خوانش «تحول ساختاری حوزهی عمومی» - بخش نخست
تحول ساختاری حوزهی عمومی
ترجمهی حمید پرنیان
آشنایی با هابرماس
یورگن هابرماس به سال ۱۹۲۹ در آلمان به دنیا آمد. تز دکترای خودش را دربارهی فلسفهی شلینگ نوشت. عنوان رسالهی فوق دکترای وی «تحول ساختاری حوزهی عمومی» است که در همان ابتدا توسط ماکس هورکهایمر و تئودور آدرنو رد شد و مورد پذیرش دانشگاه فرانکورت قرار نگرفت. اما هابرماس آن را در سال ۱۹۶۲ در آلمان منتشر کرد.
هابرماس در سمت دستیار پژوهشی آدرنو در موسسهی پژوهشهای اجتماعی فرانکفورت (همان موسسهای که به «مکتب فرانکفورت» معروف شد) کار کرد. وی در دانشگاه هیدِلبرگ و فرانکفورت درس داد و تا ۱۹۸۱ مدیر موسسهی مکس پلانک بود. کارهای اصلی هابرماس عبارتند از؛ تئوری و عمل (۱۹۶۳)، دانش و منافع انسان (۱۹۶۸)، و «تئوری کنش ارتباطی» (۱۹۸۱).
آشنایی با زمینههای تاریخی و فلسفی کتاب
چندین نفر هستند که آشکارا بر کارهای هابرماس تاثیر گذاشتهاند. هابرماس اصطلاحات و مقولههای زیادی از کانت و هگل و مارکس به امانت گرفت. مقدار زیادی از اندیشه ی هابرماس دربارهی حوزهی عمومی آشکارا کانتی است، و مفهوم «جامعهی مدنی» هگل را گرفت و گسترشاش داد. شاید بتوان گفت که کانت بیشترین تاثیر را بر هابرماس داشته است چرا که هابرماس ایدهی «حوزهی عمومی» را از کانت گرفت و بسطاش داد.
تئوری فرهنگی مارکسیستی مکتب فرانکفورت نیز تاثیر زیادی بر هابرماس گذاشته بود. مکتب فرانکفورت گروهی از فیلسوفانی بودند که اوج فعالیتشان در دههی ۱۹۲۰ بود. دو تن از معروفترین اعضای آن، ماکس هورکهایمر و تئودور آدرنو بودند. مکتب فرانکفورت عمدتا بر اساس تئوریهای کارل مارکس بنا شده بود و میخواست فرهنگ و جامعهی مدرن را مورد بررسی قرار دهد.
آنها سخت بر این باور بودند که تجربهی تمامیتخواهی جنگ جهانی دوم نشان داد که فرهنگ تودهای، طبقات پایین جامعه، یا همان پرولتاریا، را فاسد کرده است. یعنی فرهنگ تودهای باعث شده است که طبقهی پایین جامعه دیگر نتواند بهعنوان نیروی انقلابی عمل کند. بدبینی مکتب فرانکفورت دربارهی جانشینشدن نیروهای اجتماعی بهجای پرولتاریا، در اواخر سدهی بیستم شدت گرفت.
آدرنو بیشتر بهخاطر نقدی که به «صنعت فرهنگی» مدرن دارد مشهور است. صنعت فرهنگی مدرن عرصهی عمومی را دستکاری میکند و باعث میشود تا افراد بهجای اینکه منتقدان رسانههای عمومی باشند مصرفکنندگان آن رسانهها شوند. هابرماس نیز با پرداختن به تبلیغات و مطبوعات، در واقع دارد همان کار مکتب فرانکفورت را میکند؛ نقد جامعه و فرهنگ مدرن.
اما تاثیری که هابرماس بر نویسندگان پس از خود دارد قابل توجه است. کتاب «تحول ساختاری حوزهی عمومی» هابرماس به زبانهای دیگر نیز ترجمه شده است و هابرماس در سراسر جهان فیلسوف شناختهشدهای است. البته نقدهایی هم به هابرماس شده است؛ تاریخدانان دربارهی مدعیات هابرماس در حوزهی صنعت مطبوعات و تاریخ اقتصادی و فرهنگ بورژوازی، نقدهای بسیاری وارد کردهاند. دانشپژوهان فمینیست گفتهاند که هابرماس نقش جنسیت را نادیده گرفته است و زنان را از حوزهی عمومی خارج دانسته است. هابرماس البته نقدی که فمینیستها وارد کردهاند را قبول دارد.
تئوریپردازان نیز کوشیدهاند تا دلالتهایی که کتاب «تحول ساختاری حوزهی عمومی» بر تئوری مدرن سیاسی دارد را بررسی کنند. مباحثی که هابرماس دربارهی خرد عمومی با جان راولز داشته است بسیار معروف است.
نویسندگان دیگری تلاش کردهاند تا مدل حوزهی عمومی بورژوای هابرماس را در کشورهای دیگر و دورههای زمانی دیگر به کار بندند. البته در این میان ایدهی اصلی حوزهی عمومی هابرماس دستخوش بدفهمیهای بسیاری نیز شده است. با اینکه هابرماس علنن گفته بود که حوزهی عمومی فقط و فقط به شرایط اجتماعی و اقتصادی اروپای سدهی هجدهم مربوط است اما گویی این گفتهی هابرماس چندان کارساز هم نبوده است.
هابرماس کوشیده است شخصن به نقدهایی که به کارهایاش شده است جواب دهد. وی در رسالهی «تاملات بیشتر دربارهی حوزهی عمومی» دیدگاه خویش را مورد تجدیدنظر قرار میدهد. هابرماس در این رساله میپذیرد که کتاب «تحول ساختاری حوزهی عمومی» چند مشکل و اشتباه تاریخی دارد. هابرماس همچنین میپذیرد که در جوامع مختلف نیز امکان یافتن حوزهی عمومی هست و زنان در حوزهی عمومی نقش اساسی دارند و تا حدودی باید نسبت به حوزهی عمومی مدرن خوشبین بود.
هابرماس دربارهی بسیاری از باورهایاش تجدیدنظر کرد و این غیرعقلانی است که بخواهیم دستنوشتههایی که وی دربارهی حوزهی عمومی دارد را اساسی برای فلسفهی بعدیاش قرار دهیم.
اسرائیل صلح نمی خواهد
صلح اسرائیل را به کشوری بی اهمیت تبدیل می کند. قدرتمند ترین کشورهای جهان حامی اسرائیل هستند. فلسطینی ها مظلوم اما پر سروصدا هستند. پیروزی فلسطینی ها به راحتی امکان پذیر نیست. برای صلح خاورمیانه نمی توان چشم انداز مثبتی متصور بود. صلح خاورمیانه با محوریت صلح اسرائیل- فلسطین امنیت در این منطقه را تضمین می کند. از این گونه گزاره ها فراوان می توان گفت و نوشت.
در این یادداشت قصد دارم به نکاتی از راهبرد جدید اسرائیل اشاره کنم. در این راستا اشاره به دو نکته ضروری است:
عباس امیر انتظام این قربانی آزادیخواهی و حقوق فردی در ایران معتقد است که ایران گروگان جنگ اسرائیل و اعراب است. تا میان اعراب و اسرائیل صلح نشود مشکل دموکراسی در ایران نیز ادامه خواهد داشت. از سال 1367 تا به امروز که با ایشان بحث می کنم به چنین نکته ای اشاره می کند. من چنین نسبت مستقیمی را باور ندارم.
همچنین احمد زید آبادی که در بند است و امیدوارم زودترآزاد شود و با طراوت یادداشت نویسی کند در سال 1375 معتقد بود که صلح اعراب و اسرائیل نزدیک است. من در همان سال در "ایران فردا" نوشتم روند صلح در خاورمیانه چشم انداز مثبتی ندارد.
این دو عزیز آزاده هر دو به صلح اعراب و اسرائیل معتقد هستند. اما اسرادئیل بنا به دلایل مختلف صلح نمی خواهد . منتها با توجه به شرایط زمانی تلاش می کند تا با نشان دادن برخی از انعطاف ها و بازیگری امکان صلح پایدار را منتفی کند. بی گمان با آمدن اوباما و شرایط جدید، اسرائیل در بدترین شرایط جهانی قرار دارد. اما اسرائیلی ها تجربه دوران بیل کلینتون را به یاد دارند. در آن دوران امتیاز های کوچک داده می شد تا زمان خریده شود. اوباما باید موفق شود اما سه جریان هستند که می توانند برای صلح جهانی خطرناک باشند. :سازمان القاعده، دولت اسرائیل و جریان افراطی ایران. آمریکا حداقل تا سال 2050 میلادی قدرتمندترین کشور جهان است. طیف اوباما صلح طلب ترین جناح حاکمیت آمریکاست و شکست این طیف با ظهور تندروها نسبت مستقیم داد. تجربه شکست کارتر و آمدن ریگان که برخی وی را پدر نئوکان ها می نامند پیش روی ماست. اما بخشی از راست گرایان اسرائیل قصد دارند برنامه یک سرزمین در یک کشور را منتفی کنند. آنها این راهبرد را با شهرک سازی در کرانه غربی رود اردن انجام می دهند. این شهرک سازی ها این قدر ادامه می یابد تا کرانه رود غربی توازن ارضی را که به نفع فلسطینی هاست از دست بدهد. «اریحا» یا کرانه غربی رود اردن در عهد عتیق منطقه ای یهودی است که دارای حرمت است. برخی از انبیا بنی اسرائیل در دوره ای آن را نفرین کرده اند. هبرون یعنی همان الخلیل و شهرهای دیگر نام های عبری دارند. در نتیجه اسرائیل قصد دارد کرانه غربی رود اردن را اشغال کند. اگر این کار صورت بگیرد امکان دارد اسرائیل نوار غزه را به دولت مصر واگذار کند که در حقیقت هم متعلق به مصری ها بوده است. اینجاست که نظریه یک ملت با یک دولت مطرح می شود. اسرائیل با این نظریه هم موافق نیست. زیرا در این صورت فلسطینی ها به لحاظ کمی بر اسرائیلی ها برتری می یابند. بنابراین اسرائیل به هیچ راه حل عادلانه ای باور ندارد. اسرائیل باید قاعده شهروند تابع فلسطینی را اعمال کند. این عمل به معنای استمرار جنگ یا تداوم وضعیت جنگی است. عواملی که نرمش ناپذیری اسرائیل را دو چندان می کنند عبارتند از :
1-عوامل داخلی: با فروپاشی شوروری یهودیانی که به اسرائیل آمدند نشان دادند که افراطی هستند. در این مورد می توان به ترور اسحاق رابین نخست وزیر سابق اشاره کرد. حتی یهودیان اروپایی دیگر دست بالا را در اسرائیل ندارند. در آخرین انتخابات نیز جریان راست افراطی رای بالایی کسب کرد و با راست های کلاسیک دولت را تشکیل داد.
2:عوامل خارجی:حمایت بخشی از مردم آمریکا و هیات حاکمه این کشور از اسرائیل هم عقیدتی و هم راهبردی است. عقیدتی است زیرا که بخشی از مردم آمریکا معتقد به ظهور مسیح در اورشلیم در زمان تشکیل و حاکمیت دولت یهود هستند. همچنین عهد عتیق با فلسطینی ها دشمنی دارد. جناح جنگ طلب حاکمیت آمریکا به واسطه وجود دولت اسرائیل در منطقه سلاح می فروشد. فروش سلاح بسیار سود آور است و بخشی از منافع سرمایه داری نظامی را تامین می کند. رشد صنایع آمریکا از بستر صنایع نظامی می گذرد. در آمریکا لابی یهودی بسیار قدرتمند و در ساختار رسانه ای و اقتصادی صاحب نفوذ است. مجموعه این عوامل این باور را تقویت می کند که اسرائیل صلح را باور ندارد و با وجود صلح به کشوری کم اهمیت در خاورمیانه تبدیل می شود. اما مسئله مهم اختلاف فلسطینی هاست ک نتوانستند نشان دهند یک ملت هستند. تشکیل حماسستان و فتحستان از ناتوانی در ملت سازی فلسطینی پرده برداشت. عرب فلسطینی نتوانست فلسطینی عرب شود. تشکیلات خودگردان به رهبری محمود عباس ناتوان است و حماس نیز مرحله پختگی را طی می کند.پختگی که هزینه بردار است. اخیرا حماس مذاکره مستقیم با آمریکا را تقاضا کرده است که اقدامی رو به جلو است. در مجموع می توان چندین نکته را مور لحاظ قرار داد:
-جریان های طرفدار فلسطین نباید همانند محمود عباس با دست خالی با طرف اسرائیلی مواجه شوند. در حالی که عرفات چنین رفتاری نداشت. دولت خودگردان به رهبری میان سال و عملگرا نیاز دارد.
-کشورهای عربی باید برای به رسمیت شناختن اسرائیل امتیاز های اساسی طلب کنند. که حداقل این امتیاز تن دادن به قرارداد اسلو مبنی بر پذیرش دولت فلسطینی است.
-اگر فلسطینی ها نتوانند با یکدیگر توافق کنند مسئله فلسطین و اسرائیل خود به خود در افکار عمومی جهان زیر سئوال می رود. چون جریان های فلسطینی نمی توانند عنوان کنند که یک ملت با یک دولت هستند.
-اعتراض به انواع و اقسام کشتار غیر نظامی حق فلسطینی هاست. این اعتراض ها و اقدامات متقابل نباید به گونه ی باشد که با استناد به آن اسرائیلی ها مظوم نمایی کنند.
-مسئله فلسطین باید زنده بماند اما نحوه طرح آن باید حقوق بشری و مبتنی بر حق تعیین سرنوشت مردم تحت ستمی باشد که در حال مبارزه هستند. بی گمان آنچه بر فلسطینی ها رفته است تلخ است اما مقاومت و توجه جهانی به فلسطین منحصر به فرد است. کشتار مسلمانان بوسنی یا چچن حتی در چین از فلسطین تلخ تر است. اما نه افکار عمومی و نه شرایط منطقه اجازه طرح مظلومیت این کشتارها را فراهم نکرده است. هولوکاست یهودی کشی واقعی بود اما کشتار دارفور و یا روآندا و کشتار ارامنه در جهان بازتاب مناسب نیافته است. اسرائیل قدرتمند ترین حامی خود یعنی آمریکا را دارد. یهودیان در جهان قدرتمند هستند این قدرت را به خاطر مقاومت و سختی های که متحمل شده اند به دست آورده اند. سرنوشت قوم یهود نیز در قرآن با فراز و نشیب های فراوان عنوان شده است. مسلمانان نیز قدرتی در جهان هستند و اعراب قدرتی موثر هستند و فلسطین نیز مورد توجه اعراب و مسلمانان است. حمایت از فلسطینی ها می تواند به سبک ایران یا ترکیه یا اعراب باشد. با این وصف دولت واحد فلسطینی باید این سه شیوه حمایتی را ارتقا بخشد. چنین دولتی حامیان واقعی یا مصلحتی را بهتر خواهد شناخت. این نکته را باید مورد توجه قرار داد که مسئله فلسطین در چشم انداز نزدیک قابل حل نیست. اما فراموش شدنی هم نیست. باید در جهان، در جناحهای سیاسی آمریکا و در جهان عرب موازنه قدرت تقویت شود تا چشم انداز صلح فراهم شود.
در این یادداشت قصد دارم به نکاتی از راهبرد جدید اسرائیل اشاره کنم. در این راستا اشاره به دو نکته ضروری است:
عباس امیر انتظام این قربانی آزادیخواهی و حقوق فردی در ایران معتقد است که ایران گروگان جنگ اسرائیل و اعراب است. تا میان اعراب و اسرائیل صلح نشود مشکل دموکراسی در ایران نیز ادامه خواهد داشت. از سال 1367 تا به امروز که با ایشان بحث می کنم به چنین نکته ای اشاره می کند. من چنین نسبت مستقیمی را باور ندارم.
همچنین احمد زید آبادی که در بند است و امیدوارم زودترآزاد شود و با طراوت یادداشت نویسی کند در سال 1375 معتقد بود که صلح اعراب و اسرائیل نزدیک است. من در همان سال در "ایران فردا" نوشتم روند صلح در خاورمیانه چشم انداز مثبتی ندارد.
این دو عزیز آزاده هر دو به صلح اعراب و اسرائیل معتقد هستند. اما اسرادئیل بنا به دلایل مختلف صلح نمی خواهد . منتها با توجه به شرایط زمانی تلاش می کند تا با نشان دادن برخی از انعطاف ها و بازیگری امکان صلح پایدار را منتفی کند. بی گمان با آمدن اوباما و شرایط جدید، اسرائیل در بدترین شرایط جهانی قرار دارد. اما اسرائیلی ها تجربه دوران بیل کلینتون را به یاد دارند. در آن دوران امتیاز های کوچک داده می شد تا زمان خریده شود. اوباما باید موفق شود اما سه جریان هستند که می توانند برای صلح جهانی خطرناک باشند. :سازمان القاعده، دولت اسرائیل و جریان افراطی ایران. آمریکا حداقل تا سال 2050 میلادی قدرتمندترین کشور جهان است. طیف اوباما صلح طلب ترین جناح حاکمیت آمریکاست و شکست این طیف با ظهور تندروها نسبت مستقیم داد. تجربه شکست کارتر و آمدن ریگان که برخی وی را پدر نئوکان ها می نامند پیش روی ماست. اما بخشی از راست گرایان اسرائیل قصد دارند برنامه یک سرزمین در یک کشور را منتفی کنند. آنها این راهبرد را با شهرک سازی در کرانه غربی رود اردن انجام می دهند. این شهرک سازی ها این قدر ادامه می یابد تا کرانه رود غربی توازن ارضی را که به نفع فلسطینی هاست از دست بدهد. «اریحا» یا کرانه غربی رود اردن در عهد عتیق منطقه ای یهودی است که دارای حرمت است. برخی از انبیا بنی اسرائیل در دوره ای آن را نفرین کرده اند. هبرون یعنی همان الخلیل و شهرهای دیگر نام های عبری دارند. در نتیجه اسرائیل قصد دارد کرانه غربی رود اردن را اشغال کند. اگر این کار صورت بگیرد امکان دارد اسرائیل نوار غزه را به دولت مصر واگذار کند که در حقیقت هم متعلق به مصری ها بوده است. اینجاست که نظریه یک ملت با یک دولت مطرح می شود. اسرائیل با این نظریه هم موافق نیست. زیرا در این صورت فلسطینی ها به لحاظ کمی بر اسرائیلی ها برتری می یابند. بنابراین اسرائیل به هیچ راه حل عادلانه ای باور ندارد. اسرائیل باید قاعده شهروند تابع فلسطینی را اعمال کند. این عمل به معنای استمرار جنگ یا تداوم وضعیت جنگی است. عواملی که نرمش ناپذیری اسرائیل را دو چندان می کنند عبارتند از :
1-عوامل داخلی: با فروپاشی شوروری یهودیانی که به اسرائیل آمدند نشان دادند که افراطی هستند. در این مورد می توان به ترور اسحاق رابین نخست وزیر سابق اشاره کرد. حتی یهودیان اروپایی دیگر دست بالا را در اسرائیل ندارند. در آخرین انتخابات نیز جریان راست افراطی رای بالایی کسب کرد و با راست های کلاسیک دولت را تشکیل داد.
2:عوامل خارجی:حمایت بخشی از مردم آمریکا و هیات حاکمه این کشور از اسرائیل هم عقیدتی و هم راهبردی است. عقیدتی است زیرا که بخشی از مردم آمریکا معتقد به ظهور مسیح در اورشلیم در زمان تشکیل و حاکمیت دولت یهود هستند. همچنین عهد عتیق با فلسطینی ها دشمنی دارد. جناح جنگ طلب حاکمیت آمریکا به واسطه وجود دولت اسرائیل در منطقه سلاح می فروشد. فروش سلاح بسیار سود آور است و بخشی از منافع سرمایه داری نظامی را تامین می کند. رشد صنایع آمریکا از بستر صنایع نظامی می گذرد. در آمریکا لابی یهودی بسیار قدرتمند و در ساختار رسانه ای و اقتصادی صاحب نفوذ است. مجموعه این عوامل این باور را تقویت می کند که اسرائیل صلح را باور ندارد و با وجود صلح به کشوری کم اهمیت در خاورمیانه تبدیل می شود. اما مسئله مهم اختلاف فلسطینی هاست ک نتوانستند نشان دهند یک ملت هستند. تشکیل حماسستان و فتحستان از ناتوانی در ملت سازی فلسطینی پرده برداشت. عرب فلسطینی نتوانست فلسطینی عرب شود. تشکیلات خودگردان به رهبری محمود عباس ناتوان است و حماس نیز مرحله پختگی را طی می کند.پختگی که هزینه بردار است. اخیرا حماس مذاکره مستقیم با آمریکا را تقاضا کرده است که اقدامی رو به جلو است. در مجموع می توان چندین نکته را مور لحاظ قرار داد:
-جریان های طرفدار فلسطین نباید همانند محمود عباس با دست خالی با طرف اسرائیلی مواجه شوند. در حالی که عرفات چنین رفتاری نداشت. دولت خودگردان به رهبری میان سال و عملگرا نیاز دارد.
-کشورهای عربی باید برای به رسمیت شناختن اسرائیل امتیاز های اساسی طلب کنند. که حداقل این امتیاز تن دادن به قرارداد اسلو مبنی بر پذیرش دولت فلسطینی است.
-اگر فلسطینی ها نتوانند با یکدیگر توافق کنند مسئله فلسطین و اسرائیل خود به خود در افکار عمومی جهان زیر سئوال می رود. چون جریان های فلسطینی نمی توانند عنوان کنند که یک ملت با یک دولت هستند.
-اعتراض به انواع و اقسام کشتار غیر نظامی حق فلسطینی هاست. این اعتراض ها و اقدامات متقابل نباید به گونه ی باشد که با استناد به آن اسرائیلی ها مظوم نمایی کنند.
-مسئله فلسطین باید زنده بماند اما نحوه طرح آن باید حقوق بشری و مبتنی بر حق تعیین سرنوشت مردم تحت ستمی باشد که در حال مبارزه هستند. بی گمان آنچه بر فلسطینی ها رفته است تلخ است اما مقاومت و توجه جهانی به فلسطین منحصر به فرد است. کشتار مسلمانان بوسنی یا چچن حتی در چین از فلسطین تلخ تر است. اما نه افکار عمومی و نه شرایط منطقه اجازه طرح مظلومیت این کشتارها را فراهم نکرده است. هولوکاست یهودی کشی واقعی بود اما کشتار دارفور و یا روآندا و کشتار ارامنه در جهان بازتاب مناسب نیافته است. اسرائیل قدرتمند ترین حامی خود یعنی آمریکا را دارد. یهودیان در جهان قدرتمند هستند این قدرت را به خاطر مقاومت و سختی های که متحمل شده اند به دست آورده اند. سرنوشت قوم یهود نیز در قرآن با فراز و نشیب های فراوان عنوان شده است. مسلمانان نیز قدرتی در جهان هستند و اعراب قدرتی موثر هستند و فلسطین نیز مورد توجه اعراب و مسلمانان است. حمایت از فلسطینی ها می تواند به سبک ایران یا ترکیه یا اعراب باشد. با این وصف دولت واحد فلسطینی باید این سه شیوه حمایتی را ارتقا بخشد. چنین دولتی حامیان واقعی یا مصلحتی را بهتر خواهد شناخت. این نکته را باید مورد توجه قرار داد که مسئله فلسطین در چشم انداز نزدیک قابل حل نیست. اما فراموش شدنی هم نیست. باید در جهان، در جناحهای سیاسی آمریکا و در جهان عرب موازنه قدرت تقویت شود تا چشم انداز صلح فراهم شود.
وقتی آيت الله ها از اختلاط دختران و پسران می گويند
خبرگزاری فارس نتيجه نظر خواهی (استفتاء) از ۱۱ شخصيت دينی پيرامون اختلاط دختران و پسران در دانشگاه را منتشر کرده که حاوی اختلاف نظرهای جدی در ميان آنها است.
به گفته حجتالاسلام محسن محمودی امام جمعه ورامين اين شخصيت ها (سيدعلی خامنهای، جعفر سبحانی، سيدعلی حسينی سيستانی، لطفالله صافی گلپايگانی، سيدعلی علوی گرگانی، سيد يوسف مدنی تبريزی، حسين مظاهری، ناصر مکارم شيرازی و حسين نوری همدانی) به پرسش زير پاسخ داده اند : «اختلاط دختران و پسران در برخی مراکز آموزشی مانند دانشگاهها و عدم نظارت جدی بر اين مراکز، ضمن ايجاد زمينههای گناه و خودآرايی، موجب رکود علمی و ايجاد رقابتهای ناسالم و حرکات غير اخلاقی شده، به طوری که بسياری از خانوادهها و دانشجويان از وضعيت موجود رنج میبرند.آيا شرعا اين اختلاط جايز است، وظيفه مسئولان آموزش عالی کشور و متوليان اين مراکز چيست» (۱۲ مهر ۱۳۸۹).
همانگونه که از اسامی فوق پيداست در ميان افرادی که مورد پرسش قرار گرفته اند نام هيچيک از شخصيت های روحانی منتقد و مخالف دولت (صانعی، بيات زنجانی، دستغيب، اردبيلی...) به چشم نمی خورد و برخی از آنها هم در شمار روحانيون اصلی همسو با دولت کنونی به شمار می روند.
يک فقه و سه نگاه متفاوت
با آنکه در خود پرسش دينی طرح شده از پيشاپيش نوعی موضع فقهی وجود دارد اما پاسخ ۱۱ آيت الله با يکديگر همسو نيست. در بررسی چگونگی برخورد به موضوع مطرح شده از سوی کسانی که مورد پرسش قرار گرفته اند ميتوان به وجود سه ديدگاه متفاوت اشاره کرد:
برخورد اول و بسيار متفاوت از ديگران مربوط به آيت الله سيستانی است. ايشان با بيان اينکه "امر مربوطه به خود فرد است اگر بيم افتادن به گناه نداشته باشد اشکال ندارد." آشکارا با اختلاط جنسيتی در محيط های اجتماعی از جمله دانشگاه از ديدگاه فقهی مخالفت نکرده و آنرا مغاير با شرع تشخيص نداده است. اين ديدگاه کم و بيش شبيه همان نظری است که آيت الله خمينی هم در اوايل انقلاب درباره اختلاط جنسيتی در دانشگاه ها بيان کرد. وی در آن زمان با کسانی که قصد جدا سازی دختران و پسران و يا کشيدن پرده در کلاس های درس را داشتند به مخالفت برخاست.
برخورد دوم به کسانی مربوط می شود که بنوعی از موضع گيری صريح مبتنی بر مخالفت کامل با اختلاط جنسيتی خودداری کرده ند. آيتالله مکارم شيرازی از جمله گفته است "در مواردی که امکان جداسازی هست بايد اين کار صورت پذيرد و در مواردی که اين کارامکان پذير نيست بر پسران و دختران لازم است که از خودآرايی و تحريک ديگران جدا بپرهيزند". آيتالله خامنهای نيز با موضعی مبهم به پرسش مطرح شده پاسخ داده و به اين پاسخ اکتفا کرده است که "هر کس بايد بر طبق مقررات به وظايف شرعی و قانونی خود، از جمله امر به معروف و نهی از منکر اقدام کند."
گروه سوم را کسانی تشکيل می دهند که از منظر سنتی بطور صريح ديدگاه مخالف خود درباره اختلاط جنسيتی در محيط های دانشگاهی را ابراز داشته اند. از نظر آيتالله صافیگلپايگانی "واضح است که اختلاط مذکور حرام است و علاوه بر آن مفاسد و تبعات سوء بسيار بر آن مترتب است و متاسفانه در اثر بی توجهی مسئولان روز به روز دامنه آن گستردهتر میشود؛ البته جدا کردن کلاسهای دختران و پسران کار لازمی است، چون معلوم است که اختلاط بين نامحرم مفسده زياد دارد، بهطور کلی ورود زن بدون رعايت موازين اسلامی در صحنه اجتماع و دوشادوش مردان در همه امور شرکت کردن، مفاسد بسيار دارد". از نظر وی اختلاط جنسيتی در دانشگاه "غربگرايی وتقليد از کفار و اعمال و رفتار آنها" است آيتالله سبحانی نيز خواستار آن شده که "مراکز آموزشی از نظر دختر و پسر جدا باشند. وظيفه اين است که از اختلاط در آموزشگاهها جلوگيری شود و دانشگاه دختران غير از دانشگاه پسران باشد."
"گناهی" بنام اختلاط جنسيتی
اين نظرات سه گانه دينی در شرايطی بيان می شود که هم اکنون حدود ۳ ميليون و ۸۰۰ هزار دانشجوی ايرانی در بيش از ۲۰۰۰ موسسه آموزش عالی تحصيل می کنند و فقط شمار بسيار کمی از آنها واحدهای تک جنسيتی (دانشگاه هايی مانند الزهرا) هستند. اين نوع طرح پرسش و نيز حرف های گوناگونی که در ۲-۳ سال اخير پيرامون "زيان "ها، عواقب منفی و "گناهان" اختلاط جنسيتی گفته می شود نشان از وجود اراده ای جدی برای اجرای شکلی از جدا کردن دختران و پسران در سطح آموزش عالی دارد. آخرين بخشنامه وزارت علوم که در آن به موارد مختلف تفکيک جنسيتی در واحدهای آموزشی اشاره می شود بخوبی پرده از سياست های گام به گام برای جدا سازی دختران و پسران بر می دارد.
آقای محسن محمودی (به عنوان پژوهشگر و استاد حوزه و دانشگاه) در گفتگو با خبرگزاری فارس درباره اين "فتواها" مخالفت شخصی خود با اختلاط دختر و پسر در دانشگاه ها را اينگونه توضيح می دهد "امروز يکی از معضلات جدی در مراکز آموزشی در سطوح عالی اختلاط بیحساب و کتاب دختران و پسران است". وی می گويد "من در اين مدت حضور در دانشگاهها موارد متعددی را سراغ دارم که دانشجويان متعهد بهخاطر مزاحمتهای اخلاقی مجبور به ترک تحصيل شده و يا احيانا گرفتار معضلات اخلاقی شدند و مواردی را سراغ دارم که برخی دانشجويان خوش استعداد و درسخوان بهدليل گرفتار آمدن در دام افراد بد اخلاق دچار مشکلات روحی شده و صدمات جبران ناپذير خوردهاند". وی حتا "برخی از معضلات مثل ناراحتیهای روحی و روانی، سقط جنينها و کثرت طلاقها" را هم ناشی از همين پديده اختلاط جنسيتی می داند.
شنا کردن در خلاف مسير آب
بازخوانی همه اين سخنان و برداشت ها نشان دهنده تناقضاتی است که قرائت دينی پديده های جامعه امروزی و تلاش برای پيوند زدن سياست های اجتماعی با قواعد و آداب دينی و سنت می تواند بوجود آورد. پرسشی که در زمينه اختلاط جنسيتی پيش آمده نمونه خوبی برای نشان دادن گره های گور فقهی در برخورد با مسايل اجتماعی امروزی هم هست.
همين که در بين ۱۱ شخصيت دينی سه رای متفاوت در مورد موضوعی واحدی وجود دارد نشان می دهد که سماجت برای دينی کردن همه شئون جامعه و قرائت سنتی پديده های امروزی چگونه می تواند به بن بست ها و سردرگمی های فقهی و حقوقی منجر شود. تازه اين ۱۱ نفر همه طيف های فکری روحانيت را هم نمايندگی نمی کنند و چه بسا نظريات ديگر متفاوتی هم وجود داشته باشد. حال در اين ميان تکليف قانونی که بخواهد بر پايه اين نظريات فقهی تدوين شود چيست و چگونه بايد با کلاف سردرگمی که در جامعه برای اجرای آن بوجود می آيد مقابله کرد؟ اگر نظر کسانی مانند آقای سبحانی به قانون کشور تبديل شود تکليف کسانی که مقلد او نيستند از نظر شرعی چيست؟
همه می دانند که جدا سازی دختران و پسران با هدف عدم ارتباط آنها با يکديگر بصورت عملی در همه سطوح جامعه غير ممکن است. مگر می توان در جامعه با ويژگی های کنونی زنان و مردان را همه جا از يکديگر جدا کرد؟ وانگهی بدون اين تماس های سطحی و اوليه (که از نظر آقايان اختلاط بی حساب و کتاب نام گرفته) و بدون تجربه جامعه پذيری با جنس مخالف چگونه نسل جوان می تواند ابتدايی ترين ابعاد هويت اجتماعی و جنسيتی خود را شکل دهد؟
چه خوب است کسانی که سنگ اجرای هر چه بيشتر اصول دينی در جامعه را به سينه می زنند ابتدا به آنجه در ايران گذشته و می گذرد نگاه کنند. آيا "اسلامی شدن" غير مشارکتی و دولتی بخش های مختلف جامعه در طول ۳۰ سال توانسته است نتايج مطلوب را به بار آورد؟ آيا جامعه ايران در زمينه مسايل اخلاقی و يا فسادهای اجتماعی (دزدی، اعتياد، رشوه خواری...) جايگاه برتری نسبت به ساير کشورها دارد؟
مشکل اين است که نتيجه ای که دينداران سنتی از اين دينی کردن اجباری و هر جه بيشتر روابط دو جنس مخالف انتظار می کشند نه تا کنون بدست آمده و نه هيچگاه حاصل خواهد شد. همانگونه که تفکيک واحدهای دوره ابتدايی و متوسطه و تحميل مجموعه ای از اصول دينی و محدويت ها به دانش آموزان نيز نتوانسته است نسلی با "حجاب و عفاف" بوجود آورد و از تماس دختران و پسران جوان در بيرون از محيط های آموزشی جلوگيری کند. آنجه که دست اندرکاران شايد بخوبی درک نکرده اند اين است که با پديده های اجتماعی نمی توان برخورد آمرانه و از بالا و دستوری انجام داد و با زور قانون، فتوا و نيروی انتظامی و حراست فرهنگ جامعه ای را دگرگون کرد و از جوانان چيزی را خواست که ضد اجتماعی است با روح زمانه سازگاری ندارد.
به گفته حجتالاسلام محسن محمودی امام جمعه ورامين اين شخصيت ها (سيدعلی خامنهای، جعفر سبحانی، سيدعلی حسينی سيستانی، لطفالله صافی گلپايگانی، سيدعلی علوی گرگانی، سيد يوسف مدنی تبريزی، حسين مظاهری، ناصر مکارم شيرازی و حسين نوری همدانی) به پرسش زير پاسخ داده اند : «اختلاط دختران و پسران در برخی مراکز آموزشی مانند دانشگاهها و عدم نظارت جدی بر اين مراکز، ضمن ايجاد زمينههای گناه و خودآرايی، موجب رکود علمی و ايجاد رقابتهای ناسالم و حرکات غير اخلاقی شده، به طوری که بسياری از خانوادهها و دانشجويان از وضعيت موجود رنج میبرند.آيا شرعا اين اختلاط جايز است، وظيفه مسئولان آموزش عالی کشور و متوليان اين مراکز چيست» (۱۲ مهر ۱۳۸۹).
همانگونه که از اسامی فوق پيداست در ميان افرادی که مورد پرسش قرار گرفته اند نام هيچيک از شخصيت های روحانی منتقد و مخالف دولت (صانعی، بيات زنجانی، دستغيب، اردبيلی...) به چشم نمی خورد و برخی از آنها هم در شمار روحانيون اصلی همسو با دولت کنونی به شمار می روند.
يک فقه و سه نگاه متفاوت
با آنکه در خود پرسش دينی طرح شده از پيشاپيش نوعی موضع فقهی وجود دارد اما پاسخ ۱۱ آيت الله با يکديگر همسو نيست. در بررسی چگونگی برخورد به موضوع مطرح شده از سوی کسانی که مورد پرسش قرار گرفته اند ميتوان به وجود سه ديدگاه متفاوت اشاره کرد:
برخورد اول و بسيار متفاوت از ديگران مربوط به آيت الله سيستانی است. ايشان با بيان اينکه "امر مربوطه به خود فرد است اگر بيم افتادن به گناه نداشته باشد اشکال ندارد." آشکارا با اختلاط جنسيتی در محيط های اجتماعی از جمله دانشگاه از ديدگاه فقهی مخالفت نکرده و آنرا مغاير با شرع تشخيص نداده است. اين ديدگاه کم و بيش شبيه همان نظری است که آيت الله خمينی هم در اوايل انقلاب درباره اختلاط جنسيتی در دانشگاه ها بيان کرد. وی در آن زمان با کسانی که قصد جدا سازی دختران و پسران و يا کشيدن پرده در کلاس های درس را داشتند به مخالفت برخاست.
برخورد دوم به کسانی مربوط می شود که بنوعی از موضع گيری صريح مبتنی بر مخالفت کامل با اختلاط جنسيتی خودداری کرده ند. آيتالله مکارم شيرازی از جمله گفته است "در مواردی که امکان جداسازی هست بايد اين کار صورت پذيرد و در مواردی که اين کارامکان پذير نيست بر پسران و دختران لازم است که از خودآرايی و تحريک ديگران جدا بپرهيزند". آيتالله خامنهای نيز با موضعی مبهم به پرسش مطرح شده پاسخ داده و به اين پاسخ اکتفا کرده است که "هر کس بايد بر طبق مقررات به وظايف شرعی و قانونی خود، از جمله امر به معروف و نهی از منکر اقدام کند."
گروه سوم را کسانی تشکيل می دهند که از منظر سنتی بطور صريح ديدگاه مخالف خود درباره اختلاط جنسيتی در محيط های دانشگاهی را ابراز داشته اند. از نظر آيتالله صافیگلپايگانی "واضح است که اختلاط مذکور حرام است و علاوه بر آن مفاسد و تبعات سوء بسيار بر آن مترتب است و متاسفانه در اثر بی توجهی مسئولان روز به روز دامنه آن گستردهتر میشود؛ البته جدا کردن کلاسهای دختران و پسران کار لازمی است، چون معلوم است که اختلاط بين نامحرم مفسده زياد دارد، بهطور کلی ورود زن بدون رعايت موازين اسلامی در صحنه اجتماع و دوشادوش مردان در همه امور شرکت کردن، مفاسد بسيار دارد". از نظر وی اختلاط جنسيتی در دانشگاه "غربگرايی وتقليد از کفار و اعمال و رفتار آنها" است آيتالله سبحانی نيز خواستار آن شده که "مراکز آموزشی از نظر دختر و پسر جدا باشند. وظيفه اين است که از اختلاط در آموزشگاهها جلوگيری شود و دانشگاه دختران غير از دانشگاه پسران باشد."
"گناهی" بنام اختلاط جنسيتی
اين نظرات سه گانه دينی در شرايطی بيان می شود که هم اکنون حدود ۳ ميليون و ۸۰۰ هزار دانشجوی ايرانی در بيش از ۲۰۰۰ موسسه آموزش عالی تحصيل می کنند و فقط شمار بسيار کمی از آنها واحدهای تک جنسيتی (دانشگاه هايی مانند الزهرا) هستند. اين نوع طرح پرسش و نيز حرف های گوناگونی که در ۲-۳ سال اخير پيرامون "زيان "ها، عواقب منفی و "گناهان" اختلاط جنسيتی گفته می شود نشان از وجود اراده ای جدی برای اجرای شکلی از جدا کردن دختران و پسران در سطح آموزش عالی دارد. آخرين بخشنامه وزارت علوم که در آن به موارد مختلف تفکيک جنسيتی در واحدهای آموزشی اشاره می شود بخوبی پرده از سياست های گام به گام برای جدا سازی دختران و پسران بر می دارد.
آقای محسن محمودی (به عنوان پژوهشگر و استاد حوزه و دانشگاه) در گفتگو با خبرگزاری فارس درباره اين "فتواها" مخالفت شخصی خود با اختلاط دختر و پسر در دانشگاه ها را اينگونه توضيح می دهد "امروز يکی از معضلات جدی در مراکز آموزشی در سطوح عالی اختلاط بیحساب و کتاب دختران و پسران است". وی می گويد "من در اين مدت حضور در دانشگاهها موارد متعددی را سراغ دارم که دانشجويان متعهد بهخاطر مزاحمتهای اخلاقی مجبور به ترک تحصيل شده و يا احيانا گرفتار معضلات اخلاقی شدند و مواردی را سراغ دارم که برخی دانشجويان خوش استعداد و درسخوان بهدليل گرفتار آمدن در دام افراد بد اخلاق دچار مشکلات روحی شده و صدمات جبران ناپذير خوردهاند". وی حتا "برخی از معضلات مثل ناراحتیهای روحی و روانی، سقط جنينها و کثرت طلاقها" را هم ناشی از همين پديده اختلاط جنسيتی می داند.
شنا کردن در خلاف مسير آب
بازخوانی همه اين سخنان و برداشت ها نشان دهنده تناقضاتی است که قرائت دينی پديده های جامعه امروزی و تلاش برای پيوند زدن سياست های اجتماعی با قواعد و آداب دينی و سنت می تواند بوجود آورد. پرسشی که در زمينه اختلاط جنسيتی پيش آمده نمونه خوبی برای نشان دادن گره های گور فقهی در برخورد با مسايل اجتماعی امروزی هم هست.
همين که در بين ۱۱ شخصيت دينی سه رای متفاوت در مورد موضوعی واحدی وجود دارد نشان می دهد که سماجت برای دينی کردن همه شئون جامعه و قرائت سنتی پديده های امروزی چگونه می تواند به بن بست ها و سردرگمی های فقهی و حقوقی منجر شود. تازه اين ۱۱ نفر همه طيف های فکری روحانيت را هم نمايندگی نمی کنند و چه بسا نظريات ديگر متفاوتی هم وجود داشته باشد. حال در اين ميان تکليف قانونی که بخواهد بر پايه اين نظريات فقهی تدوين شود چيست و چگونه بايد با کلاف سردرگمی که در جامعه برای اجرای آن بوجود می آيد مقابله کرد؟ اگر نظر کسانی مانند آقای سبحانی به قانون کشور تبديل شود تکليف کسانی که مقلد او نيستند از نظر شرعی چيست؟
همه می دانند که جدا سازی دختران و پسران با هدف عدم ارتباط آنها با يکديگر بصورت عملی در همه سطوح جامعه غير ممکن است. مگر می توان در جامعه با ويژگی های کنونی زنان و مردان را همه جا از يکديگر جدا کرد؟ وانگهی بدون اين تماس های سطحی و اوليه (که از نظر آقايان اختلاط بی حساب و کتاب نام گرفته) و بدون تجربه جامعه پذيری با جنس مخالف چگونه نسل جوان می تواند ابتدايی ترين ابعاد هويت اجتماعی و جنسيتی خود را شکل دهد؟
چه خوب است کسانی که سنگ اجرای هر چه بيشتر اصول دينی در جامعه را به سينه می زنند ابتدا به آنجه در ايران گذشته و می گذرد نگاه کنند. آيا "اسلامی شدن" غير مشارکتی و دولتی بخش های مختلف جامعه در طول ۳۰ سال توانسته است نتايج مطلوب را به بار آورد؟ آيا جامعه ايران در زمينه مسايل اخلاقی و يا فسادهای اجتماعی (دزدی، اعتياد، رشوه خواری...) جايگاه برتری نسبت به ساير کشورها دارد؟
مشکل اين است که نتيجه ای که دينداران سنتی از اين دينی کردن اجباری و هر جه بيشتر روابط دو جنس مخالف انتظار می کشند نه تا کنون بدست آمده و نه هيچگاه حاصل خواهد شد. همانگونه که تفکيک واحدهای دوره ابتدايی و متوسطه و تحميل مجموعه ای از اصول دينی و محدويت ها به دانش آموزان نيز نتوانسته است نسلی با "حجاب و عفاف" بوجود آورد و از تماس دختران و پسران جوان در بيرون از محيط های آموزشی جلوگيری کند. آنجه که دست اندرکاران شايد بخوبی درک نکرده اند اين است که با پديده های اجتماعی نمی توان برخورد آمرانه و از بالا و دستوری انجام داد و با زور قانون، فتوا و نيروی انتظامی و حراست فرهنگ جامعه ای را دگرگون کرد و از جوانان چيزی را خواست که ضد اجتماعی است با روح زمانه سازگاری ندارد.
حکم آیت الله خامنه ای به نفع کدام طرف درگیر در پرونده دانشگاه آزاد است؟
آيت الله على خامنه اى، مى گويد؛ به اين نتيجه قطعى رسيده است كه وقف دانشگاه آزاد، داراى اشكالات اساسى فقهى و حقوقى ست.
در نامه اى كه رهبر جمهورى اسلامى، به آيت الله هاشمى رفسنجانى، رييس هيات موسس دانشگاه آزاد و محمود احمدى نژاد، رييس شوراى عالى انقلاب فرهنگى نوشته، همچنين آمده است كه دو بند از اساسنامه تازه دانشگاه آزاد نيز، دوباره بررسى و اصلاح شود.
رادیو فردا در گفت و گو با مجتبی واحدى، سردبير پيشين روزنامه آفتاب يزد، كه اينك ساكن آمريكاست، این موضوع را بررسی کرده است که صدور این حکم به نفع کدام یک از طرف های منازعه در این جریان است.
رادیو فردا: چرا آيت الله خامنه اى، در اظهار نظر تازه خود، تا اين اندازه تاكيد كرده است كه پس از بررسى هاى عميق و همه جانبه و بحث و بررسى ادله مختلف به اين نتيجه رسيده است؟
مجتبی واحدى: آقاى خامنه اى بعد از چند ماه كش و قوس نظرشان را ابلاغ كردند. البته قبل از اين آقاى لاريجانى نظر را افشا كرده بودند كه اين وقف پايگاه حقوقى و شرعى ندارد.
اگرچه به نظر من در همين متن تناقض وجود دارد و نشان مى دهد كه اين نظريه خيلى هم فقهى و حقوقى نيست. به دليل اينكه خودشان تاكيد كردند كه دانشگاه آزاد يك موسسه غيردولتى است. به همين دليل وقتى غيردولتى است مفهومش اين است كسانى كه متولى آن هستند مى توانند در مورد وقف آن تصميم بگيرند. ولى به هر حال به نظر مى رسد اين نظر پيش از آنكه فقهى و حقوقى باشد، سياسى است.
آقاى واحدى! پيش از اين آقاى هاشمى رفسنجانى در سخنرانى خود در بابل اشاره كردند كه وقف دانشگاه آزاد بر پايه فتوايى از آيت الله خامنه اى صورت گرفته و اين فتوا در شوراى عالى انقلاب فرهنگى هم خوانده شده و در آنجا به ثبت رسيده. پرسشى كه الان مطرح است اين است كه آيا آقاى هاشمى درست نگفته اند يا آقاى خامنه اى نظر قبلى خودشان را برگرداندند و الان هم عوض كردند؟
اين كه من مى گويم اين موضوع سياسى است به همين جهت است. يعنى روند سياسى را اگر نگاه كنيد، اگر خاطرتان باشد دوبار روزنامه ايران به دروغ از قول رييس قوه قضاييه اعلام كرد كه اين وقف شرعى نيست و رييس قوه قضاييه تكذيب كرد.
من گمان نمى كنم اين موضوع اين قدر پيچيده بود كه نياز به چند ماه بررسى داشت. در مجموع بالانس هاى سياسى كه آقاى خامنه اى مى خواهد ايجاد كند به نظر من تصميم گرفته در اين موضوع يك جورى نظر بدهد كه ظاهرش به نفع آقاى احمدى نژاد است، در حالى كه اگر نگاه كنيم بيش از آنكه به نظر آقاى احمدى نژاد نزديك باشد، به نظر آقاى هاشمى نزديك است.
منتهى گمان مى كنم آقاى خامنه اى از صحبت هاى آقاى رفسنجانى در بابل ناراضى بودند. يك مقدارى اين حكم واكنش به نظرات آقاى رفسنجانى در بابل است. بيش از اينكه مبناى فقهى و حقوقى داشته باشد.
با سخنان شما دو پرسش ديگر مطرح مى شود. اولاً كدام جنبه از صحبت هاى آقاى هاشمى رفسنجانى براى آقاى خامنه اى ممكن است ناراحت كننده به نظر رسيده باشد؟
اينكه ايشان آنجا گفته اند كه اگر كسى وقف را باطل كند خدا از او قوى تر است و ... مشخص بود كسى جز آقاى خامنه اى قدرت ابطال وقف را ندارد. ولى با خصلتى كه همه از آقاى خامنه اى مى دانند و نوع برخوردهاى ايشان و اينكه تحمل نمى كنند كسى اين طور با ايشان برخورد كند، به نظر من از اين جهت مى گويم جنبه سياسى دارد. فكر مى كنم از آن حرف آقاى رفسنجانى، آقاى خامنه اى خوشش نيامده و اين واكنش را نشان داده اند.
و كدام جنبه ابلاغيه آقاى خامنه اى مى تواند به سمت و سوى آقاى هاشمى رفسنجانى گرايش پيدا كند؟
اگر شما روی فلسفه اين وقف فكر كنيد، بعد از حدود سى سال از فعاليت دانشگاه آزاد، چه شد كه آقاى رفسنجانى تصميم گرفت در مورد وقف تصميم بگيرد؟ موقعى كه احساس كرد دنبال اين هستند كه دست در اموال دانشگاه آزاد بياندازند. به همين جهت صيغه وقف را خواندند براى اينكه از اختيار دولت خارج كنند.
با اين حكمى كه آقاى خامنه اى دادند اين فلسفه محقق شده. وقتى كه ايشان مى گويند اين ماهيت خصوصى و غير دولتى يا يك جورى مى گويند كه دولت حق تصرف ندارد، و بندهاى پنج و ده مصوبه را ايشان باطل مى كنند، عملا اصل اساسنامه جديد را زير سئوال برده اند. براى اينكه اساسنامه جديد فصل اولش در مورد اين است كه دانشگاه يك جايى است كه بايد در آن درس خواند. يعنى توى اين مايه ها. چيزى غير از اين نيست. بخش هاى بعدى اش هم اين است كه در مقررات تحصيلى و آموزشى كشور بايد تابع شوراى عالى انقلاب فرهنگى باشد كه آن هم تا به حال بوده. يعنى كنكور برگزار مى شده و مسائل ديگر بوده.
به نظر من دو ماده اى كه با فشار آقاى احمدى نژاد در اين اساسنامه گنجانده شده بود، يكى همين بند پنج بود كه در مورد تصرف اعضاى هيات امنا و هيات موسس و مديران در اموال دانشگاه است، عملا با اين كار وقتى اين ماده لغو شد، به نوعى حرفى كه آقاى احمدى نژاد دنبالش بود لغو شده. ايشان مى خواست دولت مسلط شود بر اموال و مجدداً بررسى شود.
ماده ده هم تركيب هيات امنا بود كه آقاى احمدى نژاد دنبال اين بود كه هيات امنا را اكثريتش را از دست هيات موسس در بياورد. عملاً مى خواست اقتدار آقاى رفسنجانى را آنجا از بين ببرد.
وقتى اين مسائل نباشد، آقاى رفسنجانى فكر نمى كنم علاقه زيادى به وقف دانشگاه آزاد داشته باشد. به نظرم توى اين قصه، دانشگاه آزاد برگشت به سه سال قبل، يعنى همان كه آقاى رفسنجانى مى خواست.
در نامه اى كه رهبر جمهورى اسلامى، به آيت الله هاشمى رفسنجانى، رييس هيات موسس دانشگاه آزاد و محمود احمدى نژاد، رييس شوراى عالى انقلاب فرهنگى نوشته، همچنين آمده است كه دو بند از اساسنامه تازه دانشگاه آزاد نيز، دوباره بررسى و اصلاح شود.
رادیو فردا در گفت و گو با مجتبی واحدى، سردبير پيشين روزنامه آفتاب يزد، كه اينك ساكن آمريكاست، این موضوع را بررسی کرده است که صدور این حکم به نفع کدام یک از طرف های منازعه در این جریان است.
رادیو فردا: چرا آيت الله خامنه اى، در اظهار نظر تازه خود، تا اين اندازه تاكيد كرده است كه پس از بررسى هاى عميق و همه جانبه و بحث و بررسى ادله مختلف به اين نتيجه رسيده است؟
مجتبی واحدى: آقاى خامنه اى بعد از چند ماه كش و قوس نظرشان را ابلاغ كردند. البته قبل از اين آقاى لاريجانى نظر را افشا كرده بودند كه اين وقف پايگاه حقوقى و شرعى ندارد.
اگرچه به نظر من در همين متن تناقض وجود دارد و نشان مى دهد كه اين نظريه خيلى هم فقهى و حقوقى نيست. به دليل اينكه خودشان تاكيد كردند كه دانشگاه آزاد يك موسسه غيردولتى است. به همين دليل وقتى غيردولتى است مفهومش اين است كسانى كه متولى آن هستند مى توانند در مورد وقف آن تصميم بگيرند. ولى به هر حال به نظر مى رسد اين نظر پيش از آنكه فقهى و حقوقى باشد، سياسى است.
آقاى واحدى! پيش از اين آقاى هاشمى رفسنجانى در سخنرانى خود در بابل اشاره كردند كه وقف دانشگاه آزاد بر پايه فتوايى از آيت الله خامنه اى صورت گرفته و اين فتوا در شوراى عالى انقلاب فرهنگى هم خوانده شده و در آنجا به ثبت رسيده. پرسشى كه الان مطرح است اين است كه آيا آقاى هاشمى درست نگفته اند يا آقاى خامنه اى نظر قبلى خودشان را برگرداندند و الان هم عوض كردند؟
اين كه من مى گويم اين موضوع سياسى است به همين جهت است. يعنى روند سياسى را اگر نگاه كنيد، اگر خاطرتان باشد دوبار روزنامه ايران به دروغ از قول رييس قوه قضاييه اعلام كرد كه اين وقف شرعى نيست و رييس قوه قضاييه تكذيب كرد.
در مجموع بالانس هاى سياسى كه آقاى خامنه اى مى خواهد ايجاد كند به نظر من تصميم گرفته در اين موضوع يك جورى نظر بدهد كه ظاهرش به نفع آقاى احمدى نژاد است، در حالى كه اگر نگاه كنيم بيش از آنكه به نظر آقاى احمدى نژاد نزديك باشد، به نظر آقاى هاشمى نزديك است.
مجتبی واحدی، سردبیر پیشین روزنامه آفتاب یزد
مجتبی واحدی، سردبیر پیشین روزنامه آفتاب یزد
منتهى گمان مى كنم آقاى خامنه اى از صحبت هاى آقاى رفسنجانى در بابل ناراضى بودند. يك مقدارى اين حكم واكنش به نظرات آقاى رفسنجانى در بابل است. بيش از اينكه مبناى فقهى و حقوقى داشته باشد.
با سخنان شما دو پرسش ديگر مطرح مى شود. اولاً كدام جنبه از صحبت هاى آقاى هاشمى رفسنجانى براى آقاى خامنه اى ممكن است ناراحت كننده به نظر رسيده باشد؟
اينكه ايشان آنجا گفته اند كه اگر كسى وقف را باطل كند خدا از او قوى تر است و ... مشخص بود كسى جز آقاى خامنه اى قدرت ابطال وقف را ندارد. ولى با خصلتى كه همه از آقاى خامنه اى مى دانند و نوع برخوردهاى ايشان و اينكه تحمل نمى كنند كسى اين طور با ايشان برخورد كند، به نظر من از اين جهت مى گويم جنبه سياسى دارد. فكر مى كنم از آن حرف آقاى رفسنجانى، آقاى خامنه اى خوشش نيامده و اين واكنش را نشان داده اند.
و كدام جنبه ابلاغيه آقاى خامنه اى مى تواند به سمت و سوى آقاى هاشمى رفسنجانى گرايش پيدا كند؟
اگر شما روی فلسفه اين وقف فكر كنيد، بعد از حدود سى سال از فعاليت دانشگاه آزاد، چه شد كه آقاى رفسنجانى تصميم گرفت در مورد وقف تصميم بگيرد؟ موقعى كه احساس كرد دنبال اين هستند كه دست در اموال دانشگاه آزاد بياندازند. به همين جهت صيغه وقف را خواندند براى اينكه از اختيار دولت خارج كنند.
با اين حكمى كه آقاى خامنه اى دادند اين فلسفه محقق شده. وقتى كه ايشان مى گويند اين ماهيت خصوصى و غير دولتى يا يك جورى مى گويند كه دولت حق تصرف ندارد، و بندهاى پنج و ده مصوبه را ايشان باطل مى كنند، عملا اصل اساسنامه جديد را زير سئوال برده اند. براى اينكه اساسنامه جديد فصل اولش در مورد اين است كه دانشگاه يك جايى است كه بايد در آن درس خواند. يعنى توى اين مايه ها. چيزى غير از اين نيست. بخش هاى بعدى اش هم اين است كه در مقررات تحصيلى و آموزشى كشور بايد تابع شوراى عالى انقلاب فرهنگى باشد كه آن هم تا به حال بوده. يعنى كنكور برگزار مى شده و مسائل ديگر بوده.
به نظر من دو ماده اى كه با فشار آقاى احمدى نژاد در اين اساسنامه گنجانده شده بود، يكى همين بند پنج بود كه در مورد تصرف اعضاى هيات امنا و هيات موسس و مديران در اموال دانشگاه است، عملا با اين كار وقتى اين ماده لغو شد، به نوعى حرفى كه آقاى احمدى نژاد دنبالش بود لغو شده. ايشان مى خواست دولت مسلط شود بر اموال و مجدداً بررسى شود.
ماده ده هم تركيب هيات امنا بود كه آقاى احمدى نژاد دنبال اين بود كه هيات امنا را اكثريتش را از دست هيات موسس در بياورد. عملاً مى خواست اقتدار آقاى رفسنجانى را آنجا از بين ببرد.
وقتى اين مسائل نباشد، آقاى رفسنجانى فكر نمى كنم علاقه زيادى به وقف دانشگاه آزاد داشته باشد. به نظرم توى اين قصه، دانشگاه آزاد برگشت به سه سال قبل، يعنى همان كه آقاى رفسنجانى مى خواست.
گزارش روز درباره عکاسی خبری در ایران
دوربین شده است مدرک جرم و جاسوسی
با گذشت بیش از یک سال و سه ماه از انتخابات مخدوش 22 خرداد سال گذشته که بازداشت و برخوردهای امنیتی با عکاس خبرنگاران را به دنبال داشت؛ تعداد زیادی از این خبرنگار عکاسان به ایجاد آتلیه و پرداختن به کارهایی جز عکاسی خبری مشغول شده و یا بیکار هستند؛تعدادی هم ایران را ترک کرده اند اما با این حال همچنان از زنده و در جریان بودن عکاسی خبری می گویند، هر چند نگران به مخاطره افتادن این شغل هستند.
بعد از انتخابات سال گذشته تعدادی از عکاسان خبری بازداشت شدند و مدتها در بند 2 الف سپاه به خاطر عکس هایی که گرفته بودند با اتهام جاسوسی تحت بازجویی قرار گرفتند؛ عکاسان خبری مستقل ممنوع الکار شدند و کارت های فعالیت انان لغو شد؛، تعدادی از این عکاسان مورد حمله قرار گرفتند و حتی برخی، از سوی نیروهای لباس شخصی با چاقو مضروب شدند. دوربین های بسیاری از عکاسان شکست و دوربین های تعدادی دیگر از سوی نهادهای امنیتی و انتظامی ضبط شد، اما با همه این محدودیت ها و فشارها و تهدید ها، جهان به نظاره عکس هایی نشست که واقعیات روزهای بعد از انتخابات ایران را گویاتر از هر خبری بیان میکرد.
وضعیت فعلی عکاسان خبری در ایران و محدودیت ها و فشارها، موضوعی است که با عباس کوثری، جواد منتظری، مجید سعیدی و حسن سربخشیان در مورد آنها به گفتگو نشسته ایم.
به مخاطره افتادن شغل عکاسی خبری
عباس کوثری، دبیر گروه عکس روزنامه شرق و از باسابقه ترین عکاسان خبری مطبوعات ایران است که به "روز" می گوید: طی یکسال گذشته عکاسان بسیاری را دیده ام که آتلیه تاسیس کرده اند و به جشن ها و مراسم ها می روند. تعدادشان هم زیاد تر می شود و این نشان میدهد که از حرفه تخصصی شان دور می شوند.
او از به مخاطره افتادن شغل عکاسی خبری در ایران سخن می گوید: با محدودیت هایی که برای روزنامه ها به وجود می آید، روزنامه ها توقیف می شوند و... شغل همه به خطر می افتد و باید بروند کارهایی بکنند که با تخصص شان ربطی ندارد. از طرفی فضا، طوری است که کار جدی صورت نمی گیرد. به خیلی از برنامه ها اصلا دعوت نمی شویم؛ضمن اینکه قبلا مراسم ها بیشتر بود الان هم شاید به لحاظ کمیت باشد اما چند رسانه بیشتر دعوت نمی شوندکه اکثرا هم خبرگزاری ها هستند.
به اعتقاد آقای کوثری جذابیت به لحاظ تصویری در حال از بین رفتن است: به حوزه ها دعوت نمی شویم و خبرگزاری ها پوشش میدهند و مجانی در اختیار روزنامه ها می گذارند، در حالیکه باید پول بگیرند. وقتی مجانی است حرفه عکاسی هم به خطر می افتد. الان خیلی از روزنامه ها علاقه ای به گرفتن عکاس خبری ندارند و فقط یک یا دو عکاس برای مصاحبه های اختصاصی خودشان می گیرند و این روند باعث می شود که شغل عکاسی خبری به مخاطره بیفتد. همین مساله باعث شده است که عکس های مطبوعات خیلی شبیه هم شوند و جذابیت سابق را نداشته باشد. چون همه شبیه هم هستند، و شخصیت تصویری ندارند. اتفاقا امروز روی دکه مطبوعات 5 روزنامه را دیدم که عکس شان دقیقا یک عکس بود 5 روزنامه با 5 لوگوی مختلف و متفاوت اما تصویری واحد که جذابیت ندارد.
او می گوید: همه چیز سیاسی نیست؛ خیلی چیزها مالی است و خیلی چیزها هم حرفه ای و صنفی. وقتی عکس مجانی به روزنامه ها می رسد طبیعی است نخواهند عکاس استخدام کنند.
آقای کوثری که بیش از دو سال است کار گالری را به عکاسی صرف خبری ترجیح داده می گوید: بیشتر دارم با گالری کار میکنم که یک امر شخصی است. از یک جایی فکر کردم عکس هایی که می گیریم به عنوان عکس خبری، خیلی ماندگاری ندارد و یک کار روزمره تکراری است و برای من مثل سابق جذابیت نداشت اما اینکه عکس هایم را به عنوان یک اثر هنری بفروشم و روی دیوار مردم قاب شود برایم مهم تر است تا اینکه یک روز در روزنامه کار شود و بعد برود سطل آشغال. در اصل از دو سه سال پیش این قضیه شروع شد وهر چه گشتم از میان عکس هایم عکسی برای چاپ روی دیوار نیافتم.
از عباس کوثری درباره تاثیر وقایع بعد از انتخابات بر حرفه او و همکارانش می پرسم. می گوید:بعد از انتخابات پارسال، اتفاقی که افتاده این است که اعتماد از بین رفته و مردم به عکاسان اعتماد ندارند. نمیدانند عکس شان کجا میرود، می ترسند و حق طبیعی مردم هم است. در اروپا هم عکاسان نمی توانند از مردم عکس بگیرند و جای دیگری مصرف کنند و یا کار تبلیغاتی کنند و پول دربیاورند. در اصل مردم نمی خواهند از تصویرشان سو استفاده شود؛چون نمیدانند عکس شان کجا میرود، واکنش نشان میدهند.
علیرغم محدودیت ها
مجید سعیدی، همچون عباس کوثری از عکاسان پرسابقه ای است که سابقه فعالیت خبری اش به قبل از دوم خرداد 76 برمیگردد. او بعد از انتخابات سال گذشته از سوی سپاه بازداشت و با قرار وثیقه آزاد شد.
او به "روز" می گوید: بعد از انتخابات سال گذشته حکومت به این نتیجه رسید که عکس هم می تواند برای حکومت مضر باشد و تصمیم گرفت با عکاسان هم برخورد کند. تعدادی از عکاسان در حین عکاسی در خیابان ها بازداشت شدند و تعدادی دیگر در خانه هایشان و این زنگ خطری بود برای جامعه خبری ایران که حکومت قصد محدود کردن کار عکاسی خبری و برخورد با عکاسان را به صورت هدف مند دنبال میکند..
آقای سعیدی می افزاید: من از یک هفته قبل از انتخابات ممنوع الکار شدم؛یعنی رسما به روزنامه خبر نامه دادند که اگر این در روزنامه باشد توقیف میکنیم آنها هم به من گفتند لطفا برو و رفتم اما کار خودم را کردم.
او در ادامه می گوید: مرا به خاطر عکاسی گرفتند. بخشی از سپاه بود ابتدا تصور میکردم وزارت اطلاعات است. آمدند در منزل و مرا بردند و از ابتدای بازجویی ها متهم به جاسوسی شدم. بعد گفتند از انتخابات عکاسی کرده ای. من هم اعتراض کردم و گفتم همانطور که طرفداران میرحسین موسوی غیرقانونی به خیابان آمدند، طرفداران احمدی نژاد هم غیرقانونی آمدند دو سه بار و جشن هم گرفتند مگر مجوز داشتند آنها؟ من از هر دو طرف عکس گرفتم. کار من طرفداری از کسی نیست و بی طرفانه کارم را میکنم. بعد گفتم چرا مرا بازداشت کردید من با یک آژانس کوچکی کار میکنم که در دنیا هم زیاد پخش نمی شود؛ گفتند "آژانست" کوچک اما اسم خودت بزرگ است و با تو برخورد میکنیم تا برای سایر عکاس ها عبرت شود. بارها گفتم که اصل عکاسی خبری بی طرفثی است و باید تنها به عنوان یک چشم باشی. ممکن است من قلبا به کاندیدایی علاقه داشته باشم و این طبیعی است اما در عکس ها نباید این مساله بروز داشته باشد. من همانطور که در میتینگ های احمدی نژاد ـ البته هر موقع که اجازه حضور میدادند ـ شرکت می کردم و عکس می گرفتم در میتینگ های موسوی هم عکس می گرفتم و ثبت میکردم. وظیفه من تنها ثبت صحنه ها است و رساندن آنها به افکار عمومی. نمی توانم که فقط از طرفداران حکومت عکس بگیرم عده ای دفاع میکنند عده ای نقد میکنند و من از همه باید عکس بگیرم.
آقای سعیدی که اکنون در کشور افغانستان و برای یک آژانس خارجی عکاسی میکند به جنگ ایران و عراق اشاره دارد: شما ببینید زمان جنگ ایران و عراق، بخشی از عکاسان ما را اجازه ندادند که به جبهه بروند تحت این عنوان که می روند جاسوسی می کنند و یا چهره منفی ارائه میدهند و... بعد خودشان پشیمان شدند الان دنبال عکس میگردند که آن 8 سال را چگونه به مردم نشان دهند. بخشی از عکاس ها بودند اما بخشی هم نبودند اجازه نیافتند بروند. حکومت باید بداند که عکاس باید ثبت کند. این همه آدم آمدند توی خیابان و این تاریخ است که نشان خواهد داد چه کسانی خیانت کار بودند یا نبودند و باید بگذارند عکاس ها ثبت کنند، اگر نگذارند تاریخ خواهد گفت نگذاشتند.
این عکاس خبری که علیرغم ممنوع الکار بودن از اعتراضات مردمی عکس می گرفته معتقد است: برخی از بچه ها از جمله خود من وظیفه خودمان میدانستیم برویم و صحنه ها را ثبت کنیم و هنوز هم از این کارم دفاع میکنم. اما حکومت نپسندید؛ می گفتند غیر قانونی کار کرده ای و برخورد کردند. اما سئوال من این است که مگر عکاس خبری بودن به این است که کارت در جیبت داشته باشی؟ البته که نه؛ عکاس خبری بودن به این است که دوربین داشته باشی و کار حرفه ای ات را انجام دهی. این نمی شود که بگوییم از امروز عکاس نیستیم چون ممنوع الکار هستیم خب پس فرق یک بقالی که مغازه اش پلمپ شده و خانه نشسته با عکاس خبری چیست؟ اگر عکاسی خبری به این باشد که کارتت را گرفتند و ممنوع الکارت کردند پس خانه بنشینی باید فاتحه عکاسی خبری را خواند. هزاران هزار مردمی که با موبایل عکس گرفتند مگر مجوز داشتند؟ میدانستند اگر آنها را بگیرند پدرشان را در میآورند اما عکس گرفتند و منتشر کردند؛ بار عکاسان خبری را بر دوش گرفتند در حالی که عکاسان ما گفتند مجوز نداریم کار نمیکنیم. اگر کسی واقعا عکاس خبری باشد، باید اتفاقات به این مهمی و تاریخی را در دل خیابان ها ثبت کند.
آقای سعیدی که خود زمانی دبیر گروه عکس خبرگزاری فارس بوده و در عین حال سابقه همکاری با تایمز را نیز دارد، در تشریح فضای حاکم بر عکاسی خبری در ایران می گوید: در همه دوره های عکاسی خبری در ایران مشکل و محدودیت وجود داشته اما الان مشکلات بیشتر شده و کار عکاسی خبری بسیار محدود تر شده است و به حالت فرمایشی درامده. دلیل عمده اش این است که بخش امنیتی در کشور ما به چند دسته تبدیل شده است. خود مردم دوربین عکاسی را یک خطر می بینند 22 خرداد سال گذشته در خیابان کسی به من نمی گفت کارت شناسایی بده اما امسال کافیست دوربینی روی دوشت باشد مثلا از چهارراه ولیعصر تا میدان ولیعصر 17 نفر کارت می خواهند. این نشان میدهد که فضای کار برای ما امنیتی است و تصمیم بر برخورد با عکاسان خبری است. در حالیکه حکومت نباید اینقدر سست باشد که از عکس بترسد.
به اعتقاد او: "حرمت دوربین عکاسی شکسته شده؛ از سال گذشته که عکاس ها را کتک زدند بازداشت کردند توهین کردند و به زندان انداختند. جامعه امنیتی شده نمی توانید دوربین به دست باشید همه یکباره احساس مسئولیت کرده اند اعم از بسیج و سپاه و نیروی انتظامی و وزارت اطلاعات که جاسوس بگیرند و اولین چیزی که می بینند دوربین عکاسی است. دوربین عکاسی شده است مدرک جرم و جاسوسی. مردم هم دوربین عکاسی را به چشم خطر می بینند، به خاطر برخی سواستفاده های دولت، مردم نسبت به عکاسان خبری بی اعتماد شده اند. وقتی عکس های مردم را در برخی سایت ها به عنوان اغتشاش گر گذاشتند و خواستار شناسایی آنها شدند، مردم هم اعتمادشان را از دست دادند. نمیدانند طرف برای کجا عکس می گیرد و ممکن است عکس شان سر از کجا در آورد".
از آقای در مورد چشم انداز این حرفه در ایران می پرسم؛ پاسخ میدهد: عکاسی خبری ما متاسفانه کمی فرمایشی شده یعنی چیزی که آقایان علاقه دارند نشان داده شود همان را اجازه میدهند منتشر شود اما عکاسان ما کار خودشان را می کنند؛ ممکن است الان در رسانه های داخلی نتوانند منتشر کنند اما ثبت میکنند برای تاریخ و روزی که این فضا تغییر کند. در اصل میخواهم بگویم که عکاسی خبری ایران در جریان است. بچه ها دارند کار میکنند و علیرغم محدودیت ها واقعا تلاش میکنند یک سری بیکار شده اند یک سری هم از ایران رفته اند که البته بخشی از آنها مشکلی نداشتند و برای اینکه کاری پیدا کنند و جایی برسند رفتند. اما اگر حرفه ای نگاه کنیم می بینیم حتی عکاسان ایرنا و حتی کیهان هم عکاس خبری هستند و کار میکنند؛ کاری به رسانه هایشان و خطوط سیاسی آنها ندارم که فیلترینگ شدید میکنند اما بچه های عکاس کار خودشان را می کنند. هرچند که می بینیم بسیاری از عکاسان خبری از این رسانه ها بخصوص فارس رفتند به خاطر همین فیلترینگ ها، واین رسانه ها هم ترجیح دادند به جای آنها عکاسانی را بیاورند و تربیت کنند که همچون خودشان هیچ نگاه انتقادی به حاکمیت نداشته باشند.
وحشت حکومت از عکس
جواد منتظری، دبیر گروههای عکس روزنامه های توقیف شده خرداد، فتح، همبستگی و بسیاری از روزنامه های اصلاح طلب که سابقه همکاری با رسانه های خارجی در ایران را نیز دارد، مشکلات حرفه عکاسی خبری را در دو بخش توضیح میدهد: یک بخش مربوط به خود بچه های عکاس و نحوه کار عکاسان خبری است وبخش دیگر مربوط می شود به حکومت و نوع درگیری هایی که ممکن است به خاطر انتشار عکس های خاص به وجود بیاید.
آقای منتظری می گوید: واقعیت این است که در واقع توجه حکومت نسبت به عکس به حدی بود که وقتی قرار نبود و یا حکومت احساس میکرد یک جایی یا چیزی نباید دیده شود، عکاس خبری حضور نمی یافت. چون عکاس شاهد عینی بی واسطه است لدا کنترل می کردند که عکاس نباشد. این مساله در دوران اصلاحات طوری اتفاق می افتاد که مشکل خاصی پیش نمی آمد مثلا عکسی از آقای خاتمی گرفته بودیم که مدیر کل روابط عمومی ریاست جمهوری خواهش کرد منتشر نکنیم؛ عکسی در نمایشگاه جنگ بود که آقای خاتمی را سوار بر پدافندی نشان میداد که از دوربین آن نگاه میکرد. ما هم احترام گذاشتیم. واین مسائل در قاموس کار خبری هست ولی اینطور هم نیست که فکر کنید اگر منتشر نکنید رسالت کار خبری تان را انجام نداده اید. ولی یکی از بچه ها عکسی از اعدام گرفته بود که منتشر کرد و به صورت گسترده پخش شد؛ وزارت ارشاد او را خواست و سئوال جواب کرد یا سر قضیه 18 تیر که برخی از عکاس ها خیلی اذیت شدند.
آقای منتظری به در تیررس بودن عکاسان خبری اشاره می کند و می گوید: مشکلی که ما همواره داشتیم این بود که من و یک خبرنگار وقتی با هم برای کار خبری وارد جایی می شویم اگر حساسیت ثبت واقعه بالا باشد من در تیر رس اول قرار می گیرم بعد خبرنگار اما این را خبرنگاران متوجه نمی شدند. من باید یک دستگاه حجیم را بیاورم بالا جلوی صورتم تا ببینم و کار کنم؛ یعنی من به راحتی توسط همه دیده می شوم ولی یک خبرنگار در نهایت یادداشت میکند و اگر حساسیت بیشتر هم باشد قلم را هم در جیب میگذارد و تنها نظاره میکند. 18 تیر نمونه بارزی است. با خبرنگاری بودیم که گروههای فشار آمدند به او چیزی نگفتند یقه مرا گرفتند در حالیکه او هم چون من داشت کار خبری میکرد.
از این عکاس با سابقه درباره محدودیت هایی که با شروع ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد در سال 84 برای عکاسان خبری به وجود آمد می پرسم می گوید: اولین مشکلی که در دوره احمدی نژاد پیدا کردیم محدودیت دسترسی به محیط های خبری بود؛ یعنی به محض اینکه احمدی نژاد آمد، فاکس هایی که برای ما از اداره مطبوعات خارجی فرستاده می شد به شدت کم شد. خود من تماس گرفتم و پرسیدم گفتند سیاست جدید است. خیلی جاها راهمان نمیدادند و اجازه عکاسی نداشتیم. کما اینکه من هیچ گاه نیروگاه اتمی بوشهر نرفتم با اینکه بارها درخواست دادم اما نگذاشتند، جلسات احمدی نژاد را نرفتم چون اجازه ندادند. در بیت رهبری اجازه عکاسی نداشتم. جالب است بدانید که در بیت رهبری به من می گفتند باید ریش و مویت را کوتاه کنی وگرنه اجازه امدن و عکاسی کردن نداری. من گفتم نمی کنم گفتند نیا و دیگر اجازه ندادند. برای همین تعداد عکس هایی که از خامنه ای دارم بسیار محدود است. اما این سیاست ها هیچ وقت سیاست های درست و واحدی نبوده کما اینکه همان روز انتخابات به من اجازه دادند از رهبر عکس بگیرم.
آقای منتظری سپس به اتفاقی اشاره میکند که با آغاز دوره ریاست جمهوری احمدی نژاد در مطبوعات ایران پیش آمد و پیش از ان سابقه نداشت: خبرگزاریهایی که جنبه بولتن سیاسی یک جناح خاص را داشتند از جمله خبرگزاری فارس تعدادی آدم آوردند؛ اینکه چگونه انتخاب شدند نمیدانم اما آوردند و گذاشتند در کنار عکاسان خبری. این افراد گرایش های جناحی داشتند؛ یکی دو سال زیر دست عکاسان خبری کار کردند و یواش یواش عکاس های ما کنار گذاشته شدند و آنها جایشان را گرفتند. این قضیه قبل از انتخابات اتفاق افتاد و بعد از انتخابات شدت پیدا کرد. یعنی آمدند یک نسلی پرورش دادند که روزنامه نگارها و عکاسان خودشان باشند برای انکه همیشه در این عرصه مشکل داشتند چون به ندرت پیدا میکردند روزنامه نگار و عکاسی که طرفدار آنها باشد. دوره اول احمدی نژاد همین رفتار در سازمان مجلات همشهری با خود من شد. یک طلبه ای را آوردند که من قبول نکردم بعد بدون اطلاع من او را به جلسه مطبوعاتی قالیباف که شهردار بود فرستادند.
وی آنگاه با اشاره به نقش نیروی انتظامی توضیح میدهد:. نیروی انتظامی تعدادی عکاس جوان را که اصلا سواد و دانش اجتماعی هم ندارند تحویل می گیرد، برای آنها شرایط را فراهم می آورد؛ نتیجه اش این می شود که وسط تجمعات مردمی این افراد را تحت الحفظ می اورند که عکس بگیرند. می گویند برای هر کجا میخواهید عکس بگیرید اما باید از عکس هایتان به ما هم بدهید. کما اینکه یکبار سر گشت حجاب خود من هم خیلی اتفاقی و براساس دعوت نامه ای که فرستاده بودند رفتم. سرهنگ نیروی انتظامی مرا می شناخت و شوکه شد گفت به خارجی ها ندهی گفتم نمی دهم. وسط کار گفت یک سری از عکس هایت را به ما بده گفتم باشد اما هیچ وقت نداد؛اوم در تمام مدت کار به همه بچه ها جهت میداد که چگونه و از کجا عکس بگیرند. تنها به یکی دو نفر از ما جرات نکرد. شاید فکر میکرد واکنش نشان خواهیم داد.
آقای منتظری که اکنون در کشور نروژ و به صورت عکاس آزاد کار میکند به نوع برخوردها با عکاسان خبری اشاره میکند: به شکل بازداشت نبوده عمدتا ممنوع الکار میکردند؛احضار و پرس و جو میکردند کما اینکه مثلا مرا خواستند و پرسیدند که یکسال گذشته کجا بودی، کجا رفتی، از کجاها عکاسی کردی و... می خواستند در اصل بگویند که حواس ما است اما بازجویی نبود. بچه ها را دوره ای می بردند و سئوال و جواب میکردند.
وی در خصوص علت برخورد حکومت با عکاس خبرنگاران توضیح میدهد: می گویند یک عکس خوب برابر است با هزار کلمه و یک عکس خوبتر برابر است با ده هزار کلمه. در جایی که مطبوعات ارائه می شوند، یعنی دکه ها و کیوسک های مطبوعاتی، اولین چیزی که مردم می بینند عکس است. یعنی اول عکس را می بینند بعد تیتر و بقیه مطالب را و عکس بی واسطه تاثیرش را می گذارد، و نتیجه گیری بلافاصله بعد از دیدن عکس چیزی است که نه تنها حکومت ایران بلکه هر سیستمی که نمیخواهد واقعیت ها دیده شوند را می ترساند. آن چیزی که اینها را می ترساند همین است. حجم زیادی عکس در ایران و جهان منتشر شد که شاهد عینی بودند و این حکومت را چنان اذیت کرد که مجبور شد رو به حرکت ایذایی بیاورد. بازداشت کند جلوی کار را بگیرد دوربین ها را بشکند و به هر نحوی تلاش کرد جلوی کار را بگیرد. دوربین خیلی از بچه ها را گرفتند و دیگر پس ندادند و جالب این است که گفتند برو دو شاهد بیاور که ما گرفتیم.
به اعتقاد آقای منتظری حکومت در کاری که میخواست بکند، یعنی در جلوگیری از انتشار واقعیت موفق نبود: چون ارزیابی درستی از زمان و مکانی که در آن هستند ندارند؛ اگر ارزیابی درستی داشتند انتخابات به این شکل نمی شد. پیشرفت تکنولوژی به مردم این فرصت را داد که خودشان این کار را انجام دهند عکس ها به لحاظ اصول حرفه ای شاید حرفه ای نبود اما به لحاظ خبری کاملا حرفه ای بود. بسیاری از خبرگزار یها و رسانه هاتوان پوشش در چند جای مختلف در یک زمان را ندارند و مردم بار آنها را بر دوش کشیدند و من واقعا لذت می بردم که مردم چقدر قشنگ این کار را انجام میدهند. مهم انتشار خبر و واقعیت ها بود که مردم به بهترین نحو انجام دادند و چنان تاثیر گذار بود که در تجمعات آخر می دیدیم نیروهای انتظامی موبایل ها را از دست مردم در می آورند یا با باتوم می زنند؛ این نشان دهنده اهمیت موضوع و تاثیر بسیار بالای آن بود و چقدر اهمیت دارد که با چه نوع دیافراگم و لنز و دوربینی گرفته شده اند، اصلی ترین و اولین مساله خبر است که مردم به بهترین نحو آن را انتقال دادند.
وی در عین حال همچون مجید سعیدی به بی اعتمادی مردم به عکاس خبرنگارها اشاره میکند که بعد از درگیری ها و اعتراضات سال گذشته به وجود آمده است: مردم کاملا بی اعتماد هستند چون دیدند که چگونه از عکس ها سواستفاده شد به خاطر رفتار ناجوانمردانه ای که وجود دارد، این عکس ها مورد سواستفاده سیستم قرار می گیرد و مردم را جلب می کنند.
آقای منتظری مثال میزند: در جریان تجمعات سال گذشته یکی از همکاران ما در میدان آزادی عکس می گرفت مردم به شدت عصبانی شدند و به او حمله کردند تا کارتش را نشان داد و گفت که عکاس خبرگزاری های خارجی است مردم او را با هورا بالای دست گرفتند و خوشحال بودند و او هوار میزد که تو رو خدا نکنید الان شناسایی ام می کنند و مرا می گیرند. در اصل ما چوب دو سر طلا شده ایم اما من به مردم حق میدهم چون هیچ چیزی مشخص نیست.
آخرین تصویر از دوربین به دست بودن در ایران
حسن سربخشیان، عکاس سابق آسوشیتدپرس در تهران است که در گفتگو با "روز" کمی به عقب برمیگردد: واقعیت این است که بعد از انقلاب، تمام دریچه های خروج تصاویر از ایران توسط حکومت کنترل می شود. به غیر از یکی دو سال اول، مخصوصا با شروع جنگ، توسط وزارت ارشاد کنترل ها شدت گرفت و اینطور نبود که عکاس ها به راحتی کار کنند. نمونه های زیادی داریم که کارتشان را گرفتند. بازداشت و یا ممنوع الکار کردند که کاوه گلستان از نمونه های بارز آن است که ممنوع الکار شد. عکاسان بسیاری به خاطر عکس هایی که گرفتند ممنوع الکار شدند. ولی سالهای اخیر به مرز مشخصی رسیده. در اصل آن چیزی که حکومت میخواست در رسانه های خارجی نشان داده شود به صورت غیر مستقیم اما از سوی حکومت اعمال می شد.
این عکاس خبری که در حال حاضر از ایران خارج شده و در امریکا اقامت گزیده است می افزاید: در ده سال کار من میدیدم که به صورت غیر مستقیم اعمال میشد که چه جیزی نشان داده شود یا نشود یا چگونه نشان داده شود؛ وقتی به برنامه ها دعوت نمی کردن این را می فهمیدمد. اما تهدید ها همیشه بوده خود من به خاطر عکس هایی که گرفته ام بارها احضار و بازجویی شدم. مثلا از مراسم روز ارتش از رژه عکس گرفتم یک آخوندی داشت پوست پرتقال را می کند به خاطر همان یکسال به برنامه های ارتش ممنوع الورود شدم. عصبانی بودند که چرا اینطور نشان دادید.
به اعتقاد آقای سربخشیان حکومت به اهمیت تصویر و خطرناک بودن آن واقف است اما یک جاهایی از دستشان خارج شد بخصوص با اینترنت: شما ببینید 70 – 80 درصد نیروهای کل خبرگزاری ها عوض شده اند به عنوان نمونه خبرگزاری فارس را ببینید از بچه های سابق کسی نمانده همه به نوعی اخراج و تسویه شدند. در مورد عکاسان خبری که برای خارجی ها کار میکنند هم شما درصد تصاویری که از ایران بیرون آمد را ببینید چقدر تولیدی داشته و مقایسه کنید با سال قبل. اصلا امکان کار نمی دهند. اینها نشان می دهد که حکومت چگونه با حرفه ما برخورد میکند.
آقای سربخشیان 12 روز قبل از انتخابات ممنوع الکار شده است. او می گوید: در شرایط زمانی و مکانی مختلف عکاس ها ممنوع الکار بودند. عمدتا عنوان نمی کنند چون شانس کوچکی که برای کار کردن دارند را از دست ندهند. بعد از انتخابات ابتدا گفتند کارت ها لغو شد بعد گفتند اگر بیرون عکاسی کنید امنیت شما را تضمین نمی کنیم. به عکاسان خبری که با خارجی ها کار می کردند هم گفتند عکسی که نام عکاس زیرش نباشد حق انتشار ندارد. آخرین تصویر من از دوربین به دست بودن در تهران این است که وقتی که دوربین در کیف یا ماشین ام بود می ترسیدم به هیچ عنوان امنیت نداشتم.
وی می افزاید: از دور اول که احمدی نژاد رئیس جمهور شد عملابه برنامه های دولتی و حوزه های خبری دعوتمان نکردند. من هم بیشتر کارهای فرهنگی انجام میدادم بخصوص روی اقوام مختلف و عروسی هایشان کار میکردم بعد از اینکه احمدی نژاد هولوکاست را نفی کرد پروژه یهودی ها را شروع کردم، فکر کردم جالب باشد و یک روزی منتشر خواهم کرد برای همین شروع کردم به کار. در اصل نوعی مستند نگاری بود هیچ چیز پنهانی هم وجود نداشت. من یک سال قبل این پروژه را به وزارت ارشاد اطلاع داده و ثبت کرده بودم. اما پررنگ شدن قضیه و حساسیت آقایان برای من عجیب بود چون دهها نمونه کار از این موضوع قبلا کار شده بود به آنها هم گفتم که اداره کتاب زیر نظر شماست و قبلا این همه کتاب منتشر شده و... اما مرا متهم کردند که تو داری تبلیغ یهودیت میکنی و از اسرائیل حمایت می کنی و... 4 بار احضارم کردند و من هم ترسیدم. بالاخره پشت من که به جایی بند نبود؛ بعد کارتم را گرفتند و تمدید نکردند. در اصل دوازده روز قبل از انتخابات ممنوع الکار شدم و چهل روز بعد هم کارتم را تمدید نکردند تا مجید و ساتیار را که گرفتند فهمیدم که قضیه جدی تر از این حرفها است. در اصل یک داستانی را دنبال میکردند که مبتنی بر توهم توطئه و جاسوسی بود و از مدتها قبل هم شروع شده بود.
آقای سربخشیان علت برخورد حکومت با عکاسان خبری را ترس حکومت از عکس میداند: حکومت ابتدا تعدادی عکاس و خبرنگار را دعوت کرد همان دو روز اول عکس ها مخابره شد و حکومت به وحشت افتاد برای همین به قلع و قمع عکاس ها پرداخت.
وی همچون سایر همکارانش به بی اعتماد شدن مردم به عکاسان خبری اشاره میکند: وقتی حکومت عکس های مردم را منتشر و دور آنها خط می کشد که اینها اغتشاش گر هستند و شناسایی کنید شما با چه امنیتی می توانید بروید و عکاسی کنید؟ عامل نفوذی محسوب می شوید نه مردم شما را قبول دارند و نه حاکمیت. در اصل امنیت روانی ندارید.
مشکلات صنفی و حرفه ای عکاسان خبری
اما آیا همه مشکلات حرفه عکاسی خبری در ایران سیاسی است و در برخورد حکومت با این صنف خلاصه می شود یا همچنان که عباس کوثری میگوید مسائل حرفه ای و صنفی نیز پررنگ هستند؟
جواد منتظری می گوید: مشکلاتی که خود عکاسان داشتند ربطی به حکومت نداشت، به ساختار شکل گیری مطبوعات در ایران ربط داشت. من به جرات می گویم که ما عکاس خبری در ایران نداریم چون بستر مناسب برای انجام و ارائه عکس خبری را نداریم. یعنی این بستر در مطبوعات ما شکل نگرفت. چون تلاش های به وجود آوردن مطبوعات به لحاظ حرفه ای با معیارهای روزنامه نگاری محدود بود و دوام پیدا نکرد چون بقا نداشت که از دل آن تجربه بیرون بیاید. کما اینکه می بینیم هر چند سال یکبار دسته ای از عکاسان خبری مهاجرت کرده اند. بعد از انقلاب باید کسانی که تجربه داشتند می ماندند اما رفتند.
وی به دوره جنگ اشاره میکند: در دوره جنگ یکی از مشکلات اصلی ما بسته شدن عکاسان خبری است، خیلی ها ناچار شدند بروند یا کنار بگذارند و تعدادی آمدند و تازه شروع کردند. امثال رضا دقتی و آلفرد یعقوب زاده خیلی کم بودند و جزو معدود عکاسانی بودند که تاثیر گذار شدند که انها هم در مطبوعات داخلی کار نمی کردند. بهمن جلالی و کاوه گلستان توش و توان داشتند که عکاس بسازند و جزو معدود کسانی هستند که عکاس پرورش دادند.
به گفته آقای منتظری؛ دگر دیسی مطبوعات به سمت یک نشریه ایده آل یا رشد به سمت ایده آلیسم در مطبوعات از سمت کسانی می آید که مغزشان همیشه فعال است: ما در ای نزمینه کم داشتیم؛ کسانی که بودند را تاراندیم، کسانی که ماندند کار اتوماتیک وار انجام میدادند و از دوربین به عنوان ابزار صرف استفاده میکردند. بخشی از مشکل ما اینجا بود. بعد از انقلاب همه چیز مسدود ماند و آنهایی که می توانستند و انگیزه داشتند، رفتند و آدم های اتوماتیک وار ماندند و همین طور ادامه پیدا کرد تا رسیدیم به دوم خرداد که همه از آن به عنوان بهار مطبوعات یاد میکنند و من می گویم بهار در عین خزان بود. چون مطبوعات دچار رشد قارچ گونه شدند؛ دلیلش هم این بود که دولت اصلاحات که برایش جامعه مدنی مهم بود مهم ترین لایه برای ارتباط با جامعه مدنی را مطبوعات دانست. این اتفاق باعث شد مطبوعات عین قارچ رشد کنند. این همه مطبوعات زیاد کردیم اما نیروی متخصص به اندازه کافی نداشتیم. کسانی که روزنامه ها را تولید میکردندئ یا پشت پرده به عنوان مدیر مئسول ایستاده بودند، تجربه روزنامه نگاری نداشتند و همین ما را به شدت اذیت میکرد. مهم ترین چالش من این بود که در محیط کارم جا بیندازم که عکس خبری یعنی چی؟ و چه عکسی را باید چاپ کرد و چرا؟ و این به مرور فرسایش ایجاد میکرد.
آقای منتظری می افزاید: وقتی نیروی متخصص نداشتیم فوجی آدم وارد کردیم که اطلاعات و تخصصی نداشتند و همین به آفت ها اضافه کرد. یعنی در عین حالی که با سردبیری که تجربه ای نداشت می جنگیدیم به خبرنگار و عکاس هم باید تازه یاد میدادیم.
به گفته او خود عکاس ها هم مقصر بودند: من، وحید سالمی حسن سربخشیان، پیمان هوشمندزاده، امید سالمی و خیلی های دیگر با دوم خرداد به رسانه ها آمدیم. عباس کوثری و مجید سعیدی پیش از آن کار میکردند، اما با دوم خرداد آمدیم. دوم خرداد این حسن رابرای ما داشت که کسانی که عکاسی خوانده بودند وارد این حوزه شوند. ما هم عکاس خبری متخصص نبودیم؛چند واحد در این زمینه گذرانده بودیم و خیلی سریع توانستیم ارتباط برقرار کنیم.
آقای منتظری می افزاید: پس زمینه بچه ها را ببینید همه در واقع به نحوی آبشخور فکری از بهمن جلالی و کاوه گلستان دارند. یعنی یک دوره عکاس تحصیلکرده این رشته که میدانستند مجله و مطبوعات چیست و انگیزه داشتند وارد این کار شدند. کما اینکه من قبل از دوم خرداد به چند روزنامه رفته بودم اما قبول نکردند. از این نظر به نفع عکاس ها شد ولی کماکان این مشکلات را داشتیم و در گذر ایام یواش یواش تبدیل شدیم به عکاس هایی که عکس هایی را که روزنامه ها میخواهند تولید کنیم. این مساله تا مدتی برای ما جذاب بود اما وقتی تکرار شد خستگی هم آمد فکر کردم تا کی باید این عکس ها را بگیرم یک جایی بریدم به این نتیجه رسیدم که برای من ارزش مردم هستند. برای من مهم نیستند آدم هایی که در هر شرایطی خبر هستند مثل مقامات و رهبران سیاسی بلکه برای من مردم مهم هستند و تلاش کردم دنبال همین کار بروم.
او سپس عکاسی خبری را متشکل از دو شاخه پرس فتوگرافی یعنی عکاس صرف خبری که فقط با نیوز کار دارد وفیچر فتوگرافی میداند که به نوعی عکاسی که ریشه در عکاسی مستند دارد می پردازد. او می گوید: من همیشه تلاش کرده ام که عکاسی ژورنالیستی من رگ و ریشه مستند داشته باشد. مشکل ما این است آن تکه ای که ارزش بیشتر دارد را نمی توانیم در مطبوعات چاپ کنیم. وقتی برمیگردم می بینم مطبوعات ما به لحاظ عکاسی، آئینه جامعه ما نیست و غم ها، شادی های مردم و اتفاقات توی کوچه و خیابان ها را ندارد. این بزرگترین چالشی هست که همیشه با مطبوعات داشته ام و نتوانستم جا بیندازم. مشکلات دیگر هم بود اینترنت و نبودن کپی رایت و... اما به هر حال ما تلاش خودمان را کردیم.
آقای منتظری در پایان ابراز امیدواری میکند: یک روزی بیاید که بتوانیم قوانینی برای عکاسی خبری تدوین کنیم و حریم های عکاسی مطبوعات را به لحاظ حرفه ای مراعات کنیم و نیروهای امنیتی و انتظامی فکر نکنند عکاسان دشمن شان هستند. امیدوارم یک روزی به لحاظ صنفی، اینقدر قوی شویم که مطبوعات بر اساس معیارهای واقعی رسانه ای شکل بگیرند.
از سوی دیگر انجمن صنفی عکاسان خبری هرچند در ایران تشکیل شده اما تاکنون از کمک به عکاسان خبری در موارد بخصوص امنیتی و انتشار حتی یک بیانیه پرهیز کرده است. آقای منتظری در این مورد می گوید:یک بار خود من زنگ زدم که بیایید یک بیانیه بنویسیم و به بازداشت و برخوردهایی که می شود اعتراض کنیم متاسفانه گفتند در این شرایط ترجیح میدهیم هیچ کاری نکنیم.
او می افزاید:درست است که انجمن صنفی عکاسان خبری تشکیل شده اما کسانی در حکومت دنبال این هستند که این انجمن ها هیچ وقت قوی نشوند چون قوی شدن این انجمن ها یعنی قوی شدن مطبوعات و با مطبوعات قوی نمی توان به راحتی برخورد کرد. درست نشدن بیمه، درست نبودن چارت حرفه ای کاری، درست نشدن مسائل صنفی به جهت حقوق و امکانات بازنشستگی دست به دست هم میدهد که بدنه مطبوعات ریزش داشته باشد.
بعد از انتخابات سال گذشته تعدادی از عکاسان خبری بازداشت شدند و مدتها در بند 2 الف سپاه به خاطر عکس هایی که گرفته بودند با اتهام جاسوسی تحت بازجویی قرار گرفتند؛ عکاسان خبری مستقل ممنوع الکار شدند و کارت های فعالیت انان لغو شد؛، تعدادی از این عکاسان مورد حمله قرار گرفتند و حتی برخی، از سوی نیروهای لباس شخصی با چاقو مضروب شدند. دوربین های بسیاری از عکاسان شکست و دوربین های تعدادی دیگر از سوی نهادهای امنیتی و انتظامی ضبط شد، اما با همه این محدودیت ها و فشارها و تهدید ها، جهان به نظاره عکس هایی نشست که واقعیات روزهای بعد از انتخابات ایران را گویاتر از هر خبری بیان میکرد.
وضعیت فعلی عکاسان خبری در ایران و محدودیت ها و فشارها، موضوعی است که با عباس کوثری، جواد منتظری، مجید سعیدی و حسن سربخشیان در مورد آنها به گفتگو نشسته ایم.
به مخاطره افتادن شغل عکاسی خبری
عباس کوثری، دبیر گروه عکس روزنامه شرق و از باسابقه ترین عکاسان خبری مطبوعات ایران است که به "روز" می گوید: طی یکسال گذشته عکاسان بسیاری را دیده ام که آتلیه تاسیس کرده اند و به جشن ها و مراسم ها می روند. تعدادشان هم زیاد تر می شود و این نشان میدهد که از حرفه تخصصی شان دور می شوند.
او از به مخاطره افتادن شغل عکاسی خبری در ایران سخن می گوید: با محدودیت هایی که برای روزنامه ها به وجود می آید، روزنامه ها توقیف می شوند و... شغل همه به خطر می افتد و باید بروند کارهایی بکنند که با تخصص شان ربطی ندارد. از طرفی فضا، طوری است که کار جدی صورت نمی گیرد. به خیلی از برنامه ها اصلا دعوت نمی شویم؛ضمن اینکه قبلا مراسم ها بیشتر بود الان هم شاید به لحاظ کمیت باشد اما چند رسانه بیشتر دعوت نمی شوندکه اکثرا هم خبرگزاری ها هستند.
به اعتقاد آقای کوثری جذابیت به لحاظ تصویری در حال از بین رفتن است: به حوزه ها دعوت نمی شویم و خبرگزاری ها پوشش میدهند و مجانی در اختیار روزنامه ها می گذارند، در حالیکه باید پول بگیرند. وقتی مجانی است حرفه عکاسی هم به خطر می افتد. الان خیلی از روزنامه ها علاقه ای به گرفتن عکاس خبری ندارند و فقط یک یا دو عکاس برای مصاحبه های اختصاصی خودشان می گیرند و این روند باعث می شود که شغل عکاسی خبری به مخاطره بیفتد. همین مساله باعث شده است که عکس های مطبوعات خیلی شبیه هم شوند و جذابیت سابق را نداشته باشد. چون همه شبیه هم هستند، و شخصیت تصویری ندارند. اتفاقا امروز روی دکه مطبوعات 5 روزنامه را دیدم که عکس شان دقیقا یک عکس بود 5 روزنامه با 5 لوگوی مختلف و متفاوت اما تصویری واحد که جذابیت ندارد.
او می گوید: همه چیز سیاسی نیست؛ خیلی چیزها مالی است و خیلی چیزها هم حرفه ای و صنفی. وقتی عکس مجانی به روزنامه ها می رسد طبیعی است نخواهند عکاس استخدام کنند.
آقای کوثری که بیش از دو سال است کار گالری را به عکاسی صرف خبری ترجیح داده می گوید: بیشتر دارم با گالری کار میکنم که یک امر شخصی است. از یک جایی فکر کردم عکس هایی که می گیریم به عنوان عکس خبری، خیلی ماندگاری ندارد و یک کار روزمره تکراری است و برای من مثل سابق جذابیت نداشت اما اینکه عکس هایم را به عنوان یک اثر هنری بفروشم و روی دیوار مردم قاب شود برایم مهم تر است تا اینکه یک روز در روزنامه کار شود و بعد برود سطل آشغال. در اصل از دو سه سال پیش این قضیه شروع شد وهر چه گشتم از میان عکس هایم عکسی برای چاپ روی دیوار نیافتم.
از عباس کوثری درباره تاثیر وقایع بعد از انتخابات بر حرفه او و همکارانش می پرسم. می گوید:بعد از انتخابات پارسال، اتفاقی که افتاده این است که اعتماد از بین رفته و مردم به عکاسان اعتماد ندارند. نمیدانند عکس شان کجا میرود، می ترسند و حق طبیعی مردم هم است. در اروپا هم عکاسان نمی توانند از مردم عکس بگیرند و جای دیگری مصرف کنند و یا کار تبلیغاتی کنند و پول دربیاورند. در اصل مردم نمی خواهند از تصویرشان سو استفاده شود؛چون نمیدانند عکس شان کجا میرود، واکنش نشان میدهند.
علیرغم محدودیت ها
مجید سعیدی، همچون عباس کوثری از عکاسان پرسابقه ای است که سابقه فعالیت خبری اش به قبل از دوم خرداد 76 برمیگردد. او بعد از انتخابات سال گذشته از سوی سپاه بازداشت و با قرار وثیقه آزاد شد.
او به "روز" می گوید: بعد از انتخابات سال گذشته حکومت به این نتیجه رسید که عکس هم می تواند برای حکومت مضر باشد و تصمیم گرفت با عکاسان هم برخورد کند. تعدادی از عکاسان در حین عکاسی در خیابان ها بازداشت شدند و تعدادی دیگر در خانه هایشان و این زنگ خطری بود برای جامعه خبری ایران که حکومت قصد محدود کردن کار عکاسی خبری و برخورد با عکاسان را به صورت هدف مند دنبال میکند..
آقای سعیدی می افزاید: من از یک هفته قبل از انتخابات ممنوع الکار شدم؛یعنی رسما به روزنامه خبر نامه دادند که اگر این در روزنامه باشد توقیف میکنیم آنها هم به من گفتند لطفا برو و رفتم اما کار خودم را کردم.
او در ادامه می گوید: مرا به خاطر عکاسی گرفتند. بخشی از سپاه بود ابتدا تصور میکردم وزارت اطلاعات است. آمدند در منزل و مرا بردند و از ابتدای بازجویی ها متهم به جاسوسی شدم. بعد گفتند از انتخابات عکاسی کرده ای. من هم اعتراض کردم و گفتم همانطور که طرفداران میرحسین موسوی غیرقانونی به خیابان آمدند، طرفداران احمدی نژاد هم غیرقانونی آمدند دو سه بار و جشن هم گرفتند مگر مجوز داشتند آنها؟ من از هر دو طرف عکس گرفتم. کار من طرفداری از کسی نیست و بی طرفانه کارم را میکنم. بعد گفتم چرا مرا بازداشت کردید من با یک آژانس کوچکی کار میکنم که در دنیا هم زیاد پخش نمی شود؛ گفتند "آژانست" کوچک اما اسم خودت بزرگ است و با تو برخورد میکنیم تا برای سایر عکاس ها عبرت شود. بارها گفتم که اصل عکاسی خبری بی طرفثی است و باید تنها به عنوان یک چشم باشی. ممکن است من قلبا به کاندیدایی علاقه داشته باشم و این طبیعی است اما در عکس ها نباید این مساله بروز داشته باشد. من همانطور که در میتینگ های احمدی نژاد ـ البته هر موقع که اجازه حضور میدادند ـ شرکت می کردم و عکس می گرفتم در میتینگ های موسوی هم عکس می گرفتم و ثبت میکردم. وظیفه من تنها ثبت صحنه ها است و رساندن آنها به افکار عمومی. نمی توانم که فقط از طرفداران حکومت عکس بگیرم عده ای دفاع میکنند عده ای نقد میکنند و من از همه باید عکس بگیرم.
آقای سعیدی که اکنون در کشور افغانستان و برای یک آژانس خارجی عکاسی میکند به جنگ ایران و عراق اشاره دارد: شما ببینید زمان جنگ ایران و عراق، بخشی از عکاسان ما را اجازه ندادند که به جبهه بروند تحت این عنوان که می روند جاسوسی می کنند و یا چهره منفی ارائه میدهند و... بعد خودشان پشیمان شدند الان دنبال عکس میگردند که آن 8 سال را چگونه به مردم نشان دهند. بخشی از عکاس ها بودند اما بخشی هم نبودند اجازه نیافتند بروند. حکومت باید بداند که عکاس باید ثبت کند. این همه آدم آمدند توی خیابان و این تاریخ است که نشان خواهد داد چه کسانی خیانت کار بودند یا نبودند و باید بگذارند عکاس ها ثبت کنند، اگر نگذارند تاریخ خواهد گفت نگذاشتند.
این عکاس خبری که علیرغم ممنوع الکار بودن از اعتراضات مردمی عکس می گرفته معتقد است: برخی از بچه ها از جمله خود من وظیفه خودمان میدانستیم برویم و صحنه ها را ثبت کنیم و هنوز هم از این کارم دفاع میکنم. اما حکومت نپسندید؛ می گفتند غیر قانونی کار کرده ای و برخورد کردند. اما سئوال من این است که مگر عکاس خبری بودن به این است که کارت در جیبت داشته باشی؟ البته که نه؛ عکاس خبری بودن به این است که دوربین داشته باشی و کار حرفه ای ات را انجام دهی. این نمی شود که بگوییم از امروز عکاس نیستیم چون ممنوع الکار هستیم خب پس فرق یک بقالی که مغازه اش پلمپ شده و خانه نشسته با عکاس خبری چیست؟ اگر عکاسی خبری به این باشد که کارتت را گرفتند و ممنوع الکارت کردند پس خانه بنشینی باید فاتحه عکاسی خبری را خواند. هزاران هزار مردمی که با موبایل عکس گرفتند مگر مجوز داشتند؟ میدانستند اگر آنها را بگیرند پدرشان را در میآورند اما عکس گرفتند و منتشر کردند؛ بار عکاسان خبری را بر دوش گرفتند در حالی که عکاسان ما گفتند مجوز نداریم کار نمیکنیم. اگر کسی واقعا عکاس خبری باشد، باید اتفاقات به این مهمی و تاریخی را در دل خیابان ها ثبت کند.
آقای سعیدی که خود زمانی دبیر گروه عکس خبرگزاری فارس بوده و در عین حال سابقه همکاری با تایمز را نیز دارد، در تشریح فضای حاکم بر عکاسی خبری در ایران می گوید: در همه دوره های عکاسی خبری در ایران مشکل و محدودیت وجود داشته اما الان مشکلات بیشتر شده و کار عکاسی خبری بسیار محدود تر شده است و به حالت فرمایشی درامده. دلیل عمده اش این است که بخش امنیتی در کشور ما به چند دسته تبدیل شده است. خود مردم دوربین عکاسی را یک خطر می بینند 22 خرداد سال گذشته در خیابان کسی به من نمی گفت کارت شناسایی بده اما امسال کافیست دوربینی روی دوشت باشد مثلا از چهارراه ولیعصر تا میدان ولیعصر 17 نفر کارت می خواهند. این نشان میدهد که فضای کار برای ما امنیتی است و تصمیم بر برخورد با عکاسان خبری است. در حالیکه حکومت نباید اینقدر سست باشد که از عکس بترسد.
به اعتقاد او: "حرمت دوربین عکاسی شکسته شده؛ از سال گذشته که عکاس ها را کتک زدند بازداشت کردند توهین کردند و به زندان انداختند. جامعه امنیتی شده نمی توانید دوربین به دست باشید همه یکباره احساس مسئولیت کرده اند اعم از بسیج و سپاه و نیروی انتظامی و وزارت اطلاعات که جاسوس بگیرند و اولین چیزی که می بینند دوربین عکاسی است. دوربین عکاسی شده است مدرک جرم و جاسوسی. مردم هم دوربین عکاسی را به چشم خطر می بینند، به خاطر برخی سواستفاده های دولت، مردم نسبت به عکاسان خبری بی اعتماد شده اند. وقتی عکس های مردم را در برخی سایت ها به عنوان اغتشاش گر گذاشتند و خواستار شناسایی آنها شدند، مردم هم اعتمادشان را از دست دادند. نمیدانند طرف برای کجا عکس می گیرد و ممکن است عکس شان سر از کجا در آورد".
از آقای در مورد چشم انداز این حرفه در ایران می پرسم؛ پاسخ میدهد: عکاسی خبری ما متاسفانه کمی فرمایشی شده یعنی چیزی که آقایان علاقه دارند نشان داده شود همان را اجازه میدهند منتشر شود اما عکاسان ما کار خودشان را می کنند؛ ممکن است الان در رسانه های داخلی نتوانند منتشر کنند اما ثبت میکنند برای تاریخ و روزی که این فضا تغییر کند. در اصل میخواهم بگویم که عکاسی خبری ایران در جریان است. بچه ها دارند کار میکنند و علیرغم محدودیت ها واقعا تلاش میکنند یک سری بیکار شده اند یک سری هم از ایران رفته اند که البته بخشی از آنها مشکلی نداشتند و برای اینکه کاری پیدا کنند و جایی برسند رفتند. اما اگر حرفه ای نگاه کنیم می بینیم حتی عکاسان ایرنا و حتی کیهان هم عکاس خبری هستند و کار میکنند؛ کاری به رسانه هایشان و خطوط سیاسی آنها ندارم که فیلترینگ شدید میکنند اما بچه های عکاس کار خودشان را می کنند. هرچند که می بینیم بسیاری از عکاسان خبری از این رسانه ها بخصوص فارس رفتند به خاطر همین فیلترینگ ها، واین رسانه ها هم ترجیح دادند به جای آنها عکاسانی را بیاورند و تربیت کنند که همچون خودشان هیچ نگاه انتقادی به حاکمیت نداشته باشند.
وحشت حکومت از عکس
جواد منتظری، دبیر گروههای عکس روزنامه های توقیف شده خرداد، فتح، همبستگی و بسیاری از روزنامه های اصلاح طلب که سابقه همکاری با رسانه های خارجی در ایران را نیز دارد، مشکلات حرفه عکاسی خبری را در دو بخش توضیح میدهد: یک بخش مربوط به خود بچه های عکاس و نحوه کار عکاسان خبری است وبخش دیگر مربوط می شود به حکومت و نوع درگیری هایی که ممکن است به خاطر انتشار عکس های خاص به وجود بیاید.
آقای منتظری می گوید: واقعیت این است که در واقع توجه حکومت نسبت به عکس به حدی بود که وقتی قرار نبود و یا حکومت احساس میکرد یک جایی یا چیزی نباید دیده شود، عکاس خبری حضور نمی یافت. چون عکاس شاهد عینی بی واسطه است لدا کنترل می کردند که عکاس نباشد. این مساله در دوران اصلاحات طوری اتفاق می افتاد که مشکل خاصی پیش نمی آمد مثلا عکسی از آقای خاتمی گرفته بودیم که مدیر کل روابط عمومی ریاست جمهوری خواهش کرد منتشر نکنیم؛ عکسی در نمایشگاه جنگ بود که آقای خاتمی را سوار بر پدافندی نشان میداد که از دوربین آن نگاه میکرد. ما هم احترام گذاشتیم. واین مسائل در قاموس کار خبری هست ولی اینطور هم نیست که فکر کنید اگر منتشر نکنید رسالت کار خبری تان را انجام نداده اید. ولی یکی از بچه ها عکسی از اعدام گرفته بود که منتشر کرد و به صورت گسترده پخش شد؛ وزارت ارشاد او را خواست و سئوال جواب کرد یا سر قضیه 18 تیر که برخی از عکاس ها خیلی اذیت شدند.
آقای منتظری به در تیررس بودن عکاسان خبری اشاره می کند و می گوید: مشکلی که ما همواره داشتیم این بود که من و یک خبرنگار وقتی با هم برای کار خبری وارد جایی می شویم اگر حساسیت ثبت واقعه بالا باشد من در تیر رس اول قرار می گیرم بعد خبرنگار اما این را خبرنگاران متوجه نمی شدند. من باید یک دستگاه حجیم را بیاورم بالا جلوی صورتم تا ببینم و کار کنم؛ یعنی من به راحتی توسط همه دیده می شوم ولی یک خبرنگار در نهایت یادداشت میکند و اگر حساسیت بیشتر هم باشد قلم را هم در جیب میگذارد و تنها نظاره میکند. 18 تیر نمونه بارزی است. با خبرنگاری بودیم که گروههای فشار آمدند به او چیزی نگفتند یقه مرا گرفتند در حالیکه او هم چون من داشت کار خبری میکرد.
از این عکاس با سابقه درباره محدودیت هایی که با شروع ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد در سال 84 برای عکاسان خبری به وجود آمد می پرسم می گوید: اولین مشکلی که در دوره احمدی نژاد پیدا کردیم محدودیت دسترسی به محیط های خبری بود؛ یعنی به محض اینکه احمدی نژاد آمد، فاکس هایی که برای ما از اداره مطبوعات خارجی فرستاده می شد به شدت کم شد. خود من تماس گرفتم و پرسیدم گفتند سیاست جدید است. خیلی جاها راهمان نمیدادند و اجازه عکاسی نداشتیم. کما اینکه من هیچ گاه نیروگاه اتمی بوشهر نرفتم با اینکه بارها درخواست دادم اما نگذاشتند، جلسات احمدی نژاد را نرفتم چون اجازه ندادند. در بیت رهبری اجازه عکاسی نداشتم. جالب است بدانید که در بیت رهبری به من می گفتند باید ریش و مویت را کوتاه کنی وگرنه اجازه امدن و عکاسی کردن نداری. من گفتم نمی کنم گفتند نیا و دیگر اجازه ندادند. برای همین تعداد عکس هایی که از خامنه ای دارم بسیار محدود است. اما این سیاست ها هیچ وقت سیاست های درست و واحدی نبوده کما اینکه همان روز انتخابات به من اجازه دادند از رهبر عکس بگیرم.
آقای منتظری سپس به اتفاقی اشاره میکند که با آغاز دوره ریاست جمهوری احمدی نژاد در مطبوعات ایران پیش آمد و پیش از ان سابقه نداشت: خبرگزاریهایی که جنبه بولتن سیاسی یک جناح خاص را داشتند از جمله خبرگزاری فارس تعدادی آدم آوردند؛ اینکه چگونه انتخاب شدند نمیدانم اما آوردند و گذاشتند در کنار عکاسان خبری. این افراد گرایش های جناحی داشتند؛ یکی دو سال زیر دست عکاسان خبری کار کردند و یواش یواش عکاس های ما کنار گذاشته شدند و آنها جایشان را گرفتند. این قضیه قبل از انتخابات اتفاق افتاد و بعد از انتخابات شدت پیدا کرد. یعنی آمدند یک نسلی پرورش دادند که روزنامه نگارها و عکاسان خودشان باشند برای انکه همیشه در این عرصه مشکل داشتند چون به ندرت پیدا میکردند روزنامه نگار و عکاسی که طرفدار آنها باشد. دوره اول احمدی نژاد همین رفتار در سازمان مجلات همشهری با خود من شد. یک طلبه ای را آوردند که من قبول نکردم بعد بدون اطلاع من او را به جلسه مطبوعاتی قالیباف که شهردار بود فرستادند.
وی آنگاه با اشاره به نقش نیروی انتظامی توضیح میدهد:. نیروی انتظامی تعدادی عکاس جوان را که اصلا سواد و دانش اجتماعی هم ندارند تحویل می گیرد، برای آنها شرایط را فراهم می آورد؛ نتیجه اش این می شود که وسط تجمعات مردمی این افراد را تحت الحفظ می اورند که عکس بگیرند. می گویند برای هر کجا میخواهید عکس بگیرید اما باید از عکس هایتان به ما هم بدهید. کما اینکه یکبار سر گشت حجاب خود من هم خیلی اتفاقی و براساس دعوت نامه ای که فرستاده بودند رفتم. سرهنگ نیروی انتظامی مرا می شناخت و شوکه شد گفت به خارجی ها ندهی گفتم نمی دهم. وسط کار گفت یک سری از عکس هایت را به ما بده گفتم باشد اما هیچ وقت نداد؛اوم در تمام مدت کار به همه بچه ها جهت میداد که چگونه و از کجا عکس بگیرند. تنها به یکی دو نفر از ما جرات نکرد. شاید فکر میکرد واکنش نشان خواهیم داد.
آقای منتظری که اکنون در کشور نروژ و به صورت عکاس آزاد کار میکند به نوع برخوردها با عکاسان خبری اشاره میکند: به شکل بازداشت نبوده عمدتا ممنوع الکار میکردند؛احضار و پرس و جو میکردند کما اینکه مثلا مرا خواستند و پرسیدند که یکسال گذشته کجا بودی، کجا رفتی، از کجاها عکاسی کردی و... می خواستند در اصل بگویند که حواس ما است اما بازجویی نبود. بچه ها را دوره ای می بردند و سئوال و جواب میکردند.
وی در خصوص علت برخورد حکومت با عکاس خبرنگاران توضیح میدهد: می گویند یک عکس خوب برابر است با هزار کلمه و یک عکس خوبتر برابر است با ده هزار کلمه. در جایی که مطبوعات ارائه می شوند، یعنی دکه ها و کیوسک های مطبوعاتی، اولین چیزی که مردم می بینند عکس است. یعنی اول عکس را می بینند بعد تیتر و بقیه مطالب را و عکس بی واسطه تاثیرش را می گذارد، و نتیجه گیری بلافاصله بعد از دیدن عکس چیزی است که نه تنها حکومت ایران بلکه هر سیستمی که نمیخواهد واقعیت ها دیده شوند را می ترساند. آن چیزی که اینها را می ترساند همین است. حجم زیادی عکس در ایران و جهان منتشر شد که شاهد عینی بودند و این حکومت را چنان اذیت کرد که مجبور شد رو به حرکت ایذایی بیاورد. بازداشت کند جلوی کار را بگیرد دوربین ها را بشکند و به هر نحوی تلاش کرد جلوی کار را بگیرد. دوربین خیلی از بچه ها را گرفتند و دیگر پس ندادند و جالب این است که گفتند برو دو شاهد بیاور که ما گرفتیم.
به اعتقاد آقای منتظری حکومت در کاری که میخواست بکند، یعنی در جلوگیری از انتشار واقعیت موفق نبود: چون ارزیابی درستی از زمان و مکانی که در آن هستند ندارند؛ اگر ارزیابی درستی داشتند انتخابات به این شکل نمی شد. پیشرفت تکنولوژی به مردم این فرصت را داد که خودشان این کار را انجام دهند عکس ها به لحاظ اصول حرفه ای شاید حرفه ای نبود اما به لحاظ خبری کاملا حرفه ای بود. بسیاری از خبرگزار یها و رسانه هاتوان پوشش در چند جای مختلف در یک زمان را ندارند و مردم بار آنها را بر دوش کشیدند و من واقعا لذت می بردم که مردم چقدر قشنگ این کار را انجام میدهند. مهم انتشار خبر و واقعیت ها بود که مردم به بهترین نحو انجام دادند و چنان تاثیر گذار بود که در تجمعات آخر می دیدیم نیروهای انتظامی موبایل ها را از دست مردم در می آورند یا با باتوم می زنند؛ این نشان دهنده اهمیت موضوع و تاثیر بسیار بالای آن بود و چقدر اهمیت دارد که با چه نوع دیافراگم و لنز و دوربینی گرفته شده اند، اصلی ترین و اولین مساله خبر است که مردم به بهترین نحو آن را انتقال دادند.
وی در عین حال همچون مجید سعیدی به بی اعتمادی مردم به عکاس خبرنگارها اشاره میکند که بعد از درگیری ها و اعتراضات سال گذشته به وجود آمده است: مردم کاملا بی اعتماد هستند چون دیدند که چگونه از عکس ها سواستفاده شد به خاطر رفتار ناجوانمردانه ای که وجود دارد، این عکس ها مورد سواستفاده سیستم قرار می گیرد و مردم را جلب می کنند.
آقای منتظری مثال میزند: در جریان تجمعات سال گذشته یکی از همکاران ما در میدان آزادی عکس می گرفت مردم به شدت عصبانی شدند و به او حمله کردند تا کارتش را نشان داد و گفت که عکاس خبرگزاری های خارجی است مردم او را با هورا بالای دست گرفتند و خوشحال بودند و او هوار میزد که تو رو خدا نکنید الان شناسایی ام می کنند و مرا می گیرند. در اصل ما چوب دو سر طلا شده ایم اما من به مردم حق میدهم چون هیچ چیزی مشخص نیست.
آخرین تصویر از دوربین به دست بودن در ایران
حسن سربخشیان، عکاس سابق آسوشیتدپرس در تهران است که در گفتگو با "روز" کمی به عقب برمیگردد: واقعیت این است که بعد از انقلاب، تمام دریچه های خروج تصاویر از ایران توسط حکومت کنترل می شود. به غیر از یکی دو سال اول، مخصوصا با شروع جنگ، توسط وزارت ارشاد کنترل ها شدت گرفت و اینطور نبود که عکاس ها به راحتی کار کنند. نمونه های زیادی داریم که کارتشان را گرفتند. بازداشت و یا ممنوع الکار کردند که کاوه گلستان از نمونه های بارز آن است که ممنوع الکار شد. عکاسان بسیاری به خاطر عکس هایی که گرفتند ممنوع الکار شدند. ولی سالهای اخیر به مرز مشخصی رسیده. در اصل آن چیزی که حکومت میخواست در رسانه های خارجی نشان داده شود به صورت غیر مستقیم اما از سوی حکومت اعمال می شد.
این عکاس خبری که در حال حاضر از ایران خارج شده و در امریکا اقامت گزیده است می افزاید: در ده سال کار من میدیدم که به صورت غیر مستقیم اعمال میشد که چه جیزی نشان داده شود یا نشود یا چگونه نشان داده شود؛ وقتی به برنامه ها دعوت نمی کردن این را می فهمیدمد. اما تهدید ها همیشه بوده خود من به خاطر عکس هایی که گرفته ام بارها احضار و بازجویی شدم. مثلا از مراسم روز ارتش از رژه عکس گرفتم یک آخوندی داشت پوست پرتقال را می کند به خاطر همان یکسال به برنامه های ارتش ممنوع الورود شدم. عصبانی بودند که چرا اینطور نشان دادید.
به اعتقاد آقای سربخشیان حکومت به اهمیت تصویر و خطرناک بودن آن واقف است اما یک جاهایی از دستشان خارج شد بخصوص با اینترنت: شما ببینید 70 – 80 درصد نیروهای کل خبرگزاری ها عوض شده اند به عنوان نمونه خبرگزاری فارس را ببینید از بچه های سابق کسی نمانده همه به نوعی اخراج و تسویه شدند. در مورد عکاسان خبری که برای خارجی ها کار میکنند هم شما درصد تصاویری که از ایران بیرون آمد را ببینید چقدر تولیدی داشته و مقایسه کنید با سال قبل. اصلا امکان کار نمی دهند. اینها نشان می دهد که حکومت چگونه با حرفه ما برخورد میکند.
آقای سربخشیان 12 روز قبل از انتخابات ممنوع الکار شده است. او می گوید: در شرایط زمانی و مکانی مختلف عکاس ها ممنوع الکار بودند. عمدتا عنوان نمی کنند چون شانس کوچکی که برای کار کردن دارند را از دست ندهند. بعد از انتخابات ابتدا گفتند کارت ها لغو شد بعد گفتند اگر بیرون عکاسی کنید امنیت شما را تضمین نمی کنیم. به عکاسان خبری که با خارجی ها کار می کردند هم گفتند عکسی که نام عکاس زیرش نباشد حق انتشار ندارد. آخرین تصویر من از دوربین به دست بودن در تهران این است که وقتی که دوربین در کیف یا ماشین ام بود می ترسیدم به هیچ عنوان امنیت نداشتم.
وی می افزاید: از دور اول که احمدی نژاد رئیس جمهور شد عملابه برنامه های دولتی و حوزه های خبری دعوتمان نکردند. من هم بیشتر کارهای فرهنگی انجام میدادم بخصوص روی اقوام مختلف و عروسی هایشان کار میکردم بعد از اینکه احمدی نژاد هولوکاست را نفی کرد پروژه یهودی ها را شروع کردم، فکر کردم جالب باشد و یک روزی منتشر خواهم کرد برای همین شروع کردم به کار. در اصل نوعی مستند نگاری بود هیچ چیز پنهانی هم وجود نداشت. من یک سال قبل این پروژه را به وزارت ارشاد اطلاع داده و ثبت کرده بودم. اما پررنگ شدن قضیه و حساسیت آقایان برای من عجیب بود چون دهها نمونه کار از این موضوع قبلا کار شده بود به آنها هم گفتم که اداره کتاب زیر نظر شماست و قبلا این همه کتاب منتشر شده و... اما مرا متهم کردند که تو داری تبلیغ یهودیت میکنی و از اسرائیل حمایت می کنی و... 4 بار احضارم کردند و من هم ترسیدم. بالاخره پشت من که به جایی بند نبود؛ بعد کارتم را گرفتند و تمدید نکردند. در اصل دوازده روز قبل از انتخابات ممنوع الکار شدم و چهل روز بعد هم کارتم را تمدید نکردند تا مجید و ساتیار را که گرفتند فهمیدم که قضیه جدی تر از این حرفها است. در اصل یک داستانی را دنبال میکردند که مبتنی بر توهم توطئه و جاسوسی بود و از مدتها قبل هم شروع شده بود.
آقای سربخشیان علت برخورد حکومت با عکاسان خبری را ترس حکومت از عکس میداند: حکومت ابتدا تعدادی عکاس و خبرنگار را دعوت کرد همان دو روز اول عکس ها مخابره شد و حکومت به وحشت افتاد برای همین به قلع و قمع عکاس ها پرداخت.
وی همچون سایر همکارانش به بی اعتماد شدن مردم به عکاسان خبری اشاره میکند: وقتی حکومت عکس های مردم را منتشر و دور آنها خط می کشد که اینها اغتشاش گر هستند و شناسایی کنید شما با چه امنیتی می توانید بروید و عکاسی کنید؟ عامل نفوذی محسوب می شوید نه مردم شما را قبول دارند و نه حاکمیت. در اصل امنیت روانی ندارید.
مشکلات صنفی و حرفه ای عکاسان خبری
اما آیا همه مشکلات حرفه عکاسی خبری در ایران سیاسی است و در برخورد حکومت با این صنف خلاصه می شود یا همچنان که عباس کوثری میگوید مسائل حرفه ای و صنفی نیز پررنگ هستند؟
جواد منتظری می گوید: مشکلاتی که خود عکاسان داشتند ربطی به حکومت نداشت، به ساختار شکل گیری مطبوعات در ایران ربط داشت. من به جرات می گویم که ما عکاس خبری در ایران نداریم چون بستر مناسب برای انجام و ارائه عکس خبری را نداریم. یعنی این بستر در مطبوعات ما شکل نگرفت. چون تلاش های به وجود آوردن مطبوعات به لحاظ حرفه ای با معیارهای روزنامه نگاری محدود بود و دوام پیدا نکرد چون بقا نداشت که از دل آن تجربه بیرون بیاید. کما اینکه می بینیم هر چند سال یکبار دسته ای از عکاسان خبری مهاجرت کرده اند. بعد از انقلاب باید کسانی که تجربه داشتند می ماندند اما رفتند.
وی به دوره جنگ اشاره میکند: در دوره جنگ یکی از مشکلات اصلی ما بسته شدن عکاسان خبری است، خیلی ها ناچار شدند بروند یا کنار بگذارند و تعدادی آمدند و تازه شروع کردند. امثال رضا دقتی و آلفرد یعقوب زاده خیلی کم بودند و جزو معدود عکاسانی بودند که تاثیر گذار شدند که انها هم در مطبوعات داخلی کار نمی کردند. بهمن جلالی و کاوه گلستان توش و توان داشتند که عکاس بسازند و جزو معدود کسانی هستند که عکاس پرورش دادند.
به گفته آقای منتظری؛ دگر دیسی مطبوعات به سمت یک نشریه ایده آل یا رشد به سمت ایده آلیسم در مطبوعات از سمت کسانی می آید که مغزشان همیشه فعال است: ما در ای نزمینه کم داشتیم؛ کسانی که بودند را تاراندیم، کسانی که ماندند کار اتوماتیک وار انجام میدادند و از دوربین به عنوان ابزار صرف استفاده میکردند. بخشی از مشکل ما اینجا بود. بعد از انقلاب همه چیز مسدود ماند و آنهایی که می توانستند و انگیزه داشتند، رفتند و آدم های اتوماتیک وار ماندند و همین طور ادامه پیدا کرد تا رسیدیم به دوم خرداد که همه از آن به عنوان بهار مطبوعات یاد میکنند و من می گویم بهار در عین خزان بود. چون مطبوعات دچار رشد قارچ گونه شدند؛ دلیلش هم این بود که دولت اصلاحات که برایش جامعه مدنی مهم بود مهم ترین لایه برای ارتباط با جامعه مدنی را مطبوعات دانست. این اتفاق باعث شد مطبوعات عین قارچ رشد کنند. این همه مطبوعات زیاد کردیم اما نیروی متخصص به اندازه کافی نداشتیم. کسانی که روزنامه ها را تولید میکردندئ یا پشت پرده به عنوان مدیر مئسول ایستاده بودند، تجربه روزنامه نگاری نداشتند و همین ما را به شدت اذیت میکرد. مهم ترین چالش من این بود که در محیط کارم جا بیندازم که عکس خبری یعنی چی؟ و چه عکسی را باید چاپ کرد و چرا؟ و این به مرور فرسایش ایجاد میکرد.
آقای منتظری می افزاید: وقتی نیروی متخصص نداشتیم فوجی آدم وارد کردیم که اطلاعات و تخصصی نداشتند و همین به آفت ها اضافه کرد. یعنی در عین حالی که با سردبیری که تجربه ای نداشت می جنگیدیم به خبرنگار و عکاس هم باید تازه یاد میدادیم.
به گفته او خود عکاس ها هم مقصر بودند: من، وحید سالمی حسن سربخشیان، پیمان هوشمندزاده، امید سالمی و خیلی های دیگر با دوم خرداد به رسانه ها آمدیم. عباس کوثری و مجید سعیدی پیش از آن کار میکردند، اما با دوم خرداد آمدیم. دوم خرداد این حسن رابرای ما داشت که کسانی که عکاسی خوانده بودند وارد این حوزه شوند. ما هم عکاس خبری متخصص نبودیم؛چند واحد در این زمینه گذرانده بودیم و خیلی سریع توانستیم ارتباط برقرار کنیم.
آقای منتظری می افزاید: پس زمینه بچه ها را ببینید همه در واقع به نحوی آبشخور فکری از بهمن جلالی و کاوه گلستان دارند. یعنی یک دوره عکاس تحصیلکرده این رشته که میدانستند مجله و مطبوعات چیست و انگیزه داشتند وارد این کار شدند. کما اینکه من قبل از دوم خرداد به چند روزنامه رفته بودم اما قبول نکردند. از این نظر به نفع عکاس ها شد ولی کماکان این مشکلات را داشتیم و در گذر ایام یواش یواش تبدیل شدیم به عکاس هایی که عکس هایی را که روزنامه ها میخواهند تولید کنیم. این مساله تا مدتی برای ما جذاب بود اما وقتی تکرار شد خستگی هم آمد فکر کردم تا کی باید این عکس ها را بگیرم یک جایی بریدم به این نتیجه رسیدم که برای من ارزش مردم هستند. برای من مهم نیستند آدم هایی که در هر شرایطی خبر هستند مثل مقامات و رهبران سیاسی بلکه برای من مردم مهم هستند و تلاش کردم دنبال همین کار بروم.
او سپس عکاسی خبری را متشکل از دو شاخه پرس فتوگرافی یعنی عکاس صرف خبری که فقط با نیوز کار دارد وفیچر فتوگرافی میداند که به نوعی عکاسی که ریشه در عکاسی مستند دارد می پردازد. او می گوید: من همیشه تلاش کرده ام که عکاسی ژورنالیستی من رگ و ریشه مستند داشته باشد. مشکل ما این است آن تکه ای که ارزش بیشتر دارد را نمی توانیم در مطبوعات چاپ کنیم. وقتی برمیگردم می بینم مطبوعات ما به لحاظ عکاسی، آئینه جامعه ما نیست و غم ها، شادی های مردم و اتفاقات توی کوچه و خیابان ها را ندارد. این بزرگترین چالشی هست که همیشه با مطبوعات داشته ام و نتوانستم جا بیندازم. مشکلات دیگر هم بود اینترنت و نبودن کپی رایت و... اما به هر حال ما تلاش خودمان را کردیم.
آقای منتظری در پایان ابراز امیدواری میکند: یک روزی بیاید که بتوانیم قوانینی برای عکاسی خبری تدوین کنیم و حریم های عکاسی مطبوعات را به لحاظ حرفه ای مراعات کنیم و نیروهای امنیتی و انتظامی فکر نکنند عکاسان دشمن شان هستند. امیدوارم یک روزی به لحاظ صنفی، اینقدر قوی شویم که مطبوعات بر اساس معیارهای واقعی رسانه ای شکل بگیرند.
از سوی دیگر انجمن صنفی عکاسان خبری هرچند در ایران تشکیل شده اما تاکنون از کمک به عکاسان خبری در موارد بخصوص امنیتی و انتشار حتی یک بیانیه پرهیز کرده است. آقای منتظری در این مورد می گوید:یک بار خود من زنگ زدم که بیایید یک بیانیه بنویسیم و به بازداشت و برخوردهایی که می شود اعتراض کنیم متاسفانه گفتند در این شرایط ترجیح میدهیم هیچ کاری نکنیم.
او می افزاید:درست است که انجمن صنفی عکاسان خبری تشکیل شده اما کسانی در حکومت دنبال این هستند که این انجمن ها هیچ وقت قوی نشوند چون قوی شدن این انجمن ها یعنی قوی شدن مطبوعات و با مطبوعات قوی نمی توان به راحتی برخورد کرد. درست نشدن بیمه، درست نبودن چارت حرفه ای کاری، درست نشدن مسائل صنفی به جهت حقوق و امکانات بازنشستگی دست به دست هم میدهد که بدنه مطبوعات ریزش داشته باشد.
پشت پرده تصمیمگیری در بیت آیتالله خمینی
چه کسی آیتالله منتظری را برکنار کرد
گفتوگوی هفته گذشته احمد منتظری، فرزند ایتالله منتظری، قائممقام سابق رهبری جمهوریاسلامی، همچنان، حاشیههای خاص خود را به دنبال دارد.اما در هر حال اعتراضات سایتهای نزدیک به اصولگرایان و نقد آنان بر این سخنان و پاسخهای احمد منتظری، باعث شده گوشه کوچکی از اتفاقات رخ داده در سالهای آخر عمر آیتالله خمینی که منجر به صدور فرمان قتلعام زندانیان سیاسی در سال 67 و سپس برکناری آیتالله منتظری، به دلیل اعتراض به این اعدامها شد، روشنتر شود.
به دنبال سخنان احمد منتظری درباره اعدامهای سال 67، برخی رسانههای نزدیک به دولت، به انتقاد از احمد منتظری و پدر وی پرداختند. فرزند آیتالله منتظری، جوابیهای برای این سایتها ارسال کرد. وی که در میان دانشجویان از مسائل مربوط به برکناری آیتالله منتظری از قائم مقامی رهبری سخن گفته و به سئوالات دانشجویان در این زمینه پاسخ داده بود، در جوابیه خود با انتقاد از تقطیع و تحریف سخنانش، از نتیجهگیری اشتباه "کاملا مشابه" در این سایتها اظهار شگفتی کرده و آورده است: "مطالب اختلافی با هم ندارند، مثل اینکه از مرکز واحدی بخشنامه و ابلاغ شده باشد."
وی سپس با اعلام اینکه "قصد افشاگری نداشته ام" اعلام کرد که: "مطالب ذکر شده تنها بخشی از واقعیاتی است که دانستن آن حق مردم است."
احمد منتظری در ادامه با اشاره به ارسال نامهای از سوی آیتالله خمینی در تاریخ ششم فروردین سال 68، نوشته است: "وقتی حضرت آیت الله العظمی منتظری نامه 6 فروردین 68 را مشاهده نمود بسیار متعجب شد و فرمود بعید است که چنین مطالبی را استادش به رشته تحریر درآورده باشد. همچنین اینجانب در واقع برای توجیه کار معظم له به دانشجویان گفتم که ممکن است نامه 4 فروردین 68 آیت الله منتظری به امام نرسیده باشد وگرنه جواب آن نامه متواضعانه، نامه تند 6فروردین 68 نمی تواند باشد. همچنین سخنان اینجانب در مورد حاج احمد آقا خمینی فقط نقل تاریخ و واقعیت بود و اثبات اینکه نامه 6 فروردین 68 توسط حاج احمد آقا نوشته شده است. گفتن واقعیت ممکن است تلخ باشد اما توهین نیست."
احمد منتظری در سخنان خود همچنین گفته است: "اینجانب نامه ای را در اختیار داشتم که احمد آقا خمینی در مورد تغییر مدیریت مدرسه کرمانیها - قریب به این مضمون - نوشته بود که: امام فرموده اند حجة الاسلام آقای فهیم کرمانی برکنار شود و به جای ایشان حجة الاسلام آقای کشمیری منصوب شود، و امضا کرده بود «احمد خمینی». خط این نامه با نامه 6فروردین 68 کاملا منطبق بود. وقتی این دو نامه را در کنار هم به مرحوم پدرم ارائه کردم ایشان هم تصدیق نمودند که نامه 6 فرودین 68 را حاج احمد آقا نوشته است."
احمد منتظری: امام از اعدامها خبر نداشت
این ماجرا اما از آنجا آغاز شد که برخی از سایتهای نزدیک به جنبش سبز، متن سخنانی از احمد منتظری را منتشر کردند که در واقع عبارت بود از "گپ و گفت عدهای از همراهان جنبش سبز با احمد منتظری به مناسبت تولد آیتالله منتظری".
فرزند آیتالله منتظری در سخنان خود، با اشاره به اعدامهای سال 67 و اطلاع آیتالله خمینی از آن اعدامها، گفته بود:" در آن زمان تصویر متن حکم ایشان در مورد اعدام آنان را بر روی هر پرونده می گذاشتند. اگر تشخیص می دادند که زندانی به اصطلاح سر موضع است اعدام می شد. می گفتند زندانی مصاحبه کند تا اعدام نشود."
وی با اشاره به نامه آیتالله منتظری به آیتالله خمینی، درباره اعدامها افزوده بود: "یک بار آخر شب به اتاق آیت الله منتظری رفتم. دیدم پدر در حال نوشتن نامه ای هستند. پیش نویس آن را به من دادند. یک نامه به امام درباره قتل های 67 نوشته بودند. من به ایشان گفتم که اینها را صلاح نیست که در کاغذ بنویسید. اینها مطالب فوق سرّی است که باید شفاهی به امام بگویید نه اینکه مکتوب کنید. ایشان فرمودند همه چیز تمام شده است. آیت الله منتظری گفتند که با خونی که به ناحق ریخته می شود همه چیز تمام می شود، این محرمانه نیست و حق کسی که خونش ریخته شده نباید پایمال شود."
وی با اشاره به برخی گمانهزنیها درباره احتمال عدم اطلاع آیتالله خمینی از اعدامهای سال 67 وانجام شدن کارها به دست فرزند وی، سیداحمد خمینی هم چنین گفته: "نامه ها را مسئول دفتر یا حاج احمد آقا می گرفتند. به همین دلیل ممکن است برخی از نامه ها به امام نرسیده باشد. به طور مثال آیت الله منتظری در تاریخ 4 فروردین 68 نامه ای به امام نوشتند که من شرعا و قانونا نظر شما را بر نظر خودم مقدم می دانم. امام می توانست زیر آن نامه بنویسد خودت گفتی برو کنار و سیاست و ریاست را کنار بگذار. اما ایشان در تاریخ 6 فروردین 68 نامه ای نوشتند که والله من بازرگان و بنی صدر را از اول قبول نداشتم، واللّه من از اول با قائم مقامی تو مخالف بودم. خلاصه اینکه جواب آن نامه متواضعانه، این نامه تند نبود. علاوه براین نامه 6 فروردین 68 صد در صد دست خط امام نیست.... در تاریخ 18 اردیبهشت 68 نامه ای را آیت الله منتظری نوشتند که من به همراه آقای دری نجف آبادی که آن زمان مسئول دفتر بودند رفتیم که نامه را برسانیم. اما گفتند که حال امام خوب نیست و امکان ملاقات نیست. حاج احمد آقا نامه را گرفت ولی اجازه ملاقات نداد. آقای دری به حاج احمد آقا گفت که "دیگر آیت الله منتظری قائم مقام رهبری نیست ولی این فضاحتی که روزنامه ها درست کرده اند کل روحانیت را خراب می کند. مردم می گویند این شخص که دومین شخصیت انقلاب بوده است اگر واقعا اینقدر آدم بدی است پس وای به حال بقیه آنان". حاج احمد آقا در جواب گفت "ببین آقای دری بالاخره آقای منتظری گفته که امام زن های بچه دار را اعدام کرده است حالا ما باید بگوییم کسی که این حرف را زده یک مجتهد جامع الشرایط است و یا یک ضد انقلاب؟"... حاج احمد آقا همواره می خواست تاکید کند که امام اشتباه نمی کند. به طور مثال امام گفته بود که این جنگ بیست سال هم طول بکشد ما ایستادگی می کنیم. ایشان به کسانی که می خواستند نزد امام بروند می گفتند که از جنگ صحبتی نکنید. در جلسات سران سه قوه می گفتند که حرف صلح را مطرح نکنید. حتی آیت الله طاهری اصفهانی می خواست نزد امام برود و درباره کمبودهای جبهه صحبت کند. خیلی از وضع جبهه ها گلایه داشت اما در ملاقات هیچ صحبتی از جبهه نکرده بود چون حاج احمد آقا گفته بود که درباره مسایل جنگ به امام حرفی نزنید.
فرزند آیتالله منتظری درباره دیدارهای سیداحمد خمینی با آیتالله منتظری، پس از فوت آیتالله خمینی هم اضافه کرده بود: "در مجلس ختمی که به قم آمده بودند آیت الله منتظری و احمد آقا خمینی همدیگر را می بینند و خیلی احمد آقا به ایشان احترم گذاشته بود و مثل سابق رفتارشان نبود. اما اینکه نزد پدرم بیاید و ابراز پشیمانی کند نبوده است. همچنین تنها آیت الله منتظری گفته بودند که استقراض از کشورهای خارجی نکنید که احمد آقا خمینی در سال پایانی عمرش - در مصاحبه یا سخنرانی - گفته بود که دوستداران واقعی انقلاب گفته بودند که استقراض از کشورهای خارجی نکنید."
احمد منتظری در سخنان خود همچنین با اشاره به حصر آیتالله منتظری در آبان ماه سال 76، به این نکته اشاره کرده بود که: "نامه حصر آیت الله منتظری را آقای خاتمی امضا کرده بودند و در این باره دستور داده بودند."
برکناری آیتالله منتظری: روایت دولتی
اما روایت مقامات دولتی جمهوری اسلامی از برکناری آیت الله منتظری، متفاوت است.
در روایت رسمی، ایت الله خمینی، از ابتدا با انتصاب آیت الله منتظری به قائم مقامی رهبری مخالف بوده است. آیت الله محمدی گیلانی در این زمینه می گوید: "یک روز قبل از مطرح شدن قائم مقامی آقای منتظری در مجلس خبرگان (۲۵ تیر۱۳۶۴)، من ضمن تماس با دفتر امام(ره) کتباً (از طریق آقای توسلی و آقای رسولی) از ایشان درخواست ملاقات کردم. در آن موقع اعلام شده بود که امام تا پانزده روز ملاقات ندارند. من در تکه کاغذی نوشتم مطلبی واجب و ضروری است، احساس وجوب کردم به عرض مبارک برسانم، امام اجازه دادند خدمتشان رسیدم. گفتم: فردا قرار است موضوع قائم مقامی آقای منتظری در مجلس خبرگان مطرح شود، خواستم به عرضتان برسانم به آقای هاشمی بگویید مطرح نشود. من به آقای منتظری ارادت دارم؛خدمتشان درس خوانده ام؛ ایشان را عابد و زاهد می دانم؛ ولی این خصوصیات، کافی نیست. او از عهده این کار برنمی آید... امام، گلههای سوزانی از آقای منتظری را آغاز کرد که کجا چه کرده و کجا چه...! و اضافه فرمود: احمد هم از او دفاع می کند! از منزل سید مهدی هاشمی، دست نویسهای او را آورده اند. من دیدم نامه های آقای منتظری از نوشته های مهدی هاشمی الهام گرفته! این را من برای ایشان نوشتم."
در این روایت، حتی پس از این سخنان نیز، آیت الله خمینی در مقابل اصرارهای هاشمی رفسنجانی، کوتاه آمده است:" فردای آن روز، آقای هاشمی موضوع قائم مقامی آقای منتظری را در مجلس خبرگان مطرح کرد. آقای محمدی گیلانی اضافه کرد که: پس از این ماجرا، روزی آقای هاشمی در حضور جمعی گفت: من بعدازظهر رفتم خدمت امام. امام فرمودند: موضوع قائم مقامی آقای منتظری را فردا مطرح نکن. گفتم: چرا؟ ما در اجلاسیه قبل، به آقایان گفته ایم که ایشان را به عنوان قائم مقام، مطرح کنیم. فرمود: نه، یکی از دوستان آمده و چنین گفته... گفتم: ما اعلام کرده ایم. نمیشود..."
دلیل اثبات این مساله نیز، همان نامه آیت الله خمینی در تاریخ ششم فرودین اعلام می شود که در آن نوشته: "والله قسم من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودم ولی در آن وقت شما را ساده لوح می دانستم که مدیر و مدبر نبودید. والله قسم من به نخست وزیری بازرگان مخالف بودم؛ ولی او را هم آدم خوبی میدانستم. والله قسم من رأی به ریاست جمهوری بنی صدر ندادم و در تمام موارد، نظر دوستان را پذیرفتم..."
در کتاب "از جدایی تا رویارویی" هم در این زمینه آمده: "این نامه ابتدا بنا بر صلاحدید حضرت امام قرار بود تا از رسانههای عمومی از جمله صدا و سیما منتشر شود اما بواسطه درخواست برخی از مسئولین وقت از جمله آیتالله خامنهای، آیتالله مشکینی و... از امام مبنی بر عدم انتشار این نامه به صورت عمومی، امام خمینی در پاسخ، بنا بر آنچه که حجتالاسلام و المسلمین روح الله حسینیان نقل نموده است، می فرمایند: البته اینکه من نامه ۶ فروردین ۶۸ را پس گرفتم، نه اینکه پشیمان شدم و نه اینکه اصرار شما مرا وادار کرد که این نامه را پس بگیرم، فقط ترسیدم که با پخش (انتشار عمومی) این نامه، خون مردم به جوش بیاید و بریزند و آقای منتظری را بکشند... آقای منتظری هم خودش فاسد است و هم شاگردی که تربیت میکند فاسد تربیت میکند."
حجت الاسلام محمدی ری شهری در کتاب "سنجه انصاف" که به بررسی مقطع حساسی از جمهوری اسلامی، از نصب منتظری به قائم مقامی رهبری تا عزل وی و ماجرای باند مهدی هاشمی اختصاص دارد، برای نخستین بار تصویر نامه تاریخی ۶ فروردین ۶۸ آقای خمینی به منتظری را که از سوی عوامل مخاطب نامه در آن تشکیک شده بود، منتشر کرده است.
هاشمی رفسنجانی، اما روایت این برکناری را چنین میداند: "آیتالله امینی از قم به من تلفن کردند و گفتند که امام دستور دادند به دبیرخانه خبرگان که جلسه خبرگان را تشکیل بدهید. برای اینکه این مسئله را حل کنید و تمام کنید. من به ایشان گفتم که خیلی خوب، حالا شماها بیایید تهران ما روی مسئله حرف داریم و هنوز این جلسه را تشکیل ندهید و به تهران بیایید. با حاج احمدآقا دو نفری دوباره رفتیم خدمت حضرت امام خیلی حرف زدیم من گریه کردم پیش امام و آنچه که میفهمیدم خدمت ایشان گفتم، ایشان اصرار داشتند و میگفتند مسئله باید تمام شود. تا اینکه روز ۶ فروردین شد، روز ششم فروردین یعنی اینکه من میگویم روز پنجشنبه بود و ما روز جمعه که نمیتوانستیم جلسه تشکیل بدهیم و به آقای امینی گفتیم روز یکشنبه به تهران بیایید... نامهای سر به مهر امام برای من فرستادند به دفتر من که وقتی نامه رسید، رهبری هم رسیده بودند. ما با هم این نامه را باز کردیم و امام اجازه داده بودند که نامه را بخوانیم. همین نامهای است که چاپ شد، یعنی نامه دومی که در روزنامهها چاپ شد... حاج احمدآقا تلفن کرد و گفت به نظر میرسد اگر بخواهیم که فتنهای پیش نیاید شما و آقای خامنهای با هم بروید قم و شما نامه را ابلاغ کنید و آنجا هم صحبت کنید و فتنهای هم پیش نیاید. مسئله امام را هم که میدانید حالت برگشت ندارند، من گفتم نه ما حرف داریم ما باید قبلاً امام را ببینیم، ایشان گفت نامه را دادند آقا به رادیو، رادیو ساعت دو میخواند. من گفتم نخواند بالاخره ما مشاور امام هستیم صبر کنید ما بحث خودمان را بکنیم تا بعد بفهمیم چه میشود، قضیه چه اتفاقی میافتد. آقایان اعضای هیأت رئیسه خبرگان هم از قم آمدند. آیات مشکینی، امینی، مؤمن و طاهری خرمآبادی، ما اعضای هیأت بودیم. هم برای اینکه اجلاس خبرگان را دعوت کنیم و هم برای مشورت در اصل قضیه، ما ساعاتی بحث کردیم همه ما صلاح ندانستیم. تا ساعت ۹ شب طول کشید بالاخره تصمیم گرفتیم برویم پیش امام، احمدآقا گفت آقا نمیپذیرند. گفتند هر کس بیاید راه ندهید."
بعدها سیداحمد خمینی، خطاب به آیت الله منتظری متنی را منتشر کرد که معروف شد به "رنجنامه". وی در این متن نوشته بود: "یادتان هست در ملاقات آخر خود با امام شما نیم ساعت حرف زدید و امام سکوت کردند وقتی بلند شدید بروید امام فرمودند: بیشتر حرفهای شما درست نبود، خدا انشاالله مرا ببخشاید و مرگم را برساند."
داستان برکناری آیت الله منتظری از قائم مقامی رهبری، همچنان خبرساز و از نکات پرابهام تاریخ معاصر ایران است. تنها باید منتظر زمان ماند تا دو طرف قضیه بیشتر در این باره صحبت کنند و مدارک جددی در این باره، منتشر شود.
به دنبال سخنان احمد منتظری درباره اعدامهای سال 67، برخی رسانههای نزدیک به دولت، به انتقاد از احمد منتظری و پدر وی پرداختند. فرزند آیتالله منتظری، جوابیهای برای این سایتها ارسال کرد. وی که در میان دانشجویان از مسائل مربوط به برکناری آیتالله منتظری از قائم مقامی رهبری سخن گفته و به سئوالات دانشجویان در این زمینه پاسخ داده بود، در جوابیه خود با انتقاد از تقطیع و تحریف سخنانش، از نتیجهگیری اشتباه "کاملا مشابه" در این سایتها اظهار شگفتی کرده و آورده است: "مطالب اختلافی با هم ندارند، مثل اینکه از مرکز واحدی بخشنامه و ابلاغ شده باشد."
وی سپس با اعلام اینکه "قصد افشاگری نداشته ام" اعلام کرد که: "مطالب ذکر شده تنها بخشی از واقعیاتی است که دانستن آن حق مردم است."
احمد منتظری در ادامه با اشاره به ارسال نامهای از سوی آیتالله خمینی در تاریخ ششم فروردین سال 68، نوشته است: "وقتی حضرت آیت الله العظمی منتظری نامه 6 فروردین 68 را مشاهده نمود بسیار متعجب شد و فرمود بعید است که چنین مطالبی را استادش به رشته تحریر درآورده باشد. همچنین اینجانب در واقع برای توجیه کار معظم له به دانشجویان گفتم که ممکن است نامه 4 فروردین 68 آیت الله منتظری به امام نرسیده باشد وگرنه جواب آن نامه متواضعانه، نامه تند 6فروردین 68 نمی تواند باشد. همچنین سخنان اینجانب در مورد حاج احمد آقا خمینی فقط نقل تاریخ و واقعیت بود و اثبات اینکه نامه 6 فروردین 68 توسط حاج احمد آقا نوشته شده است. گفتن واقعیت ممکن است تلخ باشد اما توهین نیست."
احمد منتظری در سخنان خود همچنین گفته است: "اینجانب نامه ای را در اختیار داشتم که احمد آقا خمینی در مورد تغییر مدیریت مدرسه کرمانیها - قریب به این مضمون - نوشته بود که: امام فرموده اند حجة الاسلام آقای فهیم کرمانی برکنار شود و به جای ایشان حجة الاسلام آقای کشمیری منصوب شود، و امضا کرده بود «احمد خمینی». خط این نامه با نامه 6فروردین 68 کاملا منطبق بود. وقتی این دو نامه را در کنار هم به مرحوم پدرم ارائه کردم ایشان هم تصدیق نمودند که نامه 6 فرودین 68 را حاج احمد آقا نوشته است."
احمد منتظری: امام از اعدامها خبر نداشت
این ماجرا اما از آنجا آغاز شد که برخی از سایتهای نزدیک به جنبش سبز، متن سخنانی از احمد منتظری را منتشر کردند که در واقع عبارت بود از "گپ و گفت عدهای از همراهان جنبش سبز با احمد منتظری به مناسبت تولد آیتالله منتظری".
فرزند آیتالله منتظری در سخنان خود، با اشاره به اعدامهای سال 67 و اطلاع آیتالله خمینی از آن اعدامها، گفته بود:" در آن زمان تصویر متن حکم ایشان در مورد اعدام آنان را بر روی هر پرونده می گذاشتند. اگر تشخیص می دادند که زندانی به اصطلاح سر موضع است اعدام می شد. می گفتند زندانی مصاحبه کند تا اعدام نشود."
وی با اشاره به نامه آیتالله منتظری به آیتالله خمینی، درباره اعدامها افزوده بود: "یک بار آخر شب به اتاق آیت الله منتظری رفتم. دیدم پدر در حال نوشتن نامه ای هستند. پیش نویس آن را به من دادند. یک نامه به امام درباره قتل های 67 نوشته بودند. من به ایشان گفتم که اینها را صلاح نیست که در کاغذ بنویسید. اینها مطالب فوق سرّی است که باید شفاهی به امام بگویید نه اینکه مکتوب کنید. ایشان فرمودند همه چیز تمام شده است. آیت الله منتظری گفتند که با خونی که به ناحق ریخته می شود همه چیز تمام می شود، این محرمانه نیست و حق کسی که خونش ریخته شده نباید پایمال شود."
وی با اشاره به برخی گمانهزنیها درباره احتمال عدم اطلاع آیتالله خمینی از اعدامهای سال 67 وانجام شدن کارها به دست فرزند وی، سیداحمد خمینی هم چنین گفته: "نامه ها را مسئول دفتر یا حاج احمد آقا می گرفتند. به همین دلیل ممکن است برخی از نامه ها به امام نرسیده باشد. به طور مثال آیت الله منتظری در تاریخ 4 فروردین 68 نامه ای به امام نوشتند که من شرعا و قانونا نظر شما را بر نظر خودم مقدم می دانم. امام می توانست زیر آن نامه بنویسد خودت گفتی برو کنار و سیاست و ریاست را کنار بگذار. اما ایشان در تاریخ 6 فروردین 68 نامه ای نوشتند که والله من بازرگان و بنی صدر را از اول قبول نداشتم، واللّه من از اول با قائم مقامی تو مخالف بودم. خلاصه اینکه جواب آن نامه متواضعانه، این نامه تند نبود. علاوه براین نامه 6 فروردین 68 صد در صد دست خط امام نیست.... در تاریخ 18 اردیبهشت 68 نامه ای را آیت الله منتظری نوشتند که من به همراه آقای دری نجف آبادی که آن زمان مسئول دفتر بودند رفتیم که نامه را برسانیم. اما گفتند که حال امام خوب نیست و امکان ملاقات نیست. حاج احمد آقا نامه را گرفت ولی اجازه ملاقات نداد. آقای دری به حاج احمد آقا گفت که "دیگر آیت الله منتظری قائم مقام رهبری نیست ولی این فضاحتی که روزنامه ها درست کرده اند کل روحانیت را خراب می کند. مردم می گویند این شخص که دومین شخصیت انقلاب بوده است اگر واقعا اینقدر آدم بدی است پس وای به حال بقیه آنان". حاج احمد آقا در جواب گفت "ببین آقای دری بالاخره آقای منتظری گفته که امام زن های بچه دار را اعدام کرده است حالا ما باید بگوییم کسی که این حرف را زده یک مجتهد جامع الشرایط است و یا یک ضد انقلاب؟"... حاج احمد آقا همواره می خواست تاکید کند که امام اشتباه نمی کند. به طور مثال امام گفته بود که این جنگ بیست سال هم طول بکشد ما ایستادگی می کنیم. ایشان به کسانی که می خواستند نزد امام بروند می گفتند که از جنگ صحبتی نکنید. در جلسات سران سه قوه می گفتند که حرف صلح را مطرح نکنید. حتی آیت الله طاهری اصفهانی می خواست نزد امام برود و درباره کمبودهای جبهه صحبت کند. خیلی از وضع جبهه ها گلایه داشت اما در ملاقات هیچ صحبتی از جبهه نکرده بود چون حاج احمد آقا گفته بود که درباره مسایل جنگ به امام حرفی نزنید.
فرزند آیتالله منتظری درباره دیدارهای سیداحمد خمینی با آیتالله منتظری، پس از فوت آیتالله خمینی هم اضافه کرده بود: "در مجلس ختمی که به قم آمده بودند آیت الله منتظری و احمد آقا خمینی همدیگر را می بینند و خیلی احمد آقا به ایشان احترم گذاشته بود و مثل سابق رفتارشان نبود. اما اینکه نزد پدرم بیاید و ابراز پشیمانی کند نبوده است. همچنین تنها آیت الله منتظری گفته بودند که استقراض از کشورهای خارجی نکنید که احمد آقا خمینی در سال پایانی عمرش - در مصاحبه یا سخنرانی - گفته بود که دوستداران واقعی انقلاب گفته بودند که استقراض از کشورهای خارجی نکنید."
احمد منتظری در سخنان خود همچنین با اشاره به حصر آیتالله منتظری در آبان ماه سال 76، به این نکته اشاره کرده بود که: "نامه حصر آیت الله منتظری را آقای خاتمی امضا کرده بودند و در این باره دستور داده بودند."
برکناری آیتالله منتظری: روایت دولتی
اما روایت مقامات دولتی جمهوری اسلامی از برکناری آیت الله منتظری، متفاوت است.
در روایت رسمی، ایت الله خمینی، از ابتدا با انتصاب آیت الله منتظری به قائم مقامی رهبری مخالف بوده است. آیت الله محمدی گیلانی در این زمینه می گوید: "یک روز قبل از مطرح شدن قائم مقامی آقای منتظری در مجلس خبرگان (۲۵ تیر۱۳۶۴)، من ضمن تماس با دفتر امام(ره) کتباً (از طریق آقای توسلی و آقای رسولی) از ایشان درخواست ملاقات کردم. در آن موقع اعلام شده بود که امام تا پانزده روز ملاقات ندارند. من در تکه کاغذی نوشتم مطلبی واجب و ضروری است، احساس وجوب کردم به عرض مبارک برسانم، امام اجازه دادند خدمتشان رسیدم. گفتم: فردا قرار است موضوع قائم مقامی آقای منتظری در مجلس خبرگان مطرح شود، خواستم به عرضتان برسانم به آقای هاشمی بگویید مطرح نشود. من به آقای منتظری ارادت دارم؛خدمتشان درس خوانده ام؛ ایشان را عابد و زاهد می دانم؛ ولی این خصوصیات، کافی نیست. او از عهده این کار برنمی آید... امام، گلههای سوزانی از آقای منتظری را آغاز کرد که کجا چه کرده و کجا چه...! و اضافه فرمود: احمد هم از او دفاع می کند! از منزل سید مهدی هاشمی، دست نویسهای او را آورده اند. من دیدم نامه های آقای منتظری از نوشته های مهدی هاشمی الهام گرفته! این را من برای ایشان نوشتم."
در این روایت، حتی پس از این سخنان نیز، آیت الله خمینی در مقابل اصرارهای هاشمی رفسنجانی، کوتاه آمده است:" فردای آن روز، آقای هاشمی موضوع قائم مقامی آقای منتظری را در مجلس خبرگان مطرح کرد. آقای محمدی گیلانی اضافه کرد که: پس از این ماجرا، روزی آقای هاشمی در حضور جمعی گفت: من بعدازظهر رفتم خدمت امام. امام فرمودند: موضوع قائم مقامی آقای منتظری را فردا مطرح نکن. گفتم: چرا؟ ما در اجلاسیه قبل، به آقایان گفته ایم که ایشان را به عنوان قائم مقام، مطرح کنیم. فرمود: نه، یکی از دوستان آمده و چنین گفته... گفتم: ما اعلام کرده ایم. نمیشود..."
دلیل اثبات این مساله نیز، همان نامه آیت الله خمینی در تاریخ ششم فرودین اعلام می شود که در آن نوشته: "والله قسم من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودم ولی در آن وقت شما را ساده لوح می دانستم که مدیر و مدبر نبودید. والله قسم من به نخست وزیری بازرگان مخالف بودم؛ ولی او را هم آدم خوبی میدانستم. والله قسم من رأی به ریاست جمهوری بنی صدر ندادم و در تمام موارد، نظر دوستان را پذیرفتم..."
در کتاب "از جدایی تا رویارویی" هم در این زمینه آمده: "این نامه ابتدا بنا بر صلاحدید حضرت امام قرار بود تا از رسانههای عمومی از جمله صدا و سیما منتشر شود اما بواسطه درخواست برخی از مسئولین وقت از جمله آیتالله خامنهای، آیتالله مشکینی و... از امام مبنی بر عدم انتشار این نامه به صورت عمومی، امام خمینی در پاسخ، بنا بر آنچه که حجتالاسلام و المسلمین روح الله حسینیان نقل نموده است، می فرمایند: البته اینکه من نامه ۶ فروردین ۶۸ را پس گرفتم، نه اینکه پشیمان شدم و نه اینکه اصرار شما مرا وادار کرد که این نامه را پس بگیرم، فقط ترسیدم که با پخش (انتشار عمومی) این نامه، خون مردم به جوش بیاید و بریزند و آقای منتظری را بکشند... آقای منتظری هم خودش فاسد است و هم شاگردی که تربیت میکند فاسد تربیت میکند."
حجت الاسلام محمدی ری شهری در کتاب "سنجه انصاف" که به بررسی مقطع حساسی از جمهوری اسلامی، از نصب منتظری به قائم مقامی رهبری تا عزل وی و ماجرای باند مهدی هاشمی اختصاص دارد، برای نخستین بار تصویر نامه تاریخی ۶ فروردین ۶۸ آقای خمینی به منتظری را که از سوی عوامل مخاطب نامه در آن تشکیک شده بود، منتشر کرده است.
هاشمی رفسنجانی، اما روایت این برکناری را چنین میداند: "آیتالله امینی از قم به من تلفن کردند و گفتند که امام دستور دادند به دبیرخانه خبرگان که جلسه خبرگان را تشکیل بدهید. برای اینکه این مسئله را حل کنید و تمام کنید. من به ایشان گفتم که خیلی خوب، حالا شماها بیایید تهران ما روی مسئله حرف داریم و هنوز این جلسه را تشکیل ندهید و به تهران بیایید. با حاج احمدآقا دو نفری دوباره رفتیم خدمت حضرت امام خیلی حرف زدیم من گریه کردم پیش امام و آنچه که میفهمیدم خدمت ایشان گفتم، ایشان اصرار داشتند و میگفتند مسئله باید تمام شود. تا اینکه روز ۶ فروردین شد، روز ششم فروردین یعنی اینکه من میگویم روز پنجشنبه بود و ما روز جمعه که نمیتوانستیم جلسه تشکیل بدهیم و به آقای امینی گفتیم روز یکشنبه به تهران بیایید... نامهای سر به مهر امام برای من فرستادند به دفتر من که وقتی نامه رسید، رهبری هم رسیده بودند. ما با هم این نامه را باز کردیم و امام اجازه داده بودند که نامه را بخوانیم. همین نامهای است که چاپ شد، یعنی نامه دومی که در روزنامهها چاپ شد... حاج احمدآقا تلفن کرد و گفت به نظر میرسد اگر بخواهیم که فتنهای پیش نیاید شما و آقای خامنهای با هم بروید قم و شما نامه را ابلاغ کنید و آنجا هم صحبت کنید و فتنهای هم پیش نیاید. مسئله امام را هم که میدانید حالت برگشت ندارند، من گفتم نه ما حرف داریم ما باید قبلاً امام را ببینیم، ایشان گفت نامه را دادند آقا به رادیو، رادیو ساعت دو میخواند. من گفتم نخواند بالاخره ما مشاور امام هستیم صبر کنید ما بحث خودمان را بکنیم تا بعد بفهمیم چه میشود، قضیه چه اتفاقی میافتد. آقایان اعضای هیأت رئیسه خبرگان هم از قم آمدند. آیات مشکینی، امینی، مؤمن و طاهری خرمآبادی، ما اعضای هیأت بودیم. هم برای اینکه اجلاس خبرگان را دعوت کنیم و هم برای مشورت در اصل قضیه، ما ساعاتی بحث کردیم همه ما صلاح ندانستیم. تا ساعت ۹ شب طول کشید بالاخره تصمیم گرفتیم برویم پیش امام، احمدآقا گفت آقا نمیپذیرند. گفتند هر کس بیاید راه ندهید."
بعدها سیداحمد خمینی، خطاب به آیت الله منتظری متنی را منتشر کرد که معروف شد به "رنجنامه". وی در این متن نوشته بود: "یادتان هست در ملاقات آخر خود با امام شما نیم ساعت حرف زدید و امام سکوت کردند وقتی بلند شدید بروید امام فرمودند: بیشتر حرفهای شما درست نبود، خدا انشاالله مرا ببخشاید و مرگم را برساند."
داستان برکناری آیت الله منتظری از قائم مقامی رهبری، همچنان خبرساز و از نکات پرابهام تاریخ معاصر ایران است. تنها باید منتظر زمان ماند تا دو طرف قضیه بیشتر در این باره صحبت کنند و مدارک جددی در این باره، منتشر شود.
با گذشت یک هفته مشخص شد:
احمدی نژاد نشست ائمه جمعه را به هم ریخت
با گذشت بیش از یک هفته از نشست ائمه جمعه سراسر کشور که محمود احمدی نژاد نیز به عنوان میهمان در آن شرکت کرده بود، یک سایت خبری متعلق به اصولگرایان از تشنج در این گردهم آیی به دنبال سخنان رئیس دولت درباره موضوع حجاب خبر داد.
سایت "جهان نیوز" که متعلق به علیرضا زاکانی، دبیرکل جمعیت رهپویان انقلاب اسلامی و نماینده اصولگرای تهران در مجلس است، با اعلام این خبر نوشت: "جلسه ائمه جمعه با رئیس جمهور با حاشیه هایی همراه بود که برخی از اخبار آن با تاخیر یک هفته ای به رسانه ها راه یافت."
اخبار رسمی که رسانه های دولتی در هفته گذشته از این نشست منتشر کرده بودند، تنها شامل متن سخنرانی های سیدرضا تقوی، رئیس شورای سیاستگذاری ائمه جمعه و محمود احمدی نژاد، رئیس دولت دهم بود. سخنرانی هایی که بنابر گزارش های رسمی منتشرشده، سرشار از تعریف و تمجید رئیس این شورا از احمدی نژاد و احمدی نژاد از خود بود.
اما این نشست، روی دیگری هم داشته که در گزارش های رسمی رسانه های دولتی اشاره ای به آن نشده بود.
جهان نیوز در این ارتباط خبر داده که یکی از "حاشیه های مهم" این جلسه، "اعتراض اعضا و ائمه جمعه به سخنان رئیس جمهور در موضوع حجاب بود."
به گزارش این سایت، احمدی نژاد وقتی توسط یکی از ائمه جمعه حاضر در نشست درباره موضوع حجاب مورد پرسش قرار می گیرد، می گوید: "واقعا مشکل مملکت پس از 30 سال حجاب دختران است که اینقدر دولت را مورد حمله قرار می دهند؟"
اما این اظهارات احمدی نژاد با واکنش منفی ائمه جمعه روبرو می شود زیرا به نوشته جهان "این سخن رئیس جمهور ابتدا با اعتراض یکی از اعضای هیات رئیسه همراه شد و پس از آن حاضرین در جلسه و دیگر ائمه جمعه نیز به سخنان رئیس جمهور اعتراض کردند."
این سایت خبری در ادامه از تشنج در نشست ائمه جمعه به دلیل سخنان احمدی نژاد خبر می دهد و می افزاید: "در همین رابطه گفته می شود جلسه برای مدتی همراه با بگو و مگو و از حالت طبیعی خود خارج شده بود."
به گزارش جهان، اعتراضات به سخنان رئیس دولت آنقدر ادامه یافت که حتی بخش های دیگر سخنان احمدی نژاد درباره موضوعاتی مانند هدفمندسازی یارانه ها را نیز تحت تاثیر قرار داد.
شورای سیاستگذاری ائمه جمعه نهادی حکومتی است که در سال 1372 با حکم آیت الله سیدعلی خامنه ای، رهبر جمهوری اسلامی تشکیل و جایگزین تشکیلاتی به نام شورای مرکزی ائمه جمعه شد.
این شورا همانگونه که از نامش پیداست، مرجع اصلی سیاستگذاری در امور مربوط به ائمه جمعه است. همچنین نصب و عزل ائمه جمعه در سراسر کشور و شکایت از آنها بر عهده این شورا است.
به نظر کارشناسان، حکومتی بودن این شورا باعث شده تا ائمه جمعه در سراسر ایران کاملا در خدمت جریان حاکم در جمهوری اسلامی باشند.
حمایت ما از دولت، سیاست رهبری است
سیدرضا تقوی، رئیس شورای سیاستگذاری ائمه جمعه، 29 تیر سال جاری در حاشیه همایش "نماز جمعه و رسانه" و در پاسخ به این شائبه که امامان جمعه همواره به نفع یک جریان سیاسی خاص موضع گیری می کنند، گفته بود: "امام جمعه مواضع نظام را مطرح ميكند و ممكن است كه مواضع يك جناح عين مواضع نظام در مسائلي باشد و اين تلقي در جامعه به وجود بيايد كه اين امام جمعه در موافقت با يك جناح صحبت ميكند در حالي كه اين جناح است كه دارد بر اساس مواضع نظام موضعگيري ميكند."
تقوی که از سال 1379 ریاست این شورا را بر عهده دارد، در گردهم آیی اخیر ائمه جمعه هم که با حضور احمدی نژاد همراه بود، تاکید کرد که "ائمه جمعه سياستهاي ابلاغ شده توسط رهبري را دنبال ميکنند."
وی در تشریح دلایل حمایت ائمه جمعه از دولت احمدی نژاد، با تقدیر از مواضع رئیس دولت افزود: "یکي از سياستهاي ائمه جمعه حمايت از دولت دهم است، چرا که رهبر معظم انقلاب، بيشترين حمايتها را از دولت نهم و دهم در اين سالها داشتهاند و در برخي مواقع هم دلايل حمايتها را مطرح فرمودهاند."
به گفته آقای تقوی:"به سبب ارزشهايي که در دولت نهم و دهم وجود داشته و دارد و هر روز قويتر ادامه خواهد يافت، از دولت احمدي نژاد حمايت ميکنيم."
رئیس شورای سیاستگذاری ائمه جمعه گفته است: "هرچه ارزشهاي دولت بيشتر شود، حمايت امامان جمعه نيز بيشتر خواهد شد."
وی همچنین به نقش ائمه جمعه در آنچه او مقابله با «فتنه پس از انتخابات دهم رياست جمهوري»عنوان کرد، اشاره و تصریح کرد: "امامان جمعه همانند يک فرمانده قرارگاه به ويژه در شهرهاي بزرگي مانند قم، تبريز، اصفهان، شيراز و مشهد جلوي توسعه فتنه را گرفتند و با درايت و مديريتي تحسينبرانگيز شرايط را کنترل کردند."
تمجید احمدی نژاد از خود
محمود احمدی نژاد هم که به عنوان میهمان در روز دوم این نشست شرکت کرده بود، در سخنانی به تمجید از عملکرد خود در سفر اخیرش به آمریکا پرداخت.
احمدی نژاد با بیان اینکه "امروز جمهوری اسلامی ایران در مرکز قدرت نمایی آمریکا همه موجودیت نظام سلطه و آمریکا را زیر سئوال می برد و آنها هیچ کاری نمی توانند انجام دهند" افزود: "مصاحبه های من در حقیقت یک نبرد و جنگ واقعی بود، زیرا آنان برخلاف ادعاهایشان مبنی بر آزادی رسانه ها به نمایندگی از مقامهای آمریکایی حرف می زدند."
به گفته او: "یکی از رسانه های وابسته به وزارت دفاع آمریکا در بخشی از مصاحبه تلاش کرد ذهنیت مردم را با طرح سئوال در خصوص مهدویت و امام عصر مخدوش کند اما به فضل الهی تریبون دشمن ترین دشمنان امام عصر فرصتی برای معرفی این امام عزیز شد."
وی همچنین نماز جمعه را "تمرین ولایت پذیری و تجدید اصل و جاری کردن ولایت در جامعه" دانست و گفت: "اگر چه در جمهوری اسلامی همه نهادها به ولایت و مرکزیت نظام متصل هستند اما در یک افق بالاتر و تحقق جامعه جهانی اراده امام و اندیشه ها ودیدگاههای ولی باید از طریق رکن نماز جمعه در جامعه منتشر شود. از این رو هیچ نهادی نمی تواند با نماز جمعه برابری کند."
روحانیون نگران، احمدی نژاد آسوده
حالا اما بر خلاف اخبار رسمی منتشر شده از این نشست، سایت های خبری اصولگرا فاش کرده اند که گردهم آیی فوق نه تنها دوستانه نبوده بلکه با سخنان احمدی نژاد درباره حجاب به تشنج کشیده شده است.
این سخنان رئیس دولت البته عمری تقریبا 5 ساله دارد. احمدی نژاد در جریان تبلیغات انتخابات دوره نهم ریاست جمهوری در سال 1384 هم گفته بود: "مشکل کشور ما چند تار موی یک دختر نیست. به دولت چه ربطی دارد که دختران و جوانان ما چه می پوشند؟ دولت باید به امور اساسی و زیربنایی مملکت رسیدگی کند."
وی 23 خرداد سال جاری نیز در یک برنامه تلویزیونی با انتقاد از برخورد خشن با مقوله بدحجابی، وعده داده بود تا آنجا که بتواند با این مسئله برخورد و آن را کنترل خواهد کرد. احمدی نژاد در آن برنامه خواستار برخورد فرهنگی با مقوله بدحجابی به جای برخورد خشونت آمیز شده بود.
اظهاراتی که واکنش منفی و گسترده روحانیون بلندپایه کشور، احزاب و شخصیت های اصولگرا، نمایندگان مجلس و حتی برخی مراجع تقلید را به دنبال داشت.
اما دو روز پس از اظهارات احمدی نژاد، اسماعیل احمدی مقدم، فرمانده نیروی انتظامی کشور اعلام کرد که اجرای طرح حجاب و عفاف، دستور رئیس جمهور بوده است: "توسعه امر عفاف و حجاب در شورای عالی انقلاب فرهنگی انجام و به دولت ابلاغ شده است و در این رابطه ستادی از طرف رئیس جمهوری در وزارت کشور تشکیل و فعال شده است."
این در حالی است که سایت خبری رجانیوز که زیر نظر کمیته ویژه رسانه ای دولت احمدی نژاد فعالیت می کند روز 5 مهرماه سال جاری از ابراز نگرانی پنج تن از امامان جمعه شهرهای بزرگ کشور که اعضای مجلس خبرگان رهبری نیز هستند نسبت به وضعیت فرهنگی جامعه در دیدار با احمدی نژاد خبر داد.
به گزارش این سایت، در اين ديدار كه آيتالله علمالهدي (امام جمعه مشهد)، آيتالله سيد احمد خاتمي (امام جمعه تهران)، آيتالله ايماني (امام جمعه شيراز)، آيتالله مجتهد شبستري (امام جمعه تبريز) و آيتالله نمازي (امام جمعه كاشان) حضور داشتند، امام جمعه مشهد "بخشي از دغدغههاي فرهنگي مردم متدين" را بيان و از "ظهور برخي نشانههاي نگران كننده در حوزه فرهنگ اظهار تأسف كرده است."
وي "متهم كردن دولت به تساهل و تسامح در حوزه فرهنگ و القاي تقابل با روحانيت" را جزء "پروژههاي دشمن" دانسته و از دولت خواسته بود از "رفتارها و اظهارنظرهايي كه به تكميل اين پازل كمك ميكند، قوياً جلوگيري كند."
با این حال آنگونه که رجانیوز گزارش داده، احمدی نژاد نه تنها این انتقادات را نپذیرفته بلکه با بيان اينكه بيشترين توجه به مراكز ديني در دولت وي انجام شده و شعائر مذهبي و انقلابي احيا شده است و نگراني خاصي در مورد انحراف گفتماني دولت وجود ندارد، به نمونههايي از تلاشهاي خود و ساير اعضاي دولت در تقويت گفتمان اسلام و انقلاب اشاره كرده است.
پیش از این علی مطهری، از اصولگرایان شاخص منتقد دولت در توصیف احمدی نژاد و نزدیکانش گفته بود: "اينها به نوعي خودكفايي در شناخت اسلام معتقدند، يعني ما خودمان بدون واسطه ميفهميم. به همين دليل اعتقاد چنداني به روحانيت و مراجع تقليد ندارند، لذا حرف مراجع براي آنها اهميت چنداني ندارد."
نوری زاد در نامه تازه اش به خامنه ای
آمریکا عادل و جمهوری اسلامی ظالم است
محمد نوری زاد تنها نویسنده ای است که در یکسال اخیر شش نامه به آیت الله خامنه ای نوشته که دو تای آنها از داخل زندان بیرون آمده است. نامه های نوری زاد با توجه به سابقه این نویسنده که عمری را در دفاع از جمهوری اسلامی و رهبری آیت الله خامنه ای گذرانده، با دیگر شکواییه ها و انتقاداتی که خطاب به رهبر جمهوری اسلامی به صورت سرگشاده نوشته می شود، تفاوت دارد. این نامه ها از منظر یک دوست قدیمی است که حالا از زندان، خیرخواهانه و مشفقانه از دوست صاحب قدرتش انتقاد می کند و به او هشدار می دهد. البته در هر بار از این نامه نگاریها، از صمیمیت لحن نوری زاد در خطاب قرار دادن آیت الله خامنه ای کاسته شده و در آخرین نامه، دیگر از خطاب قرار دادن آقای خامنه ای با عنوان، " پدر" یا "خامنه ای عزیز ما" خبری نیست؛ نوری زاد این بار ترجیح داده با عنوان "حضرت شما "و با طعنه از رهبر جمهوری اسلامی یاد کند.
نگارش شکواییه های نوری زاد از رهبر جمهوری اسلامی از همان هفته اول پس از انتخابات آغاز شد؛ بدین ترتیب بود که به تدریج نوشته های نوری زاد در وبلاگ شخصی اش، باعث جدا شدن صف او از دوستان سابقش شد. نوری زاد در "سمفونی ای کاشها" اولین انتقادهای خود از خامنه ای و عملکردش را آغاز کرد؛ انتقادهایی که با لحنی شاعرانه رهبر جمهوری اسلامی را مورد خطاب قرار می داد و آن هم از موضع یکی هواداران جدی جمهوری اسلامی که سالها در حمایت از آیت الله خامنه ای قلم زده بود و از معاشران نزدیک "رهبر نظام" محسوب می شد. سمفونی ای کاش ها نشان می داد که نامه های نوری زاد به رهبری در راه است، نامه هایی که می توانست سخنگوی بخش بزرگی از هوادارن آیت الله خامنه ای باشد که با آنچه می دیدند دچار سر گشتگی شده بودند: "این روزها که روزهای بعد از انتخابات ریاست جمهوری است، برای من و امثال من، روزهای معلق بودن است. کسی نیست به سئوال ها و ابهام های ما پاسخ بدهد، ما معلقیم. خامنه ای ما فصل الخطاب همه درماندگی ها بود، اما من امروز به دنبال رهایی بخشی می گردم که مرا با گذشته ام آشتی دهد."
باز هم از اوین
نوری زاد از معدود زندانیان یکساله اخیر است که تنها به دلیل انتقاد از رهبری در زندان به سر می برد. نامه های اولیه نوری زاد به آیت الله خامنه ای، شوکی بود در بدنه طرفداران رهبر جمهوری اسلامی؛ آنچنان که حتی روزنامه کیهان که نوری زاد روزگاری از نویسندگان آن به شمار می رفت، موضعی درباره نامه نوری زاد نگرفت و تنها به این بسنده کرد که "نوری زاد فریب خورده است". اما چنین نماند و وبلاگ شخصی نوری زاد فیلتر و بعد هم راهی زندان اوین شد و به بهانه توهین نویسنده به مسوولان نظام.
نوری زاد در اولین دوره زندانش، باز هم نامه نوشت؛ اینبار ماموران زندان نوری زاد را مورد ضرب و شتم قرار دادند. بعد هم از نوری زاد تعهدی خواسته شد تا پس از آزادی دوباره دست به نامه نگاری نزند؛تعهدی که نوری زاد آن را نپذیرفت و در اسرع وقت دوباره یاداشتهایش را بر وبلاگ فیلتر شده اش گذاشت و اینبار از همه روسپیان سرزمین عذرخواهی کرد.
او که خود را یکی از حامیان و طرفداران جمهوری اسلامی می دانست و مقصر در به وجود آمدن وضع موجود، از روسپیان عذر خواست و از همین رو دوباره به اوین بازگشت.
خامنه ای شناسی به سبک نوری زاد
شاید هیچ منتقد رهبری جمهوری اسلامی را نتوان یافت که به اندازه نوری زاد با روانشناسی آیت الله خامنه ای و دنیای ذهنی او آشنا باشد. نوری زاد در نامه های ششگانه اش به سراغ بزرگترین فلسفه های حکومتی رفته که آیت الله خامنه ای در بیست سال گذشته سعی در تشریح و تبیین آن داشته است. آیت الله خامنه ای نظام حکومتی جمهوری اسلامی را بارها با حکومت امام اول شیعیان مقایسه کرده و در این قیاس خود بر جای امام اول نشسته است. محمد نوری زاد در نامه هایش درست به عقاید آیت الله خامنه ای حمله می کند؛ و گاه با ادبیاتی نمایشی، خامنه ای را به عصر امام اول می برد و او را فارغ از زمان و مکان، رودر روی پیشوای دینی قرار می دهد.
این نویسنده انقلابی که تمام سالهای دهه هفتاد از حامیان پر شور رهبری بوده، حتی در نوشته ای صحرای محشر را تصویر می کند و آیت الله خامنه ای را میان جمعیت عظیم مردمی جای می دهد که او را مسبب بدبختی و تیره روزیشان در دنیا می دانند. تسلط مذهبی نوری زاد آنچنان است که رسانه های حکومتی سعی کرده اند تنها باسکوت و بی اینکه وارد پا سخگویی و جدال قلمی شوند، از کنارش بگذرند. اما نامه های نوری زاد آنچنان که در سایت هایی مانند بالاترین دیده می شود، هواداران بسیاری دارد و به سرعت تکثیر و دست به دست می شود.
استفتا از رهبری درباره عدل آمریکا
محمد نوری زاد نامه اخیرش را در قالب "استفتائاتی از مقام رهبری که خود را به عنوان مرجع شیعیان نیز معرفی کرده"، نگاشته است. روانشناسی آیت الله خامنه ای اینبار به دشمن پژوهی رسیده و نوری زاد سعی کرده است، تابوی ذهنی آیت الله خامنه ای را تصویر کند و آمریکا را با نظام اسلامی ایران قیاس کند. سئوالاتی 28 گانه که ابتدا با صحه گذاشتن بر تصورات رهبری که آمریکا رافاسدترین و ظالمترین رژیم معاصر می داند، آغاز می شود و سپس همه گفتارهای آیت الله خامنه ای را در الگو معرفی کردن نظام اسلامی به چالش می کشد. نوری زاد می نویسد: "من در این پرسش ها، هرگز سراغی از داشته های تکنولوژیک، پیشرفت های علمی، و وضعیت تولید و کار و معیشت و رفاه و ثروت آمریکایی ها در نسبت به خودمان نگرفته ام. فقط به همان ساحتی ورود کرده ام که در نقطه مرکزی علایق، و وعده های اولیۀ انقلاب اسلامی ما بوده است."
این آمریکا مسلمان است
پرسشهای نوری زاد همه افتخارات جمهوری اسلامی را در بر می گیرد و در مقایسه با آمریکا می گذرد. مقایسه ای که به چیرگی نظام حکومتی آمریکا بر حکومت آیت الله خامنه ای ختم می شود. نوری زاد با تشریح رفتار دستگاه قضایی جمهوری اسلامی بامخالفان و از آن سو برخورد دیوان فدرال آمریکا با کلینتون نتیجه می گیرد که عدالت آمریکاییها به عدل خدا نزدیک تر است: "دستگاه قضایی آمریکا، رییس جمهوری چون کلینتون را به خاطر یک دروغ، جلوی چشم دنیا مفتضح کرد. به گمان من، این دستگاه قضایی مستقل و نفوذناپذیر، حتی غرور دستگاه عدل الهی را نیز برمی انگیزد."
ترجیع بند نوری زاد در این نامه که همه تابوهای جمهوری اسلامی را یک به یک می شکند، خطاب به رهبر نظام این است که انصاف بدهد کدام مسلمان ترند: "این ریاکاری، که از صدر تا به ذیل ما راه یافته است، در آمریکا، یک «بی تعریف» است. یعنی مردم، ریا را نمی فهمند. با آن آشنا نیستند. همه، همانی هستند که آنند. باز هم در این مورد، از سر استثنائات درمی گذریم. بله رهبر گرامی، ما که اسلامی هستیم، با ریا آمیخته ایم. و آنان که به ظاهر کافرند، ریا را نمی شناسند. به فتوای حضرت شما، کدام یک از ما آیا به خدا نزدیک تریم؟"
ما زندانی شما هستیم
نوری زاد می گوید که قبل از انقلاب در آمریکا به سر می برده و به خاطر آن همه شعار های انقلاب اسلامی به ایران آمده و به محرومترین بخش های کشور رفته است تا مگر خدمتی کند. او به آیت الله خامنه ای می گوید که قیاس جمهوری اسلامی با آمریکا از سر غربزدگی نیست. نوری زاد ایران را آزادترین کشور دنیا برای شخص آیت الله خامنه ای توصیف می کند و خود را زندانی رهبری می شمارد: "حضرت شامخ شما، شاید جزو معدود رهبران تاریخ است که فراوان سخن گفته است. کمتر رهبری به قدر شما سخن گفته و می گوید. و البته، سخنان نغز و موعظه گون. اطمینان دارم از اینکه می توانید به راحتی، در هر موضوع، بدون دغدغه ورود کنید و مفصل سخن بگویید، لذت می برید. این لذت اما، محدود به شخص حضرت شماست. از خود شما که فاصله بگیریم، این لذت، کم و کمتر می شود. به مردم که می رسد، چیزی از طعم آن باقی نمی ماند."
نامه مفصل نوری زاد که حمله ای به توهم توطئه آیت الله خامنه ای و روانشناسی کلمه پر بسامد دشمن در سخنرانی های رهبری است، شاید بی پاسخ نماند و رهبر جمهوری اسلامی در سفر آتی اش به قم، بخشی از سخنرانیش را به کسانی اختصاص دهد که از آنها بارها به عنوان فریب خوردگان از آمریکا و خودی های غافل یاد کرده است.
مهمانپرست: دو تبعه خارجی بازداشت شده با شبکه ضدانقلاب ارتباط داشتند
سخنگوی وزارت امور خارجه ایران روز سهشنبه درباره دستگیری دو تبعه خارجی مرتبط با پرونده سکینه محمدی آشتیانی در ایران گفت: «این دو تبعه با شبکه ضدانقلاب ارتباط داشتند و به همین خاطر دستگیر شدند.»
بنا بر خبری که بر روی وبسایت «کمپین بینالمللی علیه سنگسار» منتشر شده، ماموران وزارت اطلاعات ایران روز یکشنبه چهار تن را در تبریز بازداشت کردهاند. بنا بر این خبر، این چهار نفر عبارتند از سجاد قادرزاده، پسر سکینه محمدی آشتیانی، زن محکوم به سنگسار در ایران، هوتن کیان، وکیل خانم محمدی آشتیانی، و به همراه آنان دو «خبرنگار آلمانی» که برای مصاحبه به منزل سجاد قادرزاده رفته بودند.
به گزارش واحد مرکزی خبر، رامین مهمانپرست، سخنگوی وزارت امور خارجه ایران، در نشست خبری روز سهشنبه خود با مربوط دانستن این دو شهروند خارجی با «شبکه ضدانقلاب» افزود: «این دو تبعه به اسم خبرنگار به خانواده س. آ. برای تهیه گزارش مراجعه کرده بودند و روادید گردشگری داشتند و مسائل مربوط به این دو تبعه دستگیر شده در دست پیگیری است.»
خبرگزاریهای آلمان میگویند که دو فرد بازداشت شده در ایران احتمالاً یک خبرنگار و یک عکاس روزنامه عامهپسند آلمانی «بیلد آم زونتاگ» هستند.
در همین حال، به گزارش خبرگزاری فرانسه، آنگلا مرکل، صدراعظم آلمان، روز سهشنبه در واکنش به خبر بازداشت این دو تن اعلام کرد که «علاقه بسیاری» دارد تا زمینه آزادی این دو تن را فراهم کند.
خانم مرکل در بخارست، پایتخت رومانی به خبرنگاران گفت که وزارت خارجه آلمان «هر کاری از دستش برمیآید» برای دستیابی به اطلاعات بیشتر در این مورد انجام میهد.
از سوی دیگر در همین روز «انجمن روزنامهنگاران آلمان» نیز از ایران خواست تا دو «خبرنگار» آلمانی را که در تبریز بازداشت شدهاند آزاد کند.
مینا احدی، مسئول «کمپین بینالمللی علیه سنگسار»، در گفتوگو با خبرگزاری سیانان گفت که او پیش از این بازداشتها با این دو «خبرنگار آلمانی» در تماس بوده و برای ترتیب دادن مصاحبه با پسر و وکیل سکینه محمدی آشتیانی به آنها کمک کرده است.
به گفته مینا احدی، این دو «خبرنگار» در دفتر هوتن کیان، وکیل خانم محمدی آشتیانی، با سجاد قادرزاده مصاحبه میکردند و خانم احدی برای ترجمه از فارسی به آلمانی با آنها در تماس تلفنی بوده است.
به گفته مسئول «کمپین بینالمللی علیه سنگسار»، وی از آن سوی خط تلفن صدای کوبیدن شدید بر در دفتر آقای کیان را شنیده و «خبرنگارهای آلمانی» به او گفتهاند که مجبورند تماس را قطع کنند.
به گفته خانم احدی، خانواده سجاد قادرزاده از بازنگشتن او به خانه و هتل محل اقامت دو شهروند آلمانی نیز از بازنگشتن آنها به هتل خبر دادهاند.
در همین زمینه غلامحسین محسنی اژهای، دادستان کل کشور و سخنگوی قوه قضاییه، روز دوشنبه بازداشت دو تبعه خارجی در ایران را تأیید کرد، ولی با تردید در مورد خبرنگار بودن این دو نفر گفت که «این افراد به عنوان توریست وارد کشور شدهاند».
سخنگوی قوه قضائیه روز دوشنبه در این مورد افزود: «یکی از افراد فراری از یکی از کشورهای بیگانه با خانواده سکینه محمدی تماس گرفته و گفته که دو خبرنگار میآیند تا با شما در مورد پرونده این فرد مصاحبه کنند. بر همین اساس دو تبعه همان کشور به پسر سکینه محمدی مراجعه کردهاند و از او مصاحبه گرفتهاند. در همین اثنا فرد دیگری به این دو تبعه مشکوک شده و موضوع را به مراجع رسمی اعلام کرده و در جریان بررسیها مشخص شده که این دو نفر خبرنگار نیستند یا حداقل مدرکی که دلالت بر خبرنگار بودن آنها کند ندارند.»
وی ادامه داد: «بررسیهای ابتدایی نشان میدهد که این افراد به عنوان توریست وارد کشور شدهاند و با هماهنگی آن فرد فراری، مطالب مورد نظر خود را که عمدتا سوالاتی القائی بوده از فرزند سکینه محمدی پرسیدهاند. در حال حاضر این دو تبعه خارجی در بازداشت به سر میبرند.»
سکینه محمدی آشتیانی زن ۴۳ ساله ایرانی است که به جرم «زنای محصنه» و «دست داشتن در قتل» در زندان بهسر میبرد. خبر صدور اولیه حکم سنگسار برای او با اعتراضهای گسترده دولتها و سازمانهای حقوق بشری و شخصیتهای جهانی روبهرو شده است.
بنا بر خبری که بر روی وبسایت «کمپین بینالمللی علیه سنگسار» منتشر شده، ماموران وزارت اطلاعات ایران روز یکشنبه چهار تن را در تبریز بازداشت کردهاند. بنا بر این خبر، این چهار نفر عبارتند از سجاد قادرزاده، پسر سکینه محمدی آشتیانی، زن محکوم به سنگسار در ایران، هوتن کیان، وکیل خانم محمدی آشتیانی، و به همراه آنان دو «خبرنگار آلمانی» که برای مصاحبه به منزل سجاد قادرزاده رفته بودند.
به گزارش واحد مرکزی خبر، رامین مهمانپرست، سخنگوی وزارت امور خارجه ایران، در نشست خبری روز سهشنبه خود با مربوط دانستن این دو شهروند خارجی با «شبکه ضدانقلاب» افزود: «این دو تبعه به اسم خبرنگار به خانواده س. آ. برای تهیه گزارش مراجعه کرده بودند و روادید گردشگری داشتند و مسائل مربوط به این دو تبعه دستگیر شده در دست پیگیری است.»
خبرگزاریهای آلمان میگویند که دو فرد بازداشت شده در ایران احتمالاً یک خبرنگار و یک عکاس روزنامه عامهپسند آلمانی «بیلد آم زونتاگ» هستند.
در همین حال، به گزارش خبرگزاری فرانسه، آنگلا مرکل، صدراعظم آلمان، روز سهشنبه در واکنش به خبر بازداشت این دو تن اعلام کرد که «علاقه بسیاری» دارد تا زمینه آزادی این دو تن را فراهم کند.
خانم مرکل در بخارست، پایتخت رومانی به خبرنگاران گفت که وزارت خارجه آلمان «هر کاری از دستش برمیآید» برای دستیابی به اطلاعات بیشتر در این مورد انجام میهد.
از سوی دیگر در همین روز «انجمن روزنامهنگاران آلمان» نیز از ایران خواست تا دو «خبرنگار» آلمانی را که در تبریز بازداشت شدهاند آزاد کند.
مینا احدی، مسئول «کمپین بینالمللی علیه سنگسار»، در گفتوگو با خبرگزاری سیانان گفت که او پیش از این بازداشتها با این دو «خبرنگار آلمانی» در تماس بوده و برای ترتیب دادن مصاحبه با پسر و وکیل سکینه محمدی آشتیانی به آنها کمک کرده است.
به گفته مینا احدی، این دو «خبرنگار» در دفتر هوتن کیان، وکیل خانم محمدی آشتیانی، با سجاد قادرزاده مصاحبه میکردند و خانم احدی برای ترجمه از فارسی به آلمانی با آنها در تماس تلفنی بوده است.
مینا احدی، مسئول «کمپین بینالمللی علیه سنگسار» گفت که او پیش از این بازداشتها با این دو «خبرنگار آلمانی» در تماس بوده و برای ترتیب دادن مصاحبه با پسر و وکیل سکینه محمدی آشتیانی به آنها کمک کردهاست.
به گفته خانم احدی، خانواده سجاد قادرزاده از بازنگشتن او به خانه و هتل محل اقامت دو شهروند آلمانی نیز از بازنگشتن آنها به هتل خبر دادهاند.
در همین زمینه غلامحسین محسنی اژهای، دادستان کل کشور و سخنگوی قوه قضاییه، روز دوشنبه بازداشت دو تبعه خارجی در ایران را تأیید کرد، ولی با تردید در مورد خبرنگار بودن این دو نفر گفت که «این افراد به عنوان توریست وارد کشور شدهاند».
سخنگوی قوه قضائیه روز دوشنبه در این مورد افزود: «یکی از افراد فراری از یکی از کشورهای بیگانه با خانواده سکینه محمدی تماس گرفته و گفته که دو خبرنگار میآیند تا با شما در مورد پرونده این فرد مصاحبه کنند. بر همین اساس دو تبعه همان کشور به پسر سکینه محمدی مراجعه کردهاند و از او مصاحبه گرفتهاند. در همین اثنا فرد دیگری به این دو تبعه مشکوک شده و موضوع را به مراجع رسمی اعلام کرده و در جریان بررسیها مشخص شده که این دو نفر خبرنگار نیستند یا حداقل مدرکی که دلالت بر خبرنگار بودن آنها کند ندارند.»
وی ادامه داد: «بررسیهای ابتدایی نشان میدهد که این افراد به عنوان توریست وارد کشور شدهاند و با هماهنگی آن فرد فراری، مطالب مورد نظر خود را که عمدتا سوالاتی القائی بوده از فرزند سکینه محمدی پرسیدهاند. در حال حاضر این دو تبعه خارجی در بازداشت به سر میبرند.»
سکینه محمدی آشتیانی زن ۴۳ ساله ایرانی است که به جرم «زنای محصنه» و «دست داشتن در قتل» در زندان بهسر میبرد. خبر صدور اولیه حکم سنگسار برای او با اعتراضهای گسترده دولتها و سازمانهای حقوق بشری و شخصیتهای جهانی روبهرو شده است.
انتظار تنشآمیز لبنان برای سفر احمدینژاد
خبرگزاری آلمان تدارکات چشمگیر حزبالله برای استقبال از احمدینژاد را به گستردن فرش قرمز به زیر پای او تشبیه کرده و در مقابل از پوسترهایی با تصاویر احمدینژاد خبر داده که سنیها و مسیحیان لبنانی به شهر آویخته و زیر آن نوشتهاند: «لا اهلا و سهلا».
سید حسن نصرالله، رهبر حزبالله لبنان از هواداران لبنانی و فلسطینی این جنبش خواسته که یک خوشامدگویی مردمی برای احمدینژاد در فرودگاه بیروت ترتیب دهند. به تاکید وی، این استقبال پیش از آن که سیاسی باشد، اخلاقی است.
سفری استراتژیک و ایدئولوژیک
محمود احمدینژاد روز چهارشنبه ۱۳ اکتبر رهسپار بیروت خواهد شد. گفته میشود که وی علاوه بر این شهر، از روستاهای مرزی لبنان و اسراییل نیز دیدار خواهد کرد. دو روز پیش از این سفر، معاون مرکز پژوهشهای علمی و مطالعات استراتژیک خاورمیانه در ایران درمیزگرد "ایرنا" یادآوری کرده که این دیدار، حسابشده و در چارچوب اهداف استراتژیک و ایدئولوژیک جمهوری اسلامی در منطقه است.
به گزارش "ایرنا"، کیهان برزگرعلت ناکامی آمریکا در خاورمیانه را ناتوانی در تامین نیازهای ایدئولوژیکی مردم منطقه دانسته و یادآوری کرده که وضعیت انفعالی آمریکاییان، شرایط ورود کشوری چون ایران برای تشکیل یک بلوک مقاومت درمنطقه با شرکت سوریه و لبنان را تقویت میکند.
خبرگزاری آلمان از دیگر سو گزارش میدهد که سعد حریری، نخست وزیر لبنان روز دوشنبه ۱۱ اکتبر در گفتوگو با حسنی مبارک رییس جمهور مصر به تشریح دشواریهای این سفر پرداخته است. رییس دولت مصر پس از این ملاقات، از بروز ناآرامی در لبنان و ایجاد بیثباتی در کل خاورمیانه به شدت ابراز نگرانی کرده است.
دادگاه لاهه هم اینک در حال بررسی مناقشه سیاسی موجود در لبنان برای یافتن سرنخ عوامل ترور رفیق حریری، نخست وزیر فقید لبنان است. قرار است نتیجه بررسیها بهزودی آشکار شوند و اعلام نام آمران و عاملان این ترور بهعقیده پارهای ناظران میتواند درگیریهای مسلحانه در لبنان را موجب شود.
انتظار میرود که دادگاه بینالمللی لاهه، حزبالله و هواداران سوریه را متهم به ترور رفیق حریری کند. این در حالی است که حزبالله در هفتههای اخیر این دادگاه را توطئهی اسراییل خوانده است.
ذخيرهسازی يک ميليون تنی گوشت در آستانه هدفمندکردن يارانهها
در شرايطی که شمارش معکوس برای اجرای طرح هدفمند کردن يارانهها آغاز شده است و هر روز اخبار متفاوتی در اين رابطه بر خروجی خبرگزاریها قرار میگيرد به تازگی دولت تصميم تازهای مبنیبر ذخيرهسازی يک ميليون تن نهاده دامی و اقلام پروتئينی را ابلاغ کرد بر اين اساس دولت وزارت بازرگانی را مجاز کرده است تا برای کمک به اجرای قانون هدفمند کردن يارانهها، اقدامات لازم برای ذخيرهسازی يک ميليون و ۶۰ هزار تن نهادهای دامی و اقلام پروتئينی را انجام دهد.بر اساس گزارش پايگاه اطلاعرسانی دولت، نمايندگان ويژه احمدی نژاد در کارگروه کنترل بازار به استناد اصل يکصد و سی و هفتم قانون اساسی به وزارت بازرگانی اجازه دادند برای کمک به اجرای قانون هدفمند کردن يارانهها و رفع هرگونه نگرانی در جامعه اقدامات لازم را برای ذخيرهسازی يک ميليون و ۶۰ هزار تن گوشت قرمز، گوشت مرغ، ذرت، جو و کنجاله سويا به ارزش ۵ هزار و ۹۵۰ ميليارد ريال را انجام دهد.
بر اساس اين مصوبه وزارت بازرگانی مجاز است برای ذخيره اقلام پروتئينی و نهادههای دامی از توان و ظرفيت شرکتهای پشتيبانی امور دام کشور و سازمان تعاونی روستايی کشور به عنوان مباشر استفاده کند.
همچنين معاونت برنامهريزی و نظارت راهبردی رياست جمهوری مکلف است تسهيلات اعطايی توسط بانکهای عامل به شرکتهای مذکور را تضمين کنند.
براساس تصميم نمايندگان ويژه رئيس دولت در کارگروه کنترل بازار، وزارت بازرگانی بايد ۳۰ هزار تن گوشت قرمز به ارزش يک هزار و ۸۰۰ ميليارد ريال و ۳۰ هزار تن گوشت مرغ به ارزش ۷۵۰ ميليارد ريال ذخيره کند.
همچنين اين وزارتخانه بايد اقدامات لازم جهت ذخيرهسازی ۴۰۰ هزار تن ذرت به ارزش يک هزار و ۲۰۰ ميليارد ريال، ۴۰۰ هزار تن جو به ارزش يک هزار و ۲۰۰ ميليارد ريال و ۲۰ هزار تن کنجاله سويا به ارزش يک هزار ميليارد ريال را انجام دهد.
گفتنی است اين مصوبه را محمد رضا رحيمی معاون اول احمدی نژاد برای اجرا ابلاغ کرده است.
احمدیمقدم: رفتوآمد نيروهای رسانهای فتنهگران به خارج با هماهنگی خاتمی بود، ضرب آهنگ فتنه اقتصادی شروع شده است، ايسنا و فارس
سردار احمدیمقدم فرمانده نيروی انتظامی در جلسه جامعه وعاظ تهران خبر داد: ضربآهنگ فتنه اقتصادی شروع شده است.به گزارش خبرنگار سياسی خبرگزاری دانشجويان ايران(ايسنا) حجت الاسلام و المسلمين شجونی دبير جامعه وعاظ تهران در ابتدای اين جلسه با خيرمقدم به فرمانده نيروی انتظامی، شهادت تعدادی از پرسنل نيروی انتظامی و ديگر هموطنانمان در سنندج را تبريک و تسليت گفت و از فعاليتهای نيروی انتظامی تشکر و قدردانی کرد.
روابط عمومی جامعه وعاظ گزارش داد که سردار احمدیمقدم نيز در اين جلسه طی سخنانی با بيان اينکه « امنيت اخلاقی در حقيقت آيينه باورها و اعتقادات جامعه است» افزود: آتش فتنه بعد از انتخابات شعلهور شد، ولی مقدمات آن از قبل انجام شده بود و نيروی انتظامی با تشخيص به موقع نسبت به کنترل به موقع خيلی از توطئهها اقدام کرد.
وی با بيان اينکه « گشت ارشاد يک بهانه برای لشگرکشی خيابانی فتنهگران بود» خاطرنشان کرد: نيروهای رسانهای فتنهگران برای کمک به رسانههای ضدانقلاب از جمله بیبی سی به خارج رفتهاند، آنها در جلسهای با يکی از سران فتنه تصميم خود را برای خروج از ايران اعلام کردند که اين تصميم آنها با استقبال آن فرد مواجه شد و وی از آنها خواست تماسشان را حفظ کنند.
وی همچنين ديدگاه مقام معظم رهبری در مورد فتنهگران را يادآور شد و اظهار کرد: دستهبندی فتنهگران کاملا دقيق و اثرگذار بود و به درستی به کارگزاران نظام تاکيد شده است که از افراط و تفريط در اين ارتباط خودداری شود و برای هر بخشی از فتنهگران تدبيری مبتنی و خاص انديشيده شود.
فرمانده نيروی انتظامی همچنين با بيان اينکه « نيروی انتظامی در ارتباط با طرح عفاف و حجاب موظف به هماهنگی با دولت شده است» ادامه داد: ما با مسوولان وزارت کشوردر اين ارتباط جلسات هماهنگی متعددی را برگزار کردهايم و در بسياری از تيمهای مستقر يک روانشناس وجود دارد و نسبت به پيگيری خطای انجام شده با فرد خاطی و خانواده وی مشاور روانشناسی انجام میشود.
وی در بخش ديگری از سخنان خود اظهار کرد: ضربآهنگ فتنه اقتصادی شروع شده و آمريکايیها در اين دوره مامور خزانهداری خود را به کشورهای مختلف میفرستند تا آنها را تحت فشار قرار دهند و دشمنان نيز با توطئه جمعآوری ارز از بازار داخلی خواستند به امور اقتصادی ضربه بزنند، وليکن اين امر باعث شد تا نقدينگی از بازار جمع شود، و ايران نسبت به توزيع ارز هيچگونه محدوديتی ندارد.
وی همچنين گفت: با تاکيد رييسجمهور نسبت به بهبود دريافتی پرسنل نيروی انتظامی ما اکنون آثار مثبتی در اين عرصه شاهد هستيم.
***
سردار احمدی مقدم:
رفتوآمد نيروهای رسانهای فتنهگران به خارج با هماهنگی خاتمی بود
خبرگزاری فارس: فرمانده نيروی انتظامی گفت: خاتمی با استقبال از رفتوآمد نيروهای رسانهای فتنهگران از آنان خواسته تا با وی در تماس باشند.
به گزارش باشگاه خبری فارس «توانا»، به نقل از روابط عمومی جامعه وعاظ سردار احمدی مقدم شب گذشته در نشست هفتگی جامعه وعاظ تهران حضور يافت.
فرمانده نيروی انتظامی در اين نشست با اشاره به موضوع امنيت اخلاقی در جامعه اظهارداشت: امنيت اخلاقی در حقيقت آييننامه باورها و اعتقادات جامعه است.
وی گفت: آتش فتنه در بعد از انتخابات بروز و ظهور کرد، امٌا مقدمات و زمينهسازیهای آن قبل از آن صورت گرفته بود که نيروی انتظامی با تشخيص به موقع و عکسالعملهای مناسب نسبت به کنترل و دفع بسياری از توطئهها اقدام کرد.
*گشت ارشاد، بهانهای برای لشگرکشی خيابانی فتنهگران بود
فرمانده نيروی انتظامی کل کشور در ادامه بيان داشت: گشت ارشاد، برای جريان فتنه بهانهای برای لشگرکشی خيابانی و ايجاد فتنه و آشوب بود تا اهداف خود را از طريق آن پیگيری کنند.
احمدیمقدم در خصوص نيروهای رسانهای فتنهگران تصريح کرد: زمانی که آنها برای کمک به رسانههای ضدانقلاب از جمله BBC به خارج از کشور میرفتند در جلسه خداحافظی با سيدمحمد خاتمی ديدار کرده و تصميم خود را برای خروج از ايران به اطلاع وی رساندند.
وی در همين زمينه ادامه داد: خاتمی ضمن استقبال از اين موضوع از آنها خواست تا با وی در تماس باشند.
فرمانده نيروی انتظامی کل کشور در بخش ديگری از سخنان خود در اين نشست گفت: ديدگاههای حکيمانه مقام معظم رهبری نسبت به دستهبندی فتنهگران کاملا دقيق و اثرگذار بود، ايشان نسبت به برخورد مسئولان نظام آنها را از افراط و تفريط بر حذر داشتند و برای هر لايه از فتنهگران تصميم مقتضی و خاصٌی در نظر گرفته شد.
وی در ادامه خاطرنشان کرد: مقام معظم رهبری نيروی انتظامی را نسبت به «طرح عفاف و حجاب» موظف به هماهنگی با دولت فرمودند که ما با وزارت کشور جلسات هماهنگی متعددی در اين خصوص برگزار نمودهايم.
احمدیمقدم، افزود: در بسياری از تيمهای مستقر يک عضو روانشناس حضور دارد، که نسبت به پیگيری خطای انجام گرفته با فرد خاطی و خانواده وی مشاوره روانشناسی صورت میگيرد.
*ضربآهنگ فتنه اقتصادی شروع شده است
وی همچنين در بخش ديگری از سخنان خود به فتنه اقتصادی اشاره کرد و گفت: ضربآهنگ فتنه اقتصادی شروع شده است و آمريکايیها در اين دوره مامور خزانهداری کل خود را به کشورهای مختلف میفرستند تا آنها را تحت فشار قرار دهند.
احمدیمقدم در ادامه جمعآوری ارز در چند روز گذشته را توطئه دشمن توصيف کرد و افزود: دشمن با جمعآوری ارز از بازار داخلی میخواست به سيستم اقتصادی ضربه وارد کند، ليکن همين مسئله باعث شد نقدينگی از بازار جمعآوری شود؛ کشور نسبت به عرضه ارز هيچگونه محدوديتی ندارد.
وی در خاتمه از بذل محبت رئيس جمهوری نسبت به بهبود دريافتی پرسنل نيروی انتظامی تشکر کرد و گفت: اين کار رئيس جمهور آثار مثبتی در معيشت پرسنل و اعضای نيروی انتظامی داشته است.
در اين نشست حجتالاسلام جعفر شجونی دبيرکل جامعه وعاظ تهران ضمن خيرمقدم به سردار احمدیمقدم شهادت جمعی از پاسداران نيروی انتظامی و مردم بیگناه سنندج را به ايشان تبريک و تسيلت گفت و از فعاليتها و برنامههای انجام شده در هفته نيروی انتظامی قدردانی کرد.
بزرگداشت ارنستو چهگوار در کابل
از چهلوسومين سالگرد تيرباران شدن ارنستو چهگوارا، مبارز افسانهای، شاعر و نويسنده آرژانتينی طی مراسمی در انجمن قلم افغانستان در کابل تجليل بهعمل آمد.
شرکتکنندگان درمراسم يادبود «چه»، وی را قهرمانی میخواندند که بهخاطر تأمين عدالت مسير سخت و دشوار سياسی را پيمود و مبارزه را تا دم مرگ ادامه داد.
« چه» در ۱۴ مه ۱۹۲۸ ميلادی در يک خانواده با گرايشهای چپ و سوسياليستی در روساريو دومين شهر آرژانتين زاده شد و در سال ۱۹۵۲ و قبل از اين که به مبارزات انقلابی دست بزند به سراسر آمريکای لاتين سفر کرده بود.
اين پزشک جوان که مخالف سرسخت سياستهای آمريکا بود سپس به جنبش چريکی فيدل کاسترو، مبارز مارکسيست کوبايی پيوست اما بعد از آن که اين جنبش قدرت را در سال ۱۹۵۹ ميلادی در کوبا بهدست گرفت، به اميد برانگيختن انقلابی مشابه در ديگر کشورها، عازم جمهوری کنگو و سپس بوليوی گرديد.
او در نهايت و در اوج مبارزاتاش در هشت اکتبر ۱۹۶۷ در يک روستای دورافتاده در دامن کوههای آند بوليوی با جمعی ديگر از همرزماناش به محاصره ارتش بوليوی درآمد، بازداشت گرديد و سپس تيرباران شد.
اما با گذشت بيش از چهار دهه از مرگ چهگوارا، اين چريک چپگرا، علاقهمندان خاص خود را در افغانستان بهويژه در ميان جوانان دارد و از وی همچنان بهعنوان يکی از نمادهای مبارزه و آزادیخواهی قرن بيستم ياد میشود.
در دوسال گذشته نيز مراسم مشابهی با حضور شماری از انديشمندان و فرهنگيان افغان در کابل برگزار شده بود.
صدور قرار بازداشت یکماهه ابراهیم یزدی
قرار بازداشت ابراهیم یزدی، دبیر کل نهضت آزادی ایران که اخیراً برای سومین بار در یک سال گذشته بازداشت شده، تا یک ماه دیگر از سوی قوه قضاییه ایران صادر شده است.
تارنماهای مخالفان دولت ایران که این خبر را اعلام کردهاند، جزییات بیشتری از صدور این حکم منتشر نکردهاند.
امروز همچنین اعلام شد که علیاصغر غروی، عضو شورای مرکزی نهضت آزادی ایران پس از ۱۰ روز بازداشت موقت، بعد از ظهر روز یکشنبه هجدهم مهر ماه از زندان آزاد شده است.
هاشم صباغیان دیگر عضو شورای مرکزی نهضت آزادی نیز ١٥ مهرماه از زندان آزاد شده بود.
ابراهيم يزدی، هاشم صباغيان، علیاصغر غروی، وحيد حقيقی، عباسعلی مصلحی، احمد ميرمحمد رضايی، رسول ورپائی و غفار فرزدی از اعضای نهضت آزادی ایران بعدازظهر روز جمعه ٩ مهرماه جاری در اصفهان بازداشت شدند.
خبرگزاری جمهوری اسلامی ايران (ايرنا) هفته گذشته خبر داد اين فعالان سياسی بههنگام دستگيری «در نماز جمعه غيرقانونی يکی از عناصر سابقهدار وهابی در اصفهان» شرکت کرده بودند.
«ايرنا» افزوده است: «ابراهيم يزدی بهطور موقت از زندان آزاد شده بود و بدون هماهنگی به اصفهان سفر کرده است.»
تارنمای ميزان خبر، نزديک به نهضت آزادی ايران، نيز خبر داد: «مأموران لباس شخصی که بدون ارائه حکم قضايی وارد محل شده و خود را نيروهای امنيتی و اعضای بسيج معرفی مینمودند با اين توجيه که دکتر علیاصغر غروی در اين محل بهصورت غير قانونی نماز جمعه اقامه نموده است، اين گروه را بازداشت کردهاند.»
به گفته میزان خبر، مأموران پس از بازداشت اين چند تن با «ارعاب و تهديد» ساير حاضران، اقدام به فيلمبرداری و ثبت مشخصات آنها کردند.
سه تن از اين رهبران بازداشتشده نهضت آزادی ايران، برای چندمين بار است که پس از انتخابات بحثبرانگيز دهمين دوره رياست جمهوری در ايران دستگير میشوند.
ابراهيم يزدی دبيرکل اين حزب سه بار، غفار فرزدی، مسئول شاخه آذربايجان سه بار و احد رضايی، مسئول شاخه زنجان دو بار در اين دوران بازداشت شدهاند.
پس از بازداشت اعضای نهضت آزادی، عزتالله سحابی، احمد صدرحاجسیدجوادی و حسین شاهحسینی سه تن از فعالان سیاسی کهنهکار در ایران، هفته گذشته با انتشار بیانیهای به بازداشت آنها اعتراض کردند و در نامه خود پرسیدند که آیا خواندن نماز جمعه و جماعت توسط آنان امنیت ملی را به خطر میاندازد؟
این سه فعال سیاسی کهنسال با بیان اینکه «گرد پیری بر سرشان نشسته» خواهان «تأمل حکومت در نصایح مشفقانه» و آزاد کردن زندانیان سیاسی شدهاند.
نامه اداری منتشرشده در فارس از دفتر میرحسین ضبط شده بود
چکیده : اما به تازگی در اقدامی عجیب خبرگزاری وابسته به سپاه پاسداران (فارس) یکی از این اوراق به سرقت رفته را منتشر کرده است. برگه ای که دعوت نامه ای معمولی برای شرکت در یکی از جلسات رسمی مجمع تشخیص مصلحت نظام از میر حسین موسوی بوده است، که از سوی این خبر گزاری به عنوان سندی عجیب و افشای یکی از تخلفات مجمع تشخیص مصلحت نظام تلقی شده است.
نامه ها ی اداری ضبط شده از دفتر میر حسین موسوی در یک خبر گزاری دولتی منتشر شد. موضوعی که وابستگی این خبرگزاری ها را به نیروهای امنیتی روشن تر می کند.
به گزارش کلمه، در شهریور ماه امسال گروهی از نیروهای امنیتی با حمله به دفتر مهندس موسوی، اقدام به تفتیش و بازرسی از محل کرده و وسایل موجود در دفتر از جمله کتابها، نشریات و اوراق موجود در دفتر را نیز با خود بردند. البته چند روز پس از این حمله یکی از رسانه های وابسته به محافظه کاران مدعی شد از دفتر موسوی سرقت شده است.
نیروهای امنیتی در این حمله که برای محدود کردن فعالیت روزمره دفتر بود کامپیوترهای موجود در دفتر موسوی را نیز جمعآوری کردند.
اما به تازگی در اقدامی عجیب خبرگزاری وابسته به سپاه پاسداران (فارس) یکی از این اوراق به سرقت رفته را منتشر کرده است. برگه ای که دعوت نامه ای معمولی برای شرکت در یکی از جلسات رسمی مجمع تشخیص مصلحت نظام از میر حسین موسوی بوده است، که از سوی این خبر گزاری به عنوان سندی عجیب و افشای یکی از تخلفات مجمع تشخیص مصلحت نظام تلقی شده است.
این در حالی است که میرحسین موسوی همچنان عضو رسمی این مجمع هم محسوب می شود، اما خود از حضور در این جلسات خودداری کرده است.
به نظر می رسد این دعوت نامه ها هم هنگام دستبرد و حمله نهادهای امنیتی به دفتر میر حسین به همراه دیگر وسایل شخصی دفتر او ضبط و اکنون در اختیار این خبرگزاری قرار گرفته، تا انتشار یابد. اقدم این خبرگزاری وابستگی هر چه بیشتر آنها را به نهادهای امنیتی و اطلاعاتی برای مردم روشن می کند.
خبرگزاری فارس ضمن انتشار این دعوت نامه از میر حسین موسوی برای شرکت در یکی از جلسات مجمع نوشته است: دبیر کمیسیون علمی، فرهنگی و اجتماعی مجمع تشخیص مصلحت نظام در نامهای از میرحسین موسوی برای حضور در جلسه مورخ ۲۷ شهریور ۸۹ این مجمع دعوت به عمل آورده بود. دعوتی که حسب نظر رئیس مجمع صورت گرفته است. همچنین آنها نوشته اند پیش از این نیز از موسوی برای حضور در جلسات هیئت مؤسس دانشگاه آزاد دعوت به عمل آمده بود.
مشخص نیست که انتشار خبر دعوت از یکی از اعضای رسمی مجمع تشخیص مصلحت نظام در جلساتی که او به میل خود در آنها شرکت نکرده با چه هدفی صورت می گیرد؟ آیا هدف این رسانه ها چیزی جز افزایش فشارها بر میرحسین موسوی و با اهمیت نشان دادن نامه های ساده ای است که به دفتر وی ارسال شده اما حالا و پس از هجوم نیروهای امنیتی سر از سایتهای خبری وابسته به نیروهای امنیتی در آورده است؟ آنها این بار چه سناریوی جدیدی را در سر می پروانند؟
نجاتی کارگر؛ شهیدی که انکار رسانه ها هم نتوانست نام او را محو کند
چکیده : خانواده احمد او را در بهشت زهرا و در قطعه ۲۱۳ ، ردیف ۱۵، شماره ۳۵ به خاک سپردند. در قبر دو طبقه ای که برادر بزرگ ترش مهدی 8 سال پیش در پی یک تصادف رانندگی در آن آرمیده است حالا برادر کوچکتر به او ملحق شده است. اما درهمین روزها بود که نحوه مرگ احمد سوژه صدا و سیما شد و آنها با قصه پردازی های خود ادعا کردند که احمد 8 سال پیش فوت کرده است. لابد منظورشان زمان فوت برادر احمد بوده است که در کنار او آرمیده است. آنها قبر را نشان دادند و گفتند سبزها دروغ می گویند و کسی را که هشت سال پیش مرده است شهید امروز معرفی می کنند.
کلمه: بعد از حوادث انتخابات سال گذشته انکار همواره یکی از راه هایی بوده که توسط دولت مورد استفاده قرار گرفته است . آنها بارها و بارها وجود هر گونه سرکوب بعد از انتخابات را منکر شدند. حتی بارها وجود شهدای جنبش سبز را انکار کردند و کشته شدگان را بسیجی هایی نامیدند که توسط مخالفان دولت کشته شده اند. آنها هر بار آمارهای ضد و نقیضی از تعداد این کشته شدگان بیگناه ارائه دادند و برای اثبات حرف هایشان از همه امکانات بهره جسته و رادیو تلویزیون و همه امکاناتش را دست مایه خود قرار دادند. اما اینک بعد از گذشت ۱۵ ماه از این اتفاقات سندهای جدیدی درباره این حوادث توسط خانواده های داغدار ارائه می شود.
احمد نجاتی کارگر یکی از کشته شدگان حوادث پس از انتخابات است که وجودش توسط دولت انکار شد. برنامه خبری ۳۰: ۲۰ مثل همیشه پیشتاز بود و مدعی شد که احمد هشت سال قبل فوت کرده است. و دیگری از طرفش وبلاگ نوشت و گفت زنده است و توسط سبزها مصدوم شده است. مادر احمد آخرین واقعیتها را درباره مرگ وی گفته است و از مسولان خواسته با مسببان مرگ او برخورد کند .
احمد، ۲۲ ساله حوالی ظهر روز ۲۵ خرداد ماه برای رفتن به داروخانه نزدیک منزلش شان در خیابان دماوند (بیمارستان بوعلی) از منزل خارج می شود اما در شلوغی آن روز دستگیر می شود.
مادر احمد،منزلت محمدی با بغضی در گلو می گوید:« ظاهرا احمد آن روز اعلامیه ای در دست داشته است. نمی دانم موضوع اعلامیه چه بوده و چرا به خاطر آن او را دستگیر می کنند ؟ اما تا به حال این اعلامیه را پیدا نکرده ایم. اما این اعلامیه هر چه بوده سبب می شود احمد را دستگیر و زندانی کنند.»
خانواده چند روزی از احمد بی خبر می ماند. تا اینکه کسی با منزل آنها تماس می گیرد و می گوید از طرف احمد زنگ می زند ظاهرا او در آخرین لحظات دستگیریش از یک عابر پیاده می خواهد که به خانواده اش خبر بدهد که دستگیر و زندانی شده است.
چه بلایی در زندان بر سر احمد آورده بودند؟
مادر احمد ادامه می دهد: «پنج روز بعد از دستگیری پسرم دو مامور به خانه مان آمدند و پس از تفتیش خانه رفتند. دو روز بعد یکی از آن مامورها تماس گرفت و گفت سندی بیاورید و احمد را به خانه بازگردانید. این کار را کردیم و پسرم به خانه آمد اما پس از بازگشتش به خانه از اینکه چه بر سرش آمده زیاد حرف نمی زد. پدرش همان روزها قلبش را عمل کرده و کلیه اش هم از کار افتاده بود . مراعات حال پدر بیمار و پیرش را می کرد. اما چند باری که به او اصرار کردم بگوید چه بر سرش آمده گفت کتک مفصلی خورده است. می گفت تعداد زیادی جوان را داخل قفس های تنگی می کردند و نگه می داشتند. احمد می گفت در آن چند روز حتی برای خوابیدن، نمی توانستیم دراز بکشیم و ایستاده می خوابیدیم. می گفت خیلی کتک خورده است .»
پدر احمد،رزمنده ای با سالها حضور در جبهه ها
مادر احمد می گوید:« این حرفها خیلی برای مان عجیب بود چرا که پدر احمد کارگری است که سابقه حضور داوطلبانه در جبهه های دفاع مقدس را دارد و در انتخابات اخیر نیز به محمود احمدی نژاد رای داده بود . هیچ گاه فکر نمی کردیم برای دلیلی ساده این گونه با فرزند مان برخورد شود.»
کتکش می زدند که اعتراف های دروغین کند
احمد بعد از آزادی گاه گاه از درد پهلویش به خانواده گلایه می کرد و می گفت به خاطر کتک های زیادی است که درچند روز بازداشتش خورده است .می گفت به پهلویش لگد می زده اند و می گفتند اعتراف کن که شیشه شکسته ای اما من چون این کار را نکرده بودم قبول نکردم.
مادر احمد با بغضی خفه در گلو حرف می زند :« ۲۰ روز از آزادی اش می گذشت که حالش بد شد روز ۲۲ تیر بود به بیمارستان منتقلش کردیم. آنقدر حالش بد بود که بلافاصله به کما رفت و ۹ روز در این حالت ماند .کلیه هایش از کار افتاد و ریه اش به شدت عفونی شد. بعد از به هوش آمدن ۱۰ روز دیگر هم زنده بود .ولی هر روز دیالیز می شد».
پرسش پزشکان :در بازداشتگاه با احمد چه کردند که به چنین وضعی دچار شده؟
حالا بغض مادر سرگشوده است :« احمد شب نیمه شعبان سال گذشته فوت کرد. علت مرگ او ابتدا نامعلوم بود اما پس از ماهها پیگیری پزشکان بیمارستان دلیل مرگش را مسمومیت اعلام کردند. ما به پزشگان گفتیم که او چند روزی دستگیر شده آنها به ما می گفتند با پسرتان چه کرده اند که به چنین وضعی دچار شده است؟
خانواده احمد او را در بهشت زهرا و در قطعه ۲۱۳ ، ردیف ۱۵، شماره ۳۵ به خاک سپردند. در قبر دو طبقه ای که برادر بزرگ ترش مهدی ۸ سال پیش در پی یک تصادف رانندگی در آن آرمیده است حالا برادر کوچکتر به او ملحق شده است .
صدا و سیما تاریخ فوت احمد را با برادرش جابجا اعلام کرد
اما درهمین روزها بود که نحوه مرگ احمد سوژه صدا و سیما شد و آنها با قصه پردازی های خود ادعا کردند که احمد هشت سال پیش فوت کرده است. لابد منظورشان زمان فوت برادر احمد بوده است که در کنار او آرمیده است. آنها قبر را نشان دادند و گفتند سبزها دروغ می گویند و کسی را که هشت سال پیش مرده است شهید امروز معرفی می کنند .
خانواده نجاتی کارگر همان روزها با دیدن این گزارش سراپا دروغ با نگارش نامه ای، خبر صدا و سیما را تکذیب کردند.البته تکذیبه ای که مانند موارد متعدد دیگر هرگز در سیمای ملی به آن اشاره ای نشد .
پدر صبح تا شب بر مزار فرزندش می گریست اما صدا وسیما می گفت زنده است !
آنها نوشتند :«وقتی شنیدیم که بخش خبری بیست و سی اعلام کرده احمد نجاتی کارگر زنده است داغ دل ما تازه شد. یاد روزهای دفن احمد افتادیم و تا چند روز فقط گریه کردیم. چرا باید تلویزیون ایران چنین خبری را اعلام کند تا پدری صبح تا شب به بهشت زهرا برود و کنار قبر فرزندانش بنشیند که جنازه پسرش را نبش قبر نکنند و ندزدند و زار زار گریه کند؟»
آنها در این نامه آخرین اطلاعات از مرگ احمد را که در بیمارستان تهیه شده بود ضمیمه کردند : «احمد در ساعت ۲۰:۲۵ دقیقه ۲۲ تیرماه، ۸۸ در حالت بیهوشی کامل توسط اورژانس تهران به بیمارستان لقمان الدوله انتقال یافته، در حالی که کلیه هایش فقط ۳ درصد کار می کرده و ریه اش دچار عفونت شدید و خونریزی بوده است. این روند با روزهای متوالی کما و سپس دیالیزهای مکرر ادامه می یابد تا اینکه بالاخره وی در ۱۵ مرداد همین سال فوت می کند.»
احمد به خاطر ضرب و شتم های زندان درگذشت
خانواده احمد معتقدند که او در نتیجه ضرب و شتم شدید دوران بازداشتش درگذشته است چراکه تاقبل از بازداشت او پسری سالم بوده که هیچ بیماری نداشته است .
مادر احمد تاکید می کند: « پسر ۲۲ ساله ام بعد از بازداشت هر روز افسرده و پژمرده تر می شد چه بلایی بر سر این پسر شاداب آوردید که به فاصله چند روز این طور پر پر زد . پس از دفن به دادسرا شکایت کردیم و نزدیک به هشت ماه منتظر ماندیم تا جواب پزشک قانونی را بدهند.
در بهمن ماه جواب پزشک قانونی آمد اما در آن هیچ اشاره ای به وضعیت کلیه های احمد که به خاطر آن روزی دو بار دیالیز می شد ، به چشم نمی خورد و علت مرگ نامعلوم گزارش شده است .
او ادامه می دهد :« به رای اولیه دادگاه و همچنین نامه پزشک قانونی اعتراض کردیم . اما دادگاه تجدید نظر هم رای قاضی دادگاه اولیه را تایید و دلیل مرگ پسرم را نامعلوم ذکر می کند.»
به گفته محمدی، مادر احمد زمانی که قرار بود جنازه را برای دفن به آنها تحویل دهند. پزشک اش در بهشت زهرا باآنها تماس گرفته و گفت که پیگیر کشته شدن فرزندتان باشید که او قبل از مرگ کتک خورده است. آن زمان خانواده حرفی نزد چون پدر احمد بیم آن را داشت که جنازه را تحویل شان ندهند.
خانواده احمد :خواهان شناسایی قاتلان فرزندمان هستیم
محمدی می گوید :«بارها اعلام کرده و باز هم می گویم خواهان شناسایی عاملان کشته شدن پسرم هستم پسر من به درد خدا نمرده است است. خیلی ها می گوند شاید احمد هم در کهریزک بوده است .
پسرم هر چیزی را برای ما تعریف نمی کرد. من فقط اصرار می کردم که با تو چکار می کردند؟ چه اتفاقاتی افتاد؟ و او می گفت از صبح تا شب فقط کتک می خوردیم. شب هم یک سیب زمینی و یک تکه نان بربری به ما می دادند.این روزها کسانی به من سر می زنند که بعضی از آنها زندانیان کهریزک را دیده اند یا خودشان زندانی بوده اند آنها می گویند در کهریزک فقط به ما سیب زمینی و نان می دادند.»
نیروهای امنیتی مانع برگزاری مراسم سالگرد شدند
در همان ماه های نخست شهادت احمد و همزمان با گزارش تلویزیون، شخصی ادعا می کند احمد نجاتی کارگر است. وی با باز کردن وبلاگی به نام حدیث نفس و انتشار عکس هایی از خود در بیمارستان مدعی می شود که زنده است و البته ادعا می کند دلیل بیمارستان رفتنش هم در روزهای نخست پس از انتخابات حمله سبزها به او بوده است. این شخص بعدها فعالیت وبلاگش را متوقف کرد و در سالگرد شهادت احمد چیزی ننوشت .او نگفت که چرا نیروهای امنیتی در سالگرد کشته شدن احمد مانع برگزاری مراسم توسط خانواده اش شدند!
منزلت محمدی با وجود گذشت بیش از یک سال از مرگ احمد هنوز از پیدا کردن عاملان کشته شدن او ناامید نشده است و می خواهد آنها را بشناسد.
می گوید :«دلم می خواهد بدانم چه کسی دلش آمد با این جوانان این طور کند؟ مگر اینها چه گناهی کرده بودند. چقدر سن داشتند ؟ ۲۲ سال! یک بچه ۲۲ ساله چه چیزی از سیاست می فهمد؟ گناهش چه است که این طور باید کتک بخورد و بمیرد؟
اکونومیست: تحریم ها علیه ایران درد آور شده است
هفته نامه "اکونومیست" در گزارشی خطری که جمهوری اسلامی به دلیل بحران اقتصادی داخلی ناشی از تحریم های بین المللی علیه این کشور با آن مواجه است را بسیار جدی و خطرناک خواند.
اکونومیست در گزارش خود که با عنوان "تحریم ها درد آور شده است" خاطر نشان کرده که خطر این تحریم ها علیه جمهوری اسلامی کمتر از موشک های آمریکایی و اسرائیلی نیست. احتمال دارد زرادخانه های اتمی ایران نیزهدف قراربگیرد.
شورای امنیت سازمان ملل متحد ژوئن گذشته دورچهارم تحریم ها علیه جمهوری اسلامی را به منظور مقابله با برنامه اتمی این کشور به تصویب رساند. پس از آن تعدادی از کشورها از جمله آمریکا، اتحادیه اروپا، استرالیا، کانادا، کره جنوبی و ژاپن، تحریم های مضاعف یک جانبه ای را علیه جمهوری اسلامی اعمال کردند.
جمهوری اسلامی اصرار دارد که برنامه اتمی اش مسالمت آمیز است اما غرب می گوید که این برنامه شفاف نیست و احتمال دارد تهران در پی ساخت بمب اتم باشد.
مقام های جمهوری اسلامی می گویند که تحریم ها هیچ اثری بر اقتصاد ایران ندارند.
اما در هفته های اخیر گزارش از بحران اقتصادی در این کشور به ویژه در بخش های مالی و بازار طلا به گوش رسیده است.
گزارش اکونومیست می افزاید: "با شدت گرفتن تحریم ها و بسته شدن شماری از حساب ها و شعبه های بانک های ایرانی در خارج و همچنین افزایش قید و بندها بر حواله های نقدی از خارج به ایران، واردات ارز این کشور به شدت کاهش یافت و در پی آن ارزش ریال ایرانی نسبت به دلار آمریکا در یک ماه گذشته شاهد کاهشی 15 در صدی بود."
این گزارش می افزاید که این وضعیت بسیاری از صرافی ها را ناچار ساخت که برای مقابله با زیان های خود اقدام به خرید گسترده ارز بکنند.
اکونومیست در گزارش خود می افزاید بانک مرکزی ایران با هدف جلوگیری از زیان بیشتر وارد عمل شد و ارز هنگفتی به بازار تزریق کرد اما این اقدام از نگرانی ایرانی هایی که از تحریم ها ضرر دیده اند ، نکاسته است.
شورای امنیت سازمان ملل متحد ژوئن گذشته دورچهارم تحریم ها علیه جمهوری اسلامی را به منظور مقابله با برنامه اتمی این کشور به تصویب رساند. پس از آن تعدادی از کشورها از جمله آمریکا، اتحادیه اروپا، استرالیا، کانادا، کره جنوبی و ژاپن، تحریم های مضاعف یک جانبه ای را علیه جمهوری اسلامی اعمال کردند.
جمهوری اسلامی اصرار دارد که برنامه اتمی اش مسالمت آمیز است اما غرب می گوید که این برنامه شفاف نیست و احتمال دارد تهران در پی ساخت بمب اتم باشد.
مقام های جمهوری اسلامی می گویند که تحریم ها هیچ اثری بر اقتصاد ایران ندارند.
اما در هفته های اخیر گزارش از بحران اقتصادی در این کشور به ویژه در بخش های مالی و بازار طلا به گوش رسیده است.
گزارش اکونومیست می افزاید: "با شدت گرفتن تحریم ها و بسته شدن شماری از حساب ها و شعبه های بانک های ایرانی در خارج و همچنین افزایش قید و بندها بر حواله های نقدی از خارج به ایران، واردات ارز این کشور به شدت کاهش یافت و در پی آن ارزش ریال ایرانی نسبت به دلار آمریکا در یک ماه گذشته شاهد کاهشی 15 در صدی بود."
این گزارش می افزاید که این وضعیت بسیاری از صرافی ها را ناچار ساخت که برای مقابله با زیان های خود اقدام به خرید گسترده ارز بکنند.
اکونومیست در گزارش خود می افزاید بانک مرکزی ایران با هدف جلوگیری از زیان بیشتر وارد عمل شد و ارز هنگفتی به بازار تزریق کرد اما این اقدام از نگرانی ایرانی هایی که از تحریم ها ضرر دیده اند ، نکاسته است.
العربیه
تکذیب سخنان یزدی، در نامه کروبی به موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی
در برابر جفا و تعرض به جایگاه مرجعیت امام (ره) سکوت نکنید
مهدی کروبی با ارسال نامه ای به موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، خواستار جلوگیری از تحریف تاریخی پیرامون زندگی و ابعاد علمی و معنوی بنیانگذار نظام جمهوری اسلامی شد.
به گزارش سحام نیوز، کروبی در این نامه ضمن انتقاد از مطالب خلاف واقع محمد یزدی، به ذکر مواردی تاریخی پیرامون زندگی رهبر فقید جمهوری اسلامی پرداخت و با اشاره به تربیت بیش از هزار شاگرد برجسته حوزوی توسط امام (ره) نوشت: در گزارش تنظیمی ساواک قم در دهه ۳۰ و زمان حیات آیت الله بروجردی، آینده مرجعیت قم را گزارش می کند. در آن گزارش چنین مطرح می شود “آیت الله سید روح الله خمینی بزرگترین درس خارج را در قم دارد و تعداد شاگردان زیادی حدود ۵۰۰ تا ۶۰۰ نفر، در کلاس ایشان حاضر می شوند.”
کروبی با تاکید بر اینکه “آیتالله یزدی … در بخشی از آن جفایی آشکار نسبت به امام و جایگاه مرجعیت و علمی ایشان روا داشتند” خواستار آن شده که “موسسه تنظیم و نشر آثار امام با در نظر گرفتن خسارت های احتمالی آن و برای تنویر افکار عمومی و ممانعت از تحریف تاریخی در این زمینه رسما به آن پاسخ دهد.”
وی خاطرنشان کرده است: “همگان هجمه ها و فشارهای متعدد دستوری بر آن موسسه را بخوبی واقف هستند. لیکن سکوت در برخی موارد حساس و تعیین کننده، ضایعات سنگینی در بر خواهد داشت. با درک چنین شرائطی مجددا به این دلیل تاکید می کنم که اینبار نه تنها آرا و اندیشه سیاسی امام، بلکه جایگاه مرجعیت و علمی ایشان با اغراض و اهداف خاص سیاسی مورد تعرض قرار گرفته است آنهم توسط یکی از اعضای جامعه مدرسین حوزه علمیه قم!! فلذا هر گونه سکوت و اغماض ممکن است به تحریف موضوع در گذر زمان منجر شود.”
متن کامل نامه مهدی کروبی به حمید انصاری، مسئول موسسه آن به شرح زیر است:
با سلام و احترام
همانطور که می دانید آیت الله یزدی از اعضای محترم شورای نگهبان در مصاحبه ای با هفته نامه پنجره پیرامون عملکرد جامعه مدرسین قبل از پیروزی انقلاب مطالب متنوعی مطرح کردند و در بخشی از آن جفایی آشکار نسبت به امام و جایگاه مرجعیت و علمی ایشان روا داشتند که لازم است موسسه تنظیم و نشر آثار امام با در نظر گرفتن خسارت های احتمالی آن و برای تنویر افکار عمومی و ممانعت از تحریف تاریخی در این زمینه رسما به آن پاسخ دهد. همگان هجمه ها و فشارهای متعدد دستوری بر آن موسسه را بخوبی واقف هستند. لیکن سکوت در برخی موارد حساس و تعیین کننده، ضایعات سنگینی در بر خواهد داشت. با درک چنین شرائطی مجددا به این دلیل تاکید می کنم که اینبار نه تنها آرا و اندیشه سیاسی امام، بلکه جایگاه مرجعیت و علمی ایشان با اغراض و اهداف خاص سیاسی مورد تعرض قرار گرفته است آنهم توسط یکی از اعضای جامعه مدرسین حوزه علمیه قم!! فلذا هر گونه سکوت و اغماض ممکن است به تحریف موضوع در گذر زمان منجر شود.
البته آقای یزدی مطابق رویه گذشته شان مطالبی خلاف واقع و نسبت های مکرر ناروا به افراد حقیقی – منجمله اینجانب- وارد ساختند که در حال حاضر محل بحث و نقد بنده نیست. اما اینجانب به سهم خود و برای تنویر افکار عمومی لازم میدانم نکاتی را در باب این ادعای نادرست که صرفاً به خاطر پاره ای از مسایل سیاسی بیان شده، مطرح کنم. ایشان در مصاحبه خود چنین گفتند ” … امام قبل از دستگیری در سال ۱۳۴۲ عنوان مرجعیت نداشت و جامعه مدرسین عنوان مرجعیت را به ایشان عطا کرد تا دست ساواک از هرگونه تعرض به جان امام را ببندد. ”
عبارت فوق الذکر زمینه برداشت نادرستی مبنی بر اینکه “امام پیش از آغاز نهضت از مراجع تقلید محسوب نمی شدند و عنوان مرجعیت توسط برخی از آقایان به ایشان اعطا شد تا مطابق قانون اساسی مشروطه دارای مصونیت شوند” را بوجود آورده است. این ادعای نادرست انگیزه و عللی سیاسی دارد که باز کردن آن را در شرائط فعلی به صلاح نمی دانم و تنها به این بسنده می کنم که قیاس مورد نظر آقای یزدی قیاس مع الفارق است.
بیاد داریم که بدنبال رحلت مرجع بزرگ و عام تقلید آیت الله العظمی بروجردی در فروردین سال ۱۳۴۰ فضلا و مدرسین حوزه ها علمیه و علماء در شهر های مختلف با توجه به وجود مراجع مختلف در قم و نجف وتهران و مشهد با تشخیص خودشان شخصیت مورد نظر و واجد شرایط مرجعیت را معرفی و به تبلیغ آن مبادرت می کردند. در آن زمان امام خمینی که هنوز مبارزه سیاسی خود را آغاز نکرده بود بصورت گسترده ای از سوی فضلا و مدرسین به عنوان مرجع تقلید مطرح و معرفی شد. در آن مقطع در درس خارج امام ۵۰۰ الی ۶۰۰ شاگرد برجسته حضور داشتند که این رقم قابل قیاس با دروس خارج سایر علما که بعضا از ۱۰ یا ۱۵ نفر شروع و در مواردی اندک به ۱۰۰ نفر می رسید، نبود. بطور مثال در درس مرحوم آیت الله شیخ عباسعلی شاهرودی که اتفاقا آقای یزدی در آن شرکت می کردند تعدادی محدودی حضور داشتند. این موضوع در گزارش تنظیمی ساواک قم در دهه ۳۰ و زمان حیات آیت الله بروجردی، آینده مرجعیت قم را گزارش می کند. در آن گزارش چنین مطرح می شود “آیت الله سید روح الله خمینی بزرگترین درس خارج را در قم دارد و تعداد شاگردان زیادی حدود ۵۰۰ تا ۶۰۰ نفر، در کلاس ایشان حاضر می شوند. ” بعد از رحلت مرجع بزرگ شیعه روزنامه کیهان در کنار جراید دیگر که به قم می آمدند تا از وضعیت و آینده مرجعیت گزارش تهیه کنند، در مطلبی تصریح کرد” درس حاج آقا روح الله خمینی بین علمای موجود ممتاز است و حدود ۵۰۰ الی ۶۰۰ نفر در آن شرکت می کنند. ” آثار علمی و کم نظیر امام در علوم منقول و معقول که بالغ بر دهها جلد می شد جایگاه علمی ایشان را در میان علمای آن زمان متمایز ساخته بود. امام صرف نظر از کتب فلسفی، عرفانی و اخلاقی، تالیفات ارزشمندی در فقه استدلالی، فقه غیراستدلالی، اصول فقه و تقریرات از خود بجا گذاشتند. مرحوم آیت الله مصطفی خمینی در خلال بازجویی ها می نویسد پدرم حدود ۱۰۰۰ شاگرد در درس خود دارد که ۴۰۰ نفر از شاگردان ایشان دارای اجتهاد هستند.
اینجانب بیاد دارم در جلسه ای تعدادی از شاگردان و علما در پذیرش مرجعیت و انتشار رساله و آثار ایشان از جمله حاشیه بر عروه الوثقی که یکی از مهم ترین کتب فتوایی نزد شیعه امامیه است اصرار داشتند. در اینجا مناسب است حلقه اول از شخصیت ها و علمایی که بعد از رحلت آیت الله بروجردی امام را به عنوان مرجعیت معرفی می کردند، یادآوری کنم. مجاهد معروف مرحوم آیت الله ابولقاسم کاشانی به نزدیکان و ارادتمندانش توصیه کرده بود که از حاج آقا روح الله تقلید کنید و تعبیرشان این بود که بین همه علما امتیازاتی دارد و خیرالموجودین است. علی رغم اینکه امام از مطرح شدن برای مرجعیت پرهیز می کرد، فضلا و اساتید و آیات بزرگواری چون مرحوم فاضل لنکرانی، یوسف صانعی، ابطحی کاشانی، محقق قمی، مسافری نجف آبادی، محمدی گیلانی، عباس محفوظی گیلانی، محصل نیشابوری،مرحوم ربانی املشی، تقدیری، مرحوم بنی فضل، حسین اشتهاردی و شهید حیدری در کنار جمع کثیر دیگر در بیت امام با پا فشاری از امام اذن انتشار رساله برای آگاهی عموم را خواستار شدند که این درخواست مورد موافقت ایشان قرار گرفت و ایشان به عنوان یکی از مراجع مطرح شیعه در کانون توجه قرار گرفتند و پس از مدتی کوتاه طبق معمول حوزه ها از وجوهات شرعیه، پرداخت شهریه به طلاب را شروع کرد.
در چنین شرائطی دکتر امینی نخست وزیر وقت برای دیدار با مراجع تقلید به قم آمدند و از جمله به دیدار حضرت امام رفتند و ایشان در آن ملاقات به تفصیل دیدگاه های خود را مطرح کردند. لذا باید اذعان کرد که مرجعیت امام بر اساس سنت رایج در حوزه و با عنایت به جایگاه ممتاز ایشان در حوزه از سال ۱۳۴۰ مطرح شد و بدنبال نهضت عده ای به تبعیت از مردم و برخی علمای بزرگ حوزه، اقدام به معرفی ایشان بعد از سال ۱۳۴۲ به عنوان مرجع نمودند.
در چنین شرائطی دکتر امینی نخست وزیر وقت برای دیدار با مراجع تقلید به قم آمدند و از جمله به دیدار حضرت امام رفتند و ایشان در آن ملاقات به تفصیل دیدگاه های خود را مطرح کردند. لذا باید اذعان کرد که مرجعیت امام بر اساس سنت رایج در حوزه و با عنایت به جایگاه ممتاز ایشان در حوزه از سال ۱۳۴۰ مطرح شد و بدنبال نهضت عده ای به تبعیت از مردم و برخی علمای بزرگ حوزه، اقدام به معرفی ایشان بعد از سال ۱۳۴۲ به عنوان مرجع نمودند.
رژیم نیز که بخوبی خطر امام را درک کرده بود تلاش ناکامی کرد که ایشان را همچون آیت الله کاشانی، مجتهدی سیاسی به مردم معرفی کند. لیکن نفوذ و جایگاه عمیق مرجعیت امام و رابطه او با مقلدان فراوانش این توطئه را ناکام گذاشت. جای بسی تعجب است که بعد از گذشت ۵ دهه از آن زمان و در راستای اغراض سیاسی و توجیه برخی رفتارهای سیاسی انجام گرفته امروز باید شاهد طرح این موضوع با قیاسی ناشیانه ای از سوی عضو شورای نگهبان باشیم. غافل از این نیستیم که خرداد ۴۲ که امام دستگیر و بدنبال آن کشتار انجام شد، در قم و تهران و ورامین حکومت نظامی اعلام گردید؛ آن زمان جمع کثیری از مراجع و علماء با صدور اعلامیه هایی بر مقام مرجعیت ایشان تاکید کردند.
اینجانب بر این باورم که علیرغم شرایط موجود و حساسیت های بسیار نسبت به موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی مناسب است این موسسه برای جلوگیری از هرگونه تحریف تاریخی با باز کردن ابعاد این موضوع بطور ماهوی به آن بپردازد.
توفیق و سلامت همه عزیزان موسسه تنظیم و نشر آثار امام را از پروردگار عالم مسئلت می نمایم.
مهدی کروبی/ ۲۰ مهر ۱۳۸۹
خانواده ام را آزاد کنید
زهرا رهنورد به کمپین خانواده بزرگ زندانیان سیاسی پیوست
چکیده : من به کمپینی که برای آزادی زندانیان سیاسی ایران تشکیل شده می پیوندم ،خودم را عضوی از خانواده بزرگ زندانیان سیاسی می دانم و برای دفاع از همه زندانیان سیاسی ایران فعالیت می کنم ،چرا که همه آنها همراهان حق و آزادی و خواهران و برادران من هستند .من مدافع همه زندانیان آزادیخواهم تا جشن یپروزی سعادت مردم را همه با یکدیگر برگزار کنیم .
به تازگی کمپینی با عنوان خانواده بزرگ زندانیان سیاسی آغاز به کار کرده است .کمپینی که هرکس مایل است می تواند با عضویت در آن به عنوان خواهر، برادر، پدر یا مادر یک یا چند زندانی سیاسی هرکاری که می تواند برای آزادی شان انجام دهد.
به گزارش کلمه ، زهرا رهنورد ، نویسنده و استاد دانشگاه نیز در نوشته ای کوتاه پیوستن خود را به این کمپین اعلام کرده است هر چند تاکید کرده که نمی تواند زندانی خاصی را از بین زندانیان برگزیند اما برای آزادی همه زندانیان سیاسی آزادی خواه ایران تلاش خواهد کرد .
متن یادداشت کوتاه زهرا رهنورد به این شرح است:
اگر چه تحت سلطه حاکمیت فعلی، ایران یک زندان بزرگ است با یک محیطی پادگانی و تفتیش عقاید در این زندان بزرگ زن و مرد و پیر و جوان و حتی کودکان و خانواده ها را تهدید می کند و هیچ یک امنیت ندارند و امنیت شغلی و فرهنگی و اجتماعی و سیاسی برای شان به یک آرزو تبدیل شده است .
من با نگرش اصلاحی برای امنیت در کشور ایران کمر همت بسته ام، یعنی برای آزادی و آبادی و دمکراسی در ایران تا این زندان بزرگ را همه با هم دست در دست هم به گلستانی خرم و جامعه ای مدرن و پیشرفته تبدیل کنیم تا همه ایرانیان آزاد و آزاده باشند .
من در عین حال به کمپین خانواده برزگ زندانیان سیاسی می پیوندم چرا که در دل زندان بزرگی که نامش کشور ایران است زندانهای متعددی در سراسر کشور شناخته شده و پیدا و پنهان در استانها و شهرهای کشورمان آزادی خواهان را به بند کشیده است .
من به کمپینی که برای آزادی این زندانیان تشکیل شده می پیوندم ،خودم را عضوی از خانواده بزرگ زندانیان سیاسی می دانم و برای دفاع از همه زندانیان سیاسی ایران فعالیت می کنم ،چرا که همه آنها همراهان حق و آزادی و خواهران و برادران من هستند .چگونه می توانم کسی را از میان اینان برگزینم ؟ آیا می توانم از زنی که دو فرزند خردسالش در فراقش بی قراری می کنند بگذرم یا آن جوانی که مادر و همسرش نگران رنجها و شکنجه های او هستند ؟یا آن پدری که همچون ستون بنای آزادی است؟ یا آن دختر جوانی که لباس زندان را به رخت عروسی و شعرها و هلهله های جشن ها ترجیح داده است؟ کدام را می توانم انتخاب کنم تا از او حمایت کنم و برای آزادی اش تلاش کنم ؟ نه! من مدافع همه زندانیان آزادیخواهم و همه آنها را اعضای خانواده خود می دانم و امیدوارم جشن یپروزی سعادت مردم را همه با یکدیگر برگزار کنیم .
زهرا رهنورد
هجدهم مهرماه ۱۳۸۹
آدرس کمپین در فیس بوک :http://www.facebook.com/FreeMyPoliticalFamilyCampaign
چهار سال حبس برای مسئول ستاد «شهروند آزاد» کروبی در هرمزگان
امیرحسین فتوحی دبیر سابق انجمن اسلامی دانشگاه علوم پزشکی هرمزگان و عضو دفتر تحکیم وحدت از سوی شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب به ۴ سال حبس تعزیری محکوم شد.
به گزارش دانشجو نیوز، این فعال دانشجویی که مسئولیت ستاد “شهروند آزاد” مهدی کروبی در استان هرمزگان را در انتخابات گذشته بر عهده داشته است، سال ۸۷ و در حالیکه سال ششم تحصیل خود در رشته پزشکی را می گذراند، به دلیل فعالیت های دانشجویی از دانشگاه اخراج شده بود.
لازم به ذکر است که مأمورین امنیتی ۲۱ بهمن ماه سال گذشته با هجوم به منزل امیر حسین فتوحی وی را بازداشت کردند. این فعال دانشجویی در اسفندماه به صورت موقت آزاد شده بود.
دادگاه آقای فتوحی ۲۶ مردادماه امسال در شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب تهران برگزار شد و روز ۸ شهریور ماه حکم ۴ سال حبس تعزیری به وی ابلاغ شد.
پس از ابلاغ این حکم نیز مأمورین امنیتی بارها با تماس های تلفنی به تهدید وی پرداخته اند بطوریکه در هفته های اخیر نیز وی تحت تعقیب نیروهای امنیتی بوده است.
جـــرس:
در ادامه محکومیت حمله مسلحانه به نیروهای انتظامی در سنندج و کشته و مجروح شدن دست کم بیست تن، "جبهه متحد کُرد" نیز، ضمن اعلام محکومیت و انزجار از این اقدام، آنرا سبب حاکمیت فضای ترور در منطقه ارزیابی و محکوم کردند.
در این بیانیه آمده است: مردم کردستان در کمال متانت نشان داده اند که در قبال این نافهمی ها و ناشنوائی ها ، گزینه ای جز ابراز نشانه های آرام مخالفت و انتظار از ارگانهای ذیربط برای تامین امنیت مردم ندارند .
مردم دیگر مناطق ایران نیز ایمان آورده اند که عامه مردم مناطق کردنشین هیچ سنخیتی با سلطه فضای غیرمدنی ندارند . این مردم ایمان دارند ،کسانی که با ابزار خشونت ، امکان استدلال و گفتگوی مدنی را برای بیان نیات و اهداف مصلحانه و سازنده سرکوب می کنند ، از نا امنی در مناطق کردنشین سود می برند .
مردم دیگر مناطق ایران نیز ایمان آورده اند که عامه مردم مناطق کردنشین هیچ سنخیتی با سلطه فضای غیرمدنی ندارند . این مردم ایمان دارند ،کسانی که با ابزار خشونت ، امکان استدلال و گفتگوی مدنی را برای بیان نیات و اهداف مصلحانه و سازنده سرکوب می کنند ، از نا امنی در مناطق کردنشین سود می برند .
جبهه متحد کرد بر این باور است که مسئولیت ما نه مشاهده انفعالی رویدادها ، بلکه ارائه راهکارها و تاثیرگذاری مثبت و سازنده بر روند حیات اجتماعی است .
تا کنون مسئولیت این حمله تروریستی و همچنین انفجارهای تروریستی مهاباد را کسی یا گروهی به عهده نگرفته است و تنها مقامات جمهوری اسلامی از کشته شدن عاملان این دو حادثه خبر داده اند.
تظاهرات در شهرهای مختلف دنیا علیه اعدام در ایران
ديدبان حقوق بشر، نهاد مدافع حقوق بشری که مقرش در نيويورک است، به مناسبت دهم اکتبر، روز لغو اعدام، ايران، سودان و عربستان سعودی را تنها سه کشوری دانست که از آغاز سال ۲۰۰۹ دست به اعدام جوانانی زدند که در زمان ارتکاب جرم زير ۱۸ سال بودند.
اين نهاد مدافع حقوق بشر از اين سه کشور خواست چنين عملی را متوقف کنند.
پيشتر عفو بينالملل در گزارش سالانه خود درباره اجرای مجازات اعدام در کشورهای مختلف جهان در سال ۲۰۰۹ ميلادی، اعلام کرد که ايران در اين سال دست کم ۳۸۸ نفر را اعدام کرده است.
در شهرهای مختلف جهان از جمله لندن، اسلو، گوتنبرگ و فرانفورت تظاهراتی علیه اعدام در ایران برگزار شد، طومارهایی برای دفاع از زندانیان سیاسی و لغو حکم اعدام در ایران امضا شد.
اين نهاد مدافع حقوق بشر از اين سه کشور خواست چنين عملی را متوقف کنند.
پيشتر عفو بينالملل در گزارش سالانه خود درباره اجرای مجازات اعدام در کشورهای مختلف جهان در سال ۲۰۰۹ ميلادی، اعلام کرد که ايران در اين سال دست کم ۳۸۸ نفر را اعدام کرده است.
در شهرهای مختلف جهان از جمله لندن، اسلو، گوتنبرگ و فرانفورت تظاهراتی علیه اعدام در ایران برگزار شد، طومارهایی برای دفاع از زندانیان سیاسی و لغو حکم اعدام در ایران امضا شد.
جرس:
پدر حامد روحی نژاد با بیان وضعیت پسرش می گوید: من از مسوولان قضایی ایران می پرسم آزادی فرزند بیمار من که نیمه فلج شده است ، چه خطری برای نظام جمهوری اسلامی دارد که با او چنین می کنند؟فرزند من بی گناه است و تحت فشارهای زیاد در دادگاه نمایشی از او اعترافاتی گرفتند که در دادگاه همه را تکذیب کرد .مهم ترین جرم او خروج غیرقانونی از کشور است. طبق قوانین ایران کسی که نمی تواند تحمل کیفر کند باید آزاد شود .چرا این قانون را در باره فرزند بیمار و نیمه فلج من رعایت نمی کنند؟
حامد روحی نژاد زندانی سیاسی ،یکی از زندانی هایی است که در ماه های اخیر حکم زندان در تبعیدش اجرا شده و از زندان اوین به زندان شهر زنجان منتقل شده است .اما این تبعید برای حامد بسیار زجر آورتر از دیگر زندانیان است .چرا که او به بیماری ام اس مبتلاست . حامد وقتی در زندان اوین بود با کمک دوستان و هم بندانش در بند ۳۵۰ با بیماری سختش کنار می آمد . آنها دستش را می گرفتند و برای بهبود حالش هر کاری می کردند.او را به حمام و هواخوری می بردند .اما با این وجود پزشکان بارها هشدار داده بودند که نگهداری او در این وضعیت در زندان اوین خطرناک است . اما با وجود این هشدارها و در میان بهت و تعجب همه از جمله خانواده حامد حالا او به زندان شهر زنجان ،در جایی به اسم اردوگاه منتقل شده است . زندانی که فاقد کوچکترین امکانات رفاهی و بهداشتی است .تا جایی که پدر حامد بارها در مصاحبه اش تاکید می کند که فرزندش در حال مرگ است و با این وضعیت بیش از یک ماه در این زندان دوام نمی آورد .حامد روحی نژاد ابتدا به اعدام محکوم شد اما حکم وی در دادگاه تجدید نظر به ده سال تبدیل شد حکمی که با توجه به بیماری حامد برای او و خانواده اش همچنان غیر قابل تحمل است.
گفتگوی کلمه را با پدر حامد روحی نژاد می خوانید:
آقای روحی نژاد از آخرین وضعیت جسمی و روحی حامد برای مان بگویید ؟ آیا به تازگی او را دیده اید ؟
کمتر از دو هفته پیش ملاقات داشتیم .حامد واقعا از لحاظ جسمی وضع وخیمی داشت، به طوری که می گفت بیماری ام اس بر شنوایی اش هم اثر گذاشته است .البته دیگر اعضای بدن اش از جمله چشم و گوش و کبد و معده هم تقریبا مختل شده اند و وضعیت مغز و حافظه اش هم که مدتهاست به هم ریخته است. ما واقعا نگرانش هستیم.
آیا تاکنون وکیلشا ن اقدامی برای حل وضعیت بحرانی حامد کرده است ؟آیا مسوولان قضایی از وضعیت بیماری حامد در تبعید اطلاعی دارند ؟
نه. من حتی با وکیل اش تماس هم گرفتم و گفتم حامد واقعا وضعیت بدی دارد. اما ایشان گفت کاری بیشتر از این از دست من برنمی آید. من حکم او را از اعدام به اینجا رسانده ام و از این بهتر کاری از دست من برنمی آید و کاری نمی شود برای اش کرد .
آیا در این وضعیت حامد نمی تواند از حق قانونی مرخصی استفاده کند؟
من امروز این درخواست را در دادسرا و با ناظر زندان هم مطرح کردم. گفتند ایشان باید خودشان از داخل زندان درخواست مرخصی بنویسد. اگر با درخواست اش موافقت شد می تواند از مرخصی استفاده کند در غیر این صورت مرخصی هم به او داده نمی شود یعنی مرخصی آمدن او هم باید از هفت خوان رستم عبور کند و مسولان اجازه اش را بدهند .
پسرتان تاکنون این درخواست را نوشته است ؟
بله تا به حال چندبار این درخواست را نوشته است . حتی زمانی که تهران بود. چند بار درخواست مرخصی داد .حامد اینجا در زنجان در یک سلول دو نفره و در جایی شبیه اردوگاه نگه داری می شود .جایی که اصلا وضعیت مناسب بهداشتی و رفاهی ندارد به همین دلیل به شدت وضعیت بیماری اش بدتر شده و اصلا با زمانی که در تهران بود قابل مقایسه نیست. دیگر به مرز جنون و مرگ رسیده است.
خودتان چطور؟ آیا تابه حال اقدام جداگانه ای برای مرخصی در مانی او کرده اید بالاخره پسرتان به بیماری سختی مبتلاست ؟
بله ما هم به آقای دولت آبادی، دادستان تهران جداگانه درخواست مرخصی برای حامد داده ایم. اما ایشان قبول نکردند. حتی پزشکی قانونی و پزشک بیمارستان امام خمینی هم وضعیت بد جسمی و روحی ایشان را تایید کردند اما متاسفانه فایده ای نداشت و در میان بهت و حیرت ما به زنجان تبعیدش کردند . وضعیت حامد بعد از این تبعید واقعا وخیم تر شده است . حالا که به زنجان آمده ام تصمیم دارم در این شهر هم هر کاری از دستم بر می اید برای خلاصی اش انجام دهم وگرنه در زندان اینجا از دست می رود.
آقای روحی نژاد خبری در سایتها مبنی بر افزایش حکم حامد منتشر شده است ؟ چنین چیزی صحت دارد ؟
متاسفانه یکسال دیگر به دلیل خروج غیر قانونی به حکم اش اضافه شده است.
مگر زمان محاکمه اش چنین اتهامی وجود نداشت و همان موقع مورد بررسی قرار نگرفت ؟
چرا مطرح بود اما آن زمان درباره اش نظر ندادند یعنی مسکوت مانده بود اما حالا این حکم متاسفانه در بدترین شرایطی که حامد در آن قرار دارد به حکم قبلی افزوده شده است .من با دادستان زنجان هم درباره اش حرف زدم دیگر نمی دانم چکار باید بکنم .
این حکم قابل تجدید نظر هم هست؟
نه این حکم دیگر قابل تجدید نظر خواهی نیست.
اتهام پسرتان ارتباط با یک گروه غیر قانونی و معاند عنوان شده است.ایا حامد این اتهام را هیچوقت هنگام محاکمه اش پذیرفت ؟و آیا مستندانی برای اثبات این اتهام در پرونده اش وجود داشت؟
پسر من هرگز با چنین گروهی ارتباط نداشته است و بارها و بارها من و خانواده اش چنین اتهام واهی را رد کرده ایم پسرمن اصلا چنین اتهاماتی نداشته است و به خاطر یک بار خروج غیر قانونی چنین نسبتهایی به او داده اند .
آقای روحی نژاد به نظر شما علت صدور حکم زندان در تبعید برای حامد با توجه به بیماری لاعلاجی که دارد چه میتواند باشد؟
من اتفاقا این سئوال را بارها از مسولان زندان زنجان پرسیده ام .می گویند این شرایط را از تهران تشخیص داده اند و به ما اعلام کرده اند.آنها به نیابت یا چیزی شبیه این به مسولان زندان زنجان نوشته اند که حامد با شرایط ممنوعیت ملاقات حضوری و تلفن نه در زندان عمومی بلکه در زندان امنیتی نگه داری شود .
آخرین خبری که برخی سایتها درباره پسرتان اعلام کرده بودند این بود که حامد دست به اعتصاب غذا زده است. آیا شما این خبر را تایید میکنید؟
دفعه پیش که دیدمش می خواست اعتصاب غذا کند، چون واقعا حالش خیلی بد بود.من با کلی خواهش و تمنا و التماس به او گفتم تو فقط برای بهبود حالت هفته ای پنجاه شصت هزار تومان آمپول میزنی ، اینکار را نکن. می گفت بابا وقتی من توی یه دخمه تنگ و تاریک و بدون آرامش با این وضعیت به سر می برم درمان و زنده ماندن برایم چه فایده ای دارد.می گفت اگر تا هفته دیگر از اینجا بیرون نیایم .دست به اعتصاب میزنم و می خواهم بمیرم . احتمالا این اتفاق رخ داده است چون ما دو هفته است از او بی خبریم و در نگرانی کامل به سر می بریم چرا که ممنوع الملاقات و تلفن هایش هم قطع شده است .
چه در خواستی از مسوولان قضایی داخل ایران دارید ؟
من از تمام نهادهای بین المللی و داخلی ، از دبیرکل سازمان ملل، از پزشکان بدون مرز خواهش میکنم وضعیت و حال فرزند مرا ببینند. اگر آنها تشخیص می دهند که او می تواند حبس را با این وضعیت تحمل کند ایرادی ندارد اما هر کس یک بار برای چند دقیقه حامد را ببیند می فهمد او دیگر تحمل اجرای این حکم را ندارد. فکر نمی کنم این بچه تا یکماه دیگر بیشتر دوام بیاورد. من از مسوولان قضایی ایران می پرسم آزادی فرزند بیمار من که نیمه فلج شده است ،چه خطری برای نظام جمهوری اسلامی دارد که با او چنین می کنند؟فرزند من بی گناه است و تحت فشارهای زیاد در دادگاه نمایشی از او اعترافاتی گرفتند که در دادگاه همه را تکذیب کرد .مهم ترین جرم او خروج غیرقانونی از کشور است .طبق قوانین ایران کسی که نمی تواند تحمل کیفر کند باید آزاد شود .چرا این قانون را در باره فرزند بیمار و نیمه فلج من رعایت نمی کنند؟
خبرنگار روزنامه "ال پائیس" اسپانیا از ایران اخراج شد
خبرگزاری هرانا - دستگاه امنیتی ایران به خبرنگار روزنامه " ال پائیس " چاپ اسپانیا در تهران سه هفته مهلت داد تا خاک ایران را ترک کند.
به گزارش العربیه، انخلس اسپینوسا خبرنگارمقیم این روزنامه در تهران پس از مصاحبه با احمدی منتظری فرزند آیت الله حسینعلی منتظری در قم بازداشت و کارت خبری وی توقیف شده بود.
بر اساس گزارشی که روزنامه " ال پائیس " امروز دوشنبه 11 – 10 - 2010 منتشر کرده است اداره امور رسانه ها و خبرنگاران خارجی وابسته به وزارت ارشاد پس از آزادی این خبرنگار به او گفته بود پس از بازگشت از تعطیلات کارت خبری او را بازخواهد گرداند اما پس از بازگشت به ایران به وی ابلاغ شد دو هفته مهلت دارد تا این کشور را ترک کند.
اسپینوسا به ال پائیس گفت:" روزنامه نگاران حق ندارند بدون مجوز از تهران خارج شوند. ما باید برای ترک تهران درخواست مجوز کنیم و در این صورت من برای ترتیب دادن این مصاحبه هرگز نمی توانستم مجوز خروج از تهران را دریافت کنم."
بر اساس این گزارش پاسپورت این روزنامه نگار به مدت سه هفته نزد مسئولان مربوطه بود و روز یکشنبه به وی پس داده شد اما مجوز اقامت وی در ایران لغو شد و از او خواسته شد ایران را تا روز 24 اکتبر ترک کند.
اسپینوسا گفت : " هیچکس در این باره هیچ توضیحی به من نمی دهد از وقتی که از تعطیلات به ایران بازگشته ام مدیرکل دفترمطبوعات خارجی از ملاقات با من خودداری می کند. مسئولان دفتر می گویند نمی تواند هیچ کمکی به من بکنند زیرا به گفته آنها دستور اخراج من از جای دیگری صادرشده است."
وی افزود :" از طریق شخص ثالثی آنها به من اطلاع دادند که مصاحبه با فرزند منتظری که از منتقدان دولت ایران به شمار می آید علت این تصمیم بوده است."
خبرنگار این روزنامه اسپانیایی گفت :" مقامات جمهوری اسلامی از نوع پوشش اخبار انتخابات ریاست جمهوری سال 2009 در این روزنامه و نیز حمایت ال پائیس از سکینه محمدی آشتیانی زن 43 ساله و مادر دو فرزند که به سنگسار محکوم شده اظهار نارضایتی کرده بودند."
نسیم غنوی: بازپرس در مورد پرونده نسرین ستوده اعلام نظر کرده است
خبرگزاری هرانا - روز گذشته، 17 مهرماه 1389، نسیم غنوی؛ وکیل نسرین ستوده برای پیگیری پرونده موکل اش به دادسرای اوین مراجعه کرد.
نسیم غنوی که دیروز توانسته با بازپرس شعبه 3 دادسرای اوین که مسئول پرونده نسرین ستوده است دیدار داشته باشد، خبر داد که بازپرس شعبه 3، به وی گفته است که در مورد قرار مجرمیت و نیز در مورد تبدیل قرار بازداشت نسرین ستوده؛ اظهار نظر کتبی کرده است و آن را برای اعلام نظر دادستان، فرستاده است.
به گزارش مدرسه فمنیستی، نسیم غنوی در مورد این که این اظهارنظر بازپرس می تواند نشانه چه روندی در پرونده نسرین باشد اظهار داشت: «معمولا وقتی بازپرس اظهارنظرش را می کند و آن را برای تایید به دادستان می فرستد، نشان می دهد که احتمالا قرار است پرونده برای تشکیل دادگاه فرستاده شود. چون اگر قرار بود بازپرس اعلام نظرش بر عدم مجرمیت موکل ام باشد، احتمالا این روند به شکل دیگری انجام می شد، بنابراین احتمالا روند پرونده به سمت تکمیل شدن برای برگزاری دادگاه است». این وکیل دادگستری سپس افزود: « باید تا هفته دیگر صبر کنیم و ببینیم نظر بازپرس چه بوده است، چون ایشان محتوای اظهارنظرشان را، قبل از بررسی و اظهار نظر دادستان ، به ما اعلام نمی کنند».
نسیم غنوی سپس در مورد اقدام بعدی اش می گوید: «من هفته دیگر دوباره به دادسرای اوین مراجعه خواهم کرد تا از اعلام نظر قطعی دادستان مطلع شوم».
نسرین ستوده، وکیل دادگستری و از اعضای کمپین و فعال باسابقه ی جنبش اجتماعی زنان ایران است که هم اکنون 36 روز است در زندان اوین بسر می برد. وی که از ۱۳ شهریور ۱۳۸۹ درپی احضاریه کتبی بازداشت شد روز چهارشنبه، ۱۴مهرماه ۱۳۸۹ پس از دو هفته بی خبری کامل، تلفنی کوتاه و چند ثانیه ای با خانواده اش داشت که در آن مکالمه کوتاه تلفنی، خبر اعتصاب غذایش را تایید کرد و گفت که از 3 مهرماه در اعتصاب غذاست.
به گزارش مدرسه فمنیستی، نسیم غنوی در مورد این که این اظهارنظر بازپرس می تواند نشانه چه روندی در پرونده نسرین باشد اظهار داشت: «معمولا وقتی بازپرس اظهارنظرش را می کند و آن را برای تایید به دادستان می فرستد، نشان می دهد که احتمالا قرار است پرونده برای تشکیل دادگاه فرستاده شود. چون اگر قرار بود بازپرس اعلام نظرش بر عدم مجرمیت موکل ام باشد، احتمالا این روند به شکل دیگری انجام می شد، بنابراین احتمالا روند پرونده به سمت تکمیل شدن برای برگزاری دادگاه است». این وکیل دادگستری سپس افزود: « باید تا هفته دیگر صبر کنیم و ببینیم نظر بازپرس چه بوده است، چون ایشان محتوای اظهارنظرشان را، قبل از بررسی و اظهار نظر دادستان ، به ما اعلام نمی کنند».
نسیم غنوی سپس در مورد اقدام بعدی اش می گوید: «من هفته دیگر دوباره به دادسرای اوین مراجعه خواهم کرد تا از اعلام نظر قطعی دادستان مطلع شوم».
نسرین ستوده، وکیل دادگستری و از اعضای کمپین و فعال باسابقه ی جنبش اجتماعی زنان ایران است که هم اکنون 36 روز است در زندان اوین بسر می برد. وی که از ۱۳ شهریور ۱۳۸۹ درپی احضاریه کتبی بازداشت شد روز چهارشنبه، ۱۴مهرماه ۱۳۸۹ پس از دو هفته بی خبری کامل، تلفنی کوتاه و چند ثانیه ای با خانواده اش داشت که در آن مکالمه کوتاه تلفنی، خبر اعتصاب غذایش را تایید کرد و گفت که از 3 مهرماه در اعتصاب غذاست.
علی اصغر غروی آزاد شد
خبرگزاری هرانا - علی اصغر غروی بعد از 10 روز بازداشت موقت، بعد از ظهر روز یکشنبه هجدهم مهر ماه از زندان آزاد شد.
به گزارش جرس، این عضو شورای مرکزی نهضت آزادی ایران جمعه مورخ نهم مهرماه، به همراه ابراهیم یزدی، دبیر کل این حزب، هاشم صباغیان، غفار فرزدی واحد رضایی و عباس مصلحی، از دیگر اعضاء نهضت آزادی ایران، و نیز رسول ورپایی و وحید حقیقی، به اتهام برگزاری و حضور در نماز جمعه که از سوی بازداشتکنندگان "نماز جمعه غیرقانونی" عنوان شد، در شهر اصفهان، در یک منزل شخصی، توسط نیروهای امنیتی بازداشت شده بودند.
گفتنی است که ابراهیم یزدی نیز علی رغم کهولت سن و بیماریهای قلبی و سرطان مثانه همچنان در بازداشت بسر می برند و قرار بازداشتاش برای یک ماه تمدید شده است.
سه زندانی در ملاء عام و در دهدشت اعدام شدند
خبرگزاری هرانا – روز شنبه و در آستانه رو جهانی مبارزه با حکم اعدام سه زندانی در شهر دهدشت اعدام شدند.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، سه زندانی اعدام شده به نام های محمد حسین دستمرد، حاصل دستمرد و اسلام برزکار شش سال پیش به اتهام حمل و قاچاق مواد مخدر دستگیر و از سوی دادگاه انقلاب به اعدام محکوم شدند.
لازم به ذکر است زندانیان فوق در ملاء عام و در شهر دهدشت از توابع کهکیلویه و بویر احمد اعدام شدند.
طبق آمار ثبت شده توسط مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران در طی شش ماه نخست سالجاری 137 زندانی در سراسر کشور اعدام شدند.
حکم قطع دست يک "سارق" امروز در مشهد اجرا مي شود
خبرگزاری هرانا - حکم سارق جواني که به جرم سرقت دستگير و به قطع دست محکوم شده است امروز در زندان مرکزي مشهد اجرا مي شود.
به گزارش روزنامه خراسان اين سارق که از سوي نيروي انتظامي و به اتهام سرقت دستگير شده بود پس از برگزاري چندين جلسه محاکمه در دادگاه کيفري، به قطع دست محکوم شده است.
راي صادره از سوي دادگاه که به تاييد دادگاه تجديدنظر رسيده و قطعي شده است ساعت امروز سه شنبه، در محل زندان مرکزي مشهد اجرا مي شود.
توقیف یک نشریه و تذکر به روزنامه جمهوری اسلامی
خبرگزاری هرانا - به نشریات "کتاب هفت" و "سرنا" بهدلیل انتشار مطالب خلاف عفت عمومی، به استناد بند 2 ماده 6 قانون مطبوعات تذکر داده شد و مقرر گردید پرونده جهت پیگرد قانونی به مرجع قضایی ارسال شود.
به گزارش ایسنا، وی هم چنین افزود: در این جلسه گزارش تخلفات نشریات مطرح و بر اساس آن تصمیمگیری شد.
1 ـ نشریه "تالش" بهدلیل ایجاد اختلاف مابین اقشار جامعه از طریق طرح مسائل نژادی و قومی و انتشار مطالب و عکس از افرادی که در معارضه با نظام و همسو با گروههای مخالف اسلام هستند و انتشار مطالب نشریه در مسیر خلاف نظام جمهوری اسلامی، به استناد ماده 2 و بند 9 ماده 6 و تبصره ماده 12 قانون مطبوعات، توقیف و پرونده جهت پیگرد قانونی به مرجع قضایی ارسال شد.
2 ـ به نشریات "کتاب هفت" و "سرنا" بهدلیل انتشار مطالب خلاف عفت عمومی، به استناد بند 2 ماده 6 قانون مطبوعات تذکر داده شد و مقرر گردید پرونده جهت پیگرد قانونی به مرجع قضایی ارسال شود.
3 ـ به روزنامه "جمهوری اسلامی" بهدلیل توهین به رییس قوه قضائیه به استناد بند 8 ماده 6 قانون مطبوعات، تذکر داده شد.
4 ـ به نشریه "قاصدک شهر" بهدلیل انتشار بر خلاف زمینه مصوب، به استناد بند ب ماده 7 قانون مطبوعات، تذکر داده شد.
هم چنین مقرر شد به تمامی نشریات تذکر داده شود، با عنایت به بند ب ماده 7 قانون مطبوعات، از انتشار مطالب نشریه برخلاف زمینه و روش مصوب و سایر مشخصاتی که صاحب امتیاز نشریه در زمان ارائه تقاضا، به رعایت آن متعهد شده و به تصویب هیأت نظارت برمطبوعات رسیده است، خودداری کنند.
به گزارش ایسنا، وی هم چنین افزود: در این جلسه گزارش تخلفات نشریات مطرح و بر اساس آن تصمیمگیری شد.
1 ـ نشریه "تالش" بهدلیل ایجاد اختلاف مابین اقشار جامعه از طریق طرح مسائل نژادی و قومی و انتشار مطالب و عکس از افرادی که در معارضه با نظام و همسو با گروههای مخالف اسلام هستند و انتشار مطالب نشریه در مسیر خلاف نظام جمهوری اسلامی، به استناد ماده 2 و بند 9 ماده 6 و تبصره ماده 12 قانون مطبوعات، توقیف و پرونده جهت پیگرد قانونی به مرجع قضایی ارسال شد.
2 ـ به نشریات "کتاب هفت" و "سرنا" بهدلیل انتشار مطالب خلاف عفت عمومی، به استناد بند 2 ماده 6 قانون مطبوعات تذکر داده شد و مقرر گردید پرونده جهت پیگرد قانونی به مرجع قضایی ارسال شود.
3 ـ به روزنامه "جمهوری اسلامی" بهدلیل توهین به رییس قوه قضائیه به استناد بند 8 ماده 6 قانون مطبوعات، تذکر داده شد.
4 ـ به نشریه "قاصدک شهر" بهدلیل انتشار بر خلاف زمینه مصوب، به استناد بند ب ماده 7 قانون مطبوعات، تذکر داده شد.
هم چنین مقرر شد به تمامی نشریات تذکر داده شود، با عنایت به بند ب ماده 7 قانون مطبوعات، از انتشار مطالب نشریه برخلاف زمینه و روش مصوب و سایر مشخصاتی که صاحب امتیاز نشریه در زمان ارائه تقاضا، به رعایت آن متعهد شده و به تصویب هیأت نظارت برمطبوعات رسیده است، خودداری کنند.
اعتصاب غذای حسین زرینی، عضو ستاد ایثارگران موسوی
خبرگزاری هرانا - حسین زرینی، عضو ستاد ایثارگران میر حسین موسوی بیش از پنج ماه است که توسط نیروهای امنیتی بازداشت شده است و در همه این مدت خانواده وی از هر گونه تماس تلفنی و ملاقات با او محروم مانده اند.
به گزارش کلمه، این محروم شدن از حقوق قانونی یک زندانی موجب شده که وی از شانزده روز پیش دست به اعتصاب غذا بزند. خانواده وی که هیچ اطلاعی از وضعیت وی ندارند با شنیدن این خبر که توسط زندانیان آزاد شده به بیرون منتقل شده ابراز نگرانی می کنند و از مسولان قضایی کشور می خواهند که شرایط ملاقات با این زندانی را هرچه زودتر برای شان فراهم کنند.
گفته می شود حسین زرینی هم اکنون در بند ۳۵۰ زندان اوین نگه داری می شود.
بیشتر اعضای ستاد ایثارگران میر حسین موسوی را رزمندگان هشت سال جنگ و یا جانبازان تشکیل می دادند. آنها در این ستاد سعی داشتند مفهوم عملی ایثارگری در دوران ۸ سال جنگ را دوباره در جامعه تحقق بخشند .چرا که معتقد بودند که ۲۰ سال پس بعد از پایان جنگ ، تعاریف نگران کننده ای از مفهوم ایثارگر در جامعه رواج پیدا کرده است که باید احیا شود.
دلیل بازداشت این عضو ستاد ایثارگران به هیچ وجه معلوم نیست و خبر اعتصاب غذای وی خانواده اش را به شدت دچار نگرانی کرده است. هیچ یک از مسوولان قضایی پاسخگوی خانواده این ایثارگر در بند نیستند.
محكوميت امير حسين فتوحی به چهار سال حبس تعزيری
خبرگزاری هرانا - امير حسين فتوحي دبير سابق انجمن اسلامي دانشگاه علوم پزشكي هرمزگان و عضو دفتر تحكيم وحدت از سوي شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب به ۴ سال حبس تعزيري محكوم شد.
به گزارش دانشجو نیوز، اين فعال دانشجويي كه مسئوليت ستاد "شهروند آزاد" مهدي كروبي در استان هرمزگان را در انتخابات گذشته بر عهده داشته است، سال ۸۷ و در حالیکه سال ششم تحصيل خود در رشته پزشكي را می گذراند، به دليل فعاليت هاي دانشجويي از دانشگاه اخراج شده بود.
لازم به ذکر است که مأمورين امنيتي ۲۱ بهمن ماه سال گذشته با هجوم به منزل امير حسين فتوحي وي را بازداشت كردند. اين فعال دانشجويي در اسفندماه به صورت موقت آزاد شده بود.
دادگاه آقاي فتوحي ۲۶ مردادماه امسال در شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب تهران برگزار شد و روز ۸ شهريور ماه حكم ۴ سال حبس تعزيري به وي ابلاغ شد.
پس از ابلاغ اين حكم نيز مأمورين امنيتي بارها با تماس هاي تلفني به تهديد وی پرداخته اند بطوریکه در هفته هاي اخير نيز وي تحت تعقيب نيروهاي امنيتي بوده است.
محکومیت علی تاری به یکسال حبس تعزیری
خبرگزاری هرانا - علی تاری رئیس ستاد انتخاباتی مهندس میر حسین موسوی در بابلسر را به یک سال و نیم حبس تعزیری محکوم کرده است.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، علی تاری، رئیس ستاد مهندس میر حسین موسوی در بابلسر به اتهام توهین به رهبری و تبلیغ علیه نظام از سوی دادگاه انقلاب شهرستان بابل به یک سال و نیم حبس تعزیری محکوم شد.
این حکم در حالی صادر شده است که مصداق توهین به رهبری در جلسات بازجویی و حتی در جلسه دادگاه مشخص نشده است.
گفتنی است جلسه دادگاه علی تاری بدون حضور دادستان و یا نماینده دادستان، منشی جلسه و حتی وکیل مدافع این فعال سیاسی استان مازندران صورت گرفته است.
همچنین شایان ذکر است که قاضی باقریان (رئیس دادگاه انقلاب بابل) و قاضی پرونده به وی اجازه ارائه لایحه دفاعیه را در حین جلسه دادگاه نداده بود.
در ادامه این خبر منابع نزدیک به علی تاری گزارش می دهند که علت صدور زود هنگام حکم رئیس ستاد انتخاباتی مهندس موسوی در بابلسر، پیگیری ها و فشارهای چند چهره سیاسی در شهرستان بابلسر از جمله نادری فرماندرار بابلسر، نجف نژاد نماینده اصولگرای بابلسر در مجلس شورای اسلامی بوده است.
وی در تاریخ 14 فروردین 89 توسط اداره اطلاعات بابلسر دستگیر شده و مدت سه ماه بازداشت خود را در زندان متی کلای بابل سپری کرده است. این فعال سیاسی شهرستان بابلسر به مدت 72 روز در سلول انفرادی بوده است.
علی تاری از فرماندهان سپاه استان مازندران در دوران جنگ تحمیلی، نائب رئیس اداره آموزش و پرورش شهرستان بابلسر در دولت سید محمد خاتمی، رئیس ستاد انتخاباتی سید محمد خاتمی در سال 76 و 80 و رئیس ستاد اکبر هاشمی رفسنجانی در انتخابات ریاست جمهوری سال 84 بوده است.
صدور حكم محكوميت 64 بازداشتي حوادث پس از انتخابات در طول یک ماه
خبرگزاری هرانا - سخنگوي قوه قضائيه گفت: در طول يك ماه گذشته شعب دادگاه انقلاب به پرونده تعدادي از متهمان جريان حوادث سال گذشته و مسائل امنيتي رسيدگي كرده و حكم 64 نفر در مرحله بدوي صادر شده است.
سه نفر از اين تعداد تبرئه شده و 61 نفر كه در جريانات اخير دستگير شده بودند محكوم شدند. در ميان احكام صادر شده براي اين افراد از شش ماه حبس تا نوزده سال و نيم حبس وجود دارد كه البته برخي محروميتهاي اجتماعي نيز در محكوميتهای آنان وجود دارد. اما بايد توجه كرد اين احكام مربوط به مرحله بدوي است و هنوز به مرحله تجديدنظر و قطعيت نهايي نرسيده است.
به گزارش ایلنا، وی هم چنین در خصوص سوءاستفاده برخي افراد از نام و عنوان مسئولين دولتي براي كلاهبرداري هشدار داد و گفت: ديده شده كه افرادي به نام مسئولين يا فرزندان و بستگان آنها كلاهبرداريهايي را انجام دادهاند، اخيرا برخي از نمايندگان مجلس مراجعه كرده و گفتهاند كه افرادي با نام آنها از شركتها و كارخانجات اخاذي و كلاهبرداري كردهاند.
سخنگوي قوه قضائيه سپس به بيان خبري كه اعلام آن را قانوناً ممنوع ميدانست پرداخت و گفت: همين امروز كه به اين جلسه ميآمدم به كتاب قانون مراجعه كردم تا اينكه ببينم آيا ميتوان در اعلام اسامي افرادي كه حكم آنها در مرحله بدوي قطعي شده است به نتيجهای برسم يا خير، اما قانون اجازه نميدهد ولي در همين حد اعلام ميكنم كه در طول يك ماه گذشته شعب دادگاه انقلاب به پرونده تعدادي از متهمان جريان اغتشاشات سال گذشته و مسائل امنيتي رسيدگي كرده و حكم 64 نفر در مرحله بدوي صادر شده است.سه نفر از اين تعداد تبرئه شده و 61 نفر كه در جريان فتنه اخير دستگير شده بودند محكوم شدند. در ميان احكام صادر شده براي اين افراد از شش ماه حبس تا نوزده سال و نيم حبس وجود دارد كه البته برخي محروميتهاي اجتماعي نيز در محكوميتهاي آنان وجود دارد. اما بايد توجه كرد اين احكام مربوط به مرحله بدوي است و هنوز به مرحله تجديدنظر و قطعيت نهايي نرسيده است.
وي با بيان اينكه يك نفر به 19 سال و نيم حبس و يك نفر ديگر به 15 سال حبس محكوم شدهاند و برخي به تحمل شلاق در كنار حبس نيز محكوم شدهاند، گفت: چنانچه احكام به دادگاه تجديدنظر رفته و قطعي شود ديگر مانعي به لحاظ اعلام مشخصات و اطلاعات دقيق اين محكومين وجود نخواهد داشت. اما اكنون براي اعلام اطلاعات مربوط به اسامي آنان محدوديت داريم.
جان باختن دو کارگر ساختمان در حین کار
خبرگزاری هرانا - دو کارگر ساختمانی در تهران طی دو روز گذشته به دلیل نبود ایمنی کاری در محل کارشان جان باختند.
یکی از این قربانیان که کارگر جوانی بود، در پی انتقال برق فشار قوی از كابل هوايي به ميلگرد که در دستش، در محله "نعمتآباد" کشته شد.
به گزارش ايسنا، رضا صامت رييس ايستگاه 81 آتشنشاني در این رابطه گفته است که آتشنشانان شخصي را كه در طبقه دوم يك ساختمان نيمه كاره مشغول کار بود و ميلگرد آهني داخل دستش با كابل برق فشار قوي برخورد كرده بود را به محل امن انتقال دادند و با تشخيص اورژانس حاضر در محل اين كارگر جوان براثر برق گرفتگي فوت شده بود.
iهم چنین کارگر جوان دیگری بر اثر ريزش آوار ساختمان در حال ساختي در خیابان رخدادي درخيابان وزرا نیز جان خود را از دست داده است.
آتش نشانان با حضور در صحنه حادثه دريافتند، ديواري كه در محل گودبرداري اين ساختمان کشيده شده بود در حال فرو ريختن بود که کارگران از زير آن فرار کردند ولي پاي يکي از کارگران ميان ميلگرد گير افتاد و اين كارگر جوان زيرآوار ماند.
ناصر سليمي فرمانده نجات گفت: پس از بررسي محل مشخص شد که اين شخص قبل از رسيدن آتش نشانان از زير آوار خارج شده اما به دليل خفگي جان خود را ازدست داده بود.
شایان ذکر است که سالانه تعداد زیادی از کارگران به دلیل نبود ایمنی کافی در محل کارشان، مصدوم شده و بعضا جان خود را از دست می دهند.
یکی از این قربانیان که کارگر جوانی بود، در پی انتقال برق فشار قوی از كابل هوايي به ميلگرد که در دستش، در محله "نعمتآباد" کشته شد.
به گزارش ايسنا، رضا صامت رييس ايستگاه 81 آتشنشاني در این رابطه گفته است که آتشنشانان شخصي را كه در طبقه دوم يك ساختمان نيمه كاره مشغول کار بود و ميلگرد آهني داخل دستش با كابل برق فشار قوي برخورد كرده بود را به محل امن انتقال دادند و با تشخيص اورژانس حاضر در محل اين كارگر جوان براثر برق گرفتگي فوت شده بود.
iهم چنین کارگر جوان دیگری بر اثر ريزش آوار ساختمان در حال ساختي در خیابان رخدادي درخيابان وزرا نیز جان خود را از دست داده است.
آتش نشانان با حضور در صحنه حادثه دريافتند، ديواري كه در محل گودبرداري اين ساختمان کشيده شده بود در حال فرو ريختن بود که کارگران از زير آن فرار کردند ولي پاي يکي از کارگران ميان ميلگرد گير افتاد و اين كارگر جوان زيرآوار ماند.
ناصر سليمي فرمانده نجات گفت: پس از بررسي محل مشخص شد که اين شخص قبل از رسيدن آتش نشانان از زير آوار خارج شده اما به دليل خفگي جان خود را ازدست داده بود.
شایان ذکر است که سالانه تعداد زیادی از کارگران به دلیل نبود ایمنی کافی در محل کارشان، مصدوم شده و بعضا جان خود را از دست می دهند.
اعدام پنج تن در زندان مرکزی اصفهان
خبرگزاری هرانا - پنج شهروند در زندان مرکزی اصفهان به دار آویخته شدند.
واحد مرکزی خبر گزارش داده است که مدیر کل زندان های استان اصفهان، "قاچاق مسلحانه مواد مخدر" را جرم این محکومان اعلام کرد.
در این گزارش اشاره ای به زمان اعدام این افراد نشده است.
واحد آمار و نشر آثار مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران اعلام کرد که طی روزهای اخیر دست کم هفده تن در شهرهای کرمان، زنجان و اصفهان توسط مسئولان قضایی جمهوری اسلامی به دار آویخته شدند؛ این در حالیست که روز گذشته مصادف با دهم اکتبر، روز جهانی علیه اعدام بود.
علی رغم تهدید به بازداشت و برخورد قضایی؛ بازار طلافروشان مشهد کماکان در اعتصاب
خبرگزاری هرانا - بازارهای طلافروشان در سطح شهر مشهد از دو هفته پیش تا کنون در اعتراض به نحوه اجرای قانون مالیات بر ارزش افزوده اعتصاب نمودند.
به گزارش تغییر، از ظهر امروز دوشنبه برخی نهادهای قضایی با تماس تک تک به طلافروشان مشهدی، آنها را تهدید به بازداشت و لغو پروانه در صورت ادامه اعتصاب نموده اند.
در پی این فشار ها برخی از طلافروشان مشهدی ناچار به باز کردن مغازه شده اند ، ولی عمدتا از فروش طلا امتناع می کنند.
این گزارش حاکیست، علی رغم همه فشارها همچنان بخشی از طلافروشان مشهدی در اعتصاب به سر می برند.
گویا با وجود اعلام بازگشایی بازار طلا از سوی مقامات دولتی، همچنان بخشی از این بازار در اعتصاب بسر می برد. خبرگزاری فارس نیز در مورخ ۱۴ مهر و پس از اعلام خبر رسمی بازگشایی بازار طلافروشان از سوی حسن رادمرد، رئیس مرکز اصناف و بازرگانان وزارت بازرگانی، عکس هایی از پاساژ طلا فروشان سبزه میدان تهران منتشر کرده است که در آن تعدادی از مغازه ها باز است، اما بخش هایی از بازار تعطیل به نظر می رسد.
این در حالی است که عباس جعفری دولت آبادی، دادستان تهران، گفته است که دستگاه قضایی ایران با کسانی که با بستن بازار و احتکار بخواهند نظم جامعه را بر هم بزنند، برخورد خواهد کرد. دادستان تهران روز چهارشنبه ۱۴ مهر گفت: ”اگر امروز کسی بخواهد با بی تفاوتی و تجاهل نسبت به مسائل اقتصادی نظم عمومی را بر هم بزند، دستگاه قضایی و انتظامی با او برخورد خواهد کرد.”