۱۳۸۹ شهریور ۱۸, پنجشنبه

آخرین گزارشات از اعتراضات، بازداشتها، زندان، و بیدادگاهها --- بیانیه ها

«خودکفایی در تولید بنزین» ؛ از ادعا تا واقعیت

دویچه وله:
پالایشگاه 
بندرعباس، یکی از ۷ پالایشگاه در دست احداث هنوز تکمیل نشده است

به رغم اظهارات مسئولان جمهوری اسلامی در مورد خودکفایی در تولید بنزین آمار رسمی از افزایش بی‌سابقه واردات سوخت در ماه مرداد خبر می‌دهد. وزیر نفت ۱۶ شهریور گفته بود از چند هفته پیش تولید بنزین 50 درصد افزایش یافته است.

 
یک روز پس از سخنان وزیر نفت، مسعود میرکاظمی در مورد "خنثی کردن تهدیدهای خارجی" و "تولید ضربتی بنزین" مورد نیاز کشور در داخل، اداره گمرک با انتشار گزارشی نشان داد واردات سوخت در پنج ماهه‌ی نخست سال جاری نسبت به زمان مشابه در سال گذشته ۱۳۵ درصد افزایش داشته است.

"بمب خبری"؛ پر صدا، کم اثر
وزیر نفت دولت محمود احمدی‌نژاد روز سه شنبه، ۱۶ شهریور در جمع خبرنگاران مدعی شد تولید بنزین در ایران با بیش از پنجاه درصد افزایش
به ۵ / ۶۶میلیون لیتر در روز رسیده است. او گفت با این افزایش ایران به خودکفایی رسیده و نیازی به ادامه‌ی واردات بنزین ندارد.
خبرگزاری نفت و گاز، شانا، یک روز پس از اظهارات وزیر نفت نوشت «اجرای طرح ضربتی تولید بنزین در مجتمع‌های پتروشیمی که در ابتدا آن را طرح خودکفایی ۴۸ ساعته بنزین می‌خواندند، طرحی است که پس از تصویب تحریم‌های بیشتر بر ضد ایران و منع شرکت‌های خارجی به فروش بنزین مورد توجه قرار گرفت.» این خبرگزاری می‌نویسد خبر "خودکفایی ایران در تولید بنزین" در رسانه‌های خارجی "مانند بمب عمل کرد." همزمان خبرگزاری اقتصادی ایران نیز زیر عنوان «حیرت رسانه‌های خارجی از خودکفایی بنزین» به انتشار گزارشی از آنچه بازتاب این خبر در رسانه‌های بین‌المللی عنوان شده پرداخت که عینا در دیگر منابع خبری رسمی و نیمه رسمی کشور نیز منتشر شد.

ادعاهای مسئولان و"حیرت رسانه‌های خارجی"
به زغم تبلیغات گسترده ی داخلی در مورد بی‌نیازی از واردات بنزین و "حنثی شدن یک تهدید خارجی" کارشناسان بین‌المللی امور نفت این خبر را چندان جدی نگرفته‌اند. خبرگزاری رویترز از قول یک تحلیگر نفتی با اشاره به کندی روند توسغه پالایشگاه‌های ایران نوشت «درمورد خودکفایی تولید بنزین ایران تا سال‌ ۲۰۱۴ هم تردید وجود دارد.»
چنین تردیدهایی از سوی برخی دیگر از کارشناسان از جمله متخصصان ژاپنی نیز ابراز شده است. به گمان این افراد فرسوده بودن تاسیسات استخراج و پالایش نفت در ایران افزایش پنجاه درصدی تولید بنزین در چند هفته را به لحاظ فنی ناممکن می‌کند. به گفته‌ی وزیر نفت این افزایش تولید با تغییر کاربری مجتمع‌های پتروشیمی حاصل شده است. او وعده می‌دهد با بهینه‌سازی پالایشگاه‌های موجود و راه‌اندازی واحدهای جدید ۲۶ میلیون لیتر دیگر به تولید روزانه افزوده شود، اما برای عملی شدن این وعده تاریخ دقیقی اعلام نمی‌کتد.

خودکفایی، شاید وقتی دیگر
تبلیغاتی بودن خبر "خودکفایی در تولید بنزین" از اظهارات دیگر مقام‌ها و نهادهای رسمی جمهوری اسلامی نیز آشکار می‌شود. علیرضا ضیغمی، مدیرعامل شرکت ملی پالایش و پخش فرآورده‌های نفتی ایران، دو روز پیش از اظهارات وزیر نفت گفته بود رسیدن به خودکفایی در تولید بنزین تا پایان سال آینده طول خواهد کشید و شرط ان نیز تامین منابع مالی مورد نیاز است.
به گفته‌ی ضیغمی "برای اجرای طرح‌های بهینه‌سازی و توسعه پالایشگاه‌های موجود" ۵ / ۱۱میلیارد دلار هزینه پیش بینی شده که ایران تا کنون قادر به تامین چهار میلیارد دلار آن شده است. مجموعه‌ی سرمایه‌گذاری مورد نیاز برای ساخت پالایشگاه‌های جدید و بهبود کیفیت تاسیسات موجود، در حدی که بتواند خودکفایی را تضمین کند بین ۴۵ تا ۵۰ میلیارد دلار برآورد می‌شود.

بنزین، یک چهارم کل واردات مردادماه
تازه‌ترین آمار گمرک ایران نیز نشان می‌دهد که ادعای بی‌نیازی کشور از واردات بنزین چندان قابل اعتماد نیست. مطابق گفته‌های وزیر نفت طرح تولید اضطراری بنزین که سال گذشته به طور موقت آزمایش شد از چهار هفته پیش به شکل مستمر در حال اجراست. مطابق گزارش‌های رسمی حدود دو هفته‌ی از پایان مرداد ماه جزو دوران "خودکفایی" در تولید بنزین بوده است.
خبرگزاری ایسنا، ۱۷ شهریور، به نقل از گمرک ایران گزارش می‌دهد «میزان واردات بنزین در ماه مرداد سال جاری از نظر وزن در مقایسه با مدت مشابه سال ۸۸ به میزان هزار و ۶۶۲ درصد رشد داشته است.» بنابر این گزارش در برابر ۶۰ هزار تن بنزینی که مرداد ماه سال ۸۸ وارد کشور شده، میزان واردات این محصول در ماه مشابه سال جاری به یک میلیون و ۷۱ هزار تن رسیده است. میزان بنزینی که ماه گذشته وارد ایران شده، به لحاظ وزنی معادل یک چهارم کل واردات کشور بوده است.

بهای سنگین تولید بنزین در داخل
به اعتقاد کارشناسان مجموعه عواملی دست به دست همقیمت بنزین 
پس از اجرای هدفمند‌شدن یارانه‌ها پرسشی کماکان بی‌جواب استBildunterschrift: Großansicht des Bildes mit der Bildunterschrift:  قیمت بنزین پس از اجرای هدفمند‌شدن یارانه‌ها پرسشی کماکان بی‌جواب است داده‌اند که رسیدن ایران به خودکفایی واقعی در تولید بنزین را دشوار می‌کنند. در کنار ضعف‌های مدیریتی و سیاست‌های اقتصادی که برخی تحلیلگران آنها را نادرست ارزیابی می‌کنند، تشدید تحریم‌های غرب این دشواری را دوچندان کرده است.  ایران اکنون روزانه یک میلیون و ۷۰۰ هزار بشکه از نفت خام تولیدی خود را صرف تغذیه‌ی پالایشگاه‌ها می‌کند. برای تامین بنزین مورد نیاز کشور در داخل لازم است این میزان به سه میلیون و ۳۰۰ هزار بشکه در روز افزایش یابد.
به گفته‌ی مدیرعامل شرکت ملی پالایش و پخش فرآورده‌های نفتی "برای اجرای طرح‌های حفظ و نگهداشت توان تولید در پالایشگاه‌ها" در حد ظرفیت کنونی ۶ میلیارد و ۳۰۰ میلیون دلار سرمایه‌گذاری لازم است. از این میزان تنها دو میلیارد دلار هزینه شده و باقی ان به پایان برنامه پنجم موکول شده است.
افزون بر این، آنچه به عنوان "طرح ضربتی تولید بنزین" مطرح شده حذف بخشی از تولیدات مجتمع‌های پتروشیمی و جایگزین کردن آنها با بنزین بوده است. این اقدام گذشته از تردیدهایی که در مورد اقتصادی بودن این کار و کیفیت بنزین تولید شده وجود دارد به معنای از دست رفتن محصولاتی است که کشور از طریق فروش آنها بخشی از ارز مورد نیاز خود را تامین می‌کند. به این ترتیب تولید بنزین مورد نیاز کشور در داخل، اگر عملی هم باشد، در شرایط کنونی کاری پرهزینه و غیراقتصادی به نظر می‌رسد.

یارانه‌ها و تکلیف نامشخص بنزین
سردرگمی مسئولان در مورد وضعیت بنزین در بحث‌هایی که در روزهای گذشته در مورد بهای سوخت پس از اجرایی شدن طرح موسوم به هدفمند کردن یارانه‌ها درگرفته نیز آشکار است. در آستانه‌ی اجرای این طرح مسئولان همچنان از اعلام بهای قطعی بنزین طفره می‌روند. پیش از این گفته می‌شد با حذف یارانه‌ها بنزین به بهای تمام شده به شهروندان فروخته خواهد شد.
قانون "هدفمند کردن یارانه‌ها" بر آزادسازی بهای بنزین و گازوئیل برای پنج سال تاکید دارد. در همین حال مسئولان در مورد قیمت تمام شده‌ی بنزین ارقام متفاوتی اعلام می‌کنند. علیرضا ضیغمی این رقم را حدود ۷۰۰ تومان برای هر لیتر برآورد می‌کند. برخی از کارشناسان با احتساب هزینه‌ی نگهداری، انتقال و دیگر هزینه‌های معمول، به بهای لیتری ۸۰۰ تا ۹۰۰ تومان می‌رسند.
بنزین سهمیه‌ای اکنون هر لیتری ۱۰۰ تومان و بنزین "آزاد" یا نیمه‌یارانه‌ای لیتری ۴۰۰ تومان به فروش می‌رسد. رئیس ستاد مدیریت حمل و نقل و سوخت معتقد است ادامه‌ی عرضه بنزین لیتری ۴۰۰ تومان کاری منطقی است. همچنین هنوز تکلیف ادامه ارائه بنزین سهمیه‌ای یا قطع کامل آن نیز به طور قطعی مشخص نشده. این بحث‌‌ها در حالی ادامه دارد که قرار است از نیمه‌ی دوم سال جاری طرح "هدفمند کردن یارانه‌ها" به اجرا درآید.

 

 

جمهوری اسلامی می‌خواهد یکی از سه کوهنورد آمریکائی را آزاد کند

دویچه وله:
به گزارش خبرگزاری رویترز و به نقل از یک مقام وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در تهران، قرار است روز شنبه (۱۱ سپتامبر/ ۲۰ شهریور) یکی از سه کوهنورد آمریکائی که سال گذشته در مرزهای کوهستانی بین ایران و عراق بازداشت شدند را آزاد کند. در این گزارش نام فردی که قرار است آزاد شود،  فاش نشده است. مادران این افراد که به اتهام جاسوسی در زندان اوین بازداشت هستند، در اواسط سال جاری موفق به دیدار با فرزندان خود در تهران شدند.

 

 

گفت‌وگو با منیرو روانی‌پور درباره سانسور در ایران

مصاحبه از مریم میرزا
دویچه وله:

  نویسنده‌ای که در ایران برای یک کتابش هفت سال و برای دیگری ده سال در انتظار چاپ نشسته بود، حالا دارد کتاب تازه‌اش را در اینترنت منتشر می‌کند. با منیرو روانی‌پور درباره تجربه‌اش از سانسور دولتی به گفت‌‌وگو نشسته‌ایم.

"فرشته‌ی روی زمین" کتاب جدید منیرو روانی‌پور است که این بار نه از کانال وزارت ارشاد که به صورت مستقیم و بدون عبور از هیچ کانالی منتشر می‌شود.
روانی‌پور نویسنده‌ی آثاری نظیر "اهل غرق"، "کنیزو"، "سیریا سیریا" است که حالا هفت سالی می‌شود که وبلاگ می‌نویسد.
با او که اکنون سه سال است از ایران کوچ کرده و در آمریکا به سر می‌برد، درباره‌ی سانسور در ایران و تاثیر آن بر ذهن و اثر و زندگی نویسنده به گفت‌وگو نشسته‌ایم که حاصل آن در پی می‌آید.

خانم روانی‏پور، خاطرم هست وقتی در تهران برای گرفتن مصاحبه به منزل شما آمده بودیم، به همکار عکاسی که همراه من بود، اجازه ندادید از شما عکس بگیرد و گفتید حاضر نیستید به مردم دروغ بگویید و در حالی که در خانه‏ بی‏حجاب هستید، جلوی دوربین با حجاب عکس داشته باشید.
آن روز این برخورد شما برای من خیلی جالب بود و فکر می‏کردم نویسنده‏ای که حاضر نیست در این حد به مخاطبان‏اش دروغ گفته باشد، فضای سانسور شدید ادبیات و نشر در ایران را چگونه تحمل  می‏کند؟ فضایی که یکی از تبعات‏اش دروغ گفتن یا سانسور حقیقت در متن است.
واقعیت این است که من تن به سانسور ندادم. به خاطر همین هم بود که مد‏ت‌ها هیچ کتابی از من چاپ نشد. آرام آرام تو را به جایی می‏رانند که فکر کنی همه چیز عادی است. حالا این‏طوری‌ست دیگر! تن به این پلشتی و آن‏چه آن‏ها می‏خواستند بر رفتار و کردار ما حاکم کنند، ندادم.
اما یک خودسانسوری سنتی وجود دارد که خاص کسانی است که در محیط‏هایی مانند محیط‏های سنتی ما زندگی می‏کنند و  فضای دوروبرشان از بچگی این نوع سانسور را در ذهن آنان حک می‏کند. من هم چون در آن فضا زندگی کرده‏ام، طبیعتاً بسیاری از این ویژگی‏ها را با خودم دارم و ناخودآگاه به شکلی تن به این نوع سانسور داده‏ام.
به نظر من، نصف حقیقت را گفتن، خود یک دروغ کامل است. بله؛ من نویسنده بودم و می‏نوشتم، ولی حاضر نبودم وانمود کنم که همه چیز امن و امان است و ما آزادی کامل داریم و… آن‏ها اگر می‏توانستند حتی  مداد و قلم را از ما می‏گرفتند. منتها ذره‏ ذره این کار را کردند تا به امروز رسیده‏ایم و می‏بینیم چه وضعیت و شرایطی برقرار است.
سانسور فقط مربوط به این نیست که ما بنویسیم یا ننویسیم. وقتی جوانی را در خیابان با ماشین زیر می‏گیرند و انکارش می‏کنند، وقتی یک نفر کشته می‏شود و به خانواده‏اش گفته می‏شود: بگویید بسیجی بوده تا ما به شما امکانات بدهیم،  نشان می‏دهد که چه ذهن حقیری دارند. جواب‏گوی هیچ‏چیزی نیستند.
ما نیز به عنوان نویسنده متعهد هستیم. من همیشه خودم را نسبت به فضایی که در آن زندگی می‏کردم، متعهد احساس می‏کردم.
مثلاً در مقطعی آمدند و با ناجوان‏مردی این جو را به راه انداختند که مگر ما در دهه‏ی چهل زندگی می‏کنیم و هیچ‏چیز دیگری وجود ندارد که در مورد آن داستان نوشت و از این طریق نویسندگانی مانند کارور را که به مسائل خانوادگی می‏پرداختند، علم ‏کردند. به این ترتیب، با گروهی از جوانان شیفته‏ی نوشتن کارشان را پیش می‏بردند.
من همیشه می‏گفتم که ما در مریخ نیستیم و از اطراف‏مان و محیطی که در آن زندگی می‏کنیم تأثیر می‏گیریم و کسی که چشم‏اش را به مسائلی که در دوروبرش می‏گذرد ببندد، از نظر من، نویسنده نیست.
وقتی هم داخل خانه‏ی ما با بیرون از خانه‏مان آن‏قدر با هم فرق دارند که دو جهان متفاوت هستند، چطور می‏توانیم همه فقط از داخل خانه بنویسیم؟ پس بیرون چه می‏شود، وقتی در را می‏بندیم و از خانه بیرون می‏آییم؟ کسانی را که می‏بینیم، آن تحقیری که روی مردم اعمال می‏شود و سوءاستفاده‏ای که از مردم، نه به عنوان انسان، بلکه به عنوان یک شیء می‏شود، این‏که بودن و نبودن‏شان فقط در خدمت یک قدرت قرار می‏گیرد ... این‏ها چه می‏شوند؟
به نظر من، با جنبشی که پارسال اتفاق افتاد، الان دیگر سانسور نوشتن در مرحله‏ی اول نیست. این‏ها رسماً اقدام به آدم‏کشی کرده‏اند و از این بابت، شرمنده هم نیستند. هنوز هم دارند از عدالت، ام‏القرای اسلامی، اداره‏ی جهان و… حرف می‏زنند. اگر یک نفر در غرب و در دنیای متمدن نشسته باشد و نگاه کند، می‏گوید این‏جور آدم‏ها یا فوبیا دارند یا شیزوفرنیک هستند. ولی واقعیت این است که همین گله‏ی شیزوفرنیک دارند بر کشور ما حکومت می‏کنند.

خانم روانی‏پور، به جنبش اعتراضی مردم ایران در سال گذشته اشاره کردید؛ هم از نگاه صاحب‏نظران و هم از نگاه عموم، تأثیری که وبلاگ‏ها و وب‏سایت‏ها در کل فضای اینترنت در رساندن صدای اعتراض مردم و دور زدن سد سانسور در یک سال اخیر ایفا کرده‌اند، مخفی نماند. شما نیز از فضای اینترنت برای شکستن سانسور استفاده می‏‏کنید و آخرین رمان‏تان را دارید روی اینترنت آپلود می‏کنید و در دسترس علاقه‏مندان قرار می‏دهید. از تجربیات‏تان در به‏کار بردن این عرصه برای شکستن سد سانسور برای‏مان بگویید.
من با وضعیتی مواجه شدم که دیدم بهترین راه، استفاده از این هدیه‏ی ارزش‏مند نبوغ انسانی است که به دنیا ارائه شده است. به اینترنت متوسل شدم، برای این‏که دیگر واسطه‏ای بین من و مردم نبود و دلیلی نداشت که منتظر بمانم و از یک مشت آدم که سواد خواندن و نوشتن ندارند، اجازه بگیرم و از آن‏ها بپرسم که چطوری فکر کنم و بنویسم.
بنابراین نزدیک به هفت سال پیش شروع کردم به وبلاگ‏نویسی و تمام فعالیت‏ام را روی مسائل اجتماعی و آن‏چه در دوروبرم اتفاق می‏افتد، متمرکز کردم. حتی کلاس داستان‏نویسی هم راه انداختم (گروه اینترنتی کولی‏ها) و داستان‏هایی هم روی سایت گذاشتم.
اخیراً هم دارم رمان‏ "فرشته‏ی روی زمین" را روی سایت منتشر می‏کنم. برای این‏که حتی اگر این‏جا چاپ‏اش کنم، در دسترس مردم ایران قرار نمی‏گیرد. در حالی که خوانندگان اصلی من در ایران هستند و هم‏چنین ایرانیانی که در سراسر دنیا پراکنده هستند.
علاوه بر آن، از این طریق من خیلی راحت می‏توانم بنویسم و منتشر کنم و از کلمات و واژه‏هایی استفاده کنم که تاکنون به ‏کار نمی‏بردم،  کلماتی که خودم هم فکر می‏کردم استفاده از آن‏ها خجالت‏آور است. با این‏که من بوشهری هستم و چون بوشهری‏ها زبان عریانی دارند، عریان‏تر از دیگران می‏نوشتم و از واژه‏های عریان و نامأنوسی که در محاوره‏ها وجود دارند، ولی مکتوب نیستند، استفاده می‏کردم.
الان هم استقبال خیلی خوبی از این رمان شده است. برای این‏که در "فرشته‏ی روی زمین" هیچ چیزی مخفی نشده است و تقلا نکرده‏ام که نوعی رودربایستی در این رمان باشد. مستقیماً با ذهن نویسنده تماس گرفته‏ام، با خواننده درگیر شده‏ام و ذهن خودم را برای خواننده‏‏های ایرانی‏ای که در سراسر جهان پراکنده هستند، عریان‏ کرده‏ام.

گفتید که در این‏جا با ذهن نویسنده، ذهنی که دیگر درگیر آن نیست که بعداً تیغ سانسور مابین کلماتش فاصله ایجاد ‏کند، شروع به نوشتن کردید. برای ما که در ایران و در شرایطی بزرگ شده‏ایم که به خصوص فرهنگ رسمی آن عموماً فرهنگ سکوت است، این سؤال پیش می‏آید که پروسه‏ی طی کردن چنین مرحله‏ای برای شما به چه صورت بوده؟ پروسه‏ای که شما بتوانید به ذهن خودتان دسترسی مستقیم داشته باشید، بدون درنظر گرفتن این‏که کلماتی که به‏کار می‏برید، چه باری در جامعه ایرانی می‏تواند داشته باشد و یا در حالت رسمی آن‏ چگونه می‏تواند سانسور بشود؟ یا چه تبعات امنیتی‏ای می‏تواند برای‏تان داشته باشد؟
زمانی که متوجه شدم دیگر در ایران نمی‏توانم حتی همان‏طور که قبلاً می‏نوشتم، کتابی چاپ کنم و دایره‏ی سانسور تنگ‏ و تنگ‏تر می‏شود، حاضر نشدم کتابی به ارشاد بدهم. وقتی دیدم که شخصیت‏های داستانی‏ام دیگر نمی‏توانند زندگی واقعی‏ای در داستان داشته باشند و جمهوری اسلامی دارد هم برای مردم داخل ایران زندگی قلابی می‏سازد و هم برای شخصیت‏های داستانی، گفتم این دیگر واویلا است… من دیگر هیچ کتابی به ارشاد نمی‏دهم. منتها نوشتن را قطع نکردم.
وقتی به‏ این‏جا آمدم و شروع به نوشتن کردم، اوایل بارها روی کلمه‏ای تردید می‏کردم که آیا آن را بنویسم یا نه. اما در جایی به خودم گفتم: تمام‏اش کن. دوروبرت را نگاه کن، نویسنده‏‏های دیگر جهان را ببین.
می‏خواهم بگویم وقتی ما از محیطی در می‏رویم و وارد محیط دیگری می‏شویم، این‏طور نیست که ذهن‏مان را هم از درگیری‏های فرهنگی‏ای که در سرزمین خودمان داشتیم، رها کرده باشیم. ما با کوله‏باری نامریی جابه‏جا می‏شویم و اتفاقاً آن‏ها بیشتر گریبان ما را می‏گیرند، وقتی مجال فکر کردن پیدا می‏کنیم.
اول یک حالت شوک است، بعد تردیدهایی برایت اتفاق می‏افتد، به بودن و نبودن‏ها و باید و نبایدهای بسیاری فکر می‏کنی. اما زمان که می‏گذرد، این باید و نباید‏ها را می‏ریزی دور، فردیت‏ات برایت اهمیت پیدا می‏کند و خود داستان و صداقتی که باید با خواننده داشته باشی برایت مهم می‏شود.
در جامعه‏ای که همه‏ی مردم دوگانه زندگی می‏کنند، نمی‏توانم بگویم که من تمام عمرم صادقانه نوشتم. تا آن‏جایی که آگاهانه بوده، سعی کرد‏ه‏ام صادقانه بنویسم. ولی یادمان باشد که ناخودآگاه ما در معرض تهاجم این تفکر بوده است. مدت‏ها باید با این ناخودآگاه کلنجار برویم تا حل‏اش کنیم. البته که برای من آسان نیست. من هنوز خجالت می‏کشم.
داستانی برایتان تعریف کنم؛ پسرم را در خانواده، من و پدرش بزرگ کرده‏ایم. معلوم است که ما چگونه فکر می‏کنیم. زمانی هم که به این‏جا آمدیم، پسرم ۱۰ ساله بود. این‏جا برای بچه‏ها کلاس رقص گذاشته بودند و او قرار بود به این کلاس برود. اما وقتی می‏خواست بنویسد به کلاس می‏رود، ننوشت کلاس رقص، بلکه نوشت که به کلاس باله می‏رود. وقتی هم از او پرسیدم که چرا به‏ جای رقص، باله نوشته است، گفت: «مامان زشته!» یا کارهای دیگری که می‏کند، مرا متوجه این مسئله می‏کند که آن تفکر متجاوز تا همان ۱۰ سالگی هم چگونه انسان را کله‏پا و مثله می‏کند.

سانسور چقدر بر خروج شما از کشور موثر بود؟
شما ببینید چند نویسنده، ژورنالیست و هنرمند ایرانی در سراسر دنیا پراکنده هستند. نویسنده‏ای که کتاب‏ها و یادداشت‏های‏اش در کنارش نباشند و بعد در کشور دیگری از صفر شروع کند، معلوم است آن سیستم چه بلایی سر مردم آورده و چه بلایی سر نویسنده آورده است.
در آن‏جا تمام زندگی سانسور است. سانسور فقط به نوشتن برنمی‏گردد. لباس پوشیدن‏، فکر کردن‏، غذا خوردن… همه چیز سانسور است. اصلاً تو توی قوطی هستی، نمی‏توانی تکان بخوری. ما وانمود می‏کردیم که داریم زندگی می‏کنیم و خودمان را متقاعد می‏کردیم که خُب این هم زندگی است؛ در مقایسه با آن‏چه من بعداً با آن مواجه شدم.
فقط سانسور متن نبود، سانسور زندگی بود که وادارم کرد راه بیفتم. متأسف‏ام که بگویم این سانسور فقط حکومتی نبود. یعنی همه‏ی این سنت‏ها طوری آرام‏آرام داشت در ذهن مردم هک می‏شد که خود مردم بدون این‏که بدانند، معصومانه هم‏دیگر را عذاب می‏دادند. معصومانه مانع کار هم‏دیگر می‏شدند.

سانسوری که به‏جز سانسور رسمی در ایران وجود دارد که شاید علت آن  وجود تابوهای فرهنگی باشد، در زندگی شما به عنوان یک زن نویسنده چقدر نقش داشت؟
وقتی من شروع به نوشتن کردم، بیشتر آدم‏ها خوشحال بودند. به‏خصوص که هنوز از گذشته، اعتباری از زن بودن باقی مانده بود و وقتی زن‏ها دست به‏ کاری می‏زدند، خیلی‏ها ذوق‏زده می‏شدند. یادم می‏آید که وقتی ما برای اولین بار با لباس سپاه بهداشت در خیابان‏های بوشهر راه افتادیم، زن‏ها شروع کردند به کل کشیدن. یعنی این‏قدر برای‏شان قشنگ بود.
وقتی هم من شروع به نوشتن کردم، از آن دوران هنوز زمان زیادی نگذشته بود. هنوز خاطره‏ای از زیبایی، حرمت و احترام به حقوق انسانی مانده بود. بعدها بود که مردم گریبان هم را گرفتند، زندان‏بان برای خودش در بالا می‏خندید و ما هم درگیر آن بودیم که هم‏دیگر را بکوبیم.
منتها به نظرم می‏رسد، هنوز هم که هنوز است استقبال بیشتری از نوشته‏های زنان می‏شود. شاید به‏خاطر این‏که زن‏ها ملموس‏تر راجع‏ به زندگی می‏نویسند. شاید هنوز حرمتی ناخودآگاه در ذهن مردم نسبت به زن هست که پاک نشده است.
ولی من به عنوان نویسنده، هرگز، از این‏که زن هستم یا مرد، مورد سانسور کاری قرار نگرفته‏ام. از این‏که منیرو روانی‏پور هستم، فعالیت‏های‏ام مخفیانه زیر نظر بود و همان‏طور که آقای مهاجرانی گفتند، راضی نبودند کتاب‏های من منتشر شود و مورد سانسور وحشتناکی قرار گرفته بودم. منتها بدون سروصدا.
البته خودم هم تن نمی‏دادم. بعدش هم خودم تن ندادم که بروم گردن کج کنم و بگویم می‏خواهم کتاب‏ام را چاپ کنم. به هیچ ‏قیمت، هیچ‏وقت این کار را نکردم. طوری که سر "کنیزو" هفت سال و سر "کولی کنار آتش" ۱۰ سال منتظر چاپ بودم.


همسر زیدآبادی:هیچ فریادرسی نیست که به فریاد ما برسد

احمد زیدآبادی  روزنامه‌نگار و دبیرکل سازمان دانش‌آموختگان ایران اسلامی (ادوار تحکیم) است که در تاریخ دوم آذر ماه به پنج سال زندان در تبعید در گناباد محکوم شد و این حکم در تاریخ یازده دیماه از سوی دادگاه تجدیدنظر تایید شد. وی بعد از آن به زندان رجایی شهر انتقال یافت و هم اکنون بعد از گذراندن پانزده ماه زندان، هنوز از حق دسترسی به حقوق اولیه یک زندانی و استفاده از مرخصی محروم است این در حالی است که دادستان با مرخصی وی موافق بوده اما افرادی که نامی از آنها برده نمی شود از مرخصی وی "ممانعت" بعمل می آورند.
به همین مناسبت با مهدیه محمدی همسر احمد زیدآبادی در خصوص آخرین وضعیت ایشان به گفتگو پرداخته ایم که در پی می آید:

خانم محمدی می توانید در خصوص آخرین وضعیت روحی و جسمی آقای زیدآبادی توضیح دهید؟
دوهفته ای یکبار می توانیم ایشان را ملاقات کنیم یعنی هرماه دوبار به مدت بیست دقیقه ایشان را ملاقات می کنیم. وضعیت روحی عالی دارند و از نظر جسمی هم مشکلی ندارند. با همبندان خود شرایطی را فراهم کرده اند تا بتوانند این روزها را سپری کنند. دقیقا شرایط زندانیان سیاسی زمان شاه را دارند زیرا پدر من آن زمان زندانی سیاسی و هم بند آقای طالقانی بود و چنین شرایطی را داشتند.

با توجه به اینکه آقای زیدآبادی در حال گذراندن دوران محکومیت خود هستند آیا تاکنون به مرخصی که حق اولیه اشان است آمده اند؟
حتی یک روز ایشان را به مرخصی نفرستاده اند. دادستان به ما نامه می داد که می توانید به ملاقات آقای زیدآبادی بروید اما بازجو قبول نمی کرد و مانع آن می شد، آخه این کجای قانون نوشته شده است؟ دادستان به زندان رفته و به همسرم گفته من با مرخصی شما موافقم اما اینها روی شما حساس هستند و مرخصی نمی دهند برای اینکه هنوز بر سر مواضع خودتان هستید. ما نمی دانیم "اینها" که مرخصی نمی دهند و روی همسرم حساس هستند چه کسانی هستند؟ در کجای قانون آمده که آنها باید تصمیم گیری کنند که کسی که علی رغم بی گناهی محکومیت گرفته و استفاده از مرخصی حق اولیه اش است نمی تواند به مرخصی بیاید. این بماند که افراد را به ناحق و بدون دلیل زندانی می کنند و محکومیت می دهند اما چرا مطابق با قانون زندانی نباید از حقوق اولیه و ابتدایی خود استفاده کند.

در میان صحبتهایتان اشاره کردید به زندانیان سیاسی دوره شاه، چه تفاوتی بین شرایط زندانیان سیاسی این دوره و دوره شاه می بینید؟
به نظر من تفاوتی وجود ندارد و الان این برخوردهایی که با همسران ما و زندانیان سیاسی می شود همان برخوردها است با این تفاوت که پدر من جنگ مسلحانه با شاه می کرد در صورتیکه امثال آقای زیدآبادی روزنامه نگار و جرمشان نوشتن است. اما می بینیم که زندانیان سیاسی هر دو دوره محکومیت های طولانی مدت را می گذرانند و با آنها به یک شکل برخورد می شود.

وضعیت زندان رجایی شهر و برخورد مسئولین آنجا چگونه است؟
اگر بین بد و بدتر بخواهیم انتخاب کنیم باز شرایط زندان رجایی شهر نسبت به زندان اوین بهتر است. چون به هر حال تلفن ها و ملاقاتهایشان مرتب تر است اما دسترسی به کتاب و برخی روزنامه ها را ندارند. اما شرایط زندان اوین بسیار سخت تر است الان حدود پنجاه روز است که دسترسی به تلفن ندارند و ملاقاتهایشان کابینی و کوتاه است. اما اساسا زندان بودن این افراد یک "ظلم" بسیار بزرگی در حق خانواده ها و خود زندانیان سیاسی است. من بعضی اوقات یاد آن فیلم روز واقعه می افتم که روزهای عاشورا را نشان می دهند و تکرار می کند " هَل مِن ناصر یَنصُرنی"، با شنیدن این جمله ما چنان احساس مظلومیت می کنیم که پانزده ماه یک انسانی را بی گناه و بی دلیل و بدون هیچ مدرک قانونی حبس کنند. یعنی دادنامه آقای زیدآبادی را که حکمش را داده اند به حدی مسخره و خنده دار است بطوریکه اینها هیچ مدرکی پیدا نکرده اند تا ایشان را محکوم کنند فقط گفته اند همسرم زیرکانه می خواسته از قانون استفاده کند و کارهای غیرقانونی انجام دهد. یعنی در حقیقت همسرم هیچ کار غیرقانونی نکرده است بلکه زیرکانه می خواسته اینکار را انجام دهد. همسرم را بی گناه با این دلیل در زندان نگه داشته اند، ما چنان احساس مظلومیت می کنیم و هر دفعه می گویم "هیچ فریادرسی نیست که به فریاد ما برسد". خوب در این شرایط عملا چاره ای جز صبر نداریم.

در ملاقاتهایی که با آقای زیدآبادی دارید ایشان آینده را چگونه می بینند و نظرشان نسبت به این اعمال ناحق چیست؟
آقای زیدآبادی فرد بسیار معتقدی است و با همان اعتقادات تمام مشکلات را پشت سرمی گذارد و اطمینان کامل دارد که این افرادی که بروی ظلم کرده اند تقاص و تاوان پس خواهند داد. آقای زیدآبادی بسیار صبور است و به نحواحسن این دوره را سپری می کند. زمانی که ما از این اوضاع و ظلمها ناراحت و شاکی می شویم ایشان ما را دلداری می دهد و می گوید این روزها می گذرد که نشان دهنده روحیه قوی و اعتقادات محکم ایشان است. ایشان مطمئن هستند که قانون خدا این نیست که ایشان مظلوم واقع بشود بر همین اعتقاد  صبور است و مقاوم.

فرزندانتان چه احساسی دارند و واکنششان نسبت به این برخوردها چیست؟
البته دو تا از پسرهایمان بزرگ هستند و شرایط را پذیرفته اند اما یک جاهایی بغض هایشان را نشان می دهند و احساس می کنند که در حق شان و در حق پدرشان ظلم شده است. در اظهارنظرهایشان نشان می دهند که چقدر از افرادی که با پدرشان این برخوردها را می کنند خشمگین هستند. پسر کوچکم که هشت سال دارد بعضی وقتها می خواهد من را دلداری بدهد و می گوید نگران نباش پدر تا دو روز دیگر آزاد می شود اما بعضی وقتها که بسیار دلتنگ پدرش می شود می گوید تو که گفته بودی زود می آید پس چرا نیامد. من یادم می آید روزی که آمدند آقای زیدآبادی را دستگیر کردند از من پرسید اینها کی بودند که اینطور پدرم را دستگیر کردند من گفتم نمی دانم یا بسیجی بودند یا مامور سپاه، حالا می گوید من از بسیجی ها و سپاه خیلی متنفرم چرا پدرم را بردند. بالاخره پسرانم پدرشان را می شناختند پدری که بسیار معتقد به اسلام و قانون بود این چنین باید بدون دلیل در زندان باشد. کسی که در تمام کارهایش مقید به قانون بود، چرا باید در نظام جمهوری اسلامی در زندان باشد؟ آقای زیدآبادی با حضورش در انتخابات نشان داد که حس ناسیونالیستی قوی دارد و کشور و وطنش را خیلی دوست دارد و علی رغم پیشنهادهایی که برای اقامت در خارج کشور به ایشان شد حاضر به ترک کشورش نشد و می گفت: "این جا وطن من است و من باید بمانم." با این همه صداقتی که داشت در خود انتخاباتی که جمهوری اسلامی برگزار کرد و به شکل قانونی از کاندیدایی که خود حکومت تایید صلاحیت کرده بود حمایت کرد. حالا تاوان این همه صداقت و وطن پرستی باید پانزده ماه زندان باشد؟ خوب با این اوصاف چه چیزی در ذهن بچه ها نقش می بندد? پیش خودشان می گویند یا باید به آن پدر که این همه وفادار بوده شک کرد یا به این نظام که ارزش وفاداری مردم را نمی داند و اینگونه پاسخ می دهد.

شما به عنوان کسی که پدرتان در زمان شاه دربند بودند و الان هم همسرتان در زندان هستند، در این مبارزات برعلیه استبداد سهم و نقش بزرگی ایفا کرده اید و شرایط سخت و ظلمهای زیادی را تحمل کردید چه صحبتی و خواسته ای دارید؟
من فقط می خواهم قانون رعایت شود، ما خانواده ها هیچ چیزی فراتر از اجرای قانون نمی خواهیم. چرا همسرم را غیرقانونی شب از خانه می برند؟ چرا به شکل غیرقانونی دو ماه خانواده نباید از زندانی خود خبر داشته باشد؟ چرا غیرقانونی همسر مرا در زندان کتک می زنند؟ چرا این همه فحاشی و خشونت نسبت به زندانی و خانواده اش باید انجام گیرد؟ این اقدامات و برخوردها در کجای قانون جمهوری اسلامی آمده است؟ چرا باید کسی را به زور کتک، وادار کنند تا حرفهایی بزند که براساس آن حرفها اتهام برایش بسازند؟ همسرم را کتک می زدند و می گفتند بنویس که چه کارهایی کردی تا از این نوشته ها که به زور کتک بوده اتهام برایش بسازند. کجای قانون جمهوری اسلامی آمده که یک زندانی بی گناه پانزده روز در زندان باشد بدون استفاده از مرخصی؟ اگر در جمهوری اسلامی به قانون عمل می شد الان جای همسران ما در زندان نبود. در قانون آمده است هرشخصی که جرمی مرتکب می شود در همان شهر باید زندانی شود چرا همسرم را به زندان کرج برده اند؟ تمام اینها "مغایر" باقانون است.

 

حداقل دانشجویان ستاره‌دار امسال بین 100 تا 150 نفر هستند

خبرگزاری هرانا - یک دانشجوی ستاره‌دار با بیان این که در سال جاری بین 100 تا 150 نفر در آزمون کارشناسی ارشد ستاره‌دار شده‌اند گفت که این تعداد در مقایسه با سال‌های گذشته به شدت افزایش یافته است.
به گزارش جرس، این فعال دانشجویی که در پی انتخابات سال گذشته مدتی را در بازداشت سپری کرد و اکنون به جمع دانشجویان ستاره‌دار پیوسته است، در توضیح روند ستاره‌ دار شدن توضیح داد: اخیرا در آزمون کارشناسی ارشد دانشگاه‌های دولتی، که نتیجه آن اوایل خرداد ماه روی سایت سنجش قرار گرفت، ستاره دار شدم. این محرومیت از تحصیل روی سایت سازمان چنین درج شده بود "شما نقص در پرونده دارید و تا تاریخ... به سازمان سنجش مراجعه فرمایید."

وی که نخواست نامی از او برده شود، ادامه داد: بعد از مراجعه در تاریخ مذکور به طبقه دوم سازمان، قسمت گزینش، رفتم که مرا به شخصی به نام نعیمایی ارجاع دادند. وی چند سوال راجع به خودم و فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی و انتخاباتی‌ام پرسید و فرمی را به من داد که در آن سوال‌های مختلفی پیرامون نوع فعالیت‌های‌ام در آن درج شده بود و در نهایت گفت که بعدا با شما تماس می‌گیریم. این روند تقریبا برای تمامی دانشجویان محروم از تحصیل به همین شکل طی می‌شود.

این فعال دانشجویی با اشاره به اینکه محرومیت در سال جاری تنها شامل دانشجویان فعال نشده، اظهار داشت:یکی از دانشجویان دانشگاه آزاد رودهن که به هیچ وجه سیاسی نبوده و دانشجوی معمولی و حتی غیرفعال به شمار می‌رود و تنها در جریان اعتراضات خیابانی به نتیجه انتخابات چند روزی بازداشت بوده با وجود کسب رتبه خوب از ادامه تحصیل محروم شده است، این به این معنا است که امسال دامنه محرومین از تحصیل بسیار بیشتر از سال‌های گذشته بوده است.

وی ادامه داد: ماه بعد که مجدد به سازمان سنجش رفتم مرا به داخل راه ندادند ولی از طریق تلفن نگهبانی، با قسمت گزینش صحبت کردم و کارمند گزینش تاکید کرد که "ما اسم آن100-150 نفر را اواخر خرداد واسه تجدیدنظر فرستادیم." یعنی امسال نزدیک به 100 الی 150 نفر در آزمون ارشد دانشگاه‌های دولتی سه ستاره شده اند که سازمان جهت تجدید نظر، اسامی آن‌‌ها را اواخر خرداد به اداره اطلاعات فرستاده بود.

این دانشجوی ستاره‌دار با بیان این که "اواسط مرداد مجددا به سازمان مراجعه کردم" تشریح کرد: این بار از طریق آشنایی که در سازمان کار می‌کرد به داخل رفتم و آن آشنا به من گفت که "اسامی شما بار اولی برای گزینش به اداره اطلاعات فرستاده شده و صلاحیت‌تان رد شده بود؛ حالا مجدد برای تجدیدنظر به اطلاعات فرستاده شده اما تاکنون پاسخ آن نیامده است."

وی درباره آزمون کارشناسی ارشد دانشگاه آزاد نیز اظهار کرد: پاسخ آزمون ارشد آزاد نیز چند روزی است که اعلام شده و در صفحه من و برخی از دوستان ستاره دار چنین درج شده است "کارنامه ای با مشخصات مورد نظر موجود نمی باشد" یعنی از ورود به دانشگاه آزاد نیز محروم شده‌ایم. محرومین از تحصیل در دانشگاه آزاد نیز بر خلاف روند چند سال گذشته که معمولا دانشجویان محروم از تحصیل در دانشگاه دولتی، در دانشگاه آزاد مشغول به تحصیل می شدند، تعداد قابل ملاحظه‌ای است.

این فعال دانشجویی محروم از تحصیل در پایان گفت: محرومین از تحصیل در دانشگاه آزاد از دیروز به مرکز آزمون دانشگاه آزاد واقع در خیابان پاسداران کوچه بهستان ششم، مراجعه کرده اند که پس از مراجعه به آنها شماره‌ای داده شده و گفته شده هفته بعد تماس بگیرید این در حالی است که هفته بعد زمان ثبت نام قبول شدگان در دانشگاه آزاد تمام می شود.

گفتنی است از سال 85 داوطلبان کنکور کارشناسی ارشد با موج محرومیت از ادامه تحصیل مواجه شدند. این روند تاکنون هرسال ده‌ها نفر از دانشجویان را از ادامه تحصیل و پیشرفت بازداشته است. ستاره دار شدن که تا سال گذشته مختص دانشگاه‌های سراسری بود، از دو سال پیش در دانشگاه آزاد هم رسم شد.

سال گذشته در مناظرات انتخاباتی محمود احمدی‌نژاد وجود دانشجویان ستاره‌دار را انکار کرد که این گفته تجمع این دانشجویان در مقابل وزارت علوم، مجلس و صدا و سیما را در پی داشت.

هم اکنون شیوا نظرآهاری، ضیا نبوی، مهدیه گلرو و مجید دری از دانشجویان محروم از تحصیل با احکام سنگین و طولانی مدت در بازداشت به سر می‌برند.


 

تاسيس پليس فضاي مجازي در ناجا


خبرگزاری هرانا - مسوول روابط عمومي نيروي انتظامي خراسان جنوبي از تاسيس "پليس مجازی" براي نظارت دقيق بر استفاده از فضاي مجازي و کاربران خبر داد.

بر اساس آنچه ايسنا نوشته است، سيد کاظم هاشم آبادي در جلسه ستاد ساماندهي فضاي مجازي گفت: پليس فضاي مجازي در راستاي مقابله با تهديدات فضاي مجازي و اعتياد به اينترنت و مسائلي از اين قبيل شکل گرفته است.
محمدرامين مهدوي کيا مدير اماکن عمومي خراسان جنوبي در اين جلسه گفت: علاوه بر قوانيني که اصناف براي کافي نت ها در نظر گرفته‌اند نيروي انتظامي هم يک سري قوانين خاص براي آن ها در نظر گرفته است.

وي افزود: در کافي نت‌ها حتما بايد به جداسازي فضاي آنها پرداخته شود و از تاسيس کافي نت‌ها در طبقات فوقاني و تحتاني خودداري شود و کافي نت بايد در طبقات هم سطح زمين باشند.

مدير اماکن عمومي خراسان جنوبي اظهار كرد: قابل رويت بودن داخل کافي نت‌ها و عدم استتار آنها و عدم تاسيس آن ها در کنار مدارس از ديگر قوانين نيروي انتظامي براي کافي نت‌ها است.

مهدوي کيا عدم ارتباط با منازل مسکوني و حضور شخص صاحب پروانه را از ضروريات براي کافي نت ها عنوان کرد و گفت: بايد در کافي نت ها شؤونات اسلامي و حجاب اسلامي رعايت شود و از پخش موسيقي‌هایی که به اعتقاد وب "مستحجن" اند، خودداري شود.

وي يادآور شد: حتي بايد براي وضع ظاهري افرادي که به کافي نت ها مراجعه مي کنند يک سري معيارهايي تعيين شود و هشدارهاي لازم درخصوص "شئونات اسلامی" به آن ها داده شود.

 

 

بازداشت دو شهروند کرد در بانه

خبرگزاری هرانا - دو شهروند کرد روز چهاردهم شهریور ماه توسط نیروهای امنیتی در شهر بانه بازداشت شدند.
به گزارش روا نیوز، فرزانه رضوی همراه همسرش در منزل شخصی شان توسط نیروهای لباس شخصی بازداشت و به مکان نامعلومی منتقل شدند.
همسر فرزانه رضوی پس از چند ساعت آزاد شد اما تا کنون از سرنوشت این شهروند هیچ اطلاعی در دست نیست.
شایان ذکر است که از علت بازداشت این شهروندان اطلاعی در دست نیست.

 

 

محاکمه سکینه محمدی ‌آشتیانی به اتهام زنا متوقف شد

خبرگزاری هرانا - رامین مهمان‌پرست، سخنگوی وزارت امور خارجه ایران از توقف محاکمه سکینه محمدی ‌آشتیانی به اتهام زنا خبر داد.
مهمان‌پرست در گفت‌وگو با پرس تی‌وی، شبکه تلویزیونی انگلیسی زبان ایران، دلیل توقف محاکمه محمدی‌ آشتیانی به اتهام زنا را "بررسی مجدد پرونده" اعلام کرد و افزود که محاکمه او به اتهام قتل در حال اجرا است.

به گزارش رادیو زمانه، سخنگوی وزارت امور خارجه ایران واکنش کشورهای غربی به حکم سنگسار محمدی‌‌‌‌ آشتیانی را هیاهویی برای اعمال فشار بر سر برنامه اتمی ایران نامید.
مهامان‌پرست افزود: ‌"کشورهای غربی تلاش می‌کنند تا از این پرونده بهره‌برداری سیاسی کرده و آن را به یک بازی سیاسی تبدیل کنند."
سخنگوی وزارت امور خارجه ایران همچنین خبر صدور حکم 99 ضربه شلاق برای محمدی ‌آشتیانی را "کذب محض" خواند.
شنبه ششم شهریور تایمز لندن عکسی از یک زن بدون حجاب را که گفته بود متعلق به محمدی ‌آشتیانی است، منتشر کرده بود. تایمز چند روز اعلام کرد که عکس متعلق به این زن نبود و عذرخواهی کرد.
سجاد قادرزاده فرزند محمدی‌آشتیانی گفته بود که مادرش به دلیل انتشار این عکس به اتهام "فساد و بدحجابی" به 99 ضربه شلاق محکوم شده است.
رامین مهمان‌پرست همچنین با بیان اینکه اتهام قتل سکینه محمدی ‌آشتیانی، «نباید به موضوع حقوق بشری تبدیل شود»، گفت:‌ "اگر آزادی همه کسانی که مرتکب قتل شده‌اند به عنوان دفاع از حقوق بشر تلقی شود، همه کشورهای اروپایی می‌توانند لیست افرادی که در کشورشان به جرم قتل زندانی هستند را با هم مبادله و برای دفاع از حقوق بشر همه قاتلین را آزاد کنند."
به گفته مهمان‌پرست کسانی که نگران وضعیت خانم محمدی هستند، بهتر است نگران شرایط بازماندگان مقتول نیز باشند چرا که آن‌ها فردی را از دست داده‌اند.
سکینه محمدی آشتیانی از سوی دادگاهی در ایران به اتهام رابطه نامشروع به سنگسار متهم شده‌است. حکم سنگسار وی چندی پیش در پی فشارهای بین‌المللی و اعتراض مدافعان حقوق بشر تعلیق شد. او همچنین به دست داشتن در قتل همسرش نیز متهم شده است.
منوچهر متکی، وزیر امور خارجه ایران چند روز قبل در گفت‌وگو با هفته نامه آلمانی اشپیگل، اعتراضات جهانی نسبت به حکم محمدی ‌آشتیانی را «بازی متقلبانه» سياستمداران و رسانه‌های اروپايی دانست.
لولا داسیلوا، رئیس‌جمهور برزیل 10 مردادماه گذشته از محمود احمدی‌نژاد، رئیس‌جمهور ایران خواست تا اجازه دهد که کشورش به سکینه محمدی آشتیانی "پناهندگی" دهد. اما ایران این پیشنهاد را نپذیرفت و آن را توطئه غرب برای دخالت در روابط کشورها توصیف کرد.
روزنامه کیهان چاپ تهران هشتم شهریور جاری در تندترین واکنش به اعتراضات جهانی علیه حکم محمدی‌آشتیانی، کارلا برونی، بانوی اول فرانسه را به دلیل حمایت از سکینه محمدی آشتیانی "فاحشه" خطاب کرد.
یک روز پس از واکنش کیهان، رنار والرو، سخنگوی وزارت امور خارجه فرانسه گفت: "ما به دولت ایران از طریق مجاری دیپلماتیک اعتراض کرده‏ایم. توهین‌هایی که علیه چند شخصیت فرانسوی از جمله خانم کارلا برونی در روزنامه کیهان صورت گرفته و در وب سایت‌های وابسته به دولت تکرار شده است، غیرقابل تحمل است."
مدتی پیش کارلا برونی با انتشار نامه سرگشاده‌ای نسبت به حکم سنگسار سکینه محمدی آشتیانی اعتراض کرده بود.

 

 

مخالفت با انتقال ابوالفضل عابدینی به زندان اوین

خبرگزاری هرانا - دادستان کل کشور با انتقال ابوالفضل عابدینی نصر، روزنامه نگار و فعال حقوق بشر، به زندان اوین مخالف نموده است.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، پس از گذشت چندماه از درخواست ابوالفضل عابدینی برای انتقال به زندان اوین، و پس از پیگیری های مکرر خانواده ایشان دادستانی دلیل اجرا نشدن آن را عدم وجود جا در زندان اوین و بویژه پر بودن بیش از حد بند امنیتی عنوان کرد.
ابوالفضل عابدینی که در زندان کارون اهواز در شرایط سخت ممنوع الملاقات و ممنوع التردد با زندانیان خطرناک مبتلا به ایدز و هپاتیت و قاتلین محکوم به اعدام نگهداری می شود، چند ماه پیش طی نامه ای درخواست انتقال خود به زندان اوین را داشت که پس از مدتی ابتدا عنوان شد که نامه ایشان گم شده است.
دادستان و قاضی پرونده تاکنون با مرخصی عابدینی نیز مخالفت کرده و بر اساس گفته خودشان فشار مسئولین امنیتی در پرونده نیز در این زمینه دخیل است.
ابوالفضل عابدینی آخرین بار نیمه شب 11 اسفند سال 1388 در منزل پدری اش در رامهرمز بازداشت شده و تاکنون بدون مرخصی در زندان کارون اهواز بسر می برد.

 

 

خودسوزی دو دختر در یک روز در استان ایلام

خبرگزاری هرانا - در اوایل هفته ی جاری سه دختر در یک روز، در استان ایلام دست به خودکشی زدند که دو تن از آن ها از طریق ریختن نفت به روی بدنشان و خودسوزی قصد پایان بخشیدن به زندگی خود را داشتند.

به گزارش آخرین نیوز، در پی این حادثه 3 دختر 17 و 18 ساله اقدام به خودکشی کردند که یک نفر جان خود را از دست داده و دونفر در شرایط وخیم به سر می برند.

دو دختر 17 و 18 ساله ايواني و ایلامی با ريختن نفت بر روي خودشان و دختر17 ساله دره شهري هم با خوردن پودر حشره کش اقدام به خودکشی کردند که اقدام بـه خودکشي کرد کـه دختر مصدوم ایوانی پس از انتقال به بيمارستان جان خود را از دست داد.
گفتنی است استان ایلام بیشترین آمار خودکشی بویژه خودسوزی زنان را در کشور به خود اختصاص داده است.
به گفته معاون اجتماعي فرماندهي انتظامي استان ايلام معضل خودکشي هم اکنون بعنوان يکي از معضلات مهم استان به شمار مي رود.

معاون هماهنگ کننده فرماندهي انتظامي استان ايلام نیز با اشاره به آسيب هاي رواني و اجتماعي شايع در استان اظهار داشت: اين آسيب ها دلايل و ريشه هاي گوناگون فرهنگي ، اقتصادي و ... دارد که بايد پس از شناسايي جهت کنترل و پيشگيري هدف گذاري شوند.

 

ایجاد دیوار حائل بین دختران و پسران در دانشکده علوم اقتصادی

خبرگزاری هرانا - دانشجویان دانشکده علوم اقتصادی به تازگی شاهد اقدام مسئولان دانشکده به احداث دیواری در محوطه این دانشکده برای جداسازی جنسیتی بوده‌اند.
به گزارش کلمه، با نزدیک شدن به زمان آغاز سال تحصیلی دانشگاهها، مسئولان دانشکده علوم اقتصادی با همکاری حراست این دانشکده، اقدام به ساختن دیواری در محوطه این دانشکده برای جدایی خواهران و برادران کرده‌اند.
این اقدام پس از آن صورت می گیرد که در ابتدای سال تحصیلی گذشته، حراست دانشکده اقدام به نصب پرده برزنتی در محوطه دانشکده کرده بود که با مخالفت و اعتراض دانشجویان مجبور به برداشتن آن شد.
دانشجویان این دانشکده همچنین خبر داده‌اند که همزمان از این اقدام، حراست دانشکده چند نگهبان زن نیز استخدام کرده است که وظیفه آنها تذکر به دانشجویان دختر در خصوص رعایت شئونات اسلامی است.
دانشکده علوم اقتصادی که پیش از این تحت عنوان دانشکده امور اقتصادی و دارایی شناخته می‌شد، جدا از دیگر دانشگاههای شهر تهران به فعالیت می‌پردازد و به صورت نیمه متمرکز دانشجو می‌پذیرد. ریاست این دانشکده از زمان روی کار آمدن محمود احمدی نژاد، به یکی از فارغ‌التحصیلان دانشگاه امام صادق به نام مهدی صادقی واگذار شده است که تاکنون چند استاد مطرح و بنام این دانشکده را اخراج و در عوض تعداد زیادی از همکاران خود و فارغ التحصیلان دانشگاه امام صادق را به این دانشکده آورده است.

 

 

تجمع کارگران شرکت کرپ ناز کرمانشاه

خبرگزاری هرانا - تعدادی از کارگران شرکت کرپ ناز کرمانشاه روز گذشته مورخ هفدهم شهریورماه، در مقابل مديريت بانک ملت اين شهر حاضر شدند.
به گزارش آژانس خبری موکریان، خواسته کارگران حاضر در محل از مديريت بانک، پرداخت حقوق به تعويق افتاده چهار ماه و واريز کردن حق بيمه چند ماهه اخير بوده است.
شایان ذکر است که کارگران شرکت کرپ ناز کرمانشاه پيشتر نيز در مقابل استانداری اين شهر تجمع کرده و خواستار رسيدگی به مطالباتشان بوده اند.


مریم ضیا، به یک سال حبس تعزیری محکوم شد

خبرگزاری هرانا - مریم ضیا، فعال حقوق کودک، از سوی شعبه 28 دادگاه انقلاب به ریاست قاضی مقیسه به اتهام تبلیغ علیه نظام، به یک سال حبس تعزیری محکوم شد.
به گفته منابع آگاه، قاضي در جلسه دادگاه، نه تنها بی طرف نبوده بلکه در طول دادرسی، رفتاری همانند بازجویان وزارت اطلاعات داشته و با استناد به ماده 500 قانون مجازات اسلامي وی را به يک سال حبس تعزیری محکوم کرد.
وی در تاریخ 10 دی ماه 1388 بازداشت شده و مدت 3 ماه را در زندان اوین به سر برد. این در حالی است که نزدیک به 2 ماه در بند 209 همان زندان، که مربوط به وزارت اطلاعات است نگهداری می شد.
کمیته گزارشگران حقوق بشر، پیش از این گزارش داده بود که "خانم ضیا پس از 13 روز اعتصاب غذا، به دلیل اظهار نظر پزشکان، مبنی بر به صلاح‌نبودن ادامه بازداشت ضیا به دلیل وخامت وضعیت جسمانی، با قرار وثیقه 30 میلیون تومانی از زندان اوین آزاد شد."
گفتنی است پیش از آغاز سال جدید، خانواده این فعال اجتماعی وثیقه 30 میلیون تومانی تعیین شده برای وی را تودیع کرده، اما قاضی پرونده از آزادی وی ممانعت به عمل آورده بود.
مریم ضیا مدیر جعیت تلاش برای جهانی شایسته کودکان، صبح روز 10 دی ماه توسط نیروهای امنیتی بازداشت شد. وی پیش از این نیز در 22 خردادماه سال 1385 در تجمعی که به قصد اعتراض به «قوانین نابرابر» از سوی فعالان زن در میدان هفت تیر برگزار شد، بازداشت شده بود.
لازم به ذکر است که وکالت این فعال اجتماعی را خانم محمدی و آقای مشکانی بر عهده داشتند.

 

استقرار مجدد نيروهاي امنيتي درب منزل مهدي كروبي


سحام نيوز: از ساعاتي پيش نيروهاي امنيتي با استقرار در اطراف و درب منزل مهدي كروبي آمد و شد به اين ساختمان را  تحت كنترل خود قرار دادند.
به گزارش خبرنگار سحام نيوز اين افراد با ذكر اين ادعا واهي كه “خبر رسيده كه آقاي كروبي قصد برگزاري نماز عيد فطر را دارد” اقدام به استقرار مجدد درب منزل نموده اند.
پيش از اين نيز مهاجمان به منزل كروبي، در شعارهايشان چنين ادعايي را مطرح كرده بودند.
لازم به توضيح است آقاي كروبي قصد برگزاري نماز عيد فطر را نداشته و ندارند و اخبار منتشر شده در برخي سايت ها خبر كذب مي باشد كه توضيح فوق نيز به ماموران امنيتي مستقر در محل از سوي فرزند ايشان اعلام شده است.



در نامه اي خطاب به رهبري:روایت تکان دهنده عبدالله مومنی از شکنجه ها و اعتراف گیری در زندان


عبدالله مومنی، سخنگوی سازمان دانشجویی ادوار تحکیم وحدت که در جریان حوادث بعد از انتخابات بازداشت و اکنون در زندان به سر می برد، طی نامه ای از زندان اوین خطاب به رهبر جمهوری اسلامی، مطالبی را در خصوص شکنجه شدید، اعترافات ساختگی و محاکمه نمایشی خود، و همچنین فقدان کامل استقلال قضایی در محاکمه اش شرح داده و خواستار تشکیل یک کمیته حقیقت یاب پیرامون رخدادهای صورت گرفته شد.
این فعال دانشجویی که هم اکنون در حال گذراندن محکومیت ۴ سال و ۱۱ ماه خویش در بند ۳۵۰ زندان اوین تهران است، در نامه خود همچنین خاطرنشان کرده است “به آگاهی می رسانم من همچنان به اعتقاداتی که پیش از بازداشت داشته ام پایبندم و آنچنانکه توضیح دادم سخنانی را که تحت فشار در دادگاه روخوانی کردم، بیان اعتقاد خود نمی دانم.”
به گزارش تارنمای کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران، عبدالله مومنی دراین نامه خطاب به رهبر جمهوری اسلامی خاطرنشان می کند پس از آنکه در زندان شنیده است آقای خامنه ای گفته “اعتراف و اقرار هر متهم دردادگاه ودرمقابل دوربینها و بینندگان میلیونی شرعاً، عرفاً و عقلاً حجت، مسموع و نافذ است”، تصمیم گرفته است این نامه را بنویسد.
هادی قائمی، سخنگوی کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران می گوید “این نامه خطاب به آیت الله خامنه ای است و اگر ایشان واکنشی به آن صورت ندهد وترتیب تحقیقات گسترده و پاسخگو نگهداشتن متخلفین را ندهد جای هیچ تردیدی باقی نمی ماند که روش های وحشیانه غیرانسانی به کارگرفته شده برای اخذ اعترافات اجباری مورد تایید رهبر جمهوری اسلامی ایران است.”
این نامه سند مهمی است که به عنوان مدرک دست اولی از روند دستگیری ها و محاکمات بعد از انتخابات ایران ارائه می شود. در این نامه، عبدالله مومنی ازضرب و جرح شدید، اقدام به خفه کردن تا حد بیهوشی، و نگهداشتن سر وی در کاسهء توالت توسط بازجویانش، حبس در سلول انفرادی برای ۸۶ روز (در یک سلول ۱٫۶ متر در ۲٫۲ متری)، تهدید مکرر به اعدام ، تهدید به آزار واذیت جنسی، وادار شدن توسط بازجویانش برای تمرین اعترافات ساختگی قبل از جلسهء دادگاه، و فقدان کامل استقلال توسط قاضی پرونده اش، ابوالقاسم صلواتی، و سایر مقامات قوهء قضاییه که دست اندرکار محاکمهء وی بوده اند و همچنین نفوذ بی حد بازجویان و ماموران اطلاعاتی در روند محاکمهء وی که همگی بیانگر ماهیت سیاسی این محاکمه است سخن می گوید.
هادی قائمی افزود: “این عمل به آیت الله خامنه ای این امکان را می دهد که بیانات خویش را در خصوص اعترافات اجباری تصحیح نماید و با تحقیق در خصوص این موارد فاحش نقض قانون، از عدالت و قانون گرایی حمایت نماید. در غیر این صورت، ایشان بر چراغ سبزی که به ماموران امنیتی و اطلاعاتی برای ادامهء این جنایات هولناک نشان داده است، صحه می گذارد.”
کمپین نگرانی عمیق خود را در خصوص سلامتی و امنیت عبدالله مومنی در مقابل هرنوع اقدام تلافی جویانه که ممکن است توسط بازجویان و زندانبانان وی در داخل زندان اوین نسبت به وی اعمال شود اعلام میدارد . پس از انتشار این نامه، کمپین شخص آیت الله خامنه ای و همچنین شخص آیت الله صادق لاریجانی ریاست قوهء قضاییه را مسئول سلامتی و امنیت عبدالله مومنی می داند. هرگونه فشارو یا ادامهء خشونت علیه عبدالله مومنی مبین حمایت و تایید رهبران ایران از چنین رفتارهایی خواهد بود.
در طول ۱۵ ماه گذشته، کمپین و سایر سازمانهای حقوق بشری مستمرا در خصوص خشونت، شکنجه، و اعترافات اجباری سیستماتیک فعالان برجستهء جامعهء مدنی که پس از انتخابات دستگیر شده اند گزارشاتی تهیه کرده اند.
مقامات ایرانی مکررا این گزارشات را تکذیب کرده اند. در جلسات ادواری شورای حقوق بشر در ژنو در بهمن ماه۱۳۸۸ و خردادماه ۱۳۸۹ ، محمد جواد لاریجانی، نمایندهء ارشد ایران، اعمال هرگونه شکنجه را انکار کرد. در تاریخ ۸ شهریور ۱۳۸۹، وزیر امور خارجهء ایران، منوچهر متکی، به هفته نامه اشپیگل گفت که در زندانهای ایران هیچگونه اعترافات اجباری و یا ساختگی صورت نمی گیرد.
آیت الله خامنه ای و آیت الله لاریجانی هیچگونه اقدامی برای رسیدگی به خشونت و شکنجه توسط ماموران اطلاعاتی و امنیتی انجام نداده اند و آنها را تکذیب کرده اند. اما نامهء عبدالله مومنی، و همچنین نامهء دیگری از حمزه کاظمی، یک فعال سیاسی دیگر که توضیحات مشابهی را ارائه کرده است، اینک بهانهء خبر نداشتن از این جنایات را از رهبران ایران سلب می کند.
کمپین بین المللی حقوق بشر عبدالله مومنی را برای شهامتش برای نوشتن این نامه علیرغم تهدیدات جدی که ممکن است با آنها روبروشود تقدیر می کند.
کمپین از بان کی مون، دبیرکل سازمان ملل متحد که باید در جلسهء عمومی سازمان ملل متحد گزارش سالیانهء وضعیت حقوق بشر در ایران را ارائه نماید درخواست می کند تا بر برپایی یک مکانیسم مستقل نظارت بر وضعیت بحرانی حقوق بشر در ایران پافشاری کند.
کمپین همچنین از اعضاء مجمع عمومی سازمان ملل متحد می خواهد تا تدبیری برای یک مکانیسم مستقل نظارتی برای ایران در جلسهء پیش روی سازمان ملل متحد در نیویورک اتخاذ نمایند.
کمپین از رهبر ایران، آیت الله خامنه ای، می خواهد تا فورا کلیهء زندانیان عقیدتی را آزاد نماید و کلیهء افرادی را که در نقض سیستماتیک و عمیق حقوق بشر دخیل بوده اند ، مورد پاسخگویی قرار دهد.
متن کامل نامه عبدالله مومنی خطاب به رهبر جمهوری اسلامی به شرح زیر است:
بسمه تعالی
لا یحب الله الجهر بالسوء من القول الا من ظلم و کان الله سمیعا علیما
خدا دوست ندارد کسی عیب خلق خدا را به بلندی صدا کند مگر آنکه ستمی به او رسیده باشد وبخواهد از دست ظالم فریاد و دادخواهی کند و زشتی عمل ظالم را فاش گوید. (سوره نساء آیه 148)
جناب آیت الله خامنه ای
مقام رهبری جمهوری اسلامی ایران
در یکی از روزهای بازداشت در زندان اوین فرصتی دست داد تا سخنان شما را از تلویزیون در ضرورت ضدیت با ظلم و رعایت انصاف و عدالت بشنوم (2/4/89) و همان روز بود که تصمیم گرفتم تا این نامه را خطاب به شما بنویسم از آن رو که شاید اخبار این بازداشتگاهها به شما نرسد و ندانید که غیر از کهریزک در بازداشتگاه اوین نیز یک زندانی نه تنها از حداقل حقوق برخوردار نیست بلکه شدیدترین فشارهای روحی و جسمی نیز با هدف ترور شخصیتی و اقرار اجباری بر او وارد می شود. همچنین از آنجا که شنیدم در همان ایام که من و امثال من تحت سخت ترین شکنجه ها جهت اعتراف به جرایم ناکرده بودیم، حضرتعالی در خطبه های نماز عید سعید فطر، اظهار داشته اید که “متهم هر چه درباره خود بگوید در دادگاه، این حجت است” قصد کردم طی این نامه شکنجه ها و رفتارهای غیرقانونی، غیرشرعی رفته بر خودم را شرح دهم تا به این پرسش پاسخ جدی داده شود که آیا اعترافاتی که از طریق چنین شیوه های غیرانسانی و غیراخلاقی اخذ می شود نیز از نظر شما معتبر است یا خیر؟ بدین ترتیب و به امید تشکیل کمیته ای حقیقت یاب جهت بررسی آنچه در طول دوران بازداشت، بازجویی و دادگاه بر من به عنوان یک زندانی جمهوری اسلامی در دوران حکومت شما گذشته است را بازگو می کنم. گرچه امیدوارم بازگویی آنچه بر من رفته است، به جای تحقیق در خصوص واقعیت ماجرا و اجرای عدالت، به افزون شدن فشارها و تلخ تر شدن ایام زندان نیانجامد.
مقام رهبری
امروز که به عنوان یک منتقد نظام جمهوری اسلامی در زندان اوین بسر می برم، بی مناسبت نمی دانم که در چند سطر مواضع سیاسی خود را طی یک دهه گذشته بیان نمایم. اینجانب در سال 1375 وارد دانشگاه شدم و در همان سال ابتدایی ، به عضویت انجمن اسلامی دانشجویان و متعاقب آن دفتر تحکیم وحدت درآمدم و تا سال 1384 که مدرک کارشناسی ارشد جامعه شناسی خود را از دانشگاه علامه طباطبایی(ره)اخذ نمودم به عنوان عضو شورای مرکزی و دبیر تشکیلات دفتر تحکیم وحدت،فعالیت کرده و از سال 1384 تا به امروز به عنوان عضو شورای مرکزی سازمان دانش آموختگان ایران اسلامی(ادوار تحکیم وحدت) و سخنگوی آن مجموعه قانونی، در جهت پیشبرد دموکراسی و حقوق بشر، به فعالیت پرداخته ام. در دوران حضور در جریان دانشجویی، دغدغه اصلی من و همفکرانم تاکید بر استقلال نهاد دانشگاه از نهاد قدرت و احزاب و جریانات سیاسی و نقد حاکمیت در جهت همراهی با ملت ایران بوده است. من و دوستانم در مجموعه دفتر تحکیم وحدت معتقد بودیم که جنبش دانشجویی رسالت بستر سازی برای طرح مطالبات آزادی خواهانه و تاریخی مردم و دفاع از حقوق شهروندان ، فارغ از هرگونه گرایش و سلیقه آنان را بر عهده دارد و هم از این رو معتقد بودیم و هستیم که جریان دانشجویی به جای مجیز گویی قدرت و اصحاب آن، می بایست به نقد هرگونه ویژه خواری و امتیاز طلبی برای هر قشر و یا طبقه خاصی پرداخته، از حقوق احاد ملت از جمله زنان، اقلیت های مذهبی و قومیت ها دفاع نماید. از این رو در طول یک دهه گذشته همواره مغضوب قدرت و نهادهای امنیتی بوده و به همین دلیل، چندین بار طعم زندان و انفردای را چشیده ام، به گونه ی که با احتساب دوره ی اخیر، قریب به 200 روز سلول انفرادی را تجربه کرده ام. اگر چه زندان های قبلی نیز عاری از فشار و شکنجه نبوده است اما از این رو که دوره ی اخیر، تجربه ی متفاوت را به نمایش گذاشت و آگاهی افکار عمومی و مسولان امر از جنایات رخ داده داده امری بیش از پیش ضروری است بدان می پردازم.
مقام رهبری
هتاکی و فحاشی، ضرب و شتم و رفتارهای غیر قانونی از همان لحظه اول بازداشت من آغاز شد. در جریان دستگیری درحالیکه گاز اشک آور که تا پیش از آن در خیابانها استفاده می شد در فضای بسته مرا به حالت خفگی انداخته و امکان هرگونه تحرکی را از من سلب کرده بود ماموران دست بردار نبوده و با کینه و دشمنی چنان مرا به زیر مشت و لگد گرفتند که با بینی، دهان و دندانهایی خونین و دستان و پاهایی زنجیرشده به مسئولان شان در زندان اوین تحویل شدم؛ و جالب آنکه وقتی به ماموران که حدود بیست نفر بودند در برابر فحاشی و ضرب و شتم می گفتم که از شما به قاضی شکایت می کنم، با فحش های رکیک آنها و الفاظ وقیحانه به خودم و قاضی مواجه می شدم. این البته دستگرمی آغاز کار بازجویان بر روی جسم و روح من بود. از همان ابتدای بازداشت درحالیکه مدام در گوشم می خواندند که “نظام ترک برداشته” با این وعده مواجه بودم که “شماها اعدام خواهید شد”. انتظار تحقق این وعده تا مدتها بارها وقتی در طی شبانه و روز بدون هیچ توضیحی مرا از سلولی به سلولی دیگر و از بندی به بندی دیگر منتقل می کردند مرا در بیم و هراس نسبت به ادامه حیات خویش قرار می داد. طی 86 روز انفرادی هیچ وقت آسمان را ندیدم و طی هفت ماه بازداشت در بندهای امنیتی 209 و 240 تنها شش بار از “حق هواخوری” برخوردار شدم و پس از دوران انفرادی و حتی پایان بازجویی و برگزاری دادگاه هر دو هفته تنها یک بار اجازه تماس تلفنی کوتاهی آن هم با حضور بازجو با خانواده را داشتم.
بگذریم و بگذارید به شرح روزهای ابتدای بازداشت خود برگردم: پس از بازداشت به شرح فوق، روانه انفرادی در سلول 101 بند 209 اوین شدم و در بدو ورود متوجه وجود مدفوع در زیر موکت سلول شده و اعتراض کردم، پاسخم این بود که “شایسته بیشتر از این نیستی”.
از بند 209 نیز که پس از دو روز مرا به بند 240 منتقل کردند و در اختیار وزارت اطلاعات قرار گرفتم، شرایط زندان سخت تر و غیرانسانی تر شد. برخلاف مصوبه مجلس ششم و دستور آیت الله شاهرودی که هر دو سلول انفرادی را یکی کرده بودند تا سوئیت بشود، در اینجا هر سلول انفرادی را تقسیم به دوسلول کرده بودند با ابعاد 60/1 در 20/2 متر (به شکلی که عرض سلول از قد من کوتاه تر بوده و تنها در یک وضعیت امکان درازکشیدن داشتم). یک سطل فلزی که بر سر چاه توالت جهت اجابت مزاج گزارده بودند و یک شیرآب در بالای آن نیز داخل سلولی به همین اندازه بود تا زندانی برای نیازهای اولیه نیز از سلول بیرون آورده نشود. در فضای قبر مانند سلول و سکوت گورستانی بند، متاسفانه وضعیت سلول نیز به شکلی بود که جهت قبله به سمت سطل فلزی مذکور بوده و فاصله سجده گاه زندانی با آن حدود یک وجب بود و نورافکنی هم 24 ساعته روشن بود تا مبادا زندانی هوس خواب در سر بپرورد.
تحمل انفرادی و بازجویی های طولانی امری بود که باید به آن عادت می کردم. اما درکنار انفرادی، بی خوابی های مکرر در نتیجه جلسات بازجویی چند ساعته و ایستادن بر روی یک پا و ضرب و شتم و سیلی های پیاپی نیز ترجیع بند این روزها بود. فشارها و آزار ناشی از عدم اطاعت از خواست بازجویان آنقدر بود که گاهی باعث می شد در حین بازجویی از هوش بروم.
گاهی نیز که گویی باید مشت آهنین از آستین بازجو بیرون می آمد، چنین می شد و چندین بار آنچنان بازجوی پرونده، گلویم را تا حد خفگی می فشرد که بی هوش برزمین می افتادم و تا روزها از شدت درد در ناحیه گلو، خوردن آب و غذا برای ام زجرآور می شد. البته صدمات ناشی از شکنجه تنها متوجه یک زندانی چون من نیست بلکه به شخص بازجو و شکنجه گر نیز آسیب می رساند تا جایی که به یاد دارم در جریان یکی از بازجویی ها پس از ضربات متعدد و مکرر بازجو که با پشت دست به دهان و دندانهایم می کوبید متوجه ایراد جرح بر روی انگشتان دست اش شدم.
بازجویان حتی از فریاد و ناله های من نیز در هنگام ضرب و شتم علیه دیگر زندانیان استفاده می کردند به طوری که بعدها از برخی زندانیان شنیدم که با ترتیب دادن جلسات بازجویی همزمان ضجه های من را به گوش سایر زندانیان می رسانده اند تا آنها را نیز بدین وسیله تحت فشار و شکنجه روحی و روانی قرار دهند.
بدین ترتیب بازجویی ها تنها یک هدف داشت: بریدن زندانی و اعتراف او به آنچه بازجو می خواهد و البته وقتی می پرسیدم که چگونه می توان برای اعتراف گرفتن دست به چنین رفتارهایی زد، پاسخی چنین می شنیدم که “به گفته بنیانگذار انقلاب، حفظ نظام اوجب واجبات است”.
در ماه اول بازجویی مدام این جمله را از زبان بازجوها می شنیدم که “خونی ریخته شده و نظام ترک برداشته و خیلی از شماها باید اعدام شوید و شاکی شما نیز نظام است”. هر بار نیز که در بازجویی “مطابق میل بازجو” و به تعبیر آنها “مطابق مصلحت نظام” پاسخ نمی گفتم، گفته می شد که “یا جواب باید مطابق آنچه باشد که ما می خواهیم یا باید همین برگه بازجویی را بخوری و قورت بدهی” و این فقط تهدید نبود بلکه پس از رد خواسته هایشان با زور و فشار برگه های بازجویی به من خورانده می شد و جالب آنکه این عمل حتی یکبار در ماه مبارک رمضان و در هنگامی که روزه دار بودم نیز انجام شد، البته وقتی کتک زدن و فحش های ناموسی در شب های مبارک قدر حرمتی نداشته باشد، دیگر هر رفتاری مجاز خواهد بود.
جناب آیت الله خامنه ای
از همان ابتدای بازجویی من را وادار به تک نویسی علیه دوستان و نزدیکان کرده و وقتی مقاومت کردم علاوه بر ضرب و شتم و سیلی های پیاپی با این پاسخ بازجو مواجه شدم که “باید تک نویسی کنی تا شخصیت کذایی ات خورد شود”. شاید از همین رو و برای خورد شدن و تحقیر شخصیتی من بود که مرتبا می خواستند به روابط و مسائل اخلاقی ناکرده خود نیز اعتراف کنم و وقتی می گفتم این سخنان درست نیست و من نمی توانم علیه خود به دروغ اعتراف کنم با فحش های رکیک و ضرب و شتم و این پاسخ آنها روبرو می شدم که ” فاحشه ای را در دادگاه می آوریم تا علیه تو اعتراف کند و بگوید که رابطه نامشروع با تو داشته است”.
تخصص بازجوی نظام جمهوری اسلامی و به اصطلاح سربازان گمان امام زمان در استعمال الفاظ رکیک و فحش های ناموسی – رکیک ترین فحش هایی که به هیچ عنوان در این نامه نمی توان به آن اشاره کرد و حتی برای اولین بار در عمرم به گوشم می خورد- برای ام تجربه دردناکی بود و در ادامه همین بازجویی ها و فحاشی ها وقتی از بازجوی خود می شنیدم که “بلایی سرت می آوریم که وقتی بیرون اسم 240 را شنیدی بدنت بلرزد”، از خود می پرسیدم که چگونه یک دستگاه امنیتی می تواند با چنین تهدیدها و ارعاب هایی امنیت را در کشور برقرار کند و عاقبت چنین روش هایی به کجا خواهد رسید؟ آیا با تکیه بر انهدام روانی و شخصیتی زندانیان به عنوان حلقه مکمل شکنجه و سرکوب می توان به عدالت دست یافت؟ اینکه در رفتار ضابطان هیچ ضابطه ای جز قاعده اعتراف گیری به هر قیمت، حکفرما نباشد با کدام اصول اخلاقی، شرعی و انسانی سازگار است؟ بازجویان در تمام طول بازجویی بارها به مادر مرحومه ام که زنی مومنه و مادر شهید است ، با بدترین وجه ممکنه ، مورد فحش وناسزا و الفاظ رکیک قرار می دادند، همسر فداکارم، بارها برغم آنکه زنی مسلمان و مومنه و همسر شهید است( و با آنکه می دانستند من با همسر برادر شهیدم ازدواج نموده ام) به عنوان….. می نامیدند و خواهرن و نوامیس مرا به فجیع ترین وجه ممکن با لقب …. مورد دشنام و توهین قرار می دادند. این ابراز مکرر الفاظ ناشایست از مدافعین نظام اسلامی شامل حال برادر شهیدم نیز می شد و هدیه ی خانواده ما به مهین را منافق می خواندند.
آنان نه تنها برای ما، که برای مسئولان سابق و فعلی کشور نیز هیچ حرمتی قائل نبودند و بارها شاهد بودم که با فحاشی و الفاظ زشت و زننده از شخصیت هایی همچون سید حسن خمینی( به عنوان لپ گلی، بچه مزلف، و از نظر اخلاقی مساله دار و…)، هاشمی رفسنجانی(فاسد و…)، میرحسین موسوی(دجال و…)، مهدی کروبی(فاسد مالی و اخلاقی و…)، سید محمد خاتمی( فاسد اخلاقی و با نام بردن از برخی زنان مسلمان ومتدین مدعی رابطه ایشان با آن زنان بودند) ، آیت الله موسوی خوئینی ها ( مفسد و… ) یاد می کردند. در حالی که حتی برخی از این افراد را در طول زندگی خود ندیده بودم، و می خواستند که سخنانی علیه آنها در دادگاه به زبان آورم. در خصوص آقایان کروبی و عبدالله نوری می خواستند واژه های سخیفی و ناشایستی علیه آنان در دادگاه به زبان آورم. در مورد موسوی خوینی می گفتند که شما باید از ایشان در دادگاه اسم بیاورید و بگوید ایشان در به اصطلاح فتنه، نقش اصلی و محوری را داشته و صحنه گردان و طراح اصلی فتنه بوده است در حالیکه تاکنون هیچ گاه ایشان را ندیده ام. در این رابطه گفتنی است که در مودبانه ترین حالت ذکر نام این شخصیت ها، فی المثل جناب آقای هاشمی را همیشه “اکبر شاه” خطاب کرده و می گفتند که همه اینها را به زندان می آوریم. گویی اراده بازجو بالاتر از دستگاه قضایی و هر قانونی است چرا که حتی بازجویان مدعی بودند که احکام قضایی را نیز آنان صادر می کنند. شاید ذکر این نکته ضروری باشد که قاضی پرونده من(قاضی صلواتی) مطرح می کرد که اگر بازجویان از تو راضی باشند، شما را آزاد می کنم؛ که این خود موید میزان استقلال مقام قضا از ضابطین خود است.
به فشار برای اعتراف اخلاقی علیه خود اشاره کردم و اکنون برای آنکه سخنم را دقیق تر کرده باشم، شرح تنها یکی از جلسات بازجویی خود در یک سلول، درخصوص مسائل اخلاقی را بازگو می کنم باشد که این نمونه کثیف اعمال شده در حق من با معیارهای اخلاق و عدل و انصاف و رفتار و سیره علوی و نبوی سنجیده و تطبیق داده شود: باری دریک سلول کوچک بازجوها به سراغ من آمدند و گفتند که آیا تصمیمت را به اعتراف گرفته ای؟ پرسیدم که درچه خصوصی؟ گفتند در مورد مسائل اخلاقی، گفتند “همه مسایل اخلاقی که داری بگو و خودت را خلاص کن و هرآنچه از دیگران نیز می دانی بازگو کن”. آنها به دروغ خبر از مسایل اخلاقی برخی از زندانیان و مسئولان سابق نظام می دانند و ادعا می کردند که از فلان فعال سیاسی اعترافاتی در مورد روابط نامشروع اش گرفته ایم. بصورت مداوم مسائل مربوط به پرونده دیگران که یا با زور و فشار و شکنجه از آنان اخذ شده بود و یا اساسا کذب محض و دروغ بود را به هدف تخریب چهره ی آنان مطرح می کردندکه البته بعدها متوجه شدم که این حربه و شیوه کثیف بیت الغزل بازجویی از زندانیان سیاسی پس از انتخابات به ویژه چهره های سرشناس بوده است.( بطور مثال در خصوص یکی از چهره های برجسته و متدین اصلاحات، بارها مسائلی در خصوص ارتباط ایشان با زنان شوهر دار را مطرح می کردند)
در آن شرایط، که اصرار به اعتراف به داشتن رابطه ی نامشروع با دیگران ، جهت به اصطلاح خلاص کردن و پاک شدن من وجود داشت. هر چه قسم خوردم که به زنم پایبند بوده ام و گفتم که به رئیس تیم تان هم گفته ام طرح این مسائل هیچ مشکلی را حل نمی کند و وارد این اتهامات ناروا نشوید و بس کنید. پاسخ می دادند که ما می خواهیم تو اعتراف کنی تا نشانه صداقت و همکاری ات باشد و اگر روی کاغذ بنویسی و اعتراف کنی در حکمت تخفیف داده می شود و در غیر اینصورت برخوردها تندتر خواهد شد. آنها همچنین می گفتند که البته اعتراف تو به ما کمکی نمی کند چون ما همه چیز را می دانیم و این اعتراف فقط کمکی به خودت است. گفتند که می رویم و برمی گردیم و در این فاصله با فکر و حوصله و درنظر گرفتن عواقب، آنچه لازم است را روی کاغذ بنویس. به آنها گفتم که جوابم از اکنون روشن است که درنتیجه سیلی های محکمی بر صورتم فرود آمد پس از این مجادله بازجویان از سلول بیرون رفتند و من با خدای خود عهد کردم که در مقابل آنها کوتاه نیایم و هیچ چیز خلاف واقعی را نپذیرم و بر کاغذ نوشتم که “من هیچ رفتار و عمل غیراخلاقی نداشته ام”.
در فضای دلهره و انتظار، مدت مدیدی را منتظر ماندم تا بازجویان برگردند. پس از ساعتی بازگشتند و پرسیدند که آیا آنچه باید را نوشته ای یا نه؟ و من نیز بیان داشتم همان را که به شما قبلا هم گفته بودم نوشتم. کاغذ را از من گرفتند و خواندند. پس از خواندن کاغذ بازجویی، به من هجوم آورده و با مشت و لگد و سیلی به جان من افتادند و به خود و خانواده ام تا جای ممکن فحاشی کردند و پس از کتک کاری مفصل و تحقیر و توهین گفتند “به تو اثبات می کنیم که حرامزاده و ولدزنا هستی”.
این سخنان عصبانیت مرا نیز برانگیخت و به درگیر شدن من با آنان نیز منجر شد که البته نتیجه آن فرو کردن سر من در چاه توالت بود، آن چنان که کثافت های درون توالت به دهان و حلق من وارد و به مرحله خفگی رسیدم. سرم را بیرون آوردند و گفتند که می رویم و تا شب بر می گردیم و تو تا آن زمان وقت داری که به مسائل اخلاقی ات اعتراف و خودت را خلاص کنی. می گفتند که “باید کاملا توضیح دهی که با چه کسی در چه زمانی و در کجا و چگونه ارتباط داشته ای” و حتی از من می خواستند که در برگه بازجویی ام بنویسم که “در دوران کودکی مورد تجاوز جنسی قرار گرفته ام”. بارها به تجاوز و استعمال بطری و شیشه نوشابه و چوب تهدید می شدم تا جایی که فی المثل بازجوی وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی بیان می کرد که چوبی را در …. استعمال می کنیم که صدتا نجار نتواند آن را در بیاورد. و می گفت مسایلی در خصوص مساله دار بودن اخلاقی شماها به سایت ها سفارش داده ایم که به زودی در سطح جامعه بصورت بلوتوث یا سی دی منتشر شود.
در شرح این واقعیت تاسف آوری که حکایت از فروپاشی نظام اخلاقی در میان ماموران منتسب به یک حکومت دینی دارد و یادآوری آن نیز برایم عذاب آور است به همین مقدار بسنده می کنم تا روشن شود که یک زندانی سیاسی محبوس در اوین برای اعتراف به ناکرده های خود تحت چه فشارهایی قرار می گیرد. و این پرسش را در برابر شما مطرح کنم که آیا وجود این برخوردها بدین مفهوم نیست که حکمرانان و حاکمان فعلی نظام جمهوری اسلامی در آزمایش عدالت اخلاق و انسانیت مردود شده اند؟ گرچه این وقایع بی سابقه نبوده و حتی افکار عمومی نیز با انتشار جریان بازجویی از همسر سعید امامی در سالها پیش بدان پی برده بوده اند اما جریان بازجویی ها از زندانیان سیاسی در سال 88 نشان داد که آن واقعه یک تخلف موردی نبوده و اراده ای برای برخورد با این بی قانونی ها در کشور وجود ندارد. آنان بصورت مداوم بر این نکته پای می فشردند که ما به پشتوانه ی رهبری از هرگونه برخوردی برای رسیدن به هدف استفاده می کنیم و هیچ خط قرمزی برای رسیدن به اهداف خود نداریم و استفاده از هر روشی برای وادار سازی افراد و منتقدین به پذیرش القائات بازجویان در راستای حفظ نظام را مشروع بلکه واجب می دانستند.
مقام رهبری
برای آنکه از ذهنیت تیم بازجویی و فضای حاکم بر آن بیشتر اطلاع داشته باشید نیز سخنی را نقل می کنم که یکبار بازجو در جلسه بازجویی به من گفت و با زبانی آکنده از نفرت و خشم فریاد زد “حاضر بودم گردن هاشم آقاجری را بعد از سخنرانی همدان از پشت با دست های خودم می بریدم و حتی اگر پس از آن هفت بار اعدام می شدم راضی بودم، اما به خاطر مصلحت نظام و برای آنکه به پای نظام نوشته نشود این کار را نکردم و در مورد امثال تو نیز همینطور است.” آن بازجو می گفت که در قنوت نماز به جانب خدا استغفار می کند که نتوانسته است حکم او را اجرا کند و امثال ما را به خیال خود، به جهنم بفرستد.
البته به باور من این سخنان بازجویان ادعایی بی پایه بود چرا که آنان در واقع به هیچ ایدئولوژی اعتقاد نداشته و حتی به قرائتی غیر رحمانی و خشونت آمیز از دین نیز پایبند نیستند و تنها حضور در قدرت و بهره مندی از منافع آن و همچنین کینه و نفرت نهادینه شده در آنان است که انگیزه این افراد در ماموریت های غیرانسانی شان را تشکیل می دهد.
رهبر جمهوری اسلامی
دروغ همچنان که در فضای جامعه رواج پیدا کرده و ابزار حکمرانی گشته است در داخل زندان نیز ابزار کارآمد بازجویان است. مبنای حرکت بازجویان در تمامی مراحل بازجویی “دروغ و فریب” است به طور نمونه آنها در مورد وضعیت سیاسی کشور اخبار و تحلیل های کذب به زندانیان داده و سعی در تخریب روحیه آنان داشتند به طور نمونه پس از راهپیمایی روز قدس به سراغ ما آمده و می گفتند که “50 نفر در در این روز به خیابان ها آمده و مردم آقای خاتمی را کتک زده و ما وی را نجات داده ایم”. و یا می گفتند که “خشم مردم از موسوی چنان است که یک گردان محافظ برای حفاظت از جان وی گذاشتیم که مردم او را نکشند”.
در دادگاهم ، عنوان شد که طی سفری به آلمان، آموزش انقلاب مخملین دیده ام ، در حالی که پاسپورت من سالهاست توسط وزارت اطلاعات توقیف شده و اساسا تاکنون هیچ گونه سفری به اروپا و کشورهای غربی نداشته ام. بازجویان تلاش بسیاری داشتند تا فضای سلول انفرادی را به صحرای محشر و دادگاه عدل الهی تعبیر کنند و می گفتند تصور کنید در روز قیامت هستید و باید به همه گناهان خود اعتراف کنید. البته تفاوتی را در نظر نمی گرفتند و آن این بود که در قیامت اعضا و جوارح انسان علیه او به سخن در می آیند اما در سلول انفرادی و تحت بازجویی و فشار جسمی و روحی، زندانی مجبور به اعتراف دروغ علیه خود نیز می شود بلکه از دستان بازجو و مشت های آهنین آنها رهایی یابد. برای بازسازی چنین محشری بارها متهمین در سلول های کناری را مورد کتک و ضرب و شتم قرار می دادند تا علاوه بر فشار روحی و شکنجه ی ما، ضجه های دردمندانه مضروبین، یادآور عذاب الهی در محشر کبری باشد.
آری چنین است رفتارهایی که در چارچوب حکومت ولایی و باتوجیه حفظ نظام با منتقدان و مخالفان انجام می شود و این موید این گزاره است که نظام مبتنی بر چنین قرائتی از حکومت دینی تحمل هیچ نوع مخالفت و اعتراض قانونی را هم ندارد. در حالی که اساس حکومت پیامبر به عنوان نمونه کامل یک حکومت دینی بر مدارا و مهربانی با مردم استوار بود همچنانکه در قرآن کریم می خوانیم:
فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظّاً غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِی الأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ إِنَّ اللّهَ یحِبُّ الْمُتَوَكِّلِینَ. به بركت رحمت الهى، در برابر آنان (مردم) نرم و مهربان شدى! و اگر خشن و سنگدل بودى، از اطراف تو، پراكنده مى‏شدند. پس آنها را ببخش و براى آنها آمرزش بطلب! و در كارها، با آنان مشورت كن! اما هنگامى كه تصمیم گرفتى، قاطع باش! و بر خدا توكل كن! زیرا خداوند متوكلان را دوست دارد. (آیه 159 سوره آل عمران )
جناب آیت الله خامنه ای
اما آنچنانکه توضیح دادم، بسیار تحت فشار قرار گرفتم تا در دادگاه علیه خود، دوستان و مجموعه سیاسی که با آنها همکاری می کردم و بیشتر از همه، علیه جناب آقای مهدی کروبی که در جریان انتخابات دهم ریاست جمهوری از ایشان حمایت کرده بودم اعتراف کنم و می گفتند “باید اعتراف کنی تا حُر شوی و پس از آن برای اسلام شمشیر بزنی”.
در ادامه چنین فشارهایی و پس از86 روز انفرادی و بعد از 50 روز بی خبری مطلق، عدم دسترسی به تلفن و ملاقات با خانواده (که منجر به طرح این پرسش در رسانه ها شده بود که آیا عبدالله مومنی زنده است؟) پس ازانجام تمرین زیر نظر بازجویان برای اعتراف علیه خود روانه دادگاه شدم. درحالیکه نه اجازه داشتم وکیلی برای خود اختیار کنم و نه البته علاقه ای داشتم حتی با اختیار کردن وکیل – وکیل تسخیری و مورد تایید و هماهنگ با بازجویان- به دادگاهی مشروعیت بخشم که دفاعیه متهمش پیش از محاکمه به او دیکته شده است. بازجویان به دروغ به من گفته بودند که قبل از مهرماه (1388) بدون حکم از زندان آزاد می شوی و کافیست در دادگاه متن مورد نظر را بخوانی تا از بند رهایی یابی. من اما بدنبال آن نبودم که با اعتراف در دادگاه علیه خود، از زندان رهایی یابم بلکه تنها به دنبال آن بودم که از فشار روحی و جسمی شبانه روزی بازجوها و مشت آهنین آنها خلاصی پیدا کنم، تا لااقل هر روز با فحش های رکیک و ناموسی خطاب به خود و خانواده ام مواجه نشوم، تا برای پذیرش یک اعتراف دروغ سرم را داخل چاه توالت فرو نکنند، تا از ضرب و شتم های پیاپی و سیلی و مشت بازجو خلاصی یابم، تا تهدید مداوم به اعدام و اعمال روش های کثیف در بازجویی تمام شود، تا مگر داستان کثیف اعتراف کردن به انحرافات اخلاقی نداشته، پایان یابد. به این ترتیب بود که با دفاعیه ای که برایم آماده شده بود به دادگاه رفتم.
در دادگاه تلاش کردم متن دفاعیه را به گونه ای بخوانم که مشخص باشد انشایی دیکته شده را از رو می خوانم. باید علیه خود اعتراف می کردم و متنی دیکته شده را که به مثابه کیفرخواست علیه خود بود به عنوان دفاعیه می خواندم، بدون آنکه اعتقادی به آن داشته باشم. باور کنید تردیدی وجود ندارد که حتی یک گناهکار نیز علاقه ای به اعتراف در دادگاه در برابر عموم ندارد.
اما تجربه زندان اوین و بازجویی های پرحاشیه ماموران وزارت اطلاعات، فرد را به آنجا می کشاند که حتی علیه خود به دروغ در دادگاه اعتراف کند و جالب این است که این اعترافات دروغ مبنای رای و حکم قاضی نیز قرار می گیرد. اگرچه من بارها در دوران بازجویی و بازداشت با فحاشی بازجوها خطاب به قاضی و دادستان نیز مواجه شدم؛ گویی که از نگاه آنها قاضی و دادستان در روند صدور حکم هیچ تاثیر و نظری ندارند و این آنها هستند که برای دستگاه قضایی کشور و کل نظام تصمیم می گیرند. در مورد عدم استقلال دستگاه قضا و مقامات قضایی نیز تنها به اولین جلسه ملاقات با دادستان جدید تهران یعنی آقای دولت آبادی اشاره می کنم. گرچه اوج فشار و شکنجه ها علیه من در دوره دادستان سابق تهران بود و ملاقات من با آقای جعفری دولت آبادی نیز پس از 5 ماه بازداشت و برگزاری دادگاه صورت می گرفت و طبعا انتظار چندانی نداشتم اما بازجوی مربوطه پیش از انجام این ملاقات موکدا به من گفت که نیاز نیست چیزی از آنچه بر من رفته است به دادستان بگویم و تصریح داشت که “دادستان هیچ کاره است و همه کاره من هستم” بازجو به من گفت که در ملاقات با دادستان بگو “وکیل نمی خواهم” و در نهایت این ملاقات نیز در حضور بازجویی که تجربه شکنجه های چند ماهه او بیش از هر چیزی برایم ملموس و باورپذیر بود انجام پذیرفت و بدیهی است که در این شرایط سخنی برای گفتن با مقام قضایی باقی نمی ماند.
مقام رهبری
باید توجه داشت که آیا قدرت نمایی نهادهای امنیتی در برابر مردم و جایگاه بالادستی آنها در تصمیم گیری های مربوط به روند سرکوب و مهار و کنترل تحولات سیاسی اجتماعی نشان از کاهش مشروعیت حاکمیت نداشته و وابستگی حکومت به قدرت سرکوب را به ذهن متبادر نمی کند؟ و آیا این باور هنوز در ذهن حاکمان ما ایجاد نشده که راه حل استفاده از زور برای ادامه حکومت منسوخ شده است؟ و آیا اینان همچنان پاسخ مناسب برای اعتراض، مخالفت و حق خواهی را سرکوب می دانند؟
بیش از چهارصد روز از بازداشت من می گذرد و اندکی پیش از عید نوروز نیز که با وثیقه ای سنگین از زندان آزاد شده و به مرخصی کوتاهی آمدم، به دلیل نپذیرفتن اراده تیم بازجویی به ادامه اعتراف علیه خود و دیگران در خارج از زندان، به حبس بازگشتم. به آگاهی می رسانم من همچنان به اعتقاداتی که پیش از بازداشت داشته ام پایبندم و آنچنانکه توضیح دادم سخنانی را که تحت فشار در دادگاه روخوانی کردم، بیان اعتقاد خود نمی دانم.
جرم ما این بوده و هست که برای بهبود شرایط کشور اصلاحات و دموکراسی را مناسب ترین روش می دانیم و می خواستیم قدرت نامحدود نهادهای بازدارنده دموکراسی را محدود کنیم. پرسش من این است که آیا حمایت از خواست ملت ایران برای دستیابی به دموکراسی کیفری برابر با تحمیل رفتارهای غیرانسانی و ظالمانه دارد؟ آیا هنوز زمان آن نرسیده که بپذیریم بیان و باور هیچ فرد و یا جریانی نباید موضوع محاکمه قرار گیرد؟
و آیا انتظار اینکه در صورت ثبوت شکنجه، شکنجه گر محاکمه شود انتظار گزافی است؟ اگر به دنبال دفع عملی ظالم و رفع ظلم هستیم محاکمه شکنجه گران است که می تواند به تشویق راه های موثر و عملی برای اجرای عدالت بیانجامد و این کاستن از ظلم و استبداد است که می تواند زمینه ساز اجرای عدالت و قانون گردد.
در نهایت نمی دانم که این ظلم ها و شکنجه ها بر من و خانواده ام که گوشه هایی از آن روایت شد، با چه منطق و به چه قصدی انجام شده است و پاسخی نیز برای این پرسش نمی خواهم چرا که “صلاح مملکت خویش خسروان دانند”. اما آنچه می دانم این است که چنین رفتارهایی نه با عدالت و انصاف سازگار و نه با هیچ قانون وشرعی قابل توجیه است. امید که تشکیل یک کمیته حقیقت یاب، ما را از این ظلم های آشکار برهاند و لختی به سوی عدالت بکشاند.
وَلاَ تَرْكَنُواْ إِلَى الَّذِینَ ظَلَمُواْ فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ وَمَا لَكُم مِّن دُونِ اللّهِ مِنْ أَوْلِیاء ثُمَّ لاَ تُنصَرُونَ.
و بر ظالمان تكیه ننمایید، كه موجب مى‏شود آتش شما را فرا گیرد و در آن حال، هیچ ولى و سرپرستى جز خدا نخواهید داشت؛ و یارى نمى‏شوید! (قرآن کریم آیه 113 سوره هود)
والسلام
عبدالله مومنی
مرداد ماه 1389
زندان اوین




سحام نيوز: 
مهدي كروبي در نامه اي به ملت ايران، پرده از حوادث شب هاي قدر و حمله به منزلش برداشت. به گزارش سحام نيوز مهدي كروبي در بخش هايي از اين نامه آورده است:”. امروز همگان آگاهند که این بدخویان بر آنند تا آشیان بلبل را به لانه زاغ و زغن زبون و پلشت خود تبدیل کنند و سکوتی قبرستانی را بر ایران اسلامی حکمفرما سازند.”
ايشان همچنين در بخش ديگري از اين نامه خطاب به اقتدار گرايان گفت:”؛ الحق که این عده قلیل روی شعبان بی مخها و اوباش درباری را سفید کردند” . متن كامل اين نامه بدين شرح است:

بسمه تعالی

ملت شریف و آزاده ایران

شما خود ناظر و شاهد بودید که در روزهای گذشته به خصوص در لیالی مبارک قدر، اوباشی با هدایت و سازماندهی عده ای از خدا بی خبر و بی منزلت، با سلاح گرم و سرد بی شرمانه به منزل و مأوای این خدمتگزار کوچک شما حمله آوردند و با ما و همسایه های صبورمان چنان کردند که قلم از شرح و بیان آن عاجز و شرمسار است؛ الحق که این عده قلیل روی شعبان بی مخها و اوباش درباری را سفید کردند و ورقی زرین بر کارنامه ننگین آنها افزودند. در شب های رمضان آداب شریعت را به نام ولایت منکوب کردند و روزه خود را با فحاشی افطار کردند. به سنگ پراکنی بسنده نکردند و تیراندازی کردند؛ از در و پنجره بالا رفتن گویی نمی توانست نمایانگر شخصیت شان باشد که علاوه بر آن، به کتک زدن محافظین مظلوم و وظیفه شناس و برخی دوستان و آشنایان و سلب امنیت از ساکنین منطقه نیز مبادرت کردند؛ شعارهای بی محتوا و عربده کشی های سخیفانه گویی کم بود که فحاشی های خارج از عرف ِ اوباشی را نیز بدان اضافه کردند. رای مردم خوردن و پرسش کنندگان را به گلوله بستن و منتقدان را به زندان انداختن و مطبوعات را دهان دوختن کم بود که رمضان و لیالی قدر را درجمهوری اسلامی سی سال پس از انقلاب اسلامی چنین به خیال تثبیت قدرت خود بی حرمت کردند.

ملت صبور ایران

ظاهر امر چنان است که از خدا بی خبران تازه به قدرت رسیده، یک شهروند منتقد را هدف حمله خود قرار داده اند، اما چه جای انکار است که رفتار سبعانه و سخیفانه آنها،انسان و آزادی انسان و اصل اسلام و انقلاب اسلامی و حیثیت ایران و ایرانی را نشانه گرفته است. که اگر چنین نبود، این همه اتکا به عناصر بی بصیرت و خودسر از چه ناشی می شد ؟! آنها بی شک با مهدی کروبی کاری ندارند، با آرمان انقلاب که همانا آرمان مردم شریف و آگاه، آرمان اندیشمندان و آزاد اندیشان این دیار، آرمان دانشجویان و دانشگاهیان، آرمان جوانان خسته از ریا و تزویر و دروغ، آرمان شهیدان و به خون افتادگان این مرز و بوم بوده است ، سر ستیز و جنگ دارند. امروز همگان آگاهند که این بدخویان بر آنند تا آشیان بلبل را به لانه زاغ و زغن زبون و پلشت خود تبدیل کنند و سکوتی قبرستانی را بر ایران اسلامی حکمفرما سازند.

دستان مردم انقلابی و خداجوی ما را به هر طریق ممکن بسته اند و آن دستانی را که نتوانسته اند ببندند به پشت میله های زندان فرستاده اند و در مقابل اما دست این از خدا بی خبران را چنان باز گذاشته اند تا هر انچه از سبعیت و درنده خویی می توانند را به نمایش بگذارند. از خود می پرسم این انقلاب را چه شده است که امروز قوای امنیتی و انتظامی ودستگاه قضائی و مدیریت این کشور هفتاد میلیونی، در کنترل چندمزدور، این همه ضعف و زبونی نشان می دهند و جهان و جهانیان را به استهزای مردمی با فرهنگ وامی دارند ؟ البته پاسخ روشن است. آنکه از مردم برید راهی نخواهد داشت جزآنکه به چند قداره بند باج گیر دلخوش کند و این سرنوشت آنهایی است که زورگویی را جایگزین مردمسالاری می کنند و آرای مردم را کاغذ باطله می پندارند. به راستی که این عذابی الهی است که آنها را چنین بی آبرو و هویدای وجودشان را بر مردم آشکار کرده و طشت رسوایی شان را از بام انداخته است. طنز ماجرا اما آنجاست که این جماعت قلیل با چنین رفتارهایی سخیف، ساده دلانه گمان می برند که می توانند مهدی کروبی را با بی شرمی ها و اذیت و آزارهای کودکانه شان، در دفاع از مردم و آرمانهای انقلاب مایوس کنند.

مردم شریف ایران

اینجانب از عنفوان جوانی با اتکا و ایمان به خداوند متعال و شاگردی امام راحل در مقابل حکومت طاغوت با همه سختیها و رنجها ایستاده ام؛ و خدای را سپاس و منت می گذارم که تا کنون نیز توفیق آن را داشته ام که بر این عهد و میثاق خویش پایدار بمانم. آنچنانکه زندان و شکنجه های شاه ستمگر، مرا از میدان به در نکرد، مسند صدارت و قدرت نیز همچون عده ای چشمان او را کور نکرد، و اکنون نیز جور و ستم حرمت شکنان موجب تسلیم و سکوت او نخواهد شد. و البته آنکه با آزادی انسان پیمان بندد را چه باک که بر سر این پیمان جان به جان آفرین نیز تسلیم کند و از این زندان سکندر رخت بر بندد و تا ملک سلیمان دست افشان و پای کوبان برود. اما آنها را ببین که خیال می کنند با این نمایش های مبتذل و ارعاب های کودکانه، کروبی را از میدان به در می کنند و او از ترس مرگ تب می کند؛ حال آنکه او صبر و استقامت را در رکاب خمینی کبیر آموخته است و جوانی اش را با او، در کنار او و با آرمان های او به پیری رسانده است، و امیر الحاج خمینی و نماینده وی در سرپرستی و نگهداری فرزندان شهدای انقلاب اسلامی ایران بوده است. عده ای از خدا بی خبر گمان می کنند که مهدی کروبی می تواند انحراف انقلاب اسلامی را شاهد باشد و دم بر نیاورد و اسلام را ذلیل ببیند و با ارعاب به کنجی بخزد و عافیت بجوید. چه کوته فکرند که چنین گمان باطل می برند. فکر می کنند با حمله به مساجد وخانه بزرگان، زندانی کردن یاران خمینی کبیر،به زنجیر کشیدن نویسندگان و روزنامه نگاران و فعالان حقوق بشر و روشنفکران خیر اندیش وایجاد رعب و وحشت در زندان ها و جامعه، می توانند در برابر نسیم بهاری و شکوفائی اجتماعی ایران سد و مانعی ایجاد کنند؟آنها البته ترسیده اند که نتوانند با نسیم بیداری و آزادی مردم مقابله کنند و از همینروست که راه ارعاب پیش گرفته اند. چرا که آنکه می ترسد، می ترساند.

مردم آزادیخواه ایران

ما نیک واقفیم که در جناح دیکتاتورماب تمامیت خواه چنان یاس و ناامیدی، تفرقه و تشتت،و سر در گمی و عدم برنامه ریزی ای حکم فرماست که بروز چنین رفتارهای ابلهانه ای از جمله نتایج همین یاس و ناامیدی است. واقفیم که اولیا امور تسلطی بر اعصاب و روان پریشان خود ندارد و از داشتن برنامه ای برای اداره کشور حتی در ابتدائی ترین سطوح آن محرومند و بارزترین نمونه آن همین حمله های ناشیانه و به بند کشیدن خبرگان و نخبگان این ملت است. در ماجرای حملات وحشیانه شب های قدر دیدیم که ابتدا مزدبگیران را افراد مؤمن، متعهد و ولایت مدار قلمداد کردند و با حضور فرماندهان نیروی انتظامی و سیاسی منطقه در صحنه، مهر تائید بر این ادعا زدند. اما وقتی دیدند که نقشه های شان بر آب شد و حاصلی نبردند و با طرد و نفرت مردم ایران و جهانیان مواجه شدند طی اطلاعیه ای این عناصر را خودسر، بی تدبیر و بی بصیرت نامیدند. عده ای خودسر؟ آری، عده ای خودسر که نیروی عظیم اطلاعاتی، امنیتی و قضائی و نظامی که مدعی کنترل جهان است از شناسائی و تنبیه آنها عاجز می ماند. آنچنان ناشیانه می خواهند دروغ را با دروغ پاک کنند که نمی توانند دم خروس تزویرشان را از پس پشت قسم حضرت عباس خوردن های شان پنهان نگه دارند. و البته این عاقبت مکرکنندگان است که خدا مکر انها را به خودشان برمی گرداند.

ملت شریف ایران

در پایان وظیفه خود می دانم از عزیزانی که از سراسر ایران و دنیا با تماس ها و رفت و آمدها و پیگیری های مکررشان جویای سلامتی بنده و خانواده ام شدند و همچنین از همسایگان مهربانی که صبورانه عربده کشی های مشتی از خدا بی خبر را شنیدند و تحمل کردند، تشکر و عذرخواهی کنم؛ و همچنین باید که از وظیفه شناسی و درایت محافظین خود و در رأس آنها جناب سرهنگ یاری که شدیداً مورد ضرب و شتم قرار گرفت و اکنون در محاصره کامل قرار دارد و از دیدار و ملاقات و گفتگو و حتی مراجعه به پزشک قانونی برای گرفتن طول درمان محروم شده است قدردانی کنم و از خدای بزرگ عقلانیت و درایت را برای آمران و آگاهی و بصیرت را برای مهاجمان مسئلت کنم.

ما با نشاط و امیدوار به لطف پرودگار، راه سبز امید به آزادی را با قدم های استوار خویش ادامه داده و دست در دست هم به پیش می رویم و هوشیارانه مراقبیم تا این دون صفتان، راه اعتراض مسالمت آمیز و انسانی ما را به خشونت و خون ریزی نکشانند. چنین نمایش های کودکانه ای نیز نه تنها راه ما را سد نخواهد کرد که برعکس بر ایمان ما به راهی که دنبال می کنیم خواهد افزود: راه مبارزه با دروغ و سبعیت و قلدرمآبی.

مهدی کروبی

17/6/1389