نگاهی گذار به تاریخ ٣۲ سالهی حاکمیت جمهوری اسلامی بر کردستان، دستهای پنهان و تلاش مهرههای امنیتی نظام را برای امنیتی کردن، ایجاد رعب و وحشت، برچیدن مخالفان و به طورکلی سناریونویسی، بازخواهد شناخت و ذکر این نکات بنفسه حرفی تازه نیست.
رژیمی که در سه دهه پیش قدرت را به دست گرفت، از همان ابتدا به ساکن تلاش داشت سردمدار و مرجع بی پاسخ در محضر ملت باشد، و برای شروع حکومت استبدادی مطلقه در کشور ایران تنها تسلط بر کردستان را مانع خود میدید. به همین منظور نیز، با استفادهی ابزاری از دین، شخص خمینی فتوای جهاد علیه ملت کرد را صادر نمود و خونی را حلال کرد که پس از ٣۰ سال هنوز ریختنش ادامه دارد.
علاوه بر توسعه نیافتگی و محروم نگاهداشتن اقتصادی، فرهنگی و سیاسی کردستان که امتداد همان دیکتاتوری رژیم سابق است، رژیم در سالهای اخیر پا را فراترگذاشته و گونههای جدیدی از سناریوسازی را در کردستان تعقیب میکند، که بازداشت وسیع فعالان فرهنگی، سیاسی، مدنی و زیست محیطی، و صدور احکامی چون محاربه و جاسوسی برای روزنامه نگاران، نویسندگان از نمونههای آن، و فاجعه ۱۹ اردیهشت، شهادت فرزاد کمانگر و همراهانش، شاید ابتدای این سناریوی جدید باشد.
اما این سناریوها، حداقل نزد مردم کردستان، رنگ و لعابی نداشته و بیشتر از آن نخنماست که قابل استناد باشد، حال نمونهای از این سناریوها را بهیاد میآوریم:
بیشتر مردم شهر مریوان ماجرای سرقت و سوزاندن و اهانت به قرآنهای مساجد این شهر و شکستن تابلوهای مطب پزشکان را در چند سال اخیر به یاد دارند. این سناریو توسط یکی از مسئولان اطلاعات به نام "ورمقانی" به اجرا در آمد که در لوای دبیر پرورشی در دبیرستانهای مریوان مشغول بهکار بود. ورمقانی، مجری اصلی طرح قبیح و زشت اداره اطلاعات مریوان، فردی بومی به اسم سعید سازگار( بارخدا) را تطمیع، و از طریق نامبرده نیز دو شخص دیگر را جهت انجام برنامهی طراحی شدهی اداره اطلاعات اجیر میکند.
اهداف اداره اطلاعات از این طرح عبارت بودند از:
۱_ اعلام مشرکبودن مردم این شهرستان و جهت جلوگیری از ارائه خدمات و پروژهای صنعتی و اقتصادی و مخصوصآ توقف پروژه سد گاران( البته این پروژه در سطح کردستان پیاده و حتی موفق نیز شد، بهگونهای که بخشی از نیروهایی که به کردستان اعزام میشدند بر این باور بودند که به راستی به جنگ کفر میروند).
۲_ نسبت دادن عاملین به حزب کومله و تضعیف پایگاه سنتی احزاب کرد در جامعه.
٣_ نمایش قدرت اداره اطلاعات مبنی بر توانایی آنها جهت کنترل امنیت.
۴_ گرفتن امتیازات و رتبه از مقامات ارشد مرکز.
ولی در نهایت قربانیان آن سناریو اشخاصی بی گناهی به اسم مصطفی جولا و صالح مرادی بودند، یعنی همان کسانی که از طرف سعید سازگار به کار گرفته شده بودند و پرونده با صدور حکم اعدام برای مصطفی جولا و صالح مرادی خاتمه یافت. اگرچه با توجه به اعترافات موجود در پرونده، صراحتن به نقش ورمقانی و سعید سازگار اشاره شده بود، ولی هیچگاه نه شخص ورمقانی و نه سعید بارخدا محاکمه نشدند.
مثالی دیگر، حضور و فعالیت بنیادگرایان دینی در شهرهای کردستان است. بعد از حمله نظامی آمریکا به عراق و فرار جریانهای رادیکال دینی چون انصار اسلام به ایران، اسکان و ایجاد بستر فعالیتهای سیاسی، نظامی و اقتصادی برای این جریانها در شهر های کردستان ایران از جمله سناریوهایی است که رژیم به صورت سیستماتیک در حال پیشبرد آنهاست، تا در زمان لازم این نیروها را در راستای مقاصد خود بهکار گیرد. که نمونهی بارز آن در بیانیه ۱٣ ابان وزارت اطلاعات مبنی بر دستگیری افرادی تروریست و وابسته به انگلیس در یکی از شهرهای غرب کشور نشان قابل رویت است. رژیم با سازماندهی بنیادگرایان اسلامی در شهرهای کردستان و سپس ترور عوامل این جریانها توسط عوامل خود و سپس دستگیری کسان بیگناه، باری دیگر سعی در فراهم کردن زمینه و بستر محاکمه سریع و اجرای ناعادلانه قانون و ایجاد بحران کاذب در کردستان را در سر میپروراند. در چنین زمینهای میتوانیم اطلاعیه وزارت اطلاعات و مصاحبه اخیر مصلحی وزیر اطلاعات جمهوری اسلامی دربارهی دستگیری عوامل انگلیسی را تحلیل کنیم:
۱_ برگذاری دادگاههای نمایشی و سریع و اجرای بلافاصلهی احکام، به منظور سرپوش گذاشت بر جنایات اخیر خود در شهرهای مهاباد و سنندج و مریوان .
۲_ پنهانکردن نقش مهرههای خود مانند اشخاصی چون (هیوا تاب) که با تیم ترورش ، از متهمهای اصلی جنایات در کردستان و ترورهای چند سال قبل در شهر مریوان بودهاند، و چند ماه قبل با عدول از خط قرمز اربابانش، زندانی شده است. (اکنون اتهام های هیوا تاب و گروهش را بر گردن افرادی جوانی انداختهاند که همگی در ردههای سنی ۱٨ تا ۲۵ سال میباشند).
٣_ امنیتی کردن چندبارهی فضای کردستان و ایجاد رعب و وحشت در جامعه و همزمان زمینهی سرکوب بیشتر.
۴_ایجاد زمینه و صدور احکام سنگین برای فعلان فرهنگی دربند.
رژیمی که در سه دهه پیش قدرت را به دست گرفت، از همان ابتدا به ساکن تلاش داشت سردمدار و مرجع بی پاسخ در محضر ملت باشد، و برای شروع حکومت استبدادی مطلقه در کشور ایران تنها تسلط بر کردستان را مانع خود میدید. به همین منظور نیز، با استفادهی ابزاری از دین، شخص خمینی فتوای جهاد علیه ملت کرد را صادر نمود و خونی را حلال کرد که پس از ٣۰ سال هنوز ریختنش ادامه دارد.
علاوه بر توسعه نیافتگی و محروم نگاهداشتن اقتصادی، فرهنگی و سیاسی کردستان که امتداد همان دیکتاتوری رژیم سابق است، رژیم در سالهای اخیر پا را فراترگذاشته و گونههای جدیدی از سناریوسازی را در کردستان تعقیب میکند، که بازداشت وسیع فعالان فرهنگی، سیاسی، مدنی و زیست محیطی، و صدور احکامی چون محاربه و جاسوسی برای روزنامه نگاران، نویسندگان از نمونههای آن، و فاجعه ۱۹ اردیهشت، شهادت فرزاد کمانگر و همراهانش، شاید ابتدای این سناریوی جدید باشد.
اما این سناریوها، حداقل نزد مردم کردستان، رنگ و لعابی نداشته و بیشتر از آن نخنماست که قابل استناد باشد، حال نمونهای از این سناریوها را بهیاد میآوریم:
بیشتر مردم شهر مریوان ماجرای سرقت و سوزاندن و اهانت به قرآنهای مساجد این شهر و شکستن تابلوهای مطب پزشکان را در چند سال اخیر به یاد دارند. این سناریو توسط یکی از مسئولان اطلاعات به نام "ورمقانی" به اجرا در آمد که در لوای دبیر پرورشی در دبیرستانهای مریوان مشغول بهکار بود. ورمقانی، مجری اصلی طرح قبیح و زشت اداره اطلاعات مریوان، فردی بومی به اسم سعید سازگار( بارخدا) را تطمیع، و از طریق نامبرده نیز دو شخص دیگر را جهت انجام برنامهی طراحی شدهی اداره اطلاعات اجیر میکند.
اهداف اداره اطلاعات از این طرح عبارت بودند از:
۱_ اعلام مشرکبودن مردم این شهرستان و جهت جلوگیری از ارائه خدمات و پروژهای صنعتی و اقتصادی و مخصوصآ توقف پروژه سد گاران( البته این پروژه در سطح کردستان پیاده و حتی موفق نیز شد، بهگونهای که بخشی از نیروهایی که به کردستان اعزام میشدند بر این باور بودند که به راستی به جنگ کفر میروند).
۲_ نسبت دادن عاملین به حزب کومله و تضعیف پایگاه سنتی احزاب کرد در جامعه.
٣_ نمایش قدرت اداره اطلاعات مبنی بر توانایی آنها جهت کنترل امنیت.
۴_ گرفتن امتیازات و رتبه از مقامات ارشد مرکز.
ولی در نهایت قربانیان آن سناریو اشخاصی بی گناهی به اسم مصطفی جولا و صالح مرادی بودند، یعنی همان کسانی که از طرف سعید سازگار به کار گرفته شده بودند و پرونده با صدور حکم اعدام برای مصطفی جولا و صالح مرادی خاتمه یافت. اگرچه با توجه به اعترافات موجود در پرونده، صراحتن به نقش ورمقانی و سعید سازگار اشاره شده بود، ولی هیچگاه نه شخص ورمقانی و نه سعید بارخدا محاکمه نشدند.
مثالی دیگر، حضور و فعالیت بنیادگرایان دینی در شهرهای کردستان است. بعد از حمله نظامی آمریکا به عراق و فرار جریانهای رادیکال دینی چون انصار اسلام به ایران، اسکان و ایجاد بستر فعالیتهای سیاسی، نظامی و اقتصادی برای این جریانها در شهر های کردستان ایران از جمله سناریوهایی است که رژیم به صورت سیستماتیک در حال پیشبرد آنهاست، تا در زمان لازم این نیروها را در راستای مقاصد خود بهکار گیرد. که نمونهی بارز آن در بیانیه ۱٣ ابان وزارت اطلاعات مبنی بر دستگیری افرادی تروریست و وابسته به انگلیس در یکی از شهرهای غرب کشور نشان قابل رویت است. رژیم با سازماندهی بنیادگرایان اسلامی در شهرهای کردستان و سپس ترور عوامل این جریانها توسط عوامل خود و سپس دستگیری کسان بیگناه، باری دیگر سعی در فراهم کردن زمینه و بستر محاکمه سریع و اجرای ناعادلانه قانون و ایجاد بحران کاذب در کردستان را در سر میپروراند. در چنین زمینهای میتوانیم اطلاعیه وزارت اطلاعات و مصاحبه اخیر مصلحی وزیر اطلاعات جمهوری اسلامی دربارهی دستگیری عوامل انگلیسی را تحلیل کنیم:
۱_ برگذاری دادگاههای نمایشی و سریع و اجرای بلافاصلهی احکام، به منظور سرپوش گذاشت بر جنایات اخیر خود در شهرهای مهاباد و سنندج و مریوان .
۲_ پنهانکردن نقش مهرههای خود مانند اشخاصی چون (هیوا تاب) که با تیم ترورش ، از متهمهای اصلی جنایات در کردستان و ترورهای چند سال قبل در شهر مریوان بودهاند، و چند ماه قبل با عدول از خط قرمز اربابانش، زندانی شده است. (اکنون اتهام های هیوا تاب و گروهش را بر گردن افرادی جوانی انداختهاند که همگی در ردههای سنی ۱٨ تا ۲۵ سال میباشند).
٣_ امنیتی کردن چندبارهی فضای کردستان و ایجاد رعب و وحشت در جامعه و همزمان زمینهی سرکوب بیشتر.
۴_ایجاد زمینه و صدور احکام سنگین برای فعلان فرهنگی دربند.
در ضرورت تداوم «دیالوگ» برای سازمان یابی از پایین
روایتی از همایش جوانان و دانشجویان در برلین (اول تا سوم اکتبر ۲۰۱۰)
روایتی از همایش جوانان و دانشجویان در برلین (اول تا سوم اکتبر ۲۰۱۰)
مقدمه: از تاریخ اول تا سوم اکتبر ۲۰۱۰ در دانشگاه آزاد برلین همایشی با موضوع سازمان یابی مستقل و فرامحلی جوانان و دانشجویان خارج کشور برگزار گردید (به دنبال فراخوانی عمومی برای گفتگوی جمعی پیرامون این موضوع). در ساعت پایانی روز سوم همایش، در خصوصِ چگونگی ارائه گزارشی از این همایش به فضای عمومی، توافق شد که هر یک از شبکه ها و گروههای محلی حاضر در همایش و همچنین فعالین منفرد، در صورت تمایل گزارش-روایت های مستقلِ خود را تدوین و منتشر کنند. این تدبیر برای پاسخ به این دغدغه بود که با توجه به تنوع طیف های فکری حاضر در همایش، انتشار گزارش یکه ای از آن، نمی تواند لزوما در توافق کامل با قرائت های همه شرکت کنندگان از محتوا و روند همایش باشد؛ از طرفی با این روش هیچ جمعی (حتی جمع اولیه تدارک همایش) از جایگاهی مرجع برای تصویر سازی از این همایش برخوردار نخواهد شد. ضمن اینکه تنوع گزارش ها، به رغم تضادهای احتمالی در برخی ملاحظات، بی تردید سویه های بیشتری از این «رخداد» را در معرض آگاهی و قضاوت عمومی قرار خواهد داد.
بر این اساس، نوشتار حاضر روایتی است که نگارنده به عنوان یکی از شرکت کنندگان همایش دیالوگ و نیز یکی از افراد جمع تدارک برگزاری، در اختیار مخاطبان-علاقمندان احتمالی قرار می دهد [سایر گزارش ها به همراه مجموعه مقالات/سخنرانی های ارائه شده در همایش، در وبلاگ «دیالوگ» قابل دسترسی است (۱)].
تصویر کلی:
مطابق فراخوان منتشر شده [دعوت به گفتگو (۲)]، همایش حول موضوعات اعلام شده در چهار پنل برگزار گردید.
- در نیمروز نخست (جمعه ۱۲ تا ۱۹) پس از گشایش و اعلام برنامه، «ضرورت های سازمان یابی مستقل و فرامحلی جوانان و دانشجویان ایرانی خارج کشور» در قالب ٨ مقاله/سخنرانی طرح گردید: چهار مقاله در هر نوبت و به دنبال هر یک پرسش و پاسخ از مولفان. طبق برنامه پیش بینی شده، بخش پایانی هر نیمروز/ پنل می بایست به بحث آزاد میان حاضرین حول موضوع مورد بررسی در پنل اختصاص یابد و وزن ویژه ای به آن داده شود. اما متاسفانه در پایان نیمروز اول زمان چندانی برای پرداختن به این مهم باقی نماند.
- نیمروز دوم (شنبه ۱۱ تا ۱۴:٣۰) به بازخوانی تجارب گذشته ی سازمان یابی جوانان و دانشجویان خارج کشور اختصاص داشت. در این مورد تجربیات شکل گیری و اقدامات شبکه ها یا گروههای شهری جوانان در برلین، هلند و پاریس و بروکسل/بلژیک ارائه شد. در مقالات/ سخنرانی های ارائه شده در این پنل، تجربه متشکل شدن و حضور در جنبش اعتراضی سهم عمده ای داشت. در عین حال یکی از سخنرانی ها نیز بر بازخوانی نقادانه تجربه کنفدراسیون دانشجویان و محصلین ایرانی تمرکز داشت و در گزارش دوستان بلژیک نیز ضمن مرور سوابق فعالیت های آنان، به پیشینه ی برخی تلاش ها برای تشکل یابی فعالین سیاسی جوان در سطح اروپا (سال ۱٣٨۷ تا اوائل ٨٨) اشاره شد. متاسفانه باز هم به دلیل تاخیر یکساعته در آغاز برنامه، فرصتی برای بحث آزاد باقی نماند و بنا بر آن نهاده شد که بحث آزاد به انتهای پنل بعدی (تجارب بین الملل) منتقل شود.
- نیمروز سوم (شنبه ۱۵:٣۰ تا ۱۹) به مرور برخی از تجارب بین المللی در حیطه سازمان یابی جوانان و دانشجویان اختصاص داشت. بر خلاف سایر پنل ها که سخنرانان از کسانی بودند که در پاسخ به فراخوان به گفتگو، مقاله ای ارسال کرده و خود در همایش حاضر بودند، سخنرانان این پنل، به عنوان نمایندگان برخی سازمان های بین المللی، از سوی جمع تدارک همایش انتخاب و دعوت شده بودند. برنامه پس از مقدمه مفصل مجری پنل در باره شرایط کلی ایران و وضعیت حقوق بشر، با سخنرانی نمایندگانی از اتحادیه سراسری دانشجویان اروپا، اتحادیه دانشجویی رومانی و شاخه آلمانی شبکه اتک ادامه یافت. بخش ویژه و پایانی این پنل گزارشی بود از وضعیت پناهجویان ایرانی در ترکیه که توسط یکی از فعالین ایرانی بر اساس مشاهدات مستقیم وی (به همراه یک گزارش تصویری و پیشنهاداتی برای کمک رسانی) ارائه شد.
[در پایان پنل بین الملل پس از پرسش و پاسخ از میهمانان، در زمان باقی مانده از این نیمروز، بحث آزاد به تعویق افتاده پیرامون موضوع پنل دوم (بازخوانی تجارب سازمان یابی) انجام شد]
- روز سوم (یکشنبه ۱۱:۰۰ تا ۱۹:٣۰) برنامه به طور عمده به بحث از الگوهای سازمان یابی از پایین گذشت. هر چند بخشی از زمان صرف گفتگو از نحوه پیشبرد این پنل و به ویژه تصمیم گیری در مورد چگونگی پایان دادن به همایش گذشت که درباره این آخری که مورد مناقشات و اختلافات جدی قرار گرفت، در ادامه صحبت خواهم کرد. در مجموع در این پنل در کنار مقالات ارائه شده، که هر یک از زاویه ای به موضوع الگوهای سازمان یابی پرداخته بودند (اغلب در قالب های کلی و یا در مواردی ارجاع به الگوی کنفدراسیون)، سه الگوی مشخص برای سازمان یابی از پایین مطرح شد که امکان بحث و گفتگوی جمعی را تا حدی که زمان اجازه می داد فراهم کرد. هر چند این الگوها هم کمابیش طرح هایی کلی بودند که دقیق و روشن تر شدنِ آنها مستلزم بررسی ها و نقادی های مفصل است. چیزی که در عمل به دلیل محدودیت زمانی در روز سوم همایش اتفاق نیفتاد.
پایان همایش دیالوگ یا آغاز ادامه ی آن:
در روز سوم نحوه ی پایان بردن همایش، طوری که دستاورد قابل اتکایی برای تداوم حرکت جمعی فراهم کند، خود به موضوعی جدل انگیز بدل شده بود، که به بحث هایی زیادی دامن زد. عده ای بر این باور بودند که این همایش بایستی به یک سازمان یابی عملی بر اساس یکی از الگوهای طرح شده یا تلفیق بهینه ای از آنها (با توافق جمعی) ختم شود. بر اساس تعبیر این جمع، اساسا هدفِ اعلام شده ی همایش و نیز توافقات جلسات عمومی تدارک برگزاریِ همایش معطوف به همین پایان بندی بوده است. در سوی مقابل جمع بزرگتری بر این باور بودند که اقدام برای سازمان یابی از پایین مهمترین افقِ این همایش و روندِ دیالوگ جمعیِ آغاز شده با آن است؛ ولی هیچ توافقی و اعلامی برای دست یافتن به این سازمان یابی در پایان این همایش وجود نداشته است. ضمن اینکه در عمل به دلیل فشردگی برنامه ها و کمی وقت، بررسی همه جانبه الگوها و رسیدن به الگوی بهینه ای که ضامن کیفیت نوینِ این سازمان یابی و گسترش دموکراتیک و استمرار آن باشد، میسر نیست و لذا تامین چنین انتظاری ناممکن است. طرفداران رویکرد اول، این رویکرد (دوم) را فرصت سوزی تلقی کرده و تاکید می کردند که چنین دیدگاهی ناشی از متوهم بودن نسبت به امر «دیالوگ» و این باور ضمنی است که صرف دیالوگ می تواند پاسخ و راهگشای موقعیت کنونی باشد (باوری که می تواند به مسیر پایان ناپذیری از دیالوگ های بی فرجام بیانجامد).
قابل انکار نیست که برای معدودی از شرکت کنندگان، حضور در این همایش از سر برخی کنجکاوی ها و یا در دنباله ی رویه ی مالوفِ حضورِ انفعالی در سمینارهای معطوف به مسائل ایران بوده است. شاید برای عده ی معدود دیگری صِرفِ دیالوگ و هم اندیشیِ جمعی پیرامون موضوع این همایش، به خودی خود هدف بوده باشد. اما به گمان من بسیاری از حاضرین (خواه فعالین منفرد و خواه اعضای فعال شبکه ها و گروههای محلی جوانان و دانشجویان)، هزینه ها و دشواری های این سفر را با اهداف وسیع تری متحمل شدند. این عده قطعا دیالوگ را نه فقط پیرامون سازمان یابی از پایین، بلکه در جهت آن تلقی کرده اند. اما این درک و حسِ همدلی نسبت به ضرورت سازمان یابی از پایین، به معنای پذیرش عمومیِ این باور نیست که چنین امری لزوما در پایان یک همایش سه روزه تحقق پذیر است (آن هم در میان کسانی که با خاستگاههای فکری و اجتماعی مختلف برای نخستین بار، در جریان بحث از پدیده ای نامشخص و نامتعارف، با یکدیگر و دیدگاههای هم آشنا می شوند). مگر آنکه تصور بسیار ساده انگارانه ای نسبت به سازمان یابی از پایین و دشواری ها و محدودیت های آن بر جمع غالب بوده باشد.
وانگهی متن فراخوان منتشر شده (دعوت به گفتگو پیرامون ... ) و فراخوان تکمیلی نیز به خوبی موید آن است که این همایش به عنوان نقطه ی آغازی بر یک فرآیند سازمان یابی از پایین در میان جوانان و دانشجویان خارج کشور قلمداد شده است؛ در عمل هم همایش ضمن فراهم کردن بستر اولیه برای گفتگویِ جمعی از این ضرورت و بررسی راههای پاسخ گویی به آن، با ایجاد زمینه ی ارتباط مستقیم و شناخت و اعتماد میان فعالین جوان کشورهای مختلف، امکانات عینی تداوم جدی تر بحث ها در جهت سازمان یابیِ عملی را فراهم ساخته است. کما اینکه در ساعات پایانی همایش این توافق جمعی حاصل شد که جمع حاضر بر ضرورت متشکل ساختن خود برای شکل دادن به شبکه ی گسترده ای از همکاری ها و همراهی های مشترک (میان جوانان و دانشجویان خارج کشور) تاکید داشته و آغاز چنین پروسه ای را بر مبنای ایده ی سازمان یابی از پایین اعلام می دارد؛ در عین حال دستیابی به الگوی مشخصی از سازمان یابی که بیانگر ساختار و ویژگی های این ظرف فعالیت های مشترک باشد، مستلزم تداوم این ارتباطات و بحث هاست. به همین دلیل طرح پروژه هایی نظیر برگزاری یک «مدرسه تابستانی» یا راه اندازی «دانشگاه زیرزمینی» مورد استقبال حاضرین قرار گرفت. همچنین برای پیگیری مسیر تعیین ساختار و ویژگی های سازمانی یابیِ مطلوب، راههایی برای ادامه ی حرکت دیالوگ با تمرکز بر بحث «الگوهای سازمان یابی از پایین» پیشنهاد شد که در این میان به طور مشخص تداوم جلسات اینترنتی (با جمعی وسیع تر) و نیز تدارکِ برگزاری همایش بعدی (در مقیاس بزرگتر) با همین محور مورد تاکید قرار گرفت. در عین حال بسیاری از حاضرین متعهد شدند که در این فاصله ایده ی دیالوگ (سازمان یابی مستقل و فرامحلی جوانان و دانشجویان) را خواه در سطح شهرها و شبکه های محلیِ افراد و گروههای شرکت کننده در همایش و خواه در میان سایر گروهها و شبکه های موجودِ جوانان گسترش دهند.
دستاوردها و کاستی ها:
ملاحظات: بر طبق لیست اسامیِ ثبت نام شده در محل همایش، مجموعا ۷۲ نفر در همایش حاضر شدند که برخی از آنها در همه روزها حضور نداشتند. پراکندگی جغرافیایی شرکت کنندگان شامل کشورهای آلمان، فرانسه، هلند، ایتالیا، بلژیک، دانمارک، سوئد، اتریش و کانادا بوده است. اکثریت شرکت کنندگان (به جز ۶-۵ نفری که احتمالا حس کنجکاوی شان بر معیار احترام به درخواست دعوت کنندگان چربیده بود) جوان بوده و یا در محدوده ی سنی اعلام شده از سوی فراخوان دهندگان قرار داشتند [طبق توافق قبلی، جز موارد احتمالیِ اخلال در کار همایش، جلوگیری از ورود افراد در دستور کار نبود؛ بالعکس، بنا بر احترام و اعتماد متقابل بود].
گرایشات فکری و سیاسی شرکت کنندگان بسیار متنوع بود و طیف وسیعی از اندیشه های راست، میانه و چپ را با درجات مختلفی از پراکندگی و تفاوت در بر می گرفت. با این حال این همایش را نمی توان در قالب های سیاسی متداول دسته بندی کرد: همایش مشخصا از نوع گردهمایی متداول «سبز»ها (به معنای رایج، آن گونه که در یک سال و نیم اخیر در جمع های جوانان خارج کشور باب شده) نبود؛ گرچه از طیف های فکری متمایل به سبز (قطعا با تعابیر متفاوت از نماد سبز) هم در آن حضور فعالی داشتند. همایش «حقوق بشری» به معنایی که این روزها عده زیادی سرفرازانه مفهوم استعلاییِ «غیرایدئولوژیک» بودن را از آن مراد می کنند نبود؛ گر چه بی تردید کسان زیادی بودند که مایلند مشی سیاسی خود را این گونه تعریف/ تصویر کنند. همایش، اجتماعی از فعالین چپ هم نبود (یا تجمع «سرخ» ها، آن طور که نامیدنش مرسوم شده)؛ اگر چه بخشی از جمع تدارک برگزاری آن از فعالین مستقل چپ (با گرایش های گوناگون) بوده اند [در عمل پاره ای از تندترین انتقادات به روند همایش و سمت و سوی آن نیز از سوی بخشی از فعالین چپ صورت گرفت]. شاید تنها خصلت عامِ حاکم بر فضای این همایش که در سخنرانی ها و بحث های انجام شده هم نمود آشکاری داشت، تاکید بر استقلال عمل در حوزه کنشگری سیاسی بود؛ یعنی باور به ضرورت کار جمعیِ گسترده ی مستقل از منابع و نهادهای قدرت و یا در جهت قدرت. به نظر می رسد این ویژگی که قبلا در فراخوانِ این همایش هم با عبارت هایی نظیر «ضرورت سازمان یابی از پایین» یا «تلاش در جهت پایان دادن به بازتولید چرخه های سلطه» مورد تاکید ویژه ای قرار گرفته بود، یکی از دلایلی بود که برخی از فعالین وابسته به شبکه های دانشجویی (جوانان) برون مرزیِ اصلاح طلبان، آشکارا به تحریم یا بایکوت آن برخیزند و حتی در مواردی به تخریب علنی آن اقدام کنند. به طبع در غیاب این واکنش غیر اخلاقی، همایش به لحاظ کمی می توانست با استقبال بیشتری از سوی فعالین مستقل روبرو شود؛ البته اتخاذ چنین رویکردی از سوی کسانی که عمل و جایگاه سیاسی خود را از دیرباز تا کنون در پیوند با بخشی از نهادهای قدرت تعریف کرده اند، تا حدی قابل فهم است (اگر چه در تناقض با داعیه های دموکراتیک و فرا ایدئولوژیکِ آنان).
دستاوردها: در یک نگاه کلان، گرد هم آوردن حدود هفتاد نفر با دیدگاهها و گرایشات سیاسی متفاوت از نقاط مختلف اروپا برای بحث حول موضوعی معین خود دستاورد مهمی محسوب می شود. دیالوگ جمعی اگر چه هدف نهایی نیست، اما در این فضای پر آشوب و با توجه به ضرورت های عینی موجود برای کنش سیاسی جمعیِ مستقل و گسترده (فرامحلی)، خود یک عمل سیاسی (پراکسیس) مشخص محسوب می شود، که مقدمه ای الزامی برای مراحل بعدی سازمان یابی است. نحوه ی پیشبرد بحث ها که همگان در آن امکان مشارکت و دسترسی برابر به تریبون برای بیان آرای خود داشتند، از نقاط قوت این سمینار بود که به رغم وجود اختلاف آرا، در حفظ خصلت دموکراتیک این حرکت موثر بوده است و به نوع خود شاهدی بود برای امکان پذیر بودن گفتگوی جمعی در جایگاههای برابر، به رغم هم نظر نبودن. محتوای همایش که معطوف به پروردن طرحی نو برای سازمان یابی مستقل و از پایین بود، ماهیت جسورانه ای داشت که که در مقایسه با بسترهای مرسوم و متداول سازمان دهی های از بالا و الصاقی، دریچه ای را به روی تجربه ی نوینی در این حوزه گشوده است؛ به ویژه آنکه روند شکل گیری «دیالوگ» به سانِ یک ایده جمعی و پروسه ی گسترش و تعمیق آن (که آغاز آن به اواخر سال ۲۰۰۹ باز می گردد)، به لحاظ الگوهای ارتباطی و تصمیم گیری و اجرایی، خود تجربه بسیار موفقی بود از آنچه دیالوگ در صدد بنا کردن آن در سطحی وسیع تر بوده است (این فرایند شامل جلسات مداوم بحث هفتگی، نشست عمومی مقدماتی آمستردام، نشست های محلی شبکه های شهریِ همراه، نشست عمومی کوبلنز -که به تدوین فراخوان عمومی انجامید- و سرانجام مراحل تدارک همایش برلین بوده است).
تدارک و برگزاری همایشی پرهزینه با حفظ استقلال از منابع مالی وابسته به نهادهای قدرت، دستاورد مهمی است که با تلاش مداوم جمع اولیه تدارک همایش و مشارکت بسیاری از شرکت کنندگان میسر گردید. اصرار به مشارکت هر چه بیشتر شرکت کنندگان در پیشبرد بحث ها و تصمیم گیری ها، از جمله دریافت بازخورد (فید بک) از شرکت کنندگان در طی اجرای هر نیمروز و سیالیت نسبی برای لحاظ کردن نظرات در پیشبرد بهتر برنامه در نیمروز بعدی، تلاش مثبتی بود در جهت از میان برداشتن فاصله ی دو جایگاه میهمان/میزبان و اساسا حذف چنین جایگاههایی، که تا حد زیادی جو حاکم بر همایش را از همایش های یکسویه و بی انعطاف یا سمینارهای آکادمیک متمایز ساخت و از ایجاد خرده-ساختارهای سلطه در درون همین همایش جلوگیری کرد. تاکید ویژه بر روی مشکلات پناهجویان ایرانی در ترکیه، علاوه بر اهمیت حیاتی موضوع و نیز ابعاد انسانی آن، از زاویه سمبولیک هم اقدام مثبتی بود که با دست نهادن بر هم ریشه بودنِ دردهای ما، می تواند در رشد همبستگی و پیوند در میان جوانان ایرانی خارج کشور موثر باشد. در نهایت مهمترین دستاورد همایش این بود که سازمان یابی از پایین را از یک دغدغه و ایده ی اولیه در میان حلقه هایی محدود از جوانان، به یک ضرورت و برنامه ی رو به تکامل (پروژه مشترک) در جمع های بزرگتر و متنوع تری بدل کرد که از ظرفیت های لازم برای فراگیر شدن در سطح هر چه وسیع تری در میان جوانان و دانشجویان برخوردار است.
کاستی ها: مهمترین کاستی از نظر من ناکافی بودن زمان برای وزن دادن بیشتر به قسمت بحث آزاد در بخش نهاییِ نشست های هر نیمرزو بود که فرصت هم اندیشی و تعامل فکری بیشتر را از ما سلب کرد. قطعا می توانستیم بیشتر به زمانبندی برنامه پایبند بمانیم و حتی می توانستیم با جا انداختن اهمیت بخش بحث آزاد، برنامه های روزانه را اندکی زودتر آغاز کنیم. در حالیکه در هر سه روز، برنامه با یک ساعت تاخیر آغاز شد. یکی از موانع یا محدودیت هایی که غلبه بر این معضل را ناممکن می ساخت، فاصله بسیار زیاد سالن برگزاری همایش از محل اسکان شبانه بود. از فرصت فراخی که طی دو شب اقامت در هاستل در اختیار داشتیم، می توانستیم برای ادامه دادن بحث ها و تعمیق آنها در فضایی صمیمانه تراستفاده کنیم. هر چند این اتفاق در جمع های محدودی رخ داد، اما می شد به گونه ای وسیع تر برای آن تدارک دید و کیفیت بحث ها را غنی تر ساخت.؛ به ویژه آنکه در همان نیمروز اول، کابوس کمی وقت و فشردگی برنامه خود را نمایاند. متن مکتوب سخنرانی ها و مقالات تنها طی روز نخست در اختیار حاضرین قرار گرفت. در دو روز بعدی به دلیل حجم کارهای به هم فشرده و تعطیلی مراکز چاپ و تکثیر، این وعده عملی نشد، در حالی که در صورت تحقق می توانست به درک بهتر و پیشینی از محتوای سخنرانی ها بیانجامد و در تعمیق بحث های پس از آن موثر واقع شود (در واقع چنین متن هایی را حتی می توان هفته ای پیش از آغاز همایش از طریق ایمیل یا اینترنت در اختیار شرکت کنندگان قرار داد، هر چند تعداد قابل توجهی از مقالات، در چند روز آخر مانده به همایش دریافت شد). به رغم فضای غالب پراکندگی و بی اعتمادی در خارج کشور و با وجود گمانه پراکنی هایی که از سوی عده ای علیه این همایش و فراخوان دهندگان آن صورت گرفت، می توانستیم بهتر و وسیع تر اطلاع رسانی کنیم تا گروههای هر چه بیشتری را به هم اندیشی و مشارکت در پی گیری اهداف این همایش جلب کنیم. درباره چگونگی پوشش رسانه ایِ همایش به قدر کافی بحث نکردیم تا به درک نسبی مشترک و روشنی از اهداف و محدودیت های آن برسیم، طوری که حداقل های باورهای ما را نیز تامین کند. اختلافاتی که پیرامون گزارش اول رادیو زمانه در همان زمان اجرای همایش بروز کرد، تا حد زیادی برآمده از این آسان گیری بود. پنل بین المللی به جز سخنرانی نماینده سازمان اتک و بخش ویژه در مورد پناهجویان ترکیه، دو سخنرانی دیگر عملا به اعلام حمایت های فرمایشی شباهت داشت. داشتن پیوند با تشکل های سراسری دانشجویان در نقاط مختلف دنیا ضروری است، اما چیزی که ما در این زمان به آن نیاز داشتیم آگاهی از پیشینه هایی بود که در سطوح و حوزه های مختلف، تجربه های موفقی از سازمان یابی از پایین را رقم زده اند. به نظر می رسد به قدر کافی برای جستجو و انتخاب مدعوین مناسب برای این قسمت دقت/وسواس به خرج ندادیم. به طور پیشینی برای نحوه پایان دادن همایش با حفظ امکان تداوم اهداف آن تعاملی در میان جمع برگزار کننده صورت نگرفت. شاید با بررسی امکانات پیش رو و طرح آنان در طی همایش با شرکت کنندگان، با سهولت بیشتر و کیفیت بهتری می شد بر سر راهکار مناسب در این خصوص به توافق جمعی رسید. در این صورت می توانستیم در روز پایانی همایش در خصوص راهکارهای مورد توافق برای تداوم و پیشبرد اهداف همایش، حدی از برنامه ریزی مقدماتی را به طور مشترک انجام دهیم و بر مبنای آن از میان علاقمندان حاضر، تقسیم کار اولیه ای را سامان دهیم. فقدان این دورنگری، اکنون آهنگ بسیار کندی را بر روند برنامه ریزی اجرایی در جهت تداوم کار بر همه ما تحمیل کرده است.
به طور حتم دستاوردها و کاستی ها و ملاحظات جانبیِ متعدد دیگری هم وجود دارد که مطمئنا در گزارش های سایر دوستان لحاظ خواهد شد؛ روایت هایی که به رغم تفاوت ها و اختلافات در نگرش ها و سوگیری هایشان، نهایتا یکدیگر را صیقل داده و تکمیل می کنند.
سوم نوامبر ۲۰۱۰
پانوشت ها:
۱) نشانی دریافت مقالات و گزارش های مربوط به همایش در وبلاگ دیالوگ:
youthdialog.blogspot.com
۲) متن فراخوان همایش با عنوان «فراخوان به گفتگو/ پیرامون چرایی و چگونگی سازمان یابی مستقل و فرامحلی جوانان و دانشجویان خارج کشور» :
بر این اساس، نوشتار حاضر روایتی است که نگارنده به عنوان یکی از شرکت کنندگان همایش دیالوگ و نیز یکی از افراد جمع تدارک برگزاری، در اختیار مخاطبان-علاقمندان احتمالی قرار می دهد [سایر گزارش ها به همراه مجموعه مقالات/سخنرانی های ارائه شده در همایش، در وبلاگ «دیالوگ» قابل دسترسی است (۱)].
تصویر کلی:
مطابق فراخوان منتشر شده [دعوت به گفتگو (۲)]، همایش حول موضوعات اعلام شده در چهار پنل برگزار گردید.
- در نیمروز نخست (جمعه ۱۲ تا ۱۹) پس از گشایش و اعلام برنامه، «ضرورت های سازمان یابی مستقل و فرامحلی جوانان و دانشجویان ایرانی خارج کشور» در قالب ٨ مقاله/سخنرانی طرح گردید: چهار مقاله در هر نوبت و به دنبال هر یک پرسش و پاسخ از مولفان. طبق برنامه پیش بینی شده، بخش پایانی هر نیمروز/ پنل می بایست به بحث آزاد میان حاضرین حول موضوع مورد بررسی در پنل اختصاص یابد و وزن ویژه ای به آن داده شود. اما متاسفانه در پایان نیمروز اول زمان چندانی برای پرداختن به این مهم باقی نماند.
- نیمروز دوم (شنبه ۱۱ تا ۱۴:٣۰) به بازخوانی تجارب گذشته ی سازمان یابی جوانان و دانشجویان خارج کشور اختصاص داشت. در این مورد تجربیات شکل گیری و اقدامات شبکه ها یا گروههای شهری جوانان در برلین، هلند و پاریس و بروکسل/بلژیک ارائه شد. در مقالات/ سخنرانی های ارائه شده در این پنل، تجربه متشکل شدن و حضور در جنبش اعتراضی سهم عمده ای داشت. در عین حال یکی از سخنرانی ها نیز بر بازخوانی نقادانه تجربه کنفدراسیون دانشجویان و محصلین ایرانی تمرکز داشت و در گزارش دوستان بلژیک نیز ضمن مرور سوابق فعالیت های آنان، به پیشینه ی برخی تلاش ها برای تشکل یابی فعالین سیاسی جوان در سطح اروپا (سال ۱٣٨۷ تا اوائل ٨٨) اشاره شد. متاسفانه باز هم به دلیل تاخیر یکساعته در آغاز برنامه، فرصتی برای بحث آزاد باقی نماند و بنا بر آن نهاده شد که بحث آزاد به انتهای پنل بعدی (تجارب بین الملل) منتقل شود.
- نیمروز سوم (شنبه ۱۵:٣۰ تا ۱۹) به مرور برخی از تجارب بین المللی در حیطه سازمان یابی جوانان و دانشجویان اختصاص داشت. بر خلاف سایر پنل ها که سخنرانان از کسانی بودند که در پاسخ به فراخوان به گفتگو، مقاله ای ارسال کرده و خود در همایش حاضر بودند، سخنرانان این پنل، به عنوان نمایندگان برخی سازمان های بین المللی، از سوی جمع تدارک همایش انتخاب و دعوت شده بودند. برنامه پس از مقدمه مفصل مجری پنل در باره شرایط کلی ایران و وضعیت حقوق بشر، با سخنرانی نمایندگانی از اتحادیه سراسری دانشجویان اروپا، اتحادیه دانشجویی رومانی و شاخه آلمانی شبکه اتک ادامه یافت. بخش ویژه و پایانی این پنل گزارشی بود از وضعیت پناهجویان ایرانی در ترکیه که توسط یکی از فعالین ایرانی بر اساس مشاهدات مستقیم وی (به همراه یک گزارش تصویری و پیشنهاداتی برای کمک رسانی) ارائه شد.
[در پایان پنل بین الملل پس از پرسش و پاسخ از میهمانان، در زمان باقی مانده از این نیمروز، بحث آزاد به تعویق افتاده پیرامون موضوع پنل دوم (بازخوانی تجارب سازمان یابی) انجام شد]
- روز سوم (یکشنبه ۱۱:۰۰ تا ۱۹:٣۰) برنامه به طور عمده به بحث از الگوهای سازمان یابی از پایین گذشت. هر چند بخشی از زمان صرف گفتگو از نحوه پیشبرد این پنل و به ویژه تصمیم گیری در مورد چگونگی پایان دادن به همایش گذشت که درباره این آخری که مورد مناقشات و اختلافات جدی قرار گرفت، در ادامه صحبت خواهم کرد. در مجموع در این پنل در کنار مقالات ارائه شده، که هر یک از زاویه ای به موضوع الگوهای سازمان یابی پرداخته بودند (اغلب در قالب های کلی و یا در مواردی ارجاع به الگوی کنفدراسیون)، سه الگوی مشخص برای سازمان یابی از پایین مطرح شد که امکان بحث و گفتگوی جمعی را تا حدی که زمان اجازه می داد فراهم کرد. هر چند این الگوها هم کمابیش طرح هایی کلی بودند که دقیق و روشن تر شدنِ آنها مستلزم بررسی ها و نقادی های مفصل است. چیزی که در عمل به دلیل محدودیت زمانی در روز سوم همایش اتفاق نیفتاد.
پایان همایش دیالوگ یا آغاز ادامه ی آن:
در روز سوم نحوه ی پایان بردن همایش، طوری که دستاورد قابل اتکایی برای تداوم حرکت جمعی فراهم کند، خود به موضوعی جدل انگیز بدل شده بود، که به بحث هایی زیادی دامن زد. عده ای بر این باور بودند که این همایش بایستی به یک سازمان یابی عملی بر اساس یکی از الگوهای طرح شده یا تلفیق بهینه ای از آنها (با توافق جمعی) ختم شود. بر اساس تعبیر این جمع، اساسا هدفِ اعلام شده ی همایش و نیز توافقات جلسات عمومی تدارک برگزاریِ همایش معطوف به همین پایان بندی بوده است. در سوی مقابل جمع بزرگتری بر این باور بودند که اقدام برای سازمان یابی از پایین مهمترین افقِ این همایش و روندِ دیالوگ جمعیِ آغاز شده با آن است؛ ولی هیچ توافقی و اعلامی برای دست یافتن به این سازمان یابی در پایان این همایش وجود نداشته است. ضمن اینکه در عمل به دلیل فشردگی برنامه ها و کمی وقت، بررسی همه جانبه الگوها و رسیدن به الگوی بهینه ای که ضامن کیفیت نوینِ این سازمان یابی و گسترش دموکراتیک و استمرار آن باشد، میسر نیست و لذا تامین چنین انتظاری ناممکن است. طرفداران رویکرد اول، این رویکرد (دوم) را فرصت سوزی تلقی کرده و تاکید می کردند که چنین دیدگاهی ناشی از متوهم بودن نسبت به امر «دیالوگ» و این باور ضمنی است که صرف دیالوگ می تواند پاسخ و راهگشای موقعیت کنونی باشد (باوری که می تواند به مسیر پایان ناپذیری از دیالوگ های بی فرجام بیانجامد).
قابل انکار نیست که برای معدودی از شرکت کنندگان، حضور در این همایش از سر برخی کنجکاوی ها و یا در دنباله ی رویه ی مالوفِ حضورِ انفعالی در سمینارهای معطوف به مسائل ایران بوده است. شاید برای عده ی معدود دیگری صِرفِ دیالوگ و هم اندیشیِ جمعی پیرامون موضوع این همایش، به خودی خود هدف بوده باشد. اما به گمان من بسیاری از حاضرین (خواه فعالین منفرد و خواه اعضای فعال شبکه ها و گروههای محلی جوانان و دانشجویان)، هزینه ها و دشواری های این سفر را با اهداف وسیع تری متحمل شدند. این عده قطعا دیالوگ را نه فقط پیرامون سازمان یابی از پایین، بلکه در جهت آن تلقی کرده اند. اما این درک و حسِ همدلی نسبت به ضرورت سازمان یابی از پایین، به معنای پذیرش عمومیِ این باور نیست که چنین امری لزوما در پایان یک همایش سه روزه تحقق پذیر است (آن هم در میان کسانی که با خاستگاههای فکری و اجتماعی مختلف برای نخستین بار، در جریان بحث از پدیده ای نامشخص و نامتعارف، با یکدیگر و دیدگاههای هم آشنا می شوند). مگر آنکه تصور بسیار ساده انگارانه ای نسبت به سازمان یابی از پایین و دشواری ها و محدودیت های آن بر جمع غالب بوده باشد.
وانگهی متن فراخوان منتشر شده (دعوت به گفتگو پیرامون ... ) و فراخوان تکمیلی نیز به خوبی موید آن است که این همایش به عنوان نقطه ی آغازی بر یک فرآیند سازمان یابی از پایین در میان جوانان و دانشجویان خارج کشور قلمداد شده است؛ در عمل هم همایش ضمن فراهم کردن بستر اولیه برای گفتگویِ جمعی از این ضرورت و بررسی راههای پاسخ گویی به آن، با ایجاد زمینه ی ارتباط مستقیم و شناخت و اعتماد میان فعالین جوان کشورهای مختلف، امکانات عینی تداوم جدی تر بحث ها در جهت سازمان یابیِ عملی را فراهم ساخته است. کما اینکه در ساعات پایانی همایش این توافق جمعی حاصل شد که جمع حاضر بر ضرورت متشکل ساختن خود برای شکل دادن به شبکه ی گسترده ای از همکاری ها و همراهی های مشترک (میان جوانان و دانشجویان خارج کشور) تاکید داشته و آغاز چنین پروسه ای را بر مبنای ایده ی سازمان یابی از پایین اعلام می دارد؛ در عین حال دستیابی به الگوی مشخصی از سازمان یابی که بیانگر ساختار و ویژگی های این ظرف فعالیت های مشترک باشد، مستلزم تداوم این ارتباطات و بحث هاست. به همین دلیل طرح پروژه هایی نظیر برگزاری یک «مدرسه تابستانی» یا راه اندازی «دانشگاه زیرزمینی» مورد استقبال حاضرین قرار گرفت. همچنین برای پیگیری مسیر تعیین ساختار و ویژگی های سازمانی یابیِ مطلوب، راههایی برای ادامه ی حرکت دیالوگ با تمرکز بر بحث «الگوهای سازمان یابی از پایین» پیشنهاد شد که در این میان به طور مشخص تداوم جلسات اینترنتی (با جمعی وسیع تر) و نیز تدارکِ برگزاری همایش بعدی (در مقیاس بزرگتر) با همین محور مورد تاکید قرار گرفت. در عین حال بسیاری از حاضرین متعهد شدند که در این فاصله ایده ی دیالوگ (سازمان یابی مستقل و فرامحلی جوانان و دانشجویان) را خواه در سطح شهرها و شبکه های محلیِ افراد و گروههای شرکت کننده در همایش و خواه در میان سایر گروهها و شبکه های موجودِ جوانان گسترش دهند.
دستاوردها و کاستی ها:
ملاحظات: بر طبق لیست اسامیِ ثبت نام شده در محل همایش، مجموعا ۷۲ نفر در همایش حاضر شدند که برخی از آنها در همه روزها حضور نداشتند. پراکندگی جغرافیایی شرکت کنندگان شامل کشورهای آلمان، فرانسه، هلند، ایتالیا، بلژیک، دانمارک، سوئد، اتریش و کانادا بوده است. اکثریت شرکت کنندگان (به جز ۶-۵ نفری که احتمالا حس کنجکاوی شان بر معیار احترام به درخواست دعوت کنندگان چربیده بود) جوان بوده و یا در محدوده ی سنی اعلام شده از سوی فراخوان دهندگان قرار داشتند [طبق توافق قبلی، جز موارد احتمالیِ اخلال در کار همایش، جلوگیری از ورود افراد در دستور کار نبود؛ بالعکس، بنا بر احترام و اعتماد متقابل بود].
گرایشات فکری و سیاسی شرکت کنندگان بسیار متنوع بود و طیف وسیعی از اندیشه های راست، میانه و چپ را با درجات مختلفی از پراکندگی و تفاوت در بر می گرفت. با این حال این همایش را نمی توان در قالب های سیاسی متداول دسته بندی کرد: همایش مشخصا از نوع گردهمایی متداول «سبز»ها (به معنای رایج، آن گونه که در یک سال و نیم اخیر در جمع های جوانان خارج کشور باب شده) نبود؛ گرچه از طیف های فکری متمایل به سبز (قطعا با تعابیر متفاوت از نماد سبز) هم در آن حضور فعالی داشتند. همایش «حقوق بشری» به معنایی که این روزها عده زیادی سرفرازانه مفهوم استعلاییِ «غیرایدئولوژیک» بودن را از آن مراد می کنند نبود؛ گر چه بی تردید کسان زیادی بودند که مایلند مشی سیاسی خود را این گونه تعریف/ تصویر کنند. همایش، اجتماعی از فعالین چپ هم نبود (یا تجمع «سرخ» ها، آن طور که نامیدنش مرسوم شده)؛ اگر چه بخشی از جمع تدارک برگزاری آن از فعالین مستقل چپ (با گرایش های گوناگون) بوده اند [در عمل پاره ای از تندترین انتقادات به روند همایش و سمت و سوی آن نیز از سوی بخشی از فعالین چپ صورت گرفت]. شاید تنها خصلت عامِ حاکم بر فضای این همایش که در سخنرانی ها و بحث های انجام شده هم نمود آشکاری داشت، تاکید بر استقلال عمل در حوزه کنشگری سیاسی بود؛ یعنی باور به ضرورت کار جمعیِ گسترده ی مستقل از منابع و نهادهای قدرت و یا در جهت قدرت. به نظر می رسد این ویژگی که قبلا در فراخوانِ این همایش هم با عبارت هایی نظیر «ضرورت سازمان یابی از پایین» یا «تلاش در جهت پایان دادن به بازتولید چرخه های سلطه» مورد تاکید ویژه ای قرار گرفته بود، یکی از دلایلی بود که برخی از فعالین وابسته به شبکه های دانشجویی (جوانان) برون مرزیِ اصلاح طلبان، آشکارا به تحریم یا بایکوت آن برخیزند و حتی در مواردی به تخریب علنی آن اقدام کنند. به طبع در غیاب این واکنش غیر اخلاقی، همایش به لحاظ کمی می توانست با استقبال بیشتری از سوی فعالین مستقل روبرو شود؛ البته اتخاذ چنین رویکردی از سوی کسانی که عمل و جایگاه سیاسی خود را از دیرباز تا کنون در پیوند با بخشی از نهادهای قدرت تعریف کرده اند، تا حدی قابل فهم است (اگر چه در تناقض با داعیه های دموکراتیک و فرا ایدئولوژیکِ آنان).
دستاوردها: در یک نگاه کلان، گرد هم آوردن حدود هفتاد نفر با دیدگاهها و گرایشات سیاسی متفاوت از نقاط مختلف اروپا برای بحث حول موضوعی معین خود دستاورد مهمی محسوب می شود. دیالوگ جمعی اگر چه هدف نهایی نیست، اما در این فضای پر آشوب و با توجه به ضرورت های عینی موجود برای کنش سیاسی جمعیِ مستقل و گسترده (فرامحلی)، خود یک عمل سیاسی (پراکسیس) مشخص محسوب می شود، که مقدمه ای الزامی برای مراحل بعدی سازمان یابی است. نحوه ی پیشبرد بحث ها که همگان در آن امکان مشارکت و دسترسی برابر به تریبون برای بیان آرای خود داشتند، از نقاط قوت این سمینار بود که به رغم وجود اختلاف آرا، در حفظ خصلت دموکراتیک این حرکت موثر بوده است و به نوع خود شاهدی بود برای امکان پذیر بودن گفتگوی جمعی در جایگاههای برابر، به رغم هم نظر نبودن. محتوای همایش که معطوف به پروردن طرحی نو برای سازمان یابی مستقل و از پایین بود، ماهیت جسورانه ای داشت که که در مقایسه با بسترهای مرسوم و متداول سازمان دهی های از بالا و الصاقی، دریچه ای را به روی تجربه ی نوینی در این حوزه گشوده است؛ به ویژه آنکه روند شکل گیری «دیالوگ» به سانِ یک ایده جمعی و پروسه ی گسترش و تعمیق آن (که آغاز آن به اواخر سال ۲۰۰۹ باز می گردد)، به لحاظ الگوهای ارتباطی و تصمیم گیری و اجرایی، خود تجربه بسیار موفقی بود از آنچه دیالوگ در صدد بنا کردن آن در سطحی وسیع تر بوده است (این فرایند شامل جلسات مداوم بحث هفتگی، نشست عمومی مقدماتی آمستردام، نشست های محلی شبکه های شهریِ همراه، نشست عمومی کوبلنز -که به تدوین فراخوان عمومی انجامید- و سرانجام مراحل تدارک همایش برلین بوده است).
تدارک و برگزاری همایشی پرهزینه با حفظ استقلال از منابع مالی وابسته به نهادهای قدرت، دستاورد مهمی است که با تلاش مداوم جمع اولیه تدارک همایش و مشارکت بسیاری از شرکت کنندگان میسر گردید. اصرار به مشارکت هر چه بیشتر شرکت کنندگان در پیشبرد بحث ها و تصمیم گیری ها، از جمله دریافت بازخورد (فید بک) از شرکت کنندگان در طی اجرای هر نیمروز و سیالیت نسبی برای لحاظ کردن نظرات در پیشبرد بهتر برنامه در نیمروز بعدی، تلاش مثبتی بود در جهت از میان برداشتن فاصله ی دو جایگاه میهمان/میزبان و اساسا حذف چنین جایگاههایی، که تا حد زیادی جو حاکم بر همایش را از همایش های یکسویه و بی انعطاف یا سمینارهای آکادمیک متمایز ساخت و از ایجاد خرده-ساختارهای سلطه در درون همین همایش جلوگیری کرد. تاکید ویژه بر روی مشکلات پناهجویان ایرانی در ترکیه، علاوه بر اهمیت حیاتی موضوع و نیز ابعاد انسانی آن، از زاویه سمبولیک هم اقدام مثبتی بود که با دست نهادن بر هم ریشه بودنِ دردهای ما، می تواند در رشد همبستگی و پیوند در میان جوانان ایرانی خارج کشور موثر باشد. در نهایت مهمترین دستاورد همایش این بود که سازمان یابی از پایین را از یک دغدغه و ایده ی اولیه در میان حلقه هایی محدود از جوانان، به یک ضرورت و برنامه ی رو به تکامل (پروژه مشترک) در جمع های بزرگتر و متنوع تری بدل کرد که از ظرفیت های لازم برای فراگیر شدن در سطح هر چه وسیع تری در میان جوانان و دانشجویان برخوردار است.
کاستی ها: مهمترین کاستی از نظر من ناکافی بودن زمان برای وزن دادن بیشتر به قسمت بحث آزاد در بخش نهاییِ نشست های هر نیمرزو بود که فرصت هم اندیشی و تعامل فکری بیشتر را از ما سلب کرد. قطعا می توانستیم بیشتر به زمانبندی برنامه پایبند بمانیم و حتی می توانستیم با جا انداختن اهمیت بخش بحث آزاد، برنامه های روزانه را اندکی زودتر آغاز کنیم. در حالیکه در هر سه روز، برنامه با یک ساعت تاخیر آغاز شد. یکی از موانع یا محدودیت هایی که غلبه بر این معضل را ناممکن می ساخت، فاصله بسیار زیاد سالن برگزاری همایش از محل اسکان شبانه بود. از فرصت فراخی که طی دو شب اقامت در هاستل در اختیار داشتیم، می توانستیم برای ادامه دادن بحث ها و تعمیق آنها در فضایی صمیمانه تراستفاده کنیم. هر چند این اتفاق در جمع های محدودی رخ داد، اما می شد به گونه ای وسیع تر برای آن تدارک دید و کیفیت بحث ها را غنی تر ساخت.؛ به ویژه آنکه در همان نیمروز اول، کابوس کمی وقت و فشردگی برنامه خود را نمایاند. متن مکتوب سخنرانی ها و مقالات تنها طی روز نخست در اختیار حاضرین قرار گرفت. در دو روز بعدی به دلیل حجم کارهای به هم فشرده و تعطیلی مراکز چاپ و تکثیر، این وعده عملی نشد، در حالی که در صورت تحقق می توانست به درک بهتر و پیشینی از محتوای سخنرانی ها بیانجامد و در تعمیق بحث های پس از آن موثر واقع شود (در واقع چنین متن هایی را حتی می توان هفته ای پیش از آغاز همایش از طریق ایمیل یا اینترنت در اختیار شرکت کنندگان قرار داد، هر چند تعداد قابل توجهی از مقالات، در چند روز آخر مانده به همایش دریافت شد). به رغم فضای غالب پراکندگی و بی اعتمادی در خارج کشور و با وجود گمانه پراکنی هایی که از سوی عده ای علیه این همایش و فراخوان دهندگان آن صورت گرفت، می توانستیم بهتر و وسیع تر اطلاع رسانی کنیم تا گروههای هر چه بیشتری را به هم اندیشی و مشارکت در پی گیری اهداف این همایش جلب کنیم. درباره چگونگی پوشش رسانه ایِ همایش به قدر کافی بحث نکردیم تا به درک نسبی مشترک و روشنی از اهداف و محدودیت های آن برسیم، طوری که حداقل های باورهای ما را نیز تامین کند. اختلافاتی که پیرامون گزارش اول رادیو زمانه در همان زمان اجرای همایش بروز کرد، تا حد زیادی برآمده از این آسان گیری بود. پنل بین المللی به جز سخنرانی نماینده سازمان اتک و بخش ویژه در مورد پناهجویان ترکیه، دو سخنرانی دیگر عملا به اعلام حمایت های فرمایشی شباهت داشت. داشتن پیوند با تشکل های سراسری دانشجویان در نقاط مختلف دنیا ضروری است، اما چیزی که ما در این زمان به آن نیاز داشتیم آگاهی از پیشینه هایی بود که در سطوح و حوزه های مختلف، تجربه های موفقی از سازمان یابی از پایین را رقم زده اند. به نظر می رسد به قدر کافی برای جستجو و انتخاب مدعوین مناسب برای این قسمت دقت/وسواس به خرج ندادیم. به طور پیشینی برای نحوه پایان دادن همایش با حفظ امکان تداوم اهداف آن تعاملی در میان جمع برگزار کننده صورت نگرفت. شاید با بررسی امکانات پیش رو و طرح آنان در طی همایش با شرکت کنندگان، با سهولت بیشتر و کیفیت بهتری می شد بر سر راهکار مناسب در این خصوص به توافق جمعی رسید. در این صورت می توانستیم در روز پایانی همایش در خصوص راهکارهای مورد توافق برای تداوم و پیشبرد اهداف همایش، حدی از برنامه ریزی مقدماتی را به طور مشترک انجام دهیم و بر مبنای آن از میان علاقمندان حاضر، تقسیم کار اولیه ای را سامان دهیم. فقدان این دورنگری، اکنون آهنگ بسیار کندی را بر روند برنامه ریزی اجرایی در جهت تداوم کار بر همه ما تحمیل کرده است.
به طور حتم دستاوردها و کاستی ها و ملاحظات جانبیِ متعدد دیگری هم وجود دارد که مطمئنا در گزارش های سایر دوستان لحاظ خواهد شد؛ روایت هایی که به رغم تفاوت ها و اختلافات در نگرش ها و سوگیری هایشان، نهایتا یکدیگر را صیقل داده و تکمیل می کنند.
سوم نوامبر ۲۰۱۰
پانوشت ها:
۱) نشانی دریافت مقالات و گزارش های مربوط به همایش در وبلاگ دیالوگ:
youthdialog.blogspot.com
۲) متن فراخوان همایش با عنوان «فراخوان به گفتگو/ پیرامون چرایی و چگونگی سازمان یابی مستقل و فرامحلی جوانان و دانشجویان خارج کشور» :
اخبار روز:
دکتر مهران کامروا در کتاب اخیر خود «انقلاب روشنفکری ایران (Iran's Intellecual Revolution)» خاطر نشان ساخته است که ایران در حال تجربه کردن یک «انقلاب خاموش» روشنفکری است. در قلب این فرایند، که از رقابت میان سه گفتمان «محافظهکاری دینی»، «اصلاحگری دینی» و «سکولار ـ مدرنیست» میگذرد، میتوان از شکلگیری این آخری (که این نگارنده از آن بعنوان «سکولار دموکراتیک» یاد میکند) نام برد. اما شکلگیری هر گفتمان فرهنگی ـ سیاسی بطور ناگهانی صورت نمیگیرد و دارای زمینههای تاریخی، اجتماعی، و سیاسی خاص خود است. بنا بر این، میتوان به مقطع انقلاب بهمن ۱۳۵۷ بازگشت و از آن نقطه عزیمت به ظهور این گفتمان نگاه کرد. در آن انقلاب، دو گرایش کاملا گوناگون (نسبت به موضوع دموکراسی) حضور داشتند: یک اقتدارگرا و ضد دموکراتیک، که دربرگیرنده نیروهای سیاسی اسلامگرا (از جمله مجاهدین خلق) و مارکسیستی انقلابی بود. این نیروها، علیرغم تفاوتهای ایدئولوژیک، بر یک گفتمان مشترک «انقلابی ـ ضد امپریالیستی» تاکید داشتند و بر این شالوده توانستند در جریان انقلاب در کنار یکدیگر قرار گیرند. دیگر، گرایش به نسبت دموکراتیک، که بیان آمال اجتماعی ـ سیاسی اقشار میانی شهری، بخشهایی که از دانشجویان و جامعه روشنفکری و دانشگاهی کشور بود. از تشکلهای مدنی دارای خاستگاه دموکراتیک میتوان از «کانون وکلا» و «جامعه دفاع از حقوق بشر» نام برد که در ابتدای انقلاب بسیار فعال و تاثیرگذار بودند. در سطح سیاسی نیز از «جبهه ملی» و «نهضت آزادی» میتوان یاد کرد که بطور نسبی مدافع ارزشهای دموکراتیک و لیبرال بودند. میدانیم که در جریان انقلاب این گرایش دموکراتیک مقهور گرایش اقتدارگرا شد و عرصه سیاسی ـ فرهنگی را برای بیش از یک دهه در اختیار آنها گذاشت. در مجموع، عوامل گوناگونی در این فرادستی تفکر ضددموکراتیک نقش داشتند، که در زیر به اختصار از آنها نام میبریم: فرهنگ سیاسی غالب ضددموکراسی، بافت اجتماعی تودهوار جامعه ایران و حضور میلیونها نفر از اقشار تهیدست شهری و حاشیهای، وقایع بحرانآفرینی نظیر جنگ هشت ساله ایران و عراق، اشغال سفارت آمریکا، انقلاب فرهنگی و، بالاخره مشروعیتی که نظام برخاسته از انقلاب در مقابله خشن با جریانهای دموکراسیخواه از آن بهره میگرفت. گفتمان «محافظهکاری دینی» در همین دهه آغازین انقلاب شکل گرفت و غلبه پیدا کرد. با تمام این احوال، همانطور که فخرالدین عظیمی، تاریخدان، متذکر میشود، وجود آمال و گرایشهای دموکراتیک در جریان انقلاب مانع از آن شد که نیروهای حکومتی بتوانند بطور کامل از نهادهای دموکراتیک فاصله بگیرند و ناچار از حفظ وجوهی از آنها در ساختار سیاسی کشور شدند ( Quest For Democracy، صفحه ۴۱۴). گفتمان اصلاحگری این شرایط تا پایان جنگ و مرگ آیتالله خمینی ادامه یافت. در دوره ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی تحولاتی در حکومت و جامعه صورت گرفتند که به تقویت گرایش دموکراسیخواه در نیروهای اجتماعی و سیاسی انجامید. اول، نسل جدیدی از مسلمانان آرمانگرای دوره انقلاب، به تدریج، از ارزشها و گفتمان انقلاب اسلامی (به ویژه گفتمان «محافظهکار دینی») فاصله گرفته و نوعی چالش درونی را سامان دادند. این نسل معترض که در نهادها و ارکان سیاسی و دانشگاهی حضوری رو به رشد داشتند، زمینهساز گفتمان «اصلاحگری دینی» شدند. در عین حال، دولت رفسنجانی نیز با رفع نسبی برخی محدودیتهای افراطی دوره جنگ در مورد مطبوعات، جامعه هنری و دانشگاهی، و بخش خصوصی، از شدت و حدت گرایش اقتدارگرا در سطح حکومت کاست. جامعه، به ویژه اقشار میانی شهری و روشنفکری کشور، که در دهه اول انقلاب تحت تاثیر فضای اختناق جنگی قرار داشتند، به تدریج خود را باز یافته و برای آزادیهای فردی و اجتماعی و ارتقاء اجتماعی تلاش کردند. در همین حال، جامعه روشنفکری نیز، پس از سپری کردن شوک ناشی از انقلاب، جنگ، اعدامها و اختناق دوره خمینی، آغاز به بازنگری ارزشها و گفتمان پیشین خود کرد. نتیجه این فرایند، تقویت مفاهیم لیبرال دموکراتیک در سپهر روشنفکری از جمله، توسعه سیاسی، جامعه مدنی، کثرتگرایی، اصلاحات و حکومت قانون بود. ولی باید توجه داشت که نیروهای غیردینی هنوز از امکان سازماندهی مستقل خود بیبهره بودند. ساختار فرصتهای سیاسی، طبعا، برای نیروهای چالشگر دینی فضای مساعدتری را فراهم میکردند. سرانجام، در جریان هفتمین انتخابات ریاست جمهوری (سال ۱۳۷۶) بود که پیروزی محمد خاتمی به فرادستی اصلاحطلبان حکومتی در قوه مجریه انجامید. با این تحول، گفتمان «اصلاحگری دینی» رقابت رسمی خود را با «محافظهکاری دینی» آغاز کرد. و وارد یک چالش نظری با ارزشها و مفاهیمی همچون آرمانگرایی، خشونتطلبی، کیش شخصیت، فرهنگ شهادت، اقتدارگرایی سیاسی و غربستیزی شد. تفسیر خاصی از دموکراسی نیز (دموکراسی دینی) وارد ادبیات اصلاحطلبان شد. در اینجا مجالی برای پرداخت همهجانبه به تکوین دموکراسی در این سالها وجود ندارد ولی به اختصار میتوانیم به محدودیتهای گفتمان اصلاحطلبانه نسبت به موضوع دموکراسی (لیبرال) اشاره کنیم: ۱ ـ دموکراسی از موقعیتی مبهم و مجرد در گفتمان اصلاحطلبی برخوردار بود. تفاوت میان دموکراسی لیبرال و دموکراسی دینی و همچنین این که هدف واقعی اصلاحات آیا دموکراسی هست یا خیر هیچگاه مشخص نشد. نظریهپردازان گوناگون در این طیف وسیع از نظرات متفاوتی برخوردار بودند. ۲ ـ همچنین مشخص نبود مفهوم «توسعه سیاسی» مورد نظر اصلاحطلبان چیست. آیا قرار است کارآیی حکومت افزایش پیدا کند و یا حکومت دموکراتیزه شود. ۳ ـ وجود یک گرایش نخبهگرایانه درون اردوگاه اصلاحطلبان نسبت به «غیرخودیها» و جنبشهای مرتبط به آنها. اصلاحطلبان هیچگاه تمایلی به همکاری عملی با جنبشهای دموکراسیخواه نشان ندادند و همواره با حفظ فاصله با آنها رفتار میکردند. اکثر تشکلهای اصلاحطلبانه به حفظ دوگانه «خودی ـ غیرخودی» باور داشتند. ۴ ـ تضاد میان باور به دموکراسی در سطح گفتار رسمی؛ و تبعیت و عدم انتقاد به ولایت فقیه در عمل. ۵ ـ عدم قابلیت عملی اصلاحطلبان به انجام اصلاحات دموکراتیک. نتیجه آن که از اوایل دوره دوم ریاست جمهوری خاتمی، افکار عمومی، به ویژه بخشهایی از اقشار میانی شهری، روشنفکران، دانشجویان و دانشآموزان از اصلاحطلبان فاصله گرفتند. اگرچه تمامی این نیروها بلافاصله جذب گفتمان دموکراتیک نشدند ولی میتوان مدعی شد که بخشی از این ناراضیان، به ویژه آنها که متعلق به بخشهای متجدد بودند، به دموکراسی و حقوق بشر تمایل پیدا کردند. فرادستی «گفتمان سکولار ـ دموکراتیک» در هشت سال زمامداری محمد خاتمی اگرچه هیچ اصلاح معنی داری تحقق پیدا نکرد ولی نباید از گشایش نسبی فضای سیاسی ـ فرهنگی کشور غافل شد. این فضا به پویایی و تحرکهای سیاسی و اجتماعی انجامید و امکان تجربههای دموکراتیک تازهای را در اختیار نسل جوان قرار داد. این تجربیات، منبع آموزشهای گرانبهایی شدند و پس از آغاز انسداد سیاسی در اوایل دهه هشتاد، این نسل به اهمیت آزادیهای دموکراتیک بیشتر پی برد. در زیر به مهمترین عواملی که به تقویت «گفتمان سکولار ـ دموکراتیک» در دهه هشتاد خورشیدی انجامید، میپردازیم: ۱ ـ خلایی که در اثر فاصلهگیری تجددطلبان و نیروهای اجتماعی مدرن از اصلاحطلبان ایجاد شد، زمینه را برای انکشاف گفتمان تازهای که فارغ از محدودیتهای «گفتمان اصلاحطلبی» باشد، فراهم آورد. اگر بپذیریم که موضوع دموکراسی و جایگاه دین مهمترین محدودیتهای «گفتمان اصلاحطلبی» برای اقشار متجدد میانی و روشنفکران بودند، طبیعی است که گرایش تازه آنها دربرگیرنده سکولاریسم و دموکراسی باشد. اگرچه مفاهیم سکولار و دموکراتیک در ابتدای حرکت اصلاحطلبی در حوزههای روشنفکری حضور داشتند ولی هنوز به صورت موثر و سازمان یافته عمل نمیکردند. در دهه هشتاد، به ویژه در دوره محمود احمدینژاد بود که این مهم صورت گرفت. ۲ ـ از جمله تحولات روشنفکری مهم در این سالها، تکوین مفاهیم «حق» و حقوق شهروندی بود. خرده جنبشهای اجتماعی این سالها، به ویژه زنان و دانشجویان، با حرکت از این منظر، به دموکراتیزه کردن مناسبات اجتماعی روی آوردند. دستآوردهای جنبش زنان، از جمله «کمپین یک میلیون امضا»، تاثیر قابل توجهی در شکلگیری «گفتمان سکولار ـ دموکراتیک» بر جای گذاشت. ۳ ـ در دوره ریاست جمهوری محمود احمدینژاد، به تدریج، «نسل سوم» انقلاب وارد صحنه سیاسی ـ اجتماعی کشور میشود. این نسل، به ویژه بخشی از آن که در ارتباط با اقشار میانی شهری است، تجربه شکست پروژه اصلاحطلبی را پشت سر دارد و به علت موقعیتاش در ساختار خانواده گرایش قویتری از نسلهای اول و دوم نسبت به مساله دموکراسی دارد. این نسل که محصول فرایند «پرزایی» (baby boom) پس از انقلاب بهمن است، دارای تشابهاتی با نسل مشابه خود در ایالات متحده آمریکا (در دهه ۱۹۶۰) است. این نسل پرشمار، محصول تغییر و تحولات ساختار خانواده در ایران دهههای اخیر است. از مهمترین تغییراتی که در سطح خانواده (در طبقه متوسط) در ایران صورت گرفتهاند میتوان از فرایندهای زیر یاد کرد: الف ـ کاهش وزن و جایگاه پدر ـ شوهر در خانواده پس از انقلاب.
ب ـ تقویت وزن و جایگاه مادر ـ همسر. پ ـ مادران در جایگاه تصمیمگیری بیشتری نسبت به فرزندان خود قرار گرفتند و در عمل تساهلگرایانهتر نسبت به آنها برخورد کردند. ت ـ فرزندان در مناسبات جدید از استقلال و آزادیهای بیشتری برخوردار بودند. ساختار خانواده از پدرسالاری به فرزندسالاری دگردیسی یافته است. ث ـ در عین حال، به علت افراطکارهای ایدئولوژیک و اخلاقی حکومت نسل جوان رویکردی واکنشی نسبت به اتوریته و صاحب قدرت دارد. نتیجه آن که، نسل سوم انقلاب در تقابل با فرهنگ پدرسالارانه، محافظهکارانه و سنتی است (حتی در اشکال «اصلاحطلبانه»اش). آنها در جستجوی مناسبات آزاد و بدون محدودیتهای ناشی از حکومت، خانواده، نیروی انتظامی و نظایر آن هستند.
۴ ـ سرانجام، میباید به نقش رسانههای گروهی جهانی در دهه اخیر نظر افکند. در این سالها، رسانههای گروهی جهانی، نمادها، ارزشها و تفسیرهای بازتر و دموکراتیکتری را پخش میکردند. این که انگیزه واقعی آنها چه بوده است کمتر اهمیت دارد تا این که گفتمان دموکراسی را در میان ایرانیان پراکنده ساختهاند. جنبش سبز و گفتمان دموکراسی اگر زمینهها و مولفههای یک «گفتمان سکولار ـ دموکراتیک» در دهه هشتاد پیریزی شد، این جنبش سبز بود که این گفتمان را در عرصه سیاست واقعی رو در روی دو گفتمان رقیب، یعنی «محافظهکاری دینی» و «اصلاحگری دینی» قرار داده است. مبحث سکولاریسم در یک سال اخیر، توجه بسیاری را در ایران و جامعه برونمرزی به خود جلب کرده است و سبب یک خودآگاهی سکولار در میان بخشهای قابل توجهی از جامعه ایرانی شده است. «گفتمان محافظهکاری دینی» و نیروهای اجتماعی حامی آن بیآینده هستند و فقط رو به زوال دارند. چالش اصلی جامعه روشنفکری ـ سیاسی ایران در سالهای آینده میان «گفتمان اصلاحطلبی دینی» و «گفتمان سکولار ـ دموکراتیسم» خواهد بود.
ب ـ تقویت وزن و جایگاه مادر ـ همسر. پ ـ مادران در جایگاه تصمیمگیری بیشتری نسبت به فرزندان خود قرار گرفتند و در عمل تساهلگرایانهتر نسبت به آنها برخورد کردند. ت ـ فرزندان در مناسبات جدید از استقلال و آزادیهای بیشتری برخوردار بودند. ساختار خانواده از پدرسالاری به فرزندسالاری دگردیسی یافته است. ث ـ در عین حال، به علت افراطکارهای ایدئولوژیک و اخلاقی حکومت نسل جوان رویکردی واکنشی نسبت به اتوریته و صاحب قدرت دارد. نتیجه آن که، نسل سوم انقلاب در تقابل با فرهنگ پدرسالارانه، محافظهکارانه و سنتی است (حتی در اشکال «اصلاحطلبانه»اش). آنها در جستجوی مناسبات آزاد و بدون محدودیتهای ناشی از حکومت، خانواده، نیروی انتظامی و نظایر آن هستند.
۴ ـ سرانجام، میباید به نقش رسانههای گروهی جهانی در دهه اخیر نظر افکند. در این سالها، رسانههای گروهی جهانی، نمادها، ارزشها و تفسیرهای بازتر و دموکراتیکتری را پخش میکردند. این که انگیزه واقعی آنها چه بوده است کمتر اهمیت دارد تا این که گفتمان دموکراسی را در میان ایرانیان پراکنده ساختهاند. جنبش سبز و گفتمان دموکراسی اگر زمینهها و مولفههای یک «گفتمان سکولار ـ دموکراتیک» در دهه هشتاد پیریزی شد، این جنبش سبز بود که این گفتمان را در عرصه سیاست واقعی رو در روی دو گفتمان رقیب، یعنی «محافظهکاری دینی» و «اصلاحگری دینی» قرار داده است. مبحث سکولاریسم در یک سال اخیر، توجه بسیاری را در ایران و جامعه برونمرزی به خود جلب کرده است و سبب یک خودآگاهی سکولار در میان بخشهای قابل توجهی از جامعه ایرانی شده است. «گفتمان محافظهکاری دینی» و نیروهای اجتماعی حامی آن بیآینده هستند و فقط رو به زوال دارند. چالش اصلی جامعه روشنفکری ـ سیاسی ایران در سالهای آینده میان «گفتمان اصلاحطلبی دینی» و «گفتمان سکولار ـ دموکراتیسم» خواهد بود.
فرارو: هر چند بانک مرکزی «آمار نومیدکننده» مربوط به رشد اقتصادی سالهای ٨۷ و ٨٨ را منتشر نکرد، اما گزارش این بانک حاکی از افت ده درصدی تولید نفت در سال گذشته است. آماری که بر نگرانیهای موجود پیرامون آینده تولید نفت ایران میافزاید.
به گزارش فرارو؛ باز هم آمار رشد اقتصادی سال ٨۷ و ٨٨ در نماگرهای اقتصادی بانک مرکزی منتشر نشد. اگرچه بانک مرکزی هر سه ماه یک بار به انتشار آمار اقتصادی مختلف میپردازد، با وجود گذشت تقریبا ٨ ماه از سال ٨۹، هنوز آمارهای مربوط به سالهای ٨۷ و ٨٨ را اعلام نکرده است. گفته میشود دلیل اصلی اعلام نشدن این آمار افت شدید رشد اقتصادی ایران بوده است.
البته پیش ازاین آمار مربوط به رشد اقتصادی سال ٨۷ توسط محمود احمدینژاد اعلام شده بود. در نیمه دوم سال ٨٨، محمود احمدینژاد آمار رشد اقتصادی سال ٨۷ را ۶.۹ درصد اعلام نمود، خبری که با واکنش جمشید انصاری، نماینده مردم زنجان روبرو شد: «آن چه من به عنوان عضو کمیسیون اقتصادی مجلس میدانم این است که طبق آمار بانک مرکزی که امسال منتشر شد، رشد اقتصادی ما در سال ٨۷ ، ۲.۷ درصد بوده است، اما آنچه مراجع مستقل جهانی اعلام کردند چیزی بین ۲.٣ تا ۲.۵ درصد است».
انتشار نیافتن این آمار پیش از این صدای کارشناسان و فعالان اقتصادی را درآورده بود. این امر موجب اعتراض کارشناسان و فعالان ذیربط شد. از جمله رئیس اتاق بازرگانی ایران عدم اعلام رشد اقتصادی در گزارش اقتصادی اخیر بانک مرکزی را مایه تاسف دانست و پیشنهاد کرد دولت در فاز اول اجرای هدفمندی یارانهها فعلا با بخش تولید کاری نداشته باشد.
نهاوندیان در اواخر مهرماه گفته بود: «شفافیت و توجه به مسائلی که می تواند رشد اقتصادی کشور را بالا برده یا پایین آورد چیزی نیست که نسبت به آن شرم و حیا داشته باشیم بلکه باید به فکر چاره جویی باشیم». آن گونه که از حرفهای نهاوندیان بر میآید؛ عدم اعلام آمار رشد اقتصادی نه مربوط به اختلاف بانک مرکزی و وزارت صنایع و نه ناشی از در دست نبود آمار و متغیرهای مربوطه، بلکه ناشی از پایین بودن این نرخ بوده است.
بنا به ارزیابی تحلیلگران سیاسی اعلام نشدن این آمار در پی آن اتفاق میافتد که محمود احمدینژاد در همایش روز آمار خواهان اعلام نشدن آمار مایوسکننده شده بود. رئیس مرکز آمار نیز خواستهبود آمارهایی که نشاندهنده ضعفهای کلان در جامعه است در اختیار رسانهها گذاشته نشود.
با توجه به عدم اعلام نرخ رشد اقتصادی، بسیاری از تحلیلگران دست به دامان آمار مراجع بینالمللی شده اند. بر اساس آنچه در گزارشهای صندوق بینالمللی پول آمده است رشد اقتصادی کشورمان که در سال ۲۰۰۷ میلادی (۱٣٨۶) معادل ٨.۶ درصد بود، به یکباره در سال ۱٣٨۷ به یکدرصد تنزل مییابد؛ این رقم در سال ۲۰۰۹ میلادی (۱٣٨٨) به ۱.۱ درصد رسیده و براساس برآورد صندوق بینالمللی پول در سال ۲۰۱۰ میلادی (۱٣٨۹) حدود ۱.۶ درصد خواهد بود؛ اما پیشبینی میشود که در سال ۲۰۱۱ میلادی (۱٣۹۰) به حدود ٣ درصد افزایش یابد.
دکتر حسین قاسمی پیش از این به انتقاد ازعدم اعلام شاخصهای پولی توسط مسئولین داخلی و اعلام آنها توسط مراکز بینالمللی پرداخته بود. حرفی که در مورد نرخ رشد اقتصادی نیز صادق و قابل تامل به نظر میرسد: «زیبا نیست آمارهای پولی ما توسط صندوق بین المللی ارائه شود و مسئولین مربوطه با ایما و اشاره آن را تلویحاً تائید نمایند در حالی که بسیاری از آمارهای این صندوق واقعی نیستند و برخی از آن نیز آمیخته به خواسته های سیاسی کشورهای زورمدار است. به امید روزی که در امور مسائل اقتصادی همه را امین بدانیم و از طرفی با ارائه اطلاعات شفاف قبل از اعلام مراجع خارجی فرصتهای مطالعه و امکان برنامه ریزی را با این آمارها فراهم آوریم».
گزارش تازه و نگرانی از وضعیت صنعت نفت
یکی از ابعاد جدیدترین نماگرهای اقتصادی که توسط بانک مرکزی اعلام شده است، وضعیت نامناسب صنعت نفت است. روزنامه دنیای اقتصاد مینویسد: بر اساس گزارش جدید بانک مرکزی، مجموع تولید نفت ایران در سال ٨٨ با کاهش ۱۴۱ میلیون بشکهای به یک میلیارد و ۲۹٨ میلیون بشکه رسیده است. تولید روزانه نفت ایران که در سال ٨۷ بیش از سه میلیون و ۹۴۷ هزار بشکه در روز بوده است، در سال ٨٨ با کاهش ۹/۹ درصد به سه میلیون و ۵۵۷ هزار بشکه در روز رسیده است.
بر اساس این گزارش، در حالی مجموع تولید نفت ایران در سال ٨۷ بیش از یک میلیارد و ۴٣۹ میلیون بشکه بوده است که این رقم در سال گذشته به یک میلیارد و ۲۹٨ میلیون بشکه کاهش یافته است. افزون بر این صادرات روزانه نفت ایران از ۲ میلیون و ٣۰۹ هزار بشکه در سال ٨۷ به ۲ میلیون و ۲۴ هزار بشکه در سال گذشته تنزل پیدا کرد. درحالی سال ٨۷ بیش از ٨۴۲ میلیون بشکه نفت صادر کردیم که این رقم در سال ٨٨ به ۷٣٨ میلیون بشکه کاهش یافته است.
کاهش نزدیک به ۱۰ درصدی تولید نفت در حالی صورت میگیرد که پیش از این هشدارهای مختلفی در این رابطه داده شده بود. هادی نژاد حسینیان قریب یک سال پیش گفته بود با وضعیت فعلی خدا کند از جرگه کشورهای صادرکننده نفت خارج نشویم. همچنین بعضی از تئوریسینهای آمریکایی مدعی اند ایران تا سال ۲۰۱۰ از تولید نفت ناتوان خواهد شد.
سید عماد حسینی در ابتدای تابستان سال جاری با تایید وضعیت نامناسب تولید نفت در ایران و پیشی گرفتن احتمالی عراق در تولید نفت از ایران گفته بود: «چندماه پیش با تولید به میزان سهمیه مشکل پیدا کردیم که برطرف شد. البته اگر مشکلات گفته شده قوت پیدا کند قادر به تامین سهمیه اوپک نخواهیم بود و برای پالایشگاههای داخلی نیز مشکلاتی پدید خواهد آمد».
سخنگوی کمیسیون انرژی دلیل این امر را برداشتهای غیرصیانتی از حوزههای نفت خیز میداند. به اعتقاد وی «در حال حاضر متاسفانه برداشتهایی غیرصیانتی طی چند سال اخیر باعث کاهش عمر مخازن نفتی شده و این خود را در کاهش تولید نفت نشان میدهد. این معضل وقتی نمایانتر میشود که برداشت ما در حوزههای مشترک به نسبت کشورهای همسایه بسیار کمتر است. از این منظر ما در آینده دچار افت تولیدی بدی خواهیم شد. امیدواریم با اتخاذ روشها و تکنیکهای مناسب وضعیت فعلی را حفظ کنیم».
گفتگوی اختر قاسمی با رضا علامه زاده و مهدی جامی؛ در باره طرح ایران ندا
بعد از جنبش سبز مردمی ایران که نبود رسانه بیشتر از هر زمان حس می شد صحبت از رسانه ای ملی دوباره قوت گرفت. تابستان امسال در سالگرد جنبش مشروطه ایران از سوی جمعی از ایرانیان که هر کدام در عرصه فرهنگ و رسانه نامی و صدایی دارند اطلاعیه ای منتشر شد که در آن از تاسیس بنیادی خبر می داد که می خواهد رسانه ای تصویری به نام "ایران ندا" با پیام حقوق بشری پایه گذاری کند
در باره ی طرح یک روز از زندگی ایرانیان، طرح 8989 (هشت آذر89)
مصاحبه و عکس: اختر قاسمی، ویژه خبرنامه گویا
بیش از سه دهه از فرار و مهاجرت میلیون ها ایرانی به سراسر جهان می گذرد. ایرانیانی که بخش عظیمی از آنها در بدترین شرایط مجبور به ترک میهن خود شدند و در شرایط غیر قابل تحمل پناهندگی در کمپ هایی بسر بردند که گاهی یاد آور بازداشتگاه های نازی های آلمان بود. ایرانیانی که تاریخی از درد و رنج را در دل خود دارند ولی هنوز فرصتی به آنها داده نشده تا رنج خود را که رنجی تاریخی ست برای فرزندان خود بازگو کنند تا شاید هم درد خود را کمی درمان کنند و هم تجربه تاریخی خود را منتقل کنند. ایرانیانی که بر شمار آنها در این سی ساله مرتبا افزوده شده است. یکی از راه هایی که می توانست کمکی برای انتقال این تجارب باشد وجود یک رسانه مردمی و ملی بود. بارها و بارها از طرف افراد و گروه های مختلف صحبت از یک رسانه ملی پیش آمد اما هیچوقت عملی نشد. گرچه رسانه های تصویری و غیر تصویری گوناگونی در امریکا و اروپا ایجاد شدند و در حال حاضر بیش از پنجاه تلویزیون ماهواره ای فارسی زبان وجود دارد اما هیچکدام نتوانستند بخش عمده ی اقشار جامعه را مخاطب خود قرار دهند و به رسانه ای ملی تبدیل شوند تا به آنها نزدیک شوند. بعد از جنبش سبز مردمی ایران که نبود رسانه بیشتر از هر زمان حس می شد صحبت از رسانه ای ملی دوباره قوت گرفت. تابستان امسال در سالگرد جنبش مشروطه ایران از سوی جمعی از ایرانیان که هر کدام در عرصه فرهنگ و رسانه نامی و صدایی دارند اطلاعیه ای منتشر شد که در آن از تاسیس بنیادی خبر می داد که می خواهد رسانه ای تصویری به نام "ایران ندا" با پیام حقوق بشری پایه گذاری کند. این خبر خوشحالی عده ی زیادی از ایرانیان را به دنبال داشت. ایران ندا از ایده ها و طرح های نویی صحبت می کند که تا به حال در عرصه رسانه های ایرانی دیده نشده. در بیانیه های آنها می خوانیم که تولید کنندگان مردم هستند و ایران ندا می خواهد با شهروند ویدئونگار غیر حرفه ای تحت نظارت افراد حرفه ای کار کند و طی آموزش آنها را از ویدئونگاران شهروندی به برنامه سازان حرفه ای تلویزیون تبدیل کند. طرح اولیه ایران ندا که "یک روز از زندگی ایرانیان" نام دارد هیجان بیشتری به همراه سوالاتی برای علاقه مندان ایجاد کرد که این تلویزیون و طرح چگونه کار خواهد کرد؟ به سراغ دو تن از هیئت موسس این بنیاد رضا علامه زاده و مهدی جامی رفتم که ضمنا از اعضای شورای انتخاب فیلم های این طرح هستند؛ تا با چگونگی کار کرد این طرح و تلویزیون بیشتر آشنا شویم:
ـ آقای علامه زاده چی شد که به این ایده رسیدید؟
علامه زاده: دو ایده ی کاملا متفاوت با هم در یک جا تلاقی کردند. من یک طرحی داشتم که در چند کشور هم انجامش دادم به نام تصویری از خود (Self-Portrait) این ایده را من می خواستم که در تلویزیون ایران ندا برای ایرانیان هم انجام دهم تا اینکه در نشستی که در هیئت موسس ایران ندا در لندن داشتیم ایده ای از طرف مهدی جامی پیشنهاد شد که به دلیل اینکه "ریدلی اسکات" کارگردان معروف امریکایی در مسابقه فیلم ویدئویی «یک روز از زندگی»، ایرانیان را به دلیل تحریم ها محروم کرده ما همین ایده را اختصاصا برای ایرانیان انجام بدهیم. و بعد هم این طرح به تصویب جمع رسید و یک گروه سه نفره یعنی من و مهدی جامی و محبوبه عباسقلی زاده مسئول اینکار شدیم.
ـ انتخاب نام طرح 8989 به چه دلیل بوده؟
علامه زاده: ما سه نفر نشستیم و فکر کردیم که چه کار کنیم و بدنبال روز مخصوصی برای این طرح می گشتیم. نه می خواستیم یک روز خاصی باشد که چیز دیگری را تداعی کند و اتفاقی در اون روز افتاده باشد مثل روز دانشجو یا روزی شبیه این و نه می خواستیم که این طرح را به آینده ای دور بسپاریم. می خواستیم یک روز معمولی باشد یا به قولی یک روز خدا باشد و هر چه زودتر هم باشد، اما طوری که وقت برای خبر رسانی هم داشته باشیم. تا اینکه مهدی جامی طرح 8989 را پیشنهاد کرد یعنی اینکه با الهام از سال 89 روز 8 از ماه 9 سال را پیشنهاد کرد که میشود 8989.
ـ هدف از این کار چیست؟
علامه زاده: هدف ثبت یک روز از زندگی ما ایرانی هاست. در واقع نکته همانست که ریدلی اسکات هم انجام داد. این فیلم ها برای بعدها یک سند با ارزشی ست. چون در یک روز معین اتفاق افتاده، نحوه ی لباس پوشیدن، حرف زدن و حتی نحوه آرایش و نوع آرزوها و انتظارها و داستانها که در ان روز ثبت می شود اینها برای نسل آینده می ماند و بسیار با ارزش است.
ـ زمان خاصی برای این فیلم در نظر گرفته شده؟
علامه زاده: ما برای اینکه کار مشکل نباشد بخصوص برای هموطنان در ایران چون ارسال فیلم با حجم بالا سخت است باز هم با اعداد 8 و 9 بازی کردیم و خواستیم که فیلم ها در چهار چوب هشت دقیقه و نه ثانیه باشد. اما اصل قضیه اینست که هر چیزی که دور و بر خودشان مهم می بینند و به ان دلبستگی دارند از همان فیلم بگیرند و برای ما بفرستند.
ـ موضوع خاصی برای این کار مد نظر خودتون هست؟
علامه زاده: نه اصلا. ما در بیانیه گفتیم که از هر چه دوست داشته باشید می تونید ویدئو درست کنید حتی فیلم داستانی هم می توانند بسازند در چهار چوب 8 دقیقه و 9 ثانیه. ولی تاکید ما اینست که از زندگی روزمره خودشان باشد. نه لزوما از کاری که هر روزه می کنند، ممکن است اون روز کار هر روزه را انجام ندهند. مهم این است که موضوعی در زندگی آنها باشد که همان روز اتفاق می افتد یا انجام می دهند.
- چطور مشخص می کنید که این فیلم ها همون روز گرفته شده؟
علامه زاده: ما سعی نمی کنیم که مشخص کنیم چون فکر نمی کنیم که کسانی که شرکت می کنند بخواهند فیلمی را که روز دیگری گرفته اند ارسال کنند در واقع یک اعتماد متقابل است.
ـ با این مواد خام چکار خواهید کرد؟ ممکن است صد ساعت فیلم به دست شما برسد؟
علامه زاده: البته واقعا امیدوارم که بیش از صد ساعت ماتریال بدست ما برسد. گرچه فرستادن فیلم از ایران مشکل است و امیدوارم که هموطنان خودشان با خلاقیتشان راه درست را پیدا کنند. ولی اگر هر یک از این فیلم ها به تنهایی موضوع جالب توجه و قابل ارائه ای باشد ما آن را در سایت خواهیم گذاشت. یا شاید چند فیلم حول یک موضوع باشد باز هم میشوذد اینها را با هم تلفیق کرد و یک فیلم کوتاه ساخت و در سایت ایران ندا نمایش داد. ولی نهایتا اگر موادی که بدست ما رسید آنقدر باشد که بتوان یک فیلم سینمایی بلند از آن تهیه کرد خیلی عالی خواهد شد. ولی همه ی اینها بستگی به موادی ست که ما به دست می رسد.
ـ این اولین پروژه رسانه ای ایران نداست. حالا آقای جامی شما فکر می کنید که کی کار تلویزیون شروع خواهد شد و تا کجا پیش رفته اید؟
مهدی جامی: تلویزیون ایران ندا یک کار مردمی و مشارکتی ست یعنی اگر این گام اولش که همین طرح 8989 است موفق باشد اون وقت ما می توانیم به این نتیجه برسیم که تلویزیون کی شروع به کار خواهد کرد. یعنی این طرح برای ما سنگ بنا و معیار است. و موقعیت این طرح کاملا بستگی به مشارکت کنندگانش دارد. شما فرض کنید که اگر الان یک مجموعه فیلم از مردم و اتفاقات عصر مشروطه می داشتیم چقدر جذاب می بود. یا فیلم از زندگی روشنفکران در زمان رضا شاه. اگر پنجاه تا از این فیلم ها داشتیم چقدر اهمیت داشت؟ یا فیلم هایی که از زمان انقلاب داریم یا دادگاه گلسرخی می بینید که چقدر ارزش و اهمیت دارند برای ما. امروز مردم دارند وارد رسانه می شوند و ایران ندا علاقه مند است که به این روند کمک کند تا مردم صدای خودشان را به دیگران برسانند. رسانه امروز عرصه آماتورها و نیمه حرفه ای هاست. کاری که ما کرده ایم این است که طراحی کردیم، پلاتفرم ایجاد کردیم، تعهد کردیم و دنبال کار مالی رسانه رفتیم که این رسانه درست کار کند. درست مثل اینکه اگر ما یک تاتر درست کنیم و مردم بیایند نمایشنامه اجرا کند. ما تاتر را درست می کنیم و نمایشنامه کار مخاطب هاست. آنها هستند که باید بگویند ما این تاتر را برای سه روز یا برای فلان نمایش در فلان تاریخ می خواهیم. بنابراین برای ما خیلی مهم است که در این طرح 8989 به جای صد ساعت ویدئو هزار ساعت ویدئو دریافت کنیم. و هر چه ما بیشتر ویدئو دریافت کنیم گرچه کار ما برای انتخاب دشوارتر خواهد شد ولی خوشحالتر خواهیم شد. چون متوجه می شویم که فضای مشارکت وجود دارد و حجم آن بالاست و این طرح جواب می دهد. ولی اگر حجم مشارکت بالا نباشد نشان می دهد که طرحی زودرس است و احتمالا به آن ترتیب که پیش بینی ماست جواب نمی دهد.
حالا شاید بپرسید چرا مشارکت برای تلویزیون ایران ندا مهم است؟ ما در بیانیه ها اعلام کرده ایم که ایران ندا زمانی می تواند روی ماهواره پخش شود که ما توان دو ساعت در روز تولید ویدئو داشته باشیم. ان دو ساعت را که ما نمی خواهیم بسازیم گرچه ما هم سهم خودمان را خواهیم داشت ولی قرار نیست که ما بسازیم بلکه قرار هست که مردم بسازند. بنابراین مشارکت هر چه بیشتر باعث می شود که ما هر چه سریعتر به ان دو ساعت در روز برسیم. دو ساعت تولید در روز کار تلویزیونی کار ساده ای نیست. ما باید یک حجم قابل توجهی از افراد علاقه مند و متعهد به کار داشته باشیم تا بتوانند کار را به پیش ببرند تا روزی دو ساعت ویدئو تولید شود. بخصوص که شیوه کار ما تولید ویدئوهای کوتاه است و برای دوساعت نیاز به تعداد بیشتری ویدئو نسبت به دیگر شبکه ها داریم. زمانی که سایت ایران ندا به روزی دو ساعت تولید در روز رسید می توانیم از طریق همین استعدادها که از طریق طرح 8989 و طرحهای بعدی شناخته شده اند به پخش ماهواره ای نزدیک شویم. من زمان مشخصی را نمی توانم عنوان کنم ولی می توانم بگویم که مشارکت بیشتر که تولید ما را هر چه زودتر به دو ساعت در روز برساند رسیدن به پخش تلویزیونی را سریعتر می کند.
ـ آقای جامی چرا این طرح اینقدر برای شما اهمیت دارد؟
مهدی جامی: طرح 8989 با موفقیت ایران ندا پیوند می خورد. شبیه به یک نظرسنجی برای ماست. همیشه در نظر سنجی ها یک گروهی مثلا هزار نفر را در شهری انتخاب می کنند و نظر آن گروه را می پرسند بعد می توانند به طور نسبی نظر مردم شهر را بدانند. برای ما هم این طرح 8989 نظر سنجی ویدئویی ست که متوجه می شویم که این طرح جواب می دهد یا نه؟ می خواهیم ببینیم چقدر واکنش به ما می دهند و ما از اون واکنش می توانیم واکنش دایره بزرگتری از مخاطبان را بفهمیم. ضمن اینکه ما نیروهایمان را از بین همین کسانی که در این طرح 8989 شرکت می کنند انتخاب و استخدام می کنیم. این را در بیانیه مان هم اعلام کرده ایم. کسی که علاقه مند به کار مدنی ست برای ما ارزش دارد. کار با پول انجام نمی شود بلکه با نیرو و عشق و اشتیاق انجام می شود. کسانی که در طرح شرکت می کنند خیلی به ما کمک می کنند یکی اینکه به ما نیرو می دهند و دوم اینکه موضوعات فیلم ها به ما شناختی از اتفاقات درون جامعه و خواستهای مخاطبان می دهد.
ـ یعنی اگر به ویدئونگارهای کافی رسیدید می توانید سراغ تلویزیون بروید و تلویزیون به کار خواهد افتاد؟
مهدی جامی: چیزی که من می توانم بگویم بیشتر از توانی که جامعه ایرانی به ما میدهد نیست. جامعه و حمایت آن است که اینکار را انجام میدهد. ما فکر می کنیم اینکار در توان جامعه ایرانی هست. تا جائی هم که من برخورد داشته ام و با تامین کنندگان مالی مختلفی صحبت کرده ام می توانم بگویم که جواب مثبت است ولی مشروط. مشروط بر اینکه این مدل و طرح درست کار کند. از روز اول گفتم که مسئله پول مسئله اول نیست مسئله اینست که ایده ای باشد که درست کار کند و به این ادعایی که پشت این ایده هست وفادار باشد و جواب بدهد و جواب بگیرد از مخاطبان. اگر هئیت موسسان بتواند آن شرط های مربوط به کارکرد مدل را درست پیش ببرد مسئله مالی مانعی نیست. در واقع موفقیت در تامین حمایت مالی زمانیست که ما مدل موفقی داشته باشیم. این مجموعه کار یعنی رسیدن به دو ساعت ویدئونگاری روزانه یک علامت مثبت است و تایید بر درست کار کردن مجموعه و این طبعا به تلویزیون می رسد.
ـ آقای جامی شما اشاره کردید که این تلویزیون شهروندان است تلویزیون کسانی که کار نیمه حرفه ای و غیر حرفه ای می کنند. یعنی شهروند ویدئونگار. انتقادهایی به این طرح های شهروند ژورنالیست یا شهروند ویدئونگار شده که چون این کارها حرفه ای نیستند می تواند زیان آور باشد و مردم را به رسانه بی اعتماد کند. آیا تا چه حد به این بخش فکر کردید تا اعتماد مردم را از دست ندهید؟
مهدی جامی: تجربه رادیو زمانه نشان داد که ما با کثرت و تنوع کافی می توانیم کار انجام بدهیم. ما در رادیو زمانه حتی یک مورد اشتباه ادیتوریال یا نادرست در سایت زمانه نداشتیم. اگر هم نادر اتفاقی افتاد بلافاصله تصحیح کردیم. بنابراین یک مدل رادیویی و آنلاین را بر این پایه داریم که نه تنها زیان بار نبوده که بسیار سودمند بوده است. گذشته از ایت تجربه، به شکل پایه ای و اصولی هم راه حل وجود دارد و آن هم چارچوب ادیتوریال و سردبیری ست. به قول آقای علامه زاده امروز محتوا مهم است و فرم و شیوه ی فیلم برداری در درجه دوم قرار گرفته ست یعنی وقتی با آماتور کار کنیم باید به محتوا ارزش بدهیم. و وقتی محتوا مدیریت شود و درست و قابل اعتماد باشد نتیجه ی خوبی خواهید داشت. البته اگر آن را رها کنیم تبدیل به سایت بالاترین می شود. یعنی بدون سردبیری و قواعد ادیتوریال و هر گونه خبر و ضدخبر و محتوای انحرافی هم در آن نشر می شود.
علامه زاده: این بحث همیشه بوده حتی زمانی که اینترنت نبوده. آدم های حرفه ای بر کارغیرحرفه ای ها نظارت خواهند داشت. و کار غیر حرفه ای به معنای این نیست که کسی که فیلم می گیرد در این کار حرفه ای ست یا غیر حرفه ای بلکه به این معناست که زمانی که پخش می شود معیارهای یک کار حرفه ای را داشته باشد. به طور مثال جنبش سبز خوراک بزرگترین رسانه های جهانی بود و نود در صد برنامه های آنها کار آدم های غیر حرفه ای بود که در شرایط بسیار وحشتناک و غیر نرمال کار کردند اما هیچکس نگفت که سی ان ان چرا کارش از نظر حرفه ای افت کرده است. بحث حرفه ای و غیر حرفه ای همیشه بوده و الان شدیدتر شده . آن بخش غیر حرفه ای اتفاقا خون قضیه است. آدم های حرفه ای مثل ما این خون را در رگ هایی که احتیاج به خون دارند جاری می کنند. ولی ما اون خون را نمی توانیم ایجاد کنیم. یک فرد یا یک گروه حرفه ای می توانند می توانند از کارهای غیر حرفه ای استفاده موفق کنند. این بخش را هم اضافه کنم که ما آموزش هم داریم همانند همه ی رسانه های دنیا. فرض کنیم که هزار نفر فیلم می سازند از این هزار نفر ممکن است سی نفر کاملا علاقه مند باشند و این کار را ادامه بدهند و این سی نفر می توانند با آدم های حرفه ای این رسانه ارتباط بگیرند و ما با متون آموزشی که داریم می توانیم از طریق اینترنت آموزش بدهیم و این هم یکی از کارهای ماست.
مهدی جامی: درست است و قرار نیست که کسی که به عنوان آماتور شروع کرد همیشه آماتور باقی بماند. بلکه در طول پروسه ای تبدیل به یک نیمه حرفه ای و سپس حرفه ای می شود. یعنی مهم اینست که دانش رسانه ای را گسترش دهیم. و تعداد افراد با دانش و فعال را افزایش دهیم. این کاریست که در ایران ندا می خواهیم انجام دهیم که بعد همین آماتورها در آینده کنترل برنامه را بدست بگیرند.
علامه زاده: دوره ی ارتباطات جهانی فقط یک اسمی نیست و خیلی فراتر از آنچه که فکر می کنیم هست من باز مثال در مورد فیلم خودم که چهار سال پیش در مورد تجاوز ساختم بگویم که وقتی در شبکه های جهانی قرار گرفت همه رسانه های حرفه ای تا مدت ها با من در باره این فیلم گفتگو می کردند. یعنی در ساعت اول در شبکه های اجتماعی ساعتی ده هزار نفر کلیک می کردند. بحث این ست که شما چه چیزی را می توانید درست ارائه بدهید و ان دستگاههای بزرگ ارائه دهنده اگر مطلب شما نباشد حتی آنها هم این تلویزیون ها را نمی توانند پیش ببرند. از این زاویه است که می خواهیم مردم وادر عرصه تولید شوند و در واقع مردم را به رسمیت می شناسیم. اگر تلویزیونی بتواند این باور را نه فقط سر یک فیلم یا کلیپ داشته باشد بلکه به کل تلویزیون تسری دهد و اعتمادی ایجاد کند که به مبانی حقوق بشر متکی است موفق خواهد شد.
مهدی جامی: در توضیح این تحولی که اتفاق افتاده اجازه بدهید به عصر مشروطه برگردیم. زمانی بود که شعر فقط خاص دربار بود ولی به مرور با رشد و سواد همگانی مردم این دایره شکسته شد و شعر به میان مردم آمد و خطاب به مردم گفته شد و شعر مردم هم رواج و اهمیت یافت و به نوبه خود ادبیات را تازه کرد. در مورد رسانه هم زمانی رادیو آمده بود و خاص دولت ها بود. بعد که رادیو پرتابل آمد، شرکت های خصوصی هم توانستند رادیو راه بیندازند. بعد رسیدیم به عصر اینترنت که هر کسی می تواند برای خودش رادیویی داشته باشد نمونه های زیادی را هم در فارسی داریم از رادیو گلها تا رادیو مردم. یعنی از عصری که رسانه اختصاصی بود رسیده ایم به عصری که هر کسی می تواند رسانه ی خودش را داشته باشد. تلویزیون ایران ندا، رسانه ایرانی این عصر جدید است که کاملا متفاوت با رسانه های دولتی و رسانه دولت هاست. آنها خطابشان بر اساس خط مشی معینی تنظیم می شود. دستور کار ما انتقال صدای مردم است. ما نمی خواهیم یک آکسفوردی داشته باشیم با نخبگان. بلکه می خواهیم مدارس عمومی رسانه ایجاد کنیم که افراد تا قلب عشایر هم آنجا درس بخوانند و در واقع گسترش سواد رسانه ای کرده باشیم. از طرف دیگر هم دریافت ویدئونگاری ها و تاملات و تجریه های مردم عادی می تواند آنقدر تازگی داشته باشد و و متفاوت باشد که ما را شگفت زده کند. بعلاوه رشد دادن این ایده که افراد مهم اند و زندگی فرد فرد جامعه مهم است از مبانی دیگر این نوع کار رسانه ای است. در حالیکه برای رسانه های دولتی این مسئله اصلی نیست.
برمی گردم به طرح 8989 تا تاکید کنم که اساس این طرح یعنی زندگی هر فردی اهمیت دارد. اینقدر اهمیت دارد که می توان با دیگران در میان گذاشت. اینقدر اهمیت دارد که می توان آنها را کنار هم گذاشت تا یک کل بسازد و فیلم واحدی از آن ساخته شود که به قول جهانبگلو کثرت ما را نشان دهد و وحدت ما را. یعنی ما خودمان را به شکل کل با تمام تفاوت ها و تنوع هایمان درک و حس کنیم. برای همین هم می گوییم که تفاوت ها زیباست. نمی خواهیم همه را یکسان کنیم و برای همین هم حتی جمع خود موسسان هم یکسان و یک دست نیست.
ـ با این تفاصيل نتیجه می گیرم که تولیدات فرهنگی هنری اجتماعی تلویزیون ایران ندا را مردم تهیه می کنند ولی آیا ایران ندا خود هم تولیدی خواهد داشت؟
مهدی جامی: تجربه رادیو زمانه نشان می دهد که هر دو را خواهیم داشت و می توانیم به این تجربه ارجاع بدهیم و نمونه ویدئونگارانه آن را بسازیم. برنامه های اساسی ما همان برنامه هایی ست که نام ستون های سایت است. یعنی برنامه ای خواهیم داشت به اسم "باهمستان" که وظیفه اش این ست که به باهمستان های ایرانی و جوامع ایرانی نشین در سراسر دنیا و فعالیت های آنها بپردازد. برنامه ای خواهیم داشت به اسم " فرهنگ و آهنگ" که کارش رسیدگی به مسائل هنری ست. برنامه ای به نام "میراث و مستند" داریم و از این قیبل. اما محتوای برنامه ها را مشارکت کنندگان و ویدئونگاران درست می کنند. بنابراین ستون های اصلی سایت ما برنامه های اصلی تلویزیون خواهد بود.
ـ هیئت موسس بر اساس چه ضوابطی انتخاب شدند و آیا این هیئت هم اسپانسر و سرمایه گذار تلویزیون هستند یا اینکه فقط برای بنیان گذاشتن حقوقی موسسه دور هم جمع شده اند؟
مهدی جامی: من دو نکته را توضیح می دهم یک اینکه این افراد با توافق اینجا کنار هم نشستند.
ـ توافق بر سر چی؟
مهدی جامی: یعنی این 15 نفر اولین گروهی از یک گروه بزرگتر به عنوان نامزدهای تاسیس ایران ندا بودند که توافق کردند با هم اینکار را انجام دهند. دوم اینکه اعضای این هیات سرمایه های اجتماعی ایرانیان هستند. از جیب خودشان هم خرج می کنند و وقت می گذارند مثلا آقای علامه زاده یا بقیه دوستان و من که الان کار می کنند پول نمی گیریم. هیچکس برای کاری پولی دریافت نکرده است و کارها داوطلبانه بوده. سرمایه های بزرگ مادی که باید پشتوانه مالی ایران ندا باشد در واقع به اعتبار همین افراد و لابی همین سرمایه های اجتماعی جذب می شود.
ـ در اطلاعیه گفته شده که ما صدای ناشنیده ها هستیم و می خواهیم صدای آنها باشیم اینها چه کسانی هستند؟
علامه زاده : من فکر می کنم بخش عظیمی از جامعه ایرانی چه داخل و چه خارج امکان بازتاب در رسانه ها بخصوص تصویری ندارند. آنها گروه کوچکی نیستند بلکه یک جامعه محرومند. مثلا در ایران رسانه ها در دست دولت هستند و ان هم بخشی از دولت. بخش دیگر صدایی ندارد چه رسد به مردم با هر انگیزه و نقطه نظری. در خارج هم همین طور. با اینکه رادیو تلویزیونهای مختلفی وجود دارد ولی در یک کلام رسانه های نیستند که درشان به روی طیفی متنوع از مردم باز باشد، و هر کدام هم سیاست مشخصی دارند. بر این اساس عده کثیری از داشتن صدا در این رسانه ها محرومند. فکر نمی کنم کسی در این تردیدی داشته باشد. تردید این ست که چه کسی می تواند رسانه ای بوجود بیاورد که چند صدایی باشد و فقط برای یک گروه نباشد و چون چنین رسانه هایی بخصوص تصویری وجود ندارد همه اش در تئوری ست و عده ای ادعا می کنند و ما هم ادعا می کنیم تا روزی که اثبات شود کدام توان این کار ضروری را دارد. اما از انجا که ما هئیت موسس 15 نفره حتی دو نفرمان صدای مشابهی ندارد و همه هم به معنایی آدم های شناخته شده هستیم به این معنا که حرف هایمان را بارها زدیم و همه می توانند بررسی کنند یک نگاه سطحی به همین آدم ها نشان می دهد که این رسانه اصولا با چند صدایی بودن شروع شده.
ـ آیا تا به حال سرمایه ای جمع شده ست؟
مهدی جامی: چیزی که در واقع تا الان وجود داشته وعده های مثبتی بوده از دوستان ثروتمند و صاحب بینش ایرانی که مشروط به موفقیت طرحهای اولیه مثل همین 8989 است.
ـ سوال آخر من این است که آیا ایران ندا سکولاریسم را تبلیغ خواهد کرد؟
مهدی جامی: من به عنوان یک فرد حق ندارم که بگویم ایران ندا سکولار هست یا نیست. ولی اگر منظور از سکولار بودن جدا دانستن دین از سیاست است بله. اما اگر منظور اینست که به مسائل دینی توجهی ندارد نه این نیست. به نظرم ما همان قدر به مسائل دینی توجه خواهیم کرد که مردم ما توجه می کنند. که ویدئو نگاران ما و مشارکت کنندگان ما توجه می کنند. مردم ما مردمی عموما مذهبی و متدین با هر تعریفی که داشته باشیم هستند. بنابراین جهتگیری ما ضد دین نیست. دین و مذهب از نظر من جزئی از برنامه های ما خواهد بود. صحبت از دین برای ما تابو نیست.
علامه زاده: سکولار هست به این معنی که دین از سیاست باید جدا باشد ولی به معنی بی توجهی به مسائل دینی مردم نیست. در ایران دهها دین و مذهب وجود دارد و چقدر زیباست که در مورد همه ی اینها فیلم ساخته شود. بهایی، زرتشتی و اسماعیلی و ارمنی و اهل حق و درویشان و مانند اینها. این نیست که جامعه ما فقط شیعه است و ما باید فقط به آن بپردازیم. به مسائل مختلف پرداخته می شود نه از زاویه دینی یا بی دینی به نظر من کار رسانه این نیست که تبلیغ برای دین کند و یا ضد دین عمل کند.
نقض حقوق اقوام مختلف ایرانی
محسن کاکارش
طی هفتهای که گذشت، بازداشت شهروندان، صدور احکام حبس و فشار بر دانشجویان از جمله موارد نقض حقوق اقوام گوناگون ایرانی بودند. تشدید فشارها بر علمای دینی و شهروندان بلوچ ادامه پیدا کرده است و فعالان آذری در زندانها همچنان بلاتکلیف هستند.
کارشناسان مسائل قومی و ملی ایران در گفتوگو با زمانه، علت تداوم چنین وضعیتی را تبعیض و عدم رسیدگی به خواستههای مدنی مردم میدانند.
در همان حال با گذشت پنجماه، جنگلهای کردستان در آتش میسوزند و علیرغم تلاشهای مردمی حتی بارش باران نیز نتوانسته به آتشسوزیها پایان دهد.
در حالیکه خطر خشکشدن دریاچهی ارومیه همچنان بر نگرانی فعالان محیط زیست میافزاید، برخی رسانهها در روزهای گذشته از مرگ تدریجی دریاچهی زریبار مریوان خبر دادند.
آذربایجان
علیرغم اینکه شماری از شهروندان آذری با قید وثیقه از زندان آزاد شدند، همچنان تعدادی دیگر از فعالان و شهروندان در زندانها بلاتکلیف هستند و فشار بر دانشجویان ادامه دارد.
واحد قرباغلی، فعال حقوق بشر در آذربایجان، در رابطه با آخرین وضیعت زندانیان سیاسی و مدنی آذریجان به زمانه گفت: «از بیست فعال سیاسی و مدنی آذربایجانی از جمله دکتر علیرضا عبداللهی حمید فرجزاده، شهرام رادمهر، آیدین خواجهای، مهندس محمود فضلی، حیدر کریمی، نعیم احمدی، زهرا فرجزاده، یونس سلیمانی، شکرالله قهرمانی فرد، حسن رحیمی بیات، احمد آقایی، بهمن نصیرزاده، بهبود قلیزاده که از اول ماههای سال ۱۳۸۲ بازداشت بودند، در چند روز گذشته با قید وثیقههای بیستمیلیونی و بیشتر از زندان تبریز آزاد شدند.»
این فعال حقوق بشر در رابطه با اتهامات این شهروندان میگوید: «طبق گفتهی خانوادهها و وکلا، آنان با اتهاماتی اجتماع و تبانی جهت برهم زندن امنیت ملی، تبلیغ علیه نظام و ارتباط با بیگانگان متهم شدهاند.»
او ادامه میدهد: «خانوادهی اکبر آزاد، نویسنده و روزنامهنگار توان تودیع وثیقهی سنگین دویست میلیونی را ندارند و وی کماکان در زندان تبریز بهسر میبرد.»
قرباغلی بر این باور است که این افراد در زندانها مورد شدیدترین شکنجهها قرار گرفتهاند و هماکنون یوروش مهرعلی بگلی و دکتر لطیف حسنی بیش از ششماه بدون ملاقات و داشتن وکیل در سلول انفرادی نگهداری میشوند.
از سوی دیگر دانشجویان آذری نیز مورد فشار قرار گرفتند. وی به دانشجوی ستارهدار سیامک میرزایی اشاره میکند و میگوید: «این فعال دانشجویی آذربایجانی قبلاً هم در ماههای گذشته دستگیر و بعد از چندین هفته بازداشت و به قید وثیقه از زندان آزاد شده بود، اما دوباره ماموران ادارهی اطلاعات زمانی که او برای دیدار با خانواده از دانشگاه رشت به منزل پدریاش در پارسآباد مغان رفته بود بازداشتش کردند. میرزایی در کنکور کارشناسی ارشد امسال ستارهدار و از ادامهی تحصیل در مقطع فوق لیسانس محروم شده بود.»
فشار بر این دانشجو در حالی است که در دانشگاههای تبریز، اردبیل و ارومیه شماری از دانشجویان ستارهدار یا از تحصیل محروم شدهاند.
این فعال مسائل قومی و ملی، علت این فشارها را در نوعی «تبعیض سیستماتیک» میداند و میگوید: «ترکها با توجه به اینکه بیشترین جمعیت نسبت به دیگر اقوام و ملتهای ایرانی را دارند از حق تحصیل به زبان مادری محرومند و حتی یک کتاب درسی به زبان مادری ندارند و از برخورداری رسانهای به زبان مادری محرومند.»
او ادامه میدهد: «فعالان آذری که فعالیتشان کاملاً مدنی و به دور از هرگونه خشونت است، وقتی از اصل ۱۵ قانون اساسی سخن به میان میآورند و خواهان آموزش به زبان مادری میشوند، آنان را به تجزیهطلبی متهم میکنند.»
قرباغلی همچنین به تبعیضهای اقتصادی از سوی دولت اشاره میکند و این نوع تبعیض را عامل شکل گرفتن حرکات اعتراضی عنوان میکند.
نقض حقوق بشر در آذربایجان تنها به زندانیان سیاسی و مسائل اقتصادی محدود نشده است. براساس گفتهی کارشناسان آب دریاچهی ارومیه نیز طی چهارسال گذشته رو به کاهش رفته و هرسال از سطح آب آن کاسته شده است.
این مسئله نگرانی و اعتراض فعالان مدنی و محیط زیست آذربایجان را به دنبال داشته است. آنها تاکید کردهاند در صورت خشک شدن این دریاچه به مرور زمان، زندگی در این مناطق غیر ممکن خواهد شد.
قرداغلی در این زمینه میگوید: «فعالین محیط زیست آذربایجانی طرحهای غیر کارشناسانه و بیتوجهی مسئولان را در کنار مسائل طبیعی مانند کمبود باران و شور بودن دریاچه بر روند خشک شدن دریاچه ارومیه بی تاثیر نمیبینند. از طرفی دیگر کارشناسان حدود ده سال پیش نسبت به بروز چنین وضعیتی هشدار داده بودند ولی مسئولان دولتی به آن توجه نکردند.»
وی اضافه می کند: «این مشکل حتی به مجلس شورای اسلامی کشیده شده و نمایندگان مجلس خود را در قبال این مشکل مسئول نمی بینند و کسی در این زمینه پاسخگو نیست.»
بلوچستان
در حالیکه فشارها بر علمای دینی بلوچ همچنان ادامه دارد، طی روزهای گذشته روزنامهی رسالت، مولانا عبدالحمید امام جمعهی اهل سنت زاهدان را متهم به صدور فتوایی کرد مبنی بر اینکه «اهل سنت از انداختن صدقه در صندوقهای جمعآوری صدقات كميتهی امداد امام خمينی خودداری کنند». این خبر از سوی دفتر امام جمعهی اهل سنت زاهدان به شدت تکذیب شد.
پایگاه اطلاعرسانی سنینیوز که اخبار مربوط به ایرانیان سنیمذهب را پوشش میدهد، این اتهام را واهی و بی اساس و در ادامهی فشار بر مولوی عبدالحمید خواند.
از سوی دیگر رحیم بندویی، فعال سیاسی و تحلیلگر مسائل بلوچستان، در گفتوگو با زمانه میگوید، بیشترین بازداشتها و اعدامها در مناطق بلوچستان صورت میگیرد.
این تحلیلگر مسائل بلوچستان میافزاید: «ایران با احتساب جمعیت بیشترین آمار اعدام را در جهان دارد و در سطح ایران هم بیشترین اعدامها در میان مردم بلوچ به اجرا در میآید. در مواردی فعالان و شهروندان بلوچ به استانهای همجوار منتقل و در آنجا اعدام میشوند. ما با توجه به اسامی اعدام شدگان که بلوچی هستند، میتوانیم تشخیص دهیم که این افراد بلوچ بودند.»
این فعال سیاسی علت بازداشتهای اخیر و تشدید فشارها بر علمای دینی را اعتراضهای مردم این منطقه نسبت به تبعیضهای حاکمیت در حوزههای مختلف عنوان میکند.
بندویی میگوید: «با توجه به اینکه زمینهی رشد نیروهای مذهبی در مقایسه با نیروهای دموکرات بیشتر بوده، بیشترین فشارها هماکنون بر فعالان مذهبی است و حاکمیت هرگونه حرکت اعتراضی مردم در بلوچستان را که خواهان حقوق خود باشند در تضاد با خویش میبیند و آنها را سرکوب میکند.»
وی در رابطه با خواستههای مردم بلوچ ادامه میدهد: «مردم بلوچستان به شیوههای مدنی خواستار گرفتن حقوقشان در حوزههای فرهنگی، دینی و هنری ... هستند. مردم بلوچ خواهان تحصیل به زبان مادری هستند و مسلماً سنیها مانند مردم شیعه برای امامان و مذهب خویش احترام قائلند و در صورت توهین به مقدساتشان واکنش نشان میدهند.»
کردستان
کردستان
در ادامهی نقض حقوق بشر در کردستان، وضعیت جسمانی محمد صدیق کبودوند، رئیس سازمان حقوق بشر کردستان وخیم گزارش شده است.
جرس در این زمینه نوشت، وضعیت جسمانی این روزنامهنگار و فعال حقوق بشری زندانی، بسیار وخیم و اضطراری است و مقامات قضایی و مسئولان زندان، نسبت به این مسئله هیچگونه توجه و واکنشی ندارند.
پیشتر پریناز حسنی، همسر این فعال حقوق بشر در رابطه با ملاقات و وضیعت جسمانی وی به زمانه گفته بود: «اجازهی ملاقات حضوری به ما داده نشده و با توجه به اینکه کبودوند از بیماریهای قلبی، پروستات و سرگیجه رنج میبرد شدیداً احتیاج به عمل و مراقبت پزشکی دارد و حتی با درخواست مسئولان زندان در این رابطه هم مخالفت شده است.»
محمد صدیق کبودوند، موسس و رئیس سازمان دفاع از حقوق بشر کردستان به دلیل فعالیتهای حقوق بشری، نوشتن مقاله در زمینهی مسائل اجتماعی و تاسیس سازمان غیر دولتی دفاع از حقوق بشر کردستان به بیش از ده سال زندان محکوم شده است. او اکنون چهارمین سال است که در زندان بهسر میبرد. حکم این زندانی قطعی و درخواست رسیدگی مجدد به آن نیز رد شده است.
از سوی دیگر افشین حسین پناهی برادر انور حسین پناهی زندانی سیاسی به یک سال زندان تعزیری محکوم شد.
به گزارش هرانا، افشین حسین پناهی که در شهریورماه سال جاری به دلیل پیگیری پروندهی برادرش بازداشت شده بود به یک سال زندان محکوم شد. اعضای خانوادهی انور حسین پناهی پس از بازداشت وی بارها از سوی نهادهای امنیتی احضار و مورد بازجویی قرار گرفتهاند.
در روزهای گذشته آژانس خبری موکریان نیز از بازداشت دو شهروند کرد به نامهای محمد مجیدزاده و بهروز تناسبی به اتهام همکاری با احزاب اپوزیسیون کرد خبر داد.
در ادامهی تبعیضهای قومی و ملی در دانشگاهها، مسئولان دانشگاه شهید بهشتی امسال کمتر از سال گذشته به دانشجویان کرد خوابگاه ارائه کردهاند.
جرس خبر داد، مسئولان خوابگاه دانشگاه شهید بهشتی در اقدامی بیسابقه به دانشجویان کرد اجازهی هماتاقشدن در خوابگاهها را نمیدهند. یعنی دانشجویان کرد به هیچ وجه حق ندارند به طور دسته جمعی در یک بلوک ساختمانی و یا در یک طبقه و یا یک اتاق ساکن شوند.
برای دانشجویان کرد در خوابگاه دانشگاه شهید بهشتی محدودیت در رفت و آمد اعمال شده است.
تلاش برای تفکیک دانشجویان کرد در دانشگاه در شرایطی صورت میگیرد که جنگلهای کردستان بعد از گذشت پنج ماه همچنان در آتش میسوزند؛ امری که ابتدا از سوی رسانههای داخل ایران بایکوت شد، اما با تداوم این آتشسوزیها و خسارات ناشی آن، حتی این رسانهها را هم شاکی کرد تا بدینترتیب جایی در لابهلای اخبارشان به این موضوع اختصاص دهند.
به گزارش خبرگزاری مهر جدیدترین پایش روزانه از جنگلهای مریوان و سروآباد کردستان حاکی است که صد هکتار از جنگلهای منطقه گاران در ۱۰ کیلومتری شرق مریوان سه روز بعد از بارندگی همچنان در آتش بیمهار میسوزد.
بنا به آمارهای منتشر شده در پنج ماه گذشته ۵۸۳ مورد آتشسوزی در مناطق مریوان ثبت شده که باعث خسارات فراوانی به جنگلها و مراتع کردستان شده است.
پیشتر دیار تازیک، یکی از فعالان محیط زیست کرد در گفتوگو با زمانه و برخی از مردم این مناطق بر عمدیبودن آتشسوزیها تاکید کرده بودند.
این درحالی است که در روزهای گذشته خبر مرگ تدریجی دریاچهی زریبار نیز منتشر شد.
به گزارش آفتاب نیوز، محمد ناجی کانی سانانی، مدیرعامل انجمن سبز چیا گفته است، ورود فاضلاب، گلولای و چاههای غیر مجاز اطراف دریاچه مرگی حتمی را برای دریاچه زریبار رقم میزند.
محمد ناجی کانیسانانی در مورد وضعیت فعلی دریاچه زریبار بر این باور است: «دریاچهی زریبار بزرگترین تعداد چشمههای جوشان در جهان را دارد. بهطوری که چهارصد تا چهارصد و پنجاه چشمه آب دریاچه را تامین میکنند و آبی از بیرون به دریاچه وارد نمیشود.»
به اعتقاد فعالان محیط زیست بیتوجهی مسئولان دولتی در کنار عوامل طبیعی از عمدهترین مشکلات این عرصه به شمار میآید.
بدینترتیب اقوام گوناگون ایرانی، در هفتهای که گذشت علاوه بر تداوم نقض حقوق انسانی، شاهد بیتوجهی به محیط زیست جغرافیایی هم بودند.
بازداشت عضو سندیکای شرکت واحد
پانتهآ بهرامی
بازداشتهای اخیر نشان میدهد فشار روی دانشجویان، وکلا، روزنامهنگاران و فعالان کارگری افزایش یافته است.
روز چهارشنبهی هفتهی گذشته، سعيد ترابيان، مسئول روابط عمومی و عضو هيئت مديرهی سنديکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه، و غلامرضا غلامحسينی، عضو ديگر اين تشکل مستقل کارگری در شهر کرج بازداشت شدند.
ماموران وزارت اطلاعات، سه هفته قبل به منزل غلامرضا غلامحسينی مراجعه کرده بودند، اما او در منزل حضور نداشت. به این ترتیب سه هفته در پی وی بودند.
پسر غلامرضا غلامحسينی در گفتوگویی با زمانه گفت: «نوزدهم مهرماه مامورین به خانهی ما آمدند. خودم در را به روی مامورین باز کردم، چهار نفر با لباس شخصی آمدند بدون اینکه هیچ حکمی داشته باشند. خانه را گشتند، کتابخانه را برهم ریختند، همهی مدارک کاری پدرم را بردند، موبایل و کامپیوتر مرا نیز با خود بردند. شناسنامه، کارت ملی و همهی مدارک شخصی مرا نیز باخود بردهاند. برای برداشت پول از بانک به خاطر بردن کارتهای ملی مشکل داریم.»
او افزوده است: «ما بیگناهیم و بهتر است همه مشکلات ما را بدانند.»
یکی از فعالین کارگری در تهران که به خاطر فشارهای روزافزون حاضر به ذکر نامش نشد، در گفتوگو با زمانه، نحوهی دستگیری سعيد ترابيان و غلامرضا غلامحسينی، دو عضو سنديکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه را اینگونه بیان کرد:
آقای غلامرضا غلامحسینی یکی از اعضای سندیکای شرکت واحد هستند که حدود سه هفته پیش مامورین وزارت اطلاعات برای دستگیری ایشان به منزل او مراجعه میکنند. خوشبختانه ایشان خانه نبودند و این دستگیری اتفاق نمیافتد، ولی مامورین وزارت اطلاعات از طریق تلفن با همسرشان تماس میگیرند که ایشان برای پاسخ دادن چند جواب مراجعه کنند. ایشان مراجعه نمیکنند.
آقای غلامحسینی روز ۱۱ آبان با مسئول روابط عمومی شرکت واحد، سعید ترابیان تماس تلفنی میگیرند تا در رابطه با نامهای سرگشاده با او صحبت کنند که به صورت گلایهآمیز برای مسئولین جمهوری اسلامی نوشته و از طریق اینترنت منتشر شود. ایشان آز آقای ترابیان میخواهد در راستای نوشتن این نامه کمکشان کند. روز ۱۲ آبان با مسئول روابط عمومی سندیکا قرار ملاقات میگذارند. دو نفری وقتی به هم میرسند، به یک کافینت مراجعه میکنند. وقتی وارد کافه میشوند مامورین به داخل کافه هجوم میآورند.
مامورین وزارت اطلاعات با شدت و ضرب و شتم فراوان سعید ترابیان و غلامرضا غلامحسینی را دستگیر میکنند. به دلیل آنکه در کنار هم نباشند با دو تا خودرو جداگانه این دو عضو سندیکای شرکت واحد را منتقل میکنند. سعید ترابیان مستقیماً به زندان رجاییشهر منتقل میشود و در حال حاضر از مکان نگهداری غلامرضا غلامحسینی هیچ اطلاعی در دست نیست.
سعید ترابیان بعد از انتقال به زندان روز بعد به دادسرای انقلاب کرج انتقال پیدا میکند و بعد از بازجویی و بازپرسی با قرار کفالت از زندان آزاد میشود. او درحال حاضر بیرون از زندان است.
شما مطرح کردید که غلامرضا غلامحسینی قرار بود یک نامهی سرگشاده بنویسد. آیا از متن و محتوای نامه مطلع هستید؟
متاسفانه در بدو ورود به کافینت برای انتشار این نامه، مامورین به سوی آنها هجوم آورده بودند. بر اساس چیزی که سعید ترابیان اعلام میکند، این نامهی سرگشاده، یک دردنامه بوده است و اینکه چرا باید حقوق شهروندی غلامرضا غلامحسینی زیر سئوال برود. این اظهارات سعید ترابیان است که وقتی نامه را خوانده، اعلام کرده است. اجازه ندادند حتی خطی از این نامه انتشار پیدا کند.
علت حساسیت وزارت اطلاعات به غلامرضا غلامحسینی چیست؟
غلامرضا غلامحسینی یکی از اعضای عادی سندیکای شرکت واحد هستند. تا آنجا که ما میدانیم اعضای سندیکا در راستای حقوق صنفی قدم برمیدارند. اگر در رابطه با فعالیتهای صنفی باشد نباید این فشارها رویشان باشد. چه اتهاماتی قراره به ایشان زده شود ما در جریان نیستیم.
در رابطه با فعالیتهای صنفی فکر میکنم که اتهامات زیادی نتوانند به ایشان بزنند. چون در کل سندیکای شرکت واحد وقتی از هیئت عمومی دیوان عدالت اداری برای بازگشت به کار کارگران اخراجی رای گرفت، دیگر کار عملی انجام نمیداد. اگر در جریان باشید سعید ترابیان حدود پنج ماه پیش در منزلشان دستگیر شدند. به هر ترتیب مسولیت روابط عمومی سندیکا بر عهدهی ایشان بوده و به دلیل ارتباطاتی که با آرتیاف و اعضای فعال کارگری داشتند، دستگیر شدند و مشکل حادی نبود که ایشان بعد از ۵۰ روز با قید وثیقه آزاد شدند و الان هم منتظر دادگاه هستند.
در رابطه با فعالیتهای غلامرضا غلامحسینی هرکس از درون خود آگاه هست. اگر از ما بپرسید، میگوییم فعالیت صنفی، این واکنش تند و زننده را به همراه نخواهد داشت. ظرف چهار، پنج سال اخیر که سندیکای شرکت واحد احیا شده دستگیریهای متعددی داشتیم ولی به واقع خدمتتان عرض کنم که این دستگیری و طریقهی دستگیریای که آقای ترابیان عنوان کردند بسیار با شدت و حدت و ضرب و شتم بوده که این گونه برخورد سابقه نداشته است.
غلامرضا حسینی از کار تعلیق شده بود. از این موضوع چه اطلاعی دارید؟
ایشان از سال ۱۳۸۴ بعد از اعتراضهای صنفی اسفندماه که در منطقهی شش شرکت واحد دستگیر شده بودند، در ادارات کار حکم بازگشت به کار گرفته بودند ولی مدیریت اجازهی حضور در سر کار به او نمیدادند تا اینکه حدود شش ماه پیش بعد از شکایات متعدد مدیریت قانع شد که ایشان به سرکار برگردد. تا اینکه به دلیل برخی موضوعات که از طرف مسئولین شرکت واحد مسایل انضباطی مطرح شده ایشان مجدداً از کار بیکار شدند. ادارهی کار در حال رسیدگی به پروندهی اخراجشان بودند. بنابراین ایشان در حال حاضر در حالت تعلیق نیستند.
شما گفتید هر دو نفردر کافه اینترنت دستگیر شدند و غلامرضا غلامحسینی از منزل خود به آنجا آمده بودند. بنابراین آیا رد آنها را از منزل او داشتند؟
تا آنجا که من اطلاع دارم آقای ترابیان در جریان تماسهای تلفنی احتیاطهای لازم را رعایت میکردند. به احتمال زیاد رد ایشان را از منزلشان داشتهاند و از منزل که خارج شدهاند این اتفاق برایشان افتاده است.
آیا احتمال آزادی غلامرضا غلامحسینی مثل سعید ترابیان وجود دارد؟
امیدواریم به دلیل اینکه صاحب چند فرزند هستند و مشکلاتی برایشان پیش آمده به همین ترتیب آزاد شوند. البته ما اتهامات غلامرضا غلامحسینی را نمیدانیم. دلیل آزادی سعید ترابیان این است که اولاً حدود دو سه ماه پیش در دادسرای کرج پرونده داشتند. ضمن اینکه حکم دستگیری برای سعید ترابیان نبود و او را تنها به دلیل همراهی با غلامرضا غلامحسینی دستگیر کردند. اگر حکم دستگیری نداشته باشند حداکثر تا ۲۴ ساعت میتوانند افراد را نگه دارند مگر اینکه قرار بازداشت برایشان صادر شده باشد. به هر ترتیب به عنوان عضو سندیکا امیدوارم مشکل ایشان حل شود و هر چه زودتر به میان خانودهشان برگردند.
در مورد دیگر اعضای سندیکا که هم اکنون در زندان هستند، از جمله رضا شهابی یا دیگران خبر خاصی دارید؟
رضا شهابی سه روز پس از دستگیری سعید ترابیان که ۱۹ خرداد ۱۳۸۹ اتفاق افتاد دستگیر شد و هم اکنون در اوین بهسر میبرد. پروندهی ایشان کماکان در مرحلهی بازپرسی و بازجویی است و وکلا نمیتوانند وارد پرونده شوند. همانگونه که در جریان هستید تا زمانی که پرونده در حال بازجویی است وکلا نمیتوانند وارد پرونده شوند. او هر دو هفته یکبار روزهای پنجشنبه با خانوادهی خود ملاقات دارند و هر یکشنبه چند دقیقه با خانوادهی خود تماس میگیرند و خانوادهشان را از حال خود با خبر میکنند.
جای خالی رشد اقتصادی در گزارش بانک مرکزی ایران
آخرین آماری که از رشد اقتصادی ایران منتشر شده، مربوط به فصل تابستان سال ۱۳۸۷ است که ۲.۴ درصد بود. این رقم نسبت به سال ۱۳۸۶ که رشد اقتصادی ایران ۶.۷ درصد بود، به کمتر از یک سوم رسیده بود.
گزارشهای غیررسمی نشان می دهد که رشد اقتصادی در سال گذشته خورشیدی کمتر از یک درصد بوده است و به عقیده برخی کارشناسان، علت اصلی عدم انتشار آمار مربوط به رشد اقتصادی، همین کاهش شدید رشد اقتصادی است.
این در حالی است که بر اساس برنامه چهارم توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، که سال گذشته دوره اجرای آن به پایان رسید، قرار بود رشد اقتصادی کشور به طور متوسط سالانه هشت درصد باشد.
گزارش تازه بانک مرکزی ایران که در قالب"نماگرهای اقتصادی" منتشر شده است به صورت فصلی منتشر می شود و در آن تصویر اقتصاد ایران بدون شرح و تفسیری فقط به صورت آمار و ارقام ارائه می شود.
با آنکه بانک مرکزی همچنان سعی دارد آماری از رشد اقتصادی کشور منتشر نکند اما اثرات کاهش شدید رشد اقتصادی را می توان در بقیه بخش ها ملاحظه کرد.
رکود بازار مسکن
صنعت ساختمان را می توان به عنوان نمونه گرفت که وضعیت آن در سال گذشته خورشیدی در شرایط رکود شدید بوده و تلاش های دولت محمود احمدی نژاد برای رونق بخشیدن به این بخش حتی با تمسک به طرحی به نام مسکن مهر و اختصاص بودجه ای کلان، تاکنون ثمربخش نبوده است.
آمار پروانه های صادر شده ساختمانی نشان می دهد که در سال گذشته تعداد پروانه های ساختمانی در تهران، نسبت به سال ۱۳۸۶ تقریبا نصف شده و از حدود ۲۰ هزار واحد به حدود ده هزار واحد رسیده است.
البته وضعیت ساخت مسکن در مناطق مختلف ایران تا این حد افت نداشته و برای همین، میانگین پروانه های صادر شده برای ساخت مسکن در سراسر ایران نزدیک به ۲۲ درصد کاهش داشته است.
گزارش بانک مرکزی نشان می دهد که پروانه های ساخت مسکن در مناطق شهری ایران از ۱۷۶ هزار و ۶۶۸ فقره در سال ۱۳۸۶ به ۱۳۸ هزار و ۲۷۰ فقره در سال ۱۳۸۸ رسیده است.
بنابر این گزارش، وضعیت جواز تاسیس صادر شده واحدهای صنعتی در سال ۱۳۸۷ به شدت کاهش پیدا کرده است و تقریبا نصف شده است.
آمار نشان می دهد که در سال ۱۳۸۶ بیشتر از ۴۸ هزار واحد صنعتی جواز تاسیس گرفته اند اما این رقم در سال بعد به حدود ۲۶ هزار واحد صنعتی کاهش پیدا کرده است.
رشد بخش کشاورزی در پایان تابستان سال ۱۳۸۷، منفی ۱۰.۳ درصد بوده که عامل اصلی آن خشکسالی شدید بوده است.
جای آمارهای جدید این بخش ها در گزارش جدید بانک مرکزی خالی است ولی شواهد نشان می دهد که این وضعیت کمابیش در سال گذشته نیز ادامه پیدا کرده است.
در سال گذشته خورشیدی درآمدهای صادراتی ایران بیشتر از ۸۷ میلیارد دلار بوده است که ۶۶ میلیارد دلار آن مربوط به صادرات نفتی و بقیه صادرات غیرنفتی بود. البته درآمدهای ارزی سال ۱۳۸۶ (نفتی و غیرنفتی) بیشتر از یکصد میلیارد دلار بوده که در تاریخ ایران کم سابقه بوده است.
مجموع درآمدهای نفتی ایران در سال های ۱۳۸۵ تا ۱۳۸۸ بیشتر از ۲۹۲ میلیارد دلار بوده و در این چهار سال ۲۴۵ میلیارد دلار نیز صرف واردات کالاهای خارجی شده است.
در سالهای گذشته به واسطه بالا رفتن قیمت های جهانی نفت، واردات به شدت افزایش پیدا کرده است و گاه به سالانه بیشتر از ۷۰ میلیارد دلار ( در سال ۱۳۸۷) نیز رسیده است.
کاهش تولید و صادرات نفت
گزارش جدید بانک مرکزی نشان می دهد که در چهار سال گذشته تولید و صادرات نفت ایران کاهش پیدا کرده است. تولید نفت ایران که در سال ۱۳۸۵، چهار میلیون و ۵۲ هزار بشکه در روز بود در سال گذشته به سه میلیون و ۵۵۷ بشکه در روز کاهش پیدا کرده است.
کاهش تولید نفت، صادرات این ماده را نیز تحت تاثیر قرار داده و صادرات نفت ایران در سال گذشته خورشیدی نسبت به چهار سال پیش از آن حدود ۴۶۲ هزار بشکه در روز کم شده است.
نیمی از چاه های نفت ایران نیمه دوم عمر خود را سپری می کنند و تولید نفت آنها به دلیل افت فشار ، هر سال کاهش می یابد. برآورد مرکز پژوهشهای مجلس ایران نشان می دهد که به دلیل این مشکل، سالانه حدود ده درصد از تولید نفت ایران کاهش می یابد. تولید نفت ایران به طور متوسط چهار میلیون بشکه در روز است که ده درصد آن ۴۰۰ هزار بشکه می شود و این میزان کاهش تولید سالانه نفت ایران است.
ایران همواره سعی کرده تا سطح تولید خود را حفظ کند اما در سالهای اخیر به دلیل افزایش تحریم های بین المللی علیه ایران به خاطر پرونده هسته ای، جذب سرمایه و تکنولوژی در صنعت نفت به شدت دشوار شده است و ادامه این وضعیت می تواند مشکلات تولید و صادرات نفت ایران را دو چندان کند.
محکومیت قطعی ۲۴ درویش گنابادی
شعبه ۱۲ دادگاه تجدید نظر استان خراسان رضوی، حکم محکومیت قطعی ۲۴ درویش سلسله نعمت اللهی گنابادی را تایید کرد.
بنا به گزارش سایت مجذوبان نور، پایگاه خبری دراویش نعمت اللهی گنابادی ایران، ۱۴ تن از دروایش به تحمل سه ماه و یک روز حبس و بیست و پنج ضربه شلاق تعلیقی و ۱۰نفر به تحمل پنج ماه حبس و پنجاه ضربه شلاق تعزیری و اقامت اجباری به مدت یکسال در مناطق محروم محکوم شدند.مصطفی آزمایش، سخنگوی برون مرزی دراویش گنابادی ضمن تایید این خبر به بی بی سی فارسی گفت: "تمامی افراد محکوم شده شهروندان عادی اند که تنها جرم آن ها ارتباط با مکتب درویشی گنابادی است."
او علت صدور این حکم را درگیری سال گذشته ماموران اداره اطلاعات گناباد با دراویشی می داند که قصد خاکسپاری جسد یکی از افراد خانواده ای از دروایش گنابادی را را در مزار سلطانی بیدخت گناباد داشته اند.
نیروهای دولتی پس از آن درگیری ۲۴ نفر از افراد معترض را به جرم تمرد در برابر ماموران دولتی و اخلال در نظم عموم دستگیر کردند.
در بهمن ماه سال گذشته هم چهار تن از دروایش گنابادی از سوی شعبه ۱۰۱ دادگاه جزایی شهرستان گناباد به تحمل ۹۱ روز حبس تعلیقی محکوم شدند.
اتهام این افراد "اقدام به دفن اموات در مکان ممنوعه" عنوان شده بود.
اداره بهداشت شهرستان گناباد، دفن اموات را در "مزار سلطانی" ممنوع اعلام کرده است، اما دراویش گنابادی این مکان را که در بیدخت واقع است، گورستان و زیارتگاه اختصاصی خود می دانند زیرا آرامگاه چهار تن از قطب های این سلسله در آنجا واقع است.
آقای آزمایش صدور احکام تازه را "ادامه سیاست سرکوبی می داند که نه تنها در بیدخت گناباد خراسان بلکه در سراسر ایران هر روز به شکلی جدید" پیاده می شود.
سخنگوی دراویش گنابادی به سخنرانی اخیر آیت الله خامنه ای در جمع مردم قم اشاره می کند که در آن رهبر ایران گفته بود "باید با عرفان کاذب و جعلی مبارزه شود" و متعاقب آن سخنان علی لاریجانی، رئیس مجلس ایران که "عرفان و تصوف را دارای جاذبیت هایی دانسته بود که باعث بی توجهی مردم به مراجع" می شود.
او همچنین به برگزاری نمایشگاهی در تهران اشاره کرد که در روز سوم آبان توسط محمد علی رامین، معاون مطبوعاتی وزارت ارشاد و فرهنگ اسلامی با نام مبارزه علیه شیطان پرستی افتتاح شد و دو غرفه آن درباره تصوف و عرفان بود.
فشارهای پیشین بر دراویش در ایران
سابقه سلسله دراویش نعمت اللهی گنابادی به شاه نعمت الله ولی، عارف قرن نهم هجری باز می گردد.
اعتقادات شاخه گنابادی نسبت به شاخه های دیگر نعمت اللهی به اهل شریعت نزدیک تر است و پیروان این شاخه مکان های تجمع خود را به جای خانقاه، "حسینیه" می نامند.
رهبر یا "قطب" فعلی دراویش گنابادی نورعلی تابنده، معروف به مجذوبعلی شاه است که در زمان دولت موقت مهدی بازرگان مدتی معاونت وزارت خانه های ارشاد و دادگستری را به عهده داشت.
برخوردهای سال های اخیر با پیروان سلسله دراویش نعمت الهی گنابادی که به تخریب حسینیه های دراویش در شهرهای بروجرد و اصفهان انجامید از بهمن ماه سال ۱۳۸۴ و با تخریب حسینیه دراویش در قم آغاز شد.
آیت الله حسینعلی منتظری، مرجع تقلید متوفی و بلند پایه ترین روحانی منتقد حکومت ایران در آن زمان، گفته بود که تخریب حسینیه دراویش و اعمال فشار بر آنها توجیه شرعی ندارد.
علاوه بر آقای منتظری، چهره های سیاسی جناح اصلاح طلب همچون مهدی کروبی و سازمان ها و نهادهای مدافع حقوق بشر به این فشارها اعتراض کردند.
گروهی از روحانیان سنتی شیعه و مسئولان نهادهای مذهبی در ایران در سال های اخیر از گرایش روزافزون جوانان به بعضی اعتقادات عرفانی و صوفی گرایانه اظهار نگرانی کرده و این اعتقادات را گمراه کننده دانسته اند.
آمریکا ذخایر نظامی خود در اسرائیل را افزایش میدهد
تاکنون بنیامین ناتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل، چهرهای جنگطلب از خود نشان نداده است. در یک سال و نیم گذشته نیز او سخنی از جنگ در ارتباط با تهدیدی که ممکن است از سوی ایران و برنامهی اتمی این کشور متوجه اسرائیل باشد، به میان نیاورده است.
اما ناتانیاهو در دیدار این هفتهی خود از ایالات متحده از تعبیر متفاوتی در مقایسه با گذشته استفاده کرد: «در صورتی که جامعه جهانی به رهبری ایالات متحده آمریکا قصد دارد برنامه اتمی ایران را بدون اقدام نظامی متوقف کند، باید این نکته را نیز برای تهران روشن سازد که در عین حال جامعه جهانی آمادگی استفاده از گزینهی نظامی را نیز دارد. برنامه اتمی ایران باید متوقف شود. زیرا این برنامه جدیترین تهدید در برابر اسرائیل است.»
Bildunterschrift: Großansicht des Bildes mit der Bildunterschrift: باراک اوباما و بنیامین نتانیاهو در واشنگتنایالات متحده آمریکا به عنوان مهمترین همپیمان اسرائیل نیز در همین راستا حرکت میکند. بنا به اطلاعات منتشر شده از سوی نشریهی «دیفنس نیوز» ایالات متحده آمریکا قصد انبارکردن تسلیحات نظامی به ارزش ۴۰۰ میلیون دلار را در اسرائیل دارد. این تجهیزات نظامی، قرار است طی دو سال آینده به انبارهای ارتش آمریکا در اسرائیل منتقل شود. بدین ترتیب ارزش تجهیزات نظامی انبار شدهی آمریکا در اسرائیل به بیش از ۲ /۱ میلیارد دلار میرسد. در صورت بروز جنگ نه تنها ایالات متحده آمریکا از این تجهیزات نظامی استفاده خواهد کرد، بلکه این امکان در اختیار اسرائیل نیز قرار خواهد گرفت. آخرین استفادهی اسرائیل از تجهیزات نظامی آمریکا به جنگ دوم این کشور با لبنان باز میگردد.
روزنامهی هاآرتص پیشبینی کرده است، بخش زیادی از این تجهیزات شامل «بمبهای هوشمند» است که در حملههای هوایی مورد استفاده قرار میگیرند. از این نوع بمبها میتوان در حملههای هوایی به تاسیسات هستهای ایران استفاده کرد.
گابی اشکنازی، رئیس پیشین ستاد ارتش اسرائیل، پیشتر به اهمیت استفاده از «بمبهای هوشمند» به هنگام وقوع جنگ در آینده اشاره کرد. او با پایانگرفتن دورهی ماموریتاش اظهار داشت: « برای تمامی اعضای ارتش از فرماندگان تا سایر بخشها این نکته روشن است که ما همواره با دو موقعیت روبرو هستیم. یا بایستی خود را برای جنگ آماده کنیم و یا خود آغازگر جنگ خواهیم بود. کار ارتش هم جز این نیست.»
مایکل مولن، رئیس ستاد مشترک ارتش آمریکا، در دیدار ماه فوریه خود از اسرائیل، ایران را جدیترین تهدید برای منطقهی خاورمیانه دانست. او در این زمینه گفت: « آنها تا علاوه بر در اختیار داشتن حزبالله و حماس، تا یمن نیز راه یافتهاند؛ در افغانستان و عراق نیز به همین ترتیب. ایران مدتهاست که در جهت خلاف ثبات در منطقه در حرکت است و فکر نمیکنم قصد دارد در سیاست خود تغییری ایجاد کند.»
این نکته نیز قابل تامل است که آمریکا قصد دارد با انتقال تسلیحات نظامی به اسرائیل از اقدام خودسرانهی این کشور در مقابل ایران جلوگیری کند. بدین ترتیب ایالات متحده آمریکا با تجهیز بیشتر اسرائیل، این کشور را برای پذیرش مسوولیتهای بیشتر در روند صلح خاورمیانه ترغیب خواهد کرد. با این وجود در مورد رضایت دولت اسرائیل به این میزان تسلیحات تردید وجود دارد. روز چهارشنبه (۱۰ نوامبر / ۱۹ آبان) آموس یادلین، رئیس سازمان اطلاعات ارتش اسرائیل، اعلام کرد، ایران به میزانی از غنیسازی اورانیوم دست یافته که قادر به ساخت بمب اتمی است.
سباستیان انگنبرشت / تلآویو
احمد جنتی نمایندگان مجلس را تهدید کرد
احمد جنتی این هشدار تهدیدآمیز را تنها چند روز پس از آن بیان کرد که برخی نمایندگان مجلس از آغار فعالیت های انتخاباتی اصولگرایان حاکم با هدف به دست گرفتن ترکیب مجلس آینده به محوریت محمود احمدی نژاد، خبر دادند.
آقای جنتی در خطبههای نماز جمعه دیروز تهران (۲۱ آبان / ۱۲ نوامبر) خطاب به "برخی نمایندگان مجلس" هشدار داد: «دستگاه نظارت وظیفهاش نظارت است، چشم تیزبین نظارت ما هم در همه جا كار میكند.»
شورای نگهبان و نظارت استصوابی
شورای نگهبان که آیتالله جنتی ریاست آن را بر عهده دارد، طبق قانون اساسی جمهوری اسلامی وطیفه نظارت بر انتخابات مجلس شورای اسلامی را بر عهده دارد.
پس از درگذشت آیتالله خمینی و رسیدن آیتالله خامنهای به مقام رهبری جمهوری اسلامی، این شورا در اولین قدم، نظارت خود بر انتخابات را "استصوابی" تفسیر کرد و به دنبال این مسئله، بیش از ۴۰ نماینده جریان موسوم به "خط امام" برای شرکت در انتخابات مجلس چهارم توسط شورای نگهبان ردصلاحیت شدند.
از آن پس بود که نظارت استصوابی شورای نگهبان بر انتخابات مجلس، موجب اختلافات جدی میان جریان موسوم به "محافظه کار" و "اصلاحطلبان" شد. ردصلاحیتهای گسترده کاندیداهای اصلاحطلب توسط این شورا در جریان انتخابات مجلس هفتم و هشتم نیز تکرار شد و به خصوص در آستانه انتخابات دوره هفتم مجلس شورای اسلامی به تنشهای سنگین سیاسی در ایران مانند تحصن نمایندگان مجلس ششم و استعفای بیش از یکصد نفر از آنها منجر شد.
تهدید نمایندگان
اکنون و در شرایطی که اصولگرایان حاکم در غیاب رقبای اصلاحطلب خود، فعالیتهای انتخاباتی خود را آغاز کردهاند، دبیر شورای نگهبان برخی نمایندگان مجلس را به علت رفتاری که با وزرای دولت احمدینژاد در پیش گرفتهاند، تهدید کرد.
آیتالله جنتی در نماز جمعه دیروز تهران به دفاع از وزرای دولت در برابر نمایندگان برخواست و گفت: «شنیدهام نمایندگان وزیری را میخواهند و از او چیزی میخواهند و قبول نمیكند و او را تهدید به استیضاح میكنند.»
وی خطاب به نمایندگان مجلس تاکید کرد: «این درست نیست، آقایان نماینده عزیز كه صبح تا شب فعالیت میكنید، مبادا چند نفر پیدا شوند كه اجر همه شما را ضایع كنند.»
دبیر شورای نگهبان و امام جمعه تهران در عین حال ابراز امیدواری کرد این حرفها که به او گفتهاند "واقعیت نداشته باشد" زیرا در غیر این صورت "ناظرین شورای نگهبان، نظارت خود را میکنند."
اختلافات مجلس و دولت اصولگرا
هم اکنون اکثریت نمایندگان مجلس هشتم در اختیار جریان اصولگرا است اما بسیاری از همین نمایندگان جزو منتقدان جدی دولت محمود احمدی نژاد به شمار میآیند.
مجلس هشتم تاکنون بارها بر سر موضوعاتی مانند "ابلاغ نکردن مصوبات توسط رئیس دولت" و "عدم اجرای قوانین" با احمدینژاد وارد جدال لفظی شده تا جایی که برخی نمایندگان شاخص اصولگرا مانند احمد توکلی، الیاس نادران و علی مطهری، رئیس دولت را به "استبداد رای" و "قانون گریزی" متهم کردند.
علی لاریجانی، رئیس مجلس نیز تاکنون چند بار هشدار داده که در صورت ادامه روند کنونی توسط دولت، مجلس از "ابزارهای قانونی" خود استفاده خواهد کرد.
تهدید دبیر شورای نگهبان علیه برخی نمایندگان مجلس در شرایطی عنوان میشود که چند روز پیش، غلامرضا مصباحی مقدم نماینده اصولگرای تهران، از تعیین هیئت سه نفرهای شامل علیاکبر ولایتی، غلامعلی حدادعادل و حبیبالله عسگراولادی، از جانب احمدینژاد به منظور برنامهریزی برای شرکت متحد اصولگرایان حاکم در انتخابات آینده مجلس و به دست گرفتن ترکیب آن، خبر داده بود.
انتخابات دوره نهم مجلس شورای اسلامی طبق قانون باید زمستان سال آینده برگزار شود و در صورتیکه اتفاق خاصی رخ ندهد، شورای نگهبان کماکان وظیفه نظارت بر آن و تایید یا عدم تایید صلاحیت کاندیداهای آن انتخابات را بر عهده دارد.
مذاکرات اتمی و ابهام در دستور کار آن
کاترین اشتون، نماینده عالی اتحادیه اروپا در سیاست خارجی و امنیتی، در نامهای به سعید جلیلی، سرپرست هیات مذاکره اتمی ایران، اعلام کرده که موافق برگزاری نشست هستهای در تاریخ ۵ دسامبر ( ۱۴ آذرماه) است.
خانم اشتون در این نامه، از ترجیح خود برای برگزاری مذاکرات اتمی در کشوری اروپایی یاد کرده و از گزینههای اتریش یا سوییس نام برده است. وی خواستار این نیز شده که گفتگوها بهجای یک روز، سه روز ادامه یابند. به گزارش خبرگزاریها، خانم اشتون با برگزاری دور بعدی نشست اتمی در استامبول مخالفتی ندارد.
دولت آمریکا نیز همزمان اعلام کرده که هرگونه مذاکره تازه با ایران باید ابتدا در اروپای مرکزی انجام شود. فیلیپ کراولی، سخنگوی وزارت امور خارجه آمریکا، به خبرنگاران گفته که استامبول میتواند محل برگزاری دومین نشست باشد اما فکر میکند که اروپای مرکزی، محل مناسبتری برای برگزاری جلسه اول است.
رسانههای خبری گزارش دادهاند که ایالات متحده و متحدان اروپاییاش، بسته پیشنهادی تازهای را برای مبادله اورانیوم غنی شده با سوخت اتمی رآکتور تهران آماده کردهاند. پیشنهاد آنان این است که ایران حدود ۲۰۰۰ کیلوگرم اورانیوم کمتر غنیشده خود را به خارج از کشور منتقل کند.
این در حالی است که گروه وین، شامل آمریکا، فرانسه و روسیه، در نشست اکتبر سال ۲۰۰۹، خواستار خروج ۱۲۰۰ کیلوگرم اورانیوم کمغلظت از ایران شده بود اما مقامات جمهوری اسلامی از پذیرش همین پیشنهاد نیز خودداری کرده بودند.
رامین مهمانپرست، سخنگوی وزارت امور خارجه ایران، روز جمعه ( ۱۲ نوامبر، ۲۱ آبان)، در گفتگو با خبرنگاران، کشورهای گروه وین را به "تاخیر در مذاکره در باره تبادل سوخت" متهم کرد و یادآور شد که بحث مبادله سوخت با گروه پنج + یک در دستور کار مذاکرات آتی نخواهد بود.
نشستی با دستور کار نامعلوم
شواهد موجود نشان میدهند که طرفین مذاکره، انتظارات متفاوتی از اجلاس بعدی دارند. محمود احمدینژاد در هفتههای گذشته بارها تاکید کرده که برنامههای اتمی قابل مذاکره نیستند ومنظور از دیدار با گروه پنج + یک، مذاکره در باره مسائل بینالمللی و مشارکت جمهوری اسلامی در حل مشکلات جهانی است.
علاءالدین بروجردی، رییس کمیسیون امنیت و سیاست خارجی مجلس نیز اعلام کرده که مذاکرات بعدی با گروه یاد شده، "فراهستهای" خواهند بود. منوچهر متکی، وزیر امور خارجه ایران، اما در آخرین موضعگیری گفته که دستور کار این مذاکرات هنوز تعیین نشده است.
بسیاری ناظران، شانس به نتیجهرسیدن مذاکرات آتی را بس اندک میبینند. بهگفته رضا تقیزاده، تحلیلگر سیاسی، محدود بودن میدان گفتگوها و منحصر کردن بحث از سوی جمهوری اسلامی به فرمول وین یا بیانیه تهران، امید به هرگونه گشایش در مذاکرات اتمی را کم رنگ میسازد.
خطر وقوع عملیات تروریستی در آلمان
کارشناسان جنایی آلمان درباره احتمال وقوع حملات تروریستی هشدار دادند. اداره فدرال جنایی آلمان (BKA) در گزارشی اعلام کرد که وضعیت امنیتی آلمان «شدیداَ در معرض خطر» است.
در این گزارش آمده است که احتمال وقوع حادثهای تروریستی در هر زمانی در آلمان وجود دارد. این گزارش که از سوی "فوکوس آنلاین" انتشار یافته تصریح میکند که شبکه تروریستی القاعده همچنان در صدد برنامهریزی برای انجام عملیاتی «در آلمان، دیگر کشورهای اروپایی و آمریکا» است.
بنا به ارزیابی کارشناسان اداره جنایی آلمان، «حملات تروریستی در هر زمانی میتوانند در اشکال و ابعاد متفاوتی رخ دهند». این کارشناسان میافزایند: «بویژه امکان عمومی که دارای ارزشی نمادین بوده و زیرساختارهای مهم کشور در معرض این خطر هستند.» اداره جنایی آلمان «مراکز خرید و تفریح مردم » را نیز به فهرست "امکان در معرض خطر" افزوده است.
کارشناسان تروریسم در اداره جنایی آلمان برای نخستین بار اعتراف میکنند که مبارزه بینالمللی علیه تروریسم در شکل کنونیاش نتیجهی چندانی در بر نداشته است. به نظر اداره جنایی آلمان، بهرغم افزایش فشارها، بازداشتهای فراوان و جلوگیری از حملات برنامهریزیشده «نه تنها ساختار گروههای اسلامگرای تروریستی در کشورهای غربی تضعیف نشده، بلکه فعالیت تروریستها در مناطق بحرانی نیز کاهش نیافته است».
ارزیابی بازرسان جنایی آلمانی از نقش نیروهای بینالمللی در افغانستان نیز مثبت نیست. به گفته آنان «دستگیری یا حتا کشتن رهبران طالبان» سبب تضعیف روحیه و اخلال در فعالیت جنگجویان تنها « بطورموقت میشود».
شبهنظامیان شورشی تاکنون انعطاف زیادی برای بازسازی و تغییر ساختارهای خود نشان داده و بدین دلیل « هنوز خطرناک و قادر به اجرای حملات هستند».
گزارش اداره جنایی آلمان تاکید میکند که «در مجموع هیچ نشانهای از کاهش تنشها در افغانستان دیده نمیشود، بلکه برعکس حتا در مناطقی که ارتش آلمان نیز مستقر است، فعالیتهای تروریستی افزایش یافته و شدت و کیفیت حملات به سربازان آلمانی نیز رو به رشد بوده است».
افرادی که بیش ازهمه در معرض خطر قرار دارند، ماموران پلیس، کارکنان سفارتخانهها و امدادگران سازمانهای بینالمللی ذکر شدهاند. در گزارش اداره جنایی آلمان آمده است که «تهدیدات مشخصی نیز علیه برنامههای توسعه و بازسازی نهادهای آلمانی وجود دارد».
اداره جنایی آلمان همچنین اعلام کرد که سازمانهای امنیتی آمریکا در هفتهی پیش با هشدار به دولت آلمان خبر از یک شبکه تروریستی متشکل از دو پاکستانی و دو شهروند هندی دادند که به اروپا گسیل شدهاند. این افراد در قرارگاههای تروریستی در آسیای مرکزی آموزش دیده و به دستور القاعده برای انجام فعالیتهای تروریستی به آلمان اعزام شدهاند.
آنگ سن سوچی از حصر خانگی آزاد شد
همهی کسانی که آنگ سن سوچی را میشناسند، معتقدند که رهبر ۶۵ سالهی اپوزیسیون برمه، در اولین فرصت، با هواداران خود ملاقات خواهد کرد و فعالیتهای سیاسی خود را از سر خواهد گرفت.
آنگ سن سوچی برای آخرین بار در ماه مه سال ۲۰۰۳ بازداشت شد. در آن زمان، تنها یک سال از آزادی او میگذشت. او با هواداران حزب خود «لیگ ملی برای دمکراسی»، در شمال برمه در سفر بود. همه جا کاروان اتومبیلهای همراه او با استقبال پرشور هوادارانش روبرو میشد. تا اینکه گروههای ضربت هوادار خونتای نظامی به آنان حمله کردند.
در آن حادثه، شماری کشته و زخمی شدند و خانم سن سوچی بازداشت شد. حملهکنندگان هوادار سازمانی بودند که توسط نظامیان تاسیس شده بود و مدت کوتاهی پیش از انتخابات اخیر در برمه، به حزب خونتا (USDP) تبدیل شد.
نگاهی به زندگینامه سیاسی سن سوچی
آنگ سن سوچی تصادفا وارد عالم سیاست شد. او دختر قهرمان استقلال برمه آنگ سن است که در سال ۱۹۴۷ به قتل رسید. سن سوچی بخشی از دورهی جوانی خود را در هند گذراند، زیرا مادر او سفیر برمه در این کشور بود. وی بعدها در آکسفورد انگلستان فلسفه، سیاست و اقتصاد تحصیل کرد. خانم سن سوچی با مایکل آریس، تبتشناس بریتانیایی، ازدواج کرد که ثمرهی آن دو پسر است. سن سوچی مدتی نیز در بوتان زندگی کرد.
سن سوچی در سال ۱۹۸۸ به برمه بازگشت. آن سال با تظاهرات گستردهی دانشجویی علیه رژیم برمه همراه بود. سن سوچی در اوت همان سال برای نخستین بار در برابر معترضان سخنرانی گیرایی کرد و به سرعت به نماد مقاومت در برمه تبدیل شد.
در پی آن کودتایی در برمه رخ داد و خونتای تازهای از میان نظامیان قدرت را به دست گرفت که افزون بر سرکوب خونین اعتراضات تودهای، نام کشور را به میانمار تغییر داد. خونتای نظامی فعالیت احزاب دمکراتیک را ممنوع کرد. با این همه، «لیگ ملی برای دمکراسی» در سپتامبر همان سال اعلام موجودیت کرد و سن سوچی را به عنوان رهبر خود برگزید. رهبر اپوزیسیون در سال ۱۹۸۹ برای نخستین بار در حصر خانگی قرار گرفت.
حزب یاد شده در سال ۱۹۹۰ انتخابات پارلمانی را با کسب ۸۰ درصد آرای مردم برد، ولی خونتای نظامی این پیروزی را هرگز به رسمیت نشناخت. سن سوچی در سال ۱۹۹۱ برندهی جایزهی صلح نوبل شد و این جایزه را پسر او آلکساندر به نمایندگی از مادرش در اسلو تحویل گرفت. در سال ۱۹۹۵ حصر خانگی سن سوچی برچیده شد، ولی او اجازه هیچ گونه حرکت آزاد را نداشت. از سال ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۲ سن سوچی بار دیگر به حصر خانگی محکوم شد.
شادی هواداران خانم سن سوچی پس از پخش خبر آزادی او از حصر خانگی
سن سوچی فداکاریهای شخصی زیادی کرده است. او در سال ۱۹۹۹ پیشنهاد خونتای نظامی را برای سفر به انگلستان جهت دیدار با همسر در حال مرگش نپذیرفت، زیرا بیم آن داشت که نظامیان او را دیگر به برمه راه ندهند و تابعیتاش را لغو کنند. سن سوچی همچنین ده سال است که فرزند کوچک خود را ندیده است. اکنون حکومت برمه با صدور روادید برای فرزند او موافقت کرده است.
خونتای نظامی از شرکت سن سوچی در انتخابات اخیر برمه جلوگیری کرد. این بار حزب اپوزیسیون این انتخابات را تحریم کرد. خونتای نظامی در پایان خود را برندهی این انتخابات اعلام کرد، انتخاباتی که بسیاری از ناظران آن را غیرآزاد و نامنصفانه میدانند.
هنوز معلوم نیست خانم سن سوچی این بار چه مدت آزاد خواهد بود. در هر صورت، رهبر اپوزیسیون پس از آزادی اعلام کرده که قصد دارد به شکایاتی که از تقلبات گسترده در انتخابات شده رسیدگی کند.
واکنشهای بینالمللی به آزادی سن سوچی
آنگلا مرکل، صدراعظم آلمان، خوشحالی خود را از آزادی رهبر اپوزیسیون برمه اعلام کرد و گفت: «آنگ سن سوچی نماد پیکار جهانی برای تحقق حقوق بشر است.» وی افزود: «خشونتپرهیزی و آشتیناپذیری او را به سرمشقی قابل ستایش تبدیل کرده است.» خانم مرکل از حاکمان برمه خواست که دو هزار زندانی سیاسی دیگر این کشور را نیز آزاد کنند.
باراک اوباما، رئیسجمهوری آمریکا نیز از آزادی سن سوچی استقبال کرد و او را «یک قهرمان» خواند. اوباما گفت، چه سن سوچی در حصر باشد چه در زندان، در این واقعیت تغییری نمیدهد که جنبشی را که او نمایندگی میکند بطور منظم خاموش میکنند و این امکان را از آن سلب میکنند که بتواند روندی سیاسی را به حرکت درآورد. اوباما نیز خواستار آزادی همهی زندانیان سیاسی برمه شد.
سازمان عفو بینالملل از چین، هند و همهی کشورهای عضو «آسهآن» خواست که به برمه فشار آورند تا به بازداشتهای سیاسی مخالفان پایان دهد. به گفتهی این سازمان حقوق بشری، شرایط حبس در زندانهای برمه فاجعهبار است و به زندانیان سیاسی حتا غذای کافی داده نمیشود.
«تاکید بر حقوق بشر در کنار تحریمها، راه حل مسئله هستهای»
ری تکیه، از اعضای ارشد شورای روابط خارجی آمریکا، یکی از مراکز پژوهشهای استراتژیک در واشینگتن، در آستانه برگزاری دور دیگری از مذاکرات بین کشورهای ۵+۱ با ایران تاکید میکند که دامنه مسائل مورد بحث و موضوعات مورد تاکید آمریکا در این گفتوگوها باید از مسائل هستهای فراتر رفته و مسئله حقوق بشر در ایران را نیز در بربگیرد.
ری تکیه در مقدمه مطلب خود در روزنامه واشینگتن پست مینویسد که دولت آمریکا به عنوان یک نظام سیاسی دمکراتیک و عملگرا امیدوار است که فشارهای اقتصادی رهبران ایران را وادار کند برای خلاص شدن از این تنگناهای اقتصادی اقدامات و سیاستهای استراتژیک خود را تغییر دهند.
اما سابقه عملکرد حکومت ایران نشان داده است که شاید فشارهای اقتصادی به تنهایی کارساز نباشد. در عین حال جمهوری اسلامی نقطهضعفهای دیگری نیز دارد که یکی از عمدهترین آنها مسئله دموکراسی و حقوق بشر است. تاکید بر حقوق بشر و تقویت جنبش دموکراسیخواهی در ایران میتواند برای آمریکا و غرب اهرم فشار بهتری باشد تا جمهوری اسلامی را به تجدید نظر در برنامه هستهای خود وادارد.
ری تکیه مینویسد یکی از تناقضهای مهم در تاریخ معاصر ایران این است که تسلط استبداد مذهبی در این کشور باعث شکلگیری یکی از تکنوکراتترین جنبشهای دموکراسیخواهی در کشور شده است. جنبش سبز که لایههای اجتماعی مختلف در جامعه ایران را در برمیگیرد تعریف جدیدی از مناسبات بین آحاد مردم و قدرت سیاسی و همین طور تفسیر متفاوتی را از رابطه دین و دموکراسی ارائه میدهد.
شالودههای اصلی این جنبش تاکید بر رای و اراده عمومی مردم، احترام به افکار عمومی در سطح بینالمللی و پایان دادن به محدودیتها و استبداد سیاسی است که در شرایط فعلی توسط رهبر جمهوری اسلامی و رئیس جمهور ایران اعمال میشود.
ری تکیه در ادامه مطلب خود در واشینگتن پست میافزاید که با وجود فشار و سرکوب شدید حکومت طی یک سال و نیم گذشته جنبش سبز به فعالیت خود ادامه داده و حکومت ایران بیش از گذشته در میان مردم منزوی میشود. ابعاد اختلافات در درون حکومت و ناامیدی بسیاری از وفاداران سابق جمهوری اسلامی به آینده این نظام نشان میدهد که تداوم جنبش سبز اعتماد به نفس و مشروعیت نظام سیاسی حاکم بر ایران را بهشدت تضعیف کرده است.
به اعتقاد این پژوهشگر شورای روابط خارجی آمریکا در هر گونه مذاکره و دیالوگی با ایران علاوه بر سیاستهای هستهای، غرب باید این کشور را در حوزه حقوق بشر نیز تحت فشار قرار دهد. این موارد عبارتاند از آزادی تمام زندانیان سیاسی، رفع محدودیتها از فعالیت نهادهای مدنی و آزادی انتشار مطبوعات و فعالیت رسانههایی که توقیف شدهاند.
دولت آمریکا با تاکید بر یک چنین خواستها و شروطی میتواند انتقاد و مخالفت با حکومت در داخل ایران را تقویت کند. از این طریق میتوان همزمان با فشارهای اقتصادی از خارج، فضای انتقاد و مخالفت سیاسی در داخل ایران را نیز تشدید کرد. رژیم جمهوری اسلامی در این حالت با دو عامل نیرومند روبهرو خواهد شد و ممکن است به پذیرش برخی شروط یا عقبنشینی از سیاستهای خود وادار شود. برای خلع سلاح هستهای و تقویت دموکراسی در ایران باید یک مسیر مشترک را در پیش گرفت و هماهنگ با اهداف جنبش سبز باید ایران را وادار کرد که برای عادیسازی روابط خود با جامعه بینالملل ابتدا رفتار خود را در قبال شهروندان ایران تغییر دهد.
ری تکیه یادآوری میکند که دولت آمریکا دستور کار مذاکرات خود با ایران را باید گسترش داده و تحولات آرام و بطئی در جامعه ایران را نیز در نظر بگیرد. اکثریت مردم هیچ گونه حمایتی از رژیم نخواهند کرد و جناحهای حاکم درگیر اختلافات شدیدی هستند. تا این مرحله آیتالله خامنهای توانسته است خوب یا بد نقش متعادلکنندهای بین جناحهای رقیب ایفا کند، اما در صورت خارج شدن او از صحنه با توجه به بیماری و کهولت سن انتخاب و توافق بر سر یک رهبر جدید بسیار دشوار و حتی بحرانآفرین خواهد بود.
به اعتقاد این کارشناس آمریکایی، در چنین شرایطی که جمهوری اسلامی با بحرانهای ساختاری روبهرو است، سیاست چماق و هویج در قبال بحران هستهای ایران روش بسیار عاقلانهای نیست. تاریخ نشان داده است که تاکید و دفاع از مسئله حقوق بشر میتواند تاثیر بسیار مهمی بر تحولات و تغییرات سیاسی داشته باشد.
نمونه برجسته آن پیمان هلسینکی در سال ۱۹۷۵ بود که زمینه را برای رشد و فعالیت گروههای طرفدار دموکراسی در اروپای شرقی و زمینه فروپاشی نظامهای کمونیستی را فراهم ساخت.
ری تکیه در پایان این تحلیل خاطرنشان میکند که تاکید بر مسئله حقوق بشر در مذاکرات با ایران علاوه بر تقویت جنبش دموکراسیخواهی باعث خواهد شد که جناحها یا بخشهایی از صاحبان قدرت مثل مسئولان نهادهای امنیتی یا روحانیون و سیاستمداران در جمهوری اسلامی تحت فشار این واقعیت را بپذیرند که برای بهبود مناسبات با جامعه بینالملل و حفظ حدی از منافع ملی ایران باید به این تغییرات تن بدهند.
بعید نیست که نسل بعدی از کسانی که رهبری ایران را در دست میگیرند در حوزه تعهدات خود در قبال شهروندان و خواستهای جامعه با حساسیت عمل کنند. در عین حال آمریکا با مرتبط کردن فشارهای دیپلماتیک با مسئله حقوق بشر و دموکراسی میتواند در زمینه بحران هستهای نیز به ایران فشار بیشتری وارد کند.
از این طریق یکی از بحرانهای خطرناک به شیوه مسالمتآمیز حل خواهد شد و در عین حال این امکان وجود خواهد داشت که حکومت ایران از یک نظام استبدادی دینی به حکومتی مسئول و با چهرهای انسانیتر تحول یابد.
ری تکیه در مقدمه مطلب خود در روزنامه واشینگتن پست مینویسد که دولت آمریکا به عنوان یک نظام سیاسی دمکراتیک و عملگرا امیدوار است که فشارهای اقتصادی رهبران ایران را وادار کند برای خلاص شدن از این تنگناهای اقتصادی اقدامات و سیاستهای استراتژیک خود را تغییر دهند.
اما سابقه عملکرد حکومت ایران نشان داده است که شاید فشارهای اقتصادی به تنهایی کارساز نباشد. در عین حال جمهوری اسلامی نقطهضعفهای دیگری نیز دارد که یکی از عمدهترین آنها مسئله دموکراسی و حقوق بشر است. تاکید بر حقوق بشر و تقویت جنبش دموکراسیخواهی در ایران میتواند برای آمریکا و غرب اهرم فشار بهتری باشد تا جمهوری اسلامی را به تجدید نظر در برنامه هستهای خود وادارد.
ری تکیه مینویسد یکی از تناقضهای مهم در تاریخ معاصر ایران این است که تسلط استبداد مذهبی در این کشور باعث شکلگیری یکی از تکنوکراتترین جنبشهای دموکراسیخواهی در کشور شده است. جنبش سبز که لایههای اجتماعی مختلف در جامعه ایران را در برمیگیرد تعریف جدیدی از مناسبات بین آحاد مردم و قدرت سیاسی و همین طور تفسیر متفاوتی را از رابطه دین و دموکراسی ارائه میدهد.
شالودههای اصلی این جنبش تاکید بر رای و اراده عمومی مردم، احترام به افکار عمومی در سطح بینالمللی و پایان دادن به محدودیتها و استبداد سیاسی است که در شرایط فعلی توسط رهبر جمهوری اسلامی و رئیس جمهور ایران اعمال میشود.
ری تکیه در ادامه مطلب خود در واشینگتن پست میافزاید که با وجود فشار و سرکوب شدید حکومت طی یک سال و نیم گذشته جنبش سبز به فعالیت خود ادامه داده و حکومت ایران بیش از گذشته در میان مردم منزوی میشود. ابعاد اختلافات در درون حکومت و ناامیدی بسیاری از وفاداران سابق جمهوری اسلامی به آینده این نظام نشان میدهد که تداوم جنبش سبز اعتماد به نفس و مشروعیت نظام سیاسی حاکم بر ایران را بهشدت تضعیف کرده است.
به اعتقاد این پژوهشگر شورای روابط خارجی آمریکا در هر گونه مذاکره و دیالوگی با ایران علاوه بر سیاستهای هستهای، غرب باید این کشور را در حوزه حقوق بشر نیز تحت فشار قرار دهد. این موارد عبارتاند از آزادی تمام زندانیان سیاسی، رفع محدودیتها از فعالیت نهادهای مدنی و آزادی انتشار مطبوعات و فعالیت رسانههایی که توقیف شدهاند.
دولت آمریکا با تاکید بر یک چنین خواستها و شروطی میتواند انتقاد و مخالفت با حکومت در داخل ایران را تقویت کند. از این طریق میتوان همزمان با فشارهای اقتصادی از خارج، فضای انتقاد و مخالفت سیاسی در داخل ایران را نیز تشدید کرد. رژیم جمهوری اسلامی در این حالت با دو عامل نیرومند روبهرو خواهد شد و ممکن است به پذیرش برخی شروط یا عقبنشینی از سیاستهای خود وادار شود. برای خلع سلاح هستهای و تقویت دموکراسی در ایران باید یک مسیر مشترک را در پیش گرفت و هماهنگ با اهداف جنبش سبز باید ایران را وادار کرد که برای عادیسازی روابط خود با جامعه بینالملل ابتدا رفتار خود را در قبال شهروندان ایران تغییر دهد.
ری تکیه یادآوری میکند که دولت آمریکا دستور کار مذاکرات خود با ایران را باید گسترش داده و تحولات آرام و بطئی در جامعه ایران را نیز در نظر بگیرد. اکثریت مردم هیچ گونه حمایتی از رژیم نخواهند کرد و جناحهای حاکم درگیر اختلافات شدیدی هستند. تا این مرحله آیتالله خامنهای توانسته است خوب یا بد نقش متعادلکنندهای بین جناحهای رقیب ایفا کند، اما در صورت خارج شدن او از صحنه با توجه به بیماری و کهولت سن انتخاب و توافق بر سر یک رهبر جدید بسیار دشوار و حتی بحرانآفرین خواهد بود.
به اعتقاد این کارشناس آمریکایی، در چنین شرایطی که جمهوری اسلامی با بحرانهای ساختاری روبهرو است، سیاست چماق و هویج در قبال بحران هستهای ایران روش بسیار عاقلانهای نیست. تاریخ نشان داده است که تاکید و دفاع از مسئله حقوق بشر میتواند تاثیر بسیار مهمی بر تحولات و تغییرات سیاسی داشته باشد.
نمونه برجسته آن پیمان هلسینکی در سال ۱۹۷۵ بود که زمینه را برای رشد و فعالیت گروههای طرفدار دموکراسی در اروپای شرقی و زمینه فروپاشی نظامهای کمونیستی را فراهم ساخت.
ری تکیه در پایان این تحلیل خاطرنشان میکند که تاکید بر مسئله حقوق بشر در مذاکرات با ایران علاوه بر تقویت جنبش دموکراسیخواهی باعث خواهد شد که جناحها یا بخشهایی از صاحبان قدرت مثل مسئولان نهادهای امنیتی یا روحانیون و سیاستمداران در جمهوری اسلامی تحت فشار این واقعیت را بپذیرند که برای بهبود مناسبات با جامعه بینالملل و حفظ حدی از منافع ملی ایران باید به این تغییرات تن بدهند.
بعید نیست که نسل بعدی از کسانی که رهبری ایران را در دست میگیرند در حوزه تعهدات خود در قبال شهروندان و خواستهای جامعه با حساسیت عمل کنند. در عین حال آمریکا با مرتبط کردن فشارهای دیپلماتیک با مسئله حقوق بشر و دموکراسی میتواند در زمینه بحران هستهای نیز به ایران فشار بیشتری وارد کند.
از این طریق یکی از بحرانهای خطرناک به شیوه مسالمتآمیز حل خواهد شد و در عین حال این امکان وجود خواهد داشت که حکومت ایران از یک نظام استبدادی دینی به حکومتی مسئول و با چهرهای انسانیتر تحول یابد.
طنین فریاد زنان در پاریس: دفاع از سقط جنین
صدای فریاد زنان فرانسوی شنبه هفته گذشته، ششم نوامبر، در خیابانهای پاریس طنینانداز شد تا به زنان جهان یادآوری کنند که نگه داشتن حقی که پیش از این به دست آوردهاند، چندان هم آسان نیست. آنها به خیابانهای پاریس و چند شهر بزرگ فرانسه آمدند تا از آن چه به گفته آنان حق بر بدنشان است دفاع کنند.
تلاش زنان فرانسوی برای حفظ حق خود بر بدن خود در حالی صورت میگیرد که در حال حاضر یک چهارم جمعیت دنیا در کشورهایی زندگی میکنند که پایان دادن داوطلبانه به حاملگی در آنجا ممنوع یا مشمول قوانینی بسیار سختگیرانه است. این کشورها عموماً در آمریکای لاتین، آفریقا و آسیا واقع شدهاند.
در قرن نوزدهم سقط جنین در بسیاری از کشورها تحت نفوذ پاپ و کاتولیکها ممنوع شد و موجب وضع قوانین در بسیاری از کشورهای در حال توسعه گردید. در همین حال هر سال ۴۸ درصد سقط جنینها در شرایط بسیار بد بهداشتی انجام میگیرد و دویست هزار زن هر سال بر اثر سقط جنین غیرقانونی و مخفی جان خود را از دست میدهند.
در قاره آفریقا، تنها کیپ ورد، تونس و آفریقای جنوبی به زنان اجازه سقط جنین قانونی را میدهند و در مجموع ۹۹ درصد موارد سقط جنین مخفیانه صورت میگیرند. در کشورهای صنعتی هم وضعیت چندان بهتر نیست، زیرا تنها ۷۶ درصد زنان حق دارند خودشان در مورد توقف بارداری ناخواستهشان تصمیم بگیرند.
در اتحادیه اروپا نیز وضع بر همین منوال است و پایان دادن داوطلبانه به بارداری، در چهار کشور همچنان ممنوع است: قبرس، مالت، لهستان و ایرلند که در سال ۱۹۸۳ قانون حمایت از نطفه به عنوان موجود زنده مستقل را تصویب کرد و بدین ترتیب کسی که به حاملگی پایان دهد به مجازات حبس محکوم میشود. پرتغال تنها از سال ۲۰۰۷ این عمل را قانونی کرد و تنها چند ماه از تصویب این قانون در اسپانیا میگذرد. سوده راد، فعال حقوق زنان ساکن پاریس، در برنامه امروز همراه ماست تا با هم نگاهی داشته باشیم به قوانین سقط جنین در کشور فرانسه.
سوده راد، فعال حقوق زنان در پاریس، با اشاره به اعتراض زنان فرانسه به قوانین سقط جنین در این کشور میگوید: «زنان فرانسه یکی از حقوق اولیه خود را که ۳۵ سال پیش به دست آوردند، در معرض خطر میبینند. حق مالکیت بر بدن خود و حق پایان دادن داوطلبانه به حاملگی.»
سوده راد با اشاره به مشکلات کنونی در پیوند با عمل سقط جنین و بسته شدن برخی درمانگاههای مجاز سقط جنین میگوید که آمار سقط جنین در فرانسه تقریبا نزدیک ۲۰۰ هزار مورد در سال است: «برخلاف ادعای مخالفان آزادی سقط جنین آمار نشان میدهد که تعداد سقط جنین در فرانسه پایین آمده و در طول این ۳۵ سال از ۵۹ درصد به ۳۵ درصد رسیده است.»
النور، زن فرانسوی که دو بار دست به سقط جنین زده است، میگوید: «اولین بار تصادفی حامله شده بودم و بچه نمیخواستم. برای همین برایم خیلی راحت بود. اما دفعه دوم خیلی پیچیدهتر بود. چون ما تصمیم داشتیم بچهدار شویم و بعد شرایط خیلی عوض شد و من ترجیح دادم حق پدر شدن را به پدر بچه بدهم. او ترجیح داد بچهدار نشویم و من هم تصمیم به سقط جنین گرفتم. چون نمیخواستم او را تحت فشار بگذارم.»
به گفته این زن فرانسوی سقط جنین یک حق است و به سختی به دست آمده و به زنان و مردان حق انتخاب برای مادر یا پدر شدن میدهد.
وی معتقد است باید از این حق دفاع شود. این زن فرانسوی میافزاید توصیهاش به دیگر زنان این است که مراقبت بیشتری در روابط جنسی خود داشته باشند، زیرا پایان دادن به حاملگی ناخواسته کار سادهای نیست.
زهره، فرانسوی ایرانیتباری که در راهپیمایی زنان فرانسه در روز شنبه، شرکت کرده بود، در پاسخ به این سوال که «چرا به خیابان آمدهاید؟» میگوید: «خودم دو بار کورتاژ کردم . بار اول ۱۹ سالم بود. نمیتوانستم بچه را نگه دارم. این حقی است که زنان فرانسوی به دست آوردهاند و من از آن استفاده کردم. دلم میخواهد برای بچههایم کاری بکنم. از من گذشته ولی دلم میخواهد بچههایم حق بدن خودشان را داشته باشند.»
زهره با اشاره به لزوم آموزش در جهت پیشگیری از باردار شدن میگوید: «هر کدام اینها لازمه آن یکی است. سقط جنین بدون پیشگیری نمیتواند جلو برود و پیشگیری بدون وجود سقط جنین نمیتواند باشد. ولی به هر حال وقتی این پیش میآید باید راهی باشد که زنان بتوانند تصمیم بگیرند و خودشان را آزاد کنند. نمیتوانند با مشکلی که به هر حال به دلایلی پیش آمده روبهرو شوند. برای این که بتوانیم تصمیم برای جسم خود بگیریم هر دوی اینها مهماند و هر دوی اینها را باید در یک سطح اهمیت داد.»
سیمین بهبهانی، شهرزاد قصهگو
مرکز مطالعات ایرانشناسی دانشگاه مریلند از هفتم تا نهم آبانماه میزبان کنفرانسی سهروزه درباره فرهنگ آزادیهای مدنی، حقوق بشر و دموکراسی در ایران بود. گذشته از بحثهای فرهنگی این همایش یکی از بخشهای جنبی به بزرگداشت سیمین بهبهانی، بانوی شعر ایران، اختصاص داشت. امیرمصدق کاتوزیان گفتوگویی داشت با فرزانه میلانی، استاد بخش ادبیات فارسی و مطالعات زنان در دانشگاه ویرجینیا.
فرزانه میلانی: در زمینههای متفاوت. خانم بهبهانی به رتبهای در فرهنگ و ادب ما رسیدهاند که حتی بالاتر از شهرزاد قصهگوست. همان طور که شهرزاد اعتقاد به این نداشت که با شمشیر و خشونت میشود به حل مسائل پرداخت، خانم بهبهانی هم در این ۶۰ سال همواره ضد هر نوع خشونت بودند و معتقد بودند که با قدرت کلام و مدارا و شکیبایی مسائل حل میشود.
من تنها تاکیدم بر مسئله خشونت بود. پیشنهادم این بود که در فرهنگ زیبا و غنی ایرانیان امکانات متفاوتی برای مسائل ارائه شده است.
در داستانهای تاریخی آمده است که در روزگارهای قدیم، زنی که در اصطلاح ما ایرانیها سلیطه است زندگی میکرده که هیچ کس ازعهده او برنمیآید تا این که یک مرد «سلیط» با او ازدواج میکند. در شب ازدواج مرد یک گربه را به حجلهگاه برده و همان طور که زن و شوهر وارد اتاق شدند، به گربه گفت برو برای من یک لیوان آب بیاور. گربه کاری نکرد و این آقای داماد شمشیرش را در آورد و سر گربه را برید و رو کرد به عروس و گفت حالا تو برو برای من یک لیوان آب بیاور! عروس هم چارهای نداشت جز این که اطاعت کند. در این حجلهگاه برخلاف حجلهگاه شهرزاد شمشیر است که حکمروایی میکند، در صورتی که شهرزاد معتقد بود به این که بدون خونریزی باید این شرایط نامطلوب را عوض کرد. از دیدگاه من که ارادت مخلصانهای خدمت خانم بهبهانی داشتم شعر او دقیقاً همان کار را میکند. یاد میدهد که باید حق را گفت همان طور که خودشان حق را گفتهاند. یاد میدهند که حرف زور را هم نباید قبول کرد.»
۲۵ نوامبر، روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان
از آن جا که تعدادی از میهمانان سمینار سهروزه فرهنگ آزادیهای مدنی، حقوق بشر و دموکراسی در ایران از فعالان مسائل زنان بودند، از این فرصت استفاده کردند و در حاشیه همایش پیشنهادی را برای روز جهانی منع خشونت علیه زنان مطرح کردند. آسیه امینی و سهیلا وحدتی پیشنهاد دادند تا همه زنان ایرانی مبارزهای را با خشونت علیه زنان آغاز کنند.
آسیه امینی از فعالان حقوق زن در این باره میگوید: «این یک درخواست بود از همه کسانی که میتوانند در عرصه فرهنگی روی فرهنگ پرهیز از خشونت کار کنند. برای این که به مناسبت ۲۵ نوامبر تا ۱۰ دسامبر که روز جهانی حقوق بشر است، روز جهانی مبارزه علیه خشونت نامگذاری شده، از همه دعوت کردیم که از این امکان و ابزارشان استفاده کنند که یک فرهنگسازی شود با خشونت مبارزه کنیم. خواهشی که من و خانم وحدتی از دوستان داشتیم یک در خواست برای مبارزه همهجانبه علیه خشونت بود.»
تلاش زنان فرانسوی برای حفظ حق خود بر بدن خود در حالی صورت میگیرد که در حال حاضر یک چهارم جمعیت دنیا در کشورهایی زندگی میکنند که پایان دادن داوطلبانه به حاملگی در آنجا ممنوع یا مشمول قوانینی بسیار سختگیرانه است. این کشورها عموماً در آمریکای لاتین، آفریقا و آسیا واقع شدهاند.
در قرن نوزدهم سقط جنین در بسیاری از کشورها تحت نفوذ پاپ و کاتولیکها ممنوع شد و موجب وضع قوانین در بسیاری از کشورهای در حال توسعه گردید. در همین حال هر سال ۴۸ درصد سقط جنینها در شرایط بسیار بد بهداشتی انجام میگیرد و دویست هزار زن هر سال بر اثر سقط جنین غیرقانونی و مخفی جان خود را از دست میدهند.
در قاره آفریقا، تنها کیپ ورد، تونس و آفریقای جنوبی به زنان اجازه سقط جنین قانونی را میدهند و در مجموع ۹۹ درصد موارد سقط جنین مخفیانه صورت میگیرند. در کشورهای صنعتی هم وضعیت چندان بهتر نیست، زیرا تنها ۷۶ درصد زنان حق دارند خودشان در مورد توقف بارداری ناخواستهشان تصمیم بگیرند.
در اتحادیه اروپا نیز وضع بر همین منوال است و پایان دادن داوطلبانه به بارداری، در چهار کشور همچنان ممنوع است: قبرس، مالت، لهستان و ایرلند که در سال ۱۹۸۳ قانون حمایت از نطفه به عنوان موجود زنده مستقل را تصویب کرد و بدین ترتیب کسی که به حاملگی پایان دهد به مجازات حبس محکوم میشود. پرتغال تنها از سال ۲۰۰۷ این عمل را قانونی کرد و تنها چند ماه از تصویب این قانون در اسپانیا میگذرد. سوده راد، فعال حقوق زنان ساکن پاریس، در برنامه امروز همراه ماست تا با هم نگاهی داشته باشیم به قوانین سقط جنین در کشور فرانسه.
سوده راد، فعال حقوق زنان در پاریس، با اشاره به اعتراض زنان فرانسه به قوانین سقط جنین در این کشور میگوید: «زنان فرانسه یکی از حقوق اولیه خود را که ۳۵ سال پیش به دست آوردند، در معرض خطر میبینند. حق مالکیت بر بدن خود و حق پایان دادن داوطلبانه به حاملگی.»
سوده راد با اشاره به مشکلات کنونی در پیوند با عمل سقط جنین و بسته شدن برخی درمانگاههای مجاز سقط جنین میگوید که آمار سقط جنین در فرانسه تقریبا نزدیک ۲۰۰ هزار مورد در سال است: «برخلاف ادعای مخالفان آزادی سقط جنین آمار نشان میدهد که تعداد سقط جنین در فرانسه پایین آمده و در طول این ۳۵ سال از ۵۹ درصد به ۳۵ درصد رسیده است.»
النور، زن فرانسوی که دو بار دست به سقط جنین زده است، میگوید: «اولین بار تصادفی حامله شده بودم و بچه نمیخواستم. برای همین برایم خیلی راحت بود. اما دفعه دوم خیلی پیچیدهتر بود. چون ما تصمیم داشتیم بچهدار شویم و بعد شرایط خیلی عوض شد و من ترجیح دادم حق پدر شدن را به پدر بچه بدهم. او ترجیح داد بچهدار نشویم و من هم تصمیم به سقط جنین گرفتم. چون نمیخواستم او را تحت فشار بگذارم.»
به گفته این زن فرانسوی سقط جنین یک حق است و به سختی به دست آمده و به زنان و مردان حق انتخاب برای مادر یا پدر شدن میدهد.
وی معتقد است باید از این حق دفاع شود. این زن فرانسوی میافزاید توصیهاش به دیگر زنان این است که مراقبت بیشتری در روابط جنسی خود داشته باشند، زیرا پایان دادن به حاملگی ناخواسته کار سادهای نیست.
زهره، فرانسوی ایرانیتباری که در راهپیمایی زنان فرانسه در روز شنبه، شرکت کرده بود، در پاسخ به این سوال که «چرا به خیابان آمدهاید؟» میگوید: «خودم دو بار کورتاژ کردم . بار اول ۱۹ سالم بود. نمیتوانستم بچه را نگه دارم. این حقی است که زنان فرانسوی به دست آوردهاند و من از آن استفاده کردم. دلم میخواهد برای بچههایم کاری بکنم. از من گذشته ولی دلم میخواهد بچههایم حق بدن خودشان را داشته باشند.»
زهره با اشاره به لزوم آموزش در جهت پیشگیری از باردار شدن میگوید: «هر کدام اینها لازمه آن یکی است. سقط جنین بدون پیشگیری نمیتواند جلو برود و پیشگیری بدون وجود سقط جنین نمیتواند باشد. ولی به هر حال وقتی این پیش میآید باید راهی باشد که زنان بتوانند تصمیم بگیرند و خودشان را آزاد کنند. نمیتوانند با مشکلی که به هر حال به دلایلی پیش آمده روبهرو شوند. برای این که بتوانیم تصمیم برای جسم خود بگیریم هر دوی اینها مهماند و هر دوی اینها را باید در یک سطح اهمیت داد.»
سیمین بهبهانی، شهرزاد قصهگو
مرکز مطالعات ایرانشناسی دانشگاه مریلند از هفتم تا نهم آبانماه میزبان کنفرانسی سهروزه درباره فرهنگ آزادیهای مدنی، حقوق بشر و دموکراسی در ایران بود. گذشته از بحثهای فرهنگی این همایش یکی از بخشهای جنبی به بزرگداشت سیمین بهبهانی، بانوی شعر ایران، اختصاص داشت. امیرمصدق کاتوزیان گفتوگویی داشت با فرزانه میلانی، استاد بخش ادبیات فارسی و مطالعات زنان در دانشگاه ویرجینیا.
- شما در سخنرانی خود خانم بهبهانی را مقایسه کردید با شهرزاد قصهگو. این شباهت به نظر شما در چه زمینههایی هست؟
فرزانه میلانی: در زمینههای متفاوت. خانم بهبهانی به رتبهای در فرهنگ و ادب ما رسیدهاند که حتی بالاتر از شهرزاد قصهگوست. همان طور که شهرزاد اعتقاد به این نداشت که با شمشیر و خشونت میشود به حل مسائل پرداخت، خانم بهبهانی هم در این ۶۰ سال همواره ضد هر نوع خشونت بودند و معتقد بودند که با قدرت کلام و مدارا و شکیبایی مسائل حل میشود.
- شما یک ضربالمثل ایرانی را هم در صحبتهایتان استفاده کردید: کشتن گربه دم حجله. این را چه طور میشود مقابل قرار داد با آن شهرزاد قصهگو و کارهایی که در زمینه پیشبرد اهدافی که شما گفتید با روشهایی که شما گفتید انجام میگیرد؟
من تنها تاکیدم بر مسئله خشونت بود. پیشنهادم این بود که در فرهنگ زیبا و غنی ایرانیان امکانات متفاوتی برای مسائل ارائه شده است.
در داستانهای تاریخی آمده است که در روزگارهای قدیم، زنی که در اصطلاح ما ایرانیها سلیطه است زندگی میکرده که هیچ کس ازعهده او برنمیآید تا این که یک مرد «سلیط» با او ازدواج میکند. در شب ازدواج مرد یک گربه را به حجلهگاه برده و همان طور که زن و شوهر وارد اتاق شدند، به گربه گفت برو برای من یک لیوان آب بیاور. گربه کاری نکرد و این آقای داماد شمشیرش را در آورد و سر گربه را برید و رو کرد به عروس و گفت حالا تو برو برای من یک لیوان آب بیاور! عروس هم چارهای نداشت جز این که اطاعت کند. در این حجلهگاه برخلاف حجلهگاه شهرزاد شمشیر است که حکمروایی میکند، در صورتی که شهرزاد معتقد بود به این که بدون خونریزی باید این شرایط نامطلوب را عوض کرد. از دیدگاه من که ارادت مخلصانهای خدمت خانم بهبهانی داشتم شعر او دقیقاً همان کار را میکند. یاد میدهد که باید حق را گفت همان طور که خودشان حق را گفتهاند. یاد میدهند که حرف زور را هم نباید قبول کرد.»
۲۵ نوامبر، روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان
از آن جا که تعدادی از میهمانان سمینار سهروزه فرهنگ آزادیهای مدنی، حقوق بشر و دموکراسی در ایران از فعالان مسائل زنان بودند، از این فرصت استفاده کردند و در حاشیه همایش پیشنهادی را برای روز جهانی منع خشونت علیه زنان مطرح کردند. آسیه امینی و سهیلا وحدتی پیشنهاد دادند تا همه زنان ایرانی مبارزهای را با خشونت علیه زنان آغاز کنند.
آسیه امینی از فعالان حقوق زن در این باره میگوید: «این یک درخواست بود از همه کسانی که میتوانند در عرصه فرهنگی روی فرهنگ پرهیز از خشونت کار کنند. برای این که به مناسبت ۲۵ نوامبر تا ۱۰ دسامبر که روز جهانی حقوق بشر است، روز جهانی مبارزه علیه خشونت نامگذاری شده، از همه دعوت کردیم که از این امکان و ابزارشان استفاده کنند که یک فرهنگسازی شود با خشونت مبارزه کنیم. خواهشی که من و خانم وحدتی از دوستان داشتیم یک در خواست برای مبارزه همهجانبه علیه خشونت بود.»
تهدید خانوادههای دانشجویان بازداشتشده دفتر تحکیم وحدت
خانوادههای چهار دانشجوی بازداشتشده دفتر تحکیم وحدت میگویند که از سوی اداره اطلاعات و مأموران امنیتی، تهدید شدهاند که درباره بازداشت فرزندانشان اطلاعرسانی نکنند.
سایت خبری دانشجویان ایران، دانشجونیوز، گزارش میدهد که اداره اطلاعات مازندران مرتضی کیانی، برادر علیرضا کیانی، عضو منتخب دفتر تحکیم وحدت را که هفته گذشته بازداشت شد، دستگیر و خانواده او را تهدید کردهاند.
خانواده محسن برزگر، دانشجوی زندانی دفتر تحکیم وحدت هم اطلاع دادهاند که مأموران اداره اطلاعات شهرستان بابل آنها را تلفنی تهدید کردهاند.
به خانوادههای اعضای بازداشتشده دفتر تحکیم وحدت گفته شده در صورت مصاحبه یا اطلاعرسانی از وضعیت فرزندانشان، به آنها اجازه ملاقات یا تماس تلفنی با دانشجویان بازداشت شده را نخواهند داد.
محمد قلیزاده، پدر علی قلیزاده، عضو شورای عمومی دفتر تحکیم وحدت و دبیر سابق انجمن اسلامی دانشگاه شاهرود در گفتوگو با رادیو فردا میگوید که از پسرش خبری ندارد و در مراجعاتی که به زندان داشته، هیچ پاسخ روشنی از سوی مسئولان به او داده نشدهاست.
آقای قلیزاده میگوید: «من هیچ اطلاعی از پسرم که مریض بود ندارم. نمیدانم به چه عنوان ۱۰ روز است که از پسرم بیخبرم. حق اولیه من است که از پسرم خبر داشته باشم و بدانم کجاست.»
آقای قلیزاده همچنین میگوید به دادگاه مشهد مراجعه کرده و از قاضی پرسیده است که پسرش کجاست و قاضی به او گفته که علی قلیزاده را به زندان اوین در تهران فرستادهاند.
سه مأمور امنیتی روز ۱۵ آبان جاری با در دست داشتن حکم بازداشت علی قلیزاده به منزل پدری او در مشهد رفتند و با ابلاغ حکم دادستانی انقلاب مشهد او را بازداشت کردند.
محمد قلیزاده، پدر علی قلیزاده به رادیو فردا میگوید که زمان بازداشت پسرش در منزل نبوده و میافزاید: «من سر کار بودم. از خانه به من زنگ زدند. تا به خانه رسیدم، پسرم را برده بودند. همسرم میگوید از مأموران امنیتی پرسیده است که به چه اتهامی علی را میبرند، آنها فقط گفته بودند که حکم بازداشت علی را دارند.»
محمد قلیزاده میگوید که برای پیگیری وضعیت پسرش به دادگاه مشهد رفته و میافزاید: «من واقعاً نمیدانم با چه کسی به عنوان حامی صحبت کنم. جرئت اینکه حرف دلم را بزنم ندارم. به قاضی گفتم چرا با اینکه ۱۰ روز از بازداشت علی میگذرد به ما اجازه شنیدن صدای پسرمان را نمیدهید. پسرم بیمار است. ناراحتی معده دارد. من دارم از بین میروم.»
علی قلیزاده سال گذشته از ادامه تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد محروم شد. او ۱۸ تیرماه ۸۷ هم توسط اداره اطلاعات مشهد بازداشت شده بود.
علی قلیزاده، علیرضا کیانی، محسن برزگر و محمد حیدرزاده چهار عضو منتخب شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت هستند که با گذشت چند روز از دستگیری آنها هنوز هیچ خبری از وضعیت سلامتی آنها به خانواده هایشان داده نشده است.
دفتر تحکیم وحدت در بیانیهای که به دنبال بازداشت این چهار دانشجو منتشر کرد، اعلام کرد که نهادهای امنیتی فشار و تهدیدهای فراوانی برای عدم برگزاری این انتخابات اعمال کردهاند.
نسیم سرابندی، فعال دانشجویی که از اعضای فعال دفتر تحکیم وحدت بوده، در گفتوگو با رادیو فردا میگوید فشاری که بر دفتر تحکیم وحدت برای برگزاری انتخابات میآید پیش از این هم سابقه داشته و میافزاید: «دو سری ما تلاش میکردیم انتخابات برگزار کنیم ولی هر بار با بازداشت اعضای دفتر تحکیم وحدت روبهرو شدیم. فکر میکنم این مسئله برای همه تشکلها و احزاب سیاسی اصلاحطلب در ایران اتفاق افتاده است. من فکر میکنم این قضیه غیر از مسئله انتخابات که موضوعی مهم و حیاتی برای این اتحادیه است، مسئله فعالیتهای دفتر تحکیم وحدت هم هست.»
نسیم سرابندی همچنین به وضعیت نامناسب دانشجویان زندانی در زندان اشاره میکند و میگوید: «شرایط این دانشجویان در زندان هر روز بدتر میشود و تماسهای تلفنی آنها قطع میشود. برای مثال بهاره هدایت از بند عمومی به بند متادون منتقل شده است تا کنترل بر او بیشتر شود. حسن اسدی زیدآبادی در بند ۳۵۰ اوین چندین ماه است که با خارج از زندان تماس تلفنی نداشته. مجید دری و ضیاء نبوی تبعید شدهاند. شبنم مددزاده و مجید توکلی به زندان رجاییشهر منتقل شدهاند. به این فشار روز به روز افزوده میشود. بقیه اعضای دفتر تحکیم وحدت هم به صورت مستمر احضار و تهدید می شوند که هیچ فعالیتی نداشته باشند. این فشارها به خاطر موضعگیریهای دفتر تحکیم وحدت و بیانیههای این دفتر به خاطر مناسبتهای مختلف به ویژه برخورد با دانشگاهها است.»
نسیم سرابندی، فعال دانشجویی معتقد است فضای دانشگاهها هم هر روز محدودتر و بستهتر میشود و اجازه تشکلیابی و فعالیت به دانشجویان در فضای دانشگاهها داده نمیشود.
شورای دفاع از حق تحصیل، هم با انتشار بیانیهای دستگیری چهار دانشجوی عضو دفتر تحکیم وحدت را محکوم کرده و نوشته است: چه کسی گفته است که با دستگیری این دانشجویان که تنها بخشی از ملت آگاه و معترض ایران هستند، فریادهای آزادیخواهانه جنبش دانشجویی در گلوها شکسته میشود و اوضاع به کام بانیان این بازداشتها خواهد بود؟
شورای دفاع از حق تحصیل میافزاید: «پروژه شکست خورده اختناق» که همه ساله در آستانه روز دانشجو با دستگیری فعالان سیاسی و دانشجویی سعی در برقراری نظم پادگانی در دانشگاهها دارد، این بار هم گستردهتر و رسواتر از همیشه سناریوهای نخنما شده خود را اجرا میکند. اما فریاد حقطلبی را سکوتی نیست.
سایت خبری دانشجویان ایران، دانشجونیوز، گزارش میدهد که اداره اطلاعات مازندران مرتضی کیانی، برادر علیرضا کیانی، عضو منتخب دفتر تحکیم وحدت را که هفته گذشته بازداشت شد، دستگیر و خانواده او را تهدید کردهاند.
خانواده محسن برزگر، دانشجوی زندانی دفتر تحکیم وحدت هم اطلاع دادهاند که مأموران اداره اطلاعات شهرستان بابل آنها را تلفنی تهدید کردهاند.
به خانوادههای اعضای بازداشتشده دفتر تحکیم وحدت گفته شده در صورت مصاحبه یا اطلاعرسانی از وضعیت فرزندانشان، به آنها اجازه ملاقات یا تماس تلفنی با دانشجویان بازداشت شده را نخواهند داد.
محمد قلیزاده، پدر علی قلیزاده، عضو شورای عمومی دفتر تحکیم وحدت و دبیر سابق انجمن اسلامی دانشگاه شاهرود در گفتوگو با رادیو فردا میگوید که از پسرش خبری ندارد و در مراجعاتی که به زندان داشته، هیچ پاسخ روشنی از سوی مسئولان به او داده نشدهاست.
آقای قلیزاده میگوید: «من هیچ اطلاعی از پسرم که مریض بود ندارم. نمیدانم به چه عنوان ۱۰ روز است که از پسرم بیخبرم. حق اولیه من است که از پسرم خبر داشته باشم و بدانم کجاست.»
آقای قلیزاده همچنین میگوید به دادگاه مشهد مراجعه کرده و از قاضی پرسیده است که پسرش کجاست و قاضی به او گفته که علی قلیزاده را به زندان اوین در تهران فرستادهاند.
سه مأمور امنیتی روز ۱۵ آبان جاری با در دست داشتن حکم بازداشت علی قلیزاده به منزل پدری او در مشهد رفتند و با ابلاغ حکم دادستانی انقلاب مشهد او را بازداشت کردند.
محمد قلیزاده، پدر علی قلیزاده به رادیو فردا میگوید که زمان بازداشت پسرش در منزل نبوده و میافزاید: «من سر کار بودم. از خانه به من زنگ زدند. تا به خانه رسیدم، پسرم را برده بودند. همسرم میگوید از مأموران امنیتی پرسیده است که به چه اتهامی علی را میبرند، آنها فقط گفته بودند که حکم بازداشت علی را دارند.»
محمد قلیزاده میگوید که برای پیگیری وضعیت پسرش به دادگاه مشهد رفته و میافزاید: «من واقعاً نمیدانم با چه کسی به عنوان حامی صحبت کنم. جرئت اینکه حرف دلم را بزنم ندارم. به قاضی گفتم چرا با اینکه ۱۰ روز از بازداشت علی میگذرد به ما اجازه شنیدن صدای پسرمان را نمیدهید. پسرم بیمار است. ناراحتی معده دارد. من دارم از بین میروم.»
علی قلیزاده سال گذشته از ادامه تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد محروم شد. او ۱۸ تیرماه ۸۷ هم توسط اداره اطلاعات مشهد بازداشت شده بود.
علی قلیزاده، علیرضا کیانی، محسن برزگر و محمد حیدرزاده چهار عضو منتخب شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت هستند که با گذشت چند روز از دستگیری آنها هنوز هیچ خبری از وضعیت سلامتی آنها به خانواده هایشان داده نشده است.
دفتر تحکیم وحدت در بیانیهای که به دنبال بازداشت این چهار دانشجو منتشر کرد، اعلام کرد که نهادهای امنیتی فشار و تهدیدهای فراوانی برای عدم برگزاری این انتخابات اعمال کردهاند.
نسیم سرابندی، فعال دانشجویی که از اعضای فعال دفتر تحکیم وحدت بوده، در گفتوگو با رادیو فردا میگوید فشاری که بر دفتر تحکیم وحدت برای برگزاری انتخابات میآید پیش از این هم سابقه داشته و میافزاید: «دو سری ما تلاش میکردیم انتخابات برگزار کنیم ولی هر بار با بازداشت اعضای دفتر تحکیم وحدت روبهرو شدیم. فکر میکنم این مسئله برای همه تشکلها و احزاب سیاسی اصلاحطلب در ایران اتفاق افتاده است. من فکر میکنم این قضیه غیر از مسئله انتخابات که موضوعی مهم و حیاتی برای این اتحادیه است، مسئله فعالیتهای دفتر تحکیم وحدت هم هست.»
نسیم سرابندی همچنین به وضعیت نامناسب دانشجویان زندانی در زندان اشاره میکند و میگوید: «شرایط این دانشجویان در زندان هر روز بدتر میشود و تماسهای تلفنی آنها قطع میشود. برای مثال بهاره هدایت از بند عمومی به بند متادون منتقل شده است تا کنترل بر او بیشتر شود. حسن اسدی زیدآبادی در بند ۳۵۰ اوین چندین ماه است که با خارج از زندان تماس تلفنی نداشته. مجید دری و ضیاء نبوی تبعید شدهاند. شبنم مددزاده و مجید توکلی به زندان رجاییشهر منتقل شدهاند. به این فشار روز به روز افزوده میشود. بقیه اعضای دفتر تحکیم وحدت هم به صورت مستمر احضار و تهدید می شوند که هیچ فعالیتی نداشته باشند. این فشارها به خاطر موضعگیریهای دفتر تحکیم وحدت و بیانیههای این دفتر به خاطر مناسبتهای مختلف به ویژه برخورد با دانشگاهها است.»
نسیم سرابندی، فعال دانشجویی معتقد است فضای دانشگاهها هم هر روز محدودتر و بستهتر میشود و اجازه تشکلیابی و فعالیت به دانشجویان در فضای دانشگاهها داده نمیشود.
شورای دفاع از حق تحصیل، هم با انتشار بیانیهای دستگیری چهار دانشجوی عضو دفتر تحکیم وحدت را محکوم کرده و نوشته است: چه کسی گفته است که با دستگیری این دانشجویان که تنها بخشی از ملت آگاه و معترض ایران هستند، فریادهای آزادیخواهانه جنبش دانشجویی در گلوها شکسته میشود و اوضاع به کام بانیان این بازداشتها خواهد بود؟
شورای دفاع از حق تحصیل میافزاید: «پروژه شکست خورده اختناق» که همه ساله در آستانه روز دانشجو با دستگیری فعالان سیاسی و دانشجویی سعی در برقراری نظم پادگانی در دانشگاهها دارد، این بار هم گستردهتر و رسواتر از همیشه سناریوهای نخنما شده خود را اجرا میکند. اما فریاد حقطلبی را سکوتی نیست.
«شلومبرگر، بزرگترین شرکت خدمات نفتى جهان از ایران خارج مىشود»
شرکت شلومبرگر، که بزرگترین شرکت خدمات نفتى در جهان به شمار مىآید، به وزارت امور خارجه ایالات متحده آمریکا قول داده است، که پس از پایان قراردادهاى جارىاش با ایران، از بازار این کشور خارج خواهد شد.
روزنامه آمریکایى بوستون گلوب، روز شنبه در گزارشى با اعلام این خبر نوشته است، این اقدام شرکت بزرگ خدمات نفتى شلومبرگر پیروزى بزرگى براى دولت ایالات متحده آمریکا به شمار مىآید که تلاش مىکند، مانع از دسترسى ایران به خدمات و منابع مالى بنگاهها و شرکتهاى خارجى شود.
به دنبال بالا گرفتن تنشها بر سر برنامه هستهاى جمهورى اسلامى ایران و تصویب دور چهارم قطعنامههاى تحریمى شوراى امنیت سازمان ملل متحده علیه تهران، ایالات متحده آمریکا نیز تحریمهاى یکجانبه گستردهاى را علیه ایران وضع کرده است که به ویژه بخش نفت و گاز ایران را هدف قرار داده است.
به موجب این تحریمها شرکتهاى آمریکایى اجازه فعالیت و سرمایهگذارى در بخش انرژى ایران را ندارند و شرکتهاى غیر آمریکایى طرف قرارداد با ایران نیز با خطر تحریمهاى آمریکا روبرو مىشوند و امکان فعالیت در بازار ایالات متحده را از دست مىدهند.
به نوشته بوستونگلوب هر چند تحریمهاى ایالات متحده آمریکا علیه شرکتهاى فعال در بخش نفت و گاز ایران از سال ۱۹۹۵ نیز وجود داشته است، اما شرکت شلومبرگر تنها به این دلیل توانسته است، به فعالیت خود در ایران ادامه دهد که این شرکت در خارج از آمریکا به ثبت رسیده است.
در این میان شرکت شلومبرگر در حالى به مقامهاى آمریکایى وعده خروج از بازار ایران را داده است، که ارزش قراردادهاى جارى این شرکت با ایران به صدها میلیون دلار بالغ مىشود.
هر چند شلومبرگر قصد دارد، پس از پایان این قراردادها بازار ایران را ترک کند، با این حال، ریچارد مودست، از مقامهاى پیشین وزارت بازرگانى آمریکا، تصمیم این شرکت را، «درصورتى که حقیقت داشته باشد، فوقالعاده» ارزیابى کرده است.
با این همه، بر اساس اسنادى که روزنامه بوستون گلوب بدان دست یافته است، قراردادهاى جارى شرکت شلومبرگر دست کم تا سال ۲۰۱۳ اعتبار دارد و به نظر مىرسد، این شرکت آخرین شرکت بزرگ غربى خواهد بود که بازار ایران را ترک مىکند.
به دنبال تشدید تحریمهاى شوراى امنیت و نیز تحریمهاى یکجانبه آمریکا و اتحادیه اروپا علیه ایران، کشورهایى مانند کانادا، استرالیا، ژاپن و کره جنوبى نیز هر کدام محدویتهاى یکجانبه تازهاى در مراودات تجارى خود با ایران در نظر گرفتهاند که این اقدام باعث شده است که در ماههاى اخیر چند شرکت بزرگ نفتى بینالمللى دیگر نیز در روابط تجارى خود با ایران تجدید نظر کنند.
در اوایل مهر ماه سال جارى نیز سه شرکت بزرگ نفتى اروپایى شامل توتال، استاتاویل و انى هم اعلام کرده بودند، پس از پایان قراردادهاى جارى خود از بازار ایران خارج خواهند شد.
چند روز پیش نیز شرکت نفتی بریتیش پترولیوم اعلام کرده بود، به منظور اطمینان یافتن از رعایت تحریمهای اتحادیه اروپا علیه جمهوری اسلامی ایران، بهرهبردای از یک میدان گازی مشترک خود با شرکت ملی نفت ایران را در دریای شمال متوقف میکند.
روزنامه آمریکایى بوستون گلوب، روز شنبه در گزارشى با اعلام این خبر نوشته است، این اقدام شرکت بزرگ خدمات نفتى شلومبرگر پیروزى بزرگى براى دولت ایالات متحده آمریکا به شمار مىآید که تلاش مىکند، مانع از دسترسى ایران به خدمات و منابع مالى بنگاهها و شرکتهاى خارجى شود.
به دنبال بالا گرفتن تنشها بر سر برنامه هستهاى جمهورى اسلامى ایران و تصویب دور چهارم قطعنامههاى تحریمى شوراى امنیت سازمان ملل متحده علیه تهران، ایالات متحده آمریکا نیز تحریمهاى یکجانبه گستردهاى را علیه ایران وضع کرده است که به ویژه بخش نفت و گاز ایران را هدف قرار داده است.
به موجب این تحریمها شرکتهاى آمریکایى اجازه فعالیت و سرمایهگذارى در بخش انرژى ایران را ندارند و شرکتهاى غیر آمریکایى طرف قرارداد با ایران نیز با خطر تحریمهاى آمریکا روبرو مىشوند و امکان فعالیت در بازار ایالات متحده را از دست مىدهند.
به نوشته بوستونگلوب هر چند تحریمهاى ایالات متحده آمریکا علیه شرکتهاى فعال در بخش نفت و گاز ایران از سال ۱۹۹۵ نیز وجود داشته است، اما شرکت شلومبرگر تنها به این دلیل توانسته است، به فعالیت خود در ایران ادامه دهد که این شرکت در خارج از آمریکا به ثبت رسیده است.
در این میان شرکت شلومبرگر در حالى به مقامهاى آمریکایى وعده خروج از بازار ایران را داده است، که ارزش قراردادهاى جارى این شرکت با ایران به صدها میلیون دلار بالغ مىشود.
هر چند شلومبرگر قصد دارد، پس از پایان این قراردادها بازار ایران را ترک کند، با این حال، ریچارد مودست، از مقامهاى پیشین وزارت بازرگانى آمریکا، تصمیم این شرکت را، «درصورتى که حقیقت داشته باشد، فوقالعاده» ارزیابى کرده است.
با این همه، بر اساس اسنادى که روزنامه بوستون گلوب بدان دست یافته است، قراردادهاى جارى شرکت شلومبرگر دست کم تا سال ۲۰۱۳ اعتبار دارد و به نظر مىرسد، این شرکت آخرین شرکت بزرگ غربى خواهد بود که بازار ایران را ترک مىکند.
به دنبال تشدید تحریمهاى شوراى امنیت و نیز تحریمهاى یکجانبه آمریکا و اتحادیه اروپا علیه ایران، کشورهایى مانند کانادا، استرالیا، ژاپن و کره جنوبى نیز هر کدام محدویتهاى یکجانبه تازهاى در مراودات تجارى خود با ایران در نظر گرفتهاند که این اقدام باعث شده است که در ماههاى اخیر چند شرکت بزرگ نفتى بینالمللى دیگر نیز در روابط تجارى خود با ایران تجدید نظر کنند.
در اوایل مهر ماه سال جارى نیز سه شرکت بزرگ نفتى اروپایى شامل توتال، استاتاویل و انى هم اعلام کرده بودند، پس از پایان قراردادهاى جارى خود از بازار ایران خارج خواهند شد.
چند روز پیش نیز شرکت نفتی بریتیش پترولیوم اعلام کرده بود، به منظور اطمینان یافتن از رعایت تحریمهای اتحادیه اروپا علیه جمهوری اسلامی ایران، بهرهبردای از یک میدان گازی مشترک خود با شرکت ملی نفت ایران را در دریای شمال متوقف میکند.
آمریکا: مذاکرات هستهای با ایران در اروپا برگزار شود
فیلیپ کراولی، سخنگوی وزارت خارجه آمریکا میگوید که «توافق کلی» بر این است که دور نخست مذاکرات تازه هستهای گروه ۱+۵ با ایران در مرکز اروپا برگزار شود.
به گزارش خبرگزاری فرانسه، کراولی افزود: «استانبول میتواند مكانی برای دور دوم مذاكرات باشد.»
ایران پیشتر پیشنهاد داده بود تا مذاکرات هستهای در ترکیه برگزار شود اما كراولی درباره اینكه چرا بهتر است مذاكرات در مركز اروپا انجام شود، توضیحی نداده و تنها گفته است: «ما فكر میكنیم این مكان (اروپا) بهتر است و برای دیدار اولیه مكانی مناسبتر است.»
كاترین اشتون، رییس سیاست خارجی اتحادیه اروپا، روز پنج شنبه ٢٠ آبان جاری اعلام کرد که با پیشنهاد سعید جلیلی، دبیر شورای عالی امنیت ملی ایران برای برگزاری مذاکرات در تاریخ پنج دسامبر (١٤ آذر) موافق است اما پیشنهاد کرد که مذاكرات نه در استانبول، بلكه در كشوری دیگر (احتمالاً سوئیس یا اتریش) برگزار شود.
اشتون، نمایندگی كشورهای عضو ۱+۵ را بر عهده دارد. آمریکا، روسیه، بریتانیا، فرانسه، چین و آلمان اعضای گروه ۱+۵ هستند که در رابطه با برنامه هستهای ایران که به گفته آنها در جهت «مقاصد نظامی» است، فعالیت میکنند. اما ایران میگوید که برنامه هستهایاش، صلحآمیز است.
روزنامه آمریكایی نیویورک تایمز چند روز پیش به نقل از یک دیپلمات اروپایی كه خواست نامش فاش نشود، گزارش داد كه اشتون ممكن است پیشنهاد دهد كه مذاكرات به جای یک روز ، سه روز ادامه داشته باشد.
شورای عالی امنیت ملی ایران، هفته گذشته در نامهای به کاترین اشتون، رئیس سیاست خارجی اروپا، از ادامه مذاکره با گروه ۱+۵ استقبال کرده بود. کاترین اشتون ۲۲ اکتبر، درنامهای پیشنهاد داده بود که مذاکرات وین با ایران از تاریخ ۱۵ تا ۱۷ نوامبر از سر گرفته شود.
سعید جلیلی، ایران ١٨ آبان جاری در پاسخ به نامه اشتون، خواهان ادامه مذاکرات شده بود. جلیلی در نامهاش به اشتون گفته بود كه آماده است در تاریخ ٢٣ نوامبر (دوم آذر) یا پنجم دسامبر (١٤ آذر) در استانبول با مقامات كشورهای گروه ۱+۵ دیدار كند.
با این حال محمود احمدینژاد، رئیسجمهور ایران در آستانه برگزاری دور تازه مذاکرات هستهای با گروه ۱+۵ اعلام کرد که ایران در مورد «حقوق اساسی» خود با هیچکس مذاکره نمیکند.
احمدینژاد از کشورهای غربی خواست تا از «برج عاج و دماغهای پر باد و سرهای پر از نفرت» بیرون بیایند تا ایران در «شرایط برابر و احترام» در مورد مسائل جهانی با غرب گفتوگو کند.
جــرس: با گذشت حدود شش ماه از تصویب قطعنامه ١٩٢٩ شورای امنیت و همچنین اتخاذ تحریم های فراگیر جهانی علیه جمهوری اسلامی، این بار نوبت کویت است که به بنگاههای اقتصادی خود دستور دهد تا تحریمهای سازمان ملل متحده علیه ایران را اجرا کنند و طی آن بانک مرکزی آن کشور از بانکهای داخلی و شرکتهای سرمایهگذار فعال خود خواسته است که تحریمهای شورای امنیت علیه ایران را اجرا کنند.
به گزارش تابناک از سایت دیپلماسی، روزنامههای کویتی امروز گزارش دادهاند که بانک مرکزی این کشور از بانکهای داخلی و شرکتهای سرمایهگذار فعال خواسته است که تحریمهای شورای امنیت علیه ایران را اجرا کنند. بانک مرکزی کویت مدعی شده است که این اقدام را بر اساس دستورالعمل وزارت خارجه این کشور مبنی بر اجرای قطعنامه ١٩٢٩ علیه ایران انجام داده است.
در این دستورالعمل وزارت خارجه کویت آمده است که قطعنامه اخیر شورای امنیت همه کشورها را ملزم کرده است که اقدامات لازم را در این راستا اعمال کند و از همین رو مقامات کویتی و موسسات مالی باید در معاملات خود با ایران نهایت دقت را به کار گیرند تا بانکهای ایرانی دفتری در کویت افتتاح نکنند و موسسات کویتی نیز در ایران دفتر نمایندگی یا حساب بانکی باز نکنند.
پیش از این نیز کویتیها مانع از سوخت گیری هواپیماهای ایرانی در فرودگاه این کشور شده بودند، که البته مقامات کویتی در آن مقطع زمانی اعلام کردند که این اقدام از سوی شرکتهای ارائه کننده سوخت صورت گرفته و دولت کویت در این ماجرا نقشی ندارد. اتحادیه اروپا در تحریمهای اعمالی خود که بعد از قطعنامه ١٩٢٩شورای امنیت تصویب شد، فروش سوخت را به هواپیماهای ایرانی ممنوع کرده است.
چند هفته پیش شرکت سوخت رسانی بین المللی «KBI» کویت اعلام کرده بود: بر اساس تحریم های جهانی علیه ایران، این شرکت از سوخت گیری هواپیماهای ایرانی که عازم فرودگاه های اروپایی هستند، معذور است.
مدیرکل این شرکت کویتی به روزنامه «السیاسه» کویت گفته بود: تبادل سوخت ما با ایران حدود ۵ میلیون دلار در سال است که از این پس قطع خواهد شد.
مدیرکل این شرکت کویتی به روزنامه «السیاسه» کویت گفته بود: تبادل سوخت ما با ایران حدود ۵ میلیون دلار در سال است که از این پس قطع خواهد شد.
گفتنی است قطعنامه ١٩٢٩ شورای امنیت سازمان ملل علیه ایران، که با وجود رای منفی ترکیه و برزیل، درست بعد از امضای بیانیه تهران برای مبادله سوخت برای تامین سوخت راکتور تهران به تصویب رسید، در چارچوب فصل هفتم منشور سازمان ملل متحد، تحریمهای مالی و اقتصادی زیادی را علیه ایران وضع کرد.
بلافاصله بعد از تصویب این قطعنامه، اتحادیه اروپا و ایالات متحده و بعضی کشورهای دیگر هم به اقدامات مشابهی علیه اقتصاد دست زدند.
مقامات جمهوری اسلامی همواره اعلام کرده اند که وضع و اعمال این گونه تحریمها تاثیری در برنامه هستهای این کشور ندارد و حتی اقتصاد ایران را مستحکمتر میکند و تنها شرکتهای اجرا کننده این تحریمها از آن متضرر خواهند شد.
نیما رایین
جرس: مساله افزایش قیمت مسکن در دولت احمدی نژاد از ابتدا مورد بحث بوده است چرا که این دولت با ادعای حل این موضوع وارد کارزار شد ولی در سال 86بارشد انفجاری وبیسابقه قیمت مسکن در کشور رو به رو شدیم که رکود سه ساله بعد از آن واکنشی به آن انفجار قیمت بود.حال دولت بامسکن مهر می خواهد مساله مسکن را حل کند وبارها گفته شده است که همه خانه دار می شوند ولی گویی در دایره تحولات بازار مسکن این موضع ازجایگاه چندانی برخوردار نیست و نتوانسته نه رکودموجود را بشکند نه در کاهش اجاره بهای مسکن نقشی ایفا کند .این در حالی است که هنوز هدفمند سازی یارانه ها صورت نگرفته است .
افزایش تا سقف 40درصد
"قیمت مسکن 20تا 30درصد در سالجاری افزایش داشته است ."در اجاره بها حتی تا40درصد نیز در محل های پر متقاضی افزایش قیمت را شاهدیم».این گفته ها ازآن کیومرث یکی از بنگاه دارهای خیابان گیشای تهران است .محله ای پر متقاضی از نظراجاره نشینی.کیومرث می گوید هنوز در خرید وفروش آنچنان رکود از بین نرفته است اما در رهن واجاره رونق همیشگی است چون تقاضا زمینه اجباری دارد .»وی در ادامه می گوید بخشی از افزایش قیمت مسکن در سال جاری نگرانی از قانون هدفمند سازی است که از اول امسال با اینکه هنوز اجرا نشده است تاثیر خود را بر بازار مسکن به خصوص در حوزه نقل وانتقالات گذاشت.»
طي سالهاي اخير به واسطه رشد تقاضا در بخش مسكن متوليان درصدد بوده و هستند با اعمال سياستگذاريهاي خاص و اجراي پروژههایی مانند مسکن مهر باري از دوش بازار مسكن بردارند اما گاهي آمارهايي كه منتشر ميشود نشان می دهد شناخت دولتی ها از بازا مسکن تا چه حد است .نمونه آنکه وزیر مسکن در بهمن سال گذشته گفته بود در سال آینده به هیچ وجه افزایش قیمت مسکن نداریم» دیری نپایید که در بهار براساس آمار منتشرشده از سوي مركز آمار ايران، نرخ رشد قيمت مسكن در سه ماهه اول سال رو شد.به گزارش ایلنا «بر اساس این گزارش در سه ماهه اول 89 قیمت مسکن با افزايش 4/19 درصدي نسبت به سال قبل روبهرو بوده كه اين رقم در مقايسه با فصل قبل رشد 3/7 درصدي را تجربه كرده است. از سوي ديگر همراستا با اين روند نرخ قيمت مسكن، اجارهبها نيز موازي با قيمت مسكن بالا رفته و بنا بر اعلام مركز آمار رشد 21 درصدي اجارهبها در بهار امسال ثبت شد »در واقع ادعای جناب وزیر تنها 5ماه بعد به سنگ سخت تناقض خورد .
همچنین به گزارش ایسنا درخصوص وضعیت قیمت مسکن در سه ماهه دوم امسال بنا بر اعلام مرکز آمار ايران و اطلاعات مربوط به معاملات مسکونی شهر تهران نشان میدهد در تابستان امسال به طور متوسط ميزان اجاره بهای واحد مسکونی به ازای يک مترمربع در شهر تهران نسبت به فصل بهار امسال ۱۲.۱ درصد و نسبت به تابستان سال گذشته ۲۰.۷ درصد افزايش يافته است. »
کمترین قیمت در منطقه 18تهران
بنا بر این گزارش:«در تابستان سال جاری کمترين ميزان اجاره بهای واحد مسکونی مربوط به منطقه ۱۸ تهران بوده که رقمی به طور متوسط ۴۶ هزار ريال برای يک متر مربع را به خود اختصاص داده است. اين عدد نسبت به فصل بهار ۲.۱ درصد افزايش و نسبت به تابستان سال گذشته ۶.۹ درصد کاهش داشته است. همچنين در اين فصل بيشترين ميزان اجاره بهای واحد مسکونی مربوط به منطقه يک تهران بوده که عدد متوسط ۱۲۹ هزار ريال برای يک مترمربع آن ثبت شده است. اين عدد نسبت به بهار امسال ۱۱.۱ درصد و نسبت به تابستان سال گذشته ۲۰.۶ درصد افزايش يافته است. »
همچنین:«متوسط اجاره بهای ماهانه به علاوه سه درصد وديعه پرداختی بابت اجاره يک مترمربع زيربنای مسکونی معامله شده از طريق بنگاههای معاملاتی ملکی در شهر تهران ۹۶ هزار و ۳۹۱ ريال بوده است. بر اساس اطلاعات مرکز آمار ايران، همچنين بيشترين افزايش اجاره بها در تابستان امسال مربوط به منطقه ۲۲ تهران با ۳۱.۲ درصد و بيشترين کاهش مربوط به منطقه ۱۶ تهران با منفی ۶.۹ درصد بودهاست. »
روزنامه فرهیختگان در تحلیل این موضوع 24شهریور نوشت:«كارشناسان و تحليلگران اين حوزه در بررسي اين روند رو به رشد قيمتهاي مسكن و اجارهبها مسائلي مانند تاخير در تحويل مسكن مهر، اجراي قانون هدفمندي يارانهها و رشد نرخ تورم اشاره كرده و اذعان ميدارند كه اين قبيل دلايل موضوعي شده تا هر روز بر تعداد متقاضيان در اين بخش افزوده شود و به تبع آن قيمتها حركت سربالايي را از سر گيرند. اگرچه متوليان تاكنون پروژههاي موجود در طرح مسكن مهر را با مديريت و برنامهريزي مناسب به پيش بردهاند اما در تحليل اين وضعيت كه چرا اين مساله هنوز نتايج قابلتوجهي نداشته بايد نكاتي را ازجمله اينكه اين طرح تنها براي كساني كه جزو گروههاي خاص جامعه هستند اجرا ميشود و اينكه بعد از پنج سال بناست يك ميليون واحد مسكوني ارائه شود كه قطعا پاسخگوي اين ميزان تقاضايي كه هر روز بر تعداد آن افزوده ميشود نخواهد بود، را مدنظر قرار دهند.در چند سال اخير متوليان امر با ارائه طرحها و پروژههاي يادشده تا حدودي توانستند بازار را با تاثيرات رواني درخصوص اينكه مسكن ارزان ميشود روبهرو كنند. همراستا با اين تصميم كه طرح مسكن مهر پررنگتر شد، شاهد بوديم كه تسهيلات در زمينه خريد مسكن متوقف يا قطرهچكاني بود و درنهايت برآيند اين دو چنان شد كه در يك بازه زماني كوتاه با ركود در بازار مسكن روبهرو شديم و از همان ابتدا آشكار بود كه اين ركود هميشگي نبوده و يك روز به پايان ميرسد و امروز همان روز است.»
تورمی گسترده در راه است
این روند درآستانه هدفمند سازی غالب تحلیل گران را به این رسانده است که تورمی گسترده در حوزه مسکن در راه است .کیومرث بنگاه دار خیابان گیشا در این خصوص معتقد است:«تورمي در راه است كه بر قيمت مسكن تاثير ميگذارد. چراکه اگر فرض را هم بر این بگیریم یارانه ای که به هر نفر اختصاص خواهد داد میزان اندکی باشد بازهم این پول به بازار وارد بازار خواهد شد و منجر به افزایش نقدینگی می شود که به طور قطع اثر آن را در بازار خواهیم دید.»
اما بنا بر گزارش پایگاه اطلاع رسانی دولت، علی نیکزاد وزیر مسکن معتقد است:«با اجرای هدفمند کردن یارانهها دولت 50 درصد یارانهها را به مردم و باقی را به دستگاههای اجرایی میدهد تا قیمت را اینگونه ثابت نگه دارد.»
نیکزاد با بیان اینکه در این شرایط قیمت مصالح بالا نمیرود، گفت: چراکه دولت به وزارت صنایع برای مصالح ساختمانی و به وزارت کشور برای کرایه حمل ونقل یارانه میپردازد. در صورتی که این موارد بالا نرود قیمت مسکن نیز بالا نمیرود.
او افزود: این برنامه به همه وزارتخانههایی که در بحث مسکن مشارکت دارند ابلاغ شده است، ضمن اینکه ما تلاش میکنیم که نگذاریم قیمت مسکن بالا رود. همچنین مرکز تحقیقات مسکن به دنبال راههایی است که هزینههای ساخت مسکن را کاهش دهد.»
اما یک نماینده مجلس برخلاف وزیر فکر می کند .به گزارش آفتاب جمشید انصاری عضو کمیسیون طرح تحول اقتصادی درخصوص اظهارنظرهایی مبنیبر عدم افزایش قیمت مسکن در اجرای قانون هدفمند کردن یارانهها، با وجود افزایش 20 درصدی قیمت مسکن، گفت: معتقدم افزایش عمومی قیمتها که پس از اجرای هدفمندسازی به صورت اجتنابناپذیر پیش میآید، تمام حوزههای اقتصادی از جمله بخش مسکن و ساختمان را تحت تاثیر قرار میدهد. »
وی همچنین گفت: نکته جالب درباره افزایش قیمت مسکن آن است که مرکز آمار افزایش نزدیک به 20 درصدی قیمت مسکن را در 3ماهه اول سال اعلام میکند و سپس وزارت مسکن که بارها تاکید کرده است متولی قیمت مسکن نیست، نسبت به این آمار انتقاد میکند و افزایش حدود 8 درصدی را اعلام میکند.»
گفته های وزیر مسکن در حالی است که اغلب کارشناسان معتقدند آزادسازی نرخ حاملهای انرژی و برخی نهادههای تولید تاثیر مستقیمی بر افزایش قیمت تمام شده مصالح ساختمانی خواهد داشت و درصورتیکه سیاستهای جبرانی برای مقابله با این افزایش قیمت اعمال نشود، این امربی تردید افزایش قیمت تمامشده ساختوساز و روند صعودی قیمتها در بازار مسکن را بهدنبال دارد.
رئيس كميسيون آموزش و تحقيقات
جرس: رئيس كميسيون آموزش و تحقيقات مجلس شوراي اسلامي با اشاره به اينكه وزارت بهداشت هنوز گزارش و جواب شفاف و روشني در رابطه به انحلال دانشگاه علومپزشكي ايران ارائه نداده است گفت: در حال حاضر2كميسيون آموزش و بهداشت مجلس شوراي اسلامي به طور جدي پيگيراين قضيه است و درحال حاضروزارت بهداشت درارائه گزارش به مجلس كمكاري ميكند.
علي عباسپور تهراني در گفت و گو با خبرنگارايلنابااشاره به روند بررسي انحلال دانشگاه علوم پزشكي ايران در مجلس شوراي اسلامي گفت: درمجلس شوراي اسلامي در كميسيون آموزش و تحقيقات و بهداشتودرمان بحث انحلال به صورت جدي پيگيري ميشود اما درحال حاضر وزارت بهداشت هنوز گزارشي روشن و شفاف از روند انحلال اين دانشگاه و دلايل آن به مجلس ارائه نكرده است.
وي افزود: ما كماكان منتظر دريافت گزارش مكتوب وزارت بهداشت هستيم امااين وزارت خانه و مسوولان آن تنها با حضور در كميسيونها به ارائه دلايلي پرداختند كه از نظر نمايندگان منطقي نبوده است.
وي باتاكيد براينكه مجلس به دنبال راهكارهاي قانوني براي لغو اين مصوبه است گفت: تاجايي كه امكان داشته باشد با همكاري وزارت بهداشت سعي ميكنيم كه اين مصوبه را لغو كنيم و درغير اينصورت مجلس به تنهايي وارد ميدان ميشود.
وي افزود: ما كماكان منتظر دريافت گزارش مكتوب وزارت بهداشت هستيم امااين وزارت خانه و مسوولان آن تنها با حضور در كميسيونها به ارائه دلايلي پرداختند كه از نظر نمايندگان منطقي نبوده است.
وي باتاكيد براينكه مجلس به دنبال راهكارهاي قانوني براي لغو اين مصوبه است گفت: تاجايي كه امكان داشته باشد با همكاري وزارت بهداشت سعي ميكنيم كه اين مصوبه را لغو كنيم و درغير اينصورت مجلس به تنهايي وارد ميدان ميشود.
انحلال دانشگاه علوم پزشکی تبعات گسترده ای به همراه داشته است و مجلس ضمن غیر قانونی بودن آن خواستار پاسخ وزیر بهداشت است. اعضای هیات علمی شکایت خود را تسلیم کمیسیون اصل نود مجلس کردند. اما وزیر بهداشت بر انحلال قطعی این دانشگاه تاکید دارد.
چه کسی با علوم انسانی مخالف است؟
یونسکو یا دولت
کلمه- گروه اجتماعی: محدود کردن علوم انسانی و دخالت دولت در امور فرهنگی در ایران واکنش سازما نهای جهانی از جمله یونسکو را هم به دنبال داشت. وقتی مقا م های دولتی خبر محدود کردن رشته های علوم انسانی را در هفته های گذشته به صورت رسمی اعلام کردند دبیرکل یونسکو در واکنش به این خبر اعلام کرد در کنگره روز جهانی فلسفه در تهران شرکت نخواهند کرد. اما مقامهای دولت اعلام کرده اند که این کار آپارتاید علمی است و دولت های غربی قصد محدود کردن علوم انسانی را دارند. اما واقعا چه کسی قصد محدود کردن این علوم را دارد و چرا دولت ایران با علوم انسانی مخالف است؟
زمزمه متوقف کردن رشته های علوم انسانی درست پس از انتخابات سال گذشته کلید خورد. زمانی که دولتمردان ایرانی دلیل آگاهی جوانان، زنان و مردان ایرانی و حضور فعالانه آن ها در عرصه اجتماع به ویژه در تجمع های اعتراضی پس از انتخابات را به «علوم انسانی » ارتباط دادند. آنها این گونه تعبیر می کردند که گسترش این علوم است که هزاران هزار معترض را به عرصه اجتماع آورده است.
مدیر کل دفتر آموزش عالی اعلام کرد: «پذیرش دانشجو در ۱۲ رشته دانشگاهی در رشته علوم انسانی فعلا متوقف می شود. تا سرفصل های این دروس بازنگری شوند. » اسامی رشته ها هم قابل حدس بود «حقوق، مطالعات زنان، حقوق بشر، مدیریت، مدیریت فرهنگی و هنری، جامع هشناسی، علوم اجتماعی، فلسفه، روانشناسی، علوم تربیتی و علوم سیاسی ». یعنی تقریبا همه علوم انسانی. برخی دیگر از مسوولان نظام نیز از لزوم بازنگری محتوای آموزشی علوم انسانی بارها سخن گفته اند.
رهبری در چهارم شهریور ماه سال گذشته از «تحصیل حدود دو میلیون نفر از سه و نیم میلیون دانشجو در رشته های علوم انسانی » انتقاد کرد و محتوای آموزشی علوم انسانی را «نگران کننده » خواند.
در دادگاه های دسته جمعی و نمایشی حوادث پس از انتخابات هم بارها از علوم انسانی و نقش مخرب آن نام برده شد. سعید حجاریان، سعید شریعتی و محمد عطریان فر در اعترافات شان به نقش مخرب این علوم تاکید کردند و آنها را علوم اومانیستی غربی نامیدند که در تغییر رفتار سیاسی دانشجویان اثر گذار بوده اند.
گسترش جنبش های اعتراضی و نهادهای مستقل دانشجویی در سال های اخیر نیز انعکاس این نگرانی هاست و نشان می دهد که افزایش نارضایتی های سیاسی و فکری در میان استادان و دانشجویان به معضلی جدی برای اقتدارگرایان تبدیل شده اند و یکی از راه حل های آن نیز از نظر دولتمردان توقف رشته های علوم انسانی عنوان شده است. تغییر در علوم انسانی با چه هدفی انجام می شود؟
مصباح یزدی که برخی او را پدر معنوی دولت محمود احمدی نژاد نام داده اند، دلیل این بازنگری را به صریح ترین شکل ممکن توضیح می دهد: «حوادث بعد از انتخابات ضعف علوم انسانی در دانشگاه ها را بر ملا کرد. چرا که تفکر براندازی نظام اسلامی محصول اندیشه اساتیدی است که از سالیان گذشته چنین تئوریسین هایی را تربیت کرده اند. »
حذف «چرایی » ممکن نیست
به گفته کارشناسان، این مقدار غضب نسبت به علوم انسانی برای این است که، آموزه های این علوم مبتنی بر تئور یهای حق مدارانه و مبتنی بر حقوق شهروندی است. مبانیی که بیشتر به نفع مردم و حقوق آنان است تا حکومت ها. در علوم سیاسی و جامعه شناسی به طور مثال بارها به تجزیه و تحلیل قدرت و حکومت، تاریخچه مبارزه با حکومت های مستبد و نحوه اعتراضات مردمی به حاکمان وقت و مقاومت حاکمان در برابر اصلاحات بارها اشاره شده.
با این همه اما «چرایی » را نمی توان از ذهن آموزش گیرندگان دور کرد حتی با حذف علوم انسانی.
لغو کنسرت همایون شجریان در شیراز به دلیل عدم همکاری مسئولان
در حالی که اسفند ماه سال گذشته، کنسرت همایون شجریان در شهر تبریز به دلیل داشتن دو نوازنده زن لغو شد، امسال نیز روابط عمومی شرکت “دلآواز” در اطلاعیهای اعلام کرد کنسرت همایون شجریان در شیراز برگزار نمیشود.
به گزارش ایسنا، در اطلاعیه این شرکت آمده است: در پی اجراهای موفق کنسرتهای همایون شجریان و گروه “همنوازان حصار” به آهنگسازی و سرپرستی علی قمصری در اردیبهشت امسال و دریافت درخواستهای فراوان از طرف علاقهمندان در سراسر ایران جهت اجرای دوباره آن، بر آن شدیم نسبت به اجرای مجدد این سری از کنسرتها در تهران، شیراز و سایر شهرها برنامهریزی و اقدام نماییم.
در بخش دیگر این اطلاعیه آمده است: ما برآن بودیم در شهر هنردوست شیراز، شهر شعر و ادب که همواره از دیرباز میزبان پرمهر هنرمندان این مرز و بوم بوده است این کنسرت را اجرا نماییم، از این رو درخواستی جهت اجرای سه شب کنسرت در تالار “حافظیه” به اداره کل ارشاد استان فارس داده شد ولی متاسفانه به دلیل عدم همکاری مسئولان امر نسبت به صدور مجوز بیش از دو شب اجرای کنسرت و افزایش یکباره ۲۰۰ درصدی اجاره بهای سالن که هزینه تمام شده هر صندلی را به فراتر از حد انتظار و توان تهیه بلیت از سوی علاقهمندان میرساند و نیز به دلیل مناسب تشخیص ندادن اجرای این کنسرت از سوی این مسئولان در مکانی با گنجایش بیشتر، با پوزش از مردم مهربان شیراز، ناگزیر به لغو اجرای این کنسرت شدیم.
در پایان اطلاعیه شرکت “دلآواز” آمده است: هماکنون در پی برنامهریزی جهت اجرای این کنسرت در سایر شهرستانها هستیم که اخبار مربوطه را پس از طی مراحل قانونی و کسب مجوز از طریق سایت “دلآواز” به حضور شما عزیزان اعلام میداریم.
تیر ماه سال گذشته نیز، کنسرت حسامالدین سراج در کرمانشاه لغو شد، اما وزارت ارشاد اعلام کرد که این کار از سوی نیروهای خودسر صورت گرفته بوده است.
نامه كارگران خباز به مسئولان دولت دهم :
یکونیم میلیون کارگر نانوا از حقوق خود محرومند
کانون سراسری انجمنهای صنفی کارگران نانواییهای ایران در نامهای به دولت دهم خواستار اجرای مصوبه دستمزدهای سال ۸۹ وزارت کار و امور اجتماعی و بهرمندی از مزایای قانون بازنشستگی مشاغال سخت و زیانآور شدند.
به گزارش خبرگزاری کار،در نامه این کانون کارگری آمده است: کارگران خباز یکی از اقشار زحمتکش جامعه ایران هستند که قبل از طلوع تا بعد از غروب آفتاب در پای کورههای آتش مشغول خدمترسانی به ملت شریف ایران هستند با این حال خود از مزایا و حقوق قانونی متعلق به کارگران محروم هستند.
در ادامه این نامه آمده است که با و جود گذشت نیمی از سال ۸۹ هنوز مصوبه دستمزدهای شورایعالی کار در نانواییهای سراسر کشور به اجرا درنیامده و این کارگران هنوز از دریافت حداقل حقوق سال ۸۹ محروم هستند.
کانونسراسری انجمنهای صنفی کارگران نانواییهای ایران همچنین از عدم اجرای قانون مشاغل سخت زیانآور در محیطهای کار خود انتقاد کرده و خواستهاند تا باتوجه به سختی کار خود بتوانند از مزایای بازنشستگی زودهنگام استفاده کنند.
این کارگران همچنین با اشاره به اجرای قانون هدفمند کردن یارنهها یادآورشده اند: تنها در نتیجه این اقدام حق بیمه کارگران ساختمانی از ۱۰ درصد به ۳۰ درافزایش خواهد یافت که میتواند تهدیدی برای امنیت شغلی و بیمهای بیش از یک میلیون و پانصد هزار خانواده خباز در سراسر کشور باشد.
سید محمد خاتمی با انتقاد از نحوه بازنگری در علوم انسانی مطرح کرد
با بخشنامه و دستورالعمل نه جهان عوض می شود و نه جهان بینی
جمعی از استادان, مدیران و مسئولان اسبق دانشگاه ها و آموزش عالی با حجت الاسلام والمسلمین سید محمد خاتمی دیدار و گفتگو کردند.
در این دیدار ابتدا چند تن از حاضران به بیان دیدگاه ها و تجارب خویش در فرایند انقلاب و طرح و پیشبرد توسعه علمی و تحول علوم انسانی پرداختند و نسبت به عواقب رویکردها و برخوردهای امنیتی و سیاسی با دانشگاه ها و نهادهای علمی و اندیشمندان و دانشمندان کشور ابراز نگرانی کردند.
پس از آن رئیس جمهور سابق کشورمان با اشاره به مسائل مطرح شده به طرح ضرورتهای فکری و سیاسی که پیش روی همه متفکرانی که دلهایشان برای اسلام و ایران می تپد؛پرداخت.
سید محمد خاتمی در این دیدار با تاکید بر اینکه جریان های جاری نباید اهل فکر، نظر و خیرخواهان را از اندیشیدن؛ نظردادن و راه گشائی کردن به نفع کشور و انقلاب باز دارد، گفت: هنوز امکان اینکه این تفکرها لااقل در بخش هایی از نظام مورد توجه قرار گیرد و جاری شود هست. وی از میزان جایگاه علم و گسترش آن به عنوان معیار تخمین عادلانه بودن حکومتها یاد کرد و ایجاد تنگنا برای اهل علم را ظلم دانست.
وی در عین حال مصونیت یک جریان سیاسی در عرصه اطلاع رسانی برای اینکه هر چه می خواهد بگوید و القاء کند،تهمت بزند؛دروغ به مردم تحویل دهد و طرف دیگر حتی حرفهای عادیش را نتواند بزند را نیز مورد انتقاد قرار داد و با یادآوری اینکه نظام هزینههای این مساله را میپردازد ، گفت : عدل از جمله در عرصه علم آموزی و اطلاع رسانی بسیار مهم است.
خاتمی در این دیدار همچنین در بحث بازنگری در علوم انسانی این نکته که با کدام جهان بینی و با کدام مشخصات انتظار داریم که علوم انسانی عوض شود، را مورد تاکید قرار داد و تصریح کرد: بهتر است بدانیم با بخشنامه و دستورالعمل نه جهان عوض می شود و نه جهان بینی.
به گزارش وب سایت سید محمد خاتمی، متن کامل اظهارات رییس موسسه بین المللی گفت و گوی فرهنگها و تمدن ها بدین شرح است:
این انقلاب و نظام متعلق به همه ماست
بالاخره این انقلاب و نظام متعلق به همه ماست. این حوادثی که پیش می آید حوادثی است که هست البته اگر حوادث بد جریان پیدا کند که متاسفانه می کند فکر می کنم هم نظام و هم ایران لطمه می بیند. ان شاء الله که چنین نخواهد شد.
بالاخره جریان های جاری نباید اهل فکر و نظر و خیرخواهان را از اندیشیدن، نظردادن و راه گشائی کردن به نفع کشور و انقلاب باز دارد. باید فکر کرد و من فکر می کنم این گونه جمعها می تواند هنوز موثر باشد و نظرها و پیشنهادهای خود را به مجامع و نهادهایی که هست ارائه دهد. حتی پروژه هایی را بپذیرد و روی آن کار کند. هنوز امکان اینکه این تفکرها لااقل در بخش هایی از نظام مورد توجه قرار گیرد و جاری شود هست. این گونه جمعها می توانند به صورت نهادهایی کارآمد و مدنی نقش موثری داشته باشند.
صحبت از علوم انسانی شد، اجازه بدهید سخن خود را با آیه ای از قرآن کریم آغاز کنم و ببینیم آیا از این آیه می توان از آنچه در حوزه کار و فعالیت شما یعنی آموزش عالی جاری است استفاده کرد.
در سنت فلسفی ما عقل را به نظری و عملی تقسیم کرده اند که خیلی معروف است. زمینه این تقسیم بندی درمباحث ارسطو هم هست ولی کسی که بصورت خیلی منظم و روش مند این کار را انجام داد بو علی سینا بود. بر اساس آن هم تقسیم بندی در فلسفه و حکمت صورت گرفت.
در سنت فلسفی ما عقل را به نظری و عملی تقسیم کرده اند که خیلی معروف است. زمینه این تقسیم بندی درمباحث ارسطو هم هست ولی کسی که بصورت خیلی منظم و روش مند این کار را انجام داد بو علی سینا بود. بر اساس آن هم تقسیم بندی در فلسفه و حکمت صورت گرفت.
آنچه مورد نظر من است آیه ای از قرآن کریم در سوره لقمان است، لقمان در قرآن به عنوان حکیم معرفی می شود و کسی که حکمت به او داده شده است حکمت هم اجمالا آنچه محکم است چه نظریه وذهنیت محکم چه تدبیر و پیداکردن راهبردها و راهکارهایی برای اداره زندگی های فردی و اجتماعی، حکمت آن چیزی است که محکم و استوار باشد، لقمان حکیم وقتی پسرش را موعظه می کند می گوید “یا بُنَی لَا تُشْرِکْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ” در تقسیم بندی های عقل نظری و عملی توحید از بارزترین مصادیق موضوعاتی است که در عقل نظری مورد بحث قرار می گیرد و ظلم و عدل از بارزترین مصادیقی است که در عقل عملی مورد توجه قرار می گیرد.
ولی حضرت لقمان که خداوند حکمتش را تایید کرده است می گوید شرک به خدا نداشته باش چون شرک ظلم عظیم است. در اینجا عقل نظری و عملی در هم آمیخته می شود و شاید بتوان گفت که در حکمت قرآنی عقل یکی است. همانکه درست و نادرست را تشخیص می دهد درباره خوب و بد هم داوری می کند. این تعبیر قرانی خیلی مهم است یعنی مهمترین موضوعی که در اصطلاح فلسفی در “عقل نظری” مورد بحث قرار می گیرد که توحید است مصداق عدل است و چون شرک، ظلم عظیم است نباید مشرک بود یعنی مبنا می شود “عدل” .
توحید مصداق عدل است
توحید مصداق عدل است. پیامبران هم امده اند تا انسان به عدل قیام کند. توحید با ان عظمتش چون مصداق عدل است باید پذیرفته شود و ضد توحید که شرک است چون ظلم عظیم است مردود است. یعنی ملاک و معیار هم در نظر و هم در عمل عدل است.
در اینجا به اجمال به نکته ای اشاره می کنم که مربوط به روزگار ما می شود و حدیث تلخ این روزها است و آن اینکه اگر انسان دارای استعداد و ظرفیتی است که خدا او را با این ظرفیت آفریده است زمینه سازی برای رشد ان و بروز و ظهور این ظرفیت از بارزترین مصداق های عدل است یعنی با این ظرفیت حقی پیدا می شود و عدل اعطای حق هر ذیحقی به اوست.
فکر می کنم از جمله مهمترین شاخصه های بشر خردورزی و علم اندوزی و کنجکاوی برای دانستن و معرفت است. عدل این است که این حق و ظرفیت بدون برخورد با مانعی شکوفا شود.
اگر برای اهل علم تنگنا ایجاد شد؛ این ظلم است
اگر برای اهل علم تنگنا ایجاد شد؛ این ظلم است
اگر ما بخواهیم در مورد عادلانه بودن یک حکومت و مدیریت جامعه قضاوت کنیم از جمله این است که چقدر به علم و گسترش علم و زمینه سازی برای فراهم شدن علم و زمینه سازی برای این که هر کسی که طالب معرفتی است بتواند بدون مانع به ان معرفت دست یابد اهتمام دارد بنابراین اگر برای اهل علم تنگنا ایجاد شد یا امتیاز علم اموزی و مهارت اموزی پاداشی در برابر خواسته های گروه یا جریان ویژه ای شد یا بازداشتن از تحصیل و علم مجازات و کیفری شد برای کسانیکه به هر حال سلیقه و روش انها مورد پسند نیست این ظلم است.
من می خواهم از این دیدگاه به امور نگاه کنم و آنچه را در دستگاهها و مراکز آموزشی ما می گذرد ببینیم. نظام ما اسلامی است و نظام اسلامی با حرف هاوآموزه های امام و آنچه در قانون اساسی آمد و بزرگان هم گفته اند،نظام فضیلت بنیاداست. به طور خاص امروز هم می گویند گفتمان حاکم گفتمان عدالت محور است.
دلمان می خواهد عدالت همه جا جاری باشد
دلمان می خواهد عدالت همه جا جاری باشد
ما دلبسته و دلسوز این انقلاب هستیم بالاخره دلمان می خواهد این وجه معینی که وجه امتیاز حرکت انبیاء در تاریخ و نیز نهضت اسلامی ما هم بوده و معتقدیم در قانون اساسی ما تجلی پیدا کرده است امروز هم بعد از امام دائما در عالی ترین سطوح روی مساله عدالت تکیه می شود. دلمان می خواهد این عدالت همه جا جاری باشد. بگذریم از اینکه اغلب تحت تاثیر ادبیات مارکسیستی حتی در سطح رسمی، عدالت به گونه ای معنی شده است که گویا منحصر در عدالت اقتصادی است که اولا عدالت فقط عدالت اقتصادی است ثانیاً از عدالت اقتصاد هم گاه اقتصاد یکبار مصرف در نظر گرفته می شود یعنی عدالت توزیعی واقتصاد صدقه ای!در حالیکه عدالت بسیار گسترده تر از اینها است.
حال سخن ما در عدالت علمی، آموزشی و پژوهشی است و عدالت خردورزی، عدالت فضیلت، عدالت رشد معرفت در جامعه بسیار مهم است. به هر حال وقتی می بینیم گروه گروه از اساتید بازنشسته می شوند یا کنار گذاشته می شوند و بعضا دچار محدودیت و حتی زندان می شوند به خاطر گرایش های سیاسی که دارند نه انحرافات فکری و عقلانی و اعتقادی، بعضا حتی اتهام گرایش سیاسی خاص هم موهوم است. یعنی کسی که کار دستش است متوهم می شود که دیگری سازگار با روش ها و منش های او نیست, همین کافی است که مجازات شود و از عرصه بیرون رود. اگر اینطور باشد و این روند ادامه پیدا کند خیلی خطرناک است. یا اینکه دانشجو مجازات شود به خاطر گرایش های سیاسی یا به خاطر انتقادی که می کند و اعتراضی که دارد یا به خاطر احتمال این که ممکن است نسبت به بعضی مسائل منتقد هم باشد.
منع ها ثمری برای منع کنندگان ندارد، بلکه مخاطبان را بیشتر و کنجکاوتر و افزون تر می کند
منع ها ثمری برای منع کنندگان ندارد، بلکه مخاطبان را بیشتر و کنجکاوتر و افزون تر می کند
با دیدگاهی که از اسلام و نیز از متن انقلاب ما قابل استنباط است می توان ملاک و معیار عدل و ظلم را از جمله در حوزه دانشگاهها و آموزش عالی ما که حوزه کار و تخصص شماست پیدا کرد. همچنین است در عرصه اطلاع رسانی؛ گشاد دستی و مصونیت در یک طرف برای اینکه هر چه می خواهد بگوید و القاء کند، تهمت بزند، دروغ به مردم تحویل دهد و… و طرف دیگر حتی حرفهای عادی را نتواند بزند, برای رسانه های اندک و حتی وبلاگ های مشخص و سایت هایی که جنبه سیاسی هم ندارند محدودیت های عجیب ایجاد شود. اینها ظلم است، البته درباره ایجاد این محدودیت ها و بستن ها و منع کردن ها حرف و حدیث بسیار است که به نظر من هزینه اش را نظام می پردازد و عملا با توجه به وضع ارتباطات و پیشرفت های ارتباطی، این منع ها اثر و ثمری برای منع کنندگان هم ندارد، بلکه مخاطبان را بیشتر و کنجکاوتر و افزون تر می کند. این مطلبی است که امیدوارم در آینده بیشتر بتوانم درباره آن صحبت کنم.
بهر حال عدل از جمله در عرصه علم آموزی و اطلاع رسانی بسیار مهم است. به نظر من آزادی هم از دل عدل بیرون می آید در صورتی که عدل را وسیع تر از عدل مارکسیست ها و ماتریالیست ها در نظر بگیریم. آیا آزادی مرزی دارد؟ می گویند مرز آزادی, آزادی دیگران است؛ آیا ما نمی توانیم در بینش الهی بگوییم مرز آزادی هم عدالت است؟در صورتی که عدالت را به معنی وسیع خودش در نظر بگیریم.
اما در باب علوم انسانی، به نظرم تردیدی وجود ندارد که علوم به معنی جدید آن و علوم انسانی به طور خاص هنگامی در دنیای جدید به وجود می آید که عالم ادم غربی عوض می شود یعنی این انسان وارد جهان دیگری می شود نگاه دیگری به هستی میکند نگاه دیگری به پیرامون خود و انسان می کند و در اثر همین نگاه جانش چون چشمه های جوشان منشا پیدایش نظام های معرفتی، اجتماعی، علمی و سیاسی می شود. البته این تحول در خواص به وجود می آید و بعد در عرصه حیات اجتماعی جاری می شود.
بهر حال عدل از جمله در عرصه علم آموزی و اطلاع رسانی بسیار مهم است. به نظر من آزادی هم از دل عدل بیرون می آید در صورتی که عدل را وسیع تر از عدل مارکسیست ها و ماتریالیست ها در نظر بگیریم. آیا آزادی مرزی دارد؟ می گویند مرز آزادی, آزادی دیگران است؛ آیا ما نمی توانیم در بینش الهی بگوییم مرز آزادی هم عدالت است؟در صورتی که عدالت را به معنی وسیع خودش در نظر بگیریم.
اما در باب علوم انسانی، به نظرم تردیدی وجود ندارد که علوم به معنی جدید آن و علوم انسانی به طور خاص هنگامی در دنیای جدید به وجود می آید که عالم ادم غربی عوض می شود یعنی این انسان وارد جهان دیگری می شود نگاه دیگری به هستی میکند نگاه دیگری به پیرامون خود و انسان می کند و در اثر همین نگاه جانش چون چشمه های جوشان منشا پیدایش نظام های معرفتی، اجتماعی، علمی و سیاسی می شود. البته این تحول در خواص به وجود می آید و بعد در عرصه حیات اجتماعی جاری می شود.
جهان مدرن با عوض شدن دنیای انسان در غرب پدید آمد, این جهان جهانی است در مقابل جهانی که در قرون وسطی وجود داشت.
حال که سخن از تحول در علوم انسانی است اولا باید مشخص کنیم ماهیت جریانی که ما مدعی ان هستیم و می خواهد مبنای علوم انسانی باشد ماهیت قرون وسطی است یا چیز دیگری است. اگر آن ماهیت باشد بصورت طبیعی در دل آن، جهانی نظیر جهان دنیای امروز غرب پدید خواهد آمد و لوازم آن جهان که علوم مهارت ها و فناوری و تکنولوژی و البته تبعات منفی آن است نیز پدید خواهد آمد.
معتقدم و باز هم تاکید می کنم جهان موحدان و مسلمانان با جهانی که دنیای مدرن در آن تحقق پیدا کرده متفاوت است، طبعاً جهان شناسی موحدان و به خصوص ادیان وحیانی و بالاخص مسلمانان هم متفاوت خواهد بود و طبعا علوم، بخصوص علوم انسانی متاثر از مبانی و جهان شناسی خاص است.
معتقدم و باز هم تاکید می کنم جهان موحدان و مسلمانان با جهانی که دنیای مدرن در آن تحقق پیدا کرده متفاوت است، طبعاً جهان شناسی موحدان و به خصوص ادیان وحیانی و بالاخص مسلمانان هم متفاوت خواهد بود و طبعا علوم، بخصوص علوم انسانی متاثر از مبانی و جهان شناسی خاص است.
گر چه بخصوص در این یکی دو قرن گذشته ما دارای جهانی آشفته و طبعاً جهان بینی از هم گسسته ای هستیم که در آن سنت جایگاه خود را لاقل در بخش های مهمی از جامعه از دست داده و جامعه به جهان مدرن هم وارد نشده است (لااقل بخش های مهمی از آن). در گذشته این آشفتگی نبود, هر چند که آنچه در متن تمدن اسلامی ظهور و بروز کرد به شدت تحت تاثیر جهان و جهان بینی بود که از غرب یعنی یونان و بعد اسکندریه آمده بود و شریعتمداران هم که موثرترین بخش جامعه بودند و آنان که حقیقت و تمام حقیقت را در شریعت می دیدند، کوس مخالفت با فلسفه ای که در متن تمدن اسلامی شکل گرفته بود می زدند و فریاد بر می آوردند که “قفل اسطوره ارسطو را بر در احسن القصص نزنید”. هر چند احسن القصص را نیز بر اساس ذهنیت های ویژه خود که یا عوام زده بود و یا صوفی مآبانه می فهمیدند. به هر حال می گفتند قران احسن القصص است وآنچه از غرب آمده و میراث ارسطو و افلاطون و نظایر آنها است, اسطوره های جهان کفر و شرک است.
باری با اینکه باید پذیرفت که اجمالاً مبانی جهان شناسی توحیدی و اسلامی و وحیانی با مبانی جهان و جهان شناسی کنونی متفاوت است، ولی پرسش اصلی این است که این اجمال چگونه تفصیل می یابد و دقیقا با کدام جهان بینی و با کدام مشخصات است که انتظار داریم علوم انسانی عوض شود. جهان بینی متاثر از ابن عربی، ابوسعید ابوالخیر، مشاء، اشراق، حکمت متعالیه یا آنچه امروز به عنوان مکتب تفکیک مطرح می شود و یا … ؟
با بخشنامه و دستورالعمل نه جهان عوض می شود و نه جهان بینی
بهتر است بدانیم با بخشنامه و دستورالعمل نه جهان عوض می شود و نه جهان بینی. بهتر است بحث کنیم که دنیای مدرن چگونه پدید آمد و چگونه از دل آن علوم و تکنولوژی و علوم انسانی جدید بروز و ظهور یافت.
جهان مدرن از دل جهان سده های میانه بر آمد. وقتی جهان بینی دنیای قرون وسطی پاسخگوی پرسش ها و نیازهای انسان نبود, ذهنیت هایی پیدا شد و انسان غربی کوشید به دنبال راهکار هایی برود که به پرسش هایش پاسخ دهد و مشکلاتش را حل کند.
نهاد متولی اندیشه و عمل در قرون وسطی نیز به جای انکه خود را اصلاح کند به شدت عمل روی اورد و در برابر موجی که لحظه به لحظه سهمگین تر می شد ایستاد. اندیشه و اندیشیدن جرم شد. انسانها فقط و فقط آزاد بودند در هر مساله علمی و غیر علمی مقلدانه از نهادی پیروی و اطاعت کنند که خود را نماینده خدا در زمین و صاحب انحصاری حق و معیار مطلق زیبایی و درستی می دانست.
بشر آزاد افریده شده و آزادی می خواهد
بشر آزاد افریده شده و آزادی می خواهد؛ اگر به این آزادی جواب داده شد یا اگر جایی باید محدود شود با منطق و پذیرش واقعی خود او باشد, به این وضع دلبسته خواهد شد. دیگر لازم نیست بخشنامه کنیم. اما اگر دیدگاهی محدود و نارسا را عین حقیقت دین دانستیم و به زور خواستیم آنها را بر جامعه تحمیل کنیم, اثر عکس خواهد داشت.
آزادی نیاز تک تک انسان هاست ولی اینکه توجیه ذهنی و منطقی آزادی در صورت لیبرالیسم باشد آن را نفی می کنیم. لیبرالیسم یک نوع توجیه آزادی است. بنده معتقدم با رجوع به آموزه های الهی (البته در صورتی که ذهنیت های تاریخی زمانی _ مکانی را به جای ان حقیقت نهفته در متن دین نگیریم) می توان لطیف ترین وجه آزادی را یافت و گرفت, بی آنکه در بند لیبرالیسم گرفتار شویم.
اگر آن ذهنیت های ما طوری بود که جوابگوی نیازهای عینی بشر امروز باشد, ما دیگر اصلا نباید نگران باشیم که دینمان از بین می رود یا علوم انسانی دینمان را نابود می کند. اما اگر ان را نداشتیم, با زور و بخشنامه کار درست نمی شود و اگر خدای ناکرده گرفتار وضعی شدیم که انسان در قرون وسطی دچارش بود، آنگاه آن حادثه ای رخ می دهد که در تاریخ غرب رخ داد؛ وقتی قرون وسطی امر مقدس را به همه چیز و همه جا تعمیم داد در مقابل انسان عاصی نیز امر قدسی را یکسره کنار گذاشت. چراکه اموری که مقدس نبودند در آن زمان مقدس شده بودند.
فکر کنید و آنچه را به نظرتان رسید به بزرگان خردمندند ارائه دهید تا کار به دست کسانی که خردشان در بی خردی است نیفتد
حال به شما توصیه می کنم که از ظرفیت های خود استفاده کنید، بحث ها را جدی بگیرید و نظرات کاربردی ارائه کنید. از جمله راجع به همین علوم انسانی, واقعا فکر کنید و آنچه را به نظرتان رسید به بزرگانی که در این جمهوری اسلامی خردمندند ارائه دهید تا کار به دست کسانی که خردشان در بی خردی است نیفتد.
همه ما دلمان برای اسلام و انقلاب و نظام می سوزد
به هر حال همه ما دلمان برای اسلام و انقلاب و نظام می سوزد و اگر حرف و انتقاد و اعتراضی هست, از سر دلسوزی است. باید همه دست به دست هم بدهیم و از فضای نفس گیر و خسارت بار امنیتی به فضایی آرام و در پناه قانون و موازین اسلامی و ملی گذر کنیم. در عرصه سیاست هم اگر اساس کار را انتخابات سالم و آزاد قرار دهیم, در این صورت بسیاری از مشکلات حل خواهد شد.
امروز باید وضع صنعت، اقتصاد, کشاورزی و روابط خارجی را بررسی علمی کرد و نتایج آن را در اختیار مسؤولان عالی رتبه نظام و جامعه قرار داد.
امروز باید وضع صنعت، اقتصاد, کشاورزی و روابط خارجی را بررسی علمی کرد و نتایج آن را در اختیار مسؤولان عالی رتبه نظام و جامعه قرار داد.
بازداشت فعالین دانشجویی در آستانه ی 16 آذر
"علی قلی زاده دانشجوی ستاره دار محروم از تحصیل و عضو شورای عمومی دفتر تحکیم وحدت در مشهد بازداشت شد."
خبر کوتاه است و تکراری، اما هر روز با نام تازه ای منتشر می شود؛ دیروز مجید دری بود و مجید توکلی، مهدیه گلرو بود و سید ضیاء نبوی و ... امروز علی قلی زاده، محسن برزگر علی رضا کیانی و نخبه های دیگر این دیار پاک..... گویی قرار بر این نهاده شده که به این مسائل عادت کنیم! اما یک سوال اساسی در این بین هویدا است، که باید از بانیان این حوادث پرسید:
چه کسی گفته است که با دستگیری این دانشجویان که تنها بخشی از ملت آگاه و معترض ایران هستند، فریاد های آزادی خواهانه جنبش دانشجویی در گلوها شکسته می شود و اوضاع به کام شماخواهد شد؟
تعلیق،محرومیت از تحصیل و ستاره دار کردن به عنوان راهکارهایی که تاکنون از جانب حاکمیت به نخبه گان این مرز و بوم تحمیل شده است گویی در خاموش کردن صدای جنبش دانشجویی بی اثر بوده است که اکنون و پس از گذشت بیش از یک سال از سرکوب گسترده مردم هنوز هم دانشجویان هدف اصلی سرکوب هستند.دانشجویانی که پیش از این بارها طعم مهرورزی را چشیده بودند اینبار نیز در صف نخست سرکوب قرار دارند و البته به آن آگاهند و افتخار می کنند.
زمان آن رسیده که حاکمیت در راهبردهایش تجدید نظر کند، چرا که هیچ کدام از راه حل ها! به خاموشی منجر نمی شود. امروز قلی زاده ها ، دری ها ، گلرو ها ، بنوی ها در دانشگاه ها هزاران بار نکثیر شده اند وصدای آزادی خواهی ایشان هزاران بار بلند تر شنیده می شود.
"شورای دفاع از حق تحصیل " به عنوان گروهی متشکل از دانشجویان ستاره دار و محروم از تحصیل، که امروز اکثر اعضای اولیه ی آن در زندان هستند، ضمن محکوم کردن دستگیری های غیر قانونی "علی قلی زاده" دانشجوی ستاره دار، علی رضا کیانی دانشجوی مقطع کارشناسی ارشد دانشگاه مازندران، محسن برزگر دانشجوی محروم از تحصیل دانشگاه صنعتی نوشیروانی بابل و محمد حیدر زاده فعال دانشجوی دانشگاه شهر کرد و از فعالین دانشجویی عضو دفتر تحکیم وحدت ( یک ترم تعلیق با احتساب سنوات)، خاطرنشان می کند که پروژه شکست خورده اختناق، که همه ساله در آستانه ی روز دانشجو با دستگیری فعالان سیاسی و دانشجویی سعی در برقراری نظم پادگانی در دانشگاه ها دارد، این بار نیز گسترده تر و رسواتر از همیشه سناریوهای نخ نما شده خود را با خام دستی جاهلانه اجرا می کند. اما فریاد حق طلبی را سکوتی نیست.
گمان مبر که به پایان رسید کار مغان
هزار باده ی ناخورده در رگ تاک است
بيستم آبان ماه هزار و سيصد و هشتاد ونه
خبر کوتاه است و تکراری، اما هر روز با نام تازه ای منتشر می شود؛ دیروز مجید دری بود و مجید توکلی، مهدیه گلرو بود و سید ضیاء نبوی و ... امروز علی قلی زاده، محسن برزگر علی رضا کیانی و نخبه های دیگر این دیار پاک..... گویی قرار بر این نهاده شده که به این مسائل عادت کنیم! اما یک سوال اساسی در این بین هویدا است، که باید از بانیان این حوادث پرسید:
چه کسی گفته است که با دستگیری این دانشجویان که تنها بخشی از ملت آگاه و معترض ایران هستند، فریاد های آزادی خواهانه جنبش دانشجویی در گلوها شکسته می شود و اوضاع به کام شماخواهد شد؟
تعلیق،محرومیت از تحصیل و ستاره دار کردن به عنوان راهکارهایی که تاکنون از جانب حاکمیت به نخبه گان این مرز و بوم تحمیل شده است گویی در خاموش کردن صدای جنبش دانشجویی بی اثر بوده است که اکنون و پس از گذشت بیش از یک سال از سرکوب گسترده مردم هنوز هم دانشجویان هدف اصلی سرکوب هستند.دانشجویانی که پیش از این بارها طعم مهرورزی را چشیده بودند اینبار نیز در صف نخست سرکوب قرار دارند و البته به آن آگاهند و افتخار می کنند.
زمان آن رسیده که حاکمیت در راهبردهایش تجدید نظر کند، چرا که هیچ کدام از راه حل ها! به خاموشی منجر نمی شود. امروز قلی زاده ها ، دری ها ، گلرو ها ، بنوی ها در دانشگاه ها هزاران بار نکثیر شده اند وصدای آزادی خواهی ایشان هزاران بار بلند تر شنیده می شود.
"شورای دفاع از حق تحصیل " به عنوان گروهی متشکل از دانشجویان ستاره دار و محروم از تحصیل، که امروز اکثر اعضای اولیه ی آن در زندان هستند، ضمن محکوم کردن دستگیری های غیر قانونی "علی قلی زاده" دانشجوی ستاره دار، علی رضا کیانی دانشجوی مقطع کارشناسی ارشد دانشگاه مازندران، محسن برزگر دانشجوی محروم از تحصیل دانشگاه صنعتی نوشیروانی بابل و محمد حیدر زاده فعال دانشجوی دانشگاه شهر کرد و از فعالین دانشجویی عضو دفتر تحکیم وحدت ( یک ترم تعلیق با احتساب سنوات)، خاطرنشان می کند که پروژه شکست خورده اختناق، که همه ساله در آستانه ی روز دانشجو با دستگیری فعالان سیاسی و دانشجویی سعی در برقراری نظم پادگانی در دانشگاه ها دارد، این بار نیز گسترده تر و رسواتر از همیشه سناریوهای نخ نما شده خود را با خام دستی جاهلانه اجرا می کند. اما فریاد حق طلبی را سکوتی نیست.
گمان مبر که به پایان رسید کار مغان
هزار باده ی ناخورده در رگ تاک است
بيستم آبان ماه هزار و سيصد و هشتاد ونه
کمپینی علیه اعدام و سنگسار با یک روز اعتصاب غذا
خبرگزاری هرانا - زندانیان سیاسی کرد در زندانهای جمهوری اسلامی از امروز (05112010) کمپینی را علیه اعدام و سنگسار با یک روز اعتصاب غذا آغاز خواهند کرد. زندانیان سیاسی با انتشار بیانیهای جهت تنویر افکار عمومی از علل و انگیزه خود در زمینه این اقدام گفتهاند.
زندانیان سیاسی کرد در ابتدای بیانیه خود چنین آوردهاند:
شدت در طول تاریخ هزاران ساله حاکمیت، ساختار و کاراکتر اساسی ذهنیت هیرارشیک واقتدارگرا را بوجود آورده است. در اساس این جو حاکم، سبب زیر پاگذاشتن تمامی معیارهای دمکراتیک وپیمان نامه های حقوق بشرئ بین المللی شدهاست .
زندانیان در این بیانیه گفتهاند چنین ذهنیتی، مناطقی راکه دارای ویژگیهای ملی، اتنیکی و زبان جداگانهای هستند، بهعرصهای برای زندان و شکنجه و اعدام تبدیل نمودهاست.
در ادامه بیانیه آمده است:
در هر مرحله حوادث تراژدیک مانند قتل عامهای سال 67 زندانیان سیاسی در ایران تکرار میشود. بگونهای که امروز اعدامهای گروهی در زندانهای مختلف چون زنگ خطری تکرار آن اعمال دهشتناک را تداعی میکند. همچنان که اعدام معلم شهید فرزاد کمانگر،شیرین علم هوئی،علی حیدریان، فرهاد وکیلی و مهدی اسلامیان و همزمان دو دانشجوی جنبش سبز و شمار فراوان دیگری گواه این واقعیت است.
زندانیان با اشاره به اهمیت نقش زن در جامعه میگویند که امروزه زنان به بهانههای مختلف و بهنام شریعت با سخت ترین فشارها روبرو هستند، کهحکم سنگسار پلیدترین وجههاین رویکرد است که از سوی سیستم اقتدارگرا اعمال میشود.
زندانیان سیاسی با بیان اینکه خلقهای ایران تحت فشار و سرکوب روزانه، زندگانی مشقت باری را سپری میکنند و از ابتدائیترین حقوق انسانی بی بهرهاند، نوشتهاند که اعدام و شکنجه نیز به اوج خود رسیده و کسی فریاد آزادیخواهانهی پشت درهای زندان و اتاقهای شکنجه و سکوهای اعدام را نمیشنود.
در پایان بیانیه زندانیان سیاسی ،چنین آمده است:
برای تجدید میثاق با اعدامشدگان و اثبات این که اعدام برای ما پایان نیست بلکه سرآغازیست برای کسب آزادی و همچنین برای اینکه موضع اخلاقی و انسانی خود را علیه اعدام و سنگسار نشان داده و صدایمان را به گوش همهی جهانیان برسانیم، ما زندانیان سیاسی در زندانهای ایران کمپینی علیه اعدام و سنگسار را با یک روز اعتصاب غذا شروع میکنیم.
ما با این امید کمپین خود را آغاز میکنیم که هنوز هم وجدانهایی آگاه و بیدار در جامعه انسانی زندهاند و بر این باوریم که مبارزهی ما با حمایت عملی آزادیخواهان همراه خواهد شد. با این اقدام میخواهیم برگی نو در تاریخ تلاش خلقهای ایران برای رسیدن به آزادی و دمکراسی را به ارمغان آوریم.
سید سامی حسینی / سید جمال الدین محمدی / ایرج محمدی (آذری) / محمدامین آگوشی / حسین خضری / ابراهیم پیردهقان/ گلستان زیباری / حبیبالله گلپریپور / امل شیخو/ احمد کاموئی / نهاد تونجر/ احسان توپوز/ فرهاد چالش/ مصطفی علی احمد/قزایی یامان/ عبدالله حسینی/ علی احمد سلیمان/ حسین میرزائی (آذری)/ ارجان قریل / محمود بوداک/ احمد گورش/ جمهور اوزگوچ / عمر چپراز / منصور محمدی / خلیل مصطفی رجب/ اسماعیل کردوئی میلان / ناصح یوسفی/ متین ارجان/ رمضان احمد/ هادی امینی/ رمضان ساعدی
زندانیان سیاسی کرد در ابتدای بیانیه خود چنین آوردهاند:
شدت در طول تاریخ هزاران ساله حاکمیت، ساختار و کاراکتر اساسی ذهنیت هیرارشیک واقتدارگرا را بوجود آورده است. در اساس این جو حاکم، سبب زیر پاگذاشتن تمامی معیارهای دمکراتیک وپیمان نامه های حقوق بشرئ بین المللی شدهاست .
زندانیان در این بیانیه گفتهاند چنین ذهنیتی، مناطقی راکه دارای ویژگیهای ملی، اتنیکی و زبان جداگانهای هستند، بهعرصهای برای زندان و شکنجه و اعدام تبدیل نمودهاست.
در ادامه بیانیه آمده است:
در هر مرحله حوادث تراژدیک مانند قتل عامهای سال 67 زندانیان سیاسی در ایران تکرار میشود. بگونهای که امروز اعدامهای گروهی در زندانهای مختلف چون زنگ خطری تکرار آن اعمال دهشتناک را تداعی میکند. همچنان که اعدام معلم شهید فرزاد کمانگر،شیرین علم هوئی،علی حیدریان، فرهاد وکیلی و مهدی اسلامیان و همزمان دو دانشجوی جنبش سبز و شمار فراوان دیگری گواه این واقعیت است.
زندانیان با اشاره به اهمیت نقش زن در جامعه میگویند که امروزه زنان به بهانههای مختلف و بهنام شریعت با سخت ترین فشارها روبرو هستند، کهحکم سنگسار پلیدترین وجههاین رویکرد است که از سوی سیستم اقتدارگرا اعمال میشود.
زندانیان سیاسی با بیان اینکه خلقهای ایران تحت فشار و سرکوب روزانه، زندگانی مشقت باری را سپری میکنند و از ابتدائیترین حقوق انسانی بی بهرهاند، نوشتهاند که اعدام و شکنجه نیز به اوج خود رسیده و کسی فریاد آزادیخواهانهی پشت درهای زندان و اتاقهای شکنجه و سکوهای اعدام را نمیشنود.
در پایان بیانیه زندانیان سیاسی ،چنین آمده است:
برای تجدید میثاق با اعدامشدگان و اثبات این که اعدام برای ما پایان نیست بلکه سرآغازیست برای کسب آزادی و همچنین برای اینکه موضع اخلاقی و انسانی خود را علیه اعدام و سنگسار نشان داده و صدایمان را به گوش همهی جهانیان برسانیم، ما زندانیان سیاسی در زندانهای ایران کمپینی علیه اعدام و سنگسار را با یک روز اعتصاب غذا شروع میکنیم.
ما با این امید کمپین خود را آغاز میکنیم که هنوز هم وجدانهایی آگاه و بیدار در جامعه انسانی زندهاند و بر این باوریم که مبارزهی ما با حمایت عملی آزادیخواهان همراه خواهد شد. با این اقدام میخواهیم برگی نو در تاریخ تلاش خلقهای ایران برای رسیدن به آزادی و دمکراسی را به ارمغان آوریم.
سید سامی حسینی / سید جمال الدین محمدی / ایرج محمدی (آذری) / محمدامین آگوشی / حسین خضری / ابراهیم پیردهقان/ گلستان زیباری / حبیبالله گلپریپور / امل شیخو/ احمد کاموئی / نهاد تونجر/ احسان توپوز/ فرهاد چالش/ مصطفی علی احمد/قزایی یامان/ عبدالله حسینی/ علی احمد سلیمان/ حسین میرزائی (آذری)/ ارجان قریل / محمود بوداک/ احمد گورش/ جمهور اوزگوچ / عمر چپراز / منصور محمدی / خلیل مصطفی رجب/ اسماعیل کردوئی میلان / ناصح یوسفی/ متین ارجان/ رمضان احمد/ هادی امینی/ رمضان ساعدی
منصور امان
آیت الله جنتی با یک هُشدار در باره ادامه اعتراضها و چند سفارش قضایی - امنیتی پیرامون سرکوب آن به پُشت تریبون نماز جمعه شتافت تا پیش از همه گُفته باشد که کابوس جُنبش اجتماعی همچنان مونس اوقات خواب و بیداری رهبران و پایوران رژیم ولایت فقیه است.
رییس شورای نگهبان آژیر کشان اعلام خطر کرد: "دُشمنان و فتنه گران بیکار ننشسته اند و آتش زیر خاکسترند و ما باید بیدار باشیم و با هوشیاری و بصیرت به مُقابله با آنها بپردازیم."
آقای جنتی اندکی قبل از آنکه با این سُخنان به وحشت خود تریبون ببخشد، اطمینان داده بود: "فتنه ها و به خصوص فتنه 88 با شکست مواجه شده اند."
تدبیرهایی که وی برای فرو نشاندن دلشوره "نظام" پیشنهاد داده، همچون منطق گُسسته استدلالهایش، روی سطح رویدادها لیز می خورد. آیت الله جنتی از دستگاه قضایی خواست که زندانیان سیاسی را به هر قیمتی در اسارت نگه دارد و حتی از آزادی مُوقت آنها تحت عُنوان "مُرخصی" یا به قید وثیقه خودداری ورزد.
یار خزانه آقای خامنه ای در بخش دیگری از گُفته های خود در این باره، همچنین از مُذاکرات پیرامون بازگشت آقای مُحسن هاشمی رفسنجانی، پسر آیت الله رفسنجانی از انگلیس خبر داده است. او تضمینهای درخواستی باند آقای رفسنجانی در این رابطه را رد کرد و در عوض خواستار عدم مُداخله دستگاه قضایی در این کشمکش شد.
هنوز روشن نیست که انجام مُذاکرات یاد شده با آیت الله رفسنجانی ارتباطی با سفر آقای علی خامنه ای به قُم برای دیدار با مراجع طیف راست سُنتی دارد یا نه. رییس مجلس خُبرگان در بخشی از طیف مزبور از نُفوذ محدودی برخوردار است و برای بخش دیگری به عُنوان ابزار فشار بر فراکسیون نظامی – امنیتی دولت، هنوز مُفید محسوب می شود.
رسانه های وابسته به محافل امنیتی و سپاه پاسداران از اواسط هفته گُذشته به صورت هماهنگ به انتشار مطالبی در باره احتمال بازگشت آقای مهدی هاشمی و ضرورت مُحاکمه وی پرداختند؛ امری که نشان از وجود تحرُکاتی در این زمینه با هدف دستیابی به توافُقاتی با آیت الله رفسنجانی داشت. همزمان، یکی از رهبران باند نظامی – امنیتی دولت، آقای جوانفکر خواستار "اصلاح قانون اساسی" برای حذف مجمع تشخیص مصلحت یا دستکم "تغییر ترکیب" آن شده بود. اندکی بعد، حُجت الاسلام مُحسنی اژه ای، رییس سابق وزارت اطلاعات و دادستان کُنونی کشور از تشکیل پرونده "مالی" برای آقای مهدی هاشمی خبر داد و تاکید کرد که اتهامات وی "فقط مربوط به اغتشاشات و حوادث پس از انتخابات" نیست.
از این زاویه شاید نتوان گُفت که سُخنان آیت الله علی جنتی تکلیف "عُلما و مراجع" را روشن کرده اما قطعی این است که آقای صادق لاریجانی به جای گله گُذاری در باره "استقلال قُوه قضاییه"، می تواند وقت بیشتری را به حمله به عُلوم انسانی اختصاص بدهد.
رییس شورای نگهبان آژیر کشان اعلام خطر کرد: "دُشمنان و فتنه گران بیکار ننشسته اند و آتش زیر خاکسترند و ما باید بیدار باشیم و با هوشیاری و بصیرت به مُقابله با آنها بپردازیم."
آقای جنتی اندکی قبل از آنکه با این سُخنان به وحشت خود تریبون ببخشد، اطمینان داده بود: "فتنه ها و به خصوص فتنه 88 با شکست مواجه شده اند."
تدبیرهایی که وی برای فرو نشاندن دلشوره "نظام" پیشنهاد داده، همچون منطق گُسسته استدلالهایش، روی سطح رویدادها لیز می خورد. آیت الله جنتی از دستگاه قضایی خواست که زندانیان سیاسی را به هر قیمتی در اسارت نگه دارد و حتی از آزادی مُوقت آنها تحت عُنوان "مُرخصی" یا به قید وثیقه خودداری ورزد.
یار خزانه آقای خامنه ای در بخش دیگری از گُفته های خود در این باره، همچنین از مُذاکرات پیرامون بازگشت آقای مُحسن هاشمی رفسنجانی، پسر آیت الله رفسنجانی از انگلیس خبر داده است. او تضمینهای درخواستی باند آقای رفسنجانی در این رابطه را رد کرد و در عوض خواستار عدم مُداخله دستگاه قضایی در این کشمکش شد.
هنوز روشن نیست که انجام مُذاکرات یاد شده با آیت الله رفسنجانی ارتباطی با سفر آقای علی خامنه ای به قُم برای دیدار با مراجع طیف راست سُنتی دارد یا نه. رییس مجلس خُبرگان در بخشی از طیف مزبور از نُفوذ محدودی برخوردار است و برای بخش دیگری به عُنوان ابزار فشار بر فراکسیون نظامی – امنیتی دولت، هنوز مُفید محسوب می شود.
رسانه های وابسته به محافل امنیتی و سپاه پاسداران از اواسط هفته گُذشته به صورت هماهنگ به انتشار مطالبی در باره احتمال بازگشت آقای مهدی هاشمی و ضرورت مُحاکمه وی پرداختند؛ امری که نشان از وجود تحرُکاتی در این زمینه با هدف دستیابی به توافُقاتی با آیت الله رفسنجانی داشت. همزمان، یکی از رهبران باند نظامی – امنیتی دولت، آقای جوانفکر خواستار "اصلاح قانون اساسی" برای حذف مجمع تشخیص مصلحت یا دستکم "تغییر ترکیب" آن شده بود. اندکی بعد، حُجت الاسلام مُحسنی اژه ای، رییس سابق وزارت اطلاعات و دادستان کُنونی کشور از تشکیل پرونده "مالی" برای آقای مهدی هاشمی خبر داد و تاکید کرد که اتهامات وی "فقط مربوط به اغتشاشات و حوادث پس از انتخابات" نیست.
از این زاویه شاید نتوان گُفت که سُخنان آیت الله علی جنتی تکلیف "عُلما و مراجع" را روشن کرده اما قطعی این است که آقای صادق لاریجانی به جای گله گُذاری در باره "استقلال قُوه قضاییه"، می تواند وقت بیشتری را به حمله به عُلوم انسانی اختصاص بدهد.
انتقال ايت الله كاظميني بروجردي به مكاني نامعلوم
خبرگزاری هرانا - صبح امروز 22 آبان ماه ساعت 10 صبح آیت الله بروجردی از بند ویژه روحانیت به نقطه نامعلومی منتقل گردید.
بنا به اطلاع گزارشگران خبرگزاری حقوق بشر ایران "هرانا" به نظر می آید دور جدید فشارها و اذیت آزارها را علیه او آغاز نموده اند. اين در حالي است كه اکرم ولیدوست همسر آقای بروجردی بدنبال فشارهای وارده از جانب ماموران امنیتی اطلاعاتی، روز پنجشنبه 20 آبان ماه دچار عارضه قلبی گردید و هم اکنون در بیمارستان رجایی تهران بستری می باشد.
بنا به اطلاع گزارشگران خبرگزاری حقوق بشر ایران "هرانا" به نظر می آید دور جدید فشارها و اذیت آزارها را علیه او آغاز نموده اند. اين در حالي است كه اکرم ولیدوست همسر آقای بروجردی بدنبال فشارهای وارده از جانب ماموران امنیتی اطلاعاتی، روز پنجشنبه 20 آبان ماه دچار عارضه قلبی گردید و هم اکنون در بیمارستان رجایی تهران بستری می باشد.
همسر اين روحاني مبتلا به آنژین صدری بوده و با تشدید فشارهای روحی و عصبی طی روزهای گذشته متاسفانه دچار سکته قلبی شد .
سید حسین کاظمینی بروجردی، روحانی ایرانی سرشناس و مخالف تئوری ولایت فقیه است. وی مخالف دخالت دین در سیاست و طرفدار جدایی دین از دولت و بازگشت به اصل دین سنتی است.
وی در نیمه شب یک شنبه ۱۶ مهر سال 85 نیروهای اطلاعاتی و تیم کماندوهای نیروهای ویژه به خانه بروجردی حملهای چند جانبه را آغاز کردند و تعداد زیادی از مردم و محافظان خانه بروجردی را به همراه خود وی دستگیر و به مکان نامعلومی منتقل کردند.
قاتل قتلهای زنجیرهای آبادان اعدام شد
خبرگزاری هرانا - قاتل قتلهای زنجیرهای آبادان که متهم است از سال 84 تا 87، 15 زن و دختر و یک پسربچه را در شهرهای آبادان و خرمشهر به قتل رسانده است مجازات شد.
به گزارش ایلنا، حکم مجازات فرید بغلانی، قاتل قتلهای زنجیرهای آبادان، که با رای قاطع دادگاه کیفری استان خوزستان و تایید دیوان عالی کشور صادر شده است، روز شنبه 22 آبانماه در زندان کارون اهواز اجرا شد. فرید بغلانی در کمتر از سه سال در شهرستانهای آبادان و خرمشهر 16 نفر را با شیوههای مشابه به قتل رساند و در آخرین ارتکاب به قتل در شهریورماه 87 پس از مجروح کردن آخرین قربانی، توسط نیروی انتظامی آبادان دستگیر شد.
به گزارش ایلنا، حکم مجازات فرید بغلانی، قاتل قتلهای زنجیرهای آبادان، که با رای قاطع دادگاه کیفری استان خوزستان و تایید دیوان عالی کشور صادر شده است، روز شنبه 22 آبانماه در زندان کارون اهواز اجرا شد. فرید بغلانی در کمتر از سه سال در شهرستانهای آبادان و خرمشهر 16 نفر را با شیوههای مشابه به قتل رساند و در آخرین ارتکاب به قتل در شهریورماه 87 پس از مجروح کردن آخرین قربانی، توسط نیروی انتظامی آبادان دستگیر شد.
گزارشی از شرایط ناگوار زندان شیروان
خبرگزاری هرانا - در حالیکه مقامات جمهوری اسلامی معتقدند "زندانهای کشور در ردیف استانداردترین و بی نظیرترین زندانهای جهان" است و مانند "هتل می باشد و رفتارهای زندانبانان نیز بهترین در دنیاست"، گزارش های متعدد از نقاط مختلف کشور حاکی از آن است که شرایط زندان ها و بازداشتگاهها بسیار ناگوار و غیر انسانی بوده و غالب آنها از امکانات ابتدایی نیز برخودار نمی باشند.
سایت کردانه در یکی از این گزارش ها، ضمن انتشار مواردی از شرایط زندان شیروان، واقع در استان خراسان شمالی، که در خارج شهر ساخته شده و در حدود ۵۰۰ زندانی در آن نگهداری می شود"، می نویسد: "علاوه بر این تعداد حدود ١۴۴ زندانی در بند باز و ٢۴ زندانی در بند کارگری زندان مشغول گذراندن دوران محکومیت خود می باشند. این زندان دارای دو بخش مشاوره و بند یک می باشد. بند یک به دو بخش عمومی و بند متادون تقسیم می شود. زندانیان در بدو ورود به قرنطینه برده می شوند تا بعد از ترک اعتیاد به بندهای دیگر منتقل شوند. به علت اینکه بیشتر ورودیها معتاد هستند مسئولین زندان با توجه به شکل ظاهری دستگیر شدگان را به بند یک یا مشاوره یک منتقل می کنند.
در این گزارش آمده است: زندانیان از کمترین امکانات محروم هستند. پتو در فصل سرما به اندازه کافی به زندانی داده نمی شود. سهمیه غذا اگر چه کمترین کیفیت را دارد از لحاظ مقدار هم بسیار ناچیز است.
این گزارش افزوده است: در زندان شیروان یک انفرادی وجود دارد که به سگدانی معروف است. کسانی که مقررات زندان را رعایت نمی کنند به آنجا منتقل می شوند. سگدانی، اتاقی با دو متر طول و یک متر عرض و بدون امکانات سرمایشی و گرمایشی و حتی این اتاق هواکش هم ندارد.
در خصوص بند زنان این زندان آمده است: زندانیان زنی که به وضع بد غذا و سو استفاده های مسولین زندان اعتراض داشتند تمامی ملاقاتهایشان لغو شد. تعداد زندانیان این زندان بیشتر از ظرفیت زندان است و زندانیان بر روی زمین و در کریدور زندان و در سرویس بهداشتی بندها می خوابند.
چندی پیش یکی از مقامات قضایی در باب "هتل" بودن زندان ها" گفته بود "در حال حاضر مدیران زندانها نقطه امید زندانیان هستند، بسیاری از مشکلات زندانها در شرایط فعلی حل شده و دقت در این نکته که سرویسرسانی و خدماتدهی در زندانها به گونهای شده که از جو یک محیط بد به محیطی دست پیدا کنیم که آن را هتل مینامند، نشاندهنده آن است که واقعاً اینگونه رفتار همراه رحمت، در سازمان زندان ها نهادینه شده است."
هفته گذشته نیز عضو کمیسیون حقوقی و قضایی مجلس هشتم مدعی شد: "زندانهای کشور در ردیف استانداردترین زندانهای جهان و از بهترین و موثرترین زندانهای منطقه در اصلاح مجرمین هستند."
فرهاد تجری با ادعای اینکه وضعیت زندانهای کشور مطلوب است، افزوده بود: با تدابیر مثبت سازمان زندانها و اقدامات مثبت تربیتی انجام شده با قاطعیت میتوان ادعا نمود که زندانهای کشور جز استاندارد ترین زندانهای دنیا و جزء بینظیرترین زندانها در منطقه هستند."
طی ماههای اخیر، گزارش های متعددی پیرامون شرایط ناگوار زندان های رجایی شهر، قزل حصار، عادل آباد شیراز، وکیل آباد مشهد، دیزل آباد کرمانشاه و زندان ها و بازداشتگاههای مختلف کشور مخابره شده بود، از جمله اینکه خبر رسید "زندان فعلی آبادان در گذشته اسطبل و مكان نگهداری اسب بوده" و زندان در محلی بسیار نامناسب واقع شده است.
سایت کردانه در یکی از این گزارش ها، ضمن انتشار مواردی از شرایط زندان شیروان، واقع در استان خراسان شمالی، که در خارج شهر ساخته شده و در حدود ۵۰۰ زندانی در آن نگهداری می شود"، می نویسد: "علاوه بر این تعداد حدود ١۴۴ زندانی در بند باز و ٢۴ زندانی در بند کارگری زندان مشغول گذراندن دوران محکومیت خود می باشند. این زندان دارای دو بخش مشاوره و بند یک می باشد. بند یک به دو بخش عمومی و بند متادون تقسیم می شود. زندانیان در بدو ورود به قرنطینه برده می شوند تا بعد از ترک اعتیاد به بندهای دیگر منتقل شوند. به علت اینکه بیشتر ورودیها معتاد هستند مسئولین زندان با توجه به شکل ظاهری دستگیر شدگان را به بند یک یا مشاوره یک منتقل می کنند.
در این گزارش آمده است: زندانیان از کمترین امکانات محروم هستند. پتو در فصل سرما به اندازه کافی به زندانی داده نمی شود. سهمیه غذا اگر چه کمترین کیفیت را دارد از لحاظ مقدار هم بسیار ناچیز است.
این گزارش افزوده است: در زندان شیروان یک انفرادی وجود دارد که به سگدانی معروف است. کسانی که مقررات زندان را رعایت نمی کنند به آنجا منتقل می شوند. سگدانی، اتاقی با دو متر طول و یک متر عرض و بدون امکانات سرمایشی و گرمایشی و حتی این اتاق هواکش هم ندارد.
در خصوص بند زنان این زندان آمده است: زندانیان زنی که به وضع بد غذا و سو استفاده های مسولین زندان اعتراض داشتند تمامی ملاقاتهایشان لغو شد. تعداد زندانیان این زندان بیشتر از ظرفیت زندان است و زندانیان بر روی زمین و در کریدور زندان و در سرویس بهداشتی بندها می خوابند.
چندی پیش یکی از مقامات قضایی در باب "هتل" بودن زندان ها" گفته بود "در حال حاضر مدیران زندانها نقطه امید زندانیان هستند، بسیاری از مشکلات زندانها در شرایط فعلی حل شده و دقت در این نکته که سرویسرسانی و خدماتدهی در زندانها به گونهای شده که از جو یک محیط بد به محیطی دست پیدا کنیم که آن را هتل مینامند، نشاندهنده آن است که واقعاً اینگونه رفتار همراه رحمت، در سازمان زندان ها نهادینه شده است."
هفته گذشته نیز عضو کمیسیون حقوقی و قضایی مجلس هشتم مدعی شد: "زندانهای کشور در ردیف استانداردترین زندانهای جهان و از بهترین و موثرترین زندانهای منطقه در اصلاح مجرمین هستند."
فرهاد تجری با ادعای اینکه وضعیت زندانهای کشور مطلوب است، افزوده بود: با تدابیر مثبت سازمان زندانها و اقدامات مثبت تربیتی انجام شده با قاطعیت میتوان ادعا نمود که زندانهای کشور جز استاندارد ترین زندانهای دنیا و جزء بینظیرترین زندانها در منطقه هستند."
طی ماههای اخیر، گزارش های متعددی پیرامون شرایط ناگوار زندان های رجایی شهر، قزل حصار، عادل آباد شیراز، وکیل آباد مشهد، دیزل آباد کرمانشاه و زندان ها و بازداشتگاههای مختلف کشور مخابره شده بود، از جمله اینکه خبر رسید "زندان فعلی آبادان در گذشته اسطبل و مكان نگهداری اسب بوده" و زندان در محلی بسیار نامناسب واقع شده است.
هرانا؛ یک فعال مذهبی، اهل سنت به 13 سال حبس محکوم شد
خبرگزاری هرانا - جمال سلیمانی فرزند امین فعال مذهبی اهل سنت ساکن شهرستان جوانرود توسط شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب تهران به 13 سال زندان محکوم گردید.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، نامبرده چندین ماه پیش به همراه چندین فعال مذهبی اهل سنت توسط نیروهای اطلاعاتی در جوانرود بازداشت شد. جمال سلیمانی به اتهام عضویت در یکی از گروه های مذهبی مخالف جمهوری اسلامی ایران و ولایت فقیه و اتهامهای دیگر که از محتوای آن اطلاعی در دست نیست به 13سال زندان محکوم شد .
این حکم روز چهارشنبه 19 آبان ماه به نامبرده ابلاغ شده است.وی از زمان دستگیری تاکنون در بازداشتگاه اوین به سر برده واکنون به بند عمومی این زندان انتقال یافته است.
تعدادی دیگر از فعالین مذهبی جوانرود که چند ماه پیش دستگیر و با قرار وثیقه آزاد شده بودند در انتظار حکم دادگاه بسر می برند، همچنین خلیل حمیدی فعال مذهبی اهل سنت و ساکن شهرستان جوانرود که برای شرکت در مراسم سالانه ختم بخاری به استان زاهدان سفر کرده بود توسط مامورین امنیتی در زاهدان بازدداشت شده وهم اکنون در زندان اوین بسر می برد.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، نامبرده چندین ماه پیش به همراه چندین فعال مذهبی اهل سنت توسط نیروهای اطلاعاتی در جوانرود بازداشت شد. جمال سلیمانی به اتهام عضویت در یکی از گروه های مذهبی مخالف جمهوری اسلامی ایران و ولایت فقیه و اتهامهای دیگر که از محتوای آن اطلاعی در دست نیست به 13سال زندان محکوم شد .
این حکم روز چهارشنبه 19 آبان ماه به نامبرده ابلاغ شده است.وی از زمان دستگیری تاکنون در بازداشتگاه اوین به سر برده واکنون به بند عمومی این زندان انتقال یافته است.
تعدادی دیگر از فعالین مذهبی جوانرود که چند ماه پیش دستگیر و با قرار وثیقه آزاد شده بودند در انتظار حکم دادگاه بسر می برند، همچنین خلیل حمیدی فعال مذهبی اهل سنت و ساکن شهرستان جوانرود که برای شرکت در مراسم سالانه ختم بخاری به استان زاهدان سفر کرده بود توسط مامورین امنیتی در زاهدان بازدداشت شده وهم اکنون در زندان اوین بسر می برد.
بازداشت سه وكيل دادگستري در فرودگاه امام خميني
به گزارش مجذوبان نور، ساعت چهار صبح امروز، سارا صباغيان، مريم كيانارثي و مريم كرباسي سه وكيل دادگستري هنگام مراجعت از کشور تركيه در فرودگاه امام خميني تهران، توسط مأمورين امنيتي بازداشت شدند.
هنوز از محل نگهداري و علت بازداشت اين سه وكيل خبري در دست نيست.
سارا صباغیان که از اعضای کمیته پشتیبان حقوق زنان و کودکان کانون وکلای دادگستری است، که روز ۱۷ تیر ماه توسط مامورانی که قصد بازداشت محمدعلی دادخواه را داشتند، به همراه چند وکیل دیگر همراه دادخواه بازداشت شد. صباغیان یکی از وکلای بلاگر زندانی، حسین رونقی (بابک خرمدین) است.
مریم کیانارثی نیز وکیل کبری نجار، زنی که چندی پیش به سنگسار محکوم شده بود.
محاکمه دانشجویان در دادگاه نظامی
خبرگزاری هرانا - دانشجویان این روزها بعد از احضار و بازجویی در دادگاه های نظامی محاکمه می شوند. اقدامی که برای اولین بار در جمهوری اسلامی انجام می شود. دانشجویان معتقدند که جای شاکیان و متهمان در دادگاه رسیدگی به متهمان کوی دانشگاه تهران تغییر کرده و این دانشجویان هستند که به جای متهمان محاکمه و زندانی می شوند.
دانشجویان دانشگاه تهران و تعدادی دیگر از دانشگاه های کشور برای بازجویی به دادگا ه های نظامی احضار می شوند. بهانه مسوولان برای این کار این است که چون متهمان پرونده کوی دانشگاه از ماموران انتظامی بوده اند پس محاکمه دانشجویان هم باید در این دادگاه ها برگزار شود.
به گزارش کلمه، دانشجویان دانشگاه های کشور از این اقدام یعنی احضار دانشجویان به دادگا ههای نظامی ابراز نگرانی می کنند و می گویند که این شکل محاکمه یاد آوربرگزاری دادگاه های فعالان سیاسی در رژیم گذشته است. چرا که در زمان شاه هم دادسرای نظامی پرونده فعالان مدنی و سیاسی را بررسی می کرد.
دانشجویان به جای آمران محاکمه می شوند
اولین جلسه رسیدگی به پرونده ۲۷ نفر از متهمان حمله به کوی دانشگاه تهران در «شعبه دوم دادگاه نظامی یک تهران » در سیزدهم مهر سال جاری تشکیل شد و ۲۳ نفر از متهمان حوادث کوی دانشگاه و وکلای آنان و تعدادی از شاکیان در آن حضور یافتند.
بعد از برگزاری انتخابات پر مناقشه سال ۸۸عده ای از نیروهای انتظامی و لباس شخصی ها به خوابگاه دانشگاه تهران حمله کردند و تعداد زیادی از دانشجویان را مورد ضرب و شتم قرار دادند. چند ماهی از این حادثه گذشته بود که فیلمی از این ماجرا منتشر شد. فیلمی که نشان می داد عاملان اصلی حمله به خوابگاه دانشجویان ماموران نیروی انتظامی بوده اند.
دانشجویان به محاکمه ها معترض اند
دانشجویان این محاکمه ها را باور ندارند و از احضار و بازجویی های مکرر دانشجویان به دادگاه های نظامی به بهانه رسیدگی به پرونده متهمان حوادث روی داده ابراز نگرانی می کنند. یکی از دانشجویان دانشگاه تهران درباره این دادگا هها می گوید: «چه دادگاهی؟ این جلسات از ماه ها پیش تشکیل و منجر به صدور احکام زندان برای دانشجویان شده است. »
عباس کاکایی دانشجوی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران از ۱۶ آذر ۱۳ ۸۸ تاکنون در زندان است و امکان استفاده از مرخصی هم نیافته است. او حکم یک سال زندان اش را به جرم مشارکت در اغتشاشات کوی دانشگاه دریافت کرده است. در حالی که همه می دانند دانشجویان در این حادثه کاملا بی گناه بوده اند و عده ای بدون هیچ بهانه روشنی به آنها حمله کردند.
ایوب نعمتی، دانشجوی محروم از تحصیل دانشکده حقوق و علوم سیاسی، کاوه اکبری، دانشجوی علوم اجتماعی دانشگاه تهران و حبیب فرحزادی از دانشجویانی هستند که در ارتباط با این دادگاه دستگیر شده و تحت فشار برای اعترافات ساختگی قرارگرفته اند.
این دانشجویان تنها دانشجویانی نیستند که به داگاه های نظامی فراخوانده شده و یا حکم زندان دریافت کرده اند. دو نفر دیگر از دانشجویان همین دانشگاه نیز به اتهام مشارکت در حوادث کوی به حکم یک سال و دو سال زندان و ضربات شلاق محکوم شده اند. چندین دانشجوی دیگر نیز در هفته های اخیر بازداشت شده اند.
محاکمه دانشجویان در دادگا ههای نظامی که یادآور محاکمه های زندانیان سیاسی دوران شاه است این بار چه کسانی را قربانی می کند؟ دانشجویان می پرسند تا پایان سال تحصیلی چند دانشجوی دیگر میهمان زندان اوین خواهند شد؟
تجمع گسترده دانشجویان دانشگاه صنعتی شاهرود
خبرگزاری هرانا - دانشجویان دانشگاه صنعتی شاهرود ساعت ۱۲ روز سه شنبه در اعتراض به عدم وجود امنيت در مسير دانشگاه و عدم پیگیری حادثه تجاوز هشت تن از اراذل و اوباش به یکی از دانشجویان دختر مقابل ساختمان مرکزی این دانشگاه تجمع کرده و خواهان پاسخگویی مسئولین این دانشگاه به خواسته های خود شدند.
نا بر گزارش سایت خبری البرزنیوز از این دانشگاه، در این تحصن که تا ساعت ۲۰ ادامه یافت دانشجویان ضمن در دست داشتن پلاکاردهایی که بر روی آنان نوشته شده بود «امروز ... فردا چه خواهد شد؟!» و «من اگر بنشینم، تو اگر بنشینی چه کسی برخیزد» خواهان حضور مرادزاده رئیس و نیکوفرد معاون دانشجویی دانشگاه در جمع خود شدند. در ساعت ۱۶ دانشجویان با صدور بیانیه ای خواستار اشد مجازات علامان تجاوز به دختر دانشجو، افزایش تعداد سرویس های عمومي دانشگاه و استقرار ماموران نیروی انتظامی در اطراف خوابگاه دختران شدند که در پایان این تجمع نیز تعدادی از نمایندگان دانشجویان با معاون دانشجویی ملاقات کرده و به طرح مطالبات خود پرداختند .
نیکوفرد نیز در پاسخ با تهدید دانشجویان به برخورد انضباطی،سرويس هاي دانشگاه را بیش از حدنیاز دانشجویان توصیف کرد و در خصوص استقرار نيروي انتظامي هم ضمن تمسخر دانشجویان به آنان گفت که اگر نگران تامین امنیت خود هستند هزينه خريد يك كانكس را پرداخت كنند تا ماموران انتظامي در اين كانكس مستقر شوند.
این در حالی است که ساعاتی قبل از برگزاری این تجمع ضمن امنیتی شدن فضای دانشگاه روابط عمومی دانشگاه نیز با صدور بیانیه ای به تهدید دانشجویان در مورد پیگیری وضعیت این دختر دانشجو پرداخته بود.
گفتنی است در شامگاه دوم آبان ماه هشت شيطان صفت با ربودن يكي از دانشجويان دختر اين دانشگاه از مقابل دانشگاه و انتقال وي به باغي در يكي از روستاهاي اطراف شاهرود وي را مورد تجاوز قرار دادند.
این در حالی است که ساعاتی قبل از برگزاری این تجمع ضمن امنیتی شدن فضای دانشگاه روابط عمومی دانشگاه نیز با صدور بیانیه ای به تهدید دانشجویان در مورد پیگیری وضعیت این دختر دانشجو پرداخته بود.
گفتنی است در شامگاه دوم آبان ماه هشت شيطان صفت با ربودن يكي از دانشجويان دختر اين دانشگاه از مقابل دانشگاه و انتقال وي به باغي در يكي از روستاهاي اطراف شاهرود وي را مورد تجاوز قرار دادند.
درگیری نیروی انتظامی با مردم روستای گندابه شیرآوند
خبرگزاری هرانا - درگیری شدید نیروی انتظامی با مردم روستای «گندابه شیراوند» در لرستان به شلیک تیر هوایی، و استفاده از نارنجک صوتی و گاز اشکآور انجامید.
به گزارش رادیو زمانه، در ادامهی اعتراض ساکنان روستای «گندابه شیرآوند» نسبت به عبور لولهی نفت از زمینهای کشاورزی، دولت به جای اتخاذ رویکرد منطقی، مذاکره با کشاورزان و پرداخت حق آنها از زمینهای تصرف شده، به برخورد نظامی و خشونتآمیز با مردم این روستای محروم متوسل شده است.
از دو هفتهی پیش که خط انتقال لولهی نفت در مسیر خود به سمت مرکز انتقال نفت «برداسپی» به مزارع کشاورزی روستای «گندابه شیراوند» در شهرستان کوهدشت استان لرستان رسید، واکنش روستاییها و درگیریها بین صاحبان زمینها و نیروهای دولتی آغاز شد.
روز گذشته، ۱۹ آبان ۱۳۸۹، با گذشت پنج روز از بازداشت ۱۸ تن از مردان معترض روستا، جادهی منتهی به روستا توسط اهالی منطقه با لولههای نفت و سنگ مسدود شد تا از ورود کارگران شرکت نفت و مأموران نیروی انتظامی جلوگیری شود.
در مقابل نیروی انتظامی با «به کارگیری سلاحهای نظامی»، روستاییهای معترضی را که جمعیتشان به بیش از صدنفر میرسید و اغلبشان را زنان و کودکان تشکیل میدادند، مورد حمله قرار داد. این خشونت منجر به وحشت اهالی و به ویژه کودکان و مصدومیت حداقل دو زن شد.
مأموران انتظامی به دستور مستقیم «کرمپور»، دادستان شهرستان کوهدشت که گفته میشود خود نیز در محل درگیری حاضر شده بود، اقدام به تیراندازی و شلیک گاز اشکآور به سوی مردم معترض روستا کردند.
میزان سر و صدای ناشی از تیراندازی هوایی و انفجار نارنجک صوتی به اندازهای بود که جمعیتی چندصد نفری از اهالی روستاهای اطراف را نیز به صحنهی درگیری کشاند.
در ادامهی حملات پلیس که بارزترین نمونهی آن دنبال کردن مردم با ماشینهای شاسی بلند به قصد زیرگرفتن آنها بود، مردم نیز اقدام به سنگپرانی به سمت اتومبیلها و مأموران مسلحی کردند که به آنها حمله میکردند. در اقدامی تلافیجویانه یک تن از مأموران مهاجم توسط مردم برای مدت کوتاهی به گروگان درآمد و سپس با حملهی پلیس آزاد شد.
اهالی روستای «گندابه شیرآوند»، از دولت میخواهند با در اختیار داشتن «سرمایهی ملی»، در صورتی که قرار است لولههای نفت از زمینهایی رد شوند که تنها سرمایهی زندگی ساکنان منطقه به شمار میروند، نسبت به پرداخت خسارت به آنها اقدام کند.
در ابتدا با وعدهی شرکت نفت به کشاورزان مبنی بر پرداخت مبلغی بابت تصرف زمینهایشان و استخدام جوانان بیکار روستا در طرح احداث خط انتقال لولهی نفت به سمت مرکز انتقال نفت «برداسپی»، روستاییها واکنش چندانی نشان ندادند، اما پس از آنکه مشخص شد مبلغ مورد نظر به شخصی پرداخته شده که پیشترها خان منطقه بوده ورق برگشت.
فردی که از او به عنوان خان پیشین منطقه یاد میشود، طی سالهای اخیر، با وجود دریافت مقداری پول برای واگذاری سند زمینها به کشاورزانی که نزدیک به پنجاه سال است روی آنها کار میکنند، از این کار امتناع کرده است و ادعای مالکیت ثبتی بر اراضی را دارد. از سویی دیگر خبری هم از بهکارگیری جوانان روستا در طرح دولتی مورد نظر نیست.
کشاورزانی که تنها درآمدشان از طریق کار روی این زمینها تأمین میشود از هر طریق ممکن مانع از ادامهی روند احداث خطوط انتقال لولهی نفت در مزارع خود شدهاند. اگرچه تاکنون بخش قابل توجهی از کانالها حفر و آمادهی لولهگذاری شدهاند، اما در اثر ممانعت و مقاومت کشاورزان ادامهی کار متوقف شده است.
اوایل هفتهی جاری، ۱۸ تن از مردان روستا را به بهانهی گفتوگو برای حل مشکل به دادگاه کوهدشت فراخواندند و همه را بازداشت کردند. در پی این برخورد، زنان روستا با وجود حضور هر روزه و چشمگیر مأموران نیروی انتظامی همچنان به مقاومت خود ادامه دادهاند.
صفکشی روی مسیر خط انتقال لولهی نفت، اقدامی بود که روز دوشنبه ۱۷ آبانماه از سوی زنان روستا به قصد جلوگیری از ادامهی کار کارگران شرکت نفت در حضور نیرویهای انتظامیای صورت گرفت که کل منطقه را به محاصرهی خود درآورده بودند.
به گزارش رادیو زمانه، در ادامهی اعتراض ساکنان روستای «گندابه شیرآوند» نسبت به عبور لولهی نفت از زمینهای کشاورزی، دولت به جای اتخاذ رویکرد منطقی، مذاکره با کشاورزان و پرداخت حق آنها از زمینهای تصرف شده، به برخورد نظامی و خشونتآمیز با مردم این روستای محروم متوسل شده است.
از دو هفتهی پیش که خط انتقال لولهی نفت در مسیر خود به سمت مرکز انتقال نفت «برداسپی» به مزارع کشاورزی روستای «گندابه شیراوند» در شهرستان کوهدشت استان لرستان رسید، واکنش روستاییها و درگیریها بین صاحبان زمینها و نیروهای دولتی آغاز شد.
روز گذشته، ۱۹ آبان ۱۳۸۹، با گذشت پنج روز از بازداشت ۱۸ تن از مردان معترض روستا، جادهی منتهی به روستا توسط اهالی منطقه با لولههای نفت و سنگ مسدود شد تا از ورود کارگران شرکت نفت و مأموران نیروی انتظامی جلوگیری شود.
در مقابل نیروی انتظامی با «به کارگیری سلاحهای نظامی»، روستاییهای معترضی را که جمعیتشان به بیش از صدنفر میرسید و اغلبشان را زنان و کودکان تشکیل میدادند، مورد حمله قرار داد. این خشونت منجر به وحشت اهالی و به ویژه کودکان و مصدومیت حداقل دو زن شد.
مأموران انتظامی به دستور مستقیم «کرمپور»، دادستان شهرستان کوهدشت که گفته میشود خود نیز در محل درگیری حاضر شده بود، اقدام به تیراندازی و شلیک گاز اشکآور به سوی مردم معترض روستا کردند.
میزان سر و صدای ناشی از تیراندازی هوایی و انفجار نارنجک صوتی به اندازهای بود که جمعیتی چندصد نفری از اهالی روستاهای اطراف را نیز به صحنهی درگیری کشاند.
در ادامهی حملات پلیس که بارزترین نمونهی آن دنبال کردن مردم با ماشینهای شاسی بلند به قصد زیرگرفتن آنها بود، مردم نیز اقدام به سنگپرانی به سمت اتومبیلها و مأموران مسلحی کردند که به آنها حمله میکردند. در اقدامی تلافیجویانه یک تن از مأموران مهاجم توسط مردم برای مدت کوتاهی به گروگان درآمد و سپس با حملهی پلیس آزاد شد.
اهالی روستای «گندابه شیرآوند»، از دولت میخواهند با در اختیار داشتن «سرمایهی ملی»، در صورتی که قرار است لولههای نفت از زمینهایی رد شوند که تنها سرمایهی زندگی ساکنان منطقه به شمار میروند، نسبت به پرداخت خسارت به آنها اقدام کند.
در ابتدا با وعدهی شرکت نفت به کشاورزان مبنی بر پرداخت مبلغی بابت تصرف زمینهایشان و استخدام جوانان بیکار روستا در طرح احداث خط انتقال لولهی نفت به سمت مرکز انتقال نفت «برداسپی»، روستاییها واکنش چندانی نشان ندادند، اما پس از آنکه مشخص شد مبلغ مورد نظر به شخصی پرداخته شده که پیشترها خان منطقه بوده ورق برگشت.
فردی که از او به عنوان خان پیشین منطقه یاد میشود، طی سالهای اخیر، با وجود دریافت مقداری پول برای واگذاری سند زمینها به کشاورزانی که نزدیک به پنجاه سال است روی آنها کار میکنند، از این کار امتناع کرده است و ادعای مالکیت ثبتی بر اراضی را دارد. از سویی دیگر خبری هم از بهکارگیری جوانان روستا در طرح دولتی مورد نظر نیست.
کشاورزانی که تنها درآمدشان از طریق کار روی این زمینها تأمین میشود از هر طریق ممکن مانع از ادامهی روند احداث خطوط انتقال لولهی نفت در مزارع خود شدهاند. اگرچه تاکنون بخش قابل توجهی از کانالها حفر و آمادهی لولهگذاری شدهاند، اما در اثر ممانعت و مقاومت کشاورزان ادامهی کار متوقف شده است.
اوایل هفتهی جاری، ۱۸ تن از مردان روستا را به بهانهی گفتوگو برای حل مشکل به دادگاه کوهدشت فراخواندند و همه را بازداشت کردند. در پی این برخورد، زنان روستا با وجود حضور هر روزه و چشمگیر مأموران نیروی انتظامی همچنان به مقاومت خود ادامه دادهاند.
صفکشی روی مسیر خط انتقال لولهی نفت، اقدامی بود که روز دوشنبه ۱۷ آبانماه از سوی زنان روستا به قصد جلوگیری از ادامهی کار کارگران شرکت نفت در حضور نیرویهای انتظامیای صورت گرفت که کل منطقه را به محاصرهی خود درآورده بودند.
ادامه فشارها بر روی نسرین ستوده و عیسی سحر خیز
خبرگزاری هرانا - در حالیکه نسرین ستوده اعتصاب غذای خشکش را شکسته، ولی تصمیم دارد تا رسیدن به خواسته هایش اعتصاب غذای خود را صرفاً با نوشیدن آب ادامه دهد.در همین حال خبر دارشدیم که وضع جسمانی عیسی سحرخیز روزنامه نگار در بند به وخامت کشیده است.
در حالیکه نسرین ستوده اعتصاب غذای خشکش را شکسته، ولی تصمیم دارد تا رسیدن به خواسته هایش اعتصاب غذای خود را صرفاً با نوشیدن آب ادامه دهد.
به گزارش رادیو فرانسه، در همین حال خبر دارشدیم که وضع جسمانی عیسی سحرخیز روزنامه نگار در بند به وخامت کشیده است.
عیسی سحرخیز طی هفته گذشته چندین بار دچار خونریزی داخلی و افت شدید فشار خون شده است.
این دو بعنوان مظاهر نمادین روزنامه نگاران، فعالان حقوق بشر و جنبش زنان تحت فشار در شرایط کنونی در ایران هستند.
در باره این موضوع گفتگویی انجام داده ایم با دکتر هدایت متین دفتری حقوق دان و نایب رئیس سابق کانون وکلای دادگستری در ایران. از وی میپرسیم که مسئولان مربوط در نظام اسلامی با ادامه اینگونه فشار ها بدنبال چه اهدافی هستند؟
ماههاست حقوق و مطالبات کارگران کارخانه آزمایش مرودشت پرداخت نشده است
خبرگزاری هرانا - فرهاد سجادی سرپرست معاونت برنامه ریزی استانداری فارس در جلسه بررسی مسائل و مشکلات کارخانه آزمایش مرودشت در رابطه با پرداخت حقوق و مزایای عقب افتاده کارگران کارخانه آزمایش مرودشت گفت: اگر مدیران این کارخانه حقوق کارگران را پرداخت نکند از طریق مجاری قانونی مشکل را برطرف میکند.
به گزارش مهر، وی در پاسخ به اظهارات کارگران کارخانه آزمایش که عنوان کردند برخی از اموال و تجهیزات این کارخانه به استانهای دیگر منتقل شده و به فروش رسیده، فرماندار شهرستان مرودشت را مکلف کرد تا مانع از خروج و فروش هر وسیلهای از کارخانه آزمایش شود.
مرودشت در ۴۵ کیلومتری شیراز قرار دارد. کارخانه تولیدکننده لوازم خانگی آزمایش مرودشت که از کارخانههای بسیار موفق در سطح کشور بود و بیش از ۱۵۰۰ کارگر داشت. کارفرمایان این کارخانه به مرور کارگران را اخراج کردند و به ۱۷۰ نفر رساندند و اکنون کارخانه ورشکستهای است و بیش از ۴ ماه است که حقوق و مزایای کارگران این کارخانه پرداخت نشده است. کارگران در این رابطه روز ۹ شهریور هم تجمعی داشتند که مقامات شهرستان و استان در اجتماعشان حضور پیدا کردند ولی نتیجهای عایدشان نشد.
دانشجونیوز
روز سه شنبه ۱۸ آبان دانشجویان دانشکدۀ علوم اجتماعی دانشگاه تهران، استقبال بسیار گرمی از دکتر عباس کاظمی، کردند.
به گزارش دانشجو نیوز، دکتر عباس کاظمی، استاد گروه ارتباطات دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران سال گذشته و در پی شرکت در مراسم تشییع جنازه آیت الله منتظری از دانشگاه اخراج شد.
اما روز سه شنبه، دانشجویان و اساتید دانشکده علوم اجتماعی، با شنیدن خبر حضور دکتر کاظمی در جلسۀ دفاع پایان نامۀ یکی از دانشجویان کارشناسی ارشد این دانشکده، به صورت کاملاً خودجوش در جلوی درب ورودی تالار شریعتی دانشکده تجمع کردند. این تجمع به حدی بود که نیم ساعت قبل از حضور دکتر کاظمی، لابی جلوی تالار و پله های طبقات متصل به آن کاملاً پوشیده از جمعیت دانشجویان بود که انتظار ورود استاد محبوبشان را میکشیدند.
هنگام ورود دکتر کاظمی، چندی از اساتید گروه ارتباطات و سایر گروهها به استقبال وی رفتند و حضور وی را گرامی داشتند. دانشجویان نیز با مشاهدۀ دکتر، به تشویق و ابراز احساسات شدید پرداختند و دالانی از مستقبلین را شکل دادند. دکتر کاظمی به محض ورود به اتاق کار همکاران خود رفت و با آنان احوالپرسی کرد که تشویق های مدام و شدید دانشجویان در طول حضور او در اتاق همکارانش به شدت ادامه یافت. وی سپس به میان دانشجویان برگشت و با شاخه های گل از او به گرمی استقبال شد.
دکتر عباس کاظمی که تحت تأثیر این مراسم به نظر میرسید، در سخنانی کوتاه، ضمن تشکر از دانشجویان، اعلام کرد که توقع برگزاری چنین مراسم پر شوری را نداشته است.
گفتنی است که نمایندۀ انجمن علمی ارتباطات و نمایندۀ انجمن اسلامی دانشجویان دانشکدۀ علوم اجتماعی، لوحی را به دکتر کاظمی تقدیم کردند که در آن ضمن حمایت کامل از استاد، از نهادهای مسوول خواسته شده تا به خواست اعضای هیئت علمی و دانشجویان این دانشکده پاسخ مثبت دهند و استاد محبوب و ارزشمندشان را به دانشکده بازگردانند.
وی سپس برای برگزاری جلسۀ دفاع به همراه خیل دانشجویان وارد تالار شریعتی شد. جمعیت به حدی بود که تالار گنجایش دانشجویان را نداشت و بسیاری از آنان ایستاده جلسۀ دفاع را دنبال کردند.
نکتۀ جالب، حضور معنادار تعدادی از اعضای هیئت علمی دانشکده در جلسۀ دفاع بود که حمایت مجدد آنان را از دکتر کاظمی نشان میداد.
لازم به ذکر است که پیش از این طی مراسمی دیگر، اعضای هیئت علمی و دانشجویان دانشکده خواستار حضور مجدد دکتر کاظمی و لغو حکم غیرمنطقی صادر شده بر علیه او شده بودند و نامه هایی با امضای تعداد کثیری از اساتید، نهادها و دانشجویان دانشکده خطاب به مسوولین دانشگاه و کشور نوشته و ارسال شده بود.