۱۳۹۰ بهمن ۲۲, شنبه

روز شنبه بخش دوّم، تحلیل ها و آخرین گزارشات از اعتراضات، بازداشتها، زندان، و بیدادگاهها --- بیانیه ها

بر اساس آخرین گزارش آژانس بین‌المللی انرژی، تحریم خرید نفت ایران، بر روند تولید و صادرات نفت این کشور تاثیر گذاشته و مشتریان نفت ایران در هفته‌های اخیر واردات نفت از دیگر کشورهای تولیدکننده را افزایش داده‌اند.
در آخرین گزارش ماهانه آژانس بین المللی انرژی که روز جمعه، دهم فوریه (۲۱ بهمن)، منتشر شد، آمده است: با آن که اتحادیه اروپا ممنوعیت خرید نفت خام ایران را از ماه ژوئیه اجرایی می‌کند، در شرایط کنونی روند خرید و فروش نفت در بازار جهانی تغییر کرده و مبادلات جدیدی در حال شکل‌گیری است.
به گزارش این نهاد بین‌المللی، برآوردها نشان می‌دهد که با اجرایی شدن تحریم خرید نفت خام ایران از سوی اتحادیه اروپا، دیگر کشورهای تولیدکننده نفت می‌توانند تا یک میلیون بشکه از مجموع ۲ میلیون و ۶۰۰ هزار بشکه نفت خام صادراتی روزانه ایران را جبران کنند.
فعالان در بازار نفت به خبرگزاری رویترز گفته‌اند که این برآورد آژانس بین‌المللی انرژی زیاد به نظر می‌رسد، ولی تحت هر سناریویی، این احتمال وجود دارد که تولید و صادرات نفت ایران به میزان قابل توجهی کاهش یابد.
رویترز به نقل از موسسه جی‌بی‌سی که یک نهاد مشاوره انرژی مستقل است، گزارش داده است که تولید نفت خام ایران امسال حدود ۹ درصد کاهش می‌یابد و به ۳ میلیون و ۳۰۰ هزار بشکه در روز می‌رسد.
برآورد شده است که ظرفیت تولید نفت خام ایران در دو سال گذشته بیش از ۲۵۰ هزار بشکه در روز کم شده است و امسال ممکن است ۳۰۰ هزار بشکه دیگر از تولید نفت ایران کاسته شود.
"احتمال توقف تولید نفت ایران"
آژانس بین‌المللی انرژی که به عنوان مشاور برای بسیاری از کشورهای صنعتی جهان فعالیت می‌کند، اعلام کرده است که احتمالا بر اثر تحریم خرید نفت ایران، این کشور ناگزیر می‌شود بخشی از نفت خام خود را که به فروش نرفته است، در نفتکش‌ها به صورت ذخایر نفت روی آب نگهداری کند و یا حتی در صورت ادامه تحریم‌ها، تا پایان سال میلادی جاری، تولید نفت را متوقف کند.
در این گزارش آمده است: "تحریم‌های بین‌المللی که صادرات کنونی نفت ایران را هدف قرار داده است، تا اول ماه ژوئیه اجرایی نمی‌شود، ولی این محدودیت ها از هم‌اکنون بر روند تجارت نفت خام در بازارهای اروپا، آسیا و خاورمیانه تاثیر گذاشته است."
آژانس بین‌المللی انرژی اضافه کرده است: "در سال گذشته اتحادیه اروپا واردکننده تنها حدود ۶۰۰ هزار بشکه از نفت خام صادراتی روزانه ایران بوده است، ولی تحریم‌های اقتصادی گسترده آمریکا و اتحادیه اروپا که برای محدودیت تعاملات مالی با بانک مرکزی ایران اعمال شده‌اند، می‌تواند تاثیر به مراتب بیشتری بر روند صادرات نفت ایران بگذارد و مهم‌ترین مسیر پرداخت پول نفت ایران را مسدود کند."
در این گزارش آمده است: "خریداران اروپایی، واردات نفت خام ایران را کاهش داده‌اند و خریداران آسیایی به دنبال یافتن گزینه‌های دیگری هستند."
این آژانس، کشورهای روسیه، عراق و عربستان سعودی را به عنوان کشورهایی که می‌توانند کمبود ناشی از توقف احتمالی تولید نفت ایران را جبران کنند، معرفی کرده است.
"واردات چین هم کم می‌شود"
در گزارش ماهانه آژانس بین‌المللی انرژی همچنین آمده است که چین به عنوان بزرگ‌ترین خریدار نفت خام ایران، در یک سال گذشته روزانه حدود ۵۵۰ هزار بشکه از نفت خام صادراتی این کشور را وارد کرده است، ولی احتمالا در سه ماه اول سال ۲۰۱۲ میلادی، معادل حدود نیمی از این میزان نفت خام را از ایران می‌خرد.
اختلاف نظر بر سر قیمت خرید نفت خام، دلیل کاهش احتمالی واردات نفت خام ایران از سوی چین اعلام شده است؛ "بر اساس گزارش‌ها، چین خرید نفت خام از عربستان سعودی، روسیه و آنگولا را در ماه‌های اخیر افزایش داده است."
به گزارش آژانس بین‌المللی انرژی، هند به عنوان یکی دیگر از خریداران عمده نفت خام ایران، به خرید نفت بیشتر از عربستان سعودی روی آورده است.
دیگر خریداران نفت خام ایران در آسیا از جمله ژاپن و کره جنوبی هم میزان خرید نفت خام از کشورهای غرب آفریقا به ویژه آنگولا و نیجریه را افزایش داده‌اند.



شورای نگهبان در ایران از افرادی که صلاحیت آنها برای نامزدی انتخابات آتی مجلس شورای اسلامی رد شده، خواسته است تا شکایت کنند.
در اطلاعیه‌ای که خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) منتشر کرده، شورای نگهبان اعلام کرده است: آن عده از داوطلبان نمایندگی مجلس که توسط هیات‌های اجرایی و هیات مرکزی نظارت تایید صلاحیت شده‌اند، ولی شورای نگهبان صلاحیت آنها را تایید نکرده است، می‌توانند شکایت خود را تحویل دهند.
بر اساس این اطلاعیه، معترضان می‌توانند حداکثر در مدت سه روز از تاریخ ابلاغ فرماندار یا بخشدار حوزه انتخابیه، شکایت خود را به دفاتر بازرسی و نظارت بر انتخابات تحویل دهند.



همزمان با ادامه خشونت‌ها در چندین شهر سوریه، دیپلمات‌ها در سازمان ملل متحد از به جریان افتادن تلاش‌هایی جدید توسط عربستان سعودی برای طرح قطعنامه‌ای دیگر علیه دولت سوریه خبر داده‌اند.
براساس گزارش‌ها، مجمع عمومی سازمان ملل متحد به مرکز تمرکز اقدامات جدید برای تحت فشار گذاشتن دولت سوریه به منظور پایان دادن به خشونت‌ها علیه غیرنظامیان این کشور تبدیل شده است.
نمایندگان عربستان سعودی در سازمان ملل متحد پیش‌نویس قطعنامه‌ای را بین اعضای مجمع عمومی سازمان ملل متحد پخش کرده‌اند که متنی مشابه پیش‌نویس قطعنامه ای دارد که روسیه و چین در شورای امنیت سازمان ملل متحد آن را وتو کردند.
طراحان این پیش‌نویس جدید، خواهان پایان دادن به خشونت‌ها از سوی طرف‌های درگیر در سوریه و نیز کناره‌گیری بشار اسد، رئیس جمهور سوریه، از قدرت شده‌اند.
مجمع عمومی سازمان ملل متحد روز دوشنبه، ۱۳ فوریه، وضعیت سوریه را بررسی خواهد کرد.
ادامه خشونت‌ها؛ هیچ کس مسئولیت نمی‌پذیرد
در شرایطی که انفجار دو بمب در شهر حلب در روز جمعه، دهم فوریه، مرگ دست‌کم ۲۸ نفر را به دنبال داشت، دولت و مخالفان دولت سوریه یکدیگر را به عنوان مسئول این انفجارها معرفی می‌کنند.
حلب دومین شهر بزرگ سوریه و از مراکز اصلی فعالیت‌های اقتصادی این کشور به شمار می‌رود و از زمان آغاز اعتراضات ضددولتی در سوریه، وضعیت کمابیش آرامی داشته است.
تلویزیون دولتی سوریه در گزارشی "گروه‌های تروریست مسلح" را مسئول این انفجارها معرفی کرد.
در عین حال، مقامات ارتش آزاد سوریه که از گروه‌های مخالف دولت این کشور است، گفته‌اند که در زمان انفجار بمب‌ها با نیروهای امنیتی در محل حادثه درگیر بوده‌اند، ولی دولت عامل انفجارها است.
همچنین روز جمعه، دهم فوریه، رابرت فورد، سفیر آمریکا در سوریه در متنی که در صفحه فیس بوک سفارت آمریکا در دمشق منتشر شد، "استفاده از تسلیحات سنگین...در مناطق مسکونی" شهر حمص را محکوم کرد.
دیجیتال‌گلوب که یک شرکت خصوصی آمریکایی و ارائه‌دهنده تصاویر دیجیتالی ماهواره‌ای است، عکس‌هایی را منتشر کرده است که نشانگر فعالیت نیروهای نظامی سوریه در شهر حمص در روز جمعه، دهم فوریه، است.
حمص برای چندین روز زیر آتش سنگین نیروهای دولتی سوریه بوده است.
استفان وود، مدیر مرکز تحلیل دیجیتال‌گلوب به آسوشیتدپرس گفته است که این تصاویر نشان می‌دهد سطح فعالیت‌های نظامیان سوریه در داخل شهر حمص و اطراف آن در مدت ۲۴ ساعت گذشته افزایش یافته است.
"ادامه کشتار"
روز جمعه، دهم فوریه، مخالفان دولت از استقرار تانک‌های نظامیان در اطراف چندین منطقه شهر حمص که در اختیار مخالفان دولت است، خبر دادند.
در طول روز جمعه نیز صدای تیراندازی و آتشبار پراکنده در حمص به گوش می‌رسید و گزارش شد که دست‌کم ۴ نفر در منطقه باب‌عمرو کشته شده‌اند.
مخالفان دولت می‌گویند که بمباران شدید بسیاری از بخش‌های حمص از روز شنبه گذشته تاکنون مرگ بیش از ۴۰۰ نفر را به دنبال داشته است.



بهرام عکاشه پدر علم زلزله‌شناسی ایران می‌گوید: زلزله بزرگ تهران ۳۰ سال تاخیر دارد
زلزله تهران را لرزاند و احتمال وقوع پس‌لرزه در روزهای آینده وجود دارد. بهرام عکاشه کارشناس زلزله‌ در ایران به دویچه وله می‌گوید: «زلزله‌های اخیر همه با هم مرتبط است و زلزله بزرگ تهران ۳۰ سال تاخیر دارد.»
زمين لرزه‌ای با قدرت ۷ / ۴ ریشتر (مقياس امواج درونی زمين)، ساعت ۱۲ و ۲۹ دقيقه روز جمعه ۲۱ بهمن ماه، مناطقی از شرق استان تهران را لرزانده است.
این زمین لرزه در تهران، دماوند، فیروزکوه، گرمسار و ورامین احساس شده است.
کانون این زلزله را ۴۰ كيلومتری جنوب شرقی دماوند و ۴۲ كيلومتری شمال گرمسار و ۸۰ كيلومتری شرق ورامين اعلام کرده است.

معاون پژوهشی پژوهشگاه بين‌المللي زلزله گفته است، «یکی از گسل‌های جنوب شرقی تهران مسبب این زلزله بوده و انتظار می رود پس لزره‌های این زلزله طی چند روز آینده نیز ادامه داشته باشد.»
بهرام عکاشه، پدر علم زلزله‌شناسی ایران در گفت‌و‌گو با دویچه وله زلزله اخیر را با زلزله‌های هفته‌های اخیر در نیشابور، استان گلستان، کرمان و... مرتبط می‌داند و می‌گوید: «ما منتظر زلزله بالای ۷ ریشتر هستیم.»
دویچه وله: زلزله‌ی خفیفی که امروز در بخش‌هایی از تهران هم احساس شده، چه ارتباطی با زلزله‌های هفته‌‌های اخیر در نیشابور، استان گلستان، کرمان و... دارد؟
بهرام عکاشه: این زلزله‌ها باهم ارتباط دارند. زلزله‌ای که چند روز پیش در بوشهر اتفاق افتاد، زلزله‌ای که در کرمان و سمنان اتفاق افتاد، زلزله‌ای که در چند هفته‌گذشته در منطقه ‌شمال ایران، منطقه گیلان و دریای خزر اتفاق افتاد. حتی می‌توانم بگویم در چند ماه گذشته زلزله‌های متعددی که حداکثر وسعت‌شان تا ۵ ریشتر اتفاق افتاد، این‌ها باهم ارتباط ندارند. ولی یک نکته‌ی خیلی مهم وجود دارد که این‌ زلزله‌ها را به هم ارتباط می‌‌دهد.
به این معنا که کل منطقه، منظورم منطقه‌ صفحه ایران است، چه زاگرس و چه البرز، چه منطقه‌ ترکیه و چه منطقه ‌تاجیکستان و منطقه‌ ترکمنستان، همه تحت فشار بازشدن دریای احمر در حرکت شبه قاره‌ی هند به سمت جنوب غرب هستند.
منطقه در حال استرس است و این استرس‌ها در مکان‌های مختلف آزاد می‌شود. باید منتظر بمانیم و ببینیم که کاندیدای زلزله‌ بیش از هفت ریشتر کجاست؟ متاسفانه علم هنوز قادر نیست بگوید که کاندیدای زلزله بیش از هفت ریشتر کجاست. ولی قطعا ما منتظر هستیم که یک زلزله ‌هفت ریشتر بیاید.
برای این که دوره‌ی تکرار یا دوره بازگشت زلزله‌های بیش از ۷ ریشتر حدود ۱۲ـ ۱۰ سال است. الان حدود ۱۵ـ ۱۴ سال است که زلزله‌ بزرگی را شاهد نبودیم. آخرین زلزله بزرگی که در ایران اتفاق افتاد، سال ۱۳۷۶ یعنی ۱۴ سال پیش بود. از لحاظ آماری باید یک زلزله‌ی بزرگ بیش از ۷ ریشتر داشته باشیم ولی علم قادر نیست محل این زلزله را پیش‌بینی بکند.
تعداد زلزله‌هایی که در هفته‌ها و ماه‌های اخیر نقاط مختلف ایران را لرزانده، به نظر شما طبیعی‌ست؟ تا چه حد این امکان وجود دارد که گسلی فعال شده باشد؟

زلزله‌ی پنج ریشتر بافت فرسوده‌ی تهران را تخریب می‌کند
توجه کنید، تمام گسل‌های تهران مثل گسل‌های منطقه‌ بندرعباس، مثل گسل‌های شمال شرق ایران، مثل همه‌ گسل‌ها، گسل‌های تهران هم فعال هستند و این‌جا هر روز زلزله‌های ۱ ریشتر یا ۲ ریشتر اتفاق می‌افتد.
در مورد خود شهر تهران و حومه، حدود ۱۸۰ سال است که زلزله ‌بزرگ بیش از هفت ریشتر نداشته‌ایم. با محاسباتی که خود من شخصا انجام داده‌ام، دوره‌ی بازگشت زلزله‌های منطقه‌ تهران، صدوپنجاه سال است.
به عقیده‌ی من از دیدگاه ریاضی و آمار، ۳۰ سال تاخیر وقوع زلزله برای منطقه‌ تهران داریم. تمام گفته‌های من از روزی زلزله‌هایی که اتفاق افتاده‌اند و محاسبات آماری و ریاضی‌ است، در حالی که زمین یک مدل ریاضی نیست.
ما مجبوریم از ریاضی و آمار برای اظهارنظر کردن کمک بگیریم.
در سال‌های اخیر درباره‌ زلزله احتمالی تهران بحث فراوان بوده است. شما قبلا گفته بودید که در تهران ساختمان‌هایی وجود دارد که با زلزله ‌پنج ریشتری هم فروخواهد ریخت...
به این موضوع ایمان دارم که زلزله‌ی پنج ریشتر بافت فرسوده‌ی تهران را تخریب می‌کند. ما می‌دانیم که بیش از ۳۰ درصد تهران بافت فرسوده دارد و این بافت فرسوده برای زلزله پنج ریشتر واقعا مقاوم نیست و صدمه می‌بیند.
طبق گفته‌ی شهردار تهران، بیش از ۳۰ درصد یا حدود ۴۰ درصد بافت تهران بسیار بسیار آسیب‌پذیر است و پنج و نیم ریشتر می‌تواند برای شهر تهران مسئله‌ساز شود. اگر زلزله‌ی شش و نیم یا هفت ریشتر اتفاق بی‌افتد، به عقیده‌ی من تهران برای مدتی تعطیل خواهد شد.
در تمام این سال‌هایی که درباره احتمال وقوع زلزله در تهران بحث‌های فراوان شده است بود، فکر می‌کنید تا چه حد به ایمن‌سازی توجه شده و این مسئله جدی گرفته شده است؟
در رابطه با ایمن‌سازی الان شهرداری فعالیت زیادی انجام می‌دهد، به بافت‌های فرسوده کمک می‌کند و حمایت‌هایی می‌کند تا بافت فرسوده تقویت شود.
ولی به فرض این که بافت فرسوده هم کمی مقاوم شود، به عقیده‌ی من متاسفانه نظارت مهندسی بر سازه‌ها در ساختمان‌سازی ایران جدی نیست.
با کمال جرأت می‌گویم که این نظارت جدی نیست. ما از سال ۱۳۴۰ یعنی ۵۰ سال است که آیین‌نامه‌ ساختمان‌سازی مقاوم در مقابل زلزله داریم. نکته‌ی مهم این است که آیا این آیین‌نامه اجرا می‌شود یا نمی‌شود؟! اگر در طول این ۵۰ سال این آیین‌نامه اجرا شده چرا زلزله‌ی بم یا زلزله ‌منجیل به این شکل تخریب می‌کند.
پس معلوم است نظارت‌ها جدی نیست. امیدواریم مهندسین شهرداری‌ها در کار خودشان جدی‌تر باشند و نظارت بیشتری بر ساختمان‌سازی‌ها و سازه‌ها بکنند.
مصاحبه‌گر: حسین کرمانی
تحریریه: بهمن مهرداد



روزنامه‌ی «هندلزبلات» در تفسیری نوشته است که اسرائيل مد‌ت‌هاست نبرد با برنامه اتمی ایران را بدون جت‌های جنگنده شروع کرده: با ترور کارشناسان هسته‌ای، ویروس استاکس‌نت و خرابکاری در مراکز نظامی ایران.
روزنامه هندلزبلات تفسیری از یوزف یوفه کارشناس مسایل خاورمیانه و مدیرمسئول روزنامه Die Zeit چاپ کرده که با توجه به شرایط حاکم بر منطقه و خطراتی که مستقیم و غیرمستقیم خاورمیانه، بویژه ایران را تهدید می‌کند، از اهمیت ویژه برخورار است.
یوزف یوفه در این مقاله خاطرنشان کرده است که صدای کوبیدن بر طبل جنگ مدام به گوش می‌رسد. اروپا تحریم نفتی علیه ایران را به بوته آزمایش گذاشته و مجلس ایران می‌خواهد به عنوان اقدامی تلافی‌جویانه شیرهای نفت را از همین حالا ببندد.
پشت همه این‌ها، گمانه‌زنی درباره حمله اسرائیل به نیروگاه‌های اتمی ایران رواج دارد. لئون پانه‌تا، وزیر دفاع آمریکا حتی زمان دقیق این حمله را اعلام کرده است: بین ماه‌های آوریل و ژوئن سال جاری میلادی ( نیمه بهار و اوایل تابستان سال آینده شمسی).
نویسنده معتقد است که این اعلام آشکار نباید سرسری گرفته شود و ادامه می‌دهد که به همین دلیل نیز باراک اوباما بلافاصله اظهار نظر کرد که فکر نمی‌کند اسرائیل تصمیمی برای این اقدام گرفته باشد، «اما فشار بر ایران ادامه می‌یابد».
صحنه‌ای از ترور مصطفی احمدی روشن، کارشناس هسته‌ای در دی‌ماه گذشته در تهران
خط هوایی مستقیم برای جنگنده‌های اسرائیلی
مفسر روزنامه هندلزبلات به جنگ روانی که اسرائیل با ایران آغاز کرده اشاره می‌کند و این که شیمون پرز، رئیس جمهوری اسرائیل روز دوشنبه (۶ فوریه) گفت «ایران هیچ آینده‌ای ندارد
و ما در جنگ با ایران پیروز خواهیم شد».
این تفسیر می‌افزاید که در یک تحلیل استراتژیک می‌توان کل معادله را چنین بیان کرد: اسرائيل می‌خواهد ولی نمی‌تواند. آمریکا می‌تواند ولی نمی‌خواهد. با این همه یک فاکتور به نفع اسرائیل تغییر کرده که آن‌هم زیاد قابل اتکاء نیست: خط حمله هوایی! تا زمانی‌که آمریکا در عراق حضور داشت و آسمان این کشور تحت کنترل ‌آن بود، جنگنده‌های اسرائیلی باید ۲۰۰۰ کیلومتر را برای دور زدن مسیری که به ایران می‌رسد پشت سر می‌گذاشتند. حالا که اسرائیلی‌ها دیگر نباید آسمان عراق را دور بزنند، می‌توانند در یک خط مستقیم و با طی مسافتی ۱۵۰۰ تا ۱۲۰۰ کیلومتری به مرز ایران برسند.
مفسر روزنامه‌ی آلمانی می‌پرسد، ولی جنگنده F-15 در ایده‌آل‌ترین حالت چقدر توان پرواز دارد؟ حداکثر ۴۰۰۰ کیلومتر آن هم در صورتی که همه شرایط فراهم باشد. نخست باید فکر مسافت برگشت را هم کرد و گذشته از این باید این جنگنده‌ها تسلیحات لازم را حمل کنند و هرچه میزان این تسلیحات بیشتر باشد، امکان حمل سوخت کمتری دارند. بنابراین این حمله کار آسانی نخواهد بود.
حملات تروریستی و بمب‌گذاری به‌جای جنگ آشکار
اسرائیل سال ۱۹۸۱ تنها یک هدف در عراق را زد: نیروگاه اوزیراک. شش جت در این اقدام شرکت داشتند. ولی جنگنده‌های اسرائیلی مانند جت‌های آمریکایی دست به بمبارانی وسیع نزدند. در کنفرانس «هرسیلا»، کنفرانسی اسرائیلی مشابه کنفرانس امنیتی مونیخ یک کارشناس امور تاکید کرد که: «اسرائیل نباید همه ۵۰ هدف را تخریب کند، کافی است که مهمترین‌ها را بزند». وی افزود: «ما نباید میان همه یا هیچ یکی را انتخاب کنیم.
راه‌های میانی بسیاری وجود دارند».
مفسر هندلزبلات این سخن را چنین تعبیر کرده است که اسرائیل مدت‌هاست جنگ را شروع کرده، اما نه آن طور که در اذهان عمومی انعکاس یابد. جنگی با این روش ها: ترور کارشناسان هسته‌ای. الگوهای بسیاری برای به‌کارگیری این روش وجود دارد. مثلا در دهه ۵۰ کارشناسان موشکی آلمان که برای مصر کار می‌کردند کشته شدند. در دهه هفتاد کارشناسان تسلیحاتی عراق ترور شدند.
در ادامه‌ی این تفسیر به دیگر روش‌ها اشاره شده و آمده، استفاده از ویروس استاکس‌نت و حملات سایبری از این دست و خرابکاری در تاسیسات نظامی ایران مانند انفجاری که در یکی از مراکز سپاه در نزدیکی تهران رخ داد و در آن گذشته از ۱۸ تن از افراد سپاه، مقدم، فرمانده برنامه موشکی ایران نیز کشته شد، موشک‌های شهاب ۳ که در رژه‌های نظامی با شعار «پاک کردن اسرائیل از نقشه زمین» تزیین می‌شوند.
این تفسیر در پایان نتیجه می‌گیرد، اگر این ‌روش‌های اصلی باشند که در جنگ با ایران به کار گرفته می‌شوند، سر و صدا درباره آغاز جنگ یا حمله به ایران، تنها به منظور رد گم کردن است،
زیرا جنگ از مدت‌ها پیش به جریان افتاده است. اگر اسرائیل موفق شود با این روش جلوی برنامه هسته‌ای ایران را بگیرد، خدمتی به جهانیان کرده است. و اگر موفق نشود، بازهم استفاده از این روش به مراتب بهتر از جنگی ویرانگر است که پیامدهای آن روشن نیست. از بمب اتمی ایران هم بهتر است که می‌تواند خاورمیانه را به خانه وحشت تبدیل کند.


آیا یونان از بحران مالی- اقتصادی نجات خواهد یافت؟ دولت یونان در حالی که تنها یک گام تا ورشکستگی کامل فاصله دارد، لایحه کاهش هزینه‌های دولتی را به پارلمان این کشور ارائه داد. این برنامه شامل کاهش حداقل دستمزدها و اخراج ۱۵۰ هزار تن از مشاغل دولتی می‌شود.
دفتر نخست‌وزیری یونان در شامگاه جمعه (۲۱ بهمن/۱۰ فوریه) اطلاع داد که اعضای کابینه دولت به اتفاق آرا برنامه پیشنهادی برای اصلاحات مالی در این کشور را تصویب کرده ‌و از این طریق آمادگی خود را برای پذیرش بسته مالی از کشورهای وام‌دهنده اعلام کرده‌اند.
دولت یونان بدون این بسته مالی به‌سرعت دچار ورشکستگی خواهد شد. لوکاس پاپادموس، نخست‌وزیر یونان، درباره شکست برنامه جدید اقتصادی هشدار داد. وی تصریح کرد که ورشکستگی دولت، کشور یونان را به ماجراجویی فاجعه‌آمیزی سوق خواهد داد.

لوکاس پاپادموس، نخست‌وزیر یونان
پاپادموس تصریح کرد که اگر یونان شرایط کمیسیون سه نفره (ترویکا) متشکل از اتحادیه اروپا، بانک مرکزی اروپا و صندوق بین‌المللی پول را نپذیرد «کشور به صورتی غیرقابل کنترل به هرج و مرج اقتصادی و سپس به سوی انفجار اجتماعی کشانده خواهد شد».
نخست‌وزیر یونان با اشاره به وضعیت ناگوار اقتصادی و فشار بیش از حدی که بر اقشار میانی و کم‌درآمد این کشور در دو سال گذشته اعمال شده گفت: «ما مستقیماَ در چشم مردم یونان می‌نگریم و به آنان می‌گوییم این برنامه به لحاظ اجتماعی هزینه کمتری نسبت به یک فاجعه مالی و اجتماعی را در پی خواهد داشت.»
پاپادموس که نخست‌وزیری مستقل و بدون تعلقات حزبی است ضمن اشاره به اپوزیسیون و اعتراضات خیابانی گفت: «این اقدامی میهن‌دوستانه نیست که ما در چنین شرایطی اسلحه بر روی یکدیگر بکشیم. به جای آن باید با اتحاد، با صبر و تحمل زیاد، تمامی تصمیمات دشوار را برای نجات کشور اتخاذ کنیم و در گام بعدی آنها را به اجرا گذاریم.»
ریزش نیرو در دولت انتقالی یونان
پنج عضو کابینه دولت در اعتراض به اقدامات ریاضتی شدید در روز جمعه (۱۰ فوریه) از سمت‌های خود استعفا کردند. چهار تن از این وزیران از حزب راست‌گرای LAOS هستند. پیشتر رئیس این حزب حمایت خود را از دولت پاپادموس اعلام کرده بود.
این برنامه که پیش‌نویس آن به صورت لایحه به پارلمان یونان ارائه شده، قرار است در روز یک‌شنبه (۱۲ فوریه) به رای گذاشته شود. در این لایحه کاهش حداقل دستمزدها در بخش خصوصی نیز منظور شده است. از سوی دیگر حدود ۱۵۰ هزار تن از کارکنان دولتی نیز بتدریج تا سال ۲۰۱۵ شغل خود را از دست خواهند داد. تا سال ۲۰۱۵ میلادی یونان باید در مجموع ۱۴ میلیارد یورو صرفه‌جویی کند. تنها در سال جاری میلادی این صرفه‌جویی بیش از ۳ میلیارد یورو خواهد بود.
تصویب این برنامه ریاضتی پیش‌شرط کمک‌های مالی اتحادیه اروپا و صندوق بین‌المللی پول به یونان است. بسته کمکی به یونان حدود ۱۳۰ میلیارد یورو است که این کشور در حال حاضر نیازی حیاتی بدان دارد. در صورتی که این کمک‌های مالی به یونان ارسال نشوند، دولت این کشور در ماه مارس ورشکسته خواهد شد و امکان پرداخت هزینه‌های جاری خود را نخواهد داشت.
برای جلوگیری از ورشکستگی یونان ضروری است که طلبکاران از ۱۰۰ میلیارد بدهی‌های یونان نیز چشم‌پوشی کنند. قرار است طلبکاران خصوصی بزودی با مقامات دولتی یونان برای رسیدن به یک توافق در آتن دیدار داشته باشند.




کنفرانس مطبوعاتی اپوزیسیون سوریه در برلین 
اپوزیسیون سوریه در یک کنفرانس مطبوعاتی در برلین خواستار حمایت دولت آلمان از مقاومت مردم این کشور، به رسمیت شناختن شورای ملی سوریه به عنوان نماینده واقعی مردم و اخراج سفیر رژیم اسد از برلین شد.
در حالی‌که مردم در شهرهای حمص، حماه، حلب و درعا کشته می‌شوند، نیروهای اپوزیسیون سوریه در خارج می‌کوشند نظر جامعه بین‌المللی را برای پشتیبانی ازمبارزه هموطنان خود جلب کنند. فرهاد احما، عضو شورای ملی سوریه، در یک کنفرانس مطبوعاتی در روز جمعه (۲۱ بهمن/۱۱ فوریه) در برلین اعلام کرد: «ما در سوریه با نقض شدید حقوق‌بشر روبرو هستیم. منظور ما از نقض حقوق‌بشر کشتار جمعی، تجاوز، شکنجه و ربودن معترضان در سوریه است.»
به گفته نیروهای اپوزیسیون، ارتش سوریه با بکارگیری تانک، خمپاره‌انداز و توپخانه علیه مناطق مسکونی، بیمارستان‌ها و مدارس می‌کوشد مقاومت مردم سوریه را درهم شکند. ارتش اسد به «غیرنظامیانی حمله می‌کند که تصمیم گرفته‌اند در خیابان‌ها برای آزادی خود دست به تظاهرات زنند».
فرهاد احما، عضو شورای ملی سوریه
در کنفرانس مطبوعاتی تاکید شد که اقدامات سرکوبگرانه دولت سوریه نقض حقوق‌انسانی است و رهبری سوریه و شخص بشار اسد به خاطر این جنایات باید از سوی دادگاه بین‌المللی کیفری لاهه مورد پیگرد قرار گیرد.
اپوزیسیون سوریه رسماَ از جامعه جهانی خواست که از مقاومت مردم سوریه حمایت کنند. در پی مخالفت چین و روسیه با تصویب قطعنامه علیه رژیم اسد در شورای امنیت سازمان ملل متحد، حال اپوزیسیون سوریه و برخی کشورهای غربی و عربی در پی ایجاد ائتلافی خارج از سازمان ملل هستند.
"خواستار پشتیبانی سیاسی هستیم و نه نظامی"
هوزان ابراهیم، سخنگوی شبکه هماهنگی محلی سوریه و عضو دفتر اصلی شورای ملی سوریه، در این کنفرانس اعلام کرد: «ما خواهان حمله نظامی نیستیم، بلکه خواستار حمایت سیاسی هستیم.» ابراهیم که حدود ۷ ماه است در آلمان به سر می‌برد، پیش از خروج از سوریه دو بار به زندان افتاده بود.
هوزان ابراهیم، عضو دفتر مرکزی شورای ملی سوریه
ابراهیم تاکید کرد که در حال حاضر اپوزیسیون سوریه خواهان مداخله نظامی نیروهای بین‌المللی یا ایجاد منطقه امن در سوریه نیست، اما معترضان خواهان انزوای کامل رژیم اسد و تشدید تحریم‌های اقتصادی علیه دولت وی هستند.
این عضو ارشد اپوزیسیون سوریه از جامعه جهانی رسماَ خواست که "شورای ملی سوریه" را به عنوان نماینده قانونی مردم سوریه به رسمیت بشناسد و رژیم اسد در دمشق را فاقد مشروعیت سیاسی بداند.
تقاضای اخراج سفیر سوریه از آلمان
فرهاد احما تصریح کرد: «ما از اقدام دولت آلمان مبنی بر اخراج ۴ دیپلمات سوریه استقبال می‌کنیم.» وی گفت اما اخراج این چهار تن کافی نبوده و باید سفیر سوریه در برلین نیز از آلمان اخراج شود.
الیاس پرابو، بانی انجمن حمایت از "انقلابیون سوریه" گیدو وستروله، وزیر امور خارجه آلمان، روز پنج‌شنبه (۹ فوریه/۲۰ بهمن) از اخراج سه دیپلمات مرد و یک دیپلمات زن سوری از خاک آلمان خبر داد. به این دیپلمات‌ها و اعضای خانواده‌هایشان سه روز فرصت داده شد تا آلمان را ترک کنند. وستروله گفت که اخراج این افراد در پی «دستگیری دو مظنون به جاسوسی برای سوریه در خاک آلمان» صورت گرفته است. طبق اظهارات وزیر امور خارجه آلمان، سفیر سوریه در این کشور از تصمیم دولت آلمان مبنی بر اخراج این دیپلمات‌ها آگاه شده است.

نمایندگان اپوزیسیون سوریه از دولت آلمان خواستند که روابط خود را با رژیم بشار اسد قطع و از پناه‌جویان سوری در آلمان پشتیبانی کند. این بدین معناست که دولت آلمان باید قانون بازگرداندن پنا‌هجویان به سوریه را لغو کند و اخراج اجباری پناه‌جویان سوری را به‌سرعت متوقف سازد.
در آلمان در حال حاضر حدود ۳۲ هزار شهروند سوری زندگی می‌کنند. صدها تن از آنان پناه‌جویانی هستند که باید به حکم دادگاه‌های آلمان هر چه زودتر خاک این کشور را ترک کنند.
فرهاد احما خود از سال ۱۹۹۶ میلادی ساکن آلمان است. اما به گفته احما، او نیز از فشار و آزار حکومت اسد در خارج در امان نبوده است. وی در اواخر دسامبر ۲۰۱۱ در آپارتمان خود مورد حمله مهاجمان ناشناس قرار گرفت و به شدت مضروب شد. به گمان احما، مهاجمان از ماموران حکومت اسد بوده‌اند.
کمک‌های جامعه آلمان به مردم سوریه
اپوزیسیون سوریه از سوی فعالان جنبش مدنی آلمان نیز مورد پشتیبانی قرار می‌گیرد. الیاس پرابو با ایجاد انجمنی با نام "حامیان انقلاب" می‌کوشد کمک‌های مالی را جمع‌آوری سازد و مقاومت علیه رژیم اسد را سازماندهی کند. به گفته وی، ۸۰۰ یورو در ماه می‌تواند زندگی چهار فعال مدنی در شرایط مخفی در سوریه را تامین کند.
پرابو می‌گوید: «این درخواست از سوی علاقمندان سوریه مورد استقبال قرار گرفته است.» تا کنون بیش از ۷۰۰ نفر اعلام آمادگی کرده و خواهان حمایت از انقلابیون سوریه هستند.
نیروهای اپوزیسیون با این کمک‌های مالی می‌توانند، کامپیوتر، دوربین و امکانات اینترنتی خریداری کنند تا جامعه جهانی را از رویدادهای سوریه آگاه سازند. از سوی دیگر بخشی از این کمک‌ها صرف تهیه دارو و وسایل اولیه پزشکی برای درمانگا‌ه‌های مخفی مخالفان خواهد شد. هم اکنون در این درمانگاه‌ها ده‌ها تن از نیروهای اپوزیسیون سوریه مورد مداوا قرار می‌گیرند.




آنچه می خواهید در مورد ویزای آمریکا بدانید

 با قطع روابط ديپلماتيک بين تهران واشينگتن مساله گرفتن ويزای آمريکا برای ايرانيان گاهی با مشکلات و پرسش‌هايی همراه بوده است. عده زيادی از شنوندگان راديو فردا و خوانندگان وبسايت ما مدت‌هاست که درباره شرايط اخذ ويزا، مشکلات سفر به کشورهای همسايه برای گرفتن ويزا و جزييات مربوط به پرکردن فرم‌های درخواست ويزا با ما تماس گرفته‌اند و از ما خواسته‌اند که در اين مورد برنامه‌ای تهيه کنيم. اکنون اين فرصت پيش آمده که با سارا گرو، يکی از مسئولان امور کنسولی وزارت خارجه آمريکا که به زبان فارسی هم صحبت می‌کند گفت‌وگو کنيم و تعدادی از پرسش‌ها و احتمالا ناروشنی‌های روند اخذ ويزا را با او در ميان بگذاريم.

 ايرانيان چطور می‌توانند برای اخذ ويزا اقدام کنند و بايد در کدام کشورها به سفارتخانه‌های آمريکا مراجعه کنند
  متشکرم از شما به خاطر اينکه مرا دعوت کرديد. سلام به شنوندگان راديو فردا. روند گرفتن ويزا برای آمريکا مثل ويزای شنگن نيست. خيلی فرق دارد. بدون استثنا هر متقاضی بايد شخصا حضور داشته باشد برای مصاحبه با کنسول. ويزاهای مهاجرتی و غيرمهاجرتی با هم فرق دارند. هريکی قوانين متفاوت هم دارد. برای ويزاهای غيرمهاجرتی مثل ويزاهای توريستی و يا تحصيلی متقاضی بايد فرم DS-۱۶۰  را پر کند. اين فرم را می‌تواند از طريق اينترنت داونلود کند. فقط بايد برود وبسايت ما يا سفارت مجازی و يا سفارت آمريکا در ترکيه يا امارات و آنجا لينکش هست.

گفتگوی جمشید زند با سارا گرو را بشنوید


در کدام کشورهای جهان ايرانی‌ها می‌توانند بروند و درخواست ويزا کنند برای آمريکا؟
  برای ويزاهای غيرمهاجرتی بهتر است که متقاضيان ايرانی بروند آنکارا يا دوبی. چون آنجا کنسول‌ها فارسی بلدند و با همه مدارک تحصيلی و همه سيستم ايرانی آشنا هستند. برای ويزاهای مهاجرتی می‌توانند بروند آنکارا،‌ ابوظبی،‌ فرانکفورت،‌ وين يا ناپل.
 

خانم گرو،‌ قبل از اينکه ايرانی‌ها بخواهند درخواست ويزايشان را به سفارتخانه‌های آمريکا در کشورهای مختلف بدهند چه مدارکی را بايد آماده کنند؟
البته همه بايد پاسپورت معتبر داشته باشند. بايد فرم دی اس ۱۶۰ پر کنند که گفتم می‌توانند داونلود کنند از طريق اينترنت و اين فرم را بايد به انگليسی پر کنند. بايد رسيد هزينه داشته باشند. اين هزينه‌ها بايد قبل از مصاحبه به بانک پرداخته شود. اين برای ترکيه در بانک تب و برای امارات نشنال بانک آو ابوظبی و بايد دو تا عکس داشته باشند. عکس‌ها بايد پنج سانتی‌متر در پنج سانتی‌متر باشد و با زمينه سفيد. برای ويزاهای تحصيلی بايد فرم  I ۲۰ هم داشته باشند.

آيا ايرانی‌هايی که می‌خواهند بروند آمريکا چه توريستی و چه دانشجويی ضمانت مالی لازم دارند؟

ضمانت مالی که البته برای ويزای تحصيلی بله. ولی مجبور نيستند يک دعوت‌نامه يا نامه از فاميل و دوست داشته باشند. مجبور نيستند. ولی البته وقتی که می‌روند برای مصاحبه ممکن است کنسول ازشان بپرسد که برای کجا برود پيش کی برود و قصدشان چيست؟

يعنی بهتر است که آنهايی که می‌خواهند بروند آمريکا دعوت‌نامه داشته باشند از اعضای خانواده يا دوستان شان؟

نه. برعکس. يعنی می‌توانند همراه داشته باشند ولی لازم نيست. يعنی مجبور نيستند. 

اگر متقاضيان ويزا سئوالی درباره مراحل گرفتن ويزا يا مدارک لازم داشته باشند اين سووال‌ها را کجا و چگونه می‌توانند مطرح کنند؟ به شما زنگ بزنند يا شخصا به سفارتخانه‌های آمريکا مراجعه کنند؟

نه. لطفا بهتر است زنگ نزنند چون ما نمی‌توانيم جواب بدهيم. ولی هميشه می‌توانند بروند صفحه اينترنت ما. می‌توانند بروند صفحه سفارتخانه مجازی Virtual Embassy Tehran  بروند، می‌توانند بروند صفحه سفارت آمريکا در امارات يا در ترکيه و آنجا در سمت چپ يک جا هست که می‌گويد contact us  می‌توانند آنجا برای ما پيغام بگذارند. ولی بايد به انگليسی بنويسند.

  اگر يک متقاضی ويزا پيغام برای شما بفرستد ايميل برای شما بفرستد چقدر طول می‌کشد برای شما که جوابش را بدهيد؟

معمولا تا ۱۰ روز  جواب می‌دهيم.

چه مدت طول می‌کشد معمولا که متقاضيان بتوانند جوابی از سفارت آمريکا درباره ويزايشان بگيرند؟
  همان موقع مصاحبه کنسول به متقاضی خواهد گفت که ويزا يا قبول شده يا رد شده و يا احتياج به مراحل اداری بيشتری دارد. اگر ويزا احتياج به مراحل اداری بيشتری داشته باشد متقاضی بايد از طريق  اينترنت چک کند. بايد برای گرفتن ويزا دوباره به سفارتخانه برود برای تحويل پاسپورت. بعضی‌ وقتها اين مراحل اداری تا ۶۰ روز طول می‌کشد.


يعنی يک نفر درخواست کند و مدارک را که تکميل هست به شما بدهد،‌ شما چند روز يا چند هفته بعد قرار مصاحبه با او می‌گذاريد؟

قرار مصاحبه فرق می‌کند. الان نمی‌توانيم قرار ملاقات بدهيم. ولی يک بار آمده برای مصاحبه ويزا همان روز  جواب می‌گيرد. يا قبول می‌شود و يا رد می‌شود و يا احتياج به مراحل اداری بيشتری دارد.

يعنی يک نفر برود مثلا سفارت آمريکا در آنکارا و تمام مدارک لازم را به شما بدهد و شما تاييد کنيد اين مدارک کافيست همانجا به او جواب خواهيد داد که ويزا خواهد گرفت يا نخواهد گرفت؟

بله. همان روز جواب می‌گيرد ولی همانروز ويزا را نمی‌گيرد. چند روز طول می‌کشد. اگر احتياج به مراحل اداری بيشتری داشته باشد تا يک ماه و نيم و دو ماه بعضی وقتها طول می‌کشد و متقاضی بايد از طريق اينترنت چک کند. برای اينکه ببيند کی تمام می‌شود يا حاضر می‌شود.

چطور از طريق اينترنت چک می‌کند؟ شما به آنها  ايميل می‌فرستيد؟
  نه. در وبسايت ما يک سيستم داريم. هر متقاضی يک شماره دارد. شماره پرونده دارد. متقاضی بايد برود وبسايت ما که موقع مصاحبه می‌دهيم. متقاضی می‌رود آنجا در وبسايت ما و شماره پرونده‌اش را آنجا وارد می‌‌کند و يک پيغام هست. وقتی آن پيغام می‌گويد پرونده‌اش آماده است آن متقاضی دوباره می‌رود سفارتخانه.

خانم گرو، اگر سفارت آمريکا به هر دليل با درخواست ويزای يک نفر موافقت نکند آيا اين شخص می‌تواند دوباره اقدام کند و بعد از چه مدت می‌تواند اقدام کند؟
  اگر ويزايتان رد شده باشد شما می‌توانيد دوباره اقدام کنيد. حتی می‌توانيد يک روز بعد دوباره اقدام کنيد. ولی تضمينی نيست که يک جواب متفاوتی بگيريد. چون همه کنسول‌های دنيا همين قوانين را اجرا می‌کنند. اگر در وضعيت شما چيزی عوض نشده باشد همين جواب را خواهيد گرفت.

ولی اگر يک نفر در آنکارا درخواست ويزا کند و موافقت نشود اين شخص اگر برود در دوبی يک ماه بعد درخواست کند آنجا هم به همين دليل رد خواهد شد به احتمال زياد؟
  من پيشنهاد نمی‌کنم که اين کار را انجام دهد. ولی اگر همانطور که گفتم چيزی عوض نشده باشد بهتر است اين کار را نکند چون که فکر نمی‌کنم يک جواب متفاوت بگيرد. يعنی بهتر است کمی صبر کند تا يک چيزی در وضعيت خودش عوض کند و بعد می‌تواند دوباره اقدام کند.

در ميان بعضی از ايرانيان اين شايعه بهتر است بگويم هست که اگر ويزای آمريکا مورد موافقت نشود مهری در پاسپورتشان می خورد و شانس اينکه اين افراد بتوانند بازهم ويزای آمريکا بگيرند کمتر است. اين درست است؟
  نه. اين درست نيست. اتفاقا ما اين کار را نمی‌کنيم. البته می‌دانيم وقتی کسی می‌آيد برای ويزا می‌دانيم که قبلا آمده بود يا نه. چون در سيستم اين را می‌توانيم ببينيم. ولی اين طور که شما می‌گوييد نيست. يعنی هر وقت کسی برای ويزا يا مصاحبه می‌آيد ما آن را ارزيابی می‌کنيم و نگاه می‌کنيم برای اينکه ببينيم ويزا را می‌تواند بگيرد يا نه.

در ايران گفته می‌شود به بيشتر جوانهايی که ويزای توريستی درخواست می‌‌کنند ويزا داده نمی‌شود چون دولت آمريکا نگران آن هست که اين جوانها بروند آمريکا و ديگر برنگردند. اصولا سياست دولت آمريکا در رد يا قبول درخواست ويزا از طرف جوانها چيست؟
  کنسول‌ها بايد متقاعد شوند که بعد از پايان سفر شما به کشورتان بر می‌گرديد. اين درست است. متقاضی چطور می‌تواند کنسول را متقاعد کند؟ بر اساس اين که در کشورش خانه دارند، کار خوبی دارند، خانواده دارند يا اين که قبلا رفته بوده کشورشان مثلا. بعضی وقتها برای جوانها سخت است که اين را به کنسول ثابت کند چون که هنوز وابستگی به کشورش ندارند. وابستگی مثل داشتن کار، حساب بانکی و خانه... درست است. کمی برای جوانها سخت تر است.

مخارج درخواست ويزا چه ويزای دانشجويی و چه ويزای توريستی به آمريکا کلا چقدر است؟
  هزينه برای همه ويزاها ۱۴۰ دلار است. در ترکيه يک هزينه اضافه هم برای گرفتن وقت مصاحبه تقريبا ۲۰ دلار است. می‌خواهم تاکيد کنم که بيشتر وقتها هزينه برای سفر به ترکيه و امارات برای ملاقات بيشتر از اينکه فکرش می کنيد می‌شود به خاطر اينکه متقاضيان بايد چند روز آنجا بمانند. احتياج به پول برای هتل و غذا و اين چيزها دارند. برای دانشجويان يک هزينه اضافه هم هست که اسمش  SEVIS  است که هزينه آن ۲۰۰ دلار است.

در صورتی که با درخواست ويزای يک نفر موافقت شود اين ويزا برای چه مدت اعتبار دارد و متقاضی ويزا حداکثر چقدر وقت دارد که وارد خاک آمريکا شود؟
  بيشتر ايرانيان ويزای سه ماهه تک ورو دی می‌گيرند. اين به معنای اين است که از تاريخ صدور ويزا سه ماه وقت دارد که وارد خاک آمريکا شود. موقعی که وارد شد مامور اداره مهاجرت تصميم می‌گيرد چه مدتی می‌تواند در آمريکا بماند. که حداکثر شش ماه است. بعضی از دانشجويان ويزای دو ساله و چند ورودی می‌توانند بگيرند.

يعنی مثلا يک نفر در ايران ويزا بگيرد سه ماهه، يک ماه بعد از دريافت ويزا پرواز کند مثلا به نيويورک. مامور اداره مهاجرت در نيويورک تصميم خواهد گرفت که اين شخص چقدر می‌تواند در خاک آمريکا بماند؟
  دقيقا. معمولا شش ماه می‌گويد.

سئوال ديگر من اين است که اگر کسی ويزای آمريکا را بگيرد ولی به دلايلی بخواهد در آمريکا بعد از اين که وارد خاک آمريکا شد تمديد کند. آيا امکان تمديد اين ويزا هست يا اين که دوباره بايد برود يک کشور خارج از آمريکا و دوباره تقاضای ويزا کند؟
  هيچ تضمينی نيست که ويزا تمديد شود. معمولا فقط شش ماه می‌توانند بمانند در آمريکا. می‌توانند به  USCIS  که داخل دپارتمان Homeland Security  يعنی وزارت امنيت داخلی است مراجعه کنند ولی توجه کنيد که فقط در يک وضعيت استثنايی تمديد می‌کنند. معمولا تمديد نمی‌کنند.

ولی مثلا شخص اگر بيمار شود يا اعضای خانواده‌اش بيمار شوند احتمالش هست؟
  می‌توانند مراجعه کنند و اقدام کنند. ولی بيشتر وقتها بايد بروند يک کشور يا جای ديگر و دوباره اقدام کنند.

خيلی از جوانهای ايرانی هستند که می‌خواهند بروند آمريکا تحصيل کنند و به تحصيلاتشان ادامه دهند. شرايط گرفتن ويزای دانشجويی برای ايرانيان چيست؟
  از اينکه دانشجويان خارجی بيايند آمريکا برای تحصيل خيلی خوشحال هستيم و از اين استقبال می‌کنيم. پيشنهاد من اين است که دانشجويان بروند وبسايت‌های دانشجويی که مثلا educationusairan.com است يا  educationusa.gov است برای اطلاعات بيشتر. ولی به طور کلی می‌توانم بگويم که دانشجو بايد يک دانشگاه را انتخاب کند و بايد خودش اقدام کند. اتفاقا ما پيشنهاد می‌کنيم که در چند دانشگاه اقدام کند. وقتی دانشگاه شاگرد را قبول کرد به او فرم I ۲۰   می فرستد. موقعی که اين فرم رسيد د انشجو می‌تواند فرم ويزا را پر کند و هزينه ويزا و سويس را بپردازد به بانک و وقت مصاحبه بگيرد. در موقع مصاحبه کنسول بايد متقاعد شود که قصد دانشجو واقعا تحصيل کردن است. منظورم اين است که اين يک بهانه برای رفتن به آمريکا نيست. بايد متقاعد شود که پول کافی برای همه هزينه تحصيل دارد و اين که بعد از فارغ‌التحصيلی می‌خواهد از آمريکا برود.

اين دانشجويان چطور می‌توانند به شما ضمانت بدهند که مثلا بعد از پايان تحصيلات شان در عرض چهار پنج سال از آمريکا خارج خواهند شد؟
  اين دست همين دانشجو است. يعنی دانشجو بايد يک جوری حرف بزند و بايد يک جوری نشان دهد که قصدش فقط تحصيل کردن است که می‌خواهد در دانشگاه بخواند و بعدا می‌خواهد دوباره به کشورش برگردد.

ضمانت مالی که صحبتش را کرديد که گفتيد دانشجو بايد ثابت کند که خرج تحصيلش را بدهد فقط برای سال اول است يا تمام مدتی که در آمريکا تحصيل می‌کند؟
  برای سال اول بايد پول نقد داشته باشد و برای سالهای ديگر بايد نشان دهد که يک جوری اين پول را پيدا کند. مثلا می‌تواند نشان دهد که زمين يا خانه دارد که می‌تواند بفروشد و يا يک جوری می‌تواند دسترسی به آن پول داشته باشد.

دولت آمريکا اصولا کدام‌يک از دانشگاه‌ها و موسسات عالی آمريکا را برای گرفتن ويزا مخصوصا برای ايرانی‌ها معتبر می‌داند؟
  همه موسسات تحصيلی که در ليست DHS  يا  Department of Homeland Security  هستند می‌توانند فرم I ۲۰   بدهند که اين فرمی است که دانشجو بايد داشته باشد برای اقدام کردن برای ويزا.

ولی يکی دو سال پيش گفته می‌شد که تحصيل در برخی رشته‌ها مثل فيزيک اتمی برای ايرانيان ممنوع است.
  نه. نه. اين درست نيست. ممنوع نيست. فقط مهم بود که گفتند برای بعضی از دانشجويان ويزاها دو ساله و چند ورودی هستند و بعضی ويزاها فقط سه ماهه و تک ورودی هستند. وقتی که يک رشته همانطور که گفتيد خيلی فنی و حساس است معمولا اين ويزاها سه ماهه و تک ورودی می‌شوند. ولی ممنوع نيست.

  آيا سالانه به تعداد مشخصی از ايرانيان ويزای توريستی و ويزای دانشجويی داده می‌شود؟
  ويزاها برای ايرانيان محدوديتی ندارد. به هيچوجه.
 
يعنی مثلا در سال ۲۰۱۲ اگر ۵۰ هزار ايرانی درخواست ويزای آمريکا کنند و مدارک شان هم تکميل باشد همه اين ۵۰ هزار نفر امکان دارد که ويزای آمريکا را بگيرند؟
  دقيقا. هيچ محدوديتی نيست. برای همه ويزاهای غيرمهاجرتی برای آمريکا نه فقط برای ايرانيان بلکه برای همه دنيا اينجوری است. برای ويزاهای غيرمهاجرتی هيچ محدوديتی ندارد.

يک کمی هم می‌توانيد راجع به درخواست ويزای مهاجرتی توضيح دهد و امکانش چقدر است که بتوانند ايرانيان چه جوان و چه ميانسال‌ها ويزای مهاجرتی بگيرند؟
  ويزاهای مهاجرتی البته فرق می‌کنند. مثل ويزاهای غيرمهاجرتی نيست. آن کسانی‌ که می‌خواهند مهاجرت کنند،‌ کسانی که می‌خواهند گرين کارت را بگيرند بايد اول با يو اس سی آی اس يعنی اداره مهاجرتی در آمريکا اقدام کنند. ولی خودشان اين کار را انجام نمی‌دهند. بلکه فاميل نزديکش مثل پدر، مادر،‌ خواهر و برادر که سيتيزن آمريکاست يا گرين کارت دارد آنها اين اقدام را می‌کنند. اين کار را در آمريکا می‌شود انجام داد. نه در سفارت يا کنسولگری. وقتی پرونده حاضر شد،‌ منظورم پرونده در آمريکا، مرکز ويزا در آمريکا تماس می‌گيرد با متقاضی و وقت مصاحبه می‌دهد. مصاحبه در آنکارا،‌ ابوظبی،‌ وين يا ناپل خواهد بود. بايد تاکيد کنم که در آنکارا می‌شود ولی سفارت آنکارا در ماه فوريه و مارچ امسال تعطيل است.

چقدر معمولا اين مراحل درخواست ويزا و انجام مصاحبه طول می‌کشد؟
  برای ويزاهای مهاجرتی برای فاميل درجه يک منظورم کسانی که فاميل شوهر يا بچه سيتيزن آمريکا چند ماه طول می‌کشد. می‌توانم بگويم پنج شش ماه طول می‌کشد. ولی بعضی از نوع ويزاها طول می‌کشد. مثلا فکر می‌کنم برای يک شوهر دارنده گرين کارت ۴ تا ۵ سال طول می‌کشد. برای خواهر يا برادر سيتيزن‌ آمريکايی ۸ يا ۹ سال طول می‌کشد.

يک سئوال ديگر هم اين است که آيا کسی می‌تواند برای ويزای تجاری مثل کانادا اقدام کند در آمريکا؟
  می‌تواند ولی مثل کانادا نيست. افرادی که می‌خواهند برای قرار ملاقات يا بازديد از شرکت بروند آمريکا می‌توانند با ويزای توريستی يعنی B۱ و B۲  بروند. کسانی که می‌خواهند بروند آمريکا و آنجا برای شرکت به عنوان کارمند کار کنند اين فرق می‌کند. مثل کانادا يا اروپا نيست که اول ويزا می‌گيريد و بعد دنبال کار می‌گرديد. در آمريکا اول بايد کار پيدا کنيد و بعد بايد ويزای کار را بگيريد. اين شرکتی که توی آن قرار است کار کنيد بايد برای شما  اقدام کند. کسانی که می‌خواهند سرمايه‌گذاری کنند مثلا کسانی که می‌خواهند بازکردن يک شرکت در آمريکا آنها می‌توانند برای ويزای سرمايه‌گذاری اقدام کنند ولی مقدار سرمايه خيلی زياد بايد باشد.

مثلا چقدر؟
  برای ويزای مهاجرتی از ۵۰۰ هزار دلار تا يک ميليون دلار.

خانم گرو،‌ آيا می‌شود از طريق اينترنت از طريق سفارت مجازی برای گرفتن ويزا يا پرکردن فرم‌ها استفاده کرد؟

سفارت مجازی يک منبع اطلاعات است و کسانی که می‌خواهند برای ويزا اقدام کنند می‌توانند بروند آنجا برای گرفتن اطلاعات و برای پاسخ به سووال‌ها. می‌توانند آنجا فرم‌ها را پيدا کنند. می‌توانند داونلود کنند. ولی به هر حال همه متقاضيان بعد از اين که فرم‌ها را پر کردند بايد بروند سفارتخانه يا کنسول‌گری برای مصاحبه. نمی‌شود از طريق اينترنت کرد.
يک عده از ايرانی‌هايی که مراجعه کردند به سفارت مجازی آمريکا انتقادهايی داشتند که اين سفارت مجازی و اطلاعاتی که در آن هست کامل و جامع نيست. آيا وزارت خارجه

آمريکا در نظر دارد که در آينده نزديک بهتر و بيشتر کند اين اطلاعات را در سفارت مجازی؟

البته. همانطور که شما می دانيد اين يک پروژه جديد است. ما هميشه اين وبسايت را به روز می‌کنيم و از پيشنهادهای شما استقبال می‌‌کنيم. شما يا هر کسی می‌توانيد برويد آنجا  و می‌توانيد از ما اطلاعاتی که می‌خواهيد بپرسيد و آنجا هم لينک‌ها برای تويتر،‌ فيس بوک‌ ما را پيدا کنيد و يک جايی هست که می‌توانيد برويد و از سخنگوی وزارت امور خارجه سووال بپرسيد و ما هميشه سعی می‌کنيم اين سايت را بهتر کنيم.



از «ولیعهدی» تا «دموکراسی خواهی»؛ گفت و گو با رضا پهلوی

بيست و دوم بهمن ماه برای مردم ايران فراتر از يک تاريخ است؛ فراتر از يک سالگرد. مفهومی است که در حافظه تاريخی يک ملت حک شده است؛ مفهومی گره خورده با سرنوشت ايران. اما تاريخ و واقعه ای که در سی و سومين سالگردش هستيم، شايد در حافظه هيچ شهروند ايرانی، معنا و مفهومی را نداشته باشد که برای يک خانواده مشخص داشت: پهلوی ها.  برنامه «ساعت ششم» راديو فردا در آستانه ۲۲ بهمن و به مناسبت سالگرد انقلاب ۵۷، به مدت يک ساعت ميزبان رضا پهلوی بود، شاهزاده ای که کوران حوادث آن سال، بخت دست يافتن به تاج و تخت را از او ربود، تا در مهاجرتی طولانی و ناخواسته، مبدل به يکی از چهره های اپوزيسيون «دموکراسی خواه» شود.  رضا پهلوی در اين برنامه زنده، با همراهی تماس های مستقيم شنوندگان راديو فردا، از روزهای نخست مهاجرت خانواده اش می گويد، از نگاهش به انقلاب، از نقشی که امروز برای خود قائل است، و از راهکاری که برای «مبارزه سياسی» در سر دارد.




ترکيه: ایران آماده از سرگیری مذاکرات هسته ای با گروه ۱+۵ است

احمد داوود اوغلو، وزير امور خارجه ترکيه، روز جمعه  گفته است: ايران موافقت خود برای از سرگيری مذاکرات هسته ای با گروه ۱+۵ اعلام کرده است. اين در حالی است که يک ديپلمات از کشورهای عضو گروه ۱+۵ گفته است، نشانه ای دال بر آغاز دور تازه گفت وگو ها در دست نیست.
وزير امور خارجه ترکيه می گويد، که در جريان ديدار اخيرش از ايران، مقام های جمهوری اسلامی را ترغيب کرده است تا مذاکرات هسته ای با شش قدرت جهانی را از سر بگیرند.
احمد داوود اوغلو درباره واکنش مقامهای ایرانی به پیشنهاد وی گفته است:«آنها موافقت کردند.»
در همين حال، يک ديپلمات از کشورهای گروه ۱+۵ به رويترز گفته است، ايران تاکنون به نامه کاترين اشتون، مسئول سياست خارجی اتحاديه اروپا، پاسخ نداده است.
اين ديپلمات که خواست نامش فاش نشود، گفته است:«آنچه  که درخواست کرده ايم نسبتا سر راست و ساده است. ما نياز داريم که آنها درباره موضوعات مربوط به برنامه هسته ای اين کشور  که قرار است در دستور مذاکرات قرار گيرد کاملا شفاف و روشن باشند. آنها بايد اين مساله را از طريق رسمی و روشن بيان کنند.»
علی اکبر صالحی، وزيرامور خارجه ايران، در اواخر ديماه سال جاری در يک کنفرانس خبری به همراه احمد داوود اوغلو گفته بود، سعيد جليلی، مذاکره کننده ارشد هسته ای ايران، پاسخ به  خانم اشتون را به سفير ترکيه تحويل خواهد داد.
دور قبلی مذاکرات ايران و نمانيدگان کشورهای بريتانيا، آمريکا، چين، روسيه و  فرانسه به همراه  آلمان، کشورهای موسوم به گروه ۱+۵، در ژانويه سال ۲۰۱۱ در آنکار بدون نتيجه ای برگزار شد.
در اين مذاکرات درحالی که گروه ۱+۵ مايل بود تا  محور اين گفت وگو  برنامه هسته ای جمهوری اسلامی باشد، ايران خواهان مذاکره بر سر مسايل بين المللی بود.
گزینه نظامی «فاجعه» خواهد بود
به گزارش رويترز، احمد داوود اوغلو همچنین بار ديگر مخالفت آنکارا را با استفاده از گزینه  نظامی برای حل مناقشه هسته ای ايران اعلام کرده و گفته است، پیامدهای حمله به تاسیسات اتمی ایران فاجعه بار خواهد بود.
احمد داوود اوغلو که در يک موسسه تحقيقاتی در واشينگتن صحبت می کرد، گفت:«(يک) حمله نظامی فاجعه خواهد بود. اين نبايد يک گزينه ( برای حل مناقشه هسته ای ايران) باشد، به ويژه در زمانی که منطقه ما در این نقطه عطف تاريخی قرار دارد.»
وزير امور خارجه ترکيه تاکيد کرده است که کشورش «هرگز» حمله نظامی عليه ايران را تاييد نخواهد کرد.
طی ماه های اخير گمانی زنی های در خصوص حمله احتمالی اسرائيل به تاسيسات هسته ای ايران مطرح شده است و برخی از مقام های اين کشور گفته اند، فرصت برای جلوگيری از دستيابی ايران به سلاح اتمی رو به پايان است.
احمد داوود اوغلو با اين حال در خصوص نگرانی ها درباره  غنی سازی اورانيوم با غلظت ۲۰ درصدی توسط ایران، می گويد، بر مبنای مذاکره می توان به راه حلی دست يافت. بر اين اساس که ايران بخشی از اورانيوم غنی شده خود را با ميله های سوختی مورد نياز برای سوخت راکتور تحقيقاتی تهران معاوضه کند.
وزير امور خارجه ترکيه اضافه کرده است: «از چنين چارچوبی می توان برای مبادله سوخت (اتمی) استفاده کرد. يا پيشنهاد تازه ای به ايران ارائه کرد و گفت: ما سوخت --اورانيوم غنی شده با غلظت ۲۰ درصد -- در اختيار شما قرار می دهيم، ولی شما بايد توليد آن را متوقف کنید.»
کارشناسان می گويند، غنی سازی اورانيوم با درجه غلظت ۲۰ درصدی، کاربردی دوگانه دارد و داشتن چنين توانايی گامی مهم در راستای توليد جنگ افزار هسته ای است. اين در حالی است که ايران می گويد، غنی سازی اورانيوم ۲۰ درصدی برای تامين سوخت مورد نياز راکتور تحقيقاتی تهران است.
منابع ديپلماتيک  روز دوشنبه گفته بودند ايران فعاليت غنی سازی اورانيوم در تاسيسات زير زمينی «فردو»، در نزديکی شهر قم، را گسترش داده است.
از زمانی که ايران اعلام کرد که توليد اورانيوم با غلظت ۲۰ درصد را به سايت فردو  منتقل می کند، نگرانی ها کشورهای غربی در خصوص برنامه هسته ای ايران تشديد شده است.




حکم دادگاه درباره استرداد ۴ سنگاپوری متهم به صادرات تجهيزات حساس به ايران

دادگاهی در سنگاپور حکم استرداد چهار شهروند آن کشور را به آمريکا صادر کرده است.اين چهار نفر که يکی از آنها زن است، متهم به ارسال غير قانونی قطعات فرستنده های راديويی به ايران هستند.
مقامات آمريکايی می گويند از اين نوع فرستنده ها در بمبهای کنار جاده ای در عراق استفاده شده است.
اين چهار نفر در مهرماه سال گذشته بدرخواست مقامات آمريکايی در سنگاپور دستگير شدند.
پس از صدور حکم دادگاه ، اکنون وزير دادگستری سنگاپور بايد دستور استرداد آنها به آمريکا را صادر کند.

دادستانی آمريکا می گويد اين عده با دور زدن قوانين آن کشور  در مورد صادرات کالا ، قطعات مورد نظرشان را  از يک شرکت آمريکايی در ايالت مينه سوتا خريداری کرده  و آنها را به سنگاپور فرستاده اند.
تعدادی از قطعات خريداری شده به ايران صادر شده و سپس بدست  گروههای خرابکار در عراق رسيده است.
به گفته مقامات آمريکايی بين سالهای ۲۰۰۸ تا ۲۰۱۰ دستکم ۱۶ عدد از اين قطعات الکترونيکی در بمبهای کنار جاده ای در عراق بکار رفته است.
دادستانی آمريکا چهار شهروند سنگاپور را به دست داشتن در خريد و ارسال هزاران قطعه از اين نوع وسايل الکترونيکی و فرستنده های راديويی متهم کرده است.
به گفته مقامات آمريکايی اين نوع فرستنده های راديويی  همراه با يک آنتن ويژه می توانند در انفجار بمبهای کنترل  از راه دور بکار روند. برد اين نوع فرستند ها حدود ۷۰ کيلومتر است.
در سالهای گذشته گروههای وابسته به القاعده در عراق و ديگر گروههای مخالف حضور  نيروهای خارجی در آن کشور از بمبهای کنار جاده ای وکنترل از راه دور  برای کشتن نيروهای خارجی و سربازان عراقی استفاده کرده اند.
آمريکا هم بارها ايران را به دخالت در امور عراق متهم کرده است. اتهامی که از طرف جمهوری اسلامی رد شده است.
هر چهار متهم  سنگاپوری در صنايع پخش قطعات الکترونيکی کار می کردند اتهامهای وارده را رد کرد ه اند.
اين متهمان ۱۵ روز فرصت دارند به حکم صادر شده از طرف دادگاه اعتراض کنند.
سفير آمريکا در سنگاپور هم از حکم دادگاه برای استرداد اين متهمان استقبال کرده است.





نیروگاه اتمی هاریسبورگ که حادثه سال ۱۹۷۹ در آن به توقف صدور مجوز برای ساخت نیروگاه‌های اتمی در آمریکا انجامید یک سال پس از حادثه اتمی فوکوشیما در ژاپن دولت آمریکا برای ساخت نیروگاه‌های اتمی جدید مجوز صادر کرده است. پس از حادثه‌ای که سال ۱۹۷۹ در یک نیروگاه اتمی آمریکا روی داد ساخت نیروگاه‌های اتمی متوقف شده بود.
به گفته مقام‌های کمیسیون تنظیم‌کننده و ناظر بر فعالیت‌های هسته‌ای در آمریکا (Nuclear Regulatory Commission) شرکت ساترن کمپانی (Southern Company) مجوزی دریافت کرده که به موجب آن می‌تواند نیروگاه‌های موجود خود در ایالت جورجیا را گسترش دهد. از سال ۱۹۷۹ که حادثه‌ای در نیروگاه اتمی هاریسبورگ در ایالت پنسیلوانیا روی داد، دولت آمریکا دیگر چنین مجوزهایی صادر نمی‌کرد. در نتیجه حادثه یادشده ذوب هسته‌ای روی داد و با پخش مقدار زیادی تشعشات رادیواکتیو در فضا محیط زیست اطراف به شدت آلوده شد.
مجوز تازه راه را برای سرمایه‌گذاری ۱۴ میلیارد دلاری شرکت ساترن کمپانی هموار می‌کند. این شرکت تصمیم دولت آمریکا را «خدمتی دورانساز» توصیف کرده است. سرمایه‌گذاری جدید قرار است به ایجاد ۲۵ هزار محل اشتغال و ساخت نیروگاه‌هایی بیانجامد که از سال ۲۰۱۶ وارد شبکه برق آمریکا خواهند شد.
دغدغه‌های پس از فوکوشیما

ویرانه نیروگاه اتمی در فوکوشیما
نهاد ناظر بر فعالیت‌های هسته‌ای صلح‌آمیز در آمریکا (NRC) که پنج عضو در شورای تصمیم‌گیری آن هستند با ۴ رای مثبت در برابر یک رای منفی مجوز ساخت نیروگاه‌های جدید را به شرکت ساترن کمپانی اعطا کرده است. بنا به گزارش‌ها رئیس شورا در باره پایبندی شرکت یادشده به رعایت شدید تدابیر امنیتی در نیروگاه‌های جدید تردید داشته است. او خواهان آن بوده که ساترن کمپانی تعهد کتبی بدهد که در ساخت نیروگاه‌ها استانداردهای ایمنی‌یی را رعایت خواهد کرد که NRC پس از فاجعه اتمی فوکوشیما در ژاپن در آمریکا معیار و مبنای کار خود قرار داده است.
در پی زلزلهٔ ۹ ریشتری و سونامی در آب‌های نزدیک فوکوشیمای ژاپن در ۱۱ مارس ۲۰۱۱، تاسیسات بلوک اول نیروگاه هسته‌ای فوکوشیما یکی پس از دیگری از کار افتادند که نشت مواد رادیواکتیو از پیامدهای آن بود. کارشناسان این حادثه را بعد از حادثه چرنوبیل بزرگ‌ترین فاجعهٔ اتمی می‌دانند و از نظر پیچیدگی آن را در مقام نخست فجایع اتمی جهان قرار می‌دهند چرا که تمام رآکتورهای نیروگاه فوکوشیما در نتیجهٔ این رویداد با مشکل مواجه شد.
قدرت و نفوذ بالای لابی‌ها
پس از فاجعه اتمی فوکوشیما در آمریکا نیز بحث بر سر سود و زیان استفاده از انرژی اتمی به شدت بالا گرفت. ولی قدرت لابی شرکت‌های فعال در زمینه انرژی هسته‌ای که در «موسسه انرژی اتمی آمریکا» (Nuclear Energy Institute) متشکل شده‌اند مانع از آن شد که در این زمینه چرخشی صورت گیرد. موسسه انرژی اتمی صرفا منافع صاحبان نیروگاه‌های اتمی را نمایندگی نمی‌کند، بلکه نمایندگانی از صاحبان معادن اورانیوم، انبارهای دفن زباله‌های هسته‌ای و شرکت‌های بازفرآوری این زباله‌ها و نیز از پزشکی هسته‌ای و شرکت‌های مهندسی یا دانشگاه‌هایی که در زمینه اتمی فعالیت می‌کنند هم در این نهاد عضو هستند.
به گفته منتقدان استفاده از انرژی اتمی آنچه در آمریکا مانع توجه به خطرات پایدار این نوع انرژی شده و چشم‌پوشی از آن را با مشکل مواجه کرده تا حدود زیادی ریشه در تمایل به حفظ و افزایش پول و آز و قدرت دارد.
به نوشته سایت اشپیگل در سال‌های گذشته تاثیر و نفوذ لابی هوادار انرژی اتمی در آمریکا بر کاخ سفید و کنگره چه به لحاظ مالی و چه از حیث سیاسی پیوسته رو به افزایش بوده است. هم نمایندگان دمکرات و هم نمایندگان جمهوریخواه در این لابی فعال دیده می‌شوند و از صاحبان صنایع اتمی پاداش می‌گیرند.
موسسه انرژی اتمی، به عنوان اصلی‌ترین لابی انرژی اتمی در آمریکا از سال ۲۰۰۵ تا کنون بیش از ۱۰ میلیون دلار به حساب نمایندگانی که به سود استفاده از انرژی اتمی لابیگری می‌کنند ریخته است. در انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۰۸ و در انتخابات کنگره در سال ۲۰۱۰ نیز به ترتیب دو میلیون و ۳۶۰ هزار و یک میلیون و ۷۰۰ هزار دلار از سوی موسسه یادشده برای کارزار تبلیغاتی نامزدها هزینه شده است. دولت اوباما قول داده است که به شرکت‌های فعال در زمینه اتمی ضمانت‌های بانکی به مبلغ ۳۶ میلیارد دلار اعطا کند، قولی که پس از فاجعه فوکوشیمای ژاپن نیز همچنان معتبر است و بخشی از آن اینک شامل شرکت ساترن کمپانی می‌شود.
این موسسه همچنین با کارزارهای تبلیغاتی وسیع سعی کرده این گونه القا کند که انرژی هسته‌ای پاک و ایمن است. مدافعان محیط زیست در آمریکا بخشی از فعالیت خود را بر خنثی‌کردن این گونه تبلیغات متمرکز کرده‌اند.
انرژی اتمی ستون اصلی سیاست انرژی دولت


قدرت لابی هوادار انرژی اتمی از جمله عواملی بوده که دولت باراک اوباما سرسختانه استفاده از انرژی اتمی را در دست کار قرار دهد. گسترش و نوسازی بیش از ۱۰۰ راکتور اتمی کهنه یا در حال کهنه‌شدن که یک پنجم برق آمریکا را تولید می‌کنند از ستون‌های اصلی سیاست این دولت است.
انرژی هسته‌ای یکی از ستون‌های اصلی سیاست انرژی دولت اوباما را تشکیل می‌دهد
از نظر دولت آمریکا انرژی هسته‌ای یکی از گزینه‌های مطرح برای جایگزینی انرژی‌های فسیلی است.
دوایت آیزنهاور از روسای جمهور سابق آمریکا، اندکی پس از جنگ جهانی دوم تحت تاثیر فضای منفی ناشی از بمباران هسته‌ای هیروشیما و بروز نگاه منفی نسبت به استفاده صلح‌آمیز از انرژی اتمی قول داد که به کمک اختراعات و کشفیات جدید جنبه خطرناک و مرگزای این نوع انرژی مهار شود از آن قول و قرارها ۶۰ سال می‌گذرد، اما این خطرها، به ویژه معضل دفن زباله‌های اتمی و ایمن‌نبودن نیروگاه‌ها در برابر حوادث غیرمترقبه‌ای مانند سونامی و زلزله‌های شدید همچنان لاینحل مانده‌اند.
در گزارش تازه‌ای که نهاد ناظر بر استفاده از انرژی اتمی در آمریکا پس از فاجعه فوکوشیما منتشر کرد، وضعیت ۱۰ نیروگاه به لحاظ آسیب‌پذیری در برابر زلزله به شدت خطرناک توصیف شده است.




دولت ترکیه به شدت نسبت به اقدامات نظامی برای متوقف کردن برنامه‌هسته‌ای ایران هشدار داده است. احمد داوداوغلو، وزیر خارجه ترکیه گفته است حمله نظامی به ایران فاجعه‌بار است.
وزیر خارجه ترکیه گفته است که یک حمله نظامی به ایران نقطه عطفی در تاریخ منطقه خواهد بود. واکنش ترکیه به گمانه‌زنی‌ها نسبت به احتمال حمله اسرائیل به نیروگاه‌های اتمی ایران است. گمانه‌زنی‌هایی که مواضع اخیر رهبران اسرائیل نیز به شدت بر آن دامن زده است. لئون پانه‌تا حتی زمان این حمله را مشخص کرده و گفته است این اقدام بین بهار تا تابستان سال ‌آینده عملی خواهد شد.
از سوی دیگر دولت چین تلاش می‌کند مذاکرات هسته‌ای با ایران را که در حال حاضر متوقف شده است، مجددا به جریان اندازد. به گزارش وزارت خارجه چین قرار است برای این منظور یکی از مقام‌های ارشد این وزارت‌خانه در هفته ‌آینده به ایران سفر کند.
ما ژائوخو، دستیار وزیر خارجه چین به دعوت علی باقری، معاون دبیر شورای عالی امنیت ملی جمهوری اسلامی به ایران می‌رود. بنا به گزارش منابع چینی زمان سفر وی روزهای یک‌شنبه و دوشنبه هفته ‌آینده (۱۲ و ۱۳ فوریه) است.
مقام‌های چینی گفته‌اند که خواهان از سرگیری فوری مذاکرات میان ایران با کشورهای عضو شورای امنیت سازمان ملل هستند. رهبران چین تاکید می‌کنند که مذاکره تنها راه درست حل مناقشه اتمی ایران است و در عین حال از ایران خواسته‌اند همکاری لازم را با ‌آژانس بین‌المللی انرژی اتمی انجام دهد.
اتحادیه اروپا و هند
هم‌زمان آنگلا مرکل، صدراعظم آلمان خواهان مقابله شدیدتر اتحادیه اروپا با ایران و برنامه اتمی این کشور شده است. خانم مرکل تاکید کرده که کشورش در مقابله با برنامه اتمی ایران کنار اسرائیل قرار دارد و اضافه کرده است که مناقشه هسته‌ای ایران تهدیدی برای کل جهان است.
اتحادیه اروپا در اواخر ماه ژانویه تحریم‌های گسترده‌تری را علیه ایران تصویب کرد. به موجب این تحریم‌ها خرید نفت کشورهای این اتحادیه از ایران متوقف می‌شود و ایران برای ۱۸ درصد نفت صادراتی خود باید مشتری جدیدی پیدا کند.
توقف معاملات بانکی با بانک مرکزی ایران نیز از جدیدترین تحریم‌های اتحادیه اروپا علیه این کشور به شمار می‌رود. هدف از این تحریم‌ها سوق دادن ایران به سوی تجدیدنظر در برنامه هسته‌ای بحث‌انگیزش است.
اتحادیه اروپا هم‌جنین از هند، یکی از مهم‌ترین شرکای تجاری ایران خواسته تا از حسن مناسبات خود با ایران استفاده کند و این کشور را برای بازگشت به میز مذاکره ترغیب نماید. هند اعلام کرده که می‌خواهد مناسبات تجاری خود با ایران را گسترش دهد. هفته گذشته دولت هند اعلام کرد که قصد دارد یک هیات اقتصادی بزرگ به ایران اعزام نماید.





محمد اعظمی

 این مطلب حدود ده روز پیش نوشته شده است. هدف از تدوین آن پاسخ کتبی به دعوتی بود، که برای شرکت درسمینار بنیاد اولاف پالمه از من شده بود. یکی از دوستان دعوت شده به من اطلاع داد که بنیاد اولاف پالمه تقاضا کرده است خبر این نشست علنی نشود. من به رغم اینکه به او پاسخ دادم که تقاضای آن ها غیر اصولی است، اما انتشار آن را به تقاضای آن دوست به تاخیر انداختم. اکنون که هم فعالان و دعوت شدگان و هم دیگران پیرامون این کنفرانس، اظهار نظر کرده اند، من نیز نوشته خود را منتشر می کنم.
این روزها با عمیق شدن شکاف در درون حکومت و تنگ تر شدن تحریم اقتصادی، به ویژه تحریم بانک مرکزی و نفت توسط آمریکا و اروپا، زمینه برای عقب راندن و حتی برچیده شدن بساط حکومت بیش از هر زمان دیگری مهیا شده است. متاثر از این شرایط، نیروهای اپوزیسیون جمهوری اسلامی، به تکاپو افتاده و در تلاش اند اتحادهائی را شکل دهند. همزمان قدرت های خارجی نیز می کوشند به سهم خود آلترناتیوهائی را همساز با سیاست خود ایجاد و تقویت نمایند و یا سمت و سو دهند. اگر از تجربه انقلاب بهمن بگذریم، که نشان داد در تحولات بزرگ، قدرت و نیرو است که نقش تعیین کننده دارد و دیدیم که حرکت عمومی مردم چگونه شاه را در اوج قدرتش به زیر کشید، تجربه جنبش مردم در دو سال پیش نیز، بر همان آموزه ها مهر تائید زده است. این تجربه ها بیانگر این است که حکومتی که تکیه اش بر پول میلیاردی نفت و سلاح های سپاه است، به آسانی به زیر کشیده نمی شود. این که جنبش گسترده مردم در دو سال گذشته نتوانست دستگاه ولایت را به زیر کشد، تلنگری زد بر ذهن اپوزیسیون تا اهمیت همراهی و همگامی گسترده با دیگر جریانات را ملموس تر درک نموده و با شتاب بیشتری به سوی بازنگری در درک رایج خویش کشیده شود. هر چند که این همراهی ها اگر از منطق اصولی و درستی پیروی نکند، به ضد خود بدل خواهد شد. این مطلب به همین موضوع، پرداخته است.

گروه بندی های اپوزیسیون؟ نیروهای اپوزیسیون عمدتا در چهار گروه مهم قابل تفکیک اند: نخست نیروهای جمهوری خواه دوم جریانات اصلاح طلب مدافع جمهوری اسلامی(یا اصلاح طلبان غیر سکولار) سوم جریانات مشروطه سلطنتی و چهارم جریاناتی که در چارچوب مجاهدین خلق ایران و "شورای مقاومت ملی" فعالیت دارند. این گروه ها اگر بخواهند رابطه ای با هم برقرار کنند، نیازمندند به دموکراسی در تنظیم مناسبات خود پایبند بمانند. اگر مناسبات بر مبنای دموکراتیکی بنا نشود، تردید نباید داشت که دیر یا زود، تعهدات نقض و مناسبات تخریب خواهد شد.
از این چهار گروه، سازمان مجاهدین، تا کنون کم تر تمایلی به ایجاد رابطه و کار مشترک با دیگران به ویژه با گروه نخست از خود نشان داده است. سازمان مجاهدین خود را محور نیرومندی می داند که دیگران را فقط در صورتی می پذیرد که نسبت به سیاست ها و روش های آن ها، اعلام وفاداری کرده و هژمونی آنان را دربست بپذیرند. به دلیل چنین خصوصیتی و با برنامه و عملکردی که آن ها طی این سال ها داشته اند، کم تر نیروی دموکراتی به فکر ائتلاف و همکاری و همراهی با مجاهدین افتاده است. این جریان به خاطر روابطی که با قدرت های بزرگ برقرار نموده است، در آینده می تواند بنا به خواست این قدرت ها و از طریق اعمال فشار آن ها، به ائتلاف با برخی از جریانات اپوزیسیون کشیده شده و در یکی از مجموعه ها گنجانده شود. اما از آن جا که در حال حاضر آمادگی برای ائتلاف از هر دو سو وجود ندارد، در این نوشته برخورد با آنان را لازم ندیده ام.
هدف این نوشته، تمرکز بحث روی مناسبات بلوک جمهوری خواهان با دو جریان مشروطه سلطنتی و اصلاح طلبان دینی است. در ارتباط با این دو نیرو، در میان جریانات جمهوری خواه تا کنون سه گرایش شکل گرفته است. گرایشی از جمهوری خواهان برای شکل گیری آلترناتیوی در برابر جمهوری اسلامی، بر اتحاد نیروهای جمهوری خواه تاکید می کند. این گرایش معتقد است جمهوری خواهانی که منشا قدرت را اراده مردم می دانند و مشروعیت آن را نه در آسمان ها و نه از طریق ارث، بلکه از تحقق يافتن رای آزاد و برابر مردم کسب می کنند، ضروری است بکوشند به عنوان یک بلوک سیاسی متحد شوند. این گرایش به آزادی های سیاسی، مدنی و فردی مطابق اعلامیه جهانی حقوق بشر باور دارد و جدايي کامل دین و هر نوع ایدئولوژی از دولت و برابری حقوق زنان و مردان و رعایت حقوق دموکراتیک ملیت ها و اقوام را از اصول خدشه ناپذیر این آلترناتیو می داند. گرایش دیگری در میان جمهوری خواهان وجود دارد که برنامه آلترناتیو مورد نظرش را به گونه ای تنظیم می کند تا بخش اصلی جریانات معتقد به جمهوری اسلامی، که امروز از قدرت کنار نهاده شده اند اما هنوز عمدتا مشی اصلاح طلبانه را در ارتباط با حکومت دنبال می کنند، بتوانند در آن جای گیرند. یعنی این گروه از جمهوری خواهان برای شکل دادن به یک ائتلاف بزرگ به اصولی از دموکراسی تاکید می کنند که امکان ائتلاف برای استقرار دموکراسی با جریانات دین باور غیر سکولار، که مشی اصلاح طلبانه دارند، منتفی نشود. سومین گروه از جمهوری خواهان به لحاظ متد با گروه دوم اشتراک نظر دارند، فقط نیروی متحدشان برای استقرار دموکراسی در ایران، از جنس دیگری است. این گروه از جمهوری خواهان اصول دموکراتیک خود را پیرامون آلترناتیو حکومت، با حذف شکل جمهوری از پلاتفرم خود دنبال می کنند، با این هدف که راه ائتلاف با مشروطه خواهان سلطنتی که بر اصولی از دموکراسی تاکید دارند، بسته نشود. این دو گرایش، هر دو، جمهوری خواه اند. هر دو، خواهان استقرار دموکراسی هستند، اما روی ترکیب متحدینشان، در اتحادی که می خواهند برای استقرار دموکراسی شکل دهند، اختلاف دارند. البته در زمینه مشی برخورد با حکومت این دو نیرو، تفاوتشان جدی است. اصلاح طلبان دینی در پی اصلاح و مشروطه خواهان پادشاهی به دنبال برچیده شدن بساط حکومت بوده اند.

مشکل چیست؟ مشکل اصلی به متد برخورد این گرایشات در رابطه با سیاست ائتلافی با دیگر نیروها باز می گردد. بر مبنای این متد، مختصات دموکراسی، بسته به تمایل، برای حضور یک نیرو و یا حذف دیگری، دستخوش نوسان شده، تنگ تر یا بازتر، می شود. زمینه پذیرش و جا افتادن این متد توسط بخشی از اپوزیسیون نیز، ریشه در استمرار حکومت جمهوری اسلامی دارد. استمرار این حکومت و نقض خشن آزادی های سیاسی و گسترش فقر، فساد، دزدی و بی عدالتی، ماجراجوئی های اتمی و ایجاد مناسبات تخریبی با جهان خارج، که نتیجه آن به تحریم های اقتصادی و گرانی سرسام آور مایحتاج مردم انجامیده و در ادامه خود خطر دخالت نظامی را در پی دارد، از سوئی، تمایل به پائین کشاندن این رژیم از اریکه قدرت را در میان اپوزیسیون –حتی بخش هائی از اصلاح طلبان -افزایش داده، و از سوی دیگر، در نتیجه پراکندگی و ضعف نیروهای چپ و مترقی، امید به رهائی از دست این حکومت دشوار شده است. این وضعیت روانشناسی خاص خود را به وجود آورده و اتکا به خود را از بخشی از نیروهای این جنبش، باز ستانده است. مرزبندی های غیرواقعی و سخت گیرانه و نداشتن انعطاف و حقیقت پنداری، طی سال های گذشته نیز به عنوان عامل دیگری باعث شده است که نیروهای جمهوری خواه پراکنده تر شده و به اندازه توانشان نتوانند برآمد کنند. این دو عامل بخشی از جمهوری خواهان را به کم توجهی نسبت به برخی پرنسیپ ها، در ارتباط با همکاری و اتحاد، کشانده است. این حقیقتی است که ما در سال های گذشته کم تر از ظرفیت نیروهای اپوزیسیون در مقابله با استبداد به شکل هماهنگ، استفاده کرده ایم. اهمیت دارد اپوزیسیون در هر کجا که اهداف و مواضع مشترکی دارد، اقدامات خود را هماهنگ کند و همصدائی و همراهی با یکدیگر را در دستور قرار دهد. این که کل اپوزیسیون آن جا که حرف مشترکی داشته است، پراکنده سخن گفته و متحدانه عمل نکرده است، یکی از ویژگی ها و اشکالات اساسی ما بوده است. راه مقابله با این ضعف، کم بها دادن به برخی اصول دموکراتیک برای اتحاد نیست. نادیده گرفتن برخی از آن ها می تواند تخم جدائی و نهال واگرائی را در دل ها بنشاند و دیر یا زود منشا تجزیه های جدیدی شود. می توان برای اتحاد، هم بر اصول و پرنسیپ های دموکراتیک، تاکید نمود و هم، همراهی و هم صدائی علیه استبداد و در جهت استقرار دموکراسی را با درس آموزی از سیاست های سکتاریستی گذشته از نو بنا نهاد. هم مشروطه خواهان سلطنتی و هم اصلاح طلبان دینی می توانند برنامه خود را برای حکومت آینده داشته باشند و هم جمهوری خواهان بر جمهوریت نظام آتی و اصول دموکراسی مورد تاکید خود پای بفشرند. اهمیت دارد این سه نیرو هر کدام، برنامه های خود را شفاف کرده و صفوف خود را متحد و فشرده کنند. ما هم در رابطه با برنامه قدرت جایگزین و هم ساختار آن با این دو جریان تفاوت داریم. از این رو نقطه اتصال این سه جریان در سیاست های ائتلافی، مختصات آلترناتیو جایگزین نیست. تا زمانی که قدرت از طریق ارث منتقل شود و یا دین و دولت در هم آمیزند- حتی اگر این اصول رای مردم را داشته باشند- امکان توافق روی یک برنامه و یک ساختار برای قدرت جایگزین ممکن نیست. در این زمبنه ما، بر شفاف کردن برنامه و فشرده شدن صفوف این سه گروه به شکل جداگانه، پافشاری می کنیم. درهم آمیختن برنامه آن ها و مخدوش نمودن اصول مورد پذیرششان مفید نیست.

اشترکات کجاست؟ جمهوری خواهان و عمده نیروی دو جریان دیگر در زمینه حقوق بشر اشتراکاتی دارند. پیرامون این موضوع در هر کجا که امکان همکاری و همراهی علیه استبداد ولایت فقیهی و در جهت برخی اصول دموکراسی را دارند، دلیلی وجود ندارد که کارشان را هماهنگ نکنند. تا کنون اغلب جریانات سیاسی چپ و جمهوری خواه با این دو جریان، کمتر کار مشترکی انجام داده اند. اهمیت دارد نیروهای جمهوری خواه روی رفتار گذشته خود مکث نموده و اندشه و عمل خود را روزآمد نمایند. مشکل و تناقض مشروطه خواهانی (۱) که بر حقوق بشر و آزادی ها تاکید دارند این است که از وارث حکومتی دفاع می کنند، که آن حکومت، سرکوبگر آزادی های سیاسی بوده است. این جریانات برای رفع ابهام و برداشتن موانع همکاری، ضروری است با صراحت با حکومت محمد رضا شاه در زمینه نگاه به آزادی های سیاسی مرزبندی کنند. هر چند قوتشان در سکولار بودن آن هاست. دین باوران غیر سکولار اما مشکل شان چیز دیگری ست. این جریان با پذیرش حکومت دینی و چارچوب قانون اساسی جمهوری اسلامی، تاکیدشان را بر آزادی های سیاسی، متناقض می کنند. برای بر طرف کردن موانع همکاری با دیگران، دست برداشتن از تلفیق دین و دولت اهمیت زیادی دارد.
در زمینه دیگری نیز، این سه بلوک همراهی هائی داشته و یا زمینه توافق با یکدیگر را دارند. اگر به جنبش مردم در دو سال گذشته نگاه کنیم بخش قابل توجهی از هر سه این نیروها، در آن مشارکت داشته و از آن پشتیبانی نمودند. یعنی در جنبشی که علیه استبداد و در جهت دموکراسی سر برآورد، این سه گروه در داخل کشور، مشارکت داشته اند. امروز نیز می توان با درس گیری از همین جنبش، علیه استبداد و برای انتخابات آزاد حرکت نمود. این سه گروه بندی بر اساس اسناد رسمی منتشر شده شان عمدتا، زمینه توافق روی انتخابات آزاد را با درک و دریافت شناخته شده جهانی، یعنی آزادی احزاب، مطبوعات، تشکل های مدنی و آزادی زندانیان سیاسی را می توانند داشته باشند. هیچکدام از این نیروها برای انتخابات آزاد مجبور به نادیده گرفتن اصول و پرنسپی از برنامه خود نیست. اگر جریانات سیاسی درست حرکت کنند، می توانند پیرامون انتخابات آزاد جنبشی را دامن بزنند. موثرترین شکل برای به سرانجام رساندن این جنبش، هماهنگ شدن و سازماندهی جریاناتی است که بر انتخابات آزاد تاکید می کنند. اما اگر به هر دلیل جریانات سیاسی نتوانند یک نهاد ملی برای انتخابات آزاد ایجاد نمایند، باز در کل جنبش، همصدائی و همراهی ایجاد می شود و این شانس موفقیت برای تحقق این شعار را بالا می برد. بنابراین در حرکات جنبشی علیه استبداد و در جهت دموکراسی دلیل قانع کننده ای برای بسیاری از این جریانات وجود ندارد که همصدا و همراه نشوند.
افزون بر این، انتخابات آزاد هم در میان مردم به خصوص نیروهای تحصیلکرده و مدرن جذابیت دارد و هم وسیله ایست که نمی تواند مورد مخالفت هیچ نیروی مدعی دموکراسی قرار گیرد. پیرامون این موضوع در گذشته از زاویه اجرائی شدنش در جمهوری اسلامی و توسط این حکومت و قانون اساسی آن، تفاوت وجود داشت. این مساله نیز با توجه به شرایطی که حکومت در آن گرفتار شده است، به نظر می رسد در وجه عمده از مرکز اختلافات کنار رفته و یا کنار خواهد رفت. حتی خوش بین ترین افراد نیز امروز می پذیرند که انتخابات آزاد در شرایطی تحقق پیدا می کند که قانون اساسی جمهوری اسلامی به کاغذ پاره ای تبدیل شود.

اجلاس اولاف پالمه: بنیاد اولاف پالمه، موسسه دموکراتیکی است که برای دموکراسی، حقوق بشر و صلح فعالیت می کند. این بنیاد با حزب سوسیال دموکرات سوئد و با مردم و سازمان های مردمی کشورهای مختلف جهان نظیر برزیل، برمه، افریقای جنوبی، مالداوی، فلسطین و کشورهای بالکان همکاری می کند. پروژه های اصلی این بنیاد بر فعالیت های زنان، جوانان و فعالیت های مردمی متمرکز شده است. یکی از کارهای قابل ذکر این بنیاد غیر دولتی، کمک به اپوزیسیون در دوره مبارزه کنگره ملی افریقا بوده است. اخیرا این بنیاد به تقاضای تعدادی که نامشان رسما اعلام نشده، اما در سایت ها و به شکل غیر رسمی بر زبان ها جاری ست، مهماندار بخشی از اپوزیسیون ایران شده است. گفته می شود که حدود ۵۰ نفر از فعالان سیاسی ایرانی با تاکید بر مشارکت گسترده زنان و اپوزیسیون دموکراتیک، به این جلسه دعوت شده اند. آن چه که به عنوان موضوع این سمینار اعلام شده است، با ترکیب شرکت کنندگان و سابقه فعالیت بسیاری از افراد شرکت کننده در این اجلاس، خوانائی ندارد. گفته شده است سمیناری است برای گفتگو پیرامون پروژه انتخابات آزاد و بررسی راه های اتحاد بین نیروهای اپوزیسیون. اگر این سخن را مبنا قرار دهیم، پرسش این است چرا افراد دعوت شده عموما طیف نظرات مختلف را نمایندگی نمی کنند؟ اساسا برخی افراد دعوت شده، نه فعال سیاسی هستند و نه نظریه پرداز. اگر دعوت به اتحاد شده است، چرا احزاب و سازمان های سیاسی به سمینار دعوت نشده اند؟ اگر برای گفتگوست، چرا اولا به شکل غیر علنی و در پشت اتاق های بسته که حتی خبرنگاران هم نمی توانند وارد سمینار شوند. ثانیا این چه گفتگو و سمیناری است که از بسیاری مدافعان صاحب نظر موافق و مخالف این نظر دعوتی به عمل نیامده است؟ نام گفتگو در محیطی بسته بین فقط افراد شرکت کننده در جلسه را چه می توان نهاد؟ این سمینار شنونده ای در بیرون از این جلسه، ندارد و تریبونی برای انعکاس نظرات مختلف ایجاد نمی کند. این گونه برخورد با افراد دعوت شده، بیشتر فراخواندن تعدادی از افراد جمهوری خواه، برای شکل دادن به اتحاد دو نیروی جمهوری خواه و مشروطه سلطنتی را به ذهن می نشاند. من به دلیل برخی ابهامات از جمله ابهام در هدف جلسه و ترکیب شرکت کنندگان و شفاف و علنی نبودن سمینار، نتوانستم خودم را برای شرکت در این جلسه مجاب کنم. شرکت در این جلسات در صورتی در خدمت استحکام روابط قرار می گیرد که شرکت کنندگان به روشنی بدانند که جلسه به چه ضرورتی می خواهد پاسخ دهد و ترکیب آن با هدف جلسه خوانائی داشته باشد.

سخنی با جریانات جمهوری خواه:
بارها گفته ام و مایلم که تکرار کنم که اکنون، شرایط جامعه با دوره های گذشته متفاوت شده است. حرکات و جنبش های اجتماعی در حال سربرآوردن هسند. وضعیت کارگران، زنان، دانشجویان، خانواده زندانیان، اقوام و ملیت ها و ... نسبت به قبل تغییر کرده است. تلاش، حرکت و مبارزه در جامعه، افزایش یافته است. روانشناسی مردم برای نفی حکومت دینی، تغییرات مثبتی کرده است. در بالا جناح های حکومتی که همواره با خشونت و توطئه با رقبای خود برخورد می کرده اند، اختلافاتشان تشدید شده و خود افشاگری را به سطح جامعه کشانده اند. امروز دزدی های هزاران میلیاردی را حکومتی ها، خود افشا می کنند. امکان درگیری خشونت آمیز و افشاگرانه این جناح ها در همین انتخابات نیز منتفی نیست. دلبستگان به این نظام از کادرهای سپاهی و لشگری گرفته تا اداری امید به حکومت را از دست داده، زبان به انتقاد افشاگرانه علنی، گشوده اند. امروز، هم سرکوب وجود دارد و هم ایستادگی در برابر استبداد چشم گیر است. در زندان ها و زیر تیغ حکومت، زندانیان سیاسی، راس حکومت، یعنی خامنه ای و دستگاه ولایت را به زیر انتقاد گرفته و کلمات آتشین و شجاعانه ای علیه آنان به زبان می آورند. این شرایط باعث شده است که تمایل فعالان سیاسی و مدنی در داخل کشور برای هماهنگی با جریانات سیاسی و نهادهای مدنی در خارج کشور، افزایش یابد. رشد تکنولوژی و گسترش امکانات فنی، به عنوان عامل مثبتی، در خدمت مستحکم کردن این پیوند، در آمده است. به این ها همه می توان شرایط مساعد جهانی را افزود، که به سود اپوزیسیون و تضعیف رژیم عمل می کند. این اوضاع برای ما که در تبعید به سر می بریم بهترین شرایط را پدید آورده است تا برای شکل گیری اتحاد گسترده ای در مقیاس مردم سراسر کشور، با هدف برچیدن بساط استبداد، فعالانه تلاش کنیم. سیاست های دستگاه ولایت و شخص خامنه ای هیچ راهی برای سازش با مردم و توافق با قدرت های جهانی باقی نگذاشته و تردید نباید داشت که این حکومت مانند همه دیکتاتورها، وادار به عقب نشینی خواهد شد ، اما دیرهنگام. در این شرایط جریانات جمهوری خواه بسیار کند حرکت کرده و برای اتحاد مشغول بهانه گیری از یکدیگرند. اصل راهنمای وحدت و اتحادها تکیه بر اشتراکات است. جریانات جمهوری خواه اشترکاتشان کم نیست. اما آن چه که آن ها برجسته کرده و تا کنون نیز برجسته می کنند، تفاوت هاست. تاکید بیش از حد و غیر هدفمند بر تفاوت ها به درد سازمان دادن انشعاب می خورد، نه اتحاد و ائتلاف. نیروی جمهوری خواه در ایران وسیع است. جمهوری اسلامی نیز با سیاست های خود زمینه تقویت این نیرو را در جامعه فراهم نموده است. این نیرو در هیچ معادله سیاسی قابل حذف نیست. آلترناتیو آینده ایران، بدون حضور این نیرو بسیار بعید است تشکیل شود. اهمیت دارد جمهوری خواهان صدایشان را هماهنگ و خواسته هایشان را شفاف و ملموس کرده به صورت یک جریان سیاسی برآمد کنند و با برنامه روشن و مختصری در دفاع از یک حکومت دموکراتیک صفوف خود را متحد کنند. پیرامون عناصر و چارچوب یک پلاتفرم برای دموکراسی تفاوت مهمی بین نیروهای جمهوری خواه وجود ندارد. مهم ترین مشکل و تفاوت ما، سیاست در قبال جمهوری اسلامی بوده است. این مساله نیز دارد دستخوش تغییر می شود. هر روز که می گذرد شمار اصلاح طلبانی که به نفی کل حکومت می رسند رو به فزونی است. اهمیت دارد جریانات سیاسی با روحیه توافق و با تکیه بر اشتراکات بلوک جمهوری خواهان را ایجاد کنند. انسجام این نیرو هسته مرکزی جنبش دموکراسی خواهی در جامعه است. با ایجاد یک جریان قوی و متشکل جمهوری خواهی امکان همصدائی و همراهی با سایر جریانات علیه استبداد و برای دموکراسی فراهم شده، می تواند در خدمت جنبش مردم علیه استبداد برآمد کند. به جای تجزیه این گروه بندی ها و یارگیری از همدیگر به سود جنبش است که نمایندگان آن ها با تاکید بر نقاط اشتراک واقعی شان، بکوشند همصدا و همراه شوند.
__________________________
زیرنویس:
۱ - منظورم از مشروطه خواهان در این نوشته جریاناتی است که در چارچوب افکار و عقاید زنده یاد داریوش همایون قرار دارند.





دکتر رضا منصوری فیزیکدان و استاد دانشگاه در تهران در نامه افشاگرانه ای وضعیت دانشگاه در دولت فعلی را مصداق ترور نرم و مخملی دانشگاهیان دانسته است

آن شد اکنون که ز ابنای عوام اندیشم
محتسب نیز در این عشق نهانی دانست
- حافظ
در دوسال گذشته 4 نفر از متخصصان دانش پیشۀ ما در 5 عملیات ترور توسط بیگانگان شهید شدند. من شکی ندارم که نیروهای امنیتی و اطلاعاتی ما به بهترین وجه با این امر در حال مقابله اند و ضربۀ سهمگین و اثرگذاری به بیگانگان عامل این ترورها، و نه تنها به وابستگان داخلی شان، زده اند یا خواهند زد. همان گونه که مطمئن هستم دانش پیشه های ما در دانشگاهها و مراکز تحقیقاتی، ضمن درک عمیق شرایط، همت خود را «درویشانه» در تربیت نیرو، در انجام کارهای پژوهشی، و در آموزش متخصصان افزایش خواهند داد.
اما به عنوان ناظر طولانی مدت در امور آموزش عالی و پژوهش در کشور باید بگویم نگرانیهای نوع دیگری نیز هست که از آن کمتر دررسانه ها صحبت می شود؛ دانشگاهیان نیز ترجیح داده اند، یا مجبور بوده اند، در جمعهای خصوصی دانشگاهی آن را ابراز کنند؛ نگرانی از تخریب هایی عمیق تر و اثرگذارتر!
بخش پژوهش و آموزش عالی متاسفانه با واقعیتهای دیگری نیز رو به رو است که علنی نکردن آن، یا سکوت رسانه ای در آن زمینه، ضربه ی مهلک تری به آیندۀ علم ایران خواهد زد؛ و منظور من از علم ، نه معرفتهای دینی، که حیطۀ دانش مدرن و فناوری است، که ادامۀ حیات کشور ما به آن وابسته است. ترور نرم مخملی که از آن صحبت می کنم شاید ریشه در خارج از کشور نداشته باشد، شاید از نوع نشستن بر شاخه و بریدن بن آن باشد، به دست خودی باشد، هر چه باشد اثر آن بسیار مهلک تر از ترور دانش پیشه هایی است که در دو سال گذشته با آن مواجه بودیم و جان 4نفر از متخصصان ما را گرفته است.
پدیدۀ دانشگاه، آموزش دانش پیشه ها و پژوهش، چه خوشمان بیاید و چه نیاید، از پدیده های اجتماعی مدرن است که ما کمتر از 70 سال است با آن آشنا شده ایم و هنوز در حال کپی کردن ظواهر آن هستیم. شاید بتوان آن را به نهالی تشبیه کرد که با کاشت آن بیگانه ایم و برداشت آن را هم تنها در سرزمین های دیگر دیده ایم؛ برداشت بومی ما از آن هنوز قطعی نیست، تا حدی که نیروهای بسیاری، ازجمله حوزویون، به ثمر آن با شک نگاه می کنند؛ میوه ای ناسوتی می دانند، یا سکولار به قول حوزویون، که برای جامعه  ما زهر است، که باید زهر آن را گرفت!
در این شرایط مسئوولان کشور باید دقت کنند: اگر علم نوین و فناوری را برای کشور ضروری می دانند، و اگر در مجلس تصویب می کنند که سه درصد از تولید ناخالص ملی برای پژوهش هزینه شود، آنگاه از اعتبارات همین سه درصد استفاده نشود برای نابودی علم و پژوهش مدرن به طریقی نرم؛ استفاده نشود برای ترور نرم دانش پیشه هایی که در انواع پژوهشهای بنیادی، کاربردی، و توسعه ای مورد نیاز کشورمشغولند! یا از این اعتبارات استفاده نشود برای نوعی ترورمخملی در آموزش عالی که در پی آن به طور مؤثر نخبگان بالفعل را «بی اثر» می کند و از گردونۀ علم و پژوهش کشور خارج می کند، که این ترور بسیار موفق تر از ترور خشنی عمل خواهد کرد که همزمان با این ترور نرم شاهد آن بوده ایم.
مصادیق این ترور نرم فراوان است و دانشگاهیان این روزها به طور پیوسته شاهد آن هستند:
تخریب هر بخش موفق دانشگاهی به نام عدالت محوری هریک از مراکز آموزش عالی ما، یا گروه آموزشی و تحقیقاتی که ثمرۀ انقلاب بوده است و در سی سال گذشته موفق شده است سرامدی خود را نشان بدهد، خدمات علمی شایسته به کشور بکند، و خار چشم بیگانگان ترور پرور بشود به نام عدالت محوری و به نام یکسان سازی با بقیۀ مراکز در این چند سال اخیر یا تخریب شده اند یا در حال تخریب شدن هستند؛ و همۀ این ها به اسم ولایت، و با تکیه بر ولایت اداری انجام می شود؛ با چوب عدالت لطمۀ سهمگین به پیشرفت می زنند. نمونه ؟ به اطراف خود نگاه کنید! آیا طنزی از این مسخره تر می توان یافت که به بهانه های مختلف جلو آموزش دانشجویان سرامد در رشتۀ MBAگرفته شود، رشته ای که کشور ما و صنعت ما تشنۀ آن است، و پس از چند سال مذاکره به این شرط اجازه داده شود که نام آن عوض شود و MBEخوانده شود! مهندسی کسب وکار به جای مدیریت کسب و کار! چون یک دانشگاه صنعتی نباید مدیریت آموزش دهد! این چه نخبگانی در آموزش عالی و مدیریت دانشگاهی هستند که تراوش ذهنی اینچنینی دارند؟ تعجب نکنید از این گونه ابلاغهای بی پایه: رشته ی " مهندسی کیهانشناسی" هم در یکی دیگر از دانشگاههای مهندسی ما راه اندازی شده و فارغ التحصیل داده است. و هر دو واقعی است! و به دست کسانی اتفاق می افتد که کمترین اطلاعی از رشته ای که نام آن را عوض می کنند ندارند!
اگر این تصمیم های دولتی به دست وانمودکنندگان به تعهد به ولایت فقیه ترور دانش پیشه ها، ترور استعدادهای جوان، و حذف خرد از دانشگاهها نیست، پس چیست؟
بی ارزش کردن تخصص، یا ایجاد باشگاه معتقدان و حافظان داده های مذهبی به جای دانشگاه به آیین نامۀ ارتقاء دانشگاهی نگاهی بیندازید. احتیاج به توضیح ندارد. راه باز است برای اینکه مدّاحان و بادمجان دور قابچین ها بدون کمترین تخصص دانشگاهی به معنی مدرن آن به سمتهای عالی دانشگاهی برسند و دانشگاه را به باشگاه مداحان تبدیل کنند. بقدری این رخداد واضح است و در همۀ دانشگاه ها فراگیر که هیچ توضیحی نمی خواهد. اجرای آن، یعنی حذف اندیشمندان و نه فقط دگر اندیشان و جذب مداحان مدتی است شروع شده است!
شما را به خدا اگر به این مصوبه، به این آئین نامه، مصداق بارز ترور نرم دانشگاهی و کودتای مخملی دانشگاهی نام نمی گذارید پس آن را چه می نامید؟
بیش از دو سال است که این فرایند حذف و جذب شروع شده است. آرام و مخملی! آن هم در دانشگاههای نخبه پروری که خار چشم بیگانگان است. از یک طرف برای استادی که آمریکایی ها باز داشتش می کنند اشک می ریزیم و از طرف دیگر رئیس دانشگاه شریف برای اولین بار در یک دورۀ 45 ساله پس از تاسیس، پس از اینکه مخفی کاری او در استخدام 45 تا 155 بورسیه ی نوجوان جویای نام و آمادۀ مداحی یا بی خبر از دینامیک دانشگاهی، بدون کوچکترین اطلاع دانشکده ها و حتی معاونین خودش برملا می شود، پس از تناقض گویی های فراوان، به جای به کارگیری روش های مألوف استدلال دانشگاهی به روش های ترور شخصیت پناه می برد، با تکیه بر اصول تبعیت از ولایت، خود را ولی دانشگاه می نامد و دانشگاهیان را رعیتی که باید حرف اورا بپذیرند!
اگر این ترور نرم دانشگاهیان نیست پس چیست؟
مصاحبۀ علمی برای استخدام یا ورانداز پوشش و ظاهر رئیس دانشگاهی بزرگ اصرار دارد با یکایک هیئت علمی در شرف استخدام شخصاً مصاحبه کند. در مصاحبه به دکمۀ لباس یا مانتو توجه کند، یا از نوع آن تعجب کند. یا به جای انتخاب یک نفر از میان چند نفر پیشنهاد شده از یک دانشکده برای ریاست آن، نفر دلخواه خود را که در سیاهۀ پیشنهادی نیست معرفی کند.
اگر این ترور نرم دانشگاهی نیست، پس چیست؟
این روشهای ترور نرم و انقلاب مخملی در دانشگاه ها، به نام انقلاب، به نام اسلام، و به نام ولایت فقیه نابودی علم را به دنبال خواهد داشت، نابودی دانشگاه را به دنبال خواهد داشت و دانشگاه پویای انقلابی ما را به باشگاه مداحان تبدیل خواهد کرد. انقلاب، اسلام و ولی فقیه را بد نام خواهد کرد.
اگر تبدیل دانشگاه به باشگاه مداحان ترور مخملی دانشگاه و دانشگاهیان نیست پس چیست؟
حیطۀ علم حیطۀ سیاست نیست. حیطۀ منطق و استدلال و اقناع است؛ دانشگاه پادگان نیست؛ از مظلومیت دانش پیشه ها نمی توان سوء استفاده کرد؛ خسارت ناشی از این سوء استفاده عظیم است و نتیجۀ آن بیش از نابودی کشور است. به بانیان این ترور نرم توجه کنیم که چه کسانی هستند. زود تر از این ظلم دست برداریم . این ظلم را بر ملا کنیم، و جلوی آن را بگیریم. نگران نسل های بعدی، نگران سلامت کشور در آینده باشیم.
دانشگاهیان شامّه ای قوی دارند، و اخلال در نظام و اخلال در توسعۀ کشور را به سرعت و با شدت حس می کنند، به این شامّۀ قوی باید توجه داشت.
رضا منصوری
بهمن 1390
-------------
کمتر از 24 ساعت پس از انتشار این نامه سایت دکتر منصوری از کار افتاد!



بی بی سی و سران حکومت اسلامی (بهمن ۵۷ و بهمن ۹۰) 

مجتبی واحدی

مجتبی واحدی
برخورد اخیر با خبرنگار بی بی سی تنها یک نمونه از وحشت افرینی هایی است که به رویه جاری در جمهوری اسلامی تبدیل شده اما از آن جهت اهمیت ویژه دارد که پس از سی و سه سال، بار دیگر نام «بی بی سی» را در کنار نام سران حکومت اسلامی قرار داده است. البته در بهمن ۵۷، نام بی بی سی برای کسانی که اکنون سران حکومت اسلامی هستند بسیار «امید آفرین» بود و اکنون موجب «تألم و نگرانی» آنهاست
ویژه خبرنامه گویا
بهمن ماه ۱۳۵۷ در حالی که انقلاب اسلامی در ایران به پیروزی نزدیک می شد شبکه فارسی زبان بی بی سی روزهای پُرکاری داشت. اغلب ایرانیان که از ماهها قبل، مهم ترین و تازه ترین اخبار مربوط به نهضت اسلامی ورهبر آن را از این شبکه رادیویی شنیده بودند در بهمن ۵۷ هم علیرغم ایجاد آزادی نسبی در رسانه های داخلی، همچنان به صورت مستقیم به بخش های مختلف خبری و تحلیلی « بی بی سی » گوش فرا می دادند. در آن روزها بسیاری از انقلابیون ایرانی، تحرکات انقلابی خود را بر اساس خبرهایی تنظیم می کردند که از رادیوهای فارسی زبان خارجی به ویژه بی بی سی می شنیدند . حتی روز و بیست و یکم بهمن ماه ۵۷ که حکومت شاه، با افزایش زمان حکومت نظامی، عبور و مرور در خیابان ها را از ساعت چهار بعد از ظهر ممنوع اعلام کرد بازهم این رادیو بی بی سی بود که بیش از هر رسانه دیگری درابلاغ اطلاعیه آیت اله خمینی برای لغو حکومت نظامی، نقش آفرینی نمود. همان بیانیه، مردم را به خیابانها کشاند و توطئه احتمالی حکومت برای دستگیری رهبر انقلاب و سرکوب یا کُند سازی روند نهضت را خنثی کرد . در واقع، بسیاری از ایرانیان باور کرده بودند که رادیوی بی بی سی ، حیثیت حرفه ای خود را بر پیگیری دیدگاههای حکومت انگلیس که در آن زمان از مدافعان شاه تلقی می شد ترجیح می دهد و همین امر، آن شبکه رادیویی را به منبع قابل اعتماد برای بسیاری از حامیان انقلاب تبدیل کرده بود.
در سالهای پس از پیروزی انقلاب، تعداد رسانه های فارسی زبان که اخبار مربوط به ایران را پوشش می دادند به سرعت افزایش یافت اما «بی بی سی» تا سالها همچنان پُر مخاطب ترین و حرفه ای ترین رسانه فارسی زبان برای ایرانیانی بود که می خواستند اخبار مرتبط با حکومت ایران و اپوزیسیون را از رسانه ای غیر از رسانه های حکومتی ایران بشنوند. نقل است که آیت اله خمینی یک بار به محمد هاشمی رفسنجانی و سایر مدیران صدا وسیما توصیه کرده بود که « خبر رسانی را از بی بی سی بیاموزند.» می گویند او ضمن توصیه های خود به مدیران رادیو تلویزیون حکومتی، به آنها گفته است: « بی بی سی اگر تصمیم داشته باشد خبری غیرواقعی را به مخاطبان، القا نماید صد خبر دقیق و درست می گوید و در لابلای آنها، خبر مورد نظر خود را نیز بیان می کند.» این سخن ، نشان می داد حتی برای رهبر ضد غربی انقلاب اسلامی، بی بی سی یک منبع دائمی و مورد علاقه بوده است.
رابطه ایرانیان با شبکه فارسی زبان بی بی سی اگر چه با فرازو فرود هایی مواجه بود اما در تمامی سالهای پس از انقلاب این رابطه کم و بیش ادامه داشت تا انکه در نیمه دوم دهه هشتاد شمسی، مدیریت رادیو و تلویزیون دولتی انگلیس تصمیم گرفت شبکه تلویزیونی فارسی زبان راه اندازی نماید. خبر راه اندازی این شبکه، همانقدر که برای برخی ایرانیان، موجب امیدواری بود نگرانی سران حاکمیت را نیز به دنبال داشت زیرا آنها می دانستند وجود یک رسانه تصویری پُر مخاطب، موجب کاهش اثرگذاری رسانه انحصاری حکومت حتی در میان اقشاری خواهد شد که به صورت سنتی، مشکلی با نظام جمهوری اسلامی ندارند اما در عین حال، انحصار طلبی خبری را نیز نمی پسندند. سران حاکمیت میزان نگرانی خود از راه اندازی تلویزیون بی بی سی را با حجم مخالفت ها و اتهام افکنی ها علیه آن شبکه، آشکار می ساختند. در چنین فضایی، تلویزیون فارسی بی بی سی به خانه ایرانیان رفت تا هم به کاهش انحصار خبری در داخل ایران کمک کند هم موجب افزایش رقابت در سایر شبکه های خارجی شود که با زبان فارسی، خبر و تحلیل های خبری در اختیار ایرانیان می گذاشتند و همین امر، بغض سران نظام نسبت به بی بی سی را مضاعف می نمود.
سی وسه سال پس از بهمن ماه ۵۷ که رادیو فارسی زبان بی بی سی به رسانه غیر رسمی انقلاب اسلامی تبدیل شده بود اکنون در بهمن ماه ۹۰ بارد یگر بی بی سی، مورد توجه سران انقلاب اسلامی قرار گرفته است. در فاز جدید، عوامل قضایی و امنیتی جمهوری اسلامی، همه اصول اخلاقی و حقوقی را زیر پا گذاشته و با گروگان گیری خانوادگی، یکی از همکاران بی بی سی را وادار می کنند یا به یک بازجویی «آن لاین» تن دهد.
نمی دانم این اقدام بدیع و در عین حال شرم آور، تا چه حد هدف مقامات جموری اسلامی برای ارعاب کارکنان ایرانی در شبکه های فارسی زبان را محقق خواهد کرد. گروهی معتقدند این اقدام، عدم شناخت دقیق سران نظام از قدرت رسانه ها را آشکار می سازد. گویی آنها نمی دانند جنگ علنی، غیر اخلاقی و غیر حقوقی با دست اندرکاران یک رسانه پُر مخاطب، چه هزینه هایی را بر نظام حکومتی ایشان وارد خواهد کرد. در مقابل، گروه دیگری بر این باورند که مسئولان قضایی و امنیتی جمهوری اسلامی از نتیچه چنین اقداماتی آگاهند اما راهی دیگر برای ایشان باقی نمانده جز آنکه از طریق ارعاب، فعالیت مخالفان و منتقدان را متوقف یا أن را با اخلال مواجه نمایند. ازاین وحشت آفرینی حکومتی، خبر نگاران حرفه ای که دیدگاههای سیاسی خود را در تنظیم خبر ها دخالت نمی دهند اما خبرهای آنها مورد پسند حکومت نیست هم بی نصیب نمانده اند. در واقع، حاکمیت ایران پذیرفته است که در چشم جهانیان و در پیشگاه ملت ایران، آنچنان سقوط کرده که اقداماتی نظیر گروگان گیری از خانواده یک خبرنگار، تأثیر چندانی بر دیدگاه ایرانیان و شهروندان سایر کشورها نسبت به حکومت ایران نخواهد داشت. با آگاهی از این سقوط، بخشی از حاکمیت ایران تلاش می کند تنها راه باقیمانده برای خویش را بیازماید تا شاید با حاکم کردن جو «وحشت زدگی»، علاوه بر متوقف کردن فعالیت های رسمی سیاسی، روند خبر رسانی مستقل را نیز دچار اخلال نماید.
به باور من، تحلیل گروه دوم، که «وحشت آفرینی» و «عدم نگرانی از افزایش بدبینی های داخلی و بین الملی» را مهم ترین عوامل مؤثر بر اقدامات و تصمیم گیری های اخیر حکومت ایران می دانند به واقعیت نزدیک تر است. نشانه های دیگری هم برای اثبات این فرضیه وجود دارد. اظهارات رهبر جمهوری اسلامی در نماز جمعه اخیر تهران، جدید ترین نشانه ای است که عدم نگرانی سران نظام از «بدتر شدن» دیدگاهها نسبت به خود را ثابت می کند و تهدیدات هفته گذشته رئیس قوه قضائیه علیه فعالان بازار ارز و طلا، دلیل واضح دیگری برای متوسل شدن حکومت به «وحشت آفرینی» به جای اصلاح مفاسد و سوء مدیریت های حکومتی است. امروزه همه حکومت ها درجهان به پایداری خویش می اندیشند. گروهی از آنها، رمز پایداری را « حکمرانی خوب » برای جلب رضایت شهروندان می دانند و گروهی دیگر، بقای خویش را در گروی حذف همه مخالفان و منتقدان می پندارند. رفتار حکومت ایران در سالهای اخیر که وحشت آفرینی در خانواده خبرنگار بی بی سی، یکی از مظاهر آن است نشان می دهد حکومت ایران، الگوی دوم را برای خویش برگزیده است و بر اجرای آن پافشاری دارد.
برخورد اخیر با خبرنگار بی بی سی تنها یک نمونه از وحشت افرینی هایی است که به رویه جاری در جمهوری اسلامی تبدیل شده اما از آن جهت اهمیت ویژه دارد که پس از سی و سه سال، بار دیگر نام «بی بی سی» را در کنار نام سران حکومت اسلامی قرار داده است. البته در بهمن ۵۷، نام بی بی سی برای کسانی که اکنون سران حکومت اسلامی هستند بسیار «امید آفرین» بود و اکنون موجب «تألم و نگرانی» آنهاست.




"تحصیلکرده ای از جنس جنایت"

مسعود نقره کار

مسعود نقره کار
تحصیلکرده دانشگاه سوربن پاریس با نام خدمتی "استاد"، متخصص و مدرس شکنجه های ساده، سفید و سیاه بود. این جامعه شناس آموزش می داد: "ما باید مخالفان خود را در میان مردم بکشیم، و بین مردم شکنجه کنیم. این راه بقا و ماندگاری حکومت خواهد بود ..."

ویژه خبرنامه گویا
" بخش ششم"
سعید محسنی نائینی (1)، تحصیلکرده ی دانشگاه سوربن پاریس با نام خدمتی " استاد"، متخصص و مدرس شکنجه های ساده ( معمولی) ، سفید( روانی) و سیاه ( شکنجه تا حد مرگ) بود ، او از جنس جنایت ، و عین جنایت بود. قوی هیکل با استخوان بندی ای درشت، قدبلند و چهار شانه که شکم و پهلو داشت، با صورتی گرد و آبله رو، آبله حتی توی چشم های ریزاش دیده می شد، صدای اش زنگ عجیبی داشت ، مثل کشیدن دو تکه ی آهن روی هم، رعشه به جان آدم می انداخت. مو هایی نرم و بلند که معمولا" بالا می زد ، ریش اش را می ترا شید، کم حرف بود و آدم عمل ، ازکسی که سؤال می کرد بیزار بود. خودش بارها گفته بود که نماز هم نمی خواند . او پرورش دهنده ی زبده ترین شکنجه گران ایران بود. یکی از این شکنجه گران که سنی هم نداشت " حسین مصلح" نام داشت . حسین مصلح چنان سریع با انواع شکنجه و کلام اش قربانی را گیج و " فقل" می کرد ، و چنان قربانی را به رعب و وحشت می کشاند که کمتر قربانی ای تاب تحمل می داشت . از اساتید شکنجه گری بود این جوان کم سن و سال. بعدها به سپاه قدس پیوست.
سعید محسنی نائینی سابقه همکاری با گروه های مختلف آزادی بخش در منظقه را هم یدک می کشید . " نام فوق سری " یا رمزش 617599-110-110 بود. در این رمز 110 به حروف ابجد یعنی علی ، و وقتی این اعداد در رمزی دو بار تکرار شود به این معنی ست که دارنده این رمز از ابواب جمعی مسؤلان وزارت اطلاعات است ، 99 هم به معنی تائید شده توسط قوه قضائیه . چنین شخصی مجوز رسمی قوه قضائیه ، وزارت اطلاعات و فرماندهی سپاه را دارد و می تواند به هر جلسه ای وارد شود، اظهار نظر کند و تعلیمات بدهد، و پرسنل قوه قضائیه ، نیرو های انتظامی و سپاه و ارتش و وزارت اطلاعات در هر مرتبه و موقعیتی باید از او حمایت کنند و هر گونه امکانات و تسهیلاتی که او در خواست می کند در اختیارش قرار دهند، هر گونه کوتاهی و تعلل در این کار مورد پیگرد قانونی قرار خواهد گرفت.( سعید امامی و مصطفی کاظمی هم همین نام فوق سری و رمز را داشتند).
نخستین دیدار
ساعت حدود 6 صبح بود. وارد زندان " هتل" اصفهان شدم ، یکی از سه زندان اصفهان که به قتلگاه معروف بود(2). مسؤل حفاظت ،عبدالعلی مسلم ، صدایم زد و گفت حاکم شرع منتظرت هست و با شما کار دارد. حاکم شرع نشسته بود و صبحانه می خورد. سایر حکام شرع و افراد دیگری هم بودند، مثل علی فلاحیان و..... ،چای برایم ریخت و بعد کاغذی جلویم گذاشت و خواست بخوانم و امضا کنم. نامه ای بود از طرف شورای عالی قضایی، وظیفه تعیین می کرد که همه نوع اختیارات برای آقای سعید محسنی نائینی مهیا شود و بنده به عنوان نماینده حاکم شرع در اختیار ایشان قرار بگیرم تا هر چه خواست مهیا کنم. حاکم شرع خواست من پشت نامه بنویسم که این مسؤلیت را قبول می کنم . نپذیرفتم. از دفتر حاکم شرع کاغذ و مهر حاکم شرع را آوردم و گفتم اگر شما بنویسی و مهر کنی می پذیرم ، و او که من قبول اش داشتم پذیرفت و اینکار را کرد، و بعد گفت:"... سعید محسنی الان در نماز خانه است ، برو پیش او و بگو که در اختیار او هستی ، حواست باشد که آدم ناراحتی ست " . وتاکید کرد وقتی با او هستم می توانم سلاح حمل کنم . من قبول نکردم . من هرگز سلاح به دست نگرفته بودم .
به نماز خانه رفتم. نماز خانه ای مستطیلی شکل که موکتی سبز رنگ داشت.گوشه ای از نماز خانه دو جعبه ی بیسکویت مینو بود در یکی مهر و تسبیح ، و در دیگری نخ و سوزن و قرقره بود. ورودی نماز خانه از یکی از ضلع های طولانی باز می شد و او در سمت راست در توی عرض بالایی مستطیل نشسته بود. کاپشن امریکایی اش را تا کرده کنارش گذاشته بود. پای چپ اش را ستون کرده بود و دست چپ اش را روی پای چپ اش گذاشته بود. مقداری فشنگ جلوش ریخته بود و داشت هفت تیر " برِتا" ی اش را پر می کرد. سلام کردم، جواب نداد پرسید:
" تو حاکم شرعی؟ "
گفتم نه, من نماینده حاکم شرع هستم و حکم دارم در اختیار شما باشم تا هر چه بخواهید مهیا کنم. گفت: " من با حاکم شرع کار دارم". این را با عصبانیت گفت. رنگ پریده و زرد شده بود. با دست چپ پاکت سیگارش را در آورد ، نخی سیگار برداشت. کبریت زیر پای راست گذاشت ، کبریت و بعد سیگارش را گیراند. سیگارش را توی کف دست چپ اش که روی پا گذاشته بود تکاند، کف دستی که پر از زخم و تاول بود. همین موقع دست چپ اش شزوع به لرزش کرد. با دست راست مچ دست چپ اش را گرفت و گفت: " آروم باش حیوون ، آروم باش". و باز رو به من که کنارش نشسته بودم کرد و پرسید: " ... گفتتی چکاره هستی؟"
گفتم :" نماینده حاکم شرع هستم"
گفت: " برو مسؤل زندان را بگو بیاد اینجا کارش دارم ، همین الان"
رفتم و از نگهبان خواستم مسؤل زتدان که " جواد صاحب الامر" (3) بود را صدا کند. بیرون نمازخانه منتظرجوادشدم.جواد آمد، مسؤل زندانی که خودش کبکبه و دبدبه ای داشت ، پر قدرت و با ابهت بود. تا من را دید گفت: "... منو از این آدم دور کن ، من از اون می ترسم". وارد نمازخانه شدیم. سعید رو به جواد کرد و با تحکم گفت :"... الان ساعت 8 هست ، برو هرکسی که در اینجا کار می کنه رو برای ساعت یازده جمع کن اینجا ، همه باید بیان، همه، اگر کسی دیربیاد یاغیبت کنه شلاق اش را خودت می خوری " و رو به من کرد و گفت:" برید می خوام استراحت کنم".
حدود ساعت 11 به نماز خانه برگشتم، حمام کرده و سر حال به نظر می رسید. سیگار می کشید. شکنجه گر ها و بازجوها و زندانبان ها پشت در نمازخانه منتظر بودند. گفتم:" بچه ها منتظرند ، بیایند داخل؟ ". نگاهی به ساعت اش کرد و گفت: " هنوز 3 دقیقه مانده ، نه، سر ساعت بیان". جوادهم وارد نماز خانه شد. با اشاره دست به جواد فهماند که بگوید جماعت بیایند داخل نماز خانه . همه چهار زانو و با فاصله از او نشستند. رو به من کرد و گفت :" گفتی اسمت چیه؟" گفتم :" یادم نمی آید که قبلا" گفته باشم " . یکی از بازجو ها، مصطفی جباری گفت: " آقا ... پیر ماست". سعید رو کرد به طرف جباری و گفت: " کی از تو پرسید؟ اسم خودت چیه؟ ". مصطفی پاسخ داد : " مصطفی جباری" و سعید با تحکم به او گفت: " فعلا" بیرون" و از نمازخانه بیرون اش کرد.
با نگاهی تیز و قیافه ای جدی و صدایی ترسناک و تا حدی کتابی رو به حاضرین، شروع کرد :
" این هایی که می گویم تعلیم هستند .من حرف می زنم و شما باید یاد بگیرید. سؤال نکنید ، سؤال کنید سرو کارتون با تخت و شلاق خواهد بود.وقتی سؤال می کنم باید فوری جواب بدهید. کار ما با آدم هست، متوجه شدید؟ کار ما با آدم هست، آدمی که دشمن ماست، به او نباید فرصت داد، فقط باید بزنید، باید از فکر و کار و راه رفتن بیاندازیدش، هیچ فرصتی به او نباید بدهید.، به محض ورود باید شروع کنید. ببندینش به تخت ، با همان لباس و کفش ، از روی کفش بزنند. دو نفر ،یکی زیر و کف کفش ، و یکی هم روی کفش باید بزند، هر دو طرف را بزنید.البته در شروع درد زیادی حس نخواهد کرد.مهم نیست. نیم ساعت بزنید، حرف های مهم اش را یادداشت کنید.، بعد بیاندازیدش توی مجردی، نیم ساعت بعد بیاوریدش و دو باره شروع کنید به زدن. حالا پاها توی کفش ورم کرده و درد شروع می شود. بزنیدش، این کار را تکرار کنید، دیگر نمی تواند راه برود ، حرف خواهد زد ، حرف خواهد زد، پاها هم دیگر از بین رفتنی هستند، توی کفش تاول می زنند ورم می کنند، عفونت می کنند و فاسد می شوند. کارش به بریدن و قطع پا می رسد.حجم پا از کفش بیشتر می شود و کلافه اش می کند. اگر حرف زد کفش را ببرید."
بعد از صحبت های اش همانجا توی نمازخانه ، و خرخر کنان خوابید. بازجوها و شکنجه گرها جرات نمی کردند برای نماز خواندن به نمازخانه بیایند . 5 بعد از ظهر دو باره شروع کرد و گفت: " ما تا 9 شب کار داریم ، اگر می خواهید غذا بخورید یا نماز بخوانید بروید و دیگر هم بر نگردید" . و بعد شروع کرد به سوال کردن :
"..کدام یک از شما اعدام انقلابی کرده ، دار زده یا تیرباران کرده؟ ". چهارنفر بلند شدند و گفتند آن ها اینکارها را کرده اند. پرسید:" کی خلاصی زده است؟ " . گفتند او الان اینجا نیست. رو به جواد صاحب الامرکرد و گفت : " برو همین الان بیارش ، زود برگردی ها". و جواد رفت و با تیر خلاص زن برگشت.
سعید با صدایی بلند و چشم هایی که می خواستند از حدقه بیرون بزنند، شروع کرد :
" ... ما اعدام می کنیم، با گلوله و طناب، ما زیر شکنجه می کشیم، ما کشتار می کنیم، ما برای هدفمان این کار را می کنیم، ما آهسته آهسته زیر شکنجه می کشیم، اگر لازم باشد آتش می زنیم، سم خور می کنیم ، سر می بریم ، می کشیم حتی با خانواده های شان.، ترور می کنیم ، حتی اگر هوادار ما باشند اما در خدمت نباشند باید بمیرند.ما با بمب کشتار جمعی خواهیم کرد، ما باید یادبگیریم دشمن را بکشیم، یورش ببریم، سرش را ببریم، زنده به گورش کنیم، خانه اش را منفجر کنیم، با زن و بچه اش ، ما باید مخالفان خود را در میان مردم بکشیم، و بین مردم شکنجه کنیم. این راه بقا و ماندگاری حکومت است..."
***********
زیرنویس:
* سلسله مطالبی که ششمین بخش آن را خواندید، اظهارات یکی از کارکنان سابق دستگاه قضایی حکومت اسلامی در شکنجه گاه ها و زندان های این حکومت است. او به عنوان شاهد تجاوزبه دختران و زنان زندانی، شاهد شکنجه واعدام زندانیان سیاسی و عقیدتی از گوشه هایی از جنایت های پنهان مانده ی جنایتی به نام حکومت اسلامی پرده بر می دارد.
1- با توجه به اینکه در زندان ها حکومت اسلامی، شاغلین در زندان ها از نام های متعدد و مستعار استفاده می کردند ( و می کنند)، این نام و فامیل ، و دیگر نام ها و فامیلی ها می تواند واقعی( و حقیقی ) نباشند.
2- اصفهان سه زندان مهم داشت، زندان سید علی خان ، زندان دستگرد ( شهربانی) و زندانی که هتل خوانده می شد. این "هتل " قتلگاه بود . 90 در صد کسانی که به این زندان آورده می شدند جان شان را ازدست می دادند.
3- جواد صاحب الامر ، اسم واقعی اش سید جواد یزدانی است ، فرزند عباس از اهالی نجف آباد. او مدتی مسؤل زندان دستگرد بود. در حال حاضر از کارشناسان سپاه قدس است.
********
بخش اول :

"ترانه فقط ۱۶ سال و سه ماه داشت"

بخش دوم:
"امریکای جنوبی لانه قاتلان وشکنجه گران رژیم"
بخش سوم:
" پرده بکارت پاداش بازجوها و شکنجه گرها بود"
بخش چهارم:

"استشهادی‌های رژيم آماده انفجار در اروپا و آمريکا"

بخش پنجم:
"قتل های زنجیره ای با قتل طرفداران منتظری در سپاه آغاز شد"




پروژه جانشینی مجتبی خامنه ای! 

علی کشتگر

درک و تحلیل این مساله که چرا بیت رهبری کودتای انتخاباتی ۲۲ خرداد ۸۸ را مهندسی کرد، چرا کسانی مثل هاشمی رفسنجانی را تحمل نمی کند، چرا فرماندهان صاحب نام و نفوذ سپاه را در سالهای گذشته به حاشیه رانده اند؟ و چرا مجلس خبرگان و مجلس شورا تا به این حد، بی اختیار و بی مقدار کرده؟ بدون توجه به پروژه جانشینی مجتبی خامنه ای ناممکن است.  
مجتبی خامنه ای 
ویژه خبرنامه گویا نخستین چهره جمهوری اسلامی که از نقش مجتبی خامنه ای در کنش ها و تصمیمات پشت پرده جمهوری اسلامی پرده برداشت، مهدی کروبی بود. زمانی که محمود احمدی نژاد به دور دوم انتخابات سال 84 رفت، کروبی علنا از دخالت مجتبی خامنه ای در انتخابات پرده برداشت. در کودتای انتخاباتی 22 خرداد نقش مجتبی خامنه ای آشکارتر شد و برای نخستین بار مردم علیه او شعار دادند (مجتبی بمیری رهبری را نبینی).
از آن زمان تابه امروز این شایعه که مجتبی خامنه ای برای جانشینی پدر آماده می شود روزبه روز قوت بیشتری گرفته است. در سالهای گذشته برای مهیا کردن زمینه جانشینی سید مجتبی خامنه ای عوامل مورد اعتماد بیت رهبری در پستهای حساس نظامی و امنیتی رژیم گماشته شده اند.
حذف چهره های استخواندار و تاریخی جمهوری اسلامی از صحنه و برگماشتن مهره هایی که به خودی خود ریشه و نفوذی در دستگاههای دولتی ندارند وهویت و قدرتشان از بیت رهبری کسب می کنند در سالهای اخیر گام به گام و به دقت توسط شخص مجتبی خامنه ای و پدرش دنبال شده است.
درک و تحلیل این مساله که چرا بیت رهبری کودتای انتخاباتی 22 خرداد 88 را مهندسی کرد، چرا کسانی مثل هاشمی رفسنجانی را تحمل نمی کند، چرا فرماندهان صاحب نام و نفوذ سپاه را در سالهای گذشته به حاشیه رانده اند؟ و چرا مجلس خبرگان و مجلس شورا تا به این حد، بی اختیار و بی مقدار کرده؟ بدون ارتباط دادن آن با پروژه جانشینی مجتبی خامنه ای ناممکن است.
خامنه ای بدون این پروژه نیازی به سرکوب و حذف تمام چهره های مسوول سالهای رهبری آیت اله خمینی و حذف اصلاح طلبان از قدرت که هزینه های سنگینی را به نظام حاکم و شخص خامنه ای تحمیل کرده است، نمی توانست داشته باشد. اما وقتی قرار بر آن باشد که جمهوری اسلامی به نظام سلطنتی اسلامی سلسله خامنه ای تبدیل شود، طبعا باید همه چهره ها و کانون های احتمالی مانع ومخالف با این دگردیسی نظام از میان برداشته شوند و محافل نظامی و امنیتی تحت رهبری خامنه ای و آقازاده او بر همه ارکان نظام مسلط شوند. این مرحله که فاز نخستین پروژه موروثی کردن جمهوری اسلامی به شمار می رود، اینک تقریبا کامل شده است.
فازدوم نشاندن شجره خامنه ای در هاله تقدس و همزمان تقدس زدایی از آیت اله خمینی است. چرا که هنوز روشهای خمینی و چهره های تاریخی مورد اعتماد او تهدیدی بزرگ برای عملی کردن پروژه سلطنتی کردن جمهوری اسلامی است. به همین منظور است که مبلغان و مداحان در بی اعتبار کردن چهره های دوره آیت اله خمینی و شخص بنیان گذار نظام و همزمان تقدیس خامنه ای به هر کاری مجاز می شوند.
"امام خامنه ای" لقبی که رسانه های وابسته به بیت رهبری و مداحان، مدتی است برای خامنه ای برگزیده اند، بصیرت خداداد خامنه ای و برعکس ساده لوح وانمود کردن خمینی که سخنرانی حداد عادل نمونه ای از آن ارائه می کند، برنامه ای است که با پیگیری در میان سپاه و بسیج تبلیغ می شود. خامنه ای بر خلاف خمینی از آغاز نیت همه را می داند و در صراط مستقیم فریب اطرافیان را نمی خورد. برای پیشبرد این گونه تبلیغات عوامفریبانه چه کسانی بهتر از آنانی که در دوره رهبری آقای خمینی مطرود و یا در حاشیه بودند و امروزه برای پیشبرد منویات خامنه ای میداندار شده اند.
مصباح یزدی، محمد یزدی، و جریان موسوم به انجمن حجتیه که اعضای آن در بارگاه خامنه ای قرب و منزلت پیدا کرده اند، همگی این روزها برای تقدیس خامنه ای و فرزند او و انتقام وانتقاد از آیت اله خمینی و اطرافیان او که در زمان مسوولیت خود این دسته ها را به حاشیه رانده بودند به صحنه آورده شده اند. گوشه ای از این فعالیتهای پشت پرده را می توان در سخنرانی عضو پیشین انجمن حجتیه، حداد عادل پدر خانم مجتبی خامنه ای که اخیرا برای گروهی از فرماندهان سپاه ایراد شده مشاهده کرد.(متن این سخنان حداد در "روزآن لاین" و "میهن" آمده است) حداد عادل در این سخنرانی ابتدا از ساده لوحی و خوشباوری خمینی سخن می گوید و آنگاه از اطرافیان بی لیاقت او حرف می زند و بعد خامنه ای را نابغه ای بی لغزش و مقدس وانمود می کند و در نهایت نیز مجتبی خامنه ای را پس از رهبر با بصیرت ترین و لایق ترین فرد برای رهبری جمهوری اسلامی معرفی می نماید.
حداد می گوید:
"امام خمینی نیت و باطن خالصی داشت. اما در سن هفتاد و شش سالگی رهبری نظام را برعهده گرفت که بعضا اطرافیانی آلوده داشت... شما این هایی که در بیت حضرت امام بودند و زمانی از امام حکم داشتند و مملکت را اداره می کردند ببینید. اینها الان ماهیتشان روشن شده، اما افکار این ها از همان ابتدا نیز چنین بود و متاسفانه به خاطر باطن پاک و زلال اما [بخوانید ساده لوحی امام] اینها توانسته بودند به بالاترین لایه های حکومت اسلامی رخنه کنند... این اشتباه است که بگوئیم فلانی یار امام بود پس انقلابی بوده است. نه، اینها از ابتدای انقلاب نیز روحیه انقلابی نداشتند. آقای هاشمی از ابتدا نیز ماهیتش همین بود و الان فقط بصیرت مردم زیاد شده و ایشان را شناخته اند. آقای خاتمی یازده سال در این کشور وزیر فرهنگ بود، آیا او لیاقت وزارت فرهنگ نظام اسلامی را داشت؟ آقای موسوی با اصرار امام نخست وزیر بود، آیا او لیاقت نخست وزیری نظام اسلامی را داشت. آقای کروبی رئیس مجلس بود، آیا او لیاقت داشت."
در لابلای همه این سخنان حداد عادل بر ساده لوحی و بی لیاقتی آیت اله خمینی که با اصرار او آدم "بی لیاقتی" مثل موسوی نخست وزیر می شد و شخصی مثل کروبی رئیس مجلس بود، تاکید شده است تا برتری خامنه ای بر آیت اله خمینی آشکار شود.
حداد چنین القاء می کند که این پدر و پسر یعنی خامنه ای و فرزندش شجره طیبه ای هستند که رسالت آنان رهبری جمهوری اسلامی است ولابد سلسله خامنه ای باید تا ظهور حضرت مهدی در ایران سلطنت کند!
می گوید:" دشمن مدت هاست روی تخریب آقا مجتبی کار می کند و تحت عنوان آقا زاده ایشان را مطرح می کنند که انصافا از آن بی اخلاقی های بزرگ دوران است. ایشان همان گونه که حضرت آقا فرمودند خودشان آقا هستند. اگر کسانی گرد شمع وجود ایشان جمع می شوند به خاطر اندیشه والا، روحیه انقلابی، ساده زیستی و عطر افشانی معنوی ایشان است...از دوستان دیگر بپرسید و تحقیق کنید. بعد از حضرت آقا با بصیرت ترین فرد و انقلابی ترین فرد در کشور کیست؟ یقینا نفر دوم هستند در کشور." پس همان گونه که اشاره شد همه کسانی که در دوران آیت اله خمینی صاحب مسوولیت بوده اند، و ممکن است در لحظه تصمیم گیری به مانعی در راه عملی کردن این نقشه تبدیل شوند باید از سرراه برداشته شوند. همه مسوولیتها باید در دست کسانی قرار گیرد که هرچه دارند از بیت رهبری دارند. و موجودیشان به عنوان مسوولان حکومتی مدیون و در گرو ادامه سلطه سلسله خامنه ای بر ایران است.
سلسله ای که شاید پیش از به قدرت رسیدن مجتبی خامنه ای (خامنه ای دوم) منقرض شود!

Ali.keshtgar@yahoo.fr

*پانویس: پس از علنی شدن سخنان حداد عادل او آن را تکذیب کرد و مدعی شد که در جلسه هادیان سپاه و انصار حضور نداشته است.