"برنامه پنجم توسعه" آینه تمام نمای بی کفایتی نظام ولایت فقیه
ژاله وفا
بر هر ایرانی مبرهن شده است که در نظام ولایت فقیه همه ارکان زندگی سیاسی – اقتصادی و اجتماعی مردم ایران صحنه تاخت و تاز مافیای نظامی- مالی گردیده است و در ادبیات " برنامه "نویسی این نظام همواره ، جای خالی مجموعهای از اهداف قابل پیگیری از قبیل برنامه های درست سنجیده شده ، کاهش واقعی اتکای بودجه به در آمد نفتی ،تسهیل رشد اقتصادی ،ثبات اقتصاد کلان ، برقراری امنیت اقتصادی، نظام توزیع در آمدی عادلانه و ... مشهود است تا بودجه هرساله نیز به عنوان ابزار تحقق آن اهداف مطرح باشد! با حکومت احمدی نژاد حتی فاتحه "برنامه چهارم توسعه" نیز خوانده شد چرا که نه سال گذشته و نه امسال گزارش عملکرد برنامه چهارم توسعه را به مجلس ارایه نکرده برنامه پنجمی برای توسعه فقر به مجلس نظام ارائه داد.اما برنامه ای که در چهار چوب نظام ولایت فقیه تنظیم شود از ابتدا مسلم است که مختصات ضد رشد دارد. چرا که واضعان آن درک مبتنی بر آزادی نداشته و ندارند تا متوجه شوند که هرمشکلی اعم از سیاسی یا اقتصادی به مثابه یک موجود زنده ،هم محیط زیست دارد وهم ایجاد کننده .
بر هر ایرانی مبرهن شده است که در نظام ولایت فقیه همه ارکان زندگی سیاسی – اقتصادی و اجتماعی مردم ایران صحنه تاخت و تاز مافیای نظامی- مالی گردیده است و در ادبیات " برنامه "نویسی این نظام همواره ، جای خالی مجموعهای از اهداف قابل پیگیری از قبیل برنامه های درست سنجیده شده ، کاهش واقعی اتکای بودجه به در آمد نفتی ،تسهیل رشد اقتصادی ،ثبات اقتصاد کلان ، برقراری امنیت اقتصادی، نظام توزیع در آمدی عادلانه و ... مشهود است تا بودجه هرساله نیز به عنوان ابزار تحقق آن اهداف مطرح باشد! با حکومت احمدی نژاد حتی فاتحه "برنامه چهارم توسعه" نیز خوانده شد چرا که نه سال گذشته و نه امسال گزارش عملکرد برنامه چهارم توسعه را به مجلس ارایه نکرده برنامه پنجمی برای توسعه فقر به مجلس نظام ارائه داد.اما برنامه ای که در چهار چوب نظام ولایت فقیه تنظیم شود از ابتدا مسلم است که مختصات ضد رشد دارد. چرا که واضعان آن درک مبتنی بر آزادی نداشته و ندارند تا متوجه شوند که هرمشکلی اعم از سیاسی یا اقتصادی به مثابه یک موجود زنده ،هم محیط زیست دارد وهم ایجاد کننده .
و ایجاد کننده مشکلات اقتصادی ایران ماهیت نظام ولایت فقیه است. از اینرو واضعان برنامه های "توسعه" بر مدار قدرت ، مشکلات اقتصادی را همانند یک شیئ تلقی می کنند و متوجه نبوده ونیستند که درهر نظامی که خود مساله ساز است، همچون نظام ولایت فقیه ، انتظار حل مساله امری عبث است. چرا که بدیهی است نظامی که سیاستش بر بحران سازی و مساله سازی است واز قبل وجود بحران و مساله سازی گذران عمر میکند ، قصد و تمایلی به حل آن مسائل و بحرانها را نیز ندارد وگرنه به ایجاد آنها دست نمی یازید! و همانگونه که شکم انسان گرسنه را نمیتوان با دادن وعده و ارائه آمار دروغ سیر کرد و رنگ رخساره خبر میدهد ازسر ضمیر ، برای مردم ایران نیز بطور روزمره وضعیت بحران زده و نابسامان اقتصاد ایران نیز براحتی قابل مشاهده و لمس است و پوچ بودن و فرضی و غیر واقعی وخیالاتی بودن اهداف:"برنامه" ریزی های کلان مسئولان نظام ولایت فقیه به استناد همان وضعیت روزمره فقر و گرسنگی و نا امنی اقتصادی امری بدیهی گشته است.
مطالعه متون ۵ برنامه به اصطلاح "توسعه" در این نظام واضح می کند که برنامه های "توسعه " این نظام هم در تشخیص وضعیت و وضعیت سنجی مسائل کشور ، هم در ارزیابی و تشخیص نظام اهداف ، هم در تخصیص امکانات و هم عوامل موثر در اجرا و برنامه های عملیاتی و تنظیم سازماندهى اجرایى و...،اشکالات اساسی و ساختاری وجود دارد و اصولا به مشکلات اقتصادی و عاملها و راه حلها در این برنامه ها منفرد از یکدیگر و نیز منتزع ازسایر جنبه های انسانی فرهنگی واجتماعی -سیاسی نگاه میشود.
به زعم نگارنده مادامی که ذهنیت واضعان و برنامه نویسان این نظام حول مدار قدرت و الزامات قدرت و نه انسان و نیازهای واقعی و حقوق وی دور میزند ومادامی که نظام فاسد و ضد رشد ولایت فقیه پا برجاست ،در چهارچوب چنین نظامی حتی وقتی عده ای قصد ساخت هم داشته باشند با تخریب آغاز می کنند! تخریب نظام تولید و تخریب از راه دامن زدن به مصرف و حراج منابع ملی از قبیل نفت و گاز و...از اینرو ملاحظه می کنیم که حتی بودجه نویسی در نظامی که محورش رانتخواری است معنای دیگری جز نحوه توزیع رانت ندارد! وهر روز که رژیم مافیای ولایت فقیه ادامه حیات می دهد ، شاهد تحلیلی رفتن بنیه ، توان و نیروهای محرکه ایران می باشیم.
گواه صادق غیر واقعی و تخیلاتی بودن اهداف "برنامه های" به اصطلاح "توسعه" نظام ولایت فقیه ، محتوای "برنامه پنجم توسعه" وبهترین شاهد مخرب بودن سیاستهای اقتصادی دولت کودتایی احمدی نژاد نیز آمار و ارقام اقتصادی است که آینه عملکرد دولتهای مافیایی در این نظام است.
اکنون با هم به مختصات برنامه "توسعه " پنجم نظری می افکنیم تا مشخص شود اهداف ان تا چه حد در زرورقی از اغراق و تبلیغات پر طمطراق پیچیده و ارائه شده اند . علاوه بر این در آینه آمار اقتصادی است که محرز می شود نه تنها اهداف فرضی و خیالی برنامه های" توسعه" برآورده نشده و نخواهند شد ،بلکه ماهیت فاسد و مافیایی نظام ولایت فقیه روز بروز نیز اقتصاد ایران را با ضربات پیاپی حاصل از نادانی و بی کفایتی و فساد مسئولانش به ورطه نابودی نزدیک تر می نماید.
حتی با نگاهی به نحوه ارائه "برنامه پنجم توسعه" به مجلس نظام میتوان بی برنامگی و مختصات ضد رشد را که در تمامی ارکان رسمی نظام ولایت فقیه ریشه دونده را نظاره کرد.
وقتی که انسان به عینه می بیند که در بسیاری از کشورها عدم اجرای یک پروژه عادی عمرانی با توبیخ و نتایج سختی برای مسئولان آن همراه است ، ولی درنظام ولایت فقیه " دولت و مجلس ارائه و بررسی" برنامه" کلان را با تاخیری یکساله مواجه می کنند ، و به عواقب این تاخیر یکساله در کل اقتصاد کشور هیچ نمی اندیشند ،می توان پی به عمق فسادی برد که در همه نهادهای نظام ولایت فقیه ریشه دوانده است .خصوصا که هر فردی که کمترین اطلاعاتی در باره برنامه های دراز مدت اقتصادی داشته باشد میداند که بدون بررسی نحوه عملکرد برنامه قبلی و میزان نزدیکی و یا دور بودنش با واقعیات اقتصادی ، بررسی و تصویب برنامه جدید شکی در فرضی و غیر واقعی بودن این برنامه ها باقی نمی گذارد و در نظام ولایت فقیه گزارش عملکرد برنامه چهارم توسعه " در سال های ۸۵، ۸۶ و ۸۷به مثابه پیش زمینه بررسی "برنامه پنجم" حتی به مجلس این نظام هم داده نشده است !
اما با مطالعه متن لایحه برنامه پنجم ،هر ایرانی که کمترین اطلاع اقتصادی داشته باشد متوجه می شود که گویی کسی به نوشتن انشایی فرضی و خیالی مبادرت و تنها یک سری تکالیف و جواز برای دولت تعیین کرده است.این" برنامه " نه تنها هیچ نشانی از انسجام ندارد و فاقد جداول و منابع لازم برای یک برنامه ۵ ساله است ،بلکه حتی فاقد الویت ها و مشخص کردن منابع تامین مالی برای اجرای پرژه ها در بخش های مختلف نیز هست و تنها یک سری وعده و وعید ارائه داده است . بر اساس این برنامه در پایان لایحه برنامه ۵ ساله که کلیاتش را مجلس نظام با تغییرات و جرح و تعدیلاتی در تاریخ ۸ ابان ۸۹ تصویب کرد :
رشد اقتصادی ۸ درصدی، نرخ بیکاری ۷ درصدی و رشد ۲.۷ درصدی بهره وری و نزول سهم مردم در هزینه سلامت حداكثر به۳۰ درصد وعده داده شده است! همچنین بر اساس برنامه تنظیم شده صنعت نفت در پنج سال آینده ،این صنعت نیازمند ۱۵۵ میلیارد دلار سرمایه گذاری است که از این مبلغ ۹۰ میلیارد دلار آن به صورت بیع متقابل و فاینانس و ۶۵ میلیارد دلار دیگر نیز از محل منابع داخلی تأمین میشود.بر این اساس سالانه باید حدود ۱۳ میلیارد دلار سرمایه گذاری از محل منابع داخلی در صنعت نفت انجام شود.
نگارنده حد اقل از دو جنبه معتقد است این وعده ها توخالی و دروغ هستند چرا که:
۱-در این" برنامه" ارزیابی روشنی از عملکرد" برنامه" چهارم ارائه نشده است و همچنین گزارش سالانه از" برنامه" پنجم نیز در تدوین این "برنامه" در نظر گرفته نشده است! در اصل گویی این "برنام"ه بدون هیچ بستر وزمینه ای و ارجاع به نحوه عملکرد اقتصادی کشور در ۵ سال" برنامه" چهارم تدوین شده است و دولت کودتایی احمدی نژاد با حذف لزوم ارائه گزارش سالانه در ۵ سال آینده نظارت گریزی خود را به و ضوح به نمایش گذارده است. هر چند مجلسی که این دولت را به خاطر عدم گزارش" برنامه چهارم توسعه" که به قول دکتر جامساز اقتصاد دان در گفتگو با ایسنا ۸۰ درصد احکامش اجرا نشده است، استیضاح نمی کند، معلوم است که هیچ نظارتی بر هیچ یک از امور دولت کودتایی احمدی نژاد ندارد و البته از مجلس به مثابه یکی از ارکان نظام ولایت فقیه نباید نیز توقع نظارتی در راستای حقوق مردم داشت..
۲-آمار و ارقام اقتصادی کنونی ایران نشان میدهد که آرزوی رسیدن به رشد ۸ درصدی اقتصادی و نرخ بیکاری ۷ درصدی و ... همه آرزوهای خامی هستند که هیچ زمینه تحقق در نظام ولایت فقیه ندارند و برپایه واقعیات تنظیم نشده و از فقدان جداول کمی منابع ومصارف رنج میبرد و حتی مشخص نیست كه چگونه درآمدها هزینه میشود!در حالیكه هدف از برنامهنویسی استفاده از امكانات محدود برای تامین نیازهای نامحدود است و این منابع نیزمشخص نشده است.
برای اینکه این ادعای نگارنده مستدل باشد با هم به وضعیت اقتصادی کشور نظری مجمل می اندازیم:
در این برنامه به غیر از اینکه هیچ راهكاری برای مهار تورم و جلوگیری از رشد بی رویه نقدینگی وجود ندارد ، حتی به مساله آزاد سازی قیمتها و تبعات" قانون هدفمندی یارانه ها "که امری بسیار تورم زا است حتی اشاره ای هم نشده است . عدم تاکید بر تورم و رشد نقدینگی، باعث خواهد شد مجریان این قبیل " برنامهه"ها ، درخصوص اتخاذ سیاست های پولی و مالی به هیچ جدی عمل نکنند و رفتار سلیقه ای را در پیش گیرند همان کاری که دولت احمدی نزاد در ۵ سال اخیر با" برنامه" چهارم کرد.
پس وعده رسیدن به رشد اقتصادی ۸ در صدی در پایان برنامه با توجه به اینکه بانك مركزى جمهورى اسلامى هنوز آمار رسمى نرخ رشد اقتصادى ایران را ارائه نداده است تا امکان مقایسه ای دست دهد و زمینه عملی شدن ویا نشدن این وعده رشد ۸ درصدی در اینه واقعیات قابل بررسی باشد ، اما همین که حسین قضاوى، معاون اقتصادى بانك مركزى در یك نشست رسمى این بانك رسماً اعلام كرد كه نرخ رشد اقتصادى ایران در سال ۱۳۸۷ نیم در صد بوده است ! م نیز همه می دانیم که طبق اطلاعات بانک جهانی و صندوق بین المللی پول در میان ۲۰ کشور خاورمیانه یکی از پایینترین رشدها را داشتهایم و در میان ۲۰ کشور، ایران بعد از قزاقستان که جزو پایینترین کشورها از لحاظ اقتصادی، قرار دارد و تمام كشورهاى همسایه ایران به گونه اى محسوس نرخ رشدشان بالاى نرخ رشد ایران است ، کفایت میکند بفهمیم وعده رشد ۸ درصدی رشد اقصادی در ۵ سال آینده وعده ای دروغ است چرا که رشدی حاصل سالهای بستر سازی و زمینه سازی میباشد.
اما نکته مهم این است که در نظام ولایت فقیه رشد اقتصادی بالا نیز عامل تحولات اقتصادی داخلی نیست بلکه عامل اصلی نفت و افزایش فیمتش است.و در سال ۱۳۸۷ نیز که یکی از بهترین سالهای در آمد نفتی بوده است ، تولیدات دخلی کاهش یافته و با رشد اقتصادی نیز مواجه نبودیم و بر عکس با چنین افتی در تولید ناخالص دولتی روبرو بوده ایم.
پس وعده رشد ۸ درصدی اقتصادی در دید دولت احمدی نژاد نه بر پایه رشد تولیدات داخلی و فعل انفعالات سازنده اقتصادی است بلکه تنها منوط بر امید و خیالو آرزو بر افزایش قیمت نفت است !
چرا که وضعیت صنایع و کارگاههای تولیدی کشور از قبیل ذیل است:
◄ به گفته محمد نهاوندیان، رئیس اتاق بازرگانی و صنایع و معادن ایران توجه می کنیم که اذعان دارد،:" صنایع ایران در حال حاضر تنها با نیمی از ظرفیت تولید خود مشغول به کار هستندو این به معنای آن است که نیمی از افراد شاغل باید کار خود را ازدست بدهند."(قدس ۷ شهریور ۸۸ )
◄ به گفته بهروز صادقی، رئیس کمیسیون صنعت اتاق بازرگانی و صنایع و معادن ایران: " وضعیت واحدهای صنعتی در ۲۷ استان کشور را بررسی کرده ایم و در این بررسی مشخص شده که "در هر استان فقط ۳۰ درصد واحدها در حال تولید واقعی هستند "(خبرگزاری مهر ۱۲ مهر ۸۸ )
اینها زمینه و بستر واقعی تولیدات کاهش یافته داخلی است که به زعم نگارنده بخوبی برملا می سازد که وعده رشد اقتصادی ۸ درصدی در ۵ سال آینده دروغی بزرگ بیش نمی تواند باشد.
به شاخص اقتصادی دیگری همچون میزان سرمایه گذاری خارجی در ایران نظر افکنیم:
هر کس که کمترین اطلاعی از امور اقتصادی داشته باشد میداند که برای رسیدن به رشد ۸ درصدی ، نیاز به نرخ رشد سرمایه گذاری حداقل ۱۲ درصدی است. یعنی باید روند سرمایه گذاری صعودی باشد . در حالی که متوسط رشد سرمایه گذاری سه سال اول برنامه چهارم ۱/۶ درصد بوده است !
و به گزارش ایلنا( در ۱۱ خرداد ۸۹ )سهم ایران از بازار عظیم سرمایه گذاری خارجی در طول ۷ سال منتهی به سال ۲۰۰۸برابر با ۱۷ میلیارد و ۱۴۰ میلیون دلار بوده است و در همین دوره کشورهایی که به لحاظ موقعیت و وضعیت به نوعی رقیب ایران محسوب می شوند چندین برابر این رقم از بازارهای جهانی استفاده کرده اند. و سرمایه گذاری این کشورها ۸۴ برابر ،۱۸ برابر ، و یا ۹ برابر...افزایش یافته است. در حالی که در ایران در این دوره زمانی ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۸ میزان سرمایه گذاری مستقیم خارجی ۲.۳ برابرکاهش یافته است. سرمایه گذاری خارجی در ایران در شرایطی محدود به ۱ میلیارد و ۴۹۰ میلیون دلار در سال ۲۰۰۸ بوده است که در برنامه چهارم توسعه پیش بینی شده بود که در این سال ۳ میلیارد و ۱۷ میلیون دلار سرمایه مستقیم خارجی وارد کشور شود! اما من باب نمونه سرمایه گذاری خارجی در کشور ترکیه از ۱ میلیارد دلار در سال ۲۰۰۱ به ۱۸ میلیارد و ۲۸۰ میلیون دلار در سال ۲۰۰۸ رسیده است .در حالی که در سال ۲۰۰۲ سهم ایران از بازار سرمایه گذاری خارجی ۳ و نیم میلیارد دلار بوده است این رقم در سال ۲۰۰۸ به کمتر از ۱.۵ میلیارد دلار رسیده است.
حال با توجه به این وضعیت وخیم سرمایه گذاری و نیز مجازاتهای اقتصادی و تحریمهایی که در سال ۱۳۸۹ بدان افزوده گردیده است چگونه میتوان به نرخ لازم سرمایه گذاری نزدیک به دو برابر در برنامه پنجم دست یافت؟وقتی اجرای خود لایحه "برنامه پنجم " بنا بر برآوردی که برخی نمایندگان مجلس نظام از قبیل توکلی که رئیس مرکز پژوهشهای مجلس نظام نیز میباشد توجه کنیم که معتقد است:" اجرایی شدن لایحه، محتاج سالانه ۲۰۰ میلیارد دلار تجهیز منبع می باشد، حالا در هر سال چه مقدار سرمایه گذاری باید برای دو برابر کردن نرخ سرمایه گذاری تجهیز شود؟ ۲۵۰ یا ۳۰۰ میلیارد دلار؟"
جای این پر سش اساسی باقی می ماند که آیا با توجه به وضعیت بحرانی کشور که حاصل بی کفایتی این نظام و دولتهایش است ، میتوان در این امر شک کرد که این قبیل ارقام هدف گذاری شده در برنامه پنجم جز وهم و خیال نیست؟
نگارنده در دو مقاله با عنوانهای "اثرات تحریم ها بر صنعت نفت ایران" و" اثرات تحریمها بر صنعت گاز ایران" به تفصیل به این امر پرداخته ام که وقتی بر اساس "برنامه پنجم توسعه " صنعت نفت کشور در ۵ سال آینده حداقل نیازمند ۱۵۵ میلیارد دلار سرمایه گذاری است که از این مبلغ ۹۰ میلیارد دلار آن به صورت بیع متقابل و فاینانس و ۶۵ میلیارد دلار دیگر نیز از محل منابع داخلی بایستی تأمین شود.و با توجه به مصرف عظیم و غیر متعارف داخلی نفت و گاز و بنزین و این واقعیت که از زبان مدیر عاملان شرکت ملی نفت ایران شرکت ملی گازایران جاری شده است :
◄الف: جشن ساز مدیر عامل شرکت ملی نفت ایران (نفت نیوز ۹ اسفند ۸۹ ):" منابع داخلی قادر به پاسخگویی حجم پروژهها نیستند چرا که من باب نمونه در سال ۸۷ كه بیشترین درآمد نفتی در طول ۱۰۰ سال گذشته محقق شد و معادل ۸۷ میلیارد دلار بود، از محل فروش نفت، حدود ۷۸ میلیارد دلار درآمد عاید کشور شد،از این میزان تنها ۳۰ درصد به وزارت نفت اختصاص یافت و این رقم نیز با کسر مالیات و عوارض به ۱۳ در صد رسید که حتی ۵۰ درصد نیازهایشرکت ملی نفت را نیز پوشش نداد. از این رو امکان تامین منابع مورد نیاز صنعت نفت از منابع داخلی وجود ندارد. "
◄ب- جواد اوجی مدیرعامل شرکت ملی گاز ایران (در۱۱ مرداد ۸۹ در همایش مدیران صنعت نفت ) :"تا پایان برنامه پنجم توسعه به سرمایه گذاری ۳۷ میلیارد دلاری در صنعت گاز نیاز است و برای دستیابی به تولید ۱.۱ میلیارد مترمکعب گاز تا پایان برنامه پنجم به سالانه ۶ تا ۶.۵ میلیارد دلار سرمایه گذاری نیازمندیم ولی با توجه به زمانبر بودن طرحهای در دست اجرای بخش بالادست، توسعه میادین و امکان برداشت گاز از آنها زودتر از سه سال آینده امکان پذیر نخواهد بود .لذا در سه سال آینده ظرفیت پالایش گاز کشور افزایش نخواهد یافت ." در حالی که بر اساس برنامه پنجم تا پایان این برنامه یعنی در عرض ۲ سال نظام ولایت فقیه بایستی پالایش گاز به ظرفیت تقریبا دو برابر افزایش یابد!!"
به میزان نازل سرمایه گذاری خارجی نیز که در بالا اشاره کردم ، همه این واقعیات آماری که به ناچار بر زبان مدیران ارشد همین نظام جاری می شود خود بهترین گواه بر این امر هستند که واضعان برنامه های " توسعه!! "در این نظام صرفا بر پایه تصورات واهی و ذهنی خود و نه بر پایه تکیه بر واقعیات اقتصادی کشور که حاصل سیاستهای مخرب اقتصادی واجرای مخربتر آنها توسط دولتهای این نظام است به وضع و نگارش برنامه می پردازند.
عملکرد دولت کودتایی احمدی نژاد و میزان وفاداریش به "برنامه چهارم توسعه" این نظام آنقدر ضد رشد و توسعه و منفی و دلبخواهی بوده است که حتی محمدرضا خباز ،سخنگوى كمیسیون اقتصادى مجلس نظام نیز در باره این عملکرد و نیز مختصات برنامه پنجم توصیفات ذیل را بکار برده است(ایلنا ۵ بهمن ۸۸):" در برنامه چهارم شاخص هایى براى كشور هدف گذارى شده بود اما متاسفانه دولت در خیلى از شاخص ها، به اهداف دست نیافته است. رشد اقتصادى باید در برنامه چهارم توسعه به ۸ درصد مى رسید در صورتى كه الان ۴/۵ است. نقدینگى باید مهار مى شد در صورتى كه نقدینگى ۲ برابر شده است حالیكه براساس برنامه چهارم توسعه تورم باید یك رقمى مى شد اما مردم بیشترین تورم را تحمل مى كنند.: نرخ بیكارى باید یك رقمى مى شد در صورتى كه دولت معنى اشتغال را عوض كرد و آورده است اگر كسى هفته اى یك ساعت كار كند بیكار تلقى نمى شود! نرخ سود بانك ها باید یك رقمى مى شد اما براى مردمى كه تسهیلات دریافت مى كنند سود بانكى به ۲۴ درصد رسیده است. نسبت درآمد مالیات به تولید ناخالص داخلى باید در سال ۸۸ به ۱۰ درصد مى رسید الان به ۵/۶ درصد رسیده است وبرنامه پنجم توسعه متاسفانه داراى ترتیبات برنامه نیست در حالى كه باید از یك سند بالادستى شروع و به آمار مى رسید اما فاقد این بحث است و هیچ سندى براى ارزیابى آن پیش بینى نشده و براى انطباق در سند چشم انداز موضوع مشخصى ندارد.وى تاكید كرد: حدود ۸۰ درصد مواد برنامه پنجم توسعه زائد است و بود و نبود آن على السویه است!"
با این حساب مردم ایران چگونه می توانند این نظام و دولتهایش را جدی بگیرند؟ وآیا تاوان بی برنامگی و بی کفایتی آنها را مردم با گوشت و پوست و استخوان خود میدهند یا مافیایی که به علت حرص و آز و ولع به قدرت سیاسی- مالی ، ایران را دچار بحرانهای سیاسی و اقتصادی پیاپی کرده است ؟
و آیا اصولا در نظامی مساله و بحران ساز می توان توقع برنامه رشد و توسعه داشت و یا دریک نظام مردمسالار آزاد و مستقل؟
به نظر نگارنده تا زمانی که مردم جنبش خود را تا رفع شر از نظام بیکفایت نالایق ولایت فقیه ادامه ندهند پیوسته با هرز منابع و نیورهای محرکه انسانی و اقتصادی خود روبرو خواهند بود.و البته که شایسته ایران و ایرانی نظامی رشد یاب و حقوقمند است.
انسان شناسان متخصص ایران: مرتضی فرهادی
دکتر مرتضی فرهادی در سال 1323 در ملایر دیده به جهان گشود. ایشان دارای دکتری رشتۀ جامعه شناسی می باشد. فرهادی عضو هیئت علمی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبئی می باشد. نامبرده از سال 1346 همکاری با مطبوعات را شروع کرده و تا کنون به شکلهای گوناگون آن را ادامه داده است
و در حال حاضر، سردبیری فصلنامة «علوم اجتماعی» دانشکدۀ علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی را به عهده دارد. کتابهای " فرهنگ یاریگری در ایران" و "واره: نوعی تعاونی سنتی کهن و زنانه در ایران" تالیف،وی، به ترتیب در دوره های سیزدهم و بیستم انتخاب کتاب سال جمهوری اسلامی ایران از طرف وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به عنوان کتاب سال برگزیده شدند.گروه : علوم انسانی رشته : علوم اجتماعی تحصیلات رسمی و حرفه ای : مرتضی فرهادی پس از طی تحصیلات ابتدایی و متوسطه، تحصیلات دانشگاهی را در مقطع لیسانس در رشتۀ روان شناسی، فوق لیسانس در رشتۀ ارتباطات اجتماعی و دکترا در رشتۀ جامعه شناسی به پایان رساند.مشاغل و سمتهای مورد تصدی : مرتضی فرهادی از سال 1346 همکاری با مطبوعات را شروع کرده و تا کنون به شکلهای گوناگون آن را ادامه داده است و در حال حاضر، سردبیری فصلنامة «علوم اجتماعی» دانشکدۀ علوم اجتماعی می باشدفعالیتهای آموزشی : مرتضی فرهادی از کمی قبل از انقلاب اسلامی تا کنون، در دانشکدههای مختلف به تدریس دروسی نظیر مبانی مردم شناسی، مردم شناسی روستایی، مردم شناسی ایران، مردم شناسی هنر، مردم شناسی فرهنگی، جامعه شناسی ایلات وعشایر، جامعه شناسی روستایی، تعاونیهای سنتی، نظریهها و سازمانهای مشارکتی، روانشناسی اجتماعی و ... پرداخته است. نخستین پژوهش میدانی و مردم شناسی وی در سال 1347 انجام و در سال 1348، در نخستین ویژهنامة روستایی ایران به نام کتاب روستا به چاپ رسیده است.وی هم اکنون عضو هیئت علمی دانشکدۀ علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی است.جوائز و نشانها : کتاب موزههای درباد ایشان کتاب برجستة هشتمین دورة معرفی کتابهای برگزیدة دانشگاه تهران و پژوهش برگزیدۀ فرهنگی سال 1375 در زمینة مردم شناسی و تاریخ هنر بوده است. کتاب "فرهنگ یاریگری در ایران " وی نیز برندة جایزة نخست نهمین جشنوارة روستایی وزارت جهاد سازندگی، کتاب برجستۀ هفتمین دورة معرفی کتابهای دانشگاهی دانشگاه تهران و کتاب برگزیدة سیزدهیمن دورة کتاب سال جمهوری اسلامی در زمینة علوم اجتماعی شده است. همچنین کتاب"واره: نوعی تعاونی سنتی کهن و زنانه در ایران" تالیف وی ، در دوره بیستم انتخاب کتاب سال جمهوری اسلامی ایران از طرف وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ،به عنوان کتاب سال برگزیده شد.چگونگی عرضه آثار : مرتضی فرهادی در حوزة مردم شناسی و توابع آن، رکورددار چاپ مقاله در مجلات علمی ـ پژوهشی وعلمی ـ ترویجی بوده و تا کنون بیش از 119 مقالة چاپ اول در سالنامهها، فصلنامه ها، گاهنامهها و ماهنامههای علمی ـ تخصصی به چاپ رسانده است. از سال 1357 تا کنون از ایشان 10 جلد کتاب و پژوهشنامه و یک جلد کتاب شعر به چاپ رسیده است. همچنین افزون بر چهل مقاله در موضوعات مختلف جامعهشناسی و مردم شناسی درمجلات و نشریات گوناگون از ایشان به چاپ رسیده است که برخی از آنها عبارتاند از: 1. «گونه شناسی یاوریها و یاریگریهای سنتی در ایران»، نامة علوم اجتماعی، دورة جدید، ش1 (پاییز 1367)، دانشکدة علوم اجتماعی دانشگاه تهران؛ و کیهان فرهنگی، سال 2، شمارة 10 (دیماه 1364) 2. «آیا کشاورزان ایرانی تکرو هستند؟»، فصلنامۀ تعاون روستایی و کشاورزی، ش 3 و 4 (زمستان 67 و بهار 1368). سازمان مرکزی تعاون روستایی ایران. 3. «سابقة تاریخی و معناشناسی نام خمین»، مجله باستانشناسی و تاریخ، ش6 (نیمسال اول 1368)، مرکز نشر دانشگاهی. 4. «نقش میش در هنرهای کلامی و ادبیات عامیانة عشایر سیرجان و چند شهر پیرامون آن»، فصلنامة هنر، ش11 (تابستان 1365)، وزارت فرهنگ وارشاد اسلامی. 5. «دگریاری و خودیاری در جشن میان بهار در اسک لاریجان آمل»، فصلنامة رشد علوم اجتماعی، ش3 (بهار 1369) دفتر تحقیقات و برنامهریزی و تألیف کتب درسی. ایشان، همچنین، ده کتاب آمادة چاپ دارند که در آیندة نزدیک، منتشر خواهد شد. آثار : 1 در فصلهای خنده دشوار ویژگی اثر : (مجموعة شعر)2 فرهنگ یاریگری در ایران ویژگی اثر : تالیف،این کتاب در دوره سیزدهم کتاب سال جمهوری اسلامی ایران ،از طرف وزرات فرهنگ و ارشاد اسلامی معرفی و برگزیده شده است.آشنایی با کتاب: «فرهنگ یاریگری در ایران»: فرهنگ یاریگری در ایران؛ مرتضی فرهادی؛ تهران: مرکز نشر دانشگاهی، 1373. موضوع کتاب فرهنگ یاریگری در ایران، شناخت یاریگریهای سنتی و گونه شناسی آنها و معرفی بهترین مصادیق یاریگری در دو زمین? آبیاری و کشاورزی (کشتکاری و باغداری) است. مؤلف لزوم بهره گیری از تجربیات تعاونیها و یاریگریهای سنتی در تعاونیهای جدید و همچنین بسیج گسترد? مردم به منظور مشارکت در امر توسعه را از مهمترین انگیزه های خود برای تألیف کتاب بیان کرده است. اطلاعات ارائه شده در کتاب، بخشی از طریق مسافرتهای مؤلف به نقاط مختلف ایران و تحقیقات میدانی و مصاحبه و بخشی دیگر نیز با استفاده از منابعی که در کتاب هم ذکر شده به دست آمده است. «فرهنگ یاریگری در ایران» می تواند به عنوان یک الگوی پژوهشی، علمی و آموزشی در زمینه مردم شناسی کاربردی، جامعه شناسی، جغرافیای انسانی، تعاون و... به شمار رود. همچنین توضیح شیوه های مدیریت سنتی و دسته جمعی بر منابع طبیعی و فعالیتهای تولیدی سنتی در ایران بیان تعاریف مشخص و دقیق برای هر یک از موضوعات مطروحه را می توان از دیگر ویژگیهای کتاب برشمرد. کتاب فرهنگ یاریگری در ایران و سه بخش و هشت فصل تدوین شده است 3 موزههای بازیافته 4 نامه کمره ویژگی اثر : دو جلد5 نگاهی به اهمیت و پیشینة کبوترخانههای ایران 6 واره: نوعی تعاونی سنتی کهن و زنانه در ایران ویژگی اثر : تالیف،این کتاب ، در دوره بیستم انتخاب کتاب سال جمهوری اسلامی ایران از طرف وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ،به عنوان کتاب سال معرفی و برگزیده شد. آشنایی با کتاب: واره واره: نوعی تعاون سنتی کهن و زنانه در ایران؛ درآمدی به مردم شناسی و جامعهشناسی تعاون و مشارکت مردمی نوشتة مرتضی فرهادی؛ ویراستة غلامحسین صالحنسب. ـ تهران: وزارت جهاد کشاورزی، معاونت ترویج و مشارکت مردمی، دفتر مطالعات و برنامهریزی، 1380.630 ص.: مصور، نوشته، جدول، نمودار. واژهنامه. «واره» نوعی سازمان غیر رسمی تعاونی سنتی غالباً زنانه و بسیار کهن، با محور اصلی همیاری از نوع تجمیعی(همگرا) است. در «واره» اعضا بیشتر به یک کاسه کردن تولیدات شیری خود توجه دارند؛ اما در کنار آن، هم به انواع دیگر یاریگری و هم به انواع دیگر مبادله، روی میآورند. سازمان واره دارای کارکردهای مختلف اقتصادی، اجتماعی، روانی، آموزشی و تفریحی است و به جهت کارکردهای مهم آن، هزاران سال است که در جامعة سنتی ما و برخی کشورهای همسایه وجود دارد. اثر پژوهشی حاضر که به همت و پشتوانة سه دهه تلاش محقق ارجند سامان پذیرفته است، یکی از بهترین نمونههای پژوهش در زمینة دانش بومی در ایران است. نویسنده با به تصویر کشیدن کلیة خطوط و زوایای پنهان یک سازمان اجتماعی پیچیده در بین زنان روستایی ایران، به خوبی نشان داده است که دانش بومی ما، در عین پیچیدگی، خود، یک ثروت عظیم فرهنگی و اجتماعی است. این کتاب، حاصل کندوکاوی عمیق برای شناساندن ابعاد نا شناخته و ارزشمند دانش بومی و برخی شیوههای مشارکتی زنان روستایی این مرز و بوم است. اهتمام مؤلف محترم درتدوین این کتاب که حاصل پژوهشهای گسترده و مستمر خود اوست، جای تقدیر و ستایش دارد. غالب منابع و ارجاعات، دست اول است. کتاب از آن روی که مبتنی بر یک سلسله تحقیقات روشمند و مستند و دقیق و بدیع است، یکی از آثار ارزشمند در حوزههای پژوهشهای مردمشناسی و جامعهشناسی روستایی به شمار میرود. کتاب شناسی مفصل (شامل کتابها، پژوهشها، پایاننامهها، گزارشهای تحقیقی و ...) و فهارس نُه گانه (نام اشخاص، نام طوایف و عشایر و اقوام، نام جایها، فهرست اصطلاحات و واژگان محلی و...) بر مزیـّت آن افزوده است.
فهرست تفصیلی آثار:
کتابها:
الف ـ کتابهای چاپ شده
*ـ در فصلهای خنده دشوار (مجموعة شعر)
تهران، 1357، انتشارات شبشکن.
*ـ نامه کمره (دو جلد)
جلد اول (جغرافیا و جغرافیای تاریخی و معناشناسی نام برخی جایها)
جلد دوم (چند برش در فرهنگ کشاورزی و دامداری شهرستان کمره) تهران 1369، امیرکبیر.
*ـ نگاهی به اهمیت و پیشینة کبوترخانههای ایران
تهران، 1372، جشنوارة هنری ادبی روستا.
تصاویر: محمدطاهر بهزادی و دیگران.
مترجم فارسی به انگلیسی، عرفان پرویز.
Aatbor: Morteza Farhadi:
Title:Survey on importance and History of Pigeon. Houses in Iran.
Photoes: Behzadi & Others.
Ist Edition: Spring 1372.
Printed & Bound by: Publlcation and Video Center of Jehad Sazandegi Clrculation: 3000Edition.
*ـ فرهنگ یاریگری در ایران (درآمدی بر مردمشناسی و جامعهشناسی تعاون در ایران)
جلد اول (یاریگری در کشت کاری و آبیاری). تهران، 1373، مرکز نشر دانشگاهی.
برنده جایزه نخست نهمین جشنواره روستا (وزارت جهاد سازندگی).
و کتاب برگزیده سیزدهمین دوره کتاب سال جمهوری اسلامی در زمینه علوم اجتماعی.
و کتاب برجسته هفتمین دوره کتابهای برگزیده دانشگاههای کشور، از سوی دانشگاه تهران.
*ـ موزههایی در باد (رسالهای در باب مردمشناسی هنر)
تهران، 1377. دانشگاه علامة طباطبایی.
پژوهش برگزیده فرهنگی سال در زمینة مردمشناسی و تاریخ هنر.
کتاب برجسته هشتمین دورة معرفی کتابهای برگزیدة دانشگاه تهران.
*ـ موزههای بازیافته (گمانهزنیهایی در فرهنگ عشایر و روستائیان سیرجان، بافت، بردسیر و شهر بابک استان کرمان).
تهران، 1378، انتشارات کرمانشناسی.
*ـ واره نوعی تعاونی سنتی کهن و زنانه در ایران
درآمدی به مردمشناسی و جامعهشناسی تعاون و مشارکت مردمی
تهران، 1380. معاونت ترویج و مشارکت مردمی وزارت جهاد کشاورزی.
کتاب برگزیده بیستمین دورة کتاب سال جمهوری اسلامی در زمینة علوم اجتماعی.
برنده جایزه و دیپلم افتخار سومین جشنواره ملی زن و روستا (عذرا).
*ـ کشتکاری و فرهنگ
چون و چراهایی بر کشاورزی صنعتی و شیوههای سنتی بهورزی و بهداری و توان بخشی زمینی در ایران...
تهران، 1382. موسسه پژوهشهای برنامهریزی و اقتصاد کشاورزی، وزارت جهاد کشاورزی.
*-انسانشناسی یاری گری
تهران، 1388 ، نشر ثالث.
مقالههای چاپ شده:
الف ـ فصلنامهها و سالنامههای تخصصی
1- "Notes ethnologiques sur Ask. a Larijan sur Amol". LUQMAN (Annales des presses universitairesd'Iran Revue semestrielle. Douziإme annإe numإro 2. printemps. إtإ 1996.
2. "Pigeon towers”. The splendour of Iran. Volum 2 (islamic period). 2001. Booth-Clibborn.com P. 66-73.
3. "Rock engravings during archers era in Krman"cats a soas(circle of an cient Iranian). 2000.University of London.
http://www.cais-soas.co.uk/rock-engravings-archer.htm
http://www.kkhec.ac-ir/iran%20 information/rock%20 engravings%20
of%20kerman.
http://www.netiran.com/htdoes/clippings/social/98022**s001.htmi.
4. "Cultural backrounds in naturai resourees"Jangal va Martaasocial and economic (quarterly). 1994.
http://www.net iran.com/Htdoes/clippings/social/94000so06.html
5. "Die Taubenh user von Iran". bersetzung von Ali Mohaghegh.IRANISTIK. Deutschsprachige Zeitschrift for iran istische Studien. 2.Janrgang, Heft 1&2/2003-2004.
6. «گونهشناسی یاوریها و یاریگریهای سنتی در ایران»، نامة علوم اجتماعی، دوره جدید، ش 1 (پاییز 1367) دانشکدهعلوم اجتماعی دانشگاه تهران.
همچنین در:
کیهان فرهنگی، سال 2، شماره 10 (دی ماه 1364).
7. «آیا کشاورزان ایرانی تکرو هستند؟»، فصلنامه تعاون روستایی و کشاورزی، ش 3 و 4 (زمستان و بهار 1367). سازمانمرکزی تعاون روستایی ایران.
8. «بُنهشناسی (پیشینه پژوهش، نقد آرا در چگونگی پیدایش بنه). فصلنامه تحقیقات جغرافیایی، ش 15 (زمستان 1368).معاونت فرهنگی آستان قدس رضوی.
و همچنین در:
فصلنامه کرمان، ش 4 (بهار 1371). مرکز کرمانشناسی.
9. «پُپ گوش (واکسیناسیون پیش از پاستور) در میان عشایر سیرجان و چند شهر پیرامون آن»، فصلنامه عشایری ذخایرانقلاب، ش 5 (زمستان 1367)، دبیرخانه شورای عالی عشایر ایران.
و همچنین در:
مجله دانشمند، سال 29، ش 5 (مرداد 1370)
10. «واره، گمنام و بیآوازه با صد نام و آوازه (رسالهای در باب تاریخ نوعی تعاونی کهن و زنانه)، نامة علوم اجتماعی، دورهجدید، جلد دوم شماره 2 (تابستان 1370).
و همچنین در:
فصلنامه ذخایر انقلاب، شماره 16 (پاییز 1370)
11. «سابقه تاریخی و معناشناسی نام خمین». مجله باستانشناسی و تاریخ، ش 6 (نیمسال اول 1368)، مرکز نشردانشگاهی.
و همچنین در:
راه دانش (فصلنامه تحقیقات فرهنگی ـ هنری استان مرکزی)، ش 3 و 4 (پاییز و زمستان 1374). اداره کل فرهنگ و ارشاداسلامی استان مرکزی.
12. «نقش میش در هنرهای کلامی و ادبیات عامیانه عشایر سیرجان و چند شهر پیرامون آن». فصلنامه هنر، ش 11 (تابستان1365)، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
و همچنین در:
فصلنامه عشایری ذخایر انقلاب، ش 7 (تابستان 1368).
13. «بیل گردانی (آخرین بازمانده یک ورزش پهلوانی و آیینی در ایران». فصلنامة ورزش، ش 7، دفتر تحقیقات و آموزشسازمان تربیت بدنی جمهوری اسلامی ایران.
و همچنین در:
فصلنامة رشد علوم اجتماعی، سال سوم، ش 10 (زمستان 1370)
و همچنین در:
ماهنامه آبزیان، ش 12 و 13 (آبان و آذر 1370).
و همچنین در:
«بیل گردانی"، آخرین بازمانده یک ورزش پهلوانی و آیینی در نیمهور محلات». مجموعه مقالات نخستین همایش بازی،فرهنگ، جوانان، تهران بهار 1382، پژوهشکده مردمشناسی سازمان میراث فرهنگی کشور.
و همچنین در:
فصلنامة راه دانش، ش ( ). اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان مرکزی.
14. «واره و دلایل تداوم آن». فصلنامة علوم اجتماعی، سال اول، ش 1 و 2 (پاییز و زمستان 1370).
15. «بُرّ ابُرّی: رقابتی که به یاریگری میانجامد». فصلنامة رشد آموزش علوم اجتماعی، ش 2 (زمستان 1368)، دفترتحقیقات و برنامهریزی و تالیف کتب درسی.
16. «نقش مازنجیل: نشانهشناسی و ردیابی فرهنگی نقشی از نقش و نگارهای گلیمینههای طایفة کورکی». نامه فرهنگ ایران،دفتر دوم (1365)، بنیاد نیشابور.
و همچنین فشردهای از این مقالة مفصل در:
کتاب ماه هُنر (ویژهنامة فرش)، ش 23 و 24 (مرداد و شهریور 1379).
17. «کشت آدوری (خاروابسته)». مجموعه مقالههای سمینار جامعهشناسی و توسعه (19ـ21 آذر 1370). تهران، 1373،سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم اجتماعی دانشگاهها (سمت).
و همچنین در:
فصلنامة کرمان، ش 1 (تابستان 1370)، مرکز کرمانشناسی.
و همچنین در :
ماهنامة جهاد، ش 134 (آبان ماه 1369). وزارت جهاد سازندگی.
18. دگریاری و خودیاری در جشن میان بهار در اسک لاریجان آمل». فصلنامة رشد علوم اجتماعی، ش 3 (بهار 1369)، دفترتحقیقات و برنامهریزی و تالیف کتب درسی.
و همچنین در:
هفتاد مقاله، گردآوری یحیی مهدوی ـ ایرج افشار، تهران، 1371، جلد 2، انتشارات اساطیر.
و همچنین در:
فصلنامه پژوهش زنان. ش
19. «وره، نوعی تعاونی سنتی کهن و زنانه در کمره». نامة فرهنگ ایران، دفتر سوم (1368)، بنیاد نیشابور.
و همچنین در:
ماهنامة سنبله، ش 13 (آبان 1368 و شمارة 14 (آذر و دی 1368).
20. «بُنهشناسی (تعاریف و گونهشناسی)». فصلنامة تحقیقات جغرافیایی، ش 24 (بهار 1371).
و همچنین در:
فصلنامه کرمان، ش 5 (تابستان 1371) مرکز کرمانشناسی.
21. «تقویم آب و هوایی در ایلات و عشایر سیرجان، بافت و میمند شهر بابک». نشریه دانشکدة ادبیات و علوم انسانی، دورهاول ش 2 و 3 (زمستان 1369 و بهار 1370)، دانشگاه شهید باهنر کرمان.
و همچنین در:
فصلنامه عشایری ذخایر انقلاب، ش 11 (تابستان 1369).
و همچنین در:
نامواره دکتر محمود افشار. جلد ششم: گردآوری ایرج افشار و با همکاری کریم اصفهانیان، تهران، 1370.
22. «نقش و نگارهای گلیمینههای طایفه کورکی از ایل قرایی سیرجان و بردسیر». فصلنامه عشایری ذخایر انقلاب، ش 12،(پاییز 1369) و به نقل از آن در:
روزنامه جهان اسلام، پنجشنبه 18 مهر 1370.
23. «خمین و کمره در سفرنامهها». فصلنامه تحقیقات جغرافیایی، ش 4، سال پنجم (زمستان 1369)، معاونت فرهنگیآستان قدس رضوی.
و همچنین با اضافاتی در:
فصلنامه راه دانش، ش 19 و 20 (پاییز و زمستان 1378).
24ـ «انواع خودیاری و گونهآمیزیهای آن». فصلنامه رشد علوم اجتماعی، ش 5 (پاییز 1369). دفتر تحقیقات و برنامهریزی وتالیف کتب درسی.
25. «مشکهسازی و مشکهزنی در چهارده روستای کمره»، فرهنگ ایران زمین، جلد بیست و هشتم، تهران 1368.
و همچنین در:
جشن نامه دکتر محمدحسن گنجی (مجموعه مقالات جغرافیایی)، به کوشش دکتر ایرانپور جزنی، تهران، 1371، انتشاراتگیتاشناسی.
و همچنین در:
فصلنامه تحقیقات جغرافیایی، شماره 25، (تابستان 1371) بنیاد پژوهشهای اسلامی.
26. زمینههای فرهنگی در منابع طبیعی و لزوم بازنگری به مسائل اجتماعی در منابع طبیعی، سمپوزیوم مسایل اجتماعی درمنابع طبیعی (اسفند 69). معاونت امور اجتماعی وزارت جهاد سازندگی.
و همچنین در:
فصلنامه جنگل و مرتع، ش 35 (زمستان 1373)، سازمان جنگلها و مراتع کشور.
27. «کبوترخانههای ایران، اعجاز معماری و خلاقیت در کار کشاورزی». ایران زمین، سال دوم، ش 3 و 4 (تابستان 1372).معاونت امور سیاحتی و زیارتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
و همچنین در:
صفّه (نشریه علمی پژوهشی معماری و شهرسازی). ش 13 و 14 (بهار و تابستان 1373). دانشکده معماری و شهرسازیدانشگاه شهید بهشتی.
28. «واره، نوعی تعاونی سنتی و زنانه». فصلنامه رشد علوم اجتماعی، ش 6 و 7 (زمستان 1369 و بهار 1370).
و همچنین در:
گاهنامه کشاورزی. ش 2 (شهریور 1373)، اراک، سازمان کشاورزی استان مرکزی.
29. «معرفی ابزارها در مجموعة سنگنگارههای صخرهای نو یافته در تیمره». فصلنامه راه دانش، ش 5 و 6 (بهار و تابستان1375). اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان مرکزی.
30. «نیمهور، کهنسال نام آور»، فصلنامه راه دانش. ش 7 و 8 (پاییز و زمستان 1375).
31. «ترانههای کار مشکزنی در روستاهای کمره». فصلنامه راه دانش، ش 9 و 10 (بهار و تابستان 1376).
32. «مختصات شیئی مقدس و اصل همربایی قطبهای همنام، مصادیق: شیر، آب، آتش و سفیدمانی در فرهنگ ایرانی».نمایة پژوهش، ش 7 و 8 (پاییز و زمستان 1377).
33. «موزههایی در باد، معرفی مجموعة عظیم سنگنگارههای نویافته تیمره». فصلنامه علوم اجتماعی ش 7 و 8 (پاییز وزمستان 1374). دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی.
34. «لایروبی و جشن پایان لایروبی و حکومت زنان در توجهغاز سامن ملایر». فصلنامه رشد علوم اجتماعی. ش 17 (پاییز1372).
35. «نظریههای همکاری در کار اندیشهورزان و دانشمندان علوم اجتماعی و دلایل کمتوجهی نسبی به آن». فصلنامه تعاونروستایی و کشاورزی. ش 1. 2 (تابستان و پاییز 1374).
36. «چومسوزان، سازمان سنتی مبارزه با سرماهای نابهنگام در روستاهای الیگودرز، سمیرم، شهرکرد و نجفآباد». فصلنامهتحقیقات جغرافیایی، ش 31 (زمستان 1372).
و همچنین در:
ناموارة دکتر محمود افشار، جلد دهم، تهران 1377. بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار.
37. «صنعت بر فراز سنت یا در برابر آن؟». مقالات منتخب فرهنگ و توسعه. ج 2، سمینار فرهنگ و توسعه وزارت فرهنگ وارشاد اسلامی.
و ویراستة خلاصه شدهای از آن در:
نامة پژوهش. ش 1 (تابستان 1375). مرکز پژوهشهای بنیادی و همچنین در:
فصلنامه فرهنگ (ویژه علوم اجتماعی). ش 22 و 23 (تابستان و پاییز 1376). پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
و به نقل از آن در:
روزنامة همشهری. شمارههای 1112 تا 1114 (14 ـ 16 آبان ماه 1375). و همچنین در:
روزنامة کار و کارگر، ش (22 ـ 28 آبان ماه 1377).
38. «شهرستان محلات، کانونی تاریخی با جاذبههای بسیار در پیرامون اراک». فصلنامه راه دانش. ش 1 و 2 (بهار و تابستان1374).
39. «مشارکت زنان روستایی و ایلی ایران در گروههای یاریگر و سازمانهای تعاونی سنتی». فصلنامه اقتصاد کشاورزی وتوسعه. سال سوم (بهار 1374).
40. «رفتارهای یاریگرانه جانوران». فصلنامه تعاون روستایی و کشاورزی. ش 3 و 4 (تابستان و پاییز 1374).
41. «برخی روشهای پیشگیرانه در دانش عامیانه در میان عشایر و روستاییان استان کرمان». کنگرة بینالمللی تاریخ پزشکیدر اسلام و ایران. (11 و 14 مهر ماه 1371).
و همچنین در:
مجموعه مقالات دومین سمینار و دهه کرمانشناسی. کرمان 1374. مرکز کرمانشناسی.
42. «سنگنگارههای سه جانور منقرض شده در نقوش ما قبل تاریخی و نویافته تیمره». راه پژوهش. ش 6 و 7 (پاییز 1374).معاونت پژوهشی دانشگاه علامه طباطبایی.
و همچنین در:
ماهنامه سنبله. ش 73 (مهر ماه 1374).
43. «کبوترخانههای اصفهان در منابع خارجی». مجله باستانشناسی و تاریخ. سال هشتم. ش 15 (پاییز و زمستان 72). مرکزنشر دانشگاهی.
44. «انواع باران در فرهنگ و گویش سیرجان و چند شهر پیرامون آن». نشریة دانشکدة ادبیات و علوم انسانی. دوره سوم ش1 (بهار 1371). دانشگاه شهید باهنر کرمان.
و همچنین در:
ماهنامة فروهر، ش 6 و 7 (آبان و آذر 1362). (دو مقاله).
45. «مشکسازی و مشکزنی در روستاها و ایلات و عشایر سیرجان و چند شهر پیرامون آن». فصلنامه کرمان. ش 19(زمستان 1374). مرکز کرمانشناسی.
46. «گمانهها و چون و چراهایی بر دیدگریهای نقوش صخرهای تیمره». فصلنامة علوم اجماعی. ش 9 (پاییز 1376).دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی.
47. «آسیبشناسی پژوهشهای فرهنگ عامیانه و لزوم مردمنگاری و مردمشناسی دانشها و فنآوریهای عامیانه و کارابزارهای سنتی در ایران». فصلنامه علوم اجتماعی. ش 5 و 6 (پاییز و زمستان 1373) دانشکدة علوم اجتماعی دانشگاه علامهطباطبایی.
و به نقل از آن در:
کاربرد دانش بومی در توسعه پایدار. تالیف محمدحسین عمادی، اسفندیار عباسی. تهران، 1378. مرکز تحقیقات و بررسیمسائل روستایی وزارت جهاد سازندگی.
چاپ جدید با افزودههای بسیار و با نام جدید:
«مردمنگاری دانشها و فنآوریهای سنتی، "نانِ شب" مردمنگاران ایران». نمایة پژوهش، سال سوم، ش 11 و 12 (پاییز وزمستان 1378).
48. «گزارش اجمالی و مقدماتی یک کشف». تحقیق در علوم انسانی. ش 1 (بهار 1375). نشریة معاونت پژوهشی دانشگاهعلامه طباطبایی.
49. «گزارش سنگ نبشتههای تنگ غرقاب گلپایگان. نامواره دکتر محمود افشار. جلد نهم (1375). بنیاد موقوفات دکترمحمود افشار.
50. «معرفی نقوش صخرهای نویافته در سیرجان و شهر بابک». فصلنامه میراث فرهنگی. ش 17 (بهار و تابستان 1376).سازمان میراث فرهنگی.
51. «بحران محیط زیست در ایران و لزوم بازنگری به دانشهای بومی و راهکارهای فرهنگ ملی». نمایة پژوهش، ش 15 و16 (پاییز و زمستان 77)، (ویژه دانشها و فنآوریهای سنتی).
52. «ماکیانداری سنتی در روستای کمره». فصلنامه راه دانش، ش 15 و 16 (پاییز و زمستان 77).
53. «چون و چراهایی بر نظریة تکروی و فردگرایی تاریخی ایرانیان و به ویژه کشاورزان ایرانی». مجموعه مقالات سمیناربررسی علل و عوامل تقدم مصالح جمعی بر منافع فردی، تهران، 1379، انتشارات باز.
54. «ترانههای کار، کار آوای فراموش شده کارورزان و استادکاران». فصلنامه علوم اجتماعی، ش 11 و 12 (پاییز و زمستان1379)، دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی.
55. «مال: تعاونی سنتی دامداری در عشایر ایران». فصلنامه عشایری ذخایر انقلاب، دوره جدید، ش 27 و 28 (پاییز وزمستان 1379).
56. «گله و شبان و یاریگری در چرانیدن دام چکنه در ایران». فصلنامة تحقیقات جغرافیایی، ش 58 و 59 (پاییز و زمستان1379).
57. «لیلان کانون روستاهای ارمنینشین کمره». آپاگا، فصلنامه پژوهشی ایرانشناسی و ارمنیشناسی. ش 1 و 2 (بهار وتابستان 1379).
58. «نقد آراء در تعریف و نظریههای گونهشناسی یاریگری». نامة انسانشناسی، ش 1 (بهار و تابستان 1381)، انجمنانسانشناسی ایران.
59. «"تیلون دادن"، "آرنگ سازی" و "گیرماسه" (تیرهگری و روشنگری آب)». دو شگرد کمتر شناخته شده در کشاورزیسنتی ایران، فصلنامه اقتصاد کشاورزی و توسعه، س 9، ش 33 (بهار 1380) وزارت کشاورزی.
60. «آیا کشاورزی ایرانی بدوی است؟». فصلنامه اقتصاد کشاورزی و توسعه، س 9 ش 35 (پاییز 1380) وزارت جهادکشاورزی.
61. «آدمیگری و یاریگری، واقعیتها و ضرورتها و پیشینه یاریگری (همکاری، مشارکت) در تاریخ آدمیان. فصلنامه علوماجتماعی، ش 15 و 16 (پاییز و زمستان 1361).
62. «فضای مفهومی مشارکت (هم معنایی و ناهممعنایی یاریگری با مشارکت و همکاری و تعاون)». فصلنامه علوم اجتماعی،ش 19 (پاییز 1381).
63. «نگاهی به مشارکتهای سنتی زنان ایرانی با محور اصلی همیاری (همیاری همگرا و واگرا)». زن و فرهنگ (مجموعهمقالاتی در بزرگداشت یکصدمین سال تولد بانو مارگارت مید). به کوشش محمد میرشکرایی ـ علیرضا حسنزاده، تهران،1382، سازمان میراث فرهنگی، نشر نی.
64. «مدخل بُنه». دانشنامة جهان اسلام، جلد چهارم، تهران، بنیاد دایره المعارف اسلامی، 1377.
65. «مدخل بُنه». دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، جلد دوازدهم (برمکیان ـ بوسنوی)، تهران، 1383، زیر نظر کاظم موسویبجنوردی، مرکز دایرةالمعارف بزرگ اسلامی.
و به نقل از آن در:
روزنامة اطلاعات، ش 23191 (چهارشنبه 6 آبان 1383).
66. «ساختهای جهانی همکاری». فصلنامه علوم اجتماعی، ش 26 (بهار 1383)، دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامةطباطبایی.
67. "فرهنگ هواشناسی و گاه شماری کمره ای"، کتاب فصل ، شماره 4 (بهار 1360)
68. "مدخل تعاون"، دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، جلد پانزده (1387)، مرکز دایرةالمعارف بزرگ اسلامی.
69. "سواد و کتاب در کمره" (مروری بر مکتبخانه، آموزشگاه های جدید، کتاب و رسانه در کمره)، فصل نامه را دانش، شماره 21 و 22 (بهار و تابستان 1379)، اداره کل ارشاد اسلامی استان مرکزی. همچنین در:
فصلنامه رشد علوم اجتماعی، دوره 11، شماره 36 ( پاییز 1386).
70. "گیاه مردم نگاری گیاهان خود روی کمره"، فصلنامه علوم اجتماعی، شماره 34 و 35 (تابستان و پاییز 1385)، ویژه نامه گیاه مردم شناسی.
71."نوبر نارس گیاه مردم شناسی"، فصلنامه علوم اجتماعی، شماره 34 و 35 (تابستان و پاییز 1385)، ویژه نامه گیاه مردم شناسی.
72. "قالیچه های گل برجسته دره جوزان ملایر"، نامه انسان شناسی، شماره 5 (بهار و تابستان 1383)، انجمن انسان شناسی.
73. "ترانه کمیاب گرانسالی، کشف یا خلق؟" فصلنامه فرهنگ مردم (ویژه نامه دکتر علی بلوک باشی)، شماره 27 و 28 ( بهار 1388).
74."بررسی الگوی زمانی چرا در البرز شرقی"، مقاله مشترک با دکتر حسین بارانی، منابع طبیعی ایران، شماره 1 و 2 (بهار و تابستان 1382) ، دانشکده منابع طبیعی دانشگاه تهران.
75. "بازتاب آموزه های دینی در فرهنگ ایرانی و بنیادهای دگر یار ناهمتراز"، فصلنامه علوم اجتماعی، شماره 46 (پاییز 1388).
ب ـ مقالات چاپ شده در ماهنامه تخصصی:
79. 1ـ3. «فرهنگ یاری در باغداری». ماهنامه سنبله. ش 3ـ4 (مرداد ـ مهر) 1367 (سه مقاله).
81. 4ـ5. «انهدام منابع سنتی آب و پیامدهای اجتماعی ـ اقتصادی ناشی از آن». ماهنامه جهاد. ش 115ـ116 (بهمن و اسفند 67 وفروردین 68). (دو مقاله).
83. 6ـ7. «کبوترخانههای ایران». ماهنامه سنبله. ش 7 و 8 (بهمن و اسفند 1367. (دو مقاله).
86. 8ـ10. «فرهنگ یاری در کشتکاری». ماهنامه جهاد. ش 13 و 14 و 15 (بهمن و اسفند 64 و فروردین 65)، وزارت جهادسازندگی (سه مقاله).
87. 11. «عروسی آب». ماهنامه آبزیان. ش 4 (اردیبهشت 1364). و همچنین در: ماهنامه سیر و سیاحت. سال دوم. ش 2 (اردیبهشت 1368).
89. 12 - 13. «جغرافیای تاریخی کمره». ماهنامه آینده. سال دهم. ش 10 و 11 (دی و بهمن 1363) و سال دوازدهم، ش 10 (دی1365) (دو مقاله).
90. 15. «تقویم آب و هوایی در کمره». ماهنامه چیستا، سال چهارم. ش 1 (شهریور 1365).
92. 16 و 17. «فرهنگ یاری در آبیاری». ماهنامه جهاد. ش 97 و 98 (فروردین و خرداد 1366). (دو مقاله).
94. 18-19. «سده سوزان در ایلات و عشایر سیرجان و چند شهر پیرامون آن». ماهنامه فروهر، ش 8 و 9 (دی و بهمن 1362).(دو مقاله).
96. 20 - 21. «کارگزاران و سازمانهای سنتی آبیاری در ایران». ماهنامه جهاد. ش 107 و 108 (فروردین و اردیبهشت 1367).(دو مقاله). و همچنین در: ماهنامه آبزیان. ش 4 و ش 9 (1372).
97. 23. «حضور آب در آئینههای ایرانی». ماهنامه آبزیان. ش 3 (فروردین 1364).
100. 24- 27. «یاریگریها و تعاونهای سنتی در زمینه آب و آبیاری در ایران». ماهنامه زیتون. ش 37 و 44 و 45 (مرداد و اسفند1363 و فروردین و اردیبهشت 1364). وزارت کشاورزی (سه مقاله).
101. 28. «محاسن قنات و راههای سنتی استفاده زراعی از آبهای زمستانه چشمهها و کاریزها». ماهنامه جهاد. ش 121 (مهر1368).
102. 29. «بارانخواهی در میان عشایر سیرجان و بافت و بردسیر و میمند شهر بابک». ماهنامه آینده. سال یازدهم. ش 1ـ3(فروردین ـ خرداد 1364).
103. 30. «قنات تمام آفتابی و گمانهای در چگونگی آفرینش کاریز در ایران». ماهنامه آبزیان. ش 5 (خرداد 1364).
105. 31- 32. «کبوترخانههای کمره». ماهنامه سنبله. ش 17 و 18 (فروردین و خرداد 1369) (دو مقاله).
106. 33. «ماشینهای آبی و استفادههای غیرزراعی از آبهای زمستانه چشمهها و کاریزها». ماهنامه جهاد. ش 121 (مهرماه1368).
107. 34. «ابر، در گویش عشایر و روستاییان سیرجان و بافت و میمند شهر بابک». ماهنامه فروهر. ش 1 و 2 (فروردین و اردیبهشت1366).
108. 35. «پیشبینی آب و هوا، در میان عشایر و روستاییان سیرجان و بافت و میمند شهر بابک». ماهنامه چیستا. سال سوم. ش 8(اردیبهشت 1365).
109. 36. «باد، در فرهنگ و گویش عشایر و روستاییان سیرجان و بافت و میمند شهر بابک». ماهنامه مفید. ش 18 (آبان 1366).
110. 37. «بند کهن نیمهور و تاسیسات آبیاری سنتی آن». ماهنامه آبزیان. ش 8 (تیر 1370).
111. 38. «گیاهان و درختان مقدس در فرهنگ ایران». ماهنامه آینده. سال نوزدهم. ش 3 و 4 (تیر ـ شهریور 1372).
112. 39. «نیمهور و کشاورز نیمه وری که میخواهد دنبهها را از پشت میشهای ایرانی بردارد». سنبله. ش 52 (شهریور 1372).
113. 41. «روی آوری به کشاورزی سنتی». ماهنامه سنبله. ش 63 (مرداد 1373).
114. 42. «زور و زر». ماهنامه سنبله. ش 64 (شهریور 1372).
115. 43. «شیوههای توانبخشی زمین... (انواع کود دامی)». ماهنامه سنبله. ش 65 (آبان 1373).
116. 44. شیوههای توان بخشی زمین در کشاورزی سنتی». ماهنامه سنبله. ش 68 (بهمن 1373).
117. 45. «تحلیلی مردمشناختی از نقش و نگارهای گلیمینههای طایفة کورکی». کتاب ماه هنر. ش 1 (مهر 1377).
118. 46. "واره "، کتاب ماه علوم اجتماعی، شماره 6 (شهریور 1387).
119. 47. "بازتابیده یاریگری در زبان و ادب فارسی (مشارکت در فرهنگ ایرانی)"، کیهان فرهنگی، شماره 282 و 283 (فروردین و اردی بهشت 1389).
ج ـ گفتگوها:
مصاحبهها
ـ «مشارکتهای سنتی زنان، الگویی برای گسترش تعاونیها». زن روز، (ویژه نامه)، شنبه 13 آذر ماه 1372، صص 44 ـ 47.
ـ «کاشف حقیقی واکسیناسیون کیست؟». نوآوران. ش 37 (مرداد و شهریور 1368). سازمان پژوهشهای علمی و صنعتیایران.
و به نقل از نوآوران در:
تهران تایمز. (ده سپتامبر 1990). و:
روزنامه رسالت، ش 1062 (دوشنبه شهریرو 1368).
ـ مسعود رضوی. «زندگی، هنر و پژوهش، (مصاحبه درباره دو کتاب موزههایی در باد و فرهنگ یاریگری در ایران)»، نمایةپژوهش، ش 2 (تابستان 1376)، صص 54ـ64.
ـ «با تبسم و با رشتهای نخ». کتاب ماه هنر. ش 1 (مهر 1377). صص 2ـ7.
ـ «چند پرسش یک دیدگاه (گفتگو با دکتر مرتضی فرهادی مولف کتاب فرهنگ یاریگری در ایران». ماهنامه تعاون، ش 58(تیر ماه 1375)، صص 28 ـ 33.
ـ روشن رحمانی. «حکومت زنان (گفتگو با دکتر فرهادی مردم شناس ایرانی و استاد فریدون جنیدی)»، گاهنامة مردم گیا(گاهنامة علمی و عاموی فرهنگ مردم)، ش 7 و 8 (1376 / 1997)، شهر دوشنبه تاجیکستان، صص 186 ـ 201.
ـ محمدعلی آزادیخواه، «گمنام و بیآوازه با صد نام و آوازه، گفتگوی محمدعلی آزادیخواه،...» هفته نامة نگارستان، سیرجان،ش 252 (شنبه 25 بهمن 1382) و 253 (شنبه 2 اسفند ماه 1382).
میزگرد:
ـ علیرضا احمدخسروی. «دانشها و فنآوریهای مردمی در آیینه علم و تجربه صاحبنظران»، نمایة پژوهش، ش 13 و 14(بهار و تابستان 1379)، صص 4 ـ 32.
ـ کیانوش کیانی هفتلنگ. «عشایر و هویت ایرانی (1)»، فصلنامة مطالعات ملی، ش 17 (1383)، صص 265 ـ 311.
ـ کیانوش کیانی هفتلنگ. «عشایر هویت ایرانی (2)»، فصلنامة مطالعات ملی، ش 18 (1383)، صص .
معرفی و نقد کتابهای منتشر شده:
1ـ نامة کمره
ـ مهناز ملکی معیری. «معرفی کوتاهی از نامة کمره»، فصلنامة علوم اجتماعی، ش 1 و 2 (پاییز و زمستان 1370)، ص 280.
ـ ایرج افشار (استاد). معرفی کتاب نامة کمره، ماهنامة آینده، س 17. ش 9ـ12 (آذر تا اسفند 1370)، ص 911.
ـ علیاکبر حسنزاده. «معرفی کتاب نامة کمره»، فصلنامة رشد علوم اجتماعی، ش 6 و 7 (زمستان 1369 و بهار 1370)، ص78.
ـ یوسف قریب (دکتر). «کمره یا خمین»، ماهنامة سنبله، ش 28 (تیر ماه 1370)، ص67.
- "Buchدber (die region von) kamareh (Nہme - ye kamareh)"
Sepkbrum Iran (Bonn), Vol 3 (1991). PP. 128-129.
- A. Rounbakhshan "Nہme-ye kamare (Le livre de kamare),
IUQMAN.
ـ علیرضا قبادی (دکتر). «فرهنگ و جغرافیای کمره»، کتاب ماه علوم اجتماعی، ش 56 و 57 (ویژه انسانشناسی)، خرداد وتیر 1381.
2ـ فرهنگ یاریگری در ایران
ـ غلامرضا علیزاده (دکتر). «از نگاه دیگران»، قاصد، ش 1 (آذر 1373)، ص 7 (به نقل از روزنامه ابرار 21 مهر 1373).
ـ عباس عبدالله گروسی. «معرفی کتاب فرهنگ یاریگری در ایران» ماهنامه تعاون، ش 41 (بهمن 1373)، صص 62 و 63.
ـ هیئت تحریریه. «فرهنگ یاریگری در ایران»، ماهنامة زیتون، ش 125 (فروردین و اردیبهشت 1374)، صص 50 و 51
ـ هیئت تحریریه. «معرفی کتاب فرهنگ یاریگری در ایران»، ماهنامة آبزیان، ش 9 (اسفند 1373)، ص 43.
ـ هیئت تحریریه. یاریگری در ایران»، ماهنامة سنبله، ش 68 (بهمن 1373)، ص 76.
ـ اسفندیار عباسی. «یاریگری دانشگاه و روستا، نگاهی به کتاب... فرهنگ یاریگری در ایران»، ماهنامه سنبله، ش 70(فروردین و اردیبهشت 1374، صص 38ـ41).
ـ احمد حب علی موجانی. «نظر به خویش»، نشر دانش، س 15. ش 1 و 2 (آذر و اسفند 1373)، صص 31ـ33.
A. Rouhbakhshan. "Farhang-e yari-gari dar Iran / The Tradition of co-operation in Iran. LUQMAN.X1,1, Automne-hiver 1994-95. PP. 99-100.
ـ علیرضا حسینی پاکدهی (دکتر). «فرهنگ یاریگری در ایران...» فصلنامه علوم اجتماعی، ش 7 و 8 (پاییز و زمستان 1374).صص 327ـ329.
ـ صادِق احمدیان. «معرفی کتاب فرهنگ یاریگری در ایران»، مجله جهاد، س 15، ش 171 (بهمن و اسفند ماه 1373)،ص 63.
ـ ایاز دارابپور. «موفقیت یک اثر، فرهنگ یاریگری»، فصلنامة تعاون روستایی و کشاورزی، دوره جدید، ش 4 و 5 (تابستانو پاییز 1374)، ص 141 و 142.
ـ جواد صفینژاد (استاد). «فرهنگ یاریگری در ایران»، نامة انسانشناسی، ش 2 (پاییز و زمستان 1381).
3ـ موزههایی در باد
ـ ابراهیم زارعی. «سیاحت صخرههای سخن گو...»، فصلنامة راه دانش، ش 13 و 14 (بهار و تابستان 1377)، صص 331 ـ340. و همین مقاله در: کتاب ماه هنر، ش 9 (خرداد 1378)، صص 13ـ15.
ـ محمد رسول دریا گشت. «معرفی کتاب موزههایی در باد»، کتاب ماه علوم اجتماعی، س 3 و ش 2 (آذر ماه 1378)، ص 14.
ـ فریدون آورزمانی. «نگرشی کوتاه بر موزههایی در باد»، نمایة پژوهش، ش 9 و 10 (بهار و تابستان 1378)، صص 100 ـ104.
ـ فریدون آورزمانی. «نگذاریم موزههایی در باد به موزههایی بر باد بدل شوند.» فصلنامة کرمان، ش 39 و 40 (زمستان 1379و بهار 1380)، صص 48 ـ 53.
ـ جلالالدین رفیعفر (دکتر). «نقد و بررسی کتاب موزههایی در باد»، نامة علوم اجتماعی، ش 15 (بهار و تابستان 1379)،صص 189 ـ 199.
ـ فریدون آورزمانی. «پارینهتر ترانه مکتوب عصر کمانداری»، جهان کتاب، ش 99 و 100 (اردیبهشت 1379)، صص 24 ـ26.
ـ محمد لطیفکار. «موزههایی در باد و فراموشی»، چشمه، ش 4 (تیرماه 1384)، کرمان، موسسة فرهنگی مفرغ کار، صص15ـ18.
4ـ موزههای باز یافته
ـ ابراهیم زارعی. «نقدی بر کتاب موزههای بازیافته، بازخوانی دانش بومی و فرهنگ و ادبیات عشایر کوچنده»، قسمت اولخبرنامة دانشگاه علامة طباطبایی، ش 37 (آبان ماه 1379)، صص 29 ـ 35. قسمت دوم. ش 38 (تیر ماه 1380)، صص 37 ـ43.
ـ اسفندیار عباسی. «شناختشناسی بومی، فرهنگ یاریگری با طبیعت»، نمایة پژوهش، ش 13 و 14 (بهار و تابستان1379)، صص 160ـ165.
ـ علیرضا شاهحسینی. «معرفی منابع عشایری، موزههای بازیافته»، فصلنامة عشایری ذخایر انقلاب، دوره جدید، ش 3 و 4(پاییز و زمستان 1379)، صص 231 ـ 233.
5ـ واره (نوعی تعاونی سنتی کهن و زنانه در ایران)
ـ رضا سرافرازی. «معرفی کتاب واره»، فصلنامة راه دانش، ش 17 و 18 (بهار و تابستان 1378)، صص 339 ـ 342.
ـ ناهید مطیع (دکتر). «نقد کتاب واره نوعی تعاونی سنتی کهن زنانه در ایران»، فصلنامة اقتصاد کشاورزی و توسعه، ش 37(بهار 1381)، صص 303 ـ 308. و در: فصلنامة علوم اجتماعی، ش 17 (بهار 1381)، صص 155 ـ 160. و فصلنامة راهدانش. ش 19 و 20 (بهار و زمستان 1378)، ص 289 ـ 293.
ـ اسماعیل رمضانی. «واره، پژوهشی بیمنت باران»، جهان کتاب، ش 145 و 146، (اردیبهشت 1381 ویژه نمایشگاه کتابتهران)، «صص 46 و 47 و در فصلنامة راه دانش، ش 19 و 20، صص 282 ـ 289.
ـ محمدرسول دریاگشت. «واره، نوعی تعاونی سنتی کهن و زنانه در ایران»، فرهنگ مردم، سال سوم، ش 10 (1383).
6-کشتکاری و فرهنگ
-مرتضی سالمی قمصری."دانش بومی بهداشت خاک و توانبخشی زمین در ایران"نقدی بر کتاب کشتکاری و فرهنگ.فصلنامه علوم اجتماعی،شماره 40(بهار 87)صص139-117.
7- انسان شناسی یاری گری
- سینا علی محمدی، "انسانشناسی یاریگری"، روزنامه جام جم ، شماره : یکشنبه 09 خرداد 1389. سایت : http://jamejamonline.ir/newstext.aspx?newsnum=100876474871
-زهرا غزنویان، "انسانشناسی یاریگری"، سایت انسان شناسی و فرهنگ: http://anthropology.ir/node/5758
منبع: راسخون
http://www.rasekhoon.net/mashahir/Show-903775.aspx
نشریه ی آرش
شکلگیری جنبش دانشجویی در ایران را، تقریباً باید از سالهای ۱۳۱۳، که دانشگاه تهران تأسیس میشود، مورد بررسی قرار داد.
پس از اشغال ایران توسط متفقین در شهریور ماه سال ۱۳۲۰، و با باز شدن فضای سیاسی ایران، و آزاد شدن بخشی از گروه ۵۳ نفر که با گرایشات مارکسیستی در زندان رضا شاه باقی مانده بودند، حزب تودهی ایران تأسیس شد. یکی از فعالیتهای مهم حزب توده، در محیطهای دانشگاهی بود. از این پس بود که دانشجویان – که اکثراً به مارکسیست گرایش داشتند- در مقابل فقر و استبداد، واکنش نشان میدادند. با باز شدن دانشگاه تبریز در سال ۱۳۲۶، زمینه فعالیت برای حزب توده، بیشتر شد.
پس از شکلگیری نهضت ملی شدن نفت، جنب و جوش دانشجویان طرفدار نهضت ملی و احزاب و گروههای درون جبهه ملی، آغاز میشود. پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، در تاریخ 16 آذر ۱۳۳۲، در درگیری دانشجویان با ارتش شاهی، ۳دانشجو به نامهای: شریعت رضوی، احمد قندچی و مصطفی بزرگنیا، کشته میشوند. از این تاریخ هر ساله در دانشگاههای مختلف ایران، دانشجویان در روز ۱۶ آذر به یاد این سه عزیزِ جنبش دانشجویی، به شکلهای مختلف، یاد همرزمان خود را گرامی میدارند.
در این شمارهی آرش برآن شدیم که از دستاندرکارانِ جنبش دانشجویی طی سالهای ۱۳۳۲ تا حداقل ۱۸ تیر ۱۳۷۸، ویژه نامهای داشته باشیم برای نسل جوان. با این امید که در شمارهی آینده آرش بتوانیم تجربیات نسل بعد از ۱۸ تیر را نیز منعکس کنیم.
در زیر مقالاتی می خوانید از: هما ناطق، ایرج واحدی پور، تراب حق شناس، شیوا فرهمندراد، ابوالحسن بنی صدر، اسد سیف، مهدی فتاپور، عباس زرندی، ناهید نصرت، پیمان وهاب زاده، حسن زرهی، حسین انور حقیقی، حمید شوکت، رضا مهاجری نژاد، ۲۱ نظر از فعالان سياسي و فرهنگي خارج از ايران در بارهی ۱۸ تير كوي دانشگاه تهران و نيز چند موضعگیریِ نیروها و افراد سیاسی در ایران.
(1341-1334)
هما ناطق
نوشتهی حاضر بر پایه اسنادی فراهم آمده است، که مصطفی شعاعیان در اواخر سال 1353، پیش از آن که در جنبش چریکی کشته شود، در اختیار من نهادـ ماجرائی که از شرح آن میگذرم. اما در ادای دِین میکوشم آن اسناد را، همراه با مدارک نویافته ی دیگر، بیکم و کاست و چه بسا فهرستوار بدست دهم. این مختصر را هم به نام و به یاد صاحب اسناد مینگارم و به جنبش دانشجویان ایران تقدیم میدارم.
محتوای آن مجموعه اسناد که شعاعیان به خانه ی ما آورد، به اختصار عبارت بود از: اسناد کودتای 28 مرداد، اعلامیهها و بیانیههای گوناگون در این باب، به ویژه اعلامیههای دانشگاه تهران، اعلامیههای روحانیان، از جمله رساله ی چاپی از خمینی در پشتیبانی سرسختانه از قانون اساسی مشروطیت، همراه با این سرآغاز که: این قانون خونبهای هزاران شهید انقلاب مشروطه است؛ تا ظهور امام زمان، احدی را حق تغییر یک ماده از آن نیست. این رساله را با امضای نویسنده آن، به سال 1340، در قم چاپ کرده بودند. همچنین در میان آن اوراق (شامل یک چمدان کوچک و یک کیف دستی)، اعلامیههای نیروها و احزاب مختلف به ویژه در دوران نخست وزیری امینی از جمله نهضت آزادی به چشم میخورد. علاوه بر روزنامه و نشریات زمانه، عکسهائی از دکتر مصدق در احمدآباد، اشعار منتشر نشده شعاعیان، سرودهها و سرودهای انقلابی دیگران و مدارکی از این دست دیده میشد.
سالهای بعد از انقلاب بر آن شدیم که بخشی از این مجموعه را که در ربط با جنبش دانشجوئی بود، تکمیل و منتشر کنیم و تاریخچهای از مبارزات دانشجویان فراهم آوریم. قرار بر این شد که الف رحیم، دوران رضاخان تا کودتا را بر عهده گیرد و من دوران کودتا تا انقلاب را.
مجملی که میخوانید، بخشی است از آن کتاب و گوشهای از سهم من در آن کتاب.
اگر گاه از آن مجموعه گزارشوار بهره گرفتهام، غرض جز این نیست که آن اسناد را به روزگار، و از دستبرد روزگار در امان دارم. شاید هم خواست صاحب اسناد در همین بوده باشد.
* * *
به ادوار گوناگون، تاریخچه جنبش دانشجوئی ایران، هم بدانگاه که افکار و افراد را در کنار یکدیگر پیش میبرد، خود اندیشههای رایج و سیاستهای حاکم بر زمانه را باز میگوید و حال و روزگار کشور را به برهۀ زمانی میشناساند. نیازها و خواستهای جمع ناهمگن دانشجویان، میانگینی است از نیازها و خواستهای همگن جمع، اعتلای جنبش دانشجوئی آنجا که یکپارچه و یکصداست، بازتابی است از اعتلای فرهنگی میهن ما. یعنی تبلور شکیبائی همگان است در برخورد با اندیشه و بیان و اجتماع غیر. پراکندگی دانشجویان، چه از سوی حکومت و چه از سوی احزاب، نشان از تفرقه در میان مردم و نیروهای درگیر است.
پس بیسبب نیست که اهل قدرت همواره و به لحظهای که احزاب را وانهادهاند، نخست دانشگاه را نشانه رفتهاند. چنانکه آزادیکُشی و فرهنگ کُشی را با سرکوب دانشجویان آغازیدهاند. چنین بوده و چنین هم هست. اسلامیان نیز این شیوه را از گذشتگان آموختند و به کار بستند، ورنه ابتکار نه از آنان بود. گرچه گفتهاند آزموده را آزمودن خطاست، اما این سخن نغز را برای ملت فراموشکار ایران نگفتهاند که هرگز از تاریخ و تکرار تاریخ درسی به یادگار نبرده است. هم امروز هم ـ اگر نیک بنگری، دل به سوی کسانی دارد که یا پیشقدم فرهنگکُشی بودهاند و یا روی به نوخاستگانی، که میروند تا سرنوشت ملت را به جهل مرکب قلم زنند.
گواه آنچه آوردیم جنبش دانشجوئی به دوران حکومت دکتر علی امینی (1341-1340) است و سیاست آن دولت در قبال آزادی، دانشگاه و دانشجویان، که موضوع اصلی سخن ما نیز هست.
اما پیش از آن و مقدمهوار، مختصری از این تاریخچه را به دنبال کودتای 28 مرداد میآوریم، تا تحول جنبش را بهتر بدست داده باشیم.
بعد از سالهای 1332، یعنی پس از پیروزی کودتاگران و شکست جنبش ضد استعماری و نیز خیانت دهشتناک حزب توده، سراسر کشور را رکود و سکون فرا گرفت. پشتیبانی سرسختانه دولت شوروی از تیمسار زاهدی و استرداد طلاهای ایران به دولت کودتا، جوانان چپ را بی «الگو» و سردرگُم برجای گذاشت.
جبهه ملی که هنوز به خاطر هواداری از دکتر مصدق وجههای داشت، بعد از کنار رفتن «پیشوا» بیآرمان، بیهدف و بیبرنامه برجای ماند و از سازماندهی ناخرسندیها ناتوان آمد. تنها و گاه به این دل خوش داشت که رژیم رفتنی است، پایگاه ندارد، و سرانجام آمریکا پشیمان از کودتا، به سردمداری جبهه رضا خواهد داد.
در این انتظار واهی، روشنفکران جوان، چشم به راه رهائی، در پس امیدی کور سنگر گرفتند و در خویشتن خویش فرو رفتند. بسیاری در سوز و گدازِ شکست، بساط تریاک و ناله ی شبگیر را گستریدند. بدینسان در بیزاری از سیاست، روح نشئه و ادبیات افیون جان گرفت. عصر «بوف کور» فرا رسید. صادق هدایت، نه مظهر عصیان علیه فرهنگ حاکم، که پیامآور خودکشی جلوهگر آمد. فضا با بوی «سلاخخانه» بوف کور و «سه قطره خون» و «سگ ولگرد» پُر شد. حرمان قرون دم به دم انفعال داد و از زبان طوطی «داش آکُل» و «عنتر» و لوطیِ چوبک، سرود هجران سرداد. نیما اگر باب شد، افکارش بر زمین ماند. نوای «مرغ آمین» و «من قایقم نشسته به خشکی» بار دیگر برخاست، اگر هم وزن شکست، زمستان نشکست. زاغهای سیاه از «تکدرخت»های توللی و نادرپور پرگرفتند. هنوز کسی به «تا آخرین نفس» توللی نمیاندیشید و نادرپور یکی از زیباترین اشعارش را در غم نهضت ملی میسرود که:
«شعری است در دلم / شعری که دوست دارم و نتوانمش سرود / شعری از آنچه هست / شعری از آنچه بود». و هرکس «همزاد» خود را به گوشهای از خرابات میجست.
این بدبینی و نومیدی، در گزینش آثار فرنگی و ترجمهها نیز به چشم میخورد. نوشتههای کافکا، که عصیان علیه یهودآزاری است، به مصیبت نامه «مسخ» شد و به یاری دلافسردگانِ از راه مانده شتافت. جیمس جویس و داستایوفسکی سخت باب روز شدند. روشنفکرانِ نُخبهتر روی به «هرمان هسه» آوردند که در داستان «دُمبان» سرنوشت آدمی را بر پیشانی او حک میدید و «تهوع» سارتر هم جای خود را داشت.
در این فضای انفعال و انتظار، «مجله فردوسی» پا گرفت و عالمی داشت و چاشنی شبهای افیونزدگان را تدارک میدید. آن نشریه که هنوز آثارش باقی است، روشنفکران را به جان هم میانداخت و برایشان فلسفه هستی میتراشید. رژیم آن لَچرنامه را پروبال میداد و میچرخاند، و «غیبت روشنفکرانه» و یا بقول امروزیها «پولمیک» بی سروته را جایگزین اندیشیدن و نقد اندیشه میکرد. بدینسان تخریب جای سازندگی را میگرفت.
جنبش دانشجوئی نیز از این خمودی گریزی نداشت و گاه لنگلنگان با پژمردگان همراه بود. از پیآمدهای کودتا در دانشگاه آگاهی داریم. کشتار 16 آذر 1332 را در جای دیگر بدست دادهایم (نگاه کنید به: دانشجویان و مبارزه طبقاتی در ایران: زمان نو، شماره 1، مردادـشهریور 1360، تهران، نشر معاصر، ص 22-5). میدانیم که از این تاریخ گارد در دانشگاه مستقر شد. دولت حتی آزادی نسبی انتخابات را از هیأت علمی گرفت، و دکتر اقبال را به دانشگاهیان تحمیل کرد، و فعالیت سیاسی را برای دانشجویان ممنوع اعلام نمود و اختناق بر محیط تحصیل و تدریس حاکم گشت.
در دانشگاه تهران خبری از تظاهرات و اعتصاب نبود. گهگاه اعلامیههای پراکنده منتشر میشد، اما راه به جائی نمیبرد. تنها عمل اعتراضی شاید در 1334 بود که به مناسبت برگزاری «هزاره ابن سینا» در تهران، گروهی از دانشجویان، در جهت افشاگری، به دیدار ایران شناسان رفتند و برخی بازداشت شدند.
در خرداد همین سال اعتصاب 20 هزار کارگر کورهپزخانههای تهران، جوانان را به جنب و جوش آورد. دکتر اقبال، نخست وزیر وقت هشدار میداد: «من از اعتصاب بدم میآید... و هر حرکت اعتصابی را با نیروی انتظامی درهم میشکنم». درگیری قوای پلیس با اعتصابیون که جوانان را هم با خود همراه داشت، چند کشته و زخمی برجای گذاشت.
در 20 دیماه نوبت به راهپیمائی دانشآموزان رسید که به سوی وزارت فرهنگ روان شدند. دانشجویان هنوز سردرگُم، به پشتیبانی کتبی از رفقای جوان بسنده کردند و دنبال نگرفتند.
تا سال 1338، جنبش دانشجوئی در سرگردانی سر میکرد. در سال تحصیلی 38-1337، در دانشگاههای ایران 14 هزار دانشجو نامنویسی کردند، بدین قرار: در دانشگاه تهران 9300 نفر، در دانشگاه تبریز 1055 نفر، در دانشگاه شیراز 490 نفر، در دانشگاه مشهد 480 نفر.
اقدام مهم دانشجویان دانشگاه تهران در این سال، برپائی «کمیته موقت»، در جهت هماهنگ کردن فعالیتهای صنفی ـ سیاسی بود. یک سال بعد «سازمان دانشجویان دانشگاه تهران» ایجاد شد که 6 عضو داشت.
نخستین بار بود که بعد از کودتا دانشجویان بر آن شدند تا سالگرد 16 آذر برگزار کنند. اعلامیه «کمیته دانشجویان» در این رابطه سخت گویا و بیانگر روح زمانه است. دانشجویان در فراخوان خود، به یأس حاکم از پس کودتا اشاره کردند و نوشتند: «آتش پیکار در زیر انبوه خاکستر استبداد و خیانت، شعله و گرمی خود را از دست میداد... سکوت و سیاهی چنان بود که به آسانی میشد باور کرد که همه چیز پایان گرفت و خاکستر شد... دیگر نمیشود کاری کرد... مُشت که با درفش نمیجنگد... این جملهها بر زبانها جاری بود. کودتاچیان به مزدوری اجانب رفته بودند». آنگاه، بیآنکه راهی به آینده بنمایند و بگشایند، خطاب به یاران خود گفتند: «ای دانشجو... تو باید در تظاهراتی که به مناسبت 16 آذر برپا میشود، شرکت کنی. شرکت در این مراسم دفاع از تمام ارزشها و آرمانهای انسانی است، اظهار انزجار نسبت به تجاوز به حریم دانشگاه است. اظهار نفرت از آدمکُشی در کلاس درس است...» (اعلامیه کمیته دانشجویان، به مناسبت 16 آذر 1338).
در 1339 جبهه ملی دوم برپا شد و از آنجا که شاه در پیام رادیوئی، نوید انتخابات آزاد را داده بود، ملیون نیز تصمیم به مشارکت گرفتند. بدین مناسبت اجتماعات گوناگونی شکل گرفت و جنبش دانشجوئی را بار دیگر، در جهت آزادی انتخابات به حرکت آورد. بدینسان مراسم سالگرد 16 آذر را پرشکوهتر از همیشه برگزار کردند و به پشتیبانی از شرکت احزاب در انتخابات برآمدند.
اما برخلاف قول و قرارها، دولت از پذیرفتن نامزدهای انتخاباتی جبهه ملی و حزب ایران خودداری کرد، آرا قلابی را به صندوقها ریخت و بدین سان از 200 کرسی مجلس 70 کرسی به حزب ملیون، 65 کرسی به حزب مردم، 32 کرسی به منفردین تعلق گرفت و 30 کرسی دیگر معوق ماند.
در اوایل بهمن، دارودسته حاج رضائی و رشیدیان به اجتماع جبهه ملی حمله بردند، برخی را زخمی کردند و در فردای همان روز اعضای «کمیته دانشگاه» را به زندان فرستادند، باز بهانه به دست دانشجویان افتاد. در 6 بهمن 4000 دانشجو در محوطه دانشگاه بست نشستند و خواستار «لغو انتخابات ساختگی» و آزادی یاران خود شدند، بویژه که در طی آن چند هفته، علاوه بر کمیته دانشگاه، 160 دانشجو در بازداشت بودند.
قوای پلیس به محاصره دانشگاه برآمد و تا سه روز از رسانیدن غذا به دانشجویان، جلوگرفت. دانشجویان در قطعنامه تندی که همان روز نخست، در صحن دانشگاه خواندند، خطاب به شریف امامی که به دنبال دکتر اقبال نخستوزیر شده بود، گفتند:
«دولت شما نیز مانند دولت اقبال، اصل آزادی بیان و قلم و اجتماعات را زیر پا گذارده... دولت شما نیز مانند دولت اقبال، با تهدید و ایجاد رعب و هراس و حتی تعقیب و توقیف افراد از فعالیتهای انتخاباتی جلوگیری مینماید. دولت شما نیز... انجمنهای نظارت بر انتخابات را از عناصر وابسته به احزاب ساختگی تشکیل داده، تا چنانچه مقتضی است در مورد انتخاب افراد طبق نقشه و توصیه دولت عمل شود... محیط دانشگاه در همه وقت و در همه جا، در دفاع از آزادی و احترام به قانون، سنگر آزادی، و فرد دانشجو نیز همیشه سرباز آزادی است. بنابراین ما دانشجویان دانشگاه تهران، در مورد ارائه این انتخابات رسوا، اعتراض و اعلام خطر میکنیم... اگر دولت در مورد تأمین اصل آزادی انتخابات قادر به مقاومت در برابر مداخله و اعمال نفوذ محافل متنفذ نیست: بلادرنگ استعفا بدهد و یا انتخابات را متوقف کند... ما به شما اخطار میکنیم که در صورت ادامه این وضع، برای جلوگیری از این تجاوزات، تنها علیه دولت شما به تظاهر اکتفا نکرده و دامنه تظاهرات را به محیط خارج از دانشگاه خواهیم کشید و در این صورت مسئولیت هرگونه حادثهای متوجه شخص شما خواهد بود» (کمیته دانشجویان دانشگاه تهران، 6 بهمن 1339). در 9 بهمن، و برای نخستین بار درهای دانشگاه را بستند. اما دانشجوایان از پا ننشستند و موج اعتراض سراسر محیط تحصیلی کشور را فرگرفت. در دانشگاه مشهد اعلام اعتصاب شد. در دانشگاه تبریز دانشجویان درگیری را به خیابانها کشاندند و در اعلامیهای که بدین مناسبت انتشار دادند، گفتند: «ما دانشجویان دانشگاه تبریز، نفرت عمیق خود را از اعمال غیرقانونی دولت ابراز میداریم. ما مبارزه خواهران و برادران خود را با پیگیری تمام دنبال میکنیم و اجازه نمیدهیم که بیش از این به طبقه دانشجو در ایران توهین شود» (پیام دانشجو، 14 فروردین 1340). خواستهای دانشجویان تبریز عبارت بودند از:
1- دانشگاه هرچه زودتر باز شود.
2- دانشجویان زندانی دانشگاه تهران آزاد شوند.
3- مجلس «قلابی» دوره بیستم هرچه زودتر منحل شود.
4- آزادی اجتماعات و مطبوعات برقرار گردد (از اعلامیه دانشجویان دانشگاه تبریز، 17 بهمن 1339).
در اواخر بهمن دولت متعهد شد که به تدریج دستگیرشدگان را آزاد کند و 58 نفر رها شدند. دانشجویان در اول اسفند اعتصاب را شکستند و دانشگاه گشوده شد. اما دانشجویان بر سر شعارهای خود باقی بودند. دولت شریف امامی پیشنهاد میکرد که دانشجویان شعار «آزادی انتخابات» را که سیاسی است رها کنند، تا باقی یارانشان از زندان آزاد شوند. اما این پیشنهاد به عنوان نشان از «فساد دستگاه حاکمه» طرد شد و تزلزل در مقام نخست وزیر انداخت که به دنبال تظاهرات معلمان، از کار برکنار شد.
از ویژگی های اعتراضات و تظاهرات این سال، همبستگی دانش آموزان با دانشجویان بود. دانشآموزان، حتا تندتر از بزرگ تر ها می گفتند؛ می نوشتند. در ربط با بست نشینی دانشگاه، اعلامیه دبیرستانهای ایران از جمله «غلط بودن» روش آموزش و پرورش را که «اجتماع کوچک مدرسه» را با مشکلات فراوان روبرو کرده، یادآور میشد و میپرسید: «آیا هیچگاه مشکلات مدرسه خود را که انعکاس نابسامانیهای محیط ماست، با دردهای مردم مقایسه کردهایم؟... ما در اجتماعی زندگی میکنیم که همه روابط مان براساس غلط استوار است. فقر و ورشکستگی اقتصادی همه جا ریشه کرده است، حقوق و آزادیهای ملت همه جا پایمال شده است؛ ارزشهای انسانی بدست مقلدین و فراشان دوره استبداد از بین رفته و حقگوئی و آزاداندیشی جرمی است که آزادیخواهان ایران بارها به مجازات شدید آن رسیدهاند... فرهنگ عمومی با پیروی از برنامههای استعماری و کممسئولیتی... هر روز تنزل میکند». از دیدگاه دانشآموزان، دولت کودتا نسل جوان را تنها از آزادی محروم نکرده، بلکه از «حیات انسانی» بازداشته است. همچنین جنبش دانشآموزی، «دبیران خردمند» را نیز به «همراهی و راهنمائی» در «مبارزه علیه دستگاه خودکامه» فرا میخواند و به همبستگی با مدرسان برمیخاست (بیانیه دانشآموزان مدارس تهران، بهمن 1339).
در همان تاریخ: دانشآموزان قزوین نوشتند: باید سرسختانه از مبارزاتی که دانشجو به راه «کسب آزادی و احیای حقوق از دست رفته ملت ایران» در پیش دارد، پشتیبانی کرد. آنان نیز انزجار خود را از «دولت سرسپرده شریف امامی» اعلام داشتند. انتخابات دوره بیستم را که در «محیط وحشت و خفقان» و به صورت «قلابی» انجام یافته بود، محکوم کردند و غیرقانونی خواندند. دانشآموزان قزوین نیز همبستگی با اهل قلم و روشنفکران را از یاد نبردند و نوشتند: «همگام و همصدا و دوشادوش روشنفکران کشور علیه هرگونه تجاوزات استعمارگرانه که به حقوق ملت ما میشود، مبارزه میکنیم و تا پیروزی نهائی، بر پیمان مقدس خود وفادار خواهیم بود» (بیانیه دانشآموزان قزوین، بهمن 1339).
این همبستگی به عمل نیز دیده شد. در 12 اردیبهشت 1340، معلمان مدارس تهران در اعتراض به نارسائی حقوق، اجتماعی در برابر باشگاه مهرگان ترتیب دادند. در این مراسم دانشآموزان و دانشجویان نیز شرکت کردند و اجتماع صنفی را به تظاهرات سیاسی علیه دولت برگرداندند. قوای پلیس آتش به روی تظاهرکنندگان گشود و یکی از فرهنگیان به نام دکتر خانعلی، به ضرب گلوله شهرستانی، رئیس کلانتری 2، از پای درآمد.
فردای همان روز 10 هزار تن از جوانان و فرهنگیان، در حالیکه جنازه دکتر خانعلی را بر دوش میکشیدند، به سوی میدان بهارستان روان شدند. سازمان جوانان جبهه ملی، به خیال دفن جنازه در جلوی مجلس افتاد. برخی راهی جمعآوری بیل و کلنگ شدند، اما پلیس پیشدستی کرد و جسد را دزدید.
قتل دکتر خانعلی، دولت شریف امامی را در بحران شدید فرو برد و استعفای او را سبب شد. فرهنگیان و دانشگاهیان، اکنون خمودی و رکود 28 مرداد را پشت سر گذاشته بودند. این چنین بود که نوبت حکومت به دکتر علی امینی رسید.
دولت امریکا، برای مقابله با جبهه ملی، که دوباره سر بلند کرده بود و نیز در جهت خواباندن صدای اعتراض، امینی را با شعار «مبارزه با فساد»، «اصلاحات ارضی» و آرمان «تقویت اسلام» در مبارزه با افکار اشتراکی روی کار آورد. در حکومت 14 ماهه او بود که «نهضت آزادی» پاگرفت و علنی به فعالیت برخاست.
بعد از انقلاب مشروطیت، امینی نخستین کسی بود که درهای مجلس را بست و فرمان شاه را جایگزین قوانین مجلس کرد. خود لقب «نخست وزیر خودمختار» گرفت و شاه که دستکم به ظاهر، و طبق قانون اساسی، مبری از مسئولیت بود، بار دیگر به مقام مسئول رسید.
با این حال شعار اصلاحات ارضی در نزد بسیاری گیرائی داشت. امینی از این وجهه هم در خراب کردن چهره مصدق به عنوان «فئودال» بهره جست.
در خاموش کردن صدای چپ، که در آن سالها برای حزب توده تره خرد نمیکرد، امینی وزارت دادگستری را به نورالدین الموتی، از اعضای حزب توده سپرد، تا آزادیخواهی خود را به جهانیان ثابت کند. همچنین برای خاموش کردن اعتراض فرهنگیان، وزارت فرهنگ را به محمد درخشش، رئیس باشگاه مهرگان بخشید.
در زمان او بود که شعار «دانشگاه مال مردم است» جان گرفت و هم بدین عذر دانشگاه تعطیل شد.
و باز در زمان او بود که جنبش دانشجوئی، پربارتر و با تجربهتر از همیشه، سخنگوی خواستهای زمانه شد.
نخست با انتخابات بیاغازیم، که انتخابات مجلس بیستم منحل اعلام شد. دولت امینی به اتکا احزاب نوخاسته و یاران از راه رسیده، یکسر درهای مجلس را بست و اعلام داشت: «اکثریت مردم انتخابات نمیخواهند». این چنین و برای نخستین بار بساط مشروطیت را برچید و ایران را به دوران ناصرالدین شاهی بازگرداند. اکنون سرکوب را هم میبایست به شیوه نوین سازمان داد که بهترینش همانا بستن در دانشگاه بود، چنانکه خواهیم دید.
جوانان هنوز دست و سیاست دولت جدید را به درستی نخوانده بودند. شعار مبارزه با فساد که به مفهوم «از کجا آوردهای» هم بود، گیرائی داشت و بسیاری را به توهم واداشت. حتی ایجاد «سازمان امنیت اجتمائی» هم که پایههایش به دوران مصدق ریخته شد، توجه روشنفکران جوان را به خود جلب نکرد. از رهبران جبهه ملی تعدادی به دولت جدید روی خوش نشان دادند و مهدی بازرگان برنامه امینی را در جزوههای سیاسی خود پرداخت و با الفاظ و بیان مذهبی به خورد جوانانی داد که میرفتند بر «غربزدگی» خط بطلان بکشند و هویت ملی را در اسلام عزیز جستجو کنند.
اعتراض دانشجویان، این بار از دانشگاه شیراز آغازید. سبب این بود که محل تشکیل «کنفرانس سنتو» را در این دانشگاه قرار دادند. در 31 اردیبهشت و اول خرداد، دانشجویان بپا خاستند. در قطعنامهای که بدین مناسبت انتشار دادند، نوشتند: «ما با تشکیل این جلسات در محیط علمی دانشگاه مخالفیم. ما مخالف پیمان سنتو که باعث نفوذ سیاست خارجی است، هستیم. ما نمیخواهیم در مخاصمات بینالملل وارد شویم، در بلوکهای نظامی شرکت کنیم... کلمه سنتو به هر شکل و قیافهای باشد مورد نفرت عموم مردم ایران است... شکم گرسنه و بدن برهنه احتیاجی به توپ و تانک ندارد... هرچه زودتر کنفرانس خود را تعطیل کنید...» (قطعنامه دانشجویان دانشگاه شیراز، 1 خرداد 1340).
دولت امینی برای جلوگیری از تکرار شدن ماجرای خانعلی و همبستگی معلمان، دانشآموزان و دانشجویان، به دنبال برگزاری مراسم چهلم توسط کمیته دانشگاه، دست به اخراج و بازداشتهای فردی زد تا رهبران جنبش را بهنگام از صحنه دور کند. علاوه بر تصفیههای پراکنده در مدارس، از جمله در دارالفنون، برخی از دانشجویان را از دریافت هزینه تحصیلی محروم کردند. با این همه کمیته دانشگاه برنامه بزرگداشت سالروز 30 تیر را تدارک دید و دانشجویان را به اجتماع در میدان جلالیه فراخواند. پلیس به محاصره میدان برآمد و تعدادی از دانشجویان را دستگیر کرد. دکتر امینی در توجیه این سرکوب میگفت: «دانشگاه مال دولت است نه دانشجویان»، این دانشگاه به هزینه دولت ساخته شده نه دانشجویان، بنابراین، حق اعتراض نیست. وانگهی اگر دانشجویان به هواداری از مصدق و یا جبهه ملی دست به بزرگداشت 30 تیر زدهاند، باید بدانند که «این احزاب و دستهها مخلوق سنتهای دموکراتیک نبودند، هیچگونه زمینه اجتماعی نداشتند، آنها علف هرزههائی بودند که در شورهزار هرج و مرج، آن روزها ناگهان و خلقالساعه میروئیدند. آنها پرندگان مژدهآور بهشت نبودند». پس از همین روی بود که «دولت با انجام آن تظاهرات مخالفت نمود و اعلام داشت با تمام قوا از برگزاری چنین میتینگی جلوگیری خواهد کرد» (نطق علی امینی، اطلاعات، 14 مرداد 1340).
در دوران امینی بود که با پاگرفتن سازمان امنیت، تبلیغات گسترده در جهت جلب جوانان به «ترقیات شگفتانگیز کشور» آغاز شد. دانشجویان ایرانی مقیم آمریکا را به هزینه دولت، فراخواندند تا آن ترقیات را بستایند و معترضان را سرزنش کنند. سیل سپاس و چاپلوسی بر زبان دانشجویان «میهمان» جاری بود و پذیرائی و دیدار و گردش رایگان بی پایان.
واکنش «کمیته دانشگاه» از کمبود رشد سیاسی دانشجویان تهران حکایت میکرد و میرساند که جوانان در فقدان احزاب و گروههای آگاه، از ترسیم واقعیتهای اجتماعی و ارائه شناخت درست و معین از احوال کشور خود ناتوانند. در نامه سرگشاده به «میهمانان گرامی» باز سخن از شعارهای کلی میرفت، از این دست که: «از شما میخواهیم چهره میلیونها ایرانی گرسنه را که دستی در زنجیر دارند پیش چشم ببینید» و یا «شکنجهگاههای سراسر ایران» را، که هنوز وجود نداشت، «از یاد نبرید» و الی آخر (اعلامیه کمیته دانشگاه تهران، 10 تیر 1340).
دولت امینی از این ضعف دانشجویان، که در فقدان احزاب، نقش حزب بازی میکردند و توانش را نداشتند، بهرهبرداری میکرد. اگر کمیته دانشگاه تنها، چنانکه ویژگی جنبش دانشجوئی است، به افشاگری علیه سرکوب فرهنگی بسنده میکرد، چه بسا دولت امینی قادر به سودجوئی از ضعف و خیانت احزاب در پیکار با دانشجویان نمیبود.
در امر تبلیغات دولت گامی پیشتر نهاد. در روزنامههای رسمی کشور ستون «کُرسی آزاد دانشجو» را گشود. دانشجویان وابسته به حکومت را به گفتگو درباره احزاب کشاند. کودتای 28 مرداد عنوان شد. غرض جز این نبود که قیام 30 تیر را کودتا و کودتای 28 مرداد را انقلاب بخوانند. رویداد نخستین را «وابسته» و دومی را «ملی» قلمداد کنند. در همین راستا دانشجوئی به نام عبدالله شکری، در ستون روزنامهها، به دکتر بیژن، استاد دانشگاه هشدار میداد که «دستهائی در کار است» تا میان دولت و ملت «تفرقه» اندازد. باید ملت متحد باشد اما «نه در خیانت»، نه در پشتیبانی از 30 تیر و دولت مصدق که حکومت نظامی را لغو کرد «تا دستنشاندگان روسیه بتوانند دست به تظاهرات بزنند». آری، دکتر مصدق جز عمال روس «طرفداران دیگری نداشت». آنگاه آن دانشجو در ربط با دولت زاهدی میگفت: تیمسار زاهدی پایه «سازمان امنیت فعلی» را ریختند، تا آزادی بیشتری برقرار باشد. اکنون هم «بنده آقای امینی را با آقای دکتر مصدق مقایسه نمیکنم... اعمال خلافی که دکتر مصدق انجام داده امینی انجام نداده... چرا میگویند کودتای 28 مرداد؟... مگر فرق 30 تیر با 28 مرداد چه بود»؟ این بود که چون مصدق ارتش را تصفیه کرد و گروهی از ارتشیان را بازنشسته، بنابراین «در 30 تیر ارتش نتوانست مقاومت کند و در 28 مرداد مقاومت کرد» یعنی در 30 تیر «مردم قادر به مقاومت نشدند»، اما در کودتا «مقاومت کردند» (اطلاعات، دوشنبه، 8 آبان 1340).
هیچکس برآن نشد که این اباطیل را که بر کودتا صحه میگذاشت، نفی و طرد کند. جبهه ملی جواب هم نداد. حتی نقش امریکا و انگلیس و یا رشوهای را که خود امینی از امریکا ستانده بود، طرح نکردند. آزردن دولت امریکا، برای جبهه ملی، که هنوز به مراحم ارباب امید بسته بود، خوشآیند نبود.
در این دوره که احزاب از ارائه برنامه و مبارزه عملی ناتوان بودند، دو گرایش در جنبش دانشجوئی رو به رشد بود. یکی گرایش مذهبی که سرخوردگان جبهه ملی بیبخار را به سوی خویش میکشید و «نهضت آزادی» سردمدارش بود، و دیگر سرخوردگان حزب توده که کوشش و خیزش سایرین را الهامبخش مبارزات خود قرار دادند. از این پس بارها دانشگاه در پشتیبانی از رویدادهائی که فراسوی مرزها رخ میداد، بپاخاست. از جمله در 14 آبان 1340، که کمیته دانشگاه، دانشجویان را در همبستگی با «مبارزات مردم الجزایر علیه استعمار» به حرکت آورد (اعلامیه کمیته، 14 آبان 1340). همچنین و هم در این سال بود که شعار «جنگ مسلحانه» در بیانیههای دانشجوئی نقش بست. به تعبیر دیگر دانشجویان ناامید از احزاب موجود، راههای نوین مبارزه را طرح میکردند و در همین راستا با مشی کجدار و مریز گذشته میبریدند.
دولت امینی که خطر را میدید، به عنوان تهدید «تعطیل دانشگاه» را پیش کشید و در باب برگزاری مراسم 16 آذر هشدار داد. نخست روزنامه «فرمان» وابسته به سازمان امنیت مقدمات بستن درهای دانشگاه را، در جهت آماده کردن اذهان، بدین مضمون طرح کرد، که خرابکاران آماده خیانت شدهاند. «از ظواهر و قراین چنین برمیآید که دستهائی در دانشگاه شروع به اخلال نموده اند». هنوز «نحوه اجرای برنامههای دشمنان ملت» معلوم نیست. اما شکی هم نمیتوان داشت که آنان همانا «عمال حزب توده و عروسکهای خیمه شب بازی آنان بنام جبهه ملی هستند». دانشجوی راستین اگر به دانشگاه میرود، تنها بدان قصد است که خود را «آماده خدمت به میهن» نماید. پس دانشجو باید بداند که در این مملکت اگر «کمونیست مسلط باشد، به آنها مجالی نخواهد داد و دین و ایمان و ملیت و استقلال و آزادی را از بین خواهد برد». بنابراین دانشجویان باید «عناصر مزدور و بیگانه را از میان خود برانند» و رئیس دانشگاه در «مبارزه با عمال بیگانه در این مکان مقدس» اقدام کند (فرمان، 6 آذر 1340).
سازمان امنیت این هشدار را به روزهائی میداد که حزب توده در میان جوانان نفوذی نداشت و جبهه ملی هم به خاطر بیعملی، وجهه خود را روز به روز بیشتر از دست میداد. پس درواقع روی سخن ساواک با کل دانشجویان و دانشگاه بود. در همان روزها نطقهای دکتر امینی هم منظور اصلی دولت را که بستن دانشگاه بود، لو میداد. دکتر امینی اعتراف میکرد که هنوز اتفاقی نیفتاده، اما باید از «هرگونه پیشآمدی» جلوگیری کرد. از این قرار که اگر دانشجویان سالروز 16 آذر را برگزار کنند، زمینه را برای «روی کار آوردن یک حکومت نظامی فراهم» آوردهاند (نطق امینی، اطلاعات، 10 آذر 1340).
زمزمه تعطیل دانشگاه از 12 آذر آغازید. روزنامههای رسمی کشور مسأله را به عناوین گوناگون طرح کردند. نوشتند: دولت باید از بروز اغتشاشات در کشور جلوگیری کند، «حتی اگر به قیمت تعطیل دانشگاه تمام شود». در تأیید گفتههای امینی و در تکرار همان هشدار افزودند: «ما با هر گونه اقدامی که در این راه بشود، یعنی در راه حفظ حیثیت و احترام دانشگاه و دور نگهداشتن دانشجو از جنجال و آشوب کاملاً موافقیم». زیرا اگر «در دانشگاه بمناسبت 16 و یا 19 و یا 21 آذر و یا بهر مناسبت دیگر جنجالی پیش بیایدو... خدای نکرده به خارج کشیده شود، استقرار یک حکومت تند و نظامی را سریعتر کرده و آزادیهای موجود در مملکت را مورد تهدید حتمی و شدید قرار میدهد» (خوشه، یکشنبه 12 آذر 1340).
دانشجویان گرچه از پای ننشستند و مراسم سالروز 16 آذر را تدارک دیدند، اما هشدار رژیم را بهائی ندادند و در بیانیه خود اشارهای به تعطیل دانشگاه نکردند. اعلامیه کمیته دانشگاه پیشنهاد میداد که 16 آذر «روز همبستگی جوانان ایران» اعلام شود. جز این نکته سخن تازه و یا تعبیر نوینی به چشم نمیخورد. اعلامیه از جمله میگفت: «با بزرگداشت دلاوریهای شهیدان دانشگاه و با الهام از قهرمانیهای آنان 16 آذر را ... روز همبستگی جوانان ایران در سراسر گیتی اعلام کرده و از همه نیروهای اصیل و ارزنده که در هر نقطه جهان شاهد جنایتهای هیأت حاکمه فاسد ایران هستند، میخواهیم که با سپاس از فداکاریهای شهیدان دانشگاه، ننگ و نفرت خود را از آدمکشیهای هیأت حاکمه ایران اعلام داشتند، بر شکوه و جلال این روزهای تاریخی بیفزایند» (اعلامیه کمیته دانشجویان دانشگاه تهران، 14 آذر 1340).
صبح پنجشنبه پرچم دانشگاه به صورت نیمه افراشته درآمد. دانشجویان در مراسمی باشکوهتر از همیشه، درحالیکه عکس شهدای خود را در جلو صف حمل میکردند، یکبار محوطه دانشگاه را دور زدند و روبروی دانشکده هنرهای زیبا گرد آمدند. در این مراسم هما دارابی، و دو دانشجوی دیگر با نامهای نمازی و شیبانی -که به تازگی از زندان آزاد شده بود- سخن گفتند. سپس حسیبی، دانشجوی دانشکده فنی به یاد 16 آذر گفت: «تشبثات مذبوحانه هیأت حاکمه و سازمان امنیت را که سعی میکردند دانشجویان را اخلالگر معرفی کنند و با درج اعلانات و تلگرافهای قلابی ده دانشگاه را حقیر جلوه دهند» محکوم میکنیم. ابطحی دانشجوی دانشکده حقوق هم افزود:
«هیأت حاکمه ایران مجبور است به نیاز حرکت و جنبش نسل جوان سر تعظیم فرود آورد. تحول و حرکت، خواست طبقه جوان و نسل انقلابی کشور ماست. مقصود از انقلاب برهم زدن روابط غلط و ناهنجار و غیرمنطقی اجتماع است. این کار در آغاز نیاز به قیام مسلحانه ندارد، اما اگر در برابر مسالمت، زورگوئی خودنمائی کرد، آنگاه مردم بر طبق اعلامیه جهانی حقوق بشر، به عنوان آخرین علاج به قیام بر ضد ظلم و فشار مجبور میگردند» (پیام دانشجو، 27 آذر 1340).
این نخستین بار بود که جنبش دانشجوئی، تحت تأثیر جنگ الجزیره، و پیش از برپا شدن سازمانهای سیاسی ـ نظامی، سخن از انقلاب و جنگ مسلحانه میراند، که نه شعار جبهه ملی بود و نه شعار حزب توده. نیز هیچ یک از بیانیهها و شعارهای دانشجوئی اشارهای به مذهب و یا رهنمودهای «نهضت آزادی» نداشت. چپ نوین و بریده از حزب توده آرمانها و مشی آتی خود را از خلال جنبش دانشجوئی بیان میکرد و راههای مبارزه سیاسی سالهای بعد را برمینمود.
از ویژگیهای دیگر مراسم 16 آذر آن سال حضور اولیای دانشجویان در پشت میلههای دانشگاه و تأیید آن مراسم بود. خانوادهها شعار میدادند: «ما مبارزه فرزندان خود را تأیید میکنیم. پیروز باد دانشگاه. ملت از دانشگاه پشتیبانی میکند».
دیگر اینکه، مراسم آنسال همچنانکه خواست کمیته بود، سراسری شد. در اصفهان، تبریز، آبادان، اهواز سالروز 16 آذر برگزار شد. قطعنامه دانشجویان اصفهان میگفت: «16 آذر در تاریخ مبارزات دانشجوئی ایران فراموش نشدنی است، خون برادران دانشجوی ما... که به دست دژخیمان به زمین ریخت، میجوشد و برادران دانشجو را به مبارزه میطلبد».
دانشجویان دانشگاه تبریز نیز در بیانیه خود خواستار ختم «توقیف غیرقانونی پیشوای بزرگ ملت ایران جناب آقای دکتر مصدق» بودند و میگفتند: «ما دانشجویان دانشگاه تبریز، اقدامات دولت آقای دکتر امینی را غیرقانونی دانسته، هر دولتی را که برخلاف اراده ملت و از طریق غیرقانونی حکومت کند و از خود بدون صلاحدید مجلس شورای ملی قانونی بیافریند محکوم میکنیم و اطمینان به چنین دولتی نداریم» (قطعنامه دانشجویان دانشگاه تبریز، 16 آذر 1340). روشن است که اشاره دانشجویان به تعطیل مجلس و جانشینی فرمان به جای قانون است.
در دانشکده فنی آبادان، مراسم 16 آذر به مبارزه علیه کارشناسان آمریکائی تبدیل شد. همچنین جنبش دانشجوئی به مبارزات کارگران نفت پیوست. شعارها سیاسی بودند و با خواستهای کارگری علیه استعمار کارکنان نفت، همراهی و همسوئی داشتند. شرح ماجرا بزرگداشت مراسم 16 آذر از سوی مقامات دانشگاهی آبادان ممنوع اعلام شد. رئیس آمریکائی دانشکده، پیش از برگزاری مراسم و به قصد ارعاب، دو تن از دانشجویان دانشکده را که رهبران جنبش نیز بودند، اخراج نمود و دانشجویان را از مداخله در سیاست منع کرد. به گفته بیانیه دانشجویان آبادان، تدارکات 16 آذر «مقامات شرکت نفت را به تکاپو» انداخت. خواستند با «ارعاب و تهدید» جلودار شوند. نخست گروهی را اخراج کردند، برخی را در تنگنای مالی گذاشتند و دستور اشغال خوابگاه دانشجوئی را دادند. اطلاعیه رئیس آمریکائی دانشکده به صراحت میگفت: «ما هیچ نوع جنبش و فعالیت و واقعه سیاسی را از طرف دانشجویان، که با برنامه درسی آنها تداخل کند، برسمیت نمیشناسیم و نمیتوانیم تحمل کنیم». اطلاعیه آقای «کراسن» کفیل دانشکده نیز میافزود: «تمام اینگونه اقدامات دانشجویان را دانشکده باید با تنظیم و تصویب اداره نماید. در صورت تخلف سبب اخراج آنها از دانشکده خواهد شد». به رغم این همه تهدید و هشدار، دانشجویان در روز موعود، با پلاکاردهای خود به سوی دانشکده روان شدند، درحالیکه پلیس از پیش محوطه را محاصره کرده بود. مراسم 16 آذر در زیر باران شدید اجرا شد. خواست قطعنامه دانشجوئی این بود که رؤسای بیگانه کنار بروند و دانشجویان اخراجی بازگردند. نوشتند: «ما اجازه نمیدهیم که یک نفر خارجی در امور سیاسی ما مداخله کند» (پیام دانشجو، 16 آذر 1340).
اما در ربط با کارگران، از یادآوری چند نکته کوتاه ناگزیریم.
اعتراضات دانشجویان در این سال با مبارزه و اعتصاب کارگران آبادان و سایر شهرهای ایران همزمان بود. از اوایل بهار کارگران در اعلامیههای
سراسری مردم را به شرکت در مراسم یکم ماه مه فرا میخواندند. از جمله کارگران فلزکار در اعلامیهای که به مناسبت روز کارگر انتشار دادند، خواست خود را چنین اعلام داشتند: 1- اصلاح و اجرای قوانین کار و سازمان بیمههای اجتماعی. 2- رفع بیکاری «مزمن شهرها و روستاها». 3- «تجدید نظر در مالیاتهای غیرمستقیم و برقراری مالیاتهای تصاعدی». 4- الغای سریع بیمه تدریجی و ایجاد بیمه کامل برای همه کارگران. 5- «تقویت و حمایت از صنایع داخلی و جلوگیری از ورود کالاهای مشابه». 6- «بوجود آوردن تسهیلات کافی جهت تشکیل سندیکاها و اتحادیههای کارگری». 7- تعیین حداقل دستمزد با توجه به شاخص زندگی. 8- «شناخت حق اعتصاب که تنها سلاح طبقه کارگر است، طبق موازین بینالمللی». 9- جلوگیری از اخراجهای فردی و دستهجمعی. (اعلامیه سندیکای کارگران فلزکار و مکانیک حومه تهران، 1340).
اعلامیه دیگری در ربط با روز کارگر میگفت: «مقاماتی که قدرت شنیدن اعتراض کارگران و زحمتکشان حق طلب و مبارز را نداشتند... در صدد برآمدند قیام بیسابقه قاطبه رنجبران دنیای بشریت را سرکوب کنند... در کشور ما نیز زحمتکشان و کارگران این روز تاریخی را به عنوان روز افتخار و شرف و رنج و زحمت جشن میگیرند... و معتقد هستند که مبارزه حقطلبانه و ملی و یکپارچه آنها تمام مشکلات فعلی را مغلوب و منکوب ساخته... و ملت ما را در موقعیتی قرار خواهد داد که ملل آزاد جهان در نتیجه مبارزههای خستگیناپذیر خود به درک و تحصیل آن نائل آمدهاند...» (اعلامیه نهضت کارگری ایران، دیماه 1340).
از آغاز سال 1340، شرکت نفت دست به اخراج کارگران زد. در آبان همین سال 1250 نفر برکنار شدند. برخی از کارگران شورشی را به دست ساواک دادند. نیز در تأیید نامههائی که از کارگران سرسپرده گرفتند، به سرکوب کارگران جنبه قانونی بخشیدند. در اعتراض به این اقدامات، کارگران آبادان خطاب به یاران خود نوشتند: «کنسرسیوم نفت در آبادان از اول سال تا نیمه اول آبان... تعداد 1250 نفر از همکاران شما را برخلاف اصول انسانیت و قوانین موجود بینالمللی اخراج کرده و در نظر دارد تا دو سال دیگر 7000 نفر از برادران کارگر و 2000 نفر از همکاران کارمند شما را بیکار کند، و برای اینکه به این عمل پلید خود جنبه قانونی بدهد، درخواستهای مخصوص چاپ کرده و به زور به امضای کارگران میرساند. اگر کارگری از جریان کار مطلع بود و از امضا خودداری کرد، او را تحویل سازمان امنیت میدهد تا با تهدید و شکنجه و بالاخره تبعید شرش را از سر اربابان نفتی کم کند...» (اعلامیه کارگران شرکت نفت آبادان، آبان 1340).
از آنجا که این اعتراضات در آستانه 16 آذر جان گرفتند، جنبش دانشجوئی بیتفاوت نماند. برای نخستین بار در اعلامیههای دانشجوئی بعد از 28 مرداد، واژههای چپی نمایان شدند. سخن از رنجبران رفت. بهانهای برای پشتیبانی از زحمتکشان بدست افتاد. شیوه نگارش، هنوز حکایت از ناپختگی و چه بسا آشفتگی افکار داشت. در نامه سرگشاده به دکتر امینی، دانشجویان نوشتند: «از شما آقای امینی میپرسیم که اخراج کارگران زحمتکش، نفت بدون مجوز قانونی و بیخانمان کردن طبقات رنجبر ملت ما هم از جمله قرارداد کنسرسیوم است؟ هرکس میتواند برای منافع بیشتر جیبهای خود با زندگی کارگران و زحمتکشان ما بازی کند؟ ما اعتراض خود را به این اقدام ضدانسانی و ضدملی اعلام داشته و همه جانبه پشتیبانی خود را از کارگران زحمتکش نفت اعلام میداریم. آقای امینی، این هم سند و برگ دیگری است که به پرونده سیاه و کثیف شما در نزد ملت ما اضافه میشود، که شما جان و مال رنجبران ما را مثل ابزار و آلات نفت در اختیار بیگانگان گذاشتهاید» (پیام دانشجو، آذرماه 1340).
همچنین و باز برای اولین بار، جنبش دانشجوئی به گفتگوی مستقیم با جنبش کارگری برآمد. حتی دانشجویان بر آن بودند که آگاهی را به میان طبقات رنجبر ببرند، از بحران اقتصادی کشور سخن گویند، به همدردی با روشنفکران و بازاریان برخیزند، تورم و گرانی را پیش بکشند و اینها جملگی تازگی داشت. در بیانیه ای خطاب به کارگران و نیز دهقانان دانشجویان هشدار میدادند: «حکومت شاه باز هم به فشار جدیدی بر ضد ملت ایران مبادرت کرده است و... مُشتی چپاولگر طبقات محروم و زحمتکش ما در بدترین شرایط زندگی میکنند و در فقر و نکبت شدید دست و پا میزنند، درحالیکه پیشهوران و بازاریان با کسادی و ورشکستگی مواجه هستند... و هزاران کارگر و روشنفکر بیکار هستند و هزینه زندگی به نحو سرسامآوری بالا رفته است... این افزایش قیمتها در موقعی انجام میگیرد که حکومت، میلیاردها ریال صرف ارتش و پلیس و سازمان امنیت و تبلیغات مسخره میکند. این افزایش قیمتها در موقعی انجام میگیرد که شاه و درباریان و چاکران و غارتگران میلیاردها ریال در بانکهای خارج از کشور انباشته اند... هموطنان در مقابل این تحمیل و فشار جدید حکومت شاه تسلیم نشوید، بهر وسیله که میتوانید در مقابل این تحمیل که باز هم بر فقر طبقات محروم و زحمتکش ملت ما میافزاید، مقابله کنید...» (اعلامیه کمیته دانشگاه، دیماه 1340).
در دیماه آن سال دولت هزینه تحصیلی دانشجویان سال اول دانشسرایعالی را بُرید. نیز ارعاب و تهدید دانشجویان ادامه یافت. گروهی را هم از دارالفنون اخراج کردند. بار دیگر دانشجویان دست به قلم شدند و در همبستگی با دانشآموزان، خطاب به نخست وزیر نوشتند: «اخراج دانش آموزان دلیر دارالفنون توطئه دیگری است برای از بین بردن مظاهر آزادی و آزادگی.
«... پیکار و نبرد همه جانبه انسانهای قرن ما به خاطر تحقق بخشیدن و تجدید حیات آرمان بیست میلیون ایرانی است که 8 سال پیش دستهای پلید مترسکهائی بنام هیئت حاکمه آنها را در ظلمت یک کودتای ناجوانمردانه به قبرستان فراموشی سپرد و از سکوت و خاموشی مردم ماتمزده، اجتماعی آفرید، مهد دروغ و تملق، دوروئی و فریب، مکتب خیانت و وطن فروشی، گورستان آزادی و آزادگی...
«... دولتهای پیشین، قانون شکنان دیرین، به اخطارها و هشدارهای آزادگان و رزمندگان میهن ما وقعی نگذاردند... امروز شما و همکارانتان ادامه دهندگان آن رسوائیهائی هستید که ننگ و بدنامی را به جان خریدند و رفتند.
«... دانشگاه تهران اخراج همرزمان مبارز دارالفنون را تحمل نخواهد کرد و برای محو و نابودی توطئههای ضدملی و خلاف اصول انسانی حکومت مفسدهجوی آقای دکتر امینی از پای نخواهد نشست... دانشجویان دانشگاه تهران تجاوز به ساحت مقدس دبیرستان را تجاوز به حقوق خود دانسته و محرومیت دانشآموزان خود را از تحصیل اجازه نخواهند داد..» (اعلامیه کمیته دانشجویان دانشگاه، ...، 1340).
در بهمن ماه این سال بود که دولت امینی دست خود رو کرد، به سرکوب جنبه علنی داد، از «تعطیل مشروطیت و مجلس» به صراحت پشتیبانی نمود، دانشگاه را بار دیگر به تعطیل دو ماهه کشاند، دانشجویان را عمال بیگانه خواند و در جهت مبارزه با اندیشههای آزادیخواهانه، از روحانیون و اسلام و نهضت آزادی یاری گرفت. رویدادهای بهمن 1340، به طرز شگفتآوری یادآور نقش نیروهای درگیر در آستانه انقلاب بهمن 1357 است. همچنین پیشدرآمد نهضت روحانیون در قیام 42 است. موضعگیریهای دانشجویان که میرفتند به گروههای اسلامی و غیراسلامی تقسیم شوند، نشانهای نخستین از پیدایش گروههائی است که پا میگرفتند و به تشکل نزدیک میشدند.
روز شنبه اول بهمن، کمیته دانشجویان در همبستگی با دانشآموزان اخراجی دارالفنون و نیز در اعتراض به بسته شدن مجلس، اعلام اعتصاب کرد. در این روز یورش نیروی پلیس به دانشگاه، خشنتر و انتقام جویانهتر از همیشه انجام گرفت.
صبح آنروز دانشجویان در محوطه دانشگاه گرد آمدند تا به سوی وزارت فرهنگ روان شوند. درهای دانشگاه تازه باز شده بود که کامیونهای پلیس و نیروهای مسلح ارتش مرکب از چترباز و سرباز و کماندو و دژبان محوطه را محاصره کردند. هنوز چیزی از آغاز برنامه دانشجویان نگذشته بود که «ناگاه قوای مسلح با گلوله و سرنیزه و قنداق تفنگ و باتون و بلاک جک... به داخل دانشگاه هجوم بردند و با وحشیگری تمام سروصورت و شکم دانشجویان را با سرنیزه پاره نمودند و... دختران و پسران دانشجو... را نقش بر زمین ساختند» (پیام دانشجو، 5 اسفند 1340).
سپس تعقیب دانشجویان آغازید. اثاثیه دانشکدهها ویران شد و به غارت رفت. هرچه کتاب به دست افتاد پاره پاره گشت و بر زمین ریخت. استادان و کارمندانی هم که به حمایت از اموال دانشگاه و یا همدردی با دانشجویان برآمدند، از ضربات قنداق تفنگ در امان نماندند. از جمله در دانشکده حقوق دانشجویان را به صف کشیدند و یک به یک کتک زدند. در باشگاه دانشگاه که محل اقامت دانشجویان خارجی بود، دستبرد به جیب دانشجویان زدند و هرچه پول و ساعت و اشیاء فروشی بود، با خود بردند.
در صحن دانشگاه سرکوب وحشیانهتر بود. دانشجویان را به سرمای زمستان در حوض باغ انداختند. دختران را از موی سر گرفتند و روی زمین کشیدند. گزاف نیست اگر بگوییم که صحن دانشگاه را از خون جوانان رنگین کردند. در این درگیری 540 دانشجو زخمی و 300 تن دستگیر شدند.
در این باب، کمیته دانشجویان نوشت: «روز اول بهمن ماه، چترباز، ژاندارم و پلیس پس از یک نبرد خونین دانشگاه را فتح کرد و این خانه دانش و آزادی را به خون کشید... جز صدها دانشجوی زخمی و مجروح چیزی در دانشگاه باقی نمانده بود. این عمل ننگین به ننگهای دیکتاتورهای جهان افزود. دیکتاتورها در فاجعه دانشگاه روی چنگیز را سفید کردند. روی آنهائی را که در سیاهی ضربالمثل تاریخند» (کمیته دانشجویان، بهمن 1340).
نامه سرگشاده دکتر فرهاد رئیس دانشگاه به دکتر امینی به نقل میارزد. زیرا یکی از نادرترین دفعات بود که رؤسای دانشگاه با دانشجویان به همدردی برمیآمدند، بیآنکه با درخواستها و یا اعتراضات صنفی سیاسی آنان همراه باشند. دکتر فرهاد نوشت: «جناب نخست وزیر، بطوریکه با تلفن مرتباً گزارش وضع دانشکده در پیش از ظهر امروز به اطلاع جنابعالی رسید، بدون آنکه ضرورتی ایجاب نماید، در ساعت یازده و ربع، نظامیان از نردهها و درها داخل محوطه دانشگاه شده و دانشجویانی را که در محوطه دانشکده بودند شدیداً مضروب کرده و به عدهای از آنان آسیب فراوان رسانیدند ـ که بیم تلف شدن بعضی از آنان میرود، در این ساعت که بنا به دعوت قبلی، در دفتر اینجانب قرار بود کمیسیون مالی تشکیل شود اینجانب و تمام رؤسای دانشکدهها از پنجره مشرف به دانشکده شاهد و ناظر رفتار نظامیان با دانشجویان بودیم. در بازدیدی که یک ساعت بعد اینجانب به اتفاق رؤسای دانشکدهها از دانشکدهها به عمل آوردیم، مواجه با مناظری گردیدیم غیرقابل انتظار و بسیار دلخراش. زیرا نظامیان در کلاسها و آزمایشگاهها و کتابخانهها به مضروب ساختن دانشجویان پسر و دختری که از اوضاع خارج بیخبر و مشغول مطالعه و کار بودند قناعت نکرده، میکروسکوپها و ماشینهای تحریر و سایر اسباب و لوازم را به زمین کوبیده و میزها و قفسهها را واژگون ساختند و درها و شیشهها را شکستند. در بسیاری از سرسراها و راه پلهها و حتی در کلاسها لختههای
خون دانشجویان مضروب دیده میشود. بهداری دانشگاه نیز از این اعمال ناصواب مصون نمانده، اثاثیه آنجا را واژگون کردهاند. بعلاوه طبق گزارش سرپرست و پرستار آنجا مریضی را از تخت به زیر کشیده و بیمار دیگر را از آمبولانس به خشونت پائین آوردهاند. ضمناً سرپرست مزبور و پرستار و همچنین کارکنان و اعضای دفتری دانشکدهها را شدیداً مورد ضرب قرار داده و سخت مجروح ساختهاند. همین عملیات در باشگاه و طبقات فوقانی
آن که محل سکونت دانشجویان خارجی است، جریان داشته است. هماکنون عده زیادی از دانشجویان مجروح، در بیمارستان دانشگاه بستری و تحت درمان هستند. اینجانب از طرف خودم و عموم دانشگاهیان به این اعمال غیرانسانی شدیداً اعتراض و به همین جهت تقاضا دارد دستور رسیدگی برای تعیین مرتکبین صادر نمایند. البته تا اعلام نتیجه رسیدگی، اینجانب و رؤسای دانشکدهها از ادامه خدمت در دانشگاه معذور خواهیم بود» (نامه دکتر فرهاد به دکتر امینی، اول بهمن 1340).
دولت امینی برای بار دوم دانشگاه را تعطیل کرد. موج اعتراض در سراسر دانشگاههای ایران برخاست. دولت با ساختن طومارهای قلابی و گردآوری امضا از سوی اصناف و بازاریان وانمود میکرد که دانشگاه به درخواست توده مردم به تعطیلی کشانده شده، زیرا که دانشگاه مال مردم است. اولیای دانشجویان از فعالیت سیاسی دانشجویان ناخرسندند و امنیت کشور را در خطر میبینند. این شیوه را مو به مو، رژیم خمینی به کار برد، اما چنانکه میبینیم ابتکار نه از او بود.
طومارها و انزجارنامههای «مردم» که در طی بهمن ماه ستون ویژه روزنامه اطلاعات و کیهان را میآراستند، به روشنی برمینمایند که حکومتهای سرکوبگر در همه وقت و در همه کشورهای وامانده جهل تودهها را سلاح سرکوب و عوامفریبی قرار میدهند و اغلب به نام آنان و حتی به یاری آنان است که با فرهنگ و آگاهی میستیزند. برای نمونه چند عبارت از چند انزجارنامه دوران امینی بدست میدهیم تا یادآور شده باشیم که «این گرگ سالهاست که با گله آشناست».
اصناف گوناگون نوشتند: «جناب نخست وزیر، همانطور که خاطر عالی مستحضر است، مدتی است ساحت مقدس دانشگاه تهران که پرورش دهنده فرزندان ما و جوانان و مردان فعال کشور بوده، ملعبه مقاصد سوء عدهای عناصر پلید و ماجراجو شده، در نتیجه محیط و کانون علم و دانش به حدی آلوده به صحنههای مشمئزکننده گردیده که امکان تحصیل دیگر وجود ندارد».
و یا تحت عنوان «ابراز انزجار مردم از تحریکات در دانشگاه» گفتند: «از آنجا که حفظ امنیت و آرامش کشور از وظایف مهم دولت میباشد، بدینوسیله انجمن ملی، بخش 18، این حق را به خود میدهد که در این باره نظریات اصلاح طلبانه خود را» که همانا بستن درهای دانشگاه باشد، به دولت ارائه بدهد.
و باز، انجمنهای محلی خیابانهای بهار، سرآب، انجمن شیروخورشید عسگری هم «به عرض» رسانیدند که دولت «مبارزه با فساد را جداً اقدام نموده است و مبلغ زیادی از بودجه کشور اختصاص به فرهنگ و دانشگاه دارد... عدهای عناصر ناپاک و شناخته شده این محل مقدس را آلت دست و ملعبه نظریات خود قرار دادهاند... ما فرزندان خود را به مدرسه و دانشگاه برای کسب علم و هنر و تزکیه نفس و پرورش روح انسانی میفرستیم، نه برای هوچیگری و آلت دست شدن... تقاضا داریم هرچه زودتر عناصر مفسدهجو از محیط تحصیلی فرزندانمان را طرد و ریشه اینگونه مفاسد از محیط علم و ادب برانداخته شود».
شگفت اینکه دکتر امینی در انقلاب فرهنگی خود، دانشجویان را مزدوران تیمور بختیار رئیس اسبق ساواک مینامید. آنان را به وابستگی به بیگانگان متهم میکرد. میگفت اینها همه پشتیبان «ملاکین بزرگ»، مخالفان اصلاحات ارضی، و تودهای هستند. اتهاماتی که با واژههای مشابه از قبیل «مستکبر» و «مزدوران شرق و غرب» از زبان حکومت اسلامی شنیده شد.
از جمله دکتر امینی در گفتار رادیوئی خود خطاب به دانشجویان که در روزنامههای رسمی کشور هم آمده است، میگفت: «همه میدانند که مسائل ناچیز از قبیل اخراج سه نفر دانشآموز و با انتقال آنها از دبیرستانی به دبیرستان دیگر» نمیتوانست «منطقاً بهانه چنین تظاهرات وسیع دانشجویان دانشگاه باشد». پس خرابکاران قصد داشتند «دولت نظامی تیمسار بختیار را روی کار آورند و بهرهبرداری از یک چنین موضوعی لازم بود».
همچنین دولت امینی از پذیرفتن استعفای رئیس دانشگاه و «مجازات مرتکبین»، ـ به درخواست دانشگاهیان و دانشجویان ـ سرباز زد.
پاسخ دانشجویان به اتهامات دولت امینی دندانشکن بود. نوشتند: «به صراحت بگوئیم که مسئول مستقیم جنایات هیأت حاکمه فاسد در فاجعه اول بهمن شخص دکتر امینی است». گفتند: این نخست وزیر «پُررو» و «مزخرف گو» به گمانش با بستن درهای دانشگاه میتواند اعتراضات را خاموش کند و بی دردسر «به کارهای غیرقانونی خود ادامه دهد». این نخست وزیر «کوکی» و «آلت دست» جان کلامش در گفتارها و نوشتهها جز این نیست که «دانشجویان همهاش از سیاست حرف میزنند» و به تحصیل و کار و مشق نمیپردازند. اما نمیداند که دانشجویان «جلوتر از روزی» که «لاشه ننگین» دستگاه امینی را برچینند، دانشگاه را باز خواهند کرد. «بستن دانشگاه کار سادهای نیست»، یک «جنایت» است»، و این «لکه ننگ» همواره برای این حکومت باقی خواهد ماند. حکومتی که در دانشگاه را بربندد، از نظر مردم «محکوم» است و «این عمل را در سرسپردگی به بیگانه و آنچه استعمارگران میخواهند» انجام میدهد، اما کار این سرسپردگان عاقبت نخواهد داشت و «شما دیکتاتورها مجبورید دانشگاه، خانه امید ملت را، بدون وقفه باز کنید. این نسل جوان نخواهد بود که تسلیم قانون شکنیهای شما شود، بلکه این شما خواهید بود که لگدکوب قهرمانان نسل جوان میهن ما خواهید شد» (پیام دانشجو، شماره اسفند 1340).
اما گفتگوی دانشجویان با دکتر امینی گفتگوی کر و لال بود. درحالیکه دانشجویان بر آن بودند تا ایستادگی را تا گشوده شدن دانشگاه ادامه دهند، دولت امینی مقررات نوینی را به میدان میآورد و اعلام میکرد: دانشجویان حق مداخله در امور سیاسی کشور را ندارند و اگر دانشجوئی دست به فعالیت سیاسی بزند، تحت پیگرد قرار خواهد گرفت و از دانشگاه اخراج خواهد شد. نیز دانشجویانی که برای تحصیل به اروپا میروند، باید محل تحصیل و برنامه دروسی را که میخواهند برگزینند، از پیش به مقامات دولتی ارائه دهند.
به دنبال رویداد اول بهمن، موج اعتراض سراسر دبیرستانها و دانشگاههای کشور را فرا گرفت، که به اختصار میآوریم.
3 بهمن دانشآموزان مدارس دست به تعطیل عمومی زدند و همراه با شعار «استبداد نابود است، محصل پیروز است» تظاهرات گستردهای ترتیب دادند که به درگیری خونین با نیروی پلیس انجامید و منجر به مرگ یک دانشآموز به نام «مهدی کلهر» شد.
دانشجویان دانشگاههای تبریز، اصفهان، مشهد، اهواز نیز اعلام اعتصاب کردند و جملگی خواهان «باز شدن بدون قید و شرط دانشگاه تهران، تعقیب محرکین، و اجرای خواستههای دانشجویان دانشگاه» بودند.
ناآرامی دانشگاهها به داخل شهر هم سرایت کرد. بویژه «تهران وضع بیسابقهای پیدا کرده بود. خیابانهای شهر مثل یک شهر اشغالی پر از کامیونهای سرباز، چترباز و دژبان و پلیس مسلح بود و نیروهای مسلح... آماده حمله به مردم بودند» (پیام دانشجو، اسفند 1340).
از آنجا که دانشجویان خارج از کشور نیز در پشتیبانی از دانشگاه تهران و افشای جنایت دانشگاه بسیج شدند، دولت امینی در آمریکا نیز دست به کار شد.
در اسفندماه کنفدراسیون دانشجویان در همدردی با ایران اعلام اعتصاب غذا کرد و بدین مناسبت اطلاعیه مفصلی انتشار داد که کمیته دانشگاه تهران در همان ماه به تجدید انتشار آن برآمد.
دانشجویان ایرانی مقیم آلمان، علاوه بر اعتصاب غذا، از هموطنان خود میخواستند که «با انتشار نوشتههائی به زبان آلمانی و تشکیل کنفرانس مطبوعاتی، از تظاهرات دانشجویان در ایران پشتیبانی کرده، حقایق را برای عموم روشن سازند» (اطلاعیه فدراسیون دانشجویان مقیم آلمان، کیل، ژانویه 1963). در 16 اسفند دانشجویان ایرانی لندن در اعتراض به سفر امینی به انگلستان و در پشتیبانی از ایران، دست به تظاهرات و راهپیمائی زدند و نیز اعلام داشتند: «هرگونه مذاکره با امینی که نماینده هیأت حاکمه ایران است، محکوم است».
یکی از راههای دولت امینی برای جلوگیری از تأثیر مبارزات دانشجویان خارج از کشور در اذهان عمومی، بسیج هواداران حزب زحمتکشان دکتر بقائی در آمریکا بود. اینان دستهای با نام «گروه ملی» به راه انداختند و به انتشار اعلامیههای جعلی از سوی دانشجویان معترض برآمدند. سرکردگان مشهور این گروه، که ما از بردن نامشان خودداری میورزیم، بهطور مستقیم زیر فرمان اردشیر زاهدی بودند که همواره و حتی در انقلاب بهمن روابط نیک خود را با امینی حفظ کرد. اعلامیههای گروه در برگی تحت عنوان «شهاب» منتشر میشد و هزینه آن را وابسته مطبوعاتی ایران در واشنگتن تأمین میکرد.
مبارزات و همبستگی دانشجویان داخل و خارج، سرانجام دولت امینی را به عقبنشینی واداشت و دانشگاه تهران در 15 فروردین 1341، یعنی بعد از دو ماه و اندی، درهای خود را گشود.
دو هفته پیش از گشایش دانشگاه، دانشجویان نظر خود را داهیانهتر از همیشه و پختهتر از اعلامیههای قبلی ارائه میدادند. در مقالهای با نام «سیمای ننگین دکتر امینی» استدلال میکردند که دولت امینی به دنبال «یک مانور سیاسی امپریالیسم» روی کار آمد. بیش از «ده میلیون ریال» به راه آگهیها، اعلامیهها، نقش و نگارهای تبلیغاتی خرج کرد و دَم از مبارزه با فساد زد. او همه کوشش خود را بر این نهاد که به جهانیان ثابت کند ملت ایران بیسواد است و ملت بیسواد «احتیاج به انتخابات ندارد». آنگاه مسئله اصلاحات ارضی را باب روز کرد و اعلام داشت: «بدون اصلاحات ارضی انجام انتخابات آزاد غیرممکن است»، و بدین عذر درِ مجلس را تخته کرد. کشتار دانشگاه در واقع در جهت «استقرار کامل استبداد سیاه» بود (پیام دانشجو، یاد شده).
باز در نوشتهای دیگر، گامی فراتر نهادند، که امروز همه مردم کوچه و بازار هم این نکته را دریافتهاند که در ایران دو گروه بیشتر نداریم: «یک اقلیت حاکم و یک اکثریت محروم». اولی تنها بدستیاری بیگانگان روی پای خود ایستاده است. دولت امینی هم از قماش نخستین است و ادامه دهنده راه کودتاگران. «کودتاچیان جدید هم مانند کودتاچیان 28 مرداد عامل استعمار و مأمور اجرای برنامههای آنند. اما امروز کودتا میکنند «تا بعنوان استفاده از آخرین حربه و اعمال قدرت، بتوانند منافع حقه مردم را که به مقاومت دلیرانه برخاستهاند باز هم به نفع استعمار به یغما بسپارند». کودتا میکنند «تا بتوانند باز هم به قیمت فقر و گرسنگی مردم ما، جیبهای خود و اربابان خود را انباشتهتر سازند». کودتا میکنند تا «مقاومت و عصیان و مبارزه مردمی را که از این جنایات به تنگ آمدهاند، با نیروهای مسلح جنگی، که فقط برای چنین روزی آماده ساختهاند، هرچه وحشیانهتر درهم کوبند». کودتا میکنند تا «به محیط مقدس دانشگاه همچون یک منطقه اشغالی قشون پیاده کنند؛ چون لشکریان چنگیز بکُشند و بسوزند و ببرند... هشت سال پیش علیه ملت ایران کودتا کردند، امروز هم علیه ملت ایران کودتا میکنند» (پیام دانشجو، 29 اسفند 1340).
در این سال که جنبش دانشجوئی این چنین با گوشت و استخوان خود از آزادی اندیشه و بیان و اجتماعات در محیط دانشگاهی پشتیبانی میکرد، «نهضت آزادی» که هم در این سال پا گرفته بود، از زبان دانشجویان هوادار خود، زیرکانه همان برنامه دکتر امینی را تکرار میکرد، اما در ضمن لحن انتقادی خود را نگه میداشت تا به انزوا کشیده نشود.
دانشجویان «نهضت آزادی» در جهت آرامش دانشگاه و جلوگیری از سرکوب طرحی داشتند، بدین مضمون: 1- اینکه «ما میخواهیم درس بخوانیم و درس محیط آرام و مایه احترام را میخواهد»، از این هم که «به بهانههای کوچک دائماً در محیط دانشگاه تظاهر و تعطیل پیش آید، انزجار داریم». 2- بهتر است از نظر «تعلیماتی و اداری و مالی» دانشگاه مستقل و تابع شوراهای استادان منتخب باشد. 3- «تعلیم و تربیت هدف اصلی و برنامه عمومی در دانشگاه» باشد و نیز «انجمنهای ورزشی، ادبی و دینی» برپا شود و گسترش یابد، تا «تقویت ایمان» و «احراز شخصیت» جوانان را سبب گردد. 4- «انضباط» در دانشگاه کاملاً رعایت شود. 5- آزادی تا حدودی باشد که «مزاحمت برای محل و ساعات درس و کار فراهم نیاورد و اعمال خلاف شأن دانشجو و دانشگاهی صورت نگیرد و به خارج از دانشگاه تجاوز ننماید» (اعلامیه دانشجویان نهضت آزادی، اسفند 1340). جان کلام حزب مهندس بازرگان جز این نبود که دانشجویان سخن از سیاست نرانند، تظاهرات نکنند، نظم دانشگاهی را محترم شمارند و خود را با دین و ورزش و غیره مشغول دارند. درواقع او نیز همان شعار «مبارزه با فساد» امینی را به بیانی دیگر تکرار میکرد.
«انجمن اسلامی» نیز که به سرکردگی مهندس بازرگان، سحابی، آیتالله طالقانی و افرادی از این دست برپا شده بود تا به گفته بازرگان «با کمونیسم» به مبارزه برآید، در ربط با دانشگاه نه تنها جانب افکار دکتر امینی را گرفت، بلکه پیشقراول قیام 42 و همچنین پیامآور کمیتههای اسلامی امروز شد.
اعلامیه «انجمن اسلامی دانشجویان»، در باب برنامههای دانشگاهی، نخست بر «پیکار عقیدتی» تکیه داشت. هدف را «مبارزه با فساد» و تبعیت از «ارزشهای واجبالاطاعه» مینهاد. بدین قرار:
1- «کوشش در بالا بردن آگاهی نسل جوان نسبت به حقایق و اصول عقیدتی اسلام.
2- «اشاعه هرچه بیشتر این اصول در میان مردم و مبارزه با خرافات و جهل و فساد.
3- «تشکیل و ترغیب جوانان دانشجو به پیروی از یک زندگی شرافتمندانه براساس ایمان به خدا، حقطلبی، و عدالتخواهی.
4- «ایجاد همبستگی جوانان مسلمان در همه نقاط و کمک به نهضت جهانی اسلام در راه ایجاد یک دنیای بهتر.
«ما سعی خواهیم کرد نقش مؤثر خود را در اجرای هدفهای بالا ایفا کنیم و در این راه به خدای بزرگ و همکاری همه جوانان مسلمان و مردم شرافتمند متکی خواهیم بود» (انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران، 1340). (نیز درباره نهضت آزادی و دولت امینی، نگاه کنید به نوشته الف. رحیم: نهضت آزادی در سوسیالیسم و انقلاب، شماره 2، آذر 1361).
در فروردین 1341 که دانشگاه گشوده شد، جنبش دانشجوئی برخاسته از یک پیکار سیاسی ـ فرهنگی، گام در راهی نوین نهاد. اکنون با پیدا شدن احزاب و گروههای مذهبی، سرکوب اندیشه نیز جلوهای دیگر یافت. دانشجویان میرفتند که به دو گروه مذهبی و غیرمذهبی تقسیم شوند، چنانکه در بخش دوم این گفتار خواهیم آورد. اما پیش از آن جنبش دانشجوئی را تا پایان تیرماه 1341، یعنی تا برکنار شدن دولت امینی بدست میدهیم.
همراه با گشایش دانشگاه، دانشجویان از همان روز نخست، به ارائه خواستههای خود برآمدند که: «ما در آستانه افتتاح مجدد دانشگاه تهران، با تجدید عهد و سوگند در برابر ملت ایران، با عزم راسخ اعلام میکنیم که از مبارزه شرافتمندانه خود در راه حقوق و آزادیهای ملت ایران و استقرار حکومت قانونی هرگز منصرف نخواهیم شد... و خواستههای خود را به شرح زیر اعلام میداریم:
1- زندانیان سیاسی آزاد گردند.
2- عاملان فاجعه بهمن به سختی مجازات شوند.
3- قاتل دانشآموز شهید مهدی کلهر معرفی و مجازات شود.
«در پایان با ابراز تنفر شدید از آنچه در حادثه فجیع اول بهمن بر دانشگاه گذشته است، مراتب تألم و تأثر خود را نسبت به دوستان عزیزی که در فاجعه مذکور به سختی مصدوم گشته، دچار نقص عضو شدهاند، ابراز میداریم..» (اعلامیه کمیته دانشجویان، 15 فروردین، 1341). چند هفته بعد، ارگان دانشجوئی، بار دیگر در یادآوری رویداد بهمن، با لحن تندتر نوشت: «جلادها به چه میاندیشند؟... نه برای آنان که در زنداناند و نه برای ما که به ظاهر آزادیم، این نمیتواند سبب کُندی و یا تردید در نبرد باشد. آنها میدانند که مبارز از زندان نمیهراسد و هرچه در بند بماند پولادی است که آبدیده میشود. ما میدانیم که قربانی کردن صدها و صدها برای یک نهضت مسأله مهمی نیست... ولی دیکتاتورها باید بدانند که در بند ماندن دانشجویان خشم را در دل ما افزون و کینه را از حد بیرون خواهد کرد و بدینسان گوری که برایشان کنده شده، عمیقتر؛ وحشتناکتر خواهد بود» (پیام دانشجو، 30 اردیبهشت 1341).
اکنون که از احزاب سیاسی کاری ساخته نبود و چنانکه از محتوای اعلامیهها پیداست، دانشجویان هرچه بیشتر به اندیشه براندازی نزدیک میشدند و از رهبران خیانتکار توده و یا سازشکار جبهه ملی میبریدند، مسئله تماس مستقیم با تودهها در اذهان جوانان شکل میگرفت و کار در میان مردم، به سادهترین شکل آن طرح میشد.
یکی از گویاترین این رویدادها و شاید زیباترین صفحات تاریخ جنبش دانشجوئی مسئله سیلزدگان محله «جوادیه» تهران و ساختن پُل در این منطقه است. همچنین گزارشی که در این باب خود دانشجویان نگاشتهاند، از شیرینترین نوشتههای نسل جوان میهن ماست که مجملی بدست خواهیم داد تا به یادگار به روزگار بماند.
روز 13 اردیبهشت 1341، اردوئی از دانشجویان در جهت یاری رسانی به سیلزدگان جوادیه و محلات فقیرنشین تهران برپا شد. اردو ناآشنا به وضع منطقه و بیگانه با روحیات مردم جنوب شهر راهی منطقه شد و از همان روز نخست گزارشی روزانه تدارک دید. گزارش دانشجوئی با شناساندن احوال عمومی جوادیه آغاز میشود که « 80 هزار نفر» جمعیت دارد، بر این تعداد تنها دو درمانگاه وجود دارد، و با کمبود پزشک و دارو مواجه است. در دکانهای جوادیه شیر یافت نمیشود که «وضع بهداشت در جوادیه» را میرساند.
هنگام ورود دانشجویان به منطقه «مردم محل با حیرتی عمیق و اعجابی نا شکفته به این خروش و جنبش ناگهانی مینگریستند... دانشجویان از بدو ورود دست به کار شدند. صدها دانشجو... درحالیکه چهرهشان از شوق و چشمهایشان از برق کینه نسبت به مسببین فقر و بدبختی ملت مملو بود، کلنگ بدست بر زمین میکوبیدند» تا نهر عریضتر شود و با بیل و شِنکِش نهر را لاروبی میکردند تا آب بهتر جریان یابد. دستهای پل آجری را که جلو جریان طبیعی آب را میگرفت، خراب میکردند. آنطرفتر... پایههای یک پل خراب را درهم میشکستند». در محوطه اردو، دانشجویان دیگر دست به ایجاد یک درمانگاه موقت زدند «که رایگان بیمار میپذیرفت و داروی رایگان میداد».
مردم جوادیه که سر از کار دانشجویان در نمیآوردند و نمیدانستند این گروه چرا آمدهاند و چه قصد دارند، نخست «با بهت و حیرت» و شک و تردید نظاره میکردند و روزهای اول از رویآوری به درمانگاه هم پرهیز داشتند. «اما قلب دانشجویان که دست به کار گِل شده بودند، با آن نظر محبت و یگانگی که در خود داشت»، رفته رفته بیاعتمادی مردم محل را زدود.
نزدیک شدن مردم به دانشجویان، برای گرفتن دارو و غیره، دستگاه را به «تکاپو» و هراس افکند. بقول دانشجویان «سکوت و سکون جوادیه» شکسته بود. در یک روز «200 بیمار» به درمانگاه دانشجوئی روی آوردند و تعدادی هم بستری شدند. «احساس مردم... اندک اندک شکل میگرفت و تحیر و سکوت جای خود را به شادی و هیجان میداد».
روز سوم پلیس و سازمان امنیت برآن شدند تا دانشجویان را بی سروصدا از محل کار دور کنند. «توطئهها شروع شد و وقتی دانشجویان به محل اردو رفتند، وسایل کار را در اختیارشان نگذاشتند». اما دانشجویان از پای ننشستند. گفته بودند سه پُل در جوادیه خواهند زد و به عهد خود وفا کردند.
در همین روز دانشجویان دانشکده فنی کار تعریض نهر را پایان دادند و درمانگاه موقت از 180 بیمار پذیرائی کرد.
اکنون مردم میکوشیدند تا به شیوههای گوناگون احساسات دوستانه خود را به نحوی از انحاء، به دانشجویان بنمایانند. سردی و بیاعتمادی روز اول از میان رفته بود. برخی آب میآوردند، برخی چای میدادند، و یکی از اهالی میگفت: «وقتی دانشجویان کلنگ میزنند خون آدم به جوش میآید. چطور ممکن است انسان بعد از 15 سال تحصیل بیاید و عملگی کند».
حتی کودکان جوادیه نیز به جمع پیوستند. «در وسط نهر... تختهپارهای روی آب انداخته بودند که روی آن کاغذی را حمل میکرد و به خط بچهگانهای روی کاغذ نوشته بودند: «زنده باد دانشجویان».
روز یکشنبه سازمان امنیت به تهدید رسمی برآمد و تعطیل کار را اعلام داشت، «در همین حال مردم جوادیه برای پذیرائی از دانشجویان بر یکدیگر سبقت میگرفتند و در حالیکه فقر اجازه نفس کشیدن نمیداد، همه هستی خود را با دلی گشاده به پای دانشجویان میریختند» آنان را سر سفره خود مینشاندند.
گزارش دانشجویان، سادهدلانه میافزود: «حالا ملت و دولت در دو قطب قرار گرفته بودند: ملت همراه دانشجو و دولت دشمن دانشجو».
از فردای آن روز گروه بیشتری از دانشجویان به اردو پیوستند و تعداد به 500 نفر رسید. برخی که کمتر آزموده بودند، آسیب جسمی هم دیدند. از جمله انگشت پای دانشجوئی زیر پل ماند و قطع شد. دانشجویان همه اینها را پای افتخارات خود نوشتند و دلشاد از این که سرانجام به دنیای زحمتکشان راه یافتهاند، تا جائی که سیمائی را که از کارگر ترسیم میکنند، در خود میدیدند و مینوشتند: «چهرهها از تابش آفتاب قهوهای شده بود، لاروبی ادامه داشت، و پایههای اول و دوم پل بهطور کامل به پایان رسید».
در این اردو دختران دانشجو نیز در چیدن آجر و مالیدن گل یاری میدادند«جوادیه بیدار شده بود و این بیداری چون موجی سراسر منطقه را فراگرفت». حتی کشتارگاههای منطقه «مبلغی از قبوض اعانه دانشجویان را خریداری کردند و صنف جگرکی دانشجویان را به ناهار میهمان نمود. همان روز سازمان امنیت اعلام کرد: «از فردا اجازه کار نخواهیم داد». اما این تهدید هم نگرفت. دانشجویان، دلگرم از همبستگی مردم، پاسخ دادند: «ما در میان نهر به لاروبی خواهیم پرداخت. چترباز و ژاندارم بیاورند و کار ما را مانع شوند».
روز چهارشنبه کار دو پل که به همت دانشجویان بنا شد، پایان گرفت، اما پل سوم هنوز کار فراوان در پیش داشت. نسل جوان مغرور از این پیروزی یاد میکرد و مینوشت: «در میان مبارزه، در دادگاه اندیشههای مردم، در کوچه پس کوچههای شهر، دانشجویان پیروز بودند، هم دوست و هم دشمن این پیروزی را احساس میکردند. یکی از شوق میستائید و آن دیگری از خشم دندان برهم میفشرد و چنگ تیز میکرد».
برای پایان پل سوم دانشجویان تصمیم به کار شبانه گرفتند و با کار جمعی و طاقتفرسا سرانجام بنای پل سوم را هم به آخر رساندند. «مردم و دانشجویان روی پل سوم بزرگ که بدست دانشجویان و برای مردم ساخته شده بود، گرد آمدند و با احساسی شگرف که در قالب هیچ کلمه یا جملهای نخواهد گنجید، پل را افتتاح کردند». و آنگاه در تودیع از مردم که دل به ترک آنان نمیدادند، اعلامیهای خواندند و «در میان فریاد شوق آنان محل را ترک گفتند» (گزارش اردو، پیام دانشجو، 30 اردیبهشت 1341).
در طی این روزها، چنانکه از گزارش هم پیداست، هیچ حزب و گروه سیاسی به اندیشه بهرهبرداری برنیامد، هیچکس نمایندگی این و آن طبقه را مدعی نشد، هیچ نیروئی نتوانست یکپارچگی جنبش دانشجوئی را برهم زند. دانشجویان خود به این نکته پی برده بودند که از شعارهای توخالی کاری ساخته نیست. هرگز نمیتوان دستی از دور بر آتش داشت و برای دیگری نسخه مبارزه صادر کرد، چنانکه در نتیجهگیری از آزمودههای خود در اردوی جوادیه نوشتند: «تنها با کار در میان مردم و برای مردم میتوان مردم را همراهی کرد».
سیاست دکتر امینی که بر تلاشی جنبش دانشجوئی و تقویت دین در برابر خواستهای پیشرو استوار بود، راه را به نهضت خمینی، با سرکردگی فکری نهضت آزادی (به سال 1342) گشود. گرچه دانشجویان در برابر آن رویداد «ارتجاعی» ایستادند و قیام 42 را به سود «مالکان بزرگ» دانستند، اما تولد گروههای نوپا، از بطن نهضت آزادی، صدای دانشجویان را رفته رفته خاموش کرد و جنبش دانشجوئی را به راه نوینی سوق داد، چنانکه بدست خواهیم داد.
* برگرفته از شماره دهم نشریه «زمان نو»، آبان ماه 1364
ریزش معدن و نشت گاز موجب کشته شدن 4 کارگر شد
خبرگزاری هرانا - ريزش معدن و نشت گاز در معادن زغالسنگ هجدک بار ديگر حادثه آفريد و جان 4 کارگر معدن را گرفت.
به گزارش آفتاب، بر اثر ريزش ديوارههای معادن زغالسنگ هجدک در شهرستان راور که سهشنبه شب روی داد 4 کارگر معدن در اعماق اين معادن مدفون شدند. پس از ريزش معدن نشت گاز نيز در اين قسمت از معادن موجب شده است معدچيان در خطر قرار گيرند.
هم اکنون امداد گران در معدن هجدک در حال امدادرسانی هستند و تاکنون موفق به خارج کردن جسد يک نفر از کارگران شدهاند.
بهدليل شدت ريزش معدن و همچنين نشت گاز 3 معدن چی ديگر نيز جان باختهاند و همچنان تلاشهای برای خارج کردن آنها ادامه دارد.
علت اين حادثه توسط مسئولان و کارشناسان اعلام نشده است و تحقيقات در اين خصوص همچنان ادامه دارد.
معادن زغالسنگ استان کرمان طی دو سال اخير و پس از واگذاری به بخش خصوصی بارها شاهد بروز سوانح دلخراش بودهاند و طی اين مدت بالغ بر 30 نفر جان خود را در حوادث معادن از دست داده اند.
به گفته کارشناسان مهمترين دليل بروز سوانح در اين معادن عدم استفاده از امکانات روز دنيا برای استخراج و رعايت نکردن نکات ايمنی است.
به گزارش آفتاب، بر اثر ريزش ديوارههای معادن زغالسنگ هجدک در شهرستان راور که سهشنبه شب روی داد 4 کارگر معدن در اعماق اين معادن مدفون شدند. پس از ريزش معدن نشت گاز نيز در اين قسمت از معادن موجب شده است معدچيان در خطر قرار گيرند.
هم اکنون امداد گران در معدن هجدک در حال امدادرسانی هستند و تاکنون موفق به خارج کردن جسد يک نفر از کارگران شدهاند.
بهدليل شدت ريزش معدن و همچنين نشت گاز 3 معدن چی ديگر نيز جان باختهاند و همچنان تلاشهای برای خارج کردن آنها ادامه دارد.
علت اين حادثه توسط مسئولان و کارشناسان اعلام نشده است و تحقيقات در اين خصوص همچنان ادامه دارد.
معادن زغالسنگ استان کرمان طی دو سال اخير و پس از واگذاری به بخش خصوصی بارها شاهد بروز سوانح دلخراش بودهاند و طی اين مدت بالغ بر 30 نفر جان خود را در حوادث معادن از دست داده اند.
به گفته کارشناسان مهمترين دليل بروز سوانح در اين معادن عدم استفاده از امکانات روز دنيا برای استخراج و رعايت نکردن نکات ايمنی است.
هر چند بارها با تشکيل کميتههای بررسی اين سوانح تلاشهايی برای بالا بردن سطح ايمنی صورت گرفته است اما اين سوانح دلخراش همچنان ادامه دارد و جان معدنچيان کرمانی را تهديد ميکند.
درحال حاضر خانواده 3 کارگر زير آوار در محوطه معدن در انتظار خارج کردن کارگران هستند، استاندار کرمان و معاون امنيتی استاندارکرمان نيز در محل معدن حاضر شدند و بر ادامه امدادرسانی نظارت دارند.
درحال حاضر خانواده 3 کارگر زير آوار در محوطه معدن در انتظار خارج کردن کارگران هستند، استاندار کرمان و معاون امنيتی استاندارکرمان نيز در محل معدن حاضر شدند و بر ادامه امدادرسانی نظارت دارند.
بیانیه شماره 16 جامعه مدرسین و طلاب قم و نجف(متقن) در رابطه با بی کفایتی رهبری و دولت
بیانیه شماره 16 جامعه مدرسین و طلاب قم و نجف(متقن) در رابطه با بی کفایتی رهبری و دولت
بسمه تعالی
انا لله و انا الیه راجعون
فرا رسیدن روز حزن و اندوه، روز آزادگی و ایستادگی و مقاومت و روز مقابله حق علیه باطل و همچنین اولین سالروز شهادت شهدای عاشورای خونین 88 را دگربار محضر حضرت ولی عصر (عج)، مراجع عظام مستقل تقلید و تمامی ایرانیان نیک سرشت و آزاد اندیش تسلیت عرض می نماییم.
با نهایت تأثر و تأسف روز تاسوعا، عزاداران حسینی در شهر چابهار با حمله تروریستی مواجه شدند و در حال اقامه شعائر حسینی خود به شهادت رسیدند. ما این مصیبت بزرگ نیز را تسلیت می گوییم.
در حالی که این شهدا در حال اقامه عزای امام حسین علیه السلام بودند، بیش از همیشه خبرهایی از بی نظمی و بی برنامگی در اداره کشور دریافت می شود. در قرآن آیات بسیاری در رابطه با نظم آمده است و اهمیت آن را بیان نموده است. حضرت علی(ع) نیز در آخرین لحظات عمر خویش خطاب به فرزندان بزرگوارشان فرمودند: اوصیکم بتقوی الله و نظم امرکم.
حال نگرانی و ناراحتی آقای خامنه ای که خود را در ریزترین مسائل اطلاعاتی، داخلی و خارجی دخالت می دهد، بسیار محسوس و ملموس است. نگرانی و نارحتی شخص ولی فقیه از خودسری و دیکتاتور پیشگی محمود احمدی نژاد رییس جمهوری تربیت یافته ی خود که یکباره منوچهر متکی که منسوب رهبری است را از سمت خود بدون هیچگونه مشورت و اطلاع وی برکنار نمود. عملی که به عنوان مخالفت علنی محمود احمدی نژاد با شخص آقای خامنه ای قلمداد می شود. (اللهم اشغل الظالمینَ بالظالمین)
برکنار کردن متکی که عروسکی بیش نبود، از سوی احمدی نژاد و با توجه به ضعف شدید مجلس فرمایشی که هیچگونه نظارتی بر قوه مجریه ندارد، احمدی نژاد را به دیکتاتوری مطلق نزدیکتر می نماید.
بدینوسیله ما مدرسین و طلاب قم و نجف(متقن) در شب عاشورای حسینی، حسینی که خود اسوه اداره و نظم حساب شده بود، با توجه به ناتوانی اثبات شده ی شخص آقای خامنه ای در اداره کشور و نظارت بر مجریان به عنوان شخص اول، بار دیگر از مجلس خبرگان رهبری می خواهیم که تکلیف شرعی، ملی و قانونی خویش را که همانا عزل رهبری به دلیل بی لیاقتی و بی کفایتی در انجام وظایف قانونی و شرعی موجود در قانون اساسی است را در اسرع وقت انجام دهند. ضمناً از نمایندگان مجلس شورای اسلامی، که طبق تکلیف قانونی، عرفی، وجدانی، ملی و شرعی خود می بایست نمایندگان مردم ایران باشند، می خواهیم حتی برای یکبار هم که شده است، به وظیفه خود عمل کنند و رأی به عدم صلاحیت محمود احمدی نژاد دهند تا بیش از این شاهد این همه بی آبرویی و رسوایی در جهان نباشیم.
و من الله التوفیق
جامعه مدرسین و طلاب قم و نجف(متقن)
بیانیه شماره 16 جامعه مدرسین و طلاب قم و نجف(متقن) در رابطه با بی کفایتی رهبری و دولت
بسمه تعالی
انا لله و انا الیه راجعون
فرا رسیدن روز حزن و اندوه، روز آزادگی و ایستادگی و مقاومت و روز مقابله حق علیه باطل و همچنین اولین سالروز شهادت شهدای عاشورای خونین 88 را دگربار محضر حضرت ولی عصر (عج)، مراجع عظام مستقل تقلید و تمامی ایرانیان نیک سرشت و آزاد اندیش تسلیت عرض می نماییم.
با نهایت تأثر و تأسف روز تاسوعا، عزاداران حسینی در شهر چابهار با حمله تروریستی مواجه شدند و در حال اقامه شعائر حسینی خود به شهادت رسیدند. ما این مصیبت بزرگ نیز را تسلیت می گوییم.
در حالی که این شهدا در حال اقامه عزای امام حسین علیه السلام بودند، بیش از همیشه خبرهایی از بی نظمی و بی برنامگی در اداره کشور دریافت می شود. در قرآن آیات بسیاری در رابطه با نظم آمده است و اهمیت آن را بیان نموده است. حضرت علی(ع) نیز در آخرین لحظات عمر خویش خطاب به فرزندان بزرگوارشان فرمودند: اوصیکم بتقوی الله و نظم امرکم.
حال نگرانی و ناراحتی آقای خامنه ای که خود را در ریزترین مسائل اطلاعاتی، داخلی و خارجی دخالت می دهد، بسیار محسوس و ملموس است. نگرانی و نارحتی شخص ولی فقیه از خودسری و دیکتاتور پیشگی محمود احمدی نژاد رییس جمهوری تربیت یافته ی خود که یکباره منوچهر متکی که منسوب رهبری است را از سمت خود بدون هیچگونه مشورت و اطلاع وی برکنار نمود. عملی که به عنوان مخالفت علنی محمود احمدی نژاد با شخص آقای خامنه ای قلمداد می شود. (اللهم اشغل الظالمینَ بالظالمین)
برکنار کردن متکی که عروسکی بیش نبود، از سوی احمدی نژاد و با توجه به ضعف شدید مجلس فرمایشی که هیچگونه نظارتی بر قوه مجریه ندارد، احمدی نژاد را به دیکتاتوری مطلق نزدیکتر می نماید.
بدینوسیله ما مدرسین و طلاب قم و نجف(متقن) در شب عاشورای حسینی، حسینی که خود اسوه اداره و نظم حساب شده بود، با توجه به ناتوانی اثبات شده ی شخص آقای خامنه ای در اداره کشور و نظارت بر مجریان به عنوان شخص اول، بار دیگر از مجلس خبرگان رهبری می خواهیم که تکلیف شرعی، ملی و قانونی خویش را که همانا عزل رهبری به دلیل بی لیاقتی و بی کفایتی در انجام وظایف قانونی و شرعی موجود در قانون اساسی است را در اسرع وقت انجام دهند. ضمناً از نمایندگان مجلس شورای اسلامی، که طبق تکلیف قانونی، عرفی، وجدانی، ملی و شرعی خود می بایست نمایندگان مردم ایران باشند، می خواهیم حتی برای یکبار هم که شده است، به وظیفه خود عمل کنند و رأی به عدم صلاحیت محمود احمدی نژاد دهند تا بیش از این شاهد این همه بی آبرویی و رسوایی در جهان نباشیم.
و من الله التوفیق
جامعه مدرسین و طلاب قم و نجف(متقن)
برکناری منوچهر متکی و سابقه او
بهرام رحمانی
bamdadpress@ownit.nu
منوچهر متکی، وزیر امور خارجه حکومت اسلامی ایران در حالی روز دوشنبه ۲۲ آذر، توسطه رییس جمهور برکنار شد که در حال ابلاغ پیام او به رییس جمهور سنگال در این کشور بود. علیاکبر صالحی، معاون فعلی رییس جمهور و رییس سازمان انرژی اتمی به سرپرستی موقت دستگاه دیپلماسی کشور نهاده شده است. در عین حال یکی از سایت های حامی دولت با اشاره به اختلاف متکی و احمدی نژاد «از سه سال قبل»، نوشته «انتظار می رود فردی با ویژگی های شبیه به رییس جمهور» وزیر امور خارجه گردد.
یکی از سایت های حکومتی، در رابطه با برکناری ناگهانی منوچهر متکی از پست وزارت خارجه نوشت، بعد از فروکش کردن مباحث جنجالی پیرامون تعیین نمایندگان ویژه رییس جمهور در امور دیپلماتیک و حتی بالاگرفتن بحث تغییر منوچهر متکی به خاطر مخالفت با این مساله، اینک به نظر می رسد با اعزام اسفندیار رحیم مشایی به اردن از طرف محمود احمدی نژاد عملا رییس جمهور حرف خود را به کرسی نشانده است.
اسفندیار رحیم مشایی در این سفر بی سابقه پس از پیروزی انقلاب... دعوت رسمی احمدی نژاد از ملک عبدالله دوم پادشاه اردن هاشمی را به وی ابلاغ کرد و بنا به آن چه که سایت رسمی ریاست جمهوری ایران اعلام کرده است: «سفر پادشاه اردن به تهران را "سرآغاز فصل جدیدی" از روابط بین دو کشور خوانده است.»
متن حكم محمود احمدی نژاد در رابطه با برکناری متکی، به اين شرح است:
«جناب آقای دكتر علی اكبر صالحی
نظر به تعهد و دانش و تجربيات ارزنده و به استناد اصل يكصد و سی و پنج قانون اساسی جمهوری اسلامی ايران و براساس اين حكم به سمت «سرپرستی وزارت امور خارجه» منصوب می گرديد.
اميد است با استعانت از خداوند متعال در انجام وظايف محوله موفق باشيد. محمود احمدی نژاد»
على اکبر صالحى از وفاداران به محمود احمدى نژاد است و در حوزه هسته اى هم يد طولانى دارد.
حالا چه اتقاقی در درون دولت احمدی نژاد در رابطه با منوچهر متکی اتفاق افتاده که با این سرعت و به طور غیرمتعارف او را برکنار کردند روشن نیست. یک احتمال این بحران تازه در دولت احمدی نژاد، در رابطه با قاچاق اسحله و مواد مخدر به نیجریه و قطع روابط گامبیا با ایران و هم چنین تنزل دادن رابطه سنگال با ایران و اخضار سفیرش از تهران، آن هم به فاصله چند ساعت پس از گذشت دیدار متکی از سنگال باشد. در هر صورت مساله آن قدر مهم بوده که احمدی نژاد، حتی یک روز صبر نکرد تا متکی از سفر سنگال بازگردد؟! شاید متکی با همتای سنگالی خود، در رابطه با قاچاق اسلحه توسط سپاه پاسداران به نیجریه، به توافقاتی رسیده بود که احمدی نژاد با عزل فوری متکی، خواست اعلام کند که توافقات احتمالی مورد بحث بین وزیر خارجه اش با وزیر خارجه سنگال، بی اعتبار است و...
برخی رسانه های حکومتی، از این اقدام احمدی نژاد دچار شگفتی شدند که چرا با این سرعت متکی ار بر کنار کردند. چرا منتظر نشدند او از ماموریت سنگال برگردد؟ مجلس نیز از برکناری متکی دچار شگفتی شده و حتی کمیسیون خارجی مجلس نیز از این ماجرا بی خبر بوده است. در هر صورت مدت ها شایعه اختلاف بین منوچهر متکی و محمود احمدی نژاد و مشایی دهان به دهان در جامعه می گشت. برکناری متکی از پست مهم وازرت خارجه، خود به خود نشان دهنده اوج بحران در دولت احمدی نژاد است.
واکنش ها در مقابل برکناری منوچهر متکی
عزل ناگهانی منوچهر متکی، آن هم در حالی که او در ماموریت خارج کشور به سر می برد، به یک خبر داغ رسانه های داخلی و بین المللی، تبدیل شده اند. برخی از نمایندگان مجلس شورای اسلامی نیز در این مورد با تعجب اظهارنظر نموده اند. حتی برخی چهره های محافظه کار از این اقدام احمدی نژاد، ابراز تعجب و بی اطلاعی کرده اند.
شریعتمداری، مدیر کیهان و نماینده خامنه ای در این روزنامه، با بیان این که «شاید ماموریت مشایی با اعتراض آقای متکی روبرو شده باشد! و… شاید هم علت دیگری در میان باشد…»، می نویسد «در هر دو حالت، شایسته تر آن بود که ریاست محترم جمهوری لااقل تا بازگشت آقای متکی از ماموریت خارج کشور، صدور حکم عزل ایشان را به تاخیر می انداختند، تا خدای نخواسته تصور نشود رییس جمهور محترم تاب کم ترین انتقاد به رییس دفتر خویش را ندارند.»
مدیرمسئول روزنامه کیهان، در یادداشت روز سه شنبه ۲۳ آذر خود، ضمن اشاره به اختیارات رییس جمهور مبنی بر برکناری یک وزیر و انتصاب سرپرست، از نحوه برکناری متکی انتقاد کرده و نوشته «در قانون اساسی نیامده است که رییس جمهور مکلف است وزیر امور خارجه کابینه خود را دقیقا هنگامی که به عنوان ماموریت رسمی در یک سفر خارجی به سر می برد، از وزارت برکنار کند!»
حسین شریعتمداری، در سرمقاله خود آورده که «در هیچ رساله ای به رییس جمهور محترم توصیه نشده است که مثلا؛ «مستحب است وزیر امور خارجه در آستانه تاسوعا و عاشورای حسینی (ع) عزل شود و تاخیر در برکناری او تا پایان تاسوعا و عاشورا، کراهت داشته و خلاف احتیاط است!»
این چهره اصول گرا معتقد است که برخی جوانب عزل متکی و انتصاب سرپرست جدید، «احتمالا توهم آفرین» باشد.
علاء الدین بروجردی، رییس کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس گفته است که مجلس در جریان این برکناری نبوده است.
او به خبرنگار «خبرآنلاین» گفته است: «مگر آقای متکی در حال حاضر در سفر نیستند، یعنی در شرایطی که ایشان به ماموریت فرستاده شدند، حکم برکناری صادر شده است؟»
حشمت الله فلاحت پیشه، عضو کمیته روابط خارجی مجلس نیز عزل آقای متکی را «خلاف عرف» خوانده و گفته است که «منتظر روشنگری» محمود احمدی نژاد در این زمینه است.
وی در گفتگو با خبرگزاری حکومتی «مهر»، با اشاره به این که منوچهر متکی در هنگام سفر رسمی به سنگال برکنار شد افزود: «کسی که به عنوان نماینده رسمی کشور در ماموریت است این که در محل ماموریت برکنار شود کاری خلاف عرف است و در عرف بین الملل این روش برخورد جایگاه ندارد."
محمد کرمی راد، عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس نیز گفته است با توجه به شرایط کنونی کشور بهتر بود که تغییر متکی با رایزنی های بیش تری انجام می شد. او، به خبرگزاری «خانه ملت»، گفت که برکناری وزیر خارجه تاثیری مستقیم بر روند مذاکرات هسته ای ایران ندارد، زیرا سعید جلیلی دبیر شورای امنیت ملی عهده دار این مذاکرات است، «با این حال بهتر بود با قدری تامل این جابه جایی صورت می گرفت.»
به گزارش سایت «فرارو»، نماینده قزوین در مجلس شورای اسلامی در خصوص برکناری ناگهانی منوچهر متکی گفت: «در همان زمانی که آقای بقایی به عنوان نماینده ویژه رییس جمهور انتخاب شد، عرض کردم که پیمانه آقای متکی پر شده و کارش تمام است. اما مسائلی پیش آمد که آقای متکی ماندگار شد، اما همان موقع تحلیلم این بود که رییس جمهور ایشان را نمی خواهد.»
قدرت الله علیخانی با بیان این که متکی با «بدترین شیوه» برکنار شد، ادامه داد: «ایشان در سفر آفریقایی و در حال مذاکره با همتای آفریقایی خود بوده است. حق این بود که اگر قصد برکناری وجود داشت، پس از بازگشت وی از سفر صورت می گرفت. نتیجه چنین کاری این است که دنیا به خاطر رفتاری که با وزیر خود می کنیم به ما می خندد.»
احمد توکلی، رییس مرکز پژوهش های مجلس شورای اسلامی و نماینده تهران در گفتگو با خبرنگار مهر، با اشاره به خبر برکناری متکی وزیر امور خارجه کشور در حالی که وی در سفر سنگال به سر می برد، «این شیوه کار را موجب بروز یاس در میان در میان مدیران خواند» و افزود: «این مسائل موجب می شود دیگر افراد قدرتمند و صاحب صلاحیت نیز مسئولیت نپذیرند.» توکلی گفت: «این گونه رفتار امنیت شغلی مدیران سطح بالا را کاهش می دهد.»
او، گفت: «این اقدامات جایگاه وزیر امورخارجه را سخیف می کند چرا که به تعریف عقلا، وزارت امور خارجه نماینده جمهوری اسلامی در خارج از کشور است.»
روزنامه حکومتی جمهوری اسلامی نیز در مطلبی با عنوان متکی رفت! نوشت، بالاخره داستان کشمکش های احمدی نژاد ـ متکی به پایان رسید و شایعه به واقعیت پیوست.
این روزنامه حکومتی، با اشاره به انتصاب نماینده های ویژه احمدی نژاد نوشت، پست کلیدی نماینده ویژه در خاورمیانه و آسیا به دو نفر از نزدیکان رییس جمهور یعنی اسفندیار رحیم مشایی و محمد بقایی که سابقه ای در وزارت خارجه نداشتند، اختصاص داده شده بود، ناظران، این اقدام رییس جمهور را حمل بر عدم اعتماد او به وزارت خارجه و شخص وزیر خارجه کردند.
این روزنامه در پایان نوشت، تضعیف دستگاه دیپلوماسی کشور به ویژه در شرایط کنونی، آن هم توسط برخی از افراد دولت، مصداق بارز بر شاخه نشستن و بن بریدن است.
رامين مهمانپرست، سخن گوی وزارت امور خارجه حکومت اسلامی، در نشست خبری روز سه شنبه 14 دسامبر خود، اين مطلب را در پاسخ به سئوال خبرنگاری مطرح كرد كه پرسيد: «با تغيير متكی چه تغييری در سياست خارجی به وجود خواهد آمد؟»
سخن گوی وزارت خارجه جواب داد: «سياست های كلان نظام جمهوری اسلامی در صحنه بين المللی در سطح بالاتر تدوين و اتخاذ می شود و دستگاه سياست خارجی مجری اين سياست هاست.»
مهمانپرست در پاسخ به سئوالی در مورد تغيير «منوچهر متكی» نیز گفت: «اصولا در مسئوليت های اجرايی تغيير و تحول جزو طبيعت كار است.»
نیویورک تایمز، با اشاره به برکناری ناگهانی متکی را که طی چند سال گذشته سکاندار سیاست خارجی ایران بوده ناگهانی ارزیابی کرده و نوشت: این اقدام تکان دهنده موجب شگفتی برخی محافل در غرب شده است. این روزنامه آمریکایی، هم چنین به برکناری متکی در اثنای سفر وی به سنگال توجه کرده است.
خبرگزاری فرانسه، برکناری متکی را در حالی که ایران در حال مذاکره با گروه 1+5 در مورد موضوع هسته ای خود است اقدامی شوک برانگیز و قابل تامل ارزیابی کرد. هر چند این خبرگزاری از علت این تصمیم گیری ابراز بی اطلاعی کرده اما آن را بی ارتباط با اظهارات اخیر متکی در واکنش به سخنان کلینتون ندانسته است.
شبکه خبری العربیه، اعلام کرده که صدور حکم برکناری متکی بی ارتباط با مذاکرات اخیر ایران و گروه 1+5 در ژنو نبوده است.
در خبر دیگری به نقل از خبرگزاری آسوشیتدپرس برکناری وزیر خارجه ایران ناگهانی و بدون هیچ گونه توضیحی عنوان شده است. این خبرگزاری مدعی است که برکناری متکی از جمله خواسته های نمایندگان مجلس شورای اسلامی نیز بوده چرا که به اعتقاد آن ها وی در زمینه دفاع از حقوق ایران در مجامع بین المللی به اندازه کافی قدرتمند عمل نکرده است.
زمینه اختلاف احمدی نژاد و متکی
احمدی نژاد، با انتخاب مشاوران ویژه در عرصه مسایل خارجی و دیپلماتیک، عملا زیر پای وزیر امور خارجه را از شهریور ماه سال جاری به این سو، خالی کرده بود. و از آن تاریخ نیز شايعه بركناری و يا استعفای متكی بر زبان ها افتاده بود.
برخی رسانه ها پا را فراتر گذاشتند و حتی برای متكی جايگزين نيز مشخص كردند. در اين ميان نام های سعيد جليلی دبير شورای عالي امنيت ملی، مجتبی ثمره هاشمی دستيار ارشد ریيس جمهور و عليرضا ذاکر اصفهانی استاندار فعلی اصفهان و ریيس سابق مرکز بررسی های استراتژيک رياست جمهوری، بيش از همه به گوش می رسد. حتی يكی از رسانه ها انتخاب ذاكر را با اين توجيه كه تنها وزير خارجه ای خواهد بود كه دارای تحصيلات علوم سياسی است، منطقی و محتمل تر معرفی كرده بود؟!
پس از آن كه محمود احمدی نژاد نمايندگان ويژه ای برای بخش های مختلف جهان منصوب كرد و اين اتفاق نخستين واکنش وزير خارجه از عملكرد دولت را به همراه داشت، رهبر حکومت اسلامی علی خامنه ای، عصر روز دوشنبه هشتم شهريور ماه سال جاری، در ديدار ریيس جمهور و هيات دولت، با اشاره به «موازی كاری در سياست خارجی»، تاكيد کرد كه مسئولين بايد از اين امر پرهيز كنند. او، پرهيز از كارهای موازی در عرصه های مختلف از جمله سياست خارجی و نيز اعتماد به وزيران در چارچوب اختيارات و وظایف شان را از نكات مديريتی هيات دولت دانست.
خامنه ای در بخش ديگری از سخنان خود، «تحرك ديپلماتيك دولت را انصافا قابل تشكر دانست» و تاکید كرد: «آن چه بيش تر از تحرك و رفت و آمد سياسی بايد مورد توجه قرار داشته باشد روح و جهت گيری و محتوای ديپلماسی است...»
مرکز پژوهش های مجلس نيز که از مراکز نفوذ اصولگرايان محسوب می شود، اقدام احمدی نژاد را مخالف اصل ۱۲۷ قانون اساسی نامیده بود.
در اصل ۱۲۷ قانون اساسی جمهوری اسلامی آمده است: «رییس جمهور می تواند در موارد خاص، بر حسب ضرورت با تصویب هیات وزیران نماینده، یا نمایندگان ویژه با اختیارات مشخص تعیین نماید. در این موارد تصمیمات نماینده یا نمایندگان مذکور در حکم تصمیمات رییس جمهور و هیات وزیران خواهد بود.»
هم زمان ۱۲۲ نماینده مجلس شورای اسلامی نیز در تذکر کتبی به محمود احمدی نژاد، خواستار پرهیز از موازی کاری در حوزه سیاست خارجی شدند.
احمدی نژاد پس از انتقاد رهبر از موازی کاری در حوزه دیپلماسی، نمایندگان ویژه خود در مناطق خارج از کشور را تبدیل به مشاور کرد.
در نهایت روز چهارشنبه، 24 شهریور 1389 - 15 سپتامبر 2010، پایگاه اطلاع رسانی ریاست جمهوری ایران گزارش کرد که احمدی نژاد با صدور احکامی، شش نفر را به عنوان «مشاورین رییس جمهوری در امور خاورمیانه، آمریکای لاتین، دریای خزر، آسیا، افغانستان و آفریقا» منصوب کرده است.
براساس این گزارش، اسفندیار رحیم مشایی، رییس دفتر رییس جمهوری، به عنوان مشاور رییس جمهور در امور خاورمیانه، حمید بقایی، معاون رییس جمهوری و رییس سازمان میراث فرهنگی، به سمت مشاور رییس جمهور در امور آسیا، شمس الدین حسینی، وزیر امور اقتصادی و دارایی، به سمت مشاور رییس جمهور در امور آفریقا، محمد عباسی، وزیر تعاون، به سمت مشاور رییس جمهور در امور آمریکای لاتین، ابوالفضل ظهره وند به سمت مشاور رییس جمهور در امور افغانستان و محمد مهدی آخوندزاده به سمت مشاور رییس جمهور در امور دریای خزر منصوب شده اند.
این افراد ابتدا به عنوان نمایندگان ویژه احمدی نژاد معرفی شده بودند که احمدی نژاد پس از توصیه رهبر و نمایندگان مجلس، تنها با تغییر واژه نمایندگان «ویژه» به «مشاورین»، تصمیم خود را تغییر نداد. بنابراین، احمدی نژاد با این اقدام خود، عملا هم رهبر و مجلس و هم وزارت خارجه را دور زده است.
عموما، مشاورین همان طور که از نام شان پیداست در حیطه مسئولیت خود به رییس جمهور مشاورت می دهند و یا به ماموریت های ویژه فرستاده می شوند. در صورتی که این موضوع در خصوص احکام صادره از سوی احمدی نژاد صدق نمی کند و مشاورین او، چندین پست مهم دیگری را نیز در اختیار دارند. رحیم مشایی رییس دفتر رییس جمهور و هم چنین رییس کمیسیون فرهنگی دولت بوده و چندین عنوان دیگر را نیز یدک می کشد. بقایی نیز در حال حاضر فعالیت در دو سازمان بزرگ را هم زمان انجام می دهد و به سبب تقسیم سازمان متبوعش در استان ها قطعا حجم کار بیش تری هم دارد. اما زهره وند و آخوندی نیز هرچند مشاغلی دارند اما نسبت به دو نفر نخست از حجم کار کم تری برخوردارند. در واقع احمدی نژاد با این تغییرات، تلاش می کند افراد مطیع و نزدیک به خود را در دولت جای دهد تا با یک دست کردن اعضای کابینه خود، در انتخابات آتی مجلس و ریاست جمهوری بازی را به حریفان خود نبازد.
منوچهر متکی، نخست با انتخاب مشاورین احمدی نژاد مخالفی نکرد اما هنگامی که بقایی در مورد ارمنی کشی در ترکیه اظهارنظر کرد و وزارت خارجه با اعتراض شدید دولت ترکیه مواجه شد تکی نارصایتی خود را بروز داد. او، ضمن فصل الخطاب دانستن نظر صریح رهبری در خصوص پرهیز از «موازی کاری» در سیاست خارجی، تصریح کرد: «تضعیف دستگاه دیپلماسی کشور به ویژه در شرایط کنونی آن هم توسط برخی از افراد دولت مصداق بارز بر شاخه نشستن و بن بریدن است.»
متکی، هم چنین از مسئولان و مدیران به ویژه در قوه مجریه خواست، «هزینه کشور را در اداره روابط خارجی با ناپخته سخن گفتن در این عرصه بالا نبرند.»
در واقع سخنان منوچهر متکی، ضمن آن که نشان از سرریز شدن صبر او در خصوص دخالت های متعدد دیگر اعضای هیات دولت در امور دیپلماتیک و حوزه وظایف وزارت خارجه و احتمالا قاچاق اسلحه و مواد مخدر به نیجریه توسط سپاه پاسداران بدون اطلاع وزیر امور خارجه و غیره در نوع خود بی سابقه است. چرا که تاکنون در دولت دهم و حتی قبل از آن در دولت نهم چنین موضع سرسختانه ای از سوی یک عضو کابینه علیه عضو دیگر مشاهده نشده است.
باین ترتیب، احمدی نژاد، جهان را بین مشاوران خود تقسیم کرده و عملا هم به جای وزیر امور خارجه، این مشاوران به رییس جمهوری مشاوره می دهند و یا از سوی دولت به ماموریت های خارجی گمارده می شوند. با توجه به حساسيت شرايط بين المللی و منطقه ای و انزوای دیپلماتیک حکومتی اسلامی در عرصه جهانی، بعید به نظر می رسد كه تغییر متكی، دست آوردی برای دولت احمدی نژاد بیافریند.
برخی مشکلات و رسوایی های اخیر حکومت اسلامی
حکومت اسلامی ایران، در سطح بین المللی در انزوای دیپلماتیک به سر می برد. قطعنامه های سازمان ملل مبنی بر تحریم اقتصادی ایران و تحریم های یک طرفه آمریکا و اتحادیه اروپا، اقتصاد بیمار ایران را بحرانی تر کرده است؛ علاوه بر این که فاکت های بسیار زیاد و زنده ای وجود دارد که حکومت اسلامی ایران، پیگیرانه به دنبال دست یابی به سلاح های کشتار جمعی اتمی است؛ با این حال از قاچاق اسلحه و مواد مخدر نیز دست برنداشته و هم چون سه دهه گذشته، به این عرصه ها نیز به عنوان یک منبع درآمد و اعمال نفوذ در مسایل داخلی برخی کشورها و هم چنین تقویت گروه های اسلامی تروریستی و مافیایی در آسیا و آفریقا بهره برداری می کند. هم این عوامل و بسیاری از عوامل دیگر، دست به دست داده اند و دیپلماسی حکومت اسلامی را با بحران و بن بست روبرو کرده اند.
در ماه های اخیر با تشدید بحران مناقشه هسته ای و گسترش تحریم های بین المللی علیه ایران، دشواری ها و بحران های سیاست خارجی حکومت اسلامی ایران تشدید شده است. حوادث بی سابقه ای چون کشف کانتینرهای حامل سلاح و مهمات و مواد مخدر در نیجریه و یا در بنادر جنوبی ایتالیا نیز به این مشکلات افزوده است.
در نيمه ماه نوامبر، وزارت خارجه نيجريه از کشف محموله بزرگی از اسلحه در يک کشتی تجاری ايران خبر داد.
به گفته سازمان امنیت نیجریه، تسلیحات کشف شده از سوی دولت ایران به این کشور ارسال شده است. برخی روزنامه نگاران این اتهام را در مکاتبات داخلی میان اداره های نیجریه ای دیده و گزارش کرده اند.
به گفته بازرسان نیجریه ای، در میان این سلاح ها موشک و انواع مختلف سلاح های خودکار وجود داشته است. موشک های ۱۰۷ میلیمتری از نوع موشک هایی است که گروه اسلامی در افغانستان و عراق نیز به کار می گیرند.
شرکت «سی ام آ - سی جی ام» که مرکز آن در فرانسه قرار دارد، گفته است که ۱۳ کانتینر توقیف شده توسط یک «تاجر ایرانی» در «بندرعباس» در جنوب ایران بارگیری شده و این شرکت «قربانی بارنامه تقلبی» شده است. بر روی کانتینرها و در بارنامه «مواد و مصالح ساختمانی از جمله پشم شیشه» قید شده بوده است.
مقامات امنیتی نیجریه تصریح کردند که دو شهروند ایرانی این قاچاق را سازماندهی کرده بودند. ماموران امنیتی نیجریه احتمال می دهند که این دو تن در حال حاضر در سفارت ایران در آبوجا، پایتخت نیجریه، پنهان شده باشند.
در همین حال دستیار وزیر امور خارجه نیجریه نیز «حجم و محتوای» محموله یادشده را «مایه نگرانی جدی» کشورش عنوان کرده است.
آلیو آدی هونگ، از معاونان وزارت امور خارجه نیجریه به بی بی سی گفته که «بر اساس تحقیقات اولیه، می تواند به طور قطع بگوید که این تسلیحات از ایران فرستاده شده بود.»
وی، هم چنین تایید کرده که سفیر ایران در نیجریه برای «ادای توضیح» درباره محموله غیرقانونی سلاح کشف شده به وزارت خارجه این کشور احضار شده است.
تاکید این مقام وزارت امور خارجه نیجریه بر مصونیت دیپلماتیک، یکی از متهمان پرونده محموله غیرقانونی سلاح، نشان می دهد که این متهم احتمالا از مقامات رسمی سیاسی و دیپلماسی حکومت اسلامی است.
کشتی حامل کانتینرهای سلاح از ایران پيش از رسیدن به لاگوس، توقفی نيز در هند داشته و ۱۵ ژوئيه 2010 اين بندر را ترک کرده است.
حکومت اسلامی، منوچهر متکی را با عجله راهی نیجریه کرد تا این مساله را پرده پوشی کند. متکی با اودین آجوموگوبیا، وزیر امور خارجه نیجریه، در روز پنج شنبه ۲۰ آبان 1389 - ۱۱ نوامبر 2010 در شهر لاگوس، درباره ارسال اسلحه قاچاق به این کشور گفتگو کرد. سخن گوی وزارت امور خارجه نیجریه در پایان دیدار این دو اعلام کرد که «مذاکرات درباره یک موضوع مهم دوجانبه صورت گرفته است.» به گفته وی، متکی به مقامات نیجریه اطمینان داده است که درباره این محموله تسلیحاتی با مقامات نیجریه همکاری خواهد کرد. سخن گوی وزارت امورخارجه نیجریه، هم چنین افزود که وزیر امور خارجه نیجریه به زودی توضیحات مبسوطی را در این زمینه منتشر خواهد کرد.
متکی که ظاهرا از جريان جا سازی محموله اسلحه در ۱۳ کانتينر ارسالی و يا مقصد نهايی آن ها، بی خبر نگاه داشته شده بود، گفت ماموران امنیتی نیجریه از یک متهم ایرانی که به سفارت این کشور در ابوجا پناه برده بود بازجویی کردند اما از متهم دوم، به دلیل داشتن مصونیت دیپلماتیک نتوانستند بازجویی کنند. منابع دیپلماتیک گفته اند دو ایرانی متهم به قاچاق اسلحه از اعضای سپاه قدس هستند.
منوچهر متکی، در یک کنفرانس خبری اعلام کرد این محموله از سوی «یک شرکت خصوصی» ارسال شده بود و «سوء تفاهم» با نیجریه حل شده است.
این در حالی است که تولید سلاح و صادرات آن در ایران در انحصار نیروهای مسلح این کشور است اما متکی می گوید: «يک شرکت خصوصی اقدام به کار تجاری در فروش سلاح های معمولی و متعارف دفاعی به يکی از کشورهای غرب آفريقا کرده بود.» برای رفع آن (با توصييه رييس دولت) عازم نيجريه شد. بعد از مراجعت او از نيجريه و اعلام «رفع سوء تفاهم»، وزير خارجه نيجريه با استناد به قطعنامه ۱۹۲۹ موضوع را به شورای امنيت گزارش کرد.
هم چنین پس از گذشت نزدیک به یک ماه از کشف محموله اسلحه ارسالی حکومت اسلامی در نیجریه، دولت آفریقایی گامبیا در بیانیه ¬ای، از قطع رابطه با حکومت اسلامی خبر داد و از تمام شهروندان ایرانی که به نمایندگی از سوی حکومت اسلامی در گامبیا فعالیت می کنند، خواست ظرف ۴۸ ساعت این کشور را ترک کنند.
دولت یحیی جامه، رییس جمهوری گامبیا، روز دوشنبه یکم آذر 1389 - ۲۲ نوامبر 2010، با صدور بیانیه ای اعلام کرد: «تمام پروژه ها و برنامه های دولت گامبیا که با همکاری جمهوری اسلامی ایران اجرا می شود، لغو شده است.»
خبرگزاری رویترز، به نقل از منابع خود در دولت گامبیا خبر داد این تصمیم در رابطه با ماجرای ارسال سلاح از ایران به نیجریه که بر اساس گزارش ها قرار بوده به گامبیا برده شود، اتخاذ شده است.
در همین ارتباط هم زمان با اعلام دولت گامبیا مبنی بر قطع رابطه با ایران، علاء الدین بروجردی، رییس کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس، با اشاره مستقیم به کشور گامبیا در خصوص محموله کشف شده در نیجریه، ادعا کرد: «یکی از شرکت های ایرانی سال ها پیش قراردادی در این خصوص منعقد کرده بود و طبق مقررات بین المللی قرار بود این محموله به گامبیا ارسال شود.»
گامبیا با حدود ۱۱ هزار کیلومتر مربع مساحت و بیش از یک میلیون و ۳۰۰ هزار نفر جمعیت در غرب قاره آفریقا واقع است و دولت گامبیا، یکی از کوچک ترین کشورهای این قاره است.
محمود احمدی نژاد، یک سال پیش با سفر به گامبیا بر توسعه روابط با این کشور تاکید کرده بود. بر اساس وب سایت احمدی نژاد، او در دوم آذر ماه ۱۳۸۸ در بانجول، پایتخت گامبیا، روابط ایران و گامبیا را «برادرانه و بسیار خوب و مثبت» ارزیابی کرده بود.
روز جمعه ۲۸ آبان 1389 - ۱۹ نوامبر 2010، مقام های اداره مبارزه با مواد مخدر نیجریه اعلام کردند در میان محوله ای از قطعات یدکی خودرو که از ایران به مقصد یکی از بندرهای این کشور ارسال شده ۱۳۰ کیلوگرم هروئین کشف کرده اند.
رییس اداره مبارزه با مواد مخدر نیجریه، احمادو گیاده به خبرنگاران گفت هروئین کشف شده در بندر آپایا در شهر لاگوس درجه خلوص بالایی دارد و ارزش آن حدود ده میلیون دلار برآورد می شود. این شهر یکی از گذرگاه های مهم قاچاق مواد مخدر برای کوکائین از آمریکای لاتین به اروپا محسوب می شود.
پیش از این گمان می رفت لاگوس مقصد نهایی هروئین های ارسالی از ایران بوده است. اما یکی از مقام های ارشد اداره مبارزه با مواد مخدر نیجریه اظهار داشت با بررسی اسناد و بارنامه ها مشخص شد مقصد نهایی این مواد مخدر یکی از کشورهای اروپایی بوده است.
برخی از منابع خبری به نقل از افسران پلیس و مقام های اداره مبارزه با مواد مخدر نیجریه، گزارش دادند همکاری های اطلاعاتی برخی از کشورها، و به احتمال بسیار آمریکا، ماموران را در کشف این محموله یاری رسانده است. ظاهرا از چهار ماه پیش ماموران محلی در جریان جاسازی هروئین در محموله هایی از مبدا ایران قرار داشته اند.
برخلاف سلاح های ارسالی از بندرعباس که حکومت اسلامی سریعا عکس العملل نشان داد و منوچهر متکی راهی نیجریه شد تا این مساله را پرده پوشی کند، در مورد دخالت حکومت ایران در ماجرای ۱۳۰ کیلو هروئین به لاگوس، سران و مقامات حکومت اسلامی، خبر موثق و رسمی و علنی منتشر نکردند.
مقام های نیجریه گفته اند تاکنون سه تبعه این کشور در ارتباط با ۱۳۰ کیلو هروئین کشف شده در آپایا بازداشت شده اند. درباره هویت ارسال کنندگان این مواد مخدر از ایران، خبری علنی منتشر نشده است. مقامات نیجریه ای بر این غقیده اند که سپاه پاسداران حکومت اسلامی ایران، در این ماجراها دست دارند.
چندی پیش نیز ماموران ایالت بادن وورتمبرگ آلمان از بازداشت دو ایرانی در ارتباط با انتقال ۷۶ کیلو هروئین خالص از طریق ترکیه و بلغارستان خبر داده بودند. یکی از این دو ایرانی که ساکن بلغارستان بوده طی عملیاتی در هلند دستگیر و به آلمان منتقل شده است.
روز چهارشنبه ۱۳ مهر 1389 - ۶ اکتبر 2010، رییس پلیس ولایت نیمروز افغانستان در گفتگو با خبرنگار افغان دویچه وله، از کشف یک کانتینر مواد منفجره ایرانی در ولایت نیمروز افغانستان خبر داد. در واکنش به این خبر، خبرگزاری دولتی «مهر» روز پنج شنبه ۷ اکتبر از قول فدا حسین مالکی سفیر ایران در افغانستان، نوشت: «بعد از بررسی محموله مشخص شد، محتویات آن مواد محترقه بوده و نه مواد منفجره. این مواد از چین به عنوان ابزار شادی وارد افغانستان شده است.»
در تماس دوباره با محمد موسی رسولی، رییس پلیس ولایت نیمروز افغانستان، او ضمن تاکید بر کشف مواد منفجره، این بار به دویچه وله فارسی گفت: حتما شما در جریان هستید که شرکت های تجاری از بندر چاه بهار یا بندرعباس وسائلی را بار می زنند و به افغانستان می آورند. ولی ما داخل گمرک افغانستان یک کانتینر تقریبا چهل فوت به وزن ۱۹ تن کشف کردیم که از بندر چابهار بارگیری شده و آماده ترانزیت به داخل افغانستان از طریق جاده ابریشم بود. خوشبختانه این کانتینر داخل گمرگ افغانستان توسط پلیس امنیتی ولایت نیمروز شناسایی شد. وقتی کارشناسان و ارگان های مختلف درب کانتینر را باز کردند، دیدیم محتویات این کانتینر مواد منفجره و انواع و اقسام مین است. مین های دو کیلویی و نیم کیلویی پیدا کردیم.
او افزود: در همین مورد فعلا یک نفر دستگیر شده ولی مقصد این کانتیر را فعلا نمی دانیم که می خواسته تا کجای افغانستان برود. اما اگر این مواد منفجره در داخل افغانستان توزیع می شد، مطمئنا همه شهرهای افغانستان را ناآرام می ساخت.
در همین زمینه، از روح الله یاسر، خبرنگار بخش افغان دویچه وله درباره سوابق کشف اسلحه و مهمات ایرانی در افغانستان، گفته است: این اولین خبر و اولین رویدادی نیست که در این ارتباط اتفاق می افتد. البته دولت افغانستان بنابر سیاستی که دارد، نمی خواهد مستقیم با کشورهای همسایه درگیر شود و به شکلی طفره می رود از این که اظهارنظر صریحی کند. اما منابع و رسانه های مستقلی که در افغانستان هستند، بارها از این موضوع گزارش داده اند. ناتو و رسانه های داخلی و خارجی گزارش داده اند که چندین بار کاروان و ماشین های ایرانی که مواد منفجره به افغانستان انتقال می داده اند در مناطق مرزی گیر افتاده اند و سلاح هایی که نشان ایرانی داشته اند در برخی از ولایات کشف شده اند... ما گزارش های زیادی داشتیم که سلاح های ایرانی را کشف کرده اند. حتی افراد مسلح ایرانی که برای تربیت شورشیان افغانستان، داخل خاک افغانستان شده اند و پلیس آن ها را تعقیب کرده، از این مسائل و گزارش ها داشته ایم. مثلا در قندهار، نیمروز و هرات گزارش های زیادی داشته ایم. افراد زیادی بازداشت شدند یا سلاح هایی که از ایران و دقیقا در مرز افغانستان کشف شد یا افرادی با مواد انفجاری و با سلاح های ایرانی دستگیر شدند.
یا محمد حسين داجمر، مدير عامل کشتيرانی حکومت اسلامی ايران، دوشنبه 13 دسامبر 2010، گفت: «متاسفانه کشتی های ايران در سنگاپور به حراج گذاشته شده و سه شنبه این حراج برگزار می شود.»
به گزارش خبرگزاری مهر، داجمر افزود: «در حال رايزنی برای پرداخت وام اين کشتی ها به بانک فرانسوی و جلوگيری از حراج اين کشتی ها هستيم.»
هفته گذشته، خبرگزاری دانش جويان ايران، «ايسنا»، از مديرعامل شرکت کشتيرانی حکومت اسلامی ايران نقل و قول کرده بود که: «توقيف اين سه کشتی به دليل «بدهی نبود» و بانک فرانسوی به دليل «تحريم ها» عليه جمهوری اسلامی اين اقدام را انجام داده است.»
در همین زمینه، استوارت لوی، معاون وزير امور خزانه داری آمريکا در امور مقابله با تروريسم مالی، پیش تر گفته بود: چند ماه پيش بانک فرانسوی سرمايه گذاری و مشارکت اعتباری «اگريکول» سه کشتی ايرانی را به دليل اين که ايران نتوانسته برای آن ها بيمه بخرد و قرارداد وام ۲۳۵ ميليون دلاری را نقض کرده است، در سنگاپور توقيف شده اند.
اين در حالی است که مديرعامل شرکت کشتيرانی حکومت اسلامی ايران، بدون اشاره به دليل «به حال» کردن وام سه کشتی سهند، سبلان و توچال، فقط به اين نکته بسنده کرده بود که بانک فرانسوی به دليل تحريم اين اقدام را انجام داده است.
مدير عامل کشتيرانی حکومت اسلامی ايران، هم چنین به خبرگزاری مهر گفت: «فرانسوی ها برخلاف قوانين بين المللی در اين رابطه عمل کرده و نظير مباحث تحريم اقداماتی فراقطعنامه ای انجام داده است چرا که تحريم به عنوان مثال در مورد کشتی های ايرانی مشمول قراردادهای قبل از موعد آغاز تحريم نمی شد اما آن ها بر اين مفاد پايبند نبودند.»
او گفت: «به دنبال اين هستيم که از طريق منابعی بتوانيم با فرانسوی ها مذاکره کرده و پول آن ها را پرداخت کنيم که اميدواريم تا فردا سه شنبه به نتيجه برسيم.»
سایت حکومتی آتی نیوز، روز سه شنبه 23 آذر 1389 - 14 دسامبر 2010، نوشت: در حالی که مدیرعامل کشتیرانی جمهوری اسلامی از رفع توقیف سه فروند کشتی کانتینری این شرکت در سنگاپور خبر می دهد، منابع خبری از توقیف 5 فروند کشتی دیگر کشتیرانی خبر می دهند.
سه فروند کشتی ایرانی که چندی پیش در سنگاپور به دلیل بدهی کشتیرانی جمهوری اسلامی ایران به یک بانک فرانسوی توقیف شده بودند، قرار بود امروز، سه شنبه به حراج گذاشته شوند که مدیر عامل کشتیرانی جمهوری اسلامی ایران از تعویق این موضوع و توافق با بانک فرانسوی «سرمایه گذاری و مشارکت اعتباری اگریکول» خبر داده است.
در همین حال خبرهای کسب شده توسط خبرنگاری آتی نیوز حاکی ست، چهار بانک اروپایی دیگر برای توقیف 5 فروند از کشتی های کشتیرانی تلاش جدیدی را آغاز کرده اند.
بنابر این گزارش بانک HSH آلمان که به عنوان نماینده سه بانک دیگر اروپایی پی گیری این مساله شده مدعی است کشتیرانی جمهوری اسلامی ایران 268 میلیون دلار بابت وام های دریافتی از این چهار بانک به آن ها بدهکار است.
در پی تصویب چهارمین قطعنامه تحریمی شورای امنیت سازمان ملل متحد علیه ایران، در خرداد ماه سال جاری، آمریکا و اتحادیه اروپا نیز تحریم های یک جانبه ای را علیه حکومت اسلامی ایران اعمال کردند.
تشدید این محدودیت ها باعث شده است تا بسیاری از شرکت های بیمه به دلیل نگرانی از تحریم ها با ایران همکاری نکنند.
ایالات متحده آمریکا از سال ۲۰۰۸، شرکت کشتیرانی حکومت اسلامی ایران را تحریم کرده و هم چنین بر اساس اعلام وزارت خزانه داری آمریکا تاکنون نزدیک به ۷۰ «شرکت صوری» مرتبط با کشتیرانی ایران، هدف تحریم های آمریکا قرار گرفته اند. قرار گرفتن شرکت های خارجی در فهرست سیاه تحریم های آمریکا، بدین معنا است که این شرکت ها دیگر اجازه فعالیت در آمریکا را نخواهند داشت و شرکت های آمریکایی نیز نمی توانند با این شرکت ها تماس برقرار کنند. در چنین وضعیتی بسیاری از این شرکت ها با در نظر گرفتن منافع خود، ترجیح می دهند که با حکومت اسلامی ایران، وارد بده و بستان نشوند.
حدود دو سال پیش نیز هنگامی که مامورین گمرک ترکیه حدود 18 میلیارد دلار پول نقد و شمش طلا را که از ایران وارد ترکیه شده بودند توقیف کردند نخست یکی از سرداران سپاه مدعی شد که آن ها وابسته به وی می باشد اما پس از این که این مساله به رسانه های ایران و ترکیه کشیده شد احمدی نژاد رییس جمهوری ایران و رجب اردوغان نخستن وزیر ترکیه، این مساله را مخفیانه حل و فصل کردند و آن را از چشم تعقیب رسانه ها دور نگاه داشتند. این مساله ه مروشن بود که زیر سر سپاه پاسداران است و معلوم نشد آیا این پول برای سرمایه گذاری در ترکیه به این کشور وارد شده بود و یا قرار بود به کشور دیگری انتقال داده شوند.
لازم به تاکید است که در ساختارهای حکومت اسلامی ایران، سپاه پاسداران مجاز است دست به هر کاری در داخل و خارج کشور بزند از جمله ترور مخالفین، قاچاق اسلحه، مواد مخدر، همکاری با گروه های اسلامی تروریستی و مافیایی و غیره. بر اساس قانون اساسی جمهوری اسلامی سپاه پاسداران و ارتش دو وظیفه اساسی دارند: یکی حراست از مرزهای ملی؛ و دیگری جهاد در راه اسلام به منظور ایجاد امت واحد اسلامی در سراسر جهان.
در حال حاضر سپاه پاسداران علاوه بر این که صنایع مادر کشور را در اختیار گرفته و در بخش عمده صادرات و واردات نیز فعال است؛ در عین حال بسیاری از سرداران سپاه نیز در راس همه ارگان های مهم و حساس کشور گرفته اند. از دولت تا مجلس، از ارگان های امنیتی و اطلاعاتی تا لباس شخصی ها، از فرمانداری ها و استانداری ها تا شهرداری، سرداران سپاه دخالت دارند. حدود صد نفر از نمایندگان مجلس شورای اسلامی، سابقه خدمت در سپاه و دیگر ارگان های امنیتی دارند. بی جهت نیست که سپاه در سرکوب اعتراضات میلیونی مردم در سال گذشته، تمام توان خود را به کار گرفته بود.
آن چه که در بالا به عنوان نمونه هایی اشاره کردیم از جمله دستگاه دیپلوماسی حکومت اسلامی را شدیدا دچار بحران کرده است.
سوابق منوچهر متکی در حکومت اسلامی
متکی پیش از انتخابش به عنوان وزیر امور خارجه در دولت نهم، سفیر ایران در توکیو و آنکارا، معاون حقوقی و سپس معاون امور بین الملل وزارت امور خارجه بوده است.
او که 57 سال دارد، پس از انقلاب 57، نخست وارد حزب جمهوری اسلامی شد و سپس به عنوان نماینده وارد مجلس اول گردید. پس از آن، به وزارت خارجه رفت و ابتدا در سال 64 سفیر ایران در ترکیه شد. او در سال 68 به ایران برگشت و ابتدا معاون امور بین الملل و سپس معاون حقوقی وزارت خارجه شد. در سال 1373 به سفارت ایران در ژاپن رفت و از سال 78 مشاور وزیر خارجه ایران شد.
متکی سال 1383، دوباره به مجلس شورای اسلامی بازگشت و عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس هفتم شد.
در نهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری، منوچهر متکی ریاست ستاد انتخاباتی علی لاریجانی را به عهده داشت. اما پس از پیروزی محمود احمدی نژاد، به وزارت خارجه رفت و تا امروز (23 آذر 89) که از سمتش برکنار شد، تنها وزیر کابینه احمدی نژاد بود که پنج سال و چهار ماه در سمتش دوام آورد.
منوچهر متکی در طیف اصول گرایان حاکم به گروه «سنتی» این طیف و چهره هایی مثل علی لاریجانی رییس مجلس نزدیک است.
منوچهر متكی متولد 1332، در بندر گز در 45 كيلومتری شهرستان گرگان از استان گلستان است. او، تا قبل از انقلاب 57، در هندوستان دانش جو بود و در مقطع انقلاب به ايران آمد. او، از همان ابتدا به چماقداران حزب الهی در حزب جمهوری اسلامی پیوست. او در فروردين 1358، به اتفاق آخوند اسماعيل جهانشاهی. هادی نبوی و عباس محمدی، حزب جمهوری اسلامی، شاخه بندرگز را تاسيس كردند. متکی، به همراه عباس محمدی كه فرمانده سپاه پاسداران بندرگز بود، در حمله به تجمعات، رسانه های مستقل، زنان، هواداران سازمان های سیاسی و خانه های آن ها در بندرگز و بخش های تابعه یورش می بردند. او، با سخن رانی هايی كه در تجمعات بسيجيان و چماقداران در مساجد و در نماز جمعه بندرگز می كرد، از عوامل اصلی تحريك و هدايت چماقداران حزب الهی بود. او در جريان «انقلاب فرهنگی»، در تصفيه و اخراج فرهنگيان و معلمين و دانش جویان و سرکوب های سیاسی و غیره نقش تعيين كننده ای داشت.
متكی، در سال 1364، به عنوان سفير حکومت اسلامی ایران، در تركيه منصوب شد. او در عین حال، گروه های اسلامی تروریستی ترکیه ای و ایرانی را سازمان دهی می کرد. این تيم های ترور حکومت اسلامی زیر نظر متکی، علاوه بر ترورهای دیگر، تعدادی از مخالفان حکومت اسلامی را در این کشور ترور کردند.
منوچهر متكی، در مدتی كه سفير حکومت اسلامی در ترکیه بود، در كليه موارد تروريستی مسئوليت تهيه پاسپورت و ويزا و حل و فصل مسائل مربوط به رفت و آمد تروريست ها را حل و فصل می کرد.
متکی، پیش تر عضو سپاه پاسداران و از اعضای ارشد قرارگاه رمضان (از جمله قرارگاه های عملیاتی سپاه در غرب کشور در کردستان عراق) بوده است.
تا ماه می سال 1993، بسیاری از ترورهای خارج کشور را در کتابی به نام «مجموعه اسنادی در رابطه با فعالیت های تروریستی دولت جمهوری اسلامی ایران» منتشر کرده ام از جمله یک فصل آن به ترورهای ترکیه اختصاص دارد. این کتاب، از ترور نافرجام شاپور بختیار، آخرین نخست وزیر حکومت پهلوی آغاز می شود. انیس نقاش تروریست معروف و 4 نفر از همدستانش در سال 1980، به محل سکونت بختیار به قصد کشتن او حمله کردند. شاپور بختیار از این حمله جان سالم به در برد، ولی در این حمله یک مامور پلیس و یک عابر فرانسوی کشته شدند و سه نفر دیگر نیز به شدت زخمی گردیدند. انیش نقاش و همدستان وی دستگیر و زندانی شدند. آن ها به مدت ده سال در زندان به سر بردند و سپس مورد عفو رییس جمهوری وقت فرانسه قرار گرفت، آزاد شدند. پس از این که این تروریست ها وارد تهران شدند با استقبال وسیع مقامات حکومت اسلامی قرار گرفتند. ادامه این کتاب، با ترور و کشتن بختیار، سروش کتیبه، عبدالرحمن برومند، سروس الهی در فرانسه، فریدون فرخزاد در شهر بن آلمان، صادق شرفکندی، فتاح عبدلی، همایون اردلان و نوری دهکردی در برلین، عفت قاضی در سوئد، عطاالله بای احمدی در دوبی، حمید بهمنی در شهر وین اتریش، عبدالرحمان قاسملو، عبدالله قادری آذر، ملامحمد رسول در اتریش، حمله مسلحانه به محل زندگی پناهندگان ایرانی و زخمی شدن 14 تن از آنان و قتل پناهنده ای به نام علیرضا حسن پور شفیع زاده در پاکستان، حسن کشور در کراچی پاکستان، غلام کشاورز (بهمن جوادی) در قبرس، صدیق کمانگر در کردستان عراق، کاظم رجوی در سوئیس، علی کاشف پور در آنکارا، اکبر قربانی در استانبول، حسین نقدی در ایتالیا، اخراج دیپلمات - تروریست های حکومت اسلامی از سوئد، محکومیت سه تروریست حکومت اسلامی در فرانسه به دلیل بمب گذاری های 86- 1985 در پاریس، 30 نفر از مقامات حکومت اسلامی متهم به تروریسم توسط آمریکا، گزارشی از فعالیت های سازمان های اطلاعاتی حکومت اسلامی، فتوای آیت الله خمینی در مورد اعدام سلمان رشدی و وقایع بعد از آن، ترور اوغور مومجو نویسنده و روزنامه نگار مشهور ترکیه و اقدامات تروریستی حکومت اسلامی در آن کشور، انتشار لیست ترورهای حکومت اسلامی در ترکیه در روزنامه حریت به نقل از نخست وزیر ترکیه: زیاد سابی دستیار سرکنسولگری اردن، سرهنگ هادی عزیز مرادی، سروان بهروز شاهوردیلو، حمید حمید، چهار نفر از منسوبین حزب الله که قصد داشتند 9075 کیلو مواد منفرجه را وارد ترکیه کنند دستگیر شدند، حسین منصوری، ربودن عبدالله مجتهد زاده و انتقال وی به ایران که در صندوق عقب ماشینی توسط پلیس پیدا شد، سکرتر کنسولگری عربستان سعودی به نام عبد یلقان بدوی، عبدالرحمان شیراوی مسئول اقتصادی سرکنسولگری عربستان سعودی، پروفسور معمر آکسوی، محمدرضا اخوان جم، ال فیصل مسئول تجاری سرکنسولگری عراق، عبدالله حسین ال خرابی مسئول سخنگویی سرکنسولگری مصر و یک تن آمریکایی، بمب گذاری در اتومبیل مامور امنیتی سفارت اسراییل در آنکارا، عباس قلی زاده، اقدامات تروریستی جمهوری اسلامی علیه فعالین و رهبران احزاب و سازمان های ایرانی در عراق از جمله لیست اسامی 10 نفر از ترورشدگان و...
روزنامه حريت چاپ تركيه، در 6 خرداد 1368 گزارش داد يك گروه 14 نفره هنگام نفوذ به خاك تركيه از ايران برای انجام كار تروريستی دستگير شدند. ریيس اين گروه در قتل ديپلمات سعودی در آنكارا دست داشت.
تعدادی از شهروندان تركيه نيز توسط جوخه های مرگ که در ایران آموزش های تروریسی دیده بودند، ترور شدند. در پشت پرده همه این ترورها، متكی نقش اول را داشت. از جمله آنان می توان از افراد زير نام برد:
31 ژانويه 90 - 11 بهمن 68: پروفسور معمر آكسوی، ریيس جمعيت حقوقدانان تركيه و وكيل سابق مجلس تركيه مورد اصابت گلوله قرار گرفت.
7 بهمن 1371: روزنامه نگار معروف تركی های به نام اوغور مومجو، ترور شد.
در این کتاب، در رابطه با ترور اوغور مومجو، آمده است: «... نتیجتا در اثر فشار اجتماعی دولت مجبور شد در پارلمان، وزارت کشور، پلیس مخفی و شهربانی کمسیون های ویژه ای را برای پیگیری واقعه ترور مومجو دایر نماید. مخصوصا شرکت بیش از پانصد هزار نفر در تشییع جنازه مومجو و شعارهایی که در این تظاهرات عظیم علیه جمهوری اسلامی ایران و مذهب داده شد، دولت را مجبور کرد که با احتیاط و محافظه کاری تمام اعلام نماید که «در پشت ترورهای اخیر و سال های پیش» جمهوری اسلامی ایران قرار دارد.
پلیس ده ها نفر را در این رابطه دستگیر کرد. یکی از افراد دستگیر شده به نام «شنول دوریم»، که عضو شبکه اسلامی معروف به «جوخه مرگ» است. پلیس در جستجو از منزل این فرد سلاح هایی از قبیل کلاشینکف، هفت تیر، تفنگ های دروبین دار و بمب های مختلف را کشف کرد. هم چنین گلوله هایی که در ترور دورسون و امچ به کار برده شده بودند، در این منزل به دست آمد. پلیس در مورد این شخص اظهارنظر نمود که وی رضا تبریزی، تروریست معروف جمهوری اسلامی است که در چندین ترور دست داشته است. هم چنین از منزل وی، اسناد جعلی ماشین، دیپلم تحصیلی، پاسپورت، گواهینامه و... به دست پلیس افتاد و دو دستگاه اتومبیلی که وی مورد استفاده قرار می داده است دزدی بوده اند.
بنا به نوشته روزنامه های ترکیه، پلیس مخفی «میت» نیز در جستجوی قاتلین اوغور مومجو، سه نفر را دستگیر کرده است، که آن ها در بازجویی های اولیه به رابطه خود با پلیس مخفی ایران - ساواما - اعتراف کرده اند...
در این مورد عصمت سزگین وزیر کشور ترکیه، رسما اعلام کرد که 19 نفر در ارتباط با سری قتل ها و ترورهای اخیر دستگیر شده اند که همگی آنان با دولت ایران ارتباط داشته اند. اکنون ثابت شده است که تروریست های وابسته به ایران، چند قتل سیاسی را در ترکیه انجام داده اند. آن ها متهم هستند که در ترور چتین امچ خبرنگار، توران دورسون نویسنده و علی اکبر قربانی دست داشته اند. وزیر کشور ترکیه، تاکید نمود که تروریست ها در اردوگاهی مابین قم و تهران آموزش های سوء قصد و ترور را تحت حفاظت ویژه ای دیده اند. و سه نفر از کسانی که سازمان ده ترورها و قتل های اخیر بوده اند، به ایران فرار کرده اند.
روزنامه حریت دو روز قبل از کنفرانس مطبوعاتی وزیر کشور، به نقل از سلیمان دمیرل نخست وزیر ترکیه، نوشته بود: یک سری وقایعی که منشا آن ایران است ما را با این کشور رو در رو قرار داده است...
اواخر ژانویه 1883، روزنامه ترکی صاباح، نوشت: لانه قاتلین کشف گردید. مسجد ایرانیان که در محل «یشیل دیرک» استانبول قرار گرفته است و از طرف تروریست های وابسته به حزب الله به صورت مرکز مورد استفاده قرار می گرفت توسط پلیس استانبول بسته شد...
تلویزیون «اینتر استار» ترکیه، طی گزارش خبری خود در فوریه 1993، اعلام کرد که دستگیرشدگان معترفند که دو تن از تروریست ها که لباس ماموران پلیس ترکیه را به تن داشتند علی اکبر قربانی را با این عنوان که پلیس هستند ربودند و سپس او را به یالووا منتقل کرده و در یک منزل ویلایی مورد شکنجه های شدید قرار دادند. این افراد هم چنین در بازجویی های خود اعتراف کرده اند که در تهران و قم آموزش های ویژه تروریستی دیده اند.
در چنین فضایی عبدالله نوری، وزیر کشور ایران به طور غیرمنتظره ای به آنکارا آمد و با عصمت سزگین وزیر کشور و عصمت اینونو معاون نخست وزیر دیدار و گفتگو کرد. سفر نوری در این وضعیت حساس به ترکیه، حساسیت بیش تری را برانگیخت. یکی از روزنامه های سراسری ترکیه، در این مورد نوشت: ایران ترکیه را تهدید می کند. روزنامه حریت افزود: نوری در دیدار با اینونو و عصمت سزگین گفت زمانی که وزیر کشور ترکیه به ایران آمد آقای رفسنجانی به وی هشدار داده بود که اجازه ندهد تروریست ها از خاک کشورشان علیه ایران فعالیت نمایند. هم چنین تاکید کرده بود که اگر شما مانع فعالیت این تروریست ها نشوید ما جلو آن ها را خواهیم گرفت. نوری در این دیدار تاکید کرد که کسانی که علیه ایران فعالیت می کنند در ایران پرونده دارند بنابراین، نباید اجازه داده شود آنان به طور آزادانه در اروپا قدم بردارند. آقای عصمت سزگین نیز در این ملاقات با آقای رفسنجانی قول های زیبایی داده بودند. اردال اینونو هم در جواب نوری گفت: ترور یک امر جنایت کارانه است. ترور یک جرم جنایی است. ما بر علیه ترور هستیم. عین همین موضع را از همسایه های خود نیز انتظار داریم...
روزنامه حریت، طی گزارشی در دوم فوریه 1993، نوشت: هفته ای که اوغور مومجو ترور شد، عبدالله نوری وزیر کشور ایران به آنکارا آمد و سپس سفر خود را ناتمام گذاشت و به تهران بازگشت. چنین سفری توجه همه را به خود جلب کرد. رد نتیجه سازمان امنیت - میت - به طور مخفیانه تحقیقات وسیعی را پیرامون آن آغاز کرد. مخصوصا در هتلی که نوری و دو نفر از همراهان وی اقامت داشتند، دو نفر دیگر به اسامی «آ- راسخ علمداری» و «محمد حمزه» به آن ها می پیوندند و سپس همراه نوری به ایران می روند. پلیس در ادامه تحقیقات خود متوجه می شود که این دو نفر در هتل اقامت هیات ایرانی، نوری را ملاقات می کنند و همراه وی به ایران می روند. هم چنین پلیس مشکوک شده است که آیا 11 نفر پرسنل هواپیمای نوری که او را به آنکارا آورده بودند در بازگشت نیز همان افراد هواپیمای او را هدایت کرده اند. یا آن ها نیز در آنکارا جای خود را با افراد دیگری عوض نموده اند... روزنامه حریت در گزارش دیگری می نویسد که دولت ترکیه از دولت ایران خواستار استرداد کسانی شده است که به ایران فرار کرده اند. این روزنامه می افزاید پلیس می کوشد ارتباط چهار ایرانی را که هنگام قتل مومجو در ترکیه بودند با این ترور روشن نماید. دو تن از چهار تن با هواپیمای نوری وزیر کشور به تهران رفتند. اما دو نفر دیگر در یک هتل دستگیر شدند.» *
سرانجام دولت ترکیه، پس از بررسی کارنامه تروریستی سفیر حکومت اسلامی ایران، منوچهر متکی را در اکتبر 1989 عنصر نامطلوب تشخیص داده و حکم بر اخراج وی ظرف مهلت بیست و چهار داد.
البته اگر کسانی می خواهند بیش تر در مورد سوابق تروریستی منوچهر متکی در ترکیه بدانند از اكبر گنجی سئوال کنند. چرا که در همان دورانی که زیر نظر سفارتخانه و کنسولگری و مراکز به اصطلاح فرهنگی حکومت اسلامی در ترکیه، پناهجویان ایرانی در ترکیه تهدید و ترور می شدند اکبر گنجی وابسته فرهنگی سفارت حکومت اسلامی در ترکیه بود. قبل از این ها نیز اکبر گنجی عضو سپاه پاسداران و سپس به وزارت اطلاعات حکومت اسلامي پيوسته بود.
در این دوران سفارت حکومت اسلامی در ترکیه زیر نظر منوچهر متکی، نقش فعالی در گسترش تروریسم در ترکیه و از این طریق در سطح بین المللی و منطقه داشت.
برکناری منوچهر متکی از سمت وازرت خارجه، نخستین تغییر در دولت دهم به شمار می رود. دولتی که با تقلب انتخاباتی و با حمایت خامنه ای رهبر حکومت اسلامی، با سرکوب های خونین اعتراضات مردم، روی کار آمد.
علاوه بر اختلافات احمدی نژاد و متکی که در بالا به آن ها شاره کردیم، گفته می شود که یکی دیگر از موارد اختلافی متکی با محمود احمدی نژاد، طولانی شدن روند تایید سفیران ایران برای اعزام به سفارتخانه ها در خارج مربوط است.
در آبان ماه سال جاری، سايت «الف» متعلق به احمد توکلی از نمايندگان اصولگرا در مجلس شورای اسلامی، اعلام کرده بود که تعداد زيادی از پست های سياسی وزارت امور خارجه ايران در خارج از کشور خالی است. این سایت افزوده بود: برای افرادی که ماموريت شان به اتمام رسيده، هنوز جانشينی معرفی نشده و به محل ماموريت اعزام نشده است.
احمدی نژاد قبلا نیز نزديک به ۴۵ سفير حکومت اسلامی را برکنار کرده و جايگزينی آن ها نه با تجربه در عرصه دیپلماتیک، بلکه نزديکی به رييس دولت، از جمله اولين اقدامات محمود احمدی نژاد، پس از دور دوم ریاست جمهوری اش هم زمان با گسترش اعتراضات میلیونی و خودجوش مردمی در سال گذشته بود.
باین ترتیب، منوچهر متکی، روز ۲۱ آذر به عنوان وزیر امور خارجه به منظور تقدیم پیام رییس جمهور به رییس جمهور سنگال تهران را به مقصد داکار ترک کرد و در شرایطی که هم چنان در این ماموریت حضور داشت عصر روز دوشنبه 23 آذر خبر برکناری اش در سایت ریاست جمهوری منتشر شد.
منوچهر متکی، به عنوان وزیر پیشین خارجه، روز سه شنبه 24 آذر به تهران بازگشت و بلافاصله راهی وزارتخانه شد تا آخرین نشست خود را با مدیران و معاونان وزارت خارجه برگزار کند. هنوز متکی، به طور علنی در رابطه برکناری خود، اظهارنظری نکرده است.
اما هم سویی منوچهر متکی، با سیاست های دولت های نهم و دهم در زمینه سیاست خارجی، یک مساله مهم است و آن این که این نوع رفتار احمدی نژاد با وزیر امور خارجه اش، آن هم در حین ماموریت رسمی در خارج از کشور، در تاریخ دیپلوماسی ایران و جهان بی سابقه بوده است.
آیا بین سفر متکی و پیام احمدی نژاد به کشور «دوست سنگال» رابطه وجود داشت؟ آیا متکی نتوانست در این سفر موفق از کار برآید؟ به هر صورت نکته حائز اهمیت این است که درست ساعتی پس از بازگشت متکی از سفر سنگال، این کشور در اقدامی دیپلماتیک سفیرش از تهران را فراخواند.
این اقدام سنگال، در حالی انجام می شود که منوچهر متکی وزیر خارجه ایران که روز دوشنبه 23 آذر 1389، درحال دیدار از این کشور بود به دستور محمود احمدی نژاد از این سمت برکنار شد. سفر متکی به سنگال از جمله برای توضیح درباره محموله سلاح کشف شده انجام شده بود.
سنگال می گوید از توضیحات ایران درباره ضبط یک محموله سلاح در نیجریه ناراضی است، و به همین دلیل سفیر خود در تهران را فراخوانده است.
به گزارش خبرگزاری رویترز، در بیانیه وزارت خارجه سنگال آمده است: «با توجه به اصل نیاز به صلح و امنیت که باید معیار اصلی در روابط میان کشورها باشد، و نارضایتی از توضیحات طرف ایرانی در این ماجرا، سنگال تصمیم گرفته است که سفیر خود در ایران را از امروز برای مشاوره فراخواند.»
بنابه گزارش ها ضبط آن محموله سلاح باعث شد که دو شهروند ایرانی در سفارت این کشور در آبیجا، پایتخت نیجریه، پناه بگیرند..
گامبیا که مقصد بعدی این محموله بود کلیه روابط خود با ایران را قطع کرده است. این در حالی است که کشور کوچک گامبیا در چند مورد میزبان محمود احمدی نژاد بوده و روابط اقتصادی، کشاورزی و امنیتی با ایران داشت.
گفته می شود که شاید مقصد این سلاح ها منطقه ناآرام کازامانس در جنوب سنگال بوده باشد، جایی که شورشیان در آن از 1983، علیه دولت مرکزی طغیان کرده اند. محموله سلاح کشف شده حاوی راکت های ۱۰۷ میلیمتری، گلوله تفنگ و تسلیحات دیگر بود.
بی شک بر کناری منوچهر متکی از وزارت امور خارجه، دايره نفوذ دولت در عرصه مناسبات خارجی را کاهش داده و و دوره تازه ای از رقابت بر سر تقسیم قدرت در درون حکومت اسلامی را دامن خواهد زد. مهم تر از همه حکومت اسلامی در کلیت خود، با تنفر فزاینده مردمی روبروست و تاکنون نیز فدرت هیولایی خود را تنها با سرکوب های خونین و وحشیانه اعتراضات مردمی، تهدید و زندان، شکنجه و اعدام نگه داشته است. به علاوه حکومت اسلامی، با بحران های فزاینده اقتصادی، سیاسی و اجتماعی دست به گریبان است. از این رو، دیر یا زود اعتراضات و اعتصابات کارگران، زنان، دانش جویان، روشنفکران و همه مردم تحت ستم و آزاده سراسر ایران را فرا خواهد گرفت و این حکومت جانی را به زانو درخواهد آورد.
چهارشنبه بیست و چهارم آذر 1389 - پانزدهم دسامبر 2010
* کتاب «مجموعه اسنادی در رابطه با فعالیت های تروریستی دولت جمهوری اسلامی ایران، نویسنده: بهرام. ر، چاپ اول: خرداد 1372 - مه 1993.
گزارشی از وضعیت ابوالفضل عابدینی نصر
کمیته دانشجویی دفاع از زندانیان سیاسی
ابوالفضل عابدینی نصر روزنامه نگار مستقل و از مدافعان حقوق بشر است که در شعبه اول دادگاه انقلاب اهواز به تحمل 11 سال حبس تعزیری محکوم شده و هم اکنون در زندان از بیماری های ناراحتی قلب، کبد و اعصاب رنج می برد.
بنا به گزارش کمیته دانشجویی دفاع از زندانیان سیاسی: ابوالفضل عابدینی که فعالیت روزنامه نگاری خود را در سال 1382 با کار در روزنامه های محلی خوزستان ازسر گرفت. به دلیل حرفه روزنامه نگاری در حدفاصل سالهای 1384 تا 1386چندین بار توسط نیروهای امنیتی استان خوزستان بازداشت شده که منجر به صدور حکم یک سال حبس تعزیری از سوی دادگاه انقلاب اهواز گردید.
بعد از گذارندان نیمی از دوران محکومیت، با استفاده از آزادی مشروط از زندان آزاد و فعالیت های حقوق بشری خود را در سال 86 در همکاری با مجموعه فعالان حقوق بشر آغاز کرد و تا سال 1388 به عنوان دبیر روابط عمومی مجموعه فعالان فعالیت های خود را ادامه داد.
بعد از انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری، در تاریخ 18 تیر 1388 در اهواز دستگیر و به مدت 4 ماه در بازداشت به سر برد. در هنگام بازداشت تحت شکنجه های فیزیکی قرار گرفت تا اینکه در آبان ماه 1388 بعد از برگزاری دادگاه با قید وثیقه از بازداشت موقت آزاد شد.
لازم به ذکر است که وی در دادگاه مذبور با اتهاماتی همچون تبلیغ علیه نظام، همکاری با مجموعه فعالان حقوق بشرو حزب پان ایرانیست ، ارتباط با دول متخاصم رو به رو شد.
پس از آزادی از زندان مجدداً در تاریخ 11 اسفند ماه، همزمان با حدود بیست نفر از اعضای سابق مجموعه فعالان حقوق بشر دستگیر شد. و بلافاصله به زندان اوین تهران منتقل گردید.
مدت زمان کوتاهی از بازداشت اخیر وی گذشته بود که شعبه یک دادگاه انقلاب اهواز حکم وی را در خصوص اتهامات فوق الذکر به شرح زیر صادر نمود.
کمیته دانشجویی دفاع از زندانیان سیاسی
ابوالفضل عابدینی نصر روزنامه نگار مستقل و از مدافعان حقوق بشر است که در شعبه اول دادگاه انقلاب اهواز به تحمل 11 سال حبس تعزیری محکوم شده و هم اکنون در زندان از بیماری های ناراحتی قلب، کبد و اعصاب رنج می برد.
بنا به گزارش کمیته دانشجویی دفاع از زندانیان سیاسی: ابوالفضل عابدینی که فعالیت روزنامه نگاری خود را در سال 1382 با کار در روزنامه های محلی خوزستان ازسر گرفت. به دلیل حرفه روزنامه نگاری در حدفاصل سالهای 1384 تا 1386چندین بار توسط نیروهای امنیتی استان خوزستان بازداشت شده که منجر به صدور حکم یک سال حبس تعزیری از سوی دادگاه انقلاب اهواز گردید.
بعد از گذارندان نیمی از دوران محکومیت، با استفاده از آزادی مشروط از زندان آزاد و فعالیت های حقوق بشری خود را در سال 86 در همکاری با مجموعه فعالان حقوق بشر آغاز کرد و تا سال 1388 به عنوان دبیر روابط عمومی مجموعه فعالان فعالیت های خود را ادامه داد.
بعد از انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری، در تاریخ 18 تیر 1388 در اهواز دستگیر و به مدت 4 ماه در بازداشت به سر برد. در هنگام بازداشت تحت شکنجه های فیزیکی قرار گرفت تا اینکه در آبان ماه 1388 بعد از برگزاری دادگاه با قید وثیقه از بازداشت موقت آزاد شد.
لازم به ذکر است که وی در دادگاه مذبور با اتهاماتی همچون تبلیغ علیه نظام، همکاری با مجموعه فعالان حقوق بشرو حزب پان ایرانیست ، ارتباط با دول متخاصم رو به رو شد.
پس از آزادی از زندان مجدداً در تاریخ 11 اسفند ماه، همزمان با حدود بیست نفر از اعضای سابق مجموعه فعالان حقوق بشر دستگیر شد. و بلافاصله به زندان اوین تهران منتقل گردید.
مدت زمان کوتاهی از بازداشت اخیر وی گذشته بود که شعبه یک دادگاه انقلاب اهواز حکم وی را در خصوص اتهامات فوق الذکر به شرح زیر صادر نمود.
- _با اتهام تبلیغ علیه نظام از طریق مصاحبه با رسانه های بیگانه به تحمل یک سال حبس تعزیری.
- _با اتهام همکاری با مجموعه فعالان حقوق بشر و عضویت در حزب پان ایرانیست به تحمل 5 سال حبس تعزیری.
- _با اتهام ارتباط با دول متخاصم به تحمل 5 سال حبس تعزیری محکوم شد.
این در حالی است که ابوافضل عابدینی هیچ کدام از اتهامات خود را نپذیرفته و دفاعیات حقوقی محمد اولیایی فر، وکیل مدافع وی طی استعلامی که از وزارت امور خارجه مبنی بر اینکه جمهوری اسلامی با هیچ دولتی در حالت تخاصم نیست ، مورد پذیرش دادگاه انقلاب اهواز واقع نشد. و در دادگاه تجدید نظر استان اهواز، عیناً همان رای مورد تایید شعبه تجدید نظر کننده قرار گرفت.
ابوالفضل عابدینی هم اکنون در زندان اوین نگهداری می شود و از بیماریهایی همچون ناراحتی کبد، قلب و اعصاب رنج می برد.
در آخرین پیگیری هایی که خانواده اش جهت تقلیل حکم یا استفاد از مرخصی برای وی انجام داده اند، با مرخصی در ازای تودیع وثیقه یک میلیارد و یکصد میلیون تومانی، موافقت شده است. در حالی که نامبرده توانایی تامین چنین وثیقه سنگیینی را نداشته و به دلیل ابتلا به بیماری های مذکور، سلامتی وی درمعرض خطر قرار گرفته است.
ابوالفضل عابدینی بیشترین فعالیت های حقوق بشری اش را در خصوص پیگیری مسایل سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه و سندیکای کارکنان اتوبوسرانی تهران انجام داد . وی همچنین از برگزارکنندگان تجمع مسالمت آمیز تابستان 87، در مقابل دادگستری استان کردستان ، جهت تقاضای لغو حکم اعدام فرزاد کمانگر بود.
در حال حاضر تنها دو تن از بازداشت شدگان یازدهم اسفند ماه 88 کماکان در زندان به سر می برند، ابوالفضل عابدینی دبیرسابق روابط عمومی مجموعه فعالان حقوق بشر و سید مهدی خدایی، دبیرسابق کمیته دانشجویی مجموعه.
ابوالفضل عابدینی هم اکنون در زندان اوین نگهداری می شود و از بیماریهایی همچون ناراحتی کبد، قلب و اعصاب رنج می برد.
در آخرین پیگیری هایی که خانواده اش جهت تقلیل حکم یا استفاد از مرخصی برای وی انجام داده اند، با مرخصی در ازای تودیع وثیقه یک میلیارد و یکصد میلیون تومانی، موافقت شده است. در حالی که نامبرده توانایی تامین چنین وثیقه سنگیینی را نداشته و به دلیل ابتلا به بیماری های مذکور، سلامتی وی درمعرض خطر قرار گرفته است.
ابوالفضل عابدینی بیشترین فعالیت های حقوق بشری اش را در خصوص پیگیری مسایل سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه و سندیکای کارکنان اتوبوسرانی تهران انجام داد . وی همچنین از برگزارکنندگان تجمع مسالمت آمیز تابستان 87، در مقابل دادگستری استان کردستان ، جهت تقاضای لغو حکم اعدام فرزاد کمانگر بود.
در حال حاضر تنها دو تن از بازداشت شدگان یازدهم اسفند ماه 88 کماکان در زندان به سر می برند، ابوالفضل عابدینی دبیرسابق روابط عمومی مجموعه فعالان حقوق بشر و سید مهدی خدایی، دبیرسابق کمیته دانشجویی مجموعه.
جعفر پویه
یک روز پس از بازگشت منوچهر متکی، وزیر سابق امور خارجه رژیم ولایت فقیه از سنگال که به شکل تحقیر آمیزی از سمت خود برکنار شد، دولت سنگال سفیر خود در تهران را فراخواند.
منوچهر متکی برای توضیح پیرامون محموله قاچاق اسلحه واحد قدس سپاه پاسداران به سنگال رفته بود تا با پیام احمدی نژاد برای مقامهای این کشور، به توجیه اسلحه های گسیل شده رژیم ولایت فقیه بپردازد. در حالی که متکی در سنگال مشغول رفع رجوع و توضیحات درباره رسوایی اسلحه های توقیف شده در نیجریه بود، محمود احمدی نژاد، گماشته و رییس جمهور برکشیده رهبر رژیم او را از سمت خود خلع و مذاکرات وی را بی مورد اعلام کرد.
هرچند این شیوه برکناری وزیر امورخارجه نشان دهنده عمق اختلافات در بین باندهای داخلی رژیم است اما از سوی دیگر دولت سنگال این حرکت را توهین به خود فرض کرده و عمل دولت ولایت فقیه را دهن کجی آشکاری به مشکل پیش آمده می داند. بیهوده نیست که پس از بازگشت متکی به تهران، وزارت امورخارجه سنگال با انتشار بیانیه ای سفیر خود را از تهران فرا می خواند. در بیانیه وزارت امور خارجه سنگال آمده است: "صلح و امنیت که باید راهنمای روابط دولتها باشد، نیازمند حقیقت است و توضیحاتی که از سوی ایران در این باره داده شد، ما را قانع نکرد و سنگال تصمیم گرفت تا سفیر خود را برای رایزنی از امروز فرا خواند."
دولت سنگال در این بیانیه به روشنی اعلام می دارد که توضیحات رژیم ولایت فقیه و فرستاده او نه تنها عاری از حقیقت است، بلکه سوو استفاده بی شرمانه رژیم از مناسبات بین المللی و استفاده از پوشش دیپلماتیک برای قاچاقچی های بین المللی اسلحه به منظور برهم زدن امنیت یک کشور هرگز قابل قبول نبوده و نیست.
هرچند عدم توفیق متکی در توجیه قاچاق اسلحه توسط واحد قدس سپاه پاسداران در کشور سنگال می تواند مورد بهره برداری احمدی نژاد قرار گیرد و برکناری او را به گونه ای توضیح دهد اما اینکار، وزیر امور خارجه رژیم را توجیه گر قاچاق اسلحه و مواد مخدر خواهد کرد.
به غیر از این، آنچه بیش از همه در این میانه چشمگیر است، استبداد مذهبی حاکم بر کشور است که برای هرگونه از برخوردها و اعمال خارج ار پرنسیپهای شناخته شده، خود را نیازمند توضیحی نمی بیند و هر وقت که اراده کند، هر عمل یا تصمیم خلع الساعه ای را اجرایی خواهد کرد.
منوچهر متکی برای توضیح پیرامون محموله قاچاق اسلحه واحد قدس سپاه پاسداران به سنگال رفته بود تا با پیام احمدی نژاد برای مقامهای این کشور، به توجیه اسلحه های گسیل شده رژیم ولایت فقیه بپردازد. در حالی که متکی در سنگال مشغول رفع رجوع و توضیحات درباره رسوایی اسلحه های توقیف شده در نیجریه بود، محمود احمدی نژاد، گماشته و رییس جمهور برکشیده رهبر رژیم او را از سمت خود خلع و مذاکرات وی را بی مورد اعلام کرد.
هرچند این شیوه برکناری وزیر امورخارجه نشان دهنده عمق اختلافات در بین باندهای داخلی رژیم است اما از سوی دیگر دولت سنگال این حرکت را توهین به خود فرض کرده و عمل دولت ولایت فقیه را دهن کجی آشکاری به مشکل پیش آمده می داند. بیهوده نیست که پس از بازگشت متکی به تهران، وزارت امورخارجه سنگال با انتشار بیانیه ای سفیر خود را از تهران فرا می خواند. در بیانیه وزارت امور خارجه سنگال آمده است: "صلح و امنیت که باید راهنمای روابط دولتها باشد، نیازمند حقیقت است و توضیحاتی که از سوی ایران در این باره داده شد، ما را قانع نکرد و سنگال تصمیم گرفت تا سفیر خود را برای رایزنی از امروز فرا خواند."
دولت سنگال در این بیانیه به روشنی اعلام می دارد که توضیحات رژیم ولایت فقیه و فرستاده او نه تنها عاری از حقیقت است، بلکه سوو استفاده بی شرمانه رژیم از مناسبات بین المللی و استفاده از پوشش دیپلماتیک برای قاچاقچی های بین المللی اسلحه به منظور برهم زدن امنیت یک کشور هرگز قابل قبول نبوده و نیست.
هرچند عدم توفیق متکی در توجیه قاچاق اسلحه توسط واحد قدس سپاه پاسداران در کشور سنگال می تواند مورد بهره برداری احمدی نژاد قرار گیرد و برکناری او را به گونه ای توضیح دهد اما اینکار، وزیر امور خارجه رژیم را توجیه گر قاچاق اسلحه و مواد مخدر خواهد کرد.
به غیر از این، آنچه بیش از همه در این میانه چشمگیر است، استبداد مذهبی حاکم بر کشور است که برای هرگونه از برخوردها و اعمال خارج ار پرنسیپهای شناخته شده، خود را نیازمند توضیحی نمی بیند و هر وقت که اراده کند، هر عمل یا تصمیم خلع الساعه ای را اجرایی خواهد کرد.
در مورد ویکیلیکس
حتما در یکی دو هفته اخیر، در مورد ویکیلیکس، بسیار خواندهاید و شنیدهاید و تفسیرهای متضادی در مورد ماهیت و تأثیرگذاری آن خواندهاید.
اما در این پست، فارغ از این بحثها، بر چیز ملموستری تمرکز میکنیم: پایگاه دادههای ویکی لیکس!اگر علاقهمند به فناوری باشید، احتمال دارید تصاویری از محل کار شرکتهای بزرگی مانند گوگل، مایکروسافت، فیسبوک یا توییتر را دیده باشید و از زیبایی محل کار آنها شگفتزده شده باشید. اما پایگاه دادهها و محل کار کارکنان فنی ویکی لیکس، واقعا از هر نظر بینظیر است.به نظر شما محل فیزیکی ذخیره هزاران سند منتشرشده و منتشرنشده، ویکیلیکس چگونه جایی میتواند باشد؟! شاید به نظر شما، محافظت سایبری چنین پایگاه دادهای از شر هکرها، اولویت بیشتری داشته باشد. از سوی دیگر به خاطر اینکه میلیونها سندی که در دست ویکیلیکس است عمدتا متنی هستند، شاید همه آنها را بتوان در یک مموری استیک یا یک هارد اکسترنال با ظرفیت بالا ذخیره کرد و با استفاده از سایتهای آینه و دومینهای متعدد، انتشار در تورنت و استفاده از سرورهای اشخاص داوطلب علاقهمند، دسترسی مردم را به اسناد، بیمه کرد.اما با این وجود، پایهگذاران ایدهآلیست ویکیلیکس، اهمیت زیادی به محافظت فیزیکی از پایگاه اصلی ذخیره اسناد ارزشمندشان دادهاند. نکته جالبتر این است که ذوق هنری جالبی هم در طراحی چنین محلی داشتهاند! پایگاه داده یا اصطلاحا دیتاسنتر ویکیلیکس، در استکهلم سوئد قرار دارد. در پیونن واقع در ویتا برگ پارک، پناهگاهی قرار دارد که هماکنون میزبان پایگاه داده ویکیلیکس است. تاریخچه این پناهگاه به سال ۱۹۴۳ و زمان جنگ جهانی دوم برمیگردد، در دهه ۷۰ و دوران جنگ سرد، این پناهگاه مبدل به پناهگاه حملات هستهای شد. شرکتی به نام Bahnhof بعدها صاحب این پناهگاه شد و آن را یه یک دیتاسنتر تبدیل کرد تا اینکه در سال ۲۰۰۷ یکی از پایهگذاران ویکی لیکس به نام جون کالونگ آن را خرید. مسئولیت طراحی داخلی این پناهگاه به یک آرشیتکت سوئدی به نام «آلبرت فرانس لانورد» داده شد، به نظر میرسد که او با الهام گرفتن از یکی از فیلمهای فیلمهای سری جیمز باند به نام Moonraker که در سال ۱۹۷۹ ساخته شده بود و با نبوغ و سلیقه قابل تحسینی، طراحی این دیتاسنتر را به اتمام رساند. تا اینکه در سال ۲۰۰۸، پایگاه دادههای ویکیلیکس رسما، تحویل مسئولان آن شد.
مقر ویکیلیکس در عمق ۳۰ متری زمین قرار دارد و با لایههای ضخیم گرانیت محافظت میشود. یک در فلزی با نیم متر قطر، ورودی این پایگاه داده است.
فیلم Moonraker
ظاهر خشن پناهگاه به استفاده از فوارههای مصنوعی و گیاهانی که به وفور در گوشه و کنار این پناهگاه کاشته شدهاند، تلطیف شده است. یک اتاق کنفرانس شیشهای معلق و راهروهای شیشهای معلق، زیبای خاصی به ویکیلیکس میدهند. حتی در انتخاب و طراحی مبلمان هم دقت خاصی شده است.
حتی دو عدد از ژنراتورهای تولید برق اضطرای زیردریایی قدیمی معروف U آلمان را هم به این محل آوردهاند تا در صورت بروز حادثه، نیروی برق لازم را تولید کنند!
کارکنان فنی ویکیلیکس، به رغم اینکه رئیسشان -جولیان آسانگ- در زندان است، محل کار زیبا و رؤیاییای دارند. جولیان آسانگ، که به قوانین خاص محافظت از آزادی بیان سوئد دل خوش کرده بود، با اتهام تج – اوز جن – س، ی روبرو شد و چندی پیش در لندن بازداشت شد.