در باره ی آراء سیاسی آرامش دوستدار، و برخی از حامیان وی
چندی است که ترجمه ی نامه ی آرامش دوستدار به یورگن هابرماس و نوشتهای از همو در باره ی آقای اکبر گنجی، در تحت عنوان "اشاره به وضع گنجی" که دو سه سال پیش نوشته شده، همین طور نامهای که توسط حمید دباشی، احمد و محمود صدری در پاسخ به دوستدار و نیز نوشتهای از آقایان مصداقی و مهدی اصلانی، که هم در سایت "اخبار روز" و هم در جاهای دیگر، مثلا "کیهان لندن"، درج شده، مورد توجه قرار گرفته و از جهات گوناگون به بحثهایی که غالباً به صورت "اظهار نظر" بیان شده دامن زده است (نگاه کنید به "هان ای شرم، ..." در "اخبار روز"). این بحثها به جای تاباندن نور بر شرایط ویژهای که در آن هستیم و به جای ایجاد زمینه ی بهتر برای شکلگیری یک جبهه ی واحد دموکراتیک و تحقق بخشیدن به حداقل شرایط برای دموکراسی، بر عکس، مایه ی اختلاف و سردرگمی برای عدهای شده است. نویسنده ی این مطلب بر آن است که اقدام آقای دوستدار میتوانست اساساً به شکلی دیگر صورت پذیرد و منجر به این آشوب فکری و جدالهای لفظی بیثمر نگردد. بدین معنی که آقای دوستدار میتوانست در یک نوشته ی کوتاه و مختصر اصل مطلب را با هابر ماس در میان بگذارد و با پرسشی مستقیم از چگونگی اقدام او باخبر شود. من پیش از این که به دو نوشته ی آقای دوستدار، پاسخ آقای گنجی و سر انجام نوشته ی آقایان مصداقی و اصلانی بپردازم، بیفایده نمیبینم که توجه همه را به یک نکته ی ساده جلب کنم:
در شرایط سیاسی، تاریخی و طبقاتی حاضر، نیروی همه ی ایرانیان پیشرو و میانهرو و حتی تمام کسانی که با اصلاحات اساسی موافق هستند باید در مسیر واحدی افتد و در جهت ایجاد یک جبهه واحد برای تحقق دموکراسیخواهی به حرکت درآید. نیروهای پیشرو باید بکوشند با ایجاد شکاف بیشتر در جناح ارتجاع و حکومت ولایت فقیه و کشاندن این نیروها به سوی حمایت از جنبش دموکراسیخواهی و یا منزوی کردن آنان تا میتوانند بر پتانسیل جنبش بیافزایند. بدون توجه به این اصل نه تنها انرژی جنبش مستهلک و از مسیر درست منحرف خواهد شد، بل که هرگونه شکاف و تفرقه در میان نیروهای پیشرو، که متأسفانه این روزها فراوان هم اتفاق میافتد، به تحکیم جناح مقابل و تجدید قوای ارتجاع دینی منجر میگردد.
اکنون به این نامهها بپردازم:
خلاصه ی آراء و گفتار دوستدار در باره ی جامعه ی دینی، ایران، روشنفکران امروز ایران، آقای گنجی، و یورگن هابرماس که ضد و نقیض گوییهای فراوانی هم دارد چنین است:
در جامعه ی دینی، علیالخصوص جوامع اسلامی، دکان اندیشه تعطیل است. در این جوامع علم، حتی علوم انسانی، و تفکر، مخصوصاً فلسفه، جایی ندارد. کتابها همه از منابع غربی ترجمه شدهاند. روشنفکران مثل هنرپیشگان تئاتر نقش بازی میکنند. افرادی مثل سروش و اردکانی، شبستری و غیره نمونههای این دلقکبازی هستند و اگر امروز با اندیشههای به ظاهر پوپری و پستمدرنیستی خودنمایی میکنند به این خاطر است که از اوجگیری جنبش سبز میترسند و میخواهند قدرت فقط به جناح اصلاحطلب اسلامی منتقل شود تا آنها جان سالم به در برند. این آدمها و مدافعان آنان را که از جنبش سبز به صورت مشروط حمایت میکنند و دستشان به خیانت و خون مردم آلوده است نمیتوان بخشید. در عین حال، خطاب به هابرماس میگوید که [لحن کلام از بنده است]: مرد حسابی، جناب فیلسوف، مگر ندیدی که میشل فوکو اوایل انقلاب رفت ایران و حالش از اوضاع به هم خورد تا جایی که پس از آخرین بازگشتش به فرانسه گفت که "دیگرنمیخواهد اسم ایران و ایرانی را هم بشنود"، و بعد "با ایرانیانی که در دو سفر او به تهران هم میزبان و هم رابط و راهنمای او در تماس با گردانندگان انقلاب بودهاند قطع رابطه میکند." بعد میگوید که من از تو تعجب میکنم که در دوره ی خاتمی، که دانشجویان را "اراذل و اوباش" خواند، رفتی ایران (هشت-نه سال پیش) و گول دلقکبازیهای آقایان سروش و شبستری و اردکانی را خوردی!؟ هیهات مگر نمیدونی ما ایرانیها خوب بلدیم تئاتر بازی کنیم. بعد میگوید که ببین آقای عزیز، من هشت سال پیش این چیزها را به شما نگفتم، چون خیلی از آن سفر شما برآشفته شده بودم که بتوانم فکرم را بر موضعی در برابر شما متمرکز کنم. باید اذعان کنم که سفر و گزارشهای شما برای من کاملا فاقد معنی بودند. زمان ریاست جمهوری خاتمی بود با ۲۴ میلیون رای. حالا خیال میکنید اگر آن موقع نامهای با همین محتوا براتون مینوشتم میتوانست شما را به فکر فرو ببرد و باعث بشود در نتیجهگیریهاتون تجدیدنظر کنید؟ من باورم نمیشود، چون شما هم در آن زمان خیال میکردید خاتمی «منجی» ایران است. بعد میگوید اما حالا وقتش رسیده که چشمهاتون را باز کنید و ببینید که چطور این جانیان و عاشقان ولایت مطلقه فقیه "جنبش آرام" مردم را به خون کشاندند و سرکوب و چندین هزار نفر زندانی و اسیر کردند. خلاصه یک مقدار هم در باره ی چیزهای دیگر گفته از جمله این که گزارشی که هابرماس در آن موقع از ایران به مردم غرب داده غلط بوده و توی چشم غربیها خاک ریخته و گمراهشون کرده. از این گذشته آن گزارش به آمریکاییها و امثال بوش هم یک چراغ سبز بوده برای قاطی کرد دین و سیاست. و هشدار داده که جمع این دو خیلی خطرناکه. در مورد مسائل فلسفی و جوانب دیگر اوضاع ایران و غرب و علم و رابطه ی همه ی اینها با همدیگر هم چیزهایی نوشته که گاه درست و گاه غلطه، از جمله این که در جامعه ی دین خو کسی اهل تفکر و تفلسف و علم نیست و یادش رفته که در یک مرحلهای از تاریخ بخش اعظم دنیا در تحت سیطره ی دینهای مسیحیت و اسلام بوده و تا حدی هنوز هم هست و اگر، خب این جور که دوستدار میگوید بود، حالا ما همه، اعم از مسیحی و مسلمان، باید توی همان غارهای پیش از تاریخ زندگی میکردیم. احتمالاً اقای دوستدار اطلاعی از مبانی مادی تحولات در ابزار و شیوه ی تولید در دوره ی رنسانس ندارد و یا اگر دارد باوری به آن ندارد، که اگر میداشت طور دیگری سخن میگفت. اما یک چیز دیگر را هم باید بگویم: آقای دوستدار در نامه ی خود به هابر ماس نشان داده که سلطنتطلب سکولاری هم هست. ببینید چه گفته و چه دفاعی از سلطنت کرده است:
"پنجاه سال طول کشید تا شاه، با وجود خطاهای بزرگ سیاسی، که قطعا به بزرگی خطاهای سیاسی ما انتلکتوئلها نبودند، و پدر او بنیادگذار ایران نوین، کشور ما را به آستانهی زندگی شهروندی متمدنانه رساندند."
این نکته خیلی جالب است که دوستدار خطاهای انتلکتولهای ایرانی را بزرگتر از خطاهای محمد رضا شاه میداند. ضمنا فراموش کرده که مثلا ما در تاریخمان "کودتای بیست و هشت مرداد" هم علیه مصدق را داشتیم، و بسیاری کسان دیگر که زندگی و جانشان را برای ایجاد ایرانی مستقل و آزاد از قید امپریالیزم بیدریغ فدا کردند.
در هر حال چیزی که دوستدار را از هابر ماس رنجانیده و مطلبی که در نامه ی او به هابر ماس موجب جدال فکری و گاه لفظی خوانندگان شده، این است که: چرا آقای هابر ماس که هشت سال پس از سفرش به تهران، [از خارج] شاهد «شوریدن آرام» مردم در ایران بوده و دیده است که تظاهرات آرام میلیونها نفر توسط حکومت با قهری بیرحمانه در برابر چشم جهانیان سرکوب شده، تعداد بیشماری به زندان افتادهاند، به قتل رسیدهاند، زیر شکنجه جان دادهاند و از زن و مرد مورد تجاوز قرار گرفتهاند، حالا سکوت کردهاند. بعد به مواردی از مظاهر دموکراسی (؟) نیمبندی اشاره کرده و نوشته که:
"خواستهای برحق این مردم این بود که از نظر کار و شغلشان تامین داشته باشند، ماهها در انتظار پرداخت دستمزد و حقوقشان ننشینند، از آزادی برخوردار باشند، طرز زندگیشان را خود انتخاب کنند، امیال خود را شخصا برآورند، لباس به سلیقهی خود و هر جور و هر رنگی که میخواهند بپوشند."
و از یاد برده که حرف اصلی مردم مهمتر از اینهاست: "رأی من کو"، "مرگ بر دیکتاتور"، "مرگ بر ولایت فقیه" این شعارها مبین حرکت به سوی نوعی دموکراسی است که بعید میدانم در مد نظر و محبوب آقای دوستدار باشد. باری، اگر من اشتباه میکنم، ایشان باید صراحتاً این را اعلام و نظر خود را بگویند.
الغرض: بعد از این که پس از حدود هشت سال ونیم تأخیر صدای آقای دوستدار خطاب به هابر ماس از گلویشان خارج شده این بوده است:
"آیا این مردم، با این خواستها و ایستادگیها در برابر امر و نهی قیمومتها، مهمتر از نخبگانی نبودند که شما با آنان گفتوگوهای فلسفی و جامعهشناختی کردهاید؟ ...اگر شما از آنان در تظاهراتی که به خاطر خواستهای برحقشان میکردند شخصا و رسما حمایت کرده بودید، بر استیفای طبیعی حقوق آنان تاکید میکردید و آن را برحق میخواندید، از دلیری و ثبات آنها به شگفت میآمدید و آن را میستودید، و بدینگونه از آنان پشتیبانی اخلاقی میکردید، حتما تظاهرکنندگان اندکی کمتر احساس تنهایی میکردند. و این اندک میتوانست، لااقل برای گروهی نسبتا بزرگ، بیشتر شود، چون امکانش بود برخی دیگر از همکاران شما در پی چنین نمونهای پا در میدان یاری گذارند."
آقای دوستدار در این جا برای آن آزادیها و حمایت از آنها سنگ تمام گذاشته: یقه ی هابر ماس را گرفته که: نجنبیدی و "شخصاً و رسماً" از مردم حمایت نکردی. بعد دیده مثل این که تعداد یک نفر کافی نیست. آن وقت گفته که اگر کرده بودی امکانش بود که "برخی دیگر از همکاران شما هم در پی چنین نمونهای پا در میدان یاری بگذارند" و یاری کنند. همین جا کمی صبر کنید تا برویم سراغ نوشته ی دیگری از ایشان در تحت عنوان "اشاره به وضع گنجی":
نوشته است که عکسی که از گنجی و او در رسانههای اینترنتی منعکس گشته، میتواند اکبر گنجی و او را همنظر جلوه دهد. بعد افزوده که با گنجی دیدگاهی مشترک ندارد و با او همسو نیست و حالا آقای دوستدار میخواهد جلوی این سوءتفاهم را [که بعید است ایجاد شده باشد] بگیرد. بعد نوشته:
"برخلاف اکبر گنجی و همفکران او من نه خیال میکنم دموکراسی را، که برقراری هرچه بیشتر و بهترش هدف اوست، میتوان از خارج وارد کرد و اشاعه داد، و نه معتقدم که متفکران غربی با تزها و تئوریها و افکارشان مشکلگشای مسایل ما هستند."
بد نیست بدانید که این مطلب را دوستدار دوسالی قبل از نامه به هابر ماس نوشته است، اگرچه مهم نیست که تاریخ نوشتن این نامهها چیست، زیرا تفکر متناقض و مشوب ذاتییِ ذهن این فیلسوف ماست، اما: آقای دوستدار فراموش کرده که اصلاً به کمک و حمایت غربیان از جمله هابرماس و همکارانش نیازی ندارد! حمایت غربیان، از جمله هابر ماس، برای آقای دوستدار فاقد اهمیت است. خود او صریحا به نکته اشاره کرده است. اما چرا یقه ی هابرماس را دو سال بعد و یا در واقع پس از تقریباً نـُه سال چسبیده؟ یک علت آن میتواند بزرگنمایی و فضلنمایی باشد: رد این فضلنمایی و گاه بیادبی را در زبان ایشان بیابید (مجله ی آرش شماره ی صدویک، مصاحبه و سلسله گفتارهایی از اکبر گنجی که مربوط است به زبان روشنفکران ایرانی است، از جمله در "رادیو زمانه"). علت دیگر تقلیل جنبش دموکراتیک سبز به سطح نازلِ طلبِ حقوق ماهیانه و پوشیدن لباس و امنیت شغلی است– که البته بسیار مهم هستند اما نه به اندازه ی ایجاد یک جمهوری دموکراتیک! علت دیگرش تمجید از نظام سلطنت است همچنان که دیدیم چگونه محمد رضا شاه را از روشنفکران برتر میداند. یک دلیل دیگرش میتواند این باشد که در بخشی از اپوزیسیون داخل و خارج شکاف اندازد: مثلا در مورد گنجی میگوید:
"همکاری و همبستگی با اکبر گنجی موجه است... اما من [دوستدار] گمان میکنم که دنبال او راهافتادن، یا درستتر بگویم، او را دورهکردن، بیشتر به زیان اوست تا به سود ما [نمیگوید این "ما" کیست.].... مبارزهٌ او با ظلم و اجحاف حکومت، پس از پشتکردن به آن و پیوستن به اپوزیسیون، بهسبب شهامت و ایستادگیاش در این کار بیش از آن در خور تمجید و تقدیر است که همه ندانند.... شاید به همین سبب برای رفع هرگونه سوءتفاهم یا پیشگیری از بروز آن و نیز لزوم برخی توضیحات، من این سطور را در اینجا مینویسم."
همچنان که میبینید آقای دوستدار ضمن ستودن مبارزات آقای گنجی، به خواننده میگوید که باید او را تنها بگذارند و دورهاش نکنند چون به زیان اوست! بیان بهتر این تنها گذاشتن چیزی نیست جز ترک آقای گنجی و ایجاد شکاف در بخشی از اپوزیسیون و بعد گفته که این کار به "سود ما" هم نیست. اگر به روانشناخت دو کلمه ی "او" و "ما" توجه کنید، به روشنی خواهید فهمید که آقای دوستدار چه ماهرانه از زبان زرگری سود میجوید (به نمونه ی دیگری از این زبان باز هم اشاره میکنم). چطور ممکن است که شما کسی را به واسطه ی مبارزات بیشائبه ی او با رژیم "فقیه" مستبدِ مخبطِ مجنونِ جنایتپیشه بستایید اما بخواهید که کسانی او را در این مبارزه دوره نکنند! شاید حسادت یقه شما را گرفته و ما در جهل مرکب هستیم!؟
در همین "اشاره به وضع گنجی" مطالب بیربط دیگری هم در باره ی آقای گنجی آمده که به قصد ملوث کردن چهره ی ایشان و پاشیدن خاک در چشم خواننده و سرانجام ایجاد شک در دل خواننده نوشته شده: مثلا:
"[خواننده] باید دو امر را از هم تمیز دهد: اولی آن است که او [گنجی] هم به سهم خود در استقرار جمهوری اسلامی دست داشته و در این حد ناگزیر با ستمکاران همسنگر بوده است تا زمانی که از آنان جدا میشود و به کسانی میپیوندد که پیشتر آماج تیر او نیز بودهاند. دومی آن است که این دو دوره از هم متمایز میمانند، هر اندازه هم که دورهٌ دوم حقوقاً علت مخففه برای دورهٌ اول محسوب گردد." [آماج تیر و تمایز!؟]
کمی پایینتر باز فراموش کرده که قبلا چه گفته. نوشته است:
"اکبر گنجی زمانی با ستمکاران همراه بوده. از چند و چونی این همراهی و همکاری فقط خود او میداند و بس. ..."
"اکبر گنجی میتواند بدون کمترین انتظاری از کردهٌ خود پوزش بخواهد و برای خودش طلب بخشش نماید. پذیرفتن آن و بخشیدن او مطلقاً با ستمدیدههاست...."
"تقریباً همه کسانی که در جبههٌ ستمکاران نبودهاند، از سوابق اکبر گنجی چیزی نمیدانند. سکوت او در این مورد قهراً او را مظنون جلوه میدهد. اگر هیچ کس نداند، خود او میداند که در زمان خدمت به جمهوری اسلامی چه کرده است. تکلیف اخلاقی اکبر گنجی ایجاب مینماید که بگوید در دورهٌ خدمتش چه میکرده. با ستمدیده و کلاً با ایرانیان مخالف جمهوری اسلامی است که او را، اگر خطایی کرده، ببخشند یا نه. "
جلالخالق! آقای دوستدار متوجه نیست چه میگوید! اگر او میداند که "کسانی آماج تیر او [گنجی] بودهاند" چرا میگوید " از چند و چونی ...همراهی و همکاری [با ستمکاران] فقط خود او خبر دارد و بس..." و چرا اضافه میکند "تقریباً همه کسانی که در جبههٌ ستمکاران نبودهاند، از سوابق اکبر گنجی چیزی نمیدانند." آیا خود آقای دوستدار از نزدیک شاهد تیر خلاص زدن ایشان بوده؟ یا بر شکنجه دادنهایش نظارت میکرده؟ آقای گنجی باید بسیار مرد صبوری باشد که در کشوری خارجی زندگی میکند و این اتهامات آشکار را میشنود و میبیند و میخواند ولی از این افراد که تهمت بیجا میزنند شکایت نمیکند. راستی آقای گنجی فراموش کردهاید که به حضار هتاک که همین روش را داشتند، در دانشگاه لندن چه گفتید؟
مشکلات و مواضع فکری-اخلاقی آقای دوستدار زمانی روشنتر میشود که به آراء مشعشع ایشان در باره ی دموکراسی و نقش جنبش سوسیالیستی در ایران نیز توجه کنید. ایشان در همان نوشته ی خود راجع به آقای اکبر گنجی در مورد دموکراسی چنین نوشته است:
"هم از نظر تاریخی و سیاسی و هم از نظر اجتماعی و فرهنگی، جوامع غربی و جوامع ما ناهمانندتر از آن هستند که شباهتهای ظاهری آنها اصلاً به حساب بیایند."
و در مصاحبه با آقای قلیچخانی در مجله ی آرش، که در باره ی سوسیالیسم از ایشان پرسشهایی کردهاند، چنین میخوانیم [عبارات داخل قلاب از من است]:
س: [آقای دوستدار] به نظر شما، روش برخورد با تمایلات سرمایهدارانهای که زیر لوای اسلام بیان میشوند، چگونه باید باشد؟
ج: بهترین [!] روش آن است که آدم خودش را از زیر لوای اسلام درآورد و به سرمایه داری پناه برد! [میبینید که ایشان مخالف اسلام و بهترین مدافع سرمایهداری است]
س: شما، نقش تاریخی جریانات چپِ طرفدار سوسیالیسم ایرانی را در تحولات اجتماعی٬ سیاسی٬ فرهنگی و فکری کشورمان، چگونه ارزیابی می کنید؟
ج: همانگونه که سزاوارش است. یعنی اصلا به سطحی در خور ارزیابی نمی رسد [ببینید این آقا اصلا متوجه تعداد زندانیان و شهید شده ی سوسیالیست هست!؟].
س: شما برخورد نیروهای سوسیالیستی به مذهب و تحلیلِ اندیشههای مذهبی، خصوصاٌ در ایران پیش و پس از انقلاب را چگونه ارزیابی میکنید؟
ج: پیش از انقلاب افتضاح، پس از انقلاب افتضاح تر. به همین سبب این هر دو مقوله [!]همکار فطریاند [!]
...
س: نظر شما در مورد جدائی دین از دولت چیست و نقش مذهب را در یک نظام دموکراتیک چگونه میبینید؟
ج: همه کسانی [!] که طالب جدائی دین و دولت اند، از استثناها که بگذریم، خودشان یک نه بلکه چند پا مسلمانند [!] [به جز اقای دوستدار؟]
س : بنظر شما موانع عمده در راه همکاری نیروهای سکولار و مذهبی، برای ایجاد یک نظام سیاسی دموکراتیک در ایران کدامند؟
ج : تنها و بزرگترین مانع ، نبود نیروهای سکولار در کشور ماست.
س : در چه عرصهها و با چه شرایطی نیروهای ملی ـ مذهبی و روشنفکران مذهبی میتوانند و مایلند که با نیروهای غیر مذهبی و مارکسیست، همکاری کنند؟
ج : ملی ـ مذهبی. ملغمهای است از بلاهت و وقاحت. مارکسیستها رقیب ملی ـ مذهبیها درسیاست هستند [رجوع کنید به مجله ی آرش شماره ی صدویک*].
همانطور که عرض کردم، آقای دوستدار نه تنها از زبان زرگری، خوب، بل که از زبان اهانت بار هم بهرهای میگیرد. نخست این که خیال شما را راحت کرده گفته است: چون جوامع غربی با جامعه ی ایران تفاوتها و ناهمانندی بسیار دارند، فکر ایجاد دموکراسی هم ناممکن است. اگر فکر میکنید منظور ایشان نه این است که من میگویم، نوشته ی ایشان را با دقت بیشتری بخوانید و با آراء دیگرایشان مقایسه کنید. دیگر این که همه ی کسانی که طالب جدایی دین از دولت اند، خود چند پا مسلمانند، بجز ایشان (!) که البته نمیدانیم و نمیتوانیم دریابیم چه گرایش مذهبی دارند(!) از پاسخهای ایشان به پرسشها نیز عشق به پیرایه ی ایشان را به سرمایهداری، نفرتشان را از نقش سوسیالیستها در تحولات اجتماعی در ایران که افتضاح بوده، چه قبل و چه بعد از انقلاب، باورشان را به این که حتی یک نفر هم سکولار در ایران یافت نمیشود، حتی در زندانها، و این که سوسیالیستها در ایران رقیب و، از همین جا و بنا بر همان مجموعه ی واژگان که به کار بردهاند، در سطح و از جنس ملی-مذهبیها هستند [توجه کنید به همین قسمت که زیرکانه از زبان زرگری سود جسته] پی میبریم. اکنون تعریف جانانه ی ایشان را از دوران پهلوی که پیش از این گفته شد بیاد آورید. آیا میتوانید بگویید که ایشان به چه جناحی وابستهاند و چه میخواهند؟ از این گذشته آیا پاسخهای غیرمحتاطانه و اکید جناب فیلسوفی به عقیده ی شما هیچ نشانی از درک علمی هر مبحثی، از جمله اوضاع و تاریخ ایران دارد!؟ بعید میدانم که ایشان به درستی از دست کم تاریخ ایران آگاه باشند.
اما آقای دوستدار چندان هم در این "ماجری" تنها نیست، کسانی ناگهان پشت سرش جمع شدهاند و با هیاهویی که به پا کردهاند چنان گردنی برای چند تن از این هنرپیشههای تئاترهای معنوی و هواداران آنان کشیدهاند که بیا و ببین. من شخصا ً با هیچ یک از آن آقایان و این آقایان و دیگران از جمله صدری و مهاجرانی و غیره کاری ندارم. جرم این افراد را، اگر مرتکب جرمی شده باشند، باید یک دادگاه صالح به دور از هرگونه تعصب و مرام و مکتب، هرچه که باشد، بررسی کند. از این گذشته این آقایان میتوانند خود پاسخگو باشند. اما در مورد آقای گنجی نکتهای دارم که بگویم. اجازه بدهید اول به نوشته ی آقایان مصداقی و اصلانی، که در حمایت از دوستدار و به قصد سرکوب و سرکوفت کسانی، از جمله آقای اکبر گنجی نوشته شده، نگاهی بکنیم:
آقایان دو بند (پاراگراف) بلند اول، حدود دویست و پنجاه کلمه، از نوشتهای را که عنوان پرطمطراقی از شکسپیر دارد، "هان ای شرم، سرخیات پیدا نیست" به شرح علت نوشتن آن "مکتوب" اختصاص دادهاند که در واقع شرح محبس و اوضاع وحشتناک آن، شرح قتل عام زندانیان جوان و مخالفان در سالهای بعد از انقلاب به دست رژیم جلاد ولایت فقیه در ایران است. زبان به کارگرفته شده در این مقدمه زبانی سخنورانه و در واقع مرعوب کننده است. با استفاده از کلمات سعی شده تصویری نسبتا زنده از حوادث ترسیم شود به شکلی که خواننده استخوانهای خرد شده ی خود را در حال پوسیدن بر تپههای اطراف تهران و دیگر جاها ببیند و در همین حال هرگونه جرأت و جسارت را از دست بدهد. تصویری بسیار خشن و تا حدی زباندار که به شما میگوید: اگر زندان نرفتهای و مثل ما شهید زنده نیستی، بهتر است زبان در کام بگیری و خواننده ی من باشی و حتی بیشتر، هرچه میگویم بپذیری و خشمگیری بر هرآنچه که ما میخواهیم! رنگامیزی پسزمینه عالی است! آگاهیهای داده شده ی سیاسی و تاریخی از جنایات رژیم بسیار گویا. مرحبا بر مصداقی و اصلانی! و بالاخره گفتهاند که: "بهانهی این مکتوب مشترک اما، انتشار نامهی سرگشادهی اندیشمند ایرانی آرامش دوستدار و سپس پاسخ اکبر گنجی به آرامش دوستدار و به دنبالِ آن نامهای دیگر با امضای سه تن از "اساتید" دانشگاهی خارج کشور (حمید دباشی، احمد صدری، محمود صدری) به یورگن هابرماس فیلسوف و نظریهپرداز آلمانی است.
از اینجا به بعد سایه ی تفکر و نوشته ی دوستدار و حمایت از وی به بهانه ی دادن پاسخ دندان شکن به حمید دباشی، احمد و محمود صدری بر نوشته ی آنان افتاده که به گمان این عزیزان، یعنی مصداقی و اصلانی، دوستدار را مورد هجوم قرار دادهاند، هجومی که باز هم به قول آنان با نامه ی گنجی شروع شده. آن چیزی که فصل مشترک نوشتههای دوستدار، مصداقی-اصلانی و گنجی است همین است: مصداقی و اصلانی میگویند که گنجی حمله به دانشمند بزرگ دوستدار را کلید زده است و در واقع سر سلسله ی حملات دیگر است. مصداقی و اصلانی دانشمند نازنین و مرشد خود را [درست عرض میکنم؟ ستایشهای شما چنین مینمایاند!] همراه با بخشی از اپوزیسیون ملاخور شده در خطر میبینند. بعد به پاسخ یا نامه ی گنجی به دوستدار اشاره میکنند: "سکوت یورگن هابرماس یا عدم اطلاع آرامش دوستدار".
قضیه از این قرار است که آقای گنجی که دیده آقای دوستدار از مرحله خیلی پرت است، و نمیداند که در واقع هابرماس در برابر وقایع و کشتارهای خیابانی و بگیر و ببندها و شکنجه ی و سرکوب چند میلیون مردم در جریان "شوریدن آرام"، حدود ده روز بعد از حوادث واکنش نشان داده، به ایشان نامهای مینویسد و ایشان را از خطا در میآورد و میگوید:
انصاف علمی" و فلسفه و روشنفکری حکم می کرد که آقای دوستدار به جای این گونه بی پروا سخن گفتن، بنویسند: "تا حدی که من اطلاع دارم، شما سکوت کرده اید". یا دقیق تر: "من نمی دانم که آیا هابرماس درباره ی "شوریدن آرام" چند میلیون مردم ایران و حوادث پس از آن سخن گفته است یا نه". و یا "اگر در این زمینه در جایی سخن گفته یا چیزی نوشته اید، لطفا لینک آن را برای من ارسال کنید."... "اما حقیقت این است که هابرماس سکوت نکرد و واکنش سریع او توانست "برخی دیگر از همکاران" وی را هم در سراسر جهان به "میدان یاری" بیاورد. ..."**
معلوم شده که هابرماس از گنجی خواسته که علاوه بر امضاء خود هابرماس، واسطه شود و امضاء چند تن از افراد مهم دیگر راهم در پای نامهای در اعتراض به آن حوادث و دفاع از همان شوریدن آرام بگذارد و منتشر کند. این همان چیزی است که دوستدار آرزویش را داشته. اما آقای گنجی در پی جمعآوری امضاهای بیشتر مدتی صبر کرده و سرانجام نامه را با امضاء حدوی دویست و پنجاه تن از مشاهیر و شخصیتها و افراد نامدار و شناخته شده منتشر کرده است (نگاه کنید به نامه ی اکبر گنجی). بعد گنجی قدمی جلوتر رفته و بر بیخبری دوستدار نور بیشتری تابانده و گفته است که مگر نمیدانید که هابر ماس حتی پیش از آن حوادث هم از حقوق مردم ایران دفاع کرده است:
"هابرماس، در زمان کوفی عنان هم نامه ی دیگری را خطاب به دبیرکل سازمان ملل متحد، به همراه ۳۰۰ تن از برجسته ترین روشنفکران جهان امضا کرد. در آن نامه هم به شدت به نقض سیستماتیک حقوق بشر در ایران اعتراض شده بود."
مابقی نامه ی آقای گنجی، بر خلاف قول مصداقی و اصلانی که آن را "غیرمودبانه" دانسته اند، با انتقادی ملایم از دوستدار که به شکلی به ترجمه ی فارسی آثار ماریو بارگاس یوسا مربوط میشود، و یک پاراگراف بیشتر نیست ( صدوچهل کلمه) به پایان میرسد.
نامه ی گنجی متینتر از آن نوشته شده که جای بحثی بگذارد. اما آقایان مصداقی و اصلانی، در عین بیادبی آشکار، دو کلمه از متن نامه ی دوستدار را به هابر ماس پیراهن عثمان کردهاند، و باب گزافهگویی و تهمتزنی به گنجی را چهارتاق گشودهاند. نخست این که فرمودهاند دوستدار به هابرماس گفته که چرا "شخصا و رسما" اعتراض نکردهای! و گریبان گنجی را گرفتهاند که تو هم علاوه بر کلید زدن هجوم علیه فیلسوف بزرگ، آقای دوستدار، و جنایات دیگری که در خلال خدمت به جمهوری اسلامی مرتکب شدهای، مرتکب "جعلی آگاهانه" در نقل قول هم شدهای، چرا که دو کلمه ی مذکور را حذف کردهای! ببینید چه نوشته اند:
اکبر گنجی با جعلی آگاهانه [...] منیت خود را که روز به روز غلیظتر از پیش میشود به رخ کشیده و "منم رستم دستان"وار [...] برخود لازم ندانسته روی تاًکیدِ دوستدار بر "رسماً و شخصاً" مکث کند. گنجی خوب میداند، اعتراضی که بیان بیرونی و مادی نیابد را هرگز نمیتوان اعتراض نام نهاد."
مطالبی را که من حذف کرده و در داخل قلاب با سه نقطه نشان دادهام، پیش از این در قسمتهای دیگر بحث مورد اشاره قرار دادهام. این خیلی عجیب است که کسی از یک سو بر "شخصی" و "رسمی" بودن اعتراضی انگشت تأکید و تهدید بتکاند و از سوی دیگر توقع داشته باشد که آن اعتراض "شخصی" بیان "بیرونی و مادی بیابد"! بیان بیرونی و مادی اعتراض شخصی چه میتواند باشد؟ نگارش رسمی نامه؟ یا راهپیمایی انفرادی در خیابانهای آلمان؟ یا مثلا اعتصاب غذای انفرادی فیلسوف در مقابل پارلمان یا خودسوزی؟ منظور این آقایان چیست واقعا؟ آیا بهتر از آن که هابرماس و آقای گنجی کردند، اقدام دیگری قابل تصور هست؟ آخر اصلا ما چرا از یک فیلسوف آلمانی باید توقع داشته باشیم که یک تنه کار یک تظاهرات چند میلیونی یا کار یک جبهه ی دموکراتیک را برایمان انجام دهد؟ اصلا چرا باید کاری انجام بدهد؟ کمی بعد متوجه خواهید شد که درد این آقایان چیست. بخوانید و با لحنی متلکوار هم بخوانید، همان گونه که میبینید نوشتهاند:
"راستای فعالیت اکبر گنجی از ابتدای مهاجرت و سفر قانونیاش به خارج کشور (تاریخ اپوزیسیون از بدو ورود ایشان شکل یافته و پیش از آن چیزی به نام اپوزیسیون موجودیت نداشته) به جهت موج ایجاد شده حرکت در میان روشنفکران غربی و بدین واسطه همراه و مالِخودکردن بخشی از روشنفکرانِ جامعهی مهاجرت از جمله سه تن معروف (دباشی، صدریها) بود. متاًسفانه کسانی از روشنفکران "نامدار" ایرانی که قامت خود را تا اندازه همقدی با وی تنزل دادند، با همراهیشان به تکرویهای وی، میدانی خارج از اندازه بخشیدند."
ما نمیدانیم آقای گنجی کجا، کی و چگونه "بخشی از روشنفکران جامعه ی مهاجرت" را "مال خود کرده" است. اصلا مگر میشود روشنفکران را، آن هم در دنیای غرب، "مال خود کرد"؟ شاید آن بخشی که آقایان نمیخواهند گرایش آنان را به سوی گنجی ببینند، بخشی است که مجذوب مبارزه ی طولانی و پیگیر آقای گنجی شده و به او پیوسته؟ همان مبارزه ی شش ساله در زندان رژیم و بعد رو کردن دست نیروهای سیاسی-امنیتی در قتلها و همان ترورهایی که آقایان مصداقی و صدری در آغاز مقالهشان آوردهاند؟ شاید برخوردهای متین و درست آقای گنجی این جذابیت را برای او ایجاد کرده است؟ آیا در سخنرانی او در دانشگاه لندن (سوآس) شرکت کردهاید؟ آیا شاهد گزافهگوییهای جمعی از هوچیان در آن جمع بودید؟ آیا دیدید که ایشان با چه متانتی، که حاصل پرورش در خانوادهای پاک و بعدها پیوستن به انقلاب و سپس تجربه ی شرکت در جبهه ی جنگ و بعد شناخت ددمنشی رژیم و بعد مبارزه با آن رژیم تا پای جان و بعد شش سال زندان و بعد نگارش کـُتـُبی که در واقع سند رسمی آن جنایات است، تمام اینها، به اضافه ی نفس سلیم، به ایشان آن صبر و متانت را داده است. و تازه در کجا و کی آقای گنجی ادعای رهبری بخشی یا جناحی از اپوزیسیون را کرده. تا جایی که من میدانم، ایشان چنین ادعایی نداشته و هنوز هم ندارد. اما اگر حرکت سنجیده ی ایشان به گونهای است که وی را در آن مسیر قرار میدهد، همچنان که حرکات شما دو تن شما را در مسیر خاصی قرار میدهد، چه اشکالی میتوان گرفت؟
مابقی مطالب آقایان اصلانی و مصداقی به انتقاد از آقایان دباشی و دو تن صدریها مربوط است. در این جا آقایان اصلانی و مصداقی به نکتههای مهمی در مورد حرکات متزلزل این افراد در مسیر سیاسیشان اشاره کردهاند که تناقضاتی هم دارد و دیگران به آن تناقضات اشاره کردهاند (پاسخ همنشین بهار به مصداقی و اصلانی در "اخبار روز"). مع هذا نکتهها در خور توجه اند و باید در مد نظر کسانی که در اندیشه ی ایجاد وحدت در میان اپوزیسیون به منظور شکل دادن به جبهه ی واحد دموکراتیک هستند، باشد.
اکنون باید خواننده را بار دیگر به مطالبی که در پاراگراف دوم این نوشته مطرح کردم ارجاع دهم و برجسته کنم که فصل مشترک تمامی این مباحث تا جایی که به نویسندگان و خوانندگان متعدد و متنوع آن بر میگردد چیزی نیست جز ایجاد تغییرات دموکراتیک در ایران و سرنوشت ایرانیان. آرامش دوستدار به هابر ماس میگوید باید از حقوق مردم دفاع کرد، به ما میگوید که باید گرد افرادی جمع شد که توان بیشتری برای احقاق حق مردم دارند و نگران امر مهم سرنوشت مردم است و از دینسالاری گریزان است. اکبر گنجی در تکاپوی سازمان دادن به اعتراضات برون مرزی و مبارزه برای افشای هرچه بیشتر سیرت سیاه رژیم و گرد آوردن حمایت برای جنبش دموکراسیخواهی ایرانیان است، مصداقی و اصلانی نیز که مانند گنجی سالها در زندان بودهاند و اکنون در خارج به فعالیت برای آزادی ایرانیان از بند رژیم سیاه جمهوری مشغول اند، و سرانجام دباشی و صدریها که "اکنون" میکوشند به جنبش سبز مدد رسانند، و در چهارچوب قانون اساسی حرکت کنند (چرا که باور دارند آن قانون با اصلاحاتی پتانسیل جمهوریت را برای جمهور ایرانیان دارد) سروش و دیگران، همه و همه تنها در یک نقطه وجه اشتراک دارند: حقوق قانونی مردم و آزادی و امنیت و دموکراسی! با یک مثال ساده میل دارم این بحث را که طولانی هم شد به پایان ببرم:
مبارزه ی سیاسی نیز به سان مبارزه ی نظامی است و هردو قانونمندیهای یکسانی دارند؛ از جمله این که در میدان نبرد رویاروی، و چه پیش و پس از آن، دو جناح میکوشند در جناح متقابل شکاف و تفرقه اندازند و تا جای ممکن فرماندهان و نفرات حریف را به سوی خود بکشانند و یا منزوی و در غیر این صورت نابود کنند. فرماندهان برجسته میکوشند تا جای ممکن از نبرد رویاروی و خونریزی اجتناب کنند. توجه داشته باشید که هرقدر فرماندهان جناح حریف برجستهتر باشند با نفرات بیشتری میتوانند به طرف دیگر بپیوندند! این عامل همان عاملی است که شکست را نصیب رقیب میکند. نظایر این را در تاریخ مبارزات نظامی فراوان دیدهایم. مبارزه ی سیاسی دقیقا همین مختصات را دارد.
حال ببینید از زمانی که به ترتیب افرادی از صف ارتجاع فقاهت اسلامی جدا شده و به این سوی پیوستهاند و کسانی که مثل اکبر گنجی (پس از آگاهی از ماهیت رژیم و بدون این که مرتکب جرمی شده باشد) و سروش که سرانجام با پوزشخواهی از مردم به این جناح پیوسته است، و دیگران که از جناح مقابل جدا شده و جنبش سبز را در داخل رهبری میکنند تا چه حد به تقویت قوای جنبش دموکراسیخواهی، که چیزی نیست جز حکومت قانونی که مورد تأیید مردم است، مدد رساندهاند. فرصت بینظیر پیش آمده برای رهبران سکولار و مردمیتر در این جناح باید به سرعت و بدون فوت وقت مورد توجه و بهرهبرداری قرار گیرد و به تشکیل جبهه ی واحد دموکراسی بیانجامد.
بحثهای مطرح شده توسط این آقایان را میتوان از زوایای دیگری هم مورد توجه و نقد قرار داد، لیکن هیچ کدام از این جوانب مقبول همگان نیست. این بحثها طیف وسیعی از ویژگیهای صورت و محتوای آنها را در بر میگیرد: از سبک، زبان، مسائل لغوی و جمله بندی تا ساختار و اجمال و تطویل و دیگر وجوه صوری نوشتاری گرفته تا هدف، محتوی، مخاطب، مباحث فلسفی سیاسی، علمی و دادهها و اطلاعات تاریخی و کرونولوژیک و روانی و دینی و غیره و غیره که هیچ کدام مورد توجه عام نیست، جز آنچه که عرض شد.
و نکته آخر این که به جای متهم کردن بی پایه و اساس افراد باید آنان را تشویق به اتحاد با هم نمود و احیانا اگر ایرادی هم بر آنان وارد است یا با نقد سازنده و پسندیده و زبان سلیم و یا با رفتار پسندیده و مناسب مجذوب و به سوی اتحاد با جنبش تشویق کرد. و در صورتی که فردی از این میان عمداً دستی به خون کسی آلوده او را با اسناد و مدارک متقن به دست دادگاهی صالح و به دور از تعصب و کینه ورزی سپرد. اگر بخواهیم هرکس را بنا به سهمی که در استقرار جمهوری اسلامی دارد مورد بازخواست و محاکمه قرار دهیم، آنگاه باید بیش از نیمی از ایرانیان را به پای میز محاکمه و به زندان بکشیم. همین که ایرانیان و نا آگاهی تاریخی آنان موجب شده که بیش از سی سال از شاهراه ترقی و دموکراسی عقب بیافتیم و نزدیک به یک میلیون تن را در جریان جنگ و تظاهرات و زندان و شکنجه و قتلهای زنجیرهای و قتل عامهای درون زندان از دست بدهیم، خود کیفری است که در دادگاه تاریخ برای ما مقدر شده است. ما از هم اکنون همه تاوان ناآگاهی خود را دادهایم. تهمت و تفرقه دیگر بس است، متحد شوید! مخصوصا که دشمنان خارجی در پشت دروازههای میهن ما در انتظار ایجاد عراق یا افغانستانی دیگر مترصد نشستهاند!
توفیق خوانندگان و پویندگان راه آزادی و پیشروان موجد جبهه ی دموکراتیک برای آزادی ایران را آرزو دارد.
امیر حسین آمویی
www.arashmag.com *
در شرایط سیاسی، تاریخی و طبقاتی حاضر، نیروی همه ی ایرانیان پیشرو و میانهرو و حتی تمام کسانی که با اصلاحات اساسی موافق هستند باید در مسیر واحدی افتد و در جهت ایجاد یک جبهه واحد برای تحقق دموکراسیخواهی به حرکت درآید. نیروهای پیشرو باید بکوشند با ایجاد شکاف بیشتر در جناح ارتجاع و حکومت ولایت فقیه و کشاندن این نیروها به سوی حمایت از جنبش دموکراسیخواهی و یا منزوی کردن آنان تا میتوانند بر پتانسیل جنبش بیافزایند. بدون توجه به این اصل نه تنها انرژی جنبش مستهلک و از مسیر درست منحرف خواهد شد، بل که هرگونه شکاف و تفرقه در میان نیروهای پیشرو، که متأسفانه این روزها فراوان هم اتفاق میافتد، به تحکیم جناح مقابل و تجدید قوای ارتجاع دینی منجر میگردد.
اکنون به این نامهها بپردازم:
خلاصه ی آراء و گفتار دوستدار در باره ی جامعه ی دینی، ایران، روشنفکران امروز ایران، آقای گنجی، و یورگن هابرماس که ضد و نقیض گوییهای فراوانی هم دارد چنین است:
در جامعه ی دینی، علیالخصوص جوامع اسلامی، دکان اندیشه تعطیل است. در این جوامع علم، حتی علوم انسانی، و تفکر، مخصوصاً فلسفه، جایی ندارد. کتابها همه از منابع غربی ترجمه شدهاند. روشنفکران مثل هنرپیشگان تئاتر نقش بازی میکنند. افرادی مثل سروش و اردکانی، شبستری و غیره نمونههای این دلقکبازی هستند و اگر امروز با اندیشههای به ظاهر پوپری و پستمدرنیستی خودنمایی میکنند به این خاطر است که از اوجگیری جنبش سبز میترسند و میخواهند قدرت فقط به جناح اصلاحطلب اسلامی منتقل شود تا آنها جان سالم به در برند. این آدمها و مدافعان آنان را که از جنبش سبز به صورت مشروط حمایت میکنند و دستشان به خیانت و خون مردم آلوده است نمیتوان بخشید. در عین حال، خطاب به هابرماس میگوید که [لحن کلام از بنده است]: مرد حسابی، جناب فیلسوف، مگر ندیدی که میشل فوکو اوایل انقلاب رفت ایران و حالش از اوضاع به هم خورد تا جایی که پس از آخرین بازگشتش به فرانسه گفت که "دیگرنمیخواهد اسم ایران و ایرانی را هم بشنود"، و بعد "با ایرانیانی که در دو سفر او به تهران هم میزبان و هم رابط و راهنمای او در تماس با گردانندگان انقلاب بودهاند قطع رابطه میکند." بعد میگوید که من از تو تعجب میکنم که در دوره ی خاتمی، که دانشجویان را "اراذل و اوباش" خواند، رفتی ایران (هشت-نه سال پیش) و گول دلقکبازیهای آقایان سروش و شبستری و اردکانی را خوردی!؟ هیهات مگر نمیدونی ما ایرانیها خوب بلدیم تئاتر بازی کنیم. بعد میگوید که ببین آقای عزیز، من هشت سال پیش این چیزها را به شما نگفتم، چون خیلی از آن سفر شما برآشفته شده بودم که بتوانم فکرم را بر موضعی در برابر شما متمرکز کنم. باید اذعان کنم که سفر و گزارشهای شما برای من کاملا فاقد معنی بودند. زمان ریاست جمهوری خاتمی بود با ۲۴ میلیون رای. حالا خیال میکنید اگر آن موقع نامهای با همین محتوا براتون مینوشتم میتوانست شما را به فکر فرو ببرد و باعث بشود در نتیجهگیریهاتون تجدیدنظر کنید؟ من باورم نمیشود، چون شما هم در آن زمان خیال میکردید خاتمی «منجی» ایران است. بعد میگوید اما حالا وقتش رسیده که چشمهاتون را باز کنید و ببینید که چطور این جانیان و عاشقان ولایت مطلقه فقیه "جنبش آرام" مردم را به خون کشاندند و سرکوب و چندین هزار نفر زندانی و اسیر کردند. خلاصه یک مقدار هم در باره ی چیزهای دیگر گفته از جمله این که گزارشی که هابرماس در آن موقع از ایران به مردم غرب داده غلط بوده و توی چشم غربیها خاک ریخته و گمراهشون کرده. از این گذشته آن گزارش به آمریکاییها و امثال بوش هم یک چراغ سبز بوده برای قاطی کرد دین و سیاست. و هشدار داده که جمع این دو خیلی خطرناکه. در مورد مسائل فلسفی و جوانب دیگر اوضاع ایران و غرب و علم و رابطه ی همه ی اینها با همدیگر هم چیزهایی نوشته که گاه درست و گاه غلطه، از جمله این که در جامعه ی دین خو کسی اهل تفکر و تفلسف و علم نیست و یادش رفته که در یک مرحلهای از تاریخ بخش اعظم دنیا در تحت سیطره ی دینهای مسیحیت و اسلام بوده و تا حدی هنوز هم هست و اگر، خب این جور که دوستدار میگوید بود، حالا ما همه، اعم از مسیحی و مسلمان، باید توی همان غارهای پیش از تاریخ زندگی میکردیم. احتمالاً اقای دوستدار اطلاعی از مبانی مادی تحولات در ابزار و شیوه ی تولید در دوره ی رنسانس ندارد و یا اگر دارد باوری به آن ندارد، که اگر میداشت طور دیگری سخن میگفت. اما یک چیز دیگر را هم باید بگویم: آقای دوستدار در نامه ی خود به هابر ماس نشان داده که سلطنتطلب سکولاری هم هست. ببینید چه گفته و چه دفاعی از سلطنت کرده است:
"پنجاه سال طول کشید تا شاه، با وجود خطاهای بزرگ سیاسی، که قطعا به بزرگی خطاهای سیاسی ما انتلکتوئلها نبودند، و پدر او بنیادگذار ایران نوین، کشور ما را به آستانهی زندگی شهروندی متمدنانه رساندند."
این نکته خیلی جالب است که دوستدار خطاهای انتلکتولهای ایرانی را بزرگتر از خطاهای محمد رضا شاه میداند. ضمنا فراموش کرده که مثلا ما در تاریخمان "کودتای بیست و هشت مرداد" هم علیه مصدق را داشتیم، و بسیاری کسان دیگر که زندگی و جانشان را برای ایجاد ایرانی مستقل و آزاد از قید امپریالیزم بیدریغ فدا کردند.
در هر حال چیزی که دوستدار را از هابر ماس رنجانیده و مطلبی که در نامه ی او به هابر ماس موجب جدال فکری و گاه لفظی خوانندگان شده، این است که: چرا آقای هابر ماس که هشت سال پس از سفرش به تهران، [از خارج] شاهد «شوریدن آرام» مردم در ایران بوده و دیده است که تظاهرات آرام میلیونها نفر توسط حکومت با قهری بیرحمانه در برابر چشم جهانیان سرکوب شده، تعداد بیشماری به زندان افتادهاند، به قتل رسیدهاند، زیر شکنجه جان دادهاند و از زن و مرد مورد تجاوز قرار گرفتهاند، حالا سکوت کردهاند. بعد به مواردی از مظاهر دموکراسی (؟) نیمبندی اشاره کرده و نوشته که:
"خواستهای برحق این مردم این بود که از نظر کار و شغلشان تامین داشته باشند، ماهها در انتظار پرداخت دستمزد و حقوقشان ننشینند، از آزادی برخوردار باشند، طرز زندگیشان را خود انتخاب کنند، امیال خود را شخصا برآورند، لباس به سلیقهی خود و هر جور و هر رنگی که میخواهند بپوشند."
و از یاد برده که حرف اصلی مردم مهمتر از اینهاست: "رأی من کو"، "مرگ بر دیکتاتور"، "مرگ بر ولایت فقیه" این شعارها مبین حرکت به سوی نوعی دموکراسی است که بعید میدانم در مد نظر و محبوب آقای دوستدار باشد. باری، اگر من اشتباه میکنم، ایشان باید صراحتاً این را اعلام و نظر خود را بگویند.
الغرض: بعد از این که پس از حدود هشت سال ونیم تأخیر صدای آقای دوستدار خطاب به هابر ماس از گلویشان خارج شده این بوده است:
"آیا این مردم، با این خواستها و ایستادگیها در برابر امر و نهی قیمومتها، مهمتر از نخبگانی نبودند که شما با آنان گفتوگوهای فلسفی و جامعهشناختی کردهاید؟ ...اگر شما از آنان در تظاهراتی که به خاطر خواستهای برحقشان میکردند شخصا و رسما حمایت کرده بودید، بر استیفای طبیعی حقوق آنان تاکید میکردید و آن را برحق میخواندید، از دلیری و ثبات آنها به شگفت میآمدید و آن را میستودید، و بدینگونه از آنان پشتیبانی اخلاقی میکردید، حتما تظاهرکنندگان اندکی کمتر احساس تنهایی میکردند. و این اندک میتوانست، لااقل برای گروهی نسبتا بزرگ، بیشتر شود، چون امکانش بود برخی دیگر از همکاران شما در پی چنین نمونهای پا در میدان یاری گذارند."
آقای دوستدار در این جا برای آن آزادیها و حمایت از آنها سنگ تمام گذاشته: یقه ی هابر ماس را گرفته که: نجنبیدی و "شخصاً و رسماً" از مردم حمایت نکردی. بعد دیده مثل این که تعداد یک نفر کافی نیست. آن وقت گفته که اگر کرده بودی امکانش بود که "برخی دیگر از همکاران شما هم در پی چنین نمونهای پا در میدان یاری بگذارند" و یاری کنند. همین جا کمی صبر کنید تا برویم سراغ نوشته ی دیگری از ایشان در تحت عنوان "اشاره به وضع گنجی":
نوشته است که عکسی که از گنجی و او در رسانههای اینترنتی منعکس گشته، میتواند اکبر گنجی و او را همنظر جلوه دهد. بعد افزوده که با گنجی دیدگاهی مشترک ندارد و با او همسو نیست و حالا آقای دوستدار میخواهد جلوی این سوءتفاهم را [که بعید است ایجاد شده باشد] بگیرد. بعد نوشته:
"برخلاف اکبر گنجی و همفکران او من نه خیال میکنم دموکراسی را، که برقراری هرچه بیشتر و بهترش هدف اوست، میتوان از خارج وارد کرد و اشاعه داد، و نه معتقدم که متفکران غربی با تزها و تئوریها و افکارشان مشکلگشای مسایل ما هستند."
بد نیست بدانید که این مطلب را دوستدار دوسالی قبل از نامه به هابر ماس نوشته است، اگرچه مهم نیست که تاریخ نوشتن این نامهها چیست، زیرا تفکر متناقض و مشوب ذاتییِ ذهن این فیلسوف ماست، اما: آقای دوستدار فراموش کرده که اصلاً به کمک و حمایت غربیان از جمله هابرماس و همکارانش نیازی ندارد! حمایت غربیان، از جمله هابر ماس، برای آقای دوستدار فاقد اهمیت است. خود او صریحا به نکته اشاره کرده است. اما چرا یقه ی هابرماس را دو سال بعد و یا در واقع پس از تقریباً نـُه سال چسبیده؟ یک علت آن میتواند بزرگنمایی و فضلنمایی باشد: رد این فضلنمایی و گاه بیادبی را در زبان ایشان بیابید (مجله ی آرش شماره ی صدویک، مصاحبه و سلسله گفتارهایی از اکبر گنجی که مربوط است به زبان روشنفکران ایرانی است، از جمله در "رادیو زمانه"). علت دیگر تقلیل جنبش دموکراتیک سبز به سطح نازلِ طلبِ حقوق ماهیانه و پوشیدن لباس و امنیت شغلی است– که البته بسیار مهم هستند اما نه به اندازه ی ایجاد یک جمهوری دموکراتیک! علت دیگرش تمجید از نظام سلطنت است همچنان که دیدیم چگونه محمد رضا شاه را از روشنفکران برتر میداند. یک دلیل دیگرش میتواند این باشد که در بخشی از اپوزیسیون داخل و خارج شکاف اندازد: مثلا در مورد گنجی میگوید:
"همکاری و همبستگی با اکبر گنجی موجه است... اما من [دوستدار] گمان میکنم که دنبال او راهافتادن، یا درستتر بگویم، او را دورهکردن، بیشتر به زیان اوست تا به سود ما [نمیگوید این "ما" کیست.].... مبارزهٌ او با ظلم و اجحاف حکومت، پس از پشتکردن به آن و پیوستن به اپوزیسیون، بهسبب شهامت و ایستادگیاش در این کار بیش از آن در خور تمجید و تقدیر است که همه ندانند.... شاید به همین سبب برای رفع هرگونه سوءتفاهم یا پیشگیری از بروز آن و نیز لزوم برخی توضیحات، من این سطور را در اینجا مینویسم."
همچنان که میبینید آقای دوستدار ضمن ستودن مبارزات آقای گنجی، به خواننده میگوید که باید او را تنها بگذارند و دورهاش نکنند چون به زیان اوست! بیان بهتر این تنها گذاشتن چیزی نیست جز ترک آقای گنجی و ایجاد شکاف در بخشی از اپوزیسیون و بعد گفته که این کار به "سود ما" هم نیست. اگر به روانشناخت دو کلمه ی "او" و "ما" توجه کنید، به روشنی خواهید فهمید که آقای دوستدار چه ماهرانه از زبان زرگری سود میجوید (به نمونه ی دیگری از این زبان باز هم اشاره میکنم). چطور ممکن است که شما کسی را به واسطه ی مبارزات بیشائبه ی او با رژیم "فقیه" مستبدِ مخبطِ مجنونِ جنایتپیشه بستایید اما بخواهید که کسانی او را در این مبارزه دوره نکنند! شاید حسادت یقه شما را گرفته و ما در جهل مرکب هستیم!؟
در همین "اشاره به وضع گنجی" مطالب بیربط دیگری هم در باره ی آقای گنجی آمده که به قصد ملوث کردن چهره ی ایشان و پاشیدن خاک در چشم خواننده و سرانجام ایجاد شک در دل خواننده نوشته شده: مثلا:
"[خواننده] باید دو امر را از هم تمیز دهد: اولی آن است که او [گنجی] هم به سهم خود در استقرار جمهوری اسلامی دست داشته و در این حد ناگزیر با ستمکاران همسنگر بوده است تا زمانی که از آنان جدا میشود و به کسانی میپیوندد که پیشتر آماج تیر او نیز بودهاند. دومی آن است که این دو دوره از هم متمایز میمانند، هر اندازه هم که دورهٌ دوم حقوقاً علت مخففه برای دورهٌ اول محسوب گردد." [آماج تیر و تمایز!؟]
کمی پایینتر باز فراموش کرده که قبلا چه گفته. نوشته است:
"اکبر گنجی زمانی با ستمکاران همراه بوده. از چند و چونی این همراهی و همکاری فقط خود او میداند و بس. ..."
"اکبر گنجی میتواند بدون کمترین انتظاری از کردهٌ خود پوزش بخواهد و برای خودش طلب بخشش نماید. پذیرفتن آن و بخشیدن او مطلقاً با ستمدیدههاست...."
"تقریباً همه کسانی که در جبههٌ ستمکاران نبودهاند، از سوابق اکبر گنجی چیزی نمیدانند. سکوت او در این مورد قهراً او را مظنون جلوه میدهد. اگر هیچ کس نداند، خود او میداند که در زمان خدمت به جمهوری اسلامی چه کرده است. تکلیف اخلاقی اکبر گنجی ایجاب مینماید که بگوید در دورهٌ خدمتش چه میکرده. با ستمدیده و کلاً با ایرانیان مخالف جمهوری اسلامی است که او را، اگر خطایی کرده، ببخشند یا نه. "
جلالخالق! آقای دوستدار متوجه نیست چه میگوید! اگر او میداند که "کسانی آماج تیر او [گنجی] بودهاند" چرا میگوید " از چند و چونی ...همراهی و همکاری [با ستمکاران] فقط خود او خبر دارد و بس..." و چرا اضافه میکند "تقریباً همه کسانی که در جبههٌ ستمکاران نبودهاند، از سوابق اکبر گنجی چیزی نمیدانند." آیا خود آقای دوستدار از نزدیک شاهد تیر خلاص زدن ایشان بوده؟ یا بر شکنجه دادنهایش نظارت میکرده؟ آقای گنجی باید بسیار مرد صبوری باشد که در کشوری خارجی زندگی میکند و این اتهامات آشکار را میشنود و میبیند و میخواند ولی از این افراد که تهمت بیجا میزنند شکایت نمیکند. راستی آقای گنجی فراموش کردهاید که به حضار هتاک که همین روش را داشتند، در دانشگاه لندن چه گفتید؟
مشکلات و مواضع فکری-اخلاقی آقای دوستدار زمانی روشنتر میشود که به آراء مشعشع ایشان در باره ی دموکراسی و نقش جنبش سوسیالیستی در ایران نیز توجه کنید. ایشان در همان نوشته ی خود راجع به آقای اکبر گنجی در مورد دموکراسی چنین نوشته است:
"هم از نظر تاریخی و سیاسی و هم از نظر اجتماعی و فرهنگی، جوامع غربی و جوامع ما ناهمانندتر از آن هستند که شباهتهای ظاهری آنها اصلاً به حساب بیایند."
و در مصاحبه با آقای قلیچخانی در مجله ی آرش، که در باره ی سوسیالیسم از ایشان پرسشهایی کردهاند، چنین میخوانیم [عبارات داخل قلاب از من است]:
س: [آقای دوستدار] به نظر شما، روش برخورد با تمایلات سرمایهدارانهای که زیر لوای اسلام بیان میشوند، چگونه باید باشد؟
ج: بهترین [!] روش آن است که آدم خودش را از زیر لوای اسلام درآورد و به سرمایه داری پناه برد! [میبینید که ایشان مخالف اسلام و بهترین مدافع سرمایهداری است]
س: شما، نقش تاریخی جریانات چپِ طرفدار سوسیالیسم ایرانی را در تحولات اجتماعی٬ سیاسی٬ فرهنگی و فکری کشورمان، چگونه ارزیابی می کنید؟
ج: همانگونه که سزاوارش است. یعنی اصلا به سطحی در خور ارزیابی نمی رسد [ببینید این آقا اصلا متوجه تعداد زندانیان و شهید شده ی سوسیالیست هست!؟].
س: شما برخورد نیروهای سوسیالیستی به مذهب و تحلیلِ اندیشههای مذهبی، خصوصاٌ در ایران پیش و پس از انقلاب را چگونه ارزیابی میکنید؟
ج: پیش از انقلاب افتضاح، پس از انقلاب افتضاح تر. به همین سبب این هر دو مقوله [!]همکار فطریاند [!]
...
س: نظر شما در مورد جدائی دین از دولت چیست و نقش مذهب را در یک نظام دموکراتیک چگونه میبینید؟
ج: همه کسانی [!] که طالب جدائی دین و دولت اند، از استثناها که بگذریم، خودشان یک نه بلکه چند پا مسلمانند [!] [به جز اقای دوستدار؟]
س : بنظر شما موانع عمده در راه همکاری نیروهای سکولار و مذهبی، برای ایجاد یک نظام سیاسی دموکراتیک در ایران کدامند؟
ج : تنها و بزرگترین مانع ، نبود نیروهای سکولار در کشور ماست.
س : در چه عرصهها و با چه شرایطی نیروهای ملی ـ مذهبی و روشنفکران مذهبی میتوانند و مایلند که با نیروهای غیر مذهبی و مارکسیست، همکاری کنند؟
ج : ملی ـ مذهبی. ملغمهای است از بلاهت و وقاحت. مارکسیستها رقیب ملی ـ مذهبیها درسیاست هستند [رجوع کنید به مجله ی آرش شماره ی صدویک*].
همانطور که عرض کردم، آقای دوستدار نه تنها از زبان زرگری، خوب، بل که از زبان اهانت بار هم بهرهای میگیرد. نخست این که خیال شما را راحت کرده گفته است: چون جوامع غربی با جامعه ی ایران تفاوتها و ناهمانندی بسیار دارند، فکر ایجاد دموکراسی هم ناممکن است. اگر فکر میکنید منظور ایشان نه این است که من میگویم، نوشته ی ایشان را با دقت بیشتری بخوانید و با آراء دیگرایشان مقایسه کنید. دیگر این که همه ی کسانی که طالب جدایی دین از دولت اند، خود چند پا مسلمانند، بجز ایشان (!) که البته نمیدانیم و نمیتوانیم دریابیم چه گرایش مذهبی دارند(!) از پاسخهای ایشان به پرسشها نیز عشق به پیرایه ی ایشان را به سرمایهداری، نفرتشان را از نقش سوسیالیستها در تحولات اجتماعی در ایران که افتضاح بوده، چه قبل و چه بعد از انقلاب، باورشان را به این که حتی یک نفر هم سکولار در ایران یافت نمیشود، حتی در زندانها، و این که سوسیالیستها در ایران رقیب و، از همین جا و بنا بر همان مجموعه ی واژگان که به کار بردهاند، در سطح و از جنس ملی-مذهبیها هستند [توجه کنید به همین قسمت که زیرکانه از زبان زرگری سود جسته] پی میبریم. اکنون تعریف جانانه ی ایشان را از دوران پهلوی که پیش از این گفته شد بیاد آورید. آیا میتوانید بگویید که ایشان به چه جناحی وابستهاند و چه میخواهند؟ از این گذشته آیا پاسخهای غیرمحتاطانه و اکید جناب فیلسوفی به عقیده ی شما هیچ نشانی از درک علمی هر مبحثی، از جمله اوضاع و تاریخ ایران دارد!؟ بعید میدانم که ایشان به درستی از دست کم تاریخ ایران آگاه باشند.
اما آقای دوستدار چندان هم در این "ماجری" تنها نیست، کسانی ناگهان پشت سرش جمع شدهاند و با هیاهویی که به پا کردهاند چنان گردنی برای چند تن از این هنرپیشههای تئاترهای معنوی و هواداران آنان کشیدهاند که بیا و ببین. من شخصا ً با هیچ یک از آن آقایان و این آقایان و دیگران از جمله صدری و مهاجرانی و غیره کاری ندارم. جرم این افراد را، اگر مرتکب جرمی شده باشند، باید یک دادگاه صالح به دور از هرگونه تعصب و مرام و مکتب، هرچه که باشد، بررسی کند. از این گذشته این آقایان میتوانند خود پاسخگو باشند. اما در مورد آقای گنجی نکتهای دارم که بگویم. اجازه بدهید اول به نوشته ی آقایان مصداقی و اصلانی، که در حمایت از دوستدار و به قصد سرکوب و سرکوفت کسانی، از جمله آقای اکبر گنجی نوشته شده، نگاهی بکنیم:
آقایان دو بند (پاراگراف) بلند اول، حدود دویست و پنجاه کلمه، از نوشتهای را که عنوان پرطمطراقی از شکسپیر دارد، "هان ای شرم، سرخیات پیدا نیست" به شرح علت نوشتن آن "مکتوب" اختصاص دادهاند که در واقع شرح محبس و اوضاع وحشتناک آن، شرح قتل عام زندانیان جوان و مخالفان در سالهای بعد از انقلاب به دست رژیم جلاد ولایت فقیه در ایران است. زبان به کارگرفته شده در این مقدمه زبانی سخنورانه و در واقع مرعوب کننده است. با استفاده از کلمات سعی شده تصویری نسبتا زنده از حوادث ترسیم شود به شکلی که خواننده استخوانهای خرد شده ی خود را در حال پوسیدن بر تپههای اطراف تهران و دیگر جاها ببیند و در همین حال هرگونه جرأت و جسارت را از دست بدهد. تصویری بسیار خشن و تا حدی زباندار که به شما میگوید: اگر زندان نرفتهای و مثل ما شهید زنده نیستی، بهتر است زبان در کام بگیری و خواننده ی من باشی و حتی بیشتر، هرچه میگویم بپذیری و خشمگیری بر هرآنچه که ما میخواهیم! رنگامیزی پسزمینه عالی است! آگاهیهای داده شده ی سیاسی و تاریخی از جنایات رژیم بسیار گویا. مرحبا بر مصداقی و اصلانی! و بالاخره گفتهاند که: "بهانهی این مکتوب مشترک اما، انتشار نامهی سرگشادهی اندیشمند ایرانی آرامش دوستدار و سپس پاسخ اکبر گنجی به آرامش دوستدار و به دنبالِ آن نامهای دیگر با امضای سه تن از "اساتید" دانشگاهی خارج کشور (حمید دباشی، احمد صدری، محمود صدری) به یورگن هابرماس فیلسوف و نظریهپرداز آلمانی است.
از اینجا به بعد سایه ی تفکر و نوشته ی دوستدار و حمایت از وی به بهانه ی دادن پاسخ دندان شکن به حمید دباشی، احمد و محمود صدری بر نوشته ی آنان افتاده که به گمان این عزیزان، یعنی مصداقی و اصلانی، دوستدار را مورد هجوم قرار دادهاند، هجومی که باز هم به قول آنان با نامه ی گنجی شروع شده. آن چیزی که فصل مشترک نوشتههای دوستدار، مصداقی-اصلانی و گنجی است همین است: مصداقی و اصلانی میگویند که گنجی حمله به دانشمند بزرگ دوستدار را کلید زده است و در واقع سر سلسله ی حملات دیگر است. مصداقی و اصلانی دانشمند نازنین و مرشد خود را [درست عرض میکنم؟ ستایشهای شما چنین مینمایاند!] همراه با بخشی از اپوزیسیون ملاخور شده در خطر میبینند. بعد به پاسخ یا نامه ی گنجی به دوستدار اشاره میکنند: "سکوت یورگن هابرماس یا عدم اطلاع آرامش دوستدار".
قضیه از این قرار است که آقای گنجی که دیده آقای دوستدار از مرحله خیلی پرت است، و نمیداند که در واقع هابرماس در برابر وقایع و کشتارهای خیابانی و بگیر و ببندها و شکنجه ی و سرکوب چند میلیون مردم در جریان "شوریدن آرام"، حدود ده روز بعد از حوادث واکنش نشان داده، به ایشان نامهای مینویسد و ایشان را از خطا در میآورد و میگوید:
انصاف علمی" و فلسفه و روشنفکری حکم می کرد که آقای دوستدار به جای این گونه بی پروا سخن گفتن، بنویسند: "تا حدی که من اطلاع دارم، شما سکوت کرده اید". یا دقیق تر: "من نمی دانم که آیا هابرماس درباره ی "شوریدن آرام" چند میلیون مردم ایران و حوادث پس از آن سخن گفته است یا نه". و یا "اگر در این زمینه در جایی سخن گفته یا چیزی نوشته اید، لطفا لینک آن را برای من ارسال کنید."... "اما حقیقت این است که هابرماس سکوت نکرد و واکنش سریع او توانست "برخی دیگر از همکاران" وی را هم در سراسر جهان به "میدان یاری" بیاورد. ..."**
معلوم شده که هابرماس از گنجی خواسته که علاوه بر امضاء خود هابرماس، واسطه شود و امضاء چند تن از افراد مهم دیگر راهم در پای نامهای در اعتراض به آن حوادث و دفاع از همان شوریدن آرام بگذارد و منتشر کند. این همان چیزی است که دوستدار آرزویش را داشته. اما آقای گنجی در پی جمعآوری امضاهای بیشتر مدتی صبر کرده و سرانجام نامه را با امضاء حدوی دویست و پنجاه تن از مشاهیر و شخصیتها و افراد نامدار و شناخته شده منتشر کرده است (نگاه کنید به نامه ی اکبر گنجی). بعد گنجی قدمی جلوتر رفته و بر بیخبری دوستدار نور بیشتری تابانده و گفته است که مگر نمیدانید که هابر ماس حتی پیش از آن حوادث هم از حقوق مردم ایران دفاع کرده است:
"هابرماس، در زمان کوفی عنان هم نامه ی دیگری را خطاب به دبیرکل سازمان ملل متحد، به همراه ۳۰۰ تن از برجسته ترین روشنفکران جهان امضا کرد. در آن نامه هم به شدت به نقض سیستماتیک حقوق بشر در ایران اعتراض شده بود."
مابقی نامه ی آقای گنجی، بر خلاف قول مصداقی و اصلانی که آن را "غیرمودبانه" دانسته اند، با انتقادی ملایم از دوستدار که به شکلی به ترجمه ی فارسی آثار ماریو بارگاس یوسا مربوط میشود، و یک پاراگراف بیشتر نیست ( صدوچهل کلمه) به پایان میرسد.
نامه ی گنجی متینتر از آن نوشته شده که جای بحثی بگذارد. اما آقایان مصداقی و اصلانی، در عین بیادبی آشکار، دو کلمه از متن نامه ی دوستدار را به هابر ماس پیراهن عثمان کردهاند، و باب گزافهگویی و تهمتزنی به گنجی را چهارتاق گشودهاند. نخست این که فرمودهاند دوستدار به هابرماس گفته که چرا "شخصا و رسما" اعتراض نکردهای! و گریبان گنجی را گرفتهاند که تو هم علاوه بر کلید زدن هجوم علیه فیلسوف بزرگ، آقای دوستدار، و جنایات دیگری که در خلال خدمت به جمهوری اسلامی مرتکب شدهای، مرتکب "جعلی آگاهانه" در نقل قول هم شدهای، چرا که دو کلمه ی مذکور را حذف کردهای! ببینید چه نوشته اند:
اکبر گنجی با جعلی آگاهانه [...] منیت خود را که روز به روز غلیظتر از پیش میشود به رخ کشیده و "منم رستم دستان"وار [...] برخود لازم ندانسته روی تاًکیدِ دوستدار بر "رسماً و شخصاً" مکث کند. گنجی خوب میداند، اعتراضی که بیان بیرونی و مادی نیابد را هرگز نمیتوان اعتراض نام نهاد."
مطالبی را که من حذف کرده و در داخل قلاب با سه نقطه نشان دادهام، پیش از این در قسمتهای دیگر بحث مورد اشاره قرار دادهام. این خیلی عجیب است که کسی از یک سو بر "شخصی" و "رسمی" بودن اعتراضی انگشت تأکید و تهدید بتکاند و از سوی دیگر توقع داشته باشد که آن اعتراض "شخصی" بیان "بیرونی و مادی بیابد"! بیان بیرونی و مادی اعتراض شخصی چه میتواند باشد؟ نگارش رسمی نامه؟ یا راهپیمایی انفرادی در خیابانهای آلمان؟ یا مثلا اعتصاب غذای انفرادی فیلسوف در مقابل پارلمان یا خودسوزی؟ منظور این آقایان چیست واقعا؟ آیا بهتر از آن که هابرماس و آقای گنجی کردند، اقدام دیگری قابل تصور هست؟ آخر اصلا ما چرا از یک فیلسوف آلمانی باید توقع داشته باشیم که یک تنه کار یک تظاهرات چند میلیونی یا کار یک جبهه ی دموکراتیک را برایمان انجام دهد؟ اصلا چرا باید کاری انجام بدهد؟ کمی بعد متوجه خواهید شد که درد این آقایان چیست. بخوانید و با لحنی متلکوار هم بخوانید، همان گونه که میبینید نوشتهاند:
"راستای فعالیت اکبر گنجی از ابتدای مهاجرت و سفر قانونیاش به خارج کشور (تاریخ اپوزیسیون از بدو ورود ایشان شکل یافته و پیش از آن چیزی به نام اپوزیسیون موجودیت نداشته) به جهت موج ایجاد شده حرکت در میان روشنفکران غربی و بدین واسطه همراه و مالِخودکردن بخشی از روشنفکرانِ جامعهی مهاجرت از جمله سه تن معروف (دباشی، صدریها) بود. متاًسفانه کسانی از روشنفکران "نامدار" ایرانی که قامت خود را تا اندازه همقدی با وی تنزل دادند، با همراهیشان به تکرویهای وی، میدانی خارج از اندازه بخشیدند."
ما نمیدانیم آقای گنجی کجا، کی و چگونه "بخشی از روشنفکران جامعه ی مهاجرت" را "مال خود کرده" است. اصلا مگر میشود روشنفکران را، آن هم در دنیای غرب، "مال خود کرد"؟ شاید آن بخشی که آقایان نمیخواهند گرایش آنان را به سوی گنجی ببینند، بخشی است که مجذوب مبارزه ی طولانی و پیگیر آقای گنجی شده و به او پیوسته؟ همان مبارزه ی شش ساله در زندان رژیم و بعد رو کردن دست نیروهای سیاسی-امنیتی در قتلها و همان ترورهایی که آقایان مصداقی و صدری در آغاز مقالهشان آوردهاند؟ شاید برخوردهای متین و درست آقای گنجی این جذابیت را برای او ایجاد کرده است؟ آیا در سخنرانی او در دانشگاه لندن (سوآس) شرکت کردهاید؟ آیا شاهد گزافهگوییهای جمعی از هوچیان در آن جمع بودید؟ آیا دیدید که ایشان با چه متانتی، که حاصل پرورش در خانوادهای پاک و بعدها پیوستن به انقلاب و سپس تجربه ی شرکت در جبهه ی جنگ و بعد شناخت ددمنشی رژیم و بعد مبارزه با آن رژیم تا پای جان و بعد شش سال زندان و بعد نگارش کـُتـُبی که در واقع سند رسمی آن جنایات است، تمام اینها، به اضافه ی نفس سلیم، به ایشان آن صبر و متانت را داده است. و تازه در کجا و کی آقای گنجی ادعای رهبری بخشی یا جناحی از اپوزیسیون را کرده. تا جایی که من میدانم، ایشان چنین ادعایی نداشته و هنوز هم ندارد. اما اگر حرکت سنجیده ی ایشان به گونهای است که وی را در آن مسیر قرار میدهد، همچنان که حرکات شما دو تن شما را در مسیر خاصی قرار میدهد، چه اشکالی میتوان گرفت؟
مابقی مطالب آقایان اصلانی و مصداقی به انتقاد از آقایان دباشی و دو تن صدریها مربوط است. در این جا آقایان اصلانی و مصداقی به نکتههای مهمی در مورد حرکات متزلزل این افراد در مسیر سیاسیشان اشاره کردهاند که تناقضاتی هم دارد و دیگران به آن تناقضات اشاره کردهاند (پاسخ همنشین بهار به مصداقی و اصلانی در "اخبار روز"). مع هذا نکتهها در خور توجه اند و باید در مد نظر کسانی که در اندیشه ی ایجاد وحدت در میان اپوزیسیون به منظور شکل دادن به جبهه ی واحد دموکراتیک هستند، باشد.
اکنون باید خواننده را بار دیگر به مطالبی که در پاراگراف دوم این نوشته مطرح کردم ارجاع دهم و برجسته کنم که فصل مشترک تمامی این مباحث تا جایی که به نویسندگان و خوانندگان متعدد و متنوع آن بر میگردد چیزی نیست جز ایجاد تغییرات دموکراتیک در ایران و سرنوشت ایرانیان. آرامش دوستدار به هابر ماس میگوید باید از حقوق مردم دفاع کرد، به ما میگوید که باید گرد افرادی جمع شد که توان بیشتری برای احقاق حق مردم دارند و نگران امر مهم سرنوشت مردم است و از دینسالاری گریزان است. اکبر گنجی در تکاپوی سازمان دادن به اعتراضات برون مرزی و مبارزه برای افشای هرچه بیشتر سیرت سیاه رژیم و گرد آوردن حمایت برای جنبش دموکراسیخواهی ایرانیان است، مصداقی و اصلانی نیز که مانند گنجی سالها در زندان بودهاند و اکنون در خارج به فعالیت برای آزادی ایرانیان از بند رژیم سیاه جمهوری مشغول اند، و سرانجام دباشی و صدریها که "اکنون" میکوشند به جنبش سبز مدد رسانند، و در چهارچوب قانون اساسی حرکت کنند (چرا که باور دارند آن قانون با اصلاحاتی پتانسیل جمهوریت را برای جمهور ایرانیان دارد) سروش و دیگران، همه و همه تنها در یک نقطه وجه اشتراک دارند: حقوق قانونی مردم و آزادی و امنیت و دموکراسی! با یک مثال ساده میل دارم این بحث را که طولانی هم شد به پایان ببرم:
مبارزه ی سیاسی نیز به سان مبارزه ی نظامی است و هردو قانونمندیهای یکسانی دارند؛ از جمله این که در میدان نبرد رویاروی، و چه پیش و پس از آن، دو جناح میکوشند در جناح متقابل شکاف و تفرقه اندازند و تا جای ممکن فرماندهان و نفرات حریف را به سوی خود بکشانند و یا منزوی و در غیر این صورت نابود کنند. فرماندهان برجسته میکوشند تا جای ممکن از نبرد رویاروی و خونریزی اجتناب کنند. توجه داشته باشید که هرقدر فرماندهان جناح حریف برجستهتر باشند با نفرات بیشتری میتوانند به طرف دیگر بپیوندند! این عامل همان عاملی است که شکست را نصیب رقیب میکند. نظایر این را در تاریخ مبارزات نظامی فراوان دیدهایم. مبارزه ی سیاسی دقیقا همین مختصات را دارد.
حال ببینید از زمانی که به ترتیب افرادی از صف ارتجاع فقاهت اسلامی جدا شده و به این سوی پیوستهاند و کسانی که مثل اکبر گنجی (پس از آگاهی از ماهیت رژیم و بدون این که مرتکب جرمی شده باشد) و سروش که سرانجام با پوزشخواهی از مردم به این جناح پیوسته است، و دیگران که از جناح مقابل جدا شده و جنبش سبز را در داخل رهبری میکنند تا چه حد به تقویت قوای جنبش دموکراسیخواهی، که چیزی نیست جز حکومت قانونی که مورد تأیید مردم است، مدد رساندهاند. فرصت بینظیر پیش آمده برای رهبران سکولار و مردمیتر در این جناح باید به سرعت و بدون فوت وقت مورد توجه و بهرهبرداری قرار گیرد و به تشکیل جبهه ی واحد دموکراسی بیانجامد.
بحثهای مطرح شده توسط این آقایان را میتوان از زوایای دیگری هم مورد توجه و نقد قرار داد، لیکن هیچ کدام از این جوانب مقبول همگان نیست. این بحثها طیف وسیعی از ویژگیهای صورت و محتوای آنها را در بر میگیرد: از سبک، زبان، مسائل لغوی و جمله بندی تا ساختار و اجمال و تطویل و دیگر وجوه صوری نوشتاری گرفته تا هدف، محتوی، مخاطب، مباحث فلسفی سیاسی، علمی و دادهها و اطلاعات تاریخی و کرونولوژیک و روانی و دینی و غیره و غیره که هیچ کدام مورد توجه عام نیست، جز آنچه که عرض شد.
و نکته آخر این که به جای متهم کردن بی پایه و اساس افراد باید آنان را تشویق به اتحاد با هم نمود و احیانا اگر ایرادی هم بر آنان وارد است یا با نقد سازنده و پسندیده و زبان سلیم و یا با رفتار پسندیده و مناسب مجذوب و به سوی اتحاد با جنبش تشویق کرد. و در صورتی که فردی از این میان عمداً دستی به خون کسی آلوده او را با اسناد و مدارک متقن به دست دادگاهی صالح و به دور از تعصب و کینه ورزی سپرد. اگر بخواهیم هرکس را بنا به سهمی که در استقرار جمهوری اسلامی دارد مورد بازخواست و محاکمه قرار دهیم، آنگاه باید بیش از نیمی از ایرانیان را به پای میز محاکمه و به زندان بکشیم. همین که ایرانیان و نا آگاهی تاریخی آنان موجب شده که بیش از سی سال از شاهراه ترقی و دموکراسی عقب بیافتیم و نزدیک به یک میلیون تن را در جریان جنگ و تظاهرات و زندان و شکنجه و قتلهای زنجیرهای و قتل عامهای درون زندان از دست بدهیم، خود کیفری است که در دادگاه تاریخ برای ما مقدر شده است. ما از هم اکنون همه تاوان ناآگاهی خود را دادهایم. تهمت و تفرقه دیگر بس است، متحد شوید! مخصوصا که دشمنان خارجی در پشت دروازههای میهن ما در انتظار ایجاد عراق یا افغانستانی دیگر مترصد نشستهاند!
توفیق خوانندگان و پویندگان راه آزادی و پیشروان موجد جبهه ی دموکراتیک برای آزادی ایران را آرزو دارد.
امیر حسین آمویی
www.arashmag.com *
«احمدینژاد تلاش میکند جاسبی را بردارد»
شوراى عالى انقلاب فرهنگى به دنبال دستور رهبر ایران تغییرات جدید در اساسنامه دانشگاه آزاد را اعمال کرد و بر این اساس احكام هيئت امنا را منوط به امضاء رئيس شوراى عالى انقلاب فرهنگى، محمود احمدینژاد، كرد.
اين شورا همچنين اعضاى هيئت امنای دانشگاه آزاد را از ۱۳ نفر به ۱۰ نفر كاهش داد و برخلاف اساسنامه قبلى كه احكام اعضای هيئت امنا با امضا «رئيس هيئت موسس» رسميت مىيافت، تصويب كرد كه احكام اعضاى اين دانشگاه بايد به امضاى رئيس شوراى عالى انقلاب فرهنگى برسد.
البته موضوع به نفع رقبا یا مخالفان دولت هم حل نشده است. یعنی ممکن است یک نفر از اعضا هیات موسس دانشگاه مربوط به آقای موسوی باشد.
در حقیقت دستورالعملی که آقای خامنهای صادر کرد بر این اساس بود که هم میخواست آقای هاشمی رفسنجانی از این طریق بر دانشگاه آزاد به عنوان یک منبع اساسی قدرت کنترل استراتژیک نداشته باشد و هم دولت.
حفظ این سمت نیازمند آن بوده که آقای جاسبی با نهادهای قدرت رابطه ویژه و خاصی داشته باشد، طبعا امتیازات بسیاری هم داده تا توانسته است این سمت را نگه دارد.
در مجموع دعوا بر سر آقای جاسبی نبوده است. بیشتر مسئله بر سر چگونگی آینده دانشگاه آزاد بوده است. مضافا بر این که آقای احمدینژاد میخواست دانشگاه آزاد را تبدیل به یکی از قلمروهای حکومتی کند.
تلاش آقای احمدینژاد این است که جاسبی را بردارد، ولی در حالت فعلی آقای جاسبی کماکان میتواند حفظ شود.
از سوی دیگر کسی که قرار است جای آقای جاسبی انتخاب شود باید از جنبه سیاسی یا نزدیک به نهاد رهبری باشد یا این که از کسانی باشد که در وسط قرار داشته و مخالف جدی هم نداشته باشد.
ولی آقای هاشمی رفسنجانی از لحاظ سیاسی و موازنه قدرت برای این که بتواند در این بازی تغییراتی ایجاد کند دستش خالی است.
بنابراین راهی به جز پذیرش این تغییرات ندارد، ولی سعی میکند حداقل تغییرات انجام شود و حداقل انتظاری که دارد این است که دانشگاه به وسیله آقای احمدینژاد مصادره نشود و اگر هم کسی قرار است جای آقای جاسبی انتخاب شود، یک شخص مرضیالطرفین باشد.
اين شورا همچنين اعضاى هيئت امنای دانشگاه آزاد را از ۱۳ نفر به ۱۰ نفر كاهش داد و برخلاف اساسنامه قبلى كه احكام اعضای هيئت امنا با امضا «رئيس هيئت موسس» رسميت مىيافت، تصويب كرد كه احكام اعضاى اين دانشگاه بايد به امضاى رئيس شوراى عالى انقلاب فرهنگى برسد.
- رادیوفردا در این باره با علیرضا نامور حقیقی، کارشناس و تحلیلگر مسائل ایران، گفتوگو کرده و ابتدا از او پرسیده است که آیا این تغییرات اعمال شده به سود دولت آقای احمدینژاد تمام شده است؟
البته موضوع به نفع رقبا یا مخالفان دولت هم حل نشده است. یعنی ممکن است یک نفر از اعضا هیات موسس دانشگاه مربوط به آقای موسوی باشد.
در حقیقت دستورالعملی که آقای خامنهای صادر کرد بر این اساس بود که هم میخواست آقای هاشمی رفسنجانی از این طریق بر دانشگاه آزاد به عنوان یک منبع اساسی قدرت کنترل استراتژیک نداشته باشد و هم دولت.
- آیا این تغییرات منجر به افزایش کنترل شورای عالی انقلاب فرهنگی بر دانشگاه آزاد نمیشود؟
- با این تغییراتی که اجرا میشود و با این زمزمههایی که هر روز درباره احتمال این تغییرات شنیده میشود، آیا میتوان انتظار داشت که ریاست دانشگاه آزاد هم تغییر کند و آقای جاسبی جایش را به یک مدیر تازه بدهد؟
حفظ این سمت نیازمند آن بوده که آقای جاسبی با نهادهای قدرت رابطه ویژه و خاصی داشته باشد، طبعا امتیازات بسیاری هم داده تا توانسته است این سمت را نگه دارد.
در مجموع دعوا بر سر آقای جاسبی نبوده است. بیشتر مسئله بر سر چگونگی آینده دانشگاه آزاد بوده است. مضافا بر این که آقای احمدینژاد میخواست دانشگاه آزاد را تبدیل به یکی از قلمروهای حکومتی کند.
تلاش آقای احمدینژاد این است که جاسبی را بردارد، ولی در حالت فعلی آقای جاسبی کماکان میتواند حفظ شود.
از سوی دیگر کسی که قرار است جای آقای جاسبی انتخاب شود باید از جنبه سیاسی یا نزدیک به نهاد رهبری باشد یا این که از کسانی باشد که در وسط قرار داشته و مخالف جدی هم نداشته باشد.
- پیشبینی شما نسبت به واکنش آقای هاشمی رفسنجانی به عنوان حامی اصلی و پدر معنوی دانشگاه آزاد چیست؟
ولی آقای هاشمی رفسنجانی از لحاظ سیاسی و موازنه قدرت برای این که بتواند در این بازی تغییراتی ایجاد کند دستش خالی است.
بنابراین راهی به جز پذیرش این تغییرات ندارد، ولی سعی میکند حداقل تغییرات انجام شود و حداقل انتظاری که دارد این است که دانشگاه به وسیله آقای احمدینژاد مصادره نشود و اگر هم کسی قرار است جای آقای جاسبی انتخاب شود، یک شخص مرضیالطرفین باشد.
ادامه فشار بر اعضای سنديکای کارگران شرکت واحد تهران
ماموران وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ايران روز چهارشنبه سعيد ترابيان، مسئول روابط عمومی و عضو هيئت مديره سنديکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه، و غلامرضا غلامحسينی، عضو ديگر اين تشکل مستقل کارگری، را در شهر کرج بازداشت کردند.
آقای ترابيان پس از يک روز با قرار وثيقه از زندان رجايی شهر کرج آزاد شد، اما آقای غلامحسينی هنوز آزاد نشده است.
يکی از اعضای سنديکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه در گفتوگو با راديوفردا از چگونگی بازداشت سعيد ترابيان و غلامرضا غلامحسينی میگويد:
آقای غلامحسينی با مسئول روابط عمومی سنديکای شرکت واحد تماس میگيرد و قرار میگذارد نامه گلايهآميزی که برای مسئولان وزارت اطلاعات نوشته بوده را از طريق اينترنت انتشار دهند.
صبح روز چهارشنبه، وقتی سعيد ترابيان و غلامرضا غلامحسينی برای انجام کار مورد نظرشان وارد يک کافینت میشوند، مأموران وزارت اطلاعات وارد آن محل شدند و آن دو نفر را همراه با ضرب و شتم شديد بازداشت کردند.
مأموران وزارت اطلاعات با گفتن الفاظ رکيک به دستان اين دو نفر دستبند زدند، آنها را روی زمين خواباندند، تمامی مدارکشان را ضبط کردند و سپس به صورت انفرادی با دو خودروی وزارت اطلاعات، سعيد ترابيان را به زندان رجايیشهر منتقل کردند و از سرنوشت آقای غلامحسينی هم که هنوز هيچ اطلاعی در دست نيست.
دليلی برای دستگيری سعيد ترابيان وجود نداشته و تنها دليل آن همراهی با آقای غلامرضا غلامحسينی بوده است و در مورد آقای غلامحسينی هم هيچ تفهيم اتهامی وجود ندارد. مأموران وزارت اطلاعات حکم جلب داشتند، ولی اتهامی وجود ندارد.
آقای غلامحسينی يکی از اعضای سنديکای شرکت واحد بوده که از سال ۱۳۸۴ از کار اخراج شده و حدود يک سال پيش با حکم اداره کار به کار خود بازگشته بود و هيچ کار غيرسنديکايی از او سر نزده بود.
حال بايد ببينيم روند دادرسی و بازجويی او چگونه است. البته هيچ کس از درون انسانها خبر ندارد، ولی در همين حد که بدانيم آقای غلامحسينی يک عضو سنديکا بوده است، برای ما کفايت میکند و از کارهای ديگر او خبری نداريم.
تمامی فعاليتهای اعضای هيئت مديره و فعالان سنديکای شرکت واحد در چهارچوب حقوق صنفی کارگران شرکت واحد بوده است. بعد از اخراجهايی که صورت گرفت و با حکم رسمی ديوان عدالت اداری در هيئت عمومی مشخص شد که اخراج کارگران اشتباه بوده است. خوشبختانه اکثريت کارگران به جز هفت نفر به سر کار خود بازگشتند و فعاليتهای صنفی آنها ادامه دارد.
اين که اين فشارها به چه دليل روی فعالان سنديکايی وارد میشود برای خود ما هم جای سوال دارد، چون طی سالهای اخير هيچ اعتصاب و اعتراضی از سوی آنها شکل نگرفته و به نظر میرسد فقط پيگيریهای حقوقی اعضای سنديکا باعث اين بازداشتها بوده است.
آقای ترابيان پس از يک روز با قرار وثيقه از زندان رجايی شهر کرج آزاد شد، اما آقای غلامحسينی هنوز آزاد نشده است.
يکی از اعضای سنديکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه در گفتوگو با راديوفردا از چگونگی بازداشت سعيد ترابيان و غلامرضا غلامحسينی میگويد:
آقای غلامحسينی با مسئول روابط عمومی سنديکای شرکت واحد تماس میگيرد و قرار میگذارد نامه گلايهآميزی که برای مسئولان وزارت اطلاعات نوشته بوده را از طريق اينترنت انتشار دهند.
صبح روز چهارشنبه، وقتی سعيد ترابيان و غلامرضا غلامحسينی برای انجام کار مورد نظرشان وارد يک کافینت میشوند، مأموران وزارت اطلاعات وارد آن محل شدند و آن دو نفر را همراه با ضرب و شتم شديد بازداشت کردند.
مأموران وزارت اطلاعات با گفتن الفاظ رکيک به دستان اين دو نفر دستبند زدند، آنها را روی زمين خواباندند، تمامی مدارکشان را ضبط کردند و سپس به صورت انفرادی با دو خودروی وزارت اطلاعات، سعيد ترابيان را به زندان رجايیشهر منتقل کردند و از سرنوشت آقای غلامحسينی هم که هنوز هيچ اطلاعی در دست نيست.
دليلی برای دستگيری سعيد ترابيان وجود نداشته و تنها دليل آن همراهی با آقای غلامرضا غلامحسينی بوده است و در مورد آقای غلامحسينی هم هيچ تفهيم اتهامی وجود ندارد. مأموران وزارت اطلاعات حکم جلب داشتند، ولی اتهامی وجود ندارد.
آقای غلامحسينی يکی از اعضای سنديکای شرکت واحد بوده که از سال ۱۳۸۴ از کار اخراج شده و حدود يک سال پيش با حکم اداره کار به کار خود بازگشته بود و هيچ کار غيرسنديکايی از او سر نزده بود.
حال بايد ببينيم روند دادرسی و بازجويی او چگونه است. البته هيچ کس از درون انسانها خبر ندارد، ولی در همين حد که بدانيم آقای غلامحسينی يک عضو سنديکا بوده است، برای ما کفايت میکند و از کارهای ديگر او خبری نداريم.
- فشار بر اعضای سنديکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه در ماههای اخير افزايش يافته است. اين برای دومين بار است که آقای ترابيان بازداشت شده و پيش از اين هم آقای رضا شهابی توسط نيروهای امنيتی بازداشت شد که هنوز اتهام او مشخص نيست. اين فشارها را چگونه ارزيابی میکنيد؟
تمامی فعاليتهای اعضای هيئت مديره و فعالان سنديکای شرکت واحد در چهارچوب حقوق صنفی کارگران شرکت واحد بوده است. بعد از اخراجهايی که صورت گرفت و با حکم رسمی ديوان عدالت اداری در هيئت عمومی مشخص شد که اخراج کارگران اشتباه بوده است. خوشبختانه اکثريت کارگران به جز هفت نفر به سر کار خود بازگشتند و فعاليتهای صنفی آنها ادامه دارد.
اين که اين فشارها به چه دليل روی فعالان سنديکايی وارد میشود برای خود ما هم جای سوال دارد، چون طی سالهای اخير هيچ اعتصاب و اعتراضی از سوی آنها شکل نگرفته و به نظر میرسد فقط پيگيریهای حقوقی اعضای سنديکا باعث اين بازداشتها بوده است.
جعفر پویه
پس از مدتها توقف مذاکرات اتمی با رژیم جمهوری اسلامی قرار است سعید جلیلی، دبیر شورای امنیت ملی و مذاکره کننده ارشد رژیم در اواسط ماه جاری با کاترین اشتون، مسوول سیاست خارجی اتحادیه اروپا که نمایندگی کشورهای 1+5 را بر عهده دارد، مذاکره کند. زمان این مذاکره در حالی تعیین شده که از اکتبر سال گذشته تا کنون هیچ مذاکره یا گفتگویی در این مورد انجام نشده است. دلیل توقف مذاکرات گروه 1+5 با رژیم، حرفها و شرایطی بود که احمدی نژاد، رییس جمهور برکشیده رهبر و ولی فقیه آن برای جامعه جهانی به ویژه اتحادیه اروپا و 1+5 تعیین کرده بود.
هیات مذاکره کننده رژیم به دستور احمدی نژاد به طور یکطرفه میز مذاکره را ترک کرد. احمدی نژاد درباره دلیل این توقف گفت: "ما مذاکره را به خاطر بیاخلاقی آنها پس از تصویب قطعنامه در شورای امنیت علیه ایران به عقب میاندازیم. پایان مرداد ماه (نیمه رمضان) این مذاکرات انجام میشود. این جریمهای است برای اینکه آنها ادب شوند تا رسم گفتگو با ملتها را یاد بگیرند".
او در حالی تصمیم به "ادب کردن" طرفهای خارجی رژیم با ترک میز مذاکره گرفت که همزمان شرطهایی را نیز برای ادامه آن مطرح کرد. پس از این اتفاق تا مدتها مقامهای رژیم از جمله احمدی نژاد درخواست ادامه مذاکره را داشتند که با بی محلی طرفهای مقابل روبرو شد. احمدی نژاد بارها آمادگی رسمی رژیم برای آغاز مذاکرات را در نشستهای خبری و گفتگوهایش مطرح کرد، تا اینکه متکی، وزیر امور خارجه از این بی محلی به صدا در آمد و زبان به انتقاد از خانم اشتون باز کرد و او را به کم کاری در این مورد متهم ساخت. متکی از خانم اشتون خواست تا درباره مذاکره و درخواستهای رژیم فعال تر عمل کند. وی همچنین به طور یکجانبه به خبرگزاریها گفت: "ماه اکتبر یا اوایل ماه نوامبر (مهر و آبان سال جاری) تاریخ مناسبی است که گفتوگوهای نمایندگانایران و 1+5 شکل بگیرد."
او به دروغ ادعا کرده بود: "تاریخ دقیق از سوی دو طرف در حال بررسی و رایزنی است و در مورد سطح و محل گفتوگوها پس از نهایی شدن تاریخ به اطلاع همگان خواهد رسید."
اتحادیه اروپا نیز در واكنش به سخنان وزیر خارجه رژیم مبنی بر آمادگی این كشور برای شركت در گفتوگوهای هستهای، تاریخ ادعایی متکی را رد کرد. سخنگوی خانم اشتون در این باره گفت: "هیچ تاریخ رسمی تعیین نشده و هیچ نامه رسمی نیز در مورد گفتوگوها توسط اشتون یا کارمندانش دریافت نشده است."
فیلیپ کراولی، سخنگوی وزارت خارجه آمریكا در واکنش به سخنان منوچهر متكی گفت: "اگر ایران آماده مذاکرات است، تنها کاری که باید بکند این است که تلفن را بردارد و تاریخی را تعیین کند."
اما پس از همه این پر رویی و التماس، خانم اشتون درخواست مذاکره مجدد را پذیرفت و خواستار تعیین تاریخ آن شد. در همین حال پیشنهاد تازه آمریکا و کشورهای اروپایی برای مبادله اورانیوم غنی شده با سوخت اتمی مورد نیاز راکتور تحقیقاتی تهران منتشر شده است که بر اساس آن جمهوری اسلامی باید حدود دو هزار کیلوگرم (دو تن) از اورانیوم غنیشده با غلظت کم خود را به خارج از کشور منتقل کند؛ چیزی که رژیم یکبار آنرا پذیرفته و دوباره رد کرده بود.
رژیم ولایت فقیه و پایوران آن که بارها نشان داده اند، مذاکره را برای مذاکره و طرح ادعاهای واهی می خواهند نه حل و فصل مشکل پیش آمده، دوباره درخواستهای متفاوتی را مطرح کرده اند؛ یکی مذاکره را رد می کند، دیگری ادعا دارد که غربیها مقهور قدرت رژیم شده اند و از همه بدتر، احمدی نژاد خواستار پذیرش یاوه های بی مورد و نابجای خود به عنوان شرط رژیم از سوی کشورهای 1+5 شده است. آنها اعلام می کنند تا غربیها به شرایط احمدی نژاد پاسخ مثبت ندهند، مذاکره ای صورت نخواهد گرفت. از سوی دیگر، منوچهر متکی که تا دیروز به در و دیوار می کوبید و دایم با خواهش و تمنا همصدا با احمدی نژاد خواهان مذاکره مجدد می شد، گفت: "اگر گروه وین بعد از مدتی رکود آمادگی داشته باشد گفتوگو ها برای تبادل سوخت بر اساس چارچوبی که دقیقا در اعلامیه تهران تعریف شده است، انجام شود، می توانند آن را نهایی کنند."
او در ادامه گفت: "مبادله سوخت فقط در چارچوب بیانیه تهران صورت می گیرد."
انگار نه انگار که تا دیروز او و احمدی نژاد پی در پی درخواست مذاکره را مطرح میکردند و انگار که این درخواستهای سریالی آنان برای مذاکره نبود که مورد توجه قرار نمی گرفت و حال که طرف مقابل حاضر به ادامه مذاکره شده است، متکی ادعا می کند که اگر آنها آماده تبادل سوخت بر اساس اعلامیه تهران هستند، می توانند زمان آنرا نهایی کنند. این بی شرمی و عدم پایبندی به حداقلهای مذاکره و توافق را به چه چیزی می شود تشبیه کرد؟ جایگاه وقاحت در اخلاق و منش ولایت فقیه آن چیزی ست که در هیچ کجای دنیا همتایی ندارد.
رژیم پا در گل ولایت فقیه در بحرانهای بسیاری دست و پا می زند و برای مردم ایران هیچ پاسخی برای توقف مذاکره و بی محلی غرب ندارد. پذیرش مذاکره از سوی خانم اشتون و کشورهای 1+5 تنها برای به رخ کشیدن عدم انزوای رژیم در وضعیت به غایت بغرنج کنونی در داخل کشور است و مصرف داخلی دارد و گرنه کیست که نداند قصد رژیم رسیدن به بمب اتمی و مسلح شدن به آن برای باج خواهی و برهم زدن اوضاع منطقه است. این آن چیزی است که جامعه جهانی به ویژه کشورهای 1+5 باید بدانند و به رژیم برای گریز از وضعیت کنونی راه حل ندهند.
هیات مذاکره کننده رژیم به دستور احمدی نژاد به طور یکطرفه میز مذاکره را ترک کرد. احمدی نژاد درباره دلیل این توقف گفت: "ما مذاکره را به خاطر بیاخلاقی آنها پس از تصویب قطعنامه در شورای امنیت علیه ایران به عقب میاندازیم. پایان مرداد ماه (نیمه رمضان) این مذاکرات انجام میشود. این جریمهای است برای اینکه آنها ادب شوند تا رسم گفتگو با ملتها را یاد بگیرند".
او در حالی تصمیم به "ادب کردن" طرفهای خارجی رژیم با ترک میز مذاکره گرفت که همزمان شرطهایی را نیز برای ادامه آن مطرح کرد. پس از این اتفاق تا مدتها مقامهای رژیم از جمله احمدی نژاد درخواست ادامه مذاکره را داشتند که با بی محلی طرفهای مقابل روبرو شد. احمدی نژاد بارها آمادگی رسمی رژیم برای آغاز مذاکرات را در نشستهای خبری و گفتگوهایش مطرح کرد، تا اینکه متکی، وزیر امور خارجه از این بی محلی به صدا در آمد و زبان به انتقاد از خانم اشتون باز کرد و او را به کم کاری در این مورد متهم ساخت. متکی از خانم اشتون خواست تا درباره مذاکره و درخواستهای رژیم فعال تر عمل کند. وی همچنین به طور یکجانبه به خبرگزاریها گفت: "ماه اکتبر یا اوایل ماه نوامبر (مهر و آبان سال جاری) تاریخ مناسبی است که گفتوگوهای نمایندگانایران و 1+5 شکل بگیرد."
او به دروغ ادعا کرده بود: "تاریخ دقیق از سوی دو طرف در حال بررسی و رایزنی است و در مورد سطح و محل گفتوگوها پس از نهایی شدن تاریخ به اطلاع همگان خواهد رسید."
اتحادیه اروپا نیز در واكنش به سخنان وزیر خارجه رژیم مبنی بر آمادگی این كشور برای شركت در گفتوگوهای هستهای، تاریخ ادعایی متکی را رد کرد. سخنگوی خانم اشتون در این باره گفت: "هیچ تاریخ رسمی تعیین نشده و هیچ نامه رسمی نیز در مورد گفتوگوها توسط اشتون یا کارمندانش دریافت نشده است."
فیلیپ کراولی، سخنگوی وزارت خارجه آمریكا در واکنش به سخنان منوچهر متكی گفت: "اگر ایران آماده مذاکرات است، تنها کاری که باید بکند این است که تلفن را بردارد و تاریخی را تعیین کند."
اما پس از همه این پر رویی و التماس، خانم اشتون درخواست مذاکره مجدد را پذیرفت و خواستار تعیین تاریخ آن شد. در همین حال پیشنهاد تازه آمریکا و کشورهای اروپایی برای مبادله اورانیوم غنی شده با سوخت اتمی مورد نیاز راکتور تحقیقاتی تهران منتشر شده است که بر اساس آن جمهوری اسلامی باید حدود دو هزار کیلوگرم (دو تن) از اورانیوم غنیشده با غلظت کم خود را به خارج از کشور منتقل کند؛ چیزی که رژیم یکبار آنرا پذیرفته و دوباره رد کرده بود.
رژیم ولایت فقیه و پایوران آن که بارها نشان داده اند، مذاکره را برای مذاکره و طرح ادعاهای واهی می خواهند نه حل و فصل مشکل پیش آمده، دوباره درخواستهای متفاوتی را مطرح کرده اند؛ یکی مذاکره را رد می کند، دیگری ادعا دارد که غربیها مقهور قدرت رژیم شده اند و از همه بدتر، احمدی نژاد خواستار پذیرش یاوه های بی مورد و نابجای خود به عنوان شرط رژیم از سوی کشورهای 1+5 شده است. آنها اعلام می کنند تا غربیها به شرایط احمدی نژاد پاسخ مثبت ندهند، مذاکره ای صورت نخواهد گرفت. از سوی دیگر، منوچهر متکی که تا دیروز به در و دیوار می کوبید و دایم با خواهش و تمنا همصدا با احمدی نژاد خواهان مذاکره مجدد می شد، گفت: "اگر گروه وین بعد از مدتی رکود آمادگی داشته باشد گفتوگو ها برای تبادل سوخت بر اساس چارچوبی که دقیقا در اعلامیه تهران تعریف شده است، انجام شود، می توانند آن را نهایی کنند."
او در ادامه گفت: "مبادله سوخت فقط در چارچوب بیانیه تهران صورت می گیرد."
انگار نه انگار که تا دیروز او و احمدی نژاد پی در پی درخواست مذاکره را مطرح میکردند و انگار که این درخواستهای سریالی آنان برای مذاکره نبود که مورد توجه قرار نمی گرفت و حال که طرف مقابل حاضر به ادامه مذاکره شده است، متکی ادعا می کند که اگر آنها آماده تبادل سوخت بر اساس اعلامیه تهران هستند، می توانند زمان آنرا نهایی کنند. این بی شرمی و عدم پایبندی به حداقلهای مذاکره و توافق را به چه چیزی می شود تشبیه کرد؟ جایگاه وقاحت در اخلاق و منش ولایت فقیه آن چیزی ست که در هیچ کجای دنیا همتایی ندارد.
رژیم پا در گل ولایت فقیه در بحرانهای بسیاری دست و پا می زند و برای مردم ایران هیچ پاسخی برای توقف مذاکره و بی محلی غرب ندارد. پذیرش مذاکره از سوی خانم اشتون و کشورهای 1+5 تنها برای به رخ کشیدن عدم انزوای رژیم در وضعیت به غایت بغرنج کنونی در داخل کشور است و مصرف داخلی دارد و گرنه کیست که نداند قصد رژیم رسیدن به بمب اتمی و مسلح شدن به آن برای باج خواهی و برهم زدن اوضاع منطقه است. این آن چیزی است که جامعه جهانی به ویژه کشورهای 1+5 باید بدانند و به رژیم برای گریز از وضعیت کنونی راه حل ندهند.
حجت الاسلام احمد خاتمی امام جمعه موقت تهران، امروز در خطبه های نماز جمعه در تهران گفت: دشمن در پی برنامه ریزی علیه قانون هدفمندی یارانه هاست و 170 سایت خارجی علیه این قانون، تبلیغ و برنامه ریزی می کنند.
به گفته احمد خاتمی، مطالب این سایت ها نشان میدهد که اجرای قانون هدفمندی یارانه ها به ضرر آنهاست. وی از چگونگی متضرر شدن این سایت های خارجی که به گفته وی علیه این قانون تبلیغ می کنند، چیزی نگفت.
احمد خاتمی ،امام جمعه تهران، بخش بزرگی از خطبه های خود را به وصف و تحسین سفر ایت اله خامنه ای به قم و به گفته وی برکات آن اختصا ص داد و از جمله گفت که سفر آقای خامنه ای در پائیز به قم، بهار را به این شهر آورد.
بريتانيا اتهام ارتباط با دستگير شدگان در مريوان را «بی پایه» خواند
سخنگوی وزرات امور خارجه بريتانيا، اتهام وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی منبی بر ارتباط چهار نفر بازداشتی در غرب ايران با بریتانیا را رد کرده و می گويد: طرح اتهامات «بی پايه» از سوی ايران تازگی ندارد.
بری مارستون، سخنگوی وزارت امور خارجه بريتانيا به شهران طبری خبرنگار «راديو فردا» در لندن گفته است:«بريتانيا هيچ وقت از تروريسم در ايران حمايت نکرده است و اين قابل قبول نيست که هر اتفاق های بدی در ايران بيفتد، دولت ايران ادعا می کند که کار هميشه کار انگليسی ها است.»
بری مارستون که به زبان فارسی صحبت می کرد، افزوده است:« اين اتهام های بی پايه دولت ايران سابقه طولانی دارند ، ولی هيچ ربطی به واقعه ندارند. دولت ایران به جای استفاده از اتهامات مسخره و بی پايه خيلی بهتر است به دنبال کردن دلایل واقعی برای مشکلات خود بپردازد.»
رسانه های وابسته به دولت ايران روز پنجشنبه به نقل از وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی گزارش دادند که «چهار تروريست» مرتبط با دولت بريتانيا در شهر مريوان، در استان کردستان، بازداشت شده اند. طبق اين گزارش اين چهار نفر طی دو سال گذشته، مرتکب پنج ترور شده اند.
به گزارش «پرس تی وی» شبکه انگليسی زبان دولت ايران، وزارت اطلاعات می گويد از اين چهار نفر يعنی؛ مجيد بختياری، هژير ابراهيمی، لقمان مرادی و زنيار مرادی، اسلحه اسناد و مدارکی به دست آورده است که نشان می دهد که با اعضای گروه کومله در ارتباط هستند و با فردی به نام جليل فتاحی، از رهبران کومله و ساکن بریتانیا، در شهر سليمانيه عراق دستور می گرفتند.
وزارت اطلاعات ايران می گويد اين افراد اعتراف کرده اند به آنها پيشنهاد شده بود که در ازای هر قتل ۲۰ هزار دلار دريافت خواهند کرد، اما آنان فقط هشت هزار دلار برای هر قتل دريافت کرده اند.
گروه کومله که پيشتر شاخه کردستان حزب کمونيست ايران بود، پس از انحلال آن حزب به فعاليت خود ادامه داد. اما در اين مدت دچار انشعاب های بسياری شده است.
عبدالله مهتدی، رهبر يکی از گروه ها، در گفت وگو با رادیو فردا تصریح کرده است که اين افراد هیچ «رابطه ای با کومله ندارند.»
عبدالله مهتدی درباره اين چهار نفر بازداشت شده می گويد:«درباره مجيد بختياری ،من هيچ اطلاعاتی ندارم . اما آن سه نفر ديگر به تازگی بازداشت نشده اند و حدود يکسال پيش بازداشت شدند.»
عبدالله مهتدی می گويد: گروه کومله از پيش از سال ۱۳۷۲ فعاليت های نظامی خود را در ايران را متوقف کرده است و «جمهوری اسلامی اين مساله را به خوبی می داند و فقط برای مقاصد تبليغاتی اين مساله را مطرح می کند.»
واکنش به اظهارات به مقام اطلاعاتی بريتانيا
دربخشی از گزارش «پرس تی وی» درباره اعترافات اين چهار نفر، به خبر اظهارات جان سوئرز، رييس سازمان اطلاعات برون مرزی بريتانيا ، درباره اقدامات اين سازمان در عمليات جاسوسی برای متوقف کردن فعاليت های هسته ای ايران اشاره شده است.
جان سوئرز هفته گذشته گفته بود که سازمان وی برای کشف فعاليت های مخفی هسته ای ايران ، دست به عمليات جاسوسی می زند.
در اين زمينه، بری مارستون به راديو فردا گفته است پرونده هسته ای ايران موجب نگرانی امنيتی برای همه مردم جهان است و از آنجا که ايران در اين زمينه پنهان کاری می کند، کسب اطلاعات برای ما دراين زمينه ضروری است . اما برای اين و هيچ منظور ديگری از تروريسم حمايت نمی کنيم.
بری مارستون، سخنگوی وزارت امور خارجه بريتانيا به شهران طبری خبرنگار «راديو فردا» در لندن گفته است:«بريتانيا هيچ وقت از تروريسم در ايران حمايت نکرده است و اين قابل قبول نيست که هر اتفاق های بدی در ايران بيفتد، دولت ايران ادعا می کند که کار هميشه کار انگليسی ها است.»
بری مارستون که به زبان فارسی صحبت می کرد، افزوده است:« اين اتهام های بی پايه دولت ايران سابقه طولانی دارند ، ولی هيچ ربطی به واقعه ندارند. دولت ایران به جای استفاده از اتهامات مسخره و بی پايه خيلی بهتر است به دنبال کردن دلایل واقعی برای مشکلات خود بپردازد.»
رسانه های وابسته به دولت ايران روز پنجشنبه به نقل از وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی گزارش دادند که «چهار تروريست» مرتبط با دولت بريتانيا در شهر مريوان، در استان کردستان، بازداشت شده اند. طبق اين گزارش اين چهار نفر طی دو سال گذشته، مرتکب پنج ترور شده اند.
به گزارش «پرس تی وی» شبکه انگليسی زبان دولت ايران، وزارت اطلاعات می گويد از اين چهار نفر يعنی؛ مجيد بختياری، هژير ابراهيمی، لقمان مرادی و زنيار مرادی، اسلحه اسناد و مدارکی به دست آورده است که نشان می دهد که با اعضای گروه کومله در ارتباط هستند و با فردی به نام جليل فتاحی، از رهبران کومله و ساکن بریتانیا، در شهر سليمانيه عراق دستور می گرفتند.
وزارت اطلاعات ايران می گويد اين افراد اعتراف کرده اند به آنها پيشنهاد شده بود که در ازای هر قتل ۲۰ هزار دلار دريافت خواهند کرد، اما آنان فقط هشت هزار دلار برای هر قتل دريافت کرده اند.
گروه کومله که پيشتر شاخه کردستان حزب کمونيست ايران بود، پس از انحلال آن حزب به فعاليت خود ادامه داد. اما در اين مدت دچار انشعاب های بسياری شده است.
عبدالله مهتدی، رهبر يکی از گروه ها، در گفت وگو با رادیو فردا تصریح کرده است که اين افراد هیچ «رابطه ای با کومله ندارند.»
عبدالله مهتدی درباره اين چهار نفر بازداشت شده می گويد:«درباره مجيد بختياری ،من هيچ اطلاعاتی ندارم . اما آن سه نفر ديگر به تازگی بازداشت نشده اند و حدود يکسال پيش بازداشت شدند.»
عبدالله مهتدی می گويد: گروه کومله از پيش از سال ۱۳۷۲ فعاليت های نظامی خود را در ايران را متوقف کرده است و «جمهوری اسلامی اين مساله را به خوبی می داند و فقط برای مقاصد تبليغاتی اين مساله را مطرح می کند.»
واکنش به اظهارات به مقام اطلاعاتی بريتانيا
دربخشی از گزارش «پرس تی وی» درباره اعترافات اين چهار نفر، به خبر اظهارات جان سوئرز، رييس سازمان اطلاعات برون مرزی بريتانيا ، درباره اقدامات اين سازمان در عمليات جاسوسی برای متوقف کردن فعاليت های هسته ای ايران اشاره شده است.
جان سوئرز هفته گذشته گفته بود که سازمان وی برای کشف فعاليت های مخفی هسته ای ايران ، دست به عمليات جاسوسی می زند.
در اين زمينه، بری مارستون به راديو فردا گفته است پرونده هسته ای ايران موجب نگرانی امنيتی برای همه مردم جهان است و از آنجا که ايران در اين زمينه پنهان کاری می کند، کسب اطلاعات برای ما دراين زمينه ضروری است . اما برای اين و هيچ منظور ديگری از تروريسم حمايت نمی کنيم.
شاهزاده سعودی: ایران با تداوم غنیسازی در مسیری خطرناک گام بر میدارد
شاهزاده تُرکی الفیصل، رئیس پیشین سازمان اطلاعات عربستان سعودی گفت که ایران با پیگیری غنیسازی هستهای، در مسیری پر مخاطره قدم برمیدارد و جمهوری اسلامی باید در مورد پرسشهای مرتبط با برنامه هستهای خود توضیح بدهد.
به گزارش خبرگزاری رویترز، ترکی الفیصل که پیش از این سفیر عربستان در ایالات متحده بوده و هماینک از اعضای ارشد «کمیسیون بینالمللی منع گسترش سلاحهای هستهای» است این مطلب را روز پنجشنبه در سخنرانی خود در «بنیاد صلح بینالمللی کارنگی» در واشینگتن بیان کرد.
آقای ترکی الفیصل همچنین اظهار داشت که ایالات متحده نباید برای اطمینان دادن به اسرائیل در مورد پیشرفت روند صلح با فلسطینیان، اقدام به حمله نظامی علیه ایران بکند.
ترکی الفیصل در این سخنرانی گفت: «هیچکس انکار نمیکند که وجود یک ایران هستهای، یک خطر بینالمللی بزرگ است، اما این ادعا که ایالات متحده برای پیش بردن روند صلح اسرائیل و فلسطین باید به ایران حمله کند مانند این است که بگوییم برای چیدن سیب باید درخت سیب را برید.»
به گفته رئیس پیشین سازمان اطلاعات عربستان، جنگ با ایران نه تنها «فاجعهانگیز بلکه مصیبتبار» خواهد بود و چنین جنگی باعث میشود تا «روند آشتی در سراسر خاورمیانه از عراق گرفته تا اسرائیل مدتها به عقب بیفتد.»
برنامه هستهای ایران که جمهوری اسلامی پیگیری آن را تنها برای مقاصد صلحآمیز اعلام میکند باعث نگرانی قدرتهای غربی شده است و گمانهزنیها در مورد احتمال حملهای نظامی از سوی اسرائیل و ایالات متحده برای نابودی زیرساختهای این برنامه همچنان مطرح بودهاست.
ایران هشدار داده است که همه منافع آمریکا و کشورهای دخیل در یک حمله احتمالی به خود را، هدفی بالقوه میداند.
ایالات متحده ماه گذشته در حدود ۶۰ میلیارد دلار هواپیمای نظامی به عربستان فروخت که تحلیلگران این اقدام را در راستای افزایش نگرانی عربستان از گسترش برنامه هستهای ایران ارزیابی میکنند.
امیرنشینهای خلیج فارس، منطقهای که آمریکا و غرب منافع و پایگاههای زیادی در آن دارند، در بیانیههای متعدد همواره تأکید کردهاند که به هیچ کشوری برای حمله احتمالی به ایران اجازه عبور نخواهند داد.
عربستان سعودی و اسرائیل، نیز اواخر خردادماه، گزارشهای روزنامه بریتانیایی تایمز و نشریه ساندیتایمز را در مورد دادن اجازه عبور جنگندههای اسرائیلی از یک دالان هوایی عربستان جهت حمله احتمالی به تأسیسات هستهای ایران رد کردند.
به گزارش خبرگزاری رویترز، ترکی الفیصل که پیش از این سفیر عربستان در ایالات متحده بوده و هماینک از اعضای ارشد «کمیسیون بینالمللی منع گسترش سلاحهای هستهای» است این مطلب را روز پنجشنبه در سخنرانی خود در «بنیاد صلح بینالمللی کارنگی» در واشینگتن بیان کرد.
آقای ترکی الفیصل همچنین اظهار داشت که ایالات متحده نباید برای اطمینان دادن به اسرائیل در مورد پیشرفت روند صلح با فلسطینیان، اقدام به حمله نظامی علیه ایران بکند.
ترکی الفیصل در این سخنرانی گفت: «هیچکس انکار نمیکند که وجود یک ایران هستهای، یک خطر بینالمللی بزرگ است، اما این ادعا که ایالات متحده برای پیش بردن روند صلح اسرائیل و فلسطین باید به ایران حمله کند مانند این است که بگوییم برای چیدن سیب باید درخت سیب را برید.»
به گفته رئیس پیشین سازمان اطلاعات عربستان، جنگ با ایران نه تنها «فاجعهانگیز بلکه مصیبتبار» خواهد بود و چنین جنگی باعث میشود تا «روند آشتی در سراسر خاورمیانه از عراق گرفته تا اسرائیل مدتها به عقب بیفتد.»
این کمیسر «کمیسیون بینالمللی منع گسترش سلاحهای هستهای» افزود: «ایرانیان باید از ماهیت حادثهآمیز مسیر کنونی غنیسازی خود آگاه باشند. آنها باید به تمامی علامت سؤالهای باقیمانده برای جامعه جهانی پاسخ بدهند و این سؤالها تنها از سوی ایالات متحده و غرب مطرح نمیشود.»
برنامه هستهای ایران که جمهوری اسلامی پیگیری آن را تنها برای مقاصد صلحآمیز اعلام میکند باعث نگرانی قدرتهای غربی شده است و گمانهزنیها در مورد احتمال حملهای نظامی از سوی اسرائیل و ایالات متحده برای نابودی زیرساختهای این برنامه همچنان مطرح بودهاست.
ایران هشدار داده است که همه منافع آمریکا و کشورهای دخیل در یک حمله احتمالی به خود را، هدفی بالقوه میداند.
ایالات متحده ماه گذشته در حدود ۶۰ میلیارد دلار هواپیمای نظامی به عربستان فروخت که تحلیلگران این اقدام را در راستای افزایش نگرانی عربستان از گسترش برنامه هستهای ایران ارزیابی میکنند.
امیرنشینهای خلیج فارس، منطقهای که آمریکا و غرب منافع و پایگاههای زیادی در آن دارند، در بیانیههای متعدد همواره تأکید کردهاند که به هیچ کشوری برای حمله احتمالی به ایران اجازه عبور نخواهند داد.
عربستان سعودی و اسرائیل، نیز اواخر خردادماه، گزارشهای روزنامه بریتانیایی تایمز و نشریه ساندیتایمز را در مورد دادن اجازه عبور جنگندههای اسرائیلی از یک دالان هوایی عربستان جهت حمله احتمالی به تأسیسات هستهای ایران رد کردند.
مقام وزارت خارجه ایران: کمک رسمی ایران به افغانستان ۵۰۰ میلیون دلار است
مدیرکل سازمانهای تخصصی و اقتصادی بینالمللی وزارت خارجه ایران میگوید ایران به طور رسمی در حدود ۵۰۰ میلیون دلار به افغانستان کمک کردهاست.
به گزارش خبرگزاری رویترز، محمود بَریمانی که به نمایندگی از ایران در جلسه روز پنجشنبه مجمع عمومی سازمان ملل با موضوع افغانستان صحبت میکرد اظهار داشت: «در سالهای اخیر پروژههایی را برای بازسازی این کشور انجام دادهایم که تمرکز آنها بر ظرفیتسازی بوده و تا اینجا کمکهای رسمی جمهوری اسلامی ایران به افغانستان برای این پروژهها در حدود ۵۰۰ میلیون دلار بودهاست.»
اظهارات این مقام وزارت خارجه ایران در حالی بیان میشود که حامد کرزی، رئیس جمهور افغانستان چند روز پیش از این اذعان کرد که وی و رئیس دفترش سالی یک یا دو بار از ایران «کیسههای پول» با مبالغ هر بار در حدود یک میلیون دلار دریافت میکنند.
رئیسجمهور افغانستان که روز دوشنبه در یک نشست خبری سخن میگفت در مورد مبلغ این کمک گفت: «دولت ایران سالی یک بار یا دو بار، مبلغ پانصد، ششصد یا هفتصد هزار یورو به ما کمک کردهاست و این کمکی رسمی است.»
اظهارات روز پنجشنبه نماینده ایران در مجمع عمومی سازمان ملل پس از آن بیان میشود که هفت تن از نمایندگان اصلاحطلب مجلس ایران روز چهارم آبان در این باره از وزیر امور خارجه ایران توضیح خواسته و خواستار مشخص شدن مرجع تصویبکننده و نحوه هزینه این کمکها شدهاند.
این هفت نماینده اصلاحطلب در متن پرسش خود با بیان این که پولهای پرداختی به رئیس جمهور افغانستان علاوه بر «کمکهای قانونی» برای بازسازی افغانستان است، از منوچهر متکی خواستهاند تا «میزان این کمکها در طول پنج سال گذشته به تفکیک هر سال» و «محل تأمین منابع این کمکها در قوانین بودجه سالانه» را مشخص کند.
مطرح شدن موضوع کمکهای نقدی ایران به طور شخصی و در «کیسه» به مقامهای افغان با گزارشی آغاز شد که روزنامه نیویورک تایمز در این مورد و به نقل از مقامهای افغانی و آمریکایی در اوایل آبانماه منتشر کرد.
در نخستین واکنشها به ایران گزارش، سفارت ایران در کابل، پرداخت پول نقد توسط مقامهای ایرانی به دفتر ریاست جمهوری افغانستان را «قویاً» تکذیب کرد و آن را «اتهامی کذب، مضحک و توهینآمیز» خواند، ولی حامد کرزی در همین روز دریافت پول نقد از ایران را تأیید کرد و این پرداختها را «شفاف» نامید.
پس از این تأیید، رامین مهمانپرست، سخنگوی وزارت امور خارجه ایران نیز در نشست خبری خود تأیید کرد که «این کمکها از دولت هشتم آغاز شده» و هدف از آن «آماده کردن زیرساختهای اقتصادی افغانستان» است و جمهوری اسلامی در آینده نیز آن را پیگیری خواهد کرد.
یک هفته پس از انتشار گزارش روزنامه نیویورک تایمز، هفتهنامه آمریکایی نیوزویک گزارش داد که ایران در ملاقاتهای مقامهای افغان نیز به آنها وجه نقد پرداخت کرده و این کار «فراتر از دفتر ریاست جمهوری افغانستان میرود و در حقیقت مقامهای ایران به طور مستمر به برخی از مقامات دولت، نمایندگان مجلس، سیاستمداران و حتی رهبران مذهبی پول میدهند تا از منافع ایران در افغانستان دفاع کنند.»
هفتهنامه نیوزویک به نقل از یک وزیر پیشین و یک مقام ارشد دیگر در دولت افغانستان گزارش داد که رنگین دادفر سپنتا، وزیر خارجه وقت افغانستان پس از بازگشت از یک سفر رسمی در ماه مارس سال ۲۰۰۹ به تهران، حدود ۵۰ هزار دلار اسکناس نو در داخل پارچه یک چادر هدیه داده شده توسط مقامهای ایرانی پیدا کرد و به توصیه حامد کرزی آن را نگه داشت تا برای «برای تأمین هزینههای وزارت خارجه افغانستان استفاده شود.»
در واکنش به انتشار این گزارشها، مقامهای آمریکایی کمکهای ایران به رئیس جمهور افغانستان را با تلاش جمهوری اسلامی برای گسترش نفوذ خود افغانستان مرتبط دانسته و نسبت به «نفوذ منفی» ایران در افغانستان ابراز نگرانی کردهاند.
فیلیپ کراولی، سخنگوی وزارت امور خارجه آمریکا در واکنش به این خبرها با بیان اینکه ایالات متحده «حق ایران را برای ارائه کمک به افغانستان و حق افغانستان را برای دریافت این کمکها» به رسمیت میشناسد، اظهار داشته بود، اما واشنگتن با توجه به «پیشینه ایران در برهم زدن ثبات در کشورهای همسایه خود» به «نیات ایران» مشکوک است.
به گزارش خبرگزاری رویترز، محمود بَریمانی که به نمایندگی از ایران در جلسه روز پنجشنبه مجمع عمومی سازمان ملل با موضوع افغانستان صحبت میکرد اظهار داشت: «در سالهای اخیر پروژههایی را برای بازسازی این کشور انجام دادهایم که تمرکز آنها بر ظرفیتسازی بوده و تا اینجا کمکهای رسمی جمهوری اسلامی ایران به افغانستان برای این پروژهها در حدود ۵۰۰ میلیون دلار بودهاست.»
اظهارات این مقام وزارت خارجه ایران در حالی بیان میشود که حامد کرزی، رئیس جمهور افغانستان چند روز پیش از این اذعان کرد که وی و رئیس دفترش سالی یک یا دو بار از ایران «کیسههای پول» با مبالغ هر بار در حدود یک میلیون دلار دریافت میکنند.
رئیسجمهور افغانستان که روز دوشنبه در یک نشست خبری سخن میگفت در مورد مبلغ این کمک گفت: «دولت ایران سالی یک بار یا دو بار، مبلغ پانصد، ششصد یا هفتصد هزار یورو به ما کمک کردهاست و این کمکی رسمی است.»
اظهارات روز پنجشنبه نماینده ایران در مجمع عمومی سازمان ملل پس از آن بیان میشود که هفت تن از نمایندگان اصلاحطلب مجلس ایران روز چهارم آبان در این باره از وزیر امور خارجه ایران توضیح خواسته و خواستار مشخص شدن مرجع تصویبکننده و نحوه هزینه این کمکها شدهاند.
این هفت نماینده اصلاحطلب در متن پرسش خود با بیان این که پولهای پرداختی به رئیس جمهور افغانستان علاوه بر «کمکهای قانونی» برای بازسازی افغانستان است، از منوچهر متکی خواستهاند تا «میزان این کمکها در طول پنج سال گذشته به تفکیک هر سال» و «محل تأمین منابع این کمکها در قوانین بودجه سالانه» را مشخص کند.
مطرح شدن موضوع کمکهای نقدی ایران به طور شخصی و در «کیسه» به مقامهای افغان با گزارشی آغاز شد که روزنامه نیویورک تایمز در این مورد و به نقل از مقامهای افغانی و آمریکایی در اوایل آبانماه منتشر کرد.
در نخستین واکنشها به ایران گزارش، سفارت ایران در کابل، پرداخت پول نقد توسط مقامهای ایرانی به دفتر ریاست جمهوری افغانستان را «قویاً» تکذیب کرد و آن را «اتهامی کذب، مضحک و توهینآمیز» خواند، ولی حامد کرزی در همین روز دریافت پول نقد از ایران را تأیید کرد و این پرداختها را «شفاف» نامید.
پس از این تأیید، رامین مهمانپرست، سخنگوی وزارت امور خارجه ایران نیز در نشست خبری خود تأیید کرد که «این کمکها از دولت هشتم آغاز شده» و هدف از آن «آماده کردن زیرساختهای اقتصادی افغانستان» است و جمهوری اسلامی در آینده نیز آن را پیگیری خواهد کرد.
یک هفته پس از انتشار گزارش روزنامه نیویورک تایمز، هفتهنامه آمریکایی نیوزویک گزارش داد که ایران در ملاقاتهای مقامهای افغان نیز به آنها وجه نقد پرداخت کرده و این کار «فراتر از دفتر ریاست جمهوری افغانستان میرود و در حقیقت مقامهای ایران به طور مستمر به برخی از مقامات دولت، نمایندگان مجلس، سیاستمداران و حتی رهبران مذهبی پول میدهند تا از منافع ایران در افغانستان دفاع کنند.»
هفتهنامه نیوزویک به نقل از یک وزیر پیشین و یک مقام ارشد دیگر در دولت افغانستان گزارش داد که رنگین دادفر سپنتا، وزیر خارجه وقت افغانستان پس از بازگشت از یک سفر رسمی در ماه مارس سال ۲۰۰۹ به تهران، حدود ۵۰ هزار دلار اسکناس نو در داخل پارچه یک چادر هدیه داده شده توسط مقامهای ایرانی پیدا کرد و به توصیه حامد کرزی آن را نگه داشت تا برای «برای تأمین هزینههای وزارت خارجه افغانستان استفاده شود.»
در واکنش به انتشار این گزارشها، مقامهای آمریکایی کمکهای ایران به رئیس جمهور افغانستان را با تلاش جمهوری اسلامی برای گسترش نفوذ خود افغانستان مرتبط دانسته و نسبت به «نفوذ منفی» ایران در افغانستان ابراز نگرانی کردهاند.
فیلیپ کراولی، سخنگوی وزارت امور خارجه آمریکا در واکنش به این خبرها با بیان اینکه ایالات متحده «حق ایران را برای ارائه کمک به افغانستان و حق افغانستان را برای دریافت این کمکها» به رسمیت میشناسد، اظهار داشته بود، اما واشنگتن با توجه به «پیشینه ایران در برهم زدن ثبات در کشورهای همسایه خود» به «نیات ایران» مشکوک است.
انجام نخستین رزمایش سایبری اتحادیه اروپا
برای نخستین بار حملات سایبری آزمایشی و نحوه مقابله با آنها در اتحادیه اروپا انجام شد. ۲۷ کشور عضو اتحادیه اروپا به همراه ایسلند، نروژ و سوئیس در این رزمایش شرکت کردند. به گزارش کمیسیون اتحادیه اروپا در بروکسل در این رزمایش به تاسیسات اداری - کشوری و سازمانهای امنیتی به صورت آزمایشی حمله شده تا میزان توان آنها در برخورد با حملات سایبری ارزیابی شود. پس از حملات سایبری در سال ۲۰۰۷ به سرور دولت و مجلس استونی و همچنین آلوده شدن سروهای دولتهای ۱۰۰ کشور جهان در ماه مارس سال ۲۰۰۹، کمیسیون اتحادیه اروپا تصمیم به آماده کردن کشورهای اروپائی در مقابل حملات سایبری گرفت. قرار است سیستمهای رایانهای ناتو نیز در رزمایش بعدی اتحادیه اروپا شرکت داشته باشند.
واکنشها به خبر دستگیری «چهار تروریست» در ایران
پرس تی وی، فرستندهی تلویزیونی انگلیسیزبان جمهوری اسلامی، روز پنجشنبه (۴ نوامبر) از قول وزارت اطلاعات ایران گزارش داد که «چهار تروریست وابسته به انگلیس» در شهر مریوان در غرب کشور دستگیرشدهاند.
در این گزارش از «کشف مقادیری سلاح و اسناد از این گروه» سخن به میان آمده است. وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ضمن اعلام این خبر همچنین ادعا کرده که «افراد دستگیرشده اعتراف کردهاند که در دو سال گذشته پنج ترور انجام دادهاند» و «قرار بوده بابت هر عملیات ۲۰ هزار دلار دستمزد بگیرند ولی تا زمان دستگیری تنها ۸ هزار دلار آن را دریافت کرده بودند».
نام افراد بازداشت شده مجید بختیاری، هژبر ابراهیمی، لقمان مرادی و زنیار مرادی ذکر شده است. طبق گزارش یادشده، این افراد از اعضای «کومله» هستند و دستورات خود را در سلیمانیه عراق از فردی به نام جلیل فتاحی میگرفتهاند که خود ساکن انگلیس است.
وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی با توجه به محل اقامت فرد یاد شده، بریتانیا را متهم کرده که «علاوه بر انجام عملیات جاسوسی در ایران، در حمایت و تامین مالی برخی از گروههای تروریستی مخالف دولت ایران دست دارد».
وزارت خارجهی بریتانیا این اتهام را رد کرده و آن را بیاساس خوانده است.
از سوی دیگر دبیرخانهی حزب کومله نیز خبر را تکذیب کرده و آن را «سناریوی دیگری از سوی جمهوری اسلامی علیه جنبش آزادیخواهی کردستان» نامیده است. به گفتهی دبیرخانهی کومله، افراد نامبرده هیچگونه وابستگی به این حزب ندارند و وابسته نشان دادن کومله به کشورهای خارجی، «ترفندی آشنا از سوی رژیم» است.
در ماههای گذشته با افزایش اقدامات تروریستی در کردستان ایران، جمهوری اسلامی بارها احزاب و گروههای کرد ایرانی را به دست داشتن در اینگونه اقدامات متهم کرده بود.
این در حالی است که پس از انفجار در مراسم رژهی نیروهای مسلح در مهاباد در مهرماه سال جاری، حزب دمکرات کردستان ایران، حزب کومله و حزب پژاک، در بیانیههای خود حوادث تروریستی در منطقه را محکوم و دست داشتن خود در آن را تکذیب کردهاند.
پایگاه خبری «فرارو» در تحلیلی که پس از انفجار در مهاباد منتشر کرد، در کنار «اپوزیسیون کرد»، از «حکومت کردستان عراق»، «القاعده» و «سرویسهای جاسوسی بیگانه» به عنوان گروههایی یاد کرده بود که باید ریشههای حوادث خونین کردستان را در اقدامات آنها جستجو کرد.
آیا انقلاب فرهنگی دومی در راه است؟
انحلال دانشگاه علوم پزشکی ایران یا آنطور که وزیر بهداشت میگوید "ادغام این دانشگاه در دانشگاهتهران"، تغییر هیأت امنای دانشگاه آزاد به گونهای که دلخواه رهبر جمهوری اسلامی است، انحلال شورای صنفی دانشکده مهندسی دانشگاه فردوسی مشهد و صحبت از احتمال انحلال دانشکده پزشکی دانشگاه شهید بهشتی اخباری هستند که روزهای دومین هفتهی آبان ماه را پر کردند.
پایگاه اینترنتی دانشجونیوز همچنین خبر از احضار چند تن از دانشجویان دانشگاه امیرکبیر به دادگاه انقلاب داده است. این سایت نوشته: «تعداد نامعلومی از فعالین دانشجویی دانشگاه امیرکبیر در آستانهی سالروز تسخیر سفارت امریکا توسط دانشجویان خط امام و به همراهی دانشجویان چپگرا، به دادگاه انقلاب احضار شدند».
به گزارش دانشجونیوز تمامی احضارشدگان از فعالان ستاد انتخاباتی میر حسین موسوی در انتخابات ۸۸ بودند و نشریه دانشجوی «سویدا» را در دانشگاه امیرکبیر منتشر میکردند.
این پایگاه خبری همچنین از بازداشت یک فعال دانشجویی در بابل خبر داده است. حسین پرهیزگار دانشجوی محروم از تحصیل و از فعالان ستاد انتخاباتی مهدی کروبی در انتخابات سال گذشته پس از احضار به اداره اطلاعات شهرستان بابل بازداشت شده است.
در کنار هم چیدن این اخبار برای بسیاری یادآور سالهای اول انقلاب و رویداد انقلاب فرهنگی است. اینکه تا چه حد شرایط و موقعیت کنونی ایران اجازه وقوع یک انقلاب فرهنگی دوم را میدهد پرسشی است که برای بسیاری از تحلیلگران پاسخ آن منفی است اما آنچه در واقعیت روی داده حکایت دیگری است.
دکتر علیرضا نامور حقیقی، تحلیلگر سیاسی مقیم کانادا میگوید: «واقعیت این است که در حوادث بعد از انتخابات نگاهی هم به مسئلهی دانشگاه شده است و با آمدن آقای کامران دانشجو در وزارت علوم، این روند تشدید شده است. روندی که هم محدودیت بیشتری بر اساتید اعمال میکند، اساتید برجستهی قبلی را دارند بازنشسته میکنند، و هم محدودیتهای بیشتری برای دانشجویان یا گروههای دانشجویی ایجاد میکند که اگر دقت کرده باشید، فضای بستهای ایجاد شده و بسیاری از اساتید یا اعضای هیئت علمی که امکان سفر به خارج را داشتند، ترجیح دادند یا فرصت مطالعاتی بگیرند یا کلاً به خارج مهاجرت کنند».
آقای حقیقی معتقد است تفاوتهایی بین آنچه این روزها در عرصه دانشگاهی کشور در حال روی دادن است با انقلاب فرهنگی دهه ۶۰ وجود دارد. او میگوید: «میشود گفت انقلاب دوم فرهنگی. ولی نه استراتژیش مشخص است، نه دولت میداند که میخواهد چه کار کند و نه جبههی اصولگرایان در این زمینه متحدند. فقط فشارهای مستمری است برای این که دانشگاه و اساتید و دانشجویان در حلقهی عمومی حمایت از دولت قرار گیرند. ولی واقعیت نشان داده است که در سی سال گذشته این نوع فشارها عملاً ناموفق میمانند».
وی از شاخصهای جدیدی که در حال ورود به حوزهی دانشگاهی هستند سخن میگوید و ادامه میدهد: «این شاخصها که بیشتر محدودکننده هستند، قصد دارند که در حوزههای مختلف دانشگاهی اعمال نظر کنند و البته دارند این کار را انجام میدهند، بدون این که دانشگاه را تعطیل کنند. ولی تجربه نشان داده است که معمولا این کار ناموفق است».
اعضای هیأت علمی دانشگاه علوم پزشکی ایران در نامهای به احمدینژاد از "اشغال" این دانشگاه سخن گفته و نوشتهاند: «اعلام خبر انحلال دانشگاه در ساعت ۱۹:۳۰ عصر روز جمعه در سایت وزارت بهداشت چه مفهومی دارد؟ آیا حضور سراسیمه ریاست دانشگاه تهران و جمعی از معاونین او در ساعت ۷ صبح شنبه مفهومی جز اشغال این دانشگاه دارد؟».
اعضای هیأت علمی دانشکده پرستاری و مامایی این دانشگاه نیز در نامهای خطاب به وزیر بهداشت در پاسخ به وی که انحلال این دانشگاه را به منظور حذف موازیکاری در آموزش پزشکی عنوان کرده چنین نوشتهاند: «اعتقاد داریم این تغییرات حتی اگر بهترین چاره کاهش موازیکاری و همافزایی دانشگاهها باشد، کاش به جای آنکه بدون مقدمه، توضیح و برنامهریزیهای لازم انجام میشد با حفظ حریم انسانها و عدم ایجاد تنش به شکل مطلوب و موجه و با همدلی و همراهی تمامی اعضای این دانشگاه انجام میشد».
دکتر نامور حقیقی نیز به نکتهی عدم پذیرش اینگونه تصمیمات از سوی دانشجویان و اساتید اشاره میکند و یکی از دلایل ناکامی اینگونه طرحها را در همین مسئله میبیند. او میگوید: «در همهی حوزهها معمولا این کار را شروع میکنند، ولی به علت این که نه نیروی نخبه و تحصیلکردهای دارند که به این کارها اقدام کند، نه مدیریت برجستهای دارند که بتواند این امر را هدایت کند و نه اهداف روشن و مشخصی دارند که متناسب با واقعیتهای اجتماعی باشد، اغلب شکست میخورند».
وی اضافه میکند: «مضاف براینها، نیروی جوانی که وارد دانشگاه میشود، توانایی جذب این نوع اندیشهها را ندارد. یعنی ممکن است این روند برای ۱۰ یا ۲۰ درصد دانشجوها موفق باشد، ولی عملاً برای بقیهی دانشجوها که از سطوح مختلف اجتماعی آمدهاند ناموفق میماند. تجربهی گذشته نشان داده است که معمولا این نوع کارها خوب شروع میشود، بد ادامه پیدا میکند و فاجعهآمیز تمام میشود. به خاطر این که درک واقعبینانهای از مسائل اجتماعی، موقعیتهای بینالمللی و مسائل ارتباطی جامعه ایران وجود ندارد».
میترا شجاعی
تحریریه: فرید وحیدی
مالزی، برزخ سوداگران ایرانی مواد مخدر
شمار ایرانیان ساکن مالزی حدود ۷۰ هزار نفر تخمین زده میشود. بین ۱۰ تا ۱۴ هزار نفر از این عده سرگرم تحصیل در مراکز آموزش عالی این کشورند و تعداد قابل توجهی نیز به تدریس در دانشگاهها، فعالیتهای فرهنگی یا تجارت مشغول هستند.
اخبار مربوط به موفقیتهای شغلی یا دستاوردهای فرهنگی و هنری ایرانیان ساکن مالزی کم نیستند، اما نشریات محلی به موازات پوشش این خبرها، از همکاری برخی ایرانیان با باندهای قاچاق مواد مخدر یا مشارکت آنان در داد وستد "شیشه" و "متامفتامین" نیز گزارش میدهند.
آمار ایرانیان دستگیر شده به اتهام قاچاق مواد مخدر در مالزی، از ۱۶ نفر در سال ۲۰۰۹ به ۱۳۸ نفر در سال ۲۰۱۰ رسیده است. ابوسمان یوسف، جانشین وزیر کشور مالزی، با اعلام این خبر افزوده که ۱۲۱ نفر از این افراد، قاچاقچیان حرفهای هستند.
سوداگران مواد مخدر در مالزی با خطر اعدام روبرو هستند. بنا بر قانونی که در ماه ژانویه سال ۲۰۱۰به تصویب رسید، حمل و قاچاق بیش از ۵ گرم ماده مخدر به این کشور، محکومیت مرگ را در پی دارد. با این همه، کمتر هفتهای است که روزنامههای مالزی از کشف مواد جاسازی شده در بدن یا چمدان مسافران ایرانی در فرودگاه کوالالامپور خبر ندهند.
شیشه، اصلیترین ماده مخدری است که در سالهای اخیر به مالزی قاچاق میشود. پلیس مالزی میگوید که بیشترین قاچاقچیان دستگیر شده مواد مخدر، تبعه نیجریه، ترکیه، ایران و بلغارستان هستند و مواد مخدر در بار هوایی پروازهای تهران و از طریق تراتزیت از دوبی، ارمنستان، کیش، دوجه و کلمبو به این کشور راه مییابند.
پلیس مالزی موفق شده در آخرین اقدام، دو کیلوگرم "متامفتامین" از چمدان سه ایرانی کشف کند که از طریق بحرین به مالزی سفر کرده بودند. اداره مبارزه با مواد مخدر مالزی، پیشتر از دستگیری یک گروه ۹ نفره ایرانی خبر داده بود که قصد وارد کردن ۶۰۰ کپسول از ماده "متامفتامین" به ارزش ۶۴۱ هزار دلار به این کشور را داشتند.
یکی از سنگینترین پروندههای قاچاق را یک زوج ایرانی مقیم مالزی دارند که پلیس از خانه آنها، ۲۰۰ کیلوگرم ماده روانگردان شیشه به ارزش یک میلیون و سیصد هزار دلار کشف و ضبط کرده است.
شوک خبری دیگر، بازداشت دو ورزشکار و یک مامور حراست سازمان تربیت بدنی در مالزی به اتهام قاچاق مواد مخدر در آغاز سال جاری شمسی بود.
دلایل و انگیزهها
گروهی میگویند که علت اصلی افزایش قاچاق مواد مخدر در آسیای شرقی، اوضاع بد اجتماعی و اقتصادی ایران و سود بسیار بالای این سوداگری است. به گفته ناظران، رواج گردشگری در کنار رونق بازار مواد مخدرصنعتی، موجب شده که بسیاری شهروندان ایرانی به صرافت پولدار شدن از راه قاچاق بیفتند.
درآمد بالای فروش مواد مخدر در آسیای شرقی موجب شده که شبکههای قاچاق، گروهی را با پرداخت هزینه سفر و اقامت در مالزی، به انتقال وسایل و بستههایی وادارند که در آنها شیشه یا متامفتامین جاسازی شده است. برخی مسافران، تازه هنگام لو رفتن و دستگیری، متوجه نقش خود در در این سوداگری میشوند.
دادگاه عالی مالزی، بهتازگی دو زن جوان ایرانی را که متهم به قاچاق مواد مخدر بودند، تبرئه کرده است. این دو در ۵ فوریه سال ۲۰۰۹ به اتهام حمل حدود یک کیلوگرم شیشه در فرودگاه کوالالامپور دستگیر شده بودند. دلیل آزادی آنها این بود که برچسب هواپیمایی کیفهای حاوی مواد مخدر، با هویت این دو تطابق نداشت و دادستان نیز نتوانست ثابت کند که وسایل داخل کیف متعلق به آنها بوده است.
افزابش داد و ستد مواد مخدر در مالزی توسط ایرانیان، به امضای تفاهمنامهای بین مسئولان دو کشور انجامیده است. مقامات امنیتی و انتظامی ایران تاکید دارند که سوداگران مواد مخدر با "باندهای مافیایی" ارتباط دارند. معاون وزیر کشور مالزی نیز یادآوری کرده که این جرم، "فراملی" است و مقابله با آن، نیازمند به همکاری همه کشورهاست.
جانشینان وزیران کشور ایران و مالزی، تفاهمنامه مبارزه با قاچاق مواد مخدر و مبادله اطلاعات را در تاریخ پنجم مهر ماه ۱۳۸۹ در تهران به امضا رساندهاند. این در حالی است که کنسول ایران در مالزی در دهم آبان ماه، بزرگنمایی قاچاق مواد مخدر در این کشور را توطئهای حساب شده برای تخریب وجهه ایرانیان در منطقه دانسته و اطلاعرسانی رسانههای جمعی مالزی در قبال سوداگران ایرانی را "عجولانه" و "مغرضانه" خوانده است.
مهیندخت مصباح
تحریریه: فرید وحیدی
نیجریه: متهم قاچاق سلاح در سفارت ایران پناه گرفته
ماموران امنیتی و گمرک نیجریه در ماه اکتبر، ۱۳ کانتینر حاوی راکتهای ۱۰۷ میلیمتری، گلوله و دیگر انواع تسلیحات نظامی را در یک کشتی متعلق به شرکتی بین المللی کشف و توقیف کردند.
شرکت "سی ام آ – سی جی ام" که مرکز آن در فرانسه قرار دارد، گفته که ۱۳ کانتینر توقیف شده توسط یک "تاجر ایرانی" در "بندرعباس" در جنوب ایران بارگیری شده و این شرکت "قربانی بارنامه تقلبی" شده است.
این شرکت همچنین اضافه کرده که نام این تاجر ایرانی در هیچکدام از فهرستهای ممنوعه بین المللی وجود نداشته است. یکی از سخنگویان گمرک نیجریه در این باره گفته «اسناد اين محموله غير معمول بود و ما احساس کرديم نامهای مندرج در آن درست نيست.»
وایل ادینیانی افزوده که در کانتینرهای توقیف شده، علاوه بر "موزائیک"، خمپاره، موشک و نارنجک وجود داشته است. مقامات امنیتی نیجریه با نشان دادن تعدادی راکت به خبرنگاران که از این کانتینرها خارج کرده بودند، گفتند که گلوله های تفنگ، راکت انداز، نارنجک و انواع دیگری از مواد منفجره نیز در این کانتینرها قرار داشته است.
احضار سفیر ایران
در همین حال دستیار وزیر امور خارجه نیجریه نیز "حجم و محتوای" محموله یادشده را "مایه نگرانی جدی" کشورش عنوان کرده است.
آلیو آدی هونگ، از معاونان وزارت امور خارجه نیجریه به بی بی سی گفته که «بر اساس تحقیقات اولیه، می تواند به طور قطع بگوید که این تسلیحات از ایران فرستاده شده بود.»
وی همچنین تایید کرده که سفیر ایران در نیجریه برای "ادای توضیح" درباره محموله غیرقانونی سلاح کشف شده به وزارت خارجه این کشور احضار شده است.
پیش از این مقامات دولت اسرائیل اعلام کرده بودند که دولت ایران قصد داشته این سلاح ها را برای گروه حماس در نوار غزه ارسال کند.
به نوشته روزنامه "هاآرتص" (چاپ اسرائیل)، دولت اسرائيل ارزيابی میکند که قرار بوده کانتينرهای تسليحات از راه زمينی به کشور آفريقايی چاد رسانده شود و سپس با عبور از سودان و آن گاه با رسيدن به مصر، به صحرای سينای در شمال شرق مصر انتقال يابد و سرانجام از راه تونلهای زيرزمينی که باريکه غزه را به مصر وصل میکند، به دست حماس و تشکلهای مسلح فلسطينی همسو با ايران در غزه رسانده شود.
به دنبال متهم
دولت جمهوری اسلامی ایران هنوز واکنشی به این اخبار و گزارشها نشان نداده است اما سفارت ایران در نیجریه اعلام کرد که درباره اخبار مربوط به توقیف یک محموله در نیجریه اظهار نظری نخواهد کرد، زیرا «اظهار نظرهای غیرضروری به ابهامات در این باره میافزاید.»
به گزارش ایسنا، روزنامه «دیلی تایمز» به نقل از حسین عبداللهی (سفیر ایران در نیجریه) نوشت: «هیچ شواهد مشخصی وجود ندارد که ارتباط کشور من با این محموله را به اثبات برساند.»
دستیار وزیر امور خارجه نیجریه همچنین این احتمال را مطرح کرده که یکی از متهمان پرونده هم اکنون در سفارت ایران در لاگوس (پایتخت نیجریه) حضور دارد.
به گفته آدی هونگ در صورت حضور این فرد در سفارتخانه جمهوری اسلامی، نیروهای امنیتی نیجریه خواهان ملاقات با او هستند. وی در عین حال گفته که به علت "مصونیت دیپلماتیک" باید با این قضیه به صورت "بسیار دیپلماتیک" برخورد شود.
تاکید این مقام وزارت امور خارجه نیجریه بر مصونیت دیپلماتیک یکی از متهمان پرونده محموله غیرقانونی سلاح، نشان می دهد که این متهم احتمالا از مقامات رسمی سیاسی و دیپلماسی جمهوری اسلامی است.
کشتی حامل کانتینرهای سلاح از ایران پيش از رسیدن به لاگوس، توقفی نيز در هند داشته و ۱۵ ژوئيه اين بندر را ترک کرده است.
نیجریه هم اکنون در اوج التهاب سیاسی ناشی از تعیین موعد برای انتخابات همزمان پارلمانی، رياست و استانداریها در سال ۲۰۱۱ است.
تنش در روابط سیاسی نیجریه و ایران در حالی رخ می دهد که تیم ملی فوتبال نیجریه قرار است روز ۲۶ آبان (۱۷ نوامبر) با تیم ملی ایران دیداری دوستانه برگزار کند.
شوره زار ایران
دومین هفته آبان است. وزارت خارجه جمهوری اسلامی از وضعیت حقوق بشر در آمریکا شکایت دارد. از اینکه چرا آمریکاییها گوانتانامو و ابوغریب را تعطیل نمی کنند. می پرسند: "چرا آمریکا به کنوانسیون حقوق کودکان نمی پیوندد؟"
تعجب نکنید! این ها را وزارت خارجه کشوری می گوید که همین دیروز، حتی ورود میوه و مواد خوراکی را به بند ۳۵۰ زندان اوین اش ممنوع کرده. کشوری که سخنگوی قوه قضاییه اش بعد از گذشت یک سال و چند ماه از وقوع فاجعه کهریزک، می گوید: "هنوز قرار مجرمیت برای سعید مرتضوی صادر نشده است". باری، کشوری که نگران حقوق کودکان آمریکایی است، به گفته عفوبین الملل، رکورد دار اعدام کودکان در جهان است.
در چنین کشوری، نفر اول حکومت، چند روز بعد از اینکه میلیون ها تن از مخالفانش را "میکروب" خواند، اینبار به شکل دیگری آنها را تحقیر می کند و می گوید: "می خواستند ۱۳ آبان را به لجن بکشند و با نماد ۱۳ آبان مقابله کنند، می خواستند هیمنه آمریکا را زنده کنند".
و نصیحت میرحسین موسوی و مهدی کروبی، برای آیت الله خامنه ای چنین است: "به مصلحت کشور نیست که بین صفوف ملت تفرقه ایجاد کنیم و دهها میلیون نفر از معلمان و کارگران، دانشجویان و اساتید و زنان و مردم کشور را خس و خاشاک و گوساله، یا میکروب و فتنه گر بنامیم".
در چنین کشوری، به شکل ضربتی ۱۰۰ تن بازداشت می شوند. خودشان می گویند:" اراذل و اوباش را گرفته ایم." پلیس برایشان اتهام جدیدی سفارش می دهد: "محاربه." و مخالفان نتیجه می گیرند که این خشونت ها مقدمه ای است برای اجرای طرح هدفمند کردن یارانه ها. طرحی که با ارعاب و تهدید می خواهد آغاز شود. شاید در همین راستا بود که احمدی نژاد پیشاپیش تهدید کرد: "اسامی متخلفین از طرح هدفمندی یارانه ها را از تلویزیون اعلام خواهیم کرد."
در گوشه و کنار چنین کشوری خبرهای بد زیادی به گوش می رسد. از مشهد خبر می رسد که در مهرماه، تنها ظرف دو روز ۲۳ تن به دار آویخته شده اند. هنوز این خبر کاملا منتشر نشده که خبرتکمیلی هم می رسد: ۱۰ زندانی دیگر نیز به شکل مخفیانه به دار آویخته شدند... بی جهت نبود که یک فعال حقوق بشر به روز گفت که ظرف یک سال و نیم گذشته ۵۰۰ تن تنها در زندان وکیل آباد اعدام شده اند و ۲۰۰۰ تن دیگر هم در انتظار اجرای حکم اعدامشان هستند.
در تهران، نازنین خسروانی، روزنامه نگار دستگیر می شود. در کردستان، دو مستندساز به نامهای قاسم ویسی و فرهاد فلاحی ناپدید می شوند. در زاهدان دومین داماد مولوی عبدالحمید بازداشت می شود.
انگار کسی در امان نیست. حتی وکلا. محمد سیف زاده، وکیل دادگستری و عضو کانون مدافعان حقوق بشر به تحمل ۹ سال حبس تعزیری و ۱۰ سال محرومیت از وکالت محکوم می شود. به چه اتهامی؟ دادگاه مشخص کرده: "به دلیل تاسیس کانون مدافعان حقوق بشر." بعلاوه، سخنگوی قوه قضاییه از بازداشت یک وکیل دیگر خبر می دهد. وکیل دو خبرنگار آلمانی بازداشت شده. در چنین وضعیت پرخطری، باز هستند وکلایی که تهدیدها را به جان می خرند و از موکلانشان دفاع می کنند. محمد شریف، وکیل هدی صابر، که با اشاره به اینکه "برای هدی صابر پرونده جدیدی تشکیل نشده و حکمی نیز علیه وی صادر نشده بود" پرسید: "دلیل بازداشت هدی صابر چیست؟"
ژیلا بنی یعقوب هم که به تازگی به یک سال زندان و ۳۰ سال محرومیت از روزنامه نگاری محکوم شده، خطاب به دادستان تهران نوشت: "آقای دادستان گاهی دادستان ما نیز باشید و به این حکم ناعادلانه اعتراض کنید". وضعیت چنان آشفته است که دادستان خودش هم تعجب کرده. عباس جعفری دولت آبادی اعتراف کرد که: "حکم بنی یعقوب عجیب است".
اما این تنها مورد "عجیب" هفته نبود. خبر عجیب تر آن بود که رسول منتجبنيا، قائم مقام دبيرکل حزب اعتماد ملی اعلام کرد. او گفت دفتر حزب اعتماد ملی رفع پلمپ شده و افزود که به این حزب اجازه فعالیت داده شده است. و فورا همه گفتند: یک جای کار اشکال دارد! و سخنگوی قوه قضاییه نشان داد که یک جای کار ایراد دارد، آنجا که گفت: "از دفتر حزب اعتماد ملی رفع پلمب نشده است".
باری، انگار اسم ایران، این روزها با اعدام و زندان و پلمپ و توقیف گره خورده. و با نگرانی. انتشار خبری مبنی بر احتمال اعدام سکینه محمدی، یکباره دنیا را نگران می کند. اتحادیه اروپا وآمریکا، چنین اقدامی را "غیرقابل قبول" دانستند و خواستار توقف آن شدند. موج جدیدی از اعتراضات آغاز شد، تا اینکه مسئولان جمهوری اسلامی، خبر احتمال اعدام سکینه محمدی را تکذیب کردند.
و نگرانی ها محدود به این مورد نبود. سه تن از شخصيت های معروف جهانی- دو برنده جایزه صلح نوبل و نوام چامسکی- با انتشار بیانیه ای از جمهوری اسلامی ايران خواستند تا شين باوئر و جاش فتال، دو شهروند آمريکايی را که ماه هاست در زندان به سر می برند، آزاد کند.
قطعا به دلیل وجود چنین فضایی است که شش سازمان حقوق بشری دست به دامان سازمان ملل می شوند تا سازمان ملل "پاسخی قاطع" بدهد به "بیتوجهی مقامهای ایرانی نسبت به نگرانیهای جدی در مورد وضعیت حقوق بشر در ایران و کارشکنی این مقامها در راه بررسیهای بینالمللی این وضعیت". و گزارشگران بدون مرز بار دیگر از "سرکوب بی وقفه مطبوعات" می گوید.
بی جهت نیست که احزاب سوئدی به سفر هیات پارلمانی ایران اعتراض کردند و طی بیانیه ای نوشتند: "بر کسی پوشیده نیست که رژیم ایران شهرونداناش را بهطور سیستماتیک سرکوب میکند و نقض حقوق بشر به جزئی از زندگی مردم تبدیل شده است."
دومین هفته آبان تمام می شود. عزت الله انتظامی از بیکاری هنرمندان ابراز نارضایتی می کند. روح الله حسینیان حرف هایی می زند که بوی حذف درونی در جریان حاکم از آن به مشام می رسد. و مجید دری از تبعیدگاهش در زندان بهبهان خطاب به پدر و مادرش می گوید: "پدر! مادر! اینجا من تنها نیستم. پدر، مادر، خواهر و برادران بهبهانی ام حس غریب غربتم را شکستند و می توانم فریاد کنم: من یک بهبهانی ام! مردم بهبهان! مرا بپذیرید. درود بر شرفتان".
و درست در این فضا، مدیر طرح محافظت از تالاب های ایران خبر از یک فاجعه زیست محیطی می دهد: "یک سوم مساحت دریاچه ارومیه شوره زار شده است." ایران شوره زار شده. لطفا کسی از وزارت خارجه بپرسد: هنوز هم نگران وضعیت حقوق بشر در آمریکا هستید؟!
تعجب نکنید! این ها را وزارت خارجه کشوری می گوید که همین دیروز، حتی ورود میوه و مواد خوراکی را به بند ۳۵۰ زندان اوین اش ممنوع کرده. کشوری که سخنگوی قوه قضاییه اش بعد از گذشت یک سال و چند ماه از وقوع فاجعه کهریزک، می گوید: "هنوز قرار مجرمیت برای سعید مرتضوی صادر نشده است". باری، کشوری که نگران حقوق کودکان آمریکایی است، به گفته عفوبین الملل، رکورد دار اعدام کودکان در جهان است.
در چنین کشوری، نفر اول حکومت، چند روز بعد از اینکه میلیون ها تن از مخالفانش را "میکروب" خواند، اینبار به شکل دیگری آنها را تحقیر می کند و می گوید: "می خواستند ۱۳ آبان را به لجن بکشند و با نماد ۱۳ آبان مقابله کنند، می خواستند هیمنه آمریکا را زنده کنند".
و نصیحت میرحسین موسوی و مهدی کروبی، برای آیت الله خامنه ای چنین است: "به مصلحت کشور نیست که بین صفوف ملت تفرقه ایجاد کنیم و دهها میلیون نفر از معلمان و کارگران، دانشجویان و اساتید و زنان و مردم کشور را خس و خاشاک و گوساله، یا میکروب و فتنه گر بنامیم".
در چنین کشوری، به شکل ضربتی ۱۰۰ تن بازداشت می شوند. خودشان می گویند:" اراذل و اوباش را گرفته ایم." پلیس برایشان اتهام جدیدی سفارش می دهد: "محاربه." و مخالفان نتیجه می گیرند که این خشونت ها مقدمه ای است برای اجرای طرح هدفمند کردن یارانه ها. طرحی که با ارعاب و تهدید می خواهد آغاز شود. شاید در همین راستا بود که احمدی نژاد پیشاپیش تهدید کرد: "اسامی متخلفین از طرح هدفمندی یارانه ها را از تلویزیون اعلام خواهیم کرد."
در گوشه و کنار چنین کشوری خبرهای بد زیادی به گوش می رسد. از مشهد خبر می رسد که در مهرماه، تنها ظرف دو روز ۲۳ تن به دار آویخته شده اند. هنوز این خبر کاملا منتشر نشده که خبرتکمیلی هم می رسد: ۱۰ زندانی دیگر نیز به شکل مخفیانه به دار آویخته شدند... بی جهت نبود که یک فعال حقوق بشر به روز گفت که ظرف یک سال و نیم گذشته ۵۰۰ تن تنها در زندان وکیل آباد اعدام شده اند و ۲۰۰۰ تن دیگر هم در انتظار اجرای حکم اعدامشان هستند.
در تهران، نازنین خسروانی، روزنامه نگار دستگیر می شود. در کردستان، دو مستندساز به نامهای قاسم ویسی و فرهاد فلاحی ناپدید می شوند. در زاهدان دومین داماد مولوی عبدالحمید بازداشت می شود.
انگار کسی در امان نیست. حتی وکلا. محمد سیف زاده، وکیل دادگستری و عضو کانون مدافعان حقوق بشر به تحمل ۹ سال حبس تعزیری و ۱۰ سال محرومیت از وکالت محکوم می شود. به چه اتهامی؟ دادگاه مشخص کرده: "به دلیل تاسیس کانون مدافعان حقوق بشر." بعلاوه، سخنگوی قوه قضاییه از بازداشت یک وکیل دیگر خبر می دهد. وکیل دو خبرنگار آلمانی بازداشت شده. در چنین وضعیت پرخطری، باز هستند وکلایی که تهدیدها را به جان می خرند و از موکلانشان دفاع می کنند. محمد شریف، وکیل هدی صابر، که با اشاره به اینکه "برای هدی صابر پرونده جدیدی تشکیل نشده و حکمی نیز علیه وی صادر نشده بود" پرسید: "دلیل بازداشت هدی صابر چیست؟"
ژیلا بنی یعقوب هم که به تازگی به یک سال زندان و ۳۰ سال محرومیت از روزنامه نگاری محکوم شده، خطاب به دادستان تهران نوشت: "آقای دادستان گاهی دادستان ما نیز باشید و به این حکم ناعادلانه اعتراض کنید". وضعیت چنان آشفته است که دادستان خودش هم تعجب کرده. عباس جعفری دولت آبادی اعتراف کرد که: "حکم بنی یعقوب عجیب است".
اما این تنها مورد "عجیب" هفته نبود. خبر عجیب تر آن بود که رسول منتجبنيا، قائم مقام دبيرکل حزب اعتماد ملی اعلام کرد. او گفت دفتر حزب اعتماد ملی رفع پلمپ شده و افزود که به این حزب اجازه فعالیت داده شده است. و فورا همه گفتند: یک جای کار اشکال دارد! و سخنگوی قوه قضاییه نشان داد که یک جای کار ایراد دارد، آنجا که گفت: "از دفتر حزب اعتماد ملی رفع پلمب نشده است".
باری، انگار اسم ایران، این روزها با اعدام و زندان و پلمپ و توقیف گره خورده. و با نگرانی. انتشار خبری مبنی بر احتمال اعدام سکینه محمدی، یکباره دنیا را نگران می کند. اتحادیه اروپا وآمریکا، چنین اقدامی را "غیرقابل قبول" دانستند و خواستار توقف آن شدند. موج جدیدی از اعتراضات آغاز شد، تا اینکه مسئولان جمهوری اسلامی، خبر احتمال اعدام سکینه محمدی را تکذیب کردند.
و نگرانی ها محدود به این مورد نبود. سه تن از شخصيت های معروف جهانی- دو برنده جایزه صلح نوبل و نوام چامسکی- با انتشار بیانیه ای از جمهوری اسلامی ايران خواستند تا شين باوئر و جاش فتال، دو شهروند آمريکايی را که ماه هاست در زندان به سر می برند، آزاد کند.
قطعا به دلیل وجود چنین فضایی است که شش سازمان حقوق بشری دست به دامان سازمان ملل می شوند تا سازمان ملل "پاسخی قاطع" بدهد به "بیتوجهی مقامهای ایرانی نسبت به نگرانیهای جدی در مورد وضعیت حقوق بشر در ایران و کارشکنی این مقامها در راه بررسیهای بینالمللی این وضعیت". و گزارشگران بدون مرز بار دیگر از "سرکوب بی وقفه مطبوعات" می گوید.
بی جهت نیست که احزاب سوئدی به سفر هیات پارلمانی ایران اعتراض کردند و طی بیانیه ای نوشتند: "بر کسی پوشیده نیست که رژیم ایران شهرونداناش را بهطور سیستماتیک سرکوب میکند و نقض حقوق بشر به جزئی از زندگی مردم تبدیل شده است."
دومین هفته آبان تمام می شود. عزت الله انتظامی از بیکاری هنرمندان ابراز نارضایتی می کند. روح الله حسینیان حرف هایی می زند که بوی حذف درونی در جریان حاکم از آن به مشام می رسد. و مجید دری از تبعیدگاهش در زندان بهبهان خطاب به پدر و مادرش می گوید: "پدر! مادر! اینجا من تنها نیستم. پدر، مادر، خواهر و برادران بهبهانی ام حس غریب غربتم را شکستند و می توانم فریاد کنم: من یک بهبهانی ام! مردم بهبهان! مرا بپذیرید. درود بر شرفتان".
و درست در این فضا، مدیر طرح محافظت از تالاب های ایران خبر از یک فاجعه زیست محیطی می دهد: "یک سوم مساحت دریاچه ارومیه شوره زار شده است." ایران شوره زار شده. لطفا کسی از وزارت خارجه بپرسد: هنوز هم نگران وضعیت حقوق بشر در آمریکا هستید؟!
جرس:
گزارش شاخص توسعه انساني 2010 سازمان ملل متحد نشان ميدهد كه نرخ بيكاري در ايران بين سالهاي 2000 تا 2009 در بيشترين حالت 33 درصد گزارش شده است.
به گزارش ايلنا ،شاخص توسعه انساني يكي از شاخص هاي رشد و پيشرفت كشورها محسوب مي شود كه هرساله از سوي سازمان ملل متحد منتشر مي شود. شاخص توسعه انسانی نام جدولی است تناسبی که در آن کشورهای جهان براساس فاکتورهایی از جمله درآمد سرانه واقعی، نرخ باسوادی، آموزش، بهداشت، تغذیه و نیز امید به زندگی (در بدو تولد) مورد مقایسه قرار میگیرند.اين شاخص از سال 1991 میلادی توسط برنامه توسعه سازمان ملل متحد به مرحله اجرا گذاشته شد و از آن پس هر ساله فهرستی از کشورهای جهان را به ترتیب بالاترین تا پائینترین رتبهها را در مقایسه با نمودارها و کشورهای دیگر منتشر میکند. کشورهایی که در ردههای بالای شاخص توسعه انسانی قرار دارند، کشورهای توسعه یافته و کشورهایی که در ردههای پائین شاخص توسعه انسانی قرار دارند، کشورهای توسعه نیافته و عقب افتادهتری از نظر پیشرفتهای جهانی هستند.
سازمان ملل متحد در مقدمه اين گزارش اعلام كرده كه نيروي انساني بزرگترين ثروت يك ملت محسوب مي شود.امروزه اين موضوع پذيرفته شده اي است كه موفقيت يك كشور صرفا در سايه درآمد امكان پذير نيست،اگرچه بدون منابع هم هيچ گونه پيشرفتي هم امكان پذير نيست.در گزارش 2010 كشورهاي بسياري وجود دارند كه با وجود شرايط نامطلوب درآمدي كيفيت زندگي مردم بهبود يافته است.اين درحالي است كه برخي كشورهاي هم با وجود عملكرد قوي اقتصادي عملا نتوانسته اند پيشرفتي در شاخص هايي مثل اميد به زندگي،تحصيل و بالابردن استانداردهاي زندگي كسب كنند.
اين گزارش مي افزايد؛ برخی از کشورها در حال برداشتن گام های بلندی براي توسعه انسانی بوده اند.گزارش توسعه انساني سازمان ملل متحد درخصوص شاخص توسعه انساني (HDI )كه شاخصي تركيبي از پوشش ثروت،سلامت و آموزش و پرورش است،نشان مي دهد كه كشورهاي آسيايي از جمله چين و هند با رشد سريع در توليد ناخالص داخلي خود پيشرفت هاي چشمگيري داشته اند.به طوري كه چين با 23 درصد وهند با 30 درصد رشد نسبت به سال قبل رشد سريعتري را نسبت به گزارش قبلي سازمان ملل داشته اند.
وضعيت ايران
در ميان 169 كشور مورد بررسي سازمان ملل متحد ايران به لحاظ شاخص توسعه انساني در رتبه 70 و بعد از كشورهاي مثل بوسني و هرزگوين،قزاقستان ،آذربايجان و عربستان قرار گرفته است.هرچند كه در اين گزارش تركيه در رتبه 83 قرار گرفته اما برخي كشورهاي توسعه يافته رشد سريعتري را نسبت به ايران به ثبت رسانده اند.
در گزارش توسعه انسانی 2010 سازمان ملل متحد رتبه كسب شده براي شاخص توسعه انسانی ایران 0.702 از یک اعلام شده است. كه اين عدد براي كشورهاي اول جدول 0.938 است.
اين گزارش مي افزايد؛ ميانگين رشد سالانه ايران در شاخص توسعه انساني بين سالهاي 200 تا 2010 به ميزان 1.27 درصد بوده است.
نروژ ، استرالیا، آمریکا، ایرلند، لیختن اشتاین، هلند، کانادا، سوئد ، آلمان و ژاپن از لحاظ شاخص توسعه انسانی در سال 2010 به ترتیب رتبه های اول تا دهم را کسب کردند. زیمبابوه نیز از این لحاظ در انتهای این رتبه بندی قرار گرفته است.امارات متحده عربي در جايگاه سي و دوم اين ليست قراردارد . زيمباوه وكنگو در قعر اين جدول قرار گرفته اند.
بيكاري
براساس اين گزارش، دربررسي تعداد استخدام به جمعيت فعال درگروه سني 15 تا 64 سال كه در سال 1991 به ميزان 45.9درصد شاغل بوده اند در سال 2008 تنها سه درصد رشد كرده است. از كل جمعيت مشغول به كار در ايران 56.8 درصد از استخدام رسمي شده اند كه در اين ميان زنان نسبت به مردان كمتر استخدام رسمي شده اند به طوري كه اين نسبت 72 به 100 گزارش شده است.اين شاخص نشان مي دهد كه ميزان ورودي به بازار كار در اين سالها نسبت با اشتغال ايجاد شده هماهنگ نبوده است. همچنين42.7درصد از اين استخدام هاي انجام گرفته بين سالهاي 2000 تا 2008 اشتغال آسيب پذير تعريف شده است. افرادي كه داراي وضعيت شغلي با ثباتي نبودند جمعيت 42.7درصدي را تشكيل مي دهند.
اين گزارش مي افزايد 1.9 درصد از نيروي شاغل به كار در ايران با درآمدي كمتر از 1.25 دلار در روز زندگي مي كنند.
نرخ بيكاري اعلام شده در گزارش توسعه انساني سازمان ملل متحد در پايين ترين سطح بين سالهاي مورد بررسي (2000-2008) حداقل 8.3 درصد وحداكثر 33.2درصد گزارش شده است. گزارش توسعه انساني سازمان ملل براي گروه كودكان كار در ايران گزارش نشده است.
فناوري هاي اطلاعات و ارتباطات
شاخص مورد بررسي ديگر در گزارش توسعه انساني سازمان ملل متحد مربوط به فناوري اطلاعات و ارتباطات است كه براين مبنا ميزان دسترسي به خطوط تلفن همراه و ثابت در ايران بين سالهاي (2000-2008) 532 درصد رشد كرده و جمعيت تحت پوشش تلفن همراه در ايران 95 درصد رسيده است.ميزان دسترسي به اينترنت در سال 2008 به ميزان 32 درصد از كل جمعيت كشور گزارش شده و پنهاي باند در اين سال 0.4 درصد اعلام شده است.
نابرابري درآمدي
در گزارش شاخص توسعه انساني،ضريب جيني مورد محاسبه كه اصطلاحا شاخص برابري ناميده مي شود،ضريب جيني ايران 38.3 درصد گزارش شده است. نروژ با ضريب جيني 25.8، ايسلند 34، هلند 30.9 و سوئد با ضريب جيني 25 كمترين نابرابري درآمدي را در توزع عادلانه ثروت در سال 2010 داشته اند.ضريب جيني درتركيه 41.2 درصد گزارش شده است.
رضايتمندي از زندگي
سازمان ملل رتبه ايران از نظر سطح رضايتمندي شهروندان در جهان را 84 اعلام و رضايت مردم ايران از شغل خود 71 درصد، سلامت فردي 82 درصد و سطح زندگي را 55 درصد برآوردكرده است. اين گزارش كه بر پايه آمار سال هاي 2006 تا 2009 تهيه شده رتبه ايران از نظر شاخص رضايت از زندگي 5.6درصد اعلام شده كه اين موضوع نشان مي دهد هرچه شاخص ارقامي بيشتر باشد رضايت از زندگي بيشتر است. در شاخص تجارب منفي رتبه ايران 32 گزارش مي شود.
سازمان ملل متحد در مقدمه اين گزارش اعلام كرده كه نيروي انساني بزرگترين ثروت يك ملت محسوب مي شود.امروزه اين موضوع پذيرفته شده اي است كه موفقيت يك كشور صرفا در سايه درآمد امكان پذير نيست،اگرچه بدون منابع هم هيچ گونه پيشرفتي هم امكان پذير نيست.در گزارش 2010 كشورهاي بسياري وجود دارند كه با وجود شرايط نامطلوب درآمدي كيفيت زندگي مردم بهبود يافته است.اين درحالي است كه برخي كشورهاي هم با وجود عملكرد قوي اقتصادي عملا نتوانسته اند پيشرفتي در شاخص هايي مثل اميد به زندگي،تحصيل و بالابردن استانداردهاي زندگي كسب كنند.
اين گزارش مي افزايد؛ برخی از کشورها در حال برداشتن گام های بلندی براي توسعه انسانی بوده اند.گزارش توسعه انساني سازمان ملل متحد درخصوص شاخص توسعه انساني (HDI )كه شاخصي تركيبي از پوشش ثروت،سلامت و آموزش و پرورش است،نشان مي دهد كه كشورهاي آسيايي از جمله چين و هند با رشد سريع در توليد ناخالص داخلي خود پيشرفت هاي چشمگيري داشته اند.به طوري كه چين با 23 درصد وهند با 30 درصد رشد نسبت به سال قبل رشد سريعتري را نسبت به گزارش قبلي سازمان ملل داشته اند.
وضعيت ايران
در ميان 169 كشور مورد بررسي سازمان ملل متحد ايران به لحاظ شاخص توسعه انساني در رتبه 70 و بعد از كشورهاي مثل بوسني و هرزگوين،قزاقستان ،آذربايجان و عربستان قرار گرفته است.هرچند كه در اين گزارش تركيه در رتبه 83 قرار گرفته اما برخي كشورهاي توسعه يافته رشد سريعتري را نسبت به ايران به ثبت رسانده اند.
در گزارش توسعه انسانی 2010 سازمان ملل متحد رتبه كسب شده براي شاخص توسعه انسانی ایران 0.702 از یک اعلام شده است. كه اين عدد براي كشورهاي اول جدول 0.938 است.
اين گزارش مي افزايد؛ ميانگين رشد سالانه ايران در شاخص توسعه انساني بين سالهاي 200 تا 2010 به ميزان 1.27 درصد بوده است.
نروژ ، استرالیا، آمریکا، ایرلند، لیختن اشتاین، هلند، کانادا، سوئد ، آلمان و ژاپن از لحاظ شاخص توسعه انسانی در سال 2010 به ترتیب رتبه های اول تا دهم را کسب کردند. زیمبابوه نیز از این لحاظ در انتهای این رتبه بندی قرار گرفته است.امارات متحده عربي در جايگاه سي و دوم اين ليست قراردارد . زيمباوه وكنگو در قعر اين جدول قرار گرفته اند.
بيكاري
براساس اين گزارش، دربررسي تعداد استخدام به جمعيت فعال درگروه سني 15 تا 64 سال كه در سال 1991 به ميزان 45.9درصد شاغل بوده اند در سال 2008 تنها سه درصد رشد كرده است. از كل جمعيت مشغول به كار در ايران 56.8 درصد از استخدام رسمي شده اند كه در اين ميان زنان نسبت به مردان كمتر استخدام رسمي شده اند به طوري كه اين نسبت 72 به 100 گزارش شده است.اين شاخص نشان مي دهد كه ميزان ورودي به بازار كار در اين سالها نسبت با اشتغال ايجاد شده هماهنگ نبوده است. همچنين42.7درصد از اين استخدام هاي انجام گرفته بين سالهاي 2000 تا 2008 اشتغال آسيب پذير تعريف شده است. افرادي كه داراي وضعيت شغلي با ثباتي نبودند جمعيت 42.7درصدي را تشكيل مي دهند.
اين گزارش مي افزايد 1.9 درصد از نيروي شاغل به كار در ايران با درآمدي كمتر از 1.25 دلار در روز زندگي مي كنند.
نرخ بيكاري اعلام شده در گزارش توسعه انساني سازمان ملل متحد در پايين ترين سطح بين سالهاي مورد بررسي (2000-2008) حداقل 8.3 درصد وحداكثر 33.2درصد گزارش شده است. گزارش توسعه انساني سازمان ملل براي گروه كودكان كار در ايران گزارش نشده است.
فناوري هاي اطلاعات و ارتباطات
شاخص مورد بررسي ديگر در گزارش توسعه انساني سازمان ملل متحد مربوط به فناوري اطلاعات و ارتباطات است كه براين مبنا ميزان دسترسي به خطوط تلفن همراه و ثابت در ايران بين سالهاي (2000-2008) 532 درصد رشد كرده و جمعيت تحت پوشش تلفن همراه در ايران 95 درصد رسيده است.ميزان دسترسي به اينترنت در سال 2008 به ميزان 32 درصد از كل جمعيت كشور گزارش شده و پنهاي باند در اين سال 0.4 درصد اعلام شده است.
نابرابري درآمدي
در گزارش شاخص توسعه انساني،ضريب جيني مورد محاسبه كه اصطلاحا شاخص برابري ناميده مي شود،ضريب جيني ايران 38.3 درصد گزارش شده است. نروژ با ضريب جيني 25.8، ايسلند 34، هلند 30.9 و سوئد با ضريب جيني 25 كمترين نابرابري درآمدي را در توزع عادلانه ثروت در سال 2010 داشته اند.ضريب جيني درتركيه 41.2 درصد گزارش شده است.
رضايتمندي از زندگي
سازمان ملل رتبه ايران از نظر سطح رضايتمندي شهروندان در جهان را 84 اعلام و رضايت مردم ايران از شغل خود 71 درصد، سلامت فردي 82 درصد و سطح زندگي را 55 درصد برآوردكرده است. اين گزارش كه بر پايه آمار سال هاي 2006 تا 2009 تهيه شده رتبه ايران از نظر شاخص رضايت از زندگي 5.6درصد اعلام شده كه اين موضوع نشان مي دهد هرچه شاخص ارقامي بيشتر باشد رضايت از زندگي بيشتر است. در شاخص تجارب منفي رتبه ايران 32 گزارش مي شود.
جرس:
در حالیکه مقامات دولت تاکید و اصرار دارند با آغاز اجرای طرح هدفمندی یارانه ها، نه تنها قیمت ها تغییری نخواهد کرد، بلکه وضعیت مردم بهبود نیز خواهد یافت، جدول افزایش قیمتها در بازار در هفته منتهی به هفتم آبان ماه نسبت به مدت مشابه در سال گذشته، افزایش چشمگیر و قابل تاملی را نشان می دهد.
به گزارش مهر، این گزارش که به تائید بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران رسیده، قیمت خرده فروشی برخی مواد خوراکی در تهران در هفته منتهی به هفتم آبان ماه جاری بررسی شده است.
گفتنی است بانک مرکزی ایران، هر هفته آماری ارائه میدهد، که شامل قیمت خرده فروشی کالاهای مصرفی است و طبق نظر کارشناسان، یکی از راههای محاسبه تورم هم همین جدول است. بر اساس همین آمارهای بانک مرکزی، در پنج سال اخیر - از هفته اول مرداد ٨۴ تا هفته آخر مهر ٨٩ - در ٣٩ قلم کالا از اقلام مصرفی خانوادهها در سبد خوراکی، به طور متوسط شاهد افزایش ۱٢۵ درصدی قیمتها هستیم.
گزارش هفته منتهی به هفتم آبان ماه جاری نشان می دهد که قیمت گوشت قرمز، گوشت مرغ، روغن نباتی، قندوشکر، سبزیهای تازه و چای در هفته منتهی به هفتم آبان ماه نسبت به مدت مشابه در سال قبل به ترتیب ۲۲٫۶ درصد، ۲۳٫۸ درصد، ۲۹ درصد، ۳۹٫۴ درصد، ۳۹٫۹ درصد و ۱۳ درصد افزایش یافته است.
در همین حال، در هفته مورد بررسی، قیمت برنج نسبت به مدت مشابه در سال گذشته دو درصد کاهش نشان میدهد. همچنین قیمت لبنیات، تخم مرغ، حبوبات و میوه های تازه در هفته منتهی به هفتم آبان ماه نسبت به مدت مشابه در سال قبل ۳٫۹ درصد، ۳٫۸ درصد، ۱۲٫۷ درصد و ۲۹٫۹ درصد افزایش یافته است.
لیست قیمتها در هفته منتهی به هفتم آبان (درصد)
گروه و کالا
هفته قبل
هفته مشابه قبل
هفته مشابه سال قبل
لبنیات
۰٫۱-
۰
۳٫۹
تخم مرغ
۱
۹٫۵
۳٫۸
برنج
۰٫۱-
۰٫۴
۲-
حبوب
۳
۵٫۶
۱۲٫۷
میوه های تازه
۱٫۱
۶٫۳-
۲۹٫۹
سبزیهای تازه
۰٫۳
۵٫۸
۳۹٫۹
گوشت قرمز
۰٫۱
۰٫۲
۲۲٫۶
گوشت مرغ
۰٫۴-
۱٫۱-
۲۳٫۸
قند و شکر
۴٫۵
۶٫۵
۳۹٫۴
چای
۰٫۱
۰٫۲
۱۳
روغن نباتی
۰٫۱
۲۳
۲۹
در هفته منتهی به هفتم آبان ماه نسبت به هفته قبل در گروه لبنیات قیمت کره پاستوریزه اندکی کاهش داشت. بهای سایر اقلام این گروه نسبت به هفته قبل ثابت بود.قیمت تخم مرغ افزایش یافت و شانه ای ۲۹۲۰۰ الی ۴۰۰۰۰ ریال فروش می رفت.
در گروه برنج، بهای برنج داخله درجه یک و برنج وارداتی غیر تایلندی افزایش جزئی ولی قیمت برنج داخله درجه دو کاهش جزئی داشت. در گروه حبوب بهای لوبیا چشم بلبلی کاهش ولی قیمت سایر اقلام این گروه نسبت به هفته قبل افزایش یافت.
در هفته مورد بررسی، در میادین زیر نظر شهرداری تهران پرتقال درجه یک و طالبی عرضه نمی گردید ولی بقیه اقلام میوه و سبزی تازه را که تعدادی از آنها از نظر کیفی در سطح پایینی قرار داشتند به نرخ مصوب سازمان میادین میوه و تره بار می فروختند.
میوه فروشی های سطح شهر اقلام مرغوب میوه و سبزی تازه را عرضه می نمودند که در گروه میوه های تازه بهای سیب قرمز و سیب زرد تخم لبنان، نارنگی و لیموشیرین نسبت به هفته قبل کاهش ولی قیمت سایر اقلام این گروه به ویژه طالبی و خربزه افزایش داشت. در گروه سبزی های تازه بهای خیار و سبزی های برگی کاهش ولی قیمت سایر اقلام این گروه افزایش یافت.
در این هفته بهای گوشت مرغ نسبت به هفته قبل اندکی کاهش ولی قیمت گوشت تازه گاو و گوساله اندکی افزایش داشت. بهای گوشت گوسفند ثابت بود. در هفته مورد بررسی، قیمت قند، چای خارجی، انواع روغن نباتی و به ویژه شکر نسبت به هفته قبل افزایش یافت.
محمود احمدی نژاد و معاون اول و سخنگوی دولت وی، طی هفته های گذشته در نطق های تلویزیونی و مصاحبه های متعدد خود، از عدم افزایش قیمت ها و ذخیره سازی کالاهای اساسی در صورت آغاز اجرای طرح هدفمندی یارانه ها خبر داده بودند.
یک چهره برای حقوق بشر در ایران
A face for human rights in iran
اکسیون سراسری حامیان مادران پارک لاله
13 نوامبر2010
تعدادی ازگروههای حامیان مادران پارک لاله در شهرهای مختلف جهان در اعتراض به دستگیری، شکنجه و اعدام فعالان سیاسی و عقیدتی و مدافعان حقوق بشر دریک حرکت اعتراضی سراسری" یک چهره برای حقوق بشر" در ایران شرکت میکنند. در این حرکت اعتراضی سراسری ضمن اطلاع رسانی در مورد نقض حقوق بشر در ایران از همراهان و رهگذران دعوت میشود که با انداختن عکسی همراه با تابلوی" یک چهره برای حقوق بشر در ایران" و انتشار آن در رسانه ها همبستگی خود را با مردم ایران ابراز کنند.
ما حامیان "مادران پارک لاله" (مادران عزادار) با شرکت در این حرکت اعتراضی دستگیری و آزار و شکنجه تمام فعالان سیاسی و عقیدتی بخصوص دستگیری مادران پارک لاله، خانم نقابی و خانم مهدویان را محکوم میکنیم و خواستار آزادی فوری و بدون قید و شرط آنان می باشیم.
به امید آزادی تمام زندانیان سیاسی و عقیدتی و برقراری صلح و آرامش در ایران.
شرکت کنندگان در این حرکت اعتراضی سراسری:
حامیان مادران پارک لاله/فرانکفورت
حامیان مادران پارک لاله/دورتموند
حامیان مادران پارک لاله/ ایتالیا (در دو شهرفلورانس و سی ینا)
حامیان مادران پارک لاله/کلن
حامیان مادران پارک لاله/هامبورگ
حامیان مادران پارک لاله/اسلو
تحصن ۷۵۰ کارگر کارخانه نساجی مازندران درمقابل فرمانداری قائم شهر
خبرگزاری هرانا - خبرگزاری « فارس» گزارش داد که ۷۵۰ تن از کارگران کارخانه نساجی مازندران روز چهارشنبه پس از راهپيمايی از محل اين واحد توليدی، در مقابل فرمانداری قائم شهر تحصن کردند.
به گزارش رادیو فردا، اين کارگران گفتند که از آذر سال گذشته، چهار ماه عيدی و پاداش خود را دريافت نکرده اند و سه ماه از حقوق سال جاری نيز به آنان پرداخت نشده است. حشمت الله رئيسی، کارشناس مسايل کارگری در آلمان، با اشاره به اينکه پرداخت نشدن حقوق کارگران، يکی از مشکلات بزرگ آنها به شمار می رود، با استناد به گزارش مرکز پژوهش های مجلس به « راديو فردا» می گويد:« حدود ۹۰ درصد واحدهای نساجی در ايران که حدود ۳۰ درصد کارگران بخش صنعت را در بر می گيرد، بحران زده و يا در معرض تعطيلی هستند.»
وی می افزايد که به دليل فرسودگی دستگاه ها در کارخانه های نساجی و نيز سياست واردات بی رويه از سوی دولت، بخش نساجی ايران توان رقابت با منسوجات خارجی را ندارد.
خبرگزاری فارس به نقل از کارگران اين کارخانه نوشت که نانوايیها ديگر به آنها نان اقساطی نمی فروشند و تمام فروشگاهها به علت بدهی بالای آنها از فروش اغذيه و پوشاک خودداری میکنند.
اين کارگران با اعلام اينکه بعضی از آنها، فرزندان دانش آموز و دانشجوی خود را از مدرسه و دانشگاه بيرون آورده اند، خواستار دريافت حقوق معوقه خود شدند.
در اين ميان، علی پيرفلک، سرپرست فرمانداری قائم شهر، با حاضر شدن در جمع کارگران معترض نساجی مازندران گفت: مديرعامل شرکت بايد در جمع آنان حضور يابد و جوابگوی مشکلات آنها باشد.
در پی تحصن صدها کارگر کارخانه نساجی مازندران، مديرعامل اين کارخانه در تماس تلفنی با سرپرست فرمانداری قائم شهر گفت: تا اول آذر امسال، برنامه زمانبندی برای نحوه پرداخت حقوق تدوين کردهاست و حقوق يک ماه از حقوق کارگران، روز ۲۳ آبان پرداخت می شود.
اين نخستين بار نيست که کارگران کارخانه نساجی مازندران با اين مشکل مواجه شده اند.
آنان در سال گذشته نيز با همين مشکل روبرو شدند که اقدام به تجمع در مقابل فرمانداری قائم شهر کردند.
به گزارش رادیو فردا، اين کارگران گفتند که از آذر سال گذشته، چهار ماه عيدی و پاداش خود را دريافت نکرده اند و سه ماه از حقوق سال جاری نيز به آنان پرداخت نشده است. حشمت الله رئيسی، کارشناس مسايل کارگری در آلمان، با اشاره به اينکه پرداخت نشدن حقوق کارگران، يکی از مشکلات بزرگ آنها به شمار می رود، با استناد به گزارش مرکز پژوهش های مجلس به « راديو فردا» می گويد:« حدود ۹۰ درصد واحدهای نساجی در ايران که حدود ۳۰ درصد کارگران بخش صنعت را در بر می گيرد، بحران زده و يا در معرض تعطيلی هستند.»
وی می افزايد که به دليل فرسودگی دستگاه ها در کارخانه های نساجی و نيز سياست واردات بی رويه از سوی دولت، بخش نساجی ايران توان رقابت با منسوجات خارجی را ندارد.
خبرگزاری فارس به نقل از کارگران اين کارخانه نوشت که نانوايیها ديگر به آنها نان اقساطی نمی فروشند و تمام فروشگاهها به علت بدهی بالای آنها از فروش اغذيه و پوشاک خودداری میکنند.
اين کارگران با اعلام اينکه بعضی از آنها، فرزندان دانش آموز و دانشجوی خود را از مدرسه و دانشگاه بيرون آورده اند، خواستار دريافت حقوق معوقه خود شدند.
در اين ميان، علی پيرفلک، سرپرست فرمانداری قائم شهر، با حاضر شدن در جمع کارگران معترض نساجی مازندران گفت: مديرعامل شرکت بايد در جمع آنان حضور يابد و جوابگوی مشکلات آنها باشد.
در پی تحصن صدها کارگر کارخانه نساجی مازندران، مديرعامل اين کارخانه در تماس تلفنی با سرپرست فرمانداری قائم شهر گفت: تا اول آذر امسال، برنامه زمانبندی برای نحوه پرداخت حقوق تدوين کردهاست و حقوق يک ماه از حقوق کارگران، روز ۲۳ آبان پرداخت می شود.
اين نخستين بار نيست که کارگران کارخانه نساجی مازندران با اين مشکل مواجه شده اند.
آنان در سال گذشته نيز با همين مشکل روبرو شدند که اقدام به تجمع در مقابل فرمانداری قائم شهر کردند.
کارگران کارخانه نساجی مازندران، تنها کارگرانی نيستند که با اين مشکل مواجه شده اند يا روبرو می شوند.
علی، کارگر مجتمع توليد گوشت زياران در آبيک قزوين، که کارگران آن از ۲۱ ماه پيش حقوق خود را دريافت نکرده اند، به « راديو فردا» می گويد که کارگران کارخانه ها و شرکت های بسياری در اين منطقه حقوق خود را دريافت نکرده اند.
او می گويد: پرداخت نشدن حقوق، زندگی کارگران گوشت زياران را مختل کرده است، و می افزايد که « ما حتی توان خريد نان و گذاشتن آن را بر روی سفره خانواده های خود ندارند.
حامد، يک کارگر در استان خوزستان، به « راديو فردا» می گويد برخی از کارخانه هايی نيز که فروش خوبی هم دارند، حقوق کارگران خود را پرداخت نمی کنند و در اين مورد به کارخانه های لوله سازی اهواز و لوله سازی خوزستان اشاره می کند.
وی می افزايد که کارگران لوله سازی خوزستان از ۱۵ ماه پيش حقوق خود را دريافت نکرده اند.
پایان موفقیت آمیز اعتصاب کارگران لاستیک البرز
در همين حال، گزارش ها حاکی از آن است که ۱۳۰۰ کارگر کارخانه لاستيک البرز تهران، در پی قول نمايندگان وزارت صنايع و کارفرما با خواسته هايشان، از روز چهارشنبه به اعتصاب حدودا يک ماهه خود پايان دادند.
يکی از کارگران لاستيک البرز به راديو فردا گفت که نيمی از حقوق شهريور ماه کارگران پرداخت شدن و گفته شده است که بلافاصله پس از پرداخت وام به کارخانه، حقوق شان را دريافت خواهند کرد.
همچنين خواسته مهم ديگر کارگران، يعنی از سرگيری فعاليت کارخانه با انتقال مواد اوليه به انبار اين واحد توليدی، تحقق يافت.
اين کارگر گفت که کارگران با شروع به کار از روز شنبه موافقت کرده اند.
علی، کارگر مجتمع توليد گوشت زياران در آبيک قزوين، که کارگران آن از ۲۱ ماه پيش حقوق خود را دريافت نکرده اند، به « راديو فردا» می گويد که کارگران کارخانه ها و شرکت های بسياری در اين منطقه حقوق خود را دريافت نکرده اند.
او می گويد: پرداخت نشدن حقوق، زندگی کارگران گوشت زياران را مختل کرده است، و می افزايد که « ما حتی توان خريد نان و گذاشتن آن را بر روی سفره خانواده های خود ندارند.
حامد، يک کارگر در استان خوزستان، به « راديو فردا» می گويد برخی از کارخانه هايی نيز که فروش خوبی هم دارند، حقوق کارگران خود را پرداخت نمی کنند و در اين مورد به کارخانه های لوله سازی اهواز و لوله سازی خوزستان اشاره می کند.
وی می افزايد که کارگران لوله سازی خوزستان از ۱۵ ماه پيش حقوق خود را دريافت نکرده اند.
پایان موفقیت آمیز اعتصاب کارگران لاستیک البرز
در همين حال، گزارش ها حاکی از آن است که ۱۳۰۰ کارگر کارخانه لاستيک البرز تهران، در پی قول نمايندگان وزارت صنايع و کارفرما با خواسته هايشان، از روز چهارشنبه به اعتصاب حدودا يک ماهه خود پايان دادند.
يکی از کارگران لاستيک البرز به راديو فردا گفت که نيمی از حقوق شهريور ماه کارگران پرداخت شدن و گفته شده است که بلافاصله پس از پرداخت وام به کارخانه، حقوق شان را دريافت خواهند کرد.
همچنين خواسته مهم ديگر کارگران، يعنی از سرگيری فعاليت کارخانه با انتقال مواد اوليه به انبار اين واحد توليدی، تحقق يافت.
اين کارگر گفت که کارگران با شروع به کار از روز شنبه موافقت کرده اند.
یورش دوباره ماموران امنیتی به منزل نازنین خسروانی،روزنامه نگار زندانی
چهار نیروی امنیتی عصر امروز( پنج شنبه) با مراجعه دوباره به خانه پدری نازنین خسروانی، روزنامه نگار بازداشت شده، بدون ارائه هیچ گونه حکمی از آنها خواستند که در را باز کنند تا اقدام به تفتیش مجدد خانه کنند. آنها از هرگونه توضیحی در این باره خودداری و تهدید کردند که در صورتی که نگذارند وارد خانه بشوند، درها و پنجره ها را خواهند شکست.
براساس گزارش های رسیده به کلمه، خانواده خسروانی بارها از ماموران درخواست حکم قضایی کردند که با این پاسخ ماموران روبرو شدند که « اگر ما به شما حکمی ارائه بدهیم آن را روی اینترنت منتشر می کنید و یا ممکن است که پاره کنید.»
خانواده خسروانی ضمن تماس با پلیس ۱۱۰ از آنها خواستند که لااقل آنها با حضور در محل، مدارک مامورانی را که ادعا می کنند از وزارت اطلاعات هستند بررسی کنند.پس از حضور پلیس و تایید مدارک شناسایی آنها ،خانواده خسروانی اجازه ورود به ماموران دادند.
ماموران پس از ورود به خانه خطاب به مادر نازنین خسروانی گفتند :«ما مدرک داریم که در خانه شما یک کیس کامپیوتر و یک نوت بوک وجود دارد. یا خودتان بگویید کجاست یا ما مجبور می شویم با چاقو همه مبل ها را پاره کنیم تا پدایشان کنیم.»
این ماموران که صبح چهارشنبه نازنین خسروانی را دستگیر کرده بودند، امروز نیز برخورد بسیار نامناسبی با خانواده او داشته و با پرخاشگری با آنها صحبت کرده و همه خانه را نیزمورد تفتیش قرار دادند اما در نهایت آنچه می خواستند نیافتند .
ماموران امنیتی در زمان دستگیری خسروانی نیز ابتدا به اشتباه به خانه همسایه خانواده خسروانی مراجعه کرده و برخوردهای بسیار نامناسبی با همسایه آ نها داشتند که این موضوع منجر به تماس تلفنی همسایه با پلیس ۱۱۰ شد . ماموران آنچنان داد و فریادی مقابل منزل خسروانی به راه انداخته بودند که موجب اضطراب و ناراحتی ساکنان کوچه شده بودند .ماموران پلیس ۱۱۰ ضمن مراجعه به محل،با سرتیم ماموران اطلاعات که حاجی صدایش می زدند، صحبت و تذکر دادند که حق نداشتند برای همسایه ها ایجاد مزاحمت و سر و صدا کنند که با بی اعتنایی سرتیم ماموران اطلاعات مواجه شد.
نازنین خسروانی از روزنامه نگاران اصلاح طلب محسوب می شود که با روزنامه های نوروز ،بهار ، دوران امروز ،کارگزاران، سرمایه ، شرق و اقبال …همکاری داشته است .روزنامه هایی که همگی پس از مدتی فعالیت توقیف شدند.
ارائه خدمات میزبانی به سایت رسمی خاتمی در داخل ایران ممنوع شد
بر اساس خبر منتشر شده در وبسایت شخصی سید محمد خاتمی، رئیس جمهوری سابق ایران، این وبسایت براساس تصمیم کارگروه تعیین مصادیق محتوای مجرمانه، مشمول ماده ۲۳ قانون جرایم رایانه ای شده و به موجب ابلاغ رسمی این کارگروه از روز چهارشنبه ۱۲ آبان ماه ۱۳۸۹ از ارائه خدمات میزبانی به این سایت در داخل ایران جلوگیری خواهد شد.
این سایت خاطرنشان کرده است که: پیش از این هیچگونه اعلام کتبی یا شفاهی به دست اندرکاران سایت مبنی بر تخطی از قانون صورت نگرفته و درخصوص مستندات صدور این ابلاغیه نیز توضیحی داده نشده است.
وب سایت شخصی سید محمد خاتمی از بدو شروع فعالیت خود، صرفا به انتشار افکار و دیدگاههای رئیس جمهوری سابق ایران و اخبار مرتبط با ایشان پرداخته است.
بدین ترتیب مشخص نیست چرا و با کدام مجوز قانونی، کارگروه دولتی مذکور بدون اعلام قبلی و یا دریافت هرگونه تذکر کتبی یا شفاهی، از ارائه خدمات میزبانی به سایت خاتمی جلوگیری میکند.
لازم به ذکر است که ماده ۲۳ قانون جرایم رایانه ای، مصوب مجلس شورای اسلامی (خردادماه ۱۳۸۸) تصریح می کند: ارائهدهندگان خدمات میزبانی موظفند به محض دریافت دستور کارگروه (کمیته) تعیین مصادیق مذکور در ماده فوق یا مقام قضائی رسیدگیکننده به پرونده مبنی بر وجود محتوای مجرمانه در سامانههای رایانهای خود از ادامه دسترسی به آن ممانعت به عمل آورند. کمیته تعیین مصادیق محتوای مجرمانه با حضور وزیر یا نماینده وزارتخانههای آموزش و پرورش، ارتباطات و فناوری اطلاعات، اطلاعات، دادگستری، علوم، تحقیقات و فناوری، فرهنگ و ارشاد اسلامی، رئیس سازمان تبلیغات اسلامی، رئیس سازمان صدا و سیما و فرمانده نیروی انتظامی، یک نفر خبره در فناوری اطلاعات و ارتباطات به انتخاب کمیسیون صنایع و معادن مجلس شورای اسلامی و یک نفر از نمایندگان عضو کمیسیون قضائی و حقوقی به انتخاب کمیسیون قضائی و حقوقی و تأیید مجلس شورای اسلامی تشکیل می گردد. ریاست کارگروه (کمیته) برعهده دادستان کل کشور است.
اعدام یک مرد در اصفهان
خبرگزاری هرانا - یک مرد به نام "حسین – م" به جرم تجاوز به عنف در زندان اصفهان اعدام شود.دادستان عمومي و انقلاب استان اصفهان در گفتوگو با فارس با اعلام اين خبر اظهار داشت: این شخص به دلیل تجاوز به عنف، آدم ربایی و سرقت توسط دستگاه قضایی به اعدام محکوم و این حکم پس از تأييد در ديوان عالي كشور در محوطه زندان مرکزی اصفهان اجرا شد.
حسین خضری: مصداق محاربه بر من صادق نیست
نامه زندانی سیاسی به کلیه افکار عمومی جهان
خبرگزاری هرانا – حسین خضری زندانی محکوم به اعدام در نامه ای به افکار عمومی و سازمان های و نهاد های حقوق بشری خواهان پیگیری طرح شکایت خود از دستگاه اطلاعاتی، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و دستگاه قضایی شده است.
خبرگزاری هرانا – حسین خضری زندانی محکوم به اعدام در نامه ای به افکار عمومی و سازمان های و نهاد های حقوق بشری خواهان پیگیری طرح شکایت خود از دستگاه اطلاعاتی، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و دستگاه قضایی شده است.
وی در بخشی از نامه خود می گوید به مدت 49 روز در سلول های انفرادی سپاه و در بازداشتگاهی مخفی که زیر نظر سازمان زندان های نیست به شدت شکنجه و وادار به اعتراف شده است.
متن این نامه که در اختیار خبرگزاری هرانا قرار گرفته است به شرح زیر است:
اینجانب زندانی سیاسی حسین خضری که به اتهام اقدام علیه امنیت ملی از سوی شعبه اول دادگاه انقلاب اسلامی ارومیه و همچنین تایید شعبه 10 دادگاه تجدید نظر اذرباییجان غربی و همچنین تایید حکم صادره از سوی شعبه 31 دیوان عالی کشور به اعدام محکوم شده ام.
برای پرده برداشتن از نحوه بازجویی، بازپرسی و دادگاهی که شدیدا از انعکاس و نحوه چگونگی مراحل ذکر شده به افکار عمومی و بیدار جامعه مدنی داخل و خارج جلوگیری به عمل آمده و می آیدو حتی از نامه سرگشاده ای که به عنوان اعتراض قانونی به مراحل پرونده سازی به ریاست قوه قضاییه کشور نوشته بودم مسئولین زندان از تایید آن امتناع می کنند.
با وجود تمامی این مشکلات بنده شرح مختصری از وضعیتی که به بنده وارد شده و به نوعی تا به حال ادامه دارد میدهم باشد که گوشی شنوا شنیده و زبانی حق گو شروع به بازگو و ارسال مطالب زیر نماید.
اینجانب در تاریخ 10/5/87 در شهرستان کرمانشاه توسط نیروهای سپاه نبی اکرم آن شهرستان دستگیرشدم و مدت 49 روز که در اختیار نیروهای سپاه نبی اکرم کرمانشاه بودم ومتحمل شکنجه های فیزیکی و روحی در زمان بازجویی بودم که شکنجه ها از نظر فیزیکی شامل :
1- کتک زدن به مدت چندین ساعت در هر روز
2- ایجاد فشار روحی و روانی در حین بازجویی
3- تهدید بازجویی هایم مبنی بر آنکه اگر آن مواردی که ما میگوییم قبول نکنی به برادر و داماد خانواده شما میتوانیم برچسب فعالیت های غیرقانونی علیه نظام بزنیم
4- ضربه زدن با لگد به اندام های تناسلی من و خونریزی و تورم آن نواحی از بدنم به مدت چهارده روز
5- پارگی پای راستم تقریبا به اندازه 8 سانتیمتر به علت ضربه محکم پای بازجو که هنوز قابل مشاهده است
6- وارد کردن ضربات متعدد به تمامی بدنم با باتوم
این موارد در مدت 49 روز بازداشت بنده در بازداشتگاه سپاه پاسداران کرمانشاه بود
حال سوالی که مطرح میگردد این است که مگر در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران در اصل 38 آن صراحتا بیان نشده است هرگونه شکنجه برای گرفتن اقرار و یا کسب اطلاعممنوع است، اجبار شخص به شهادت، اقرار یا سوگند مجاز نیستو چنین شهادت و اقرار و سوگندی فاقد ارزش و اعتبار است و متخلفین از این اصل مجازات میشوند.
در حالی که به ان صورتی که ذکر کردم بنده در مدت 49 روز بازداشت در سپاه نبی اکرم کرمانشاه هم متحمل شکنجه فیزیکی شده ام هم شکنجه روحی و روانیپس چطور اقرارهای بنده که به زور شکنجه از من گرفته اند دلیل و مدرک معتبری برای دادگاه شده و بنده را به چنین حکم سنگینی یعنی اعدام محکوم کرده اند.
بعد از آن در مورخ 28/6/87 بنده را از سپاه نبی اکرم کرمانشاه به سپاه المهدی ارومیه منتقل کردند و در آنجا نیز تحت انواع شدیدترین شکنجه های فیزیکی و روحی قرار گرفتم .
دوباره مورخ 16/10/87 از بازداشتگاه سپاه المهدی شهرستان ارومیه به اداره کل اطلاعات اذرباییجان غربی منتقل شدم و تا تاریخ 26/11/87 تحت اختیار اداره اطلاعات ارومیه بودم و تمامی موارد شکنجه در طی بازداشتم در اداره اطلاعات ارومیه اجراو اعمال شد.
بعد از انکه در مورخه 26/11/87 بنده را به زندان ارومیه منتقل کردند در تاریخ 21/2/88 برای اولین بار و آخرین بار بنده را در شعبه یک دادگاه انقلاب اسلامی ارومیه دادگاهی نمودند که در جلسه دادگاه نماینده اداره اطلاعات ارومیه و دادستان حضور داشتند و قبل از آن هم اینجانب را ماموران اداره اطلاعات ارومیه تهدید کردند که نه از شکنجه باید حرفی بزنی و نه در مورد بازجویی های که از تو گرفته ایم البته به زور شکنجه! بالاخره با این جو سازی در دادگاه بدوی و همچنین با عدم اعطای زمان کافی برای بنده برای دفاع از خودم و جمع جور کردن محاکمه بنده در حدود 10 دقیقه و اتمام آن کاملا جای سوال برای بنده شد که آیا در عرض 10 دقیقه و با آن اتمسفر حاکم بر فضای دادگاه چطوری من و وکیلم میتوانستیم از اتهامات وارده دفاع نماییم و چگونه از این اتهام سنگین براعت کنیم.
سوال دیگری که برای من متصور میشود این است که آیا حضور من در جلسه ای دادگاه به منزله اجرای اجباری نمایشی درام و کمدی نبود که فقط آقایان گفته باشند که متهم در دادگاه حضور بهم رسانده و با توجه به طی مراحل دادگاهی محکوم شد .
سوال بعدی هم آن که در دادگاه به قاضی پرونده ام آقای درویشی، رییس شعبه یک بیان کردم که بسیاری از بازجویی های خود را قبول ندارم زیرا به زور شکنجه های فیزیکی و روانی مجبور به قبول آن مطالب گشته ام در حقیقت آنها را به من دیکته کرده و قبولانده اند، ولی با این همه قاضی پرونده هیچ اعتنایی به مطالبم ننمود توضیح آن که اعمال شکنجه از سوی بازجویی هایم با توجه آنکه ایشان یعنی بازجویان مرا تهدید کرده بودند به قاضی گفتم ولی افسوس از گوش شنوا، متاسفانه قاضی بدون هیچگونه تحقیق و تفحصی در مورد ادعای شکنجه بنده مبادرت به صدور رای اعدام نمود و رای همان دادگاه بدوی توسط شعبه 10 تجدید نظر استان آذرباییجان غربی در مورخ 17/5/88 تایید شده و در تاریخ 11/5/88 حکم قطعی صادر شده و در زندان مرکزی ارومیه به من ابلاغ گردید.
درضمن من تا قبل از قطعی شدن حکم دادگاه دست از تلاش بر نداشتم و در تاریخ 5/5/88 از نوع رفتار غیرانسانی و غیرقانونی بازجو هایم به دادسرای نظامی شهرستان ارومیه شکایت کردم که مورخ 10/11/88 ابلاغ گردیده است.
شکایتم از دادسرای نظامی به دادسرای عمومی رسید و همان موقع به برادرم در مورخ 27/11/88 ابلاغ شده است به محض شکایت بنده از نحوه بازجویی و برخورد ماموران سپاه المهدی و اداره اطلاعات ارومیه در تاریخ 16/9/88 به بازپرسی شعبه هشتم احضار و وضعیت شکنجه و نحوه برخورد بازجویان را اعلام و همچنین مدارک پزشکی که دال بر شکنجه شدن اینجانب مینمود تقدیم کردم و در ضمن درخواست معرفی به پزشکی قانونی را نمودم و تعجب آور انکه بازپرس شعبه 8 در برابر اظهارت بنده حتی نخواست برای اثبات راست یا دروغ بودن موارد ذکر شده، بنده را به پزشکی قانونی اعزام نماید.
در تاریخ 13/11/88 یعنی درست بعد از آنکه بنده طرح شکایت نموده و در بازپرسی شعبه 8 اظهارت خود را نوشته و مدارک پزشکی را تقدیم بازپرس نمودم و پرونده در دادسرای نظامی عدم صلاحیت خورده و به دادسرای عمومی رفته به عبارتی 3 روز بعد از نامه نگاری اداره سازمان قضایی نیروهای مسلح استان اذرباییجان غربی با دادسرای عمومی در خصوص عدم صلاحیت رسیدگی دادسرای نظامی ارومیه و ارجاع پرونده به دادسرای عمومی مرا به اداره اطلاعات ارومیه برده و در مدت 3 روزی که در بازداشتگاه مرکزی اداره اطلاعات ارومیه بودم انواع و اقسام تهدید ها مبنی بر آنکه اولا چرا بر علیه ما در دادگاه طرح شکایت کردی ثانیا در برابر دوربین فیلم برداری حاضر به اعتراف نوشته های که ما به شما میدهیم باشید و متذکر گردید که هیچ نوع بد رفتاری و شکنجه نشده ما نیز در عوض نسبت در رای که برات صادر شده تخفیفاتی را به وجود می آوریم.
در حقیقت آشکارا تهدید بنده و ایجاد فضای سوداگری و عامه گری انگار سرنوشت انسانها نیز مانند کالا قابل داد و ستد است در حالی که انتقال من از زندان ارومیه به اداره اطلاعات باعث ایجاد استرس و دلهوره شدید در بین اعضای خانواده ام شده و با توجه به انکه پدرم برای کسب اطلاع از وضع بنده به اداره اطلاعات ارومیه مراجعه و متاسفانه با شنیدن جواب های گنگ و مبهم تصور میکنند که شاید مرا اعدام کرده اند و ایشان همانجا جلوی درب اداره اطلاعات ارومیه دچار سکته مغزی شده و بعد از اعزام به بیمارستان دار فانی را وداع میگویند این نیز برگ دیگری از جنایات دستگاه امنیتی جمهوری اسلامی ایران که با ایجاد نگرانی برای خانواده ضربه مهلک هم به من هم به خانواده ام وارد کردند که از صدها اعدام کردن برایم بدتر بود حال چه کسی جوابگویی این مسائل است خدا میداند.
جالب آنکه 20 روز بعد از فوت پدرم نگذشته بود که آقایان عوض عرض تسلیت به بنده مرا بدون هیچگونه دلیلی و بدون هیچ اطلاعی به زندان قزوین تبعید کردند حال تصور کنید که من در چه حالت روحی قرار گرفته بودم و مهم تر از همه آنکه بعد از چند ساعت که به طور چشم بسته و پا بسته و دست بسته به من گفتن که چیز خاصی نیست و تو را به زندان دیگری انتقال میدهیم .
در مورخ 30/1/89 قرار منع تعقیب در شعبه 104 جزایی ارومیه صادر گردید حال آنکه شعبه 104 جزایی نه بازجویی های بنده و نه حتی نماینده ای از سپاه پاسداران و یا اداره اطلاعات را برای توضیح مسائل نه به بازپرسی نه به شعبه ای فرا خواند و نه با معاینه ای بنده توسط پزشک قانونی موافقت نمود حال بر چه مبنایی قرار منع تعقیب صادر کرد نمی دانم.
در کیفر خواست صادره از سوی اداره اطلاعات و هم حکم دادگاه اینجانب حسین خضری به عنوان محارب شناخته شده ام در صورتی که مصادیق محاربه نه بر بنده صادق است نه محرز اولا بنده هنگام دستگیری مسلح نبودم چون بنده فعالیت سیاسی به طور مدنی میکردم ثانیا هیچ اقدام مسلحانه ای علیه جمهوری اسلامی ایران نکرده ام همچنین بنده حدود 8 ماه در سلول های انفرادی سپاه نبی اکرم کرمانشاه و سپاه المهدی ارومیه و اداره اطلاعات ارومیه تحت بدترین شکنجه های فیزیکی و روانی و انواع تهدید ها و تحقیرها بوده ام .
به طوری که بازداشت طولانی مدت بنده به مدت 8 ماه در آن سلول های انفرادی چنان بر سیستم عصبی و حالات روحی و روانی ام تاثیر سو گذاشته بود که اقدام به خودکشی کردم آن هم 2 بار! چون واقعا شکنجه ها و نوع رفتار غیر انسانی بازجویان به حدی بود که مرگ را بهتر از آن طور زندگی و زنده ماندن میدانستم و جایی بسی سوال است که در کجایی دنیا فردی را 8 ماه در سلول انفرادی مورد آزار و اذیت جسمی و روحی قرار داده اند و هیچگونه ملاقات را با وکیل یا خانواده و یا حتی تماس تلفنی با ایشان داشته باشد.
در پایان بنده زندانی سیاسی حسین خضری با توجه با آنکه تحت شدیدترین مراقبتهای امنیتی زندان قرار دارم و به طوری که حق نامه ای سر گشاده که به بالاتربن مرجع قضایی کشور نوشته ام بدون هیچگونه دلیل قانونی و خاصی از تایید اثر انگشت نامه بنده خودداری و اصل نامه نوشته شده را حفاظت زندان از بنده گرفته و باز پس نمی دهد.
حال با توجه به آشکار نبودن زمان اجرای حکم اعدام بنده که آیا فرداست یا پس فرداست از انتشار کوچکترن خبر حتی خبر سلامتی خویش به صورت راحت و آزادانه محروم میباشم لذا تحت چنین شرایط فوق سنگین امنیتی از تمامی مجامع بین المللی و سازمانهای کانون مدافع حقوق بشر و حتی افرادی که در مورد حقوق زندانیان سیاسی و همچنین در زمینه حقوق بشر فعالیت میکنند تقاضا دارم که صدای سرکوب شده مرا به گوش انواع بشریت رسانده و از هم اکنون تمامی آن مراجع و آن افراد را به عنوان وکیل رسمی خود میشناسم که هر سوالی را به نام بنده در جهت
برگزاری یک دادگاه صالح و بی طرف
بازبینی دوباره پرونده به طور واضح و آشکار بدون مخفی کاری، پیگیری و موضوع شکنجه وارده بر بنده را اقدام و اعمال نماید
در پایان از شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد؛ عفو بین الملل و تمامی مجامع حقوق بشر در خواست مینمایم با انتشار نامه اینجانب و پیگیری مسائل مطرح در آن اقدام نماید
حسین خضری
زندانی سیاسی محکوم به اعدام زندان مرکزی ارومیه بنده 12
ممانعت از آزادی یک زندانی سیاسی
خبرگزاری هرانا – عثمان مصطفی پور زندانی سیاسی محبوس در زندان مرکزی ارومیه که به مدت 19 سال است تحمل حبس می کند با موجود موافقت دستگاه قضایی با آزادی ایشان همچنان در زندان نگهداری می شوند.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، عثمان مصطفی پور که به اتهام اقدام علیه امنیت ملی در سال 1370 بازداشت و به 24 سال حبس تعزیری محکوم شده است در طی 19 سال اخیر هیچ گونه مرخصی نداشته است.
دادستانی کل کشور، دادستانی استان و قاضی پرونده در دادگاه انقلاب با آزادی این زندانی پس از تحمل 19 سال حبس موافقت کرده اند اما وزارت اطلاعات تا کنون با آزادی این زندانی مخالفت نموده و در روند آزاد سازی وی دخالت و کارشکنی می کند.
عدم رسیدگی پزشکی به یک زندانی سیاسی در زندان ارومیه
خبرگزاری هرانا – حسین میرزایی در اثر شکنجه های جسمی از ناحیه پا دچار آسیب دیدگی جدی شده است و مسئولین زندان از درمان این زندانی ممانعت به عمل می آورند.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، این زندانی که در سال 88 توسط اداره اطلاعات ارومیه بازداشت و مورد شکنجه قرار گرفته است پس از اتمام بازجویی ها به بازداشتگاه 209 زندان اوین منتقل و در آنجا با اعمال شکنجه های شدید جسمی موجب پاره شدن عصب یکی از پاهای نامبرده شدند.
بهداری زندان اوین به دلیل محدودیت های درمانی قادر به معالجه این زندانی نیست و پیگیری های خانواده برای دریافت مرخصی استعلاجی جهت درمان پای مصدوم حسین میرزایی تا کنون بی نتیجه بوده است.
عفو بينالملل خواستار رفع بازداشت نزديکان سکينه محمدی شد
خبرگزاری هرانا - عفو بين الملل با صدور بيانيهای خواستار آزادی پسر و وکيل مدافع سکينه محمدی شد. اين دو در ارتباط با تلاش برای اطلاع رسانی در مورد وضعیّت خانم محمدی بازداشت شدهاند.
بنا بر اعلاميهی اين سازمان مدافع حقوق بشر سجاد قادرزاده، پسر خانم محمدی و هوتن کيان، وکيل وی به همراه دو تبعه آلمانی که قصد مصاحبه با آنها را داشتهاند روز ۱۸ مهر ماه دستگير شدهاند.
سکينه محمدی آشتيانی پيش از اين به اعدام از طريق سنگسار محکوم شده بود که اين حکم با اعتراض گسترده از جانب سازمانهای مدافع حقوق بشر و برخی کشورها مواجه شده بود. مقامهای جمهوری اسلامی گفتهاند که حکم سنگسار خانم محمدی به حال تعليق درآمده، اما وی ممکن است به اتهام قتل اعدام شود.
تحصن ۷۵۰ کارگر کارخانه نساجی مازندران درمقابل فرمانداری قائم شهر
خبرگزاری هرانا - خبرگزاری « فارس» گزارش داد که ۷۵۰ تن از کارگران کارخانه نساجی مازندران روز چهارشنبه پس از راهپيمايی از محل اين واحد توليدی، در مقابل فرمانداری قائم شهر تحصن کردند.
به گزارش رادیو فردا، اين کارگران گفتند که از آذر سال گذشته، چهار ماه عيدی و پاداش خود را دريافت نکرده اند و سه ماه از حقوق سال جاری نيز به آنان پرداخت نشده است. حشمت الله رئيسی، کارشناس مسايل کارگری در آلمان، با اشاره به اينکه پرداخت نشدن حقوق کارگران، يکی از مشکلات بزرگ آنها به شمار می رود، با استناد به گزارش مرکز پژوهش های مجلس به « راديو فردا» می گويد:« حدود ۹۰ درصد واحدهای نساجی در ايران که حدود ۳۰ درصد کارگران بخش صنعت را در بر می گيرد، بحران زده و يا در معرض تعطيلی هستند.»
وی می افزايد که به دليل فرسودگی دستگاه ها در کارخانه های نساجی و نيز سياست واردات بی رويه از سوی دولت، بخش نساجی ايران توان رقابت با منسوجات خارجی را ندارد.
خبرگزاری فارس به نقل از کارگران اين کارخانه نوشت که نانوايیها ديگر به آنها نان اقساطی نمی فروشند و تمام فروشگاهها به علت بدهی بالای آنها از فروش اغذيه و پوشاک خودداری میکنند.
اين کارگران با اعلام اينکه بعضی از آنها، فرزندان دانش آموز و دانشجوی خود را از مدرسه و دانشگاه بيرون آورده اند، خواستار دريافت حقوق معوقه خود شدند.
در اين ميان، علی پيرفلک، سرپرست فرمانداری قائم شهر، با حاضر شدن در جمع کارگران معترض نساجی مازندران گفت: مديرعامل شرکت بايد در جمع آنان حضور يابد و جوابگوی مشکلات آنها باشد.
در پی تحصن صدها کارگر کارخانه نساجی مازندران، مديرعامل اين کارخانه در تماس تلفنی با سرپرست فرمانداری قائم شهر گفت: تا اول آذر امسال، برنامه زمانبندی برای نحوه پرداخت حقوق تدوين کردهاست و حقوق يک ماه از حقوق کارگران، روز ۲۳ آبان پرداخت می شود.
اين نخستين بار نيست که کارگران کارخانه نساجی مازندران با اين مشکل مواجه شده اند.
آنان در سال گذشته نيز با همين مشکل روبرو شدند که اقدام به تجمع در مقابل فرمانداری قائم شهر کردند.
کارگران کارخانه نساجی مازندران، تنها کارگرانی نيستند که با اين مشکل مواجه شده اند يا روبرو می شوند.
علی، کارگر مجتمع توليد گوشت زياران در آبيک قزوين، که کارگران آن از ۲۱ ماه پيش حقوق خود را دريافت نکرده اند، به « راديو فردا» می گويد که کارگران کارخانه ها و شرکت های بسياری در اين منطقه حقوق خود را دريافت نکرده اند.
او می گويد: پرداخت نشدن حقوق، زندگی کارگران گوشت زياران را مختل کرده است، و می افزايد که « ما حتی توان خريد نان و گذاشتن آن را بر روی سفره خانواده های خود ندارند.
حامد، يک کارگر در استان خوزستان، به « راديو فردا» می گويد برخی از کارخانه هايی نيز که فروش خوبی هم دارند، حقوق کارگران خود را پرداخت نمی کنند و در اين مورد به کارخانه های لوله سازی اهواز و لوله سازی خوزستان اشاره می کند.
وی می افزايد که کارگران لوله سازی خوزستان از ۱۵ ماه پيش حقوق خود را دريافت نکرده اند.
پایان موفقیت آمیز اعتصاب کارگران لاستیک البرز
در همين حال، گزارش ها حاکی از آن است که ۱۳۰۰ کارگر کارخانه لاستيک البرز تهران، در پی قول نمايندگان وزارت صنايع و کارفرما با خواسته هايشان، از روز چهارشنبه به اعتصاب حدودا يک ماهه خود پايان دادند.
يکی از کارگران لاستيک البرز به راديو فردا گفت که نيمی از حقوق شهريور ماه کارگران پرداخت شدن و گفته شده است که بلافاصله پس از پرداخت وام به کارخانه، حقوق شان را دريافت خواهند کرد.
همچنين خواسته مهم ديگر کارگران، يعنی از سرگيری فعاليت کارخانه با انتقال مواد اوليه به انبار اين واحد توليدی، تحقق يافت.
اين کارگر گفت که کارگران با شروع به کار از روز شنبه موافقت کرده اند.
به گزارش رادیو فردا، اين کارگران گفتند که از آذر سال گذشته، چهار ماه عيدی و پاداش خود را دريافت نکرده اند و سه ماه از حقوق سال جاری نيز به آنان پرداخت نشده است. حشمت الله رئيسی، کارشناس مسايل کارگری در آلمان، با اشاره به اينکه پرداخت نشدن حقوق کارگران، يکی از مشکلات بزرگ آنها به شمار می رود، با استناد به گزارش مرکز پژوهش های مجلس به « راديو فردا» می گويد:« حدود ۹۰ درصد واحدهای نساجی در ايران که حدود ۳۰ درصد کارگران بخش صنعت را در بر می گيرد، بحران زده و يا در معرض تعطيلی هستند.»
وی می افزايد که به دليل فرسودگی دستگاه ها در کارخانه های نساجی و نيز سياست واردات بی رويه از سوی دولت، بخش نساجی ايران توان رقابت با منسوجات خارجی را ندارد.
خبرگزاری فارس به نقل از کارگران اين کارخانه نوشت که نانوايیها ديگر به آنها نان اقساطی نمی فروشند و تمام فروشگاهها به علت بدهی بالای آنها از فروش اغذيه و پوشاک خودداری میکنند.
اين کارگران با اعلام اينکه بعضی از آنها، فرزندان دانش آموز و دانشجوی خود را از مدرسه و دانشگاه بيرون آورده اند، خواستار دريافت حقوق معوقه خود شدند.
در اين ميان، علی پيرفلک، سرپرست فرمانداری قائم شهر، با حاضر شدن در جمع کارگران معترض نساجی مازندران گفت: مديرعامل شرکت بايد در جمع آنان حضور يابد و جوابگوی مشکلات آنها باشد.
در پی تحصن صدها کارگر کارخانه نساجی مازندران، مديرعامل اين کارخانه در تماس تلفنی با سرپرست فرمانداری قائم شهر گفت: تا اول آذر امسال، برنامه زمانبندی برای نحوه پرداخت حقوق تدوين کردهاست و حقوق يک ماه از حقوق کارگران، روز ۲۳ آبان پرداخت می شود.
اين نخستين بار نيست که کارگران کارخانه نساجی مازندران با اين مشکل مواجه شده اند.
آنان در سال گذشته نيز با همين مشکل روبرو شدند که اقدام به تجمع در مقابل فرمانداری قائم شهر کردند.
کارگران کارخانه نساجی مازندران، تنها کارگرانی نيستند که با اين مشکل مواجه شده اند يا روبرو می شوند.
علی، کارگر مجتمع توليد گوشت زياران در آبيک قزوين، که کارگران آن از ۲۱ ماه پيش حقوق خود را دريافت نکرده اند، به « راديو فردا» می گويد که کارگران کارخانه ها و شرکت های بسياری در اين منطقه حقوق خود را دريافت نکرده اند.
او می گويد: پرداخت نشدن حقوق، زندگی کارگران گوشت زياران را مختل کرده است، و می افزايد که « ما حتی توان خريد نان و گذاشتن آن را بر روی سفره خانواده های خود ندارند.
حامد، يک کارگر در استان خوزستان، به « راديو فردا» می گويد برخی از کارخانه هايی نيز که فروش خوبی هم دارند، حقوق کارگران خود را پرداخت نمی کنند و در اين مورد به کارخانه های لوله سازی اهواز و لوله سازی خوزستان اشاره می کند.
وی می افزايد که کارگران لوله سازی خوزستان از ۱۵ ماه پيش حقوق خود را دريافت نکرده اند.
پایان موفقیت آمیز اعتصاب کارگران لاستیک البرز
در همين حال، گزارش ها حاکی از آن است که ۱۳۰۰ کارگر کارخانه لاستيک البرز تهران، در پی قول نمايندگان وزارت صنايع و کارفرما با خواسته هايشان، از روز چهارشنبه به اعتصاب حدودا يک ماهه خود پايان دادند.
يکی از کارگران لاستيک البرز به راديو فردا گفت که نيمی از حقوق شهريور ماه کارگران پرداخت شدن و گفته شده است که بلافاصله پس از پرداخت وام به کارخانه، حقوق شان را دريافت خواهند کرد.
همچنين خواسته مهم ديگر کارگران، يعنی از سرگيری فعاليت کارخانه با انتقال مواد اوليه به انبار اين واحد توليدی، تحقق يافت.
اين کارگر گفت که کارگران با شروع به کار از روز شنبه موافقت کرده اند.
اجرای حکم زندان دانشجویان دانشگاه زنجان
خبرگزاری هرانا - پیام شکیبا فارغ التحصیل دانشگاه زنجان که در دادگاه انقلاب زنجان به یک سال حبس تعزیری و سپس در دادگاه تجدید نظر به ۶ ماه حبس تعزیری و ۶ ماه حبس تعلیقی در ۵ سال محکوم شده بود روز پنج شنبه برای اجرای حکم به زندان زنجان فرا خوانده شد.
به گزارش دانشجو نیوز، پرونده این دانشجو مرتبط با افشای ماجرای رسوایی اخلاقی یکی از اساتید دانشگاه زنجان در سال ۸۷ میباشد. پیام شکیبا به همراه ۵ نفر دیگر یعنی آقایان بهرام واحدی، سورنا هاشمی، حسن جنیدی، آرش رایجی، دکتر صارمی(عضو هیات علمی) مدتی بازداشت و در زندان بودند.
شایان ذکر است که دستگیری پیام شکیبا در تاریخ ۱۸ تیر سال ۸۷ و بدنبال اعتراض گسترده دانشجویان دانشگاه زنجان به هتک حرمت یکی از دانشجویان دختر آن دانشگاه توسط دکتر حسن مددی، معاون دانشجویی دانشگاه زنجان، بوده است.
در حال حاضر حکم دیگر متهمین پرونده افشای این هتک حرمت یعنی آرش رایجی ۱۰ ماه حبس تعزیری، بهرام واحدی ۱۰ ماه حبس تعزیری و حسن جنیدی با ۶ ماه حبس تعزیری میباشد که در تاریخهای مختلف برای اجرام حکم به زندان زنجان فرا خوانده شده اند.
گفتنی است که حسن مددی متهم اصلی این پرونده هماکنون در سمتی دیگر در وزارت علوم مشغول به کار است.
در حال حاضر حکم دیگر متهمین پرونده افشای این هتک حرمت یعنی آرش رایجی ۱۰ ماه حبس تعزیری، بهرام واحدی ۱۰ ماه حبس تعزیری و حسن جنیدی با ۶ ماه حبس تعزیری میباشد که در تاریخهای مختلف برای اجرام حکم به زندان زنجان فرا خوانده شده اند.
گفتنی است که حسن مددی متهم اصلی این پرونده هماکنون در سمتی دیگر در وزارت علوم مشغول به کار است.
محمدرضا خاتمی: دروغ می گویند چون سیاستهایشان شکست خورده است
کلمه: محمد رضا خاتمی در باره ادعای رسانه های مدعی اخلاق و اصول درمورد دیدارش با ناطق نوری توضیح داد. به گزارش کلمه اینبار دروغ پراکنی در سایتهای وابسته به برخی مراکز امنیتی خاص که رشد قارچ گونه ای هم داشته اند آقایان ناطق نوری و محمد رضا خاتمی را هدف قرار گرفت. خاتمی در تبیین علل دروغ پراکنی اقتدارگرایان می گوید: آنان به خوبی متوجه شده اند که بدنه شان از حوادث اخیر مایوس شده است و ناکارآمدی آنها نیز پیش از گذشته مشخص گشته و شیوه های آنان برای اداره کشور کارآمد نیست و در بیشتر حوزه ها چون سیاست داخلی، خارجی، اقتصاد و فرهنگ شکست خورده اند و برای دلایل است که به دروغ پناه می برند.
گفت و گوی کلمه با سید محمدرضا خاتمی پیش روی شماست:
اخیرا اظهاراتی شده است در خصوص آنکه شما با اقای ناطق نوری دیدار داشته اید و گفتگوهایی در این بین رد و بدل شده است نظرتان در باره این دیدار چیست؟
متاسفانه تمامی این اظهارات دروغ هایی است که از سوی منابع آگاه منتشر می شود و معلوم هم نیست این منابع آگاه چه کسانی هستند و از کجا خبرهایشان را می آورند. من از عید نوروز که با جمع زیادی برای دید و بازدید نوروزی خدمت آقای ناطق نوری رفتیم دیگر با ایشان دیداری نداشته ام و نمی دانم که این خبرها از کجا آمده است؟ همچنین گفته شده من دیدارهایی نیز با آقای محمد هاشمی داشته ام که می توانم بگویم مدت طولانی است که ایشان را ندیده ام و یا با حسن اقا خمینی که چند ماهی نیز می شود که ایشان را ندیده ام و خبرهایی که در باره این دیدارها و سخنان رد و بدل شده می شود همگی کذب محض است. البته ما از دیدار با آقای ناطق نوری و هرچهره معتدل و موجه نداریم و اگر شرایط ایجاب کند دیدار نیز خواهیم داشت.
پس این شایعات و اظهارات پیرامون این دیدارها ازکجا می آید و چه هدفی را دنبال می کند؟
گاه گداری شاهد هستیم که در رسانه های منتصب به محافل خاص امنیتی و اطلاعاتی از قول منابع آگاه و موثق مطالبی که عموما دروغ است منتصب به اصلاح طلبان پخش می شود که عموما نیز چند هدف را دنبال می کنند. نخست اینکه آنان تلاش می کنند با انتشاراین اخبار کذب بین گروه های مختلف در بین اصلاح طلبان اختلاف ایجاد کنند و به طور مثال بگوییند که فلان حزب و گروه سیاسی رایزنی کرده، گفتگو کرده و وارد مذاکره شده تا قدرت خود را مستحکم کند و شما دیگر احزاب اصلاح طلب از آن بی خبر هستید و در جریان امور نیستید. دوم آنکه می خواهند از این طریق به نیروهای خودشان امید و نیرو بدهند که البته کار سختی نیز هست. آنان به خوبی متوجه شده اند که بدنه شان از حوادث اخیر مایوس شده است و ناکارآمدی آنها نیز پیش از گذشته مشخص گشته و شیوه های آنان برای اداره کشور کارآمد نیست و در بیشتر حوزه ها چون سیاست داخلی، خارجی، اقتصاد و فرهنگ شکست خورده اند. در نتیجه با این فرافکنی ها می خواهند این احساس را الغاء کنند که اصلاح طلبان احساس یاس و ناامیدی کرده اند و می خواهند با انجام مذاکره و گفتگو خود را نجات دهند که این نیز دروغ است. به نظر من در حال حاضر اصلاح طلبان از جایگاه خوبی برخوردار هستند و با وجود انواع فشارهای فیزیکی، امنیتی، روانی و اطلاعاتی نه تنها از محبوبیت و توانایی های آنان کاسته نشده که بر ارزش آنان در نزد ملت افزوده شده است. در حال حاضر این مخالفان اصلاحات هستند که پایگاه خود را در میان مردم از دست داه اند و اتفاقا می خواهند عکس این موضوع را نیز بیان کنند و بگویند که اصلاح طلبان هستند که شکست خورده اند. سومین دلیل نیز به این بر می گردد که بخشی از برنامه ریزان و مخالفان اصلاحات به این راه حل رسیده اند که برای نجات دادن خود از تنگناها و چالش های موجود باید اصلاح طلبان را به صحنه برگردانند. آنان به طور مستقیم رویشان نمی شود که این مساله را بیان کنند و بگویند که ما به اصلاح طلبان نیاز داریم و اگر اصلاح طلبان در جریان نباشند اعتبار و آبرویی نه تنها برای ما باقی نمی ماند. در نتیجه آروزی بازگشت اصلاح طلبان به معالات طبیعی سیاسی را خواهانند اما این مساله را بر عکس عنوان می کنند. آنان می کوشند تا با شایعه پراکنی و دروغ سازی و فضا سازی این مساله را القا کنند که اصلاح طلبان به دنبال ایجاد آشتی ملی و مصالحه با جریان مقابل هستند و می خواهند که سازش کنند. البته به خودی خود اصلاح طلبان مساله گفتگو را رد نمی کنند و مردود نمی دانند اما ابتکار این عمل را نیز خود در دست می گیرند و با القای طرف مقابل منفعلانه وارد صحنه نمی شوندو خصوصا که در حال حاضر هیچ کدام از نیروهای اصلاح طلب حاضر نیستند که در این شرایط و با توجه به معادله نا برابر وارد صحنه شوند و با نیروهای که مردم را فریب داده اند و در طی یک سال گذشته حوادثی را مرتکب شده اند وارد گفتگو شوند. نخست باید تکلیف مسببین حوادث یک سال گذشته معلوم گردد و تا آن موقع امکان گفتگو و آشتی ملی وجود نخواهد داشت. البته باید به این نکته نیز توجه کرد که محافظه کاران دلسوز و علاقه مند به حل مشکلات نیز در حال حاضر در معادلات قدرت محلی از اعراب ندارند و آنها نیز دل پرخونی از حوادث اخیر دارند. با این رفتار اقتدارگریان و شرایط پیش آمده نمی توان انتظار داشت که راه حل های ریش سفیدی دیگر جواب نمی دهد خصوصا که جامعه نیز آگاه تر شده و رو به رشد است. در شرایط فعلی اقتدارگرایان روز به روز بیشتر تضعیف می شوند و در بن بست قرار می گیرند و با توجه به تمامی فشارهایی که به اصلاح طلبان وارد شده است روزهای بهتری در انتظار آنان است.
یکی از مواردی نیز که اخیرا مورد توجه قرار گرفته مساله دیدار اصلاح طلبان و اصول گرایان منتقد است وحتی گفته شده که می تواند بین این دو بخش اتحاد و ائتلاف نیز صورت گیرد که با واکنش تندی از سوی بخشی از اصول گرایان مواجه شد نظر شما در این باره چیست؟
جریان اقتدارگرایی منزوی و نامحبوب شده است و از این رو تمامی تلاش خود را می کند که از بوجود آمدن کوچکترین فضای تعامل جلو گیری کند و مانع هرگونه گفتگو بین نیروهای سیاسی و دلسوز کشور شود. از طرف دیگر مشکل محافظه کاران نیز در این است که نیروهای عاقل و دلسوز آنان هیچ گاه جرات بیان حقایق و نظرات خود را به صورت علنی ندارند و فقط در جلسات خصوصی از دل پرخون خود سخن می گویند و از شرایط کنونی انتقاد می کنند. البته نمی دانم که این سکوت به دلیل ترس و نداشتن جرات است و یا اینکه منافع و مصالح گروهی و حزبی به آنان اجازه نمی دهد که حقایق را بیان کنند. از این رو اعلام هرگونه گفتگو و دیدار با واکنش های اینچنین و دروغ پراکنی همراه می شود. در این میان تکلیف نیز روشن است آنانی که کشور را به سراشیبی کشانده اند در گفتگو ها جایی ندارند و اتفاقا از بوجود آمدن این فضا نیز احساس ضرر و خطر می کنند و منفعتی برای آنان تامین نمی شود. این جریان اقتدار گرایی با این شتابی که به خود داده و در سراشیبی سقوط افتاده آینده روشنی برایش متصور نیست.
عضو كميسيون امنيت ملي
جرس:
عضو كميسيون امنيت ملي و سياست خارجي مجلس خبر داد كه شماري از اعضاي كميسيون از زندان قزلحصار بازديد كردند ولی برنامه ای برای بازدید از زندانهای تحت امر نهادهای امنیتی وجود ندارد.
حسين سبحانينيا نماينده نيشابور در مجلس در گفتوگو با ايلنا اظهار داشت: بعدازظهر روز سهشنبه علاالدين بروجردي با شماري از اعضاي كميسيون امنيت ملي و سياست خارجي مجلس از زندان قزلحصار بازديد كردند كه ممكن است از برخي زندانهاي ديگر نيز چنين بازديدي صورت گيرد.
وي با بيان اينكه اين بازديد بر اساس درخواست دستگاه قضايي انجام شد و حدود 4 تا 5 ماه پيش هم انجام شده بود، افزود: هدف از اين اقدام بررسي وضعيت كمي و كيفي قزلحصار و كمكهايي است كه كميسيون از نگاه امنيتي و سياسي ميتواند انجام دهد.
سبحانينيا اين بازديد را با بازديدهاي سال گذشته از زندانها غيرمرتبط دانست و از برنامههاي بعدي در اين زمينه ابراز بياطلاعاتي كرد.
وي همچنين گفت: برنامهاي براي بازديد از بازداشتگاههاي تحت امر نهادهاي امنيتي وجود ندارد.
به رغم اخبار نگران کننده از وضعیت بهداشتی و رفاهی زندانها، این نماینده مجلس اشاره به این مساله نکرد.
عضو كميسيون امنيت ملي و سياست خارجي مجلس خبر داد كه شماري از اعضاي كميسيون از زندان قزلحصار بازديد كردند ولی برنامه ای برای بازدید از زندانهای تحت امر نهادهای امنیتی وجود ندارد.
حسين سبحانينيا نماينده نيشابور در مجلس در گفتوگو با ايلنا اظهار داشت: بعدازظهر روز سهشنبه علاالدين بروجردي با شماري از اعضاي كميسيون امنيت ملي و سياست خارجي مجلس از زندان قزلحصار بازديد كردند كه ممكن است از برخي زندانهاي ديگر نيز چنين بازديدي صورت گيرد.
وي با بيان اينكه اين بازديد بر اساس درخواست دستگاه قضايي انجام شد و حدود 4 تا 5 ماه پيش هم انجام شده بود، افزود: هدف از اين اقدام بررسي وضعيت كمي و كيفي قزلحصار و كمكهايي است كه كميسيون از نگاه امنيتي و سياسي ميتواند انجام دهد.
سبحانينيا اين بازديد را با بازديدهاي سال گذشته از زندانها غيرمرتبط دانست و از برنامههاي بعدي در اين زمينه ابراز بياطلاعاتي كرد.
وي همچنين گفت: برنامهاي براي بازديد از بازداشتگاههاي تحت امر نهادهاي امنيتي وجود ندارد.
به رغم اخبار نگران کننده از وضعیت بهداشتی و رفاهی زندانها، این نماینده مجلس اشاره به این مساله نکرد.
مژگان مدرس علوم
جرس: هدی صابر برای چهارمین بار در ده سال گذشته، در تاریخ دوم مرداد ماه بازداشت شد و تاکنون بدون اینکه دلیل بازداشت وی اعلام گردد وی در زندان اوین به سر میبرد. محمد شریف، وکیل مدافع هدی صابر روز گذشته طی نامهای به ریاست جدید زندان اوین از وی خواسته است دلیل قانونی نگهدای موکلش در زندان را اعلام نماید.
گفتنی است، تاکنون شورای فعالان ملی - مذهبی، مهندس عزتالله سحابی، تقی رحمانی و رضا علیجانی و نیز فیروزه صابر (خواهر) و فریده جمشیدی (همسر هدی صابر) طی بیانیهها و نامههایی به بازداشت وی اعتراض کرده و خواهان اعلام مجوز قانونی بازداشت و نگهداری وی در اوین شده اند اما مسئولین قضایی و دادستان هیچ پاسخی به این نامه ها نداده اند و آقای هدی صابر همچنان به شکل غیرقانونی در زندان نگهداری می شود این در حالی است که وضعیت جسمانی آقای صابر مناسب نبوده و ایشان از بیماری قلبی و کم خونی رنج می برند.
به همین مناسبت با فریده جمشیدی همسر هدی صابر در خصوص آخرین وضعیت ایشان و نامه محمد شریف به رئیس زندان اوین به گفتگو پرداختیم که متن آن در پی می آید:
خانم جمشیدی لطفا در خصوص آخرین اطلاعی که از وضعیت همسرتان دارید بفرمایید؟
روز دوشنبه با ایشان که در بند 350هستند ملاقات کابینی داشتیم و تا الان فقط یکبار ملاقات حضوری داده اند. به شدت لاغر شده اند و من به شدت نگران وضعیت جسمانی ایشان هستم. همسرم بیماری قلبی و کم خونی و کلسترول بالا دارند که اینها باید رسیدگی شود اما متاسفانه هیچ توجهی نمی شود حتی در بند هم که خود همسرم غذا درست می کند. دیروز هم که با ایشان ملاقات داشتیم در این سرما یک تی شرت آستین کوتاه پوسیده بودند و لباس گرم نداشتند درخواست هم کرده ایم که لباس برایشان ببریم تا الان موفق نشده ایم و روز دوشنبه گفتند هفته بعد. فقط فکر کنید ایشان چطور باید سرما را تحمل کند. من بشدت نگران این وضعیت هستم زمانیکه همسرم بیرون از زندان بودند مدام تحت نظر دکتر قلب بودند و این ناراحتی های جسمانی هم در زمانیکه در زندان بودند پیدا کردند، هر چه هم تلاش می کنم تا دادستان را ملاقات کنم هیچ جوابی نمی دهند.
آیا تاکنون به نامه های شما در این خصوص پاسخی داده شده است؟
نخیر، هیچ عکس العملی نشان نمی دهند. چندین بار به دادستانی مراجعه کرده ام اما ملاقات نمی دهند و جوابی هم به ما داده نمی شود. من خواستار آزادی سریع و بی وقید و شرط همسرم هستم. آقای دادستان حداقل پاسخ ما را بدهند و ملاقاتی به ما بدهند تا صحبتهایمان را بیان کنیم اما متاسفانه هیچ واکنشی نشان نمی دهند حتی جواب تلفنهای ما را هم نمی دهند.
آقای محمد شریف وکیل همسرتان طی نامه ای خطاب به ریاست جدید زندان اوین از دلایل نگهداری غیرقانونی آقای صابر سوال کرده اند. می توانید در این خصوص توضیح بفرمایید؟
الان وضعیت سردرگمی داریم و نمی دانیم به چه علت آقای صابر را در زندان نگه داشته اند. می گویند که حکم پنج سال و نیم سال دستگیری های هفتاد و نه را که همسرم به همراه پانزده نفر دستگیر شدند را می گذرانند که درست نیست و از پانزده نفر نمی توانند یک نفر را در زندان نگه دارند و بگویند آن حکم را دارند اجرا می کنند. هیچ حکمی هم تا به حالا نه به وکیل ایشان، نه به ما ارائه داده اند. صحبت آقای شریف هم مربوط به همین مسئله است که دلیل نگهداری آقای صابر چیست؟
پنج سال و نیمی هم که می گویند همسرم سه سال و نیم آن را گذرانده است و دو سال نیم در زندان بوده اند و یک سال و نیم آن هم در انفرادی گذرانده است و اگر قرار باشد حکمی اجرا شود باید این حکم را به وکیل ایشان یا خانواده ارائه می دادند که هیچکدام را انجام نداده اند.
در زمان دستگیری همسرتان آیا چنین حکمی را به ایشان نشان دادند؟
من در زمان بازداشت نبودم و همسرم را در محل کارشان بازداشت کردند اما آن طور که آقای صابر می گویند یک کپی نشان داده اند که همسرم آن را غیرقانونی می دانستند و الان هم به وضعیتشان اعتراض دارند اما صدایشان به جایی نمی رسد.
با توجه به اینکه می گویید هیچ پاسخی به نامه ها و درخواست های شما داده نمی شود آیا از این تریبون سخنی با مسئولین دارید؟
من از آقای دادستان و قوه قضاییه می خواهم که به وضعیت همسرم رسیدگی کنند و هرچه سریعتر ایشان را آزاد کنند. اصلا به ما بگویند به چه دلیل قانونی همسرم باید در زندان باشد؟ و به چه دلیلی یک نفر از پانزده نفر را گرفته اند و زندانی کرده اند؟ و اگر هم مربوط به آن پنج سال و نیم باشد که ادعا می کنند که آقای صابر چهار سال و نیم در زندان بوده اند و الان باید آزاد باشند. وضعیت روحی بچه های من به هم ریخته است در این ده سال گذشته همسرم چهارمین بار است که در زندان نگهداری می شود اما اینبار من و فرزندانم نمی دانیم ایشان به چه دلیل در زندان هستند. فرزندانم نگرانند و هر کاری می خواهند انجام دهند منتظر پدرشان هستند و مدام سوال می کنند چرا پدرمان در زندان است؟ من سوالم این است که اگر آقای صابر جرمی مرتکب شده بودند خوب باید زندان بروند اما همسرم نه موضعگیری سیاسی خاصی کرده بودند و نه فعالیتی سیاسی داشتند و پروژه زاهدانشان هم که در رابطه با مسکن هست و ما نمی دانیم آقای صابر به چه جرمی در زندان هستند؟ من از دادستان و قوه قضاییه می خواهم که پاسخ ما را بدهند و همسرم را بدون قید و شرط آزاد کنند.
با تشکر از فرصتی که در اختیار جرس قرار دادید.
جرس:
در سی و یکمین سال روز تصرف سفارت آمریکا در ایران، دانشجویان طرفدار حقوق شهروندی در ایران در دانشگاه کالیفرنیا در سن دیگو قطعنامه ای رسمی دانشجویی در حمایت از آزادی دو کوهنورد زندانی در ایران را در دانشگاه کالیفرنیا در سن دیگو به تصویب رساندند.
یه گزارش منابع خبری جرس، این نخستین بار است که یک گروه دانشجویی بطور رسمی خواهان آزادی آنها می شود.
در ۳۱ جولای ۲۰۰۹، سارا شورد، شین بائر و جاشوا فتال در حالی که در حال راهپیمایی در مناطق کوهستانی کردستان عراق بودند توسط نیروهای ایرانی بازداشت شدند. این کوهنوردان که دانشجویان دانشگاه برکلی کالیفرنیا بودند، بدون محاکمه به مدت بیش از یک سال در زندان اوین نگهداری شده اند. سارا پس از گذراندن ۱سال در سلول انفرادی در تاریخ ۱۴ سپتامبر به قید وثیقه آزاد شده است. این افراد در حال حاضر بیش از زمانی که دیپلماتهای امریکایی در ۳۰ سال پیش در ایران گروگان گرفته شده بودند به گروگانی گرفته شده اند.
دانشجویان طرفدار حقوق شهروندی در ایران با همکاری سایر گروه های دانشجویی دانشگاه به انجمن دانشجویی دانشگاه کالیفرنیا در سن دیگو قطعنامه ای را ارایه کردند که در آن از رهبری ایران و رییس قوه قضاییه در خواست آزادی ۲ کوهنورد دربند را شده است.