جرس:
اسامی شانزده زندانی سیاسی که سه روز پیش و هم زمان با سالروز میلاد امام زمان (عج ) از بندعمومی ۳۵۰ به سلول های انفرادی بند ۲۴۰ منتقل شده بودند ، مشخص شد.همه این زندانی ها در اعتراض به انتقال شان به سلول انفرادی اعتصاب غذای خود را آغاز کردند.
بهمن احمدی امویی و کیوان صمیمی نخستین زندانی هایی بودند که ظهر دوشنبه به سلول انفرادی منتقل شدند. بقیه زندانی های ساعت سه بامداد روز سه شنبه از سلول های خود در بند ۳۵۰ به سلول های انفرادی در بند ۲۴۰ منتقل شدند.
براساس گزارش های رسیده به کلمه، اسامی این زندانی ها که به خاطر اعتراض یه رفتار نامناسب ماموران و مسوولان زندان و همچنین شرایط نامناسب بند ۳۵۰، سه روز پیش به سلول انفرادی منتقل شده اند، عبارت است از: علی ملیحی فعال دانشجویی و عضو ادوار تحکیم وحدت، بهمن احمدی امویی روزنامه نگار، حسین نورانی نژاد روزنامه نگار و عضو جبهه مشارکت, عبدالله مومنی فعال دانشجویی و سخنگوی ادوار تجکیم، علی پرویز فعال دانشجویی، حمیدرضا محمدی فعال سیاسی، جعفر اقدامی فعال مدنی، بابک بردبار عکاس خبری، ضیا نبوی دانشجوی محروم از تحصیل، ابراهیم (نادر) بابایی فعال مدنی و از جانبازان جنگ ایران و عراق، کوهیار گودرزی فعال حقوق بشر و وب نگار، مجید دری فعال دانشجویی، مجید توکلی فعال دانشجویی، کیوان صمیمی روزنامه نگار، غلامحسین عرشی، پیمان کریمی آزاد از بازداشت شدگان حوادث عاشورا از میان این زندانیان بهمن احمدی امویی از سه روز پیش اعتصاب غذای خود را آغاز کرده است و روز بعد از آن پنج نفر دیگر از جمله مجید توکلی، عبدالله مومنی و کوهیار گودرزی به این اعتصاب غذا پیوستند. سایر این زندانی ها در حمایت از اعتصاب غذای یاران خود، از روز چهارشنبه اعتصاب غذا کرده و گفته اند که تا تحقق خواسته هایشان دست از اعتصاب بر نمی دارند.
درخواست زندانیان پوزش ماموران و مسوولان زندان از زندانیان به خاطر رفتار نامناسب و همچنین بازگرداندن تمامی این شانزده زندانی به بند عمومی است.
بهمن احمدی امویی و کیوان صمیمی نخستین زندانی هایی بودند که ظهر دوشنبه به سلول انفرادی منتقل شدند. بقیه زندانی های ساعت سه بامداد روز سه شنبه از سلول های خود در بند ۳۵۰ به سلول های انفرادی در بند ۲۴۰ منتقل شدند.
براساس گزارش های رسیده به کلمه، اسامی این زندانی ها که به خاطر اعتراض یه رفتار نامناسب ماموران و مسوولان زندان و همچنین شرایط نامناسب بند ۳۵۰، سه روز پیش به سلول انفرادی منتقل شده اند، عبارت است از: علی ملیحی فعال دانشجویی و عضو ادوار تحکیم وحدت، بهمن احمدی امویی روزنامه نگار، حسین نورانی نژاد روزنامه نگار و عضو جبهه مشارکت, عبدالله مومنی فعال دانشجویی و سخنگوی ادوار تجکیم، علی پرویز فعال دانشجویی، حمیدرضا محمدی فعال سیاسی، جعفر اقدامی فعال مدنی، بابک بردبار عکاس خبری، ضیا نبوی دانشجوی محروم از تحصیل، ابراهیم (نادر) بابایی فعال مدنی و از جانبازان جنگ ایران و عراق، کوهیار گودرزی فعال حقوق بشر و وب نگار، مجید دری فعال دانشجویی، مجید توکلی فعال دانشجویی، کیوان صمیمی روزنامه نگار، غلامحسین عرشی، پیمان کریمی آزاد از بازداشت شدگان حوادث عاشورا از میان این زندانیان بهمن احمدی امویی از سه روز پیش اعتصاب غذای خود را آغاز کرده است و روز بعد از آن پنج نفر دیگر از جمله مجید توکلی، عبدالله مومنی و کوهیار گودرزی به این اعتصاب غذا پیوستند. سایر این زندانی ها در حمایت از اعتصاب غذای یاران خود، از روز چهارشنبه اعتصاب غذا کرده و گفته اند که تا تحقق خواسته هایشان دست از اعتصاب بر نمی دارند.
درخواست زندانیان پوزش ماموران و مسوولان زندان از زندانیان به خاطر رفتار نامناسب و همچنین بازگرداندن تمامی این شانزده زندانی به بند عمومی است.
شبکه ایران: آیتالله العظمی مکارم شیرازی در پاسخ به ٣ استفتاء درباره مفهوم و جایگاه ولایت فقیه، فتوای خود را بیان کردند.
سوال: بیان میشود که ولی فقیه دارای شأن اداره جامعه اسلامی از میان شئون ائمه (ع) میباشد، سوال من این است که آیا این مطلب نوعی ورود به حریم ائمه (ع) نمیباشد؟
جواب: ما معتقدیم اداره شئون جامعه اسلامی باید از سوی خداوند که خالق همه انسانها است اجازه داده شود. (هر چند پذیرش مردم وسیله پیشرفت این هدف است) و نیز معتقدیم که ولی فقیه نماینده امام عصر علیه السلام در زمان غیبت است.
سوال: آیا تبعیت از حکم حکومتی ولی فقیه بر مراجع تقلید هم واجب است؟
جواب: آری، واجب است.
سوال: در صورتی که در زمینه سیاسی یا اجتماعی حکمی از جانب رهبری جهت عامه شیعیان صادر شود آیا برای مقلدین دیگر مراجع تکلیف میآورد؟ در زمینههای دیگر چطور و چرا؟
جواب: در مسائل حکومتی حکم ولی فقیه مطاع است.
سوال: بیان میشود که ولی فقیه دارای شأن اداره جامعه اسلامی از میان شئون ائمه (ع) میباشد، سوال من این است که آیا این مطلب نوعی ورود به حریم ائمه (ع) نمیباشد؟
جواب: ما معتقدیم اداره شئون جامعه اسلامی باید از سوی خداوند که خالق همه انسانها است اجازه داده شود. (هر چند پذیرش مردم وسیله پیشرفت این هدف است) و نیز معتقدیم که ولی فقیه نماینده امام عصر علیه السلام در زمان غیبت است.
سوال: آیا تبعیت از حکم حکومتی ولی فقیه بر مراجع تقلید هم واجب است؟
جواب: آری، واجب است.
سوال: در صورتی که در زمینه سیاسی یا اجتماعی حکمی از جانب رهبری جهت عامه شیعیان صادر شود آیا برای مقلدین دیگر مراجع تکلیف میآورد؟ در زمینههای دیگر چطور و چرا؟
جواب: در مسائل حکومتی حکم ولی فقیه مطاع است.
اخبار روز:
جعفر کاظمی را نمی شناسم، اما پنج میلیون تظاهر کننده ۲۵ خرداد ٨٨ را می شناسم، من به همراه همسر و فرزندانم در میان جمعیت بودیم، نمی دانم، اگر کاظمی به جرم محاربه باید اعدام شود، پس جوخه های اعدام و چوبه های دار دهها میلیون انسان معترض را باید بپا کنید، آقایان؛ بازی با احکام الهی جنگ با خداست، شما که فقه خوانده اید، مگر نه این است که اگر شمشیر در غلاف هم همراه فرد بود محارب نیست، صاحب جواهر می فرماید: "المحارب کل من جَرّّد السلاح لاخافه الناس" در واقع محارب کسی است که به قصد ارعاب و سلب امنیت مردم سلاح بردارد و این اخافه محقق شود، کاظمی در میان مردم بود؟ سلاحش کجا بود؟ از قصدش چه می دانید؟ آیا مردم از کاظمی مرعوب شدند یا از ...؟
حال صادقانه بگویید: چه کسی سلاح داشت؟ چه کسی با سلاح گرم و سرد مردم را تهدید می کرد؟ چه کسی به سوی ندا و موسوی تیراندازی کرد؟ چه کسی بالای پل به سوی مردم تیر می انداخت؟ چه کسی از بالای پشت بام مسجد و پایگاه مردم را به رگبار بست؟ چه کسی ایجاد خوف و ترس کرد؟ چه کسی امنیت مردم را سلب کرد؟ چه کسی محارب است؟!!!!
نمی خواهم بگویم ما را در حبس نکنید، یا نکشید، نه، "بکشید ما را ملت ما بیدارتر می شود" اما می خواهم بگویم، بنام دین مارا نکشید تا جهانیان از دین بیزار نشوند!
ما روی رژیم شاه را سفید کردیم، اگر او هم مثل ما می کشت، اگر کسانی داشت تا به ناف همه محارب و معاند و مرتد، باغی و یاغی وطاغی ببندد، شاید نیم قرن دیگر حکومت می کرد! یادش بخیر، عموی همسرم را می گویم، سید کاظم موسوی بجنوردی، حزب ملل اسلامی را تاسیس کرده بود، با یارانش در کوههای دارآباد مسلح به محاصره نیروهای ساواک درآمد و دستگیر شد، او با خود سلاح گرم داشت، می دانید چه شد؟ او هم اینک رئیس دائره المعارف بزرگ اسلامی است و مقر او در نزدیکی همان کوه هایی است که مسلح دستگیر شد! اگر شاه هم بلد بود بگوید محارب، احتمالاً عموی همسر من الان در خاوران بود!
حال صادقانه بگویید: چه کسی سلاح داشت؟ چه کسی با سلاح گرم و سرد مردم را تهدید می کرد؟ چه کسی به سوی ندا و موسوی تیراندازی کرد؟ چه کسی بالای پل به سوی مردم تیر می انداخت؟ چه کسی از بالای پشت بام مسجد و پایگاه مردم را به رگبار بست؟ چه کسی ایجاد خوف و ترس کرد؟ چه کسی امنیت مردم را سلب کرد؟ چه کسی محارب است؟!!!!
نمی خواهم بگویم ما را در حبس نکنید، یا نکشید، نه، "بکشید ما را ملت ما بیدارتر می شود" اما می خواهم بگویم، بنام دین مارا نکشید تا جهانیان از دین بیزار نشوند!
ما روی رژیم شاه را سفید کردیم، اگر او هم مثل ما می کشت، اگر کسانی داشت تا به ناف همه محارب و معاند و مرتد، باغی و یاغی وطاغی ببندد، شاید نیم قرن دیگر حکومت می کرد! یادش بخیر، عموی همسرم را می گویم، سید کاظم موسوی بجنوردی، حزب ملل اسلامی را تاسیس کرده بود، با یارانش در کوههای دارآباد مسلح به محاصره نیروهای ساواک درآمد و دستگیر شد، او با خود سلاح گرم داشت، می دانید چه شد؟ او هم اینک رئیس دائره المعارف بزرگ اسلامی است و مقر او در نزدیکی همان کوه هایی است که مسلح دستگیر شد! اگر شاه هم بلد بود بگوید محارب، احتمالاً عموی همسر من الان در خاوران بود!
فشار مامورین امنیتی برای گرفتن تعهد كتبی از دو زندانی مسیحی در مشهد
خبرگزاری هرانا - دو زندانی مسیحی بازداشت شده در 17 تیر ماه در شهر مشهد برای پذیرش تعهد کتبی از سوی ماموران وزارت اطلاعات تحت فشار قرار دارند.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، دو تن از شهروندان مسیحی كه در تاریخ ۱۷ تیرماه سالجاری در یك اقدام از پیش تعیین شده توسط نیروهای امنیتی مشهد به همراه ۱۳تن از هم كیشان خود بازداشت شده بودند ، همچنان بدون تفهیم اتهام در اداره اطلاعات مشهد بلاتكلیف در بازداشت بسر می برند .
این دو زندانی عقیدتی كه تا كنون حاضر به پذیرش و امضاء فرم های تعهد كتبی ارائه شده از سوی بازجویان و ماموران اداره اطلاعات نشده اند اكنون تحت فشار بسیار زیادی قرار گرفته اند .
گفتنی است، فرم های تعهد حاوی متنی است كه شخص امضاء كننده با امضای آن می پذیرد ضمن انكار اعتقادات مسیحی خود از هرگونه فعالیت و حضور دراجتماعات و گردهمائیهای مسیحیان خودداری كند .
رضا ( استیفان) ۴۸ ساله كه از خادمین یک كلیسای خانگی درمشهد است پس از دستگیری ایشان تاكنون تماسی با خانواده خود نداشته است وی به همراه احسان بهروز 23 ساله و دانشجوی رشته مدیریت دانشگاه مشهد در بازداشت گاه اداره اطلاعات مشهد در بلوار وکیل آباد نگهداری می شود.
مادر احسان بهروز پس از گذشت ۲۰ روز از بازداشت فرزندش وقتی برای چندمین بار به دادگاه انقلاب مشهد مراجعه میكند با بازپرس پرونده بنام "حاج آقا زهدی" دیدار میكند و پس از مذاکره طولانی و تهدید خانواده برای اخذ وکیل با موافقت ماموران وزارت اطلعات موفق به ملاقات با وی می شوند.
ماوران وزارت اطلاعات در این ملاقات اعلام نمودند اگر احسان حاضر به انكار مسیحیت نشود برایش حكم " ارتداد " صادر خواهد شد . آنها اضافه میكنند چون احسان مطابق شناسنامه اش" سید " میباشد از این جهت نیز حساسیت بیشتری روی پرونده وی وجود دارد و خطر بیشتری تهدیدش میكند .
لازم به یاد آوری است دادگاه مشابه ای در مشهد زنده یاد كشیش "حسین سودمند" را كه او هم مطابق شناسنامه " سید " بود پس از چندبار بازداشت و بازجویی های پیاپی ، نهایتن وی را در سوم دسامبر سال 1990 در محوطه زندان مشهد، بدار آویخت. زنده یاد سودمند اولین کشیشی بود که رسمآ توسط مقامات قضایی حکومت جمهوری اسلامی به خاطر عدم انکار دین خود و بجرم "ارتداد" اعدام گردید.
این گزارش می افزاید، ماموران امنیتی به مادر احسان درهمان روز ملاقات گفتند كه اجازه گرفتن وكیل برای احسان را ندارد ! احسان نیز كه به نظر میرسید از سوی بازجویان تحت فشار بود به والدینش در حضور ماموران گفت كه نیازی به وكیل ندارد.
اخراج ناگهانی ۲۰ نفر از پرسنل سازمان منطقه آزاد کیش، پس از تصدی یکی از وابستگان سپاه
خبرگزاری هرانا - در پی سفر نوروزی هاشمی رفسنجانی به منطقه آزاد کیش و دیدار گروهی از مردم با وی و بیان اعتراضاتی به شرایط کشور، مدیر عامل سازمان منطقه آزاد کیش از کار برکنار شد و همزمان با آغاز به کار مدیر عامل جدید، که یکی از وابستگان به سپاه می باشد، بیست نفر از کارمندان یکی از شرکت های تابعۀ آن سازمان، از کار اخراج شدند.
به گزارش جرس، از آنجا که ایدۀ رشد و توسعۀ مناطق آزاد، از زمان دولت هاشمی رفسنجانی تکوین و اجرایی گردید، مردم و اصناف آن منطقه آزاد، در جریان سفرهای هاشمی رفسنجانی به آن منطقه، با وی دیدار کرده و مسائل و مشکلات خود را با وی در میان می گذاشتند و امسال نیز مانند گذشته، بیش از ۸۰ نفر به دیدار وی رفتند.
پس از این دیدار، اسدالله کریمی، مدیر عامل سازمان منطقه آزاد کیش، علیرغم مخالفت و مقاومت سرمایه گذاران و مردم و اصناف محلی، از سِمَتِ خود برکنار گردید و محمد علی محبی، از وابستگان سپاه و مدیر عامل شرکت خدمات هوایی پیام و رئیس سازمان منطقه ویژه اقتصادی پیام جایگزین وی شد."
محبی پس از تصدی سمت جدید، بلافاصله و طی مدت زمانی کوتاه، بیش از ۲۰ نفر از پرسنل یکی از شرکتهای تابعه آن سازمان را، اخراج کرد.
این گزارش پیرامون تبعات این اخراج های ناگهانی آورده است "بعضا افراد اخراج شده از سازمان، باید جزیره را به مقصدی دیگر برای اشتغال در نظر بگیرند. هزینه های بالا و در حال افزایش بی نظارت مسکن، آموزش، حمل و نقل، پوشاک و خوراک در این منطقه کارمندان را به پذیرش خواسته های نادرست مدیران و یا ترک جزیره در صورت اخراج سوق داده است. بحران برای خانواده پرسنل اخراجی تا بدانجاست که بعضا حاضر به پذیرش حداقل شرایط مالی، رفاهی برای بقا در واحدی دیگر و حتی بعضا پذیرش کارهای غیر مرتبط با پیشه قبلی و حتی نامربوط به رشته تحصیلیشان می شوند."
هم چنین پیرامون موارد دیگری از سوء مدیریت جدید در آن منطقه آمده است "تعلیق مدیر امور زنان جزیره کیش به دلیل ارسال نامه ای اعتراضی نسبت به عدم پرداخت پاداش مربوط به روز زن و پرداخت مشابه آن بصورتی غیر مرسوم در روز مرد، و تغییرات اساسی در اعضای تصمیم گیرنده در یکی از شرکتهای تابعه این منطقه (شرکت سرمایه گذاری و توسعه کیش) که از مهمترین شرکتهای سرمایه گذاری در حوزه های مختلف به ویژه مسکن و زمین می باشد، از موارد دیگر قابل ذکر است."
در گزارش مذکور خاطرنشان شده است "پس از تغییرات بنیادی در ساختار و ترکیب شورای عالی مناطق آزاد و جایگزینی شورایی برای ایجاد هماهنگی میان سازمانهای مناطق آزاد تجاری - صنعتی و مناطق ویژه اقتصادی، به جای آن با ریاست اسفندیار رحیم مشایی، متعاقبا ساختاری نیز به مناطق آزاد ابلاغ گشت که بر اساس آن تمامی مناطق آزاد حتی با کاربریها و ماموریتهای متفاوت بایستی از آن ساختار یکسان تبعیت کنند."
در بخشی دیگر از این گزارش آمده است "پس از روی کار آمدن دولت محمود احمدی نژاد در دور نهم، اداره جزیره کیش به دست مجید شایسته (داماد محسن قرائتی) سپرده شد که در دوره تصدی اش، محدودیت های بسیاری را برای جوانان و بانوان ایجاد نمود و تعطیلی نسبی جشن ها و کنسرت ها را در بر داشت.
طی این چند سال، مدیرانی که پرونده های فسادهای مالی و اخلاقی شان و مدارک جعلی تحصیلیشان هنوز مفتوح می باشد، در راس امور آن منطقه آزاد قرار گرفته اند.
منبع خبری فوق الذکر در پایان این گزارش تاکید کرد که "با تغییر و تحولات پر تعداد و پر شتاب مدیران در منطقه، روال توسعه و آبادانی این جزیره، سالها ست که متوقف شده است."
محبی پس از تصدی سمت جدید، بلافاصله و طی مدت زمانی کوتاه، بیش از ۲۰ نفر از پرسنل یکی از شرکتهای تابعه آن سازمان را، اخراج کرد.
این گزارش پیرامون تبعات این اخراج های ناگهانی آورده است "بعضا افراد اخراج شده از سازمان، باید جزیره را به مقصدی دیگر برای اشتغال در نظر بگیرند. هزینه های بالا و در حال افزایش بی نظارت مسکن، آموزش، حمل و نقل، پوشاک و خوراک در این منطقه کارمندان را به پذیرش خواسته های نادرست مدیران و یا ترک جزیره در صورت اخراج سوق داده است. بحران برای خانواده پرسنل اخراجی تا بدانجاست که بعضا حاضر به پذیرش حداقل شرایط مالی، رفاهی برای بقا در واحدی دیگر و حتی بعضا پذیرش کارهای غیر مرتبط با پیشه قبلی و حتی نامربوط به رشته تحصیلیشان می شوند."
هم چنین پیرامون موارد دیگری از سوء مدیریت جدید در آن منطقه آمده است "تعلیق مدیر امور زنان جزیره کیش به دلیل ارسال نامه ای اعتراضی نسبت به عدم پرداخت پاداش مربوط به روز زن و پرداخت مشابه آن بصورتی غیر مرسوم در روز مرد، و تغییرات اساسی در اعضای تصمیم گیرنده در یکی از شرکتهای تابعه این منطقه (شرکت سرمایه گذاری و توسعه کیش) که از مهمترین شرکتهای سرمایه گذاری در حوزه های مختلف به ویژه مسکن و زمین می باشد، از موارد دیگر قابل ذکر است."
در گزارش مذکور خاطرنشان شده است "پس از تغییرات بنیادی در ساختار و ترکیب شورای عالی مناطق آزاد و جایگزینی شورایی برای ایجاد هماهنگی میان سازمانهای مناطق آزاد تجاری - صنعتی و مناطق ویژه اقتصادی، به جای آن با ریاست اسفندیار رحیم مشایی، متعاقبا ساختاری نیز به مناطق آزاد ابلاغ گشت که بر اساس آن تمامی مناطق آزاد حتی با کاربریها و ماموریتهای متفاوت بایستی از آن ساختار یکسان تبعیت کنند."
در بخشی دیگر از این گزارش آمده است "پس از روی کار آمدن دولت محمود احمدی نژاد در دور نهم، اداره جزیره کیش به دست مجید شایسته (داماد محسن قرائتی) سپرده شد که در دوره تصدی اش، محدودیت های بسیاری را برای جوانان و بانوان ایجاد نمود و تعطیلی نسبی جشن ها و کنسرت ها را در بر داشت.
طی این چند سال، مدیرانی که پرونده های فسادهای مالی و اخلاقی شان و مدارک جعلی تحصیلیشان هنوز مفتوح می باشد، در راس امور آن منطقه آزاد قرار گرفته اند.
منبع خبری فوق الذکر در پایان این گزارش تاکید کرد که "با تغییر و تحولات پر تعداد و پر شتاب مدیران در منطقه، روال توسعه و آبادانی این جزیره، سالها ست که متوقف شده است."
حامد ذره ذره فلج می شود و هیچ کس نیست صدای ما را بشنود/ گفتگو با خواهر حامد روحی نژاد
خبرگزاری هرانا - حامد روحی نژاد که به اتهام همکاری با انجمن پادشاهی محارب شناخته شده و در دادگاه بدوی به اعدام و سپس به 10 سال حبس توام با تبعید به زنجان محکوم شد به دلیل ابتلا به بیماری ام اس در آستانه فلج مطلق قرار دارد.
در مورد آخرین وضعیت این زندانی گزارشگر هرانا گفتگویی را با خواهر این زندانی انجام داده است.
هرانا: خانم روحی نژاد آخرین وضعیت برادرتان در زندان چگونه است؟وضعیت حامد متاسفانه کماکان بد هست. چند روز پیش هم مسئولان زندان به دلیل اینکه وی مشکل کلیوی و دفع ادرار داشت، به بیمارستان منتقلش کردند.
هرانا: منظورتان بیمارستان داخل اوین هست یا بیرون از زندان ؟
ببینید وقتی شرایط وی حاد می شود به بهداری منتقلش می کنند و پزشکان آنجا با تشخیص اینکه بایستی در جایی با امکانات بیش تر تحت درمان قرار بگیرد و از دست ایشان کاری ساخته نیست، وی را به بیمارستان می برند. در آخرین انتقال به بیمارستان که مربوط به شنبه ی گذشته بود، پزشکان بیمارستان فارابی با تشخص اینکه چشمانش روز به روز کم دید تر می شود، این مشکل را مربوط به مغز وی دانستند و درمان از طریق عینک و امثالهم را بیهوده دانستند.
هرانا: شما چطور از وضعیت روزانه حامد باخبر می شوید؟
والا تماس های تلفنی که تقریبا به صورت منظم با منزل داشت، الان بیش از سه روز هست که قطع شده. و ما هم به طور کامل از وضعیتش بی خبر هستیم. در این بین تنها مادران با تماس با یکدیگر پیگیری می کنند که کدام یک با منزل تماس داشته اند تا بلکه از این طریق اندکی از نگرانی شان کاسته شود اما در طی این سه روز هیچ یک از بچه ها گویا تماسی با بیرون نداشته اند و ما دلیل این اتفاق را نمی دانیم...
ببینید وقتی شرایط وی حاد می شود به بهداری منتقلش می کنند و پزشکان آنجا با تشخیص اینکه بایستی در جایی با امکانات بیش تر تحت درمان قرار بگیرد و از دست ایشان کاری ساخته نیست، وی را به بیمارستان می برند. در آخرین انتقال به بیمارستان که مربوط به شنبه ی گذشته بود، پزشکان بیمارستان فارابی با تشخص اینکه چشمانش روز به روز کم دید تر می شود، این مشکل را مربوط به مغز وی دانستند و درمان از طریق عینک و امثالهم را بیهوده دانستند.
هرانا: شما چطور از وضعیت روزانه حامد باخبر می شوید؟
والا تماس های تلفنی که تقریبا به صورت منظم با منزل داشت، الان بیش از سه روز هست که قطع شده. و ما هم به طور کامل از وضعیتش بی خبر هستیم. در این بین تنها مادران با تماس با یکدیگر پیگیری می کنند که کدام یک با منزل تماس داشته اند تا بلکه از این طریق اندکی از نگرانی شان کاسته شود اما در طی این سه روز هیچ یک از بچه ها گویا تماسی با بیرون نداشته اند و ما دلیل این اتفاق را نمی دانیم...
هرانا: آیا بهبودی در وضعیت ایشان در طول دوران زندان وجود داشته است ؟
ما در آخرین ملاقاتی که داشتیم، وی را بسیار عصبی دیدیم. به طور کلی نیز چشمان حامد وضعیت فجیعی دارد. حتی یک بار گفت که من از طریق صدا تشخیص می دهم که شما در کدام سمت من نشسته اید.
اما متاسفانه هیچ کس درک این را ندارد که وضعیتش را پیگیری کند. البته به دلیل وخامت حالش گهگاه وی را نزد پزشک می برند اما همه چیز به یک ویزیت ساده ختم می شود. پزشک معالج حامد هم که تاکنون چندین بار برایش گواهی صادر کرده معتقد است که تنها با اخذ مرخصی و بستری شدن در بیمارستان است که امکان بازگشت بخشی از سلامتی حامد وجود دارد؛ چون ام اس بیماری ای نیست که درمان قطعی و مشخصی داشته باشد. ببینید حامد دچار تشنج های شدید هم می شود که البته خودش این قضیه را از ما مخفی نگه داشته و ما از طریق دوستانش شنیدیم و حتی در موقع بازگو کردن هم حامد باز دست به انکارش زد و اصرار داشت که این قضیه را باز هم از ما مخفی نگه دارد. بالاخره برادر من جوان است و غرور دارد و نمی خواهد از پا افتادنش را دیگران ببینند و از طرفی هم به هیچ عنوان دوست ندارد حالا که خودش در چنین شرایطی است ما را هم نگران حال خود کند. یکی از دوستانش می گفت یک بار حامد به طرزی دچار تشنج شد که اگر چند نفر دور و برش نبودند درجا فلج می شود.
هرانا: آیا حامد از سرنوشت بیماران ام اس با خبر هست ؟
ببینید این بیماری دیگر تقریبا شناخته شده است. هر روز شاهد کور شدن و ویلچری شدن بسیاری از جوانان مبتلا به ام اس هستیم. اما حامد به دلیل اینکه نمی خواهد قبول کند که در اوج جوانی باید روی ویلچر بشیند و فلج باشد، تا آخرین نفس سعی دارد که خود را سرپا نشان دهد و گویا این خصوصیت رفتاری حامد برای مسئولان هم چندان بد نشده و باعث شده که از این استقامت او سواستفاده شود.
ببینید این بیماری دیگر تقریبا شناخته شده است. هر روز شاهد کور شدن و ویلچری شدن بسیاری از جوانان مبتلا به ام اس هستیم. اما حامد به دلیل اینکه نمی خواهد قبول کند که در اوج جوانی باید روی ویلچر بشیند و فلج باشد، تا آخرین نفس سعی دارد که خود را سرپا نشان دهد و گویا این خصوصیت رفتاری حامد برای مسئولان هم چندان بد نشده و باعث شده که از این استقامت او سواستفاده شود.
هرانا: آیا بهداری اوین به وضعیت وی توجه می کند؟
گویا مسئولان قصد دارند با انتقال حامد به بیمارستان وی را از سر خود باز کنند. چون هیچ تغییری در شرایط وی به وجود نمی آید و داروها هم همان داروهایی است که خودمان برایش از بیرون تهیه کردیم و نمی دانیم در حال حاضر اصلا تاثیری به حالش دارد یا نه. مثلا آمپول وی بایستی در یخچال نگهداری شود و ما اصلا نمی دانیم چنین موارد حساسی در قبال وی رعایت می شود یا داروهایش فاسد شده و همان ها را آن هم خارج از وقت تزریق می کنند.
هرانا: نظر خود آقای روحی نژاد در مورد شرایطش چیست؟
همان طور که گفتم حامد به شدت در آخرین ملاقات عصبی بود اما خب اصولا اصلا از هیچ چیزی شکایت نمی کند. همه ی زندانیان در مورد وضعیت آب و غذا، حمام و مواردی از این دست به خانواده ها شکایت می کنند اما حامد هیچ گاه در مورد این مسائل با هم حرفی نمی زند. حتی موارد واضح بیماری اش را هم از ما پنهان می کند و اگر هم چیزی می دانم به شخصه به من می گوید و واقعا رعایت مادر و پدرم را می کند.
گویا مسئولان قصد دارند با انتقال حامد به بیمارستان وی را از سر خود باز کنند. چون هیچ تغییری در شرایط وی به وجود نمی آید و داروها هم همان داروهایی است که خودمان برایش از بیرون تهیه کردیم و نمی دانیم در حال حاضر اصلا تاثیری به حالش دارد یا نه. مثلا آمپول وی بایستی در یخچال نگهداری شود و ما اصلا نمی دانیم چنین موارد حساسی در قبال وی رعایت می شود یا داروهایش فاسد شده و همان ها را آن هم خارج از وقت تزریق می کنند.
هرانا: نظر خود آقای روحی نژاد در مورد شرایطش چیست؟
همان طور که گفتم حامد به شدت در آخرین ملاقات عصبی بود اما خب اصولا اصلا از هیچ چیزی شکایت نمی کند. همه ی زندانیان در مورد وضعیت آب و غذا، حمام و مواردی از این دست به خانواده ها شکایت می کنند اما حامد هیچ گاه در مورد این مسائل با هم حرفی نمی زند. حتی موارد واضح بیماری اش را هم از ما پنهان می کند و اگر هم چیزی می دانم به شخصه به من می گوید و واقعا رعایت مادر و پدرم را می کند.
هرانا: به نظر شما چه نهادی در پروسه مرخصی استعلاجی برادرتان کارشکنی می کند؟
ببینید این قضیه بیش تر مربوط به قاضی پرونده است که بایستی به دیدی متفاوت از آنچه گذشته داشته به پرونده نگاه کند تا دستور مرخصی صادر شود. در این بین مسئولان زندان با اینکه کار چندانی از دستشان برنمی آید اما به نظر من مسئولان زندان فعالیت خوبی دارند. دادستان هم گهگاه به برخی پرونده ها و اشخاص لطف می کند اما قاضی پرونده ی حامد حتی یک بار در قبال درخواست مرخصی به پدرم گفته بود که شما خواسته ی نامعقولی دارید چرا که پسرتان باید اعدام می شد! و البته خود حامد هم معتقد است اگر اعدامش می کردند بسیار بهتر از این مرگ تدریجی است که اکنون با آن مواجه است.
ببینید این قضیه بیش تر مربوط به قاضی پرونده است که بایستی به دیدی متفاوت از آنچه گذشته داشته به پرونده نگاه کند تا دستور مرخصی صادر شود. در این بین مسئولان زندان با اینکه کار چندانی از دستشان برنمی آید اما به نظر من مسئولان زندان فعالیت خوبی دارند. دادستان هم گهگاه به برخی پرونده ها و اشخاص لطف می کند اما قاضی پرونده ی حامد حتی یک بار در قبال درخواست مرخصی به پدرم گفته بود که شما خواسته ی نامعقولی دارید چرا که پسرتان باید اعدام می شد! و البته خود حامد هم معتقد است اگر اعدامش می کردند بسیار بهتر از این مرگ تدریجی است که اکنون با آن مواجه است.
هرانا: به نظر شما با اینکه بسیاری از زندانیان حتی جدا از مرخصی استعلاجی با قرار وثیقه به مرخصی می آیند، چرا حامد روحی نژاد آن هم با چنین شرایط جسمی ای نمی تواند از این حق بهره مند شود؟
راستش من دلیلش را نمی دانم. من اصلا نمی دانم چه محکی در این بین هست. همان طور که گفتید بسیاری به راحتی با وثیقه به مرخصی می آیند. یا مثلا یک نفر که 5 سال حکم دارد مرخصی می گیرد اما یک نفر با دو سال حکم هیچ مرخصی ای هم ندارد. یا مثلا کسانی که عفو شامل حالشان شده مثلا برخی دو سالشان تنها چند ماه کمتر شده اما برخی با محکومیت های 7-8 ساله تنها 2 سال از حکمشان تایید می شود.
ما هم که بهتر است دهانمان بسته باشد. همان هایی که بیرون از زندان صدایشان را همه می شنوند در داخل زندان هم صدایشان بالا است؛ ما خیلی پایین آمده ایم و هیچ کس صدایی از ما نمی شنود.
پدر من بسیاری از روزها با صورتی گریان سراغ دادستانی می روند اما چه حاصل؟
لطف مسئولان تنها این بوده که حکم اعدام حامد که کاملا بی اساس بود را با ده سال حبس عوض کردند. برای من جالب است که چطور کسی که دستش برای نوشتن هم می لرزد، می تواند بمب بسازد!
راستش من دلیلش را نمی دانم. من اصلا نمی دانم چه محکی در این بین هست. همان طور که گفتید بسیاری به راحتی با وثیقه به مرخصی می آیند. یا مثلا یک نفر که 5 سال حکم دارد مرخصی می گیرد اما یک نفر با دو سال حکم هیچ مرخصی ای هم ندارد. یا مثلا کسانی که عفو شامل حالشان شده مثلا برخی دو سالشان تنها چند ماه کمتر شده اما برخی با محکومیت های 7-8 ساله تنها 2 سال از حکمشان تایید می شود.
ما هم که بهتر است دهانمان بسته باشد. همان هایی که بیرون از زندان صدایشان را همه می شنوند در داخل زندان هم صدایشان بالا است؛ ما خیلی پایین آمده ایم و هیچ کس صدایی از ما نمی شنود.
پدر من بسیاری از روزها با صورتی گریان سراغ دادستانی می روند اما چه حاصل؟
لطف مسئولان تنها این بوده که حکم اعدام حامد که کاملا بی اساس بود را با ده سال حبس عوض کردند. برای من جالب است که چطور کسی که دستش برای نوشتن هم می لرزد، می تواند بمب بسازد!
هرانا: اگر قوه قضائیه مرخصی استعلاجی را منوط به تودیه وثیقه کند خانواده قادر به تامین آن هست؟
ببینید بعضی از خانواده ها واقعا وضع مالی خوبی دارند اما برای ما حتی تامین یک وثیقه ی 100 میلیونی هم مشکل است اما اگر روزی برای حامد وثیقه بخواهند خب ما هر طور شده آن را آماده می کنیم.
هرانا: شما به شخصه چه انتظاری از گروه های حقوق بشری دارید؟
چه انتظاری می توانم داشته باشم وقتی کسی صدای آن ها را هم نمی شنود؟ وقتی هنوز حقوق بشر برای ایران جا نیفتاده... به نظر من آن ها هم هیچ کاری در شرایط کنونی برای حامد نمی توانند انجام دهند. مسئولان در این بین تنها خودشان باید کاری کنند و وضعیت حامد را درک کنند. ببینید حتی دادستان حامد را از نزدیک دیده، وضعیت چشم های حامد هم طوری هست که اکثر اوقات به دلیل عفونت کاسه ی خون است؛ اما چه کاری برایش کرده اند؟
ببینید بعضی از خانواده ها واقعا وضع مالی خوبی دارند اما برای ما حتی تامین یک وثیقه ی 100 میلیونی هم مشکل است اما اگر روزی برای حامد وثیقه بخواهند خب ما هر طور شده آن را آماده می کنیم.
هرانا: شما به شخصه چه انتظاری از گروه های حقوق بشری دارید؟
چه انتظاری می توانم داشته باشم وقتی کسی صدای آن ها را هم نمی شنود؟ وقتی هنوز حقوق بشر برای ایران جا نیفتاده... به نظر من آن ها هم هیچ کاری در شرایط کنونی برای حامد نمی توانند انجام دهند. مسئولان در این بین تنها خودشان باید کاری کنند و وضعیت حامد را درک کنند. ببینید حتی دادستان حامد را از نزدیک دیده، وضعیت چشم های حامد هم طوری هست که اکثر اوقات به دلیل عفونت کاسه ی خون است؛ اما چه کاری برایش کرده اند؟
و حرف آخر...
حرف های من که تکراری شدند. اما این وضعیت عذاب آور است. اما من فکر نمی کردم کسانی که ادعا می کنند خدا و امام زمان و امام علی را قبول دارند، این گونه عمل کنند. اگر واقعا اعتقادی هست بایستی به وجدانشان رجوع کنند و لااقل به خاطر بیماری به حامد رحم کنند. چون اون ها خودشان می دانند که حامد کاری نکرده ...
اما با این حال قاضی مقیسه با توهین و تحقیر ما را از اتاقش بیرون می کند، می گوید شما محارب هستید، وکیلتان هم مثل خودتان با نظام مخالف است و امثالهم...
حرف های من که تکراری شدند. اما این وضعیت عذاب آور است. اما من فکر نمی کردم کسانی که ادعا می کنند خدا و امام زمان و امام علی را قبول دارند، این گونه عمل کنند. اگر واقعا اعتقادی هست بایستی به وجدانشان رجوع کنند و لااقل به خاطر بیماری به حامد رحم کنند. چون اون ها خودشان می دانند که حامد کاری نکرده ...
اما با این حال قاضی مقیسه با توهین و تحقیر ما را از اتاقش بیرون می کند، می گوید شما محارب هستید، وکیلتان هم مثل خودتان با نظام مخالف است و امثالهم...
نگرانی خانواده ی احمد کریمی از وضعیت فرزندشان
خبرگزاری هرانا - خانواده ی احمد کریمی، زندانی محبوس در زندان اوین که به تازگی به سلول انفرادی منتقل شده است نسبت به شرایط وی ابراز نگرانی کردند.
یکی از اعضای خانواده ی کریمی در گفتگو با گزارشگر خبرگزاری حقوق بشر ایران (هرانا) ضمن تاکید بر اینکه سه روز است از این زندانی سیاسی به دلیل قطع تلفن های زندان اوین بی خبراند گفت که از انتقال وی به سلول انفرادی و دلیل آن اطلاعی ندارند.
ایشان دوشنبه ی هفته ی جاری نیز موفق به ملاقات با احمد کریمی نشدند و این درحالیست که از نوروز تاکنون وی موفق به ملاقات حضوری با خانواده ی خود نشده است و اگر هم ملاقاتی بوده تنها به شکل کابینی و در مدت زمان پنج دقیقه صورت گرفته است.
احمد کریمی به همراه تنی چند از زندانیان سیاسی بند 350 زندان اوین در روز نیمه شعبان به دلیل اعتراض نسبت به برخوردهای توهین آمیز به سلول انفرادی منتقل شدند.
یکی از اعضای خانواده ی کریمی در گفتگو با گزارشگر خبرگزاری حقوق بشر ایران (هرانا) ضمن تاکید بر اینکه سه روز است از این زندانی سیاسی به دلیل قطع تلفن های زندان اوین بی خبراند گفت که از انتقال وی به سلول انفرادی و دلیل آن اطلاعی ندارند.
ایشان دوشنبه ی هفته ی جاری نیز موفق به ملاقات با احمد کریمی نشدند و این درحالیست که از نوروز تاکنون وی موفق به ملاقات حضوری با خانواده ی خود نشده است و اگر هم ملاقاتی بوده تنها به شکل کابینی و در مدت زمان پنج دقیقه صورت گرفته است.
احمد کریمی به همراه تنی چند از زندانیان سیاسی بند 350 زندان اوین در روز نیمه شعبان به دلیل اعتراض نسبت به برخوردهای توهین آمیز به سلول انفرادی منتقل شدند.
خانواده ی محمد مصطفایی هم چنان در سلول انفرادی هستند
خبرگزاری هرانا - فرشته و فرهاد حلیمی، همسر و برادر همسر محمد مصطفایی پس از گذشت 6 روز همچنان در سلول انفرادی زندان اوین نگهداری می شوند.
محمد مصطفایی، وکیل پایه یک دادگستری و فعال حقوق بشر، پس از دریافت احضاریه در 29 تیرماه سال جاری جهت "اخذ پاره ای از توضیحات"، روز دوم مرداد ماه به به دادسرای شهید مقدس واقع در زندان اوین مراجعه می کند. بر اساس اطلاعات مندرج در وبسایت وی، "بازپرس شعبه دوم، درباره نحوه کمک و نجات موکلين که در سن کمتر از 18 سال مرتکب جرم شده بودند سئوالاتي را مطرح نمود".
به گزارش کمپین استقلال کانون وکلا، مصطفایی پس از پایان تحقیقات از سوی بازپرس شعبه دوم دادسرای اوین، بدون صدور قرار از زندان خارج می شود اما بعد از ظهر همان روز برگه جلب وی صادر می شود ولی ماموران به دلیل عدم حضور این وکیل دادگستری در دفتر خویش، نمی توانند وی را جلب کنند و شب هنگام، زمانی که همسر و برادر همسر ایشان در حال سوار شدن بر خودروی شخصی خود بودند توسط مامورین امنیتی بازداشت می شوند.
پس از گذشت مدت 6 روز از بازداشت غیرقانونی خانواده مصطفایی، هیچ خبری از وی در دست نیست. بازداشت همسر و برادر همسر این وکیل دادگستری که بر اساس اخبار واصله، به علت بازداشت غیرقانونی از حضور در کنکور امسال باز مانده است بر خلاف اصل شخصی بودن جرم و مجازات بوده و مصداق بارز فشار بر وکلای فعال در زمینه حقوق بشر می باشد.
محمد مصطفایی، وکیل پایه یک دادگستری و فعال حقوق بشر، پس از دریافت احضاریه در 29 تیرماه سال جاری جهت "اخذ پاره ای از توضیحات"، روز دوم مرداد ماه به به دادسرای شهید مقدس واقع در زندان اوین مراجعه می کند. بر اساس اطلاعات مندرج در وبسایت وی، "بازپرس شعبه دوم، درباره نحوه کمک و نجات موکلين که در سن کمتر از 18 سال مرتکب جرم شده بودند سئوالاتي را مطرح نمود".
به گزارش کمپین استقلال کانون وکلا، مصطفایی پس از پایان تحقیقات از سوی بازپرس شعبه دوم دادسرای اوین، بدون صدور قرار از زندان خارج می شود اما بعد از ظهر همان روز برگه جلب وی صادر می شود ولی ماموران به دلیل عدم حضور این وکیل دادگستری در دفتر خویش، نمی توانند وی را جلب کنند و شب هنگام، زمانی که همسر و برادر همسر ایشان در حال سوار شدن بر خودروی شخصی خود بودند توسط مامورین امنیتی بازداشت می شوند.
پس از گذشت مدت 6 روز از بازداشت غیرقانونی خانواده مصطفایی، هیچ خبری از وی در دست نیست. بازداشت همسر و برادر همسر این وکیل دادگستری که بر اساس اخبار واصله، به علت بازداشت غیرقانونی از حضور در کنکور امسال باز مانده است بر خلاف اصل شخصی بودن جرم و مجازات بوده و مصداق بارز فشار بر وکلای فعال در زمینه حقوق بشر می باشد.
پیمان کریمی آزاد، یکی از زندانیان اعتصاب کننده به بیمارستان منتقل شد
خبرگزاری هرانا - پیمان کریمی آزاد، یکی از زندانیان سیاسی بند ۳۵۰ که دست به اعتصاب غذا زده بود، به خاطر وخیم شدن وضعیت جسمانی اش، عصر امروز به بیمارستان منتقل شد.
به گزارش کلمه، پیمان کریمی آزاد که به بیماری دیابت مبتلا ست و باید روزانه دوبار انسولین تزریق کند، پس از تحمل دو روز اعتصاب غذا، بی هوش شد.
کریمی یکی از هفده زندانی بند ۳۵۰ است که روز دوشنبه گذشته در پی اعتراض به رفتار توهین آمیز ماموران و مقامات زندان و لغو ملاقات برخی از زندانیان ،به سلول انفرادی منتقل شده بود.
تعدادی از این زندانیان از جمله پیمان کریمی آزاد، کوهیار گودرزی، بهمن احمدی امویی، مجید توکلی، مجید دری، حسین نورانی نژاد، ابراهیم (نادر) بابایی، حمیدرضا محمدی در اعتراض به انتقال خود به انفرادی، دست به اعتصاب غذا زده اند.
کریمی آزاد از بازداشت شدگان حوادث ششم دی ماه (عاشورا) است که پس از گذشت بیش از هفت ماه به صورت بلاتکلیف در زندان نگهداری می شود.
زندانی هایی که به خاطر اعتراض یه رفتار نامناسب ماموران و مسوولان زندان و هم چنین شرایط نامناسب بند ۳۵۰ از جمله مانع تراشی در ملاقات زندانیان، از روز دوشنبه گذشته به سلول انفرادی منتقل شده اند، عبارتند از: علی ملیحی فعال دانشجویی و عضو ادوار تحکیم وحدت، بهمن احمدی امویی روزنامه نگار، حسین نورانی نژاد روزنامه نگار و عضو جبهه مشارکت عبدالله مومنی فعال دانشجویی و سخنگوی ادوار تجکیم، علی پرویز فعال دانشجویی، حمیدرضا محمدی فعال سیاسی، جعفراقدامی فعال مدنی، بابک بردبار عکاس خبری، ضیا نبوی دانشجوی محروم از تحصیل، ابراهیم(نادر) بابایی فعال مدنی و از جانبازان جنگ ایران و عراق، کوهیار گودرزی فعال حقوق بشر و وب نگار، مجید دری فعال دانشجویی، مجید توکلی فعال دانشجویی، کیوان صمیمی روزنامه نگار، غلامحسین عرشی از شهروندان معترض به نتیجه انتخابات، پیمان کریمی آزاد از بازداشت شدگان حوادث عاشورا و محمد حسین سهرابی راد از خانواده شهدای جنگ تحمیلی و عضو ستاد مهدی کروبی.
از میان این زندانیان بهمن احمدی امویی ازچهار روز پیش اعتصاب غذای خود را آغاز کرده است و روز بعد از آن تعدادی دیگر از جمله عبدالله مومنی، مجید توکلی، مجید دری، حمیدرضا محمدی، نورانی نژاد، نادر بابایی، پیمان کریمی آزاد و کوهیار گودرزی به این اعتصاب غذا پیوستند.
مسوولان زندان اوین از جمله صداقت نژاد رییس زندان ،بزرگ نیا رییس بند ۳۵۰ و دادستان تهران تاکنون نسبت به اعتصاب غذای زندانیان سیاسی واکنشی نشان نداده اند.
رنجنامه زنان بهایی روستای ایول مازندران
برخی زنان بهایی روستای ایول مازندران که در اوایل تیرماه سالجاری خانه هاشان توسط عوامل خودسر در این منطقه تخریب شد با نگارش رنجنامه ای از مسئولین مربوطه دادخواهی کردند.
متن این رنجنامه که در اختیار خبرگزاری هرانا قرار گرفته است به قرار زیر است:
به نام فریاد رس توانا رنج نامۀ زنانِ ایوِل
(ای مالک) با ارباب رجوع آنچنان مدارا و ملاطفت کن، که هر چه دانند بازگویند و هر چه توانند تظلم کنند و مطمئن باش که خداوند دادگران را پاداشِ گران خواهد داد. "حضرت علی (ع) "
ما زنان روستای ایول - که از دهات مازندران در هشتاد کیلومتری ساری و دوازده کیلومتری شهرستان کیاسر می باشد - می خواهیم حکایتی از ظلم و ستمی که برما و پدران و مادران ما وارد شده را برایتان بنگاریم.
پدران و مادران ما حدود صدو پنجاه سالِ پیش این روستا را بنا نهادند و به مرور زمان این دهکده شکل گرفت ، که دارای چشمه های آب خنک و گوارا و هوای ییلاقی می باشد. در زمان های دور دارای زمستان هایی سرد و سخت بود که زندگی را برای اهالی آن زمان بسیار دشوار می نمود، چه که نه وسایل گرمایی امروزی در اختیار بود و نه برق و راه ارتباطی. کشاورزی در آن دوران حتی تا سی سال پیش کاری بس دشوار و طاقت فرسا بود، چه که پدران سخت کوش و زحمت کش ما باید با گاوآهن و به سختی دل زمین را می شکافتند، بذر می پاشیدند و اگر بلاهای طبیعی مانع نمی شد، آب و هوا همراهی می کرد در فصل دِرو مادرانِ رنج کشیدۀ ما با دستان ضعیف و نحیفشان کاشته ها را درو می کردند، چون در آن دوران نه تراکتوری بود که زمین را شخم بزند و نه کمباینی تا محصولات را درو کند.
خانه ها را به سختی می ساختند. مادران ما با آب و گل خشت ها را قالب زده و بعد از اینکه خشک می شد، با دستان ظریفشان بالای سر می بردند و با چه مشقتی راه می پیمودند تا خشت ها را به محل احداث خانه بیاورند. سنگ ها را از مسافت های دور با دست یا با سر و کول حمل می کردندتا خانه شان زودتر ساخته شود. از آن طرف پدران زحمت کش ما چوب ها را از راه های دور با اسب و یا گاهی با دست به پای خانه می آورند تا سرپناهی بسازند که زن و فرزندشان از گرمای تابستان و سرمای شدید زمستان حفظ شوند.
حدود هشتاد سال پیش نیمی از اهالی این روستا به آیین بهایی ایمان آوردند با اینکه نیمی از مردم روستا بهایی و باقی مسلمان بودند، اما در کنار هم به خوبی زندگی می کردند. در غم و شادی ، در سختی و راحتی برادروار به داد هم می رسیدند. نمی دانیم تخم عداوت و دشمنی را چه کسی در بین این برادران پاشید که اینگونه بنای بی مهری نهادند و بر بهاییان برچسب " کافر " زدند و ایشان را نجس خواندند و نبود از آزاری که بر بهاییان وارد نشد و نماند از ستمی که بر ایشان روا نگشت.
خدماتی که بهاییان این محل برای عمران و آبادی این روستا انجام دادند بر کسی پوشیده نیست. زمینی که در آن اولین مدرسه ساخته شد، زمین مربوط به خانه بهداشت روستا ،شالیکوبی و حتی مکانی که در آن تکیه ساخته شد تا مسلمانان در آن عزاداری کنند را بهاییان اهدا نمودند. خلاصه هر جا که صحبت از آبادانی روستا بود بهاییان پیش قدم بودند.
بعد از انقلاب اسلامی مسلمانان روستا ، بنای ناسازگاری گذاشته و اذیت و آزار شروع شد. باری که به شالیکوبی می رفت ، عودت داده می شد. راننده مینی بوسی که وظیفه اش حمل مسافر از روستا به شهر و بلعکس بود، به تحریک همین افراد از سوار کردن بهاییان امتناع می کرد، حتی به کودکانی که به دبستان می رفتند ، هم رحم نمی کردند و مورد آزار قرار می دادند.
این مسائل و مشکلات ادامه داشت تا در تاریخ 7/4/62 اهالی مسلمان ایول با کمک روستاییان دیگر نواحی به خانه های بهاییان هجوم آوردند و وقایعی پیش آمد که حتی دل سنگ هم به حالِ آن می گرید. کودک و بزرگ ، زن و مرد، پیر و جوان را از خانه هایشان راندند. هر چه فریاد کردند که ما هم مثل شما انسانیم، از اقوام هم هستیم، برادریم ، هموطن هستیم، موثر واقع نشد. پیرمردها و پیر زنانی که قادر به راه رفتن نبودند را با فحاشی و به زور از خانه هایشان بیرون کردند. بسیاری را شدیدا در حضور اعضای خانواده و در جلوی چشم کودکانشان کتک زدند، حتی حیوانات زبان بسته را در آخور حبس می کردند. آن ها با این گونه رفتار می خواستند مردم را به دیانت اسلام دعوت کنند!
بهاییان را پای برهنه تا مسافتی رانده سوار مینی بوس کردند و چون این آوارگان به ساری رسیدند با شکایت بهاییان به نیروی انتظامی دوباره به ایول بازگشتند، اما اهالی مسلمان از ورود این ستمدیدگان به منزلشان جلوگیری کرده، آنها را در تکیه محل به مدت هفت روز زندانی نمودند . از ورود آب و نان بر ایشان مضایقه می کردند تا جایی که مجبور می شدند شبانه و به دور از چشم اهالی مختصر غذایی از بیرون برای خود تهییه کنند. آنقدر مشکلات زیاد بود که یکی از این زنان دربند چون طفلی در آغوش داشت و به او شیر می داد، از سینه این مادر به جای شیر خون جاری می شد و طفل خون می مکید. در ماه مبارک رمضان در فصل تابستان آب و نان به روی عده ای می بستند و اینگونه آنان را به دیانت اسلام دعوت می نمودند. کجاست که عقیده ای با عقیده ی دیگر اینچنین کند و اینگونه مردم را به کیش خود دعوت نماید.
بعد از آن تاریخ شکایت ها و دادخواهی های زیادی انجام شد که اگر این پرونده ها را جمع کنیم شاید طوماری شود. اما چه فایده که این شکایت ها راه به جایی نبرد و دادرسی به دادمان نرسید. بعد از آن مسلمانان ایول که ابتدا به نام اسلام ما را از آنجا راندند شروع به تاراج زندگی ما نمودند. زمین های پرمحصول که معروف به "مَرگو" است، را به بهانه اینکه وقف امام حسین است تصاحب نمودند و به اسناد این زمین ها کوچکترین توجهی نکردند. از آن تاریخ تا به امروز بعد از آنهمه اذیت و آزار و ظلم و ستمی که بر ما گذشت کوچکترین مقابله به مثلی با آنها نکردیم ، نه سیلی به آنها زدیم و نه دهانمان را به فحش و ناسزا آلودیم. به خدای بزرگ پناه بردیم و از طریق قانون دادخواهی کردیم و طی این 27 سال با تمام مشقات، صبوری پیشه کردیم و گفتیم هستند کسانی که عدل و داد را از همه عزیزانشان ، عزیزتر دانند و هرگاه اندک یأسی در دلمان پدید آمد، این جمله زیبای حضرت علی (ع) را به خود یادآور شدیم که : " در دولت ما هیچ عزیزی از عدل و داد عزیزتر نیست!"
اکنون بعد از بیست و هفت سال دوباره شعله جهل زبانه کشید و آتش به خانه های ما زد. پنجاه خانه مسکونی دراین روستا را با خاک یکسان کردند و هیچ اثری از این خانه ها باقی نگذاشتند و یادگار سال ها تلاش و زحمت پدران و مادرانمان را به آنی ویران کردند.
ما زنان و همسرانمان قبل از تخریب خانه ها نیت این افراد را به بخشداری، دادگاه کیاسر ، پاسگاه تلمادره، استانداری، فرمانداری خبردادیم، اما آنان اعتنایی نکردند. حتی در حین تخریب هم به همه این مراکز تظلم کردیم. اما هیچ اقدامی از طرف این مقامات صورت نگرفت. دیگر بعد از خدای مهربان فریاد رسی نداریم. اکنون از چه کسی بخواهیم به دادمان برسد؟ آیا غیر از قانون که بیست و هفت سال به آن پناه بردیم ملجاء و پناه دیگری در این دنیای خاکی موجود هست؟ کاش دادخواهی باشد که به دادمان برسد.
ما زنان این روستا که با همسرانمان در درد این واقعه شریکیم از شما مسئولین محترم می پرسیم که آیا این کار از نظر شرع و قانون درست بود یا خیر؟ این عمل به چه مجوزی انجام شد؟ آیا می توان پنجاه خانه را خراب کرد و هیچ مرجع و ارگانی جوابگوی ما نباشد؟ اگر این عمل از نظر قانون جرم است چه کسی باید با این افراد و ظلمی که وارد شده مقابله نماید؟ ما که در این سال ها همواره ثابت کردیم که قانون مداریم و درسایه قانون حرکت می کنیم. حال آیا همین قانون به دادمان می رسد؟ ما اهالی این روستا با این که دارای سند هستیم و پدران و مادرانمان در این روستا دفن هستند حتی برای زیارت قبور هم اجازه ورود به روستای خود را نداریم. آیا قانون و شرع این اجازه را به آنها می دهد؟ از شما مسئولین تقاضا داریم که به داد شهروندان بهایی خود برسید.
(ای مالک) با ارباب رجوع آنچنان مدارا و ملاطفت کن، که هر چه دانند بازگویند و هر چه توانند تظلم کنند و مطمئن باش که خداوند دادگران را پاداشِ گران خواهد داد. "حضرت علی (ع) "
ما زنان روستای ایول - که از دهات مازندران در هشتاد کیلومتری ساری و دوازده کیلومتری شهرستان کیاسر می باشد - می خواهیم حکایتی از ظلم و ستمی که برما و پدران و مادران ما وارد شده را برایتان بنگاریم.
پدران و مادران ما حدود صدو پنجاه سالِ پیش این روستا را بنا نهادند و به مرور زمان این دهکده شکل گرفت ، که دارای چشمه های آب خنک و گوارا و هوای ییلاقی می باشد. در زمان های دور دارای زمستان هایی سرد و سخت بود که زندگی را برای اهالی آن زمان بسیار دشوار می نمود، چه که نه وسایل گرمایی امروزی در اختیار بود و نه برق و راه ارتباطی. کشاورزی در آن دوران حتی تا سی سال پیش کاری بس دشوار و طاقت فرسا بود، چه که پدران سخت کوش و زحمت کش ما باید با گاوآهن و به سختی دل زمین را می شکافتند، بذر می پاشیدند و اگر بلاهای طبیعی مانع نمی شد، آب و هوا همراهی می کرد در فصل دِرو مادرانِ رنج کشیدۀ ما با دستان ضعیف و نحیفشان کاشته ها را درو می کردند، چون در آن دوران نه تراکتوری بود که زمین را شخم بزند و نه کمباینی تا محصولات را درو کند.
خانه ها را به سختی می ساختند. مادران ما با آب و گل خشت ها را قالب زده و بعد از اینکه خشک می شد، با دستان ظریفشان بالای سر می بردند و با چه مشقتی راه می پیمودند تا خشت ها را به محل احداث خانه بیاورند. سنگ ها را از مسافت های دور با دست یا با سر و کول حمل می کردندتا خانه شان زودتر ساخته شود. از آن طرف پدران زحمت کش ما چوب ها را از راه های دور با اسب و یا گاهی با دست به پای خانه می آورند تا سرپناهی بسازند که زن و فرزندشان از گرمای تابستان و سرمای شدید زمستان حفظ شوند.
حدود هشتاد سال پیش نیمی از اهالی این روستا به آیین بهایی ایمان آوردند با اینکه نیمی از مردم روستا بهایی و باقی مسلمان بودند، اما در کنار هم به خوبی زندگی می کردند. در غم و شادی ، در سختی و راحتی برادروار به داد هم می رسیدند. نمی دانیم تخم عداوت و دشمنی را چه کسی در بین این برادران پاشید که اینگونه بنای بی مهری نهادند و بر بهاییان برچسب " کافر " زدند و ایشان را نجس خواندند و نبود از آزاری که بر بهاییان وارد نشد و نماند از ستمی که بر ایشان روا نگشت.
خدماتی که بهاییان این محل برای عمران و آبادی این روستا انجام دادند بر کسی پوشیده نیست. زمینی که در آن اولین مدرسه ساخته شد، زمین مربوط به خانه بهداشت روستا ،شالیکوبی و حتی مکانی که در آن تکیه ساخته شد تا مسلمانان در آن عزاداری کنند را بهاییان اهدا نمودند. خلاصه هر جا که صحبت از آبادانی روستا بود بهاییان پیش قدم بودند.
بعد از انقلاب اسلامی مسلمانان روستا ، بنای ناسازگاری گذاشته و اذیت و آزار شروع شد. باری که به شالیکوبی می رفت ، عودت داده می شد. راننده مینی بوسی که وظیفه اش حمل مسافر از روستا به شهر و بلعکس بود، به تحریک همین افراد از سوار کردن بهاییان امتناع می کرد، حتی به کودکانی که به دبستان می رفتند ، هم رحم نمی کردند و مورد آزار قرار می دادند.
این مسائل و مشکلات ادامه داشت تا در تاریخ 7/4/62 اهالی مسلمان ایول با کمک روستاییان دیگر نواحی به خانه های بهاییان هجوم آوردند و وقایعی پیش آمد که حتی دل سنگ هم به حالِ آن می گرید. کودک و بزرگ ، زن و مرد، پیر و جوان را از خانه هایشان راندند. هر چه فریاد کردند که ما هم مثل شما انسانیم، از اقوام هم هستیم، برادریم ، هموطن هستیم، موثر واقع نشد. پیرمردها و پیر زنانی که قادر به راه رفتن نبودند را با فحاشی و به زور از خانه هایشان بیرون کردند. بسیاری را شدیدا در حضور اعضای خانواده و در جلوی چشم کودکانشان کتک زدند، حتی حیوانات زبان بسته را در آخور حبس می کردند. آن ها با این گونه رفتار می خواستند مردم را به دیانت اسلام دعوت کنند!
بهاییان را پای برهنه تا مسافتی رانده سوار مینی بوس کردند و چون این آوارگان به ساری رسیدند با شکایت بهاییان به نیروی انتظامی دوباره به ایول بازگشتند، اما اهالی مسلمان از ورود این ستمدیدگان به منزلشان جلوگیری کرده، آنها را در تکیه محل به مدت هفت روز زندانی نمودند . از ورود آب و نان بر ایشان مضایقه می کردند تا جایی که مجبور می شدند شبانه و به دور از چشم اهالی مختصر غذایی از بیرون برای خود تهییه کنند. آنقدر مشکلات زیاد بود که یکی از این زنان دربند چون طفلی در آغوش داشت و به او شیر می داد، از سینه این مادر به جای شیر خون جاری می شد و طفل خون می مکید. در ماه مبارک رمضان در فصل تابستان آب و نان به روی عده ای می بستند و اینگونه آنان را به دیانت اسلام دعوت می نمودند. کجاست که عقیده ای با عقیده ی دیگر اینچنین کند و اینگونه مردم را به کیش خود دعوت نماید.
بعد از آن تاریخ شکایت ها و دادخواهی های زیادی انجام شد که اگر این پرونده ها را جمع کنیم شاید طوماری شود. اما چه فایده که این شکایت ها راه به جایی نبرد و دادرسی به دادمان نرسید. بعد از آن مسلمانان ایول که ابتدا به نام اسلام ما را از آنجا راندند شروع به تاراج زندگی ما نمودند. زمین های پرمحصول که معروف به "مَرگو" است، را به بهانه اینکه وقف امام حسین است تصاحب نمودند و به اسناد این زمین ها کوچکترین توجهی نکردند. از آن تاریخ تا به امروز بعد از آنهمه اذیت و آزار و ظلم و ستمی که بر ما گذشت کوچکترین مقابله به مثلی با آنها نکردیم ، نه سیلی به آنها زدیم و نه دهانمان را به فحش و ناسزا آلودیم. به خدای بزرگ پناه بردیم و از طریق قانون دادخواهی کردیم و طی این 27 سال با تمام مشقات، صبوری پیشه کردیم و گفتیم هستند کسانی که عدل و داد را از همه عزیزانشان ، عزیزتر دانند و هرگاه اندک یأسی در دلمان پدید آمد، این جمله زیبای حضرت علی (ع) را به خود یادآور شدیم که : " در دولت ما هیچ عزیزی از عدل و داد عزیزتر نیست!"
اکنون بعد از بیست و هفت سال دوباره شعله جهل زبانه کشید و آتش به خانه های ما زد. پنجاه خانه مسکونی دراین روستا را با خاک یکسان کردند و هیچ اثری از این خانه ها باقی نگذاشتند و یادگار سال ها تلاش و زحمت پدران و مادرانمان را به آنی ویران کردند.
ما زنان و همسرانمان قبل از تخریب خانه ها نیت این افراد را به بخشداری، دادگاه کیاسر ، پاسگاه تلمادره، استانداری، فرمانداری خبردادیم، اما آنان اعتنایی نکردند. حتی در حین تخریب هم به همه این مراکز تظلم کردیم. اما هیچ اقدامی از طرف این مقامات صورت نگرفت. دیگر بعد از خدای مهربان فریاد رسی نداریم. اکنون از چه کسی بخواهیم به دادمان برسد؟ آیا غیر از قانون که بیست و هفت سال به آن پناه بردیم ملجاء و پناه دیگری در این دنیای خاکی موجود هست؟ کاش دادخواهی باشد که به دادمان برسد.
ما زنان این روستا که با همسرانمان در درد این واقعه شریکیم از شما مسئولین محترم می پرسیم که آیا این کار از نظر شرع و قانون درست بود یا خیر؟ این عمل به چه مجوزی انجام شد؟ آیا می توان پنجاه خانه را خراب کرد و هیچ مرجع و ارگانی جوابگوی ما نباشد؟ اگر این عمل از نظر قانون جرم است چه کسی باید با این افراد و ظلمی که وارد شده مقابله نماید؟ ما که در این سال ها همواره ثابت کردیم که قانون مداریم و درسایه قانون حرکت می کنیم. حال آیا همین قانون به دادمان می رسد؟ ما اهالی این روستا با این که دارای سند هستیم و پدران و مادرانمان در این روستا دفن هستند حتی برای زیارت قبور هم اجازه ورود به روستای خود را نداریم. آیا قانون و شرع این اجازه را به آنها می دهد؟ از شما مسئولین تقاضا داریم که به داد شهروندان بهایی خود برسید.
خبرگزاری هرانا
تصویر سند مربوطه
انتشار نسخه فارسی گزارش اعدامهای ۶۷
خبرگزاری هرانا - بنیاد عبدالرحمن برومند که در ۲۲ خرداد، نسخه انگلیسی بررسی اعدامهای سال ۶۷ را منتشر کرده بود، اینکه به مناسبت سالگرد این اعدامها نسخه فارسی تحقیقات قاضی جفری رابرتسون را در اختیار عموم قرار داده است. انتشار این گزارش در ابتدا با انتقادهایی همراه بود. بنیاد در پاسخ منتقدان گزارش مینویسد: « اکثریت کسانی که در این باره نظر دادهاند، از محتوای گزارش اطلاعی ندارند و آن را نخواندهاند.» بنیاد برومند به مناسبت سالگرد اعدامهای گروهی سال ۶۷، گزارش تحقیقات قاضی جفری رابرتسن را به زبان فارسی منتشر کرد. این گزارش به بررسی روندی که منتهی به اعدام هزاران زندانی عقیدتی شد میپردازد.
آیت الله خمینی وقتی در تابستان ۶۷ فرمان داد که «كسانی كه در زندانهای سراسر كشور بر سرموضع نفاق خود پافشاری كرده و میكنند محارب و محكوم به اعدام میباشند»، ناگهان ارتباط زندانها با دنیای خارج بریده شد.و تنها هیئت بازپرسی قرار شامل یک قاضی شرع، دادستان انقلاب و یک افسر عالیرتبۀ اطلاعاتی امکان ورود یافتند. بنا بر گزارش بنیاد برومند، این هیات مسوول تفتیش عقیده زندانیان عقیدتی شد و رای به «محارب» بودن تعداد زیادی از زندانیان داد.
این گزارش میافزاید: «هیئت بازجویان تنها یک پرسش از زنان و مردان جوانی داشت - که بیشترشان در اوایل دهۀ١٣٦٠، فقط به اتهام شرکت در تظاهرات خیابانی یا اجتماعات سیاسی، و یا داشتن نوشتههای "سیاسی" بازداشت و به زندان محکوم شده بودند. زندانیان نمیدانستند که مرگ یا زندگیشان بسته به پاسخی است که به پرسش بازجویان میدهند. چشم زندانیانی را که بر عقاید سیاسی و مذهبی خود پافشاری میکردند میبستند و گروه گروه به سمت چوبههای دار میفرستادند و سپس پنهانی اجساد آنان را در گورهای جمعی دفن میکردند.»
انتشار این گزارش در ۲۲ خرداد با واکنشهای متفاوتی روبرو شد. این بناید در همین رابطه میگوید: « انتشار این گزارش فارغ از موضوع اصلی آن، یعنی جنایت یک دولت علیه بشریت، بحث مهم "انتخاب بین مصلحت و حقیقت" را در میان هواداران دموکراسی در ایران دامن زده، خود نتیجۀ مثبتی است. مسئولان بنیاد به دقّت این بحث را دنبال کرده و متوجه شدند که اکثریت کسانی که در این باره نظر دادهاند، از محتوای گزارش اطلاعی ندارند و آن را نخواندهاند. برای روشن کردن اذهان و به امید تشویق عموم به ادامۀ این بحث، بنیاد برومند سالگرد صدور فتوای کشتار ٦٧ را وقت مناسبی برای انتشار ترجمۀ فارسی فشردۀ گزارش قاضی رابرتسون دانسته و به این مناسبت، با ادای احترام به یاد قربانیان این جنایت فجیع، متن مذکور را در اختیار عموم قرار میدهد.»
چکیده ترجمه گزارش ١٤٥ صفحهای را میتوانید اینجا بخوانید.
آیت الله خمینی وقتی در تابستان ۶۷ فرمان داد که «كسانی كه در زندانهای سراسر كشور بر سرموضع نفاق خود پافشاری كرده و میكنند محارب و محكوم به اعدام میباشند»، ناگهان ارتباط زندانها با دنیای خارج بریده شد.و تنها هیئت بازپرسی قرار شامل یک قاضی شرع، دادستان انقلاب و یک افسر عالیرتبۀ اطلاعاتی امکان ورود یافتند. بنا بر گزارش بنیاد برومند، این هیات مسوول تفتیش عقیده زندانیان عقیدتی شد و رای به «محارب» بودن تعداد زیادی از زندانیان داد.
این گزارش میافزاید: «هیئت بازجویان تنها یک پرسش از زنان و مردان جوانی داشت - که بیشترشان در اوایل دهۀ١٣٦٠، فقط به اتهام شرکت در تظاهرات خیابانی یا اجتماعات سیاسی، و یا داشتن نوشتههای "سیاسی" بازداشت و به زندان محکوم شده بودند. زندانیان نمیدانستند که مرگ یا زندگیشان بسته به پاسخی است که به پرسش بازجویان میدهند. چشم زندانیانی را که بر عقاید سیاسی و مذهبی خود پافشاری میکردند میبستند و گروه گروه به سمت چوبههای دار میفرستادند و سپس پنهانی اجساد آنان را در گورهای جمعی دفن میکردند.»
انتشار این گزارش در ۲۲ خرداد با واکنشهای متفاوتی روبرو شد. این بناید در همین رابطه میگوید: « انتشار این گزارش فارغ از موضوع اصلی آن، یعنی جنایت یک دولت علیه بشریت، بحث مهم "انتخاب بین مصلحت و حقیقت" را در میان هواداران دموکراسی در ایران دامن زده، خود نتیجۀ مثبتی است. مسئولان بنیاد به دقّت این بحث را دنبال کرده و متوجه شدند که اکثریت کسانی که در این باره نظر دادهاند، از محتوای گزارش اطلاعی ندارند و آن را نخواندهاند. برای روشن کردن اذهان و به امید تشویق عموم به ادامۀ این بحث، بنیاد برومند سالگرد صدور فتوای کشتار ٦٧ را وقت مناسبی برای انتشار ترجمۀ فارسی فشردۀ گزارش قاضی رابرتسون دانسته و به این مناسبت، با ادای احترام به یاد قربانیان این جنایت فجیع، متن مذکور را در اختیار عموم قرار میدهد.»
چکیده ترجمه گزارش ١٤٥ صفحهای را میتوانید اینجا بخوانید.
افزایش فشار با ممنوعیت غیرقانونی تماس برای ابوالفضل عابدینی
خبرگزاری هرانا – ابوالفضل عابدینی نصر خبرنگار و فعال حقوق بشر روز گذشته در اقدامی غیر قانونی و در تداوم اعمال فشار بر این زندانی از حق تماس تلفنی منع شد.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، این اقدام در حالی صورت می گیرد که این خبرنگار از سه هفته پیش تا کنون ممنوع الملاقات شده بود.
عابدینی به شدت از ناراحتی قلبی رنج میبرد و چند روز پیش برای مداوای بیماری انفولانزا به بهداری زندان کارون اهواز منتقل شد اما با بی توجهی به سابقه بیماری قلبی وی فقط با مقادیری دارو وی را راهی بند خود کردند .
عابدینی تا کنون چندین بار برای مرخصی تقاضای کتبی ارائه نموده است، اما دادستان اهواز هر بار با این درخواست ها مخالفت کرده بود .
چندی پیش نیز وی به خاطر شرایط بد جسمی و بیماری قلبی درخواستی مبنی بر انتقال به تهران تنظیم و به دادستانی اهواز ارسال کرد ، که درپیگیریهای خانواده و وکیل این روزنامه نگار در بند به آنها اعلام شد نامه مذکور ناپدید شده است
هنوز دلیلی برای اعمال این گونه فشارها به وی اعلام نشده است .
توزیع غذای آلوده در بند ویژه روحانیت
خبرگزاری هرانا - زندانیان محبوس در بند ویژه روحانیت روز سه شنبه مورخ ۴ مردادماه سال جاری به دلیل تداوم توزیع غذای آلوده در این بند از خوردن غذای زندان امتناع کردند.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، توزیع غذای آلوده و وجود انواع جانوران و حشرات در غذای زندان به روندی عادی تبدیل شده است این روند تا جایی ادامه داشت که روز سه شنبه 5 مردادماه، در غذای زندانیان این بند چند حیوان (مارمولک) پیدا شده است.
شواهد حاکی از آن است که برخی از زندانیان به دلیل دیر متوجه شدن این موضوع، دچار عوارض روحی و جسمی خوردن غذای آلوده شده و به بهداری زندان منتقل شدند.هم چنین، صبح امروز 5 شنبه، در واکنش به اعتراض زندانیان یکی از مسئولین زندان دراین بند حاضر شده و به جای رسیدگی به موضوع، آنرا حادثه ای اتفاقی عنوان داشته است.
لازم به ذکر است زندانیان بند ویژه روحانیت که آیت الله کاظمینی بروجردی از روحانیون سرشناس و معترض جزو آنان است از روز سه شنیه تا کنون از خوردن غذاهای زندان امتناع نموده اند که این امتناع با توجه به نبود تغذیه مناسب، زندانیان را با مشکلات عدیده ای مواجه کرده است.