نگاهی نو به قیام مردم در ۲۲ خرداد
• اکنون مردم و جوانان شجاع ایران موقتا" از خیابانها به خانه هایشان برگشته اند؛ اما نه ترسیده اند و نه کوتاه آمده اند و بدنبال راه های نو برای خروج از این وضعیت و ادامه جنبش در فضائی دیگرند؛ چرا که خوب می دانند؛ بقول برتولت برشت: اگر به آفتاب (آزادی و رهائی میهن) پشت کنند؛ تنها سایه (سیاهی و ظلمت این رژیم پلید) را می بینند ...
اخبار روز: www.akhbar-rooz.com
آدينه ۱۰ دی ۱٣٨۹ - ٣۱ دسامبر ۲۰۱۰
آدينه ۱۰ دی ۱٣٨۹ - ٣۱ دسامبر ۲۰۱۰
هدف از نگارش مقاله این است که؛ به طرح نظرات و نکاتی که برای جنبش مردم ضروری و اساسی است پرداخته شود تا شاید آنها را در رسیدن به چشم اندازی روشن برای قیام علیه رژیم قرون وسطائی آخوندی کمک نماید. پرداختن باین مسئله برای نیروهای سیاسی مخالف رژیم به خصوص آنهائی که در طول حاکمیت دو رژیم سلطنتی و جمهوری اسلامی همه گونه سختی ها؛ از زندان و شکنجه تا آوارگی و تبعید را با روی گشاده به جان خریده اند مسئولیتی مضاعف است.
امیدوارم که این نوشته به شروع بحث هائی دامن زند که برای پیشبرد جنبش مردم اهمیت دارد و در پیشبرد و تکامل مبارزه ؛ به آنان کمک می نماید.
یکم ــ بحران شکاف: نزاع باندهای رژیم بر سر قدرتِ بیشتر؛ این بار باعث بی اعتباریِ بیشتر رژیم در نزد مردم ایران شده وبا آشکار شدن ابعاد بحرانِ شکاف و شقه در رأس نظام و علاج ناپذیری آن در جریان انتخابات ریاست جمهوری در ۲۲ خرداد ٨٨؛ مردم ــ به بهانه اعتراض به تقلب در انتخابات ریاست جمهوری ــ به خیابانها ریختند. شکاف و دوگانگی در رأس نظام امر تازه ای نبود؛ این رژیم از ابتدای حاکمیت قرون وسطائی اش همیشه با معضل جنگ گرگها دردرون نظامِ خود درگیر بوده است؛ اما در گذشته بحران های گریبانگیر رژیم با حکمیت ولی فقیه؛ حکم حکومتی و یا تدابیر دیگر موقتا" رفع و رجوع می شد؛ این باراما؛ بحران شدت یافته و تغییرات کیفی خود را از سرگذرانده و به بحران درجه اول مشروعیت نظام بدل شده بود. به این معنی که در پروسه انتخابات رژیم بحران شکاف و شقه در رأس رژیم و رویداهای پس از ۲۲ خرداد ٨٨ به بحران نهفتهِ مشروعیت واقعیت بخشید. یعنی چون رژیم نتوانست با تدابیر گذشته به حل این بحران موفق شود؛ به ناچار برا ی مهار بحران به خشونت؛ زندان؛ شکنجه؛ تجاوز و... متوسل گردید که این امر باعث شد بحران مشروعیت ایدئولوژیک رژیم ــ که دیگر به موتور محرکه قیام مردم تبدیل شده بود ــ به دیگر بحرانهای گریبانگیر رژیم افزوده گردد.
مرتضی نبوی عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام در مورد شدت و حدت این تشتت و تفرقه در حاکمیت در مصاحبه با جوان آنلاین در ۱۶ اردیبهشت می گوید: حتی در بین نخبگان اصولگرا هم تفرقه و گسست آرا دیده می شود و از ثبات فکری برخوردار نیستند و بعضی از دوستان نزدیک مان با صراحت می گویند ما بریده ایم... چهره های معدودی الان در صحنه هستند که از مواضع ولایت فقیه (رهبر) دفاع می کنند
و یا شیخ محمد یزدی عضو هیئت رئیسه خبرگان می گوید: ولی فقیه هدف اصلی حملات است و دیگر کسی حاضر به دفاع از ایشان نیست.
اکنون دیگر؛ این بحران مشروعیت است که هم بحران اصلی رژیم است؛ هم آینده رژیم را رقم می زند و هم سرنگونی رژیم را به امری مشروع و موجه در چشم انداز قرار می دهد. خمینی دجال بنیانگذار جمهوری اسلامی در سخنرانی سال ۱٣۶۲ بر همین عنصر به عنوان عامل اصلی سرنگونی رژیم تأکید می کند: اگر نتوانیم اختلاف اقتصادی و نابرابری بین فقیر و غنی را کم کنیم و مردم از اسلام (مشروعیت ایدئولوژیک نظام) مأیوس شوند هیچ چیز نمی تواند جلوی طغیان را بگیرد و ما همه با هم نابود می شویم.
شکاف و شقه در رأس حاکمیت این رژیم منحوس این بار به عالی ترین حد خود رسیده و با وسعت گرفتن دایره ضد انقلاب (خودی و غیرخودی)؛ اصلاح طلبان ــ شرکای دیروز نظام ــ اکنون تحت نام سران فتنه به بیرون از حاکمیت پرتاب شده اند. و در معرض زندان و خطر اعدام و یا ترور قرار دارند؛ یعنی این بار این انشقاق و دوگانگی ویژگی خصمانه یافته و اصلاح طلبان در معرض تعیین تکلیف نهائی قرار دارند.
به عبارتی اصلاح طلبان در موقعیتی کاملا" متفاوت با گذشته قرار گرفته اند؛ برای آنها امکان ادامه حیات سیاسی به شکل گذشته دیگر وجود ندارد و پس از این مجبور خواهند بود برای ادامه فعالیت سیاسی مواضع جدیدی اتخاذ نمایند؛ یعنی یا در این شرایط همراه با مردم و در کنار آنان مطالبات سرنگونیِ طلبانه آنان را نمایندگی خواهند کرد و یا به مردم پشت کرده و چون گذشته به مماشات با این رژیم جنایتکار روی می آورند؛ که در این صورت؛ از طرف مردم طرد شده و جنبش سرنگونی طلبانه مردم با رهبران شایسته و رادیکالتر که معمولا" در پروسه جنبش ها پدیدار می شوند به مبارزه خود ادامه خواهد داد.
دوم ــ اصلاح طلبان و نقش آنان در جنبش: دلیل واقعی حضور یکپارچه مردم و جوانان کشور در جریان اعتراضات بعد از انتخابات ــ در شرایطی که فاقد رهبری یا سازمان رهبری کننده ای نیز بودند ــ و در حالیکه؛ هیچیک از نامزدهای انتخاباتی نماینده "تغییر واقعی" نبودند؛ نشانه آن بود که؛ دیگر مردم به جائی رسیده بودند که باید خود دست به کار شوند و بیش از این نمی توانستند منتظر قول و قرارهای اپوزیسیون های خارج کشور بمانند؛ فشار بر جنبه های گوناگون زندگی مردم دیگر یه مرز غیرقابل تحملی رسیده بود و باید این شرایط تغییر پیدا می کرد. شاید همین عامل هم ــ نیاز مردم به تغییر ــ بتواند علت اصلی محبوبیت مقطعی و ناگهانی موسوی و کروبی و... را در غیاب آلترناتیو دیگری توجیه کند.
حضور گسترده مردم و جوانان در عین حال؛ نشانه ناامیدی مردم از خط اصلاحات در بالا برای پیشگیری از سرنگونی و تغییر از پائین نیز بود. یعنی مردم دیگر چون گذشته برای دکان اصلاحات حساب باز نکردند و فهمیدند قدرت واقعی تغییر خودشان هستند. این بار برخلاف سال ۷٨ جنبش نه در میانه جامعه بلکه در قاعده آن شکل گرفته بود و درست بهمین دلیل است که رژیم موفق به سرکوب آن تاکنون نشده و جنبش تا رسیدن به خواسته های خود استمرار می یابد.
اما اصلاح طلبان با تلقی ونگاه گذشته به مردم؛ به تجربه و پتانسیل رزمندگی جوانان کم بها داده و از آن غافل ماندند؛ عاملی که به سرعت میدان را از اصلاح طلبان در ربود و از آن پس این مردم و جوانان میهن بودند که میدان دار و صحنه گردان اصلی نبرد با رژیم و مزدوران سرکوبگر آن بودند. یعنی مردم فرصت بدست آمده در جریان اعتراض به نتایج انتخابات را به امکانی برای بسیج و اعتراض به تمامیت رژیم تبدیل نمودند و مشکل سازماندهی و بسیج نیرو را تا حدودی بوسیله اصلاح طلبان و کاندیدای آنها برای ریاست جمهوری حل کردند. یعنی اصلاح طلبان به نقطه تمرکزی برای تمام لایه های اجتماع برای تجمع و اعتراض به رژیم بدل گردیدند.
متأسفانه یک آلترناتیو ملی ــ دمکراتیک و رادیکال در صحنه حضور نداشت و از آلترناتیوهای خارج کشوری هم در این رابطه کاری ساخته نبود؛ که اگر یک آلترناتیو ملی در آن ایام حضور می داشت بسرعت به سازمان اصلی نبرد با رژیم بدل می شد و جنبش مردم اکنون در موقعیت و مدار بسیار بالاتری قرار داشت.
در پروسه گسترش قیام هم به خوبی آشکار بود که مردم و جوانان دلیر ایران در پراتیک های مختلف و به خصوص نقاط حیاتی خود تصمیم می گرفتند و از موسوی و یا کروبی پیروی نمی کردند؛ و حتی در مواردی شعارهائی خلاف دیدگاه و مواضع آنها انتخاب می کردند؛ یعنی موسوی و کروبی اختیار چندانی روی جنبش مردم نداشتند؛ اختیار کمی هم که داشتند و اکنون نیز از آن برخوردارند به خاطر این است که مواضع آقایان موسوی و کروبی در اثر فشارهای مردم و جوانان نسبت به اوایل جنبش بسیار رادیکالتر شده بود.
سوم ــ سرکوب: به میزانی که شکاف در درون هیئت حاکمه شدت میگیرد؛ اراده و انگیزه برای سرکوب مردم در نیروهای سرکوبگر تضعیف میشود؛ یعنی استمرار و شدت و حدت سرکوب تا حد زیادی به اتحاد و یکپارچگی درون حاکمیت بستگی دارد؛ بعلاوه نمایش قدرت مردم و گستردگی قیام نیز این ارادهِ سرکوب را بطورمظاعف تضعیف می کند و نهایتا" باعث خواهد شد ــ همانطور که در انقلاب ۵۷ شاهد آن بودیم ــ بعضا" نیروهای نظامی به مردم به پیوندند.
بروز اختلافات در درون سران نیروهای نظامی؛ تصفیه ها و اخراج بعضی از فرماندهان از علائم این افولِ اراده سرکوب میباشد؛ هم چنین اتکاء جنبش مردم به ــ متغیر جدیدی در حوزه ی خودآگاه جامعه ــ شبکه های اجتماعی آن که عمدتا" با استفاده از ارتباطات اینترنتی میسر شده؛ امکان سرکوب جنبش را به مراتب پائین آورده و دست سرکوبگران را در مهار و سرکوب جنبش بسته تر کرده است. زیرا دیگر رژیم با یک حزب؛ سازمان و یا گروه سیاسی مواجه نیست که بتواند آن را به راحتی سرکوب نماید.
با تضعیف اراده سرکوب درنیروهای سرکوبگر رژیم؛ هم نیروی بیشتری وارد میدان مبارزه با رژیم شده و هم مردم خواستار مطالبات رادیکال و بنیادی تری می شوند. وبدین ترتیب رویاروئی مردم با حاکمیت به خلق یک وضعیتِ انقلابی در جامعه منجر می شود. وضعیتی که هم اکنون با مشهود شدن ۴ مولفه آن ــ بحران نا کارآمدی نظام در مدیریت مسائل کشور؛ بحران انسجام و یکپارچگی در رأس نظام؛ بحران مشروعیت و بحران در اراده سرکوب ــ در جلوی دید مردم ایران قرار گرفته است.
چهارم ــ رهبری جنبش مردم: نسل جوان و دانشجویان دلیر کشور پایه و پتانسیل اصلی برای تغییر این رژیم اند ــ نسلی که تجربه انقلاب ۵۷ را پیش روی خود دارد و عاری از خطاهای گذشته و... است ــ اپوزیسیون در داخل و خارج از او انرژی و انگیزه می گیرند و نهایتا" همین نسل پیروزی بر این رژیم را تقدیم مردم ایران خواهد کرد. اکنون دیگر چشم امید مردم به این پیشگامان عملی جنبش و رهبران عملی جنبش در داخل کشور دوخته شده است؛ پیشگامانی که از جنبش مردم می آموزند و آموزه های خود را جمع بندی و به جنبش بر می گردانند.
بنابراین باید تلاش کرد که از متن همین نیرو قهرمانانی برای رهبری جنبش مردم ایران برخاسته شود. رسالت نیروهای سیاسی خارج کشور رهبری کردن سیاسی جامعه ایران نیست؛ چرا که الزامات وشرایط چنین مسئولیتی وجود ندارد؛ مسئولیت نیروهای سیاسی خارج کشور زمینه سازی و کمک به پرورش این قهرمانان است.
اکنون مردم و جوانان شجاع ایران موقتا" از خیابانها به خانه هایشان برگشته اند؛ اما نه ترسیده اند و نه کوتاه آمده اند و بدنبال راه های نو برای خروج از این وضعیت و ادامه جنبش در فضائی دیگرند؛ چرا که خوب می دانند؛ بقول برتولت برشت: اگر به آفتاب (آزادی و رهائی میهن) پشت کنند؛ تنها سایه (سیاهی و ظلمت این رژیم پلید) را می بینند.
محمود خادمی
٣۰.۱۲.۲۰۱۰
امیدوارم که این نوشته به شروع بحث هائی دامن زند که برای پیشبرد جنبش مردم اهمیت دارد و در پیشبرد و تکامل مبارزه ؛ به آنان کمک می نماید.
یکم ــ بحران شکاف: نزاع باندهای رژیم بر سر قدرتِ بیشتر؛ این بار باعث بی اعتباریِ بیشتر رژیم در نزد مردم ایران شده وبا آشکار شدن ابعاد بحرانِ شکاف و شقه در رأس نظام و علاج ناپذیری آن در جریان انتخابات ریاست جمهوری در ۲۲ خرداد ٨٨؛ مردم ــ به بهانه اعتراض به تقلب در انتخابات ریاست جمهوری ــ به خیابانها ریختند. شکاف و دوگانگی در رأس نظام امر تازه ای نبود؛ این رژیم از ابتدای حاکمیت قرون وسطائی اش همیشه با معضل جنگ گرگها دردرون نظامِ خود درگیر بوده است؛ اما در گذشته بحران های گریبانگیر رژیم با حکمیت ولی فقیه؛ حکم حکومتی و یا تدابیر دیگر موقتا" رفع و رجوع می شد؛ این باراما؛ بحران شدت یافته و تغییرات کیفی خود را از سرگذرانده و به بحران درجه اول مشروعیت نظام بدل شده بود. به این معنی که در پروسه انتخابات رژیم بحران شکاف و شقه در رأس رژیم و رویداهای پس از ۲۲ خرداد ٨٨ به بحران نهفتهِ مشروعیت واقعیت بخشید. یعنی چون رژیم نتوانست با تدابیر گذشته به حل این بحران موفق شود؛ به ناچار برا ی مهار بحران به خشونت؛ زندان؛ شکنجه؛ تجاوز و... متوسل گردید که این امر باعث شد بحران مشروعیت ایدئولوژیک رژیم ــ که دیگر به موتور محرکه قیام مردم تبدیل شده بود ــ به دیگر بحرانهای گریبانگیر رژیم افزوده گردد.
مرتضی نبوی عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام در مورد شدت و حدت این تشتت و تفرقه در حاکمیت در مصاحبه با جوان آنلاین در ۱۶ اردیبهشت می گوید: حتی در بین نخبگان اصولگرا هم تفرقه و گسست آرا دیده می شود و از ثبات فکری برخوردار نیستند و بعضی از دوستان نزدیک مان با صراحت می گویند ما بریده ایم... چهره های معدودی الان در صحنه هستند که از مواضع ولایت فقیه (رهبر) دفاع می کنند
و یا شیخ محمد یزدی عضو هیئت رئیسه خبرگان می گوید: ولی فقیه هدف اصلی حملات است و دیگر کسی حاضر به دفاع از ایشان نیست.
اکنون دیگر؛ این بحران مشروعیت است که هم بحران اصلی رژیم است؛ هم آینده رژیم را رقم می زند و هم سرنگونی رژیم را به امری مشروع و موجه در چشم انداز قرار می دهد. خمینی دجال بنیانگذار جمهوری اسلامی در سخنرانی سال ۱٣۶۲ بر همین عنصر به عنوان عامل اصلی سرنگونی رژیم تأکید می کند: اگر نتوانیم اختلاف اقتصادی و نابرابری بین فقیر و غنی را کم کنیم و مردم از اسلام (مشروعیت ایدئولوژیک نظام) مأیوس شوند هیچ چیز نمی تواند جلوی طغیان را بگیرد و ما همه با هم نابود می شویم.
شکاف و شقه در رأس حاکمیت این رژیم منحوس این بار به عالی ترین حد خود رسیده و با وسعت گرفتن دایره ضد انقلاب (خودی و غیرخودی)؛ اصلاح طلبان ــ شرکای دیروز نظام ــ اکنون تحت نام سران فتنه به بیرون از حاکمیت پرتاب شده اند. و در معرض زندان و خطر اعدام و یا ترور قرار دارند؛ یعنی این بار این انشقاق و دوگانگی ویژگی خصمانه یافته و اصلاح طلبان در معرض تعیین تکلیف نهائی قرار دارند.
به عبارتی اصلاح طلبان در موقعیتی کاملا" متفاوت با گذشته قرار گرفته اند؛ برای آنها امکان ادامه حیات سیاسی به شکل گذشته دیگر وجود ندارد و پس از این مجبور خواهند بود برای ادامه فعالیت سیاسی مواضع جدیدی اتخاذ نمایند؛ یعنی یا در این شرایط همراه با مردم و در کنار آنان مطالبات سرنگونیِ طلبانه آنان را نمایندگی خواهند کرد و یا به مردم پشت کرده و چون گذشته به مماشات با این رژیم جنایتکار روی می آورند؛ که در این صورت؛ از طرف مردم طرد شده و جنبش سرنگونی طلبانه مردم با رهبران شایسته و رادیکالتر که معمولا" در پروسه جنبش ها پدیدار می شوند به مبارزه خود ادامه خواهد داد.
دوم ــ اصلاح طلبان و نقش آنان در جنبش: دلیل واقعی حضور یکپارچه مردم و جوانان کشور در جریان اعتراضات بعد از انتخابات ــ در شرایطی که فاقد رهبری یا سازمان رهبری کننده ای نیز بودند ــ و در حالیکه؛ هیچیک از نامزدهای انتخاباتی نماینده "تغییر واقعی" نبودند؛ نشانه آن بود که؛ دیگر مردم به جائی رسیده بودند که باید خود دست به کار شوند و بیش از این نمی توانستند منتظر قول و قرارهای اپوزیسیون های خارج کشور بمانند؛ فشار بر جنبه های گوناگون زندگی مردم دیگر یه مرز غیرقابل تحملی رسیده بود و باید این شرایط تغییر پیدا می کرد. شاید همین عامل هم ــ نیاز مردم به تغییر ــ بتواند علت اصلی محبوبیت مقطعی و ناگهانی موسوی و کروبی و... را در غیاب آلترناتیو دیگری توجیه کند.
حضور گسترده مردم و جوانان در عین حال؛ نشانه ناامیدی مردم از خط اصلاحات در بالا برای پیشگیری از سرنگونی و تغییر از پائین نیز بود. یعنی مردم دیگر چون گذشته برای دکان اصلاحات حساب باز نکردند و فهمیدند قدرت واقعی تغییر خودشان هستند. این بار برخلاف سال ۷٨ جنبش نه در میانه جامعه بلکه در قاعده آن شکل گرفته بود و درست بهمین دلیل است که رژیم موفق به سرکوب آن تاکنون نشده و جنبش تا رسیدن به خواسته های خود استمرار می یابد.
اما اصلاح طلبان با تلقی ونگاه گذشته به مردم؛ به تجربه و پتانسیل رزمندگی جوانان کم بها داده و از آن غافل ماندند؛ عاملی که به سرعت میدان را از اصلاح طلبان در ربود و از آن پس این مردم و جوانان میهن بودند که میدان دار و صحنه گردان اصلی نبرد با رژیم و مزدوران سرکوبگر آن بودند. یعنی مردم فرصت بدست آمده در جریان اعتراض به نتایج انتخابات را به امکانی برای بسیج و اعتراض به تمامیت رژیم تبدیل نمودند و مشکل سازماندهی و بسیج نیرو را تا حدودی بوسیله اصلاح طلبان و کاندیدای آنها برای ریاست جمهوری حل کردند. یعنی اصلاح طلبان به نقطه تمرکزی برای تمام لایه های اجتماع برای تجمع و اعتراض به رژیم بدل گردیدند.
متأسفانه یک آلترناتیو ملی ــ دمکراتیک و رادیکال در صحنه حضور نداشت و از آلترناتیوهای خارج کشوری هم در این رابطه کاری ساخته نبود؛ که اگر یک آلترناتیو ملی در آن ایام حضور می داشت بسرعت به سازمان اصلی نبرد با رژیم بدل می شد و جنبش مردم اکنون در موقعیت و مدار بسیار بالاتری قرار داشت.
در پروسه گسترش قیام هم به خوبی آشکار بود که مردم و جوانان دلیر ایران در پراتیک های مختلف و به خصوص نقاط حیاتی خود تصمیم می گرفتند و از موسوی و یا کروبی پیروی نمی کردند؛ و حتی در مواردی شعارهائی خلاف دیدگاه و مواضع آنها انتخاب می کردند؛ یعنی موسوی و کروبی اختیار چندانی روی جنبش مردم نداشتند؛ اختیار کمی هم که داشتند و اکنون نیز از آن برخوردارند به خاطر این است که مواضع آقایان موسوی و کروبی در اثر فشارهای مردم و جوانان نسبت به اوایل جنبش بسیار رادیکالتر شده بود.
سوم ــ سرکوب: به میزانی که شکاف در درون هیئت حاکمه شدت میگیرد؛ اراده و انگیزه برای سرکوب مردم در نیروهای سرکوبگر تضعیف میشود؛ یعنی استمرار و شدت و حدت سرکوب تا حد زیادی به اتحاد و یکپارچگی درون حاکمیت بستگی دارد؛ بعلاوه نمایش قدرت مردم و گستردگی قیام نیز این ارادهِ سرکوب را بطورمظاعف تضعیف می کند و نهایتا" باعث خواهد شد ــ همانطور که در انقلاب ۵۷ شاهد آن بودیم ــ بعضا" نیروهای نظامی به مردم به پیوندند.
بروز اختلافات در درون سران نیروهای نظامی؛ تصفیه ها و اخراج بعضی از فرماندهان از علائم این افولِ اراده سرکوب میباشد؛ هم چنین اتکاء جنبش مردم به ــ متغیر جدیدی در حوزه ی خودآگاه جامعه ــ شبکه های اجتماعی آن که عمدتا" با استفاده از ارتباطات اینترنتی میسر شده؛ امکان سرکوب جنبش را به مراتب پائین آورده و دست سرکوبگران را در مهار و سرکوب جنبش بسته تر کرده است. زیرا دیگر رژیم با یک حزب؛ سازمان و یا گروه سیاسی مواجه نیست که بتواند آن را به راحتی سرکوب نماید.
با تضعیف اراده سرکوب درنیروهای سرکوبگر رژیم؛ هم نیروی بیشتری وارد میدان مبارزه با رژیم شده و هم مردم خواستار مطالبات رادیکال و بنیادی تری می شوند. وبدین ترتیب رویاروئی مردم با حاکمیت به خلق یک وضعیتِ انقلابی در جامعه منجر می شود. وضعیتی که هم اکنون با مشهود شدن ۴ مولفه آن ــ بحران نا کارآمدی نظام در مدیریت مسائل کشور؛ بحران انسجام و یکپارچگی در رأس نظام؛ بحران مشروعیت و بحران در اراده سرکوب ــ در جلوی دید مردم ایران قرار گرفته است.
چهارم ــ رهبری جنبش مردم: نسل جوان و دانشجویان دلیر کشور پایه و پتانسیل اصلی برای تغییر این رژیم اند ــ نسلی که تجربه انقلاب ۵۷ را پیش روی خود دارد و عاری از خطاهای گذشته و... است ــ اپوزیسیون در داخل و خارج از او انرژی و انگیزه می گیرند و نهایتا" همین نسل پیروزی بر این رژیم را تقدیم مردم ایران خواهد کرد. اکنون دیگر چشم امید مردم به این پیشگامان عملی جنبش و رهبران عملی جنبش در داخل کشور دوخته شده است؛ پیشگامانی که از جنبش مردم می آموزند و آموزه های خود را جمع بندی و به جنبش بر می گردانند.
بنابراین باید تلاش کرد که از متن همین نیرو قهرمانانی برای رهبری جنبش مردم ایران برخاسته شود. رسالت نیروهای سیاسی خارج کشور رهبری کردن سیاسی جامعه ایران نیست؛ چرا که الزامات وشرایط چنین مسئولیتی وجود ندارد؛ مسئولیت نیروهای سیاسی خارج کشور زمینه سازی و کمک به پرورش این قهرمانان است.
اکنون مردم و جوانان شجاع ایران موقتا" از خیابانها به خانه هایشان برگشته اند؛ اما نه ترسیده اند و نه کوتاه آمده اند و بدنبال راه های نو برای خروج از این وضعیت و ادامه جنبش در فضائی دیگرند؛ چرا که خوب می دانند؛ بقول برتولت برشت: اگر به آفتاب (آزادی و رهائی میهن) پشت کنند؛ تنها سایه (سیاهی و ظلمت این رژیم پلید) را می بینند.
محمود خادمی
٣۰.۱۲.۲۰۱۰
نقش انديشههای اسلام انقلابی در پيدايش سياست "توابسازی"* (بخش نخست)
رضا کاظمزاده
سياست "توابسازی" نه انحراف بلکه يکی از نتايج ممکن و منطقی ايدئولوژی اسلامگرايان انقلابی و انديشهی اجتماعی - سياسی وابسته به آن است. ريشههای سياست "توابسازی" در زندانها را که تنها پس از گذشت دو سال و اندی از انقلاب طراحی و به اجرا گذاشته شد، بايستی در انديشه و عمل سياسی اسلامگرايان و در آن سالهايی جستوجو کرد که اينان از ترکيب انگارههای دينی با تئوریهای سياسی راديکال، پايههای اصلی ايدئولوژی اسلامی را پی میافکندندبحثی در باب نگاه اسلامگرايان به فرهنگ مقدمه
هدف من در اين مقاله نماياندن پيوند و خويشاوندی ميان ايدئولوژی حاکم بر سياست "تواب سازی" در زندانهای جمهوری اسلامی در دو دهه ی ۶۰ و ۷۰ با انديشه های اسلامگرايان انقلابی در پيش از انقلاب - بويژه در دو دهه ی ۴۰ و ۵۰ - است. بدين معنا که از نگاه من، سياست "تواب سازی" نه انحراف بلکه يکی از نتايج ممکن و منطقی ايدئولوژی اسلامگرايان انقلابی و انديشه ی اجتماعی-سياسی وابسته به آن است.
ريشه های سياست "تواب سازی" در زندانها را که تنها پس از گذشت دو سال و اندی از انقلاب طراحی و به اجرا گذاشته شد، بايستی در انديشه و عمل سياسی اسلامگرايان و در آن سالهايی جستجو کرد که اينان از ترکيب انگاره های دينی با تئوريهای سياسی راديکال، پايه های اصلی ايدئولوژی اسلامی را پی می افکندند. در واقع آيت الله خمينی با بهره برداری از مولفه های چنين اسلامی بود (۱) که توانست حمايت سه بخش اصلی از نيروهای شرکت کننده در انقلاب ۵۷ را به سوی خود جلب بنمايد: طبقات متوسط سنتی شهری (که بازار بخش مهمی از آن را نمايندگی ميکرد)، جوانان فقير شهری (که بخش عمده ای از آنان از تازه مهاجران به شهر محسوب ميشدند) و تقريبا تمامی روشنفکران اسلامگرای مخالف با حکومت پهلوی. پس از انقلاب ۱۳۵۷، بخش بزرگی از جوانان فقير شهری که خيل عظيم "مردم هميشه حاضر در صحنه" را تشکيل ميدادند، به سرپرستی روشنفکران اسلامگرا (که بيشترين تکنوکراتهای حکومت را پس از انقلاب در برميگرفتند) بدنه ی اصلی ارگانهای توده ای و در ابتدا غير دولتی حکومت انقلابی (کميته ها و سپس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و بسيج) را ساختند.
اسلامگرايان درست از فردای انقلاب و جهت مقابله با همراهان ديروز و مخالفان امروز خود، از همان انديشه هايی سود بردند که پيشتر ايشان را در دستيابی به قدرت ياری رسانده بود. در اين مقاله من بويژه به بحث در باره ی تئوری گسست و ارتباط آن با سياست "تواب سازی" در فردای انقلاب خواهم نشست. تئوری گسست يکی از مولفه های مهم انديشه ی اجتماعی-سياسی اسلامگرايی راديکال در پيش از انقلاب است که کم و بيش و به اشکال گوناگون نزد تمامی جريانهای مختلف فکری آن (از روشنفکران اسلامی مانند دکتر علی شريعتی گرفته تا گروههای سياسی افراطی مانند "سازمان مجاهدين خلق ايران") حضور داشت.
تئوری گسست با نگاهی تازه و متفاوت مفهوم هويت را در مرکز تئوری خود قرار داد. از نظر نويسنده ی اين سطور، بدون درکی درست از نگاه اسلامگرايان انقلابی به دو موضوع هويت فرهنگی و هويت فردی در کادر تئوری گسست، نميتوان به دريافتی صحيح از شيوه ی برخورد حکومت اسلامی با مخالفانش در فردای انقلاب (بخصوص سياست "تواب سازی") دست يافت.
***
تئوری گسست و هويت فردی
انگاره ی اصلی در ايدئولوژی اسلامگرايی که در سالهای پس از انقلاب در زندانها به خلق سياست "تواب سازی" انجاميد، به نحوه ی نگاه اسلامگرايان به موضوع هويت در کادر تئوری گسست بازميگردد. سرچشمه های ابتدايی و آغازين نگاه کارگزاران حکومت جمهوری اسلامی به مفهوم هويت و تلاش برای تغيير آن در شرايط زندان را، ميبايد در سالهايی جستجو کرد که اينان به جای همراهی با قدرت، به ستيز با آن برخاسته بودند. انگاره هايی که بخصوص در دو دهه چهل و پنجاه هجری شمسی به شکلی منظم در قالب ايدئولوژی اسلامی مدون شدند. در اين دوره مفهوم هويت در مرکز انديشه ی انقلابيان راديکال از نوع چپ يا اسلامی اش قرار گرفت و به يکی از مقوله های مهم انديشه ی سياسی ايشان تبديل شد. نگاه انقلابيون در اين دوره به موضوع جامعه، فرد و ارتباط اين دو با يکديگر شديدا تحت تاثير برداشت تازه شان از مفهوم هويت بود.
توجه ايشان به هويت هم به ساحت فردی (هويت فردی) و هم به ساحت جمعی مفهوم (هويت گروهی يا ملی) نظر داشت و هر دو را مهم ميپنداشت. با اين حال هر کدام از اين دو وجه هويت (فردی و جمعی) در گفتمانی جداگانه مورد بهره برداری قرار گرفت و نقشی متفاوت در ايدئولوژی اسلامگرايان بازی نمود.
در نگاه ايشان هويت انسان متعارف تابعی از هويت اجتماعی بود که فرد در آن ميزيست و در نتيجه مستقيما تحت تاثير آن شکل ميگرفت. چنين ايده ای در آن دوره ملهم از انديشه های رايج مارکسيستی در ميان انقلابيان بود. با اين حال از نظر اسلامگرايان افراطی، اين فرهنگ جامعه بود که عنصر اصلی و سازنده ی هويت جمعی تلقی ميشد و نه مثلا طبقه اجتماعی يا شرايط اقتصادی آنطور که مارکسيستها ميپنداشتند. بدين ترتيب توجه ی اسلامگرايان به موضوع هويت فردی بطور مستقيم به نگاه ايشان به مقوله ی فرهنگ و نقش آن در اجتماع ربط مييافت و بويژه در آن دسته از نظرياتی که به موضوع ايجاد تغيير و تحول اجتماعی ميپرداخت، نقشی مهم و تعيين کننده برعهده گرفت.
دو مفهوم هويت فردی و ملی و ارتباط آن با مقوله ی فرهنگ را در اين دوره، ميبايست در درجه ی اول در کادر تئوری گسست که بهتر از همه نزد دکتر علی شريعتی تئوريزه گشته بود فهميد. برای شريعتی و همچنين بسياری از اسلامگرايان انقلابی در آن دوره، فرهنگ در جامعه ی ايرانی تحت نفوذ و زير سلطه ی دو پديده ی ظاهرا متضاد ولی در حقيقت به يک ميزان مهلک قرار داشت. اينان از يک سو بخش مهمی از فرهنگ جامعه شان را به خاطر بافت سنتی و تحول نيافته اش واپسگرا و عقب مانده ارزيابی ميکردند و هر چند برايش نقش مهمی در ترکيب قدرت قائل نبودند اما بخش مهمی از مردم و گروه های اجتماعی را در دايره ی نفوذ قدرت آن اسير ميپنداشتند. در مجموع در تفکر اسلامگرايان انقلابی نماد و مظهر چنين فرهنگ "ارتجاعی و واپسگرايی" را ميبايست در درجه ی نخست در چهره ی اسلام رسمی که در کنار و در عين حال تابع قدرت بود جستجو نمود.
اما از سوی ديگر هم اينان بخش ديگری از فرهنگ را نيز خطری مهم و حتی بسيار جدی تر از بخش عقب مانده ی آن تصور ميکردند. خطری که پس از انقلاب و تا همين امروز همچنان از آن با عنوان "تهاجم فرهنگی غرب" ياد ميکنند. غربی که در پندار ايشان با حمايت از "حکومت دست نشانده ی پهلوی" تلاش مينمود تا ارزشها و آراهای "بورژوازی ليبرال" را به اندامهای فرهنگ جامعه (بويژه بخش شهری آن) تزريق نمايد. در اين باره به عنوان نمونه در جزوه ی "خودسازی انقلابی" اثر دکتر علی شريعتی، چنين ميتوان خواند:
"پيش از هر چيز بايد خود را برای ايستادن در برابر غرب – که خود را تنها فرهنگ، تمدن، شيوه ی زندگی و چگونگی انسان مطلق و در نتيجه حاکم بر زمان و زمين ميپندارد و تحميل ميکند – قدرت و غنا بخشيد (...)" (۲)
چنين نگاه تقابلی با غرب از همان فردای انقلاب تا به امروز، همچنان يکی از بزرگترين دغدغه های اسلامگرايان حاکم بر ايران باقی مانده و از نقاط مشترک مهم ميان جناحهای گوناگون ايشان محسوب ميشود.
با اتخاذ چنين موضع تندی نسبت به دو وجه مهم از فرهنگ موجود (از يک سو فرهنگ "سنتی" و از سوی ديگر فرهنگ طبقات متوسط و مرفه شهری که از نظر اينان زير نفوذ مستقيم "مظاهر دنيای غرب" قرار داشت)، اسلامگرايان در حقيقت به فرهنگ در کليتش اعلام جنگ ميدادند. اعتراض به فرهنگ به ويژه در انديشه هايی از شريعتی که به اسلام انقلابی (۳) مربوط ميشد شکل نهايی و کامل خود را پيدا نمود. او اسلام درآميخته با فرهنگ را نتيجه ی روندی تاريخی ميدانست که در طی آن "اسلام حقيقی و راستين" به تدريج مسخ و به ابزاری در دست حاکمان و قدرتمدران مبدل گشته بود. شريعتی برای نماياندن و همچنين رسوا کردن "اسلام دروغين" در ايران، بر آن نام "تشيع صفوی" نهاد. "تشيع صفوی" در نظام فکری او به تحقق تاريخی اسلام در جامعه ی ايران (بويژه پس از حاکم شدن سلسله صفويه بر ايران) اتلاق ميشود.
در کتاب "اسلام شناسی" که متن درسهای او در دانشگاه مشهد است، رابطه ی ميان "اسلام حقيقی" و فرهنگ چنين خلاصه ميشود:
"(...) و از وقتی اسلام را از صورت "مکتب اعتقادی"، به صورت "فرهنگ و معارف و مجموعه ای از علوم" درآوردند از حرکت و از مسئوليت و از آگاهی اجتماعی و از اثر و تاثير روی سرنوشت جامعه بشری انداختند." (۴)
چنين انديشه ای يکی از سازه های مهم و اصلی ايدئولوژی شريعتی است که اثر آنرا در بسياری از سخنرانی ها و مکتوبات او ميتوان يافت.
اما شريعتی از حمله به فرهنگ طبقات جديد شهری که برای او تحت تاثير مستقيم نظام مصرفی فرهنگ غربی رشد کرده بودند نيز غافل نمی ماند. برای پيکار با "تشيع صفوی"، او از "اسلام حقيقی" و "تشيع علوی" سخن ميگفت و ادعا ميکرد که خوانش او از اسلام تماما بر مبنای منابع و مواخذ دست اول گذاشته شده است. با اين حال استراتژی او برای مبارزه با رويه ی ديگر فرهنگ (آنچه "مظاهر دنيای غرب در فرهنگ بومی" خوانده ميشد)، استفاده از مفاهيم نظری دنيای غرب، اما بر عليه خود غرب بود. مهمترين مفهومی که محور اصلی گفتمان او را در نبرد با بخش "غرب زده ی" فرهنگ بومی دربر ميگرفت، اصطلاح "از خود بيگانگی" بود. شريعتی اصطلاح "از خود بيگانگی" را به عنوان معادلی برای واژه ی aliénation در زبان فرانسه انتخاب کرده بود. او از اين مفهوم برای ارزيابی شرايط جامعه و بويژه برای به نمايش گذاشتن موقعيت فرد در آن سود ميجست. برای برجسته نمودن وجه اجتماعی مفهوم، او از اصطلاح "از خود بيگانگی فرهنگی" کمک ميگرفت و برای نشان دادن جنبه ی فردی آن، اصطلاح "از خود بيگانگی" را تنها بکار ميبرد.
در جامعه ی روشنفکری ايران طرح نظريه ی "از خود بيگانگی" در هر دو سطح فردی و فرهنگی اش، امری بی سابقه نبود. پيش از شريعتی، جلال آل احمد (يکی از مهمترين چهره های روشنفکری در دو دهه ی سی و چهل هجری شمسی) با طرح نظريه ی "غرب زدگی" سعی کرده بود تا تاثيرات نامطلوب تمدن غربی بر فرهنگ بومی را به نمايش بگذارد. برای آل احمد "غرب زدگی" به نوعی بيماری می مانست:
"غرب زدگی ميگويم همچون وبازدگی. و اگر به مذاق خوش آيند نيست بگوييم همچون گرمازدگی يا سرمازدگی. اما نه. دست کم چيزی است در حدود سن زدگی. ديده ايد که گندم را چطور ميپوساند؟ از درون. پوسته سالم برجاست اما فقط پوست است، عين همان پوستی که از پروانه ای بر درختی مانده. به هر صورت سخن از يک بيماری است. عارضه ای از بيرون آمده. و در محيطی آماده برای بيماری رشد کرده." (۵)
در تعبير آل احمد استعمار غربی به طور مستقيم به فرهنگ جامعه که از نظر وی حکم "هويت" و ماهيت اجتماع را دارد، حمله ميکند و از افراد آن اجتماع موجوداتی مصرف کننده و بيگانه از "شخصيت فرهنگی-تاريخی" خود ميسازد:
"حرف اصلی اين دفتر در اين است که ما نتوانسته ايم شخصيت "فرهنگی – تاريخی" خودمان را در قبال ماشين و هجوم جبری اش حفظ کنيم. بلکه مضمحل شده ايم." (۶)
استفاده ی آل احمد از نماد و مفهوم "بيماری" برای توضيح پديده ی "غرب زدگی" بی دليل نيست. در واقع در اين تشبيه، "غرب زدگی" درست به سان ويروسی عمل ميکند که در ضمن اينکه نسبت به بيمار موجودی خارجی است اما از درون به او حمله ميکند. "غرب زدگی" در اين حالت به پديده ای تبديل ميگردد که هرچند نسبت به جامعه موجودی غير خودی و بيگانه است اما با جای گرفتن در درون فرهنگ آن جامعه، به هويت جمعی و فردی هر دو حمله ور ميشود.
بدين ترتيب شريعتی مفهومی آشنا در ميان روشنفکران لائيک و چپ را، منتها با شکلی جديد و واژگانی متفاوت، به ميان دانشجويان، روشنفکران و انقلابيان اسلامگرا برد. از دريچه ی نگاه اسلامگرايان در اين دوره، فرهنگ سنتی از انجماد، انعطاف ناپذيری و ناتوانی از تطبيق با شرايط جديد رنج ميبرد و فرهنگ طبقات متوسط شهری، از "غرب زدگی" و "از خود بيگانگی".
با اين حال آنچه در انديشه ی اسلامگرايانی همچون شريعتی (بخصوص در مقايسه با روشنفکران غير دينی مانند آل احمد) تازه مينمود، حمله صريح و تند اينان به بخش "سنتی" فرهنگ (که آنرا "تشيع صفوی" يا "اسلام زر، زور و تزوير" ميناميدند) بود. اگر روحانيت برای جلال آل احمد "آخرين سنگر دفاع در مقابل غرب زدگی" قلمداد ميگشت، شريعتی مبارزه با "تشيع صفوی" را به يکی از مهمترين اهداف خويش مبدل ساخته بود.
اسلامگرايان با نفی يکباره هر دو وجه سنتی و مدرن فرهنگ، در واقع به خود فرهنگ - در کليت و تماميتش - اعلام جنگ داده بودند. به همين سبب نيز از نظر من پديده ی فرهنگ زدايی را بايد به عنوان يکی از مولفه های مهم و تعيين کننده ی جنبشهای اسلامگرا در پنجاه سال اخير (چه از نوع انقلابی و چه از نوع محافظه کار و اصولگرايش) مورد ارزيابی قرار داد. از چنين منظری جنبشهای اسلامگرا در صد سال گذشته را ميتوان هم از يک سو محصول بحران و اضمحلال ساختارهای سنتی جامعه و خانواده در جوامع مسلمان محسوب کرد و هم از سوی ديگر اين جنبشها را تشديد کننده ی فرآيندهای فرهنگ زدايی در اين جوامع دانست. بدين ترتيب يکی از ويژگيهای مهم و مدرن ايدئولوژی اسلامگرايی که خود را به خصوص در نحوه ی سازماندهی گروه های اجتماعی توسط ايشان آشکار مينمايد، به پديده ی فرهنگ زدايی مربوط ميشود.
در انديشه ی شريعتی و همينطور بسياری از انقلابيان اسلامگر در اين دوره، فرهنگ جامعه ترکيبی ناموزون و بدقواره از واپسگرايی سنتها و باورهای تاريخی با مظاهر ظاهری دنيای غرب بود که به شکلی معيوب و نامتناسب در ظاهر، رفتار و حتی در روان افراد متعلق به طبقات جديد شهری رسوخ کرده بودند.
در باورهای اغلب اسلامگرايان انقلابی، مظاهر و بالطبع مضرات دو وجه سنتی و مدرن فرهنگ بيش از هر چيز خود را در قالب انسانهايی به نمايش ميگذارد که در درون آن فرهنگ زيسته و شکل گرفته اند. در گفتمان ايشان، با ايجاد ارتباط ميان دو مقوله ی فرهنگ و هويت، رابطه ای مستقيم ميان دو امر جمعی و فردی برقرار ميگردد. در واقع برای ايشان در تحليل نهايی، قربانی اصلی چنين فرهنگی، فرد است. يکی از پيش فرض های مهم جامعه شناسی سياسی انقلابيان در اين دوره به اين نکته برميگردد که در تحليل آخر فرهنگ را مسبب اصلی جدايی انسان از فطرت حقيقی خويش ميداند. به همين دليل نيز در ايدئولوژی اسلامگرايان انقلابی خيلی سريع مبارزه ی فرهنگی به مبارزه با فرهنگ تبديل ميشود. چنين نبردی برعليه فرهنگ، از همان ابتدای به قدرت رسيدن اسلامگرايان در ايران تا به امروز، همچنان ادامه دارد.
وجه سنتی و واپسگرای فرهنگ بيش از هر چيز نمود خود را برای ايشان در وجود افرادی به نمايش ميگذاشت که نسبت به "تاريخ" و سنتهای به غلط منسوب شده به اسلام تعصب می ورزيدند و از اين رو از واقعيات جهان و ضروريات جوامع امروزی به شدت عقب مانده بودند. (۷) از سوی ديگر "از خود بيگانگی فرهنگی" حضور خود را در وجود افرادی به نمايش ميگذاشت که با دور شدن از "شخصيت فرهنگی-تاريخی" (تعبير آل احمد) که اسلامگرايان جوهرش را در وجود تشيع متبلور ميديدند، به موجوداتی از درون تهی و در نتيجه تباه شده تبديل گشته بودند.
در تصور ايشان دو انسان "متحجر" و "متجدد" دو چهره ی گوناگون و در عين حال متعلق به فرهنگ حاکم را نمايندگی ميکردند. در چنين نگرشی انسان عادی و متعارف انسانی است تماما وابسته، فاقد اراده و تحت سلطه ی کامل محيط اطراف و فرهنگ اجتماع اش. بر اساس اين نظر هويت فردی زير نظارت مستقيم فرهنگ شکل ميگيرد. با چنين خوانشی از رابطه ميان فرد و فرهنگ بود که نخستين و ضروری ترين اقدام برای رهايی و خروج از موقعيت "از خود بيگانگی"، قطع کامل پيوندهای فرد از فرهنگ پيرامونش تصور ميشد. (۸) در اين حالت "آزادی" تنها به قيمت بريدن فرد از فرهنگی ممکن ميگشت که شرايط بردگی او را در سير تاريخ و به لحاظ اجتماعی فراهم آورده بود. بدين ترتيب در انديشه ی اسلامگرايان انقلابی، "آزادی" در چارچوب تئوری گسست تعريف شد. (۹)
در عين حال از اين منظر ميتوان به يکی از نقش های مهم و مرکزی ايدئولوژی در سيستم نظری متفکران اسلامگرا نيز پی برد. در يک کلام ميتوان گفت که فرد انقلابی با گسستن از فرهنگ، ميکوشد تا ايدئولوژی را جايگزين آن نمايد. بدين ترتيب در مناسبات فرد با ديگران و همينطور با ساير گروه های اجتماعی، ايدئولوژی به تدريج برجای فرهنگ مينشيند و راهبری مطلق فرد را برعهده ميگيرد. شريعتی چنين نظری را اينگونه بيان می دارد:
"آنچه من آرزو دارم و درجستجوی آنم، بازگشتن به اسلام به عنوان يک "ايدئولوژی" است، و آنچه هست (...) اسلام به عنوان يک" فرهنگ" مطرح است (...)." (۱۰)
ظهور قهرمان
اما از آنجايی که "اسلام راستين" آنچنان که ايشان تصور ميکردند، بديلی برای خود در اجتماع نمی يافت، خلق و به گمان ايشان "کشف مجدد" آن رسالت روشنفکر اسلامگرا پنداشته ميشد. بدين ترتيب روشنفکر اسلامگرا و انقلابی با نشاندن ايدئولوژی برجای فرهنگ، اولين رسالتش تبديل فرد از موجودی اسير و گرفتار فرهنگ به انسانی "آزاد و رها" - ولی در حقيقت تابع بی قيد و شرط ايدئولوژی - بود. به همين خاطر نيز در دستگاه فکری اينان - از همان ابتدا تا به امروز - موثرترين روش برای افزايش نقش ايدئولوژی در تنظيم روابط ميان افراد و گروه های اجتماعی، کمرنگ ساختن نقش و کارکردهای فرهنگ در اين حوضه قلمداد ميشود. در بنياد و جوهر ايدئولوژی اسلامگرايان عنصری ضد فرهنگ وجود دارد.
بدين ترتيب اسلامگرايان در ضمن کوشش برای زدودن مظاهر و جلوه های فرهنگ جامعه از وجود خود، همزمان رسالت خلق هويتی جديد بر مبنای ايدئولوژی اسلامی را نيز بر دوش گرفته بودند. خلق انسان نوين اسلامی به يکی از بنيادی ترين آرمانهای ايدئولوژی اسلامگرايی درآمد. آرمانی که با رويدادش در عرصه ی اجتماع همزمان مهمترين دليل برای حقانيت همان ايدئولوژی نيز محسوب ميگشت. چنين نگاه اراده گرايانه ای به موضوع هويت فردی، در نهايت به تولد مفهوم آرمانی "قهرمان" در انديشه ی ايشان انجاميد؛ قهرمانی که برخلاف انسان متعارف و اسير فرهنگ، توانسته بود تا ذات نوين خويش را، تنها با پيروی از آموزه های ايدئولوژيک و به خواست خود، از نو پی افکند. شريعتی در پايان گفتارش در کتاب "فرهنگ، تمدن و ايدئولوژی"، انسان نوين اسلامی را حتی به مهمترين معيار برای تميز "ايدئولوژی" (يا "اسلام حقيقی") از "فرهنگ" (يا "اسلام واقعی") تبديل ميکند:
"دقيقترين ملاک تشخيص و تفکيک ميان ايدئولوژی با فرهنگ فلسفه علوم و هنر اين است که، ايدئولوژی اسلامی "مجاهد" ميپرورد، ... و علوم اسلامی – به معنی امروزينش – مجتهد و يا روحانی و آيت الله ... و فقيه ...
ايدئولوژی امروز، "مبارز" ميسازد، ... و فرهنگ جديد، فيلسوف ... و دانشمند و استاد دانشگاه!" (۱۱)
در اينجا بار ديگر در برابر انسان "مجاهد و مبارز" دو صورت از انسان متعارف ("مجتهد، روحانی، آيت الله" يا "فيلسوف، دانشمند، استاد دانشگاه") که هر کدام به يکی از دو فرهنگ سنتی يا مدرن تعلق دارند قرار ميگيرد.
در اين دوره نگاه اراده گرايانه به هويت فردی در انديشه انقلابيان راديکال را ميتوان بويژه در کادر آنچه "خودسازی انقلابی" ميناميدند مورد مطالعه قرار داد که در اين فرصت کوتاه مجال طرح گسترده ی آن نيست. در اينجا و در ارتباط با موضوع سخنمان، سعی مينماييم تا سه ويژگی مهم چنين نگاهی به موضوع هويت را بررسيم.
ادامه دارد
ــــــــــــــــــــــــــــ
*اين مقاله برای اولين بار در مجله ی "باران" (بهار ۱۳۸۸ – شماره ی ۲۳) چاپ سوئد انتشار يافته است.
۱- ژيل کپل در کتاب بسيار مفصل و روشنگر خود به نام "جهاد" در مورد بهره برداری خمينی از نظريات اسلامگرايان انقلابی در پيش از انقلاب (بويژه علی شريعتی) چنين مينويسد: "خمينی توانست در جريان سال ۱۹۷۸ گفتمان سياسی خويش را طوری با شرايط تطبيق دهد که علاوه بر طرفدارانش، افراد بسيار ديگری را نيز جذب خود بنمايد. او حرفی از نظريه ی ولايت فقيه که در موردش اختلاف نظر در ميان روحانيان بسيار بود و در ضمن ميتوانست طبقات متوسط لائيک را در صورت آگاهی از محتوا و همينطور نتايج احتمالی اش در آينده، به وحشت بياندازد حرفی به ميان نياورد. با اين حال واژه ی "مستضعفين" را به کرات به کار ميبست در حالی که پيش از ۱۹۷۰ از آن استفاده نکرده بود. اين واژه که از شريعتی (او در سال ۱۹۷۷ در تبعيد فوت کرده بود) به عاريه گرفته شده بود به يکی از فريادهای اتحاد آفرين در ميان جوانان دانشجوی "شيعه ی سوسياليست" که به طور معمول نسبت به روحانيت مضنون بودند، تبديل گشت. با بکارگيری واژگان شريعتی، خمينی که در زمان حيات او از خواست روحانيون بيشماری که لعن و تکفير او را خواهان بودند خودداری کرده بود، توانست دو دلی و ترديد بخش مهمی از روشنفکران اسلامگرا و دارای تحصيلات جديد – پزشکان، مهندسين، تکنسينها و حقوقدانان جوان و ريشو را – برطرف کند."
Gilles Kepel, Jihad, Gallimard, folio, 2003, p. 181.
۲- علی شريعتی، خودسازی انقلابی، جلد سفيد، ص ۵۵.
۳- نگاه شريعتی به فرهنگ در کتابها و سخنرانيهای گوناگونش، متفاوت و حتی گاهی متضاد است. گاهی فرهنگ را در برابر اسلام انقلابی قرار ميداد و در نتيجه حتی از مهمترين مظاهر آن در خود تمدن اسلامی (مانند فلسفه و عرفان) به شدت انتقاد ميکرد و در بعضی موارد ديگر به ناگهان از فرهنگ بومی در بست و يکجا، در برابر آنچه تهاجم فرهنگی غرب ميناميد، طرفداری ميکرد. برای فهم ريشه های چنين تضادی در انديشه های شريعتی، توجه به گفتمانی که سخن او در باره ی فرهنگ در درون آن شکل ميگرفت، از اهميت بسياری برخوردار است. گفتمان فرهنگ ستيز شريعتی که در تداوم انديشه های اسلام گرايان انقلابی قرن بيستم قرار دارد را بايد در کادر تئوری گسست فهميد. در حالی که دفاع او از فرهنگ بومی در قالب گفتمانی ديگر جای ميگيرد. اين گفتمان دوم که بيش از آنکه به دنيای مسلمانان انقلابی تعلق داشته باشد، تحت تاثير انقلابيان غير مسلمان (مانند امه سه زر، فرانتس فانون و حتی ژان پل سارتر) پرداخته شده بود را خود شريعتی تئوری "بازگشت به خويش" ميناميد.
۴- علی شريعتی، اسلام شناسی، انتشارات حسينه ی ارشاد، بی تاريخ، ص ۱۵.
۵- جلال آل احمد، غرب زدگی، جلد سفيد، ۱۳۴۳، ص ۲۱.
۶- همانجا، ص۲۸. در اين دوره روشنفکران لائيک يا دينی ديگری نيز بودند که به اشکال گوناگون، گاه صريح و گاه پوشيده، گاه متاثر از آرای آل احمد و گاه کاملا مستقل از آن، به ستيز با هجوم فرهنگی غرب برآمده بودند. از مهمترين اين افراد ميتوان از احسان نراقی، سيد حسن نصر، احمد فرديد، داريوش شايگان (شايگان پس از انقلاب تغييری اساسی در نظراتش در اين خصوص داد) و حميد عنايت نام برد. برای بحثی مفصلتر در مورد روشنفکران غرب ستيز در اين دوران مراجعه کنيد به مقاله ی بسيار مفيد زير:
Ata Hoodashtian, Les intellectuels des années 1960 – 70 et le concept d’Occidentalite : Les racines anti-occidentales de la Révolution islamique, in « Eur Orient », L’Harmattan, n° 26 – 2008.
۷- به عنوان مثال نگاه کنيد به سخنرانی شريعتی تحت عنوان "پدر، مادر، ما متهميم".
۸- مقايسه ميان ابوعلی سينا و ابوذر در "اسلام شناسی" شريعتی از اين زاويه بسيار روشنگر است. ابوعلی سينا برای او فردی است خالق علم و فرهنگ و در عين حال وابسته به نظام اجتماعی – فرهنگی زمانه ی خود در حالی که ابوذر هر چند از "علم و فرهنگ" بهره ی چندانی نبرده، اما مسلمان حقيقی است: "اين است فرق ابوذر و ابوعلی! "معتقد مجاهد" و "عالم مجتهد"، "روشنفکر متعهد" و "دانشمند محقق"، "آگاه و مسئول و آرمان خواه" و "متخصص بی آرمان بی ايمان"، فرق "عقيده" و "علم"، "ايدئولوژی" و "فرهنگ"." (علی شريعتی، اسلام شناسی، انتشارات حسينه ی ارشاد، بی تاريخ، ص ۲۱.)
۹- رابطه ميان مفهوم "آزادی" و تئوری گسست يکی از جنبه های بديع و بسيار مهم ايدئولوژی اسلامگرايان انقلابی در ايران را به نمايش ميگذارد که بحث پيرامون آن را به فرصتی ديگر موکول ميکنيم.
۱۰- علی شريعتی، اسلام شناسی، انتشارات حسينه ی ارشاد، بی تاريخ، ص ۹۷.
۱۱- علی شريعتی، فرهنگ، تمدن و ايدئولوژی، چاپ حسينيه ی ارشاد، ۱۳۵۷، ص ۴۰.
هدف من در اين مقاله نماياندن پيوند و خويشاوندی ميان ايدئولوژی حاکم بر سياست "تواب سازی" در زندانهای جمهوری اسلامی در دو دهه ی ۶۰ و ۷۰ با انديشه های اسلامگرايان انقلابی در پيش از انقلاب - بويژه در دو دهه ی ۴۰ و ۵۰ - است. بدين معنا که از نگاه من، سياست "تواب سازی" نه انحراف بلکه يکی از نتايج ممکن و منطقی ايدئولوژی اسلامگرايان انقلابی و انديشه ی اجتماعی-سياسی وابسته به آن است.
ريشه های سياست "تواب سازی" در زندانها را که تنها پس از گذشت دو سال و اندی از انقلاب طراحی و به اجرا گذاشته شد، بايستی در انديشه و عمل سياسی اسلامگرايان و در آن سالهايی جستجو کرد که اينان از ترکيب انگاره های دينی با تئوريهای سياسی راديکال، پايه های اصلی ايدئولوژی اسلامی را پی می افکندند. در واقع آيت الله خمينی با بهره برداری از مولفه های چنين اسلامی بود (۱) که توانست حمايت سه بخش اصلی از نيروهای شرکت کننده در انقلاب ۵۷ را به سوی خود جلب بنمايد: طبقات متوسط سنتی شهری (که بازار بخش مهمی از آن را نمايندگی ميکرد)، جوانان فقير شهری (که بخش عمده ای از آنان از تازه مهاجران به شهر محسوب ميشدند) و تقريبا تمامی روشنفکران اسلامگرای مخالف با حکومت پهلوی. پس از انقلاب ۱۳۵۷، بخش بزرگی از جوانان فقير شهری که خيل عظيم "مردم هميشه حاضر در صحنه" را تشکيل ميدادند، به سرپرستی روشنفکران اسلامگرا (که بيشترين تکنوکراتهای حکومت را پس از انقلاب در برميگرفتند) بدنه ی اصلی ارگانهای توده ای و در ابتدا غير دولتی حکومت انقلابی (کميته ها و سپس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و بسيج) را ساختند.
اسلامگرايان درست از فردای انقلاب و جهت مقابله با همراهان ديروز و مخالفان امروز خود، از همان انديشه هايی سود بردند که پيشتر ايشان را در دستيابی به قدرت ياری رسانده بود. در اين مقاله من بويژه به بحث در باره ی تئوری گسست و ارتباط آن با سياست "تواب سازی" در فردای انقلاب خواهم نشست. تئوری گسست يکی از مولفه های مهم انديشه ی اجتماعی-سياسی اسلامگرايی راديکال در پيش از انقلاب است که کم و بيش و به اشکال گوناگون نزد تمامی جريانهای مختلف فکری آن (از روشنفکران اسلامی مانند دکتر علی شريعتی گرفته تا گروههای سياسی افراطی مانند "سازمان مجاهدين خلق ايران") حضور داشت.
تئوری گسست با نگاهی تازه و متفاوت مفهوم هويت را در مرکز تئوری خود قرار داد. از نظر نويسنده ی اين سطور، بدون درکی درست از نگاه اسلامگرايان انقلابی به دو موضوع هويت فرهنگی و هويت فردی در کادر تئوری گسست، نميتوان به دريافتی صحيح از شيوه ی برخورد حکومت اسلامی با مخالفانش در فردای انقلاب (بخصوص سياست "تواب سازی") دست يافت.
***
تئوری گسست و هويت فردی
انگاره ی اصلی در ايدئولوژی اسلامگرايی که در سالهای پس از انقلاب در زندانها به خلق سياست "تواب سازی" انجاميد، به نحوه ی نگاه اسلامگرايان به موضوع هويت در کادر تئوری گسست بازميگردد. سرچشمه های ابتدايی و آغازين نگاه کارگزاران حکومت جمهوری اسلامی به مفهوم هويت و تلاش برای تغيير آن در شرايط زندان را، ميبايد در سالهايی جستجو کرد که اينان به جای همراهی با قدرت، به ستيز با آن برخاسته بودند. انگاره هايی که بخصوص در دو دهه چهل و پنجاه هجری شمسی به شکلی منظم در قالب ايدئولوژی اسلامی مدون شدند. در اين دوره مفهوم هويت در مرکز انديشه ی انقلابيان راديکال از نوع چپ يا اسلامی اش قرار گرفت و به يکی از مقوله های مهم انديشه ی سياسی ايشان تبديل شد. نگاه انقلابيون در اين دوره به موضوع جامعه، فرد و ارتباط اين دو با يکديگر شديدا تحت تاثير برداشت تازه شان از مفهوم هويت بود.
توجه ايشان به هويت هم به ساحت فردی (هويت فردی) و هم به ساحت جمعی مفهوم (هويت گروهی يا ملی) نظر داشت و هر دو را مهم ميپنداشت. با اين حال هر کدام از اين دو وجه هويت (فردی و جمعی) در گفتمانی جداگانه مورد بهره برداری قرار گرفت و نقشی متفاوت در ايدئولوژی اسلامگرايان بازی نمود.
در نگاه ايشان هويت انسان متعارف تابعی از هويت اجتماعی بود که فرد در آن ميزيست و در نتيجه مستقيما تحت تاثير آن شکل ميگرفت. چنين ايده ای در آن دوره ملهم از انديشه های رايج مارکسيستی در ميان انقلابيان بود. با اين حال از نظر اسلامگرايان افراطی، اين فرهنگ جامعه بود که عنصر اصلی و سازنده ی هويت جمعی تلقی ميشد و نه مثلا طبقه اجتماعی يا شرايط اقتصادی آنطور که مارکسيستها ميپنداشتند. بدين ترتيب توجه ی اسلامگرايان به موضوع هويت فردی بطور مستقيم به نگاه ايشان به مقوله ی فرهنگ و نقش آن در اجتماع ربط مييافت و بويژه در آن دسته از نظرياتی که به موضوع ايجاد تغيير و تحول اجتماعی ميپرداخت، نقشی مهم و تعيين کننده برعهده گرفت.
دو مفهوم هويت فردی و ملی و ارتباط آن با مقوله ی فرهنگ را در اين دوره، ميبايست در درجه ی اول در کادر تئوری گسست که بهتر از همه نزد دکتر علی شريعتی تئوريزه گشته بود فهميد. برای شريعتی و همچنين بسياری از اسلامگرايان انقلابی در آن دوره، فرهنگ در جامعه ی ايرانی تحت نفوذ و زير سلطه ی دو پديده ی ظاهرا متضاد ولی در حقيقت به يک ميزان مهلک قرار داشت. اينان از يک سو بخش مهمی از فرهنگ جامعه شان را به خاطر بافت سنتی و تحول نيافته اش واپسگرا و عقب مانده ارزيابی ميکردند و هر چند برايش نقش مهمی در ترکيب قدرت قائل نبودند اما بخش مهمی از مردم و گروه های اجتماعی را در دايره ی نفوذ قدرت آن اسير ميپنداشتند. در مجموع در تفکر اسلامگرايان انقلابی نماد و مظهر چنين فرهنگ "ارتجاعی و واپسگرايی" را ميبايست در درجه ی نخست در چهره ی اسلام رسمی که در کنار و در عين حال تابع قدرت بود جستجو نمود.
اما از سوی ديگر هم اينان بخش ديگری از فرهنگ را نيز خطری مهم و حتی بسيار جدی تر از بخش عقب مانده ی آن تصور ميکردند. خطری که پس از انقلاب و تا همين امروز همچنان از آن با عنوان "تهاجم فرهنگی غرب" ياد ميکنند. غربی که در پندار ايشان با حمايت از "حکومت دست نشانده ی پهلوی" تلاش مينمود تا ارزشها و آراهای "بورژوازی ليبرال" را به اندامهای فرهنگ جامعه (بويژه بخش شهری آن) تزريق نمايد. در اين باره به عنوان نمونه در جزوه ی "خودسازی انقلابی" اثر دکتر علی شريعتی، چنين ميتوان خواند:
"پيش از هر چيز بايد خود را برای ايستادن در برابر غرب – که خود را تنها فرهنگ، تمدن، شيوه ی زندگی و چگونگی انسان مطلق و در نتيجه حاکم بر زمان و زمين ميپندارد و تحميل ميکند – قدرت و غنا بخشيد (...)" (۲)
چنين نگاه تقابلی با غرب از همان فردای انقلاب تا به امروز، همچنان يکی از بزرگترين دغدغه های اسلامگرايان حاکم بر ايران باقی مانده و از نقاط مشترک مهم ميان جناحهای گوناگون ايشان محسوب ميشود.
با اتخاذ چنين موضع تندی نسبت به دو وجه مهم از فرهنگ موجود (از يک سو فرهنگ "سنتی" و از سوی ديگر فرهنگ طبقات متوسط و مرفه شهری که از نظر اينان زير نفوذ مستقيم "مظاهر دنيای غرب" قرار داشت)، اسلامگرايان در حقيقت به فرهنگ در کليتش اعلام جنگ ميدادند. اعتراض به فرهنگ به ويژه در انديشه هايی از شريعتی که به اسلام انقلابی (۳) مربوط ميشد شکل نهايی و کامل خود را پيدا نمود. او اسلام درآميخته با فرهنگ را نتيجه ی روندی تاريخی ميدانست که در طی آن "اسلام حقيقی و راستين" به تدريج مسخ و به ابزاری در دست حاکمان و قدرتمدران مبدل گشته بود. شريعتی برای نماياندن و همچنين رسوا کردن "اسلام دروغين" در ايران، بر آن نام "تشيع صفوی" نهاد. "تشيع صفوی" در نظام فکری او به تحقق تاريخی اسلام در جامعه ی ايران (بويژه پس از حاکم شدن سلسله صفويه بر ايران) اتلاق ميشود.
در کتاب "اسلام شناسی" که متن درسهای او در دانشگاه مشهد است، رابطه ی ميان "اسلام حقيقی" و فرهنگ چنين خلاصه ميشود:
"(...) و از وقتی اسلام را از صورت "مکتب اعتقادی"، به صورت "فرهنگ و معارف و مجموعه ای از علوم" درآوردند از حرکت و از مسئوليت و از آگاهی اجتماعی و از اثر و تاثير روی سرنوشت جامعه بشری انداختند." (۴)
چنين انديشه ای يکی از سازه های مهم و اصلی ايدئولوژی شريعتی است که اثر آنرا در بسياری از سخنرانی ها و مکتوبات او ميتوان يافت.
اما شريعتی از حمله به فرهنگ طبقات جديد شهری که برای او تحت تاثير مستقيم نظام مصرفی فرهنگ غربی رشد کرده بودند نيز غافل نمی ماند. برای پيکار با "تشيع صفوی"، او از "اسلام حقيقی" و "تشيع علوی" سخن ميگفت و ادعا ميکرد که خوانش او از اسلام تماما بر مبنای منابع و مواخذ دست اول گذاشته شده است. با اين حال استراتژی او برای مبارزه با رويه ی ديگر فرهنگ (آنچه "مظاهر دنيای غرب در فرهنگ بومی" خوانده ميشد)، استفاده از مفاهيم نظری دنيای غرب، اما بر عليه خود غرب بود. مهمترين مفهومی که محور اصلی گفتمان او را در نبرد با بخش "غرب زده ی" فرهنگ بومی دربر ميگرفت، اصطلاح "از خود بيگانگی" بود. شريعتی اصطلاح "از خود بيگانگی" را به عنوان معادلی برای واژه ی aliénation در زبان فرانسه انتخاب کرده بود. او از اين مفهوم برای ارزيابی شرايط جامعه و بويژه برای به نمايش گذاشتن موقعيت فرد در آن سود ميجست. برای برجسته نمودن وجه اجتماعی مفهوم، او از اصطلاح "از خود بيگانگی فرهنگی" کمک ميگرفت و برای نشان دادن جنبه ی فردی آن، اصطلاح "از خود بيگانگی" را تنها بکار ميبرد.
در جامعه ی روشنفکری ايران طرح نظريه ی "از خود بيگانگی" در هر دو سطح فردی و فرهنگی اش، امری بی سابقه نبود. پيش از شريعتی، جلال آل احمد (يکی از مهمترين چهره های روشنفکری در دو دهه ی سی و چهل هجری شمسی) با طرح نظريه ی "غرب زدگی" سعی کرده بود تا تاثيرات نامطلوب تمدن غربی بر فرهنگ بومی را به نمايش بگذارد. برای آل احمد "غرب زدگی" به نوعی بيماری می مانست:
"غرب زدگی ميگويم همچون وبازدگی. و اگر به مذاق خوش آيند نيست بگوييم همچون گرمازدگی يا سرمازدگی. اما نه. دست کم چيزی است در حدود سن زدگی. ديده ايد که گندم را چطور ميپوساند؟ از درون. پوسته سالم برجاست اما فقط پوست است، عين همان پوستی که از پروانه ای بر درختی مانده. به هر صورت سخن از يک بيماری است. عارضه ای از بيرون آمده. و در محيطی آماده برای بيماری رشد کرده." (۵)
در تعبير آل احمد استعمار غربی به طور مستقيم به فرهنگ جامعه که از نظر وی حکم "هويت" و ماهيت اجتماع را دارد، حمله ميکند و از افراد آن اجتماع موجوداتی مصرف کننده و بيگانه از "شخصيت فرهنگی-تاريخی" خود ميسازد:
"حرف اصلی اين دفتر در اين است که ما نتوانسته ايم شخصيت "فرهنگی – تاريخی" خودمان را در قبال ماشين و هجوم جبری اش حفظ کنيم. بلکه مضمحل شده ايم." (۶)
استفاده ی آل احمد از نماد و مفهوم "بيماری" برای توضيح پديده ی "غرب زدگی" بی دليل نيست. در واقع در اين تشبيه، "غرب زدگی" درست به سان ويروسی عمل ميکند که در ضمن اينکه نسبت به بيمار موجودی خارجی است اما از درون به او حمله ميکند. "غرب زدگی" در اين حالت به پديده ای تبديل ميگردد که هرچند نسبت به جامعه موجودی غير خودی و بيگانه است اما با جای گرفتن در درون فرهنگ آن جامعه، به هويت جمعی و فردی هر دو حمله ور ميشود.
بدين ترتيب شريعتی مفهومی آشنا در ميان روشنفکران لائيک و چپ را، منتها با شکلی جديد و واژگانی متفاوت، به ميان دانشجويان، روشنفکران و انقلابيان اسلامگرا برد. از دريچه ی نگاه اسلامگرايان در اين دوره، فرهنگ سنتی از انجماد، انعطاف ناپذيری و ناتوانی از تطبيق با شرايط جديد رنج ميبرد و فرهنگ طبقات متوسط شهری، از "غرب زدگی" و "از خود بيگانگی".
با اين حال آنچه در انديشه ی اسلامگرايانی همچون شريعتی (بخصوص در مقايسه با روشنفکران غير دينی مانند آل احمد) تازه مينمود، حمله صريح و تند اينان به بخش "سنتی" فرهنگ (که آنرا "تشيع صفوی" يا "اسلام زر، زور و تزوير" ميناميدند) بود. اگر روحانيت برای جلال آل احمد "آخرين سنگر دفاع در مقابل غرب زدگی" قلمداد ميگشت، شريعتی مبارزه با "تشيع صفوی" را به يکی از مهمترين اهداف خويش مبدل ساخته بود.
اسلامگرايان با نفی يکباره هر دو وجه سنتی و مدرن فرهنگ، در واقع به خود فرهنگ - در کليت و تماميتش - اعلام جنگ داده بودند. به همين سبب نيز از نظر من پديده ی فرهنگ زدايی را بايد به عنوان يکی از مولفه های مهم و تعيين کننده ی جنبشهای اسلامگرا در پنجاه سال اخير (چه از نوع انقلابی و چه از نوع محافظه کار و اصولگرايش) مورد ارزيابی قرار داد. از چنين منظری جنبشهای اسلامگرا در صد سال گذشته را ميتوان هم از يک سو محصول بحران و اضمحلال ساختارهای سنتی جامعه و خانواده در جوامع مسلمان محسوب کرد و هم از سوی ديگر اين جنبشها را تشديد کننده ی فرآيندهای فرهنگ زدايی در اين جوامع دانست. بدين ترتيب يکی از ويژگيهای مهم و مدرن ايدئولوژی اسلامگرايی که خود را به خصوص در نحوه ی سازماندهی گروه های اجتماعی توسط ايشان آشکار مينمايد، به پديده ی فرهنگ زدايی مربوط ميشود.
در انديشه ی شريعتی و همينطور بسياری از انقلابيان اسلامگر در اين دوره، فرهنگ جامعه ترکيبی ناموزون و بدقواره از واپسگرايی سنتها و باورهای تاريخی با مظاهر ظاهری دنيای غرب بود که به شکلی معيوب و نامتناسب در ظاهر، رفتار و حتی در روان افراد متعلق به طبقات جديد شهری رسوخ کرده بودند.
در باورهای اغلب اسلامگرايان انقلابی، مظاهر و بالطبع مضرات دو وجه سنتی و مدرن فرهنگ بيش از هر چيز خود را در قالب انسانهايی به نمايش ميگذارد که در درون آن فرهنگ زيسته و شکل گرفته اند. در گفتمان ايشان، با ايجاد ارتباط ميان دو مقوله ی فرهنگ و هويت، رابطه ای مستقيم ميان دو امر جمعی و فردی برقرار ميگردد. در واقع برای ايشان در تحليل نهايی، قربانی اصلی چنين فرهنگی، فرد است. يکی از پيش فرض های مهم جامعه شناسی سياسی انقلابيان در اين دوره به اين نکته برميگردد که در تحليل آخر فرهنگ را مسبب اصلی جدايی انسان از فطرت حقيقی خويش ميداند. به همين دليل نيز در ايدئولوژی اسلامگرايان انقلابی خيلی سريع مبارزه ی فرهنگی به مبارزه با فرهنگ تبديل ميشود. چنين نبردی برعليه فرهنگ، از همان ابتدای به قدرت رسيدن اسلامگرايان در ايران تا به امروز، همچنان ادامه دارد.
وجه سنتی و واپسگرای فرهنگ بيش از هر چيز نمود خود را برای ايشان در وجود افرادی به نمايش ميگذاشت که نسبت به "تاريخ" و سنتهای به غلط منسوب شده به اسلام تعصب می ورزيدند و از اين رو از واقعيات جهان و ضروريات جوامع امروزی به شدت عقب مانده بودند. (۷) از سوی ديگر "از خود بيگانگی فرهنگی" حضور خود را در وجود افرادی به نمايش ميگذاشت که با دور شدن از "شخصيت فرهنگی-تاريخی" (تعبير آل احمد) که اسلامگرايان جوهرش را در وجود تشيع متبلور ميديدند، به موجوداتی از درون تهی و در نتيجه تباه شده تبديل گشته بودند.
در تصور ايشان دو انسان "متحجر" و "متجدد" دو چهره ی گوناگون و در عين حال متعلق به فرهنگ حاکم را نمايندگی ميکردند. در چنين نگرشی انسان عادی و متعارف انسانی است تماما وابسته، فاقد اراده و تحت سلطه ی کامل محيط اطراف و فرهنگ اجتماع اش. بر اساس اين نظر هويت فردی زير نظارت مستقيم فرهنگ شکل ميگيرد. با چنين خوانشی از رابطه ميان فرد و فرهنگ بود که نخستين و ضروری ترين اقدام برای رهايی و خروج از موقعيت "از خود بيگانگی"، قطع کامل پيوندهای فرد از فرهنگ پيرامونش تصور ميشد. (۸) در اين حالت "آزادی" تنها به قيمت بريدن فرد از فرهنگی ممکن ميگشت که شرايط بردگی او را در سير تاريخ و به لحاظ اجتماعی فراهم آورده بود. بدين ترتيب در انديشه ی اسلامگرايان انقلابی، "آزادی" در چارچوب تئوری گسست تعريف شد. (۹)
در عين حال از اين منظر ميتوان به يکی از نقش های مهم و مرکزی ايدئولوژی در سيستم نظری متفکران اسلامگرا نيز پی برد. در يک کلام ميتوان گفت که فرد انقلابی با گسستن از فرهنگ، ميکوشد تا ايدئولوژی را جايگزين آن نمايد. بدين ترتيب در مناسبات فرد با ديگران و همينطور با ساير گروه های اجتماعی، ايدئولوژی به تدريج برجای فرهنگ مينشيند و راهبری مطلق فرد را برعهده ميگيرد. شريعتی چنين نظری را اينگونه بيان می دارد:
"آنچه من آرزو دارم و درجستجوی آنم، بازگشتن به اسلام به عنوان يک "ايدئولوژی" است، و آنچه هست (...) اسلام به عنوان يک" فرهنگ" مطرح است (...)." (۱۰)
ظهور قهرمان
اما از آنجايی که "اسلام راستين" آنچنان که ايشان تصور ميکردند، بديلی برای خود در اجتماع نمی يافت، خلق و به گمان ايشان "کشف مجدد" آن رسالت روشنفکر اسلامگرا پنداشته ميشد. بدين ترتيب روشنفکر اسلامگرا و انقلابی با نشاندن ايدئولوژی برجای فرهنگ، اولين رسالتش تبديل فرد از موجودی اسير و گرفتار فرهنگ به انسانی "آزاد و رها" - ولی در حقيقت تابع بی قيد و شرط ايدئولوژی - بود. به همين خاطر نيز در دستگاه فکری اينان - از همان ابتدا تا به امروز - موثرترين روش برای افزايش نقش ايدئولوژی در تنظيم روابط ميان افراد و گروه های اجتماعی، کمرنگ ساختن نقش و کارکردهای فرهنگ در اين حوضه قلمداد ميشود. در بنياد و جوهر ايدئولوژی اسلامگرايان عنصری ضد فرهنگ وجود دارد.
بدين ترتيب اسلامگرايان در ضمن کوشش برای زدودن مظاهر و جلوه های فرهنگ جامعه از وجود خود، همزمان رسالت خلق هويتی جديد بر مبنای ايدئولوژی اسلامی را نيز بر دوش گرفته بودند. خلق انسان نوين اسلامی به يکی از بنيادی ترين آرمانهای ايدئولوژی اسلامگرايی درآمد. آرمانی که با رويدادش در عرصه ی اجتماع همزمان مهمترين دليل برای حقانيت همان ايدئولوژی نيز محسوب ميگشت. چنين نگاه اراده گرايانه ای به موضوع هويت فردی، در نهايت به تولد مفهوم آرمانی "قهرمان" در انديشه ی ايشان انجاميد؛ قهرمانی که برخلاف انسان متعارف و اسير فرهنگ، توانسته بود تا ذات نوين خويش را، تنها با پيروی از آموزه های ايدئولوژيک و به خواست خود، از نو پی افکند. شريعتی در پايان گفتارش در کتاب "فرهنگ، تمدن و ايدئولوژی"، انسان نوين اسلامی را حتی به مهمترين معيار برای تميز "ايدئولوژی" (يا "اسلام حقيقی") از "فرهنگ" (يا "اسلام واقعی") تبديل ميکند:
"دقيقترين ملاک تشخيص و تفکيک ميان ايدئولوژی با فرهنگ فلسفه علوم و هنر اين است که، ايدئولوژی اسلامی "مجاهد" ميپرورد، ... و علوم اسلامی – به معنی امروزينش – مجتهد و يا روحانی و آيت الله ... و فقيه ...
ايدئولوژی امروز، "مبارز" ميسازد، ... و فرهنگ جديد، فيلسوف ... و دانشمند و استاد دانشگاه!" (۱۱)
در اينجا بار ديگر در برابر انسان "مجاهد و مبارز" دو صورت از انسان متعارف ("مجتهد، روحانی، آيت الله" يا "فيلسوف، دانشمند، استاد دانشگاه") که هر کدام به يکی از دو فرهنگ سنتی يا مدرن تعلق دارند قرار ميگيرد.
در اين دوره نگاه اراده گرايانه به هويت فردی در انديشه انقلابيان راديکال را ميتوان بويژه در کادر آنچه "خودسازی انقلابی" ميناميدند مورد مطالعه قرار داد که در اين فرصت کوتاه مجال طرح گسترده ی آن نيست. در اينجا و در ارتباط با موضوع سخنمان، سعی مينماييم تا سه ويژگی مهم چنين نگاهی به موضوع هويت را بررسيم.
ادامه دارد
ــــــــــــــــــــــــــــ
*اين مقاله برای اولين بار در مجله ی "باران" (بهار ۱۳۸۸ – شماره ی ۲۳) چاپ سوئد انتشار يافته است.
۱- ژيل کپل در کتاب بسيار مفصل و روشنگر خود به نام "جهاد" در مورد بهره برداری خمينی از نظريات اسلامگرايان انقلابی در پيش از انقلاب (بويژه علی شريعتی) چنين مينويسد: "خمينی توانست در جريان سال ۱۹۷۸ گفتمان سياسی خويش را طوری با شرايط تطبيق دهد که علاوه بر طرفدارانش، افراد بسيار ديگری را نيز جذب خود بنمايد. او حرفی از نظريه ی ولايت فقيه که در موردش اختلاف نظر در ميان روحانيان بسيار بود و در ضمن ميتوانست طبقات متوسط لائيک را در صورت آگاهی از محتوا و همينطور نتايج احتمالی اش در آينده، به وحشت بياندازد حرفی به ميان نياورد. با اين حال واژه ی "مستضعفين" را به کرات به کار ميبست در حالی که پيش از ۱۹۷۰ از آن استفاده نکرده بود. اين واژه که از شريعتی (او در سال ۱۹۷۷ در تبعيد فوت کرده بود) به عاريه گرفته شده بود به يکی از فريادهای اتحاد آفرين در ميان جوانان دانشجوی "شيعه ی سوسياليست" که به طور معمول نسبت به روحانيت مضنون بودند، تبديل گشت. با بکارگيری واژگان شريعتی، خمينی که در زمان حيات او از خواست روحانيون بيشماری که لعن و تکفير او را خواهان بودند خودداری کرده بود، توانست دو دلی و ترديد بخش مهمی از روشنفکران اسلامگرا و دارای تحصيلات جديد – پزشکان، مهندسين، تکنسينها و حقوقدانان جوان و ريشو را – برطرف کند."
Gilles Kepel, Jihad, Gallimard, folio, 2003, p. 181.
۲- علی شريعتی، خودسازی انقلابی، جلد سفيد، ص ۵۵.
۳- نگاه شريعتی به فرهنگ در کتابها و سخنرانيهای گوناگونش، متفاوت و حتی گاهی متضاد است. گاهی فرهنگ را در برابر اسلام انقلابی قرار ميداد و در نتيجه حتی از مهمترين مظاهر آن در خود تمدن اسلامی (مانند فلسفه و عرفان) به شدت انتقاد ميکرد و در بعضی موارد ديگر به ناگهان از فرهنگ بومی در بست و يکجا، در برابر آنچه تهاجم فرهنگی غرب ميناميد، طرفداری ميکرد. برای فهم ريشه های چنين تضادی در انديشه های شريعتی، توجه به گفتمانی که سخن او در باره ی فرهنگ در درون آن شکل ميگرفت، از اهميت بسياری برخوردار است. گفتمان فرهنگ ستيز شريعتی که در تداوم انديشه های اسلام گرايان انقلابی قرن بيستم قرار دارد را بايد در کادر تئوری گسست فهميد. در حالی که دفاع او از فرهنگ بومی در قالب گفتمانی ديگر جای ميگيرد. اين گفتمان دوم که بيش از آنکه به دنيای مسلمانان انقلابی تعلق داشته باشد، تحت تاثير انقلابيان غير مسلمان (مانند امه سه زر، فرانتس فانون و حتی ژان پل سارتر) پرداخته شده بود را خود شريعتی تئوری "بازگشت به خويش" ميناميد.
۴- علی شريعتی، اسلام شناسی، انتشارات حسينه ی ارشاد، بی تاريخ، ص ۱۵.
۵- جلال آل احمد، غرب زدگی، جلد سفيد، ۱۳۴۳، ص ۲۱.
۶- همانجا، ص۲۸. در اين دوره روشنفکران لائيک يا دينی ديگری نيز بودند که به اشکال گوناگون، گاه صريح و گاه پوشيده، گاه متاثر از آرای آل احمد و گاه کاملا مستقل از آن، به ستيز با هجوم فرهنگی غرب برآمده بودند. از مهمترين اين افراد ميتوان از احسان نراقی، سيد حسن نصر، احمد فرديد، داريوش شايگان (شايگان پس از انقلاب تغييری اساسی در نظراتش در اين خصوص داد) و حميد عنايت نام برد. برای بحثی مفصلتر در مورد روشنفکران غرب ستيز در اين دوران مراجعه کنيد به مقاله ی بسيار مفيد زير:
Ata Hoodashtian, Les intellectuels des années 1960 – 70 et le concept d’Occidentalite : Les racines anti-occidentales de la Révolution islamique, in « Eur Orient », L’Harmattan, n° 26 – 2008.
۷- به عنوان مثال نگاه کنيد به سخنرانی شريعتی تحت عنوان "پدر، مادر، ما متهميم".
۸- مقايسه ميان ابوعلی سينا و ابوذر در "اسلام شناسی" شريعتی از اين زاويه بسيار روشنگر است. ابوعلی سينا برای او فردی است خالق علم و فرهنگ و در عين حال وابسته به نظام اجتماعی – فرهنگی زمانه ی خود در حالی که ابوذر هر چند از "علم و فرهنگ" بهره ی چندانی نبرده، اما مسلمان حقيقی است: "اين است فرق ابوذر و ابوعلی! "معتقد مجاهد" و "عالم مجتهد"، "روشنفکر متعهد" و "دانشمند محقق"، "آگاه و مسئول و آرمان خواه" و "متخصص بی آرمان بی ايمان"، فرق "عقيده" و "علم"، "ايدئولوژی" و "فرهنگ"." (علی شريعتی، اسلام شناسی، انتشارات حسينه ی ارشاد، بی تاريخ، ص ۲۱.)
۹- رابطه ميان مفهوم "آزادی" و تئوری گسست يکی از جنبه های بديع و بسيار مهم ايدئولوژی اسلامگرايان انقلابی در ايران را به نمايش ميگذارد که بحث پيرامون آن را به فرصتی ديگر موکول ميکنيم.
۱۰- علی شريعتی، اسلام شناسی، انتشارات حسينه ی ارشاد، بی تاريخ، ص ۹۷.
۱۱- علی شريعتی، فرهنگ، تمدن و ايدئولوژی، چاپ حسينيه ی ارشاد، ۱۳۵۷، ص ۴۰.
چشم و چراغ جنبش روشنفکری ايران
مسعود نقرهکار
کانون نويسندگان ايران نمونهی درخشانی برای بررسيدن و نقد جنبش روشنفکری ايران است. اين يادداشت کوتاه که به چرايی درخشان بودن اين نمونه اشاره دارد به پاسداشت شجاعت فريبرز رئيسدانا و ديگر اسيران در بند اين کانون نوشته شده استکانون نويسندگان ايران ,از نهادهای فعال و تاثير گذار جنبش روشنفکری, و نويد بيمرگی اين جنبش است. اين کانون, عليرغم لغزش ها وخطا ها, نماد آزاد انديشی و آزاديخواهی و شهامت روشن انديشانه است.نزديک به ۴۲ سال است که اين نهاد دموکراتيک و مدنی اعدام, زندان,شکنجه ,سانسور, تهديد ,محروم سازی های اجتماعی و فردی , ضرب و شتم, لجن پراکنی و چرک زبانی گورزادهای تاريک انديش را با انديشه و بيان و قلم تحقير کرده است, تا آن حد که سياه انديشان حکومت اسلامی را حتی سنگ گور کانونيان ترسانده است. نگاه کنيد به سنگ مزار شاعرآزادی , شاملوی بزرگ , تا سيمای ترس خورده و در هم شکسته ی سياه انديشی را بهتر ببينيد.
در کتاب ها و مقاله های ام در باره کانون نويسندگان , به ويژه در مجموعه ی ۵ جلدی بخشی از تاريخ جنبش روشنفکری ايران , دلايلی که با اتکا به آن ها می توان کانون نويسندگان را نهاد و تشکلی روشنفکری دانست ,آورده ام . خلاصه شده ی آن را تکرار می کنم تا علل خصومت سياه انديشان با اين کانون تکرار شده باشد:
صدها روشنفکر فرهنگی وهنری ( و سياسی و فلسفی) از هنگام اعلام موجوديت کانون نويسندگان ايران بانی و سامان دهنده و از فعالين اين نهاد دموکراتيک و مدنی , و نيزهوادارو پشتيبان اش بودند و هستند. بنای گرد آمدن اين جمع اساسنامه ای دموکراتيک است که با اتکا به خرد جمعی اعضا در ده ها " ماده و تبصره", مسائلی همچون عضو گيری, حقوق و تکاليف اعضا, ارکان کانون و چگونگی امر انتخابات , منابع مالی و نحوه ی حيات درونی کانون را روشن کرده است . اين اساسنامه امکان پرسش اعضاء در باره فعاليت کانون و نيز پاسخ مسؤلين , و همچنين نقد و بررسی عملکرد کانون را مهيا ساخته است. اين مجموعه تلاش کرده اند , چه در درون کانون و چه در سطح جامعه, ديد انتقادی و پرسشگرانه در باره مسايل فرهنگی , هنری , اجتماعی و سياسی را گسترش دهند. در اين اساسنامه هيچ نوع محدوديت ايدئولوژيک ( و دينی و مذهبی) و سياسی برای عضو گيری مطرح نشده است. در واقع حضور پلوراليسم فکری- فرهنگی و هنری موجود در اين تشکل , و تنوع چشمگير اعضا ی کانون در تاريخ جنبش روشنفکری ما نمونه وار است. تلاش اين تشکل , و تک تک اعضای اش, کار فکری و قلمی برای درک و شناخت مقوله ی آزادی , و برداشتن گام های عملی در راه تحقق و نهادی کردن خواست های بر شمرده بوده است. پاره ای از اسناد کانون به ويژه متن " ما نويسنده ايم" , به عنوان يکی از متين ترين ,سنجيده ترين و جسورانه ترين اسناد تاريخ جنبش روشنفکری ايران , دريکی از خفقان آورترين شرايط سياسی و اجتماعی ميهنمان است , متنی که در آن برای نخستين بار بخشی از روشنفکران ميهنمان همراه با ارائه تعريف دقيق از خود و مشخص کردن حوزه فعاليت های شان خواست های شان را طلب کردند. در اين ميانه اما مهم ترين سند و راهنمای عمل کانون نويسندگان برنامه ها وهدف های کانون است که در بيان نامه ها ( منشور) کانون انعکاس يافته است :
الف- آزادیِ انديشه و بيان و نشر در همهی عرصههای حياتِ فردی و اجتماعی بی هيچ حصر و استثناء حقِ همگان است. اين حق در انحصارِ هيچ فرد، گروه يا نهادی نيست و هيچکس را نمیتوان از آن محروم کرد.
ب - کانونِ نويسندگانِ ايران با هر گونه سانسورِ انديشه و بيان مخالف است و خواستارِ امحای همهی شيوههايی است که، به صورتِ رسمی يا غيررسمی، مانعِ نشر و چاپ و پخشِ آرا و آثار میشوند.
ج - کانون رشد و شکوفايی زبانهای متنوع کشور را از ارکانِ اعتلای فرهنگی و پيوند و تفاهمِ مردمِ ايران میداند و با هر گونه تبعيض و حذف در عرصه ی چاپ و نشر و پخشِ آثار به همه ی زبانهایِ موجود مخالف است.
د - کانون با تک صدايی بودنِ رسانههایِ ديداری، شنيداری و رايانهيی مخالف است و خواهانِ چندصدايی شدنِ رسانهها در عرصههای فرهنگی است.
ذ- حق طبيعی و انسانی و مدنیِ نويسنده است که آثارش بی هيچ مانعی به دستِ مخاطبان برسد. بديهی است نقدِ آزادنه حقِ همگان است.
ر- پاسخ کلام با کلام است، اما در صورت طرح هر گونه دعوايی در موردِ آثار، ارايه ی نظرِ کارشناسی در صحتِ ادعا از وظايفِ کانونِ نويسندگان ايران است.
ز- کانون از حقوقِ ماد ی و معنوی، حيثيتِ اجتماعی و امنيتِ جانی، حرفهيی، شغلیِ نويسندگانِ ايران دفاع میکند.
س - کانونِ نويسندگانِ ايران مستقل است و به هيچ نهادی (جمعيت، انجمن، حزب،سازمان و ...)، دولتی يا غيرِ دولتی، وابسته نيست.
ش- همکاری نويسندگان در کانون با حفظِ استقلالِ فردی آنان بر اساسِ اهدافِ اين منشور است.
و- کانونِ نويسندگانِ ايران با اشخاص و نهادهايی که همکاری با آنها با اصول و مواضعِ کانون مغاير نباشد در
زمينهی حقوق، اهداف و آرمانهای مندرج در اين منشور همکاری میکند.
خار چشم سياه انديشان
حکومت اسلامی هر آنچه می توانست کرد تا فاتحه خوان گور اين نهاد دموکراتيک و مدنی باشد . نتوانست. کانونيان عليرغم خطر اعدام , زندان و شکنجه , شجاعانه حق خويش و مردم شان طلب کرده اند, حقی که محمد مختاری , يکی از روشنفکران گرانقدر ميهنمان, اينگونه بيان اش کرده است :
"..... ما به عنوان يک صنف عمل می کنيم , خب حرفه ما " بيان" است, ما برای بهبود شرايط بيان و دفع موانع سر راه اساس کار و حرفه مان عمل می کنيم. خب اگر موانعی بر سر راه " بيان" وجود داشته باشد, صنف ما نمی تواند کارش را انجام بدهد.اگر آزادی بيان نباشد صنف ما چگونه بايد کار و عمل کند؟ما بايد دستاورد های کاری مان را تبادل کنيم, می بايد امنيت شغلی و معيشتی داشته باشيم , بنابراين ما نويسندگان اصولی را به عنوان اساس فعاليت صنفی و تشکل صنفی خود مطرح کرده ايم , که من برخی از آن ها را تکرار می کنم:
۱- دفاع از آزادی انديشه و بيان بی هيچ حصر و استثنا برای همگان در تمامی عرصه ها.
۲- مخالفت با هر گونه سانسور و مانعی که بر سر راه نشر و ارائه آثار وجود دارد, يعنی لغو هر گونه سانسور
۳- دفاع از حق مؤلف و...
خب اينها اساس کار صنف ماست , اما قدرت ها و حکومت ها , خواست های ما را ناديده می گيرند, برای تحقق شان مانع تراشی می کنند, و در معنای مورد نظر خودشان خواست های ما را سياسی می کنند. انها حقوق ما را سلب می کنند. ما از پايگاه صنفی خودمان خواستار حقوق مان هستيم, که سياسی شده است, البته آزادی يک امر سياسی است و آزادی بيان هم امری سياسی است اما اساس کار صنف ما همين است...."(۱)
و حکومت اسلامی محمد محتاری را به دليل بيان شجاعانه خواست های کانون خفه کرد به اين خيال که صدای آزاد انديشی و آزاديخواهی خفه کرده است. امروز اما "صدای آواز"(۲) محمد مختاری هم آوا با طنين صدای آزاديخواهی سعيد سلطانپور, جلال هاشمی تنگستانی , حميد رضوان, رحمان هاتفی , عطاءالله نوريان , حسين اقدامی ( صدرايی) ,غفار حسينی , محمد جعفر پوينده و محمد مختاری از حنجره سيمين بهبهانی , ناصر زرافشان ,علی اشرف درويشيان , فريبرزرئيس دانا و ده ها تن اعضای اين نهاد دموکراتيک و مدنی شنيده می شود.
".... که ما همچنان می نويسيم
که ما همچنان اينجا مانده ايم
مثل درخت که مانده است
مثل گرسنگی که اين جا مانده است.
ومثل سنگ ها که مانده اند
مثل درد که مانده است
ومثل خاک که مانده است
مثل زخم
مثل شعر
مثل دوست داشتن
مثل پرنده
مثل آرزوی آزادی
ومثل هر چيزی که از ما نشانه ای دارد....(۳)
******
۱- گفت و شنود با محمد مختاری , از کتاب بخشی از تاريخ جنبش روشنفکری ايران , جلد ۵ , مسعود نقره کار, انتشارات باران, سال ۲۰۰۲.
۲- " صدای آواز" , ويژه نامه ای که کانون در سوگ محمد مختاری و محمد جعفر پوينده منتشر کرد.
۳- محمد محتاری / از واگويه.
اخبار روز:
بتاریخ ۲٨ دسامبر ۲۰۱۰ علی صارمی باتهام "محاربه با خدا" و علی اکبر سیادتی باتهام "جاسوسی" در زندان اوین در شمال تهران اعدام شدند. بار دیگر رژیم ایران همچون گذشته به اعدام زندانیان سیاسی اقدام ورزید. این دو زندانی از دفاع عادلانه محروم بودند وحتا اعدام آنا ن به خانواده ها ووکلایشان اعلام نشد.
اخیرا حکم سکینه محمدی آشتیانی که به سنگسار محکوم شده بود بدنبال فشارهای بین المللی معلق گردید. جمهوری اسلامی زیر فشار افکار عمومی با توجه به اتهام "محاربه با خدا" حکم اعدام حبیب الله لطیفی، دانشجوی کرد رامعلق نمود.
حزب اروپ اکولوژی سبز ها علیه این جنایات دولتی اعتراض نموده واعدام زندانیان سیاسی همانند علی صارمی و علی اکبر سیادت محکوم میکند.
حزب اورپ اکولوژی سبزها از مقامات ایران میخواهد تا حکم اعدام تمامی زندانیان واز جمله دانشجوی کرد ایرانی لغوگردد.
ما سیاست سرکوبگرانه دولت ایران را محکوم می نمائیم و پشتیبانی خود رانسبت به دمکرات هائی که در راه دمکراسی و حقوق بشر در ایران مبارزه میکنند اعلام میداریم.
حزب اروپ اکولوژی سبز های فرانسه
٣۰ دسامبر ۲۰۱۰
اخیرا حکم سکینه محمدی آشتیانی که به سنگسار محکوم شده بود بدنبال فشارهای بین المللی معلق گردید. جمهوری اسلامی زیر فشار افکار عمومی با توجه به اتهام "محاربه با خدا" حکم اعدام حبیب الله لطیفی، دانشجوی کرد رامعلق نمود.
حزب اروپ اکولوژی سبز ها علیه این جنایات دولتی اعتراض نموده واعدام زندانیان سیاسی همانند علی صارمی و علی اکبر سیادت محکوم میکند.
حزب اورپ اکولوژی سبزها از مقامات ایران میخواهد تا حکم اعدام تمامی زندانیان واز جمله دانشجوی کرد ایرانی لغوگردد.
ما سیاست سرکوبگرانه دولت ایران را محکوم می نمائیم و پشتیبانی خود رانسبت به دمکرات هائی که در راه دمکراسی و حقوق بشر در ایران مبارزه میکنند اعلام میداریم.
حزب اروپ اکولوژی سبز های فرانسه
٣۰ دسامبر ۲۰۱۰
اخبار روز: پدر و مادر اسد ابراهیم زاده (بهنام) کارگر زندانی نامه ای خطاب به انسان های آزادی خواه و سازمان های کارگری در سراسر جهان نوشته اند:
ما مادر و پدر اسد ابراهیم زاده، (بهنام) کارگر زندانی هستیم. قبل از هر چیز به همه شما عزیزان در سراسر جهان سلام داریم و رسیدن سال جدید ٢٠١١ را تبریک میگوییم. از شما سپاسگزاریم که از پسر ما اسد، و از دیگر کارگران زندانی حمایت و پشتیبانی میکنید. اما بدبختانه کار تمام نشده است. اسد ما هنوز در زندان است.
او را در ٢٢ خرداد دستگیر کردند و ٧ ماه است که در زندان است. او جرمی ندارد جز اینکه از حق کارگر، حق کودک و حق انسانها دفاع میکند. یکبار برای او وثیقه صد میلیون تومانی تعیین کردند. با هر بدبختی بود آنرا تهیه کردیم. اما بهانه آوردند و گفتند که چون از شهرستان است قبول نمیکنیم و اسد ما را در زندان نگاهداشتند. اسد ما در اعتراض به ادامه بازداشتش در زندان و اذیتی که شده بود، حتی دست به اعتصاب غذا زد و دو هفته در اعتصاب بود و خونریزی معده داد، تا او را از بند ٢٠٩ اوین به بند عمومی ٣٥٠ منتقل کردند. بعد از آن قرار شد اسد را دادگاهی کنند و بالاخره در ٢٢ آذر پسر ما را دادگاهی کردند. حالا از وکیل پسرمان شنیده ایم که به او اتهام همکاری با مجاهدین خلق زده اند و متهم به محاربه شده است. این پاپوش دوزی برای اسد ما است. اینها همه دروغ محض است. جرم اسد دفاع از حق انسانها است. این اتهام ها را به او زده اند تا مجازات سنگین به او بدهند. برای همین است که ما بسیار نگران او هستیم. ما نگران جان فرزندمان هستیم. اسد ما باید از زندان آزاد شود. همه کارگران زندانی باید آزاد شوند.
ما مادر وپدر اسد از همه کارگران و انسانهای بشردوست در دنیا میخواهیم، که به هر شکلی که میتوانند به ما کمک کنند که اسدمان را از زندان آزاد کنیم. جان او در خطر است. به ما کمک کنید که او را از زندان آزاد کنیم و نجاتش دهیم.
عایشه مدرسی مادر اسد ابراهیم زاده
رحمان ابراهیم زاده پدر اسد
٦ دی ٨٩ - ٢٧ دسامبر ٢٠١٠
ما مادر و پدر اسد ابراهیم زاده، (بهنام) کارگر زندانی هستیم. قبل از هر چیز به همه شما عزیزان در سراسر جهان سلام داریم و رسیدن سال جدید ٢٠١١ را تبریک میگوییم. از شما سپاسگزاریم که از پسر ما اسد، و از دیگر کارگران زندانی حمایت و پشتیبانی میکنید. اما بدبختانه کار تمام نشده است. اسد ما هنوز در زندان است.
او را در ٢٢ خرداد دستگیر کردند و ٧ ماه است که در زندان است. او جرمی ندارد جز اینکه از حق کارگر، حق کودک و حق انسانها دفاع میکند. یکبار برای او وثیقه صد میلیون تومانی تعیین کردند. با هر بدبختی بود آنرا تهیه کردیم. اما بهانه آوردند و گفتند که چون از شهرستان است قبول نمیکنیم و اسد ما را در زندان نگاهداشتند. اسد ما در اعتراض به ادامه بازداشتش در زندان و اذیتی که شده بود، حتی دست به اعتصاب غذا زد و دو هفته در اعتصاب بود و خونریزی معده داد، تا او را از بند ٢٠٩ اوین به بند عمومی ٣٥٠ منتقل کردند. بعد از آن قرار شد اسد را دادگاهی کنند و بالاخره در ٢٢ آذر پسر ما را دادگاهی کردند. حالا از وکیل پسرمان شنیده ایم که به او اتهام همکاری با مجاهدین خلق زده اند و متهم به محاربه شده است. این پاپوش دوزی برای اسد ما است. اینها همه دروغ محض است. جرم اسد دفاع از حق انسانها است. این اتهام ها را به او زده اند تا مجازات سنگین به او بدهند. برای همین است که ما بسیار نگران او هستیم. ما نگران جان فرزندمان هستیم. اسد ما باید از زندان آزاد شود. همه کارگران زندانی باید آزاد شوند.
ما مادر وپدر اسد از همه کارگران و انسانهای بشردوست در دنیا میخواهیم، که به هر شکلی که میتوانند به ما کمک کنند که اسدمان را از زندان آزاد کنیم. جان او در خطر است. به ما کمک کنید که او را از زندان آزاد کنیم و نجاتش دهیم.
عایشه مدرسی مادر اسد ابراهیم زاده
رحمان ابراهیم زاده پدر اسد
٦ دی ٨٩ - ٢٧ دسامبر ٢٠١٠
طی روزهای اخیر و از یکشنبه شب گذشته که شماری از فعالین سیاسی و مدنی در منزل جبیب لطیفی که حکم اعدامش به تعویق افتاد جمع شده بودند، دستگیرهای وسیع و دامنه داری به ویژه در سنندج آعاز شد. شب یکشنبه را که شهر سنندج در نگرانی و اضطراب به پایان رسانده اما با امید به تداوم حیات یک دانشحو و یک زندانی سحرگاهی مملو از شور و شادی را همراه با اعتماد به نفس به تداو تلاش هایشان برای لغو قطعی حکم اعدام آغاز کرد. در خارج از کردستان نیز همگان با تحسین به این تلاش ها نگریستند و باردیگر اتحاد مردم کردستان بر زبان ها جاری گشت.
جمهوری اسلامی اما با تدارک دستگیرهای جدیدی و به ویژه با یورش به منزل جبیب لطیفی در پایان روز یکشنبه در صدد متوقف ساختن فضای امیدبخشی بود که هردم به تلاش و کوشش انرژی و نیروی نیرومندتری می بخشید. تمام اعضا خانواده حبیب لطیفی همراه با تعدادی از فعالین سیاسی و مدنی بازداشت شدند. هرچند که بعدا اعضا این خانواده به جز یکی از خواهران جبیب لطیفی آزاد شدند اما دیگر دستگیرشدگان کماکان در بازداشت ماندند. فردای آن روز شمار دیگری که در میانشان شاعر و فعال دانشجویی و فعال مدنی وجود داشت به شمار بازداشدگان افزوده شدند.
جمهوری اسلامی برای برهم زدن فضای متحدانه و مصممی که در کردستان شکل گرفته بود به این دستگیرهای اکتفا نکرد بلکه با انتقال یکی از زندانیان اعدامی به نام رضاشریفی بوکانی به زندان اوین و پخش نکردن هیج خبری از وی به رعب و وحشت پرداخت و برای تکمیل این سناریو در مریوان دادگاهی با شتاب حکم اعدام را برای زانیار و لقمان مرادی صادر کرد که بنا به ادعای رژیم در تروری در سال گذشته در مریوان دست داشته اند و بلافاصله آنان را روانه زندان رجایی شهر کردند تا ترتیب حکمشان را در ملا عام بدهند.
پرواضح است که رژیم از همبستگی و اتحاد مردم و احزاب سیاسی که روند جدی تری به خود گرفته است نگران است. رژیم با وجود زیراعدام نگه داشتن ۲۰ مبارز سیاسی کرد و با وجود فشارهای فزاینده، دستگیرهای گسترده و گسیل نیروهای اطلاعاتی و مسلح آن چه در مقابل خود می بیند مقاومت و گسترش اتحاد مردمی و احزاب است. رژیم به وضوح می بیند که تداوم مقاومت مردمی در کردستان به مقاومت سراسری در ایران نیرو بخشیده و دوران انزوانگه داشتن و پیشبرد سرکوب در کردستان مدت هاست سپری گشته است.
هدف رژیم تنها سرکوب کردستان نیست. این رژیم که تمام هزینه ٣۰ ساله اش را در انزوا نگه داشتن جنبش آزادی خواهی کردستان برباد رفته می بیند با تشدید سرکوب در کردستان که گسترش ارعاب و وحشت را در سراسر ایران تعقیب می کند. بنابراین دفاع از مبارزات جاری در کردستان منجمله تلاش برای تداوم جنبش و مقاومت در سراسر ایران خواهد بود و همه ی نیروهای سیاسی و مردم همانگونه که بدرست این شرایط را شناخته اند و با کردستان همراهی کرده اند باید به گسترش آن پرداخته و از اجرای نقشه های شوم سرکوب و جنایت رژیم ممانعت به عمل آوردند.
در کردستان نیز گسترش اتحاد و همبستگی مردم و احزاب سیاسی و هماهنگی وسیع و فشرده در مقابل تداوم سرکوب هم رژیم را در اجرای سیاست هایش متوقف ساخته و هم موجبات حمایت وسیع و سراسری را فراهم خواهد ساخت.
گسترش اتحاد و همبستگی ضامن تداوم و پایداری مقاومت کردستان
کومه له زحمتکشان کردستان
۹ دیماه ۱٣٨۹ – ٣۰ دسامبر ۲۰۱۰
جمهوری اسلامی اما با تدارک دستگیرهای جدیدی و به ویژه با یورش به منزل جبیب لطیفی در پایان روز یکشنبه در صدد متوقف ساختن فضای امیدبخشی بود که هردم به تلاش و کوشش انرژی و نیروی نیرومندتری می بخشید. تمام اعضا خانواده حبیب لطیفی همراه با تعدادی از فعالین سیاسی و مدنی بازداشت شدند. هرچند که بعدا اعضا این خانواده به جز یکی از خواهران جبیب لطیفی آزاد شدند اما دیگر دستگیرشدگان کماکان در بازداشت ماندند. فردای آن روز شمار دیگری که در میانشان شاعر و فعال دانشجویی و فعال مدنی وجود داشت به شمار بازداشدگان افزوده شدند.
جمهوری اسلامی برای برهم زدن فضای متحدانه و مصممی که در کردستان شکل گرفته بود به این دستگیرهای اکتفا نکرد بلکه با انتقال یکی از زندانیان اعدامی به نام رضاشریفی بوکانی به زندان اوین و پخش نکردن هیج خبری از وی به رعب و وحشت پرداخت و برای تکمیل این سناریو در مریوان دادگاهی با شتاب حکم اعدام را برای زانیار و لقمان مرادی صادر کرد که بنا به ادعای رژیم در تروری در سال گذشته در مریوان دست داشته اند و بلافاصله آنان را روانه زندان رجایی شهر کردند تا ترتیب حکمشان را در ملا عام بدهند.
پرواضح است که رژیم از همبستگی و اتحاد مردم و احزاب سیاسی که روند جدی تری به خود گرفته است نگران است. رژیم با وجود زیراعدام نگه داشتن ۲۰ مبارز سیاسی کرد و با وجود فشارهای فزاینده، دستگیرهای گسترده و گسیل نیروهای اطلاعاتی و مسلح آن چه در مقابل خود می بیند مقاومت و گسترش اتحاد مردمی و احزاب است. رژیم به وضوح می بیند که تداوم مقاومت مردمی در کردستان به مقاومت سراسری در ایران نیرو بخشیده و دوران انزوانگه داشتن و پیشبرد سرکوب در کردستان مدت هاست سپری گشته است.
هدف رژیم تنها سرکوب کردستان نیست. این رژیم که تمام هزینه ٣۰ ساله اش را در انزوا نگه داشتن جنبش آزادی خواهی کردستان برباد رفته می بیند با تشدید سرکوب در کردستان که گسترش ارعاب و وحشت را در سراسر ایران تعقیب می کند. بنابراین دفاع از مبارزات جاری در کردستان منجمله تلاش برای تداوم جنبش و مقاومت در سراسر ایران خواهد بود و همه ی نیروهای سیاسی و مردم همانگونه که بدرست این شرایط را شناخته اند و با کردستان همراهی کرده اند باید به گسترش آن پرداخته و از اجرای نقشه های شوم سرکوب و جنایت رژیم ممانعت به عمل آوردند.
در کردستان نیز گسترش اتحاد و همبستگی مردم و احزاب سیاسی و هماهنگی وسیع و فشرده در مقابل تداوم سرکوب هم رژیم را در اجرای سیاست هایش متوقف ساخته و هم موجبات حمایت وسیع و سراسری را فراهم خواهد ساخت.
گسترش اتحاد و همبستگی ضامن تداوم و پایداری مقاومت کردستان
کومه له زحمتکشان کردستان
۹ دیماه ۱٣٨۹ – ٣۰ دسامبر ۲۰۱۰
جعفر پویه
سیدعلی خامنه ای، رهبر و ولی فقیه درمانده رژیم جمهوری اسلامی طی سخنانی در روز چهارشنبه 8 دی روشن کرد که جنبش اجتماعی مردم همچنان کابوس اوست. او در دیدار با کسانی که دستگاه تبلیغاتی اش آنان را "مردم استان گیلان" نامید، به هذیان گویی افتاد و پرت و پلاهای خود را نشانه قدرت قلمداد کرد. به گزارش منابع نزدیک به بیت رهبر رژیم، خامنه ای "هدف از فتنه سال گذشته را گمراه کردن مردم با طرح شعارهای حق ولی با محتوای باطل دانست."
اینکه چگونه شعاری که خواسته های برحق مردم را بیان می کند، می تواند محتوای باطل داشته باشد را باید در آنچه در روزهای رویارویی مردم و دستگاه سرکوب رژیم ولی فقیه اتفاق افتاد، دید. مردمی به جان آمده از ظلم و ستم رژیم ولی فقیه با صدای بلند شعار "مرگ بر اصل ولایت فقیه" و "خامنه ای قاتله، ولایتش باطله" را سر دادند. با توجه به پیام این شعارها می شود وحشتی که خامنه ای را به هذیان گویی واداشته را دریافت.
او همچنین در مورد انتخابات مهندسی شده در بیت خود گفت: "حضور گسترده رای دهندگان در دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری ایران می توانست مایه موفقیت باشد اما فتنه گران با ایجاد فتنه و امیدوار کردن دشمن به انقلاب اسلامی و ملت صدمه زدند."
او که فکر می کند با آمار سازی و عدد و رقم می تواند دیگران را بفریبد و برای دستگاه چپاول و غارت خود مشروعیت بتراشد، از آنچه مردم در خیابانها کردند نگران است و در عمل ناراحتی خود را از برباد رفتن زحماتی که دستگاه مهندسی انتخاباتش کشید، ابراز می دارد و بر عدم موفقیت برنامه خود صحه می گذارد. از این بهتر نمی شود محتوای عمل بی شرمانه دستگاه انتخاباتی رژیم جمهوری اسلامی را که بنیانش بر تقلب و رای سازی و آمارهای پوشالی قرار گرفته را افشا کرد.
خامنه ای خوب می داند با داغ و درفش نمی توان جنبش اجتماعی مردم را سرکوب و دهان آنان را درازمدت بست؛ به همین دلیل شعارهایی که اساس قدرت اش را زیر ضرب گرفته و خود او را مانع اصلی آزادی و عدالت معرفی می کند، به کابوس اش تبدیل شده است. در تایید نگرانیهای خامنه ای، علی اکبر ولایتی، مشار و مشاور او درباره جنبش اجتماعی مردم می گوید: "اگر ما خیال كنیم كه همه چیز تمام شده، این خوشخیالی است."
با این حساب، ولایتی انگشت بر جایی می گذارد که نگرانی اصلی ولی فقیه رژیم است.
عربده های موفقیت از تریبونهای نماز جمعه و بوقهای تبلیغاتی رژیم از روی ترس است و گرنه آنها خود به خوبی می دانند که این رشته سر دراز دارد و باید منتظر تعیین تکلیف نهایی مردم با دستگاه ظلم و جور استبداد مذهبی باشند.
اینکه چگونه شعاری که خواسته های برحق مردم را بیان می کند، می تواند محتوای باطل داشته باشد را باید در آنچه در روزهای رویارویی مردم و دستگاه سرکوب رژیم ولی فقیه اتفاق افتاد، دید. مردمی به جان آمده از ظلم و ستم رژیم ولی فقیه با صدای بلند شعار "مرگ بر اصل ولایت فقیه" و "خامنه ای قاتله، ولایتش باطله" را سر دادند. با توجه به پیام این شعارها می شود وحشتی که خامنه ای را به هذیان گویی واداشته را دریافت.
او همچنین در مورد انتخابات مهندسی شده در بیت خود گفت: "حضور گسترده رای دهندگان در دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری ایران می توانست مایه موفقیت باشد اما فتنه گران با ایجاد فتنه و امیدوار کردن دشمن به انقلاب اسلامی و ملت صدمه زدند."
او که فکر می کند با آمار سازی و عدد و رقم می تواند دیگران را بفریبد و برای دستگاه چپاول و غارت خود مشروعیت بتراشد، از آنچه مردم در خیابانها کردند نگران است و در عمل ناراحتی خود را از برباد رفتن زحماتی که دستگاه مهندسی انتخاباتش کشید، ابراز می دارد و بر عدم موفقیت برنامه خود صحه می گذارد. از این بهتر نمی شود محتوای عمل بی شرمانه دستگاه انتخاباتی رژیم جمهوری اسلامی را که بنیانش بر تقلب و رای سازی و آمارهای پوشالی قرار گرفته را افشا کرد.
خامنه ای خوب می داند با داغ و درفش نمی توان جنبش اجتماعی مردم را سرکوب و دهان آنان را درازمدت بست؛ به همین دلیل شعارهایی که اساس قدرت اش را زیر ضرب گرفته و خود او را مانع اصلی آزادی و عدالت معرفی می کند، به کابوس اش تبدیل شده است. در تایید نگرانیهای خامنه ای، علی اکبر ولایتی، مشار و مشاور او درباره جنبش اجتماعی مردم می گوید: "اگر ما خیال كنیم كه همه چیز تمام شده، این خوشخیالی است."
با این حساب، ولایتی انگشت بر جایی می گذارد که نگرانی اصلی ولی فقیه رژیم است.
عربده های موفقیت از تریبونهای نماز جمعه و بوقهای تبلیغاتی رژیم از روی ترس است و گرنه آنها خود به خوبی می دانند که این رشته سر دراز دارد و باید منتظر تعیین تکلیف نهایی مردم با دستگاه ظلم و جور استبداد مذهبی باشند.
دستگیری پنج تروریست اسلامگرا در دانمارک
پس از خنثی کردن عملیات تروریستی در دفتر روزنامه دانمارکی "یولاندز پستن" در شهر کپنهاگ، پنج تروریست احتمالی اسلامگرا در این کشور دستگیر شدند. آندرس فوگ راسموسن، نخستوزیر دانمارک، اعلام کرد که کشورش در خطر بسیار جدی اقدامات تروریستی قرار دارد. گفته میشود که این پنج تروریست احتمالی در ارتباط با شبکه جهانی ترور قرار دارند. در سال ۲۰۰۵ میلادی روزنامه دانمارکی "یولاندز پستن" ۱۲ کاریکاتور پیامبر اسلام را چاپ کرد. پس از آن مخالفتهای شدید فراوانی در کشورهای اسلامی علیه دانمارک آغاز شد.
«غرب به رشد اسلامگرایان افغانستان کمک کرده است»
"آرشیو ملی بریتانیا" در ماه دسامبر هر سال شماری از پروندههای سابقا محرمانهی خود در مورد تحولاتی که ۳۰ سال از آن گذشته است را ارائه میکند. روز پنجشنبه (۳۰ دسامبر / ۹ دی) اسناد مربوط به سال ۱۹۸۰ از سوی این آرشیو منتشر شد.
طبق این اسناد، قدرتهای غربی، از جمله آمریکا و آلمان در اقدامی مشترک علیه نیروهای شوروی در اوایل دههی ۸۰ از گروههای اسلامگرای افغانستان حمایت کرده و موجب رشد و توسعهی این گروهها شدند.
نیروهای شوروی در دسامبر ۱۹۷۹ به افغانستان لشکرکشی کردند.
در ۱۵ ژانویه ۱۹۸۰، اندکی بعد از ورود نیروهای شوروی به افغانستان، نمایندگان ارشد آلمان، فرانسه، بریتانیا و آمریکا در پاریس با یکدیگر دیدار کرده و در مورد واکنشی مشترک به این اقدام شوروی به بحث و گفتوگو پرداختند.
در این دیدار از جمله زیگنیو برژینسکی، مشاور وقت امنیت ملی آمریکا و رابرت آرمسترانگ، وزیر وقت بریتانیا حضور داشتند.
آرمسترانگ پس از این دیدار به دولت متبوع خود اطلاع داد که نمایندگان حاضر در این نشست «مصلحت غرب» را «حمایت» از مقاومت در افغانستان و تلاش برای «ترغیب» این مقاومت میدانند.
وی همچنین گفت، «حمایت دوستان ما» از نیروهای اسلامگرای افغانستان باید هماهنگ شود.
آرمسترانگ گفت، باید از مقاومت در افغانستان تا زمانیکه افغانها علیه شوروی مقاومت میکنند و پاکستان نیز اجازهمیدهد از خاک این کشور برای پایگاههای چریکهای افغان استفاده شود حمایت کرد.
وزیر وقت کابینهی بریتانیا همچنین گفت، این حمایت موجب میشود که «برقراری آرامش در افغانستان برای نیروهای شوروی مشکل» شود.
مبارزهی مجاهدین مسلمان افغان علیه اشغالگران شوروی باعث تقویت همان نیروهای اسلامگرایی شد که اینک گروه بینالمللی ایساف در افغانستان باید با آنها بجنگد.
این روند همچنین به پدید آمدن شبکهی القاعده نیز کمک کرده است. خبرگزاری فرانسه مینویسد، تمامی کشورهایی که در نشست پاریس در سال ۱۹۸۰ شرکت داشتند امروز در افغانستان نیروی نظامی مستقر کردهاند.
سال ۲۰۱۰ مرگبارترین سال برای نیروهای خارجی مستقر در افغانستان از آغاز ورود به این کشور در سال ۲۰۰۱ بود.
در این سال بیش از ۷۰۰ نیروی خارجی در افغانستان جان خود را از دست دادند.
یکسال سود و زیان مناسبات اقتصادی ایران با همسایگان شمالی
جمهوری اسلامی ایران توانست در سال ۲۰۱۰ با وجود تشدید تحریمهای اقتصادی، موفقیتهایی در مناسبات تجاری با همسایگان خود به دست آورد. اجرای طرحهای کلانی چون ساخت خط راه آهن شرق دریای خزر، افتتاح خط لولهی دوم گازی بین ترکمنستان و ایران، احداث نیروگاه سنگ توده ۲ در تاجیکستان و تاسیس بیش از ۳۰۰ شرکت مشترک ایران با جمهوری آذربایجان را میتوان بخشی از این موفقیتها دانست.
ایران در عین حال مجبور شد در سال ۲۰۱۰ به از بین رفتن فرصتهای مهم و استراتژیک انتقال نفت وگازمنطقه نیز تن دهد. تلاش این کشور برای مشارکت در طرح خط لولهی نابوکو و ترانزیت گاز حوزه دریای خزر وآسیای میانه موفقیت آمیز نبود. بهگفته برخی کارشناسان اقتصادی منطقه، قرارداد ایران برای انتقال گاز خود از طریق پاکستان به هند نیزعملا با طرح
" تاپی" که در پایان سال ۲۰۱۰ بین ترکمنستان، افغانستان، پاکستان و هند منعقد شد، به شکست انجامید.
از بین رفتن انحصار گازی روسیه توسط ایران
در پایان سال ۲۰۱۰ دومین خط لوله گازی ترکمنستان به ایران با هزینهای بالغ بر ۱ میلیارد و ۲۰۰ میلیون دلار افتتاح شد. تاسیس این خط لولهی گازی به ایران کمک خواهد کرد که بخشی از نیازمندیهای گاز خود را از طریق ترکمنستان تامین کند. کارشناسان اقتصادی با اشاره به تحریمهای اقتصادی موجود، از اهمیت استراتژیک خط لولهی دوم گازی ایران میگویند.
در سال ۲۰۱۰ حجم واردات گاز ایران تقریبا به میزان حجم گاز خریداری شده روسیه از ترکمنستان رسید. ایران توانست با احداث خط لولهی جدید گاز، انحصار روسیه در منطقه را بشکند.
مقامهای ایرانی همچنین وعده دادند که واردات گاز خود از جمهوری آذربایجان را نیز افزایش دهند. کارشناسان امور گاز در گفتوگو با دویچهوله تاکید میکنند که خرید گاز از همسایگان شمالی، علاوه بر تامین نیازمندیهای استانهای شمالی کشور، برای ایران مقرون به صرفهتر است.
احداث کوتاهترین مسیر ریلی "خلیج فارس به اروپا"
احداث خط آهن حاشیه دریای خزر در سال ۲۰۱۰ ادامه یافت. محمود احمدی نژاد میگوید، با اجرای این طرح "معادلات و چهره اقتصادی منطقه تغییر خواهد کرد". سازمان اکو نیز ریل سازی مهندسین ایرانی در ترکمنستان را بزرگترین پروژهی اکو اعلام کرد. طول خط آهن حاشيه دريای خزر ۹۰۰ کيلومتراست که ۷۰۰ کيلومتر آن در خاک ترکمنستان، ۱۰۰ کيلومترآن در خاک ايران و ۱۰۰ کیلومتر بقیه در خاک قزاقستان ريل گذاری خواهد شد.
کارشناسان این مسیر را کوتاهترین مسیر ریلی خلیج فارس به اروپا میدانند. قرار است سالیانه از این مسیرکه هزینه ساخت آن ۶۵۰ میلیون دلار برآورد شده، ۱۵ میلیون تن کالا جابجا شود. قرارداد احداث این خط آهن بین ایران و ترکمنستان، اتمام این طرح را در سال ۲۰۱۱ پیشبینی کرده است.
احداث سنگ توده ۲ در تاجیکستان
مناسبات اقتصادی ایران و تاجیکستان در سال ۲۰۱۰ با وجود همزبانی و قرابتهای دیگر فرهنگی نتوانست آنگونه که پیشبینی میشد، توسعه یابد. بزرگترین طرح اقتصادی ایران در این کشور نیروگاه سنگتوده ۲ است که سرمایهگذاری آن بالغ بر ۱۸۰ میلیون تومان میشود. اجرای این طرح به لحاظ سیاسی نیزاهمیت دارد، زیرا این نیروگاه موقعیت تاجیکستان را در آسیای میانه تقویت کرده و این کشوررا قادر به کنترل ذخائر آبی آسیایمیانه میسازد.
احداث نیروگاه سنگ توده ۲ انتقاد ازبکستان را نیز برانگیخت، زیرا مقامات ازبکستان احداث این نیروگاه را بهمنزله خشکسالی در کشور خود میدانند. کارشناسان روس میگویند این طرح میتواند برای ایران پرسود باشد، زیرا این نیروگاه را به مدت ۵ سال در اختیار خواهد داشت.
تاسیس ۳۲۳ شرکت مشترک با جمهوری آذربایجان
جمهوری آذربایجان بهدلیل درآمد هنگفت از فروش نفت و گاز توانست سهم بزرگی از سرمایه گذاریهای خارجی را جذب کند.
پایگاه اینترنتی "آذرپرس" گزارش میدهد، ایران در صدر کشورهائی قرارگرفته که بیشترین شرکت مشترک با این جمهوری را تاسیس کرده است. "آذرپرس" تعداد شرکتهای ایرانی در ۱۱ ماه سال ۲۰۱۰ را ۳۲۳ شرکت اعلام کرده و افزوده که شمار شرکتهای ایرانی در جمهوری آذربایجان از شرکتهای آلمانی، روسی و ترک در سال ۲۰۱۰ بیشتر بوده است.
در سال ۲۰۱۰ زمینهی احداث خط لولهی گازی ایران - ارمنستان نیز فراهم شد. از طریق این خط لوله حدود یک و نیم میلیون مترمکعب گاز ایران به "یراسخ" ارمنستان انتقال خواهد یافت. نیمی از هزینهی ۱۸۰ میلیون دلاری احداث خط لوله در داخل خاک ارمنستان را نیز ایران بر عهده گرفته است.
سال ۲۰۱۰ سال نابوکو و از بین رفتن شانس ایران
کارشناسان میگویند که مسیر ایران برای ترانزیت گاز به اروپا کمهزینه است، اما این کشور به دلیل تحریمها نمیتواند در طرحهای کلان انتقال انرژی منطقه از جمله در خط لوله نابوکو مشارکت کند. این درحالیاست که سال ۲۰۱۰ به نظر راینهارد میچک، مدیرعامل خط لولهی نابوکو مهمترین سال برای این طرح بود و زمینه برای اجرای این طرح در این سال آماده شد. قرار است از طریق خط لولهی نابوکو گاز دریای خزر و آسیایمیانه به اروپا انتقال یابد.
با پیوستن ترکمنستان و عراق به تامین کنندگان گازاین خط لوله، ایران عملا کنار گذاشته شد
.راینهارد میچک به دویچه وله میگوید: «نابوکو خط لولهای است که منابع گازی مختلفی به آن اتصال خواهند یافت و متنوع سازی منابع گازی، وابستگی این خط لوله را به کشورهای تامین کنندهی گاز کاهش خواهد داد. بنابراین نابوکو به یک منبع وابسته نیست».
عدم مشارکت ایران در خط لولهی نابوکو
مدیر عامل نابوکو در گفتگو با دویچهوله خاطرنشان میکند که برای خرید گاز از یک کشور نه خط لوله نابوکو، بلکه کشورهای عضو این خط لوله باید تصمیم بگیرند: «بهنظرمن همه کشورهای منطقه از خاورمیانه تا آسیای میانه، فروشندگان گاز برای خط لوله ما محسوب میشوند. خط لوله نابوکوهیچ کشوری را کنار نمیگذارد به شرط اینکه از شرایط مناسب تجاری، فنی و سیاسی برای فروش گاز برخوردار باشد».
اما کارشناسان امور گاز در گفتگو با دویچهوله تاکید میکنند که تحریمهای اقتصادی علیه ایران سبب شده که حتی ترکیه، "شریک و واردکنندهی گاز ایران"، دیگراز مشارکت ایران در نابوکو صحبتی بهمیان نیاورد. اردوغان نخست وزیر این کشور که پیش از تحریمها ادعا میکرد بدون مشارکت ایران خط لولهی نابوکو عملی نخواهد شد، دیگر تمایلی به طرح این مسئله نشان نمیدهد.
قرارداد "تاپی" بجای قرارداد ایران با پاکستان و هند
کارشناسان میگویند که یکی دیگر از شکستهای بزرگ اقتصادی ایران در سال ۲۰۱۰ اجرا نشدن "خط لولهی صلح" بود که قرار بود گاز ایران را از طریق پاکستان به هندوستان انتقال دهد. مقامهای بلندپایه دولتی ترکمنستان، افغانستان، پاکستان و هند در آخرین ماه سال ۲۰۱۰ قرارداد تاپی را به ارزش ۸ میلیارد دلار امضاء کردند. طول این خط لوله ۱۶۸۰ کیلومترخواهد بود و قراراست گاز ترکمنستان را از "دولت آباد" به شبکهی گازی منطقه مولتان در پاکستان و سپس به "فاضیلکا" درهند انتقال دهد. این پروژه عظیمترین تحول اقتصادی منطقه و پل انرژی در منطقه آسیا توصیف می شود که ایران در آن سهمی نخواهد داشت.
فرازو نشیب مناسبات تجاری ایران با همسایگان شمالیاش در سال ۲۰۱۰، ادامه روند سالهای پیش است. اما تشدید تحریمهای اقتصادی علیه این کشور در سال ۲۰۱۰، دستیابی به رویای "غول اقتصادی منطقه" را دشوارتر کرد و از نفوذ اقتصادیاش در آسیای میانه و قفقاز کاست.
طاهر شیرمحمدی
تحریریه: مهیندخت مصباح
دستگیری «هفت عضو القاعده» در غرب ایران
خبرگزاری دولتی جمهوری اسلامی (ایرنا) به نقل از یک «منبع مطلع كه خواست نامش فاش نشود» نوشته است، افراد بازداشت شده «از حدود یك ماه گذشته شناسایی و تحت پیگرد قانونی بودند كه به دستور مرجع قضایی دستگیر شدند.»
منبع خبرگزاری ایرنا گفته است: «این افراد از سالهای گذشته فعالیتهای خود را در منطقه در جهت اهداف وهابیت و سلفیگری آغاز كرده بودند و در میان مردم اقدام به تبلیغ و ایجاد تفرقه بین شیعه و سنی میكردند.»
بنابر گزارش ایرنا، «از افراد دستگیر شده تعداد قابل توجهی كتاب، جزوه و اسناد مرتبط در مورد فرقه وهابیت و سایر فرق ضاله كشف و ضبط شده است.»
شبکهی القاعده که به دلیل فعالیتهای تروریستی تحت تعقیب سازمان اطلاعاتی کشورهای غربی بهویژه آمریکاست، یک گروه مسلح شبهنظامی است که بهطور عمده در عراق، افغانستان و پاکستان با نیروهای غربی درگیر است.
هستهی اصلی شبکهی القاعده متشکل از «جهادگرانی» بود که از کشورهای عرب منطقه به افغانستان آمده بودند تا همراه «مجاهدان افغان» علیه نیروهای اتحاد شوروی سابق در افغانستان بجنگند.
این «جهادگران عرب» پس از خروج ارتش اتحاد شوروی از افغانستان در منطقه باقی ماندند و فعالیت عمدتا مسلحانهی خود را این بار متوجه کشورهای غربی بهویژه آمریکا ساختند. القاعده پس از حملهی آمریکا به عراق، بخشی از نیروی خود را برای مبارزه با ارتش آمریکا در این کشور متمرکز کرد.
اعضای القاعده یا مبلغان مذهبی
منطقهای که ایران میگوید «اعضای القاعده» را در آنجا بازداشت کرده، جزو مناطق کردنشین ایران است که سنیمذهباند. در این مناطق موانع و محدودیتهای زیادی در برابر فعالیتهای دینی سنیها از سوی حاکمیت شیعی ایران ایجاد شده است. مدارس دینی سنیها برای فعالیت عادی خود با مانع روبرو هستند.
از گزارش خبرگزاری دولتی ایران چنین برمیآید که بازداشتشدگان شهرستان سردشت مبلغان مذهبی بودهاند، نه «شبهنظامیان مسلح». ایران پیشتر برخی حوادث در مناطق غرب کشور، مانند انفجار در مهاباد در روز ارتش و پس از آن حملهی مسلحانه به یک قرارگاه نیروی انتظامی در سنندج را به «سلفیها» نسبت داده است.
ایران در حالی از «دستگیری اعضای القاعده» خبر میدهد که در روزهای گذشته رسانههای بینالمللی از آزادی شماری از اعضای القاعده از سوی ایران خبر داده بودند. اینها آن دسته از اعضای شبکه القاعده بودند که پس از حمله ارتش آمریکا به افغانستان و تصرف اردوگاههای شبهنظامیان القاعده در این کشور، جهت فرار از مهلکه وارد مرزهای ایران شده بودند.
شماری از آنها، از جمله افرادی از نزدیکان اسامه بنلادن، توسط نیروهای امنیتی بازداشت و تا مدتی پیش در ایران نگهداری میشدند. دولت ایران بارها درخواست کشورهای غربی برای تحویل اعضای القاعده را رد کرده است.
بر اساس گزارش روزنامهی بریتانیایی «تایمز»، در میان افراد آزاد شده نام «سیفالعادل» مصری نیز دیده میشود که از کادرهای برجستهی شبکه القاعده به شمار میرود. بر اساس گزارش تایمز، افراد آزادشده به مناطق مرزی افغانستان و پاکستان بازگشتهاند تا به مبارزه علیه نیروهای ناتو در منطقه ادامه دهند.
روزنامهی تایمز در گزارش خود این اقدام را «کمکهای پنهانی ایران به القاعده برای پیکار با سربازان ناتو» توصیف کرده است.
تلاش اتریشیها برای آزادی زندانیان سیاسی در ایران
این روزها موضوع زندانیان سیاسی ایران در رسانههای اتریشی و نزد سیاستمداران اتریش مطرح شده است. طرح این موضوع بویژه حاصل تلاش فعالان حقوق بشر ایرانی در این کشور بوده است. دویچه وله از یکی از این دستاندرکاران، دکتر بهروز بیات، دعوت به مصاحبه کرد.
دویچه وله: آقای دکتر بیات، این هفته برخی سیاستمداران و احزاب اتریش در مورد زندانیان سیاسی در ایران موضع گرفتهاند. میتوانید نخست به اختصار در مورد موضعگیری آنها توضیحی بدهید؟
بهروز بیات: البته موضوع موضعگیری سیاستمداران اتریش چندان تازگی ندارد. ولی اخیراً در رابطه با موارد نقض حقوق بشر در مورد شخصیتهای برجستهی ایرانی ازجمله دکتر یزدی، وزیر امور خارجهی پیشین جمهوری اسلامی که ۸۰ ساله هستند و از بیماریهای گوناگون رنج میبرند، در رابطه با خانم نسرین ستوده، وکیل دادگستری و نیز آقای پناهی، کارگردان معروف ایرانی، جنب و جوش بیشتری شده است که مراتب اعتراضشان را به اطلاع دولت ایران برسانند.
ازجمله این اقدامات یکی اعلامیه مطبوعاتی خانم اورزولا پلاسنیک بود. ایشان وزیر پیشین امور خارجه اتریش هستند، یعنی شخصیتیکه تا دو سال پیش مسئول سیاست خارجی اتریش بود. ایشان به بازداشت دکتر ابراهیم یزدی، نظر به سالمندی و بیماری ایشان، اعتراض کردند و همان طور که گفتم این اعتراض را از طریق یک اعلامیه مطبوعاتی انتشار دادند و در این اعلامیه مطبوعاتی در ضمن تأکید کردند که حقوق دموکراتیک مردم ایران را نمیشود برای همیشه ضایع کرد.
علاوه بر وزیر سابق امور خارجه اتریش، احزاب سبزها و سوسیال دموکراتها در همین زمینه اطلاعیه دادهاند.
بله. علاوه بر خانم پلاسنیک، رئیس پیشین حزب سبزهای اتریش در نامهای اعتراضی که به سفیر ایران نوشته و همراه آن یک اعلامیه مطبوعاتی که انتشار داده، به موارد پایمال کردن حقوق بشر و آزادیهای دموکراتیک مردم ایران به طور اعم پرداخته و بهویژه بر مورد دکتر یزدی، خانم ستوده و آقای پناهی تأکید کرده است.
از طرف سخنگوی سیاست خارجی حزب سوسیال دموکرات اتریش، خانم کریستینه موتونن، و خانم پترا بایر که عضو کمیسیون سیاست خارجی پارلمان اتریش و کمیسیون حقوق بشر همین پارلمان هستند نیز، ابتکاری شروع شده است که از پارلمان اروپا بخواهند مراتب اعتراضشان را به پایمال شدن حقوق بشر در ایران اعلام کنند. ایشان در اعلامیه خود به طور اعم اشاره کرده است به موضوع پایمال شدن آزادیهای دموکراتیک و به مواردی که قبلا گفتم، یعنی دکتر یزدی و خانم ستوده و آقای پناهی. خانم بایر هم تأکید کردهاند که هزاران زندانی سیاسی در ایران نیاز به همبستگی بینالمللی دارند.
در واقع تشدید پایمالکردن آزادیهای دموکراتیک و نقض حقوق بشر در ایران انعکاس بزرگی در جامعهی اتریش پیدا کرده است که البته تا حدودی شاید بتوانیم بگوییم به میزان زیادی نتیجهی فعالیت جمعیتهای ایرانی حقوق بشر در اتریش است که از جمله جمعیت دفاع از حقوق بشر است که بیش از ۲۰ سال سابقهی فعالیت دارد و از اعضای افتخاری برجستهاش بسیاری از شخصیتهای فرهنگی و سیاسی اتریش، از جمله رئیس جمهور فعلی اتریش هستند.
اخیراً هم بعد از این تقلب بزرگ انتخاباتی در ایران در سال پیش و سرکوب جنبش اعتراضی و کشتار و زندانی کردن و شکنجه دادن و تجاوز به معترضان، یک جمعیت پزشکان مدافع حقوق بشر در اتریش تشکیل شد که تعدادی از برجستهترین پزشکان ایرانی در اتریش در عضویتاش هستند.
شما اشاره کردید که موضعگیری واعتراض سیاستمداران در اتریش به وضعیت حقوق بشر در ایران دارای سابقه است. این اعتراضات تا چه حد جدی است و تا چه حد میتواند باز قربانی معاملات بین دولتها شود؟
باید توجه داشته باشید که اعتراضات، در همهی کشورهایی که دارای منافع اقتصادی مشترک با ایران هستند و میخواهند روابط تجاریشان با این کشور برقرار بماند، در یک سطحی باقی میماند. یعنی مثلا احتمال این البته کم است که رئیس جمهور اتریش یا صدراعظم اتریش به طور مستقیم در این اعتراضات شرکت کنند. اما در سطوح پایینتر، که ازجمله گفتم خانم پلاسنیک شخصیت بسیار معروف و معتبری در اتریش هستند که سالها وزیر امور خارجهی این کشور بودند، در این سطوح کسانی که به طور مستقیم مسئولیت ندارند، البته میشود انتظار اعتراض زیادی را داشت.
من فکر میکنم که اینها مؤثرند. یعنی رژیم جمهوری اسلامی رژیمی نیست که احتیاج به دنیا نداشته باشد. از این لحاظ این اعتراضات مؤثرند، منتهی نتایجش را آدم هیچ وقت بلاواسطه نمیبیند، بلکه میانمدت و در موارد معینی، از جمله در مورد خانم آشتیانی و پارسال مثلا در مورد آقای پناهی، بارها دیدهایم که مؤثر واقع شده است. منتهی مدافعان حقوق بشر باید در این مورد صبر و حوصله بهخرج دهند و با پافشاری روی موضوعات بمانند. من مطمئنم که رژیم ایران غیرمتأثر باقی نخواهد ماند.
با این حال با توجه به موضع سختی که دولت ایران در موارد زیادی از خودش نشان داده است، آیا این فکر در محافل سیاسی اتریش دیده میشود که از دست ما کار زیادی ساخته نیست و خود مردم ایران در نهایت باید مشکل را حل کنند؟
البته آدم کم و بیش در مورد این توهم یا تفکر میشنود که کاری از دستمان ساخته نیست. اما از طرف دیگر هم با توجه به دهکدهی جهانیای که الان داریم، بسیاری متوجهی این موضوع هستند، حال مثلا از رژیم کره شمالی صرفنظر کنیم، اما بقیه رژیمهای دنیا به نحوی در این روند جهانی شدن شرکت دارند و نمیتوانند خودشان را کاملا از آن کنار بکشند.
از این لحاظ هرچند که تردیدهایی وجود دارد، اما در تحلیل نهایی عقیده براین است که این اعتراضات مؤثرند. ما ایرانیانی که برای حقوق بشر فعالیت میکنیم، البته باید سر این موضوع کوتاه نیاییم و پافشاری کنیم، چون مقداری هم بستگی به فعالیت ایرانیان مقیم کشورهای غربی دارد که تا چه حد روی موضوع دفاع از حقوق بشر و تا چه حد راجع به ایجاد حساسیت در داخل محافل سیاسی و فرهنگی این کشورها پافشاری نشان دهند.
مصاحبهگر: کیواندخت قهاری
تحریریه: شیرین جزایری
ویکیلیکس: فرمانده سپاه به صورت احمدینژاد سیلی زده است
بر اساس یکی از سندهای منتشر شده وزارت امور خارجه آمریکا، در یکی از جلسات شورای عالی امنیت ملی در اوایل سال جاری میلادی و در کشاکش اعتراضها به نتایج انتخابات در ایران، محمدعلی جعفری، فرمانده سپاه پاسداران به محمود احمدینژاد سیلی زده است.
بر اساس یکی از اسناد وزارت امور خارجه آمریکا که توسط سایت اینترنتی ویکیلیکس منتشر شده است، محمدعلی جعفری، فرمانده سپاه پاسداران در جریان یکی از جلسههای شورای عالی امنیت ملی، که برای بررسی شرایط کشور پس از رویدادهای عاشورای سال گذشته برگزار شده بود، به محمود احمدینژاد یک سیلی زده است.
در گزارشی که در اوایل سال ۲۰۱۰ و اندکی پس از رویدادهای عاشورا سال گذشته در ایران از سوی سفارت آمریکا در باکو به وزارت امور خارجه آمریکا ارسال شده، به نقل از یک منبع «قابل اعتماد»، آمده است که فرمانده سپاه از دست محمود احمدینژاد که پیشنهاد اعطای آزادیهای فردی و اجتماعی و نیز آزادی مطبوعات را داده بود، عصبانی شده بود.
به گفته منبع مورد اشاره سفارت آمریکا در باکو، محمدعلی جعفری در این جلسه به احمدینژاد گفته است: «تو اشتباه میکنی، در اصل تو باعث و بانی این دردسرها شدی و حالا میگویی به مطبوعات آزادی بیشتر بدیم.»
بر اساس این گزارش فرمانده کل سپاه پاسداران پس از گفتن این حرفها یک سیلی به صورت محمود احمدینژاد نواخته است که این کار باعث به هم ریختن نظم جلسه شورای عالی امنیت ملی و ناتمام ماندن آن شده است.
محمود احمدینژاد در توجیه پیشنهاد خود که شگفتی حاضران در جلسه شورای عالی امنیت ملی را در پی داشت، گفته بود، مردم احساس خفگی میکنند و برای تلطیف اوضاع لازم است، آزادیهای فردی و اجتماعی و نیز آزادی مطبوعاتی بیشتری داده شود.
پس از این رویداد شورای امنیت ملی تا دو هفته دیگر جلسهای تشکیل نداد، تا این که احمد جنتی، دبیر شورای نگهبان، محمود احمدینژاد و محمدعلی جعفری را با هم آشتی داده است.
بر اساس این گزارش هر چند خبر ناتمام ماندن جلسه شورای عالی امنیت ملی به برخی از وبلاگهای فارسی راه یافته، اما در این خبر هیچ اشارهای به علت آن نشده بود.
بر اساس یکی از اسناد وزارت امور خارجه آمریکا که توسط سایت اینترنتی ویکیلیکس منتشر شده است، محمدعلی جعفری، فرمانده سپاه پاسداران در جریان یکی از جلسههای شورای عالی امنیت ملی، که برای بررسی شرایط کشور پس از رویدادهای عاشورای سال گذشته برگزار شده بود، به محمود احمدینژاد یک سیلی زده است.
در گزارشی که در اوایل سال ۲۰۱۰ و اندکی پس از رویدادهای عاشورا سال گذشته در ایران از سوی سفارت آمریکا در باکو به وزارت امور خارجه آمریکا ارسال شده، به نقل از یک منبع «قابل اعتماد»، آمده است که فرمانده سپاه از دست محمود احمدینژاد که پیشنهاد اعطای آزادیهای فردی و اجتماعی و نیز آزادی مطبوعات را داده بود، عصبانی شده بود.
به گفته منبع مورد اشاره سفارت آمریکا در باکو، محمدعلی جعفری در این جلسه به احمدینژاد گفته است: «تو اشتباه میکنی، در اصل تو باعث و بانی این دردسرها شدی و حالا میگویی به مطبوعات آزادی بیشتر بدیم.»
بر اساس این گزارش فرمانده کل سپاه پاسداران پس از گفتن این حرفها یک سیلی به صورت محمود احمدینژاد نواخته است که این کار باعث به هم ریختن نظم جلسه شورای عالی امنیت ملی و ناتمام ماندن آن شده است.
محمود احمدینژاد در توجیه پیشنهاد خود که شگفتی حاضران در جلسه شورای عالی امنیت ملی را در پی داشت، گفته بود، مردم احساس خفگی میکنند و برای تلطیف اوضاع لازم است، آزادیهای فردی و اجتماعی و نیز آزادی مطبوعاتی بیشتری داده شود.
پس از این رویداد شورای امنیت ملی تا دو هفته دیگر جلسهای تشکیل نداد، تا این که احمد جنتی، دبیر شورای نگهبان، محمود احمدینژاد و محمدعلی جعفری را با هم آشتی داده است.
بر اساس این گزارش هر چند خبر ناتمام ماندن جلسه شورای عالی امنیت ملی به برخی از وبلاگهای فارسی راه یافته، اما در این خبر هیچ اشارهای به علت آن نشده بود.
رئيس جمهور سابق اسرائيل، در پرونده تجاوز جنسی مجرم شناخته شد
دادگاهی در اسرائيل روز پنجشنبه موشه کاتساو، رییس جمهوری سابق اين کشور، را در خصوص اتهامات تجاوز به عنف و آزار جنسی مجرم شناخته است.
دادگاه تل آويو همچنين موشه کاتساو را در خصوص اتهام جلوگيری از اجرای قانون نيز مجرم شناخته است.
این در حالی بود که در بيرون از دادگاه تظاهر کنندگان عليه رييس جمهور سابق اسرائيل شعار «همه می دانند کاتساو يک مجرم است» را سر می دادند.
به گزارش خبرگزاری فرانسه، حکم دادگاه تل آويو به رسيدگی ۱۸ ماهه به اين پرونده پايان داد.
موشه کاتساو متهم شده است که در دورانی که وزير گردشگری اسرائيل بود يک کارمند زن را که با نام «آلفا» معرفی شده دو بار مورد تجاوز جنسی قرار داده است.
وی همچنين متهم است که در دوران رياست جمهوريش دو زن ديگر را نیز مورد آزار جنسی قرار داده است.
موشه کاتساو، رئيس جمهور سابق ۶۵ سالۀ ايرانی تبار اسرائيل، به دليل اين اتهام ها، پس از هفت سال رياست جمهوری ،در سال ۲۰۰۷ از سمت خود کناره گيری کرد.
در همين حال، دانی سرور، وکيل «آلفا»، به شبکه تلويونی کانال يک اسرائيل گفته است:«(با اين حکم) بار بسيار سنگينی از روی قلب موکلم برداشته شده است.»
از سوی ديگر آويگدور فلدمن، وکيل موشه کاتساو، با انتقاد از حکم دادگاه گفته است که دادگاه شبهات موجود درباره زن شاکی را ناديده گرفته است و موکلش به اين حکم در دادگاه عالی اسرائيل اعتراض می کند.
با اين حال، بنيامين نتانياهو، نخست وزير اسرائيل، در واکنش به حکم دادگاه عليه موشه کاتساو گفته است:« اين روز ناراحت کننده ای برای اسرائيل و شهروندان آن است.»
بنيامين نتانياهو افزوده است:«امروز حکم دادگاه دو پيام روشن داشت؛ يکی که همه در برابر قانون برابرند و ديگر اين که اين زنان هستند که حق مالکیت بر بدن خود را دارند.»
موشه کاتساو اين اتهامات را رد کرده است و پيشتر گفته بود که مقامات اسرائيلی غربی تبار طاقت ديدن يک شرقی تبار در اين مقام را نداشتند.
هر اتهام تجاوز جنسی می تواند چهار تا شانزده سال محکوميت زندان در پی داشته باشد. اين در حالی است که موشه کاتساو با اتهام آزار جنسی نيز مواجه است که می تواند ميز ان حبس بيشتر را در پی داشته باشد.
دادگاه قرار است در ماه ژانويه حکم موشه کاتساو را اعلام کند. دادگاه همچنين حکم به توقيف گذرنامه وی داده است.
در حالی که وکيل موشه کاتساو از اعتراض به حکم دادگاه تل آویو خبر داده است، «موشه نگابی»، يک صاحبنظر امور قضايی اسرائيل گفته است که رييس جمهوری سابق اسرائيل در دادگاه عالی شانسی برای تغيير حکم ندارد.
دادگاه تل آويو همچنين موشه کاتساو را در خصوص اتهام جلوگيری از اجرای قانون نيز مجرم شناخته است.
این در حالی بود که در بيرون از دادگاه تظاهر کنندگان عليه رييس جمهور سابق اسرائيل شعار «همه می دانند کاتساو يک مجرم است» را سر می دادند.
به گزارش خبرگزاری فرانسه، حکم دادگاه تل آويو به رسيدگی ۱۸ ماهه به اين پرونده پايان داد.
موشه کاتساو متهم شده است که در دورانی که وزير گردشگری اسرائيل بود يک کارمند زن را که با نام «آلفا» معرفی شده دو بار مورد تجاوز جنسی قرار داده است.
وی همچنين متهم است که در دوران رياست جمهوريش دو زن ديگر را نیز مورد آزار جنسی قرار داده است.
موشه کاتساو، رئيس جمهور سابق ۶۵ سالۀ ايرانی تبار اسرائيل، به دليل اين اتهام ها، پس از هفت سال رياست جمهوری ،در سال ۲۰۰۷ از سمت خود کناره گيری کرد.
در همين حال، دانی سرور، وکيل «آلفا»، به شبکه تلويونی کانال يک اسرائيل گفته است:«(با اين حکم) بار بسيار سنگينی از روی قلب موکلم برداشته شده است.»
از سوی ديگر آويگدور فلدمن، وکيل موشه کاتساو، با انتقاد از حکم دادگاه گفته است که دادگاه شبهات موجود درباره زن شاکی را ناديده گرفته است و موکلش به اين حکم در دادگاه عالی اسرائيل اعتراض می کند.
با اين حال، بنيامين نتانياهو، نخست وزير اسرائيل، در واکنش به حکم دادگاه عليه موشه کاتساو گفته است:« اين روز ناراحت کننده ای برای اسرائيل و شهروندان آن است.»
بنيامين نتانياهو افزوده است:«امروز حکم دادگاه دو پيام روشن داشت؛ يکی که همه در برابر قانون برابرند و ديگر اين که اين زنان هستند که حق مالکیت بر بدن خود را دارند.»
موشه کاتساو اين اتهامات را رد کرده است و پيشتر گفته بود که مقامات اسرائيلی غربی تبار طاقت ديدن يک شرقی تبار در اين مقام را نداشتند.
هر اتهام تجاوز جنسی می تواند چهار تا شانزده سال محکوميت زندان در پی داشته باشد. اين در حالی است که موشه کاتساو با اتهام آزار جنسی نيز مواجه است که می تواند ميز ان حبس بيشتر را در پی داشته باشد.
دادگاه قرار است در ماه ژانويه حکم موشه کاتساو را اعلام کند. دادگاه همچنين حکم به توقيف گذرنامه وی داده است.
در حالی که وکيل موشه کاتساو از اعتراض به حکم دادگاه تل آویو خبر داده است، «موشه نگابی»، يک صاحبنظر امور قضايی اسرائيل گفته است که رييس جمهوری سابق اسرائيل در دادگاه عالی شانسی برای تغيير حکم ندارد.
معاون وزیر اطلاعات: نتایج ترورهای اخیر تهران به زودی اعلام می شود
مجید علوی، معاون وزیر اطلاعات گفته است تحقیقاتی در مورد ترورهای اخیر تهران انجام شده و نتایج آن قرار است به زودی اعلام شود.
به گزارش خبرگزاری جمهوری اسلامی، ایرنا، آقای علوی چهارشنبه شب در کرمانشاه گفت: « انجام عملیات هایی که از سوی تیم های خارج از كشور سازماندهی می شوند كار بزرگی نیست ولی رهگیری این عملیات ها پیچیدگی خاص خود را دارد.»
وی همچنین گفته است: «اقدامات ارزشمندی در خصوص توطئه ها و عملیات های كوری كه دشمنان برنامه ریزی كرده بودند انجام شده است كه به لطف خداوند و به بركت خون شهدا به نتایجی رسیده ایم و امیدواریم برای همیشه نیز در این میدان نا امیدشان كنیم.»
ماه پیش دو فيزيکدان مرتبط با برنامه هسته ای جمهوری اسلامی مورد سوءقصد قرار گرفتند که يکی از آنها کشته شد.
یکی از آن ها دکتر مجيد شهرياری، استاد فيزيک و عضو هيئت علمی دانشگاه شهيد بهشتی و همچنين محقق جمهوری اسلامی ايران در پروژه سزامی بود که به همراه راننده و همسرش و در حالی که به سمت دانشگاه در حرکت بود، بر اثر انفجار بمبی که موتورسواران ناشناس به بدنه خودرو حامل وی چسبانده بودند، کشته شد و همسرش نیز زخمی شد.
دکتر فريدون عباسی، ديگر استاد دانشکده مهندسی هستهای دانشگاه شهيد بهشتی نيز زمانی که به همراه همسرش در حال پارک خودروی خود در خيابان ولنجک و در نزديکی دانشگاه بود، مورد سوء قصد قرار گرفت، اما به گفته خبرگزاری مهر وی متوجه بمبگذاری شده و از محل حادثه فاصله گرفت اما مجروح شد.
سوء قصد به جان اين دو فيزيکدان کمتر از يک سال پس از ترور مسعود علی محمدی دانشآموخته دکترای فيزيک با گرايش ذرات بنيادی در دانشگاه صنعتی شريف صورت می گيرد. دکتر مسعود علی محمدی در انفجار خودرو در مقابل منزلش کشته شد.
آقای علوی همچنین گفته است: «امروز دشمن از امیدهایی كه نسبت به فتنه سال 88 داشت مایوس و ناامید شده و از روی عصبانیت اقدام به ترورهایی كرده كه نشانه قدرتمندی نیست اگر چه می دانند با این اقدام ها نیز راه به جایی نخواهند برد.»
عبارت «فتنه»، واژه ای است که حامیان دولت درباره اعتراض ها به نتایج انتخابات ریاست جمهوری به کار می برند و میرحسین موسوی، مهدی کروبی و محمد خاتمی را «سران فتنه» خطاب می کنند.
حیدر مصلحی، وزیر اطلاعات جمهوری اسلامی پس از ترورها، سرویس های اطلاعاتی و امنیتی غربی و نیز «جاسوسان آژانس بین المللی انرژی اتمی» را مسئول این ترورها معرفی کرده بود.
پس از ترور مسعود علی محمدی، دادستان تهران گفته بود پیگیر این پرونده ها خواهد بود ولی هیچ جزییاتی از تحقیقات این پرونده اعلام نشد. چندی بعد و پس از دو ترور دیگر، عباس جعفری دولت آبادی گفت: «امیدوارم پرونده ترور استادان، به سرنوشت پرونده مسعود علی محمدی دچار نشود.»
به گزارش خبرگزاری جمهوری اسلامی، ایرنا، آقای علوی چهارشنبه شب در کرمانشاه گفت: « انجام عملیات هایی که از سوی تیم های خارج از كشور سازماندهی می شوند كار بزرگی نیست ولی رهگیری این عملیات ها پیچیدگی خاص خود را دارد.»
وی همچنین گفته است: «اقدامات ارزشمندی در خصوص توطئه ها و عملیات های كوری كه دشمنان برنامه ریزی كرده بودند انجام شده است كه به لطف خداوند و به بركت خون شهدا به نتایجی رسیده ایم و امیدواریم برای همیشه نیز در این میدان نا امیدشان كنیم.»
ماه پیش دو فيزيکدان مرتبط با برنامه هسته ای جمهوری اسلامی مورد سوءقصد قرار گرفتند که يکی از آنها کشته شد.
یکی از آن ها دکتر مجيد شهرياری، استاد فيزيک و عضو هيئت علمی دانشگاه شهيد بهشتی و همچنين محقق جمهوری اسلامی ايران در پروژه سزامی بود که به همراه راننده و همسرش و در حالی که به سمت دانشگاه در حرکت بود، بر اثر انفجار بمبی که موتورسواران ناشناس به بدنه خودرو حامل وی چسبانده بودند، کشته شد و همسرش نیز زخمی شد.
دکتر فريدون عباسی، ديگر استاد دانشکده مهندسی هستهای دانشگاه شهيد بهشتی نيز زمانی که به همراه همسرش در حال پارک خودروی خود در خيابان ولنجک و در نزديکی دانشگاه بود، مورد سوء قصد قرار گرفت، اما به گفته خبرگزاری مهر وی متوجه بمبگذاری شده و از محل حادثه فاصله گرفت اما مجروح شد.
سوء قصد به جان اين دو فيزيکدان کمتر از يک سال پس از ترور مسعود علی محمدی دانشآموخته دکترای فيزيک با گرايش ذرات بنيادی در دانشگاه صنعتی شريف صورت می گيرد. دکتر مسعود علی محمدی در انفجار خودرو در مقابل منزلش کشته شد.
آقای علوی همچنین گفته است: «امروز دشمن از امیدهایی كه نسبت به فتنه سال 88 داشت مایوس و ناامید شده و از روی عصبانیت اقدام به ترورهایی كرده كه نشانه قدرتمندی نیست اگر چه می دانند با این اقدام ها نیز راه به جایی نخواهند برد.»
عبارت «فتنه»، واژه ای است که حامیان دولت درباره اعتراض ها به نتایج انتخابات ریاست جمهوری به کار می برند و میرحسین موسوی، مهدی کروبی و محمد خاتمی را «سران فتنه» خطاب می کنند.
حیدر مصلحی، وزیر اطلاعات جمهوری اسلامی پس از ترورها، سرویس های اطلاعاتی و امنیتی غربی و نیز «جاسوسان آژانس بین المللی انرژی اتمی» را مسئول این ترورها معرفی کرده بود.
پس از ترور مسعود علی محمدی، دادستان تهران گفته بود پیگیر این پرونده ها خواهد بود ولی هیچ جزییاتی از تحقیقات این پرونده اعلام نشد. چندی بعد و پس از دو ترور دیگر، عباس جعفری دولت آبادی گفت: «امیدوارم پرونده ترور استادان، به سرنوشت پرونده مسعود علی محمدی دچار نشود.»
'بریتانیا نگران بود که اسرائیل به اعراب حمله اتمی کند'
بنا به اسناد محرمانه دولتی بریتانیا که روز پنجشنبه (۳۰ دسامبر)، بعد از سی سال منتشر شد، دیپلمات های این کشور بر این باور بوده اند که در صورت بروز جنگ میان اسرائیل و کشورهای عرب همسایه آن، اسرائیل آمادگی داشته است که از جنگ افزارهای هستهای استفاده کند.
اسناد محرمانه مذکور طبق فوانین شفاف سازی بریتانیا و توسط اداره بایگانی ملی منتشر شده است.جان مک مانوس، گزارشگر بی بی سی می گوید که اسناد منتشر شده نشان می دهد که علیرغم امضای پیمان صلح میان اسرائیل و مصر در سال ۱۹۷۹، مقامات بریتانیا بر این باور بوده اند که تنش در روابط میان اسرائیل و کشورهای همسایه عرب آن، ادامه داشته و ممکن بوده است که هر آن به درگیری جدید بیانجامد.
در ماه مه سال ۱۹۸۰ سفارت بریتانیا در تل آویو با ارسال پیامی صریح به لندن، به وزارت امور خارجه بریتانیا هشدار داد که اگر اسرائیل مورد حمله قرار بگیرد، وارد جنگ خواهد شد و احتمالا از جنگ افزار هسته ای استفاده خواهد کرد.
در این پیام آمده است: "اگر قرار باشد اسرائیل نابود شود این کشور این بار راه جنگ را خواهد رفت و آماده است از سلاح اتمی خود استفاده کند. از آنجا که اسرائیل نمی تواند جنگی طولانی مدت را تحمل کند مجبور خواهد شد که خیلی زود از این سلاح استفاده کند."
به گفته گزارشگر بی بی سی، فاش شدن این اسناد ناگزیر به مناقشه جاری بر سر قدرت هسته ای در خاورمیانه و این که اسرائیل هرگز توان هسته ای خود را با قطعیت رد یا تائید نکرده است، دامن خواهد زد.
در اسناد منتشر شده همچنین جزئیات واکنش مارگارت تاچر، نخست وزیر وقت بریتانیا، به سیاست شهرک سازی برای یهودیان در کرانه باختری فاش شده است.
بر اساس این اسناد، خانم تاچر سیاست مناخم بگین، همتای اسرائیلی خود را "غیر واقع بینانه و نامعقول" می دانسته است.
گزارشگر بی بی سی می گوید که خانم تاچر به والری ژیسکاردستن، رئیس جمهوری وقت فرانسه گفته بود که آقای بگین دشوارترین سیاستمداری بوده که با او مواجه شده و کار کردن با او آسان نیست.
وزیر اطلاعات: در دفتر مشاور موسوی جزوهای تکاندهنده پیدا کردیم
حیدر مصلحی، وزیر اطلاعات ایران گفته است که مأموران اطلاعاتی در دفتر یکی از مشاوران میرحسین موسوی جزوه ای "تکان دهنده با ادبیات حزب توده" پیدا کرده اند.
آقای مصلحی چهارشنبه شب (۸ دی - ۲۹ دسامبر) در جمع طلاب مدرسه فیضیه قم گفت: "این جزوه از دفتر علیرضا بهشتی به دست آمد و برای مطالعه و بررسی در اختیار یکی از بزرگان قرار گرفت و تدوین کنندگان آن مشخص شدند".به روشنی معلوم نیست که منظور آقای مصلحی کدام یک از مشاوران میرحسین موسوی است، زیرا او دو مشاور به نام های علیرضا بهشتی شیرازی و علیرضا حسینی بهشتی دارد که هر دو در جریان وقایع پس از انتخابات ایران مدتی را در بازداشت به سر برده اند.
آقای مصلحی گفت که بررسی متخصصان حزب توده در وزارت اطلاعات ثابت کرده است که ادبیات جزوه مورد اشاره، ادبیات حزب توده بوده است.
او در مورد محتوای این جزوه توضیح چندانی نداده، اما گفته است که در آن "طرح براندازی دین از ایران" ترسیم شده بود.
وزیر اطلاعات ایران در سخنان چهارشنبه شب خود از کسانی که اعتراضات سال گذشته را یک "دعوای انتخاباتی" توصیف می کنند انتقاد کرد و گفت که زمینه چینی برای این وقایع از سال ها پیش آغاز شده بوده است.
حیدر مصلحی، وزیر اطلاعات ایران
آقای مصلحی با این حال گفت که "شکست" اعتراضات سال گذشته ایران که گروه های گوناگون مخالف حکومت اسلامی ایران در آن مشارکت داشتند، باعث "به هم ریختگی ضد انقلاب" در خارج از ایران شده است.
او همچنین گفت که مأموران اطلاعاتی ایران توانسته اند شبکه های اجتماعی اینترنتی و نهادهای مردمی غیردولتی را که به گفته او برای پیشبرد اهداف "صهیونیسم جهانی" ایجاد شده بود، در هم بشکنند.
آقای مصلحی گفت که دشمنان حکومت ایران اکنون می کوشند از طریق به هم زدن عمدی وضعیت اقتصادی ایران، به "منازعات عمومی" در این کشور دامن بزنند.
به گفته او، این دشمنان می خواهند فضای اجتماعی ایران را پس از اجرای قانون هدفمندکردن یارانه ها متشنج کنند و دستگاه های اجرایی این کشور را ناکارآمد جلوه دهند.
اجرای قانون هدفمند کردن یارانه ها که هدف آن حذف سوبسید حامل های انرژی و چند کالا و خدمات دیگر ظرف پنج سال است، از روز یکشنبه 28 آذرماه با دستور محمود احمدی نژاد، رئیس جمهوری ایران آغاز شد.
اکنون آقای مصلحی می گوید که جلسه ستاد هدفمند کردن یارانه ها هر شب در دولت برگزار می شود و "جامعه در یک آرامش و سکون بی نظیر قرار گرفته است".