های امسال با پارسال کلی فرق کرده اند. در حالی که چند سال پیش، تغییرات تا این حد مشهود نبوده است.
حکومت به خاطر حفظ پایه های مشروعیت ایدئولوژیکش است که سال هاست با تغییر و تحول در جامعه در حال جنگ است و ایدئولوگ های حکومتی چون علوم انسانی را دشمن خود می یابند؛ دقیقا به همان علت نیز از درک واقعیتی به این واضحی که جلوی حرکت و تحول یک جامعه را نمی شود گرفت؛ عاجزند و سال هاست فقط بر سرعت تحول در ایران می افزایند و تنها اثر این برخوردها دین گریزی و تنزل مرجعیت اجتماعی روحانیون دینی از رتبه های بالا به پایین بوده و تحقیقات نشان داده که اعلان جنگ با علوم انسانی، تنها به ارتقای مرجعیت اجتماعی دانش آموختگان و متخصصین رشته های علوم انسانی در بین عامه مردم ایران کمک کرده است.
شب تاریک و مهجور واقع شدن روشنفکران ایران در میان توده های خرافه پرست و بی سواد پنجاه یا شصت سال پیش، در حال به پایان رسیدن است و جای آن ها را نسل های جوان و تحصیل کرده گرفته اند.
اندکی صبر سحر نزدیک است.
آنچه از سه دهه تلاش برای به بند کشیدن حرکت سیال و آهسته جامعه در چشم های بینا هویداست؛ ناکامی در جلوگیری از حرکت جامعه به سمت سبک زندگی مدرن است. نوگرایی و ضدیت با تحجر – چه خوب و چه بد – از دیر باز در فرهنگ این مرز و بوم بوده و در آثار عرفا و ضدیت با شیوخ زاهد مسلک کاملا هویداست. اما همراه با ظهور افکار مدرن در تاریخ معاصر ایران و تلاش های روشنفکران برای تسری شیوه مدرن زندگی در جامعه، صنعتی شدن جامعه نیز لوازمی را پدید آورد که یکی از آن ها رشد شهرنشینی و کوچ روستاییان به شهرها برای بهره بردن از امکانات شهر بود. این جریان سبب آسیب هایی نیز شده و هنوز هم می شود ولی آنچه در این میان اهمیت دارد برداشته شدن اصلی ترین عامل کنترل اجتماعی از روی فرد بوده و هست که همان عرف اجتماعی است. در شهرهای بزرگ آنچه رفته رفته به صورت یک عرف ثابت در می آید این است که هر فرد انتظار این را می کشد که مثلا پس از ده ها سال زندگی در آن شهر به یک سبک پوشش جدید بربخورد و پذیرش این موضوع برایش راحت تر می شود ولی در این میان حکومتی تمامیت خواه وجود دارد که همواره بر یک شیوه زندگی مطلوب خودش پافشاری می کند در حالی که قوانینی که نزدیک با عرف جامعه نیستند؛ تنها مانعی کوتاه مدت در مسیر حرکت جامعه ایجاد می کنند و به قرار دادن تور در مسیر حرکت آب رودخانه ای می مانند که تا زمانی که عوامل برقراری جریان آب هست؛ این رود نیز به حرکتش ادامه می دهد. در واقع یکی از عواملی که در شهرهای بزرگ سبب گسترش فساد می شود؛ برداشته شدن کنترل اجتماعی از روی فرد است که باعث بروز بزهکاری می شود. اما در جوامع کوچکی مثل محیط یک دانشگاه، اساسا این کنترل اجتماعی به صورت هر روزه و قوی تری از سوی خود جامعه دانشگاهیان و به طور کاملا طبیعی اعمال می شود و اگر افرادی هم تمایل به انجام اعمال خارج از عرف داشته باشند؛ از سوی خود دانشجویان – و نه چوب و ترکه حراست - رفتارشان تقبیح می شود.
حال علت اصلی اینجاست که حکومت های تمامیت خواه (توتالیتر)، همواره بر یک سبک زندگی (از جمله پوشش)، تاکید دارند در حالی که جامعه به سبب برخی عوامل طبیعی، مانند رودی سیال، در حرکت مداوم است و این وضعیت، خود به خود منجر به بروز شکاف بین قوانینی که حکومت تمامیت خواه وضع می کند از یک سو و عرف اجتماعی از سوی دیگر می شود. در این شرایط است که حکومت با وضع قوانین غیرعرفی (ایدئولوژیک)، به اکثریت جامعه (در اینجا دانشجویان)، در واقع پرخاشگری می کند. این پرخاشگری به این خاطر است که تداوم رفتار ایدئولوژیک (سبک پوشش اسلامی)، نزد افراد جامعه، مساوی است با تداوام بقای حکومتی که مشروعیتش را از این ایدئولوژی می گیرد. بنابراین حرکت جامعه که به خاطر عوامل طبیعی نمی تواند بازایستد؛ خطری جدی برای بقای اینگونه حکومت ها است و وقتی این حرکت جامعه ادامه می یابد؛ تعارضات اینچنین حکومت هایی، با نسل های جوان تر هر روز بیشتر می شود. در واقع تلاش رحیم مشایی در تغییر گفتمان ایدئولوژیک حکومت از گفتمان بنیادگرایی اسلامی به شعارهای ایرانی (که البته این حکومت در رفتارش با بقایای فرهنگ ایرانی، همیشه کاملا برعکس عمل کرده است)، در همین جهت ارزیابی می شود که حکومت ها در بلند مدت نمی توانند جامعه را به سمت و سوی دلخواه خودشان بکشند. دادن شعارهای ایرانی از سوی اسفندیار رحیم مشایی، نشان از این دارد که با وجود بروز اختلافات با بخش های مختلف طیف اصولگرایی، این شعارها از سر اجبار داده می شود و این نیروی اجتماعی آنقدر قوی است که بخشی از شکاف بین دار و دسته احمدی نژاد و بقیه اصولگرایان را سبب شده است.
این عوامل طبیعی که با مدرن شدن جوامع پدید می آیند؛ غیر از رشد شهرنشینی، رشد رسانه هایی است که باعث تکثر فکری و در نهایت تکثر شیوه های زندگی می شوند و این پلورالیسم (تکثر)، از یک منظر، خطری جدی برای حکومت های تمامیت خواه محسوب می شود. کما اینکه تا همین چند سال پیش و در سال های اولی که ماهواره در حال گسترش بود؛ حمله های حکومت به این ابزار مدرن، همراه با عنوان کردن بحث هایی در مورد تهاجم فرهنگی بود و در همان راستا نیز قوانینی بسیار سخت گیرانه تر از بخش نامه جدید شورای عالی انقلاب فرهنگی بر جامعه اعمال می شد. چه حمله ها که به حریم خصوصی افراد نشد که این ابزار جمع شود! اما در نهایت چه شد؟ جامعه به حرکت خودش ادامه داد و تلاش ها به مانند توری بود در مسیر حرکت آب رودخانه ای که به سبب عوامل طبیعی جریان دارد. بساط بحث های داغ تهاجم فرهنگی هم به دستوری از بالا جمع شد و امروز دیگر نه تنها از این بحث ها خبری نیست بلکه این ابزار آنچنان همگانی شده که تلاش برای جمع کردن این ابزار، بسیار بیهوده می نماید. چون امروز جمع می کنند و فردا دوباره خریداری می شود و نصب می شود! و اگر هم بخواهند جلوی ورود این ابزار به کشور را بگیرند که همان بحران ناکارآمدی که باعث گرایش اقشار جامعه به گفتمان انتقادی در این رسانه ها می شود؛ همان بحران نیز سبب ناتوانی سیستم گمرکی در جلوگیری از ورود کالاها می شود. پارازیت فرستادن هم که در بلند مدت قابل استفاده نیست چون وقتی پارازیت باعث سرطان و بیماری های دیگر می شود؛ دیگر نه آقای خامنه ای که در اوج نخوت بر تخت، تکیه زده می شناسد و نه هیچ کس دیگر را!
پس عامل تحرک جامعه پایدار است و عرف نیز متاثر از این عامل بسیار مهم تغییر خواهد کرد و باعث بروز مشکلات اساسی در یک حکومت توتالیتر خواهد شد.
اساسا هر جامعه ای در محیط جوامع دیگر قرار دارد و به طور طبیعی از جوامع دیگر متاثر می شود. حال وقتی عللی برای پدید آمدن یک نیاز در جامعه به وجود می آید؛ تا زمانی که نیازی در جامعه حس می شود (نیاز به شناخت واقعیت جهان خارج و فرهنگ های دیگر)؛ افراد جامعه ابزارش را تهیه می کنند. خاصه اینکه از طرف حکومتی تمامیت خواه نیز مدام منع شود و رسانه های رسمی حکومت نیز وجهه خود را در میان عموم جامعه از دست داده و تبلیغاتی که رسانه رسمی حکومت برای وارونه جلوه دادن واقعیت های آن سوی مرزها دارد؛ نه تنها باعث انزجار از شناخت واقعیت جهان پیرامون نمی شود بلکه وقتی مثلا یک شبکه تقبیح می شود اثری وارونه دارد و باعث گرایش بیشتر به همان شبکه می شود! در نهایت تنها اثر این تلاش ها، تسریع در حرکت جامعه به آن سویی است که از آن منع شده است و بازداری به طور مقطعی و کوتاه مدت جواب می دهد.
حال تا زمانی که ایران در میان جوامع دیگر است و این جوامع در حال تغییر و تحول هستند و تغییرات و فرهنگ آن ها توسط رسانه های متنوع، افراد جامعه را نسبت به دنیای پیرامون آگاه می کند؛ نسل های جوان تر که همیشه آمادگی بیشتری برای یادگیری شیوه های جدید زندگی دارند؛ به این سبک های زندگی (از جمله پوشش) گرایش داشته اند و خواهند داشت و سرکوب ها اگر چه رفتار مبتنی بر سبک های جدید را اندک مدتی از دیده ها پنهان می کند اما این پنهان شدن به معنی از بین رفتن نیست بلکه فرد به طور مخفیانه به آن ها می پردازد و وقتی برایش درونی شد؛ بروز و ظهور بیرونی اش برای فرد آسان تر می شود چرا که سبک زندگی جدید به صورت بخشی از هویت فرد درمی آید و مبارزه با هویت، کاری است نشدنی.
بر این اساس است که نافرمانی مدنی به طور کاملا طبیعی در جامعه ای که بین عرف اجتماعی و قوانین وضع شده وجود دارد؛ ظهور و بروز می یابد. چون تعداد معدودی از افراد جامعه مخاطب رسانه ها و سبک های جدید نیستند و اکنون در ایران این یک پدیده همگانی است که دیگر در اکثر خانه ها ماهواره و رسانه های غیرحکومتی هست و ابزار فیلترینگ هم عملا نه تنها جواب نداده بلکه تنها باعث گرایش بیشتر به سایت های فیلتر شده، بوده است. اگر آمار دقیقی از گسترش ماهواره نیست ولی این را با مصاحبه با نصاب های ماهواره می توان به خوبی دریافت که گستردگی این ابزار در ایران چقدر است و در دل روستاها نیز رسوخ کرده است. نصابان برای نصب این ابزار، حتی به خانه کسانی می روند که قرار است عامل اجرای مبارزه با آن باشند!
در واقع دلیل عمده در تلاش های دولت برای جذب ایرانیان خارج از کشور نیز به دلیل ناتوانی در جلوگیری از گسترش رسانه های فارسی زبانی است که جامعه ایران را تحت تاثیر قرار می دهد. بنابراین اگر تاریخ مصرف سیاست های پوپولیستی (عوام گرایانه)، به سبب مشاهده واقعیت های متضاد با شعارهای دولت برای مردم داخل روشن تر از قبل شده است؛ این طمع وجود دارد که شاید بتوان ایرانیان خارج از کشور را با این شعارهای هیجان انگیز همراه ساخت و نیز پایگاهی برای مقابله با روشنفکران خارج از کشور ساخت.
حال دانشگاه نیز بخشی از جامعه است و هر آنچه در جامعه اتفاق بیفتد در دانشگاه نیز نفوذ می کند (البته نظارت های اجتماعی همواره باقی می ماند و پیروی از مد نیز به همین خاطر است که در دانشگاه اگر چه وجود دارد ولی تعدیل می شود و اعمال قدرت حراست، علت ضعیفی است). در نهایت اینکه وقتی عرف یک جامعه به سبب عوامل طبیعی تغییر می کند؛ وضع قوانین متضاد با این عرف و برخوردها، در کوتاه مدت باعث کند شدن روند تغییر جامعه می شود ولی در همان زمان که آثار بیرونی اش حذف شده است؛ در پنهان، در حال درونی شدن در هویت افراد جوان تر است تا وقتی که انرژی محدود حکومت برای اعمال سلیقه به جامعه تمام شد؛ رفتارهای پنهان شده اینک در نبود مانع، با سرعتی بیشتر به سمت تغییر مورد نظر حرکت کند. حال آنکه اگر مخفی نشود؛ جامعه، خود در جلوگیری از رفتارهای خارج از عرف (که البته همیشه هم به عنوان یک آسیب اجتماعی مطرح نیست و تنها از هنجار جامعه خارج است)، قوی تر عمل می کند ولی وقتی رفتاری پنهانی انجام می شود؛ تمرینی است برای بهتر درونی شدن این رفتار (که تعیین خوب و بدش بحثی است جدا از تحلیل بی طرفانه علمی). یعنی ضدیت های حکومت با مقوله تغییر در جامعه اگر چه در کوتاه مدت باعث کند شدن روند تغییرات می شود ولی در بلند مدت به این روند شتاب داده و مثلا دوستانی که در دانشگاه روی تغییر شیوه های رفتار اجتماعی بین دو جنس دقت داشته اند کاملا اذعان می کنند که حتی ورودی های امسال با پارسال کلی فرق کرده اند. در حالی که چند سال پیش، تغییرات تا این حد مشهود نبوده است.
حکومت به خاطر حفظ پایه های مشروعیت ایدئولوژیکش است که سال هاست با تغییر و تحول در جامعه در حال جنگ است و ایدئولوگ های حکومتی چون علوم انسانی را دشمن خود می یابند؛ دقیقا به همان علت نیز از درک واقعیتی به این واضحی که جلوی حرکت و تحول یک جامعه را نمی شود گرفت؛ عاجزند و سال هاست فقط بر سرعت تحول در ایران می افزایند و تنها اثر این برخوردها دین گریزی و تنزل مرجعیت اجتماعی روحانیون دینی از رتبه های بالا به پایین بوده و تحقیقات نشان داده که اعلان جنگ با علوم انسانی، تنها به ارتقای مرجعیت اجتماعی دانش آموختگان و متخصصین رشته های علوم انسانی در بین عامه مردم ایران کمک کرده است.
شب تاریک و مهجور واقع شدن روشنفکران ایران در میان توده های خرافه پرست و بی سواد پنجاه یا شصت سال پیش، در حال به پایان رسیدن است و جای آن ها را نسل های جوان و تحصیل کرده گرفته اند.
اندکی صبر سحر نزدیک است.
از ایسنا تا اوین
کاوه رضائی*
کی و کجایش را نمی دانم اما داستان از آن روزی شروع شد که گروهی دور هم جمع شدند که اخبار ایرانو به زبان ایرانیان مخابره کنند، آن روزهایی که کثیری خسته از اخبار رسمی تریبون های اطلاع رسانی رسمی به تنها گزینه های موجود که شبکه های خبری چون رادیو بی بی سی یا صدای آمریکا و حتی رادیو آزادی (که بعدها به رادیو فردا تغییر نام پیدا کرد) پناه برده بودند، ایسنا تشکیل شد تا مدرسه ای شود برای بخشی از دانشجویان این مرز و بوم که علاقه مند بودند که اخبار ایران و حتی جهان را از دید ایرانی به مردم برسانند، نمی دانم مهران فرجی از کجا و کی به این جمع پیوست، اما منی که در تلاطم های روزها و سال اول ریاست جموهری دولت نهم به ایسنا پیوسته بودم به عنوان همکاری در بخش دانشجویی سرویس سیاسی با او آشنا شدم، خبرنگاری که دانشجوی خبرنگاری دانشکده خبر بود، خبرنگاری که بعدها و در پی تلاطم های شدیدتر ایسنا آنجا را ترک کرد و در پی آرمان های خود که رسانه ایرانی می تواند با سایر رسانه ها رقابت کند از ایسنا به ایلنا کوچید، هر چند دیگر آرمان های اولیه ایسنایی ها دیگر در هیچ کجا رنگی نداشت و به شعاری برای سر در ایسنا بدل شده بود، در ایلنا نیز مهران را برنتافت تا کسی که روزگاری یکی از فعالترین خبرنگاران خبرگزاری های کشور بود روزنامه نگاری شود که مطالب را می بایست هر روز در یک نشریه دید، چه آنکه مهران دیدبانی جامعه مدنی را همچنان وظیفه اصلی خود می دانست تا در روزگاری که اگر فریاد فرو خرده ناتوانی را بازگو کنی متهم به اقدام علیه امنیت ملی می شوی، هر روز روزنامه ای بسته می شد تا راه برای این دیدبان جامعه مدنی تنگ تر شود، روزگاری که همکاری با روزنامه هایی چون کارگزاران، اعتماد ملی و حیات نو اجتماعی و مجموعه ماهنامه های همشهری را به کارنامه او افزود تا به توقیف یا افزایش محدودیت های آن نشریات مهران تجربیات و آموخته هایش را به کنار نهاده و برای امرار معاش به کنج بخش تحلیل محتوا روزنامه همشهری کوچ کند تا از نوشته های برآمده از دغدغه ها و آرمانهایش تنها خوانندگان وبلاگش بهره برند.
روزگاری یکی از دوستان وقتی می خواست فعالیت یک خبرنگار را شرح دهد، می گفت خبرنگار زبان گویا و ذهن پرسشگر جامعه در مقابل عملکرد حکام است، امروز که این جملات را می نویسم، مهران فرجی یکی از کسانی که زبان گویای بخشی از مردم جامعه اش بود نزدیک به یک ماه است در اوین به سر می برد، سکوتی مرگ بار در موردش برقرار است، گویا اصلاً چنین کسی وجود نداشته، هیچ بهانه ای برایم نمی تواند توجیه کننده این سکوت مدعیان دوستی اش باشد، چه آنکه مهران هیچگاه در برابر مشکلات دوستانش سکوت پیشه نکرده بود.
نمی دانم شاید درست نباشد از دولتی که نه در انتهای چشم انداز بیست ساله، بلکه در سال 89 ، نه در خاورمیانه بلکه در جهان در موضوعی رتبه برتر را دارد، خواست که از این رتبه دست بکشد، اما به عنوان یکی از اتباع این کشور از دولت جهوری اسلامی به عنوان دارنده بیشتر روزنامه نگار زندانی جهان، می خواهم دیدبانان جامعه مدنی و زبان گویای شهروندان این مرز و بوم را که تحت عنوان خبرنگار شناخته می شوند، از زندان آزاد کند، که شایسته هیچ نوعی از حکومت نیست که نمایندگان ملتش را به جرم بازتاب نظرات بخشی از ملت به زندان افکند.
*یکی از خبرنگاران سابق ایسنا
هشت ماه محرومیت فرزندان عبدالله مومنی از دیدار حضوری با پدر: «دادستان جواب ما را نمی دهد»
فاطمه آدینه وند، همسر عبدالله مومنی، زندانی عقیدتی و سخنگوی اسبق دفتر تحکیم وحدت با اظهار اینکه هشت ماه است بچه هایش از دیدن پدرشان به صورت حضوری محروم بوده اند و تنها ماهی یکبار پشت شیشه او را می بینند به کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران گفت که دیگر هیچ انتظاری از مسوولان ندارد.
فاطمه آدینه وند درباره درخواست های خود برای ملاقات حضوری با همسرش به کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران گفت: « بارها درخواست نوشتم ، آخر وقتی به دادستانی و یا هرجای دیگری برای پیگیری می رویم به جز سرباز جلوی در شخص دیگری را نمی بینیم یعنی به ما اجازه دیدن و حرف زدن داده نمی شود، فقط می توانیم درخواست های خود را به صورت کتبی بنویسیم و تحویل سرباز دهیم که حالا آیا خوانده شود و یا نه. من در آخرین نامه ام از دادستانی پرسیدم که علت ندادن ملاقات حضوری به من و بچه هایم پس از هشت ماه چیست که جوابم را نداده اند.»
فاطمه آدینه وند درباره علت ندادن ملاقات حضوری به آنها گفت: « احتمال می دهم به دلیل نوشتن نامه های همسرم باشد به دلیل اینکه درست پس از نامه ها ملاقات حضوری ما قطع شد.» همسر عبدالله مومنی با بیان اینکه حال جسمی مومنی در زندان خوب است، گفت: «اما حال روحیش خیلی خوب نیست،در زندان آدم کسل می شود ولی باز هم خوب است که با دوستانش در یک بند هستند.»
فاطمه آدینه وند درخصوص اینکه الان هوای زندان سرد است و آیا از او لباس گرم برای همسرش قبول کرده اند، گفت: « لباس گرم را اوایل آبان ماه به مسولان زندان تحویل دادم که آنها نیز خدا را شکر به دستش رسانده اند. اما درباره چیزهای دیگر سخت می گیرند مثلا چند بار دیوان حافظ و گلستان سعدی برایش بردم که قبول نکردند و فقط چند کتاب زبان را از من گرفتند.
همسرعبدالله مومنی درخصوص درخواستش از مسولان قضایی و کشوری گفت: «من هیچ درخواستی ندارم چون اینها اصلا به درخواست ما رسیدگی نمی کنند. فکر هم نمی کنم به این آسانی تلفن های بند را وصل کنند یا ملاقات حضوری بدهند. چه بگویم! بچه های من مدرسه می روند و فقط یکبار در ماه می توانند پدرشان را از پشت شیشه ببینند ، تلفن ها را هم قطع کردند که حداقل می شد صدای پدرشان را بشنوند وقتی این وضعیت برای بچه ها به وجود می آید دیگر چه انتظاری می توان داشت!من دیگرهیچ انتظاری ندارم.»
عبدالله مومنی شب ۳۰ خرداد ۱۳۸۸ پس از انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری ایران در ساختمان ستاد شهروند آزاد در میدان ونک تهران که ریاست ستاد شهروند آزاد (حامیان کروبی) را بر عهده داشت بازداشت شد.او و سازمان ادوار تحکیم در این انتخابات از حامیان کاندیداتوری مهدی کروبی بودند. او چندین ماه پس از دوران بازجویی خود نامه های افشاگرانه ای خطاب به رهبر جمهوری اسلامی ایران درباره شکنجه شدن های خود توسط بازجویانش نوشت.
فاطمه آدینه وند درباره علت ندادن ملاقات حضوری به آنها گفت: « احتمال می دهم به دلیل نوشتن نامه های همسرم باشد به دلیل اینکه درست پس از نامه ها ملاقات حضوری ما قطع شد.» همسر عبدالله مومنی با بیان اینکه حال جسمی مومنی در زندان خوب است، گفت: «اما حال روحیش خیلی خوب نیست،در زندان آدم کسل می شود ولی باز هم خوب است که با دوستانش در یک بند هستند.»
فاطمه آدینه وند درخصوص اینکه الان هوای زندان سرد است و آیا از او لباس گرم برای همسرش قبول کرده اند، گفت: « لباس گرم را اوایل آبان ماه به مسولان زندان تحویل دادم که آنها نیز خدا را شکر به دستش رسانده اند. اما درباره چیزهای دیگر سخت می گیرند مثلا چند بار دیوان حافظ و گلستان سعدی برایش بردم که قبول نکردند و فقط چند کتاب زبان را از من گرفتند.
همسرعبدالله مومنی درخصوص درخواستش از مسولان قضایی و کشوری گفت: «من هیچ درخواستی ندارم چون اینها اصلا به درخواست ما رسیدگی نمی کنند. فکر هم نمی کنم به این آسانی تلفن های بند را وصل کنند یا ملاقات حضوری بدهند. چه بگویم! بچه های من مدرسه می روند و فقط یکبار در ماه می توانند پدرشان را از پشت شیشه ببینند ، تلفن ها را هم قطع کردند که حداقل می شد صدای پدرشان را بشنوند وقتی این وضعیت برای بچه ها به وجود می آید دیگر چه انتظاری می توان داشت!من دیگرهیچ انتظاری ندارم.»
عبدالله مومنی شب ۳۰ خرداد ۱۳۸۸ پس از انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری ایران در ساختمان ستاد شهروند آزاد در میدان ونک تهران که ریاست ستاد شهروند آزاد (حامیان کروبی) را بر عهده داشت بازداشت شد.او و سازمان ادوار تحکیم در این انتخابات از حامیان کاندیداتوری مهدی کروبی بودند. او چندین ماه پس از دوران بازجویی خود نامه های افشاگرانه ای خطاب به رهبر جمهوری اسلامی ایران درباره شکنجه شدن های خود توسط بازجویانش نوشت.
کمپین بین المللی حقوق بشر
"حجت عربی قربانی بعدی بازداشت های زنجیر وار دانشگاه صنعت نفت"
جمعی از دانشجویان دانشگاه صنعت نفت آبادان پس از ناپدید شدن حجت عربی، فعال دانشجویی این دانشگاه، با انتشار بیانیه ای وی را "قربانی بعدی حرکت فراگیر جنبش سبز" در دانشگاه صنعت نفت نامیدند.
به گزارش دانشجو نیوز، صبح روز پنج شنبه بیست و سوم دی ماه مامورین امنیتی به محل سکونت حجت عربی حمله کرده و پس از تجسس منزل، کامپیوتر و لپ تاپ وی را با خود بردند. همچنین از ظهر همان روز این دانشجو به طرز مشکوکی ناپدید شد که خبرها حکایت از بازداشت وی دارد.
متن این بیانیه به شرح زیر است:
حجت عربی دانشجوی ورودی سال ۸۵ دانشکده نفت آبادان که ازبدو ورود در دانشکده در انجمن اسلامی مشغول به فعالیت بود توسط نیروهای نزدیک به اطلاعات دستگیر شد تا قربانی بعدی حرکت فراگیر جنبش سبز در این دانشگاه بسیار معتبر نفتی باشد.
سال گذشته دانشگاه نفت شاهد بازداشت شمار بسیاری از دانشجویان فعال خود بود که به بهانه های واهی اغتشاش و آشوب به شکنجه گاههای اداره اطلاعات فراخوانده شدند اما آنچه در این دانشگاه بسیار شگفت انگیز است استخدام سریع و بی قید و شرط بسیجیان تندرو در کادر مدیریتی این دانشگاست به عنوان مثال مسئول روابط عمومی این دانشگاه و رئیس حراست آن که نقش کلیدی در بازداشت و شکنجه دانشجویان دارند هر دو از دانشجویان این دانشگاه هستند و رئیس این دانشگاه به شکل جنون واری از حامیان تندروهاست بطوریکه اکیدا و شدیدا تاکید بر قیچی کردن فعالین فرهنگی دارد.
در اینجا از کلیه فعالین حقوق بشری سرتاسر ایران تقاضا مندیدم اقدام عاجلی برای رفع استبداد موجود در فضای این دانشگاه و بازگشت عدالت و آرامش به آن در نظر گیرند.
با تشکر جمعی از دانشجویان نفت
متن این بیانیه به شرح زیر است:
حجت عربی دانشجوی ورودی سال ۸۵ دانشکده نفت آبادان که ازبدو ورود در دانشکده در انجمن اسلامی مشغول به فعالیت بود توسط نیروهای نزدیک به اطلاعات دستگیر شد تا قربانی بعدی حرکت فراگیر جنبش سبز در این دانشگاه بسیار معتبر نفتی باشد.
سال گذشته دانشگاه نفت شاهد بازداشت شمار بسیاری از دانشجویان فعال خود بود که به بهانه های واهی اغتشاش و آشوب به شکنجه گاههای اداره اطلاعات فراخوانده شدند اما آنچه در این دانشگاه بسیار شگفت انگیز است استخدام سریع و بی قید و شرط بسیجیان تندرو در کادر مدیریتی این دانشگاست به عنوان مثال مسئول روابط عمومی این دانشگاه و رئیس حراست آن که نقش کلیدی در بازداشت و شکنجه دانشجویان دارند هر دو از دانشجویان این دانشگاه هستند و رئیس این دانشگاه به شکل جنون واری از حامیان تندروهاست بطوریکه اکیدا و شدیدا تاکید بر قیچی کردن فعالین فرهنگی دارد.
در اینجا از کلیه فعالین حقوق بشری سرتاسر ایران تقاضا مندیدم اقدام عاجلی برای رفع استبداد موجود در فضای این دانشگاه و بازگشت عدالت و آرامش به آن در نظر گیرند.
با تشکر جمعی از دانشجویان نفت
با اعدام ده نفر دیگر؛ ۶۸ اعدام در یک ماه در ایران
دانشجو نیوز: بامداد امروز (چهارشنبه)، قوه قضاییه ایران از اجرای احکام اعدام ده نفر از محکومان جرایم مواد مخدر در تهران خبر دارد.
پایگاه اطلاع رسانی دادسرای عمومی و انقلاب تهران با انتشار اطلاعیه ای که حاوی اسامی ده نفر و اتهام های آنان در ارتباط با حمل، نگهداری، مصرف و یا فروش مقادیری هروئین، تریاک، حشیش و کراک است، اعلام کرد که برخی از متهمان، علاوه بر اعدام، به مجازات های شلاق و جریمه نقدی هم محکوم شده اند.
دادسرای تهران در اطلاعیه خود گفته است که جلسات رسیدگی به اتهام های این افراد "با حضور نمایندگان دادستان و وکلای آنان" در شعب مختلف دادگاه های انقلاب اسلامی تهران برگزار شد اما به زمان برگزاری محاکمات اشاره ای نکرده است.
گفتنی است با اعدام این ده نفر، شمار اعدامهایی که در یک ماه گذشته از سوی خبرگزاریهای جمهوری اسلامی اعلام شده است به بیش از ۵۰ نفر رسید.
این در حالی است که با استناد به آمار ارائه شده از سوی کمپین بینالمللی حقوق بشر، که تا پیش از اعدامهای روز چهارشنبه، از اعدام ۵۸ نفر در ایران خبر داده بود، در یک ماه گذشته ۶۸ نفر در ایران اعدام شدهاند. کمپین بینالمللی حقوق بشر همچنین پیش از اعدام های امروز اعلام کرده بود که از آغاز سال نو ميلادی در ايران تا روز دوشنبه ۲۷ دیماه جاری بهطور ميانگين هر هشت ساعت يک نفر اعدام شده است.
ایران، با جمعیتی حدود هفتاد میلیون نفر، از لحاظ شمار اعدام ها در جهان در رده دوم بعد از جمهوری خلق چین، با بیش از یک میلیارد و سیصد میلیون جمعیت قرار دارد و در نتیجه، به نسبت جمعیت، دارای بالاترین تعداد صدور و اجرای احکام در جهان است که انتقاد بعضی نهادهای مدافع حقوق بشر را در پی داشته است.
دادسرای تهران در اطلاعیه خود گفته است که جلسات رسیدگی به اتهام های این افراد "با حضور نمایندگان دادستان و وکلای آنان" در شعب مختلف دادگاه های انقلاب اسلامی تهران برگزار شد اما به زمان برگزاری محاکمات اشاره ای نکرده است.
گفتنی است با اعدام این ده نفر، شمار اعدامهایی که در یک ماه گذشته از سوی خبرگزاریهای جمهوری اسلامی اعلام شده است به بیش از ۵۰ نفر رسید.
این در حالی است که با استناد به آمار ارائه شده از سوی کمپین بینالمللی حقوق بشر، که تا پیش از اعدامهای روز چهارشنبه، از اعدام ۵۸ نفر در ایران خبر داده بود، در یک ماه گذشته ۶۸ نفر در ایران اعدام شدهاند. کمپین بینالمللی حقوق بشر همچنین پیش از اعدام های امروز اعلام کرده بود که از آغاز سال نو ميلادی در ايران تا روز دوشنبه ۲۷ دیماه جاری بهطور ميانگين هر هشت ساعت يک نفر اعدام شده است.
ایران، با جمعیتی حدود هفتاد میلیون نفر، از لحاظ شمار اعدام ها در جهان در رده دوم بعد از جمهوری خلق چین، با بیش از یک میلیارد و سیصد میلیون جمعیت قرار دارد و در نتیجه، به نسبت جمعیت، دارای بالاترین تعداد صدور و اجرای احکام در جهان است که انتقاد بعضی نهادهای مدافع حقوق بشر را در پی داشته است.
انتقال حجت عربی دانشجوی ستاره دار دانشگاه نفت آبادن به بازداشتگاه اطلاعات این شهر
حجت عربی دانشجوی محروم از تحصیل و ستاره دار دانشگاه نفت آبادان ، پس از بازداشت در هفته گذشته به بازداشتگاه اطلاعات این شهر منتقل شده است.
به گزارش دانشجونیوز، این عضو شورای مركزی انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه نفت آبادان كه از روز بیست و سوم بهمن ماه بازداشت شده است ، روز دوشنبه گذشته با خانواده اش تماس گرفت و از بازداشت و نگهداری اش در بازداشتگاه اطلاعات آبادان خبر داد.
پیش از این نیز مسئولین كمیته انضباطی دانشگاه آبادان در اقدامی غیرقانونی، حكم اخراج این فعال دانشجویی از دانشگاه و محرومیت وی از تحصیل برای سه سال را صادر نمودند. این حكم در حالی از سوی كمیته انضباطی دانشگاه آبادان صادر شده است كه طبق آیین نامه پر اشكال كمیته انضباطی دانشگاه ها نیز صدور چنین حكمی در صلاحیت كمیته انضباطی دانشگاه نمی باشد. در آیین نامه كمیته انضباطی دانشگاه ها و مراكز آموزش عالی صدور حكم اخراج از دانشگاه فقط برای كسانی در نظر گرفته شده كه در محیط دانشگاه اقدام به قتل نمایند و یا دست به مبارزه مسلحانه بزنند. در این صورت نیز تنها كمیته مركزی انضباطی مستقر در وزارت علوم صلاحیت صدور چنین حكمی را دارا میباشد.
شایان ذكر است حجت عربی به اتهام های مضحكی همانند " فعالیت در فیس بوك " و " بحث در كلاس درس انقلاب" به محرومیت از استفاده از امكانات رفاهی دانشگاه، اخراج از خوابگاه، اخراج از دانشگاه و محرومیت از تحصیل در دانشگاه های كشور به مدت سه سال، محكوم شده است.
حجت عربی پیش از این نیز به مدت یك ترم از تحصیل محروم شده بود و بعد از پایان محرومیتش برای ادامه تحصیل به دانشگاه بازگشته بود. این عضو انجمن اسلامی دانشگاه آبادان، در كنكور كارشناسی ارشد سال ۸٩ نیز از دریافت كارنامه اولیه محروم و ستاره دار شده بود.
پیش از این نیز مسئولین كمیته انضباطی دانشگاه آبادان در اقدامی غیرقانونی، حكم اخراج این فعال دانشجویی از دانشگاه و محرومیت وی از تحصیل برای سه سال را صادر نمودند. این حكم در حالی از سوی كمیته انضباطی دانشگاه آبادان صادر شده است كه طبق آیین نامه پر اشكال كمیته انضباطی دانشگاه ها نیز صدور چنین حكمی در صلاحیت كمیته انضباطی دانشگاه نمی باشد. در آیین نامه كمیته انضباطی دانشگاه ها و مراكز آموزش عالی صدور حكم اخراج از دانشگاه فقط برای كسانی در نظر گرفته شده كه در محیط دانشگاه اقدام به قتل نمایند و یا دست به مبارزه مسلحانه بزنند. در این صورت نیز تنها كمیته مركزی انضباطی مستقر در وزارت علوم صلاحیت صدور چنین حكمی را دارا میباشد.
شایان ذكر است حجت عربی به اتهام های مضحكی همانند " فعالیت در فیس بوك " و " بحث در كلاس درس انقلاب" به محرومیت از استفاده از امكانات رفاهی دانشگاه، اخراج از خوابگاه، اخراج از دانشگاه و محرومیت از تحصیل در دانشگاه های كشور به مدت سه سال، محكوم شده است.
حجت عربی پیش از این نیز به مدت یك ترم از تحصیل محروم شده بود و بعد از پایان محرومیتش برای ادامه تحصیل به دانشگاه بازگشته بود. این عضو انجمن اسلامی دانشگاه آبادان، در كنكور كارشناسی ارشد سال ۸٩ نیز از دریافت كارنامه اولیه محروم و ستاره دار شده بود.
ملاقات نازنین خسروانی، روزنامه نگار زندانی با خانواده اش
خانواده نازنین خسروانی، روزنامه نگار زندانی، امروز پنج شنبه با او در زندان اوین دیدار کردند .
به گزارش خبرنگار کلمه، خانواده خسروانی در این دیدار روحیه دخترشان را بسیار مناسب و مقاوم توصیف کردند .
نازنین خسروانی بیش از ۸۰ روز است که در بند ۲۰۹ زندان اوین به سر می برد . دادگاه این روزنامه نگار زندانی ۱۱ بهمن ماه سال جاری در شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی پیرعباسی برگزار می شود نازنین خسروانی اکنون به همراه یک زندانی دیگر در یکی از سلولهای بند ۲۰۹ نگهداری می شود. این برای سومین بار پس از بازداشت اش است که خانواده این روزنامه نگار موفق می شوند او را در زندان اوین ملاقات کنند .
نازنین خسروانی از جمله روزنامه نگاران اصلاح طلب محسوب می شود که با روزنامه های شرق، بهار، سرمایه، کارگزاران و…همکاری داشته است روزنامه هایی که همگی پس از دوران کوتاه فعالیت توقیف شده اند .
با حضور در منزل فیض الله عرب سرخی صورت گرفت
تقدیر مهدی کروبی از ایستادگی و صبر خانواده عرب سرخی
مهدی کروبی در دیدار با خانواده ی عرب سرخی، ضمن ابراز خوشحالی از آزاد شدن فاطمه، دختر این خانواده، از بازگرداندن فیض الله عرب سرخی، عضو شورای مرکزی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی به زندان اوین، اظهار تاسف کرد.
به گزارش خبرنگار کلمه، کروبی با ستایش مقاومت و صبوری خانواده های زندانیان سیاسی گفت: ایستادگی شما، زندان و دیگر ابزارهای فشاری که برای ساکت کردن شما استفاده می شود را به سخره گرفته است.
وی تصریح کرد: فعالیت ها و عدم سکوت خانواده ها در یک سال گذشته، نقشی بسیار موثر، هم سطح و یا حتی جدی تر از مبارزین در زندان را در پیشرفت جنبش سبز ایفا کرده است.
کروبی ضمن تقدیر از خانواده ها که دقیقا منطبق با هویت و سابقه ی دینی و ملی خود به دفاتر مراجع می روند و شجاعانه شرح امور جاری زندان ها و دیگر فسادهای رایج را می دهند تاکید کرد: تظلم خواهی شما نزد مراجع علاوه بر اینکه تاثیرگذار است، موجب شده تا وقتی مراجع از خانواده ها حمایت می کنند غیر اسلامی بودن برخوردهای بخشی از حاکمیت با منتقدین سیاسی برای همه عیان و آشکار شود.
مهدی کروبی در این دیدار ضمن شنیدن وضعیت زندانیان سیاسی ابراز امیدواری کرد که هر چه زودتر بلای نازل شده بر مردم مرتفع شود.
این دیدار که برخی دیگر از خانواده های زندانیان سیاسی نیز در آن حضور داشتند با اقامه ی نماز جماعت مغرب و عشا به امامت حجت الاسلام والمسلمین مهدی کروبی پایان یافت.
یکی از نوشته هایی که وزیر اطلاعات می گوید براندازی دین! بود
کلمه- گروه سیاسی: چندی پیش پیش حیدر مصلحی وزیر اطلاعاتِ دولت دهم، برای «چندمین بار» در یکسال اخیر، از «کشف» جزوهای خبر داد که از منزل سیدعلیرضا حسینی بهشتی، مشاور ارشد میرحسین موسوی بدست آمده است. حیدر مصلحی که این بار در میان جمعی از «طلاب حوزهٔ علمیهٔ قم» سخن میگفت، با اشاره به اینکه «ادبیات این جزوه متعلق به حزب توده است»، هدف اصلی آن را «براندازی دین» دانست.
در حالی که تاکید حیدر مصلحی بر ادبیات حزب توده در این جزوه، گمانهای را تقویت میکرد که احتمالاً این جزوه مرتبط با روزگاری است که آیت الله بهشتی، در مواجهه با سران حزب توده از مواضع دینی و اسلامی دفاع کرده است، فرزند شهید بهشتی در پاسخی به وزیر اطلاعات، دو احتمال دیگر را در خصوص آن مطرح ساخت.
سیدعلیرضا بهشتی در پاسخ خود، احتمال داده است که جزوه مورد اشاره یا «جزوهای باشد که گروهی از افراد و از جمله او در جمعیت توحید و تعاون» تهیه کردهاند و یا «نوشتهای است که موضوع آن تجزیه و تحلیل علمی حوادث پس از انتخابات بوده» و توسط «یکی از اساتید دانشگاه» تهیه شده است.
یکی از متنهای مورد اشارهٔ علیرضا بهشتی، «الگوی زیست مسلمانی» است. این جزوه نسبتاً «مشهور و مفصل» در سمیناری در «سال ۸۷» در نشستی با عنوان «گفتمان دهة چهارم: ضرورت تغییر و تحول» در سالن مرکز همایشهای رایزن در حضور جمع کثیری از صاحبنظران و نیز خبرنگاران، ارایه و تشریح شد». همان گونه که بهشتی نیز گفته است، نسخههایی از این جزوه به بسیاری از افراد «از جمله مقام رهبری، مراجع عظام، مدرسین حوزة علمیه، اساتید دانشگاه و سیاستمداران» ارسال شده است.
متعاقب این سخنان، گروهی از سایتهای منتسب به ارکانِ قدرت، به باز نشر مطلبی با عنوان «چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما؟» اقدام کردند و مدعی شدند که متن مورد اشارهٔ وزیر اطلاعات همین نوشته است و همچنین گفتند که نوشتهای از دکترمحمد رضا تاجیک، استاد دانشگاه شهید بهشتی است. جالب آنجاست که بخشهایی از این متن که مصلحی آن را براندازانه و تودهای میخواند سال گذشته قبلاً در مطبوعات سراسری و سایتهای اینترنتی منتشر شده بود.
تاریخ این نوشته، بعد از انتخابات ۲۲ خرداد است و نویسنده در این متن با ادبیات و رویکردی علمی «فضای استعاری» پس از انتخابات و واکنشهای طرفین ماجرا را ترسیم نموده است و تحلیل خود را در خصوص «چیستی جنبشهای اجتماعی»، «عوامل ظهور جنبش سبز»، «واکنش نهادهای قدرت به جنبش و بحرانهای ناشی از آن» و «پرسشهای فراروی جامعه و کنشگران سیاسی» ارائه داده و در نهایت «راهکارهایی» را برای «پاسخ به سوالها و حل بحرانهای پس از انتخابات» آورده است.
اظهارات علیرضا بهشتی در خصوص «متنی که توسط یکی از اساتید دانشگاه نوشته شده است» این احتمال را تقویت میکند که جزوهٔ مورد اشاره، همین متن باشد.
از طرفی دیگر وزیر اطلاعات در سخنرانی خود در قم گفته است که این متن «قصد براندازی دین!!» را داشته است و سال قبل نیز در مصاحبهای با «روزنامه جوان» آن را حاوی «راهبردها و تاکتیکهای براندازی نظام» دانسته بود. اما مطابق با متن منتشره توسط همین روزنامه، اهداف اصلیِ نوشته «استقرار نظام دینی»، «بازگشت به امام و انقلاب» و «تصحیح و تغییر رفتار»های سیاسی است و در سراسر متن نیز «دغدغهها ی نویسنده» برای رسیدن به این اهداف قابل مشاهده است. با این حال به نظر میرسد، متن مورد اشاره وزیر اطلاعات این متن نیست و یا گزارش آقای وزیر پیش از آنکه معطوف به متن باشد، به قصد تحریکِ احساسات دینی «طلبههای علوم دینی»، به زعم خود علیه «سران فتنه» ارائه شده است. اشارهٔ «غریب و دور از ذهن» حیدر مصلحی بر «ادبیات حزب توده» در خصوص این نوشته نیز، میتواند «این احتمال» را قوت ببخشد.
«چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما؟!» چه میگوید؟
وزیر اطلاعات و سایتهای وابسته به نهادهای قدرت، بر مبنای «تئوری توطئه» و بر محور «گفتمان دشمن» با این متن مواجهه شدهاند. احتمالاً آنها چون «تحلیلها و توصیفهای» نوشته را «ناباورانه» «مطابق با امر واقع» دیدهاند، «نعل وارونه» زدهاند و «واقعیت» را هم به اسارت «اذهان توطئه اندیش» گرفتهاند.
اما؛ برخلاف آنچه وزیر اطلاعات تکرار میکند و خلاف آنچه سایتهای وابسته به نهادهای قدرت برای مخاطبانِ خود تحلیل کردهاند، این متن، راویِ «سرشتِ رخدادهای پس از ۲۲ خرداد ۸۸» است. نویسنده در این متن، با ادبیاتی موجز و در قالب جملاتی ساده ، در سه سطح، «تنها» آنچه را بعد از انتخابات ۲۲ خرداد رخ داده است «توصیف و تحلیل» میکند و در «دوسطح» بعدی به «تنها» راهکارهای ممکن میاندیشد و آنها را پیشنهاد میدهد. سه سطح اول نوشته، پیش از هر چیز وصفی است از «واقعیتِ» آنچه در بطن جامعه و حاکمیت جاری است و دو سطح دیگر نوشته، حامل پیشنهادهایی که متاسفانه بیانجام ماندهاند. «پنج سطح» این نوشته به اختصار عبارتند از:
سطح تحلیل نخست: این سطح از «چیستی جنبش سبز» میگوید. «جنبش سبز» حاصل پدیده دیگری به نام «قیام شرایط» یا «شورش موقعیت» است. «قیام شرایط» به معنای شورشِ وضع موجود علیه خویش است؛ موقعیتی که مطابق با پژوهشهای جامعهشناسان، یکی از عواملی است که منجر به بروز «رفتار جمعی» میشود و ممکن است به ظهور جنبشهای اجتماعی بیانجامد. «قیام شرایط»، یک وضعیت طبیعی و نامطلوب در جامعه است که ناشی از «کارکرد بدِ هنجارها، تناقض در ارزش های فرهنگی و یا ناتوانی متولیان امور» در پایبندی به میثاقهای اجتماعی و مدنی است. («شورش موقعیت» نباید با «شورشهای عمومی» یا ««آشوبهای اجتماعی» که به مانند «نهادهای دولت» از پدیدههای «ضد جنبش» محسوب میشوند و میتوانند مرگ جنبشهای اجتماعی را رقم بزنند، اشتباه گرفته شود).
سطح تحلیل دوم: در این سطح، ابتدا واکنش «نهادهای قدرت» به جنبش سبز، تحت عنوان «ضد جنبش سرخ» تشریح شده است. واکنشی که منجر به بروز «بحرانهایی» در سطح زیرین جامعه خواهد شد. بحرانهایی نظیر «بحران بیاعتمادی، بحران مشروعیت و بحران مقبولیت». نویسنده در این سطح واکنشهای آتی «ضد جنبش سرخ» را نیز پیش بینی میکند. واکنشهای مانند «تلاش برای حفظ علقه و علاقهٔ دهکهای پایین جامعه»، «اتکای بیشتر بر اقلی خودیهای باقیمانده»، «تلاش برای ممانعت از شکل گیری ۲۲ خردادی دیگر» و «تلاش برای گشایش نسبی در فضای اجتماعی- فرهنگی» (پیش بینیهایی که نحوهٔ اجرای طرح هدفمندی یارانهها، موج استعفاها و ریزشهای دولت، هجمههای اخیر به شرایط خاتمی و رفتارهای مشکوک مشایی، درستی آنها تائید کردهاند)
سطح تحلیل سوم: پرسشهایی که فراروی جامعه و کنشگران سیاسی قرار میگیرد، دغدغههای سطحِ سوم نوشتهاند و نویسنده در این سطح، «پرسشهای سرنوشت ساز و سرنوشت سوزی» را مطرح ساخته است که در فردای متفاوت ایران باید شاهد آن باشیم. فردایی که در آن «شاهد تعمیق شکافها، رادیکالیزه شدن فضا و محیط متشنج و خصمانهٔ فراملی» و… هستیم. (بازهم نُمایان شدن و گسترش روز افزون اختلافات میان قوای حکومتی و گروههای سیاسی، امنیتی شدن فضا و میدانداری و معرهگیری تندروها و تحریمها و بیانیههای صادر توسط مجامع بین المللی در یکسال اخیر بر صحت پیش بینیهای نویسنده گواهی میدهند)
سطح تحلیل چهارم و پنجم: این دو سطح، «تلاشهای فکری نویسنده» برای پاسخ به سوالها ی بندهای پیشین، «الگوهایی» برای حل بحران و «راهکارهایی» برای جبران ناتوانیهای متولیانِ امور است. عمدهٔ تلاشهای نویسنده در این دو بند، معطوف به حل «بحرانهایی» است که در بندهای پیشین آمدهاند؛ بحرانهایی که پیش از هر چیز ناشی از عملکرد «ضد جنبش سرخ»اند. انگیزهٔ نویسنده، در پرداختن به «این دو سطح»، به شهادت متن و به یاری سخنی از «مارتین وبولیوار» این چنین است: «درهرشرایطی باید کاری را انجام داد که باید از جهت شأن انسانی خود به عنوان مردان و زنان آزاد انجام دهیم، نه انسانهایی که وارد عالم سیاست میشوند… به بیان دیگر، شأن انسانی ما به ما حکم میکند که جزئی از راه حل مشکلات زمانه، مردمان وجامعه خود باشیم.»
کلمه با عنایت به اینکه «اصالت» و «کامل بودن» این نوشته، مادامی که مورد تایید آزادانه و مستقل نویسنده اصلی قرار نگرفته است، بر دست اندرکاران این سایت معلوم نیست، آن را به قصد تنویر و قضاوت افکار عمومی منتشر میکند تا مخاطبان قضاوت کنند که آیا متنی که سایتهای وابسته به جریان تحجر آن را به عنوان جزوه ی براندازی و ضد دین منتشر کرده اند واجد چنین ویژگی است یا صرفا تبلیغاتی برای فریب بندگان خدا؟ در همین حال ظرف چند روز آینده نیز متن الگوی زیست مسلمانی که به جای اینکه برگ زرینی در اسیب شناسی انقلاب قلمداد گردد توسط این دسته متحجر نا اهل به عنوان به عنوان جزوه براندازانه با ادبیات توده ای معرفی شده است نیز در اختیار مخاطبان قرار خواهد گرفت. متن موسوم به چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما با یاد اوری اینکه به عنوان متنی علمی طرح شده بوده تا مورد نقد و بررسی قرار گیرد پس از درج یکسویه و مغرضانه در سایت های اقتدارگرایان در کلمه جهت ملاحظه و نقد و بررسی مخاطبان منتشر می شود:
چیست یاران طریقت بعد از این تدیبرما؟!
مباحث خود را در پنج سطح تحلیل ارائه می کنم:
۱- سطح تحلیل نخست: تحلیل پدیده ای که به نام «جنبش سبز»» تجربه کردیم؟
۲- سطح تحلیل دوم: تحلیل پدیده ای که به نام «ضد جنبش سرخ»» درحال تجربه آ ن هستیم؟ ۳- سطح تحلیل سوم: تحلیل مرحله کنش سیاسی – اجتماعی کنونی؟
۴- سطح تحلیل چهارم: تحلیل تدیبرهای ممکن ومطلوب؟
۵-سطح تحلیل پنجم: تدوین و تقریری گفتمانی هژمونیک برای دوران کنونی.
سطح تحلیل نخست
پدیده شگرفی که به نام «جنبش سبز» دراین ایام تجربه کر دیم، بیش از هرچیز، نتیجه وحاصل پدیده دیگری به نام «قیام شرایط » یا « شورش موقعیت» بود.
شورش موقعیت یا قیام شرایط یعنی (حالا وقتشه)؛
حالا وقت تبدیل جشن به جنبش است؛
حالا وقت تبدیل خیابان به پارلمان مردم است؛
حالا وقت خیزش یک ملت فرا سوی ملاحظات و مقتضیات طبقاتی، فرهنگی، قومی، زبانی،نسلی، جنسی، شئونی، دینی، مرامی و سیاسی است؛
حالا وقت ایجاد زنجیره همگونی درمیان هویت های متمایز است؛
حالا وقت اتصال خطوط موازی به یکدیگر در تابلوی جنبش است؛
حالا وقت شورش دانش ها و گفتمان ها و هویت های تحت انتقاد و حذف و طرد شده است؛
حالا وقت جوشیدن قدرت و مقاومت ازریزبدنه های جامعه است؛
حالا وقت فریاد صدا های خاموش است؛
حالا وقت شورش تاریخ علیه خودش است؛
حالا وقت شورش وضع موجود علیه خودش است؛
حالا وقت شورش خودی ها علیه خودی هاست (پرندگان گردن چرخان)؛
حالا وقت شورش گفتن برگفته است؛
حالا وقت شورش امید برنا امیدی واراده برخمودگی وانغعال است؛
- این شورش زمانه، شورشی در خلق عالم ایرانی برپا می کند. شورشی رنگین کمانی که:
همرنگی از جنبش های هابی و لابی با خود دارد؛
همرنگی از جنبش های مدنی واجتماعی جدید؛
هم از جنس جنبش های سنتی و مدون است و هم پسامدرن؛
هم ازنوع جنبش های مبتنی برنافرمانی مدنی است وهم ازنوع جنبش های اکسپرسیونیستی؟
هم رنگی از جنبش های هویتی دارد و هم رنگی از جنبش های فراهویتی؛
هم از جنس جنبش های ریزومی است وهم از جنس جنبش های خود جوش پراکنده؛
این رفتار جمعی مردم ایران، از سوی دیگر، تابعی بود از:
- احساس بی قدرتی(احساس ناتوانی و عجزفرد درتأثیرگذاری برتصمیمات و سیاست ها و بر عرصه سیاسی. توضیح آنکه وقتی فرد دربرابر واقعیت های اجتماعی خود را فاقد هرگونه قدرت ارزیابی کند و واقعیت های اجتماعی را فراترازقدرت خود بداند، آنگاه دچار احساس بی قدرتی می شود)؛
- احساس مهجوری سیاسی (مهجوری سیاسی به طرد قواعد و اهداف سیاسی به علت غیرعادلانه و تحمیلی بودن قواعد بازی گفته می شود)؛
- احساس بی قاعدگی سیاسی (وقتی که فرد احساس کند و چنین استنباط کند که قواعد وقوانینی که باید مناسبات سیاسی را تعیین وهدایت کند ازمیان رفته است. به عبارتی ازمیان رفتن قاعده وقوانین در مناسبات سیاسی، همان بی قاعدگی سیاسی است)؛
- احساس یبگانگی سیاسی (یبگانگی سیاسی، ناتوانی دراثرگذاری بر ساخت اجتماعی – سیاسی وعجزدردخالت درفرایندهای تصمیم گیری و سیاستگذاری ها در عرصه سیاسی است)؛
- احساس بی معنایی سیاسی (نبود الگوی قابل درک و قابل تشخیص برای شخص و غیرقابل پیش بینی بودن نتایج انتخاب های سیاسی). وقتی فرد احساس کند الگوی قابل درکی برای وی در مناسبت سیاسی تعریف نشده است و یا نتایج کنش ها،رفتارها و تصمیمات سیاسی غیرقابل سنجش و پیش بینی است، آن گاه دچاراحساس بی معنایی سیاسی می شود)؛
- احساس بی اعتمادی سیاسی ونا رضامندی سیاسی.
افزون برموارد فوق، این رفتار همچنین ربطی وثیق و تنگانگ با: ( ۱ ) حضور یک نقطه گره سلبی (منفی)؛(۲) بداعت و طراوت فزاینده خود جنبش؛( ۳ ) شخصیت وگفتمان میرحسین (شخصیت وگفتمانی که در پروسه اتنخاباتی درحال شکل گرفتن بود)؛ و(۴) حمایت یکپارچه تمامی مردمان ونخبگانی که با انگیزه ها و انگیخته های مختلف، خواستار«تغییر» بودند، دارد.
سطح تحلیل دوم
اما دیری نپایید که جنبش لبخندها تبدیل به جنبش اشک ها شد؛ امید ها به ناامیدی گراییدند؛ رفتار های جمعی مدنی به خشونت گراییدند؛هویت های متمایز درکنار هم دربرابر هم قرارگرفتند؛ جنگ با شمشیر های برکشیده از نیام جای جنگ با کلام را گرفت.
آنچه به نام «ضدجنبش سرخ» یا بحران سرخی که این روزها تجربه می کنیم،حکایت از تحولات ژرف وگسترده ای است که دراین سالیان زیر پوست جامعه درحال شکل گرفتن بود و دارد، تحولی هم درمیان جامعه مردمان وهم در لایه جامعه نخبگان رسمی،ایجاد می کند. بی تردید براثراین تحولات زیرین،درآ ینده نزدیک شاهد بحران هایی درسطح زیرین جامعه خواهیم بود.
بحران هایی نظیر:
- بحران اعتماد؛
- بحران مشروعیت و مقبولیت؛
- بحران وحدت و یگانگی جامعه؛
دراین شرایط، پیش بینی می شود تدیبراستراتژیک گروه حاکم مبتنی خواهد بود بر:
۱- اتکای بیش تربراقلیت معتقد (خودی های باقیمانده )؛
۲- تلاش برای ممانعت ازشکل گیری ۲۲ خردادی دیگر؛
۳- گشایش نسبی درفضای اجتماعی- فرهنگی؛
۴- بستارمندی بیش تردرفضای سیاسی؛
۵- تلاش برای حفظ علقه وعلاقه دهک های پایین جامعه؛
۶- تلاش برای تشدید بیماری «انغعال از درون» ، به ویژه درمیان قشرخاکستری جامعه؛
۷- ایجاد یک جریان اپوزیسیونیستی (چپ) خودی؛
۸- گرایش فزاینده به یک تطام بناپارتیستی ونوبناپارتیستی؛
۹- گرایش فزاینده به یک نظام بحران زاد و بحران زی
سطح تحلیل سوم
اکنون، پرسش های سرنوشت ساز/ سوزی که با آن مواجهیم، عمدتا ناظر بر شناسه ها، مختصات و مقتضیات «مرحله کنشی » بعد از انتخابات هستند.
ما درکدامین مرحله کنش سیاسی – اجتماعی قرارداریم؟ اقتضای نظری وعملی این «مرحله » چیست؟ دراین شرایط ، کدامین استراتژی و تاکتیک می تواند اصلاح طلبان را یک گام به اهداف و آمال خود نزدیک ترگرداند؟ بی تردید، پاسخ به این پرسش ها، گام نخست برای ورود به بحث پیرامون تئوری وعمل، گغتمان و پادگغتمان، استراتژی و تاکتیکی، گسست و پیوست، بایا و نباید، و قدرت و مقاومت، درچارچوب جنبش اصلاحی در شرایط کنونی می باشد؟ وبی تردید، پس از تعیین و تعریف مرحله عمل سیاسی است که می توانیم در پرتو «تحلیلی مشخص از شرایط مشخص ذهنی وعینی، داخلی و خارجی » به پیرایش و آرایش خود همت گماریم وگامی به پیش درجهت تحقق اهداف و آرمان های اصلاحی خود برداریم.
مفهوم مرحله عمل سیاسی، یکی ازمفاهیم حاشیه نشین در متن گفتمانی جریان های سیاسی – مذهبی درسالیان اخیربوده است. به بیان دیگر، در طول این دوران، این جریان ها تصویرشفاف وعمیقی از مراحلی که یک جنبش سیاسی – اجتماعی باید از آن عبور کند تا به سر منزل مقصود برسد، نداشته اند. ازاین رو، درمعرض آفت «از مرحله پرتی » قرارگرفتند ودر«شرایط خاص» آن کردند که نمی باید می کردند و آن نکردند که می باید می کردند و نیزبه همین سبب بود که گاه در مسیر«سکتاریسم » قرارگرفتند وگاه دیگر، ره «ولونتاریسم » را پیمودند؛گاه مردم گرا شدند،گاه نخبه گرا؛ گاه خودی سازشدند وگاه دگر ساز.
بی تردید، فرد ای بعد از انتخابات فردایی بسیارمتفاوت ازفرداهای دیگر برای جامعه کشور ماست:
- فردایی که در آن باید انتظار تغییر ژرف وگسترده درفروماسیون (آرایش و چینش) سیاسی جامعه را داشت؛
- فردایی که در آن باید انتظار تغییردرکارکردهای حفظ نظم، تداوم و بقای نظام را داشت؛
- فردایی که درآن باید شاهد تعریف و تصویری جدید ازخودی ودگرها بود؛
- فردایی که درآن باید شاهد رادیکالیزه شدن هویت های مقاومت بود؛
- فردایی که درآن باید شاهد انفعال وخمودگی آموخته شده افزون تربود؛
- فردایی که درآن باید شاهد تعمیق وگسترش شکاف میان حاکمیت ومردم، روحانیت وحاکمیت، روحانیت ومردم، روحانیت وروحانیت، «دین ودین»، از یک سو وشکاف های درون – حکومتی، از سوی دیگربود؛
- فردایی که درآن باید شاهد رادیکالیزه شدن بخشی ازحواریون نظام و تنگ ترشدن حریم خودی ها باشیم؛
- فردایی که در آن باید شاهد محیط فراملی متشنج ترو خصمانه تر باشیم.
سطح تحلیل چهارم
اکنون، یک باردیگربا این پرسش سرنوشت ساز/ سوزمواجهیم «چیست یاران طریقت بعد ازاین تدیبرما؟». دراین شرایط حساس و پیچیده تاریخی، شاید با این گفته مارتین وبولیوارموافق باشید که درهرشرایطی باید کاری را انجام داد که باید از جهت شأن انسانی خود به عنوان مردان و زنان آزاد انجام دهیم، نه انسان هایی که وارد عالم سیاست می شوند. اما پذیرش این اصل اصیل، به معنای فرا زمان وفرامکان و فرا شرایط فرض کردن این «کار»نیست.به بیان دیگر، شأن انسانی ما به ما حکم می کند که جزئی از راه حل مشکلات زمانه، مردمان وجامعه خود باشیم.
اما برکمتراهل تامل و تعمقی پوشیده است که شرایط کنونی، شرایط فقدان تصمیم و تدیبراست؛ زیرا:
- هم باید دغدغه صیانت «سیرت » نظام را داشت، هم باید دل مشغول صیانت «صورت » آن بود.
- هم باید ازانبوهی ازحاملان وعاملان این جنبش (آنانی که در تماس مسیر همراه و همگام ما نیستند) فاصله زدایی کرد و هم فاصله زایی (برای عقب نماندن از قافله)؛
- هم باید دغدغه موج (در اوج نگا ه داشتن موج) داشت و هم دغدغه و گرداب های حایلی که بسامد این موج و موج سواران است؛
- هم باید دل مشغول تاریخ حال بود وهم آ ینده؛
- هم باید کت پوزیسیونیستی پوشید و هم شلواراپوزیسیونیستی؛
- هم باید به تغییر اندیشید و هم به ثبات.
بنابراین، هر درمان و تدبیری همچون فارماکون افلاطون، هم می توانا حامل و عامل درد باشد و هم درمان، اکنون، یک بار دیگر با این پرسش مواجه می شویم که در این شرایط ناممکنی تصمیم و تدبیر، چه باید کرد وجه نباید کرد؟
اکنون، در یک حصر منطقی چهارراه پیداست:
۱- نخستین راه،راه به ننگ آغشته
الف- راه عافیت طلبی؛
ب – راه پوزش طلبی؛
ج – را ه قدرت طلبی؛
۲- دو دیگر، راه به نام آغشته:
الف- راه خدا پسند؛
ب – راه مردم پسند؛
ج – راه خدا و مردم پسند؛
۳- سه دیگر، راه نیمش ننگ، نیمش نام:
الف – راه پوزیسیونیستی – اپوزیسیونیستی؛
ب – را ه درون وبرون نظام؛
۴- چهاردیگر،راه بی برگشت، بی فرجام:
الف – راه عبور مردم از ما و عبور ما از مردم؛
ب – راه عبور مردم از دین و نظام و عبور ما از این و نظام؛
برای پاسخ به این پرسش، نخست چارچوپ زیررابرای مشخص کردن جغرافیا و حریم «تصمیم و تدبیر» خود پیشنهاد می کنیم:
۱- قانونی (مخالف قانون نبودن) بودن؛
۲- مدنی بودن؛
۳- آوانگارد بودن (پیشتاز کنش ها و واکنش های نظری و علمی – سیاسی – اجتماعی)؛
۴- چندساحتی (اجتماعی،فرهنگی ،سیاسی،حقوقی،اقتصادی)بودن؛
۵- ملی(مستقل و بومی)بودن(با تاکید بر چارچوب های فراخ هویتی«دینی – ایرانی»؛
۶- تشکیلاتی(اما نه لزوما حزبی”) بودن؛
۷- مردمی بودن
دراین چارچوپ، چه باید کرد وچه نباید کرد؟
۱ - نباید در صورت و سیرت یک اپوزیسیون رادیکال برون نظام فعالیت کرد / باید از تعریف و تصویر شدن به عنوان پوزیسیون نیز پرهیز کرد؟
۲ - نباید درچرخه گفتمان مسلط و درچرخه قدرت مسلط تعریف شد / باید درچرخه تصمیم ها و تدیبرها حضور داشت؟
۳ - نباید جنبش را در قالب تنگ و باریک حزبی محدود ومحصورکرد/ باید در چرخه تصمیم ها و تدیبرها حضور داشت؟
۴- نباید فعالیت های آتی جنبش را در یک ساخت خاص و واحد (مثلآ اجتماعی و یا فرهنگی و یا سیاسی)، محدود و محصور کرد/ تمام عرصه ها و ساخت های جامعه را جغرافیای فعالیت خود تعریف کرد؟
۵- نباید جنبش را در یک فضای گفتمانی و ایدثولوژیک خاص و واحد، محدود و محصور کرد / باید به گفتمانی فراگیر با حفظ اصول و محکمات عقیدتی – هویتی اندیشید؟
۶- نباید فعالیت های آتی جنبش را درچارچوب تنگ و باریک تفسیرهای رسمی ازاین وقانون، محدود و محصور کرد / باید با بازگشت به دین و قانون، این تفسیرهای رسمی را به چالش کشید؟
۷- نباید فعالیت های آتی جنبش را درجغرافیای کنش ها و واکنش های موردی و روزمره و نقیضی و شخصی، محدود و محصور کرد/ باید با تعریف اهداف و آمال خود، کنش ها و واکنش های استراتژیک را دردستورکارخود قرارداد؛
۸ - نباید هدف جنبش را به کسب قدرت سیاسی (ماکروفیزیک قدرت)، و یا سهیم شدن در قدرت، محدود و محصور کرد /اباید به تسخیرمیکروفیزیک قدرت و تسخیرریزبدنه های جامعه همت گماشت؛
۹- نباید از اندیشه رهبری جنبش خود را رهانید /باید به رهبری جمعی وبا برنامه آن اندیشید؛
۱۰- نباید به تاسیس تک رسانه ها برای انعکاس صدا و پیام خود امید بست /اباید به انبوهی از رسانه های حقیقی ومجازی درسپهرهای مختلف اندیشید؛
۱۱ - نباید ازگفتمان «تغییر»عدول کرد /باید از رهگذردرانداختن جنگ با کلام وجنگ قرائت ها ازاین وقانون وسازوکارهای مدنی بسترهای تغییر را فراهم آورد؛
۱۲- نباید از جمع وجمعیت کردن افراد وشخصیت های مؤثرسراسر کشور(اعم از روحانی وغیر روحانی) غافل شد /باید پیرامون دستورکارهای مختلف و گوناگون (متناسب با سلایق وعلایق و مشی و مشرب ها) بستر این جمع وجمعیت شدگی را فراهم آورد؛
۱۳ -نباید از امکانات ومقدورات انسانی وغیرانسانی خارج ازکشورغافل شد /باید درهر شرایط حفظ استقلال و عدم وابستگی جنبش و رهبران آن دغدغه اصلی باشد؛
۱۴- نباید ازاصلی وفرعی کردن چالش ها (یا آنچه در ادبیات چپ، به اصلی وفرعی کردن تضادها معروف است) غافل شد /باید درهر مواجهه و تقابل و تخالف خود، نقش و منفعت دگررادیکال را محاسبه کرد؛
۱۵- نباید نت استراتژی های تغییر، تلطیف، تحدید و تصحیح خود را در یک دستگاه نواخت /باید از تماس دستگاه ها ونیزازبداهه نوازی وبدیعه نوازی نهایت بهره را برد؛
۱۶- نباید با کارتی که دردست نیست بازی کرد / باید با کارت های اندک دردست، بهینه بازی کرد؛
۱۷- نباید از هدایت اعتراض های مختلف اجتماعی،سیاسی،اقتصادی،قومی و… در یک مسیرو تجمیع قدرت ها واراده های متکثرغافل شد /باید ازآنارشی نظری وعلمی پرهیز کرد
۱- ایجاد یک ستاد مشترک رهبری، مرکب از نمایندگان خاتمی، موسوی، کروبی، هاشمی و … (ترجیحا چهار نفرازهرطرف: یک نفراستراتژیست، یک نفر تئوریسین، یک نفراجرایی، یک نفر تبلیغاتی):
الف- کمیته تدبیر شرایط حال
۱ . مرکب از زیرمجموعه های حقوقی،تبلیغاتی و ضد تبلیغاتی،ارتباطات خصوصی و عمومی و…؛
۲- تدبیر آنچه به نام جنبش سبز جاری است و بازخوردهای مثبت و منفی آن
ب- کمیته تدبیر شرایط آینده
۱- مرکب از زیرمجموعه های تخصصی (همچون: کمیته تشکیلات و سازمان دهی؛ کمیته تدوین و استراتژی وگفتمان؛ کمیته تبلیغات و رسانه؛کمیته پشتیبانی و…)؛
۲- با وظیفه واقتدارعالی ترین ارگان تصمیم و تدبیرجنبش
۳- تاسیس رسانه های زنجیره ای (درفضای مجازی وحقیقی)؛
۴- ایجاد تشکیلات منظومه ای وخوشه ای متکثر؛
استراتژی های معین
تاکتیک ها
- ممانعت از گذر رقیب از شرایط گذاربحرانی و تثبیت خود؛
- جنگ مواضع بر سر هر موضوع
سطح تحلیل پنجم
اکنون، باید تکلیف خود را با گفتمانی که استعداد هژمونیک شدن در دوران بعد از انتخابات دهم را دارد، مشخص نماییم.دریک نگاه کلی،شاید بتوان گونه شناسی زیر را دراین عرصه پیشنهاد نمود:
۱ - گفتمان رویزیونیستی / ارتدکسی (نوعی سلفی گری مدرن):
الف – رجعت به ریشه ها و نص (و در انداختن نوعی جنگ مواضع ایدئولوژیک)؛
ب -ارائه قرائتی دموکراتیک از متون اولیه؛
۲- گفتمان رویزیونیستی /غیرارتدکسی:
الف – رجعت به عقل و علم ومنابع برون گفتمانی؛
ب – آمیزش و اختلاط ودر آمیختن گفتمان خودی با سایرگفتمان ها؛
۳ - گفتمان بی قراری (دیسلوکتیو)
الف – ترک حریم گفتمانی گذشته؛
ب – ایجاد مجمع الجزایرگفتمانی؛
۴- گغتمان واساختی (دیکانستراکتیو)
الف – فروپاشی شالوده های قرائت مسلط و رسمی؛
ب – یی ریزی شالوده های قرائتی متفاوت؛
۵- گفتمان تلفیقی / ترکیبی (اختلاطی از گفتمان های فوق)
بی تردید،هر یک ازصورگفتمانی فوق، نیازمند صورت بدنی و مفصل بندی دقیق وعمیق هستند.
اهداف
۱- تصحیح و تغییر رفتار
۲- بازگشت به امام (ره) وانقلاب
۳- نظام دینی مردمسالار و دموکراتیک
تصویری از دوران کنونی و وضعیت خود و رقیب
«دشمنت را بشناس و همچنین خود را؛ خواهی دید که درهزاران نبرد هم شکست نخواهی خورد» (تزوسان)
اکنون، پرسش های سرنوشت ساز /سوزی که با آ ن مواجهیم، عمدتا ناظر بر شناسه ها، مختصات و مقتضیات «مرحله کنشی » بعد از انتخابات هستند: ما درکدامین مرحله کنش سیاسی -اجتماعی قرارداریم؟ اقتضای نظری وعملی این«مرحله » چیست؟ در این شرایط ، کدامین استراتژی و تاکتیک می تواند اصلاح طلبان را یک گام به اهداف و آمال خود نزدیک ترگرداند؟
بی تردید، دوران بعد از انتخابات مرحله کنشی بسیار متفاوتی از مراحل کنشی دیگر برای جریان اصلاح طلبی است. شناسه های اصلی این دوران عبارتند از:
- گذشت از دوران سیاسی به دوران امنیتی
- به حداقل رسیدن امکان فعالیت سیاسی پارلمانتاریستی و تشکیلانی آشکار با انسداد فضای پالیتی؛
- امنیتی سازی فزاینده امورغیرامنیتی؛
- نشاندن تئوری توهم توطئه درهرنگاه وبیان؛
- تنگ ترشدن حریم خودی ها و گسترده ترشدن حوزه غیرخودی ها؛
- حاکم شدن ترکیبی گنگ وگیج از کهن سیاست srchi- politics (کوشش های هوا داران «زندگی جماعتی »درباره تعریف نوعی فضای اجتماعی همگون با ساختاری اندام وار، نوعی فضای بسته سنتی که هیچ قسم خلأ یا فضای تهی به جای نمی گذارد که در آن رخداد سیاسی سرنوشت سازی امکان وقوع یابد)، پیرا- سیاست para- politics نام می گیرد که کوششی است برای سیاست زدایی از سیاست، یعنی حذف ابعاد سیاسی آن (با هدف تبدیل آن به منطق پلیس)، فرا -سیاست (در قالب پذیرش کامل کشمکش سیاسی، اما به سان نوعی تئاتر سایه بازی که در آن فرایندهایی اجرا می شوند که در حقیقت روی صحنه دیگری به وقوع می پیوندند)؛ابر سیاست ultra- politics (زیرکانه ترین و ریشه ای ترین شکل انگار منطق سیاست راستین، یعنی کوشش درراه حذف کامل ابعاد سیاست،کشمکش از طریق به افراط کشاندن آن با توسل به شیوه های نظامی مستقیم ونظامی کردن عرصه سیاست)؛
- شناسه های دوران اتحاد شوروی بعد ازافشاگری های خروشچف علیه استالین و استالینیسم، همچون:
نوعی فروپاشی ایدئولوژیک – اخلاقی
عریان شدن چهره مکتبی که مطلقا تابع هدف توجیه و تحلیل حکومت شوروی و یک یک اقداماتش بود؛ چهره قدرت مطلقی که درهرلحظه می توانست اعلام کند، چه چیزی مارکسیسم است وجه چیزنیست (درهر لحظه «مارکسیسم » معنایی جزافاضات رسمی همین قدرت مطلق یعنی شخص استالین نداشت (حقنه کردن به دلیل واحد)؛
از آنجا که کیش شخصیت استالین وقدرت شک ناپذیر او سال ها شالوده ایدئولوژی کمونیسم درسرتاسر جهان بود،ممکن بود این تغییرنگاه(توسط خروشچف)به گیجی ونااطمینانی درمیان اعضای حزب کمونیست بینجامد وبه اختلافات ونقدهای هر روز تندتری از جنبه های مختلف نظام سوسیالیستی ره بسپرد (تا زمانی که گزارش ها واخبارمخالف در مورد استبداد جوامع کمونیستی درنشریات وکتاب های به اصطلاح بورژوایی چاپ می شد، هیچ تأثیری درذهن کمونیست ها نداشت، ولی به محض اینکه همین مسائل را پیامبرکرملین (خروشچف) تأیید و تصدیق کرد، چون رعد وبرقی از خود تأثیربه جای گذاشت. آنچه تا دیروزدروغ های تبلیغاتی نفرت انگیزامپریالیستی خوانده می شد، ناگهان چون حقیقتی تکان دهنده تلقی گرد ید)؛
سقوط اخلاقی کمونیسم برای لحظاتی دست کم کل نظام های قدرت را تکان داد. رژیم استالینیستی نمی توانست بدون ملات ایدئولوژیک که حکومت حزب را توجیه می کرد به حیات خود ادامه دهد و دستگاه های خروجی در آن زمان، سخت نسبت به هرگونه حرکت ایدئولوژیک حساسیت نشان می دادند.
از آنجا که درسوسیالیسم لنینیستی – استالینیستی جهات کل نظام قدرت به ثبات دستگاه حاکم آ ن بسته است، لاجرم ابهام و گیجی و روحیه تضعیف شده بوروکراسی حزب کمونیست شوروی کلیت نظام را به خطر می انداخت. استالین زدایی درعمل چون ویروسی عمل کرد که از آن کمونیسم هرگز نجات پیدا نکرد؟ اگرچه می توانست دست کم ماتی با تغییراتی خود را با شرایط استالین زدا یی شده جامعه وفق دهد؟
نوعی فروپاشی هژمونیک
تمرکززدایی از قدرت و رویش و پیدایش قارچ گونه پادگفتمان ها و هویت های مقاومت؛
تشدید بحران مشروعیت، مقبولیت، اعتماد، کارآمدی، یگانگی و وحدت؛
تعمیق و گسترش شکاف میان دین و دین؛ خودی و خودی؛ روحانیت و روحانیت؛
تلون میان استبداد فردی /استبداد الیگارشی؛ سلطه بناپارتیستی / ننوبناپارتیستی؛ بحران زا /بحران زی؛
تبدیل همان سلاح مرهم آفرین/ مشروعیت و مقبولیت آفرین (زبان پراز شعارها واشارت انسان دوستانه ودموکراتیک)،به سلاح زخم آفرین(سلاحی دردست مخالغین برای به چالش کشیدن حکومت دینی واقعا موجود)،
*اتکای بیشتربراقلیت معتقد و مؤثر(خودی های باقیمانده)؛
* انحصاری ترواختصاصی ترشدن حوزه سیاسی (پالتی)؛
* مهندسی وبازنمایی نظامی شبه دموکراتیک بدون دموکرات؛
* تشدید هراس اخلاقی در عرصه سیاست و تخفیف و تقلیل آن در عرصه اجتماع؛
* تشدید سویه های پوپولیستی نظام و تقلیل سویه های نخبه گرایی؛
* تولد ورشد روشنفکران، دانشگاهیان، نخبگان واپوزیسیون ارگانیک؛
* تعمیق وگسترش استراتژی انفعال از درون به ویژه درمیان قشر خاکستری جامعه؛
* تغییر ژرف وگسترده درفروماسیون (آرایش وچینش) سیاسی جامعه؛
* تغییردرکارکردهای حفظ نظم، تداوم وبقای نظام (رژیم امنیتی)؛
* تعریف و تصویر جدید ازخودی ودگرها؛
* رادیکالیزه شدن هویت های مقاومت، رادیکالیزه شدن بخشی ازحواریون نظام، تنگ تر شدن حریم خودی ها و نقش آفرینی بیشتراپوزیسیون برون نظام؛
* متشنج ترو خصمانه ترشدن محیط فراملی.
امــــــــــــید دوباره همه آزادی خواهان برای گره خوردن دست ها
مــــــــــا تونسیهـا…
کلمه-مسعود شریف: تحولات تونس این روزها ذهن همه را به خود مشغول کرده. میپرسند: چه شد که به این سرعت دولتی خودکامه فروریخت؟ چگونه پایههای استبداد نظامی بنعلی در عرض کمتر از یک ماه لرزید؟ آن مخالفان و معترضان چه داشتند که دیگران نداشتند؟ یا شرایط اجتماعی و سیاسی تونس چه شباهتها و تفاوتهایی با دیگر کشورها دارد؟ در همین اثناء تردیدهای جدیتر نیز رخ مینماید: نکند دیکتاتوری نظامی صرفاً رنگ عوض کند و در لباس مبدل ظاهر شود؟ نکند محمد الغنوشی، همو که دو دهه دستِ راست رئیسجمهور مخلوع نشسته بود، به بنعلیِ دیگری بدل شود؟ چرا چهار وزیر مهم کابینه ابقا شدهاند؟ اینها تردیدهایی جدی است، اما در خلالِ واکنشی شتابزده و عجولانه.
آنچه از چنین تحلیلهایی حذف شده خودِ «انقلاب تونس» است. انقلابی که صرفاً نمیتوان آن را در فرار رئیسجمهور و تغییر صوری رژیم سیاسی کشور خلاصه کرد. فروپاشی دیکتاتوری بنعلی در ضمن یک نشانه است. نشانهای که پسلرزههای آن در همین چند روزه از مصر و الجزایر و سودان و کشورهای عربی به گوش میرسد. هر قدر هم که نسبت به جانشینی دموکراسی مطلوب مردم تونس تردید بورزیم، لحظة اعلام فرار بنعلی همة ما غرق آزادی بودیم؛ حسی از رهایی را تجربه کردیم. همة ما تونسیها، الجزایریها، مصریها، ایرانیها. همة ما آزادیخواهان. همة ما آنهایی که لحظهای از تاریخ در یک فرایند جمعی مشارکت کردهایم. همة ما جوانان و دانشجویان تونسی و ایرانی و انگلیسی که با طعم باتوم و گاز اشکآور دیرآشناییم. همة ما که امید گره خوردن دوبارة دستهایمان به یکدیگر را در سر میپرورانیم. بیجهت نیست که بلافاصله پس از این اتفاق مقایسهها شروع شد. حتی اگر کسی دست به مقایسه هم نمیزد تصاویر خود گویا بود. «صدای مردم تونس را شنیدم» جملهای بود که بنعلی خیلی دیر بر زبان آورد، درست چنانکه محمدرضاپهلوی دیر بر زبان راند، درست چنانکه دیگرانی در آیندة نه چندان دور، دیر بر زبان خواهند راند. خودکامگان حتی ناخودآگاه زبان مشترکی اختیار میکنند. پس نیازی به مقایسه نیست. لحظة پیروزی تونسیها لحظة پیروزی ما نیز بود. آزادیخواهان تمام جهان امروز در مصر و سودان و ایران در غم و شادی تونسیها شریکاند.
دلیل اینکه پیروزی مردم تونس چنین شور و شوقی را برانگیخت نه قدرت گرفتن گروهی خاص، چنانکه تبلیغات رسمی صدا و سیما در بوق و کرنا میکند، و نه حتی پیروزی واقعی و عینی مردم تونس بود، بلکه فرار بنعلی و پیروزی تونسیها امکان وقوع چنین اتفاقاتی را متحقق کرد. این پیروزی نشان داد، بهرغم تمامی تبلیغات انحصاری علیه مردم تونس و «تروریست»خواندن معترضان، پایههای حکومت حقیقتاً فرو میریزد. درست است که همه ما تصور میکنیم هیچ حکومتی با زور پایدار نمیماند و هیچ دیکتاتوری به گواه تاریخ فرجامی جز دربهدری نداشته است (چنانکه بنعلی سرگردان بر فراز آسمان فرانسه به عربستان پناه آورد و محمدرضا شاه آواره مصر شد) با اینهمه حتی ما نیز باور نداشتیم خودکامگان بهراستی سقوط میکنند. فرار بنعلی و پیروزی تونسیها ثابت کرد واقعاً چنین چیزی قابل تحقق است. این نکته در مورد تمامی جنبشهای مردمی تاریخ صادق است. انقلاب فرانسه را در نظر بگیرید. زندان باستیل تخریب شد، این انقلاب تصورنکردنی رخ داد و «آزادی، برابری و برادری» را فریاد کرد. یا فروپاشی سوسیالیسم واقعاً موجود. قبول که همه ما شنیده بودیم فساد و ناکارآمدی دولتها را از پای در میآورد اما این فروپاشی با وقوع خود ثابت کرد که بهواقع و در عمل (نه صرفاً در نظر) چنین اتفاقاتی روی میدهد. هر جنبش و انقلابی فضایی باز میکند تا در آن روح امید و آزادی دمیده شود، تا آزادی نه به چیزی در دوردست که به آرمانی تحققیافتنی بدل شود، و امید به تغییر واقعی در زندگی واقعی مردم زنده شود.
پیروزی مردم تونس بهویژه در پسزمینة جنبش سبز برای ما ایرانیها معنای دیگری یافت. بنعلی که تا دیروز به ۹۰ درصد رأی کسبکرده در آخرین انتخابات ریاستجمهوری مینازید مشروعیت خود را در برابر مردمی از دست داده بود که در کوچه و خیابان ناکارآمدی و دروغگویی او را فریاد میزدند. بدینقرار، پیامهای تبریکی که ایرانیها در شب واقعه برای یکدیگر میفرستادند چیزی بیش از یک خبر بود. گواهی بود بر بهثمررسیدن مبارزه در راه آزادی و سرنگونی ظلم و استبداد. شاید مردم هیچ کشوری به اندازة مردم ایران از این پیروزی خوشحال نشدند، و شاید هیچکس به اندازة جباران و خودکامگان عرب و عجم به خود نلرزید.
در فرهنگ عامیانه مشهور است «چوب را که برداری گربهدزد فرار میکند». حکام و امرا و شیوخ و سلاطین بر نفت نشسته عرب سخت هراسان شدهاند. همین امروز (۲۹ دی، ۱۹ ژانویه) حسنالترابی سرسختترین مخالف کهنهکار عمرالبشیر، رئیسجمهور مادامالعمر سودان بازداشت شد. او تهدید کرده بود مردم سودان براى انقلابى مشابه تونس آمادهاند و در صورتیکه خارطوم افزایش قیمتها را بازبینى نکند، انقلابى مردمى در این کشور ایجاد میشود. از سوی دیگر، مصر، الجزایر، اردن و دیگر کشورهای عربی سعی در کاهش قیمتها و جلوگیری از گسترش اعتراضات به کشور خود دارند. عمرو موسی دبیر کل اتحادیه عرب از کشورهای عربی خواسته از سرنوشت تونس درس بگیرند. بدینترتیب، تونس حتی اگر خود در رسیدن به دموکراسی مسیر درازی را در پیش داشته باشد نوید دهنده راهی ناگزیر است که در نتیجه مقاومت حاصل میآید؛ گردننهادن به خواست مردم. آیا پندگیرندهای هست که پند گیرد؟
بازداشت مدير عامل و سه نفر از كارمندان شركت " آچيلان در"
خبرگزاری هرانا – صبح روز دوشنبه سه تن از کارکنان و مدیر عامل یک شرکت صنعتی توسط اداره اطلاعات مشهد بازداشت شدند.
بنا به اطلاع گزارشگران خبرگزاری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران"هرانا"، متعاقب انتشار خبري در خبرگزاري فارس مبني بر ممنوعيت استفاده از درب هاي اتوماتيك ساخت شركت " آچيلان در " به دلايل امنيتي و وارد كردن اتهام وابستگي شركت مزبور به بهائيان صبح روز دوشنبه 27 دي ماه ماموران امنيتي به دفتر كارخانه " آچيلان در " در مشهد هجوم آوردند.
پس از تفتيش كامل و ضبط كليه كامپيوترها ، اوراق و اسناد شركت مزبور ، مدير عامل شركت به نام " فرزاد محمد زاده " را به همراه سه نفر از كارمندان به نام هاي بهرنگ محسني ، احمد قائم مقامي و فرنود محمد زاده را نيز بازداشت و به نقطه نامعلومي انتقال دادند .
ماموران سپس به منازل افراد فوق الذكر مراجعه كرده كه پس از بازرسي كامل و ضبط بعضي وسايل شخصي نامبردگان ، محل را ترك نمودند .
قابل ذكر است دو نفر از دستگيرشدگان به نام هاي فرنود محمدزاده و بهرنگ محسني از شهروندان بهايي ساكن مشهد مي باشند كه در شركت مذكور مشغول فعاليت بوده اند .
ياددآوري مي شود شركت " آچيلان در " پس از انتشار خبر خبرگزاري فارس ، جوابيه اي را در رد اتهام اين خبر منتشر كرد .
متن این جوابیه که در اختیار خبرگزاری هرانا قرار گرفته است به شرح زیر است:
دستور کناره گیری مولانا فاضلی از امامت جمعه شهرستان تایباد
خبرگزاری هرانا - مولانا سید محمد موحد فاضلی، امام جمعه اهل سنت تایباد، به اداره اطلاعات مشهد احضار و از وی خواسته شد تا از امامت جمعه این شهرستان کناره گیری نماید.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، اداره اطلاعات مشهد روز یکشنبه 89/10/26، مولانا سید محمد موحد فاضلی، امام جمعه اهل سنت تایباد را به این اداره احضار نموده و از وی خواست تا از مسئولیت امامت جمعه این شهرستان کناره گیری نماید.مولانا سید محمد موحد فاضلی از شخصیتها و علمای برجسته اهل سنت خراسان میباشد که دارای مدارک عالی در زمینه دروس حوزوی و دانشگاهی است.
این اقدام و خواسته اداره اطلاعات مشهد در حالی صورت می گیرد که تعیین ایشان به عنوان امام جمعه، مانند سایر مناطق سنی نشین کشور، با انتخاب مردم صورت گرفته است و این درخواست، دخالت مستقیم در امور مذهبی اهل سنت به شمار رفته و مغایرت کامل با قانون اساسی کشور دارد که در آن بر آزادی پیروان مذاهب مختلف در برگزاری مراسم مذهبی تاکید شده است.
اعلام اعتصاب غذای سه زندانی سیاسی در زندان مرکزی زنجان
خبرگزاری هرانا - در ادامه موج جدید اعتراضات به اجرای حکم اعدام حسین خضری سه زندانی سیاسی کرد دیگر در زندان مرکزی زنجان دست به اعتصاب غذا زدند.
بنا به اطلاع گزارشگران ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران "هرانا"، سه زندانی سیاسی کرد زندان مرکزی زنجان به نامهای محمود بوداق ، ارجان قریل و یاشار قره از سه روز پیش با اعلام اینکه " اعدام نمی تواند ما را از ادامه راه مبارزه آزادی بازدارد" به چندین زندانی سیاسی دیگر معترض به اجرای حکم اعدام حسین خضری پیوستند.
شایان ذکر است، پس از انتشار خبر اجرای حکم اعدام حسین خضری تعدادی از زندانیان سیاسی در زندان مرکزی ارومیه به نامهای حبیب الله گلپیری پور ، احمد تموئی ، حسین میرزایی ، فضایی یامان، جهانگیر بادوزاده ، علی احمد سلیمان ، عبدالله حسینی، صفی علی احمد و محمد امین عبدالهی در زندان مرکزی ارومیه دست به اعتصاب غذا زدند.
زندانی سیاسی کرد حبیب الله گلپیری پور به سبب اعتصاب خشک سلامت وی رو به وخامت رفته است و علی احمد سلمیان ، جهانگیر بادوزاده و محمد امین عبدالهی نیز پس از پیوستن به اعتصاب غذا به سلولهای اداره اطلاعات شهر ارومیه منتقل شده اند.
بازداشت یک درویش گنابادی در شهرستان درود
خبرگزاری هرانا - جمشید لک از دراویش گنابادی ساکن شهرستان درود، صبح دیروز توسط ماموران لباس شخصی و نیروی انتظامی بازداشت شد.
به گزارش خبرنگار سایت مجذوبان نور، ماموران امنیتی اعزامی از شهرستان خرم آباد و نیروی انتظامی درود، در ساعت ۱۰ صبح روز چهارشنبه ۲۹ دی ماه به منزل این درویش گنابادی وارد شده و پس از ضرب و شتم شدید وی در مقابل دیدگان خانوادهاش، او را به بازداشتگاه اطلاعات درود انتقال و مورد بازجویی قرار داده و پس از ۱۰ ساعت آزاد کردند.
بر اساس این گزارش، ماموران ضمن بازرسی و تفتیش منزل آقای لک کلیه اقلام فرهنگی از قبیل کتب عرفانی، سی دی و حتی مدارک شخصی وی را ضبط و با خود بردند.
پیرو دستگیری جمشید لک، جمعی از دراویش طریقت گنابادی منطقه، جهت آزادی آقای لک در صدد تجمع در مقابل اداره اطلاعات شهرستان درود بودند که پس از آزادی این درویش، متفرق شدند.
لازم به یا دآوری است که در سال ۱۳۸۴ این درویش گنابادی به اتهام نشر اکاذیب و افترا و توهین به ماموران دولت در واقعه تخریب حسینیه قم، تحت پیگرد قضایی قرار گرفته و پس از ۱۱ روز بازداشت در زندان درود، نهایتا به ۷۴ ضربه شلاق محکوم شد و حکم صادره در مورد وی به اجرا درآمد.
به گزارش خبرنگار سایت مجذوبان نور، ماموران امنیتی اعزامی از شهرستان خرم آباد و نیروی انتظامی درود، در ساعت ۱۰ صبح روز چهارشنبه ۲۹ دی ماه به منزل این درویش گنابادی وارد شده و پس از ضرب و شتم شدید وی در مقابل دیدگان خانوادهاش، او را به بازداشتگاه اطلاعات درود انتقال و مورد بازجویی قرار داده و پس از ۱۰ ساعت آزاد کردند.
بر اساس این گزارش، ماموران ضمن بازرسی و تفتیش منزل آقای لک کلیه اقلام فرهنگی از قبیل کتب عرفانی، سی دی و حتی مدارک شخصی وی را ضبط و با خود بردند.
پیرو دستگیری جمشید لک، جمعی از دراویش طریقت گنابادی منطقه، جهت آزادی آقای لک در صدد تجمع در مقابل اداره اطلاعات شهرستان درود بودند که پس از آزادی این درویش، متفرق شدند.
لازم به یا دآوری است که در سال ۱۳۸۴ این درویش گنابادی به اتهام نشر اکاذیب و افترا و توهین به ماموران دولت در واقعه تخریب حسینیه قم، تحت پیگرد قضایی قرار گرفته و پس از ۱۱ روز بازداشت در زندان درود، نهایتا به ۷۴ ضربه شلاق محکوم شد و حکم صادره در مورد وی به اجرا درآمد.
کارگران سنگ پاسارگاد ۲ ماه حقوق معوقه دارند
خبرگزاری هرانا - ، کارگران کارخانه سنگ پاسارگاد، بیش از دو ماه است که از کارفرمای خود حقوق دریافت نکرده اند.
علیاصغر طاهرخانی، دبیر اجرایی خانه کارگر تاکستان در گفتوگو با خبرنگار ایلنا با اشاره به خصوصی بودن سنگ پاسارگاد افزود: کارگران این واحد ۲ ماه حقوق معوقه از کارفرمایشان طلب دارند.
وی با اشاره به اشتغال حدود ۹۰کارگر در سنگ پاسارگاد تصریح کرد: این واحد تولیدکننده سنگ است که تمام محصولاتش هم صادر میشود.
او با بیان اینکه کارفرما قصد عدم همکاری با کارگران را ندارد، گفت: به گفته کارفرما صادرات شرکت به مشکلاتی برخورد کرده است و علت تعویق در حقوق کارگران سنگ پاسارگاد هم همین است.
وکیل حسین خضری: این اعدام در یک دهه گذشته بی سابقه بوده است
خبرگزاری هرانا - به دنبال انتشار خبری از سوی رسانەهای دولتی جمهوری اسلامی مبنی بر اعدام یک فعال سیاسی کرد، این احتمال که فرد اعدام شده حسین خضری بوده باشد به یقین نزدیک شده است.
اما با گذشت چهار روز از انتشار این خبر، هنوز مقامات قضایی از اعلام هویت فرد اعدام شده خودداری نمودەاند، امری که وکیل مدافع حسین خضری آن را در یک دهه گذشته در ایران بی سابقه دانسته است.
احسان مجتوی وکیل مدافع حسین خضری در مصاحبەای با کردیش پرسپکتیو گفت فعلا نمی تواند به طور یقین بگوید که فردی که رسانەهای دولتی ایران روز شنبه خبر اعدام وی را منتشر نمودند، حسین خضری بوده باشد و هنوز احتمال بسیار ضعیفی مبنی بر اینکه این فعال کرد اعدام نشده باشد را در نظر دارد.
وی در ادامه افزود که با توجه اینکه این حکم در زندان مرکزی ارومیه اجرا نشده است، دایره اجرای احکام و زندان مرکزی این شهر از اعدام حسین خضری و تائید هویت فرد اعدام شده ابراز بی اطلاعی می کنند.
آقای مجتوی همچنین افزود: "دایره اجرای احکام اظهار می دارد که با توجه به وضعیت پرونده، حسین خضری باید زنده باشد"
با این حال ایشان می افزاید با توجه به قرائن موجود و اتهام منتسب به فرد اعدام شده، به احتمال بسیار زیاد حسین خضری اعدام شده است.
احسان مجتوی با اشاره به اینکه مکان و محل اجرای حکم اعدام، پیش تر می باید به وکیل مدافع فرد محکوم به اعدام ابلاغ شود می گوید: " اجرای این حکم در یک دهه گذشته با این شکل بی سابقه بوده است."
وکیل حسین خضری در خصوص محل اجرای این حکم می گوید: "مشاهدات پرونده موید انتقال وی از زندان مرکزی ارومیه به تهران می باشد، و نه اجرای حکم، اما شواهد گویای چیز دیگری است. بنابراین ما حتی از اینکه حکم در کدام شهر اجرا شده کاملا بی اطلاعیم."
احسان مجتوی در پاسخ به این سئوال که پیگیری های خانواده آقای خضری به کجا رسیده گفت، آنها مرتب با من در ارتباط هستند و این مسئله را پیگیری می کنند. اما می دانم که همزمان مراسم ختم فرزندشان نیز در حال برگزاری است و همانند من در سردرگمی به سر می برند.
آنها این انتظار را دارند که در صورت اجرای این حکم، حداقل به صورت قانونی به آنها اطلاع داد شود.
احسان مجتوی ابراز امیدواری می کند که طی روزهای آینده با ادامه پیگیری ها خود از وضعیت این پرونده اطلاعاتی را به دست آورد تا بتواند با یقین بیشتری در باره آن اظهار نظر کند.
عصر روز شنبه، ۱۵ ژانویه، واحد مرکزی خبر جمهوری اسلامی بدون ذکر هویت فرد اعدام شده به نقل از شواری تامین آذربایجان غربی اعلام کرد که این حکم پس از تائید در مراجع قضایی در زندان ارومیه اجرا شده است.
حسین خضری، زندانی کرد محکوم به اعدام، در تاریخ دهم مرداد ماه سال ۱۳۸۷ در کرمانشاه توسط نیروهای سپاه نبی اکرم بازداشت شد وبه مدت شش ماه تحت بازجویی مداوم بود. وی سپس به زندان مرکزی ارومیه منتقل شد و در تاریخ بیست و یک اردیبهشت سال گذشته در جلسه ی رسیدگی کوتاهی در شعبه یکم دادگاه انقلاب ارومیه به اتهام «تبلیغ علیه نظام و همکاری با یکی از احزاب مخالف نظام» به اعدام محکوم شد. رای دادگاه بدوی نیز در هفدهم مرداد ماه سال ۸۸ توسط شعبه ۱۰ دادگاه تجدید نظر استان آذربایجان غربی تایید و به او ابلاغ شد که همچنان به قوت خود باقی است.
حسین خضری پیش تر تمامی این اتهامات را رد کرده بود و در ملاقات با خانواده اش از تلاش ماموران وزارت اطلاعات برای اخذ اعترافات تلویزیونی دروغین از وی خبر داده بود.
اما با گذشت چهار روز از انتشار این خبر، هنوز مقامات قضایی از اعلام هویت فرد اعدام شده خودداری نمودەاند، امری که وکیل مدافع حسین خضری آن را در یک دهه گذشته در ایران بی سابقه دانسته است.
احسان مجتوی وکیل مدافع حسین خضری در مصاحبەای با کردیش پرسپکتیو گفت فعلا نمی تواند به طور یقین بگوید که فردی که رسانەهای دولتی ایران روز شنبه خبر اعدام وی را منتشر نمودند، حسین خضری بوده باشد و هنوز احتمال بسیار ضعیفی مبنی بر اینکه این فعال کرد اعدام نشده باشد را در نظر دارد.
وی در ادامه افزود که با توجه اینکه این حکم در زندان مرکزی ارومیه اجرا نشده است، دایره اجرای احکام و زندان مرکزی این شهر از اعدام حسین خضری و تائید هویت فرد اعدام شده ابراز بی اطلاعی می کنند.
آقای مجتوی همچنین افزود: "دایره اجرای احکام اظهار می دارد که با توجه به وضعیت پرونده، حسین خضری باید زنده باشد"
با این حال ایشان می افزاید با توجه به قرائن موجود و اتهام منتسب به فرد اعدام شده، به احتمال بسیار زیاد حسین خضری اعدام شده است.
احسان مجتوی با اشاره به اینکه مکان و محل اجرای حکم اعدام، پیش تر می باید به وکیل مدافع فرد محکوم به اعدام ابلاغ شود می گوید: " اجرای این حکم در یک دهه گذشته با این شکل بی سابقه بوده است."
وکیل حسین خضری در خصوص محل اجرای این حکم می گوید: "مشاهدات پرونده موید انتقال وی از زندان مرکزی ارومیه به تهران می باشد، و نه اجرای حکم، اما شواهد گویای چیز دیگری است. بنابراین ما حتی از اینکه حکم در کدام شهر اجرا شده کاملا بی اطلاعیم."
احسان مجتوی در پاسخ به این سئوال که پیگیری های خانواده آقای خضری به کجا رسیده گفت، آنها مرتب با من در ارتباط هستند و این مسئله را پیگیری می کنند. اما می دانم که همزمان مراسم ختم فرزندشان نیز در حال برگزاری است و همانند من در سردرگمی به سر می برند.
آنها این انتظار را دارند که در صورت اجرای این حکم، حداقل به صورت قانونی به آنها اطلاع داد شود.
احسان مجتوی ابراز امیدواری می کند که طی روزهای آینده با ادامه پیگیری ها خود از وضعیت این پرونده اطلاعاتی را به دست آورد تا بتواند با یقین بیشتری در باره آن اظهار نظر کند.
عصر روز شنبه، ۱۵ ژانویه، واحد مرکزی خبر جمهوری اسلامی بدون ذکر هویت فرد اعدام شده به نقل از شواری تامین آذربایجان غربی اعلام کرد که این حکم پس از تائید در مراجع قضایی در زندان ارومیه اجرا شده است.
حسین خضری، زندانی کرد محکوم به اعدام، در تاریخ دهم مرداد ماه سال ۱۳۸۷ در کرمانشاه توسط نیروهای سپاه نبی اکرم بازداشت شد وبه مدت شش ماه تحت بازجویی مداوم بود. وی سپس به زندان مرکزی ارومیه منتقل شد و در تاریخ بیست و یک اردیبهشت سال گذشته در جلسه ی رسیدگی کوتاهی در شعبه یکم دادگاه انقلاب ارومیه به اتهام «تبلیغ علیه نظام و همکاری با یکی از احزاب مخالف نظام» به اعدام محکوم شد. رای دادگاه بدوی نیز در هفدهم مرداد ماه سال ۸۸ توسط شعبه ۱۰ دادگاه تجدید نظر استان آذربایجان غربی تایید و به او ابلاغ شد که همچنان به قوت خود باقی است.
حسین خضری پیش تر تمامی این اتهامات را رد کرده بود و در ملاقات با خانواده اش از تلاش ماموران وزارت اطلاعات برای اخذ اعترافات تلویزیونی دروغین از وی خبر داده بود.
تداوم اعتصاب غذای دو زندانی و همراهی چهار زندانی سیاسی دیگر
خبرگزاری هرانا – حبیب الله گلپری پور و احمد تمویی پس از گذشت 17 روز همچنان در اعتصاب غذا و در سلول انفرادی نگهداری می شوند.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، حبیب الله گلپری پور و احمد تمویی دو زندانی سیاسی کرد محبوس در زندان مرکزی ارومیه که پس از انتقال حسین خضری به مکان نامعلوم اعلام اعتصاب غذا کرده اند همچنان در سلول انفرادی نگهداری می شوند.
از وضعیت جسمی این افراد اطلاع دقیقی در دست نیست.
همزمان با اعدام حسین خضری و از سه روز پیش چهار تن از زندانیان سیاسی به نامهای عبدالله حسینی، فضایی یامان، حسین میرزایی، صفی علی احمد در این زندان دست به اعتصاب غذا زده اند.
خاطیان مجازات نشده و حقوق کارگران پرداخت نشده است
خبرگزاری هرانا - پس از گذشت حدود یک سال و دو ماه از حادثه معدن باب نیزو در کرمان که منجر به کشته شدن 12 کارگر شاغل در این معدن شد کمیته تحقیق و تفحص مجلس شورای اسلامی، گزارش خود درباره علل وقوع این حادثه را اعلام کرد.
به گزارش ایلنا، این کمیته که با ریاست علیرضا محجوب در هفدهم آبان ماه سال گذشته کار خود را آغاز کرد، گزارشی مبسوط از پیشنیه این معدن و دلایل وقوع این حادثه را بررسی و به صحن علنی مجلس تقدیم کرد. در بخشی از این گزارش آمده است: اکثر کارگران شاغل در معدن باب نیزو در روستاهای اطراف زرند و راور ساکن بوده و حداقل فاصله سکونت افراد تا محل معدن 50 کیلومتر است که با توجه به صعب العبور بودن مسیر دسترسی به طور متوسط حدود دو ساعت طول میکشد تا کارگران به محل کار برسند. ایاب و ذهاب نیز در برخی از مسیرها، در دو بخش صورت میگیرد، ابتدا به وسیله سرویسهای عمومی و بخشی نیز به وسیله موتورسیکلت صورت میگیرد. انتقال کارگران به رگههای اصلی زغال در معدن نیز به وسیله آسانسورهای حمل بار و تجهیزات صورت میگیرد که به دلیل نوع خاص این آسانسورها (کف این آسانسورها به صورت تاشو بوده و مخصوص حمل و تخلیه زغال و تجهیزات است) ایمنی کارگران در حداقل بوده و با کوچکترین مشکل در سیستم آسانسور، امکان سقوط آنان به قعر چاه بسیار بالا میرود. به طور مثال، متاسفانه در یک مورد به دلیل نقص در سیستم آسانسور ، 4نفر کارگر به کف چاه پرتاب شدند که پس از برخورد با تاسیسات و سیمهای بکسل موجود در چاه، اجساد کاملا خرد شده، بدون امکان شناسایی و تنها به صورت تکههای گوشت و استخوان تحویل خانواده شدند تا به خاک سپرده شوند.
کارگران پس از ورود به معدن به وسیله آسانسورهای اصلی به فراخور نیاز به هر یک از تونلهای پنجگانه افقی منتقل میشوند تا مشغول کار شوند. در هر یک از تونلها سیستم تهویه هوا، هوای مورد نیاز را تامین کرده و کارگران در صورت استفاده از ماسکهای ضد گاز، میتوانند در شرایط سخت به کار خود ادامه دهند. نکته مورد توجه در این بخش وجود شرایط بسیار سخت کار و امکان تنفس دشوار در عمق تونلهاست؛ به طوری که کارگران پس از چند سال کار، دچار تنگی نفس شده و انرژی لازم برای ادامه کار را از دست میدهند.
از مهمترین دلایل این موضوع علاوه بر حاکم بودن شرایط سخت در این گونه معادن، استاندارد نبودن سیستم تهویه هوای معدن، عدم نصب سیستم پایش (مونیتورینگ) گازهای آلاینده و همچنین طراحی غیراصولی برخی از تونلهای فرعی در سالهای گذشته است که تحقیق در هر یک از موارد مذکور میتواند زوایای بیشتری از شرایط معدن را اشکار سازد.
این که کارگران مشغول به کار در معدن حاضرند با این شرایط در این معادن کار کنند و اینکه حتی پس از فوت بستگان خود، تقاضای جایگزین شدن به جای متوفی را داشته باشند، خود جای بسی تاسف است. یقینا نبود فرصتهای شغلی مناسب در منطقه و عقبماندگی اکثر روستاهای مجاور معدن میتواند از مهمترین دلایل اجبار کارگران برای کار در این گونه معادن باشد.
در ادامه این گزارش آمده است: استخراج زغال سنگ از معدن باب نیزو از سال 1340 تحت نظارت کارشناسان روسی آغاز شد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی اداره معدن از بخش روسی منفک و به وزارت معادن وقت سپرده شد. پس از ابلاغ سیاستهای خصوصیسازی، معدن باب نیزو در سال 1383 به بخش خصوصی واگذار شد. بررسیهای لازم در خصوص نوع واگذاری نشان میدهد که پیمانکار مورد نظر با هدایت سیستم واگذاری به سمت و سوی خاص و اعلام کردن شرایط خاص واگذاری و در نهایت واگذاری به قیمت کارشناسی دو سال قبل که امکان شرکت در مزایده را برای افراد محدودی میسر میسازد، انتخاب شده است.
وضعیت معدن در زمان واگذاری و پس از آن با توجه به مستندات و تحقیقات صورت گرفته بخش خصوصی پس از مالکیت معدن بدون توجه به تجهیز معدن، اقدام به استخراج زغال از معدن کرده که عدم نظارت کافی بخش ایمنی وزارت کار و امور اجتماعی موجب تداوم این شرایط میشود. البته در مقاطعی از زمان به خصوص پس از حادثه 1384 که منجر به فوت 14 نفر در معدن شد اداره کار و امور اجتماعی شرایط ایمنی کار در معدن را نامساعد دانسته و تاکید بر تعطیلی معدن کرده بود که کارفرما به این تاکیدات توجهی نکرده و به کار ادامه داده است.
شایان ذکر است که در زمان واگذاری اکثر تجهیزات معدن فرسوده بوده و عمر مفید آنها به پایان رسیده بود که علیالقاعده باید قبل از واگذاری این گونه تجهیزات توسط وزارت صنایع و معادن نوسازی میشدند که اینگونه نشده است.
تشریح حادثه انفجار معدن در سال 1388 وقوع حوادث گوناگون ناشی از کار در معادن زغال سنگ طی سالهای اخیر منجر به کشته شدن تعداد کثیری از کارگران مختلف شده است. در سالهای اخیر سه حادثه انفجار در این معدن رخ داده و در نتیجه در سال 1384 طی 2 انفجار 14 نفر و در سال 1388 طی یک انفجار 12 نفر جان خود را از دست دادهاند.
مطابق گزارش بازرسان اداره کار و امور اجتماعی شهرستان زرند، آخرین انفجار معدن باب نیزو در ساعت 10 صبح روز یکشنبه مورخ 30/1/88 رخ داده است که طبق بررسیهای اولیه توسط بازرسان اداره کار، علت انفجار، تجمع گاز متان در کیسههای مدفون در زغال و تصاعد آنی گاز پس از استخراج بوده است، ولی تحقیقات هیات تحقیق و تفحص نشان میدهد که در روز حادثه مواد ناریه نیز به محل معدن برده شده است که با توجه به گزارشها و اظهارات ضد ونقیص، امکان روشن شدن موضوع و علت حادثه مشخص نشد.
طبق اطلاعات موجود ابتداء 10نفر در حادثه انفجار جان خود را از دست دادهاند که همگی کارگر بودهاند. پس از انفجار، سرپرست معدن و مامور ایمنی معدن به اصرار مدیرعامل آقای انوشیروان زینلی برای نجات حادثهدیدگان پس از نصب خود نجات به داخل معدن میروند که به دلیل عدم رعایت نکات ایمنی و داخل شدن گاز متان به ریه هر دو جان خود را از دست میدهند که اجساد جان باختگان پس از خروج از معدن به خانواده آنها تحویل داده شد.
جمع بندی و نتیجهگیری 1- معدن باب نیزو جزو معادن با گاز بالا شناخته شده و ذاتا جزو معادن با احتمال حادثه بالا محسوب میشود و بیش از دو دهه است که به صورت سنتی استخراج میشود. بنابراین دقت بیشتر در واگذاری و استخراج و رعایت دقیق موارد ایمنی و نظارت کامل بر استخراج و تجهیزات استخراج بیش از پیش ضروری به نظر میرسد ولی متاسفانه دقتهای لازم در موارد مذکور توسط وزارتخانههای صنایع و معادن و کار و امور اجتماعی صورت نگرفته است.
2- بخش عمدهای از مطالبات خانوادههای جان باختگان که جزو قشر محروم و مستضعف جامعه محسوب میشوند پس از گذشت 2 سال هنوز پرداخت نشده و در پیچ و خم ادارههای رسیدگی کننده باقی مانده است.
3- بهرغم حادثه اتفاق افتاده در سال 1384، وزارت صنایع و معادن در جهت بهبود ایمنی و وزارت کار و امور اجتماعی در جهت افزایش نظارت، وظایف خود را به خوبی انجام ندادهاند.
4- متخلفین و افراد دخیل در بروز حادثه اعم از افراد دولتی و پیمانکار به صورت کامل مورد پیگیرد قانونی قرار نگرفتهاند و تنها کارفرمای بخش خصوصی به مقامات قضایی معرفی شده که آن هم به دلیل استفاده از اهرمهای فرار از قانون مجازات نشدهاند.
5- مواد ناریه استفاده شده که باید تحت نظارت دقیق نیروی انتظامی و مسوولین حراست شرکت زغال سنگ کرمان مورد استفاده قرار میگرفت به صورت بسیار ناشیانه و توسط افراد غیر مجرب استفاده شده است.
6- به دلیل استفاده کارفرمایان از کارگران ارزان قیمت و غیرماهر و عدم آموزشهای لازم ایمنی و بهداشتی، کارگران در مواقع بحران واکنشهای مناسب را نمیتوانستند از خود نشان دهند که این امر در مواقع حساس موجب کشته شدن آنان میشود.
7- واگذاری معدن با توجه به مستندات روند قانونی خود را به طور کامل طی نکرده و به صورت ترک تشریفات و با قیمت کارشناسی 2 سال قبل از واگذاری و بدون تجهیز و مدرنیزه کردن معدن و با تخلف صورت گرفته است.
به گزارش ایلنا، این کمیته که با ریاست علیرضا محجوب در هفدهم آبان ماه سال گذشته کار خود را آغاز کرد، گزارشی مبسوط از پیشنیه این معدن و دلایل وقوع این حادثه را بررسی و به صحن علنی مجلس تقدیم کرد. در بخشی از این گزارش آمده است: اکثر کارگران شاغل در معدن باب نیزو در روستاهای اطراف زرند و راور ساکن بوده و حداقل فاصله سکونت افراد تا محل معدن 50 کیلومتر است که با توجه به صعب العبور بودن مسیر دسترسی به طور متوسط حدود دو ساعت طول میکشد تا کارگران به محل کار برسند. ایاب و ذهاب نیز در برخی از مسیرها، در دو بخش صورت میگیرد، ابتدا به وسیله سرویسهای عمومی و بخشی نیز به وسیله موتورسیکلت صورت میگیرد. انتقال کارگران به رگههای اصلی زغال در معدن نیز به وسیله آسانسورهای حمل بار و تجهیزات صورت میگیرد که به دلیل نوع خاص این آسانسورها (کف این آسانسورها به صورت تاشو بوده و مخصوص حمل و تخلیه زغال و تجهیزات است) ایمنی کارگران در حداقل بوده و با کوچکترین مشکل در سیستم آسانسور، امکان سقوط آنان به قعر چاه بسیار بالا میرود. به طور مثال، متاسفانه در یک مورد به دلیل نقص در سیستم آسانسور ، 4نفر کارگر به کف چاه پرتاب شدند که پس از برخورد با تاسیسات و سیمهای بکسل موجود در چاه، اجساد کاملا خرد شده، بدون امکان شناسایی و تنها به صورت تکههای گوشت و استخوان تحویل خانواده شدند تا به خاک سپرده شوند.
کارگران پس از ورود به معدن به وسیله آسانسورهای اصلی به فراخور نیاز به هر یک از تونلهای پنجگانه افقی منتقل میشوند تا مشغول کار شوند. در هر یک از تونلها سیستم تهویه هوا، هوای مورد نیاز را تامین کرده و کارگران در صورت استفاده از ماسکهای ضد گاز، میتوانند در شرایط سخت به کار خود ادامه دهند. نکته مورد توجه در این بخش وجود شرایط بسیار سخت کار و امکان تنفس دشوار در عمق تونلهاست؛ به طوری که کارگران پس از چند سال کار، دچار تنگی نفس شده و انرژی لازم برای ادامه کار را از دست میدهند.
از مهمترین دلایل این موضوع علاوه بر حاکم بودن شرایط سخت در این گونه معادن، استاندارد نبودن سیستم تهویه هوای معدن، عدم نصب سیستم پایش (مونیتورینگ) گازهای آلاینده و همچنین طراحی غیراصولی برخی از تونلهای فرعی در سالهای گذشته است که تحقیق در هر یک از موارد مذکور میتواند زوایای بیشتری از شرایط معدن را اشکار سازد.
این که کارگران مشغول به کار در معدن حاضرند با این شرایط در این معادن کار کنند و اینکه حتی پس از فوت بستگان خود، تقاضای جایگزین شدن به جای متوفی را داشته باشند، خود جای بسی تاسف است. یقینا نبود فرصتهای شغلی مناسب در منطقه و عقبماندگی اکثر روستاهای مجاور معدن میتواند از مهمترین دلایل اجبار کارگران برای کار در این گونه معادن باشد.
در ادامه این گزارش آمده است: استخراج زغال سنگ از معدن باب نیزو از سال 1340 تحت نظارت کارشناسان روسی آغاز شد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی اداره معدن از بخش روسی منفک و به وزارت معادن وقت سپرده شد. پس از ابلاغ سیاستهای خصوصیسازی، معدن باب نیزو در سال 1383 به بخش خصوصی واگذار شد. بررسیهای لازم در خصوص نوع واگذاری نشان میدهد که پیمانکار مورد نظر با هدایت سیستم واگذاری به سمت و سوی خاص و اعلام کردن شرایط خاص واگذاری و در نهایت واگذاری به قیمت کارشناسی دو سال قبل که امکان شرکت در مزایده را برای افراد محدودی میسر میسازد، انتخاب شده است.
وضعیت معدن در زمان واگذاری و پس از آن با توجه به مستندات و تحقیقات صورت گرفته بخش خصوصی پس از مالکیت معدن بدون توجه به تجهیز معدن، اقدام به استخراج زغال از معدن کرده که عدم نظارت کافی بخش ایمنی وزارت کار و امور اجتماعی موجب تداوم این شرایط میشود. البته در مقاطعی از زمان به خصوص پس از حادثه 1384 که منجر به فوت 14 نفر در معدن شد اداره کار و امور اجتماعی شرایط ایمنی کار در معدن را نامساعد دانسته و تاکید بر تعطیلی معدن کرده بود که کارفرما به این تاکیدات توجهی نکرده و به کار ادامه داده است.
شایان ذکر است که در زمان واگذاری اکثر تجهیزات معدن فرسوده بوده و عمر مفید آنها به پایان رسیده بود که علیالقاعده باید قبل از واگذاری این گونه تجهیزات توسط وزارت صنایع و معادن نوسازی میشدند که اینگونه نشده است.
تشریح حادثه انفجار معدن در سال 1388 وقوع حوادث گوناگون ناشی از کار در معادن زغال سنگ طی سالهای اخیر منجر به کشته شدن تعداد کثیری از کارگران مختلف شده است. در سالهای اخیر سه حادثه انفجار در این معدن رخ داده و در نتیجه در سال 1384 طی 2 انفجار 14 نفر و در سال 1388 طی یک انفجار 12 نفر جان خود را از دست دادهاند.
مطابق گزارش بازرسان اداره کار و امور اجتماعی شهرستان زرند، آخرین انفجار معدن باب نیزو در ساعت 10 صبح روز یکشنبه مورخ 30/1/88 رخ داده است که طبق بررسیهای اولیه توسط بازرسان اداره کار، علت انفجار، تجمع گاز متان در کیسههای مدفون در زغال و تصاعد آنی گاز پس از استخراج بوده است، ولی تحقیقات هیات تحقیق و تفحص نشان میدهد که در روز حادثه مواد ناریه نیز به محل معدن برده شده است که با توجه به گزارشها و اظهارات ضد ونقیص، امکان روشن شدن موضوع و علت حادثه مشخص نشد.
طبق اطلاعات موجود ابتداء 10نفر در حادثه انفجار جان خود را از دست دادهاند که همگی کارگر بودهاند. پس از انفجار، سرپرست معدن و مامور ایمنی معدن به اصرار مدیرعامل آقای انوشیروان زینلی برای نجات حادثهدیدگان پس از نصب خود نجات به داخل معدن میروند که به دلیل عدم رعایت نکات ایمنی و داخل شدن گاز متان به ریه هر دو جان خود را از دست میدهند که اجساد جان باختگان پس از خروج از معدن به خانواده آنها تحویل داده شد.
جمع بندی و نتیجهگیری 1- معدن باب نیزو جزو معادن با گاز بالا شناخته شده و ذاتا جزو معادن با احتمال حادثه بالا محسوب میشود و بیش از دو دهه است که به صورت سنتی استخراج میشود. بنابراین دقت بیشتر در واگذاری و استخراج و رعایت دقیق موارد ایمنی و نظارت کامل بر استخراج و تجهیزات استخراج بیش از پیش ضروری به نظر میرسد ولی متاسفانه دقتهای لازم در موارد مذکور توسط وزارتخانههای صنایع و معادن و کار و امور اجتماعی صورت نگرفته است.
2- بخش عمدهای از مطالبات خانوادههای جان باختگان که جزو قشر محروم و مستضعف جامعه محسوب میشوند پس از گذشت 2 سال هنوز پرداخت نشده و در پیچ و خم ادارههای رسیدگی کننده باقی مانده است.
3- بهرغم حادثه اتفاق افتاده در سال 1384، وزارت صنایع و معادن در جهت بهبود ایمنی و وزارت کار و امور اجتماعی در جهت افزایش نظارت، وظایف خود را به خوبی انجام ندادهاند.
4- متخلفین و افراد دخیل در بروز حادثه اعم از افراد دولتی و پیمانکار به صورت کامل مورد پیگیرد قانونی قرار نگرفتهاند و تنها کارفرمای بخش خصوصی به مقامات قضایی معرفی شده که آن هم به دلیل استفاده از اهرمهای فرار از قانون مجازات نشدهاند.
5- مواد ناریه استفاده شده که باید تحت نظارت دقیق نیروی انتظامی و مسوولین حراست شرکت زغال سنگ کرمان مورد استفاده قرار میگرفت به صورت بسیار ناشیانه و توسط افراد غیر مجرب استفاده شده است.
6- به دلیل استفاده کارفرمایان از کارگران ارزان قیمت و غیرماهر و عدم آموزشهای لازم ایمنی و بهداشتی، کارگران در مواقع بحران واکنشهای مناسب را نمیتوانستند از خود نشان دهند که این امر در مواقع حساس موجب کشته شدن آنان میشود.
7- واگذاری معدن با توجه به مستندات روند قانونی خود را به طور کامل طی نکرده و به صورت ترک تشریفات و با قیمت کارشناسی 2 سال قبل از واگذاری و بدون تجهیز و مدرنیزه کردن معدن و با تخلف صورت گرفته است.
پرونده سعید ملک پور زندانی اعدامی به دیوان عالی کشور ارجاع شد
خبرگزاری هرانا - همسر سعید ملک پور از ارسال پرونده سعید ملک پور به دیوان عالی کشور خبر داد و گفت سعید همچنان در انفرادی نگهداری می شود.
سعید ملک پور فارغ التحصيل رشته مهندسی متالورژی دانشگاه صنعتی شريف و ساکن کشور کانادا بود که مهرماه 87 پس از ورود به ایران و در ارتباط با پرونده موسوم به مضلین ۲ مربوط به جرایم اینترنتی بازداشت و پس از محاکمه محکوم به اعدام شد.
سایت گرداب، متعلق به سپاه پاسداران، ملک پور را متهم به عضویت در چند شبکه فساد اینترنتی کرد و سپس از او به عنوان مدیر بزرگترین سایت های مستهجن، ضد دین و ضد امنیت نام برده شد.
همسر او در گفتگو با روز آنلاین می گوید که آقای ملک پور همچنان در سلول انفرادی در بند 2 الف سپاه است و در تماس تلفنی اخیری که با خانواده اش داشته صدایش به شدت مضطرب و نگران کننده بوده است.
خانم افتخاری توضیح میدهد: سعید روز یکشنبه به من زنگ زد؛ می گفت حالش خوب است اما نبود. صدایش خیلی استرس داشت و با التماس می پرسید که هیچ کاری از دستتان بر نمی آید مرا از انفرادی به عمومی ببرند؟ بعد می گفت شنیده از سازمان ملل قرار است به ایران بروند و می پرسید که آیا با او نیز دیدار خواهند کرد یا نه.
سعید ملک پور به گفته همسرش 48 روز پیش به سلول انفرادی برده شده: 48 روز است که در انفرادی است و پی گیر یهای خانواده هم هیچ نتیجه ای نداشته و هیچ کسی جوابی نمی دهد. ملاقات هم که نمی دهند؛ تنها سه دقیقه در هفته اجازه تلفن کردن دارد و واقعا در شرایط خیلی بدی است. وقتی درخواست ملاقات میکنیم چنان برخورد می کنند انگار امتیازی میخواهیم؛گویا یادشان رفته ملاقات با خانواده یکی از حقوق زندانی است.
وی می گوید: شکنجه زندانیان بس نبود انگار که خانواده های زندانیان نیز باید همپای زندانیان شکنجه شوند؛ گویی خانواده ها هم مجرم هستند نه جوابی میدهند و نه اعتنایی می کنند.
خانم افتخاری از ارسال پرونده همسرش به دیوان عالی کشور خبر میدهد و در عین حال نگران اعمال نفوذ سپاه است. می گوید: آقای طباطبایی، وکیل همسرم که به دیوان عالی کشور مراجعه کرده بود به او گفته اند چند روز قبل، دو نفر آمده بودند و درباره پرونده سعید ملک پور می پرسیدند که این پرونده اینجا امده ؟ کدام شعبه است و دست کدام قاضی است و.... آقای طباطبایی هم تعجب کرده و پرسیده بود که این دو نفر از کجاآمده بودند و در پاسخ گفته اند از نحوه برخوردشان حدس زدیم که از بازجویان پرونده باشند و آمده بودند ببینند پرونده در چه مرحله ای است.
همسر سعید ملک پور می افزاید: این مسائل باعث می شود که ما به روند دیوان عالی کشور هم امیدی نداشته باشیم. از شواهد بر می آید که سپاه می خواهد در دیوان هم مداخله کند و نگذارد تغییری در حکم سعید حاصل شود.
خانم افتخاری سپس می گوید که با این روند هیچ چاره ای جز کمک گرفتن از نهادهای بین المللی و دولت کانادا ندارد. او می گوید: سعید در کانادا زندگی میکرد و از دولت این کشور خواسته ایم کمک کنند. شاید آقایان خود را به دولت های خارجی پاسخگو بدانند و حداقل بر مبنای قانون خود جمهوری اسلامی رفتار کنند نه سلیقه و خواست بازجو.
او سپس خطاب به سازمان های حقوق بشری می گوید: از سازمان های حقوق بشری میخواهم که نسبت به اعدام عزیزان ما بی تفاوت نباشند. هر 8 ساعت یک نفر در ایران اعدام می شود. مردم فکر نکنند اینها دیگران هستند و ممکن نیست برای آنها چنین اتفاقاتی بیفتد. ما سه سال پیش چنین فکری میکردیم اما با چنین سناریوی وحشتناکی مواجه شدیم. از مردم می خواهیم سکوت نکنند و نگذارند بچه ها را بکشند. نمی دانیم گروه بعدی یا نفر بعدی که قربانی سناریو های این چنینی می شود کیست. مردم باید بدانند دیگران هم جزوی از آنان هستند، بیگانه نیستند و سکوت نکنند.
خانم افتخاری پیشتر نیز به "روز" گفته بود: تنها چیزی که می خواهیم ـ ما نمی گوییم سعید را الان آزاد کنندـ این است که دادگاه عادلانه برای او برگزار کنند؛ دادگاهی علنی و عادلانه که امکان دفاع از خودش را داشته باشد. ما درخواست بخشش نمی کنیم چون همسر من هیچ کاری نکرده و جرمی مرتکب نشده که درخواست بخشش کنیم تنها میخواهیم استانداردهای کشور و قانون اساسی را رعایت کنند.به همان قوانین کشورمان پایبند باشند. اجازه دهند کارشناسان فنی بی طرف پرونده را بخوانند. نه سربازان گمنام گردابی که کیفرخواست را نوشته اند. کارشناسان بیطرفی که حداقل مسائل تکنیکی را بدانند..