بیگانگی ملی و خرد واژگونه سیاسی، و خطر جنگ
مقایسه رویاروئی دو دیدگاه
از نقش ژئوپولیتیک ایران در منطقه و جهان
مقایسه رویاروئی دو دیدگاه
از نقش ژئوپولیتیک ایران در منطقه و جهان
اخبار روز:
یکم – طرح مسئله
هدف اولیه این نوشته بررسی نیم قرن تقابل میان دو بینش یا دو برداشت از نقش منطقه ای، و دوستان و دشمنان ایران است، چراکه در پرتو شناخت این دو بینش می توان جریانهای سیاسی مطرح نیم قرن گذشته در ایران را از هم تفکیک، و منویات آنان را با معیار منافع ملی به نمایش گذاشت.
اما هدف نهائی آنست که از این گذرگاه، روزنه ای بسمت درک و تبیین تحولی بزرگ تر و دگردیسی بنیادی تر، در سپهر اندیشه ورزی روشنفکران ایرانی گشوده شود. دگردیسی ای که نوید بینش نوینی از خرد سیاسی و کشور داری را بهمراه دارد. بینش نوینی که چندان هم نو نیست، بلکه بازآفرینی همان خرد ایرانشهری است که در انقلاب مشروطه بازیافته و پرداخته شده بود، در جنبش ملی شدن نفت به کمرنگی گرائید، با قیام ۱۵ خرداد ۴۲ طرد گردید، با انقلاب اسلامی از ذهن نخبگان سیاسی ما زدوده شد، اما با جنبش سبز دوباره به سپهر اندیشه ورزی سیاسی ایرانی بازمی گردد.
با قیام پانزده خرداد سال ۴۲ ، ما شاهد چرخش تدریجی روشنفکران سیاسی ایران بسمت نوعی بیگانگی ملی و مدرنیته ستیزی همراه با خرد واژگونه نسبت به منافع ملی ایران هستیم. این روند، با استقرار نظام جمهوری اسلامی به سرانجام منطقی و نقطه کمال خود دست یافت. اما پس از نزدیک نیم قرن تفوق پارادایم بیگانگی ملی بر اندیشه سیاسی روشنفکران ایران ، با عروج جنبش سبز، و ورود جوانان نسل سوم به صحنه سیاسی، شاهد برآمد یک خودآگاهی ملی ، و نوعی ایرانشهری همسو با جهانی شدن هستیم، که این خرد واژگونه را در همه حوزه ها به چالش کشیده است. بنا براین از آغاز جنبش سبز ، شاهد رویاروئی فزاینده این دو بینش در وقایع سرنوشت ساز کشورمان هستیم، که بتدریج بر گستره و عمق این رویاروئی افزوده می شود و در صورت تفوق بینش نو، این رویاروئی تا جابجائی مفاهیم سیاسی اجتماعی، و بازتعریف واژه هائی که ظرف نیم قرن گذشته دچار استحاله شده اند ادامه خواهد داشت.
با توجه به تباین ذاتی بینش سیاسی جدید و در حال رشد، با تفکرات رایج نیم قرن گدشته در میان روشنفکران ایرانی، رویاروئی حاملین این دو بینش متضاد در تک تک وقایع سرنوشت ساز میهنمان اجتناب نا پدیر است. هر یک از این تقابل ها فرصتی فراهم می آورند تا واکنش های این دو بینش را زیر ذره بین قرار دهیم و با یکدیگر مقایسه کنیم و در نهایت به واکاوی این دو جریان بپردازیم و در مجموع به معرفی دو بینش رقیب در سیاست خارجی ایران ، و تفاوت و ریشه ها ی حاملین این دو دیدگاه توجه کنیم . هدف نهائی این بخش ، استفاده از درس های حوزه خارجی برای گشودن روزنه ای بسمت شناخت «بیگانگی ملی و خرد واژگونه سیاسی» ای است که بمدت نیم قرن بسیاری از روشنفکران ما را مانند طلسمی به تسخیر خود در آورده است.
آخرین مورد چنین تقابلی را می توان در برخورد به چهار ضلعی بهم پیوسته " بحران هسته ای، تحریم فزاینده، خطر جنگ، و مسئله حمایت خارجی "، که در بیانیه ها و نوشته های متفاوتی که پیرامون این مسائل از سوی دسته بندی های مختلف کنشگران سیاسی متعلق به آپوزیسیون و حاکمیت متجلی شده، مشاهده کرد.
دوم – سیاست خارجی، روزنه ای بر سرشت دو بینش
یکی از ساده ترین راه های شناخت و تفکیک و دسته بندی نیروهای سیاسی ایران، بررسی دیدگاههای آنها در حوزه سیاست خارجی، به ویژه مقایسه نظرات آنها در باره نقش ایران در منطقه و جهان، و رابطه ایران با قدرت های جهانی، و چگونی برگزیدن دوستان و دشمنان ایران است. از این منظر می توان دو بینش کاملا" متضاد را در میان سیاسیون ایران تشخیص داد که دست کم در نیم قرن گذشته با یکدیگر رقابت و رویاروئی داشته اند. با شناخت این دو بینش ، می توان از آن شناخت بعنوان ابزار مفهومی در شناخت و دسته بندی نیروهای سیاسی ایران با میزان تعلق، نزدیکی و یا خط کشی آنها با این دو بینش، کمک گرفت.
در نیم قرن گذشته در میان نخبگان ایرانی دو برداشت متضاد از جایگاه ایران در منطقه و لیست دوستان و دشمنانش وجود داشته است. برداشت اول یا بینش اول «ایران محور» است که هدفش تامین حداکثر منافع ملی با تکیه بر جایگاه جغرافیائی و تاریخی ایران و روندها و صف بندی های منطقه ای و جهانی است. می توان گفت این دیدگاه از روزن ژئوپولیتیک به چگونکی تامین منافع ایران در حوزه خارجی می نگرد. در مقابل درک دومی هم از زمان جنگ سرد در میان بخشی از روشنفکران ایران فرموله شده که شاید بتوان آن را با تسامح «ایدئولوژی محور» نامید، که هدفش تامین منافع فرضی و یا واقعی دو جریان اسلامگرا و چپ آسیائی در ایران، و با استفاده از ایران، در منطقه و جهان است. در بینش دوم، نقش ایران در منطقه و جهان بر مبنای مقتضیات و منافع دو ایدئولوژی چپ آسیائی و اسلامگرائی باز تعریف می شود، و با توجه به این نقش جدید، دشمنان و دوستان جدید ایران تعیین می گردند، و سیاست خارجی ایران برای خدمت به دو جریان چپ و اسلامگرا، و حامیانشان تدوین می شود، حتی اگر بر خلاف منافع ملی ایران باشد. جمله معروف بازرگان به آقای خمینی که ما اسلام را برای ایران می خواهیم ولی شما ایران را برای اسلام می خواهید ، ناظر به تقابل این دو بینش است. چنانکه اتحاد تنگاتنگ سرخ و سیاه برای ساقط کردن دولت بازرگان، که آن را لیبرال آمریکائی می خواندند، نیز از همین منظر، یعنی از منظر رویاروئی نخبگان این دو بینش قابل فهم است. (استفاده از اصطلاح سرخ و سیاه برای تفکیک این دو جریان از چپ های غیر وابسته و اسلامگرایان میهن دوست اهمیت دارد) نمونه دیگر، کاندیدا کردن خلخالی برای ریاست جمهوری از طرف حزب توده و دیگر نیروهای سرخ به امید تقابل با بنی صدر ملی گرا بود، آنهم درست در هنگامی که خلخالی مشغول سلاخی جوانانی بود که اتفاقا" اکثرشان به چپ گرایش بافته بودند. این واقعه و مصداق های بی شمار دیگر نشان می دهند که نه اسلامگراها مسئله اشان اسلام بود، و نه سرخ ها مسئله اشان زحمتکشان و یا حتی دفاع از چپ بود[۱].
در این نوشته واژه ایدئولوژی برای جریانات سرخ و سیاه که بر سازنده بینش دوم هستند، همواره با تسامح بکار برده می شود، شاید «شبه ایدئولوژی» دقیق تر باشد. اما نباید فراموش کرد که همین شبه ایدئولوژی ها برای جریانات مزبور بسیار مهم اند و با هستی آنها عجین شده اند، زیرا همین شبه ایدئولوژی ها برای آنها هویت آفرین اند. هویتی فرا میهنی که ذهنیت لازم را برای آنها فراهم می آورد که بتوانند مستقل از مقتضیات ملی بیاندیشند. بیش از نیم قرن کارنامه این جریانات نشان می دهد که آنها با ظاهر ایدئولوژیک و ادعای آرمانگرائی وارد میدان می شوند، اما تنها هدفشان ایجاد شرایط بقای خود ، و از بین بردن شرایط زیست مخالفانشان است. از این روی، در حوزه خارجی، حامیان خارجی جریان خود را بعنوان حامیان ایران، و دشمنان یا رقبای حامیان خود را بعنوان دشمنان ایران به مردم تلقین می کنند، حتی اگر واقعیت برعکس آن باشد. در این راه اگر آشکار شود که منافع ملی ایران قربانی خواهد شد، ملالی نیست؛ دستگاه ورزیده تبلیغات و القائات براه می افتند و منافع ملی را وارونه تعریف میکنند. یا دست کم توجه مردم را از منافع ملی منحرف می سازند: «بعد از شاه نوبت آمریکا است» ، «گروگان گیری سفارت آمریکا» انقلاب دومی است که حتی از انقلاب اول هم مهمتر است! ...
سوم - جایگزین کردن جغرافیای ایدئولوژیک بجای جغرافیای سیاسی
نقطه شروع این جریانات محاسبات ژئوایدئولوژیک (جعرافیای ایدئولوژیک) است، نه ژئوپولیتیک( جعرافیای سیاسی).
«محل نزاع» دو بینش منافع ملی است. یا بهتر است بگویم، تضاد میان منافع ملی با منافع ایدئولوژیک است. سوال این است: آیا مبنای سیاست خارجی و سیاست منطقه ای ایران باید منافع ملی مردم ایران باشد یا منافع ایدئولوژیک گروهای چپ و اسلامگرا. از آنجا که بینش اول ایران محور است و از روزن مقتضیات سرزمین ایران یا ایران سرزمینی به منطقه و جهان می نگرد و منافع ملی ایران را مبنای تعیین دوستان و دشمنان ایران می داند، به همین دلیل آن را بینش طبیعی می نامیم. و آز آنجا که بینش دوم «ایدئولوژی محور» است که (در شکل خالص و غیر التقاطی خود) در ورای مقتضیات ایران سرزمینی و با هدف خدمت به جریانهای سرخ و سیاه تدوین گردیده است، بنا براین از منظر یک شهروند ایرانی یک بینش غیر طبیعی و برساخته (Constructed) است. اگر مبنای بینش اول محاسبات ژئوپولیتیک باشد، با وام گرفتن از همان واژه، می توان گفت مبنای بینش دوم ، محاسبات ژئوایدئولوژیک خواند؛ بدین معنی دیدگاه دوم ، جغرافیای ایدئولوژیک را جایگزین جغرافیای سیاسی می کند.
بهر روی، تفکیک این دو بینش از هم در ایران بسیار ساده و سر راست و رمز و رازی وجود ندارد. «محل نزاع» از نظر بینش دوم ، نه منافع ملی ایران، بلکه ستیز با آمریکا و اسرائیل است. این نقطه مستحکم تلاقی دو جریان سرخ و سیاه در حوزه خارجی ایران، و زمینه ساز همسوئی و حتی انطباق آندو جریان در حوزه خارجی ایران در چند دهه گذشته بوده است. دلیل این انطباق در ادامه توضیح داده می شود.
به کوتاهی، تفاوت دو بینش در برخورد به آمریکا و اسرائیل چنین است: در حالی که بینش اول، برای تامین منافع ملی ایران، دو کشور اسرائیل و آمریکا را، علی رغم همه نسبت های واقعی و یا دروغینی که به آنها داده می شود، و علی رغم ناخرسندی های تاریخی واقعی و دروغین که بخصوص در مورد رفتار آمریکا نسبت به ایران مطرح است، هنوز بینش اول، این دو کشور را متحدین ایران سرزمینی در برابر دیگر صف بندی های منطقه و جهان تبیین می کند (اینجا بد نیست برای هموطنانی که احساسات تند ضد اسرائیلی دارند، یادآوری شود که در مناسبات میان کشورها، دو مفهوم متحد و دوست، لزوما" یک معنی ندارند. مثلا" در جنگ دوم جهانی، دو کشور آمریکا و شوروی متحدین یکدیگر بر علیه آلمان بودند ولی دوست نبودند). اما برای بینش دوم، نه تنها کشورهای اسرائیل و آمریکا متحدین ایران نیستند، بلکه دشمنان اصلی ایران اند، از آن هم فراتر، دشمنی با آمریکا و اسرائیل رسالت ملی (یا امتی) ما است و هویت جدید ما را رقم می زند. نقش جدید منطقه ای ایران نیز به گرد همین ستیزه باز آفرینی می گردد؛ و از این به بعد محاسبات سود وزیان در سیاست خارجی جدید ما با ریاضیات همین ستیزه جمع و تفریق می شوند. و هر کجا منافع ملی ما در تناقض بااین ستیزه قرار گرفت، منافع ملی ما باید خرج این ستیزه گردد. نمونه های کوچک و بزرگ آن از نیم قرن پیش تا کنون بی شمارند، از موضعگیری حزب توده در مسئله نفت شمال، تا گروکانگیری سفارت آمریکا، . . . تا بحران هسته ای، و همه موضوعات فی مابین که گاهی هم خنده آور هستند؛ مانند فرار رئیس جمهور خاتمی به دستشویی از هراس روبرو شدن با رئیس جمهور وقت آمریکا ، بیل کلینتون، در سازمان ملل.
چهارم - بیگانگی ملی همراه با خرد واژگونه سیاسی
نیم قرن کارنامه بینش دوم که بیش از سه دهه آن بینش فائق در حاکمیت بوده است نشان می دهد که این بینش با سرشت ایران سرزمینی همخوانی ندارد. به همین دلیل در هر واقعه کوچک و بزرگ که منافع ملی ایران مطرح باشد، تضاد حاملین این بینش با منافع ملی ایران آشکار می شود. در نتیجه حاملین این بینش مجبورند بمناسبت هر واقعه ای که پیش می آید، به جنگ روانی برای توجیه اقدامات خود دست بزنند. برای این کار نیازمند آنند که مستمرا" منافع ملی ایران را واژگونه تعریف کنند. اما نیم قرن تداوم این شیوه وارونه انگاری، باعث بوجود آمدن یک پدیده عجیب در اندیشه های بخشی از روشنفکری ایرانی شده است؛ ظهور یک سیستم اندیشه ورزی، یا یک دستگاه فکری که همواره و بصورت سیستماتیک منافع ملی ایران را واژگونه و بر عکس می بیند. و بجای خودآگاهی ایرانی دچار یک بیگانگی ملی است. البته این واژگونگی خرد سیاسی و بیگانگی ملی برای میهن دوستان ایرانی ناشناخته نیست. و منحصر به اسلامگرایان و چپ ها هم نبوده است. و بیش از نیم قرن هم قدمت دارد. و تنها با عروج جنبش سبز و ورود جوانان نسل سوم به صحنه سیاسی ایران است که شاهد برآمد یک خودآگاهی ملی و ایرانشهری همسو با جهانی شدن هستیم که این بینش واژگونه را در همه سطوح به چالش کشیده است. به همین دلیل، سپهر روشنفکری ایران در هنگامه یک دگر دیسی است. اینکه بخشی از فرهیختگان ما، هنوز در طلسم واژگونگی های گذشته گرفتارند ، هم تراژدی است و هم فرصت. بدون این فرهیختگان که بر این طلسم پافشاری می کنند، چگونه ممکن است ریشه های عمیق این کج فهمی ها از اعماق بیش از نیم قرن توجیهات و استدلالات و «اندیشمندی ها» بیرون کشیده شده و بشناسیم و با آن خط کشی کنیم. خطر آن است که همان بینش ، این بار بصورت مستتر و پنهان به فرسایش ایران و ایرانیان و ایرانیت ادامه دهد.
پنجم - «توازن قوا با اسرائیل» یک نمونه از «خرد واژگونه»
مشکلی که در سالهای اخیر و بخصوص پس از ریاست جمهوری اوباما در آمریکا، برای بینش دوم بوجود آمده ، آن است که دیگر آمریکا ستیزی «ارزش» و «اعتبار» گذشته را در میان روشنفکران ایرانی ندارد. حتی اسرائیل ستیزی هم گرچه بعنوان یک «ارزش» هنوز به قوت خود باقی است، ولی برد سابق را ندارد. چاره چیست؟ به نظر می آید در ماه های اخیر، به مناسبت تشدید بحران هسته ای و تحریم ها و خطرجنگ ، این مشکل در حال مرتفع شدن است. اکنون مجالی فراهم شده تا آمریکا ستیزی و اسرائیل ستیزی فروخورده، دو باره غلیان کند. کافی است در توضیح بحران هسته ای «محل نزاع» را از منافع ملی ایران منحرف، و بسمت اسرائیل ستیزی هدایت کنیم. و دعوای مجازی خامنه ای برعلیه اسرائیل را به دعوای واقعی ایران و اسرائیل فرارویانیم، تا فرصت پیدا کنیم یک بار دیگر همان سخنان فروخورده قدیمی را که مدتی مجال ابرازش را از دست داده بودیم، آشکارا فریاد کنیم. یک نمونه معین، نوشته های اخیر اکبرگنجی در توضیح بحران هسته ای است. گنجی در نوشته ای بهمین مناسبت می نویسد: «طرفین اصلی نزاع اسرائیل و ایران اند» [۲] ، اگر از آقای گنجی بپرسید چرا؟ وی پاسخ می دهد: «دلیل این امر روش است، اسرائیل می خواهد که قدر قدرت منطقه باشد و به همه زور بگوید و نمی خواهد "توازن قوا" در منطقه ایجاد شود.»
تز «توازن قوا» که گنجی در این نقل قول مطرح می کند نادرست و بی پایه و ساخته ذهن اوست. حتی پیروان خامنه ای هم این تز را قبول ندارند. زیرا رقابت منطقه ای ایران با اسرائیل نیست، بلکه با ترکیه و عربستان و مصر است. این امر دانسته همه کسانی است که تا حدودی به صف بندی های خاورمیانه آشنائی داشته باشند. نادرستی تز «توازن قوا» گنجی را حتی از زبان پیروان جمهوری اسلامی هم می توان نشان داد . برای نمونه سایت عصر ایران که به کانون های اطلاعاتی سپاه نزدیک است، به مناسبت بحران سوریه ، تحلیلی با عنوان «اشتباه فاحش ترکیه در بحران سوریه، ورود آنکارا به بازی ایران و عربستان » منتشر کرده که در آن به رقابت های منطقه ای پرداخته، و در آنجا به روشنی نشان می دهد که رقابت و رویاروئی ایران در منطقه با ترکیه و عربستان است. بگذارید از قلم نویسنده بخوانیم. وی رویاروئی دو جبهه رقیب در منطقه را چنین معرفی می کند:
« یک جبهه با رهبری ایران به همراه دولت سوریه و حزب الله لبنان و حماس و جهاد اسلامی فلسطین است که به طور خلاصه تحت عنوان " محور مقاومت " از آن نام برده می شود. سخن مشترک این جبهه مبارزه با رژیم اسراییل و عدم پذیرش موجودیت رژیمی تحت این عنوان در منطقه خاورمیانه است ... .... .....اما جبهه دیگر این رویارویی به رهبری عربستان و برخی دیگر از کشورهای عربی منطقه و البته ترکیه است .. ... نا گفته پیداست که هدف غایی عربستان ... تضعیف موقعیت منطقه ای ایران است .»
از نقل قول بالا می فهمیم که بر خلاف اکبر گنجی، پیروان خامنه ای می دانند که اسرائیل عضو هیچ یک از دو جبهه ای که در خاورمیانه به رویاروئی با یکدیگر برخاسته اند نیست. البته آرزوی انهدام اسرائیل در یکی از دو جبهه بعنوان سوژه وجود دارد. اما خود کشور اسرائیل در این جبهه بندی ها نیست، عضو هیچکدام از دو جبهه نیست، جبهه سومی را هم در مقابل این دو جبهه تشکیل نمی دهد. اما پس از درک این مسئله ، ما با مشکل دیگری روبرو می شویم؛ از دید نویسنده طرفدار رژیم، در خاور میانه دو جبهه به رویاروئی در مقابل هم برخاسته اند. از این دو جبهه، جبهه اول به رهبری ایران هدفش تقلیل و محو اسرائیل است، اما جبهه دوم با شرکت عربستان و ترکیه هدفش چیست؟ درست حدث زدید: تقلیل موقعیت ایران است! توجه کنید که این یکی در چه خیال است و آن یکی در چه خیال! یعنی رژیم با آنکه خودش می داند رقبای منطقه ای ایران کدامند، اما از بغض اسرائیل رقابت های منطقه ای را رها کرده و با توهم انهدام اسرائیل مسخ گردیده است .
برای فهمیدن ذهنیت نظام در نقل قول بالا، یک صحنه فرضی از رویاروئی دو جبهه فوق را تصور کنید. در این تصویر، رژیم ایران از بغض اسرائیل و آمریکا، رو به اسرائیل و پشت به جبهه رقیب سنگر گرفته و مسحور پیدا کردن راهی برای نابودی اسرائیل است. اما در همین تصویر، رقبای ایران در جبهه دوم از این عمل نا بخردانه رژیم خامنه ای در دل بخنده افتاده اند، از غفلت وی استفاده کرده و برای اشغال موقعیت ایران می تازند. نمی دانم ما ایرانی ها باید بخندیم یا گریه کنیم. اما از دید خامنه ای در این تصویر هیچ چیز غیر منطقی وجود ندارد. چون او از روزن منافع اسلامگرایان نوع خودش به این صحنه نگاه می کند و نه منافع ملی ایران. ضرر ایران می تواند منفعت او باشد. این رمز بصیرت خفیه خامنه ای است.
به هر روی، تا همین جا از زبان پیروان همین نظام می توان فهمید که تز «توازن قوا میان ایران و اسرائیل» حتی در معادلات خامنه ای هم وجود ندارد. نفرت خامنه ای از اسرائیل و آرزوی نابودی اسرائیل از طرف وی، در یهودستیزی یا حداکثر ایدئولوژی محوری وی ریشه دارد و نه در معالات منطقه و محاسبات ژئوپولیتیک و توازن قوا. اما اگر از منظر منافع ملی به قضیه نگاه کنیم، و واقعیات ژئوپولیتیک را در نظر بگیریم و آمریکا ستیزی و اسرائیل ستیزی جریانات سرخ و سیاه را از محاسبات خود کنار بگذرایم، آنگاه صورت مسئله کاملا عوض می شود، خواهیم دید که واقعیت درست بر عکس این تلقین ها است. در آنصورت اسرائیل می تواند متحد ایران باشد. بحث توازن قوا برای یک متحد از زاویه متفاوتی مطرح می شود. حتی اگر اسرائیل متحد ایران هم نباشد، باز هم چون هم مرز ایران نیست، و تضاد بنیادی ژئوپولیتیک با ایران سرزمینی ندارد، دلایل اختلافش باایران از همه کشورهای منطقه کمتر است، بنا براین قوی شدنش می تواند بیشتر بخرج رقبای ایران باشد.
هیچ دلیلی وجود ندارد که ایران و اسرائیل دشمن خونی باشند. برای بررسی این موضوع به نقشه خاورمیانه نگاه کنید، اسرائیل جزو همسایگان مستقیم ایران نیست. با ایران مرز مشترک ندارد. تاریخ نیم قرن اخیر خاورمیانه، از روز تولد اسرائیل تا امروز را بررسی کنید؛ متوجه می شوید که نه تنها اسرائیل هیچگاه با ایران عناد و دشمنی نداشته [٣]، بلکه همواره متحد طبیعی ایران بوده است. از آنطرف، کارنامه وقایع نیم قرن گذشته خاورمیانه نشان می دهد که همه دشمنان اسرائیل ، به دشمنی با ایران نیز برخاسته اند . از عبدلناصر که گفته بود: صبحانه در تل اویو و ناهار در تهران، تا قذافی که برای سرنگونی رژیم ایران به مخالفین پول و آموزش می داد، تا صدام حسین که می گفت سه چیز را خدا اشتباه آفرید؛ مگس، ایرانیان و یهودیان. تا تلاش اعراب برای عوض کردن نام خلیج فارس به خلیج عربی که حتی سوریه و حماس هم تا همین امروز در این تلاش شرکت دارند. و البته شوروی سابق که حکایت دشمنی آن با ایران شایسته کتابهاست. مثالها بی شمارند و مجال کم. در تمام این منازعات.اسرائیل ، بخاطر منافع خود، متحد طبیعی ایران بوده است. دست کم آنکه وجود اسرائیل خود باعث می شده خشم این مدعیان کینه جو را از سوی ایران منحرف کند. حتی پس از انقلاب اسلامی و در دوران جنگ ایران و عراق هم، اسرائیل با فروش مخفیانه اسلحه و قطعات نادر به ایران کمک نظامی می کرد. و جمهوری اسلامی هم با ادا و اطفار، دماغش را بالا می گرفت، ولی این کمک ها را می پذیرفت . ماجرای ایران کانترا، و سفر مک فارلین به ایران دقیقا" در همین راستا بود که موجب شد بخشی از این قضایا از پرده بیرون افتند. این همسوئی منافع را می توان حتی در اعماق تاریخ باستان و اسطوره ها ریشه یابی کرد. در تورات کتاب مقدس بهودیان، از چند تن از پادشاهان هخامنشی با نیکی یاد شده و کورش هخامنشی نجات دهنده شناخته شده است. با تمام اینها باید پرسید، دلیل نفرت روشنفکران نسل انقلاب از اسرائیل چیست که تا این اواخر حتی حق حیات اسرائیل را به رسمیت نمی شناختند؟ [٣]
برای اسلامگرایان ایران، از جمله خمینی و خامنه ای و امثالهم، نفرت از اسرائیل ریشه مذهبی و یا ایدئولوژیک دارد و نه مسائلی مانند «توازن قوا» و موقعیت منطقه ای ایران . این رویکرد ارتباطی هم به رفتار اسرائیل نسبت به ایران ندارد و از این منظر مانند بهائی ستیزی نظام است. موضوعش رقابت برای هژمونی هم نیست. زیرا همه می دانیم که کشورهای خاورمیانه اسرائیل را از جنس خود نمی دانند و حتی حق حیات آن را برسمیت نمی شناسند، چه رسد به اینکه هژمونی آن را بپذیرند. طبق نوشته بالا از سایت عصر ایران، حتی جمهوری اسلامی هم می داند که صف مقابل ایران در خاورمیانه، ، عربستان و ترکیه است .
واگذاری توازن قوا با آرزوی صدمه زدن به اسرائیل و آمریکا
می توان پرسید: خامنه ای تا کجا حاضر است ایران را فدای ستیزه با آمریکا و اسرائیل کند. آیا خامنه ای حاضر است موقعیت ایران اسلامی را حتی در میان جهان اسلام و حتی در میان فلسطینیان به ترکیه لائیک واگذار کند، بشرطی که به آمریکا و اسرائیل صدمه بخورد!؟
البته ثابت کردن این امر آسان نیست، مگر بخاطر نوشته ای درسایت رجانیوز که در آن این رویکرد خامنه ای و رژیم ایران خواسته یا ناخواسته لو رفته است. عنوان مقاله «ترکیه رقیب ما نیست، فرصت اسلام گرائی منطقه از دست نرود» به قلم بقلم منصور حداد در ۲۱ فروردین امسال در سایت رجا نیوز منتشر شده است. و از متن و لحن آن آشکار است که مخاطبان اصلی اش معترضان خودی و درون جناحی هستند که به این رویکرد اعتراض دارند. هدف مقاله پاسخ و توجیه معترضانی است که برای آنها واگذار کردن موقعیت منطقه ای ایران اسلامی به ترکیه لائیک به بهانه ستیز با اسرائیل و آمریکا، قابل هضم نیست و بهمین دلیل مسئله دار شده اند. برای توجیه آنان، نویسنده ابتدا نظر معترضین را به روشنی مطرح می کند. و سپس در پاسخ از آنها می خواهد ظواهر را رها کنند، و بصیرت نهفته را دریابند. بصیرت نهفته آنستکه که بفهمیم پیروزی ترکیه لائیک بر ایران اسلامی در منطقه، حتی اگر بخرج منافع ملی ایران باشد، بشرطی که به آمریکا و اسرائیل صدمه بخورد اشکالی ندارد. چگونه؟ ... بهتر است از زبان خود نویسنده بخوانیم. نویسنده مقاله قبل از آنکه به پاسخ بپردازد، در ابتدا سخنان معترضان را با دقت بیان کرده و می نویسد:
«گاه و بیگاه در گوشه و کنار شنیده می شود که ترکیه در جهان اسلام، برای اشغال جایگاه ایران خیز برداشته است. یا اینکه آن جایگاه را به دست آورده است... ... ... برخی صاحب نظران معتقدند، ترکیه در رویای احیای امپراتوری عثمانی به راه افتاده و در این مسیر رقابت سرسختی با سیادت منطقه ای ایران خواهد داشت. ترکیه تلاش دارد تا در بحران فلسطین و اسرائیل، پرونده هسته ای ایران، اشغال عراق و مسائل داخلی لبنان که به صورت سنتی ایران در آنها جایگاه ممتاز و تعیین کننده ای دارد وارد شود و نقش آفرینی کند. بنا بر این دیدگاه، ترکیه رقیب جدی ایران در حوزه سیاست های منطقهای اقتصادی و دیپلماتیک و... است. پس باید بر دستگاه سیاست خارجی نهیب زد تا از خواب بیدار شده و نسبت به این رقیب موضع تهاجمی و فعال تری تنظیم کند. به علاوه این دیدگاه می گوید ترکیه برخلاف تصور ایران، صرفا به دنبال منافع خود است»
تا این جا سخن معترضین بود. به جمله آخر هم که می گوید «ترکیه بر خلاف تصورایران صرفا به دنبال منافع خود است» توجه داشته باشید. اما در پاسخ به این نگرانی ها، نویسنده مقاله « ترکیه رقیب ما نیست، فرصت اسلام گرائی منطقه از دست نرود » پس از مقداری صغرا کبرا، سرانجام سخن نهائی را که قاعدتا" دیدگاه نظام است، و بصیرت خامنه ای در آن موج می زند را مطرح می کند. خلاصه آنکه همه این هزینه ها که ایران می پردازد، اگر به تقویت ترکیه و در نتیجه استقلال ترکیه از آمریکا بیانجامد، نتیجه اش تضعیف امریکا و اسرائیل است، پس به قیمتش می ارزد. نویسنده نقش جدید ترکیه را که در حال اشغال جایگاه ایران در منطقه است چنین توجیه می کند:
«اما نکته و توجهی که باید در این صحنه داشت: اضافه شدن یک دولت و بازیگر بین المللی ( یعنی ترکیه) با درجه ای از حساسیتهای اسلامی انقلابی نه تنها جا را برای جمهوری اسلامی تنگ نخواهد کرد بلکه موجب خواهد شد تا این ادبیات و رویکرد، از دو جبهه مدیریت غرب و آمریکا را به چالش بکشد.»
مشروح این بررسی در فصل مصداق ها خواهد آمد. به کوتاهی، بصیرت خامنه ای آنست که تقویت ترکیه لائیک بخرج ایران می توان به قوی شدن ترکیه، و در نتیجه گردنگشی آن در مقابل آمریکا ، و در نتیجه تضعیف آمریکا بیانجامد، و ...
نا گفته نماند که از زمان انتشار نوشته فوق در فروردین ماه امسال، همه انتظارات رژیم خامنه ای نسبت به ترکیه واژگونه از آب در آمدند. در این مدت ترکیه نه تنها به ستیز با آمریکا و اسرائیل بر نخواست، بلکه توانست با استفاده از کارت ایران، سطح روابط استراتژیک خود را با آمریکا افزایش دهد. و سرانجام با پذیرفتن سپر موشکی آمریکا بر علیه ایران در خاک خود، و همراهی با غرب در بحران سوریه، عملا" بخرج روابط با ایران، روابط خود با آمریکا و غرب را در سطح بالاتری تثبیت کرده است. واکنش رژیم ایران به این تحولات چه بوده است؛ ابتدا ترکیه به جنگ تهدید می شود، سپس از تهدید به جنگ عذرخواهی می شود!
در این بخش چند نکته پی گیری شد .
۱ – رقبای منطقه ای ایران کشورهای ترکیه و عربستان و در آینده مصر هستند، و نه اسرائیل.
۲ – «توازن قوا با اسرائیل» تزی اختراعی، غیر واقعی و غیر منطقی است، که حتی خامنه ای و رژیم جمهوری اسلامی هم آنرا قبول ندارند. علت اختراع این تز چیزی نیست جز توجیه غلیان اسرائیل ستیزی و آمریکا ستیزی فروخورده التقاطیونی که می خواهند یک استدلال سکولار برای همان افکار ایدئولوژیک یا مذهبی سابق پیدا کنند.
٣ – اسرائیل ستیزی خامنه ای ریشه در مذهب و ایدئولوژی دارد و نه ژئوپولیتیک و رقابت های منطقه ای. حتی رژیم اسلامی برای ستیز با اسرائیل از تز «توازن قوا» استفاده نمی کند.
۴ – نمایش واژگونگی خرد سیاسی. این تز «توازن قوا میان ایران و اسرائیل» واژگونه کردن حقیقت است، و در نتیجه به تقلیل موقعیت ایران در منطقه می انجامد. چگونه؟ با این تز، قدرت منطقه ای ایران که باید صرف رقابت با ترکیه و عربستان شود، بسمت اسرائیل ستیزی منحرف و فرسوده میگردد.
خامنه ای ستیز با اسرائیل و آمریکا را ماورای محاسبات زمینی می داند. به همبن دلیل توازن قوا با رقبای ایران یعنی ترکیه و عربستان را خرج اسرائیل ستیزی خود کرده است. و این مسئله ضربات بنیادی به موقعیت منطقه ای ایران وارد کرده که از چشم هیچ کس پوشیده نسیت، و چنانکه دیدیم حتی بخشی از پیروان خودش را هم نیز بفریاد اورده است. از این رو، ارگانهای تبلیغاتی و دستگاه جنگ روانی خامنه ای به کار افتاده اند تا برای توجیه این رویکرد ، مسئله را واژگونه تعریف کنند تا همه تصور کنند که براستی انهدام اسرائیل مهمتر از رقابت های منطقه ای و جهانی ایران سرزمینی است. در این میان، بعضی از سوپرفرهیختگان خارج کشور هم بصورت نیابتی همان همان جنگ روانی رژیم را با اختراع تز «توازن قوا» در جبهه ای که خودش حضور ندارد پی گیری می کنند.
پنجم – چگونه ستیز با آمریکا و اسرائیل به کانون وحدت دو بینش سرخ و سیاه در ایران مبدل شد.
نزدیک به نیم قرن است که ستیزه با آمریکا و اسرائیل ، به اسم رمزی برای قربانی کردن منافع ملی ایران در پیشگاه جریانات سرخ و سیاه تبدیل شده است. اما این پرسش وجود دارد که چگونه ممکن است دو جریان با دو ایدئولوژی متضاد ، با فسلفه هائی که نافی هم هستند ، در ایران به این صورت مستحکم ، برای مدتهای طولانی، بر هم منطبق شوند. و چرا منافع این جریانات با منافع ملی ایران سرزمینی در تضاد است.
ابتدا باید توجه داشت که این انطباق عمدتا" در حوزه عمل سیاسی (اتحاد در عمل) بوده ، و انگیزه آنهم تضمین بقا و هستی این دو جریان بوده است. مروری بر کارنامه نیم قرن گذشته این جریانات ، انطباق و همسوئی این دو جریان برای قربانی کردن منافع ملی ایران در تعداد بی شماری نمونه و مصداق بروشنی دیده می شود. اما صرف نظر از این مصداق ها، توضیح و تبیین این همسوئی در حوزه خارجی، چندان مشکل نیست. زیرا چنانکه می دانیم، برای سرخ ها آمریکا ستیزی به یک آرمان فراروئیده بود. و برای اسلامگرایان هم اسرائیل ستیزی یک ارمان بود، زیرا علاوه بر مسئله اشغال فلسطین، و مسئله یهودی ستیزی ذاتی این جریانات، مسئله دیگر سرنوشت منطقه اورشلیم یا قدس است که امروز تحت حاکمیت دولت یهود قرار گرفته، و از نظر اسلامگرایان پذیرفتنی نیست. از سوی دیگر، آمریکا بزرگ ترین مدافع اسرائیل ، و شوروی در دوران جنگ سرد پشتیبان فلسطینی ها در مبارزه اشان بر علیه اسرائیل، و همچنین حامی نظام های عربی مانند عبدلناصر مصر، صدام عراق، حافظ اسد سوریه بوده، و منبع فروش اسلحه و هواپیما و موشک و .. به آنها در چند دوره جنگ میان آنها و اسرائیل بوده است. در این جنگها میگ های روسی ارتش های عربی در مقابل فانتوم های آمریکائی ارتش اسرائیل با هم رویاروئی داشتند. حاصل انکه زمینه های همسوئی جریانات سرخ سیاه در معادلات منطقه وجود داشته است. می ماند اینکه چگونه به ایران رسید و بدین صورت وسواس گونه برجسته شد تا هر چیز دیگر سیاست کشور ما را تحت تاثیر خود قرار دهد. چگونه کانون های ذینفع داخلی و خارجی فرصت یافتند تا به آسانی موضوع ستیزه با آمریکا و اسرائیل را به عنوان هدف اصلی انقلاب ۵۷ فرموله و به وسیله روشنفکر و روحانی به خورد مردم دهند. دست کم می توان به چند وافعه که در این تحول موثر بودند اشاره کرد.
کسانی که سن اشان به انقلاب می رسد بخاطر می آورند که پس از رفتن شاه و پیروزی انقلاب، به عوض شعار راه اندازی اقتصاد (که طی دو سال انقلاب صدمه دیده یود) و بازسازی کشور و یا مثلا" شعار انتخابات آزاد برای توسعه سیاسی و ثبات و دمکراسی، که در جهت منافع ملی بودند، حزب توده و دیگر نیروهای سرخ ، بسرعت شعار «بعد از شاه نوبت آمریکاست» را مطرح کردند. با این کار توانستند در فضای ملتهب آن روز، انرژی ازاد شده بوسیله انقلاب را به عوض سازندگی و توسعه ، بسمت غرب ستیزی که به نفع شوروی بود منحرف کنند. این روند ادامه یافت و با تلاش نیروهای سرخ و سیاه تشدید شد تا در نهایت به اشغال سفارت امریکا فرا روئید. یاد آوری می کنم که سفارت امریکا هم اول بار بوسیله سرخ ها اشغال شد که عکس و تفصیلات آن در روزنامه های آن زمان منتشر شد و امروز هم قابل دسترس است. مدتی بعد از آن بود که اسلامگرایانی که تازه متوجه شده بودند که چه میوه ارزانی در دسترس بوده و آنها از آن غافل بودند، به طمع افتادند و به تقلید سرخ ها ، به عمل زشت و ضد انسانی اشغال سفارت و گروگانگیری سفرا دست زدند. با الهام گرفتن از سرخ ها، این بار اسلامگرایانی که بعدها بنام خط امامی شناخته شدند، زیر چتر حمایت کانون های قدرت از دیوار سفارت بالا رفتند.
هنوز یک نکته تعجب آور باقی می ماند. چگونه است که بخشی از سرخ ها حتی پس از سقوط شوروی و بخشی از اسلامگرا ها ، حتی پس از دوم خرداد و رفرمیست شدن، هنوز بینش دوم را در سیاست خارجی رها نکرده اند. یعنی هنوز در طلسم آمریکا ستیزی و اسرائیل ستیزی باقی مانده اند. گرچه شاید امروز رویکردشان نسبت به گذشه رقیق تر و مواضع اشان التقاطی تر و فاقد انسجام گذشته باشد، اما روح همان بینش گذشته را هنوز با خود حمل میکنند.
دست کم بخشی از پاسخ به نقش ایدئولوژی در شکل دادن به هویت های فردی و اجتماعی انسانها ارتباط دارد. البته پس از عروج مدرنیته، قاعدتا" هویت ملی باید مهم ترین هویت سیاسی فرد مدرن باشد. و نیاز به هویت های ایدئولوژیک و هویت امتی (امت دینی) را کاهش دهد. اما در فقدان یا ضعف تعلق ملی، و برای آن بخش از کنشگران سیاسی که دچار بیگانگی ملی هستند، طبیعی است که شبه ایدئولوزی های سیاسی بدون روبرو شدن با هیچ مانع هویتی در عمق روح و روان فرد «سیاسی» رسوخ کرده و در نهایت به تنها هویت او بدل می شوند. چنین افرادی نمی توانند به آسانی هویت خود را عوض کنند، یا اگر هم عوض کنند، باز در مواقع بحرانی دوباره به هویت سابق خود پناه می برند.
دلیل دیگر در پاسخ به پرسش فوق، مسئله دانشی و شناخت شناسی و آموزش است. کسانی که سالها در فضای سرخ و سیاه می اندیشیده اند، طبیعی است که حتی پس از رهاکردن بینش قبلی، باز هم در موارد مشخص همان مواضع قدیم را اتخاذ کنند. زیرا با همان اطلاعات و داده های قبلی می اندیشند. مانند فردی هستند که یک عمر با زبان روسی فکر کرده و از منابع روسی تغذیه کرده و از آن روزن مسائل را تبیین نموده است، این شخص حتی اگر بخواهد باز هم نمی تواند به ناگهان به زبان منافع ملی فکر کند. حتی اگر کوشش نماید، باز هم مجبور است تا مدتی مانند کسانی که زبان جدید یادمی گیرند، در ذهن خود همه چیز را ترجمه کند، ملی گرائی را هم با لهجه روسی صحبت کند یا از این طرف با روایات اسلامگرایئ تبیین نماید. جامعه مدنی به مدینه النبی ترجمه می شود. ولی عجیب ترین گروه که تعدادشان هم در ایران هم کم نیست، اسلامگرایانی هستند که بزبان روسی می اندیشیده اند. و بررسی این گروه نیازمند کتابها است
نکته آخر در پاسخ به پرسش فوق، ضعف یا بهتر است بگویم خلاء ایران شناسی در این جریانات است. اکثریت قریب به اتفاق فرهیختگان چپ و اسلامگرای نسل انقلاب راجع به تاریخ شوروی و یا روایات اسلامی صدها بار بیشتر می دانند تا تاریخ و فرهنگ ایران. دانش این فرهیختگان از تاریخ ایران به گرد همان کلیشه معروف و محبوب « ۲۵۰۰ سال خیانت ، و ۲۵۰۰ سال جنایت» شکل گرفته است. و مشکل تنها با کسانی که در میان این جریانات کم مطالعه میکنند نیست، می توان نشان داد که فیلسوفان فرهیختگان آنها هم در مورد ایران اگنوستیک Agnostics هستند.
ششم – نقطه پایان ؛ تنش، ماجراجوئی، بمب هسته ای
موضوع این نوشته تامین منافع ملی در حوزه خارجی ایران است و در این حوزه دو بینش را تشخیص و از هم تفکیک می کند. بینش اول را ایران محور و طبیعی خوانده، و بینش دوم را با تسامح ایدئولوژی محور و برساخته می خواند؛ برساخته از آنرو که بصورت مصنوعی بوسیله دو جریان سرخ و سیاه برای حفظ منافع خود و حامیانشان در تقابل با منافع ملی ایران ساخته شده است. اکنون بینش دوم پس از نیم قرن سابقه، که سه دهه آن در حاکمیت جمهوری اسلامی بوده است، به نقطه پایان خود رسیده است. کارنامه عملکرد آن در برابر همگان برای داوری باز است. هزینه سه دهه سیاست های جمهوری اسلامی در منطقه و جهان برای ملت و کشور ایران بقدری عظیم است که در محاسبه نمی گنجد. تنها یک قلم آن را می توانیم در گزارشی از سایت خبرآنلاین (منسوب به علی لاریجانی) بخوانیم که سخن از ضرر ۵۰ میلیارد دلار در سال ( یعنی معادل نصف درآمد کنونی نفت) است که ناشی از برداشت کشورهای کوچک همسایه مانند قطر از میدان های مشترک نفت و گاز آنان با ایران است. و ایران بدلیل تحریم ها ناتوان از برداشت سهم خود از این حوزه ها است. بعضی از این هزینه ها تاریخی ملی هستند، مانند سهم ایران در دریاچه خزر، که تا ابد گریبانگیر ملت ایران خواهد بود . اما در مقابل این هزینه های سنگین که خامنه ای به کشور و ملت ایران تحمیل کرده است، برای خود نظام چه دستآوردی داشته است؟
یک محاسبه ساده نشان می دهد که در برابر آنهمه هزینه که به مردم ایران تحمیل کرده ، خود رژیم هم به کمترین حدی از اهداف ایدئولوژی محور خود نرسیده است. امروز رژیم ایران در جهان اسلام منزوی شده و کشورهائی مانند ترکیه و مالزی به الگوی کشورهای اسلامی تبدیل شده اند. بنا براین توهم ام القرای اسلام بودن برای نظام منتفی شده است. در مورد فلسطین نیز، امروز سران حکومت فلسطین به ویژه محمود عباس از رفتار نظام ایران نا خشنودند ، و با نظام ایران و شخص خامنه ای خط کشی دارند. در غزه هم به اذعان خود رژیم، امروز ترکیه محبوب تر از ایران است. حتی حماس امروز بر سر آینده سوریه با رژیم ایران زاویه پیدا کرده است. در سوریه نیز ، بشار اسد آینده ای ندارد، و رهبران جدید مبارزات مردم سوریه نیز علنا" بر ضد رژیم ایران موضع گرفته اند. بعید نیست حزب الله هم دیر یا زود راه خود را از رژیم ایران جدا کند، که نشانه های آن از هم اکنون قابل مشاهده است و از دید روزنامه های ایران هم مخفی نمانده است. چند هفته پیش برخی روزنامه های نظام با حیرت اعلام کردند که دولت مورد تائید حزب الله در لبنان ، در سازمان ملل به قطعنامه ای که در آن رژیم ایران متهم به اقدام برای ترور سفیر عربستان شده ، رای مثبت داده است. در همین رای گیری، حتی نماینده بشار اسد حاضر نشد به نفع ایران رای دهد، بلکه از جلسه خارج شد تا در رای گیری شرکت نکند. اینها نزدیک ترین دوستان دست در جیب نظام جمهوری اسلامی اند که از لحاظ مالی به شدت به جمهوری اسلامی وابسته اند؛ تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل .
وقتی مرکز ثقل سیاست خارجی منافع ملی نباشد، و وسواس آمریکا و اسرائیل ستیزی مانند طلسمی نخبگان حاکمیت را به تسخیر خود در آورده باشد، دیر یا زود چنین سیاستی دچار تناقض شده و فرومی پاشد. و کارگزاران چنین سیاست هائی پس از تحمیل هزینه های جانکاه به مردم کشور، با آشکار شدن شکست قطعی و قاطع و مطلق سیاست هایشان چه راهی برایشان می ماند؛ بجز فرار به جلو؛ تنش؛ ماجراجوئی؛ بمب هسته ای.
هفتم – خرد واژگونه نسبت به خطر جنگ
بزرگ ترین شکست بینش اول جدا شدن فوج فوج پیروانش است. اما از درون آنهائی که از این بینش جدا شده اند، گروه اندکی هنوز روح همان بینش را در سیاست خارجی با خود حمل می کنند. این مسئله در واکنش به خطر جنگ قابل رویت است. در میان آپوزیسیون، در واکنش به خطر جنگ سه گروه را می توان از هم تفکیک کرد:
گروه مخالف جنگ، که تقریبا همه کنشگران سیاسی اجتماعی بجز چند استثناء را در بر می گیرد.
گروه موافق جنگ، که تقریبا" وجود خارجی ندارد، مگر بصورت غلیانهای عاطفی، مقطعی و لحضه ای
و گروهی که هر دو گروه فوق را جنگ طلب می خوانند، این گروه سوم همان حاملین باقی مانده خرد واژگونه هستند. اگر خوب دقت کنید، ناخرسندی آنان هم نسبت به دو گروه فوق، آن است که چرا ستیز با آمریکا و اسر ائیل را در برخورد به جنگ فراموش کرده اند.
در اینجا بی فایده نیست اشاره کنم که مخالفان جنگ نیز دوگروه می شوند. یک گروه که مخالفت آنها با جنگ ریشه در پاسیفیسم فلسفی یا دینی دارد. و گروه دوم که از روزن منافع ملی و واقع گرائی سیاسی به خطر جنگ می نگرند، و بدنبال ریشه یابی خطر کنونی و متمرکز کردن فعالیت های خود بر روی علت واقعی این خطر است. این گروه به محکوم کردن جنگ بسنده نمی کنند، بلکه در حد توان خود در جستجوی راه حل برای کاهش خطر جنگ ، و مهم تر از آن، آفرینش شرایط صلح دائمی در منطقه هستند، و خود را مخالفین فعال جنگ می نامند.
مهمترین واقعیت در صورت مسئله پیش رو آنستکه هنوز خامنه ای می تواند با متوقف کردن غنی سازی، در یک چشم بهم زدن خطر جنگ را منتفی ، تحریم ها را لغو ، و علاوه بر آن جایزه هم بگیرد، همان جایزه هائی که از طرف سه وزیر خارجه اروپائی – ترویکا - چند سال پیش به ایران در مقابل توقف یا حتی محدود کردن غنی سازی پیشنهاد شد و علی لاریجانی با نادانی اعلام کرد می خواهند جواهر را بگیرند و خروس قندی بدهند ! علاوه بر لغو تحریم ها، این جایزه ها طیف وسیعی لز نیازهای ایران را می پوشاند، از تکنولوژی و سرمایه گذاری برای بازسازی صنایع فرسوده نفت کشور ، که شیشه عمر خود این نظام هم به آن بستگی دارد، تا اینترنت پر سرعت و بسیاری چیزهای دیگر فی مابین، که نیاز امروز کشور ما است. اینکه علی لاریجانی همه این ها را خروس قندی و غنی سازی را بالاترین جواهر می خواند، با هر معیاری شگفت انگیز است. هیچ کس نیست از این رئیس مجلس بپرسید، چگونه است که این بالاترین جواهر را چرا هیچ کدام از کشورهائی که با سرعت در حال پیشرفت هستنند، مانند کره جنوبی، تایوان، ترکیه و مالزی، .... نمی خواهند، اما در عوض تنها رژِم هائی مانند کره شمالی و صدام حسین و قذافی که کشورشان را به روز سیاه انداختند طلب میکنند . این بیگانگی ملی و خرد واژگونه سیاسی نیست!؟
=-=-=
زیر نویس
[۱] در واقع تنها راه شکل گیری چپ واقعی در ایران که به منافع ملی صدمه نزند، و به حال مردم ایران سودمند باشد، از مسیر نقد بنیادی و گسست جدی و عبور از جریانات سرخ است، و تنها راه شکل گیری احزاب و گرایشات اسلامی مدرن (مدل ترکیه و تونس) در ایران نیز، از مسیر خط کشی و عبور از اسلامگرائی و خمینیسم و برآمدهای التقاطی آن است.
[۲] اکبر گنجی ، عنوان مقاله «همراهی با اسرائیل؟!» ۱۱ ابان ۹۰
[٣] دلیل نفرت روشنفکران نسل انقلاب از اسرائیل تا سالهای اخیر، ارتباطی به رفتار اسرائیل نسبت به ایران نداشته است، بلکه بر عکس، نفرت نخبگان ایرانی از اسرائیل ظرف سالهای طولانی، باعث عوض شدن رفتار اسرائیل نسبت به ایران در سالهای اخیر شده است. یعنی نفرت «نخبگان» سیاسی نسل انقلاب از اسرائیل در چهارچوب خفظ منافع دو جریان سرخ و سیاه در ایران، تا حد عدم پذیرفتن حق حیات اسرائیل، در نهایت به روایت جمهوری اسلامی از رابطه ایران و اسرائیل انجامید. امروز تهدید مستمر به انهدام اسرائیل از طرف رژیم ایران، به امر روزمره تبدیل شده است. تهدیدهای آشکار و نهان به انهدام اتمی اسرائیل که برای مردم اسرائیل یاد آور خاطره هولوکاست است، حتی از زبان معقول ترین و «معتدل» ترین سران این نظام مانند هاشمی رفسنجانی از ترییون نماز جمعه بیان شده است. و هیاهوهای احمدی نژاد در مجامعه بین المللی در انکار هولوکاست و نفی حق حیات اسرائیل و غیره ...، خواهی نخواهی بر روانشناسی مردم اسرائیل تاثیر می گذارد و طبعا موجب واکنش آنها می شود که یک نتیجه آن سر کار آمدن افرادی مانند ناتانیاهو با زبان بازی های ضد ایرانی ، با استفاده از احساس عدم امنیتی است که رژیم با برنامه هسته ای خود در دل هر اسرائیلی ایجاد کرده است، است. زمینه والیبال نفرت میان دو کشور کامل می شود. بقول آمریکائی ها: Self-fulfilled prophesy پیش گوئی انجام خود را می آفریند.
هدف اولیه این نوشته بررسی نیم قرن تقابل میان دو بینش یا دو برداشت از نقش منطقه ای، و دوستان و دشمنان ایران است، چراکه در پرتو شناخت این دو بینش می توان جریانهای سیاسی مطرح نیم قرن گذشته در ایران را از هم تفکیک، و منویات آنان را با معیار منافع ملی به نمایش گذاشت.
اما هدف نهائی آنست که از این گذرگاه، روزنه ای بسمت درک و تبیین تحولی بزرگ تر و دگردیسی بنیادی تر، در سپهر اندیشه ورزی روشنفکران ایرانی گشوده شود. دگردیسی ای که نوید بینش نوینی از خرد سیاسی و کشور داری را بهمراه دارد. بینش نوینی که چندان هم نو نیست، بلکه بازآفرینی همان خرد ایرانشهری است که در انقلاب مشروطه بازیافته و پرداخته شده بود، در جنبش ملی شدن نفت به کمرنگی گرائید، با قیام ۱۵ خرداد ۴۲ طرد گردید، با انقلاب اسلامی از ذهن نخبگان سیاسی ما زدوده شد، اما با جنبش سبز دوباره به سپهر اندیشه ورزی سیاسی ایرانی بازمی گردد.
با قیام پانزده خرداد سال ۴۲ ، ما شاهد چرخش تدریجی روشنفکران سیاسی ایران بسمت نوعی بیگانگی ملی و مدرنیته ستیزی همراه با خرد واژگونه نسبت به منافع ملی ایران هستیم. این روند، با استقرار نظام جمهوری اسلامی به سرانجام منطقی و نقطه کمال خود دست یافت. اما پس از نزدیک نیم قرن تفوق پارادایم بیگانگی ملی بر اندیشه سیاسی روشنفکران ایران ، با عروج جنبش سبز، و ورود جوانان نسل سوم به صحنه سیاسی، شاهد برآمد یک خودآگاهی ملی ، و نوعی ایرانشهری همسو با جهانی شدن هستیم، که این خرد واژگونه را در همه حوزه ها به چالش کشیده است. بنا براین از آغاز جنبش سبز ، شاهد رویاروئی فزاینده این دو بینش در وقایع سرنوشت ساز کشورمان هستیم، که بتدریج بر گستره و عمق این رویاروئی افزوده می شود و در صورت تفوق بینش نو، این رویاروئی تا جابجائی مفاهیم سیاسی اجتماعی، و بازتعریف واژه هائی که ظرف نیم قرن گذشته دچار استحاله شده اند ادامه خواهد داشت.
با توجه به تباین ذاتی بینش سیاسی جدید و در حال رشد، با تفکرات رایج نیم قرن گدشته در میان روشنفکران ایرانی، رویاروئی حاملین این دو بینش متضاد در تک تک وقایع سرنوشت ساز میهنمان اجتناب نا پدیر است. هر یک از این تقابل ها فرصتی فراهم می آورند تا واکنش های این دو بینش را زیر ذره بین قرار دهیم و با یکدیگر مقایسه کنیم و در نهایت به واکاوی این دو جریان بپردازیم و در مجموع به معرفی دو بینش رقیب در سیاست خارجی ایران ، و تفاوت و ریشه ها ی حاملین این دو دیدگاه توجه کنیم . هدف نهائی این بخش ، استفاده از درس های حوزه خارجی برای گشودن روزنه ای بسمت شناخت «بیگانگی ملی و خرد واژگونه سیاسی» ای است که بمدت نیم قرن بسیاری از روشنفکران ما را مانند طلسمی به تسخیر خود در آورده است.
آخرین مورد چنین تقابلی را می توان در برخورد به چهار ضلعی بهم پیوسته " بحران هسته ای، تحریم فزاینده، خطر جنگ، و مسئله حمایت خارجی "، که در بیانیه ها و نوشته های متفاوتی که پیرامون این مسائل از سوی دسته بندی های مختلف کنشگران سیاسی متعلق به آپوزیسیون و حاکمیت متجلی شده، مشاهده کرد.
دوم – سیاست خارجی، روزنه ای بر سرشت دو بینش
یکی از ساده ترین راه های شناخت و تفکیک و دسته بندی نیروهای سیاسی ایران، بررسی دیدگاههای آنها در حوزه سیاست خارجی، به ویژه مقایسه نظرات آنها در باره نقش ایران در منطقه و جهان، و رابطه ایران با قدرت های جهانی، و چگونی برگزیدن دوستان و دشمنان ایران است. از این منظر می توان دو بینش کاملا" متضاد را در میان سیاسیون ایران تشخیص داد که دست کم در نیم قرن گذشته با یکدیگر رقابت و رویاروئی داشته اند. با شناخت این دو بینش ، می توان از آن شناخت بعنوان ابزار مفهومی در شناخت و دسته بندی نیروهای سیاسی ایران با میزان تعلق، نزدیکی و یا خط کشی آنها با این دو بینش، کمک گرفت.
در نیم قرن گذشته در میان نخبگان ایرانی دو برداشت متضاد از جایگاه ایران در منطقه و لیست دوستان و دشمنانش وجود داشته است. برداشت اول یا بینش اول «ایران محور» است که هدفش تامین حداکثر منافع ملی با تکیه بر جایگاه جغرافیائی و تاریخی ایران و روندها و صف بندی های منطقه ای و جهانی است. می توان گفت این دیدگاه از روزن ژئوپولیتیک به چگونکی تامین منافع ایران در حوزه خارجی می نگرد. در مقابل درک دومی هم از زمان جنگ سرد در میان بخشی از روشنفکران ایران فرموله شده که شاید بتوان آن را با تسامح «ایدئولوژی محور» نامید، که هدفش تامین منافع فرضی و یا واقعی دو جریان اسلامگرا و چپ آسیائی در ایران، و با استفاده از ایران، در منطقه و جهان است. در بینش دوم، نقش ایران در منطقه و جهان بر مبنای مقتضیات و منافع دو ایدئولوژی چپ آسیائی و اسلامگرائی باز تعریف می شود، و با توجه به این نقش جدید، دشمنان و دوستان جدید ایران تعیین می گردند، و سیاست خارجی ایران برای خدمت به دو جریان چپ و اسلامگرا، و حامیانشان تدوین می شود، حتی اگر بر خلاف منافع ملی ایران باشد. جمله معروف بازرگان به آقای خمینی که ما اسلام را برای ایران می خواهیم ولی شما ایران را برای اسلام می خواهید ، ناظر به تقابل این دو بینش است. چنانکه اتحاد تنگاتنگ سرخ و سیاه برای ساقط کردن دولت بازرگان، که آن را لیبرال آمریکائی می خواندند، نیز از همین منظر، یعنی از منظر رویاروئی نخبگان این دو بینش قابل فهم است. (استفاده از اصطلاح سرخ و سیاه برای تفکیک این دو جریان از چپ های غیر وابسته و اسلامگرایان میهن دوست اهمیت دارد) نمونه دیگر، کاندیدا کردن خلخالی برای ریاست جمهوری از طرف حزب توده و دیگر نیروهای سرخ به امید تقابل با بنی صدر ملی گرا بود، آنهم درست در هنگامی که خلخالی مشغول سلاخی جوانانی بود که اتفاقا" اکثرشان به چپ گرایش بافته بودند. این واقعه و مصداق های بی شمار دیگر نشان می دهند که نه اسلامگراها مسئله اشان اسلام بود، و نه سرخ ها مسئله اشان زحمتکشان و یا حتی دفاع از چپ بود[۱].
در این نوشته واژه ایدئولوژی برای جریانات سرخ و سیاه که بر سازنده بینش دوم هستند، همواره با تسامح بکار برده می شود، شاید «شبه ایدئولوژی» دقیق تر باشد. اما نباید فراموش کرد که همین شبه ایدئولوژی ها برای جریانات مزبور بسیار مهم اند و با هستی آنها عجین شده اند، زیرا همین شبه ایدئولوژی ها برای آنها هویت آفرین اند. هویتی فرا میهنی که ذهنیت لازم را برای آنها فراهم می آورد که بتوانند مستقل از مقتضیات ملی بیاندیشند. بیش از نیم قرن کارنامه این جریانات نشان می دهد که آنها با ظاهر ایدئولوژیک و ادعای آرمانگرائی وارد میدان می شوند، اما تنها هدفشان ایجاد شرایط بقای خود ، و از بین بردن شرایط زیست مخالفانشان است. از این روی، در حوزه خارجی، حامیان خارجی جریان خود را بعنوان حامیان ایران، و دشمنان یا رقبای حامیان خود را بعنوان دشمنان ایران به مردم تلقین می کنند، حتی اگر واقعیت برعکس آن باشد. در این راه اگر آشکار شود که منافع ملی ایران قربانی خواهد شد، ملالی نیست؛ دستگاه ورزیده تبلیغات و القائات براه می افتند و منافع ملی را وارونه تعریف میکنند. یا دست کم توجه مردم را از منافع ملی منحرف می سازند: «بعد از شاه نوبت آمریکا است» ، «گروگان گیری سفارت آمریکا» انقلاب دومی است که حتی از انقلاب اول هم مهمتر است! ...
سوم - جایگزین کردن جغرافیای ایدئولوژیک بجای جغرافیای سیاسی
نقطه شروع این جریانات محاسبات ژئوایدئولوژیک (جعرافیای ایدئولوژیک) است، نه ژئوپولیتیک( جعرافیای سیاسی).
«محل نزاع» دو بینش منافع ملی است. یا بهتر است بگویم، تضاد میان منافع ملی با منافع ایدئولوژیک است. سوال این است: آیا مبنای سیاست خارجی و سیاست منطقه ای ایران باید منافع ملی مردم ایران باشد یا منافع ایدئولوژیک گروهای چپ و اسلامگرا. از آنجا که بینش اول ایران محور است و از روزن مقتضیات سرزمین ایران یا ایران سرزمینی به منطقه و جهان می نگرد و منافع ملی ایران را مبنای تعیین دوستان و دشمنان ایران می داند، به همین دلیل آن را بینش طبیعی می نامیم. و آز آنجا که بینش دوم «ایدئولوژی محور» است که (در شکل خالص و غیر التقاطی خود) در ورای مقتضیات ایران سرزمینی و با هدف خدمت به جریانهای سرخ و سیاه تدوین گردیده است، بنا براین از منظر یک شهروند ایرانی یک بینش غیر طبیعی و برساخته (Constructed) است. اگر مبنای بینش اول محاسبات ژئوپولیتیک باشد، با وام گرفتن از همان واژه، می توان گفت مبنای بینش دوم ، محاسبات ژئوایدئولوژیک خواند؛ بدین معنی دیدگاه دوم ، جغرافیای ایدئولوژیک را جایگزین جغرافیای سیاسی می کند.
بهر روی، تفکیک این دو بینش از هم در ایران بسیار ساده و سر راست و رمز و رازی وجود ندارد. «محل نزاع» از نظر بینش دوم ، نه منافع ملی ایران، بلکه ستیز با آمریکا و اسرائیل است. این نقطه مستحکم تلاقی دو جریان سرخ و سیاه در حوزه خارجی ایران، و زمینه ساز همسوئی و حتی انطباق آندو جریان در حوزه خارجی ایران در چند دهه گذشته بوده است. دلیل این انطباق در ادامه توضیح داده می شود.
به کوتاهی، تفاوت دو بینش در برخورد به آمریکا و اسرائیل چنین است: در حالی که بینش اول، برای تامین منافع ملی ایران، دو کشور اسرائیل و آمریکا را، علی رغم همه نسبت های واقعی و یا دروغینی که به آنها داده می شود، و علی رغم ناخرسندی های تاریخی واقعی و دروغین که بخصوص در مورد رفتار آمریکا نسبت به ایران مطرح است، هنوز بینش اول، این دو کشور را متحدین ایران سرزمینی در برابر دیگر صف بندی های منطقه و جهان تبیین می کند (اینجا بد نیست برای هموطنانی که احساسات تند ضد اسرائیلی دارند، یادآوری شود که در مناسبات میان کشورها، دو مفهوم متحد و دوست، لزوما" یک معنی ندارند. مثلا" در جنگ دوم جهانی، دو کشور آمریکا و شوروی متحدین یکدیگر بر علیه آلمان بودند ولی دوست نبودند). اما برای بینش دوم، نه تنها کشورهای اسرائیل و آمریکا متحدین ایران نیستند، بلکه دشمنان اصلی ایران اند، از آن هم فراتر، دشمنی با آمریکا و اسرائیل رسالت ملی (یا امتی) ما است و هویت جدید ما را رقم می زند. نقش جدید منطقه ای ایران نیز به گرد همین ستیزه باز آفرینی می گردد؛ و از این به بعد محاسبات سود وزیان در سیاست خارجی جدید ما با ریاضیات همین ستیزه جمع و تفریق می شوند. و هر کجا منافع ملی ما در تناقض بااین ستیزه قرار گرفت، منافع ملی ما باید خرج این ستیزه گردد. نمونه های کوچک و بزرگ آن از نیم قرن پیش تا کنون بی شمارند، از موضعگیری حزب توده در مسئله نفت شمال، تا گروکانگیری سفارت آمریکا، . . . تا بحران هسته ای، و همه موضوعات فی مابین که گاهی هم خنده آور هستند؛ مانند فرار رئیس جمهور خاتمی به دستشویی از هراس روبرو شدن با رئیس جمهور وقت آمریکا ، بیل کلینتون، در سازمان ملل.
چهارم - بیگانگی ملی همراه با خرد واژگونه سیاسی
نیم قرن کارنامه بینش دوم که بیش از سه دهه آن بینش فائق در حاکمیت بوده است نشان می دهد که این بینش با سرشت ایران سرزمینی همخوانی ندارد. به همین دلیل در هر واقعه کوچک و بزرگ که منافع ملی ایران مطرح باشد، تضاد حاملین این بینش با منافع ملی ایران آشکار می شود. در نتیجه حاملین این بینش مجبورند بمناسبت هر واقعه ای که پیش می آید، به جنگ روانی برای توجیه اقدامات خود دست بزنند. برای این کار نیازمند آنند که مستمرا" منافع ملی ایران را واژگونه تعریف کنند. اما نیم قرن تداوم این شیوه وارونه انگاری، باعث بوجود آمدن یک پدیده عجیب در اندیشه های بخشی از روشنفکری ایرانی شده است؛ ظهور یک سیستم اندیشه ورزی، یا یک دستگاه فکری که همواره و بصورت سیستماتیک منافع ملی ایران را واژگونه و بر عکس می بیند. و بجای خودآگاهی ایرانی دچار یک بیگانگی ملی است. البته این واژگونگی خرد سیاسی و بیگانگی ملی برای میهن دوستان ایرانی ناشناخته نیست. و منحصر به اسلامگرایان و چپ ها هم نبوده است. و بیش از نیم قرن هم قدمت دارد. و تنها با عروج جنبش سبز و ورود جوانان نسل سوم به صحنه سیاسی ایران است که شاهد برآمد یک خودآگاهی ملی و ایرانشهری همسو با جهانی شدن هستیم که این بینش واژگونه را در همه سطوح به چالش کشیده است. به همین دلیل، سپهر روشنفکری ایران در هنگامه یک دگر دیسی است. اینکه بخشی از فرهیختگان ما، هنوز در طلسم واژگونگی های گذشته گرفتارند ، هم تراژدی است و هم فرصت. بدون این فرهیختگان که بر این طلسم پافشاری می کنند، چگونه ممکن است ریشه های عمیق این کج فهمی ها از اعماق بیش از نیم قرن توجیهات و استدلالات و «اندیشمندی ها» بیرون کشیده شده و بشناسیم و با آن خط کشی کنیم. خطر آن است که همان بینش ، این بار بصورت مستتر و پنهان به فرسایش ایران و ایرانیان و ایرانیت ادامه دهد.
پنجم - «توازن قوا با اسرائیل» یک نمونه از «خرد واژگونه»
مشکلی که در سالهای اخیر و بخصوص پس از ریاست جمهوری اوباما در آمریکا، برای بینش دوم بوجود آمده ، آن است که دیگر آمریکا ستیزی «ارزش» و «اعتبار» گذشته را در میان روشنفکران ایرانی ندارد. حتی اسرائیل ستیزی هم گرچه بعنوان یک «ارزش» هنوز به قوت خود باقی است، ولی برد سابق را ندارد. چاره چیست؟ به نظر می آید در ماه های اخیر، به مناسبت تشدید بحران هسته ای و تحریم ها و خطرجنگ ، این مشکل در حال مرتفع شدن است. اکنون مجالی فراهم شده تا آمریکا ستیزی و اسرائیل ستیزی فروخورده، دو باره غلیان کند. کافی است در توضیح بحران هسته ای «محل نزاع» را از منافع ملی ایران منحرف، و بسمت اسرائیل ستیزی هدایت کنیم. و دعوای مجازی خامنه ای برعلیه اسرائیل را به دعوای واقعی ایران و اسرائیل فرارویانیم، تا فرصت پیدا کنیم یک بار دیگر همان سخنان فروخورده قدیمی را که مدتی مجال ابرازش را از دست داده بودیم، آشکارا فریاد کنیم. یک نمونه معین، نوشته های اخیر اکبرگنجی در توضیح بحران هسته ای است. گنجی در نوشته ای بهمین مناسبت می نویسد: «طرفین اصلی نزاع اسرائیل و ایران اند» [۲] ، اگر از آقای گنجی بپرسید چرا؟ وی پاسخ می دهد: «دلیل این امر روش است، اسرائیل می خواهد که قدر قدرت منطقه باشد و به همه زور بگوید و نمی خواهد "توازن قوا" در منطقه ایجاد شود.»
تز «توازن قوا» که گنجی در این نقل قول مطرح می کند نادرست و بی پایه و ساخته ذهن اوست. حتی پیروان خامنه ای هم این تز را قبول ندارند. زیرا رقابت منطقه ای ایران با اسرائیل نیست، بلکه با ترکیه و عربستان و مصر است. این امر دانسته همه کسانی است که تا حدودی به صف بندی های خاورمیانه آشنائی داشته باشند. نادرستی تز «توازن قوا» گنجی را حتی از زبان پیروان جمهوری اسلامی هم می توان نشان داد . برای نمونه سایت عصر ایران که به کانون های اطلاعاتی سپاه نزدیک است، به مناسبت بحران سوریه ، تحلیلی با عنوان «اشتباه فاحش ترکیه در بحران سوریه، ورود آنکارا به بازی ایران و عربستان » منتشر کرده که در آن به رقابت های منطقه ای پرداخته، و در آنجا به روشنی نشان می دهد که رقابت و رویاروئی ایران در منطقه با ترکیه و عربستان است. بگذارید از قلم نویسنده بخوانیم. وی رویاروئی دو جبهه رقیب در منطقه را چنین معرفی می کند:
« یک جبهه با رهبری ایران به همراه دولت سوریه و حزب الله لبنان و حماس و جهاد اسلامی فلسطین است که به طور خلاصه تحت عنوان " محور مقاومت " از آن نام برده می شود. سخن مشترک این جبهه مبارزه با رژیم اسراییل و عدم پذیرش موجودیت رژیمی تحت این عنوان در منطقه خاورمیانه است ... .... .....اما جبهه دیگر این رویارویی به رهبری عربستان و برخی دیگر از کشورهای عربی منطقه و البته ترکیه است .. ... نا گفته پیداست که هدف غایی عربستان ... تضعیف موقعیت منطقه ای ایران است .»
از نقل قول بالا می فهمیم که بر خلاف اکبر گنجی، پیروان خامنه ای می دانند که اسرائیل عضو هیچ یک از دو جبهه ای که در خاورمیانه به رویاروئی با یکدیگر برخاسته اند نیست. البته آرزوی انهدام اسرائیل در یکی از دو جبهه بعنوان سوژه وجود دارد. اما خود کشور اسرائیل در این جبهه بندی ها نیست، عضو هیچکدام از دو جبهه نیست، جبهه سومی را هم در مقابل این دو جبهه تشکیل نمی دهد. اما پس از درک این مسئله ، ما با مشکل دیگری روبرو می شویم؛ از دید نویسنده طرفدار رژیم، در خاور میانه دو جبهه به رویاروئی در مقابل هم برخاسته اند. از این دو جبهه، جبهه اول به رهبری ایران هدفش تقلیل و محو اسرائیل است، اما جبهه دوم با شرکت عربستان و ترکیه هدفش چیست؟ درست حدث زدید: تقلیل موقعیت ایران است! توجه کنید که این یکی در چه خیال است و آن یکی در چه خیال! یعنی رژیم با آنکه خودش می داند رقبای منطقه ای ایران کدامند، اما از بغض اسرائیل رقابت های منطقه ای را رها کرده و با توهم انهدام اسرائیل مسخ گردیده است .
برای فهمیدن ذهنیت نظام در نقل قول بالا، یک صحنه فرضی از رویاروئی دو جبهه فوق را تصور کنید. در این تصویر، رژیم ایران از بغض اسرائیل و آمریکا، رو به اسرائیل و پشت به جبهه رقیب سنگر گرفته و مسحور پیدا کردن راهی برای نابودی اسرائیل است. اما در همین تصویر، رقبای ایران در جبهه دوم از این عمل نا بخردانه رژیم خامنه ای در دل بخنده افتاده اند، از غفلت وی استفاده کرده و برای اشغال موقعیت ایران می تازند. نمی دانم ما ایرانی ها باید بخندیم یا گریه کنیم. اما از دید خامنه ای در این تصویر هیچ چیز غیر منطقی وجود ندارد. چون او از روزن منافع اسلامگرایان نوع خودش به این صحنه نگاه می کند و نه منافع ملی ایران. ضرر ایران می تواند منفعت او باشد. این رمز بصیرت خفیه خامنه ای است.
به هر روی، تا همین جا از زبان پیروان همین نظام می توان فهمید که تز «توازن قوا میان ایران و اسرائیل» حتی در معادلات خامنه ای هم وجود ندارد. نفرت خامنه ای از اسرائیل و آرزوی نابودی اسرائیل از طرف وی، در یهودستیزی یا حداکثر ایدئولوژی محوری وی ریشه دارد و نه در معالات منطقه و محاسبات ژئوپولیتیک و توازن قوا. اما اگر از منظر منافع ملی به قضیه نگاه کنیم، و واقعیات ژئوپولیتیک را در نظر بگیریم و آمریکا ستیزی و اسرائیل ستیزی جریانات سرخ و سیاه را از محاسبات خود کنار بگذرایم، آنگاه صورت مسئله کاملا عوض می شود، خواهیم دید که واقعیت درست بر عکس این تلقین ها است. در آنصورت اسرائیل می تواند متحد ایران باشد. بحث توازن قوا برای یک متحد از زاویه متفاوتی مطرح می شود. حتی اگر اسرائیل متحد ایران هم نباشد، باز هم چون هم مرز ایران نیست، و تضاد بنیادی ژئوپولیتیک با ایران سرزمینی ندارد، دلایل اختلافش باایران از همه کشورهای منطقه کمتر است، بنا براین قوی شدنش می تواند بیشتر بخرج رقبای ایران باشد.
هیچ دلیلی وجود ندارد که ایران و اسرائیل دشمن خونی باشند. برای بررسی این موضوع به نقشه خاورمیانه نگاه کنید، اسرائیل جزو همسایگان مستقیم ایران نیست. با ایران مرز مشترک ندارد. تاریخ نیم قرن اخیر خاورمیانه، از روز تولد اسرائیل تا امروز را بررسی کنید؛ متوجه می شوید که نه تنها اسرائیل هیچگاه با ایران عناد و دشمنی نداشته [٣]، بلکه همواره متحد طبیعی ایران بوده است. از آنطرف، کارنامه وقایع نیم قرن گذشته خاورمیانه نشان می دهد که همه دشمنان اسرائیل ، به دشمنی با ایران نیز برخاسته اند . از عبدلناصر که گفته بود: صبحانه در تل اویو و ناهار در تهران، تا قذافی که برای سرنگونی رژیم ایران به مخالفین پول و آموزش می داد، تا صدام حسین که می گفت سه چیز را خدا اشتباه آفرید؛ مگس، ایرانیان و یهودیان. تا تلاش اعراب برای عوض کردن نام خلیج فارس به خلیج عربی که حتی سوریه و حماس هم تا همین امروز در این تلاش شرکت دارند. و البته شوروی سابق که حکایت دشمنی آن با ایران شایسته کتابهاست. مثالها بی شمارند و مجال کم. در تمام این منازعات.اسرائیل ، بخاطر منافع خود، متحد طبیعی ایران بوده است. دست کم آنکه وجود اسرائیل خود باعث می شده خشم این مدعیان کینه جو را از سوی ایران منحرف کند. حتی پس از انقلاب اسلامی و در دوران جنگ ایران و عراق هم، اسرائیل با فروش مخفیانه اسلحه و قطعات نادر به ایران کمک نظامی می کرد. و جمهوری اسلامی هم با ادا و اطفار، دماغش را بالا می گرفت، ولی این کمک ها را می پذیرفت . ماجرای ایران کانترا، و سفر مک فارلین به ایران دقیقا" در همین راستا بود که موجب شد بخشی از این قضایا از پرده بیرون افتند. این همسوئی منافع را می توان حتی در اعماق تاریخ باستان و اسطوره ها ریشه یابی کرد. در تورات کتاب مقدس بهودیان، از چند تن از پادشاهان هخامنشی با نیکی یاد شده و کورش هخامنشی نجات دهنده شناخته شده است. با تمام اینها باید پرسید، دلیل نفرت روشنفکران نسل انقلاب از اسرائیل چیست که تا این اواخر حتی حق حیات اسرائیل را به رسمیت نمی شناختند؟ [٣]
برای اسلامگرایان ایران، از جمله خمینی و خامنه ای و امثالهم، نفرت از اسرائیل ریشه مذهبی و یا ایدئولوژیک دارد و نه مسائلی مانند «توازن قوا» و موقعیت منطقه ای ایران . این رویکرد ارتباطی هم به رفتار اسرائیل نسبت به ایران ندارد و از این منظر مانند بهائی ستیزی نظام است. موضوعش رقابت برای هژمونی هم نیست. زیرا همه می دانیم که کشورهای خاورمیانه اسرائیل را از جنس خود نمی دانند و حتی حق حیات آن را برسمیت نمی شناسند، چه رسد به اینکه هژمونی آن را بپذیرند. طبق نوشته بالا از سایت عصر ایران، حتی جمهوری اسلامی هم می داند که صف مقابل ایران در خاورمیانه، ، عربستان و ترکیه است .
واگذاری توازن قوا با آرزوی صدمه زدن به اسرائیل و آمریکا
می توان پرسید: خامنه ای تا کجا حاضر است ایران را فدای ستیزه با آمریکا و اسرائیل کند. آیا خامنه ای حاضر است موقعیت ایران اسلامی را حتی در میان جهان اسلام و حتی در میان فلسطینیان به ترکیه لائیک واگذار کند، بشرطی که به آمریکا و اسرائیل صدمه بخورد!؟
البته ثابت کردن این امر آسان نیست، مگر بخاطر نوشته ای درسایت رجانیوز که در آن این رویکرد خامنه ای و رژیم ایران خواسته یا ناخواسته لو رفته است. عنوان مقاله «ترکیه رقیب ما نیست، فرصت اسلام گرائی منطقه از دست نرود» به قلم بقلم منصور حداد در ۲۱ فروردین امسال در سایت رجا نیوز منتشر شده است. و از متن و لحن آن آشکار است که مخاطبان اصلی اش معترضان خودی و درون جناحی هستند که به این رویکرد اعتراض دارند. هدف مقاله پاسخ و توجیه معترضانی است که برای آنها واگذار کردن موقعیت منطقه ای ایران اسلامی به ترکیه لائیک به بهانه ستیز با اسرائیل و آمریکا، قابل هضم نیست و بهمین دلیل مسئله دار شده اند. برای توجیه آنان، نویسنده ابتدا نظر معترضین را به روشنی مطرح می کند. و سپس در پاسخ از آنها می خواهد ظواهر را رها کنند، و بصیرت نهفته را دریابند. بصیرت نهفته آنستکه که بفهمیم پیروزی ترکیه لائیک بر ایران اسلامی در منطقه، حتی اگر بخرج منافع ملی ایران باشد، بشرطی که به آمریکا و اسرائیل صدمه بخورد اشکالی ندارد. چگونه؟ ... بهتر است از زبان خود نویسنده بخوانیم. نویسنده مقاله قبل از آنکه به پاسخ بپردازد، در ابتدا سخنان معترضان را با دقت بیان کرده و می نویسد:
«گاه و بیگاه در گوشه و کنار شنیده می شود که ترکیه در جهان اسلام، برای اشغال جایگاه ایران خیز برداشته است. یا اینکه آن جایگاه را به دست آورده است... ... ... برخی صاحب نظران معتقدند، ترکیه در رویای احیای امپراتوری عثمانی به راه افتاده و در این مسیر رقابت سرسختی با سیادت منطقه ای ایران خواهد داشت. ترکیه تلاش دارد تا در بحران فلسطین و اسرائیل، پرونده هسته ای ایران، اشغال عراق و مسائل داخلی لبنان که به صورت سنتی ایران در آنها جایگاه ممتاز و تعیین کننده ای دارد وارد شود و نقش آفرینی کند. بنا بر این دیدگاه، ترکیه رقیب جدی ایران در حوزه سیاست های منطقهای اقتصادی و دیپلماتیک و... است. پس باید بر دستگاه سیاست خارجی نهیب زد تا از خواب بیدار شده و نسبت به این رقیب موضع تهاجمی و فعال تری تنظیم کند. به علاوه این دیدگاه می گوید ترکیه برخلاف تصور ایران، صرفا به دنبال منافع خود است»
تا این جا سخن معترضین بود. به جمله آخر هم که می گوید «ترکیه بر خلاف تصورایران صرفا به دنبال منافع خود است» توجه داشته باشید. اما در پاسخ به این نگرانی ها، نویسنده مقاله « ترکیه رقیب ما نیست، فرصت اسلام گرائی منطقه از دست نرود » پس از مقداری صغرا کبرا، سرانجام سخن نهائی را که قاعدتا" دیدگاه نظام است، و بصیرت خامنه ای در آن موج می زند را مطرح می کند. خلاصه آنکه همه این هزینه ها که ایران می پردازد، اگر به تقویت ترکیه و در نتیجه استقلال ترکیه از آمریکا بیانجامد، نتیجه اش تضعیف امریکا و اسرائیل است، پس به قیمتش می ارزد. نویسنده نقش جدید ترکیه را که در حال اشغال جایگاه ایران در منطقه است چنین توجیه می کند:
«اما نکته و توجهی که باید در این صحنه داشت: اضافه شدن یک دولت و بازیگر بین المللی ( یعنی ترکیه) با درجه ای از حساسیتهای اسلامی انقلابی نه تنها جا را برای جمهوری اسلامی تنگ نخواهد کرد بلکه موجب خواهد شد تا این ادبیات و رویکرد، از دو جبهه مدیریت غرب و آمریکا را به چالش بکشد.»
مشروح این بررسی در فصل مصداق ها خواهد آمد. به کوتاهی، بصیرت خامنه ای آنست که تقویت ترکیه لائیک بخرج ایران می توان به قوی شدن ترکیه، و در نتیجه گردنگشی آن در مقابل آمریکا ، و در نتیجه تضعیف آمریکا بیانجامد، و ...
نا گفته نماند که از زمان انتشار نوشته فوق در فروردین ماه امسال، همه انتظارات رژیم خامنه ای نسبت به ترکیه واژگونه از آب در آمدند. در این مدت ترکیه نه تنها به ستیز با آمریکا و اسرائیل بر نخواست، بلکه توانست با استفاده از کارت ایران، سطح روابط استراتژیک خود را با آمریکا افزایش دهد. و سرانجام با پذیرفتن سپر موشکی آمریکا بر علیه ایران در خاک خود، و همراهی با غرب در بحران سوریه، عملا" بخرج روابط با ایران، روابط خود با آمریکا و غرب را در سطح بالاتری تثبیت کرده است. واکنش رژیم ایران به این تحولات چه بوده است؛ ابتدا ترکیه به جنگ تهدید می شود، سپس از تهدید به جنگ عذرخواهی می شود!
در این بخش چند نکته پی گیری شد .
۱ – رقبای منطقه ای ایران کشورهای ترکیه و عربستان و در آینده مصر هستند، و نه اسرائیل.
۲ – «توازن قوا با اسرائیل» تزی اختراعی، غیر واقعی و غیر منطقی است، که حتی خامنه ای و رژیم جمهوری اسلامی هم آنرا قبول ندارند. علت اختراع این تز چیزی نیست جز توجیه غلیان اسرائیل ستیزی و آمریکا ستیزی فروخورده التقاطیونی که می خواهند یک استدلال سکولار برای همان افکار ایدئولوژیک یا مذهبی سابق پیدا کنند.
٣ – اسرائیل ستیزی خامنه ای ریشه در مذهب و ایدئولوژی دارد و نه ژئوپولیتیک و رقابت های منطقه ای. حتی رژیم اسلامی برای ستیز با اسرائیل از تز «توازن قوا» استفاده نمی کند.
۴ – نمایش واژگونگی خرد سیاسی. این تز «توازن قوا میان ایران و اسرائیل» واژگونه کردن حقیقت است، و در نتیجه به تقلیل موقعیت ایران در منطقه می انجامد. چگونه؟ با این تز، قدرت منطقه ای ایران که باید صرف رقابت با ترکیه و عربستان شود، بسمت اسرائیل ستیزی منحرف و فرسوده میگردد.
خامنه ای ستیز با اسرائیل و آمریکا را ماورای محاسبات زمینی می داند. به همبن دلیل توازن قوا با رقبای ایران یعنی ترکیه و عربستان را خرج اسرائیل ستیزی خود کرده است. و این مسئله ضربات بنیادی به موقعیت منطقه ای ایران وارد کرده که از چشم هیچ کس پوشیده نسیت، و چنانکه دیدیم حتی بخشی از پیروان خودش را هم نیز بفریاد اورده است. از این رو، ارگانهای تبلیغاتی و دستگاه جنگ روانی خامنه ای به کار افتاده اند تا برای توجیه این رویکرد ، مسئله را واژگونه تعریف کنند تا همه تصور کنند که براستی انهدام اسرائیل مهمتر از رقابت های منطقه ای و جهانی ایران سرزمینی است. در این میان، بعضی از سوپرفرهیختگان خارج کشور هم بصورت نیابتی همان همان جنگ روانی رژیم را با اختراع تز «توازن قوا» در جبهه ای که خودش حضور ندارد پی گیری می کنند.
پنجم – چگونه ستیز با آمریکا و اسرائیل به کانون وحدت دو بینش سرخ و سیاه در ایران مبدل شد.
نزدیک به نیم قرن است که ستیزه با آمریکا و اسرائیل ، به اسم رمزی برای قربانی کردن منافع ملی ایران در پیشگاه جریانات سرخ و سیاه تبدیل شده است. اما این پرسش وجود دارد که چگونه ممکن است دو جریان با دو ایدئولوژی متضاد ، با فسلفه هائی که نافی هم هستند ، در ایران به این صورت مستحکم ، برای مدتهای طولانی، بر هم منطبق شوند. و چرا منافع این جریانات با منافع ملی ایران سرزمینی در تضاد است.
ابتدا باید توجه داشت که این انطباق عمدتا" در حوزه عمل سیاسی (اتحاد در عمل) بوده ، و انگیزه آنهم تضمین بقا و هستی این دو جریان بوده است. مروری بر کارنامه نیم قرن گذشته این جریانات ، انطباق و همسوئی این دو جریان برای قربانی کردن منافع ملی ایران در تعداد بی شماری نمونه و مصداق بروشنی دیده می شود. اما صرف نظر از این مصداق ها، توضیح و تبیین این همسوئی در حوزه خارجی، چندان مشکل نیست. زیرا چنانکه می دانیم، برای سرخ ها آمریکا ستیزی به یک آرمان فراروئیده بود. و برای اسلامگرایان هم اسرائیل ستیزی یک ارمان بود، زیرا علاوه بر مسئله اشغال فلسطین، و مسئله یهودی ستیزی ذاتی این جریانات، مسئله دیگر سرنوشت منطقه اورشلیم یا قدس است که امروز تحت حاکمیت دولت یهود قرار گرفته، و از نظر اسلامگرایان پذیرفتنی نیست. از سوی دیگر، آمریکا بزرگ ترین مدافع اسرائیل ، و شوروی در دوران جنگ سرد پشتیبان فلسطینی ها در مبارزه اشان بر علیه اسرائیل، و همچنین حامی نظام های عربی مانند عبدلناصر مصر، صدام عراق، حافظ اسد سوریه بوده، و منبع فروش اسلحه و هواپیما و موشک و .. به آنها در چند دوره جنگ میان آنها و اسرائیل بوده است. در این جنگها میگ های روسی ارتش های عربی در مقابل فانتوم های آمریکائی ارتش اسرائیل با هم رویاروئی داشتند. حاصل انکه زمینه های همسوئی جریانات سرخ سیاه در معادلات منطقه وجود داشته است. می ماند اینکه چگونه به ایران رسید و بدین صورت وسواس گونه برجسته شد تا هر چیز دیگر سیاست کشور ما را تحت تاثیر خود قرار دهد. چگونه کانون های ذینفع داخلی و خارجی فرصت یافتند تا به آسانی موضوع ستیزه با آمریکا و اسرائیل را به عنوان هدف اصلی انقلاب ۵۷ فرموله و به وسیله روشنفکر و روحانی به خورد مردم دهند. دست کم می توان به چند وافعه که در این تحول موثر بودند اشاره کرد.
کسانی که سن اشان به انقلاب می رسد بخاطر می آورند که پس از رفتن شاه و پیروزی انقلاب، به عوض شعار راه اندازی اقتصاد (که طی دو سال انقلاب صدمه دیده یود) و بازسازی کشور و یا مثلا" شعار انتخابات آزاد برای توسعه سیاسی و ثبات و دمکراسی، که در جهت منافع ملی بودند، حزب توده و دیگر نیروهای سرخ ، بسرعت شعار «بعد از شاه نوبت آمریکاست» را مطرح کردند. با این کار توانستند در فضای ملتهب آن روز، انرژی ازاد شده بوسیله انقلاب را به عوض سازندگی و توسعه ، بسمت غرب ستیزی که به نفع شوروی بود منحرف کنند. این روند ادامه یافت و با تلاش نیروهای سرخ و سیاه تشدید شد تا در نهایت به اشغال سفارت امریکا فرا روئید. یاد آوری می کنم که سفارت امریکا هم اول بار بوسیله سرخ ها اشغال شد که عکس و تفصیلات آن در روزنامه های آن زمان منتشر شد و امروز هم قابل دسترس است. مدتی بعد از آن بود که اسلامگرایانی که تازه متوجه شده بودند که چه میوه ارزانی در دسترس بوده و آنها از آن غافل بودند، به طمع افتادند و به تقلید سرخ ها ، به عمل زشت و ضد انسانی اشغال سفارت و گروگانگیری سفرا دست زدند. با الهام گرفتن از سرخ ها، این بار اسلامگرایانی که بعدها بنام خط امامی شناخته شدند، زیر چتر حمایت کانون های قدرت از دیوار سفارت بالا رفتند.
هنوز یک نکته تعجب آور باقی می ماند. چگونه است که بخشی از سرخ ها حتی پس از سقوط شوروی و بخشی از اسلامگرا ها ، حتی پس از دوم خرداد و رفرمیست شدن، هنوز بینش دوم را در سیاست خارجی رها نکرده اند. یعنی هنوز در طلسم آمریکا ستیزی و اسرائیل ستیزی باقی مانده اند. گرچه شاید امروز رویکردشان نسبت به گذشه رقیق تر و مواضع اشان التقاطی تر و فاقد انسجام گذشته باشد، اما روح همان بینش گذشته را هنوز با خود حمل میکنند.
دست کم بخشی از پاسخ به نقش ایدئولوژی در شکل دادن به هویت های فردی و اجتماعی انسانها ارتباط دارد. البته پس از عروج مدرنیته، قاعدتا" هویت ملی باید مهم ترین هویت سیاسی فرد مدرن باشد. و نیاز به هویت های ایدئولوژیک و هویت امتی (امت دینی) را کاهش دهد. اما در فقدان یا ضعف تعلق ملی، و برای آن بخش از کنشگران سیاسی که دچار بیگانگی ملی هستند، طبیعی است که شبه ایدئولوزی های سیاسی بدون روبرو شدن با هیچ مانع هویتی در عمق روح و روان فرد «سیاسی» رسوخ کرده و در نهایت به تنها هویت او بدل می شوند. چنین افرادی نمی توانند به آسانی هویت خود را عوض کنند، یا اگر هم عوض کنند، باز در مواقع بحرانی دوباره به هویت سابق خود پناه می برند.
دلیل دیگر در پاسخ به پرسش فوق، مسئله دانشی و شناخت شناسی و آموزش است. کسانی که سالها در فضای سرخ و سیاه می اندیشیده اند، طبیعی است که حتی پس از رهاکردن بینش قبلی، باز هم در موارد مشخص همان مواضع قدیم را اتخاذ کنند. زیرا با همان اطلاعات و داده های قبلی می اندیشند. مانند فردی هستند که یک عمر با زبان روسی فکر کرده و از منابع روسی تغذیه کرده و از آن روزن مسائل را تبیین نموده است، این شخص حتی اگر بخواهد باز هم نمی تواند به ناگهان به زبان منافع ملی فکر کند. حتی اگر کوشش نماید، باز هم مجبور است تا مدتی مانند کسانی که زبان جدید یادمی گیرند، در ذهن خود همه چیز را ترجمه کند، ملی گرائی را هم با لهجه روسی صحبت کند یا از این طرف با روایات اسلامگرایئ تبیین نماید. جامعه مدنی به مدینه النبی ترجمه می شود. ولی عجیب ترین گروه که تعدادشان هم در ایران هم کم نیست، اسلامگرایانی هستند که بزبان روسی می اندیشیده اند. و بررسی این گروه نیازمند کتابها است
نکته آخر در پاسخ به پرسش فوق، ضعف یا بهتر است بگویم خلاء ایران شناسی در این جریانات است. اکثریت قریب به اتفاق فرهیختگان چپ و اسلامگرای نسل انقلاب راجع به تاریخ شوروی و یا روایات اسلامی صدها بار بیشتر می دانند تا تاریخ و فرهنگ ایران. دانش این فرهیختگان از تاریخ ایران به گرد همان کلیشه معروف و محبوب « ۲۵۰۰ سال خیانت ، و ۲۵۰۰ سال جنایت» شکل گرفته است. و مشکل تنها با کسانی که در میان این جریانات کم مطالعه میکنند نیست، می توان نشان داد که فیلسوفان فرهیختگان آنها هم در مورد ایران اگنوستیک Agnostics هستند.
ششم – نقطه پایان ؛ تنش، ماجراجوئی، بمب هسته ای
موضوع این نوشته تامین منافع ملی در حوزه خارجی ایران است و در این حوزه دو بینش را تشخیص و از هم تفکیک می کند. بینش اول را ایران محور و طبیعی خوانده، و بینش دوم را با تسامح ایدئولوژی محور و برساخته می خواند؛ برساخته از آنرو که بصورت مصنوعی بوسیله دو جریان سرخ و سیاه برای حفظ منافع خود و حامیانشان در تقابل با منافع ملی ایران ساخته شده است. اکنون بینش دوم پس از نیم قرن سابقه، که سه دهه آن در حاکمیت جمهوری اسلامی بوده است، به نقطه پایان خود رسیده است. کارنامه عملکرد آن در برابر همگان برای داوری باز است. هزینه سه دهه سیاست های جمهوری اسلامی در منطقه و جهان برای ملت و کشور ایران بقدری عظیم است که در محاسبه نمی گنجد. تنها یک قلم آن را می توانیم در گزارشی از سایت خبرآنلاین (منسوب به علی لاریجانی) بخوانیم که سخن از ضرر ۵۰ میلیارد دلار در سال ( یعنی معادل نصف درآمد کنونی نفت) است که ناشی از برداشت کشورهای کوچک همسایه مانند قطر از میدان های مشترک نفت و گاز آنان با ایران است. و ایران بدلیل تحریم ها ناتوان از برداشت سهم خود از این حوزه ها است. بعضی از این هزینه ها تاریخی ملی هستند، مانند سهم ایران در دریاچه خزر، که تا ابد گریبانگیر ملت ایران خواهد بود . اما در مقابل این هزینه های سنگین که خامنه ای به کشور و ملت ایران تحمیل کرده است، برای خود نظام چه دستآوردی داشته است؟
یک محاسبه ساده نشان می دهد که در برابر آنهمه هزینه که به مردم ایران تحمیل کرده ، خود رژیم هم به کمترین حدی از اهداف ایدئولوژی محور خود نرسیده است. امروز رژیم ایران در جهان اسلام منزوی شده و کشورهائی مانند ترکیه و مالزی به الگوی کشورهای اسلامی تبدیل شده اند. بنا براین توهم ام القرای اسلام بودن برای نظام منتفی شده است. در مورد فلسطین نیز، امروز سران حکومت فلسطین به ویژه محمود عباس از رفتار نظام ایران نا خشنودند ، و با نظام ایران و شخص خامنه ای خط کشی دارند. در غزه هم به اذعان خود رژیم، امروز ترکیه محبوب تر از ایران است. حتی حماس امروز بر سر آینده سوریه با رژیم ایران زاویه پیدا کرده است. در سوریه نیز ، بشار اسد آینده ای ندارد، و رهبران جدید مبارزات مردم سوریه نیز علنا" بر ضد رژیم ایران موضع گرفته اند. بعید نیست حزب الله هم دیر یا زود راه خود را از رژیم ایران جدا کند، که نشانه های آن از هم اکنون قابل مشاهده است و از دید روزنامه های ایران هم مخفی نمانده است. چند هفته پیش برخی روزنامه های نظام با حیرت اعلام کردند که دولت مورد تائید حزب الله در لبنان ، در سازمان ملل به قطعنامه ای که در آن رژیم ایران متهم به اقدام برای ترور سفیر عربستان شده ، رای مثبت داده است. در همین رای گیری، حتی نماینده بشار اسد حاضر نشد به نفع ایران رای دهد، بلکه از جلسه خارج شد تا در رای گیری شرکت نکند. اینها نزدیک ترین دوستان دست در جیب نظام جمهوری اسلامی اند که از لحاظ مالی به شدت به جمهوری اسلامی وابسته اند؛ تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل .
وقتی مرکز ثقل سیاست خارجی منافع ملی نباشد، و وسواس آمریکا و اسرائیل ستیزی مانند طلسمی نخبگان حاکمیت را به تسخیر خود در آورده باشد، دیر یا زود چنین سیاستی دچار تناقض شده و فرومی پاشد. و کارگزاران چنین سیاست هائی پس از تحمیل هزینه های جانکاه به مردم کشور، با آشکار شدن شکست قطعی و قاطع و مطلق سیاست هایشان چه راهی برایشان می ماند؛ بجز فرار به جلو؛ تنش؛ ماجراجوئی؛ بمب هسته ای.
هفتم – خرد واژگونه نسبت به خطر جنگ
بزرگ ترین شکست بینش اول جدا شدن فوج فوج پیروانش است. اما از درون آنهائی که از این بینش جدا شده اند، گروه اندکی هنوز روح همان بینش را در سیاست خارجی با خود حمل می کنند. این مسئله در واکنش به خطر جنگ قابل رویت است. در میان آپوزیسیون، در واکنش به خطر جنگ سه گروه را می توان از هم تفکیک کرد:
گروه مخالف جنگ، که تقریبا همه کنشگران سیاسی اجتماعی بجز چند استثناء را در بر می گیرد.
گروه موافق جنگ، که تقریبا" وجود خارجی ندارد، مگر بصورت غلیانهای عاطفی، مقطعی و لحضه ای
و گروهی که هر دو گروه فوق را جنگ طلب می خوانند، این گروه سوم همان حاملین باقی مانده خرد واژگونه هستند. اگر خوب دقت کنید، ناخرسندی آنان هم نسبت به دو گروه فوق، آن است که چرا ستیز با آمریکا و اسر ائیل را در برخورد به جنگ فراموش کرده اند.
در اینجا بی فایده نیست اشاره کنم که مخالفان جنگ نیز دوگروه می شوند. یک گروه که مخالفت آنها با جنگ ریشه در پاسیفیسم فلسفی یا دینی دارد. و گروه دوم که از روزن منافع ملی و واقع گرائی سیاسی به خطر جنگ می نگرند، و بدنبال ریشه یابی خطر کنونی و متمرکز کردن فعالیت های خود بر روی علت واقعی این خطر است. این گروه به محکوم کردن جنگ بسنده نمی کنند، بلکه در حد توان خود در جستجوی راه حل برای کاهش خطر جنگ ، و مهم تر از آن، آفرینش شرایط صلح دائمی در منطقه هستند، و خود را مخالفین فعال جنگ می نامند.
مهمترین واقعیت در صورت مسئله پیش رو آنستکه هنوز خامنه ای می تواند با متوقف کردن غنی سازی، در یک چشم بهم زدن خطر جنگ را منتفی ، تحریم ها را لغو ، و علاوه بر آن جایزه هم بگیرد، همان جایزه هائی که از طرف سه وزیر خارجه اروپائی – ترویکا - چند سال پیش به ایران در مقابل توقف یا حتی محدود کردن غنی سازی پیشنهاد شد و علی لاریجانی با نادانی اعلام کرد می خواهند جواهر را بگیرند و خروس قندی بدهند ! علاوه بر لغو تحریم ها، این جایزه ها طیف وسیعی لز نیازهای ایران را می پوشاند، از تکنولوژی و سرمایه گذاری برای بازسازی صنایع فرسوده نفت کشور ، که شیشه عمر خود این نظام هم به آن بستگی دارد، تا اینترنت پر سرعت و بسیاری چیزهای دیگر فی مابین، که نیاز امروز کشور ما است. اینکه علی لاریجانی همه این ها را خروس قندی و غنی سازی را بالاترین جواهر می خواند، با هر معیاری شگفت انگیز است. هیچ کس نیست از این رئیس مجلس بپرسید، چگونه است که این بالاترین جواهر را چرا هیچ کدام از کشورهائی که با سرعت در حال پیشرفت هستنند، مانند کره جنوبی، تایوان، ترکیه و مالزی، .... نمی خواهند، اما در عوض تنها رژِم هائی مانند کره شمالی و صدام حسین و قذافی که کشورشان را به روز سیاه انداختند طلب میکنند . این بیگانگی ملی و خرد واژگونه سیاسی نیست!؟
=-=-=
زیر نویس
[۱] در واقع تنها راه شکل گیری چپ واقعی در ایران که به منافع ملی صدمه نزند، و به حال مردم ایران سودمند باشد، از مسیر نقد بنیادی و گسست جدی و عبور از جریانات سرخ است، و تنها راه شکل گیری احزاب و گرایشات اسلامی مدرن (مدل ترکیه و تونس) در ایران نیز، از مسیر خط کشی و عبور از اسلامگرائی و خمینیسم و برآمدهای التقاطی آن است.
[۲] اکبر گنجی ، عنوان مقاله «همراهی با اسرائیل؟!» ۱۱ ابان ۹۰
[٣] دلیل نفرت روشنفکران نسل انقلاب از اسرائیل تا سالهای اخیر، ارتباطی به رفتار اسرائیل نسبت به ایران نداشته است، بلکه بر عکس، نفرت نخبگان ایرانی از اسرائیل ظرف سالهای طولانی، باعث عوض شدن رفتار اسرائیل نسبت به ایران در سالهای اخیر شده است. یعنی نفرت «نخبگان» سیاسی نسل انقلاب از اسرائیل در چهارچوب خفظ منافع دو جریان سرخ و سیاه در ایران، تا حد عدم پذیرفتن حق حیات اسرائیل، در نهایت به روایت جمهوری اسلامی از رابطه ایران و اسرائیل انجامید. امروز تهدید مستمر به انهدام اسرائیل از طرف رژیم ایران، به امر روزمره تبدیل شده است. تهدیدهای آشکار و نهان به انهدام اتمی اسرائیل که برای مردم اسرائیل یاد آور خاطره هولوکاست است، حتی از زبان معقول ترین و «معتدل» ترین سران این نظام مانند هاشمی رفسنجانی از ترییون نماز جمعه بیان شده است. و هیاهوهای احمدی نژاد در مجامعه بین المللی در انکار هولوکاست و نفی حق حیات اسرائیل و غیره ...، خواهی نخواهی بر روانشناسی مردم اسرائیل تاثیر می گذارد و طبعا موجب واکنش آنها می شود که یک نتیجه آن سر کار آمدن افرادی مانند ناتانیاهو با زبان بازی های ضد ایرانی ، با استفاده از احساس عدم امنیتی است که رژیم با برنامه هسته ای خود در دل هر اسرائیلی ایجاد کرده است، است. زمینه والیبال نفرت میان دو کشور کامل می شود. بقول آمریکائی ها: Self-fulfilled prophesy پیش گوئی انجام خود را می آفریند.
گزارش ها حاکیست ده ها نفر از سربازانی که قصد داشتند از پایگاه های خود در سوریه بگریزند و به معترضان ضددولتی بپیوندند به ضرب گلوله نیروهای دولتی کشته شده اند.
گروه دیده بان حقوق بشر سوریه که در لندن مستقر است گفت بیش از ۷۰ فراری ارتش در استان ادلب در شمال غربی سوریه کشته شدند.این ادعا به طور مستقل تایید نشده است زیرا رسانه های خارجی از گزارشگری در سوریه منع شده اند.
دمشق پیشتر با درخواست اتحادیه عرب برای دادن اجازه ورود به ناظران این گروه موافقت کرده بود.
در تحولی دیگر، مجمع عمومی سازمان ملل با اکثریتی قوی به محکومیت سوریه به خاطر سرکوب مخالفان رای داد. در این خشونت ها از زمان شروع اعتراضات علیه حکومت بشار اسد در ماه مارس گذشته بیش از ۵۰۰۰ نفر کشته شده اند.
این قطعنامه غیرالزام آور - که با ۱۳۳ رای مثبت، ۱۱ رای منفی و ۴۳ رای ممتنع تصویب شد - خواستار پایان فوری نقض حقوق بشر می شود و از دمشق می خواهد طرح اتحادیه عرب را به اجرا بگذارد.
'آتش مسلسل'
گروه دیده بان حقوق بشر سوریه روز دوشنبه گفت که سربازان هنگام فرار با آتش سنگین مسلسل در استان ادلب کشته شدند.این حادثه همچنین از سوی فعالان محلی در داخل سوریه گزارش شد.
دیده بان حقوق بشر سوریه به نقل از بازماندگان زخمی حادثه گفت که تا ۷۰ نفر کشته شده اند. ادلب از پایگاه های قدرتمند فراری های ارتش است.
این گروه گفت که حداقل ۱۳ معترض روز دوشنبه در نقاط مختلف سوریه کشته شدند.
همزمان به گفته این گروه شماری از سربازان دولتی هم در نبرد با شورشیان مسلح در ادلب کشته شده اند.
"کمیته های هماهنگی محلی"، گروهی که تظاهرات را سازمان می دهد و جزئیات آن را ثبت می کند، شمار کشته های روز دوشنبه در اطراف سوریه را ۳۱ نفر ذکر کرده است.
دولت بشار اسد، رئیس جمهوری سوریه، می گوید که درحال نبرد با گروه های مسلح تبهکار است که سعی در بی ثبات کردن سوریه دارند.
خبر کشته شدن سربازان فراری ساعاتی پس از آن منتشر شد که دمشق با ورود ناظران اتحادیه عرب موافقت کرد.
فیصل مقداد، معاون وزیر خارجه سوریه، روز دوشنبه توافقنامه ای را با اتحادیه عرب امضا کرد که براساس آن، دولت سوریه به ناظران اعزامی این اتحادیه اجازه می دهد برای نظارت بر توقف خشونت با معترضان، در این کشور مستقر شوند.
ولید معلم، وزیر خارجه سوریه در بیانیه ای که از تلویزیون دولتی این کشور خوانده شد گفت که این توافقنامه پس از آن امضا شد که اتحادیه عرب اصلاحات درخواستی دولت او در طرح اولیه پیشنهادی اتحادیه را پذیرفت.
هنوز مشخص نیست که آیا سوریه با اعزام تمامی ناظران مورد نظر اتحادیه عرب موافقت کرده و یا اینکه تنها اعزام شماری از آنان را مورد قبول قرار داده است.
پیشنهاد اولیه اتحادیه عرب شامل اعزام حدود پانصد ناظر به سوریه بوده است.
ماموریت این ناظران حصول اطمینان از اجرای خواست های اتحادیه عرب شامل توقف عملیات واحدهای ارتش سوریه علیه معترضان، خروج نظامیان از مناطق شهری و امکان برگزاری تظاهرات اعتراضی مسالمت آمیز است.
در پی شکایت وزارت ارشاد از خانه سینما مبنی بر غیرقانونی بودن این نهاد صنفی سینمایی، کانون کارگردانان سینمای ایران بیانیه ای منتشر کرد.
در بخشی از این بیانیه که به امضای شورای مرکزی کانون کارگردانان خانه سینما رسیده آمده است:"اقدامات همزمان قضایی و صدور احضاریه دادگاه در خصوص شکایت معاونت سینمایی از خانه سینما بر مبنای غیرقانونی بودن خانه و درخواست معاونت از قوه قضائیه برای تعطیلی موقت فعالیتهای خانه سینما تا رسیدگی به شکایت مزبور، نشان از اصرار و پافشاری این معاونت بر رفتار مبتنی بر عدم تعامل خود دارد."
در این بیانیه آمده است که گویا معاونت سینمایی وزارت ارشاد اصرار دارد که "افتخار تعطیلی این نهاد صنفی را به نام خود در تاریخ سینمای ایران به ثبت رساند."
روز یکشنبه ۲۷ آذر، فرهاد توحیدی، رئیس هیات مدیره خانه سینما اعلام کرد که در پی شکایت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی از خانه سینما، دادگاهی در ۲۱ دیماه تشکیل میشود.
آقای توحیدی با اشاره به اینکه علاوه بر خانه سینما، وزارت ارشاد از اداره کل ثبت شرکتها نیز شکایت کرده است، گفت که "وزارت ارشاد خواستار صدور دستور موقت مبنی بر جلوگیری از فعالیت موسسه خانه سینما به خاطر اساسنامه غیرقانونی شده است."
به گفته آقای توحیدی، مسئولان وزارت ارشاد از محاکم قضایی خواستهاند که اداره کل ثبت شرکتها را موظف کند تا اساسنامه فعلی خانه سینما را ابطال کند.
کانون کارگردانان سینمای ایران در بیانیه امروز خود، شکایت وزارت ارشاد را "حرکت متناقض" و "صرفا در راستای ادامه سوء تفاهمات گذشته و پراکندن بذر تفرقه در سینمای ایران" دانسته است و نوشته است که در این شرایط، "صحبت از همکاری صنوف سینمایی با معاونت سینمایی و به تبع آن جشنواره فیلم فجر، تصوری خوش خیالانه است."
کانون کارگردانان سینمای ایران در بیانیه خود "هرگونه همکاری موثر" را منوط به "رفع این تناقض آشکار و بدیهی از سوی مسئولان" امور سینمایی وزارت ارشاد دانسته است.
در ماه های اخیر، اختلاف میان خانه سینما که شورای صنفی سینماگران ایران محسوب می شود با معاونت سینمایی وزارت ارشاد بالا گرفت و این وزارتخانه بودجه خانه سینما را قطع کرد.
محمد حسینی، وزیر ارشاد، در مهرماه از بررسی اساسنامه خانه سینما در معاونت حقوقی این وزارتخانه خبر داد و گفت: "در سالهای اخیر این اساسنامه بدون تصویب در شورای فرهنگ عمومی کشور تغییر کرده است و یک علامت سئوال جدی درباره قانونی بودن این تشکل صنفی وجود دارد."
خانه سینما بزرگ ترین نهاد صنفی سینمای ایران است که در سال ۱۳۷۲ تاسیس شد و مجموعه ای از نهادهای صنفی سینما مانند کارگردانان، تهیه کنندگان، بازیگران و فیلمنامه نویسان است.
در سایت خانه سینما اهداف تاسیس این خانه "حفظ و صیانت از حقوق مادی و معنوی دست اندرکاران سینما"، "ایجاد امنیت شغلی و تامین اجتماعی" و "ارتقای سطح آموزشی و مهارت حرفه ای" سینماگران ذکر شده است.
در این جشن تیم اقتصادی دولت کارنامه ای حاکی از موفقیت این برنامه ارائه کرد و محمود احمدی نژاد گفت که "بسیاری از کشورها از ما درخواست کردند که به آنها در برنامه ریزی اقتصادیشان کمک کنیم و حتی برخی ها درخواست کرده اند که برای اجرای این طرح در کشورشان مستقر شویم."
برنامه حذف یارانه ها با فرمان آقای احمدی نژاد در شب ۲۸ آذر سال گذشته و با هدف اصلاح الگوی مصرف و افزایش قیمت شانزده قلم کالا و خدمات شروع شد.
دولت در آن زمان ابتدا اولین قسط یارانه نقدی را به حساب خانوارها واریز کرد و پس از آن نیز قیمت کالاها و خدمات را افزایش داد.
بخش عمده افزایش بهای این کالاها به مواد سوختی نظیر بنزین و گازوئیل و گاز و برق مربوط می شد.
با اجرای طرح حذف یارانه ها، قیمت بنزین از لیتری یکصد تومان به هفتصد تومان، گازوئیل از لیتری ۱۶.۵ تومان به ۳۵۰ تومان، گاز طبیعی از حدود هر مترمکعب ۱۳ تومان به ۷۰ تومان، برق از هر کیلووات ساعت ۱۶.۵ تومان به ۲۷ تا ۲۱۰ تومان و آب از ۸۰ تومان به ۲۸۳ تومان افزایش یافت.
برنامه این بود که دولت نیمی از پولی را که از افزایش قیمت ها به دست می آورد به صورت نقدی به خانوارها بدهد و نصف دیگر را در اختیار بخش تولید قرار داده یا در پروژه های عمرانی و اجتماعی هزینه کند.
آمار رسمی از عملکرد یک سال گذشته منتشر نشده است ولی گزارشها نشان می دهد که در خوش بینانه ترین حالت، در آمد دولت از این محل از نصف پولی که به خانوارها داده شده بیشتر نبوده و در نتیجه، برای تامین کسری بودجه از بانک مرکزی قرض گرفته و همچنین بخشی از بودجه وازتخانه های نفت و نیرو را برای این کار هزینه کرده است.
در چنین وضعی دولت راهی جز افزایش دوباره قیمت ها ندارد و شمس الدین حسینی وزیر اقتصاد در حاشیه نشست یکسالگی یارانه ها به خبرگزاری مهر گفته "مگر می شود فازی از هدفمندی یارانه ها اجرا شود و افزایش قیمت صورت نگیرد."
جدول متوسط قیمت ها (تومان)
کالاها | نرخ قدیم | نرخ جدید |
بنزین هر لیتر | ۱۰۰ | ۷۰۰ |
گازوئیل هر لیتر | ۱۶.۵ | ۳۵۰ |
گاز خودرو هر متر مکعب | ۴۰ | ۳۰۰ |
گاز طبیعی هر مترمکعب | ۱۳ | ۷۰ |
برق هر کیلو وات ساعت | ۱۶.۵ | ۲۷ تا ۲۱۰ |
آب هر متر مکعب | ۸۰ | ۲۸۳ |
گندم هر کیلو | ۷ | ۴۰۰ |
دولت از موفقیت ها می گوید
دولت می گوید که واردات مواد سوختی نظیر بنزین و گازوئیل بعد از حذف یارانه ها به شدت کاهش پیدا کرده است و آقای حسینی می گوید که اگر همان وضع سابق ادامه پیدا می کرد "امسال باید هشت میلیارد دلار سوخت وارد کشور می کردیم."برخی مقامات دولتی می گویند که وزارت اطلاعات به آنها در زمان شروع برنامه حذف یارانه ها هشدار داده بود که آماده شورش های احتمالی باشند.
یکی از مهمترین نگرانی های دولت، حذف یارانه نان بود و به همین دلیل، در افزایش قیمت نان تردید داشت، اما کمی بعدتر یارانه نان هم حذف شد و دولت اعلام کرد که ماهانه یک هزار تومان بابت یارانه نان به یارانه نقدی اضافه می شود.
آقای حسینی می گوید که قیمت گندم از هفت تومان به ۳۵۰ تومان و در مرحله بعد به ۴۰۰ تومان افزایش پیدا کرد "آیا قیمت نان با انی روند ۴۰ برابر شد؟"
عمده نگرانی ها مربوط به افزایش شدید تورم بود که اکنون آقای احمدی نژاد می گوید که هیچکدام از آن پیش بینی ها درست نبوده و کسانی که می گفتند "با اجرای این قانون ۱۵۰ درصدی در کشور ایجاد می شود بر اساس مدلهایی این پیش بینی را می کردند که اکنون معلوم شد ما باید در دروس دانشگاهی و مدلهای طراحی اقتصادی مان تجدید نظر کنیم."
دولت می گوید که با اجرای طرح حذف یارانه ها فاصله طبقاتی کمتر شده و جمشید پژویان، که از وی به عنوان "طراح اصلی برنامه حذف یارانه ها" یاد می شود، می گوید "هزینه اقشار ثروتمند ۱۱۷ هزار تومان و اقشار کم درآمد بیش از ۷ هزار تومان افزایش یافته است."
به گفته آقای پژویان، "این طرح توانسته بخشی از یارانه ها را از جیب شهر نشینان به جیب روستائیان منتقل کند و به صورت کلی ۵۰ درصد روستائیان در قالب این طرح افزایبش درآمد داشته اند."
وزیر اقتصاد که پیش از این گفته بود که آماده است برای هل دادن ماشین "هدفمندی یارانه ها" کتش را در بیاورد تا چرخش را بچرخاند حالا می گوید "احساس می کنم تنها این ماشین نیاز به کمی هل دادن دارد و نیازی به درآوردن کت نیست."
یک سال بعد از اجرای قانون حذف یارانه ها انتقادها به این طرح افزایش پیدا کرده و تولید کنندگان می گویند که قرار بود ۳۰ درصد از درآمد دولت از محل حذف یارانه ها به حمایت از آنان اختصاص پیدا کند اما پولی به آنها پرداخت نشده است. مجلس می گوید که تخلفات دولت در برنامه حذف یارانه ها در شش ماه اول حدود ۱۵ هزار میلیارد تومان بوده است.
اما آقای احمدی نژاد "تقریبا تمام ایراداتی که از قبل در مورد این قانون گرفته می شد" را بی پایه توصیف کرده و گفته است که ضعف هایی وجود دارد "ولی این ضعف ها قابل اعتنا نیست."
حمید پور محمدی قائم مقام بانک مرکزی ایران که در جریان اختلاس سه هزار میلیارد تومانی دستگیر شده بود، با قرار وثیقه آزاد شده است.
خبرگزاری های فارس و ایسنا به نقل از یک منبع مطلع نوشته اند که آقای پورمحمدی پس از انجام تحقیقات لازم شامگاه روز دوشنبه ۲۸ آذر با قرار "وثیقه مناسب" از زندان آزاد شده است.در پی انتشار خبر اختلاس کلان در شبکه بانکی ایران، مدیران بانکهای صادرات، ملی و سامان کنار گذاشته شدند و حمید پورمحمدی قائم مقام بانک مرکزی نیز بازداشت شده بود.
محمود بهمنی رئیس کل بانک مرکزی ایران از دستگیری آقای پور محمدی ابراز تاسف کرده و گفته بود که "هجمه های وارده به بانک مرکزی بی انصافی است."
محمود احمدی نژاد نیز قائم مقام بانک مرکزی را بی گناه دانسته و گفته بود که از آقای پورمحمدی خواسته شده که بگوید از رحیم مشایی رئیس دفتر رئیس جمهور دستور گرفته است. آقای احمدی نژاد گفته بود که چرا قائم مقام بانک مرکزی دستگیر شده ولی محمد جهرمی مدیر عامل پیشین بانک صادرات آزاد است.
اما غلامحسین محسنی اژه ای مسئول پیگیری پرونده اختلاس بانکی تحت فشار گذاشتن قائم مقام بانک مرکزی از سوی قوه قضائیه را رد کرده و گفته است که "اینها کذب محض است. قائم مقام بانک مرکزی به عنوان متهم بازداشت شد زیرا بیم تبانی وجود داشت. این حرفها حرف منطقی نیست، مگر می شود تحت فشار از مسئولی اقرار گرفت. این اقرار ارزش قانونی ندارد."
محمود احمدی نژاد می گوید فاصله طبقاتی در ایران کاهش پیدا کرده است!
رییس جمهوری ایران روز سه شنبه گفت با اجرای قانون هدفمندی یارانه ها ، فاصله طبقاتی بین مردم کاهش یافته است .
بنابر گزارش ایسنا ،محمود احمدی نژاد گفت برخي اصرار دارند، بگويند شرايط اقتصادي ایران بحراني است، در حالی که به نظر وی این حرف ها جنگ رواني است.
آقای احمدی نژاد همچنین گفت:" مشکلات اخیر بازار سکه جمع و جور می شود ."
قیمت سکه و ارز طی روزهای اخیر در بازار آزاد تهران به طور جهشی افزایش یافته و قیمت دلار به 1500 تومان رسیده است .
بنابر گزارش ایسنا ،محمود احمدی نژاد گفت برخي اصرار دارند، بگويند شرايط اقتصادي ایران بحراني است، در حالی که به نظر وی این حرف ها جنگ رواني است.
آقای احمدی نژاد همچنین گفت:" مشکلات اخیر بازار سکه جمع و جور می شود ."
قیمت سکه و ارز طی روزهای اخیر در بازار آزاد تهران به طور جهشی افزایش یافته و قیمت دلار به 1500 تومان رسیده است .
«دعوت دوباره ایران از آژانس برای گفتوگو»
دیپلماتها روز دوشنبه به خبرگزاری آسوشیتدپرس گفتند که ایران بار دیگر از مقامهای آژانس بینالمللی انرژی اتمی دعوت کرده تا برای گفتوگو به تهران بیایند اما در این پیام دعوت، به موضوع اساسی که شرط آژانس برای ازسرگیری گفتوگوها است اشارهای نشدهاست.
آژانس بینالمللی انرژی اتمی میگوید که این نهاد در ارتباط با احتمال سرگرم بودن ایران با ساخت سلاح هستهای نگرانی دارد و شرط ادامه گفتوگوها با تهران پرداختن به این موضوع جهت رفع نگرانیها است.
دعوت دوباره ایران از آژانس پس از آن صورت میگیرد که دعوت مشابه قبلی از سوی ایران به نتیجهای نرسید و یوکیا آمانو، دبیرکل آژانس با رد کردن آن دعوتِ به بازدید، که اوایل سال جاری فرستاده شدهبود، گفت که چنین گفتوگویی اگر قرار باشد به موضوعات مورد نگرانی نپردازد بیثمر است.
یکی از دیپلماتهای ارشد که نخواسته نامش فاش شود به آسوشیتدپرس گفت که نامه جدید ایران به دبیرکل آژانس در تاریخ ۱۴ دسامبر فرستاده شده و آژانس در صورت برآورده شدن شرایطش میتواند برای سفر به تهران در اواخر ماه ژانویه آماده شود.
یک مقام از یکی از کشورهای عضو آژانس بینالمللی انرژی اتمی به آسوشیتدپرس گفت که ایران «به خاطر کارشکنی در تحقیقات» فهرستی از دانشمندان هستهای خود تهیه کرده که آژانس حق سؤال از آنها را ندارد.
به گفته این مقام که نام او از سوی آسوشیتدپرس ذکر نشده، در فهرست ایران نام «سید اصغر هاشمیتبار»، به عنوان رئیس گروه مواد منفجره وزارت دفاع ایران ذکر شده اما در اطلاعات آژانس نام دیگری در این پست دیده میشود و شخصی به نام سید اصغر هاشمیتبار در میان اطلاعات آژانس دیده نمیشود.
هرگونه هیئتی که برای گفتوگو از سوی آژانس به تهران اعزام شود به احتمال زیاد هرمان ناکارتس، رئیس بازرسان آژانس بینالمللی انرژی اتمی، را به عنوان رئیس با خود همراه خواهد داشت.
جمهوری اسلامی پیش از انتشار گزارش جدید آژانس در مورد برنامه هستهای ایران، هرمان ناکارتس را «برای حل و فصل موضوعات» به ایران دعوت کردهبود اما پس از انتشار گزارش مذکور دعوت خود را به تعویق انداخت. علیاصغر سلطانیه، نماینده ایران در آژانس گفت که آژانس با انتشار این گزارش «سفر هرمان ناکارتس را خراب کرد.»
به دنبال انتشار گزارش جدید آژانس بینالمللی انرژی اتمی در ماه نوامبر که در آن ادعا میشود حکومت ایران به نظر میرسد که برخی از جنبههای تحقیقاتی تولید کلاهکهای هستهای را ادامه دادهاست، تنش بین ایران وغرب افزایش یافت.
آمریکا و دولتهای اروپایی با استناد به این گزارش که از نظر صراحت در نوع خود بیسابقه بود، تحریم و مجازاتهای بیشتری را در مورد ایران وضع کردند.
غنیسازی اورانیوم به دلیل کاربرد دوگانهاش نگرانیهایی برای کشورهای غربی ایجاد کرده و این کشورهای معتقدند ایران در پوشش این برنامه درصدد دستیابی به فناوری ساخت جنگافزار اتمی است. ایران این اظهارات را رد میکند و میگوید برنامه هستهایاش کاملا صلحآمیز است.
شورای امنیت سازمان ملل متحد طی چهار قطعنامه تحریمی از ایران خواستهاست تا فعالیتهای مربوط به غنیسازی اورانیوم را متوقف کند.
ایران با رد این درخواست برنامه غنیسازی خود را توسعه دادهاست.
آژانس بینالمللی انرژی اتمی میگوید که این نهاد در ارتباط با احتمال سرگرم بودن ایران با ساخت سلاح هستهای نگرانی دارد و شرط ادامه گفتوگوها با تهران پرداختن به این موضوع جهت رفع نگرانیها است.
دعوت دوباره ایران از آژانس پس از آن صورت میگیرد که دعوت مشابه قبلی از سوی ایران به نتیجهای نرسید و یوکیا آمانو، دبیرکل آژانس با رد کردن آن دعوتِ به بازدید، که اوایل سال جاری فرستاده شدهبود، گفت که چنین گفتوگویی اگر قرار باشد به موضوعات مورد نگرانی نپردازد بیثمر است.
یکی از دیپلماتهای ارشد که نخواسته نامش فاش شود به آسوشیتدپرس گفت که نامه جدید ایران به دبیرکل آژانس در تاریخ ۱۴ دسامبر فرستاده شده و آژانس در صورت برآورده شدن شرایطش میتواند برای سفر به تهران در اواخر ماه ژانویه آماده شود.
یک مقام از یکی از کشورهای عضو آژانس بینالمللی انرژی اتمی به آسوشیتدپرس گفت که ایران «به خاطر کارشکنی در تحقیقات» فهرستی از دانشمندان هستهای خود تهیه کرده که آژانس حق سؤال از آنها را ندارد.
به گفته این مقام که نام او از سوی آسوشیتدپرس ذکر نشده، در فهرست ایران نام «سید اصغر هاشمیتبار»، به عنوان رئیس گروه مواد منفجره وزارت دفاع ایران ذکر شده اما در اطلاعات آژانس نام دیگری در این پست دیده میشود و شخصی به نام سید اصغر هاشمیتبار در میان اطلاعات آژانس دیده نمیشود.
هرگونه هیئتی که برای گفتوگو از سوی آژانس به تهران اعزام شود به احتمال زیاد هرمان ناکارتس، رئیس بازرسان آژانس بینالمللی انرژی اتمی، را به عنوان رئیس با خود همراه خواهد داشت.
جمهوری اسلامی پیش از انتشار گزارش جدید آژانس در مورد برنامه هستهای ایران، هرمان ناکارتس را «برای حل و فصل موضوعات» به ایران دعوت کردهبود اما پس از انتشار گزارش مذکور دعوت خود را به تعویق انداخت. علیاصغر سلطانیه، نماینده ایران در آژانس گفت که آژانس با انتشار این گزارش «سفر هرمان ناکارتس را خراب کرد.»
به دنبال انتشار گزارش جدید آژانس بینالمللی انرژی اتمی در ماه نوامبر که در آن ادعا میشود حکومت ایران به نظر میرسد که برخی از جنبههای تحقیقاتی تولید کلاهکهای هستهای را ادامه دادهاست، تنش بین ایران وغرب افزایش یافت.
آمریکا و دولتهای اروپایی با استناد به این گزارش که از نظر صراحت در نوع خود بیسابقه بود، تحریم و مجازاتهای بیشتری را در مورد ایران وضع کردند.
غنیسازی اورانیوم به دلیل کاربرد دوگانهاش نگرانیهایی برای کشورهای غربی ایجاد کرده و این کشورهای معتقدند ایران در پوشش این برنامه درصدد دستیابی به فناوری ساخت جنگافزار اتمی است. ایران این اظهارات را رد میکند و میگوید برنامه هستهایاش کاملا صلحآمیز است.
شورای امنیت سازمان ملل متحد طی چهار قطعنامه تحریمی از ایران خواستهاست تا فعالیتهای مربوط به غنیسازی اورانیوم را متوقف کند.
ایران با رد این درخواست برنامه غنیسازی خود را توسعه دادهاست.
آمریکا از مجاهدین خلق خواست با تخلیه اردوگاه اشرف موافقت کنند
دولت آمریکا روز دوشنبه از ساکنان اردوگاه اشرف در عراق خواست طرح سازمان ملل را برای جابجايی خود به محلی در بغداد بپذيرند. ضرب الاجل دولت عراق برای تخليه اردوگاه اشرف و انتقال ساکنان آن کمتر از دو هفته ديگر به پايان می رسد.
مقامات آمريکايی می گويند بعيد به نظر می رسد مجاهدين خلق قادر باشند در اين مدت کوتاه تمامی اعضای خود را از اردوگاه اشرف خارج کنند.
اين مقامها در همين حال افزودند در صورتی که مجاهدين شروط دولت عراق را بپذيرند، احتمالا دولت عراق فرصت بيشتری برای تخليه اين اردوگاه خواهد داد.
مقامات ايالات متحده اظهار داشته اند اعضای سازمان مجاهدين خلق بايد محل کنونی خود را ترک کنند و به محل جديد و موقتی در نزديکی فرودگاه بغداد نقل مکان کنند تا در آنجا کار انتقال آنها به کشوری ثالث انجام پذيرد. اعضای اين سازمان که حاضر به بازگشت به ايران و يا انتقال به کشور ثالث نباشند، می توانند درخواست پناهندگی کنند.
محل اقامت جديد مجاهدين تحت کنترل دولت عراق و زير نظر سازمان ملل اداره خواهد شد.
مقامهای آمریکایی میگویند مجاهدين خلق در برابر طرح جابجايی خود مقاومت کرده اند اما نشانههای اخير از جانب آنها از اميدهايی در آينده حکايت دارد.
مقامات ايالات متحده همچنين به سازمان مجاهدين خلق نسبت به تهديد به مقاومت در برابر بستن اردوگاه هشدار داده اند و از آنها خواسته اند «واقعبين باشند و مخالفت را کنار گذارند.»
دولت عراق مصمم است تا ۳۱ دسامبر ( ۱۰ ديماه ) اردوگاه اشرف، محل استقرار حدود سه هزار عضو سازمان مجاهدين خلق، را تعطيل کند.
نوری المالکی، نخست وزير عراق، اعلام کرد که تصميم دولت اين کشور برای بستن اردوگاه اشرف در پايان سال جاری ميلادی، غير قابل تجديد نظر است.
به گزارش خبرگزاری فرانسه، نوری المالکی درخواست سازمان ملل متحد برای به تاخير انداختن بستن پايگاه اشرف را رد کردهاست.
سازمان ملل متحد گفته است که هدفش از اين درخواست، جلوگيری از خونريزی است.
نخست وزير عراق به خبرگزاری فرانسه گفت که ساکنان پايگاه اشرف، طرح سازمان ملل متحد را رد کردهاند و مانع از ورود نمايندگان آن سازمان به اين پايگاه شدهاند.
او اضافه کرد: «اين به معنای آن است که آنها يک دسته جنايتکارند و ما هم نمی توانيم به چنين دسته ای اجازه اقامت در عراق را بدهيم.»
آمریکا سازمان مجاهدین خلق را به عنوان یک گروه تروریستی می شناسد.
ارز و طلا در جاده افزایش قیمت ها در ایران سرعت گرفته اند
۱۰۰ تومان افزايش قيمت طی ۴۸ ساعت. اين ساده ترين توصيف از تغييرات قيمت دلار در بازار ارز تهران در دو روز اخير است. ارزش پول رسمی ايالات متحده آمريکا در بازار تهران روز سه شنبه به رقم ۱۴۸۰ تومان رسيد. خبرگزاری اصولگرای فارس روز دوشنبه وضعیت بازار ارز ایران را با تيتر «افسار دلار از دست همه خارج شده است»، توصيف کرده است.
هر چند در دو ماه اخير روند افزايشی قيمت دلار در ايران آغاز شده، اما خيز قيمت اين ارز در بازار تهران در دو روز اخير بيش از روزهای گذشته روند افزايشی شديدی به خود گرفته است.
جمشید اسدی: نگرانی روانی در اين افزايش قيمت موثر بوده است. اما نگرانی روانی خود به خودی نيست. يعنی در حقيقت يک بيماری روانی نيست، بلکه در اثر برخورد نگاه و رويکرد بازيگران اقتصادی و سرمايه گذاران به ساز و کار بازار و به ويژه به خبرهايی است که در مورد اقتصاد ايران، پخش و منتشر می شود.
در چند روز اخير کره جنوبی موضع گيری بسيار روشنی در مورد تحريم های اقتصادی ايران داشته است.
حالا کره جنوبی و ساير کشورهای آسيايی که به لفظ نسبت به تحريم موافقت خودشان را نشان نمی دادند، هر چند که در عمل کارهای موافق با تحريم های بين المللی از خودشان نشان می دادند، امروز به لفظ هم تاييد می کنند و موضع گيری رسمی می کنند.
اين مسئله فضای کسب و کار را در کشور دو چندان می کند و نگرانی های روانی به اين دليل در جامعه ايران افزايش يافته است. وقتی اين نگرانی ها به وجود می آيد، سرمايه گذار و فعال اقتصادی در اقتصاد ملی سرمايه گذاری نمی کند.در آن شرايط است که برای حفظ و نگهداشت پولش به قول فرنگی ها، به يک ارزش های «پناهگاهی» رجوع می کند.
اين ارزش های پناهگاهی در کشور مثل ارز و سکه های قيمتی، سنگ های قيمتی مثل طلا که باز هم اين طلا در خارج از کشور دارای يک ارزشی است، می باشد. در حقيقت يک تقاضای بسيار فزاينده ای ايجاد می شود برای هر چه که غير ملی است.چون به فضای اقتصاد ملی ديگر اطمينان ندارند. اين باعث شده است که تقاضا برای ارز و سنگ های قيمتی بالا برود و چون عرضه برای پاسخگويی به اين افزايش فزاينده تقاضا برای ارز و سنگ های قيمتی کافی نيست، طبعا قيمت آنها هم افزايش می يابد.
شوربختانه بايد گفت که بالاتر از اين هم خواهد رفت.»
روز دوشنبه، همزمان با افزايش قيمت دلار، قيمت سکه و طلا نيز در ايران افزايش يافت. آن چنان که محمد کشتی آرای، ریيس اتحاديه کشوری طلا و جواهر در گفت و گو با خبرگزاری مهر صريحا اعلام کرد، «در چند روز گذشته تمام اقدامات بانک مرکزی برای کاهش قيمت سکه و طلا نتيجه برعکس داشته است.»
صبح دوشنبه بانک مرکزی ايران در تلاشی ديگر برای کاهش قيمت سکه، تصميم چند هفته پيش خود در عرضه ناحدود سکه در بانک ها را لغو و خبر از پيش فروش سکه به مردم در بانک ها داد.
آقای اسدی درباره عملکرد بانک مرکزی و نتيجه تصميم های اين نهاد اصلی کنترل کننده بازار ايران در روزهای اخير اعتقاد دارد:
جمشید اسدی: عليرغم اينکه بانک مرکزی در روزهای اخير بارها گفته بود که ما برای جلوگيری از افزايش قيمت ارز و سکه، خودمان اقدام به عرضه آن می کنيم، بسياری از نظرهای تحليلی بر آن بود که بانک مرکزی قادر به چنين کاری نيست، چون به اندازه کافی نه ارز دارد و نه سکه.
حقيقت اين نيست که بانک مرکزی دو سياست دارد. يک روز ارز و سکه می خواهد بفروشد و يک روز نمی خواهد بفروشد. بلکه بانک مرکزی نه ارز به اندازه کافی دارد برای تقاضای بازيگران اقتصادی در کشور و نه سکه به اندازه کافی دارد.
در نتيجه قيمت اين دو يعنی ارز و سنگ های قيمتی مثل طلا و سکه حتما مرتبا در کشور بالا می رود و بازار سياه آن رشد بيشتری می کند.»
افزايش نرخ طلا و ارز در بازار تهران در حالی روی می دهد که قیمت طلا در بازارهای جهانی روز دوشنبه باز روندی کاهشی داشت و دلار آمريکا هم تا حدودی ارزش خود را در برابر يورو از دست داد.
هر چند در دو ماه اخير روند افزايشی قيمت دلار در ايران آغاز شده، اما خيز قيمت اين ارز در بازار تهران در دو روز اخير بيش از روزهای گذشته روند افزايشی شديدی به خود گرفته است.
گزارش بابک غفوری آذر درباره رشد شتابان قیمت دلار و سکه در بازار ایران
جمشيد اسدی استاد اقتصاد در پاريس در گفت و گو با راديو فردا نگرانی ها روانی بازار از وخيم تر شدن وضعيت کسب و کار در ايران را از دلايل مهم افزايش شديد دلار می داند:جمشید اسدی: نگرانی روانی در اين افزايش قيمت موثر بوده است. اما نگرانی روانی خود به خودی نيست. يعنی در حقيقت يک بيماری روانی نيست، بلکه در اثر برخورد نگاه و رويکرد بازيگران اقتصادی و سرمايه گذاران به ساز و کار بازار و به ويژه به خبرهايی است که در مورد اقتصاد ايران، پخش و منتشر می شود.
در چند روز اخير کره جنوبی موضع گيری بسيار روشنی در مورد تحريم های اقتصادی ايران داشته است.
حالا کره جنوبی و ساير کشورهای آسيايی که به لفظ نسبت به تحريم موافقت خودشان را نشان نمی دادند، هر چند که در عمل کارهای موافق با تحريم های بين المللی از خودشان نشان می دادند، امروز به لفظ هم تاييد می کنند و موضع گيری رسمی می کنند.
اين مسئله فضای کسب و کار را در کشور دو چندان می کند و نگرانی های روانی به اين دليل در جامعه ايران افزايش يافته است. وقتی اين نگرانی ها به وجود می آيد، سرمايه گذار و فعال اقتصادی در اقتصاد ملی سرمايه گذاری نمی کند.در آن شرايط است که برای حفظ و نگهداشت پولش به قول فرنگی ها، به يک ارزش های «پناهگاهی» رجوع می کند.
اين ارزش های پناهگاهی در کشور مثل ارز و سکه های قيمتی، سنگ های قيمتی مثل طلا که باز هم اين طلا در خارج از کشور دارای يک ارزشی است، می باشد. در حقيقت يک تقاضای بسيار فزاينده ای ايجاد می شود برای هر چه که غير ملی است.چون به فضای اقتصاد ملی ديگر اطمينان ندارند. اين باعث شده است که تقاضا برای ارز و سنگ های قيمتی بالا برود و چون عرضه برای پاسخگويی به اين افزايش فزاينده تقاضا برای ارز و سنگ های قيمتی کافی نيست، طبعا قيمت آنها هم افزايش می يابد.
شوربختانه بايد گفت که بالاتر از اين هم خواهد رفت.»
روز دوشنبه، همزمان با افزايش قيمت دلار، قيمت سکه و طلا نيز در ايران افزايش يافت. آن چنان که محمد کشتی آرای، ریيس اتحاديه کشوری طلا و جواهر در گفت و گو با خبرگزاری مهر صريحا اعلام کرد، «در چند روز گذشته تمام اقدامات بانک مرکزی برای کاهش قيمت سکه و طلا نتيجه برعکس داشته است.»
صبح دوشنبه بانک مرکزی ايران در تلاشی ديگر برای کاهش قيمت سکه، تصميم چند هفته پيش خود در عرضه ناحدود سکه در بانک ها را لغو و خبر از پيش فروش سکه به مردم در بانک ها داد.
آقای اسدی درباره عملکرد بانک مرکزی و نتيجه تصميم های اين نهاد اصلی کنترل کننده بازار ايران در روزهای اخير اعتقاد دارد:
جمشید اسدی: عليرغم اينکه بانک مرکزی در روزهای اخير بارها گفته بود که ما برای جلوگيری از افزايش قيمت ارز و سکه، خودمان اقدام به عرضه آن می کنيم، بسياری از نظرهای تحليلی بر آن بود که بانک مرکزی قادر به چنين کاری نيست، چون به اندازه کافی نه ارز دارد و نه سکه.
حقيقت اين نيست که بانک مرکزی دو سياست دارد. يک روز ارز و سکه می خواهد بفروشد و يک روز نمی خواهد بفروشد. بلکه بانک مرکزی نه ارز به اندازه کافی دارد برای تقاضای بازيگران اقتصادی در کشور و نه سکه به اندازه کافی دارد.
در نتيجه قيمت اين دو يعنی ارز و سنگ های قيمتی مثل طلا و سکه حتما مرتبا در کشور بالا می رود و بازار سياه آن رشد بيشتری می کند.»
افزايش نرخ طلا و ارز در بازار تهران در حالی روی می دهد که قیمت طلا در بازارهای جهانی روز دوشنبه باز روندی کاهشی داشت و دلار آمريکا هم تا حدودی ارزش خود را در برابر يورو از دست داد.
آتش سوزی در پالایشگاه اصفهان
ایرنا روز سهشنبه (۲۹ آذر/۲۰ دسامبر) از وقوع آتشسوزی در پالایشگاه اصفهان خبر داد و علت آن را «اشکال فنی» اعلام کرد.
مدیر روابط عمومی شرکت پالایشگاه اصفهان در گفتوگو با این خبرگزاری علت آتشسوزی را «نشت یکی از لولههای شبکه آب خنککننده» خواند.
محمد صادق حاجیان در این باره گفت: «برای رفع نشت آب، تمام بخشهای پالایشگاه بدلیل ارتباط ارگانیك با هم، از سرویس خارج شد تا محل ریزش آب و بخار مهار شود.»
به گفته وی، هم اینك فعالیت تمام بخشهای پالایشگاه اصفهان متوقف شده است تا این مشكل برطرف شود. حاجیان همچنین گفت، حل این مشكل فنی حداقل چندین ساعت طول میكشد.
این مطلب به تایید نظر منصور شیشهفروش، مدیر ستاد مدیریت بحران استان، نیز رسیده است.
آلودگی هوا مدارس اصفهان را تعطیل کرد
مدارس، مهدهای كودك، مراكز آموزش عالی و آموزشگاه های خصوصی، دولتی و غیرانتفاعی شهر اصفهان به دلیل شدت وغلظت آلاینده های هوا درروزهای چهارشنبه و پنجشنبه هفته جاری (۳۰ آذر و اول دی) تعطیل اعلام شد.
منصور شیشهفروش، مدیركل مدیریت بحران استانداری اصفهان، به خبرنگار ایرنا گفت: «علاوه بر شهر اصفهان، مدارس زرینشهر، فولادشهر، مباركه، شاهینشهر، خوراسگان، بهارستان، سگزی و نجفآباد و شهرستانهای برخوار، خمینیشهر و فلاورجان نیز در این دو روز تعطیل است.»
وی افزود : «دستگاه های دولتی، ادارات و شهرداری به جز مراكز خدماتی و بیمارستانی، درمانی و امدادی شهر اصفهان در روز پنجشنبه تعطیل است.»
مدیركل مدیریت بحران استانداری اصفهان اجرای طرح تردد زوج و فرد برای خودروها و کاهش تولیدات صنایع و استفاده نیروگاهها از سوخت گازی را از جمله راهکارهای مقابله با آلودگی هوا برشمرد.
مدیركل مدیریت بحران استانداری اصفهان اجرای طرح تردد زوج و فرد برای خودروها و کاهش تولیدات صنایع و استفاده نیروگاهها از سوخت گازی را از جمله راهکارهای مقابله با آلودگی هوا برشمرد.
به پیشبینی وی، در روزهای پایانی هفته جاری آلودگی هوا به اوج خود خواهد رسید.
بحران شدید در دولت عراق؛ مالکی تهدید به استعفا کرد
نوری مالکی، نخستوزیر عراق که دولتش ائتلافی از گروههای شیعه، سنی و کرد عراق است، روز سهشنبه (۲۹ آذر / ۲۰ دسامبر) تهدید کرد اگر پارلمان از صالح مطلق، یکی از معاونان مالکی، صلب صلاحیت نکند، ظرف دو روز از مقام خود کنارهگیری خواهد کرد.
هدف مالکی از این تهدید آن است که صالح مطلق را وادار به استعفا کند. صالح مطلق معاون نخست وزیر عراق از بلوک پارلمانی "العراقیه" بهرهبری ایاد علاوی است که سکولار و گروههای تشکیلدهنده آن بهطور عمده سنیمذهب هستند.
صالح مطلق یکی از منتقدان سرسخت نوری مالکی است. چند روز پیش او مالکی را به اعمال "بدترین نوع دیکتاتوری" متهم کرد. مطلق گفت، مالکی "دیکتاتورتر" از شخص صدام حسین است که «دستکم زیرساختهای عراق را بهبود بخشید».
حکم جلب برای یکی از معاونان رئیس جمهور
همزمان با تلاش نوری مالکی برای کنار گذاشتن معاون خود، صالح مطلق، دادگاهی در عراق بعدازظهر روز دوشنبه (۲۸ آذر / ۱۹ دسامبر) برای طارق هاشمی، یکی از معاونان جلال طالبانی، رئیس جمهوری عراق، حکم جلب صادر کرد. طارق هاشمی نیز از بلوک سکولار "العراقیه" و سنیمذهب است. او نیز همانند صالح مطلق از منتقدان نوری مالکی، نخستوزیر عراق، بهشمار میرود.
هاشمی متهم به ارتباط با "تروریستها"یی شده که گفته میشود در چندین حمله به مقامهای دولتی و امنیتی عراق دست داشتهاند. این اتهامها بر "اعتراف"های افرادی استوار است که جزو محافظان هاشمی بودهاند.
براساس گزارش تلویزیون دولتی عراق، طارق هاشمی بهطور مشخص متهم است به اینکه اواخر ماه نوامبر در توطئهای به منظور قتل نوری مالکی شرکت داشته است. تلویزیون دولتی عراق همچنین اعترافهای افرادی را پخش کرده که گفته شده محافظان سابق طارق هاشمی بودهاند.
در اعترافهای پخش شده از تلویزیون دولتی عراق این محافظان گفتهاند که هاشمی آنها را برای انجام عملیات تروریستی تشویق میکرده است. مشخص نیست که آیا گفتههای محافظان سابق هاشمی حقیقت دارد یا اینکه آنها با شکنجه و فشار وادار به انجام این اعترافات شدهاند.
طارق هاشمی هنوز بازداشت نشده است. گزارشها حاکی از آن است که او در کردستان عراق بهسر میبرد. برخی رسانههای دولتی در ایران ادعا کردهاند که طارق هاشمی در روز سهشنبه ۲۰ سپتامبر توانسته به ترکیه فرار کند.
پیش از صدور حکم جلب برای طارق هاشمی، نمایندگان بلوک "العراقیه" حضور خود در پارلمان عراق را به حال تعلیق درآوردند. پس از آن وزرای وابسته به بلوک "العراقیه" در کابینه مالکی نیز فعالیت خود را متوقف کردند.
بلوک شیعه به رهبری نوری مالکی، سنیهای سکولار به رهبری ایاد علاوی، و کردها، سه گروه اصلی در عراق هستند که نمایندگانشان در دولت ائتلافی نوری مالکی حضور دارند. این دولت که یک سال پیش و پس از ماهها میانجیگری نمایندگان دولت آمریکا شکل گرفت، هماکنون در برابر بحران خطرناک فروپاشی قرار گرفته است.
هدف مالکی از این تهدید آن است که صالح مطلق را وادار به استعفا کند. صالح مطلق معاون نخست وزیر عراق از بلوک پارلمانی "العراقیه" بهرهبری ایاد علاوی است که سکولار و گروههای تشکیلدهنده آن بهطور عمده سنیمذهب هستند.
صالح مطلق یکی از منتقدان سرسخت نوری مالکی است. چند روز پیش او مالکی را به اعمال "بدترین نوع دیکتاتوری" متهم کرد. مطلق گفت، مالکی "دیکتاتورتر" از شخص صدام حسین است که «دستکم زیرساختهای عراق را بهبود بخشید».
حکم جلب برای یکی از معاونان رئیس جمهور
همزمان با تلاش نوری مالکی برای کنار گذاشتن معاون خود، صالح مطلق، دادگاهی در عراق بعدازظهر روز دوشنبه (۲۸ آذر / ۱۹ دسامبر) برای طارق هاشمی، یکی از معاونان جلال طالبانی، رئیس جمهوری عراق، حکم جلب صادر کرد. طارق هاشمی نیز از بلوک سکولار "العراقیه" و سنیمذهب است. او نیز همانند صالح مطلق از منتقدان نوری مالکی، نخستوزیر عراق، بهشمار میرود.
هاشمی متهم به ارتباط با "تروریستها"یی شده که گفته میشود در چندین حمله به مقامهای دولتی و امنیتی عراق دست داشتهاند. این اتهامها بر "اعتراف"های افرادی استوار است که جزو محافظان هاشمی بودهاند.
براساس گزارش تلویزیون دولتی عراق، طارق هاشمی بهطور مشخص متهم است به اینکه اواخر ماه نوامبر در توطئهای به منظور قتل نوری مالکی شرکت داشته است. تلویزیون دولتی عراق همچنین اعترافهای افرادی را پخش کرده که گفته شده محافظان سابق طارق هاشمی بودهاند.
در اعترافهای پخش شده از تلویزیون دولتی عراق این محافظان گفتهاند که هاشمی آنها را برای انجام عملیات تروریستی تشویق میکرده است. مشخص نیست که آیا گفتههای محافظان سابق هاشمی حقیقت دارد یا اینکه آنها با شکنجه و فشار وادار به انجام این اعترافات شدهاند.
طارق هاشمی هنوز بازداشت نشده است. گزارشها حاکی از آن است که او در کردستان عراق بهسر میبرد. برخی رسانههای دولتی در ایران ادعا کردهاند که طارق هاشمی در روز سهشنبه ۲۰ سپتامبر توانسته به ترکیه فرار کند.
پیش از صدور حکم جلب برای طارق هاشمی، نمایندگان بلوک "العراقیه" حضور خود در پارلمان عراق را به حال تعلیق درآوردند. پس از آن وزرای وابسته به بلوک "العراقیه" در کابینه مالکی نیز فعالیت خود را متوقف کردند.
بلوک شیعه به رهبری نوری مالکی، سنیهای سکولار به رهبری ایاد علاوی، و کردها، سه گروه اصلی در عراق هستند که نمایندگانشان در دولت ائتلافی نوری مالکی حضور دارند. این دولت که یک سال پیش و پس از ماهها میانجیگری نمایندگان دولت آمریکا شکل گرفت، هماکنون در برابر بحران خطرناک فروپاشی قرار گرفته است.
ژاپن به خرید نفت از ایران ادامه میدهد
به گزارش خبرگزاری فرانسه، وزیر امور خارجه ژاپن در دیدار با هیلاری کلینتون، همتای آمریکاییاش، ضمن انتقاد از تحریم بانک مرکزی ایران توسط آمریکا، تاکید کرد که ژاپن به خرید نفت از ایران ادامه خواهد داد.
کوئیچیرو گمبا تصریح کرد: «در ارتباط با قانون اختیارات دفاع ملی (آمریکا) که بانک مرکزی ایران را هدف میگیرد، من دیدگاه خود را بیان کردم که اگر واردات نفت خام از ایران متوقف شود، خطر لطمه به کلیت اقتصاد جهانی وجود دارد.»
هفته گذشته کنگره آمریکا طرحی را تصویب کرد که بر اساس آن تمام شرکتهای مالی و تجاری که با بانک مرکزی ایران وارد قراردادهای انتقال پول، گشایش اعتبارات ارزی و بازرگانی و هر گونه داد و ستد اقتصادی و پولی شوند، در چارچوب قوانین فدرال آمریکا جریمه مالی خواهند شد. همچنین طبق این طرح در صورتی که این عمل تکرار شود، نمایندگیهای این شرکتها در آمریکا به دادگاه فراخوانده میشوند و میتوان آنها را مجازات کرد.
سخنان وزیر امور خارجه ژاپن در حالی بیان میشود که پیشتر مقامات ژاپنی گفته بودند در حال ارزیابی چارچوب روابط تجاری و بانکی با ایران هستند و بررسی خواهند کرد که چه طور این روابط را محدودتر کنند. ظاهرا این محدویتها شامل خرید نفت خام از ایران نمیشود.
معاون سیاسی وزارت امور خارجه آمریکا و معاون وزارت خزانه داری این کشور نیز پیش از این هشدار داده بودند که تحریم بانک مرکزی ایران میتواند در ائتلاف بینالمللی علیه ایران خدشه وارد کند و باعث افزایش بهای نفت شود.
معاون سیاسی وزارت امور خارجه آمریکا در این باره گفته بود: «ما همه با این انگیزهها، احساسات و اهداف که شاهرگ اقتصاد ایران را هدف گرفته موافقیم، فقط یک خطر وجود دارد و آن این است که بهای نفت بالا برود.»
معاون وزارت خزانهداری نیز تصریح کرده بود: «اکنون بیش از هر زمان دیگری لازم است ما طوری عمل کنیم که در ائتلاف بینالمللی خللی وارد نشود.»
معاون سیاسی وزارت امور خارجه آمریکا در این باره گفته بود: «ما همه با این انگیزهها، احساسات و اهداف که شاهرگ اقتصاد ایران را هدف گرفته موافقیم، فقط یک خطر وجود دارد و آن این است که بهای نفت بالا برود.»
معاون وزارت خزانهداری نیز تصریح کرده بود: «اکنون بیش از هر زمان دیگری لازم است ما طوری عمل کنیم که در ائتلاف بینالمللی خللی وارد نشود.»
طبق آمار دولت آمریکا، ژاپن دومین واردکننده نفت ایران بعد از چین است. این کشور روزانه ۳۴۱ هزار بشکه نفت از ایران وارد میکند. هند و کره جنوبی نیز در ردههای بعدی مشتریان آسیایی نفت ایران هستند.
محمدرضا پورشجری از اعدام نمایشی تا محاکمه به اتهام سبالنبی و محاربه
مجتبی سمیعنژاد: میترا پورشجری فرزند محمدرضا پورشجری وبلاگنویس زندانی میگوید: «تا چند روز دیگر پدرم به اتهام “محاربه و سبالنبی” محاکمه میشود و ممکن است وعدهها و تهدیدهای اعدام به واقعیت تبدیل شود. قبل از محاکمه پدرم بارها تهدید به اعدام و صدور این حکم شده و میترسم از اینکه آن اعدامهای نمایشی دوران انفرادی مقدمهای برای صدور این حکم باشد.»
بازداشت، انفرادی طولانی مدت، شکنجه و در پی آن آسیب جسمی وعدم رسیدگی پزشکی، اتهامهای سنگین و حکمهای شدید روند نام آشنایی است که بیشتر زندان سیاسی در ایران آن را تجربه کرده میکنند. روندی که محمدرضا پورشجری وبلاگنویس ۵۱ ساله و نویسنده وبلاگ «گزارش به خاک ایران» آن را با سختیهای مضاعفی تحمل کرده است.
پورشجری بعد از تحمل هفت ماه سلول انفرادی در دادگاه اول خود که دادگاهی غیرعلنی و بدون حضور وکیل برگزاد شد به اتهام «توهین به رهبری» و «اقدام علیه امنیت ملی» به سه سال زندان محکوم شد. در دادگاهی که در چند روز آینده نیز برگزار خواهد شد این وبلاگنویس با اتهام «محاربه» و «سبالنبی» محاکمه خواهد شد.
بازداشت، انفرادی طولانی مدت، شکنجه و در پی آن آسیب جسمی وعدم رسیدگی پزشکی، اتهامهای سنگین و حکمهای شدید روند نام آشنایی است که بیشتر زندان سیاسی در ایران آن را تجربه کرده میکنند. روندی که محمدرضا پورشجری وبلاگنویس ۵۱ ساله و نویسنده وبلاگ «گزارش به خاک ایران» آن را با سختیهای مضاعفی تحمل کرده است.
پورشجری بعد از تحمل هفت ماه سلول انفرادی در دادگاه اول خود که دادگاهی غیرعلنی و بدون حضور وکیل برگزاد شد به اتهام «توهین به رهبری» و «اقدام علیه امنیت ملی» به سه سال زندان محکوم شد. در دادگاهی که در چند روز آینده نیز برگزار خواهد شد این وبلاگنویس با اتهام «محاربه» و «سبالنبی» محاکمه خواهد شد.
متیرا پورشجری دختر این این وبلاگنویس در این مورد برگزاری این دادگاه به «خانه حقوق بشر ایران» گفت: «روز چهار شنبه آخرین دادگاه پدرم به اتهام «سبالنبی» و «محاربه» در شعبه ۱۰۹ دادگاه انقلاب کرج برگزار خواهد شد. قرار بود این دادگاه در تاریخ یکم تیر ماه امسال برگزار شود که قاضی دادگاه آقای غلام سرابی آن را به ۳۰ آذر ماه موکول کرد.»
وی در مورد وضعیت پدرش در این مدت زندان گفت: «در این ۱۶ ماه بازداشت خیلی بلا بر سر پدرم آمده و خیلی آزار دیده است که بسیاری از رسانهها حتا از آن اطلاع نیز نداشتهاند. بدون هیچ دلیلی چند ماه قبل پدرم از از زندان رجاییشهر به زندان قزلحصار منتقل کردهاند و ایشان الان در این زندان هستند. وضعیت جسمی پدرم بسیار بد است، از بیماری کلیه و ناراحتی گوارشی رنج میبرد. به خاطر شکنجههایی که شد و ضربهای که به سرش زده شده، از ناحیه سر آسیب دیده است. به طوری که چندین بار در زندان بیهوش شده و به سختی قادر به حرکت کردن بود. با این وضعیت از امکانات پزشکی و رسیدگی پزشکی لازم هم برخودار نیست.»
میترا پورشجری با نقض حقوق پدرش اشاره میکند و اینکه از حقوق قانونی خود مثل داشتن وکیل محروم بوده است: «از ابتدای بازداشت ایشان از داشتن وکیل محروم بوده است و هر کدام از وکلا مثل آقایان شریف و دادخواه برای گرفتن وکالت ایشان به دادگاه مراجعه کردهاند، اجازه گرفتن پرونده را پیدا نکردند. قاضی دادگاه حتا به پدرم گفت که نمیتواند این وکلا را داشته باشد و باید وکیل تسخیری بگیرد، اما او حاضر نشده که وکیل تسخیری داشته باشد. این در حالی است که اتهام پدرم یک اتهام سنگین است که حکم اعدام در پی دارد، حکمی که مسئولین قضایی او را به آن تهدید هم میکنند. اما با این وجود او حق داشتن وکیل ندارد.»
از میترا پورشجری در مورد نحوه بازداشت پدرش سوال کردم که وی پاسخ داد: «پدرم، محمدرضا پورشجری در تاریخ ۲۱ شهریور ماه ۱۳۸۹ در منزلش در کرج بازداشت شد. او را بعد از بازداشت به سلولهای انفرادی زندان رجاییشهر منتقل کردند. مدت هفت ماه پدرم در سلول انفرادی مورد شکنجه و آزار و اذیت قرار گرفت. آنقدر فشار این شکنجهها شدید بوده که وی یکبار در زندان با شیشه عینکش دست به خودکشی میزند. این شکنجهها موجب آسیب به سرش شد که وضعیت جسمی بدش در زندان به همین خاطر است. حتا او را دو بار میبرند و به صورت نمایشی اعدام میکنند. وی در زندان مدام به خاطر همین ضربهای که سرش وارد شده بیهوش میشود. چند ماه قبل به هوای اینکه او را به بیمارستان منتقل می کنند، از زندان رجاییشهر بیرون آوردند، اما بعد فهمیدیم که به جای بیمارستان پدرم را به زندان قزلحصار منتقل کردهاند و اصلا هیچ وقت به بیمارستان منتقل نشده است.»
پورشجری در مورد شکنجهها و اعدام نمایشی بیشتر توضیح داد و گفت: «پدرم را هر روز در دوران هفت ماه انفرادی به بازجویی میبردند و مورد بازجویی و فشارهای جسمی و روحی شدید قرار میدادند. پدرم تعریف کرد که نزدیک به ۲۰ بار او را به جایی شبیه دادگاه که چهار روحانی در آن حضور داشتند بردند. در بازجوییها مدام به او فحاشی میکردند. خودش میگفت که آنقدر سیلی و شوکر به او زدند و فشارهای روانی به او تحمیل شد که در ماه دوم بازداشت دست به خودکشی زده است. چون شنیده بود که اگر دست به خودکشی بزند فشارها و شکنجهها نسبت به زندانی کمتر میشود.
بعد از خودکشی وی را به بهداری منتقل میکنند و او را از مرگ نجات میدهند. حتا او را با ضرب و شتم در همان حال از بیهوشی در میآورند و به او می گویند که تنها به این دلیل تو را نجات دادیم که میخواهیم خودمان اعدامت کنیم و صندلی را از زیر پایت بکشیم. این مساله هست که برای ما لذت بخش است. قبل از دو بار اجرای حکم نمایشی اعدام حتا به او میگویند که برای دخترت وصیتنامه بنویس. این اعدام نمایشی بسیار او را از نظر روحی تحت فشار قرار داده بود.»
میترا پورشجری با اشاره به اینکه تا مدتها بعد از بازداشت پدرش از وضعیت و محل نگهداری وی مطلع نبوده، گفت: « بعد از چند روز غیبت پدرم و خاموشی چراغهای خانهاش، همسایهها که از غیبت او به خاطر تنها زندگی کردنش شک میکنند، وارد خانه میشوند و میبینند که خانه به هم ریخته است. بعد از اینکه من از مشهد به تهران آمدم و وضعیت خانه را دیدم، متوجه شدم که بازداشت شده، اما تا هفت ماهی که وی در سلولهای انفرادی زندان رجاییشهر بود، هیچ اطلاعی از وضعیت او نتوانتسیم به دست بیاوریم. در تمام آن هفت ماه به هر جایی که میشد مراجعه کردیم، حتا بارها به زندان رجاییشهر مراجعه کردیم، اما میگفتند نام چنین زندانی در لیست زندان نیست، این در حالی بود که ما فهمیده بودیم که او در زندان رجاییشهر است، اما کسی پاسخ ما را نمیداد. من زمانی از وضعیت پدرم اطلاع پیدا کردم که خود من را به ستاد خبری اطلاعات مشهد احضار کردند. آنجا بود که من فهمیدم پدر کجا است و در چه شرایطی به سر میبرد.»
پیگیریهای دختر این وبلاگنویس اما نتیجهای تاکنون در برنداشته و به جای آن خود مورد تهدید قرار گرفته است. وی در این خحصوص میگوید: «من به همه جا مراجعه کردهام، پیش دادستان کرج، قاضی دادگاه، دادیار و اجرای احکام زندان و هر جایی که لازم بوده برای پدرم رفتهام بسیاری از مسئولین پدرم را به گرفتن حکم اعدام تهدید کردهاند. میگویند اتهامش محاربه است و حکمش اعدام است. چنین آدمی حق هیچ چیزی را ندارد. حتا خود من نیز بارها تهدید شدهام که اعدام میکنند. میگویند تو هم مثل پدرت هستی. حتا یکبار به من اتهام زدند که بهایی هستم. چند بار در ستاد خبری اطلاعات در مشهد مورد بازجوییهای سه چهار ساعته قرار گرفتم. میگفتند که نباید به هیچ عنوان با رسانهها صحبتی کنم. حتا میگفتند که پدرت اعدام خواهد شد و تو بهتر است که از ایران بروی.»
میترا پورشجری در مورد وضعیتش پدرش در زندان قزلحصار به خبرنگار «خانه حقوق بشر ایران» گفت: «پدرم در حال حاضر در یک اتاق چهل نفری همراه با زندانیان معتاد نگهداری میشود، قبلا اعتراض کرده بود که چرا باید در بندی باشد که زندانیان آنجا قاتلان و اشرار هستند. بعد از این اعتراضها او را به اینجا منتقل کرده و حالا در کنار زندانیان معتاد به سر میبرد. هفته پیش نیز مأمورین زندان پدرم را در زندان قزلحصار مورد ضرب و شتم قرار داده و به او شوکر زده بودند. دلیلشان هم این بوده که در زندان نماز نمیخواند. این ضرب و شتم برای پدرم با آن وضعیت جسمی بسیار خطرناک است و حال او را بدتر کرده است.»
میترا پورشجری در پایان به «خانه»ی ما گفت: «در این ۱۶ ماه به من و پدرم خیلی سخت گذشته است، من از بسیاری از گروهها و رسانهها درخواست کمک کردم، اما در این مدت خیلی کم در مورد وضعیت پدرم اطلاعرسانی شد و گروههای مدافع حقوق بشر پیگیری کردند. من از آنها میخواهم که به پدرم کمک کنند. تا چند روز دیگر پدرم به اتهام «محاربه و سبالنبی» محاکمه میشود و ممکن است وعدهها و تهدیدهای اعدام به واقعیت تبدیل شود. قبل از محاکمه پدرم بارها تهدید به اعدام و صدور این حکم شده و میترسم از اینکه آن اعدامهای نمایشی دوران انفرادی مقدمهای برای صدور این حکم باشد از همه گروهها و مدافعان حقوق بشر میخواهم که به وضعیت پدرم توجه کنند و ما را تنها نگذارند.»
وی در مورد وضعیت پدرش در این مدت زندان گفت: «در این ۱۶ ماه بازداشت خیلی بلا بر سر پدرم آمده و خیلی آزار دیده است که بسیاری از رسانهها حتا از آن اطلاع نیز نداشتهاند. بدون هیچ دلیلی چند ماه قبل پدرم از از زندان رجاییشهر به زندان قزلحصار منتقل کردهاند و ایشان الان در این زندان هستند. وضعیت جسمی پدرم بسیار بد است، از بیماری کلیه و ناراحتی گوارشی رنج میبرد. به خاطر شکنجههایی که شد و ضربهای که به سرش زده شده، از ناحیه سر آسیب دیده است. به طوری که چندین بار در زندان بیهوش شده و به سختی قادر به حرکت کردن بود. با این وضعیت از امکانات پزشکی و رسیدگی پزشکی لازم هم برخودار نیست.»
میترا پورشجری با نقض حقوق پدرش اشاره میکند و اینکه از حقوق قانونی خود مثل داشتن وکیل محروم بوده است: «از ابتدای بازداشت ایشان از داشتن وکیل محروم بوده است و هر کدام از وکلا مثل آقایان شریف و دادخواه برای گرفتن وکالت ایشان به دادگاه مراجعه کردهاند، اجازه گرفتن پرونده را پیدا نکردند. قاضی دادگاه حتا به پدرم گفت که نمیتواند این وکلا را داشته باشد و باید وکیل تسخیری بگیرد، اما او حاضر نشده که وکیل تسخیری داشته باشد. این در حالی است که اتهام پدرم یک اتهام سنگین است که حکم اعدام در پی دارد، حکمی که مسئولین قضایی او را به آن تهدید هم میکنند. اما با این وجود او حق داشتن وکیل ندارد.»
از میترا پورشجری در مورد نحوه بازداشت پدرش سوال کردم که وی پاسخ داد: «پدرم، محمدرضا پورشجری در تاریخ ۲۱ شهریور ماه ۱۳۸۹ در منزلش در کرج بازداشت شد. او را بعد از بازداشت به سلولهای انفرادی زندان رجاییشهر منتقل کردند. مدت هفت ماه پدرم در سلول انفرادی مورد شکنجه و آزار و اذیت قرار گرفت. آنقدر فشار این شکنجهها شدید بوده که وی یکبار در زندان با شیشه عینکش دست به خودکشی میزند. این شکنجهها موجب آسیب به سرش شد که وضعیت جسمی بدش در زندان به همین خاطر است. حتا او را دو بار میبرند و به صورت نمایشی اعدام میکنند. وی در زندان مدام به خاطر همین ضربهای که سرش وارد شده بیهوش میشود. چند ماه قبل به هوای اینکه او را به بیمارستان منتقل می کنند، از زندان رجاییشهر بیرون آوردند، اما بعد فهمیدیم که به جای بیمارستان پدرم را به زندان قزلحصار منتقل کردهاند و اصلا هیچ وقت به بیمارستان منتقل نشده است.»
پورشجری در مورد شکنجهها و اعدام نمایشی بیشتر توضیح داد و گفت: «پدرم را هر روز در دوران هفت ماه انفرادی به بازجویی میبردند و مورد بازجویی و فشارهای جسمی و روحی شدید قرار میدادند. پدرم تعریف کرد که نزدیک به ۲۰ بار او را به جایی شبیه دادگاه که چهار روحانی در آن حضور داشتند بردند. در بازجوییها مدام به او فحاشی میکردند. خودش میگفت که آنقدر سیلی و شوکر به او زدند و فشارهای روانی به او تحمیل شد که در ماه دوم بازداشت دست به خودکشی زده است. چون شنیده بود که اگر دست به خودکشی بزند فشارها و شکنجهها نسبت به زندانی کمتر میشود.
بعد از خودکشی وی را به بهداری منتقل میکنند و او را از مرگ نجات میدهند. حتا او را با ضرب و شتم در همان حال از بیهوشی در میآورند و به او می گویند که تنها به این دلیل تو را نجات دادیم که میخواهیم خودمان اعدامت کنیم و صندلی را از زیر پایت بکشیم. این مساله هست که برای ما لذت بخش است. قبل از دو بار اجرای حکم نمایشی اعدام حتا به او میگویند که برای دخترت وصیتنامه بنویس. این اعدام نمایشی بسیار او را از نظر روحی تحت فشار قرار داده بود.»
میترا پورشجری با اشاره به اینکه تا مدتها بعد از بازداشت پدرش از وضعیت و محل نگهداری وی مطلع نبوده، گفت: « بعد از چند روز غیبت پدرم و خاموشی چراغهای خانهاش، همسایهها که از غیبت او به خاطر تنها زندگی کردنش شک میکنند، وارد خانه میشوند و میبینند که خانه به هم ریخته است. بعد از اینکه من از مشهد به تهران آمدم و وضعیت خانه را دیدم، متوجه شدم که بازداشت شده، اما تا هفت ماهی که وی در سلولهای انفرادی زندان رجاییشهر بود، هیچ اطلاعی از وضعیت او نتوانتسیم به دست بیاوریم. در تمام آن هفت ماه به هر جایی که میشد مراجعه کردیم، حتا بارها به زندان رجاییشهر مراجعه کردیم، اما میگفتند نام چنین زندانی در لیست زندان نیست، این در حالی بود که ما فهمیده بودیم که او در زندان رجاییشهر است، اما کسی پاسخ ما را نمیداد. من زمانی از وضعیت پدرم اطلاع پیدا کردم که خود من را به ستاد خبری اطلاعات مشهد احضار کردند. آنجا بود که من فهمیدم پدر کجا است و در چه شرایطی به سر میبرد.»
پیگیریهای دختر این وبلاگنویس اما نتیجهای تاکنون در برنداشته و به جای آن خود مورد تهدید قرار گرفته است. وی در این خحصوص میگوید: «من به همه جا مراجعه کردهام، پیش دادستان کرج، قاضی دادگاه، دادیار و اجرای احکام زندان و هر جایی که لازم بوده برای پدرم رفتهام بسیاری از مسئولین پدرم را به گرفتن حکم اعدام تهدید کردهاند. میگویند اتهامش محاربه است و حکمش اعدام است. چنین آدمی حق هیچ چیزی را ندارد. حتا خود من نیز بارها تهدید شدهام که اعدام میکنند. میگویند تو هم مثل پدرت هستی. حتا یکبار به من اتهام زدند که بهایی هستم. چند بار در ستاد خبری اطلاعات در مشهد مورد بازجوییهای سه چهار ساعته قرار گرفتم. میگفتند که نباید به هیچ عنوان با رسانهها صحبتی کنم. حتا میگفتند که پدرت اعدام خواهد شد و تو بهتر است که از ایران بروی.»
میترا پورشجری در مورد وضعیتش پدرش در زندان قزلحصار به خبرنگار «خانه حقوق بشر ایران» گفت: «پدرم در حال حاضر در یک اتاق چهل نفری همراه با زندانیان معتاد نگهداری میشود، قبلا اعتراض کرده بود که چرا باید در بندی باشد که زندانیان آنجا قاتلان و اشرار هستند. بعد از این اعتراضها او را به اینجا منتقل کرده و حالا در کنار زندانیان معتاد به سر میبرد. هفته پیش نیز مأمورین زندان پدرم را در زندان قزلحصار مورد ضرب و شتم قرار داده و به او شوکر زده بودند. دلیلشان هم این بوده که در زندان نماز نمیخواند. این ضرب و شتم برای پدرم با آن وضعیت جسمی بسیار خطرناک است و حال او را بدتر کرده است.»
میترا پورشجری در پایان به «خانه»ی ما گفت: «در این ۱۶ ماه به من و پدرم خیلی سخت گذشته است، من از بسیاری از گروهها و رسانهها درخواست کمک کردم، اما در این مدت خیلی کم در مورد وضعیت پدرم اطلاعرسانی شد و گروههای مدافع حقوق بشر پیگیری کردند. من از آنها میخواهم که به پدرم کمک کنند. تا چند روز دیگر پدرم به اتهام «محاربه و سبالنبی» محاکمه میشود و ممکن است وعدهها و تهدیدهای اعدام به واقعیت تبدیل شود. قبل از محاکمه پدرم بارها تهدید به اعدام و صدور این حکم شده و میترسم از اینکه آن اعدامهای نمایشی دوران انفرادی مقدمهای برای صدور این حکم باشد از همه گروهها و مدافعان حقوق بشر میخواهم که به وضعیت پدرم توجه کنند و ما را تنها نگذارند.»
جـــرس:
در ادامه حملات حامیان دولت به هاشمی رفسنجانی، رییس شورای فرهنگی نهاد ریاست جمهوری و از متهمان و بازداشت شدگان موسوم به "جریان انحرافی"، معتقد است که نامگذاری این جریان "ساخته هاشمی رفسنجانی است و پیروان واقعی ولایت مراقب باشند که مخالفت با دولت به ضرر نظام و مردودین فتنه تمام نشود."
عباس امیری فر، امام جماعت نهاد ریاست جمهوری و فردی که قرار بود بعد از برکناری حیدر مصلحی از وزارت اطلاعات، به جای وی به مصدر وزارت برسد، در گفتگو با شبکه «ایران»، مدعی شد که جریان موهوم انحرافی ساخته هاشمی رفسنجانی است .
امیری فر که چندی پیش به دلیل نزدیکی با "جریان انحرافی" و توزیع فیلم "ظهور نزدیک است"، در گفت وگو با شبکه ایران، سیاست های هاشمی رفسنجانی در قبال دولت را "غیرشفاف" خواند و ادعا کرد: "هاشمی از ابتدا و به خاطر شکستی که مقابل احمدی نژاد در انتخابات سال ۸۴ متحمل شده بود سیاست تقابل را در پیش گرفت، چنانچه در انتخابات ۸۸ به رغم توصیه رهبری موضع گیری شفافی نداشت و حتی هم سو با کسانی که انتخابات را زیر سوال بردند حرکت کرد."
این فرد نزدیک به رئیس دولت مدعی شد: "هاشمی حتی پا را فراتر گذاشته و با ارسال نامه بدون سلام به حضرت آقا و مقایسه رییس جمهور مکتبی و مورد تایید رهبری با بنی صدر که گلایه تمام دوستداران ولایت و انقلاب را به همراه داشت، در حقیقت چنین مقایسه ای ظلم آشکار به تمام ملت بود. "
روز گذشته نیز، علی اکبر جوانفکر، مشاور محمود احمدی نژاد و مدیر مسئول ارگان رسمی دولت گفته بود "جنجال گسترده و تبلیغاتی درباره ماجرای بیاساس و موهوم جریان انحرافی، یک کار مدیریت شده از سوی هاشمی و از عوامل اصلی و محرک جریان فتنه ۸۸ است."
علی اکبر جوانفکر طی یادداشتی در روزنامه ایران، به زعم خود به علت یابی "انتشار نامه های خصوصی رهبری به احمدی نژاد" پرداخته و از "نقش عوامل هاشمی رفسنجانی" در این خصوص سخن گفته و مدعی شده بود: ... جنجال گسترده و تبلیغاتی درباره ماجرای بیاساس و موهوم جریان انحرافی، یک کار مدیریت شده از سوی هاشمی و از عوامل اصلی و محرک جریان فتنه است، اما این هشدارها و انذارها نه تنها مدعیان اصولگرایی را از خواب غفلت بیدار نکرد بلکه به جای مواجهه با حقیقت و درک این واقعیت که آنها در میدان جریان فتنه سرگرم بازیگری هستند، ترجیح دادهاند که با گریز از حقیقت، همچنان بر طبل توخالی جریان انحرافی ساخته و پرداخته هاشمی رفسنجانی بکوبند."
بازداشت محمد حسین محبوبیان، فعال دانشجویی دانشگاه آزاد و مسئول نشریه تلنگر
خبرگزاری هرانا - محمدحسین محبوبیان، از فعالان دانشجویی دانشگاه آزاد واحد تهران، روز شنبه هفته جاری، در مقابل درب دانشگاه توسط ماموران لباس شخصی بازداشت و به محلی نامعلوم منتقل شده است.
به گزارش کمیته گزارشگران حقوق بشر، محمدحسین محبوبیان، فعال دانشجویی و از مسئولین نشریه دانشجویی «تلنگر»، که هفته گذشته توسط حراست دانشگاه آزاد واحد تهران احضار و مورد پرس و جو قرار گرفته بود، بعد از ظهر روز شنبه ۲۶ آذر ماه ۱۳۹۰، هنگام خروج از دانشگاه، توسط سرنشینان یک خودرو که یکی از آنان مجهز به بیسیم بود، متوقف و بعد از لحظاتی گفتگو، با توسل به زور، وی را سوار خودرو کرده و از محل دور شده اند.
بر اساس این گزارش، هنگام دستگیری و توسط به زور برای انتقال محبوبیان، دو تن از ماموران لباس شخصی موتور سوار، مانع از حضور و تجمع دانشجویانی شدند که شاهد بازداشت این فعال دانشجویی بودند.
این در حالی است که هنوز از علت دستگیری، محل بازداشت و سرنوشت این فعال دانشجویی خبری منتشر نشده و مراجعات خانواده وی به دادگاه انقلاب، نتیجه ای در بر نداشته است.
گفتنی است، طی هفته های اخیر و در آستانه روز دانشجو، گروهی از فعالان دانشجویی و دانشجویان دانشگاههای مختلف ایران مورد تهدید، احضار و بازداشت قرار گرفته و برای گروهی از آنان نیز، احکام انضباطی و قضایی صادر شده بود.
بر اساس این گزارش، هنگام دستگیری و توسط به زور برای انتقال محبوبیان، دو تن از ماموران لباس شخصی موتور سوار، مانع از حضور و تجمع دانشجویانی شدند که شاهد بازداشت این فعال دانشجویی بودند.
این در حالی است که هنوز از علت دستگیری، محل بازداشت و سرنوشت این فعال دانشجویی خبری منتشر نشده و مراجعات خانواده وی به دادگاه انقلاب، نتیجه ای در بر نداشته است.
گفتنی است، طی هفته های اخیر و در آستانه روز دانشجو، گروهی از فعالان دانشجویی و دانشجویان دانشگاههای مختلف ایران مورد تهدید، احضار و بازداشت قرار گرفته و برای گروهی از آنان نیز، احکام انضباطی و قضایی صادر شده بود.
پناهنده مسترد شده از سوریه در زندان دزفول بسر میبرد
خبرگزاری هرانا – غلام عباس ساکی از اقلییت قومی عرب خوزستان که در سال ۸۲ از کشور سوریه به ایران مسترد شده بود پس از هشت سال حبس در شرایط وخیمی در زندان دزفول نگهداری می شود.
به گزارش منابع حقوق بشری، این زندانی سیاسی ۴۵ ساله که از پناهندگان سیاسی سوریه در سال ۸۲ بود علی رغم قبولی از سوی سازمان ملل توسط دولت سوریه به ایران مسترد شد.
وی که در بدو انتقال به ایران به بند ۲۰۹ زندان اوین منتقل شد در طی ۸ سال گذشته در زندان ها و بازداشتگاه های مختلف کشور از جمله زندان کارون اهواز، بازداشتگاه گلف اهواز بسر برده است وی که اخیرا به زندان دزفول منتقل شده است در میان زندانیان پرخطر و در بند معتادین نگهداری می شود.
مدت محکومیت این زندانی نامشخص است و از اتهامات وی اطلاعی در دست نیست.