سازمان جمهوری خواهان ایران:
علیه انتخابات غیرآزاد مجلس نهم به اعتراض گسترده برخیزیم
مردم آزادی خواه ایران!
آنچه رژیم جمهوری اسلامی ایران به عنوان انتخابات مجلس نهم برای اسفندماه امسال تدارک دیده است، نه تنها یک انتخابات آزاد به معنای واقعی آن نیست، بلکه از شرایط رقابت حداقلی گرایش های درون حکومت در دوره های قبلی نیز کاملا بی بهره و محدود به جدال دو باند باقی مانده در قدرت، زیر چتر ولی فقیه، برای انحصار کامل مجلس است.
سازمان جمهوری خواهان ایران بر این باور است که مجلس برآمده از این جنگ قدرت، چه در انحصار یکی از دو باند حکومتی درآید یا درنیاید، گرهی از کار فروبسته مردم و مملکت در عرصه های سیاسی، اقتصادی و فرهنگی نخواهد گشود و حاصل آن به مجلسی گوش به فرمان تر از همیشه و همچون دستگاه قضایی و اجرایی کشور به ابزاری برای ادامه سیاست های ویرانگر رژیم در عرصه داخلی و خارجی تبدیل خواهد شد.
نهمین دوره انتخابات مجلس در شرایطی برگزار می شود که پی آمدهای فاجعه بار تقلب انتخاباتی بزرگ سال ۸۸ همچنان بر دوش جامعه ما سنگینی می کند. نه تنها رهبران و فعالان جنبش سبز و گروه وسیعی از مدافعان حقوق بشر، روزنامه نگاران، وکلا، فعالان جنبش زنان، دانشجویان، کارگران، معلمان و دیگر جنبش های اجتماعی و مدنی در حبس خانگی و در گوشه زندان ها به سر می برند، بلکه گرانی، فروپاشی اقتصادی و فساد مالی و سیاسی گروه حاکم بر کشور، گلوی خانواده ها و اکثریت بزرگ ایرانیان را هرجه بیشتر می فشارد.
رژیم جمهوری اسلامی که مدت هاست با تصفیه های مکرر درونی، تعطیل کردن رسانه های آزاد و ممنوعیت احزاب سیاسی مستقل، به یک گروه نظامی امنیتی تحت رهبری علی خامنه ای خلاصه شده و سیاست خارجی ماجراجویانه و ضد ملی آن، کشور ما را در معرض تحریم های شدید اقتصادی و جنگ قرار داده، در صدد است تا از رهگذر انتخاباتی که تنها نامی از آن باقی مانده، باردیگر شبه مشروعیتی برای ادامه سرکوب و اختناق در داخل و بحران سازی در خارج برای خود دست و پا کند. بنابراین نباید به حکومتی که کشور ما را به سمت جنگ و نابودی منافع ملی ایران می کشاند مشروعیت سیاسی بخشید.
با این حال رژیم از آگاهی سیاسی و تجربه گسترده مردم ایران در برخورد با صندوق رای و اکنون با این انتخابات مشخص، سخت بیمناک است. در حالیکه رهبر جمهوری اسلامی اصل انتخابات را چالشی همیشگی برای نظام تلقی کرده و حتی احتمال تغییر ساختار حکومت با هدف منتفی کردن انتخابات آینده ریاست جمهوری را مطرح ساخته است، دستگاه های امنیتی می کوشند با بستن شبکه جهانی اینترنت و فضای مجازی به روی مردم و نسبت دادن ناکارآمدی، بی کفایتی و سقوط اخلاقی خود به توطئه بیگانگان، از تبدیل شدن انتخابات پیش رو به اعتراض گسترده مردمی و تجلی دیگری از جنبش سبز جلوگیری کنند.
واقعیت اینست که در تاریخ جمهوری اسلامی، جبهه تحریم انتخابات غیر آزاد و طرفداری از انتخابات آزاد و عادلانه، تا کنون به این حد گسترده نبوده است. انتخابات آزاد و عادلانه در همه سطوح سیاسی و تصمیم گیری، بر اساس موازین بین المللی حقوق بشر و بر فراز قانون اساسی موجود، حق مردم ایران و تنها راه اداره قانونمند و متمدنانه کشور و گردش دمکراتیک قدرت با حضور همه گرایش های سیاسی و گروه های اجتماعی است. اما واقعیت دیگر اینست که تحریم انتخابات غیر آزاد به تنهایی کافی نیست و دست یابی به انتخابات واقعا آزاد، مستلزم همگرایی هرچه بیشتر نیروهای خواهان دمکراسی و مبارزه ای پی گیر برای خلع ید انحصار گران و انتقال مسالت آمیز قدرت به مردم است.
سازمان جمهوری خواهان ایران برآنست که در شرایط خطیر و حساس کنونی، حضور متحد و گسترده مردم و همه نیروهای آزادی خواه در مخالفت فعال با انتخابات غیر آزاد مجلس نهم و مخالفت با ماجراجویی رژیم در سیاست خارجی، میتواند یکبار دیگر صلح دوستی و اراده توانمند ایرانیان برای تغییر وضع موجود و پیوستن به جامعه جهانی را برجسته کند و سایه شوم جنگ را از فراز کشور ما دور سازد. ما به فراست و هوشمندی سیاسی مردم ایران در این زمینه باور داریم.
سازمان جمهوری خواهان ایران، بهمن ماه 1390
علیه انتخابات غیرآزاد مجلس نهم به اعتراض گسترده برخیزیم
مردم آزادی خواه ایران!
آنچه رژیم جمهوری اسلامی ایران به عنوان انتخابات مجلس نهم برای اسفندماه امسال تدارک دیده است، نه تنها یک انتخابات آزاد به معنای واقعی آن نیست، بلکه از شرایط رقابت حداقلی گرایش های درون حکومت در دوره های قبلی نیز کاملا بی بهره و محدود به جدال دو باند باقی مانده در قدرت، زیر چتر ولی فقیه، برای انحصار کامل مجلس است.
سازمان جمهوری خواهان ایران بر این باور است که مجلس برآمده از این جنگ قدرت، چه در انحصار یکی از دو باند حکومتی درآید یا درنیاید، گرهی از کار فروبسته مردم و مملکت در عرصه های سیاسی، اقتصادی و فرهنگی نخواهد گشود و حاصل آن به مجلسی گوش به فرمان تر از همیشه و همچون دستگاه قضایی و اجرایی کشور به ابزاری برای ادامه سیاست های ویرانگر رژیم در عرصه داخلی و خارجی تبدیل خواهد شد.
نهمین دوره انتخابات مجلس در شرایطی برگزار می شود که پی آمدهای فاجعه بار تقلب انتخاباتی بزرگ سال ۸۸ همچنان بر دوش جامعه ما سنگینی می کند. نه تنها رهبران و فعالان جنبش سبز و گروه وسیعی از مدافعان حقوق بشر، روزنامه نگاران، وکلا، فعالان جنبش زنان، دانشجویان، کارگران، معلمان و دیگر جنبش های اجتماعی و مدنی در حبس خانگی و در گوشه زندان ها به سر می برند، بلکه گرانی، فروپاشی اقتصادی و فساد مالی و سیاسی گروه حاکم بر کشور، گلوی خانواده ها و اکثریت بزرگ ایرانیان را هرجه بیشتر می فشارد.
رژیم جمهوری اسلامی که مدت هاست با تصفیه های مکرر درونی، تعطیل کردن رسانه های آزاد و ممنوعیت احزاب سیاسی مستقل، به یک گروه نظامی امنیتی تحت رهبری علی خامنه ای خلاصه شده و سیاست خارجی ماجراجویانه و ضد ملی آن، کشور ما را در معرض تحریم های شدید اقتصادی و جنگ قرار داده، در صدد است تا از رهگذر انتخاباتی که تنها نامی از آن باقی مانده، باردیگر شبه مشروعیتی برای ادامه سرکوب و اختناق در داخل و بحران سازی در خارج برای خود دست و پا کند. بنابراین نباید به حکومتی که کشور ما را به سمت جنگ و نابودی منافع ملی ایران می کشاند مشروعیت سیاسی بخشید.
با این حال رژیم از آگاهی سیاسی و تجربه گسترده مردم ایران در برخورد با صندوق رای و اکنون با این انتخابات مشخص، سخت بیمناک است. در حالیکه رهبر جمهوری اسلامی اصل انتخابات را چالشی همیشگی برای نظام تلقی کرده و حتی احتمال تغییر ساختار حکومت با هدف منتفی کردن انتخابات آینده ریاست جمهوری را مطرح ساخته است، دستگاه های امنیتی می کوشند با بستن شبکه جهانی اینترنت و فضای مجازی به روی مردم و نسبت دادن ناکارآمدی، بی کفایتی و سقوط اخلاقی خود به توطئه بیگانگان، از تبدیل شدن انتخابات پیش رو به اعتراض گسترده مردمی و تجلی دیگری از جنبش سبز جلوگیری کنند.
واقعیت اینست که در تاریخ جمهوری اسلامی، جبهه تحریم انتخابات غیر آزاد و طرفداری از انتخابات آزاد و عادلانه، تا کنون به این حد گسترده نبوده است. انتخابات آزاد و عادلانه در همه سطوح سیاسی و تصمیم گیری، بر اساس موازین بین المللی حقوق بشر و بر فراز قانون اساسی موجود، حق مردم ایران و تنها راه اداره قانونمند و متمدنانه کشور و گردش دمکراتیک قدرت با حضور همه گرایش های سیاسی و گروه های اجتماعی است. اما واقعیت دیگر اینست که تحریم انتخابات غیر آزاد به تنهایی کافی نیست و دست یابی به انتخابات واقعا آزاد، مستلزم همگرایی هرچه بیشتر نیروهای خواهان دمکراسی و مبارزه ای پی گیر برای خلع ید انحصار گران و انتقال مسالت آمیز قدرت به مردم است.
سازمان جمهوری خواهان ایران برآنست که در شرایط خطیر و حساس کنونی، حضور متحد و گسترده مردم و همه نیروهای آزادی خواه در مخالفت فعال با انتخابات غیر آزاد مجلس نهم و مخالفت با ماجراجویی رژیم در سیاست خارجی، میتواند یکبار دیگر صلح دوستی و اراده توانمند ایرانیان برای تغییر وضع موجود و پیوستن به جامعه جهانی را برجسته کند و سایه شوم جنگ را از فراز کشور ما دور سازد. ما به فراست و هوشمندی سیاسی مردم ایران در این زمینه باور داریم.
سازمان جمهوری خواهان ایران، بهمن ماه 1390
مدیا پلیر
امیر پایور خبرنگار ما که به محل اتحادیه اروپا در بروکسل سفر کرده بود، مصاحبه ای اختصاصی با خانم کاترین اشتون، رئیس سیاست خارجی اتحادیه اروپا داشت.
وزارت نفت ایران با انتشار بیانیهای به کشورهای اروپایی هشدار داد که عواقب تحریم نفتی ایران گریبان آنها را میگیرد و ایران میتواند به راحتی مشتریهای جدیدی برای نفت خود پیدا کند.
بیانیه وزارت نفت ایران در روز دوشنبه منتشر شد. چند ساعت بعد از تحریم نفتی ایران در اتحادیه اروپا.بنا به تحریمهای جدیدی که اتحادیه اروپا علیه ایران وضع کرده، شرکتهای اروپایی نمیتوانند قرارداد جدیدی برای خرید نفت با ایران ببندند و قراردادهای موجود را هم باید تا شش ماه پایان دهند.
حال وزارت نفت ایران در بیانیهای گفته که با توجه به "بازار عرضه و تقاضا و مشتریان بالقوه نفت ایران، هیچ گونه نگرانی در خصوص جایگزینی فروش نفت ایران با مشتریان جدید وجود ندارد."
وزارت نفت ایران به مردم این کشور اطمینان داده که این وزارتخانه "به دور از تنشها و حواشی سیاسی" از پیش خود را برای این شرایط آماده کرده است.
در ادامه این بیانیه، در چند بند، وزارت نفت ایران نظر خود را درباره عواقب تحریمهای جدید را بیان کرده است.
در اولین بند، وزارت نفت ایران به کشورهای جهان هشدار داده که "استفاده ابزاری و غیر متعارف از نفت در معادلات سیاسی حاکم بر جهان" باعث به وجود آمدن "بدعت خطرناک" میشود.
همچنین در بند دیگری، وزارت نفت ایران "ضرر و خسارت سنگین اقتصادی ناشی از تحریم نفتی ایران" را متوجه "مردم بحرانزده اروپا و کشورهای پیشرفته و در حال توسعه" دانسته است.
نویسندگان بیانیه، همچنین "بیثباتی در امنیت عرضه و تقاضای انرژی در سطح جهان" را از عواقب تحریم نفتی ایران دانستهاند.
و دیگر اینکه تحریمهای جدید موجب "تشدید بحرانهای اقتصادی در کشورهای مبتلا به آشفتگیهای اقتصادی خصوصا کشورهای اروپایی" میشود.
ایران به طور میانگین روزانه بیش از ۲ میلیون بشکه نفت خام صادر میکند و بنا به اعلام وزارت نفت ایران، ۱۸ درصد از نفت خام صادراتی این کشور به مقصد کشورهای اروپایی میرود و دادههای رسمی نشان میدهد که ایتالیا و اسپانیا اصلیترین خریداران نفت خام ایران هستند.
وزیر امور خارجه اسپانیا به امیر پایور، خبرنگار بیبیسی فارسی در محل نشست وزیران امور خارجه اتحادیه اروپا در بروکسل گفته است که مقامات عربستان سعودی به اسپانیا تضمین دادهاند تا کمبود نفت ناشی از توقف خرید نفت خام ایران را جبران خواهند کرد و اسپانیا با دریافت چنین تعهدی حاضر شده است با اعمال تحریمهای جدید علیه ایران موافقت کند.
پیش از این و با افزایش فشارها از سوی غرب بر ایران، عربستان سعودی که بزرگترین تولیدکننده نفت خام اوپک به شمار میرود، اعلام کرد که میتواند کمبود احتمالی ناشی از تحریم خرید نفت از ایران را در بازار جهانی پر کند.
ترکیه از رئیس جمهوری فرانسه خواسته است مصوبه پارلمان این کشور در مورد "نسل کشی ارامنه" در حکومت عثمانی را امضا نکند.
روز سه شنبه، ۴ بهمن (۲۴ ژانویه)، وزارت امور خارجه ترکیه با صدور اطلاعیه ای، ضمن محکوم دانستن اقدام نمایندگان پارلمان فرانسه در تصویب طرح الزامی بودن توصیف کشته شدن ارامنه در حکومت عثمانی با عنوان "نسل کشی"، به نیکلا سارکوزی، رئیس جمهوری فرانسه، در مورد امضای این مصوبه هشدار داد.این طرح در ماه دسامبر سال گذشته به تصویب مجمع ملی - مجلس سفلای پارلمان فرانسه - رسیده بود و روز گذشته نیز نمایندگان سنای فرانسه با ۱۲۷ رای موافق در برابر ۸۶ رای مخالف، مصوبه مجمع ملی را تصویب کردند.
در صورت امضای رئیس جمهوری، این مصوبه تبدیل به قانون می شود و طبق آن، واقعه کشتار ارامنه مقیم ترکیه در جریان جنگ اول جهانی در سال های ۱۹۱۵ و ۱۹۱۶ "نسل کشی" توصیف می شود و کسانی که این "نسل کشی" را انکار کنند، تحت پیگرد قرار می گیرند.
در مورد ماجرای "کشتار ارامنه" در جریان جنگ دوم جهانی نظرات متفاوتی ابراز شده است.
در حالیکه منابع ارمنی بر کشته شدن یک و نیم میلیون ارمنی با دستور مستقیم مقامات دولت وقت عثمانی تاکید می نهند، مقامات ترکیه شمار کشته شدگان را به مراتب کمتر می دانند و کاربرد اصطلاح نسل کشی را اغراق آمیز و دارای انگیزه های سیاسی می دانند.
دولت ترکیه اتهام نسل کشی اتباع ارمنی حکومت عثمانی را توهینی به سابقه تاریخی و حیثیت بین المللی این کشور می داند و به شدت با کاربرد چنین اصطلاحی مخالفت کرده است.
به این ترتیب، واقعه ای تاریخی که در دوران پیش از تاسیس جمهوری ترکیه روی داده، به مساله ای حساس در روابط خارجی ترکیه و کشورهای دیگر مبدل شده است.
در واکنش به بررسی طرح نسل کشی ارامنه در پارلمان فرانسه، دولت ترکیه همکاری های نظامی، اقتصادی و سیاسی خود با فرانسه را به حالت تعلیق در آورده و ماه گذشته نیز برای کوتاه مدتی، سفیر خود را از پاریس فراخواند.
اشتباه تاریخی و ملاحظات انتخاباتی
وزارت خارجه ترکیه در بیانیه روز سه شنبه خود، تصویب این طرح در پارلمان فرانسه را "نمونه ای از یک اقدام غیرمسئولانه" توصیف کرده و گفته است که این مصوبه نباید به قانون تبدیل شود.این بیانیه افزوده است در صورت امضای این مصوبه، "قانون جدید به عنوان یکی از اشتباهات سیاسی، حقوقی و اخلاقی فرانسه در تاریخ ثبت خواهد شد."
به گفته وزارت خارجه ترکیه، دولت این کشور همچنین در نظر دارد با جدیت از تمامی امکاناتی که در اختیار دارد برای دفاع از خود در برابر چنین "اتهامات بی پایه و اساسی" استفاده کند.
این بیانیه به اقدامات و امکاناتی که دولت ترکیه در نظر دارد علیه چنین قانونی به کار بگیرد اشاره ای نکرده است.
اخطار دولت ترکیه به رئیس جمهوری فرانسه می تواند باعث افزودن بر دشواری های سیاسی آقای سارکوزی، آنهم چند ماه پیش از برگزاری انتخابات ریاست جمهوری در این کشور شود.
حزب آقای سارکوزی در جریان مذاکرات پارلمانی، از طرح نسل کشی ارامنه حمایت کرد و معلوم نیست که آیا وی می تواند با امتناع از امضای این مصوبه، عملا نظر اعضای حزب خود را مردود بداند.
وزارت خارجه فرانسه هم در زمان مذاکرات پارلمان در مورد این طرح، تاکید کرده بود که ترکیه از هم پیمانان و دوستان این کشور ااست.
در عین حال، حدود نیم میلیون ارمنی در فرانسه زندگی می کنند و حمایت آنان در انتخابات ریاست جمهوری قابل اغماض نیست.
وزارت خارجه ترکیه در اشاره ای ضمنی به این واقعیت، پارلمان فرانسه را به "سیاست کاری" و نادیده گرفتن "موازین اخلاقی و واقعیات تاریخی" متهم کرده و گفته است: "تاسف آورتر اینکه روابط تاریخی و متنوع بین ترکیه و فرانسه اینگونه قربانی ملاحظات سیاسی شده است."
وزارت خارجه ترکیه افزوده است: "بر همگان آشکار است که مسئولیت بروز چنین وضعیتی متوجه کیست."
«ترور در باکو»، انتقامجویی ایران علیه اسرائیل؟
در گزارش تلویزیون باکو دو تن از عاملان عملیات تروریستی ناکام به جزئیات اقدامات خود اعتراف کردند. یکی از این دو نفر با فرد سومی در ایران در ارتباط بود که در این گزارش از وی بهعنوان «بالاقارداش داداشف» نام برده میشود.
داداشف شهروند جمهوری آذربایجان و تحت تعقیب پلیس این کشور است. او از چند سال پیش در شهر اردبیل ایران اقامت دارد. بنابر گفتهی دولت آذربایجان، این فرد با دستگاههای امنیتی ایران ارتباط و همکاری دارد.
گزارش تلویزیون دولتی آذربایجان برمبنای دادهها و مستندات وزارت امنیت ملی این کشور تهیه شده بود. در این گزارش گفته شده که این اقدام ایران غیردوستانه است و به سوء تفاهم و بدبینی میان دو کشور همسایه دامن میزند.
پرهیز آذربایجان از تشدید تنش
دالغا خاتین اوغلو، رئیس بخش فارسی خبرگزاری ترند نیوز میگوید، آذربایجان به هیچ وجه مایل به دامنهدار شدن تنشها با ایران نیست. وی توضیح میدهد: «صادرات و واردات جمهوری خودمختار نخجوان از طریق خاک ایران انجام میشود، ایران سالانه ۳۰۰ میلیون متر مکعب گاز در قالب معامله پایاپای با آذربایجان، به نخجوان تحویل میدهد. ثانیا، تنش با ایران تبعات امنیتی و اقتصادی برای آذربایجان خواهد داشت».
اما موسی بیاف ، نماینده پارلمان جمهوری آذربایجان هشدارمیدهد که اگر اقدامات ایران ادامه یابد و آشکارا علیه جمهوری آذربایجان موضعگیری کند، «جمهوری آذربایجان در دنیا تنها نیست».
موسی بیاف میافزاید: « جمهوری آذربایجان یک کشور لائیک است و پیشرفت و ترقی این کشور برای آذربایجانیهای ایران میتواند الگو و نمونهای باشد و سبب فاصله گرفتن آنها از رژیم ایران شود. از سوی دیگر مناسبات کشور ما با آمریکا و اسرائیل هم خوشایند ایران نیست و به همین دلیل به تحریکات و تهدیدات خود علیه ما افزوده تا ما تابع سیاستهای رژیم ایران باشیم ».
تکذیب نماینده مجلس جمهوری اسلامی
مقامهای دولتی ایران نیز پیرامون بروز حادثه ترور ناکام در باکو و دستگیری عاملان آن واکنش نشان دادهاند. علاءالدین بروجردی رئیس كمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس در واکنش به این حادثه به خبرگزاری فارس گفته است: «این روشهای شناخته شده قدیمی و نخنمایی است كه سرویسهای اطلاعاتی كشورها آن را به كار میگیرند و هدف آن ایجاد فضای منفی در روابط دو كشور ایران و آذربایجان است».
بروجردی در گفتوگو با فارس همچنین تاکید کرده: «معتقدم این موضوع نیز از طراحیهای موساد بوده و دامی است كه در زمینه روابط ایران و آذربایجان برای طرف آذری پهن شده است».
خبرگزاری فارس در گزارش خود نوشته که رسانههای کتبی و شفاهی آذربایجان بیانیه روابط عمومی وزارت امنیت ملی این کشور دربارهی «طرح ناکام ترور» را با آب وتاب پوشش دادهاند. فارس ادامه میدهد: «جمهوری آذربایجان در سالهای اخیر یكی از پركارترین كشورها در زمینهی ایران هراسی بوده و در اعمال برخی مصوبات آمریكایی و اعمال تحریم، گوی سبقت را از كشورهای تصویبكننده نیز ربود است.»
فارس در پایان تحلیل خود یادآور میشود: «سكوت دستگاه دیپلماسی در قبال رفتارهای توهینآمیز دولت باكو دیگر مناسب نیست و بهتر است دستگاه دیپلماسی كشورمان واكنشی در شان ایران انجام دهد».
اتهامات متقابل رسانههای ایرانی
دالغا خاتین اوغلو، رئیس بخش فارسی خبرگزاری ترند نیوز به اتهامات مشابهی اشاره میکند که رسانههای ایرانی در رابطه با ترور دانشمندان هستهای به نهادهای امنیتی آذربایجان وارد کردهاند.
وی یادآور میشود: « درقضیهی ترور دانشمندان هستهای تعدادی از رسانههای ایرانی ادعا کردند که برخی از افرادی که در ایران به تلاش برای ترور دانشمندان هستهای کشور متهم هستند، اعتراف کردهاند که آنان در جمهوری آذربایجان توسط عوامل اطلاعاتی این کشور و همچنین موساد آموزش نظامی دیدهاند. یا این شایعه در مطبوعات ایران به دفعات تکرار شده که دولت باکو به عوامل پژاک و مجاهدین خلق پناهندگی داده است. البته مقامات رسمی ایران، این ادعاها را رسما اعلام نکردهاند، اما به هر حال مطبوعات در ایران در اختیار جناح حاکم قرار دارد و موضع و تحلیل مطبوعات، به نحوی انعکاس دهندهی دیدگاه مقامات رسمی، امنیتی و نظامی ایران است».
انتقامجویی ایران علیه اسرائیل؟
به نظر مصطفی ملکان روزنامهنگار و مطلع در امور مربوط به مناسبات ایران و جمهوری آذربایجان هم "اقدام ناکام ترور در باکو احتمالا با هدف انتقام جویی از اسرائيل صورت گرفته که در ایران متهم به ترور دانشمندان هستهای است. آقای ملکان توضیح میدهد: «مناسبات ایران با جامعهی جهانی در حال حاضر به شدت تنشآمیز است. ایران به این مینگرد که کدام کشور در کجا قرارگرفته است. آذربایجان متحد آمریکا، اسرائیل و ترکیه است. نزدیک مرز ایران واقع شده. ایران نگران است که اگر احتمالا حملهای علیه این کشور شود، امکانات آذربایجان مورد استفاده قراربگیرد».
آقای ملکان میافزاید، ایران ادعا میکند دانشمندان هستهایش توسط اسرائیل ترور شده و یا در برخی خرابکاریهایی که در یکی دو سال اخیر در تاسیسات اتمیاش شده، اسرائیل دست داشته است. این کارشناس در ادامه توضیحات خود خاطرنشان میکند: «اگر ایران در این ادعاها جدی باشد که بهنظر میرسد هست، پس بعید نیست که درصدد تلافیجویی برآید. برای عملیات تلافیجویانه ایران علیه اسرائیل، جمهوری آذربایجان مناسب است، زیرا جمهوری آذربایجان هنوز از امکانات امنیتی محکمی مثل ترکیه برخوردار نیست. علاوه براین ایران در آذربایجان از سابقهی حضوری قوی برخوردار است و تا این اواخر نهادهایی مثل بنیاد مستضعفان و بنیاد شهید فعالیت گستردهای در این کشور داشتند. هنوز هم بخشی از امکانات برای ایران موجود است و چه بسا در خدمت اقدامهای تلافی جویانه قرار گیرد.»
مصطفی ملکان در ادامه اظهاراتش میافزاید:«این را نیز نباید فراموش کرد که هدف اقداماتی از قبیل آنچه که اخیرا افشاء شده، تنها تلافیجویی نیست. بلکه فشار بر آذربایجان برای محدود کردن رابطهاش با آمریکا و اسرائیل و نیز ناامن کردن فضا برای فعالیت نمایندگان و شهروندان اسرائیلی و آمریکایی در آذربایجان نیز، میتواند هدف چنین عملیاتی باشند.»
تردد شهروندان جمهوری آذربایجان در ایران
جمهوری اسلامی ایران از اوایل سال ۲۰۱۰ برای شهروندان جمهوری آذربایجان ویزا را لغو کرد، اما مقامات کشور آذربایجان تاکنون با لغو ویزا برای ایرانیان موافقت نکرده اند.
مصطفی ملکان میگوید که دولت آذربایجان بدلیل ضعف ساختارهای امنیتی خود و از بیم احتمال خرابکاریهای امنیتی و نیز ورود سیلآسای مواد مخدر از ایران به آذربایجان فعلا مایل نیست روادید برای شهروندان ایرانی را لغو کند.
تنش ایران با غرب و جایگاه آذربایجان
هم کارشناسان و هم مقامهای رسمی ایران و آذربایجان اذعان دارند که تنش میان دو کشور ظرف یکسال اخیر شدت یافته است. موسی بیاف، نماینده پارلمان آذربایجان میگوید، کشورش تمایلی به ادامهی تنشها ندارد. خاتیناغلو از ترند نیوزهم تاکید دارد که مقامهای هر دو کشور قصد دارند تنشها را کاهش دهند.
اما مصطفی ملکان، روزنامهنگار آگاه به مسائل ایران و جمهوری آذربایجان پیشبینی میکند که این تنشها در آینده حتی افزایش پیدا خواهد کرد.
وی در این رابطه توضیح میدهد که مناسبات ایران و آذربایجان تا حدودی با تنش در مناسبات ایران و غرب ارتباط دارد. هرچه این تنش افزایش پیدا کند و حادتر شود، رابطهی جمهوری آذربایجان با ایران نیز تیرهتر خواهد شد.
طاهر شیرمحمدی
تحریریه: جواد طالعی
داداشف شهروند جمهوری آذربایجان و تحت تعقیب پلیس این کشور است. او از چند سال پیش در شهر اردبیل ایران اقامت دارد. بنابر گفتهی دولت آذربایجان، این فرد با دستگاههای امنیتی ایران ارتباط و همکاری دارد.
گزارش تلویزیون دولتی آذربایجان برمبنای دادهها و مستندات وزارت امنیت ملی این کشور تهیه شده بود. در این گزارش گفته شده که این اقدام ایران غیردوستانه است و به سوء تفاهم و بدبینی میان دو کشور همسایه دامن میزند.
پرهیز آذربایجان از تشدید تنش
دالغا خاتین اوغلو، رئیس بخش فارسی خبرگزاری ترند نیوز میگوید، آذربایجان به هیچ وجه مایل به دامنهدار شدن تنشها با ایران نیست. وی توضیح میدهد: «صادرات و واردات جمهوری خودمختار نخجوان از طریق خاک ایران انجام میشود، ایران سالانه ۳۰۰ میلیون متر مکعب گاز در قالب معامله پایاپای با آذربایجان، به نخجوان تحویل میدهد. ثانیا، تنش با ایران تبعات امنیتی و اقتصادی برای آذربایجان خواهد داشت».
اما موسی بیاف ، نماینده پارلمان جمهوری آذربایجان هشدارمیدهد که اگر اقدامات ایران ادامه یابد و آشکارا علیه جمهوری آذربایجان موضعگیری کند، «جمهوری آذربایجان در دنیا تنها نیست».
موسی بیاف میافزاید: « جمهوری آذربایجان یک کشور لائیک است و پیشرفت و ترقی این کشور برای آذربایجانیهای ایران میتواند الگو و نمونهای باشد و سبب فاصله گرفتن آنها از رژیم ایران شود. از سوی دیگر مناسبات کشور ما با آمریکا و اسرائیل هم خوشایند ایران نیست و به همین دلیل به تحریکات و تهدیدات خود علیه ما افزوده تا ما تابع سیاستهای رژیم ایران باشیم ».
تکذیب نماینده مجلس جمهوری اسلامی
مقامهای دولتی ایران نیز پیرامون بروز حادثه ترور ناکام در باکو و دستگیری عاملان آن واکنش نشان دادهاند. علاءالدین بروجردی رئیس كمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس در واکنش به این حادثه به خبرگزاری فارس گفته است: «این روشهای شناخته شده قدیمی و نخنمایی است كه سرویسهای اطلاعاتی كشورها آن را به كار میگیرند و هدف آن ایجاد فضای منفی در روابط دو كشور ایران و آذربایجان است».
بروجردی در گفتوگو با فارس همچنین تاکید کرده: «معتقدم این موضوع نیز از طراحیهای موساد بوده و دامی است كه در زمینه روابط ایران و آذربایجان برای طرف آذری پهن شده است».
خبرگزاری فارس در گزارش خود نوشته که رسانههای کتبی و شفاهی آذربایجان بیانیه روابط عمومی وزارت امنیت ملی این کشور دربارهی «طرح ناکام ترور» را با آب وتاب پوشش دادهاند. فارس ادامه میدهد: «جمهوری آذربایجان در سالهای اخیر یكی از پركارترین كشورها در زمینهی ایران هراسی بوده و در اعمال برخی مصوبات آمریكایی و اعمال تحریم، گوی سبقت را از كشورهای تصویبكننده نیز ربود است.»
فارس در پایان تحلیل خود یادآور میشود: «سكوت دستگاه دیپلماسی در قبال رفتارهای توهینآمیز دولت باكو دیگر مناسب نیست و بهتر است دستگاه دیپلماسی كشورمان واكنشی در شان ایران انجام دهد».
اتهامات متقابل رسانههای ایرانی
دالغا خاتین اوغلو، رئیس بخش فارسی خبرگزاری ترند نیوز به اتهامات مشابهی اشاره میکند که رسانههای ایرانی در رابطه با ترور دانشمندان هستهای به نهادهای امنیتی آذربایجان وارد کردهاند.
وی یادآور میشود: « درقضیهی ترور دانشمندان هستهای تعدادی از رسانههای ایرانی ادعا کردند که برخی از افرادی که در ایران به تلاش برای ترور دانشمندان هستهای کشور متهم هستند، اعتراف کردهاند که آنان در جمهوری آذربایجان توسط عوامل اطلاعاتی این کشور و همچنین موساد آموزش نظامی دیدهاند. یا این شایعه در مطبوعات ایران به دفعات تکرار شده که دولت باکو به عوامل پژاک و مجاهدین خلق پناهندگی داده است. البته مقامات رسمی ایران، این ادعاها را رسما اعلام نکردهاند، اما به هر حال مطبوعات در ایران در اختیار جناح حاکم قرار دارد و موضع و تحلیل مطبوعات، به نحوی انعکاس دهندهی دیدگاه مقامات رسمی، امنیتی و نظامی ایران است».
انتقامجویی ایران علیه اسرائیل؟
به نظر مصطفی ملکان روزنامهنگار و مطلع در امور مربوط به مناسبات ایران و جمهوری آذربایجان هم "اقدام ناکام ترور در باکو احتمالا با هدف انتقام جویی از اسرائيل صورت گرفته که در ایران متهم به ترور دانشمندان هستهای است. آقای ملکان توضیح میدهد: «مناسبات ایران با جامعهی جهانی در حال حاضر به شدت تنشآمیز است. ایران به این مینگرد که کدام کشور در کجا قرارگرفته است. آذربایجان متحد آمریکا، اسرائیل و ترکیه است. نزدیک مرز ایران واقع شده. ایران نگران است که اگر احتمالا حملهای علیه این کشور شود، امکانات آذربایجان مورد استفاده قراربگیرد».
آقای ملکان میافزاید، ایران ادعا میکند دانشمندان هستهایش توسط اسرائیل ترور شده و یا در برخی خرابکاریهایی که در یکی دو سال اخیر در تاسیسات اتمیاش شده، اسرائیل دست داشته است. این کارشناس در ادامه توضیحات خود خاطرنشان میکند: «اگر ایران در این ادعاها جدی باشد که بهنظر میرسد هست، پس بعید نیست که درصدد تلافیجویی برآید. برای عملیات تلافیجویانه ایران علیه اسرائیل، جمهوری آذربایجان مناسب است، زیرا جمهوری آذربایجان هنوز از امکانات امنیتی محکمی مثل ترکیه برخوردار نیست. علاوه براین ایران در آذربایجان از سابقهی حضوری قوی برخوردار است و تا این اواخر نهادهایی مثل بنیاد مستضعفان و بنیاد شهید فعالیت گستردهای در این کشور داشتند. هنوز هم بخشی از امکانات برای ایران موجود است و چه بسا در خدمت اقدامهای تلافی جویانه قرار گیرد.»
مصطفی ملکان در ادامه اظهاراتش میافزاید:«این را نیز نباید فراموش کرد که هدف اقداماتی از قبیل آنچه که اخیرا افشاء شده، تنها تلافیجویی نیست. بلکه فشار بر آذربایجان برای محدود کردن رابطهاش با آمریکا و اسرائیل و نیز ناامن کردن فضا برای فعالیت نمایندگان و شهروندان اسرائیلی و آمریکایی در آذربایجان نیز، میتواند هدف چنین عملیاتی باشند.»
تردد شهروندان جمهوری آذربایجان در ایران
جمهوری اسلامی ایران از اوایل سال ۲۰۱۰ برای شهروندان جمهوری آذربایجان ویزا را لغو کرد، اما مقامات کشور آذربایجان تاکنون با لغو ویزا برای ایرانیان موافقت نکرده اند.
مصطفی ملکان میگوید که دولت آذربایجان بدلیل ضعف ساختارهای امنیتی خود و از بیم احتمال خرابکاریهای امنیتی و نیز ورود سیلآسای مواد مخدر از ایران به آذربایجان فعلا مایل نیست روادید برای شهروندان ایرانی را لغو کند.
تنش ایران با غرب و جایگاه آذربایجان
هم کارشناسان و هم مقامهای رسمی ایران و آذربایجان اذعان دارند که تنش میان دو کشور ظرف یکسال اخیر شدت یافته است. موسی بیاف، نماینده پارلمان آذربایجان میگوید، کشورش تمایلی به ادامهی تنشها ندارد. خاتیناغلو از ترند نیوزهم تاکید دارد که مقامهای هر دو کشور قصد دارند تنشها را کاهش دهند.
اما مصطفی ملکان، روزنامهنگار آگاه به مسائل ایران و جمهوری آذربایجان پیشبینی میکند که این تنشها در آینده حتی افزایش پیدا خواهد کرد.
وی در این رابطه توضیح میدهد که مناسبات ایران و آذربایجان تا حدودی با تنش در مناسبات ایران و غرب ارتباط دارد. هرچه این تنش افزایش پیدا کند و حادتر شود، رابطهی جمهوری آذربایجان با ایران نیز تیرهتر خواهد شد.
طاهر شیرمحمدی
تحریریه: جواد طالعی
اوباما با تمجید از اتحادیه اروپا از تحریم بانک تجارت خبر داد
باراک اوباما، رئیس جمهوری ایالات متحده، اتحادیه اروپا را به خاطر وضع تحریمهای سنگین علیه ایران ستود و آن را نشانه وحدت جامعه جهانی در برابر تهران دانست.
اتحادیه اروپا روز دوشنبه نفت، بانک مرکزی، تجارت الماس، طلا و دیگر فلزات گرانبها با ایران را تحریم کرد.
باراک اوباما در بیانیهای که در تمجید از این تحریمها صادر کرده، میگوید: «من اقدامات امروز شرکایمان در اتحادیه اروپا، برای اعمال تحریمهای اضافی بر ایران را تحسین میکنم که در پاسخ به عمل نکردن رژیم ایران به تعهدات برنامه هستهایاش صورت گرفته است.»
باراک اوباما میافزاید: «این تحریمها یک بار دیگر نمایانگر وحدت جامعه جهانی در مواجهه با تهدید جدیای است که از برنامه اتمی ایران نشات میگیرد.»
باراک اوباما در ادامه تاکید کرد: «ایالات متحده همچنان تحریمهای تازهای برای افزایش فشار بر ایران وضع خواهد کرد.»
رئیس جمهور ایالات متحده افزود: «در روز ۳۱ دسامبر، من قانونی را امضا کردم که به موجب آن مجموعه تازهای از تحریمها بر بانک مرکزی ایران و درآمدهای نفتی ایران وضع میشود.»
باراک اوباما همچنین اعلام کرد وزارت خزانهداری این کشور بانک تجارت ایران را نیز تحریم کرده است.
باراک اوباما گفت: «ما بر فشارهای خود میافزاییم مگر این که ایران راه خود را تغییر دهد و به تعهدات بینالمللیاش عمل کند.»
تحریم بانک تجارت
وزارت خزانه داری آمریکا نیز با صدور بیانیهای روز دوشنبه از تحریم بانک تجارت ایران خبر داد.
در این بیانیه آمده است: «آمریکا یکی از آخرین راههای دسترسی ایران را به نظام مالی جهان نشانه گرفت. وزارت خزانهداری آمریکا امروز سومین بانک مهم ایران یعنی بانک تجارت را در فراهم آوردن تسهیلات نقل و انتقال مالی برای افراد و شرکتهایی که به کمکرسانی در راستای فعالیتهای هستهای جمهوری اسلامی ایران مظنون هستند و در فهرست تحریمهای بین المللی قرار دارند مسئول دانست.»
بنا بر بیانیه وزارت خزانهداری آمریکا، با افزوده شدن بانک تجارت به فهرست تحریمها، هماکنون ۲۳ نهاد مالی ایران و از جمله همه بانکهای دولتی ایران از سوی واشینگتن تحریم شدهاند.
دیوید کوهن مسئول سازمان اطلاعات مالی و تروریسم ایالات متحده آمریکا اعلام کرد که در شرایطی که بانکهای جهان برای ایران محدودیتهایی ایجاد میکنند و پول ملی ایران به سرعت در حال از دست دادن ارزش خود است، اقدام امروز آمریکا علیه بانک تجارت یکی از آخرین راههای دسترسی تهران به نظام مالی جهان را نشانه میگیرد.
به گفته کوهن این اقدام انزوای مالی ایران را عمیقتر و دسترسی تهران به منابع ارزی را محدودتر خواهد ساخت و سبب خواهد شد ایران نتواند به سادگی برنامههای هستهای خود را از نظر مالی پشتیبانی کند.
در بیانیه وزارت خزانهداری آمریکا آمده است: «بانک تجارت در برنامههای غیرقانونی هستهای ایران نقش مهمی دارد. برای نمونه در سال ۲۰۱۱ این بانک نقل و انتقال دهها میلیون دلار را که به مصرف برنامههای هستهای ایران و غنی سازی اورانیوم رسیده فراهم ساخت. سازمان انرژی اتمی ایران که مستقیما زیر نظر رئیس جمهور ایران اداره میشود نهاد اصلی برای توسعه فناوری هستهای ایران است. این سازمان علاوه بر قانون شماره ۱۳۳۸۲ آمریکا توسط قطعنامه شماره ۱۷۳۷ شورای امنیت سازمان ملل متحد نیز مورد تحریم قرار گرفته است. »
در بخشی دیگری از این بیانیه قید شده است که بانک تجارت با نزدیک به ۲۰۰۰ شعبه در سراسر ایران و نیز شهرهایی مانند پاریس در فرانسه و دوشنبه در تاجیکستان از بزرگترین بانکهای ایران است. بانک بازرگانی در مینسک نیز که یک نهاد مالی بلاروسی است نیز توسط بانک تجارت اداره میشود.
اتحادیه اروپا روز دوشنبه نفت، بانک مرکزی، تجارت الماس، طلا و دیگر فلزات گرانبها با ایران را تحریم کرد.
باراک اوباما در بیانیهای که در تمجید از این تحریمها صادر کرده، میگوید: «من اقدامات امروز شرکایمان در اتحادیه اروپا، برای اعمال تحریمهای اضافی بر ایران را تحسین میکنم که در پاسخ به عمل نکردن رژیم ایران به تعهدات برنامه هستهایاش صورت گرفته است.»
باراک اوباما میافزاید: «این تحریمها یک بار دیگر نمایانگر وحدت جامعه جهانی در مواجهه با تهدید جدیای است که از برنامه اتمی ایران نشات میگیرد.»
باراک اوباما در ادامه تاکید کرد: «ایالات متحده همچنان تحریمهای تازهای برای افزایش فشار بر ایران وضع خواهد کرد.»
رئیس جمهور ایالات متحده افزود: «در روز ۳۱ دسامبر، من قانونی را امضا کردم که به موجب آن مجموعه تازهای از تحریمها بر بانک مرکزی ایران و درآمدهای نفتی ایران وضع میشود.»
باراک اوباما همچنین اعلام کرد وزارت خزانهداری این کشور بانک تجارت ایران را نیز تحریم کرده است.
باراک اوباما گفت: «ما بر فشارهای خود میافزاییم مگر این که ایران راه خود را تغییر دهد و به تعهدات بینالمللیاش عمل کند.»
تحریم بانک تجارت
وزارت خزانه داری آمریکا نیز با صدور بیانیهای روز دوشنبه از تحریم بانک تجارت ایران خبر داد.
در این بیانیه آمده است: «آمریکا یکی از آخرین راههای دسترسی ایران را به نظام مالی جهان نشانه گرفت. وزارت خزانهداری آمریکا امروز سومین بانک مهم ایران یعنی بانک تجارت را در فراهم آوردن تسهیلات نقل و انتقال مالی برای افراد و شرکتهایی که به کمکرسانی در راستای فعالیتهای هستهای جمهوری اسلامی ایران مظنون هستند و در فهرست تحریمهای بین المللی قرار دارند مسئول دانست.»
بنا بر بیانیه وزارت خزانهداری آمریکا، با افزوده شدن بانک تجارت به فهرست تحریمها، هماکنون ۲۳ نهاد مالی ایران و از جمله همه بانکهای دولتی ایران از سوی واشینگتن تحریم شدهاند.
دیوید کوهن مسئول سازمان اطلاعات مالی و تروریسم ایالات متحده آمریکا اعلام کرد که در شرایطی که بانکهای جهان برای ایران محدودیتهایی ایجاد میکنند و پول ملی ایران به سرعت در حال از دست دادن ارزش خود است، اقدام امروز آمریکا علیه بانک تجارت یکی از آخرین راههای دسترسی تهران به نظام مالی جهان را نشانه میگیرد.
به گفته کوهن این اقدام انزوای مالی ایران را عمیقتر و دسترسی تهران به منابع ارزی را محدودتر خواهد ساخت و سبب خواهد شد ایران نتواند به سادگی برنامههای هستهای خود را از نظر مالی پشتیبانی کند.
در بیانیه وزارت خزانهداری آمریکا آمده است: «بانک تجارت در برنامههای غیرقانونی هستهای ایران نقش مهمی دارد. برای نمونه در سال ۲۰۱۱ این بانک نقل و انتقال دهها میلیون دلار را که به مصرف برنامههای هستهای ایران و غنی سازی اورانیوم رسیده فراهم ساخت. سازمان انرژی اتمی ایران که مستقیما زیر نظر رئیس جمهور ایران اداره میشود نهاد اصلی برای توسعه فناوری هستهای ایران است. این سازمان علاوه بر قانون شماره ۱۳۳۸۲ آمریکا توسط قطعنامه شماره ۱۷۳۷ شورای امنیت سازمان ملل متحد نیز مورد تحریم قرار گرفته است. »
در بخشی دیگری از این بیانیه قید شده است که بانک تجارت با نزدیک به ۲۰۰۰ شعبه در سراسر ایران و نیز شهرهایی مانند پاریس در فرانسه و دوشنبه در تاجیکستان از بزرگترین بانکهای ایران است. بانک بازرگانی در مینسک نیز که یک نهاد مالی بلاروسی است نیز توسط بانک تجارت اداره میشود.
اتحادیه اروپا، نفت، بانک مرکزی و تجارت طلا با ایران را تحریم کرد
اتحادیه اروپا روز دوشنبه نفت، بانک مرکزی، تجارت الماس، طلا و دیگر فلزات گرانبها با ایران را تحریم کرد.
وزیران خارجه ۲۷ کشور عضو اتحادیه اروپا، روز دوشنبه بر سر ممنوعیت هرگونه قرارداد جدید برای خرید یا انتقال نفت خام ایران به توافق رسیدند.
وزیران خارجه کشورهای عضو اتحادیه اروپا همچنین موافقت کردند که همه داراییهای بانک مرکزی ایران را مسدود کنند و هرگونه تجارت الماس، طلا و دیگر فلزهای گرانبها با بانک مرکزی ایران و دیگر ارگانهای دولتی ایران نیز بر اساس این توافق ممنوع شد.
با این حال به منظور کاهش فشار اقتصادی بیشتر به کشورهایی که از ایران نفت وارد میکنند به این کشورها تا یکم ژوییه سال ۲۰۱۲ فرصت داده شدکه به قراردادهای موجود خود با ایران پایان دهند.
این تحریمها، در راستای سیاست هماهنگ اتحادیه اروپا و ایالات متحده آمریکا برای تنگتر کردن عرصه بر ایران به منظور توقف برنامه هستهایاش اعمال میشود.
کاترین اشتون، مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا اظهار داشت، او خواستار تحریم بخش مالی ایران بود تا تهران به پای میز مذاکره با غرب بازگردد.
اشتون که به نمایندگی از گروه ۱+۵ طرف مذاکره با ایران بوده است، روز دوشنبه گفت: «من میخواهم که نتیجه این فشارها به مذاکرت بینجامد.»
وی افزود: «من میخواهم که ببینم ایران به میز مذاکره بازگشته و ایدههایی را که ما سال گذشته مطرح کردیم بررسی کند.»
از سوی دیگر، وزیران خارجه اتحادیه اروپا، با صدور بیانیهای، غنیسازی در تاسیسات غنیسازی فردو از سوی ایران را «نقض آشکار» قطعنامههای سازمان ملل خوانند.
قطعنامههایی که در آنها از ایران خواسته شده به غنیسازی اورانیوم پایان دهد و پروتکلهای الحاقی ان پی تی را اجرایی کند.
در بیانیه وزیران خارجه اتحادیه آمده است، غنیسازی در تاسیسات غنیسازی فردو، بر نگرانیهای موجود در مورد «ابعاد نظامی احتمالی برنامه هستهای ایران» دامن میزند.
اتحادیه اروپا پس از چین دومین وارد کننده نفت از ایران است و در ۱۰ ماه اولیه سال ۲۰۱۱ روزانه ۶۰۰ هزار بشکه نفت خام از ایران وارد کرده است.
در این میان یونان، اسپانیا و ایتالیا که از خریداران اصلی نفت خام ایران در اتحادیه اروپا هستند پیشتر نسبت به اعمال تحریمهای نفتی علیه ایران ابراز نگرانی کرده و خواستار فرصتی برای پیدا کردن جایگزینی برای نفت ایران شده بودند.
بر اساس گزارش های منتش شده، ۳۴.۲ درصد از واردات یونان، ۱۴.۹ درصد از واردات نفتی اسپانیا و ۱۲.۴ درصد از واردات ایتالیا از محل صادرات نفت ایران تامین میشود.
وزیران خارجه ۲۷ کشور عضو اتحادیه اروپا، روز دوشنبه بر سر ممنوعیت هرگونه قرارداد جدید برای خرید یا انتقال نفت خام ایران به توافق رسیدند.
وزیران خارجه کشورهای عضو اتحادیه اروپا همچنین موافقت کردند که همه داراییهای بانک مرکزی ایران را مسدود کنند و هرگونه تجارت الماس، طلا و دیگر فلزهای گرانبها با بانک مرکزی ایران و دیگر ارگانهای دولتی ایران نیز بر اساس این توافق ممنوع شد.
با این حال به منظور کاهش فشار اقتصادی بیشتر به کشورهایی که از ایران نفت وارد میکنند به این کشورها تا یکم ژوییه سال ۲۰۱۲ فرصت داده شدکه به قراردادهای موجود خود با ایران پایان دهند.
این تحریمها، در راستای سیاست هماهنگ اتحادیه اروپا و ایالات متحده آمریکا برای تنگتر کردن عرصه بر ایران به منظور توقف برنامه هستهایاش اعمال میشود.
کاترین اشتون، مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا اظهار داشت، او خواستار تحریم بخش مالی ایران بود تا تهران به پای میز مذاکره با غرب بازگردد.
اشتون که به نمایندگی از گروه ۱+۵ طرف مذاکره با ایران بوده است، روز دوشنبه گفت: «من میخواهم که نتیجه این فشارها به مذاکرت بینجامد.»
وی افزود: «من میخواهم که ببینم ایران به میز مذاکره بازگشته و ایدههایی را که ما سال گذشته مطرح کردیم بررسی کند.»
از سوی دیگر، وزیران خارجه اتحادیه اروپا، با صدور بیانیهای، غنیسازی در تاسیسات غنیسازی فردو از سوی ایران را «نقض آشکار» قطعنامههای سازمان ملل خوانند.
قطعنامههایی که در آنها از ایران خواسته شده به غنیسازی اورانیوم پایان دهد و پروتکلهای الحاقی ان پی تی را اجرایی کند.
در بیانیه وزیران خارجه اتحادیه آمده است، غنیسازی در تاسیسات غنیسازی فردو، بر نگرانیهای موجود در مورد «ابعاد نظامی احتمالی برنامه هستهای ایران» دامن میزند.
اتحادیه اروپا پس از چین دومین وارد کننده نفت از ایران است و در ۱۰ ماه اولیه سال ۲۰۱۱ روزانه ۶۰۰ هزار بشکه نفت خام از ایران وارد کرده است.
در این میان یونان، اسپانیا و ایتالیا که از خریداران اصلی نفت خام ایران در اتحادیه اروپا هستند پیشتر نسبت به اعمال تحریمهای نفتی علیه ایران ابراز نگرانی کرده و خواستار فرصتی برای پیدا کردن جایگزینی برای نفت ایران شده بودند.
بر اساس گزارش های منتش شده، ۳۴.۲ درصد از واردات یونان، ۱۴.۹ درصد از واردات نفتی اسپانیا و ۱۲.۴ درصد از واردات ایتالیا از محل صادرات نفت ایران تامین میشود.
هیات بلندپایه آژانس روز شنبه به ایران میآید
آژانس بينالمللی انرژی اتمی روز دوشنبه تاييد کرد که در روزهای ۲۹ تا ۳۱ ژانويه (نهم تا یازدهم بهمن) يک هيات عالیرتبه از سوی اين نهاد برای مذاکره بر سر برنامه هستهای ايران به تهران سفر خواهد کرد.
رياست اين هيات با هرمن ناکائرتس رئيس بازرسان و رافائل گروسی معاون یوکیا آمانو، مدیر کل آژانس خواهد بود.
به گزارش خبرگزاری فرانسه، يوکيا آمانو، مدیرکل آژانس بين المللی انرژی اتمی روز دوشنبه در بيانيهای گفت: «اين هيات با روحیهای مثبت به ايران سفر خواهد کرد و ما اميدواريم که ايران نيز با يک چنين روحيهای با ما همکاری کند.»
علی اصغر سلطانيه نماينده ايران در آژانس بين المللی انرژی اتمی هفته گذشته در گفتوگويی با خبرگزاری فارس همين تاريخ را برای سفر مقامات آژانس اعلام کرده بود.
ايران گزارش ماه نوامبر آژانس بينالمللی انرژی اتمی را که در آن گفته شده بود در گذشته یا حال ايران احتمالا فعاليتهایی مربوط به بمب اتمی داشته است را بیاساس خوانده و آنرا قويا رد کرده بود.
علی اصغر سلطانیه در مورد سفر ناکارتس و تیم همراهش به ایران گفته است: «اين اقدام ايران نشان دهنده شفافيت و همکاری جمهوری اسلامی ايران با آژانس و خنثی کردن توطئههای دشمنان در فرافکنی و ايجاد جو سياسی عليه ايران است.»
از زمان انتشار آن گزارش دولتهای غربی فشارهای خود را بر ايران افزايش دادهاند. دولت آمريکا و اتحاديه اروپا نفت و بانک مرکزی ايران را تحريم کرده و کشورهای آسيایی نظير چين، ژاپن و کره جنوبی را تحت فشار قرار گرفتهاند تا به اين تحريمها بپيوندند.
ايران همواره نظامی بودن برنامههای هستهای خود را تکذيب کرده و تاکيد میکند که هدف آن فقط تامين سوخت برای توليد انرژی هستهای است.
اما کشورهای غربی به نيت ايران سوء ظن دارند و شورای امنيت سازمان ملل متحد نيز با تصويب چهار قطعنامه تحريمی طی چند سال اخير از ايران خواسته است که غنی سازی اورانيوم را متوقف کند.
رياست اين هيات با هرمن ناکائرتس رئيس بازرسان و رافائل گروسی معاون یوکیا آمانو، مدیر کل آژانس خواهد بود.
به گزارش خبرگزاری فرانسه، يوکيا آمانو، مدیرکل آژانس بين المللی انرژی اتمی روز دوشنبه در بيانيهای گفت: «اين هيات با روحیهای مثبت به ايران سفر خواهد کرد و ما اميدواريم که ايران نيز با يک چنين روحيهای با ما همکاری کند.»
علی اصغر سلطانيه نماينده ايران در آژانس بين المللی انرژی اتمی هفته گذشته در گفتوگويی با خبرگزاری فارس همين تاريخ را برای سفر مقامات آژانس اعلام کرده بود.
ايران گزارش ماه نوامبر آژانس بينالمللی انرژی اتمی را که در آن گفته شده بود در گذشته یا حال ايران احتمالا فعاليتهایی مربوط به بمب اتمی داشته است را بیاساس خوانده و آنرا قويا رد کرده بود.
علی اصغر سلطانیه در مورد سفر ناکارتس و تیم همراهش به ایران گفته است: «اين اقدام ايران نشان دهنده شفافيت و همکاری جمهوری اسلامی ايران با آژانس و خنثی کردن توطئههای دشمنان در فرافکنی و ايجاد جو سياسی عليه ايران است.»
از زمان انتشار آن گزارش دولتهای غربی فشارهای خود را بر ايران افزايش دادهاند. دولت آمريکا و اتحاديه اروپا نفت و بانک مرکزی ايران را تحريم کرده و کشورهای آسيایی نظير چين، ژاپن و کره جنوبی را تحت فشار قرار گرفتهاند تا به اين تحريمها بپيوندند.
ايران همواره نظامی بودن برنامههای هستهای خود را تکذيب کرده و تاکيد میکند که هدف آن فقط تامين سوخت برای توليد انرژی هستهای است.
اما کشورهای غربی به نيت ايران سوء ظن دارند و شورای امنيت سازمان ملل متحد نيز با تصويب چهار قطعنامه تحريمی طی چند سال اخير از ايران خواسته است که غنی سازی اورانيوم را متوقف کند.
تحریریه محترم آقای گرگین و مشکل «آدم غیرعادی»*
به یاد یار مهربان، آمدهام که بگویم من هم از درگذشت ایرج گرگین – آقای گرگین – غمگینم و به سختی تکان خوردهام... و این ماتم سر آن ندارد که فروکش کند. باشناختی که از دو رویداد مشابه در زندگیم دارم، بر این باورم که بختک این غم، تا نفس باقی است، بر سرم سایه میاندازد. دیروز با پیکرش خداحافظی کردم، اما هنوز باورم نمیشود، کسی که تا همین دو هفته پیش در بیمارستان، از برنامههای آینده میگفت، از میان ما رفته باشد.
ایرج گرگین – آقای گرگین – خود خوب میدانست که برایم اُسوه بود؛ از همان ده سالگی که با صدایی مخملین و گوش نواز و برنامههایی چشم نواز و آگاهی دهنده، میهمان هر روزه خانهمان بود. و بعد، در زمان حکمفرمایی قهر و یأس در آغاز دهه ۱۳۶۰ وقتی ناگهان جلوهای از امید و آشتی را در مدت کوتاه اقامتم در لسآنجلس در رادیو امید یافتم. و بعدتر، وقتی ۲۲ سال پیش در دانشگاه برکلی در یک کنفرانس ایرانشناسی درخواست گفتوگو با من را (که چند هفتهای بود کار داوطلبانه رادیویی را در مرکز امریکا آغاز کرده بودم) پذیرفت. همان گفتوگویی که درباره رسانههای فارسی زبان در مهاجرت بود که سر آغاز یک همکاری ۱۰ ساله رادیویی از راه دور شد. تا آخر سر که هنگام دعوت دکتر استیون فیربنکس (رئیس و بنیانگذار رادیو آزادی) برای پیوستن به این نهاد، فقط پس از آنکه مطمئن شدم سردبیر آن ایرج گرگین – آقای گرگین – است، به عشق او و باور به حرفهای بودن کار، ۱۳ سال پیش مقیم پراگ شدم.
ما کم و بیش کسانی را میشناسیم که قدر میدانیم یا نمیدانیم. اما تک و توکاند کسانی که، هر چه بیشتر میشناسیمشان، بیشتر قدرشان را میدانیم. حکایت ارزش ایرج گرگین – آقای گرگین – است که پس از همکاری روزانه در پراگ بیش از پیش برایم اشکار شد.
با آراستگی و پیراستگی، وقار و متانت، و کمگویی و گزیدهگویی او قبلاً هم آشنا بودم. اما کار در تحریریهای محترم که او در پراگ بنیان گذاشت، تجربهای تازه بود. تحریریهای که هر روز، با خوشرویی و جدیت توأمان سردبیر، در جلسه صبحگاهی آغاز میشد؛ به نوبت از یک سوی میز مستطیل شکل به سوی دیگر، به یکایک همکاران از کوچک تا بزرگ و از تازه کار تا مجرب، فرصت مساوی میداد برای مرور خبرها، طرح پیشنهادها و نقد و بررسی. جلسهای که اگر در آن خبری یا نکتهای از قلم افتاده بود، بدون خودنمایی، ایرج گرگین – آقای گرگین – آن را بر مجموعه پیشنهادها میافزود و آنان را تنها بر اساس اولویت خبری ردهبندی میکرد.
تحریریه ایرج گرگین – آقای گرگین – محترم بود چون بنای گزینش و چیدن همکاران در کار گروهی تنها شایستگی، توانایی، قابلیت و صلاحیت بود و بس. انتخابش بر اساس معیار و ضوابط بود. مناسبات فردی را در این گونه گزینشها دخالت نمیداد و بدون در نظر گرفتن روابط شخصی، کار خوب را تشویق و کار بد را گوشزد میکرد. هنوز از استودیو خارج نشده بودی، حضوراً یا تلفنی دست مریزاد میگفت – یا تذکر میداد.
تحریریه ایرج گرگین – آقای گرگین – محترم بود چون همکاران عموماً حس میکردند احترامشان رعایت میشود، از بحث و تبادل نظر روزانه میآموزند و خرده گیریهای دیگر همکاران و به ویژه سردبیر، نگاهشان را صیقل میدهد. در این تحریریه به ندرت اتفاق میافتاد که کسی حرف همکاری را قطع کند یا در حرف او بپّرد.
تحریریه ایرج گرگین – آقای گرگین – محترم بود چون به شنونده احترام میگذاشت، مخاطب را به ارقام و آمار و چهارعمل اصلی فرو نمیکاست؛ اگر بنا بود مخرج مشترکی گرفته شود، به کوچکترین مخرج مشترک قانع نبود و به بزرگترین آن میاندیشید. میگفت به جای این چیزها باید به فکر رسانۀ خوب و رادیوی خوب بود و برنامه خوب مخاطبش را پیدا میکند. بر این باور بود که انبوه شنوندگان فرهیخته بزرگ و کوچک و جوان و پیر از ما انتظار دارند که جدی گرفته شوند.
نه عوامفریب بود نه فریفته عوام. میپنداشت که ارائه برنامه عامهپسند اهانت به آن شنوندگانی است که تازه به جمع مخاطبان پیوستهاند... حتی در پرت افتادهترین روستا. از سوی دیگر، بر آن بود که نباید کار رادیو و رسانه را با فرهنگستان و کار واژه سازی اشتباه گرفت. از همین رو به کاربرد زبان معیار در نگارش، و صمیمیت در لحن بیان، اهمیت میداد.
در کنار صحت، دقت و سرعت، به گونهای استثنایی بر رعایت تعادل و توازن و انصاف در گزارشگری تأکید داشت. تشویقمان میکرد که نظر خود را در گزارش، و حتی در پیش کشیدن پرسش، دخالت ندهیم. به ویژه وقتی برای نهادی کار میکنیم که با بودجه خارجی سر پا ایستاده است؛ چه مخاطبان در ایران ممکن است گفته گوینده، گزارشگر یا مجری را به حساب سیاست دولت این یا آن کشور دیگر بگذارند.
تحریریه محترم ایرج گرگین – آقای گرگین – بر آن بود که عمر خبر و رویدادهای روز کوتاه است اما ماناترین و اثرگذارترین بخش تولید رسانهای برنامههای فرهنگی است. اعم از ادب، هنر، تاریخ – و همه اینها در جهانی که مرزها در آن کمرنگتر میشود.
هر کدام از صفات ستودهای که در این مختصر بر زبان آمد، به تنهایی کافی است تا از یک روزنامهنگار چهرهای شاخص بسازد، اما جمیع این صفات به اضافه ابتکار او در روزهای پیش از انقلاب در ایجاد ارتباط مستقیم و متقابل مخاطبان و مسئولان در حد ممکن، و ایجاد فضای گفتوگو و نقد خالی از دشنام و اهانت در خارج، از ایرج گرگین – آقای گرگین – سردبیری استثنایی ساخته بود. همین مسئله ایرج گرگین – آقای گرگین – را با مشکل «آدم غیرعادی» بودن روبهرو کرده بود.
درک «آدمهای غیر عادی» مثل ایرج گرگین – آقای گرگین – حتی برای آدمهایی با حسن نیت همیشه کار آسانی نیست. بگذریم از اینکه وجود و حضور و حیات آنان برای بسیاری اسباب دردسر و مایه حسادت است. به طوری که اگر به فرهیختگیاش نشد به سخت گیریاش ایراد میگیرند، اگرنه به میانه رویاش خرده میگیرند و اگر به آن هم نشد به سن و سالش بند میکنند. «آدمهای غیر عادی» همیشه تبعیدیاند -- چه در وطن و چه در مهاجرت.
همین است که تک و توک آدمهایی مثل ایرج گرگین – آقای گرگین – تا زندهاند برخی برایشان پشت پا میگیرند و وقتی چشم از جهان فرو بستند میگویند قهرمان دوی با مانع بود. ایرج گرگین – آقای گرگین – اما از کنار اینها میگذشت، شوکران نامردمیها را سر میکشید و بدون تلخکام شدن چشم به امید، آزادی و مخاطبانش در ایران میدوخت.
تحریریه ایرج گرگین – آقای گرگین – به این دلایل محترم بود.
ایرج گرگین – آقای گرگین – به این دلایل برایم اُسوه بود.
شنیدم که جایی گفته بود «مصدق مثل برادر کوچک من است». اگر راوی درست گفته باشد، این برادر در غم همه شما سهیم است. اگر راوی درست گفته باشد، امشب باغمی سنگین تنها از این شادمانم که میتوانم خود را در غم خواهران و برادران دیگرش، ایران، آصفه، عاطفه، هوشنگ و جمشید شریک بدانم و همراه با مریم و سروآزاد مانند عضوی از خانواده با پسرش افشین و همسرش اعظم که (۱۳ سال پر بار را در کنارشان گذراندهام) بگویم:
بیا سوته دلان گردهم آییم
که حال سوته دل، دل سوته دانه
---------------------------------------------------------------------
* متن گفتار – یکشنبه شب ۲ بهمن برابر با ۲۲ ژانویه
در گردهمایی یادبود ایرج گرگین در دانشگاه مریلند (واشینگتن)
ایرج گرگین – آقای گرگین – خود خوب میدانست که برایم اُسوه بود؛ از همان ده سالگی که با صدایی مخملین و گوش نواز و برنامههایی چشم نواز و آگاهی دهنده، میهمان هر روزه خانهمان بود. و بعد، در زمان حکمفرمایی قهر و یأس در آغاز دهه ۱۳۶۰ وقتی ناگهان جلوهای از امید و آشتی را در مدت کوتاه اقامتم در لسآنجلس در رادیو امید یافتم. و بعدتر، وقتی ۲۲ سال پیش در دانشگاه برکلی در یک کنفرانس ایرانشناسی درخواست گفتوگو با من را (که چند هفتهای بود کار داوطلبانه رادیویی را در مرکز امریکا آغاز کرده بودم) پذیرفت. همان گفتوگویی که درباره رسانههای فارسی زبان در مهاجرت بود که سر آغاز یک همکاری ۱۰ ساله رادیویی از راه دور شد. تا آخر سر که هنگام دعوت دکتر استیون فیربنکس (رئیس و بنیانگذار رادیو آزادی) برای پیوستن به این نهاد، فقط پس از آنکه مطمئن شدم سردبیر آن ایرج گرگین – آقای گرگین – است، به عشق او و باور به حرفهای بودن کار، ۱۳ سال پیش مقیم پراگ شدم.
ما کم و بیش کسانی را میشناسیم که قدر میدانیم یا نمیدانیم. اما تک و توکاند کسانی که، هر چه بیشتر میشناسیمشان، بیشتر قدرشان را میدانیم. حکایت ارزش ایرج گرگین – آقای گرگین – است که پس از همکاری روزانه در پراگ بیش از پیش برایم اشکار شد.
با آراستگی و پیراستگی، وقار و متانت، و کمگویی و گزیدهگویی او قبلاً هم آشنا بودم. اما کار در تحریریهای محترم که او در پراگ بنیان گذاشت، تجربهای تازه بود. تحریریهای که هر روز، با خوشرویی و جدیت توأمان سردبیر، در جلسه صبحگاهی آغاز میشد؛ به نوبت از یک سوی میز مستطیل شکل به سوی دیگر، به یکایک همکاران از کوچک تا بزرگ و از تازه کار تا مجرب، فرصت مساوی میداد برای مرور خبرها، طرح پیشنهادها و نقد و بررسی. جلسهای که اگر در آن خبری یا نکتهای از قلم افتاده بود، بدون خودنمایی، ایرج گرگین – آقای گرگین – آن را بر مجموعه پیشنهادها میافزود و آنان را تنها بر اساس اولویت خبری ردهبندی میکرد.
تحریریه ایرج گرگین – آقای گرگین – محترم بود چون بنای گزینش و چیدن همکاران در کار گروهی تنها شایستگی، توانایی، قابلیت و صلاحیت بود و بس. انتخابش بر اساس معیار و ضوابط بود. مناسبات فردی را در این گونه گزینشها دخالت نمیداد و بدون در نظر گرفتن روابط شخصی، کار خوب را تشویق و کار بد را گوشزد میکرد. هنوز از استودیو خارج نشده بودی، حضوراً یا تلفنی دست مریزاد میگفت – یا تذکر میداد.
تحریریه ایرج گرگین – آقای گرگین – محترم بود چون همکاران عموماً حس میکردند احترامشان رعایت میشود، از بحث و تبادل نظر روزانه میآموزند و خرده گیریهای دیگر همکاران و به ویژه سردبیر، نگاهشان را صیقل میدهد. در این تحریریه به ندرت اتفاق میافتاد که کسی حرف همکاری را قطع کند یا در حرف او بپّرد.
تحریریه ایرج گرگین – آقای گرگین – محترم بود چون به شنونده احترام میگذاشت، مخاطب را به ارقام و آمار و چهارعمل اصلی فرو نمیکاست؛ اگر بنا بود مخرج مشترکی گرفته شود، به کوچکترین مخرج مشترک قانع نبود و به بزرگترین آن میاندیشید. میگفت به جای این چیزها باید به فکر رسانۀ خوب و رادیوی خوب بود و برنامه خوب مخاطبش را پیدا میکند. بر این باور بود که انبوه شنوندگان فرهیخته بزرگ و کوچک و جوان و پیر از ما انتظار دارند که جدی گرفته شوند.
نه عوامفریب بود نه فریفته عوام. میپنداشت که ارائه برنامه عامهپسند اهانت به آن شنوندگانی است که تازه به جمع مخاطبان پیوستهاند... حتی در پرت افتادهترین روستا. از سوی دیگر، بر آن بود که نباید کار رادیو و رسانه را با فرهنگستان و کار واژه سازی اشتباه گرفت. از همین رو به کاربرد زبان معیار در نگارش، و صمیمیت در لحن بیان، اهمیت میداد.
در کنار صحت، دقت و سرعت، به گونهای استثنایی بر رعایت تعادل و توازن و انصاف در گزارشگری تأکید داشت. تشویقمان میکرد که نظر خود را در گزارش، و حتی در پیش کشیدن پرسش، دخالت ندهیم. به ویژه وقتی برای نهادی کار میکنیم که با بودجه خارجی سر پا ایستاده است؛ چه مخاطبان در ایران ممکن است گفته گوینده، گزارشگر یا مجری را به حساب سیاست دولت این یا آن کشور دیگر بگذارند.
تحریریه محترم ایرج گرگین – آقای گرگین – بر آن بود که عمر خبر و رویدادهای روز کوتاه است اما ماناترین و اثرگذارترین بخش تولید رسانهای برنامههای فرهنگی است. اعم از ادب، هنر، تاریخ – و همه اینها در جهانی که مرزها در آن کمرنگتر میشود.
هر کدام از صفات ستودهای که در این مختصر بر زبان آمد، به تنهایی کافی است تا از یک روزنامهنگار چهرهای شاخص بسازد، اما جمیع این صفات به اضافه ابتکار او در روزهای پیش از انقلاب در ایجاد ارتباط مستقیم و متقابل مخاطبان و مسئولان در حد ممکن، و ایجاد فضای گفتوگو و نقد خالی از دشنام و اهانت در خارج، از ایرج گرگین – آقای گرگین – سردبیری استثنایی ساخته بود. همین مسئله ایرج گرگین – آقای گرگین – را با مشکل «آدم غیرعادی» بودن روبهرو کرده بود.
درک «آدمهای غیر عادی» مثل ایرج گرگین – آقای گرگین – حتی برای آدمهایی با حسن نیت همیشه کار آسانی نیست. بگذریم از اینکه وجود و حضور و حیات آنان برای بسیاری اسباب دردسر و مایه حسادت است. به طوری که اگر به فرهیختگیاش نشد به سخت گیریاش ایراد میگیرند، اگرنه به میانه رویاش خرده میگیرند و اگر به آن هم نشد به سن و سالش بند میکنند. «آدمهای غیر عادی» همیشه تبعیدیاند -- چه در وطن و چه در مهاجرت.
همین است که تک و توک آدمهایی مثل ایرج گرگین – آقای گرگین – تا زندهاند برخی برایشان پشت پا میگیرند و وقتی چشم از جهان فرو بستند میگویند قهرمان دوی با مانع بود. ایرج گرگین – آقای گرگین – اما از کنار اینها میگذشت، شوکران نامردمیها را سر میکشید و بدون تلخکام شدن چشم به امید، آزادی و مخاطبانش در ایران میدوخت.
تحریریه ایرج گرگین – آقای گرگین – به این دلایل محترم بود.
ایرج گرگین – آقای گرگین – به این دلایل برایم اُسوه بود.
شنیدم که جایی گفته بود «مصدق مثل برادر کوچک من است». اگر راوی درست گفته باشد، این برادر در غم همه شما سهیم است. اگر راوی درست گفته باشد، امشب باغمی سنگین تنها از این شادمانم که میتوانم خود را در غم خواهران و برادران دیگرش، ایران، آصفه، عاطفه، هوشنگ و جمشید شریک بدانم و همراه با مریم و سروآزاد مانند عضوی از خانواده با پسرش افشین و همسرش اعظم که (۱۳ سال پر بار را در کنارشان گذراندهام) بگویم:
بیا سوته دلان گردهم آییم
که حال سوته دل، دل سوته دانه
---------------------------------------------------------------------
* متن گفتار – یکشنبه شب ۲ بهمن برابر با ۲۲ ژانویه
در گردهمایی یادبود ایرج گرگین در دانشگاه مریلند (واشینگتن)
چون مهریه ام پول است ارزش این که بخواهم حساب و کتاب کنم را ندارد اما وقتی می شنوم که نرخ سکه هر روز بیشتر می شود افسوس می خورم که چرا مهریه من سکه نیست، اگر این طور بود احساس دلگرمی بیشتری می کردم.
نوشته: دلبر توکلی
"محمد علي ساری" معاون مدير عامل ستاد ديه، از افزایش ٥٥ درصدی شمار مردانی که به دلیل ناتوانی پرداخت مهریه در زندانی به سر می برند خبر داد و گفت:«تعداد زندانيان مهريه سال گذشته ٢هزار نفر بود كه اين رقم در سال جاری به بیش از٣هزار نفر رسيده است.»
در شرایط کنونی به دلیل کمبود قانون حمایت از زنان در ایران، بیشتر زنان مهریه را ابزاری برای فشاربر مرد می دانند. از طرفی می دانیم که نرخ ارز و سکه در ایران شناوربوده و با اعمال تحریم های جدید، نرخ سکه به مرز یک میلیون تومان رسیده است، بنا براین نرخ مهریه بسیاری از زنان به بالاترین ارزش ریالی خود رسیده است حال پرسش این است که آیا این ارزش افزوده بر نرخ مهریه موجب تحکیم یا ایجاد اختلاف در برخی خانواده ها می شود؟
در شرایط کنونی به دلیل کمبود قانون حمایت از زنان در ایران، بیشتر زنان مهریه را ابزاری برای فشاربر مرد می دانند. از طرفی می دانیم که نرخ ارز و سکه در ایران شناوربوده و با اعمال تحریم های جدید، نرخ سکه به مرز یک میلیون تومان رسیده است، بنا براین نرخ مهریه بسیاری از زنان به بالاترین ارزش ریالی خود رسیده است حال پرسش این است که آیا این ارزش افزوده بر نرخ مهریه موجب تحکیم یا ایجاد اختلاف در برخی خانواده ها می شود؟
"پریسا امیری" ٣٦ ساله و خانه دار از ایران، در پاسخ به این پرسش گفت: «چون مهریه ام پول است ارزش این که بخواهم حساب و کتاب کنم را ندارد اما وقتی می شنوم که نرخ سکه هر روز بیشتر می شود افسوس می خورم که چرا مهریه من سکه نیست، اگر این طور بود احساس دلگرمی بیشتری می کردم.»
این زن جوان در ادامه گفت: «اگرچه شاید مهریه به طور مستقیم در زندگی من تاثیری نداشته باشد اما برای همه کسانی که از لحاظ خانوادگی پشتوانه مالی خوبی ندارند میزان مهریه مهم است و می تواند پشتوانه خوبی برای زن در هنگام جدایی باشد.»
او در پاسخ به این که نرخ سکه دارای نوسان است و بدین ترتیب پشتوانه شما در زندگی و میزان دلگرمی هایتان به زندگی نیزبا تغییر نرخ سکه می تواند متغییر باشد، گفت: «البته برای کسانی که از ابتدا روی رقم مهریه حساب کردند اینطور است و تغییر نرخ سکه در زندگی آنان تاثیر گذاراست.»
"شهلا شفیق" نویسنده و جامعه شناس مقیم پاریس، در پاسخ به این پرسش گفت: «تابلویی که شما ترسیم کرده اید که تابلوی درستی هم است، نشان دهنده گره خوردن عوامل اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی با یکدیگر است.»
او در ادامه گفت: «عامل اقتصادی (مسئله تورم وبالارفتن نرخ طلا) که جهان با این مشکل درگیر است وبا آنکه ایران کشور ثروتمندی است مشکل اقتصادی در این کشوربه شکل فاجعه بارتری بروز پیدا کرده است بطوری که درآمد سرانه نسبت به اول انقلاب پائین آمده است؛ در چنین شرایطی زنان یکی از از اولین قربانیان گسترش فقر، نا امنی اقتصادی وغیره هستند. حتا دستیابی بیشتر زنان به آموزش به این معنی نیست که زنان توانستند به پیشرفت شغلی و اقتصادی دست پیدا کنند؛ تبعیض هایی که در کل ساختار وجود دارد این دسترسی را برای زنان غیر ممکن می کند.
در نتیجه زنان در ایران دچار یک نا امنی اقتصادی هستند که با یک سرکوب جنسیتی تکمیل می شود.»
در نتیجه زنان در ایران دچار یک نا امنی اقتصادی هستند که با یک سرکوب جنسیتی تکمیل می شود.»
این جامعه شناس با تاکید بر این که در چنین شرایطی مردان نیز قربانی هستند، گفت: «بر خلاف آنچه گاهی فکر می شود مردها از این سیستم بهره ای نبرده اند چرا که آنها هم در یک معادله قدرت با زنان قرار گرفتند که لزوماً به نفع آنان نیست.
از سوی دیگر اگر گفتمان فرهنگی حاکمان و مصادر امور را ببینیم متوجه می شویم که زن را به صورت کالایی که به فروش می رسد مطرح می کنند و مهریه هم به نوعی قرار دادی است که دراین مسئله "فروش" را تعیین می کند و این امر به لحاظ فرهنگی تاثیرات بسیارمخربی روی زن، مرد و نهاد خانواده می گذارد.»
از سوی دیگر اگر گفتمان فرهنگی حاکمان و مصادر امور را ببینیم متوجه می شویم که زن را به صورت کالایی که به فروش می رسد مطرح می کنند و مهریه هم به نوعی قرار دادی است که دراین مسئله "فروش" را تعیین می کند و این امر به لحاظ فرهنگی تاثیرات بسیارمخربی روی زن، مرد و نهاد خانواده می گذارد.»
محاکمۀ یک مسئول سینما در تونس، بدلیل پخش فیلم پرسپولیس
محاکمۀ رئیس کانال تلویزیونی "نسما" در تونس، که با پخش فیلم "پرسپولیس"، متهم به تعرض به ارزش های مقدس است، به آینده موکول شد.
پخش "پرسپولیس"- فیلم مرجان ساتراپی، در تونس، در ماه اکتبر گذشته باعث خشونت های متعددی شده بود. امروز قرار بود محاکمۀ مسئول سینمایی که این فیلم را پخش کرده بود، آغاز شود؛ بعد از یک جلسۀ که بسیار پر سر و صدا بود، بالاخره این محاکمه بار دیگر به آینده موکول شد، یعنی نوزدهم ماه آوریل (سه ماه بعد).
رئیس کانال تلویزیونی نسما- "نبیل کاروی"، و دو تن دیگر، در این قضیه، متهم به «تعرض به ارزش های مقدس» هستند. دلیل این اتهام اینست که، در این فیلم که همانند فیلم های کارتونی همۀ صحنه ها نقاشی شده اند، تصویری هم از خداوند داده شده است که در اسلام، بصورت مطلق ممنوع است.
نمایش این فیلم هنری ایرانی- فرانسوی، که موضوع آن انقلاب اسلامی ایران است، از دید یک دختربچه،در تونس باعث تشنج شده بود و مسلمانان افراطی به مرکز کانال تلویزیونی "نسما" و متعاقب آن، به منزل "نبیل کاروی" حمله کرده بودند.
در حالیکه در تونس رژیم جدیدی متعاقب انقلاب سبز این کشور بوجود آمده است این محاکمه اهمیت فراوانی دارد، در مورد این که تونس به کدام مسیر روان است؛ برای طرفداران آزادی، این محاکمه یک امتحان برای دموکراسی و آزادی بیان است، و برای مخالفین این فیلم، این محاکمه دفاع از مقدسات و عقاید مذهبی است و "نبیل کاروی" متهم شماره یک این محاکمه اظهار اندوه میکند و میگوید که این یک محاکمۀ سیاسی است.
صبح امروز، این محاکمه در حالی به آینده موکول شد که در داخل دادگاه، میان مدافعان دو طرف جنگ بود و در خارج از دادگاه هم از ساعت هشت صبح به بعد، طرفداران و مخالفان حاضر بودند و طرفداران محکوم شدن "نبیل کاروی" شعار های ضد آزادی بیان سر میدادند.
از سوی دیگر، یکی از مسئولین گزارشگران بدون مرز در تونس میگوید که بعضی از اهالی این کشور، از اینکه این کانال تلویزیونی به سمبل آزادی بیان تبدیل شده است اظهار ناراحتی میکنند؛ چون به گفتۀ آنان، کانال تلویزیونی "نسما" در گذشته، طرفدار آزادی بیان نه، بلکه نزدیک به قدرت سیاسی "بن علی" بود.
ابراز رضایت اسرائیل از تشدید تحریم ها علیه جمهوری اسلامی ایران
به دنبال تصمیم کشورهای عضو اتحادیۀ اروپا مبنی بر تحریم تدریجی واردات نفتی و همچنین بانک مرکزی ایران، به منظور تشدید فشار بر مقامات جمهوری اسلامی برای پایان بخشیدن به برنامۀ هسته ای خود، برخی از مقامات اسرائیلی از این اقدام اتحادیۀ تروپا ابراز رضایت کردند.
در این میان "دن مریدور"٭- وزیر اطلاعات اسرائیل، در گفتگو با رادیوی نظامی این کشور اظهار داشت که: «تشدید تحریم ها و تصمیمات اتخاذ شده توسط اتحادیۀ اروپا بسیار پر اهمیت است و سبب خواهد شد که مقامات جمهوری اسلامی به وضوح متوجه شوند که باید به برنامۀ هسته ای خود پایان بخشند.».
وی در ادامه تأکید کرد که : «اکنون دولت جمهوری اسلامی نگران پیامد های این تحریم هاست ، چرا که بدون شک تأثیرات به سزایی خواهند داشت. حال ایران باید متوجه شود که جامعۀ جهانی خواهان جلوگیری از دستیابی جمهوری اسلامی به سلاح هسته ای است.»
وزیر اطلاعات اسرائیل متذکر شد که برای اینکه این تحریم ها واقعأ تأثیر گذار باشند، باید از سوی کشورهای دیگری که کماکان به خرید نفت ایران ادامه می دهند، نظیر کرۀ جنوبی و ژاپن نیز اتخاذ گردند تا جمهوری اسلامی بهای سنگین تری را بپردازد.
از سوی دیگر "دنی ایالون"٭- معاون وزیر امور خارجۀ اسرائیل، درگفتگو با رادیوی دولتی این کشور خاطر نشان ساخت که در صورتیکه این تحریم ها با جدیت و در دراز مدت دنبال شوند، احتمال راه حل نظامی نیز به تدریج دور خواهد شد.
وی در ادامه اظهار داشت که: «حال دیگر مقامات جمهوری اسلامی بر سر دو راهی قرار گرفته اند، یا برنامۀ هسته ای خود را پایان خواهند بخشید و یا اینکه رژیم آیت الله ها را در معرض خطر قرار خواهد داد.»
همچنین بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل، از اقدام اتحادیه اروپا برای تحریم نفتی ایران تقدیر کرد. ولی وی در ادامه متذکر شد که معلوم نیست که آیا این اقدام میتواند بلندپروازیهای هستهای جمهوری اسلامی ایران را خنثی کند یا خیر.
٭ Dan Meridor
٭ Dany Ayalon
مقامات جمهوری اسلامی تحریم نفت ایران توسط اتحادیۀ اروپا را کم تأثیر خواندند
در نخستین واکنش رسمی دولت جمهوری اسلامی ایران به تحریم نفت ایران توسط اتحادیۀ اروپا، رامین مهمانپرست- سخنگوی وزارت امور خارجۀ ایران، اظهار داشت که: «تحریم نفتی ایران در اتحادیه اروپا با بحران اقتصادی و اجتماعی کشورهای اروپایی سازگار نیست و بیشتر در چارچوب فشار تبلیغاتی و جنگ روانی قابل ارزیابی است».
سخنگوی وزارت امور خارجه در ادامه افزود: «تحریم اقتصادی به بهانۀ فعالیت های صلح آمیز هسته ای ایران ، اقدامی غیرمنطقی و ناعادلانه است اما تأثیری در روند حرکت ملت ما برای دستیابی به حقوق اساسی خود ندارد».
پیش از این چند مقام مسئول و نمایندۀ مجلس جمهوری اسلامی تأکید کرده بودند که طرح تحریم نفت ایران توسط اتحادیۀ اروپا پیاده شدنی نیست و تنها اثری که خواهد داشت این است که بهای نفت را در جهان افزایش خواهد داد.
در این زمینه علی ادیانی- عضو کمیسیون انرژی مجلس هشتم، تحریم نفت ایران را عاملی معرفی کرد که فقط جنبۀ تبلیغاتی برای تعدادی سیاستمدار آمریکایی و اروپایی دارد.
علی ادیانی تأکید کرد که این تحریمها تاثیری بر اقتصاد ایران نخواهد گذاشت وافزود: « بازار جهانی باز است و ایران توانایی صادرات نفت خود به هر کشوری را دارد و به همین دلیل تحریم نفت ایران به زیان آمریکا و خود کشورهای اروپایی خواهد بود».
از سوی دیگرکاظم وزیری- وزیرسابق نفت جمهوری اسلامی، اظهار داشت که: « نفت ایران بدون مشتری نمیماند و تحریم، فقط قیمت نفت را بالا خواهد برد».
وی در ادامه پیشبینی کرد که کشورهای بزرگ مصرفکنندۀ نفت همچون کره جنوبی، چین، ژاپن و هند از ماجرای تحریم نفت ایران کنارهگیری میکنند و کماکان از ایران نفت خریداری خواهند کرد.
همچنین محمد کوثری، نایب رئیس کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس خاطر نشان ساخت که در صورت تحریم نفت ایران، نفت به مشتریان غیراروپایی فروخته خواهد شد و اگر اخلالی در فروش نفت ایران انجام شود قطعاً تنگه هرمز بسته خواهد شد.
وی در ادامۀ سخنانش افزود که اگر آمریکا بعد از بسته شدن تنگه هرمز به دنبال ماجراجویی باشد، ایران در کمترین زمان ممکن، دنیا را برای آمریکاییها ناامن خواهد ساخت.
در واکنشی دیگر علی فلاحیان- وزیر پیشین اطلاعات جمهوری اسلامی، اظهار داشت که: «بهترین راه این است که ما قبل از پایان شش ماه و اجرایی شدن طرح تحریم نفتی، خودمان صادرات نفت را متوقف کنیم تا قیمت نفت بالا برود و برنامههای اروپاییها که با توافق آمریکا تصمیم به تحریم نفتی کشورمان گرفتند، بهم بریزد».
و اما روسیه در واکنش به تصمیم اتحادیۀ اروپا تأکید کرده است که اقدامات یکجانبه علیه ایران، راه حل مناسبی برای حل اختلافات میان جمهوری اسلامی و دولت های غربی به حساب نمی آید ودولت روسیه همچنان از ادامۀ مذاکرات حمایت می کند.
منابع آگاه اطلاع داده اند که از ۶ ماه پیش تعدادی از مامورین اطلاعات و امنیتی رژیم ولایت وقیح در مرکز آموزش زبانهای وزارت امور خارجه واقع در نیاوران ، به خواندن زبان اسپانیایی مشغول هستند همین منابع به آژانس خبری پارسیان گفتند که کوبا و ونزوئلا برای این افراد هویّت ملی آن کشورها را داده است .در ادامه گفت که رژیم تعدادی از نیروهای حرفهای و سوخت رفته خود را با تغییر چهره و هویّت این کشورها از کشور خارج میکند, تا ضمن ادامه عملیات تروریست در کشورهای دیگر از لیست فعالیتی ظاهری خارج شوند افراد معتاد یا ولگرد بدون هویّت را به نام آنها ترور و یا کشته تا ضمن استفاده تبلیغاتی از آن ، نام افراد را از لیست مورد توجه خارج کنند .
متن کامل شهادتنامه نیز در ادامه آمده است.
متن کامل شهادتنامه بانو صابری
متولد: آبادان
اتهام: همکاری با حزب توده ایران
تاریخ دستگیری: مرداد ۱۳۶۵
تاریخ آزادی: بهمن ۱۳۶۵
وضعیت فعلی: شش سال پس از اعدام همسرش عباسعلی منشی رودسری در جریان کشتار دسته جمعی زندانیان سیاسی، وی و دو فرزندش ایران را ترک کردند و هماکنون در آمریکا زندگی میکنند.
فامیل ما در عرصه سیاسی فعال بود، مادرم هم زنی بود که هیچوقت ترس به خودش راه نمیداد و هیچوقت جلوی ما را برای کارهایمان نگرفت. زمینهی دیگری هم [که باعث شد من وارد سیاست بشوم] این بود که یک روز از در خانه که آمدم تو دیدم کتابچههای کوچکی گذاشتهاند پشت در. من اینها را برداشتم آوردم تو و به پدرم نشان دادم، پدرم گفت: اینها مال حزب توده است، خلاصه گذاشتند ما بخوانیم ولی [بعدش] گرفتند سوزاندند. بعدها هرچند وقت یکبار میدیدم این نشریات هست. من دیگر به پدرم نمیگفتم و اگر هم میگفتم، پدرم یک جاسازی درست کرده بود دیگر نمیسوزاند، ما میرفتیم میخواندیم. بعد از مدتی مادرم آمد گفت یک خانمی با تو کار دارد. من رفتم دم در دیدم یک خانمی به من گفت من از طرف گروه “نوید”[۱] با تو تماس میگیرم، این جریان مال قبل از انقلاب است.
من شاید یکی دو بار برای گرفتن نوید رفتم تهران و در عین اینکه در اصفهان یک گروهی مخفی بود که همزمان با وقایع انقلاب با اینها هم تماس گرفته بودم؛ اینها در چارچوب تشکیلات دموکراتیک زنان کار میکردند. تقریباً میشود گفت که از این زمان کارم را با حزب توده در اصفهان شروع کردم. آن موقع بیست ساله بودم و دانشسرا را تمام کرده بودم و دو سالی بود که در روستای قهنویه از توابع مبارکه به شغل معلمی مشغول بودم.
هنوز در قهنویه درس میدادم که انقلاب شد و اعتصابات معلمها و تظاهراتها شروع شد. ما توی اعتصابها و تظاهراتها شرکت کردیم و تظاهرات معلمها را سازماندهی کردیم. یادم است همان اوایل انقلاب من فقط سیزده تا کلاس اکابر داشتم که توی روستاهای مختلف علاوه بر کار خودم میرفتم .در تشکیلات [حزب توده] هم مسئولیت شهرستانها را داشتم در عین اینکه مسئولیت تبلیغات خود تشکیلات زنان هم با من بود علاوه بر آن توی یکی از این مناطق حزبی هم من مسئول بخش بودم.
خانهمان شناخته شده بود، مرتب مرا [در حال فروش نشریه و فعالیت] میگرفتند و اصلاً تو محله معروف بودیم. اینجوری بود که نیروهای خیلی مذهبی [به ما حساس شده] بودند یک روز میدیدیم شیشههای ماشین خرد شده، یک روز میدیدیم لاستیکهای ماشین پاره شده، اینجوری ضدیت خودشان را با ما نشان میدادند.
من همیشه میرفتم و میآمدم اینور و آنور تا فکر میکنم یک دوشنبهای بود، بیست و یک فروردین شصت و یک بود که این اتفاق افتاد.
دقیقاً یادم نیست که حجاب در مدارس و محلهای کار از چه موقع اجباری شد. اما تا به شکل قانون در نیامد که فکر میکنم در سال ۶۲ بود، من فقط در محل کارم که در آموزش و پرورش بود حجاب داشتم و بالطبع جاهایی هم مثل ادارات و وزارتخانهها و مراکز دولتی که بدون حجاب از رفتن آدم جلوگیری میکردند حجاب داشتم. اما در مواقع دیگر برای رفتن به خانه دوست و غیره من که کلاً از زور و زورگویی بدم میآید هر جا میتوانستم بی روسری میرفتم. یادم است یک دامن طوسی تیره پوشیده بودم که کلوش بود و یک بلوز صورتی که یقه کراواتی بود، موهایم هم بلند بود تا پشت زانویم اما یک هفتهای بود که موهایم را کوتاه کرده بودم. داشتم برمیگشتم خانه. هوا گرگ و میش بود اما بیشتر رو به تاریکی میرفت، ابرها خاکستری تیره بودند، برای همین هوا تاریک بود. کوچهی ما هم طوری بود که من باید مسیر طولانیای را طی میکردم تا میآمدم تو. یک سه راهی بود که من رد کردم، قبل از اینکه برسم به چهارراه بعدی که سرش یک زمین بازی بود، نور شدید [یک ماشین] جلوی من افتاد، ولی قبل از اینکه خودش به من برسد پشت سر من با یک شتاب شدیدی ترمز کرد که من یک لحظهای حالت احساس ناامنی پیدا کردم اما به روی خودم نیاوردم و اجازه ندادم به خودم که بترسم. به راهم ادامه دادم که دیدم من را صدا زدند گفتند: وایسا. وقتی ایستادم یکیشان به من گفت که ما از کمیتهایم، باید با ما بیایی. من بهش گفتم: کارتتان… همان موقع بود که میگفتند اگر کسی شما را میخواهد بگیرد، حتماً ازشان کارت بگیرید. به من گفت: بیا برویم دم چراغ. آنموقع هم دیگر چراغها از یک ساعتی خاموش میشد به خاطر وضعیت جنگی که بود. به خاطر همین [در کوچه] چراغ نبود و فقط چراغی بود که در یک مغازه روشن بود. به من گفت: بیا برویم آنجا بهت نشان بدهم که قبل از اینکه بروم یک ضربه را توی گردنم احساس کردم و بعد هم انداختندم کف پشت ماشین. یکی جلو بود دو نفر هم عقب بودند. یکیشان پایش را گذاشته بود طرف گردن من، یکیشان هم روی پایم. اما من صورت راننده و دو نفری که عقب بودند را میدیدم با همین نوری که میآمد. یک شمایی ازشان میدیدم. ولی اینجوری نبود که برایم قابل شناسایی نباشند. بعدها هم اتفاقاً به نظرم آمد که یکی از آنها را دیدهام؛ آن نفری که جلو نشسته بود.
بعد دیدم اینها مسیری را که میروند به هیچجایی که به کمیته برود نمیخورد چون خیابان ما، خیابان آپادانا اول بود از توی خیابان آپادانا اول رفتند به طرف آپادانا دوم که آن موقع هنوز آن قدرها ساختمان سازی نشده بود؛ حالت بیابان مانند بود. من آن موقع فهمیدم اینها به سمت کمیته نمیروند. از حرکاتی که میکردند مثلاً یکیشان با پوتین، پاهایش را میبرد زیر دامن من، خودم حدس زده بودم ولی یک جورهایی باورم نمیشد. هی سعی میکردم بهش فکر نکنم.
هوا دیگر خیلی تاریک شده بود، آنجا که رفتیم زمین خیلی سفت بود. وقتی مرا اذیت میکردند، سعی میکردم زمین را بِکَنم ولی غیر از یک مشت سنگریزه چیز دیگری دست من نمیآمد. اینها به نوبت کارشان را میکردند. من اولش کمی جیغ و داد میکردم ولی راستش وقتی جیغ و داد میکردم بیشتر بهم توهین میکردند. چیزهایی مثل این میگفتند که شما که زنهایتان اشتراکی است و مگر همین را نمیخواهید و… برای همین بعدش دیگر هیچی نگفتم. میشمردم. دندانهایم را خیلی به هم فشار میدادم تا اینها کارشان تمام بشود. چشمهایم را میبستم و فقط برای خودم میشمردم. اما یک چیزی که یادم است بیشتر این عدد نه تو سرم داد میزند. نمیدانم چرا من از عدد نه بالا نمیرفتم. میشمردم و برمیگشتم. این عادت هنوز هم برای من مانده یعنی زمانهایی که با مشکلی مواجه میشوم، میشمارم. میروم توی حمام کاشیهایمان را میشمارم. دم ایوان قدم میزنم قدمهایم را میشمارم. هر جا بالا یا پایین میروم اول پلههایی که دارم قدم میزنم میشمارم. یا وقتی قدم میزنم قدمهایم را میشمارم. یک موقعی یکهو یادم میآید قطعش میکنم. فکر میکنم این شماره کردن از آنجا برای من مانده.
یک دلخوشی که داشتم این بود که اینها بعد این کار دیگر مرا زنده نمیگذارند و همهش منتظر بودم تمام شود و مرا بکشند.
قبلش من دختر شلوغ و پر سر و صدایی بودم؛ اهل بزن و بکوب و بگو و بخند. دوست داشتم لباسهای شیک بپوشم. من توی خانواده با خشونتی روبرو نبودم… یک خانواده عادی داشتم. تا آن موقع هیچ نوع خشونتی ندیده بودم که بخواهم بگویم. [این جریان] اولین چیزی بود که توی زندگی باهاش روبه رو شدم و خیلی هم روی من تأثیر گذاشت. من بعد از آن یادم نمیآید که هیچوقت از ته دل خندیده باشم. هیچوقت یادم نمیآید. شاید میخندیدم ولی دیگر مفهوم شادی نداشت. خیلی تحقیر شده بودم. این احساس حقارت آنقدر من را عذاب میداد که حد ندارد و آثارش تا به حال هم مانده. علاوه بر این حس تحقیر شدن، خیلی احساس درد میکردم. فقط خودشان که نبودند، احساس میکردم هر چه دستشان میرسد به من فرو میکنند…
جلو خانه ما دو تا خانه بود، جلو در ماشینرویی که بود، در بزرگ، من را آنجا انداختند و رفتند. اولش متوجه نشدم که کجا هستم، کمی طول کشید تا چشمم به تاریکی عادت کند، از آن حالت گیجی در بیایم، خودم را کم کم کشیدم به اینور آنور و رفتم توی سه گوش یکی از این دیوارها نشستم. آنجا کمی هوشیار شدم. حالا چند ساعت طول کشید و چطوری شد نمیدانم. درد خیلی شدیدی هم توی شکمم احساس میکردم که تا مدتها دولا بودم روی شکمم و علاوه بر منگی، این درد هم هی توی ذهن من زنگ میزد که نمیتوانستم درست خودم را جمع و جور کنم و به چیز دیگری فکر کنم. فقط یادم هست که وقتی در خانه را باز کردم و رفتم تو، همه خوابیده بودند. همه چراغها خاموش بود. من در را که باز کردم از راهرو بروم تو، صدای مامانم آمد که: مامان تا الان کجا بودی؟ گفتم: خانه فلانی (یکی از دوستانم) بودم باباش خودش آورد من را رساند. مادرم هم به من گفت خب مامان دیگه نمیآمدی همانجا میماندی. من رفتم توی حمام و با کیسه و سنگپا شروع کردم به شستن خودم و آنجا دیگر اشکم ریخت. تا آن موقع یادم نمیآید حتی گریه کرده باشم. آنجا حالت بغض گرفتم و زیر دوش شروع کردم به گریه کردن. فردا صبحش دیدم که روی لپم و چانهام لکههای سیاهی هست. پیراهنی هم که پوشیده بودم یقهاش پاره شده. ولی اینکه مادرم از این لکهها و حالت روحی که به من دست داده بود متوجه شد یا نه، هرچه بود هیچوقت به روی من نیاورد.
دیگر احساس امنیت نداشتم. برای همین شاید هرچیزی که توی آن مسیر میدیدم یا هر اتفاقی میافتاد من را میکشید به اینکه این در رابطه با من است. برای همین من با آنها [حزب] هم حرف زدم گفتم من نمیخواهم کار سیاسی کنم. [مسئول تشکیلاتیام من را خواست[۲]] هی با من حرف زد و من فقط گریه میکردم. به هر حال برای او گفتم. بهم گفت که نمیشود ما اینجوری ول کنیم. یک موضوع جنایی اتفاق افتاده باید شکایت بکنیم. آن موقع من اصلاً حضور ذهنی نداشتم فکر میکردم حتماً باید این کار انجام بشود. او هم بزرگتر من بود، یک حالت احترام هم بهش داشتم. وقتی به من گفت من هیچ مخالفتی نکردم. گفتم: باشه؛ یا گیج بودم یا هرچه. او در حرفهایش ضربهای را هم به من وارد کرد. به من گفت: حامله نیستی!؟ اولین بار بود که من به این موضوع فکر میکردم. نمیدانی چه حالی پیدا کردم. یک دفعه یادم آمد که اصلاً یادم نیست کی پریود شدم. دیگر این حالت سنگ بودن و این حالتی که توی خودم بروم بیشتر شد. نمیخواستم هم به کسی بگویم، نه به مادرم میخواستم بگویم و نه به هیچ کس. واقعیتش این بود که رویم نمیشد بگویم، اصلاً نمیدانستم چطوری بگویم، نمیتوانستم ببینم مادرم یک هو بشکند، خرد بشود. برای همین رفتم توی خیابان شمسآبادی از یک دکتر وقت گرفتم. اما آنقدر خودم را سفت گرفته بودم که دکتر نتوانست من را معاینه کند. به من گفت: پاشو برو و به منشی هم گفت پول این را پس بده. اصلاً نتوانست من را معاینه کند. من تمام مدت دستم را گذاشته بودم دم دهانم و آنقدر گاز گرفته بودم که وقتی که به من گفت برو، تمام دستم سیاه شده بود.
مثلاً میرفتم جلوی آینه موهایم را شانه کنم یک دفعه میزدم زیر گریه. اشکم میآمد پایین. نمیتوانستم هم خودم را کنترل کنم. اصلاً تغییر کرده بودم. دو سه بار هم دست به خودکشی زدم.
یک بارش بعد از آن بود که فکر میکردم ممکن است حامله باشم اما دیگر پریود شدم و فهمیدم حامله نیستم. بعضی اوقات این حالت را داشتم که دلم میخواست چاقو توی شکم خودم بکنم. بارها این اتفاق افتاد. اما همیشه انگار یک نیروی دیگری نمیگذاشت من این کار را بکنم چون فکر میکردم مادرم الان چه کار میکند، الان خواهرهایم… یک فکرهای دیگری بود، از طرفی هم نیرویی بود که من را وادار میکرد که برو این کار را بکن.
به هر صورت مسئول حزبیام اینجوری گفت و بعد هم دیدم که دیگر در مورد شکایت و پیگیری حرفی نزد. اما گفت خودمان میرویم باهاشان [یعنی با مسئولین کمیته] حرف میزنیم. آمد به من گفت که با زوارهای، مطمئن نیستم اما احتمال زیاد گفت زوارهای، حرف زدیم و گفتیم که چنین اتفاقی افتاده، آنها گفته بودند که این دفعهی اولی نیست که توی اصفهان این اتفاق میافتد. سه تا نمونهی اینجوری داریم. گویا یکیش یک دختر “راه کارگر”ی بوده، میگفتند یکیشان هم روانی شده بود، من این را از حرفهای اون فرد مسئول حزب تا جایی که یادم هست دارم میگویم. بعد آنها چند تا راه حل پیشنهاد داده بودند. مثلاً گفته بودند بروید توی کمیته، عکسهای کمیتهایها را بگذارند جلویش شناسایی کند بعد خودشان گفتند که نمیشود که ما همهی اعضایمان را بگذاریم جلوی این شناسایی کند. بعد هم گفته بودند باید بروی کلانتری شکایت کنی. باید از آنجا پیگیری بشود.
همزمان با این، عباس[۳] به من پیشنهاد ازدواج داد، من بهش گفتم که نمیخواهم ازدواج کنم. عباس به من گفت که اگر به خاطر این مسئله است برای من اصلاً مهم نیست. وقتی این را گفت خیلی ناراحت شدم چون فکر میکردم غیر از مسئولم هیچکس این را نمیدانسته، چرا او میداند؟! فروردین شصت و دو بود .بعد فهمیدم که [مسئولم به شوهرخواهرم گفته و] شوهر خواهرم به عباس جریان را گفته. او گفت: عباس آمد پیشنهادش را با من مطرح کرد و من بهش گفتم تو اگر بانو را میخواهی چنین مشکلی برای او پیش آمده. گفت: من این را بهش گفتم چون میخواستم عکسالعملش را بدانم. اما عباس گفته بود که من خیلی بانو را دوست دارم الان هم بهش بیشتر احترام میگذارم چون فکر میکنم این مسئله مثل شلاق خوردن است، فرقی نمیکند.
بهش گفتم: عباس تو خیلی باید با من گذشت داشته باشی و واقعاً هم روابط جنسی تا مدتها برای من حالت کابوس داشت و هیچوقت برایم عادی نشد اما عباس همیشه برای من یک حالت دوست و رفیق و پزشک و همه چیز را داشت و واقعاً هم بعدها توی زندگی خیلی کمکم کرد. [وقتی بچه دار شدیم] من به بچه هم خوب میرسیدم، عوضش میکردم، تر و خشک میکردم، لباسهای خوشگل بهش میپوشاندم اما لذتی که باید از خنده و از بازی بچه ببرم، نمی بردم. همیشه یک حالت تو خود بودن را داشتم؛ از ته دل احساس شادی نمیکردم.
وقتی ازدواج کرده بودیم، سری دوم رهبری حزب[۴] را گرفتند و ما دیگر دربهدر شدیم. رفتیم بندرعباس و بعد آمدیم تهران خانه گرفتیم و رفتیم تو زندگی مخفی. از شصت و دو تا شصت و پنج در زندگی مخفی بودیم. روز ۹ مرداد ۶۵ یک دفعه در را باز کردند، من از پنجره نگاه کردم دیدم شانههای یک عدهای پیداست، گفتم: اینها کیاند؟ گفت: نمیدانم. عباس در را باز کرد که ببیند اینها کی هستند که توی حیاط ایستادهاند، دید دو سه نفرند، توی راهرو بودند. آمدند و عباس را گرفتند، من را با بچهها برداشتند و رفتند. دخترم دو سال و پنج ماهش بود. پسرم سه ماهش را تمام کرده بود رفته بود تو چهارماه.
من را که دستگیر کردند دو تا بچه باهام بود، شوهرم را گرفته بودند اما همهی وحشت من این بود که دوباره این اتفاق برای من بیفتد. چون بعدها تا مدتها اینها به عنوان یک آدم سیاسی با من برخورد نکردند. من هم هیچ وقت نگفتم که سیاسی بودهام. عباس هم گفته بود زن من ناراحتی عصبی داشته کار سیاسی نمیکرده.
پنجم مهر شوهر خواهرم را دستگیر کردند. توی کمیته مشترک او را به من نشان دادند. بازجو به من گفت وسایلت را ببند. وقتی من وسایلم را بستم آمدم توی پلهها من را نگه داشتند که یکی دیگر هم بیاید که من دیدم عباس هم وسایلش را جمع کرده، توی یک پتویی که دستش بود و آمد، اوایل آبان من را با عباس بردند اصفهان.
پس از دستگیری شوهر خواهرم بود که بچهها را از من گرفتند تحویل مادرم دادند. کلاً دو ماه و نیم بچهها با من بودند، اول که شیر نداشتم به پسرم بدهم، شیرم قطع شده بود، مواد غذایی کم بود، پسرم سه ماهش بود. شیشه شیر هم نگذاشتند برایش ببرم. گفتند: تو برمیگردی. ما فقط چند تا سؤال داریم. بدون شیر و با عفونت زخم ختنه پسرم و اسهال خونی بچه و گرسنگی دائمشان کلی درد سر کشیدم. وقتی بچهها را گرفتند من خیالم یک ذره راحت شد.
وقتی من را بردند اصفهان آنجا بازجوها به من گفتند ما میدانیم که به تو تعدی شده. دقیقاً همین کلمه را هم به کار بردند که “تعدی” شده. جریان را بنویس. من و عباس را بردند در یک حالت راهرو مانندی بودیم که درش را پتو زده بود.
اول خیلی مرا تهدید کردند، عین اینکه آدم را بمباران کنند، یکی میرفت آن یکی میآمد. هنوز این نرفته بود آن یکی میآمد، میگفت: با فلانی رفیق بودی با آن یکی رفیق بودی، هی میگفتم: نه. دوباره میرفتند، میگفتند: نه، آن یکی نوشته تو با فلانی رفیق بودی، میخواستند بگویند: تو یک آدم بدکارهای بودی، بعد من را گذاشتند پیش عباس. همهاش از این تهدیدها بود، اینکه خودت آدم فاسدی بودی، خواستی ازدواج کنی نمیخواستی بگویی که با کس دیگری بودی انداختی گردن ما. وقتی من را پیش عباس گذاشتند گفتم اینها اینجوری به من میگویند، گریه افتادم. عباس به من گفت: بانو، تمام اینها را که به تو گفتند، به من هم گفتند. صد و بیست تا تکنویسی درمورد تو گذاشتند جلو من و گفتند این تکنویسیها در مورد بانو شده، بهش بگو مسائلش را بنویسد برود بیرون. گفتم: نمینویسم. عباس گفت: چرا؟ گفتم: برای اینکه چرا باید زندگی من وجهالمصالحه قرار بگیرد؟ یک ظلمی در حق من شده، حالا تازه من اینها را بنویسم، بعد هم به عباس گفته بودند، یعنی من را آدم حساب نکرده بودند که با خودم حرف بزنند. به عباس گفته بودند آن شکایتی هم که از ما کرده، بردارد تا ما آزادش کنیم. بعد عباس بهشان گفته بود که چه تضمینی میدهید که آزادش میکنید؟ گفته بودند تضمینی نداریم. فقط توی دادگاه نباید مسئله تجاوز را مطرح کند. آن را از پروندهاش بردارد. ولی من را دیگر دادگاه هم نبردند که یک وقت توی دادگاه این مسئله را نگویم. بهمن شصت و پنج توی بازپرسی من را آزاد کردند. ولی عباس را نگه داشتند تا سال ۶۷ که اعدامش کردند.
بعدها هم مدام سر این مسئله من را میکوبیدند: از نظر جنسی با کی بودی؟ چه کار میکردی؟ با چه کسانی رفیقی؟ حالا که شوهرت نیست خودت را چطور ارضا میکنی؟ من همیشه میگفتم این در حق من اتفاق افتاده شما دارید من را مقصر جلوه میدهید؟! یعنی همیشه میخواستند بگویند خودت آدم بدی بودی و با این و آن رفیقی.
سال هفتاد و یک بود که احضارها شروع شد و هر بار به بهانهای. یا میخواستند که برایشان کاری کنم که من رد میکردم. میگفتند: بچههایت را ازت میگیریم، برایت یک پرونده عدم صلاحیت اخلاقی میگذاریم. هر روز من را میخواستند.
سال هفتاد و سه باز مرا به اطلاعات احضار کردند. گفتند: پسرت را بیاور، من پسرم را بردم، و دیدم دیگر نمیتوانم. سه روز بعدش از ایران زدم بیرون.
[۱] گروه نوید یکی از بزرگترین گروههای وابسته به حزب توده بود که در دهه ۵۰ شکل گرفت. این گروه نشریهای به همین نام از سال ۵۴ تا ۵۷ منتشر میکرد. برای دیدن آرشیو این نشریه به این آدرس اینترنتی بروید:
http://www.rahetudeh.com/rahetude/Navid/Navid.html
[2]این شخص که نام وی نزد عدالت برای ایران محفوظ است در حال حاضر در اروپا زندگی میکند.
[۳] عباسعلی منشی رودسری، از اعضای سازمان فداییان خلق (اکثریت) که در مرداد ۱۳۶۵ دستگیر و در کشتار دسته جمعی زندانیان در تابستان ۱۳۶۷ کشته میشود. اطلاعات بیشتر مربوط به وی را میتوانید در نشانی زیر ببینید:
http://www.iranrights.org/farsi/memorial-case–5224.php
[4] منظور، حزب توده است.
متن کامل شهادتنامه بانو صابری
متولد: آبادان
اتهام: همکاری با حزب توده ایران
تاریخ دستگیری: مرداد ۱۳۶۵
تاریخ آزادی: بهمن ۱۳۶۵
وضعیت فعلی: شش سال پس از اعدام همسرش عباسعلی منشی رودسری در جریان کشتار دسته جمعی زندانیان سیاسی، وی و دو فرزندش ایران را ترک کردند و هماکنون در آمریکا زندگی میکنند.
فامیل ما در عرصه سیاسی فعال بود، مادرم هم زنی بود که هیچوقت ترس به خودش راه نمیداد و هیچوقت جلوی ما را برای کارهایمان نگرفت. زمینهی دیگری هم [که باعث شد من وارد سیاست بشوم] این بود که یک روز از در خانه که آمدم تو دیدم کتابچههای کوچکی گذاشتهاند پشت در. من اینها را برداشتم آوردم تو و به پدرم نشان دادم، پدرم گفت: اینها مال حزب توده است، خلاصه گذاشتند ما بخوانیم ولی [بعدش] گرفتند سوزاندند. بعدها هرچند وقت یکبار میدیدم این نشریات هست. من دیگر به پدرم نمیگفتم و اگر هم میگفتم، پدرم یک جاسازی درست کرده بود دیگر نمیسوزاند، ما میرفتیم میخواندیم. بعد از مدتی مادرم آمد گفت یک خانمی با تو کار دارد. من رفتم دم در دیدم یک خانمی به من گفت من از طرف گروه “نوید”[۱] با تو تماس میگیرم، این جریان مال قبل از انقلاب است.
من شاید یکی دو بار برای گرفتن نوید رفتم تهران و در عین اینکه در اصفهان یک گروهی مخفی بود که همزمان با وقایع انقلاب با اینها هم تماس گرفته بودم؛ اینها در چارچوب تشکیلات دموکراتیک زنان کار میکردند. تقریباً میشود گفت که از این زمان کارم را با حزب توده در اصفهان شروع کردم. آن موقع بیست ساله بودم و دانشسرا را تمام کرده بودم و دو سالی بود که در روستای قهنویه از توابع مبارکه به شغل معلمی مشغول بودم.
هنوز در قهنویه درس میدادم که انقلاب شد و اعتصابات معلمها و تظاهراتها شروع شد. ما توی اعتصابها و تظاهراتها شرکت کردیم و تظاهرات معلمها را سازماندهی کردیم. یادم است همان اوایل انقلاب من فقط سیزده تا کلاس اکابر داشتم که توی روستاهای مختلف علاوه بر کار خودم میرفتم .در تشکیلات [حزب توده] هم مسئولیت شهرستانها را داشتم در عین اینکه مسئولیت تبلیغات خود تشکیلات زنان هم با من بود علاوه بر آن توی یکی از این مناطق حزبی هم من مسئول بخش بودم.
خانهمان شناخته شده بود، مرتب مرا [در حال فروش نشریه و فعالیت] میگرفتند و اصلاً تو محله معروف بودیم. اینجوری بود که نیروهای خیلی مذهبی [به ما حساس شده] بودند یک روز میدیدیم شیشههای ماشین خرد شده، یک روز میدیدیم لاستیکهای ماشین پاره شده، اینجوری ضدیت خودشان را با ما نشان میدادند.
من همیشه میرفتم و میآمدم اینور و آنور تا فکر میکنم یک دوشنبهای بود، بیست و یک فروردین شصت و یک بود که این اتفاق افتاد.
دقیقاً یادم نیست که حجاب در مدارس و محلهای کار از چه موقع اجباری شد. اما تا به شکل قانون در نیامد که فکر میکنم در سال ۶۲ بود، من فقط در محل کارم که در آموزش و پرورش بود حجاب داشتم و بالطبع جاهایی هم مثل ادارات و وزارتخانهها و مراکز دولتی که بدون حجاب از رفتن آدم جلوگیری میکردند حجاب داشتم. اما در مواقع دیگر برای رفتن به خانه دوست و غیره من که کلاً از زور و زورگویی بدم میآید هر جا میتوانستم بی روسری میرفتم. یادم است یک دامن طوسی تیره پوشیده بودم که کلوش بود و یک بلوز صورتی که یقه کراواتی بود، موهایم هم بلند بود تا پشت زانویم اما یک هفتهای بود که موهایم را کوتاه کرده بودم. داشتم برمیگشتم خانه. هوا گرگ و میش بود اما بیشتر رو به تاریکی میرفت، ابرها خاکستری تیره بودند، برای همین هوا تاریک بود. کوچهی ما هم طوری بود که من باید مسیر طولانیای را طی میکردم تا میآمدم تو. یک سه راهی بود که من رد کردم، قبل از اینکه برسم به چهارراه بعدی که سرش یک زمین بازی بود، نور شدید [یک ماشین] جلوی من افتاد، ولی قبل از اینکه خودش به من برسد پشت سر من با یک شتاب شدیدی ترمز کرد که من یک لحظهای حالت احساس ناامنی پیدا کردم اما به روی خودم نیاوردم و اجازه ندادم به خودم که بترسم. به راهم ادامه دادم که دیدم من را صدا زدند گفتند: وایسا. وقتی ایستادم یکیشان به من گفت که ما از کمیتهایم، باید با ما بیایی. من بهش گفتم: کارتتان… همان موقع بود که میگفتند اگر کسی شما را میخواهد بگیرد، حتماً ازشان کارت بگیرید. به من گفت: بیا برویم دم چراغ. آنموقع هم دیگر چراغها از یک ساعتی خاموش میشد به خاطر وضعیت جنگی که بود. به خاطر همین [در کوچه] چراغ نبود و فقط چراغی بود که در یک مغازه روشن بود. به من گفت: بیا برویم آنجا بهت نشان بدهم که قبل از اینکه بروم یک ضربه را توی گردنم احساس کردم و بعد هم انداختندم کف پشت ماشین. یکی جلو بود دو نفر هم عقب بودند. یکیشان پایش را گذاشته بود طرف گردن من، یکیشان هم روی پایم. اما من صورت راننده و دو نفری که عقب بودند را میدیدم با همین نوری که میآمد. یک شمایی ازشان میدیدم. ولی اینجوری نبود که برایم قابل شناسایی نباشند. بعدها هم اتفاقاً به نظرم آمد که یکی از آنها را دیدهام؛ آن نفری که جلو نشسته بود.
بعد دیدم اینها مسیری را که میروند به هیچجایی که به کمیته برود نمیخورد چون خیابان ما، خیابان آپادانا اول بود از توی خیابان آپادانا اول رفتند به طرف آپادانا دوم که آن موقع هنوز آن قدرها ساختمان سازی نشده بود؛ حالت بیابان مانند بود. من آن موقع فهمیدم اینها به سمت کمیته نمیروند. از حرکاتی که میکردند مثلاً یکیشان با پوتین، پاهایش را میبرد زیر دامن من، خودم حدس زده بودم ولی یک جورهایی باورم نمیشد. هی سعی میکردم بهش فکر نکنم.
هوا دیگر خیلی تاریک شده بود، آنجا که رفتیم زمین خیلی سفت بود. وقتی مرا اذیت میکردند، سعی میکردم زمین را بِکَنم ولی غیر از یک مشت سنگریزه چیز دیگری دست من نمیآمد. اینها به نوبت کارشان را میکردند. من اولش کمی جیغ و داد میکردم ولی راستش وقتی جیغ و داد میکردم بیشتر بهم توهین میکردند. چیزهایی مثل این میگفتند که شما که زنهایتان اشتراکی است و مگر همین را نمیخواهید و… برای همین بعدش دیگر هیچی نگفتم. میشمردم. دندانهایم را خیلی به هم فشار میدادم تا اینها کارشان تمام بشود. چشمهایم را میبستم و فقط برای خودم میشمردم. اما یک چیزی که یادم است بیشتر این عدد نه تو سرم داد میزند. نمیدانم چرا من از عدد نه بالا نمیرفتم. میشمردم و برمیگشتم. این عادت هنوز هم برای من مانده یعنی زمانهایی که با مشکلی مواجه میشوم، میشمارم. میروم توی حمام کاشیهایمان را میشمارم. دم ایوان قدم میزنم قدمهایم را میشمارم. هر جا بالا یا پایین میروم اول پلههایی که دارم قدم میزنم میشمارم. یا وقتی قدم میزنم قدمهایم را میشمارم. یک موقعی یکهو یادم میآید قطعش میکنم. فکر میکنم این شماره کردن از آنجا برای من مانده.
یک دلخوشی که داشتم این بود که اینها بعد این کار دیگر مرا زنده نمیگذارند و همهش منتظر بودم تمام شود و مرا بکشند.
قبلش من دختر شلوغ و پر سر و صدایی بودم؛ اهل بزن و بکوب و بگو و بخند. دوست داشتم لباسهای شیک بپوشم. من توی خانواده با خشونتی روبرو نبودم… یک خانواده عادی داشتم. تا آن موقع هیچ نوع خشونتی ندیده بودم که بخواهم بگویم. [این جریان] اولین چیزی بود که توی زندگی باهاش روبه رو شدم و خیلی هم روی من تأثیر گذاشت. من بعد از آن یادم نمیآید که هیچوقت از ته دل خندیده باشم. هیچوقت یادم نمیآید. شاید میخندیدم ولی دیگر مفهوم شادی نداشت. خیلی تحقیر شده بودم. این احساس حقارت آنقدر من را عذاب میداد که حد ندارد و آثارش تا به حال هم مانده. علاوه بر این حس تحقیر شدن، خیلی احساس درد میکردم. فقط خودشان که نبودند، احساس میکردم هر چه دستشان میرسد به من فرو میکنند…
جلو خانه ما دو تا خانه بود، جلو در ماشینرویی که بود، در بزرگ، من را آنجا انداختند و رفتند. اولش متوجه نشدم که کجا هستم، کمی طول کشید تا چشمم به تاریکی عادت کند، از آن حالت گیجی در بیایم، خودم را کم کم کشیدم به اینور آنور و رفتم توی سه گوش یکی از این دیوارها نشستم. آنجا کمی هوشیار شدم. حالا چند ساعت طول کشید و چطوری شد نمیدانم. درد خیلی شدیدی هم توی شکمم احساس میکردم که تا مدتها دولا بودم روی شکمم و علاوه بر منگی، این درد هم هی توی ذهن من زنگ میزد که نمیتوانستم درست خودم را جمع و جور کنم و به چیز دیگری فکر کنم. فقط یادم هست که وقتی در خانه را باز کردم و رفتم تو، همه خوابیده بودند. همه چراغها خاموش بود. من در را که باز کردم از راهرو بروم تو، صدای مامانم آمد که: مامان تا الان کجا بودی؟ گفتم: خانه فلانی (یکی از دوستانم) بودم باباش خودش آورد من را رساند. مادرم هم به من گفت خب مامان دیگه نمیآمدی همانجا میماندی. من رفتم توی حمام و با کیسه و سنگپا شروع کردم به شستن خودم و آنجا دیگر اشکم ریخت. تا آن موقع یادم نمیآید حتی گریه کرده باشم. آنجا حالت بغض گرفتم و زیر دوش شروع کردم به گریه کردن. فردا صبحش دیدم که روی لپم و چانهام لکههای سیاهی هست. پیراهنی هم که پوشیده بودم یقهاش پاره شده. ولی اینکه مادرم از این لکهها و حالت روحی که به من دست داده بود متوجه شد یا نه، هرچه بود هیچوقت به روی من نیاورد.
دیگر احساس امنیت نداشتم. برای همین شاید هرچیزی که توی آن مسیر میدیدم یا هر اتفاقی میافتاد من را میکشید به اینکه این در رابطه با من است. برای همین من با آنها [حزب] هم حرف زدم گفتم من نمیخواهم کار سیاسی کنم. [مسئول تشکیلاتیام من را خواست[۲]] هی با من حرف زد و من فقط گریه میکردم. به هر حال برای او گفتم. بهم گفت که نمیشود ما اینجوری ول کنیم. یک موضوع جنایی اتفاق افتاده باید شکایت بکنیم. آن موقع من اصلاً حضور ذهنی نداشتم فکر میکردم حتماً باید این کار انجام بشود. او هم بزرگتر من بود، یک حالت احترام هم بهش داشتم. وقتی به من گفت من هیچ مخالفتی نکردم. گفتم: باشه؛ یا گیج بودم یا هرچه. او در حرفهایش ضربهای را هم به من وارد کرد. به من گفت: حامله نیستی!؟ اولین بار بود که من به این موضوع فکر میکردم. نمیدانی چه حالی پیدا کردم. یک دفعه یادم آمد که اصلاً یادم نیست کی پریود شدم. دیگر این حالت سنگ بودن و این حالتی که توی خودم بروم بیشتر شد. نمیخواستم هم به کسی بگویم، نه به مادرم میخواستم بگویم و نه به هیچ کس. واقعیتش این بود که رویم نمیشد بگویم، اصلاً نمیدانستم چطوری بگویم، نمیتوانستم ببینم مادرم یک هو بشکند، خرد بشود. برای همین رفتم توی خیابان شمسآبادی از یک دکتر وقت گرفتم. اما آنقدر خودم را سفت گرفته بودم که دکتر نتوانست من را معاینه کند. به من گفت: پاشو برو و به منشی هم گفت پول این را پس بده. اصلاً نتوانست من را معاینه کند. من تمام مدت دستم را گذاشته بودم دم دهانم و آنقدر گاز گرفته بودم که وقتی که به من گفت برو، تمام دستم سیاه شده بود.
مثلاً میرفتم جلوی آینه موهایم را شانه کنم یک دفعه میزدم زیر گریه. اشکم میآمد پایین. نمیتوانستم هم خودم را کنترل کنم. اصلاً تغییر کرده بودم. دو سه بار هم دست به خودکشی زدم.
یک بارش بعد از آن بود که فکر میکردم ممکن است حامله باشم اما دیگر پریود شدم و فهمیدم حامله نیستم. بعضی اوقات این حالت را داشتم که دلم میخواست چاقو توی شکم خودم بکنم. بارها این اتفاق افتاد. اما همیشه انگار یک نیروی دیگری نمیگذاشت من این کار را بکنم چون فکر میکردم مادرم الان چه کار میکند، الان خواهرهایم… یک فکرهای دیگری بود، از طرفی هم نیرویی بود که من را وادار میکرد که برو این کار را بکن.
به هر صورت مسئول حزبیام اینجوری گفت و بعد هم دیدم که دیگر در مورد شکایت و پیگیری حرفی نزد. اما گفت خودمان میرویم باهاشان [یعنی با مسئولین کمیته] حرف میزنیم. آمد به من گفت که با زوارهای، مطمئن نیستم اما احتمال زیاد گفت زوارهای، حرف زدیم و گفتیم که چنین اتفاقی افتاده، آنها گفته بودند که این دفعهی اولی نیست که توی اصفهان این اتفاق میافتد. سه تا نمونهی اینجوری داریم. گویا یکیش یک دختر “راه کارگر”ی بوده، میگفتند یکیشان هم روانی شده بود، من این را از حرفهای اون فرد مسئول حزب تا جایی که یادم هست دارم میگویم. بعد آنها چند تا راه حل پیشنهاد داده بودند. مثلاً گفته بودند بروید توی کمیته، عکسهای کمیتهایها را بگذارند جلویش شناسایی کند بعد خودشان گفتند که نمیشود که ما همهی اعضایمان را بگذاریم جلوی این شناسایی کند. بعد هم گفته بودند باید بروی کلانتری شکایت کنی. باید از آنجا پیگیری بشود.
همزمان با این، عباس[۳] به من پیشنهاد ازدواج داد، من بهش گفتم که نمیخواهم ازدواج کنم. عباس به من گفت که اگر به خاطر این مسئله است برای من اصلاً مهم نیست. وقتی این را گفت خیلی ناراحت شدم چون فکر میکردم غیر از مسئولم هیچکس این را نمیدانسته، چرا او میداند؟! فروردین شصت و دو بود .بعد فهمیدم که [مسئولم به شوهرخواهرم گفته و] شوهر خواهرم به عباس جریان را گفته. او گفت: عباس آمد پیشنهادش را با من مطرح کرد و من بهش گفتم تو اگر بانو را میخواهی چنین مشکلی برای او پیش آمده. گفت: من این را بهش گفتم چون میخواستم عکسالعملش را بدانم. اما عباس گفته بود که من خیلی بانو را دوست دارم الان هم بهش بیشتر احترام میگذارم چون فکر میکنم این مسئله مثل شلاق خوردن است، فرقی نمیکند.
بهش گفتم: عباس تو خیلی باید با من گذشت داشته باشی و واقعاً هم روابط جنسی تا مدتها برای من حالت کابوس داشت و هیچوقت برایم عادی نشد اما عباس همیشه برای من یک حالت دوست و رفیق و پزشک و همه چیز را داشت و واقعاً هم بعدها توی زندگی خیلی کمکم کرد. [وقتی بچه دار شدیم] من به بچه هم خوب میرسیدم، عوضش میکردم، تر و خشک میکردم، لباسهای خوشگل بهش میپوشاندم اما لذتی که باید از خنده و از بازی بچه ببرم، نمی بردم. همیشه یک حالت تو خود بودن را داشتم؛ از ته دل احساس شادی نمیکردم.
وقتی ازدواج کرده بودیم، سری دوم رهبری حزب[۴] را گرفتند و ما دیگر دربهدر شدیم. رفتیم بندرعباس و بعد آمدیم تهران خانه گرفتیم و رفتیم تو زندگی مخفی. از شصت و دو تا شصت و پنج در زندگی مخفی بودیم. روز ۹ مرداد ۶۵ یک دفعه در را باز کردند، من از پنجره نگاه کردم دیدم شانههای یک عدهای پیداست، گفتم: اینها کیاند؟ گفت: نمیدانم. عباس در را باز کرد که ببیند اینها کی هستند که توی حیاط ایستادهاند، دید دو سه نفرند، توی راهرو بودند. آمدند و عباس را گرفتند، من را با بچهها برداشتند و رفتند. دخترم دو سال و پنج ماهش بود. پسرم سه ماهش را تمام کرده بود رفته بود تو چهارماه.
من را که دستگیر کردند دو تا بچه باهام بود، شوهرم را گرفته بودند اما همهی وحشت من این بود که دوباره این اتفاق برای من بیفتد. چون بعدها تا مدتها اینها به عنوان یک آدم سیاسی با من برخورد نکردند. من هم هیچ وقت نگفتم که سیاسی بودهام. عباس هم گفته بود زن من ناراحتی عصبی داشته کار سیاسی نمیکرده.
پنجم مهر شوهر خواهرم را دستگیر کردند. توی کمیته مشترک او را به من نشان دادند. بازجو به من گفت وسایلت را ببند. وقتی من وسایلم را بستم آمدم توی پلهها من را نگه داشتند که یکی دیگر هم بیاید که من دیدم عباس هم وسایلش را جمع کرده، توی یک پتویی که دستش بود و آمد، اوایل آبان من را با عباس بردند اصفهان.
پس از دستگیری شوهر خواهرم بود که بچهها را از من گرفتند تحویل مادرم دادند. کلاً دو ماه و نیم بچهها با من بودند، اول که شیر نداشتم به پسرم بدهم، شیرم قطع شده بود، مواد غذایی کم بود، پسرم سه ماهش بود. شیشه شیر هم نگذاشتند برایش ببرم. گفتند: تو برمیگردی. ما فقط چند تا سؤال داریم. بدون شیر و با عفونت زخم ختنه پسرم و اسهال خونی بچه و گرسنگی دائمشان کلی درد سر کشیدم. وقتی بچهها را گرفتند من خیالم یک ذره راحت شد.
وقتی من را بردند اصفهان آنجا بازجوها به من گفتند ما میدانیم که به تو تعدی شده. دقیقاً همین کلمه را هم به کار بردند که “تعدی” شده. جریان را بنویس. من و عباس را بردند در یک حالت راهرو مانندی بودیم که درش را پتو زده بود.
اول خیلی مرا تهدید کردند، عین اینکه آدم را بمباران کنند، یکی میرفت آن یکی میآمد. هنوز این نرفته بود آن یکی میآمد، میگفت: با فلانی رفیق بودی با آن یکی رفیق بودی، هی میگفتم: نه. دوباره میرفتند، میگفتند: نه، آن یکی نوشته تو با فلانی رفیق بودی، میخواستند بگویند: تو یک آدم بدکارهای بودی، بعد من را گذاشتند پیش عباس. همهاش از این تهدیدها بود، اینکه خودت آدم فاسدی بودی، خواستی ازدواج کنی نمیخواستی بگویی که با کس دیگری بودی انداختی گردن ما. وقتی من را پیش عباس گذاشتند گفتم اینها اینجوری به من میگویند، گریه افتادم. عباس به من گفت: بانو، تمام اینها را که به تو گفتند، به من هم گفتند. صد و بیست تا تکنویسی درمورد تو گذاشتند جلو من و گفتند این تکنویسیها در مورد بانو شده، بهش بگو مسائلش را بنویسد برود بیرون. گفتم: نمینویسم. عباس گفت: چرا؟ گفتم: برای اینکه چرا باید زندگی من وجهالمصالحه قرار بگیرد؟ یک ظلمی در حق من شده، حالا تازه من اینها را بنویسم، بعد هم به عباس گفته بودند، یعنی من را آدم حساب نکرده بودند که با خودم حرف بزنند. به عباس گفته بودند آن شکایتی هم که از ما کرده، بردارد تا ما آزادش کنیم. بعد عباس بهشان گفته بود که چه تضمینی میدهید که آزادش میکنید؟ گفته بودند تضمینی نداریم. فقط توی دادگاه نباید مسئله تجاوز را مطرح کند. آن را از پروندهاش بردارد. ولی من را دیگر دادگاه هم نبردند که یک وقت توی دادگاه این مسئله را نگویم. بهمن شصت و پنج توی بازپرسی من را آزاد کردند. ولی عباس را نگه داشتند تا سال ۶۷ که اعدامش کردند.
بعدها هم مدام سر این مسئله من را میکوبیدند: از نظر جنسی با کی بودی؟ چه کار میکردی؟ با چه کسانی رفیقی؟ حالا که شوهرت نیست خودت را چطور ارضا میکنی؟ من همیشه میگفتم این در حق من اتفاق افتاده شما دارید من را مقصر جلوه میدهید؟! یعنی همیشه میخواستند بگویند خودت آدم بدی بودی و با این و آن رفیقی.
سال هفتاد و یک بود که احضارها شروع شد و هر بار به بهانهای. یا میخواستند که برایشان کاری کنم که من رد میکردم. میگفتند: بچههایت را ازت میگیریم، برایت یک پرونده عدم صلاحیت اخلاقی میگذاریم. هر روز من را میخواستند.
سال هفتاد و سه باز مرا به اطلاعات احضار کردند. گفتند: پسرت را بیاور، من پسرم را بردم، و دیدم دیگر نمیتوانم. سه روز بعدش از ایران زدم بیرون.
[۱] گروه نوید یکی از بزرگترین گروههای وابسته به حزب توده بود که در دهه ۵۰ شکل گرفت. این گروه نشریهای به همین نام از سال ۵۴ تا ۵۷ منتشر میکرد. برای دیدن آرشیو این نشریه به این آدرس اینترنتی بروید:
http://www.rahetudeh.com/rahetude/Navid/Navid.html
[2]این شخص که نام وی نزد عدالت برای ایران محفوظ است در حال حاضر در اروپا زندگی میکند.
[۳] عباسعلی منشی رودسری، از اعضای سازمان فداییان خلق (اکثریت) که در مرداد ۱۳۶۵ دستگیر و در کشتار دسته جمعی زندانیان در تابستان ۱۳۶۷ کشته میشود. اطلاعات بیشتر مربوط به وی را میتوانید در نشانی زیر ببینید:
http://www.iranrights.org/farsi/memorial-case–5224.php
[4] منظور، حزب توده است.