۱۳۹۱ فروردین ۳, پنجشنبه

مهمترین خبرهای روز پنجشنبه بخش اوّل، تحلیل ها و آخرین گزارشات از اعتراضات، بازداشتها، زندان، و بیدادگاهها --- بیانیه ها

اخبار روز:
بحران های شدید اقتصادی جهان سرمایه داری پرسش های فراوانی را در ذهن همه ی کسانی که به نوعی درگیر پیامدهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی این بحران هستند ایجاد کرده است. جستجوی اندیشمندان و کوشندگان سیاسی و اقتصادی برای یافتن بدیل های سرمایه داری به ویژه سرمایه داری نولیبرال از همه ی نحله های فکری و اندیشگی از نوکینزگرایانی چون استیگلیتز تا چپ های رادیکال و چپ های دمکرات حتی کسی چون فوکویاما برانگیخته است. از سوی دیگر تغییرهای ژرف و گسترده در نحوه و شکل و نوع تولید سرمایه داری در دوران پسامدرنیسم پرسش هایی را عمدتا در ذهن چپ گرایان در باره نقش و هژمونی طبقه کارگر در انقلاب ها و تحول های جهان کنونی بر انگیخته است. ما پرسش هایی را در این باره با برخی دوستان طرح کردیم. در ادامه یادداشت هایی از دکتر فریبرز رئیس دانا، دکتر احمد سیف، فروغ اسدپور، فرشته دلاور، فریبرز مسعودی را در این رابطه خواهید خواند.

پرسش های مهرگان ۷
ویژگی مهم زمانه ای که در آن به سر می بریم پسامدرنیسم به معنای گسترده آن است. زمانه ای که به قول لیوتار: همه چیز در آن موقتی و قراردادی است. کار، ازدواج، آموزش و بهداشت و حتی رابطه خانوادگی و عشق. در جامعه های تحت ایدئولوژی نولیبرالیسم مقررات زدایی شده نیروی کارو جامعه مزدبر از همه بیشتر آسیب دیده است. در گذار جامعه صنعتی به جامعه پساصنعتی(جامعه مزدبری) طبقه کارگر تکه تکه شده، متنوع و متکثر و از نظر اجتماعی اتمیزه شده است. تغییر تولید از شیوه فوردی به شیوه پسافوردی همراه شده است با خرد شدن کارخانه های بزرگ و متمرکز و تبدیل آن ها به کارخانه های کوچک در جوار همان کارخانه ها، استفاده از کارگران موقت، زنان و کودکان در کشورهای پیرامونی که عمدتا در شرایط مجرمانه به کار گمارده می‌شوند و استفاده گسترده از ربات و ماشین و به حداقل رساندن نقش دستمزد در تولید، صنعت زدایی از کشورهای سرمایه داری پیشرفته و اتتقال صنعت به جامعه های پیرامونی که تا حدود زیادی سهم کارگر را از تولید کاهش داده است. با کاهش نیروی کار در شرایط بالا که سبب ارزان شدن تولید نیز شده است، نیروی کار کارگری در روند و چرخه تولید کاهش چشمگیری یافته و از سوی دیگر به نیروی مزدبر خدماتی به شدت افزوده شده است. تولید در کارگاه های دور از هم و کارگرانی که کم ترین ارتباط از نوع نزدیک را با یک دیگر دارند، همچنین استفاده از کارگران جوان و خلاص شدن از شر کارگران قدیمی که حامل تجربه و اعتقاد سندیکایی بودند نیز احتمال عمل جمعی طبقاتی را کاهش داده است. آیا با متلاشی شدن دژهای کارگری مانند مجتمع‌های بزرگ کشتی سازی، خودروسازی، ذوب آهن و معدن‌ها سرکرده‌گی و هژمونی طبقه کارگر از میان رفته و از این پس بایستی شاهد اعتراض های رفرمیستی توسط جامعه مزدبری باشیم! آیا طبقه کارگر استعداد سرنگونی‌اش را از دست داده است؟ آیا همچنان طبقه کارگر هسته اصلی هر گونه تغییر و انقلاب است! آیا اساسا تضاد کار و سرمایه بایستی به تضاد کارگر و سرمایه دار منجر شود یا درک و دریافت لنینی مبتنی بر انقلاب پرولتری و حکومت دیکتاتوری پرولتاریا از اندیشه های مارکس اشتباه بوده است؟
تحریریه مهرگان



مبارزه برای آزادی‌ و دمکراسی در تقابل با پیکار طبقاتی نیست
دکتر فریبرز رئیس دانا


اصلاً قبول ندارم که "ویژگی مهم زمانه ای که در آن به سر می بریم پسامدرنیسم به معنای گسترده ی آن است." پسامدرنیسم یکی از واکنش های انتقادی به نابسامانی های مدرنیسم بود که صرفاً از برخی جهات محدود می توانست شناخت واقعی از چگونگی و علت نابسامانی های مدرنیسم در زمان حاضر به دست دهد. پسامدرنیسم در ارائه ی راه حل هم نظام قابل شناخت و منطق قابل دفاعی نداشت و ریشه یابی نمی کرد. در زمینه هایی بلاتکلیفی و نامحتومی و عدم قطعیت مطلق را توصیه می کرد و تفسیر به راًی و حذف نیت و موفقیت پدیدآورنده را و در زمینه هایی نیز، رجعت به عصر یونان و رم. لیوتار حرف درستی زده است که در دنیای ما ، همه چیز – البته "همه چیز" اغراق است – موقتی و قراردادی شده است از جمله کار، ازدواج، بهداشت، رابطه‌ی خانوادگی و عشق و ...این علامت غلبه‌ی پست مدرنیسم، که خودش هم درحال محو شدن است و از دور شبحی از آن به جای مانده است که دور می شود، نیست. این جنبه ای تازه و تفسیری دیگر درنظام سرمایه داری است. سرمایه داری در واقع تغییر هم می کند و پوست می اندازد، اما هسته و ساختار اصلی آن که عبارت است از نظام بهره کشی برای کسب ارزش اضافی و انباشت ولع آمیز وناموزون سازی و تبدیل همه چیز به کالا و از خود بیگانگی انسان سر جای خود می ماند.
درست است، در مراحل جدیدتر کالایی شدن، پدیده ی رایج موقتی شدن سربر می آورد. تعلق خاطر و احساس مسئولیت انسانی رنگ می بازد و به پدیده ای که بورژوازی باید به آن بخندد و آن را از مقوله های احساسی گری نامربوط به سرشت انسان ،که می گویند سودجویی و نفع طلبی شخصی است، به حساب آورد، تبدیل می شود.
معنای واقعی مقررات زدایی در واقع یعنی سرباز زدن دولت ها از مسئولیت های مردمی و تامین شرایط سود و سیطره های اقلیت که اصرار دارند به نوعی با ساز و کارهای مهندسی شده ی گزینش و انتخابات، اما در واقع با وفاداری به نظم انحصارگرانه ی سرمایه داری و نخبه گرایی هایش صورت گیرد. دولت ها از مسئولیت های تامین و حمایت از خدمات رفاهی، شغل، عدالت، بهداشت، آزادی، درمان و سایر نیازهای انسانی ای که حق واقعی مردم به حساب می آید می گریزند و نام کارشان را هم می گذارند دمکراسی بیشتر. دولت ها به بهانه ی این که دولت مداخله گر دشمن آزادی است از قبول و اجرای مسئولیت شان طفره می روند.آن ها اما با تمام نیروی سیاسی و نظامی و ایدئولوژیک از سرمایه داران مراقبت و پشتیبانی می کنند. آن ها تحت تاًثیر نظریه پردازی های مکتب های منحط و سیازده ای چون دارو دسته ی شیکاگو و باند فَن فُن فَن (فَن ویزر، فُن میزس و فَن هایک) که وطنی هایش در ایران رسوا تر از آن هستند که به معرفی نیاز داشته باشند، از یک سو به ابزارهای جدید و نیرومند تأمین سود و انباشت تبدیل شده اند و از دیگر سو در لباس دموکراسی پوپولیستی خود می خواهند باز از جامعه رضایت و حمایت بگیرند. ضربه هایی که این دولت ها درجنوب اروپا،خاورمیانه و آمریکا به گونه های مختلف از سوی مردم معترض می خورند، هنوز آن قدرها اثر گذار نشده است گرچه بر رشد آگاهی ها افزوده است.
دولت های دموکراسی لیبرال با خشن ترین روش ها با استفاده از ارتش های رزمی ویرانگر بومی وناتو و تهدیدها و سرکوب ها، به فراخور حال جوامع به گونه های ظاهرا متفاوت در پی مداخله برآمده اند تا جلوی خواست دموکراسی مشارکتی، گسترش شوراها، عدالت اجتماعی و حرکت مقتدرانه ی طبقه ی کارگر و نیروی کار را در قد و قامت و محتوای جدیدش که بسی گسترده تر از پیش و باتوانمندی درونی بالاتر است، بگیرند.
طبقه ی کارگر البته اتمیزه نشده است اما طی دو سه دهه ی اخیر به گروه‌های جداگانه تبدیل و وجدان طبقاتی جمعی آن ضعیف شد. علت از یک سو تغییرشکل سرمایه داری و تنوع مشاغل و تکنولوژی های جدید و پیوستن زیر بخش هایی از بخش های خدماتی، مانند حوزه های آموزشی، اداری و بهداشت است. اما از سوی دیگرعلت تبلیغات و مهار ایدئولوژیک و پایش مداوم و پرخرج دولت هاست که تمام دستاوردهای گذشته برای وادار کردن دولت به انجام وظایف اجتماعی‌شان را زیر پا می گذارند.
پسافودریسم فقط یکی از تدبیرهای سرمایه داری جهانی برای پاسخ به نیاز ولع آمیز انباشت است. از یک سو کارگران رنج دیده و محروم با وضعی فلاکت بار در جهان پیرامون و سرمایه داری نوپا (مثلاً در چین ) باید کالاهای ارزان تر برای سبد کالاهای مصرفی خانواده کارگران و کارکنان خدماتی در جهان پیشرفته را تأمین کنند تا سرمایه داری در آن سوی بتواند بیشتر پس انداز کند و به ولع انباشت خود پاسخ دهد. اما از سوی دیگر سرمایه داری در غرب و جهان صنعتی پیشرفته، گیریم فعلاً برای ۲/۱ میلیارد از جمعیت ۵/۶ میلیاردی کره زمین، تدابیری می چیند تا همین کالاها را به اضافه ی کالاهای ساخت داخل بخرند، تا چرخ امور اقتصادی بچرخد. آن ها در آن جا به عوض دستمزد وام می گیرند و تا آخر بدهکار می شوند تا خرید یا خرید قسطی کنند. اما سرشت تناقض آمیز و کارکردی که همه چیز را به ضد خود تبدیل می کند موجب شده است تا سلسله مراتب وام ها به وام های خانه، وام رهن ثانی، وام اشتقاقی و صد کلک مالی- اقتصادی دیگر تبدیل شود تا انباشت را سرعت بخشد. حاصل کار اما رشد بحران و جنبش جنوب اروپا ، وال استریت و حرکت های مستقل و انفجار اجتماعی خاورمیانه است. بله خیلی چیزها ضد خود را زاده اند و این زایشگاه تاریخ فعال تر می شود و پذیرای آبستنان تازه تر. حالامانده است دور تازه ای از انترناسیونالیسم کارگری. " نگران نباش در راه است"
    در باره کم شدن تعداد طبقه کارگر باید بگویم نه عزیزم آن چه کم شده است طبقه کارگر نیست. اتفاقا به ارتش مردمی ودوست دارم بگویم ارتش خلقی نیروی کار، به جز کارگران صنعتی موجود، کارگران کشاورزی، کارگران خدماتی، کارگران گونه گون ساختمانی، کارکنان خدماتیِ رده های پایین مانند معلمان، پرستاران و پاسبانان افزوده شده است. بله درست است سازماندهی نوینی باید، که آن را نه ذهن و خلاقیت من و تو بلکه حاصل ارتباط علمی پراکسیس نظریه- کنش می آفریندش.
بازنگران نباش. نشانه های زیادی دارم که در راه است. البته که تکنولژی جای زیادی را در تولید کالاهای جدید مانند محصولات الکترونیکی، ارتباطی، مخابراتی و تولید مدارگرفته است. اما سرمایه آن طور که نولیبرالیسم مایل است جلوه دهد تغییر بنیانی و دوران ساز نکرده است. "اقتصاد دانش پایه" حرف بی پایه ای است. این ضربه های تکنولژیکی است که در متن نظام سرمایه داری از راه می رسد و حالا در برابر بیچارگی هایی که آفریده است از نفس می افتد.
       تولید در کارگاه های دور از هم و جدا شدن کارگران از یکدیگر در واقع محصول جهانی سازی و نظم نوین جهانی توسط سرمایه داری انحصاری جدید است که در پی هم از نولیبرالیسم و از محافظه کاری، هر دو، یاری می گیرد و گیج سر و حیران هم باقی مانده است. اما نفی آن یا نتیجه دیالکتیکی رشد این شیوه، ضرورت همبستگی جدید طبقه کارگر در مقیاس جهانی است. انقلاب ها زین پس تا حد زیادی جهانی می اندیشند، نیاز به حمایت خلق های جهان دارند، در معرض توطئه و تجاوز سرمایه و ارتش جهانی قرار می گیرند، اما به اتحاد و انترناسیونال طراز نوین هم نیاز دارند. این همه تلاش خستگی ناپذیر در پورتو آلگره، وال استریت، آتن، التحریر، لولو، جلوی کارخانه های ایران، در خیابان های شهرهایی چون پراگ و سیاتل علیه جهانی سازی چه محتوایی دارند و از چه رو بیرون می جوشند. بله آن جا که قدرت و سرکوب سر بر می آورد دستور عمل مقاومت نیز شکل می گیرد.
    همه ی دوز و کلک های ضد انسانی که مهر در پرسش خود را از آن ها نام برده درست اند و خیالی نیستند آن ها به قول نولیبرال های وامانده و در واقع محافظه کاران وطنی ساخته و پرداخته ی بلشویک های جفا پیشه، سوسیالیست و مصدقی نیستند. این ها را تدابیر سرمایه داری و انواع نهادهای تبلیغی، مدیریتی، مهندسی، اجتماعی و نظامی آن ها ساخته اند و اتفاقا اگر نتوانستند به گیج کردن کدوی آن وطنی ها فرو کنند در عوض صدها بار در باره ی شاهکارهای خودشان داد سخن داده اند؛ چیزهایی مانند استفاده از زنان در لباس حقوق زنان، کار کودکان و نوجوانان در لباس جوان گرایی، بی کارکردن های زودرس تحت عنوان تعدیل و توزیع فرصت اشتغال و همانند آن ها.
       و اما آمدیم بر سر بحث شما در باره ی متلاشی شدن دژهای کارگری ( به نظر من منظور تان دژهای صنعتی بوده است) زیرا این دژها در اختیار سرمایه های خصوصی یا سرمایه دولتی بوده اند و نه کارگران شاغل آن. درست است شماری از آن ها، و البته نه همه ی آن ها، از رشد بازایستاده اند. فعالیت هایی مانند تولید آهن و فولاد، کشتی سازی و خودروسازی در کره جنوبی و چین و هند و جاهای دیگر شروع به رشد کرده و مانند کشتی سازی کره و چین به اصلی ترین ها در دنیا تبدیل شده اند. اما این که در آن ها هژمونی طبقه ی کارگر از بین رفته است باید عرض کنم در آن ها تقریبا هرگز طبقه کارگر "هژمونی" نداشته است که حالا از بین برود. طبقه ی کارگر در این واحدها ماهیتاً پرولتاریایی هستند که باید برای کل جنبش سوسیالیستی و آزادی خواه بسیار امید بخش باشند. اما در آن جا هم عارضه هایی چون از نفس افتادگی ، تفرقه، آریستوکراسی کارگری، چرخش به راست، حضور بوروکراتیسم کاپیتالیستی و جز آن لانه داشته و رشد کرده است. با این وصف در ۱۰ سال گذشته متوجه چرخش های بسیار اساسی که به عیان می توان دید شده ایم. بیکاری، رقابت سرمایه داری، انتقال سرمایه و فن آوری به نقاط دیگر تولید، بحران و جز آن موجب تغییر و تحول و شکوفایی موجی از نارضایتی ها بوده اند.( کشتی سازی و خودروسازی از این جهت تجربه هایی مهم را ثبت کرده اند.) نکته مهم این است که آگاهی جهانی، هم دلی بین المللی کارگری و شناخت واقعیت و ضرورت های مبارزه ی طبقاتی در مبارزات صنفی و کارگری باید نقش مهم و نوینی ایفا کند. من حتی در اعتراض های رفرمیستی نیز جوانه های این دگرگونی های انقلابی را می بینم.
      بله پاسخ من مثبت است. طبقه کارگر هسته اصلی تغییر انقلابی است اما نه تکروانه و به ویژه نه در انقلاب دمکراتیک که باید نیروهای اجتماعی گسترده ی تحت فشار و به پا خاسته و پایدار در آن ها شرکت جویند. در آن طبقه ی کارگر نیرویی لازم است و باید جهت دهی برای دمکراتیسم عدالت خواهانه، مستمر و رادیکال داشته باشد. اما در جریان تحول سوسیالیستی یا دمکراتیک با محتوای چپ و رادیکال نقش و رهبری طبقه ی کارگر- البته با معنای گسترده تر آن که اشاره کردم - مهم تر و تعیین کننده تر می شود.
    نه، تضاد کار و سرمایه فقط در جنبه هایی از تعین و تبلور اجتماعی به تضاد کارگر و سرمایه دار منجر می شود. بستر اصلی تحول از نظر ما تحول کار و سرمایه است که بسته به شرایط اجتماعی و تاریخی به تضاد بین آزادی و خودکامگی، بین نیروهای ملی – دمکرات و امپریالیسم و (نه ضد امپریالیسم) نبرد بین ارتجاع و ترقی خواهی، بین فروماندگی و پیشرفت، بین آزادی اندیشه و بیان و تمایل به سرکوب فرهنگی تبدیل می شود و یا اساساً در پی آن رشد می یابد، با این که در کنار آن قرار می گیرد. طبقه کارگر بی متحدان فکری و اجتماعی خود نمی تواند و نباید در همه ی عرصه های غیر کارگری حضور یابد اما این نافی این حقیقت نیست که این طبقه باید خاستگاه، اراده و خرد انقلابی و تحول خواهی و مطالباتی درونزای خود را نیز داشته باشد. طبقه کارگر اگر این حقیقت را که آزادی، دمکراسی، پیشرفت، عدالت، دگرگونی در ترکیب و ساخت نیروی درونی دولت، گسترش روحیه انتقادی و فعالیت های مشابه برای روند رستگاری جامعه و سمت گیری سوسیالیستی و ایفای نقش کارگری در این روند به واقع از زمینه های حیاتی به شمار می آیند فراموش کند و آن ها را به غفلت و به طور مصنوعی در تقابل با مبارزه ی طبقات انتزاعی قرار دهد و قربانی کند، چه بسا اسیر خودکامگی و بهره کشی جدیدتری می شود و گامی به جلو بر نمی دارد. هم چنین اگر طبقه با نفی هویت خود و سوسیالیست ها با نادیده گرفتن سوسیالیسم پای در راه مبارزه های دمکراتیک بگذارند چه بسا طعمه های خوب و شیرینی برای راست نو جهانی و نو امپریالیسم خواهند شد. تجربه های انباشته ی ما در ایران و جهان، هر دو این نتایج را به اثبات رسانده اند.

منبع: مهرگان - شماره ی ۷





قاسمی آهنگ ساز "گل صد برگ": مجبور بودیم سازهای مان را در کیسه زباله حمل کنیم

تمرینات طی سه ماه در منزل من درتهران انجام می شد و آن روزها باید ساز را در کیسه های زباله مشکی می پیچاندیم وحمل می کردیم چرا که اگر ساز را می دیدن ، ان را می شکستند. البته به دلیل این که همسایه ها بسیار فشار آوردند و تهدید کرده بودند که در صورت ادامه تمرین ها درمنزل به کمیته شکایت خواهند کرد.

مراسم تشییع جلال ذوالفنون
گفتگوی دلبر توکلی با رضا قاسمی
نوشته: دلبر توکلی
دردهه 60 ودرسال هایی که موسیقی ساز و آواز مورد هجوم قرار گرفته بود زمانی که با سختی فراوان تنها یک آلبوم موسیقی پس از چند سال منتشر می شد، "گل صد برگ" شاهکاری بود که موجب آشتی مردم و به خصوص جوانان با مقوله موسیقی سنتی شد و این یکی از آثار به یاد ماندنی از استاد "جلال ذوالفنون" آهنگساز و نوازنده برجسته سه تار است که دو روز قبل بر اثر عوارض ناشی از عمل قلب در سن 74 سالگی درتهران درگذشت .
"جلال ذوالفنون" در سال ۱۳۱۶ در آباده متولد شد. در کودکی با خانواده به تهران آمد، تار پدر و ویلن برادرش او را با موسیقی آشنا کرد و از ده سالگی به سه تار پرداخت.
برای ادامه موسیقی به هنرستان موسیقی ملی رفت، در آنجا سه تار چندان مورد استفاده نبود و اوبه اجبار، تار را برگزید، با سازهای دیگر چون ویلن نیز آشنا شد و آن را نزد برادرش محمود ذوالفنون آموخت و در این حال سه تار را همچنان می نواخت. در هنرستان از رهنمودهای مرحوم موسی خان معروفی در زمینه تکنیک سه تار برخوردار شد و
به این ترتیب هشت سال آموزش او در هنرستان به فراگیری سه تار، تار و ویلن گذشت.
همزمان با تاسیس رشته موسیقی دانشکده هنرهای زیبا به آنجا راه یافت و با چهره های شاخص موسیقی ایران نظیر زنده یاد " نورعلی خان برومند" و دکتر" داریوش‌ صفوت" آشنا شد. این آشنایی به او امکانی داد تا شناخت تازه‌ای از موسیقی اصیل و امکانات وسیع سه تار به دست آورد. از این زمان بود که ذوالفنون تمرکز و توجه خود را بر آموختن و گسترش این ساز معطوف کرد.
در ادامه راه از روش های اساتیدی چون مرحوم "صبا" و مرحوم "ارسلان خان درگاهی" و همچنین راهنمای یهای ارزنده دکتر صفوت بهره فراوان یافت.
رضا قاسمی نویسنده و موسیقیدان مقیم پاریس که آهنگساز آلبوم "گل صدبرگ " بود در خصوص دشواری های روزهایی که این آلبوم برای انتشار آماده می شد گفت:« آلبوم گل صد برگ در شرایطی درآمد که موسیقی ایرانی اجازه اجرا نداشت و دومین نواری بود که بعد از انقلاب منتشر می شد.»
او گفت :« تمرینات طی سه ماه در منزل من درتهران انجام می شد و آن روزها باید ساز را در کیسه های زباله مشکی می پیچاندیم وحمل می کردیم چرا که اگر ساز را می دیدن ، آن را می شکستند. البته به دلیل این که همسایه ها بسیار فشار آوردند و تهدید کرده بودند که در صورت ادامه تمرین ها درمنزل به کمیته شکایت خواهند کرد ، چند جلسه تمرین را در منزل یکی از دوستان دیگر انجام دادیم.»
این موسیقیدان در ادامه گفت:« ذوالفنون مانند به بقیه هم نسل های خود در موسیقی ابتدا تار می زد و بعد تار را گذاشت کنار و سه تار جای ان را گرفت و سه تار تبدیل شد به ساز اختصاصی آقای ذوالفنون. در آن زمان به دلیل این که اواخر کار استاد عبادی بود و دیگر شاگرد قبول نمی کرد این انتخاب ذوالفنون بسیار مهم بود چرا که عبادی تنها کسی را می پذیرفت که ساز را بخوبی بشناسد و خوب بنوازد و آن کسی نبود جز ذوالفنون. یکی از ویژگی های کار ذوالفنون این بود که در قطعات ریتمیک بسیار پر تحرک بود.»
از ذوالفنون کتابی با عنوان گل صدبرگ منتشر شده است که دیدگاه ها و زندگی و برخی خاطرات او از زیست موسیقایی و حرفه ای اش را بیان می کند.
پيكر زنده ياد جلال ذوالفنون ـ نوازنده‌ي برجسته سه‌تار ـ ساعاتي امروز در تهران با حضور اهل هنر به سوي امامزاده ‏طاهر كرج بدرقه شد.‏



هفتاد و پنج میلیون ایرانی ، علیرغم حکومت، جشن نوروز را با اشتیاق برگزار می کنند

نوشتۀ بیژن برهمندی
گزارشگر اومانیته یاد آوری می کند که رژیم جمهوری اسلامی همه کاری کرد که نوروز- این جشن غیر اسلامی را- که یادگار دین زردشت است از قلم بیاندازد ، اما موفق نشد

بررسی روزنامه های فرانسه
More
 بیژن برهمندی
تیتر بزرگ و عکس های صفحات اول تمام نشریات فرانسوی  امروز به حادثه تروریستی قتل هفت شهروند این کشور توسط یک ناشناس مسلح  اختصاص دارد.
علاوه بر این موضوع ، اومانیته امروز گزارشی دارد درباره جشن های نوروزی در ایران و فرستاده ویژه این نشریه در این گزارش توضیح می دهد که در ایران علیرغم بحران اقتصادی ناشی از تحریم های بین المللی، که با تحریم  اروپا علیه خرید نفت ایران تشدید شده است، هفتاد و پنج میلیون ایرانی دیروز به استقبال نوروز رفتند و با اشتیاق به سنت های نوروزی خود متوسل شدند. گزارشگر اومانیته  یاد آوری می کند که رژیم جمهوری اسلامی همه کاری کرد که نوروز- این جشن غیر اسلامی را- که یادگار دین زردشت است از قلم بیاندازد ، اما موفق نشد.
گزارشگر اومانیته  سپس به تورم بیست تا سی درصدی در کشوراشاره می کند و سپس حادثه پر سر و صدای سقوط سرگیجه آور ارزش ریال  در مقابل ارزهای خارجی را مورد تاکید قرار داده  و نتیجه میگیرد که این حوادث گرانی سرسام آوری بهمراه آورده است

اوضاع نابسامان عراق و آینده ای نا معلوم

صحنه ای از انفجارهای روزهای اخیر در عراق
نوشتۀ فرزاد جوادی
میهمان برنامه، علی مهتدی، روزنامه نگار و تحلیلگر امور خاورمیانه: اکثر عملیات تروریستی در عراق را بعضیها فورأ به عناصر وابسته به سازمان تروریستی القاعده نسبت میدهند، حال آنکه خود مردم عراق بر این باور نیستند، بلکه اغلب سوءقصدها در این کشور را کار خود گروه های عراقی میدانند

گفتگو با علی مهتدی، روزنامه نگار
More
 فرزاد جوادی
علی مهتدی: یک دسته از تحلیلگران سیاسی در کشورهای عربی، مسئولیت نابسامانی اوضاع در عراق را ناشی از سوءنیت همسایگانی چون جمهوری اسلامی ایران میدانند، که نمیخواهد ثبات و مردمسالاری در عراق حکمفرما گردد.
به باوراین بخش از ناظران، جمهوری اسلامی ایران از طرف دیگر نگران گسترش نفوذ عربستان سعودی در عراق بوده، و ازهیچ اقدامی برای پیشگیری از تحقق یافتن آن فرو گذار نیست. باعتقاد آنان، بعید نیست که جمهوری اسلامی ایران در پشت انفجارهای تروریستی عراق باشد.
همانطور که میدانیم، قرار است نشست آینده سران کشورهای عضو اتحادیه عرب در روز بیست و نهم ماه میلادی جاری در بغداد بر گزار شود. این قرار، به سبب اصرار عربستان سعودی اتخاذ شده است. زیرا دولت ریاض مصصم است که جای خالی ایالات متحده آمریکا در عراق را با افزایش نفوذ خود در آن کشور پر کند.
علاوه بر معضلات ناشی از مداخلات همسایگان، یک مشکل اساسی دیگرعراق آرمانهای استقلال طلبانه اقوام مختلف و اقلیت ها و گروه های مذهبی گوناگونیست که جمعیت این کشور را تشکیل میدهند.
در واقع، هم اکنون نیزدر کردستان عراق کم و بیش "استقلال" حاکم است...      

بارزانی نخست وزیر عراق را به انحصار قدرت متهم کرد


نوشتۀ بیژن برهمندی
مسعود بارزانی، رئیس دولت خودگردان اقلیم کردستانمسعود بارزانی می گوید در کجای دنیا یک شخص می تواند هم نخست وزیر، هم فرمانده ارتش، هم وزیر دفاع و هم وزیر کشور باشد و ریاست سرویس های امنیتی و فرماندهی شورای امنیت ملی را هم بعهده داشته باشد؟

 درست چند روز قبل از برگزاری اجلاس سران اتحادیه عرب در بغداد، مسعود بارزانی، رهبر کردستان عراق، امروز در نطق نوروزی خود نوری المالکی نخست وزیر این کشور را بباد انتقاد گرفت و او را به انحصار قدرت متهم کرد. این در حالی است که نمایندگان کرد در پارلمان عراق متحد دولت هستند و پنج وزارتخانه در اختیار آنهاست.
بارزانی در این سخنرانی که بمناسبت نوروز انجام میگرفت گفت بسیار قابل تاسف است که گروه کوچکی از بغداد نشینان خود را به دیگران تحمیل کرده و انحصار قدرت را بدست گرفته اند. او گفت که تقسیم قدرت و همکاری میان کردها، اعراب سنی و شیعی و دیگران اکنون دیگر وجود خارجی ندارد.
بارزانی نخست وزیر را متهم کرد که گویا نیروهای دولتی را تحت فرمان شخصی خود در آورده است. او گفت که یک میلیون ارتش عراق طوری آماده شده اند که تحت فرمان یک فرد عمل کنند. او پرسید در کجای دنیا یک شخص می تواند هم نخست وزیر، هم فرمانده ارتش، هم وزیر دفاع و هم وزیر کشور باشد و ریاست سرویس های امنیتی و فرماندهی شورای امنیت ملی را هم بعهده داشته باشد؟
خبرگزاری فرانسه یاد آور می شود که دو سال پس از انتخابات مجلس، نوری المالکی هنوز هم بدلیل وضعیت ناپایدار امنیتی در کشور وزرای دفاع و کشور را معرفی نکرده است.
باید اضافه کرد که مشاجره میان کردها و بغداد پدیده تازه ای نیست. با این حال تشدید اختلاف میان بغداد و اربیل اکنون در موقعیت نامناسبی بروز کرده است. همین دیروز کشور با سلسله سوءقصدهائی مواجه بود که لااقل پنجاه کشته بجا گذاشت و در عین حال تا چند روز دیگر قرار است همایش سران کشور های عضو اتحادیه عرب در بغداد برگزار شود.

مراسم جشن نوروز در پارلمان اروپا برگزار شد

به هر حال برگزاری این مراسم آن هم در پارلمان اروپا گامی موفق در شناساندن چهره دیگری از مردم ایران است تا این که به مردم جهان بگوید، مردم ایران پیش از اسلام و روی آوردن به اسلام دارای تاریخ بودند.

گفتگو با فیروزه نهاوندی" جامعه شناس درحوزه مشکلات توسعه ای و استاد دانشگاه بروکسل
نوشته : دلبر توکلی
شب گذشته برای نخستین بار، مراسم جشن نوروز در یکی از ساختمان های پارلمان اروپا با حضورخانم ها "ایزابل دورانت" معاون پارلمان اروپا، "تاریا کورنبرگ" رئيس امور ايران و اروپا،"نیکل کیل نیلسون" معاون رئیس پارلمان اروپا در امور مغولستان، قرقیزستان، ازبکستان، تاجیکستان، قزاقستان و ترکمنستان و" جین لامبرت" رئیس پارلمان اروپا در امورآسیای جنوبی، برگزار شد و هریک از در سخنانی کوتاه نوروز سال 1391 را به مردم ایران و کشورهای حوزه نوروز تبریک گفتند .
در این جشن که با همکاری "اتحاديه انجمن های ايرانی در اروپا" و حزب سبزهای پارلمان اروپا برگزار شد ایرانیان و نمایندگانی از کشورهای حوزه نوروز حضور داشتند. به این ترتیب مردمان سرزمین نوروز برای نخستین بار دربنایی سیاسی، جشنی غیر سیاسی و سنتی را با هم برگزار کردندآن هم در روزهایی که حلقه تحریم های اقتصادی از سوی کشورهای اروپایی و امریکا بر ایران هر روز تنگ تر و تنگ تر می شود و گاه آوازه حمله به ایران شنیده می شود.
دکتر" فیروزه نهاوندی" جامعه شناس درحوزه مشکلات توسعه ای و استاد دانشگاه بروکسل مقیم بلژیک، در پارسخ به این پرسش که آیا جشن نوروز در پارلمان اروپا می تواند پیام صلح دوستی مردم ایران را به جهانیان برساند؟ گفت:« به هر حال برگزاری این مراسم آن هم در پارلمان اروپا گامی موفق در شناساندن چهره دیگری از مردم ایران است تا این که به مردم جهان بگوید، مردم ایران پیش از اسلام و روی آوردن به اسلام دارای تاریخ بودند.»
او در ادامه گفت:« نوروز نشان دهنده آن است که فرهنگ ایرانیان به اسلام ختم نمی شود.البته برگزاری این مراسم به تنهایی نمی تواند روابط بین المللی ایران را تغییر دهد اما کمک می کند تا بتوان گفت که مردم ایران با رژیم جمهوری اسلامی متفاوت هستند مردم ایران و رژیم ایران را نمی توان یکی دانست.»
این مراسم برای نخستین بار دختر جوان 13 ساله ای نقش " حاجی فیروز" را اجرا کرد. همچنین رقص های سنتی از برخی مناطق ایران مانند کردستان ف آذربایجان بختیاری به نمایش در آمد.

تروریستم و اسلامگرایی در فرانسه

محل مسکونی فرد متهم به قتل در محاصره پلیس فرانسه
نوشتۀ عزیز احمد فرد
محمد مراح، تروریستی که در روزهای گذشته سه نفر نظامی، سه کودک و یک معلم مدرسۀ یهودی را به قتل رساند، گفته شده است که از زندانیان سابق زندان قندهار بوده است.

گفتگو با علی محقق نسب، نویسنده و خبرنگار
More 
عزیز احمد فرد
این شخص که به گفتۀ وزیر داخله / کشور فرانسه، خود را مجاهد و عضو القاعده تلقی میکند، فرانسوی الجزایری تبار است و بیست و سه سال سن دارد. او که کارش مکانیک بود، بعد از اینکه مدتی را در افغانستان و پاکستان سپری کرد، به یک تروریست تبدیل شد. محمد مراح، صبح امروز، ساعت ها در یک آپارتمان موضع گرفته بود، و پولیس متخصص امور تروریستی او را محاصره کرده بود.
محمد مراح، در توجیه کشتار کودکان در یک مدرسۀ یهودی گفته است که او به این ترتیب انتقام بچه های فلسطینی را گرفته است، و در مورد کشتار سربازان فرانسوی، گفته است، که دلیل آن عملیات های نظامی فرانسه در کشور های خارج است.
در حالیکه تا ساعاتی قبل، این شخص تنها یک موتور سیکلت سواری بود، که به سوی نظامیان و بچه های یهودی تیر اندازی میکرد، به زودی، هویت و جزئیات زندگی او، پخش شد. او در دهم ماه اکتبر سال 1988 در تولوز تولد شد. مادرش میگوید که هیچ اثری روی او ندارد و یک برادر دارد که او هم جزء سلفی ها است.
وکیل مدافع محمد مراح گفته است که او از سالهای 2004 و 2005 به اینسو، به دلایل جرم های کم اهمیت مورد تعقیب قرار داشت. ولی او را به عنوان یک شخص با ادب معرفی میکند که به نظر او، نمیتوانست دست به چنین اعمالی بزند. او در مواردی، به دلیل سرقت و رانندگی بدون گواهینامه دستگیر و مجازات شده بود.
این حادثه، دلایل آن، و همچنان اوضاع مسلمانان فرانسه، موضوع گفتگوی ماست با آقای علی محقق نسب، نویسنده و خبرنگار افغان، ساکن فرانسه.در مورد ارتباطات مسلمانان فرانسه با قضایای جهاد در افغانستان و پاکستان آقای محقق نسب میگوید که مسلمانان فرانسه با این مسایل ارتباطی ندارند و در میان آنان و همچنان در میان مسلمانان کشورهای دیگر، کسانی استند که مسلمانان ناراحت استند و در زندگی اجتماعی سازگاری ندارند. به گفتۀ آقای محقق نسب، عامۀ مسلمانان فرانسه و هیچ انسان عاقلی، اینچنین نمی اندیشد.
در این احتمال، که بدبینی در مورد اسرائیل، باعث این حرکت شده باشد، آقای محقق نسب میگوید که قضایای فلسطین و اسرائیل، طبعاً روی بسیاری از مسلمانان اثر سوء نیگذارد، ولی اینکه یک انسان بخواهد در فرانسه یک کس دیگری را بکشد، یا یهودیانی را بکشد که با این مسایل ارتباطی هم ندارند، یا به اطفال حمله کند، این نوع عملکرد، اصلاً در اسلام هم ممنوع است.
در نهایت، از آقای محقق نسب، ارتباط این قضیه را با حملۀ سرباز امریکایی در قندهار پرسیدم که شانزده تن غیر نظامی را کشت. آقای محقق نسب میگوید که این دو موضوع قابل مقایسه نیستند چون حادثۀ قندهار در جایی صورت گرفت که در آن جنگ جریان دارد، و احتمال اینکه عساکر روحیۀ خراب داشته باشند و عصبی شوند موجود است. ولی حادثۀ تولوز در فرانسه، با آن حادثه قابل مقایسه نیست.
گفتگو با علی محقق نسب، نویسنده و خبرنگار



مخالفان اسد: نیروهای دولت اطراف دمشق را گلوله‌باران کرده‌اند

نیروهای مخالف بشار اسد، رئیس جمهور سوریه روز چهارشنبه (۲۱ مارس) از گلوله‌باران مناطق اطراف دمشق، پایتخت این کشور توسط نیروهای دولتی خبر داده‌اند. به گفته آنها، تانک‌ها به مناطق حرستا و عربین در حاشیه دمشق حمله کرده‌اند.
به گزارش خبرگزاری آلمان، فعالان سوری می‌گویند، این حملات پس از آن انجام شد که جداشدگان از ارتش به مرکز امنیتی این شهر حمله کردند. همین منابع گفته‌اند که در حملات نیروهای دولتی ۴ نفر کشته و ۱۰ نفر زخمی شده‌اند.
همزمان شورای امنیت سازمان ملل متحد به اتفاق آراء بیانیه سوریه که هدف از آن پایان دادن به خشونت‌های این کشور است را تصویب کرده است. وزیر خارجه آمریکا با تقدیر از تصویب این بیانیه از بشار اسد خواسته است به درخواست‌های مندرج در آن عمل کند.


سفارت ژاپن در سوریه تعطیل شد

وزارت خارجه ژاپن در بیانیه‌ای که بامداد پنج‌شنبه (۳ فروردین/ ۲۲ مارس) منتشر شد اعلام کرد که دفتر نمایندگی خود در سوریه را موقتا تعطیل کرده است. علت این اقدام اوضاع نامساعد امنیتی سوریه به ویژه در پایتخت این کشور دمشق عنوان شده است. پیش از این بریتانیا، ایالات متحده، ایتالیا، اسپانیا و سوئیس نیز روابط دیپلماتیک خود با دمشق را متوقف کرده‌اند.
همچنین حدود یک هفته پیش و در سالروز آغاز جنبش اعتراضی علیه حکومت بشار اسد هلند و عربستان سعودی سفارت‌خانه‌های خود در سوریه را تعطیل کردند. وزیر خارجه هلند، یوری روزنتال چهارشنبه هفته‌ی گذشته (۲۴ اسفند/ ۱۴ مارس) بسته شدن سفارت‌خانه این کشور در دمشق را واکنشی به "خشونت‌های نفرت‌انگیز" حکومت سوریه علیه معترضان عنوان کرده است.



رئیس کمیسیون امنیت ملی مجلس، تصمیم آمریکا مبنی بر لغو تحریم‌ درباره ۱۱ کشور جهان را «عقب‌نشینی» در جهت «حفظ حیثیت» خواند. آمریکا به تحریم کشورهایی که واردات نفت از ایران را کاهش ندهند ادامه می‌دهد.
رئیس کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس شورای اسلامی ایران اقدام آمریکا در معاف کردن موسسات مالی ۱۱ کشور جهان از تحریم‌های ایران را «عقب‌نشينی آشكار» آمریکا خواند.
علاء‌الدین بروجردی روز چهارشنبه (۲ فروردین ۱۳۹۱) در واکنش به بیانیه اخیر وزارت امور خارجه آمریکا گفت: «اقدام به تحريم تعدادی از كشورهای اروپايی و به هم‌ريختگی اقتصاد غرب و همچنين نگرانی آن‌ها از روند رو به افزايش قيمت نفت كه به ضرر كشورهای اروپايی مصرف‌كننده انرژی‌‌های فسيلی تمام خواهد شد بر اتخاذ چنين تصميمی تاثيرگذار بوده است.»
هیلاری کلینتون، وزیر خارجه آمریکا، روز سه‌شنبه (۲۰ مارس‌/ اول فروردین) در بیانیه‌ای اعلام کرده بود که موسسات مالی ۱۰ کشور اروپایی و همچنین ژاپن به علت تلاش ‌برای کاهش وابستگی خود به نفت ایران از تحریم‌های مصوب کنگره معاف هستند.
کشورهایی که از سوی آمریکا از تحریم‌های نفتی ایران معاف شده‌اند، بلژیک، بریتانیا، جمهوری چک، فرانسه، آلمان، یونان، ایتالیا، ژاپن، هلند، لهستان و اسپانیا هستند. ‌
در حالی که آمریکا این اقدام را اقدامی تشویقی معرفی کرده است، بروجردی به خبرگزاری دانشجویان ایران، "ایسنا"، گفت که «انتشار اين بيانيه عقب‌نشينی محترمانه از تصميم اتحاديه اروپا مبنی بر تحريم نفتی ايران است.» وی افزود: «احتمالا آن‌ها اميدوارند كه با چنين تصميمی روی قيمت رو به افزايش نفت در جهان تاثير بگذارند و بتوانند به نوعی بر سياست ناموفق و شكست‌خورده اتحاديه اروپا در مورد تحريم نفتی ايران سرپوش بگذارند و از موضعی وارد شوند كه حيثيت‌شان حفظ شده باشد.»



علاء‌الدین بروجردی، رئیس کمیسیون امنیت ملی مجلس شورای اسلامی

Bildbescheibung: Alaaddin Boroujerdi, Abgeordneter in iranischen Parlament

Lizenz: Frei

Quelle: nasimonline.ir

Bereitstellungsfrist :Sofort

انتظار برای موضع‌گیری اتحادیه اروپا
بروجردی در این گفت‌وگو از انتظار برای مشاهده موضع‌گیری اتحادیه اروپا خبر داد. وی گفت: «اگر اتحاديه اروپا چنين عقب‌نشينی را در مواضع خودش اعمال كند يک اقدام منطقی انجام داده است و می‌‌تواند خودش را از بحران‌های بزرگ‌تری كه در آينده ممكن است گرفتار آن شود نجات دهد.»
این اظهارات در حالی بیان می‌شود که در لیست وزارت امور خارجه آمریکا که شامل یازده کشور است از خریداران اصلی نفت ایران نظیر چین و هند و همچنین ترکیه و کره جنوبی نامی برده نشده است. تحریم‌ها شامل موسسات مالی این کشورها می‌شود.
همچنین یک مقام دولتی آمریکا که نامش فاش نشده لیستی را در اختیار خبرگزاری"رویترز" قرار داده است که ۱۳ کشوری را که ممکن است به دلیل ادامه‌ی خرید نفت و تمدید قراردهای نفتی با ایران با تحریم آمریکا مواجه شوند، شامل می‌شود.
لیست منتشره‌ی خبرگزاری "رویترز" دو کشور چین و هند که بزرگ‌ترین واردکنندگان نفت از ایران هستند را نیز در برمی‌گیرد. به جز این دو کشور، کشورهای اندونزی، مالزی، مراکش، پاکستان، فیلیپین، آفریقای جنوبی، سنگاپور، کره جنوبی، سریلانکا و تایوان دیگر اسامی این لیست را تشکیل می‌دهند.
بر اساس دور جدید تحریم‌ها که آمریکا برای فشار بر ایران از آن بهره می‌گیرد موسسات مالی و بانک‌هایی که با بانک مرکزی ایران معامله کنند جریمه می‌شوند. این تحریم‌ها به گونه‌ای تنظیم شده است که در نهایت کشورها بین ایران و ادامه مبادلات تجاری خود با آمریکا، مجبور به انتخاب یک گزینه هستند.
ایران همیشه اعلام کرده است که از برنامه هسته‌ای اهداف صلح‌آمیز دارد. ولی اسرائیل، آمریکا و دیگر کشورهای غربی ایران را به تلاش برای دستیابی به تسلیحات هسته‌ای متهم می‌کنند. رييس كميسيون امنيت ملی و سياست خارجی مجلس به ایسنا گفت: «جمهوری اسلامی ايران با توجه به مواضع اصلی خود در مورد انرژی هسته‌ای كه بهانه ‌اصلی اعمال چنين تحريم‌هايی بوده است عقب‌نشينی نخواهد كرد. در هر صورت مواضع ما اصولی و مبتنی بر ان ‌پی ‌تی است.»

کاظمی: «آمریکا در برابر ژاپن کوتاه آمده است»
کاظم جلالی، سخنگوی كميسيون امنيت ملی و سياست خارجی مجلس نيز در واکنش به بيانيه وزارت امور خارجه آمريكا مبنی بر معاف كردن ۱۱ كشور از تحريم نفتی ايران آن را «عقب‌نشينی آشكار» و «قابل پیش‌بینی» خواند. وی به ایسنا گفت: «در بخش نفتی تحريم‌ها به راحتي قابل اعمال نيست و اين تصميم كلينتون نشان‌گر آن است كه در مقابل كشورهای اروپايی و برخی از كشورهای آسيای جنوب شرقی مثل ژاپن كه از ايران نفت خريداری می‌كنند كوتاه آمده است.»
با این همه کلینتون در بیانیه روز سه‌شنبه گفته بود که ژاپن می‌تواند الگویی برای دیگر کشورها باشد که به رغم «تراژدی» زلزله که به بحران اتمی فوکوشیما انجامید، نیمه دوم سال گذشته خرید نفت از ایران را کاهش داد. کاهش خرید نفت ایران از سوی ژاپن ۱۵ تا ۲۲ درصد برآورد شده است. این در حالی‌ست که ژاپن دارای هیچ‌گونه سوخت فسیلی نیست و به همین علت مدت‌هاست با ایران رابطه تجاری دارد.
هیلاری کلینتون در بیانیه‌ خود آورده است: «کاهش قابل ملاحظه خرید نفت ایران از سوی ژاپن با توجه به نیاز فوق‌العاده به انرژی و دیگر چالش‌های سال گذشته این کشور قابل توجه است.»
روز چهارشنبه (۲۱ مارس/ ۲ فروردین) ژاپن در واکنش به بیانیه آمریکا اعلام کرد که روند کاهش واردات نفت خود از ایران را ادامه خواهد داد. اوسامو فوجی‌مورا، سخنگوی دولت ژاپن، با اعلام این خبر گفت: « ما به مقامات ایالات متحده‌ آمریکا اعلام کرده‌ایم که روند خرید نفت از جمهوری اسلامی ایران در آینده بیش از این نیز کاهش می‌یابد و میزان واردات خود را شدیدا کاهش خواهیم داد.»



مبارزه با جریان آزاد اطلاعات: رفتار «دُن کیشوتی» نظام

پیام نوروزی سال ۹۱ باراک اوباما از یک زاویه حاوی نکته مهمی بود. وی در پیام خود با یادآوری این حقیقت که «مردم ایران همچون دیگر انسان‌ها حق دارند برای خود فکر کنند و سخن بگویند»، به دولت ایران تذکر داد که وظیفه دارد به این حقوق مردم خود احترام بگذارد.
او در همین خصوص با تعبیری رسا و زیبا خاطرنشان ساخت که «دولت ایران پرده‌ای الکترونیکی به دور این کشور کشیده است و مانع از جریان آزاد اطلاعات و اندیشه می‌شود». او در عین حال دولت خود را متعهد دانست که برای مقابله با سانسور اینترنت توسط دولت جمهوری اسلامی، قصد دارد تسهیلاتی برای شرکت‌های آمریکایی قائل شود تا نرم‌افزار‌ها و خدماتی که دسترسی به اینترنت را برای مردم ایران آسان‌تر می‌کند به داخل این کشور فرستاده شود. (۱ فروردین ۹۱)
«پرده الکترونیکی» در پیام رئیس جمهور آمریکا و تصمیم این دولت برای مقابله با آن اشاره به کدامین تصمیم جمهوری اسلامی دارد؟

فرمان تشکیل شورای عالی فضای مجازی (سایبری)
به دنبال دستور رهبر جمهوری اسلامی برای پاکسازی علوم انسانی، اینک جمهوری اسلامی دور تازه‌ای از مبارزه با تکنولوژی ارتباطات را در برنامه خود قرار داده است. مبارزه نظام‌های استبدادی با «جریان آزاد اطلاعات» پدیده تازه‌ای نیست. جمهوری اسلامی نیز در حیات ۳۳ ساله خود ید طولایی در مبارزه با جریان آزاد اطلاعات داشته است که نمونه بارز آن را می‌توان توقیف ده‌ها روزنامه مستقل، جمع‌آوری دیش‌های ماهواره، ارسال پارازیت بر روی شبکه‌های فارسی‌زبان خارج از کشور، فیلترینگ شدید سایت‌های دگراندیش و.. برشمرد.
سانسور اطلاعات و اطلاع‌رسانی تا آنجا پیش رفته است که وب‌سایت رسمی مجمع تشخیص مصلحت نظام به دلیل اظهارات هاشمی رفسنجانی در آخرین حضورش در نماز جمعه تهران نیز مسدود شده بود.
به‌رغم تمام تلاشی که تاکنون در زمینه سانسور اطلاعات در جمهوری اسلامی صورت گرفته است، ظاهراً رهبری نظام اینک تصمیم دارد تا گامی اساسی برای مبارزه با روند آزاد اطلاعات برداشته و تعریفی جدید برای نیروهای اطلاعاتی- امنیتی درافکند تا شاید بتواند یک بار و برای همیشه جریان آزاد اطلاعات را در دست خود گیرد، رفتاری که بیش از همه یادآور داستان «دُن کیشوت» اثر به یادماندنی سروانتس، نویسنده اسپانیایی، است. در این اثر دُن کیشوت نجیب‌زاده‌ای متوهم است که از جمله به مبارزۀ دیوانه‌وار با دشمنان خیالی از جمله یک آسیاب بادی می‌پردازد تا قدرت خود را نشان دهد.
در آخرین تحولی که در عرصه سانسور اطلاعات در جمهوری اسلامی صورت گرفت رهبر جمهوری اسلامی در ۱۷ اسفند سال ۹۰ فرمان تاسیس «شورای عالی فضای مجازی» را صادر نمود. در دستور کار این شورا که با حضور سران سه قوه و برخی شخصیت‌های حقیقی و حقوقی تشکیل خواهد شد، «بهره‌گیری حداکثری از فرصت‌های ناشی از فضای سایبری در جهت پیشرفت همه‌جانبه کشور» اعلام شده است. اما آن چه از آغاز رویکرد نظامی – امنیتی چنین فرمانی را برای محدود کردن جریان آزاد اطلاعات برملا می‌سازد، حضور سه رکن از ارکان نظامی، انتظامی و امنیتی (یعنی فرمانده سپاه، فرمانده نیروی انتظامی و وزیر اطلاعات) در این شوراست که قویاً غلبه رویکرد اطلاعاتی- امنیتی بر جنبه ظاهراً علمی آن را که در متن حکم رهبری برجسته شده عیان می‌سازد.
گفتنی است که ایده اصلی سامان دادن به فعالیت‌های محیط مجازی پیش از این با برگزاری «همایش ملی دفاع سایبری» به منظور مواجهه با پدیده «تهاجم فرهنگی» که سال‌ها پیش توسط رهبر جمهوری اسلامی هشدار داده شده بود آغاز شد تا «مهندسی فرهنگی» در فضای سایبری و تهدید‌های ناشی از فناوری‌های نوین ارتباطی را که توسط «دشمنان علیه جمهوری اسلامی برنامه‌ریزی شده است» سامان دهند.

تکاوران سایبری
در راستای فرمان رهبر نظام، اظهارات سردار حسین همدانی، فرمانده سپاه تهران بزرگ، نیز حایز اهمیت است که با اشاره به تشکیل شورای سایبری گفت: این شورا بیش از ۱۵۰۰ تکاور سایبری!! را آموزش داده است و با توجه به این که جذب بسیج در سال‌های گذشته محدود بود امسال بسیج تهران بزرگ بیش از یک میلیون بسیجی جذب خواهد کرد. (۲۷ اسفند ۹۰)
بنا به برخی اخبار منتشره سه وظیفه مهم این شورا که همگی دال بر تصمیم نظام برای قرنطینه کردن کشور از ارتباط آزاد با تارنمای جهانی (www) است عبارت‌اند از: راه‌اندازی ای‌میل ملی، راه‌اندازی موتور جستجوی ملی، توسعه پهنای باند در ایران تا در ‌‌نهایت عبور هرگونه اطلاعات از درون کشور به خارج را تحت نظارت مستقیم خود قرار دهند.
به عنوان نمونه، باید به یاد بیاوریم که تصویر صحنه قتل ندا آقاسلطان و صد‌ها صحنه مشابه سرکوب و خشونت بعد از حوادث ریاست جمهوری در سال ۸۸، چه ضربه سنگینی بر حیثیت نظام وارد آورد که در زمان محدودیت خبرنگاران مستقل برای شکار لحظه‌ها، وظیفه انتقال اخبار هولناک جنایات رژیم به دوش «شهروند خبرنگاران» یعنی‌‌ همان مردمان عادی و تلفن‌های همراه‌شان افتاد.
از اینجاست که راز حضور سه ارگان نظامی، انتظامی و امنیتی (سپاه، نیروی انتظامی و وزارت اطلاعات) در شورای عالی فضای مجازی روشن می‌شود. اگر وظیفه این شورا آن گونه که حکم رهبری مدعای آن است کنترل تهاجم فرهنگی است، تربیت کردن تکاوران سایبری و حضور ارگان‌های سه‌گانه یاد شده در شورای مزبور چه وجاهتی می‌تواند داشته باشد؟ غیر از این است که رژیم در استیصال کنترل مخابره اخبار جنایات خود، ناگزیر شده بود با بازداشت وبلاگ‌نویس‌ها از جمله حسین درخشان، دُن کیشوت‌وار به مبارزه با هزاران هزار وبلاگ‌نویس و شهروند خبرنگار بپردازد که در ‌‌نهایت خود نیز به واهی بودن چنین رفتاری آگاهی یافت.
ناگزیر برای مبارزه با انتشار اخبار، رژیم کنترل شاهراه عبور اخبار را اینک هدف قرار داده است تا هم کنترل خروج اخبار و هم ورود اخبار را تحت کنترل قرار دهد. به عنوان مثال، رژیم دستورپذیری قاطبه ملت در عدم مشارکت در انتخابات نمایشی ۱۲ اسفند که از طریق فعالان جنبش سبز و توسط رسانه‌های مجازی به مردم اطلاع‌رسانی شد را یکی از موفقیت‌های اپوزیسیون برای ترغیب مردم به نافرمانی مدنی ارزیابی کرده است که به زعم خود اگر روزی به جمع‌آوری ماهواره‌ها مبادرت کرده بود، امروز به قطع ارتباط ایران با شبکه مجازی جهانی مبادرت ورزد تا بلکه کشور را در قرنطینه‌ای از اخبار یا به گفته اوباما «پرده الکترونیکی» قرار دهد. از یاد نبریم که وزیر اطلاعات جمهوری اسلامی تا بدانجا پا پیش گذاشته است که موتور جستجوگر گوگل را هم «ابزار جاسوسی» برشمرده است.
به شرحی که گفته شد، انتظار می‌رود با حضور سه رکن نظامی، انتظامی و امنیتی در شورای عالی فضای مجازی، دور جدیدی از سرکوب کنش‌گران فضای مجازی با شدت تمام آغاز گردد تا بلکه با افراشتن دیوار مجازی بین ایران و جهان خارج، کنترل ورود و خروج اطلاعات را در دست گیرند.
تکاوران سایبری که به گفته فرمانده سپاه برای این منظور تربیت خواهند شد بی‌تردید وظیفه خواهند داشت تفتیش و سرکوب بی‌رحمانه هر شهروند عادی را به اجرا گذارند، رفتاری که انسان را یاد مبارزه «دُن کیشوت» با آسیاب بادی می‌اندازد.



پرس و جوی پلیس نیویورک از «۱۳ فرد مرتبط با حکومت ایران» در هفت سال گذشته


پلیس نیویورک می‌گوید از سال ۲۰۰۵ تاکنون «دستکم ۱۳ فرد» مرتبط با دولت جمهوری اسلامی را در نیویورک مورد پرس و جو قرار داده است و از احتمال بروز اقدامات تروریستی در خاک آمریکا از سوی ایران ابراز نگرانی کرده است.
به گزارش خبرگزاری آسوشیتدپرس، میچل سیلبر، دبیر تحلیل داده‌های اطلاعاتی در اداره پلیس نیویورک، روز چهارشنبه در حضور نمایندگان کنگره آمریکا اعلام کرد که این افراد به دلیل گرفتن عکس و فیلم‌برداری از مناطق مختلف نیویورک مورد پرس‌و‌جوی پلیس قرار گرفته‌‌اند و ابراز نگرانی کرده است که این اقدامات پیش‌زمینه‌ای باشد برای عملیات تروریستی.
پلیس نیویورک اواخر بهمن‌ماه نیز نسبت به احتمال حمله تروریستی ایران در خاک آمریکا ابراز نگرانی کرده بود.
به گفته آقای سیلبر، ماه مه ۲۰۰۵، پلیس نیویورک «شش نفر» را که سوار بر اتوبوس توریستی از مناطق مختلف شهر، از جمله پل بروکلین عکس و فیلم می‌گرفتند، مورد پرس و جو قرار داده است و سپتامر ۲۰۰۸ نیز «سه فرد» دیگر را که از خطوط راه‌آهن شهر عکس‌برداری می‌کردند سوال و جواب کرده است.
پلیس نیویورک همچنین ماه سپتامبر سال ۲۰۱۰ «چهار تن» را که از باند فرود هلیکوپتر عکس و فیلم می‌گرفتند مورد پرس و جو قرار داده است.
تمامی این افراد که به گفته پلیس نیویورک با دولت ایران در ارتباط بوده‌اند در نهایت بدون جریمه آزاد شدند.
میچل سیلبر تأکید کرده است که نیویورک با توجه به جمعیت بالای یهودیان آن برای عملیات احتمالی ایران و حزب‌الله دارای اهمیت ویژه‌ای است؛ اظهاراتی که بر نگرانی‌های پلیس نیویورک از احتمال دست زدن ایران یا گروه‌های وابسته به جمهوری اسلامی به عملیات تروریستی در این شهر می‌افزاید.
آسوشیتد پرس تأکید کرده است که اظهارات روز چهارشنبه میچل سیلبر تکرار سخنان گذشته وی بود، اما این‌بار وی جزئیات بیشتری در خصوص گمانه‌زنی‌های خود ارائه کرد.
مقام‌های آمریکایی مدت‌ها است که نگران هستند ایران با به‌کارگیری اعضای حزب‌الله، به عملیات تروریستی در خاک آمریکا دست بزند.
این اظهارات در حالی مطرح می‌شود که ایران در دو ماه گذشته متهم شدکه در هند، گرجستان و تایلند حملاتی ترتیب داده یا قصد داشته که عملیات تروریستی را به اجرا بگذارد.
پیش از این نیز ایالات متحده آمریکا، ایران را به تلاش برای «ترور سفیر عربستان» در واشنگتن متهم کرده بود.
ایران تمامی این اتهام‌ها را رد کرده است.
ماه ژانویه، یکی از مقام‌های ارشد اطلاعاتی آمریکا اعلام کرد که جمهوری اسلامی احتمالا «بسیار مایل است» تا با ترتیب دادن حمله در خاک آمریکا، نسبت به اقدامات آمریکا علیه ایران واکنش نشان بدهد.
علیرغم این گمانه‌زنی‌ها، مقام‌های آمریکا تأکید کرده‌اند که تا این لحظه هیچ تهدید واضح و روشنی حاکی از تمایل ایران به انجام اقدامات تروریستی در خاک این کشور مشاهده نکرده‌اند.




کشورهای غربی «ارسال سلاح» از سوی ايران برای سوريه را محکوم کردند

کشورهای غربی «تلاش های ايران» برای مسلح کردن رژيم بشار اسد در سوريه و ارسال غير قانونی سلاح برای نيروهای امنيتی اين کشور به منظور سرکوب مردم سوريه را محکوم کردند.
آمريکا، بريتانيا و فرانسه در نشست روز چهارشنبه شورای امنيت سازمان ملل برای بررسی تحریم ها علیه ایران، جمهوری اسلامی را متهم کردند که برای نيروهای هوادار بشار اسد اسلحه و تجهيزات نظامی ارسال می کند که اين اقدامات در تضاد با تحريم های سازمان ملل است.
رزماری دی کارلو، معاون نماينده دائم آمريکا در سازمان ملل در اين نشست گفت: «ما علائمی حاکی از نقض گسترده (تحريم های سازمان ملل) در زمينه ارسال غير قانونی سلاح و ادوات مربوطه از سوی ايران برای سوريه دريافت کرده ايم، که رژيم اسد از آنها برای سرکوب خشونت بار مردم سوريه استفاده می کند.»
وی خواستار هدف قرار دادن تحريم ها بر ضد افراد و موسساتی شد که قطعنامه های سازمان ملل عليه ايران را نقص می کنند.
نماينده بريتانيا نيز نگرانی های مشابهی در نشست کميته ناظر بر چهار دور تحريم های شورای امنيت عليه ايران ابراز کرد.
مارک لايال گرانت در اين زمينه گفت: «شواهد آشکاری دال بر فعاليت سيستماتيک ايران در زمينه تدارک غير قانونی سلاح برای حکومت سوريه به چشم می خورد، سلاح هايی که همين الان که ما داريم درباره آنها صحبت می کنيم برای سرکوب خشونت آميز مردم سوريه مورد استفاده قرار می گيرند.»
مارتين برينز، نماينده دائم فرانسه در سازمان ملل نيز اظهار داشت: «شواهد زيادی مبنی بر وجود يک سياست پيگير و عمدی از سوی ايران برای ارسال غير قانونی سلاح و تجهيزات مرتبط برای سوريه به چشم می خورد.»
وی افزود که در سه ماه گذشته حداقل يک مورد ارسال سلاح از سوی ايران، به کميته تحريم ها گزارش شده است.
به موجب تحريم های سازمان ملل عليه ايران که در واکنش به مقابله جويی هسته ای جمهوری اسلامی تصويب شده است، تهران از صادرات سلاح به ساير کشورها منع شده است.
يک گزارش سازمان ملل در سال ۲۰۱۱، ايران را متهم کرد که اسلحه به سوريه قاچاق کرده است، ولی همان زمان ديپلمات های غربی اعلام کردند که اين سلاح ها به دست شبه نظاميان لبنانی و فلسطينی رسيده است.
ديپلمات ها می گويند از زمان آغاز قيام های مردمی در سوريه که يکسال از آن می گذرد، موارد متعددی از نقص تحريم ها در زمینه ممنوعیت ارسال سلاح از سوی ايران گزارش شده است.
ايالات متحده آمريکا هفته گذشته درباره پروازهای باری هوايی ايران از فراز عراق به مقصد سوريه ابراز نگرانی کرد. وزارت امور خارجه آمريکا می گويد، به عراق هشدار داده است که هواپيماهای باری ايران ممکن است حامل سلاح هايی باشند که از سوی حکومت دمشق برای سرکوب مردم اين کشور استفاده می شود.
واشینگتن در ماه فوريه تحريم هايی را عليه وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی وضع کرد که بخشی از آن به خاطر حمايت از سرکوب های حکومت سوريه عليه ناراضيان اين کشور بوده است.
به گفته سازمان ملل، در جريان سرکوب های يکسال گذشته در سوريه بيش از هشت هزار نفر کشته شده اند. شورای امنيت روز چهارشنبه از طرح کوفی عنان، نماينده اتحاديه عرب و سازمان ملل برای پايان بخشيدن به خشونت ها در سوريه حمايت کرد.





تخت جمشید
"مدرنیزاسیون سیاسی" اصطلاح اسفنج‌گونه‌ای شده است. در نظر عده‌ای این اصطلاحی است که فرآیند برساختن نهادهای تمرکزگرا مانند دیوان‌سالاری دولتی، ارتش دائمی، و احزاب سیاسی منضبط را به خود جذب می‌کند. به نظر عده‌ای دیگر این اصطلاح ربط تنگاتنگی با فروریختن اقتصادهای زراعتی جدا از هم و برآمدن اقتصادهای صنعتی وابسته به هم دارد. و برای کسانی دیگر، مدرنیزاسیون سیاسی مترادف با تبدیل فرهنگ‌های سنتی - که در آن رعایا اساساً به گروه‌های محلی وفادارند، و خود را مشخصاً جدا از اقتدار مرکزی می‌بینند- به فرهنگ‌هایی مدرن است، که در آن شهروندان به دولت التزام دارند، و این ‌را حق طبیعی یا وظیفه مدنی خود می‌دانند تا در امور عمومی مشارکت ورزند، و احساس می‌کنند نظام سیاسی آن‌ها- دموکراتیک باشد یا مطلقه- می‌بایست ریشه‌هایی عمیق در نظام اجتماعی داشته باشد.
اما "مدرنیزاسیون سیاسی" به هر معنای خاصی که به کار رود، همواره با روند عمومی یکپارچگی ملی هم‌بسته است: ادغام کارگزاری‌های سنتی پراکنده در دیوان‌سالاری‌های دولت مرکزی مدرن؛ ادغام اقتصادهای زراعتی - که در آن ارتباط مستقیم اندکی میان واحدهای محلی وجود دارد- در اقتصادهای صنعتی، که در آن، واحدهای صنعتی در نظام اجتماعی متحد و متصلی به هم درمی‌آمیزند؛ اتحاد حاکمان و شهروندان از طریق نهادهایی که از مرکز تا مناطق و لایه‌های پیرامونی بسط یافته است؛ ادغام پیوندهای بیرونی- مانند پیوندهای طایفه‌ای، قبیله‌ای، فرقه‌ای و محلی- در پیوند دامن‌گستر ملی؛ ادغام امپراطوری‌های چندفرهنگی، چندقبیله‌ای و چندزبانه در دولت-ملت‌های جدید. این ادغام، اگر نه همیشه دست‌کم اغلب، ادغام در یک ایدئولوژی‌ سیاسی، یک فرهنگ، یک زبان و یک هویت ملی بود.
گرچه از همان اوایل قرن نوزده میلادی دو مغز متفکر متفاوت، مارکس و دورکهایم هر دو در باب تبدیل واحدهای زراعتی مجزا از یکدیگر به جوامع صنعتی وابسته به هم قلم زده بودند، تنها همین اواخر بود که جامعه‌شناسان به مشکل وحدت سیاسی به نحو متمرکز توجه کردند. احیای علاقه به این موضوع در مقاله‌ی اغلب ارجاع داده شده‌ کلیفورد گیرتز "انقلاب یکپارچه: احساسات ازلی و سیاست‌های مدنی در دولت‌های جدید" بازتاب یافت.
در این مقاله، که نخستین بار ۴۹ سال قبل در مجموعه مقالاتی با عنوان جوامع کهن و ملت‌های جدید: طلب تجدد در آسیا و افریقا انتشار یافت، گیرتز نشان داد که کشورهای تازه استقلال یافته چگونه با مشکل دردناکی مواجه اند: سازگار ساختن تعلقات سنتی- مثل پیوندهای قبیله‌ای، منطقه‌ای، دینی، زبانی و نژادی- با دولت-ملت‌های جدید که مستلزم التزام سیاسی همه شهروندان است. او نتیجه گرفت این مشکل یکی از "انقلاب‌های" عمده‌ای است که دولت‌های در حال ظهور آسیا و افریقا با آن مواجه اند.
لئونارد بایندر مفهوم وحدت سیاسی را به سبک تا حدودی متفاوتی در مقاله‌‌اش "مصر: انقلاب یکپارچه" و "یکپارچگی ملی و توسعه‌ سیاسی" به کار برده است. در حالی که در نظر گیرتز یکپارچگی ملی به معنای گردهم‌آمدن گروه‌های اجتماعی در قالب ملت‌ها است، به نظر بایندر این اصطلاح به معنای انسداد شکاف عمیق میان طبقه‌ حاکم و توده‌ها از طریق برساختن ارزش‌های ملی و نهادهای حکومتی جدید است.
کاربست اصطلاح "یکپارچگی ملی" توسط بایندر عمدتاً از مصرپژوهی او گرفته شده است، جایی که نخبگان سنتی هیچ نسبتی با توده‌ها ندارند. و نتایج گیرتز اغلب بر اساس تجارب او از دولت‌های تازه استقلال یافته افریقایی، که متعاقب استعمار غربی تشکیل شده‌اند، صورت بندی شده است. با این حال، نظرات کلی آن‌ها قابل انطباق بر ایران است، البته با وجود این ملاحظه آشکار که ایران "دولتی جدید" نیست تاریخ آن به دو هزار و پانصد سال پیش باز می‌گردد، و تشیع پیوند مشترک میان مردم و حاکمان آن از قرن ۱۶ میلادی بوده است. این نظرات بر ایران قابل انطباق است زیرا، با وجود تاریخ دراز مدت و دین وحدت‌بخش، این کشور در قرن نوزده میلادی در زمینه‌های بسیاری نمونه‌ جامعه‌ای غیر یکپارچه است: در سطح، به دربار حاکم تقسیم شده بود که ریشه‌ای نهادینه در میان مردم نداشت: و خود مردم نیز در عمق، به تکه-تکه‌هایی فرقه‌ای، زبانی و قبیله‌ای تقسیم شده بودند.
جمعیت ایران- که در اواخر قرن نوزده، هشت میلیون نفر تخمین زده می‌شود- به اکثریت شیعه، اقلیت قابل توجهی از اهل سنت شامل قبایل کرد، عرب، بلوچ و ترکمن؛ و شمار اندک شهرنشینانی غیر مسلمان، مانند ارمنی، آشوری، یهودی، زرتشتی، بهایی و ازلی تقسیم شده بود. علاوه بر این، اکثریت شیعه خود به گروه‌های کوچک‌تری، خصوصا به دو دسته حیدری و نعمتی تقسیم می‌شدند، و به فرقه‌های: متشرع، شیخی و کریم‌خانی. ایران هم‌چنین از نظر زبانی چندپاره بود. جمعیت فلات مرکزی، که جمعیت‌شان به کمتر از نیمی از کشور می‌رسید، عمدتاً فارس بودند با ترکیبی از قشقایی، عرب و بختیاری. غرب و جنوب غربی ترکیبی از کرد، لر، بختیاری، عرب و غیره (به صورت ساکن، نیمه ساکن و غیر ساکن) بودند. جنوب شرقی اغلب بلوچ بودند. شمال غربی آذری بودند با ساکنان پراکنده کرد، شاهسون، ارمنی و آشوری. روستاییان استان‌های مشرف به دریای خزر لهجه‌ فارسی خود را داشتند: گیلکی، تالشی و مازندرانی. و جمعیت شمال غربی ترکیبی از فارس، کرد، شاهسون، افشار، ترکمن و تیمور بود.
بخش زیادی از تاریخ ایران، تاریخ کشمکش‌های میان گروه‌ها است: قبیله‌ای علیه قبیله‌ای، فرقه‌ای علیه فرقه‌ای، دسته‌ای علیه دسته‌ای. سلسله‌ها در صورتی می‌توانستند از این تنازعات- دست‌کم برای مدتی- جان سالم به در ببرند، که هم از این گروه‌گرایی استفاده کنند و هم از نظام اجتماعی فاصله بگیرند. شاهان رقابت‌های میان گروه‌ها را پذیرفته بودند، و همواره آن‌را -تا جایی که متوجه دیگر گروه‌ها و نه اقتدار مرکزی بود- ترغیب می‌کردند، شورش‌ها نه توسط ارتش دائمی تحت کنترل در می‌آمد و نه توسط دیوان‌سالاری گسترده- زیرا حاکمان هیچ کدام را نداشتند- بلکه توسط گروه‌های رقیبی کنترل می‌شد که مشتاق بودند فرمان ملوکانه را علیه دشمنان محلی خود به اجرا در آورند.
شاهان معمولا اقلیت‌های دینی و فرقه‌های بدعت‌گذار را تحمل می‌کردند، البته مادامی که مالیات بپردازند و حق الهی شاه را بپذیرند: هدف تسلیم ظاهری بود نه اقناع باطنی؛ هدف این بود که گریبان آن‌ها را در دست گرفت نه ذهن آن‌ها. حکومت‌های مرکزی بخش زیادی از امور اجرایی روزمره ولایات را به والیان محلی واگذار کرده بودند، البته مادامی که حاضر بودند اتباع خود را در ایام اضطراری بسیج کنند: نیت این بود که به حدی از امنیت و انسجام دست یابند، و نه وحدت کامل اجرایی. پادشاهان قاجار، که با هم‌قبیله‌ای‌های خود با لهجه‌ ترکی خاص خویش حرف می‌زدند و در دربار با مجریان سلطنتی فارسی حرف می‌زدند، تنوع زبانی را چونان واقعیت ماندگار و تغییرناپذیر زندگی که از سوی خداوند بر انسان بار شده است، می‌دیدند- البته اگر به این موضوع فکر کرده بودند.
تماس رو به فزونی با اروپا در ابتدای قرن بیستم ارتباط سنتی میان حکومت و جامعه را به هم ریخت. بنیان کهن مشروعیت -حق الهی شاهان- به تدریج جای خود را به مفاهیم نهادهای انتخابی، حکومت‌های نماینده‌ مردم، و حقوق مسلم انسان داد. سکولاریسم اندک-اندک تأثیر سیاسی تشیع را، که چون پل باریک اما مفیدی بر دره عمیق میان حاکم و محکوم بسته شده بود، دستخوش فرسودگی کرد.
پرت افتادن سنتی نظام سیاسی از نظام اجتماعی، مقبول شهروندانی نبود که به حکومت نه به چشم درباری دوردست که درگیر اجتماع نمی‌شود، بلکه به عکس، به چشم جلودار مدرنیزاسیون اقتصادی و اجتماعی می‌نگریستند. و رویکرد کهن تحمل‌گرانه نسبت به ناهم‌گونی فرهنگی، به تدریج جایگزین کارزار نارواداری برای هم‌گونی ملی شد: صحرانشینی قبیله‌ای با اراذل و اوباش‌گری شهری هم‌بسته شد، خودمختاری منطقه‌ای با هرج و مرج اداری، تنوع گروهی با بی‌کفایتی سیاسی، و تنوع زبانی با ناکارایی شرقی.
روشنفکران ایرانی، عموماً، از مشکل تبدیل جامعه غیر یکپارچه‌شان به دولت-ملتی یک‌پارچه آگاه بودند. اما همه آن‌ها -به استثناء یک مورد مهم- نتوانستند تمامیت مشکل را مورد توجه قرار دهند. آن‌ها متمایل بودند یا این مشکل را بی‌تأمل هم‌چون مشکلی از مشکلات بسیاری که کشور با آن مواجه است، نادیده انگارند، و یا بر جنبه‌ای خاص از این مشکل تمرکز کنند و از جنبه‌های دیگر غافل باشند: بر نزاع طبقاتی متمرکز شوند اما از شکاف‌های متنوع گروهی که جامعه را تکه-تکه ساخته غافل شوند؛ از اقلیت‌های دینی رسمی بحث کنند، اما نسبت به بسیاری از فرقه‌ها و دسته‌ها در درون اکثریت شیعه بی‌توجه باشند. قبایل را تقبیح کنند اما نهادهای اجتماعی دیگری را که کشور را چند تکه ساخته‌اند در نظر نگیرند، از حذف اقلیت‌های زبانی محسوس، مثل آذری و عرب، حمایت کنند، اما از اقلیت‌های زبانی حاشیه‌ای کم‌تر مشهود، ولی در همان حد و اندازه‌ اقلیت‌های زبانی مشهود، مثل گیلکی و مازندرانی، غافل باشند؛ و اصلاحاتی را به منظور پر کردن شکاف فرهنگی میان نخبه‌ مدرن‌شده و توده‌های سنتی ارائه کند، اما همواره از شکاف‌های بسیاری که در میان گروه‌های مختلف توده مردم وجود دارد، چشم‌پوشی کنند.
آن استثنای مهم احمد کسروی، جنجال‌برانگیزترین روشنفکر مدرن ایرانی، بود. در نظر عده‌ای او "نظریه‌پرداز" مدرنیزاسیون بود. در نظر عده‌ای دیگر، او "بت‌شکن خطرناکی" بود که سرآخر به خاطر تلاش در جهت تخریب بنیان‌های اقتدار سنتی به نحو عادلانه کشته شد. در نظر بسیاری، او مورخ برجسته‌ جنبش اصلاحی بود. در نظر عده‌ اندکی، او تاریخ را مثل خورجینی استفاده می‌کرد تا با آن نظریه‌های خود را بفروشد، و هم‌چون اسلحه‌ای که با آن مخالفان‌اش را ترور شخصیت کند. در نظر عده‌ای او فلسفیدن حقیقی بود، "یک‌تنه ایران را وارد عصر خرد و روشن‌گری کرد." برای عده‌ای دیگر او ملایی بود در لباس مدرن که می‌کوشید "اعتقادات جزمی بسیار آشفته" خود را جایگزین خرافات کهن کند. او را جهان‌وطنی گشوده، "انسان‌گرایی" نگران مشکلات جهان، و دیگرباره، او را ملی‌گرایی خشک‌ذهن، بیگانه‌هراسی که سودای ستردن همه واژگان بیگانه از زبان پارسی را داشت، دانسته‌اند.
در حالی که عده‌ای او را "آرمان‌گرای بورژوای خرده‌پا"، ایدئولوگ طبقه ملاکان، و توجیه‌گر دیکتاتوری نظامی می‌دیدند، هم‌هنگام دیگرانی او را "مشروطه‌طلبی ستیزه‌گر"، دشمن سازش‌ناپذیر نخبگان سیاسی، افراطی شورشی‌ای که نوشته‌هایش زمینه‌ مهیایی را برای عبور روشنفکران از پیش‌زمینه‌ شیعی به سوی جنبش سوسیالیستی انقلابی فراهم کرد.
گرچه بسیاری از این توصیفات، بهره‌ای از حقیقت دارد، هیچ‌کدام سرشت کار کسروی را به دست نمی‌دهد، زیرا دغدغه اصلی او نه دین و نه بی‌دینی، نه دموکراسی و نه دیکتاتوری، نه حفظ و نه سرنگونی هیأت حاکمه، بلکه، از همه مهم‌تر برای وی، تبدیل جامعه‌ غیر یکپارچه سنتی ایران به -مطابق آرزوی وی- ایران مدرن یکپارچه بود. با وجود تمام کاستی‌ها و تناقض‌هایش، کسروی در واقع تنها روشنفکری بود که کوشید با مشکل یکپارچگی ملی در ایران دست و پنجه نرم کند.

زندگی کسروی: رو در رو با شکاف اجتماعی

زندگی‌نامه‌ مختصر خودنوشت کسروی، زندگانی من، سلسله مواجهه‌های دردناکی با تفرقه‌هایی است که ایران را متلاشی کرده بود. او به سال ۱۲۶۹ خورشیدی در خانواده‌ای آذری زبان از طبقه متوسط در هکماوار، منطقه کشاورزی فقیری در حومه تبریز، به دنیا آمد. مادر او فردی بی‌سواد و بی‌اعتنا به دنیای بیرون از خانه بود و تباری دهقانی داشت.
پدربزرگ پدری کسروی بانی ساخت مسجد محل شده بود و خانواده‌ کسروی مسؤولیت امور مذهبی جماعت متشرع راست‌کیش در هکماوار را به عهده داشتند. با این حال، پدر کسروی، میر قاسم، تا حدودی چهره‌ای جنجالی بود. او نمی‌توانست سبک زندگی روحانیان را که طفیلی خیرات مردم روزگار می‌گذراندند، محکوم نکند. او مصرانه کوشید مردم را از رفتن به حج و روضه‌خوانی در منازل‌شان باز دارد، با این استدلال که: "تا در میان خویشان و همسایگان کس نیازمندی هست، به زیارت نباید رفت." او با هرگونه آیین و مراسم و "تحریف تاریخ" که دشمنی‌های کهنه میان شیعه و سنی را زنده کند، مخالف بود. و مهم‌ترین کار محلی وی، تلاش برای آشتی میان متشرعه، شیخیه و کریمخانی‌ها در تبریز بود: "این کشاکش از زمان فتحعلی شاه برخاسته و در تبریز کار به خونریزی انجامیده و این زمان هر گروهی جدا از گروه دیگر زیستندی و ملا و مسجد و کتاب‌هایشان جدا می‌بود. شیخی با متشرع یا کریمخانی آمد و رفت نکردی. دختر به آنان ندادی تا توانستی کینه و دشمنی نشان دادی. پدرم در این باره هم رفتار دیگری می‌داشت. زیرا با آن‌که از گروه متشرعان بلکه پیشوای آنان می‌بود، با شیخیان و کریمخانیان مهربانی کردی … چند بار این را از پدرم شنیده بودم: این اختلاف را به میان ما دیگران انداخته اند."
این آرای دگراندیشانه عواقب سویی برای خانواده کسروی داشت. خویشان مادری کسروی پس از مرگ پدر از آن‌ها دوری گزیدند: "این‌ها کسانی می‌بودند که هر دو سال و سه سال یکبار به کربلا رفتندی و روضه‌خوانی‌ها کردندی". از نظر سیاسی برای پدرش عواقب بدتری به دنبال داشت، متشرعان محلی شروع به آزار و اذیت خانواده کسروی کردند زیرا پدر خانواده با شیخیان رفت و آمد داشت:
"پدرم ناچار شد در یک کشاکش شیخی و متشرع پا به میان گذارد که می‌توانم گفت که همیشه افسوس آن پیشامد را خوردی. یوسف خواهرزاده جوان و لوتیگر حاج محمود، سردسته شیخیان، در سر راه هکماوار که به بازار می‌روند، جلوی زنی را گرفته بود، متشرعان این را بهانه گرفته به دسته‌بندی پرداخته و شامگاهان که پدرم همراه حاجی میر محسن آقا از بازار باز می‌گشت، جلوی او را گرفته به دادخواهی پرداختند، و فردا به خانه ما ریخته با زور پدرم را جلو انداخته با خود به عالی‌قاپو بردند که از ولیعهد (میرزا محمدعلی) داد خواهند. از آن سو شیخیان دسته به دسته به خانه ثقة الاسلام رفتند و چون ثقة الاسلام پا به میان گذاشت، از این‌سو نیز حاجی میرزا حسن مجتهد به همچشمی او، هواداری از متشرعان کرد. این داستان به درازی افتاد و از تهران تلگراف‌ها رسید و سرانجام دو سه ماه کشاکش، یوسف را که در زندان می‌بود به اردبیل فرستاده در "نارین قلعه" که جایگاه گنهکاران سخت می‌بود، بند کردند. این پیشامد تخم دشمنی را میانه خاندان ما با حاجی محمود و یوسف کاشت."
گرچه پدر کسروی رویکرد اجتماعی عرف‌گریزی داشت، در تربیت فرزندش مقید به عرف بود. پدر، فرزندش را به خاطر برادر بزرگترش، میراحمد، که در راه بازگشت از نجف جهت انجام وظایف روحانیت در جماعت متشرعه در گذشته بود، احمد نامید. وی را از بازی با همسایگان همسالش باز می‌داشت. او را تربیت کرد تا خلأ فوت عمویش را پر کند، حتی او را مجبور کرد که آداب "دردناک" سرتراشیدن را پیش از آغاز درس مکتب انجام دهد. و آخرین کلام او در بستر مرگ این بود: "پسر من میر احمد درس بخواند، باید همیشه یک عالمی در خانواده ما باشد. ولی نان ملایی نخورد. نان ملایی شرک است."
کسروی هنگام فوت پدر فقط درس مکتب‌خانه را تمام کرده بود، اما شرایط او را مجبور کرد که وصیت آخر پدرش را ندیده بینگارد. بازار قالی در اروپا افول کرده و تجارت فرش خانواده کسروی را در تبریز خراب نموده بود. مدرسه‌ای در آن حول و حوش نبود. او بیشتر و بیشتر به این نکته پی برد که تحصیل در جامعه سنتی راهی است به آخوند شدن، و این سرنوشتی نبود که او به دنبال آن باشد. در نتیجه، درس را رها کرد و در بازار تبریز به کار پرداخت و به مدیریت تجارت فرش یاری رساند. به مدت سه سال او با موفقیت، مادر و برادران جوان‌اش را تأمین کرد، تا این‌که دوستان قدیمی پدرش، با اصرار زیاد و کمک مالی سخاوت‌مندانه، او را ترغیب کردند در مدرسه‌ای که جدیداً در تبریز گشوده شده بود، ثبت نام کند.
انقلاب مشروطه ۱۹۰۵ در حالتی اتفاق افتاد که کسروی در مدرسه مشغول تحصیل بود. او در زندگی‌نامه خود نوشته است که بلافاصله دلبسته دغدغه‌های مصلحان برای "پیشرفت توده و آینده روشن کشور" گردید. با این حال اذعان می‌کند که دلبستگی خود را به مشروطه پنهان ساخت، زیرا خانواده مادری وی و نیز جماعت متشرع در هکماوار محافظه‌کاران راسخی بودند. او در را به روی خود با انبوهی کتاب می‌بست و گهگاه دل به دریا می‌زد و به محیط اجتماعی خود، که جنگ و جدال خونین آن‌را پاره-پاره کرده بود، سرک می‌کشید. در تبریز او می‌دید که سلطنت‌طلبی در طبقات فرودست متشرعه‌نشین مناطق دوچی و سرخاب رسوخ کرده، مشروطه‌گران در طبقات میانی‌تر جامعه مانند مناطق شیخی و ارمنی‌نشین نوبر، خیابان و امیرخیزی سنگر گرفته بودند. و از دوستانش شنیده بود که چگونه شهرهای دیگر ایران، با فرقه‌های مشابهی مثل شیخی- متشرعه یا دو دسته قدیمی حیدری و نعمتی، شقه-شقه شده‌اند: "از چیزها افسوس‌آور در تاریخ ایران، داستان دوتیرگی حیدری و نعمتی است. ما نمی‌دانیم این از کی پدید آمده و چگونه پدید آمده، حیدر که بوده و نعمت که بوده، این می‌دانیم که زمان درازی شهرهای ایران دچار چنین دوتیرگی بوده اند. بدین سان که در هر شهری مردم به دو دسته بوده‌اند."
جنگ و نزاع داخلی، زمانی که کسروی از مدرسه فارغ التحصیل شده بود، پایان یافته بود. او نخست تلاش کرد که به تجارت در بازار بپردازد اما خانواده دوباره او را به سمت پرداختن به امور دینی سوق دادند، با این استدلال که هکماوار نیاز به ملای باکفایتی دارد و آن‌ها او را این همه سال تعلیم نداده‌اند که تاجری شود و بس: "اگر می‌خواستی تاجر شوی، چرا رنج درس خواندن کشیدی؟" این باید آخرین باری باشد که فشار اجتماعی تصمیم نهایی او را تحت تأثیر قرار داده است.
در مراسم عقد، او حضار را با جاری کردن خطبه عقد نه به زبان عربی شگفت‌زده می‌کرد، کاری که تعداد بسیاری کمی از تحصیل‌کردگان آذری می‌توانستند درکش کنند. او زمان زیادی را صرف مطالعه‌ کتاب‌های آذری و عربی در ستاره‌شناسی اروپایی می‌کرد، زیرا غرب بر خلاف شرق می‌توانست حرکت دقیق ستارگان را محاسبه کند. او بعدها در زندگی‌نامه خود خاطر نشان می‌کند که: "این ستاره و داستانش بود که مرا به دانش‌های اروپایی راه نمود."
کسروی برادران کوچک‌ترش را به مدرسه جدید فرستاده بود تا درس جدید بخوانند. او هم‌ولایتی‌های خود را با به جا نیاوردن آداب مرسوم آخوندی مثل نپوشیدن عبای بلند، به سر نگذاشتن عمامه بزرگ، به پا نکردن کفش سبز و شلوار سفید، و نگذاشتن ریش بلند، خشمگین ساخت. در عوض او کفش ساده می‌پوشید، عمامه‌ای کوچک بر سر می‌گذاشت، جوراب ماشین‌باف می‌پوشید، و شاید از همه غیرمعمول‌تر، به سبب ضعف بینایی، عینک به چشم می‌زد. و از نظر سیاسی خطرناک‌تر، او آشکارا علمای محافظه‌کار متشرعه را به باد انتقاد گرفت زیرا آن‌ها از اشغال ایران توسط روس‌ها در ۱۹۱۱ کمال استفاده را بردند تا حساب‌های قدیمی خویش با مخالفان شیخی لیبرال خود را صاف کنند.
در سال‌های بعد او به توصیف این پرداخت که چگونه خود را ملزم ساخته است تا اعدام وحشیانه این شهیدان آزادی‌خواه را نظاره کند، به طوری که "توحش" این آخوندهای متعصب از ذهن او نمی‌رود. این عادات بدعت‌آمیز و این رویکرد صحیح، پیامدهای آشکاری داشت. مردم محلی هکماوار به چشم "فرنگی‌مآب"، "حامی بابی‌ها" به او نگریستند، و شاید حتی "کافر پنهانی" به او می‌نگریستند. و دشمنی رو به فزون مردم در نهایت او را قانع ساخت که وعظ و منبر در مسجد را رها کند و به جای آن معلم عربی مدرسه مسیونری امریکایی‌ها در تبریز شود. در عوضِ تدریس عربی، او درس انگلیسی فرامی‌گرفت به نحوی که بتواند علاقه‌ خود به "دانش‌های جدید" غربی را پی بگیرد.
در مدرسه امریکایی، کسروی با صورت دیگری از دسته‌بندی‌ها مواجه شد. بدنه دانش‌آموزی مدرسه، که در برهه‌ای به مسیحی‌ها، شیعیان، علی‌اللهی‌ها- فرقه‌ای شیعی که امام علی را به سر حد پیامبر می‌رساندند- در نتیجه جنگ جهانی دوم از نظر سیاسی به سه گروه متنازع تقسیم شدند. شیعیان با متحدین، خصوصا آلمان همدلی داشتند. ارمنی‌ها و آشوری‌ها با تمام وجود از متفقین، خصوصا روسیه، پشتیبانی می‌کردند. و علی‌اللهی‌ها موضعی در جنگ اروپایی‌ها، که به نظرشان ربطی به آن‌ها نداشت، نگرفتند.
کسروی گرچه برای این نزاع ارزشی قائل نبود، ناخواسته و طبیعتاً درگیر این موضوع شد. او از کتک خوردن مفصلی به دست مسیحیان تنها با مداخله‌ به موقع مقامات قانونی شهر رهایی یافت. او که از این حادثه غمگین شده بود و احساس می‌کرد حضور او می‌تواند جرقه حوادث ناگوار مشابهی باشد، از این مدرسه استعفا کرد.
کسروی مدت کوتاهی بیکار شد- و از این مدت برای نوشتن کتابی در آموزش عربی استفاده کرد- تا این‌که وزارت آموزش اولین دبیرستان در آذربایجان را تأسیس کرد و او را به عنوان معلم عربی استخدام کرد. او چند ماه در آن‌جا، در هنگامی که انقلاب روسیه ارتش تزار را درهم‌شکسته بود، تدریس کرد. هنگ که فروریخت، اصلاح‌چیان در آذربایجان حزب سکولار دموکرات خود را دوباره برپا ساختند و اداره تبریز را به دست گرفتند و شروع به تهدید کسانی کردند که با روس‌ها همکاری داشتند.
در هکماوار محافظه‌کارانی که پیش از این کسروی را به خاطر "آزادی‌خواه ناپسند" بودنش بایکوت کرده بودند، اکنون به دنبال حمایت و نفوذ وی در میان دموکرات‌های شهر بودند. او از روی طیب خاطر به آن‌ها کمک کرد و معتقد بود "گذشته‌ها گذشته". و در قحطی شدید ۱۹۱۸ هنگامی که ملایان هکماوار از توزیع غذا توسط دولت در میان فقرا به این دلیل که آن ‌را "نجس" می‌دانستند، خودداری کردند، کسروی که تعهد خانوادگی خود به مردم را به یاد می‌آورد، کمیته محلی کمک‌رسانی غذایی وابسته به حزب دموکرات را سامان داد. او در زندگی‌نامه خود اشاره می‌کند که او به بینوایان در زمانی که به کمک آن‌ها نیاز داشت، یاری رساند اما می‌دانست به محضی که بحران پایان پذیرد، دشمنی آن‌ها با او زنده خواهد شد.
پیش‌بینی او زودتر از انتظار محقق شد. پیش از پایان قحطی، شمال ایران توسط عثمانی‌ها اشغال شد و آن‌ها بی‌درنگ محافظه‌کاران مذهبی را کمک کردند تا حزب اتحاد اسلامی را علیه دموکرات‌ها تشکیل دهند و جدایی طلبان آذری را تشویق کردند تا خواستار جدایی آذربایجان شوند.
کسروی که نگران جان خود در هکماوار بود، خصوصاً حالا که مادر محافظه‌کار او در گذشته بود، به منطقه‌ای آزادمنشانه‌تر و پررونق‌تر در داخل شهر تبریز هجرت کرد. کوچ او اما غیر ضروری از کار در آمد، زیرا به چند ماه نکشیده عثمانی‌ها مجبور به عقب‌نشینی شدند. عثمانی‌ها که منطقه را تخلیه کردند، دموکرات‌های محلی، به سرکردگی شیخ محمد خیابانی، اداره کل ولایت را به عهده گرفتند. گرچه کسروی خیابانی را بسیار می‌ستود، خصوصا به خاطر سخنرانی‌های غراء‌اش در مسجد شیخی‌ها در منطقه خیابان در طول انقلاب مشروطه، و نیز به خاطر نقش او در تشکیل حزب دموکرات در مجلس ملی، در باب مسائل مربوط به اختلاف گروه‌ها مشی متفاوتی با او داشت.
کسروی با حذف دشمنان قدیم توسط خیابانی مخالف بود، او قانع شده بود که این کار نزاع متشرع-شیخی را زنده نگه می‌دارد. کسروی آشکارا علیه جریان جدایی‌طلب سخن می‌گفت: تغییر نام این نهاد از حزب دموکرات شاخه آذربایجان، به حزب دموکرات آذربایجان؛ به کار گیری روزنامه‌نگاران آذری‌ای در حزب که قبلا طرفدار تقاضای استقلال آذربایجان از طرف عثمانی‌ها بودند. تأسیس شورای ولایتی که اقتدار دولت مرکزی را به چالش می‌کشید؛ و تیر آخر، اعلامیه استقلال جمهوری آذربایجان. کسروی که خود را در رأس اقلیتی کوچک در درون دموکرات‌های آذربایجان می‌دید، تصمیم گرفت برای امنیت خود به سرعت به تهران برود.
در تهران کسروی به وزارت دادگستری پیوست. وی برای رفع مشکلات و نواقص دادگستری، ده سال، یعنی بین سال‌های ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰، دست به سفرهای کاری گسترده‌ای زد. او که در پی شکست خیابانی به آذربایجان بازگشته بود، قبایل را مسلح و آماده جنگ دید، و این در حالی بود که کردها، آشوری‌ها و ارمنی‌ها برای تشکیل دولت‌های خود پیرامون دریاچه ارومیه می‌جنگیدند.
کسروی که از مازندران، کمی پس از فروپاشی نهضت جدایی‌طلب به رهبری میرزا کوچک خان، دیدار کرده بود، جنبه جدیدی از مشکل اختلافات گروهی را کشف کرد. او فهمید که مردم محلی نه فارسی صحبت می‌کنند و نه ترکی و بنابراین برای مکالمه با آن‌ها در روند دادگاه، او باید لهجه مازندرانی بیاموزد. "این نخستین بار بود که من با یکی از گروه‌های زبانی حاشیه‌ای برخورد می‌کردم. در واقع این این نخستین بار بود که من از وجود چنین چیزی آگاه می‌شدم."
او که هنگام خودمختاریِ عملی خوزستان به این منطقه رسیده بود، بار دیگر تجربه دست اولی از شکافی که بر اثر اختلافات گروهی پدید آمده بود، به دست آورد. شیخ خزعل، سردسته برجسته عرب، قبایل عرب را دور هم جمع کرده بود و کارهایی را که معمولا دادگستری انجام می‌دهد، خنثی می‌کرد و حالا تهدید می‌کرد که استقلال خوزستان را اعلام می‌کند. از این گذشته، اقلیت محلی فارس به دو دسته حیدری-نعمتی تقسیم شده بودند، و این در حالی بود که اکثریت عرب- حتی زمانی که شیخ خزعل از آن‌ها سوء استفاده می‌کرد- خود را "جزء جدایی‌ناپذیری از ملت عرب" می‌دانستند.
کسروی تمام تلاش خود را انجام داد تا ته‌مانده وزارت دادگستری را حفظ کند تا این‌که رضان خان وزیر جنگ قبایل عرب را شکست داد و اقتدار دولت مرکزی را به این منطقه بازگرداند. این پیروزی، کسروی را در برخورد رو در رو با افسران ارتش، و به ویژه استاندار، قرار داد که "این ولایت را چپاول می‌کرد تا جیب‌های خود را پر کند" و حوزه قضایی مشروطه را غصب کرده بود و به جای آن دادگاه‌های نظامی خلاف مشروطه برپا کرده بود. کسروی که دریافت نخست وزیر، ارتش را به وزارت دادگستری ترجیح می‌دهد، از پست خود در خوزستان استعفا کرد و به تهران بازگشت.
وزارت دادگستری نمی‌توانست بلافاصله به او سمت دیگری بدهد. پس او چند ماه را برای سرهم کردن اطلاعاتی که او در ایام اقامت در جنوب غرب در باب قبیله‌گرایی و چنددستگی دینی در قالب کتابی با عنوان تاریخ پانصد ساله خوزستان صرف کرد. وقتی این کتاب را تمام کرد، به عنوان بازرس عالی دادگاه‌های خاص منصوب شد. این سمت او را عمدتا در تهران نگاه داشت، البته گهگاهی به ولایات می‌رفت تا پرونده‌های قضایی مختلف را حل کند. یک مورد از این اختلافات قضایی، نزاع مالکیت زمین میان همسایه‌های روستایی بود. او در زندگی‌نامه خود می‌نویسد: "یک گروه از دهقان‌ها مدعی مالکیت بخشی از زمین بودند و دهقان دیگر متقابلا چنین ادعایی داشت." و در موارد متعددی، این ادعاهای متقابل به خونریزی می‌کشید.کسروی به بازرس عالی‌ای با صلابت، سخت‌کوش، فسادناپذیر و شجاع مشهور بود. همین ویژگی اخیر او بود که موجب شد به کار او در دادگستری پایان داده شود.
رضا خان، که فرمانده تسخیر خوزستان بود، سلسله قاجار را در ۱۹۲۵ خلع کرد و به عنوان رضا شاه تاج‌گذاری کرد. قدرت مطلقه‌ که به دست آورد، در جهت مدرن‌سازی ایران کوشید، و هم‌هنگام کوشید قدرت خود را به شیوه سنتی با جمع‌آوری زمین برای خانواده خود تثبیت کند. او این کار را عمدتاً با ادعای مالکیت روستاهایی که قبلا متعلق به قاجاریه بود، انجام داد. این زمین‌ها البته چند نسل قبل متعلق به افراد خصوصی بود.
به تلافی اقدام رضا شاه در مالکیت این زمین‌ها، برخی از کشاورزانی که به این شیوه زمینشان را از دست داده بودند، عرض حال پیش کسروی بردند. وی بی آن‌که شبیه قاضیان دیگر مرعوب شود، و با باور راسخ به این‌که زمین باید به کسی که بر روی آن کشاورزی کرده تعلق داشته باشد، به نفع کشاورزان و علیه شاه حکم داد. دور از انتظار نبود که حکومت به زودی او را تحت فشار قرار دهد تا استعفا کند.
از زمانی که کسروی حقوق دولتی خود را در سال ۱۹۳۰ از دست داد، تا زمانی که در سال ۱۹۴۶ ترور شد، تا حدودی از طریق وکالت خصوصی دعاوی در تهران و نیز تا حدودی به عنوان استاد حقوق در دانشکده حقوق تهران روزگار می‌گذراند. اما بخش عمده این ۱۶ سال وقف مأموریت خستگی‌ناپذیر تلاش برای صورت‌بندی و تبلیغ ایدئولوژی‌ای شد که او امید داشت ایران را از یک جامعه غیر یکپارچه به دولت مدرن یکپارچه تبدیل سازد.
در این سال‌ها، خصوصاً پس از رهایی از سانسور که در پی کناره‌گیری رضا شاه از قدرت حاصل آمده بود، کسروی بیش از ۵۰ کتاب، کتابچه و جزوه منتشر کرد. بسیاری از این آثار، مستقیم یا غیر مستقیم، به موضوع یکپارچگی ملی می‌پرداخت. او مشکل تقسیم طبقاتی را عمدتا در آیین، دادگاه، افسران ما، سرنوشت ایران چه خواهد بود؟، در راه سیاست، کار و پیشه و پول، و دولت باید به ما پاسخ دهد.
کسروی به موضوع چنددستگی در شیعی‌گری، صوفی‌گری، بهایی‌گری، در پیرامون اسلام، داوری، زبان فارسی، و حافظ چه می‌گوید، تمرکز کرد. ایدئولوژی کلی او در سرمقاله‌ها، مقالات و یادداشت‌هایی انعکاس یافت که در مجله او پیمان که بین ۱۹۳۳ و ۱۹۴۲ به طور مرتب ماهیانه منتشر می‌شد، و نیز در روزنامه پرچم که در طول جنگ منتشر می‌شد و جای هفته‌نامه پرچم هفتگی را گرفته بود؛ و در سلسله کتاب‌های مختصری مثل دین و جهان، انقلاب چیست، فرهنگ چیست؟، در پیرامون ادبیات، در پیرامون رمان، در پیرامون خرد، زبان پاک، امروز چه باید کرد؟ و ورجاوند بنیاد.
علاوه بر این بسیاری از آثار دیگر او، غیرمستقیم با موضوع یکپارچگی ملی سر و کار داشت. مثلا او تصدیق کرده است که تاریخ عمومی ایران با عنوان تاریخ مشروطیت ایران و تاریخ هجده ساله آذربایجان را با سه هدف نوشته است: تا نشان دهد که سرنوشت آذربایجان با سرنوشت بقیه ایران هم‌بسته است، و این‌که چگونه نهضت اصلاحی مشروطه به خاطر نزاع‌های داخلی به طور جدی آسیب دید، و اثبات کند که انقلاب مشروطه ۱۹۰۵ در دراز مدت شکست خورد زیرا نتوانست دسته‌بندی‌های متنوعی را که مردم را تکه-تکه کرده بود، از بین ببرد.

ایدئولوژی کسروی در باب همبستگی

به نظر کسروی، "انسان با گرایش درونی به پیشرفت پا به جهان می‌گذارد." این گرایش دو نوع کوشش متفاوت در جهان پدید آورده است: نبرد انسان در مقابل طبیعت در جهت بهبود وضع انسانی؛ و نبرد انسان علیه انسان برای بهبود وضع شخصی. نبرد نخست، سودمند است زیرا موجب اتحاد و همبستگی افراد در اجتماع می‌شود. اما نبرد دوم زیان‌آور است زیرا موجب فروشکستن جامعه به توده‌های بی‌شکلی جدا افتاده و افرادی پر نزاع می شود.
در شرایط طبیعی، نبرد انسان با انسان، بر وضع طبیعی بشر چیره و حکمفرما است. خانواده‌ها – که از یکدیگر با گویش‌ها، مرزهای جغرافیایی هم‌چون کویرها، جنگل‌ها و کوه‌ها و نیز با رقابت دائمی بر سر منابع کم‌یاب جدا می‌شدند- تنها به نیت غارت کردن "همسران، فرزندان و دارایی‌های محدود مالی" با هم تماس می‌گرفتند. بر این اساس، زندگی فقیرانه، منزوی، نامطبوع، خشن، کوتاه و بدوی بود.
میل به پیشرفت اما انسان را از حالت طبیعی به سمت جامعه مدنی سوق داد. خانواده‌ها گروه-گروه به هم آمیختند تا با دست به دست هم در مقابل محیط طبیعی کار کنند: برای کشت محصولات، پرورش احشام، آبیاری زمین، استخراج از معدن، تولید انبوه محصول با ماشین، و معامله اجناس. سرانجام، زبان مشترک و جوامع شهری به وجود آمد. کسروی اغلب بر این نکته تأکید می‌کرد که واژه انگلیسی "سیویلیزیشن" [مدنیت] که از واژه لاتین "سیویل" [مدنی] گرفته شده است، در اصل نه صرفاً به معنای تولید انبوه کالا با ماشین، بلکه از آن مهم‌تر، به معنای توانایی زیست مسالمت‌آمیز در یک مکان به کار می‌رود. از همین رو، او در مقابل واژه عربی "تمدن" واژه "شهری‌گری" را، که آن‌را در تضاد با "بیابانی‌گری" می‌دانست، به کار برد.
اما به نحوی ناسازه‌نما، با توسعه نبرد انسان در برابر طبیعت، تقسیم کار لاجرم انسان‌ها را چندپاره می‌کند. و با تقسیم فزاینده کار، نبرد کهن انسان علیه انسان، به تدریج در جامعه رخنه می‌کند، و در روند صنعتی شدن بدل به تندآبی می‌شود که ثروت را در دست عده‌ای اندک جای‌گیر می‌کند و بی‌عدالتی و نابرابری به حجمی جدید می‌رسد و ابزارهای مدرن خشونت و وسایل ارتباط جمعی اختراع می‌شود:
"گرچه اختراع چنین وسایلی مانند تلگراف، تلفن و ماشین بخار شگفت‌انگیزند و به انسان در نبرد علیه عقب‌ماندگی کمک می‌کنند‍، با این حال این‌ها پیامد زیان‌آور تشدید درگیری میان افراد را به دنبال دارند. مثلا راه‌آهن. در سال‌های پیشین، کشاورزی که در روستای خود جدا افتاده بود، تنها با کسانی که در نزدیکی او بودند رقابت داشت. اما در جهان جدید، راه‌آهن او را در رقابت دائم با میلیون‌ها کشاورز دیگر در وسعت و پهنای کل کشور قرار داده است."
بازآفرینی نزاع در جامعه، منشأ تمام شرور و مانع حرکت بشر به سوی پیشرفت بود و موجب جنگ‌های داخلی و بین المللی شد، آحاد جامعه را آلوده کرد، بخشی از جامعه را از کارکرد خود باز داشت و از رشد بخشی دیگر جلوگیری کرد و در نهایت به مرگ جامعه انجامید. بدون کشمکش اجتماعی، جهان "بهشت زمینی" خواهد شد، زیرا تنها یک درصد از مشکلات بر اثر محیط طبیعی است. نود و نه درصد دیگر ریشه در نزاع بشر با هم‌نوع خود دارد.
از آنجا که جامعه بر اثر تقسیم کار از درون، بخش-بخش شده بود، نیروی بالاتری نیاز بود که بخش‌های متعدد جامعه را در کل بزرگ‌تری به هم متصل کند. این نیرو "دین" بود (اصطلاحی که کسروی از آن، معنایی بیش از معنای متعارف اراده می‌کرد)، ایدئولوژی‌ای که به شیوه‌ای کارا فرد را با ملت یکپارچه می‌ساخت و وجدان اجتماعی، آداب فرهنگی و ارزش‌هایی را که در جهت خیر عمومی است، در فرد برمی‌انگیخت:
"کاربرد واژه دین در نزد من جدا از کاربرد دیگران است. من آن را برای توصیف ایدئولوژی‌ای به کار می‌برم که به مردم معنای حقیقی زندگی را آموزش می‌دهد و برنامه عملی اخلاق را در اختیار آنان می‌نهد. مثلا، کاربست راستین تقسیم کار چیست؟ هدف آن این نیست که به پیشه‌های مختلف اجازه داده شود تا به قیمت آسیب‌رسانی به دیگران هر قدر که توانستند پول در آورند. به عکس، هدف راستین آن این است که به هر پیشه اجازه دهد تا بایسته‌های ضروری خود برای شکوفایی کل جامعه را به انجام برساند. زمانی که گروه‌ها و افراد برنامه اخلاقی خود را داشته باشند، قادر خواهند بود تا در سازگاری بزیند. و با زیستن هم‌ساز قادر خواهند بود تا هدف اصلی خود یعنی نبرد در برابر طبیعت را به پیش برند."
در نظر کسروی، تنها ایدئولوژی‌های راستین- نه قدرت‌های تحمیلی، نه قانون و نه نهادهای دولتی- می‌توانند گروه‌ها و افراد متنازع را در قالب ملتی به هم پیوسته گرد هم آورند. نهادهای دولتی صرفاً ابزارهایی هستند که اهداف یک ایدئولوژی را پیاده می‌سازند، آن‌ها ایدئولوژی‌ساز نیستند. قوانین، پلیس و زندان تنها کسانی را که به جامعه ضرر می‌رسانند، مجازات می‌کنند، آن‌ها جامعه را به وجود نمی‌آورند. نهادهای دولتی در بهترین حالت شهروندان را از دشمنان داخلی و خارج مصون نگاه می‌دارند، اما آن‌ها به هیچ وجه نمی‌توانند توده‌ بی‌شکل اراده‌های متخاصم را به صورت همبستگی اندام‌وار و سازگار در آورد.
اسلام در صورت نخستینش، ایدئولوژی حقیقی بوده است، زیرا به گونه‌ای کارا شمار زیادی از قبایل، شهرها، منطقه‌ها و مردم جدا افتاده را- که هر کدام، خدایان خرد و رقیب خاص خود را داشتند- در قالب امپراطوری گسترده اسلام با خدای قادر مطلق واحدی -دست‌کم برای مدتی طولانی- یکپارچه ساخت. اما در طی سالیان، اسلام انسجام درونی خود را از دست داده، و نخست به شاخه‌های سنی و شیعه تقسیم شد و هر کدام از این دو شاخه نیز به زیرشاخه‌های پرشمار رقیبی تقسیم شدند. بر این اساس، دیگر دین واقعی اسلام در جهان معاصر وجود ندارد. بلکه به جای آن، شمار بسیاری کیش‌های اسلامی وجود دارد. و مادامی که دولت اسلامی با این کیش‌های رقیب، چند دسته شده است، قادر نخواهد بود به همیاری درونی لازم برای پیشرفت ملی برسد.

نگرش کسروی به ایران

کسروی، همانند اکثر معاصرانش، جز عقب‌ماندگی در ایران نمی‌دید: فقر و عقب‌ماندگی اقتصادی؛ جهل و عقب‌ماندگی اجتماعی؛ و افت و خیر شدید میان ثبات استبدادی و بی‌ثباتی هرج و مرج‌آمیز، که نشانه قطعی عقب‌ماندگی سیاسی است. اما بر خلاف معاصران خود، تبیین‌های حاضر-آماده از این وضعیت اسفناک را رد می‌کرد. او نظریه‌های رادیکال – که نویسندگان سامی‌ستیز از آن پیشتیبانی می‌کردند- مبنی بر این‌که مشکلات کشور ریشه در هجوم اعراب دارد را با اشاره به این واقعیت تاریخی واضح رد می‌کرد که ایران از قرن سوم هجری مستقل از اعراب بوده است. او نظرگاه‌های لیبرالی را که استبداد، عامل اصلی عقب ماندن ایران از قافله پیشرفت بوده است با این ادعا رد کرد که دوره "دموکراسی" از سال ۱۹۰۵ تا ۱۹۲۵ پیشرفت کمی ایجاد کرد، اما از سوی دیگر موجب حکومت مطلقه رضا شاه شد. او این باور عمومی را که ماکیاولی‌گری غربی، پشت بداقبالی ایران نهفته است، پارانویا خواند. به نظر او واقعیات تاریخی و رفتار واقعی دولت‌های اروپایی چنین ادعاهایی را رد می‌کرد. حتی نظر او درباره اصرار پدرش در باب اینکه چنددستگی دینی کار خارجی‌هاست، این بود که پدرش از سیاست کشوری و بین‌المللی "آگاه نبود."
تبیین خود کسروی از این‌که چرا ایران عقب‌ ماند، تبیین سرراستی بود: علت رشدنیافتگی ایران چندپارگی آن بود. امپریالیست‌ها فرقه‌های مختلف را پدید نیاوردند: آن‌ها تنها از وجود آن‌ها سوء استفاده کردند. عرب‌ها فرهنگ خود را به زور در حلقوم ایرانیان فرو نکردند: به عکس، ایرانیان با میل و رغبت اسلام را پذیرفتند؛ و در قرون نخست پس از ورود اعراب، ایران نتوانست پشت شورش‌هایی که در صدد برانداختن اعراب بود، اتحاد یابد. اقتصاد ایران ضعیف بود اما نه به این خاطر که منابع طبیعی وجود نداشت، بلکه به این خاطر که صاحبان حرفه‌های مختلف نمی‌توانستند به سبک صحیح تقسیم کار، با یکدیگر هم‌کاری کنند. و رضا شاه ناگهان از "جنگل‌های بدوی آفریقا" سر بر نیاورد، بلکه از دل جامعه‌ای بومی سر بر آورد. در واقع در طول این دوره بیست ساله، هنگامی که توده‌ها قادر بودند نمایندگان خود را انتخاب کنند، آن‌ها دائماً به "سیاستمداران تفرقه‌انداز" رأی دادند و به این شیوه زمینه را برای به قدرت رسیدن رضا شاه فراهم کردند:
"ما همه می‌دانیم که ایران عقب مانده است. امروز اکثر ایرانیانی که ذره‌ای عقل داشته باشند از این وضعیت غمگین اند. ناراحتی آن‌ها موجه است زیرا یک زمانی کشور ما امپراطوری بزرگی بود حال آن‌که اکنون کشوری ضعیف و کوچک است. ریشه این زوال چشمگیر چیست؟ در ابتدای این قرن، مصلحان می‌توانستند پاسخ دهند که مجرمان اصلی، مستبدانی هستند که منافع‌شان در جاهل و غیرفرهیخته ماندن مردم ریشه دارد. اما پس از بیست سال حکومت مشروطه، انصافاً نمی‌توانیم همان پاسخ را بدهیم. زیرا می‌دانیم که همین نکوهش را نسبت به مردم هم درست مثل حاکمان روا می‌توان داشت."
"بدترین فاجعه‌ای که برای یک ملت می‌تواند رخ دهد، تفرقه است. مردمی که در منطقه‌ای مشترک زندگی می‌کنند و با یکدیگر می‌زیند نمی‌بایست به دسته‌های رقیب تقسیم شوند. ایران امروز نمونه‌ای از ملتی است که به این هشدار گوش فرا نداده است- و اکنون از بدبختی عظیم عقب‌ماندگی رنج می‌برد."
"قهرمانان نام‌آور ایران جدید- امیرکبیر، امین الدوله، ملکم خان، طالبوف، خراسانی، تهرانی، شیخ الاسلام، کوچک خان، خیابانی و تقی خان [پسیان]- همه، بی هیچ استثنایی، نتوانستند به اصلاحات پایا دست یابند زیرا نتوانستند این واقعیت بنیادی را دریابند که ملت به گروه‌های مختلف چندپاره شده است."
رقابت بر اثر اندیشه‌های تفرقه‌انداز پدید می‌آید- اندیشه‌های ضد هم، اندیشه‌های گمراه، اندیشه‌های بیهوده، اندیشه‌های گوناگون، اندیشه‌های آلوده و اختلاف عقیده. همان‌طور که کسروی بارها و یک‌بند تکرار کرده بود: "ایران عقب‌مانده است زیرا اندیشه‌های باطل و گمراه مردم را به گروه‌های رقیب تقسیم کرده است."
ایده‌ها و اندیشه‌هایی را که کسروی آن‌ها را شکاف‌افکن می‌دانست به چهار دسته تقسیم می‌شدند: فرقه‌های مذهبی، پیوندهای زبانی، وابستگی‌های قبیله‌ای و اختلافات طبقاتی که حاکمان را از مردم، فقیر را از غنی، "طبقه نخبه را از توده بی‌سواد" جدا می‌سازد:
"از بدترین آفاتی که ایران را مبتلا ساخته چنددستگی است. چنددستگی از فرقه‌گرایی مذهبی پدید آمده: می‌توانم چهارده فرقه مختلف را نام ببرم که وجود دارند و هر کدام هدف و منفعت خود را دارند. چنددستگی بر اثر تفاوت‌های زبانی پدید آمده: دست‌کم هشت گروه زبانی وجود دارد که هر کدام با دیگر رقیب و هم‌آورد اند. این‌ها تنها آشکارترین شکاف‌ها هستند، زیرا شکاف‌های کمتر آشکار نیز وجود دارند. مثلا، چنددستگی‌ای وجود دارد که بر اثر شکاف عمیق میان توده‌ها پدید آمده- میان توده های تحصیل کرده‌ غرب و توده‌های سنتی، بین شهر و حومه، بین نسل جوان و نسل پیر."
از این چهار دسته، کسروی توجه خود را بیشتر به فرقه‌های مذهبی، که تعداد آن‌ها را اغلب چهارده دسته می‌شمرد، معطوف می‌سازد: سنی‌ها، صوفیان، شیخیه، متشرعه، کریم‌خانی‌ها، بهائیان، ازلی‌های، علی‌اللهی‌ها، یهودیان، ارمنی‌ها، آشوری‌ها، زرتشتی‌ها، "ماتریالیست‌های دیالکتیک"، پیروان فلسفه یونان. گرچه او به هر کدام از این دسته‌ها اشکالات الهیاتی و متافیزیکی وارد می‌کند، اشکال اصلی وی به همه‌ آن‌ها این است که آن‌ها "دولت در دولت اند":
"ما چهارده فرقه را در ایران برشمردیم. این یعنی چهارده دولت متفاوت، چهارده هدف، چهارده منفعت. برخی خوانندگان ممکن است این را مهم نپندارند، اما این یعنی ملت به جماعت‌های جدا تقسیم شده است، که هر کدام رهبر و پیروان خود را دارد، و هر کدام به حکومت به چشم نیروی دشمن می‌نگرند، در پرداخت مالیات دو دل اند، و هر یک خود را از دیگر ملت جدا می‌داند. آن‌ها در این سرزمین زندگی می‌کنند، از مواهب آن بهره می‌گیرند، اما هم‌چون شهروند مسؤول نسبت به دولت رفتار نمی‌کنند."
تشیع اوج حمله او را دریافت کرد. تشیع "کژراهه‌ای است که ریشه آن نه در اخلاق و الهیات، بلکه در کشاکش دون بر سر قدرت دودمانی است." این کیش مانع پیشرفت است، زیرا این انگاره را رد می‌کند که انسان با تلاش‌های خود می‌تواند جامعه را به‌سامان کند. کیش شیعی نشان داده که دین واقعی نیست و نشانه ساده آن این است که به کیش‌های کوچک‌تری تقسیم شده است. تشیع با پافشاری بر این که شرعِ این کیش باید بر دیگر بخش‌های ملت ایران چیره باشد، جامعه را چندپاره ساخته است. از همه بدتر اینکه رویکردهای ضد دولتی را ارتزاق کرده است. این کیش تفاوت بارزی میان دولت و ملت انداخته است و متدینان را از خدمت سربازی، کار در ادارات دولتی، و پرداخت مالیات به خزانه "نجس" مملکت، باز می‌دارد. به جای آن، مردم را تشویق می‌کنند که مرجعی غیرملی را ستایش کنند و ثروت ملی را با حج گزاردن در حرم‌های خارجی به هدر دهند. بدتر از همه این‌که موضع سیاسی غیر دموکراتیکی را ترویج می‌کنند و مدعی آن هستند که حق حاکمیت از آن امامان است و نه مردم:
"تشیع و دموکراسی دو نیروی متضاد اند. بر اساس تشیع، حق حاکمیت از آن امام و "علما" است. اما بر اساس دموکراسی، این حق از آن مردم و نمایندگان آن‌هاست. برخی از فقهای شیعه برای رفع این تناقض، استدلال کردند که دموکراسی یعنی حکومت اکثریت و اکثریت مردم در ایران خواستار ارشاد "علما" هستند. اما این استدلال دو مغالطه عمده دارد. یکی این‌که اصل اساسی دموکراسی را نادیده می‌انگارد که بر اساس آن، هیچ گروه، هیچ ملایی نمی‌تواند مدعی حق ویژه باشد. دوم آن‌که، دموکراسی راستین را که حکومت نمایندگی است، با حکومت اکثریت اشتباه می‌گیرد و فراموش می‌کند که اگر حاکمیت به معنای حکومت اکثریت بود، حکومت ایران نمی‌بایست مشروطه می‌شد، زیرا در زمان مشروطه، قسمت عمده جمعیت- خصوصا دهقان‌ها و طبقات فرودست- خواهان استبداد سلطتنی بودند."
نقد کسروی به قبیله‌گرایی استواری کم‌تری داشت زیرا عموم خوانندگان و مخاطبان او تعصب موروثی مشترکی علیه زندگی قبایلی داشتند. قبایل "عامل درهم‌گسیختگی" بودند، به نحوی که تا دولت مرکزی کوچک‌ترین علامتی از ضعف نشان می‌داد، دست به اسلحه می‌بردند. آن‌ها هنوز در "وضع طبیعی" زندگی می‌کردند و دست به ارعاب‌افکنی، غارت و کشتار همسایگان پیشرفته‌تر خود می‌زدند. از نظر اقتصادی غیر مولد بودند و وقت خود را با کوچ از اقامت‌گاه زمستانی به تابستانی خود هدر می‌دادند. از همه مهم‌تر، آن‌ها شاهک‌هایی با قلمرو خود بودند:
"خرده من به عشایر، محدود به زندگی کوچ‌نشینی آن‌ها نیست، بلکه به این نیز هست که آن‌ها سامان اجتماعی انحصاری خود را حفظ کرده‌اند. هر قبیله‌ای خود را جدا از دیگر ملت می‌داند، حق اقتدار حکومت مرکزی را انکار می‌کند، و کارسازی ادارات ملی را نادیده می‌انگارد، و تنها از دستورات سردسته موروثی خود پیروی می‌کنند. چنین گروه‌هایی را نمی‌توان هیچ چیز جز دشمن ملت نامید."
مخالفت او با اقلیت‌های زبانی از روزهای نخست انقلاب مشروطه آغاز شد، آن‌هنگام که شاه کوشید با برجسته‌کردن تفاوت‌ میان لیبرال‌های فارس و ترک‌زبان در تهران، تخم نفاق بیفکند. این تضاد هنگامی شدت گرفت که عثمانی‌ها کوشیدند از احساسات آذری‌ها در تبریز سوء استفاده کنند. کمی پس از جنگ جهانی اول، او در کتاب مختصر خود "زبان آذری: یا زبان باستانی آذربایجان" به جدایی‌طلبان توپید. به ادعای او در این کتاب، مردم آذربایجان در اصل، آذری خالص صحبت می‌کردند- واژه‌های ترکی بعداً توسط سلجوقیان وارد شد- و از این رو پیوند اصلی آن‌ها نه با ترک‌ها که با آذری‌های قدیم بوده است، آذری‌هایی که جز در برخی روستاهای دورافتاده باقی نماندند.
مخالفت او با اقلیت‌های زبانی پس از جنگ جهانی دوم هنگامی که شوروی‌ از نارضایتی آذری‌ها علیه دولت مرکزی پشتیبانی کرد، صریح‌تر شد. آن‌ها استدلال می‌کردند از آن‌جا که آذربایجان زبان مجزای خود را دارد، پس تشکیل یک ملت حقیقی می‌دهد و از این رو جزو حقوق مسلم آن‌ها این است که حکومت محلی خود را در چارچوب دولت ایران تشکیل دهد و زبان خود را در مدارس، ادارت و دادگاه‌ها داشته باشد. کسروی به دو دلیل چنین اندیشه‌هایی را به شدت رد کرد. نخست آن‌که این کار باب نامبارکی را خواهد گشود؛ "اگر ترک‌زبان‌ها امتیازات ویژه خود را به دست آورند، دیگر اقلیت‌ها -مانند عرب، کرد، گیلکی و مازندرانی و غیره- نیز همین حق امتیاز انحصاری را خواهد داشت. و اگر هر گروهی به این ادعای خود برسد، از حاکمیت ایران چه باقی خواهد ماند؟" دوم آن‌که او معتقد بود که تنوع زبانی از درون، در هم شکننده است: "این زبان‌ها همه خوبند، اما وجودشان در دل یک دولت موجب نفاق است. همیشه بهتر این است که زبان مشترکی برای همه ملت وجود داشته باشد." او استدلال‌های نقضی که کشورهای موفق چندزبانه‌ای مانند سوییس و بلژیک را مثال می‌زدند، این طور جواب می‌داد که ایران بلژیک و سوییس نیست. از این گذشته، ایران چرا باید از "اشتباهات" دیگران تقلید کند.
کسروی بیشتر حمله‌های خود را متوجه نزاع‌های زبانی و دینی کرد، اما هدف نخستین کتاب عمده او "آیین" که در سال ۱۹۳۲ چاپ شد، نقد نزاع طبقاتی بود، نزاعی که گروهی از روشنفکران مارکسیست به رهبری دکتر تقی ارانی آن‌را همگانی کرده بودند. گرچه کسروی هوش ارانی را ستود و از گروه او در دادگاه‌های ۱۹۳۸ دفاع کرد، اما مصرانه نظریات آن‌ها را، خصوصا پس از ۱۹۴۱ که آن‌ها بخش بزرگی از روشنفکران و طبقه کارگر را در حزب کمونیستی توده بسیج کردند، مورد حمله قرار داد. به نظر کسروی، مارکسیسم- با آن مفاهیم نزاع‌افکنش مانند "زندگی تلاش دائم برای بقا است"، "سرمایه‌داری، سودجویی است"، و "تاریخ گذشته، تاریخ نزاع طبقاتی است"- وحدت اجتماعی را با تقسیم هر ملت به طبقه ای اجتماعی نابود ساخت: "تمدن به معنای توانایی زیستن مسالمت‌آمیز است. بربریت، از سوی دیگر، به معنای فقدان مسالمت است. احزاب سوسیالیست در اروپا، با توسل به توده با تبلیغات مارکسیستی، ملت‌هایشان را به طبقات رقیب تبدیل کردند، و اکنون تهدید احیای عصر جدید بربریت پیش روی ماست."
نسخه شفابخش کسروی برای مداوای این بیماری، به سادگی تشخیص او از آن بیماری بود: جایگزینی انسجام به جای بی‌انسجامی، وحدت به جای تفرقه، یکانگی به جای تنوع. او امید داشت نزاع طبقاتی را با همکاری حرفه‌ها با یکدیگر ریشه‌کن کند؛ و اقلیت‌های زبانی را با زبان فارسی "پیراسته" از واژگان عربی و ترکی، جایگزین سازد؛ و قبایل ناهم‌گون را به جمعیتی کشاورز و هم‌گون تبدیل نماید؛ و به جای فرقه‌گرایی دینی، هم‌بستگی اجتماعی بنشاند، به طوری که همگی خود را جزیی از ملت احساس کنند:
"میهن‌پرستی چیست؟ برخی خرده می‌گیرند که چگونه می‌توان قطعه‌ای از خاک- روستایی، تپه، یا صحرایی- را دوست داشت. دیگران ادعا می‌کنند همه انسان‌ها یک‌سان اند، و بنابراین، نباید میان شهروندان یک کشور با کشوری دیگر فرق گذاشت. و برخی دیگر معتقدند عشق وطن، شکل جدیدی از بت‌پرستی است، که انسان را از هدف واقعی خود که خداجویی است، دور می‌کند. اما همه این انتقادات از درک معنای حقیقی ملی‌گرایی در مانده اند. آن‌چه را که اغلب می‌گویم این‌جا تکرار می‌کنم: ملی‌گرایی به معنای قراردادی نخستین برای وحدت است که افراد هنگامی که بر سر تشکیل یک ملت توافق می‌کنند، امضاء می‌کنند. وقتی بیست میلیون انسان، در منطقه مشترکی می‌زیند، و ملتی را تشکیل می‌دهند، آن‌ها در واقع توافق می‌کنند تا با یکدیگر در جهت بهبود آن کشور تلاش کنند، و در سختی‌ها و پاداش‌ها و غم و شادی‌های آن دیار با هم شریک باشند. اگر مثلا حادثه‌ای مثل سرقت قبیله‌ای در کرمان رخ دهد، ساکنان آذربایجان، خوزستان، و گیلان باید با طیب خاطر کمک‌ کنند و نباید شانه‌هایشان را بالا بیندازند و بگویند به ما ربطی ندارد."
ساز و کاری که کسروی برای نیل به هدف همبستگی ملی از آن جانبداری می‌کرد، دو حوزه را پوشش می‌داد: مصلحان اجتماعی تفاوت‌های عینی اجتماعی میان گروه‌های متفاوت را کاهش دهند، مصلحان فرهنگی احساسات فراملی را با وجدان یا احساس قوی ملی جایگزین کنند. اصلاح نخست از طریق نظام سیاسی صورت می‌پذیرد. اما اصلاح دوم را به صورت غیرمستقیم از طریق آموزش و تعلیمی که بتواند نظام اجتماعی را تغییر دهد، می‌توان انجام داد.
اصلاحات اجتماعی رضا شاه مورد تأیید کسروی بود، خصوصا برچیدن لقب‌هایی "فئودالی" مانند "ایلخان"، "سلطنه"، "دوله"؛ برچیدن امتیازات، آداب و لباس‌های خاص محلی؛ به در کردن ملایان از حیطه عمومی؛ سکولار کردن حقوق؛ اعطای پاره‌ای حقوق به زنان؛ تشکیل ارتش مدرن و ساختار اجرایی جدید؛ و استقرار اجباری برخی از قبایل کوچ‌نشین.
پس از کناره‌گیری رضا شاه، کسروی بر شتاب اصلاحات خود افزود، به ویژه اصلاحاتی که شکاف میان طبقه‌ها را کم می‌کرد. او از قوانینی که محدود کننده ثروت بود حمایت کرد، قوانینی که بر اساس آن افراد باید نه بسیار فقیر و نه بسیار ثروت‌مند باشند: کارخانه‌های جدید نباید در مالکیت چند نفر معدود از صاحبان صنایع باشد بلکه باید در اختیار "سرمایه‌داران کوچک" متعدد با دارایی‌های مشترک باشد. او مخالف مالکیت دولتی بود زیرا به نظر او شهروندان حق "طبیعی" مالکیت کالا دارند. جلوی "انگل‌های اجتماع" که کار ضروری مفیدی در جامعه انجام نمی‌دهند- مثل قماربازان، داستان‌نویسان عشقی، شاعران تاریک‌اندیش، غیب‌گویان، جادوگران، تعزیه‌گردان‌ها، دعانویس‌ها و رباخواران- را می‌بایست با وضع قانون از سوی دولت گرفت. روستاها در میان دهقان‌ها می‌بایست تقسیم شوند، زیرا عدالت مناسب و مطلوب همین است و "زمین باید متعلق به آن‌هایی باشد که در آن کشت و زرع می‌کنند." و قدرت سیاسی طبقه حاکم باید از بین برود:
"طبقه حاکم‌ خودخواه و درون‌آمیز کوچکی در کشور ما قدرت را در شصت سال گذشته در انحصار خود در آورده‌ است. تنها اعضای خودشان می‌توانند وزیر، معاون وزیر، فرمانده نظامی و سرپرست وزارت‌خانه‌ها شوند. آن‌ها مخالف پیشرفت اند، از این‌ اندیشه که بتوان با دیگران در سازگاری زیست متنفرند و امید دارند که وضع اسف‌ناک کنونی ادامه یابد، یعنی دولت مرکزی ضعیف، قبایل آماده جنگ، و وزارت‌خانه‌ها توان اجرای قوانین را نداشته باشند، و مردم به حکومت اعتماد نداشته باشند، و مجلسی که مترسکی بیش نباشد و ملایان عقاید غلط به خورد ملت دهند."
"... این طبقه حاکم، قدرتمند و به هم‌آمیخته اند. اعضای آن تنها در وزارت‌خانه‌ها نیستند بلکه در همه حوزه‌های عمومی حضور دارند. این عده تازه سر بر نیاورده‌اند، بلکه از روزهای استبداد قاجار، انقلاب مشروطه، پس از مشروطه، دوران رضا شاه، و در این دوران، حاضرند. اگر ریشه آن‌ها را قطع نکنیم، آن‌ها همیشه در قدرت می‌مانند."
عبارت "ریشه آنها را قطع کردن" البته به معنای انقلاب خشونت‌آمیز نبود. او معنای آن‌را در سه ستیزه‌نامه که خطاب به هم‌عصران خود، که از کسب قدرت حمایت می‌کردند، نوشته شده بود، توضیح داد: "امروز چه باید کرد؟"، "چرا ما سیاست‌مدار نیستیم"، و در مجموعه مقالاتی که ذیل عنوان "انقلاب چیست؟" گردآوری شد. در این کتاب او استدلال کرد افراطی‌هایی که امید نیل به اصلاحات اساسی اجتماعی از طرق تسخیر خشونت‌آمیز قدرت سیاسی را دارند، ناگریز شکست خواهند خورد. آن‌ها شکست می‌خورند زیرا وحدت ایجاد کردن میان گروه‌های رقیب در قالب جنبش توده‌ای کارا ناممکن است. شورش‌های خیابانی نوامبر ۱۹۴۲ این مطلب را نشان داد: "در حالی که عده‌ای علیه حکومت تظاهرات می‌کردند و دیگرانی به حمایت از حکومت در آمده بودند، جوانک‌هایی شعارهای کمونیستی سر می‌دادند، ملایان خواستار اجرای دوباره شریعت بودند، و تهی‌دستان به غارت مغازه‌ها و نانوایی‌ها مشغول بودند." حتی در حالت‌های نامحتملی که انقلابیون بتوانند این موانع را رد کنند و توطئه‌ای موفق برای براندازی نظام حاکم پی‌ریزی کنند، پیروزی آن‌ها توخالی خواهد بود، زیرا مشکل اصلی کشور- چند دستگی توده‌ها- به قوت خود باقی است. تا زمانی که اندیشه‌های "فاسد" مردم را جدا از هم نگاه داشته است، تسخیر قدرت و تصویب قانون، بیهوده خواهد بود:
"بر این پای می‌فشرم که ما باید نخست به مشکل فساد توده‌ها بپردازیم و تنها پس از آن به مشکلات دیگر می‌بایست پرداخت. مثلا، تقسیم روستاها بی‌معنا است مگر آن‌که دهقان‌ها که زمین دریافت می‌کنند اخلاق زندگی را بدانند و توانمندی کار با همشهری‌های خود را داشته باشند. اگر روستایی نتواند با دیگران هم‌زیستی داشته باشد، اصلاحات ارضی تنها مشکلات جدیدی پدید خواهد آورد."
بنابراین، در نظر کسروی فرد انقلابی راستین در کشورش کسی نبود که به طبقه حاکم با شعارهایی که خواستار تسخیر قدرت است، می‌تازد، بلکه کسی است که به تدریج طبقه حاکم را با اصلاح رویکرد عمومی تحلیل می‌برد.
"اگر ما می‌خواهیم بیماری‌های ایران را به شیوه‌ای سیاست‌مدارانه درمان کنیم، می‌بایست بر منبع ناخوشی- یعنی توده‌ها- تمرکز کنیم. باید مردم را از اندیشه‌های فاسد رهایی بخشید و در آنان عشق به کشور را القاء کرد، و غریزه پیشرفت اجتماعی را در آن‌ها برانگیخت، به آن‌ها آموزاند که برای اهداف جمعی از خود گذشتگی کنند و آنان را در قالب شعور ملی متحد ساخت."
بنابراین، آموزش عمومی، حکم امداد غیبی را برای کسروی داشت. گسترش دبیرستان‌های دولتی و کلاس‌های سوادآموزی، و نیز بستن مکتب‌خانه ها و گسترش چاپ‌خانه‌های عمومی، موجب خواهد شد که زبان‌های حاشیه‌ای جای خود را به زبان غالب-فارسی- بدهند:
"اقلیت‌ها باید متوجه باشند که گونه‌گونی موجب تفرقه می‌شود و تفرقه مانع پیشرفت است. برای بهبود شرایط همگان و از جمله خود اقلیت‌های زبانی، آن‌ها باید زبان خود را رها کنند و زبان فارسی را برگیرند." خواندن تاریخ ایران به مردم میراث ملی‌شان و تأثیر مخرب فرقه‌گرایی دینی را می‌آموزاند: "فرقه‌ها، تمام های و هوهای خردی که موجب پدیداری آن‌ها شده را می‌دانند، اما از مصیبت‌هایی که بر سر کشورمان آمده، مانند حمله مغول اطلاعی ندارند. آموزش تاریخ ملی ما می‌بایست جای‌گزین تفسیرهای فرقه‌ای از گذشته گردد." از این گذشته، چنین دستور العملی همه را قانع خواهد ساخت که هر کدام جزیی جدا ناپذیر از ملت اند و تنوع نژادی و زبانی پدیده‌ اخیری است که با تاخت و تاز ترکان وارد ایران شده است. تشویق مردم به کسب دانش ادبی و علمی، قدرت ملایان واپس‌گرا را تحلیل خواهد برد زیرا موجب از بین رفتن جهل و خرافه عمومی خواهد شد. آموزش حرفه‌ای موجب تربیت دکتر، مهندس، زمین‌شناس و دیگر مهارت‌های مدرن حرفه‌ای لازم برای مهار نیروهای طبیعت می‌گردد. تربیت شایسته بچه‌ها، موجب پرورش نسل جدیدی از شهروندان آگاه به مسؤولیت‌ها و وظایف‌شان در دموکراسی مطابق با قانون اساسی خواهد شد. تربیت شایسته با نشان دادن نقش راستین هر گروه حرفه‌ای در فرایند تقسیم کار، نزاع طبقاتی را "از بین خواهد برد" و با برشمردن کارهای لازمی که دولت انجام می‌دهد (مثل قانون و نظام امور، مدیریت عمومی و هدایت اجتماعی) شکاف میان طبقه حاکم و توده‌ها را کم می‌کند و با تأکید بر نیاز اساسی به وحدت برای پیش‌برد نبرد علیه طبیعت، از ملت در برابر خطرهای جنگ و نزاع داخلی محافظت می‌کند.
"خوانندگان اغلب در نامه‌های خود موافقت‌شان را با ما اعلام می‌کنند که راه برون‌رفت از عقب‌ماندگی، وحدت ملی است. به نظر می‌رسد که همگان اکنون فوائد زدودن ستیزهای داخلی را دریافته‌اند، اما بسیاری هنوز درنیافته‌اند که وحدت ملی تنها از رهگذر وحدت ایدئولوژیک ممکن است. آنان که صادقانه تمنای این وحدت را دارند، باید به دیگران نیاز به زدودن اندیشه‌های باطلی که جداسری را در ایران برانگیخته است، بیاموزانند. کوشش خود را باید بر افشا کردن مغالطات و آثار زیان‌آور این اندیشه‌های جداسرانه متمرکز کرد."
سانسور شدید و سوزاندن چنین آثار "ناسالم"، مانند آثار صوفیانه، رمان‌های عشقی، اذکار و اوراد مذهبی، می‌تواند مردم را از گمراه شدن برهاند. کتاب‌های "سالم" -مانند کتاب‌های دقیق تاریخی، پژوهش‌های علمی، و تلویحاً، کتاب‌های خود کسروی- می‌تواند توده‌ها را به راه راست "نجات ملی" رهنمون کنند. مفاهیم سلسله‌مراتبی و "فئودالی" باید اندک-اندک از طریق گزینش دقیق واژگان کنار زده شوند، به ویژه با پرهیز از به کار بردن واژگان رایج اما از کارافتاده‌ای مانند "سرکار"، "جناب"، "حضرت"، "بنده"، "غلام" و "چاکر خانه‌زاد". از این گذشته، پاکسازی زبان فارسی، موجب زدودن واژگان غلط‌اندازی می‌شود که از زبان‌های خارجی، به ویژه عربی و ترکی وارد زبان فارسی شده است. واژه "ملت" یکی از این واژگان است. در عربی این واژه در اصل به معنای "اجتماع دینی" است، اما طی انقلاب مشروطه، این واژه به نحو گسترده و خطا در ایران به عنوان معادل واژه "ناسیون" فرانسوی به کار رفت. در نتیجه، ایرانیان هم‌چنان مفهوم سکولار دولت مدرن را با انگاره سنتی اجتماع دینی اشتباه می‌گیرند. بنابراین، واضح‌ترین راه برون‌رفت از این مشکل جای‌گزینی واژه عربی "ملت" با واژه فارسی "مردم" است. در نظر کسروی، تنها با جایگزینی عبارات ناواضح خارجی با عبارات واضح فارسی است که روشنفکران می‌توانند احساس همبستگی ملی در میان مردم رابرانگیزند.

کسروی و گوک‌آلپ

شباهت‌های شگفت‌انگیزی میان کسروی و گوک‌آلپ، شخصیت معاصر وی که از او بزرگ‌تر و شناخته‌شده‌تر بود، وجود دارد. هر دو نظریه‌پردازان برجسته همبستگی اجتماعی در کشورهای خود بودند، و هر دو در مناطق مرزی چندرگه به دنیا آمدند و در دل نزاع‌های گروهی زیستند، و توش و توان فکری خود را در راه حل کردن این نزاع‌های گروهی در دل دولت-ملت مدرن به کار بستند. هر دو، قدم شجاعانه‌ای برداشتند- که در مورد کسروی عاقبت‌اش مرگ بود- تا اسلام را "پدیده‌ای تاریخی" بینگارند که مانند دیگر ادیان بزرگ، در زمان خود موجب اتحاد جماعت‌های متفرق در قالب "امت"ی واحد شد اما دیگر نمی‌تواند چونان ملاط همبستگی اجتماعی به کار آید.
کسروی و گوک‌آلپ هر دو آن ملاط را نه قانون می‌دانستند و نه نهادها، بلکه وجدان اجتماعی‌ای می‌دانستند که در درون توده‌ها از طریق تعلیم و آموزش رسوخ کرده است. بنابراین، آن‌ها نخست و بیش از هر چیز، دانشمند تعلیم و تربیت بودند که "انقلاب" را نه به معنای براندازی نظام حاکم، بلکه به معنای تغییر ارزش‌های اجتماعی می‌دانستند.
برای نیل به این مقصود، آن‌ها به گرد خود شاگردان وفاداری جمع کردند و نهایتا نسبت به آموزه‌های رقیب بسیار نامدارا آمیز برخورد کردند. این عدم مدارا در کسروی بارزتر بود زیرا او – بر خلاف گوک‌آلپ و دورکهایم- تخصص حرفه‌ای را که حاصل تقسیم کار مدرن بود، پیوند اجتماعی جدیدی نمی‌انگاشت، بلکه به عکس، تهدید افزونی به سوی فروپاشی اجتماعی می‌انگاشت. تنها یکانگی کامل ایدئولوژیک می‌تواند مانع فروپاشی نهایی اجتماع شود. و هر دو علاقه‌مند بودند که میان مدرن بودن – که خود را از آن دسته می‌دانستند- و غرب‌زده بودن، که خود را از این دسته نمی‌دانستند، تمایز بگذارند، آن‌ها مشتاق برگرفتن جنبه‌های فناورانه غرب، به ویژه ابزار توسعه اقتصادی، بودند اما به همان اندازه مشتاق بودند که از فرهنگ غرب، مانند تأکید لیبرالی بر فردگرایی، نظریه سوسیالیستی نزاع طبقاتی، و تلقی آنارشیستی از دولت به عنوان "شرّ لازم"، فاصله بگیرند، فرهنگی که در نظرشان به حال همبستگی اجتماعی زیان‌آور بود. با نظر به این‌ه کسروی از اندیشه سیاسی ترکی زمان خود مطلع بود، شاید بتوان چنین گمانه زد که دست‌کم برخی از آرای وی تحت تأثیر گوک‌آلپ بوده است. با این حال این گمانه‌زنی را نمی‌توان اثبات کرد زیرا کسروی دائم ادعا می‌کرد که "تمام نظریه‌هایم از خودم است" و دیگران را متهم به افاده‌فروشی در نقل قول از فیلسوفان غربی می‌کرد، و خود همواره از ارجاع به هر منبع خارجی خودداری می‌کرد.
با وجود شباهت‌های شگفت‌انگیز میان این دو، یک تفاوت عمده‌ میان اندیشه سیاسی این دو نظریه‌پرداز وجود دارد که بازتاب تفاوت مهمی است که در ساختار اجتماعی دو کشور ایران و ترکیه وجود دارد. گوک‌آلپ، که در حکومتی می‌زیست که پس از ۱۹۲۱ تا حدودی هم‌گون بود، توانست تلقی‌ای غربی از ملت اقتباس کند- این تلقی که ملت از مردمی با فرهنگی مشترک و به ویژه زبانی مشترک تشکیل شده است. او آن قدر این موضوع را شرح و بسط داده بود که تاکنون سه کتاب مستقل در غرب، در بحث از مقالات وی در مورد ملی‌گرایی ترکی و یا در ترجمه مقالات وی در این باب منتشر شده است. فرد می‌بایست با ناکامی در نوشته‌های متعدد کسروی بگردد تا تک مقاله‌ای در باب ملی‌گرایی ایرانی بیابد. همان‌طور که بعدا خود او تصدیق کرد "من در باب نظریه ملی‌گرایی چیزی ننوشته‌ام." تنها جایی که او به صورت‌بندی چنین نظریه‌ای نزدیک می‌شود، عبارت گذرای اوست مبنی بر این‌که مردمی که در منطقه‌ای ساکن اند- قطع نظر از نژاد، پیشه و زبان- به سبب زیستن در یک منطقه جغرافیایی، قرارداد نخستینی را امضاء کرده‌اند که چونان ملتی واحد به سازگاری با یکدیگر زندگی کنند.

به نظر گوک‌آلپ تأکید بر جغرافیا خطا بود- چنین خطایی را عثمانی‌ها هم مرتکب شدند- زیرا این تنها فرهنگ مشترک، خصوصا زبان مشترک است که می‌تواند بنیان اساسی یک ملت را فراهم کند. از همین رو، گوک‌آلپ، چنین نتیجه گرفت که دولت همسایه ترکیه یعنی ایران، از یک ملت تشکیل نشده است بلکه از سه ملت مجزا تشکیل شده است: فارس، ترک و کرد. گرچه تنوع زبانی مانع از آن شد که کسروی بتواند نظریه‌ای در این باب که ملی‌گرایی ایرانی در گذشته چه بوده است، و اکنون چگونه است، صورت‌بندی کند، با این حال، این تنوع او را تشویق کرد تا به بحث تفصیلی در این باب بپردازد که: اگر مردم آموزه‌های او را بپذیرند، ملی‌گرایی ایرانی در آینده چگونه خواهد بود: ملتی واحد و متحد با یک زبان، یک فرهنگ، یک اقتدار مرکزی، یک دین یا ایدئولوژی سیاسی، و از همه مهم‌تر، یک هدف مشخص برای مدرنیزاسیون کشور. بر این اساس، کسروی نظریه‌پرداز ملی‌گرایی ایرانی نبود بلکه نظریه‌پرداز وحدت ملی در ایران بود.

ناکامی کسروی

راهبرد کسروی برای پیاده‌سازی برنامه مدرنیزاسیون، شامل چهار مرحله بود: نخست، آموزش گروهی از یاران وفادار، دوم، تشکل دادن این شاگردان در جمعیتی ساختارمند، سوم، جذب روشنفکران ایرانی از طریق انتشارات این جمعیت، چهارم، پخش آموزه جدید در میان توده‌ها از طریق روشنفکران. این کارزار با گروهی تعلیمی آغاز به کار می‌کرد و به جنبشی روشنفکرانه تبدیل می‌گشت. و در نهایت به تبلیغ نزد عامه مردم می‌پرداخت.
مرحله نخست از این مراحل، در ۱۹۳۰ آغاز شد، یعنی هنگامی که کسروی جمعی را گرد مجله ماهانه خود "پرچم" جمع کرد، اما ممانعت رضا شاه از فعالیت نهادهای مستقل، اجرای مرحله دوم را به تعویق انداخت. اما این مانع با تغییر رژیم در سال ۱۹۴۱ از میان برداشته شد. کسروی بلافاصله تشکیل باهماد (جمعیت) آزادگان، با چاپخانه و روزنامه خود "پرچم"، را اعلام کرد. در شماره نخست روزنامه، هدف از این جمعیت برپایی کارزاری در جهت جایگزینی چهارده فرقه موجود در ایران با ایدئولوژی نوین وحدت‌بخش اعلام شد. وقتی خواننده‌ای، از سر شک، پرسید: "اگر ایدئولوژی شما فرقه پانزدهمی گردید چه؟" کسروی با اعتماد به نفس پاسخ داد ایدئولوژی آن‌ها پیروز خواهد شد زیرا بر واقعیات روز بنا شده است. تاریخ اما بر موجه بودن شک آن خواننده‌ و ناموجه بودن اعتماد به نفس کسروی گواهی داد.
بی‌شک بخشی از آثار کسروی – به ویژه نوشتجات تاریخی و آخوندستیزانه وی- به طرز وسیعی جامعه را تحت تأثیر قرار داد، اما نظریات او به طور کل، نتوانست آتش شوقی بیفکند. در واقع، راهبرد وی هرگز به مرحله سوم نرسید. جمعیت آزادگان، حتی در دوران اوج‌اش به سال ۱۹۴۵ بیش از چند هزار نفر را به خود جذب نکرد، افرادی که بیشتر از میان معلمان، کارمندان و دانش‌آموزان بودند.
یک سال بعد وقتی گروه بنیادگرای شیعی "فداییان اسلام" کسروی را به قتل رساندند، جمعیت آزادگان، به جای آن‌که در میان مردم برای کارزار ملی باشد، از غالب بخش‌های جامعه جدا افتاد و هدف کارزار دینی رو به فزونی قرار گرفت. منبری‌ها بر فراز منبر انتشارات این جمعیت را "کفرآمیز" می‌خواندند و رهبر آن را "شهیرترین دشمن اسلام" برمی‌شمردند. دشمنانش شایعه پراکندند که او در مراسم کتاب‌سوزان خود، قرآن نیز می‌سوزانده است. توده‌های خشم‌گین به اعضای این جمعیت و کلوپ‌های آن حمله بردند. این گروه قربانی ائتلاف حکومت و روحانیان شد، آن هم در زمانی که حکومت به دنبال کسب حمایت روحانیان بود: سخنگوی سلطنت‌طلب مجلس، سید محمدصادق طباطبایی، در ملاء عام کسروی را به حمایت از "آرای ضد اسلامی" متهم کرد، نخست‌وزیر محافظه‌کار محمود صدر، که در رأس اعدام آزادی‌خواهان در انقلاب مشروطه بود، کسروی را رسماً متهم به تبلیغ "اندیشه‌های کفرآمیز" کرد. پلیس تهران فرد افراطی‌ای را که سوءقصد نافرجامی نسبت به کسروی در اواخر سال ۱۹۴۵ انجام داده بود، آزاد کرد و دادگاه عالی نظامی چند ماه بعد، دو تن از فداییان اسلام را که نهایتاً موفق به ترور او شدند، تبرئه کرد. به طرزی معنادار، جنازه او چند روز دفن نشده باقی ماند زیرا هیچ مرجع دینی حاضر نبود مراسم تدفین او را انجام دهد.
سال‌های پس از ترور کسروی، جمعیت آزادگان – که گه‌گاه چنددستگی در درون آن رخ داده بود، بعدا مورد آزار و اذیت قرار گرفته بود و همواره منزوی بود- در قالب گروه بحث و انتقاد کوچکی به حیات خود ادامه داد، و کوچکی آن به نحوی رقت‌برانگیز یادآور ناکامی کسروی بود. کسروی آرزو داشت کارزاری ملی برای حذف دستجات موجود در کشور به پا کند، سرآخر او تنها دسته جدیدی ایجاد کرد.
ناکامی نهایی کسروی، تا حدودی به این علت بود که او حاضر نبود از سر مصلحت، کوتاه بیاید – او راهبردی داشت بدون هرگونه تاکتیک سیاسی- و نیز تا حدودی به سبب بقای ماندگار احساسات و عواطف دینی بود، و این بقا، از خلاف‌آمد عادت، نشان‌دهنده صدق موضع نخستین کسروی بود مبنی بر این‌که دسته‌جات مختلف در کشور، مردم را چندپاره ساخته اند.
ایدئولوژی وحدت ملی کسروی نتوانست جوامع متفرق، با علایق اجتماعی مختلف، را از بین ببرد. و تعلقات دینی و عشیره‌ای، هنگام مواجهه با دلایل کسروی به سود وحدت ملی، از میان نرفت. و آگاهی طبقاتی، با گروه‌های برخوردار از آن، با وجود برنامه‌ درازمدت او برای هم‌بستگی اجتماعی، به وجود خود ادامه داد. شیپورهایی که علیه فرقه‌گرایی به صدا درآمدند، نتوانستند دیوارهای کهن دینی را فرو بریزند، اما، هم‌زمان، توانستند هم کسروی را از جامعه موروثی خود بیگانه سازند و هم از اقلیت‌هایی بیگانه سازند که امید می‌رفت اکثریت شیعه را تضعیف کنند.
ضدیت ستیزه‌آمیز با ملایان، به طور طبیعی دشمنی متدینان را برانگیخت، اما هم‌هنگام، همکاران سکولار کسروی را به خاطر شیوه خطابه، نارواداری متعصبانه، دین جدید تراشی کسروی، و ستایشی که شاگردان‌اش از او به عنوان پیامبر جدید می‌کردند، شگفت‌زده کرد. یک بار او لازم دید تا انکار کند که ملایی در لباس مدرن است. سیاست او (مبنی بر وحدت از طریق برچیدن تفاوت‌ها) روشنفکران غیر فارسی زبان را که از هویت فرهنگی خود آگاه بودند، آزرده خاطر کرد. اما این پیشنهاد او که زبان فارسی باید از واژگان عرفانی و خارجی پاک شود – پیشنهادی که ادبیات کلاسیک فارسی را از بین می‌برد- دشمنی روشنفکران فارس زبان را نیز برانگیخت. حتی روشنفکران کمونیست، سوزاندن دیوان حافظ را زیاده‌روی دانستند. محکوم کردن نخبگان جامعه به عنوان آدم‌های "فاسد" و محکوم کردن رضا شاه به عنوان "دیکتاتور" او را در نظر اعضای طبقه بالای جامعه تبدیل به آتشین‌مزاجی خطرناک کرد. تأکید او – اغلب با همان نیرو- بر این‌که توده‌ها نیز "فاسد" اند و این‌که رضا شاه اصلاحات سودمندی هم انجام داد، و نظریه نزاع طبقاتی در تاریخ، "افسانه‌ای تفرقه‌انداز" است، در حلقه‌های رادیکال به او شهرت بدی به عنوان توجیه‌گر طبقه حاکم بخشید.
حتی سیاست او مبنی بر انقلاب از طریق آموزش، موجب شد دوستان بالقوه‌اش را از دست بدهد: مصلحان ناشکیبا احساس کردند سیاست نمی‌تواند منتظر "بیدار شدن" توده‌ها بماند، و مصلحان با شکیبا‌تر به زودی دریافتند که اگر بخواهند بخش زیادی از جامعه را به خود جذب کنند، باید در مقابل احساسات سنتی و دینی توده‌ها، از برخی اندیشه‌های مدرن و سکولار خود کوتاه بیایند.
نتیجه آن‌که، بخش کمی از رادیکال‌های آن عصر، راه خود را در جمعیت آزادگان کسروی یافتند. و در سال‌های اخیرتر، ایدئولوژی کسروی مبنی بر وحدت از طریق یک‌شکل شدن، حتی عده‌ اندک‌تری از رادیکال‌ها را به خود جذب کرده است، این عمدتاًً از آن رو است که آن‌ها به تدریج به این نتیجه رسیده‌اند که محتمل‌تر آن است که وحدت از طریق یک‌پارچگی اقتصادی حاصل آید تا فرهنگ‌پذیری.





دو طراح گرافیک اسرائیلی به نام ران ادری و میخائیل تامیر ۱۶ مارس امسال، کارزاری در فیسبوک به نام "اسرائیل، ایران را دوست دارد"، آغاز کردند.
این کمپین منجر به ابراز عشق و علاقه شهروندان اسرائیل به ایران شده است. زوهر که یک دختر ۲۲ سال اسرائیلی است، با ضبط یک کلیپ ویدئویی به مردم ایران می گوید که جنگ نمی خواهد و این مردم ایران و اسرائیل هستند که می توانند صلح بین دو کشور برقرار کنند و نه رهبران آن.
او کلیپ خود را با پیغام "من عاشق شما ایرانی ها هستم " تمام می کند.
پیغام "ایرانیان عزیز ما شما را دوست داریم و کشور شما را بمباران نخواهیم کرد" از فیسبوک با پروژکتور به ساختمان‌های تل آویو منتقل شده است. این کمپین واکنش مثبت بسیاری از ایرانیان را به دنبال داشته و آنها هم در پیغام‌های خود به مردم اسرائیل گفته اند که آنها هم مردم اسرائیل را دوست دارند.
ابراز این نوع محبت و علاقه مردم اسرائیل به مردم کشورهای دیگر در خاور میانه بی سابقه است. هیچ وقت این نوع کمپین برای مردم سوریه، فلسطینی‌ها یا هر کشور دیگر این منطقه صورت نگرفته است.
برای این که مردم ایران هدف اولین بمب عشق اسرائیلی ها قرار گرفته‌اند، دلایل مختلفی وجود دارد.
زوهر، دختر ۲۲ سال اسرائیلی
زوهر، دختر ۲۲ سال اسرائیلی می‌گوید "من عاشق شما ایرانی ها هستم "
مهمترین دلیل، رابطه تاریخی بین قوم یهود و مردم ایران است که در کتابهای مقدس دین یهود ثبت شده است. کوروش کبیر، یهودیان را از بردگی در بابل (عراق امروز) نجات داد و آزادگی کامل به یهودیان بخشید. بعضی در ایران ماندند و بعضی به خانه و کاشانه برگشتند. نجات قوم یهود از بردگی به دست این شخصیت مهم تاریخ ایران منجر به ایجاد چهره ای مثبت از ایران بین یهودیان و اسرائیلی ها شده است.
دلیل دیگر برای چهره مثبت کشور و مردم ایران در اسرائیل، توسط هزاران اسرائیلی است که در ایران پیش از انقلاب، در این کشور کار می کردند یا به آن مسافرت کردند.
اکثریت مطلق این افراد، از زیبایی کشور و محبت مردم ایران سخن گفته اند. اسرائیلی هایی که در سفر به کشورهای عرب منطقه مثل اردن یا مصر که با اسرائیل با آنها توافق صلح امضاء کرده، هویت خود را پنهان می کنند، در ایران هویت خود را پنهان نمی کردند. احساس آزادی و اطمینان آنان در ایران منجر به وجود آمدن دوستی با مردم ایران شد و میراث خاطرات این دوستی به نسلهای جدید منتقل شد.
چهره مثبت ایران و ایرانی ها تا حدی است ;i طبق تجربه شخصی من، در اسرائیل برای مردم ایران و ایرانی تباران تبعیض مثبت قائلند. کافی است که دریک تاکسی در شهر تل آویو بنشینید و از راننده تاکسی بپرسید که عقیده‌اش درباره مردم ایران در مقایسه با کشور های عربی منطقه چیست.
دلیل دیگر چهره مثبت کشور و مردم ایران در اسرائیل موفقیت اسرائیلی های ایرانی تباراست. احساس علاقه آنها به ایران قابل مقایسه با یهودی های مهاجر از کشور های عرب نیست. بسیاری از یهودی‌های مهاجر از مصر، حتی عرب بودن خود را انکار می کنند به دلیل اینکه دولت جمال عبدلناصر آنان را در سال ۱۹۵۶ میلادی بعد از جنگ سوئز که در آن فرانسه، بریتانیا و اسرائیل شرکت کردند، اخراج کرد ولی در ایران، به غیر از یهودی ستیزی وحشتناکی که در زمان سلسله قاجار وجود داشت هیچ وقت این اتفاق نیفتاد.
هیچ کسی یهودی های ایران را اخراج نکرد. بعید است که در یک خانه مهاجر اسرائیلی از کشور عرب عکس یک رهبر عرب پیدا شود، ولی بین اسرائیلی های ایران تبار، پیدا کردن عکس محمد رضا پهلوی و پدرش رضا پهلوی در امکان عمومی مثل رستورانها یا حتی بعضی خانه های شخصی بعید نیست، چون این دو رهبر سابق ایران وضعیت اجتماعی و اقتصادی اقلیت ها، به خصوص یهودیان ایران را به مراتب بهبود بخشیدند.
اما اسرائیلی های ایرانی تبار افتخار خود به فرهنگ ایران و ایرانی بودن خود را نه تنها پنهان نمی کنند، بلکه شماری از آنان بر آن تاکید می کنند.
ریتا، مشهور ترین خواننده زن اسرائیل که در تهران به دنیا آماده، اخیرا آلبومی به زبان فارسی ضبط و پخش کرد. مرحوم یوسف شیلوواه که یکی از بزرگترین ستاره های کمدی در تاریخ اسرائیل است متولد ایران بود و در خیلی مواقع در نقش یک شخصیت ایرانی در فیلمها بازی می کرد.
اسرائیل اولین کشوری است که رئیس جمهور ایرانی (موشه کاتساو) داشته است. این کشور همچنین در مقاطعی رئیس ستاد ارتش و وزیر دفاع ایرانی (شائول موفاز) و دو فرمانده نیروی هوائی ایرانی (دان هالوتز و ایتان بن الیاهو) به خود دیده است.
پیشرفت و دست آورد اسرائیلی های ایرانی تبار در اسرائیل بدون شک یکی از عوامل موثر در به وجود آمدن و ارتقا چهره مثبت بسیاری از شهروندان اسرائیلی نسبت به مردم ایران شده است.
موفقیت سینمای معاصر ایران در اسرائیل دلیل دیگر دید مثبت اسرائیلی ها به ایران است. فیلم های ایرانی مانند جدایی نادر از سیمین، طعم گیلاس و بچه های آسمان در سینماهای اسرائیل نمایش داده شده اند و مورد استقبال منتقدان سینما و مردم قرار گرفتند.
طرفداران فیلم‌های ایرانی در اسرائیل کم نیستند.این فیلمها پنجره جدید و جالبی را برای مردم اسرائیل باز کرده که از طریق آن، مردم اسرائیل، ایران را از زاویه دیگری می بینند. زاویه انسانی که فرسنگ ها دورتر و بهتر از دیدگاه و چهره‌ای است که رهبران کنونی ایران از کشور ایران به وجود آوردند.
مردم اسرائیل نگران جنگ هستند، به خصوص جنگی که شاید منجر به صدمه زدن به روابط با مردم ایران بشود. مردم ایران و اسرائیل هیچ وقت با هم جنگ یا نزاع نداشتند. برای اکثریت مطلق مردم اسرائیل مشکل، اظهارات و سیاست های تندروانه دولت کنونی ایران است، نه مردم آن کشور. ولی اگر جنگی بین دو کشور صورت گیرد، شانس بهبودی روابط بین مردم دو کشور می تواند به شدت کاهش پیدا کند.
در حال حاضر امکان جنگ کم است، و شاید چنین جنگی اصلا اتفاق نیفتد. در عین حال، ما اسرائیلی های ایرانی تبار با شروع کمپین فیس بوک "اسرائیل عاشق ایران است" یکی از شادترین و لذت بخش ترین روزگار را می گذرانیم.
آرزوی همیشگی ما صلح و روابط خوب بین مردم ایران و اسرائیل است و کمپین جدید ابراز عشق به ایران در فیس بوک و نقاط دیگر اسرائیل تحقق امید ما بوده، امیدی که در چند ماه اخیر در بین تهدیدهای جنگ بین ایران و اسرائیل، روزگار بسیار سخت و تاریکی را سپری کرده است. به قول نظامی گنجوی، "در ناامیدی بسی امید است، پایان شب سیه سپید است."




زندان در ایران
سال ۱۳۹۰ به پایان رسید و تعدادی از زندانیان سیاسی ایران به مرخصی نوروزی آمدند، اما در آغاز سال جدید خورشیدی زندان‌های ایران همچنان محل زندگی گروهی از فعالان سیاسی، مدنی، دانشجویی و کارگری است که براساس احکام دادگاه‌های آن کشور دوران محکومیت خود را می‌گذرانند.
پس از انتخابات ریاست جمهوری ایران در سال ۱۳۸۸ و اعتراض به نتیجه اعلام شده آن، موج جدیدی از بازداشت‌ها آغاز شد. این بازداشت‌ها و زندانی شدن‌ها در سال ۱۳۹۰ نیز ادامه داشته است.
سازمان گزارشگران بدون مرز به دلیل موج جدید بازداشت‌ها در دی‌ماه نامه‌ای سرگشاده به ناوی پیلای کمیسر عالی حقوق بشر سازمان ملل نوشت و از خانم پیلای خواست تا درباره "تشدید سرکوب" روزنامه‌نگاران و وب‌نگاران ایرانی تذکر دهد.
در همین حال کمیته حفاظت از روزنامه‌نگاران می‌گوید بیش از نیمی از روزنامه‌نگاران زندانی در ایران به مواردی چون تلاش برای "براندازی" حکومت و "اقدام علیه امنیت ملی" متهم و زندانی شده اند.
ایران با داشتن بیش از ۴۰ روزنامه‌‌نگار زندانی در سال ۲۰۱۱ برای دومین سال متوالی در صدر فهرست این کمیته قرار گرفت.
عیسی سحرخیز از جمله روزنامه‌نگاران ایرانی است که در دادگاه به تحمل سه سال حبس تعزیری، پنج سال ممنوعیت و محرومیت از فعالیت‌های سیاسی و مطبوعاتی و یک سال ممنوعیت خروج از کشور محکوم شده است. او که در زندان رجایی شهر دوران محکومیت خود را می‌گذراند، به دلیل مشکلات قلبی و بیماری در اسفندماه سال ۱۳۹۰ از زندان به بیمارستان منتقل شد.
پرستو دوکوهکی، مرضیه رسولی و سهام بورقانی از دیگر روزنامه‌نگاران ایرانی هستند که در سال ۱۳۹۰ بازداشت شده و پس از مدتی با سپردن وثیقه‌های ۳۰۰ و ۲۰۰ میلیون تومانی آزاد شدند.
تهمینه منزوی، عکاس ۲۲ ساله نیز از ۳۰ بهمن‌ماه بازداشت شده است ولی اتهام او و دلیل بازداشتش مشخص نیست.
از دیگر فعالانی که در اواخر سال ۱۳۹۰ برای گذراندن محکومیت به زندان رفت، نازنین خسروانی است. این روزنامه‌نگار روز ۱۵ اسفند‌ماه برای گذرندان شش سال حبس به اتهام "اجتماع و تبانی جهت اقدام علیه امنیت ملی و تبلیغ علیه نظام" به زندان اوین رفت.

فعالان سیاسی

شرایط شماری از زندانیان سیاسی که پس از انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۸۸ بازداشت شده بودند نیز در طول سال ۱۳۹۰ سخت‌تر شد.
برای بعضی از آنان پرونده‌های جدیدی باز شده و عده ای از آنها با وجود پایان یافتن دوره محکومیتشان، به دلیل پرونده‌های جدید در زندان باقی مانده اند.
ابوالفضل قدیانی، از اعضای سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی برای چندمین بار به شعبه ۴ بازپرسی دادسرای اوین احضار شده بود تا در مورد نامه اخیرش مبنی بر تحریم انتخابات مجلس و مسئولیت رهبر ایران در وضعیت موجود کشور پاسخگو باشد.
آقای قدیانی در آخرین روزهای سال به مرخصی نوروزی آمد.
بعضی دیگر از فعالان سیاسی هم پس از ماه‌ها بازداشت با وثیقه‌های سنگین موقتا آزاد شدند. محمد توسلی، رئیس دفتر سیاسی نهضت آزادی ایران از نمونه‌های این افراد است که پس از چهار ماه بازداشت، روز ۱۸ اسفندماه با تودیع وثیقه ۱۰۰ میلیون تومانی از زندان آزاد شد.
همچنین وضعیت مصطفی تاجزاده، عضو زندانی شورای مرکزی جبهه مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی نیز نامناسب گزارش می شد.
فخرالسادات محتشمی‌پور، همسر آقای تاجزاده در خصوص وضعیت وی به سایت کلمه گفته بود: "آقای تاجزاده از ۲۱ مردادماه در قرنطینه و در شرایط ایزوله است. در مقاطعی کسی را به بند ایشان می آورند و پس از آزادی آن فرد، آقای تاجزاده دوباره تنها و در انفرادی هستند تا فرد دیگری را به آنجا منتقل کنند".
آقای تاجزاده هم در آخرین روزهای سال به مرخصی نوروزی آمد.
محسن امین زاده، معاون وزیر امور خارجه در دولت سیدمحمد خاتمی، که در حال سپری کردن ۶ سال محکومیت خود در زندان اوین است نیز چندی پیش به دلیل ناراحتی قلبی در بیمارستان بستری شده بود.

فعالان مدنی

موج جدید بازداشت‌ها که از نیمه دوم سال‌۱۳۹۰ آغاز شد، نشان از رویه‌ای جدید در سیستم حکومتی ایران داشت.
احسان هوشمند و سعید مدنی از فعالان ملی-مذهبی که بیش از دوماه است در بازداشت هستند، از نمونه‌های این رویه جدید هستند. خانواده های این دو زندانی می گویند دلیل بازداشت آنها هنوز مشخص نیست.
آقای مدنی در اولین تماسی که پس از دوماه بازداشت با خانواده اش داشته گفته که همچنان در انفرادی و تحت بازجویی قرار دارد.
در همین حال احکام برخی از فعالان حقوق بشر نیز در سال ۱۳۹۰ صادر شد.
عبدالفتاح سلطانی، وکیل دادگستری بر اساس رای دادگاه انقلاب به ۱۸ سال زندان در تبعید (در شهر برازجان) و ۲۰ سال محرومیت از وکالت محکوم شده است.
تبلیغ علیه نظام، مشارکت در تشکیل کانون مدافعان حقوق بشر و اجتماع و تبانی علیه نظام از جمله اتهامات آقای سلطانی بوده است.
مرتضی کاظمیان روزنامه‌نگار مقیم فرانسه، پیشتر در خصوص برخورد حکومت ایران با فعالان مدنی گفته بود: "حاکمیت سیاسی در ایران آشکارا می‌کوشد بحران مشروعیت خود را با اقتدار نامشروع، و با تهدید و ارعاب مخالفان و منتقدان وضع موجود، ترمیم و جبران کند. این تلاش در سطوح مختلفی جریان دارد. مستقل از قدرت‌نمایی نیروهای نظامی و انتظامی و شبه نظامی؛ نهادهای امنیتی نیز هم‌زمان جهدی وافر در پیش گرفته‌اند. "
زندان اوین

فعالان دانشجویی

فعالان دانشجویی از جمله گروه‌هایی هستند که در سال ۱۳۹۰ مورد توجه خاص نهادهای امنیتی حکومت ایران بوده اند. در حال حاضر دهها فعال دانشجویی در زندان های مختلف ایران محبوس هستند. برخی از آنها با حبس طولانی مدت و تبعید مواجه شده اند.
کوهیار گودرزی که از مردادماه در زندان است، به تحمل شش سال حبس محکوم شد. آرش صادقی که بعد از تحمل ١٨ماه زندان در اواخر آذر ماه از زندان آزاد شده بود، دوماه پیش مجددا بازداشت و به زندان منتقل شد.
داریوش جلالی دانشجوی دانشگاه یاسوج نیز که به نشانه اعتراض به "وضعیت دانشگاه یاسوج" لب‌هایش را دوخته و خود را به نرده‌های دانشگاه زنجیر کرده بود، توسط ماموران حراست دانشگاه بازداشت شد.
ضیا نبوی، مجید دری، بهاره هدایت و مجید توکلی از دیگر دانشجویان زندانی با احکام طولانی مدت هستند. مهدیه گلرو، شبنم و فرزاد ممدزاده از دیگر فعالان دانشجویی در زندان هستند.

فعالان کارگری

بازداشت فعالان کارگری از سال ۲۰۰۵ به شکل گسترده آغاز شد، این روند در سالهای اخیر ادامه داشته و برخی از فعالان کارگری در حال حاضر در زندان هستند.
سازمان دید‌بان حقوق بشر با انتشار بیانیه‌ای در بهن ماه از دور جدید بازداشت‌ کارگران در سال ۱۳۹۰ خبر داده است.
به گفته این سازمان، اخیرا فعالان کارگری در تهران، آذربایجان شرقی و کردستان بازداشت شده و به زندان‌های طولانی مدت محکوم شده‌اند. در اواسط ماه ژانویه، چهار فعال کارگری برای گذراندن محکومیت به دوره های طولانی حبس که سال گذشته میلادی علیه آنان صادر شده بود احضار شدند و در روز ۲۸ ژانویه، ماموران امنیتی علیرضا اخوان را در تهران بازداشت کردند
بیانیه دیدبان حقوق بشر می افزاید که در روز ۱۸ ژانویه، محمد جراحی در خانه خود در تبریز بازداشت شد و سه روز پیش از آن، ماموران اطلاعاتی شاهرخ زمانی را بازداشت، و دو نفر دیگر را در تبریز احضار کردند.
دیدبان حقوق بشر همچنین از دستگیری شیث امانی، عضو یک اتحادیه کارگری مستقل در سنندج در روز ۱۶ ژانویه و پیش از آن، بازداشت مهدی شاندیز و انتقال او به بند ۳۵۰ زندان اوین خبر داده است و افزوده که تمامی این افراد به دلیل فعالیت در حمایت از حقوق کارگران یا عضویت در اتحادیه های کارگری فاقد مجوز دولتی در ایران بازداشت شده اند.

فعالان زن

فعالان زن از دیگر گروه‌هایی هستند که در فهرست بازداشت قرار گرفتند.
مهناز محمدی، فیلم ساز مستند و فعال حقوق زنان، مریم مجد، عکاس مطبوعاتی، زهرا یزدانی، مریم بهرمن و منصوره بهکیش عضو "مادران عزادار پارک لاله" از جمله افرادی هستند که در سال ۱۳۹۰ بازداشت شده و پس از مدتی آزاد شدند.
این بازداشت‌ها واکنش‌های بین‌المللی نیز به همراه داشت.
ویلیام هیگ وزیر امور خارجه بریتانیا با انتقاد از روند بازداشت‌ها گفت: "این زنان به روزنامه‌نگاران، وبلاگ‌نویسان، دانشجویان و فعالان حقوق بشر پیوسته‌اند که هم‌اکنون در کنار بعضی از وکلای مدافعشان در زندان هستند. این زنان به جای آن که شرافت و دستاوردهایشان مورد تقدیر قرار گیرد، اکنون پشت میله‌های زندان هستند."
او گفته بود بازداشت های اخیر نشان می‌دهد "ایران که مدعی حمایت از باز شدن فضا و انجام اصلاحات در خاور میانه است، در داخل کشور خود کاملا برعکس عمل می‌کند."

وضعیت زندان

وضعیت زندان‌ها در ایران به گونه‌ای است که علاوه بر خانواده‌های زندانیان، برخی از مسئولان قضایی و نمایندگان مجلس هم بر ضرورت بهبود شرایط در زندان‌ها تاکید کرده‌اند.
یونس موسوی نماینده فیروز آباد، روز دهم اردیبهشت در مورد شرایط و مشکلات زندانیان گفت: "آن قدر در زندان ها مشکل هست که به هر دو نفر یک پتو می رسد."
به گفته آقای موسوی، با توجه به افزایش قیمت انرژی پس از اجرای قانون هدفمند کردن یارانه ها در ایران، تمام بودجه سازمان زندان ها صرف پرداخت قبوض آب و برق و گاز خواهد شد.
او پیشنهاد کرد که تعرفه آب و برق زندان ها کاهش یابد، اما این پیشنهاد مورد موافقت نمایندگان مجلس قرار نگرفت.
مسئولان قوه قضائیه با توجه به مشکلات زندان ها از دادستان های ایران خواسته اند که به دنبال کاهش تعداد بازداشت ها باشند.
به گفته غلامحسین اسماعیلی، رئیس سازمان زندان‌های ایران، این کشور از لحاظ جمعیت زندانی در فهرست ۱۰ کشور نخست جهان است و بیش از ۲۵۰ زندان دارد که حدود ۳۰۰ هزار زندانی در آن نگهداری می‌شوند. البته سرانه زندانیان در ایران، جزو ده کشور اول جهان نیست و تعدادی از کشورهای کم جمعیت تر دنیا رتبه های بالاتری نسبت به ایران دارند.
رئیس سازمان زندان های ایران چندی پیش نیز گفت که تعداد زندانیان در ایران ظرف مدتی که از دوره مسئولیت او گذشته (آقای اسماعیلی نزدیک به دوسال است که به سمت ریاست سازمان زندان‌ها منصوب شده است)، ۵۵ هزار نفر افزایش داشته است. به گفته او این افزایش در حالی صورت گرفته که به فضای زندان ها اضافه نشده است.
همچنین محمدباقر ذوالقدر، معاون حفاظت اجتماعی و پیشگیری از وقوع جرم قوه قضائیه در تیرماه سال ۱۳۹۰ اعلام کرد که تعداد زندانیان ایران سه برابر ظرفیت زندانهای این کشور است.
با پایان سال و اظهار نظرهای مسئولان و خانواده‌ها در خصوص شرایط زندان، انتظار می‌رود که راهی برای بهبود شرایط زندانیان و کاهش احکام زندانیان سیاسی و فعالان حقوق بشری در نظر گرفته شود. با این حال، برخی از فعالان حقوق بشر معتقدند تعریف نشدن مفهوم "زندانی سیاسی" در قوانین ایران باعث شده است که مسئولان قضایی در قبال این گونه مسائل جوابگو نباشند.




یک مقام ارشد پلیس نیویورک به مجلس نمایندگان آمریکا گفت پلیس این شهر طی هفت سال گذشته ۱۳ ایرانی را که "با دولت ایران ارتباط داشته اند" به دلیل عکاسی از نقاط مختلف شهر مورد بازپرسی قرار داده است.
میچل سیلبر مدیر اطلاعات پلیس نیویورک روز چهارشنبه به کنگره آمریکا گفت: "اهمیت بین المللی نیویورک و جمعیت زیاد یهودیان در این شهر آن را هدفی بالقوه برای حملات تروریستی "از سوی ایران و حزب الله" می کند."
این اولین بار نیست که این مقام پلیس نیویورک چنین اتهاماتی را مطرح می کند.
آقای سیلبر به کنگره آمریکا گفت: " با توجه به توطئه برای ترور یک دیپلمات خارجی در واشنگتن که ایران به آن متهم است، و نیز با در نظر گرفتن لفاظی های خصومت آمیز این کشور که روز به روز بیشتر می شود، پلیس نیویورک باید در شناسایی و منحل کردن هر گونه حمله توسط ایران و عواملش هوشیار باشد."
از زمانی که یک ایرانی به اتهام طرح ریزی برای ترور سفیر عربستان سعودی در واشنگتن دستگیر شد، عده ای از اعضای مجلس نمایندگان آمریکا موضع خود را نسبت به ایران تندتر کرده اند.
پیتر کینگ نماینده جمهوری خواه نیویورک که برگزار کننده جلسه روز چهارشنبه کنگره در کمیته امنیت ملی مجلس بود ایران را متهم کرده که با استفاده از عوامل خود در حزب الله به دنبال حملات خرابکارانه در خاک آمریکاست.
علیرغم بازپرسی پلیس نیویورک از این سیزده ایرانی، هیچکدام از این افراد متهم نشده اند و همگی در نهایت پس از بازپرسی آزاد شده اند.
نیویورک شهری توریستی است و دیدن کسانی که با دوربین عکاسی یا فیلمبرداری از نقاط مختلف این شهر عکس و فیلم می گیرند صحنه ای بسیار طبیعی است.
با این همه نگرانی از تکرار حادثه تروریستی دیگری در نیویورک باعث حساسیت بیشتری در رفتار پلیس نیویورک شده است.
به نظر می رسد افزایش تنش بین ایران و آمریکا و چند مورد طرح خرابکارانه در آمریکا تایلند و هند که ایران به آن متهم شده به نگرانی ها در آمریکا دامن زده است.
ژانت ناپولیتانو، وزیر امنیت داخلی آمریکا چندی پیش در پاسخ به نمایندگان کنگره که نگران حمله حزب الله لبنان به آمریکا بودند گفت هیچ نشانه ای از توطئه ای جدی توسط حزب الله برای این کار نیست با این همه افزود آمریکا تمام فعالیت های حزب الله را زیر نظر دارد.




دیوید کامرون
دیوید کامرون، نخست وزیر بریتانیا امروز چهارشنبه دوم فروردین (۲۱ مارس) با انتشار پیامی نوروز را به ایرانیان در سراسر جهان تبریک گفت، اما تلویحا از عملکرد رهبران ایران انتقاد کرد.
آقای کامرون در این پیام نوشته است: "نوروز فرصتی است برای شروع دوباره و امیدهای نو، زمانی که نور بر تاریکی چیره می شود و زندگی بر مرگ غلبه می کند. امیدوارم رهبران ایران نیز با پذیرفتن حقوق اساسی مردم و اشتیاق آنها به آینده ای بهتر، نشان دهند که به اندازه مردم ایران قدر این فرصت را می دانند".
او نوشته است که در ایام نوروزی "سرزندگی مردم ایران" را به یاد می آورد و نسل جوان ایران را ارج می نهد.
آقای کامرون اظهار امیدواری کرده است که سال ۱۳۹۱ برای ملت های ایران و بریتانیا سالی پر امید باشد.
پیش تر ویلیام هیگ، وزیر امور خارجه بریتانیا هم نوروز را به ایرانیان تبریک گفته بود.
آقای هیگ در پیام نوروزی خود ابراز امیدواری کرده بود که در سال ۱۳۹۱، با وجود اختلافات جدی میان دولت های ایران و بریتانیا، "تاریخ، فرهنگ و طبیعت مردم دو کشور مورد احترام و تجلیل قرار بگیرد و ارتباط میان آنها مستحکم تر شود".
پیام های نوروزی آقای هیگ و آقای کامرون در وبسایت "بریتانیا برای ایرانیان" منتشر شده است که توسط دولت بریتانیا و به منظور گسترش ارتباط با مردم ایران ایجاد شده، اما حکومت ایران آن را فیلتر کرده است.
باراک اوباما، رئیس جمهوری آمریکا که هر سال برای نوروز پیام تبریک ویدیویی منتشر می کند، در پیام امسال خود مشخصا به محدودیت هایی که دولت ایران برای دسترسی مردم این کشور به اینترنت ایجاد کرده است اشاره کرد.
او گفت که دولت ایران به دور این کشور "پرده ای الکترونیکی" کشیده است و تأکید کرد که دولت آمریکا برای تسهیل دسترسی آزاد ایرانیان به اینترنت تلاش خواهد کرد.




تصویری از محمد مراح
ساختمانی که مظنون به قتل هفت نفر از جمله سه دانش آموز خردسال یهودی در آن سنگر گرفته، همچنان در محاصره ماموران پلیس فرانسه است اما هنوز نشانه ای از آمادگی این فرد به تسلیم شدن دیده نمی شود.
صبح پنجشنبه، ۳ فروردین (۲۲ مارس)، منابع پلیس فرانسه اعلام کردند که به محاصره یک مجتمع آپارتمانی که محمد مراح، مظنون به قتل هفت نفر از جمله سه دانش آموز و یک روحانی یهودی در آن حضور دارد، ادامه می دهد اما در ساعات گذشته، حرکتی از او دیده نشده و صدایی از داخل ساختمان به گوش نرسیده است.
به گفته منابع پلیس، محمد مراح، که بیست و سه یا بیست و چهارساله معرفی شده و شهروند الجزایری تبار فرانسه است، از ساعات اولیه بامداد چهارشنبه در ساختمانی در حومه شهر تولوز، واقع در جنوب غرب فرانسه، در محاصره حدود سیصد مامور پلیس بوده است.
به گفته منابع پلیس، این فرد اعتراف کرده است که در حملات مسلحانه جداگانه، سه کودک خردسال، یک روحانی یهودی، و سه نظامی عضو ارتش فرانسه را که در اصل از کشورهای شمال آفریقا بودند، به قتل رسانده و به این قتل ها نیز مباهات می کند.
طی ساعات شب گذشته، ماموران پلیس ظاهرا برای افزایش فشار روانی و ارعاب فرد مظنون و واداشتن او به تسلیم، به یک رشته انفجار صوتی در اطراف ساختمان محل حضور او دست زدند و به تیراندازی در فواصل زمانی ادامه دادند اما به نظر نمی رسد این اقدام نیز نتیجه ای داده باشد.
وزیر دفاع فرانسه گفته است که در نظر است محمد مراح زنده دستگیر شود تا بتوان به انگیزه او در ارتکاب قتل های اخیر و ارتباط احتمالی با افراد یا سازمان‌های دیگر پی برد اما به گفته وزیر کشور فرانسه، این فرد در گفتگو با ماموران پلیس گفته است که می خواهد با اسلحه ای در دست، کشته شود.
وی در عین حال تاکید کرده است که دست به خودکشی نمی زند زیرا به عنوان "داوطلب شهادت" خود را موظف می داند تا آخرین لحظه به کشتن دشمنانش ادامه دهد.
محل عملیات پلیس
صبح روز پنجشنبه، سخنگوی پلیس فرانسه گفت که از ساعاتی پیش، هیچ حرکتی در داخل ساختمان محل سنگر گرفتن این فرد دیده نشده و صدایی از فرد مظنون به گوش نرسیده و مشخص نیست که آیا او زنده است یا نه، اما پلیس امیدوار است که این فرد زنده باشد و زنده دستگیر شود.
سخنگوی وزارت کشور فرانسه گفته است که طی ساعات شب گذشته، پلیس کوشید به طور مستقیم یا از طریق برقراری تماس رادیویی، با محمد مراح گفتگو کند اما این اقدامات نیز نتیجه نداده است.
در آغاز محاصره این ساختمان توسط نیروهای پلیس در ساعات اولیه بامداد چهارشنبه، مظنون به قتل از پشت در با ماموران پلیس گفتگو می کرد و ظاهرا در جریان همین گفتگوها، اظهار داشت که "فرانسه را به زانو در آورده است" و به عملیات مسلحانه و قتل شماری از شهروندان فرانسوی مباهات می کند.
انگیزه و آثار سیاسی قتل
مقامات فرانسه گفته اند که محمد مراح علاوه بر تیراندازی مسلحانه و قتل سه کودک و یک روحانی یهودی در یک مدرسه واقع در تولوز، مسئول قتل سه عضو ارتش فرانسه نیز هست که گفته می شود در اصل، از کشورهای شمال آفریقا بودند.
تشییع جنازه کشته شدگان حمله به مدرسه در اسرائیل
در تیراندازی در مدرسه یهودیان، خاخام جاناتان سندلر، سی ساله، و دو فرزند چهار و پنج ساله او و دختر هفت ساله مدیر مدرسه به ضرب گلوله فردی موتور سوار کشته شدند.
قربانیان این حمله دارای تابعیت دوگانه فرانسوی و اسرائیلی بودند و روز گذشته، اجساد آنان به اسرائیل انتقال یافت و پس از برگزاری مراسمی در بیت المقدس، به خاک سپرده شد.
محمد مراح گفته است که کودکان یهودی را به تلافی کشته شدن کودکان فلسطینی به قتل رسانده و انگیزه خود از قتل ارتشیان فرانسوی را نیز انتقام از مداخله نظامی فرانسه در افغانستان خوانده است.
در واکنش به این اظهارات، نخست وزیر تشکیلات خودگردان فلسطینی گفته است که "جنایتکاران نباید از نام فلسطین برای توجیه جنایات خود بهره برداری کنند."
برخی گزارش ها حاکی از آن است که محمد مراح در گفتگوی روز گذشته با پلیس گفت که عضو شبکه القاعده است و در پاکستان آموزش دیده و با شناسایی یک نظامی و دو مامور پلیس، در نظر داشته است آنان را هم به قتل برساند اما این اظهارات قابل تایید نبوده است.
سارکوزی
قتل های اخیر و اقدامات پلیس برای دستگیری فرد مظنون در زمانی گزارش می شود که تنها چند هفته به برگزاری انتخابات ریاست جمهوری فرانسه باقی مانده و این تحولات، به خصوص نحوه مدیریت عملیات دستگیری فرد مظنون، از نظر سیاسی برای دولت مهم محسوب می شود.
موضوع مهاجرت و تاثیر مهاجران، به خصوص مسلمانان، بر شرایط اجتماعی و خصوصیات فرهنگی فرانسه به یکی از موضوعات مهم در جریان مبارزات انتخاباتی تبدیل شده که به خصوص مورد تاکید مارین له پن، نامزد راستگرای این انتخابات قرار داشته است.
نیکلا سارکوزی، رئیس جمهوری، در مراسمی در یکی از پایگاه های ارتش در نزدیکی تولوز، ضمن ادای احترام نسبت به سه سرباز آفریقایی تبار که هفته گذشته به ضرب گلوله محمد مراح به قتل رسیدند، گفت که "قاتل در صدد بود جمهوری فرانسه را به زانو در آورد، اما جمهوری ما تسلیم نشد و عقب نشینی نکرد."
آقای سارکوزی کوشیده است در جریان بحران کنونی، بر وحدت ملی تمامی فرانسویان، از هر نژاد و تباری که باشند، تاکید بگذارد.




هیلاری کلینتون، وزیر امور خارجه آمریکا
روز چهارشنبه، هیلاری کلینتون، وزیر امور خارجه آمریکا و همتای افغان او، زلمی رسول، پیش از شرکت در نهاری به مناسبت دهمین سالگرد ایجاد شورای زنان افغانستان و آمریکا، در نشست خبری در واشنگتن حضور پیدا کردند.
خانم کلینتون در این نشست، از طرف خود، و باراک اوباما، رییس جمهور آمریکا بابت کشته شدن غیر نظامیان در قندهار عذرخواهی کرد.
او گفت این کشتار برای او و آقای اوباما بسیار دردناک بوده ، و سربازی که دست به این کار زده، نماینده ارزش های آمریکا و مردم این کشور نیست.
آقای رسول، وزیر امور خارجه افغانستان نیز از دولت آمریکا خواستار تحقیق درباره کشته شدن غیر نظامیان در قندهار شد.
وزیر خارجه افغانستان گفت: "ما در انتظار یک تحقیق سریع و شفاف، و مجازات شدن مسبب این کشتار هستیم. این کار باعث بازگشت دوباره اعتماد مردم افغانستان به دوستی و همکاری با آمریکا خواهد شد."
خانم کلینتون دراین نشست، همچنین گفت کشورش، علی رغم اعلام خروج طالبان از مذاکرات، همچنان حاضر به گفتگو است.
او گفت: "تصمیم با طالبان است که می خواهد چه کند. ما خیلی واضح اعلام کرده ایم آمادگی داریم به مذاکرات ادامه دهیم. هدف اصلی ما این است که راه را برای مذاکره بین افغان ها باز کنیم."
طالبان با مذاکره با آمریکا موافقت کرده بود، اما هفته گذشته نظرش را تغییر داد و اعلام کرد وارد گفتگو نخواهد شد.
قرار بود این گروه در قطر دفتری ایجاد کند که به روند مذاکرات کمک کند. با شکست گفتگوها، این اقدام نیز به نتیجه نرسید.
یکی از محورهای اصلی مذاکره با طالبان بحث تبادل زندانیان بود.
اختلاف بر سر ادامه مذاکرات اما آزاد نشدن پنج نفر از اعضای ارشد طالبان از زندان گوانتانامو باعث ادامه اختلافات شد و در نهایت طالبان موضع مبهم آمریکا را دلیل قطع مذاکرات نامید.
خانم کلینتون روز چهارشنبه گفت اگر طالبان دست به خشونت بزند، با برخورد نظامی روبرو خواهد شد.
وزیر خارجه آمریکا گفت: "طالبان باید برای ادامه مذاکره با آمریکا روابطش را با القاعده قطع کند، از خشونت دست بکشد، و از قانون اساسی افغانستان، که رعایت حقوق زنان و اقلیت ها را شامل می شود، پیروی کند."
روابط آمریکا و افغانستان اخیرا با تنش هایی روبرو بوده است. سوزاندن قرآن در پایگاه نظامی بگرام، و کشته شدن شانزده غیر نظامی در قندهار، توسط یک سرباز آمریکایی، سر منشاء این تنش ها بوده است.




کمیته تحریم‌های شورای امنیت: ایران تحریم های موشکی را نقض کرده است

سحام نیوز: هیات بررسی تحریم‌های شورای امنیت روز چهارشنبه در گزارشی اعلام کرد ایران با پرتاب موشک ماهواره‌بر «سفیر»، مرتکب نقض تحریم‌های شورای امنیت سازمان ملل شده است. این هیات به شورای امنیت گفته است که ایران به طور مشخص از هرگونه فعالیت موشکی منع شده ولی با این حال، سفینه‌ای به فضا پرتاب کرده است.
به گزارش رادیو فردا و به نقل از خبرگزاری آلمان از نیویورک، این هیات همچنین گفته که طبق گزارش‌هایی، دریافته که ایران از طریق چند کشور دیگر هنوز به برنامه‌های موشکی و نیز گسترش برنامه‌های اتمی خود ادامه می‌دهد.
این گزارش می‌گوید شورای امنیت سازمان ملل در سال ۲۰۰۶ قطعنامه‌ای علیه کلیه فعالیت‌های موشک‌های دوربرد و بالستیک ایران، اعمال کرد.
شورای امنیت سازمان ملل تاکنون طی چهار قطعنامه تحریمی از ایران خواسته فعالیت‌های مرتبط با غنی سازی اورانیوم را به حال تعلیق درآورد.
این گزارش می‌گوید در جریان این جلسه، چند عضو از کشورهای شورای امنیت به فعالیت‌های «ارسال غیرقانونی سلاح» از سوی ایران به سوریه و دست داشتن در «سرکوب» شهروندان غیرنظامی این کشور، اشاره کرده‌اند.
مارک لایل گرنت سفیر بریتانیا در شورای امنیت گفت: «ما نسبت به دست داشتن ایران در سرکوب سیستماتیک اعتراض‌ها در سوریه به شدت ابراز نگرانی می‌کنیم چرا که این کمک‌ها غیرقانونی است و رژیم حاکم در سوریه آنها را برای سرکوب خشونت بار مردم به کار می‌گیرد.»
ایران در فوریه سال ۲۰۰۹ نخستین ماهواره ساخت داخل خود را به نام «امید» سوار بر موشک ماهواره‌بر «سفیر» به فضا فرستاد و یک سال پس از پرتاب این ماهواره، پرتاب آزمایشی موشک ماهواره‌بر «کاوشگر ۳» را نیز انجام داد. در همان روز رونمایی از «جدیدترین ماهواره‌بر جمهوری اسلامی با نام سیمرغ» نیز انجام شد.
مقامات دولت ایران ماهواره امید را «پژوهشی و مخابراتی» توصیف کرده‌اند اما انتشار اخبار مربوط به پرتاب این ماهواره با استفاده از موشک ایرانی، واکنش‌های گسترده‌ای از سوی کشورهای غربی به دنبال داشت که نگران توسعه برنامه موشکی ایران هستند.
پیشتر نیز کارشناسان سازمان پیمان آتلانتیک شمالی، ناتو، اعلام کرده بودند که با انجام تغییراتی در موشک‌های ماهواره‌بر ایران می‌توان موشک‌های بالیستیکی ساخت که کشورهای جنوب شرقی اروپا را در بُرد خود قرار دهد.




رضایی ایران را کنار مصر و عربستان گذاشت


محسن رضایی٬ دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام٬ ایران را کنار مصر٬ ترکیه و عربستان قرار داد و از رهبران این کشور‌ها خواست به «کشتار» مردم خود پایان داده و در منطقه «اتحادیه اسلامی» تشکیل دهند.
آقای رضایی این پیشنهاد را روز چهارشنبه (دوم فروردین) در قالب یادداشتی که در سایت «تابناک» منتشر شده٬ ارائه کرده است.
وی از رهبران این کشور‌ها خواسته به تمام «درگیری‌ها» پایان بدهند و «مردمسالاری را به صورت مسالمت‌آمیز در کشور‌هایشان پیاده کنند.»
رضایی نوشته که این چهار کشور پس از این اقدامات باید بر «صدور نفت و گاز» نظارت کرده و انرژی را با قیمت «عادلانه» به بازار عرضه کنند.
محسن رضایی در یادداشت خود همچنین از احتمال بروز جنگ جهانی سوم به نام «جنگ نفت» خبر داده و نوشته «طی ۱۰ سال آینده تمام صنعت جهان متکی به نفت و گاز خلیج فارس خواهد شد.»
وی در ادامه یادداشت خود آورده که آمریکا و بریتانیا برای تامین انرژی مورد نیاز خود برای کشور‌های خلیج فارس و منطقه نقشه‌هایی کشیده‌اند که سرنگونی ترکیه و عربستان یکی از این برنامه‌ها است.
به نوشته دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام اجرای برنامه‌ای به نام «صلح٬ توسعه و عدالت» از سوی این چهار کشور می‌تواند منجر به «آبادانی» و «پیشرفت منطقه» شده و مانع از اجرای برنامه‌های غرب شود.







عباس واعظ طبسی٬ نماینده ولی فقیه در استان‌های خراسان:

اندیشه‌های رهبری به زودی در جهان محقق خواهد شد

عباس واعظ طبسی٬ نماینده ولی فقیه در استان‌های خراسان می‌گوید «رهنمود‌ها» و «اندیشه‌های» علی خامنه‌ای در آینده‌ای نزدیک در جامعه بشری محقق خواهد شد.
به گزارش خبرگزاری «ایکنا»٬ آقای واعظ طبسی این ادعا را در سخنرانی روز اول فروردین در جمع گروهی از مردم مشهد مطرح کرده است.
وی گفته که «تحولات بسیار عظیم در منطقه و جهان اسلام» مرهون سیاست‌ها و اندیشه‌های رهبر جمهوری اسلامی بوده است.
نظامیان و روحانیون حاکم بر ایران بیش از ۳۰ سال است که تصویری غیر واقع‌بینانه از شرایط ایران و جهان ارائه می‌کنند.
آنها همواره ادعا می‌کنند جمهوری اسلامی در بهترین شرایط ممکن قرار دارد وکشور‌های غربی در آستانه فروپاشی هستند.
مقام‌های جمهوری اسلامی همچنین از انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۳۵۷ به عنوان منشاء تحولات نوین در جهان یاد می‌کنند و علی خامنه‌ای را معمار جدید خاورمیانه می‌نامند.
آنها در عین حال تلاش می‌کنند با ارائه تصویری غیر واقع‌بینانه از تحولات منطقه و جهان٬ وضعیت جمهوری اسلامی در داخل و خارج را مستحکم کنند.




ایران مجددا پرادخت پول به حماس را از سر گرفت

image
در حالی که جمهوری اسلامی از شش ماه پیش و در پی خودداری حماس از حمایت از رژیم اسد در سوریه کمک‌های مالی به این گروه فلسطینی را قطع کرده بود، مقام‌های جنبش فتح می‌گویند ایران مجددا پرداخت پول به حماس را از سر گرفته است؛ چراکه تهران می‌خواهد حماس از آشتی با فتح سر باز زند .
به گزارش رسانه‌ها احمد عاصف، یکی از سخنگویان جنبش فتح در فلسطین با بیان این موضوع اعلام کرده است که تهران در این خصوص «ده‌ها میلیون دلار» به حماس کمک کرده و گروه اسلام‌گرای حماس نیز با دریافت این مبلغ قصد دارد توافق‌نامه سازش و اتحاد میان حماس و گروه فتح در فلسطین را زیرپا بگذارد.
گفتنی است این توافق ماه گذشته میان خالد مشعل و محمود عباس امضا شد و این توافق‌نامه می‌توانست به درگیری‌های پنج‌ساله میان این دو گروه رقیب در فلسطین پایان دهد.
به گفته‌ی آقای عاصف، سران ایران از حماس خواسته‌اند که از آشتی با فتح سر باز زند و «پیمان‌هایی را که با میانجی‌گری مصر به دست آمده زیر پا بگذارد».
سخنگوی جنبش فتح افزوده است که سران ایران به این نتیجه رسیده‌اند که ادامه حمایت‌شان از حماس «بیش از آن برای ایران اهمیت دارد که بتوانند از آن صرف نظر کنند» و «اگر آشتی ملی فلسطینی عملی شود، ایران نفوذ و اهمیت خود را از دست می‌دهد».
گفتنی است عزام الاحمد، مسئول هیئت فتح در مذاکرات آشتی با سازمان حماس، نیز هفته‌ی گذشته گفته بود که سران ایران بار دیگر پول‌های کلانی در اختیار دولت حماس در غزه گذاشته‌اند، با این امید که حماس به مسیر انشقاق و اختلاف با فتح ادامه دهد.





 جــرس: دکتر بهمن کشاورز، استاد حقوق، در پیش بینی وقایع حقوقی سال جدید می گوید: "شخصا امیدوارم لایحه قانون وکالت رسمی، هرگز مطرح و اجرا نشود که اگر چنین شود کانون‌های وکلا و اتحادیه سراسری آنها و قوه قضاییه با مسائل و معضلات و چالش‌های جدی مواجه خواهند شد."
به گزارش خبرآنلاین، این استاد حقوق دانشگاه طی یادداشتی تحت عنوان "سال ۹۱ و پیش‌بینی اتفاقات حقوقی و قضایی"، می نویسد: "پیش‌بینی این که در سال جدید با چه تحولات قضایی و حقوقی مواجه خواهیم بود چندان آسان نیست زیرا تکلیف بعضی از قوانینی که در انتظار آنها هستیم هنوز روشن نیست. اما با تقریب نسبتا زیاد می‌توان گفت:
یک/ اجرای قانون جدید مجازات اسلامی که منتظر چاپ و نشر آن در روزنامه رسمی هستیم، باعث تحولات جدی در امور جزایی خواهد شد و یکی از اموری که هم قوه قضاییه و هم کانون‌های وکلا باید به طور جدی به فکر آن باشند آموزش قضات و وکلا و آشنایی آنها با ضوابط قانون جدید است که در بعضی قسمت‌ها هیچ شباهتی به قانون موجود ندارد.
دو/ قانون آیین دادرسی کیفری که فعلا پس از آخرین ارسال از کمیسیون قضایی مجلس در شورای نگهبان مطرح رسیدگی است و گویا نزدیک به 500 ماده آن بررسی شده و حدود 100 ماده باقی مانده که باید رسیدگی شود. این قانون نیز – اگر همان متنی که بنده دیده‌ام به تصویب نهایی برسد – حاوی مقررات جدید و پیشرفته‌ای است که در صورت اجرا نظام قضایی را از بعضی جنبه‌ها متحول خواهد کرد و در این مورد نیز آموزش جدید قضات و وکلا لازم است. چون برای این قانون هم، مثل قانون مجازات اسلامی تقاضای اجرای آزمایشی موضوع اصل 85 قانون اساسی شده است، ممکن است به زودی اجرا شود.
سه/ قانون مبارزه با فساد اداری که هم اکنون لازم‌الاجراست، در صورت تصویب آیین‌نامه اجرایی آن – که شاید هم تصویب شده باشد – می‌تواند تحولی از نظر جلوگیری از فساد اداری ایجاد کند. البته در صورت اجرای جدی.
چهار/ چالش بزرگی که کانون‌های وکلا در پیش دارند و می‌توان گفت این چالش دامنگیر قوه قضاییه هم خواهد شد، موضوع طرح "قانون جامع وکالت" و لایحه "قانون وکالت رسمی" است. اگر اولی که با 157 امضای نمایندگان تقدیم مجلس و اعلام وصول شده است، اجرا شود، هرچند حالت صددرصد ایده‌آلی نیست اما به هر حال قابل قبول و تحمل است زیرا استقلال نسبی کانون‌های وکلا – لااقل در حدی که هم‌اکنون وجود دارد – محفوظ می‌ماند و چون قانون آزمایشی است، امکان اصلاح نیز وجود دارد. اما اگر دومی یعنی آنچه که لایحه قانون وکالت رسمی نامیده شده در مسیر قانونگذاری قرار گیرد و تصویب شود چیزی از استقلال کانون‌های وکلا و وکلا باقی نخواهد ماند و کانون وکلا به شکل زائده‌ای در قوه قضاییه و وزارت دادگستری در خواهد آمد و اگر اطلاعاتی که از این لایحه به ما رسیده درست باشد – که امیدوارم نباشد – این قانون قابل اصلاح هم نخواهد بود. البته ممکن است پس از گذشت چند یا چندین سال – همانند چیزی که در مورد قانون دادگاه‌های عام اتفاق افتاد – وضع وکالت و حق دفاع مردم به چنان سقوط و خرابی‌ای گرایش پیدا کند که لازم شود کسی با احیای لایحه قانونی استقلال کانون‌های وکلا حق دفاع مردم را نجات دهد و البته گمان می‌رود در آن زمان همگان خواهند گفت که از ابتدا با لایحه وکالت رسمی مخالف بوده‌اند و کسی زیر بار این که این متن ابتکار او بوده است نخواهد رفت (چیزی که درمورد قانون دادگاه‌های عام اتفاق افتاد.)"
دکتر بهمن کشاورز خاطرنشان می کند: "شخصا امیدوارم لایحه قانون وکالت رسمی، اگر واقعا محتوای آن همان باشد که شنیده‌ایم، هرگز مطرح و اجرا نشود که اگر چنین شود کانون‌های وکلا و اتحادیه سراسری آنها و قوه قضاییه با مسائل و معضلات و چالش‌های جدی مواجه خواهند شد در حالی که واقعا نیازی به تغییری اینچنین نیست و از این رویارویی بیهوده به سادگی می‌توان جلوگیری کرد."


حمیدرضا جلایی پور: از دوم خرداد به بعد شاهد شکل‌گیری مراکزی بودیم که به دنبال مهندسی انتخابات رفتند
 جــرس: یک فعال اصلاح طلب و استاد جامعه شناسی دانشگاه تهران می گوید: "محمدد خاتمی برای ریاست جمهوری خود، شعار توسعۀ اقتصادی نداده بود، ولی دستاوردهای چشمگیری در قلمرو اقتصاد کلان جامعه داشت. با این‌که در دورۀ خاتمی قیمت نفت به ده دلار رسید، خشکسالی شد، آمریکا به‌خاطر رخداد تروریستی ۱۱ سپتامبر عصبانی شده بود و به عراق و افغانستان حمله کرده و ایران را محور شرارت معرفی کرده بود. با این‌ همه خاتمی هم دستاورد اقتصادی خوبی داشت و هم خطرات امنیت ملی ایران را کم کرد."  
حمیدرضا جلایی‌پور، مدیرمسئول روزنامه‌های توقیف شدۀ جامعهو نوسازی در گفت‌وگو با تارنمای «تاریخ ایرانی» پیرامون موضوع رفرم و رفرمیسم در ایران معاصر اظهار عقیده کرد: "اصلاح‌طلبی دوران خاتمی ظرفیت مردم‌سالاری را در جامعۀ ایران بالا برد ولی خاتمی و سایر اصلاح‌طلبان (به‌خاطر مخالفت قاطع محافظه‌کاران) نتوانستند مطالبات اصلاح‌طلبانۀ جامعه را به قانون تبدیل کنند. لذا جنبش اصلاحات در دورۀ او پیروز نشد اما سرکوب هم نشد، بلکه مهار شد."
متن کامل این گفتگو به شرح زیر است:
پس از کناره‌گیری میرحسین موسوی از کاندیداتوری در انتخابات هفتم ریاست جمهوری و در فضایی که همه ناامید از یافتن جایگزین مناسب بودند، چه شد که بر سر حضور خاتمی اجماع شکل گرفت؟
در آن مقطع گروه‌های خط‌ امام که بعداً به گروه‌های دوم خردادی معروف شدند و الآن به گروه‌های اصلاح‌طلب معروف هستند، به رغم تنوعشان در مجموع در مورد خاتمی به وفاق رسیدند. گروه‌های خط‌ امامی تحت‌ تأثیر گفتمان توسعۀ سیاسی بودند و آقای خاتمی هم مدافع و سخن‌پرداز بانفوذ توسعۀ سیاسی بود.
  
در ابتدای کار چقدر امکان پیروزی آقای خاتمی وجود داشت؟ این معرفی کاندیدا به امید پیروزی بود یا عدم حذف از میدان سیاست؟
قبل از انتخابات اغلب نیروهای سیاسی خط‌ امام فکر می‌کردند که بتوانند در این انتخابات یک اقلیت مؤثر را تشکیل دهند. کمتر کسی انتظار پیروزی قاطع خاتمی را داشت.
 حزب کارگزاران در ابتدا گزینه‌های بسیاری را برای کاندیداتوری انتخابات مطرح کرد و دیرتر از دیگر گروه‌ها از خاتمی حمایت کرد. چه شد که کارگزاران و مجمع روحانیون با یکدیگر ائتلاف کردند؟
کارگزاران هم ابتدا کوشش‌هایی برای معرفی کاندیدای اختصاصی کردند ولی آن‌ها نیز متقاعد شدند که برای افزایش احتمال پیروزی یا تشکیل اقلیت قوی‌تر با دیگر گروه‌های طالب تغییر ائتلاف کنند و از خاتمی حمایت کردند.
  
فضای تبلیغاتی انتخابات سال ۱۳۷۶ تا چه میزان بر نتایج آن تأثیرگذار بود؟ تخریب شخصیتی آقای خاتمی که از ۳۰ فروردین حالت علنی به خود گرفته بود، چه تاثیری گذاشت؟
محافظه‌کاران در آن برهه پیروزی خود را قطعی می‌دانستند و حضور خاتمی در انتخابات را به‌عنوان خطر نمی‌دیدند بلکه آن را عاملی برای شکوهمند‌تر شدن انتخابات می‌دانستند. چیزی که آن‌ها از آن غافل بودند نارضایتی گسترده در لایه‌های مختلف جامعه به ویژه طبقۀ متوسط بود. هجوم میلیونی این ناراضیان سیاسی به پای صندوق‌های رأی بود که همه چیز را عوض کرد. تخریب‌ها علیه خاتمی (مثل کارناوال عاشورا) اثر عکس گذاشت و کسانی را که برای شرکت در انتخابات شک داشتند تشویق به شرکت در انتخابات به نفع خاتمی کرد.
قضیۀ انصراف خاتمی که در ماه‌های پایانی مطرح شد چقدر بر فضای انتخابات تأثیر گذاشت؟
قضیۀ انصراف خاتمی در مقایسه با سایر متغیر‌ها، تأثیرگذار نبود.
  
چه تمهیداتی برای حفاظت از آرا در ستاد خاتمی اندیشیده شده بود؟ عوامل شک و تردید که تا روز انتخابات در دل همگان وجود داشت، چه بود؟
مهم‌ترین عامل این بود که دولت هاشمی برگزارکنندۀ انتخابات بود و هاشمی به انتخابات تقلبی اعتقاد نداشت. او در نماز جمعه به مردم قول داد که من اجازۀ تقلب را نمی‌دهم و به نظر من این کار را هم کرد. در ضمن در آن مقطع اقتدارگرایان احساس پیروزی داشتند و لذا خود را برای شرایط شکست انتخاباتی آماده نکرده بودند. اما از دوم خرداد به بعد ما شاهد شکل‌گیری مراکزی بودیم که به دنبال مهندسی انتخابات رفتند. این مهندسی انتخابات در دولت خاتمی با مشکل وزارت کشور او روبه‌رو بودند و از سال ۸۴ به بعد این مشکل آن‌ها هم رفع شد.
از چه زمانی امکان پیروزی خاتمی مطرح شد؟
به نظر من نتیجه علایم سونامی پیروزی در روز دوم خرداد را همه روز بعد در ساعت ده فهمیدند، وقتی صدا و سیما خبر پیروزی بیست میلیونی خاتمی را اعلام کرد.
 با توجه به این امر که رادیو در ساعات ابتدایی بامداد سوم خرداد از احتمال ورود انتخابات به مرحلۀ دوم خبر می‌داد چه تحولاتی صورت گرفت که آن نتیجۀ حیرت‌انگیز در ساعت ۷ بامداد اعلام شد؟
چنانکه گفتم آن موقع آقای هاشمی رئیس‌جمهور بود و آقای هاشمی زیر بار تقلب نمی‌رفت و نرفت.
شعارهای خاتمی در سال ۷۶ چه وجه ممیزه‌ای با شعارها و برنامه‌های دیگر کاندیداها داشت که این‌چنین مردم را به خود جلب کرد؟
جان‌مایۀ شعارهای خاتمی‌‌ همان توسعۀ سیاسی بود. او به مردم وعدۀ گشایش سیاسی داد و می‌خواست نظام سیاسی را تبدیل به چتری بکند که همۀ مردم را دربرگیرد. لذا در درجۀ اول این شعار نخبگان و تحصیل‌کردگان و دانشجویان را علاقمند کرد. آن‌ها هم مردم اطراف خود را به پای صندوق رأی کشاندند و رخداد تاریخی دوم خرداد را خلق کردند.
  
لفظ اصلاحات که در دورۀ ریاست‌ جمهوری خاتمی مطرح شد ناظر به چه هدف و بر چه مبنایی بود و چقدر محقق شد؟
 اتفاقاً تا دو سه سال اول، خاتمی از لفظ اصلاحات استفاده نمی‌کرد. او از دولت پاسخگو، حاکمیت قانون، آزادی مطبوعات، آزادی مخالف و توسعۀ سیاسی سخن می‌گفت. با پیروزی خاتمی «گفتمان اصلاح‌طلبی» که ریشه در ادبیات اصلاح‌گری در برابر انقلابی‌گری داشت در عرصۀ عمومی رونق گرفت و به تدریج خاتمی هم از واژۀ اصلاحات استفاده کرد. به بیان دیگر منظومۀ مفهومی توسعۀ سیاسی و اصلاح‌طلبی دو منظومۀ نزدیک به هم هستند و به راحتی به هم قابل ترجمه‌اند.
 اما این موضوع که چقدر اصلاح‌طلبی محقق و موفق شد، بحث دیگری است که من در مقالۀ «کارنامۀ اصلاحات» که هم‌اکنون در سایت‌های اینترنتی قابل دسترسی است، مورد بررسی قرار داده‌ام. اصلاح‌طلبی دوران خاتمی ظرفیت مردم‌سالاری را در جامعۀ ایران بالا برد ولی خاتمی و سایر اصلاح‌طلبان (به‌خاطر مخالفت قاطع محافظه‌کاران) نتوانستند مطالبات اصلاح‌طلبانۀ جامعه را به قانون تبدیل کنند. لذا جنبش اصلاحات در دورۀ او پیروز نشد اما سرکوب هم نشد، بلکه مهار شد. این جنبش پس از انتخابات ۸۸ در قالب جنبش دموکراسی‌خواهی دوباره زبانه کشید.
  
تجربه اصلاح‌طلبی دوره خاتمی با دیگر تلاش‌ها و تجارب رفرمیستی در تاریخ معاصر چه مرز افتراقی دارد؟  
اصلاحات در دورۀ ناصرالدین شاه بیشتر در قالب اصلاحات اداری مطرح بود. در دورۀ مشروطه در قالب ضرورت عدالت‌خانه و حکومت قانون. در دورۀ مصدق نیز در قالب استقلال (از قدرت‌های خارجی خصوصاً انگلیس) و حکومت قانون (و نه حکومت شاه) مطرح شد. اصلاحات در دورۀ آقای هاشمی رفسنجانی بیشتر در قالب توسعۀ اقتصادی دیده می‌شد، ولی در دورۀ خاتمی اصلاحات بیشتر محتوای توسعۀ سیاسی و فرهنگی داشت. جالب این‌که خاتمی شعار توسعۀ اقتصادی نداد ولی دستاوردهای چشمگیری در قلمرو اقتصاد کلان جامعه داشت. با این‌که در دورۀ خاتمی قیمت نفت به ده دلار رسید، خشکسالی شد، آمریکا به‌خاطر رخداد تروریستی ۱۱ سپتامبر عصبانی شده بود و به عراق و افغانستان حمله کرده بود و ایران را محور شرارت معرفی کرده بود. با این‌ همه خاتمی هم دستاورد اقتصادی خوبی داشت و هم خطرات امنیت ملی ایران را کم کرد. ایران پیشقراول گفت‌وگوی تمدن‌ها در سازمان ملل شد. شما اوضاع آن زمان را با حالا مقایسه کنید، در حالی ‌که آمریکا در باتلاق عراق و افغانستان گیر کرده و دولت بیش از پانصد میلیارد درآمد ارزی داشته و حکومت به ‌قول محافظه‌کاران یک ‌پارچه شده است، از رونق اقتصادی خبری نیست. تهدیدات بین‌المللی علیه ایران زیاد شده و سازمان ملل تاکنون علیه منافع ایران چهار قطعنامه صادر کرده است. این مقایسه به خوبی نشان می‌دهد که حکومت‌هایی که مردم‌سالارانه‌ترند در جهان امروز برای جوامعشان مؤثر‌تر و کارامد‌تر می‌توانند کار کنند.
 




جــرس: در ادامۀ پیام های نوروزی، سازمان جوانان حزب پان ایرانیست، ضمن درخواست "آزادی فوری زندانیان سیاسی و "دلجویی از آنان و خانواده هایشان"، خواستار "به رسمیت شناخته شدن حاکمیت ملت توسط حکومت"، اعطای فوری آزادی های قانونی با ملزومات آن به ملت"، و همچنین "برگزاری انتخاباتی آزاد" و همزمان "مجازات متجاوزین به حقوق ملت" شد.
به گزارش تارنمای پان ایرانیست، سازمان جوانان این تشکل قدیمی جنبش ملی ایران، در پیام نوروزی خود همچنین خواستار آن شده است که "قوه قضاییه مستقلی تشکیل شود تا به شکایات ملت رسیدگی کرده و برای خشکاندن ریشه های فساد قوای خود را بسیج کند و پناهگاه و دادستان ملت باشد"، "خانه ملت به مردم باز گردانده شود و اراده ملت از طریق مجلس شورای ملی شنیده شده و حکومت قانون برقرار گردد" و "مردم عزیز، علی رغم تمام فشارها و تنش ها با دانایی و خردورزی، خیزش و جوشش خود را با کار و ساز هوشیاری ملی هماهنگ کرده و با تاسیس حکومت قانون به هرج و مرج و بی سامانی امور پایان دهند و جلوی خشونت و زبانه کشیدن عصبانیت های فشرده را بسته و اداره امور را به دست افراد توانا و خردمند بسپارند."
متن کامل این پیام نوروزی که مناسبت حلول سال جدید خورشیدی صادر گردیده، به شرح زیر می باشد:
به نام خداوند جان و خرد
پیام نوروزی سازمان جوانان حزب پان ایرانیست
پاینده ایران
نوروز باستانی بر همه ی ایرانیان خجسته باد
سازمان جوانان حزب پان ایرانیست به همه ی هموطنان و دوستداران فرهنگ رخشای ایرانی آمدن نوروز را شاد باش گفته و برای ملت و کشور عزیزمان آرزوی بهروزی و سعادت دارد . امیدواریم همواره کانون خانواده ها گرم و مهر و عطوفت در میانمان جاری و برقرار، شادی ، سلامتی و دانایی میهمان خانه هایمان باشد.سرزندگی به این سرزمین باز آید و سرود و ترانه و آهنگ و فرهنگ از در و دیوار شهر و روستاها بتراود. بازوهایمان پرتوان و سفره هایمان با برکت ، کشتزارهایمان آباد ، رودهایمان جاری و روان نیاکانمان از ما شاد و سایه ی همایونِ همای بخت خوش برسرمان مداوم برقرار باد!
هموطنان عزیز سال ۱۳۹۱ خورشیدی شروع آخرین دهه ی قرن ۱۴ ، سده ای که ایرانیان به دنبال آزادی و عدالت و حاکمیت بر سرنوشت خود بوده اند ، در حالی آغاز می شود که خواست عدالت و آزادی هنوز اولویت زندگی جمعی ما را تشکیل می دهد و بسیاری از هموطنانمان با شهامتی قابل تحسین و پایداری ستایش انگیز در این راه و بخاطر ایستادگی بر سر حقوق ملت در زندان ها به دور از خانواده ، جشن نوروز را گرامی می دارند و با امیدی سرشار و با همت والای خود به آینده ای درخشان چشم امید دوخته اند و خواسته های شرافتمندانه ی خود را پیگیری می کنند.علی رغم همه ی تنگناها و شدت برخوردها در یکسال گذشته مبارزات ادامه داشته وجامعه مقاومتی در خور توجه از خود نشان داده است.
در سال جدید تحریم ها و انزوای سیاسی ، فشار اقتصادی را برای خانواده های ایرانی قابل لمس تر و سنگین تر خواهند ساخت. شیرازه ی سست امور در مسیر تند بادهای سهمگین قرار گرفته است ، نارضایتی ها با دقت بوسیله ی سرکوب و قوای امنیتی در دل جامعه پنهان شده اند و اکنون نارضایتی ها در نبود مسیرهای صحیح برای ابراز نظر و مخالفت به سمت هویدایی عریان پیش می رود..همه ی این مقدمات تلخ در سایه ی خردمندی و دانایی می تواند به نتایجی شیرین و خجسته منتهی و بهار ۱۳۹۱ به نوبهار ایرانی مزین شود.
سازمان جوانان حزب پان ایرانیست با عنایت به تجربیات منطقه ای و تاریخی و در جهت نوبهار ایرانی مواردی را ضروری می داند که عبارتند از:
۱- حکومت ، حاکمیت ملت را به رسمیت بشناسد ، آزادی های قانونی با ملزومات آن به ملت اعطا و انتخاباتی آزاد برگزار و متجاوزین به حقوق ملت مجازات شوند.
۲- قوه ی قضایییه مستقلی تشکیل شود تا به شکایات ملت رسیدگی کرده و برای خشکاندن ریشه های فساد قوای خود را بسیج کند و پناهگاه و دادستان ملت باشد.
۳ - خانه ی ملت به مردم باز گردانده شود و اراده ی ملت از طریق مجلس شورای ملی شنیده شده و حکومت قانون برقرار گردد.
۴ - زندانیان سیاسی آزاد و از آنها و خانواده هایشان دلجویی شود.
۵- امیدواریم مردم عزیزمان علی رغم همه ی فشارها و تنش ها با دانایی و خردورزی ، خیزش و جوشش خود را با کار و ساز هوشیاری ملی هماهنگ کرده و با تاسیس حکومت قانون به هرج و مرج و بی سامانی امور پایان دهند و جلوی خشونت و زبانه کشیدن عصبانیت های فشرده را بسته و اداره ی امور را به دست افراد توانا و خردمند بسپارند.
به امید نوبهار ایرانی - تهران - سازمان جوانان حزب پان ایرانیست
پاینده ایران -۱۳۹۰/۱۲/۲۹



 جــرس: نخستین وزیر رفاه در دولت نهم، طی تحلیلی بر اقتصاد کشور در سال گذشته، معتقد است "جهت بررسی مسائل اقتصادی از دیدگاه کارشناسی بایستی به این موارد نگریست و در نهایت به دور از هر گونه شعار، نسخه ای مناسب جهت روند صعودی و بهبود وضعیت صنعت و اقتصاد کشور ارائه نمود."
 به گزارش خبرآنلاین، پرویز کاظمی در "تحلیلی بر اقتصاد ایران در سال ۹۰" نوشته است: "سال 90 ، سال جهاد اقتصادی نامگذاری شده بود و لازم است شاخص هایی ارائه گردد مبنی بر توسعه و پیشرفت و آینده ای که سیاست اقتصادی و تصمیم گیری در آن به طور کامل نمایان باشد. در این خصوص لازم است بررسی برخی آمار و ارقام که توسط ( ( IMF (International Monetary Fund صندوق بین المللی پول تهیه گردیده مورد تجزیه و تحلیل محافل اقتصادی دنیا نیز قرار می گیرد واقع گردد خصوصا این که مبنای اطلاعات مربوطه از سازمان های داخلی و روند سال های گذشته حاصل گردیده و نیز معیار و مشخصه ای تهیه این گزارش جهت تمام کشورها یکسان می باشد، لذا تحلیل مقایسه ای نیز می تواند چشم انداز نهایی را برای کشور ها به ارمغان می آورد."
 این کارشناس اقتصادی تاکید دارد"جهت بررسی مسائل اقتصادی از دیدگاه کارشناسی بایستی به این موارد نگریست و در نهایت به دور از هر گونه شعار ، نسخه ای مناسب جهت روند صعودی و بهبود وضعیت صنعت و اقتصاد کشور ارائه نمود."
 کاظمی همچنین می نویسد توضیحاتی در خصوص تولید ناخالص ملی و تولید خالص داخلی و نیز در آمد سرانه جهت تحلیل جداول ارائه شده ضروری است که بدین شرح می باشد :
تا سال 1980 در ایالات متحده از کلمه تولید ناخالص ملی استفاده می شد . هر چند تولید ناخالص ملی GNP و تولید ناخالص داخلی GDP تفاوت جزیی دارند. در محاسبه تولید ناخالص ملی در آمد افراد خارج از کشور که به کشور باز فرستاده می شود با تولید ناخالص جمع می شود و در آمد افراد خارجی مقیم آن کشور که در آمد خود را به خارج می فرستند از آن کسر می گردد.
برای محاسبه درآمد سرانه، تولید ناخالص داخلی کشور را بر جمعیت تقسیم کرده عدد به دست آمده در آمد سرانه کشور است. برای محاسبه در امد سرانه سازمان های بین المللی آمار خود را بر اساس روش برابری قدرت خرید انجام می دهند.
معنی آمار بر اساس قدرت خرید این که چه مقدار درآمد به قیمت آن کشور قدرت خریدی به اندازه همان مقدار در دیگر کشورها ( آمریکا) دارد و در واقع هم همه کشورها قدرت در آمد را با قدرت خرید مقایسه می کنند. سازمان ملل، بانک جهانی و صندوق بین المللی پول بر اساس این تعریف گزارشات خود را تهیه و ارائه می نمایند.
لازم به ذکر است جهت تحلیل وضعیت اقتصادی کشور، در آمد سرانه مورد نظر می باشد لکن به این معنی نیست که افراد آن جامعه دارای آن میزان درآمد هستند.
به منظور تحلیل مناسب وضعیت اقتصادی و توسعه ای لزوم بررسی تولید ناخالص ملی و در آمد سرانه قطعی است، لذا جداول ذیل نیز ارائه می گردد:
 





 جــرس: مدیرکل سابق آژانس بین المللی انرژی اتمی اعلام کرد که حمله نظامی به ایران ممکن است برنامه هسته ای این کشور را به تاخیر بیندازد، اما قادر نخواهد بود آن را برای همیشه متوقف کند.
به گزارش فارس به نقل از بلومبرگ، محمد البرادعی روز چهارشنبه در هنگ کنگ گفت: شما می توانید تاسیسات [هسته ای] آنها را بمباران کنید، اما نمی توانید دانش آنها را بمباران کنید.
مدیرکل سابق آژانس بین المللی انرژی اتمی همچنین به آمریکا و اسرائیل هشدار داد که اگر به ایران به خاطر برنامه هسته ایش حمله شود، این کشور ممکن است توسعه تسلیحات هسته ای را به عنوان عامل بازندارنده انتخاب کند.
وی در این زمینه گفت: اگر شما تاسیسات [هسته ای] ایران را بمباران کنید، این درسی برای ایران خواهد بود تا تسلیحات هسته ای بسازد.
البرادعی در ادامه اظهار داشت که کشورهای غربی به ایران برای کمک به ایجاد ثبات در منطقه ای که درگیر کشمکش در عراق، افغانستان و لبنان است، نیاز دارند.
وی افزود: آنها [ایران و غرب] هر دو به یکدیگر نیاز دارند... همین الان، هر کدام [از آنها] منتظر طرف مقابل است تا پیشگام شده و سیگنالی را ارسال کند، و این اتفاق نخواهد افتاد.

لاوروف: حمله به ایران هرگز برنامه هسته ای این کشور را متوقف نمی کند
سرگئی لاوروف، وزیر امور خارجه روسیه نیز روز سه شنبه هشدار داد در صورتی که ایران از سوی آمریکا یا اسرائیل مورد حمله قرار گیرد هیچ گزینه‌ای به جز توسعه تسلیحات اتمی نخواهد داشت.
وی تاکید کرد که سازمان جاسوسی آمریکا و دیگر مقامات این کشور تایید کرده‌اند که هیچ اطلاعاتی در این باره ندارند که مقامات ایران تصمیم سیاسی برای تولید تسلیحات اتمی اتخاذ کرده‌اند.
لاوروف گفت: اما من تقریبا مطمئن هستم که اتخاذ چنین تصمیمی قطعا بعد از [هر گونه] حمله به ایران اتخاذ خواهد شد. اگر این [حمله به ایران] اتفاق بیفتد کشورهای جهان سومی اطراف ایران توقف کرده و به این درک می‌رسند که اگر بمب هسته‌ای داشته باشند هیچ کس نمی‌تواند به طور واقعی این کشورها را آزار دهند.
وزیر خارجه روسیه تاکید کرد: دانشمندان تمامی کشورها با این موضوع موافقند که حمله علیه ایران می‌تواند برنامه هسته‌ای این کشور را آهسته کند اما آیا باعث تعطیل شدن آن می‌شود یا باعث نابودی آن می‌شود، هرگز.

وزرای خارجه سوئد و فنلاند: دیپلماسی تنها راه‌ حل موضوع هسته ای ایران است
بر اساس این گزارش، وزرای خارجه سوئد و فنلاند در یادداشتی مشترک در روزنامه آمریکایی "نیویورک تایمز"، دیپلماسی را تنها راه‌ حل موضوع هسته ای ایران دانستند.
وزرای خارجه سوئد و فنلاند در این یادداشت با ابراز نگرانی از مطرح‌شدن احتمال اقدام نظامی علیه تاسیسات هسته‌ای ایران اعلام کردند حمله نظامی به ایران نه تنها نقض آشکار منشور سازمان ملل است بلکه نتایج منفی در سراسر منطقه به همراه داشته و مانع دستیابی به اهداف مورد نظر خواهد شد.
آنها با اشاره به اینکه برای حل موضوع هسته‌ای ایران علاوه بر حمله نظامی، گزینه‌های دیگری نیز وجود دارد، تاکید کردند فشار‌ها و تحریم‌های سیاسی و اقتصادی علیه ایران پس از سال 2003 اعمال شد اما فرصت‌های دیپلماتیک بسیاری نیز از دست رفت.
این دو مقام اروپایی تصریح کردند که اقدام نظامی علیه ایران موجب آغاز درگیری‌های گوناگون در سراسر منطقه می‌شود که نتایج آن برای کسی قابل پیش‌بینی‌ نباشد. این ناآرامی‌ها سرانجام می‌تواند با ایجاد چندین کشور هسته‌ای در یکی از منطق حساس دنیا به پایان رسیده و جنگ هایی را در درون و یا علیه جهان اسلام شکل دهد.

داگان: در صورت حمله به ایران سیل موشک‌ها به سوی اسرائیل شلیک می‌شود
مئیر داگان، رئیس سابق موساد نیز گفت که اگر ایران بخواهد به مرحله تولید سلاح اتمی برسد مثلا غنی سازی اورانیوم تا 90 درصد، اسرائیل آگاه خواهد شد.
داگان گفت در این مرحله اگر جامعه جهانی برنامه هسته‌ای ایران را متوقف نکرده باشد، در آن صورت اسرائیل باید به سایت‌های هسته ای ایران حمله کند.
این مقام امنیتی سابق اسرائیل که در بیمارستان حیفاء صحبت می‌کرد، گفت که اسرائیل هم اکنون نباید به ایران حمله کند و حمله به تاسیسات هسته‌ای ایران باید آخرین گزینه باشد.
رئیس سابق موساد ادامه داد که نیروی هوایی اسرائیل توانایی آسیب زدن جدی به سایت‌های هسته ای ایران را داراست اما هشدار داد که چنین حمله‌ای عواقب جدی برای اسرائیل به همراه خواهد داشت.
وی پیش‌بینی کرد در صورتی که اسرائیل به ایران حمله کند صدها موشک همانند سیل از سوی حزب‌الله و دیگر گروه‌های وابسته به ایران در نوار غزه به سوی اسرائیل شلیک خواهد شد.



خدایا بچه های بند ۳۵۰ را دریاب
 جــرس: زندانی سیاسی بابک داشاب که برای چند روز عید از بند ۳۵۰ اوین به مرخصی آمده، گوشه هایی از خاطرات خود از برگزاری عید نوروز در بند ۳۵۰ زندان اوین توسط محبوسین سیاسی را شرح داده است.
به گزارش «ندای سبز آزادی»، این زندانی سیاسی و فعال جنبش سبز، در این یادداشت که با عنوان "خدایا بچه های ۳۵۰ را دریاب"، منتشر شده، نوشته است:
به صحرا شدم.عشق باریده بود و زمین تر شده. چنانچه پای به برف فرو شود ،به عشق فرو می شد/
علی ملیحی وبچه های گروه فرهنگی ۳۵۰ از یک ماه قبل برای لحظه سال تحویل برنامه ریزی کرده بودند. قرار بود مراسم سال تحویل داخل هوا خوری بند برگزار شه،تمام سین های هفت سین را جور کرده بودیم حتی ماهی قرمز هم داشتیم. روی یک میز بزرگ که پرچم ایران روش پهن شده بود هفت سین خودمان را بساط کرده بودیم،سمنو هم داشتیم.
اقای معتمد نیا برای همه بند سمنو پخته بود . امید نوروزیان چند روزقبل از عید روی یک تخته نقشه ایران را کشیده بود وروی نقشه سبزی کاشته بود. سبزی سر سفره مان نقشه ایران بود ،ایران سبز...بقیه سین های هفت سین را خانواده هایمان برایمان فرستاده بودند. خیلی ها برایمان از بیرون آجیل فرستاده بودند، آدمهایی که بیشترشان را نمی شناسیم.حاجی فیروز هم داشتیم قرار بود نقش حاجی فیروز را یکی از بچه ها بازی کنه که در دهه شصت در زندان بوده و از قضا در همان دهه شصت هم حاجی فیروز می شده .قرار بود مراسم مثل تمام مراسمهایی که ما انجا برگزار می کنیم با خواندن ای ایران شروع بشه وبا یار دبستانی و مرغ سحر در لحظه سال تحویل ادامه پیدا کنه و با اجرای تئاتر و ناهار دسته جمعی تمام بشه.
در ضمن هر اطاق برای خودش سفره هفت سین جداگانه هم داشت سبزی اطاق ما (اطاق ۹)را عبدالله مومنی کاشته بود.
از اینکه اون جا نیستم شرمنده خیلیها هستم ،کسانی که بیشتر از من مستحق بودند که عید را کنار خانوادهاشون باشند.من سال اول عیدرا در انفرادی بودم ولی سال دوم یعنی سال گذشته را در مرخصی بودم،امسال هم در مرخصی هستم ولی چند نفری هستند که هر سه عید قبلی را در زندان بودند مثل علی ملیحی، عماد بهاور، مجید دری، ضیا نبوی، محمد داوری، بهاره هدایت، مهدیه گلرو، احمد زید آبادی ...لحظه سال تحویل ، یک لحظه هم نتوانستم از فکر بچه ها بیرون بیایم، بخصوص هم اطاقیهایم، فریدون صیدی، حسن اسدی، بهمن امویی، علی جمالی، عبدالله مومنی، مهندس خرم، امید کوکبی، فتح الله سلطانی، سعید متین پور، دکتر شعله سعدی، فرشاد قربانپور، وحید لعلی پور، حاج آقا هادوی.

دعای سال تحویلم این بود خدایا بچه های ۳۵۰ را دریاب




محرومیت خانواده احمدرضا احمدپور از ملاقات

خانواده احمدرضا احمدپور زندانی سیاسی عضو جبهه مشارکت و از شاگردان مرحوم آیت الله منتظری که برای گذراندن دوره محکومیتش از زندان قم به زندان سپیدار اهواز تبعید شده، اجازه ملاقات با او را نیافتند.
نزدیکان این زندانی سیاسی اخیرا تحت محدودیت های فراوانی از جمله لغو مرخصی وی قرار گرفته اند.
به گزارش ندای سبز آزادی، در ادامه این محدودیت ها، خانواده آقای احمد پور که با وجود مشکلات زیاد و دوری راه برای ملاقات با او در ایام عید به اهواز سفر کرده بودند، اجازه ملاقات را نیافتند و عملا هیچ خبری از سلامتی این زندانی سیاسی ندارند.
پیش از این، تماس تلفنی این زندانی سیاسی نیز قطع شده و اطرافیان این روحانی خلع لباس شده نتوانسته بودند خبری از وضعیت او به دست بیاورند.
احمد رضا احمد پور جانباز شیمیایی است و این موضوع بر نگرانی خانواده و نزدیکان او افزوده است.




حکم ۹ سال حبس تعزیری برای غلامرضا حسینی، زندانی سیاسی

غلامرضا حسینی، زندانی سیاسی که حدود ۱۰ ماه را بدون ملاقات در بند ۲۰ زندان اوین و ۳ ماه را به صورت انفرادی نگهداری شده بود، توسط قاضی شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب به تحمل ۹ سال حبس تعزیری محکوم شد.
به گزارش خبرنگار کلمه، غلامرضا حسینی که متهم به همکاری با دول متخاصم است، مدیر شرکت خدمات فنی-مهندسی در زمینه انتقال نیرو و دیتا بود که سوم آبانماه ۸۹ در فرودگاه بین المللی امام خمینی در حالیکه عازم کشور تایلند برای خرید اجناس کامپیوتری بود دستگیر و به بند ۲۰۹ منتقل شد.
۳ ماه انفرادی به همراه بازداشت همسر و تهدید به بازداشت سایر اعضای خانواده موجب شد تا غلامرضا حسینی هر آنچه بازجویان او درخواست داشتند را به عنوان اعتراف بگوید.
غیر از گزارش وزارت اطلاعات و اعترافات تحت اجبار، هیچ مستندی در پرونده این زندانی که ۱۸ ماه را در بازداشت موقت قرار دارد، وجود ندارد.
برای این زندانی سیاسی، پس از بازجویی ها، قرار ۳۰۰ میلیونی صادر شد ولی مقامات دادستانی اجازه تودیع قرار را ندادند و این در حالی است که این زندانی سیاسی سرپرست پدر و مادر و همسر و فرزندش محسوب می شود.
پیام ابوطالبی وکیل این زندانی با فشار و بازجویان و به این بهانه که امکان مصاحبه با رسانه های خارجی دارد، از وکالت عزل شد و یک وکیل دیگر جایگزین او شد.
غلامرضا حسینی در محضر دادگاه بارها به اقدامات غیر قانونی بازجویانش در اعمال فشار غیر قانونی در جریان تحقیق اشاره کرد و اعترافات تحت شکنجه خود را رد کرد ولی شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب بر اساس همان اعترافات حکم محکومیت ۹ ساله صادر کرد.
شکنجه، تهدید به اعدام، تهدید به بازداشت اعضای خانواده، بازداشت همسر و انتقال به بند ۲۰۹ از جمله مواردی از فشار بود که علاوه بر ۳ ماه انفرادی در سلولی موسوم به دخمه و ۱۰ ماه ممنوعیت ملاقات و تلفن از مفاد نقض حقوق این زندانی و آیین دادرسی کیفری است.




هرانا؛ تشدید فشارها بر شهروندان بهایی بازداشتی در شیراز

خبرگزاری هرانا - فشارها بر ۱۰ شهروند بهایی بازداشتی در شیراز که در ۲۶ اسفندماه سال گذشته از بازداشتگاه پلاک ۱۰۰ اطلاعات به زندان کین آباد و عادل آباد منتقل شده‌اند، تشدید شده است.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، ۱۰ تن از بهاییان شیراز که در ۱۴ بهمن ماه ۱۳۹۰، دستگیر شده بودند از بازداشتگاه پلاک ۱۰۰ اطلاعات به زندان‌های دیگری منتقل شدند. ترتیب این انتقال بدین شکل است که زنان به زندانی به نام کین آباد (پیر بنو) و مردان را به عادل آباد فرستاده‌اند.
پس از این جابه جایی، خانواده‌ی این افراد با مراجعه به زندان‌های مذکور، خواستار باخبری از وضعیت عزیزان خود شدند. ایشان نامه‌ای از دادگاه انقلاب گرفته بودند که بر پایه‌ی آن، اجازه داشتند به طور حضوری ملاقات کنند. بااین حال پس از ساعت‌ها انتظار موفق شدند تنها ۱۰ دقیقه ملاقات داشته باشند.
بر این اساس وضعیت روحی ایشان به علت تحت فشار قرار داشتن نامساعد توصیف شده است. علاوه بر این گزارش شده است که طی این مدت ماموران امنیتی با برخی بازداشت شدگان رفتار توهین آمیزی داشتند و حتی تعدادی را مورد ضرب و شتم از ناحیه‌ی سر و صورت نیز قرار دادند.
لازم به یادآوری ست که ماموران امنیتی در ۱۴ بهمن ۱۳۹۰ به خانه‌های تعداد زیادی از بهائیان شیراز یورش بردند و ۱۱ نفر را دستگیر کردند.