محمد ایرانی
اخیرا مقاله ای از آقای گلچینی در مورد تشکلهای موجود و فعالین کارگری منتشر گردید که چون در باره جنبش طبقه کارگر بود ، حیف میشد با توجه به انچه در ایران میگذرد نکاتی هرچند مختصر اشاره نگردد ، وگرنه با وجود برخورد ایدئولوژیک گروههای سیاسی با یکدیگر که برایشان الویت درجه اول دارد ، نیازی به برخوردی دیگرنبوده که انگیزه مبارزاتی چه در ایران و چه در خارج کشور مورد تحسین است . انچه اینروزها رواج داشته و توان مبارزاتی را کم میکند برخورد سنگین گروهها است که در ۳۵ سال اخیر عمدگی پیدا کرده و با وجود تحولات شدید گروهها بهمان روش سابق ادامه دارد ، کسی منکر برخورد ایدئولوژیکی نیست ولی چرا در پس ان هر گروهی تلاش دارد کلیت گروه دیگر غیر از خود را منکر شود و آیا این برخورد باید بیشترین زمان کار مبارزاتی را بگیرد ؟ هر گروهی مجاز است که بسیار متفاوت از گذشته خود به دگرگونی دست بزند وخود را متحول بنامد و در این رابطه بیانیه و تفسیر بفرستد ، ولی اگر سوالی از چگونگی این تغییر پیش آید انرا به تحول گروهی نسبت داده وحاضر نیست که بهیچوجه قبول کند که اگر این تحول است امکان دارد که شکل قبلی گروه موجب زیانی برای جنبش بوده است و در این راستا با توضیح مختصری میگذارد ! اما همین گروه در مورد چگونگی کارکرد گروه دیگر و یا اگر تحولی در ان صورت گیرد حاضر نیست بهمان روش خود قانع باشد و بیانیه های سراسر تهمت و دور شدن از مبارزه و انفعال سرازیر میگردد و جالب اینکه در مورد انشعاب تعدادی از یک گروه که هر دو با نامی مشابه با پسوند یا پیشوندی ادامه کار میدهند ، رخ دهد ، هر دو گروه تلاش دارند که گذاشته و آینده یکدیگر را زیر سوال برند و انچه اهمیت ثانوی دارد ، مبارزاتی است که در داخل کشور جریان دارد . این همه بیشتر جریاناتی است که در خارج کشور پیش میاید و تاسف انگیز اینکه هرکدام نیز داعیه رهبری مبارزات داخل را یدک میکشند و این مورد فرقی نمیکند که گروه خارج کشوری اصلاح طلب ، جمهوری خواه ، سلطنت طلب ، مجاهد ، چپ ، سکولار باشد یا بنام گروه حقوق بشری و یا گروه سیاسی دیگری نامیده شود و اکثریت عظیم ایرانیان برونمرز و تعداد کمی از گروههای حقوقی ، سیاسی و کارگری میباشند که حیران و سرگردان که برای حمایت از مبارزات داخل باید به چه گروهی پناه ببرند و چون راهی نمییابند که مورد سوء استفاده گروهها قرار گیرند ، خاموشی گزیده و به فراخوانهای گروههای سیاسی جواب نمیدهند . در این میان چنین گروههایی انچه را که از دست میدهند بدنه نیرومندی است که میتوانست وجهه گروهها را در میان افکار جهانی بالا برده ، حمایت بیشتری از مبارزات داخل کشور انجام داده و امید را در دل انها بارور نماید که در مبارزه تنها نیستند . نوشته این دوست گرامی که حتما سابقه مبارزاتی طولانی دارد و احتمالا با تکیه بر ان میباشد که چنین مبارزات طبقه کارگر داخل کشور را زیر سوال میبرد ، مقاله چنین آغازمیشود :
بحث شامل این نکات است: بررسی مختصری از تشکل های موجود فعالین کارگری و یا شبکه های فعالین کارگری، زمینه ایجاد این تشکل ها، جایگاه و فعالیتی که این تشکل ها در مبارزات کارگری و جنبش کارگری داشته اند و راه حل ما در رابطه با این تشکل ها و تشکل توده ای کارگران
بخش قابل توجهی از کارگران فعال درایران در ٦ سال گذشته در تشکلهایی سازمان یافتند. این تشکلها عبارت بوده اند از "کمیته پیگیری برای ایجاد تشکل های آزاد کارگری در ایران"، "کمیته هماهنگی برای ایجاد تشکل های کارگری"، "تشکل کارگران اخراجی و بیکار"، "اتحادیه ازاد کارگران ایران"، " کمیته همبستگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری" و گروه و کانون های دیگری که از این تشکلها منشعب شده اند. نقد و بررسی کارکرد و وضعیت این تشکلها و فعالینش در جنبش کارگری به نسبت همان وزن و جایگاهی که در این مدت کسب کردند برای این جنبش و مسیر آتی آن حائز اهمیت است . ابتدا این مساله باید روشن باشد که آیا این ها تشکلهای توده ای کارگران هستند یا تشکل فعالین کارگری؟ جواب به این سوال لازم است چرا که این شبهه همیشه ایجاد شده که گویا اینها تشکلهای کارگری هستند . از نظر ما روشن است که این ها تشکل کارگران، به معنای اینکه بخشی از کارگران در یک محل، محل کار و یا رشته ای را متشکل میکنند یا اینکه میتوانند مبارزات اقتصادی این کارگران را نمایندگی کنند، نیستند . آیا این تشکل مربوط به کارگران و برای کارگران است و در سوخت و ساز و فعالیتهای درون کارگران حضور دارند ؟ پاسخ این سوال هم منفی است چون هر جمع و شبکه ای از ارتباط بلافاصله به معنی تشکلی که برای کارگران و مبارزات روزانه شان و آینده این مبارزاتشان باشد نیست . آیا این نوع تشکل ها لازم هستند؟ بله همیشه لازم هستند و این نوع تجمع و تشکل ها خود بخشی از فعالیت سیاسی کانون ها و تشکلها و شبکه های مبارزاتی و تشکیلات های حزبی درون کارگران هم هستند و بدیهی است کارگران و طبقه کارگر به اینها نیازمند است. مساله این است که نباید اینها را به جای تشکل توده ای کارگران نشاند . تشکل توده ای کارگران و یا حزب و تشکل های حزبی آنها هر کدام در جای خود برای طبقه کارگر ایران مهم هستند و بدون آنها سازماندهی مبارزات این طبقه در مبارزات جاری و مبارزه برای گرفتن قدرت سیاسی غیر ممکن است . در این بحث تلاش میکنیم نشان بدهیم که این تجربه که مستقیما تجربه بخش قابل توجهی از نیروهای چپ و سوسیالیست ایران در میان کارگران است بر سنت و فعالیت غیر کارگری و غیر کمونیستی متکی بوده است و سعی میکنیم نشان دهیم که چگونه این تشکلها که فلسفه وجودی خود را ایجاد و یا کمک به ایجاد تشکل های کارگری کردند خود به یکی از موانع سازمانیابی و اتحاد کارگران تبدیل شده اند .
گرچه در ادامه مقاله ایشان زمینه ایجاد چنان تشکلهایی را به سال ۱۳۸۳ ، زمان دیالوگ تمدنها ، عضویت دولت در سازمان جهانی کار و تعهد به مقاوله نامه های ۹۷ و ۹۸ برای ایجاد تشکلهای مستقل کارگری میداند ، روشن نیست که چرا از این حرکت و فرصت بدست آمده احساس شادمانی نمیگردد . هرچند یاداوری این نکته برای کسانیکه در داخل کشور بودند مورد نیاز نیست ولی سال ۸۳ زمانی بود که ماهیت سران اصلاح طلب که از ابتدای تغییر حکومت جزو نظام بودند و دیالوگ تمدنها سرپوشی بر ماهیت دیکتاتوری مذهبی انها بشمار میرفت با قتلهای زنجیره ای ، سرکوب دانشجویان در تیر ۷۸ و موارد دیگر آشکار گشته و گرچه هیچ امتیازی به کارگران داده نشد که مانند مانند هر حکومت مستبد دیگر سرکوب تشکیلات مستقل کارگری الویت اول انها بود . جای سپاس است که در مطلب بالا وجود تشکلهای فعالین کارگری مورد تایید قرار میگیرد ولی بلافاصله وجود انها در سوخت و ساز ! کارگران نفی میگردد و مربوط به کارگران و برای کارگران دانسته نمیشود ! مگر در تجارب انقلابات قبلی روشنفکران و فعالین کارگری نبودند که توانستند تشکلهای کارگری را سازمان دهند ، مگر اثار لنین و دیگران مملو از اثر سوسیال دموکراسی بر حزب طبقه کارگر نیست ، پس چگونه است فعالیت اینگونه تشکلها در ایران بر سنت ( ؟ ) و فعالیت غیر کارگری و غیرکمونیستی متکی بوده و عملکرد انها مانع اتحاد کارگری میگردد ! چگونه است که گروههای سیاسی چپ ایرانی راحت تر به نقد یکدیگر میپردازند و در اینراه از منابع مشترک نیز سود میجویند ، ولی حاضر نیستند از قراردادن کورکورانه الگوی انقلابات قبلی دست کشند و زیر سوال بردن حزب ایجاد شده توسط لنین که چرا چنان نتیجه ای داد ودر این مورد بجز توجیهات ابتدایی هنوز جواب درستی داده نشده ، جرم محسوب خواهد گردید و اگر بندرت نقدی صورت گیرد شکل جدیدی از مبارزه ارائه نمیگردد . آیا تجارب سازماندهی انقلابات قبلی از جمله خود لنین و دیگران بعنوان یک روشنفکر انقلابی در پروسه مبارزاتی چنین بوده که در ابتدای حرکتش همه گروههای مبارز را نفی کند و آیا مفهوم گروه ، سازمان و حزب سیاسی و یا حزب طبقه کارگر برای وی و سایرین قابل تفکیک نبود ؟ بیشتر اثار ایشان که مورد استفاده گروههای سیاسی ایران قرار میگیرد مربوط به دورانیست که حزب را تشکیل داده بود ، وگرنه حزب طبقه کارگر زمانی واقعیت پیدا میکند که با ندای حزب ، کارگران حرکت مورد نظر را انجام دهند ، در حالیکه امروزه نامگذاری اسم به گروه ، سازمان و حزب بیشتر از روی سلیقه و بزرگنمایی بوده و ماهیت و قدرت مورد نیاز برای تحرک گروه ، قشرو طبقه مورد ادعا وجود ندارد . بدیهی است که جنبشهای داخل کشور نه تنها به گروهی که آقای گلچینی تعلق دارد ، بلکه به همه فعالین سیاسی که علاقمند طبقه کارگر و آزادی مردم ایران از زیر دیکتاتوری میباشند ، نیاز دارد . کسی که کار سیاسی میکند ، ناشی از ارزشیست که جامعه بوی داده و چنین کسی نباید منتی بر دیگران داشته و نه باید داشته باشد ، بلکه باید شادمان باشد که جامعه چنین وظیفه ای را بعهده وی نهاده است . اگر در اینراه منتی در کار باشد شخص دچار همان غرور کاذبی میگردد که سالها دامنگیر گروههای سیاسی گشته و حس برتری جویی انها را نسبت به یکدیگر وهمچنین سایر مردم شده است ، طوریکه جز حرکت خود چیزی را ندیده و قبول نداشته و اگر خود در حرکت سهمی ندارد ، چه بهتر که حرکت سایرین غیر قابل قبول و از خط خارج محسوب گردد . ادامه مقاله چنین است :
درهمان سال ٨٣ ابتدا کمیته پیگیری برای ایجاد تشکل کارگری ایجاد شد، بیش از ٣ هزار نفر از فعالین کارگری و هوادارانشان در حمایت از این کمیته متنی را امضا کردند . بعد از آن بلافاصله کمیته هماهنگی برای ایجاد تشکل های کارگری تشکیل شد . این کمیته در نقد کمیته پیگیری ایجاد شد، کمیته پیگیری اعلام کرده بود که با استفاده از قانون و شرایط ایجاد شده تشکل میسازند و کمیته هماهنگی میخواست در اتکا به خود کارگران تشکل ها را ایجاد کند . در واقع شاخه های مختلف چپ با مرزبندی های ایدئولوژیک و سیاسی و در واقع فرقه ای بود که در برابر هم ایستادند . بعدها انشعابات بیشتری هم از این جریانات اصلی صورت گرفت . از کمیته هماهنگی، کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری جدا شد، از کمیته پیگیری ابتدا چند ائتلاف و کمیته بیکاران و اخراجی و بعد اتحادیه آزاد کارگران ایران متولد شد . ماهیت جدایی و انشعابات و یا ترکیبات جدید اساسا ناشی از اختلافات سیاسی و عقیدتی و بن بست های واقعی بود که در میان سازندگان این تشکل ها بود . این تشکلها از همان ابتدا با همین مبانی و تناقضات تشکیل شده بودند . فعالیت این تشکل ها بر محور رابطه با کارگران در همه جا، ایجاد شبکه آنها، رساندن اخبار کارگران بهم و اساسا فعالیت در میان کارگران اخراجی و بیکار شده و یا کارخانه و شرکت هایی که به کارگران با تعویق دستمزد میدادند و عملا در حال ورشکستگی بودند، بود. این تشکل ها مستقیما نماینده جایی نبودند و فعالین سیاسی کارگری و هواداران جنبش کارگری را شامل شده و فعالیتشان معطوف و مربوط به محل کار و زندگی کارگران نبود و تاثیری در آنجا نداشتند . حرکتی بزرگ برای جمع کردن این نوع فعالین کارگری ایجاد شده بود، اما اینکه چگونه فعالیت کردند و چه تاثیری بر مبارزه طبقه کارگر داشتند، فعالیت این ٦ سال و جمعبندی از تاثیر گذاری این تشکلها درمبارزه اقتصادی و سیاسی کارگران نشان میدهد که تقریبا هیچ وزنی در این زمینه نداشته اند . در حالی که ما سندیکای شرکت واحد و هفت تپه تشکل خود کارگران میشود و با مبارزه و زندگی آنها به هر درجه ای کم یا زیاد اما عجین است . اما میبینیم که این تشکلهای مورد نظر ما هیچکدام به چنین جایگاهی نزدیک هم نمیشوند . ما برای همه فعالیتها و فداکاریهای اعضا و رهبران این فعالیتها ارزش قائلیم اما بحث این نیست و باید سراغ معضل رفت که فعالیت این تشکل ها، بیشتر شبیه فعالیت کمونیستها و سازمانها و احزاب کمونیست و چپ سنتی در ایران در دوره پس از انقلاب است که مابه ازا فعالیتشان در جنبش کارگری بعد از سالهای طولانی فداکاری و مبارزه به جایی نرسیده است . این تشکل های فعالین در بهترین حالت هواداران خوب و شریف طبقه کارگر بودند، درست مانند سازمانهای سیاسی . از این لحاظ به نظرم باید صریح و روشن و مستقل از اینکه ما در حال حاضر کمتر حامل این سنت هستیم یا نه، باید بتوانیم به خودمان و همه کارگران کمونیستی که در این سنت بوده و هستند این واقعیت را بگوییم .
عجبا امضای بیش از ۳۰۰۰ نفر از فعالین در داخل کشوری در زمانیکه مراحل ابتدایی تشکیلات اصولگرایان و سپاهی زیر پرچم رهبری برای قبضه قدرت از سایر اقشار حکومتی صورت میگرفت و محدودیتها و قتلهای زنجیره ای جریان داشت ، زمانیکه تظاهرات دانشجویان که با همت فعالین خود جدایی دین از حکومت را مطرح میکردند به خاک وخون کشیده میشد ، زمانیکه سندیکای مستقل کارگری حکم کیمیا را پیدا کرده بود و هر حرکت کارگری سرکوب میگردید ، ارزش پیدا نمیکند در حالیکه طی ۳۰ سال هنوز در خارج کشور چنین تعدادی حول هیچ محوری توافقی نکرده اند ! بحث ان نیست که دیگران در شرایط فاشیستی مبارزه نکرده اند ولی روشن نیست که گلچینی دوست گرامی در انزمان چه تعدادی را در گروه خود متشکل میدیده و یا اکنون در حال تشکل دارد و براساس انچه اعتقاد دارد چه حرکتی را درون توده کارگران و حتی خارج کشور انجام داده که درسراسر مقاله از ان حرفی نمیزند . کسانیکه در ان سالها ، قبلش و اینروزها در داخل کشور بوده اند ، میدانند که هر حرکت کوچکی چگونه زیر ذره بین رژیم قرار گرفته و حکومت تلاش داشت و دارد که هر حرکتی را در نطفه خفه نمایند . نادیده گرفتن فعالینی که همراهی کارگران را حتی درون تشکلهای خود نیز داشتند ، بدلیل مبارزه ایدئولوژیکی ویا عدم شرکت موثر گروه مدعیدور از انصاف است ، و در این رابطه عمده کردن انشعابات فعالین که درد همه گروههای سیاسی ایرانی در سایه دیکتاتوری حکومت و عدم درک دموکراسی درونگروهی میباشد ، چیزی را حل نکرده و تنها شکاف را عمیق تر مینماید . کاشکی ایشان کارهای صورت گرفته خود را در درون طبقه کارگر و نوع سازماندهی اش را ذکر میکرد ، تا فعالین کارگری بجای پرداختن به امور صنفی کارگران و حمایت از کارگران بیکار و اخراجی بان امور بپردازند تا لااقل بقول ایشان وزنی در زمینه مبارزه اقتصادی ! و سیاسی کارگران داشته باشند . اگر نقد در زمینه کمبود این حرکات کارگری و دلایل این ناکامی نه تنها در ۶ سال مورد گفتگو ، بلکه در ۳۰ سال گذشته صادقانه صورت گیرد که هم متوجه خود کارگران شده و هم مربوط به فعالین کارگری میگردد و صد البته به گروههایی که دوست گرامی بانها اعتقاد دارد ، آنزمان روشن میگردد که چرا ماهیت جدایی و انشعابات و یا ترکیبات جدید اساسا ناشی از اختلافات سیاسی و عقیدتی و بن بستهای واقعی است که دامن گروههای سیاسی خارج کشور را در کشورهای آزاد نیز گرفته است . تردیدی نیست که تعدادی از فعالین سیاسی گفته شده چه قبلا و چه در حال حاضر با سندیکاهای مستقل موجود همکاری میکنند و این مورد در بیانیه های مشترک آشکار است و کاشکی بجز حرکات سمبولیک که در مبارزات کمونیستها در انقلابات قبلی رخ داده و مبارزه طبقه کارگرهر کشوری که ازنظر ایشان وسایر همفکران تنها انها هستند که ارزش دارند ، به واقعیتهای موجود ایران ، جایگاهی که طبقه کارگر دارند ، سرکوب بیرحمانه رژیم و ارزشی که این فعالیتها و تاسیس دو سندیکای مستقل ایجاد شده دارند ، نظری عمیق میشد . ادامه مقاله :
بخش دوم و سنت دیگری که در جنبش کارگری بود و تشکل های نوع دیگری را درست کرد در شرکت واحد و نیشکر هفت تپه بود. چند ماه بعد از تجربه کمیته های پیگیری و هماهنگی مهمترین و بزرگترین تشکل کارگری و توده ای در زمان حیات جمهوری اسلامی متولد شد . سندیکای شرکت واحد و بعدها سندیکای نیشکر هفت تپه در ادامه مبارزاتشان ایجاد شد . هر کدام مبارزات بسیار سخت و پیچیده ای را پیش بردند و در برابر حاکمیت و توطئه های بسیار وسیع و گسترده قرار گرفتند . کانون شوراهای اسلامی با رهبری صادقی و چند اوباش دیگرشان به جلسه هئیت مدیره سندیکای شرکت واحد، که در پی تشکیل سندیکا بودند و در انجمن صنفی خبازان در تهران برگزار شد، حمله کردند و تلاش کردند از این کار آنها جلوگیری بکنند . آنها با شارلاتان بازی و حمله به کارگران و تیغ زدن بر گردن و زبان رهبران سندیکا و از جمله اسالو خواستند کارگران را از این اقدام منصرف کنند . خواست آنها این بود که شورای اسلامی واحد نباید منحل شود و یا اگر هم میخواهند شورا را منحل کنند باید انجمن صنفی که جز قانون است را ایجاد کنند . اتفاق مهم این بود که این سندیکا درست شد و شورای اسلامی را عقب زدند و به انجمن اسلامی هم تن ندادند چرا که اینها همه از نظر کارگران بسیار منفور و ارگانهای دولتی و کارفرمایی بودند . سندیکای شرکت واحد درست شد و بلافاصله با هجوم بسیار بزرگی مواجه شد . کارگران هم توانستند مقابله کنند و دست به اعتصاب و تحصن زدند و شهر تهران و طبقه کارگر و جامعه را متوجه مبارزه خود کردند . طبقه کارگر ایران روزنه امیدی پیدا کرد . سندیکای شرکت واحد کارها و اقداماتی را در فاصله کوتاهی توانست انجام بدهد اقداماتی که بعضا شورای اسلامی تا ١٥سال مشغول انجامش بود ! این به این معنی بود که این تشکل متعلق به کارگران وابزار پیشبرد خواست و مطالبه آن ها بود . در برابر همه مصیبت ها و سختی ها و زندان و اخراج ها این تنها اتحاد کارگران در سندیکایشان بود که میتوانست مقابله کند ...سنت دیگری که در میان کارگران واحد و نیشکر هفت تپه بود اتفاقا نه از سر مرزبندی عقیدتی و سیاسی و برعکس از سر نیاز کارگران به اتحاد و سازمان برای زندگی بهتر، چه اندازه بهتر مساله این بحث نیست، و مستقیما در محل کار و بعضا زندگیشان کارگران را سازمان داد . همین جا به این سوال جواب روشن داده ایم که از نظر ما تشکل توده ای کارگران و تشکلی که ابزار مبارزه کارگران است و ایجاد اتحاد هایی که کارگران میتوانند بر آن قدرتشان را بنا کنند، تشکلی است که در محل کار کارگران تشکیل شده و برای آنهاست، کارگران در محل کار اعضا طبیعی این تشکل هستند، جلب آن میشوند و علنی به فعالیتش ادامه میدهد . این تشکل مربوط به آن محیط و تاثیر گذار بر مناسبات کارگران و صاحب کار و قوانین کار دولت سرمایه داری است . مستقل از اینکه ما چه انتقادی به محتوای هر کدام از این تشکل ها داریم یا نه، مساله این است که کدام تشکل تشکل مربوط به کارگران است، مال آنهاست و به این معنی از مکانیزم واقعی کار و زندگی آنها مایه میگیرد و به آن میپردازد و میخواهد شرایط را به نفع کار و زندگی کارگران تغییر بدهد. اینکه بعدها کدام گرایش سیاسی دست بالا را دارد و یا دست بالا پیدا میکند مساله ای ثانوی است که مساله و تاثیری در این تعریف ندارد که تشکل کارگری چیست، تشکلی که دولتی نیست و کارگران آنرا در محیط کار و زندگیشان میسازند و علنی است تشکل کارگران است .
ایشان تشکلهای مستقل کارگری که منجر به دو سندیکای کارگران اتوبوسرانی و نیشکر هفت تپه گردید را نسبت بکار فعالین کارگری متفاوت و در دو راستای مختلف دانسته ، هرچند بکار این فعالین و تاسیس سندیکاها ارج میگذارد و نقش فعالین را در پا گرفتن سندیکا قبول میکند ولی انها را با وجود داشتن کادرهای کارگری جزو طبقه محسوب نمیکند ، چون در محل کار کارگران و تنها از خود کارگران تشکیل نشده است . این موضوع اگر تایید گردد باید انتظار رود که ایشان در ادامه مطلب ذکر کند که حزب طبقه کارگر نیز در داخل کشورو از درون همین طبقه ایجاد گردد و گروههای سیاسی خارج کشور نیز بقول ایشان جزو توده کارگران و حزب طبقه کارگر محسوب نگردد ولی در ادامه مقاله روشن میگردد که کار فعالین کارگری که انرا یک گروه سیاسی چپ ولی غیر کمونیستی میخواند باین دلیل با کار سندیکایی مقایسه گردیده تا راحت تر کارش را زیر سوال ببرد ، چرا که قادر نبودند از مقایسه گروه خود با فعالین کارگری به چنین نتیجه ای دست یابند . واقعیت آنستکه تفاوت اصلی فعالین کارگری با گروههای سیاسی دیگر از جمله گروه منتسب به آقای گلچینی از نظر ایدئولوژیکی نبوده ، و تفاوت عمده تنها در تلاشیست که فعالین کارگری با وجود سرکوب شدید و دادن تاوان سنگین در داخل کشور و برای کارگران انجام میدهند و در نتیجه برای ایشان ساده تر است که فعالین را در مقایسه با سندیکای کارگری مورد سوال قرار دهد . ایشان در ادامه مطلب اینگونه تشکلها را با ( هدفهایی برای خود و در خود ؟ ) میداند که از کارگران فاصله گرفته و نسبت به مبارزه کارگران بیربط میگردند ! گرچه ایشان فراموش میکند که تصمیم اینکه چه کاری بسود کارگران بوده و چه کاری بیربط است به خود کارگران مربوط بوده و دیگران میتوانند بجای نقش رهبری کردن ، به حمایت در گسترده کردن جنبش طبقه بپردازند . دوست گرامی زمانیکه تنها و تنها دو سندیکای مستقل کارگری بعد از ۳۰ سال تشکیل شده ، زمانیکه کارگران در نان روزانه مانده و بیکاری و گرانی انها را تهدید میکند ، زمانیکه در وزارت نفت با انهمه کارگر پیشرفته هیچ تشکیلات مستقلی وجود ندارد و موارد دیگر ، حتی با مراجعه به اثار مارکس که نسبت به پیروان بعدی خود صادق تر بود ، ضرورت سندیکاهای مستقل کارگری امر انکار ناپذیری است که میبایست حول مسائل صنفی کارگران ایجاد گردد . نظام اسلامی بهتر از سایر گروههای سیاسی دشمن خود را از پس دو سندیکای مستقل ایجاد شده شناخته و بهمین دلیل بیشترین نیروی خود را برای سرکوب انها و جلوگیری از ایجاد تشکیلات مشابه گذشته است . زمانیکه دوستان کارگر با ایجاد همین دو سندیکا بدون اتهامی در زندان بسر برده و آزاد نمیگردند و هر حرکت کارگری از نظر رژیم سیاسی گرفته شده و محکومیت بیکاری ، شکنجه و زندان رادارد ، صحبت از حرکاتی که بقول خود شما منوط به وجود حزب میباشد ، رویایی بوده و مانند سنگ بزرگ علامت نزدن است ، میماند که راحت از زبان خارج نشسته برمیاید . مقاله چنین ادامه مییابد :
نمونه هایی از کارکرد این سنت، بحث را میتواند بیشتر باز کند، مثلا فعالیت در اول ماه مه ها، حمایت از مبارزات کارگران و یا موضعگیری در رابطه با اتفاقات سیاسی از سوی این تشکلها هر کدام مشخصات افق و اهداف سیاسی و سازمانی فعالین این تشکلها را برای ما روشنتر میکند . به تجربه فعالیت این تشکلها برای سازماندهی روز جهانی کارگر در ایران نگاه کنیم . ظرف شش سال گذشته اساسا یک نوع دیگر از فعالیت وجود داشت. اما چند سال اخیر نمونه های برجسته تر و مربوط تری به بحث ما را میتوان نشان بدهد . تلاش مثبت در اول ماه مه و سازماندهی آن در چند سال اخیر این بود که دامنه توجه و مهمتر از آن فعالیت برای این روز و همبستگی جهانی کارگران بیشتر و گسترده تر شد، اما سازماندهی اول ماه مه از سوی کارگران و در محیط های کارگری و با در بر گرفتن توده کارگران بسیار محدود بود و حتی در مواردی در سالهای اخیر کارگران شرکت واحد و هفت تپه هم تحت تاثیر این کمیته ها و شبکه فعالین و اتحادیه آزاد کارگران قرار گرفتند و بجای اینکه کارگران عضو خود را در همان روز و با اتکا به روابط و مناسبات کاری خودشان جمع کنند و آکسیون و هر حرکتی که میتوانند داشته باشند، با گذاشتن امضا خود زیر قطعنامه های این روز و یا فراخوان تجمع در پارکی در تهران و تجمعی در گوشه دیگری وظیفه خود را برای این روز تمام شده میدانند . تا جائیکه در اول مه ٨٨، و با تاثیر از اعتراضات جنبش سبز و اصرار برهمراه شدن با آنها، عملا نقش و جایگاهی که این تشکلها و قطعنامه های رادیکالشان میتوانست برای اتحاد و همبستگی کارگران ایجاد کند به شدت ضعیف میشود . اعضا سندیکاهای هفت تپه و انجمن برق کاران کرمانشاه و اعضا سندیکای واحد و... همه میبایست به جلو در اداره کار بروند و عملا روز کارگر را که میبایست روزی برای تحکیم اتحاد و همبستگی کارگران میبود به روز فشار بر رژیم که محصولش هم به جیب جنبش سبز میرفت . در حالی که روز کارگر میتوانست با اتکا به تجمعات هزاران نفره کارگران هفت تپه و شرکت واحد و هر جای دیگری در محل کارشان بزرگترین و تاریخی ترین تجمع کارگران در ایران برگزار میشد . حرکتی که میتوانست هم از نظر سیاسی و عرض اندام طبقه کارگر در ایران و هم در جهت ایجاد اتحاد کارگران در مبارزات روزانشان موثر و مفید باشد .
آخر دوست گرامی چرا تجمع بیش از ۲۰۰۰ نفر ( در اوج قدرت نظام ) در پارک لاله برای شرکت در اول ماه مه که روزی تاریخی و ارزشمندی برای طبقه کارگر محسوب میگردد ولی بدلیل سرکوب تجمعات و سایر مشکلات کارگری همیشه عملی نیست که اگر مورد حمله قرار نگرفته بود تا بیش از ۷۰۰۰ نفررا دربر میگرفت و مورد حمایت مستقیم کارگران ، فعالین کارگری ، دانشجویی ، زنان و سایرکمپینها بوده و بدلیل موقعیت خاص پارک مورد توجه بسیاری از مردم قرار گرفت و توسط نیروهای رژیم از همان ۱۰ صبح پارک مورد محاصره نیروهای نظامی قرار گرفت و موجب دستگیری دهها نفر گردید ، از نظر شما موجب ضعف اتحاد و همبستگی کارگران مفهوم میگردد ! آیا میتوان سوال کرد که گروههای سیاسی مورد تایید شما چه نقشی داشتند و بچه کاری مشغول بودند و آیا گروههای مسلح کمونیست که جان گرانقدرشان را جلوی تیربارسپاهیان رژیم قرار داده بودند نمیتوانستند در مناطقی که نفوذ داشته و دارند دست بکاری زنند که مورد تایید شما باشد ؟ مگر این کارگران و فعالین کارگری مورد نظر با سایر همفکران که دست به چنین کاری زدند ، از گروههای سیاسی دیگر چون گروه شما که پیگیر عملکرد دیگری بودند ، شمشیر انتقاد را برای گروههای سیاسی بقول شما کمونیست بلند کرده و کارتان را موجب ضعف جنبش کمونیستی دانستند ! مگرچند هزار کارگر در پاییز سال ۸۵ با فراخوان سندیکای کارگران اتوبوسرانی در محل کارشان اعتصاب نکردند که منجر به دستگیری ۸۰۰ تا۱۳۰۰ نفرگردید که اکثر انها تا ۴ هفته در اسارت بودند و تعدادی هنوز در اسارت رژیم بسر میبرند ! مگر در سالهای ۸۶ و ۸۷ دهه اعتصاب کارگری در نیشکر هفت تپه انجام نگردید و مگر کارگران در محل وزارت کار در شرق تهران تجمع نکردند و دهها عملکرد دیگر که در لیست شما از انها خبری نیست ! شاید کارگران منتظرند که حزب طبقه کارگر ساخت شما چنین حرکاتی را انجام دهد تا بقول شما هم اتحاد کارگران صورت گرفته و هم در مبارزات روزانه انها موثر و مفید باشد !؟ راه درستی انتخاب نکردید که با مقایسه فعالین کارگری که انرا جدا از مبارزات سندیکایی خود کارگران میدانید مبارزات انها را مورد تردید قرار داده ، سپس تنها حرکات کارگریموجود که به سندیکای مستقل منتهی شده را با توجیهی که چرا کارگران بجای تجمع در پارک لاله در محلهای کار خود جمع نشده اند ( که در زمانهای دیگری اینکارها را هم انجام داده اند ) کارشان را غیرموثر و غیرمفید دانسته و چون از نظر شما سایر گروها نیز اصلا بحساب نمیایند به نتیجه منطقی ! درون ذهن شما که بهترین گروه و راه را انتخاب کرده اید ، برسید . تحلیل مقاله چنین ادامه مییابد :
امروز نگاهی به آن روزها بیندازیم و دستاوردهای هر کدام از این روشها و اهداف و سیاستهای ناظر بر آنها را مرور کنیم باز هم این نوع فعالیت و سنت که مبتنی بر سازماندهی کارگران در مبارزات جاری و معطوف به ایجاد بهبود در زندگی و مبارزه اش باشد، دیده نمیشود. سنت و فعالیتی که هدفش صرفا ضد رژیمی و ضد دیکتاتوری است و کمتر معطوف به مبارزه طبقه کارگر بعنوان یک طبقه در مبارزه اش با کل نظام سرمایه داری است تا از این طریق قادر به مبارزه بر علیه سرکوب و دیکتاتوری بشود. دقیقا به دلیل اینکه این مولفه در این سنت غایب است با هر فضایی که جنبشهای اجتماعی طبقات دیگر در جامعه ایجاد کنند همراهی میکند و در نتیجه کمپین کردن و آکسیون کردن همه چیز میشود. دادن قطعنامه ها و موضعگیری های سیاسی و آنهم سالی یکبار و برای مراسم و تجمع ها تمام و یا هسته اصلی کاری بوده است که تجربه این تشکلها در اول ماه مه ها نشان میدهد. قطعنامه ها چه ربطی به مبارزه روزهای بعد از اول ماه مه دارد ، چه ربطی به روز گذشته وضعیت کارگران دارد حلقه مفقوده است. قطعنامه ها و اسنادی که در اول ماه مه ها مورد توافق این تشکلها و تعداد بسیار بیشتری از کارگران و تشکلهایشان قرار گرفته است، اسناد مهمی مانند "منشور مطالباتی حداقل کارگران" در مجموع بیان خواست و مطالبه کارگران است اما باز هم در چنین سنتی گم میشود. این اسناد ابزار کار دیگری میشوند، انگار همین که با صدور این اسناد و قطعنامه های مهم کار انجام شده است و قرار نیست این به معنای شروع فعالیتی متحد و همه جانبه و ایجاد تشکلهایی توده ای برای تحقق همین قطعنامه ها و اسناد باشد. منظورم این است که این فعالین و تشکلهایشان دراین مایه بیشتر فعالیت داشتند و با انجام آکسیون ها و کمپین هایی که کمتر مربوط به سوخت و ساز و توان کارگران و در اتکا به قدرت و سازمان آنها بوده است صورت گرفته و دقیقا از همین جاست که تمایلات و خواست ها و مطالبات پیشرو آنها در جایی اثری نمیگذارد و میماند تا سال بعد و در آکسیون بعدی مورد حمایت قرار بگیرد و ...
نمونه های بیشتری هست که دقیقا این سنت را منعکس میکند، مثلا مسئله افزایش دستمزدها، ما نمیبینیم که تصمیمات این تشکل ها چیزی را به نفع کارگران عوض کند و صف معینی را جلو بکشد که در تقابل با تعرض دولت سرمایه داری و طبقه سرمایه دار قرار بگیرد. سرمایه داران و دولت چرا باید از کمپین کارگران و امضا جمع کردن هایشان حتی واهمه داشته باشند در حالی که کارگران و طبقه کارگر قدرتش در تصمیم جمعی و عمل جمعی و دست گذاشتن روی نبض سرمایه دار و فشار بر آن است. در سنت و کار این تشکل ها امضا جمع کردن و کمپین اعلامیه دادن اساس قرار میگرد. اطلاعیه در این سیستم و آنهم در سایت هایی که برای کارگران قابل دسترس نیست مهم میشود. کمپین مهم میشود، خارج کشور در این جهت ها مهم میشود و ... وقتی اینها را کنار هم میگذاریم میبنینیم که این تشکل ها جایگاهی را کسب کرده اند که این جایگاه هر چه بیشتر به ان دقیق میشویم به کارگر و جنبش کارگری و مبارزات جاری و اتحادش مرتبط نیست و عاملی در تغییر و بهبودی در زندگی و کار آنها نیست و تا هر زمانی از طرف همه این فعالین این سنت و فعالیتها ادامه داشته باشد و مورد نقد قرار نگیرد همین ادامه خواهد داشت و حتی بیربط تر میشوند.
دوست دور از وطن جملات بالا جز کم لطفی چه اسم دیگری میتواند داشته باشد ، چرا در ابتدا با تکیه بر سندیکا ، فعال کارگری را دور از محیط و خواسته های کارگران دانسته و سپس سندیکای مستقل را با توجیهی دیگر خارج از خواستهای کارگری دانسته و در انتها هردو را با اسم دو سنت ؟ به مبارزات بیربط که مرتبط با جنبش کارگری نیست ، در مقابل رژیم بی اثر نشان میدهید ! پس اینهمه خبر از زندانیان سیاسی همچون اسانلو ، رخشان ، مددی ، ابراهیم زاده و دهها کارگر دیگر که همچون سایر فعالین کارگری و جنبشهای دیگردر زندان میباشند ، تنها بدلیل چند امضا و کمپین بوده که نه به وضعیت و منشور مطالباتی حداقل کارگران بستگی دارد و نه دولت واهمه ای از کارشان ، پس برای چه بجای آزادی به زندانهای طولانی محکوم میگردند ؟ مگر گروههای سیاسی چپ مورد تایید شما و حتی سایر گروههای چپ و کمونیستی و غیر از ان وقتی اکسیون برگزار میکنند ، چه تعداد را در کشورهای غربی جهان توانسته اند دور خود جمع کنند که تازه طبق تعریف شما چون در محیط کار کارگری نیستند ، کارگر هم محسوب نمیگردند و چنین گروههایی چه تعداد از ایرانیان برونمرز را توانسته اند حول خود گرد آورند ؟ کاشکی این تفکر بی اثر بودن کارهای انجام شده در ایران بجای شما در ذهن مقامات حکومتی نقش می بست تا چنین مبارزانی آزاد بودند و میتوانستند محرک تشکیل سندیکاهای مستقل دیگری شوند . اگر در سالهای ۱۳۰۰ تا ۱۳۳۲ کارگران متشکل شده محور درخواستهای خود را از طریق شورای متحد کارگری که تحت نفوذ حزب سیاسی متمایل به شوروی انقلابی حول امتیاز نفت شمال و غیره نمیکردند ، جنبش کارگری به بهانه وابستگی سرکوب نمیگردید تا به چنین وضعیتی دچار گردد و حال که تلاش دارد راه صحیح را بپیماید از طرف کسانیکه خود را طرفدارش میدانند این چنین مورد بی مهری قرار میگیرد . آری در کشور عقب مانده و تحت شدیدترین حکومت مذهبی ، نظامی و دیکتاتوری که هر حرکتی حتی صنفی برای سرکوب کردن ، مهر جرم سیاسی میخورد تا رژیم راحت تر به محکومیت کارگر مبارز بپردازد و عجبا که این مهر کار خارج از کارگری از جانب طرفداری همچون شما نیز زده میشود . آری اگر به تاریخ انقلابات و جنبشهای کارگری نگاهی بیاندازید خواهید دید که جنبش کارگری و حتی حزب طبقه کارگر بتنهایی نمیتواند رژیمهایی که تجارب دیکتاتورهای گذشته و تکنولوژی سرکوب امروزه همراه حمایت دولتهای بزرگ را با خود دارد ، شکست دهد و باین دلیل است که کارگران آگاه تلاش دارند با محور قرار دادن خواسته های کارگری ، با سایر جنبشهای داخل کشور برای سرنگونی این حکومت و هر انچه که مشابه اش میباشد ، متحد گردند . دوست گرامی صحبت ذهنی یکی از رفقا را در مورد دکاندار ، تاجر ، دهقان مرفه و غیره را برای به ابهام کشیدن یک گروه کنار گذاشته و هرزمان که حزب طبقه کارگر را بدلخواه خود ایجاد کردید ، به تحلیل طبقاتی و جلوگیری از نفوذ چنین عناصری در حزب بپردازید که تا آنزمان راه درازی باقیست و چنین سخنانی تنها تفرقه ای را ببار میاورد که مورد نظر حاکمیت است . ادامه مقاله به نتایج زیر میرسد :
بنابراین یک مانع برای سنت کارگری و کمونیستی در میان طبقه کارگر وجود چنین فعالیتها و تشکل هایی است. این موانع را باید شناخت و به هر درجه حزب حکمتیست و کادر و اعضایش در این رابطه نقشی داشته اند باید نقد روشنی از افق و سیاست و فعالیتی داشت که ما را قادر به سازماندهی و اتحاد کارگران در مبارزات سیاسی و اقتصایشان میکند . کارگران و فعالین کارگری و محافل و شبکه های ارتباطاتی شان در همان محیطی هستند که کار و زندگی میکنند، همه ملزومات دخالتگری و سوخت و سازی که کمونیستها بتوانند بر آن تاثیر بگذارند در کارخانه ها و محل های مشترک کار و محل های زندگی کارگران وجود دارد . همه ملزومات برای قدرتمند شدن طبقه کارگر همین جاست و ابزار طبقه کارگر در مبارزاتش همین جاست . همین جاست که رهبرانش را دارد، محافلش را دارد، متشکل هستند و زیر یک سقفند، مبارزه اقتصادی دارند، گرایشات مختلف سیاسی خود را دارد و هر جریانی هم بخواهد بر آن تاثیری بگذارد و بخواهد برای ایجاد سازمان و تشکیلاتش هماهنگی ایجاد کند و اتحادی را ممکن کند که برای کارگران موثر باشد باید سراغ این مکانیزم برود و کار ما کمونیستها بروشنی باید این باشد ...صدها و شاید چند هزار نفر از کارگران و فعالین سوسیالیست در این سالها در این تشکل ها جمع شدند و فعالیت داشتند . اما سنت کارگری و کمونیستی عملا نه در مبارزات جاری طبقه کارگر و نه در افق سیاسی این تشکلها منعکس شده است . نقد کارگر کمونیست به این تشکل ها همین است . همین نیرو و توان فعلی جمع شده در این تشکل ها را اگر نقد کمونیستی و کارگری متوجه نکند، نیازهای زندگی کارگران و مبارزه ای که بتواند با آن چفت شود آنها را حاشیه ای تر میکند و از بین میبرد . تحولات عظیمی در جامعه به نسبت وضعیت کارگران در جریان است وسرمایه داری ایران با ایجاد شرایط کار موقت برای طبقه کارگر و قطع سوبسید ها بر کالاهای اساسی طبقه کارگر و معیشت و مبارزه اش را بیش از بیش به عقب برده است. تشکل های موجود فعالین پاسخ این مبارزه طبقه کارگر حتی برای دفاع از زندگی موجودش هم نبودند و به درجه اولی از این ببعد هم نخواهند بود . کشمکش عظیمی در جامعه و بین طبقه کارگر و طبقه سرمایه دار و دولتش در جریان است، کارگران جز اتکا به مکانیزم درونی خود یعنی اینکه طبقه کارگر متشکل و مجتمع و صنعتی و متمرکز وجود دارد، مبارزه جاری اش را دارد و در همه مراکز بزرگ و کوچک در جریان است، این اعتراض و نارضایتی ها رهبردارد، دارای گرایشات سیاسی مختلف است و پاسخهای مختلف به همه مسایل دارند و کارگر کمونیستی که بخواهد هر جا کارگران را سازمان بدهد سراغ همین مکانیزم و متکی کردن فعالیتش به آن میشود . هر چیز دیگری غیر از این باز هم کارگران و فعالینش را به جنبش ها و فعالیتهایی غیر کارگری برمیگرداند . کمونیستها خودشان را سازمان میدهند و مبارزه را بر همین واقعیت پیش میبرند و به سازماندهی اعتراض و مبارزه کارگران میپیردازند . این مبنای کار ماست و این سبک و روش فعالیت به روشن کردن تفاوتی که کمونیستها با دیگر چپ ها دارند کمک میکند . سنت کارگران کمونیست این است . سنتی که برا ی ایجاد تشکل کارگران در شرکت و احد و هفت تپه بر همان مکانیزم درونی کارگران و از سر جنبش خود کارگران حرکت کرد و این برای کارگران کمونیست مبنی است نه مرزبندی های عقیدتی و سیاسی که کارگر و فعال سیاسی کارگرش را هم به شش سال تجربه ای میکشاند که تشکلهای فعلی کمیته های هماهنگی و اتحادیه ازاد کارگران وامثالهم دارند . این تجربه در واقع همانطور که اشاره شد برخواسته از سنت ریشه دار چپ سوسیالیست ایران است و نسل ما با هر تفاوتی هم که داشتیم در آن بزرگ شد و به آن آغشته است . نقد ما باید به این مساله کمک کند که تشکل توده ای و رهبر و فعال کارگری خارج از محل کار و زیست و ابزاری برای بهبود زندگی و سازماندهی مبارزه سیاسی و اقتصادی طبقه کارگر معنی ندارد . ما بعنوان فعالین حکمتیست نگاهمان به این تشکل ها باید طبقاتی و از سنت کمونیستی و کارگری باشد . نباید به این دلیل که در این وضعیت شریک بودیم ارفاقی به این سنت بکنیم . بسیار رفیقانه به کارگران سوسیالیست و کمونیست که دنبال این سنت بوده اند و هستند این ها را میگوییم و تلاش میکنیم همه آنها را با نقدی که داریم همراه کنیم .
روشن نیست سنت کارگری و کمونیستی چه اندازه ترکیب درستی میباشند ، هرچه هست شعار ترکیبی حزب حکمتیست (هرچند گروه سیاسی مخالف با همین نام وجود دارند ) میباشد که حتما در محیط های کارگری داخل کشور بعنوان کارگر کار میکنند ( شاید برای حکمتیستها فعال کارگری بودن نیز مجاز باشد ) که در حال سازماندهی کارگران هستند ولی حتما هنوز بدلیل سرکوب نمیتوانند موجودیت خود و یا اعتصابات خود را نمود دهند . بالاخره روشن نیست که نقد سنت کارگری و کمونیستی شبیه همین نقدی است که از خارج کشور در میاید و یا حکمتیستهای فعال درون کشور ، همچون کارگران وحتی فعالین چپ دیگر که ترسی از بیان افکارخود نداشته واز نظر رژیم به چپ و کمونیستها معروف شده ، روزانه در محیط کارگری کارگران راروشن نموده و با بیانیه ، مقاله و غیره خود موجب میگردند که مبارزات کارگران به حاشیه نرود ! جمله خوب شما ؛ تحولات عظیمی در جامعه به نسبت وضعیت کارگران در جریان است و سرمایه داری ایران با ایجاد شرایط کار موقت برای طبقه کارگر و قطع سوبسید ها بر کالاهای اساسی طبقه و معیشت و مبارزه اش را بیش از پیش به عقب برده است ، چرا بجای نقد کم کاری گروه خود به انتقاد تشکلهای فعالین کارگری کشیده شده است ! رهبر این اعتراض و نارضایتی کجاست و چه کسیست ، گرایشات سیاسی مختلف کدامند که مورد تایید شماست و سنت کارگران کمونیست ( بخوانید حکمتیست ) چه نتیجه ای داده که جنبشها به غیر کارگری برنگردد ؟ سنتی ( ؟ ) که برای ایجاد تشکل کارگران در شرکت واحد و هفت تپه از سر جنبش کارگران حرکت کرد ، اگر مورد تایید است که چرا در سرتاسر مقاله تلاش شده با مهر فعالین کارگری ( بنظر مسولین سندیکا کاره ای نیستند ) به مبارزه بی ربط کشیده شده اند ، و در این میانه کارگران حکمتیست و کمونیست چرا حاضر بدادن ارفاقی به این سنت ( ؟ ) شده تا زحمت این نقد کشیده شود ؟ بنظر میرسد اگر کارگر کمونیست / حکمتیستی هم در داخل کشور وجود دارد به ابزار دانش مبارزاتی شما مجهز نیست که اینطور خشم شما را برانگیخته و دلیل انرا فعالین کارگری و کارگران سندیکاهایی میدانید که به دامن فعالین کارگری فرو رفته اند . دوست گرامی سالهای طولانی جنبش طبقه کارگر درگیر اسامی مختلفی بود که توسط فعالین و طرفداران کارگری درگیر بود و تفاوت انها را با یکدیگر و اینکه چه ربطی به مبارزات طبقه کارگر ایران دارد ، درک نمیکرد . اسامی همچون مارکسیسم لنینیسم ، مائوییسم ، خوجه ایسم ، کاستروایسم ، استالینیسم و ایسمهای دیگر چنان در فرهنگ کشور رخنه کرده بود که کار با کارگر در الویت بعدی قرار داشت ، مشکلات و افشاگریها و نتایجی که در ان کشورها ببار آمد و عدم کرکر گروههای مدعی در طبقه کارگر ، موجب گردید مدتی اینگونه واژه ها کنار روند و اکنون واژه حکمتیستها که بقول شما حرف درست را میزنند ، روشن مینماید که کنار گذاشتن واژه ها ناشی از درکی عمیق نبوده است . دوست گرامی مبارزه طبقاتی یک دانش است که همچون علوم دیگر مدام در حال رشداست و اگر علوم ریاضی ، فیزیک وغیره پذیرفته شده که میبایست با پیشرفت علم تغییر کند ، شاید یک دلیل عقب ماندگی مبارزه طبقاتی در ایران برای اینستکه این درک ایجاد نشده است وخوبی مارکس این بود که بدلیل همین درک خود را مارکسیست نمیدانست . نامگذاری یک گروه به یک اسم ایرادی ندارد ، بشرط انکه اساس کار قرار نگیرد ، یعنی طبقه کارگر ایران را با افکار حکمت یا غیره تطابق ندهند بلکه واقعیات طبقه برای مبارزه الویت یابد ، انچه در اکثر چپها و کمونیستها قابل سرزنش است اینکه همچون مذهبیها که کتابی را محور خود قرار میدهند ، افکار رهبرانی را به کتاب مقدس تشبیه میکنند و برای هرکاری ، مطلبی از این کتاب همچون آیه بر طرفداران نازل و همگی مجبور به اطاعت میباشند و در این میان ، نقش روشنفکران همچون روحانیون مذهبی است که هر کدام بهتر تفسیر نمود ، نقش رهبری را خواهد گرفت . انتهای مقاله چنین است :
ما باید از جنبه دیگری هم کارمان را اصلاح کنیم و آن هم نوع تشکل های کارگری است . سنتا هر وقت ما حرف زدیم و یا فعالیت عملی در ایجاد تشکل های کارگری داشته ایم، بلافاصله حرف و کار ما به معنی تقابل اشکال مختلف تشکل های کارگری مثل شورا و سندیکا بوده است و یا بعضا هم چنین شده است و این را تلاش نکرده ایم سر جای واقعی خود بگذاریم و به جدال های فرقه ای و همیشگی دامن زده ایم . ما باید تاکید کنیم و سنتی که به آن تعلق داریم را روشن بیان کنیم و پراتیک کنیم . ما در سنت جنبش شورایی هستیم، ایجاد شوراها مربوط به دورانی است که کارگران قدرت سازمانیابی بالایی دارند و در تحولات سیاسی مهمی در جامعه هستند و در تناسب قوایی که ایجاد کرده اند قادر به ایجاد شوراها بعنوان ارگان دفاع و قدرت گیری هستند و تا ایجاد چنین وضعیتی بوسیله کارگران و تشکلهای توده ای و حزبی شان ما فعال جنبش مجمع عمومی هستیم که در هر شرایطی میتواند کارگران را متشکل و مرتبط بهم نگاه دارد خفقان و سرکوب کنونی یا دوران بسیار سیاه تر از این که بود جنبش مجمع عمومی راه حل کارگران کمونیست و سنت دخالت مستقیم کارگران در سرنوشت خودشان و مبارزاتشان است . این جنبش ما، افق و پراتیک ما در فعالیت کمونیستی در میان کارگران است . آیا این یعنی ضدیت با سندیکا و اتحادیه کارگری که مثلا و در حال حاضر کمیته هماهنگی برای ایجاد تشکل های کارگری میکند؟ این وارونه است . از نظر فعال جنبش مه گاه کارگران بر علیه سرمایه دارن و دولتشان است و کمونیستها بخشی از آن هستند و هر گرایشی در این تشکل ها بتواند به هر درجه به کارگران مسیر درست مبارزه و دفاع از معیشت و شرایط بهتر زندگی را نشان بدهد کارگران آن را انتخاب خواهند کرد . این تفاوتی است که ما با دیگران داریم . این تمایز جنبش ما با دیگر جنبشها باید روشن شود. این مبنای کار کمونیستی ما در سازمانیابی توده ای کارگران و در فعالیت کمونیستی است .
بالاخره روشن نشد که اگر کارگران با تحلیل شما در سنت ( ؟ ) شورایی هستند و ایجاد شورا مربوط به دورانی است که کارگران قدرت سازمانیابی بالایی دارند که هنوز زمانش نرسیده ، چگونه جنبش مجمع عمومی ( ؟ ) راه حل کارگران و سنت ( ؟ ) دخالت مستقیم کارگران در سرنوشت خودشان و مبارزاتشان است ؟ اگر از تکرار و اصرار بکارگیری کلمه سنت که بنظر تاکید بر گذشته و اجرای دستوری دارد گذر شود ، امکان تجمع کارگران چه با شورا و چه با مجمع عمومی چگونه صورت خواهد گرفت و چرا تابحال شکل نگرفته است و شایسته نیست که بعضی از حرکتهای کارگری را در میان طرفداران بخود موسوم کرد . دوست گرامی چرا کارگران مبارزی که چه در زندان هستند و چه در بیرون زندان بزرگتر ، انقدر سرسپرده بقول خودتان فعالین کارگری میدانید که هرچه انها میگویند ، اینها انجام میدهند و چرا برعکس نگاه نمیکنید که ان فعالین نه تنها شیفته کارگران مبارز هستند ، بلکه راهی را میروند که انها میخواهند و در حال حاضر نشان داده اند که براهی که میروند اعتقاد دارند . اکنون در داخل کشور مبارزه ای جریان دارد ، همچون مسابقه دو تیم ورزشی با یکدیگر و تماشاچیانی که برای حمایت از دو تیم گرد ورزشگاه را گرفته اند ( کسانی هم در خارج ورزشگاه از طریق ماهواره ها به تماشا مشغولند ) که اگر تماشاچیان بخواهند نقش بازیکنان را ایفا نمایند نه عملی است و نه امکان پذیر ، نقش تماشاچیان حاضر در میدان را گروههای سیاسی و ایرانیان درونمرزی بازی میکنند که با حمایت خود مبارزان را امیدوار کرده و خود رفته رفته جذب مبارزه میگردند و نقش تماشاچیان ماهواره ای را ایرانیان برونمرزی بازی میکنند که برعکس تماشاچیان تلویزیونی دارای نقش مثبت هستند ، اگر حمایتشان را درست انجام ندهند تیم مورد حمایت که همان مبارزان ( در این مورد کارگران ) را از پیروزی دور نگاه میدارند . شعار دادن و یکدیگر را محکوم کردن ، کاری که توسط رفیق شما آقای فتاحی بمراتب بیشتر از شما انجام گرفته ، مانند کوبیدن بر طبلی است که بیش از ۴۰ سال نواخته میشود بدون اینکه نتیجه ای عاید کسی گردد . رویای شورای در ذهنتان اجازه نمیدهد که نقش سندیکا را در مبارزه امروز طبقه کارگر ایران درست درک کنید و روشن است که تفسیر شما از سندیکا چیزی نیست که در حال حاضر در کشور وجود دارد . هیچکس نمیتواند با سندیکا و اتحادیه مخالفت کند چرا که در الفبای کتابهای مارکس و سایرین تاکید شده است ، منتهی با درکی که شما از سندیکا و فعالین سیاسی در ذهن خود پرورانده اید ، تلاش کرده اید غیر مستقیم به چنین کاری دست بزنید . در کشورهایی همچون ایران هر کلمه ای قادر نیست که بار صحیح ان کلمه را بیان کند ، کما اینکه در ابتدای نظام جمهوری اسلامی کلمه شورا توسط چپ به سیستم تحمیل شد و زمانی برد تا رژیم بتواند این کلمه را به انجمن تبدیل نماید ، گرچه هنوز کلمه شورا گاها بکار میرود . اکنون نیز سندیکاهای مستقل ایجاد شده نه تنها تلاش میکنند از حقوق صنفی کارگران مربوط به خود دفاع کنند ، بلکه بخشی از فعالیتهایی که بقول شما به شورا مربوط میگردد را نیز انجام میدهد و نگرانیبیشتر رژیم نیز از همین خواسته ها هست چرا که سندیکا را مستقیم درگیر دولت و حکومت مینماید . دوست گرامی کاشکی در داخل کشور بودید و یا رفیقانی داشتید مسائل را انطور که هست و از انچه که میگذرد شما را آگاه نمایند تا با انگیزه ای که در شما و سایر دوستانتان و همچنین سایر گروههای سیاسی و حقوق بشری دیگر برای مبارزه وجود دارد ، به درک عمیقتری از مبارزه کارگران کشور و جنبشهای در حال ایجاد برسید تا با کمک همه جنبش گسترده تر گردیده و پایان رژیم زودتر رقم خورد . گاهی دردآور است که دیده میشود سازمانهای بین المللی کارگری و حتی بعضی از گروههای سیاسی و حقوق بشری بیشتر از گروههای مشابه ایرانی به حمایت از مبارزه کارگران ایرانی میپردازند ، چرا که برخورد اید ئو لوژیکی بزعم انها الویت دارد . سرانجام اینکه انچه نوشتن این مقاله را اجتناب ناپذیر نمود ، زیرسوال قرار دادن کارگران و کسانی که برای پیشبرد مبارزه همه دردها را بجان خریده اند و همچنین تکیه بر انگیزه مشترک همه مبارزان بر علیه دیکتاتوری نظام میباشد وگرنه دست به قلم نمیرفت که عمدگی برای امروز ندارد . در پایان بعلاوه متن کامل مقاله آقای گلچینی چند نوشته از کسانی همچون اسانلو ، مددی ، پیرهادی ، رخشان ، ابراهیم زاده و غیره آورده شد تا روشن گردد که این طبقه چه اندازه تنها بوده و حداقل نیاز به حمایت واقعی کسانی دارد که مدعی حمایت از کارگران را در شعارشان گذاشته اند .
به امید پیروزی
محمد ایرانی ۲۲ دی ماه ۱۳۸۹ ، ۱۲ ژانویه ۲۰۱۱
اخیرا مقاله ای از آقای گلچینی در مورد تشکلهای موجود و فعالین کارگری منتشر گردید که چون در باره جنبش طبقه کارگر بود ، حیف میشد با توجه به انچه در ایران میگذرد نکاتی هرچند مختصر اشاره نگردد ، وگرنه با وجود برخورد ایدئولوژیک گروههای سیاسی با یکدیگر که برایشان الویت درجه اول دارد ، نیازی به برخوردی دیگرنبوده که انگیزه مبارزاتی چه در ایران و چه در خارج کشور مورد تحسین است . انچه اینروزها رواج داشته و توان مبارزاتی را کم میکند برخورد سنگین گروهها است که در ۳۵ سال اخیر عمدگی پیدا کرده و با وجود تحولات شدید گروهها بهمان روش سابق ادامه دارد ، کسی منکر برخورد ایدئولوژیکی نیست ولی چرا در پس ان هر گروهی تلاش دارد کلیت گروه دیگر غیر از خود را منکر شود و آیا این برخورد باید بیشترین زمان کار مبارزاتی را بگیرد ؟ هر گروهی مجاز است که بسیار متفاوت از گذشته خود به دگرگونی دست بزند وخود را متحول بنامد و در این رابطه بیانیه و تفسیر بفرستد ، ولی اگر سوالی از چگونگی این تغییر پیش آید انرا به تحول گروهی نسبت داده وحاضر نیست که بهیچوجه قبول کند که اگر این تحول است امکان دارد که شکل قبلی گروه موجب زیانی برای جنبش بوده است و در این راستا با توضیح مختصری میگذارد ! اما همین گروه در مورد چگونگی کارکرد گروه دیگر و یا اگر تحولی در ان صورت گیرد حاضر نیست بهمان روش خود قانع باشد و بیانیه های سراسر تهمت و دور شدن از مبارزه و انفعال سرازیر میگردد و جالب اینکه در مورد انشعاب تعدادی از یک گروه که هر دو با نامی مشابه با پسوند یا پیشوندی ادامه کار میدهند ، رخ دهد ، هر دو گروه تلاش دارند که گذاشته و آینده یکدیگر را زیر سوال برند و انچه اهمیت ثانوی دارد ، مبارزاتی است که در داخل کشور جریان دارد . این همه بیشتر جریاناتی است که در خارج کشور پیش میاید و تاسف انگیز اینکه هرکدام نیز داعیه رهبری مبارزات داخل را یدک میکشند و این مورد فرقی نمیکند که گروه خارج کشوری اصلاح طلب ، جمهوری خواه ، سلطنت طلب ، مجاهد ، چپ ، سکولار باشد یا بنام گروه حقوق بشری و یا گروه سیاسی دیگری نامیده شود و اکثریت عظیم ایرانیان برونمرز و تعداد کمی از گروههای حقوقی ، سیاسی و کارگری میباشند که حیران و سرگردان که برای حمایت از مبارزات داخل باید به چه گروهی پناه ببرند و چون راهی نمییابند که مورد سوء استفاده گروهها قرار گیرند ، خاموشی گزیده و به فراخوانهای گروههای سیاسی جواب نمیدهند . در این میان چنین گروههایی انچه را که از دست میدهند بدنه نیرومندی است که میتوانست وجهه گروهها را در میان افکار جهانی بالا برده ، حمایت بیشتری از مبارزات داخل کشور انجام داده و امید را در دل انها بارور نماید که در مبارزه تنها نیستند . نوشته این دوست گرامی که حتما سابقه مبارزاتی طولانی دارد و احتمالا با تکیه بر ان میباشد که چنین مبارزات طبقه کارگر داخل کشور را زیر سوال میبرد ، مقاله چنین آغازمیشود :
بحث شامل این نکات است: بررسی مختصری از تشکل های موجود فعالین کارگری و یا شبکه های فعالین کارگری، زمینه ایجاد این تشکل ها، جایگاه و فعالیتی که این تشکل ها در مبارزات کارگری و جنبش کارگری داشته اند و راه حل ما در رابطه با این تشکل ها و تشکل توده ای کارگران
بخش قابل توجهی از کارگران فعال درایران در ٦ سال گذشته در تشکلهایی سازمان یافتند. این تشکلها عبارت بوده اند از "کمیته پیگیری برای ایجاد تشکل های آزاد کارگری در ایران"، "کمیته هماهنگی برای ایجاد تشکل های کارگری"، "تشکل کارگران اخراجی و بیکار"، "اتحادیه ازاد کارگران ایران"، " کمیته همبستگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری" و گروه و کانون های دیگری که از این تشکلها منشعب شده اند. نقد و بررسی کارکرد و وضعیت این تشکلها و فعالینش در جنبش کارگری به نسبت همان وزن و جایگاهی که در این مدت کسب کردند برای این جنبش و مسیر آتی آن حائز اهمیت است . ابتدا این مساله باید روشن باشد که آیا این ها تشکلهای توده ای کارگران هستند یا تشکل فعالین کارگری؟ جواب به این سوال لازم است چرا که این شبهه همیشه ایجاد شده که گویا اینها تشکلهای کارگری هستند . از نظر ما روشن است که این ها تشکل کارگران، به معنای اینکه بخشی از کارگران در یک محل، محل کار و یا رشته ای را متشکل میکنند یا اینکه میتوانند مبارزات اقتصادی این کارگران را نمایندگی کنند، نیستند . آیا این تشکل مربوط به کارگران و برای کارگران است و در سوخت و ساز و فعالیتهای درون کارگران حضور دارند ؟ پاسخ این سوال هم منفی است چون هر جمع و شبکه ای از ارتباط بلافاصله به معنی تشکلی که برای کارگران و مبارزات روزانه شان و آینده این مبارزاتشان باشد نیست . آیا این نوع تشکل ها لازم هستند؟ بله همیشه لازم هستند و این نوع تجمع و تشکل ها خود بخشی از فعالیت سیاسی کانون ها و تشکلها و شبکه های مبارزاتی و تشکیلات های حزبی درون کارگران هم هستند و بدیهی است کارگران و طبقه کارگر به اینها نیازمند است. مساله این است که نباید اینها را به جای تشکل توده ای کارگران نشاند . تشکل توده ای کارگران و یا حزب و تشکل های حزبی آنها هر کدام در جای خود برای طبقه کارگر ایران مهم هستند و بدون آنها سازماندهی مبارزات این طبقه در مبارزات جاری و مبارزه برای گرفتن قدرت سیاسی غیر ممکن است . در این بحث تلاش میکنیم نشان بدهیم که این تجربه که مستقیما تجربه بخش قابل توجهی از نیروهای چپ و سوسیالیست ایران در میان کارگران است بر سنت و فعالیت غیر کارگری و غیر کمونیستی متکی بوده است و سعی میکنیم نشان دهیم که چگونه این تشکلها که فلسفه وجودی خود را ایجاد و یا کمک به ایجاد تشکل های کارگری کردند خود به یکی از موانع سازمانیابی و اتحاد کارگران تبدیل شده اند .
گرچه در ادامه مقاله ایشان زمینه ایجاد چنان تشکلهایی را به سال ۱۳۸۳ ، زمان دیالوگ تمدنها ، عضویت دولت در سازمان جهانی کار و تعهد به مقاوله نامه های ۹۷ و ۹۸ برای ایجاد تشکلهای مستقل کارگری میداند ، روشن نیست که چرا از این حرکت و فرصت بدست آمده احساس شادمانی نمیگردد . هرچند یاداوری این نکته برای کسانیکه در داخل کشور بودند مورد نیاز نیست ولی سال ۸۳ زمانی بود که ماهیت سران اصلاح طلب که از ابتدای تغییر حکومت جزو نظام بودند و دیالوگ تمدنها سرپوشی بر ماهیت دیکتاتوری مذهبی انها بشمار میرفت با قتلهای زنجیره ای ، سرکوب دانشجویان در تیر ۷۸ و موارد دیگر آشکار گشته و گرچه هیچ امتیازی به کارگران داده نشد که مانند مانند هر حکومت مستبد دیگر سرکوب تشکیلات مستقل کارگری الویت اول انها بود . جای سپاس است که در مطلب بالا وجود تشکلهای فعالین کارگری مورد تایید قرار میگیرد ولی بلافاصله وجود انها در سوخت و ساز ! کارگران نفی میگردد و مربوط به کارگران و برای کارگران دانسته نمیشود ! مگر در تجارب انقلابات قبلی روشنفکران و فعالین کارگری نبودند که توانستند تشکلهای کارگری را سازمان دهند ، مگر اثار لنین و دیگران مملو از اثر سوسیال دموکراسی بر حزب طبقه کارگر نیست ، پس چگونه است فعالیت اینگونه تشکلها در ایران بر سنت ( ؟ ) و فعالیت غیر کارگری و غیرکمونیستی متکی بوده و عملکرد انها مانع اتحاد کارگری میگردد ! چگونه است که گروههای سیاسی چپ ایرانی راحت تر به نقد یکدیگر میپردازند و در اینراه از منابع مشترک نیز سود میجویند ، ولی حاضر نیستند از قراردادن کورکورانه الگوی انقلابات قبلی دست کشند و زیر سوال بردن حزب ایجاد شده توسط لنین که چرا چنان نتیجه ای داد ودر این مورد بجز توجیهات ابتدایی هنوز جواب درستی داده نشده ، جرم محسوب خواهد گردید و اگر بندرت نقدی صورت گیرد شکل جدیدی از مبارزه ارائه نمیگردد . آیا تجارب سازماندهی انقلابات قبلی از جمله خود لنین و دیگران بعنوان یک روشنفکر انقلابی در پروسه مبارزاتی چنین بوده که در ابتدای حرکتش همه گروههای مبارز را نفی کند و آیا مفهوم گروه ، سازمان و حزب سیاسی و یا حزب طبقه کارگر برای وی و سایرین قابل تفکیک نبود ؟ بیشتر اثار ایشان که مورد استفاده گروههای سیاسی ایران قرار میگیرد مربوط به دورانیست که حزب را تشکیل داده بود ، وگرنه حزب طبقه کارگر زمانی واقعیت پیدا میکند که با ندای حزب ، کارگران حرکت مورد نظر را انجام دهند ، در حالیکه امروزه نامگذاری اسم به گروه ، سازمان و حزب بیشتر از روی سلیقه و بزرگنمایی بوده و ماهیت و قدرت مورد نیاز برای تحرک گروه ، قشرو طبقه مورد ادعا وجود ندارد . بدیهی است که جنبشهای داخل کشور نه تنها به گروهی که آقای گلچینی تعلق دارد ، بلکه به همه فعالین سیاسی که علاقمند طبقه کارگر و آزادی مردم ایران از زیر دیکتاتوری میباشند ، نیاز دارد . کسی که کار سیاسی میکند ، ناشی از ارزشیست که جامعه بوی داده و چنین کسی نباید منتی بر دیگران داشته و نه باید داشته باشد ، بلکه باید شادمان باشد که جامعه چنین وظیفه ای را بعهده وی نهاده است . اگر در اینراه منتی در کار باشد شخص دچار همان غرور کاذبی میگردد که سالها دامنگیر گروههای سیاسی گشته و حس برتری جویی انها را نسبت به یکدیگر وهمچنین سایر مردم شده است ، طوریکه جز حرکت خود چیزی را ندیده و قبول نداشته و اگر خود در حرکت سهمی ندارد ، چه بهتر که حرکت سایرین غیر قابل قبول و از خط خارج محسوب گردد . ادامه مقاله چنین است :
درهمان سال ٨٣ ابتدا کمیته پیگیری برای ایجاد تشکل کارگری ایجاد شد، بیش از ٣ هزار نفر از فعالین کارگری و هوادارانشان در حمایت از این کمیته متنی را امضا کردند . بعد از آن بلافاصله کمیته هماهنگی برای ایجاد تشکل های کارگری تشکیل شد . این کمیته در نقد کمیته پیگیری ایجاد شد، کمیته پیگیری اعلام کرده بود که با استفاده از قانون و شرایط ایجاد شده تشکل میسازند و کمیته هماهنگی میخواست در اتکا به خود کارگران تشکل ها را ایجاد کند . در واقع شاخه های مختلف چپ با مرزبندی های ایدئولوژیک و سیاسی و در واقع فرقه ای بود که در برابر هم ایستادند . بعدها انشعابات بیشتری هم از این جریانات اصلی صورت گرفت . از کمیته هماهنگی، کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری جدا شد، از کمیته پیگیری ابتدا چند ائتلاف و کمیته بیکاران و اخراجی و بعد اتحادیه آزاد کارگران ایران متولد شد . ماهیت جدایی و انشعابات و یا ترکیبات جدید اساسا ناشی از اختلافات سیاسی و عقیدتی و بن بست های واقعی بود که در میان سازندگان این تشکل ها بود . این تشکلها از همان ابتدا با همین مبانی و تناقضات تشکیل شده بودند . فعالیت این تشکل ها بر محور رابطه با کارگران در همه جا، ایجاد شبکه آنها، رساندن اخبار کارگران بهم و اساسا فعالیت در میان کارگران اخراجی و بیکار شده و یا کارخانه و شرکت هایی که به کارگران با تعویق دستمزد میدادند و عملا در حال ورشکستگی بودند، بود. این تشکل ها مستقیما نماینده جایی نبودند و فعالین سیاسی کارگری و هواداران جنبش کارگری را شامل شده و فعالیتشان معطوف و مربوط به محل کار و زندگی کارگران نبود و تاثیری در آنجا نداشتند . حرکتی بزرگ برای جمع کردن این نوع فعالین کارگری ایجاد شده بود، اما اینکه چگونه فعالیت کردند و چه تاثیری بر مبارزه طبقه کارگر داشتند، فعالیت این ٦ سال و جمعبندی از تاثیر گذاری این تشکلها درمبارزه اقتصادی و سیاسی کارگران نشان میدهد که تقریبا هیچ وزنی در این زمینه نداشته اند . در حالی که ما سندیکای شرکت واحد و هفت تپه تشکل خود کارگران میشود و با مبارزه و زندگی آنها به هر درجه ای کم یا زیاد اما عجین است . اما میبینیم که این تشکلهای مورد نظر ما هیچکدام به چنین جایگاهی نزدیک هم نمیشوند . ما برای همه فعالیتها و فداکاریهای اعضا و رهبران این فعالیتها ارزش قائلیم اما بحث این نیست و باید سراغ معضل رفت که فعالیت این تشکل ها، بیشتر شبیه فعالیت کمونیستها و سازمانها و احزاب کمونیست و چپ سنتی در ایران در دوره پس از انقلاب است که مابه ازا فعالیتشان در جنبش کارگری بعد از سالهای طولانی فداکاری و مبارزه به جایی نرسیده است . این تشکل های فعالین در بهترین حالت هواداران خوب و شریف طبقه کارگر بودند، درست مانند سازمانهای سیاسی . از این لحاظ به نظرم باید صریح و روشن و مستقل از اینکه ما در حال حاضر کمتر حامل این سنت هستیم یا نه، باید بتوانیم به خودمان و همه کارگران کمونیستی که در این سنت بوده و هستند این واقعیت را بگوییم .
عجبا امضای بیش از ۳۰۰۰ نفر از فعالین در داخل کشوری در زمانیکه مراحل ابتدایی تشکیلات اصولگرایان و سپاهی زیر پرچم رهبری برای قبضه قدرت از سایر اقشار حکومتی صورت میگرفت و محدودیتها و قتلهای زنجیره ای جریان داشت ، زمانیکه تظاهرات دانشجویان که با همت فعالین خود جدایی دین از حکومت را مطرح میکردند به خاک وخون کشیده میشد ، زمانیکه سندیکای مستقل کارگری حکم کیمیا را پیدا کرده بود و هر حرکت کارگری سرکوب میگردید ، ارزش پیدا نمیکند در حالیکه طی ۳۰ سال هنوز در خارج کشور چنین تعدادی حول هیچ محوری توافقی نکرده اند ! بحث ان نیست که دیگران در شرایط فاشیستی مبارزه نکرده اند ولی روشن نیست که گلچینی دوست گرامی در انزمان چه تعدادی را در گروه خود متشکل میدیده و یا اکنون در حال تشکل دارد و براساس انچه اعتقاد دارد چه حرکتی را درون توده کارگران و حتی خارج کشور انجام داده که درسراسر مقاله از ان حرفی نمیزند . کسانیکه در ان سالها ، قبلش و اینروزها در داخل کشور بوده اند ، میدانند که هر حرکت کوچکی چگونه زیر ذره بین رژیم قرار گرفته و حکومت تلاش داشت و دارد که هر حرکتی را در نطفه خفه نمایند . نادیده گرفتن فعالینی که همراهی کارگران را حتی درون تشکلهای خود نیز داشتند ، بدلیل مبارزه ایدئولوژیکی ویا عدم شرکت موثر گروه مدعیدور از انصاف است ، و در این رابطه عمده کردن انشعابات فعالین که درد همه گروههای سیاسی ایرانی در سایه دیکتاتوری حکومت و عدم درک دموکراسی درونگروهی میباشد ، چیزی را حل نکرده و تنها شکاف را عمیق تر مینماید . کاشکی ایشان کارهای صورت گرفته خود را در درون طبقه کارگر و نوع سازماندهی اش را ذکر میکرد ، تا فعالین کارگری بجای پرداختن به امور صنفی کارگران و حمایت از کارگران بیکار و اخراجی بان امور بپردازند تا لااقل بقول ایشان وزنی در زمینه مبارزه اقتصادی ! و سیاسی کارگران داشته باشند . اگر نقد در زمینه کمبود این حرکات کارگری و دلایل این ناکامی نه تنها در ۶ سال مورد گفتگو ، بلکه در ۳۰ سال گذشته صادقانه صورت گیرد که هم متوجه خود کارگران شده و هم مربوط به فعالین کارگری میگردد و صد البته به گروههایی که دوست گرامی بانها اعتقاد دارد ، آنزمان روشن میگردد که چرا ماهیت جدایی و انشعابات و یا ترکیبات جدید اساسا ناشی از اختلافات سیاسی و عقیدتی و بن بستهای واقعی است که دامن گروههای سیاسی خارج کشور را در کشورهای آزاد نیز گرفته است . تردیدی نیست که تعدادی از فعالین سیاسی گفته شده چه قبلا و چه در حال حاضر با سندیکاهای مستقل موجود همکاری میکنند و این مورد در بیانیه های مشترک آشکار است و کاشکی بجز حرکات سمبولیک که در مبارزات کمونیستها در انقلابات قبلی رخ داده و مبارزه طبقه کارگرهر کشوری که ازنظر ایشان وسایر همفکران تنها انها هستند که ارزش دارند ، به واقعیتهای موجود ایران ، جایگاهی که طبقه کارگر دارند ، سرکوب بیرحمانه رژیم و ارزشی که این فعالیتها و تاسیس دو سندیکای مستقل ایجاد شده دارند ، نظری عمیق میشد . ادامه مقاله :
بخش دوم و سنت دیگری که در جنبش کارگری بود و تشکل های نوع دیگری را درست کرد در شرکت واحد و نیشکر هفت تپه بود. چند ماه بعد از تجربه کمیته های پیگیری و هماهنگی مهمترین و بزرگترین تشکل کارگری و توده ای در زمان حیات جمهوری اسلامی متولد شد . سندیکای شرکت واحد و بعدها سندیکای نیشکر هفت تپه در ادامه مبارزاتشان ایجاد شد . هر کدام مبارزات بسیار سخت و پیچیده ای را پیش بردند و در برابر حاکمیت و توطئه های بسیار وسیع و گسترده قرار گرفتند . کانون شوراهای اسلامی با رهبری صادقی و چند اوباش دیگرشان به جلسه هئیت مدیره سندیکای شرکت واحد، که در پی تشکیل سندیکا بودند و در انجمن صنفی خبازان در تهران برگزار شد، حمله کردند و تلاش کردند از این کار آنها جلوگیری بکنند . آنها با شارلاتان بازی و حمله به کارگران و تیغ زدن بر گردن و زبان رهبران سندیکا و از جمله اسالو خواستند کارگران را از این اقدام منصرف کنند . خواست آنها این بود که شورای اسلامی واحد نباید منحل شود و یا اگر هم میخواهند شورا را منحل کنند باید انجمن صنفی که جز قانون است را ایجاد کنند . اتفاق مهم این بود که این سندیکا درست شد و شورای اسلامی را عقب زدند و به انجمن اسلامی هم تن ندادند چرا که اینها همه از نظر کارگران بسیار منفور و ارگانهای دولتی و کارفرمایی بودند . سندیکای شرکت واحد درست شد و بلافاصله با هجوم بسیار بزرگی مواجه شد . کارگران هم توانستند مقابله کنند و دست به اعتصاب و تحصن زدند و شهر تهران و طبقه کارگر و جامعه را متوجه مبارزه خود کردند . طبقه کارگر ایران روزنه امیدی پیدا کرد . سندیکای شرکت واحد کارها و اقداماتی را در فاصله کوتاهی توانست انجام بدهد اقداماتی که بعضا شورای اسلامی تا ١٥سال مشغول انجامش بود ! این به این معنی بود که این تشکل متعلق به کارگران وابزار پیشبرد خواست و مطالبه آن ها بود . در برابر همه مصیبت ها و سختی ها و زندان و اخراج ها این تنها اتحاد کارگران در سندیکایشان بود که میتوانست مقابله کند ...سنت دیگری که در میان کارگران واحد و نیشکر هفت تپه بود اتفاقا نه از سر مرزبندی عقیدتی و سیاسی و برعکس از سر نیاز کارگران به اتحاد و سازمان برای زندگی بهتر، چه اندازه بهتر مساله این بحث نیست، و مستقیما در محل کار و بعضا زندگیشان کارگران را سازمان داد . همین جا به این سوال جواب روشن داده ایم که از نظر ما تشکل توده ای کارگران و تشکلی که ابزار مبارزه کارگران است و ایجاد اتحاد هایی که کارگران میتوانند بر آن قدرتشان را بنا کنند، تشکلی است که در محل کار کارگران تشکیل شده و برای آنهاست، کارگران در محل کار اعضا طبیعی این تشکل هستند، جلب آن میشوند و علنی به فعالیتش ادامه میدهد . این تشکل مربوط به آن محیط و تاثیر گذار بر مناسبات کارگران و صاحب کار و قوانین کار دولت سرمایه داری است . مستقل از اینکه ما چه انتقادی به محتوای هر کدام از این تشکل ها داریم یا نه، مساله این است که کدام تشکل تشکل مربوط به کارگران است، مال آنهاست و به این معنی از مکانیزم واقعی کار و زندگی آنها مایه میگیرد و به آن میپردازد و میخواهد شرایط را به نفع کار و زندگی کارگران تغییر بدهد. اینکه بعدها کدام گرایش سیاسی دست بالا را دارد و یا دست بالا پیدا میکند مساله ای ثانوی است که مساله و تاثیری در این تعریف ندارد که تشکل کارگری چیست، تشکلی که دولتی نیست و کارگران آنرا در محیط کار و زندگیشان میسازند و علنی است تشکل کارگران است .
ایشان تشکلهای مستقل کارگری که منجر به دو سندیکای کارگران اتوبوسرانی و نیشکر هفت تپه گردید را نسبت بکار فعالین کارگری متفاوت و در دو راستای مختلف دانسته ، هرچند بکار این فعالین و تاسیس سندیکاها ارج میگذارد و نقش فعالین را در پا گرفتن سندیکا قبول میکند ولی انها را با وجود داشتن کادرهای کارگری جزو طبقه محسوب نمیکند ، چون در محل کار کارگران و تنها از خود کارگران تشکیل نشده است . این موضوع اگر تایید گردد باید انتظار رود که ایشان در ادامه مطلب ذکر کند که حزب طبقه کارگر نیز در داخل کشورو از درون همین طبقه ایجاد گردد و گروههای سیاسی خارج کشور نیز بقول ایشان جزو توده کارگران و حزب طبقه کارگر محسوب نگردد ولی در ادامه مقاله روشن میگردد که کار فعالین کارگری که انرا یک گروه سیاسی چپ ولی غیر کمونیستی میخواند باین دلیل با کار سندیکایی مقایسه گردیده تا راحت تر کارش را زیر سوال ببرد ، چرا که قادر نبودند از مقایسه گروه خود با فعالین کارگری به چنین نتیجه ای دست یابند . واقعیت آنستکه تفاوت اصلی فعالین کارگری با گروههای سیاسی دیگر از جمله گروه منتسب به آقای گلچینی از نظر ایدئولوژیکی نبوده ، و تفاوت عمده تنها در تلاشیست که فعالین کارگری با وجود سرکوب شدید و دادن تاوان سنگین در داخل کشور و برای کارگران انجام میدهند و در نتیجه برای ایشان ساده تر است که فعالین را در مقایسه با سندیکای کارگری مورد سوال قرار دهد . ایشان در ادامه مطلب اینگونه تشکلها را با ( هدفهایی برای خود و در خود ؟ ) میداند که از کارگران فاصله گرفته و نسبت به مبارزه کارگران بیربط میگردند ! گرچه ایشان فراموش میکند که تصمیم اینکه چه کاری بسود کارگران بوده و چه کاری بیربط است به خود کارگران مربوط بوده و دیگران میتوانند بجای نقش رهبری کردن ، به حمایت در گسترده کردن جنبش طبقه بپردازند . دوست گرامی زمانیکه تنها و تنها دو سندیکای مستقل کارگری بعد از ۳۰ سال تشکیل شده ، زمانیکه کارگران در نان روزانه مانده و بیکاری و گرانی انها را تهدید میکند ، زمانیکه در وزارت نفت با انهمه کارگر پیشرفته هیچ تشکیلات مستقلی وجود ندارد و موارد دیگر ، حتی با مراجعه به اثار مارکس که نسبت به پیروان بعدی خود صادق تر بود ، ضرورت سندیکاهای مستقل کارگری امر انکار ناپذیری است که میبایست حول مسائل صنفی کارگران ایجاد گردد . نظام اسلامی بهتر از سایر گروههای سیاسی دشمن خود را از پس دو سندیکای مستقل ایجاد شده شناخته و بهمین دلیل بیشترین نیروی خود را برای سرکوب انها و جلوگیری از ایجاد تشکیلات مشابه گذشته است . زمانیکه دوستان کارگر با ایجاد همین دو سندیکا بدون اتهامی در زندان بسر برده و آزاد نمیگردند و هر حرکت کارگری از نظر رژیم سیاسی گرفته شده و محکومیت بیکاری ، شکنجه و زندان رادارد ، صحبت از حرکاتی که بقول خود شما منوط به وجود حزب میباشد ، رویایی بوده و مانند سنگ بزرگ علامت نزدن است ، میماند که راحت از زبان خارج نشسته برمیاید . مقاله چنین ادامه مییابد :
نمونه هایی از کارکرد این سنت، بحث را میتواند بیشتر باز کند، مثلا فعالیت در اول ماه مه ها، حمایت از مبارزات کارگران و یا موضعگیری در رابطه با اتفاقات سیاسی از سوی این تشکلها هر کدام مشخصات افق و اهداف سیاسی و سازمانی فعالین این تشکلها را برای ما روشنتر میکند . به تجربه فعالیت این تشکلها برای سازماندهی روز جهانی کارگر در ایران نگاه کنیم . ظرف شش سال گذشته اساسا یک نوع دیگر از فعالیت وجود داشت. اما چند سال اخیر نمونه های برجسته تر و مربوط تری به بحث ما را میتوان نشان بدهد . تلاش مثبت در اول ماه مه و سازماندهی آن در چند سال اخیر این بود که دامنه توجه و مهمتر از آن فعالیت برای این روز و همبستگی جهانی کارگران بیشتر و گسترده تر شد، اما سازماندهی اول ماه مه از سوی کارگران و در محیط های کارگری و با در بر گرفتن توده کارگران بسیار محدود بود و حتی در مواردی در سالهای اخیر کارگران شرکت واحد و هفت تپه هم تحت تاثیر این کمیته ها و شبکه فعالین و اتحادیه آزاد کارگران قرار گرفتند و بجای اینکه کارگران عضو خود را در همان روز و با اتکا به روابط و مناسبات کاری خودشان جمع کنند و آکسیون و هر حرکتی که میتوانند داشته باشند، با گذاشتن امضا خود زیر قطعنامه های این روز و یا فراخوان تجمع در پارکی در تهران و تجمعی در گوشه دیگری وظیفه خود را برای این روز تمام شده میدانند . تا جائیکه در اول مه ٨٨، و با تاثیر از اعتراضات جنبش سبز و اصرار برهمراه شدن با آنها، عملا نقش و جایگاهی که این تشکلها و قطعنامه های رادیکالشان میتوانست برای اتحاد و همبستگی کارگران ایجاد کند به شدت ضعیف میشود . اعضا سندیکاهای هفت تپه و انجمن برق کاران کرمانشاه و اعضا سندیکای واحد و... همه میبایست به جلو در اداره کار بروند و عملا روز کارگر را که میبایست روزی برای تحکیم اتحاد و همبستگی کارگران میبود به روز فشار بر رژیم که محصولش هم به جیب جنبش سبز میرفت . در حالی که روز کارگر میتوانست با اتکا به تجمعات هزاران نفره کارگران هفت تپه و شرکت واحد و هر جای دیگری در محل کارشان بزرگترین و تاریخی ترین تجمع کارگران در ایران برگزار میشد . حرکتی که میتوانست هم از نظر سیاسی و عرض اندام طبقه کارگر در ایران و هم در جهت ایجاد اتحاد کارگران در مبارزات روزانشان موثر و مفید باشد .
آخر دوست گرامی چرا تجمع بیش از ۲۰۰۰ نفر ( در اوج قدرت نظام ) در پارک لاله برای شرکت در اول ماه مه که روزی تاریخی و ارزشمندی برای طبقه کارگر محسوب میگردد ولی بدلیل سرکوب تجمعات و سایر مشکلات کارگری همیشه عملی نیست که اگر مورد حمله قرار نگرفته بود تا بیش از ۷۰۰۰ نفررا دربر میگرفت و مورد حمایت مستقیم کارگران ، فعالین کارگری ، دانشجویی ، زنان و سایرکمپینها بوده و بدلیل موقعیت خاص پارک مورد توجه بسیاری از مردم قرار گرفت و توسط نیروهای رژیم از همان ۱۰ صبح پارک مورد محاصره نیروهای نظامی قرار گرفت و موجب دستگیری دهها نفر گردید ، از نظر شما موجب ضعف اتحاد و همبستگی کارگران مفهوم میگردد ! آیا میتوان سوال کرد که گروههای سیاسی مورد تایید شما چه نقشی داشتند و بچه کاری مشغول بودند و آیا گروههای مسلح کمونیست که جان گرانقدرشان را جلوی تیربارسپاهیان رژیم قرار داده بودند نمیتوانستند در مناطقی که نفوذ داشته و دارند دست بکاری زنند که مورد تایید شما باشد ؟ مگر این کارگران و فعالین کارگری مورد نظر با سایر همفکران که دست به چنین کاری زدند ، از گروههای سیاسی دیگر چون گروه شما که پیگیر عملکرد دیگری بودند ، شمشیر انتقاد را برای گروههای سیاسی بقول شما کمونیست بلند کرده و کارتان را موجب ضعف جنبش کمونیستی دانستند ! مگرچند هزار کارگر در پاییز سال ۸۵ با فراخوان سندیکای کارگران اتوبوسرانی در محل کارشان اعتصاب نکردند که منجر به دستگیری ۸۰۰ تا۱۳۰۰ نفرگردید که اکثر انها تا ۴ هفته در اسارت بودند و تعدادی هنوز در اسارت رژیم بسر میبرند ! مگر در سالهای ۸۶ و ۸۷ دهه اعتصاب کارگری در نیشکر هفت تپه انجام نگردید و مگر کارگران در محل وزارت کار در شرق تهران تجمع نکردند و دهها عملکرد دیگر که در لیست شما از انها خبری نیست ! شاید کارگران منتظرند که حزب طبقه کارگر ساخت شما چنین حرکاتی را انجام دهد تا بقول شما هم اتحاد کارگران صورت گرفته و هم در مبارزات روزانه انها موثر و مفید باشد !؟ راه درستی انتخاب نکردید که با مقایسه فعالین کارگری که انرا جدا از مبارزات سندیکایی خود کارگران میدانید مبارزات انها را مورد تردید قرار داده ، سپس تنها حرکات کارگریموجود که به سندیکای مستقل منتهی شده را با توجیهی که چرا کارگران بجای تجمع در پارک لاله در محلهای کار خود جمع نشده اند ( که در زمانهای دیگری اینکارها را هم انجام داده اند ) کارشان را غیرموثر و غیرمفید دانسته و چون از نظر شما سایر گروها نیز اصلا بحساب نمیایند به نتیجه منطقی ! درون ذهن شما که بهترین گروه و راه را انتخاب کرده اید ، برسید . تحلیل مقاله چنین ادامه مییابد :
امروز نگاهی به آن روزها بیندازیم و دستاوردهای هر کدام از این روشها و اهداف و سیاستهای ناظر بر آنها را مرور کنیم باز هم این نوع فعالیت و سنت که مبتنی بر سازماندهی کارگران در مبارزات جاری و معطوف به ایجاد بهبود در زندگی و مبارزه اش باشد، دیده نمیشود. سنت و فعالیتی که هدفش صرفا ضد رژیمی و ضد دیکتاتوری است و کمتر معطوف به مبارزه طبقه کارگر بعنوان یک طبقه در مبارزه اش با کل نظام سرمایه داری است تا از این طریق قادر به مبارزه بر علیه سرکوب و دیکتاتوری بشود. دقیقا به دلیل اینکه این مولفه در این سنت غایب است با هر فضایی که جنبشهای اجتماعی طبقات دیگر در جامعه ایجاد کنند همراهی میکند و در نتیجه کمپین کردن و آکسیون کردن همه چیز میشود. دادن قطعنامه ها و موضعگیری های سیاسی و آنهم سالی یکبار و برای مراسم و تجمع ها تمام و یا هسته اصلی کاری بوده است که تجربه این تشکلها در اول ماه مه ها نشان میدهد. قطعنامه ها چه ربطی به مبارزه روزهای بعد از اول ماه مه دارد ، چه ربطی به روز گذشته وضعیت کارگران دارد حلقه مفقوده است. قطعنامه ها و اسنادی که در اول ماه مه ها مورد توافق این تشکلها و تعداد بسیار بیشتری از کارگران و تشکلهایشان قرار گرفته است، اسناد مهمی مانند "منشور مطالباتی حداقل کارگران" در مجموع بیان خواست و مطالبه کارگران است اما باز هم در چنین سنتی گم میشود. این اسناد ابزار کار دیگری میشوند، انگار همین که با صدور این اسناد و قطعنامه های مهم کار انجام شده است و قرار نیست این به معنای شروع فعالیتی متحد و همه جانبه و ایجاد تشکلهایی توده ای برای تحقق همین قطعنامه ها و اسناد باشد. منظورم این است که این فعالین و تشکلهایشان دراین مایه بیشتر فعالیت داشتند و با انجام آکسیون ها و کمپین هایی که کمتر مربوط به سوخت و ساز و توان کارگران و در اتکا به قدرت و سازمان آنها بوده است صورت گرفته و دقیقا از همین جاست که تمایلات و خواست ها و مطالبات پیشرو آنها در جایی اثری نمیگذارد و میماند تا سال بعد و در آکسیون بعدی مورد حمایت قرار بگیرد و ...
نمونه های بیشتری هست که دقیقا این سنت را منعکس میکند، مثلا مسئله افزایش دستمزدها، ما نمیبینیم که تصمیمات این تشکل ها چیزی را به نفع کارگران عوض کند و صف معینی را جلو بکشد که در تقابل با تعرض دولت سرمایه داری و طبقه سرمایه دار قرار بگیرد. سرمایه داران و دولت چرا باید از کمپین کارگران و امضا جمع کردن هایشان حتی واهمه داشته باشند در حالی که کارگران و طبقه کارگر قدرتش در تصمیم جمعی و عمل جمعی و دست گذاشتن روی نبض سرمایه دار و فشار بر آن است. در سنت و کار این تشکل ها امضا جمع کردن و کمپین اعلامیه دادن اساس قرار میگرد. اطلاعیه در این سیستم و آنهم در سایت هایی که برای کارگران قابل دسترس نیست مهم میشود. کمپین مهم میشود، خارج کشور در این جهت ها مهم میشود و ... وقتی اینها را کنار هم میگذاریم میبنینیم که این تشکل ها جایگاهی را کسب کرده اند که این جایگاه هر چه بیشتر به ان دقیق میشویم به کارگر و جنبش کارگری و مبارزات جاری و اتحادش مرتبط نیست و عاملی در تغییر و بهبودی در زندگی و کار آنها نیست و تا هر زمانی از طرف همه این فعالین این سنت و فعالیتها ادامه داشته باشد و مورد نقد قرار نگیرد همین ادامه خواهد داشت و حتی بیربط تر میشوند.
دوست دور از وطن جملات بالا جز کم لطفی چه اسم دیگری میتواند داشته باشد ، چرا در ابتدا با تکیه بر سندیکا ، فعال کارگری را دور از محیط و خواسته های کارگران دانسته و سپس سندیکای مستقل را با توجیهی دیگر خارج از خواستهای کارگری دانسته و در انتها هردو را با اسم دو سنت ؟ به مبارزات بیربط که مرتبط با جنبش کارگری نیست ، در مقابل رژیم بی اثر نشان میدهید ! پس اینهمه خبر از زندانیان سیاسی همچون اسانلو ، رخشان ، مددی ، ابراهیم زاده و دهها کارگر دیگر که همچون سایر فعالین کارگری و جنبشهای دیگردر زندان میباشند ، تنها بدلیل چند امضا و کمپین بوده که نه به وضعیت و منشور مطالباتی حداقل کارگران بستگی دارد و نه دولت واهمه ای از کارشان ، پس برای چه بجای آزادی به زندانهای طولانی محکوم میگردند ؟ مگر گروههای سیاسی چپ مورد تایید شما و حتی سایر گروههای چپ و کمونیستی و غیر از ان وقتی اکسیون برگزار میکنند ، چه تعداد را در کشورهای غربی جهان توانسته اند دور خود جمع کنند که تازه طبق تعریف شما چون در محیط کار کارگری نیستند ، کارگر هم محسوب نمیگردند و چنین گروههایی چه تعداد از ایرانیان برونمرز را توانسته اند حول خود گرد آورند ؟ کاشکی این تفکر بی اثر بودن کارهای انجام شده در ایران بجای شما در ذهن مقامات حکومتی نقش می بست تا چنین مبارزانی آزاد بودند و میتوانستند محرک تشکیل سندیکاهای مستقل دیگری شوند . اگر در سالهای ۱۳۰۰ تا ۱۳۳۲ کارگران متشکل شده محور درخواستهای خود را از طریق شورای متحد کارگری که تحت نفوذ حزب سیاسی متمایل به شوروی انقلابی حول امتیاز نفت شمال و غیره نمیکردند ، جنبش کارگری به بهانه وابستگی سرکوب نمیگردید تا به چنین وضعیتی دچار گردد و حال که تلاش دارد راه صحیح را بپیماید از طرف کسانیکه خود را طرفدارش میدانند این چنین مورد بی مهری قرار میگیرد . آری در کشور عقب مانده و تحت شدیدترین حکومت مذهبی ، نظامی و دیکتاتوری که هر حرکتی حتی صنفی برای سرکوب کردن ، مهر جرم سیاسی میخورد تا رژیم راحت تر به محکومیت کارگر مبارز بپردازد و عجبا که این مهر کار خارج از کارگری از جانب طرفداری همچون شما نیز زده میشود . آری اگر به تاریخ انقلابات و جنبشهای کارگری نگاهی بیاندازید خواهید دید که جنبش کارگری و حتی حزب طبقه کارگر بتنهایی نمیتواند رژیمهایی که تجارب دیکتاتورهای گذشته و تکنولوژی سرکوب امروزه همراه حمایت دولتهای بزرگ را با خود دارد ، شکست دهد و باین دلیل است که کارگران آگاه تلاش دارند با محور قرار دادن خواسته های کارگری ، با سایر جنبشهای داخل کشور برای سرنگونی این حکومت و هر انچه که مشابه اش میباشد ، متحد گردند . دوست گرامی صحبت ذهنی یکی از رفقا را در مورد دکاندار ، تاجر ، دهقان مرفه و غیره را برای به ابهام کشیدن یک گروه کنار گذاشته و هرزمان که حزب طبقه کارگر را بدلخواه خود ایجاد کردید ، به تحلیل طبقاتی و جلوگیری از نفوذ چنین عناصری در حزب بپردازید که تا آنزمان راه درازی باقیست و چنین سخنانی تنها تفرقه ای را ببار میاورد که مورد نظر حاکمیت است . ادامه مقاله به نتایج زیر میرسد :
بنابراین یک مانع برای سنت کارگری و کمونیستی در میان طبقه کارگر وجود چنین فعالیتها و تشکل هایی است. این موانع را باید شناخت و به هر درجه حزب حکمتیست و کادر و اعضایش در این رابطه نقشی داشته اند باید نقد روشنی از افق و سیاست و فعالیتی داشت که ما را قادر به سازماندهی و اتحاد کارگران در مبارزات سیاسی و اقتصایشان میکند . کارگران و فعالین کارگری و محافل و شبکه های ارتباطاتی شان در همان محیطی هستند که کار و زندگی میکنند، همه ملزومات دخالتگری و سوخت و سازی که کمونیستها بتوانند بر آن تاثیر بگذارند در کارخانه ها و محل های مشترک کار و محل های زندگی کارگران وجود دارد . همه ملزومات برای قدرتمند شدن طبقه کارگر همین جاست و ابزار طبقه کارگر در مبارزاتش همین جاست . همین جاست که رهبرانش را دارد، محافلش را دارد، متشکل هستند و زیر یک سقفند، مبارزه اقتصادی دارند، گرایشات مختلف سیاسی خود را دارد و هر جریانی هم بخواهد بر آن تاثیری بگذارد و بخواهد برای ایجاد سازمان و تشکیلاتش هماهنگی ایجاد کند و اتحادی را ممکن کند که برای کارگران موثر باشد باید سراغ این مکانیزم برود و کار ما کمونیستها بروشنی باید این باشد ...صدها و شاید چند هزار نفر از کارگران و فعالین سوسیالیست در این سالها در این تشکل ها جمع شدند و فعالیت داشتند . اما سنت کارگری و کمونیستی عملا نه در مبارزات جاری طبقه کارگر و نه در افق سیاسی این تشکلها منعکس شده است . نقد کارگر کمونیست به این تشکل ها همین است . همین نیرو و توان فعلی جمع شده در این تشکل ها را اگر نقد کمونیستی و کارگری متوجه نکند، نیازهای زندگی کارگران و مبارزه ای که بتواند با آن چفت شود آنها را حاشیه ای تر میکند و از بین میبرد . تحولات عظیمی در جامعه به نسبت وضعیت کارگران در جریان است وسرمایه داری ایران با ایجاد شرایط کار موقت برای طبقه کارگر و قطع سوبسید ها بر کالاهای اساسی طبقه کارگر و معیشت و مبارزه اش را بیش از بیش به عقب برده است. تشکل های موجود فعالین پاسخ این مبارزه طبقه کارگر حتی برای دفاع از زندگی موجودش هم نبودند و به درجه اولی از این ببعد هم نخواهند بود . کشمکش عظیمی در جامعه و بین طبقه کارگر و طبقه سرمایه دار و دولتش در جریان است، کارگران جز اتکا به مکانیزم درونی خود یعنی اینکه طبقه کارگر متشکل و مجتمع و صنعتی و متمرکز وجود دارد، مبارزه جاری اش را دارد و در همه مراکز بزرگ و کوچک در جریان است، این اعتراض و نارضایتی ها رهبردارد، دارای گرایشات سیاسی مختلف است و پاسخهای مختلف به همه مسایل دارند و کارگر کمونیستی که بخواهد هر جا کارگران را سازمان بدهد سراغ همین مکانیزم و متکی کردن فعالیتش به آن میشود . هر چیز دیگری غیر از این باز هم کارگران و فعالینش را به جنبش ها و فعالیتهایی غیر کارگری برمیگرداند . کمونیستها خودشان را سازمان میدهند و مبارزه را بر همین واقعیت پیش میبرند و به سازماندهی اعتراض و مبارزه کارگران میپیردازند . این مبنای کار ماست و این سبک و روش فعالیت به روشن کردن تفاوتی که کمونیستها با دیگر چپ ها دارند کمک میکند . سنت کارگران کمونیست این است . سنتی که برا ی ایجاد تشکل کارگران در شرکت و احد و هفت تپه بر همان مکانیزم درونی کارگران و از سر جنبش خود کارگران حرکت کرد و این برای کارگران کمونیست مبنی است نه مرزبندی های عقیدتی و سیاسی که کارگر و فعال سیاسی کارگرش را هم به شش سال تجربه ای میکشاند که تشکلهای فعلی کمیته های هماهنگی و اتحادیه ازاد کارگران وامثالهم دارند . این تجربه در واقع همانطور که اشاره شد برخواسته از سنت ریشه دار چپ سوسیالیست ایران است و نسل ما با هر تفاوتی هم که داشتیم در آن بزرگ شد و به آن آغشته است . نقد ما باید به این مساله کمک کند که تشکل توده ای و رهبر و فعال کارگری خارج از محل کار و زیست و ابزاری برای بهبود زندگی و سازماندهی مبارزه سیاسی و اقتصادی طبقه کارگر معنی ندارد . ما بعنوان فعالین حکمتیست نگاهمان به این تشکل ها باید طبقاتی و از سنت کمونیستی و کارگری باشد . نباید به این دلیل که در این وضعیت شریک بودیم ارفاقی به این سنت بکنیم . بسیار رفیقانه به کارگران سوسیالیست و کمونیست که دنبال این سنت بوده اند و هستند این ها را میگوییم و تلاش میکنیم همه آنها را با نقدی که داریم همراه کنیم .
روشن نیست سنت کارگری و کمونیستی چه اندازه ترکیب درستی میباشند ، هرچه هست شعار ترکیبی حزب حکمتیست (هرچند گروه سیاسی مخالف با همین نام وجود دارند ) میباشد که حتما در محیط های کارگری داخل کشور بعنوان کارگر کار میکنند ( شاید برای حکمتیستها فعال کارگری بودن نیز مجاز باشد ) که در حال سازماندهی کارگران هستند ولی حتما هنوز بدلیل سرکوب نمیتوانند موجودیت خود و یا اعتصابات خود را نمود دهند . بالاخره روشن نیست که نقد سنت کارگری و کمونیستی شبیه همین نقدی است که از خارج کشور در میاید و یا حکمتیستهای فعال درون کشور ، همچون کارگران وحتی فعالین چپ دیگر که ترسی از بیان افکارخود نداشته واز نظر رژیم به چپ و کمونیستها معروف شده ، روزانه در محیط کارگری کارگران راروشن نموده و با بیانیه ، مقاله و غیره خود موجب میگردند که مبارزات کارگران به حاشیه نرود ! جمله خوب شما ؛ تحولات عظیمی در جامعه به نسبت وضعیت کارگران در جریان است و سرمایه داری ایران با ایجاد شرایط کار موقت برای طبقه کارگر و قطع سوبسید ها بر کالاهای اساسی طبقه و معیشت و مبارزه اش را بیش از پیش به عقب برده است ، چرا بجای نقد کم کاری گروه خود به انتقاد تشکلهای فعالین کارگری کشیده شده است ! رهبر این اعتراض و نارضایتی کجاست و چه کسیست ، گرایشات سیاسی مختلف کدامند که مورد تایید شماست و سنت کارگران کمونیست ( بخوانید حکمتیست ) چه نتیجه ای داده که جنبشها به غیر کارگری برنگردد ؟ سنتی ( ؟ ) که برای ایجاد تشکل کارگران در شرکت واحد و هفت تپه از سر جنبش کارگران حرکت کرد ، اگر مورد تایید است که چرا در سرتاسر مقاله تلاش شده با مهر فعالین کارگری ( بنظر مسولین سندیکا کاره ای نیستند ) به مبارزه بی ربط کشیده شده اند ، و در این میانه کارگران حکمتیست و کمونیست چرا حاضر بدادن ارفاقی به این سنت ( ؟ ) شده تا زحمت این نقد کشیده شود ؟ بنظر میرسد اگر کارگر کمونیست / حکمتیستی هم در داخل کشور وجود دارد به ابزار دانش مبارزاتی شما مجهز نیست که اینطور خشم شما را برانگیخته و دلیل انرا فعالین کارگری و کارگران سندیکاهایی میدانید که به دامن فعالین کارگری فرو رفته اند . دوست گرامی سالهای طولانی جنبش طبقه کارگر درگیر اسامی مختلفی بود که توسط فعالین و طرفداران کارگری درگیر بود و تفاوت انها را با یکدیگر و اینکه چه ربطی به مبارزات طبقه کارگر ایران دارد ، درک نمیکرد . اسامی همچون مارکسیسم لنینیسم ، مائوییسم ، خوجه ایسم ، کاستروایسم ، استالینیسم و ایسمهای دیگر چنان در فرهنگ کشور رخنه کرده بود که کار با کارگر در الویت بعدی قرار داشت ، مشکلات و افشاگریها و نتایجی که در ان کشورها ببار آمد و عدم کرکر گروههای مدعی در طبقه کارگر ، موجب گردید مدتی اینگونه واژه ها کنار روند و اکنون واژه حکمتیستها که بقول شما حرف درست را میزنند ، روشن مینماید که کنار گذاشتن واژه ها ناشی از درکی عمیق نبوده است . دوست گرامی مبارزه طبقاتی یک دانش است که همچون علوم دیگر مدام در حال رشداست و اگر علوم ریاضی ، فیزیک وغیره پذیرفته شده که میبایست با پیشرفت علم تغییر کند ، شاید یک دلیل عقب ماندگی مبارزه طبقاتی در ایران برای اینستکه این درک ایجاد نشده است وخوبی مارکس این بود که بدلیل همین درک خود را مارکسیست نمیدانست . نامگذاری یک گروه به یک اسم ایرادی ندارد ، بشرط انکه اساس کار قرار نگیرد ، یعنی طبقه کارگر ایران را با افکار حکمت یا غیره تطابق ندهند بلکه واقعیات طبقه برای مبارزه الویت یابد ، انچه در اکثر چپها و کمونیستها قابل سرزنش است اینکه همچون مذهبیها که کتابی را محور خود قرار میدهند ، افکار رهبرانی را به کتاب مقدس تشبیه میکنند و برای هرکاری ، مطلبی از این کتاب همچون آیه بر طرفداران نازل و همگی مجبور به اطاعت میباشند و در این میان ، نقش روشنفکران همچون روحانیون مذهبی است که هر کدام بهتر تفسیر نمود ، نقش رهبری را خواهد گرفت . انتهای مقاله چنین است :
ما باید از جنبه دیگری هم کارمان را اصلاح کنیم و آن هم نوع تشکل های کارگری است . سنتا هر وقت ما حرف زدیم و یا فعالیت عملی در ایجاد تشکل های کارگری داشته ایم، بلافاصله حرف و کار ما به معنی تقابل اشکال مختلف تشکل های کارگری مثل شورا و سندیکا بوده است و یا بعضا هم چنین شده است و این را تلاش نکرده ایم سر جای واقعی خود بگذاریم و به جدال های فرقه ای و همیشگی دامن زده ایم . ما باید تاکید کنیم و سنتی که به آن تعلق داریم را روشن بیان کنیم و پراتیک کنیم . ما در سنت جنبش شورایی هستیم، ایجاد شوراها مربوط به دورانی است که کارگران قدرت سازمانیابی بالایی دارند و در تحولات سیاسی مهمی در جامعه هستند و در تناسب قوایی که ایجاد کرده اند قادر به ایجاد شوراها بعنوان ارگان دفاع و قدرت گیری هستند و تا ایجاد چنین وضعیتی بوسیله کارگران و تشکلهای توده ای و حزبی شان ما فعال جنبش مجمع عمومی هستیم که در هر شرایطی میتواند کارگران را متشکل و مرتبط بهم نگاه دارد خفقان و سرکوب کنونی یا دوران بسیار سیاه تر از این که بود جنبش مجمع عمومی راه حل کارگران کمونیست و سنت دخالت مستقیم کارگران در سرنوشت خودشان و مبارزاتشان است . این جنبش ما، افق و پراتیک ما در فعالیت کمونیستی در میان کارگران است . آیا این یعنی ضدیت با سندیکا و اتحادیه کارگری که مثلا و در حال حاضر کمیته هماهنگی برای ایجاد تشکل های کارگری میکند؟ این وارونه است . از نظر فعال جنبش مه گاه کارگران بر علیه سرمایه دارن و دولتشان است و کمونیستها بخشی از آن هستند و هر گرایشی در این تشکل ها بتواند به هر درجه به کارگران مسیر درست مبارزه و دفاع از معیشت و شرایط بهتر زندگی را نشان بدهد کارگران آن را انتخاب خواهند کرد . این تفاوتی است که ما با دیگران داریم . این تمایز جنبش ما با دیگر جنبشها باید روشن شود. این مبنای کار کمونیستی ما در سازمانیابی توده ای کارگران و در فعالیت کمونیستی است .
بالاخره روشن نشد که اگر کارگران با تحلیل شما در سنت ( ؟ ) شورایی هستند و ایجاد شورا مربوط به دورانی است که کارگران قدرت سازمانیابی بالایی دارند که هنوز زمانش نرسیده ، چگونه جنبش مجمع عمومی ( ؟ ) راه حل کارگران و سنت ( ؟ ) دخالت مستقیم کارگران در سرنوشت خودشان و مبارزاتشان است ؟ اگر از تکرار و اصرار بکارگیری کلمه سنت که بنظر تاکید بر گذشته و اجرای دستوری دارد گذر شود ، امکان تجمع کارگران چه با شورا و چه با مجمع عمومی چگونه صورت خواهد گرفت و چرا تابحال شکل نگرفته است و شایسته نیست که بعضی از حرکتهای کارگری را در میان طرفداران بخود موسوم کرد . دوست گرامی چرا کارگران مبارزی که چه در زندان هستند و چه در بیرون زندان بزرگتر ، انقدر سرسپرده بقول خودتان فعالین کارگری میدانید که هرچه انها میگویند ، اینها انجام میدهند و چرا برعکس نگاه نمیکنید که ان فعالین نه تنها شیفته کارگران مبارز هستند ، بلکه راهی را میروند که انها میخواهند و در حال حاضر نشان داده اند که براهی که میروند اعتقاد دارند . اکنون در داخل کشور مبارزه ای جریان دارد ، همچون مسابقه دو تیم ورزشی با یکدیگر و تماشاچیانی که برای حمایت از دو تیم گرد ورزشگاه را گرفته اند ( کسانی هم در خارج ورزشگاه از طریق ماهواره ها به تماشا مشغولند ) که اگر تماشاچیان بخواهند نقش بازیکنان را ایفا نمایند نه عملی است و نه امکان پذیر ، نقش تماشاچیان حاضر در میدان را گروههای سیاسی و ایرانیان درونمرزی بازی میکنند که با حمایت خود مبارزان را امیدوار کرده و خود رفته رفته جذب مبارزه میگردند و نقش تماشاچیان ماهواره ای را ایرانیان برونمرزی بازی میکنند که برعکس تماشاچیان تلویزیونی دارای نقش مثبت هستند ، اگر حمایتشان را درست انجام ندهند تیم مورد حمایت که همان مبارزان ( در این مورد کارگران ) را از پیروزی دور نگاه میدارند . شعار دادن و یکدیگر را محکوم کردن ، کاری که توسط رفیق شما آقای فتاحی بمراتب بیشتر از شما انجام گرفته ، مانند کوبیدن بر طبلی است که بیش از ۴۰ سال نواخته میشود بدون اینکه نتیجه ای عاید کسی گردد . رویای شورای در ذهنتان اجازه نمیدهد که نقش سندیکا را در مبارزه امروز طبقه کارگر ایران درست درک کنید و روشن است که تفسیر شما از سندیکا چیزی نیست که در حال حاضر در کشور وجود دارد . هیچکس نمیتواند با سندیکا و اتحادیه مخالفت کند چرا که در الفبای کتابهای مارکس و سایرین تاکید شده است ، منتهی با درکی که شما از سندیکا و فعالین سیاسی در ذهن خود پرورانده اید ، تلاش کرده اید غیر مستقیم به چنین کاری دست بزنید . در کشورهایی همچون ایران هر کلمه ای قادر نیست که بار صحیح ان کلمه را بیان کند ، کما اینکه در ابتدای نظام جمهوری اسلامی کلمه شورا توسط چپ به سیستم تحمیل شد و زمانی برد تا رژیم بتواند این کلمه را به انجمن تبدیل نماید ، گرچه هنوز کلمه شورا گاها بکار میرود . اکنون نیز سندیکاهای مستقل ایجاد شده نه تنها تلاش میکنند از حقوق صنفی کارگران مربوط به خود دفاع کنند ، بلکه بخشی از فعالیتهایی که بقول شما به شورا مربوط میگردد را نیز انجام میدهد و نگرانیبیشتر رژیم نیز از همین خواسته ها هست چرا که سندیکا را مستقیم درگیر دولت و حکومت مینماید . دوست گرامی کاشکی در داخل کشور بودید و یا رفیقانی داشتید مسائل را انطور که هست و از انچه که میگذرد شما را آگاه نمایند تا با انگیزه ای که در شما و سایر دوستانتان و همچنین سایر گروههای سیاسی و حقوق بشری دیگر برای مبارزه وجود دارد ، به درک عمیقتری از مبارزه کارگران کشور و جنبشهای در حال ایجاد برسید تا با کمک همه جنبش گسترده تر گردیده و پایان رژیم زودتر رقم خورد . گاهی دردآور است که دیده میشود سازمانهای بین المللی کارگری و حتی بعضی از گروههای سیاسی و حقوق بشری بیشتر از گروههای مشابه ایرانی به حمایت از مبارزه کارگران ایرانی میپردازند ، چرا که برخورد اید ئو لوژیکی بزعم انها الویت دارد . سرانجام اینکه انچه نوشتن این مقاله را اجتناب ناپذیر نمود ، زیرسوال قرار دادن کارگران و کسانی که برای پیشبرد مبارزه همه دردها را بجان خریده اند و همچنین تکیه بر انگیزه مشترک همه مبارزان بر علیه دیکتاتوری نظام میباشد وگرنه دست به قلم نمیرفت که عمدگی برای امروز ندارد . در پایان بعلاوه متن کامل مقاله آقای گلچینی چند نوشته از کسانی همچون اسانلو ، مددی ، پیرهادی ، رخشان ، ابراهیم زاده و غیره آورده شد تا روشن گردد که این طبقه چه اندازه تنها بوده و حداقل نیاز به حمایت واقعی کسانی دارد که مدعی حمایت از کارگران را در شعارشان گذاشته اند .
به امید پیروزی
محمد ایرانی ۲۲ دی ماه ۱۳۸۹ ، ۱۲ ژانویه ۲۰۱۱
جعفر پویه
روز گذشته (چهارشنبه) عزت الله ضرغامی، رییس رادیو تلویزیون منصوب رهبر و ولی فقیه رژیم جمهوری اسلامی در نامه ای به بان کیمون، دبیر کل سازمان ملل متحد به آنچه "تبعیض در پخش شبکه های ماهوارهای" خواند، اعتراض کرد. ضرغامی که خود سردسته سانسورچیها و مسوول بوق تبلیغاتی رژیم تروریستی و سرکوبگر ولی فقیه است و دایم برنامه های چندش آور و تبلیغات مسمومی را علیه فعالان سیاسی و اجتماعی پخش می کند، پا را از این نیز فراتر نهاده و شبکه های خبری بین المللی و اپوزیسیون را مخرب نامید. او در این نامه خطاب به بان کی مون می نویسد: "در مواد مختلف اعلامیه ژنو، اهمیت اخلاق، حمایت كامل و جامع از نهاد خانواده، احترام به تنوع فرهنگی و ابعاد اخلاقی جامعه اطلاعاتی، اجازه به بازیگران جامعه اطلاعاتی برای انجام اقدامات پیشگیرانه در برابر تشویق خشونت و فیلم های غیر اخلاقی مورد تاكید قرار گرفته است."
این درحالی است که صدا و سیمای ضرغامی نه تنها به نهاد خانواده احترام نمی گذارد، بلکه با تشویق چند همسری و تبلیغ صیغه و ... خود یکی از زیر پا گذارندگان این موضوع است. از سوی دیگر، ساختن برنامه هایی با عنوان "چراغ" و ... و پخش اعترافات تلویزیونی کسانی که توسّط دستگاه های اطلاعاتی رژیم تحت فشار قرار دارند، کرامت انسانها را زیر پا می گذارد. صدا و سیمای رژیم نه تنها علیه دیگر ملیتها و دگر اندیشان، تبلیغات زهرآگین پخش می کند، بلکه شبکه هایی برای حمایت از دستگاه تروریستی و تبلیغ یک سویه علیه دیگر کشورها برپا کرده و تلاش به بحران آفرینی و دخالت در امور دیگران می کند. اما با این همه ضرغامی از دبیرکل سازمان ملل می خواهد: "اقدامات موثری را برای پایان دادن به تبعیضها در دسترسی به فناوری اطلاعات و ارتباطات، بهبود شرایط بهداشتی در فضای ارتباطات جهانی و پیشگیری از نقض ارزشهای اخلاقی به عمل آورد."
اینکه صدا و سیمای ضرغامی تبلیغات یک سویه ای را علیه فعالان سیاسی و اجتماعی و حقوق بشری پی گرفته و سعی در بدنام سازی آنان دارد یک طرف و از طرف دیگر، رژیم جمهوری اسلامی با پارازیت اندازی روی طول موج شبکه های خبری و سیاسی در خارج کشور، بر خلاف پیمانهای بین المللی رسانه ها و حق انتشار آنها اقدام کرده و مردم را از دسترسی به گردش آزاد اطلاعات محروم می کند. اما با همه این احوال ضرغامی نه تنها از کرده رژیم خود شرمنده نیست بلکه طلبکارانه به بان کیمون می نویسد: "از نمونه های بارز اقدامات مخرب این شبکه ها، تشویق به اقدامات خشونت آمیز، مصاحبه با رهبران گروهکهای تروریستی و پخش برنامه های مضر غیراخلاقی در نود شبکه ماهواره ای است که بنیان خانواده را تهدید می کند."
رژیم جمهوری اسلامی سالهاست که سعی در خفه کردن صدای اپوزیسیون و فعالان سیاسی – اجتماعی و حقوق بشری ایرانی دارد اما اکنون همین نهادها یا خود اقدام به برپایی تلویزیون و رادیو کرده و یا از امکانات رسانه های بین المللی برای رساندن صدای خود به مردم ایران اقدام می کنند. اما این کار بر رژیم جنایتکار ولایت فقیه و سانسورچیهای آن خوش نیامده و نه تنها بر روی شبکه های بین المللی پارازیت می فرستد و برخلاف پیمانهای بین المللی مانع کار آنها می شود، بلکه اکنون از دبیرکل سازمان ملل می خواهد تا به همکاری با سانسورچیهای رژیم بپردازد.
اما مشکل سردسته سانسورچیهای رژیم ولایت فقیه از همه این تشبثات یک چیز است و آن اینکه شبکه هایی از رژیم که بر خلاف معاهده ها و پیمانهای رسانه ای بین المللی اقدام به نفرت پراکنی و تشویق تروریسم و دخالت در امور دیگر کشورها می کنند، این روزها با موانع جدی روبرو شده اند. دو شبکه نفرت پراکن رژیم یعنی، "العالم" و "سحر" به دلیل زیرپا گذاشتن قراردادهای رسانه ای با مشکل روبرو شده اند. به همین دلیل ضرغامی سعی دارد تا اعمال خود و رژیمش در محدود سازیهای رسانه ها را توجیه کرده و شکایت به بان کی مون می برد که: "برخلاف مقررات حقوق بین المل، پخش شبکه های بین المللی ایرانی مانند العالم و سحر از طریق ماهواره های نیل ست و هات برد به ناگهان متوقف می شود."
کسی نیست از این پادوی علی خامنه ای، ولی فقیه رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی بپرسد: مگر شماها برای این حقوق بین الملل احترامی قایل هستید که حال از دیگران می خواهید تا به آنها عمل کنند؟
رژیم جمهوری اسلامی نه تنها با پارازیت اندازی مانع رسیدن صدای دیگر رسانه ها به مردم ایران می شود، بلکه با گسیل گله های پاسدار و نیروی انتظامی به خانه های مردم برای جمع کردن دیشهای ماهواره و جرم دانستن آن و محکوم به جریمه نقدی کردن مردم، حقوق اولیه مردم را لگدمال می کند. به جز این، فیلتر اینترنت و مانع شدن از ارتباط مردم با جهان رسانه ها و سانسور و کنترل ایمیلهای مردم که وزارت اطلاعات رژیم به آن افتخار می کند، نقض صریح حقوق اولیه مردم و پایمالی حقوق بین الملل در گردش آزاد اطلاعات است. در این مورد رژیم جمهوری اسلامی متهم ردیف اول جهانی در مانع تراشی و زیرپا گذاشتن حقوق بین الملل می باشد که سردمداران آن از جمله ضرغامی باید پاسخگوی اعمال بی شرمانه خود باشند.
این درحالی است که صدا و سیمای ضرغامی نه تنها به نهاد خانواده احترام نمی گذارد، بلکه با تشویق چند همسری و تبلیغ صیغه و ... خود یکی از زیر پا گذارندگان این موضوع است. از سوی دیگر، ساختن برنامه هایی با عنوان "چراغ" و ... و پخش اعترافات تلویزیونی کسانی که توسّط دستگاه های اطلاعاتی رژیم تحت فشار قرار دارند، کرامت انسانها را زیر پا می گذارد. صدا و سیمای رژیم نه تنها علیه دیگر ملیتها و دگر اندیشان، تبلیغات زهرآگین پخش می کند، بلکه شبکه هایی برای حمایت از دستگاه تروریستی و تبلیغ یک سویه علیه دیگر کشورها برپا کرده و تلاش به بحران آفرینی و دخالت در امور دیگران می کند. اما با این همه ضرغامی از دبیرکل سازمان ملل می خواهد: "اقدامات موثری را برای پایان دادن به تبعیضها در دسترسی به فناوری اطلاعات و ارتباطات، بهبود شرایط بهداشتی در فضای ارتباطات جهانی و پیشگیری از نقض ارزشهای اخلاقی به عمل آورد."
اینکه صدا و سیمای ضرغامی تبلیغات یک سویه ای را علیه فعالان سیاسی و اجتماعی و حقوق بشری پی گرفته و سعی در بدنام سازی آنان دارد یک طرف و از طرف دیگر، رژیم جمهوری اسلامی با پارازیت اندازی روی طول موج شبکه های خبری و سیاسی در خارج کشور، بر خلاف پیمانهای بین المللی رسانه ها و حق انتشار آنها اقدام کرده و مردم را از دسترسی به گردش آزاد اطلاعات محروم می کند. اما با همه این احوال ضرغامی نه تنها از کرده رژیم خود شرمنده نیست بلکه طلبکارانه به بان کیمون می نویسد: "از نمونه های بارز اقدامات مخرب این شبکه ها، تشویق به اقدامات خشونت آمیز، مصاحبه با رهبران گروهکهای تروریستی و پخش برنامه های مضر غیراخلاقی در نود شبکه ماهواره ای است که بنیان خانواده را تهدید می کند."
رژیم جمهوری اسلامی سالهاست که سعی در خفه کردن صدای اپوزیسیون و فعالان سیاسی – اجتماعی و حقوق بشری ایرانی دارد اما اکنون همین نهادها یا خود اقدام به برپایی تلویزیون و رادیو کرده و یا از امکانات رسانه های بین المللی برای رساندن صدای خود به مردم ایران اقدام می کنند. اما این کار بر رژیم جنایتکار ولایت فقیه و سانسورچیهای آن خوش نیامده و نه تنها بر روی شبکه های بین المللی پارازیت می فرستد و برخلاف پیمانهای بین المللی مانع کار آنها می شود، بلکه اکنون از دبیرکل سازمان ملل می خواهد تا به همکاری با سانسورچیهای رژیم بپردازد.
اما مشکل سردسته سانسورچیهای رژیم ولایت فقیه از همه این تشبثات یک چیز است و آن اینکه شبکه هایی از رژیم که بر خلاف معاهده ها و پیمانهای رسانه ای بین المللی اقدام به نفرت پراکنی و تشویق تروریسم و دخالت در امور دیگر کشورها می کنند، این روزها با موانع جدی روبرو شده اند. دو شبکه نفرت پراکن رژیم یعنی، "العالم" و "سحر" به دلیل زیرپا گذاشتن قراردادهای رسانه ای با مشکل روبرو شده اند. به همین دلیل ضرغامی سعی دارد تا اعمال خود و رژیمش در محدود سازیهای رسانه ها را توجیه کرده و شکایت به بان کی مون می برد که: "برخلاف مقررات حقوق بین المل، پخش شبکه های بین المللی ایرانی مانند العالم و سحر از طریق ماهواره های نیل ست و هات برد به ناگهان متوقف می شود."
کسی نیست از این پادوی علی خامنه ای، ولی فقیه رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی بپرسد: مگر شماها برای این حقوق بین الملل احترامی قایل هستید که حال از دیگران می خواهید تا به آنها عمل کنند؟
رژیم جمهوری اسلامی نه تنها با پارازیت اندازی مانع رسیدن صدای دیگر رسانه ها به مردم ایران می شود، بلکه با گسیل گله های پاسدار و نیروی انتظامی به خانه های مردم برای جمع کردن دیشهای ماهواره و جرم دانستن آن و محکوم به جریمه نقدی کردن مردم، حقوق اولیه مردم را لگدمال می کند. به جز این، فیلتر اینترنت و مانع شدن از ارتباط مردم با جهان رسانه ها و سانسور و کنترل ایمیلهای مردم که وزارت اطلاعات رژیم به آن افتخار می کند، نقض صریح حقوق اولیه مردم و پایمالی حقوق بین الملل در گردش آزاد اطلاعات است. در این مورد رژیم جمهوری اسلامی متهم ردیف اول جهانی در مانع تراشی و زیرپا گذاشتن حقوق بین الملل می باشد که سردمداران آن از جمله ضرغامی باید پاسخگوی اعمال بی شرمانه خود باشند.
واکنش چین و روسیه به دعوت اتمی ایران
چین دعوت از نماینده کشورش برای بازدید از مراکز هسته ای ایران را عملا رد کرده و روسیه گفته است که بازدید سفرای بعضی از کشورهای عضو آژانس از این مراکز نباید جایگزین دیدار مرتب بازرسان شود.
هونگ لی، سخنگوی وزارت امور خارجه چین امروز پنجشنبه ۲۳ دی (۱۳ ژانویه) گفت که نماینده چین در آژانس بین المللی انرژی اتمی در حال حاضر در چین به سر می برد و به همین دلیل شرکت در برنامه بازدید از مراکز اتمی ایران برای او "دشوار" خواهد بود.ایران از نمایندگان تعدادی از کشورهای عضو آژانس بین المللی انرژی اتمی دعوت کرده است که در روزهای یکشنبه و دوشنبه آینده از تأسیسات هسته ای نطنز و اراک بازدید و با مقامات ایرانی ملاقات کنند.
گفته می شود که نماینده آمریکا در میان دعوت شدگان نیست. اتحادیه اروپا هم پیش تر دعوت ایران را رد کرده و گفته بود که بازدید از تأسیسات اتمی، کار بازرسان آژانس است.
علی اصغر سلطانیه، نماینده ایران در آژانس بین المللی انرژی اتمی به خبرگزاری فارس گفته است که نمایندگان سه کشور عضو جنبش عدم تعهد، تعدادی از کشورهای گروه ۷۷، نماینده اتحادیه عرب در سازمان های بین المللی، و نمایندگان ونزوئلا و سوریه برای شرکت در این بازدید اعلام آمادگی کرده اند.
به این ترتیب نام روسیه هم در میان کشورهایی که دعوت ایران را پذیرفته اند، دیده نمی شود.
سرگئی لاوروف، وزیر امور خارجه روسیه امروز دعوت ایران را "شایسته توجه" خواند و گفت: "به عقیده ما هر نشانه ای که از بازتر برخورد کردن ایران و همکاری این کشور با جامعه بین المللی حکایت کند باید مورد استقبال قرار گیرد... مایلم دو نکته را متذکر شوم. اول اینکه چنین بازدیدی نباید به عنوان جایگزینی برای بازرسی آژانس تلقی شود و دوم اینکه چنین بازدیدی و کشورهایی که در آن شرکت می کنند نباید به عنوان جایگزینی برای مذاکرات ایران و گروه ۱+۵ دیده شود".
ایران و گروه کشورهای ۱+۵، شامل پنج عضو دائم شورای امنیت سازمان ملل و آلمان، قرار است در چند روز آینده در شهر استانبول در ترکیه دور تازه ای از مذاکرات را آغاز کنند.
گروه کشورهای ۱+۵ تلاش می کنند که ایران را به تبعیت از قطعنامه های سازمان ملل متحد ترغیب کنند.
شورای امنیت سازمان ملل با صدور چند قطعنامه از ایران خواسته است که غنی سازی اورانیوم و فعالیت های مرتبط با آن را متوقف کند.
چهارمین تظاهرات ضد دولت ایران در کابل طی دو هفته اخیر
دهها تن از افغان های معترض به توقیف تانکرهای سوخت افغانستان در مرزهای ایران، در برابر سفارت ایران در کابل دست به تظاهرات زدند.
این چهارمین تظاهرات ضد ایران در کابل ظرف دو هفته اخیر است.معترضان تصاویری از سران دولت ایران را در جلو در سفارت این کشور در کابل آتش زده و تخم مرغ و رنگ به سوی تابلوی سفارت ایران پرتاب کردند.
این افراد شعارهای ضد ایران سر دادند و خواستار آزاد شدن تانکرهای مواد سوختی افغانستان از مرزهای شرقی ایران شدند.
حدود هزار و ٦٠٠ تانکر حامل مواد سوخت از حدود یک ماه قبل تا حالا در مرزهای ایران متوقف شده است.
کلیک برای دیدن آلبوم عکس اینجا را کلیک کنید
این تظاهرات کنندگان همچنین در شعارهای خود از حکومت ایران به دلیل آنچه که "بدرفتاری" با پناهجویان افغان در ایران می خواندند، انتقاد کردند.
مقامات افغان می گویند که ایران به صدها تانکر حامل مواد سوختی افغانستان اجازه عبور از مرزهای خود را نمی دهد و این مسئله باعث بالا رفتن قیمت تیل (بنزین) در بازارهای افغانستان شده است.
اما سفارت ایران در کابل می گوید که این کشور نگران است این مواد سوختی در اختیار نیروهای آمریکایی مستقر در افغانستان قرار بگیرد.
مقام های ایران می گویند بر اساس آماری که آنها دارند، در سال جاری سه برابر سال های دیگر بنزین وارد افغانستان شده است و حدود هزار و ٦٠٠ تانکر دیگر حامل مواد سوختی نیز در مرزهای ایران متوقف شده اند.
مقام های ایرانی تاکید دارند که مقدار بنزین مورد نیاز در بازارهای افغانستان تا این حد نیست.
فدا محمد مالکی، سفیر ایران در کابل گفته است که کشورش نیاز دارد تا از دولت افغانستان اطمینان حاصل کند که این مواد در دسترس نیروهای خارجی قرار نمی گیرد.
اما دولت افغانستان تاکید کرده است که مقصد این مواد، بازارهای داخلی افغانستان است.
اخیرا آنرس فو راسموسن، دبیرکل ناتو در مصاحبه اختصاصی که با بی بی سی فارسی داشت، اعلام کرد که ناتو از مواد سوخت وارد شده از مرزهای ایران استفاده نمی کند.
دبیرکل ناتو برخی از رفتارهای مقام های ایرانی از جمله توقیف این تانکرها را نشانه رفتار "گاه ناگاه منفی ایران در قبال افغانستان" خواند.
اخیرا اتاق تجارت و صنایع افغانستان هشدار داد که اگر ایران به این تانکرها مجوز حرکت ندهد، تمامی داد و ستد تجارتی خود را با ایران قطع خواهد کرد.
کاظم علمداری
شروط خاتمی اگر تاکتیکی طرح شده به جنبش یاری رسانده، ولی اگر بعنوان استراتژی مطرح شده، می تواند به پراکندگی بیانجامد
یکی از کمبود های اساسی جنبش سبز نبود استراتژی روشن، یعنی بیان خواست دراز مدت مردم است. زمانی که محمد خاتمی، در سخنان خود در جمع نمایندگان اصلاح طلب مجلس سه شرط را برای شرکت اصلاح طلبان درانتخابات آینده طرح می کند روشن نیست که ایشان آن شروط را بطور تاکتیکی وبرای برملاکردن ترس و نگرانی اصول گرایان ازانجام انتخابات آزاد طرح کرده اند یا بعنوان استراتژی اصلاح طلبان. اگرخواست های خاتمی بعنوان یک استراتژی طرح شده باشد، با توجه به آنچه در انتخابات ریاست جمهوری دهم و پس از آن گذشت، و مشکلاتی که رهبر، و ابزار کار او یعنی شورای نگهبان، قوه قضایی و سپاه دردوره ریاست جمهوری خود او و مجلس شششم ایجاد کردند، بیگانه با خواست دراز مدت مردم است. ولی اگر بعنوان یک تاکتیک طرح شده باشد تا مردم به وضعیت نا بسامان رژیم و ترس و نگرانی آنها از انتخابات آزاد به دلیل بی پایه شدنشان پی ببرند، بسیار اصولی، درست و کاملا نتیجه بخش بوده است.
استراتژی و سازمان جنبش سبز
اگراستراتژی جنبش روشن نباشد مبارزه و مقاومت های مردم شکل نمی گیرد، و همبستگی طیف گسترده جنبش سبز، با خواست واحد و سازماندهی لازم برای کسب آن بوجود نمی آید. اختلاف و تشتت در خواست ها از توان جنبش به شدت می کاهد و بدیل قدرت مردمی ساخته نمی شود. بدون بدیل قدرت، رژیم به خواست های مشروع مردم تن نمی دهد. برعکس، مردم را سرکوب می کند تا پتانسیل رشد جنبش وساخت بدیل قدرت را از بین ببرد. متأسفانه طرح ایده درست ایجاد جبهه واحد، بعنوان سازمان جنبش سبز وبدیل قدرت، توسط آقای موسوی از جانب طیف گسترده جنبش سبز بی پاسخ می ماند. این نمی شود که هر فرد و گروهی سازی متفاوت بنوازد و انتظار داشته باشد از این وضعیت اسفبار و نگران کننده خلاص شود. استراتژی جنبش باید در یک یا دو شعار واحد محدود، و بطور مستمر تکرارشود تا مردم به آن خواست ها بیاندیشند و حول آن بسیج شوند. ازدید اینجانب استراتژی جنبش سبز، یا خواست دراز مدت مردم، اصلاح قانون اساسی درجهت تحقق بخشیدن به حاکمیت مردم برسرنوشت خودشان است. براین خواست حاکمیت مردم در قانون اساسی کنونی نیز تاکید شده است. اما برخی اصول دیگر قانون اساسی این اصل را غیرقابل تحقق ساخته اند. به همین دلیل اصلاح قانون اساسی ضرورت دارد. مردم انقلاب نکردند که جای یک مقام مستبد و مادام العمر، یعنی شاه را با مقام مستبد و مادام العمر دیگر، یعنی ولی مطلقه فقیه جا به جا کنند. این وظیفه اخلاقی همگان، دیندار و بی دین، است که از اصولی که مردم به خاطرآن انقلاب کردند و متحمل هزینه های بسیار سنگین پس از آن شدند دفاع کرده و دربرابرکسانی که آنرا ضایع کرده و می کننند بایستند. قانون اساسی جمهوری اسلامی به جای دو اصل تفکیک نا پذیر آزادی و استقلال مردم (استقلال از سلطه خارجی و داخلی)، که در شعارانقلاب 1357، تصریح شده بود در اصل نهم قانون اساسی کنونی، استبداد دینی را در حکومت نهادینه کرده است. همین امر میان مردم و حکومت فاصله ایجاد کرده و مانع رشد و پیشرفت، آسایش و آرامش جامعه گردیده، ایران را درجهان منزوی نموده، و مورد تهدید نظامی قرار داده است. اینها مسائلی است که به فرد فرد مردم ایران مربوط است و حکومت نباید بتواند دائم با زندگی و سرنوشت مردم بازی کند و آنرا به خطر بیاندازد.
دو پیش نیاز
مردم ایران بیش از صد سال است که برای آزادی و استقلال مبارزه کرده اند و دو انقلاب خونین را پشت سرنهاده اند. این خواست بنیادین دو دشمن داشته است. یکی استبداد ریشه دار داخلی، و دومی که آنهم متکی به عامل اولی ، نفوذ و تحریکات خارجی است. حد اقل می توان گفت که در33 سال گذشته عامل دوم درایران وجود نداشته و ایران کشوری مستقل بوده است. پس چرا آزادی بدست نیامد؟ زیرا، تنها حکومت مستقل بوده، و ملت ایران همچنان زیر سلطه استبداد داخلی باقی مانده است و هیچ کنترلی بر سرنوشت خود پیدا نکرد. به همین دلیل، استبداد دشمن باقی مانده آزادی و استقلال و حاکمیت مردم بوده است. وظیفه اخلاقی همه است، که با این دشمن دیرینه مقابله کنند تا مردم برنوشت خود مسلط شوند. اما چگونه؟
باتوجه به آنچه رخ داده است، برای کسب خواست دراز مدت مردم، یعنی اصلاح قانون اساسی در جهت حاکمیت مردم، دو پیش نیاز مرتبط بهم وجود دارد:
1. پیش نیاز نخست، جدا سازی در حکومت میان کسانی که باخشونت خونین به جان مردم افتاده اند، و اصول گرایانی که ضمن پایبندی به جمهوری اسلامی کاربرد خشونت وقانون شکنی را تیشه زدن به ریشه خود می دانند و نگران آینده خود، اسلام و فقهای دین اند و می دانند این وضعیت قابل دوام نیست و دیر یا زود به نیستی نظام کشیده می شود. جنبش آزادی و استقلال طلب ایران باید سیاست هایی اتخاذ کند که بخش دوم از گروه خشونت طلب رژیم فاصله گرفته و احتمالا به مردم بپیوندند.
2. پیش نیاز دوم، ایجاد بدیل سازمان یافته قدرت مردمی در برابر قدرت حکومتی است. پیشنهاد اصولی آقای موسوی برای ایجاد جبهه ای از طیف گسترده اصلاح طلبان می تواند به این نیاز پاسخ دهد. گروه های سیاسی متفاوت، ولی موافق با خواست اصلی جنبش باید خود را آماده پیوستن به این جبهه کنند تا باشیوه ای دمکراتیک سهم ونقش خود را بعهده بگیرند.عملی شدن این پیش نیاز به همت و مداراگری و اعلام آمادگی گروه های سیاسی مرتبط است. همچنین با شکل گیری این پیش نیاز و ایجاد بلوک قدرت بدیل، روند جدا شدن اصول گراهای دوراندیش از خشونت گرا های مستبد و مردم ستیز سرعت می یابد. زیرا آنها نیز مورد تهدید این گروه هستند و بیشک با حذف یکی به سراغ دیگری خواهند رفت. این سرشت جریانی است که می خواهد با خشونت حکومت کند و راهی جزحذف نمی شناسد.
تاکتیک های جنبش سبز
افزون براین، جنبش نیاز به تاکتیک هایی دارد که بنا به ارزیابی دوره ای و با توجه به این امرکه آنها خلاف استراتژی جنبش نباشد، توسط رهبری سازمان (جبهه) قدرت بدیل مردمی تعیین می گردد. جنبش باید درحفظ استراتژی خود تا کسب خواست مردم ثابت قدم، پی گیر و استوار بماند، ولی به همان میزان باید نسبت به تاکتیک های دوره ای خود انعطاف داشته باشد. بطور مثال تظاهرات خیابانی، شرکت کردن و نکردن در انتخابات تاکتیک هایی است که در یک دوره ممکن و ضروری است و در دوره ای دیگرغیرعملی و نا کارآمد است که باید از آن پرهیز نمود. امروز با توجه به اینکه رژیم رهبران نمادین جنبش سبز را تهدید به دستگیری و محاکمه می کند، تاکتیک تبلیغ شرکت در انتخابات مشروعیت بخشیدن به رژیم متجاوز به حقوق مردم، وسیاستی نا کار آمد، غیر عملی و نادرست است.
با توجه با این ویژگی ها شروط آقای خاتمی اگر بطور تاکتیکی و به قصد آزمودن رژیم طرح شده باشد به دو پیش نیازجنبش بسیار یاری رسانده است. ولی اگر بعنوان استراتژی اصلاح طلبان طرح شده باشد، می تواند به پراکندگی در طیف گسترده جنبش سبز بیانجامد. حتی اگرآقای خاتمی با قصد استراتژیک این خواسته ها را طرح کرده باشد واکنش رژیم درس بزرگی برای ایشان و همفکران ایشان بوده است که دیگر روی این رژیم تمامیت خواه ومشروعیت باخته حساب باز نکنند، و به روش های پیش از کودتای انتخاباتی سال 88 نیاندیشند، و از راه مبارزه و مقاومت مردم و کمک به ایجاد بلوک قدرت بدیل، خواست های اصولی خود را پیش ببرند. حتی اگر مذاکره با رژیم ضرورت یابد، تنها با حضور یک سازمان قدرتمند بدیل، بعنوان پشتوانه مذاکره کنندگان می تواند ثمربخش باشد. بدون حضور سازمان بدیل قدرت، تلاش رژیم برای نابود کردن مقاومت مشروع مردم خواهد بود، نه کنار آمدن با مردم.
سه شرط خاتمی
سه شرط "آزادی زندانیان سیاسی، پایبندی همگان به قانون اساسی و فراهم شدن امکان برگزاری انتخابات سالم و آزاد" مطروحه درسخنان خاتمی و واکنش تهدید آمیز گروه خشونت طلب حکومت سبب شده است که شکاف درمیان حکومت گران آشکارترشود. از یکسو خشم و نگرانی تند روها را تا حد وارد کردن اتهامات سنگین خیانت، جنایت و جاسوسی به خاتمی برانگیخت و چنان چنگ و دندانی نشان دادند که هر کند ذهنی نیز فهمید که حکومت گران علی رغم شعار مدام آنها که "فتنه" تمام شده است، به دلیل آنکه پشتوانه مردمی خود را از دست داده اند، نه تنها از انتحابات آزاد گریزانند، بلکه طرح آن نیزسبب وحشت آنها می شود. و از دگرسو همین واکنش خشونت بار ناشی از ترس سبب شده است که اصول گرایان درون قدرت نیز نگران وضعیت بحرانی رژیم و آینده خود شوند. زیرا شیوه کار خشونت گران به قصد نجات رژیم، آنچنانکه در تجربه شوروی دیده شد، می تواند جمهوری اسلامی را به سراشیبی سقوط هدایت کند. افزون برآن، خشونت اگر نه امروز ولی دیر یا زود می تواند دامن خود آنها را نیز بگیرد. چنانچه دامن دیگرسران رژیم را گرفت. کسانی که درگذشته یا خشونت علیه مردم را به سود خود می دیدند و یا قادر به درک ریشه آن نبودند، امروز خود گرفتارعواقب آن شده اند. خشونت از سرشت ساختارمتناقض رژیم ریشه می گیرد. این ساختار باید اصلاح شود تا خشونت پایان یابد.
واقعیت و توهم
همچنین شروط خاتمی بعنوان یک تاکتیک سبب می شود که گروه ها و افرادی که ممکن است نسبت به امکان برگزاری انتخابات آزاد توسط این رژیم هنوز توهم داشته باشند به یک واقعیت مهم پی ببرند. آن واقعیت این است که سیاست گزاران اصلی قدرت در جمهوری اسلامی نه انتخابات را بر می تابند و نه افراد معتدلی مانند خاتمی را. حتی افرادی مانند رفسنجانی را زمانی می پذیرند که تابع ارده آنها شوند. پس باید آنرا را رها کرده و راه و روش دیگری در پیش بگیرند. ازاین بابت تعداد بازهم بیشتری از مردم توهم شان نسبت به رژیمی که شیوه استبدادی را با پوشش دینی اتخاذ کرده است از میان خواهد رفت؛ و جنبش به سمت و سوی پذیرفتن راه اصولی خواست اصلاح قانون اساسی درجهت کسب آزادی و استقلال و حاکمیت مردم از یکسو، و ضرورت همبستگی ملی از دگرسو بیشتر واقف خواهد شد.
یازدهم ژانویه 2011
جرس:
درحالیکه هنوز تبعات اجتماعی و اقتصادیِ حذف سوبسیدها و جهش قیمت ها آشکار نشده، محمود احمدی نژاد با ادعای "اجرای موفق هدفمند كردن یارانهها"، اظهار داشت "برخی میگفتند این طرح خیلی خطرناك است، علاوه بر اینكه دولت میرود باید مراقب باشیم كل نظام ساقط نشود كه بنده گفتم اشتباه میكنید چرا كه ملت ایران را نمیشناسید، که چه ظرفیت عظیمی دارد... دیدید چقدر آسان از هدفمند كردن یارانهها عبور شد و اتفاقی نیفتاد و این از عنایات خداوند و امام زمان بود. "
به گزارش فارس، محمود احمدینژاد صبح پنجشنبه ٢٣ دی ماه، طی سخنانی در نشست مسئولان ستادهای فناوریهای راهبردی، با بیان اینكه "امروز یكی از بهترین روزهای عمر من است"، گفت: امروز كارهایی را دیدیم كه بعضی از آنها شاید آرزوی تاریخی بودند ."
وی همچنین گفت "در كار علمی اگر بنا باشد همان مسیری را كه دیگران رفتهاند، برویم همیشه از آنان عقب هستیم. كی میتوانیم پیشرفت كنیم؟ ما میتوانیم با نگاه و روش خودمان جلو بیفتیم كه این شدنی است البته هر كار ارزشمندی زحمت دارد و این نهضت و تجدید حیات را باید غنیمت شمرد ."
وی اجرای هدفمند كردن یارانهها را "موفق" خواند و مدعی شد "برخی از آقایان میگفتند هدفمند كردن یارانهها كار خیلی خطرناكی است، علاوه بر اینكه دولت میرود باید مراقب باشیم كه كل نظام ساقط نشود كه بنده گفتم اشتباه میكنید چرا كه ملت ایران را نمیشناسید. آنها ظرفیت عظیمی دارند و دیدید چقدر آسان از بحث هدفمند كردن یارانهها عبور شد و اتفاقی نیفتاد و این از عنایات خداوند و امام زمان بود. "
وی با بیان اینکه "باید به جایی برسیم كه هیچ ایرانی پیدا نشود كه خود را در دنیا دست دوم بپندارد"، گفت: باید به قلههای پیشرفت برسیم و این پیشرفت نه اینكه استكبار و سلطهگری بلكه كمالجویی و خداجویی است.
وی در بخش دیگری از سخنان خود گفت شیاطین عالم در صددند كه نگذارند ما سوار مركب علم شویم و از این ناراحت هستند. كشوری پنج هزار بمب اتم دارد فرض كنید ما هم یك بمب بسازیم كه مقابل آن چیزی نیست و اما باید بگویم كه ما هم باید خیلی ابله باشیم كه در معادلات بینالمللی بر مبنای بمب اتم حركت كنیم. درحالی كه بمب اتم ما بیصدا است و جسم ندارد و پایههای آنها را از هم میپاشاند و مزیت ما فرهنگ، تمدن و انسانیت است. "
رئیس دولت از لزوم تحمل سختیها سخن گفت و اظهار عقیده کرد "باید سختیها را در این مسیر و یك دوره ۱۵ الی ٢٠ ساله تحمل کنیم، چرا كه دیگر كسی نمیتواند با ما مقابله كند. "
جرس:
اسامی ده تن که قوه قضاییه آنها را مفسدان اقتصادیِ متهم به کلاهبرداری از بانک ها ذکر کرده و همچنین احکام قطعی محکومیت آنها منتشر شد.
به گزارش ایسنا براساس حکم صادره از شعبه ٧۰ دادگاه تجدیدنظر مجتمع امور اقتصادی و در پی شکایت اداره حقوقی بانکهای تجارت و صادرات، چهار متهم پرونده که درقبال پرداخت ده درصد از مبلغ بهعنوان پیش پرداخت نزد بانک، اقدام به گشایش اعتبار اسنادی از بانک کرده اما کالاهای فاقد ارزش و مغایر با شرایط اعتبار اسنادی وارد کرده بودند، محکوم شدند. براساس رای دادگاه احکام صادره به شرح زیر است:
۱- علیرضا کریمی فرزند حسین به اتهام مشارکت در کلاهبرداری درخصوص شکایت بانک تجارت به تحمل ٧ سال حبس و مشارکت با دو متهم دیگر پرونده (ایرج بخشی و جعفر دشتی) به رد مبلغ ٩۴۰ هزار دلار پس از کسر ۱۰درصد در حق بانک تجارت و درخصوص شکایت بانک صادرات به رد مبالغ ٢۵٩ هزار و ٨٣٠ دلار و ٢۵۵ هزار و ٧٢٠ یورو پس از کسر ده درصد به بانک صادرات محکوم شد.همچنین متهم یادشده درخصوص اتهامات فوق جمعا به پرداخت ۵ میلیارد ریال جزای نقدی در حق صندوق دولت محکوم شد.
٢- آقایان ایرج بخشی، فرزند محمد و جعفردشتی فرزند احمد هر دو به اتهام مشارکت در کلاهبرداری هریک به تحمل ٧ سال حبس و پرداخت جزای نقدی به مبلغ ٣ میلیارد ریال در حق صندوق دولت محکوم شدند و همچنین نامبردگان با مشارکت متهم ردیف اول (علیرضا کریمی) به رد مبلغ ٩۴۰هزار دلار پس از کسر ده درصد در حق بانک تجارت محکوم شدند.
٣- آقایان علی زنده بودی فرزند جعفر و شهریار جهان شاهی فرزند اردشیر هر دو به اتهام مشارکت در کلاهبرداری هریک به تحمل ٧ سال حبس و رد مبالغ ٧٣۵ هزار یورو و ٢ میلیون و ۴٨۵ هزار دلار پس از کسر ده درصد در حق بانک تجارت و پرداخت جزای نقدی به مبلغ ۱۵ میلیارد ریال در حق صندوق دولت محکوم شدند.
۴- احمد فخرایی، فرزند عبدالحسین به اتهام کلاهبرداری به تحمل ٧ سال حبس، رد مبلغ ۵٨٧ هزار و ۴۶۰ یورو در حق بانک تجارت پس از کسر ده درصد و همچنین پرداخت جزای نقدی به مبلغ ٢ میلیارد ریال در حق صندوق دولت محکوم شد.
این گزارش میافزاید: چهار متهم در یک پرونده فساد اقتصادی و کلاهبرداری از بانک سپه هم هرکدام به ده سال حبس و پرداخت جزای نقدی محکوم شدند.
براساس این گزارش متهمان این پرونده با استفاده از شناسنامههای مجعول و اسامی ساختگی اقدام به ثبت شرکت بازرگانی ـ تجاری با مسئولیت محدود کرده و پس از آن با اخذ کارت بازرگانی با اسامی مجعول مبادرت به گشایش چند فقره اعتبار اسنادی در بانک کرده و با وارد کردن کالاهایی که فاقد ارزش واقعی است از بانک کلاهبرداری کردهاند.
شعبه ٧۰ دادگاه تجدیدنظر استان تهران حکم قطعی متهمان این پرونده را بهشرح زیر اعلام کرد: ۱- کریم طهمورث فرزند حسین ٢- رحیم صانعی ٣- اسدالله کاظمی ایوندی فرزند احمد ۴- خانم بهاره حیاتی همگی به اتهام مشارکت در کلاهبرداری، جعل و استفاده از سند مجعول محکوم شدند.
بنابراین گزارش هر یک از متهمین مذکور از حیث اتهام مشارکت در کلاهبرداری به تحمل ٧ سال حبس تعزیری و رد مال کلاهبرداری شده در حق شاکی، از حیث اتهام جعل به تحمل ٢ سال حبس تعزیری و از حیث اتهام استفاده از شناسنامههای مجعول به تحمل یکسال حبس تعزیری محکوم شدند. همچنین درخصوص جزای نقدی هریک از متهمان به بیشترین مبلغ مالی که برده شده، یعنی مبلغ یک میلیون و۶۰ هزار و ۴٨۶ یورو محکوم شدند.
مژگان مدرس علوم
جرس: عادل محمد حسینی از جوانان عضو ستاد میرحسین موسوی از ششم دی ماه در بازداشت به سر می برد، اما بعد از گذشت پانزده روز هنوز اتهام وی مشخص نشده و بنا به گزارش های رسیده در بند دو الف سپاه در انفرادی و تحت بازجویی می باشد.
نیروهای امنیتی شامگاه پنجشنبه دوم دی ماه با مراجعه به منزل این فعال اصلاح طلب اقدام به تفتیش منزل وی کردند و احضاریه ای جهت حضور او به دادسرای مستقر در زندان اوین ارائه دادند.
مادر عادل محمد حسینی با اشاره به اینکه کشور ما کشور آرامی بود، می گوید: " پانزده روز است که پسرم را برده اند قبلش هم که ریختند و خانه را بازرسی کردند و الان هیجده روز است که آرامش از خانه ما رفته است، چه کسی باید جواب این ظلمها و این همه ناآرامی در کشور را بدهد؟ هر کجا هم برای پیگیری وضعیت پسرم می روم کسی جوابی نمی دهد حداقل به من مادر بگویید برای باخبر شدن از حال فرزندم کجا باید بروم؟"
گفتنی است، عادل محمد حسینی دانشجوی دانشگاه امام خمینی قزوین است که در حال گذراندن امتحان های میان ترم بود و از ماموران درخواست کرده بود که بعد از امتحانات مراجعه کنند که نپذیرفته بودند و به او اطمینان داده بودند که به عنوان مطلع احضار شده و مسئله مهمی نیست و زود بازمی گردد.
به همین مناسبت "جرس" با مادر عادل محمد حسینی در خصوص آخرین وضعیت فرزندش به گفتگو پرداخته که متن آن در پی می آید:
خانم حسینی پانزده روز است که از بازداشت فرزندتان می گذرد آیا تاکنون موفق به ملاقات وی شده اید؟
نخیر، روز ششم دی ماه که احضار شد همان موقع بازداشت شد و از آن موقع فقط یک تماس تلفنی کوتاه داشته است.
در تماس تلفنی که داشتند نگفتند در کجا هستند و اتهامشان چیست؟
نخیر، نمی توانستند چیزی بگویند. اما دوستانشان که آزاد شده بودند می گفتند صدایش را شنیده اند و ظاهرا بند دو الف سپاه نگهداری می شوند.
برای پیگیری وضعیت فرزندتان به کجاها مراجعه کرده اید؟
ما به دادسرای انقلاب رفتیم که هیچ جوابی به ما ندادند و فقط گفتند هنوز تشکیل پرونده هم داده نشده است. تا تشکیل پرونده هم داده نشود جایی نیست که جوابی به ما بدهند.
برای ایشان وکیل گرفته اید؟
بله، اما خوب به وکیل اجازه ورود داده نمی شود و او هم کاری نمی تواند بکند.
زمانی که به فرزندتان احضاریه دادند نگفتند اتهامشان چیست؟
اتهامش بی گناهی است، عادل من نه اولی است و نه آخری خواهد بود، اینها ول کن نیستند به جان جوانان ما افتاده اند. به مسئولین بگویید آخر فرزند من به چه گناهی الان در زندان است؟ او که هیچ فعالیت سیاسی نداشته و در هیچ اغتشاشی هم شرکت نداشته است. نیازی به صحبت های ما نیست همه مردم می دانند جوانان ما بی گناهند.
شرایط جسمانی فرزندتان چطور است؟
عادل ناراحتی کلیه دارد و حتی آن موقع سرمای سختی هم خورده بود و حتی ماموران حال نامناسبش را دیدند. آخه چه بگویم، فقط از خدا می خواهم اینها را به راه راست هدایت کند. فرزند مظلومم را نمی دانم کجا برده اند؟ اما همه مسئولین بدانند که خدا جای حق نشسته و بالاخره پاسخ این بی عدالتی ها و ظلم ها را خواهد داد. آخر درست است که بچه های جوان و بی گناه ما در زندان بسر ببرند؟عادل من در حال گذراندن امتحانات دانشگاه بود. درست است که الان در زندان باشد؟ انشالله که آقایان هر چه زودتر آگاه و بیدار شوند.
در پایان هر صحبتی با مسئولین دارید بفرمایید؟
تنها صحبتم با مسئولین این است که ترابخدا از این کارها دست بردارید. کشور ما ایران، یک کشور آرامی بود چرا خانواده ها را اینجور نابود می کنید؟ از خدا بترسید. الان پانزده روز است که پسرم را برده اند قبلش هم که ریختند و خانه را بازرسی کردند و هیجده روز است که آرامش از خانه ما رفته است، چه کسی باید جواب این ظلمها و این همه ناآرامی در کشور را بدهد؟ هر کجا هم برای پیگیری وضعیت پسرم می روم کسی جوابی نمی دهد حداقل به من مادر بگویید برای باخبر شدن از حال فرزندم کجا باید بروم؟
من به مسولین قضایی، جناب دادستان می گویم فکر کنید فرزند خودتان را اینطور گرفته اند و از او بی خبرید، فکر کنید تمام این جوانانی که گرفته اید فرزند خودتان است، همان برخورد و کاری را انجام بده که با فرزند خودت می کنی همین و بس.
بیانیه ۱٧٠ نفر از کنشگران سیاسی و مطبوعاتی
جرس: یکصد و هفتاد نفر از فعالین سیاسی، مدنی، دانشجویی و مطبوعاتی به همراه گروهی از کنشگران جنبش سبز و جمعی از خانواده های زندانیان سیاسی با صدور بیانیه ای خواستار آزادی فوری ریحانه طباطبایی، نازنین خسروانی، ساجده کیانوش راد و فرزانه روستایی شدند.
به گزارش جرس، متن این بیانیه که به امضای دکتر زهرا رهنورد نیز رسیده است بدین شرح است :
ماه هاست هر خبری که میرسد اسارت بی گناهی و یا پایمال شدن ارزشی را فریاد می زند و هر روز زندان اوین میزبان عزیزی ست. عزیزانی که شاید بزرگترین اتهامشان دلسوزی برای عزت ملت و تلاش جهت حفظ سلامت بنیان های انقلاب و سرفرازی کشور عزیزمان ایران و جلوگیری از بدعت ها در دین باشد.
ما جمعی از هم فکران، دوستان و همراهان ساجده کیانوش راد، ریحانه طباطبایی، نازنین خسروانی و فرزانه روستایی، دختران فیروزه ای ایران زمین، که این روزها در انفرادی های اوین مشق بردباری می کنند، خواستار اجرای قانون اساسی و برخورد عادلانه بر اساس شرایط و آزادی هرچه سریعتر دوستانمان هستیم. عزیزانی که با توجه به شناختمان از آنان می دانیم جز در چهارچوب قانون و با نیت خیر هیچ گامی برنداشته اند و اساسا جز فعالیت در رسانه های قانونی کشور در کارنامه خود هیچ ندارند.
لذا در این بیانیه و همچون گذشته با تاکید بر اصول و آرمان های انقلاب اسلامی و رسیدن به جامعه ای آزاد در چهارچوب قانون اساسی از مسئولان مربوطه در دستگاه قضایی درخواست پیگیری و آزادی فوری این عزیزان را داریم تا هرچه زودتر بتوانند در هوای خارج از زندان نفس بکشند.
1. ابولپور سمانه
2. احمدی عباس
3. احمدیان امین
4. اردکانی حسین
5. اسدی آزاده
6. اسماعیل بیگی بهرام
7. اصلاح چی مرتضی
8. افشار نازک
9. اقتداری حسین
10. اقتنایی امیر
11. اکبرین محمد جواد
12. ایکدر سولماز
13. امرآبادی مهسا
14. امیرآبادیان نزهت
15. ایکدر نازنین
16. ایمانی لیلا
17. آذرپیک صبا
18. آرام نژاد آریا
19. آسترکی روشنک
20. آغاجری زهره
21. بختیار هانیه
22. بذرپور فرزانه
23. براتی مهران
24. برزنجه محمد
25. بزرگ نیا افتخار
26. بلوری رویا
27. بهمنی آرش
28. بیدار عباس
29. پاپلی لیلا
30. پرتو مریم
31. پزشکی کتایون
32. پورنجاتی احمد
33. توحیدی مرجان
34. جعفری نوشین
35. جمشیدی علی
36. جوادی محبوبه
37. جوانمردی پروانه
38. جهانبین شاهرخ
39. جهاندار ابولفضل
40. چهل امیرانی فاطمه ( همسر شهید حمید باکری)
41. حداد محسن
42. حدادی مریم
43. حدیدی احسان
44. حسین زاده نسیم
45. حسینی پژوه آرش
46. حقیقت جو فاطمه
47. حکمی رضا
48. حکمی حافظ
49. خانیکی اللهه
50. خرمن بیز سارا
51. خرمن بیز سکینه
52. خسروی مازیار
53. خسروی مصطفی
54. خلفی عاطفه
55. داوودی مهاجر فریبا
56. دواچی آزاده
57. دیهیمی پور علیرضا
58. رضایی سعید
59. رضوانی عباس
60. روزبهانی مریم
61. روشنی داوود
62. رهبر محمد
63. رهبری مسعود
64. رهنورد زهرا
65. ریاحی امید
66. ریاحی امین
67. ریاحی سحر
68. ریاحی سیما
69. رئیسی منیژه
70. زمان زاده سامان
71. زهری بهنام
72. سادات مدبر افسانه
73. سبحان اللهی حسین
74. سراجی علیرضا
75. سعیدزاده محمد
76. سعیدی سعید
77. سلطان امیر علی
78. سلطانی نیا فرناز
79. سمیعی نغمه
80. سیاووشی رضا
81. شاکر عبدالصالح
82. شربتدار قدس مریم
83. شرفی میثم
84. شریعتمداری حسن
85. شریفی حجت
86. شناوری شبنم
87. شناوری شیوا
88. شهسوار روح الله
89. صارمی مهسا
90. صحابه تبریزی اسماعیل
91. صحتی کوروش
92. صدر صفیه
93. صدرهاشمی هاجر
94. صدری سمیرا
95. صعودی محمد امین
96. صلواتی فرید
97. ضرغام سجاد
98. طباطبایی علی
99. طباطبایی مرجان
100. ظریفی نیا حمیدرضا
101. ظفرقندی مریم
102. عابدینی آرزو
103. عافیت طلب نرگس
104. عربسرخی ساجده
105. عربسرخی فاطمه
106. عسگری ناصر
107. عطری اکبر
108.علوی حسین
109. علوی سجاد
110. علیپور فرهمند
111. علینژاد مسیح
112. عنایت پور معصومه
113. غالبی حمزه
114. غفوری آرش
115. غیاثی فاطمه
116. فتحی منصوره
117. فخریان جاوید
118. فرهادیان سروش
119. قابل حسین
120.قجر آیدا
121. قدیانی فاطمه
122. قربانی مهرداد
123. قریشی مسعود
124. قلی زاده علی
125. قنبریان یاسمن
126. قوچانی حمیدرضا
127. کاظمیان فرزانه
128. کربلایی کبری
129. کرمی آرمان
130. کریمی آرش
131. گارسچی شهرزاد
132. گلرخ حبیبه
133. گلکاری حق سحر
134. گنج بخش امیر حسین
135. ماشینی فریده
136. مجردی زهرا
137. محتشمی پور فخرالسادات
138. محسنی مهدی
139.محمدزاده سکینه
140. محمدی احسان
141. مرشدیان احمد
142. مزروعی حنیف
143. مژده بخش لیلی
144. مشایخی مهرداد
145. مصاحب علیرضا
146. مصطفایی محمد
147. معینی علی
148. ملکی رویا
149. الموتی محمد
150. موسوی زینب
151. موسوی سمانه
152. موسوی مزدک
153. مهتدی علی
154. مهدوی مینو
155. میرابراهیمی روزبه
156. میردامادی سراج
157. میردامادی یاسر
158. میرزابیگی نازنین
159. میرشفیعی سید محمد
160. میری سید مرتضی
161. نائمه مرتضی
162. ندائی حمید رضا
163. نصرتی سمیه
164. نقوی محمد سجاد
165. نوربخش شاهین
166. نیکوئی هامون
167. ویسه حسام
168. هاشمی بهرمانی هاشم
169. هنری علی
170. یزدی عاطفه
سعید زندگانی
جرس : در هفت پرده این هفته نیز، نه رویداد مهم فرهنگی و هنری ایران را مرور می کنیم: از وزیر ارشاد که به خبرنگاران می گوید در مورد تغییرمقامات از او نپرسند تا خبر قرار گرفتن هفت هنرمند ایرانی در جمع پانصد هنرمند پرفروش هنرهای تجسمی جهان؛ از دلتنگی های سپانلو که می گوید دست از نوشتن خواهد کشید تا عزت اله انتظامی که آماده بازی در فیلم "قطار زمستانی" خسرو سینائی می شود؛ از کاوه بهرامی مقدم که میراث فرهنگی برای ساختن "کمال الملک" روزی هفتصد هزار تومان از او پول می خواهد تا حمید رضا آذرنگ که می گوید قلمش را خرج تئاتر دولتی نمی کند؛ از جلوگیری از پخش برنامه تلویزیونی "نود" تا فیلمهای انتخاباتی در جشنواره فیلم فجر امسال و بالاخره یادداشت رسانه ای مسعود ده نمکی که می کوشد "اخراجی ها" را از تحریم مردم و هواداران جنبش سیز نجات دهد.
وزیرارشاد: ازتغییر مدیران نپرسید!
وزیر ارشاد در پیش بودن جشنواره های فرهنگی و هنری موسوم به "فجر" را که هر سال همزمان با سالگرد انقلاب اسلامی برگزار می شود، بهانه می کند تا به سوالات خبرنگاران در مورد تغییرات متعدد در پستهای مدیریت دولتی جواب ندهد و بجای آن می گوید: "در شرايطي كه منتظر برپايي شكوهمند جشنوارههاي بينالمللي فجر هستيم، بهتر است به مطالبي همچون تغيير مديران در وزارتخانهها پرداخته نشود"! به گزارش خبرگزاری "ایسنا" سيد محمد حسيني وزیر ارشاد دولت احمدی نژاد، روز 18 ديماه در حاشيه نمايشگاه «نماز و نيايش"كه در این وزارتخانه برپا شده بود، در جمع خبرنگاران دربارهي شايعههاي اخير تغيير وزير و ساير مديران اين وزارتخانه گفت: "خوشبختانه در دولت نهم و دهم اگر در جايي تشخيص داده شود كه بايد تغييري انجام شود، اعلام ميكنيم و چيزي مخفي نميماند." او ادامه داد: "اينطور به نظر ميرسد كه در آستانهي جشنوارههاي بينالمللي فجر چنين مطالبي مطرح ميشود، در صورتي كه در اين شرايط كه ما منتظر برگزاري پنج جشنوارهي بزرگ هستيم، بعضيها چنين خبرسازيها و مطالبي را بيان ميكنند تا در جامعهي هنري ترديد ايجاد كند." حسینی اظهار خرسندي كرد که "در حال حاضر نوعي انسجام و هماهنگي مناسب ميان بخشهاي مختلف وزرات فرهنگ و ارشاد اسلامي وجود دارد و امسال آثاري كه به جشنوارهها رسيده بيشتر از مابقي دورهها و در برخي موارد با100 درصد افزايش همراه است، لذا بهتر است در چنين شرايطي به مسائلي از اين دست پرداخته نشود"!
هفت ایرانی در میان هنرمندان برتر2010 جهان
هفت هنرمند ایرانی در میان پرفروش ترین هنرمندان تجسمی جهان در سال گذشته میلادی (2010) قرار دارند. دو موسسه معتبر بین المللی یعنی "آرت پرایس" که مهم ترین مرجع بازار جهانی هنرهای تجسمی است و "فیاک" موسسه نمایشگاههای بین المللی پاریس، در بررسیهای خود اسامی پانصد هنرمند موفق و پرفروش هنرهای تجسمی در سال گذشته را اعلام کرده اند که نام هفت ایرانی نیز در آن میان به چشم می خورد.رسانه های ایرانی این خبر را در داخل کشور پوشش دادند اما در ابن میان خبرگزاری دولتی "فارس" ضمن پرداختن به این خبر از ذکر نام "شیرین نشاط" خودداری کرد و تنها نام شش تن را آورد و نوشت که این دو موسسه "گزارش 76 صفحهاي سالانه خود را با محوريت نقاشي، مجسمه، ويدئو و عكاسي معاصر جهان منتشر كردند که از نكات جالب توجه در اين گزارش آن است كه براي دومين سال پياپي به جايگاه در حال رشد هنر ايران در عرصه منطقه و جهان اشاره شده است. برخلاف دوره قبل كه شش ايراني در فهرست هنرمندان برتر اين دو موسسه ديده مي شدند اين بار نام هفت هنرمند ايراني به چشم ميخورد كه ميتوان به كوروش شيشهگران، فرهاد مشيري، رضا درخشاني، صداقت جباري و افشين پيرهاشمي اشاره كرد"!
مبناي "آرت پرايس" و "فياك" براي اين رتبه بندي، حجم فروش آثار هنرمندان حد فاصل ژوئيه 2009 تا ژوئن 2010 بوده است و در عين حال بيشترين رقم حاصل از چكش خوردن آثار اين هنرمندان هم در اين رتبه بندي دخالت دارد. درصدر فهرست نام هاي آشنايي چون ژان ميشل باسكيه، جف كونز، پيتر دويگ، ديمن هرست ،آنيش كاپور و ... ديده مي شوند. كوروش شيشه گران، هنرمند پيشكسوت ايراني كه سال گذشته هم نام او در فهرست برترين هاي آرت پرايس و فياك ديده ميشد، در واكنش به قرارگيري مجدد نام ايرانيها در اين رتبه بندي گفت: "اين رتبه بنديها بيش از هر چيز حاكي از سربلندي هنر ايران در عرصه بين المللي است. هنرمندان خاورميانه و آسيا امروز به بخش جدايي ناپذير دهكده جهاني هنر بدل شده اند. عوايد حاصل از هنر خاورميانه در حال افزايش است و موسسات كريستيز، ساتبيز و بونامز سرمايهگذاريهاي خوبي براي ارتقاء سطح كيفي حراجهاي خود در اين منطقه انجام دادهاند."
اما صرف نظر از اعداد و ارقام فروش كه سبب شده هنرمندان ايراني براي دومين سال پياپي در اين رتبه بندي قراربگيرند، ارزش بالاي هنري آثار اين هنرمندان نكتهاي است كه صاحب نظران و كارشناسان هنر جهان بر آن اذعان دارند. "ايان رابرتسون" كارشناس بين المللي هنر، درباره موقعيت نوظهور هنر ايران ميگويد: "هر چند هنرمندان پيشكسوت ايراني در طي دوران ركورد مالي جهاني با كاهش قيمت مواجه شدند، با اين حال بازار هنر در حال حاضر همچون اوايل دهه 90 به سمت نوعي شرايط امن و ثبات در حال حركت است."
همچنين "يوسي پيلكانن" مدير بخش اروپا و خاورميانه موسسه كريستيز كه معمولا در حراجهاي اين موسسه در دوبي حراج گذار اصلي است، ضمن اشاره به فضاي نوظهور هنر خاورميانه و درخشش هنرمندان ايراني و عرب معتقد است: "به نظر ميرسد كه علاقه بين المللي به آثار هنرمندان خاورميانه و خصوصا ايرانيها و عربها رو به رشد است و اين موضوع خيلي مهمي است؛ زيرا بسياري از اين هنرمندان طي دهههاي گذشته فرصت ارايه آثار خود به صورت جهاني را نداشته اند. اين بسيار ارزشمند است كه آثار آنها مورد تحسين و توجه كلكسيونرهايي از آمريكا، اروپا و ساير نقاط دنيا قرار گرفته است."
سال گذشته در فهرست اعلام شده از سوي دو موسسه «آرت پرايس» و«فياك»، نام شیرین نشاط، كوروش شيشهگران، فرهاد مشيري، ركني حائريزاده، افشينپيرهاشمي و صداقت جباري به عنوان موفقترين هنرمندان ايران در زمينه فروش آثارهنري به چشم ميخورد.
سپانلو: دست از نوشتن خواهم کشید!
محمدعلي سپانلو شاعر، نویسنده، مترجم و پژوهشگری كه هنوز درد و رنج ناشي از دو عمل جراحي را پشت سر نگذاشته، اين روزها از ناحيهي استخوان ران هم دچارشكستگي شده است. اما درد اصلی او این است که به خبرنگار خبرگزاری "ایلنا" می گوید: "همین طور که می گویم لطفا بنویسید که اگر وضعیت کتابهایم به همین روال ادامه یابد، دیگر روحیه ای برایم باقی نخواهد ماند و دست از نوشتن خواهم کشید"!دلیل دلتنگی سپانلو كه بيش از شصت كتاب منتشر كرده است و يكي از شناختهشدهترين شخصيتهاي ادبي ايران در ديگر كشورهاست، منع انتشار "تاريخشفاهي" اوست. سري تاريخ شفاهي، مجموعه گفتوگوهايي است كه به بررسي زندگي، آثار و روابط و زندگي شخصي نويسندهها و شاعران بزرگ ايران ميپردازد. دبير اين سري كتابها "محمدهاشم اكبرياني" شاعر و داستاننويس است. از اين سري كه در نشر ثالث منتشر ميشود، مجلدهاي متعددي به چاپ رسيده است اما مجلد مربوط به زندگي و آثار محمدعلي سپانلو در ارشاد متوقف شده است.
سپانلو در ارتباط با اين كتاب ميگويد: "خسته و بيروحيه در بستر دراز كشيدهام. بعداز عمل پانكراس و كيسهصفرا روزگارم را در منزل ميگذراندم كه چهار هفتهي پيش پايم شكست. در مخمصهي درد و گرفتاري، باخبر شدم كه تاريخ شفاهي زندگيام كه مجموعهي مفصلي بود، منع انتشار شده است." شاعر شهر تهران، دربارهي اين كتاب ميگويد: "كتاب، متشكل از گفت و گوهايي با من است كه از خصوصيترين خاطرههايم تا گفتوگوهايم با شخصيتهاي بزرگ ادبيات جهان را دربرميگيرد. گفت و گو با لويي آراگون، آگاتا كريستي، نجيب محفوظ و چند نويسندهي بزرگ ديگر در اين كتاب گنجانده شده است. خاطراتي هم از شاعران بزرگي همچون شاملو، اخوان، رويايي و منوچهر آتشي و دوستان نزديك من در كتاب آورده شده است. با فروغ فرخزاد در نمايش «مرغ دريايي» چخوف تمرين ميكرديم كه درگذشت."
او تاكيد ميكند: "نكتهي جالبي دربارهي اين كتاب هست. در جاهايي من از نظام هم دفاع كردهام. پايش هم شجاعانه ميايستم. بسياري از دوستان در خاطراتشان از اين مسائل ميگذرند، اما من گفتهام. يكي اين بود كه دربارهي مسائل مربوط به آغاز انقلاب توضيح دادم كه اين نظام نبود كه ترورها را شروع كرد. ميشد مثل برخي ديگر از دوستان از برخي مسائل بگذرم و كتابي بيخاصيت تحويل دهم. بيش از شصت كتاب منتشر كردهام و شش كتابم در ارشاد مانده است. با اين وضعيت ديگر روحيهاي برايم باقي نمانده است. دست از نوشتن خواهم كشيد. بخصوص با وضعي كه براي تاريخ شفاهي پيش آمد، متاثر شدم. اين كتاب سالهاي كودكي و جواني و دانشگاه، سالهاي شعر و ترجمه و تاسيس كانون نويسندگان، سالهاي مجلات مختلف، رويايي، اخوان، شاملو و بسياري ديگر را دربرميگرفت. حتي شوخيهاي شاملو را با آيدا با حضور ذهن ذكر كردهام. همهي اينها خواندني بود. اين كتاب ميتوانست مرجعي از تاريخ شفاهي شعر مدرن ايران باشد."
سپانلو ادامه ميدهد: "دفترهايي مانند خانم زمان و قايقسواري در تهران در شعر ايران نظير ندارد. نگاه تازه به تاريخ و شهر جديد در ايران، زباني كه در اين دفترها هست، همهي اينها به شعرهايم تازگي بخشيده است. بعداز اينكه من نباشم، قضاوت روشنتري از كارهايي كه در ادبيات اين مملكت كردهام؛ صورت خواهد گرفت."
او ادامه ميدهد: "يك نمايشنامه از آلبر كامو به نام «عادلها» هم در ارشاد دارم. جالب است كه چاپ نهم اين نمايشنامه در ارشاد خوابيده است ولي همين نمايشنامه با ترجمهي مترجم ديگري منتشر شده است. كتابهاي ديگري هم در ارشاد دارم. يك نمايشنامه از هلن سيكسو، يك نمايشنامه از كامو به نام شهروندان و ترجمهاي از يكي از آثار گراهام گرين به نام مقلدها. اين ترجمه هم چاپ چهارمش در ارشاد مانده است." شاعر، منظومهاي هم به نام «افسانهي شهر گمنام" در ارشاد و منتظر مجوز دارد.
انتظامی در "قطار زمستانی" خسرو سینائی
عزت اله انتظامی بازیگر توانا و دیرسال سینمای ایران، برای اولین بار نقش اول فیلمی از خسروسینائی را برعهده می گیرد و در "قطار زمستانی" او بازی می کند. این فیلم براساس داستانی از مهاجرت پناهندگان یهودی تبار لهستانی به ایران از طریق شوروی در جنگ جهانی دوم جهانی ساخته می شود که موسسه فیلم لهستان و بنیاد فارابی از ایران سرمایه گذاران آن خواهند بود و پروانه پرتو تهیه کنندگی آنرا بر عهده خواهد داشت. سینائی در سال 1362 مستند "مرثیه گم شده" را بر مبنای همین واقعه ساخته است.سينايي در ارتباط با فيلم سينمايي «قطارزمستاني» در یک نشست رسانه ای اعلام کرد: "فعلا منتظر تامين بودجه اين فيلم از سوي طرف لهستاني هستيم. در ارتباط با اين پروژه توافقنامهاي با كشور لهستان منعقد شده و ما منتظر هستيم كه سرمايههاي اين فيلم تامين شود تا بتوانيم فيلم را كليد بزنيم." وي در عين حال به سينماي لهستان اشاره كرد وافزود: "گرچه اين كشور سينماي بسيار خوبي دارد، اما كشور سرمايهداري محسوب نميشود و بودجه فيلمها در آن سالانه طي چهار جلسه به تصويب مي رسد. اكنون ما منتظر هستيم كه اين جلسات تشكيل شود و بودجه اين فيلم مصوب شود؛ البته ما زمستان امسال را از دست داديم اما به هر حال هر وقت كه بودجه اين فيلم تصويب شود كار را شروع خواهيم كرد و قسمتهايي كه مربوط به زمستان نيست را ميگيريم تا به زمستان سال آينده برسيم." سينايي در ادامه از حضور عزت الله انتظامي در اين فيلم خبر داد وعنوان كرد: "خوشبختانه آقاي انتظامي از فيلمنامه خوششان آمده و ذوق و شوق و سابقهي ايشان من را هم تشويق ميكند تا با توان بيشتري ساخت اين فيلم را دنبال كنم. در كنار آقاي انتظامي يكي ديگر از بازيگران زن مطرح لهستان به ايفاي نقش خواهد پرداخت كه قبلا در آثاري از شكسپير ايفاي نقش كرده است. مابقي عوامل اين فيلم هم پس از عقد قرارداد با طرف لهستاني مشخص خواهند شد."
همچنین استاد عزتاله انتظامي در مورد "قطار زمستانی" به خبرگزاری "ایسنا" گفته است: گفت: "فيلمنامهي درخشاني دارد كه اگر به خوبي در بيايد كار بسيار خوبي ميشود. خود سينايي را خيلي دوست دارم و عاشق فيلم «عروس آتش» او هستم و معتقدم اين فيلم به نوعي گفتوگوي تمدنهاست. يك سفر هم به همراه كارگردان براي انتخاب شخصيت زن فيلم كه مقابل من بازي دارد، به لهستان رفتيم و بازيگر خوبي را پيدا كرديم و اميدوارم به زودي شرايط ساخت فيلم «قطار زمستاني» فراهم شود." "آقای بازيگر" كه چندی پیش فیلم مستند «... و آسمان آبي» درباره او در سينماها به نمايش درآمد، نتيجهي اين اكران را بسيار خوب عنوان كرد و گفت: "عكسالعملها بسيار خوب بود و در طول اكران فيلم رسانهها هم لطف زيادي به من كردند و روز جمعه گذشته هم اين مستند براي اساتيد دانشگاهها به نمايش درآمد و مورد توجه قرار گرفت و حميد سمندريان هم كه يكي از اين تماشاگران بود، از كار ابراز رضايت كرد."
میراث فرهنگی پول می خواهد مجوز صادر کند!
مستند "کمال الملک" هنوز پس از پنج ماه نتوانسته مجوز فیلمبرداری در مناطق ثبت شده را بگیرد، چرا که سازمان میراث فرهنگی روزی هفتصد هزار تومان برای این کار می خواهد و چنین بودجه ای در اختیار سازندگان این اثر نیست. کاوه بهرامی مقدم کارگردان مستند "کمالالملک" در گفتگو با خبرنگار مهر با اشاره به تصویربرداری صحنههایی که نیاز به مجوز گرفتن از میراث فرهنگی دارد، گفت: "بخشی از صحنههای این مستند مربوط به میراث فرهنگی است. صحنههایی که در کاخهای گلستان، نیاوران و سعدآباد باید گرفته شود. همچنین بخشهایی از صحنههای زادگاه مادری کمالالملک در کاشان و نیشابور هم باید زیر نظر میراث تصویربرداری شود."
وی ادامه داد: "تصویربرداری این مستند از اردیبهشت ماه آغاز شد و متاسفانه بعد از گذشت چند روز متوقف شد چرا که میراث فرهنگی دادن مجوز را منوط به دادن پول یا شریک شدن در فیلم کرد. در دوران مدیریت قبلی میراث فرهنگی به ما اجازه تصویربرداری بدون هیچ گونه پیش شرطی داده میشد اما برای مستند "کمالالملک" به گفته مدیران میراث باید روزی 700 هزار تومان پول بدهیم تا مجوز برایمان صادر شود. بودجه ساخت این فیلم به اندازهای نیست که بتوانیم این هزینه را متقبل شویم. اگر فیلمبرداری در این اماکن ده روز طول بکشد چیزی حدود هفت میلیون تومان باید به میراث فرهنگی بدهیم. من برای تحقیقات به نیشابور و کاشان رفتهام و تنها مشکل در حال حاضر توافق میراث با مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی به عنوان تهیه کننده اثر است."
مستند "کمالالملک" زندگی و آثار این نقاش و خدماتی که به سرزمین ایران داشته است را به تصویر میکشد. در این مستند همچنین به تاسیس مدرسهای که کمالالملک به آن همت گماشت و بعدها به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی کنونی تبدیل شد، اشاره شده است. کاوه بهرامی مقدم متولد 1330 تهران است. وی فعالیت سینمایی خود را از سال 1364 آغاز کرد و فارغ التحصیل رشته فیلمسازی با گرایش کارگردانی از مرکز آموزش فیلمسازی باغ فردوس است. از مستندهای او میتوان به فیلمهای "گنبد دوار"، "حماسه حسین به روایت تعزیه"، "شوری دگر"، "من با خدا حرف میزنم" و فیلمهای داستانی "در گذشتهای نه چندان دور"،"خاطرات تلخ"، "پل"، "سبزها و چشمها" و"رنگ آشنا" اشاره کرد.
قلمم را خرج تئاتر دولتی نمی کنم
حميدرضا آذرنگ در آستانه اجراي نمايش « اتوبان» كه قرار بود به نويسندگي مشترك آشا محرابي و حميدرضا آذرنگ به صحنه برود، گفت: "تا زمانيكه قراردادي به نام «تيپ» و با اين شكل كنوني كه مايه تحقیرهنرمندان شده وجود دارد، من قلم خود را ميبوسم، در جيبم ميگذارم و آن را براي اجراي تئاتر دولتي هزينه نميكنم"!اين نمايشنامهنويس با بيان اين مطلب به خبرنگار"ايسنا" گفت: "اخيرا شوراي ساخت نمايش «اتوبان» تشكيل شد و متاسفانه اعضاي اين شورا كه قرار را بر شمارش دوباره آثار هنرمندان گذاشتهاند، به دقت و با موشكافي عميق رسالت خود را انجام دادند و به اين نتيجه رسيدند كه بنده لايق قرار گرفتن در رتبه اول قرارداد تيپ نيستم و اين در حالي است كه در دو كار قبليام سقف دستمزد نمايشنامهنويسي را گرفته بودم.
آذرنگ كه پيش از اين چهار بار در جشنواره بينالمللي تئاتر فجر كانديداي دريافت جايزه نمايشنامهنويسي شده و دوبار اين جايزه را دريافت كرده است، اظهار تاسف كرد: "بر تمام امور ما نگاه كميتگرايانه حاكم است به همين دليل از همان آغاز با قرارداد تيپ مشكل داشتم و آن را توهينآميز ميدانستم. دوستي كه به عنوان نماينده تئاتريها در شوراي ساخت حضور دارد بهتر بود به جاي اينكه درجه هنري يكي از همكارانش را پايين بياورد به اين فكر ميكرد كه مبلغهاي مشخص شده در قرارداد تيپ متعلق به دو سال پيش است و بايد به دستمزد تمام رشتهها در تمام درجهها مبالغي اضافه شود نه اينكه از دستمزدشان كسر شود.
نويسنده نمايشهايي همچون «خنكاي ختم خاطره»، «خيال روي خطوط موازي» و « روزي روزگاري آبادان» اضافه كرد: "هنوز ياد نگرفتهايم به گذشته آدمها احترام بگذاريم؛ همچنانكه گذشته بسياري از هنرمندان ديگر را هم ناديده گرفتهايم. به همين خاطر اگر دوستان احساس ميكنند در دوكاري كه سقف دستمزد نمايشنامهنويسي را گرفتهام، اضافه بر حقوق خود مبلغي را دريافت كردهام حتما و با فراغ بال آن را برميگردانم چون دوست ندارم ديني به گردنم باشد و اميدوارم ديگر دوستان نمايشنامهنويسم به اين قراردادهايي كه در شأن ما نيست، تن ندهند چرا كه متاسفانه در كشور ما بهاي همه چيز بالا ميرود به جز قلم و انديشه و متاسفم كه دراين وضعيت ترجيح ميدهم قلمم را ببوسم و آن را رايگان نفروشم بلكه دلمشغوليهايم را تنها براي خودم و دوستاني كه دوستشان ميدارم، بر صفحه كاغذ بياورم و به عزيزاني كه در جلسه شوراي ساخت اندازه و مبلغ من و قلمم را به من يادآور شدند، اطمينان كامل ميدهم كه تا زمانيكه اين دوستان با اين انديشه بر مسند تصميمگيري در مورد آثار نمايشي تكيه زدهاند، هرگز اثري از من را بر روي صحنهها مورد ارزيابي قرار نخواهند داد"!
نگذاشتند "نود" پخش شود
در حالیکه قرار بود آخرین برنامه تلویزیونی "نود" دوشنبه شب هفته گذشته روی آنتن برود، با لو رفتن موضوع نظر سنجی این برنامه و اعمال نفوذ مسئولین دولتی، این برنامه پخش نشد و برای چند هفته به تعطیلی رفت تا در پایان مسابقات فوتبال جام ملتهای آسیا که در قطر جریان دارد، پخش آن از سر گرفته شود.با پایان هفته بیستم رقابتهای فوتبال لیگ برترایران، برنامه نود آخرین هفته خود قبل از جام ملت های آسیا را روی آنتن برد و هر چند عادل فردوسی پور ابراز امیدواری کرد که یک هفته دیگر قبل از جام ملت های آسیا برنامه اش را اجرا کند، اما لو رفتن سوژه برنامه ای که قرار بود دوشنبه شب این هفته روی آنتن برود، این اجازه را از او گرفت. در این مورد گفته می شود قرار بود فردوسی پور در برنامه حذف شده اش به بحث انتقال تیم ها از تهران و خصوصا انتقال تیم نفت به اراک بپردازد و از مردم نظر سنجی کند که لو رفتن این سوژه برخی مسئولان را به تکاپور انداخت تا مانع از اجرای این برنامه شوند. به همین خاطر برنامه هفته گذشته آخرین اجرای فردوسی پور قبل از جام ملت های آسیا بود و اینک باید منتظر ماند و دید که پس از بازیها نیز "نود" همچنان پخش می شود یا نه؟
فیلمهای انتخاباتی در جشنواره فیلم فجر
بیش از ده فیلم سینمایی با موضوع انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری و اکثرا بوسیله فیلمسازان همسو با دولت، پروانه ساخت گرفتهاند که از این تعداد حضور دو فیلم در بیست و نهمین جشنواره فیلم فجر قطعی است. ابوالقاسم طالبی «قلادههای طلا» را در مرحله پیشتولید دارد که با انتشار رویکرد داستان معلوم می شود نگاهی کاملا حکومتی به این رویداد دارد. حامد کلاهداری که با گرد هم آوردن بازیگران سرشناس سینمای ایران در نخستین فیلم سینمایی خود با عنوان «شکلات داغ» تفکر مورد حمایت بودن را به وجود آورده بود، در دومین فیلم سینمایی خود سراغ موضوع حساس انتخابات رفته و مسعود دهنمکی نیز در فیلم جدید خود داستان "اخراجیها" را به گونهای پیش برده که به مقطع انتخابات برسد و این بار شخصیتهایش را به جای کاندیداهای انتخاباتی قرار دهد.علیرضا سجادپور مدیر اداره کل نظارت و ارشیابی وزارت ارشاد در گفتوگو با "خبرآنلاین" درباره فیلمهایی که با موضوع انتخابات از این اداره مجوز گرفتهاند، گفت: "تعداد آثاری که با موضوع انتخابات در حال تولید هستند حدود شش اثر است. در این فیلمها انتخابات موضوع اصلی است. سه چهار فیلم دیگر نیز در حواشی موضوع اصلی مسئله انتخابات را مطرح میکنند که میتوانیم بگوییم در مجموع حدود ده اثر سینمایی این موضوع را مورد توجه قرار داده اند." او در مورد اینکه این فیلمها مورد حمایت بخش دولتی سینما قرار میگیرند، گفت: "ما از همه فیلمهای سینمایی حمایت میکنیم و به طور ویژه آثار سیاسی مورد حمایت خاص هستند. این موضوع جزو اولویتهای ما در زمینه تولید آثار است"
سجادپور در پاسخ به این پرسش که گرایش سیاسی فیلمهایی که با موضوع انتخابات مجوز گرفتهاند با جناحی ارزیابی کردن طرح این پرسش گفت: "این سئوال نیز همانند خودتان و رسانهتان رنگ و بوی جناحی و سیاسی دارد. در صورتیکه تنها گرایش موجود در آثار سیاسی تولید شده بعد از انتخابات اتکا به منافع ملی و ارکان نظام است. البته به تعبیر مورد نظر فیلمها در جهت نگاه موجود در نظام است و رویکردی غیر از حفظ ارزشهای ملی ندارد."
یادداشت ده نمکی برای جلب نظر مردم
در همین ایام، مسعود ده نمکی عضو انصار حزب اله که می کوشد سومین فیلمش با نام "اخراجیها 3" را به جشنواره فیلم فجر برساند، سخت نگران تحریم شدن فیلمش از سوی مردم و هواداران جنبش سبز است و می خواهد به هر صورت به آنها بقبولاند که داستان فیلم، داستان موسوی و رهنورد و انتخابات سال گذشته نیست! از این رو این تازه فیلمساز شده، یاداشتی نوشته و در اختیار رسانه ها قرار داده است که در بخشی از آن می خوانیم:"گرچه ساخت طنزهای سیاسی در همه جای دنیا مرسوم است اما عدهای بیجنبه کاسه داغتر از آش شدهاند و شوخی با سیاستمداران را اهانت به مقدسات پنداشته و شروع به موجسازی علیه «اخراجیها» کردهاند. جالب توجه اعتراض کسانی است که به قول آقای بهروز افخمی زمانی خودشان معترض به خطوط قرمز مصنوعی بودند اما در مقابله با «اخراجیها» مدافع خطوط قرمز شدهاند.
البته من برخلاف آقای افخمی معتقدم کار طنز «اخراجیها» عبور از خطوط قرمز نیست بلکه با ظرافت از کنار آنها میگذرد. اگر این ظرافتها رعایت نشود باعث سوءتفاهم خواهد شد. اتفاقی که بارها قبلا افتاده است. دوستان آزادی بیان را تا جائی محترم میشمارند که پر آنها را نگیرد، یعنی اگر در فیلمها و آثارشان هر چه دلشان بخواهد به جنگ و انقلاب و مقدسات میگویند و اسمش را میگذارند فضای روشنفکری ولی وقتی همین اندیشههای آنها در فیلمهای دیگران به نقد کشیده شود جیغشان به آسمان میرود... اما این بار در اخراجیهای سه با زبان طنز و کنایه با همه کار داریم. از چپ گرفته تا راست - گروه فشار گرفته تا گروههای تحت فشار. از خودمان تا خودتان. مسئله جالب توجه فیلم شوخی با دکتر احمدینژاد است. وقتی ایشان از فیلم و مراحل آن پرسید به ایشان گفتم حسابی با شما هم شوخی کردهایم به خصوص درباره مناظرهها، امیدوارم که ناراحت نشوید"!
اعلام اعتصاب کارگران کارخانه ی قند مرودشت برای آزادی رئیس دانا
خبرگزاری هرانا - کارگران کارخانه قند مرودشت با صدور اطلاعیه ای هشدار دادند که در صورت تداوم بازداشت فریبرز رئیس دانا، اقتصاد دان سرشناش، دست به اعتصاب خواهند زد.
متن اطلاعیه ی مذکور را که اقدامی کم سابقه به حساب می آید، عینا در زیر می خوانید:دکتر فریبرز رئیس دانا را آزاد کنید
ما کارگران کارخانه قند مرودشت، که دیریست با رنج های طاقت سوز دکتر فریبرز رئیس دانا در تخفیف رنج استثماری که بدان گرفتاریم، آشنا بوده ایم، اسارت این یل میدان مبارزه علیه استثمار را محکوم و خواهان آزادی وی هستیم.
بر همین اساس و در صورت تداوم بازداشت ایشان، طی روزهای آینده بنا بر تصمیم سندیکای خود (که پایه گذاری و پایداری اش را مدیون دکتر رئیس دانا بوده است) اعلام اعتصاب نموده تا آزادی ایشان دست از کار می کشیم.
از مسئولان امر نیز می خواهیم، به جای حبس و سرکوب منادیان حقوق زحمت کشان، قدری نگران خشم کارگران و زحمت کشان خسته از بار استثمار و خشونت کارخانه ای و همه ی آفات سرمایه داری هار حاکم بر کشور باشند. خشمی که دیر یا زود، برای احقاق حقوق خود به خروش خواهد آمد.
زنده باد مبارزات کارگریسندیکای کارگران کارخانه قند مرودشت
سبک زندگی و آیین نامه های انضباطی درجمهوری اسلامی
مجید محمدی
بخشی از یک آیین نامۀ انضباطي: "آرايش صورت و مو به طور غير متعارف مانند تاتو كردن، بافتن مو و درست كردن مو به صورت تيغ تيغي، مانتوهاي نامناسب مانند مانتوهاي كوتاه بالاتر از زانو، مانتوهاي بلند داراي چاك بالاتر از زانو، مانتوهاي تنگ و چسبان و مانتو با رنگهاي تند و زننده و چادرهاي نامناسب مانند چادرهاي نازك و توری از مصاديق غير مجاز براي دختران است."
آئيننامه انضباطي دانشجويان که با هدف اتخاذ رويه واحد توسط وزارت علوم، تحقيقات و فنآوري صادر شده (13 آذر 1389) به مشخص كردن مصاديق غير مجاز پوشش دانشجويان دختر و پسر در دانشگاهها می پردازد. اين آئيننامه بر خلاف آیین نامههای اجمالی و کلی قبلی به مصاديق غير مجاز براي دختران و پسران اشاره دارد.
آئيننامه انضباطي دانشجويان که با هدف اتخاذ رويه واحد توسط وزارت علوم، تحقيقات و فنآوري صادر شده (13 آذر 1389) به مشخص كردن مصاديق غير مجاز پوشش دانشجويان دختر و پسر در دانشگاهها می پردازد. اين آئيننامه بر خلاف آیین نامههای اجمالی و کلی قبلی به مصاديق غير مجاز براي دختران و پسران اشاره دارد.
این آیین نامه و آیین نامههایی از این قبیل نه بر اساس دستورات شرع و نه مبتنی بر اقتضائات عرف متغیر جامعهی ایران بلکه بر بنیاد سبک زندگی بخش کوچکی از اسلامگرایان حاکم نوشته می شوند. این آیین نامهها حتی از سوی دختران و پسران بسیاری از مقامات امروز جمهوری اسلامی رعایت نمی شوند چه برسد به اقشاری که اصولا در دنیای متفاوتی با حاکمان زندگی می کنند. در دورهای روحانیت از حیث رهبری سیاسی مورد توجه اقشاری از جامعهی ایران قرار گرفت اما سبک زندگی آن (مثل اندرونی- بیرونی کردن فضای خانه، چادر سیاه، ازدواج زودهنگام فرزندان، خانه نشینی زنان، و تقلیل حیات دینی به رعایت احکام شریعت) هیچگاه الگوی اکثریت جامعه قرار نگرفته است.
سبک زندگی روحانیت ماقبل 1357
سبک زندگی روحانیت ماقبل 1357
آنچه امروز در بخش نامههای دولتی در مورد پوشش و آرایش عرضه می شود مبتنی بر سبک زندگی روحانیتِ ماقبل حاکم شدن است که وجهی خیالی و آرمانی یافته و جای پایی در عالم واقع ندارد. در دوران پیش ار انقلاب بهمن 1357 حتی بسیاری فرزندان روحانیون، چنین الگویی از زندگی را نمی پسندیدند و بر آن طغیان می کردند. حکومت جمهوری اسلامی از طریق این بخش نامهها که حتی از سوی خانوادهی بسیاری از صادر کنندگان رعایت نمی شوند در واقع به روحانیت سنتی که مردم را یک شکل و توده وار می خواهد اعلام می کند که این امور را جدی می گیرد.
نهی از مباح و دشواریهایش
نهی از مباح و دشواریهایش
بایدها و نبایدهای ذکر شده در این نوع بخشنامهها مخاطبان را از آنچه قانونا (و در موارد بسیاری) شرعا به خود آنها مربوط است و جرم و گناه تلقی نمی شود (مباح) باز می دارند. این بایدها و نبایدهای نامربوط و مداخله جویانه غیر از نقض حریم خصوصی افراد دارای سه اشکال تکنیکی هستند:
1) قابلیت اجرا ندارند. این آیین نامه می گوید:"آرايش صورت و مو به طور غير متعارف مانند تاتو كردن، بافتن مو و درست كردن مو به صورت تيغ تيغي، مانتوهاي نامناسب مانند مانتوهاي كوتاه بالاتر از زانو، مانتوهاي بلند داراي چاك بالاتر از زانو، مانتوهاي تنگ و چسبان و مانتو با رنگهاي تند و زننده و چادرهاي نامناسب مانند چادرهاي نازك و توري از مصاديق غير مجاز براي دختران است." اگر خانمی موهایش را ببافد و زیر مقنعه و چادر باشد مجریان از کجا متوجه این امر خواهند شد تا از آن جلوگیری کنند؟ اگر تاتوی خانم یا آقایی به اندازهی خال صورت باشد می توان افراد را برای ظاهرا داشتن خال مورد بازخواست قرار داد؟ چگونه می توان میان علائم طبیعی و غیر طبیعی تشخیص داد؟ آیا این گونه تذکرات و بعد مشخص شدن طبیعی بودن نشانهها موجب تمسخر مجریان نخواهد شد؟
2) مفاهیم کشدار در آنها وجود دارد که هم می تواند به فشار بیشتر و هم فشار کمتر، بسته به شرایط و مسئول اجرا، منجر شوند. به عنوان نمونه گفته می شود: "پوشيدن روسريهاي نازك، كوتاه و جوراب نازك، استفاده از دامن به جز براي افراد خاص مانند زنان باردار، شلوارهاي چسبان و كوتاه، طلا و جواهراتي كه مستلزم سوراخ كردن قسمتي از بدن هستند به جز گوشواره، بلند بودن ناخن بيش از معمول، استفاده از ناخن مصنوعي، كلاه بدون مقنعه، جواهرات ناخن يا طرحهاي هنري روي ناخن و لاك، استفاده از جواهرات و زيورآلات غير معمول مانند زنجير پا و نگينهاي دندان ممنوع است." مفاهیمی مثل نازک، بیش از حد معمول، چسبان، زننده، تند، نامناسب، و مانند آنها مفاهیمی نیستند که حد و حدود آنها روشن باشد و اگر اجرا کننده به عرف متوسل شود این امر ابتدای اجرا نشدن آنهاست چون عرف در حال تحول است و بسیاری از مباحات منع شده توسط اسلامگرایان عرفی هستند.
3) بسیاری از موضوعات به جای ارجاع به عرف در این متون به "شأن" ارجاع می شود که آن نیز از محدودهی مقامات خارج است و نمی توانند شأن و غیر شأن را تعریف کنند: "لباسها همواره بايد ساده و آراسته، با وضعيت مناسب و در شأن دانشگاه بوده و با لباسهاي ساير محيط ها نظير جشنها و محيط هاي تفريحي و ورزشي متفاوت و به دور از مدلهاي افراطي باشد؛ رنگ لباسها بايد متعادل بوده و تند و زننده نباشد بهگونهاي كه موجب جلب توجه نشود، لباسهاي مورد استفاده در دانشگاه بايد از مصاديق لباسهاي غير مجاز نباشد. كفشها بايد ساده و در شأن و منزلت دانشگاه باشد، كفشهاي صندل و دمپايي، پاشنههاي خيلي بلند (بالاي 5 سانتي متر)، پوتينهاي بلند (تا زانو) در صورتي كه بر روي شلوار پوشيده شود و كفشهايي كه در مهمانيها و مجالس ويژه استفاده ميشود در محيط دانشگاه نبايد پوشيده شود، پوشيدن جوراب در محيط آموزشي لازم است، رنگ جورابها و كفشها بايد متعادل بوده، تند و زننده نباشد. جواهر و زيورآلات مورد استفاده در محيط آموزشي بايد از مصاديق مجاز مانند حلقه ازدواج و ساعت باشد؛ استفاده از مواد معطر ملايم مجاز است."
استفاده از عطر در دهههای شصت و هفتاد ممنوع بود و امروز چون مقامات دولتی همه به سراغ عطر و اودکلن رفته اند این امر "تاحدی" مجاز اعلام شده است.
تشخیص این که هر کدام از موارد فوق مخالف شأن است یا نه به خود افراد بستگی دارد و مردم در این امور به هیچ دولتی وکالت نمی دهند و نمی توانند بدهند.
تبعیض بالسویه عدل است
1) قابلیت اجرا ندارند. این آیین نامه می گوید:"آرايش صورت و مو به طور غير متعارف مانند تاتو كردن، بافتن مو و درست كردن مو به صورت تيغ تيغي، مانتوهاي نامناسب مانند مانتوهاي كوتاه بالاتر از زانو، مانتوهاي بلند داراي چاك بالاتر از زانو، مانتوهاي تنگ و چسبان و مانتو با رنگهاي تند و زننده و چادرهاي نامناسب مانند چادرهاي نازك و توري از مصاديق غير مجاز براي دختران است." اگر خانمی موهایش را ببافد و زیر مقنعه و چادر باشد مجریان از کجا متوجه این امر خواهند شد تا از آن جلوگیری کنند؟ اگر تاتوی خانم یا آقایی به اندازهی خال صورت باشد می توان افراد را برای ظاهرا داشتن خال مورد بازخواست قرار داد؟ چگونه می توان میان علائم طبیعی و غیر طبیعی تشخیص داد؟ آیا این گونه تذکرات و بعد مشخص شدن طبیعی بودن نشانهها موجب تمسخر مجریان نخواهد شد؟
2) مفاهیم کشدار در آنها وجود دارد که هم می تواند به فشار بیشتر و هم فشار کمتر، بسته به شرایط و مسئول اجرا، منجر شوند. به عنوان نمونه گفته می شود: "پوشيدن روسريهاي نازك، كوتاه و جوراب نازك، استفاده از دامن به جز براي افراد خاص مانند زنان باردار، شلوارهاي چسبان و كوتاه، طلا و جواهراتي كه مستلزم سوراخ كردن قسمتي از بدن هستند به جز گوشواره، بلند بودن ناخن بيش از معمول، استفاده از ناخن مصنوعي، كلاه بدون مقنعه، جواهرات ناخن يا طرحهاي هنري روي ناخن و لاك، استفاده از جواهرات و زيورآلات غير معمول مانند زنجير پا و نگينهاي دندان ممنوع است." مفاهیمی مثل نازک، بیش از حد معمول، چسبان، زننده، تند، نامناسب، و مانند آنها مفاهیمی نیستند که حد و حدود آنها روشن باشد و اگر اجرا کننده به عرف متوسل شود این امر ابتدای اجرا نشدن آنهاست چون عرف در حال تحول است و بسیاری از مباحات منع شده توسط اسلامگرایان عرفی هستند.
3) بسیاری از موضوعات به جای ارجاع به عرف در این متون به "شأن" ارجاع می شود که آن نیز از محدودهی مقامات خارج است و نمی توانند شأن و غیر شأن را تعریف کنند: "لباسها همواره بايد ساده و آراسته، با وضعيت مناسب و در شأن دانشگاه بوده و با لباسهاي ساير محيط ها نظير جشنها و محيط هاي تفريحي و ورزشي متفاوت و به دور از مدلهاي افراطي باشد؛ رنگ لباسها بايد متعادل بوده و تند و زننده نباشد بهگونهاي كه موجب جلب توجه نشود، لباسهاي مورد استفاده در دانشگاه بايد از مصاديق لباسهاي غير مجاز نباشد. كفشها بايد ساده و در شأن و منزلت دانشگاه باشد، كفشهاي صندل و دمپايي، پاشنههاي خيلي بلند (بالاي 5 سانتي متر)، پوتينهاي بلند (تا زانو) در صورتي كه بر روي شلوار پوشيده شود و كفشهايي كه در مهمانيها و مجالس ويژه استفاده ميشود در محيط دانشگاه نبايد پوشيده شود، پوشيدن جوراب در محيط آموزشي لازم است، رنگ جورابها و كفشها بايد متعادل بوده، تند و زننده نباشد. جواهر و زيورآلات مورد استفاده در محيط آموزشي بايد از مصاديق مجاز مانند حلقه ازدواج و ساعت باشد؛ استفاده از مواد معطر ملايم مجاز است."
استفاده از عطر در دهههای شصت و هفتاد ممنوع بود و امروز چون مقامات دولتی همه به سراغ عطر و اودکلن رفته اند این امر "تاحدی" مجاز اعلام شده است.
تشخیص این که هر کدام از موارد فوق مخالف شأن است یا نه به خود افراد بستگی دارد و مردم در این امور به هیچ دولتی وکالت نمی دهند و نمی توانند بدهند.
تبعیض بالسویه عدل است
برای متهم نشدن به تبعیض جنسیتی علیه خانمها، مصاديق غيرمجاز براي پسران نیز اعلام شده است: "استفاده از كراوات و پاپيون، استفاده از البسه زنانه، شلوارهاي كوتاه، چسبان، تنگ و نازك، استفاده از زيورآلات، گردن بند، زنجير، مچبند، دستبند، گوشواره، لاك و انگشتر طلا (به استثناي حلقه ازدواج) و استفاده از رنگها و آرايشهاي مو به صورت تند و زننده ممنوع است. بلند بودن مو بيش از حد معمول به طوري كه از يقه لباس پايينتر بيايد، استفاده از كلاه ورزشي، كلاههاي نامتناسب با محيط دانشگاه، برداشتن ابرو، تاتو و رنگ كردن آن، لباسهاي اندامي مردانه، تنگ و چسبان با آستين خيلي كوتاه مانند حلقهاي يا ركابي مصاديق غير مجاز براي پسران دانشجو است."
برخی از امور نیز برای هر دو جنس ممنوع است: "مچبندهاي دست و پا غير متعارف كه داراي نقوش زننده، علائم گروههاي ضد اسلام، ضد انقلاب و ضد اخلاق و يا رنگدار، پولكدار، چراغدار، قفلدار و زنجير دار هستند، استفاده از پيشانيبند، شال و دستمال گردن، كمربند، انگشتر و كيفهايي كه داراي نقوش و نوشتههايي با حروف لاتين و زننده يا داراي علامت گروههاي ضد اسلام، ضد انقلاب و ضد اخلاق باشد، ممنوع است. استفاده از لباسهايي كه روي آن تصاوير زن، الفاظ ركيك، عبارات عاشقانه و مبتذل، تصاوير فكاهي، پوچ و بيمعنا، شعارهاي قومي و نژادي، آرم و نشانههاي ضد اسلام، ضد انقلاب و گروههاي خاص حاوي تبليغات تجاري كه بر اساس هنجارهاي اجتماعي ميتواند زننده يا توهينآميز تلقي شوند يا محيط آموزشي را خصمانه سازد، خالكوبي در نواحي قابل رؤيت بدن، استفاده از لباسها و آرمهايي كه متعلق به گروههاي خاص انحرافي از جمله رپ و هوي است، تاتو صورت (لب، ابرو و چشم) مصاديق غير مجاز براي دختران و پسران دانشجو است."
معلم بهداشت و ولی توتالیتر
برخی از امور نیز برای هر دو جنس ممنوع است: "مچبندهاي دست و پا غير متعارف كه داراي نقوش زننده، علائم گروههاي ضد اسلام، ضد انقلاب و ضد اخلاق و يا رنگدار، پولكدار، چراغدار، قفلدار و زنجير دار هستند، استفاده از پيشانيبند، شال و دستمال گردن، كمربند، انگشتر و كيفهايي كه داراي نقوش و نوشتههايي با حروف لاتين و زننده يا داراي علامت گروههاي ضد اسلام، ضد انقلاب و ضد اخلاق باشد، ممنوع است. استفاده از لباسهايي كه روي آن تصاوير زن، الفاظ ركيك، عبارات عاشقانه و مبتذل، تصاوير فكاهي، پوچ و بيمعنا، شعارهاي قومي و نژادي، آرم و نشانههاي ضد اسلام، ضد انقلاب و گروههاي خاص حاوي تبليغات تجاري كه بر اساس هنجارهاي اجتماعي ميتواند زننده يا توهينآميز تلقي شوند يا محيط آموزشي را خصمانه سازد، خالكوبي در نواحي قابل رؤيت بدن، استفاده از لباسها و آرمهايي كه متعلق به گروههاي خاص انحرافي از جمله رپ و هوي است، تاتو صورت (لب، ابرو و چشم) مصاديق غير مجاز براي دختران و پسران دانشجو است."
معلم بهداشت و ولی توتالیتر
در بخشهایی از این بخش نامهها، دولت در مقام "معلم بهداشت" و "ولی مداخله جو" ظاهر می شود: "بهداشت و پاكيزگي فردي شرط لازم براي دانشجويان است، آرايشهايي كه جنبه زيبايي، جلب توجه ديگران را دارد در محيط آموزشي ممنوع است مانند استفاده از پروتز و ژل براي پسران و لوازم آرايشي صورت براي دختران. طول ناخنها بايد مناسب باشد ضمن اينكه استفاده از لاك، ناخن مصنوعي و جواهرات ناخن ممنوع است و آرايش و پيرايش موها بايد مناسب با شأن دانشگاه باشد." هیچ حکومتی مسئول بهداشت فردی افراد یا کوتاه و بلند بودن ناخن آنها نیست و نمی تواند باشد. این حد از مداخله در امور شخصی در هیچ دولتی بجز دولت جمهوری اسلامی سابقه ندارد.
مثلا حرفه ای
مثلا حرفه ای
در بخشهایی از این آیین نامهها برای آن که مداخلهی دولت در حوزهی خصوصی موجه جلوه گر شود در کنار دستورات عجیب و غریب نکاتی هم در مورد لباسهای حرفه ای گفته می شود. اما در همین حوزه نیز از ابتدا مداخلههای مبتنی بر سبک زندگی حاکمان آشکار می شود: "پوشيدن لباسهاي فرم خيلي تنگ يا خيلي گشاد مجاز نيست و ضخامت لباسهاي فرم بايد به گونهاي باشد كه از وراي آن لباسهاي زير مشخص نباشد (از پوشيدن لباس زير به تنهايي و يا لباسهاي ركابي و حلقهاي كه قسمتي از بدن مشخص ميشود بايد خودداري شود). لباسها بايد تميز و مرتب باشد به خصوص لباسهايي كه در محيط بيمارستان استفاده ميشود؛ پوشيدن جوراب با ضخامت مناسب و كفش با پاشنه مناسب ضروري است، استفاده از جواهرات و زيورآلات در محيط هاي باليني، كارآموزي و كارورزي بايد از مصاديق جواهرات و زيورآلات مجاز باشد و استفاده از عطر و ادكلن با بوهاي تند در بخشهاي باليني ممنوع است؛ آرايش صورت و بلندي ناخنها در بخشهاي باليني و تشخيصي ممنوع است."
مجید محمدی
منبع: رادیو فرانسه
دولت جو را از کشاورزان ۲۱۰ تومان خرید و ۳۲۰ تومان میفروشد
درحالی که با حذف دو میلیون تن نان خشک از چرخه علوفه و گران شدن سایر علوفهها پس از هدفمندی یارانهها دولت باید از دامداران و کشاورزان حمایت کند اما از دو ماه گذشته تعرفه جو را ۴۵ درصد افزایش داده و همزمان جو تولیدی کشور را که به قیمت تضمینی ۲۱۰ تومان از کشاورزان خریداری کرده بود، به قیمت ۳۲۰ تومان در بازار بورس عرضه کرد که این عوامل باعث افزایش قیمت علوفه شده است.
به گزارش آفتاب، مدیرعامل اتحادیه دامداران استان تهران در گفتوگو با خبرگزاری کشاورزی ایران با اعلام این مطلب گفت: بالا رفتن قیمت جو و قیمت پایه آن در بورس باعث شد که سایر نهادها که بهتبع قیمت جو نرخگذاری میشوند، افزایش پیدا کنند. بهطوری که قیمت هر کیلوگرم ذرت به ۳۴۰ تومان و سویا به ۵۵۰ تومان رسید.
به گفته وی؛ براساس اخبار شنیده شده از وزارت بازرگانی، دولت از بهمنماه یارانه شیر را حذف خواهد کرد.
جمشید سلیمانی افزود: در صورتی که این اقدام دولت صحت داشته باشد، به این معناست که دو میلیون تن از شیر تولیدی کشور بیبازار مانده و باید بهصورت دورریز از چرخه تولید خارج شود.
وی خاطرنشان کرد: شیر مانند سایر محصولات کشاورزی نیست که قابلیت ذخیره سازی و نگهداری داشته باشد و درصورت عدم پذیرش از سوی کارخانههای لبنی به سرعت فاسد شده و از چرخه تولید خارج میشود.
سلیمانی ادامه داد: با اجرای لایحه هدفمند کردن یارانهها، قیمت هر کیلوگرم شیر به صورت مستقیم ۷۰ تا ۷۵ تومان و بهصورت غیرمستقیم ۳۰ تا ۴۰ تومان افزایش قیمت خواهد داشت.
وی تصریح کرد: هرچند وزارت جهاد کشاورزی با داشتن وزیری تحصیل کرده و دانشگاهی از روحیه انتقادپذیری بالایی برخوردار است، اما آنچه مسلم است در بخش هدفمندسازی یارانهها و تدوین بسته حمایتی تاکنون از تشکلهای تولیدی شیر و گوشت که جزو مهمترین محصولات استراتژیک کشور است، دعوتی به عمل نیامده است.
مدیرعامل اتحادیه دامداران استان تهران یادآور شد: با افزایش قیمت گازوئیل از ۱۶٫۵ به ۱۵۰ و ۳۵۰ تومان قیمت تمام شده شیر و گوشت افزایش قابل توجهی خواهد یافت و محدوده افزایش قیمت در دامداریهای صنعتی با سرعت بیشتری رو به رو خواهد بود.
سلیمانی تاکید کرد: بیش از ۴۵ درصد از واحدهای تولید شیر و گوشت کشور را واحدهای صنعتی تشکیل میدهند که به علت استفاده از ابزارآلات صنعتی نظیر میکسر و تراکتور هزینه ثابت آنها به شدت افزایش خواهد یافت و خطر ورشکستگی دامداران مذکور را تهدید میکند.
وی اظهار داشت: علاوه بر دامداران صنعتی، دامداران سنتی نیز به دلیل بالا رفتن نهادههای دامی نظیر جو، ذرت و سویا با مشکل روبهرو هستند.
مدیرعامل اتحادیه دامداران استان تهران خاطرنشان کرد: با وجود افزایش قیمت حاملهای انرژی و قیمت تمام شده محصولات لبنی، قیمت شیر همچنان به شکل سابق خریداری میشود و افزایشی نداشته است.
سلیمانی ادامه داد: معدل خرید شیر پایه در شش ماهه نخست سال جاری در استان تهران به بالاتر از ۴۰۵ تومان نرسید و این قیمت در نیمه دوم سال با ۲ / ۳درصد چربی و بار میکروبی زیر یک میلیون تن هرگز به بیش از ۴۴۰ تومان نرسیده است.
وی با انتقاد از حذف یارانه شیر توسط دولت تصریح کرد: در شرایط کنونی، سرانه مصرف شیر در ایران پایین تر از میانگینهای استاندارد دنیاست و حذف یارانه از این محصول میتواند شیر را از سبد غذایی مردم حذف کند. از سوی دیگر، دامدارانی که شیر تولیدی آنها در بخش یارانه قرار میگرفت، متحمل به ضرر و زیان قابلتوجهی خواهند شد.
دشواری های یک زندانی در تبعید
پدر حامد روحی نژاد: پسرم بیمار است، آزادش کنید
کلمه :حامد روحی نژاد ، زندانی سیاسی، یکی از جوانان دانشجو است که در ماه های اخیر به زندان در تبعید فرستاده شده است. او چند ماه قبل، از زندان اوین به زندان زنجان منتقل شد تا حکم ده سال زندانش را بگذراند . او مبتلا به بیماری ام . اس است و شرایط روحی و جسمی بسیار نامناسبی را در این زندان می گذراند .حامد وقتی در زندان اوین بود با کمک دوستان و هم بندانش در بند ۳۵۰ با بیماری سختش کنار می آمد . آهم بندانش که آنها نیز زندانی سیاسی بودند، دستش را می گرفتند و برای بهبود حالش هر کاری می کردند.او را به حمام و هواخوری می بردند . با این وجود پزشکان بارها هشدار داده بودند که نگهداری او در این وضعیت در زندان اوین خطرناک است . اما با این همه حامد به زندان زنجان منتقل شد .
شرایط نامناسب احامد اکنون بر روحیه خانواده هم تاثیر گذاشته و روزهای سختی را می گذرانند.
پدر حامد در مصاحبه کوتاهی که با خبرنگار کلمه داشت بارها تاکید کرد که به دلیل شرایط حامد ، خانواده او هم وضعیت روحی نا مناسبی دارند و رفتار برخی رسانه های خارجی نیز بیشتر بر اعصابشان فشار وارد کرده است .او اعلام کرد که تنها حاضر است با کسانی که در داخل کشور کار می کنند ،مصاحبه کند و به همین دلیل در خواست خبرنگار کلمه را برای اطلاع رسانی درباره وضعیت پسرش پذیرفت . وی با اصرار از خبرنگار کلمه خواسته که حتما از قول او بنویسد از این پس فقط با خبرنگاران در داخل کشور مصاحبه می کند و فقط از مراجع داخلی درخواست کمک خواهد کرد.
پدر حامد روحی نژاد اعتقاد دارد که در مدت زمان زندانی بودن پسرش، هیچ یک از نهادهای بین المللی کاری برای بهبود وضعیت فرزندش انجام نداده اند .او در طول صحبت با خبرنگار کلمه بارها از این موضوع گلایه کرد . پدر حامد همچنین در این مصاحبه از آخرین وضعیت پسرش سخن گفت و از مسوولان قضایی کشور بار دیگر در خواست کرد که با دیدن شرایط حامد و بیماری سختش در زندان شرایط آزادی او را فراهم کنند و یک خانواده را از ناراحتی و رنج نجات دهند.
این مصاحبه کوتاه را در ادامه می خوانید :
آقای روحی نژاد ! از آخرین وضعیت حامد برایمان بگویید؟ آیا او همچنان در زندان زنجان به سر می برد ؟
بله. حامد همچنان در زندان زنجان است و ما هر هفته به ملاقاتش میرویم و داروهایش را به او می رسانیم تا شاید حالش ثابت بماند .
آخرین بارچه زمانی او را ملاقات کردید؟ در این ملاقاتها وضعیت روحی اش را چطور دیده اید ؟ در آخرین مصاحبه تان می گفتید اصلا شرایط روحی و جسمی مساعدی ندارد ؟
آخرین بار هفته گذشته به ملاقاتش رفتیم که این ملاقات هم به صورت کابینی انجام شد . از نظر روحی اصلا شرایط خوبی ندارد اما ما سعی می کنیم در این دیدارها به او روحیه بدهیم. چون استرس و ناراحتی برای بیماریش اصلا خوب نیست.همانطور که می دانید حامد بیماری ام.اس دارد و از یک طرف نگران بیماری اش است و از طرفی هم تحمل زندان خصوصا محیط زندان زنجان، برایش سخت و دشوار است .اما از نظر جسمی چون داروهایش را به موقع به او می رسانیم، بیماری اش کمی در حالت ثابت مانده است و خیلی علائم جدیدی بروز نمی دهد وگرنه همه می دانند بیماری حامد به این راحتی خوب شدنی نیست.
تا این لحظه چه اقداماتی را برای گرفتن مرخصی پزشکی حامد انجام داده اید و به چه جاهایی مراجعه کرده اید؟می خواهم بدانم این پی گیری هایتان به نتیجه هم رسیده است و آیا ممکن است حامد به زودی به مرخصی بیاید ؟
به هر جایی که فکر می کردیم می توانسته موثر باشد مراجعه کرده ایم، نامه نوشته ایم. ما تنها امیدمان اکنون به مسئولان و فعالان داخلی است نه سازمانهای حقوق بشری و نه احدالناسی در خارج از کشور.چون در این مدت هیچ کار مفیدی نکرده اند .واقعیت این است که در حال حاضر و جدا از مجازات حامد و به حق بودن یا نبودنش و اینکه آیا حامد اشتباه کرده یا نکرده، تنها به این نتیجه رسیده ایم که باید وضعیت حامد را از طریق مراجع داخلی و رسانه های داخل و مسوولان داخل کشور حل کنیم و به همین خاطر هم با هیچ رسانه ای خارج از ایران گفتگو نمی کنم .
پس به آزادی حامد امیدوارید ؟
بله. کاملا. ما امیدمان اول به خدا است . امیدوارم مسوولان قضایی و اطلاعاتی کشور با توجه به وضعیت بیماری سخت پسرم و جوانی اش او را از زندان آزاد کنند .نمی دانید چقدر در این مدت به ما فشار آمده است . هر کس هم به ما می رسد فقط با سوالات تکراری داغ دلمان را تازه می کند ولی در عمل هیچ کاری برای بهبود شرایط مان انجام نمی دهد و تاکنون هیچ اثری دربهبود وضعیت حامد به وجود نیامده است.
و در پایان اگر صحبتی دارید بفرمایید ؟
من فقط از مسوولان قضایی و همه فعالان داخلی کشور می خواهم یک بار دیگر وضعیت حامد را بررسی کنند وبرای آزادی اش تلاش کنند . پسرم در زندان زنجان اصلا شرایط روحی و جسمی مناسبی ندارد و این موجب نگرانی هر روز و هر شب ماست .بویژه از رییس قوه قضاییه و دادستان تهران که همه از حسن رفتار و قانونگرایی اش سخن می گویند انتظار کمک دارم تا با توجه به اینکه توان تحمل کیفر را ندارد،به آزادی و یا مرخصی استعلاجی اش کمک کند.
دادخواهی خانواده های شکایت کنندگان از سردار مشفق نزد علمای قم
مریم شربتدار قدس و فخرالسادات محتشمی پور در نامه ای به ۱۱ تن از علمای قم ضمن بیان شرایط همسران خود و باقی زندانی ها با ابراز نگرانی از وضعیت سیاسی و اجتماعی، رسیدگی و پیگیری بیشتر اوضاع زندان ها را از جانب مراجع تقلید خواستار شدند. این نامه، در دیدار حضوری در دفاتر ۵ تن از علما و در نشستی به همراه چند تن دیگر از خانواده ها به آن ها تقدیم شده است.
متن کامل این نامه که در اختیار کلمه قرار گرفته به شرح زیر می باشد:
بسم الله الرحمن الرحیم
«لایحب الله الجهر بالسوء من القول الامن ظلم»
محضر مبارک حضرات آیات عظام وحید خراسانی- مکارم شیرازی- شبیری زنجانی- موسوی اردبیلی- صافی گلپایگانی- سیستانی- صانعی- جوادی آملی- بیات زنجانی –صانعی – امینی
ما خانواده شاکیان از سردار مشفق و همکاران نظامی اش که طبق اعترافات خود با مداخله در امر انتخابات (برخلاف نظر صریح امام) و اقدامات غیرقانونی، کودتای انتخاباتی را رقم زدند، امروز در آستانه اربعین حسینی شکایت خود را از رفتار غیرقانونی با همسرانمان به محضر رسول الله الاعظم(ص) و ولی عصر (ارواحنا فداه) می بریم و به محضر شما بزرگوار که در مقام مرجعیت شیعه، محل رجوع متدینین و مقلدین خود هستید، عرض حال می دهیم و نسبت به ظلمی که در کشور اسلامی مان توسط دستگاه قضایی، که طبق قانون اساسی باید قوه مستقل باشد، بر ما و عزیزانمان می رود اطلاع می دهیم.
حضرت آیة الله!
همسران ما در حال حاضر به بهانه اجرای احکام فله ای غیرقانونی و در واقع به دلیل شکایت از مداخله گران نظامی که آنان را غیرقانونی بعضاً مهاجمانه و شبانه دستگیر و در بی خبری محض از خانواده، تا مدت های مدید مورد بازجویی های سخت و تحت فشار و بعضا ضرب و شتم و تازیانه قرار داده اند و از اقدامات غیر قانونی در حق آنان و خانواده هایشان فرو گذار نکرده اند، در شرایط سخت زندان به سر می برند.
اینک آقای مهندس صفایی فراهانی حدود ۴ ماه است که از زندان تحت الحفظ به بیمارستان منتقل شده اند تا برای حوادث ناشی از زندان که سلامت قلبشان را به مخاطره انداخته تحت نظر باشند و پزشکان معالج تجویز استراحت در محیط آرام و بی تنش برای او را دارند که مورد پذیرش مقامات قضایی قرار نگرفته است. آقای دکتر میردامادی، دکتر امین زاده و فیض الله عرب سرخی در بند عمومی ۳۵۰ از حقوق اولیه خود مانند تماس تلفنی، ملاقات حضوری، مرخصی و حتی حضور در مراسم ختم و ترحیم عزیزانشان محرومند و اسف ناک تر از این ها، اقدامات کینه توزانه علیه سید مصطفی تاجزاده رئیس ستاد انتخابات کشور در زمان اصلاحات و ریاست جمهوری سید محمد خاتمی است که علاوه بر شکایت اخیر بیش از ۱۰ سال است که از آقای جنتی رئیس شورای نگهبان که متأسفانه از مصونیت قضایی برخوردار است به دلیل تقلب در انتخابات مجلس ششم شکایت کرده است که تاکنون بی نتیجه مانده است.
آقای تاجزاده را که در مرخصی از زندان عمل جراحی سنگین دیسک کمر داشته هنوز از بیماری گوارشی، آرتروز، سینوزیت و نقرس رنج می برد، به زندان بازگردانده و متأسفانه از همان تاریخ ۲۴ مرداد ماه در قرنطینه نگاه داشته اند.
از آنجا که این عزیزان هریک از پایه گذاران و خدمتگذاران صدیق انقلاب هستند، اینگونه رفتارهای غیرقانونی و بعضا غیرشرعی و غیرانسانی با آنها و حتی با فرزندانشان (فرزند دختر آقای عرب که خود مادر طفلی خردسال است) موجب وهن نظام اسلامی و بی حرمتی به احکام شرع مقدس و نیز نفی کرامت انسانی است. لذا بدین وسیله ما همسران این فرزندان اسلام، انقلاب و امام راحل و خدمتگزاران صدیق مردم، تقاضای صدور رسیدگی به وضعیت عزیزانمان و حل مشکلاتی را داریم که کانون گرم خانواده هایمان را نزدیک دو سال است که در معرض مخاطرات جدی قرار داده است.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
دوم صفر ۱۴۳۲ برابر با هفدهم دی ماه ۱۳۸۹
فخرالسادات محتشمی پور(تاجزاده) / مریم شربتدار قدس(عرب سرخی)
به نمایندگی از خانم ها عفت خطیبی (صفایی فراهانی)، زهرا مجردی (میردامادی)، مهناز اصغر زاده (امین زاده)
در دیدار با مادر ندا آقا سلطان عنوان شد:
رهنورد: جریان مقابل تندروی می کند تا آرمانهای انقلاب اسلامی و آزادی خواهی را زنده به گور کند
دکتر زهرا رهنورد به همراه جمعی از زنان اصلاح طلب با مادر ندا آقا سلطان دیدار کرد.
به گزارش خبرنگار کلمه ضمن دلجویی و تقدیر از وی و خانواده اش گفت: ندا آقا سلطان دختری فکور،آزادی خواه و مردم دوست بود که وقتی با وضع غیرعادی جریان انتخابات روبرو شد پا به صحنه گذاشت و از حق مردم و در دفاع از رای شان، پشتیبانی کرد که به خاطر همین حق طلبی اش با گلوله قلدران جنایت پیشه به خاک و خون غلتید. انتخاباتی که بعد معلوم شد نتیجه آن از پیش تعیین شده بود.
رهنورد اضافه کرد: جنبش سبز جنبش عظیمی است که به همه اقشار، طبقات، اقوام و نژادها و زبانها و همه ملت ایران با هر فکر و اندیشه ای دارند، تعلق دارد. این جنبش شهدای بزرگی را تقدیم راه آزادی کرده است. زن و مرد، پیر و جوان، و نوجوان که قطعا قطره قطره خون شان برکت تحقق ازادی خواهد بود. جنبش سبز یک جریان اصلاحی است و نه برانداز، اما متاسفانه بخشی از جناح مقابل فقط طالب بحران و اغتشاش است و تندروی می کند تا از آب گل آلود، ماهی خودکامگی خود را بگیرد و آرمانهای بلندانقلاب اسلامی را همراه با آزادی خواهی و دمکراسی طلبی، در جنبش سبز متبلور شده زنده به گور کند و البته موفق نخواهد شد.
به گزارش خبرنگار کلمه ضمن دلجویی و تقدیر از وی و خانواده اش گفت: ندا آقا سلطان دختری فکور،آزادی خواه و مردم دوست بود که وقتی با وضع غیرعادی جریان انتخابات روبرو شد پا به صحنه گذاشت و از حق مردم و در دفاع از رای شان، پشتیبانی کرد که به خاطر همین حق طلبی اش با گلوله قلدران جنایت پیشه به خاک و خون غلتید. انتخاباتی که بعد معلوم شد نتیجه آن از پیش تعیین شده بود.
رهنورد اضافه کرد: جنبش سبز جنبش عظیمی است که به همه اقشار، طبقات، اقوام و نژادها و زبانها و همه ملت ایران با هر فکر و اندیشه ای دارند، تعلق دارد. این جنبش شهدای بزرگی را تقدیم راه آزادی کرده است. زن و مرد، پیر و جوان، و نوجوان که قطعا قطره قطره خون شان برکت تحقق ازادی خواهد بود. جنبش سبز یک جریان اصلاحی است و نه برانداز، اما متاسفانه بخشی از جناح مقابل فقط طالب بحران و اغتشاش است و تندروی می کند تا از آب گل آلود، ماهی خودکامگی خود را بگیرد و آرمانهای بلندانقلاب اسلامی را همراه با آزادی خواهی و دمکراسی طلبی، در جنبش سبز متبلور شده زنده به گور کند و البته موفق نخواهد شد.
زینب جلالیان زیر حکم اعدام
خبرگزاری هرانا - یکی از زندانیان سیاسی که حکم اعدام گرفته است، اما در وضعیت نامعلومی به سر میبرد، زن جوانی است به نام زینب جلالیان که از سال ۱۳۸۶ به اتهام همکاری با گروه «پژاک» در زندان است. به گزارش سایت «جرس»، گزارشها حاکی از آن است که این زندانی سیاسی در دادگاهی چند دقیقهای و غیر علنی به اعدام محکوم شده است. محمد شریف، وکیل زینب جلالیان پس از دیدار روز دوشنبه ۱۴ تیرماه با جعفری دولتآبادی دادستان تهران اعلام کرد، به فرجام پروندهی زینب جلالیان خوشبین است.به گزارش «کمیتهی گزارشگران حقوق بشر»، محمد شریف، گفته است که در این دیدار تصمیم دادستان مبنی براین بود که زینب جلالیان به کرمانشاه منتقل شود، چراکه پرونده در دادگاه انقلاب در این شهر مطرح و منجر به صدور حکم شده است.
به گفتهی این وکیل، انتقال زینب جلالیان به کرمانشاه حداقل شرایط را برای ملاقات خانواده با وی آسانتر خواهد کرد.
سازمانهای حقوق بشری بینالمللی نیز بارها خواستار توقف اجرای حکم زینب جلالیان زندانی کرد محکوم به اعدام به اتهام «محاربه با خدا» شدهاند.این زندانی سیاسی از بیماری چشم و بینایی رنج میبرد و نیاز به عمل جراحی دارد، اما تا به حال به وضعیت او در زندان رسیدگی نشده است.
آنچه اطلاعرسانی دربارهی این زندانیان را در شرایط فعلی دشوارتر کرده، فشاری است که از سوی حکومت جمهوری اسلامی بر خانوادهها و اطرافیان زندانیان سیاسی برای مصاحبه و گفتوگو با رسانهها اعمال میشود و باعث شده است که افکار عمومی نتواند آنطور که باید در جریان پروندهی برخی از زندانیان سیاسی قرار بگیرد.
در گفتوگویی که با یکی از نزدیکان زینب جلالیان داشتهام، وی به خاطر همین فشارها حاضر به گفتن نام خود نشد.
سازمانهای حقوق بشری بینالمللی نیز بارها خواستار توقف اجرای حکم زینب جلالیان زندانی کرد محکوم به اعدام به اتهام «محاربه با خدا» شدهاند.این زندانی سیاسی از بیماری چشم و بینایی رنج میبرد و نیاز به عمل جراحی دارد، اما تا به حال به وضعیت او در زندان رسیدگی نشده است.
آنچه اطلاعرسانی دربارهی این زندانیان را در شرایط فعلی دشوارتر کرده، فشاری است که از سوی حکومت جمهوری اسلامی بر خانوادهها و اطرافیان زندانیان سیاسی برای مصاحبه و گفتوگو با رسانهها اعمال میشود و باعث شده است که افکار عمومی نتواند آنطور که باید در جریان پروندهی برخی از زندانیان سیاسی قرار بگیرد.
در گفتوگویی که با یکی از نزدیکان زینب جلالیان داشتهام، وی به خاطر همین فشارها حاضر به گفتن نام خود نشد.
الان زینب در کدام زندان بهسر میبرد؟
کرمانشاه.
چه زمانی از اوین به زندان کرمانشاه منتقل شد؟
تقریباً سه ماهی میشود.
شما با ایشان ملاقات داشتید؟
نه. ما تلفنی صحبت میکنیم.
زینب محاکمه شده است؟
محاکمه شده. به من زنگ زد و گفت دادستان آمده پیش من و به من گفته شما را عفو میکنند. دیگر نمیدانیم چه طوری است.
حکم او چیست؟
حکمش اعدام بود.
الان چه مدت است که در زندان است؟
سه سال است.
در کجا دستگیر شد؟
کرمانشاه.
اتهامی که به او نسبت دادهاند چه بوده است؟
هیچکس نمیداند. اجازه نمیدهند که پرونده را نگاه کنند. نمیدانیم، اما برایش اعدام بریدهاند.
علت این که او را از زندان اوین به زندان کرمانشاه منتقل کردند چه بوده است؟
به ما گفته بودند حکمش اعدام بوده. برده بودند تهران اعدامش کنند. اعدامش اجرا نشد. بعد او را به کرمانشاه آوردند.
وقتی با شما تلفنی صحبت میکند، روحیهاش چطور است؟ از وضعیتش چه می گوید؟
روحیهاش خوب است، خیلی خوب است.
چه خواستهای از مقامات ایران دارید؟
آخر شما که با ما صحبت میکنید، اینجا ما را اذیت میکنند.
کرمانشاه.
چه زمانی از اوین به زندان کرمانشاه منتقل شد؟
تقریباً سه ماهی میشود.
شما با ایشان ملاقات داشتید؟
نه. ما تلفنی صحبت میکنیم.
زینب محاکمه شده است؟
محاکمه شده. به من زنگ زد و گفت دادستان آمده پیش من و به من گفته شما را عفو میکنند. دیگر نمیدانیم چه طوری است.
حکم او چیست؟
حکمش اعدام بود.
الان چه مدت است که در زندان است؟
سه سال است.
در کجا دستگیر شد؟
کرمانشاه.
اتهامی که به او نسبت دادهاند چه بوده است؟
هیچکس نمیداند. اجازه نمیدهند که پرونده را نگاه کنند. نمیدانیم، اما برایش اعدام بریدهاند.
علت این که او را از زندان اوین به زندان کرمانشاه منتقل کردند چه بوده است؟
به ما گفته بودند حکمش اعدام بوده. برده بودند تهران اعدامش کنند. اعدامش اجرا نشد. بعد او را به کرمانشاه آوردند.
وقتی با شما تلفنی صحبت میکند، روحیهاش چطور است؟ از وضعیتش چه می گوید؟
روحیهاش خوب است، خیلی خوب است.
چه خواستهای از مقامات ایران دارید؟
آخر شما که با ما صحبت میکنید، اینجا ما را اذیت میکنند.
پانته آ بهرام - رادیو زمانه
پرونده ی ایول توسط اداره ی اطلاعات ورق می خورد
خبرگزاری هرانا – ساکنین سابق روستای ایول مازندران(شهروندان بهایی) که زمین هایشان توسط روستائیان مسلمان این روستان مصادره و منازلشان تخریب شده است در یادداشتی از انتقال پرونده به وزارت اطلاعات و احضار و بازجویی برخی از شهروندان بهایی خبر می دهند.
متن این گزارش که به دست خبرگزاری هرانا رسیده است به شرح زیر است:
گرچه جامعه ی بهائی روستاء ایول با اداره ی اطلاعات استان مازندران سابقه ی مستقیم در روند امورپرونده ی خود نداشته است ولی اینک این اداره مدعی است که پرونده ی ایول جهت بررسی روی میز آن اداره قرار دارد و از طرف قوه ی قضائیه استان متولی بررسی این پرونده شده است . کاری با درستی ویا نادرستی این ادعا نیست وتنها به عمل کرد این اداره درروزهای اخیر می پردازد و بقیه ی ماجرا را باید بعد از اقدامات قوه ی قضائیه راجع به پرونده ی ایول بررسی نمود تا معلوم شود که این اداره در تعقیب مقصرین حادثه ایول موفق بوده و یا هدف دیگری را دنبال می نماید .
اداره ی اطلاعات استان در شروع کار خویش به اقدامی مبادرت نمود که ایجاد سوء ظن را نسبت به فعالیتش نشان می دهد . این اداره با تماس تلفنی که با یکی از فرزندان کشاورز رانده شده سال 1362(خانم مهین تاج روحانی)داشته، وی رابه ستاد خبری شهرساری فرامی خواند که با عدم آشنائی تماس گیرنده تلفن، مراجعه ای از طرف وی به ستاد مزبور صورت نمی گیرد و با گذشت یک هفته مامورین ادره ی اطلاعات ساری با حکم بازرسی به منزل فرد مزبورمراجعه، کتب و جزوات و سی دی و کیث کامپیوتر و... را با خود برده و خانم خانه دار را برای بازجوئی در همان هفته به ستاد خبری احضار می نمایند و معلوم می شود که در ایام تخریب و آتش سوزی منازل بهائیان ایول که از جمله منزل مسکونی والدین این خانم و نیز منزل والدین همسرش با طویله و انبار کاه و علوفه طعمه آتش و تخریب گردید و به دنبال اقدامات کشاورزان به اولیای امور هیچ کاری در متوقف ساختن و جلوگیری از این اقدام غیر انسانی صورت نگرفته و این فعل غیر قانونی و غیر شرعی در اطراف و اکناف جهان پخش شد و به دنبال آن تماس های تلفنی در مورد این ماجرا به بهائیان ایولی شروع گردید که موضوع را جویا می شدند از جمله تلفنی به این خانم خانه دار شده و وی هم واقعه را شرح داد و اینک اداره ی اطلاعات وی را در ستاد خبری در این مورد بازجوئی می نماید.
اداره ی اطلاعات به این عمل خود اکتفاء نمی نماید و ظرف چند روز بعد مامورین برای دستگیری و جلب وی به منزلش مراجعه و او را به خود به بازداشتگاه کچوئی برده و برای این تماس تلفنی که ازطرف فردی ازداخل ویا خارج از ایران صورت گرفته محاکمه و پرونده سازی می نمایند و پرونده را تحویل مقامات قضائی می دهند و در همان حین نیز تلفنی یکی از روستائیان ایول را به ستاد خبری ساری احضار نموده وراجع به مقدار زمین وخانه سرای وی درایول پرس وجو می نمایند و مامور این اقدام به وی می گوید که پرونده ی ایول در این اداره در حال بررسی قرار دارد و از افراد دیگربهائی ایولی هم قرار است چنین سوالاتی را داشته باشد . به دنبال این اقدام به چند نفری از بهائیان ایولی از طرف همان بازجو تلفنی تماس گرفته می شود و سوالاتی شبیه آنچه که اشاره شد از آنان می نماید . خانم خانه دار بعد یک هفته بازداشت شدن به قید وثیقه از بازداشتگاه انفرادی کچوئی آزاد می شود.
ایول بعد ازاخراج و آوارگی روستائیان بهائی در تیر ماه سال 1362 همواره پرونده ی خصوصی وعمومی از طرف رانده شدگان داشته تا بتوانند زمین های مزروعی غصب شده خویش را باز ستانند و در روستاء خود سکنا گزینند و با وجود بعضی از حکم های صادره از طرف مراجع قضائی به نفع بهائیان ایولی در این سه دهه ، ولی هیچگاه چنین توفیقی نصیب آنان نشد. تا اینکه منازلشان بعد از گذشت 27 سال آوارگی طعمه حریق و تخریب کامل گردید و با این اقدام از قبل تدوین شده ی عوامل محلی و غیر محلی پرونده ای جدید در مراجع قضائی باز شد و قاضی ناصری در دادگاه کیاسردستور پیگیری و شناسائی عوامل تخریب را صادر نمود و مامورین پاسگاه پشتکوه ( تلمادره ) مامور تحقیق و بررسی این پرونده شدند و چون این اقدام به درازا کشیدو نتیجه ای از آن حاصل نیامد و بنا به درخواست وکلای پرونده و تائید قاضی دادگاه کیاسر، اقدام مزبور به اداره ی امنیت نیروی انتظامی شهربانی ساری محول گردید و گویا این کار صورت گرفته و برای تعیین تکلیف پرونده ارجاع به دادگاه کیاسر شد ولی در انتهای این اقدام به یک باره اداره ی اطلاعات ساری خود را متولی پرونده می داند و می گوید که از طرف مراجع قضائی مامور به رسیدگی است که در فوق به بعضی از اقدامات آشکار این اداره اشاره گردید .
مامورین اداره ی اطلاعات استان مازندران وهمکارانشان درشهرهای این استان نسبت به جامعه ی بهائیان مازندران حسن نیتی نداشته اند که لااقل نشان دهد که بر اساس نمونه ای، پرونده ی ایول در سیر قضائی خود با اقدام اطلاعات به نتیجه ای رسد که کشاورزان ایول حقوق از دست رفته ی خویش را باز پس گیرند. در سنوات اخیر و بالاخص درسال جاری دستگیری های فردی و جمعی این نهاد در شهرهای استان که همراه با بازرسی منازل و بردن کتب اعتقادی و وسائل دیگر همراه بوده ودر بعضی از موارد مخل کسب و کار بهائیان شده اند، نشان از خصومتی دارد که می خواهد بهائیان را از حقوق شهروندیشان محروم وآن را تضییع نماید.
مطلب دیگراینکه چطوردراین مدت نسبتاً طولانی حدود7ماه ازگذشت سیر پرونده، اداره ی اطلاعات وارد این حوزه نگردید؛ در حالی که قبل از وقوع حادثه آتش سوزی و بعد آن هر بار که راجع به ایول مطلبی توسط بهائیان ایولی مطرح بوده است خود را کنار کشیده ومطرح می نمود که این موضوع ارتباطی به اداره ی مزبور ندارد. دخالت در پرونده ی ایول را اداره ی اطلاعات در باز جوئی خویش و کسب آگاهی از احبای ایولی به دو صورت موجه میداند : یکی اینکه قوه ی قضائیه از آن نهاد درخواست نموده و دیگر اینکه با طوماری که مسلمین روستای ایول به آن اداره داده اند 98درصد از بهائیان کشاورز روستای ایول به خارج از ایران رفته اند مطلبی که در نامه خطاب به جنتی نیز مطرح گردیده بود .
بهائیان ایولی همچون دیگر بهائیان ایران اتکائی جز درگاه پرودگار عالم هستی ندارند و اطمینان به تائیدات باری تعالی دارند و یقین دارند که اقدامات آنان منتج به نتیجه خواهد بود و باور دارند که در مسیر احقاق حق البته از هم محلی وهم وطنان شریف خود مورد دلجوئی قرار گرفته و به کمک ومساعدت آنان به عمران و آبادانی روستای آباء و اجدادی خود خواهند پرداخت.
زمستان 89 ،ایول
منبع: خبرگزاری هرانا
اداره ی اطلاعات استان در شروع کار خویش به اقدامی مبادرت نمود که ایجاد سوء ظن را نسبت به فعالیتش نشان می دهد . این اداره با تماس تلفنی که با یکی از فرزندان کشاورز رانده شده سال 1362(خانم مهین تاج روحانی)داشته، وی رابه ستاد خبری شهرساری فرامی خواند که با عدم آشنائی تماس گیرنده تلفن، مراجعه ای از طرف وی به ستاد مزبور صورت نمی گیرد و با گذشت یک هفته مامورین ادره ی اطلاعات ساری با حکم بازرسی به منزل فرد مزبورمراجعه، کتب و جزوات و سی دی و کیث کامپیوتر و... را با خود برده و خانم خانه دار را برای بازجوئی در همان هفته به ستاد خبری احضار می نمایند و معلوم می شود که در ایام تخریب و آتش سوزی منازل بهائیان ایول که از جمله منزل مسکونی والدین این خانم و نیز منزل والدین همسرش با طویله و انبار کاه و علوفه طعمه آتش و تخریب گردید و به دنبال اقدامات کشاورزان به اولیای امور هیچ کاری در متوقف ساختن و جلوگیری از این اقدام غیر انسانی صورت نگرفته و این فعل غیر قانونی و غیر شرعی در اطراف و اکناف جهان پخش شد و به دنبال آن تماس های تلفنی در مورد این ماجرا به بهائیان ایولی شروع گردید که موضوع را جویا می شدند از جمله تلفنی به این خانم خانه دار شده و وی هم واقعه را شرح داد و اینک اداره ی اطلاعات وی را در ستاد خبری در این مورد بازجوئی می نماید.
اداره ی اطلاعات به این عمل خود اکتفاء نمی نماید و ظرف چند روز بعد مامورین برای دستگیری و جلب وی به منزلش مراجعه و او را به خود به بازداشتگاه کچوئی برده و برای این تماس تلفنی که ازطرف فردی ازداخل ویا خارج از ایران صورت گرفته محاکمه و پرونده سازی می نمایند و پرونده را تحویل مقامات قضائی می دهند و در همان حین نیز تلفنی یکی از روستائیان ایول را به ستاد خبری ساری احضار نموده وراجع به مقدار زمین وخانه سرای وی درایول پرس وجو می نمایند و مامور این اقدام به وی می گوید که پرونده ی ایول در این اداره در حال بررسی قرار دارد و از افراد دیگربهائی ایولی هم قرار است چنین سوالاتی را داشته باشد . به دنبال این اقدام به چند نفری از بهائیان ایولی از طرف همان بازجو تلفنی تماس گرفته می شود و سوالاتی شبیه آنچه که اشاره شد از آنان می نماید . خانم خانه دار بعد یک هفته بازداشت شدن به قید وثیقه از بازداشتگاه انفرادی کچوئی آزاد می شود.
ایول بعد ازاخراج و آوارگی روستائیان بهائی در تیر ماه سال 1362 همواره پرونده ی خصوصی وعمومی از طرف رانده شدگان داشته تا بتوانند زمین های مزروعی غصب شده خویش را باز ستانند و در روستاء خود سکنا گزینند و با وجود بعضی از حکم های صادره از طرف مراجع قضائی به نفع بهائیان ایولی در این سه دهه ، ولی هیچگاه چنین توفیقی نصیب آنان نشد. تا اینکه منازلشان بعد از گذشت 27 سال آوارگی طعمه حریق و تخریب کامل گردید و با این اقدام از قبل تدوین شده ی عوامل محلی و غیر محلی پرونده ای جدید در مراجع قضائی باز شد و قاضی ناصری در دادگاه کیاسردستور پیگیری و شناسائی عوامل تخریب را صادر نمود و مامورین پاسگاه پشتکوه ( تلمادره ) مامور تحقیق و بررسی این پرونده شدند و چون این اقدام به درازا کشیدو نتیجه ای از آن حاصل نیامد و بنا به درخواست وکلای پرونده و تائید قاضی دادگاه کیاسر، اقدام مزبور به اداره ی امنیت نیروی انتظامی شهربانی ساری محول گردید و گویا این کار صورت گرفته و برای تعیین تکلیف پرونده ارجاع به دادگاه کیاسر شد ولی در انتهای این اقدام به یک باره اداره ی اطلاعات ساری خود را متولی پرونده می داند و می گوید که از طرف مراجع قضائی مامور به رسیدگی است که در فوق به بعضی از اقدامات آشکار این اداره اشاره گردید .
مامورین اداره ی اطلاعات استان مازندران وهمکارانشان درشهرهای این استان نسبت به جامعه ی بهائیان مازندران حسن نیتی نداشته اند که لااقل نشان دهد که بر اساس نمونه ای، پرونده ی ایول در سیر قضائی خود با اقدام اطلاعات به نتیجه ای رسد که کشاورزان ایول حقوق از دست رفته ی خویش را باز پس گیرند. در سنوات اخیر و بالاخص درسال جاری دستگیری های فردی و جمعی این نهاد در شهرهای استان که همراه با بازرسی منازل و بردن کتب اعتقادی و وسائل دیگر همراه بوده ودر بعضی از موارد مخل کسب و کار بهائیان شده اند، نشان از خصومتی دارد که می خواهد بهائیان را از حقوق شهروندیشان محروم وآن را تضییع نماید.
مطلب دیگراینکه چطوردراین مدت نسبتاً طولانی حدود7ماه ازگذشت سیر پرونده، اداره ی اطلاعات وارد این حوزه نگردید؛ در حالی که قبل از وقوع حادثه آتش سوزی و بعد آن هر بار که راجع به ایول مطلبی توسط بهائیان ایولی مطرح بوده است خود را کنار کشیده ومطرح می نمود که این موضوع ارتباطی به اداره ی مزبور ندارد. دخالت در پرونده ی ایول را اداره ی اطلاعات در باز جوئی خویش و کسب آگاهی از احبای ایولی به دو صورت موجه میداند : یکی اینکه قوه ی قضائیه از آن نهاد درخواست نموده و دیگر اینکه با طوماری که مسلمین روستای ایول به آن اداره داده اند 98درصد از بهائیان کشاورز روستای ایول به خارج از ایران رفته اند مطلبی که در نامه خطاب به جنتی نیز مطرح گردیده بود .
بهائیان ایولی همچون دیگر بهائیان ایران اتکائی جز درگاه پرودگار عالم هستی ندارند و اطمینان به تائیدات باری تعالی دارند و یقین دارند که اقدامات آنان منتج به نتیجه خواهد بود و باور دارند که در مسیر احقاق حق البته از هم محلی وهم وطنان شریف خود مورد دلجوئی قرار گرفته و به کمک ومساعدت آنان به عمران و آبادانی روستای آباء و اجدادی خود خواهند پرداخت.
زمستان 89 ،ایول
منبع: خبرگزاری هرانا
گزارش سال ۲۰۱۱ خانه آزادی؛ ایران در میان ۴۷ کشور غیرآزاد جهان
خبرگزاری هرانا - فريدم هاوس يا «خانه آزادی» در گزارش سال ۲۰۱۱ درباره حقوق سياسی و آزادیهای مدنی در کشورهای مختلف جهان، ايران را يک کشور «غير آزاد» معرفی کرده و سال ۲۰۱۰ را پنجمين سال پی در پی از نظر کاهش آزادیهای در جهان دانسته است.
به گزارش رادیو فردا، در اين گزارش که روز پنجشنبه، ۱۳ ژانويه، منتشر شده است، تعداد کشورهايی که در آنها آزادی وجود دارد ۸۷ کشور با جمعيتی معادل دو ميليارد و ۹۵۱ ميليون نفر عنوان شده که نسبت به سال ۲۰۰۹ دو مورد کاهش داشته است.
اين تعداد ۴۵ درصد کشورهای جهان و ۴۳ درصد جمعيت دنيا که معادل دو ميليارد و ۹۵۱ ميليون نفر است را شامل می شود.
کشورهای غير آزاد در گزارش فريدم هاوس ۴۷ مورد اعلام شده که ۲۴ درصد کشورهای جهان يا دو ميليارد و ۵۰۰ ميليون نفر را در بر می گيرد.
کشورهايی که در آنها آزادیهای کمی وجود دارد ۶۰ مورد يا ۳۱ درصد کشورهای مورد بررسی هستند. يکی ميليارد و ۴۸۷ ميليون نفر در اين کشورها زندگی میکنند.
در اين گزارش اعلام شده که دمکراسیهای مبتنی بر انتخابات از ۱۲۳ کشور در سال ۲۰۰۵ به ۱۱۵ کشور در سال گذشته ميلادی سقوط کرده است.
خانه آزادی، کشورهايی چون برمه، اريتره، ليبی، کره شمالی، سومالی، سودان، ترکمنستان و ازبکستان را در زمره بدترين کشورها از نظر ميزان آزادیهای مدنی و حقوق سياسی معرفی کرده است که پايينترين نرخ را در جهان دارا هستند.
وضعيت آزادیها در ايران
فريدم هاوس با قرار دادن ايران در رده کشورهای غير آزاد جهان، به سرکوبهای پس از انتخابات رياست جمهوری سال ۱۳۸۸ اشاره کرده و گفته است: «در ايران، صدها فعال سياسی در جريان اعتراضها به انتخابات ربوده شده سال ۲۰۰۹ بازداشت و محاکمه شدند و دادستانها آنها را به براندازی متهم کردند.»
اين گزارش اشاره کرده که اعتراضهای پس از انتخابات در سال ۲۰۱۰ نيز ادامه يافت و همزمان محمود احمدینژاد و حاميان وی در سپاه پاسداران به سمت تحکيم کنترل خود بر نهادها در ايران پيش رفتند.
خانه آزادی افزوده است که نيروهای امنيتی در اين سال به بازداشت و زندانی کردن فعالان مدنی و مخالفان ادامه داده و محاکمههای تازهای عليه اقليت بهايی برپا کردند.
در گزارش ياد شده وضعيت حقوق سياسی و آزادیهای مدنی در منطقه خاورميانه و شمال آفريقا همچنان در پايين رده جهانی توصيف و تأکيد شده که آزادیها در مصر، بحرين و کويت افت محسوسی داشته است.
اسرائيل تنها کشور خاورميانه است که در گزارش فريدم هاوس به عنوان کشوری آزاد معرفی شده که نظام انتخاباتی آن برپايه اصول دمکراسی است.
اما بر اساس این گزارش با وجود آنکه خشونت بين فلسطينیها و اسرائيلیها در سال ۲۰۱۰ به طور نسبی پايين بوده است ولی جدال بر سر مسائلی چون امور امنيتی، زمين و حقوق بشر همچنان ادامه داشت.
چين
فريدم هاوس در گزارش خود به بهانه هايی که مقام های چينی برای سرکوب در اين کشور مطرح می کنند اشاره کرده و از جمله نوشته است: «در سال ۲۰۰۸، پکن تأمين امنيت بازیهای المپيک را دليل برخورد با روشنفکران ناراضی، روزنامهنگاران و ساير اقشار عنوان کرد. در سال ۲۰۰۹، جشنهای شصتمين سال قدرت گرفتن حزب کمونيست در چين بهانهای برای ايجاد محدوديتهای بيشتر شد. در سال ۲۰۱۰ نيز سرکوبها در واکنش به آنچه که خصومتهای پشت پرده اعطای جايزه صلح نوبل به يک ناراضی چينی عنوان شد صورت گرفت.»
آرچ پودينگتون، مدير بخش تحقيقات فريدم هاوس، گفته است: «رژيمهای مستبد در صورتی که جهان خارج عليه آنها واکنشی نشان ندهد دست بازتری برای خاموش کردن منتقدان داخلی خود خواهند داشت.»
به گزارش رادیو فردا، در اين گزارش که روز پنجشنبه، ۱۳ ژانويه، منتشر شده است، تعداد کشورهايی که در آنها آزادی وجود دارد ۸۷ کشور با جمعيتی معادل دو ميليارد و ۹۵۱ ميليون نفر عنوان شده که نسبت به سال ۲۰۰۹ دو مورد کاهش داشته است.
اين تعداد ۴۵ درصد کشورهای جهان و ۴۳ درصد جمعيت دنيا که معادل دو ميليارد و ۹۵۱ ميليون نفر است را شامل می شود.
کشورهای غير آزاد در گزارش فريدم هاوس ۴۷ مورد اعلام شده که ۲۴ درصد کشورهای جهان يا دو ميليارد و ۵۰۰ ميليون نفر را در بر می گيرد.
کشورهايی که در آنها آزادیهای کمی وجود دارد ۶۰ مورد يا ۳۱ درصد کشورهای مورد بررسی هستند. يکی ميليارد و ۴۸۷ ميليون نفر در اين کشورها زندگی میکنند.
در اين گزارش اعلام شده که دمکراسیهای مبتنی بر انتخابات از ۱۲۳ کشور در سال ۲۰۰۵ به ۱۱۵ کشور در سال گذشته ميلادی سقوط کرده است.
خانه آزادی، کشورهايی چون برمه، اريتره، ليبی، کره شمالی، سومالی، سودان، ترکمنستان و ازبکستان را در زمره بدترين کشورها از نظر ميزان آزادیهای مدنی و حقوق سياسی معرفی کرده است که پايينترين نرخ را در جهان دارا هستند.
وضعيت آزادیها در ايران
فريدم هاوس با قرار دادن ايران در رده کشورهای غير آزاد جهان، به سرکوبهای پس از انتخابات رياست جمهوری سال ۱۳۸۸ اشاره کرده و گفته است: «در ايران، صدها فعال سياسی در جريان اعتراضها به انتخابات ربوده شده سال ۲۰۰۹ بازداشت و محاکمه شدند و دادستانها آنها را به براندازی متهم کردند.»
اين گزارش اشاره کرده که اعتراضهای پس از انتخابات در سال ۲۰۱۰ نيز ادامه يافت و همزمان محمود احمدینژاد و حاميان وی در سپاه پاسداران به سمت تحکيم کنترل خود بر نهادها در ايران پيش رفتند.
خانه آزادی افزوده است که نيروهای امنيتی در اين سال به بازداشت و زندانی کردن فعالان مدنی و مخالفان ادامه داده و محاکمههای تازهای عليه اقليت بهايی برپا کردند.
در گزارش ياد شده وضعيت حقوق سياسی و آزادیهای مدنی در منطقه خاورميانه و شمال آفريقا همچنان در پايين رده جهانی توصيف و تأکيد شده که آزادیها در مصر، بحرين و کويت افت محسوسی داشته است.
اسرائيل تنها کشور خاورميانه است که در گزارش فريدم هاوس به عنوان کشوری آزاد معرفی شده که نظام انتخاباتی آن برپايه اصول دمکراسی است.
اما بر اساس این گزارش با وجود آنکه خشونت بين فلسطينیها و اسرائيلیها در سال ۲۰۱۰ به طور نسبی پايين بوده است ولی جدال بر سر مسائلی چون امور امنيتی، زمين و حقوق بشر همچنان ادامه داشت.
چين
فريدم هاوس در گزارش خود به بهانه هايی که مقام های چينی برای سرکوب در اين کشور مطرح می کنند اشاره کرده و از جمله نوشته است: «در سال ۲۰۰۸، پکن تأمين امنيت بازیهای المپيک را دليل برخورد با روشنفکران ناراضی، روزنامهنگاران و ساير اقشار عنوان کرد. در سال ۲۰۰۹، جشنهای شصتمين سال قدرت گرفتن حزب کمونيست در چين بهانهای برای ايجاد محدوديتهای بيشتر شد. در سال ۲۰۱۰ نيز سرکوبها در واکنش به آنچه که خصومتهای پشت پرده اعطای جايزه صلح نوبل به يک ناراضی چينی عنوان شد صورت گرفت.»
آرچ پودينگتون، مدير بخش تحقيقات فريدم هاوس، گفته است: «رژيمهای مستبد در صورتی که جهان خارج عليه آنها واکنشی نشان ندهد دست بازتری برای خاموش کردن منتقدان داخلی خود خواهند داشت.»
نماینده شورای شهر شهریار همچنان در انفرادی بند سپاه
خبرگزاری هرانا – محمود دولت آبادی نماینده شورای شهر شهریار در سلولهای انفرادی بند سپاه پاسداران در زندان رجایی شهر محروم از حقوق یک زندانی است.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، این عضو شورای شهر شهریار از یک سال و شش ماه پیش در بازداشت نهاد امنیتی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی قرار داشته و از حق تماس تلفنی و ملاقات هفتگی محروم است.
علی رغم گذشت بیش از یک سال از بازداشت نامبرده وی همچنان در سلولهای انفرادی بند سپاه در زندان رجایی شهر کرج نگهداری می شود و هم اکنون تنها در طی مدت زمان 45 روز یکبار اجازه ملاقات با خانواده خود را دارد وی به صورت انفرادی جهت هواخوری از بند مذکور خارج می شود و اجازه تماس با سایر زندانیان را ندارد.
دستگاه امنیتی سپاه پاسداران با سناریو سازی بازجویان خود قصد دارد وی را به عنوان یکی از عوامل قاچاق سلاح جهت استفاده در اعتراضات خیابانی پس از انتخابات معرفی کند.
پنج نفر در خرم آباد اعدام شدند
دادگستری استان لرستان با اعلام این خبر، گفته است که این پنج تن متهم به "تهیه و توزیع مواد مخدر" بودند.افراد اعدام شده در شعبه اول دادگاه انقلاب اسلامی خرم آباد به اعدام محکوم شده بودند و این حکم به تایید دادستان کل کشور رسیده بود.
در مورد هویت این افراد هیچ اطلاعی در دست نیست.
شایان ذکر است که در طی روزهای اخیر اعدام شهروندان در کشور به اتهام های مربوط به "مواد مخدر" به شدت افزایش پیدا کرده است.
احضار کارگردان و دستاندرکاران نمایشنامه "هدا گابلر" به دادسرا
دادستان تهران به خبرگزاری فارس گفته است که "براساس گزارشهای واصله اين نمايش از لحاظ محتوا و نحوه اجرای آن مشکلاتی داشت که دستور توقف اجرای تئاتر صادر شد."دادستان تهران اضافه کرده است: "در اين زمينه پرونده قضايی تشکيل شده است و کارگردان و ساير عوامل دستاندرکار اين نمايش برای اخذ توضيح به شعبه رسيدگی کننده احضار شدهاند که نتيجه اقدامات قضايی متعاقبا اعلام خواهد شد."
به گزارش رادیو فردا، نمايش "هدا گابلر" يکی از آثار مهم هنريک ايبسن، نمايشنامهنويس نروژی است که در آن، شخصيت محوری اين نمايشنامه یعنی "هدا گابلر"، زنی مقتدر و مسلط است.
این نمایشنامه با کارگردانی وحيد رهبانی از روز پانزدهم دیماه در سالن چهارسو در مجموعه تئاتر شهر تهران به اجرا در آمده بود که سهشنبه اجرای آن متوقف شد.
خبرگزاری فارس نوزدهم دی ماه درگزارشی نوشته بود که این نمایش به محلی برای ترويج اباحهگری، ابتذال و عادیسازی چندشوهری، اختلاط زن و مرد و استفاده از نمادهای يک فرقه انحرافی موسوم به "بردگی جنسی و فراماسونری" و ديگر اقدامات ضدارزشی تبديل شده است.
اين خبرگزاری همچنين نوشته بود: "عادیسازی شرب خمر و حالات مستی پس از آن به صورت تلويحی با پوشش خوردن آب پرتقال و نيز برقراری رابطه نامشروع به صورت علنی و آشکار از ديگر نکاتی است که در اين نمايش مبتذل ديده میشود."
از اباحه گری به عنوان مجاز انگاری و عدم التزام به آموزه های شرعی دين نام برده می شود.
در همین زمینه، روابط عمومی اداره کل هنرهای نمايشی در بیانیه ای اعلام کرده است: "با توجه به حساسيتهای ايجاد شده از سوی برخی از اهالی رسانه و مسئولان فرهنگی اجرای نمايش هدا گابلر جهت بررسی مجدد توسط شورای نظارت و ارزشيابی اين اداره کل و جلوگيری از تشويش افکار عمومی و توجه به دلنگرانیهای مسئولان فعلا متوقف میشود."
این در حالی است که حسين مسافرآستانه، مدير اداره کل هنرهای نمايشی، در گفت و گو با خبرگزاری دانشجويان ايران، ايسنا، گفته است: "تا جايی که میدانم کارگردان اين نمايش بازجويی شده است. البته به مراجع قانونی حق میدهم که برای برقرار شدن عدالت همه موارد را در نظر بگيرند. اما با توجه به اين که اين نمايش کاملا بر اساس موارد قانونی و با داشتن مجوزهای قانونی از سوی ما اجرا شده، اميدوارم تا پايان، اين روند قانونی طی شود تا اجحافی در حق اين گروه صورت نگيرد."
صدور حکم قطع دست برای دو شهروند مشهدی
خبرگزاری هرانا - قاضي محمود ذوقي، دادستان عمومي و انقلاب مشهد از صدور حکم قطع دست برای دو شهروند خبر داده است.
دادستان عمومی و انقلاب مشهد، ضمن اینکه اتهام این دو فرد را "سرقت" اعلام کرد از اجرای حکم ایشان در آینده ای نزدیک خبر داده است.روزنامه ی خراسان از قول این مقام قضایی نوشته است: " به دنبال صدور ۲ حکم قطع دست سارقان در مشهد، پرونده يکي از آنان در کميسيون عفو نيز مطرح شد اما کميسيون با عفو وي مخالفت کرد و اين راي به زودي اجرا خواهد شد."
وي اضافه کرد: "حکم قطع دست سارق ديگر نيز به تاييد دادگاه تجديدنظر رسيده و حکم دادگاه قطعي شده است که اين حکم نيز پس از طي مراحل قانوني و در صورت مخالفت کميسيون عفو اجرا مي شود."
چندی پیش نیز حکم قطع دست دو شهروند دیگر که اتهامات مشابهی داشتند در مشهد به اجرا گذاشته شده بود.