بمب گذاری مهاباد و یک احتمال
پرسش این است: بمب گذاری از طرف چه جریانی و با چه هدفی صورت گرفته و چه پیامدهایی می تواند در منطقه به همراه بیاورد؟
مسئولان سیاسی و نظامی در نخستین مصاحبه هایی که دقایقی بعد از وقوع انفجار داشته اند، انگشت اتهام را فورا به سوی "گروهک های ضد انقلاب" دراز کردند. یا به عبارتی، احزاب اپوزیسیون. اما واقعا عامل این بمب گذاری احزاب کرد بودند؟
برای پاسخ دادن به این سئوال باید استراتژی وتاکنیک نظامی احزاب کرد در چند سال اخیر و دو دهه گذشته را اجمالا مورد بررسی قرار داد.
در سالهای گذشته، عمدتا دو گروه کرد در مناطق کردنشین فعالیت های مسلحانه داشته اند. حزب حیات آزاد کردستان و کومله زحمتکشان کردستان. شاخه نظامی پژاک همواره در خدمت شاخه تبلیغاتی این گروه بوده است. یعنی اعضای مسلح این گروه، با اهداف تبلیغاتی و با انگیزه ایجاد ارتباط با مردم شهرها و روستاها وارد خاک کردستان ایران شده اند. به عبارتی، حضور نیروهای مسلح پژاک در ایران، در بیشتر موارد با هدف ضربه زدن به نیروهای مسلح جمهوری اسلامی نبوده است. هرچند که پژاک بارها با نیروهای مسلح جمهوری اسلامی درگیر شده؛ هم مورد حمله قرار گرفته و هم حمله کرده، اما موارد محدودی از این حملات، با اهداف انتقام جویانه بوده است. در مواردی هم که پژاک خواسته به نیروهای جمهوری اسلامی ضربه بزند، از روش های نسبتا مشخصی استفاده کرده. تقریبا همه این درگیریها خارج از شهرها، در مناطق مرزی، روستایی و یا در نزدیکی پاسگاههای میان جاده ای اتفاق افتاده است. همزمان، موردی از حمله نظامی پژاک به غیرنظامیان گزارش نشده است. بعلاوه، پژاک، مسئولیت درگیریها و حملاتی را که علیه نیروهای مسلح انجام داده، همواره پذیرفته است.
نکته ای دیگری که در این میان وجود دارد، این است که پ ک ک، در ماههای گذشته چندین بار به شکل علنی، از رهبران پژاک انتقاد کرده و خواستار توقف درگیریهای نظامی پژاک علیه جمهوری اسلامی شده بود؛ برای همین در چند ماه گذشته، موارد خیلی محدودی از درگیریهای نظامی پژاک و نیروهای مسلح ایران گزارش شده و این حزب کرد تقریبا در حالت تدافعی قرار گرفته است. و بالاخره اینکه پژاک، امروز رسما حمله تروریستی مهاباد را محکوم و هرگونه ارتباط نیروهای خود با این بمب گذاری را شدیدا رد کرد. بنابر این، احتمال دست داشتن پژاک در این حادثه تقریبا خیلی ضعیف است.
آنسوتر، کومله زحمتکشان کردستان هم در چند سال گذشته، درگیریهایی با نیروهای نظامی داشته اما هیچ گاه این درگیریها در مرکز یک شهر کردنشین و تا این حد کور نبوده است. این حزب نیز امروز با انتشار بیانیه ای بمب گذاری مهاباد را محکوم کرد. سایر احزاب کرد، همچون حزب دموکرات یا کومله کردستان ایران حدود دو دهه است که مشی مسلحانه را کنار گذاشته اند و نشانه ای در خصوص ازسرگیری عملیات نظامی از سوی آنها دیده نمی شود. بخصوص اینکه همه این گروهها رسما این عملیات را "تروریستی" خوانده و شدیدا آن را محکوم کرده اند.
یکی از احتمالات دیگری که مطرح است، دست داشتن سلفی های تندرو در این بمب گذاری است. این احتمال چندان قوی نیست. به این دلیل که سلفی ها عمدتا در شهرهای جنوبی کردستان و در شهرهایی نظیر سنندج، مریوان و جوانرود سازماندهی دارند و در سالهای گذشته، مهاباد، یکی از شهرهایی بوده که سلفی ها کمترین میزان نفوذ و سازماندهی را در آنجا داشته و هیچ گاه تهدیدی جدی محسوب نشده اند.
اما احتمال سومی هم هست. احتمالی که پذیرفتن آن، برای عموم شاید دشوار باشد: احتمال دست داشتن بخش هایی از گردانندگان دحکومت اسلامی در این انفجار! برای اینکه این احتمال از قالب یک اتهام صرف خارج شود می توان به موارد زیر اشاره کرد:
مهاباد، به نوعی سیاسی ترین شهر کردستان ایران است. این شهر از لحاظ تاریخی و سیاسی از اهمیت زیادی برخوردار است. هم، جمهوری مهاباد به رهبری قاضی محمد، در این منطقه شکل گرفت، هم حزب دموکرات کردستان ایران به عنوان یکی از قدیمی ترین احزاب ایرانی در مهاباد تاسیس شد و هم اینکه در بیشتر جنبش ها، اعتراضات و کنشهای صورت گرفته از سوی کردها، مهاباد نقش راهبردی داشته است. مهار مهاباد، به نوعی مقدمه ای برای مهار کردستان بوده است. خیزش در مهاباد هم مقدمه ای برای خیزش و اعتراض در شهرهای دیگر. آخرین نمونه اش، کشته شدن شوانه قادری در این شهر در سال 1384 بود که منجر به آغاز اعتراضات زنجیره ای شد. اول از مهاباد آغاز شد و به مرور به کرمانشاه رسید.
انتخاب مهاباد، برای چنین عملیاتی حائز اهمیت است. بخصوص اینکه در دو دهه گذشته هیچ عملیات مشابهی در این شهر صورت نگرفته است.
اگر مهاباد پایگاه اصلی بسیاری از احزاب کرد بوده، همزمان، پایگاه اصلی تعداد زیادی از شبه نظامیان کرد وابسته به حکومت هم بوده است. عشیره "منگور" در سه دهه گذشته، نقش مهمی در سرکوب اعتراضات کردها و نیز مقابله مسلحانه با احزاب کرد داشته است. "منگورها" عمدتا در مهاباد و روستاهای اطراف مهاباد ساکن هستند. بیشتر آنها مسلح هستند و بیشتر آنها از اعضای فعال بسیج و نیروی زمینی سپاه به شمار می روند. هر چند، در بین منگورها هم افرادی هستند که مخالف حاکمیت اند، اما این افراد در اقلیت هستند. در سه دهه گذشته، حاکمیت به بهترین شکل ممکن توانسته منگورها را علیه احزاب کرد به کار بگیرد و در بیشتر درگیرهایی که مابین نیروهای کرد و نیروهای مسلح جمهوری اسلامی صورت گرفته، منگورها در صف مقدم جنگیده اند.
نکته ای که وجود دارد، این است که انفجار دیروز مهاباد، دقیقا مقابل محوطه منگورها صورت گرفته است. جایی در مرکز شهر مهاباد که خانه های سازمانی منگورها در آنجا واقع شده است. بر طبق گزارشها، تعداد زیادی از کشته شدگان یا مجروحین روز گذشته هم زنان و کودکان منگور بوده اند.
چرا باید زنان و کودکان و در کل غیرنظامیان هدف قرار بگیرند؟ در مجموع اگر این فرضیه را که لایه هایی از حاکمیت در این انفجار نقش داشته، در نظر بگیریم، این انگیزه ها می تواند مطرح باشد:
- حاکمیت همیشه این نگرانی را داشته و دارد که منگورها، در شرایط خاصی، دست از همکاری با جمهوری اسلامی بردارند. این بمب گذاری، منگورها را تحریک می کند تا یک بار دیگر، همکاری نظامی خود را به نفع حاکمیت و علیه گروهها و جریانات کرد،« آپدیت» کنند.
- قربانی شدن زنان و کودکان با واکنش منفی و با همدردی مردم عادی مهاباد و شهرهای دیگرکردنشین همراه بوده و خواهد بود و در این بین، حاکمیت سعی می کند این را القا کند که احزاب کرد در این ماجرا نقش داشته اند و در شهری که احزاب کرد پایگاه نسبتا زیادی در آنجا دارند، دست به تحریک احساسات مردم علیه احزاب کرد بزند.
- جمهوری اسلامی شدیدا نگران همکاری و ارتباط احزاب کرد با آمریکا است. بخصوص اگر قرار باشد جنگی در منطقه اتفاق بیافتد. آمریکا، احتمالا حاضر نیست با گروههایی که "زنان" و "کودکان" را می کشند، رسما وارد مذاکره و یا همکاری بشود. حتی هنگام مواجهه با ایران. همزمان، آمریکا چند ساعت بعد از وقوع این انفجار، فورا آن را محکوم کرد.
- جمهوری اسلامی به بهانه این بمب گذاری، فشارش را بر حکومت اقلیم کردستان بیشتر خواهد کرد تا آنان مانع از ورود اعضای احزاب کرد به ایران شوند و رهبری احزاب کرد را تحت فشار قرار دهند.
همزمان با این موارد، یک احتمال دیگر هم مطرح است. نیروهای امنیتی و نظامی در کردستان، همواره، مرکز را تحت فشار قرار می دهند تا اختیارات، امکانات و ابتکار عمل خود را در کردستان بیشتر کنند. در پاره ای موارد مسئولان در مرکز، به دلیل مصالح و یا نگرانی از پیامدهای احتمالی، شدت برخوردها را کنترل می کنند. این بمب گذاری یکی از اثراتش این خواهد بود که ابتکار عمل در کردستان به دست نیروهای نظامی و امنیتی بیفتد. بعید نیست که به زودی موجی از بازداشت ها به راه بیافتاد. این احتمال هم هست که عده ای بازداشت و فورا به اعدام محکوم شوند. دقیقا مثل اتفاقی که در شیراز و یا بارها در زاهدان و اهواز افتاده است. این انفجار بزرگترین امتیاز برای بخش های تندروی نظامی و امنیتی در کردستان خواهد بود تا در کردستان فرمانروایی کنند.
در مجموع به نظر می رسد بخش هایی از حاکمیت در صدد است اوضاع کردستان را "زاهدانیزه" کند. در چنین فضایی، نه مجالی برای فعالیت های مدنی هست و نه دفاع از متهمان و محکومان کار آسانی خواهد بود.
پیامدی که این سیاست می تواند در پی داشته باشد، محتاط شدن فعالان سایر بخش ها نسبت به اوضاع کردستان است. وقتی که ترور کور در میان باشد، قطعا دفاع از متهمان و محکومان کار آسانی نخواهد بود. حاکمیت، از اعدام پنج فعال کرد، درس گرفته است. هم محکوم شدن آنها برای حاکمیت هزینه داشت و هم اعدام آنها، اعتراضات گسترده ای را به همراه داشت. تکرار این روند و این اعتراضات به نفع حاکمیت نیست. بنابر این شاید پیش گیری از اعتراضات آتی بهترین راه باشد. شاید حاکمیت بر این باور است که بهترین راه پیشگیری، تروریزه کردن کردستان است.
نکته ای که در آخر باید به آن اشاره کرد، اختلافات وزارت اطلاعات و سپاه در کردستان بر سر مسائل امنیتی در این منطقه است. بر خلاف تصور عمومی، سپاه و وزارت اطلاعات در موارد بسیاری، روش هایی متفاوت از هم و گاها مخالف هم دارند. بخصوص در فضای کردستان. سپاه معمولا بی پرده و بدون حوصله، خواستار سرکوب و برخورد است و بارها، در پرونده هایی که مدیریت آنها برعهده وزارت اطلاعات است، دخالت کرده. انفجار دیروز، حاکمیت سپاه در کردستان را بیش از پیش تقویت می کند و دست سپاه را برای اقدامات خشن تر وسرکوب های گسترده تر بازتر می کند.
آنچیزی که مسلم است این است که بمب گذاری از طرف هر جریانی، و با هر انگیزه ای صورت گرفته باشد، یک نتیجه واحد در پی خواهد داشت: محدودیت بیشتر، سرکوب بیشتر، احکام سنگین تر و اصرار بر صدور و اجرای احکام اعدام. و البته، قدرتمندتر شدن نظامیان در کردستان.
تشدید فضای امنیتی در کردستان
تنها یک روز پس از درگیری میان افراد مسلح ناشناس و نیروهای امنیتی در سقز، رسانه های دولتی خبر از کشته شدن 12 نفر و زخمی شدن 75 تن دیگر بر اثر انفجار یك بمب در ۵۰ مترى جایگاه رژه نیروهاى مسلح جمهورى اسلامى در شهرستان مهاباد دادند. مقامات جمهوری اسلامی بلافاصله "رژیم صهیونیستی" و"دشمنان انقلاب" را عامل این حادثه معرفی کردند، اما بنا به گفته فعالان کرد احتمال اینکه گروه مذهبی"سلفی ها" عامل اصلی حادثه باشند وجود دارد.همزمان نیروهای سیاسی و احزاب کرد در بیانیه های جداگانه این اقدام را به شدت محکوم کردند. در همین حال روزنامه نگاران کرد در مهاباد در مصاحبه با "روز" خبر از انزجار عمومی مردم مهاباد از این حادثه تروریستی دادند. صلاح خدیو، روزنامه نگار کرد در مصاحبه با روز با "عادی" خواندن وضعیت امنیتی شهر مهاباد، می گوید: "پنج تن از کشته شدگان از کردهای ساکن محله منگور در مهاباد و بقیه از خانوادهی نیروهای نظامی،انتظامی و امنیتی ساکن در این شهر بودهاند."
اجلال قوامی، سخنگوی سازمان دفاع از حقوق بشر کردستان اما در خصوص عاملین این حادثه به روز می گوید: "به باور ناظران سیاسی و فعالان کرد، این احتمال وجود دارد که عامل این حادثه جریانهای بنیادگرای کشورهای همسایه ایران از جمله گروه مذهبی سلفی ها باشد."
روز برای کسب اطلاع بیشتر با نمایندگان شهرهای مهاباد و ارومیه هم تماس گرفت، اما آنها حاضر به ارائه هیچ گونه توضیحی در این زمینه نشدند.
از سوی دیگر محمد شافعی، فعال سیاسی و عضو دفتر سیاسی حزب کومله کردستان نیز در مصاحبه با روز ضمن "منحصر به فرد" و "تروریستی" خواندن این حادثه، آن را "تلاشی دیگر برای خدشه دار کردن مبارزه دمکراسی خواهانه ی کردها در ایران" خواند. آقای شافعی به روز می گوید: "ریشه اصلی این گونه حوادث را باید در سیاست گروههای افراطی منطقه که حامی اصلی آنها جمهوری اسلامی است جست."
این مصاحبه ها همراه با گزارش روز از انفجار مهاباد در پی می آید.
12 کشته، 75 زخمی، 1 روز تعطیلی، 3 روز عزای عمومی
روز گذشته، بر اثر انفجار بمبى در ۵۰ مترى مراسم رژه نیروهاى مسلح جمهورى اسلامى ایران در شهرستان مهاباد، ۱۲ نفر کشته و ۷۵ تن دیگر مجروح شدند. به گفته ی استاندار آذربایجان غربى دو نفر از كشته شدگان از همسران فرماندهان ارشد نظامى شهرستان مهاباد و 11 نفر از آنها زن هستند.
بر اساس گزارش عصر روز چهارشنبه خبرگزاری جمهوری اسلامی- ایرنا ـ سید حمید حسینی، مدیر كل روابط عمومی وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشكی، آخرین آمار كشته شدگان انفجار در مهاباد را ۱۲تن و مجروحان را ۷۵ نفر اعلام كرد.
ارائه این آمار در حالیست که خبرگزاری فارس،وابسته به نهادهای امنیتی ـ نظامی در خبری جداگانه آمار كشته شدگان این حادثه را به نقل از رئیس دانشگاه علوم پزشكی و بهداشت و درمان آذربایجان غربی، 11 نفر و تعداد کل آسیب دیدگان را 93 اعلام کرده است. ساعاتی پیش از اعلام این خبر، فارس، به نقل از منابع آگاه در بیمارستان امام خمینی مهاباد، شمار مجروحین را 58 نفر اعلام کرده بود.
روزنامه نگاران کرد اما خبر کشته شدن 12 نفر را تائید کردند. صلاح خدیو، روزنامه نگار در مهاباد، به روز گفت: " پنج تن از کشته شدگان از کردهای ساکن محله منگورها در مهاباد و بقیه از خانوادهی نیروهای نظامی، انتظامی و امنیتی غیر بومی ساکن در این شهر بودهاند."
به گفته آقای خدیو، وضعیت شهر در ساعات پایانی روز گذشته عادی بوده و کشته شدگان کرد با حضور نیروهای نظامی و خانواده های آنها به خاک سپرده شدند و اجساد هفت تن دیگر نیز طی مراسمی به زادگاهشان برگردانده شد.
این در حالیست که روز گذشته فارس، به نقل از فرماندار مهاباد اعلام کرده بود: "تشییع جنازه پیكر 10 شهید حادثه تروریستی مهاباد از ساعت 16 و 30 دقیقه در شهرستان مهاباد آغاز شد و هم اكنون به پایان رسیده است."
تشعیع جنازه کشته شدگان در شرایطی صورت می گیرد که صلاح خدیو، روزنامه نگار کرد می گوید: "بر خلاف سالهای گذشته که این مراسم در خیابانهای پر تردد شهر برگزار می شد، امسال در محله منگورها که ساکنان آن عموما از اعضای فعال بسیج و نیروهای امنیتی هستند، برگزار شد. بنابراین انتخاب این مسیر دقیقا به منظور کنترل و نظارت امنیتی شدیدتر بر مراسم صورت گرفته و بر همین اساس نیز پوشش امنیتی بیش از سالهای قبل بوده است. با توجه به این شرایط وقوع این حادثه کمی عجیب به نظر می رسد."
به دنبال این حادثه در مهاباد، از سوی استاندار آذربایجان غربی دراین شهرستان سه روز عزای عمومی اعلام شد. به گزارش خبرگزاری رسمی جمهوری اسلامی- ایرنا ـ استاندار آذربایجان غربی روز چهارشنبه در آیین تشییع پیكرهای شهدای انفجار تروریستی مهاباد با اعلام عزای عمومی دراین شهر، امروز (پنجشنبه) را در این شهرستان تعطیل عمومی اعلام كرد.
انفجار مهاباد در شرایطی صورت می گیرد که به گفته رسانه های محلی کردستان یک روز قبل از این حادثه در جریان یک درگیری بین نیروهای امنیتی و افراد مسلح ناشناس در سقز دو نفر کشته و چند تن دیگر نیز زخمی شده بودند.
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی روا نیوز، در پی درگیری پنج تن از افراد ناشناس با نیروهای امنیتی در خیابان "استاد شیرازی" شهر سقز، یک نفر از نیروهای امنیتی کشته و چند تن دیگر از پرسنل این نیروها زخمی شدند. این منبع خبری با گذاشتن ویدیویی از حادثه، گزارش داده که در پی این درگیری کودکی چهار ساله بنام " متین ابراهیمی" فرزند "عطا" بعلت اصابت گلوله جان خود را از دست داد.
کار کار صهیونیست هاست
اگر چه تا لحظه تنظیم این گزارش هیچ گروهی مسئولیت انجام این انفجار را به عهده نگرفته بود، اما مقامات و مسئولان جمهوری اسلامی بلافاصله مسئولیت آن را به گردن "عوامل رژیم صهیونیستی و حامیان آن" در واکنش به "اقتدار دفاعی كشور در هفته دفاع مقدس" و "موفقیت های دیپلماسی فعال جمهوری اسلامی ایران در بزرگترین عرصه بین المللی در نیویورك " انداخته اند.
رامین مهمانپرست، سخنگوی وزارت امور خارجه، روز چهارشنبه در گفتگو با خبرگزاری جمهوری اسلامی، اعلام کرد: "این اقدام تروریستی همزمان با حضور تاثیرگذار هیات جمهوری اسلامی ایران به ریاست دكتر احمدی نژاد در نیویورك و دیپلماسی عمومی موثر وی در روشن كردن افكار عمومی ملتهای دنیا و دفاع از حقانیت كشورمان بود".
وی همچنین تصریح كرد: "این اقتدار و توانایی دفاع از كشور برای دشمنان ملت مسلمان ایران، به ویژه رژیم صهیونیستی و حامیانش قابل تحمل نیست به همین سبب با سلسله اقداماتی در جهت تشدید جو روانی سنگین علیه ملت بزرگ ایران با توطئه های مختلفی رو به رو هستیم."
همزمان، بهرام عزتی، رئیس پلیس راه مهاباد گفت: "بمبگذاری مهاباد در راستای مقاصد شوم تروریستها و فقط برای انتقامگیری از مردم صورت گرفت."
در همین ارتباط وحید جلالزاده، استاندار آذربایجان غربی، هشدار داد: "دشمن بداند كه مردم همیشه آگاه و هوشیار بوده و فریب توطئههای آنان را نخواهند خورد و جواب این عمل ددمنشانه آنان را با حضور در صحنههای مختلف خواهند داد."
جلالزاده تاکید کرد: "دشمن به این یقین رسیده است كه مردم از آرمانهای انقلاب و نظام دست برنمیدارند و به همین خاطر قصد دارد با چنین اعمال وحشیانهای از مردم انتقام بگیرد."
واکنش مقامات حکومتی به این حادثه و انتساب آن به "تروریست ها"، "دشمنان" و "صهیونیست ها" در شرایطی صورت می گیرد که فعالان حقوق بشر کرد احتمال می دهند این اقدام از سوی گروه های بنیادگرای منطقه صورت گرفته باشد.
اجلال قوامی، سخنگوی سازمان دفاع از حقوق بشر کردستان، در مصاحبه با روز می گوید: " به باور ناظران سیاسی و فعالان کرد، این احتمال وجود دارد که عامل این حادثه جریانهای بنیادگرای کشورهای همسایه ایران از جمله گروه مذهبی سلفی ها باشد."
به گفته ی آقای قوامی تیم های تشکیلاتی جریان سلفی ها در سالهای گذشته مسئولیت مستقیم بسیاری از حرکت های تروریستی در کردستان را به عهده گرفته اند.
صلاح خدیو، روزنامه نگار ساکن مهاباد اما با تاکید بر اینکه هویت عاملان این حادثه مشخص نیست به روز می گوید: "علیرغم اینکه کردستان در سالهای اول انقلاب محل نزاع های خیابانی بوده، اما هیچگاه این منطقه شاهد حوادثی از این دست نبوده است."
وی تاکید می کند در طول سی و یک سال گذشته تنها دو مورد انفجار در مهاباد به وقوع پیوسته است:"یکی مربوط به سال 59 که بدون تلفات بود و دیگری مربوط به 13 آبان سال 1366 که تنها دو کشته برجای گذاشت."
همزمان محمد شافعی، فعال سیاسی کرد و عضو دفتر سیاسی حزب کومله کردستان، با تاکید بر اینکه این حادثه "منحصر به فردترین حادثه سی سال گذشته بوده است" به روز می گوید: "در طول سی سال گذشته حتی افراطی ترین گروه های کرد در کردستان اقدام به حملات تروریستی کور نکرده اند. در برخی از برهه ها احزاب کرد در مقابل حملات جمهوری اسلامی به کردستان دست به مبارزه مسلحانه زدند، اما حتی در بدترین حالات ما شاهد چنین حوادثی نبوده ایم."
تروریسم و نظامی گری محکوم است
همزمان با واکنش مقامات حکومتی به حادثه تروریستی روز گذشته مهاباد، احزاب سیاسی عمده و برخی از نهاد های حقوق بشری کردستان طی بیانیههایی جداگانه، ضمن محکوم کردن این حادثه تروریستی آن را تلاشی برای خدشه دار کردن جنبش مبارزاتی کردها و تشدید فضای امنیتی در مناطق کرد نشین تلقی کردند.
حزب دمکرات کردستان ایران، در بیانیه ی خود نوشته است: "این عمل زشت و قبیح را که مردم عادی را هدف گرفته است و شماری زن و بچه را به کام مرگ فرستاده است شدیدا محکوم می نماید و تاسف وتألم خود را از این رویداد اعلام می دارد.در همانحال به خانواده های قربانیان مردم عادی تسلیت گفته و خود را در اندوه از دست دادن عزیزانشان سهیم میداند."
حزب کومله کردستان هم در بیانیه جدا گانه، اعلام کرد: " اقدام تروریستی بمبگذاری و انفجار آن در میان مردم مدنی توسط هر گروه و دسته ای که باشد را به شدت محکوم است."
در اطلاعیه این حزب همچنین آمده است: "بعید نیست که مسئول انجام این اقدام تروریستی، خود سران امنیتی رژیم در کردستان باشند. جنبش رهایی بخش کردستان و احزاب سیاسی آن در طول بیش از سی سال مبارزه ی آزادیخواهانه ی خود علیه رژیم جمهوری اسلامی، سنتاً با انجام عملیات انتحاری و بمبگذاری بیگانه بوده و اینگونه اقدامات را مذموم و محکوم نموده اند."
شورای رهبری حزب حیات آزاد کردستان- پژاک- هم طی بیانیه ای حمله تروریستی امروز مهاباد را محکوم کرد. پژاک اعلام کرد که این بمب گذاری مطلقا از سوی نیروها آنها صورت نگرفته و آنرا «پرواکسیون حکومتی »خواند. پژاک همچنین درگیری صورت گرفته در سقز را که چند روز پیش اتفاق افتادو منجر به کشته و زخمی شدن شماری از شهروندان شد، محکوم کرده است.
اجلال قوامی، سخنگوی سازمان دفاع از حقوق بشر کردستان نیز در مصاحبه با روز گفت: "از همان ابتدا که ما خبر را از طریق خبرگزاری های داخلی ایران شنیدیم، بعد از پیگیری های مکرر سازمان دفاع از حقوق بشر کردستان، مبنی بر تلفات بالای کشته شدگان و مجروحین این حادثه، بلافاصله شورای عالی دفاع از حقوق بشر کردستان تشکیل جلسه داد و در این جلسه با انتشار بیانیهای در محکومیت این حادثه تروریستی موافقت گردید و طی ساعات آینده بیانیه سازمان دفاع از حقوق بشر کردستان در نفی و محکوم نمودن اقدامات تروریستی انتشار می یابد."
در این بخشی از این بیانیه که صورت اختصاصی در اختیار روز قرار گرفته، آمده است: " سازمان دفاع از حقوق بشر کردستان ضمن اظهار همدردی با بازماندگان حادثه تروریستی در مهاباد، این گونه اقدامات را ناشی از تعصب و جهل آمران و عاملان آن می داند و از مسولان قضائی، امنیتی فعالان مدنی و حقوق بشری انتظار می رود با درک و شناخت درست از پدیده ترور و تروریسم نسبت به ارائه راهکارهایی برای جلوگیری از تکرار این پدیده شوم، غور بیشتری صورت گیرد."
سخنگوی این سازمان حقوق بشری در ادامه به روز می گوید: "در حقیقت مردم کرد و حتی جریان های سیاسی که در کردستان فعالیت دارند با اینگونه فعالیتهای تروریستی در کردستان بیگانه هستند. کردها همیشه آنچه را برای احقاق حقوق و مطالبات خود انتخاب کرده یک کانال مدنی و مسالمت آمیز بوده و هیچگاه به حرکات کور تروریستی که منجر به سلب حق حیات شهروندان بی گناه شود متوسل نشده است."
محمد شافعی هم در پایان مصاحبه اش با روز این حادثه را بی ارتباط به همگرایی متقابل کردها و جنبش سبز نمی داند. او می گوید: "در طول سال گذشته و پس از آغاز جنبش سبز نوعی همگرایی بین نیروهای کرد و افکار عمومی و دیگر گروه های سیاسی در ایران ایجاد و در این زمینه تفاهم هایی نیز حاصل شد. تفاهمی که به طور قطع برخلاف سیاست های جمهوری اسلامی است. آنها در طول سی سال گذشته سعی کرده اند تصوری دروغین و کاذب از مبارزه کردها به افکار عمومی ارائه دهند، اما موقعی که می بینند این تصویر به مرور زمان و با تلاش متقابل گروه های دمکراسی خواه در کردستان و دیگر جاهای ایران بازسازی شده است، چاره ای جز توسل به اقدام های اینچنینی برای برگرداندن همان تصویر قبلی از مبارزه کردها در ایران ندارند."
نمی توانیم این وضعیت را تحمل کنیم
همسر شهید باکری در مصاحبه با "روز" اعلام کرد خانواده این سردار شهید جنگ، در کنار مردم هستند و تحمل وضعیت موجود را ندارند.در شرایطی با فاطمه امیرانی به گفتگو نشستیم که روز گذشته خانواده های حمید باکری و محمد ابراهیم همت ، دو تن از فرماندهان جنگ ایران و عراق در مقابل منزل مهدی کروبی مورد حمله نیروهای حکومتی قرار گرفتند و مضروب شدند و احسان باکری فرزند شهید حمید باکری نیز برای ساعاتی بازداشت شد.
مهدی و حمید باکری به همراه محمد ابراهیم همت از سرشناس ترین فرماندهان در جنگ ایران و عراق بودند که در همین جنگ کشته شدند.
آسیه باکری فرزند شهید حمید باکری درخصوص قضایای دیروز به "روز" می گوید: ما یک روز قبل به دیدار آقای کروبی رفته بودیم و مشکلی پیش نیامده بود. دیروز صبح برای دیدار با آقای موسوی رفتیم که نیروهای امنیتی اجازه ندادند و مادرم و خانم همت هم عصبانی شده و شعار "یا حسین میرحسین و مرگ بر دیکتاتور" سر دادند. بعد از بازگشت به منزل با آقای کروبی تماس گرفته و ایشان را به منزلمان دعوت کردند اما ایشان ساعتی بعد خبر دادند که اجازه نمی دهند از خانه خارج شوند و به منزل ما بیانید. مادرم هم خیلی ناراحت شد و گفت پس ما به دیدار ایشان می رویم.
آسیه باکری سپس به بازداشت برادرش اشاره می کند و توضیح می دهد: جلوی منزل آقای کروبی ، لباس شخصی ها جلوی ما را گرفتند و گفتند اجازه ورود ندارید. مادرم اعتراض کرد، یکباره یک نفر از آنها به مادرم گفت اسلحه را روی شقیقه ات می گذارم و راحتت میکنم و بعد هم گفتند مگر شما کی هستید فقط پدرتان شهید شده و مگر چه اتفاقی افتاده و چکار کردید و .... بعد اسپری فلفل زدند به صورت مادرم و احسان را که به این برخوردها اعتراض میکرد بازداشت کردند.
خانم باکری می افزاید: چون روز قبل با آقای کروبی دیدار کرده بودیم و مشکلی نبود فکر می کنیم این برخورد ها به خاطر قضیه دیروز صبح بود و برخوردی که در مقابل دفتر آقای موسوی شده بود.
احسان باکری چند ساعت بعد آزاد شد وآسیه باکری به "روز" می گوید: احسان هم نمیداند او را کجا برده بودند اما نیروهای وزارت اطلاعات او را بازداشت کرده بودند و به او گفته اند که تاکنون با شما زیاد برخورد نمی کردیم اما اگر به رویه تان ادامه دهید این بار قاطعانه برخورد خواهیم کرد.در اصل تهدید کرده اند.
همسر شهید باکری: به وضع موجود اعتراض داریم
اما فاطمه امیرانی، همسر شهید حمید باکری هم که روز گذشته توسط لباس شخصی ها مضروب شده است در گفتگو با "روز" می گوید خانواده این سردار شهید جنگ، تحمل وضعیت موجود را ندارند.
او توضیح میدهد که خانواده های سرداران شهید جنگ ، همراه مردم و در کنار مردم هستند و به وضعیت موجود اعتراض دارند.
دو روز پیش وب سایت کلمه نامه خانم باکری به سرلشگر جعفری، فرمانده کل سپاه پاسداران را منتشر کرد.در این نامه خانم باکری ضمن انتقاد شدید از برخورد های صورت گرفته پس از انتخابات سال گذشته نوشته بود: از اولین ساعات پس از اعلام نتایج با روشی غیر منطقی و غیر انسانی با مردم برخورد کردید. واقعا پاسخ سئوال خانواده های باکری و همت در مورد ابهامات برگزاری انتخابات باید با باتوم فرود آمده بر فرق مصطفی همت می بود یا شوکری که به نا حق بر گردن احسان باکری نشست؟
او متذکر شده بود: بسیجی انسانی بی ادعا با یک کوله پشتی و لباس خاکی بود که بدون توقع حاضر بود هر کاری که از دستش بر می آمد برای کمک به دیگران انجام دهد تا مردم در آرامش و امنیت زندگی کنند. نه آنکه که با لباس سیاه و باتوم در دست و موتوری که دود آن هوای تنفسی انسانها را سیاه کند و با ترساندن مردم به ظاهر قضیه را آرام کند! شما بهتر از همه می دانید با ایجاد رعب و وحشت، کسی از تفکر خود دست بر نمی دارد.
گفتگوی "روز" با همسر شهید حمید باکری را در ذیل بخوانید.
خانم باکری ممکن است بفرمایید روز گذشته چه اتفاقی افتاد؟ گویا شما را تهدید به مرگ هم کرده اند این قضیه صحت دارد؟
بله توهین کردند اسپری فلفل زدند و بعد گفتند با گلوله می زنیم توی ملاجت . من هم گفتم بزن پول گلوله ات را هم می دهیم به بچه هایم هم می سپارم که از تو شکایتی نکنند. بزن و راحتم کن آخر این چه وضعی است درست کرده ای؛د این چه مملکتی است برای ما ساخته اید. بزن ما را راحت کن . ما مهمان دعوت کرده ایم منزل شخصی مان . چگونه به خود این اجازه را می دهید که نگذارید مهمان به منزل ما بیاید؟ این چه وضعیتی است و.. احسان هم ناراحت شد اعتراض کرد او را گرفتند گفتم من هم می آیم که در گیر شدند گاز فلفل زدند توی صورت من و احسان. یعنی تصور میکردند جلوی احسان، مادرش را کتک بزنند و احسان چیزی نگوید و بایستد؟ این که نمی شود. احسان سه عمو دارد علی باکری که استاد دانشگاه و شاگرد اول دانشگاه تهران و مهندسی شیمی بود. یکی از اتهامات او این بود که از خاک بمب می سازد . اینقدر باهوش بود. به او حکم اعدام دادند و برادرش که با او در زندان بود می گفت شاه سه بار پیام فرستاد که نگوید توبه میکند توبه نکند اما فقط بگوید من نکردم و نمی کنم حیف است این کشته شود. اما ایستاد و گفت من کردم بکشید. حمید هم که رفت آن طرف جزیره مجنون در خاک عراق و برنگشت. مهدی را هم هر چقدر گفتند برگرد گفت من پیش بچه ها و بسیجی ها هستم برنمی گردم. حالا احسان ذره ای هم به این سه شخصیت کشیده باشد چطور انتظار دارند مقابل او مادرش را بزنند و تهدید به مرگ کنند و او ساکت بماند؟
آیا روزی تصور چنین برخوردهایی را می کردید؟ میخواهم بدانم به عنوان همسر یکی از سرداران شهید جنگ این رفتار چه تاثیری در شما گذاشت؟
من ناراحت نیستم؛ بگذارید برای همه آشکار شود. نمی شود که بچه های مردم کتک بخورند ما نخوریم. اینها ابله هستند که فکر می کنند با این شیوه ها ، مشکلاتشان حل می شود. ما فقط مهمان دعوت کرده بودیم اصلا به آنها چه ربطی دارد؟ مملکت اینقدر بی صاحب شده که به این راحتی حتی برای داخل منزل ما هم تعیین تکلیف می کنند که چه کسی بیاید یا نیاید؟ این چه شیوه حکومت داری است؟ ما واقعا اعتراض داریم مثل بقیه مردم. سئوال داریم باید به سئوالات ما جواب بدهند.سر انتخابات، ما هم مثل بقیه مردم فکر می کردیم که در این 4 سال وضع مملکت خراب شده است. نگاه کردیم دیدیم همه ارزش هایی که به خاطرش بچه های من یتیم شدند، خودم عزیز ترین کس زندگی ام را از دست دادم چی شده. آنها شهید شدند که مردم راحت زندگی کنند اما متاسفانه دیدیم که اوضاع به گونه دیگری شد.
ممکن است مشخصا بفرمایید به چه چیزی اعتراض دارید؟ صریح تر بپرسم اعتراض شما تنها به انتخابات خلاصه می شود یا مسائل دیگری هم هست؟
اینکه مشخص است. اول بحث ما انتخابات بود ولی روز به روز دارد مسائل دیگری هم آشکارتر و اوضاع بدتر می شود. من خودم احساس مسئولیت میکنم. راستش قبلا هیچ وقت چنین کاری نکرده بودم اما به خاطر مسائلی که در این 4 ساله افتاده بود رفتم کلی مردم را تشویق کردم که بیایید رای بدهید. خیلی از مردم شاید نمی خواستند در انتخابات شرکت کنند ما تشویق کردیم و الان باید جوابگوی آنها باشیم. از طرفی نگاه کنید همه جا را خرافات گرفته است. ما آدم های مذهبی هستیم اما خرافی نیستیم مذهبی که من قبول کرده ام امام صادق و امام باقری دارد که در مسجد می نشستند و با مخالفانشان بحث می کردند. الان اوضاع مملکت را ببینید؛ خرافات که آفت دین است همه جا را گرفته باید بنشینیم و فقط نگاه کنیم؟ نمی شود وقتی این مردم این همه در زحمت باشند ما هم ناراحت هستیم. حداقل باید از راه شهدایمان دفاع کنیم. بچه های ما هر روز سئوال دارند و ما باید جواب سئوالات بچه هایمان را بدهیم. وقتی مسئولین مملکتی به راحتی دروغ می گویند به شعورما توهین می شود . این دروغ گویا مسری شده که قبلا فقط یکی دو نفر دروغ می گفتند اما الان همه دروغ می گویند، ما واقعا نمی توانیم وضعیت موجود را تحمل کنیم. به راحتی دروغ می گویند و کسی هم احساس مسئولیت نمی کند. کسی خود را پاسخگو نمیداند. همان نامه ای که من برای آقای جعفری نوشتم مربوط به دو هفته قبل بود؛ یعنی ما مخصوصا دو هفته صبر کردیم ببینیم آیا این آقا احساس مسئولیت میکند بیاید بپرسد که درد شما چیست؟ نکرد و ما نامه را منتشر کردیم.
خانم باکری اشاره کردید به راه شهدا و خون شهدا و ... من میخواهم جسارتی بکنم و سئوالی را بپرسم که مدتهاست دغدغه ام است. برمیگردم حتی به قبل از 4 سالی که اشاره می کنید. همواره در برخورد با مطبوعات، روزنامه نگاران، گروهها یا فعالان سیاسی و ... صحبت از این بود که جمعی از خانواده های شهدا شکایت کرده اند و ....
باور کنید هیچ وقت این گونه نبوده. ما هیچ وقت وارد این مقولات نشده ایم. ما آدم های منطقی و عاقلی هستی.م آخر کجا چنین حرف هایی زدیم یا چنین شکایت هایی کردیم؟ خانم همت و من کار دیگری می کردیم اصلا کاری به این قضایا نداشتیم. یک بار آمدند برای برنامه روایت فتح با ما مصاحبه کردند ما هم صادقانه حرف زدیم خیلی ها جذب شدند. چطور شد آن موقع که از شهدا حرف میزدیم ، حرف هایمان درست بود اما الان که می گویم شهید باکری در خیابان زنی را نمی زد، شهید باکری دروغ نمی گفت، شهید باکری فحاش نبود و .... با ما این گونه برخورد می کنند؟ حرف هایمان که همان حرف ها هستند تغییری هم نکرده چرا چنین می کنند؟ ما واقعا تا قبل از جریانات اخیر کاری نداشتیم. خودشان آن موقع آمدند ضبط کردند و پخش کردند اما در جریانات اخیر، ما مخصوصا خودمان را معرفی کردیم مخصوصا خواستیم مردم بدانند خانواده های شهدا مثل این آقایان فکر نمی کنند و با مردم هستند. نمیدانم کدام خانواده ها را جمع می کردند و می بردند اما ماها نبودیم.
کسی را نمی آوردند همیشه به صورت جمعی فقط مطرح می کردند که مثلا جمعی از خانواده های شهدا از فلان روزنامه شکایت کرده اند و ....
دروغ می گفتند. از خون شهدا سواستفاده می کردند. شما ببینید الان هم من دارم از همان خون شهید حرف میزنم چرا حرفم را گوش نمی دهند؟ اتفاقا همین باعث شد آشکار شود که دروغ می گویند. بهتر از این چگونه می توانست آشکار شود؟ اتفاقا مردم باید بفهمند این آقایان از ما نپرسیده صاحب خون شهدای ما شده بودند. به قول خانم همت، یتیم را ما بزرگ می کنیم به این آقایان چه ربطی دارد؟ ما تنها زندگی می کنیم آنها چه می دانند یعنی چی؟ می توانند بفهمند ما عزیز ترین کسانمان را از دست داده ایم یعنی چی؟ متاسفانه خانواده های شهدا تشکیلات و یا ان جی او نداشتند که دور هم جمع شوند و نظری بدهند و یا تصمیمی بگیرند. چند سال قبل من و خانم همت شروع کردیم و هر جایی اینها پرت و پلا می گفتند جواب میدادیم و از شهدا دفاع می کردیم . خانواده های شهدا واقعا این گونه نیستند که اینها نشان داده اند. خیلی ها همراه مردم هستند و من واقعا مانده ام و از دیروز به این فکر میکنم که اینها چه کسانی هستند که به این راحتی همه کسانی که برای این مملکت مفید هستند را متهم می کنند شایعه پراکنی می کنند و ...
خانم باکری همین سئوالتان را از خودتان می پرسم چه کسانی هستند و چرا ؟
قدرت. یک زمانی باور نمی کردیم و فکر میکردیم کسانی که نماز شب می خوانند، تزکیه نفس دارند و ... اما اکنون باور کرده ام که آدم ها عوض می شوند. قدرت به مذاقشان خوش آمده و این آقایان یک شکست درست و حسابی خورده اند. جهاد اصغر و جهاد اکبر را شنیده اید؟ جهاد اصغر همان جنگ بود که یک کاریش کردند اما در جهاد اکبر همه لنگ زدند. شکست خوردند خیال کردیم هر کسی تسبیح برداشت و محاسنی گذاشت ....... اشتباه بزرگی کردیم ساده اندیش بودیم اما جوان های امروز این گونه نیستند دقیق هستند همه چیز را حلاجی می کنند. قدرت به مذاق آقایان خوش آمده اما مطمئن باشید نخواهد ماند من یقین دارم که از نفس شان شکست خورده اند و امیدوارم فقط همین باشد چون گاهی این به دهنم خطور می کند که نکند اینها وابسته به جایی هستند و حساب شده تربیت شده اند که این گونه آدم های مفید و درست را شناسایی و حذف می کنند. نمیدانم واقعا!
جرس: جانشين مجتمع دانشگاهي دانشگاه امام حسين ادعا کرد: زنان بدحجاب و بي بندوبار كه در حوادث پس از انتخابات دستگير شدند، اعتراف كردند كه هفتهاي 3 هزار دلار پول به حسابشان واريز ميشده تا بيحجاب به خيابانها بيايند.
به گزارش فارس، محمد شعباني صبح امروز در جلسه شوراي اداري دشتي با اشاره به حوادث پس از انتخابات سال 1388 اظهار نظر داشت: شوراي نگهبان چهار كانديدا براي رياست جمهوري به مردم معرفي كرد و مردم هم با حضور در انتخابات راي خود را به صندوق انداختند و انتخابات پايان يافت، شوراي نگهبان راي را خواند و مقام معظم رهبري توجيه فرمودند ولي بازيگران صاحبنام اين فتنه كه پشت پرده و در تاريكخانه نشسته بودند، گفتند تخلف شده، اين در حالي بود كه هيچگونه تخلفي صورت نگرفته بود و كانديدايي كه از آخر اول شده، مدعي است كه راي من خورده شده است.
جانشين مجتمع دانشگاهي دانشگاه امام حسين (ع) در ادعایی دیگر عنوان کرد: 36 نفر در حوادث پس از انتخابات كشته شدند كه هشت نفر از آنها بسيجي، 11 نفر مردم رهگذر و مابقي كساني بودند كه مينيبوس و اتوبوس و ماشينهاي مردم را آتش زدند و به پايگاه بسيج حمله كردند و بسيج را نيز آتش زدند.
وي مدعی شد: 12 نفر از زندانيان در زندان گفتهاند كه در شوراي روحانيت و مشاركت گفته بودند جرياني كه در مقابل ما ميايستد، بسيج است و اگر دو پايگاه بسيج سقوط كند ابهت بسيج ميريزد.
شعباني گفت: يك نفر در حوادث پس از انتخابات در اعترافات خود گفته است كه مبلغ 200 ميليون تومان پول دادهاند به دختران فيروزهاي كه در مقابل پليس بايستند و نافرماني كنند.
وي گفت: اينها چه كساني بودند كه آمدند و گفتند "نه غزه نه لبنان جانم فداي ايران" و امسال گفتند "هم غزه هم لبنان هر دو فداي ايران" اين اشتباه است و بايد گفت "هم غزه هم لبنان هر دو كنار ايران."
جانشين مجتمع دانشگاهي دانشگاه امام حسين در ادامه اظهار عقیده کرد: مبلغ 67 ميليارد تومان در حوادث پس از انتخابات به شهرداري تهران خسارت وارده شده است و اين آمار رسمي شهرداري تهران است.
وي ادامه داد: تمام اين حوادثها و اغتشاشات هدايت، سازماندهي، مهندسي و طراحي شده است.
شعباني در پایان بار دیگر ادعا کرد: زنان بدحجاب و بي بندوبار كه در حوادث دستگير شدند، اعتراف كردند كه ما هفتهاي سه هزار دلار پول به حسابمان واريز ميكردند كه بيحجاب به خيابانها بياييم.
ایران فروهر
جرس: آسیه همان دختری است که در یازده ماهگی پدرش به جبهه ها رفت و دیگر باز نگشت. از همان زمان بود که فقط خاطرات پدر را از زبان مادر شنید. حالا او بعد از بیست و چند سال دختر شهید باکری لقب گرفته . همان دخترکی که به یاد نمی اورد که پدرش او را روی پا می خوابانیده و داستان پدر را از زبان مادر و عمه هایش شنیده است. آسیه امروز بر این باور است که اگر پدرش زنده بود مانند نیروهای اصیل و اصلی انقلاب هم اکنون در بازداشت بود. او می گوید:"مادرم بارها به ما گفته است که پدرتان اگر بود نمی ایستاد تا دختری در روز روشن در خیابان تیر بخورد."می دانم اگر پدرم بود دربرابر ظلم ایستادگی می کرد. در این یک ساله خیلی ها به ما بهتان زدند، دروغ بستند اما ما چیزی از نظام از اول نخواستیم.طلب ما رو 27 سال پیش نظام داد روزی که پدرم شهید شد 62/12/6.
با توجه به سی امین سالگرد جنگ عراق علیه ایران، جرس با دختر شهید باکری گفت و گویی داشته که در ادامه می آید:
به عنوان فرزند شهید، تعریف شما از جنگ چیست؟
من از جنگ یک تصویر سیاه در ذهن دارم. هر چند که به جنگ ایران و عراق قداست داده اند. من بیشتر با اتفاقات بعد از جنگ و عواقبش آشنایی دارم.فرزندانی که بی پدر شدند.افرادی که سالم به جبهه ها رفتند و جانباز برگشتند.البته این بعد احساسی قضیه است و آنها باید می رفتند و چاره ای جز این نداشتند.
خاطراتی از زمان قبل از شهید شدن ازشهید باکری (پدرت)داری؟
من یازده ماهه بودم که پدرم شهید شد .هیچ چیز یادم نیست. از عمویم هم که یک سال بعد از پدرم شهید شد، خاطره چندانی به یاد ندارم .تصویر من بیشتر خاطراتی است که مادرم برایم تعریف کرده است. مادرم بیشتر درباره بابا حرف می زند.من فکر می کنم، پدرم یک انسان واقعی بود. راستگویی و احترام گذاشتن به دیگران و محبت به هم نوع از جمله شاخصه های اصلی او بود. پدرم از مرگ و شهادت حرف نمی زد. انگار سالهای سال در آینده و در بزرگ کردن ما با مادرم سهیم است.او خیلی به عقاید دیگران احترام می گذاشت. با اینکه نامادریش از لحاظ اعتقادی با عمه ها و عموهام متفاوت بود، پدرم پس از بازگشت از جبهه به اولین کسی که سر می زد ایشان بود.مادرم تعریف می کند، پدرم وقتی از جبهه برمی گشت من را می خواباند و برایم لالایی می خواند.چون من در بچگی خیلی لاغر بودم، پدرم با دقت پتو را چند لایه می کرد تا نرم باشد و زیر سر من می گذاشت.مادرم می گوید من یک بار به پدرتان گفتم بچه متوجه نیست، بزار همین طوری.اما او گفت:" پای من استخوانیه ممکن است بچه را اذیت کند. "
من همیشه فکر می کنم که انسان بزرگی را از دست دادم به همین دلیل دراین یک سال و چند ماه اخیر بیشتر از گذشته دلم می گیرد .احساس می کنم که پدرم رفت و شهید شد که کسانی بیایند سر کار که درست وظیفه شان را انجام بدهند نه اینکه افرادی دروغگو و خدا نشناس برسرکار بیایند.
فرزند شهید بودن یعنی چه؟ امتیازی نسبت به بقیه افراد دارد؟
وقتی ما قم بودیم با شهید همت اینها که همه خاطرات تلخ بود. تنها استفاده من از فرزند شهید بودن همین استفاده از سهمیه شهدا برای رفتن در دانشگاه بود که خیلی از دوستان و مردم در این زمینه به من خرده می گیرند.اسم شهید باکری خیلی بزرگ است و دختر باکری بودن سخت.بعد روحی و روانی یک بخش قضیه است چون همه از تو انتظار دارند اما کسی تو را مستقل از نام شهید باکری و یک شخصیت جداگانه نمی پذیرند.همه جا سایه این اسم بزرگ هست.
در این یک ساله در خیلی جاها خواندم و شنیدم که پشت خانواده ما حرفهایی می زنند.اما ما علیه نظام نیستیم. ما می گوییم آنچه که انقلاب باید باشد، امروز نیست.ظلم قرار نبود باشد که هست.نه مطالبه ای داریم .نه دنبال چیزی هستیم.نه از اسم پدرم قصد سوء استفاده کردن داریم.اگر حرفی می زنیم به دلیل اینست که چهار نفری که ناآگاهند و به خانواده شهدا اطمینان دارند را آگاه کنیم.
ما مردم را تنها نگذاشتیم. مادرمن بیست و هفت سال از نظام دفاع کرد.در کوچه و خیابان هر کس نقد کرد، از آرمان های نظام دفاع کرد اما حوادث پس از انتخابات ناراحت کننده بود.این نظام آبروی خود را از خون شهدا بدست آورده است نباید به واسطه اسم شهدا خون بریزد.با بچه های شهدای دیگر که صحبت می کنیم بیشتر آنها با ما هم عقیده اند.پدرمن هم به مانند خیلی از جوانهای آن زمان شهید شد و فرقی با بقیه نمی کند.
در چند ساله اخیر چه تغییراتی در جایگاه شهید و فرزند شهید بودن به وجود آمده است؟
پشت سر ما خیلی می گویند بچه نوح مگر نبود با بدان بنشست خاندان نبوتش گم شد.اما تا دو سال قبل این طوری نبود.مادرم کتاب روایت فتح که پرفروش ترین کتاب شده بود را نوشت. بعد از آن کتاب بود که همگان شهید همت و باکری را شناختند.آن کتاب نوشتار و خاطرات و روایت همسرانشان بود.حالا یک عده بر این باورند که ما منحرف شدیم، واقعا این باور جای سوال دارد.اما از طرفی این روزها ما به مردم نزدیک تر می شویم.به قول مهدی همت یک روزگاری بود که مردم فکر می کردند لوله نفت از خانه ما می گذرد اما الان که روابطمان با مردم بیشتر شده بدین صورت فکر نمی کنند.
آن تعریفی که در ذهن ها از خانواده شهدا بود تغییر کرده.البته پشت سر خانواده ما زیاد حرف می زنند.عده ای می گویند که شما دنبال منافعتان هستید.چندی پیش فردی در فیس بوک کامنت گذاشته بود که شما منحرف شدید و او می خواست من را به راه راست هدایت کند. اما واقعا این طورنیست. وقتی ما از آقای محصولی به عنوان یک انسان معلوم الحال نام می بریم .منظورمان طیف و جریان فکری محصولی است.
بیست و هشت سال پیش پدرم را همین طیف فکری از سپاه تسویه کردند.این قضیه کوچکی است که تعمیم داده می شود.الان آن افرادی که توانایی کار کردن را دارند از کار کنار گذاشته می شوند.این دنباله همان خط فکری است.
بعضی از افراد فکر می کنند که این نوع حرف زدن برای ما نفع شخصی به همراه دارد.بعضی ها هم می گویند که شما نمی دانید گمراه شدید.حالا من از این افراد که می گویند من منحرف شدم می گویم .پدر من نرفت که در خیابان با اسلحه برای حفظ قدرت آدم بکشد و جواب یک سوال این نیست که یک نفر را با گلوله بکشند.یک زن را دو ماه و نیم سرگردان به این طرف و آن طرف بکشانند و نگویند که شوهر تو کشته شده است.اگر ظلم می خواست در حق مردم صورت گیرد چرا انقلاب شد؟ اگر ما می خواستیم رژیم گذشته بدین تندی هم نبود.بعضی ها می گویند که ما منحرف شدیم و بچه نوحیم و نمی فهمیم چه می کنیم اما ما خوشحالیم که پشت مردم ایستادم.
به نظر شما اگر الان شهدا بودند چه می کردند؟
من مامانم بارها گفته، اگر پدرتون بود هیچ وقت نمی ایستاد که در خیابان به یک دختر تیر بزنند .اولین باتومی که بر سر مردم در خیابان بلند کردند و من دیدم، هیچ وقت یادم نمی رود. باورم هنوز نمی شود که در مملکتی که پدرم خونش را داد و شهید شد چنین اتفاقی می افتد.
مطمئنم که اگر پدرم بود اجازه نمی داد که دروغ گفته شود و یک دروغگو دروغ تحویل مردم بدهد. هر جا ظلم می شد او ایستادگی می کرد.همان زمان جنگ هم یکی از عمه هایم به پدرم گفت که حمید دو تا بچه داری، تو که می دانی پشت جنگ و جبهه چه خبره ؟ چرا می روی نرو؟
پدرم دستانش را بر دهان خواهر گذاشت و گفت:" می روم تا بلایی که سر دختران در سوسنگرد آمد بر سر شما نیاید. سر این مملکت نیاید."اما الان دارند ظلم را توجیه می کنند . اگر پدر و عموهای من زنده بودند حتما الان در زندان بودند.همان طور که آن روز به آنها انگ زدند که امتی هستید و آنها را از سپاه اخراج کردند.مطمئنم او اگر بود حتما الان یکی از بازداشت شدگان بود.
و حرف آخر؟
ما از هیچ کسی طلبی نداریم.ما طلب خودمان را بیست و هفت سال پیش گرفتیم.6 اسفند 62 . اما مسئولان بدانند که شهدا این خون ها را ندادند که پشتشان به آنها گرم باشد و هر کاری دلشان می خواهد انجام دهند.فقط می گوییم از شهدا مایه نگذارید و خرج نکنید.اسم پدر و عموهای من را نیاورید و ظلم کنید.ما هیچ خواست دیگری نداریم.یک سال است که کار خانواده ما اشک ریختن شده.شهدا برای مردم و مملکت رفتند.اما الان یک آدم دروغگو تمام فرهنگ و اسطورهای ملی و شان ایرانی بودن ما را زیر سوال می برد . خانواده شهدا پشت سر چنین فردی نمی ایستند .آنها همان کاری که اگر شهدا زنده بودند انجام می دادند را می کنند.
با تشکر از فرصتی که در اختیار جرس قرار دادید.
نامه خانواده های زندانیان سیاسی به بان کی مون دبیرکل سازمان ملل متحد
جرس: جمعی از خانواده های زندانیان سیاسی در نامه ای به دبیر کل سازمان ملل از او خواستند تا اکنون که احمدی نژاد در سازمان ملل حضور دارد از او در خصوص عملکرد دولت در حوزه حقوق بشر و زندانیان سیاسی سوال کند.
آنان در این نامه با اشاره به منشور حقوق بشر کوروش و تبلیغات صورت گرفته از سوی احمدی نژاد در خصوص این منشور خطاب به بان کی مون نوشتند: ” ما همسران و خانواده های زندانیان سیاسی و روزنامه نگاران زندانی از شما تقاضا داریم نسبت به نقض حقوق بشر در ایران فعالانه تر برخورد کنید و در دیدار با آقای احمدی نزاد همان حساسیتی را که نسبت به زندانی شدن سه شهروند آمریکایی در ایران نشان می دهید، نسبت به وضعیت عزیزان ما که بدون ارتکاب گناه یا نقض قانون در پشت میله های زندان گرفتار هستند، مبذول فرمایید.”
این نامه به امضای خانواده های عیسی سحرخیز، حشمت الله طبرزدی، احمد زیدآبادی، مسعود باستانی، بهمن احمدی امویی، کیوان صمیمی، مهدی محمودیان، هنگامه شهیدی، امیرحسین کاظمی، مجید دری، علی پرویز، علی جمالی و رضا رفیعی فروشانی از فعالان سیاسی و روزنامه نگارانی رسیده است که در جریان اعتراضات به نتایج انتخابات مهندسی شده بازداشت شده اند.
این نامه به امضای خانواده های عیسی سحرخیز، حشمت الله طبرزدی، احمد زیدآبادی، مسعود باستانی، بهمن احمدی امویی، کیوان صمیمی، مهدی محمودیان، هنگامه شهیدی، امیرحسین کاظمی، مجید دری، علی پرویز، علی جمالی و رضا رفیعی فروشانی از فعالان سیاسی و روزنامه نگارانی رسیده است که در جریان اعتراضات به نتایج انتخابات مهندسی شده بازداشت شده اند.
متن این نامه که نسخه ای از آن در اختیار جرس قرار گرفته، به شرح زیر است:
جناب آقای دبیر کل سازمان ملل
با درود
چنانچه مستحضرید آقای محمود احمدی نژاد رییس دولت ایران برای ششمین دور متوالی در مقر سازمان ملل حضور یافه تا دیدگاه های خود را در مقابل نماندگان جامعه جهانی در مجمع عمومی این سازمان، مطرح کند.
قاعدتا ایشان طبق روال گذشته از تاریخ و تمدن ایران و ارزش های فرهنگی مردم ما بسیار سخن خواهد گفت و اینبار حتما بر منشور حقوق بشر کوروش کبیر به عنوان میراث ایرانیان تاکید ویژه خواهد کرد.
آنچه ایشان درباره تاریخ و تمدن ایران زمین و پایبندی ایرانیان به حقوق بشر و کرامت انسان ها، مطرح می کند مسلما صحیح است. اما از جناب عالی تقاضا داریم تا از ایشان به صراحت بپرسید که بین ارزش های فرهنگی ایران و کارنامه حقوق بشری کوروش کبیر با عملکرد دولت وی در یک سال و نیم اخیر چه نسبتی وجود دارد.
عالی جناب
شما از میزان نقض حقوق بشر از جمله سرکوب تجمعات مسالمت آمیز، بازداشت، شکنجه و صدور احکام بی سابقه زندان، تبعید و محرومیت از حقوق اجتماعی برای روزنامه نگاران و فعالین سیاسی و مدنی ایران آگاه هستید و شاهد برپایی دادگاه های فرمایشی، انحلال احزاب منتقد و سازمان های غیر دولتی در طول دوران پس از انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ تا کنون، بوده اید.
متاسفانه آقای احمدی نژاد در مواجه با پرسش های گوناگون این اقدامات را که مغایر با قوانین جاری ایران است، امری عادی تلقی می کند و معتقد است همه دولت ها برای مقابله با آنچه که وی آن را اغتشاش و آشوب می نامد، چنین رفتاری دارد و حتی گاهی منکر این برخوردها می شود.
هرچند که هر ناظر بی طرف بر مسالمت آمیز بودن آن چه دولت ایران اغتشاش می نامد، اذعان دارد اما در عین حال خوب است بدانید بسیاری از روزنامه نگاران ایرانی و فعالین مدنی که اکنون به زندان های طویل المدت محکوم شده و دوران حبس خود را در شرایطی بسیار بد و سخت تر از زندنیان عادی می گذرانند، اصلا حتی در این تجمعات مسالمت آمیز نیز حضور نداشتند و صرفا به دلیل اظهارنظرهای سیاسی یا ابراز عقاید خود و یا انجام وظایف حرفه ای روزنامه نگاری بازداشت شده اند.
آقای دبیر کل
آیا می دانید بسیاری از عزیزان ما برای اعتراف علیه خویش تحت فشارهای شدید جسمی و روانی قرار گرفته اند و در دادگاه های فرمایشی به صورت نمایشی محاکمه شده اند؟
عالی جناب
ما همسران و خانواده های زندانیان سیاسی و روزنامه نگاران زندانی از شما تقاضا داریم نسبت به نقض حقوق بشر در ایران فعالانه تر برخورد کنید و در دیدار با آقای احمدی نژاد همان حساسیتی را که نسبت به زندانی شدن سه شهروند آمریکایی در ایران نشان می دهید، نسبت به وضعیت عزیزان ما که بدون ارتکاب گناه یا نقض قانون در پشت میله های زندان گرفتار هستند، مبذول فرمایید.
به ویژه تقاضا داریم تا زمینه های لازم برای سفر هرچه سریعتر کمیسر حقوق بشر سازمان ملل به کشور ما برای اطلاع دقیق تر از کم . کیف نقض حقوق اولیه بازداشت شدگان و ملاقات ایشان با عزیزان ما را فراهم آورید. به یقین سفر خانم پیلای به ایران و گفت و گوی بی واسطه ایشان با روزنامه نگاران زندانی و فعالین سیاسی در زندان اوین و رجایی شهر و گزارش وی از این وضعیت به شما و کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل می تواند گواه روشنی بر این دردنامه باشد.
با تشکر
خانواده های عیسی سحرخیز، حشمت الله طبرزدی، احمد زیدآبادی، مسعود باستانی، بهمن احمدی امویی، کیوان صمیمی، مهدی محمودیان، هنگامه شهیدی، امیرحسین کاظمی، مجید دری، علی پرویز، علی جمالی، رضا رفیعی فروشانی
بازخوانی روایت شهادت حسن پور در دیدار رهنورد با خانواده این شهید
کلمه :زهرا رهنورد ، نویسنده و استاد دانشگاه در ادامه دیدارهای خود با خانواده شهدا و همچنین زندانیان گمنام حوادث پس از انتخابات همزمان با نزدیک شدن به روز خاک سپاری یکی از شهدای جنبش سبز به دیدار خانواده او رفت .
به گزارش خبرنگار کلمه، او به همراه جمعی از زنان اصلاح طلب در منزل شهید علی حسن پور حاضر شدند و با خانواده این شهید اظهار همدردی کرد.شهید حسن پور روز ۵ مهرماه سال گذشته به خاک سپرده شد.
هرچند شهید علی حسن پور در روز ۲۵ خرداد ماه ،روز راه پیمایی میلیونی مردم از میدان امام حسین به میدان آزادی مورد اصابت گلوله قرار گرفته بود اما ۱۰۵ روز بعد جسد وی را به خانواده اش تحویل دادند .
همسر شهید حسن پور در این دیدار از روزهای سختی که پشت سر گذاشته برای زهرا رهنورد سخن می گوید :«روز ۲۵ خرداد وقتی دیدم همسرم به خانه بازنگشت بسیار نگران و هراسان شدم . اینکه در آن روزها چه بر من گذشت ، نمی توانم توصیف کنم تا اینکه در روز چهارشنبه همان ماه در سایت های خبری عکسی را دیدم که مجروحی را در خیابان آزادی با سر و روی خونین نشان می داد که شبیه همسرم بود ، این زخمی نزدیکی پایگاه بسیج در حوالی میدان آزادی نقش بر زمین شده بود . خیلی زود پی گیر شدم . اما هیچ کس جواب صریح و روشنی به ما نمی داد .»
از آنجا که شهید حسن پور از ناحیه سر مورد اصابت گلوله قرار گرفته بود چهره او در عکس خیلی واضح نبود و با اینکه خانواده شباهتهای زیادی را بین عکس و چهره عزیزشان تشخیص می دادند اما باز هم امیدوار بودند که این عکس دروغ باشد و روزی علی حسن پور را ببینند که صحیح و سالم به خانه برگشته است .
همسر حسن پور ادامه می دهد :« ۱۰۵ روز را در بی خبری و اضطراب گذراندیم .هر روز به هر جا که فکر کنید سر می زدیم بلکه خبری از همسرم بشنویم اما هیچ کس پاسخ روشنی به ما نمی داد تا اینکه بعد از گذشت این همه روز خبر شهادت همسرم را به من دادند .»
بعد از تایید خبر شهادت، تحقیق های همسرشهید حسن پور هم آغاز می شود تا او بفهمد چرا همسر بی گناهش در روز روشن در خیابان به مغزش شلیک شده است :« شاهدان ماجرا بعدا برایم گفتند که علی پس از شروع تیراندازی به مردم ، برای کمک به جوان ۱۸-۱۹ ساله ای که تیر خورده بود به صحنه درگیری می رود اما در حین کمک به آن جوان خودش هم مورد اصابت گلوله قرار می گیرد.»
همسر شهید حسن پور از همان وقت پی گیری هایش را برای شناختن عاملان شهادت همسرش آغاز کرده است اما تاکنون به هیچ نتیجه ای نرسیده است
زهرا رهنورد بعد از شنیدن سخنان همسر این شهید مظلوم می گوید:« نحوه شهاد ت این شهید همان مفهوم شهادت به معنای واقعی کلمه و دلیلی بر شخصیت والا و انسانی شهید حسن پور است .»
این استاد دانشگاه ادمه می دهد :« حوادث رخ داده نشان می دهد که در اصل یک پروژه کودتایی طراحی و اجرا شده و برای رسیدن به اهداف و حفظ آن نیز کودتاگران از هیچ کاری ابایی نداشته اند و حتی حاضر به ریختن خون مردم بی گناه شده اند .
وی تاکید کرد :«همانطور که بارها اشاره شده فقط مساله تقلب در انتخابات و اعتراض به نتایج آراء در میان نبوده است بلکه کودتایی بزرگ در کشو رخ داده است .»
رهنورد همچنین در خصوص رسیدگی به پرونده شهدا گفت : « یافتن قاتل یا قاتلان و مجازات آنها تنها راه احقاق حقوق شهدا و خانواده هایشان نیست ، بلکه مهمتر از آن باید عاملان این حوادث محاکمه و به مردم معرفی شوند . چرا که حوادث پس از انتخابات ،هزینه های بسیار سنگینی مثل شهید شدن ، اسیرشدن و مجروحیت عده زیادی از مردم بی گناه را به دنبال داشته که به این سادگی ها نمی توان از آنها گذشت .» .
او همچنین درپایان این دیدار ضمن آروزی شادی برای روح شهید علی حسن پور و صبرو مقاومت برای خانوده اش بار دیگر تاکید کرد که این خونهایی که بی گناه ریخته شده اند پایمال نخواهد شد و روزی به ثمر خواهد نشست .
خانواده کاظمینی از دبیرکل سازمان ملل درخواست کمک کرد
به دنبال ارسال نامه خانواده آیتالله محمد حسین کاظمینی بروجردی، روحانی زندانی و از حامیان جدایی دین از سیاست، به دبیر کل سازمان ملل متحد، یکی از بستگان وی به رادیو فردا گفت خانواده آقای کاظمینی خواستار آن است تا بان گی مون نمایندهای را برای بررسی وضعیت وی در زندان، به ایران اعزام کند.
این خویشاوند آقای کاظمینی بروجردی که نخواست نامش فاش شود به رادیو فردا گفت: «خواست ما از آقای بان گی مون این است که نمایندهای از سوی سازمان ملل با آقای بروجردی در زندان ملاقات کند تا ببیند وی به خاطر این که گفته است باید دین از سیاست جدا شود در چه وضعیتی به سر میبرد.»
خانواده آقای کاظمینی بروجردی در نامه ای به دیبرکل سازمان ملل که روز ۲۸ شهریور ماه منتشر شد، ضمن اشاره به مشکلات جسمی و روحی این روحانی منتقد که «بر اثر شکنجه» در زندان به آن مبتلا شدهاست گفته اند که وی «۸۰ درصد از بینایی خود را به علت پارگی شبکیه چشم از دست داده و طی ماههای اخیر نیز علائم مشکوک به تومور مغزی» در وی آشکار شده است.
در این نامه همچنین آمده است که به گفته پزشکان درمانگاه زندان اوین، این زندانی ۵۲ ساله به شدت کاهش وزن پیدا کرده و «در معرض سکته مغزی قرار دارد» و این در حالی است که مسئولین قضائی وی را «از حق درمان در بیمارستان مجهز محروم نگه داشتهاند» و از تحویل پرونده پزشکی وی به خانواده کاظمینی بروجردی خودداری میکنند.
آیتالله کاظمینی بروجردی، از مخالفان تئوری ولایت فقیه و دخالت دین در سیاست و موافق بازگشت به اصل دین سنتی است که مهرماه سال ۸۵ و به دنبال حمله نیروهای امنیتی به منزل شخصی او، دستگیر و به زندان اوین منتقل شد.
در تیرماه سال ۸۶، آقای کاظمینی بروجردی در نامهای که در رسانهها انتشار یافت خطاب به «پاپ، دبیر کل سازمان ملل، پارلمان اروپا، سازمانها و نهادهای حقوق بشر و دادگاه لاهه، روشنفکران و آزادیخواهان جهان و مبارزان دموکراسی» خواستار آن شد تا تدابیری اتخاذ شود که دادگاه وی به صورت علنی و در حضور نمایندگان خبرگزاریهای بینالمللی برگزار شود.
این در حالی است که خانواده وی در نامه خود نوشتهاند که نهادهای بینالمللی و شخصیتهای مزبور «هیچ» واکنشی نسبت به این نامهها نشان ندادند و میافزایند: «متأسفانه بیاعتنائی به این شکوائیهها، شرایطی را فراهم کرد که بعد از انتشار هر کدام، آقای بروجردی مورد ضرب و شتم و آزار بیشتر در زندان قرار گرفت و رسانهها و جراید دولتی نیز او را آماج اتهامات و ترور شخصیت قرار دادند.»
خانواده کاظمینی بروجردی ضمن اشاره به وضعیت دشواری که آنها و «خانوادههای زندانیان عقیدتی سیاسی در ایران که اعدام شدند و یا به علت فقدان امکانات بهداشتی و در مانی در زندانها، در معرض مرگ تدریجی قرار دارند»، در آن به سر میبرند، از دبیر کل سازمان ملل متحد خواستند تا در شصت و پنجمین اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل متحد، «موضوع رسیدگی به نقض روزافزون حقوق بشر در ایران و نجات جان زندانیان را در اولویت کامل» قرار دهد.
آقای کاظمینی بروجردی در آخرین جلسه دادگاه در شهریور ۸۶، به اتهام «محاربه» و «تبلیغ علیه نظام»، خلع لباس و به تحمل یک سال حبس در تهران و ۱۰ سال زندان و تبعید در شهر یزد محکوم شد.
مرکز اسناد انقلاب اسلامی، اتهام وی را «ادعای رهبری اسلام سنتی و دین سنتی» عنوان کرده است و سایتهای حامی دولت نظیر رجا نیوز، اعلام کردهاند که آقای کاظمینی بروجردی به «اقدام علیه امنیت ملی، ارتباط با بیگانگان» و ا«اظهارات دروغین در خصوص ارتباط با امام زمان» متهم شدهاست.
این خویشاوند آقای کاظمینی بروجردی که نخواست نامش فاش شود به رادیو فردا گفت: «خواست ما از آقای بان گی مون این است که نمایندهای از سوی سازمان ملل با آقای بروجردی در زندان ملاقات کند تا ببیند وی به خاطر این که گفته است باید دین از سیاست جدا شود در چه وضعیتی به سر میبرد.»
خانواده آقای کاظمینی بروجردی در نامه ای به دیبرکل سازمان ملل که روز ۲۸ شهریور ماه منتشر شد، ضمن اشاره به مشکلات جسمی و روحی این روحانی منتقد که «بر اثر شکنجه» در زندان به آن مبتلا شدهاست گفته اند که وی «۸۰ درصد از بینایی خود را به علت پارگی شبکیه چشم از دست داده و طی ماههای اخیر نیز علائم مشکوک به تومور مغزی» در وی آشکار شده است.
در این نامه همچنین آمده است که به گفته پزشکان درمانگاه زندان اوین، این زندانی ۵۲ ساله به شدت کاهش وزن پیدا کرده و «در معرض سکته مغزی قرار دارد» و این در حالی است که مسئولین قضائی وی را «از حق درمان در بیمارستان مجهز محروم نگه داشتهاند» و از تحویل پرونده پزشکی وی به خانواده کاظمینی بروجردی خودداری میکنند.
آیتالله کاظمینی بروجردی، از مخالفان تئوری ولایت فقیه و دخالت دین در سیاست و موافق بازگشت به اصل دین سنتی است که مهرماه سال ۸۵ و به دنبال حمله نیروهای امنیتی به منزل شخصی او، دستگیر و به زندان اوین منتقل شد.
در تیرماه سال ۸۶، آقای کاظمینی بروجردی در نامهای که در رسانهها انتشار یافت خطاب به «پاپ، دبیر کل سازمان ملل، پارلمان اروپا، سازمانها و نهادهای حقوق بشر و دادگاه لاهه، روشنفکران و آزادیخواهان جهان و مبارزان دموکراسی» خواستار آن شد تا تدابیری اتخاذ شود که دادگاه وی به صورت علنی و در حضور نمایندگان خبرگزاریهای بینالمللی برگزار شود.
این در حالی است که خانواده وی در نامه خود نوشتهاند که نهادهای بینالمللی و شخصیتهای مزبور «هیچ» واکنشی نسبت به این نامهها نشان ندادند و میافزایند: «متأسفانه بیاعتنائی به این شکوائیهها، شرایطی را فراهم کرد که بعد از انتشار هر کدام، آقای بروجردی مورد ضرب و شتم و آزار بیشتر در زندان قرار گرفت و رسانهها و جراید دولتی نیز او را آماج اتهامات و ترور شخصیت قرار دادند.»
خانواده کاظمینی بروجردی ضمن اشاره به وضعیت دشواری که آنها و «خانوادههای زندانیان عقیدتی سیاسی در ایران که اعدام شدند و یا به علت فقدان امکانات بهداشتی و در مانی در زندانها، در معرض مرگ تدریجی قرار دارند»، در آن به سر میبرند، از دبیر کل سازمان ملل متحد خواستند تا در شصت و پنجمین اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل متحد، «موضوع رسیدگی به نقض روزافزون حقوق بشر در ایران و نجات جان زندانیان را در اولویت کامل» قرار دهد.
آقای کاظمینی بروجردی در آخرین جلسه دادگاه در شهریور ۸۶، به اتهام «محاربه» و «تبلیغ علیه نظام»، خلع لباس و به تحمل یک سال حبس در تهران و ۱۰ سال زندان و تبعید در شهر یزد محکوم شد.
مرکز اسناد انقلاب اسلامی، اتهام وی را «ادعای رهبری اسلام سنتی و دین سنتی» عنوان کرده است و سایتهای حامی دولت نظیر رجا نیوز، اعلام کردهاند که آقای کاظمینی بروجردی به «اقدام علیه امنیت ملی، ارتباط با بیگانگان» و ا«اظهارات دروغین در خصوص ارتباط با امام زمان» متهم شدهاست.
مصطفی تاج زاده:دروغ گویی های”احمدی نژاد” تنها با “مرتضوی” قابل مقایسه است
اندکی زمان لازم است تا استبدادطلبان ایرانی و طرفداران اندیشه طالبانی-پادگانی همه آن چه در چنته دارند، بیرون بریزند و دستشان را کاملا رو کنند و پیروان خود را بیش از پیش شرمسار سازند و در نهایت مجبور شوند از برج غرور و تفرعن و استبداد پایین آمده دست از سرکوب بیشتر و بگیر و ببندهای بی منطق و کور برداشته حقوق ملت را به رسمیت بشناسند و به بازی برد برد تن دهند.
سید مصطفی تاجزاده که بیش از یک ماه است به دلیل شکایت از کودتاگران نظامی در زندان اوین همراه با آقای نوری زاد در قرنطینه به سر می برد، روز چهارشنبه ۳۱ شهریورماه در ملاقات کابینی با همسرش در رابطه با مواضع اخیر آقای احمدی نژاد و موارد کذب بیان شده توسط وی در نیویورک، نکاتی را مطرح نموده است. به گفته فخرالسادات محتشمی پور وی در این ملاقات در پیامی خطاب به عقلای قوم اظهار داشته است: “بگیر و ببند و سرکوب و انسداد در زمان محمدرضا شاه جواب نداد و به طریق اولی در دنیای به هم پیوسته کنونی و در جهان دموکراسی خواه امروز و در عصر رایانه و اینترنت و ماهواره و تلفن همراه، روش های استبدادی نمی تواند پاسخگوی اداره کشور باشد و قطعا این روش ها محکوم به شکست است. مگر حصر مرحوم آیة الله منتظری اندکی از محبوبیت او کاست یا به محبوبیت دیگران افزود که دوباره به این روش ها تمسک جسته اند؟ من به عقلای قوم هشدار داده یادآور می شوم که ایرانیان از مشروطه تاکنون نشان داده اند که استبداد را برنمی تابند و سرانجام حقوق خویش را استیفا خواهند کرد.”
به گزارش نوروز متن کامل اظهارات سید مصطفی تاجزاده در ملاقات روز گذشته به شرح زیر می باشد:
این که آقای احمدی نژاد تصمیم گرفته مکنونات قلبی خود را علنی کند، یعنی نظام موردنظر خود را تک حزبی می خواند و وجود دسته بندی و در واقع گرایش های سیاسی متفاوت را مغایر ارزش های انقلاب معرفی می کند و از صدور منتقدان و مخالفان خود به خارج از کشور سخن می گوید و با تفکیک قوا مخالفت کرده و دیگر مجلس را در رأس امور نمی داند و دخالت احزاب را در مدیریت کشور محکوم می کند، به آن دلیل است که پس از سرکوب یک سال گذشته، میدان را برای یکه تازی و تحقق یکه سالاری مناسب می بیند. در حقیقت وقتی آزادی مطبوعات و احزاب و تجمعات و انتخابات به محاق می رود و شخصیت های وارسته فهیم و شجاع و مدیرانی هم چون آقایان بهزاد نبوی، میردامادی، آرمین، صفایی فراهانی، داود سلیمانی، کیانوش راد، تاجرنیا، مرعشی و … (نمایندگان مجلس ششم) به جای حضور در مجلس گرفتار محاکمه و بند و زندان می شوند، حزب پادگانی تصور می کند که فرصت طلایی استحاله جمهوری اسلامی ایران را به نظام تک حزبی استبدادی به دست آورده و به جای تحقق آرمان های امام و مردم و وعده های امام در پاریس و اصول مصرح قانون اساسی، می تواند دیدگاهی را که متعلق به مارکسیست های روسی است و استالین آن را در شوروی محقق کرد و سرانجام فروپاشید در ایران به مرحله اجرا درآورد و توجه ندارد که مدل حکومت تک حزبی استبدادی حداقل دو دهه است که با شکست مفتضحانه ای در جهان مواجه شده و برای ملت ایران هیچ جاذبه ای ندارد چرا که اساسا انقلاب اسلامی در اعتراض به چنین مدلی شکل گرفت.
جالب آن که امروز حتی مارکسیست های آمریکای لاتین نیز از مدل چند حزبی و مطبوعات و احزاب و انتخابات آزاد دفاع می کنند. به نظر من مدل مطلوب حکومت آقای احمدی نژاد و حزب پادگانی نه جمهوری است و نه اسلامی و نه ایرانی. بلکه نظامی فاشیستی است که در آن همه آزادی ها به رسمیت شناخته می شود به جز آزادی های مدنی و سیاسی. بنابراین وی چه زمانی که به نام اسلام و تشیع و ولایت و امام زمان و چه اکنون به نام مکتب ایرانی از حکومتی دفاع می کند که ماهیت آن انسدادی-استبدادی است و در آن منتقدان از داشتن روزنامه و حزب و تجمع آزاد محروم خواهند بود و نظام رقابت آزاد و انتخابات آزاد معنایی نخواهد داشت.
۱- البته یک نکته را نباید نادیده گرفت و آن این است که از زمانی که انتخابات مجلس هفتم به شکل نمایشی برگزار شد و صلاحیت نامزدهای مخالف تک صدایی با اتکاء به نظارت استصوابی رد شد و مجلس هفتم و سپس مجلس هشتم به شکل فرمایشی تشکیل شد، مجلس دیکر در رأس امور نبوده و چنان ضعیف شده است که قدرت دفاع از خود در برابر زیاده خواهی های آقای احمدی نژاد را ندارد چه رسد به این که بخواهد از حقوق و منافع ملت دفاع کند. تجربه ما از مشروطه تاکنون نشان می دهد که هر زمان انتخابات نمایشی و مجلس فرمایشی شد، قوه مقننه هرگز دررأس امور قرار نداشت. به هر حال امروز عملا کودتاچیان و حزب پادگانی در رأس امورند نه مجلس مستقل و مدرس پرور.
۲- آقای احمدی نژاد با وجود مواضع فوق و عملکرد سرکوب گرانه وزارت اطلاعات، ارشاد و کشورش در زمینه نقض حقوق شهروندان، ایران را آزادترین کشور جهان می خواند که چندصدایی در آن حاکم است و ادعا می کند رقبای انتخاباتی وی آزادانه به فعالیت مشغولند. در این زمینه باید گفت: اولا ایجاد محدودیت های روزافزون برای آقایان کروبی و موسوی خلاف ادعای وی را ثابت می کند. امروز صداو سیمای میلی و تک صدا نه تنها آن دو بزرگوار را بایکوت خبری کرده بلکه به مناسبت و بی مناسبت انواع اتهامات را متوجه آنان کرده و می کند. مطبوعات نیز از درج اخبار آنان جز فحاشی و نقد غیرمنصفانه منع شده اند و سایت های آنان نیز فیلتر و احزاب آنان و طرفداران اصلاح طلبشان یکی پس از دیگری توقیف شده اند.
با وجود این استبدادطلبان ایرانی، این میزان محدودیت را کافی ندانسته حصر خانگی را به آنان تحمیل کرده اند و توجه ندارند که در جهان جهانی شده امروز، حتی در «بورکینافاسو» نیز با نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری چنین رفتاری نمی کنند و با نقض حقوق آنان به حیثیت کشور آسیب وارد نمی کنند و تصویری زشت از آن به جهان ارائه نمی کنند به طوری که رئیس دولت مجبور شود در مقر سازمان ملل متحد به دروغ اعلام کند که «رقبا و مخالفان ما آزادانه به فعالیت مشغولند.» ثانیا اگر ادعای آقای احمدی نژاد درست است و در ایران زندانی سیاسی وجود ندارد، چگونه می تواند محکومیت های سنگین هشت سال و نه سال و حبس در تبعید را به دانشجویان مظلوم و متعهد ایرانی مشاهده کند و دم برنیاورد؟ در کجای دنیا یک دانشجوی دختر را به جرم نگاه متفاوت و زبان نقاد به نه سال و نیم حبس محکوم می کنند؟ من این جا به احکام ظالمانه و سنگین علیه روزنامه نگاران و فعالان سیاسی و مدنی و غیره اشاره نمی کنم که مثلا آقای نوری زاد تنها به دلیل نگارش نامه منتقدانه در زندان به سر می برد و با وجود این اعلام می کنند که زندانی سیاسی نداریم.البته اگر هر یک از زندانیان سیاسی ما پاسپورت آمریکایی داشتند، آقای احمدی نژاد شخصا پرونده آنان را پیگیری می کرد و برای آزادی آنان با مقامات قضائی به مکاتبه و مذاکره می پرداخت.
۳- در مورد این ادعای آقای احمدی نژاد که مخالفان و منتقدان وی نکات مثبت کارنامه دولت نهم و دهم را ندیده و به سیاه نمایی می پردازند، نیز باید بگویم در ۳۱ سال گذشته هیچ کس به اندازه ایشان به سیاه نمایی عملکرد دولت های پیشین نپرداخته و رقبای خود را به فساد متهم نکرده و خدماتشان را نادیده نگرفته است. سخنان و تعبیرات وی در مورد مدیران گذشته و یا رقبای کنونی اش از سیاه نمایی گذشته و دروغ گویی های او به شکل گسترده و آشکار تنها با قاضی مرتضوی- دادستان معزول- قابل مقایسه است. کینه وی و اقتدارگرایان همکارش به نحوی است که درست هم زمان با برنامه سفر به نیویورک، روز گفتگوی تمدن ها را که با اقبال جهانی روبرو شد، و هزاره سوم میلادی با آن نام آغاز شد، از تقویم رسمی کشور حذف کردند.
۴- من از آقای احمدی نژاد که تلاش برای بستن روزنامه سلام را از افتخارات زندگی خویش می داند، انتظار ندارم که از حقوق و آزادی های ایرانیان و به ویژه منتقدان خود دفاع کند. از دید او هر آن کس که مخالفش باشد، خس و خاشاکی بیش نیست و به اندازه بزغاله نمی فهمد اما خطاب من به عقلای قوم است: بگیر و ببند و سرکوب و انسداد در زمان محمدرضا شاه جواب نداد و به طریق اولی در دنیای به هم پیوسته کنونی و در جهان دموکراسی خواه امروز و در عصر رایانه و اینترنت و ماهواره و تلفن همراه، روش های استبدادی نمی تواند پاسخگوی اداره کشور باشد و قطعا این روش ها محکوم به شکست است.مگر حصر مرحوم آیة الله منتظری اندکی از محبوبیت او کاست یا به محبوبیت دیگران افزود که دوباره به این روش ها تمسک جسته اند؟ من به عقلای قوم هشدار داده یادآور می شوم که ایرانیان از مشروطه تاکنون نشان داده اند که استبداد را برنمی تابند و سرانجام حقوق خویش را استیفا خواهند کرد.
البته برای اکثریت مردم مسلمان ایران مقابله با استبداد سکولار خیلی سهل تر است اما یقین دارم که هم وطنانم هرگز زیر بار استبداد دینی نخواهند رفت. استبدادی که به تعبیر آیة الله نائینی بدترین نوع دیکتاتوری است و در واقع جسم و جان و زندگی عمومی و خصوصی مردم را در انقیاد خود در می آورد. به باور من اندکی زمان لازم است تا استبدادطلبان ایرانی و طرفداران اندیشه طالبانی-پادگانی همه آن چه در چنته دارند، بیرون بریزند و دستشان را کاملا رو کنند و پیروان خود را بیش از پیش شرمسار سازند و در نهایت مجبور شوند از برج غرور و تفرعن و استبداد پایین آمده دست از سرکوب بیشتر و بگیر و ببندهای بی منطق و کور برداشته حقوق ملت را به رسمیت بشناسند و به بازی برد برد تن دهند.
نامه مجید دری ،دانشجوی در بند از زندان اوین:
آقای احمدی نژاد! خبر بدی برایت دارم
خبر بدی برایت دارم.خبری که هر سال تکرار می شود،اما کهنه نمی شود.خبری که سالیان سال تکرار شده و می شود و تن دیکتاتورها و مستبدین را لرزانده است.کوتاه است اما پر طمطراق: “مهر آمد”.باری مهر آمد و دانشگاهها باز شدند و دانشجویان بازگشتند. مهر آمد.سال ۸۶ به یادت می آید که به دانشگاه تهران رفتی؟حتی پلاکارد خوشامدگویی هم نصب نکردند که خبر پنهان بماند.تنها یک شب قبلش خبر آمدنت را دادی.آنهم به حراست دانشگاه تهران!
کلمه :مجید دری ،فعال دانشجویی که هم اکنون در بند ۳۵۰ زندان اوین به سر می برد به شش سال حبس قطعی محکوم شده است. حبسی که قرار است مجید پنج سال از آن ر ا در تبعد بگذراند . تبعید در زندان ایذه .
این دانشجوی دربند در سال ۸۶ و در اعتراض به سوء مدیریت و فضای امنیتی دانشگاه علامه ابتدا چندین ترم از تحصیل تعلیق و سپس نیز از ادامه تحصیل محروم شد.وی در سال ۸۷ و با همراهی سایر دانشجویان محروم ازتحصیل که به دانشجویان ستاره دار معروف شده اند ،شورای دفاع از حق تحصیل را تشکیل دادند .شورایی که با هدف بازپس گیری بدیهی ترین حق این دانشجویان یعنی حق تحصیل شکل گرفت .دانشجویانی که که به خاطر عقیده شان از حق تحصیل محروم شده بودند. اعضای این شورا در دوران فعالیت شان مدام بر عدم وابستگی خود به گروه ها ، دسته ها و یا احزاب داخلی و خارجی تاکید می کردند.
در جریان مناظره کاندیداهای ریاست جمهوری و پس ازآنکه رئیس جمهوری وقت، محمود احمدی نژاد وجود دانشجویان ستاره دار را انکار کرد و گفت که چنین دانشجویانی وجود خارجی ندارند، مجید دری نیز به همراه سایر اعضای شورا در تجمع های اعتراض آمیزی که به منظور آگاهی افکار عمومی برگزار شد شرکت کرد تا نشان دهد که این دانشجویان وجود خارجی دارند . دانشجویانی که بیهوده از حق تحصیل محروم شده اند .این تجمع های اعتراضی در روزهای قبل از برگزاری انتخابات در مقابل وزارت علوم و صدا و سیما برگزار شد .
مجید دری اما پس از شرکت در این تجمع ها در روز ۲۲ خرداد ماه به محل کار خود درشهر بوشهر بازگشت. وی چند روزی بیشتر در بوشهر نماند تا اینکه سر انجام در روز ۱۸ تیر ماه ۸۸ در حالی که در منزل خواهر خود درشهر قزوین به سر می برد دستگیر شد .
مجید دری به مناسبت اول مهرماه ،روز بازگشایی دانشگاهها نامه ای را خطاب به محمود احمدی نژاد نوشته و به وی گفته است «خبر بدی برایت دارم ، مهر رسید!»
به گزارش کلمه، متن کامل نامه مجید دری که از زندان اوین به بیرون ارسال شده ، به این شرح است :
آقای احمدی نژاد!
سلام.
خبر بدی برایت دارم.خبری که هر سال تکرار می شود،اما کهنه نمی شود.خبری که سالیان سال تکرار شده و می شود و تن دیکتاتورها و مستبدین را لرزانده است.کوتاه است اما پر طمطراق: “مهر آمد”.باری مهر آمد و دانشگاهها باز شدند و دانشجویان بازگشتند.با هر زحمتی نفسی سه ماهه کشیدی.اما تمام شد!مهر آمد.
آقای احمدی نژاد!
سال ۸۶ به یادت می آید که به دانشگاه تهران رفتی؟ حتی پلاکارد خوشامدگویی هم نصب نکردند که خبر پنهان بماند. تنها یک شب قبلش خبر آمدنت را دادی. آنهم به حراست دانشگاه تهران. یادم هست که دم تمام درهای دانشگاه ماموران حراست موج می زدند و مانع ورود دانشجویان می شدند. اما آمدیم! به هر لطایف الحیلی بود وارد شدیم. آمدی و رفتی.دم در سالن اجتماعات ماموران حراست ودانشجونماها نگهبانی می دادند و مانع ورود ما به مراسم خوشامدگویی! شما می شدند راستی. دیدار نمایشی چه لذتی دارد با مشتی دانشجو نما؟
آنجا بود که طمع چوب و چماق را چشیدیم. سال ۸۷ را چطور؟به یاد داری؟به دانشگاه علم و صنعت رفتی. استاد دانشگاه! دانشگاهی! پنجشنبه رفتی! سر و ته خیابان را بسته بودند و مانع ورود دانشجویان می شدند. حتی علم و صنعتی ها!و بار دیگر برای همانان حرف زدی و برایت دست زدند و گمان بردی که بازی را برده ای.اما سال تحصیلی چیز دیگری گفت.۸۸ را نمی دانم چه کردی. چون به جرم محارب بودن، به جرم دفاع از حق تحصیل – که دولت مهرورز نصیبمان کرده بود – در زندان بودم و فرصت شرفیابی نداشتم. اما می دانم چه تلخ بود برایت چون سالهای گذشته…
آنجا بود که طمع چوب و چماق را چشیدیم. سال ۸۷ را چطور؟به یاد داری؟به دانشگاه علم و صنعت رفتی. استاد دانشگاه! دانشگاهی! پنجشنبه رفتی! سر و ته خیابان را بسته بودند و مانع ورود دانشجویان می شدند. حتی علم و صنعتی ها!و بار دیگر برای همانان حرف زدی و برایت دست زدند و گمان بردی که بازی را برده ای.اما سال تحصیلی چیز دیگری گفت.۸۸ را نمی دانم چه کردی. چون به جرم محارب بودن، به جرم دفاع از حق تحصیل – که دولت مهرورز نصیبمان کرده بود – در زندان بودم و فرصت شرفیابی نداشتم. اما می دانم چه تلخ بود برایت چون سالهای گذشته…
آقای احمدی نژاد!
از بدو ورودت به سمت ریاست جمهوری به کیاست دریافتی که دانشگاه دردسر است برایت و دست به کار شدی. روسای دانشگاهها را در راستای اهدافت گماردی که همانا سرکوب دانشجویان منتقد و معترض بود و پروژه پاکسازی دانشگاهها…
انجمنها را بستی، نشریه ها را به تعطیلی کشاندی و منتقدین را ستاره دار کردی و محروم و اخراج. کاری بود که بشود برای ساکت کردن دانشگاهها انجام بدهی و نکنی؟! البته همکاری وزارت علوم برای وابسته نشان دادن جریانهای دانشجویی اعم از تحکیم، ادوار و شورای دفاع از حق تحصیل به این و آن را نباید نادیده گرفت و حال بدنبال تحقق اهداف پاکسازی ات ما دانشجویان در زندانیم. از عبدالله مومنی بگیر تا میلاد اسدی و …بالغ بریک صدسال حبس هم اکنون برای دانشجویان رقم خورده است. از ۷ نفر اعضای شورای مرکزی “شورای دفاع از حق تحصیل” ۶ نفر آنان دستگیر شدند و سنگینترین احکام همراه با تبعید به آنان داده شد.
آیا هیچ می دانی هنگامی که تصمیم به تشکیل این شورا گرفتیم می دانستیم هرگز به دانشگاه باز نخواهیم گشت؟! اما ایستادیم تا دیگری چون ما به راحتی از حق غیرقابل انکارش محروم نشود.ایستادیم و حاضر نشدیم تعهد بدهیم که در مقابل ظلم سکوت کنیم. می دانستیم باز نخواهیم گشت،می دانستیم انکار می شویم،اما فریاد بر آوردیم تا نتوانی به راحتی و با طیب خاطر هر بلایی که دلت خواست بر سر دیگر دانشجویان بیاوری.ایستادیم تا آنگاه که انکار می کردی سند زنده ای باشیم از یک دروغ شرم آور.
آقای احمدی نژاد
در دوره اول ریاست جمهوری ات دست کم ۷۰ نفر را شناسایی کردیم که ستاره دار شده اند و آمار تعلیق ها آنقدر زیاد بود که مجال برای جمع آوری اسامی پیدا نکردیم اما با یک حساب سرانگشتی تنها در ۲ سال پایان دوره اول،سالهای تعلیق از تحصیل از مرز ۱۲۰ ترم هم گذشت.حاصل این تلاشها و پرده افکنی ها ۱۰ سال حبس در زندان ایذه برای ضیا نبوی ،شش سال حبس در همان زندان برای من ،شش سال حبس برای شیوا نظرآهاری، دو سال و ۴ ماه حبس برای مهدیه گلرو بود که هم اکنون در بند زنان است و ما نیز در بند ۳۵۰ محبوس…چرا که دانشجویان چون همیشه در برابر ناکارآمدیها و تعدیها ایستاده اند.بیشترین هزینه ها همیشه بر شانه های اینان که پشتوانه ای ندارند سنگینی می کند.اما هیچ گاه نه خم به ابرو آورده اند و نه زیر بار این فشارها کمر خم کرده اند.
آقای احمدی نژاد!
پیشنهادی برایت دارم که به عینه ببینی در اجرای پروژه ات چقدر موفق بوده ای. ۵ سال با تمام ابزارهای قدرت کوشیده ای که دانشگاه را ساکت کنی. تعداد زیادی از دانشجویان فعال یا در زندانند یا ستاره دار یا تعلیقی و محروم از تحصیل و اخراج شده. حال که دیگر باید خیالت آسوده باشد، پس قدم رنجه فرما و تنها یک روز قبل اعلام کن که می آیی. فقط یک روز قبل و نه بیشتر!
آقای احمدی نژاد!
در مناظره ات به دروغ گفتی که کسی را به جرم انتقاد از تحصیل محروم نکرده ای، که هیچ دانشجویی را ستاره دار نکرده ای. در مقابل میلیونها بیننده گفتی. عجیب نبود که خورشید را هم انکار کنی چه رسد به ما که ستاره دار بودیم. چگونه توانستی با چنین اعتماد به نفسی وجود انسانهایی را انکار کنی که پشت در صداو سیما با پلاکارد فریاد میزدند:ما ستاره داریم!
گمان می کنی با اینگونه رفتارها دانشجویان ساکت خواهند شد؟ باورت نمی شد که با تمامی این تدبیرها و تنبیه ها و تهدیدها، دانشگاه همچنان مکان ناامنی برایت تلقی شود که نتوانی با خیال راحت به آن پا بگذاری و ژست استاد دانشگاه را بخود بگیری؟
کدامیک از دانشگاهها را می خواهی ساکت کنی؟! تهران ؟ امیرکبیر ؟علامه ؟علم و صنعت ؟ دانشگاه اصفهان ؟ مشهد یا مازندران و تبریز و…یا دانشگاه آزاد را؟!
جنبش دانشجویی لقمه ا ی نیست که از گلوی هیچ دیکتاتوری پایین رفته باشد. طلایه دار انتقاد هیچگاه سلاح بر زمین نمی گذارد و در کنار دریای خروشان مردم علیه زور و استبداد و دیکتاتوری می ستیزد.
آقای احمدی نژاد!
در آخر یک پیشنهاد دیگر می کنم:نپذیر! پیشنهاد اولم را نپذیر که تلخ ترین روز زندگی ات رقم خواهد خورد.
گمان مبر که به پایان رسید کار مغان هزار باده ناخورده در رگ تاک است هنوز
مجید دری
دانشجوی محروم از تحصیل دانشگاه علامه و زندانی اوین
دانشجوی محروم از تحصیل دانشگاه علامه و زندانی اوین
خطر صدور حکم اعدام برای دو شهروند وبنگار!
گزارشگران بدون مرز نگرانی عمیق خود را از نقض فاحش حقوق بشر در زندانهای جمهوری اسلامی که عمدتا از سوی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی علیه روزنامهنگاران و شهروند وبنگاران انجام میشود، اعلام میکند. خطر صدور حکم اعدام وحید اصغری و حسین درخشان را که از سال ١٣٨٧ در زندان بسر میبرند، تهدید میکند.
"با اتهامات بیپایه و اساس و سنگین علیه وحید اصغری و حسین درخشان، خطر صدور حکم اعدام برای آنها بنا بر قوانین اسلامی وجود دارد. جامعه جهانی باید به سکوت در این باره پایان دهد. از مقامات قضایی که از قوانین اسلامی برای صدور احکام سنگین سواستفاده میکنند و به ویِژه محمود احمدی نژاد که با حمایت سپاه پاسداران به ریاست جمهوری ایران منصوب شده است، در این باره بازخواست کنند."
مرکز بررسی جرایم سازمان یافته
در پی اعلام موجودیت در فروردین ماه ١٣٨٨ « مرکز بررسی جرایم سازمان یافته» سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و سایت رسمی آن گرداب به شکل فعال در سرکوب شناسایی و دستگیری شهروند وبنگاران شرکت داشته است. «فرماندهی پدافند سايبري سپاه پاسداران انقلاب اسلامي » و هکرهای وابسته به آن مسئول دستگیری بسیاری از وبلاگ نویسان و شهروند وبنگاران در ایران هستند.
در فروردین ١٣٨٨برای اولین بار مرکز بررسی جرایم سازمان یافته با انتشار اطلاعیهای "انهدام شبکه ارائه محتوای مستهجن ضد دينی و ضد انقلابی" را اعلام کرد و از دستگیری تعدادی از "مدیران و مسئولان این سایت ها" خبر داد. چند روز پس از این خبر " اعترافات مجرمان" ازصدا و سیمای جمهوری اسلامی پخش و در سایت گرداب مشخصات و عکسهای آنها به نمایش درآمد، همه بازداشت شدگان موارد اتهام علیه خود از جمله " اغفال جوانان ایران از طریق سایتهای پورنوگرافی و ضد دینی" و "دریافت پول از امریکا و اسرائیل" را پذیرفته بودند.
در تاریخ ٢٦ خرداد ماه در پی آغاز اعتراضات مردمی به اعلام انتخاب مجدد محمود احمدی نژاد به ریاست جمهوری ایران، "مرکز بررسی جرایم سازمان یافته" وابسته به سپاه پاسداران با انتشار اطلاعیهای، از مدیران سایتهای اینترنتی خواست مطالبی را که حاوی "تبلیغ آشوبگری و تهدید مردم و شایعه باشد" حذف کنند "و گرنه اقدامات قانونی ما می تواند برای آنها بسیار سنگین باشد." مرکز وابسته به سپاه، معترضان را متهم کرد که با "دروغها و تهمتهای ساختگی و سازماندهی شورشها" از طریق اینترنت به"تبلیغ آشوبگری" و "شایعه پراکنی" مشغولند. مرکز بررسی جرایم سازمان یافته با تشبیه این سایتها و وبلاگ ها به مراکزی سازمان یافته، آنها را متهم کرده بود که "با حمایت مالی و فنی شرکتهای کانادایی و آمریکایی و رسانه های تحت حمایت سازمان های اطلاعاتی آمریکایی و انگلیسی (رادیو زمانه، رادیو فردا، بی بی سی فارسی)" فعالیت میکنند. در تاریخ٣٠ اردیبهشت ماه ١٣٨٩ ابراهیم جباری یکی از فرماندهان ارشد سپاه پاسداران با اعلام " سپاه دومین ارتش سایری دنیا را تشکیل داده است" به شکل رسمی تشکیل ارتش سایبری را از سوی سپاه پاسداران پذیرفت. تا آن زمان ارتش سایبری در کارنامه خود مسئولیت حمله به سایت های اطلاع رسانی مستقل و اصلاحطلب، توئیتر و رادیو زمانه را پذیرفته بود.
وضعیت بازداشت شدگان و پذیرش اعترافات
وبنگاران بازداشتشده قربانی نگاهداری طولانی مدت در سلولهای انفرادی و برای اعتراف علیه خود به شکل وحشیانه شکنجه میشوند. اعترافاتی که سپس برای محکوم شدن متهم در اختیار دادگاه گذاشته میشوند. وحید اصغری شهروند وبنگار یکی از این قربانیان است.
وحید اصغری متهم ردیف اول " اولین شبکه منهدم شده"، بیش از دوسال است که در زندان و در انتظار روشن شدن وضعیت خود است. وی در تاریخ ٢٢ اردیبهشت ١٣٨٧ در فرودگاه تهران به جرم داشتن چند کارت اعتباری دستگیر شد. این جوان ٢٤ ساله که دانشجوی رشته مهندسی در هند است به مدت هفت ماه پس از دستگیری در شرایطی غیر انسانی در سلولهای انفرادی و تحت شکنجه برای اعترافات اجباری و پذیرش اتهامات مختلف از جمله " مدير بزرگترين مجموعه از سايتهای مستهجن فارسيزبان در اينترنت " قرار داشت.
تنها "جرم" وحید اصغری در اختیار داشتن فضایی در اینترنت و میزبانی سایتها از جمله "چند سایت متعلق به مخالفان نظام بود" در ٢٥ آذر ماه ١٣٨٨ وی طی نامهای به رئیس شعبه ١٥ دادگاه انقلاب اسلامی شرح کاملی از فشارها و شکنجههای متحمل شده را بیان کرده است. این نامه در اختیار نهادهای بینالمللی قرار گرفته است.
"با چشم بند و دست بند .... و مرا شدیدا به چوب بسته و به ـ حالت ـ کاسه سر و به سمت پائین آویزان کردند با طناب و دستبند و شلاق و سیلی می زدند..... ضربه زدن به شکم و پهلو با پنجه بوکس و گذاشتن چاقو زیر گلویم و روی رگ دستم و تهدید به قتل و تجاوز جنسی چند نفره به من به زور هر چه می خواستند را تلقین می کردند وبا وعده و اجبار از من اعتراف غیر واقعی و کذب و امضا و اثر انگشت و نوار مصاحبه ی ویدئویی جعلی بارها گرفتند.....در حالی که من فقط متهم بودم"
بنابر ماده ١٦٨ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران " رسيدگی به جرايم سياسی و مطبوعاتی علنی است و با حضور هيات منصفه در محاكم دادگستري صورت مي گيرد.. " با این حال در ایران بسیاری از محاکمات در پشت درهای بسته برگزار می شوند و گاه حتا متهم هم از برگزاری دادگاه خود بی اطلاع است و بعدا از محکومیت خود مطلع می شود. وکلای متهمان نیز نه به موکل و نه به پرونده وی دسترسی ندارند. در این باره وحید اصغری تاکید دارد " هنوز که هنوز است اجازه ملاقات با وکیل و بررسی پرونده مرا نمی دهند، حتا در صحن دادگاه اجازه حرف زدن و احوالپرسی با وکلیم را به من نمی دهند"
اصغری "تفهیم"موارد اتهام خود را چنین توضیح میدهد "بارها آنان سایت هایی که متعلق به دیگران است به من به کذب نسبت داده اند در حالیکه که بنده در تولید و تهیه ی آن ها هیچ اختیار و دخالتی نداشته ام و در ویدئو های زیر شکنجه وا دارم کرده اند تا - را جاسوس اسرائیل بنامم و حسین درخشان را جاسوس وزارت اطلاعات ایران و سیا! به خاطر دریافت عکس های تمسخر رهبر و سران نظام وامامان شیعه در ایمیلم به اجبار و اتفاقی اتهامات توهین به امامان و توهین به رهبری و تشویش اذهان عمومی در بارجویی ها به من بستند در حالیکه دریافت آن ایمیل ها به اختیار خودم نبوده است به خاطر آگهی های گوگل و استراتژیست گوگل بودن و دریافت پول از آن موسسه ی عظیم فناوری جستجو، اتهام تحصیل مال نا مشروع به بنده زده اند!! "
حسین درخشان، وبلاگ نویس از تاریخ ١١ آبان ١٣٨٧ پس از چندین بار احضار و بازجویی در تهران از سوی مقامات امنیتی بازداشت شد. و امروز پس از محاکمهای ناعادلانه در انتظار صدور حکم و در اختیار سپاه پاسداران قرار دارد. حسین درخشان قربانی سناریو ساخته شده از سوی مقامات امنیتی - قضایی ایران است. وی در وبلاگ خود از اصول انقلاب اسلامی و رهبران آن و از سیاست های محمود احمدی نژاد دفاع می کرد، به اتهاماتی بی پایه چون " توهین به مسئولان جمهوری اسلامی و مقدسات اسلامی " متهم شده است. در اصل این وبلاگنویس قربانی جنگ داخلی نهادها و جناحهای اطلاعاتی و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شده است.
"حسین درخشان وبلاگ نویس کانادایی ایرانیتبار همچنان در زندان بسر میبرد، جامعه جهانی و کانادا باید برای آزادی وی و همهی روزنامهنگاران و وبنگاران زندانی تلاش کنند."
دو وبنگار دیگر کوهیار گودرزی و حسین رونقی ملکی در وضعیتی نابسامان و در شرایطی مشابهی بسر میبرند.
گزارشگران بدون مرز ياد آور میشود که ايران یکی از سرکوبگرترین کشورهای خاورمیانه در عرصه اينترنت است و درليست کشورهای "دشمنان اينترنت "در جهان قرار دارد.
"با اتهامات بیپایه و اساس و سنگین علیه وحید اصغری و حسین درخشان، خطر صدور حکم اعدام برای آنها بنا بر قوانین اسلامی وجود دارد. جامعه جهانی باید به سکوت در این باره پایان دهد. از مقامات قضایی که از قوانین اسلامی برای صدور احکام سنگین سواستفاده میکنند و به ویِژه محمود احمدی نژاد که با حمایت سپاه پاسداران به ریاست جمهوری ایران منصوب شده است، در این باره بازخواست کنند."
مرکز بررسی جرایم سازمان یافته
در پی اعلام موجودیت در فروردین ماه ١٣٨٨ « مرکز بررسی جرایم سازمان یافته» سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و سایت رسمی آن گرداب به شکل فعال در سرکوب شناسایی و دستگیری شهروند وبنگاران شرکت داشته است. «فرماندهی پدافند سايبري سپاه پاسداران انقلاب اسلامي » و هکرهای وابسته به آن مسئول دستگیری بسیاری از وبلاگ نویسان و شهروند وبنگاران در ایران هستند.
در فروردین ١٣٨٨برای اولین بار مرکز بررسی جرایم سازمان یافته با انتشار اطلاعیهای "انهدام شبکه ارائه محتوای مستهجن ضد دينی و ضد انقلابی" را اعلام کرد و از دستگیری تعدادی از "مدیران و مسئولان این سایت ها" خبر داد. چند روز پس از این خبر " اعترافات مجرمان" ازصدا و سیمای جمهوری اسلامی پخش و در سایت گرداب مشخصات و عکسهای آنها به نمایش درآمد، همه بازداشت شدگان موارد اتهام علیه خود از جمله " اغفال جوانان ایران از طریق سایتهای پورنوگرافی و ضد دینی" و "دریافت پول از امریکا و اسرائیل" را پذیرفته بودند.
در تاریخ ٢٦ خرداد ماه در پی آغاز اعتراضات مردمی به اعلام انتخاب مجدد محمود احمدی نژاد به ریاست جمهوری ایران، "مرکز بررسی جرایم سازمان یافته" وابسته به سپاه پاسداران با انتشار اطلاعیهای، از مدیران سایتهای اینترنتی خواست مطالبی را که حاوی "تبلیغ آشوبگری و تهدید مردم و شایعه باشد" حذف کنند "و گرنه اقدامات قانونی ما می تواند برای آنها بسیار سنگین باشد." مرکز وابسته به سپاه، معترضان را متهم کرد که با "دروغها و تهمتهای ساختگی و سازماندهی شورشها" از طریق اینترنت به"تبلیغ آشوبگری" و "شایعه پراکنی" مشغولند. مرکز بررسی جرایم سازمان یافته با تشبیه این سایتها و وبلاگ ها به مراکزی سازمان یافته، آنها را متهم کرده بود که "با حمایت مالی و فنی شرکتهای کانادایی و آمریکایی و رسانه های تحت حمایت سازمان های اطلاعاتی آمریکایی و انگلیسی (رادیو زمانه، رادیو فردا، بی بی سی فارسی)" فعالیت میکنند. در تاریخ٣٠ اردیبهشت ماه ١٣٨٩ ابراهیم جباری یکی از فرماندهان ارشد سپاه پاسداران با اعلام " سپاه دومین ارتش سایری دنیا را تشکیل داده است" به شکل رسمی تشکیل ارتش سایبری را از سوی سپاه پاسداران پذیرفت. تا آن زمان ارتش سایبری در کارنامه خود مسئولیت حمله به سایت های اطلاع رسانی مستقل و اصلاحطلب، توئیتر و رادیو زمانه را پذیرفته بود.
وضعیت بازداشت شدگان و پذیرش اعترافات
وبنگاران بازداشتشده قربانی نگاهداری طولانی مدت در سلولهای انفرادی و برای اعتراف علیه خود به شکل وحشیانه شکنجه میشوند. اعترافاتی که سپس برای محکوم شدن متهم در اختیار دادگاه گذاشته میشوند. وحید اصغری شهروند وبنگار یکی از این قربانیان است.
وحید اصغری متهم ردیف اول " اولین شبکه منهدم شده"، بیش از دوسال است که در زندان و در انتظار روشن شدن وضعیت خود است. وی در تاریخ ٢٢ اردیبهشت ١٣٨٧ در فرودگاه تهران به جرم داشتن چند کارت اعتباری دستگیر شد. این جوان ٢٤ ساله که دانشجوی رشته مهندسی در هند است به مدت هفت ماه پس از دستگیری در شرایطی غیر انسانی در سلولهای انفرادی و تحت شکنجه برای اعترافات اجباری و پذیرش اتهامات مختلف از جمله " مدير بزرگترين مجموعه از سايتهای مستهجن فارسيزبان در اينترنت " قرار داشت.
تنها "جرم" وحید اصغری در اختیار داشتن فضایی در اینترنت و میزبانی سایتها از جمله "چند سایت متعلق به مخالفان نظام بود" در ٢٥ آذر ماه ١٣٨٨ وی طی نامهای به رئیس شعبه ١٥ دادگاه انقلاب اسلامی شرح کاملی از فشارها و شکنجههای متحمل شده را بیان کرده است. این نامه در اختیار نهادهای بینالمللی قرار گرفته است.
"با چشم بند و دست بند .... و مرا شدیدا به چوب بسته و به ـ حالت ـ کاسه سر و به سمت پائین آویزان کردند با طناب و دستبند و شلاق و سیلی می زدند..... ضربه زدن به شکم و پهلو با پنجه بوکس و گذاشتن چاقو زیر گلویم و روی رگ دستم و تهدید به قتل و تجاوز جنسی چند نفره به من به زور هر چه می خواستند را تلقین می کردند وبا وعده و اجبار از من اعتراف غیر واقعی و کذب و امضا و اثر انگشت و نوار مصاحبه ی ویدئویی جعلی بارها گرفتند.....در حالی که من فقط متهم بودم"
بنابر ماده ١٦٨ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران " رسيدگی به جرايم سياسی و مطبوعاتی علنی است و با حضور هيات منصفه در محاكم دادگستري صورت مي گيرد.. " با این حال در ایران بسیاری از محاکمات در پشت درهای بسته برگزار می شوند و گاه حتا متهم هم از برگزاری دادگاه خود بی اطلاع است و بعدا از محکومیت خود مطلع می شود. وکلای متهمان نیز نه به موکل و نه به پرونده وی دسترسی ندارند. در این باره وحید اصغری تاکید دارد " هنوز که هنوز است اجازه ملاقات با وکیل و بررسی پرونده مرا نمی دهند، حتا در صحن دادگاه اجازه حرف زدن و احوالپرسی با وکلیم را به من نمی دهند"
اصغری "تفهیم"موارد اتهام خود را چنین توضیح میدهد "بارها آنان سایت هایی که متعلق به دیگران است به من به کذب نسبت داده اند در حالیکه که بنده در تولید و تهیه ی آن ها هیچ اختیار و دخالتی نداشته ام و در ویدئو های زیر شکنجه وا دارم کرده اند تا - را جاسوس اسرائیل بنامم و حسین درخشان را جاسوس وزارت اطلاعات ایران و سیا! به خاطر دریافت عکس های تمسخر رهبر و سران نظام وامامان شیعه در ایمیلم به اجبار و اتفاقی اتهامات توهین به امامان و توهین به رهبری و تشویش اذهان عمومی در بارجویی ها به من بستند در حالیکه دریافت آن ایمیل ها به اختیار خودم نبوده است به خاطر آگهی های گوگل و استراتژیست گوگل بودن و دریافت پول از آن موسسه ی عظیم فناوری جستجو، اتهام تحصیل مال نا مشروع به بنده زده اند!! "
حسین درخشان، وبلاگ نویس از تاریخ ١١ آبان ١٣٨٧ پس از چندین بار احضار و بازجویی در تهران از سوی مقامات امنیتی بازداشت شد. و امروز پس از محاکمهای ناعادلانه در انتظار صدور حکم و در اختیار سپاه پاسداران قرار دارد. حسین درخشان قربانی سناریو ساخته شده از سوی مقامات امنیتی - قضایی ایران است. وی در وبلاگ خود از اصول انقلاب اسلامی و رهبران آن و از سیاست های محمود احمدی نژاد دفاع می کرد، به اتهاماتی بی پایه چون " توهین به مسئولان جمهوری اسلامی و مقدسات اسلامی " متهم شده است. در اصل این وبلاگنویس قربانی جنگ داخلی نهادها و جناحهای اطلاعاتی و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شده است.
"حسین درخشان وبلاگ نویس کانادایی ایرانیتبار همچنان در زندان بسر میبرد، جامعه جهانی و کانادا باید برای آزادی وی و همهی روزنامهنگاران و وبنگاران زندانی تلاش کنند."
دو وبنگار دیگر کوهیار گودرزی و حسین رونقی ملکی در وضعیتی نابسامان و در شرایطی مشابهی بسر میبرند.
گزارشگران بدون مرز ياد آور میشود که ايران یکی از سرکوبگرترین کشورهای خاورمیانه در عرصه اينترنت است و درليست کشورهای "دشمنان اينترنت "در جهان قرار دارد.
حمله لباس شخصیها به یک درویش گنابادی
خبرگزاری هرانا - علی مروی از دراویش سلسله نعمت اللهی گنابادی ساکن شهرستان گناباد مورد تهاجم و ضرب و شتم چند تن نقابدار لباس شخصی قرار گرفت.
به گزارش مجذوبان نور، ساعت 11 شب روز سه شنبه 30 شهریور ماه هنگامیکه مروی در حال مراجعه به منزل خود بود، مورد تهاجم و ضرب و شتم چهار نفر نقابدار لباس شخصی ، مجهز به اسلحه سرد و اسپری قرار گرفته و مجروح شد.
علی مروی برادر بزرگ محمد مروی است که چندی پیش به دستور دادستان گناباد بازداشت و موی سر وی را تراشیدند و این امر موجب شد عده کثیری از دراویش گنابادی و خصوصاً اهالی بیدخت به حمایت از وی و همدلی با او در یک حرکت خود جوش و سراسری و در اعتراض به اقدامات غیر قانونی دادستان گناباد، موی سر خویش را بتراشند.
مختار هوشمند، به شانزده سال زندان، محکوم شد
خبرگزاری هرانا - روز ۲ شنبه هفته جاری، مختار هوشمند از سوی دادگاه انقلاب مریوان به اتهام جاسوسی، تبلیغ علیه نظام و همکاری با گروههای مخالف به ۱۶ سال زندان محکوم شد.
یکی از نزدیکان به مختار هوشمند در یک گفتگوی تلفنی به کردیش پرسپکتیو گفت مختار هوشمند به ۱۶ سال زندان محکوم شده است. وی گفت روز ۲ شنبه هفته جاری، مختار هوشمند از سوی دادگاه انقلاب مریوان به اتهام جاسوسی، تبلیغ علیه نظام و همکاری با گروههای مخالف به ۱۶ سال زندان محکوم شد.
حکم صادره دیروز ۴ شنبه به وی ابلاغ شد.
مختار هوشمند، روز دوم خرداد ماه توسط نیروهای امنیتی مریوان بازداشت شد. ماموران در جریان بازداشت مختار هوشمند، کامپیوتر، برخی مدارک شخصی و تعداد زیادی از کتابهای وی را با خود بردهاند. نیروهای امنیتی، به خانوادهی این هنرمند گفته بودند که از اعلام خبر دستگیری و مصاحبه با رسانهها خودداری کنند.
مختار هوشمند نقاش، فعال فرهنگی، مسئول انجمن هنرهای تجسمی شهر مریوان و دبیر اجرایی جشنواره سالانه طراحی غرب کشور است که در سالهای گذشته نمایشگاه های متعددی در زمینه هنرهای تجسمی در مریوان و دیگر شهرهای کردستان برپاکرده است.
هاشمی رفسنجانی:احکام صادر شده زندانیان جائرانه است
خبرگزاری هرانا - هاشمی رفسنجانی در دیدار با خانواده زندانیان سیاسی احکام صادر شده برای زندانیان سیاسی را جائرانه دانست.
به گزارش جهان در این دیدار محتشمی پور همسر تاجزاده با بیان اینکه رفتارهایی در یکسال اخیر و پس از انتخابات صورت گرفته است، از هاشمی خواست تا شکایت ۷ اصلاح طلب از یک فایل صوتی را پیگیری کند.
خانواده باستانی، صفایی فراهانی و هنگامه شهیدی از بی تفاوتی مسوولان زندان به سلامتی زندانیان، گله کردند و اینکه مسوولان زندان اجازه مرخصی و بستری شدن به زندانیان نمی دهند.
خانم میردامادی در این جلسه از محدودیت در ملاقات و تماسهای تلفنی گلایه کرد.
مادر شیوا نظر آهاری نیز با اعتراض به رأی دادگاه، به هاشمی رفسنجانی گفت: مأمورین امنیتی مدعی اند که دختر من با منافقین ارتباط داشته است.
در این دیدار برادر عبدالرضا تاجیک نیز به بیان وضعیت برادرش پرداخت و همسر بهاره هدایت، از رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام خواستند تا کمیته ای را برای بررسی وضعیت زندانیان تشکیل دهد.
خانواده محمد نوری زاد هم در این دیدار حضور داشتند و همسر وی از هاشمی رفسنجانی درخواست کرد تا امکان ملاقات با رهبری را برای آنها فراهم کنند.
آیت الله هاشمی رفسنجانی در این دیدار با بیان اینکه بارها به صورت علنی و غیر علنی وضعیت زندانیان را پیگیری کرده است، احکام صادر شده را جائرانه خواند و گفت: من به واسطه زندان در زمان شاه حال شما را درک می کنم.
هاشمی با بیان اینکه رهبری در دستوری خواستار رعایت حقوق زندانیان شده بود، ابراز کرد که با این حال وضعیت ناگوار زندانیان و بازداشتی ها همچنان ادامه یافت.
رئیس مجلس خبرگان گفت که شرح این جلسه و مشکلات زندانیان را در ملاقاتی با رهبری در میان خواهد گذاشت.
اخراج 100 نفر از كارگران كارخانه توليد بنزين در بوشهر
خبرگزاری هرانا - 100 نفر از كارگران شركت پرنده آبي كه تنها كارخانه توليد كنند بنزين در منطقه ويژه اقتصادي بوشهر است اخراج شدند .
به گزارش سوك ، 100 نفر از كارگران شركت پرنده آبي از كار خود اخراج شده اند و صبح دوشنبه نيز در مقابل اداره كار استان تجمع داشته اند . همچنين اين افراد به ديدار آيت الله صفائي بوشهري نماينده ولي فقيه در استان و امام جمعه بوشهر رفته اند .
در اين ارتباط يك منبع موثق در گفتگو با یک وب سایت محلی افزود : اگر مشكلات پيش آمده در روزهاي اخير بزودي مرتفع نگردد ، بقيه كارگران اين شركت نيز در هفته آينده از كار اخراج خواهند شد .
تعطيلي شركت پرنده آبي بوشهر در حالي رخ داده است كه در پنجمين جشنواره كارآفرينان برتر كشور، هومن پروين مديرعامل اين شركت با طرح ابتكاري اش براي توليد محصولات با ارزش از طريق ضايعات فني از رييس جمهور لوح تقدير و تنديس اين جشنوراه را دريافت كرده بود.
دومین استاد دانشگاه هم مورد حمله مسلحانه قرار گرفت
خبرگزاری هرانا - غلامرضا سرابی متخصص قلب چهارشنبه شب در بیرون از مطب خود با اسلحه مورد سوء قصد قرار گرفت.
به گزارش مهر، غلامرضا سرابی پس از این سوء قصد به بیمارستان امام حسین (ع) تهران منتقل شد و هم اکنون در ICU بستری است.
به گزارش مهر، غلامرضا سرابی پس از این سوء قصد به بیمارستان امام حسین (ع) تهران منتقل شد و هم اکنون در ICU بستری است.
دکتر سیدحمید حسینی مدیر روابط عمومی وزارت بهداشت از پیگیریهای وزارت بهداشت و نیروی انتظامی درباره سوء قصد به استاد دانشگاه علوم پزشکی تهران و درگذشت وی خبر داد.
دکتر عبدالرضا سودبخش عضو هیئت علمی دانشگاه علوم پزشکی تهران نیز شب سه شنبه در مقابل مطب شخصی خود از طرف افراد ناشناس مورد سوء قصد قرار گرفت و درگذشت.
پلیس آگاهی تهران بزرگ در مورد حادثه سوء قصد به دکتر عبدالرضا سودبخش عضو هیئت علمی دانشگاه علوم پزشکی تهران که در مقابل مطب شخصی خود از طرف افراد ناشناس کشته شد اعلام کرد: تحقیقات اولیه حکایت از آن دارد که علت و انگیزه قتل شخصی بوده و وجود هرگونه انگیزه دیگر در این جنایت منتفی است.
دکتر عبدالرضا سودبخش عضو هیئت علمی دانشگاه علوم پزشکی تهران نیز شب سه شنبه در مقابل مطب شخصی خود از طرف افراد ناشناس مورد سوء قصد قرار گرفت و درگذشت.
پلیس آگاهی تهران بزرگ در مورد حادثه سوء قصد به دکتر عبدالرضا سودبخش عضو هیئت علمی دانشگاه علوم پزشکی تهران که در مقابل مطب شخصی خود از طرف افراد ناشناس کشته شد اعلام کرد: تحقیقات اولیه حکایت از آن دارد که علت و انگیزه قتل شخصی بوده و وجود هرگونه انگیزه دیگر در این جنایت منتفی است.
در خواست ایرنا از قوه قضائیه: از انتشار نامه زندانیان سیاسی جلوگیری کنید
خبرگزاری هرانا - خبرگزاری ایرنا با انتشار یادداشتی خطاب به دستگاه قضایی از انتشار نامه زندانیان سیاسی انتقاد کرد و خواهان جلوگیری از انتظار آن شد.
به گزارش خبر آنلاین، این خبرگزاری با انتشار یادداشتی خطاب به دستگاه قضائی تحت عنوان "تساهل و تسامح قوه قضائیه قابل اغماض نیست" خواستار جلوگیری از اقداماتی از قبیل انتشارنامه زندانیان سیاسی خطاب به مسئولین نظام یا مسئولین بینالمللی و خاطرات آنها شد.
در یادداشت این خبرگزاری آمده است: "سیری در قوانین موجود کشور و دنیا نشان میدهد که در هیچ جا امکان تداوم جرم زندانی در زندان و همچنین تبعیض میان زندانیان سیاسی و غیرسیاسی به رسمیت شناخته نشده است".
خبرگزاری جمهوری اسلامی این یادداشت را با این سئوال به پایان برده است که "آیا بهتر نیست با اتخاذ تدابیری ضمن تلاش برای اصلاح مجرمان زندانی و بیماران سیاسی، از سوءاستفاده بیگانگان جلوگیری کنیم؟"
لغو قرارداد پیمانی پرستاران به دلیل بدحجابی
خبرگزاری هرانا - بسیاری از پرستاران پیمانی بیمارستان امام خمینی از سوی گزینش لغو قرارداد شدهاند.
دبیر کل خانه پرستار با بیان این خبر گفت: با وجود اینکه دفاتر پرستاری به شدت نسبت به پوشش و حجاب پرستاران سختگیر است اما از سال گذشته و اوایل سال ۸۹ گزینش دانشگاه علوم پزشکی تهران بیدلیل و به بهانه پوشش نامناسب بسیاری از پرستاران را لغو پیمانی کرده است.
به گزارش ایلنا محمد شریفیمقدم افزود پرستاران همانند کارمندان مشاغل دیگر در شرایط معمولی کار نمیکنند و به دلیل رسیدگی به بیماران ممکن است پوشش آنها دچار مشکل شود و این در حالی است که نسبت به سایر گروههای شاغل در بیمارستان حجاب خود را بیشتر رعایت میکنند.
او گفت: به پرستارانی که لغو قرارداد شدهاند حتی مهلت داده نشده که تا پایان ماه کار کنند و علیرغم دعوت دوباره به کار برخی از آنها، اما این پرستاران مایل به ادامه کار نبودهاند.
دبیر کل خانه پرستار با انتقاد از نگاه مسئولان به حوزه پرستاری ادامه داد بیشترین سختگیریها متوجه قشر پرستاری است که در حوزه گزینش، حضور و غیاب، پرداخت کارانه و ارزشیابیها همواره نسبت به پزشکان و اعضای هیات علمی مورد ظلم قرار میگیرند.
دبیر کل خانه پرستار با انتقاد از نگاه مسئولان به حوزه پرستاری ادامه داد بیشترین سختگیریها متوجه قشر پرستاری است که در حوزه گزینش، حضور و غیاب، پرداخت کارانه و ارزشیابیها همواره نسبت به پزشکان و اعضای هیات علمی مورد ظلم قرار میگیرند.
اعدام دو نفر در استانهای کرمان و اصفهان
روزنامه حکومتی کیهان در شماره امروز خود از اعدام یک نفر در شهرستان آران و بيدگل استان اصفهان خبر داد. بنا به این گزارش اتهام این فرد (نام نا مشخص ) حمل و نگهداري مواد افيوني ذکر شده است.
همچنین به گزارش امروز سایت رسمی دادگستری کرمان حکم اعدام محکوم مجيد – ش که در سال ۸۶ به اتهام زناي به عنف دستگير ودر دادگاه کيفري استان به اعدام محکوم شده بود ، پس از تاييد ديوانعالي کشور وبا اذن رياست قوه قضاييه ، در زندان مرکزي کرمان به مرحله اجرا درآمد.
بنا به گزارشهای منابع رسمی کشور طی یک هفته گذشته یک نفر در شیروان ، یک نفر در ورامین، یک نفر در زاهدان، سه نفر در اهواز و سه نفر در یزد اعدام شده اند.
بدین ترتیب با دو اعدام گزارش شده امروز در استانهای کرمان و اصفهان، شمار اعدام های گزارش شده توسط منابع رسمی در یک هفته گذشته به ۱۱ تن رسید.
پس از انتقاد در جشن خانه سینما، پروانه ساخت فیلم فرهادی لغو شد
خبرگزاری هرانا - سخنان اصغر فرهادی فیلمساز منتقد، در چهاردهمین جشن خانه سینمای ایران که از سوی روزنامه کیهان با انتقاد شدید مواجه گردید، موجب شد تا مدیر کل اداره نظارت و ارزشیابی سینما در وزارت ارشاد اسلامی، بصورت مستقیم دستور لغو پروانه ساخت فیلم جدید او (جدائی نادر و سیمین) را صادر کند؛ در حالیکه تاکنون بیست در صد از آن نیز فیلمبرداری شده است. به گزارش جرس، گفتنی است فرهادی هنگامی که تندیس کارگردان برگزیده جشن خانه سینما را برای فیلم "درباره الی" از دست رخشان بنی اعتماد دریافت کرد، در سخنانی کوتاه با نام بردن از بهرام بیضائی که مدتی است فیلم نمی سازد و امیر نادری که سالهاست در آمریکا به کار مشغول است و با اشاره به مهاجرت گلشیفته فراهانی بازیگر فیلم خود که در هالیوود به سر می برد و جعفر پناهی فیلمساز که پس از انتخابات ریاست جمهوری ماهها زندانی بود، آرزو کرد روزی برسد که هیچ سینماگر و بازیگر ایرانی به خاطر فشارهای سیاسی و اجتماعی مجبور به مهاجرت نشود، فیلمسازان مجبور به مهاجرت شده به وطن برگشته و بتوانند دوباره فیلم بسازند وهیچ فیلمسازی به خاطر عقاید سیاسی و فرهنگی اش، زندانی نشود و از حقوق فردی و شهروندی مثل حق مسافرت به خارج از کشور و شرکت در فستیوال ها برخوردار باشد.
این گزارش خاطرنشان می کند "پس از اظهارات فرهادی، روزنامه کیهان در یادداشتی با عنوان "عقده گشائی سیاسی در جشن خانه سینما" علیه وی نوشت: "چهاردهمین جشن خانه سینما در حالی به کار خود پایان داد که این کانون صنفی به جایگاه محفلی برای عقده گشایی سیاسی و حمایت از مخالفان نظام و تقدیر از پیاده نظام شناخته شده آمریکا و اسرائیل سقوط کرد. در این جشن برخی حاضران سخنانی مشابه نظرات شبکه های ماهواره ای بیگانه بر زبان آوردند."
کیهان همچنین نوشت "یکی از حاضران، از نبودن هنرمندان ضدانقلاب فراری در این جشن انتقاد کرد و آرزو نمود تا وضعیت کشور هرچه سریع تر تغییر کند! آرزو برای بازگشت فیلمسازی که فیلم هایی غیراخلاقی می سازد و برای خوشایند دولت های غربی علیه جمهوری اسلامی فعالیت می کند، از دیگر رویدادهای این دوره از جشن خانه سینما بود."
بر اساس این گزارش، هنوز از انتشار این یادداشت دوسه روز نگذشته بود که پایگاه خبری هیئت اسلامی هنرمندان (هنر نیوز) خبرداد پروانه ساخت فیلم «جدایی نادر و سیمین» به تهیهکنندگی و کارگردانی اصغر فرهادی با دستور مستقیم سیدعلیرضا سجادپور مدیر کل اداره کل نظارت و ارزشیابی سینمای حرفهای لغو شده است، در حالیکه مدتی است فیلمبرداری این فیلم آغاز شده و تاکنون حدود بیست درصد از صحنههای فیلم جلوی دوربین رفته است و گروه در لوکیشن داخلی مشغول بهکارند.
این مقام ارشاد به خبرآنلاین" گفته است: "ترجیح می دهم درباره لغو پروانه ساخت این فیلم فعلا اظهار نظری نکنم"!
ابوالفضل عابدینی به زندان اوین منتقل شد
خبرگزاری هرانا - شب گذشته ابوالفضل عابدینی روزنامه نگار و مسئول سابق روابط عمومی مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران از زندان کارون اهواز به زندان اوین منتقل شد.
به گزارش خبرگزاری حقوق بشر ایران "هرانا" ابوالفضل عابدینی که در زندان کارون اهواز در شرایط سخت ممنوع الملاقات و ممنوع التردد با زندانیان خطرناک مبتلا به ایدز و هپاتیت و قاتلین محکوم به اعدام نگهداری می شد به زندان اوین منتقل شد.
لازم به ذکر است که چندی پیش وی به علت داشتن موچ بند سبز توسط ماموران زندان کارون به شدت مورد ضرب و شتم قرار گرفته بود .
ابوالفضل عابدینی نیمه شب 11 اسفند ماه 1388 در منزل مسکونی خود در رامهرمز با محاصره منزل و ضرب و شتم شدید دستگیر گردید و طی حکمی از شعبه یک دادگاه اهواز به 11 سال زندان محکوم شد.
نوشین احمدی خراسانی پس از تفهیم اتهام با قرار کفالت آزاد شد
خبرگزاری هرانا - نوشین احمدی خراسانی، نویسنده، پژوهشگر و فعال جنبش زنان، پس از تفهیم اتهام با قرار کفالت آزاد شد.
به گزارش مدرسه فمینیستی، امروز چهارشنبه 31 شهریور ماه 1389، نوشین احمدی خراسانی پس از چندین ساعت بازجویی کتبی، و تشکیل یک پرونده جدید در شعبه 5 دادسرای اوین، توسط بازپرس پرونده تفهیم اتهام شد. اتهام وارده بر وی «فعالیت تبلیغی علیه نظام از طریق الف : نوشتن و درج مطالب علیه نظام در سایت مدرسه فمینیستی، و ب : شرکت در تجمعات غیرقانونی پس از انتخابات 1388» بود.
پس از تفهیم اتهام، نوشین احمدی خراسانی از خود دفاع کرد و پس از آن، برای وی قرار کفالت صادر شد. او پس از معرفی کفیل، نهایتا تا تشکیل دادگاه اش آزاد شد.
نوید محبی از فعالان کمپین یک میلیون امضا، بازداشت شد
خبرگزاری هرانا - نوید محبی، وبلاگنویس و فعال کمپین یک میلیون امضا، از روز ۲۷ شهریورماه بازداشت شده است.
به گزارش کمیته گزارشگران حقوق بشر، وی در منزل پدریاش در شهرستان آمل، طی یورش هشت نیروی امنیتی بازداشت شده و هم اکنون به زندان ساری منتقل شده است.
گفته میشود بازداشت وی همراه با "ضرب و شتم شدید" بوده و نیروهای امنیتی با نشاندادن سلاح گرم، خانواده محبی را تهدید کردهاند.
از علت بازداشت این وبلاگنویس، اطلاعی در دست نیست.
این فعال مدنی، پیش از این و در جریان مراسم هشتم مارس سال ۸۷، در حالی که دانشآموز مقطع دبیرستان بود، از سوی نهادهای امنیتی شهرستان آمل احضار شده و مورد تهدید و ضرب و شتم قرار گرفته بود.