ویکی لیکس: ایران همه را نگران کرده است
رادیو فرانسه: نوشتۀ فرید وهابی
از اسناد منتشرشده توسط ویکی لیکس می توان چنین نتیجه گرفت که ایران نخستین سرچشمۀ نگرانی برای بسیاری از کشورهای منطقه است. از یک طرف بهبود روابط ایران و آمریکا و برقراری گفتگو میان این دو کشور، می تواند به ضرر اعراب تمام شود. ازطرف دیگر اسراییل که دردشمنی با ایران درکنار اعراب قرار دارد، نگران است که آمریکا بیش ازحد به ظرفیت نظامی کشورهای عرب میانه رو کمک کند و به این ترتیب، تعادل قوا را به ضرر اسراییل واژگون سازد.
اسناد دیپلماتیک فاش شده توسط ویکی لیکس، برخی نگرانی ها و دلمشغولی های سیاسی را در صحنۀ پیچیدۀ خاورمیانه به خوبی تصویر می کند.
آنچه روشن است، نقش نگرانی آور ایران برای اکثر کشورهای منطقه است. یکی ازپیام های سفیر آمریکا در اردن که توسط ویکی لیکس منتشر شده، حکایت از آن دارد که ملک عبدالله دوم، پادشاه اردن، چندان اشتیاقی به بهبود روابط ایران و آمریکا ندارد. در این پیام دیپلماتیک که در آوریل ۲۰۰۹ ارسال شده، آمده است که ملک عبدالله به فرستادۀ ویژۀ آمریکا، جرج میچل گفته است که گفتگوی آمریکا با ایران، شکاف ها میان اعراب را عمیق تر خواهد کرد و باعث خواهد شد که کشورهای بیشتری از میان کشورهایی که "ستون فقرات ندارند" به اردوگاه ایران بپیوندند.
روشن نیست که منظور پادشاه اردن از کشورهای "بدون ستون فقرات"، چیست. به نظر می رسد که اشارۀ وی متوجه کشورهایی است که به دلیل آسیب پذیر بودن یا ضعف بنیه، می توانند به آسانی تحت تأثیر ارعاب و یا تطمیع ایران قرار گیرند.
از این پیام چنین بر می آید که مقامات اردنی ایران را به اختاپوسی تشبیه می کنند که با حیله و مکر، نقشه های غربی ها و کشورهای میانه رو منطقه را خنثی می کند. در دنبالۀ این تشبیه، کشورهایی چون قطر و سوریه، دولت عراق و سازمان های حماس و حزب الله، پاهای این اختاپوس توصیف شده اند.
اردنی ها باور ندارند که حتی برقراری گفتگو میان ایران و آمریکا، کاری کند که اختاپوس، چنبره های خود را از گلوی کشورهای منطقه بگشاید. آنان معتقدند که باید "پاهای هشت پا" را قطع کرد و در این راه، مانع از "قهرمان" شدن ایران در میان تودۀ عرب، می تواند مؤثر باشد.
بر اساس پیام های سفیر آمریکا در امان، مقامات اردنی اصرار می کنند که اگر مذاکرات مستقیم ایران و آمریکا صورت گیرد، نباید به هیچ وجه به ضرر قدرت های معتدل عرب، مثل اردن، مصر، عربستان سعودی و تشکیلات خودگردان فلسطین تمام شود.
از طرف دیگر، برخی اسناد منتشرشده، محتوای بعضی مذاکرات میان مسئولان دفاعی اسراییلی و آمریکایی را شرح می دهد. این پیام های دیپلماتیک که اکثراً میان آندرو شاپیرو، یکی از مسئولان وزارت خارجۀ آمریکا و مقامات اسراییلی مبادله شده، حاکی از آن است که اسراییل سخت نگران بر هم خوردن تعادل تسلیحاتی میان قوای خود و توان نظامی اعراب است.
از یک سو، اسراییل در خصومت خود با ایران، عملاً متحد کشورهای عرب محسوب می شود اما از سوی دیگر چندان مایل نیست که این کشورها در مقابل ایران صاحب توان نظامی بیش از اندازه شوند.
به عنوان مثال، اسراییل به خاطر فروش هواپیماهای اف-۱۵ و موشک های پیشرفتۀ آمریکایی به عربستان سعودی، از واشنگتن گله می کند، اما در پاسخ به مخاطب اسراییلی، آندرو شاپیرو از منافع مشترک اسراییل با کشورهای منطقۀ خلیج فارس سخن می گوید ومبنای این منافع مشترک را "تهدید ایران" می داند.
بر اساس یکی دیگر از پیام های منتشرشده، نخست وزیر اسراییل، بنیامین نتانیاهو باور دارد که اگر زمانی ایران به سلاح اتمی دست یابد، احتمالاً برخی کشورهای عرب برای حفظ منافع و هستی خود، از واشنگتن رویگردان، و به ایران نزدیک خواهند شد...
در پیام دیگری، سفیر آمریکا در تابستان سال ۲۰۰۹ می نویسد: "اسراییل کاملاً درک می کند که آمریکا برای مقابله با ایران، به کشورهای معتدل عرب کمک های نظامی بکند و طبیعتاً ترجیح می دهد که این کشورها، اسلحۀ خود را از آمریکا بخرند و نه از چین یا روسیه"...
اما در عین حال، به گفتۀ یک دیپلمات اسراییلی "نزدیک شدن ظرفیت نظامی اسراییل به قدرت کشورهای عرب از یک سو و تصاحب سلاح اتمی توسط ایران از سوی دیگر، ممکن است کشورهای عرب میانه رو را به تجدیدنظر در مورد اسراییل ترغیب کند، به طوری که آنها هم دیگر اسراییل را به عنوان یک عنصر ثابت منطقه در نظر نگیرند". به عبارت دیگر، این کشورها هم مثل ایران، از فرض نابودی اسراییل دفاع کنند...
رادیو فرانسه: نوشتۀ فرید وهابی
از اسناد منتشرشده توسط ویکی لیکس می توان چنین نتیجه گرفت که ایران نخستین سرچشمۀ نگرانی برای بسیاری از کشورهای منطقه است. از یک طرف بهبود روابط ایران و آمریکا و برقراری گفتگو میان این دو کشور، می تواند به ضرر اعراب تمام شود. ازطرف دیگر اسراییل که دردشمنی با ایران درکنار اعراب قرار دارد، نگران است که آمریکا بیش ازحد به ظرفیت نظامی کشورهای عرب میانه رو کمک کند و به این ترتیب، تعادل قوا را به ضرر اسراییل واژگون سازد.
اسناد دیپلماتیک فاش شده توسط ویکی لیکس، برخی نگرانی ها و دلمشغولی های سیاسی را در صحنۀ پیچیدۀ خاورمیانه به خوبی تصویر می کند.
آنچه روشن است، نقش نگرانی آور ایران برای اکثر کشورهای منطقه است. یکی ازپیام های سفیر آمریکا در اردن که توسط ویکی لیکس منتشر شده، حکایت از آن دارد که ملک عبدالله دوم، پادشاه اردن، چندان اشتیاقی به بهبود روابط ایران و آمریکا ندارد. در این پیام دیپلماتیک که در آوریل ۲۰۰۹ ارسال شده، آمده است که ملک عبدالله به فرستادۀ ویژۀ آمریکا، جرج میچل گفته است که گفتگوی آمریکا با ایران، شکاف ها میان اعراب را عمیق تر خواهد کرد و باعث خواهد شد که کشورهای بیشتری از میان کشورهایی که "ستون فقرات ندارند" به اردوگاه ایران بپیوندند.
روشن نیست که منظور پادشاه اردن از کشورهای "بدون ستون فقرات"، چیست. به نظر می رسد که اشارۀ وی متوجه کشورهایی است که به دلیل آسیب پذیر بودن یا ضعف بنیه، می توانند به آسانی تحت تأثیر ارعاب و یا تطمیع ایران قرار گیرند.
از این پیام چنین بر می آید که مقامات اردنی ایران را به اختاپوسی تشبیه می کنند که با حیله و مکر، نقشه های غربی ها و کشورهای میانه رو منطقه را خنثی می کند. در دنبالۀ این تشبیه، کشورهایی چون قطر و سوریه، دولت عراق و سازمان های حماس و حزب الله، پاهای این اختاپوس توصیف شده اند.
اردنی ها باور ندارند که حتی برقراری گفتگو میان ایران و آمریکا، کاری کند که اختاپوس، چنبره های خود را از گلوی کشورهای منطقه بگشاید. آنان معتقدند که باید "پاهای هشت پا" را قطع کرد و در این راه، مانع از "قهرمان" شدن ایران در میان تودۀ عرب، می تواند مؤثر باشد.
بر اساس پیام های سفیر آمریکا در امان، مقامات اردنی اصرار می کنند که اگر مذاکرات مستقیم ایران و آمریکا صورت گیرد، نباید به هیچ وجه به ضرر قدرت های معتدل عرب، مثل اردن، مصر، عربستان سعودی و تشکیلات خودگردان فلسطین تمام شود.
از طرف دیگر، برخی اسناد منتشرشده، محتوای بعضی مذاکرات میان مسئولان دفاعی اسراییلی و آمریکایی را شرح می دهد. این پیام های دیپلماتیک که اکثراً میان آندرو شاپیرو، یکی از مسئولان وزارت خارجۀ آمریکا و مقامات اسراییلی مبادله شده، حاکی از آن است که اسراییل سخت نگران بر هم خوردن تعادل تسلیحاتی میان قوای خود و توان نظامی اعراب است.
از یک سو، اسراییل در خصومت خود با ایران، عملاً متحد کشورهای عرب محسوب می شود اما از سوی دیگر چندان مایل نیست که این کشورها در مقابل ایران صاحب توان نظامی بیش از اندازه شوند.
به عنوان مثال، اسراییل به خاطر فروش هواپیماهای اف-۱۵ و موشک های پیشرفتۀ آمریکایی به عربستان سعودی، از واشنگتن گله می کند، اما در پاسخ به مخاطب اسراییلی، آندرو شاپیرو از منافع مشترک اسراییل با کشورهای منطقۀ خلیج فارس سخن می گوید ومبنای این منافع مشترک را "تهدید ایران" می داند.
بر اساس یکی دیگر از پیام های منتشرشده، نخست وزیر اسراییل، بنیامین نتانیاهو باور دارد که اگر زمانی ایران به سلاح اتمی دست یابد، احتمالاً برخی کشورهای عرب برای حفظ منافع و هستی خود، از واشنگتن رویگردان، و به ایران نزدیک خواهند شد...
در پیام دیگری، سفیر آمریکا در تابستان سال ۲۰۰۹ می نویسد: "اسراییل کاملاً درک می کند که آمریکا برای مقابله با ایران، به کشورهای معتدل عرب کمک های نظامی بکند و طبیعتاً ترجیح می دهد که این کشورها، اسلحۀ خود را از آمریکا بخرند و نه از چین یا روسیه"...
اما در عین حال، به گفتۀ یک دیپلمات اسراییلی "نزدیک شدن ظرفیت نظامی اسراییل به قدرت کشورهای عرب از یک سو و تصاحب سلاح اتمی توسط ایران از سوی دیگر، ممکن است کشورهای عرب میانه رو را به تجدیدنظر در مورد اسراییل ترغیب کند، به طوری که آنها هم دیگر اسراییل را به عنوان یک عنصر ثابت منطقه در نظر نگیرند". به عبارت دیگر، این کشورها هم مثل ایران، از فرض نابودی اسراییل دفاع کنند...
در جامعهی امروزیِ ما ،وقتی از خیابانهای شهر عبور میکنیم به افرادی برمیخوریم که در کنارخیابان و در پیاده رو به قول قدیمیها بساط پهن کرده و از این طریق کسب درآمد میکنند .
انسانهای زحمتکشی که به دلایل متعدد و به ناچار به این شغل روی آوردهاند . افرادی که شاید اگر نظام اقتصادی امروز ایران به آنها هم اجازه نفس کشیدن میداد هرگز به این وضع گرفتار نمیشدند .
دستفروشی به عنوان شغلی کاذب هدیه نظام سرمایهداری است به جامعهی محروم ما !
هدیهای که بیشترین پتانسیل جامعهی اقتصادی را به باد داده است . وقتی خوب به این شغل و افرادی که از این ناحیه کسب درآمد میکنند مینگریم میتوانیم اثرات منفی فاصلهی طبقاتی که ناشی از این نظم پوسیده است را مشاهده کنیم .
امکانات اجتماعی و اقتصادی جامعه در دست یک اقلیت کوچک تحت عنوان مالکیت خصوصی آنان قرار دارد و اکثریت جامعه نسیبش بی حقوقی و فقر، بیکاری و بیخانمانی است. اقلیتی سرشار از امکانات رفاهی و تمامی نعمات جامعه هستند و اکثریت جامعه در فقر مطلق یا زیر خط فقر زندگی کنند .
نظام اقتصادی امروز دستخوش تحولات ناشی از بحران و سقوط اقتصادی نظام سرمایهداری جهانی است که به طبع اثرات ناخوشآیندی بر پیکرهی جهان گذاشته است و باز بی امکاناتی عاید اکثریت بی حقوق جامعه است . و بار و فشار اقتصادی بر دوش آنان سنگینی میکند.
دولت و صاحبان سرمایه ااقتصاد را به ورطه ورشکستی کشانده است .
دستفروشی به عنوان یکی از این اثرات است که امروزه بصورت آشکار در بین نیروی کار رو به گسترش است که متاسفانه این هم از گزند مزاحمانی چون مأمور شهرداری و نیروی انتظامی به دور نمانده و افرادی که به دلائل بسیار موجه از این ناحیه امرارمعاش میکنند همیشه در هراس هستند که مبادا این شغل هم به عنوان تنها راه کسب در آمد از بین برود؛ بنابراین از هرگونه پاسخ به سوالات من سر باز زدند و بعضی هم به قسمتهای کوچکی از این وضعیت ایجاد شده برایشان اشاره کردند که آن هم با احتیاط بود .
برای دانستن میزان درآمد این قشر از جامعه به میان آنان رفته و به بررسی علت تن دادن به این شغل و میزان درآمد ناشی از آن و مقایسهی درآمد امسال آنان نسبت به سالهای گذشته پرداختم .
لازم به ذکر است که برای شناخت بهتر وبررسی درست این موضوع به صورت سوال و پاسخ مطالب گردآوری شده را عنوان میکنیم:
اولین شخصی که با او صحبت کردم ، آقایی بود که گلفروشی میکرد. وی در پاسخ سوالات من اینگونه گفت:
من حدود ۱۵ سال است که دراین مکان به قول خودشان بساط دارم و از این راه امرارمعاش میکنم . تازه ازدواج کردهام و درآمدم زیاد نیست ولی بهرحال زندگی میگذرد .
او گفت که همیشه میبایست حدود ۱۰۰ هزارتومان بابت خرید گل از میدان گلفروشها بپردازد واینکه روزی شاید ۲۰ یا ٣۰ هزارتومان فروش داشته باشد واگر فروشی هم نباشد متاسفانه این گلها به خصوص در فصل تابستان از بین میرود و کل سرمایهای که برای این کار گذاشته از دست میرود .
درپاسخ به این سوال که درآمدتان نسبت به سالهای گذشته چگونه است گفت که خیلی پایین و کمتر شده است با توجه به بالارفتن تورم و گرانی دیگر چون گذشته فروش نداریم و آن هم به دلیل پایین امدن میزان درامد مردم است که دیگر به سمت خرید کالاهایی میروند که نیاز واجب است نه این گونه موارد .
شخص دیگری که با اوسخن گفته شد مردی است حدود ۴۰ ساله . وسایل آرایشی میفروشد . او گفت حدود ۱۰ سال است به این شغل روی آورده و از این طریق امرارمعاش میکند .
درآمد خوبی نداشت . علت آن را هم اینگونه عنوان کرد که خرید زیاد نیست و این مورد هم مثل مورد قبل عنوان کرد که درآمد نسبت به قبل کمتر شده ولی نیاز به پول وخرج و مخارج امروزی خانوادهی وی را به این کار واداشته و اینکه قبلا شغل بهتری داشته است ولی متاسفانه به دلایل مختلف کار را از دست داده و مجبور به فعالیت در این زمینه شده است.
موارد از این دست در جامعهی امروزی ما بسیار است که چهرهی شهر و کشور را به این شکل تبدیل کرده است .
کمی آن طرفتر بانوانی را میبینی که مشغول به فروش هستند ؛ یکی سبزیهای بستهبندی شدهای را بهفروش میرساند و دیگری ترشی خانگی میفروشد.
یکی مانتو فروشی میکند و دیگری هم به فروش نقره، بدلیجات و دیگری هم لباس .
با آنان هم صحبتی کوتاه داشتم ؛ سختتر از همه این بود که بتوانم دلیل روی آوردن به این کار را از آنان جویا شوم .
کمتر حاضر به همکاری هستند و نمیدانم این ترس است یا شرمندگی که سخن نمیگفتند ولی به هرحال با زحمت بسیار و سماجت من صحبت کردند .
از بانویی که لباس خانگی میفروخت علت روی آوردنش به این شغل را پرسیدم . گفت :
از شخصی طلبی داشتیم که میبایست میپرداخت . این وضع مصادف شده بود با ورشکستهگی همسرم ولی طلب ما پرداخت نشد . همسرم به دلایل مختلف ورشکست شد . از نظر اقتصادی به وضعیت خیلی بدی افتادیم . خرج و مخارج خانه و بچه ها و نبود درآمد و خیلی مسائل دیگر باعث شد که به این کار روی آوردم.
اینان محرومانی هستند که ما هرروز از کنارشان چه ساده میگذریم و شاید هیچ گاه به ذهنمان نرسیده باشد که علت این وضعیت آنان را جویا شویم .
اگر بخواهیم کل کسانی را که در این خیابان که با آنها صحبت کردم بشماریم میتوان گفت ۱۶ الی ۱۷ نفر تنها دریک مسیر کوتاه! این تنها جایی نیست که بسیاری از مردم و افراد به این شغل مشغولند . افراد بسیار زیادی اکنون و به اجبار به این کار روی آوردهاند که در سطح کشورپراکندهاند .
کمی آن طرفتر از بزرگسالان که مشغول به فروش هستند کودکانی را مشاهده میکنیم که در بین ما خبرنگاران ، روزنامهنگاران و خیلی از جامعهشناسان به "کودکان کار" مشهور هستند.
وقتی با "حسن" همان کودک معصومی که هم اکنون به جای این کار باید مشغول بازی و شیطنت باشد صحبت کردم گفت من حسن هستم ! کلاس دوم دبستان . ولی چون تابستان است و خانوادهام به کمک من از نظر مالی نیاز دارند مشغول کار شدهام . من فقط تابستان کار نمیکنم ، روزهایی که مدرسه هم میروم باید کار کنم ولی بعد از مدرسه به اینجا میآیم . درسم را هم همینجا میخوانم .
صورت آفتاب سوختهاش نشان از سیلیها و تازیانههای بیمهری روزگار و عدالت سرمایهداری اسلامی داشت. مطمئنا دولتمردان جمهوری اسلامی حتی به ذهن خود اجازهی فکر کردن به این کودکان را نمیدهند چراکه اصلا برایشان انسان و انسانیت مفهومی ندارد .
آنچه که برایشان مهم است غارت است و کسب سود، خصوصیسازی، استثمار کارگران و زحمتکشان جهت اندوختن بر ثروت خود و .... جهت هزینه کردن برای تجهیزات جنگی و همچنین تامین مخارج دستگاههای سرکوب پلیس و نیروهای بسیج و ضد شورش و ریختن حق کارگران و زحمتکشان در جیبهای گشاد خود و تروریستهای اسلامی در سراسر جهان .
زندانی کردن کارگران و مردان و زنانی که به علت خواستن حق خود هم اکنون درگوشهی زندانها و انفرادیهای دژخیم، روزگار میگذرانند.
جامعهی ما درگیر مشکلاتی شده است که نیاز به مبارزه متشکل و یکپارچه دارد تا بتوان از شر سایهی شوم نظام گندیده سرمایه داری خلاص شد؛ همه این مسائل ناشی ازوجود قوانین ظالمانهی سرمایهداری در تمام تاروپود اقتصاد و کل جامعه میباشد .
وقتی که پای پیمانکار و بخش خصوصی بی حساب و کتاب در دل اقتصاد جامعه باز شد ،وقتی که دولت با دادن فرصت و بازکردن دست عوامل خود و پارتی بازی صنایع اولیهی کشور را به آنان بخشید و با هدف سرازیر کردن درآمدهای کلان به صندوق شخصی خود ؛مبنای فعالیتهای اقتصادی کشور را برنامهریزی کرد ، دیگر معلوم است از چهرهی سالم اقتصاد جامعه چیزی جز یک اقتصاد بیمار و مریض باقی نخواهد ماند .
دیگر معلوم است که جوانان ما حتی با داشتن مدارک عالی دانشگاهی به دلیل نبود امکانات شغلی و نداشتن امکانات برای راه انداختن شغل متناسب با رشتهی تحصیلی و فقط وفقط به دلیل نیاز مالی میبایست درکنار خیابانهای شهر بساط دستفروشی پهن کنند.
معلوم است که پیرزنان ما باید با چیدن چند دست لیف و پارچه و ... در کنار خیابان به دلیل نداشتن سرپرست و برای امرار معاش و در تنگنا نماندن و سیر کردن شکمشان مشغول به کار شوند .
چه کسی میخواهد به این نیاز پاسخ گوید؟!!!
سخن در باب دست فروشان بسیار است!
این گزارش فقط گوشه کوچکی را به نمایش گذاشت در بررسیهای بعدی به طور مفصل به این وضعیت خواهیم پرداخت و نکات بیشتری را ذکر خواهیم کرد .
به امید روزی که جامعهای داشته باشیم که کسی در آن گرفتار بی عدالتی نباشد . به امید روزیکه همهی مردم آزاد، برابر و دور از بیکاری ، فقر و گرسنگی زندگی کنند .
خبرنگار آزاد
با کمی تامل در جنبش های رهایی بخش علی الخصوص جنبش دانشجویی که نقش اساسی در شکل گیری جنبش های صده اخیر ایران ایفا نموده می توان زمینه های تحول و گذر آن را به سوی عقلانیت و خودآگاهی مشاهده نمود. برای بررسی آن، گذر دوران جنبش دانشجویی از بدو شکل گیری تا زمان حال را می توان به سه دوره تقسیم کرد. برای تقسیم بندی این دوران نیازمند بررسی چگونگی شکل گیری انجمن ها و تشکل های دانشجویی هستیم که به صورت گذرا به آن اشاره می کنیم. پایان دوره اول حکومت پهلوی مصادف بود با آزادی های نسبی در کشور که به ایجاد شکل گیری گروههای مختلف سیاسی انجامید و در این زمان بود که اشخاصی با هدف احیای جنبش فکری در ایران جهت کمک به استقلال میهن، انجمن ها و تشکل هایی را بنیان گزاردند.
دوره اول جنبش دانشجویی به این صورت شکل گرفت که افرادی برای استقلال دانشگاهها از جریان های وابسته به بیگانگان، به ایجاد تشکل های دانشجویی پرداختند. در واقع جنبش دانشجویی ایران در این زمان بود که با هویتی ملی پا به عرصه وجود نهاد. برای بررسی دوره اول جنبش دانشجویی ایران باید بدانیم که علاوه بر اشخاص دیگری که بر هویت دانشجویی ایران تاثیر گذار بودند، شکل گیری این جنبش مدیون اشخاصی همچون دکترمحمد نخشب و مهندس بازرگان می باشد که اولی بنیانگذار نهضتی به نام نهضت خداپرستان سوسیالیست شد و در اوایل دهه بیست با همکاری عده ای از دانشجویان دانشگاه تهران شکل گرفت و در حال حاضر نیز پرورش یافتگان در مکتب این شخص به تداوم راهش پرداخته و در قالب تشکل هایی مانند جاما و جنبش مسلمانان مبارز به مبارزات آگاهی بخشی خود ادامه می دهند. دومی بعدها بنیانگذار تشکلی به نام نهضت آزادی ایران شد که خود را حزبی ملی و مصدقی معرفی کرد و تا به حال نیز در جنبش آزادی خواهی ایران صاحب نظر و تاثیرگذار بوده است. این تشکل در دوران قبل وبعد از انقلاب مورد حملات فراوانی از سوی حاکمیت قرار گرفته به طوری که در حال حاضر نیز دبیر کل آن که مسن ترین فرد سیاسی زندان است درحبس به سر می برد. مهندس بازرگان که تحصیلکرده غرب و مدرس دانشگاه بود با همکاری دوستانش به پی ریزی انجمن اسلامی در دانشگاه پرداخت و خیلی زود به عنوان یکی از اهرم های سیاسی دانشگاهها در مقابل نفوذ تفکرات وابسته معرفی گردید. هدف این گونه اشخاص با چنین تفکرات که برای مقابله با نوعی تفکرات مداخله گر و برهم زننده استقلال دانشگاهها و در راس آن میهن بود، پی ریزی شد و شکل گیری این تشکل ها به گونه ای بود که در مبارزات رهایی بخش ملت ایران که اولین آن به نهضت ملی بر می گردد نقش به سزایی ایفا نمود و حتی پس از کودتای ۲٨ امرداد نیز جهت روشن نگه داشتن مبارزات ملی مردمی ایران تاثیرگذار بودند. اما فضای رعب و وحشت و فشارهای فزاینده بر فعالان سیاسی و در نتیجه قیام ۴۲ و سرکوب آن توسط حاکمیت، فضای دانشجویی را به سوی رادیکالیسم برده که در نتیجه به زیرزمینی شدن مبارزات انجامید. این خود به نوعی خارج شدن مبارزه از سیر اصلی خودآگاهی و عقلانیت بود که پایه گذاران اولیه جنبش های دانشجویی به آن اندیشیده و در آن راه فعالیت می کردند.
دوره دوم که از دهه پنجاه آغاز می شود تلفیقی از دوره اول بوده و آمیخته با تندوری آن دوره و محافظه کاری به خاطر شرایط انقلاب۵۷ بود. و شاهدیم که تداوم تندروی دوره اول به شکل گیری انقلابی انجامید که در بدو راه بسیاری از تاثیرگذاران در شکل گیری جنبش انقلابی ۵۷ را از صحنه تصمیم گیری به گونه های مختلف خارج نمود. عملکرد حاکمیت در تصاحب سهم گروهها موجب آن شد که گروههایی که سابقه فعالیت زیادی در شکل گیری جنبش انقلاب ۵۷ داشتند از صحنه خارج شده و در نتیجه برای رسیدن به اهداف خود دست به اعمال افراطی زده و همین عوامل باعث استفاده حاکمیت و در نتیجه سرکوب آنان گردید. در چنین شرایطی بود که جنبش دانشجویی از نقش اصلی خود که همان خودآگاهی برای آگاهی بخشی در رسیدن جامعه به فضای دموکراتیک همراه با عقلانیت و مدارا بود باز ماند و نتیجه آن برخوردها شکل گیری دوباره استبداد در قالب جدیدی به نام دین و سرکوب نیروهای مبارز و به انزوا کشیده شدن فعالان جنبش دانشجویی و حتی خارج شدن بخش اعظمی از این نیروها از کشور بود؛ استبدادی که خواهان تک صدائی در جامعه بود و تاب تحمل هیچ صدایی غیر از خود را نداشت و در نتیجه جز صدای شوم خود در فضای تیره ای که ایجاد شده بود صدای دیگری در دانشگاهها به گوش نمی رسید.
دوره سوم مصادف بود با اتمام جنگ و وارد شدن فضای سیاسی کشور به مرحله ای دیگر از عرصه تاریخی خود در حاکمیت فقه. در این عرصه ناتوانی های این نوع حاکمیت بر مردم آشکار و مسلم گشته بود، دوره جنگ هم سرپوشی بود که این حاکمیت بتواند ناتوانی های خویش را که درعرصه های مختلف برای میهن مان به وجود آورده بود بپوشاند. ضعف ها عیان و حاکمیت ولایی زیر تیغ دیدگان ملت تحت فشار بود. به همین دلیل حاکمیت برای برون رفت از این مسئله و حفظ قدرت به دنبال راهی بود که پس از دولت معروف به سازندگی که باعث عیان شدن سیاست های نادرستی که موجب پیدایش مسائل و مشکلات عدیده ای در حوزه های مختلف کشور شده بود، بتواند بر این بحران ها فائق آمده و چند صباحی نیز به اعمال ضد بشری خویش تداوم بخشد. تنها سیاستی که حاکمیت برای برون رفت از این مشکل یافت، ایجاد اندک فضایی باز در جامعه بود، اما فکر نمی کرد که مردم و جنبش های رهایی بخش مترصد کوچکترین فرصتی برای بروز آرمانهای رهایی بخش خود در رسیدن جامعه به فضایی هستند که بیش از یک قرن در راه آن مبارزه کرده و خون ها داده اند. شکل گیری خرداد ۷۶ فضا را برای ظهور تفکرات رهایی بخش و آزادی خواهی مساعد نمود اما حاکمیت جور که چنین وضعیتی را انتظار نداشت تنها هدفش از ایجاد این اندک فضای باز، بازیافتن هویتی دوباره برای خود بود که بتواند به اعمال ضد انسانی و ضد دموکراتیک خود تداوم بخشد به همین دلیل سیاستی برای ایجاد رعب و وحشت در جنبش های مختلف مردمی در پیش گرفت و پروژه قتل های زنجیره ای آذر ۷۷ که پیش زمینه ای برای ترساندن جنبش های دیگر از جمله جنبش دانشجویی بود را به کار برد و پس از آن به شکل دادن کوی ۷٨ پرداخت تا بدین وسیله توانسته باشد گروههای مختلف فکری و روشنگری را ترسانده و از صحنه فعالیت دور نماید، و پس از آن دستگیری های گسترده فعالان ملی – مذهبی و فعالان عرصه روشنفکری را در پیش گرفت (هر چند خیلی گسترده تر از این اعمال ضد بشری، قبل از آن در دهه سیاه شصت انجام شده بود اما همانطور که ذکر شد جنگ پرده ای شده بود برای حاکمیت که بتواند اعمال ننگین خود را پشت آن بپوشاند و گاهی به این اعمال جنبه الهی بدهد.) حاکمیت به شدت از آگاهی مردم در هراس بود، در واقع این آگاهی سم مهلکی برایش به حساب می آمد؛ چرا که جز صدای خویش، شنیدن صدای دیگری خوشایندش نبود. با این همه تهدیدات و فشارهای فزاینده، جنبش های رهایی بخش علی الخصوص جنبش دانشجویی برای مدتی جهت بازبینی رفتارهای خویش استراتژی سکوت در پیش گرفته و به بازبینی گذشته سیر تاریخ مبارزاتی پرداختند و شکل گیری دوره سیاه دولت نهم و دهم که حاصل کودتایی بیش نبود مبدل گشت به عرصه عمل برای آگاهی بخشی در گروههای مختلف جنبش دانشجویی. در واقع جنبش دانشجویی با نگاه به گذشته خویش و بررسی علل و عوامل تاثیر گذار بر شکست های آن، به عامل اصلی که همان عدم آگاهی بود پی برد. در این زمان بود که جنبش دانشجویی با خودآگاهی، همگام با سایر جنبش های اجتماعی در شکل گیری جنبش مردمی سبز،در آگاه نمودن مردم در مقابل دروغ و دیکتاتوری نقش به سزایی را ایفا کرد، به گونه ای که توانست نقش خود را فعالانه ادامه داده و در این راه هزینه های زیادی متحمل شود. شواهدی که بر نقش آگاهی بخشی جنبش دانشجویی و تاثیرآن بر مردم می توان ذکر نمود، همان حمله انحصارطلبان در خرداد ٨٨ به کوی و دستگیری های گسترده دانشجویان و تبعید آنها به نقاطی غیر از محل سکونت و یا محل تحصیل شان بود، که همگی این اعمال از سوی حاکمیت نشاندهنده آن است که جنبش دانشجویی وارد دوره ای از عقلانیت و خود آگاهی شده و موجب ترس و وحشت کودتاگران و به لرزه در آمدن پایه های استبداد گشته و کوچکترین صدای آگاهی بخشی که از سوی این طیف و یا هر جنبشی دیگر برخیزد را توان تحمل ندارد و از ابزار تهدید استفاده می کند ولی غافل از آن است که این آگاهی بخشی در سطح وسیعی از ملت ایران ریشه دوانده و هر روز بر گستره آن افزوده می شود و همین خودآگاهی و آگاهی بخشی خیلی زودتر از آنکه حاکمیت دیکتاتوری و دولت برآمده از کودتا فکر کند ریشه اش را خواهد خشکاند و جنبش دانشجویی محکم تر از هر زمان دیگری از تاریخ مبارزاتی خویش، در مقابل استبداد و خودکامگی خواهد ایستاد.
مقدمه: در شهری که من زندگی می کنم و جامعه ی دفاع از حقوق بشر و دموکراسی در آن فعال هست – گوتنبرگ/سوئد – بحثهای بسیار جدی و گاهن تند بین کسانی که کار سیاسی می کنند به تفکری سیاسی، ملی و یا مذهبی باور دارند از طرفی و ما کنشگران حقوق بشر در رابطه با وظایف سازمان های حقوق بشری، کنشگران حقوق بشر از طرف دیگر در جریان است که روی من بعنوان یکی از کنشگران حقوق بشر، بی تاثیر نیست.
برای من این پروسه بسیار آموزنده و گاهن دردآور هست. تعداد زیادی از فعالین سیاسی برداشت ویژه ی خود را از حقوق بشر دارند و از همین زاویه ما را بازخواست انتقاد و گاهن نیز نفی می کنند. بنظر می رسد که تکرار این نوع انتقادات می تواند مانعی در رشد کارهای مستقل حقوق بشری باشد. من در نوشته های خود و در مواقع گوناگون بصورت فردی و یا عمومی توضیحات و یا جوابهائی را در مقابل این انتقادات داده و نقطه نظرات خودم را در رادیوهای محلی و نشریه های اینترنتی بارها به بحث گذاشته ام. ولی از آنجائی که شاهد وجود سئوالهای مشابه و یا انتقادات مشابه در سایر مناطق چه داخل کشور و چه در خارج از ایران هستیم فکر کردم شاید بیان نقطه نظرات من و برداشت و تاویل من از حقوق بشربتواند به پاره ای از این گونه سئوال ها روشنائی افکند. در شرایط دیگر این امر می تواند حداقل به باز شدن موضوع کمک کند.
مثال بارز در این مورد برگزاری اکسیون حمایت از شیوا نظر آهاری از طرف جامعه ی دفاع از حقوق بشر و دموکراسی در ایران – سوئد- (بعد از این جامعه) بود. بنا بدرخواست خانواده ی شیوا و همچنین وکیل شیوا اکسیونهای حمایتی از شیوا، که همزمان در تعدادی از شهرهای اروپائی برگزار شد، می بایست کارزار آزادی شیوا، هماهنگ روی بی گناه بودن شیوا و آزادی بدون قید و شرط ایشان متمرکز می شد. قرار شد عکسهائی از شیوا چاپ شود و شرکت کنندگان در اکسیون آن ها را بدست گرفته و یا شیوا نظرآهاری شده و صورتهای خود را با عکس ایشان بپوشانند.
همین طور هم برنامه ریزی وعمل شد. اجازه ی مانفیست (تظاهرات) توسط جامعه گرفته شده و پیش برد سایر برنامه ها نیز با مسئولین جامعه بود. این موارد در رادیوهای شهر به اطلاع هموطنان رسید. در حین سخنرانی یکی از نمایندگان احزاب سیاسی سوئد، دو سه نفر شروع به شعار دادن کردند و شعارهای مرگ بر جمهوری اسلامی و نیز پلاکارتی که این شعار روی آن نوشته شده بود در سن، جائیکه سخنرانان صحبت می کردند توسط دو نفر نصب شد.
یکی از برگزار کنندگان به اینکه الان فرد مسئولی از احزاب سوئد صحبت می کند و می بایست به صحبتهای سخنران گوش کنیم – به نوبت ایشان احترام بگذاریم - شعار دهنگان را دعوت به آرامش کرد. اتهاماتی که در رادیوها، مجامع عمومی و خصوصی مطرح شد دال بر این بود که حتی نیروهای سیاسی فعال در شهر و هواداران آنها مرز بین یک کار سیاسی حزبی و کنشگری حقوق بشری را متوجه نیستند و یا وارونه و به نفع خود تاویل می کنند.
اعضا و فعالان جامعه ی دفاع از حقوق بشر به طرفداری از جمهوری اسلامی متهم شدند؛ به این دلیل که از کسانی که پلاکارد را داشتند خواسته شد که به میان جمعیت بروند و در آنجا شعار را حمل کنند. این مقاله برای توضیح مواضع ما و باز شدن راهکارهای کار حقوق بشری مورد قبول ما را در مد نظر دارد. لازم به یادآوری نیست که این نوشته نظریات من را منعکس می کند و نه همه ی اعضا جامعه را، گرچه اکثریت اعضای جامعه در کلیت خود با این متن توافق دارند.
مهمترین سئوالی که مطرح است، این است که مرزهای یک کار سیاسی حزبی و کنشهای حقوق بشری از کجا می گذرد؟ سئوال بعدی این است که آیا یک سازمان حقوق بشری می تواند از یک حزب سیاسی و یا جریان اجتماعی مشخص دفاع کند و یا وظیفه یک کنشگر حقوق بشر دفاع عام از حقوق افراد و آزادیهای مندرج در منشورهای حقوق بشر است و نه دخالت در یک پروسه ی سیاسی مشخص؟ عضو یک جامعه ی حقوق بشر می تواند آیا فرد سیاسی بوده و به حزب سیاسی مشخصی متعلق باشد یعنی فعال سیاسی باشد؟ مرزهای فعالیت فردی و عمومی چگونه باید کنترل و حفظ شود؟ آیا منشورهای حقوق بشر تفکیک پذیر هستند و می توان یکی را بر دیگری الویت داد و یا اینکه...احکامی هستند تفکیک ناپذیر که می بایست همزمان مورد توجه قرار گیرند؟ اساسن منظور از حقوقهای بشری مصوبه ی سازمان ملل کدامین حقوق بشر را شمامل می شوند؟
می توان برای مثال داشتن یک محیط طبیعی سالم و حفظ محیط زیست را جزو حقوق بشر به حساب آورد و بر این مبنا دنبال قانونی کردن این حق رفت یا اینکه تنها آزادی بیان، احزاب و اجتماعات الویت کاری ما را در شرایط فعلی تعین می کنند؟ آیا حقوق بشر یک پدیده ی اجتماعی و قانونی باید محسوب شود و یا اینکه مسئله ای است اخلاقی؟ آیا این منشورها پدیده هائی اجتماعی هستند و یا طبیعی و مر ز بین حقوق طبیعی و اجتماعی چگونه ترسیم می شود؟
برای بررسی درست سئوالهای مطح شده در بالا می توان از روابط اعضا و کنشگران حقوق بشری و تعلقات سیاسی آنها مورد مداقه قرار گیرد و سپس با تقسیم حوزه های فعالیت حقوق بشری به شاخص ها و درجات گوناگون مسئله را ساده کرده و به آنالیز آن پرداخت. برای ساده کردن مسئله می توان اجرای آنالیز را به سطوح گوناگون تفکیک کرد. اینها سئوالات مهمی هستند که من در نوشته ائی که تقریبن بصورت هفتگی در این سایت – سایت جامعه - چاپ خواهد شد سعی در توضیح و باز کردن آنها نموده و تا آنجا که اطلاعات من قد می دهد با توجه به وقت و حجم مطالب، به فرموله کردن نظریات خود بپردازم. از انتقادات و پیشنهادات همکاران در جامعه و یا خوانندگان مطالب استقبال می شود.
رابطه ی کنشگر حقوق بشر با موضوعها و حوزه های کار:
طرح مسئله:
برای بررسی این سئوالها حوزه های کاری سیاسی و اقتصادی انسانی و یا انتقاداتی که طرح می شود را می توان به چهار حوزه و مرحله که یک کنشگر حقوق بشری در آن واحد با آن مواجه است تقسیم کرد. این چهار حوزه که عمومن در سطح کلان هم می بایست در نظر گرفت از قرار زیر هستند:
۱. حوزه ی عمل دولتها و روابط بین الملل و نقض حقوق بشر توسط دولتها (احزاب سیاسی)
۲. حوزه ی عمل شرکتها و مسایل اقتصادی
٣. نهادها و ارگانهای مدنی، فرهنگی و جوامع سازمانیافته ی مدنی که همزمان در خدمت منافع اعضا و نیز به طبع دموکراتیک بودن عموم مردم را در بر می گیرند مورد مداقه باشد. اگر چه افراد و علایق خاصی در پشت این نهادها قرار دارند ولی استفاده از راهکارهای دموکراتیک ویژه گی کار این ارگانها بوده و ممیزه ی آنها از سایر ارگانهای بخصوص اقتصادی می باشد.
۴. نقش افراد و حفظ کرامت انسانی بعنوان مهمترین عنصر تشکیل دهنده ی ارگانهای بالا و بعنوان اجزائ مستقل و عاقل می بایست بطور جداگانه بررسی شود (انتخاب راه/سیاست می بایست مشخصه ی عمده ی زندگی افراد باشد).
سازمان های حقوق بشری و برخورد به دولتها (سیاست)
گشایش بحث:
بارها اتفاق افتاده که افراد و طرفداران جریانهای افراطی مذهبی، رویالیستی و کنشگران معتقد به مارکسیسم بخصوص چپهای افراطی من/ما را متهم می کنند که ما، با اعتقاد و دفاع از حقوق بشر بعنوان منشورهائی که بایست و یا می تواند روابط افراد و جریانهای سیاسی و اجتماعی را تنظیم کند از یک ایدئولوژی لیبرال دفاع می کنیم. آنها همچنین می گویند که سامان موجود در دنیا و نیز در پشت نظم مسلط در سازمان ملل کشورهائی غربی هستند و همین کشورها نیز نیروی اصلی در تدوین و تنظیم عمل کرده و مدافع منشورهای حقوق بشری و گفتمان مسلط حقوق بشر می باشند.
بدنبال آن توضیحات استدلال می شود که بدلیل اینکه کشورهای غربی از آزادی سرمایه و نظام سرمایه داری حمایت می کنند لذا حمایت از حقوق بشر، همانا حمایت از نظام مسلط غربی موجود و در نهایت نظام سرمایه داریرا در پی دارد. پاره ای از این افراد پا را حتا فراتر گذاشته ما را متهم می کنند که: از آنجائی که ما شعار سرنگونی و یا نابودی این یا آن دولت، حزب و یا افراد را نمی دهیم وبطور کلی خواهان حرکتهای پاسیفیستی و بی خشونت هستیم در ضمن بطور عمومی غیر حزبی نیز عمل می کنیم لذا رفرمیست بحساب می آئیم و به گونه ای خواهان حفظ نظام موجود در ایران و یا در دنیا می باشیم. بدنبال آن شروع به تبلیغ بر علیه ما و منشورهای حقوق بشر می شود. ولی هیچ کدام از این ادعا ها درست نبوده، تحلیل غلطی است از دیدگاه ما و در کلیت خود ربطی به ما و یا سازمانهای حقوق بشری شناخته شده ای چون سازمان عفو بین الملل و یا دیده بان حقوق بشر و جریانهای زنجیره ای حقوق بشری در دنیا ندارد. چرائی این مسئله را سعی خاهد شد بطور خلاصه در زیر توضیح داده شود.
دولتها بعنوان بزرگترین و منظم ترین سازمان و موسسه ی استفاده کننده از ابزار خشونت و ناقض حقوق بشر
یک سازمان حقوق بشری بایست فرا جناحی، فراگروهی و فراایدئولوژیک عمل کند. یک ارگان حقوق بشری می تواند جغرافیای خاصی را برای فعالیت خود انتخاب کند ولی در کلیت خود می بایست از احکام عمومی و پذیرفته شده ی حقوق بشری پیروی نماید. بدیگر بیان صحبت از حقوق بشر اسلامی، حقوق بشر بورژوازی و یا حقوق بشر سوسیالیستی می تواند در تقابل با روح عمومی منشورهای حقوق بشر باشد. همین طور هست حمایت مطلق از طبقه ی خاص، جنسیت، ملت/قوم و یا فرهنگی، نمی تواندعمومی بودن و بی طرف بودن یک سازمان حقوق بشر را نفی نکند. انتخاب سیاست مشخص حزبی، یعنی انتخاب جبهه و جهت گیری به نفع و یا برعلیه منافع و آزادیهای فردی، تنوع و تکثر در اندیشه ی گروهها، منافع گروهی و ...منافع سیاسی/اقتصادی افراد و یا جریانی و بدیگر بیان دفاع تنها از یک ایدئولوژی یعنی ویژه و نسبی عمل کردن. این البته با غیر سیاسی عمل کردن و نداشتن برنامه ی مشخص برای پیش برد مواد و مفاد حقوق بشر نباید یکی گرفته شود.
وقتی می گوئیم یک سازمان حقوق بشر باید فرا-ایدئولوژیک باشد به این معنی است که اگر دولتی که یک ایدئولوژی لیبرال را یدک می کشد دست به صدور و یا اجرای حکم اعدام می زند همان اندازه محکوم است اگر یک سامان سیاسی اسلامی و یا سوسیالیستی این عمل را مرتکب شود. همانطوریکه می دانید سازمان دیده بان حقوق بشر و امنستی ایالات متحده را بارها و بارها زیر ضرب انتقاد برده و از اجرای اعدام در این کشور بیزاری خود را اعلام کرده اند. همین طور است انتقاد به عدم امضای منشورهای حقوق بشر توسط ایالات متحده و استثنا حساب کردن خود در اجرا و امضای این منشورها. همین طور هست انتقادهای بسیار جدی سازمانهای حقوق بشری به دولتهای چین، روسیه، فرانسه – در رابطه با اعدامها و یا اخراج کولی های رومانی تبار، نقض حقوق بشر مهاجرین – انتقاد به جنگ افروزی آمریکا در عراق و رفتار حکومتهای عراق، ایران، پاکستان، برمه، افغانستان، سومالی، سودان، عربستان و غیره مثال های یگری هستند.
بنظر ما کنشگران حقوق بشر، دولتها بزرگترین ارگان نقض حقوق انسانها هستند. ایجاد جنگها، اعمال فشار، استفاده از زور و خشونت در مقابل خواستهای شهروندان توسط دولتهای معاصر چنان گسترده است که در تاریخ بشریت سراغش را نداریم. اگرچه سازمانهای شناخته شده ی حقوق بشر و "جامعه ی" کوچک ما از شناخت تقریبن مشخصی از عملکرد دولتها دارد و نظامهای سیاسی موجود را طبقه بندی می کند و قادر به تشخیص مرزهای مشخص ایدئولوژیک و کارکردی در راستای اجرای حقوق بشر در بین این کشوره هست، هرگز یک نظام سیاسی را بعنوان الگوی سیاسی ارایه نداده و یا کشورمشخصی که از نظام سیاسی خاصی پیروی می کند را بعنوان الگوی سیاسی خود معرفی نکرده و نباید بکند.
با توجه به اینکه احزاب سیاسی چه آنهائی که در اپوزیسیون هستند و چه آنهائی که در قدرت قرار دارند، حاملین مسئولیتها و ادراه کننده ی موسسات دولتی/حکومتی، مرزبندی با احزاب سیاسی نیز بطور عموم امری است ضروری. ما همانند دولتها از احزاب سیاسی میخواهیم/خواهیم خواست که منشورهای حقوق بشر آنگونه که هستند تاویل و تفسیر کنند و بپذیرند که حقوق بشر می بایست مبنای هر کار دموکراتیک و سیاسی قرار گرفته و نقطه ی عزیمت سیاسی در تدوین قانونهای اساسی و مدنی/کیفری باشد.
بهمن دلیل است که نوک تیز پیکان حمله و انتقاد سازمانهای حقوق بشری به دولتهائی است که حقوق بشر در آنها نقض می شود. ولی بدلیل اینکه ما به ایدئولوژی مشخصی بغیر از حقوق عمومی انسانها باور نداریم و از منافع گروه خاصی نیز دفاع نمی کنیم لذا نمی توانیم از حزب خاص و یا سیاست مشخصی دفاع کنیم. ما از همه ی نیروهای انسانی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی می خواهیم که در تدوین، پیاده کردن یا اجرای سیاستهای اقتصادی، فرهنگی و سیاسی خود ملاک را تنها و تنها منشورهای حقوق بشر قرار دهند. از پذیرش احکام اخلاقی حقوق بشر فراتر رفته آنها را به قانون اساسی جامعه تبدیل کرده و در نهایت بعنوان احکامی اجرائی در سیاستهای روزمره ی خود بکار برند. بدین ترتیب ما در موضع گیری خود از یک کنشگر فعال در سیاست حزبی به کنشگری که خواهان آزادی تمامی احزاب و انجمنها که بصورت دموکراتیک عمل می کنند و نیز تمامی فرهنگها و مذاهبی که مخالف اعدام و خشونت بوده و خواهان تغییرات بنیادی به نفع حقوق انسانها هستن، تبدیل می شویم. این لباس بزرگی است و امید ما این است که حقوق بشری ها و سازمانهای حقوق بشر این بزرگی و عمق کار را دریافته و از سطحی و موضعی عمل کردن بپرهیزند. ما حزب سیاسی نیستیم که خود دنبال اجرای حقوق بشر شویم. اگر بدین صورت عمل کنیم خود و خواسته های خود را به سطح یک حزب سیاسی و یا جریان سیاسی تقلیل داده ایم.
سازمانهای صنفی، جنسیتی، مذهبی و حقوق بشری ها
یک مثال می تواند منظور من را بیشتر روشن کند. زنها حدود ۵۰ % و یا اندکی بیش از پنجاه در صد جمعیت کشورها و جوامع گوناگون را تشکیل می دهند. اگر یک حزب فمنیستی وجود داشته باشد که همه ی این نیروی بزرگ را نمایندگی کند و اگر آزادی چنین حزب/جریانی در کشوری غیر قانونی شود یک سازمان حقوق بشری می بایست از حقوق زنها در برابری با مردان و یا جریان سیاسی حاکم که ضد فمنیستی عمل می کند در همه ی عرصه ها، حوزه های اجتماعی و سیاسی حمیات کند ولی نمی تواند فعالیت خود را تنها به حمایت از این قشر یعنی نصف جمعیت جامعه کاهش دهد. همین طور هست حمایت از اقشار زحمتکش و یا جمعیتهای مذهبی. یک جامعه ی حقوق بشری از آزادی مذاهب دفاع می کند. اگر یک مذهبی توسط اکثریت افراد یک کشورپذیرفته شود و احکام آن توسط اکثریت اجرا و رعایت شود نتیجه ی سیاسی و یا قانونی این نخواهد بود که ما تسلط اکثریتی را که یک باور مذهبی را پذیرفته و تنها خواهان اجرای یک مذهب هستند را بعنوان قانون بپذیریم. این درست همان موردی است که در ایران اجرا می شود و نتیجه ی آن را با گوشت و پوستمان لمس کرده و چشیده ایم. صدها هزار اعدام، شکنجه و ترور افراد، جوانان، خانواده ها و اعمال یک سیاست توتالیتر و ضد مردمی نتیجه ی حکومت یک اقلیت و حفظ حقوق ویژه آنها می باشد.
اینکه کنشگر حقوق بشری نباید جانبدارباشد و نباید مستقیمن طرف فرد و یا جریانی را بگیرد موضوعی است که بارها و بارها و به اشکال گوناگون در گفتمانهای حقوق بشری مطرح شده است ولی هنوز در افکار و رفتار ما بعنوان فرهنگ غالب درست جا نیفتاده است. ما می بایست از حقوق انسانی و آزادیهای فردی و یا گروهی بطور عموم و نیز از حقوق افراد و گروههای گوناگون اجتماعی بطور همزمان دفاع کنیم. این یعنی تفکیک ناپذیری حوزه های عمل حقوق بشری. پذیرش این حکم به معنی این است که همه ی مردم عام، خاص و فرد و گروه را در یک گفتنمان حقوق بشری می تواند در بر گیرد.
پذیرش اینکه فرد و یا افرادی اگر بهر دلیلی مورد اتهام قرار می گیرند بایست مورد حمایت قانون قرار گرفته و حق انتخاب وکیل را داشته باشند و یا اینکه به بیان نظرات سیاسی خود می پردازد که در تضاد با نظریات ما قرار دارد به ما این اجازه را نمی دهد که به عنوان قاضی عمل کرده و بدون داشتن مدارک کافی و لازم قضاوت کنیم. ما معتقد هستیم که منشورهای حقوق بشر پدیه ی اجتماعی هستند و بهمین صورت نرمها و قوانین. در نهایت اگر احزابی از حقوق بشر دفاع می کنند و خواستار پیاده شدن و قانونی شدن این حقوق هستند/ و یا در برنامه ی کاری خود گذاشته اند، امری است که با روح زمان تطابق دارد، بسیار پسندیده و درست، اما یک سازمان حقوق بشری نمی تواند برنامه ها و خواستهای خود را در سطح خواستهای یک حزب سیاسی کاهش دهد و خود را با این و یا آن جریان سیاسی هماهنگ کند. سازمان حقوق بشر نمی تواند از راهکارهای خشن در رابطه با تغییرات حمایت کند. یک سازمان حقوق بشر بنا به جوهر کار و باور پاسیفیستی و مردمی خود از روشهای مسالمت آمیز و نافرمانی مدین در سیاستهای بین المللی و داخلی حمایت میکند.
ادامه دارد
برای من این پروسه بسیار آموزنده و گاهن دردآور هست. تعداد زیادی از فعالین سیاسی برداشت ویژه ی خود را از حقوق بشر دارند و از همین زاویه ما را بازخواست انتقاد و گاهن نیز نفی می کنند. بنظر می رسد که تکرار این نوع انتقادات می تواند مانعی در رشد کارهای مستقل حقوق بشری باشد. من در نوشته های خود و در مواقع گوناگون بصورت فردی و یا عمومی توضیحات و یا جوابهائی را در مقابل این انتقادات داده و نقطه نظرات خودم را در رادیوهای محلی و نشریه های اینترنتی بارها به بحث گذاشته ام. ولی از آنجائی که شاهد وجود سئوالهای مشابه و یا انتقادات مشابه در سایر مناطق چه داخل کشور و چه در خارج از ایران هستیم فکر کردم شاید بیان نقطه نظرات من و برداشت و تاویل من از حقوق بشربتواند به پاره ای از این گونه سئوال ها روشنائی افکند. در شرایط دیگر این امر می تواند حداقل به باز شدن موضوع کمک کند.
مثال بارز در این مورد برگزاری اکسیون حمایت از شیوا نظر آهاری از طرف جامعه ی دفاع از حقوق بشر و دموکراسی در ایران – سوئد- (بعد از این جامعه) بود. بنا بدرخواست خانواده ی شیوا و همچنین وکیل شیوا اکسیونهای حمایتی از شیوا، که همزمان در تعدادی از شهرهای اروپائی برگزار شد، می بایست کارزار آزادی شیوا، هماهنگ روی بی گناه بودن شیوا و آزادی بدون قید و شرط ایشان متمرکز می شد. قرار شد عکسهائی از شیوا چاپ شود و شرکت کنندگان در اکسیون آن ها را بدست گرفته و یا شیوا نظرآهاری شده و صورتهای خود را با عکس ایشان بپوشانند.
همین طور هم برنامه ریزی وعمل شد. اجازه ی مانفیست (تظاهرات) توسط جامعه گرفته شده و پیش برد سایر برنامه ها نیز با مسئولین جامعه بود. این موارد در رادیوهای شهر به اطلاع هموطنان رسید. در حین سخنرانی یکی از نمایندگان احزاب سیاسی سوئد، دو سه نفر شروع به شعار دادن کردند و شعارهای مرگ بر جمهوری اسلامی و نیز پلاکارتی که این شعار روی آن نوشته شده بود در سن، جائیکه سخنرانان صحبت می کردند توسط دو نفر نصب شد.
یکی از برگزار کنندگان به اینکه الان فرد مسئولی از احزاب سوئد صحبت می کند و می بایست به صحبتهای سخنران گوش کنیم – به نوبت ایشان احترام بگذاریم - شعار دهنگان را دعوت به آرامش کرد. اتهاماتی که در رادیوها، مجامع عمومی و خصوصی مطرح شد دال بر این بود که حتی نیروهای سیاسی فعال در شهر و هواداران آنها مرز بین یک کار سیاسی حزبی و کنشگری حقوق بشری را متوجه نیستند و یا وارونه و به نفع خود تاویل می کنند.
اعضا و فعالان جامعه ی دفاع از حقوق بشر به طرفداری از جمهوری اسلامی متهم شدند؛ به این دلیل که از کسانی که پلاکارد را داشتند خواسته شد که به میان جمعیت بروند و در آنجا شعار را حمل کنند. این مقاله برای توضیح مواضع ما و باز شدن راهکارهای کار حقوق بشری مورد قبول ما را در مد نظر دارد. لازم به یادآوری نیست که این نوشته نظریات من را منعکس می کند و نه همه ی اعضا جامعه را، گرچه اکثریت اعضای جامعه در کلیت خود با این متن توافق دارند.
مهمترین سئوالی که مطرح است، این است که مرزهای یک کار سیاسی حزبی و کنشهای حقوق بشری از کجا می گذرد؟ سئوال بعدی این است که آیا یک سازمان حقوق بشری می تواند از یک حزب سیاسی و یا جریان اجتماعی مشخص دفاع کند و یا وظیفه یک کنشگر حقوق بشر دفاع عام از حقوق افراد و آزادیهای مندرج در منشورهای حقوق بشر است و نه دخالت در یک پروسه ی سیاسی مشخص؟ عضو یک جامعه ی حقوق بشر می تواند آیا فرد سیاسی بوده و به حزب سیاسی مشخصی متعلق باشد یعنی فعال سیاسی باشد؟ مرزهای فعالیت فردی و عمومی چگونه باید کنترل و حفظ شود؟ آیا منشورهای حقوق بشر تفکیک پذیر هستند و می توان یکی را بر دیگری الویت داد و یا اینکه...احکامی هستند تفکیک ناپذیر که می بایست همزمان مورد توجه قرار گیرند؟ اساسن منظور از حقوقهای بشری مصوبه ی سازمان ملل کدامین حقوق بشر را شمامل می شوند؟
می توان برای مثال داشتن یک محیط طبیعی سالم و حفظ محیط زیست را جزو حقوق بشر به حساب آورد و بر این مبنا دنبال قانونی کردن این حق رفت یا اینکه تنها آزادی بیان، احزاب و اجتماعات الویت کاری ما را در شرایط فعلی تعین می کنند؟ آیا حقوق بشر یک پدیده ی اجتماعی و قانونی باید محسوب شود و یا اینکه مسئله ای است اخلاقی؟ آیا این منشورها پدیده هائی اجتماعی هستند و یا طبیعی و مر ز بین حقوق طبیعی و اجتماعی چگونه ترسیم می شود؟
برای بررسی درست سئوالهای مطح شده در بالا می توان از روابط اعضا و کنشگران حقوق بشری و تعلقات سیاسی آنها مورد مداقه قرار گیرد و سپس با تقسیم حوزه های فعالیت حقوق بشری به شاخص ها و درجات گوناگون مسئله را ساده کرده و به آنالیز آن پرداخت. برای ساده کردن مسئله می توان اجرای آنالیز را به سطوح گوناگون تفکیک کرد. اینها سئوالات مهمی هستند که من در نوشته ائی که تقریبن بصورت هفتگی در این سایت – سایت جامعه - چاپ خواهد شد سعی در توضیح و باز کردن آنها نموده و تا آنجا که اطلاعات من قد می دهد با توجه به وقت و حجم مطالب، به فرموله کردن نظریات خود بپردازم. از انتقادات و پیشنهادات همکاران در جامعه و یا خوانندگان مطالب استقبال می شود.
رابطه ی کنشگر حقوق بشر با موضوعها و حوزه های کار:
طرح مسئله:
برای بررسی این سئوالها حوزه های کاری سیاسی و اقتصادی انسانی و یا انتقاداتی که طرح می شود را می توان به چهار حوزه و مرحله که یک کنشگر حقوق بشری در آن واحد با آن مواجه است تقسیم کرد. این چهار حوزه که عمومن در سطح کلان هم می بایست در نظر گرفت از قرار زیر هستند:
۱. حوزه ی عمل دولتها و روابط بین الملل و نقض حقوق بشر توسط دولتها (احزاب سیاسی)
۲. حوزه ی عمل شرکتها و مسایل اقتصادی
٣. نهادها و ارگانهای مدنی، فرهنگی و جوامع سازمانیافته ی مدنی که همزمان در خدمت منافع اعضا و نیز به طبع دموکراتیک بودن عموم مردم را در بر می گیرند مورد مداقه باشد. اگر چه افراد و علایق خاصی در پشت این نهادها قرار دارند ولی استفاده از راهکارهای دموکراتیک ویژه گی کار این ارگانها بوده و ممیزه ی آنها از سایر ارگانهای بخصوص اقتصادی می باشد.
۴. نقش افراد و حفظ کرامت انسانی بعنوان مهمترین عنصر تشکیل دهنده ی ارگانهای بالا و بعنوان اجزائ مستقل و عاقل می بایست بطور جداگانه بررسی شود (انتخاب راه/سیاست می بایست مشخصه ی عمده ی زندگی افراد باشد).
سازمان های حقوق بشری و برخورد به دولتها (سیاست)
گشایش بحث:
بارها اتفاق افتاده که افراد و طرفداران جریانهای افراطی مذهبی، رویالیستی و کنشگران معتقد به مارکسیسم بخصوص چپهای افراطی من/ما را متهم می کنند که ما، با اعتقاد و دفاع از حقوق بشر بعنوان منشورهائی که بایست و یا می تواند روابط افراد و جریانهای سیاسی و اجتماعی را تنظیم کند از یک ایدئولوژی لیبرال دفاع می کنیم. آنها همچنین می گویند که سامان موجود در دنیا و نیز در پشت نظم مسلط در سازمان ملل کشورهائی غربی هستند و همین کشورها نیز نیروی اصلی در تدوین و تنظیم عمل کرده و مدافع منشورهای حقوق بشری و گفتمان مسلط حقوق بشر می باشند.
بدنبال آن توضیحات استدلال می شود که بدلیل اینکه کشورهای غربی از آزادی سرمایه و نظام سرمایه داری حمایت می کنند لذا حمایت از حقوق بشر، همانا حمایت از نظام مسلط غربی موجود و در نهایت نظام سرمایه داریرا در پی دارد. پاره ای از این افراد پا را حتا فراتر گذاشته ما را متهم می کنند که: از آنجائی که ما شعار سرنگونی و یا نابودی این یا آن دولت، حزب و یا افراد را نمی دهیم وبطور کلی خواهان حرکتهای پاسیفیستی و بی خشونت هستیم در ضمن بطور عمومی غیر حزبی نیز عمل می کنیم لذا رفرمیست بحساب می آئیم و به گونه ای خواهان حفظ نظام موجود در ایران و یا در دنیا می باشیم. بدنبال آن شروع به تبلیغ بر علیه ما و منشورهای حقوق بشر می شود. ولی هیچ کدام از این ادعا ها درست نبوده، تحلیل غلطی است از دیدگاه ما و در کلیت خود ربطی به ما و یا سازمانهای حقوق بشری شناخته شده ای چون سازمان عفو بین الملل و یا دیده بان حقوق بشر و جریانهای زنجیره ای حقوق بشری در دنیا ندارد. چرائی این مسئله را سعی خاهد شد بطور خلاصه در زیر توضیح داده شود.
دولتها بعنوان بزرگترین و منظم ترین سازمان و موسسه ی استفاده کننده از ابزار خشونت و ناقض حقوق بشر
یک سازمان حقوق بشری بایست فرا جناحی، فراگروهی و فراایدئولوژیک عمل کند. یک ارگان حقوق بشری می تواند جغرافیای خاصی را برای فعالیت خود انتخاب کند ولی در کلیت خود می بایست از احکام عمومی و پذیرفته شده ی حقوق بشری پیروی نماید. بدیگر بیان صحبت از حقوق بشر اسلامی، حقوق بشر بورژوازی و یا حقوق بشر سوسیالیستی می تواند در تقابل با روح عمومی منشورهای حقوق بشر باشد. همین طور هست حمایت مطلق از طبقه ی خاص، جنسیت، ملت/قوم و یا فرهنگی، نمی تواندعمومی بودن و بی طرف بودن یک سازمان حقوق بشر را نفی نکند. انتخاب سیاست مشخص حزبی، یعنی انتخاب جبهه و جهت گیری به نفع و یا برعلیه منافع و آزادیهای فردی، تنوع و تکثر در اندیشه ی گروهها، منافع گروهی و ...منافع سیاسی/اقتصادی افراد و یا جریانی و بدیگر بیان دفاع تنها از یک ایدئولوژی یعنی ویژه و نسبی عمل کردن. این البته با غیر سیاسی عمل کردن و نداشتن برنامه ی مشخص برای پیش برد مواد و مفاد حقوق بشر نباید یکی گرفته شود.
وقتی می گوئیم یک سازمان حقوق بشر باید فرا-ایدئولوژیک باشد به این معنی است که اگر دولتی که یک ایدئولوژی لیبرال را یدک می کشد دست به صدور و یا اجرای حکم اعدام می زند همان اندازه محکوم است اگر یک سامان سیاسی اسلامی و یا سوسیالیستی این عمل را مرتکب شود. همانطوریکه می دانید سازمان دیده بان حقوق بشر و امنستی ایالات متحده را بارها و بارها زیر ضرب انتقاد برده و از اجرای اعدام در این کشور بیزاری خود را اعلام کرده اند. همین طور است انتقاد به عدم امضای منشورهای حقوق بشر توسط ایالات متحده و استثنا حساب کردن خود در اجرا و امضای این منشورها. همین طور هست انتقادهای بسیار جدی سازمانهای حقوق بشری به دولتهای چین، روسیه، فرانسه – در رابطه با اعدامها و یا اخراج کولی های رومانی تبار، نقض حقوق بشر مهاجرین – انتقاد به جنگ افروزی آمریکا در عراق و رفتار حکومتهای عراق، ایران، پاکستان، برمه، افغانستان، سومالی، سودان، عربستان و غیره مثال های یگری هستند.
بنظر ما کنشگران حقوق بشر، دولتها بزرگترین ارگان نقض حقوق انسانها هستند. ایجاد جنگها، اعمال فشار، استفاده از زور و خشونت در مقابل خواستهای شهروندان توسط دولتهای معاصر چنان گسترده است که در تاریخ بشریت سراغش را نداریم. اگرچه سازمانهای شناخته شده ی حقوق بشر و "جامعه ی" کوچک ما از شناخت تقریبن مشخصی از عملکرد دولتها دارد و نظامهای سیاسی موجود را طبقه بندی می کند و قادر به تشخیص مرزهای مشخص ایدئولوژیک و کارکردی در راستای اجرای حقوق بشر در بین این کشوره هست، هرگز یک نظام سیاسی را بعنوان الگوی سیاسی ارایه نداده و یا کشورمشخصی که از نظام سیاسی خاصی پیروی می کند را بعنوان الگوی سیاسی خود معرفی نکرده و نباید بکند.
با توجه به اینکه احزاب سیاسی چه آنهائی که در اپوزیسیون هستند و چه آنهائی که در قدرت قرار دارند، حاملین مسئولیتها و ادراه کننده ی موسسات دولتی/حکومتی، مرزبندی با احزاب سیاسی نیز بطور عموم امری است ضروری. ما همانند دولتها از احزاب سیاسی میخواهیم/خواهیم خواست که منشورهای حقوق بشر آنگونه که هستند تاویل و تفسیر کنند و بپذیرند که حقوق بشر می بایست مبنای هر کار دموکراتیک و سیاسی قرار گرفته و نقطه ی عزیمت سیاسی در تدوین قانونهای اساسی و مدنی/کیفری باشد.
بهمن دلیل است که نوک تیز پیکان حمله و انتقاد سازمانهای حقوق بشری به دولتهائی است که حقوق بشر در آنها نقض می شود. ولی بدلیل اینکه ما به ایدئولوژی مشخصی بغیر از حقوق عمومی انسانها باور نداریم و از منافع گروه خاصی نیز دفاع نمی کنیم لذا نمی توانیم از حزب خاص و یا سیاست مشخصی دفاع کنیم. ما از همه ی نیروهای انسانی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی می خواهیم که در تدوین، پیاده کردن یا اجرای سیاستهای اقتصادی، فرهنگی و سیاسی خود ملاک را تنها و تنها منشورهای حقوق بشر قرار دهند. از پذیرش احکام اخلاقی حقوق بشر فراتر رفته آنها را به قانون اساسی جامعه تبدیل کرده و در نهایت بعنوان احکامی اجرائی در سیاستهای روزمره ی خود بکار برند. بدین ترتیب ما در موضع گیری خود از یک کنشگر فعال در سیاست حزبی به کنشگری که خواهان آزادی تمامی احزاب و انجمنها که بصورت دموکراتیک عمل می کنند و نیز تمامی فرهنگها و مذاهبی که مخالف اعدام و خشونت بوده و خواهان تغییرات بنیادی به نفع حقوق انسانها هستن، تبدیل می شویم. این لباس بزرگی است و امید ما این است که حقوق بشری ها و سازمانهای حقوق بشر این بزرگی و عمق کار را دریافته و از سطحی و موضعی عمل کردن بپرهیزند. ما حزب سیاسی نیستیم که خود دنبال اجرای حقوق بشر شویم. اگر بدین صورت عمل کنیم خود و خواسته های خود را به سطح یک حزب سیاسی و یا جریان سیاسی تقلیل داده ایم.
سازمانهای صنفی، جنسیتی، مذهبی و حقوق بشری ها
یک مثال می تواند منظور من را بیشتر روشن کند. زنها حدود ۵۰ % و یا اندکی بیش از پنجاه در صد جمعیت کشورها و جوامع گوناگون را تشکیل می دهند. اگر یک حزب فمنیستی وجود داشته باشد که همه ی این نیروی بزرگ را نمایندگی کند و اگر آزادی چنین حزب/جریانی در کشوری غیر قانونی شود یک سازمان حقوق بشری می بایست از حقوق زنها در برابری با مردان و یا جریان سیاسی حاکم که ضد فمنیستی عمل می کند در همه ی عرصه ها، حوزه های اجتماعی و سیاسی حمیات کند ولی نمی تواند فعالیت خود را تنها به حمایت از این قشر یعنی نصف جمعیت جامعه کاهش دهد. همین طور هست حمایت از اقشار زحمتکش و یا جمعیتهای مذهبی. یک جامعه ی حقوق بشری از آزادی مذاهب دفاع می کند. اگر یک مذهبی توسط اکثریت افراد یک کشورپذیرفته شود و احکام آن توسط اکثریت اجرا و رعایت شود نتیجه ی سیاسی و یا قانونی این نخواهد بود که ما تسلط اکثریتی را که یک باور مذهبی را پذیرفته و تنها خواهان اجرای یک مذهب هستند را بعنوان قانون بپذیریم. این درست همان موردی است که در ایران اجرا می شود و نتیجه ی آن را با گوشت و پوستمان لمس کرده و چشیده ایم. صدها هزار اعدام، شکنجه و ترور افراد، جوانان، خانواده ها و اعمال یک سیاست توتالیتر و ضد مردمی نتیجه ی حکومت یک اقلیت و حفظ حقوق ویژه آنها می باشد.
اینکه کنشگر حقوق بشری نباید جانبدارباشد و نباید مستقیمن طرف فرد و یا جریانی را بگیرد موضوعی است که بارها و بارها و به اشکال گوناگون در گفتمانهای حقوق بشری مطرح شده است ولی هنوز در افکار و رفتار ما بعنوان فرهنگ غالب درست جا نیفتاده است. ما می بایست از حقوق انسانی و آزادیهای فردی و یا گروهی بطور عموم و نیز از حقوق افراد و گروههای گوناگون اجتماعی بطور همزمان دفاع کنیم. این یعنی تفکیک ناپذیری حوزه های عمل حقوق بشری. پذیرش این حکم به معنی این است که همه ی مردم عام، خاص و فرد و گروه را در یک گفتنمان حقوق بشری می تواند در بر گیرد.
پذیرش اینکه فرد و یا افرادی اگر بهر دلیلی مورد اتهام قرار می گیرند بایست مورد حمایت قانون قرار گرفته و حق انتخاب وکیل را داشته باشند و یا اینکه به بیان نظرات سیاسی خود می پردازد که در تضاد با نظریات ما قرار دارد به ما این اجازه را نمی دهد که به عنوان قاضی عمل کرده و بدون داشتن مدارک کافی و لازم قضاوت کنیم. ما معتقد هستیم که منشورهای حقوق بشر پدیه ی اجتماعی هستند و بهمین صورت نرمها و قوانین. در نهایت اگر احزابی از حقوق بشر دفاع می کنند و خواستار پیاده شدن و قانونی شدن این حقوق هستند/ و یا در برنامه ی کاری خود گذاشته اند، امری است که با روح زمان تطابق دارد، بسیار پسندیده و درست، اما یک سازمان حقوق بشری نمی تواند برنامه ها و خواستهای خود را در سطح خواستهای یک حزب سیاسی کاهش دهد و خود را با این و یا آن جریان سیاسی هماهنگ کند. سازمان حقوق بشر نمی تواند از راهکارهای خشن در رابطه با تغییرات حمایت کند. یک سازمان حقوق بشر بنا به جوهر کار و باور پاسیفیستی و مردمی خود از روشهای مسالمت آمیز و نافرمانی مدین در سیاستهای بین المللی و داخلی حمایت میکند.
ادامه دارد
اخبار روز: جمعی از فعالین دانشجویی دانشگاههای تبریز در آستانه روز دانشجو با انتشار بیانیه ای خبر از اعتصاب در روزهای ۱۵، ۱۶ و ۱۷ آذر ماه دادند.
به گزارش دانشجو نیوز، در قسمتی از این بیانیه آماده است: “ما به نمایندگی از طرف بخشی از دانشجویان دانشگاه های تبریز، ضمن محکوم نمودن برخوردهای مزبور همبستگی خود را با مبارزات حق طلبانه ی تمامی دانشجویان آزادی خواه ایران اعلام نموده و ضمن حمایت از بیانیه های اخیر دانشجویان دانشگاه تهران و اعلام اعتصاب در روزهای ۱۵ ، ۱۶ و ۱۷ آذر، دانشجویان سبز دانشگاه های تبریز را نیز به اقدام مشابه فرا می خوانیم.”
متن کامل این بیانیه به شرح زیر است:
۱۶ آذر دیگری در راه است و می رود تا در آستانه این روز که به نام دانشجو نامیده شده است، جوش و خروشی دیگر جامعه دانشگاهی کشور را در بر گیرد. ۱۶ آذر یادآور ایستادگی دانشجویان در برابر استعمار خارجی و استبداد داخلی است و از این روست که یاد و خاطره شهدای این روز برای سال ها در خاطره ها مانده است و چون خورشیدی فروزان بر آسمان مبارزه با ظلم و خودکامگی می درخشد.
در آستانه روز دانشجو اما دانشجویان بیش از هر طبقه دیگری تحت فشارهای امنیتی قرار دارند. ده ها دانشجو غالبا به دلایل واهی در زندان به سر می برند و عده کثیری از اساتید فرهیخته و برجسته بازنشسته شده و یا از تدریس محروم گشته اند. سودای تصفیه دانشگاه ها و انقلاب فرهنگی دوم آنچنان عقل از سر حاکمان ربوده که حتی صلاح خویش را نیز نمی بینند و در صدد آزمودن دوباره ایده هایی هستند که به صراحت تاریخ فرجامی جز شکست نداشته اند. برخوردهای نابجا و کم سابقه امنیتی با سرمایه های آینده کشور همچنان ادامه دارد و روند سوق دادن میهن به ناکجا آباد به شدت در جریان است. ظاهرا بنای حاکمان بر این قرار گرفته که هر صدای اعتراضی را در نطفه خفه کنند و جامعه ای یک دست، منفعل و گوش به فرمان بسازند. آخرین نمونه های این برخوردهای حاد بازداشت اعضای منتخب شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت و در روزهای اخیر نیز صدور حکم ۱۰ سال زندان برای عماد بهاور فعال دانشجویی و دانشجوی محروم از تحصیل می باشد.
ما به نمایندگی از طرف بخشی از دانشجویان دانشگاه های تبریز، ضمن محکوم نمودن برخوردهای مزبور همبستگی خود را با مبارزات حق طلبانه ی تمامی دانشجویان آزادی خواه ایران اعلام نموده و ضمن حمایت از بیانیه های اخیر دانشجویان دانشگاه تهران و اعلام اعتصاب در روزهای ۱۵ ، ۱۶ و ۱۷ آذر، دانشجویان سبز دانشگاه های تبریز را نیز به اقدام مشابه فرا می خوانیم. یاران سبز می توانند با در نظر گرفتن شرایط دانشگاه خود اقدامات اعتراضی مقتضی را انجام داده و مانع از اجرای پروژه حاکمیت برای تحمیل انفعال و سکوت به دانشگاه شوند. در صورت لزوم در روزهای آینده مجددا اقدام به صدور بیانیه و اطلاع رسانی خواهیم نمود.
جمعی از فعالین دانشجویی دانشگاه های
سراسری تبریز
علوم پزشکی تبریز
آزاد تبریز
صنعتی سهند تبریز
تجمع سکوت و عزا به یاد کیانوش آسا در دانشگاه علم و صنعت در روز دانشجو
دانشجویان سبز دانشگاه علم و صنعت در آستانه فرارسیدن ۱۶ آذر، این روز را “عزای علم و صنعت” عنوان کرده و خواستار “معرفی قاتلین فرزندان ملت و محاکمه آنها در برابر دیدگان مردم” شدند.
به گزارش دانشجو نیوز، دانشجویان سبز دانشگاه علم و صنعت در قسمتی از این بیانیه آورده اند: “ضمن محکوم نمودن تهدید و بازداشت فعالین دانشجویی کشور و تقاضای آزادی برای تمام زندانیان سیاسی، در حمایت از خانواده مظلوم آسا و برای ارج نهادن به مقام انسانیت، روز ۱۶ آذر ماه که نماد پیوند دانشگاه و جامعه است را روز عزای علم و صنعت عنوان کرده و در ساعت ۱۲ ظهر روز سه شنبه ۱۶ آذر ۱۳۸۹ با نمادهای مشکی و سکوت به نشان پایبندی بر مبارزهی مسالمت آمیز، در پارک شهید آسا حاضر میشویم تا بر صبر و استقامت مان تاکید کنیم و نشان دهیم دانشگاه همواره زنده است.”
متن کامل این بیانیه به شرح زیر است:
۱۶ آذر، روز عزای عمومی علم و صنعت
از زمانی که نهاد دانشگاه در ایران تاسیس شد تا امروز، همواره اصحاب قدرت با دانشجویان آگاه برخورد خصمانه داشتهاند و جالب آنکه علیرغم تمام فرازونشیبها و تحولات تاریخ معاصر ایران، صورت این مساله تغییر نکرده و همچنان به عنوان مسالهای حلناشدنی باقی مانده است. به دلیل نگرش و سوءِظنی که حاکمان نسبت به نهاد دانشگاه و دانشجویان دارند، همواره از فهم و درک تحولخواهیِ دانشجویان بازمانده و در مقاطعی به واکنش و مقابلهی سخت با آنها برخاستهاند؛ که در کوتاهمدت، ظاهرا غلبه یافته اند. اما جنبش دانشجویی نشان داده که هیچگاه در برابر ظلم، بیداد، استبداد و استثمار سکوت نخواهد کرد و با سلاح تفکر، پایههای استبداد و ظلم را در خواهد نوردید و با دو خاصیت اصلی خود، یعنی آرمانخواهی و استقلال از قدرت، همواره حکومتهای مستبد را به چالش کشیده و سایههای ترس را از حریم جامعه زدوده است. مبارزه با فقر، تلاش برای آزادی، عدالت و برابری، همواره در متن حرکات فعالان دانشجویی بوده و خواهد بود.
عجبا که ۵۷ سال پس از کودتای ۱۳۳۲، سایه ی اقتدارگرایی و قدرتطلبی حاکمان هنوز بر سرزمینمان باقی است. حاکمانی که داعیه اختیارات مطلقه دارند، اما مسئولیت مطلق های را بر عهده خود نمی بینند. نمیتوان گفت زمام همه امور در دست یک نفر باشد؛ اما زمانی که فجایعی مانند کشتارهای ۲۵ خرداد، ۳۰ خرداد و روز عاشورا (۶ دی) اتفاق افتاد، اعلام شود اغتشاشگران در لباس پلیس بودند؛ لباس شخصی های معلوم الحال از آمریکا و اسرائیل و انگلستان خبیث آمده بودند؛ زندان غیر استاندارد بود و یا در جریان زیر کردن مردم توسط ماشینهای نیروی انتظامی، «ماشین» مقصر شناخته شود نه ماموران! هنوز پرونده متهمان جنایات کهریزک بلاتکلیف است؛ عجیب است حکم اعدام جوانان معترض چه زود صادر میشود و پرونده قاتلین کهریزک چه دیر بررسی میشود! از ابتکارات اقتدارگرایان اینکه برای فشار بر فعالین سیاسی، آنها را در بند محکومین جرایم سنگین و خطرناک حبس میکنند. هنرشان این باشد که با مشت و لگد و با به کار بردن الفاظ رکیک و یا با فرو کردن سر زندانی سیاسی در سطل مستراح سلول، او را وادار به اعترافات خیالی کنند. امروز در جواب همه سوالهایمان بیش از همیشه تنها شاهد «دشمن دشمن…» گفتن های دست اندر کاران و مسئولین هستیم.
ما دانشجویان سبز دانشگاه علم و صنعت در کنار خانواده شهید آسا ایستاده ایم و به دنبال معرفی قاتلین فرزندان ملت و محاکمه آنها در برابر دیدگان مردم هستیم. صد حیف؛ با تمام پیگیری های انجام شده در رابطه با قتل ناجوانمردانه کیانوش، پاسخی جز فشار مضاعف نیروهای امنیتی بر خانواده مظلومش ارایه نشده است. این چه عدالتی است که بجای دادگستری، بیدادگستری شود و نیروهای امنیتی و اطلاعاتی، زندگی را بر مادر کیانوش سخت کنند و در ازای هر سوال او در مورد پیگیری پروندهی فرزندش، با دستگیری برادران کیانوش و تهدید دیگر اعضای خانواده، داغی تازه بر دل مادر بنشانند.
ما دانشجویان سبز دانشگاه علم و صنعت در شهادت مظلومانه کیانوش آسا و تمام خونهای به ناحق ریخته شدهی شهدای جنبش سبز عزاداریم. یاد میکنیم از تمام زندانیان گمنام خصوصا دانشجویان در بند و درود میفرستیم بر صبر و استقامت خانوادههای قربانیان -که بخاطر فشار نیروهای امنیتی و البته شاید سهل انگاری ما- تاکنون نامی از آنها برده نشد. ما دانشجویان سبز دانشگاه علم و صنعت، با دلی پر درد از شهادت کیانوش، اخراج ۴ تن از یاران دبستانی، دهها ترم محرومیت از تحصیل، تبعید و بازداشت و زندانی کردن فعالین، تلاش برای تعطیل کردن شورای صنفی دانشجویان، فشار بر کانونهای فرهنگی، جلوگیری از انتشار نشریات منتقد در دانشگاه، احضار و تهدید دانشجویان توسط وزارت اطلاعات، فشار بر اساتید دگراندیش و اخیرا تهدید دانشجویان به برخوردهای خودسر از سوی شبه نظامیان در دانشگاه؛ همچنان بر سر پیمانی که با ملت بسته ایم استواریم. ما آگاهیم که این روزها ارگان بسیج علم و صنعت به عنوان یک نهاد شبه نظامی، وظایف خود را به گروههای دیگر! در دانشگاه محول کرده، تا ننگ عمل بر ضد دانشجو بیش از این دامان ایشان را لجنمال نکند. ما دانشجویان سبز علم و صنعت، اسیر این دسیسه نخواهیم شد؛ هرچند دیگر نیازی نیست از اعمال شنیع این گروههای دولتی که حوادثی چون هجوم وحشیانه ۸ دی ماه ۱۳۸۸ را رقم زد، پرده برداریم. فضای تکصدایی مورد نظر مدیریت دانشگاه و تهدید و حمله به دانشجویان، نه تنها افتخاری برایشان ندارد؛ بلکه شبیه همان ذهنیت استبدادی و رویههای پیش از انقلاب است.
ما دانشجویان سبز دانشگاه علم و صنعت ایران، ضمن محکوم نمودن تهدید و بازداشت فعالین دانشجویی کشور و تقاضای آزادی برای تمام زندانیان سیاسی، در حمایت از خانواده مظلوم آسا و برای ارج نهادن به مقام انسانیت، روز ۱۶ آذر ماه که نماد پیوند دانشگاه و جامعه است را روز عزای علم و صنعت عنوان کرده و در ساعت ۱۲ ظهر روز سه شنبه ۱۶ آذر ۱۳۸۹ با نمادهای مشکی و سکوت به نشان پایبندی بر مبارزهی مسالمت آمیز، در پارک شهید آسا حاضر میشویم تا بر صبر و استقامت مان تاکید کنیم و نشان دهیم دانشگاه همواره زنده است. ما دانشجویان سبز دانشگاه علم و صنعت در کنار همه ملت ایران، استقلال و آزادی را فریاد میزنیم و با قامتی تکیده از تهدید و احضار و زندان، اعلام میکنیم بر عهد خود برای اصلاح حکومت پایبندیم و با تاکید بر ضرورت احیای اخلاق به مثابه فصل مشترک و پیوند دهنده حیات اجتماعی مردم ایران، در تلاش خود برای اجرای حقوق اساسی ملت، لحظهای سستی نخواهیم کرد.
زنده باد یاد و خاطره کیانوش آسا
شهید سبز دانشگاه علم و صنعت
به گزارش دانشجو نیوز، در قسمتی از این بیانیه آماده است: “ما به نمایندگی از طرف بخشی از دانشجویان دانشگاه های تبریز، ضمن محکوم نمودن برخوردهای مزبور همبستگی خود را با مبارزات حق طلبانه ی تمامی دانشجویان آزادی خواه ایران اعلام نموده و ضمن حمایت از بیانیه های اخیر دانشجویان دانشگاه تهران و اعلام اعتصاب در روزهای ۱۵ ، ۱۶ و ۱۷ آذر، دانشجویان سبز دانشگاه های تبریز را نیز به اقدام مشابه فرا می خوانیم.”
متن کامل این بیانیه به شرح زیر است:
۱۶ آذر دیگری در راه است و می رود تا در آستانه این روز که به نام دانشجو نامیده شده است، جوش و خروشی دیگر جامعه دانشگاهی کشور را در بر گیرد. ۱۶ آذر یادآور ایستادگی دانشجویان در برابر استعمار خارجی و استبداد داخلی است و از این روست که یاد و خاطره شهدای این روز برای سال ها در خاطره ها مانده است و چون خورشیدی فروزان بر آسمان مبارزه با ظلم و خودکامگی می درخشد.
در آستانه روز دانشجو اما دانشجویان بیش از هر طبقه دیگری تحت فشارهای امنیتی قرار دارند. ده ها دانشجو غالبا به دلایل واهی در زندان به سر می برند و عده کثیری از اساتید فرهیخته و برجسته بازنشسته شده و یا از تدریس محروم گشته اند. سودای تصفیه دانشگاه ها و انقلاب فرهنگی دوم آنچنان عقل از سر حاکمان ربوده که حتی صلاح خویش را نیز نمی بینند و در صدد آزمودن دوباره ایده هایی هستند که به صراحت تاریخ فرجامی جز شکست نداشته اند. برخوردهای نابجا و کم سابقه امنیتی با سرمایه های آینده کشور همچنان ادامه دارد و روند سوق دادن میهن به ناکجا آباد به شدت در جریان است. ظاهرا بنای حاکمان بر این قرار گرفته که هر صدای اعتراضی را در نطفه خفه کنند و جامعه ای یک دست، منفعل و گوش به فرمان بسازند. آخرین نمونه های این برخوردهای حاد بازداشت اعضای منتخب شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت و در روزهای اخیر نیز صدور حکم ۱۰ سال زندان برای عماد بهاور فعال دانشجویی و دانشجوی محروم از تحصیل می باشد.
ما به نمایندگی از طرف بخشی از دانشجویان دانشگاه های تبریز، ضمن محکوم نمودن برخوردهای مزبور همبستگی خود را با مبارزات حق طلبانه ی تمامی دانشجویان آزادی خواه ایران اعلام نموده و ضمن حمایت از بیانیه های اخیر دانشجویان دانشگاه تهران و اعلام اعتصاب در روزهای ۱۵ ، ۱۶ و ۱۷ آذر، دانشجویان سبز دانشگاه های تبریز را نیز به اقدام مشابه فرا می خوانیم. یاران سبز می توانند با در نظر گرفتن شرایط دانشگاه خود اقدامات اعتراضی مقتضی را انجام داده و مانع از اجرای پروژه حاکمیت برای تحمیل انفعال و سکوت به دانشگاه شوند. در صورت لزوم در روزهای آینده مجددا اقدام به صدور بیانیه و اطلاع رسانی خواهیم نمود.
جمعی از فعالین دانشجویی دانشگاه های
سراسری تبریز
علوم پزشکی تبریز
آزاد تبریز
صنعتی سهند تبریز
تجمع سکوت و عزا به یاد کیانوش آسا در دانشگاه علم و صنعت در روز دانشجو
دانشجویان سبز دانشگاه علم و صنعت در آستانه فرارسیدن ۱۶ آذر، این روز را “عزای علم و صنعت” عنوان کرده و خواستار “معرفی قاتلین فرزندان ملت و محاکمه آنها در برابر دیدگان مردم” شدند.
به گزارش دانشجو نیوز، دانشجویان سبز دانشگاه علم و صنعت در قسمتی از این بیانیه آورده اند: “ضمن محکوم نمودن تهدید و بازداشت فعالین دانشجویی کشور و تقاضای آزادی برای تمام زندانیان سیاسی، در حمایت از خانواده مظلوم آسا و برای ارج نهادن به مقام انسانیت، روز ۱۶ آذر ماه که نماد پیوند دانشگاه و جامعه است را روز عزای علم و صنعت عنوان کرده و در ساعت ۱۲ ظهر روز سه شنبه ۱۶ آذر ۱۳۸۹ با نمادهای مشکی و سکوت به نشان پایبندی بر مبارزهی مسالمت آمیز، در پارک شهید آسا حاضر میشویم تا بر صبر و استقامت مان تاکید کنیم و نشان دهیم دانشگاه همواره زنده است.”
متن کامل این بیانیه به شرح زیر است:
۱۶ آذر، روز عزای عمومی علم و صنعت
از زمانی که نهاد دانشگاه در ایران تاسیس شد تا امروز، همواره اصحاب قدرت با دانشجویان آگاه برخورد خصمانه داشتهاند و جالب آنکه علیرغم تمام فرازونشیبها و تحولات تاریخ معاصر ایران، صورت این مساله تغییر نکرده و همچنان به عنوان مسالهای حلناشدنی باقی مانده است. به دلیل نگرش و سوءِظنی که حاکمان نسبت به نهاد دانشگاه و دانشجویان دارند، همواره از فهم و درک تحولخواهیِ دانشجویان بازمانده و در مقاطعی به واکنش و مقابلهی سخت با آنها برخاستهاند؛ که در کوتاهمدت، ظاهرا غلبه یافته اند. اما جنبش دانشجویی نشان داده که هیچگاه در برابر ظلم، بیداد، استبداد و استثمار سکوت نخواهد کرد و با سلاح تفکر، پایههای استبداد و ظلم را در خواهد نوردید و با دو خاصیت اصلی خود، یعنی آرمانخواهی و استقلال از قدرت، همواره حکومتهای مستبد را به چالش کشیده و سایههای ترس را از حریم جامعه زدوده است. مبارزه با فقر، تلاش برای آزادی، عدالت و برابری، همواره در متن حرکات فعالان دانشجویی بوده و خواهد بود.
عجبا که ۵۷ سال پس از کودتای ۱۳۳۲، سایه ی اقتدارگرایی و قدرتطلبی حاکمان هنوز بر سرزمینمان باقی است. حاکمانی که داعیه اختیارات مطلقه دارند، اما مسئولیت مطلق های را بر عهده خود نمی بینند. نمیتوان گفت زمام همه امور در دست یک نفر باشد؛ اما زمانی که فجایعی مانند کشتارهای ۲۵ خرداد، ۳۰ خرداد و روز عاشورا (۶ دی) اتفاق افتاد، اعلام شود اغتشاشگران در لباس پلیس بودند؛ لباس شخصی های معلوم الحال از آمریکا و اسرائیل و انگلستان خبیث آمده بودند؛ زندان غیر استاندارد بود و یا در جریان زیر کردن مردم توسط ماشینهای نیروی انتظامی، «ماشین» مقصر شناخته شود نه ماموران! هنوز پرونده متهمان جنایات کهریزک بلاتکلیف است؛ عجیب است حکم اعدام جوانان معترض چه زود صادر میشود و پرونده قاتلین کهریزک چه دیر بررسی میشود! از ابتکارات اقتدارگرایان اینکه برای فشار بر فعالین سیاسی، آنها را در بند محکومین جرایم سنگین و خطرناک حبس میکنند. هنرشان این باشد که با مشت و لگد و با به کار بردن الفاظ رکیک و یا با فرو کردن سر زندانی سیاسی در سطل مستراح سلول، او را وادار به اعترافات خیالی کنند. امروز در جواب همه سوالهایمان بیش از همیشه تنها شاهد «دشمن دشمن…» گفتن های دست اندر کاران و مسئولین هستیم.
ما دانشجویان سبز دانشگاه علم و صنعت در کنار خانواده شهید آسا ایستاده ایم و به دنبال معرفی قاتلین فرزندان ملت و محاکمه آنها در برابر دیدگان مردم هستیم. صد حیف؛ با تمام پیگیری های انجام شده در رابطه با قتل ناجوانمردانه کیانوش، پاسخی جز فشار مضاعف نیروهای امنیتی بر خانواده مظلومش ارایه نشده است. این چه عدالتی است که بجای دادگستری، بیدادگستری شود و نیروهای امنیتی و اطلاعاتی، زندگی را بر مادر کیانوش سخت کنند و در ازای هر سوال او در مورد پیگیری پروندهی فرزندش، با دستگیری برادران کیانوش و تهدید دیگر اعضای خانواده، داغی تازه بر دل مادر بنشانند.
ما دانشجویان سبز دانشگاه علم و صنعت در شهادت مظلومانه کیانوش آسا و تمام خونهای به ناحق ریخته شدهی شهدای جنبش سبز عزاداریم. یاد میکنیم از تمام زندانیان گمنام خصوصا دانشجویان در بند و درود میفرستیم بر صبر و استقامت خانوادههای قربانیان -که بخاطر فشار نیروهای امنیتی و البته شاید سهل انگاری ما- تاکنون نامی از آنها برده نشد. ما دانشجویان سبز دانشگاه علم و صنعت، با دلی پر درد از شهادت کیانوش، اخراج ۴ تن از یاران دبستانی، دهها ترم محرومیت از تحصیل، تبعید و بازداشت و زندانی کردن فعالین، تلاش برای تعطیل کردن شورای صنفی دانشجویان، فشار بر کانونهای فرهنگی، جلوگیری از انتشار نشریات منتقد در دانشگاه، احضار و تهدید دانشجویان توسط وزارت اطلاعات، فشار بر اساتید دگراندیش و اخیرا تهدید دانشجویان به برخوردهای خودسر از سوی شبه نظامیان در دانشگاه؛ همچنان بر سر پیمانی که با ملت بسته ایم استواریم. ما آگاهیم که این روزها ارگان بسیج علم و صنعت به عنوان یک نهاد شبه نظامی، وظایف خود را به گروههای دیگر! در دانشگاه محول کرده، تا ننگ عمل بر ضد دانشجو بیش از این دامان ایشان را لجنمال نکند. ما دانشجویان سبز علم و صنعت، اسیر این دسیسه نخواهیم شد؛ هرچند دیگر نیازی نیست از اعمال شنیع این گروههای دولتی که حوادثی چون هجوم وحشیانه ۸ دی ماه ۱۳۸۸ را رقم زد، پرده برداریم. فضای تکصدایی مورد نظر مدیریت دانشگاه و تهدید و حمله به دانشجویان، نه تنها افتخاری برایشان ندارد؛ بلکه شبیه همان ذهنیت استبدادی و رویههای پیش از انقلاب است.
ما دانشجویان سبز دانشگاه علم و صنعت ایران، ضمن محکوم نمودن تهدید و بازداشت فعالین دانشجویی کشور و تقاضای آزادی برای تمام زندانیان سیاسی، در حمایت از خانواده مظلوم آسا و برای ارج نهادن به مقام انسانیت، روز ۱۶ آذر ماه که نماد پیوند دانشگاه و جامعه است را روز عزای علم و صنعت عنوان کرده و در ساعت ۱۲ ظهر روز سه شنبه ۱۶ آذر ۱۳۸۹ با نمادهای مشکی و سکوت به نشان پایبندی بر مبارزهی مسالمت آمیز، در پارک شهید آسا حاضر میشویم تا بر صبر و استقامت مان تاکید کنیم و نشان دهیم دانشگاه همواره زنده است. ما دانشجویان سبز دانشگاه علم و صنعت در کنار همه ملت ایران، استقلال و آزادی را فریاد میزنیم و با قامتی تکیده از تهدید و احضار و زندان، اعلام میکنیم بر عهد خود برای اصلاح حکومت پایبندیم و با تاکید بر ضرورت احیای اخلاق به مثابه فصل مشترک و پیوند دهنده حیات اجتماعی مردم ایران، در تلاش خود برای اجرای حقوق اساسی ملت، لحظهای سستی نخواهیم کرد.
زنده باد یاد و خاطره کیانوش آسا
شهید سبز دانشگاه علم و صنعت
اخبار روز: بنا بر گزارش های رسیده از زندان اوین، دکتر ابراهیم یزدی – سالخورده ترین زندانی سیاسی جهان - پنجشنبه شب، در سلول خود واقع در بند امنیتی ۲۰۹ دچار درد شدید قلبی شده است.
دکتر ابراهیم یزدی دبیرکل نهضت آزادی ایران که از بیماری سرطان رنج می برد و به دلیل عوارض ناشی از بازداشت قبلی خود، تحت عمل جراحی قلب قرار گرفته بود، پنجشنبه شب در بند امنیتی زندان اوین دچار درد شدید قفسه سینه و افزایش شدید فشار خون شده و هنوز از حال عمومی ایشان، پس از این حمله، گزارش رسمی واصل نشده است.
این واقعه در حالی روی داده که خانواده ابراهیم یزدی بارها نسبت به وضعیت نامساعد و نگران کننده ایشان به مقامات امنیتی – اطلاعاتی ایران هشدار داده و از تمامی مسلمانان و آزادی خواهان جهان استمداد طلبیده بودند.
لازم به توضیح است که دکتر یزدی وزیر امور خارجه دولت موقت و عضو شورای انقلاب بیش از دو ماه است که به دلیل آن چه که مقامات امنیتی دولت احمدی نژاد، حضور در مراسم نماز جمعه غیرقانونی اصفهان اعلام نموده اند، در بازداشت به سر
می برد و دادگاه رسیدگی به اتهامات وی در شانزدهم آذر ماه در شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب برگزار می شود. به دلیل ممانعت قاضی صلواتی از پذیرش وکیل دکتر یزدی – خانم فریده غیرت – تا کنون پرونده وی مطالعه نشده و امکان ارایه دفاعیات در این فرصت کوتاه، ممکن به نظر نمی رسد.
بیش از دویست نفر از شخصیت های سیاسی شناخته شده در داخل و خارج از کشور بازداشت غیرقانونی دکتر یزدی را محکوم کرده و نسبت به پیامدهای این تصمیم سیاسی مراجع قضایی و امنیتی ایران هشدار داده اند.
دکتر ابراهیم یزدی دبیرکل نهضت آزادی ایران که از بیماری سرطان رنج می برد و به دلیل عوارض ناشی از بازداشت قبلی خود، تحت عمل جراحی قلب قرار گرفته بود، پنجشنبه شب در بند امنیتی زندان اوین دچار درد شدید قفسه سینه و افزایش شدید فشار خون شده و هنوز از حال عمومی ایشان، پس از این حمله، گزارش رسمی واصل نشده است.
این واقعه در حالی روی داده که خانواده ابراهیم یزدی بارها نسبت به وضعیت نامساعد و نگران کننده ایشان به مقامات امنیتی – اطلاعاتی ایران هشدار داده و از تمامی مسلمانان و آزادی خواهان جهان استمداد طلبیده بودند.
لازم به توضیح است که دکتر یزدی وزیر امور خارجه دولت موقت و عضو شورای انقلاب بیش از دو ماه است که به دلیل آن چه که مقامات امنیتی دولت احمدی نژاد، حضور در مراسم نماز جمعه غیرقانونی اصفهان اعلام نموده اند، در بازداشت به سر
می برد و دادگاه رسیدگی به اتهامات وی در شانزدهم آذر ماه در شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب برگزار می شود. به دلیل ممانعت قاضی صلواتی از پذیرش وکیل دکتر یزدی – خانم فریده غیرت – تا کنون پرونده وی مطالعه نشده و امکان ارایه دفاعیات در این فرصت کوتاه، ممکن به نظر نمی رسد.
بیش از دویست نفر از شخصیت های سیاسی شناخته شده در داخل و خارج از کشور بازداشت غیرقانونی دکتر یزدی را محکوم کرده و نسبت به پیامدهای این تصمیم سیاسی مراجع قضایی و امنیتی ایران هشدار داده اند.
ضرورت در سازمانیابی فرا محلی جوانان در خارج از کشور و مشروعیت زدائی از نظام حاکم بر ایران در سطح جهانی
پژمان سلیم
هدف از نگارش این مقاله تاکید بر ضرورت سازمانیابی فرا محلی جوانان در خارج از کشور در جهت مشروعیت زدایی از رژیم حاکم بر ایران در سطح بین المللی و همچنین جلب حمایت نهادهای غیر دولتی و جنبش های سیاسی غیر ایرانی از جنبش مردم ایران است.
برای درک بهتر از ضرورت سازمان یابی فرا محلی جوانان ایرانی در خارج از کشور به عنوان جمعی نهادهای غیر دولتی حامی مبارزات مردم ایران، باز تعریف مفاهیمی همچون نقش نهادهای دولتی در روابط بین الملل در دیپلماسی امروز و بحران مشروعیت کنونی حاکمان ایران الزامی است. ضمنا در این مقاله به دغدغه های موجود در همکاری با بازی گران غیر دولتی[i] و جنبش های سیاسی غیر ایرانی پرداخته خواهد شد. در پایان در تحلیلی از اوضاع سیاسی ایران در سطح بین الملل به ضرورت عملی سازمانیابی فرا محلی جوانان در خارج از کشور پرداخته خواهد شد.
بازیگران غیر دولتی نهادهایی هستند که در حاکمیت از توانایی اعمال نفوذ در زمینه های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی برخوردار هستند. نهادهای غیر دولتی هم زیر مجموعه ای از بازیگران غیر دولتی هستند که با یاری داوطلبان اداره می شوند و عام المنفعه هستند. [ii] هر چند تئوری های واقع گرایانه در علوم سیاسی منکر نقش بازیگران غیر دولتی در صحنه بین المللی هستند، [iii] با این وجود در قرن جدید شاهد ایفای نقش هر چه بیشتر بازیگران غیر دولتی در روایط بین الملل و دفاع از حقوق بشر بوده ایم.iv تجریه ثابت کرده است که در سالهای اخیر برای این بازیگران غیر دولتی فضای بیشتر به وجود آمده است که در تصمیم گیری ها ایفای نقش کنند و یا حداقل به آنها اعتراض کنند. در این شرایط که یک بحران مشروعیت با ابعاد گسترده چه در بعد داخلی و چه در بعد خارجی گریبانگیر دولت جمهوری اسلامی شده است، ضرورت سازمانیابی در جهت فرم یابی و هماهنگی بیشتر در میان جنبش جوانان خارج از کشوربیش از پیش احساس می شود.
سیستم حاکم بر ایران واجد تمام ویژگی های است که فیلسوف آلمانی هانا آرنت، به عنوان ویژگی های یک حکومت توتالیتر بر میشمارد.[v] جمهوری اسلامی ایران برداشت خویش از اسلام را به عنوان تنها ایدئولوژِی صحیح جهان شمول به وسیله نیروی نظامی و شبه نظامی که زیر نظر رهبری اداره می شود به مردم تحمیل می کند. در این نظام توتالیتر اسلامی سیستم اقتصادی به طور مرکزی اداره می شود و سپاه پاسداران نقش مهمی در آن ایفا می کند. البته مثال ایران این پیش فرض هانا آرنت را نفی می کند که می گوید؛ تتالیتاریسم فقط در کشور هایی رایج می شود که به درجه بالایی از رشد صنعتی دست یافته اند. [vi] این موضوع که ایران دارای ساختار توتالیتر است، هنوز به این معنی نیست که این دولت در نزد ملت خود فاقد مشروعیت است.بر اساس تعریف شومان پژوهشگر آلمانی مشروعیت به معنی فرض و افق کلی است که اعمال یک نهاد در درون یک ساختار اجتماعی با ارزشها، اصول، عقاید و تعاریف مشخص به عنوان مطلوب، سنجیده و حساب شده شناخته شوند.[vii] به همین جهت است که مقبول بودن اعمال دولت در نزد شهروندان، هر چند این اعمال بر خلاف موازین انسانی و حقوقی باشند، سبب می شود که آن حاکمیت همچنان حداقل در مرزهای جغرافیایی خود دارای مشروعیت باشد.
هم به عقیده ماکس وبر و هم به عقیده توماس هابس دولت وظیفه خدمت به منافع عمومی را دارد.[viii] وظایف اصلی آن تامین امنیت در هردو بعد داخلی و خارجی و تامین رفاه است. در ضمن دولت باید به مقدار لازم مردم را نمایندگی کند و دارای مشروعیت باشد.[ix] هر چند به عقیده هابس حاکمیت جنبه مطلق دارد و نافرمانی مدنی در فلسفه او جایی ندارد،[x] ولی این موضوع همچنان منجر به پیروی از حاکمیت بر مسند قدرت در ایران نمی شود چراکه ایران کشوری است که دو حاکمیت متضاد را در خود جای داده است؛ حاکمیت الهی و حاکمیت مردم.[xi]
در سالهای اخیر به ویژه پس از انتخابات بحث انگیز ریاست جمهوری در سال ۲۰۰۹، ما شاهد چالشهای جدی بین حاکمیت مردم و حاکمیت الهی هستیم. از یک سو مردم خواهان دمکراسی و تایید حاکمیتشان هستند، و از سوی دیگر تمامیت خواهان با اتکا به حاکمیت الهی سعی در سرکوب مردم و حفظ قدرت خویش دارند. تئوری حقوق طبیعی هابس[xii] با شرایط امروز ایران سازگاری یافته است. بر اساس آن بشریت یاید از کارهایی که به او ضریه می زند خودداری کند و از از خویشتن خویش در مقابل خطراتی که وجود او را تهدید می کنند دفاع کند.[xiii] در این چالش بین حاکمیتهای دوگانه در ایران، حاکمیت مردم مشروع است. بنابراین مردم دارای این حق هستند که در برابر حاکمیت الهی که سعی در نابودی حاکمیت آنها دارد مقاومت کنند.
در ماههای اخیر اعمال حاکمیت الهی امروز ایران در میان اکثریت مردم فاقد مشروعیت است. دولت، مردم را نمایندگی نمی کند و بنابراین شرایط یک دولت را هم دارا نیست. این بحران مشروعیت منجر به یک چالش بزرگ میان حاکمیت الهی و مردمی شده است که در آن حق مقاومت و نا فرمانی مردمی بر اساس تئوری حقوق طبیعی هابس محفوظ است.
عدم مشروعیت و سرکوب و ترور از واقعیت های جامعه ایران پس از انتخابات است. نباید فراموش کنیم که سیاست های خارجی هر کشور در امتداد سیاست های داخلی آن کشور است. بنابراین عدم مشروعیت حاکمان ایران در میان مردمان خود منجر به عدم مشروعیت آنان در سطح بین المللی هم شده است. البته میزان عدم مشروعیت در سطح بین الملل در حد و اندازه آن در داخل مرزهای کشور نبوده است چراکه هواداران مکتب واقعیت گرایی سیاسی، قیامهای مردمی و نقض حقوق بشر را از مسائل داخلی می دانند xiv و برخی نیز تمایل ندارند که منافع اقتصادی خویش را در ایران به خطر بیندازند. تئوری های جدید روابط بین الملل که استاندارد های جدید مشروعیت را بر اساس تمدن، احترام و حقوق پایه ای تعریف می کنند و تاکید بر اهمیت این استانداردها در تعیین مشروعیت یک دولت دارند xv عرصه را بیش از پیش بر جمهوری اسلامی تنگتر کرده اند.
ترور و سرکوب مسئله دیگری است که از سیاست داخلی ایران برخاسته و در سیاست خارجی آن هم سالهاست که نمایان شده است. نمونه بارز چنین سیاستی را می توان در حمایت ایران از گروهای تروریستی و فعالیت مشکوک هسته ای حاکمان این کشور مشاهده کرد. بی شک این مسئله نیز در از دست رفتن مشروعیت رژیم در سطح بین المللی تاثیر به سزایی داشته است. برخی از تحلیل گران، از دست رفتن مشروعیت رژیم در سطح جهانی را تنها ناشی از مشکلات امنیتی ایران می دانند و خیزش مردم ایران و حقوق بشر را در این گستره کم اهمیت جلوه می دهند. این تحلیل از دیدگاه شخص من قابل قبول نیست چرا که تجربه ماههای گذشته نشان داده است که فاکتور های متفاوتی در این عرصه نقش آفرینی می کنند. برای نمونه، خیزش مردم ایران هزینه مذاکره میان دولت مردان ایران و غرب را برای رهبران غربی به ویژه در میان افکار عمومی این کشورها بالا برده است. همچنین ابهامات پیرامون پایداری و مشروعیت نظام حاکم ایران باعث تردید بیش از پیش در میان رهبران جهان به ارتقای سطح روابط دیپلماتیک با ایران شده است.
در نزد برخی از دوستان دغدغه هایی پیرامون ارتباط با جنبش های سیاسی غیر ایرانی و بعضا انگیره های آنها وجود دارد. من هم با این موضوع موافقم که در این باب حساسیت هایی وجود دارد و احتیاط هم ضروری است. اصولا هر تصمیم گیری سیاسی باید بر منافع پایه ای مردم ایران مبتنی باشد و در آن باید شرایط روز سیاسی و پیامدهای آن با دقت سنجیده شود. رد پیشاپیش همکاری با نهادهای مدنی و سیاسی غیر ایرانی و یا نفی بی چون و چرای هرگونه تماس و درخواست از مراجع بین المللی نظیر اتحادیه ازوپا و سازمان ملل متحد و سازمانهای حقوق بشری، به نظر نگارنده نه تنها مطلوب وعاقلانه نیست بلکه این چنین حرکاتی غیر مسئولانه نیز هستند. هر چند که عده ای از سیاست مداران غربی گه گاه از مسئله حقوق بشر در ایران استفاده ابزاری می کنند ولی این موضوع به این معنا نیست که ما تمام جامعه سیاسی غرب را با زدن برچسب های ایدئولوژیک از فهرست همکاری خود حذف نماییم. در هر کنش سیاسی ، وظیفه ماست که با حفظ اصول خود در جهت منافع مشخص جنبش مردم ایران گام برداریم. جامعه غرب هم به مانند هر جامعه ای یک دست و همگون نیست. در این جامعه هم آرای سیاسی مختلف وجود دارد که برخی از آنها برای ما قابل پذیرش و برخی دیگر نیزغیر قابل پذیرش هستند. پس بیاییم این تنوع را در جامعه جهانی به رسمیت بشناسیم و به جای پیش داوری ها و حذف پشاپیش جریانات سیاسی و نهادهای دولتی و بین المللی پایه قضاوت خود را بر اساس اعمال و نظرگاههای آنان در موضوعات مشخص و با در نظر گرفتن اصول خود بگذاریم.
بی گمان همواره میان سیاست خارجی و حقوق بشر به طور اجتناب ناپذیری کشمکش وجود داشته و خواهد داشت.[xvi] در عین حال نباید این نکته را فراموش کنیم که حقوق بشر در سال های اخیر سیاست خارجی را به شدت به چالش کشیده است و خواه نا خواه بدل به یکی از دغدغه های سیاست خارجه کشورهای گوناگون شده است.[xvii] این تغییرات که از زمان جنگ جهانی دوم آغاز شده دارای ریشه های تاریخی و حقوقی است که این تغییرات را اجتناب ناپذیر کرده است. ماده اول منشور سازمان ملل متحد که پس از فجایع جنگ جهانی دوم نوشته شده، بر ترویج حقوق بشر تاکید دارد. در قرن پیشین قوانین مهمی نظیر اعلامیه جهانی حقوق بشر، معاهده منع نسل کشی و کنوانسیون حقوق سیاسی زنان به عنوان عرف بین الملل شناخته شده اند و در نتیجه پیروی ازاین قوانین برای همه کشورها الزامی گشته است.[xviii] در جهان امروز شاهد این موضوع هستیم که استاندارد های جدید تمدن، احترام و حقوق پایه ای تعریف شده اند و این استانداردها ازعناصر مهم تعیین مشروعیت یک دولت می باشند. [xix]
مثالهای عنوان شده نشان می دهند که علی رغم استفاده ابزاری از حقوق بشر توسط برخی از دولتمردان، یک فرهنگ و عرف عمومی در دفاع از حقوق بشر در سطح جهانی ایجاد شده است. همانگونه که پیشتر اشاره شد، قرار دادن همه نهادهای سیاسی غیر ایرانی بدون اینکه دیدگاه های آنان را از یک سو و منافع جنبش مردم ایران و اصول اساسی خویش را از سوی دیگر به دقت مورد سنجش قرار داد صحیح نیست. همچنین این موضوع که از حقوق بشر استفاده ابزاری می شود بازگو کننده این حقیقت است که حقوق بشر در دنیای امروز بدل به یک ارزش فرا مرزی و تعیین کننده برای تعیین مشروعیت دولتها گشته است. پس بنابرین، این وظیفه ماست که با مشارکت سیاسی و اولویت بندی درست در این وادی، از سواستفاده ها جلوگیری کرده، از حقوق بشر حرف مگو نساخته و بر پایه آن خوستار خواسته های مردم خسته از دیکتاتوری کشورمان شویم.
در بعد سیاست خارجه وظایف خطیر بر دوش حامیان جنبش آزادی خواهانه مردم ایران است که سازمان یابی جوانان به انجام این وظایف خدمت شایانی می تواند بکند. وظیفه ماست که در سطح بین المللی توجه بیشتری به مسئله حقوق بشر جلب کنیم و اجازه ندهیم مسئله هسته ای این موضوع را تحت شعاع قرار دهد. همانا راه حل واقعی برای مسائل امنیتی ایران از قبیل مسئله هسته ای و حمایت ایران از تروریسم، تغییرات دمکراتیکی است که باید به دست خود مردم ایران انجام شود. روشن کردن این مسئله برای جنبش های سیاسی غیر ایرانی سبب جلب حمایت بیشتر آنها از مبارزات مردم ایران می شود. تحریم سیاسی عوامل نقض حقوق بشر در ایران، تلاش برای محکومیت حاکمان ایران در مجامع حقوق بشری و فشار بر جامعه جهانی برای پذیرش یک قطع نامه در شورای امنیت سازمان ملل که محاکمه مقامات ایرانی را در محکمه های بین المللی در ارتباط با کشتارهای سه دهه جمهوری اسلامی ممکن سازد، از جمله وظایفی است که به عقیده نگارنده بر دوش تک تک حامیان جنبش مردم ایران است.
برای درک بهتر از ضرورت سازمان یابی فرا محلی جوانان ایرانی در خارج از کشور به عنوان جمعی نهادهای غیر دولتی حامی مبارزات مردم ایران، باز تعریف مفاهیمی همچون نقش نهادهای دولتی در روابط بین الملل در دیپلماسی امروز و بحران مشروعیت کنونی حاکمان ایران الزامی است. ضمنا در این مقاله به دغدغه های موجود در همکاری با بازی گران غیر دولتی[i] و جنبش های سیاسی غیر ایرانی پرداخته خواهد شد. در پایان در تحلیلی از اوضاع سیاسی ایران در سطح بین الملل به ضرورت عملی سازمانیابی فرا محلی جوانان در خارج از کشور پرداخته خواهد شد.
بازیگران غیر دولتی نهادهایی هستند که در حاکمیت از توانایی اعمال نفوذ در زمینه های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی برخوردار هستند. نهادهای غیر دولتی هم زیر مجموعه ای از بازیگران غیر دولتی هستند که با یاری داوطلبان اداره می شوند و عام المنفعه هستند. [ii] هر چند تئوری های واقع گرایانه در علوم سیاسی منکر نقش بازیگران غیر دولتی در صحنه بین المللی هستند، [iii] با این وجود در قرن جدید شاهد ایفای نقش هر چه بیشتر بازیگران غیر دولتی در روایط بین الملل و دفاع از حقوق بشر بوده ایم.iv تجریه ثابت کرده است که در سالهای اخیر برای این بازیگران غیر دولتی فضای بیشتر به وجود آمده است که در تصمیم گیری ها ایفای نقش کنند و یا حداقل به آنها اعتراض کنند. در این شرایط که یک بحران مشروعیت با ابعاد گسترده چه در بعد داخلی و چه در بعد خارجی گریبانگیر دولت جمهوری اسلامی شده است، ضرورت سازمانیابی در جهت فرم یابی و هماهنگی بیشتر در میان جنبش جوانان خارج از کشوربیش از پیش احساس می شود.
سیستم حاکم بر ایران واجد تمام ویژگی های است که فیلسوف آلمانی هانا آرنت، به عنوان ویژگی های یک حکومت توتالیتر بر میشمارد.[v] جمهوری اسلامی ایران برداشت خویش از اسلام را به عنوان تنها ایدئولوژِی صحیح جهان شمول به وسیله نیروی نظامی و شبه نظامی که زیر نظر رهبری اداره می شود به مردم تحمیل می کند. در این نظام توتالیتر اسلامی سیستم اقتصادی به طور مرکزی اداره می شود و سپاه پاسداران نقش مهمی در آن ایفا می کند. البته مثال ایران این پیش فرض هانا آرنت را نفی می کند که می گوید؛ تتالیتاریسم فقط در کشور هایی رایج می شود که به درجه بالایی از رشد صنعتی دست یافته اند. [vi] این موضوع که ایران دارای ساختار توتالیتر است، هنوز به این معنی نیست که این دولت در نزد ملت خود فاقد مشروعیت است.بر اساس تعریف شومان پژوهشگر آلمانی مشروعیت به معنی فرض و افق کلی است که اعمال یک نهاد در درون یک ساختار اجتماعی با ارزشها، اصول، عقاید و تعاریف مشخص به عنوان مطلوب، سنجیده و حساب شده شناخته شوند.[vii] به همین جهت است که مقبول بودن اعمال دولت در نزد شهروندان، هر چند این اعمال بر خلاف موازین انسانی و حقوقی باشند، سبب می شود که آن حاکمیت همچنان حداقل در مرزهای جغرافیایی خود دارای مشروعیت باشد.
هم به عقیده ماکس وبر و هم به عقیده توماس هابس دولت وظیفه خدمت به منافع عمومی را دارد.[viii] وظایف اصلی آن تامین امنیت در هردو بعد داخلی و خارجی و تامین رفاه است. در ضمن دولت باید به مقدار لازم مردم را نمایندگی کند و دارای مشروعیت باشد.[ix] هر چند به عقیده هابس حاکمیت جنبه مطلق دارد و نافرمانی مدنی در فلسفه او جایی ندارد،[x] ولی این موضوع همچنان منجر به پیروی از حاکمیت بر مسند قدرت در ایران نمی شود چراکه ایران کشوری است که دو حاکمیت متضاد را در خود جای داده است؛ حاکمیت الهی و حاکمیت مردم.[xi]
در سالهای اخیر به ویژه پس از انتخابات بحث انگیز ریاست جمهوری در سال ۲۰۰۹، ما شاهد چالشهای جدی بین حاکمیت مردم و حاکمیت الهی هستیم. از یک سو مردم خواهان دمکراسی و تایید حاکمیتشان هستند، و از سوی دیگر تمامیت خواهان با اتکا به حاکمیت الهی سعی در سرکوب مردم و حفظ قدرت خویش دارند. تئوری حقوق طبیعی هابس[xii] با شرایط امروز ایران سازگاری یافته است. بر اساس آن بشریت یاید از کارهایی که به او ضریه می زند خودداری کند و از از خویشتن خویش در مقابل خطراتی که وجود او را تهدید می کنند دفاع کند.[xiii] در این چالش بین حاکمیتهای دوگانه در ایران، حاکمیت مردم مشروع است. بنابراین مردم دارای این حق هستند که در برابر حاکمیت الهی که سعی در نابودی حاکمیت آنها دارد مقاومت کنند.
در ماههای اخیر اعمال حاکمیت الهی امروز ایران در میان اکثریت مردم فاقد مشروعیت است. دولت، مردم را نمایندگی نمی کند و بنابراین شرایط یک دولت را هم دارا نیست. این بحران مشروعیت منجر به یک چالش بزرگ میان حاکمیت الهی و مردمی شده است که در آن حق مقاومت و نا فرمانی مردمی بر اساس تئوری حقوق طبیعی هابس محفوظ است.
عدم مشروعیت و سرکوب و ترور از واقعیت های جامعه ایران پس از انتخابات است. نباید فراموش کنیم که سیاست های خارجی هر کشور در امتداد سیاست های داخلی آن کشور است. بنابراین عدم مشروعیت حاکمان ایران در میان مردمان خود منجر به عدم مشروعیت آنان در سطح بین المللی هم شده است. البته میزان عدم مشروعیت در سطح بین الملل در حد و اندازه آن در داخل مرزهای کشور نبوده است چراکه هواداران مکتب واقعیت گرایی سیاسی، قیامهای مردمی و نقض حقوق بشر را از مسائل داخلی می دانند xiv و برخی نیز تمایل ندارند که منافع اقتصادی خویش را در ایران به خطر بیندازند. تئوری های جدید روابط بین الملل که استاندارد های جدید مشروعیت را بر اساس تمدن، احترام و حقوق پایه ای تعریف می کنند و تاکید بر اهمیت این استانداردها در تعیین مشروعیت یک دولت دارند xv عرصه را بیش از پیش بر جمهوری اسلامی تنگتر کرده اند.
ترور و سرکوب مسئله دیگری است که از سیاست داخلی ایران برخاسته و در سیاست خارجی آن هم سالهاست که نمایان شده است. نمونه بارز چنین سیاستی را می توان در حمایت ایران از گروهای تروریستی و فعالیت مشکوک هسته ای حاکمان این کشور مشاهده کرد. بی شک این مسئله نیز در از دست رفتن مشروعیت رژیم در سطح بین المللی تاثیر به سزایی داشته است. برخی از تحلیل گران، از دست رفتن مشروعیت رژیم در سطح جهانی را تنها ناشی از مشکلات امنیتی ایران می دانند و خیزش مردم ایران و حقوق بشر را در این گستره کم اهمیت جلوه می دهند. این تحلیل از دیدگاه شخص من قابل قبول نیست چرا که تجربه ماههای گذشته نشان داده است که فاکتور های متفاوتی در این عرصه نقش آفرینی می کنند. برای نمونه، خیزش مردم ایران هزینه مذاکره میان دولت مردان ایران و غرب را برای رهبران غربی به ویژه در میان افکار عمومی این کشورها بالا برده است. همچنین ابهامات پیرامون پایداری و مشروعیت نظام حاکم ایران باعث تردید بیش از پیش در میان رهبران جهان به ارتقای سطح روابط دیپلماتیک با ایران شده است.
در نزد برخی از دوستان دغدغه هایی پیرامون ارتباط با جنبش های سیاسی غیر ایرانی و بعضا انگیره های آنها وجود دارد. من هم با این موضوع موافقم که در این باب حساسیت هایی وجود دارد و احتیاط هم ضروری است. اصولا هر تصمیم گیری سیاسی باید بر منافع پایه ای مردم ایران مبتنی باشد و در آن باید شرایط روز سیاسی و پیامدهای آن با دقت سنجیده شود. رد پیشاپیش همکاری با نهادهای مدنی و سیاسی غیر ایرانی و یا نفی بی چون و چرای هرگونه تماس و درخواست از مراجع بین المللی نظیر اتحادیه ازوپا و سازمان ملل متحد و سازمانهای حقوق بشری، به نظر نگارنده نه تنها مطلوب وعاقلانه نیست بلکه این چنین حرکاتی غیر مسئولانه نیز هستند. هر چند که عده ای از سیاست مداران غربی گه گاه از مسئله حقوق بشر در ایران استفاده ابزاری می کنند ولی این موضوع به این معنا نیست که ما تمام جامعه سیاسی غرب را با زدن برچسب های ایدئولوژیک از فهرست همکاری خود حذف نماییم. در هر کنش سیاسی ، وظیفه ماست که با حفظ اصول خود در جهت منافع مشخص جنبش مردم ایران گام برداریم. جامعه غرب هم به مانند هر جامعه ای یک دست و همگون نیست. در این جامعه هم آرای سیاسی مختلف وجود دارد که برخی از آنها برای ما قابل پذیرش و برخی دیگر نیزغیر قابل پذیرش هستند. پس بیاییم این تنوع را در جامعه جهانی به رسمیت بشناسیم و به جای پیش داوری ها و حذف پشاپیش جریانات سیاسی و نهادهای دولتی و بین المللی پایه قضاوت خود را بر اساس اعمال و نظرگاههای آنان در موضوعات مشخص و با در نظر گرفتن اصول خود بگذاریم.
بی گمان همواره میان سیاست خارجی و حقوق بشر به طور اجتناب ناپذیری کشمکش وجود داشته و خواهد داشت.[xvi] در عین حال نباید این نکته را فراموش کنیم که حقوق بشر در سال های اخیر سیاست خارجی را به شدت به چالش کشیده است و خواه نا خواه بدل به یکی از دغدغه های سیاست خارجه کشورهای گوناگون شده است.[xvii] این تغییرات که از زمان جنگ جهانی دوم آغاز شده دارای ریشه های تاریخی و حقوقی است که این تغییرات را اجتناب ناپذیر کرده است. ماده اول منشور سازمان ملل متحد که پس از فجایع جنگ جهانی دوم نوشته شده، بر ترویج حقوق بشر تاکید دارد. در قرن پیشین قوانین مهمی نظیر اعلامیه جهانی حقوق بشر، معاهده منع نسل کشی و کنوانسیون حقوق سیاسی زنان به عنوان عرف بین الملل شناخته شده اند و در نتیجه پیروی ازاین قوانین برای همه کشورها الزامی گشته است.[xviii] در جهان امروز شاهد این موضوع هستیم که استاندارد های جدید تمدن، احترام و حقوق پایه ای تعریف شده اند و این استانداردها ازعناصر مهم تعیین مشروعیت یک دولت می باشند. [xix]
مثالهای عنوان شده نشان می دهند که علی رغم استفاده ابزاری از حقوق بشر توسط برخی از دولتمردان، یک فرهنگ و عرف عمومی در دفاع از حقوق بشر در سطح جهانی ایجاد شده است. همانگونه که پیشتر اشاره شد، قرار دادن همه نهادهای سیاسی غیر ایرانی بدون اینکه دیدگاه های آنان را از یک سو و منافع جنبش مردم ایران و اصول اساسی خویش را از سوی دیگر به دقت مورد سنجش قرار داد صحیح نیست. همچنین این موضوع که از حقوق بشر استفاده ابزاری می شود بازگو کننده این حقیقت است که حقوق بشر در دنیای امروز بدل به یک ارزش فرا مرزی و تعیین کننده برای تعیین مشروعیت دولتها گشته است. پس بنابرین، این وظیفه ماست که با مشارکت سیاسی و اولویت بندی درست در این وادی، از سواستفاده ها جلوگیری کرده، از حقوق بشر حرف مگو نساخته و بر پایه آن خوستار خواسته های مردم خسته از دیکتاتوری کشورمان شویم.
در بعد سیاست خارجه وظایف خطیر بر دوش حامیان جنبش آزادی خواهانه مردم ایران است که سازمان یابی جوانان به انجام این وظایف خدمت شایانی می تواند بکند. وظیفه ماست که در سطح بین المللی توجه بیشتری به مسئله حقوق بشر جلب کنیم و اجازه ندهیم مسئله هسته ای این موضوع را تحت شعاع قرار دهد. همانا راه حل واقعی برای مسائل امنیتی ایران از قبیل مسئله هسته ای و حمایت ایران از تروریسم، تغییرات دمکراتیکی است که باید به دست خود مردم ایران انجام شود. روشن کردن این مسئله برای جنبش های سیاسی غیر ایرانی سبب جلب حمایت بیشتر آنها از مبارزات مردم ایران می شود. تحریم سیاسی عوامل نقض حقوق بشر در ایران، تلاش برای محکومیت حاکمان ایران در مجامع حقوق بشری و فشار بر جامعه جهانی برای پذیرش یک قطع نامه در شورای امنیت سازمان ملل که محاکمه مقامات ایرانی را در محکمه های بین المللی در ارتباط با کشتارهای سه دهه جمهوری اسلامی ممکن سازد، از جمله وظایفی است که به عقیده نگارنده بر دوش تک تک حامیان جنبش مردم ایران است.
منابع:
[i] Non-state actor in English
[ii] Key Points, Non-state Actors: Impact on International Relations and Implications for the United States, page 2
[iii] Wight Marti, Diplomatic investigations, page 17
[iv] Key Points, Nonstate Actors: Impact on International Relations and Implications for the United States, page 18
[v] Arent Hannah, The Origins of Totalitarianism 1958
[vi] Wilkinson Paul, International Relations, Oxford 2007, page 39
[vii] Schuman M.C., Managing Legitimacy: Strategic and Institutional Approaches , Academy of Management Journal Vol20, No 3, page 574
[viii] Openheimer Franz, Der Staat. Einde soziologische Studie, Berlin: Libertad Verlag, page 47
[ix] Miliken and Krause 2002. State Failure, State Collapses, and State Reconstruction: Concepts and Strategies, Development and Changes page 753-774
[x] See: John P. McCormick, “Fear, Technology, and the State: Carl Schmitt, Leo Strauss, and the
Revival of Hobbes in Weimar and National Socialist Germany,” Political Theory 22, no. 4 (Nov., 1994),
619–652.
[xi] Ramin Jahanbegloo, The Two Sovereignties and the Legitimacy Crisis in Iran, page 26
[xii] Law of Nature
[xiii] See Hobbes, Leviathan, chapter 14
[xiv] Gropas Ruby, is a Human Rights Foreign Policy Possible? The case of the European Union, page 4
[xv] Donnelly J., Human Rights : a news Standard of Civilization, in International Affair, Vo 74, No 1, January 1998, page 23
[xvi] Vercent R.J., Human Rights and International Relations, Cambridge University Press 1986, page 23
[xvii] Gropas Ruby, is a Human Rights Foreign Policy Possible? The case of the European Union, page1
[xviii] Brandtner B. & Rosas A, Human Rights and External Relations of European Union, in European Journal of International Law, Vol.9, No3, 1998, page 475
[xix] Donnelly J., Human Rights : a news Standard of Civilization, in International Affair, Vo 74, No 1, January 1998, page 23
[i] Non-state actor in English
[ii] Key Points, Non-state Actors: Impact on International Relations and Implications for the United States, page 2
[iii] Wight Marti, Diplomatic investigations, page 17
[iv] Key Points, Nonstate Actors: Impact on International Relations and Implications for the United States, page 18
[v] Arent Hannah, The Origins of Totalitarianism 1958
[vi] Wilkinson Paul, International Relations, Oxford 2007, page 39
[vii] Schuman M.C., Managing Legitimacy: Strategic and Institutional Approaches , Academy of Management Journal Vol20, No 3, page 574
[viii] Openheimer Franz, Der Staat. Einde soziologische Studie, Berlin: Libertad Verlag, page 47
[ix] Miliken and Krause 2002. State Failure, State Collapses, and State Reconstruction: Concepts and Strategies, Development and Changes page 753-774
[x] See: John P. McCormick, “Fear, Technology, and the State: Carl Schmitt, Leo Strauss, and the
Revival of Hobbes in Weimar and National Socialist Germany,” Political Theory 22, no. 4 (Nov., 1994),
619–652.
[xi] Ramin Jahanbegloo, The Two Sovereignties and the Legitimacy Crisis in Iran, page 26
[xii] Law of Nature
[xiii] See Hobbes, Leviathan, chapter 14
[xiv] Gropas Ruby, is a Human Rights Foreign Policy Possible? The case of the European Union, page 4
[xv] Donnelly J., Human Rights : a news Standard of Civilization, in International Affair, Vo 74, No 1, January 1998, page 23
[xvi] Vercent R.J., Human Rights and International Relations, Cambridge University Press 1986, page 23
[xvii] Gropas Ruby, is a Human Rights Foreign Policy Possible? The case of the European Union, page1
[xviii] Brandtner B. & Rosas A, Human Rights and External Relations of European Union, in European Journal of International Law, Vol.9, No3, 1998, page 475
[xix] Donnelly J., Human Rights : a news Standard of Civilization, in International Affair, Vo 74, No 1, January 1998, page 23
برگزاری مراسم سراسری ۱۶ آذر
در آستانه روز دانشجو گروه های دانشجویی در داخل وخارج کشور آمادگی خود را برای برگزاری مراسم اعتراضی اعلام کرده اند.
جمعی از دانشجویان سبز دانشگاه ها و انجمن های اسلامی تا کنون بیانیه هایی در این زمینه منتشر ساخته اند و فعالین دانشجویی نیز راهکارهای عملی برای برگزاری مراسم روز دانشجو را به بحث و تبادل نظر گذاشته اند. اخبار مربوط به وقایع و بیانیه های دانشجویان را در زیر ببینید.
همچنین برخی از گروه های دانشجویی خارج از کشور نیز در صدد اجرای برنامه هایی در اعلام همبستگی با جنبش دانشجویی داخل کشور هستند. اخبار مربوط به این رویداد ها را در لینک های زیر پی گیری کنید. برای کسب اطلاعات بیشتر می توانید به سایت student4iran.org مراجعه کنید.
پیام بهاره هدایت به مناسبت روز دانشجو: باز هم در دانشگاه و سرزمینی آزاد به آسمان آبی خواهیم رسید
بهاره هدایت عضو دربند شورای مرکزی دفتر تحکیم در پیامی به مناسبت ١٦ آذر، روز دانشجو، با دانشجویان سخن گفته است.
به گزارش دانشجونیوز، بهاره هدایت در پیام خود ضمن تاکید بر ادامه ایستادگی در برابر مستبدان گفته است: "ساییده شدیم و نشکستیم و سر خم نکردیم. همچنان ایستاده ایم، اگر چه با دل های تنگ و بی قرار ، نظاره گر تلاش مستبدان برای تاراج گلدانی هستیم که ما و گذشتگانمان برای پروردنش، خون دل به سینه فرو خورده ایم."
بهاره هدایت در دیماه سال گذشته برای پنجمین بار بازداشت و پس از چندی در دادگاه به ۹ سال و نیم حبس محکوم شد. این حکم سنگینترین حکم قضایی است که از ابتدای تاسیس اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشگاههای سراسر کشور (دفتر تحکیم وحدت) برای یکی از اعضای این تشکل صادر شده است. وی در طول این مدت بارها به سلول انفرادی منتقل شده و همچنین بارها مورد بازجویی های سنگین همراه با فشار قرار گرفته است.
در پیام بهاره هدایت به مناسبت ١٦ آذر که در اختیار سایت دانشجونیوز قرار گرفته، وی ضمن بزرگداشت روز دانشجو گفته است: "میانمان حصار افکنده اند، اما در این سر هنوز هوای آن همه یار دبستانی است که دست در دست هم خواندیم و یاد مشت های گره کرده و فریادهاست که از گلو برکشیدیم که عشق میان ما را هیچ خشت و آهن و سنگی دیوار نمی تواند بود."
متن کامل این پیام به شرح زیر است:
زیاد نمی گذرد از واپسین خدانگهدار. از آن همه شور و فریاد مستانه که روزگاری با هم سر دادیم که برهانیم خود را از سیاهی. می خواستیم برداریم آن خیز بلند را تا کناره های آفتاب و عشق. می پنداشتیم که آخر، دوران محنت و رنج را نهایتی است و زود است که دست مردم این سرزمین باشد و دامان آزادی. تیر یکدلی بر کمان اتحاد کشیدیم و در میدان نابرابر دست های خالی را به نبرد هیولای استبداد بردیم. نه تنها در خیابان، که حتی به دل لشگر سکوت کشیدیم و با هر بی مهری بغضی بر اندوهی انباشتیم. تا روزی که از هر نفسی گل یاسی بروید یا که داوودی. دانشگاه را نه زندان، که گلستانی می خواستیم پر از تاق های خوش نگار عطرآگین، تا نسیم علم و آگاهی اش از مرزهای هر شهر و آبادی بگذرد. در رویای مان، هیچ سیم خارداری و آهنی دانشجویی را علامت ممنوع الورودی نمی داد. نامه محرمانه ممنوعیت از تحصیل به دست کسی نمی رسید، سایه وحشت از آسمان دانشگاه پر می کشید و استاد به زور چماق خانه نشین نمی شد. همکلاسی برای ارائه پاره ای توضیحات نمی رفت و «یار دبستانی» دیگر بوی حسرت نمی داد.
یاران دبستانی،
ساییده شدیم و نشکستیم و سر خم نکردیم. همچنان ایستاده ایم، اگر چه با دل های تنگ و بی قرار ، نظاره گر تلاش مستبدان برای تاراج گلدانی هستیم که ما و گذشتگانمان برای پروردنش، خون دل به سینه فرو خورده ایم. جفایی که امروز بر دانشگاه و تمامی قلمرو سرزمین مادری و فرزندانش می رود، آخرین تلاش های تاریک دلانی است که دیدگان بیدار جوانان این مرز پر گوهر، خواب آسوده از چشمان بی رمق شان ربوده و هر فریاد آزادی که برخیزد، کابوس آشفته رهایی ما را می بینند... ای کاش رویای شیرین ما کابوس کسی نبود. فغان که به نااهلانی گرفتار آمده ایم که حلقوم، جز به دروغ نمی گشایند و ما را آلوده نیرنگ و کینه یکدیگر می خواهند. مبادا که خود در مقابله با این پلشتی، ضمیر پاک به اتهام زنی و دروغ پردازی بیالاییم که گر چنین کنیم دریچه های قلب به نفرت گشوده ایم و خود گام در مسیر همان تیرگی نهاده ایم.
برادران صبور و خواهران دلیرم،
آذرماه بار دیگر آمده که به زمستانی دیگر پیوند خورد. آذری که ماه ما بود تا به قلب زمستان بزنیم. آذری که همیشه ماه ماست. دیوارهای سرد و سنگ زندان اوین، روزها و شب های بی پایانی است که بیهوده می کوشند میان من و شما جدایی بیفکنند. ولی این سینه همچنان تنگ ١٦ آذرهایی که با هم گذراندیم و بی قرار تمام روزهای سبز و آفتابی پیش روست. میانمان حصار افکنده اند، اما در این سر هنوز هوای آن همه یار دبستانی است که دست در دست هم خواندیم و یاد مشت های گره کرده و فریادهاست که از گلو برکشیدیم که عشق میان ما را هیچ خشت و آهن و سنگی دیوار نمی تواند بود. اندوه و تنهایی را به قلب من راهی نیست. چرا که همدلی هامان وامدار پاکی آیینه هاست. این شب ها و روزهای کشدار، غمگین و سرد، یقینا روزی برای همیشه پر خواهند کشید و شاخه های ترد و سبزرنگ امید، پیچک پنجره هایمان خواهند شد. بدون شک فردای روشن را در کنار هم نفس خواهیم کشید و گلدان ها را در وزش نسیم آزادی لب ایوان ها خواهیم گذاشت. ما در دانشگاه و سرزمینی که آزاد و آزاد و آزاد است به آسمان آبی خواهیم رسید و آن سلام دوباره معروف را به آفتاب خواهیم گفت. بیایید غبار را از ایوان ها بروبیم، آن روز نزدیک است. باور کنیم و آگاه و پر امید ایستاده بمانیم همچنان.
می آیم، می آیم، می آیم
با گیسویم، ادامه بوهای زیر خاک
با چشمهایم، تجربه های غلیظ تاریکی
با بوته ها که چیده ام از بیشه های آنسوی دیوار.....
می آیم، می آیم، می آیم
و آستانه پر از عشق می شود
و من در آستانه به آنها که دوست میدارند
و دختری که هنوز آنجا،
در آستانه پر عشق ایستاده، سلامی دوباره خواهم داد.......
بهاره هدایت در دیماه سال گذشته برای پنجمین بار بازداشت و پس از چندی در دادگاه به ۹ سال و نیم حبس محکوم شد. این حکم سنگینترین حکم قضایی است که از ابتدای تاسیس اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشگاههای سراسر کشور (دفتر تحکیم وحدت) برای یکی از اعضای این تشکل صادر شده است. وی در طول این مدت بارها به سلول انفرادی منتقل شده و همچنین بارها مورد بازجویی های سنگین همراه با فشار قرار گرفته است.
در پیام بهاره هدایت به مناسبت ١٦ آذر که در اختیار سایت دانشجونیوز قرار گرفته، وی ضمن بزرگداشت روز دانشجو گفته است: "میانمان حصار افکنده اند، اما در این سر هنوز هوای آن همه یار دبستانی است که دست در دست هم خواندیم و یاد مشت های گره کرده و فریادهاست که از گلو برکشیدیم که عشق میان ما را هیچ خشت و آهن و سنگی دیوار نمی تواند بود."
متن کامل این پیام به شرح زیر است:
زیاد نمی گذرد از واپسین خدانگهدار. از آن همه شور و فریاد مستانه که روزگاری با هم سر دادیم که برهانیم خود را از سیاهی. می خواستیم برداریم آن خیز بلند را تا کناره های آفتاب و عشق. می پنداشتیم که آخر، دوران محنت و رنج را نهایتی است و زود است که دست مردم این سرزمین باشد و دامان آزادی. تیر یکدلی بر کمان اتحاد کشیدیم و در میدان نابرابر دست های خالی را به نبرد هیولای استبداد بردیم. نه تنها در خیابان، که حتی به دل لشگر سکوت کشیدیم و با هر بی مهری بغضی بر اندوهی انباشتیم. تا روزی که از هر نفسی گل یاسی بروید یا که داوودی. دانشگاه را نه زندان، که گلستانی می خواستیم پر از تاق های خوش نگار عطرآگین، تا نسیم علم و آگاهی اش از مرزهای هر شهر و آبادی بگذرد. در رویای مان، هیچ سیم خارداری و آهنی دانشجویی را علامت ممنوع الورودی نمی داد. نامه محرمانه ممنوعیت از تحصیل به دست کسی نمی رسید، سایه وحشت از آسمان دانشگاه پر می کشید و استاد به زور چماق خانه نشین نمی شد. همکلاسی برای ارائه پاره ای توضیحات نمی رفت و «یار دبستانی» دیگر بوی حسرت نمی داد.
یاران دبستانی،
ساییده شدیم و نشکستیم و سر خم نکردیم. همچنان ایستاده ایم، اگر چه با دل های تنگ و بی قرار ، نظاره گر تلاش مستبدان برای تاراج گلدانی هستیم که ما و گذشتگانمان برای پروردنش، خون دل به سینه فرو خورده ایم. جفایی که امروز بر دانشگاه و تمامی قلمرو سرزمین مادری و فرزندانش می رود، آخرین تلاش های تاریک دلانی است که دیدگان بیدار جوانان این مرز پر گوهر، خواب آسوده از چشمان بی رمق شان ربوده و هر فریاد آزادی که برخیزد، کابوس آشفته رهایی ما را می بینند... ای کاش رویای شیرین ما کابوس کسی نبود. فغان که به نااهلانی گرفتار آمده ایم که حلقوم، جز به دروغ نمی گشایند و ما را آلوده نیرنگ و کینه یکدیگر می خواهند. مبادا که خود در مقابله با این پلشتی، ضمیر پاک به اتهام زنی و دروغ پردازی بیالاییم که گر چنین کنیم دریچه های قلب به نفرت گشوده ایم و خود گام در مسیر همان تیرگی نهاده ایم.
برادران صبور و خواهران دلیرم،
آذرماه بار دیگر آمده که به زمستانی دیگر پیوند خورد. آذری که ماه ما بود تا به قلب زمستان بزنیم. آذری که همیشه ماه ماست. دیوارهای سرد و سنگ زندان اوین، روزها و شب های بی پایانی است که بیهوده می کوشند میان من و شما جدایی بیفکنند. ولی این سینه همچنان تنگ ١٦ آذرهایی که با هم گذراندیم و بی قرار تمام روزهای سبز و آفتابی پیش روست. میانمان حصار افکنده اند، اما در این سر هنوز هوای آن همه یار دبستانی است که دست در دست هم خواندیم و یاد مشت های گره کرده و فریادهاست که از گلو برکشیدیم که عشق میان ما را هیچ خشت و آهن و سنگی دیوار نمی تواند بود. اندوه و تنهایی را به قلب من راهی نیست. چرا که همدلی هامان وامدار پاکی آیینه هاست. این شب ها و روزهای کشدار، غمگین و سرد، یقینا روزی برای همیشه پر خواهند کشید و شاخه های ترد و سبزرنگ امید، پیچک پنجره هایمان خواهند شد. بدون شک فردای روشن را در کنار هم نفس خواهیم کشید و گلدان ها را در وزش نسیم آزادی لب ایوان ها خواهیم گذاشت. ما در دانشگاه و سرزمینی که آزاد و آزاد و آزاد است به آسمان آبی خواهیم رسید و آن سلام دوباره معروف را به آفتاب خواهیم گفت. بیایید غبار را از ایوان ها بروبیم، آن روز نزدیک است. باور کنیم و آگاه و پر امید ایستاده بمانیم همچنان.
می آیم، می آیم، می آیم
با گیسویم، ادامه بوهای زیر خاک
با چشمهایم، تجربه های غلیظ تاریکی
با بوته ها که چیده ام از بیشه های آنسوی دیوار.....
می آیم، می آیم، می آیم
و آستانه پر از عشق می شود
و من در آستانه به آنها که دوست میدارند
و دختری که هنوز آنجا،
در آستانه پر عشق ایستاده، سلامی دوباره خواهم داد.......
اتحاد برای ایران: ما اینجا هستیم و دانشجویان را فراموش نکرده ایم
دانشجونیوز: در کودکی به آمریکا مهاجرت کرده ولی همچنان قلبش برای ایران می تپد.
فیروزه محمودی یکی از بنیانگذاران شبکه اتحاد برای ایران است. شبکه ای که توانسته ارتباط بسیاری از سازمانها و انجمن های حقوق بشری را بر قرار نماید و خود برنامه های بسیاری را در سراسر گیتی در پشتیبانی از جنبش حق طلبی مردم ایران انجام دهد.
آنها مسائل حقوق بشری را در راس فعالیت خود می دانند و تمام کسانی که در این راه فعالیت می کنند را عضو این شبکه می دانند.
اتحاد برای ایران، مجری بسیاری از برنامه هایی است که در جای جای جهان برای همراهی و پشتیبانی با دانشجویان ایران در روز دانشجو برگزار می گردد.
به بهانه روز دانشجو مصاحبه ای با فیروزه محمودی انجام داده ایم که در زیر می خوانید:
دانشجو نیوز: لطفا خود را معرفی کنید و مقداری پیرامون سازمان اتحاد برای ایران توضیح دهید؟
من فیروزه محمودی هستم و در سانفرانسیسکو زندگی می کنم. فارغ التحصیل رشته مدیریت محیط زیست هستم و قبل از اینکه اتحاد برای ایران را پی ریزی کنیم، شغل من در ارتباط با رشته تحصیلیم بود.
اولین کار ی که ما انجام دادیم، برگزاری یک روز سراسری بود در ۲۵ جولای ۲۰۰۹، که ۱۱۰ شهر و تعداد بسیاری از سازمانها و انجمن های حقوق بشری در آن شرکت داشتند که بسیار مورد توجه رسانه ها و سازمانهای حقوق بشری قرار گرفت. وقتی مشخص شد اینچنین شبکه ای برای حمایت از حقوق بشر در ایران وجود ندارد، من و آقای هادی قائمی تصمیم گرفتیم این شبکه را تاسیس کنیم.
همانطور که گفتم اتحاد برای ایران یک شبکه سراسری است، که به هیچ عنوان سیاسی نیست و فقط در موِرد حقوق بشر فعالیت می کند.
ما تلاش می کنیم با تمام گروهها و سازمانهایی که در این چهارچوب می توانند فعالیت کنندهماهنگی و همکاری داشته باشیم. گروهها و اشخاصی که ما اکنون با آنها همکاری می کنیم؛ همه از انجمن های معتبر حقوق بشر سراسری هستند از جمله سازمان عفو بین الملل، سازمان دیده بان حقوق بشر، خبرنگاران بدون مرز، کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران و همینطور همکاری با فعالینی که به تازگی از ایران خارج شده اند.
همچنین همکاری با گروههای محلی و دانشجویی که بعد از جریانات انتخابات شکل گرفتند و همینطور همکاری با گروههایی که در فضای مجازی فعالیت می کنند.
کاری که ما می کنیم، ایجاد هماهنگی بین این گروهها و افراد، برای یک هدف مشترک است.
ما سعی می کنیم تا جایی که امکان دارد، چهارچوب شبکه را مشخص، ولی سبک نگاه داریم. چهارچوب کاری شبکه ما مسائل حقوق بشری است اما این موضوع رسمیت چندانی ندارد که کسی عضو شبکه هست یا نه. تمام کسانی که می خواهند در مورد حقوق بشر در ایران فعالیت کنند، عضو این شبکه هستند.
ما به هیچ عنوان قصد دستور دادن و نسخه نویسی برای دیگران را نداریم. شبکه اتحاد برای ایران به مثابه ی خانه ای است که هر کسی، هر وقتی که بخواهد می تواند وارد آن شود و در مورد مسئله حقوق بشر فعالیت کند،با سایرین همکاری کند و با نحوه فعالیت دیگران آشنا شود، ایده و پیشنهادات فردی و مشترک بیاورند و اگر وقت نداشته باشند یا تمایل نداشته باشند می توانند همکاریشان را قطع کنند و دوباره باز گردند. در این خانه باز است. این خانه خالی است و تنها کاری که ما کردیم این بود که این خانه را به وجود بیاوریم تا دیگران بتوانند با هم فعالیت کنند.
ما با حدود نود گروه از سراسر دنیا، از کشورهایی مانند افریقای جنوبی، لبنان، ترکیه، هند، ژاپن، کشوِرهای اروپایی و آمریکا، برزیل همکاری می کنیم و با هم در تماس هستیم.
قرار است به مناسبت روز دانشجو در ایران برنامه ای سراسری در چندین شهر جهان برگزار شود. چه سازمان ها و نهادهایی دست اندرکار و پشتیبان این برنامه ها هستند؟
یک وبسایتی برای این روز درست شده به نام student4iran، اطلاعات کاملتری در اختیار کسانی که این مصاحبه را می خوانند وجود دارد.
هماهنگ کننده اصلی این روز،در حقیقت دانشجو های فعال خارج از کشور هستند که بعضی ها بسیار فعالند و تعدادی هم کمتر. البته بسیاری از دانشجویان به تازگی از ایران خارج شده اند و عده ای هم مانند آقای علی افشاری سالهاست که در خارجند. این افراد هماهنگ کننده اصلی این روز هستند وما هم تا جایی که بتوانیم از طریق وبسایت،گزارش های مختلف،با برقرار کردن رابطه با انجمن های مختلف و گروههای شهری کمک می کنیم.یکی از گروههایی که بسیار تلاش می کند گروهی است به نام move4iran به سرپرستی اقای آرش جنتی عطایی که مسئولیت برگزاری مراسم ۱۶ آذر در پاریس را نیز به عهده دارد.
سازمانهای عفو بین الملل،موسسه زنان نوبل(گروهی متشکل از خانم شیرین عبادی و ۵ خانم دیگر که هر ۵نفر برنده جایزه صلح نوبل شده اندکه یک انجمن بیل المللی برای حقوق بشر تاسیس کرده اند) ،دیده بان جهانی حقوق بشر و کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران،پشتیبانان این روز هستند.
می توانید به ما بگویید کدام شهر ها در بزرگداشت این روز فعال خواهند بود؟ چه نوع برنامه هایی برگزار می شود؟
هنوز جزئیات کامل نشده است اما حدس ما این است که بین ۲۵ تا ۳۰ برنامه در این روز در سراسر جهان اجرا خواهد شد.
شهرهای لس آنجلس، رم، پاریس، برلین، ترنتو، واشنگتن دی سی از جمله شهرهایی هستند که در آنها برنامه هایی برگزار خواهد شد.
در لس آنجلس در مقابل ساختمان دولتی مراسمی برگزار خواهد شد.در رم،برنامه جالبی برگزار خواهد شد به نام دانشجویان در زندان، ساعت ۱۰ صبح روز ۶دسامبر در دانشکده علوم سیاسی دانشگاه سا پیه انزا برگزار می شود که آقای شهرزاد هوشمند که استاد اسلام شناسی همان دانشگاه هستند مسئول برگزاری این برنامه هستند.
در تورنتو، آقای احمد باطبی و محسن رضوانی(از اعضای سابق کنفدراسیون دانشجویان) سخنرانی خواهند داشت.
تجمعی بین المللی در پاریس با حضورِ دانشجویانِ فعال برگزار خواهد شد. سخنرانان از سفرِ سخت خویش، از بازداشت های خودسرانه، اعترافات اجباری، و از رفتارهای غیر انسانیِ جمهوری اسلامی ایران نسبت به دانشجویان و دانشگاهیان، زنان و اقلیّتهای مذهبی و قومی برای ما سخن خواهند گفت وآقای کریم لاهیجی نایب رییس فدراسیون جهانی جامعه های دفاع از حقوق بشر و فعال حقوق بشر ایران به بررسی نقض بی سابقه حقوق بشر ، وضعیت غیر قانونی سرکوب و تبعیض بر علیه دانشجویان و اقلیت های قومی و مذهبی در ایران می پردازد.
این اتحاد عمل مابین گروه های محلی حول چه محورهایی شکل گرفته است؟
بعضی از خواسته ها و اهداف مشترکی که باعث نزدیکی و کار مشترک ما است را تیتر وار بیان می کنم؛
آزادی بدون شرط،عزت مندانه و فوری بیش از هفتاد دانشجوی زندانی
الغا حکم کمیته های انضباطی در محرومیت های موقت و دائمی دانشجویان از امکانات رفاهی و تحصیلی
رعایت آزادی های اکادمیک و پایان بخشیدن به مداخله ایدئولوژیک حکومت در آموزش و پژوهش علوم انسانی
احترام به استقلال دانشگاهها و پایان دخالت دولت در مدیریت دانشگاه ها، به خصوص برنامه فراگیر اخراج و بازنشستگی اساتید مستقل و جایگزینی ایشان با سر سپردگان کم سواد، و مداخلات خلق الساعه و غیر کارشناسانه دولت در ساختار دانشگاه ها از جمله انحلال دانشگاه ایران
توقف بومی گزینی، مداخلات سیاسی، تبعیض های عقیدتی، جنسیتی و دینی در گزینش دانشجویان
اینها مسائل و دغدغه های مشترکی است که باعث نزدیک شدن گروههای شهری و دانشجویی در کشوارهای مختلف شده است.
این مسائل و مشکلات قبلاً هم بود اما بعد از جریانات انتخابات و از یک سال و نیم گذشته بیشتر بروز پیدا کرده و به همین علت گروههای زیادی در این مدت شکل گرفته اند و همه تا جایی که توان دارند تلاش می کنند و این پیغام را مشترکاً دارند که ما، دانشجویان داخل کشور را فراموش نکرده ایم و تلاش می کنند که غیر از پشتوانه روحی کارهای موثر دیگری هم کرده باشیم.
برگزاری چنین برنامه هایی در خارج از کشورچگونه می تواند به دانشجویان ایرانی که برای حقوق اولیه خویش مبارزه می کنند، کمک کند؟
ببینید از زوایای مختلف می توان این موضوع را بررسی کرد.همانطور که پیشتر گفتم هدف اول این است که ما پیگیر این مطالبات بوده و پشتیبان مردم و دانشجویان ایران باشیم، تا دانشجویان و مردم بدانند که ما اینجا هستیم و فراموششان نکرده ایم و در خارج از کشور نیز ایرانیان به مسائل انان آگاهی دارند.
هدف دوم؛ اینکه وقتی ما جنبش های سراسری بین المللی را بررسی می کنیم و اینکه چگونه می توانیم یک تاثیر واقعی و مهم در داخل کشور داشته باشیم- در شرایطی که در داخل فشار بر روی جنبش وجود دارد- چطور می توانیم سیستماتیک به پیش حرکت کنیم؛ مرحله اول این است که ما به رسانه ها و دولت جمهوری اسلامی ایران نشان بدهیم که ما مردم را فراموش نکرده ایم و به حکومت فشار بیاوریم، و با آشنا کردن مردم با هر کدام از دانشجویان زندانی می توانیم به آنها کمک کنیم چون آنها هر چه بیشتر شناخته شده باشند، احتمال اینکه حکومت بتواند آنها را شکنجه کند یا طولانی مدت بازداشت کند کمتر خواهد بود.پر واضح است که در این مرحله رسانه ها نقش بسیار مهمی را ایفا می کنند.
در خارج کشور هم وقتی این مسائل وارد رسانه های خارجی شود، بسیار مهم خواهد بود و آگاهی دادن به مردم خارج از کشور و روشن کردن این مسائل بسیار موثر است چون هر چه میزان این آگاهی بیشتر باشد نتایج مستقیمی خواهد داشت از جمله اینکه باعث گسترش جنبش خواهد بود، گروههای بین المللی بیشتر در این شبکه فعال خواهند شد تا از این طریق بتوان فشار بیشتری را به حکومت وارد کرد.از جمله اینکه ما اکنون رابطه ی نزدیکی با عفو بین الملل آمریکا داریم، که آنها رابطه بسیاری با گروههای دانشجویی دارند و ما می توانیم این دانشجویان را نیز عضو شبکه و جنبشمان کنیم.
وقتی شبکه قویتر شود و رسانه ها بیشتر شوند، ما می توانیم فشار بیشتری بر دولتهای مختلف و سازمان ملل اعمال کنیم تا وقتی در تماس با جمهوری اسلامی هستند، با عنوان کردن مسائل حقوق بشری خواستار تغییر رفتار حکومت گردند. هرچه فشار ما ما بر سازمان ملل و دولتها بیشتر باشد، آنها می توانند خواسته های دقیق تری در مورد مسائل حقوق بشری از جمهوری اسلامی داشته باشند. از جلمه اینکه بتوانیم معزل ستاره دار کردن دانشجویان را بر طرف نماییم.
مخاطبین ما چه نوع کمک و پشتیبانی می توانند انجام دهند؟
بله؛ می توانند با فرستادن ایمیل و کارت پستال به دولت های خارجی،توجه آنها را به مسائلی که در ایران می گذرد جلب کنند و همچنین ازآنها بخواهند که در این مورد به دولت ایران فشار بیاورند.برای این منظور می توانید به آدرسهای زیر مراجعه کنید:
منصور امان
در گرد و غُبار ناشی از انفجارهای روز دوشنبه، رهبران و پایوران جمهوری اسلامی سنگر گرفته و به هر سو، اتهام شلیک می کنند. بر فراز هیاهو و جنجال به راه افتاده در این معرکه، ابر مُتراکمی از مظنونین احتمالی مُعلق است که از اینتلجنت سرویس تا شورای امنیت و از سیا و موساد تا آژانس بین المللی انرژی اتُمی ترکیب شده است.
برخلاف آنچه که در نگاه اول به نظر می رسد، دایره وسیع و به همین اندازه غیر دقیقی که رژیم ولایت فقیه مُتهمان ترورها را در آنجا جُستجو می کند، فقط نشاندهنده کورمال رفتن دستگاه های امنیتی و پُلیسی آن در تاریکی نیست. بیش از همه، پُر شماری آدرسها از اراده جُستجو کنندگان به نرسیدن به مقصد اصلی حکایت می کند.
این امر به ویژه هنگامی برجسته می گردد که به تلاش هماهنگ دستگاه های تبلیغاتی رسمی و مقامهای گوناگون برای ترسیم نُقاط وصل بین ترورهای اخیر و مُخالفان و مُنتقدان حُکومت توجُه شود. سود نقد این سناریو به سادگی مُحاسبه پذیر است: برخلاف مظنونینی همچون سرویسهای جاسوسی انگلیس و اسراییل که حداکثر یک هُویت مجازی به شُمار می آیند، مُتهمانی که از آنها به عُنوان "عوامل داخلی بیگانه"، "جاسوسان"، "مُنافقان" و ... یاد می شود، به خوبی می توانند با همت دستگاه امنیتی – قضایی، هُویت حقیقی پیدا کُنند.
دادگاه های نمایشی سال گُذشته که بر بُنیاد مجموعه ای از همه ی اتهامهای کُهنه یا تازه ابداع شده علیه مُخالفان و مُنتقدان بر پا گردید، نزدیک ترین شاهد این ادعا است.
بنابراین، مُستقل از اینکه در پس تازه ترین ترورها و نیز قتل آقای علیمُحمدی، یک دانشمند اتُمی دیگر در دی ماه سال گُذشته چه کسی ایستاده باشد، حقیقت آن است که منافع سیاسی باند نظامی – امنیتی ولی فقیه در شفاف نشدن جوانب گوناگون این پرونده ها (انگیزه، بستر، عامل) نهُفته است. آقای خامنه ای و گزمه هایش از انفجارها به عُنوان دستاویزی دیگری برای فشار و سرکوب، بهره می برند.
این نُکته ای است که آقای جعفری دولت آبادی، دادستان تهران زمان کوتاهی پس از انفجارها با اندکی ناشیگری به زبان آورد: "اُمیدوارم این پرونده به سرنوشت پرونده اُستاد علیمُحمدی تبدیل نشود ... قابل قبول نیست که پرونده ها این گونه شود."
برخلاف آنچه که در نگاه اول به نظر می رسد، دایره وسیع و به همین اندازه غیر دقیقی که رژیم ولایت فقیه مُتهمان ترورها را در آنجا جُستجو می کند، فقط نشاندهنده کورمال رفتن دستگاه های امنیتی و پُلیسی آن در تاریکی نیست. بیش از همه، پُر شماری آدرسها از اراده جُستجو کنندگان به نرسیدن به مقصد اصلی حکایت می کند.
این امر به ویژه هنگامی برجسته می گردد که به تلاش هماهنگ دستگاه های تبلیغاتی رسمی و مقامهای گوناگون برای ترسیم نُقاط وصل بین ترورهای اخیر و مُخالفان و مُنتقدان حُکومت توجُه شود. سود نقد این سناریو به سادگی مُحاسبه پذیر است: برخلاف مظنونینی همچون سرویسهای جاسوسی انگلیس و اسراییل که حداکثر یک هُویت مجازی به شُمار می آیند، مُتهمانی که از آنها به عُنوان "عوامل داخلی بیگانه"، "جاسوسان"، "مُنافقان" و ... یاد می شود، به خوبی می توانند با همت دستگاه امنیتی – قضایی، هُویت حقیقی پیدا کُنند.
دادگاه های نمایشی سال گُذشته که بر بُنیاد مجموعه ای از همه ی اتهامهای کُهنه یا تازه ابداع شده علیه مُخالفان و مُنتقدان بر پا گردید، نزدیک ترین شاهد این ادعا است.
بنابراین، مُستقل از اینکه در پس تازه ترین ترورها و نیز قتل آقای علیمُحمدی، یک دانشمند اتُمی دیگر در دی ماه سال گُذشته چه کسی ایستاده باشد، حقیقت آن است که منافع سیاسی باند نظامی – امنیتی ولی فقیه در شفاف نشدن جوانب گوناگون این پرونده ها (انگیزه، بستر، عامل) نهُفته است. آقای خامنه ای و گزمه هایش از انفجارها به عُنوان دستاویزی دیگری برای فشار و سرکوب، بهره می برند.
این نُکته ای است که آقای جعفری دولت آبادی، دادستان تهران زمان کوتاهی پس از انفجارها با اندکی ناشیگری به زبان آورد: "اُمیدوارم این پرونده به سرنوشت پرونده اُستاد علیمُحمدی تبدیل نشود ... قابل قبول نیست که پرونده ها این گونه شود."