۱۳۸۹ آذر ۲۱, یکشنبه

مهمترین خبرهای روز یکشنبه بخش اوّل، تحلیل ها و آخرین گزارشات از اعتراضات، بازداشتها، زندان، و بیدادگاهها --- بیانیه ها


نامه‌ای به کريس دی‌برگ

شاهين نجفی


شاهين نجفی
آيا آزادی‌خواهی، مبارزه با خشونت و سرکوب و سانسور و تبعيض يعنی فتنه‌گر؟ چه کسی به شما گفته است که ما راه حل آزادی ايران را در انقلابی کلاسيک می‌بينيم که گمان می‌کنيد تنها بايد با خون و قيام به خواست‌هايمان برسيم؟ چرا با ادبيات جمهوری اسلامی و رهبران آن با ما سخن می‌گوييد و ما را فتنه‌گر می‌ناميد؟ ما چه زمانی صحبت از قيام مسلحانه کرده‌ايم؟ مگر همين اتفاقات سال پيش در ايران به شما نشان نداد که نسل ما خواهان آزادی و برابری و عدالت و امنيت و حقوق مدنی و شهروندی خويش است اما بدون خشونت
آقای کريس دی برگ
سلام
سعی می کنم حرف هايم مختصر بگويم ،زيرا اين روزها حرف زيادی برای مان نمانده است و بيشتر بغض و اشک است و فريادی در گلو شکسته شده.اما گويا شما آنچه که من در ترانه ام گفته ام را بد برداشت کرديد و يا ترجيح داديد که بد برداشت کنيد.پس با عرض پوزش و احترام لازم می دانم نکاتی را عرض کنم. ما از نسلی هستيم که پس از انقلاب سال ۱۹۷۹ متولد شدند و تمامی دوران کودکی مان در خاطرات جنگ و آژير و کشته های گمنام و نام آور و فقر و سرکوب توامان گذشت. نوجوانی ما مصادف بود با دوران به اصطلاح "سازندگی" که جز بدبختی و فقر بيشتر برای طبقات پايين جامعه و سقوط بيش از پيش طبقه ی متوسط و مرفه تر شدن طبقه ای خاص، سود ديگری برای مان نداشت. ما به اميد دست يافتن به آزادی،امنيت و عدالت ،خاتمی را باور کرديم و او نتوانست شعارهای خود را عملی کند و ما مانديم و ۱۸ تير و کوی دانشگاه و دانشجويان بی پناهی که ميان بازی سياسی سياستمداران له شدند و سرخورده .يا فرار کردند يا در زندان مردند و يا آنقدر تحت شکنجه های روحی و جسمی قرار گرفتند که چيزی از وجودشان باقی نماند.دقيقن در دوران خاتمی که اوج سخاوت جمهوری اسلامی و رافت اش بود، ما و بسياری از همکاران مان در عرصه ی ادبيات و موسيقی مورد نوازش دستگاه اطلاعاتی رژيم قرار گرفتيم..کسانی چون من ناگزير به ترک سرزمين مادری مان شديم تا کار خود را در جايی امن و به دور از سانسور و شکنجه و توهين ادامه دهيم و کسانی ديگر ماندند و ستم کشيدند و درد خوردند و شجاعانه ايستادند و بيش از ما ،در دوره ی احمدی نژاد نابود شدند و عده ای ديگر نيز همچون گروه آريان با سيستم سانسور،مذهب و ديکتاتوری سياسی همخوان شدند و چشم را بر روی فجايعی که در ايران اتفاق می افتد بستند و تنها به نام و نان خويش انديشيدند.به اين دوستان هيچ ايرادی نيست، چرا که تاريخ ما پر است از کسانی که برای نام و نان خود را فروختند و البته پر است از کسانی که در برابر زور خم نشدند و سرشان را برای آزادی و شرف و انسانيت بر باد دادند.اما طبيعی ست که از همه نمی توان انتظار داشت که برای انسان و آزادی هزينه کنند. شما بوديد که ترانه ی انقلاب را خوانديد و آن را دوباره در کنسرتی در جمع کثيری از هواداران يک سازمان مخالف رژيم ايران اجرا کرديد. اما وقتی در ايران آنگونه در مصاحبه های خود امنيت ايران را توصيف کرديد، توصيفات شما غير واقعی و عجولانه بود و متاسفانه در مصاحبه ی خود با بی بی سی فارسی، سوال خبرنگار را با فتنه گر خواندن ما پاسخ داديد. آيا آزادی خواهی، مبارزه با خشونت و سرکوب و سانسور و تبعيض يعنی فتنه گر؟ چه کسی به شما گفته است که ما راه حل آزادی ايران را در انقلابی کلاسيک می بينيم که گمان می کنيد تنها بايد با خون و قيام به خواست هايمان برسيم؟ چرا با ادبيات جمهوری اسلامی و رهبران آن با ما سخن می گوييد و مارا فتنه گر می ناميد؟ ما چه زمانی صحبت از قيام مسلحانه کرده ايم؟ مگر همين اتفاقات سال پيش در ايران به شما نشان نداد که نسل ما خواهان آزادی و برابری و عدالت و امنيت و حقوق مدنی و شهروندی خويش است اما بدون خشونت.مگر ما در خيابان تظاهرات سکوت برگزار نکرديم و با مشت و باتوم و تفنگ جواب مان را ندادند؟مگر نمی دانيد که جمهوری اسلامی اتفاقن از مخالفت های مسلحانه استقبال می کند تا بهانه ای بهتر برای حذف مخالفين داشته باشد؟ ما با شناخت درست از تاريخ سی ساله ی مبارزات در ايران، از مبارزه ی بدون خشونت حرف زديم. اما يک قدم از خواست هايمان کوتاه نمی آييم. يک روز بهانه ی ما شعار"رای من کجاست " است ولی آنچه ما با آن مخالفيم کليت اين سيستم ديکتاتوری و توتاليتر ی ست و شک نداريم که اين نظام اصلاح شدنی نيست .آقای کريس دی برگ، شما با ايرانيان سرتاسر جهان حرف می زنيد، ولی بايد بدانيد که قسمت اعظم اين ايرانيان به دليل بد بودن وضعيت سياسی و اجتماعی ايران مجبور به ترک وطن خويش شده اند، وگرنه چرا بايد بيش از شش ميليون انسان ايرانی طعم زندگی در غربت را به جان بخرد و از سرزمين ثروتمند خود دور شود وحتی آرزوی بازگشت به وطن را با خود به گور ببرد؟ چرا بايد بسياری از متفکرين و دانشمندان و هنرمندان ما از کشور فراری شوند و در غربت بميرند؟ آيا اين چيزها را می دانيد؟ آقای کريس دی برگ من امروز يک جوان سی ساله ام. من نيمی از عمر خود را صرف ادبيات و موسيقی کرده ام و فقط و فقط به دليل اينکه آنچه که می خوانم به عقيده ی حکام ديکتاتور ايران، سياسی و بر خلاف منافع آنان است، بايد از وطن خويش دور باشم. چرا بايد خانواده ی من در ايران به دليل آنچه که من در خارج از ايران می خوانم و محتوای آنها عمومن درباره ی فرهنگ،اجتماع ،سياست،زنستيزی،اعتياد وفقر است بارها مورد بازجويی و آزار قرار بگيرند ؟ فقط شش روز در هتل و خيابان های اطرف اش قدم می زنيد و بوی زخم های روحی و جسمی ای که بر پيکر مردم سرزمين ام وارد شده است را نمی شنويد.می خواستيد به هر ترتيبی با کمک دستگاه ضد فرهنگ و سانسورچی ايران يعنی "وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی" کنسرتی در ايران داشته باشيد و با آنها همکاری کنيد، ولی نمی دانيد که بهترين استعدادها، بهترين نوازندگان و خوانندگان و شاعران ايران حتی اجازه ی انتشار کارهای خود را ندارند، چه برسد که کنسرتی را اجرا کنند و شما يا نمی دانيد و يا می دانيد و چشم بر روی همه ی اينها می بنديد. مگر ما و اين هنرمندان در ترانه هايمان از قيام و آشوب و فتنه و انقلاب حرف زديم؟ "ندا"ها نمونه ی کسانی هستند که تمام حرف شان همين بود:ايران بدون خشونت وسرکوب.
ما با ترانه های شما بزرگ شديم و شما برای ما غريبه نيستيد و چون آشناييد انتظار داشتيم که حقيقت را بگوييد و يا اگر نمی دانيد بپرسيد و تحقيق کنيد. آقای رجب پور يقينن کسی نيست که بتواند در اين زمينه به شما کمک کند. شما يک انسان فرهنگی هستيد .اين را حداقل بر اساس آثارتان می گويم. پس انتظار بيجايی نيست اگر از شما بخواهيم که مسائل روز جهان را پيگير باشيد. امروز هنرمندانی چون جون باونز، گروه يوتو، جان بون جووی و بسياری از هنرمندان ديگر و حتی خود شما به پشتيبانی از جنبش صلح جويانه و آزادی خواهانه ی مردم ايران پرداخته ايد و اين نشان می دهد که شما امروز در جايگاهی ايستاده ايد که ايرانيان می توانند بيش از پيش شما را دوست داشته باشند.من نيز ترانه ی"ندا " را شنيدم و آن را تحسين کردم. ما زمانی را آرزو می کنيم که با تغيير نظام ديکتاتوری و مذهبی ايران مردان وزنان ايرانی در آزادی کامل در کنسرت شما فرياد شادی سر بدهند. روزی که هيچکسی را برای فکر و اعتقاد و مرامش زندانی نکنند و هيچ اداره ای ترانه ها را قيچی نکند. آقای کريس دبرگ ما جز حقوق انسانی خويش چيزی نمی خواهيم . سلاح ما تنها قلم و کاغذ و فرياد مان است. آنها ما را می کشند و ما برای شان دعا می کنيم چون آنها بيمارند.
هيچ انسان سالمی انسانی ديگر را تنها برای اعتقادش حذف نمی کند
ما بيشماريم
شاهين نجفی
کلن
مصاحبه کريس دی برگ با بی بی فارسی:
http://www.bbc.co.uk/persian/arts/2010/12/101208_chris_de_burg_mehdi_beigi.shtml


حضور نماينده اعراب در مذاکرات آتی هسته‌ای، آری يا نه؟ 

ناهيد پيلوار


ناهيد پيلوار
ايران با بی‌اعتمادی به کشورهای عربی همواره از سازش‌پذير بودن آن‌ها در مقابل آمريکا و کشورهای غربی قدرتمند در هراس است، لذا با صرف هزينه‌های اطلاعاتی زياد قصد دارد بر اين نگرانی خود غلبه کند و مانع سازش کشورهای عربی با قدرت‌های بزرگ شود، چرا که می‌داند اگر اين کشورها به قدرت‌های بزرگ نزديک شوند و سازش نمايند موازنه قدرت در منطقه به نفع آن‌ها تغيير خواهد کرد 
گفتگوهای ايران با کشورهای ۵+۱ بعد از ۱۴ ماه وقفه در حالی هفته گذشته از سر گرفته شد که کشورهای عربی حاشيه خليج فارس در خواست حضور يک نماينده از خود در اين مذاکرات را مطرح کرده بودند.
رهبران کشورهای عربی حوزه خليج فارس همچنين همزمان با برگزاری نشست ژنو در نشست شورای همکاری های خليج فارس که در۷ دسامبر برگزار شد،در بيانيه پايانی اجلاس اعلام کردند : «تمايلات هسته ای ايران را با حساسيت دنبال ميکنند.» آنها همچنين در خواست قبلی خود را تکرار کرده و از کشورهای غربی خواسته بودند که در مذاکرات جديد با ايران ، نقش بيشتری برای کشورهای حوزه خليخ فارس در نظر بگيرند.
اکنون با توجه به اين درخواست کشورهای حوزه خليج فارس برای حضور در مذاکرات آينده که در ترکيه برگزار خواهد شد ،اين سوال مطرح ميشود که حضور کشورهای عربی در اين مذاکرات آری يا نه؟
برای پاسخ به اين سوال ميتوان درابتدا از زوايه کشورهای عربی اين مسله را بررسی کرد که اساسا آيا آنها در برنامه هسته ای ايران ذی نفع هستند يا نه؟ و اگر هستند به چه ميزان ميتوانند وارد موضوع شوند؟
برنامه هسته ای ايران از زوايه کشورهای حوزه خليخ فارس

با نگاهی به اسناد فاش شده از سايت «ويکی ليکس» می توان به عمق نگرانی کشورهای عربی نسبت به برنامه های اتمی ايرانی پی برد.
بر اساس اسناد منتشر شده به غير از سوريه و عراق بقيه کشورهای عربی از برنامه های اتمی ايران ابراز نگرانی کرده و ايران را تهديدی برای خود قلمداد نموده اند.
ملک عبدالله، پادشاه عربستان سعودی تا آنجا پيش رفته که در درخواستی به ايالات متحده امريکا از اين کشور خواسته بود «با بمباران ايران، سر اين مار را در منطقه قطع کند.»
البته او پيش از اين هم در يک ملاقات خصوصی با وزير خارجه ايران، ايران را به دخالت در کشورهای منطقه متهم کرده و گفته بود«ما را ازشر خود خلاص کنيد.»
بر اساس اين اسناد ،پادشاه اردن هم ايران را به اختاپوسی تشبيه کرده بودکه« بايد پاهای او راکه در منطقه دخالت ميکند، قطع کرد.»
اکنون اين سوال طرح ميشود که چرا اين کشورها با وجود مسايل فرهنگی و اجتماعی مشترک با ايران به اين ميزيان از اين کشور نگرانند ؟ ترس از چه دارند که اين درخواست را ارايه داده اند ؟ و آيا اساسا دلايل آنها برای هراس از ايران منطقی است يا ساختگی؟
حال با توجه به شناخت زاويه نگاه کشورهای عربی به ويژه کشورهای عربی حوزه خليج فارس به برنامه اتمی ايران ميتوان گفت که درخواست حضور آنها در مذاکرات هسته ای ايران منطقی و قابل قبول به نظر ميرسد .
اما دلايل منطقی آنها برای حضور در اين مذاکرات چه ميتواند باشد:
۱) همسايگی ايران با کشورهای حوزه خليخ فارس
با توجه به نزديکی جغرافيايی کشورهای حوزه خليج فارس به نيروگاه اتمی بوشهر و دغدغه هايی نظير واقعه چرنوبيل (انفجار نيروگاه اتمی در شوروی سابق) اين دولت ها نگران ايمنی شهروندان خود هستند و اين ميتواند دليل حداقلی آنها برای حضور درمذاکرات باشد.
چرا که هنوز اثرات مضر حادثه انفجار نيروگاه اتمی چرنوبيل در شورروی سابق در شهروندان بعضی از کشورهای اروپايی ديده ميشود.
هرچند مقامات ايرانی بارها به اين کشورها از نظر ايمن بودن نيروگاه اتمی بوشهر اطمينان داده اند اما برخی از منابع، از خاص بودن نيروگاه اتمی بوشهر و ضريب ايمنی پايين ان خبر ميدهند که اين موضوع آنها را نگران کرده است.
۲) برنامه اتمی ايران و تحميل هزينه های سنگين نظامی به اين کشورها
اين کشورها طی چند سال اخير همواره با احساس تهديد از ناحيه ايران ،تاکنون ناچار شده اند ميلياردها دلار صرف خريد تسليحات نظامی و دفاعی از غرب نمايند و تن به انعقاد قراردادهای سنگين دفاعی بدهند، به گونه ای که تنها يک رقم آن خريد ۶۰ ميليارد دلار تسليحات دفاعی و نظامی از سوی عربستان سعودی از کشور ايالات متحده بوده است.
اين کشورها با خريد تسليحات سنگين از غرب قصد دارند با تقويت ساختار نظامی و بنيه دفاعی خود توازن قدرت را در منطقه به سمت خود متمايل کنند و در نتيجه باعث جذب کشورهای عربی کم قدرت نظامی به طرف خود شوند.
علاوه بر آنکه با تقويت توان نظامی خود، از جذب چنين کشورهايی به سمت قطب ايران جلوگيری کرده و مانع ايجاد شکاف در بين کشور های عربی شوند.
۳) بی اعتمادی کشورهای عربی به امريکا
کشورهای عربی حوزه خليج فارس از طرف ديگر به علت کاهش اعتمادشان به امريکا ،خواهان حضور در مذاکرات هستند، چرا که نگرانند در اين مذاکرات روابط ايران و امريکا بهبود يابد.
زيرا بهبودی روابط ايران با امريکا و کشورهای غربی خود عامل بر هم خوردن توازن قوا به نفع ايران در منطقه است و اين امر ميتواند باعث جذب کشورهای عربی طالب پشتيبان قدرتمند به طرف ايران گردد.
در عين حال که اين موضوع هم ميتواند در بين کشورهای عربی شکاف و جدايی ايجاد کند.

علاوه بر آنکه بهبود روابط ايران با کشورهای غربی ميتواند منافع اقتصادی کشورهای اين حوزه به ويژه کشور امارات به خطر بياندازد ،چرا که تاکنون سود اقتصادی و تجاری انها از عدم روابط ايران با کشورهای غربی تامين شده است .
لذا هراس از اين موضع باعث شده که آنها درخواست حضور در مذاکرات را مطرح کرده تا از نزديک در جريان مذاکرات قرار بگيرند.
از اين روست که در اسناد منتشر شده در سايت «ويکی ليکس» ديده ميشود که سفير امريکا در اردن اعلام کرده که مقامات اردنی اصرار دارند که در مذاکرات ايران با کشورهای غربی ، نبايد هيچ ضرری متوجه قدرت های معتدل عربی بشود.
۴) بی اعتمادی کشورها به رفتار ايران در صحنه بين المللی

بی اعتمادی بسياری از کشورهای جهان و منطقه نسبت به عدم رعايت قواعد بين المللی از سوی ايران ،طی سه دهه گذشته همواره بر فضای ديپلماسی ايران تاثير گذار بوده است.
نقطه شروع آن را هم شايد اقدام دانشجويان خط امام در سالهای اول انقلاب ، در حمله آنها به سفارت امريکا در تهران و تسخير آن و به گروگان گرفتن کارکنان آن برميگردد.
رفتارهای هنجار شکن بعدی ايران هم نهال اين بی اعتمادی را نسبت ايران، به گونه ای پروراند که اکنون اين نهال به درختی تنومندی تبديل شده که بر فضای ديپلماسی ايران باکشوهای خارجی سايه افکنده است.

اما از نگاه ايران
حضور کشورهای عربی حوزه خليج فارس در مذاکرت آری يا نه؟

اما اگر اين حضور را از زوايه نگاه ايران بررسی کنيم، بدون شک پاسخ آن با توجه به قوانين بين المللی و عدم دخالت کشورها در مسايل داخلی کشوری ديگر منفی خواهد بود .
هرچند، چند روز پيش نيز رامين مهمان پرست سخنگوی وزارت خارجه هم اعلام کرد که کشورهای مستقل و موثر ميتوانند در مذاکرات شرکت کنند، اما او در اين مصاحبه بلافاصله به طور ضمنی تاکيد کردکه حضور آنها در مذاکرات زمانی ممکن است که محور مذاکرات درخصوص مسايل مهم بين المللی و بحران های جهانی و مديريت مشترک جهان باشد.
حال دلايل ايران برای مخالفت با حضور اين کشورها چه ميتواند باشد:
۱) روحيه ناسيوناليستی ايرانيها در مقابل کشورهای عربی
اين روحيه ايرانی ها در تمام افراد و حتی مذهبی ها هم ديده ميشود ،همانطور که پيدايش و رشد مذهب شيعه در ايران هم ريشه در همان ناسيوناليست بودن ايرانی در مقابل اعراب دارد .
حفظ و زنده نگاه داشتن زبان فارسی و فرهنگ باستانی ايران هم دليل ديگری بر وجود اين روحيه در ايرانيان است.
لذا وجود چنين فرهنگ نهادينه شده در ايران اجازه دخالت کشورهای عربی به موضوعات مهم کشور را نخواهد داد.
۲)اصرار ايران بر قبولاندن خود بر کشورهای منطقه به عنوان قدرت برتر
اين احساس با دلايلی چون قدمت داشتن ايران به عنوان يک کشور بزرگ در منطقه ، بالا بودن جمعيت آن نسبت به ديگر کشورهای عربی،وسعت زياد آن و ميزان منابع وسرمايه های طبيعی آن در مقايسه با ديگر کشورهای منطقه ميتواند منطقی به نظر برسد .
هرچند پيش از اين هم رژيم محمد رضا شاه پهلوی توانسته بود با لقب ژاندارم منطقه اين موضوع را به کشورهای منطقه بقبولاند و حتی ميتوان در ادبيات شاه ايران هم به خوبی آنرا دريافت ، به گونه ای که يک بار در سخنانش زمانی که ميخواست از « زکی يمانی» وزير نفت آن زمان عربستان و عضو سازمان اوپک سخن بگويد از او به عنوان «آن شيخ ريشو » ياد کرد.
۳) بی اعتمادی ايران به برخی کشورهای عربی
ايران با بی اعتمادی به کشورهای عربی همواره از سازش پذير بودن آنها در مقابل امريکا و کشورهای غربی قدرتمند در هراس است، لذا با صرف هزينه های اطلاعاتی زياد قصد دارد بر اين نگرانی خود غلبه کند و مانع سازش کشورهای عربی با قدرتهای بزرگ شود، چرا که ميداند اگر اين کشورها به قدرت های بزرگ نزديک شوند و سازش نمايند موازنه قدرت در منطقه به نفع آنها تغيير خواهد کرد.
۴) تغيير موازنه قدرت در منطقه به نفع خودش (ايران)
ايران برای تقويت وزنه قدرت وحفظ تناسب قوا به نفع خود در منطقه علاوه بر اينکه دستيابی به سلاح اتمی را برای کشورش يک ضرورت ميداند، معتقد است که اگر از توان نظامی و دفاعی بالائی برخوردار باشد، ميتواند ديگر کشورهای کوچک و ضعيف عربی را با خود هماهنگ کند و به اردوگاه خود بکشاند، ضمن آنکه با اين اقدام ،شکاف ميان اعراب را بيشتر کرده و تسلط خود را بر اعراب بيشتر ميکند.
۵) عدم رضايت ايران از نگاه اين کشورها به غرب برای تأمين امنيت در منطقه
ايران همواره در مذاکرات مستقيم و غير مستقيم خود با اين کشورها از دلبستن کشورهای عربی حاشيه خليج فارس به حمايت کشورهای خارجی برای تامين ثبات و امنيت در منطقه ابراز نگرانی کرده و از کشورهای عربی خواسته است که از حساب بازکردن بر روی کشورهای غربی برای تامين ثبات و امنيت کشورشان پرهيز نمايند.
اما اين کشورها با توجه به اينکه از خود ايران در هراسند، هيچ گاه اعتنائی به خواست ايران نکرده و همچنان نگاه آنها برای امنيت منطقه ،به کشورهای خارج از منطقه دوخته شده است.
۶)خودداری کشورهای عربی از برقراری پيمان های امنيتی با حضور همه کشورهای حوزه خليج فارس
هر چند ايران همواره سعی دارد با انعقاد پيمانهای امنيتی با کشورهای عربی حوزه خليج فارس به اين کشورها نزديک شود، اما بی اعتمادی اين کشورها به ايران، مانع انعقاد پيمانهای امينتی مشترک با حضور تمامی کشورهای حوزه خليج فارس شده است ،علاوه بر آنکه مانورها دفاعی و نطامی ايران که هراز چند گاه برگزار ميشود امکان اين همکاريها را دشوارتر می سازد.
درعين حال که در اين رابطه موضوع اختلاف نظر ايران و امارات بر سر جزاير سه گانه تنب کوچک ،تنب بزرگ و ابوموسی راهم نبايد از ياد برد.
البته در پايان نبايد از نظر دور داشت که خواست اعراب برای حضور يا عدم حضور در مذاکرات تعيين کننده نبوده و اين باز امريکا و کشورهای غربی قدرتمند هستند که دراين مورد تصميم گيرنده هستند و به گفته« لافونتن» شاعر فرانسوی دليل فرد قدرتمند تر، هميشه منطقی تر جلوه ميکند.


صلح در جهان، به‌مناسبت روز جهانی حقوق بشر

محمد مصطفايی


محمد مصطفايی
به يقين و اطمينان کامل می‌گويم که از سی ماده مورد پذيرش دولت ايران در منشور حقوق بشر، حاکمان جمهوری اسلامی حتی به يک ماده از مواد منشور حقوق بشر اهميت نمی‌دهند
دوران پيش از جنگ جهانی دوم، خشونت و ترويج آن، اعمال ظلم و ستم بر مردمان و کشتار انسانها رويه ای معمول بود. نظام ديکتاتوری بر حکومت بسياری از کشورها سايه افکنده بود و ديکتارتورهايی همانند هيتلر، برای به رخ کشاندن قدرت خود و نيز ماندن در صحنه حکومت، دست به هر جنايتی ولو کشتن انسانها و شهروندان خود می زدند. روزگاری نبود که شاهد کشتار انسانهای بی گناه اعم از کودک و نوجوان وزنان و مردان بی پناه و بی گناه نباشيم. پس از جنگ جهانی دوم خسارات ناشی از وقوع جنگ، دول ملل متحد را بر آن داشت تا موضوع صلح در جهان را عملا در جامعه بين الملل مطرح کرده و در دستور کار خود قرار دهند. به اين جهت بود که کلمه " صلح " رنگ و بويی ديگر به خود گرفت. پس از تصويب منشور حقوق بشر در دسامبر سال ۱۹۴۸ که تدوين آن به مدت دو سال به طول انجاميد برخی از کشورهايی که مفاد منشور را با اکراه پذيرفته بودند با تامل بيشتری به مفاد منشور، آن را مقرراتی جامع و کامل ديده و بر آن شدند تا از مقررات منشور الگو برداری کرده و مفاد آن را در قوانين خود لحاظ نمايند. منشور حقوق بشر مشتمل بر يک مقدمه و سی ماده است که به حقوق اساسی افراد ملت از جمله: حقوق يکسان برای بشر، آزادی بيان و عقيده، منع شکنجه، برای حقوق افراد در پشتيبانی قانون، استقلال دستگاه قضايی، اصل بی گناهی افراد، احترام به حق مالکيت، حق تشکيل حزب و شرکت در تجمعات پرداخته و دولتها متعهد شده اند مفاد منشور حقوق بشر را در قوانين خود اعمال نمايند. اهميت اين منشور صرفنظر از اينکه به درستی به حقوق طبيعی و بديهی انسانها پرداخته است؛ مورد قبول و پذيرش تمام کشورهای دنيا قرار گرفته است و اين اراده جمعی نشان از تمايل دولتها به صلح و امنيت و ارزش قائل شدن به حقوق انسانها در ظاهر دارد.
به هر تقدير جنگ جهانی دوم به پايان رسيد و دولتها روابط حسنه ای با يکديگر ايجاد کرده و کدورت و دشمنی ها را تا حدودی به کنار نهادند. اما نظام ديکتارتوری در داخل کشورها و نقض داخلی حقوق بشر پايان نيافت. صدام در عراق و طالبان در افغانستان تهديدی جدی بر امنيت جهان به حساب آمده و در نهايت خطر بودن آنها، برخی از کشورهای قدرتمند را بر آن داشت تا جنگی ديگر به پا نهند. اين شد که با هدايت آمريکا تهديدکنندگان صلح و امنيت در جهان خلع سلاح گشته و حکومتشان برچيده شود. دولت صدام با حمايت کشورهای مختلف برکنار و شخص صدام نيز پس از دستگير محاکمه و به مجازات مرگ محکوم و به دار آويخته شد. افغانستان با برکناری طالبان به دموکراسی نسبی دست يافت. هر چند آثار مخرب جنگ در هر دو کشور مشهود بوده و هنوز صلح داخلی به صورت مطلق برقرار نشده است.
حال نيز به نوعی ديگر شاهد اعمال خشونت در سطح بين الملل هستيم همچنان مردمان در اقصی نقاط جهان همچون غزه، پاکستان ، سومالی، سودان و چين و کره شمالی بسياری از کشورهای ديگر جهان قربانی خشونت شده و مورد ظلم و تعدی حاکمان خود قرار می گيرند. قدرت های ديکتاتوری همچنان برای حفظ قدرت خود، از هيچ جنايتی دريغ نمی ورزند و حق حيات و آزادی را به رسميت نمی شناسند و به نوعی ديگر حقوق طبيعی و بديهی بشر را زير پا له می کنند.اگر چه حتی در برخی از کشورهای قدرتمند همچون آمريکا به ظاهر ادعای حمايت از حقوق بشر وجود دارد اما در باطن و پنهان چنين نيست و بسياری از دولت ها برای کسب منافع موقتی و به کرسی نشاندن عقايد خويش، حقوق بشر را زير پا گذاشته، بی اهميت از کنارش می گذرند.
حاکمان جمهوری اسلامی ايران نمونه بارز بزرگترين ناقضان حقوق بشر و تهديد کننده صلح و امنيت در جهان هستند. به يقين و اطمينان کامل می گويم که از سی ماده مورد پذيرش دولت ايران در منشور حقوق بشر، حاکمان جمهوری اسلامی حتی به يک ماده از مواد منشور حقوق بشر اهميت نمی دهند. سرزمين ايران را آتشی عظيم از خشونت و ظلم و جور گرفته است که روز به روز توسط حاکمان ناقض حقوق بشر در ايران شعله های آن فزون می گردد. اگر اين آتش را مهار نکنيم مطمئنا شعله های آن دامن ديگر کشورهای جهان را نيز خواهد گرفت. توجه به مقولات حقوق بشر صرفا متوجه کشور جمهوری اسلامی ايران نيست. هستند کشوهای ديگری که برخی از آنها نامشان ذکر گرديد که همانند ايران تهديدی جدی بر امنيت و صلح جهانی به شمار می آيند. در عصر حاضر می بايست به اين نکته بسيار مهم برای برقرای صلح در جهان توجه کرد و آن اينکه اگر حاکم و دولتی به حقوق اساسی و بديهی شهروندان خود احترام قائل نگردد هرگز نمی توان انتظار داشت تا به حقوق شهروندان کشورهای ديگر جهان احترام قائل گردد اگر دولتی به ناروا دست به سرکوب فعالين مدنی و سياسی، روزنامه نگاران و دانشجويان و معترصين زده و بر خلاف قوانين داخلی و بين المللی شهروندان خود را بازداشت، حبس و به ناحق به اعدام محکوم کرده و از مجازات های غير انسانی و خشونت بار همچون قطع عضوی از اندام بدن، سنگسار و اعمال مجازات مرگ با روش های غير انسانی همچون بريدن سر با شمشير استفاده کند نمی تواند به هيچ عنوان داعيه دار صلح و امنيت در جهان باشد. برای برقراری نظم و امنيت جهانی وظيفه و تکليف همه دولتهای حافظ حقوق بشر است تا با اينگونه تهديدها مقابله کرده ونگذارند ناقضان حقوق بشر به بهانه های واهی از جمله اسلامی بودن قوانين داخلی و اصل سرزمينی بودن جرايم صلح در جهان را مورد تعرض قرار دهند و انسانهای بی گناه را قربانی قدرت ديکتاتوری خود کنند.
تکلمه اينکه صلح در جهان زمانی حاکم خواهد شد که حقوق بشر در هر کشوری در اولويت قرار گرفته و دولتها به تمامی حقوق شناخته شده انسانها احترام گذارند.
محمد مصطفايی
وکيل دادگستری و عضو کميته بين المللی وکلای مدافع حقوق بشر


شهزاد سرمدی

همواره خطر تعقیب و زندان، هر روز شکنجه و مرگ،
گروهی متولیان احکام الهی، منادیان شکنجه و مرگ، متکی بر فقه شیعه، کتاب مقدس و قرآن، مستند بر موازین قانون قصاص،حدود و تعزیرات: قطع دست و پا، تیر باران، سنگسار و طناب دار،
هر بار قتلی جدید، قتلی قانونی ، قتلی دولتی،
قتل برنامه ریزی شده، قتلِ سازمان یافته ، قتلِِ تدارک شده ،
آدم کشی عمدی، با قصد قبل
تجاوز به حقوق انسانی و بی تفاوتی بر هر آنچه عرف و مقررات حقوق بین الملل است
جمهوری اسلامی نظام مرگ است.
مجلس شورای اسلامی، محل قانونی کردن قتل، دستگاه قضایی مامور صدور احکام قتل و حکومت ایران مجری قتل،
نمایندگان مجلس، قاتل، قضات، قاتل و دولتمردان قاتل،
رژیم جمهوری اسلامی ملجأ و مأوای قاتلان است.

که نفرین بر این تخت و این تاج باد بر این کشتن و شور و تاراج باد
آلبرکامومی گفت: " تا زمانی که [مجازات] مرگ از حیطه ی قانونی خارج نشود، نه در قلب انسان و نه درآداب و رسوم جامعه، صلحی پایداروجود نخواهد داشت." آلبرکامومجازات مرگ را "کشتارگاه رسمی" ( abattoir solennel l’ ) می خواند. برای وی مجازات مرگ، قتل محسوب می شد؛ قتلِ قانونی، قتلِ مجاز، قتل با تدارکات واز سرحوصله، با شکنجه، با اعلام و اعدام علنی. آ لبرکامو همیشه تکرار می کرد: "مجازات مرگ جنایتی دیگر و قتلی تازه است، به جای آنکه قتل قبلی و تجاوز به جامعه را ترمیم کند، قتلی بر قتل های قبلی می افزاید ."
سابقه تاریخی مجازات مرگ
درجامعه های باستانی وقرون گذشته جان انسانها وزندگی آنها دراختیارانحصاری شاه، امیر، رهبرو یا ارباب قرارداشته است.انسان برده محسوب می شد وجان ومال اش به خودش تعلق نداشت. بنابراین اگراربابی می خواست، محکومی را می کشت و اگر نمی خواست، او را می بخشید. حق زندگی وحق عفووبخشش محکومان در ید توانای او بود. گاهی نیزاین حکم متداول مورد تجدیدنظر قرارمی گرفته است. در بابِل قدیم دردوران حکومت حمورابی قانون قصاص اجرا می شده ومجازات مرگ و قطع دست و پا نیز به اجرا درمی آمده است. ولی به مرورزمان درآن تجدید نظر شده و درقانون حمورابی (ظاهرا" از سومری ها تقلید شده است) که مربوط به 1790سال قبل از تولد مسیح می باشد، یعنی حدود چهارهزارسال پیش، فدیه وغرامت مالی، جای کیفرجسمی را گرفت.( ژاک دُ مورگان فرانسوی Jacques de Morgan لوحه ی این قانون را درشهر شوش درخوزستان کشف کرد).
هرچند سابقه تاریخی مجازات مرگ براساس قانون قصاص، قدیمی ترازادیان یکتاپرستی، یهودی، مسیحی واسلام است، و اساس وبنای اجرای مجازات مرگ، تلافی به مثل، یعنی قانون قصاص بوده وبصورتی همگانی در سراسردنیا اجرا می شده، ولی ادیان ومذاهب، یعنی قدرت آسمانی، به مساله ی مجازات مرگ شکلی قانونی، خدشه ناپذیروالهی داد: چشم دربرابرچشم، جان دربرابرجان. قدرتِ سیاسیِ زمینی نیزبه پیروی ازادیان ومذاهب، دربرابرقتل وضرب وجرح، قانون قصاص را قرارداد.
البته درمیان ادیان یکتاپرستی، کشتن انسان امری غیراخلاقی قلمداد می شده، اما اگرفردی به دستورات دینی ومقررات مدون آن، لااقل درهمان مختصری که درکتاب های آسمانی بیان شده، توجه نمی کرد ومرتکب قتل وضرب وجرح می شد، قانون قصاص درمورد وی اجرا می شده است. در کتاب مقدس یعنی تورات وانجیل وبه تبعیت ازآنها درقرآن، این تناقض بین دستورات اخلاقیِ بشردوستانه،احترازاز ظلم وستم وآدم کشی ودرعین حال تصریح بر اجرای قانون قصاص ومجازات مرگ کاملا" مشهود است.
ناگفته نماند که مخالفت با مجازات مرگ درمیان افراد مذهبی وروحانیون، بصورتی بسیارمحدود، نیزوجود داشته است. نمونه ی آن سباستین کاستیلیون (castillion Sébastien ) می باشد، وی با این که روحانی بود با این استدلال که خدا، جان می دهد وخدا، جان می گیرد،به مبارزه ای نظری با ژان کالوَن ( Jean Calvin ) پرداخت.(ژان کَلوَن درشهرژنودرسویس حکومتی کاملا"مذهبی براساس مذهب پروتستان مستقرکرده وهمه را مجبوربه گردن نهادن بر"اعتراف نامه به ایمان" می کرد و مخالفان را در آتش می سوزاند.)
دلائل طرفداران مجازات مرگ
در طول تاریخ طبقات حاکم، انواع واقسام شکنجه ها ومجازات های مرگ را بکاربرده اند: سرزدن؛ باشمشیر، با تبرو یا با گیوتین، به دارآویختن؛ باجرثقیل، صندلی اززیرپا کشیدن، باطناب درهوا معلق کردن،به صلیب کشیدن، سنگسار، درآبجوش و روغن داغ انداختن، به چرخ بستن، سوزندان درآتش، به چهاراسب بستن و شقه کردن، خفه کردن، تیرباران، دراطاق گازکشتن، روی صندلی الکتریکی سوزاندن، با آمپول هوا کشتن، با تزریق زهرکشتن، دست راست را قبل ازاعدام بریدن، سوزاندن اعضای بدن، داغ ننگ زدن با آهنِ داغ بر پشت زندانی،قلاده، غل وزنجیر، سرب داغ ریختن روی بدن وزخم زندانی، با شلاق و با کابل زدن ، تبعید واقامت اجباری، درسیاه چال انداختن، زندان ابد، زندان مجرد، در قفس انداختن، تجاوزجنسی، فحاشی، در تابوت خواباندن، درتیمارستان نگه داشتن....
دنی دیدرو( Denis Diderot ) فیلسوف آنسیکلوپدیست فرانسوی می گفت:" به این دلیل که زندگی باارزش ترین نعمت هاست،همه با این امرموافق اند که جامعه حق داشته باشد، زندگی راازکسی که آن رااز دیگران سلب کرده، سلب کند". ژان ژاک روسو و منتسکیو نیز نظرات مشابه ای داشته اند.
مدافعان مجازات مرگ، برای اثبات واستمرارآن بردلائل زیر تکیه می کنند: بعضی ها استدلال می کنند وهمواره می شنویم؛ مجازات مرگ به این خاطراست که محکوم بدهی اش را به جامعه می پردازد. کفاره پس می دهد. عدالت انجام می پذیرد. مجازات مرگ درس عبرتی است برای ترساندن دیگران تا کسی جرأت نکند دست به قتل واعمال غیر قانونی بزند. یا مجازات مرگ برای ایجاد وحشت و تروراست تا ازتکرارجرم جلوگیری شود. آیا ترس ازمجازات مرگ عامل بازدارنده وموجب انصراف ازارتکاب جنایت است ؟
چگونه است که طی قرون واعصاربا این همه ابتکارات واختراعات شرمگینانه برای قتل دولتی، هیچ کشوری نتوانسته جلوی ارتکاب جرم را بگیرد؟ وحتی بطورمحسوسی قتل و آدمکشی افزایش یافته است. چگونه است که تشدید سرکوب وزندان، قراردادن ده ها نفردرراهروهای مرگ، مانع تکرارارتکاب قتل درآمریکا نشده است ؟ جمهوری اسلامی برمبنای قصاص وحدود وتعزیرات با ارتکاب این همه قتل قانونی ورسمی، درخفا ودرملاعام،دارزدن، تیرباران،سنگسار،قطع دست و پا، شکنجه وآزارواذیت نه تنها نتوانسته از فحشا، دزدی وقتل وجنایت جلوگیری کند بلکه سال به سال و ماه به ماه برتعداد محکومین اضافه شده است. افزایش تعداد محکومین به مرگ، بنا بر آمارهای دولتی خود دلیلی بربی اثربودن مجازات مرگ است. در پایان، متهمینی را که بدون ارتکاب جرم، به اشتباه دستگیرو به دلایل واهی و قضاوت غلط به مجازات مرگ محکوم کرده اند، چگونه می توان توجیه کرد؟
سزاربکاریا و انقلاب در عصر روشنائی
درتابستان 1764 شلیک توپ الغای مجازات مرگ،اروپا ی عصرروشنائی را به لرزه درآورد. کتابی صد صفحه ای، نوشته ی جوانی ایتالیائی وبیست وشش ساله، بنام سزاربکاریا(Le marquis Cesare Beccaria 1738 - 1794 ) چنان انقلابی برپا کرد که تأثیرات آن هنوزادامه دارد.
وی دررساله ای بنام "در باره ی جرائم ومجازات ها" ویا "جنایات و مکافات " (Dei delitti e delle pene) مرکزثقل مجازات مرگ را ازحیطه ی فلسفی – مذهبی به عرصه ی انسانی کشید. بکاریا معتقد بود: "مجازات مرگ نه ثمربخش است ونه لازم" . انسان صاحب حقوق طبیعی ای می باشد که هیچ قدرتی حق ندارد آن ها را از او بگیرد. الغای مجازات مرگ یکی ازموارد حقوق طبیعی انسان هاست، زیرا اولین حق ازحقوق بشر،حق زیستن است. احترام به حق زندگی هر انسانی، حق مطلق اوست. بکاریا مطرح می کرد: کسی که آدم کش است، یعنی یک قاتل، حق مطلق هرانسانی برای زندگی کردن را به رسمیت نمی شناسد، بنابراین دست به جنایت می زند. حال مساله اینست، چرا جامعه ی انسان های آزاد، دست به عملی می زند که فقط ازاشخاص جانی وآدم کش برمی آید؟ بدینسان الغای مجازات مرگ، فرای سیستم اقتصادی ـ سیاسی، مشروعیت خود را دررعایت حقوق طبیعی انسان می یابد، یعنی پایه های آن بررعایت اصول حقوق بشرقرارمی گیرد.
به عبارت روشن تر، تا زمان انتشاررساله ی" در باره ی جرائم و مجازات ها" الغای مجازات مرگ درعبارات فلسفی بیان می شد. همچون نوشته ی فرانسوا ولتردر کتابِ: " بهای عدالت وانسانیت" (Le prix de la justice et de l’humanité). ولتر با خواندن رساله ی سزاربکاریا چنان به وجد آمد که نوشت: " این رساله برای موازین اخلاقی، همچون اندک داروئی درعلم پزشکی است که می تواند دردهایمان را تسکین دهد" . سئوالی که مطرح شد این بود که: "بر طبق کدام حق، انسانها به خود اجازه می دهند همنوعان خود را بکشند؟" زیرا مجازات مرگ هیچ حقی برای هیچ کس ایجاد نمی کند، بلکه به سان جنگ یک ملت است علیه یکی از شهروندانش که قضاوت اش براین قرارگرفته که او را سربه نیست کند. براساس این استدلالِ انسانی ومشروع، سزار بکاریا می گفت: "اگر ثابت کنم، مجازات مرگ نه ثمربخش است و نه لازم، اسباب پیروزی جامعه ی انسانی را فراهم کرده ام".
ازاین زمان دیگر قبح کشتن انسان، مسئله اعمال مجازات مرگ، یا عفو و بخشش محکومین، درعباراتِ اخلاقیِ مذهبی وفرامینِ اشراف ونجبا وخیراندیشانِِ انسان دوست ودرحیطه قدرت رهبرانِ مالکِ جان مردم بیان نمی شود، بلکه درعبارات روشن حقوق انسانی درهرنظامی جای می گیرد. انسان دربرابر انسان وآزادی انسان به عنوان پشتوانه ی احترام به حقِ زندگیِ انسان های آزاد، مدّ نظر قرارمی گیرد. درجامعه هائی که رژیم های سیاسی آنها حقوق طبیعی انسانها را به رسمیت نمی شناسند وخود را مالک الرقاب جان انسانها می دانند، حق حیات ومرگ محکومین برای آنها محفوظ است. حق بخشش محکومین ویا مجازات آنها براصلِ حقِ قدرت مطلق ( Imperium Principis) منطبق بوده وحتی هنوزدر بعضی دمکراسی های بورژوایی غرب اجرا میشود. رئیس جمهورمی تواند ببخشد ویا بکشد، فلان حاکم ایالتی درآمریکا می تواند بکشد یا ببخشد. اما دولت های توتالیتر وخودعنان ودرواقع افسارگسیخته، پایه ی حق مجازات مرگ را برقصاص وشخصی کردن مجازات مرگ بنا نهاده وازالغای مجازات مرگ سربازمی زنند وحق کشتن را برای خود محفوظ دانسته ودراین راه نیزازوجود افکارعمومی مساعد بهره برده و پذیرش مجازات مرگ، توسط اکثریت مردم را، شاهدی برمشروعیت اجرای مجازات مرگ وتائید قدرت مطلقه خود بر جان محکومین می دانند. آنها وقتی می کشند، مجری قانون وعادلند، و اگر می بخشند، رحیم اند. سزاربکاریا این سلاح را ازدست آنها گرفته است.
الغای مجازات مرگ در فرانسه
مبارزه برای الغای مجازات مرگ دراروپا سابقه ای طولانی دارد. اولین کسی که مجازات مرگ وشکنجه را درسال 1786، با تأثیرپذیری ازرساله سزاربکاریا ممنوع کرد، پیترولئوپُلدو (Pietro Léopoldo ) حاکم دوک نشین توسکان درایتالیا می باشد. Le grand Duché de Toscane ) (
درفرانسه، مساله ی الغای مجازات مرگ در دوران انقلاب کبیر( 1789)، بطورجدی مطرح شد، ولی بعد ازمباحثات داغ بین مخالفان وطرفداران آن مورد قبول نمایندگان مجلس قرارنگرفت ونهایتا" به قانون جزای 25 سپتامبر– 6 اکتبر 1791 منجرشد: ماده ی 3ـ "هر محکوم [به مرگ] سرش زده خواهد شد" . با وجود این، برای " انسانی " کردن مجازات مرگ و به منظورحذف شکنجه، در تصویب نامه ی 20 مارس 1792 استفاده ازدستگاه وحشتناک گیوتین مجازشد. استدلال این بود که گیوتین آنقدر سریع عمل می کند که محکوم به مرگ هیچ دردی احساس نکرده ودریک لحظه جان می دهد. اما دیدن هیبت این دستگاه هولناک، ازشکنجه بدتروآنقدر دهشتناک است که ویکتورهوگو دراین مورد نوشت: " در باره مجازات مرگ می توان نوعی بی تفاوتی از خود نشان داد،اصلا" اظهار نظر نکرد ونگفت : آری یا نه، اما فقط تا زمانی که با چشم های خود گیوتین را ندیده باشیم".
باردیگردرزمان انقلاب 1848، الغای مجازات مرگ درفرانسه مطرح شد. درروز 15 سپتامبر، درمباحثه ی مجلس ملی فرانسه ویکتورهوگو خطاب به نمایندگان مجلس گفت: " ...آقایان ...در سرلوحه ی مقدمه ی قانون اساسی نوشته اید: " در حضور خدا". ولی شما از آغاز ، از همین خدا، حق زندگی و حق مرگ را که به هیچ کس به غیر از او تعلق ندارد، ربوده اید. آقایان سه چیز: برگشت ناپذیر (l’irrévocable) ، جبران ناپذیر(l’irréparable) و فسخ ناشدنی (l’indissoluble) در ید خداست و متعلق به انسان نیست ....بعد از ماه فوریه [ انقلاب 1848] از فردای روزی که خلق [ فرانسه] تخت سلطنت را به آتش کشید، نیت عظیم دیگری درسر داشت و می خواست چوبه ی دار را نیز به آتش بکشد.... اما مانع اش شدند ونگذاشتند این ایده ی والا را به اجرا درآورد... حال شما [ نمایندگان مجلس ] درماده ی اول قانون اساسی، سلطنت را سرنگون کرده اید، آن دیگری را نیزبه انجام برسانید؛ چوبه دار[مجازات مرگ] را سرنگون کنید." وبه اصرار اظهار داشت : " من به الغای صاف و ساده و قطعی مجازات مرگ رأی می دهم".
(je vote l’ abolition pure , simple et définitive de la peine de mort.)
در پایان وبه دنبال کشمکش های بسیارمیان نمایندگان مجلس، به ابتکارلامارتین (Lamartine) وتحت فشار ویکتورهوگو مجازات مرگ درزمینه ی جرائم سیاسی لغو شد وآن را درقانون اساسی 4 نوامبر 1848 جمهوری دوم فرانسه گنجاندند.
ماده 5 قانون اساسی: "مجازات مرگ در زمینه ی سیاسی الغا می شود".
قصد ویکتورهوگو فرای این ماده بود. هدف وی عدم تجاوز به حریم زندگی انسان بود و برای " مصونیت زندگی انسانی " L’inviolabilité de la vie humaine)) مبارزه می کرد.
بحث ودرگیری در مورد مجازات مرگ درفرانسه همچنان ادامه یافت تا بالاخره درسال 1981 توسط فرانسوا میتران رئیس جمهورسوسیالیست وقت ووزیر دادگستری وی آقای روبر بَدَنتِر (Robert Badinter ) ملغا شد.
ماده یک قانون 9 اکتبر 1981: " مجازات مرگ لغو می شود" ( La peine de mort est abolie ) .
در 23 فوریه 2007، الغای مجازات مرگ توسط ژاک شیراک و پارلمان فرانسه، درمتن قانون اساسی جمهوری پنجم فرانسه ماده 1-66 نوشته شد:
"هیچ کس نباید(نمی تواند) محکوم به مجازات مرگ گردد"(Nul ne peut être condamné à la peine de mort)
کمون پاریس و انقلاب در حقوق
برای اولین باردر تاریخ، مجازات مرگ وابزاراجرای آن گیوتین، توسط دموکراسی توده ای وعمل مستقیم توده های مردم مورد تهاجم قرار گرفت. شهروندان محله ی 11 پاریس تحت نفوذ افکاروگرایشات چپ، تصمیم گرفتند برای مخالفت با مجازات مرگ وشکنجه، دوگیوتینی را که درزندان لارُکِت (La Roquette) حفظ می شد، به آتش بکشند. یکی ازگیوتین ها را درپای مجسمه ی فرانسوا ولتر، درمیدانی درچند قدمی زندان، به خاطر دفاع وی ازژان کَلَس (Jean calas) که به ناحق متهم به قتل شده ولی درحقیقت به علت اعتقاد به مذهب پروتستان، محکوم به مرگ شده بود، ودیگری را در مقابل درِورودی زندان، سوزاندند. درروز 6 آوریل 1871 یعنی 139 سال پیش، نفوذ چپ برتوده ها وافکارمدرن ومترقی آنان، عامل به حرکت درآوردن مردم برای لغو مجازات مرگ شد. گارد ملی توسط گردان 137 وبه کمک توده های مردم به این کاراقدام کردند. شادی مردم درآن روزحدی نداشت. آتش زدن گیوتین، هرچندعملی سمبلیک است ولی اثر مهمی برای قبول الغای مجازات مرگ درفرانسه داشته است. درآن روزخلق پاریس به مجازات مرگ وسمبل آن "گیوتین" حمله کرد واین عمل انقلابی درآن روز و روزگارکارکمی نبود. نباید فراموش کرد که الغای مجازات مرگ درسراسر دنیا، همیشه درعرصه دولت وبه خواست رهبران سیاسی ونمایندگان مجلس صورت گرفته ولی فقط درکمون پاریس درعرصه ی کوچه وخیابان و توسط توده های مردم به انجام رسید. این عمل بی سابقه با آموزش های چپ انقلابی، افکارعمومی را برای پذیرش الغای مجازات مرگ در آینده آماده کرد و جهش بزرگی در مسیراحراز حقوق دموکراتیک توده های مردم از راه دموکراسی مستقیم و مشارکتی است.

کتاب مقدس، قرآن، قانون قصاص ومجازات مرگ
و امروز ایران به گذشته بازگشته است، گذشته های بسیار دور، به قانون قصاص و سرچشمه های آن، کتاب مقدس و قرآن. کتاب مقدس؛عهدعتیق وعهدجدید(تورات وانجیل)، درواقع متشکل از66 تألیف است که طی قرنهای متمادی جمع آوری شده اند. عهد عتیق یا تورات از 39 تألیف یا کتاب تشکیل شده ونویسندگان آن ناشناخته ومجهول هستند وتاریخ نگارش آن لااقل پنج قرن قبل ازمیلاد مسیح است. انجیل از 27 کتاب یا تألیف تشکیل شده وتوسط مؤلفین وشاهدان مختلف زندگی عیسی مسیح درقرن اول (قرن اول بعد از تولد مسیح) به رشته تحریردرآمده است. زبان نگارش عهد عتیق عبری است که ازشاخه های زبان سامی می باشد. (چند متن آن نیزبه زبان آرامی (Arameén )است که درسوریه فعلی وبخشی ازخاورمیانه تکلم می شده است). کتاب مقدس دست نویس بوده، وتا زمان اختراع ماشین چاپ توسط گوتنبرگ، توسط کاتبان یهودی وکشیش های مسیحی نگارش می یافته است. بنابراین دست خوش تغییرات واضافات ویا شاید مورد سانسورهم قرارگرفته باشد. در باره کتاب مقدس باید توجه کرد که 75 در صد آن را روایت و حکایت های مختلف، 15 درصد آن را شعر و فقط 10 درصد آن را متن های دکترین یهودیت ومسیحیت تشکیل می دهد (Textes de doctrines ).از 39 کتاب عهد عتیق، فقط تالیف پنج کتاب آن را به موسی نسبت می دهند. یکی از این کتاب ها بخش "مهاجرت" یا "خروج" است. (لاتین= Exit، یونانی= Exodos ،فرانسه= Exode وانگلیسی = Exodus).
قسمت بیستم این بخش مربوط به "ده فرمان" می باشد و در آن حکم قصاص تصریح شده است: "...زیرا من که خداوند، خدای تومی باشم، خدای غیوری هستم وکسانی را که با من دشمنی کنند، مجازات می کنم. این مجازات شامل حال فرزندان آنها تا نسل سوم و چهارم نیز می گردد" و "قتل نکن" ( یکی از اصول ده فرمان). این اصل اخلاقی، منع آدمکشی است، اما درکتاب لاویان( Lévitique) از قبیله لِوی که جزو پنج کتاب منسوب به موسی می باشد دربخش 24 درمجازات کفرآمده است: ...شخصی به خداوند کفر گفت...خداوند به موسی فرمود:" اورا بیرون اردوگاه ببروبه تمام کسانی که کفراورا شنیده اند بگوکه دستهای خودرا برسراو بگذارند. بعد تمام قوم اسرائیل اورا سنگسارکند. ...هرکس به خدای خود کفربگوید باید سزایش را ببیند وبمیرد. تمام جماعت باید اورا سنگسارکنند... هرکس انسانی را بکشد، باید کشته شود...جان دربرابرجان ..شکستگی در برابرشکستگی، چشم دربرابرچشم ودندان دربرابردندان...هرکس حیوانی را بکشد،باید عوض بدهد، اما اگرانسانی را بکشد، باید کشته شود. ...پس آن جوان را بیرون اردوگاه بردند. همانطورکه خداوند به موسی امرفرموده بود، سنگسار کردند".( ترجمه کتاب مقدس تفسیری 2002). درانجیل نیزبراحکام قصاص وسنگسارکه ازعهد عتیق اقتباس شده تاکید می شود: " گمان مبرید که آمده ام تا تورات موسی و نوشته های سایرانبیا رامنسوخ کنم. من آمده ام تا آنهارا تکمیل نمایم وبه انجام رسانم" ..."گفته شده است که هرکس مرتکب قتل شود، محکوم به مرگ می باشد..." (انجیل متی قسمت 5 احکام تورات).
احکام الهی درمورد قصاص با استفاده ازکتاب مقدس درقرآن نیز منعکس است، اما همچون مورد کتاب مقدس که فقط ده درصد آن شامل احکام قصاص، کشتن وسنگسار می شود، درسراسرقرآن نیز بیش ازچهارآیه درمورد قصاص وجود ندارد. آیه 178 سوره البقره- آیه 179سوره البقره2- آیه 194البقره 2 و آیه 45 سوره مائده 5.
آیه های 178 و 179 از سوره البَقَرَه : یا ایهاالذین امنو کُتِب علیکُم القصاص فی القتلی الحُّر بالحّر و العبدُ بالعبد و الاُنثی بالاُنثی ... وَ لَکُم فی القصاص حیوه یا اولی الالباب لَعلکم تَـَقّونَ. (ای کسانی که ایمان آورده ایدبرای شما حکم قصاص کشتگان چنین معین گشت که مرد آزاد را در مقابل مرد آزاد و بنده را به جای بنده و زن را به زن قصاص توانید کرد.... ای عاقلان حکم قصاص برای حفظ حیوه شماست تا مگر از قتل یکدیگر به پرهیزد.) و باز نیز آیه 194 از سوره البقره: الشّهر الحرام بالشّهر الحرام و الحرُمات قصاص فَمَنَ اعتدی علیکم فاعتدوا عَلَیهِ بِمثلِ ما اعتدَدی عَلَیکُم... (ماه های حرام را در مقابل ماه های حرام قرار دهید که اگر حرمت آن نگاه نداشته و با شما قتال کنند شما نیز قصاص کنید پس هر که به جور و ستمکاری به شما دست دراز کند او را به مقاومت از پای در آورید به قدر ستمی که به شمارسیده ...) و آیه 45 از سوره المائده : و کَتبنا عَلیهم فیها اَن النفس بالنفس و العین بالعین و الانفَ بالانف و الاذن بالاذن وَ السّنّ بالسّنّ و الجروُح قصاص فَمَن تصدق به فَهوَ کفاره لَه و مَن لَم تحکُم بما اَنزل الله و فاُولئک هُمُ الظالمونَ. ( و در تورات بر بنی اسرائیل حکم کردیم که نفس را در مقابل نفس قصاص کنن و چشم را در مقابل چشم و بینی را به بینی و گوش را به گوش و دندان را به دندان و هر زخمی را قصاص خواهد بود هرگاه کسی به جای قصاص به صدقه راضی شود کفاّره گناه او خواهد شد و هرکس خلاف آنچه خدا فرستاده حکم کند چنین کس از ستمکاران خواهد بود). (ترجمه فارسی قرآن کریم از الهی قمشه ای)
قرآن درزمان عثمان بن عفان سومین خلیفه ازخلفای راشدین جمع آوری، تنظیم وتدوین شده است. وی بعلت گماشتن افراد فامیل اش درپست های مهم دولتی، جهت بی دردسر حکومت کردن، مورد انتقادات شدید قرارداشت وبالاخره توسط مخالفین مصری در مدینه کشته شد. این قتل به علی نسبت داده شد و نتیجه ی آن خونخواهی عایشه همسرپیغمبروکینه وکدورت بین آنهاست که به "جنگ جمل" منتج شد. بزرگترین کارزندگی عثمان همان گردآوری و تألیف قرآنی است که امروز دردسترس مسلمانان می باشد. مرسوم کردن نماز جمعه نیز کارعثمان است. او اولین کسی است که قرآن را از بَر کرد، زیبا هم می نوشت و نسخه هائی ازقرآن را با دست خط خودش نوشته است.
درزمان ابوبکروبا مشاورت عمر، از یکی ازمهم ترین کاتبان وحافظان قرآن بنام زید بی ثابت دعوت به عمل آمد تا قرآن را به صورت نوشته تنظیم وتدوین کند، ولی وی عصبانی شده و فریاد زده بود:"می خواهید کاری بکنید که فرستاده ی خدا خود نکرده است". بنابراین به نظرعده ای متخصصان تاریخ اسلام و قرآن، بسیاری گفته های محمّد در قرآن ناپدید شده ویا مواردی به آن اضافه شده که گفته ی محمّد نیست. باید یادآوری کردکه نسخه های قرآن عمر وعلی وآیه هائی که در آنها نگارش یافته، درقرآن عثمان موجود نیستند وحذف شده اند. بدینسان عثمان نسخه ی جدیدی از قرآن تنظیم وآن را به هرشهرودیاری فرستاد ودستورداد، اگر نسخه ی دیگری ازقرآن درآنجا موجود است، آن را نابود کنند.
هدف ازذکراین مختصر،داستان سرائی نیست بلکه منظوراین است که آنچه دردست است و به قرآن عثمان معروف است، صحت وسندیت صد درصد ندارد. درقسمت هائی ازآن، جای شک و شبهه ی جدی وجود دارد. اما چرا عثمان دست به این کار یعنی به جعل مادی ومعنوی دروحی الهی زده و به سانسوردر قرآن اقدام کرده است؟ جواب همان است که عثمان خود گفته: "اتحاد یک پارچه مسلمین". وحدت خلیفه وامت، امام وامامت. درحقیقت هدف عثمان و نیز جانشینان وی، ادامه حکومت کردن برتمام مسلمین، درسرزمین های مفتوحه زیریک پرچم و یک قرآن مدون بوده است. چهارآیه ی قرآن درمورد قصاص، بهترین ضمانت امنیت سیاسی دردست خلفا و روحانیون است تا هر مخالفی را از سر راه بردارند. دراین راه چه باک که توده های مردم بهای سنگینی به دستگاه قضایی دین سالاران بپردازند. امنیت دکترین دولتِ دینی، امنیتِ سیاسی می آورد. اسلام ایدئولوژیک ـ سیاسی در دست حاکمیت، وسیله است ونه هدف. دگم های دین ومذهب، مانع آزادی فکرو اندیشه ورهائی ازقیود حکومت حاکمان جبّاروظالم است. عدم آزادی فکرواندیشه، جسم را درقفس ایدئولوژی دینِ دولتی اسیرمی کند.ماکیاول می گفت:" برای حکومت کردن همه چیز رَواست". می توان قرآن را جعل کرد، پس و پیش کرد وازده درصد کتاب مقدس و چهارآیه ی قرآن، دگم ساخت. مجازات قصاص سزای کسی است که از دگم ها وتهذیب اخلاقی پاسداران دینِ سیاسی ـ ایدئولوژیک تمرّد کند. قالب های دینی، "انسان گمراه" را درخود می پیچد وازانسان "گناهکار" اجازه فکر کردن واندیشیدن رامی گیرد. روح دربند، جسم را درغل وزنجیر نامرئی طبقات حاکمه محبوس می کند. آزادی مادّی، بدون رهائی از قیود دین حکومتی و ایدئولوژی های حاکم ناممکن است.
ای برادرتوهمه اندیشه ای مابقی خود استخوان وریشه ای
درایران، امروز وضع قوانین به مراتب بدتر است زیرا مجازات مرگ ازحیطه جامعه خارج وبنابرقانون قصاص درحیطه ی شخصی قرارگرفته واجازه می دهد نوجوانی صندلی را اززیر پای محکومی بکِشد و دست به قتلی شخصی ولی رسمی وقانونی بزند و یا مادری سالخورده و داغ دیده، طنابِ دار بر گردن جوانی بیاندازد. فراموش نکنیم که مجازات مرگ با طناب دار ویا سنگساردلخراش ترین نوع اعمال مجازات ها هستند.
دکترژزف گیوتََن ( Joseph Ignace Guillotin ) طراح گیوتین درماه های اکتبرودسامبر1789درمجلس موسسان فرانسه اظهارداشت: "شیوه ی سر زدن با گیوتین، انسانی تر از حلق آویز کردن است. در حقیقت احتضار با حلق آویز کردن طولانی تر است" .این اظهارنظر، شقاوت وتوحش حلق آویز کردن با طناب داررا نشان می دهد. چگونه می توان صدای شکستن استخوان های گردن، قطع نخاع و دست و پا زدن انسانی آویزان بر چوبه دار و یا صفیرسنگ هائی را که برسروتن انسانی محبوس درگودال، فرو می بارد تحمل کرد( سنگ هائی نه چندان بزرگ که محکوم را فوری بکشند و نه چندان کوچک که به وی آسیبی نرسانند.)
امروزاز 198 کشورعضو سازمان ملل متحد، حداقل 138 کشورمجازات مرگ را الغا کرده اند. دراروپا از47 کشور فقط بیولوروسی مجازات مرگ را الغا نکرده است. کشورهائی که مجازات مرگ وسیعا" درآنها اعمال می شود عبارتند از: چین، آمریکا، ایران، عربستان سعودی و پاکستان . درقوانین فدرال آمریکا، مجازات مرگ پیش بینی شده است،ولی 12 ایالت ازپنجاه ایالت،آن را اجرا نمی کنند. در اعلامیه ی جهانی حقوق بشر درسال 1948 نیز تلویحا" مجازات مرگ نفی شده است ولی نمی توان برآن تکیه کرد، زیرا صراحت لازم را ندارد و می توان آن را بعنوان مخالفت با کُشتن واحترام به زندگی انسان تفسیر کرد ونه الغای مجازات مرگ: " هرکس حق حیات و آزادی وامنیت شخصی دارد" .
چگونه می توان به کمترازآنچه ویکتورهوگودرصدو پنجاه سال پیش گفته است رضایت داد:
"الغای صاف و ساده و قطعی مجازات مرگ"
شهزاد سرمدی

----------------------------------------------------------
این مطلب با استفاده از کتاب ها و ماهنامه های زیرنوشته شده است: 1- قرآن کریم، ترجمه الهی قمشه ای 2- کتاب مقدس، ترجمه تفسیری2002

4-L ‘abolition de la peine de mort-Robert BADINTER 2007
5-La Bible- Société Biblique de Genève 2007
6-L’histoire, revue mensuel N° 357-2010- La peine de mort
3- Reflexions sur la peine capitale, Arthur Koestler/ Albert CAMUS 2002 10دسامبر 2010 – پاریس 5- Le monde des religions N°43-2010- Mahomet cet inconnu




بنزين آخوندي, بلاي جان مردم - مصاحبه با دكتر کریم قصيم

بنزين آخوندي, بلاي جان مردم
)مصاحبه با دكترقصيم, مسئول كميسيون محيط زيست شوراي ملي مقاومت در باره بحران آلودگي هوا در ايران(

سئوال: آقاي قصيم, مقامات رژيم از 2500 مورد فوت در اثر آلودگي شديد هواي تهران صحبت مي كنند. رقم تكان دهند اي است. اين فاجعه ناشي از چيست؟
جواب: اگر فشرده و تلگرافي مي خواهيدبايد بگم عمدتاً ناشي از توليد و عرضه بنزين كثيف و زيراستاندارد داخل. چيزي كه مطبوعات رژيم اسمش را گذاشته اند ”شبه بنزين”, ولي من اصطلاح مردمي بنزين آخوندي را ترجيح مي دم. ولي همين عامل فني ي فاجعه خودش دست پخت عامل سياسي يعني سياستهاي رژيم خامنه اي/ دولت احمدي نژاداست.
اجازه بديد كمي بيشتر توضيح بدم. اين بنزين آخوندي محصول يك طرح اضطراري است كه دولت براي مقابله با تحريمها تنظيم كرده بود و كار اجرايي طرح را زوركي انداخت گردن واحدهاي پتروشيمي كه اصلاً امكان پالايش ندارند. فقط چيزي به نام «خوراك بنزين» توليد كرده اند و براي پالايش بعدي تحويل پالايشگاهها داده اند. دولت براي همين ”شاهكار” هم خيلي هم به خودش دسته گل داده كه گويا خودكفا شده اند. با عرضه اين اشغال به بازار مصرف خودروها مملكت را به يك فاجعه انساني انداخته اند. حالا فراتر از يك ماهست كه آلودگي هواي تهران – و براي اولين بار همه شهرهاي بزرگ و پر اتومبيل- به حدّ يك بحران بي سابقه و فراتر از ركورد جهاني رسيده و بلاي جان مردم شده است. رقمهاي رسمي مرگ و مير را هم قطعاً بايد ضريب زد, اين تجربه سه دهه اخير است كه رقمهاي بيماران و مرگ و مير آلودگي هوا از زبان مقامات رژيم با واقعيت مكتوب در بيمارستانها و مطبها, در پزشكي قانوني بيمارستانها اساساً متفاومت بوده است. ما اين مسأله را بارها در انتشارات كميسيوني راجع به آلودگي هوا نشان داده ايم. اما خود همين رقمهاي دولتي هم مبيّن يك فاجعه انساني است. جنايت مشخص , آلت قتاله هم همين بنزين آخوندي ودودگاز شديداً سمي آنست.

س: مگر رژيم نمي تواند بنزين آلوده و پالايش نيافته را كه شركتهاي پتروشيمي توليد مي كنند, يعني همان «ماده بنزين» را بدهد پالايشگاهها پالايش كنند و بعد تحويل بازار دهد؟
ج: خير, چون ايران ازامکانات پالايشگاهي مدرن و لازم برای توليد بنزين استاندارد برخوردار نيست. تكنولوژيهاي مربوطه از كار افتاده اند يا اصلاً وجود نداشته اند. اين واقعيتي است كه قبلا در سطح كارشناسي روشن بود و اهل فنّ نيز به موقع هشدار داده بودند, اكنون مردم شهرهاي بزرگ ايران به رأي العين متوجه شده اند , مطبوعات خود رژيم اشاره دارند و شماري از نمايندگان مجلس ارتجاع هم بر زبان آورده اند. بنزين آخوندي به گفته و نوشته آدمهاي خودشان اصلاً به درد موتور اتومبيل و ترافيك شهري نمي خورد, به شدت آلاينده است و دودگازش تراكم شديد گازهاي سمي است, غلظت شديدي از منواكسيد كربن , گازهاي گوگردي, ذرات معلق سمي, تركيبهاي نيتروژن و بسياري ديگر مواد سرطانزا....

س: يك مسأله ديگر, درسالهاي پيش زمستان كه مي شد خطر آلودگي هواي تهران در روزها و هفته هاي خاصي بالا مي رفت, مي گفتند به دليل مسأله وارونگي لايه هاي جوّ شهريّ. امسال چي ؟ بعضي از دولتيها و رسانه هاشان به اين پارامتر اشاره مي كنند. نظرشما؟
ج : وارونگي لايه هاي هواي شهر تهران در زمستان بسيار سرد و ناگهاني , يا به اصطلاح حبس شدن آلودگيها در سطوح پاييني, هميشه در شرايط فقدان باد و حركت جوّ شهري , يك عامل فرعي تشديد آلودگي هواي تهران و ديگر شهرهاي سردبوده. ولي امسال اصل مسأله ,يعني عامل اصلي ايجاد كننده آلودگي مرگبار اساساً چيز ديگري است و براي همين است كه اين بحران وحشتناك نه تنها در تهران, بلكه همزمان در ديگر شهرها هم پيدا شده و باقي مانده. درشهرهاي سرد همچون در شهرهاي نسبتاً گرم . در تبريز سرد و در اهواز گرم در همه شهرهايي كه شمار كثير خودرو در حركت اند بحران هست. در اصفهان, مشهد, كرج و .. كارشناسان هم زود متوجه شدند اين درجه از آلودگي قطعاً مربوط به وارونگي هوا نيست. در اهواز كه وارونگي و حبس هواي گرم زير هواي سرد نداريم. ولي بحران در آن جا هم به جان مردم افتاده است.

س: رژيم در هفته هاي اخير مدعي است يك سري كارهايي انجام داده كه كارشناسان مي گويند اصلاً مؤثر واقع نشده, چرا؟
ج: بله, با اقدامات معمولي چون خواباندن بخشي از ترافيك و تعطيلي مدارس و غيره هم گره باز نشد. چون عامل اصلي آلودگي يعني مصرف همان بنزين آخوندي ادامه دارد. همين است كه در همه شهرهاي بحرانزده مشترك است, يعني بحران مربوط به مصرف خودروهاست و بنزيني كه امسال براي اولين بار مصرف مي شود, همين بنزين آخوندي زير استاندارد كه هم به تكنولوژي خودروها صدمه مي زند و هم دود گازش جان مردم را مي گيرد. شماري از مطبوعات داخل هم به اصل مسأله اشاره محتاطانه كرده اند و از «شبه بنزين» نوشته اند .

س: از برخي طرحهاي عجيب و غريب هم نام برده اند؟
ج: بله , همراه با جنحال تبليغاتي و شيادي, مثل طرح آبپاشي از بالاي چترسياه آلودگيها توسط چند هواپيما, حالا هم مي خواهند اين جا و آن جاي شهر دستگاههاي تهويه بگذاره, آنهم در فضاي باز. خوب, اين كارها يا نتيجه نداره يا حتي مثل آبپاشي از بالا خطرهاي مضاعف مثل باران اسيدي ايجاد مي كند. وانگهي در يك شهر بسيار بزرگ به وسعت 750 كيلومترمربع كه نمي شود با آبپاشي چند مخزن هواپيما از بالا هوا را شكاف و شستشو داد. اينها بازي و نمايش احمدي نژادي است. از همان جنس مديريت دنيا. شيّادي و دريدگي در حضيض بي كفايتي. مي بينيم كه تااين لحظه بحران آلودگي ادامه دارد و كماكان بلاي جان مردم است. هواي فوق العاده سمّي و كشنده كماكان گلوي مردم تهران و ديگر شهرها را مي فشارد و قرباني مي گيرد. چون عامل اصلي بحران يعني همان بنزين آخوندي , بعضيها مي گويند بنزين ولايي, كماكان به بازار عرضه مي شود. مرگ و مير و تشديد انواع مسموميت و سرطانزايي ادامه دارد. اينست زندگي روزمره مردم ستمديده ايران تحت لواي خامنه اي و خونتاي جنايتكارسپاه و بسيج. سرمايه هاي كشور و ملت را در دستگاههاي سركوب يا در غزه و لبنان و عراق و آفريقا و ... خرج مي كنند و براي رفع مشكلات مزمن داخلي كه در دوران حكومت خودشان به وجود آمده, يا شدت و حدّت يافته, سرمايه لازم را اختصاص نمي دهند, جنون اتمي را به جايي كشانده اند كه حتي قادر به توليد بنزين مورد نياز مردم نيستند در حالي كه ملت روي درياي نفت و گاز نشسته است. بايد بگويم تا اين رژيم قرون وسطايي فاشيستي سر كار است. اين بحرانها و فلاكتهاي ملي به صور مختلف ادامه خواهد داشت.



جرس:
 در حالی که طی روزهای اخیر اصلاح طلبان برای دیدار علی تاجرنیا به خانه وی می روند،
ماموران امنیتی از ملاقات میر حسین موسوی با علی تاجرنیا جلوگیری کردند و زهرا رهنورد به تنهایی از وی دیدار کرد.
به گزارش تحول سبز ، حصر خانگی میر حسین موسوی به بهانه حفظ امنیت جان وی همچنان ادامه دارد و ماموران امنیتی اجازه خروج به وی را جز در موارد محدود نمی دهند. به طوری که وی موفق به دیدار با دکتر تاجرنیا نشد و زهرا رهنورد به تنهایی به دیدار تاجر نیا رفت.
در این دیدار که با حضور فخرالسادات محتشمی پورهمسر آزاده دربند سید مصطفی تاجزاده  و مریم قدس همسر فیض الله عرب سرخی  برگزار شد ، زهرا رهنورد بر حصر خانگی موسوی تاکید کرد و گفت:”ماموران امنیتی از حضور میر حسین در خارج از خانه جلوگیری می کنند و به بهانه حفظ امنیت به وی اجازه خروج نمی دهند.”
چندی پیش نیز اجازه شرکت در مراسم ترحیم یکی از اقوام موسوی داده نشد.
در همین حال بدنبال تشدید محدودیتهای میرحسین موسوی، در اولین روز از سالگرد جنگ تحمیلی، ماموران امنیتی مانع دیدار خانواده‌های شهیدان همت و باکری با وی شدند.
پیش از این نیز ماموران محاصره کننده خانه موسوی از ورود محمدرضا خاتمی جلوگیری کرده بودند.


جرس: 
جمعی از چهره‌های اصلاح طلب ، پس از آزادی دکتر علی ناجرنیا ، با حضور در خانه اش با وی دیدار کردند.
به گزارش تحول سبز، در پی آزادی دکتر علی تاجرنیا عضو ارشد جبهه مشارکت اسلامی ایران پس از گذراندن یک سال حبس، جمعی از چهره‌های اصلاح طلب و دوستاران وی با حضور در منزل ایشان با وی دیدار و گفتگو کردند.
بر اساس این گزارش، چهره‌هایی همچون مهدی کروبی،محسن آرمین ، عبدالله رمضان زاده،فیض الله عرب سرخی، ابولفضل قدیانی، جواد امام،شهاب طباطبائی، سعید شریعتی و جمعی دیگر از دوستاران وی همراه با خانواده‌های خود در این دیدار ها حضور داشتند.
لازم به ذکر است دکتر علی تاجرنیا عضو برجسته جبهه مشارکت ایران اسلامی،رئیس منطقه تهران این حزب واز اعضای ستاد مهندس میر حسین موسوی بعد از ظهر روز چهارشنبه ۱۷/۸/۸۹ پس از گذراندن یک سال حبس از زندان اوین آزاد شد. وی به محض آزادی پیش از عزیمت به خانه به دیدار جمعی از خانواده زندانیان در بند رفت.
علی تاجرنیا به فاصله چند روز بعد از انتخابات دهمین ریاست جمهوری در خرداد ماه سال ۸۸ به همراه عده زیادی از فعالان سیاسی ، حزبی و دانشجویی و بسیاری از اعضای ستاد مهندس موسوی دستگیر شده بود به مدت ۵ماه در بازداشت موقت در بند امنیتی ۲۴۰ و ۲۰۹ نگهداری شد که نزدیک به ۱۰۰ روز از این مدت را در سلول انفرادی و تحت بازجویی های مکرر و طولانی مدت سپری کرد.


جرس:
یک عضو فراکسیون اصولگرایان مجلس شورای اسلامی معتقد است که "میرحسین موسوی و مهدی کروبی از مرزهای نظام عبور کرده و کاملا تمام شده‏اند"؛ اما "محمد خاتمی و هاشمی رفسنجانی اگرچه اشتباهاتی داشته‎اند، اما داخل نظامند و حتی مصداق خواص بی بصیرت هم نیستند ."
به گزارش خبرآنلاین، حسن غفوری فرد، عضو فراکسیون اصولگرایان مجلس هشتم، با ادعای اینکه آقایان موسوی و کروبی از خط مرزهای نظام عبور کرده اند و کاملاً تمام شده‎اند، گفت: به جز شرایط سنی، آنها شرایط دیگر برای آنکه بتوانند از سوی شورای نگهبان در انتخابات ریاست جمهوری آینده تأیید صلاحیت بشوند و یا بالاتر از آن بتوانند رأی مردم را به دست بیاورند را هم از دست داده‏اند. بنده چنین احتمالی را بعید می‎دانم. بهتر است اصلاح‌طلبان با چهره‎ جدیدتری وارد عرصه رقابت شوند.
وی در پاسخ به اینکه آیا محمد خاتمی از چنین ظرفیتی برخوردار است یا نه؟، نیز گفت: به نظر من آقای خاتمی خارج از چارچوب نظام نیست. اما این که چقدر در انتخابات آینده شانس خواهند داشت باید منتظر ماند و دید.
به اعتقاد وی، محمدرضا عارف از چنین ظرفیتی برخوردار است که از سوی شورای نگهبان تأیید صلاحیت شود و چهره‎هایی از این دست شانس بیشتری دارند.
معاون دولت هاشمی در واکنش به اینکه برخی هاشمی را مصداق "خواص بی بصیرت" در سخنان رهبری دانسته‏اند، گفت: من شنیده‎ام که نظر رهبری این است که هاشمی و خاتمی در داخل نظام هستند. ممکن است آنها اشتباهاتی داشته باشند اما بعید می‎دانم که مصداق خواص بی‌بصیرت باشند. حساب این دو بزرگوار از موسوی و کروبی جداست. از نظر من آنها هنوز داخل نظام بوده و ملتزم به قانون هستند و به خصوص هاشمی رفسنجانی کاملا مطیع رهبری هستند.
نماینده تهران با بیان اینکه بعضی از چهره ‎های شناخته شده اصلاح طلبان در سال ٨٨ کارهایی کردند که سوالات اساسی در مورد صلاحیت ادامه فعالیت سیاسی آن ها مطرح است، افزود: البته در هر حال شورای نگهبان نظر خواهد داد. اما نیروهای ناشناخته یا کمتر شناخته شده‎شان به‌ویژه در شهره‎های کوچک، شانس بیشتری برای پیروزی در رقابت‎های آتی دارند.
غفوری‎فرد با اعتقاد بر اینکه از نظر تئوری همه چیز ممکن است و اصلاح‏طلبان هم می‎توانند برای انتخابات مجلس نهم نامزد معرفی کنند، خاطرنشان کرد: ولی اینکه چقدر نامزد آن‏ها شانس تأیید از سوی شورای نگهبان را دارد و می‏تواند رأی هم بیاورد، جای سؤال است. باید منتظر بود و دید آیا آنان کاندیدای با صلاحیت معرفی خواهند کرد یا تنها افرادی را معرفی خواهند کرد که یقین دارند نمی توانند رای مثبت شورای محترم نگهبان را کسب کنند. اگر همین الان چنین انتخاباتی برگزار شود که شانس آنها بسیار بسیار کم است. ولی خوب تا دوسال و نیم آینده احتمال دارد که آنها بتوانند بخشی از گذشته‎شان را جبران کنند.
وی در مورد "غیبت چهره‎هایی همچون مهدوی‎کنی، ناطق نوری و حتی حسن روحانی در عرصه عمومی سیاسی کشور و زیان‎هایی که این مسئله برای جریان اصولگرا می‎تواند داشته باشد" نیز گفت "اولا به چنین غیبتی اعتقاد ندارم و این‌گونه نیست که این آقایان از عرصه سیاست کشور حذف شده یا کنار زده شده باشند. آیت‌الله مهدوی‎کنی همچنان در مجامع اصولگرایان مورد وثوق‎اند و مواضعشان عامل وحدت است. ایشان مثل مرحوم مدرس سیاست را عین دیانت می دانند و به عنوان یک وظیفه دینی همیشه در مسائل متحدثه و در موارد لزوم حضور داشته و خواهند داشت. آقای ناطق‌نوری هم خودشان بعد از مجلس پنجم گفتند که دیگر در هیچ انتخاباتی نامزد نمی‌شوند. البته من تصور نمی‎کردم که ایشان بر حرف خودشان باقی‎بمانند ولی علی‎رغم انتظار ما در انتخابات مجلس ششم و حتی ریاست جمهوری بعد هم نامزد نشدند و به نظر می‎رسد که هنوز هم روی حرفشان باشند. هرچند که حضور مجددشان در این عرصه قطعاً با استقبال بسیاری از چهره‎ها و گروه‎های سیاسی مواجه خواهد شد. آقای روحانی هم که در مجلس خبرگان فعال هستند و به کارهای‌شان می‎پردازند."
این عضو فراکسیون اصولگرایان، در مورد احتمال کاندید شدن اسفندیار رحیم مشایی یا محمدرضا رحیمی، دو چهرۀ نزیک به احمدی نژاد گفت "شنیده‏ام که آقای احمدی‏نژاد جایی گفته‎اند که اگر مشایی رئیس‌جمهور شود، افتخار می‌کند که معاون اول او باشد. البته باز هم شنیده‏ام که آقای جنتی در مقابل چنین حرفی در جایی گفته‎اند که صلاحیت مشایی را برای انتخابات ریاست جمهوری در شورای نگهبان رد خواهند کرد. در هر حال بعید است مدل روسی در ایران و یا حتی در نقطه دیگری از جهان قابل الگو برداری یا کپی کردن باشد.البته احتمال اینکه آقای مشایی نامزد شود، هست. ولی احتمال اینکه تأیید صلاحیت شود و رأی هم بیاورد را من ضعیف می‌دانم.
در مورد رحیمی نیز، من با ایشان ارتباط دارم و هنوز احساس نکرده‎ام وی مصمم به این کار باشند.
اصولا کشور ما یک کشور دینامیک است و شاید سیاسی ترین کشور در دنیا باشد. مشارکت مردم و آگاهی سیاسی آنان بسیار بالا است. به همین جهت هم انتخابات در کشور ما با شگفتی‏های فراوانی همراه است. در سال 59 بنی صدر با رای بالا رئیس جمهور شد اما با فاصله چند ماه مجلسی ایجاد شد که رای به عدم کفایت سیاسی او داد. در مجلس سوم، نائب رئیس اول مجلس دوم، رای نیاورد. در مجلس چهارم، رئیس مجلس سوم رای نیاورد. در انتخابات ریاست جمهوری هفتم در حالی که مجلس کلا در دست اصولگرایان بود و همه فکر می کردند جناب آقای ناطق نوری با رای بالا انتخاب می شود، آقای خاتمی رای آورد. در انتخابات نهمین دوره ریاست جمهوری در حالی که هیچ کس انتظار نداشت، جناب آقای احمدی نژاد با رای بالا انتخاب شد. درباره یازدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری هم بایستی کمی بیشتر صبر کرد تا فضای سیاسی و کاندیدا ها مشخص شوند تا بتوان نظر داد.



كيمياي مردم سالاري

علي رضا جباري( آذرنگ)                                          

دشوار است بتوان دردنياي سده هاي بيستم وبيست ويكم واژه اي آرماني تر و پركاربردترازواژه   مردم سالاري‌( دمكراسي ) يافت. شماري بسيارازجوامع، دولت ها، تشكل ها، حزب ها و سازمان ها درگستره اي به پهناي جهان خود را خواستاروهوادارمردم سالاري و پيرو سرسخت اصول آن مي شناسند و مي شناسانند و برخي ازآن ها حتي واژه ي  مردم سالاري ( دمكراسي ) را آذين نام خود ساخته اند. جريان هاي رقيب سيا سي هر يك خويشتن را مرجع و پا يگا ه آ ن مي خوا نند و حريفان را به نقض اصول آن متهم مي كنند. درميان اين چنين انبوهه ي وانمودها، ادعاها، گفتا ر ها، نوشتا رها و اتهام زني ها چگونه مي توان به تصويري ازواقعيت نا ب نمايانگرمردم سالاري فرا گيردرپهنه ي عملي و نظري رسيد؛ برآن چنگ زد و ازآن دربازسازي و بهسازي و ضعيت بحراني و رو به  زوال جهان امروز بهره جست.
 در اين جا طرح چند سوء ال مربوط به موضوع بحث مي تواند راهگشا و سودمند است:        
 1. آيا مفهوم مردم سالاري همان آزادي هاي صوري بي بند وباراست كه به هفت تيركشي درمكان هاي گوناگون اجتماعي، ازجمله درمدارس برخي كشورهاي مدعي مهد دمكراسي بودنمي انجامد؟
  2. آيا معني آن آزادي ويتريني راي گيري و راي دهي به دفعات بسيار، بدون توجه به زمينه ها و پيش شرط هاي فرهنگي اين اقدام  يا انجام هزينه هاي بسيار براي تبليغات انتخاباتي يا خريدن آراي مردم؟
 3. آيا برقراري اصول دمكراسي در يك كشوربدون توسيع آن به سراسر جهان، وتامين منافع دولتي وخصوصي اشخاص و گروه هاي اجتماعي معين به پيشبرد مردم سالاري درسطح جهاني كمك مي كند؟ (البته با توجه به اين فرض منطقي كه " فرض محا ل محا ل نيست"، زيرا آن كس
يا گروه كه مردم سالاري همه بشري را پاس ندارد، چگونه ممكن است ازپي گرفتن منافع نارواي فردي و گروهي خود به سود برقراري مردم سالاري در كشورش نيز چشم بپوشد؟).
 4 . آيا اين مفهوم همانا نفي هرگونه آزادي اجتماعي، از آزادي انديشه، آزادي بيان، آزادي
اجتماعات وتظاهرات بدون حمل اسلحه، آزادي مذهب وعقيده و... ديگر آزادي هاي مصرح  در اعلاميه ي جهاني حقوق بشرو ملحقا ت آن به بهانه ي تامين حقوق انساني ملل است؟
 5. آيا حمله ي  كشوري به كشورديگروكشتن مردم آن، به بهانه ي ترويج و گسترش اصول مردم سالاري وسركوب ديكتاتورمنشانه ي ملل در سطح جهاني به راستي به پيشبرد دمكراسي درجهان كمك مي كند؟. چگونه مي توان مدعي ضرورت بي دولتي و كاهش نقش دولت دراداره كارها و تملك دارايي ها شد و همزمان با آن به افزايش نقش سازمان هاي دولتي يا شبه دولتي به صورت پنهان وعيان دست يازيد؟ به طورخلاصه و خلاصه چگونه گمان مي كنند كه مي توان با فزوني نقش دولت به بي دولتي و جامعه ي بي دولت رسيد؟
6. آيا  تحميل فرضي خواست و آرمان اكثريت جوامع به اقليت ها يا تحميل اراده ي" اقليت اقتدارگرا" به " اكثريت خاموش" با زور سرنيزه و با تهديد وارعا ب آنها نمايشگردمكراسي است؟
 7. وسرانجام آيا بدون تامين آزادي هاي دمكراتيك مي توان به تامين حقوق دمكراتيك دست
يافت ؟ يا به وارون ، مي توان بدون كوشش در تامين حقوق دمكراتيك به آزادي هاي مردمي رسيد؟ به بيان ديگر آيا حقوق و آزادي هاي دمكراتيك مستقل از يكديگراست؟
  پاسخ1 .درجوامع سرمايه داري روندي وارون آنچه گفتيم، يعني برترشمردن آزادي هاي مردمي برحقوق مردم، يعني عدالت اجتماعي را مشاهده مي كنيم. اين احترام به آزادي  ها نيز(آ) مشروط است. براي نمونه مي توان ازمحدوديت فعاليت حزب كمونيست آمريكا كه در طول تاريخ آن كشور پيوسته تداوم يافته است و دردوران سياه مك كارتيسم به اوج خود رسيد يا د كرد؛ ( ب ) افراط گراي است. و نشانه هاي اين افراط گرايي  را درآزادي حمل جنگ افزاروفعاليت آزادانه ي گروه هاي فا شيست و شبه فا شيست وآزادي بي كران مالكيت خصوصي ابزارتوليد، به بهاي بهره كشي بيرحمانه ازكارگران و زحمتكشان می توان يافت؛( پ ) پيروقدرت سرمايه واستواربرپايه ي توان مالي سرمايه است.  بجزآنچه
 كه پيش ازاين درباره ي فعاليت حزب كمونيست درآمريكا گفتم، ازهزينه ي كلان تبليغات انتخاباتي وكاناليزه كردن آراي راي دهندگان درراستاي راي دادن به نامزدها يي  ازپيش تعيين شده ازاحزابي معين وبرخوردارازامكانا ت كلان تبليغي مي توان نام برد.
     پاسخ 2. آموزه هاي سوسيا ليستي مردم سالاري را برسا خته ازدوعامل :  حقوق و  آزادي هاي دمكراتيك ، به سا ن عامل هايي تفكيك ناپذيرازيكديگرمي دانند؛ به بيا ن آنها اين دو عامل برخوردارازپيوند ديالكتيكي با يكديگر وهر يك درديگري تاثير گذارند؛ اما دولت هاي سوسيا ليستي آن چنان كه شايسته ي پاسخگويي به اين آموزه ها بود، به  اين پيوند عضوي توجه  نشان ندادند و با تبيين اصولي دگرگوني ناپذيرومبتني برفزوني نقش  دولت، تا پيش از آمادگي ورود به مرحله ي كمونيستي گذر، به نيت تامين حقوق مردمي جامعه ازوجه وعامل آزادي هاي مردمي روبرتافتند. و حاصل اين كار محصورماندن دراصول نظري وعملي خودشان بود كه نمي توانست حاصلي جزتك صدايي درجامعه و بي توجهي به آراي" اقليت " يا به ديگربيان" اكثريت خاموش جامعه" داشته باشد. نتيجه ي ناگزيراين روند نيزفروپاشي ناگزيرجامعه ي " واقعا موجود سوسياليستي" بود.
     بهانه ي دولت هاي سوسياليستي دراين زمينه نيز ضرورت رو يارويي با د نيا ي سرمايه وامكان نفوذ انديشه هاي سرمايه داري به  دنياي نوسا خته و به ناگزيرتثبيت-
نيافته ترسوسيا ليستي بود. دولت هاي پيرو " سوسياليسم واقعي" يا " سوسياليسم واقعا موجود" در عرصه ي عمل به ضرورت آزادي دمكراتيك كم بها دادند وآن را قرباني حقوق دمكراتيك كردند.
     برقراري سرمشق مردم سالاري برپايه ي آموزه هاي بنيانگذاران سوسياليسم علمي مي توانست مبناي منا سب و رواي برپايي جامعه ي سوسياليستي باشد كه متاسفانه چنين نشد.
     پاسخ 3. مدعاي منادي و طلايه دارمردم سالاري جهاني بودن، مدعايي است كه هم "امپرياليست ها" و هم كشورهاي گام نهاده به "سوسياليسم واقعي" به آن دست يازيده اند من نوشتم كه هيچ يك ازاين كشورها(درپهنه  رقا بت جهاني خود، به بهانه ي" گسترش دمكراسي درجهان") يا به بهانه ي دفاع دربرابر"هجوم امپرياليستي" ، درراستاي تحقق مردم سالاري واقعي و تمام عيارنكوشيده اند يا دراين راه كوششي نا بسا وبيش از آن نا-
اثربخش داشته اند. حضوربي رحم ترين و فاسد ترين دولت هاي خودكامه، تمامت خواه واقتدارگراوانواع گوناگون  كودتا گران نظامي در كشورهايي كه نوعي مردم سالاري را، اگرنه به طور كامل، تجربه مي كرده اند دركناركشورهاي بلوك غرب وحضور نظامي   برخي ازكشورهاي بلوك شرق،به بهانه  ي دفاع ازدولت هاي نه چندان مردم سالاركشورهاي پيراموني، به درخواست خود آن دولت ها، گواهي بر اين مدعاست.
      اكنون مي رسيم به اينكه كشورهايي كه خود هنوزهم مردم سالاري را به گونه ا ي تمام عيارو آرماني يا  حتي در محدوده ي امكانات وشرايط موجود خويش تجربه نكرده اند وكوششي مجدانه وهدفمند در راستاي تحقق آن نشان نداده اند كدام سرمشق واقعي را دارند كه بخواهند به كشورهاي پيراموني خويش ارائه دهند؟ آيا اين امكان وجود نداشته است كه با تبادل تجربه ها ي جهاني درپهنه هاي برنامه ريزي و عدالت اجتماعي ازيك
 سو وآزادي هاي مدني ازدگرسوي، به جاي افزايش دم افزون مسابقه ي تسليحاتي، بتوان گام هايي جدي تر و صبورانه تردرراستاي تحقق مردم سالاري جهاني برداشت؟
     بي ترديد منظورم  عدول كشورهاي  بلوك شرق از اصول بنياني سوسياليسم و چشم پوشي كشورهاي بلوك غرب ازاصول سرمايه داري نيست. تبادل نيك خواهانه و پيوسته اين تجربه ها مي توانست هم ازتنش هاي گسترده و پرهزينه ي بين المللي بكاهد وهم هريك ازاين كشورها و بلوك ها را درشناخت ديگري ياري دهد و به مثابه ي عاملي مكمل درتوسعه و كمال يابي هريك به كار آيد و به نوبه ي خود به برقراري مردم سالاري همه
- بشري ياري رساند.  

      وجود كشورهايي همچون اسراييل، عربستان سعودي، مصر، قطر، امارات  متحد عربي، عراق، پاكستان، افغانستان و... درآسيا، اوگاندا، آفريقاي جنوبي پيش ازاستقلال، زيمبابوه ي پيش ازاستقلال، ليبريا، آفريقاي مركزي و كنگوي كين سازا و... درآفريقا و بيشتر كشورهاي آمريكاي لاتين پيش ازانقلاب هاي رهايي بخش ملي، و پيش ازهمه شيلي پس از سرنگوني آلنده، دومينيكن دوران تروخيو، و...  دركنار كشورهاي بلوك غرب وبرخي از كشورهاي پيروسمت گيري سوسياليستي در سه قاره ي درمجموع كمترتوسعه يافته تر و پرجمعيت تر:آسيا، آ فريقا وآمريكاي لاتين گواه براين مدعاست.
     نبودن سرمشق واقعي و تمام عياردمكراسي درسراسرجهان، پس ازقرن ها داعيه ترويج دمكراسي ودفاع ازاين آرمان ارزشمند جهاني، ازهمين بي اعتمادي ها، تنش ها و مسابقات جهاني تسليحاتي سر برزده است.
     پاسخ 4. درجوامع واپس نگه داشته شده وتوسعه يا بنده  دولت ها مدعي ضرورت تحميل قدرت برمردم به گونه اي ناگزيرند و براين باورند كه جواهع اين كشورها هنوز رشد و بلوغ بسنده براي حكومت برخود را ندارند و ازاين رو حكومتگران بايد براي جلوگيري ازلغزش مردم ( براساس اصل خودكامگي، تمامت خواهي يا اقتدارگرايي )  برآنان حكومت كنند.
     بيشتراين جوامع به دليل بي بهره ماندن ازتوان خلاق ذهني اكثريت كنشگر جامعه، ونيزمحدود ماندن به توان ذهني و قدرت عمل انحصاري خويش، به ناگزيرتكيه گاه (ها ي ) خارجي متكي مي مانند و به گونه اي فزاينده ازكشورهاي پيشرفته فاصله مي گيرند. كشورهاي توسعه يابنده بربايه ي همين دلايل پيوسته پهنه ي رقابت جنگ افزار- ي كشورهاي پيشرفته ي صنعتي اند، وبراسا س نياز طبيعي خود به اين كشور ها از
استقلال سياسي، صنعتي ونظامي بي بهره اند. به همين سبب بيشتر كودتاها در كشورهاي توسعه يابنده و عقب نگه داشته شده  رخ مي دهد، و به دليل كاستي امكان رشد و نبود آزادي، اين كشور ها كمترين مردم سالاري ممكن را تجربه مي كنند و دولت ها استقرار واجراي قوانين آشكارا ضد مردم سالاري را درزيرلواي دمكراسي به خورد مردمشان مي دهند.
     پاسخ 5. مي دانيم كه  باورهاي سرمايه داري وهمچنين آموزه هاي سوسياليستي ،هريك به شيوه ي خود، منادي كاستي منادي كاستي نقش و وظيفه ي دولت درراستاي تحقق مردم سالاري اجتماعي اند كه به زعم آنها اين آرمان سرانجام بايد درسطح جهاني استقراريابد.
     بي ترديد تنها راه استقراراين مفهوم دمكراسي تمام عيارهمانا گسترش هدفمند و فراگيرفرهنگ مردم سالاري در همه ي جوامع بشري و سرانجام درجامعه ي همه- بشري است. مردم جوامع بي فرهنگ يا كم فرهنگ پراكنده درسراسرجهان چگونه مي توانند حتي معني و مفهوم مردم سالاري را دريابند تاچه برسد به اين كه بخواهند  آن را تجربه وتمرين كنند.
      اين را نيزمي دانيم كه كشورهاي بلوك " سوسياليسم واقعي"، پيش ازفروپاشي، و كشورهاي صنعني سرمايه داري در طول تاريخشان ازاستقرارآزادي ها ي انكار- ناپذير بشري، تا آنجا كه با منافع و نياتشان در تضاد بوده، جلوگيري مي كرده اند.
در اين راه بوروكراسي تك حزبي حاكم در كشورهاي پيرو" سوسياليسم واقعي " ،به بهانه ي دفاع از آرمان هاي سوسياليسم يا دولت هاي " امپرياليستي " به بهانه ي " دفاع ازآرمان دمكراسي" يا گاه به طورعريا ن به بهانه ي" دفاع ازمنافع خود "، به جا ي كوشش دربرقراري دمكراسي واقعي و جامعه ي بي دولت به صورت ابزارسركوب و ماشين جنگي طبقات و اقشارحاكم  در كشورهايشان در آمده اند. گسترش مسابقه ي تسليحاتي، پيش ازفروپاشي بلوك سوسياليستي و استقرارنيروي نظامي و تحميل جنگ بر كشورهاي پيراموني ، درهر دو بلوك و بيشتردربلوك غرب، گواه براين مدعاست. و بي ترديد اين شيوه هاي نظامي گرانه ي خشونت آميز كمكي به استقراردمكراسي واقعي و دنياي دمكراتيك يكپارچه نمي كند، چون دردرجه اول سهمي عمده از ثروت ملل را درمقياس جهاني به مصرف فعاليت هاي تبليغا تي، تسليحاتي و جنگ طلبانه مي رساند كه ممكن بود اين هزينه هاي نجومي هم درراه هم سطح كردن وارتقاي سطح فرهنگ جهاني به كار رود و هم به نوبه ي خود به تبادل تجربه هاي توسعه و تكامل جامعه ي بشري كمك كند.
     پاسخ 6. با وجود تاكيد برجامعه ي بي دولت و بزرگ داشت آيين مردم سالار- ي درهمه ي نظام هاي انديشگي مطرح جهان نو، كمابيش همه ي دولت ها  بهترتيبي خود را نه درخدمت مردمي كه به آن ها راي داده و يا نداده اند، بلكه سرورآنان مي شمارند. و وظيفه ي خود را درهمين جايگاه به انجام مي رسانند. به همين  دليل دراغلب كشورهاي هرسه بخش از جهان، به ويژه كشورهاي توسعه نيافته و عقب نگه داشته، دولت هايي برسركارند كه دست كم درمدتي كه برپايه ي قانون اساسي كشورشان برسركارند و نيزاراده ي نظامي را كه برپايه ي قوانين دردست
اجرا درآن برمردم حكم مي رانند برآنا ن تحميل مي كنند. اين اقدام را آنا ن تحت عنوان هايي همچون اخلال درامنيت كشور، تبليغ عليه نظام وعناويني ديگرازاين قبيل انجام مي دهند كه اين گونه عنوان ها ي جرم با تعريف دولت و وظيفه ي آِن  به لحاظ ماهوي ناسازگاروبه منزله ي قراردادن هرم اقتداربرراس آن است. بدين معني كه درآن حقوق و آزادي هاي دولت برآمده ازمتن مردم وبراي خدمت به آن را مقدم برحقوق وآزادي هاي خود مردم، يعني موكلان اصلي دولت، مي شناسا نند.
وبدين سان به درستي معلوم است كه دولت خود منشا اقتدار، ونه خا دم توده ها ي مردم كشور، ازكاردرمي آيد واين خود نفي تمام عيا رمفهوم مردم سالاري وتهي كردن آن ازمحتوا ي واقعي است؛ چه با صفت ديني، چه بامفهوم سوسياليستي و  چه با محتواي سرمايه دارانه باشد.
     درچنين جهاني مردم سالاري به سان مفهومي نه مطلق، كامل يا قطعي، بلكه نسبي، ناقص واعتباري ازكاردرمي آيد؛ بدين معني كه دمكراسي ديني تا آن اندازه از دمكراسي نشان مي يابد كه روايتي ازدين به سان فرمان خداوند كه با آزادي ها  و حقوق انساني فردافرد مردم سازگارباشد و مانع تحقق اراده ي آنان نشود؛ و با اين عامل بنياني مردم سالاري ناسازگاردرنيايد در آن حاكم باشد؛ مردم سالاري سوسياليستي تا آنجا معتبرمي ماند كه علاوه برحقوق دمكراتيك آزادي هاي مردمي  را نيزمنظورنظرداشته باشد؛ و دمكراسي سرمايه سالارانه تا آنجا به مفهوم واقعي  دمكراسي نزديك مي شود كه حقوق دمكراتيك مردم و مفهوم  انساني عدالت اجتماعي  را براي همه ي مردم كشورتامين كند.
     نتيجه اينكه، نمي توان مردم سالاربود؛ اما ازامكان تحقق خواست ها، آزادي ها  و حقوق مردم كشوردرهرسطح، بي هيچ حصرواستثنا، جلوگيري كرد يا به هرشكل و شيوه ي ممكن، ازجمله با نفي آزادي ها، برخورد خشونت آميزبا مردم ، هجوم  به كشورهايي ديگركه گاه دردوردست ترين مكان نسبت به كشورمهاجم قرارگرفته اند، به تامين منافع شخصي و گروهي خويش درپهنه ي تقابل با توده هاي  محروم
مردم كشوروجهان دست يازيد.
     پاسخ 7. بي ترديد بدون تا مين آزادي هاي دمكراتيك مردم هركشور و سراسر جهان نخواهند توانست به حقوق دمكراتيك خود برسند؛ همان گونه كه بدون تحقق حقوق دمكراتيك مردم نيزتحقق تمام عيارآزادي هاي دمكراتيك ممكن نيست. نخست اينكه مردم بايد ازآزادي انديشه و بيان، مطبوعات، اجتماعا ت و تظاهرات و ديگر آزادي هاي جامعه ي شهروندي بهره مند شوند تا بتوانند درسايه ي ارتقاي فرهنگي دركشورشان حقوق مردمي خويش را دريابند تا به مددآن بتوانند درجهت تحقق آنها به گونه اي كه شايسته ي جامعه ي مردم سالار باشد اقدام كنند و آنها را ازدولت ها
- يشان بخواهند. دوم اينكه مردم بايد ازحداقل حقوق شهروندي خويش، و از حداقل  مواهب زندگي برخوردارشوند و بتوانند بدون بيم از تهديد جان، مال و نا موسشان به كوشش در راه تحقق آزادي هاي دمكراتيك دست زنند. هر يك از اين دوعامل كه در زيرسلطه و سيطره ي دولت هاي مستبد، تمامت خواه و اقتدارگراي درهر نقطه از جهان نفي شود، پيشرفت فراگيردر همه ي وجوه زيست اجتماعي  نيازمند هزينه هاي مادي ومعنوي فراوان خواهد بود كه بارسنگين اين هزينه را هم دولت ها  وهم ملت ها بر دوش خواهند كشيد و چه بسا كه رسيدن به اين هدف هاي دوردست  نياز
- مند مدت زماني طولاني و مبارزه اي دشوار باشد.
     انقلاب اطلاع رساني در دنياي امروزامكان ارتقاي آگاهي هاي همه بشري را به گونه اي نامحدود فراهم كرده و جهان پراكنده وپرفاصله ي ديروزرا به صورت دهكده ي جهاني درآورده است. نمونه ي چشمگيرانقلاب انفورماتيك كه ما دردنيا ي سده ي بيست و يكم شاهد آنيم، انتشاراسناد رسمي سياسي- ديپلما تيك وزارت خارجه آمريكا درسايت ويكي ليكس است كه حقايق اوضاع جهان را، درست پس از وقوع آن و نه سي سال پس از آن كه عرف سازمان مركزي اطلاعات آن كشور است، درمعرض افكارعمومي مردم جهان قرارداد. بازداشت مسوول سا يت ويكي ليكس كه
به افشاي اين اخباردست اول وفراگير سياسي- ديپلماتيك نهاد اصلي ديپلماسي آمريكا دست زده بود؛ بازداشت و زنداني كردن وب نگاران كنشگرحقوق مدني دركشورها - ي نا مردم سالارجهان ومسدود كردن وب سا يت ها يي كه درجهت تحقق آزاد ي هاي د مكراتيك مردم گام بر مي دارند، به مثابه ي رويارويي مستقيم با دستاوردهاي انقلاب جهاني اطلاع رساني است. دولت ها مي كوشند كه با تمام توان در تقابل با  ارزشمندترين فراورده ي دانش بشري برآيند و دانش را با دانش و به بيان ديگربا " ضد دانش " سركوب كنند؛ اما دانش انساني، به مثابه ي شگرف ترين د ستا ورد زندگي و تمدن نوع  بشرسركوب نا پذير و محدود ناشدني است و هرروزمحصولي تازه تر و كامل تردراختياراو قرارمي دهد.
     كيمياي گرانبهاي مردم سالاري سرانجام با هيبت پهلواني خويش به خدمت انسا ن يگانه درخواهد آمد و درراه  نيكروزي و ارتقاي مادي و معنوي او به كارخواهدرفت، هرچند كه او درتحقق اين آرمان راهي دشوار وپرفرازو نشيب را در پيش رو داشته باشد.
19/9/1389
2110/12/9
                                                              



مراجعه ماموران امنیتی برای بازداشت اشکان ذهابیان از فعالان دانشجویی

خبرگزاری هرانا - اشکان ذهابیان فعال دانشجویی در گفتگوی تلفنی با العربیه تاکید کرد ماموران امنیتی اخیرا برای بازداشت وی به منزل او در بابل در شمال ایران مراجعه کردند.
به گزارش العربیه، آقای ذهابیان که هنگام مراجعه ماموران درمنزل حضورنداشت ، تاکید کرد " ماموران بدون ارائه حکمی قصد بازداشت مرا داشتند و به خانواده اعلام کردند که خود را به مقر فرماندهی انتظامی شهرستان بابل معرفی كنم." اشکان ذهابیان عضو شورای عمومی دفترتحکیم وحدت از تشکل های عمده دانشجویان اصلاح طلب که به دلیل فعالیت سیاسی از ادامه تحصیل محروم شده است در شهریورماه گذشته به اتهام اقدام علیه امنیت ملی به شش ماه زندان محکوم شد.
او در این گقتگو تاکید کرد " دایره اجرای احکام هیچ گونه احضاریه ای برای اجرای حكم 6 ماه حبس تعزیری برای من نفرستاده است."
وی گفت : " با وجود اینکه طبق نص صریح قانون، ابلاغ احضاریه یا رای دادگاه باید حضوری و کتبی باشد اما در روالی غیرقانونی احضارهای تلفنی یا شفاهی به رویه ثابت قوه قضائیه تبدیل شده است و هیچ مرجع نظارتی در کشور به این رویه های خلاف قانون اعتراضی نمی کند. "
ذهابیان گفت : " این رویه علاوه بر بی احترامی به قانون توسط نهادهای متولی قانون، از نظر امنیتی برای کشور خطرناک بوده و زمینه سوء استفاده های فراوانی را به وجود می آورد."
اشكان ذهابیان عضو شورای عمومی دفتر تحكیم وحدت و فعال دانشجوئی مازندران در حوادث پس از انتخابات در 26 خرداد 88 پس از ضرب و شتم بازداشت شد.
این فعال دانشجویی برای دومین بار به اتهام اقدام علیه امنیت ملی به واسطه تشكیل اتحادیه انجمن های اسلامی شمال كشور دستگیر و راهی زندان شد.
حكم آقای اشکان ذهابیان در دادگاه انقلاب شهرستان بابل به ریاست قاضی رضیان در بهمن سال گذشته و بدون حضور متهم صادر شد.
او پس از سپری كردن دو سال محرومیت از تحصیل اخیرا حكم اخراج خود را در شرایطی از دانشگاه فردوسی مشهد دریافت كرد که برای پایان دوره کارشناسی به گذراندن 20 واحد تحصیلی نیاز داشت.
این فعال دانشجویی گفت :" مسئولین امنیتی از فعالیت سیاسی دانشجویان هراس دارند و به دنبال پایان دادن فعالیت قانونی آنها هستند."




احضار ۱۳ دانشجوی دانشگاه شهرکرد به کمیته انضباطی

سیزده تن از دانشجویان دانشگاه شهرکرد از جمله محمد حیدرزاده به کمیته انضباطی احضار شدند.
به گزارش دانشجو نیوز، اتهام این دانشجویان که امروز (شنبه ۲۰ آذر) به کمیته انضباطی احضار شده‌اند، استقبال از محمد حیدرزاده در روز ۱۵ آذر ذکر شده و این در حالی است که نیروهای امنیتی در ساعت مقرر مانع از حضور این فعال دانشجویی در دانشگاه شدند.
محمد حیدرزاده به همراه سه عضو دیگر دفتر تحکیم وحدت در اواسط آبان ماه دستگیر شد. در پی دستگیری حیدرزاده، جمعی از فعالین دانشجویی دانشگاه شهرکرد با انتشار بیانیه ای ۱۶ آذر امسال را به نام «روز محمد حیدرزاده در دانشگاه شهرکرد» نام گذاری کردند.
پس از آزادی محمد حیدرزاده، دانشجویان دانشگاه شهرکرد قصد داشتند تا در روز ۱۵ آذر از وی در دانشگاه استقبال کنند که با حضور گسترده نیروهای امنیتی و حراست دانشگاه مراسم استقبال برگزار نشد.
لازم به ذکر است که بعد از برگزاری مراسم سراسری ۱۶ آذر در ایران بسیاری از دانشجویان دانشگاه های کشور تحت فشار های امنیتی قرار گرفته اند، به طوری که برخی از دانشجویان دستگیر شده و به زندان منتقل شده اند.



  نامه عیسی سحرخیز از زندان رجایی‌شهر به جعفری دولت‌آبادی

آقای دادستان! وعده آزادی می‌دادید و دنبال تواب می‌گشتید، حالا هم زندانیان را گروگان گرفته‌اید

عیسی سحرخیز که به تازگی اخباری درباره وضع جسمی وخیم او در زندان رجایی‌شهر منتشر شده است، در نامه‌ای به جعفری دولت آبادی، دادستان تهران، از اظهارات وی در ساختارشکن و اصلاح ناپذیر خواندن سه زندانی رجایی‌شهر – سحرخیز، زیدآبادی و باستانی – به شدت انتقاد کرد و از چند نمونه از تحرکات غیرقانونی این مقام قضایی برای تواب‌سازی و فریب زندانیان سیاسی پرده برداشت.
سحرخیز که به نوشته رسانه‌های سبز، آنچنان دچار تنگی نفس و افزایش شدید فشار خون شده که پزشکان بهداری زندان درخواست انتقال وی به بیمارستان را مطرح کرده‌اند، در نامه خود فاش کرده که جعفری دولت آبادی ابتدا وعده برگزاری سریع دادگاه و آزادی سحرخیز را می‌داده، اما کمی بعد در بین زندانیان سیاسی به دنبال تواب می‌گشته و البته در این تلاش خود شکست خورده است.
این زندانی سیاسی همچنین از ممانعت مسئولان قضایی از اعطای مرخصی به وی با وجود بیماری شدید، انتقاد کرده و خطاب به دادستان تهران نوشته است: اجازه دهید که اندکی صادق باشیم! مشکل ندادن مرخصی به امثال ما، هیچکدام از این موارد نیست؛ علت اصلی همان‌گونه که دوبار مستقیم خدمت شما مطرح کردم این است که مقام‌های سیاسی و امنیتی که حرف آخر را می‌زنند، ما را به گروگان گرفته‌اند. علت‌اش هم روشن است؛ آن‌ها می‌ترسند؛ بیم دارند وقتی از زندان بیرون آمدیم، نکند حرفی از دهانمان بیرون بیاید و بگوییم که در مراحل مختلف «دستگیری، بازجویی، بازپرسی و شرکت در دادگاه» زیر فشار روحی و روانی بوده‌ایم، و از آن بدتر، مورد ضرب و شتم و شکنجه قرار گرفته‌ایم.
متن کامل نامه عیسی سحرخیز را که در اختیار کلمه قرار گرفته، در ادامه می‌خوانید:
به نام خداوند جان و خرد
نقد صوفی نه همه صافی بی‌غش باشد/ ای‌بسا خرقه که مستوجب آتش باشد
خوش بود گر محک تجربه آید به میان/ تا سیه‌روی شود هر که در او غش باشد
جناب آقای جعفری دولت‌آبادی
دادستان محترم تهران
در اخبار و گزارش‌های رسمی آمده بود که جنابعالی درخصوص سه تن از زندانیان مطبوعاتی تبعید شده به زندان رجایی‌شهر، ایشان (عیسی سحرخیز، احمد زیدآبادی و مسعود باستانی) را «ساختارشکن» و «اصلاح‌ناپذیر» خوانده و براین اساس، آنان و خانواده‌هایشان را از «مرخصی» _که از نگاه ما «حق»، و از دید شما «امتیاز» تلقی می‌شود_ محروم دانسته و می‌دانید.
اقدامی «تبعیض‌آمیز» که در آن جنایتکاران و قاچاقچیان حائز شرایط بهره بردن از مرخصی هستند اما زندانیان سیاسی ، عقیدتی، مطبوعاتی و… به‌دلایل سیاسی و جناحی باید محروم بمانند و حتی در میان خودشان نیز رفتاری دوگانه ببینند!
جناب دادستان
این مایه‌ی شگفتی فراوان من و دوستانم است که چگونه یک فرد مسئول طی مدت یک‌سال می‌تواند این میزان دگرگون شود که براساس مستندات یک پرونده قضاوت‌های متفاوتی انجام دهد و احکام مختلفی صادر کند!
خود بهتر از من به‌یاد دارید که پارسال وقتی در همین ایام در شروع مسئولیت جدید، در بازداشتگاه ۲۰۹ اوین به دیدارم آمدید چه در سر داشتید و چه وعده‌هایی دادید؛ چگونه با توجه به اتهام‌های ساختگی، و به‌ویژه ضرب و جرح و شکنجه‌ی زمان دستگیری‌ام، درپی آزادساختن سریع من، یا برگزاری فوری دادگاه بودید. آن هم دادگاهی که با توجه به تاکید شما ۳۸۲ روز پس از دستگیری به‌صورت غیرقانونی در پشت درهای بسته تشکیل شد و به‌صورت آشکار یک جرم مطبوعاتی، معجزه‌آسا به جرم امنیتی تبدیل گردید تا اصل ۱۶۸ قانون اساسی زیر پا گذارده شود!
شما حدود شش ماه بعد، در دیدار دوم، و این بار در زندان رجایی‌شهر کرج، وقتی که درپی یافتن «تواب» در میان زندانیان سیاسی بودید تا شاید از این طریق بتوانید بالاترین منافع سیاسی را برای یک جریان سیاسی حداقلی به‌دست آورید، به‌خوبی متوجه شدید که این برنامه در میان زندانیان شاخص جنبش سبز، از ابتدا محکوم به شکست است.
جناب آقای جعفری دولت‌آبادی
آن زمان بود که تغییر سیاست دادید، راه دیگری برگزیدید و حتی اجازه ندادید تا امثال من برای درمان _در بدترین شرایط جسمی_ به بیمارستان منتقل شوند. به این دلیل است که اکنون بیش از سه ماه از درخواست‌های مکرر پزشکان متخصص زندان می‌گذرد اما هنوز اجازه نداده‌اید تا یک عکس‌برداری ساده‌ی «ام.آر.آی» از من به‌عمل آید تا امکان بازگشت به شرایط زندگی بر روی صندلی چرخدار به حداقل برسد و باز زمینگیر نشوم. از آن بدتر، طی هفته‌ی جاری، وقتی نیاز به یک عمل جراحی اضطراری پیدا کردم تا خون‌ریزی داخلی چندماهه‌ام پایان یابد، باز ضرورت تخصصی پزشکان معالج برای عمل در خارج از زندان را رد کردید، تا تبعیت از یک فرمان سیاسی به اوج خود برسد.
جناب دادستان محترم
در برابر پرسش مربوط به مرخصی ما سه نفر (سحرخیز، زیدآبادی و باستانی) می‌فرمایید: «از نظر من مرخصی وقتی امکان‌پذیر است که آن‌ها اصلاح شده باشند. اگر کسی محکوم شده باشد، بیاید بیرون دوباره مرتکب جرائم جدید شود، مبنای منطقی ندارد. مرخصی که بعضی‌ها می‌گویند حق زندانی است، به‌نظر ما یک امتیاز است و ما زمانی امتیاز می‌دهیم که یا در قبالش اصلاح صورت گرفته باشد یا مغایرتی با محکومیت نداشته باشد.»
اکنون این پرسش مطرح است که مگر شما به اصل ۳۷ قانون اساسی باور ندارید که تصریح می‌کند: «اصل، برائت است و هیچ‌کس از نظر قانون مجرم شناخته نمی‌شود…»
جناب جعفری دولت‌آبادی
بفرمایید که شما از کجا می‌دانید که ما درصورت کسب مرخصی، چون آن معدود افرادی عمل خواهیم کرد که به‌قول شما «آمدند بیرون و علیه نظام بیانیه داده و خود را اسیر نظام معرفی کرده و جرم امنیتی دیگری مرتکب شدند…»
جناب دادستان محترم تهران
شما چرا به بیش از ۹۰درصد دیگر زندانیان استناد نمی‌کنید که با قرار کفالت، وثیقه و … مرخص شدند و به‌زعم شما مشکلی هم ایجاد نکردند؟
از آن بدتر، شما ما را «ساختارشکن» خوانده‌اید و به‌صراحت گفته‌اید: «اسامی مذکور نیز به‌طور مرتب ساختارشکنی می‌کنند. ما چطور به این افراد امتیاز بدهیم…»
جناب جعفری دولت‌ابادی
درخواست من از جنابعالی این است که یک‌بار و برای همیشه بفرمایید چه نهادی، چه زمانی، و چگونه «ساختارشکنی» را فعل جرم معرفی کرده است که مستحق مجازات باشد؟
به‌گمان من، حال که چنین قانونی در کشور وجود ندارد و چنین جرمی تعریف نشده است، براساس آنچه به شما «آموخته‌اند» یا از شما «خواسته‌اند» اکنون هر آن کس که نقد و انتقادی به رهبری نظام داشته باشد «ساختارشکن» معرفی می‌شود. درصورتی‌که از دید فرد موردنظر، گفتار و نوشتار او اقدامی شرعی و قانونی در چارچوب اصول «امر به معروف و نهی از منکر» و «نصیحه الملوک» است. حتی به فرض وقوع جرم نیز میزان مجازات آن در قانون تعیین شده و حتی دادگاه‌های فرمایشی بیش از حد مجازات، احکام سنگین صادر کرده‌اند.
جناب دادستان
حال بفرمایید بر چه اساسی شما این حق را به‌خود می‌دهید که خانواده‌های این زندانیان را از دیدار عزیزانشان بابت جرمی فرضی که انجام داده و مجازات شده‌اند، محروم سازید؟
بر چه اساسی برای این «ساختارشکنی» استمرار قائل شده‌اید و آن را در درون زندان هم درحال تکرار می‌بینید؟
جناب دادستان
من در مورد خودم بحث زیادی مطرح نمی‌کنم؛ چون بارها به‌صراحت گفته و نوشته‌ام که اگرچه به قانون اساسی التزام دارم اما از نظر شرعی، زیر بار «حاکم جائر» و «غیرمتقی» نمی‌روم؛ چون براساس اصل ۱۰۹ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، شرط رهبری «عدالت»، «تقوا» و «بینش صحیح سیاسی و اجتماعی، تدبیر، شجاعت، مدیریت و…» است.
اما در مورد دو نفر دیگر، شما باید بفرمایید به‌عنوان مثال آقای مسعود باستانی کی و کجا علیه آقای خامنه‌ای صحبتی کرده و مطلبی نوشته است که بتوان آن را ساختارشکنی خواند؟
مگر اینکه نقد صریح رقیب اصلی اصلاح‌طلبان در سایت خبری «جمهوریت» یا حمایت مستقیم و غیرمستقیم از مواضع آیت‌الله هاشمی رفسنجانی را در انتخابات ۸۸ هم‌ردیف ساختارشکنی بخوانید و بدانید!
این موضوع درمورد آقای زیدآبادی هم صادق است؛ با این تفاوت که او حمایتش را از اصلاح‌طلبان و شیوه‌های مسالمت‌جویانه بیان داشته است.
بفرمایید آیا حمایت از آقایان کروبی و موسوی و خاتمی مصداق ساختارشکنی است؟ چون زیدآبادی در دوران زندان ۱۸ ماهه‌ی خود نه حرف جدیدی زده و نه بیانیه‌ای صادر کرده است. تنها سخن او، گفت‌وگو با معاون شما بوده است که اخیرا” تاکید داشته است: «من اگرچه حکم خود را غیرعادلانه و غیرقانونی می‌دانم، اما به این حکم التزام عملی دارم.»
جناب آقای جعفری دولت‌ابادی
اجازه دهید که اندکی صادق باشیم! مشکل ندادن مرخصی به امثال ما، هیچکدام از این موارد نیست؛ علت اصلی همان‌گونه که دوبار مستقیم خدمت شما مطرح کردم این است که مقام‌های سیاسی و امنیتی که حرف آخر را می‌زنند، ما را به گروگان گرفته‌اند. علت‌اش هم روشن است؛ آن‌ها می‌ترسند؛ بیم دارند وقتی از زندان بیرون آمدیم، نکند حرفی از دهانمان بیرون بیاید و بگوییم که در مراحل مختلف «دستگیری، بازجویی، بازپرسی و شرکت در دادگاه» زیر فشار روحی و روانی بوده‌ایم، و از آن بدتر، مورد ضرب و شتم و شکنجه قرار گرفته‌ایم.
جناب دادستان محترم
این سخنی است که می‌تواند هرچه بیشتر مقام‌های تحت رهبری آیت‌الله خامنه‌ای و حتی شخص ایشان را دست‌اندرکار نقض گسترده‌ی حقوق بشر، به ایرانیان و جهانیان معرفی کند و در آینده‌ی نه چندان دور، در محکمه‌ای منصفانه، مجازاتی عادلانه نصیب آنان کند!
والسلام
عیسی سحرخیز
۱۷ آذر ۱۳۸۹




نفوذ گسترده دستگاههای امنیتی در حوزه قضایی، منجر به تضییع حقوق 
شهروندان شده استجرس: در تقارن با روز جهانی حقوق بشر، امیر خسرو دلیرثانی، فعال سیاسیِ محبوس در زندان اوین، با انتشار یادداشتی پیرامون این روز و یادآوری دیداری که سال گذشته در چنین روزی با مرحوم آیت الله منتظری انجام و جایزه حقوق بشر به معظم له اهدا گردید، به مرور گوشه ای از آنچه طی ماههای بازداشت و بازجویی بر وی و هموندانِ وی گذشته، می پردازد.
این فعال ملی- مذهبی در یادداشت خود ضمن افشای این موضوع که "محکومینی که در دادگاههای تلویزیونی سال گذشته آورده شده بودند، چندین جلسه با حضور عوامل ذیربط تمرین کرده و حتی موظف شده بودند که متنی از پیش تهیه شده را در دادگاه قرائت نمایند"، خاطرنشان می کند "متاسفانه موارد مکرری از نقض صریح و آشکار قوانین ، زیر پا گذاردن معیارهای شرعی و اخلاقی ، عدم تطبیق روال رسیدگی به پرونده ها و صدور احکام با آیین دادرسی عادلانه و قوانین جزایی کشور و نفوذ گسترده دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی در حوزه قضایی در جریان حوادث بعد از انتخابات اتفاق افتاده که منجر به تضییع حقوق بسیاری از شهروندان شده است ."
گفتنی است مهندس امیرخسرو دلیرثانی، فعال ملی- مذهبی، و عضو شورای مرکزی جنبش مسلمانان مبارز و همچنین عضو کمیته پیگیری بازداشتهای خودسرانه است که پس از حوادث عاشورای سال گذشته بازداشت و حکم چهار سال حبس تعزیری در دادگاه تجدیدنظر برای وی صادر شد.

به گزارش رسیده به جرس، متن یادداشت این فعال ملی- مذهبی به شرح زیر است:
روز جهانی حقوق بشر برای من یادآور خاطره شیرین و سرنوشت سازی است که بی گمان برای همیشه در خاطرم باقی خواهد ماند . سال گذشته در چنین روزی ( 19 آذر 88 ) توفیق آنرا یافتم که به همراه جمعی از فعالان سیاسی و حقوق بشری به منظور تقدیم جایزه ویژه این روز که از طرف کانون مدافعان حقوق بشر هر ساله به یکی از فعالین این زمینه اهدا میگردد ، به حضور مرحوم آیت الله منتظری برسم .
مراسم با شنیدن سخنان ایشان و خواندن نامه ای از طرف کانون مدافعان مشتمل بر تشریح دلایل تعلق گرفتن جایزه به ایشان و بعد هم اهدای جایزه برگزار شد و در آخر هم با گرفتن فیلم و عکس دسته جمعی و تهیه گزارش پایان یافت .
توفیق دیدار آیت الله منتظری برای دومین بار در طول یکسال گذشته و گذراندن دقایقی هرچند کوتاه در کنار آن وجود روحانی که صداقت و صفای باطن از سراسر کلام دلنشینش موج میزد و توجه ویژه ایشان به مسائل انسانی و حقوق بشر و اشاره به حوادثی که بعد از انتخابات پیش آمده بود ، لذت این دیدار را دو چندان ساخت و احساس کردم که در زمانه ای که پول و شهرت عده زیادی را به از خود بیگانگی و بی اعتنایی و وجدان و شرف انسانی کشانده ، هنوز هم انسانهایی وارسته یافت میشوند که با چشم پوشی بر هوا و هوسهای دنیوی ، با صداقت و از خود گذشتگی دغدغه حفظ شرف و کرامت انسانی و حقوق بشر را سرلوحه زندگی خود ساخته و در این راه علاوه بر پشت پا زدن بر مقام و موقعیتهای دنیوی و فریبنده ، حتی آسایش و امنیت خود و خانواده شان را هم به قربانگاه عشق و اخلاص برده اند و در این راه از هیچ کوششی فروگذار نیستند و منتظری بی گمان در طول حیات پربرکتش یکی از این وارستگان و شاید مصداق السابقون السابقون قرار گرفته بود .
کمتر از دو هفته از این روز نگذشته بود که این الگوی صداقت و شرف انسانی دعوت حق را لبیک گفت و به دیار باقی شتافت و شاید این خواست و اراده خداوند بود که در سرزمینی که اجر و قرب گذشتگان بیش از زندگان و تلاشگران است ، این بنده مخلص در آخرین روزهای عمرش از سوی جمعی به شایستگی مورد تقدیر و تشکر قرار گیرد و این جایزه در نقطه پایانی زندگی ایشان ، برای همیشه در دفتر افتخاراتشان ثبت گردد .
بعد از گذشت چند روز از این واقعه ، یکی از فعالان سیاسی توسط وزارت اطلاعات احضار شد و مورد بازجویی قرار گرفت و چون نامبرده با من سابقه رفاقت داشت ، بازجو از طریق ایشان به من پیغام داد که : " کارت به جایی رسیده که به خانه منتظری می روی و با او عکس می اندازی، مردک کمونیست ! ... به زودی نوبت تو هم خواهد شد "
با شنیدن این پیغام دریافتم که شرکت در مراسم اعطای جایزه خوشایند آقایان نشده و احتمالا به زودی به بهانه ای دستگیرم خواهند کرد .
چندین سال بود که در جنبش مسلمانان مبارز فعالیت سیاسی حرفه ای خود را از سر گرفته بودم و در دو سال اخیر نیز به عنوان نماینده جنبش در "کمیته پیگیری بازداشتهای خودسرانه" به فعالیتهای حقوق بشری مشغول بودم و در این مدت دوبار جهت ارائه توضیحات به وزارت اطلاعات احضار شده بودم ولی هربار پس از چند ساعت گفتگو موضوع خاتمه یافته و به دستگیری نیانجامیده بود . پس از این تهدید چند روزی تردیدی در من ایجاد شد که آیا شرکت در این مراسم آنقدر ارزشمند بود که هزینه دستگیری و احتمالا پرونده سازی را بدنبال داشته باشد ؟ و در آن روزها از سوی بسیاری از دوستان هم درباره انتشار عکسهای مربوط به آن جلسه و اینکه این موضوع به دستگیری من منجر خواهد شد ، هشدارهایی داده شد به هر حال بعد از مدت کوتاهی این تردید در من از بین رفت و بویژه پس از آن درگذشت آیت الله منتظری دانستم که این آخرین دیدار و درسهایی که از آن آموختم در ادامه فعالیتهای سیاسی من چقدر ارزشمند بوده است . هنوز یکماه از این ماجرا نگذشته بود که سحرگاه چهارم دیماه مامورین وزارت اطلاعات به منزل شخصی ام آمده و ضمن بازرسی منزل مرا دستگیر و به بازداشتگاه ویژه اطلاعات در زندان اوین منتقل ساختند .
از همان ابتدا موضوعی که بنظرم جالب آمد این بود که در قبال درخواستم برای ارائه حکم دستگیری و ورود به منزل ، کپی نامه معاونت وزارت اطلاعات را نشان دادند که به عوامل ذیربط دستور داده بود حداکثر تا هفدهم همان ماه به دستگیری افرادی که در واقعه روز عاشورا حضور داشتند اقدام نمایند ، و این در حالی بود که در روز عاشورا من در تهران نبودم و بعدا فهمیدم که مامورین اطلاعات نیز از عدم حضورم در روز عاشورا در تهران اطلاع کامل داشتند . به هر حال پس از اطمینان از دستگیری ام یک برگ حکم بازداشت سفید امضاء را با نام و مشخصات من تکمیل کرده و جهت تکمیل اسناد در پرونده قرار دادند و جالب اینکه این حرکت غیرقانونی در منزل من و مقابل دیدگانم انجام شد . از همان لحظه فهمیدم که بازداشتم در راستای همان تهدید قبلی بوده و ارتباطی به حوادث عاشورا ندارد .
در روزهای اولیه بازداشت که به دلیل حجم زیاد بازداشتها و پر بودن سلولهای انفرادی ، در سلولهی چند نفره بازداشتگاه به سر میبردم . افراد زیادی از گروهها و جریانهای سیاسی ، افراد مستقل و حتی پیروان آیینهای و مذاهب نظیر بهاییت را دیدم که دستگیر شده و علت بازداشت آنها ظاهراشرکت در مراسم عاشورا بود . در مدت بازداشت و پس از انتقال به بند 350 زندان اوین پای صحبت عده زیادی از آنها نشستم و روند محاکمه و صدور حکم آنها را در حد بضاعت خود بررسی کردم .
متاسفانه موارد زیادی از ضرب و شتم ، شکنجه ، تحقیر و تهدید نسبت به متهم و حتی خانواده ، مطرح کردن مسائل غیراخلاقی و نسبت دادن آنها به متهمین به دروغ جهت درهم شکستن مقاومت آنها ، برخورد ناعادلانه با پیروان آیین بهاییت و فحاشی به نوامیس آنها ، توسل به شیوه های غیر انسانی و اعتراف گیری شامل شکنجه فیزیکی و یا حبسهای انفرادی طولانی مدت و عدم امکان ملاقات و تماس با خانواده ، نگهداری متهمین در زمان دستگیری در بازداشتگاههای پلیس امنیت با شرایط بسیار بد و غیر انسانی و چندین و چند مورد دیگر که نقض آشکار حقوق بشر و آیین دادرسی عادلانه و همچنین آیین نامه حقوق متهم که بخشی از قوانین قضایی جمهوری اسلامی است ، توسط متهمینی که در این مدت با آنها در تماس بودم بازگو شده که شنیدن آنها قلب هر انسان آزاده ای را به درد می آورد .
یکی دیگر از موارد غیر انسانی هم برگزاری چند جلسه دادگاه علنی نمایشی بود که در تلوزیون پخش شد و من تقریبا با تمام محکومین این دادگاهها به صحبت نشسته ام . جالب است که این متهمین از قبل مجبور شده بودند که در روز دادگاه حتما با داشتن سبیل در جلسه دادگاه حضور یابند ! و برای بسیاری از آنها چند جلسه تمرین با حضور عوامل ذیربط برگزار شده بود و حتی برخی موظف شده بودند که متنی را که برای آنها از پیش تهیه شده بود در دادگاه قرائت نمایند .
عده زیادی از دستگیر شدگان وابستگان به گروههای سیاسی و یا هواداران ، با سابقه هواداری در دهه شصت هستند که سالهای زیادی را در آن دهه در زندان گذرانده اند و در زمان دستگیری فعلی همه مشغول کسب و کار و حرفه شغلی خود بوده و حتی در بعضی دوایر دولتی به شغلهایی نظیر دبیری آموزش و پرورش اشتغال داشته اند که متاسفانه در این ماجرا دستگیر و به آنها اتهام محاربه نسبت داده میشود و به مجازات اعدام محکوم می گردند .
ماهها زندگی در زندان در کنار این افراد و آشنایی با زندگی و خانواده آنها ( به رغم داشتن دیدگاههای متفاوت سیاسی با آنها ) به روشنی به من ثابت کرد که زندگی این افراد اصلا حالت مخفیانه که لازمه مبارزه مسلحانه که یکی از مصادیق محاربه در قوانین است را نداشته ، ولی متاسفانه توسل به بهانه هایی نظیر تماس تلفنی با گروههای سیاسی خارج کشور ، و یا حضور در تجمعات و یا حتی کمک به خانواده های زندانیان سیاسی ، منجر به صدور احکام ناعادلانه اعدام برای این افراد گردیده است .
حتی در مواردی این دستگیریها شامل چند تن دیگر از اعضای خانواده نظیر مادر ، برادر ، خواهر و یا فرزندان آنها نیز شده است که متاسفانه آنها نیز با صدور احکام سنگین شامل زندان و تبعید هم اکنون متحمل مجازات شده اند . در مواردی با انجام تهدیدهای بی شرمانه نسبت به خانواده این دسته از متهمین آنها را وادار به انجام مصاحبه تلوزیونی نموده اند .
به هر حال گذر از دوران یازده ماهه زندان برای من تجربه گرانقدری بود که ضمن آشنایی تنگاتنگ با انسانهای دردمندی که سابقه فعالیت سیاسی و یا حضور در صحنه اعتراضات مردمی و دفاع از حقوق از دست رفته خود ، آنها را به کنج زندان کشانده و از نزدیک با روال دستگیری ، بازجویی و محاکمه بسیاری از این افراد آشنا شدم و دریافتم که متاسفانه موارد مکرری از نقض صریح و آشکار قوانین ، زیر پا گذاردن معیارهای شرعی و اخلاقی ، عدم تطبیق روال رسیدگی به پرونده ها و صدور احکام با آیین دادرسی عادلانه و قوانین جزایی کشور و نفوذ گسترده دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی در حوزه قضایی در جریان حوادث بعد از انتخابات اتفاق افتاده که منجر به تضییع حقوق بسیاری از شهروندان شده است .
در دوره اجرای حکم و نگهداری متهمین در زندان نیز موارد بسیاری از نقض حقوق بشر نظیر عدم رسیدگی پزشکی مناسب بویژه در بخشهای تخصصی و حتی مقابله با درخواست بیماران زندانی در این موضوع که در مواردی حتی به ضرب و شتم بیماران توسط مسئولین زندان منجر شده به کرات مشاهده شده است .
همه این موارد اهمیت پرداختن به موضوع حقوق بشر در ایران و حتی پرداخت هزینه مبارزه در این راه را برایم اثبات کرد و حضور در آن جلسه تاریخی اهدای جایزه به مرحوم آیت الله منتظری برای من بسیار ارزشمند شد چون آنچه را که به عنوان نقض حقوق بشر در جریان فعالیتهای سیاسی ام شنیده بودم از نزدیک به چشم خود دیدم و بیش از پیش به ارزشمند بودن ادامه این راه ایمان یافتم .
نیک می دانم که نوشتن این مطلب ، بزودی منجر به اعمال فشارهای بیشتر به من که اکنون داخل زندان بسر می برم خواهد شد و به احتمال زیاد با تشکیل پرونده جدید ، بازجویی و صدور حکم با اتهاماتی واهی چون تبلیغ علیه نظام و یا اقدام علیه امنیت ملی ، نسبت به آن عکس العمل نشان داده می شود ، اما با ایمان به اینکه آنچه را که شرح دادم همه عین حقیقت و گوشه ای از واقعیتی است از آنچه که بر عده زیادی از زندانیان سیاسی گذشته ، در برابر ندای وجدان خویش خود را سرافراز می بینم و از صمیم قلب آرزو می کنم که روزی برسد که در این سرزمین فریاد حق طلبانه مظلومین در جهت عدالتخواهی ، لااقل تبلیغ علیه نظام خوانده نشود !؟
به امید آنروز
امیرخسرو دلیرثانی – 19/9/89
بند 350 زندان اوین




 پنج سال گذشته بر ملت ایران بسیار سخت و دشوار گذشته است و حضرت تان در تحمیل این زندگی دشوار بر مردم نقش اساسی داشتید. اگر شما نبودید، قطعا احمدی نژادی که در دور اول انتخابات 84 با شش میلیون رای به مرحله دوم آمده بود، هرگز نمی توانست رئیس جمهور شود و در مدت چهار سال ریاست جمهوری این کشور را ده سال از نظر اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی و سیاسی به عقب ببرد و بطریق اولی اگر خواست شما نبود، همین آقای محترم هرگز نمی توانست در شرایطی که خودتان می دانید و حالا دیگر اسناد مختلفی از تقلب عظیم انتخاباتی منتشر شده، برای بار دوم بر سر کار بیاید. قبلا گفته اید و دوستان خاص از شما نقل کرده اند که امر کرده اید که "احمدی نژاد یعنی من" و اگر او رای نیاورد، یعنی من رای نیاوردم و به همین دلیل کودتایی را تحمیل کردید که حاصل آن کشته شدن هفتاد تا صد نفر تا امروز، زندانی شدن هزاران تن از نخبگان و بزرگان کشور، خروج بیش از نیمی ازاعضای حکومت از جبهه رهبری، ایجاد بحران اقتصادی و اجتماعی و سیاسی و بین المللی و بسیاری عواقب دیگر؛ که بقول خودتان بدنامی و آبروریزی برای کل نظام بوده است. همه اینها اظهر من الشمس است و همگان آن را می دانند. شما انتخابی کردید که در آن قدرتی مطلق و شکننده و بدنامی و بی آیندگی را به دست آوردید و قدرتی نسبی و پایدار و خوشنامی و آینده را برای خودتان و حکومت از دست دادید. معامله ای کردید پر زیان که بسیارتراز بسیار کسان که عقل شان را نه به شیطان فروخته اند و نه قربانی ایمان شان کرده اند، در عجب می مانند که این چه معامله ای است؛ آن هم از سوی آدمی که به حسابگری معروف است و به هوشمندی مشهور؟ واقعا چه به دست آوردید؟ بیایید جستجو کنیم و ببینیم در این سودا چه سودی حاصل تان آمد؟
آیا استقلال ایران را به دست آوردید؟ پاسخ بی شک منفی است. خود می دانید که وقتی جناب احمدی نژاد بر صندلی قدرت نشست، ایران قدرتی بزرگ در منطقه بود و بالقوه در دست هایش ورق های بسیاری برای بازیهای دیپلماتیک داشت. آمریکایی ها برای رابطه با ایران هر امتیازی می دادند و اروپایی ها به ایران احترام می گذاشتند. ما در جهان اسلام قدرتی بودیم و اعراب منطقه جرات نمی کردند به تاریخ و جغرافیای ما چشم طمع داشته باشند. حالا تمام قدرت رسمی ایران تبدیل به بدنامی و رسوایی شده و تنها توهمی به نام اقتدار نزد ملت ها مانده است. توهمی که گاه با صرف هزینه های گزاف و نمایشات پوپولیستی جلوه می کند و چراغش به یک پف خاموش می شود، قدرتی که نام ایمان دارد و با پول حاصل شده، چگونه دوام می آورد؟
آیا انحصار قدرت بر اقتدار ملی افزود؟ پاسخ این سووال هم منفی است. می دانید که جمعی کثیر از کسانی که می توانستند در اداره کشور، در مدیریت عالی و مدیریت میانی یار حکومت باشند، دیگر برای شما و رئیس جمهور منتخب تان پشیزی احترام قائل نیستند. اقتدار ملی که در آن حکومت هر روز درهراس باشد که اگر یک مجوز اعتراض بدهد، بخش عظیمی از مردم علیه حکومت به خیابان خواهند آمد، چه ارزشی برای شما دارد؟ آیا هرگز تصور کرده اید اگر آنقدر که دولت فرانسه یا انگلیس یا آمریکا یا حتی همین عراق و افغانستان و پاکستان، به مخالفان دولت اجازه اعتراض می دهد، دولت جمهوری اسلامی به مخالفان اجازه مخالفت بدهد، اکثریت مردم در تمام شهرها علیه شما و دولت تان به خیابان می آیند؟ گفته اید این فتنه غرب است، چه فرقی می کند. اگر غرب این توانایی را دارد که هفتاد درصد مردم را علیه دولت به خیابان بکشد، پس شما چه اقتداری دارید؟
آیا انرژی هسته ای به دست آوردید؟ آقای احمدی نژاد بارها گفت که غنی سازی اهمیتی بزرگتر از ملی شدن نفت دارد. حتی ایشان اعلام کرد که می خواهد بعد از شصت سال نفت را دوباره ملی کند. ایشان چهار سال قبل اعلام کرد که ما هر چیزی بدهیم، در مقابل گرفتن حق مان در عرصه جهانی می ارزد. و ایشان گفت که تولید انرژی هسته ای بزرگترین دستآورد ایران در پنجاه سال گذشته است. فرض می کنیم که چنین باشد و تمام این مصائب را به قیمت به دست آوردن حق تولید انرژی هسته ای تحمل کردن، ارزشی نگوئیم والا، حداقل معقول داشته باشد. سووال این است که حالا مگر انرژی هسته ای تولید شده؟ مگر تولید انرژی هسته ای با این همه هزینه وضعی بهتر از پنج سال قبل پیدا کرده؟ مگر دست و پای ما برای چنین تولیدی نسبت به گذشته بازتر شده؟ مگر اصلا چیزی به دست آوردیم در مقابل این همه چیز که از دست دادیم؟
آیا عدالت گسترش پیدا کرد؟ رئیس جمهور منتخب شما گفته بود که می خواهد منافع نفت را به سفره مردم ببرد و می گفت که می خواهد قله های ثروت را نابود کند. آمارها حاضر و ناظر بر عمل دولت است و شما هم آدمی که آمار می فهمد. شما بگوئید، آیا جز اینکه دولت منافع نفت را از بعضی سفره ها برداشت تا بر بعضی سفره ها بنشاند، اتفاقی افتاد؟ و مگر همین هم اتفاق افتاد؟ خودتان می دانید که یارانه پرداخت شده این دو سه وعده ده تا بیست درصد هزینه گروهی را پوشش می دهد، در حالی که بر سبد قیمت ها بیش از بیست درصد گرانی افزوده شده. خودتان می دانید که افزایش قیمت ها چنان در این سالها افسار گسیخت که مردم گرسنه گرسنه تر و لشگر بیکاران پر تعداد تر شد. از سوی دیگر، چه کسی یا کدام قله ثروتی رسوا شد و کدام هزار فامیلی که قدرت را در دست داشت، به زندان افتاد، جز مشتی روزنامه نویس و معترض سیاسی که نان شب شان هم گرو کارشان بود؟ اگر افتخار یک دولت این باشد که در طول چهار سال دولتش یک نفر هم از گرسنگی نمرده است، ننگ این دولت همین که در طول یک هفته چهار هزار نفر از مردم تهران بخاطر آلودگی هوا که مستقیما به تصمیم گیری و رفتار دولت مربوط است، کشته شده اند و می شوند. اگر اسرائیل تهران را هر روز بمباران می کرد، آسیب بمباران از این بیشتر بود؟
آیا همه اینها را بخاطر حفظ قدرت خودتان می خواستید؟ تقریبا همه به همین پاسخ می رسند، ولی من متاسفانه نمی توانم چنین پاسخی بدهم. به نظرم نمی رسد که شما آدمی باشید که در خانه قدرت بنشینید و دلتان خوش باشد که شاهانه زندگی می کنید. اما معتقدم دچار این توهم هستید که اگر شما قدرت داشته باشید، اسلام حفظ می شود و شیعه حفظ می شود و دین در این مملکت باقی می ماند، ولی چنین نیست. چشم تان را باز کنید و حاصل قدرت گرفتن خودتان را ببینید. چشم تان را باز کنید و ببینید که ایران اسلامی شما، در درخشان ترین عصر اقتدارش به تعبیرخودتان، کشوری است که در عرض یک هفته دو نفر آدم را در دو شهر مختلف وسط خیابان، جلوی چشم پلیس می کشند و هیچ کسی هم یک آخ نمی گوید. اگر همین مقتول یک کلمه علیه شخص شما شعار داده بود، بی تردید در عرض دو دقیقه همه نیروهای ضدشورش او را می گرفتند و حداقل زنده می ماند. اما شما او را و ما را کشتید؛ شما یک ملت را کشتید؛ شما با ایجاد رعب و وحشت دلیری و جسارت را در مردم نابود کردید؛ شما شهامت دفاع از مظلوم و جرات کمک به دیگران را از بین بردید. چشم تان را باز کنید و ببینید که تمام مشخصاتی که در روایات و احادیث برای ظالم گفته شده است، در موردتان صدق می کند. و حاکم ظالم جز اینکه ظالم و متجاوز تولید می کند چه بازدهی دارد؟
می گویند چپ روی افراطی سرانجام به راست روی افراطی می انجامد. شما از ترس از بین رفتن اخلاق، توسعه فساد و افزایش ارزشهای غیر اخلاقی کاری کردید که کشور شده است کشور دروغ و فریب و ریا و فساد و مملو از ارزشهای غیراخلاقی. این حد از خلاف های جنسی، مصرف مواد مخدر و الکل، فروپاشی خانواده و بیرحمی افراد نسبت به همدیگر، نه در افغانستان و پاکستان و عربستان و مصر که کشورهای اسلامی هستند، حتی در کشورهایی که آزادی مطلق وجود دارد و بخشی از این موارد جرم هم نیست، اتفاق نمی افتد. واقعا شما به چه چیزی افتخار می کنید؟ افتخار می کنید که حکومت و روحانیون حامی حکومت دروغ نمی گویند؟ افتخار می کنید که فقیر در ایران بیشتر نشده است؟ افتخار می کنید که مردم بیشتر از گذشته نماز می خوانند؟ افتخار می کنید که ام القرای اسلام آلوده ترین شهر جهان نیست؟ افتخار می کنید که بیشترین مصرف مواد مخدر در ایران صورت می گیرد؟ افتخار می کنید که حاکمان تان و ماموران تان دزد نیستند و هر کدام شان صدها پرونده جرائم مالی ندارند؟
آقای خامنه ای! واقعا اگر وجود شما به افزایش جرم و گناه و خلاف و فقر و بی عدالتی و نابودی ایران منجر شده است، چرا به این فکر نمی کنید که محترمانه بروید و کمی بار نفرین را پشت سرتان سبک کنید؟ کاش می توانستم بفهمم به چه چیزی افتخار می کنید؟
با دستگیری های فله ای و بگیر و ببندها صورت مسئله پاک نمی شود
جرس: 
همسر مصطفی تاجزاده، فعال سیاسی دربند، در نامه ای دیگر خطاب به دادستان تهران، ضمن شرح گوشه ای دیگر از آنچه بر زندانیان سیاسی و خانواده های آنان گذشته، و یادآوری آنچه توسط حکومت بر شهروندانِ مطالبه کنندۀ حقوق اولیه روا داشته، خاطرنشان می کند "سرنوشت ما با همه زندانیان سیاسی و خانواده هایشان و با همه شهدا و خانواده هایشان پیوند خورده و با دستگیری های فله ای و بگیر و ببندها صورت مسئله پاک نمی شود... بلکه باید به سوالات مقدر پاسخ گفت."

به گزارش نوروز، فخرالسادات محتشمی پور در "عریضۀ ٣۱" خود به عباس جعفری دولت آبادی، دادستان تهران، با بیان اینکه "این عریضه های من در برابر همه ستم هایی که به ما می شود کم می آورد"، خاطرنشان ساخته است "...وقتی می خواهم این همه مظالم را به تصویر بکشم نه به دلیل آلودگی هوا بلکه به واقع به دلیل آلودگی هوا! هوایی که با شلیک گازهای اشک آور و گاز فلفل به روی مردم بی گناه که سؤال ساده شان « رای من کو» بود، آلوده شد."

وی خطاب به این مقام ارشد قضایی تاکید کرد "دنبال دشمن در خانه های شهروندان بی گناه نگردید. ما جز کتاب خدا و یاد شهیدان در خانه ودلمان پنهان نکرده ایم. مفتش ها را استراحت دهید. این راه که می روید تنها دل دشمنان ایران را شاد می کند."

متن این نامه به شرح زیر است:
عریضه سی و یکم
به : دادستان تهران
از : همسر سید مصطفی تاجزاده شاکی از کودتاگران انتخاباتی، آزاده ممنوع الملاقات در قرنطینه اوین

بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علی الحسین و علی علیّ بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین
سلام آقای دادستان!
امروز بیستم آذرماه است. از 16 آذر چند روزی گذشته ولی هنوز دانشجویان دربند هستند و آن ها که به همان مناسبت دستگیر شدند و لابد فی الفور اتهامات اخلال در امنیت و تشویش و تهدید و الباقی تا براندازی نظام را به ایشان زدند، خوب ضرب و شتم شدند و از نظر آقایان متنبه شدند و چه ذوق کردند آن ها که بالا رفتن شماره دستگیر شدگان مجرمان امنیتی برایشان ثواب است و اجر داردو اضافه کار و تشویق و ترفیع! چه شادمانی دارد برای آقایان بازداشت بچه های معصوم با این اتهامات که به حق صرفا اتهام است و تهمت زنندگان چه بدعاقبتند و بدفرجام. حالا رسیده ایم به بیستمین روز از آذرماه و پنجمین روز از ماه حسین(ع) ماه روضه و زیارت و عزا و نوحه.ماهی که اسلام را نگاه داشته است. چگونه؟ با بازخوانی داستان کربلا با یادآوری مصاف حق و باطل.با تکرار پیام حسین که از زبان زینب(س) تا همین امروز برای ما یادگار مانده است:
«گر دین ندارید لااقل آزاده باشید» امروز اولین روز اعتصاب غذای نوری زاد بزرگ است که کودتائیان تلاش زیادی برای تحقیرش کردند و خود کوچک تر شدند. از بازجو تا آن قاضی مؤدب که نامشان در تاریخ قضا به تیرگی و سیاهی ثبت شد به خواست خودش! دیشب جایتان خالی بود در روضه ای که اگر ده ها مداح و مقتل خوان تلاش می کردند نمی توانستند به اندازه روضه ای که از زبان نوری زاد توسط همسرش خوانده شد، عزاداران را متأثر و گریان کنند. روضه روضه ایثار بود و قرارها و آرمان ها. ما سخت گریستیم نه برای خودمان بلکه برای فرزندان ایران که به همت کودتاگران زیارت وداع می خوانند با همه ارزش ها و آرمان های انقلاب. نه برای شهیدان بلکه برای خودمان که مانده ایم تا تقاص ناشکری هایمان را از داشته هایمان پس دهیم. برای همه مان که تروخشک با هم می سوزیم در میان این آلودگی ها که از همه سلول ها رسوخ کرده به قلب هایمان.

آقای دادستان! کاش شما هم با ما همراه می شدید در این روضه خوانی ها به جای حضور در مجالسی که به فرموده قصه های جدید ساز کرده اند و به فرموده مجلس امام حسین(ع) را تبدیل کرده اند به شعبده گردانی های هر روزه در رسانه میلی و دیگر رسانه های دولتی. قرار است فتنه ببافند و چون سپری بر پیکر کشند و هر چه فعل حرام است از دروغ و غیبت و تهمت و نیرنگ و ریا مرتکب شوندو حلیّتش را برخی در نمازهای جمعه اعلام کرده اند و رسانه میلی تکرارش نموده به عادت بی توجه به هشدارهای مراجع بیدار که قرار است حافظ دینِ خدا باشند در عوض مقامِ قدرت پرستان کینه توز. آری کاش شما هم همراه ما می شدید تا ببینید همسر یک آزاده دربند چگونه بی پروا پای در مجلس مردان می گذارد تا مردانگی را به یادشان بیاورد چون هم نامش فاطمه(ع) عزیز عالمِین وقتی که می دید در غیاب پدر چگونه حق شویش را ضایع می کنند و درنگ را جایز ندانست.
کاش لااقل همسرتان و فرزندانتان را بفرستید به این گونه مجالس تا نوای ما را بشنوند و اندیشه کنند. خدای را چه دیدید اگر انگشت از گوش ها به در آید تحبیب القلوب صورت می گیرد و شما یادتان می آید که آنان را که می خواهید اندیشه هایشان را مهار کنید و به اعتراف و ندبه و توبه و دست کم سکوت ذلیلانه شان بکشید، برادران شما هستند، خواهرانتان و فرزندانتان و البته بعضی جای پدران شما هستند. کاش یادتان می آمد که به جای تفتیش خانه های ما در جستجوی سلاح گرم و سرد و ابزار جاسوسی برای بیگانه که توجیه جنایات داخل زندان ها باشد، مرزبانان را مراقبت می کردید و دنبال مزدوران اجنبی در میان خود می گشتید که با تضییع حق شهروندان بی گناه با بهانه های موهوم بهانه هایی به دست دشمنان می دهند که دیگر ولخرجی برای جاسوس پروری و گرفتن اخبار پشت پرده لازم ندارند.

آقای دادستان!
شما که باید نقش مدعی العموم را داشته باشید چطور حواستان نیست که مزدوران در همان نقطه امنی هستند که شما از آن غافلید دست از سر نسرین ها و بهاره ها و نازنین ها و ساجده ها و زینب ها و فرزانه ها بردارید و بگذارید به سر خانه و زندگیشان برگردند و بیش از این آنان و همسران و مادر و پدران و فرزندانشان را رنج و آزار ندهید. وجود این بی گناهان دربند، دشمنان را از بهانه تراشی برای محکوم کردن ایران اسلامی به نقض حقوق بشر بی نیاز می سازد. وجود آن ها و دیگر زندانیان بندهای 209 و 240 و 350 و قرنطینه های خارق العاده محصول نظام قضائی عادل ما که شدت فشار نیروهای اطلاعات و سپاه گاهی صدایش را در می آورد اما باز هم درصدد تأمین خواسته های آنان برمی آید به قیمت فشار بیشتر بر زندانی سیاسی و خانواده اش. و زندانیان رجائی شهر و دیگر زندان هایی که قرار نبود بعد از انقلاب هیچ مخالفی در آن به بند کشیده شود چه رسد به آن که شکنجه و آزار شود.

آقای دادستان!
این عریضه های من در برابر همه ستم هایی که به ما می شود کم می آورد. من واژه کم می آورم. جوهر کم می آورم. نفس کم می آورم. نفسم به شماره می افتد وقتی می خواهم این همه مظالم را به تصویر بکشم نه به دلیل آلودگی هوا بلکه به واقع به دلیل آلودگی هوا! هوایی که با شلیک گازهای اشک آور و گاز فلفل به روی مردم بی گناه که سؤال ساده شان « رای من کو» بود، آلوده شد. هوایی که با ضربات باتوم بر فرق شهروند پرسشگر که سوالشان در نگاهشان نهفته بود و بر روی برگه های سپیدی که بر فراز دست هایشان گرفته بودند، آلوده شد و ... نگویید که نبودید و ندیدید و نخواندید و نشنیدید. ما همان روزهای هولناک حمله و هجوم وقتی برای طرح پاره ای از پرسش هایمان به خانه ملت رفتیم. در همان کمیسیون امنیت ملی،اقتدارگرایان تأیید کردند که بودند ودیدند البته اگر فوری تکذیبیه ندهند که این روزها دیوار حاشا سخت بلند است. باری هوا سخت آلوده است و نفس به شماره می افتد و ما کم می آوریم از شماره جنایت ها و شما کم می آورید در مهار اندیشه ها. ما کم می آوریم در برابر بچه هایمان که پرسش پشت پرسش ما را به پاسخ گویی از کرده هایمان می خوانند و شما کم می آورید در برابر ما که آن پرسش ها را برایتان تکرار می کنیم. ولی نه ما کم نمی آوریم. ما یک تجربه سی ساله در پشت سر داریم و یک تمدن هزاران ساله و یک مکتب اصیل که انسان را کریم می داند و کسی را که کرامت انسان را به رسمیت نمی شناسد ذلیل می داند و شیطانی که حسد همه وجودش را می سوزاند و حاضر به اطاعت امر پروردگارش نمی شود. ما می توانیم به خطاهایمان اعتراف کنیم در برابر بچه هایمان نه بازجوها و شما نمی توانید نمی دانم چرا خود بگویید. شما بگویید چرا هر روز عده ای با حکم شما دستگیر می شوند و به سلول های انفرادی می افتند و شما به خانوده هایشان جواب سربالا می دهید. شما بگویید که چرا عده ای در این کشور از مصونیت قضایی برخورداند و می توانند به همه چهره های نجیب و محبوب مردم بی احترامی کنند و کسی از مدعیان اخلاق و دین داری و عدالت پروری در نظام قضائی ما ککش هم نمی گزد. شما بگویید این همه بی گناه در زندان های نظامی که برایش خون دادیم و جان دادیم و عمر دادیم و هستی مان را داده و می دهیم که منزه بماند، چه می کنند. شما بگویید چرا ایران را زندان کرده اید؟ زندان اندیشه، تفکر، انسان به ما هو انسان؟؟؟

آقای دادستان بر ما خرده نگیرید از این همه شفافیت و صراحت.ما در مکتب حسین (ع) و زینب(س) پرورش یافته ایم. سرنوشت ما با همه این زندانیان سیاسی و خانواده هایشان و با همه شهدا و خانواده هایشان پیوند خورده با دستگیری های فله ای و بگیرو ببندها صورت مسئله پاک نمی شود باید به سوالات مقدر پاسخ گفت و به همه چراهایی که پیش روی شما و دستگاه قضاست هرگاه توانستید پاسخ گو باشید دشمن در مقابله با شما همه ارتش و امکاناتش را هم که تجهیز کند زبون و خوار خواهدماند. به مردم خود اطمینان کنید. به مردم خود تکیه کنید و خانه تکانی را از وجود خود و مقام گاه خود و خانه خود شروع کنید برادر. دنبال دشمن در خانه های شهروندان بی گناه نگردید. ما جز کتاب خدا و یاد شهیدان در خانه ودلمان پنهان نکرده ایم. مفتش ها را استراحت دهید. این راه که می روید تنها دل دشمنان ایران را شاد می کند.

والسلام علی من التبع الهدی
فخرالسادات محتشمی پور
پنجم محرم الحرام 1431 برابر با بیستم آذرماه 1389



منصور امان
کارگر زندانی، رضا شهابی امروز وارد هشتُمین روز اعتصاب غذای خُشک خود می شود. او سلامتی و جان خود را وثیقه یک خواست بدیهی یعنی، رسیدگی به علت زندانی شدن خود و تعیین تکلیف پرونده موهومی گذاشته که دستگاه امنیتی – قضایی برای وی ساخته و پرداخته است.
خانُم زُهره رضایی، همسر این عُضو هیات مُدیره سندیکای کارگران شرکت واحد که توانسته روز پنجشنبه هفته گُذشته در زندان اوین با او مُلاقات کوتاهی داشته باشد، شرایط جسمانی آقای شهابی را وخیم توصیف کرده است. او می گوید، همسرش توان حرف زدن نداشته و بدون کُمک دیگران قادر به راه رفتن نبوده است.
رژیم جمهوری اسلامی از هفت ماه پیش آقای شهابی را در اسارت خویش نگه داشته است بدون آنکه دلیلی برای بازداشت وی ارایه دهد و یا حتی به وکیل او اجازه خواندن پرونده اش را بدهد.
به جُز این کوشنده سندیکایی که در سمت خزانه دار سندیکای واحد فعالیت می کرد، آقایان منصور اُسالو، رییس هیات مُدیره و ابراهیم مددی، نایب رییس آن نیز هم اکنون با احکام خودسرانه ای که صادرکُنندگانش حتی به آن نیز مُتعهد نیستند، در زندان به سر می برند. آقای اُسالو در مُرداد ماه سال جاری و در حالی که دو سوم دوران محکومیت پنج ساله خود را گذرانده بود، از زندان به دادگاه مُنتقل شد تا بدون برخورداری از حق داشتن وکیل، به یک سال زندان دیگر محکوم شود.
در همین حال بر اساس گُزارشهای مُنتشر شده از سوی کوشندگان حُقوق بشر، یک عُضو دیگر هیات مُدیره سندیکای واحد، آقای غُلامرضا غُلامحُسینی هم اکنون برای وادار شدن به اعتراف علیه خود و دیگران زیر فشار و شکنجه های شدید در زندان اوین قرار دارد. آقای غُلامحُسینی نیز از یک ماه پیش به گونه بلاتکلیف و بدون روشن بودن اتهاماتی که دژخیمان آقای خامنه ای به وی انتساب می دهند، در سلول انفرادی به سر می برد.
همین سیاست سرکوبگرانه را حُکومت علیه اعضا و کوشندگان یک تشکل کارگری دیگر، سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه به کار بسته است. در ماه جاری آقای رضا رخشان، رییس هیات مُدیره این سندیکا در یک دادگاه نمایشی به 6 ماه زندان محکوم شد. پیش از او، شُمار دیگری از مُنتخبان کارگران هفت تپه، آقایان علی نجاتی، فریدون نیکوفرد، جلیل احمدی، مُحمد حیدری مهر و قُربان علی پور نیز در پروسه ای مُشابه به بند کشیده شده بودند.
رژیم ولایت فقیه در حالی که روی بُشکه باروت جُنبش اجتماعی در حال کار گُذاشتن چاشنی حذف رایانه هاست، خود را از هر زمان دیگر در برابر مُطالبات عادلانه مُزدبگیران آسیب پذیر می بیند. در این راستا، تنها تدبیر عملی برای آن، خط زدن صورت مساله است؛ اقدام مُنفعلانه و سطحی ای که در نگه داشتن کوشندگان کارگری در زندان به هر بهانه و جلوگیری خشونت بار از همدلی و همبستگی کارگران با یکدیگر و یک کاسه کردن صدای اعتراض شان خود را به نمایش گذاشته است.
پرونده کارگران زندانی، رضا شهابی و غُلامرضا غُلامحُسینی بلاتکلیف مانده، چون حُکومت بین دو سنگ آسیاب خواسته های سیاسی – اجتماعی و مُطالبات اقتصادی جامعه، سرگشته و بلاتکلیف مانده است.



  ادامه آتش سوزی در جنگلهای ایران و ناتوانی در مهار آتش
رادیو فرانسه: به رغم انجام برخی عملیات جهت مهار آتش درجنگلهای مناطق شمال، شمال شرق وغرب کشور، آتش سوزی بطور کامل در این جنگلها مهار نشده و همچنان ادامه دارد.
علاوه برجنگلهای گلستان درشمال، جنگل ابردرسمنان درشمال شرق ایران وجنگلهای زاگرس غربی در مریوان در محاصره آتش هستند. تاکنون 35 هزار هکتار از جنگلهای مریوان و سروآباد و دست کم 35 هکتار از جنگل های ابردر آتش سوخته است.
به گفته مسئولان، دلایل اصلی در خصوص آتش سوزیهای اخیر و ادامه این آتش سوزیها در جنگلهای کشور، تغییرات اقلیمی در برخی مناطق به خصوص در مناطق شمالی کشور عنوان شده است اقدامات لازم برای مهار آتش سوزیها انجام گرفته است. به گفته رئیس سازمان جنگلها،، مراتع و آبخیزداری کشور، سازمان جنگلها دارای یک نیروی انسانی آموزش دیده برای حفاظت از منابع طبیعی کشور است اما مهمترین مشکل نداشتن امکانات هوائی مناسب برای خاموش کردن آتش است.
فرخ مستوفی، کارشناس محیط زیست در تهران، می گوید ایران برای خاموش کردن آتش سوزی در جنگلها، به ویژه جنگل ابر که دارای جاده با شیب بالا و تا حدی صعب العبور است، دارای امکانات هوائی مناسب نمی باشد. به گفته این کارشناس محیط زیست کشورهائی هستند که سابقه و تجربه کافی برای کمک رسانی به دیگر کشورها، در امر مهار آتش سوزی در جنگلها را دارا می باشند که از آن جمله می توان از کشور روسیه نام برد و مسئولان می توانند برای مهار آتش سوزیها در جنگلهای ایران که منابع طبیعی کشور هستند از چنین کمکهائی استفاده نمایند.


 نامه ایران به سازمان ملل درمورد تروریسم

رادیو فرانسه: نوشتۀ رحمت قاسم بیگلو
سفیردائمی جمهوری اسلامی ایران در سازمان ملل متحد با ارسال نامه ای به این سازمان خواستارمحکومیت ترور دو دانشمند اتمی جمهوری اسلامی ازسوی سازمان ملل شده است. به گزارش خبرگزاری نیمه دولتی "ایلنا" درتهران، محمد خزائی نماینده ایران در سازمان ملل، در این نامه نماینده ایران با متهم کردن ضمنی "اسرائیل" به دست داشتن در این ترورها می نویسد: "گرچه دست های مشخص و حلقه های "صهیونیستی" این گونه اقدامات تروریستی را درچارچوب اختلال ومحروم ساختن (ایران) از فعالیت های صلح آمیز هسته ای انجام می دهند؛ با این حال این اقدامات و فشارهای سیاسی و اقتصادی نمی تواند ملت ایران را ازکسب و حفظ حقوق فعالیت های هسته ای خود منصرف کند. سفیرجمهوری اسلامی در
سازمان ملل در این نامه ازدبیرکل می خواهد تا این نامه به عنوان سند شورای امنیت و مجمع عمومی سازمان ملل متحد منتشرشود.



لاریجانی: گفت‌وگوهای هسته‌ای زمینه خوبی برای رفع بی‌اعتمادی است

یک روز پس از آنکه کشورهای غربی خواستار پرداختن ایران به «نگرانی‌های جامعه جهانی» نسبت به برنامه اتمی‌اش در دور بعدی مذاکرات هسته‌ای در استانبول شدند، رئیس مجلس شورای اسلامی ابراز امیدواری کرده‌ است که گفت‌وگوهای تازه هسته‌ای به «رفع بی‌اعتمادی‌ها» منجر شود.
به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران، ایسنا، علی لاریجانی، رئیس مجلس شورای اسلامی روز شنبه در یک کنفرانس خبری در تهران، درباره تازه‌ترین دور مذاکرات هسته‌ای میان ایران و نمایندگان کشورهای پنج بعلاوه یک در ژنو گفته است: «مذاکراتی که اخیراً در خصوص موضوع هسته‌ای اتفاق افتاده است، زمینه خوبی برای رفع بی‌اعتمادی‌هاست.»
وی همچنین اظهار داشته است: «مسیر مذاکرات، استراتژی جمهوری اسلامی است که از قبل مطرح شده است و اکنون نیز همان دنبال می‌شود. متاسفانه اگر نگاه طرف مقابل ابزاری باشد اعتماد فی‌مابین از بین می‌رود که این اتفاق افتاده است.»
این سخنان تنها یک روز پس از آن بیان شده است که نمایندگان کشورهای غربی در سازمان ملل متحد از ایران خواسته بودند در گفت‌وگوهای پیش رو در استانبول به طور جدی به نگرانی‌های این کشورها درباره ماهیت برنامه هسته‌ای جمهوری اسلامی بپردازد.
در حالی که کشورهای غربی طرف مذاکره با ایران از جمله خواستار گفت‌وگو درباره غنی‌سازی اورانیوم در ایران و تعلیق این گونه فعالیت‌ها هستند، سعید جلیلی، مذاکره کننده ارشد هسته‌ای جمهوری اسلامی،‌ می‌گوید که «تعلیق غنی‌سازی» در دستور کار مذاکرات ماه آینده در استانبول قرار ندارد.
همچنین محمود احمدی‌نژاد، نیز یک بار دیگر اظهار داشته است که تهران حاضر به گفت‌وگو درباره «حق خود برای غنی‌سازی اورانیوم» نیست.
گفت‌وگوهای هسته‌ای میان ایران و پنج‌ کشور عضو دائم شورای امنیت سازمان ملل متحد و آلمان، که به گروه پنج به علاوه یک موسوم است، پس از بیش از یک سال وفقه در آن هفته گذشته در ژنو از سرگرفته شده بود.
درباره موضوعات مطرح شده در این گفت‌وگوها گزارش‌های متفاوتی از سوی منابع غربی و ایرانی منتشر شده است و در حالی که کشورهای غربی طرف گفت‌وگو با ایران موضوع عمده این گفت‌وگوها را «نگرانی‌ها درباره ماهیت برنامه هسته‌ای ایران»‌ اعلام کرده‌اند، مقام‌های ایرانی گفته‌اند، درباره «نقاط مشترک» گفت‌وگو کرده‌اند.
در این میان علی لاریجانی، رئیس مجلس شورای اسلامی که پیشتر مسئولیت پرونده هسته‌ای ایران را برعهده داشت، در واکنش به موضع کشورهای غربی درباره مذاکرات هسته‌ای با ایران گفته است: «اگر آنان می‌گویند درباره رفتار ایران نگرانی داریم، این نگرانی عام است. ایران در خصوص خلع سلاح هسته‌ای همواره موضع خود را به صراحت بیان کرده است و ما سلاح هسته‌ای را حرام می‌دانیم.»
وی همچنین درباره موضوع گفت‌وگوها هم اظهار داشته است: «برخی مسائل مهم منطقه‌ای نیز از جمله مسائل امنیتی پایدار، برای ایران مهم است. موضوعی که قابل توجه است این است که اگر نگاه به طرف مقابل نگاه همکاری باشد، مسائل قابل حل است، اما اگر رفتار دوگانه داشته باشند، نوعی بی‌اعتمادی ایجاد می‌شود که کار سخت می‌شود. از این رو نوع ورود و خروج طرف مقابل به مسائل بسیار مهم است.»
کشورهای غربی و به ویژه ایالات متحده آمریکا، ایران را متهم می‌کنند که در پوشش برنامه هسته‌ای خود به دنبال دستیابی به قابلیت ساخت جنگ‌افزارهای هسته‌ای است، در حالی که تهران برنامه هسته‌ای خود را «صرفاً صلح‌آمیز» می‌داند و از تن دادن به درخواست‌ شورای امنیت سازمان ملل متحد برای متوقف ساختن فعالیت‌های حساس هسته‌ای خود سرپیچی کرده است.

«آمریکا باید درباره افشاگری‌های ویکی‌لیکس پاسخگو باشد»

علی لاریجانی، رئیس مجلس شورای اسلامی در پاسخ به پرسشی در مورد افشاگری‌های سایت اینترنتی ویکی‌لیکس هم گفته است: «درباره سایت ویکی‌لیکس ابهامات مختلفی وجود دارد، اما مهم این است که مسئولان آمریکایی باید نسبت به مسائل مطرح شده از سوی این سایت پاسخگو باشند.»
وی همچنین دیپلماسی آمریکا را معجونی از «جاسوسی و توطئه‌گری» دانسته و افزوده است: «در اطلاعات منتشر شده از سوی این سایت نکات مبهم، درست و نادرستی مطرح شده است اما نکته قابل اهمیت این است که آمریکایی‌ها باید پاسخگو باشند که در روابط بین‌المللی دنبال دیپلماسی بوده‌اند یا مسائل دیگری از جمله جاسوسی و توطئه‌گری؟ البته کشورهای دیگر نیز باید پاسخگو باشند.»
بر اساس برخی اسناد منتشر شده از سوی سایت ویکی‌لیکس، رهبران برخی از کشورهای عرب حاشیه خلیج فارس و به ویژه عربستان سعودی و امارات متحده عربی علیرغم مخالفت رسمی و ظاهری خود با استفاده از گزینه نظامی برای حل مساله هسته‌ای ایران، در دیدار با مقام‌های آمریکایی با ابراز نگرانی نسبت به برنامه هسته‌ای ایران،‌ از واشنگتن خواسته‌اند، به مراکز هسته‌ای ایران حمله کند.
در این میان علی لاریجانی بدون نام بردن از کشوری خاص در این باره اظهار داشته است: «این مباحث بستگی به این دارد که این کشورها چه نقشی می‌توانند داشته باشند، چرا که موضوع هسته‌ای ایران موضوع مبهمی نیست. متن مسائل هسته‌ای ایران کاملا روشن است. پس دلایل دیگری از سوی این کشورها دنبال می‌شود.»

انتقاد از تخریب رجال سیاسی

رئیس مجلس شورای اسلامی در پاسخ به پرسشی درباره حملات صورت گرفته از سوی اصولگرایان به افرادی مانند آیت‌الله هاشمی رفسنجانی و محمد خاتمی، تخریب شخصیت‌های سیاسی را «نادرست» خوانده است.
وی درباره هاشمی‌رفسنجانی که برخی از اصولگرایان حامی دولت از وی به عنوان یکی از «خواص بی‌بصیرت» یاد می‌کنند،‌ گفته است: «انصافاً آقای هاشمی خصوصیات برجسته‌ای به عنوان یک مسئول اجرایی دارد و مدیر موفقی بوده است، البته هر سیاستمدار نقاط قوت و ضعفی دارد و ممکن است ایراداتی به ایشان وارد باشد. ایشان گفته در شرایط فعلی برای تحقق نظرات مقام معظم رهبری در کشور احساس تکلیف می‌کنم، من هم از ایشان به عنوان رئیس مجلس خبرگان انتظار دارم، این مسیر را همچنان دنبال کند.»
به دنبال رویدادهای خونین پس از انتخابات ریاست جمهوری خرداد ماه سال گذشته در ایران، آیت‌الله هاشمی رفسنجانی در تنها جمعه‌ای که مجال اقامه نماز جمعه تهران را یافت، با انتقاد از برخورد با معترضان خواستار دلجویی از آسیب‌دیدگان پس از انتخابات و آزادی زندانیان سیاسی شده بود.
اظهارات آقای رفسنجانی در این باره و نیز موضع‌گیری‌های بعدی وی در انتقاد از «قرار دادن سپاه و بسیج در مقابل مردم» با انتقاد شدید حامیان دولت محمود احمدی‌نژاد روبه‌رو شد و اعضای خانواده رئیس مجلس خبرگان رهبری از جمله پسر وی،‌ مهدی هاشمی، نیز از گزند حملات تند حامیان دولت در امان نمانده‌اند.
علی لاریجانی در این باره گفته است: «البته من روش‌های تخریبی در برخورد با ایشان را کار نادرستی می‌دانم. ممکن است عده‌ای به فرزندان ایشان ایراد داشته باشند که نباید ایشان را به این خاطر تخریب کرد و این مسیر خودش را دارد. کلاً روش‌های تخریبی را نسبت به رجال سیاسی درست نمی‌دانم گرچه ممکن است همه تصمیمات افراد درست نباشد و به برخی تصمیمات انتقادی وارد باشد.»
وی همچنین با تمجید از نقش آیت‌الله هاشمی‌رفسنجانی در جریان انقلاب و پس از آن به سابقه همکاری خود با وی اشاره کرده و اظهار داشته است: «من امیدوارم همان ‌طور که آقای هاشمی با ادبیات عاطفی از رهبری حمایت می‌کند، نسبت به سعادت کشور مخصوصا حمایت از رهنمودهای رهبری هم همچنان راسخ باشند.»

«دو آلمانی به عنوان خبرنگار وارد ایران شدند»

رئیس مجلس شورای اسلامی در کنفرانس خبری خود درباره دو خبرنگار بازداشت شده آلمانی در ایران اظهار نظری متفاوت با موضع اعلام شده از سوی سایر مقام‌های جمهوری اسلامی ابراز داشته است.
در حالی که مقام‌های قضایی جمهوری اسلامی و نیز سخنگوی وزارت امور خارجه ایران پیشتر گفته بودند،‌ دو آلمانی بازداشت شده به عنوان توریست وارد کشور شده و سپس «بدون مجوز»‌ کار خبری کرده‌اند،‌ علی‌ لاریجانی در این باره گفته است:‌ «در این زمینه برخی از اعضای پارلمان آلمان نیز تماس‌هایی گرفتند که به آنان روال قانونی توضیح داده شد. ولی باید به این موضوع توجه داشت که این دو خبرنگار با عنوان خبرنگاری وارد ایران شدند، ولی کاری غیر از خبرنگاری انجام دادند.»




انتقادهای حقوق بشری نمایندگان پارلمان آلمان در سفر به تهران

کلادیا روت، رئیس حزب سبزها و نماینده فراکسیون همین حزب در پارلمان آلمان، که به همراه هیئتی از طرف کمیسیون سیاست‌های آموزشی و فرهنگی آلمان در خارج از کشور به ایران سفر کرده، با شماری از مسئولان حکومتی نیز دیدار و گفت‌وگو داشته است.
گرچه هدف از این سفر و دیدارهایی که این هیئت داشته، بحث و تبادل نظر در زمینه فعالیت‌های انستیتو گوته و گشایش یک مدرسه آلمانی در تهران بود، اما خانم روت، سخنگوی این کمیسیون، به رادیو فردا می‌گوید در تمام ملاقات‌هایی که با مقامات ایرانی داشته مسئله وضعیت حقوق بشر ایران در مرکز گفت‌وگوها بوده است.
خانم روت می‌افزاید: «ما با آقای لاریجانی، رئیس مجلس ایران و برادر او که مسئول ستاد حقوق بشر قوه قضاییه است، همچنین با وزیر امور خارجه، گروه پارلمانی ایران و آلمان، بسیاری از نمایندگان مجلس، مسئولان دولتی و با کسانی که در زمینه فرهنگ و هنر و ادبیات و روزنامه‌نگاری فعالیت می‌کنند دیدار داشتیم. افزون بر این با آیت‌الله شیرازی نیز ملاقات کردیم. در این دیدارها به ویژه برای من مسئله وضعیت حقوق بشر ایران نقش اصلی را ایفا می‌کرد. من در هر گفت‌وگویی با مقامات نه فقط درباره وضعیت حقوق بشر درایران به طور عام صحبت کردم، بلکه قربانیان نقض حقوق بشر در ایران را با نام برشمردم.»
خانم روت پرسش‌هایی که در دیدار با مقامات ایرانی مطرح کرده را چنین بر می‌شمرد: «من گفتم چرا خانم ستوده که وکیلی سرشناس است در زندان به سر می‌برد؟ به چه دلیل فعالان اینترنتی در زندان هستند؟ چرا روحانیون نواندیش در زندان هستند؟ چرا این همه روزنامه‌نگار زندانی هستند؟ برای چه آزادی بیان و مطبوعات به شدت محدود شده است؟ چرا بهاییان تحت پیگرد قانونین قرار می‌گیرند؟ چرا با برگزاری مراسم و آیین‌های مذهبی آنها مخالفت می‌شود و چرا شمار زیادی از آنها در زندان هستند؟ برای چه دانشجویان محاکمه و محکوم می‌شوند و به زندان می‌افتند؟ با کسانی که در جریان جنبش سبز انسان‌های زیادی را کشتند و زخمی کردند چه کردید؟»
رئیس حزب سبزهای آلمان با تأکید بر اینکه ندا را فراموش نمی‌کند، معتقد است اگر ما ندا و دیگران را فراموش کنیم بار دیگر همین اتفاق خواهد افتاد.
کلادیا روت در مورد واکنش و پاسخ مسئولان حکومتی ایران به ویژه محمدجواد لاریجانی، رئیس ستاد حقوق بشر قوه قضاییه، به پرسش‌های هیئت آلمانی در زمنیه نقض گسترده حقوق بشر درایران، چنین توضیح می‌دهد: «لاریجانی از تفاوت نظر در مورد مسئله حقوق بشر میان ایران و آلمان صحبت کرد. من در مخالفت با او گفتم اصول حقوق بشر در تمام جهان معتبر و غیرقابل تفکیک است. به عنوان مثال حقوق زنان باید در ایران به همان اندازه معتبر باشد و به رسمیت شناخته شود که در آلمان و دیگر کشورهای اروپایی. اما در جهانی بودن چهارچوب‌ها و اصول اولیه حقوق بشر تردیدی نیست و تمام کشورها موظفند آن را رعایت کنند و حکومتی مانند حکومت ایران نمی‌تواند بگوید ما تفسیر خودمان را از حقوق بشر داریم.»
کلادیا روت، رئیس حزب سبزهای آلمان در ادامه می‌گوید: «آقای لاریجانی پذیرفت مرا از وضعیت کسانی که نام و مشخصات آنها را در یک لیست بزرگ به او ارائه دادم قرار دهد. به او گفتم که ما نگران وضعیت و سرنوشت این افراد هستیم و می خواهیم بدانیم برای آنها چه اتفاقی می‌افتد. ما وضعیت این افراد را به دقت زیر نظر داریم، همچنین خواستار آزادی انسان‌هایی هستیم که به خاطر استفاده از حقوق و آزادی‌های اولیه خود در زندان به سر می‌برند.»


درختی برای ندا؛ ابتکار جوانان ایرانی مقیم لندن در روز جهانی حقوق بشر

روز جمعه ۱۰ دسامبر مصادف با روز جهانی «حقوق بشر»، گروهی از جوانان دانشجوی ایرانی در لندن مراسمی در برابر سفارت ایران برگزار کردند که ضمن آن جواز کاشتن درختی در هاید پارک را از مقامات پارک سلطنتی بریتانیا دریافت کردند و در حاشیه این پارک که یک خیابان با ساختمان سفارت ایران فاصله دارد درختی کاشتند.
آنها این درخت را «ندای آزادی ایران» نام نهادند و در این مراسم از زندانی‌ها و قربانیان سیاسی ایران یاد کردند. هم زمان با این مراسم موسیقی ایرانی اجرا شد و مهمانانی از سوی سازمان عفو بین‌الملل و شخصیت‌های ایرانی صحبت کردند.
رادیو فردا در این زمینه با امیر نایبی، برگزارکننده این مراسم و علیرضا نوری‌زاده گفت‌وگو کرده است.
آقای نوری‌زاده به رادیو فردا می‌گوید: «شماری از جوانان دانشجو و طرفداران جنبش سبز در ایران؛ کسانی که در طول آن هفته‌ها و ماه‌های پرشور با حضورشان در برابر سفارت ایران و سازمان عفو بین‌الملل و پارلمان بریتانیا نشان دادند با هم‌وطنان و هم‌نسلان خود در داخل ایران همدل و هم زبان هستند، این بار نیز به مناسبت روز جهانی حقوق بشر تلاش کردند یاد و خاطره بانویی که نماد جنبش ملت ایران شد یعنی ندا آقاسلطان را با کاشتن درختی در برابر سفارت جمهوری اسلامی گرامی بدارند. درختی که به یادگار خواهد ماند و شهرداری منطقه هم با کاشت آن موافقت کرد.»
آقای نوری‌زاده می‌افزاید: «جمعی از ایرانیان هم در این مراسم حضور داشتند. آقای امیر نایبی یکی از کسانی بود که در برپایی این برنامه تلاش زیادی کرده بود. آقای دکتر تقی‌زاده، استاد کهنسال و سرشناس دانشگاه که روزگاری رئیس دانشگاه ملی بود نیز حضور داشت و در مورد حقوق بشر، کوروش بزرگ که نخستین کسی بود که حقوق بشر را در ایران برافراشت، قانون اساسی، مشروطیت، جنبش نهضت گیلان و آن چه در فرهنگ و ادبیات ایرانی بر مسئله حقوق بشر توجه شده، سخنرانی کرد. آقای نایبی و شماری از بانوانی که آنجا بودند نیز سخنرانی کردند. این مراسم یک اجتماع به ظاهر کوچک ولی در معنا بسیار بزرگ بود. این درخت باقی خواهد ماند و نام و یاد و تصویر ندا را همه آنهایی که از هاید پارک عبور می کنند خواهند دید.»
آقای نوری زاده، دریافت جواز کاشت درخت در پارک های لندن بسیار دشوار است. چطور جواز کاشتن چنین درختی را در هاید پارک صادر کردند؟
همان طور که شما اشاره کردید گرفتن چنین جوازی بسیار سخت است چون در لندن و شهرهای دیگر بریتانیا، در همه پارک‌ها درخت‌ها شناسنامه دارند و تمام اطلاعات مربوط به آنها ثبت شده است، بنابراین کاشتن یک نهال تازه خیلی تشریفات می‌خواهد. این مسئله نشان‌دهنده صبر و پایداری جوانان ایرانی است که هر روز رفته‌اند یا نامه نوشته‌اند و سرانجام موفق شدند این اجازه را بگیرند و البته این اجازه با نوعی همدلی و همدردی همراه بود و از این نظر قابل تامل است.
امیر نایبی که حدود یک سال برای کسب جواز کاشتن این درخت پافشاری کرد به رادیو فردا می‌گوید: «این درخت به اسم ندای آزادی ایران حالت سمبولیک دارد که هم نام ندا در آن وجود دارد و هم صدای مردم ایران. این درخت متعلق به فرد خاصی نیست، بلکه تقدیم شده به تمام جان‌باختگان راه آزادی و زندانیان سیاسی، نه فقط در یک سال و اندی گذشته بلکه تمام افرادی که جانشان را از دست داده‌اند برای اینکه ایران به آزادی و دموکراسی برسد. نکته حائز اهمیت در این پروژه این بود که تمام افراد و گروه‌ها فارغ از ایده‌ها و نظرهای فردی خود در این کار همراهی کردند. این یک کار حقوق بشری بود تا یادگاری زیبا در اینجا وجود داشته باشد، نشان سرسبزی و زنده بودن و این که از مرگ دوری کنیم.»