بهشت مهدوی کنی، دوزخ مصباح
مجتبی واحدی
روی سخن اين يادداشت نه با طرفداران تفکر مصباح يزدی است و نه با کسانی که در روزهای پايانی عمر مهدوی کنی او را به رياست خبرگانِ خفته، دلخوش کردهاند. مخاطب اين يادداشت، تنها کسانی هستند که به دليل قدرت فريبکاری کارگزاران کشور، جذب ايشان شده و حمايت از حاکميت فعلی را عين دفاع از اسلام میدانند
ويژه خبرنامه گويا
خبرگزاریهای مدعی اصولگرايی ديروز با آبوتابی وصفناشدنی از تشکيل اولين جلسه هيئت رئيسه مجلس خبرگان به رياست آقای مهدوی کنی خبر داده اند. البته بايد به آنها حق داد که اينقدر مشعوف باشند زيرا حدود يک ماه قبل، حضور مهدوی کنی در جلسهای که مقرر شده بود در آن رياست خبرگان به او تقديم شود اولأ با تأخير فراوان انجام شد و ثانیأ آنچه از رياست چند دقيقهای رئيس منصوب و منتسب بر «خبرگانِ امر بر» در خاطرهها باقی ماند چيزی جز چهرهی رنجور و صدای لرزان او نبود. پس خبرنويسان اصولگرا حق دارند خوشحال باشند که او توانسته بر صندلی رفسنجانی در دفتر رياست خبرگان تکيه زند و دستوراتی برای همه مسلمانان جهان صادرکند.
نکته جالب در سخنرانی تاريخی آقای مهدوی کنی آن است که او حتی يک کلام در مورد ايران صحبت نکرده و گويی از نظر رئيس منصوب خبرگان، نه در جامعه ايران مشکل اقتصادی وجود دارد و نه تهديدی متوجه کشور میباشد.
در سخنان مهدوی کنی نه ادعای اخير اغلب اصولگرايان در خصوص بدهکاری يکهزار و دويست ميليارد تومانی خريدار پژوی احمدینژاد به بانکهای کشور و ارتباطات ويژهی او با اطرافيان احمدینژاد مورد توجه قرار گرفته و نه اعتراض بسيای از مردم و نمايندگان مجلس نسبت به ۱۰ برابر شدن قيمت گاز و گرانی سرسامآور ساير کالاها و خدمات.
اينکه در دولت سوگلی رهبری برای نخستين بار در سه دههی اخير سال جديد آغاز شده اما هنوز بررسی بودجه در مجلس آغاز نشده نيز برای رئيس مجلس خبرگان اهميتی نداشته است. مهدوی کنی حتی در مورد تهديد نظامی ايران توسط عربستان سعودی، توهين علنی سران اردن به مقامات جمهوری اسلامی بعد از دعوت حقارتآميز احمدینژاد از پادشاه آن کشور، متهم شدن دولت ايران به جاسوسی در کويت و بحرين و مشکلات روزافزون برای معاملات و مراودات ايران در خارج از کشور، سخنی نگفته است.
شور و هيجان «رئيس بیرمقِ خبرگان» برای اظهار نظر در مورد جنبشهای مردمی در ساير کشورها و سکوت مطلق او نسبت به وقايع مهم داخلی نشان میدهد رئيس مجلسی که قرار است بر عملکرد رهبری نظارت و در صورت لزوم با ضعفهای او برخورد کند نه تنها هيچ نقطهی سياه يا خاکستری در عملکرد آقای خامنهای نيافته بلکه بهطور کلی سيستم مديريت اجرايی، تقنينی و قضايی کشور را از هرگونه نقص و کمبودی مبرا میبيند و گمان میکند امروز ايران در ظل رهبری ولی فقيه به بهشت موعود تبديل شده است؛ پس به شکرانه تبديل ايران به جنتالمأوی، مجلس خبرگان ايران و رئيس آن بايستی برای «اعزام اجباری» ساکنان کشورهای ديگر به بهشت نسخهپيچی نمايند.
سخنان اخيرمهدوی کنی مرا بهياد يکی از سخنرانیهای مهدی کروبی در آستانه انتخابات پُرافتضاح بيستودوم خرداد انداخت که «بعضی آقايان طوری صحبت میکنند که گويی ايران را به بهشت برين تبديل کرده اند».
امروز کروبی از دسترسی به اخبار کشور محروم است تا ببيند در «ايرانِ احمدینژادزده» از يک طرف رئيس مجلس خبرگان دچار توهم «بهشتپنداری» است و از سوی ديگر، نتيجهی شش سال حاکميت مطلق احمدینژاد و حمايتهای بیمنطق رهبری از او کار را به جايی رسانده که بسياری از افراد اگرچه هيچ ارادتی به کروبی ندارند اما مانند شيخ شجاع، بر اين باورند که مديريت فعلی، نه تنها ايران را به «بهشت برين» تبديل نکرده بلکه دور نيست روزی که زندگی بسياری از مردم بیگناه رنگوبوی دوزخ سوزان پيدا نمايد.
امروزه فرياد اغلب نمايندگان مجلس، تعداد زيادی از مراجع تقليد، مداحانی که تا چندی قبل مجيزگوی احمدینژاد بودند و حتی بسياری از نيروهای سرکوبگر که ولخرجیهای بیسابقهی احمدینژاد آنها را به طرف او جذب کرده بود، بلند است و از انواع فسادهای مالی، سياسی و فرهنگی در کشور سخن میگويند.
در ميان همهی کسانی که شرايط کشور را بسيار خطرناک میپندارند سخنان مصباح يزدی از آن جهت اهميت بيشتری دارد که دقيقأ همزمان با نسخهنويسی مهدوی کنی برای آزادیخواهان منطقه بيان شده است.
مصباح يزدی همان شيخ مجيزگوی است که چند سال قبل، خود را بر روی پاهای رهبری انداخت و تلاش کرد پای او را ببوسد. مصباح يزدی چندی قبل هم نعمت وجود آقای خامنهای را از مجموع همهی نعمات مادی که خداوند در اختيار بندگان خود قرار داده بالاتر دانست. همين آقای مصباح يزدی اکنون بهصورت تلويحی همهی ادعاها در مورد منحصربهفرد بودن رهبریهای آقای خامنهای را به کناری نهاده و بر اساس استانداردهای مورد نظر خويش چهرهای کاملأ جهنمی ازايران ترسيم مینمايد.
بخشی از سخنرانی دو روز قبل مصباح يزدی به نقل از سايت اطلاعرسانی دفتر او به اين شرح است:
«خطری که من احساس میکنم شديدترين خطری است که تا بهحال اسلام را تهديد کرده است و آن هم از سوی نفوذیهايی است که در بين خودیها در حال رشد هستند. ….امروزه در درون جامعهی ما تشکيلاتی فراماسونری در حال شکل گرفتن است، و همانطور که در دوران مشروطه، فراماسونری با شعار قرآن و اسلام پيش آمد، امروز نيز فراماسونری با شعارهای انقلاب و اسلام جلوه میکند و تحت پوشش آن حرف خود را بيان میکند، يعنی قالب را حفظ و محتوا را عوض میکند. …اگر تنبلی کنيم زمانی از خواب غفلت بيدار میشويم که تيرگی فتنه همهجا را فراگرفته است و میبينيم همان کسانی فتنه را آغاز کردهاند که خود پرورش دادهايم.»
«خطری که من احساس میکنم شديدترين خطری است که تا بهحال اسلام را تهديد کرده است و آن هم از سوی نفوذیهايی است که در بين خودیها در حال رشد هستند. ….امروزه در درون جامعهی ما تشکيلاتی فراماسونری در حال شکل گرفتن است، و همانطور که در دوران مشروطه، فراماسونری با شعار قرآن و اسلام پيش آمد، امروز نيز فراماسونری با شعارهای انقلاب و اسلام جلوه میکند و تحت پوشش آن حرف خود را بيان میکند، يعنی قالب را حفظ و محتوا را عوض میکند. …اگر تنبلی کنيم زمانی از خواب غفلت بيدار میشويم که تيرگی فتنه همهجا را فراگرفته است و میبينيم همان کسانی فتنه را آغاز کردهاند که خود پرورش دادهايم.»
البته برای اکثر مردم ايران نه دغدغههای مداخلهجويانهی مهدوی کنی نسبت به کشورهای منطقه، ارزش و اهميتی دارد و نه اظهارات ظاهراً ضد فراماسونری مصباح يزدی! زيرا هر دوی آنها چشمان خود را بر علت اصلی همهی نابسامانیهای اقتصادی، سياسی و بينالمللی که دستاورد مديريت کلان آقای خامنهای بر کشور است؛ بستهاند و اگر سخنی در تأييد يا اعتراض به وضعيت فعلی بيان میکنند تنها با هدف حفظ يا افزايش سهم خود در قدرت و حکومت است.
روی سخن اين يادداشت هم نه با طرفداران تفکر مصباح يزدی است و نه با کسانی که در روزهای پايانی عمر مهدوی کنی او را به رياست خبرگانِ خفته، دلخوش کردهاند. مخاطب اين يادداشت، تنها کسانی هستند که به دليل قدرت فريبکاری کارگزاران کشور، جذب ايشان شده و حمايت از حاکميت فعلی را عين دفاع از اسلام میدانند. خوب است اينان لختی بينديشند و ببينند «ايران امروز همان بهشت برين است که رئيس مجلس خبرگان را از هرگونه هشدار يا تذکر در مورد مسائل داخلی، بینياز کرده» يا «در حال تبديل به دوزخ سوزانی است که خطر آن در چشمان مصباح يزدی، بزرگترين خطر از صدر اسلام تاکنون میباشد؟»
جرس:
مقام های آمريکايی میگويند که جمهوری اسلامی ايران برای سرکوب معترضان هوادار دموکراسی در سوريه به طور مخفيانه به رژيم بشار اسد کمک میکند.
به گزارش رادیو فردا، اين مقامها اعلام کردهاند که تهران از طريق کمک و مشاوره در زمينه کنترل اعتراضها، بستن وبسايتها، رديابی استفاده کاربران سوری از اينترنت، تلفن همراه و همچنين ارسال پيغامهای کوتاه با مقامهای سوريه همکاری میکند.
بر اساس گزارش روزنامه آمريکايی «وال استريت جورنال»، مقامهای اطلاعاتی آشنا به مسائل خاورميانه گفتهاند که بر اساس شنود و ردگيری ارتباطات مسئولان جمهوری اسلامی، تهران فعالانه در جستجوی راههايی برای کمک به شيعيان تندرو در بحرين و يمن است.
اين روزنامه میافزايد که هدف جمهوری اسلامی ايران بیثبات کردن اوضاع در کشورهای متحد قديمی آمريکا در منطقه است.
به گفته اين مقام، اقدامهای تهران میتواند منافع آمريکا و عربستان سعودی را به خطر انداخته و به تنشهای قومی در خاورميانه دامن بزند.
ابزار و فناوری ايران در خدمت سرکوب معترضان سوری
يک مقام دولت اوباما به وال استريت جورنال گفته است: «برداشت ما اين است که ايران با ابزار و فناوری خود به حکومت سوريه کمک میکند تا مردم اين کشور را سرکوب کند.»
وال استريت جورنال مینويسد که به اعتقاد مقام های آمريکايی، ايران در پشت قيامهای مردمی عليه متحدان قديمی آمريکا در خاورميانه قرار ندارد و میگويند شواهد دقيقی در دست ندارند که نشان دهد ايران در مقياس گستردهای به حمايت مالی و نظامی از عناصر مخالف در بحرين و يمن بپردازد.
ولی کاخ سفيد که برنامه هستهای ايران از مهمترين نگرانیهای آن در جهان است بارها هشدار داده که ناآرامیهای منطقه ممکن است به نفوذ بيشتر تهران در کشورهای منطقه خاورميانه منجر شود.
يک مقام ديگر آمريکايی به وال استريت جورنال گفته که تاکنون، «آرزوی ايرانیها برای تقويت نفوذ خود در اين کشورها خارج از توانايیشان بوده است» و همزمان مقام ديگری در دولت اوباما تأکيد کرده که واشينگتن از نزديک فعاليتهای ايران را زير نظر دارد.
اين روزنامه آمريکايی مینويسد که پارهای از مقامهای اين کشور گفتهاند از اينکه ايران به طور گسترده به نفع رژيم بشار اسد و يا شيعيان بحرين وارد عمل نشده است، متعجب شدهاند. با اين حال، آنها اعتقاد دارند که ايران مخفيانه به آقای اسد قول داده است در صورت افزايش اعتراضها کمکهای خود را افزایش خواهد داد.
به نوشته وال استريت جورنال، ايران برای مقابله نيروهای امنيتی سوريه با اعتراضهای مردمی در اين کشور تا کنون ابزار و تجهيزات مختلفی به دمشق فرستاده است.
اين کمکها شامل ابزار سرکوب و کنترل جمعيت، فناوری فيلترينگ سايتهای اينترنتی و ارتباطات تلفنی، مشاوره و ارائه دانش فنی در زمينه رديابی خطوط اينترنتی از جمله ایميلها و مطالب ارسالی بر روی وب سايتها از سوی گروههای مخالف سوری است که برای سازماندهی اعتراضهای خود و گزارش سرکوبهای شديد نيروهای امنيتی از آنها استفاده میکنند.
به گزارش وال استريت جورنال، ايران همچنين تجربيات خود در زمينه سرکوب اعتراضهای پس از انتخابات رياست جمهوری سال ۱۳۸۸ را در اختيار مقامهای سوری قرار داده است. يک مقام دفاعی آمريکا گفته است که «اين آدمها (ايرانیها) در زمينه برخورد با چنين موقعيتهايی راههای خوبی بلدند- آنها تجربيات زيادی کسب کردهاند.»
وی با اشاره به جنبش سبز در ايران افزوده است که «مقامهای سوری خواهان يک انقلاب سبز در کشور خود نيستند. و ايرانی حاضرند که در اين زمينه به آنها کمک کنند.»
بر اساس گزارش روزنامه آمريکايی «وال استريت جورنال»، مقامهای اطلاعاتی آشنا به مسائل خاورميانه گفتهاند که بر اساس شنود و ردگيری ارتباطات مسئولان جمهوری اسلامی، تهران فعالانه در جستجوی راههايی برای کمک به شيعيان تندرو در بحرين و يمن است.
اين روزنامه میافزايد که هدف جمهوری اسلامی ايران بیثبات کردن اوضاع در کشورهای متحد قديمی آمريکا در منطقه است.
به گفته اين مقام، اقدامهای تهران میتواند منافع آمريکا و عربستان سعودی را به خطر انداخته و به تنشهای قومی در خاورميانه دامن بزند.
ابزار و فناوری ايران در خدمت سرکوب معترضان سوری
يک مقام دولت اوباما به وال استريت جورنال گفته است: «برداشت ما اين است که ايران با ابزار و فناوری خود به حکومت سوريه کمک میکند تا مردم اين کشور را سرکوب کند.»
وال استريت جورنال مینويسد که به اعتقاد مقام های آمريکايی، ايران در پشت قيامهای مردمی عليه متحدان قديمی آمريکا در خاورميانه قرار ندارد و میگويند شواهد دقيقی در دست ندارند که نشان دهد ايران در مقياس گستردهای به حمايت مالی و نظامی از عناصر مخالف در بحرين و يمن بپردازد.
ولی کاخ سفيد که برنامه هستهای ايران از مهمترين نگرانیهای آن در جهان است بارها هشدار داده که ناآرامیهای منطقه ممکن است به نفوذ بيشتر تهران در کشورهای منطقه خاورميانه منجر شود.
يک مقام ديگر آمريکايی به وال استريت جورنال گفته که تاکنون، «آرزوی ايرانیها برای تقويت نفوذ خود در اين کشورها خارج از توانايیشان بوده است» و همزمان مقام ديگری در دولت اوباما تأکيد کرده که واشينگتن از نزديک فعاليتهای ايران را زير نظر دارد.
اين روزنامه آمريکايی مینويسد که پارهای از مقامهای اين کشور گفتهاند از اينکه ايران به طور گسترده به نفع رژيم بشار اسد و يا شيعيان بحرين وارد عمل نشده است، متعجب شدهاند. با اين حال، آنها اعتقاد دارند که ايران مخفيانه به آقای اسد قول داده است در صورت افزايش اعتراضها کمکهای خود را افزایش خواهد داد.
به نوشته وال استريت جورنال، ايران برای مقابله نيروهای امنيتی سوريه با اعتراضهای مردمی در اين کشور تا کنون ابزار و تجهيزات مختلفی به دمشق فرستاده است.
اين کمکها شامل ابزار سرکوب و کنترل جمعيت، فناوری فيلترينگ سايتهای اينترنتی و ارتباطات تلفنی، مشاوره و ارائه دانش فنی در زمينه رديابی خطوط اينترنتی از جمله ایميلها و مطالب ارسالی بر روی وب سايتها از سوی گروههای مخالف سوری است که برای سازماندهی اعتراضهای خود و گزارش سرکوبهای شديد نيروهای امنيتی از آنها استفاده میکنند.
به گزارش وال استريت جورنال، ايران همچنين تجربيات خود در زمينه سرکوب اعتراضهای پس از انتخابات رياست جمهوری سال ۱۳۸۸ را در اختيار مقامهای سوری قرار داده است. يک مقام دفاعی آمريکا گفته است که «اين آدمها (ايرانیها) در زمينه برخورد با چنين موقعيتهايی راههای خوبی بلدند- آنها تجربيات زيادی کسب کردهاند.»
وی با اشاره به جنبش سبز در ايران افزوده است که «مقامهای سوری خواهان يک انقلاب سبز در کشور خود نيستند. و ايرانی حاضرند که در اين زمينه به آنها کمک کنند.»
ادامه تحولات ساختاری در سپاه
نیروهای جوان، جایگزین ناراضیها می شوند؟
نیروهای بدنه و قدیمی سپاه پاسداران در ادامه تحولات ساختاری این نهاد نظامی، بانیروهای جوان جایگزین می شوند. محمدعلی (عزیز) جعفری فرمانده کل سپاه پاسداران در این باره گفته است: "سال گذشته راهبردهاي منابع انساني سپاه آماده و توسط فرمانده معظم كل قوا تصويب شد كه اين جهت گيري ها در راهبردهاي منابع انساني گنجانده شده است."وی سپس با اشاره به دیدار 14 فروردین ماه فرماندهان ارشد نظامی کشور با آیت الله خامنه ای تصریح کرده:"مقام معظم رهبري براي سپاه تأكيد به جوان گرايي و شور و حال جواني داشتند و مثل جوان ها كاركردن و نشاط كاري داشتن را بر پاسداران واجب دانستند."
فرمانده كل سپاه با بیان اینکه "نبايد به پيشرفت هاي كم قانع باشيم" افزوده است: "بزرگترين مانعي كه سر راه سپاه در جهت رسيدن به اهدافش مي باشد موانع سامانه اي، ساختاري و عادت ها و روش هاي كهنه و سنتي است. اصلي ترين مشكل در سر راه تغيير و تحول و خلاقيت ها، موانع روش هاي قديمي و ناكارآمد فعلي است. البته اين مشكل همه دنيا است، اما براي سپاه اگر اين مشكل وجود دارد كم آن هم زياد است."
محمدعلی جعفری همچنین با اشاره به اینکه در این باره فاصله زيادی از وضع مطلوب داریم" خاطرنشان كرده که "عمده مشكلات امروز سپاه بازخورد نظامات غلطي بود كه به اشتباه به سپاه وارد كردند كه عمدتاً نظامات رضاخاني بود. نمي توان گفت بزرگترين مانع و مشكل بودجه و امتيازات است. امروز مشكل امكانات و بودجه وجود ندارد. بايد مشكلات را شناخت و راه حل هاي بهتري ارائه داد و نبايد به روش هاي قبلي عادت كرد."
این اظهارات فرمانده سپاه و روایت او از دستور آیت الله سید علی خامنه ای درباره جوان گرایی در سپاه و در ادامه تحولات ساختاری در این نهاد نظامی تنها در هفته نامه صبح صادق منتشر شده است وهیچ یک از خبرگزاری هایی که اظهارات آیت الله خامنه ای و پس از آن اظهارات محمدعلی جعفری را پوشش داده بودند اشاره ای به این بخش از اظهارات آنها نکرده اند.
تحولات ساختاری سپاه
ادامه تغییر و تحول در سپاه پاسداران در شرایطی است که مرحله نخست از تحولات ساختاری این نهاد نظامی پس از انتصاب محمدعلی جعفری به جای سید یحیی صفوی در 10 مهرماه سال 1386 به سمت فرماندهی کل، از سوی آیت الله خامنه ای آغاز شده است.
در مرحله اول این تحولات تعداد زیادی از فرماندهان سپاه برکنار ویا جابهجا شدند، همچنین در کنار این تحول، سپاه های استانی نیز ایجاد شدند و همزمان، فرماندهی نیروهای مقاومت بسیج بصورت کامل در اختیار فرماندهی کل سپاه پاسداران قرار گرفت.
در این مرحله ابتدا لشکرهای مختلف سپاه پاسداران حذف و 29 سپاه استانی برای 29 استان کشور و دو سپاه ویژه برای شهر تهران و استان تهران با هدف مقابله با "تهديدهای درون مرزی و برون مرزی عليه کشور" تشکیل شد؛ طرحی که به گفته محمدعلی جعفری "کشور را به موزاييک های دفاعی تقسيم کرده" و "به موجب آن هر گاه و در هر جای کشور اتفاق و يا تهديدی صورت گيرد، از همان موزاييک دفاعی برای مقابله با آن استفاده می شود."
اما مرحله دوم تحولات ساختاری سپاه مدتی پس از سرکوب اعتراضات مردمی به نتیجه انتخابات سال 88 از مهرماه این سال آغاز شد. در این باره رییس ستاد کل نیروهای مسلح کشور 19 مهرماه سال 88 از تشکیل نیرویی با عنوان "مقاومت نیروی زمینی سپاه " خبر داده بود.
حسن فیروزآبادی در این باره گفته بود: "پس از دو سال بررسی به این نتیجه رسیدیم که ساختارها در سپاه تغییر کند و سازمان بسیج به موضوعاتی چون کار نرمافزاری، تعمیق فرهنگ بسیجی در میان آحاد جامعه بپردازند و با تشکیل نیرویی به نام نیروی مقاومت زمینی سپاه فعالیتها و وظایف یگانهای بسیج و سازماندهی آنها به این نیرو واگذار میشود تا کارها به صورت تخصصیتر انجام شود."
این در حالی بود که همزمان خبرگزاری دولت جمهوری اسلامی (ایرنا) نیز از تبدیل معاونت اطلاعات سپاه به تشکیلاتی جدید با نام "سازمان اطلاعات" سپاه خبر داد.
وبسایت الف، متعلق به احمد توکلی رییس مرکز پژوهش های مجلس نیز در این باره نوشت که "بعد از طی پروسههای طولانی در فرماندهی کل سپاه، نیروهای مسلح و در نهایت دفتر فرماندهی کل قوا، معاونت اطلاعات سپاه پاسداران به سازمان اطلاعات ارتقا مییابد و با ارتقای معاونت اطلاعات سپاه، حسین طائب فرمانده سابق نیروی مقاومت بسیج بهعنوان رئیس سازمان اطلاعات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، منصوب خواهد شد."
همچنین خبرگزاری ایرنا با تایید این موضوع در گزارش مفصل خود، هدف از انتخاب حسین طائب به عنوان ریاست "سازمان اطلاعات سپاه" را تجربیات وی ذکر کرده و نوشته بود که "با توجه به تمرکز دشمن بر جنگ نرم و ضرورت تقویت نهادهای اطلاعاتی - امنیتی در مواجهه با این مسئله، می توان دریافت که ارتقاء معاونت اطلاعات سپاه به سازمان اطلاعات و آشنایی طائب با انواع جنگ نرم و فعالیت اطلاعاتی... مأموریت های متناسب با این مسئله را برای این سازمان تعریف خواهد کرد".
طرح ثامن و چشم رهبری در سپاه
همزمان با این تحولات، نمایندگی آیت الله خامنه ای در سپاه پاسداران با تشکیل دبیرخانه ای با نام "اشراف " تحولات مورد نظر رهبر جمهوری اسلامی در این نهاد نظامی را رصد می کند و چشم رهبری در سپاه محسوب می شود.
در همین باره اخیرا سرهنگ پاسدار سیدعلی مرادخانی مسئول این دبیرخانه در گفت و گویی با نشریه سیاسی سپاه تاکید کرده است که "هدف ما، اشراف كلي مسئولان به عملكرد خودشان و پيگيري تحقق فرامين رهبري است. البته اين را ما تحقق نمي دهيم بلكه هر رده بايد خود اين موضوعات را تحقق بخشد. يعني ما فقط موظف هستيم كه پيگيري كنيم.تدابيري كه ابلاغ مي شود سه نقش براي اجراي آن وجود دارد. بدين صورت كه وقتي فرامين ابلاغ مي شود، ابتدا طرح و برنامه بايد برنامه ريزي و هدف گذاري كند و سپس به رده ها جهت اجرا ابلاغ نمايد، بعد از آن، وظيفه معاونت نظارت است كه بايد بر حسن اجراي آن نظارت كند و در نهايت نتايج خود را به اشراف اعلام دارد."
این مقام تحت نظر نماینده آیت الله خامنه ای در سپاه همچنین خاطرنشان کرده: "از ديگر اهداف اشراف، كنترل و پايش وضعيت، بهبود مستمر فعاليت ها، شناسايي نقاط كور و ضعف سازمان ها و پيدا كردن راه حل براي آنها، سوق دادن سازمان ها به سمت اولويت بندي و انجام محورهاي اساسي ابلاغيه ها است.عمده وظيفه مان اين است كه بر اساس گزارش هايي كه داده مي شود، اقدام لازم صورت مي گيرد. حتي اگر نقصي هم باشد ما آن را به مجموعه بالادستي مان ارسال مي كنيم و سپس آن ها گزارش ما را ارزيابي و براي آن كارنامه اي صادر مي كنند."
سیدعلی مرادخانی همچنین به آغاز طرح جدیدی تحت نظر دبیرخانه اشراف در سپاه با نام "طرح ثامن" اشاره کرده و گفت: "طرح ثامن طرح بزرگي در سطح نيروهاي مسلح است كه از آن به عنوان «اشراف نوين» هم ياد مي شود. طرحي كه حدوداً از سال 87-86 آغاز شده و الان به صورت مانيتورينگ در حال اجرا است. در اشراف نوين ما با تغيير پارادايم هايي مانند تغيير رويكرد، تغيير ابزار و... مواجه هستيم كه مي تواند تأثيراتي را در اشراف ايجاد بكند. در اشراف قبلي رويكرد ما ارزيابي عملكرد برنامه ها بود، در صورتي كه در اشراف نوين به اين سمت خواهيم رفت كه مديريت عملكرد را پايش كنيم. يعني فعاليت هايي كه براي اطمينان از تحقق متوازن اهداف با يك نگاه كارايي و اثربخشي صورت مي گيرد."
نارضایتی از قدیمی ها و معضلات بازنشستگی
اصرار فرمانده سپاه بر ادامه تحول در سپاه پاسداران با تاکید بر دستور جوانگرایی از سوی آیت الله خامنه ای در حالی در این نهاد نظامی پیگیری می شود که در جریان سرکوب اعتراضات مردمی به نتیجه انتخابات سال 88 تعداد زیادی از نیروهای بدنه و قدیمی نهادهای نظامی از هواداران میرحسین موسوی و مهدی کروبی بودند و در اجرای فرامین مقامات مافوق خود برای برخورد با مردم و رهبران جنبش سبز دچار تردید هایی شدند.
از آنجا که بسیاری از اعضای بدنه سپاه پاسداران فعالیت خود را در این نهاد نظامی عمدتا از دوره های نخست وزیری میرحسین موسوی آغاز کرده اند این رهبر جنبش سبز طرفدارانی در میان این نیروها دارد. همچنین بسیاری از نیروهای بدنه سپاه پاسداران رابطه نزدیکی با هاشمی رفسنجانی که ریاست مجلس و فرماندهی جنگ 8 ساله و همچنین مهدی کروبی که به حکم آیت الله خمینی ریاست بنیاد شهید را برعهده داشته است دارند. این درحالی است که پس از تحولات اخیر در کشور آغاز اعتراضات مردمی نتیجه انتخابات سال 88 فرماندهان سپاه آقایان موسوی و کروبی را ضد انقلاب معرفی و از آیت الله هاشمی رفسنجانی به دلیل حمایت از معترضان بشدت انتقاد کرده اند.
در همین راستا مردادماه سال گذشته محمدعلی جعفری، فرمانده کل سپاه پاسداران طی اظهاراتی با اذعان به حضور حامیان میرحسین موسوی و جنبش سبز در سپاه پاسداران و اشاره به اینکه سپاه تلاش کرده است تا این افراد را "قانع" کند، گفته بود:"خیلی از ابهامات دیگر رفع شده و آنها قانع شدند حرکت اشتباه بوده و این بهتر از برخورد فیزیکی و حذف است."
همچنین در 15 بهمن ماه سال گذشته نیز محمدرضا نقدی، فرمانده بسیج طی اظهاراتی اعلام کرد که "بسیج با ایجاد حلقه های فرصت" و "برگزاری جلسات دوستانه در طرح ولایت 4 هزار نفر از منحرفان فتنه 88 را ارشاد کرده است."
این همه در حالی است که از سوی دیگر به همین دلیل تعدادی از فرماندهان سپاه پاسداران نیز از مدتی پیش به بازنشستگی پرسنل خود به عنوان "یک معضل" نگاه و آن را یک تهدید برای خود و "امنیت نظام" تلقی می کنند.
درهمین باره به تازگی و از 25 بهمن ماه سال جاری هفته نامه صبح صادق، ارگان سیاسی سپاه که تحت نظر نمایندگی آیت اله خامنه ای در این نهاد نظامی اداره می شود دست به انتشار سلسله یادداشت هایی با عنوان "تهدیدات بازنشستگی" زده است که همچنان نیز ادامه دارد.
مسولان اداره سیاسی سپاه با ابراز نگرانی از پرسش هایی که برای افراد بازنشسته سپاه ایجاد می شود نوشته اند: "افراد پس از بازنشستگي ممكن است در موقعيت و شرايطي قرار بگيرند كه با خود فكر كنند كه چرا ما اين كار را انجام داديم و اصولاً آيا اين كار از لحاظ شرعي و عرفي موضوعيتي داشته است يا خير؟ و يا مثلاً آيا در طول مدت خدمت خود وقت خود را به درستي صرف كرده ايم و يا آن را به هدر داده ايم؟"
ارگان سیاسی سپاه با ابراز نگرانی از انتقام گیری پاسداران بازنشسته ازاین نهاد نظامی همچنین در این باره نوشت: "زمينه ذهني برخي از اين افراد را ممكن است چونان مغشوش كند كه فرد بازنشسته آماده استحاله فكري شود. به گذشته خود پشت پا بزند و زمينه براي انجام اقدامات غير متعارف فراهم شود. اين گونه افراد ممكن است از طرق گوناگون از گذشته خود انتقام بگيرند، ممكن است خود را محق بدانند و قصد كنند كه گذشته خود را كه از دست داده اند جبران كنند".
مقامات سیاسی سپاه در این باره همچنین ابراز نگرانی کرده و نوشته بودند که "اين گونه افراد به دلايل ضعف هايي كه دارند و براي پوشاندن آنها اقدام به جوسازي و شانتاژ تبليغاتي كرده و در برخي از موارد با دشمنان همراه شده و در موارد بسيار كمي هم خود آنها موجب به راه اندازي گروه هاي گوناگون و نحله هاي فكري مي شوند. دشمنان نظام و عوامل غير خودي نيز با علم به اين موضوع و با سنجش و ارزيابي ميزان توانايي اين گونه افراد اقدام به جذب، سازماندهي و بكارگيري آنها مي كنند."
ابرهای تیره
بهار دلکش ایران درسایه سیاست های "نظام" چندان تیره می شود که از آنسوی آبها دیده می شود وحتی پدرمعنوی "طالبان شیعی" را به فریاد وا می دارد.
در سومین هفته فروردین که باید از عطر گلسرخ ایران مدهوش شوی واز شمیم یاس و اقاقیایش یقه بدرانی، مصباح یزدی می گوید: "تیرگی فتنه همه جا را فرا گرفته است"و مایکل پوسنر، دستیار وزیر امور خارجه آمریکا در امور دمکراسی و حقوق بشر شرایط کنونی ایران را"لحظات تاریکی" می نامد.
هفته ایست که همه اخبار نشان می دهند"شکوفائی اقتصادی" اعلام شده از طرف احمدی نژاد، واقعیت دارد. اوضاع مالی چنان توپ است که وزیر ارشاد از "اختصاص بودجه برای تسويه حساب با کارمندانی که به اسلام اعتقاد ندارند،" می گوید.
خبر از برداشتن صفرهای پول می رسد و مژده می دهند که واحد پول خرد ملی هم عربی خواهد شد: دینار.
گزارش صندوق بينالمللی پول از "رشد صفر درصدی و تورم ۲۲ درصدی ایران" خبر می دهد. گرانی مایحتاج مردم هفته به هفته چند پله بالا می رود. مرغ کیلوئی 3800 تومان و یک شانه تخم مرغ 5800 تومان می شود. رئیس کمیسیون انرژی مجلس مژده می دهد: "قیمت برق چهار تا پنج برابر خواهد شد. " عضو هيات مديره کانون شوراهای اسلامی کار استان تهران خبر داغی دارد: "سبد هزينه های خانوار کارگری در سال جاری با ۳۳درصد رشد مواجه شده است. در صورت عدم اعمال مديريت مصرف کارت های اعتباری خريد، کارگران به ميزان ۱/۵ميليون تومان بدهکار خواهند شد."
اعتصاب ۱۵۰۰ کارگر در بندر امام، نخستین واکنش در سالی است که اقتصاد دانان آن را "سال جهنمی اقتصاد" نام داده اند.
درامور سیاسی هم شکوفائی روی شکوفائی، شکوفه می کند. یک مرکز پنهانی دیگر ساخت قطعات سانتریفیوژ لو می رود. علیاکبر صالحی، وزیر امور خارجه "نظام"- که ازاو بعنوان رئیس جمهوری برگزیده "سیستم روسی" نامبرده می شود، نشان می دهد سیاست اتمی وارد مرحله تازه ای شده است: "این کشف جدیدی نیست و ما اجازه بازرسی از کارخانه تابا را به بازرسان آژانس نخواهیم داد. " و : "در سالهای آینده چهار تا پنج رآکتور جدید می سازیم."
آژانس بين المللی انرژی اتمی گزارش می دهد که ایران به زودی نسل دوم سانتريفوژهای خود را به آزمايش خواهد گذاشت. اين به ايران امکان خواهد داد که به سرعت غنی سازی اورانيوم خود بيفزايد.
شاید به پشتوانه بمب اتمی در راه است که روح اله حسینیان، یار غار سعید امامی که تاریخ نشان خواهد داد جزو "نفوذی" ها هست یا نه، برطبل جنگ می کوبد: "جمهوری اسلامی باید نیروهای نظامی خود را آماده کند و اجازه ندهد مرزهای عربستان سعودی به ایران نزدیک شود. اکنون یک فرصت استثنایی پیش آمده و نباید از این فرصت، بخاطر محافظه کاری کنار بکشیم و اجازه دهیم دشمنان ما در منطقه به اشغال نظامی بپردازند."
"مردم "که سعید تاجیک تصویر عریانشان را در مصاحبه باروز دراختیار همگان گذاشته است، ناگهان بطور خودجوش در مقابل سفارت عربستان سعودی در تهران پیدایشان می شود. آزادانه کوکتل مولوتف می اندازند و می کوشند "پرچم حزبالله" را روی سردر سفارت نصب کنند.
تنش بالا می گیرد. عربستان برا ی اولین باردست به تهديد برای حمله نظامی می زند. سخن احمد القَطان، سفیر عربستان سعودی در مصر تند و بی سابقه است:" ایران بهتر است دست به آزمایش قدرت ما نزند. " رئیس کمیسیون امنیت ملی مجلس دست نشانده بیت رهبری، دست پائین را می گیرد: "سیاست ایران در منطقه خلیج فارس مقابله و ورود به فاز نظامی نیست."
هنوز سخن علاء الدین بروجردی تمام نشده که صدای سعد حريری از لبنان بر می خیزد. او از "دخالت وقيحانه" جمهوری اسلامی در کشورهای عربی شکایت دارد.
رامین مهمانپرست، سخنگوی وزارت خارجه، یکی از اسناد این دخالت را در مصاحبه مطبوعاتی رو می کند: "اعتراضات سه هفته اخیر در سوریه «فتنه و آشوب» و «حرکت مصنوعی» است که از سوی «یک اقلیت کوچک» و با «تحریک» غرب انجام میشود. این حرکت شیطنتآمیز توسط غرب و آمریکا و صهیونیستها صورت گرفتهاست و میخواهند از جریانات مقاومت انتقام بگیرند. "
منطقه همچنان زیر پای دیکتاتورها می لرزد. حسنی مبارک را دستگیر می کنند. هاشمی رفسنجانی به درمی گوید که احتمالا دیوار بشنود: "سرکوب مردم انتحار سیاسی است."
مایکل پوسنر، دستیار وزیر امور خارجه آمریکا در امور دمکراسی و حقوق بشر می گوید: "اعتراضهای مردمی در کشورهای عربی به تدریج ایران را نیز تحت تاثیر خود قرار خواهد داد. مردم این کشور در تلویزیون و از طریق اینترنت شاهد رویدادها در سوریه، مصر، تونس و سایر کشورهای منطقه هستند و بدون تردید به این فکر میکنند که باید نوبت آنها هم برسد."
سازمان های حقوق بشری معتقدند جمهوری اسلامی درهراس از رسیدن "نوبت" بر شدت خشونت افزوده است.
در آستانه روز معلم، فشارها بر اعضاى كانون صنفى معلمان ايران تشديد می شود و شمارى از اعضاى اين تشكل صنفى در تهران، تبريز، همدان و برخى ديگر از شهرهاى ايران احضار، بازجويى و بازداشت می شوند. کار بجائی می رسد که نیروی انتظامی حکومت دینی جلو بیت مراجع، کیوسک می گذارد.
وزارت امور خارجه آمریکا در گزارش سالانه خود درباره وضعیت حقوق بشر در ایران و جهان در سال ۲۰۱۰ از ادامه نقض حقوق بشر در ایران انتقاد می کند. اتحادیه اروپا ۳۲ مقام ايرانی را به دلیل نقض حقوق بشردر فهرست تحریم جا می دهد. صداهای تازه ای بگوش می رسد. آلن ایر، سخنگوی فارسیزبان وزارت خارجه امریکا می گوید: "طرفداری از جنبشهای مردمی از ارکان سیاست خارجی اوباماست. "
حقوق بشر دارد به بال دوم اجماع جهانی علیه جمهوری اسلامی تبدیل می شود.
در این فضای براستی تیره محمدتقی رهبر، عضو کميسيون فرهنگی مجلس، نگران "سيلی از بی حجابی" است که "در جامعه به راه افتاده است."
و مصباح یزدی می گوید: "خطری که من احساس میکنم شديدترين خطری است که تا به حال اسلام را تهديد کرده است و آن هم از سوی نفوذیهايی است که در بين خودیها در حال رشد هستند. اگر تنبلی کنيم زمانی از خواب غفلت بيدار میشويم که تيرگی فتنه همه جا را فراگرفته است و میبينيم همان کسانی فتنه را آغاز کردهاند که خود پرورش دادهايم. اين عزل و نصبها از کجا در میآيد؟ اين حرفهای ملیگرايانه و مکتب ايرانی، آن هم در زمانی که نهضت اسلامی در جهان اسلام در حال شکلگيری است، برای چيست؟ ملی گرايی و دم زدن از مکتب ايرانی با چه انگيزهای میتواند صورت بگيرد؟"
منظورش رحیم مشائی است که سرانجام از ریاست نهاد رئیس جمهوری بر کنار شده و حمید بقایی که جایش آمده است.
هفته ای است که غلامحسين محسنی اژه ای، دادستان کل کشور و سخنگوی قوه قضاييه گفته است: "فهرست «مفسدين اقتصادی» مورد نظر محمود احمدی نژاد، رييس جمهور ايران، قبلا بررسی و مختومه شده است. " کارشناسان اقتصادی، حذف صفرهای پول ملی را نوعی "فریبکاری" دولت برای قوی نشان دادن پول ملی ارزیابی کرده اند.
و درست د رهمین اوضاع و احوال، محمود احمدینژاد، حمید بقایی، رییس سازمان میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی را با حفظ سمت به عنوان معاون امور اجرایی رئیسجمهور و سرپرست نهاد ریاست جمهوری منصوب می کند.
عباس سلیمی نوین که از خودی های سفت و سخت است، دست روی فروش پژوی کهنه احمدی نژاد می گذارد وآن رافریبکاری می خواند. احمدجلالی فراهانی، خبرنگار میراث فرهنگی که به تازگی از ایران خارج شده است، خریدار پژو را جزو" باند" مشائی - بقایی معرفی می کندو حرف هائی در باره حمید بقایی می زند که دوداز کله انسان بلندمی شود و دلش می خواهد حق رابه مصباح یزدی بدهد.
عفن این بی آبروئی هنوزدر فضای بهاری جاری است که غلامحسين محسنی اژه ای، حرفی می زند که دروغی بزرگ از کار در می آید. او خبر از بازداشت "فرد فحاش" به فائزه هاشمی می دهد. منظورش سعید تاجیک، شاعر محبوب اقای خامنه ای است. بروبچه های روزاو را در دفتر کارش پیدایش می کنند و بحرفش می گیرند.
"آقا سعید" که عمق فرهنگ حاکم بر "نظام" راباید در سخنانش خواند و بر سرنوشت سرزمین حافظ و فردوسی زار زار گریست، یکی از افراد وابسته به حکومتی است که مجیدمحمدی سیمای بازیگران اصلی اش رازیر ذره بین می گذارد و درچهار نفرخلاصه می کند: "اين چهار نفر، نماينده چهار نوع پيشينه در بازيگران اين دوره هستند: امنيتی و نظامی (مشايی)، بورس باز و بساز و بفروش (محصولی)، دانشگاهی قلابی و دلال سياسی (رحيمی) و کارمند اخراجی (بقايی)"
حتما یکیشان هم بهمن درّی رييس نمايشگاه کتاب تهران است که نقشه تازه علیه انگلستان راکلید می زند: "کارشکنی کشور انگليس برای شرکت ندادن ناشران ايرانی در نمايشگاه کتاب لندن را قطعاً بیپاسخ نمیگذاريم. نمايشگاه کتاب آوردگاه و جلوهای از قدرت نرم نظام جمهوری است. ما نمايشگاه کتاب را به ضيافت بيداری اسلامی و زلزله فرهنگی در رويارويی با جنگ نرم دشمنان مبدل خواهيم کرد."
زلزله و جنگ نرم، صبح روز چهارشنبه معنا پیدا می کند. سفارت بریتانیا در تهران با ارسال پیامک از همه کارمندانش می خواهد، ، به مدت نامعلوم در محل کار خود حاضر نشوند.
هنوز معلوم نیست، برنامه جدید ضدانگلیسی به حمایت این کشور از انتخاب گزارشگر حقوق بشر شورای سازمان ملل مربوط است یا نه. هرچه هست، می توان ابرهای تیره را در فضای روابط دو کشور آشکارا دید.
شب چهارشنبه تهران به صبح پنجشنبه پیوند می خوردو هنوز ابرتیره دیگری در راه است. سرتيپ احمدرضا پوردستان، فرمانده نيروی زمينی ارتش جمهوری اسلامی، از استقراريگان های اين نيرو در تمام نقاط مرزی کشور خبر می دهد.
اومی گوید: "در حال حاضر يگان های نيروی زمينی ارتش تنها در نقاط مرزی غرب و شمال غرب کشور مستقر هستند، در حالي که با طرح تحول ساختاری و آمايش جديد يگانهای نيروی زمينی ارتش در همه نقاط مرزی کشور مستقر خواهند شد، ضمن اينکه شاهد ساخت و احداث پادگان های نظامی جديدی نيز در همه نقاط مرزی کشور خواهيم بود. "
چه خبر است؟ ارتش برای چه در"همه نقاط مرزی" مستقر می شود؟ کسی نمی داند لابد جز مقام معظم رهبری و همین هم کفایت دارد. بی شک آقا امام زمان و خداوند هم از طریق "آقا" باخبر شده اند.
ابرهای تاریک آسمان بهاری را پوشانده اند. اما بهار است... و بهار ایران زیباترین بهار جهان است... گل های سرخ هزاران سال است تندرهارا تاب اورده اند وسر انجام شکفته اند.... این رازی است که هیچ دیکتاتوری نمی داند. واقای خامنه ای نمی داند...
در سومین هفته فروردین که باید از عطر گلسرخ ایران مدهوش شوی واز شمیم یاس و اقاقیایش یقه بدرانی، مصباح یزدی می گوید: "تیرگی فتنه همه جا را فرا گرفته است"و مایکل پوسنر، دستیار وزیر امور خارجه آمریکا در امور دمکراسی و حقوق بشر شرایط کنونی ایران را"لحظات تاریکی" می نامد.
هفته ایست که همه اخبار نشان می دهند"شکوفائی اقتصادی" اعلام شده از طرف احمدی نژاد، واقعیت دارد. اوضاع مالی چنان توپ است که وزیر ارشاد از "اختصاص بودجه برای تسويه حساب با کارمندانی که به اسلام اعتقاد ندارند،" می گوید.
خبر از برداشتن صفرهای پول می رسد و مژده می دهند که واحد پول خرد ملی هم عربی خواهد شد: دینار.
گزارش صندوق بينالمللی پول از "رشد صفر درصدی و تورم ۲۲ درصدی ایران" خبر می دهد. گرانی مایحتاج مردم هفته به هفته چند پله بالا می رود. مرغ کیلوئی 3800 تومان و یک شانه تخم مرغ 5800 تومان می شود. رئیس کمیسیون انرژی مجلس مژده می دهد: "قیمت برق چهار تا پنج برابر خواهد شد. " عضو هيات مديره کانون شوراهای اسلامی کار استان تهران خبر داغی دارد: "سبد هزينه های خانوار کارگری در سال جاری با ۳۳درصد رشد مواجه شده است. در صورت عدم اعمال مديريت مصرف کارت های اعتباری خريد، کارگران به ميزان ۱/۵ميليون تومان بدهکار خواهند شد."
اعتصاب ۱۵۰۰ کارگر در بندر امام، نخستین واکنش در سالی است که اقتصاد دانان آن را "سال جهنمی اقتصاد" نام داده اند.
درامور سیاسی هم شکوفائی روی شکوفائی، شکوفه می کند. یک مرکز پنهانی دیگر ساخت قطعات سانتریفیوژ لو می رود. علیاکبر صالحی، وزیر امور خارجه "نظام"- که ازاو بعنوان رئیس جمهوری برگزیده "سیستم روسی" نامبرده می شود، نشان می دهد سیاست اتمی وارد مرحله تازه ای شده است: "این کشف جدیدی نیست و ما اجازه بازرسی از کارخانه تابا را به بازرسان آژانس نخواهیم داد. " و : "در سالهای آینده چهار تا پنج رآکتور جدید می سازیم."
آژانس بين المللی انرژی اتمی گزارش می دهد که ایران به زودی نسل دوم سانتريفوژهای خود را به آزمايش خواهد گذاشت. اين به ايران امکان خواهد داد که به سرعت غنی سازی اورانيوم خود بيفزايد.
شاید به پشتوانه بمب اتمی در راه است که روح اله حسینیان، یار غار سعید امامی که تاریخ نشان خواهد داد جزو "نفوذی" ها هست یا نه، برطبل جنگ می کوبد: "جمهوری اسلامی باید نیروهای نظامی خود را آماده کند و اجازه ندهد مرزهای عربستان سعودی به ایران نزدیک شود. اکنون یک فرصت استثنایی پیش آمده و نباید از این فرصت، بخاطر محافظه کاری کنار بکشیم و اجازه دهیم دشمنان ما در منطقه به اشغال نظامی بپردازند."
"مردم "که سعید تاجیک تصویر عریانشان را در مصاحبه باروز دراختیار همگان گذاشته است، ناگهان بطور خودجوش در مقابل سفارت عربستان سعودی در تهران پیدایشان می شود. آزادانه کوکتل مولوتف می اندازند و می کوشند "پرچم حزبالله" را روی سردر سفارت نصب کنند.
تنش بالا می گیرد. عربستان برا ی اولین باردست به تهديد برای حمله نظامی می زند. سخن احمد القَطان، سفیر عربستان سعودی در مصر تند و بی سابقه است:" ایران بهتر است دست به آزمایش قدرت ما نزند. " رئیس کمیسیون امنیت ملی مجلس دست نشانده بیت رهبری، دست پائین را می گیرد: "سیاست ایران در منطقه خلیج فارس مقابله و ورود به فاز نظامی نیست."
هنوز سخن علاء الدین بروجردی تمام نشده که صدای سعد حريری از لبنان بر می خیزد. او از "دخالت وقيحانه" جمهوری اسلامی در کشورهای عربی شکایت دارد.
رامین مهمانپرست، سخنگوی وزارت خارجه، یکی از اسناد این دخالت را در مصاحبه مطبوعاتی رو می کند: "اعتراضات سه هفته اخیر در سوریه «فتنه و آشوب» و «حرکت مصنوعی» است که از سوی «یک اقلیت کوچک» و با «تحریک» غرب انجام میشود. این حرکت شیطنتآمیز توسط غرب و آمریکا و صهیونیستها صورت گرفتهاست و میخواهند از جریانات مقاومت انتقام بگیرند. "
منطقه همچنان زیر پای دیکتاتورها می لرزد. حسنی مبارک را دستگیر می کنند. هاشمی رفسنجانی به درمی گوید که احتمالا دیوار بشنود: "سرکوب مردم انتحار سیاسی است."
مایکل پوسنر، دستیار وزیر امور خارجه آمریکا در امور دمکراسی و حقوق بشر می گوید: "اعتراضهای مردمی در کشورهای عربی به تدریج ایران را نیز تحت تاثیر خود قرار خواهد داد. مردم این کشور در تلویزیون و از طریق اینترنت شاهد رویدادها در سوریه، مصر، تونس و سایر کشورهای منطقه هستند و بدون تردید به این فکر میکنند که باید نوبت آنها هم برسد."
سازمان های حقوق بشری معتقدند جمهوری اسلامی درهراس از رسیدن "نوبت" بر شدت خشونت افزوده است.
در آستانه روز معلم، فشارها بر اعضاى كانون صنفى معلمان ايران تشديد می شود و شمارى از اعضاى اين تشكل صنفى در تهران، تبريز، همدان و برخى ديگر از شهرهاى ايران احضار، بازجويى و بازداشت می شوند. کار بجائی می رسد که نیروی انتظامی حکومت دینی جلو بیت مراجع، کیوسک می گذارد.
وزارت امور خارجه آمریکا در گزارش سالانه خود درباره وضعیت حقوق بشر در ایران و جهان در سال ۲۰۱۰ از ادامه نقض حقوق بشر در ایران انتقاد می کند. اتحادیه اروپا ۳۲ مقام ايرانی را به دلیل نقض حقوق بشردر فهرست تحریم جا می دهد. صداهای تازه ای بگوش می رسد. آلن ایر، سخنگوی فارسیزبان وزارت خارجه امریکا می گوید: "طرفداری از جنبشهای مردمی از ارکان سیاست خارجی اوباماست. "
حقوق بشر دارد به بال دوم اجماع جهانی علیه جمهوری اسلامی تبدیل می شود.
در این فضای براستی تیره محمدتقی رهبر، عضو کميسيون فرهنگی مجلس، نگران "سيلی از بی حجابی" است که "در جامعه به راه افتاده است."
و مصباح یزدی می گوید: "خطری که من احساس میکنم شديدترين خطری است که تا به حال اسلام را تهديد کرده است و آن هم از سوی نفوذیهايی است که در بين خودیها در حال رشد هستند. اگر تنبلی کنيم زمانی از خواب غفلت بيدار میشويم که تيرگی فتنه همه جا را فراگرفته است و میبينيم همان کسانی فتنه را آغاز کردهاند که خود پرورش دادهايم. اين عزل و نصبها از کجا در میآيد؟ اين حرفهای ملیگرايانه و مکتب ايرانی، آن هم در زمانی که نهضت اسلامی در جهان اسلام در حال شکلگيری است، برای چيست؟ ملی گرايی و دم زدن از مکتب ايرانی با چه انگيزهای میتواند صورت بگيرد؟"
منظورش رحیم مشائی است که سرانجام از ریاست نهاد رئیس جمهوری بر کنار شده و حمید بقایی که جایش آمده است.
هفته ای است که غلامحسين محسنی اژه ای، دادستان کل کشور و سخنگوی قوه قضاييه گفته است: "فهرست «مفسدين اقتصادی» مورد نظر محمود احمدی نژاد، رييس جمهور ايران، قبلا بررسی و مختومه شده است. " کارشناسان اقتصادی، حذف صفرهای پول ملی را نوعی "فریبکاری" دولت برای قوی نشان دادن پول ملی ارزیابی کرده اند.
و درست د رهمین اوضاع و احوال، محمود احمدینژاد، حمید بقایی، رییس سازمان میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی را با حفظ سمت به عنوان معاون امور اجرایی رئیسجمهور و سرپرست نهاد ریاست جمهوری منصوب می کند.
عباس سلیمی نوین که از خودی های سفت و سخت است، دست روی فروش پژوی کهنه احمدی نژاد می گذارد وآن رافریبکاری می خواند. احمدجلالی فراهانی، خبرنگار میراث فرهنگی که به تازگی از ایران خارج شده است، خریدار پژو را جزو" باند" مشائی - بقایی معرفی می کندو حرف هائی در باره حمید بقایی می زند که دوداز کله انسان بلندمی شود و دلش می خواهد حق رابه مصباح یزدی بدهد.
عفن این بی آبروئی هنوزدر فضای بهاری جاری است که غلامحسين محسنی اژه ای، حرفی می زند که دروغی بزرگ از کار در می آید. او خبر از بازداشت "فرد فحاش" به فائزه هاشمی می دهد. منظورش سعید تاجیک، شاعر محبوب اقای خامنه ای است. بروبچه های روزاو را در دفتر کارش پیدایش می کنند و بحرفش می گیرند.
"آقا سعید" که عمق فرهنگ حاکم بر "نظام" راباید در سخنانش خواند و بر سرنوشت سرزمین حافظ و فردوسی زار زار گریست، یکی از افراد وابسته به حکومتی است که مجیدمحمدی سیمای بازیگران اصلی اش رازیر ذره بین می گذارد و درچهار نفرخلاصه می کند: "اين چهار نفر، نماينده چهار نوع پيشينه در بازيگران اين دوره هستند: امنيتی و نظامی (مشايی)، بورس باز و بساز و بفروش (محصولی)، دانشگاهی قلابی و دلال سياسی (رحيمی) و کارمند اخراجی (بقايی)"
حتما یکیشان هم بهمن درّی رييس نمايشگاه کتاب تهران است که نقشه تازه علیه انگلستان راکلید می زند: "کارشکنی کشور انگليس برای شرکت ندادن ناشران ايرانی در نمايشگاه کتاب لندن را قطعاً بیپاسخ نمیگذاريم. نمايشگاه کتاب آوردگاه و جلوهای از قدرت نرم نظام جمهوری است. ما نمايشگاه کتاب را به ضيافت بيداری اسلامی و زلزله فرهنگی در رويارويی با جنگ نرم دشمنان مبدل خواهيم کرد."
زلزله و جنگ نرم، صبح روز چهارشنبه معنا پیدا می کند. سفارت بریتانیا در تهران با ارسال پیامک از همه کارمندانش می خواهد، ، به مدت نامعلوم در محل کار خود حاضر نشوند.
هنوز معلوم نیست، برنامه جدید ضدانگلیسی به حمایت این کشور از انتخاب گزارشگر حقوق بشر شورای سازمان ملل مربوط است یا نه. هرچه هست، می توان ابرهای تیره را در فضای روابط دو کشور آشکارا دید.
شب چهارشنبه تهران به صبح پنجشنبه پیوند می خوردو هنوز ابرتیره دیگری در راه است. سرتيپ احمدرضا پوردستان، فرمانده نيروی زمينی ارتش جمهوری اسلامی، از استقراريگان های اين نيرو در تمام نقاط مرزی کشور خبر می دهد.
اومی گوید: "در حال حاضر يگان های نيروی زمينی ارتش تنها در نقاط مرزی غرب و شمال غرب کشور مستقر هستند، در حالي که با طرح تحول ساختاری و آمايش جديد يگانهای نيروی زمينی ارتش در همه نقاط مرزی کشور مستقر خواهند شد، ضمن اينکه شاهد ساخت و احداث پادگان های نظامی جديدی نيز در همه نقاط مرزی کشور خواهيم بود. "
چه خبر است؟ ارتش برای چه در"همه نقاط مرزی" مستقر می شود؟ کسی نمی داند لابد جز مقام معظم رهبری و همین هم کفایت دارد. بی شک آقا امام زمان و خداوند هم از طریق "آقا" باخبر شده اند.
ابرهای تاریک آسمان بهاری را پوشانده اند. اما بهار است... و بهار ایران زیباترین بهار جهان است... گل های سرخ هزاران سال است تندرهارا تاب اورده اند وسر انجام شکفته اند.... این رازی است که هیچ دیکتاتوری نمی داند. واقای خامنه ای نمی داند...
یهودستیز و مسیحیت برانداز
پس از حمله ی به افغانستان و عراق، ویلیام بویکین، ژنرال آمریکایی، گفته بود:
"می دانستم که خدای من بزرگ تر از خدای او بود...[خدای مسیحی]خدایی واقعی، و[خدای مسلمانان]یک بت بزرگ بود"[1].
بیان این سخنان از سوی یک نظامی چندان بعید نیست.خدای "بی صورت" وقتی مصور می شود، به حد و قامت صورت بخشان در می آید. "خدای نظامیان" با "خدای کشاورزان" و "خدای بازاریان" و "خدای فقیهان" و...تفاوت های بنیادین دارد.ژنرال آمریکایی احتمالاً تفاوت ارتش ناتو و ارتش مسلمان ها را در ذهن داشته و گمان کرده که خدای طرفین هم در چنان وضعیتی قرار دارد.پس خدای مسیحی او بزرگ تر از خدای مسلمان هاست.
اما در این طرف نیز، فقیهانی که خود را اسلام شناس و مرجع تقلید قلمداد می کنند، سخنانی به همان اندازه ناموجه و غیرعقلایی بیان می دارند.آیت الله وحید خراسانی در درس تفسیر قرآن 24/1/90 خود گفته است:
"مسیحیت و ملت نصارا نسبت به عیسی اعتقادش این است که عیسی کلمه بود و کلمه نزد خدا بود و کلمه خود خدا بود و این هم افراط است.همه ی پیروان مسیحیت از اعلی و ادنی در همه ی دنیا و از روسای جمهور همه در نسب عیسی وامانده و متحیر هستند؛ در انجیل متی، عیسی پسر یوسف نجار می شود و یوسف پسر یعقوب است اما در انجیل یوقا[لوقا] عیسی پسر هالی است.در متی نسب عیسی از طریق یوسف نجار به سلیمان بن داوود می رسد و در یوقا[لوقا] همین عیسی باز به جای سلیمان پسر ناتان است و ناتان پسر داود.بلافاصله دو پدر و دو جد نه در طول بلکه در عرض هم مطرح می شود. تناقضات در این آئین غوغا می کند؛ در متی بین یوسف و داوود 15 پدر است و در یوقا 41 پدر و این است آئینی که در خود عیسی اینچنین وامانده است"[2].
چند ملاحظه پیرامون سخنان ایشان به شرح زیر بیان می کنیم :
یکم- وی مدعای مسیحیان درباره ی خدابودن مسیح، یا نسبت ویژه ی او با خداوند را "افراطی" قلمداد کرده و سپس برمبنای اختلاف نظری که درباره ی نسب عیسی وجود دارد، حکم کلی صادر کرده که "تناقضات در این آئین غوغا می کند".به تعبیر دیگر، خدای مسیحیان، خدای واقعی/حقیقی نیست، خدای واقعی همان خدای مسلمین است. چرا خدای یهودیان، خدای مسیحیان و خدای مسلمانان، هر سه، خدای واقعی/حقیقی نباشند؟ این مدعای معقولی است که خدای هر دین، صورت بخشی پیامبر آن دین به خدای بی صورت است.ادیان مختلف نیز راه های متفاوت رسیدن به خداوند را پیشنهاد کرده اند.
دوم- مدعایی که آیت الله وحید به انجیل متی و لوقا نسبت داده، کذب است. ایشان برای جا انداختن مدعیات کاذب خود، کتاب مقدس را تحریف کرده است. در هر دو متن، مریم نامزد یوسف است و پیش از آنکه آنان همبستر شوند/ازدواج کنند، جبرئیل مریم را از سوی خداوند حامله می نماید.بنابراین کتاب مقدس نمی گوید عیسی فرزند یوسف نجار یا هالی است. به هر دو متن بنگرید. در متی آمده است:
"و یعقوب یوسف شوهر مریم را آورد... اما ولادت عیسی مسیح چنین بود که مادرش مریم به یوسف نامزد شده بود. قبل از آنکه با هم آیند او را از روح القدوس حامله یافتند. و شوهرش یوسف چونکه مرد صالح بود و نخواست او را عبرت نماید پس اراده نمود او را به پنهانی رها کند. اما چون در این چیزها تفکر می کرد ناگاه فرشته خداوند در خواب بر وی ظاهر شده گفت ای یوسف پسر داوود از گرفتن زن خویش مریم مترس زیرا که آنچه در وی قرار گرفته است از روح القدوس است. و او پسری خواهد زائید و نام او را عیسی خواهی نهاد زیرا که او امت خویش را از گناهانشان خواهد رهانید... پس چون یوسف از خواب بیدار شد چنان که فرشته خداوند به او امر کرده بود به عمل آورد و زن خویش را گرفت و تا پسر نخستین خود را نزائید او را نشناخت و او را عیسی نام نهاد"(متی، باب اول، فقرات 25-17).
در لوقا هم چنین آمده است:
"در ماه ششم جبرائیل فرشته از جانب خدا به بلدی از جلیل که ناصره نام داشت فرستاده شد.نزد باکره ی نامزد مردی مسمی به یوسف از خاندان داود و نام آن باکره مریم بود.پس فرشته نزد او داخل شده گفت سلام بر تو ای نعمت رسیده، خداوند با تواست و تو درمیان زنان مبارک هستی.چون او را دید از سخن او مضطرب شد که این چه نوع تحیت است وفرشته بدو گفت:ای مریم ترسا مباش زیرا که نزد خدا نعمت یافته. و اینک حامله شده پسری خواهی زائید و او را عیسی خواهی نامید. او بزرگ خواهد بود و به پسر حضرت اعلی مسمی شود و خداوند خدا تخت پدرش داود را بدو عطا خواهد فرمود.و او برخاندان یعقوب تا به ابد پادشاهی خواهد کرد و سلطنت او را نهایت نخواهد بود. مریم به فرشته گفت این چگونه می شود و حال آن که مردی را نشناخته ام.فرشته در جواب وی گفت روح القدوس بر تو خواهد آمد و قوت حضرت اعلی بر تو سایه خواهد افکند از آن جهت آن مولود مقدس پسر خدا خوانده خواهد شد"(لوقا، 36- 26).
آقای وحید گمان کرده که متالهان مسیحی بی کار نشسته و به فکر ایجاد سازگاری در متن مقدس خود نبوده اند. به عنوان نمونه، آفریکانوس، در قرن سوم میلادی، کوشیده است نشان دهد که هر دو روایت نسب عیسی با یکدیگر سازگارند[3].
سوم- آیت الله وحید به گونه ای سخن می گوید که گویی مسأله ی نسب عیسی مسیح و چگونگی زاده شدن او در قرآن حل و کاملاً روشن شده است.اما چنین نیست و آیات قرآن در این زمینه چنان است که پس از گذشت 14 قرن، مفسری چون علامه ی طباطبایی در المیزان هرچه کوشیده تا این موضوع را به نحوی حل کند، موفق نشده است.تفسیر طباطبایی این است که حضرت مریم صورتی خیالین از جبرئیل در ذهن خود درست کرد- چون تبدیل موجود غیر روحانی(جبرئیل) به موجود مادی محال است- و مریم آن صورت خیالین ذهنی را دید، نه جبرئیل را که دیدنی نیست. مسأله ی بعدی چگونگی حامله کردن مریم توسط جبرئیل(صورت ذهنی برساخته ی مریم!!؟؟) بود.طباطبایی با استناد به احادیث ائمه می گوید که جبرئیل در آستین یا آلت تناسلی مریم فوت کرد و او حامله شد[4].اگر آنچه مریم دید، فقط صورت خیالین برساخته ی خود بود، پس فوت جبرئیل را هم باید فوتی خیالی به شمار آورد.ممکن است تفسیر طباطبایی از این موضوع نادرست باشد.اما مدعای حل مسأله ی تولد و مرگ عیسی مسیح در قرآن، مدعای بلادلیلی است.
چهارم- مورخان و مفسران مسلمان درباره ی نسب پیامبرگرامی اسلام، و زندگی شخصی و همسران آن بزرگوار اختلاف نظر دارند.آیا با استناد به این واقعیت می توان مدعی شدکه "در این آئین تناقضات غوغا می کند"؟ در قرآن هم ناسازگاری های بسیار(مثلاً بحث جبر و اختیار) وجود دارد. مفسران از راه تأویل این "ناسازگاری ها" را "سازگار" می کنند.
پنجم- آیت الله وحید در گام بعد، کار را به هتاکی و دروغ می کشاند.می گوید:
"یهود نسبت به عیسی اعتقادش این است که عیسی فرزند حرام است و نسبت به مریم عقیده دارند که او فاحشه است.این است بدبختی و بیچارگی پاپ و مسیحیت است که اینقدر از یهود در قبال مسلمانان طرفداری میکنند و دم از مسیحیت می زنند اما اینقدر غیرت و شرف ندارند که درباره ی این عقیده در مورد حضرت عیسی جستجو کنند.این بدبختی نیست که مسیحیت ملتی را که میگوید مریم باکره و بتول که فقط مورد عنایت خدا بوده است یک فاحشه بیشتر نیست آن ملت را بگیرد(حمایت کند) و در قبال مسلمین به آنها کمک کنند.آیا ضلال مبین این نیست و آیا تفریط درباره ی عیسی از این مرحله ی انزل هم ممکن است"[5].
یهودیان در کجا گفته اند که حضرت مریم فاحشه و حضرت عیسی حرام زاده بود؟ یهودیان کجا گفته اند که حضرت مریم "یک فاحشه بیشتر نیست"؟ آیا با این مدعای کاذب به قصد فریب(دروغ)، کار یهودیان یکسره می شود؟
ششم- به فرض آن که چند یهودی در طول تاریخ چنین مدعای اهانت آمیزی بیان کرده باشند، چگونه می توان از این مقدمه نتیجه گرفت که: پاپ و مسیحیت و مسیحیان، همه، بی غیرت و بی شرف و بدبخت و ضلالت روشن هستند.آیا این بحث منطقی و نقد مستدل یک مرجع تقلید شیعه علیه مسیحیان است؟
هفتم- سادگی یا خودبزرگ بینی آیت الله وحید در این است که گمان می کند مسیحیان با شنیدن مدعیات او خونشان به جوش آمده و کل یهودیان را نابود خواهند کرد.اما شیعیان ایران هم هیچ اهمیتی به این مدعیات کاذب آیت الله وحید نمی دهند، چه رسد به پاپ و مسیحیان کل جهان.
هشتم- مرجع تقلید حوزه ی علمیه ی قم، اهانت به یهودیان و مسیحیان را به زرتشتیان هم تعمیم داده و می گوید:
"اگر پیامبر(ص) نبود ما یا پیرو آئین مجوس بودیم که در مقابل آتشی که با اندک بولی خاموش می شود سجده می کردیم یا پیرو آئین مسیح بودیم با این همه تناقضات"[6].
نقد "بولی" آیت الله وحید، موجب شرمندگی آدمی است. نباید گمان کرد که این مدعیات فقط از سوی آیت الله وحید بیان می شود. اگر فرصت دست داد به تفسیر قرآن آیت الله جوادی آملی رجوع کنید که مدعیات رادیکاتری درباره ی یهودیان و مسیحیان و اهل تسنن در آن بیان شده است.
نهم- ممکن است آیت الله وحید و همفکرانشان بگویند این نوع سخنان به هیچ وجه اهانت به یهودیان، مسیحیان و زرتشتیان نیست. در این صورت، نباید از بیان چنین سخنانی نسبت به اسلام بشورند. چگونه است که سخنان پاپ اهانت به اسلام قلمداد می شود و در عکس العمل نسبت به آن تظاهرات و خشونت به راه می اندازند، اما سخنان مراجع تقلید حوزه درباره ی یهودیت و مسیحیت و دیگر ادیان را نقد قلمداد می کنند. آیا وقتی آیت الله وحید مسیحیت را دین "ضال و مضل" قلمداد می کند که بساط آن باید برچیده شود، او و همفکرانش بیان چنین سخنی درباره ی اسلام را هم نقد به شمار خواهند آورد.
دهم- ادیان- یا لااقل ادیان ابراهیمی- دارای گوهر مشترکی هستند.پیامبر گرامی اسلام خود را ادامه دهنده ی سنت یهودی/مسیحی به شمار می آورد. ما نیازمند زندگی صلح آمیز با پیروان ادیان مختلف هستیم. صلح محصول رواداری است. صلح محصول گفت و گوی همدلانه است.نمی توان طرف مقابل را "ضال و مضل"، بی غیرت، بی شرف، بدبخت و بیچاره قلمداد کرد و با او زندگی صلح آمیز داشت. باید معنویت و اخلاق را گوهر مشترک ادیان به شمار آورد تا زندگی صلح آمیز دینداران ممکن گردد.
پاورقی ها:
1-Quoted in the ,International Herald Tribune, August 27, 2004, p. 6.
2 – رجوع شود به لینک
3- رجوع شود به لینک
4- طباطبایی، روایتی از امام باقر، در خصوص چگونگی حامله کردن مریم نقل می کند: " در مجمع البیان گفته : از امام باقر (علیهالسلام) روایت شده كه فرمود : او یعنی جبرئیل گریبان و یقه پیراهن مریم را گرفت و در آن دمید، دمیدنی كه با آن فرزند در رحمش در یك ساعت به حد كمال رسید، كمالی كه در رحم سایر زنان احتیاج به نه ماه وقت دارد، آری در عرض یك ساعت زنی باردار و سنگین شد، كه وقتی خالهاش بدو نگریست او را نشناخت، و مریم در حالی كه از او و از زكریا خجالت میكشید راه خود را گرفت و رفت "( طباطبایی، المیزان، ج 14، ص 67).
فخر رازی در مفاتیح الغیب در ذیل همین آیات، در خصوص چگونگی حامله کردن مریم، سه قول را نقل می کند. می نویسد:"در کیفیت این دمیدن دو قول وجود دارد. اول اینکه جبرئیل در گریبان او فوت کرد و آن به رحم او رسید. دوم آنکه در دامن او فوت کرد و به اندام تناسلی او(فرج) او رسید. و قول سوم اینکه جبرئیل آستین مریم را گرفت و در پهلوی او دمید و سپس فوت به سینه او رسید و او حامله شد". زمخشری در کشاف در ذیل آیه 22 سوره مریم، که مریم حامله شد، از ابن عباس نقل کرده است که "جبرئیل نزدیک مریم شد، و در گریبان او فوت کرد و فوت او به بطن مریم رسید و او حامله شد".
5 و 6 - رجوع شود به لینک
"می دانستم که خدای من بزرگ تر از خدای او بود...[خدای مسیحی]خدایی واقعی، و[خدای مسلمانان]یک بت بزرگ بود"[1].
بیان این سخنان از سوی یک نظامی چندان بعید نیست.خدای "بی صورت" وقتی مصور می شود، به حد و قامت صورت بخشان در می آید. "خدای نظامیان" با "خدای کشاورزان" و "خدای بازاریان" و "خدای فقیهان" و...تفاوت های بنیادین دارد.ژنرال آمریکایی احتمالاً تفاوت ارتش ناتو و ارتش مسلمان ها را در ذهن داشته و گمان کرده که خدای طرفین هم در چنان وضعیتی قرار دارد.پس خدای مسیحی او بزرگ تر از خدای مسلمان هاست.
اما در این طرف نیز، فقیهانی که خود را اسلام شناس و مرجع تقلید قلمداد می کنند، سخنانی به همان اندازه ناموجه و غیرعقلایی بیان می دارند.آیت الله وحید خراسانی در درس تفسیر قرآن 24/1/90 خود گفته است:
"مسیحیت و ملت نصارا نسبت به عیسی اعتقادش این است که عیسی کلمه بود و کلمه نزد خدا بود و کلمه خود خدا بود و این هم افراط است.همه ی پیروان مسیحیت از اعلی و ادنی در همه ی دنیا و از روسای جمهور همه در نسب عیسی وامانده و متحیر هستند؛ در انجیل متی، عیسی پسر یوسف نجار می شود و یوسف پسر یعقوب است اما در انجیل یوقا[لوقا] عیسی پسر هالی است.در متی نسب عیسی از طریق یوسف نجار به سلیمان بن داوود می رسد و در یوقا[لوقا] همین عیسی باز به جای سلیمان پسر ناتان است و ناتان پسر داود.بلافاصله دو پدر و دو جد نه در طول بلکه در عرض هم مطرح می شود. تناقضات در این آئین غوغا می کند؛ در متی بین یوسف و داوود 15 پدر است و در یوقا 41 پدر و این است آئینی که در خود عیسی اینچنین وامانده است"[2].
چند ملاحظه پیرامون سخنان ایشان به شرح زیر بیان می کنیم :
یکم- وی مدعای مسیحیان درباره ی خدابودن مسیح، یا نسبت ویژه ی او با خداوند را "افراطی" قلمداد کرده و سپس برمبنای اختلاف نظری که درباره ی نسب عیسی وجود دارد، حکم کلی صادر کرده که "تناقضات در این آئین غوغا می کند".به تعبیر دیگر، خدای مسیحیان، خدای واقعی/حقیقی نیست، خدای واقعی همان خدای مسلمین است. چرا خدای یهودیان، خدای مسیحیان و خدای مسلمانان، هر سه، خدای واقعی/حقیقی نباشند؟ این مدعای معقولی است که خدای هر دین، صورت بخشی پیامبر آن دین به خدای بی صورت است.ادیان مختلف نیز راه های متفاوت رسیدن به خداوند را پیشنهاد کرده اند.
دوم- مدعایی که آیت الله وحید به انجیل متی و لوقا نسبت داده، کذب است. ایشان برای جا انداختن مدعیات کاذب خود، کتاب مقدس را تحریف کرده است. در هر دو متن، مریم نامزد یوسف است و پیش از آنکه آنان همبستر شوند/ازدواج کنند، جبرئیل مریم را از سوی خداوند حامله می نماید.بنابراین کتاب مقدس نمی گوید عیسی فرزند یوسف نجار یا هالی است. به هر دو متن بنگرید. در متی آمده است:
"و یعقوب یوسف شوهر مریم را آورد... اما ولادت عیسی مسیح چنین بود که مادرش مریم به یوسف نامزد شده بود. قبل از آنکه با هم آیند او را از روح القدوس حامله یافتند. و شوهرش یوسف چونکه مرد صالح بود و نخواست او را عبرت نماید پس اراده نمود او را به پنهانی رها کند. اما چون در این چیزها تفکر می کرد ناگاه فرشته خداوند در خواب بر وی ظاهر شده گفت ای یوسف پسر داوود از گرفتن زن خویش مریم مترس زیرا که آنچه در وی قرار گرفته است از روح القدوس است. و او پسری خواهد زائید و نام او را عیسی خواهی نهاد زیرا که او امت خویش را از گناهانشان خواهد رهانید... پس چون یوسف از خواب بیدار شد چنان که فرشته خداوند به او امر کرده بود به عمل آورد و زن خویش را گرفت و تا پسر نخستین خود را نزائید او را نشناخت و او را عیسی نام نهاد"(متی، باب اول، فقرات 25-17).
در لوقا هم چنین آمده است:
"در ماه ششم جبرائیل فرشته از جانب خدا به بلدی از جلیل که ناصره نام داشت فرستاده شد.نزد باکره ی نامزد مردی مسمی به یوسف از خاندان داود و نام آن باکره مریم بود.پس فرشته نزد او داخل شده گفت سلام بر تو ای نعمت رسیده، خداوند با تواست و تو درمیان زنان مبارک هستی.چون او را دید از سخن او مضطرب شد که این چه نوع تحیت است وفرشته بدو گفت:ای مریم ترسا مباش زیرا که نزد خدا نعمت یافته. و اینک حامله شده پسری خواهی زائید و او را عیسی خواهی نامید. او بزرگ خواهد بود و به پسر حضرت اعلی مسمی شود و خداوند خدا تخت پدرش داود را بدو عطا خواهد فرمود.و او برخاندان یعقوب تا به ابد پادشاهی خواهد کرد و سلطنت او را نهایت نخواهد بود. مریم به فرشته گفت این چگونه می شود و حال آن که مردی را نشناخته ام.فرشته در جواب وی گفت روح القدوس بر تو خواهد آمد و قوت حضرت اعلی بر تو سایه خواهد افکند از آن جهت آن مولود مقدس پسر خدا خوانده خواهد شد"(لوقا، 36- 26).
آقای وحید گمان کرده که متالهان مسیحی بی کار نشسته و به فکر ایجاد سازگاری در متن مقدس خود نبوده اند. به عنوان نمونه، آفریکانوس، در قرن سوم میلادی، کوشیده است نشان دهد که هر دو روایت نسب عیسی با یکدیگر سازگارند[3].
سوم- آیت الله وحید به گونه ای سخن می گوید که گویی مسأله ی نسب عیسی مسیح و چگونگی زاده شدن او در قرآن حل و کاملاً روشن شده است.اما چنین نیست و آیات قرآن در این زمینه چنان است که پس از گذشت 14 قرن، مفسری چون علامه ی طباطبایی در المیزان هرچه کوشیده تا این موضوع را به نحوی حل کند، موفق نشده است.تفسیر طباطبایی این است که حضرت مریم صورتی خیالین از جبرئیل در ذهن خود درست کرد- چون تبدیل موجود غیر روحانی(جبرئیل) به موجود مادی محال است- و مریم آن صورت خیالین ذهنی را دید، نه جبرئیل را که دیدنی نیست. مسأله ی بعدی چگونگی حامله کردن مریم توسط جبرئیل(صورت ذهنی برساخته ی مریم!!؟؟) بود.طباطبایی با استناد به احادیث ائمه می گوید که جبرئیل در آستین یا آلت تناسلی مریم فوت کرد و او حامله شد[4].اگر آنچه مریم دید، فقط صورت خیالین برساخته ی خود بود، پس فوت جبرئیل را هم باید فوتی خیالی به شمار آورد.ممکن است تفسیر طباطبایی از این موضوع نادرست باشد.اما مدعای حل مسأله ی تولد و مرگ عیسی مسیح در قرآن، مدعای بلادلیلی است.
چهارم- مورخان و مفسران مسلمان درباره ی نسب پیامبرگرامی اسلام، و زندگی شخصی و همسران آن بزرگوار اختلاف نظر دارند.آیا با استناد به این واقعیت می توان مدعی شدکه "در این آئین تناقضات غوغا می کند"؟ در قرآن هم ناسازگاری های بسیار(مثلاً بحث جبر و اختیار) وجود دارد. مفسران از راه تأویل این "ناسازگاری ها" را "سازگار" می کنند.
پنجم- آیت الله وحید در گام بعد، کار را به هتاکی و دروغ می کشاند.می گوید:
"یهود نسبت به عیسی اعتقادش این است که عیسی فرزند حرام است و نسبت به مریم عقیده دارند که او فاحشه است.این است بدبختی و بیچارگی پاپ و مسیحیت است که اینقدر از یهود در قبال مسلمانان طرفداری میکنند و دم از مسیحیت می زنند اما اینقدر غیرت و شرف ندارند که درباره ی این عقیده در مورد حضرت عیسی جستجو کنند.این بدبختی نیست که مسیحیت ملتی را که میگوید مریم باکره و بتول که فقط مورد عنایت خدا بوده است یک فاحشه بیشتر نیست آن ملت را بگیرد(حمایت کند) و در قبال مسلمین به آنها کمک کنند.آیا ضلال مبین این نیست و آیا تفریط درباره ی عیسی از این مرحله ی انزل هم ممکن است"[5].
یهودیان در کجا گفته اند که حضرت مریم فاحشه و حضرت عیسی حرام زاده بود؟ یهودیان کجا گفته اند که حضرت مریم "یک فاحشه بیشتر نیست"؟ آیا با این مدعای کاذب به قصد فریب(دروغ)، کار یهودیان یکسره می شود؟
ششم- به فرض آن که چند یهودی در طول تاریخ چنین مدعای اهانت آمیزی بیان کرده باشند، چگونه می توان از این مقدمه نتیجه گرفت که: پاپ و مسیحیت و مسیحیان، همه، بی غیرت و بی شرف و بدبخت و ضلالت روشن هستند.آیا این بحث منطقی و نقد مستدل یک مرجع تقلید شیعه علیه مسیحیان است؟
هفتم- سادگی یا خودبزرگ بینی آیت الله وحید در این است که گمان می کند مسیحیان با شنیدن مدعیات او خونشان به جوش آمده و کل یهودیان را نابود خواهند کرد.اما شیعیان ایران هم هیچ اهمیتی به این مدعیات کاذب آیت الله وحید نمی دهند، چه رسد به پاپ و مسیحیان کل جهان.
هشتم- مرجع تقلید حوزه ی علمیه ی قم، اهانت به یهودیان و مسیحیان را به زرتشتیان هم تعمیم داده و می گوید:
"اگر پیامبر(ص) نبود ما یا پیرو آئین مجوس بودیم که در مقابل آتشی که با اندک بولی خاموش می شود سجده می کردیم یا پیرو آئین مسیح بودیم با این همه تناقضات"[6].
نقد "بولی" آیت الله وحید، موجب شرمندگی آدمی است. نباید گمان کرد که این مدعیات فقط از سوی آیت الله وحید بیان می شود. اگر فرصت دست داد به تفسیر قرآن آیت الله جوادی آملی رجوع کنید که مدعیات رادیکاتری درباره ی یهودیان و مسیحیان و اهل تسنن در آن بیان شده است.
نهم- ممکن است آیت الله وحید و همفکرانشان بگویند این نوع سخنان به هیچ وجه اهانت به یهودیان، مسیحیان و زرتشتیان نیست. در این صورت، نباید از بیان چنین سخنانی نسبت به اسلام بشورند. چگونه است که سخنان پاپ اهانت به اسلام قلمداد می شود و در عکس العمل نسبت به آن تظاهرات و خشونت به راه می اندازند، اما سخنان مراجع تقلید حوزه درباره ی یهودیت و مسیحیت و دیگر ادیان را نقد قلمداد می کنند. آیا وقتی آیت الله وحید مسیحیت را دین "ضال و مضل" قلمداد می کند که بساط آن باید برچیده شود، او و همفکرانش بیان چنین سخنی درباره ی اسلام را هم نقد به شمار خواهند آورد.
دهم- ادیان- یا لااقل ادیان ابراهیمی- دارای گوهر مشترکی هستند.پیامبر گرامی اسلام خود را ادامه دهنده ی سنت یهودی/مسیحی به شمار می آورد. ما نیازمند زندگی صلح آمیز با پیروان ادیان مختلف هستیم. صلح محصول رواداری است. صلح محصول گفت و گوی همدلانه است.نمی توان طرف مقابل را "ضال و مضل"، بی غیرت، بی شرف، بدبخت و بیچاره قلمداد کرد و با او زندگی صلح آمیز داشت. باید معنویت و اخلاق را گوهر مشترک ادیان به شمار آورد تا زندگی صلح آمیز دینداران ممکن گردد.
پاورقی ها:
1-Quoted in the ,International Herald Tribune, August 27, 2004, p. 6.
2 – رجوع شود به لینک
3- رجوع شود به لینک
4- طباطبایی، روایتی از امام باقر، در خصوص چگونگی حامله کردن مریم نقل می کند: " در مجمع البیان گفته : از امام باقر (علیهالسلام) روایت شده كه فرمود : او یعنی جبرئیل گریبان و یقه پیراهن مریم را گرفت و در آن دمید، دمیدنی كه با آن فرزند در رحمش در یك ساعت به حد كمال رسید، كمالی كه در رحم سایر زنان احتیاج به نه ماه وقت دارد، آری در عرض یك ساعت زنی باردار و سنگین شد، كه وقتی خالهاش بدو نگریست او را نشناخت، و مریم در حالی كه از او و از زكریا خجالت میكشید راه خود را گرفت و رفت "( طباطبایی، المیزان، ج 14، ص 67).
فخر رازی در مفاتیح الغیب در ذیل همین آیات، در خصوص چگونگی حامله کردن مریم، سه قول را نقل می کند. می نویسد:"در کیفیت این دمیدن دو قول وجود دارد. اول اینکه جبرئیل در گریبان او فوت کرد و آن به رحم او رسید. دوم آنکه در دامن او فوت کرد و به اندام تناسلی او(فرج) او رسید. و قول سوم اینکه جبرئیل آستین مریم را گرفت و در پهلوی او دمید و سپس فوت به سینه او رسید و او حامله شد". زمخشری در کشاف در ذیل آیه 22 سوره مریم، که مریم حامله شد، از ابن عباس نقل کرده است که "جبرئیل نزدیک مریم شد، و در گریبان او فوت کرد و فوت او به بطن مریم رسید و او حامله شد".
5 و 6 - رجوع شود به لینک
پایان یک انقلاب
32 سال پیش مردمی که پس از سالها مبارزه با حکومت دیکتاتوری، پیروزی انقلابشان را جشن می گرفتند شاید هرگز تصور نمیکردند روزی در مقابل پرسشگری نسل های آینده، حضور خود را در خیابان ها به انکار خواهند نشست؛ گویی همیشه "دیگرانی" که وجود نداشته اند رقم زده اند انقلابی تاریخی را که قرار بود آزادی و دموکراسی را برای مردم ایران زمین به ارمغان بیاورد اما دیکتاتوری دینی، زندان، اعدام و کشتار را ارزانی مردمان کرد.
این بزرگ ترین ارزشی بود که سردمداران جمهوری اسلامی با عملکرد خود تبدیل به ضد ارزش اش کردند؛ انکار انقلاب و انقلابی بودن از سوی نسل انقلاب در مقابل پرسشگری نسل های بعد.
اما این تمام داستان نبود؛پس از آن هر آنچه حکومت مداران تازه بر مسند نشسته با عنوان "ارزش" هم ساختند و پروراندند، به "ضد ارزش" تبدیل شد. در وجدان های مردم سقوط کرد هر آنچه که جمهوری اسلامی ساخته بود.
مسند نشینان تازه، در گام اول، آزادی پوشش را گرفتند و تکه پارچه سیاهی با عنوان "چادر" و "حجاب اسلامی" برسرزنانی انداختند که همپای آنان برای آزادی به خیابان ها رفته بودند. "حجاب اسلامی" را به عنوان "ارزش" معرفی کردند و تا بدانجا پیش رفتند که در مدارس، شلوار از پای نسل هایی که بعد از به بار نشستن انقلاب به مدرسه رفتند بالا میزدند تا مبادا زیر شلوار و کفش، رنگی غیر از آن رنگی که "ارزش" معرفی می شد برپا و تن محصلان بوده باشد. تیغ به روی زنانی که بی حجاب می خواندند کشیدند و حجاب اجباری را قانونی کردند.
اما این "ارزش" از همان ابتدا رنگ باخته بود و اکنون در نوع پوشش مردم در خیابان های شهرها و روستاهای ایران می توان به "ارزش" نشدن آن پی برد.
مگر نه آن است که هر چه اجباری باشد نتیجه عکس میدهد؟
بسیج با عنوان ارتش 20 میلیونی و با فرمان بنیانگذار جمهوری اسلامی به عنوان یک "ارزش" اعلام موجودیت کرد. مجموعهاي كه به گفته رهبر فعلی جمهوری اسلامی "در آن پاكترين انسانها، فداكارترين و آماده به كارترين جوانان كشور، در راه اهداف عالي اين ملت و براي كمال رساندن و به خوشبختي رساندن اين كشور جمع شدهاند... ".نوجوانان و جوانان بسیاری بدان پیوستند و صادقانه جان دادند در جبهه های جنگ ایران و عراق، تا از کشورشان دفاع کنند. باکری ها و همت ها افتخار این "ارزش" شدند، اما شاید آنها نیز گمان نمیکردند روزی خواهد رسید که افتخار بسیج و بسیجی ها لت و پار کردن مردم معترض و آزادیخواه در خیابان های تهران و ایران باشد.
بسیج در وجدان مردم رنگ باخت و عضویت در آن به "ضد ارزش" ای تبدیل شد که نتیجه تبدیل بسیج مردمی به نهاد سرکوب بود.
سپاه اما که برای حفظ انقلاب و حفظ امنیت شهرها تاسیس شد، ابتدا و در دوران جنگ محبوب بود، کم کم به نهادی مشکوک و سپس به نهادی منفور تبدیل شد. این نهاد هم "ارزش" ای بود زاییده جمهوری اسلامی که در جهان به عنوان یکی از حامیان اصلی تروریسم در کنار القاعده شناخته شد.
دافع از مردم مظلوم و ستم دیده در جهان، به شعار و "ارزش" ای تبدیل شد که در راس خود فلسطین و لبنان را نشاند و متصدیان امر تا بدانجا پیش رفتند که در راس اخبار تلویزیون ایران، اخبار فلسطین و لبنان بر اخبار ایران پیشی گرفت. کاسه داغ تر از آشی شدند که خواست خود را بر خواست مردم فلسطین نیز مقدم دانستند. اینگونه بود که این "ارزش" نیز رنگ باخت و رنگ باختن آن در شعارهای "نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران" متبلور شد.
تبعیت از ولی فقیه "ارزش" ای حکومتی شد که در فضای احساسی دهه اول انقلاب همراهی مردم را داشت ولی بعد از آن، تناقضات یکی پس از دیگری رو شد. ولی فقیه بر مسند خدایی نشست و روی دیکتاتورهای زمان خود را سفید کرد و این "ارزش" حکومت ساخته که وجهه قانونی نیز یافته بود، به "ضد ارزش" ای تبدیل شد که مردم با حضور در خیابان ها شعار مرگ بر آن را سر دادند؛ حتی مردمی که در ماه عکس ولی فقیه پیشین را دیده بودند
پایان "ارزش" های یک انقلاب؛ پایان آن انقلاب است. انقلابی که قرار بود آزادی و دموکراسی بیاورد فرزندان خود را بلعید، زندان هایی که قرار بود تبدیل به دانشگاه شوند، پاک ترین و آزاده ترین فرزندان ایران زمین را در حصار گرفتند و مردانی که خود طعم تلخ زندان و شکنجه را کشیده بودند زندان های جدید ساختند و چوبه های دار بر پا کردند.
حکومت جمهوری اسلامی که رویای صدور انقلاب به جهانیان را در سر می پروراند و با غرور از آن سخن می گفت از صدور این انقلاب به نسل 57 که آیت الله خمینی، انها را سربازانش در گهواره ها نامیده بود عاجز ماند چه برسد به صدور آن به نسل های بعدی.
نسل 57 هرگز تصور نمی کرد بار دیگر مجبور شود به خیابان ها بیاید و شعار "مرگ بر دیکتاتور" سر دهد و عزیزترین فرزندانش را در بهشت زهراها و چهاردیواری اوین ها جا بگذارد؛ و شاید بدبین ترین انسان ها هم تصور نمیکردند روزی در مقام مقایسه حکومت برآمده از انقلابی مردمی با حکومت سابق برخواهند آمد و "صد رحمت به رژیم شاهی" خواهند گفت. تاریخ بی رحم است و تکرار آن بی رحم تر و تلخ تر.
این بزرگ ترین ارزشی بود که سردمداران جمهوری اسلامی با عملکرد خود تبدیل به ضد ارزش اش کردند؛ انکار انقلاب و انقلابی بودن از سوی نسل انقلاب در مقابل پرسشگری نسل های بعد.
اما این تمام داستان نبود؛پس از آن هر آنچه حکومت مداران تازه بر مسند نشسته با عنوان "ارزش" هم ساختند و پروراندند، به "ضد ارزش" تبدیل شد. در وجدان های مردم سقوط کرد هر آنچه که جمهوری اسلامی ساخته بود.
مسند نشینان تازه، در گام اول، آزادی پوشش را گرفتند و تکه پارچه سیاهی با عنوان "چادر" و "حجاب اسلامی" برسرزنانی انداختند که همپای آنان برای آزادی به خیابان ها رفته بودند. "حجاب اسلامی" را به عنوان "ارزش" معرفی کردند و تا بدانجا پیش رفتند که در مدارس، شلوار از پای نسل هایی که بعد از به بار نشستن انقلاب به مدرسه رفتند بالا میزدند تا مبادا زیر شلوار و کفش، رنگی غیر از آن رنگی که "ارزش" معرفی می شد برپا و تن محصلان بوده باشد. تیغ به روی زنانی که بی حجاب می خواندند کشیدند و حجاب اجباری را قانونی کردند.
اما این "ارزش" از همان ابتدا رنگ باخته بود و اکنون در نوع پوشش مردم در خیابان های شهرها و روستاهای ایران می توان به "ارزش" نشدن آن پی برد.
مگر نه آن است که هر چه اجباری باشد نتیجه عکس میدهد؟
بسیج با عنوان ارتش 20 میلیونی و با فرمان بنیانگذار جمهوری اسلامی به عنوان یک "ارزش" اعلام موجودیت کرد. مجموعهاي كه به گفته رهبر فعلی جمهوری اسلامی "در آن پاكترين انسانها، فداكارترين و آماده به كارترين جوانان كشور، در راه اهداف عالي اين ملت و براي كمال رساندن و به خوشبختي رساندن اين كشور جمع شدهاند... ".نوجوانان و جوانان بسیاری بدان پیوستند و صادقانه جان دادند در جبهه های جنگ ایران و عراق، تا از کشورشان دفاع کنند. باکری ها و همت ها افتخار این "ارزش" شدند، اما شاید آنها نیز گمان نمیکردند روزی خواهد رسید که افتخار بسیج و بسیجی ها لت و پار کردن مردم معترض و آزادیخواه در خیابان های تهران و ایران باشد.
بسیج در وجدان مردم رنگ باخت و عضویت در آن به "ضد ارزش" ای تبدیل شد که نتیجه تبدیل بسیج مردمی به نهاد سرکوب بود.
سپاه اما که برای حفظ انقلاب و حفظ امنیت شهرها تاسیس شد، ابتدا و در دوران جنگ محبوب بود، کم کم به نهادی مشکوک و سپس به نهادی منفور تبدیل شد. این نهاد هم "ارزش" ای بود زاییده جمهوری اسلامی که در جهان به عنوان یکی از حامیان اصلی تروریسم در کنار القاعده شناخته شد.
دافع از مردم مظلوم و ستم دیده در جهان، به شعار و "ارزش" ای تبدیل شد که در راس خود فلسطین و لبنان را نشاند و متصدیان امر تا بدانجا پیش رفتند که در راس اخبار تلویزیون ایران، اخبار فلسطین و لبنان بر اخبار ایران پیشی گرفت. کاسه داغ تر از آشی شدند که خواست خود را بر خواست مردم فلسطین نیز مقدم دانستند. اینگونه بود که این "ارزش" نیز رنگ باخت و رنگ باختن آن در شعارهای "نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران" متبلور شد.
تبعیت از ولی فقیه "ارزش" ای حکومتی شد که در فضای احساسی دهه اول انقلاب همراهی مردم را داشت ولی بعد از آن، تناقضات یکی پس از دیگری رو شد. ولی فقیه بر مسند خدایی نشست و روی دیکتاتورهای زمان خود را سفید کرد و این "ارزش" حکومت ساخته که وجهه قانونی نیز یافته بود، به "ضد ارزش" ای تبدیل شد که مردم با حضور در خیابان ها شعار مرگ بر آن را سر دادند؛ حتی مردمی که در ماه عکس ولی فقیه پیشین را دیده بودند
پایان "ارزش" های یک انقلاب؛ پایان آن انقلاب است. انقلابی که قرار بود آزادی و دموکراسی بیاورد فرزندان خود را بلعید، زندان هایی که قرار بود تبدیل به دانشگاه شوند، پاک ترین و آزاده ترین فرزندان ایران زمین را در حصار گرفتند و مردانی که خود طعم تلخ زندان و شکنجه را کشیده بودند زندان های جدید ساختند و چوبه های دار بر پا کردند.
حکومت جمهوری اسلامی که رویای صدور انقلاب به جهانیان را در سر می پروراند و با غرور از آن سخن می گفت از صدور این انقلاب به نسل 57 که آیت الله خمینی، انها را سربازانش در گهواره ها نامیده بود عاجز ماند چه برسد به صدور آن به نسل های بعدی.
نسل 57 هرگز تصور نمی کرد بار دیگر مجبور شود به خیابان ها بیاید و شعار "مرگ بر دیکتاتور" سر دهد و عزیزترین فرزندانش را در بهشت زهراها و چهاردیواری اوین ها جا بگذارد؛ و شاید بدبین ترین انسان ها هم تصور نمیکردند روزی در مقام مقایسه حکومت برآمده از انقلابی مردمی با حکومت سابق برخواهند آمد و "صد رحمت به رژیم شاهی" خواهند گفت. تاریخ بی رحم است و تکرار آن بی رحم تر و تلخ تر.
رسانههای حامی دولت خبر دادند
تعطیلی سفارت انگلیس در تهران
رسانه های وابسته به اصولگرایان اعلام کرده اند که پس از درگیری میان متقاضیان ایرانی ویزای بریتانیا و کارکنان سفارتخانه این کشور در ایران، این سفارت به مدت نامعلومی تعطیل شده است. هنوز مقامات رسمی دو کشور نسبت به این تعطیلی واکنشی نشان نداده اند، اما آنطور که رسانه های حکومتی گزارش داده اند، این ماجرا به دنبال خودداری دولت بریتانیا برای دادن ویزا به ناشران ایرانی جهت حضور در نمایشگاه بین المللی کتاب لندن روی داده است.
تعطیلی احتمالی سفارت بریتانیا در تهران در شرایطی صورت می گیرد که طی ماه های گذشته، روابط دو کشور تا سطح کاردار پایین آمده و طی دو ساله گذشته نیز روابط دیپلماتیک تهران و لندن با بحث و جدل های متفاوتی از دوطرف به تیرگی هر چه بیشتر گراییده است.
بیپاسخ نمیگذاریم
وبسایت خبری بولتن نیوز، نزدیک به نیروهای امنیتی حامی محمود احمدی نژاد روز چهارشنبه، 24 اردبیهشت، با اشاره به کاهش سطح روابط دیپلماتیک تهران و لندن تا سطح کاردار، اعلام کرد: "کاردار انگلیس در تهران که از چندی قبل و به دلیل کاهش سطح روابط دو کشور تا سطح کاردار بدون حضور سفیر رسمی از سوی لندن کارهای مربوط به سفارت را انجام می دهد صبح امروز سخت گیری های خود برای صدور ویزای هموطنانی که قصد عزیمت به این کشور را داشتند افزایش داد و با ایجاد درگیری فیزیکی با مردم، سفارت را تعطیل کرد."
این گزارش دلیل تعطیلی موقت این سفارت و "درگیریهای فیزیکی" را خودداری کارکنان سفارت بریتانیا برای صدور روادید به شهروندان ایرانی عنوان کرده است.
مقامات رسمی دو کشور تا این لحظه واکنشی به این اقدام سفارت بریتانیا نشان نداده اند، اما رسانه های حامی جمهوری اسلامی این گمانه را مطرح کرده اند که احتمال دارد این وضعیت در روزهای آینده نیز ادامه داشته باشد و منجر به تعطیلی همیشگی این سفارتخانه در تهران شود.
سایت های حامی دولت، روز گذشته همچنین بر پایه برخی اخبار تائید نشده از ارسال پیامکی خبر داده اند که از سوی سفارت بریتانیا در تهران به کارمندان کلیه بخشهای این سفارت ارسال شده است و بر اساس آن از کلیه کارمندان خواسته شده از فردا تا مدتی نامعلوم در محل کار خود حاضر نشوند.
بر پایه گزارش بولتن نیوز که روز گذشته در بسیاری از پایگاه های اطلاع رسانی حکومتی بازنشر شد، کارکنان سفارت به دلیل آنچه که آن را مشکلات امنیتی نامیدند تمام مردم معترض (که در میان آنان جمعی از ناشرین کتابِ خواهان شرکت در نمایشگاه بین المللی کتاب لندن نیز وجود داشتند) را از سفارت بیرون و چراغ های سفارت را خاموش کرده اند."
نمایشگاه بین المللی کتاب لندن از 22 فروردین ماه در لندن و در محل نمایشگاهی در ارلز کورت آغاز شد و تا 24 فروردین ماه ادامه داشت.
بر اساس گفته ناشران ایرانی سفارت بریتانیا با "مشکوک" خواندن سفر ناشران جمهوری اسلامی پس از سردواندن و معطل کردن 22 ناشر ایرانی که برای شرکت در نمایشگاه لندن اقدام کرده بودند در نهایت با درخواست آنها موافقت نکرده است.
به گزارش خبرگزاری کتاب ایران، بهمن دری، معاون امور وزیر فرهنگی و ارشاد اسلامی در واكنش به آنچه "توهین سفارت و دولت انگلیس به ناشران ایرانی متقاضی حضور در نمایشگاه لندن" خوانده شده، گفت: "كارشكنی كشور انگلیس و شركت ندادن ناشران ایرانی در نمایشگاه كتاب لندن را قطعا بیپاسخ نمیگذاریم."
روابط در دو سال گذشته
هر چند موضوع تعطیلی موقت سفارت بریتانیا در تهران به خودداری این سفارت از دادن ویزا به ناشران ایرانی برای شرکت در نمایشگاه کتاب لندن مرتبط شده، اما روابط دو کشور در طول دو سال گذشته و پس از حوادث مربوط به انتخابات ایران به تیرگی گراییده و تا سطح کاردار کاهش پیدا کرده است.
اولین بار بعد از انتخابات ریاست جمهوری در ایران، مقامات بلند پایه جمهوری اسلامی به طور گسترده نسبت به آنچه "مداخله قدرت های خارجی در امور داخلی" می دانند اعتراض کردند. در این میان آیت الله علی خامنه ای، رهبر جمهوری اسلامی، در سخنان نماز جمعه تهران (29 خرداد) بریتانیا را "خبیث" توصیف کرد.
این اختلافات تا جایی پیش رفت که بهمن ماه گذشته، کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس نظر خود را مبنی بر لزوم قطع روابط دیپلماتیک با بریتانیا برای طرح در صحن علنی، به هیات رییسه مجلس تقدیم کرد؛ این دستور تا کنون از حد کمیسیون مربوطه خارج نشده و مراحل رسیدگی به آن برای در دستور کار قرار گرفتن در جلسه علنی طی نشده است.
پیشتر نیز در دی ماه 1388، برخی از نمایندگان اصولگرای مجلس طرح کاهش رابطه ایران با بریتانیا را مطرح کرده بودند که آن هنگام برای بررسی بیشتر به کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس فرستاده شده بود.
روابط دو کشور پس از آن تیره تر شد که انتشار نوشته سایمون گس، سفیر سابق بریتانیا در تهران، که در دفاع از نسرین ستوده وکیل دربند ایرانی در وبسایت سفارت بریتانیا منتشر شد.
به تازگی وزارت امور خارجه بریتانیا در گزارش سالیانه خود در مورد وضعیت حقوق بشر و دموکراسی در شماری از کشورهای جهان، وضعیت حقوق بشر در ایران را "اسفناک" توصیف کرد.
سرانجام هفته گذشته پس از تصمیم اتحادیه اروپا برای تحریم ۳۲ تن از مقامهای ایرانی که گفته میشود در نقض حقوق بشر و سرکوب مخالفان دست داشتهاند، ويليام هيگ، گفت: "بر اساس توافق وزیران امور خارجه ۲۷ کشور عضو اتحاديه اروپا، صدور ويزا برای ۳۲ مقام ايرانی ممنوع شده و دارايی های اين افراد نيز مسدود خواهد شد."
رسانه های حامی دولت نیز دیروز همزمان با انتشار خبر تعطیلی موقت سفارت بریتانیا در ایران، یک بار دیگر بحث طرح مجلس شورای جمهوری اسلامی برای قطع ارتباط کامل با بریتانیا را پیش کشیده اند.
در این ارتباط، همشهری آنلاین با اشاره به سردی روابط ایران و بریتانیا نوشت: "با وجود آنکه طرح مجلس هرزمان که لازم باشد در دستور کار قرار می گیرد، اما بعید است جمهوری اسلامی ایران پاره کننده اولیه رشته این روابط باشد زیرا گذشته نشان داده که در بدترین شرایط که در ابتدای انقلاب اسلامی و با تسخیر لانه جاسوسی امریکا در ایران پیش آمد، جمهوری اسلامی ایران برای قطع کامل رابطه با امریکا پیشقدم نشد و این امریکا بود که رشته روابط را گسست و اینک بیش از 30 سال است که از این وضعیت می گذرد و وصل کردن دوباره رشته روابط، برای هر دو کشورکار بس مشکلی شده است."
تعطیلی احتمالی سفارت بریتانیا در تهران در شرایطی صورت می گیرد که طی ماه های گذشته، روابط دو کشور تا سطح کاردار پایین آمده و طی دو ساله گذشته نیز روابط دیپلماتیک تهران و لندن با بحث و جدل های متفاوتی از دوطرف به تیرگی هر چه بیشتر گراییده است.
بیپاسخ نمیگذاریم
وبسایت خبری بولتن نیوز، نزدیک به نیروهای امنیتی حامی محمود احمدی نژاد روز چهارشنبه، 24 اردبیهشت، با اشاره به کاهش سطح روابط دیپلماتیک تهران و لندن تا سطح کاردار، اعلام کرد: "کاردار انگلیس در تهران که از چندی قبل و به دلیل کاهش سطح روابط دو کشور تا سطح کاردار بدون حضور سفیر رسمی از سوی لندن کارهای مربوط به سفارت را انجام می دهد صبح امروز سخت گیری های خود برای صدور ویزای هموطنانی که قصد عزیمت به این کشور را داشتند افزایش داد و با ایجاد درگیری فیزیکی با مردم، سفارت را تعطیل کرد."
این گزارش دلیل تعطیلی موقت این سفارت و "درگیریهای فیزیکی" را خودداری کارکنان سفارت بریتانیا برای صدور روادید به شهروندان ایرانی عنوان کرده است.
مقامات رسمی دو کشور تا این لحظه واکنشی به این اقدام سفارت بریتانیا نشان نداده اند، اما رسانه های حامی جمهوری اسلامی این گمانه را مطرح کرده اند که احتمال دارد این وضعیت در روزهای آینده نیز ادامه داشته باشد و منجر به تعطیلی همیشگی این سفارتخانه در تهران شود.
سایت های حامی دولت، روز گذشته همچنین بر پایه برخی اخبار تائید نشده از ارسال پیامکی خبر داده اند که از سوی سفارت بریتانیا در تهران به کارمندان کلیه بخشهای این سفارت ارسال شده است و بر اساس آن از کلیه کارمندان خواسته شده از فردا تا مدتی نامعلوم در محل کار خود حاضر نشوند.
بر پایه گزارش بولتن نیوز که روز گذشته در بسیاری از پایگاه های اطلاع رسانی حکومتی بازنشر شد، کارکنان سفارت به دلیل آنچه که آن را مشکلات امنیتی نامیدند تمام مردم معترض (که در میان آنان جمعی از ناشرین کتابِ خواهان شرکت در نمایشگاه بین المللی کتاب لندن نیز وجود داشتند) را از سفارت بیرون و چراغ های سفارت را خاموش کرده اند."
نمایشگاه بین المللی کتاب لندن از 22 فروردین ماه در لندن و در محل نمایشگاهی در ارلز کورت آغاز شد و تا 24 فروردین ماه ادامه داشت.
بر اساس گفته ناشران ایرانی سفارت بریتانیا با "مشکوک" خواندن سفر ناشران جمهوری اسلامی پس از سردواندن و معطل کردن 22 ناشر ایرانی که برای شرکت در نمایشگاه لندن اقدام کرده بودند در نهایت با درخواست آنها موافقت نکرده است.
به گزارش خبرگزاری کتاب ایران، بهمن دری، معاون امور وزیر فرهنگی و ارشاد اسلامی در واكنش به آنچه "توهین سفارت و دولت انگلیس به ناشران ایرانی متقاضی حضور در نمایشگاه لندن" خوانده شده، گفت: "كارشكنی كشور انگلیس و شركت ندادن ناشران ایرانی در نمایشگاه كتاب لندن را قطعا بیپاسخ نمیگذاریم."
روابط در دو سال گذشته
هر چند موضوع تعطیلی موقت سفارت بریتانیا در تهران به خودداری این سفارت از دادن ویزا به ناشران ایرانی برای شرکت در نمایشگاه کتاب لندن مرتبط شده، اما روابط دو کشور در طول دو سال گذشته و پس از حوادث مربوط به انتخابات ایران به تیرگی گراییده و تا سطح کاردار کاهش پیدا کرده است.
اولین بار بعد از انتخابات ریاست جمهوری در ایران، مقامات بلند پایه جمهوری اسلامی به طور گسترده نسبت به آنچه "مداخله قدرت های خارجی در امور داخلی" می دانند اعتراض کردند. در این میان آیت الله علی خامنه ای، رهبر جمهوری اسلامی، در سخنان نماز جمعه تهران (29 خرداد) بریتانیا را "خبیث" توصیف کرد.
این اختلافات تا جایی پیش رفت که بهمن ماه گذشته، کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس نظر خود را مبنی بر لزوم قطع روابط دیپلماتیک با بریتانیا برای طرح در صحن علنی، به هیات رییسه مجلس تقدیم کرد؛ این دستور تا کنون از حد کمیسیون مربوطه خارج نشده و مراحل رسیدگی به آن برای در دستور کار قرار گرفتن در جلسه علنی طی نشده است.
پیشتر نیز در دی ماه 1388، برخی از نمایندگان اصولگرای مجلس طرح کاهش رابطه ایران با بریتانیا را مطرح کرده بودند که آن هنگام برای بررسی بیشتر به کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس فرستاده شده بود.
روابط دو کشور پس از آن تیره تر شد که انتشار نوشته سایمون گس، سفیر سابق بریتانیا در تهران، که در دفاع از نسرین ستوده وکیل دربند ایرانی در وبسایت سفارت بریتانیا منتشر شد.
به تازگی وزارت امور خارجه بریتانیا در گزارش سالیانه خود در مورد وضعیت حقوق بشر و دموکراسی در شماری از کشورهای جهان، وضعیت حقوق بشر در ایران را "اسفناک" توصیف کرد.
سرانجام هفته گذشته پس از تصمیم اتحادیه اروپا برای تحریم ۳۲ تن از مقامهای ایرانی که گفته میشود در نقض حقوق بشر و سرکوب مخالفان دست داشتهاند، ويليام هيگ، گفت: "بر اساس توافق وزیران امور خارجه ۲۷ کشور عضو اتحاديه اروپا، صدور ويزا برای ۳۲ مقام ايرانی ممنوع شده و دارايی های اين افراد نيز مسدود خواهد شد."
رسانه های حامی دولت نیز دیروز همزمان با انتشار خبر تعطیلی موقت سفارت بریتانیا در ایران، یک بار دیگر بحث طرح مجلس شورای جمهوری اسلامی برای قطع ارتباط کامل با بریتانیا را پیش کشیده اند.
در این ارتباط، همشهری آنلاین با اشاره به سردی روابط ایران و بریتانیا نوشت: "با وجود آنکه طرح مجلس هرزمان که لازم باشد در دستور کار قرار می گیرد، اما بعید است جمهوری اسلامی ایران پاره کننده اولیه رشته این روابط باشد زیرا گذشته نشان داده که در بدترین شرایط که در ابتدای انقلاب اسلامی و با تسخیر لانه جاسوسی امریکا در ایران پیش آمد، جمهوری اسلامی ایران برای قطع کامل رابطه با امریکا پیشقدم نشد و این امریکا بود که رشته روابط را گسست و اینک بیش از 30 سال است که از این وضعیت می گذرد و وصل کردن دوباره رشته روابط، برای هر دو کشورکار بس مشکلی شده است."
برای مهدیه گلرو
سال ۱۳۸۶ بود، تعداد زیادی از فعالین دانشجویی در بازداشت بودند و در واکنش به این فشارها و اجرای گام به گام و تدریجی "انقلاب فرهنگی دوم" جو دانشگاههایی مانند علامه طباطبایی و پلی تکنیک به شدت ملتهب بود. اعتراضات در دانشگاه علامه به اوج خود رسیده بود. دقیقا روز دوم خرداد همان سال در یک روز و در ساعات مختلف چندین تجمع دانشجویی در دانشکدههای مختلف دانشگاه علامه اعلام و برگزارشد. بزرگترین تجمعها در دانشکدهٔ حقوق و علوم سیاسی و همچنین دانشکدهٔ علوم اجتماعی صورت گرفت. پیامد آن تجمعها البته برای ما محرومیت از تحصیل بود. پس از آن ما یک ماراتن طولانی از تجمع و اعتراض را در تمام طول سال ۸۶ پی گرفتیم و هر آنچه در توان داشتیم برای دفاع از حق تحصیل و آموزش دانشجویان انجام دادیم.
پس از گذشت ۴ سال از آن وقایع جزئیات را به خاطر ندارم، اما یکی از واضحترین تصاویر آن روزها که به خوبی در خاطرم نقش بسته است تصویر دختر شجاعی است که با بیانی صریح و بیباک به قول خودش "به وضع موجود معترض بود". آن دختر شجاع اکنون در زندان است. او هنوز هم به وضع موجود معترض است، و هنوز و حتی از پشت میلههای زندان و سیمهای زشت خاردار با همان بیان صریح و روحیهٔ بیباک به وضع موجود اعتراض میکند. آن دختر شجاع کسی نیست جز مهدیه گلرو.
مهدیه نه تنها معترض به وضع موجود بود بلکه تلاش برای دنیایی بهتر را مهمترین هدف و وظیفهٔ زندگی خود میدانست و میداند. صفا و صداقت مهدیه میان فعالین دانشجویی زبانزد بود، مهربانیش و ایستادگیش. دانشجویان دانشگاه علامه به خود میبالند که زمانی همکلاس و هم شاگردی مهدیه گلرو بودهاند.
وقتی احکام محرومیت از تحصیل فعالین دانشجویان آمد کمتر کسی ـ–خصوصا در دانشگاه علامه با آن مدیریت مستبد و متکبرش-ـ امیدی به بازگشت به دانشگاه داشت، با این حال بودند کسانی که مانند مهدیه میگفتند: از ما که گذشت ولی باید بایستیم تا این بلا سر دیگران نیاید.
اینگونه بود که دفاع از حق تحصیل و آموزش تبدیل به یکی از دغدغههای جدی مهدیه گلرو در تمام طول مدت فعالیتش شد. مهدیه میتوانست راه سکوت در پیش گیرد، تحصیل خود را به پایان برد واز این ورطه رخت خویش بیرون کشد. او اما این راه را انتخاب نکرد او به راهی رفت که خطرش بیشتر و دردسرش دائم بود. او ترجیح داد در کنار "یاران دبستانی" خود بماند و همصدا با آنان "یار دبستانی" بخواند و ولو به هزینهای گزاف دفاع از حقوق انسانی دیگران را وجههٔ همت خویش سازد. مهدیه از آن نادر نگینها ی روزگار است که برای دفاع از حقوق انسانها هیچ حد و مرز ایدئولوژیک و غیرایدئولوژیکی قائل نیست.
آری او راه سخت را انتخاب کرد اما نباید ازخاطر بریم که مهدیه در این راه سخت یاری همدل و پشتیبانی یکدل داشت؛ وحید لعلیپور همسر مهدیهٔ گلرو در تمامی این مسیر سخت و پرفراز و نشیب شانه به شانهٔ او ایستاد.
مهدیه بازداشت شد، محاکمه شد و به زندان رفت اما باز هم تن به خاموشی نداد. مهدیه کسی نیست که با وضع موجود سازش کند، وحید هم این را میداند، چنانکه همهٔ دوستان مهدیه هم میدانند، وحید اما با همهٔ رنج و سختی دوری از همسر همچنان پشتیبان مهدیه و صدای حق طلبیاش باقی مانده است.
حالا و به تاوان ایستادگی مهدیه و پشتیبانی وحید آنها را تنبیه کردهاند و از ملاقات ممنوع! گویا بهاره هدایت و مهدیه گلرو رابه سلول انفرادی هم بردهاند. به راستی چه خِردی در پس این تصمیم هاست؟ آیا فکر میکنند با این فشارها مهدیه از راه خویش باز میگردد و وحید از پشتیبانی او باز میایستد؟ چرا آزموده را دوباره میآزمایید؟ بعید است در این مدت مهدیه را نشناخته باشید و ندانسته باشید که او در برابر این فشارها مقاومت خواهد کرد و هر چه رنج و هزینهٔ راه را بر او گزافتر کنید او بر ایستادگیش میافزاید.
البته بعید میدانم این سخنان تاثیری بر تصمیم گیرندگان این پروندهها داشته باشد. میگویند آه مظلوم هم اثری ندارد بر دل سنگ آنها. با این حال من هنوز به آن شعله کوچک مهربانی و خُردک شرر نوعدوستی که حتی در سیاهترین زوایای قلب هر انسان پنهان است امید دارم؛ شاید اندکی با این فرزند برومند میهن که حتما صفا و صادقتش را خود درک کردهاند مهربانتر شوند. برادران من، اینها خواهران شما هستند، فرزندان همین سرزمین...
به هر روی این روزها و ماهها و سالها میگذرند. اگر چه به سختی. سختی این ماهها و سالها بیش از همه بر شانههای وحید سنگینی خواهد کرد، کاش میتوانستیم لااقل اندکی از سنگینی این بار را بر گُرده بگیریم.
شاید تنها نگذاشتن وحید و مهدیه و فراموش نکردن رنج آنها حداقل وظیفهٔ ما باشد. وحید و مهدیه احتیاج به دلسوزی ندارند. آنها سربلندند و سرافراز، آینده از آن آنهاست. وحید گفته بود در برابر شجاعت و مقاومت مهدیه سر تعظیم فرود میآورد و اکنون نوبت ماست که در برابر شرافت و ایستادگی مهدیه و وحید سرتعظیم فرود آوریم.
باری این روزها خواهند گذشت و سرانجام وحید و مهدیه یکدیگر را زیر باران آزادی در آغوش خواهند گرفت. آن روز شاید در گوش هم زمزمه کنند:
ایام هجر را گذراندیم و زنده ایم/ ما را به سخت جانی خود این گمان نبود
آيا اين زندانيان به خواسته هاي خود دست خواهند يافت
به گزارش خبرنگار کلمه، تعدادی از زندانیان سیاسی زندان رجایی شهر در اعتراض به شرایط نامناسب رفاهی و بهداشتی خود از روز یکشنبه دست به اعتصاب غذا زده اند. اعتراض به محرومیت از ملاقات حضوری و حق مرخصی از دیگر دلایل این اعتصاب غذاست .
هر چند برخی خبرهای رسیده به کلمه حاکی از آن است که وضعیت جسمانی تعدادی از زندانیان که بیمار هستند چندان مناسب نیست اما گفته می شود این زندانیان اعلام کرده اند که تا زمان تغییر رفتار کارگزاران امنیتی و قضایی با زندانیان و خانوادههای آنها، به این اعتصاب غذا ادامه خواهند داد .مسوولان زندان همچنان نسبت به خواسته های این زندانیان بی توجهی کامل نشان می دهند.
اعتراض به احضارها، بازداشتها، تهدیدها و فشارهای وارد بر خانوادههای زندانیان صنفی، سیاسی و حقوق بشر و فشارها و محدودیتهای غیرقانونی و غیرانسانی تحمیلشده بر صدها زندانی سیاسی و غیرسیاسی از دیگر دلایل این اعتصاب غذا اعلام شده است.
منصور اسانلو، رسول بداقی، عیسی سحرخیز، حشمت طبرزدی، مهدی محمودیان، کیوان صمیمی، رضا رفیعی، جعفر اقدمی، علی عجمی، مجید توکلی و بهروز جاوید از جمله زندانیان رجاییشهر هستند که در اعتصاب غذا به سر می برند .
این اولین بار نیست که زندانیان سیاسی به صورت جمعی دست به اعتصاب غذا می زنند . مرداد ماه سال گذشته نیز ۱۷ زندانی سیاسی زندان اوین دست به اعتصاب غذا زدند . آنها پس از انتقال به سلول انفرادی که به دلیل اعتراض به رفتار زندانبانها صورت گرفته بود ، این اعتصاب غذای جمعی را آغاز کردند و تا شانزده روزبعد نیز اعتصاب شان را ادامه دادند . آنها در این اعتراض جمعی به تعدادی از خواسته های قانونی خود هم دست یافتند . بعد از این اعتصاب غذا زندانیان که حق استفاده از کتاب و روزنامه را نداشتند از این حق برخوردار شدند. همچنین شرایط بهداشتی و رفاهی بند ۳۵۰ نیز تا حدودی بهبود یافت . این زندانیان پس از درخواست رهبران جنبش سبز میر حسین موسوی و مهدی کروبی به این اعتصاب غذا پایان دادند .هرچند زندانیان سیاسی زندان اوین که این روزها در بند ۳۵۰ به سر می برند هم از حق ملاقات حضوری، تماس تلفنی و مرخصی بی بهره اند و بازجوها و دادستان تهران به صورت کاملا سلیقه ای به آنها مرخصی می دهند ، اما اعتصاب غذا برای آنها دستاوردهایی هم به همراه داشت .
در اعتصاب غذای سال گذشته زندان اوین کیوان صمیمی و مجید توکلی دو تن از اعتصاب کنندگان فعلی زندانرجایی شهر هم حضور داشتند . عبدالله مومنی ، بهمن احمدی امویی ،مجید دری ،ضیا نبوی ،علی ملیحی ،میلاد اسدی و ….تعدادی دیگر از اعتصاب کنندگان زندان اوین بودند .
مادر مهدی محمودیان یکی از زندانیان اعتصاب کننده زندان رجایی شهر نسبت به وضعیت جسمی فرزندش ابراز نگرانی کرده است و گفته مسوولان با مرخصی درمانی فرزندش مخالفت می کنند . وی به شدت نگران وضعیت جسمی فرزند بیمارش است . مهدی محمودیان روزنامه نگار پس از حوادث ریاست جمهوری دو سال گذشته بازداشت شد و تاکنون بدون مرخصی در زندان نگهداری می شود .
پروانه اسانلو، همسر منصور اسانلو، رئیس زندانی هیات مدیره سندیکای شرکت اتوبوسرانی و حومه و از جمله اعتصاب کننده های زندان رجایی شهر هم نسبت به سلامت همسرش نگران است و از آنجا که همه تماس های تلفنی زندانیان با خانواده ها قطع است خانواده ها در بی خبری کامل به سر می برند .
هسر اسانلو می گوید : «منصور اسانلو بیماری قلبی دارد و اعتصاب غذا میتواند وضعیت جسمانی نامناسب او را بدتر کند. دادستان تهران،جعفری دولت آبادی هر بار با مرخصی درمانی وی مخالفت کرده است .»
تعدادی از خانواده های زندانیان سیاسی زندان رجایی شهر به خبرنگار کلمه گفته اند که وظیفه حفظ سلامت عزیزان شان را برعهده قوه قضاییه می دانند . می گویند آنها و مسوولان زندان باید به نیازهای زندانیان توجه کنند وهر چه زودتر با بر آوردن خواسته های زندانیان به این اعتصاب غذا پایان دهند . آیا این بار هم زندانیان سیاسی با اعتصاب غذا می توانند به بخشی از خواسته های خود دست یابند ؟
نامه ی عضو کمیته حقوقی ستاد میر حسین موسوی
رزاقی پس از برگزاری یک جلسه محاکمه غیر علنی در اردیبهشت ماه سال گذشته توسط شعبه بیست و هشتم دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی مقیسه، به اتهام “تبانی برای اقدام علیه امنیت ملی” به دو سال حبس تعزیری محکوم شد هر چند این حکم در دادگاه تجدید نظر یک سالش تعلیق شد، اما وی اکنون برای گذراندن یک سال محکومیت تعزیری اش در بند ۳۵۰ زندان اوین به سر می برد .
متن نامه او به مادرش را که در اختیار کلمه قرار گرفته، می خوانید .
سلام مادر مهربانم
سلام بر فداکاری و گذشت
سلام بر عشق و حشمت
سلام بر امیدها و دلتنگیهایت
شاید هر دو عادت کرده باشیم. آخر بیش از ده نوروز است که دلخوش نیستیم .یادت هست دو نوروز را در بیمارستان گذراندم حالم بد بود و افسرده و ناتوان …اما تو می دانی که بزرگترین دل مشغولی ام نه رنج بیماری که هزینه بیمارستان بود که چگونه تامین خواهید شد .
یادت هست وقتی از بیمارستان آمدم آنقدر که دغدغه درس و کتاب داشتم، برای مطالعه به پارک شهر رفتم و تو طاقت نیاوردی و نگران پس از چند ساعت به بهانه آوردن میوه و غذا به سراغم آمدی و من ….
تو خوب می دانی چرا پارک و البته کتابخانه و گاهی هم راه پله و پشت بام منزل ،پناهگاهم بود .برای اینکه در این سالها متراژ آپارتمان مسکونی مان به زحمت به پنجاه متر می رسید و تازه یکی از صاحبخانه ها نیز چون دختر دم بخت داشت به شرط اینکه هیچکدام از دوستانم به دیدنم نیایند خانه اش را به ما اجاره داد !یادت هست مادر جان چه روزگاری را گذارندیم ؟و حالا با این همه سختی و مشقت تو تنهایی .
چندین نوروز هم به خاطر درس و مشق و آزمون در کنارت نبودم اما نوروز پارسال حکایت دیگری داشت سوم اسفند با قید کفالت و با بیماری شدید از زندان آزاد شدم و تمام نوروز ۸۹ را با یاد و خاطره دوستان دربندم گذراندم . غمگین بودم و ناخوش.
این نوروز اما کنار هم بندی هایم هستم و دلتنگ تو .نگران من نباش، پسرت اینجا در کنار دوستانش تنها نیست، چرا که تو می دانی برای من که بیشتر زندگی ام برای درس خواندن در یک اتاق شش متری، پارک، کتابخانه، راه پله و پشت بام منزل گذشته، فضای زندان چندان هم آزار دهنده نیست . فقط آنچه آزار دهنده است دوری از توست و دلتنگی برای عزیزترینم .
راستی یادت هست روزی برای مطالعه به کتابخانه دانشکده حقوق دانشگاه تهران رفتم و چون دانشجوی آنجا نبودم مرا بیرون کردند و همان شب از قضا کتابخانه دانشگاه در آتش سوخت و تو گفتی آه من بوده …بعد از آن دیگر آه نکشیده ام و صبر پیشه کرده ام، تو هم صبر پیشه کن، آن گونه که بزرگان گفتند، فقط صبر و صبر. البته دعای خیرت را هم برای من و هم بندانم فراموش مکن .
راستی برای گلزار شهدا دلتنگم اگر رفتی نایب الزیاره ام باش .
نوروزت مبارک
محمد رضا رزاقی، نوروز ۹۰، بند ۳۵۰ زندان اوین
به گزارش آفتاب ، در این حضور که به شکل سرزده و با همراهی چهرههایی همچون: احمد مسجد جامعی ( وزیر ارشاد دوره اصلاحات و نماینده مردم تهران در شورای شهر)، فریدون عموزاده خلیلی(روزنامهنگار و نویسنده)، بهاره رهنما (بازیگر)، پیمان قاسمخانی (فیلمنامه نویس) و جمعی دیگر از هنرمندان صورت گرفت، حجهالاسلام خاتمی در کنار «مجید جوزانی» مدیر خانه هنرمندان به تماشای نمایش نشست.
حضور حجه الاسلام خاتمی در این نمایش با استقبال فراوان تماشاگران مواجه شد، به گونهای که با وجود پُر شدن، بخش زیادی از تماشاگران به صورت نشسته بر کف زمین و ایستاده به تماشای نمایش نشستند و رییسجمهور پیشین ایران را به شدت تشویق کردند و این تشویق طولانی سبب شد اجرای نمایش با تاخیر آغاز شود.
در پایان نیز داریوش مهرجویی نمایش خود را به «حضور عالیقدر سید محمد خاتمی» تقدیم کرد.
در پایان نمایش سید محمد خاتمی به جمع هنرمندان رفت و از آنها تشکر کرد. او در سخنانی ضمن تقدیر از مهرجویی خطاب به کارگردان درس گفت: «آقای مهرجویی! حضور شما برای عرصه فرهنگ و هنر بسیار مغتم است و من بسیار از شما تشکر میکنم که همچنان در صحنه حضور دارید و مشغول به کار هستید. آنچه که در مورد شما بسیار مهم است، پایداری حضور شما در عرصه فرهنگ و هنر است. اینکه در طول گذشت این همه سال ماندید و از ایران نرفتید و علیرغم همه ناملایمات ماندید و کار کردید و پای اعتقادات خود ایستادید بسیار ارزشمند است.»
تنها دو شب دیگر به پایان اجرای نمایش مهرجویی باقی مانده و هنوز مشخص نیست که آیا اجرای این نمایش تمدید خواهد شد یا خیر؟ این نمایش پُرفروشترین نمایش زمستان و بهار امسال بوده و با وجود تقاضای مجید جوزانی مدیرخانه هنرمندان، داریوش مهرجویی کارگردان و رضا درمیشیان مدیر این نمایش هنوز با تمدید آن موافقت نشده است.
واقعیت آن است که رقابت میان دو فیلم “جدایی نادر از سیمین” و “اخراجیها-۳″ به جشنواره فیلم فجر (۱۳۸۹) برمیگردد. در حالی که اولی به مدد کارگردانی برجسته، بازیگرانی نامدار و داستانی برگرفته از مسائل و مصائب طبقه متوسط در ایران ارزشهایش را به رخ میکشید، دیگری میکوشید با استناد به داستانی سرراست و طنزآمیز – که به حوادث یکسال و نیم گذشته کشور هم اشاره داشت – و بهرهگیری از بازیگرانی شناختهشده و معروف جایگاه برتر خود را ثابت کند. در این میان، دهنمکی میخواهد سهگانه خود را با دفاع مقدس پیوند بزند؛ یعنی بخشی از تاریخ ایران پس از انقلاب که در تغییرات سیاسی و فرهنگی کشور بسیار موثر بوده و البته همواره برای مردم مهم و جذاب است.
استقبال عمومی از فیلمهای هر دو فیلمساز نیز سابقه داشت. فیلمهای پیشین فرهادی، موجب اطمینان تماشاگران و علاقمندان جدی به هنر سینما شده بود، به ویژه فروش فیلم “درباره الی” نشانگر آن بود که وی جایگاه بیبدیلی در بین سینمادوستان یافته است. در مقابل، دهنمکی نیز بر همواره بر فروش خیرهکننده فیلمهایش تاکید دارد و آن را دستمایه تداوم کارش میداند؛ فروشی که از استقبالی بینظیر در تاریخ سینمای ایران حکایت میکند.
حال، به نظر میرسد سه عامل موجب شد حساسیت و توجه عمومی در خلال اکران نوروزی برانگیخته شود، میزان فروش به مبنایی برای شناخت رفتارهای سیاسی تبدیل گردد، و در نهایت تلاش شود دلالتهای این پدیده استخراج و تحلیل شود.
نخست، پیوندخوردن و حاشیههای این دو فیلم با مسائل سیاسی جاری است، به خصوص که داستان فیلم “اخراجیها-۳″ آشکارا مبتنی بر رویدادهای انتخابات ریاست جمهوری در سال ۱۳۸۸ است.
فیلم “اخراجیها-۳″ با نگاه طنزآمیز به چگونگی تبلیغات، عملکرد دو نامزد انتخاباتی را به پرسش میکشد و شعارهای آنان را در برابر سخنان و رفتار ساده و معمولی یکی از نامزدها قرار میدهد. در حالی که دو نامزد نخست میخواهند از ابزارهای موجود به هر نحوی سود ببرند، به ویژه خود را همراه با گرایش و مطالبات نسل جدید نشان دهند، نامزد سوم نگرشی تکلیفگرایانه به مسائل دارد و تسلیم روند و فشارهای موجود نمیشود. از سوی دیگر، دو نامزد نخست میخواهند از جبهه و جنگ برای افزایش رای استفاده کنند، ولی نامزد سوم که خود رزمنده بوده و هویتش به راستی با جنگ گره خورده است، ادعایی در این زمینه ندارد. مساله اینجاست که به رغم تلاش دهنمکی برای تکذیب مشابهت این فیلم با انتخابات سال ۱۳۸۸، داستان فیلم به گونهای است که به سرعت شعارها و رفتارهای انتخاباتی دوره گذشته وسالهای گذشته را به یاد میآورد. همچنین وی، در این فیلم، در برابر جریانهای سیاسی موضعی شفاف دارد و نسبت به برخی نخبگان حاکم و فعالان سیاسی ادای دین میکند.
در مقابل، آنچه تماشای فیلم فرهادی را در این مقطع برای بخشی از سینمادوستان مهم ساخت، نه داستان فیلم، که فشارها و حاشیههای یکسال گذشته علیه وی بوده است. مهمترین رویداد در این زمینه، توقف مقطعی فیلمبرداری همین فیلم توسط وزارت ارشاد بود که ظاهرا از مواضع فرهادی ناشی میشد. به عبارت دیگر، وی در میان این بخش از علاقمندان به عنوان هنرمندی صاحبسبک و سینماگری مستقل محسوب میشود که از هیچ رانتی بهرهمند نیست. البته فیلم وی میتواند حاوی دلالتهای سیاسی باشد، و هست، اما محتوای پیامکها و مباحثات اینترنتی نشانگر تمرکز بر این وجه نبوده است. در واقع، این رویکرد در درجه اول به حمایت از یک فیلمساز مستقل و موضعگیری علیه جریان سیاسی و فرهنگی حاکم بر سینمای ایران نظر داشته است.
دوم، برخورد صدا و سیما با این مساله به افزایش توجه و حساسیت عمومی کمک کرد. نمایش چندباره دو فیلم سابق دهنمکی، مصاحبه با وی در برنامه ویژه تحویل سال و پخش مکرر تیزر تبلیغاتی فیلم، از جمله اقداماتی بود که حمایت این رسانه را از این کارگردان نشان میداد. چنین عملکردی سبب شد مخالفان و منتقدان وضعیت سیاسی و فرهنگی موجود برای ابراز مخالفت برانگیخته شوند و بهترین روش ابراز مخالفت را تحریم این فیلم، و در عوض تماشای فیلم فرهادی، بدانند. مهم آنکه با توجه به سرکوبهای گسترده پس از انتخابات سال ۱۳۸۸، چنین روشی هزینهای ندارد و نوعی تقابل با رسانه رسمی هم به شمار میآید.
سوم، زمانی که فضاهای سیاسی و فرهنگی تحت کنترل درمیآید و برخی از سطوح بازی بسته یا محدود میشود، رقابتها و اختلافات موجود ضمن آنکه تشدید میگردد، به سطوح دیگری کشیده شده و ادامه مییابد. ویژگی این جابجایی در آن است که فضاها و سطوح جدید بازی احتمالا کمتر قابل کنترل است و هزینه کمتری نیز برای معترضان دارد. با توجه به محدودیتهای موجود، اثربخشی این فضاها و سطوح جدید به طور طبیعی فوری نخواهد بود، اما میتواند به شدت مشروعیتزدا باشد. پس از انتخابات سال ۱۳۸۸ و اقدامات سرکوبگرانه متعاقب آن، بسیاری از سطوح بازی و ابزارهای ابراز نظر تحت کنترل قرار گرفت و امکان مخالفت مسالمتآمیز، اگر نگوئیم از بین رفت، به شکل معناداری کاهش یافت. در نتیجه، فعالان سیاسی و فرهنگی بازی خود را در سطوح نمادین و مجازی شدت بخشیدند؛ یعنی عرصهای که کمتر قابل دستاندازی و مانعتراشی بود. بحثهای موجود در عرصه مجازی نشان میدهد که در پشت سکوت جامعه، اراده و تلاشی جدی برای برونرفت از وضعیت حاکم جریان دارد و از هر فرصتی، ولو کوچک، برای ابراز نارضایتی استفاده میشود، حتی اگر این فرصت در حد تحریم/حمایت از یک فیلم باشد.
با این مقدمات، و اینک که قدری از تب و تاب مساله کاسته شده است، میتوان به رقابت یادشده، از زاویه دیگری، توجه کرد.
به نظر میرسد شکلگیری رقابتی جدی برای جذب تماشاگر و فروش بالای فیلم، در خلال اکران نوروزی، اگرچه امری آگاهانه و هدفمند نبوده است، مخالفان ناخواسته در زمینی بازی کردهاند که قواعد آن از پیش تعیین شده بود. در نتیجه آنچه که توسط برخی مخالفان و منتقدان “رفراندوم” تلقی میشد، در بهترین حالت، حادثهای عادی بیش نبوده است. توضیح آنکه رقابت میان فیلمها و فیلمسازان همواره وجود داشته است و امری تازه و غریب به شمار نمیآید، چرااینکه ورود به هر جشنوارهای، در داخل یا خارج از کشور، به معنای ورود به یک مسابقه با سایر فیلمها و فیلمسازان است. همچنین تداوم این رقابت، در مطبوعات و یا میان تماشاگران و علاقمندان به فیلمسازان و هنرپیشگان، نیز عجیب و بیسابقه نیست. بنابراین صرف رقابت میان دو یا چند فیلم و در شرایط عادی پیام خاصی در بر ندارد. حمایت صدا و سیما از یک جریان یا فکر و موضعگیری علیه یک جریان یا فکر دیگر نیز اتفاق جدیدی نیست، و برای همگان عادی شده است. در واقع، امروزه کمتر کسی این رسانه را ملی و همگانی میداند و برنامههای آن را، از جمله در حوزه هنر، بیطرفانه ارزیابی میکند. پس حمایت آشکار و پنهان صدا و سیما از فیلمهای دهنمکی، و کسانی چون وی، همواره قابل انتظار است. از سوی دیگر، ابراز مخالفت با فیلم “پایاننامه” (به کارگردانی حامد کلاهداری)، در جشنواره فیلم فجر، نشان داده بود که پرداختن به موضوعات سیاسی واکنشزاست، به خصوص هر فیلمی که بخواهد مساله انتخابات سال ۱۳۸۸ و رویدادهای پس از آن را محور قرار دهد.
نکته اینجاست که صدا و سیما با پررنگکردن حاشیههای فیلم دهنمکی، به رقابتی دامن زد، که اولا: نتیجه آن (فروش بالاتر فیلم دهنمکی) از ابتدا مشخص بود، به این دلیل ساده که برد در اکران نوروزی و سینماهای شهرستانها اغلب با فیلمهایی است که مخاطب عام و مایه طنز دارند؛ و ثانیا: مخالفتها و سرخوردگیهای موجود را به عرصهای خنثی هدایت کرد که اگر نتیجه غیرمنتظرهای (فروش بالاتر فیلم فرهادی) هم پدید آمد هیچ اتفاقی نمیافتد. به عبارت بهتر، هر نتیجهای از این رقابت به دست میآمد، به نفع جریان سیاسی و فرهنگی حاکم است، چون بخشی از توان مخالفت موجود را در وضعیتی برنامهریزیشده قرار داده، آن را مهارپذیر میکند، و از سوی دیگر فروش هرچه بالاتر فیلمها در مقاطع مهمی چون اکران نوروزی، اتهام ناکارآمدی مدیریتی و در نتیجه ورشکستگی و آسیبدیدن صنعت سینما از سیاستهای مدیران فعلی را برطرف میسازد.
آیا استدلال بالا بدین معناست که حمایت از یک فیلم یا تحریم فیلمی دیگر نباید مورد توجه منتقدان به وضعیت فعلی قرار گیرد؟ آیا مخالفان برای ابراز مخالفت بایستی یا شورش کنند یا سکوت کنند و منفعل بمانند؟ آیا هیچ راه میانهای برای موضعگیری و اثرگذاری نیست؟ پاسخ پرسشهایی از این دست، بیتردید، منفی است؛ اتفاقا شورش و انفعال، به مثابه دو تیغه، ثمره هر حرکت اجتماعی مسالمتآمیزی را از بین میبرد. استدلال بالا در پی بیان چهار نکته است:
نخست آنکه، منتقدان وضعیت فعلی در زمین خود، و طبق قواعد خود، بازی کنند و به سادگی تن به جهتدهی یا تغییر قواعد بازی توسط رسانههای رسمی ندهند، زیرا ورود ناآگاهانه به زمین حریف دستکم این خطر را دارد که توان موجود به هدر برود. پس، پیش از هر چیز، بهترین راه آن است که الگوی مناسب، انعطافپذیر و واقع بینانهای برای بازی طراحی و در آن چارچوب عمل شود. پیام این نکته آن است که اگر قرار باشد اعلام مخالفت با یک جریان فکری یا عملکردی از طریق مخالفت با/ حمایت از یک فیلم به نمایش گذاشته شود، این امر بایستی آگاهانه و فعالانه باشد و حریف ناچار به دنبالهروی گردد. همچنین آغاز و روند مسابقه به گونهای طی شود، که حریف امکان کمتری برای استفاده از ابزارهای خود داشته باشد و نتواند قواعد بازی را برهم بزند. بازی در زمین خود و حتیالامکان طبق قواعد خود، هرچند محدود و کمدامنه باشد، اثربخشی خواهد داشت. در شرایط فعلی روشن است که صدا و سیما از توان و ابزارهای بیشتری برای تعیین سمت و سوی این گونه رقابتها برخوردار است.
دوم آنکه، منتقدان برای هر حرکت و عملکردی ارزشی به اندازه خود آن عمل قائل شوند، نه بیشتر. بنابراین ابراز مخالفت با/ حمایت از یک نوشته یا فیلم مهم است، اما کامیابی یا ناکامی در این مسیر پیامد اندک و محدودی دارد و به معنای پایانیافتن راه نیست. بنابراین، نباید سادهانگارانه پنداشت اقداماتی مانند ابراز نظر درباره آثار هنری به معنای تعیین نتیجه قطعی یک مبارزه است و نخبگان حاکم به سرعت کنار خواهند رفت. نتیجه چنین سادهانگاریهایی آن است که با نخستین ناکامی، خستگی حکمفرما میشود و با طولانی شدن روند مبارزه نیز افسردگی بلافاصله جایگزین پشتکار خواهد شد. به عبارت بهتر، چنین اقداماتی باید به عنوان بخشی کوچک از یک پازل بزرگ محسوب شود و در همان حد مورد اعتنا واقع قرار گیرد؛ اقداماتی که زمینهساز فعالیتهای جدیتر، گستردهتر و البته کمتر احساساتی است.
سوم آنکه، فعالیت در فضای مجازی نقطه قوت مخالفت با وضعیت موجود، و در شرایط فعلی یکی از معدود فضاهای باقیمانده برای ابراز نظر، است. بنابراین این نقطه قوت بایستی همواره حفظ و تقویت گردد و موضوعات روز به نحوی واقعبینانه و مداوم مورد بحث قرار گیرد. با این حال، به نظر میرسد باقیماندن در این وضعیت، اگرچه دستاوردهای مهم و غیرقابل انکاری دارد، نوعی فرسایندگی هم به دنبال میآورد، زیرا تمام بازی به یک وجه تقلیل مییابد و در طول زمان از توان اثرگذاری آن کاسته میشود. بنابراین و با توجه به دو نکته پیشگفته، لازم است این گونه فعالیتها به عنوان مقدمه اقدامات دیگر درآید و همزمان شناسایی فضاهای جدید مورد توجه واقع شود. شناسایی فضاهای جدید موجب گسترش سطوح بازی و طراحی الگوهای جدیدی برای اثرگذاری میشود. یادآوری این مساله مهم است که شکلگیری و رشد چنین فضاها و الگوهایی یکی از بزرگترین نقاط ضعف حکومتهای سرکوبگر بوده است، زیرا از آن هیچگونه شناختی ندارند. در این فضای جدید، چنان که پیشتر گفته شد، حریف امکان کمتری برای استفاده از ابزارهای خود و برهم زدن قواعد بازی دارد و همچنین به دلیل وسعت یافتن سطوح بازی، ناچار است که توان خود را در چند سطح تقسیم کند.
به گزارش تحول سبز محتشمی پور حاضر به پذیرش مرخصی خود قبل از ملاقات با همسرش نشده بود و به همین دلیل مسئولین زندان اجازه ملاقات چند دقیقه ای این زوج را پیش از مرخصی خانم محتشمی پور می دهند و وی پیش از ترک اوین موفق شده است تا بالاخره مصطفی تاج زاده را ببیند.
این مرخصی پس از اتمام بازجویی های فخرالسادات محتشمی پور و به مدت سه روز اعطا شده است و وی روز یکشنبه به اوین بازمی گردد.
به گزارش ایسنا سردار اسماعیل احمدیمقدم در حاشیه مراسم صبحگاه فرماندهی انتظامی استان سمنان در جمع خبرنگاران، با بیان اینکه پلیس ضد جرایم سایبری در فضای مجازی فعالیت میکند و باید کاملا حس شود، افزود: این پلیس کمتر دیده میشود و بیشتر در فضای مجازی و برای شناسایی جرایم جدید علیه امنیت مردم، حوزه اخلاقی، اقتصادی و حتی تروریسم فعالیت خواهد کرد.
وی همچنین خاطر نشان کرد: اگر چه سال۹۰، سال آغاز کار این پلیس است و انتظارات را نباید زیاد کنیم، انشاالله تا پایان برنامه پنجم توسعه، جمهوری اسلامی در این حوزه یک نیروی برتر خواهد بود.
فرمانده نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران، همچنین از کاهش۳۰ درصدی ورود مواد مخدر طی سال گذشته در کشور خبر داد و افزود: تقویت مرزهای کشور، تقویت مرزبانی و پلیس مواد مخدر، اقدامات جهانی و تقویت دولت افغانستان موجب کاهش کشت و تولید مواد مخدر در افغانستان و مرزهای مشترک با جمهوری اسلامی ایران شده است.
سردار احمدی مقدم تصریح کرد: در اثر همین کمیاب شدن مواد مخدر، قیمتهای بازار داخلی نیز ۲ تا ۳ برابر افزایش پیدا کرده است و امیدوارم با حصول اعتبارات، بتوانیم تقویت مرزهای شرقی را کامل کنیم و از ورود مواد مخدر جلوگیری کنیم.
وی همچنین اظهار داشت: قانون جدیدی که در حوزه روانگردانها تکلیف را روشن کرد، بسیار مفید بود، گرچه امروز مواد مخدر مختص به افغانستان نیست حتی مواد مخدر صنعتی ممکن است در کشور خودمان و در کارگاههای خیلی کوچک و ابتدایی بدست بیاید، در واقع با قاطعیت دستگاه قضایی امیدواریم کاهش ورود و تولید مواد مخدر را در کشور داشته باشیم.
فرمانده نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران از تلاش در جهت ارتقای ایمنی خودروها در کشور خبر داد و گفت: طولانی بودن مسیرها در کشور فاکتور تعیین کننده در تصادفات جادهای است و نیروی انتظامی برای کاهش تلفات در دو بعد تلاش و همت کرده است.
احمدیمقدم در پایان تصریح کرد: امسال با تلاش و همکاری دولت، نیروی انتظامی در افزایش ایمنی خودروها تلاش خواهد کرد و همچنین در بعد دیگر توجه جدی به حمل و نقل عمومی خواهد داشت و اگر مردم به سمت الگوی سفر عمومی بروند قطعا تلفات نیز کاهش خواهد یافت.
به گزارش دانشجونیوز، میلاد اسدی دانشجوی دانشگاه خواجه نصیر و عضو شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت که از ۹ آذر سال ۸۸ در زندان اوین به سر می برد، پس ماهها محرومیت از حق مرخصی، نوروز سال ۹۰ به مدت دو هفته به مرخصی آمد. وی پس از پایان مرخصی به زندان اوین مراجعه کرد اما بلافاصله توسط مسئولین زندان اوین به سلول انفرای بند ۲۰۹ منتقل شد.
از دلیل یا دلایل انتقال میلاد اسدی به سلول انفرادی اخباری در دست نیست.
بهاره هدایت و مهدیه گلرو از دیگر فعالین سرشناس جنبش دانشجویی نیز از ابتدای هفته جاری به سلول انفرادی منتقل شده اند.
پس از گذشت ۴ سال از آن وقایع جزئیات را به خاطر ندارم، اما یکی از واضحترین تصاویر آن روزها که به خوبی در خاطرم نقش بسته است تصویر دختر شجاعی است که با بیانی صریح و بیباک به قول خودش "به وضع موجود معترض بود". آن دختر شجاع اکنون در زندان است. او هنوز هم به وضع موجود معترض است، و هنوز و حتی از پشت میلههای زندان و سیمهای زشت خاردار با همان بیان صریح و روحیهٔ بیباک به وضع موجود اعتراض میکند. آن دختر شجاع کسی نیست جز مهدیه گلرو.
مهدیه نه تنها معترض به وضع موجود بود بلکه تلاش برای دنیایی بهتر را مهمترین هدف و وظیفهٔ زندگی خود میدانست و میداند. صفا و صداقت مهدیه میان فعالین دانشجویی زبانزد بود، مهربانیش و ایستادگیش. دانشجویان دانشگاه علامه به خود میبالند که زمانی همکلاس و هم شاگردی مهدیه گلرو بودهاند.
وقتی احکام محرومیت از تحصیل فعالین دانشجویان آمد کمتر کسی ـ–خصوصا در دانشگاه علامه با آن مدیریت مستبد و متکبرش-ـ امیدی به بازگشت به دانشگاه داشت، با این حال بودند کسانی که مانند مهدیه میگفتند: از ما که گذشت ولی باید بایستیم تا این بلا سر دیگران نیاید.
اینگونه بود که دفاع از حق تحصیل و آموزش تبدیل به یکی از دغدغههای جدی مهدیه گلرو در تمام طول مدت فعالیتش شد. مهدیه میتوانست راه سکوت در پیش گیرد، تحصیل خود را به پایان برد واز این ورطه رخت خویش بیرون کشد. او اما این راه را انتخاب نکرد او به راهی رفت که خطرش بیشتر و دردسرش دائم بود. او ترجیح داد در کنار "یاران دبستانی" خود بماند و همصدا با آنان "یار دبستانی" بخواند و ولو به هزینهای گزاف دفاع از حقوق انسانی دیگران را وجههٔ همت خویش سازد. مهدیه از آن نادر نگینها ی روزگار است که برای دفاع از حقوق انسانها هیچ حد و مرز ایدئولوژیک و غیرایدئولوژیکی قائل نیست.
آری او راه سخت را انتخاب کرد اما نباید ازخاطر بریم که مهدیه در این راه سخت یاری همدل و پشتیبانی یکدل داشت؛ وحید لعلیپور همسر مهدیهٔ گلرو در تمامی این مسیر سخت و پرفراز و نشیب شانه به شانهٔ او ایستاد.
مهدیه بازداشت شد، محاکمه شد و به زندان رفت اما باز هم تن به خاموشی نداد. مهدیه کسی نیست که با وضع موجود سازش کند، وحید هم این را میداند، چنانکه همهٔ دوستان مهدیه هم میدانند، وحید اما با همهٔ رنج و سختی دوری از همسر همچنان پشتیبان مهدیه و صدای حق طلبیاش باقی مانده است.
حالا و به تاوان ایستادگی مهدیه و پشتیبانی وحید آنها را تنبیه کردهاند و از ملاقات ممنوع! گویا بهاره هدایت و مهدیه گلرو رابه سلول انفرادی هم بردهاند. به راستی چه خِردی در پس این تصمیم هاست؟ آیا فکر میکنند با این فشارها مهدیه از راه خویش باز میگردد و وحید از پشتیبانی او باز میایستد؟ چرا آزموده را دوباره میآزمایید؟ بعید است در این مدت مهدیه را نشناخته باشید و ندانسته باشید که او در برابر این فشارها مقاومت خواهد کرد و هر چه رنج و هزینهٔ راه را بر او گزافتر کنید او بر ایستادگیش میافزاید.
البته بعید میدانم این سخنان تاثیری بر تصمیم گیرندگان این پروندهها داشته باشد. میگویند آه مظلوم هم اثری ندارد بر دل سنگ آنها. با این حال من هنوز به آن شعله کوچک مهربانی و خُردک شرر نوعدوستی که حتی در سیاهترین زوایای قلب هر انسان پنهان است امید دارم؛ شاید اندکی با این فرزند برومند میهن که حتما صفا و صادقتش را خود درک کردهاند مهربانتر شوند. برادران من، اینها خواهران شما هستند، فرزندان همین سرزمین...
به هر روی این روزها و ماهها و سالها میگذرند. اگر چه به سختی. سختی این ماهها و سالها بیش از همه بر شانههای وحید سنگینی خواهد کرد، کاش میتوانستیم لااقل اندکی از سنگینی این بار را بر گُرده بگیریم.
شاید تنها نگذاشتن وحید و مهدیه و فراموش نکردن رنج آنها حداقل وظیفهٔ ما باشد. وحید و مهدیه احتیاج به دلسوزی ندارند. آنها سربلندند و سرافراز، آینده از آن آنهاست. وحید گفته بود در برابر شجاعت و مقاومت مهدیه سر تعظیم فرود میآورد و اکنون نوبت ماست که در برابر شرافت و ایستادگی مهدیه و وحید سرتعظیم فرود آوریم.
باری این روزها خواهند گذشت و سرانجام وحید و مهدیه یکدیگر را زیر باران آزادی در آغوش خواهند گرفت. آن روز شاید در گوش هم زمزمه کنند:
ایام هجر را گذراندیم و زنده ایم/ ما را به سخت جانی خود این گمان نبود
آيا اين زندانيان به خواسته هاي خود دست خواهند يافت
چهارمین روز اعتصاب غذای زندانیان سیاسی رجایی شهر
کلمه:در حالی اعتصاب غذای زندانیان سیاسی زندان رجایی شهر چهارمین روز خود را پشت سر گذاشته که خیلی ها می پرسند آیا این زندانیان به همه یا بخشی از خواسته های خود دست خواهند یافت ؟به گزارش خبرنگار کلمه، تعدادی از زندانیان سیاسی زندان رجایی شهر در اعتراض به شرایط نامناسب رفاهی و بهداشتی خود از روز یکشنبه دست به اعتصاب غذا زده اند. اعتراض به محرومیت از ملاقات حضوری و حق مرخصی از دیگر دلایل این اعتصاب غذاست .
هر چند برخی خبرهای رسیده به کلمه حاکی از آن است که وضعیت جسمانی تعدادی از زندانیان که بیمار هستند چندان مناسب نیست اما گفته می شود این زندانیان اعلام کرده اند که تا زمان تغییر رفتار کارگزاران امنیتی و قضایی با زندانیان و خانوادههای آنها، به این اعتصاب غذا ادامه خواهند داد .مسوولان زندان همچنان نسبت به خواسته های این زندانیان بی توجهی کامل نشان می دهند.
اعتراض به احضارها، بازداشتها، تهدیدها و فشارهای وارد بر خانوادههای زندانیان صنفی، سیاسی و حقوق بشر و فشارها و محدودیتهای غیرقانونی و غیرانسانی تحمیلشده بر صدها زندانی سیاسی و غیرسیاسی از دیگر دلایل این اعتصاب غذا اعلام شده است.
منصور اسانلو، رسول بداقی، عیسی سحرخیز، حشمت طبرزدی، مهدی محمودیان، کیوان صمیمی، رضا رفیعی، جعفر اقدمی، علی عجمی، مجید توکلی و بهروز جاوید از جمله زندانیان رجاییشهر هستند که در اعتصاب غذا به سر می برند .
این اولین بار نیست که زندانیان سیاسی به صورت جمعی دست به اعتصاب غذا می زنند . مرداد ماه سال گذشته نیز ۱۷ زندانی سیاسی زندان اوین دست به اعتصاب غذا زدند . آنها پس از انتقال به سلول انفرادی که به دلیل اعتراض به رفتار زندانبانها صورت گرفته بود ، این اعتصاب غذای جمعی را آغاز کردند و تا شانزده روزبعد نیز اعتصاب شان را ادامه دادند . آنها در این اعتراض جمعی به تعدادی از خواسته های قانونی خود هم دست یافتند . بعد از این اعتصاب غذا زندانیان که حق استفاده از کتاب و روزنامه را نداشتند از این حق برخوردار شدند. همچنین شرایط بهداشتی و رفاهی بند ۳۵۰ نیز تا حدودی بهبود یافت . این زندانیان پس از درخواست رهبران جنبش سبز میر حسین موسوی و مهدی کروبی به این اعتصاب غذا پایان دادند .هرچند زندانیان سیاسی زندان اوین که این روزها در بند ۳۵۰ به سر می برند هم از حق ملاقات حضوری، تماس تلفنی و مرخصی بی بهره اند و بازجوها و دادستان تهران به صورت کاملا سلیقه ای به آنها مرخصی می دهند ، اما اعتصاب غذا برای آنها دستاوردهایی هم به همراه داشت .
در اعتصاب غذای سال گذشته زندان اوین کیوان صمیمی و مجید توکلی دو تن از اعتصاب کنندگان فعلی زندانرجایی شهر هم حضور داشتند . عبدالله مومنی ، بهمن احمدی امویی ،مجید دری ،ضیا نبوی ،علی ملیحی ،میلاد اسدی و ….تعدادی دیگر از اعتصاب کنندگان زندان اوین بودند .
مادر مهدی محمودیان یکی از زندانیان اعتصاب کننده زندان رجایی شهر نسبت به وضعیت جسمی فرزندش ابراز نگرانی کرده است و گفته مسوولان با مرخصی درمانی فرزندش مخالفت می کنند . وی به شدت نگران وضعیت جسمی فرزند بیمارش است . مهدی محمودیان روزنامه نگار پس از حوادث ریاست جمهوری دو سال گذشته بازداشت شد و تاکنون بدون مرخصی در زندان نگهداری می شود .
پروانه اسانلو، همسر منصور اسانلو، رئیس زندانی هیات مدیره سندیکای شرکت اتوبوسرانی و حومه و از جمله اعتصاب کننده های زندان رجایی شهر هم نسبت به سلامت همسرش نگران است و از آنجا که همه تماس های تلفنی زندانیان با خانواده ها قطع است خانواده ها در بی خبری کامل به سر می برند .
هسر اسانلو می گوید : «منصور اسانلو بیماری قلبی دارد و اعتصاب غذا میتواند وضعیت جسمانی نامناسب او را بدتر کند. دادستان تهران،جعفری دولت آبادی هر بار با مرخصی درمانی وی مخالفت کرده است .»
تعدادی از خانواده های زندانیان سیاسی زندان رجایی شهر به خبرنگار کلمه گفته اند که وظیفه حفظ سلامت عزیزان شان را برعهده قوه قضاییه می دانند . می گویند آنها و مسوولان زندان باید به نیازهای زندانیان توجه کنند وهر چه زودتر با بر آوردن خواسته های زندانیان به این اعتصاب غذا پایان دهند . آیا این بار هم زندانیان سیاسی با اعتصاب غذا می توانند به بخشی از خواسته های خود دست یابند ؟
نامه ی عضو کمیته حقوقی ستاد میر حسین موسوی
محمد رضا رزاقی، زندانی سیاسی خطاب به مادرش :فقط صبر و صبر
کلمه:محمد رضا رزاقی، وکیل دادگستری و عضو کمیته حقوقی ستاد مرکزی انتخاباتی مهندس میر حسین موسوی، از ۲۱ شهریور ماه سال ۸۹ در زندان اوین به سر می برد بدون اینکه از حق مرخصی استفاده کرده و یا نوروز را پیش خانواده اش گذرانده باشد. او همه دلتنگی هایش را در قالب نامه ای که از درون زندان به مادرش می نویسد ابراز می کند . او می نویسد که برای چندمین سال است که در کنار مادرش نیست اما با این همه تاکید می کند که صبر می کند و صبر. آنچنان که بزرگان جنبش سبز تاکید کرده اند او از مادرش هم می خواهد صبور باشد و برای پیروزی جنبش سبز دعا کند .رزاقی پس از برگزاری یک جلسه محاکمه غیر علنی در اردیبهشت ماه سال گذشته توسط شعبه بیست و هشتم دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی مقیسه، به اتهام “تبانی برای اقدام علیه امنیت ملی” به دو سال حبس تعزیری محکوم شد هر چند این حکم در دادگاه تجدید نظر یک سالش تعلیق شد، اما وی اکنون برای گذراندن یک سال محکومیت تعزیری اش در بند ۳۵۰ زندان اوین به سر می برد .
متن نامه او به مادرش را که در اختیار کلمه قرار گرفته، می خوانید .
سلام مادر مهربانم
سلام بر فداکاری و گذشت
سلام بر عشق و حشمت
سلام بر امیدها و دلتنگیهایت
شاید هر دو عادت کرده باشیم. آخر بیش از ده نوروز است که دلخوش نیستیم .یادت هست دو نوروز را در بیمارستان گذراندم حالم بد بود و افسرده و ناتوان …اما تو می دانی که بزرگترین دل مشغولی ام نه رنج بیماری که هزینه بیمارستان بود که چگونه تامین خواهید شد .
یادت هست وقتی از بیمارستان آمدم آنقدر که دغدغه درس و کتاب داشتم، برای مطالعه به پارک شهر رفتم و تو طاقت نیاوردی و نگران پس از چند ساعت به بهانه آوردن میوه و غذا به سراغم آمدی و من ….
تو خوب می دانی چرا پارک و البته کتابخانه و گاهی هم راه پله و پشت بام منزل ،پناهگاهم بود .برای اینکه در این سالها متراژ آپارتمان مسکونی مان به زحمت به پنجاه متر می رسید و تازه یکی از صاحبخانه ها نیز چون دختر دم بخت داشت به شرط اینکه هیچکدام از دوستانم به دیدنم نیایند خانه اش را به ما اجاره داد !یادت هست مادر جان چه روزگاری را گذارندیم ؟و حالا با این همه سختی و مشقت تو تنهایی .
چندین نوروز هم به خاطر درس و مشق و آزمون در کنارت نبودم اما نوروز پارسال حکایت دیگری داشت سوم اسفند با قید کفالت و با بیماری شدید از زندان آزاد شدم و تمام نوروز ۸۹ را با یاد و خاطره دوستان دربندم گذراندم . غمگین بودم و ناخوش.
این نوروز اما کنار هم بندی هایم هستم و دلتنگ تو .نگران من نباش، پسرت اینجا در کنار دوستانش تنها نیست، چرا که تو می دانی برای من که بیشتر زندگی ام برای درس خواندن در یک اتاق شش متری، پارک، کتابخانه، راه پله و پشت بام منزل گذشته، فضای زندان چندان هم آزار دهنده نیست . فقط آنچه آزار دهنده است دوری از توست و دلتنگی برای عزیزترینم .
راستی یادت هست روزی برای مطالعه به کتابخانه دانشکده حقوق دانشگاه تهران رفتم و چون دانشجوی آنجا نبودم مرا بیرون کردند و همان شب از قضا کتابخانه دانشگاه در آتش سوخت و تو گفتی آه من بوده …بعد از آن دیگر آه نکشیده ام و صبر پیشه کرده ام، تو هم صبر پیشه کن، آن گونه که بزرگان گفتند، فقط صبر و صبر. البته دعای خیرت را هم برای من و هم بندانم فراموش مکن .
راستی برای گلزار شهدا دلتنگم اگر رفتی نایب الزیاره ام باش .
نوروزت مبارک
محمد رضا رزاقی، نوروز ۹۰، بند ۳۵۰ زندان اوین
خاتمی پای نمایش «درس» مهرجویی نشست
حجه الاسلام «سید محمد خاتمی» رییسجمهور ایران در دوران هشتساله اصلاحات، چهارشنبه شب به تماشای نمایش «درس» به کارگردانی «داریوش مهرجویی» نشست.به گزارش آفتاب ، در این حضور که به شکل سرزده و با همراهی چهرههایی همچون: احمد مسجد جامعی ( وزیر ارشاد دوره اصلاحات و نماینده مردم تهران در شورای شهر)، فریدون عموزاده خلیلی(روزنامهنگار و نویسنده)، بهاره رهنما (بازیگر)، پیمان قاسمخانی (فیلمنامه نویس) و جمعی دیگر از هنرمندان صورت گرفت، حجهالاسلام خاتمی در کنار «مجید جوزانی» مدیر خانه هنرمندان به تماشای نمایش نشست.
حضور حجه الاسلام خاتمی در این نمایش با استقبال فراوان تماشاگران مواجه شد، به گونهای که با وجود پُر شدن، بخش زیادی از تماشاگران به صورت نشسته بر کف زمین و ایستاده به تماشای نمایش نشستند و رییسجمهور پیشین ایران را به شدت تشویق کردند و این تشویق طولانی سبب شد اجرای نمایش با تاخیر آغاز شود.
در پایان نیز داریوش مهرجویی نمایش خود را به «حضور عالیقدر سید محمد خاتمی» تقدیم کرد.
در پایان نمایش سید محمد خاتمی به جمع هنرمندان رفت و از آنها تشکر کرد. او در سخنانی ضمن تقدیر از مهرجویی خطاب به کارگردان درس گفت: «آقای مهرجویی! حضور شما برای عرصه فرهنگ و هنر بسیار مغتم است و من بسیار از شما تشکر میکنم که همچنان در صحنه حضور دارید و مشغول به کار هستید. آنچه که در مورد شما بسیار مهم است، پایداری حضور شما در عرصه فرهنگ و هنر است. اینکه در طول گذشت این همه سال ماندید و از ایران نرفتید و علیرغم همه ناملایمات ماندید و کار کردید و پای اعتقادات خود ایستادید بسیار ارزشمند است.»
تنها دو شب دیگر به پایان اجرای نمایش مهرجویی باقی مانده و هنوز مشخص نیست که آیا اجرای این نمایش تمدید خواهد شد یا خیر؟ این نمایش پُرفروشترین نمایش زمستان و بهار امسال بوده و با وجود تقاضای مجید جوزانی مدیرخانه هنرمندان، داریوش مهرجویی کارگردان و رضا درمیشیان مدیر این نمایش هنوز با تمدید آن موافقت نشده است.
اخراجی ها، جدایی نادر از سیمین؛ بازی در زمین دیگری
کلمه-رضا نبویان: تعطیلات نوروز امسال با رقابت شدید میان دو فیلم “اخراجیها-۳″ (به کارگردانی مسعود دهنمکی) و “جدایی نادر از سیمین” (به کارگردانی اصغر فرهادی) همراه بود. از همان روزهای نخست نمایش، خبرها و پیامکهایی منتشر و ارسال شد که عموم را به تماشای یک فیلم یا تحریم فیلم دیگر دعوت میکرد، و البته بازار مباحثات و اظهارنظرهای اینترنتی نیز داغ بود؛ مباحثات و اظهارنظرهایی که از رویدادهای یکسال و نیم گذشته یا سوابق سیاسی و هنری دو فیلمساز و بازیگران فیلم، مبنایی برای نتیجهگیری میساختند و تماشای یکی و تحریم دیگری را بخشی از مبارزه مدنی میدانستند. اخبار میزان فروش دو فیلم، که در پایان تعطیلات اعلام شد، نشان میداد اتفاقا رقابت در خلال اکران نوروزی، به ویژه اگر با میزان فروش سه فیلم دیگر سنجیده شود، جدی و واقعی بوده است. بر اساس این خبرها، تا پایان روز ۱۳ فروردین، فروش فیلم “اخراجیها-۳″ حدود دومیلیارد و پانصدمیلیون تومان (یکمیلیارد و دویستمیلیون تومان در تهران)، و فروش فیلم “جدایی نادر از سیمین” نیز در حدود یکمیلیارد و دویستوپنجاهمیلیون تومان (هشتصدوپنجاهمیلیون تومان در تهران) بوده است. در این میان، خبرهای حاشیهساز فراوانی هم منتشر شد، از جمله اینکه نابرابری در تعداد سینماهای نمایشدهنده دو فیلم (۱۰۰ سالن در برابر ۴۵ سالن) امری عمدی بوده است، سی دی قاچاق فیلم “اخراجیها-۳″ به بازار آمده است، یا اینکه نسخه کامل فیلم “جدایی نادر از سیمین” در اینترنت قابل دسترسی است.واقعیت آن است که رقابت میان دو فیلم “جدایی نادر از سیمین” و “اخراجیها-۳″ به جشنواره فیلم فجر (۱۳۸۹) برمیگردد. در حالی که اولی به مدد کارگردانی برجسته، بازیگرانی نامدار و داستانی برگرفته از مسائل و مصائب طبقه متوسط در ایران ارزشهایش را به رخ میکشید، دیگری میکوشید با استناد به داستانی سرراست و طنزآمیز – که به حوادث یکسال و نیم گذشته کشور هم اشاره داشت – و بهرهگیری از بازیگرانی شناختهشده و معروف جایگاه برتر خود را ثابت کند. در این میان، دهنمکی میخواهد سهگانه خود را با دفاع مقدس پیوند بزند؛ یعنی بخشی از تاریخ ایران پس از انقلاب که در تغییرات سیاسی و فرهنگی کشور بسیار موثر بوده و البته همواره برای مردم مهم و جذاب است.
استقبال عمومی از فیلمهای هر دو فیلمساز نیز سابقه داشت. فیلمهای پیشین فرهادی، موجب اطمینان تماشاگران و علاقمندان جدی به هنر سینما شده بود، به ویژه فروش فیلم “درباره الی” نشانگر آن بود که وی جایگاه بیبدیلی در بین سینمادوستان یافته است. در مقابل، دهنمکی نیز بر همواره بر فروش خیرهکننده فیلمهایش تاکید دارد و آن را دستمایه تداوم کارش میداند؛ فروشی که از استقبالی بینظیر در تاریخ سینمای ایران حکایت میکند.
حال، به نظر میرسد سه عامل موجب شد حساسیت و توجه عمومی در خلال اکران نوروزی برانگیخته شود، میزان فروش به مبنایی برای شناخت رفتارهای سیاسی تبدیل گردد، و در نهایت تلاش شود دلالتهای این پدیده استخراج و تحلیل شود.
نخست، پیوندخوردن و حاشیههای این دو فیلم با مسائل سیاسی جاری است، به خصوص که داستان فیلم “اخراجیها-۳″ آشکارا مبتنی بر رویدادهای انتخابات ریاست جمهوری در سال ۱۳۸۸ است.
فیلم “اخراجیها-۳″ با نگاه طنزآمیز به چگونگی تبلیغات، عملکرد دو نامزد انتخاباتی را به پرسش میکشد و شعارهای آنان را در برابر سخنان و رفتار ساده و معمولی یکی از نامزدها قرار میدهد. در حالی که دو نامزد نخست میخواهند از ابزارهای موجود به هر نحوی سود ببرند، به ویژه خود را همراه با گرایش و مطالبات نسل جدید نشان دهند، نامزد سوم نگرشی تکلیفگرایانه به مسائل دارد و تسلیم روند و فشارهای موجود نمیشود. از سوی دیگر، دو نامزد نخست میخواهند از جبهه و جنگ برای افزایش رای استفاده کنند، ولی نامزد سوم که خود رزمنده بوده و هویتش به راستی با جنگ گره خورده است، ادعایی در این زمینه ندارد. مساله اینجاست که به رغم تلاش دهنمکی برای تکذیب مشابهت این فیلم با انتخابات سال ۱۳۸۸، داستان فیلم به گونهای است که به سرعت شعارها و رفتارهای انتخاباتی دوره گذشته وسالهای گذشته را به یاد میآورد. همچنین وی، در این فیلم، در برابر جریانهای سیاسی موضعی شفاف دارد و نسبت به برخی نخبگان حاکم و فعالان سیاسی ادای دین میکند.
در مقابل، آنچه تماشای فیلم فرهادی را در این مقطع برای بخشی از سینمادوستان مهم ساخت، نه داستان فیلم، که فشارها و حاشیههای یکسال گذشته علیه وی بوده است. مهمترین رویداد در این زمینه، توقف مقطعی فیلمبرداری همین فیلم توسط وزارت ارشاد بود که ظاهرا از مواضع فرهادی ناشی میشد. به عبارت دیگر، وی در میان این بخش از علاقمندان به عنوان هنرمندی صاحبسبک و سینماگری مستقل محسوب میشود که از هیچ رانتی بهرهمند نیست. البته فیلم وی میتواند حاوی دلالتهای سیاسی باشد، و هست، اما محتوای پیامکها و مباحثات اینترنتی نشانگر تمرکز بر این وجه نبوده است. در واقع، این رویکرد در درجه اول به حمایت از یک فیلمساز مستقل و موضعگیری علیه جریان سیاسی و فرهنگی حاکم بر سینمای ایران نظر داشته است.
دوم، برخورد صدا و سیما با این مساله به افزایش توجه و حساسیت عمومی کمک کرد. نمایش چندباره دو فیلم سابق دهنمکی، مصاحبه با وی در برنامه ویژه تحویل سال و پخش مکرر تیزر تبلیغاتی فیلم، از جمله اقداماتی بود که حمایت این رسانه را از این کارگردان نشان میداد. چنین عملکردی سبب شد مخالفان و منتقدان وضعیت سیاسی و فرهنگی موجود برای ابراز مخالفت برانگیخته شوند و بهترین روش ابراز مخالفت را تحریم این فیلم، و در عوض تماشای فیلم فرهادی، بدانند. مهم آنکه با توجه به سرکوبهای گسترده پس از انتخابات سال ۱۳۸۸، چنین روشی هزینهای ندارد و نوعی تقابل با رسانه رسمی هم به شمار میآید.
سوم، زمانی که فضاهای سیاسی و فرهنگی تحت کنترل درمیآید و برخی از سطوح بازی بسته یا محدود میشود، رقابتها و اختلافات موجود ضمن آنکه تشدید میگردد، به سطوح دیگری کشیده شده و ادامه مییابد. ویژگی این جابجایی در آن است که فضاها و سطوح جدید بازی احتمالا کمتر قابل کنترل است و هزینه کمتری نیز برای معترضان دارد. با توجه به محدودیتهای موجود، اثربخشی این فضاها و سطوح جدید به طور طبیعی فوری نخواهد بود، اما میتواند به شدت مشروعیتزدا باشد. پس از انتخابات سال ۱۳۸۸ و اقدامات سرکوبگرانه متعاقب آن، بسیاری از سطوح بازی و ابزارهای ابراز نظر تحت کنترل قرار گرفت و امکان مخالفت مسالمتآمیز، اگر نگوئیم از بین رفت، به شکل معناداری کاهش یافت. در نتیجه، فعالان سیاسی و فرهنگی بازی خود را در سطوح نمادین و مجازی شدت بخشیدند؛ یعنی عرصهای که کمتر قابل دستاندازی و مانعتراشی بود. بحثهای موجود در عرصه مجازی نشان میدهد که در پشت سکوت جامعه، اراده و تلاشی جدی برای برونرفت از وضعیت حاکم جریان دارد و از هر فرصتی، ولو کوچک، برای ابراز نارضایتی استفاده میشود، حتی اگر این فرصت در حد تحریم/حمایت از یک فیلم باشد.
با این مقدمات، و اینک که قدری از تب و تاب مساله کاسته شده است، میتوان به رقابت یادشده، از زاویه دیگری، توجه کرد.
به نظر میرسد شکلگیری رقابتی جدی برای جذب تماشاگر و فروش بالای فیلم، در خلال اکران نوروزی، اگرچه امری آگاهانه و هدفمند نبوده است، مخالفان ناخواسته در زمینی بازی کردهاند که قواعد آن از پیش تعیین شده بود. در نتیجه آنچه که توسط برخی مخالفان و منتقدان “رفراندوم” تلقی میشد، در بهترین حالت، حادثهای عادی بیش نبوده است. توضیح آنکه رقابت میان فیلمها و فیلمسازان همواره وجود داشته است و امری تازه و غریب به شمار نمیآید، چرااینکه ورود به هر جشنوارهای، در داخل یا خارج از کشور، به معنای ورود به یک مسابقه با سایر فیلمها و فیلمسازان است. همچنین تداوم این رقابت، در مطبوعات و یا میان تماشاگران و علاقمندان به فیلمسازان و هنرپیشگان، نیز عجیب و بیسابقه نیست. بنابراین صرف رقابت میان دو یا چند فیلم و در شرایط عادی پیام خاصی در بر ندارد. حمایت صدا و سیما از یک جریان یا فکر و موضعگیری علیه یک جریان یا فکر دیگر نیز اتفاق جدیدی نیست، و برای همگان عادی شده است. در واقع، امروزه کمتر کسی این رسانه را ملی و همگانی میداند و برنامههای آن را، از جمله در حوزه هنر، بیطرفانه ارزیابی میکند. پس حمایت آشکار و پنهان صدا و سیما از فیلمهای دهنمکی، و کسانی چون وی، همواره قابل انتظار است. از سوی دیگر، ابراز مخالفت با فیلم “پایاننامه” (به کارگردانی حامد کلاهداری)، در جشنواره فیلم فجر، نشان داده بود که پرداختن به موضوعات سیاسی واکنشزاست، به خصوص هر فیلمی که بخواهد مساله انتخابات سال ۱۳۸۸ و رویدادهای پس از آن را محور قرار دهد.
نکته اینجاست که صدا و سیما با پررنگکردن حاشیههای فیلم دهنمکی، به رقابتی دامن زد، که اولا: نتیجه آن (فروش بالاتر فیلم دهنمکی) از ابتدا مشخص بود، به این دلیل ساده که برد در اکران نوروزی و سینماهای شهرستانها اغلب با فیلمهایی است که مخاطب عام و مایه طنز دارند؛ و ثانیا: مخالفتها و سرخوردگیهای موجود را به عرصهای خنثی هدایت کرد که اگر نتیجه غیرمنتظرهای (فروش بالاتر فیلم فرهادی) هم پدید آمد هیچ اتفاقی نمیافتد. به عبارت بهتر، هر نتیجهای از این رقابت به دست میآمد، به نفع جریان سیاسی و فرهنگی حاکم است، چون بخشی از توان مخالفت موجود را در وضعیتی برنامهریزیشده قرار داده، آن را مهارپذیر میکند، و از سوی دیگر فروش هرچه بالاتر فیلمها در مقاطع مهمی چون اکران نوروزی، اتهام ناکارآمدی مدیریتی و در نتیجه ورشکستگی و آسیبدیدن صنعت سینما از سیاستهای مدیران فعلی را برطرف میسازد.
آیا استدلال بالا بدین معناست که حمایت از یک فیلم یا تحریم فیلمی دیگر نباید مورد توجه منتقدان به وضعیت فعلی قرار گیرد؟ آیا مخالفان برای ابراز مخالفت بایستی یا شورش کنند یا سکوت کنند و منفعل بمانند؟ آیا هیچ راه میانهای برای موضعگیری و اثرگذاری نیست؟ پاسخ پرسشهایی از این دست، بیتردید، منفی است؛ اتفاقا شورش و انفعال، به مثابه دو تیغه، ثمره هر حرکت اجتماعی مسالمتآمیزی را از بین میبرد. استدلال بالا در پی بیان چهار نکته است:
نخست آنکه، منتقدان وضعیت فعلی در زمین خود، و طبق قواعد خود، بازی کنند و به سادگی تن به جهتدهی یا تغییر قواعد بازی توسط رسانههای رسمی ندهند، زیرا ورود ناآگاهانه به زمین حریف دستکم این خطر را دارد که توان موجود به هدر برود. پس، پیش از هر چیز، بهترین راه آن است که الگوی مناسب، انعطافپذیر و واقع بینانهای برای بازی طراحی و در آن چارچوب عمل شود. پیام این نکته آن است که اگر قرار باشد اعلام مخالفت با یک جریان فکری یا عملکردی از طریق مخالفت با/ حمایت از یک فیلم به نمایش گذاشته شود، این امر بایستی آگاهانه و فعالانه باشد و حریف ناچار به دنبالهروی گردد. همچنین آغاز و روند مسابقه به گونهای طی شود، که حریف امکان کمتری برای استفاده از ابزارهای خود داشته باشد و نتواند قواعد بازی را برهم بزند. بازی در زمین خود و حتیالامکان طبق قواعد خود، هرچند محدود و کمدامنه باشد، اثربخشی خواهد داشت. در شرایط فعلی روشن است که صدا و سیما از توان و ابزارهای بیشتری برای تعیین سمت و سوی این گونه رقابتها برخوردار است.
دوم آنکه، منتقدان برای هر حرکت و عملکردی ارزشی به اندازه خود آن عمل قائل شوند، نه بیشتر. بنابراین ابراز مخالفت با/ حمایت از یک نوشته یا فیلم مهم است، اما کامیابی یا ناکامی در این مسیر پیامد اندک و محدودی دارد و به معنای پایانیافتن راه نیست. بنابراین، نباید سادهانگارانه پنداشت اقداماتی مانند ابراز نظر درباره آثار هنری به معنای تعیین نتیجه قطعی یک مبارزه است و نخبگان حاکم به سرعت کنار خواهند رفت. نتیجه چنین سادهانگاریهایی آن است که با نخستین ناکامی، خستگی حکمفرما میشود و با طولانی شدن روند مبارزه نیز افسردگی بلافاصله جایگزین پشتکار خواهد شد. به عبارت بهتر، چنین اقداماتی باید به عنوان بخشی کوچک از یک پازل بزرگ محسوب شود و در همان حد مورد اعتنا واقع قرار گیرد؛ اقداماتی که زمینهساز فعالیتهای جدیتر، گستردهتر و البته کمتر احساساتی است.
سوم آنکه، فعالیت در فضای مجازی نقطه قوت مخالفت با وضعیت موجود، و در شرایط فعلی یکی از معدود فضاهای باقیمانده برای ابراز نظر، است. بنابراین این نقطه قوت بایستی همواره حفظ و تقویت گردد و موضوعات روز به نحوی واقعبینانه و مداوم مورد بحث قرار گیرد. با این حال، به نظر میرسد باقیماندن در این وضعیت، اگرچه دستاوردهای مهم و غیرقابل انکاری دارد، نوعی فرسایندگی هم به دنبال میآورد، زیرا تمام بازی به یک وجه تقلیل مییابد و در طول زمان از توان اثرگذاری آن کاسته میشود. بنابراین و با توجه به دو نکته پیشگفته، لازم است این گونه فعالیتها به عنوان مقدمه اقدامات دیگر درآید و همزمان شناسایی فضاهای جدید مورد توجه واقع شود. شناسایی فضاهای جدید موجب گسترش سطوح بازی و طراحی الگوهای جدیدی برای اثرگذاری میشود. یادآوری این مساله مهم است که شکلگیری و رشد چنین فضاها و الگوهایی یکی از بزرگترین نقاط ضعف حکومتهای سرکوبگر بوده است، زیرا از آن هیچگونه شناختی ندارند. در این فضای جدید، چنان که پیشتر گفته شد، حریف امکان کمتری برای استفاده از ابزارهای خود و برهم زدن قواعد بازی دارد و همچنین به دلیل وسعت یافتن سطوح بازی، ناچار است که توان خود را در چند سطح تقسیم کند.
مرخصی سه روزه برای فخرالسادات محتشمی پور
فخرالسادات محتشمی پور همسر سید مصطفی تاج زاده که از روز ۲۵ بهمن ماه سال گذشته در بازداشت به سر می برد، عصر امروز به مرخصی سه روزه آمد.به گزارش تحول سبز محتشمی پور حاضر به پذیرش مرخصی خود قبل از ملاقات با همسرش نشده بود و به همین دلیل مسئولین زندان اجازه ملاقات چند دقیقه ای این زوج را پیش از مرخصی خانم محتشمی پور می دهند و وی پیش از ترک اوین موفق شده است تا بالاخره مصطفی تاج زاده را ببیند.
این مرخصی پس از اتمام بازجویی های فخرالسادات محتشمی پور و به مدت سه روز اعطا شده است و وی روز یکشنبه به اوین بازمی گردد.
پلیس «ضد جرایم سایبری» در تمام استانها تاسیس میشود
فرمانده نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران، گفت: پلیس «فتا» که همان پلیس ضد جرائم سایبری است در اواخر سال گذشته در نیروی انتظامی افتتاح شد و امسال در تمام استانها نیز تاسیس میشود.به گزارش ایسنا سردار اسماعیل احمدیمقدم در حاشیه مراسم صبحگاه فرماندهی انتظامی استان سمنان در جمع خبرنگاران، با بیان اینکه پلیس ضد جرایم سایبری در فضای مجازی فعالیت میکند و باید کاملا حس شود، افزود: این پلیس کمتر دیده میشود و بیشتر در فضای مجازی و برای شناسایی جرایم جدید علیه امنیت مردم، حوزه اخلاقی، اقتصادی و حتی تروریسم فعالیت خواهد کرد.
وی همچنین خاطر نشان کرد: اگر چه سال۹۰، سال آغاز کار این پلیس است و انتظارات را نباید زیاد کنیم، انشاالله تا پایان برنامه پنجم توسعه، جمهوری اسلامی در این حوزه یک نیروی برتر خواهد بود.
فرمانده نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران، همچنین از کاهش۳۰ درصدی ورود مواد مخدر طی سال گذشته در کشور خبر داد و افزود: تقویت مرزهای کشور، تقویت مرزبانی و پلیس مواد مخدر، اقدامات جهانی و تقویت دولت افغانستان موجب کاهش کشت و تولید مواد مخدر در افغانستان و مرزهای مشترک با جمهوری اسلامی ایران شده است.
سردار احمدی مقدم تصریح کرد: در اثر همین کمیاب شدن مواد مخدر، قیمتهای بازار داخلی نیز ۲ تا ۳ برابر افزایش پیدا کرده است و امیدوارم با حصول اعتبارات، بتوانیم تقویت مرزهای شرقی را کامل کنیم و از ورود مواد مخدر جلوگیری کنیم.
وی همچنین اظهار داشت: قانون جدیدی که در حوزه روانگردانها تکلیف را روشن کرد، بسیار مفید بود، گرچه امروز مواد مخدر مختص به افغانستان نیست حتی مواد مخدر صنعتی ممکن است در کشور خودمان و در کارگاههای خیلی کوچک و ابتدایی بدست بیاید، در واقع با قاطعیت دستگاه قضایی امیدواریم کاهش ورود و تولید مواد مخدر را در کشور داشته باشیم.
فرمانده نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران از تلاش در جهت ارتقای ایمنی خودروها در کشور خبر داد و گفت: طولانی بودن مسیرها در کشور فاکتور تعیین کننده در تصادفات جادهای است و نیروی انتظامی برای کاهش تلفات در دو بعد تلاش و همت کرده است.
احمدیمقدم در پایان تصریح کرد: امسال با تلاش و همکاری دولت، نیروی انتظامی در افزایش ایمنی خودروها تلاش خواهد کرد و همچنین در بعد دیگر توجه جدی به حمل و نقل عمومی خواهد داشت و اگر مردم به سمت الگوی سفر عمومی بروند قطعا تلفات نیز کاهش خواهد یافت.
میلاد اسدی پس از پایان مرخصی به سلول انفرادی انتقال داده شد
میلاد اسدی، عضو شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت، پس از بازگشت از مرخصی به سلول انفرادی منتقل شده است.به گزارش دانشجونیوز، میلاد اسدی دانشجوی دانشگاه خواجه نصیر و عضو شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت که از ۹ آذر سال ۸۸ در زندان اوین به سر می برد، پس ماهها محرومیت از حق مرخصی، نوروز سال ۹۰ به مدت دو هفته به مرخصی آمد. وی پس از پایان مرخصی به زندان اوین مراجعه کرد اما بلافاصله توسط مسئولین زندان اوین به سلول انفرای بند ۲۰۹ منتقل شد.
از دلیل یا دلایل انتقال میلاد اسدی به سلول انفرادی اخباری در دست نیست.
بهاره هدایت و مهدیه گلرو از دیگر فعالین سرشناس جنبش دانشجویی نیز از ابتدای هفته جاری به سلول انفرادی منتقل شده اند.
گزارش صندوق بین المللی پول پيش بينی می کند که بحران اقتصادی ايران در سال ۲۰۱۱ ميلادی شدت گرفته و در قالب يکی از بی سابقه ترين اشکال «رکود تورمی» در تاريخ معاصر کشور، بروز خواهد کرد.
درتازه ترين گزارش صندوق بين المللی پول زير عنوان «چشم انداز های اقتصادی جهان»، که دوشنبه بیست و دوم فروردین انتشار يافت، عمق بحران شديد اقتصادی را، که از سه سال پيش يه اين سو بر کشورمان سنگينی می کند، به نمايش گذاشته است .
به گزارش ایران امروز، این گزارش پيش بينی می کند که بحران اقتصادی ايران در سال ۲۰۱۱ ميلادی شدت گرفته و در قالب يکی از بی سابقه ترين اشکال «رکود تورمی» در تاريخ معاصر کشور، بروز خواهد کرد.
بنا به ارزيابی صندوق بين المللی پول، نرخ رشد اقتصادی ايران از يک در صد در سال ۲۰۰۸ ميلادی به ۰.۱ ( یک دهم ) در صد در سال ۲۰۰۹ کاهش يافته و در سال ۲۰۱۰ نيز از يک در صد بيشتر نبوده است. بر پايه آمار انتشار يافته از سوی همان نهاد، در سه سال گذشته ميلادی ميانگين سالانه نرخ رشد ايران يک پنجم ميانگين سالانه نرخ رشد در بيست کشور خاورميانه و شمال آفريقا بوده است.
یاد آور می شود که در گزارشات انتشار یافته فصلی بانک مرکزی جمهوری اسلامی با عنوان " نماگرهای اقتصادی " از میانه سال 87 تاکنون نرخ رشد اقتصادی کشور اعلام نشده است اما از آنجا که صندوق بین المللی پول گزارش های سالانه اش را برپایه اطلاعات دریافتی از کشورها تنظیم می کند اعلام این نرخ های رشد سالانه اقتصادی از سوی این نهاد را برای اقتصاد کشورمان را باید قریب به یقین گرفت و علت عدم اعلام این ارقام را در گزارشات بانک مرکزی دریافت .
در ادامه گزارش صندوق بين المللی پول پيش بينی ميکند که در سال ۲۰۱۱ ميلادی، دو شاخص عمده اقتصاد کلان ايران رو به وخامت خواهند رفت : نرخ رشد اقتصادی به صفر در صد تنزل خواهد يافت و، در عوض، نرخ تورم به ۲۲.۵ در صد اوج خواهد گرفت.
به پيش بينی صندوق بين المللی پول، در سال جاری ميلادی نرخ رشد اقتصادی ايران با صفر در صد از بيست کشور آفريقای شمالی و خاورميانه (به استثنای ليبی که برای آن رقمی ذکر نشده) پايين تر خواهد بود. در عوض ميانگين نرخ تورم ايران در سال ۲۰۱۱ با ۲۲.۵ در صد به بيش از دو برابر ميانگين منطقه خواهد رسيد و با فاصله زياد ديگر کشور های منطقه را پشت سر خواهد گذاشت.
با توجه به این آمار که در تازه ترين گزارش صندوق بين المللی پول انتشار یافته است قطعا دولت برآمده از کودتای انتخاباتی ریاست جمهوری سال 88 در موقعيتی بسیار سخت و شکننده به لحاظ اقتصادی در سال جاری قرار خواهد داشت ، به ویژه آنکه اجرای قانون هدفمندسازی یارانه ها که از فصل آخر سال گذشته شروع شد در سال جاری با افزایش چشمگیر قیمت حامل های انرژی و دیگر کالاهایی که از یارانه استفاده می کرده اند بشدت بر سبد هزینه خانواره به ویژه اقشار مستضعف و متوسط اثر می گذارد و این درحالی است که درآمد این خانوارها به رغم دریافت یارانه نقدی در تناسب با افزایش هزینه ها افزایش نمی یابد و سرجمع رفاه این خانواره در گذر زمان کاهش می یابد . درسایه چنین رخدادی شاهدیم که دامنه انتقادات از دولت مستقر روز بروز از سوی اصولگرایان حاکم رو به افزایش است و رقيبان احمدی نژاد در اردوگاه حاکم از هيچ فرصتی برای تضعيف او خود داری نمی کنند ، و به همین دلیل است که رييس دولت کودتا هيچ فرصتی را برای ستايش از «دستآورد» های اقتصادی دولت خود از دست نمی دهد و کارنامه خود را، در اين عرصه، درخشان ترين کارنامه در تاريخ جمهوری اسلامی معرفی مي کند.
رييس دولت مستقر به تازگی در کرمانشاه گفت که دولت او طی دو سال آينده بيکاری را در کشور ريشه کن خواهد کرد. و این بدنبال این بود که در چند هفته گذشته، دو رقم در بسياری از سخنرانی های محمود احمدی نژاد تکرار شده است : در سال گذشته (۱۳۸۹) يک ميليون و ششصد هزار شغل در کشورا يجاد شده و در سال جاری (۱۳۹۰) دو ميليون و پانصد هزار شغل در کشور ايجاد خواهد شد.
با توجه به این آماری که از سوی صندوق بين المللی پول منتشر شده، اين پرسش پيش ميآيد که چگونه می توان در سال جاری يک ميليون و ششصد هزار شغل در کشور به وجود آورد، در شرايطی که ميانگين نرخ رشد اقتصادی کشور در سه سال متوالی از ۰.۷ ( هفت دهم ) در صد بيشتر نبوده است؟ و درحالی ریئس دولت کودتا ادعای ایجاد یک میلیون و ششصد هزار شغل در سال گذشته را دارد که دو مرجع آماری کشور( مرکز آمار ایران و بانک مرکزی ) از اعلام نرخ بیکاری فصلی و سالانه سال گذشته پس از اعلام نرخ بیکاری فصل بهار که حاکی از افزایش این نرخ به رقم 6/14 (چهارده و شش دهم ) درصد بود و باعث بحث و مناقشه فراوان در این باره از سوی دولتمردان حاکم شد و وزیر کار و امور اجتماعی ابتدا به نفی و پس از آن به تردید در این باره پرداخت ،خوداری کرده اند . روشن است که برای اثبات گفته این مدعای رئیس دولت مستقر هیچ مستند و مرجعی جز سخن ایشان و جود ندارد و این درحالی است که هیچیک از شاخص های اقتصادی کشور و به ویژه نرخ رشد اقتصادی کشور موید چنین مدعایی نیست ، و از آن مهمتر واقعیت اقتصادی جاری در جامعه است که حداقل یک چهارم از خانوارهای ایرانی با مشکل بیکاری یکی از افرادشان مواجه کرده است و وجود لشگری چهار میلیونی از بیکاران در جامعه قابل انکار نیست .
برابر برآوردهای انجام شده و آمار ياد آور می شود که در طول اجرای قانون برنامه توسعه پنجساله چهارم، از ۱۳۸۴ تا ۱۳۸۸، به رغم نرخ رشد هايی به مراتب بالا تر، ميانگين سالانه شغل های ايجاد شده در کشور از رقم ششصد هزار فراتر نرفته است. بر این پایه و تجربه ايجاد دو ميليون و پانصد هزار شغل در سال ۱۳۹۰ با علامت سوالی به مراتب بزرگ تر روبرو است، به اين دليل ساده که چرخ فعاليت اقتصادی در کشور از حرکت باز ايستاده واقتصاد ایران بدلیل سوء مدیریت و شرایط محیطی و محاطی زمینگیر شده است و نرخ رشد اقتصادی، به پيش بينی صندوق بين المللی پول، در سال جاری از صفر در صد بيشتر نخواهد بود. و از این جالبتر و شاید عجیب تر اینکه رئیس دولت کودتا مدعی است که با اجرای قانون هدفمندی سازی یارانه ها و پس از دو سال بیکاری در کشور ریشه کن خواهد شد ، ادعایی که تا کنون هیچ رئیس دولتی در هیچ کشوری نکرده است و اینرا باید مختص به رئیس دولت گودتا درایران دانست .
البته محافل کارشناسی و اقتصادانان کشورمان از سطح بسيار نازل نرخ رشد اقتصادی در سه سال گذشته با خبر بودند و ميدانستند که به دليل نازل بودن اين شاخص، بانک مرکزی جمهوری اسلامی زير فشار دولت از انتشار آن خود داری کرده است هرچند صاحب منصبان دولت مستقر بارها علت عدم انتشار اين شاخص را ناشی از اختلاف نظر بين بانک مرکزی و وزارت صنايع بر سر نرخ رشد بخش صنعت اعلام کرده اند . اکنون، در پی انتشار گزارش صندوق بيت المللی پول، پنهان کردن نرخ واقعی رشد ايران دشوار ترميشود واحتمال قریب به یقین در برابر اين آمار، رئیس دولت مستقر دو گزينه را در پیش رو دارد :
يک ) صندوق بين المللی پول را به عنوان ابزاری در دست «استکبار جهانی» به باد انتقاد بگيرد و آمار اين نهاد را در زمينه نرخ رشد صفر در صدی ايران نادرست و مغرضانه بخواند.
دو ) ويا اين آمار را بپذيرد، که در اين صورت بايد توضيح دهد چرا اقتصاد ايران را، به رغم برخورداری از در آمد افسانه ای ارزی نفت در چند سال گذشته، به اين روز سياه نشانده و از لحاظ نرخ رشد اقتصادی و نرخ تورم و بیکاری ، در ميان همه کشور های آفريقای شمالی و خاور ميانه، بد ترين وضعيت را دارد؟
و درنهایت نظام جمهوری اسلامی نيز بايد توضيح دهد که با نرخ رشد اقتصادی صفر در صد و نرخ تورم بالای بيست و دو در صد و نرخ بیکاری بالای ده درصد ، چگونه می خواهد به الگويی برای کشور های آفريقای شمالی و خاور ميانه بدل شود؟
بنا به ارزيابی صندوق بين المللی پول، نرخ رشد اقتصادی ايران از يک در صد در سال ۲۰۰۸ ميلادی به ۰.۱ ( یک دهم ) در صد در سال ۲۰۰۹ کاهش يافته و در سال ۲۰۱۰ نيز از يک در صد بيشتر نبوده است. بر پايه آمار انتشار يافته از سوی همان نهاد، در سه سال گذشته ميلادی ميانگين سالانه نرخ رشد ايران يک پنجم ميانگين سالانه نرخ رشد در بيست کشور خاورميانه و شمال آفريقا بوده است.
یاد آور می شود که در گزارشات انتشار یافته فصلی بانک مرکزی جمهوری اسلامی با عنوان " نماگرهای اقتصادی " از میانه سال 87 تاکنون نرخ رشد اقتصادی کشور اعلام نشده است اما از آنجا که صندوق بین المللی پول گزارش های سالانه اش را برپایه اطلاعات دریافتی از کشورها تنظیم می کند اعلام این نرخ های رشد سالانه اقتصادی از سوی این نهاد را برای اقتصاد کشورمان را باید قریب به یقین گرفت و علت عدم اعلام این ارقام را در گزارشات بانک مرکزی دریافت .
در ادامه گزارش صندوق بين المللی پول پيش بينی ميکند که در سال ۲۰۱۱ ميلادی، دو شاخص عمده اقتصاد کلان ايران رو به وخامت خواهند رفت : نرخ رشد اقتصادی به صفر در صد تنزل خواهد يافت و، در عوض، نرخ تورم به ۲۲.۵ در صد اوج خواهد گرفت.
به پيش بينی صندوق بين المللی پول، در سال جاری ميلادی نرخ رشد اقتصادی ايران با صفر در صد از بيست کشور آفريقای شمالی و خاورميانه (به استثنای ليبی که برای آن رقمی ذکر نشده) پايين تر خواهد بود. در عوض ميانگين نرخ تورم ايران در سال ۲۰۱۱ با ۲۲.۵ در صد به بيش از دو برابر ميانگين منطقه خواهد رسيد و با فاصله زياد ديگر کشور های منطقه را پشت سر خواهد گذاشت.
با توجه به این آمار که در تازه ترين گزارش صندوق بين المللی پول انتشار یافته است قطعا دولت برآمده از کودتای انتخاباتی ریاست جمهوری سال 88 در موقعيتی بسیار سخت و شکننده به لحاظ اقتصادی در سال جاری قرار خواهد داشت ، به ویژه آنکه اجرای قانون هدفمندسازی یارانه ها که از فصل آخر سال گذشته شروع شد در سال جاری با افزایش چشمگیر قیمت حامل های انرژی و دیگر کالاهایی که از یارانه استفاده می کرده اند بشدت بر سبد هزینه خانواره به ویژه اقشار مستضعف و متوسط اثر می گذارد و این درحالی است که درآمد این خانوارها به رغم دریافت یارانه نقدی در تناسب با افزایش هزینه ها افزایش نمی یابد و سرجمع رفاه این خانواره در گذر زمان کاهش می یابد . درسایه چنین رخدادی شاهدیم که دامنه انتقادات از دولت مستقر روز بروز از سوی اصولگرایان حاکم رو به افزایش است و رقيبان احمدی نژاد در اردوگاه حاکم از هيچ فرصتی برای تضعيف او خود داری نمی کنند ، و به همین دلیل است که رييس دولت کودتا هيچ فرصتی را برای ستايش از «دستآورد» های اقتصادی دولت خود از دست نمی دهد و کارنامه خود را، در اين عرصه، درخشان ترين کارنامه در تاريخ جمهوری اسلامی معرفی مي کند.
رييس دولت مستقر به تازگی در کرمانشاه گفت که دولت او طی دو سال آينده بيکاری را در کشور ريشه کن خواهد کرد. و این بدنبال این بود که در چند هفته گذشته، دو رقم در بسياری از سخنرانی های محمود احمدی نژاد تکرار شده است : در سال گذشته (۱۳۸۹) يک ميليون و ششصد هزار شغل در کشورا يجاد شده و در سال جاری (۱۳۹۰) دو ميليون و پانصد هزار شغل در کشور ايجاد خواهد شد.
با توجه به این آماری که از سوی صندوق بين المللی پول منتشر شده، اين پرسش پيش ميآيد که چگونه می توان در سال جاری يک ميليون و ششصد هزار شغل در کشور به وجود آورد، در شرايطی که ميانگين نرخ رشد اقتصادی کشور در سه سال متوالی از ۰.۷ ( هفت دهم ) در صد بيشتر نبوده است؟ و درحالی ریئس دولت کودتا ادعای ایجاد یک میلیون و ششصد هزار شغل در سال گذشته را دارد که دو مرجع آماری کشور( مرکز آمار ایران و بانک مرکزی ) از اعلام نرخ بیکاری فصلی و سالانه سال گذشته پس از اعلام نرخ بیکاری فصل بهار که حاکی از افزایش این نرخ به رقم 6/14 (چهارده و شش دهم ) درصد بود و باعث بحث و مناقشه فراوان در این باره از سوی دولتمردان حاکم شد و وزیر کار و امور اجتماعی ابتدا به نفی و پس از آن به تردید در این باره پرداخت ،خوداری کرده اند . روشن است که برای اثبات گفته این مدعای رئیس دولت مستقر هیچ مستند و مرجعی جز سخن ایشان و جود ندارد و این درحالی است که هیچیک از شاخص های اقتصادی کشور و به ویژه نرخ رشد اقتصادی کشور موید چنین مدعایی نیست ، و از آن مهمتر واقعیت اقتصادی جاری در جامعه است که حداقل یک چهارم از خانوارهای ایرانی با مشکل بیکاری یکی از افرادشان مواجه کرده است و وجود لشگری چهار میلیونی از بیکاران در جامعه قابل انکار نیست .
برابر برآوردهای انجام شده و آمار ياد آور می شود که در طول اجرای قانون برنامه توسعه پنجساله چهارم، از ۱۳۸۴ تا ۱۳۸۸، به رغم نرخ رشد هايی به مراتب بالا تر، ميانگين سالانه شغل های ايجاد شده در کشور از رقم ششصد هزار فراتر نرفته است. بر این پایه و تجربه ايجاد دو ميليون و پانصد هزار شغل در سال ۱۳۹۰ با علامت سوالی به مراتب بزرگ تر روبرو است، به اين دليل ساده که چرخ فعاليت اقتصادی در کشور از حرکت باز ايستاده واقتصاد ایران بدلیل سوء مدیریت و شرایط محیطی و محاطی زمینگیر شده است و نرخ رشد اقتصادی، به پيش بينی صندوق بين المللی پول، در سال جاری از صفر در صد بيشتر نخواهد بود. و از این جالبتر و شاید عجیب تر اینکه رئیس دولت کودتا مدعی است که با اجرای قانون هدفمندی سازی یارانه ها و پس از دو سال بیکاری در کشور ریشه کن خواهد شد ، ادعایی که تا کنون هیچ رئیس دولتی در هیچ کشوری نکرده است و اینرا باید مختص به رئیس دولت گودتا درایران دانست .
البته محافل کارشناسی و اقتصادانان کشورمان از سطح بسيار نازل نرخ رشد اقتصادی در سه سال گذشته با خبر بودند و ميدانستند که به دليل نازل بودن اين شاخص، بانک مرکزی جمهوری اسلامی زير فشار دولت از انتشار آن خود داری کرده است هرچند صاحب منصبان دولت مستقر بارها علت عدم انتشار اين شاخص را ناشی از اختلاف نظر بين بانک مرکزی و وزارت صنايع بر سر نرخ رشد بخش صنعت اعلام کرده اند . اکنون، در پی انتشار گزارش صندوق بيت المللی پول، پنهان کردن نرخ واقعی رشد ايران دشوار ترميشود واحتمال قریب به یقین در برابر اين آمار، رئیس دولت مستقر دو گزينه را در پیش رو دارد :
يک ) صندوق بين المللی پول را به عنوان ابزاری در دست «استکبار جهانی» به باد انتقاد بگيرد و آمار اين نهاد را در زمينه نرخ رشد صفر در صدی ايران نادرست و مغرضانه بخواند.
دو ) ويا اين آمار را بپذيرد، که در اين صورت بايد توضيح دهد چرا اقتصاد ايران را، به رغم برخورداری از در آمد افسانه ای ارزی نفت در چند سال گذشته، به اين روز سياه نشانده و از لحاظ نرخ رشد اقتصادی و نرخ تورم و بیکاری ، در ميان همه کشور های آفريقای شمالی و خاور ميانه، بد ترين وضعيت را دارد؟
و درنهایت نظام جمهوری اسلامی نيز بايد توضيح دهد که با نرخ رشد اقتصادی صفر در صد و نرخ تورم بالای بيست و دو در صد و نرخ بیکاری بالای ده درصد ، چگونه می خواهد به الگويی برای کشور های آفريقای شمالی و خاور ميانه بدل شود؟
جــرس:
یک عضو کمیسیون فرهنگی مجلس شورای اسلامی با انتقاد از وضعیت حجاب در کشور مدعی شد "وضعیت حجاب نسبت به گذشته هیچ فرقی نکرده است حتی میتوانم بگویم یک مقدار ناهنجاریها هم بیشتر شده است."
به گزارش جهان نیوز، محمد تقی رهبر با انتقاد از عملکرد دولت در زمینه حجاب افزود: دولت چکار کرده است؟ تنها حرفی که آقایان زدند این بود که باید کار فرهنگی انجام شود اما ما کار فرهنگی آنچنانی هم از آقایان ندیدیم. ما به کار فرهنگی اعتقاد داریم اما هم کار فرهنگی لازم است و هم باید برخورد شود اگر منکر در جامعه ، منکر است پس علاوه بر کار فرهنگی کار اجرایی هم انجام دهید.
نماینده اصفهان در مجلس شورای اسلامی ادامه داد:دولت نگاهی دارد که از طرف علما و روحانیون بسیار مورد اعتراض قرار گرفته است اما متاسفانه دولت به آنها اهمیتی نداد. این درست است که نگاه باید فرهنگی باشد اما تنها فرهنگ نمیتواند مشکلات جامعه را کاهش دهد.
وی تصریح کرد: دولت در مورد عفاف و حجاب هیچ کاری انجام نداده است و تمام تظاهرات و تجمعات مردم و اعتراض روحانیون را نادیده گرفتند.
رهبر گفت: ما با وزرا و فرماندهان کشور جلسه داشتیم برای بررسی وضعیت حجاب شما به دانشگاهها، بانکها و بیمارستانها سر بزنید ببینید کجا کار فرهنگی شده است.
وی با اشاره به فعالیت های خودجوش طلاب در زمینه حجاب گفت: طرح ریحانه النبی هم که در مدارس راه اندازی شد از سوی طلاب قم بود که وزارت کشور هم در حد جزیی حمایتهایی از آن طرح انجام داد.
وی گفت: بدحجابی و بیحجابی در کشور بعد سیاسی و تخریبی پیدا کرده است و راهی برای مقابله با نظام شده است.
عضو جامعه روحانیت مبارز در ادامه اظهار عقیده کرد: نمایشگاههایی هم که در خصوص لباس برگزار شد به درد محلهای کارنمیخورد. آقای وزیر گفته بودند که ۵ میلیارد برای ساماندهی لباس در اختیار داریم اما این نمایشگاههایی هم که برگزار شد طبق نظر کارشناسان هیچ بازدهیای نداشت و در حد مد امروز هم نبود.
رهبر اظهار داشت: قانون ساماندهی عفاف و حجاب در مجلس هفتم مصوب شد و چند وزارت خانه مسوول شدند، حال دولت بگوید بعد از ۴، ۵ سال چه کرده است؟ اهتمامی روی این مساله نبوده است.حاکمیت مسوول امر به معروف و نهی از منکر است.
ادعای این نماینده اصولگرای مجلس در حالیست که دولت طی چند سال اخیر با ابلاغ طرحی موسوم به «عفاف»، محدودیت های ویژه و تنش زایی را در مورد جوانان و زنان اِعمال کرده، که در این رهگذر، برخوردها و واکنش های خشونت باری نیز رخ داده است.
آیت الله موسوی اردبیلی
جرس: آیتالله موسوی اردبیلی نسبت به تضغيف مجلس از سوي برخي افراد نوپا هشدار داد و گفت:مجلس بسیار مهم است و این اهمیت تا جایی است که امام همواره تأکید می فرمودند «مجلس در رأس امور است»؛ البته ممکن است برخی که به تازگی سر از تخم مرغ برآوردهاند، بخواهند به این جایگاه خدشه وارد کنند.
به گزارش خبرنگا پايگاه خبري-راهبردي سلام آيت الله موسوي اردبيلي صبح امروز در دیدار برخی از اعضای فراکسیون دانشگاهیان مجلس شورای اسلامی، گفت: مجلس بسیار مهم و چشم امید ملت بوده است و از ابتدای تأسیس آن شخصیت های برجسته ای چون مرحوم مدرس در آن حضور داشته اند.
وي با تأکید بر این که مجلس جای خدمت است، اظهار داشت: شهید مدرس با حضور در مجلس خدمات بزرگی را به اسلام و مسلمانان ایران انجام داد و در همین راه از دست عوامل حکومت سیلی خورد و در نهایت به درجه رفیع شهادت رسید، اما توانست کار خود را انجام دهد.
این مرجع تقلید يادآور شد: مجلس بسیار مهم است و این اهمیت تا جایی است که امام همواره تأکید می فرمودند «مجلس در رأس امور است»؛ البته ممکن است برخی که به تازگی سر از تخم مرغ برآوردهاند، بخواهند به این جایگاه خدشه وارد کنند.
وي خطاب به نمایندگان مجلس گفت: موقعیت و جایگاه خود را بشناسید و قدر آن را بدانید، اگر چه کسانی بخواهند در راه شما سنگ اندازی کنند.
آیتالله موسوی اردبیلی تاكيد كرد : زمانی که بنده در رأس دستگاه قضایی بودم بعضاً شاهد اختلاف نظرهایی میان مجلس و دولت بودیم، اما امام خمینی همواره تأکید می کردند که مجلس نباید ضعیف شود.
وي افزود: تا می توانید در راه تقویت مجلس گام بردارید؛ چرا که اگر مجلس قوی نباشد، رفته رفته در مملکت هیچ چیز نخواهیم داشت.
این مرجع تقلید همچنين خاطرنشان کرد: در جایی که مجلس چیزی را تصویب کند، و برخی بگویند که دولت آن را انجام نمی دهد، باید پرسید که مگر مملکت ارث پدری شان است؟
وی تاكيد كرد: اگر مجلس چیزی را، حال خوب یا بد، تصویب می کند دولت نباید در مقابل آن بایستد؛ چرا که باید قدرت مجلس همواره حفظ شود.
آیت الله موسوی اردبیلی در بخش ديگري از سخنان خود با اشاره به فعالیتهای علی مطهری در مجلس شورای اسلامی، گفت: ایشان با این کارهایی که در مجلس شورای اسلامی انجام دادند ،نام پدرش را در جامعه زنده کرد
وي با تأکید بر این که مجلس جای خدمت است، اظهار داشت: شهید مدرس با حضور در مجلس خدمات بزرگی را به اسلام و مسلمانان ایران انجام داد و در همین راه از دست عوامل حکومت سیلی خورد و در نهایت به درجه رفیع شهادت رسید، اما توانست کار خود را انجام دهد.
این مرجع تقلید يادآور شد: مجلس بسیار مهم است و این اهمیت تا جایی است که امام همواره تأکید می فرمودند «مجلس در رأس امور است»؛ البته ممکن است برخی که به تازگی سر از تخم مرغ برآوردهاند، بخواهند به این جایگاه خدشه وارد کنند.
وي خطاب به نمایندگان مجلس گفت: موقعیت و جایگاه خود را بشناسید و قدر آن را بدانید، اگر چه کسانی بخواهند در راه شما سنگ اندازی کنند.
آیتالله موسوی اردبیلی تاكيد كرد : زمانی که بنده در رأس دستگاه قضایی بودم بعضاً شاهد اختلاف نظرهایی میان مجلس و دولت بودیم، اما امام خمینی همواره تأکید می کردند که مجلس نباید ضعیف شود.
وي افزود: تا می توانید در راه تقویت مجلس گام بردارید؛ چرا که اگر مجلس قوی نباشد، رفته رفته در مملکت هیچ چیز نخواهیم داشت.
این مرجع تقلید همچنين خاطرنشان کرد: در جایی که مجلس چیزی را تصویب کند، و برخی بگویند که دولت آن را انجام نمی دهد، باید پرسید که مگر مملکت ارث پدری شان است؟
وی تاكيد كرد: اگر مجلس چیزی را، حال خوب یا بد، تصویب می کند دولت نباید در مقابل آن بایستد؛ چرا که باید قدرت مجلس همواره حفظ شود.
آیت الله موسوی اردبیلی در بخش ديگري از سخنان خود با اشاره به فعالیتهای علی مطهری در مجلس شورای اسلامی، گفت: ایشان با این کارهایی که در مجلس شورای اسلامی انجام دادند ،نام پدرش را در جامعه زنده کرد
فاطمه کشاورز
داستان نامکرر عشق، آشنایی، و پویش برای رهائی پنهان نمیماند و به همهی زبانها شیرین و گفتنی است.
درگنجینهی ادبیات انگلیسی گوهری به درخشش شکسپیر کم است. بنوبهی خود، شکسپیر کمتر شخصیتی به جذابیت هملت شاهزادهی السینورخلق کرده. هملت که پدرش قربانی حرص و قدرت طلبی عمویش شده، اکنون مادر خود را نیز درهمسری این فرمانروای غاصب می یابد و درد این بی عدالتی را با پوست و گوشت خود احساس می کند. با این همه او فقط قصد انتقام جوئی ندارد، بلکه می خواهد معنای این خیانت را بفهمد و بیان کند – یعنی هم شاعر است، هم فیلسوف، و هم حق طلبی از جان گذشته. درحالی که با روح زخ مدیدهی پدر سخن می گوید و خواهان احقاق حق اوست، بیخردی، تملق و چاپلوسی را هم به باد استهزاء می گیرد. درعین حال، تمایل به گریزاز مرگ در مرز نامرئی میان بودن و نبودن را نیز می شکافد. اما، درنهایت، شاهزادهی دانمارک بیش از هرچیز خواهان برقراری عدالت و رسوائی ظلم و تیرگی است. به نوعی می شود گفت شکسپیر بی شباهت به لسان الغیب خودمان نیست که هر کلامش بیت الغزل معرفت است و حتی غزلهائی از او را که سالهاست ازحفظ داریم می توانیم هر روز و هرشب بخوانیم بی آنکه هرگز از آنها سیر بشویم. عصر حافظ هرگز بسر نخواهد آمد چرا که آیندگان اورا به صورتهای جدید خواهند شناخت و به زبانهای تازه روایت خواهند کرد. شکسپیر نیز چنین است. برخی از نمایشنامه هایش بارها باز خوانی شده و با روایتهای جدید بر صحنه رفته و پس از این نیز خواهد رفت. بطورخاص، هملت موضوع صدها بازخوانی متفاوت در زبانها و فرهنگهای مختلف جهان بوده است.
اکنون به یمن هنر و اندیشهی محقق برجستهی تئاتر، و کارگردان خلاق ایرانی دکتر محمود کریمی حکاک خوانشی دیگر ازین نمایش پرارزش شکسپیر درسیٍنا کالج در شهر آلبانی نیویورک بر صحنه آمده و تحسین دوستان هنر تئاتر را برانگیخته است. درین خوانش لطیف وپویا، که توجه دانشجویان و اساتید دانشگاه را به خود جلب کرده، محمود کریمی حکاک سرنوشت ایران، جنبش سبز، و هملت را بهم گره میزند و اسطورهی جدیدی از عدالت جوئی و حرکت بسوی روشنائی می آفریند.
ست از سه صحنهی مختلف درسه گوشهی سن تشکیل شده که باریکهی روشن آبی را مثل نگین انگشتری دربر می گیرند. پرده ای درکار نیست و تماشاگران خود ضلع چهارم صحنه اند. خوب که به آب نگاه کنی از میان نقشهی ایران می گذرد و آن را به (دانمارک کشوری که هملت درآن زندگی می کند) و زمانها و مکانهای مختلف جهان وصل می کند. در پشت هرکدام از صحنه ها – آنچه درابتدا دیوار ساده ای بنظر می رسد – درمواقع خاص به پرده ای عظیم برای تصاویر کامپیوتری تبدیل می شود. این تصاویر جزئی جدانشدنی از داستانند و لحظه هائی آشنا و پرمعنا از تاریخ امروز ایران را با آنچه بر هملت می گذرد درهم می آمیزند.
وقتی روح پدر هملت داستان خدعهی منجر به نابودی خود را باز می گوید، چهرهی محمد مصدق براین پرده نقش می بندد و وقتی خشونت حوادث افلیا را بسوی مرگ می راند، برپردهی بزرگ ندا آقا سلطان بخاک و خون می غلطد. حضور و عدالت خواهی سبزها، عدم گرایششان به خشونت بارها با نشان دادن صحنه هائی از اعتراضات صلح آمیز خیابانی شان از برابر چشم می گذرد و دعای دروغین کلادیوس با نمازجمعهی سلطه طلبان بهم می آمیزد. شاید این اولین بار باشد که یک کارگردان با چنین شهامت و اعتماد بنفسی هملت را به جهان نور، تصویر، استعاره و تکنولوژی می برد تا از زبان او داستان قهرمانیهای مردم مشرق زمین – آنهم درفضای سیاسی امروز را روایت کند. مهمتر از همه اینکه این اعتماد بنفس بی دلیل نیست. تماشاگر هیچوقت از خود نمی پرسد که چهرهی مصدق درین میان چه می کند یا هجوم بسیجی ها به مردم ایران در تابستان 2009 به ماجرای شاهزادهی السینور در قرن شانزدهم چه ربطی دارد. روشنائی، موسیقی، و انسانیت ساده ای که گوئی از باریکهی روشن آب درمیان صحنه متصاعد می شوند، به دردها و آرمانهای آدمهای جهان رنگی از آشنائی و همگونی می زنند.
اگر به یقین نمی دانستم که بازیگران این نمایش دانشجویان هفده تا بیست و یکی دوسالهی کالج سیٍنا هستند که هیچ تجربه و آموزش خاصی در بازیگری نیز ندارند باورکردن این نکته بسیار دشوار می شد. آنچه این بازیگران جوان ارائه می دهند، ترکیبی از استعداد، تمرینهای پیگیر، علاقمندی و کنجکاوی نسبت متن نمایشنامهی هملت، بعلاوهی شوق آموختن دربارهی آرمانهای آزادیخواهانهی مردم ایران در قرن بیست و یکم است. انگار این دانشجویان می بینند که استاد ایرانی تئاتر دانشگاهشان در آن واحد دری دربرابرشان گشوده که هم به گنجینه ای اززیبائیهای متن ناآشنای شکسپیر و هم به جهان دانش در بارهی مردم ایران و آزادی خواهی و حق طلبیشان راه دارد. حالا که ازین آستانه گذشته اند، درخود توان رساندن صدای مردم ایران را به گوش تمام جهان احساس می کنند – آنهم با زبان موسیقائی و پر صلابت شکسپیر. در طول راه آماده شدن برای اجرای نمایش راز بزرگی را کشف کرده اند: قدرت واقعی در حواله دادن باتوم وشلیک گلوله به سر و صورت مردم بیدفاع نیست، در شناختن مردم گوناگون جهانست و در روایت حماسه های انسانیشان برای کسانی که نمی دانند. درین راه آموختن یک آواز زیبا به زبان فارسی تجربه ای دلنشین و قدمی بسیارکوچک است: http://www.youtube.com/watch?v=DkixyrZCVBg
درحقیقت رمز واقعی موفقیت دکتر محمود کریمی حکاک – بغیر از ارائهی این شاهکار شناخته شدهی تئائر مغرب زمین درخوانشی کاملا تازه و بسیار موٌثر- بازکردن درهای کالج سینا بروی این فصل سبز است. در دانشگاهی که در آن سطح آشنائی با حرکت های مردمی درجستجوی حرمت و آزادی از حد چند تیتر خبری ناقص فراتر نمی رفت، اکنون جوانها، آموختن دربارهی فرهنگ کهن ایران زمین، دنبال کردن اخبار مربوط به ایران، ساختن وب سایت های جدید برای آگاه کردن دیگران، و البته پوشیدن مچ بند سبز را در دستور کار روزمره قرارداده اند.
داستان نامکرر عشق، آشنائی، و پویش برای رهائی پنهان نمی ماند و به همهی زبانها شیرین و گفتنی است. بقول حافظ خودمان:
سرخداکه عارف سالک به کس نگفت // درحیرتم که باده فروش ازکجا شنید
پروین بختیارنژاد
مصوبه اخیر مجلس در خصوص تشکیل هیئت نظارتی بر سازمانهای غیردولتی، به مثابه تشدید بحرانهای اجتماعی و فرهنگی است .
سال 82 در به در به دنبال سازمان های غیردولتی بودم که بتوانم از آنها گزارش تهیه کنم، با مشکلات آنها آشنا شوم، از خدمات آنها بنویسم، به موانعی که گریبانشان را گرفته است ، اشاره کنم. در این جستجو با پزشکی آشنا شدم که سال ها خود را وقف کمک به دیگران کرده بود . از کمک به بچه های بی سرپرست یا بدسرپرست تا کمک به موسسه ای که دختران فراری را در خانه سر و سامان داده، و تا کتابخانه ای که در دورترین نقاط تهران احداث کرده یا به احداث آن کمک کرده است.
هر وقت که به او سر می زدم می دیدم مشغول رتق و فتق امور کودک یا نوجوانی است.یا به دنبال اتاقی است که سرپناه نوجوانی شود که از همه جا مانده و تنها کسی که درش را به روی او باز کرده مطب همین پزشک است . مطبش پر بود از بچه هایی با لباس هایی پاره و کهنه ، رنگ هایی پریده ، صورت هایی که نه به زردی که به کبودی می زد.لب هایی که خشک و پوسه پوسه شده بود و دست هایی که کبره بسته بود ، می فهمیدم که آنها برای معالجه و درمان آمده اند.
وارد اتاقش که می شدم می گفتم: آقای دکتر امروز مشتری هایتان زیادند. لبخند تلخی می زد و شروع به گفتن داستان هر یک می کرد. جلال را دیدی همان پسری که کاپشن آبی پوشیده بود با عمه اش زندگی می کند .پدرش معتاد تزریقی است و معلوم نیست کجاست .مادرش رفته و او با عمه اش زندگی می کند که او هم یک روسپی است . دنبال یک اتاق می گردم تا شاید بتوانم او را از آن محیط جدا کنم اما چون نوجوان است کسانی که اتاق اجاره می دهند، می ترسند که به یک نوجوان تنها اتاق اجاره دهند.
چندی پیش دختری را با همین وضعیت به من معرفی کردند که او را به خانواده ای سپردیم و خرجی اش را هم می دهیم . زینب وضعیت خوبی دارد . آن خانواده به او خیلی محبت می کنند و هفته ای یک بار هم خانمم می رود و به او سر می زند. وضعش بد نیست . دوباره اخم هایش تو هم رفت و گفت: اما نمی دانم برای جلال چکار کنم ؟ او حتما باید از عمه اش دور شود .محیطش آلوده است .می ترسم این بچه هم آلوده شود.
دلم می خواست یک جوری آرامش کنم .اما نمی دانستم چگونه ، به او گفتم: آقای دکتر شما صدها جلال را سر و سامان داده ای، او را هم سر و سامان خواهی داد.
او بی توجه به حرف من گفت :تا امسال به هر طریقی بود هزینه بچه ها را جور می کردیم از دوستانم کمک می گرفتم.اما امسال واقعا به مشکل برخوردیم، نمی دانم چکار باید بکنیم؟
گفتم: بله اما آقای دکتر شما که نمی توانید نقش بهزیستی را ایفا کنید. بلافاصله گفت : تو هم که حرف خانمم را می زنی ، پس چه باید کرد؟ آیا می توان کودکی را که هیچ کس را ندارد، بگویی برو یقه ی دولت را بگیر، برو پول نفتت را طلب کن. اگر ما به کمک این بچه ها نرویم چه کسی، چه نهادی به آنها کمک خواهد کرد .نمی توانیم چشم هایمان را ببندیم و رد شویم.
با شرمندگی گفتم : بله می دانم من هم مثل شما فکر می کنم ولی احساس می کنم این بار سنگینی را که بر دوش دارید بخش سنگین تر آن بر قلب تان سنگینی می کند. سری تکان داد و گفت: چه می توان کرد ؟ مکثی کرد و گفت: راست می گویی دلم پر از درد این بچه هاست . گاهی اوقات فکر می کنم دلم مانند بادکنکی است در حال ترکیدن .اما چند هفته پیش از ته دل آرزوی مرگ کردم .گفتم :چرا ؟ گفت: پسر 14 ساله ای بود که باید خرج خانواده می داد ، پدر و مادر معتاد ،چندین خواهر و برادر ، تا این که یک روز برای سرکشی به آن بچه رفتم و دیدم که خواهر 12 ساله اش را در اتاق کناری در اختیار چند پسر در ازای مقداری پول قرار داده بودند .تمام وجودم پر از خشم شده بود. نمیدانستم که چه کنم ؟ داشتم از عصبانیت دیوانه می شدم . می خواستم از جگر فریاد بزنم ، دلم می خواست نعره بزنم و بگویم چرا کسی نیست که به این بچه ها کمک کند ؟ چرا فریاد رسی نیست .این درد را باید به کجا برد ؟به کجا باید نالید ؟کجا باید فریاد کشید تا وجدانی بیدار شود، خوابی را آشفته سازد ؟ دلی به درد آید ، رحمی به دلی بیفتد!
هر وقت که به او سر می زدم می دیدم مشغول رتق و فتق امور کودک یا نوجوانی است.یا به دنبال اتاقی است که سرپناه نوجوانی شود که از همه جا مانده و تنها کسی که درش را به روی او باز کرده مطب همین پزشک است . مطبش پر بود از بچه هایی با لباس هایی پاره و کهنه ، رنگ هایی پریده ، صورت هایی که نه به زردی که به کبودی می زد.لب هایی که خشک و پوسه پوسه شده بود و دست هایی که کبره بسته بود ، می فهمیدم که آنها برای معالجه و درمان آمده اند.
وارد اتاقش که می شدم می گفتم: آقای دکتر امروز مشتری هایتان زیادند. لبخند تلخی می زد و شروع به گفتن داستان هر یک می کرد. جلال را دیدی همان پسری که کاپشن آبی پوشیده بود با عمه اش زندگی می کند .پدرش معتاد تزریقی است و معلوم نیست کجاست .مادرش رفته و او با عمه اش زندگی می کند که او هم یک روسپی است . دنبال یک اتاق می گردم تا شاید بتوانم او را از آن محیط جدا کنم اما چون نوجوان است کسانی که اتاق اجاره می دهند، می ترسند که به یک نوجوان تنها اتاق اجاره دهند.
چندی پیش دختری را با همین وضعیت به من معرفی کردند که او را به خانواده ای سپردیم و خرجی اش را هم می دهیم . زینب وضعیت خوبی دارد . آن خانواده به او خیلی محبت می کنند و هفته ای یک بار هم خانمم می رود و به او سر می زند. وضعش بد نیست . دوباره اخم هایش تو هم رفت و گفت: اما نمی دانم برای جلال چکار کنم ؟ او حتما باید از عمه اش دور شود .محیطش آلوده است .می ترسم این بچه هم آلوده شود.
دلم می خواست یک جوری آرامش کنم .اما نمی دانستم چگونه ، به او گفتم: آقای دکتر شما صدها جلال را سر و سامان داده ای، او را هم سر و سامان خواهی داد.
او بی توجه به حرف من گفت :تا امسال به هر طریقی بود هزینه بچه ها را جور می کردیم از دوستانم کمک می گرفتم.اما امسال واقعا به مشکل برخوردیم، نمی دانم چکار باید بکنیم؟
گفتم: بله اما آقای دکتر شما که نمی توانید نقش بهزیستی را ایفا کنید. بلافاصله گفت : تو هم که حرف خانمم را می زنی ، پس چه باید کرد؟ آیا می توان کودکی را که هیچ کس را ندارد، بگویی برو یقه ی دولت را بگیر، برو پول نفتت را طلب کن. اگر ما به کمک این بچه ها نرویم چه کسی، چه نهادی به آنها کمک خواهد کرد .نمی توانیم چشم هایمان را ببندیم و رد شویم.
با شرمندگی گفتم : بله می دانم من هم مثل شما فکر می کنم ولی احساس می کنم این بار سنگینی را که بر دوش دارید بخش سنگین تر آن بر قلب تان سنگینی می کند. سری تکان داد و گفت: چه می توان کرد ؟ مکثی کرد و گفت: راست می گویی دلم پر از درد این بچه هاست . گاهی اوقات فکر می کنم دلم مانند بادکنکی است در حال ترکیدن .اما چند هفته پیش از ته دل آرزوی مرگ کردم .گفتم :چرا ؟ گفت: پسر 14 ساله ای بود که باید خرج خانواده می داد ، پدر و مادر معتاد ،چندین خواهر و برادر ، تا این که یک روز برای سرکشی به آن بچه رفتم و دیدم که خواهر 12 ساله اش را در اتاق کناری در اختیار چند پسر در ازای مقداری پول قرار داده بودند .تمام وجودم پر از خشم شده بود. نمیدانستم که چه کنم ؟ داشتم از عصبانیت دیوانه می شدم . می خواستم از جگر فریاد بزنم ، دلم می خواست نعره بزنم و بگویم چرا کسی نیست که به این بچه ها کمک کند ؟ چرا فریاد رسی نیست .این درد را باید به کجا برد ؟به کجا باید نالید ؟کجا باید فریاد کشید تا وجدانی بیدار شود، خوابی را آشفته سازد ؟ دلی به درد آید ، رحمی به دلی بیفتد!
دوباره مکث می کند به یک نقطه خیره می شود و با عصبانیت ادامه می دهد:بار ها و بارها به هر مسئولی که دسترسی پیدا کردم با هزاران دلیل گفته ام که باید این بچه هارا از محیط پر از فساد خانواده شان جدا کنید .حتی با بسیاری از این بچه ها که صحبت می کنم آنها هم خواسته شان همین است .آنها هم مهم ترین حرفشان این است که از خانواده ی خود جدا شوند و بجای این کار ها مرتبا ما را سین جیم می کنند که شما پولی که بابت این بچه ها هزینه می کنید از کجا می آورید؟ منابع مالی تان از کجاست ؟ اعضایتان چه کسانی هستند؟ کلیه ی صورتجلسه هایتان را باید به وزارت کشور ارسال کنید! باید، باید، باید. اما اگر من از بایدهایی که آنها موظف به انجام آن هستند سخنی به میان بیاورند می شوم مخل امنیت ملی .
او سال هاست که این بار سنگین را به دوش می کشد که با گذر زمان از سنگینی بارش کم نشده بلکه این بار، روز به روز سنگین تر می شود وتوان او کمتر ، محدودیتهایش بیشتر، اندوهش عمیقتر و روزگار خود و بچه هایش سختتر و سختتر.
******
مصوبه اخیر مجلس در خصوص تشکیل هیئت نظارتی بر سازمانهای غیردولتی که با نگاه امنیتی و کنترل نهادهای مدنی به تصویب رسید ، نه تنها سازمانهای غیردولتی فرهنگی و حقوق بشری را نشانه رفته ، بلکه موسسات حمایتی و خیریه ای را نیز دچار بحرانهای جدی خواهد کرد و اخلال در کار سازمانهای غیر دولتی به مثابه تشدید بحرانهای اجتماعی و فرهنگی است . ******