همسر یکی از ستمدیدگان انتخابات ۸۸ در عریضه ی سوم خود به دادستان تهران از بسته شدن مسجد بند ۳۵۰ اوین خبر داد و پرسش های جدیدی با دادستان تهران مطرح کرد.
به گزارش کلمه متن نامه سوم فخرالسادات محتشمی پور به دادستان تهران به شرح زیر است:
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهمّ اعنّی فیهِ على صِیامِهِ وقیامِهِ وجَنّبنی فیهِ من هَفواتِهِ وآثامِهِ وارْزُقْنی فیهِ ذِکْرَکَ بِدوامِهِ بتوفیقِکَ یا هادیَ المُضِلّین.
عریضه سه در هفتم رمضان المبارک
از : همسر سید مصطفی تاجزاده یکی از امضاء کنندگان شکایت نامه از کودتاگران نظامی
به : دادستان تهران
سلام آقای دادستان
سومین عریضه ام را در هفتمین روز از ماه مبارک رمضان می نویسم.
روز هفتم روز مقدسی است چون عدد هفت در آئین ما مقدس است به نشانه خلقت هفت آسمان و زمین و چه داستان شگفتی است داستان آفرینش. داستان خلائق که جملگی تسبیح گوی ذات اقدس خداوندی هستند و آفرینش انسان که ترکیبی است از نبات و حیوان و دمیدن روح الهی در او قابلیت عروج را برایش به ارمغان آورده است. انسان موجود انتخاب گر، موجود پرسش گر، موجود کنترل کننده نفس اماره و پذیرنده نفس لواّمه و آرزومند رسیدن به نفس مطمئنة و چه مقام والایی است این اطمینان. مقامی که خدا از انسان راضی و او نیز رضایش به رضایت دوست بسته است. خداوندا ما را در این روز مقدس و در همه روزهای عزیزت طالب این مقام بپسند و لحظه ای ما را به خود وا مگذار که هوای نفس مان ما را به رضایت غیر تو حریص گردانت. آمین
آری هفتمین روز از ماه رمضان را می گذرانیم و خود را عادت می دهیم به دوری از گناه و معصیت خدایمان. با امساک از خوردن و آشامیدن، روح خود را صفا می دهیم نه در انزوا و خلوت محض بلکه در جمع و جماعت و “مسجد” در این ماه عزیز می شود محل اجتماع بندگان عابد خدا تا دسته جمعی شیطان را نفی کنند و تکبیر بگویند و رکوع و سجود کنند و قنوت بگویند و تشهد و سلامشان هم دسته جمعی باشد. جماعت در جمعه و مسجد و حج تجلی می کند و شکوه مسلمانی در جماعت نمایان می شود. و وای بر کسی که “جماعت” را برنتابد و “جمع” و “اجماع” را نفی کند.
آقای دادستان شما هم شنیده اید که مسجد بند ۳۵۰ را در ماه رمضان بسته اند؟!!! کاش دلیلش را برای امت مسلمان که پذیرفته اند زندان محل تنبه است، بیان کنند. تا همه بدانند بعد از برچیدن “کتابخانه” و قفل زدن بر “تلفن خانه” نوبت تعطیلی “مسجد” است. اگر دلیل روشنی برای این اقدام بیان نشود، فکر آدم هزار راه می رود تا ربطی بین کتاب و تلفن و مسجد خدا پیدا کند بعد خدای نکرده شائبه “توطئه” و “فتنه” و قس علی ذلک پیدا می شود که به صلاح نیست. خوب نیست در این ماه مبارک دامنه “ظن” گسترده شود که “انّ بعض الظنّ اثم” و گرنه به راحتی می شود دریافت که قرار است امکانات حداقلی داخل زندان برای سلامت روح زندانی سیاسی حتی پس از خروج از انفرادی و خلاء اطلاعاتی محض هم از او دریغ شود تا اگر جسمش در برابر نا ملایمت جان سختی می کند روحش به تدریج افسرده شود و بمیرد و خدا نکند که در نظام اسلامی و حکومت عدل علوی مسئولین مؤمن و متقی و منزه ما قصد جان و روان آدمیان را آن هم دست و پا بستگان در بند را، و عجبا که دراین ماه عزیز، داشته باشند.
آقای دادستان
می دانم که شما هیچ رقم دوست ندارید که کسی خود را نماینده خانواده های زندانیان سیاسی بداند و معرفی کند. چون نماینده تعریف کردن به معنای وجود یک “مجمع” و “جماعت” است و گاه مصلحت ایجاب می کند که مسئولان “تفرق” را بر “تجمع” تشخیص دهند و از آنجا که در دوره ای که ما زندگی می کنیم اهل تشخیص محدودند و چه بسا به تعداد انگشتان دو دست نرسند، رعایا باید چشم و گوش بسته تابع مطلحت باشند که بزرگان و خسروان اندیشیده اند. اما این حقیر نه در مقام نماینده خانواده زندانیان سیاسی بلکه به عنوان یک مسلمان مسئول و شهروند شاهد و ناظر آنچه که بر این عزیزان می رود و سامع آنچه گزارش می شود، پرسش هایی دارم که شما در مقام دادستان می توانید پاسخگویش باشید.
پرسش خیلی ساده اند: چرا زندانیان سیاسی و نه حتی زندانیان عادی، در زندان های جمهوری اسلامی از حقوق اولیه خود محرومند؟ چرا به وضعیت بهداشتشان رسیدگی نمی شود و اگر سازمان زندان ها از نظر استخدام پزشک متخصص در محذور و مضیقه است چرا از پزشکان متخصصی که متأسفانه به جای خدمت رسانی به هم نوعان شان بر اساس سوگند پزشکی به دلیل منتقد بودن و یا حتی صرفاً به دلیل فعالیت در سنادهای انتخاباتی رقیب دربند ظلم اسیرند، استفاده نمی کند؟ چرا امکان استحمام مناسب وجود ندارد و عزیزان ما باید با آب سرد استحمام کنند؟ چرا وضعیت تغذیه زندانیان نا مناسب است و امکانات موجود در زندان که برای جبزان کمبودها پیش بینی شده بدین سان محدود؟ به نحوی که برای مثال استفاده از میوه ماهی یک بار بر اساس قرعه کشی ممکن است و بالاخره این که چرا مأموران زندان به خودشان اجازه می دهند با خانواده های زندانیان سیاسی که خود و عزیزانشان از شریف ترین و کریم ترین شهروندان کشورمان هستند، برخوردهای زشت و ناپسند و بی ادبانه داشته باشند؟ نکند یا این سبک و سیاق قرار است کشور ما ام القرای مسلمین باشد و نظام حکومتیمان مثل اعلی در جهان؟
دیروز مادر همسرم بی تاب از دوری جگر گوشه، دردمندانه از من پرسید شنیده ام بازداشت مجدد مصطفی و دوستانش به دلیل یک شکایت است. از کی تا حالا به جای رسیدگی به شکایت، شکایت کنننده را به زندان می اندازند؟
حالا دارم فکر می کنم وقتی یک شکایت حقوقی تاوانی چنین سخت دارد نکند چند پرسش ساده یک شهروند یک لاقبا در میان انبوه پرسش گران سبز هم هزینه های گزاف داشته باشد؟
پاسخ این سؤال را خودم می دهم: انسان فقط با مرگ به پایان پرسش هایش می رسد.
“یا ایتها النفس المطمئنة ارجعی الی ربک راضیة مرضیة فادخلی فی عبادی فادخلی جنتی”
صدق الله العلی العظیم