گفتوگو با مهدی خزعلی، ، نویسنده و از فعالان سیاسی مخالف دولت احمدینژاد و از حامیان جنبش سبز
«به پرونده احمدینژاد رسیدگی خواهد شد»
مریم محمدی
علی مطهری نمایندهی مردم تهران در مجلس شورای اسلامی، فرزند آیتالله مرتضی مطهری، از روحانیون سرشناس فسلفهی اسلامی است که در اوایل انقلاب توسط گروه فرقان ترور شد و همچنین برادر همسر علی لاریجانی، رییس مجلس است.
او به عنوان نمایندهای اصولگرا و مخالف سرسخت اصلاحطلبان وارد مجلس هشتم شد، اما بهزودی، انتقادات تند و صریحش به محمود احمدینژاد، رییس جمهور اصولگرا، خبرساز شد؛ بهنوعی که طیفهای مختلف اصولگرایان را در مقابل خود قرار داد.
علی مطهری با نوشتن نامههای انتقادی تند و صریح، محمود احمدینژاد و سیاستهای او را هر از چندگاه زیر سئوال میبرد.
آخرین نمونه از این نامهها، در روز جمعه، نهم مهرماه منتشر شد که خطاب به آیتالله لاریجانی، رییس قوهی قضاییه نوشته شده و از او خواسته حال که مسئلهی محاکمهی سران فتنه را عنوان کرده است، همهی اطراف این بحران را مورد رسیدگی قرار بدهد؛ هم کسانی که ادعای تقلب را مطرح کردند و هم کسانی که با اتهامزنیهای خود در مناظرات و رفتارشان در جشن پیروزی، بخشی از زمینهی این فتنه را فراهم کردند.
این اشاره که آشکارا متوجه محمود احمدینژاد میشد، بهسرعت واکنشهای تند اصولگرایان را برانگیخت. به نوعی که دیروز در مجلس، جمعی از نمایندگان اصولگرا، بهشدت به علی مطهری حمله کردند.
فاطمهی آلیا، عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس گفت که علی مطهری از مسائل سیاسی بیاطلاع است و محمود احمدی بیغش، نمایندهی مردم شازند گفت: «علی مطهری دچار توهم و خوابآلودگی سیاسی است.»
مخالفان احمدینژاد و حامیان جنبش سبز اما این پیشنهاد را چگونه میبینند؟
در این زمینه با دکتر مهدی خزعلی، نویسنده و از فعالان سیاسی مخالف دولت احمدینژاد و از حامیان جنبش سبز گفتوگو کردهام. او در عین حال، فرزند آیتالله ابوالقاسم خزعلی، از حامیان پروپاقرص محمود احمدینژاد است.
ایشان همیشه همین را گفتهاند. اشارهی آقای مطهری به این است که آقایان که دنبال این طرف هستند و بالاخره اصلاحطلبها را که همیشه تهدید میکنند و به آنها اهانت میکنند. خب! ایشان میگوید که آنطرف در واقع موجب فتنه شده است و آنها هم باید محاکمه شوند. من اینطوری قضیه را میبینم.
وقتی یک طرف دارد یکسویه حرکت میکند و اسم فتنه روی یک طرف گذاشته، آقای مطهری میگوید که فتنه آنور هم هست. حداقل از این زاویه خوب است، ولی ما همهی فتنه را آنطرف میبینیم. من در اساس معتقدم که مسائل از آنجایی شروع شد که آقای احمدینژاد در صدا و سیما کسانی را تخریب کرد و حرفهایی زد که هنوز به آنها رسیدگی نشده و پاسخی داده نشده است.
همین یک تکهاش برای ما کافی است که کسی به عنوان رییس جمهور میآید و در تلویزیون به افرادی اتهام میزند و هیچ رسیدگیای هم به آنها نمیشود. اگر فتنهای بهپا شده از اینجا شروع شده است. نه الان، چهار سال پیش هم ایشان با تخریب شخصیت رقیب رأی آورد و پیش رفت.
خیلی از اصلاحطلبها و حامیان جنبش سبز هم این موضعگیری علی مطهری را قبول ندارند، یا همانطور که شما گفتید، فتنه را در کل در سمت دیگر میبینند. این پرسش هم میتواند مطرح باشد که اگر پیشنهاد علی مطهری عملی بشود، آیا در محاکم قضایی ایران برخوردی که با طرفین میشود، برخورد مساوی و عادلانهای خواهد بود؟ با توجه به تجربهای که از دادگاههای پس از انتخابات وجود دارد.
ما صحبت آقای مطهری را در همین حد به فال نیک میگیریم که ایشان میداند ریشهی فتنه در سخنان آقای احمدینژاد هم هست. بههرحال، ایشان در جناح اصولگرا و در جبههی اصولگرا منظور میشود و در آن جبهه، وقتی کسی بیاید و بگوید فتنه از آنجا هم سرچشمه دارد و آنها هم باید محاکمه شوند، برای ما در این حدش خوب است.
اما اینکه واقعاً دادگاه یکسویه نباشد و عادلانه باشد، خیر؛ این دستگاه قضایی قطعاً عادلانه رفتار نخواهد کرد. کما اینکه تا الان اصلاً ما چیزی از عدالت و برابری در دستگاه قضایی ندیدهایم.
شما ببینید که دادگاه متهمان کهریزک چگونه برگزار شد. حتی اسامی بعضی از متهمین اصلاً اعلام نشد. از آن طرف، کسانی آمدند و در تلویزیون شو اجرا کردند. اسم افرادی را هم بردند که اساساً درست نبود که قبل از اینکه پروندهای برای کسی تشکیل شود یا به جرمی یا اتهامی نسبت به او اشاره بشود، به تلویزیون بیایند و علیه وی حرف بزنند.
تلویزیون ما، رسانهی ما و دستگاه قضایی ما یکطرفه دارد حرکت میکند و هرچه میخواهند به هرکسی نسبت میدهند. ما در اینجا برای بحث قانون و عدالت، اصلاً محلی از اعراب نمیبینیم. اما بازهم در این فضای بستهی یکطرفه، صحبتهای آقای مطهری را به فال نیک میگیریم که حداقل اینقدر جسارت میکند و میگوید آنها را هم محاکمه کنید.
شما چقدر به محاکمهی طرف دیگر، امید دارید؟
من یقین دارم که بههرحال، روزی به پروندهی آقای احمدینژاد رسیدگی خواهد شد. حال اگر اینها صلاحیت ندارند، کسان دیگری و همین مجلس، انشاالله رأی به عدم کفایت ایشان خواهد داد. چون روزها و ماههای آتی، ماههای تعیین کنندهای در صلاحیت و کفایت سیاسی و مدیریتی آقای احمدینژاد است، انشاالله.
در صورتی که چنین دادگاهی تشکیل بشود، فکر میکنید جنبش اصلاحات با توجه به تجربیات موجود و امکاناتی که در اختیار جناح مقابل قرار دارد، با چه وضعیتی از این دادگاه خارج شود؟ دادگاهی را فرض کنید که در آن دوربینهای تلویزیون صحبتهای دو طرف را پخش میکنند.
من فکر میکنم که ما نگران آن نیستیم که جناح اصلاحطلب محاکمه شود. اگر دو طرف به دادگاه بیایند، حتی دادگاه غیر صالح و یکسویهای که خودش موضع دارد، بازهم ما که جایی برای حرف زدن نداریم، حتی حاضریم در دادگاه حرفهایمان را بزنیم. حتی اگر تریبون دادگاه را به عنوان متهم به ما بدهند و حرفمان را پخش کنند، ما راضی هستیم. این بحث اول.
نگران نباشید. در این یک سال و اندی، اینطور نیست که اصلاحطلبها فقط هزینه داده باشند. بزرگترین هزینه را همان جناح حاکم داد که مشروعیتش را از دست داد. در دنیای امروز، جناح حاکم مشروعیت خود را در مدت یک سال و اندی کاملاً از دست داده است و الان چیزی ندارد که دیگر از آن دفاع کند.
ما به یکی از هدفهایی که میخواستیم، یعنی اینکه روشنگری کنیم و چهرهی اینها را برای مردم و دنیا مشخص کنیم، رسیدهایم. ما دیگر کار زیادی هم نداریم. رسالت ما انجام شده و ما برندهی این مناظرهی نابرابر بودیم. ما در سلولها و آنها در بوقهای رسانهای. هرچه آنها در بوقها دمیدند و علیه بچههای ما در زندان صحبت کردند علیه خودشان شد. همین برای ما بهترین پیام بود.
در اشاره به سخنان علی مطهری گفتید که بههرحال، ایشان یک اصولگرا محسوب میشوند و میبینیم که اگرچه یک فرد منتقد در جبههی اصولگرایی هستند، اما انتقادات او از جانب اغلب اصولگرایان، تحمل نمیشوند. انتقاد و انتقادپذیری در جنبش سبز چگونه است؟ با توجه به اینکه حکومت هم سعی میکند که منتقدان جنبش سبز را مطرح کند. چندی پیش هم انتقاداتی به میرحسین موسوی و مهدی کروبی، از جانب دکتر یزدی، دبیرکل نهضت آزادی منتشر شد که البته تکذیب شد، ولی بههرحال انتقاد در درون جنبش هم حتماً وجود دارد.
سعی ما بر این است که در جنبش سبز دوباره بتی نسازیم که نشود از آن انتقاد کرد. در داخل جنبش سبز، همه از هم راحت انتقاد میکنند و هیچ مشکلی هم نیست.
برخلاف تصور جناح حاکم که یک انتقاد را موجب تضعیف میداند، انتقادهای درون جنبش سبز موجب تضعیف نیست. انشاالله این جنبش با نقد خود و نقد اعضایش پیش برود. جنبش سبز، یک جنبش فکری به سمت آزادی و دمکراسی است.
بهنظر میآید که موج تازهای از دستگیریها آغاز شده است. آیا با افزایش تعداد زندانیان، شما احتمال حرکت خشنی را علیه آنها نمیدهید؟ نظیر آنچه در سال ۶۷، در مورد مخالفان سیاسی اتفاق افتاد؟
جنبش سبز به فرد وابسته نیست. اگر برای رهبران جنبش هم اتفاقی بیافتد، امروز دیگر شهریور ۱۳۶۷ نیست که حتی من که در نظام بودم و پدرم هم در نظام بود، مطلع نشدم چه اتفاقی در آن سال افتاد. امروز اگر خونی از بینی کسی ریخته شود، دنیا مطلع میشود و همین روشنگری مسیر خود را پیش میبرد.
جای نگرانی نیست. اگر اتفاقی برای منزل آقای کروبی افتاد، خیلی بیشتر از راهپیمایی روز قدس بر موقعیت جناح حاکم اثر داشت و آبروی آن رفت. اگر خونی از دماغ یکی از مسئولین جنبش سبز بریزد، و مسئولین نه، بلکه خونی از دماغ نداها بریزد، در دنیا منعکس میشود. مانند سال ۶۷ نیست که من در قلب حکومت، متوجه این اتفاقها نشوم. دنیا مطلع میشود و کسانی که بخواهند این جنایتها را انجام بدهند، هزینهای به مراتب بالاتر از کشتارهای شهریور ۶۷ پرداخت خواهند کرد.
گفتوگو با امیر طاهری، دربارهی دادگاه بینالمللی رسیدگی به ترور رفیق حریری
برق مجانی به لبنان
ایرج ادیبزاده
حزبالله لبنان و متحد آن سوریه، کارزاری علیه دادگاه بینالمللی رسیدگی به ترور رفیق حریری، نخست وزیر پیشین لبنان، به راه انداختهاند؛ دادگاهی که از سوی سازمان ملل متحد به این پرونده رسیدگی میکند.
اقدام دادگستری سوریه مبنی بر صدور حکم جلب ۳۳ شخصیت لبنانی، عرب و خارجی به باور کارشناسان منطقه استراتژی حزبالله و سوریه برای بیاعتبار کردن این دادگاه بینالمللی است.
روزنامههای فرانسه این مسئله را مورد توجه قرار دادهاند. روزنامهی فیگارو با تیتر «ماجرای حریری- سوریه نفت بر آتش میریزد»، مینویسد: هدف سوریه وادار کردن چشمپوشی سعد حریری از دادگاهی است که مسئول رسیدگی به چگونگی ترور پدرش است.
پرسش این است، حزبالله و متحدین آن دمشق و تهران چرا نمیخواهند این دادگاه بینالمللی از سوی سازمان ملل به تحقیقات خود در مورد ترور رفیق حریری ادامه دهد؟
این پرسش را با امیر طاهری، روزنامهنگار، نویسنده و کارشناس سیاسی در لندن، در میان گذاشتهام.
به این اقدام در اصطلاحات سیاسی، «پردهی دود» میگویند. یعنی کاری کنید که توجه از مطلب اصلی منحرف شود. مطلب اصلی این است که در لبنان، یک ترور سیاسی رخ داده است: کشته شدن رفیق حریری نخستوزیر لبنان. سازمان ملل متحد هم رسیدگی به این موضوع را برعهده گرفته و قاضی ویژهای را مأمور کرده است که به این مسئله رسیدگی کند.
بنابراین اقدام آقای بشار اسد، رئیسجمهور سوریه و همچنین متحدان او و حزبالله لبنان به این منظور است که وانمود کنند خود سوریه و حزبالله لبنان میتوانند به این مسائل رسیدگی کنند و نیازی به رسیدگی بینالمللی نیست. مشکل اینجاست که دو قطعنامهی سازمان ملل متحد، شورای امنیت سازمان ملل متحد در این باره صادر شده است و تا قطعنامهی جدیدی صادر نشود که آن دو قطعنامهی پیشین را لغو کند، همچنان روند رسیدگی بینالمللی به این جنایت ادامه پیدا خواهد کرد.
برخی کارشناسان گفتهاند که اگر این دادگاه به تحقیقات خود ادامه دهد، پای حزبالله لبنان به طور کامل به وسط کشیده میشود. به نظر شما حزبالله لبنان چرا اصرار بر بیاعتبارکردن این دادگاه بینالمللی دارد؟
کاملاً روشن است. برای اینکه اگر پای ماموران حزبالله لبنان به میان کشیده شود، بدون تردید پای رهبران حزبالله هم به میان خواهد آمد. نمیشود تصور کرد که اعضای عادی حزبالله تصمیم بگیرند که یک ترور سیاسی در سطح بالا را انجام دهند. میدانید که در داستانهای پلیسی همیشه این سئوال هست که یک جنایت به نفع کیست یا چه کسی نفع داشته که رفیق حریری را از صحنه حذف کند؟
نمیشود گفت که افراد عادی حزبالله بودند. اگر حزبالله در این کار سهیم بوده، رهبرانش هم سهیم بودهاند و اگر رهبران حزبالله سهیم بودهاند، بدون تردید اربابان حزبالله که در تهران هستند هم در آن سهیم بودهاند. میدانید که این کار خیلی بالا خواهد کشید. بنابراین هم حزبالله و هم سوریه سعی میکنند این جور وانمود کنند که این کار یک عده جنایتکار معمولی بوده و نه کار شخصیتهای برجستهی سوریه و حزبالله.
در این میان موقعیت سعد حریری، نخست وزیر کنونی و فرزند رفیق حریری هم بسیار دشوار است. آیا ممکن است او از ادامهی کار این دادگاه که شاید لبنان را به سوی یک بحران داخلی پیش کشد، جلوگیری کند؟
سعد حریری به گفتهی بعضی نمودار بزدلی است. برای این که با ترس و لرز فراوان اول اعلام کرد که من معذرت میخواهم و اشتباه کردم. سوریه در ترور پدرم شرکت نداشته و بعد با آقای نصرالله، رهبر حزبالله ملاقات کرد و پیشنهاد کرد که باهم زدوبندی کنند و اعلام کنند ترور رفیق حریری کار افراد عادی حزبالله بوده است. میدانید که این نشانهی بزدلی فوقالعاده است، ولی بههرحال دادگاهی که در سطح بینالمللی تشکیل شده، در کنترل آقای سعد حریری نیست. یعنی همانطور که قبلاً گفتم، فقط باید یک قطعنامهی جدید به وسیلهی شورای امنیت صادر شود که این دادگاه و این روند را متوقف کند. چنین اتفاقی به نظر من قابل پیشبینی نیست.
در همین فاصله بشار اسد، سفری به تهران کرد و بعد هم گفته شد محمود احمدینژاد قرار است دو هفتهی دیگر به لبنان سفر کند. فکر میکنید این کارهایی که الان دارد میشود، در ادامهی کارزاری است علیه این دادگاه بینالمللی است؟
تاحدی. ولی بههرحال هدف اصلی سفر آقای بشار اسد به تهران این دادگاه نبود، بلکه تشویق جمهوری اسلامی بود به حمایت از ایاد العلاوی، یکی از رهبران شیعه عراق برای تشکیل دولت، ولی جمهوری اسلامی با آن موافقت نکرد و همچنان به حمایت خود از تشکیل دولتی به رهبری نوری المالکی، نخست وزیر کنونی عراق ادامه میدهد. بههرحال این مسئلهی دادگاه نه در کنترل جمهوری اسلامی است، نه در کنترل حزبالله و نه در کنترل سوریه. این سه متحد تنها کاری که میتوانند بکنند این است که استراتژیشان را برای مقابله با فعالیتهای این دادگاه هماهنگ کنند.
آمریکا از سفر در پیش روی محمود احمدینژاد به لبنان ابراز نگرانی کرده است. فکر میکنید چه دلیلی برای نگرانی آمریکا وجود دارد؟
اولاً ممکن است این سفر اصلاً صورت نگیرد، برای این که لبنان در موقعیت خاصی است و اکثریت مردم این کشور، علاقهای به استقبال از آقای احمدینژاد ندارند. نگرانی آمریکا این است که احمدینژاد در لبنان سعی کند که نه فقط حزبالله و متحدانش را که به رهبری میشل عون، ژنرال سابق مسیحی دورهم جمع شدهاند، بلکه کل دولت لبنان را به حمایت از استراتژی جمهوری اسلامی تشویق یا ترغیب کند. حزبالله الان دولتی در دولت لبنان تشکیل داده است.
ارتش، بانک و دادگاههای خودش را دارد و مثل یک دولت مستقل است. حتی مناطق خاصی را هم زیر کنترل دارد. بنابراین اگر لبنان هم در زیر استراتژی جمهوری اسلامی برود، به این ترتیب، حکومت ایران برای اولینبار به مدیترانه هم راه خواهد داشت؛ یعنی از طریق هم سوریه و هم لبنان. در این شکل با نفوذی که جمهوری اسلامی در عراق دارد، یک خط ممتدی تشکیل خواهد شد و آن هلال شیعه، که این قدر از آن صحبت میکنند، شکل قاطعتری بهدست خواهد آورد.
در همین زمینه، وزیر نفت لبنان، هفتهی پیش اعلام کرد که جمهوری اسلامی پیشنهاد کرده برق این کشور را، یعنی برق لبنان را بهطور مجانی تامین کند. این هم یکی از امتیازاتی است که جمهوری اسلامی میخواهد به لبنان بدهد؟
بله، اگر این سفر صورت بگیرد، بدون تردید آقای احمدینژاد با سبدی از هدایای مختلف به لبنان خواهد رفت. لبنان یک کشور کوچک است و جمهوری اسلامی در سالهای گذشته، یعنی در سی و اندی سال گذشته بیش از ۴۰ میلیارد دلار در آنجا سرمایهگذاری کرده و بسیار بانکها و شرکتهای مهم لبنان را زیر کنترل دارد. آقای احمدینژاد بدون تردید سعی خواهد کرد که این موقعیت را تقویت کند و با تقدیم هدایای تازهای ازجمله برق مجانی به لبنان موقعیت جمهوری اسلامی را مستحکمتر کند.
شما بهعنوان یک کارشناس آیا پیشبینی میکنید که اوضاع فعلی لبنان، به سوی یک بحران داخلی دیگر پیش برود؟
لبنان در بحران داخلی هست و سالهاست که در چنین وضعیتی است. دو نظر میتوان گفت. از یکطرف اکثریت مردم لبنان از هر طایفهای که باشند، علاقهمند به راهانداختن یک جنگ داخلی جدید نیستند. هنوز لبنانیها بهای جنگ داخلی پیشین را میدهند، ولی از طرف دیگر، گروههای مختلف سیاسی مشغول مسلح شدن هستند. در واقع کشور در آستانهی یک جنگ داخلی قرار دارد. آیا از این آستانه گذر خواهد کرد یا نه، مسئلهای است که در ماههای آینده روشن خواهد شد.
گفتوگو با فرج سرکوهی، نخستین روزنامهنگار ایرانی که قلم طلایی آزادی را دریافت کرد
«احمد زیدآبادی، یکی از بهترین روزنامهنگاران ایرانی»
ایرج ادیبزاده
خبر خوب روز، اهدای جایزهی معتبر «قلم طلایی آزادی» از سوی «مؤسسهی جهانی مطبوعات» به احمد زیدآبادی، روزنامهنگار دربند ایرانی است.
احمد زیدآبادی سومین روزنامهنگار ایرانی، پس از فرج سرکوهی در سال ۱۹۹۹ و اکبر گنجی در سال ۲۰۰۶ است که این جایزهی جهانی را میگیرد.
احمد زیدآبادی یک روز پس از برپایی دهمین دورهی انتخابات ریاست جمهوری در سال پیش، در روز بیست و سوم خرداد ۱۳۸۸ بازداشت شد و از آن پس در زندان بهسر میبرد. دادگاهی در جمهوری اسلامی او را به شش سال زندان، پنج سال تبعید در گناباد و محرومیت همهی عمر از فعالیتهای روزنامهنگاری محکوم کرده است.
او اکنون در زندان رجایی شهر، در کنار زندانیان مواد مخدر و کسانی که مرتکب قتل شدهاند، گرفتار است.
قرار است امروز چهارشنبه ۱۴ مهرماه، اکبر گنجی، دیگر روزنامهنگار ایرانی، این جایزهی قلم طلایی آزادی را از سوی احمد زیدآبادی در شهر هامبورگ آلمان دریافت کند.
در تماس تلفنی با فرج سرکوهی، نخستین روزنامهنگار ایرانی که این جایزهی پراعتبار جهانی را دریافت کرد، احساس او را از شنیدن خبر اختصاص جایزهی امسال قلم آزادی به احمد زیدآبادی پرسیدهام.
اولاً خیلی خوشحال هستم که این جایزه به آقای احمد زیدآبادی اعطا میشود. به دلیل اینکه آقای زیدآبادی یکی از بهترین روزنامهنویسهای ما هستند . در زندان بهسر میبرند و این جایزه نقش مهمی در برانگیختن افکار عمومی به سود ایشان و در حمایت از آزادی مطبوعات و بیان در ایران دارد.
احمد زیدآبادی، برندهی جایزهی قلم طلایی آزادی
این را هم بگویم که در فهرست برندگان این جایزه، نام سه ایرانی دیده میشوند. کمتر کشوری هست که سه روزنامهنویس آن کشور این جایزه را برده باشند. این از یکسو آدم را خوشحال میکند. برای اینکه فکر میکند جهانیان به وضعیت روزنامهنویسها و مطبوعات در ایران توجه دارند و از آزادی خبر و آزادی گردش اطلاعات حمایت میکنند. این باعث خوشحالی است.
از سوی دیگر، این جایزه مانند جایزهی فیزیک نیست که برنده شدن آن، نشاندهندهی این مسئله باشد که تحقیقاتی در این کشور انجام شده و سرمایهگذاری علمیای شده است. این جایزه نشان میدهد که در ایران استبداد هست؛ که در ایران آزادی مطبوعات وجود ندارد؛ که در ایران آزادی خبر و آزادی گردش اطلاعات وجود ندارد. این بههرحال انسان را غمگین میکند که ما در کشورمان از آزادی مطبوعات و رسانهها که امروز جزو ابتداییترین حقوق انسانها است، محروم هستیم.
توجه هم بکنیم که در گذشته کشورهای بسیاری به بلای حکومتهای استبدادی دچار بودند، اما الان در دنیا تعداد اینگونه کشورها کم شده و متأسفانه ما در ردیف کشورهایی قرار داریم که روزنامهنویسهای ما برای اینکه بتوانند کارکرد خود را که عبارت از گردش آزاد خبر و طرح افکار گوناگون است، انجام بدهند، نیازمند حمایت جهانی هستند.
فکر میکنید اعطای این جایزه به احمد زیدآبادی در وضعیت کنونی او که در زندان است و دادگاه وی را به شش سال زندان و ممنوعیت همیشگی از فعالیتهای اجتماعی، سیاسی و مطبوعاتی محکوم کرده، چه تأثیری خواهد گذاشت؟
این جایزه را «مؤسسهی جهانی مطبوعات» اهدا میکند که یکی از معتبرترین مؤسسات مطبوعاتی دنیا است و اغلب سردبیران و دبیران رسانهها عضو آن هستند. در واقع، اعضای این مؤسسه که اغلب مطبوعات و رسانهها و خبرگزاریهای مهم دنیا را دربرمیگیرد، نقش مهمی در تعیین سیاست رسانهها در دنیا دارند. طبیعی است وقتی این جایزه به آقای زیدآبادی و یا یک ایرانی اعطا میشود، توجه همهی این رسانهها و خبرگزاریها به وضعیت ایران جلب میشود.
در نتیجه حمایت آنها نیز جلب میشود و مسائل ایران در رسانههای جهانی مطرح میشود. میدانیم که حداقل در اروپا، افکار عمومی بر دولتها مؤثر هستند. یعنی دولتها نمیتوانند به افکار عمومی بیاعتنا باشند. بهخاطر اینکه احزاب سیاسی در صورتی میتوانند به قدرت برسند که رأی بیاورند و این افکار عمومی است که این رأی را تعیین میکند.
بنابراین، وقتی رسانهها به وضعیت یک کشور توجه میکنند و از وضعیت استبداد در مطبوعات انتقاد میکنند، افکار عمومی برانگیخته میشوند و از احزاب سیاسی و دولتمردان میخواهند که در مذاکرات سیاسی و مبادلات اقتصادیشان، مسئلهی مطبوعات، آزادی بیان و حقوق بشر را نیز در نظر بگیرند.
فرج سرکوهی، نخستین روزنامهنگار ایرانی که قلم طلایی آزادی را دریافت کرد
این شرایط، طبیعتاً در مجموع، بهسود آزادی بیان در ایران است. بهویژه اینکه این مؤسسه، مؤسسهی بسیار معتبری است و مؤسسهای است که اعضای آن سیاستهای مطبوعات را تعیین میکنند.
شما دربارهی خود احمد زیدآبادی و وضعیت کنونیاش، چه نظری دارید؟
تأثیر این جایزه به وضعیت شخصی آقای زیدآبادی، یک تأثیر دو بعدی است. از یک طرف دیدهایم که جمهوری اسلامی مجبور میشود به آنچه در دنیا میگذرد، توجه کند. در خیلی از موارد دیدهایم که اعطای اینگونه جایزهها یا کمپینی که برای آزادی یک روزنامهنویس یا نویسنده یا ناراضی سیاسی درمیگیرد، در مجموع بهسود او تمام میشود. مثلاً من به اعدام محکوم شده بودم و دادگاه سه بار به من اعدام داده بود و کمپینی که هم ایرانیها، هم غیرایرانیها بهراه انداختند، سبب شد که جان و آزادی من نجات پیدا کند.
در مورد خیلیهای دیگر هم همینطور است. میبینیم که این فشارها به دولتها منتقل میشود و دولتها در مذاکرات دیپلماتیک و سیاسی خودشان، این فشارها را به دولت ایران منتقل میکنند. در نتیجه، سبب میشود که در درازمدت تخفیف بدهند یا آزاد کنند یا سختگیری کمتری کنند.
از طرف دیگر در روحیهی خود زندانی خیلی مؤثر است. یادم هست وقتی در یکی از تلفنهای بسیار کوتاه و معدودی که اجازهی آن را داده بودند، همسرم به من خبر داد که به عضویت پن آلمان – انجمن قلم آلمان - درآمدهام، این مسئله خیلی در روحیهی من اثر گذاشت. چون تمام سعی یک رژیم وقتی کسی را زندانی میکند، این است که به او نشان بدهد تو تنها، منزوی، منفرد، بیپناه، درمانده و زندانی هستی.
در این وضعیت، زندانی در مقابل یک نظام و سیستم قرار دارد که به همهی اطلاعات دسترسی دارد و قدرتمند است. در این شرایط است که زندانی خود را تنها و منزوی و ناتوان در برابر یک سیستم قدرتمند احساس میکند. وقتی اینگونه اطلاعات در نتیجهی واکنش بازجوها یا هنگام ملاقات با خانواده و ... به گوش زندانی میرسد، او احساس میکند که تنها نیست. احساس میکند که رهاشده نیست. احساس میکند که مسئلهی او، مسئلهی یک فرد در مقابل نظام نیست، بلکه افکار عمومی از او حمایت میکنند.
بنابراین در روحیهی او بسیار مؤثر است. ما میدانیم که حفظ روحیه در زندان، هم برای مقاومت و هم برای حفظ سلامت روانی و جسمی زندانی مؤثر است.
از طرف دیگر، جمهوری اسلامی بعضی مواقع هم میخواهد نشان بدهد که ما به افکار عمومی توجه نداریم و به فردی که افکار عمومی دنیا و رسانهها به او توجه دارند، سختگیریهایی میکند، اما این سختگیریها معمولاً کوتاهمدت است. چون دولت ایران به روابط بینالمللی احتیاج دارد و در هرحال، در این روابط، این مسائل مطرح میشوند.
من فکر میکنم هم بر روحیهی زندانی مؤثر است و هم در وضعیت شخصی او. گاهی هم میبینیم که به یک زندانی ملاقات میدهند و به یک زندانی دیگر که ممنوعالملاقات است و مثلاً ششماه یا یک سال در انفرادی زندگی میکند، فقط یکبار ملاقات میدهند تا خانوادهاش را ببیند. این شاید برای کسی که آزاد است، چیز مهمی نباشد، اما برای زندانی دریچهی بزرگی است که به عالم باز میشود.
این جایزهها، این توجه جهانی، کمپینها، تظاهرات و ... حداقل تأثیری که میگذارند، این است که بعضی وقتها به آزادی فرد و بعضی وقتها هم به تسهیلاتی برای زندانی منجر میشوند. این تسهیلات، حتی در حد یک ملاقات، برای فردی که آنجا زندانی است، ارزش بسیار بالایی دارد.
آیندهی روزنامهنگاری را در ایران چطور میبینید؟
ما الان روزنامه، نشریه و رسانهی حرفهای مستقل در ایران نداریم. رسانهها و مطبوعات یا وابسته به جناحهای حکومتی، یا منتقد و یا دولتی هستند. در روزنامهنویسی دولتی هم روزنامهنویس تربیت نمیشود. چون کار روزنامهنویسی با بخشنامه، فرمایش و دستورالعمل جور درنمیآید. روزنامهنویسی کاری است که باید در آن آزادی باشد و طبیعتاً در ایران افت کرده است.
من الان دارم میبینم که سطح رسانههای ما در ایران، در حد کاغذهای تبلیغاتی افت کرده است. مثلاً هم دولت، هم نهادهای نیمهدولتی، هم سپاه، هم وزارت اطلاعات و ... صدها وبسایت و دهها خبرگزاری دارند، اما همهی اینها را که نگاه میکنیم، میبینیم فقط یک صدای واحد دارند و بر اساس بخشنامهای واحد، خبرها را منعکس میکنند.
یعنی گردش خبر در جامعه وجود ندارد. گردش آرا و افکار گوناگون هم وجود ندارد. یعنی دو کارکرد اصلی روزنامه در ایران انجام نمیشود. روزنامهنویسی هم کار مخفی نیست که کسی بتواند مخفیانه روزنامه بنویسد. روزنامهنویسی کاری علنی است، باید فضای آن باشد و بشود علنی کار کرد.
من فکر میکنم که اصولاً با این وضعیت، با این سانسور و با این خودسانسوریای که بر روزنامهنویسها تحمیل شده است و با دستگیری و زندان و شکنجه، روزنامهنویسی ایران آیندهای ندارد.
مثلاً از معدود روزنامهنویسهای بسیار خوب کشور ما همین آقای زیدآبادی است که یادداشت و تفسیر مینوشت و سعی میکرد در تفسیرهایش جانبگیری نکند و اطلاعات ارائه بدهد. وقتی فردی را که بههرحال سعی میکرد کار خود را انجام بدهد و سیاسی هم نبود و هیچ اتهام سیاسیای هم متوجه او نیست، به دلیل اینکه کارکردهای روزنامهنویسی خود را انجام داده است، دستگیر میکنند، بقیه دیگر جای خود دارند. تازه آقای زیدآبادی مشهور هم بوده، حال خبرنگاران گمنام را در نظر بگیرید. من فکر نمیکنم ما بتوانیم الان در ایران از مقولهی مطبوعات و رسانه اصلاً حرف بزنیم.
از تهدید به حکم اعدام تا تخفیف به ۱۵ سال زندان حسین رونقی
حسین رونقی ملکی (بابک خرمدین) در ٢٢ آذر ماه سال ١٣٨٨ در منزل پدریش در شهر ملکان در نزدیک تبریز به همراه برادرش حسن رونقی ملکی بازداشت و سریعا به زندان اوین تهران منتقل شد.
به گزارش رهانا، سامانه خبری خانه حقوق بشر ایران، در طول ١٠ ماه بازداشت این وبلاگنویس و فعال حقوق بشر وی مورد فشارهای روحی و جسمی شدید در بند ٢ الف زندان اوین برا اخذ اعتراف و مصاحبه تلویزیونی قرار گرفت. به علت عدم اعتراف به اتهامات واهی که در اسفند ماه گذشته در روزنامه کیهان نیز منتشر شده بود، بازجویان و قضات پرونده بر این وبلاگنویس جوان فشار بیشتری وارد آورده و او را تا کنون در سلولهای انفرادی این بند از زندان اوین که زیر نظر اطلاعات سپاه پاسداران است، نگاه داشتند.
حسین رونقی ملکی، برادر وی بعد از یک ماه بازداشت و تحمل شکنجههای شدید جسمی با قرار وثیقه ٨٠ میلیون تومانی از زندان آزاد شد. در طول مدت بازداشت وی را بارها در اتاقهای بازجویی با برادر خود روبرو کرده و او را مورد ضرب و شتم قرار داده تا حسین رونقی را وادار به همکاری کنند.
آنچه در زیر میآید گزارشی است از روند غیرقانونی و رفتارهای خودسرانه مسئولین در دستگاه قضایی و خاصه دادگاه انقلاب اسلامی در مورد حسین رونقی ملکی و پرونده وی در یک ماه اخیر که منجر به صدور حکم سنگین و دور از ذهن ١۵ سال زندان برای وی شده است.
در تاریخ ١١ مهر ماه حسین رونقی به شعبه ٢۶ دادگاه انقلاب آورده شده و در آنجا بدون حضور وکلایش حکم صادر شده مبنی بر ١۵ سال زندان به وی اعلام شد. روز دوشنبه حسین رونقی از زندان با خانه تماس گرفت و گفت که مرا به دادگاه بردند در حالی که نه وکیلم حضور داشت و نه قاضی پرونده آقای پیر عباسی و فقط منشی و سردفتر آقای ستاری در آنجا حضور داشتند. به من گفتند که حکم تو باید اعدام باشد و حکم اعدام به شما داده شده بود و ما آن را به زندان تغییر دادیم.
رونقی در این تماس تلفنی افزود که «آقای ستاری اجازه نداد وکیلم حضور پیدا کند و گفتند باید وکیل خود را عزل کنی وگرنه بد خواهی دید و بعد از نوشتن حکم صادره مرا با فشار و کتک مجبور کرد تا حکم را امضا کنم. حتی اجازه خواندن حکم را نیز به من نداد و مجبور به امضای آن بدون قرائت حکم کرد. در حال حاضر منشی در دادگاه چنان قدرتی پیدا کرده که به طور مستقل عمل میکند و یک باند قدرتمند ایجا کرده است، واقعا جای تاسف است .»
حکم رونقی در حالی داده شد که حتی کوچکترین مدرکی برای اتهامات وارده ارائه نشده و فقط به اتهامات واهی و کذب اطلاعات سپاه بسنده شده است. همچنین ستاری رئیس دفتر شعبه ٢۶ دادگاه انقلاب گفته است که «چون حسین رونقی اتهامات را قبول نکرده و مصاحبه و اعتراف را رد کرده است، ما هم حکمش را سنگینتر بریدیم و اگر به اتهامات اعتراف میکرد تخفیف میدادیم.» وی پیشتر به مادر این زندانی نیز گفته بود که «حسین باید اعدام میشد ما تخفیف دادیم.»
حسین رونقی ملکی بعد از ١٠ ماه در انفرادی به سر بردن و تحمل فشار و شکنجههای متعدد در مورخه ٢۴ مرداد ماه به دادگاه برده شد و در شعبه ٢۶ دادگاه انقلاب به ریاست آقای پیر عباسی مورد محکامه قرار گرفت. در این روز قرار بازداشت حسین به قرار وثیقه ٣٠٠ میلیون تومانی تبدیل شد. خانواده ایشان وثیقه ٣٠٠ میلیون تومانی را تهیه کرده که توسط دادگاه ضبط شد، ولی متاسفانه با تقدیم وثیقه ٣٠٠ میلیونی حسین رونقی آزاد نشد.
هنگامی که خانواده حسین رونقی به شعبه ٢۶ دادگاه انقلاب مراجعه کردند از طرف آقای ستاری سر دفتر شعبه ٢۶ دادگاه انقلاب به خانواده حسین رونقی اعلام شد که قرار وثیقه حسین رونقی به قرار بازداشت تبدیل شده و بازداشت حسین تا ۲۷ شهریور تمدید شده است. زمانی که خانواده حسین علت را جویا شدند، آقای ستاری گفتهاند از طرف اطلاعات سپاه پاسداران نامهای مبنی بر شکستن حکم قرار وثیقه حسین و تمدید قرار بازداشتش به دست ما رسیده است.
همچنین آقای ستاری اظهار کردهاند که گزارشی از طرف اطلاعات سپاه شهر ملکان ارسال شده و آنها نیز خواستار لغو قرار وثیقه حسین رونقی شدهاند و همچنین شهرداری شهرستان ملکان نیز علیه حسین و پدرش گزارش دادهاند و برای همین وی باید در بازداشت بماند.
بعد از تبدیل قرار وثیقه به قرار بازداشت مجدد، حسین رونقی بار دیگر در مورخه ٣٠ مرداد ماه از زندان به شعبه ٢۶ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی پیر عباسی اعزام شد که در آن روز وکیل حسین رونقی آقای دادخواه نیز در جلسه حاضر بودند و در همان روز حسین رونقی اعتراضی مبنی بر تبدیل غیر قانونی قرار وثیقه به قرار بازداشت تقدیم دادگاه کردند و وکیل ایشان آقای دادخواه نیز لایحهای در اعتراض به آن شعبه تقدیم کردند ولی متاسفانه در تاریخ ١۵ شهریور معلوم شد که اعتراض حسین و لایحه وکیلش از پرونده برداشته شده است.
در همان تاریخ حسین رونقی به قاضی پیر عباسی گفتهاند که «بازجویان مرا مورد شکنجه قرار دادند به طوری که به سختی صدمه دیدم. بازجویان میخواستند که من به زور اتهامات دروغین را بپذیرم و مرا تحت فشار وشکنجه مداوم قرار دادهاند.»
هنگامی که خانواده حسین رونقی به شعبه ٢۶ دادگاه انقلاب مراجعه کردند از طرف آقای ستاری سر دفتر شعبه ٢۶ دادگاه انقلاب به خانواده حسین رونقی اعلام شد که قرار وثیقه حسین رونقی به قرار بازداشت تبدیل شده و بازداشت حسین تا ۲۷ شهریور تمدید شده است. زمانی که خانواده حسین علت را جویا شدند، آقای ستاری گفتهاند از طرف اطلاعات سپاه پاسداران نامهای مبنی بر شکستن حکم قرار وثیقه حسین و تمدید قرار بازداشتش به دست ما رسیده است.
همچنین آقای ستاری اظهار کردهاند که گزارشی از طرف اطلاعات سپاه شهر ملکان ارسال شده و آنها نیز خواستار لغو قرار وثیقه حسین رونقی شدهاند و همچنین شهرداری شهرستان ملکان نیز علیه حسین و پدرش گزارش دادهاند و برای همین وی باید در بازداشت بماند.
بعد از تبدیل قرار وثیقه به قرار بازداشت مجدد، حسین رونقی بار دیگر در مورخه ٣٠ مرداد ماه از زندان به شعبه ٢۶ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی پیر عباسی اعزام شد که در آن روز وکیل حسین رونقی آقای دادخواه نیز در جلسه حاضر بودند و در همان روز حسین رونقی اعتراضی مبنی بر تبدیل غیر قانونی قرار وثیقه به قرار بازداشت تقدیم دادگاه کردند و وکیل ایشان آقای دادخواه نیز لایحهای در اعتراض به آن شعبه تقدیم کردند ولی متاسفانه در تاریخ ١۵ شهریور معلوم شد که اعتراض حسین و لایحه وکیلش از پرونده برداشته شده است.
در همان تاریخ حسین رونقی به قاضی پیر عباسی گفتهاند که «بازجویان مرا مورد شکنجه قرار دادند به طوری که به سختی صدمه دیدم. بازجویان میخواستند که من به زور اتهامات دروغین را بپذیرم و مرا تحت فشار وشکنجه مداوم قرار دادهاند.»
پاسخ قاضی پیرعباسی به حسین رونقی در مورد شکنجههای صورت گرفته بر وی در زندان اوین :«بازجویان خوب کاری کردهاند و ما خودمان دستور دادیم شما را شکنجه کنند حق شما همین است و باز هم میگویم که شکنجه کنند.»
پاسخ قاضی پیر عباسی به حسین رونقی این بوده که «بازجویان خوب کاری کردهاند و ما خودمان دستور دادیم شما را شکنجه کنند حق شما همین است و باز هم میگویم که شکنجه کنند.» در همان روز مادر وی نیز به ستاری سر دفتر شعبه ٢۶ دادگاه انقلاب مبنی بر شکنجه پسرانش حسن و حسین رونقی اعتراض کرده و از شکنجه آنها توسط بازجوان شکایت کرده است. در جواب آقای ستاری گفته «ما هر کس را بخواهیم میتوانیم شکنجه کنیم و بکشیم و کسی حق اعتراض ندارد و نمیتواند به ما چیزی بگوید.»
قاضی پیر عباسی قاضی شعبه ٢۶ دادگاه انقلاب، ستاری سر دفتر شعبه ٢۶ دادگاه انقلاب اسلامی و برادر وی که یکی از بازجویان حسین رونقی بوده است؛ شخص به نام «اسلامی» که مسئول بایگانی دادگاه انقلاب است، پرویز سهرابی مأمور وزارت اطلاعات، پرویز علیپور فرمانده سپاه اطلاعات مراغه و ساکن شهر ملکان؛ سجاد لطفی رئیس اطلاعات شهرستان ملکان؛ سیاوش جدی مامور اطلاعات شهرستان ملکان؛ کسانی هستند که در طی ١٠ ماه گذشته حسین رونقی و خانواده وی را به شدت تحت فشارهای گوناگون قرار داده و سعی بر آن دارند که حکمی سنگینتر از ١۵ سال زندان بر حسین رونقی تحمیل کننند. بازداشت حسن رونقی دیگر فرزند این خانواده و شکنجههای شدید وی تا حد آسیب زدن به مهرههای گردن، تهدید به بازداشت اعضای خانواده و اقدام برای بازداشت پدر حسین رونقی ملکی، درخواست گرفتن رشوه چند میلیونی برای آزادی حسین رونقی و… از جمله اقداماتی است که توسط این افراد در طی ماههای گذشته بر حسین رونقی ملکی و خانوادهاش وارد آمده و آنان را زیر فشارهای روحی قرار داده است.
قابل ذکر است که حکم ۱۵ سال زندان حسین رونقی ملکی بدوی بوده و هنوز به وکلای وی نیز ابلاغ نشده است.
قابل ذکر است که حکم ۱۵ سال زندان حسین رونقی ملکی بدوی بوده و هنوز به وکلای وی نیز ابلاغ نشده است.
نوکيا زيمنس روابط خود با ايران را محدود کرده است
شرکت نوکيا زيمنس طی بيانيه ای می گويد روابط خود با ايران را محدود کرده است. اقدامی که به گفته شيرين عبادی برنده جايزه صلح نوبل، دستاوردی مهم برای مردم ايران و جهان به شمار می آيد.
گلناز اسفندياری، نويسنده وبلاگ «نامه های ايرانی» و خبرنگار راديو اروپای آزاد، راديو آزادی در واشینگتن، در مطلبی نوشته که درپاسخ به اعتراض ها و شکايت هايی که به شرکت نوکيا زيمنس شده بود، اين شرکت گزارش های معتبر و موثقی به دست آورده که از سوءاستفاده مقامات ايرانی در استفاده از فناوری ارتباطی برای سرکوب معترضان، حکايت دارد.
در زمان اعتراض ها به نتايج انتخابات رياست جمهوری در ايران، گزارش هايی مبنی بر استفاده مقامات جمهوری اسلامی از فناوری نوکيا برای رديابی و شناسايی مخالفان و معترضان منتشر شده بود.
عيسی سحرخيز، روزنامه نگار که در حال حاضر در زندان به سر می برد، از طريق وکلای خود، شکايتی عليه نوکيا زيمنس به ثبت رساند.
آقای سحرخيز، مديرکل مطبوعات داخلی وزارت ارشاد در دولت اول محمد خاتمی که در جريان حوادث پس از انتخابات دستگير شد، در دادخواست خود شرکت نوکيا را به خاطر فروش فنآوری کنترل ارتباطات تلفنی و اينترنتی به مقامات جمهوری اسلامی به دست داشتن در نقض حقوق بشر در ايران متهم کرده بود.
پيشتر شرکت نوکيا که مقر آن در فنلاند است در بيانيهای که به شبکه خبری سیانان فرستاد، نوشته بود: «دعوی سحرخيز در جايی اشتباه، عليه طرف اشتباه و بر اساس فرضهای اشتباه اقامه شدهاست.»
اين بيانيه گفته بود: «سحرخيز و پسرش دولت ايران را متهم به رفتار وحشيانه میکنند، ولی آنها اين دولت را تحت پيگرد قانونی قرار ندادهاند. در عوض، به دنبال اين هستند تا شبکه نوکيا زيمنس را به خاطر اعمال مقامهای ايرانی مقصر اعلام کنند، آن هم از طريق اقامه دعوی در ايالات متحده، يعنی کشوری که مطلقاً هيچ ارتباطی با موضوع دادخواهی آنها ندارد.»
اين در حالی است که عيسی سحرخيز دوم مردادماه نيز در نامهای سرگشاده به رئيس قوه قضائيه اعلام کرد که پيشتر از محسنی اژهای، دادستان کل کشور، محمود احمدینژاد و رهبر جمهوری اسلامی شکايت کرده، ولی به شکايت او توجهی نشده است.
وی همچنين در اين نامه هشدار داده اگر ظرف يک ماه به شکايت او از مقامات و از جمله رهبر جمهوری اسلامی توجه نشود، موضوع را به مجامع بينالمللی خواهد کشاند.
به نوشته خانم اسنفدياری، نوکيا زيمنس در ۲۸ سپتامبر در بيانيه ای اعلام کرد که گزارش های موثقی به دست آورده که نشان می دهد مقامات جمهوری اسلامی از فناوری های ارتباطی استفاده نادرست کرده و در نقض حقوق بشر از آن استفاده می کنند.
نوکيا زيمنس می گويد در پی اين گزارش ها، در سال گذشته ميلادی، سال ۲۰۰۹، فعاليت های خود در ايران در مراکز مانيتورينگ (نظارت و رديابی) را متوقف کرده و ديگر هيچگونه ادامه همکاری در اين مراکز در ايران نخواهد داشت.
اين شرکت اعلام کرده داوطلبانه و به تصميم خود اين کار را کرده و تحت هيچ فشاری به اين نتيجه نرسيده است.
اين بيانيه پس از ديدار خانم عبادی با نمايندگان نوکيا زيمنس در ماه گذشته منتشر شد. نتيجه ای که خانم عبادی آن را موفقيتی بزرگ برای مردم ايران و جهان خوانده است.
گلناز اسفندياری، نويسنده وبلاگ «نامه های ايرانی» و خبرنگار راديو اروپای آزاد، راديو آزادی در واشینگتن، در مطلبی نوشته که درپاسخ به اعتراض ها و شکايت هايی که به شرکت نوکيا زيمنس شده بود، اين شرکت گزارش های معتبر و موثقی به دست آورده که از سوءاستفاده مقامات ايرانی در استفاده از فناوری ارتباطی برای سرکوب معترضان، حکايت دارد.
در زمان اعتراض ها به نتايج انتخابات رياست جمهوری در ايران، گزارش هايی مبنی بر استفاده مقامات جمهوری اسلامی از فناوری نوکيا برای رديابی و شناسايی مخالفان و معترضان منتشر شده بود.
عيسی سحرخيز، روزنامه نگار که در حال حاضر در زندان به سر می برد، از طريق وکلای خود، شکايتی عليه نوکيا زيمنس به ثبت رساند.
آقای سحرخيز، مديرکل مطبوعات داخلی وزارت ارشاد در دولت اول محمد خاتمی که در جريان حوادث پس از انتخابات دستگير شد، در دادخواست خود شرکت نوکيا را به خاطر فروش فنآوری کنترل ارتباطات تلفنی و اينترنتی به مقامات جمهوری اسلامی به دست داشتن در نقض حقوق بشر در ايران متهم کرده بود.
پيشتر شرکت نوکيا که مقر آن در فنلاند است در بيانيهای که به شبکه خبری سیانان فرستاد، نوشته بود: «دعوی سحرخيز در جايی اشتباه، عليه طرف اشتباه و بر اساس فرضهای اشتباه اقامه شدهاست.»
اين بيانيه گفته بود: «سحرخيز و پسرش دولت ايران را متهم به رفتار وحشيانه میکنند، ولی آنها اين دولت را تحت پيگرد قانونی قرار ندادهاند. در عوض، به دنبال اين هستند تا شبکه نوکيا زيمنس را به خاطر اعمال مقامهای ايرانی مقصر اعلام کنند، آن هم از طريق اقامه دعوی در ايالات متحده، يعنی کشوری که مطلقاً هيچ ارتباطی با موضوع دادخواهی آنها ندارد.»
اين در حالی است که عيسی سحرخيز دوم مردادماه نيز در نامهای سرگشاده به رئيس قوه قضائيه اعلام کرد که پيشتر از محسنی اژهای، دادستان کل کشور، محمود احمدینژاد و رهبر جمهوری اسلامی شکايت کرده، ولی به شکايت او توجهی نشده است.
وی همچنين در اين نامه هشدار داده اگر ظرف يک ماه به شکايت او از مقامات و از جمله رهبر جمهوری اسلامی توجه نشود، موضوع را به مجامع بينالمللی خواهد کشاند.
به نوشته خانم اسنفدياری، نوکيا زيمنس در ۲۸ سپتامبر در بيانيه ای اعلام کرد که گزارش های موثقی به دست آورده که نشان می دهد مقامات جمهوری اسلامی از فناوری های ارتباطی استفاده نادرست کرده و در نقض حقوق بشر از آن استفاده می کنند.
نوکيا زيمنس می گويد در پی اين گزارش ها، در سال گذشته ميلادی، سال ۲۰۰۹، فعاليت های خود در ايران در مراکز مانيتورينگ (نظارت و رديابی) را متوقف کرده و ديگر هيچگونه ادامه همکاری در اين مراکز در ايران نخواهد داشت.
اين شرکت اعلام کرده داوطلبانه و به تصميم خود اين کار را کرده و تحت هيچ فشاری به اين نتيجه نرسيده است.
اين بيانيه پس از ديدار خانم عبادی با نمايندگان نوکيا زيمنس در ماه گذشته منتشر شد. نتيجه ای که خانم عبادی آن را موفقيتی بزرگ برای مردم ايران و جهان خوانده است.
زهرا مجردی : حضور خدمتگزاران انقلاب در زندان های سیاسی نشانگر کینه توزی حاکمان نوخاسته و بی ریشه است
روز پنج شنبه تعدادی از ایثارگران جبهه مشارکت ایران اسلامی با حضور در منزل دکتر محسن میردامادی، دبیرکل این حزب قانون گرا با یادآوری خدمات صادقانه او در دوران انقلاب تا تأسیس جمهوری اسلامی و استقرار آن و تا امروز که به دلیل شکایت از دخالت نظامیان در انتخابات در بند ستم و محروم از حقوق اولیه خود به سر می برد، از خانواده او برای پایداری هایشان تقدیر کردند.
به گزارش کلمه، در این ملاقات زهرا مجردی همسر میردامادی با شرح گوشه کوچکی از خدمات یکی از مؤسسین سپاه پاسداران انقلاب اسلامی از حضور ایشان در جبهه دفاع مقدس برای سازماندهی نیروهای دانشگاهی و نیز دوران استانداری وی در خوزستان در سال های پایانی جنگ سخن گفت. وی ضمن بیان بخشی از خاطراتش یادآور شد که تردید برای رفتن یا ماندن را استخاره امام راحل (ره) به یقین برای رفتن تبدیل کرد و ما روزهایی را در آن استان محروم سپری کردیم که بمباران هوایی و موشک باران ها قطع نمی شد و همسرم در حین خدمت، وظایف انسانی خود از جمله سرکشی به خانواده های شهدا و مستمندان را فراموش نمی کرد. مجردی بیشترین تلاش برای رفع تبعیض های قومیتی را مربوط به مدیریت میردامادی در آن استان دانست و گفت برای اولین بار بخشی از مدیریت های محلی به اعراب باکفایت ساکن استان سپرده شد و این مسئله به امنیت داخلی استان خیلی کمک کرد.وی از عدم ثبت خاطرات ارزشمند آن دوران اظهار تأسف کرد و گفت همه ما باید در ضبط و ثبت تاریخ دفاع مقدس بکوشیم و مانع از تحریف آن شویم.
زهرا مجردی در پایان از حضور امثال میردامادی و رزمندگان و ایثارگران دوران دفاع مقدس و مدیران و خدمتگزاران انقلاب و نظام در زندان های سیاسی جمهوری اسلامی ابراز تأسف کرد و گفت هرچند آنان با خدا معامله کرده اند و اجر خود را از او می گیرند اما این میزان قدرناشناسی و یا بهتر بگویم کینه توزی از حاکمان نوخاسته و بی ریشه واقعا نوظهور است و این فشارها بر روی شاکیان از کودتاگران و خانواده ها و وکلایشان، نه تنها موجب پس گرفتن شکایت آنان نمی شود بلکه خانواده هایشان را برای پیگیری تا حصول نتیجه ترغیب می کند.
میهمانان خانه دبیرکل محبوب مشارکت نیز با قدرشناسی از همه خدمات میردامادی و خانواده اش به خصوص همسر فداکار و همراه او برای سلامت و پایداری هر چه بیشتر آنان دعا کردند. آنان هم چنین ثبت خاطرات همه خانواده های زندانیان سیاسی را در دوران های سختی که گذرانده و می گذرانند، ضروری دانستند.
افزایش فشارها بر زندانیان حوادث پس از انتخابات در اوین
چکیده : در حالی که زندانیان عادی حتی پس از وارد کردن مواد مخدر، زد و خوردهای خونین و ایجاد درگیری با مسئولان زندان به انفرادی فرستاده نمی شوند،اما زندانیان سیاسی به بهانه هایی چون سلام نکردن به مسئولان زندان، خندیدن، داشتن ریش و موی بلند، پوشیدن لباس های خاص، جمع شدن دور هم و حرف هایی که بین هم رد و بدل کرده اند، بلافاصله به انفرادی فرستاده می شوند. در واقع زندان انفرادی برای زندانبانان تبدیل به حربه ای جهت اعمال فشار، سرکوب و ایجاد فضای ناامن روانی در میان زندانیان سیاسی شده است.
کلمه :در فاصله بین دو هفته اول پس از کودتای ۲۲ خرداد سال ۸۸ علیه دموکراسی خواهی ملت ایران، تعدادی از فعالان سیاسی-مطبوعاتی و دانشجویی با حکم قاضی سعید مرتضوی بازداشت شدند که بعدها معلوم شد حکم بازداشت برخی از آنها به روزها و هفته های پیش از کودتای انتخاباتی مربوط است. خود این سندها که در پرونده های آنها موجود است، نشان می دهد که کودتاگران از ماه ها پیش برنامه ریزی های خود را برای عملیاتی کردن پروژه کودتا در ذهن داشتند و خود را برای آن آماده می کردند.
براساس گزارش های سیده از زندان اوین به کلمه، وضعیت سلامت جسمی و بهداشتی و روانی بسیاری از زندانیان سیاسی اوین در خطر قرار دارد. برای برخی از آنها مقامات بهداری اوین زندان تقاضای کتبی مداوا در بیرون را صادر کرده اند اما مقامات قضایی، دادستانی و امنیتی با آن مخالفت می کنند. این در حالی است که اعمال فشارهای جسمی و روانی توسط مسئولان بند ۳۵۰ بر زندانیان هر روز بیشتر در حال افزایش است.
استفاده از حربه فرستادن زندانیان به زندان انفرادی در زندان اوین تبدیل به یک امر عادی شده به نحوی که در هر لحظه یکی از زندانیان عقیدتی-سیاسی در سلول های انفرادی زندان اوین حضور دارد.
شورای انضباطی زندان اوین به دستور صداقت، رئیس زندان اوین و همکاری بزرگ نیا، رئیس بند ۳۵۰ بدون کوچکترین اغماض و به بهانه های واهی زندانیان سیاسی را به انفرادی های طولانی مدت حداقل ۲۰ روزه می فرستند. اعضای این شورا را مسئولان زندان تعیین کرده اند و امکان دفاع زندانیان سیاسی را نیز در این شورا حذف کرده اند.
در حالی که زندانیان عادی حتی پس از وارد کردن مواد مخدر، زد و خوردهای خونین و ایجاد درگیری با مسئولان زندان به انفرادی فرستاده نمی شوند،اما زندانیان سیاسی به بهانه هایی چون سلام نکردن به مسئولان زندان، خندیدن، داشتن ریش و موی بلند، پوشیدن لباس های خاص، جمع شدن دور هم و حرف هایی که بین هم رد و بدل کرده اند، بلافاصله به انفرادی فرستاده می شوند. در واقع زندان انفرادی برای زندانبانان تبدیل به حربه ای جهت اعمال فشار، سرکوب و ایجاد فضای ناامن روانی در میان زندانیان سیاسی شده است.
اعمال فشار و محدودیت در ملاقات های حضوری و قطع تماس تلفنی زندانیان سیاسی با خانواده های آنها یکی دیگر از مسائل و مشکلات این زندانیان سیاسی است. هم اکنون حدود سه ماه است که امکان تماس تلفنی زندانیان سیاسی بند ۳۵۰ از بین رفته و ملاقات های حضوری با خانواده های آنها نیز توسط دادستان تهران به حداقل ممکن رسیده و تنها به یکی از اعضای خانواده اجازه حضور در این ملاقات داده می شود.
چندی پیش سردار فضلی یکی از سپاهیان عمل کننده در وقایع پس از انتخابات گفته بود که ما هم اکنون بیش از ۵ هزار نفر را پس از دستگیری و تشکیل پرونده، ارشاد و راهنمایی کرده و آنها را آزاد کرده ایم و برای ۵ هزار نفر دیگر نیز دستور داریم که به زودی به کار آنها رسیدگی شود. این اذعان رسمی مقامات حکومت کودتا به دستگیری دست کم ۱۰ هزار نفر از مردم، دانشجویان، روزنامه نگاران و فعالان سیاسی-فرهنگی کشور تنها در شهر تهران است.
زندانیان سیاسی برای مرخصی های سه روزه و یک هفته ای و استفاده از امکان آزادی مشروط با وثیقه های ۱۰۰ میلیون تومان تا یک میلیارد تومانی مواجه هستند. بسیاری از این زندانیان قادر به تأمین این وثیقه های سنگین نیستند.
از سوی دیگر بیش از یک سال و پنج ماه از بازداشت زندانیان سیاسی-عقیدتی حوادث پس از انتخابات و اعمال فشار برآنها در بند ۳۵۰ می گذرد. در این مدت نسبت به شرایط بسیار بد و ناراحت کننده آنها گزارش ها و خبرهای متعددی منتشر شده اما مسئولان قضایی و نمایندگان مجلس کمترین توجهی به آن داشته و برخلاف سال های گذشته برای پیگیری و رسیدگی به مسائل آنها وارد عمل نشده اند.
براساس گزارش های سیده از زندان اوین به کلمه، وضعیت سلامت جسمی و بهداشتی و روانی بسیاری از زندانیان سیاسی اوین در خطر قرار دارد. برای برخی از آنها مقامات بهداری اوین زندان تقاضای کتبی مداوا در بیرون را صادر کرده اند اما مقامات قضایی، دادستانی و امنیتی با آن مخالفت می کنند. این در حالی است که اعمال فشارهای جسمی و روانی توسط مسئولان بند ۳۵۰ بر زندانیان هر روز بیشتر در حال افزایش است.
استفاده از حربه فرستادن زندانیان به زندان انفرادی در زندان اوین تبدیل به یک امر عادی شده به نحوی که در هر لحظه یکی از زندانیان عقیدتی-سیاسی در سلول های انفرادی زندان اوین حضور دارد.
شورای انضباطی زندان اوین به دستور صداقت، رئیس زندان اوین و همکاری بزرگ نیا، رئیس بند ۳۵۰ بدون کوچکترین اغماض و به بهانه های واهی زندانیان سیاسی را به انفرادی های طولانی مدت حداقل ۲۰ روزه می فرستند. اعضای این شورا را مسئولان زندان تعیین کرده اند و امکان دفاع زندانیان سیاسی را نیز در این شورا حذف کرده اند.
در حالی که زندانیان عادی حتی پس از وارد کردن مواد مخدر، زد و خوردهای خونین و ایجاد درگیری با مسئولان زندان به انفرادی فرستاده نمی شوند،اما زندانیان سیاسی به بهانه هایی چون سلام نکردن به مسئولان زندان، خندیدن، داشتن ریش و موی بلند، پوشیدن لباس های خاص، جمع شدن دور هم و حرف هایی که بین هم رد و بدل کرده اند، بلافاصله به انفرادی فرستاده می شوند. در واقع زندان انفرادی برای زندانبانان تبدیل به حربه ای جهت اعمال فشار، سرکوب و ایجاد فضای ناامن روانی در میان زندانیان سیاسی شده است.
اعمال فشار و محدودیت در ملاقات های حضوری و قطع تماس تلفنی زندانیان سیاسی با خانواده های آنها یکی دیگر از مسائل و مشکلات این زندانیان سیاسی است. هم اکنون حدود سه ماه است که امکان تماس تلفنی زندانیان سیاسی بند ۳۵۰ از بین رفته و ملاقات های حضوری با خانواده های آنها نیز توسط دادستان تهران به حداقل ممکن رسیده و تنها به یکی از اعضای خانواده اجازه حضور در این ملاقات داده می شود.
چندی پیش سردار فضلی یکی از سپاهیان عمل کننده در وقایع پس از انتخابات گفته بود که ما هم اکنون بیش از ۵ هزار نفر را پس از دستگیری و تشکیل پرونده، ارشاد و راهنمایی کرده و آنها را آزاد کرده ایم و برای ۵ هزار نفر دیگر نیز دستور داریم که به زودی به کار آنها رسیدگی شود. این اذعان رسمی مقامات حکومت کودتا به دستگیری دست کم ۱۰ هزار نفر از مردم، دانشجویان، روزنامه نگاران و فعالان سیاسی-فرهنگی کشور تنها در شهر تهران است.
زندانیان سیاسی برای مرخصی های سه روزه و یک هفته ای و استفاده از امکان آزادی مشروط با وثیقه های ۱۰۰ میلیون تومان تا یک میلیارد تومانی مواجه هستند. بسیاری از این زندانیان قادر به تأمین این وثیقه های سنگین نیستند.
از سوی دیگر بیش از یک سال و پنج ماه از بازداشت زندانیان سیاسی-عقیدتی حوادث پس از انتخابات و اعمال فشار برآنها در بند ۳۵۰ می گذرد. در این مدت نسبت به شرایط بسیار بد و ناراحت کننده آنها گزارش ها و خبرهای متعددی منتشر شده اما مسئولان قضایی و نمایندگان مجلس کمترین توجهی به آن داشته و برخلاف سال های گذشته برای پیگیری و رسیدگی به مسائل آنها وارد عمل نشده اند.
آقای شریعتمداری! اندازه نگه دار/حشمت الله طبرزدی
خبرگزاری هرانا - حشمت الله طبرزدی زندانی سیاسی که اخیرا به 9 سال حبس تعزیری محکوم شده است در واکنش به یادداشت روزنامه کیهان در مورخه 5 مهر ماه نامه ای را از زندان نگاشته است.
متن این نامه که در اختیار خبرگزاری هرانا قرار گرفته است به قرار زیر است: یادداشت روزنامه ی کیهان مورخه 5 مهرماه
تحت عنوان،«ما را که می شناسی»! را دیدم.
این یادداشت که به قلم مدیر مسئول روزنامه کیهان به نگارش درآمده با این مقدمه شروع می شود:
«نگارنده آرزو می کرد هرگز ناچار به نوشتن این نوشته نباشد،اما امام راحل ما-رضوان اله تعالی علیه-می فرمود؛مسئولیت اهل قلم،فقط در مقابل آنچه می نویسد نیست بلکه به خاطر آنچه باید بنویسد و نمی نویسد نیز مسئولند و فردای قیامت در محضر خدا باز خواست می شوند.این وجیزه لبیک به همان وصیه پیامبرانه حضرت امام(ره)است.نوشته ای با استناد به شواهد و دلایل غیر قابل تردید،در دفاع از ساحت مقدس دو سردار شهید.باشد خدا بپذیرد و همت و باکری نیز گره از ابرو بگشایند و شاهد باشند یاران از قافله جا مانده،رسم وفا از یاد نبرده و در مقابل-با عرض پوزش-«خون فروشی» آگاهانه یا ناخوآگاه کسانی که با آن دو شهید بزرگوار فقط«پیوند سببی»داشته اند،ساکت و بی تفاوت نشسته اند»
پایان نقل قول از کیهان.
با توجه به جمله های بالا،آشکار می شود که آقای شریعتمداری،انگیزه ی خود از نوشتن این یادداشت را دفاع از ساحت مقدس دو شهید،عمل به توصیه ی آیت اله خمینی و مسئولیت پاسخگویی در روز قیامت دانسته و عمل خانواده ی دو شهید را که صرفا دارای نسبت«سببی»(؟!)با آن دو شهیداند را «خون فروشی»معرفی می کند؟
آقای شریعتمداری،در همین مقاله،آقایان کروبی ،موسوی،خاتمی،
خانم زهرا رهنورد و ... را به اقدامات ضد اسلامی و ضد ایرانی معرفی کرده و می گوید:
«انجام این جنایات و زشتی ها و پستی ها از سوی سران فتنه و عوامل میدانی آن ها که قابل انکار نیست.تمامی این اقدامات و مواضع ضد اسلامی و ضد انسانی آنان به ...
که همت و باکری با این جرثومه های فساد و پلیدی و دشمنان تابلودار اسلام و انقلاب و امام...
وقتی همسران شهید همت و باکری به حمایت از فتنه بر می خیزند و برای ابراز ارادت،سربر آستان سران فتنه می سایند،...
بلکه با تاسف باید گفت خون پاک همسران شهید خود را برای«فروش»به دشمنان خود و قاتلان همت و باکری عرضه کرده اند!...
هنوز دیر نشده و راه بازگشت هست،که همسران این دو شهید بزرگوار به خیل عظیم خانواده های شهدا بپیوندند...
خداوند تبارک و تعالی در آیه ی نهم از سوره ی مبارکه ی تحریم داستان همسران نوح علیه سلام ولوط علیه سلام را به عبرت آورده و ...
و دسته کم آنکه نشان می دهد پرورش یا فتگان مکتب اسلام،اگرچه با مشاهده ی خروج همسران دو شهید بزرگوار خویش از حلقه ی بینش و منش آن شهیدان...
امید انکه همسران گرامی آن دو شهید بر این برادر خویش خرده نگیرند...
اگرچه لیاقت همراهی با آن دو شهید بزرگوار را نداشته است ولی بر این باور است که آنان را بهتر از همسرانشان می شناسدو...»
پایان نقل قول از کیهان
این ها فرازهایی از یک یادداشت بلند است .
من با دیدن این یادداشت،با احساس متناقضی روبه رو شدم.
از یک سو به شدت تاسف خوردم .از دیگر سو،برای پاسخگویی تحریک شده و قلم به دست گرفتم.در عین حال نمی خواستم از روی عصبانیت چیزی بنویسم.ضمن این که برای این نوشته درجهت تنبه ! شریعت مداری و همفکران او اثری نمی یافتم اما به هرحال انگیزه ای من را وا می داشت تا «یادداشت »کیهان را بدون پاسخ نگذارم.
شاید دلیل اصلیش این است که بین خانواده ی خودم و خانواده های باکری و همت،وجه مشترکی یافتم.یا شاید به این دلیل که بین راهی که خانواده های باکری و همت در آن قدم نهاده ند و راهی که خود و خانواده ام برگزیده ایم هم سویی می بینم.یا این که همه ی این مباحث را در زمینه و مضمونی آشنا قابل بررسی یافته ام.به هر دلیل ،امیدوارم این نوشته ام ،بیش از آن که به جدال و نزاع دامن بزند،برانگیزاننده ی حس های سودمند باشد.
به منظوراین که به قلم کین آقای شریعت مداری گرفتار نشده یا از شدت کینه توزیش بکاهم،ابتدا خودم را معرفی می کنم.اگرچه نیک آگاهم که او اگر من را از خودم بهتر نشناسد(؟!)حتما خوب می شناسد.
من برادر دو سردار شهید بزرگوار،احسان و ابوذر هستم.
احسان در 21ام مهرماه سال 59 در پل «مارد» آبادان شهید شد و
ابوذر در 28شهریور63 در آبادان به شهادت رسید.
خودم طی سه دوره و به عنوان نیروی داوطلب یا بسیجی در کسوت«تخریب چی»در جبهه ها حاضر شدم که دو ترکش از آن دوران به یادگار دارم.
همزمان دو برادر دیگرم،حمیدرضا و بهروز نیز در جبهه ها حضور داشتند و خانواده ام به مدت 8سال از آوارگان جنگ به حساب می آمدند.
پدرو مادرم از دو برادر شهیدم سه فرزند یتیم به ارث بردند که البته پدرم زیر بار این مصائب کمر خم کرد و خیلی زود (21خرداد67)از پا در آمد.
در زندگی شخصی به حق کسی تجاوز نکردم،پایبند عقاید شخصی ام بوده،به حق خود قانع و جز راه خانه،جبهه و در 16 سال اخیر زندان هیچ راه دیگری را بلد نبوده و تاکنون از ایران پا بیرون نگذاشته ام و نخواهم گذاشت.
به اصول اخلاقی پایبند هستم و برای عقاید دیگران احترام قائلم،البته در مقابل هر نوع تبعیض،بی عدالتی،ظلم و حق کشی در هر مرتبه ای به شدت حساس هستم. بر ظالم می تازم و همواره تلاش کردم از مظلوم دفاع نمایم.
بنابراین ،آقای شریعتمداری نمی تواند به من انگ جاسوسی،مافیا،فساد،جیره خواری،ضد مذهب بودن و وطن فروشی و امثال آن بزند.
انگ هایی که تاکنون بر من وارد کرده عبارتند از :قدرت طلب بودن،راه گم کرده،بازی خورده و از این دست بوده است.
با این حال در نظر دارم چند کلامی با اقای شریعتمداری دوستانه سخن بگویم.
ایشان مبنای مقاله ی خود را بر این قرار داده است که او به این دلیل که از ولایت فقیه و اراده ی حاکم دفاع کرده و مستقیما نمایندگی ولی فقیه را دارا می باشد، بنابراین حتما در جهت رضایت خدا و خواست شهیدان جنگ و انقلاب قدم زده و دیگران حتی نزدیک ترین اعضای خانواده ی شهدا یا نزدیکترین یاران آیت اله خمینی مثل کروبی و موسوی گمراه،ضد اسلام،ضد ایران و ضد انقلاب هستند؟!این برداشت من از یادداشت کیهان است.
پاسخ من اما این است که فرض را بر این می نهیم که منطق جناب شریعتمداری درست باشد.یعنی ولی فقیه به چند واسطه نماینده ی خدا باشد و رضایت او در طول رضایت خدا باشد.ولی آیا برای کسب رضایت او نمی بایست حقوقی برای مخالفین یا به زعم ایشان،گمراهان قائل بود؟
وقتی ولی فقیه حاکم بوده و به اراده ی او،دولت ها جابه جا شده و مخالفان منکوب گردیده و قوای حکومتی در مسیر های مورد نظر قرار می گیرند،چه نیازی است که امثال شریعتمداری،مخالفان را به انواع اتهامات بیارایند؟
وقتی اسلحه و کلید زندان در دست حاکم است،چه نیازی است تا اینگونه بی پروا،مخالفان را زیر رگبار انواع نا سزاها قرار داد؟
بداخلاقی و فحاشی چرا؟
آقای شریعتمداری در همین شماره از روزنامه ی خود،از زهرا رهنورد به عنوان عجوزه ی سیاسی یاد می کند.او همسر رییس جمهوری فرانسه را فاحشه یاد می کند.بارها و بارها خانم سکینه ی آشتیانی را به زنای محسنه متهم کرده است.کروبی را فردی قدرت طلب،ساده لوح و بازی خورده می نامد.به موسوی انواع اتهامات فردی و اجتماعی بار کرده و از زبان رییس شورای نگهبان،آن ها را متهم می کند که از امریکا،یک میلیارد دلار پول گرفته اند. نخست وزیر ایتالیا را عامل مافیا می نامد و در مورد اپوزسیون ایران می گوید:«مگر اپوزسیون با ان همه جنایت و جاسوسی و وطن فروشی و کاسه لیسی هنوز آبرویی برایش مانده که بر زمین بریزد!».
نقل از گفت و شنود همین شماره.
در همین«یادداشت روز»جنبش سبز با میلیون ها طرفدار و رهبران آن را به ضد اسلام و ضد ایران متهم می کند.و در فرازی از آن می گوید:
«آیا سران فتنه ی 88 و عوامل میدانی آن ها،به ساحت مقدس حضرت اباعبداله الحسین علیه السلام اهانت نکرده اند؟ وجود مبارک حضرت بقیه اله اعظم ارواحناله الفدا را انکار نکرده اند؟روز قدس به نفع اسراییل شعار ندادند؟روز 13 آبان به حمایت از امریکا عربده نکشیدند؟به ساحت ملکوتی امام راحل(ره)اهانت نکردند؟...»
پایان نقل قول از کیهان.
آیا اگر فرض را بر این قرار دهیم که ولی فقیه حق مطلق بوده و رضایت او در جهت رضایت خداست،در آنصورت این حق را نیز خواهیم داشت که هرگونه داوری در حق مخالفین روا بداریم؟
آیا موسوی،کروبی،رهنورد،خاتمی،صانعی و...منکر امام زمان،ضد اسلام،ضد ایران و مخالف امام حسین هستند؟
آیا اپوزسیون،جاسوس،وطن فروش و بیگانه پرست است؟
در کدام محکمه ی صالحه ،چنین اتهامات سنگینی به اثبات رسیده است؟
آقای شریعتمداری،فقط به این دلیل که خانواده های شهید باکری و همت از جنبش سبز حمایت کرده و در مقبل حمله ها و فشارها از رهبران این جنبش جانب داری نموده اند،آن ها را«خون فروش»نامیده است؟!
چنین اتهامات سنگین،چگونه و در کدام محکمه ی صالحه به اثبات رسیده است کدام مرجع اجتماعی صالحه،چنین امری را تایید کرده است؟
آیا کسانی چون سران جنبش سبز ،جز اجرای قانون اساسی در حوزه ی مربوط به حقوق اساسی ملت،نظر دیگری داده اند؟
من شخصا هیچ گاه خشونت طلبی برخی طرفداران جنبش سبز را رد نمی کنم.یعنی می دانم که برخی خشونت طلبان در جنبش سبز فعال بوده و همواره چنین رویه ای را محکوم کرده ام.تا آنجا که آگاه هستم،رهبران جنبش سبز نیز هیچ گاه،هیچ نوع خشونت گفتاری و رفتاری را تایید نکرده اند.
فرض را براین قرار می دهیم که عناصری در جنبش سبز همه ی اقدامات گفتاری و رفتاری بیان شده در مقاله ی کیهان را مرتکب شده باشند،ولی آیا،چنین خطاهایی مجوز بی انصافی به آقای شریعتمداری و همفکران او خواهد داد که نظر و عمل آن ها را به رهبران جنبش سبز نسبت بدهد؟
من در این نقد،صرفا بر اخلاق،انصاف و عدالت در داوری تاکید می گذارم.
درباره ی حق و ناحق بودن ادعا سخن نمی گویم برای این که،مساله از چنین سطوحی گذر کرده است.
آقای شریعمتداری رضایت ولی فقیه را رضایت خدا،همه ی مردم ایران و «خیل عظیم خانواده های شهدا »می داند.خوب بداند!!!
او حق دارد اندیشه و راه خود را حق دانسته و اندیشه ی مخالف را باطل به حساب آورد. اگرچه در دنیای مدرن،جرم مطلق گرایی،شکسته و بی اعتبار شده است.
اما اخلاق حکم دیگری دارد.اخلاق به اندیشه ی حاکم اجازه نمی دهد،بر سر نیزه تکیه زده وهرگونه که بخواهد بر مخالفین بتازد،همگان آگاه هستند که اصلاح طلبان فعال در جنبش سبز نه تنها به دین اسلام و مذهب شیعه پایبند هستند،بلکه از نزدیکان و وفداران به اصول انقلاب و خط امام اند.
اما آقای شریعتمداری در اقدامی ضد اخلاقی و غیر منصفانه،آن ها را ضد اسلام،ضد ایران و ضد انقلاب معرفی می کند.او عدالت،اخلاق و انصاف را در پای دفاع از قدرت سیاسی ولی فقیه،زیر پا می گذارد و
نام این کار ضد اخلاقی را رضایت مندی خدا می نامد!
اکثریت قاطع اپوزسیون،انسان هایی وطن پرست و شریف اند،
اما آقای شریعت مداری صرفا به این دلیل که آن ها مخالف نظام سیاسی حاکم بر ایران هستند،آنان را وطن فروش و جاسوس معرفی می کند.
هزاراتن تن از اعضای خانواده های شهدا و ایثارگران،از جنبش سبز حمایت کرده و با حاکمیت سیاسی فعلی،مخالف هستند،اما آقای شریعتمداری در یک بی انصافی آشکار و دروغ بزرگ ،آنان را طرفدار اراده ی حاکم معرفی می کند.
او بی انصافی،بی عدالتی و بی اخلاقی را تا آنجا می کشاند که خانواده های باکری و همت را«خون فروش»معرفی می کند.
اگر اقای شریعتمداری خود عضوی از خانواده های شهدا می بود و از نزدیک به وابستگی عاطفی آن ها به همدیگر و مصائب برجا مانده از فقدان آن ها آشنا می بود،هیچ گاه به خود اجازه نمی داد از جانب همه ی آ نها سخن گفته یا بدتر از این،نمونه های این خانواده های مصیبت دیده را به «خون فروشی»متهم نماید.
آیا به راستی حفظ قدرت حتی اگر آن قدرت مقدس و به واقع خدایی باشد،ارزش چنین مظالم و جفاها را دارد؟
آیا استفاده ی ابزاری از دین،مذهب،خدا،معنویت و خون شهدا،امری اخلاقی است؟
مگر خون شهدا،آبروی آن ها و اعتبار خانوادگی اشان،پول نفت و گاز است که به آن چوب حراج می زنید؟چرا اندازه نگه نمی دارید؟
چرا برای حریم خصوصی افراد،ارزش قائل نیستید؟
چرا مخالفین را به فساد،فحشا،وطن فروشی،رذالت،خون فروشی،قدرت طلبی،بیگانه پرستی،گمراهی و...متهم می کنید؟
گیرم که ولایت فقیه،حکومت خدا
و اراده ی ولی فقیه،اراده ی خدا و
طرفداران او،از ملائکه و فرشتگان برتر باشند،
گیرم که مخالفان ولی فقیه و حکومت او،در مسیر گمراهی باشند؛کدام مرجع و محکمه ی عادله به شما اجازه ی بی انصافی،بی عدالتی و بی اخلاقی در برخورد با آن ها را داده است؟
آیا چنین اخلاق و منطقی را از خدا و پیامبر آموخته اید ؟
اگر چنین است به ما نیز بگویید تا آگاه شویم.
همه ی حکومت ها اعم از دینی یا غیر دینی،دارای اپوزسیون و مخالف هستند؛آیا آن ها نیز در برخورد با مخالفان خود همه ی مقدسات را هزینه می کنند؟
آیا دین،مذهب و معنویات را ابزار قدرت می سازند؟
کدام مرجع صالحه ای مرحوم منتظری،دستغیب،صانعی،خاتمی،موسوی، کروبی،بیات زنجانی ، طاهری و صدها روحانی و غیر روحانی را بی دین معرفی کرده است که شماها اینگونه بی محابا علیه آن ها تاخته و حتی ضد اسلام معرفی شان می کنید؟
وقتی در مقابل روحانیون چنین رفتاری می کنید،وای به حال دیگران!
وقتی با خانواده ی همت و باکری چنین می کنید وای به حال دیگران!
هیچ کس حق ندارد از جانب خدا،همه ی مردم ایران و شهدا سخن بگوید.
من خود شاهد خشونت های نیروهای ولی فقیه در برخورد با مخالفان بوده ام.
من خود شکنجه های نیروهای ولی فقیه را از نزدیک لمس کرده ام.
من خود،دروغگویی طرفداران و سربازان ولی فقیه را بارها و بارها شنیده ام.
من خود ظلم بی حد حکومت ولی فقیه را از نزدیک لمس کرده ام.
ولی هیچ گاه به خور اجازه نداده ام،از زبان توهین و هرزه گویی علیه آن ها استفاده نمایم.شما در حالی این زبان را علیه دیگران به کار می برید که در قدرت بوده و کلید دار زندان و انبار دار اسلحه هستید.دیگران را به باد فحش و ناسزا و «خون فروشی»می گیرید و در عین حال ادعا می کنید که به قصد قربت به خدا چنین می کنید!!!
به راستی چه تضمینی وجود دارد که طرفداران دو آتیشه ی حکومت با خواندن مقاله های اقای شریعتمداری،دست به ترور مخالفین نزنند؟!
آیا هجوم برندگان به خانه کروبی و حمله برندگان به مسجد قبای دستغیب و خانه صانعی،تحت تاثیر مقاله های امثال شریعتمداری نبوده اند؟
ایا نوشته های جناب شریعت مداری باعث اقدام علیه امنیت ملی ،
تبانی و بر هم زدن نظم عمومی به قصد سرکوب مردم و حمله به مخالفین نشده اند؟!
اختلاف سیاسی ما با اقای شریعتمداری به اندازه ای عمیق است که سخن گفتن از آن بیهوده است.
من و امثال من خود را زندانی شریعتمداری ها می دانیم، اما شاید این انتظار بسیار بی جایی نباشد که من از ایشان بخواهم در دشمنی ورزی های خود علیه اپوزسیون و جنبش سبز،کمینه هایی از انصاف،عدالت و اخلاق را رعایت نماید.
شرایط همیشه اینگونه نخواهد بود.خوب است روش متمدنانه و اخلاقی در دشمنی ورزی های علیه یکدیگر را یاد بگیریم.
امام حسین خطاب به لشکر یزید می گوید:
«اگر دین ندارید حداقل آزاده باشید»
به نظر من،این عبارت ناظر بر رعایت اصول اخلاقی در جنگ ها و دشمنی ورزی ها است.
همه ی حرف من با آقای شریعتمداری همین یک جمله است.
خانواده های شهدا نیز بخشی از مردم ایران هستند.بخشی از آن ها حامی حکومت اند،بخشی نیز مخالف و منتقد.کما اینکه اگرچه بخش بزرگی از مردم ایران شیعه اند،اما لزوما حکومت دینی ولی فقیه را حکومت خدا ندانسته و اکثریت آنان با این حکومت مخالف بوده و خواهان حکومت عرضی هستند.
به همین دلیل نباید دین،خدا و شهادت را موضوع مورد مناقشه قرار داد.
آقای شریعتمداری و همفکران که اینک در مصدر قدرت و حکومت نشسته اند،حق ندارند از خدا،دین و شهدا استفاده ی ابزاری کنند.
آن ها حق دارند حکومت خود را بهترین حکومت روی زمین معرفی کنند که می کنند.
حق دارند نظرات خود را تبلیغ کنند که می کنند.حق ندارند از قدرت برای سرکوب مخالفین استفاده کنند که می کنند.
اما تاسف انگیز است که در این مواجهه ی نا برابر،اصول اخلاقی را زیر پا می گذارند.
اگرچه حکومت دینی ولی فقیه در ایران،به میزان پایبندی به قوانین فقهی یا شریعت،یک حکومت مذهبی به حساب می آید،اما این حکومت مذهبی لزوما اخلاقی نیست.
اما شریعت در ذات خود اخلاق نیست.
برای این که شریعت به قوانین و مقرراتی مرجوع است که در حوزه ی حقوق،اقتصاد و روابط اجتماعی کاربرد خاص خود را دارند.اخلاق فراتر از حکومت و سیاست است.
حکومت به هر صنف و عنوان اعم از دینی یا سکولار،آن گاه انسانی،دموکراتیک و مدرن است که به اصولی چون انصاف،عدالت و اخلاق پایبندی داشته باشد.این ویژگی ها در مواجهه ی قدرت با رقیب و مخالف آشکار خواهد شد.صرفا ادعای الهی بودن،نظامی را اخلاقمند نخواهد کرد.بلکه میزان پایبندی به حقوق شهروندان و به ویژه مخالفان است که منصف بودن قدرت را آشکار می کند.
همه میدانیم روزنامه ی کیهان ارگان تبلیغی دستگاه حاکم است.
این ارگان تبلیغی به محض مشاهده ی این که فردی یا تشکلی بر خلاف باور های او اقدامی انجام داده یا سخنی به میان می آورد انگی اخلاقی یا سیاسی به او می زند.
حتی رحیم مشایی و احمدی نژاد از این سنت ضد اخلاقی کیهان در امان نمانده اند.چه رسد به خانواده های باکری و همت و دیگران.این رویه ی ضد اخلاقی دقیقا برگرفته از تعصبات کور،خود حق بینی،قدرت پرستی و روحیه ی غیر منعطف جریان حاکم است.
این اندازه اتهام ظالمانه از سوی این جریان علیه اپوزسیون و جنبش سبز یا به بیانی دیگر علیه مخالفان و منتقدین قدرت حاکم در هیچ کشوری معمول نیست.
در حالی که موسوی ها،کروبی ها و خاتمی ها از درونی ترین لایه های حکومت و خط امام برخاسته اند،جریان حاکم به صورت دائم آنان را همسو با امریکا،انگلیس و اسراییل معرفی می کند.
به راستی کدام سند یا دلیل محکمه پسند،دال بر چنین اتهاماتی به دست آمده است که دستگاه تبلیغی حکومت،پیشاپیش،مخالفین را متهم و محکوم کرده است؟
اگر چنین سیره ای یعنی اتهام زنی،تخریب شخصیت،فحاشی و ناسزاگویی به منتقدان و مخالفین،در حکومت فعلی،تا این اندازه رایج و آسان است،بنابراین،حاکمان باید توضیح دهند،چه تفاوتی بین آن ها و سایر حکومت های ایدئولوژیک،مستبدانه و تک جزیی وجود دارد؟
الهی بودن این حکومت را از کجا باید فهمید؟
هرگاه وفادارترین افراد و جریانات منسوب به حکومت،به هر دلیل در مقام مخالفت با اراده ی حاکم برآیند،نه تنها خون آن مباح می شود بلکه آبروی آن ها به حراج گذاشته می شود؛آن ها را پادوی دشمن،جیره خوار بیگانه،وطن فروش،مزدور،فاسد،عجوزه،«خون فروش»،فتنه گر،منافق و عامل بیگانه می نامند!
آیا چنین بی احترامی ها،اتهام زنی ها،ترور شخصیت و به راه اندازی مانور تهدید،تخریب و ترور را از خدا آموخته اند؟!
خدایی که مهربان و بخشنده است!
خدایی که نمونه ی خوبی هاست!
خدایی که پاسدار اخلاق است!
خدایی که پاسدار انصاف و عدالت است!
خدایی که دشمن ظالمان است!
آقای شریعتمداری و همفکران از کدام خدا دم می زنند؟!
آن ها پیرو کدام آیین هستند؟!
امیدی به رعایت انصاف و اخلاق از سوی شریعتمداری و شریعمت مداری ها که به تازگی در گزارشی به دادستان مبارز سیاسی را بیمار سیاسی خوانده اند و همین طور ساختار حاکم در برخورد با مخالفان و منتقدین نیست،اما این امر مانع از بیان حقایق و دفاع از اخلاق و مظلوم نمی شود.
خود را موظف می دانم در هر شرایط،حتی آن گاه که نا عادلانه در
مخوف ترین زندان دستگاه حاکم به سر می برم از خانواده های باکری،همت،سکینه ها،زهرا رهنورد،کروبی،موسوی و دستغیب ها و
همه ی کسانی که مورد ظلم و بداخلاقی شریعتمداری ها قرار گرفته اند دفاع کنم.
کرج/مهرماه1389/زندان رجایی شهر
حشمت الله طبرزدی
مبارزسیاسی ، روزنامه نگار،
برادر دو شهید و دو رزمنده ی پیشین
تحت عنوان،«ما را که می شناسی»! را دیدم.
این یادداشت که به قلم مدیر مسئول روزنامه کیهان به نگارش درآمده با این مقدمه شروع می شود:
«نگارنده آرزو می کرد هرگز ناچار به نوشتن این نوشته نباشد،اما امام راحل ما-رضوان اله تعالی علیه-می فرمود؛مسئولیت اهل قلم،فقط در مقابل آنچه می نویسد نیست بلکه به خاطر آنچه باید بنویسد و نمی نویسد نیز مسئولند و فردای قیامت در محضر خدا باز خواست می شوند.این وجیزه لبیک به همان وصیه پیامبرانه حضرت امام(ره)است.نوشته ای با استناد به شواهد و دلایل غیر قابل تردید،در دفاع از ساحت مقدس دو سردار شهید.باشد خدا بپذیرد و همت و باکری نیز گره از ابرو بگشایند و شاهد باشند یاران از قافله جا مانده،رسم وفا از یاد نبرده و در مقابل-با عرض پوزش-«خون فروشی» آگاهانه یا ناخوآگاه کسانی که با آن دو شهید بزرگوار فقط«پیوند سببی»داشته اند،ساکت و بی تفاوت نشسته اند»
پایان نقل قول از کیهان.
با توجه به جمله های بالا،آشکار می شود که آقای شریعتمداری،انگیزه ی خود از نوشتن این یادداشت را دفاع از ساحت مقدس دو شهید،عمل به توصیه ی آیت اله خمینی و مسئولیت پاسخگویی در روز قیامت دانسته و عمل خانواده ی دو شهید را که صرفا دارای نسبت«سببی»(؟!)با آن دو شهیداند را «خون فروشی»معرفی می کند؟
آقای شریعتمداری،در همین مقاله،آقایان کروبی ،موسوی،خاتمی،
خانم زهرا رهنورد و ... را به اقدامات ضد اسلامی و ضد ایرانی معرفی کرده و می گوید:
«انجام این جنایات و زشتی ها و پستی ها از سوی سران فتنه و عوامل میدانی آن ها که قابل انکار نیست.تمامی این اقدامات و مواضع ضد اسلامی و ضد انسانی آنان به ...
که همت و باکری با این جرثومه های فساد و پلیدی و دشمنان تابلودار اسلام و انقلاب و امام...
وقتی همسران شهید همت و باکری به حمایت از فتنه بر می خیزند و برای ابراز ارادت،سربر آستان سران فتنه می سایند،...
بلکه با تاسف باید گفت خون پاک همسران شهید خود را برای«فروش»به دشمنان خود و قاتلان همت و باکری عرضه کرده اند!...
هنوز دیر نشده و راه بازگشت هست،که همسران این دو شهید بزرگوار به خیل عظیم خانواده های شهدا بپیوندند...
خداوند تبارک و تعالی در آیه ی نهم از سوره ی مبارکه ی تحریم داستان همسران نوح علیه سلام ولوط علیه سلام را به عبرت آورده و ...
و دسته کم آنکه نشان می دهد پرورش یا فتگان مکتب اسلام،اگرچه با مشاهده ی خروج همسران دو شهید بزرگوار خویش از حلقه ی بینش و منش آن شهیدان...
امید انکه همسران گرامی آن دو شهید بر این برادر خویش خرده نگیرند...
اگرچه لیاقت همراهی با آن دو شهید بزرگوار را نداشته است ولی بر این باور است که آنان را بهتر از همسرانشان می شناسدو...»
پایان نقل قول از کیهان
این ها فرازهایی از یک یادداشت بلند است .
من با دیدن این یادداشت،با احساس متناقضی روبه رو شدم.
از یک سو به شدت تاسف خوردم .از دیگر سو،برای پاسخگویی تحریک شده و قلم به دست گرفتم.در عین حال نمی خواستم از روی عصبانیت چیزی بنویسم.ضمن این که برای این نوشته درجهت تنبه ! شریعت مداری و همفکران او اثری نمی یافتم اما به هرحال انگیزه ای من را وا می داشت تا «یادداشت »کیهان را بدون پاسخ نگذارم.
شاید دلیل اصلیش این است که بین خانواده ی خودم و خانواده های باکری و همت،وجه مشترکی یافتم.یا شاید به این دلیل که بین راهی که خانواده های باکری و همت در آن قدم نهاده ند و راهی که خود و خانواده ام برگزیده ایم هم سویی می بینم.یا این که همه ی این مباحث را در زمینه و مضمونی آشنا قابل بررسی یافته ام.به هر دلیل ،امیدوارم این نوشته ام ،بیش از آن که به جدال و نزاع دامن بزند،برانگیزاننده ی حس های سودمند باشد.
به منظوراین که به قلم کین آقای شریعت مداری گرفتار نشده یا از شدت کینه توزیش بکاهم،ابتدا خودم را معرفی می کنم.اگرچه نیک آگاهم که او اگر من را از خودم بهتر نشناسد(؟!)حتما خوب می شناسد.
من برادر دو سردار شهید بزرگوار،احسان و ابوذر هستم.
احسان در 21ام مهرماه سال 59 در پل «مارد» آبادان شهید شد و
ابوذر در 28شهریور63 در آبادان به شهادت رسید.
خودم طی سه دوره و به عنوان نیروی داوطلب یا بسیجی در کسوت«تخریب چی»در جبهه ها حاضر شدم که دو ترکش از آن دوران به یادگار دارم.
همزمان دو برادر دیگرم،حمیدرضا و بهروز نیز در جبهه ها حضور داشتند و خانواده ام به مدت 8سال از آوارگان جنگ به حساب می آمدند.
پدرو مادرم از دو برادر شهیدم سه فرزند یتیم به ارث بردند که البته پدرم زیر بار این مصائب کمر خم کرد و خیلی زود (21خرداد67)از پا در آمد.
در زندگی شخصی به حق کسی تجاوز نکردم،پایبند عقاید شخصی ام بوده،به حق خود قانع و جز راه خانه،جبهه و در 16 سال اخیر زندان هیچ راه دیگری را بلد نبوده و تاکنون از ایران پا بیرون نگذاشته ام و نخواهم گذاشت.
به اصول اخلاقی پایبند هستم و برای عقاید دیگران احترام قائلم،البته در مقابل هر نوع تبعیض،بی عدالتی،ظلم و حق کشی در هر مرتبه ای به شدت حساس هستم. بر ظالم می تازم و همواره تلاش کردم از مظلوم دفاع نمایم.
بنابراین ،آقای شریعتمداری نمی تواند به من انگ جاسوسی،مافیا،فساد،جیره خواری،ضد مذهب بودن و وطن فروشی و امثال آن بزند.
انگ هایی که تاکنون بر من وارد کرده عبارتند از :قدرت طلب بودن،راه گم کرده،بازی خورده و از این دست بوده است.
با این حال در نظر دارم چند کلامی با اقای شریعتمداری دوستانه سخن بگویم.
ایشان مبنای مقاله ی خود را بر این قرار داده است که او به این دلیل که از ولایت فقیه و اراده ی حاکم دفاع کرده و مستقیما نمایندگی ولی فقیه را دارا می باشد، بنابراین حتما در جهت رضایت خدا و خواست شهیدان جنگ و انقلاب قدم زده و دیگران حتی نزدیک ترین اعضای خانواده ی شهدا یا نزدیکترین یاران آیت اله خمینی مثل کروبی و موسوی گمراه،ضد اسلام،ضد ایران و ضد انقلاب هستند؟!این برداشت من از یادداشت کیهان است.
پاسخ من اما این است که فرض را بر این می نهیم که منطق جناب شریعتمداری درست باشد.یعنی ولی فقیه به چند واسطه نماینده ی خدا باشد و رضایت او در طول رضایت خدا باشد.ولی آیا برای کسب رضایت او نمی بایست حقوقی برای مخالفین یا به زعم ایشان،گمراهان قائل بود؟
وقتی ولی فقیه حاکم بوده و به اراده ی او،دولت ها جابه جا شده و مخالفان منکوب گردیده و قوای حکومتی در مسیر های مورد نظر قرار می گیرند،چه نیازی است که امثال شریعتمداری،مخالفان را به انواع اتهامات بیارایند؟
وقتی اسلحه و کلید زندان در دست حاکم است،چه نیازی است تا اینگونه بی پروا،مخالفان را زیر رگبار انواع نا سزاها قرار داد؟
بداخلاقی و فحاشی چرا؟
آقای شریعتمداری در همین شماره از روزنامه ی خود،از زهرا رهنورد به عنوان عجوزه ی سیاسی یاد می کند.او همسر رییس جمهوری فرانسه را فاحشه یاد می کند.بارها و بارها خانم سکینه ی آشتیانی را به زنای محسنه متهم کرده است.کروبی را فردی قدرت طلب،ساده لوح و بازی خورده می نامد.به موسوی انواع اتهامات فردی و اجتماعی بار کرده و از زبان رییس شورای نگهبان،آن ها را متهم می کند که از امریکا،یک میلیارد دلار پول گرفته اند. نخست وزیر ایتالیا را عامل مافیا می نامد و در مورد اپوزسیون ایران می گوید:«مگر اپوزسیون با ان همه جنایت و جاسوسی و وطن فروشی و کاسه لیسی هنوز آبرویی برایش مانده که بر زمین بریزد!».
نقل از گفت و شنود همین شماره.
در همین«یادداشت روز»جنبش سبز با میلیون ها طرفدار و رهبران آن را به ضد اسلام و ضد ایران متهم می کند.و در فرازی از آن می گوید:
«آیا سران فتنه ی 88 و عوامل میدانی آن ها،به ساحت مقدس حضرت اباعبداله الحسین علیه السلام اهانت نکرده اند؟ وجود مبارک حضرت بقیه اله اعظم ارواحناله الفدا را انکار نکرده اند؟روز قدس به نفع اسراییل شعار ندادند؟روز 13 آبان به حمایت از امریکا عربده نکشیدند؟به ساحت ملکوتی امام راحل(ره)اهانت نکردند؟...»
پایان نقل قول از کیهان.
آیا اگر فرض را بر این قرار دهیم که ولی فقیه حق مطلق بوده و رضایت او در جهت رضایت خداست،در آنصورت این حق را نیز خواهیم داشت که هرگونه داوری در حق مخالفین روا بداریم؟
آیا موسوی،کروبی،رهنورد،خاتمی،صانعی و...منکر امام زمان،ضد اسلام،ضد ایران و مخالف امام حسین هستند؟
آیا اپوزسیون،جاسوس،وطن فروش و بیگانه پرست است؟
در کدام محکمه ی صالحه ،چنین اتهامات سنگینی به اثبات رسیده است؟
آقای شریعتمداری،فقط به این دلیل که خانواده های شهید باکری و همت از جنبش سبز حمایت کرده و در مقبل حمله ها و فشارها از رهبران این جنبش جانب داری نموده اند،آن ها را«خون فروش»نامیده است؟!
چنین اتهامات سنگین،چگونه و در کدام محکمه ی صالحه به اثبات رسیده است کدام مرجع اجتماعی صالحه،چنین امری را تایید کرده است؟
آیا کسانی چون سران جنبش سبز ،جز اجرای قانون اساسی در حوزه ی مربوط به حقوق اساسی ملت،نظر دیگری داده اند؟
من شخصا هیچ گاه خشونت طلبی برخی طرفداران جنبش سبز را رد نمی کنم.یعنی می دانم که برخی خشونت طلبان در جنبش سبز فعال بوده و همواره چنین رویه ای را محکوم کرده ام.تا آنجا که آگاه هستم،رهبران جنبش سبز نیز هیچ گاه،هیچ نوع خشونت گفتاری و رفتاری را تایید نکرده اند.
فرض را براین قرار می دهیم که عناصری در جنبش سبز همه ی اقدامات گفتاری و رفتاری بیان شده در مقاله ی کیهان را مرتکب شده باشند،ولی آیا،چنین خطاهایی مجوز بی انصافی به آقای شریعتمداری و همفکران او خواهد داد که نظر و عمل آن ها را به رهبران جنبش سبز نسبت بدهد؟
من در این نقد،صرفا بر اخلاق،انصاف و عدالت در داوری تاکید می گذارم.
درباره ی حق و ناحق بودن ادعا سخن نمی گویم برای این که،مساله از چنین سطوحی گذر کرده است.
آقای شریعمتداری رضایت ولی فقیه را رضایت خدا،همه ی مردم ایران و «خیل عظیم خانواده های شهدا »می داند.خوب بداند!!!
او حق دارد اندیشه و راه خود را حق دانسته و اندیشه ی مخالف را باطل به حساب آورد. اگرچه در دنیای مدرن،جرم مطلق گرایی،شکسته و بی اعتبار شده است.
اما اخلاق حکم دیگری دارد.اخلاق به اندیشه ی حاکم اجازه نمی دهد،بر سر نیزه تکیه زده وهرگونه که بخواهد بر مخالفین بتازد،همگان آگاه هستند که اصلاح طلبان فعال در جنبش سبز نه تنها به دین اسلام و مذهب شیعه پایبند هستند،بلکه از نزدیکان و وفداران به اصول انقلاب و خط امام اند.
اما آقای شریعتمداری در اقدامی ضد اخلاقی و غیر منصفانه،آن ها را ضد اسلام،ضد ایران و ضد انقلاب معرفی می کند.او عدالت،اخلاق و انصاف را در پای دفاع از قدرت سیاسی ولی فقیه،زیر پا می گذارد و
نام این کار ضد اخلاقی را رضایت مندی خدا می نامد!
اکثریت قاطع اپوزسیون،انسان هایی وطن پرست و شریف اند،
اما آقای شریعت مداری صرفا به این دلیل که آن ها مخالف نظام سیاسی حاکم بر ایران هستند،آنان را وطن فروش و جاسوس معرفی می کند.
هزاراتن تن از اعضای خانواده های شهدا و ایثارگران،از جنبش سبز حمایت کرده و با حاکمیت سیاسی فعلی،مخالف هستند،اما آقای شریعتمداری در یک بی انصافی آشکار و دروغ بزرگ ،آنان را طرفدار اراده ی حاکم معرفی می کند.
او بی انصافی،بی عدالتی و بی اخلاقی را تا آنجا می کشاند که خانواده های باکری و همت را«خون فروش»معرفی می کند.
اگر اقای شریعتمداری خود عضوی از خانواده های شهدا می بود و از نزدیک به وابستگی عاطفی آن ها به همدیگر و مصائب برجا مانده از فقدان آن ها آشنا می بود،هیچ گاه به خود اجازه نمی داد از جانب همه ی آ نها سخن گفته یا بدتر از این،نمونه های این خانواده های مصیبت دیده را به «خون فروشی»متهم نماید.
آیا به راستی حفظ قدرت حتی اگر آن قدرت مقدس و به واقع خدایی باشد،ارزش چنین مظالم و جفاها را دارد؟
آیا استفاده ی ابزاری از دین،مذهب،خدا،معنویت و خون شهدا،امری اخلاقی است؟
مگر خون شهدا،آبروی آن ها و اعتبار خانوادگی اشان،پول نفت و گاز است که به آن چوب حراج می زنید؟چرا اندازه نگه نمی دارید؟
چرا برای حریم خصوصی افراد،ارزش قائل نیستید؟
چرا مخالفین را به فساد،فحشا،وطن فروشی،رذالت،خون فروشی،قدرت طلبی،بیگانه پرستی،گمراهی و...متهم می کنید؟
گیرم که ولایت فقیه،حکومت خدا
و اراده ی ولی فقیه،اراده ی خدا و
طرفداران او،از ملائکه و فرشتگان برتر باشند،
گیرم که مخالفان ولی فقیه و حکومت او،در مسیر گمراهی باشند؛کدام مرجع و محکمه ی عادله به شما اجازه ی بی انصافی،بی عدالتی و بی اخلاقی در برخورد با آن ها را داده است؟
آیا چنین اخلاق و منطقی را از خدا و پیامبر آموخته اید ؟
اگر چنین است به ما نیز بگویید تا آگاه شویم.
همه ی حکومت ها اعم از دینی یا غیر دینی،دارای اپوزسیون و مخالف هستند؛آیا آن ها نیز در برخورد با مخالفان خود همه ی مقدسات را هزینه می کنند؟
آیا دین،مذهب و معنویات را ابزار قدرت می سازند؟
کدام مرجع صالحه ای مرحوم منتظری،دستغیب،صانعی،خاتمی،موسوی، کروبی،بیات زنجانی ، طاهری و صدها روحانی و غیر روحانی را بی دین معرفی کرده است که شماها اینگونه بی محابا علیه آن ها تاخته و حتی ضد اسلام معرفی شان می کنید؟
وقتی در مقابل روحانیون چنین رفتاری می کنید،وای به حال دیگران!
وقتی با خانواده ی همت و باکری چنین می کنید وای به حال دیگران!
هیچ کس حق ندارد از جانب خدا،همه ی مردم ایران و شهدا سخن بگوید.
من خود شاهد خشونت های نیروهای ولی فقیه در برخورد با مخالفان بوده ام.
من خود شکنجه های نیروهای ولی فقیه را از نزدیک لمس کرده ام.
من خود،دروغگویی طرفداران و سربازان ولی فقیه را بارها و بارها شنیده ام.
من خود ظلم بی حد حکومت ولی فقیه را از نزدیک لمس کرده ام.
ولی هیچ گاه به خور اجازه نداده ام،از زبان توهین و هرزه گویی علیه آن ها استفاده نمایم.شما در حالی این زبان را علیه دیگران به کار می برید که در قدرت بوده و کلید دار زندان و انبار دار اسلحه هستید.دیگران را به باد فحش و ناسزا و «خون فروشی»می گیرید و در عین حال ادعا می کنید که به قصد قربت به خدا چنین می کنید!!!
به راستی چه تضمینی وجود دارد که طرفداران دو آتیشه ی حکومت با خواندن مقاله های اقای شریعتمداری،دست به ترور مخالفین نزنند؟!
آیا هجوم برندگان به خانه کروبی و حمله برندگان به مسجد قبای دستغیب و خانه صانعی،تحت تاثیر مقاله های امثال شریعتمداری نبوده اند؟
ایا نوشته های جناب شریعت مداری باعث اقدام علیه امنیت ملی ،
تبانی و بر هم زدن نظم عمومی به قصد سرکوب مردم و حمله به مخالفین نشده اند؟!
اختلاف سیاسی ما با اقای شریعتمداری به اندازه ای عمیق است که سخن گفتن از آن بیهوده است.
من و امثال من خود را زندانی شریعتمداری ها می دانیم، اما شاید این انتظار بسیار بی جایی نباشد که من از ایشان بخواهم در دشمنی ورزی های خود علیه اپوزسیون و جنبش سبز،کمینه هایی از انصاف،عدالت و اخلاق را رعایت نماید.
شرایط همیشه اینگونه نخواهد بود.خوب است روش متمدنانه و اخلاقی در دشمنی ورزی های علیه یکدیگر را یاد بگیریم.
امام حسین خطاب به لشکر یزید می گوید:
«اگر دین ندارید حداقل آزاده باشید»
به نظر من،این عبارت ناظر بر رعایت اصول اخلاقی در جنگ ها و دشمنی ورزی ها است.
همه ی حرف من با آقای شریعتمداری همین یک جمله است.
خانواده های شهدا نیز بخشی از مردم ایران هستند.بخشی از آن ها حامی حکومت اند،بخشی نیز مخالف و منتقد.کما اینکه اگرچه بخش بزرگی از مردم ایران شیعه اند،اما لزوما حکومت دینی ولی فقیه را حکومت خدا ندانسته و اکثریت آنان با این حکومت مخالف بوده و خواهان حکومت عرضی هستند.
به همین دلیل نباید دین،خدا و شهادت را موضوع مورد مناقشه قرار داد.
آقای شریعتمداری و همفکران که اینک در مصدر قدرت و حکومت نشسته اند،حق ندارند از خدا،دین و شهدا استفاده ی ابزاری کنند.
آن ها حق دارند حکومت خود را بهترین حکومت روی زمین معرفی کنند که می کنند.
حق دارند نظرات خود را تبلیغ کنند که می کنند.حق ندارند از قدرت برای سرکوب مخالفین استفاده کنند که می کنند.
اما تاسف انگیز است که در این مواجهه ی نا برابر،اصول اخلاقی را زیر پا می گذارند.
اگرچه حکومت دینی ولی فقیه در ایران،به میزان پایبندی به قوانین فقهی یا شریعت،یک حکومت مذهبی به حساب می آید،اما این حکومت مذهبی لزوما اخلاقی نیست.
اما شریعت در ذات خود اخلاق نیست.
برای این که شریعت به قوانین و مقرراتی مرجوع است که در حوزه ی حقوق،اقتصاد و روابط اجتماعی کاربرد خاص خود را دارند.اخلاق فراتر از حکومت و سیاست است.
حکومت به هر صنف و عنوان اعم از دینی یا سکولار،آن گاه انسانی،دموکراتیک و مدرن است که به اصولی چون انصاف،عدالت و اخلاق پایبندی داشته باشد.این ویژگی ها در مواجهه ی قدرت با رقیب و مخالف آشکار خواهد شد.صرفا ادعای الهی بودن،نظامی را اخلاقمند نخواهد کرد.بلکه میزان پایبندی به حقوق شهروندان و به ویژه مخالفان است که منصف بودن قدرت را آشکار می کند.
همه میدانیم روزنامه ی کیهان ارگان تبلیغی دستگاه حاکم است.
این ارگان تبلیغی به محض مشاهده ی این که فردی یا تشکلی بر خلاف باور های او اقدامی انجام داده یا سخنی به میان می آورد انگی اخلاقی یا سیاسی به او می زند.
حتی رحیم مشایی و احمدی نژاد از این سنت ضد اخلاقی کیهان در امان نمانده اند.چه رسد به خانواده های باکری و همت و دیگران.این رویه ی ضد اخلاقی دقیقا برگرفته از تعصبات کور،خود حق بینی،قدرت پرستی و روحیه ی غیر منعطف جریان حاکم است.
این اندازه اتهام ظالمانه از سوی این جریان علیه اپوزسیون و جنبش سبز یا به بیانی دیگر علیه مخالفان و منتقدین قدرت حاکم در هیچ کشوری معمول نیست.
در حالی که موسوی ها،کروبی ها و خاتمی ها از درونی ترین لایه های حکومت و خط امام برخاسته اند،جریان حاکم به صورت دائم آنان را همسو با امریکا،انگلیس و اسراییل معرفی می کند.
به راستی کدام سند یا دلیل محکمه پسند،دال بر چنین اتهاماتی به دست آمده است که دستگاه تبلیغی حکومت،پیشاپیش،مخالفین را متهم و محکوم کرده است؟
اگر چنین سیره ای یعنی اتهام زنی،تخریب شخصیت،فحاشی و ناسزاگویی به منتقدان و مخالفین،در حکومت فعلی،تا این اندازه رایج و آسان است،بنابراین،حاکمان باید توضیح دهند،چه تفاوتی بین آن ها و سایر حکومت های ایدئولوژیک،مستبدانه و تک جزیی وجود دارد؟
الهی بودن این حکومت را از کجا باید فهمید؟
هرگاه وفادارترین افراد و جریانات منسوب به حکومت،به هر دلیل در مقام مخالفت با اراده ی حاکم برآیند،نه تنها خون آن مباح می شود بلکه آبروی آن ها به حراج گذاشته می شود؛آن ها را پادوی دشمن،جیره خوار بیگانه،وطن فروش،مزدور،فاسد،عجوزه،«خون فروش»،فتنه گر،منافق و عامل بیگانه می نامند!
آیا چنین بی احترامی ها،اتهام زنی ها،ترور شخصیت و به راه اندازی مانور تهدید،تخریب و ترور را از خدا آموخته اند؟!
خدایی که مهربان و بخشنده است!
خدایی که نمونه ی خوبی هاست!
خدایی که پاسدار اخلاق است!
خدایی که پاسدار انصاف و عدالت است!
خدایی که دشمن ظالمان است!
آقای شریعتمداری و همفکران از کدام خدا دم می زنند؟!
آن ها پیرو کدام آیین هستند؟!
امیدی به رعایت انصاف و اخلاق از سوی شریعتمداری و شریعمت مداری ها که به تازگی در گزارشی به دادستان مبارز سیاسی را بیمار سیاسی خوانده اند و همین طور ساختار حاکم در برخورد با مخالفان و منتقدین نیست،اما این امر مانع از بیان حقایق و دفاع از اخلاق و مظلوم نمی شود.
خود را موظف می دانم در هر شرایط،حتی آن گاه که نا عادلانه در
مخوف ترین زندان دستگاه حاکم به سر می برم از خانواده های باکری،همت،سکینه ها،زهرا رهنورد،کروبی،موسوی و دستغیب ها و
همه ی کسانی که مورد ظلم و بداخلاقی شریعتمداری ها قرار گرفته اند دفاع کنم.
کرج/مهرماه1389/زندان رجایی شهر
حشمت الله طبرزدی
مبارزسیاسی ، روزنامه نگار،
برادر دو شهید و دو رزمنده ی پیشین
ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران در راستای آزادی اندیشه و بیان اقدام به انتشار نامه های زندانیان سیاسی می کند و محتوای نامه ها بازتاب دهنده نظرات آن نیست.
کشتار ۶۷ کشتار ایران بود/ فریبا امینی
سرکار خانم رهنورد
من به عنوان یک انسان و یک زن، به انسان و زنی که در مقابل استبداد ایستاده و تا اینجا آمده، احترام می گذارم . ولی اجازه بدهید که در همین شرایط ویژه هم باز کسی که در جایی روبه روی رسانه و در موقعیتی ویژه نشسته نقد شود. اگر ما به عنوان شهروند ایرانی و مسئول انتقاد نکنیم، باز همان آش است و همان کاسه. شما اخیرا در مصاحبه ای گفته اید که کشتار سال ۶۷ باعث "ناراحتی" است و با آن "گروه کذائی" به قول شما نباید این رفتار می شد، شما قاعدتا باید آگاه باشید هزاران نفر از کسانی که در زندان های جمهوری اسلامی در ان سالهای سیاه به بند بودند،در حال گذران دوران محکومیت خود توسط آن "دادگاه" های "انقلاب اسلامی"، یا حتی در پایان دوران محکومیت و به حکم مستقیم آیت الله خمینی در زمان نخست وزیری همسر شما گروه گروه به جوخه اعدام فرستاده شدند، فقط از ان "گروه کذائی" یعنی سازمان مجاهدین خلق ایران نبودند.
ایا باید باشما از صدها بچه و دانش آموزی کهربسیاری از آنها طرفدار این گروه و ان گروه بودند و خیلی ها نیز وابسته به گروه خاصی نبودند، گفت که در این فاجعه ی ملی قتل عام شدند؟!
در مقابل ظلم و استبداد همیشه باید سخن گفت نه فقط زمانی که گلوله به سوی خودی شلیک می شود. اقای موسوی تا به حال در مقابل کشتار ۶۷ موضع نگرفته است. حتی زمانی که از طرف دانشجویی این سئوال مطرح شد او باز از پاسخگویی صریح سرباز زد و نهایتا با فرافکنی بحث را از مسئولیت خود و همراهانش دور کرد. ما که در خارج هستیم شاید این حق را نداریم تا در مقابل کسانی که در ایران هستند و تحت فشار و بی رحمی وحشتناک حرفی بزنیم و بگوییم که همه چیز را باید یکباره بیان کرد . شاید مصلحت شما این است که فعلا موضع از این صریح تر نگیرید یا اقای موسوی هیچ چیز نگویند جز آن "دوران طلایی" ولی خوب می دانید که رهبران سیاسی باید پاسخگوی ملت خود باشند.
باز هم شاید اقای موسوی صلاحشان باشد که هنوز بگویند که به دنبال خط "امام خمینی" هستند زیرا که رژیم کنونی ایران می تواند از این سو استفاده کند و ضربه شمشیر خود را بیشتر فرود ارد. ولی در زندگی شخصی و سیاسی افراد زمانی پیش می اید که باید حقیقت ها گفته شود و دروغ ها عریان. باید که در مقابل اعدام ها در این سی سال گذشته چه از بهائی، چه کرد و بلوچ سخن بگویید.
باید بگویید که چرا در مقابل کشتن وحشیانه پروانه اسکندری فروهر و داریوش فروهر و دیگر نویسندگان در همان زمان سخنی قاطع نگفتید ویا اعتراضی نکردید. مگر این افراد از این مرزو بوم نبودند؟ ایا فقط از مسلمانان باید دفاع شود و یا دیگر اندیشمندان از هر مرامی که هستند نیز باید از ان ها دفاع کرد؟
مگر نه این است که ایران ما ایرانی است از فرقه ها، مذاهب و اقوام مختلف .ایا فقط باید از خودی دفاع کرد؟ ایا بچه های ۱۶ ۱۷ ساله ای که تنها به جرم در دست داشتن یک روزنامه گروه گروه به جوخه اعدام برده شدند حتی اگر از ان "گروه کذائی" مردم نبودند؟ مردم نبودند پدران و مادرانشان که تا ابد داغدار شدند؟
ایا فرقی است بین من که در یک خانواده مذهبی بزرگ شدم ولی لزوما اعتقاد مذهبی ندارم با یک مسلمان با تعریف مشخص جمهوری اسلامی در "عصر طلایی"؟ ایا من نوعی به ایران کمتر دلبسته هستم و یا غصه ان را نمی خورم؟
من در خانواده ای بزرگ شدم که پدرو مادرم نماز می خواندند و روزه می گرفتند و به مکه رفته بودند. ولی ما هر کدام مرامی مختلف داشتیم. هرگز پدرم به ما نگفت که چگونه فکر کنید. فقط به ما یک چیز یاد داد که انسانیت داشته باشید. در مقابل ظلم بایستید و انسان باشید و با همه یک نوع رفتار کنید. او در زندگی سیاسی و شخصی خود این را از پیشوای بزرگ ملت ایران یعنی دکتر محمد مصدق که تا اخرین نفسش عکس او بالای سرش بود یاد گرفته بود.
ایران ما ایرانی است از چپی ها گرفته تا لیبرال ها. از بی دین ها تا مذهبی ها....
باید همه چیز را گفت. باید ایستاد و فقط از "خودی" دفاع نکرد . باید در حال حاضر و هر زمانی که فرصتی پیش آمد کمی از گذشته بگویید و مسئول باشید..
ایا اگر تحولات ایران بگونه ای پیش برود که جریانات نزدیک به شما دست بالا را داشته باشند باز هم به ما جمهوری اسلامی از نوع دیگر تحمیل خواهید کرد؟
من طرفدار "جنبش سبز" به ان معنی که عرضه شده نیستم. من طرفدار جنبش مردم ایران در مقابل استبداد هستم و خواهم بود. این رنگین کمان مردم است که ما شاهد ان هستیم. رنگ پرچم تاریخی ایران سبز و سفید و قرمز.
من اعتقاد به حجاب ندارم ولی به شما که حجاب دو لایه دارید احترام می گذارم، تا وقتی که به حقوق من احترام بگذارید و از گذشته ای که مملو از پایمالی حقوق من بود، آن زمان که مجسمه ی مادر میدان محسنی را "حجاب اسلامی" بر سر کردید و تئوریسن "حجاب" شدید در دانشگاه الزهرا چیزی بگویید که اگر نه پوزش که رنگی از خجلت و شرمساری از آن حس شود. می دانم که پا روی پا ننداخته اید و "آب میوه" نمی نوشید که من از ینگه دنیا بر شما بتازم. اما این همه ی حقوق من است که وقتی شما را در قاموس اصلاح طلبانه تان در رسانه می بینم و جریانی "بانوی سبز" بشما لقب می دهند از شما انتظار داشته باشم که در هر فرصتی باز بیشتر بگویید. توجیه گرانه نه، شرمسارانه!
ما می گوییم جمهوری باید سرکار باشد که دور از ایدئولوژی خاصی باشد و به حقوق بشر برای تمام شهروندان ایران اعتقاد داشته باشد و آن را در راس کار خود قرار دهد. حتی ان بسیجی عامل سرکوب هم باید از این حقوق برخوردار باشد. فقط ان زمان است که ما می توانیم ایرانی بسازیم که پس از ۷۰ سال دیکتاتوری سلطنتی و مذهبی دموکراسی را منشا کار خود قرار دهد.
راه "امام" راه ما نبوده و نیست. چون راه "امام" که بارها به آن اشاره می کنید جز نابودی و قهقهرا چیزی برای ایران به ارمغان نیاورده است. آیت الله خمینی کسی بود که زمانی که پدرم استعفا نامه خود را به او داد گفت این "طبقه مستکبر" باید از بین برود و دیدیم که حاصل و میراث رژیم او برای ما چه بود...
باید ناگفتنی ها گفته شود. باید رهبران سیاسی اینده شهامت داشته باشند و حرف مردم را بزنند.
مهندس امیر انتظام در مصاحبه ای به من گفتند که بدترین دوران زندانی بودنش زمانی بود که سلول ها خالی می شدند .او در مقابل این جنایات ایستاد و سخن گفت اگرچه برایش گران تمام شد. او بین افرادی که در زندان بودند فرقی قائل نشد. فقط با چشمان خود دید که فرزندان ایران، دختران و پسران جوان یک یک برده شده و دیگر برنگشتند.
ایران ما ایرانی است که در یک خانواده، هم چریک فدایی بود و هم مجاهد، هم توده ای، هم مسلمان دو آتشه، هم ملی و هم طرفدار سلطنت. مثال اقای طاهر احمد زاده استاندار دوران دولت موقت مهندس بازرگان مثال خوبی است. او دو فرزندش مجید و مسعود را درزندان محمد رضا شاه از دست داد و دیگر فرزندش که مجاهد بود یعنی مصطفی را در اغاز انقلاب به جوخه اعدام سپردند.
ایران ما چنین ایرانی است.
کشتار ۶۷ کشتار ایران بود و از همان زمان و حتی از ان زمانی که اطرافیان شاه را بدون محاکمه اعدام کردند، این دانه زهر کاشته شد. پس باید شهامت داشت و همه چیز را گفت تا نسل جدید و نسل اینده یاد بگیرند و تراژدی تاریخ دوباره و هرگز تکرار نشود.
من به عنوان یک انسان و یک زن، به انسان و زنی که در مقابل استبداد ایستاده و تا اینجا آمده، احترام می گذارم . ولی اجازه بدهید که در همین شرایط ویژه هم باز کسی که در جایی روبه روی رسانه و در موقعیتی ویژه نشسته نقد شود. اگر ما به عنوان شهروند ایرانی و مسئول انتقاد نکنیم، باز همان آش است و همان کاسه. شما اخیرا در مصاحبه ای گفته اید که کشتار سال ۶۷ باعث "ناراحتی" است و با آن "گروه کذائی" به قول شما نباید این رفتار می شد، شما قاعدتا باید آگاه باشید هزاران نفر از کسانی که در زندان های جمهوری اسلامی در ان سالهای سیاه به بند بودند،در حال گذران دوران محکومیت خود توسط آن "دادگاه" های "انقلاب اسلامی"، یا حتی در پایان دوران محکومیت و به حکم مستقیم آیت الله خمینی در زمان نخست وزیری همسر شما گروه گروه به جوخه اعدام فرستاده شدند، فقط از ان "گروه کذائی" یعنی سازمان مجاهدین خلق ایران نبودند.
ایا باید باشما از صدها بچه و دانش آموزی کهربسیاری از آنها طرفدار این گروه و ان گروه بودند و خیلی ها نیز وابسته به گروه خاصی نبودند، گفت که در این فاجعه ی ملی قتل عام شدند؟!
در مقابل ظلم و استبداد همیشه باید سخن گفت نه فقط زمانی که گلوله به سوی خودی شلیک می شود. اقای موسوی تا به حال در مقابل کشتار ۶۷ موضع نگرفته است. حتی زمانی که از طرف دانشجویی این سئوال مطرح شد او باز از پاسخگویی صریح سرباز زد و نهایتا با فرافکنی بحث را از مسئولیت خود و همراهانش دور کرد. ما که در خارج هستیم شاید این حق را نداریم تا در مقابل کسانی که در ایران هستند و تحت فشار و بی رحمی وحشتناک حرفی بزنیم و بگوییم که همه چیز را باید یکباره بیان کرد . شاید مصلحت شما این است که فعلا موضع از این صریح تر نگیرید یا اقای موسوی هیچ چیز نگویند جز آن "دوران طلایی" ولی خوب می دانید که رهبران سیاسی باید پاسخگوی ملت خود باشند.
باز هم شاید اقای موسوی صلاحشان باشد که هنوز بگویند که به دنبال خط "امام خمینی" هستند زیرا که رژیم کنونی ایران می تواند از این سو استفاده کند و ضربه شمشیر خود را بیشتر فرود ارد. ولی در زندگی شخصی و سیاسی افراد زمانی پیش می اید که باید حقیقت ها گفته شود و دروغ ها عریان. باید که در مقابل اعدام ها در این سی سال گذشته چه از بهائی، چه کرد و بلوچ سخن بگویید.
باید بگویید که چرا در مقابل کشتن وحشیانه پروانه اسکندری فروهر و داریوش فروهر و دیگر نویسندگان در همان زمان سخنی قاطع نگفتید ویا اعتراضی نکردید. مگر این افراد از این مرزو بوم نبودند؟ ایا فقط از مسلمانان باید دفاع شود و یا دیگر اندیشمندان از هر مرامی که هستند نیز باید از ان ها دفاع کرد؟
مگر نه این است که ایران ما ایرانی است از فرقه ها، مذاهب و اقوام مختلف .ایا فقط باید از خودی دفاع کرد؟ ایا بچه های ۱۶ ۱۷ ساله ای که تنها به جرم در دست داشتن یک روزنامه گروه گروه به جوخه اعدام برده شدند حتی اگر از ان "گروه کذائی" مردم نبودند؟ مردم نبودند پدران و مادرانشان که تا ابد داغدار شدند؟
ایا فرقی است بین من که در یک خانواده مذهبی بزرگ شدم ولی لزوما اعتقاد مذهبی ندارم با یک مسلمان با تعریف مشخص جمهوری اسلامی در "عصر طلایی"؟ ایا من نوعی به ایران کمتر دلبسته هستم و یا غصه ان را نمی خورم؟
من در خانواده ای بزرگ شدم که پدرو مادرم نماز می خواندند و روزه می گرفتند و به مکه رفته بودند. ولی ما هر کدام مرامی مختلف داشتیم. هرگز پدرم به ما نگفت که چگونه فکر کنید. فقط به ما یک چیز یاد داد که انسانیت داشته باشید. در مقابل ظلم بایستید و انسان باشید و با همه یک نوع رفتار کنید. او در زندگی سیاسی و شخصی خود این را از پیشوای بزرگ ملت ایران یعنی دکتر محمد مصدق که تا اخرین نفسش عکس او بالای سرش بود یاد گرفته بود.
ایران ما ایرانی است از چپی ها گرفته تا لیبرال ها. از بی دین ها تا مذهبی ها....
باید همه چیز را گفت. باید ایستاد و فقط از "خودی" دفاع نکرد . باید در حال حاضر و هر زمانی که فرصتی پیش آمد کمی از گذشته بگویید و مسئول باشید..
ایا اگر تحولات ایران بگونه ای پیش برود که جریانات نزدیک به شما دست بالا را داشته باشند باز هم به ما جمهوری اسلامی از نوع دیگر تحمیل خواهید کرد؟
من طرفدار "جنبش سبز" به ان معنی که عرضه شده نیستم. من طرفدار جنبش مردم ایران در مقابل استبداد هستم و خواهم بود. این رنگین کمان مردم است که ما شاهد ان هستیم. رنگ پرچم تاریخی ایران سبز و سفید و قرمز.
من اعتقاد به حجاب ندارم ولی به شما که حجاب دو لایه دارید احترام می گذارم، تا وقتی که به حقوق من احترام بگذارید و از گذشته ای که مملو از پایمالی حقوق من بود، آن زمان که مجسمه ی مادر میدان محسنی را "حجاب اسلامی" بر سر کردید و تئوریسن "حجاب" شدید در دانشگاه الزهرا چیزی بگویید که اگر نه پوزش که رنگی از خجلت و شرمساری از آن حس شود. می دانم که پا روی پا ننداخته اید و "آب میوه" نمی نوشید که من از ینگه دنیا بر شما بتازم. اما این همه ی حقوق من است که وقتی شما را در قاموس اصلاح طلبانه تان در رسانه می بینم و جریانی "بانوی سبز" بشما لقب می دهند از شما انتظار داشته باشم که در هر فرصتی باز بیشتر بگویید. توجیه گرانه نه، شرمسارانه!
ما می گوییم جمهوری باید سرکار باشد که دور از ایدئولوژی خاصی باشد و به حقوق بشر برای تمام شهروندان ایران اعتقاد داشته باشد و آن را در راس کار خود قرار دهد. حتی ان بسیجی عامل سرکوب هم باید از این حقوق برخوردار باشد. فقط ان زمان است که ما می توانیم ایرانی بسازیم که پس از ۷۰ سال دیکتاتوری سلطنتی و مذهبی دموکراسی را منشا کار خود قرار دهد.
راه "امام" راه ما نبوده و نیست. چون راه "امام" که بارها به آن اشاره می کنید جز نابودی و قهقهرا چیزی برای ایران به ارمغان نیاورده است. آیت الله خمینی کسی بود که زمانی که پدرم استعفا نامه خود را به او داد گفت این "طبقه مستکبر" باید از بین برود و دیدیم که حاصل و میراث رژیم او برای ما چه بود...
باید ناگفتنی ها گفته شود. باید رهبران سیاسی اینده شهامت داشته باشند و حرف مردم را بزنند.
مهندس امیر انتظام در مصاحبه ای به من گفتند که بدترین دوران زندانی بودنش زمانی بود که سلول ها خالی می شدند .او در مقابل این جنایات ایستاد و سخن گفت اگرچه برایش گران تمام شد. او بین افرادی که در زندان بودند فرقی قائل نشد. فقط با چشمان خود دید که فرزندان ایران، دختران و پسران جوان یک یک برده شده و دیگر برنگشتند.
ایران ما ایرانی است که در یک خانواده، هم چریک فدایی بود و هم مجاهد، هم توده ای، هم مسلمان دو آتشه، هم ملی و هم طرفدار سلطنت. مثال اقای طاهر احمد زاده استاندار دوران دولت موقت مهندس بازرگان مثال خوبی است. او دو فرزندش مجید و مسعود را درزندان محمد رضا شاه از دست داد و دیگر فرزندش که مجاهد بود یعنی مصطفی را در اغاز انقلاب به جوخه اعدام سپردند.
ایران ما چنین ایرانی است.
کشتار ۶۷ کشتار ایران بود و از همان زمان و حتی از ان زمانی که اطرافیان شاه را بدون محاکمه اعدام کردند، این دانه زهر کاشته شد. پس باید شهامت داشت و همه چیز را گفت تا نسل جدید و نسل اینده یاد بگیرند و تراژدی تاریخ دوباره و هرگز تکرار نشود.
محكوميت سيامك ايقاني به 3 سال حبس تعزيري
خبرگزاری هرانا - دادگاه تجدید نظر استان سمنان محکومیت سیامک ایقانی، شهروند بهایی را مورد تائید قرار داد.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا؛ دادگاه تجديد نظر استان سمنان حكم بدوي دادگاه انقلاب را در مورد سيامك ايقاني شهروند بهايي ساكن شهرسمنان را تائيد كرد . طبق اين حكم نامبرده به اتهام تبليغ عليه نظام و تبليغ بهائيت به 3 سال حبس قطعي ( تعزيري ) محكوم شد. قابل ذكر است نامبرده در ارديبهشت ماه سال گذشته مدتي در بازداشت بود و در 9 تير ماه 1388 در دادگاه انقلاب سمنان محاكمه شده كه طبق حكم دادگاه مزبور به 3 سال حبس تعزيري محكوم گرديد .
خشونت ها در کردستان هم چنان قربانی می گیرد
خبرگزاری هرانا - عصر امروز پنج شنبه، پانزدهم مهرماه، در پی یک درگیری مسلحانه در سنندج چندین تن کشته و زخمی شدند.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، در این درگیری که در میدان اقبال شهر سنندج بین نیروی انتظامی و تعدادی دیگر از افراد مسلح که از هویت ایشان اطلاعی در دست نیست، رخ داد؛ بیش از ده تن کشته و تعدادی نیز زخمی شدند.
شاهدان عینی پنج تن از افراد کشته شده را شهروندان و پنج تن دیگر را مامورین نیروی انتظامی دانسته اند.
خبرگزاری دولتی مهر نیز ضمن تایید خبر فوق تاکید کرده که آمار دقیقی از افراد آسیب دیده در دست نیست.
شایان ذکر است که جو کنونی سنندج ملتهب گزارش شده است.
مراجع تقلید، زنان و دانشجویان در تیررس سانسور همه جانبه اینترنت
گزارشگران بدون مرز سیاست سرکوبگرانه دولت جمهوری اسلامی ایران را علیه شهروند وبنگاران و دور جدید تشدید سانسور و مسدودسازی را محکوم می کند.
در طی روزهای اخیر بسیاری ازسایتهای اطلاع رسانی مسدود شدهاند، از جمله سایتهای سه آیتالعظمی یوسف صانعی، اسدالله بیات زنجانی و علی محمد دستغیب مسدود و در ایران غیر قابل دسترسی هستند. از سوی دیگر احضار و تهدید شهروند وبنگاران، دانشجویان و وبنگاران فمینیست ادامه دارد.
"پس از مدافعان حقوق زنان و دانشجویان حال نوبت به مراجع تقلید رسیده است تا قربانی سیاست سانسور شوند. دولت اسلامی محمود احمدی نژاد که از سوی ولی فقیه آیتالله علی خامنه ای حمایت میشود حتا تحمل شنیده شدن صدای رهبران مذهبی را هم ندارد. محتوای منتشر شده در سایتهای این مراجع به مانند سایتهای اطلاع رسانی و یا مخالفان سیاسی نیست که این سایتها در خدمت مقلدان و برای پاسخگویی به نیازهای معنوی و مذهبی مسلمانان است. جمهوری اسلامی با ممانعت از دسترسی مسلمانان به این صفحات تصمیم به گسترش دور جدیدی از سانسور بر روی اینترنت گرفته است. "
از تاریخ ١١ مهر سایتهای آیاتاعظام صانعی، بیات زنجانی مسدود و دسترسی به این سایت ها در ایران ناممکن شده است. دفاتر این مراجع خبر مسدودسازی سایتها را تائید کردهاند. این دو روحانی سرشناس دارای مواضعی انتقادی نسبت به سیاستهای دولت و ولی فقیه هستند و در یک سال گذشته بارها نسبت به سرکوب معترضان به انتخاب مورد مناقشه محمود احمدی نژاد در انتخابات ریاست جمهوری خرداد ١٣٨٨ اعتراض کردهاند. سایت سید علی محمد دستغیب از مدتی پیش مسدود شده بود. این رهبر مذهبی که خود عضو مجلس خبرگان است بارها از عدم انجام وظیفه این نهاد که انتخاب و نظارت بر عملکرد رهبری است، انتقاد کرده است.
در تاریخ اول مهرماه نوشین احمدی خراسانی سردبیر سایت مدرسه فمینستی از سوی شعبه ٥ دادسری امنیت تهران مستقر در زندان اوین احضار و پس از چندین ساعت بازجویی با قید کفالت آزاد شد. وی از بنیان گذاران " کمپین یک میلیون امضا برای تغییر قوانین تبعیض آمیز نسبت به زنان در قوانین اساسی ایران" است و فعالیتهای این جنبش را بر روی اینترنت منعکس میکند. نوشین احمدی خراسانی از جمله نمونههای آزار و احضارهای قضایی -امنیتی است. وی در سال گذشت بارها احضار و بازجویی شده است.
"تنها جرم این وبنگار فمینیست مبارزه قانونی علیه قوانین تبعیض آمیز علیه زنان و مقاومت برای انعکاس صدای زنان بر روی اینترنت است که علیرغم مسدودسازیها، بازداشتها و محکومیتهای هر روز بیشتر میشوند."
از سوی دیگر از آغاز سال تحصیلی ماموران نهادهای امنیتی بر فشارهای خود به دانشجویان افزودهاند. وبنگاران سایت ادوارنیوز متعلق به سازمان دانش آموختگان ایران- ادوار تحکیم وحدت مورد تهدید قرار گرفتهاند تا از به روز کردن سایت خودداری کنند.
بسیاری از اعضای این نهاد دانشجویی مستقل زندانی و به احکام سنگین محکوم شدهاند. از جمله روزنامهنگاران علی ملیحی که در بهمن ماه سال گذشته بازداشت شده بود و در روزهای اخیر به چهار سال زندان محکوم شده است، و احمد زیدآبادی که در تاریه ٢٤ خرداد ١٣٨٨ به شش سال زندان و تبعید محکوم شده است. وی برنده جایزه قلم طلایی ٢٠١٠ موسسه جهانی مطبوعات است. این جایزه ٦ اکتبر در گنگره سالیانه این موسسه اهدا خواهد شد. اکبر گنجی روزنامه نگار تبعیدی این جایزه را به نیابت روزنامهنگار زندانی دریافت خواهد کرد.