بیانیه ی حسن شریعتمداری
تاریخ در خاورمیانه در حال رقم خوردن است و نسل جدید خواهان یک زندگی جدید و برازنده میباشد. دموکراسی و حق تعیین سرنوشت یک ضرورت تغییر ناپذیر است و خود را بیتردید به رژیمهای مستبد تحمیل خواهد کرد. جوانان آگاه وتحصیل کرده در اغلب کشورهای منطقه ما از خود میپرسند تا به کی باید استبداد و خفقان را تحمل کنند و تا به کی باید غرورشان برای تعیین روش زندگیشان لگدمال شود. تاریخ استبداد گذشتهاست و روند دموکراسی خواهی برگشت ناپذیر است. همدلی و هیجانی که اینک جوانان میهنمان با هم نسلانشان در تونس و مصر احساس میکنند، در مسیر ساختن آینده است و از تجارب هم درس میگیرند و بکارمیبدند.
امواج جنبش سبز مردم ایران برای دمکراسی و آزادی دویاره بر خواهد خواست و آینده متعلق به این مردم و این جوانان است و آن را پس خواهند گرفت. آنچه بر این جوانان در خیابان ها و زندانها و در کهریزک ها رفت، یادآور جنایاتی بود که بر نسل های قبل رفته بود. جوانانی که با آن وقار و هوشیاری راهپیمایی سکوت را بر تاریخ نوشتند و به حق الهام بخش هم نسلان خود در منطقه شدند، سزاوار شنیده شدن بودند نه کشتخ شدن. حکومتگران باید بدانند که سرکوب در شرایط امروز هرگز موفق نخواهد بود و نتیجه ئی جز خشم توام با تحقیر نخواهد داشت . جنبش مطالبات شهروندی ایران خاموش نشده و در آیندهای نزدیک جوانان ما نیز پیروزی پایدار خود بر استبداد را به مردم جهان نشان خواهند داد. مقاومت در مقابله خواسته مردم بیفرجام است و هرگونه تخمین و تصمیم غلط میتواند به فاجعه بینجامد.
اکنون آزمون بزرگ دیگری در برابر قرار گرفتهاست. شاهد هستیم که بسیاری از هم وطنانمان برای حضور در راهپیمایی اعتراضی بیست و پنج بهمن از یکدیگر دعوت میکنند و عدم صدور مجوز را نادیده گرفتهاند. فرصتها در برابر حاکمیت بسیار اندک است و دو راه بیشتر پیش روی ندارد: یا تمکین به خواسته مردم و تضمین امنیت و حقوق شهروندی معترضان و یا سرکوب و مقاومت در برابر خواسته مردم که جز هزینه بیشتر برای کشوردست اوردی نخواهد داشت. مردم جهان شاهد بودند که تا سه هفته پیش حاکمان مصر اقتدار و ثباتی بسیار بیشتر از حاکمان ایران برای خود میپنداشتند
گذار به دموکراسی و انتقال مسالمتآمیز قدرت به منتخبین مردم در انتخاباتی آزاد و عادلانه راهی کم هزینه وسالم است مطمئنااین گذلر انجام خواهد شد و حکومت ما نیز مانند دیگر نظامهای استبدادی در مقابل اراده ملت گزیری جز تمکین نخواهد داشت..ما همه خواهان کشوری هستیم که جوانان آن با همدلی و همبستگی آینده آن را بسازند. به حاکمیت هشدار میدهیم که رو در رو قرار دادن جوانان بسیجی با مردم جز کاشتن تخم کین و نفرت و محدود کردن گزینههای تغییر حاصلی نخواهد داشت. از جوانان بسیج و سپاه میخواهیم که به مردم اعتماد کنند، در کنار مردم قرار بگیرند و بدانند که ما خواهان آیندهای بهتر و برازنده تر برای همه ایرانیان هستیم. از نیروهای نظامی میخواهیم که از تجربه مصر درس بگیرند. مبارک رفت و ارتش ملی این کشور با سرافرازی باقی ماند.
زنگها دیریست به صدا درامده اند و کاروان تاریخ درراه است . آیا همچنان اصرار دارید هم سرنوشت مبارک باشید؟
حسن شریعتمداری
۲٣ بهمنماه ۱٣٨۹
امواج جنبش سبز مردم ایران برای دمکراسی و آزادی دویاره بر خواهد خواست و آینده متعلق به این مردم و این جوانان است و آن را پس خواهند گرفت. آنچه بر این جوانان در خیابان ها و زندانها و در کهریزک ها رفت، یادآور جنایاتی بود که بر نسل های قبل رفته بود. جوانانی که با آن وقار و هوشیاری راهپیمایی سکوت را بر تاریخ نوشتند و به حق الهام بخش هم نسلان خود در منطقه شدند، سزاوار شنیده شدن بودند نه کشتخ شدن. حکومتگران باید بدانند که سرکوب در شرایط امروز هرگز موفق نخواهد بود و نتیجه ئی جز خشم توام با تحقیر نخواهد داشت . جنبش مطالبات شهروندی ایران خاموش نشده و در آیندهای نزدیک جوانان ما نیز پیروزی پایدار خود بر استبداد را به مردم جهان نشان خواهند داد. مقاومت در مقابله خواسته مردم بیفرجام است و هرگونه تخمین و تصمیم غلط میتواند به فاجعه بینجامد.
اکنون آزمون بزرگ دیگری در برابر قرار گرفتهاست. شاهد هستیم که بسیاری از هم وطنانمان برای حضور در راهپیمایی اعتراضی بیست و پنج بهمن از یکدیگر دعوت میکنند و عدم صدور مجوز را نادیده گرفتهاند. فرصتها در برابر حاکمیت بسیار اندک است و دو راه بیشتر پیش روی ندارد: یا تمکین به خواسته مردم و تضمین امنیت و حقوق شهروندی معترضان و یا سرکوب و مقاومت در برابر خواسته مردم که جز هزینه بیشتر برای کشوردست اوردی نخواهد داشت. مردم جهان شاهد بودند که تا سه هفته پیش حاکمان مصر اقتدار و ثباتی بسیار بیشتر از حاکمان ایران برای خود میپنداشتند
گذار به دموکراسی و انتقال مسالمتآمیز قدرت به منتخبین مردم در انتخاباتی آزاد و عادلانه راهی کم هزینه وسالم است مطمئنااین گذلر انجام خواهد شد و حکومت ما نیز مانند دیگر نظامهای استبدادی در مقابل اراده ملت گزیری جز تمکین نخواهد داشت..ما همه خواهان کشوری هستیم که جوانان آن با همدلی و همبستگی آینده آن را بسازند. به حاکمیت هشدار میدهیم که رو در رو قرار دادن جوانان بسیجی با مردم جز کاشتن تخم کین و نفرت و محدود کردن گزینههای تغییر حاصلی نخواهد داشت. از جوانان بسیج و سپاه میخواهیم که به مردم اعتماد کنند، در کنار مردم قرار بگیرند و بدانند که ما خواهان آیندهای بهتر و برازنده تر برای همه ایرانیان هستیم. از نیروهای نظامی میخواهیم که از تجربه مصر درس بگیرند. مبارک رفت و ارتش ملی این کشور با سرافرازی باقی ماند.
زنگها دیریست به صدا درامده اند و کاروان تاریخ درراه است . آیا همچنان اصرار دارید هم سرنوشت مبارک باشید؟
حسن شریعتمداری
۲٣ بهمنماه ۱٣٨۹
مصر: ازانقلاب نترسید
علی کشتگر
انقلاب های مصر وتونس بی پایگی همه نظریاتی که انقلاب و سرنگون خواهی را با ویرانگری و خشونت مترداف وانمود می کردند، اثبات نمود! این دو انقلا ب مدعیات کسانی که در جامه تئوریسین برای پیروزی جنبش های سیاسی معیارهای عجیب و غریب تعیین کرده بودند باطل کرد.دراین یادداشت به سه دلیل اصلی پیروزی انقلاب مردم مصر اشاره دارم. اما پیش از آن به پیام مهمی که پیروزی های سریع قیام های مردم تونس و مصر برای ما داشته می پردازم. این پیام را می توان در گزاره های زیر خلاصه کرد:
- ازانقلاب نترسید. بر خلاف مدعیات کسانی که به هر دلیل (آگاهانه یا ناآگاهانه) انقلاب هراسی ایجاد می کردند و از این راه به ماندگاری دیکتاتوری یاری می رساندند، انقلاب نه به معنای ویرانگری و نه مستلزم خشونت و خونریزی است. حاکمان جبار معمولا در برابر قیام های بی خشونت اما پرمعنا و مضمون مردمی که برای حق و حقوق پایمال شده خود به میدان می آیند، انقلاب های مردمی را به نیروهای افراطی و یا جریانهای تروریستی نسبت می دهند تا خشونت ورزی وخونریزی خود را توجیه کنند. اما نه از انقلاب باید ترسید ونه حتی از خشونت وخونریزی حاکمان.
- مبارزه بدون خشونت نه به معنای محدود شدن در چارچوب قانون و قرارهای نظام حاکم است و نه به معنای رویگردانی از مقاومت فیزیکی در برابر مزدوران و اوباشان دیکتاتوری.
عقب نشینی در برابر شبه نظامیان و اجیرشدگانی که با اسلحه سردوگرم به جان مردم معترض می افتند، خطر از هم پاشیدگی صفوف فشرده جنبش اعتراضی و حاکم شدن فضای ترس را در پی خواهد داشت. اما برعکس مقاومت فیزیکی در برابر آنها مزدوران را به عقب نشینی و فرار وامی دارد و استبداد را از یکی از ابزارهای موثر سرکوب و ارعاب محروم می سازد.
- جنبش اعتراضی نباید حتی در نخستین گام های خود به دنبال گدائی اصلاحات از دیکتاتور و دستگاه حاکم آنان شود.بلکه از همان آغاز باید با خواست برکناری دیکتاتوراز او تقدس زدائی و هیبت زدائی کند و اقتدار وی را که اکثرا پوشالی نیز هست درهم شکند. انقلاب های سیاسی مصر و تونس با هدف قرار دادن مستقیم حسنی مبارک و بن علی نه تنها از آغاز اقتدار این دو را درهم شکستند بلکه بر پویائی و قدرت بسیج خود نیز افزودند و مهم تر آنکه با پافشاری بر این خواست خود از اول با روش ها و رهبرهائی که این جنبش های اعتراضی را به بیراهه توهماتی چون اصلاح امور به رهبری خود دیکتاتورها بکشاند تعیین تکلیف کردند. نتیجه آنکه دلایل اصلی پیروزی سریع قیام های مصر وتونس در سرنگون کردن دو خودکامه ائی که سالیان دراز با اقتدار حکومت کرده بودند آن بود که:
1- جوانانی که در میدان تحریر گرد آمده بودند، در برابر هجوم وحشیانه شترسواران و لباس شخصی های حسنی مبارک ایستادگی کردند. آنها با دستگیری و خلع سلاح مزدوران از نقشه شوم حکومت برای متفرق کردن مردم و احیای جو ارعاب جلوگیری نمودند.این مقاومت نقطه عطفی در انقلاب سیاسی مردم مصر بود. ادامه حضور شبانه روزی مردم درمیدان تحریر به معنای برافراشته بودن شبانه روزی پرچم انقلاب در مصر معنا شد و روحیه مقاومت را درمیان همه مردم ارتقاء داد.
2- از آغاز مردم خواستار برکناری بن علی و مبارک شدند و به هیچ روی به چیزی کمتر از آن رضایت ندادند در برابر این قاطعیت مردم، چهره ها و آن دسته از رهبرانی که استعداد مصالحه با حسنی مبارک داشتند یا به حاشیه رانده شدند و یا خود را مجبور به همراهی با مردم یافتند.
3- ارتش های این دو کشور حاضر نشدند فرمان ادامه خونریزی وکشتار مردم را به اجرا درآورند. اما اگرهم فرماندهان ارتش فرمان آتش صادر می کردند، معلوم نبود رده های میانی و بدنه ارتش این فرمان ها را اجراکنند.
انقلاب های سیاسی مصر وتونس بار دیگر اثبات کردند که راه رهائی مردم از چنگال دیکتاتوری های فاسد وخونریز انقلاب است.
درچند سال گذشته گروهی از روشنفکران و فعالان سیاسی ایرانی که خود را مدافعان اصلاحات معرفی می کنند مدام انقلاب را مترادف با ویرانگری وخشونت گرفته اند و با توجه به آلوده شدن واژه انقلاب و انقلابی توسط حکومت جمهوری اسلامی، مخالفان و معترضان را از انقلاب ترسانده اند. علاوه براین برخی نیز درجامه تئوریسین های جنبش های دموکراسی خواهی مدعی شده اند که جنبش های خودانگیخته مردمی بدون رهبران شاخص و بدون سازماندهی همواره سرکوب خواهند شد.
آنها توان ابزار مدرن ارتباطی عصر کنونی که به این گونه جنبش ها فرصت سازماندهی سریع می دهد را نادیده گرفته اند.انقلاب های مصر وتونس ابطال همه نظریاتی که انقلاب و سرنگون خواهی را با ویرانگری و خشونت مترادف وانمود می کردند، اثبات نمود!
شنبه 23 بهمن ماه 1389
علی کشتگر
Ali.keshtgar@yahoo.fr
توافق معترضان بر سقوط رژیم ولایت فقیه از لزومات موفقیت جنبش دمکراسی خواهی در ایران
گفتگوی دانشجو نیوز با مجید محمدی
مجید محمدی - ویژه خبرنامه گویا•پیروزی انقلاب ١٣۵۷ در ایران با حضور گروه های مختلف سیاسی، سرانجام به حاکمیت نیروهای مذهبی تندرو انجامید. تحلیلگران از علت های مختلفی که منتج به پیروزی انقلاب ١٣۵۷ گردید نام برده اند. به عنوان اولین پرسش، دیدگاه شما در ارتباط با پیوستگی علل پدیدآورنده انقلاب و نتیجه ای که از آن حاصل شد چیست؟ آیا براستی انقلاب ١٣۵۷ در ایران از همان آغاز از خواسته های مردم و انقلابیون منحرف شده بود یا منطبق با خواست اکثریت سنتی جامعه در تحقق یک نظام مذهبی عمل می نمود.
سخن گفتن از انحراف انقلابهای خشونت آمیز که دمکراسی و حقوق بشر را برنامه ی اساسی خود قرار نمی دهند گمراه کننده است. این انقلابها پس از سقوط رژیم شرایطی را برای رقابت بر سر قدرت در میان انقلابیها بدون هیچ چارچوب مشخصی برای رقابت فراهم می آورند که شرایط هابزی رقابت گرگهاست. در این شرایط گرگهایی که درنده تر و خونخوارتر باشند غلبه پیدا می کنند.
آن دسته از نیروهای انقلابی که نه برای قدرت بلکه برای عدالت و آزادی فعالیت می کردند به مهمانی یا عزاداری اشتباهی آمده بودند و پس از مدت کوتاهی و با دادن برخی هزینه ها متوجه این موضوع شدند. آنها فهمیدند که انقلابی که برای استیفای حقوق بشر و دمکراسی بی قید و شرط نباشد (مثل انقلاب١٣۵۷) منحرف نمی شود بلکه از اساس منحرف بوده است.
•گروه های مختلف مردم، از دل بستگان به طریق اصلاحات تا مخالفان ماهیت جمهوری اسلامی، در اعتراضات سال گذشته به نتایج اعلام شده انتخابات ریاست جمهوری شرکت داشتند. به نظر شما با توجه به وقایع پیش آمده، تحقق خواسته های مردم مبنی بر احترام حاکمیت به آزادی و حق انتخاب سرنوشت ملت، همچنان از مسیر اصلاحات سیاسی در چارچوب قوانین فعلی میگذرد یا اینکه عبور از نظام جمهوری اسلامی هدف مطلوب خواهد بود.
اگر گروههای فاقد منافع در هم پیچیده در نظام سیاسی موجود پیش از بروز جنبش سبز در بی حاصل بودن پیگیری اصلاحات در چارچوب نظام موجود شک و تردیدی داشتند با سرکوبها اطمینان حاصل کردند که بدون سقوط رژیم ولایت فقیه در ایران دمکراسی و آزادی غیر ممکن است. نظام موجود قابلیت و ظرفیت اصلاح معنی دار ندارد. اما چالش بزرگ نیروهای دمکرات با مشی بدون خشونت آن است که چگونه می توان حکومت اراذل و اوباش را بدون تمسک به خشونت ساقط کرد.
•ما شاهد آن بودیم که در وقایع پس از انتخابات، از سویی نظام ایدئولوژیک حاکم بر ایران در حین اعمال خشونت علیه معترضان، در محافل رسمی این ادعا را تکذیب می نمود و از سویی رهبران جنبش سبز و معترضان روش تظاهرات و تجمعات بدون خشونت را برای تحقق خواسته هایشان انتخاب کردند. در حالیکه امروز نتیجه سرکوب ها و خشونت های حاکمیت به تجمعات خیابانی پایان بخشیده است، علت عدم موفقیت معترضان تا به امروز را در چه میبینید. اقتدار و خشونت حاکمیت، ضعف رهبری جنبش، و یا عوامل دیگر. پیشنهاد شما برای ادامه راه جنبش سبز و خروج از انفعال فعلی چیست.
علل اصلی عدم موفقیت جنبش بدین قرارند:
١- عدم توافق بر سر اهداف جنبش در میان کسانی که در خیابانها بودند: سقوط احمدی نژاد، سقوط خامنه ای یا سقوط رژیم ولایت فقیه (در تونس و مصر از روز اول مشخص بود که هدف سقوط بن علی و مبارک است) در حالی که عوامل سازمان یافته ی رژیم می دانستند که چه کسی را باید در قدرت حفظ کنند.
٢- عدم ایستادگی پیوسته در صحنه ی خیابان تا حد عقب راندن نیروهای بسیجی (مصریها پس از یازده روز هنوز میدان تحریر را ترک نکرده اند). اگر موسوی در دوشنبه ی بعد از انتخابات می گفت "من اینجا می مانم تا انتخابات باطل شود" و بعد چند صد هزار نفر در خیابان برای چند روز می ماندند دیگر گروه گروه قربانی نیروهای عملیاتی ولی فقیه نمی شدند. این موقعیت از کف رفت و به سادگی آن لحظه تکرار نخواهد شد. رهبری موسوی در آن لحظه بود که باید تجلی می یافت و نیافت. انتقادهای بعد از آن و بیهوده معرفی کردن های بیانیه های وی پس از آن لحظه مشکلی را از جنبش حل نکرد.
٣- نیروهایی که نقش سازمان دادن و هدایت رسانه های مخالف را در ایران در پیش از انتخابات بر عهده داشتند (اصلاح طلبان مذهبی) خود دهه ها از عوامل رژیم بوده و نمی خواستند بنیان های رژیم را مورد هدف قرار دهند. آنها حتی سازمان دهنده ی تظاهرات خیابانی نبودند. آنها خواهان سهم بیشتری در درون همین نظام بودند و نه بیشتر. با امین زاده (که مردم کوچه و بازار را اراذل و اوباش نامید) یا موسوی و کروبی (که خواستار احیای دوران طلایی خمینی بودند) یا حزب مشارکت و مجاهدین انقلاب (که شعارهای مردم کوچه و خیابان را نفی و نقد می کردند تا فشار حکومت را از دوش خود بردارند) نمی شد خامنه ای را به عقب نشینی وادار کرد. هنوز پس از دو سال، اصلاح طلبان مذهبی با ادبیاتی سخن می گویند که در واقع مخاطب آن خامنه ای و کیهان است تا مردم کوچه و بازار و آنها دعوای موجود را دعوای درون خانه می بینند و هنوز به مشارکت همگانی همه ی ایرانیان بدون امتیازی خاص برای گروهی خاص قائل نیستند. اگر اعتراضی دارند به زندانی شدن اعضای گروه خود است و نه نفس زندانی کردن مخالفان. گروهی که سه دهه از امتیازات حکومتی برخوردار بوده اند و همه چیز آنها از این حکومت است بر بنیادهای این نظام نمی شورند. و
٤- فقدان یک برنامه ی مشخص برای سیاست خارجی یک کشور دمکراتیک برای جلب حمایت جوامع دمکراتیک. دولت های غربی نمی توانستند به موسوی ای که خواهان تداوم برنامه ی هسته ای، تداوم کمک به حزب الله و حماس و ناقد طرفداران صلح با اسرائیل (او در پاسخ به اتهام کیهان در مورد پیشنهاد کمک ابومازن به جنبش سبز وی را بدون نزاکت دیپلماتیک رسوا معرفی می کند) و ساکت در برابر ترورهای مخالفان در داخل و خارج کشور است اعتماد کنند. یک جنبش اجتماعی موفق بر نیروهای داخلی اتکا دارد اما از فضای مناسب جهانی نیز می تواند بهره ببرد. موسوی و کروبی فاقد ظرفیت ایجاد چنین فضای حمایتی بودند.
اما برای موفقیت یک جنبش دمکراسی خواهی در آینده به سه مولفه نیاز داریم:
١- توافق معترضان کف خیابان بر سقوط رژیم ولایت فقیه که بدون آن دیگر نیرویی حاضر نخواهد بود هزینه بپردازد.
٢- فراتر رفتن از رهبرانی که هویت خود را از رژیم موجود گرفته اند و نمی خواهند اساس آن و امتیازات آن بر هم بخورد (همچنین فراتر رفتن از رهبران اکثر احزاب سیاسی در خارج کشور که بیشتر دغدغه ی تقسیم قدرت پس از سقوط رژیم را دارند تا سقوط آن را وگر نه می توانستند بر سر یک برنامه ی حداقلی با یکدیگر کنار بیایند) و
٣- استفاده ی نسل جوان نابرخوردار از درآمدهای نفتی از یک موقعیت برای اشغال بخشی از فضای عمومی و استقامت برای حفظ آن تا سقوط رژیم. در چنین شرایطی مخالفان فعلا خاموش و بعد از چند روز رهبران احزاب سیاسی به آنها خواهند پیوست.
•با توجه به اعتراضات مردمی اخیر در خاورمیانه، برخی تحولات اخیر را در ادامه مسیر دموکراسی خواهی مردم ایران در سال گذشته قلمداد نموده اند و برخی نیز از شباهت های این تحولات با انقلاب ۵۷ یاد میکنند. تحلیل شما از علل رخدادهای اخیر در منطقه خاورمیانه چیست.
جنبش های امروز خاورميانه و شمال آفريقا از دوره ی طولانی فاصله افتادن ميان حکومت و مردم، بحران مشروعيت و کارآمدی، فساد، بيکاری، فقر، نابرابری و تبعيض، سرکوب سازمان دهی شده، انتخابات مهندسی شده، تحديد آزادیها، و نقض نهادينهی حقوق بشر تغذيه می شوند. پايان جنگ آمريکا عليه عراق، روی کار آمدن يک دولت دمکرات در ايالات متحده و برخی سياستهای حقوق بشری اتحاديه ی اروپا زمينه ی بين المللی را نيز برای اين جنبش ها فراهم ساخته اند. از این جهت جنبش های موجود با جنبش سبز قرابت بیشتری دارند.
•آیا ارتباطی بین اعتراضات در ایران و سایر کشورهای منطقه وجود دارد. به عبارت دیگر آیا ارتباط این جنبش های مردمی به گونه ای می باشد که بر نحوه رفتار و شکل دهی به استراتژی معترضان در آینده تاثیرگذار باشد.
جنبشهای اجتماعی از یکدیگر می آموزند همان طور که نظام های استبدادی از موفقیت ها و شکست های یکدیگر درس آموزی دارند. جنبش ها و رهبران و دیکتاتورها از یکدیگر تقلید نمی کنند اما موفقیت ها بیش از شکست ها مدنظر قرار می گیرند.
•با توجه به علنی کردن اختلافات درون حاکمیت از سوی جناح های مختلف وابسته به قدرت، به نظر شما آیا حکومت درصدد بهره برداری از این رویدادها و به دلیل جلب آرای مردم به سوی گروهی از اصولگرایان مخالف با احمدی نژاد برای آرام کردن فضای سیاسی و انحراف افکار عمومی گام برمیدارد یا اینکه مرحله جدیدی از پاکسازی و محدود کردن حلقه قدرت در راستای خصلت انقلاب ۵۷ در پیش است.
درس هایی که حکومت ولایت فقیه از این رویدادها می آموزد در جهت حفظ نظام استبدادی خواهد بود و نه باز کردن فضای سیاسی برای پی ریزی یک نظام باثبات سیاسی. تصفیه و پاکسازی از عناصر ماهوی نظام ولایت فقیه است و در آینده نیز جریان خواهد داشت. ماشین سرکوب نظام مرتبا به افرادی برای بازجویی و شکنجه و اعدام و ماشین تبلیغاتی نظام مرتبا به افراد و گروه هایی برای اتهام فتنه گری و وابستگی به خارج نیاز خواهد داشت.
•به عنوان آخرین پرسش، با توجه به این امر که دانشجویان همواره به عنوان نسل پیشرو و آگاه به مسائل اجتماعی و سیاسی ایران در اعتراض به سیاست های سرکوبگرانه حاکمیت اقدام نموده اند، نقش دانشجویان را در تحولات پیش روی ایران چگونه می بینید.
دانشجویان علی رغم سرکوب ها و هزینه هایی که دادهاند و علی رغم تلاش حکومت برای تغییر مواد درسی، خروج دانشگاه ها از تهران، تزریق فرماندهان سپاه به دانشگاهها به عنوان استاد و افزایش تعداد بسیجیان همچنان موتور متحرکه ی جنبش های دمکراتیک در ایران خواهند بود. جنبش دانشجویی در کشوری با حدود چهار میلیون دانشجو در عین نقض هر روزه و نهادینه ی حقوق مردم و امتیازات قشر حاکم جایگزین ناپذیر است.
•با تشکر و سپاس فراوان از اینکه در مصاحبه با دانشجونیوز شرکت نمودید. چناچه سخنی با خوانندگان دارید، لطفا بفرمایید.
آرزوی موفقیت شما و خوانندگان شما را در پیشبرد دمکراسی بی قید و شرط و حقوق بشر دارم.
پارادوکس خود تنیده جمهوری اسلامی و جنبش سبز
حسين علیزاده (ديپلمات پيشين ايران)
حسين علیزاده - ویژه خبرنامه گویا
در حالیکه جمهوری اسلامی در 22 خرداد 89 سی و سومین سالگرد انقلاب خود را جشن می گرفت، آن سو تر در مصر حسنی مبارک با استعفا از مقام خود مجبور به کناره گیری از قدرت شد. جمهوری اسلامی این اتفاق مهم را پس لرزه های انقلاب اسلامی دانست با این ادعا که پس از سی و سه سال به مصر رسیده است
چه اینکه این ادعا درست باشد یا نادرست، هر یک تالی فاسد خود را دارد . اگر نادرست باشد معنایش این است که رژیم ایران هنوز پی نبرده است که توهین و تحقیر ملتی به دست رهبرانش سرنوشتی جز آنچه که بن علی دیروز و مبارک امروز به آن دچار آمدند، به همراه نخواهد داشت. دولتمردان ایران باید از خود بپرسند که آیا جمهوری اسلامی با ملت خود رفتار تحقیرآمیز نداشته است؟ اگر نداشته است پس چرا کهریزک، چرا سرکوب، چرا توقیف مطبوعات،چرا دستگیری نخبگان و هزاران چرا دیگر که یک یک این رفتارها را مبارک نیز با مردمش کرده بود. البته به جرأت میتوان گفت هرگز مبارک با مردمش در اندازه جمهوری اسلامی توهین آمیز رفتار نکرده بود.
اما اگر این ادعا درست باشد، اتفاقاً صورت مساله بسیار جالبتر خواهد بود که کمک موثری به جنبش سبز خواهد کرد چرا که رژیم را در پارادوکسی خود تنیده گرفتار خواهد آورد. توضیح آنکه اگر خیزش مصر ادامه انقلاب اسلامی ایران باشد آنگونه که جمهوری اسلامی ادعا دارد، باید پرسید چگونه است که انقلاب اسلامی مصر! (به زعم رهبران ایران)از حمایت کامل آمریکا و اتحادیه اروپا برخوردار بوده است تا آنجا که در روز استعفای مبارک، باراک اوباما چنان به زبان تقدیر و ستایش از ملت تاریخ ساز مصر سخن به میان آورد که در فرازی از سخنانش گفت:مصری ها تاریخ را تغییر دادند...در طول زندگی لحظات کمی است که ما از این امتیاز برخوردار باشیم تا شاهد تغییر تاریخ باشیم و این یکی از آن لحظات ست.
اتفاقاً اوباما به ویژگی مهمی اشاره کرد که جمهوری اسلامی میتواند برای اثبات ادعای انقلاب اسلامی مصر بر آن دست بگذارد چرا که بنا به گواهی تاریخ، انقلاب اسلامی، انقلابی بود که در آن سیل مردم باعث شد ارتش شاهنشاهی علیه آنان دست به خشونت نزند.اوباما همین ویژگی را در مصر یادآور میشود و می گوید: ارتش با میهن پرستی و احساس مسئولیت همچون پاسدار کشور عمل کرد.
از همه جالبتر اینکه باراک اوباما در سخنانش در حمایت از رویدادی که ناگزیر ایران آن را باید «نونهال انقلاب اسلامی مصر» بنامد، سنگ تمام گذاشت و اطمینان خاطر داد که: ایالات متحده به عنوان متحد و شریک استراتژیک مصر آماده ارائه هرگونه کمک ضروری است.
با این حساب برآیند ادعای جمهوری اسلامی درباره تحولات مصر و حمایت آمریکا از این تحولات آن خواهد بود که از امروز انقلاب اسلامی در مصر در راستای انقلاب اسلامی در ایران متولد شده است که از قضا نه او با آمریکا ضدیت دارد و نه آمریکا با او . از این بالاتر امریکا برای جان گرفتن این نهال تازه حاضر به ارائه هرگونه کمک لازم است. تعبیر دیگر این مدعا آن است که جمهوری اسلامی بطور ضمنی میپذیرد که آمریکا میتواند از یک انقلاب اسلامی که مورد حمایت ایران است، حمایت کند
پارادوکس خود تننیده و روزهای پیش رو
اگر یکبار دیگر اعتراضات پس از انتخابات 89 را مرور کنیم به یاد می آوریم که انتخابات 89 در زمانی انجام شد که دیپلماسی اوباما تا حد دعوت از سفارتخانه های ایران برای حضور در روز ملی امریکا، نرد دوستی با جمهوری اسلامی می باخت. با شروع سرکوب اعتراضات به تقلب انتخاباتی، در حالی که اوباما هنوز در ضرورت تغییر دیپلماسی ملایمت آمیز خود به دیپلماسی تذکر و توبیخ به جمهوری اسلامی بسیار با تعلل عمل کرد( تا آنجا که انتقاداتی را برای دولتش در سطح بین الملل همراه داشت)، دستگاه تبلیغاتی رژیم جمهوری اسلامی، طبق روال همیشگی خود اعتراض آمریکا به سرکوب را به معنی حمایت توطئه گران خارجی از دست نشاندگان فتنه گر داخلی تفسیر کرد. مواردی چند نام بردن از میرحسین موسوی در سخنان اوباما به عنوان یکی از رهبران جنبش، گناه نابخشودنی بود که بهانه به دست آیت الله خامنه ای بدهد تا بگوید: در این چالش بزرگ(فتنه 88)، دشمن از فتنه گران حمایت میکرد و حتی اسم آنها را بر زبان میآورد( 8 دی 89) . وی رهبران جنبش را کسانی دانست که دشمنان آنان را به سوی فتنه گری «هل داده» است.
با این اوصاف، پرسش این است که چگونه خیزش مصر با حمایت جانانه آمریکا از آن، ادامه انقلاب اسلامی ایران است و اندک حمایت محدود آمریکا از جنبش سبز، حمایت توطئه گران خارجی از فتنه گران داخلی؟
جنبش سبز نه به ادعای دیگران بلکه به استشهاد دو سال سرکوب بی وقفه، بی تردید جنبشی است «درون زا» که ریشه در داخل دارد همانگونه که خیزش مصریان خیزشی خودجوش است با این فرق که جمهوری اسلامی دوست دارد آن را مصادره به مطلوب کرده و به نام خود ثبت کند. جمهوری اسلامی به نظامی سراپا تناقض گو تبدیل شده است که به جای چاره اندیشیدن برای توفانی که دیروز تونس را ، امروز مصر را و فردا ایران را در خواهد نوردید، تحولات منطقه را مصادره به مطلوب می کند.
روز 25 خرداد و مناسبات بسیاری در پیش است که مردم ایران نیز بسان مردم منطقه به دنبال حقوق تضییع شده خود باشند با این فرق که اگر زین پس آمریکا و اروپا به دفاع از خیزش ایرانیان برآمدند، جمهوری اسلامی دیگر حق نخواهد داشت آن را دفاع توطئه گران خارجی از فتنه گران داخلی بداند. خود کرده را تدبیر نیست.
بیست و دو بهمن هشتاد ونه
دعوت سبزها برای شرکت «مسالمت آمیز» در راهپیمایی ۲۵ بهمن
در ادامه حمایت گروهها و تشکلهای سیاسی از راهپیمایی روز دوشنبه در ایران، «شورای هماهنگی راه سبز امید» و شاخه جوانان جبهه مشارکت با انتشار بیانیههای جداگانهای خواستار مشارکت «مسالمتآمیز» مردم ایران در این راهپیمایی شده و مخالفت دولت با آن را موجب «سرافکندگی» دولت در سطح بینالمللی و نشانه «عدم صداقت» جمهوری اسلامی در اعلام «همراهی با مردم تونس و مصر» دانستهاند.
به نوشته وبسایت کلمه، شورای هماهنگی راه سبز امید، روز یکشنبه با انتشار بیانیهای از درخواست رهبران
به نوشته وبسایت کلمه، شورای هماهنگی راه سبز امید، روز یکشنبه با انتشار بیانیهای از درخواست رهبران
مخالفان دولت در ایران برای برگزاری یک راهپیمایی در روز دوشنبه برای اعلام همبستگی با مردم تونس و مصر حمایت کرده و خواستار حضور مردم در این راهپیمایی شده است.
در بخشی از این بیانیه خطاب به مردم ایران آمده است: «مردم شریف ایران و رهروان جنبش سبز با عزم راسخ و حفظ آرامش در این راهپیمایی مسالمتآمیزشرکت نمایند و به عوامل نفوذی خشونت طلبان در هرحالتی اجازه تغییر روند راهپیمایی و اعمال خشونت را ندهند.»
مهدی کروبی و میرحسین موسوی، دو تن از رهبران مخالفان دولت در ایران، یکشنبه هفته گذشته در نامهای به وزارت کشور با استناد به اصل ۲۷ قانون اساسی جمهوری اسلامی خواستار صدور مجوز برای یک راهپیمایی در حمایت از جنبش مردم تونس و مصر در روز دوشنبه ۲۵ بهمن ماه در تهران شده بودند.
هر چند بر اساس اصل ۲۷ قانون اساسی جمهوری اسلامی، «تشکیل اجتماعات و راهپیماییها، بدون حمل سلاح، به شرط آنکه مخل به مبانی اسلام نباشد آزاد است»، اما مقامهای جمهوری اسلامی هیچگاه به معترضان به نتایج انتخابات ریاست جمهوری سال گذشته رسماً اجازه برگزاری راهپیمایی نداده و گردهماییهای مسالمتآمیز آنها را نیز با توسل به خشونت به شدت سرکوب کردهاند.
پیشتر نیز غلامحسین محسنیاژهای، دادستان کل کشور، درخواست صدور مجوز از سوی رهبران مخالفان را «اقدامی سیاسی» توصیف کرده و از آن با عنوان تلاش برای «ایجاد تفرقه» نام برده بود.
در مقابل شورای هماهنگی راه سبز امید در بیانیه خود در این باره آورده است: «لازم است وزارت کشور در اجرای وظائف قانونی خود و در جهت حق قانونی مردم، تضمین شده در اصل ۲۷ قانون اساسی، با اعلام صدور مجوز برای راهپیمایی ۲۵ بهمن در حمایت از جنبش های مردمی تونس و مصر پاسخگوی درخواست راهپیمایی اقایان موسوی و کروبی باشد.»
در این بیانیه همچنین از وزارت کشور خواسته شده است، «در اسرع وقت» مردم را از تدابیر اتخاذ شده به منظور «حفظ امنیت شهروندان و برگزاری مسالمت آمیز» مطلع سازد.
شورای هماهنگی راه سبز امید در ادامه افزوده است: «عدم پاسخگویی به این درخواست و نبود تمهیدات لازم جهت برگزاری مسالمتآمیز آن موجبات سرافکندگی بیشتر دولت ایران در سطح ملی و بین المللی خواهد بود و عملاً مواضع رسمی آن را در حمایت از جنبشهای مردمی تونس و مصر زیر سئوال خواهد برد.»
همچنین شاخه جوانان جبهه مشارکت ایران نیز با انتشار بیانیهای، با حمایت از درخواست میرحسین موسوی و مهدی کروبی برای برگزاری راهپیمایی روز دوشنبه تاکید کرده است: «ما جوانان اصلاح طلب شاخه جوانان جبهه مشارکت که به لطف خدا همواره با غرور در تمام روزهای سخت و سرشار از بیم و امید قبل و بعد از انتخابات در میان مردم بودهایم، اینک نیز در ۲۵ بهمن ۱۳۸۹ برای حمایت از آزادی خواهی و عدالت طلبی در هر گوشه این خاک و سرزمین فریاد همبستگی سرخواهیم داد و بر این باوریم که اتحاد برای گسترش آزادی و عدالت در هر نقطه از جهان، قلبهای آزادی خواهان را به هم نزدیکتر میکند و امید و باور و ایمان و صبر و استقامتشان را در مسیر سبز پیروزی بیشتر و عمیقتر می نماید.»
در بخش دیگری از این بیانیه آمده است: «درخواست دو یاور سرافراز جنبش سبز ایران برای برگزاری راهپیمایی در حمایت از مردم آزادی خواه مصر و تونس و نیز استقبال لایههای مختلف جنبش سبز برای شرکت در این راهپیمایی، نشان از تفکر آزادی خواهی و ظلم ستیزی جنبش سبز ایران برای همهی مردم جهان، در هر خاک و سرزمینی دارد.»
شاخه جوانان جبهه مشارکت در بیانیه خود همچنین آورده است: «ما فرزندان جنبش سبز ایران در جبهه مشارکت ایران اسلامی بر این باوریم که ایجاد هرگونه مانع برای برگزاری این راهپیمایی و هرگونه برخورد خشونت آمیز کودتاگران با مردم در روز ۲۵ بهمن نشان از عدم صداقت آنان در همراهی با مردم مصر و تونس دارد و بار دیگر دروغ پردازی اثبات شده آنان را به نمایش خواهد گذاشت و بی شک رسوایی هر چه بیشتر آنان را در جهان، بویژه برای مردم آزادی خواه مصر و تونس را در پی خواهد داشت.»
درخواست میرحسین موسوی و مهدی کروبی برای صدور مجوزی برای یک راهپیمایی دیگر در روز ۲۵ بهمن ماه با استقبال گسترده مخالفان دولت در اینترنت روبرو شده و شمار زیادی از گروههای سیاسی اصلاحطلب نیز از آن حمایت کردهاند.
در همین راستا روز شنبه مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم نیز با انتشار بیانیهای در حمایت از جنبش مردم تونس و مصر در این باره آورده بود: «مجمع مدرسین و محققین امیدوار است ملت آزادیخواه ایران نیز به ویژه در قالب راهپیماییهای مستقل، مردمی و غیر دولتی به جمع حامیان این بیداری اسلامی در سراسر جهان بپیوند.»
در بخشی از این بیانیه خطاب به مردم ایران آمده است: «مردم شریف ایران و رهروان جنبش سبز با عزم راسخ و حفظ آرامش در این راهپیمایی مسالمتآمیزشرکت نمایند و به عوامل نفوذی خشونت طلبان در هرحالتی اجازه تغییر روند راهپیمایی و اعمال خشونت را ندهند.»
مهدی کروبی و میرحسین موسوی، دو تن از رهبران مخالفان دولت در ایران، یکشنبه هفته گذشته در نامهای به وزارت کشور با استناد به اصل ۲۷ قانون اساسی جمهوری اسلامی خواستار صدور مجوز برای یک راهپیمایی در حمایت از جنبش مردم تونس و مصر در روز دوشنبه ۲۵ بهمن ماه در تهران شده بودند.
هر چند بر اساس اصل ۲۷ قانون اساسی جمهوری اسلامی، «تشکیل اجتماعات و راهپیماییها، بدون حمل سلاح، به شرط آنکه مخل به مبانی اسلام نباشد آزاد است»، اما مقامهای جمهوری اسلامی هیچگاه به معترضان به نتایج انتخابات ریاست جمهوری سال گذشته رسماً اجازه برگزاری راهپیمایی نداده و گردهماییهای مسالمتآمیز آنها را نیز با توسل به خشونت به شدت سرکوب کردهاند.
روز دوشنبه در تهران
همچنین در واکنش به درخواست رهبران مخالفان دولت برای انجام راهپیمایی روز دوشنبه، مهدي عليخانيصدر، معاون مدیر کل سیاسی وزارت کشور، روز شنبه با «سیاسی» خواندن این درخواست گفته بود: «اين عناصر به غيرقانوني بودن درخواستشان كاملاًً واقف هستند و ميدانند كه مجوز اغتشاش دريافت نميكنند.»پیشتر نیز غلامحسین محسنیاژهای، دادستان کل کشور، درخواست صدور مجوز از سوی رهبران مخالفان را «اقدامی سیاسی» توصیف کرده و از آن با عنوان تلاش برای «ایجاد تفرقه» نام برده بود.
در مقابل شورای هماهنگی راه سبز امید در بیانیه خود در این باره آورده است: «لازم است وزارت کشور در اجرای وظائف قانونی خود و در جهت حق قانونی مردم، تضمین شده در اصل ۲۷ قانون اساسی، با اعلام صدور مجوز برای راهپیمایی ۲۵ بهمن در حمایت از جنبش های مردمی تونس و مصر پاسخگوی درخواست راهپیمایی اقایان موسوی و کروبی باشد.»
در این بیانیه همچنین از وزارت کشور خواسته شده است، «در اسرع وقت» مردم را از تدابیر اتخاذ شده به منظور «حفظ امنیت شهروندان و برگزاری مسالمت آمیز» مطلع سازد.
شورای هماهنگی راه سبز امید در ادامه افزوده است: «عدم پاسخگویی به این درخواست و نبود تمهیدات لازم جهت برگزاری مسالمتآمیز آن موجبات سرافکندگی بیشتر دولت ایران در سطح ملی و بین المللی خواهد بود و عملاً مواضع رسمی آن را در حمایت از جنبشهای مردمی تونس و مصر زیر سئوال خواهد برد.»
همچنین شاخه جوانان جبهه مشارکت ایران نیز با انتشار بیانیهای، با حمایت از درخواست میرحسین موسوی و مهدی کروبی برای برگزاری راهپیمایی روز دوشنبه تاکید کرده است: «ما جوانان اصلاح طلب شاخه جوانان جبهه مشارکت که به لطف خدا همواره با غرور در تمام روزهای سخت و سرشار از بیم و امید قبل و بعد از انتخابات در میان مردم بودهایم، اینک نیز در ۲۵ بهمن ۱۳۸۹ برای حمایت از آزادی خواهی و عدالت طلبی در هر گوشه این خاک و سرزمین فریاد همبستگی سرخواهیم داد و بر این باوریم که اتحاد برای گسترش آزادی و عدالت در هر نقطه از جهان، قلبهای آزادی خواهان را به هم نزدیکتر میکند و امید و باور و ایمان و صبر و استقامتشان را در مسیر سبز پیروزی بیشتر و عمیقتر می نماید.»
در بخش دیگری از این بیانیه آمده است: «درخواست دو یاور سرافراز جنبش سبز ایران برای برگزاری راهپیمایی در حمایت از مردم آزادی خواه مصر و تونس و نیز استقبال لایههای مختلف جنبش سبز برای شرکت در این راهپیمایی، نشان از تفکر آزادی خواهی و ظلم ستیزی جنبش سبز ایران برای همهی مردم جهان، در هر خاک و سرزمینی دارد.»
شاخه جوانان جبهه مشارکت در بیانیه خود همچنین آورده است: «ما فرزندان جنبش سبز ایران در جبهه مشارکت ایران اسلامی بر این باوریم که ایجاد هرگونه مانع برای برگزاری این راهپیمایی و هرگونه برخورد خشونت آمیز کودتاگران با مردم در روز ۲۵ بهمن نشان از عدم صداقت آنان در همراهی با مردم مصر و تونس دارد و بار دیگر دروغ پردازی اثبات شده آنان را به نمایش خواهد گذاشت و بی شک رسوایی هر چه بیشتر آنان را در جهان، بویژه برای مردم آزادی خواه مصر و تونس را در پی خواهد داشت.»
درخواست میرحسین موسوی و مهدی کروبی برای صدور مجوزی برای یک راهپیمایی دیگر در روز ۲۵ بهمن ماه با استقبال گسترده مخالفان دولت در اینترنت روبرو شده و شمار زیادی از گروههای سیاسی اصلاحطلب نیز از آن حمایت کردهاند.
در همین راستا روز شنبه مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم نیز با انتشار بیانیهای در حمایت از جنبش مردم تونس و مصر در این باره آورده بود: «مجمع مدرسین و محققین امیدوار است ملت آزادیخواه ایران نیز به ویژه در قالب راهپیماییهای مستقل، مردمی و غیر دولتی به جمع حامیان این بیداری اسلامی در سراسر جهان بپیوند.»
روزنامه های يک شنبه ۲۴ بهمن ۱۳۸۹
درحالی که روزنامه های غير دولتی در ايران همچنين با سانسور شديد اخبار مربوط به جنبش سبز به ويژه اخبار مربوط به راهپيمايی ۲۵ بهمن سبزها مواجه هستند ، روزنامه های وابسته به جناح حاکم ده ها مطلب با محتوای « تهديد و توجيه » برای مقابله با « راهپيمايی ۲۵ بهمن سبز ها » را در شماره يک شنبه خود منتشر کرده اند.
« حمله به رسول منتجب نيا قائم مقام حزب اعتمادملی در محراب مسجد صادقيه » ، « بررسی سرنوشت مبهم ۱۲ ميليارد دلار از پول نفت در کميسيون انرژی مجلس » ، و همچنين « واکنش فعالان کارگری به اظهارات اخير وزير کار مبنی بر منتفی شدن افزايش دستمزد کارگران » از جمله ديگر عناوين روزنامه های ۲۴ بهمن ماه است.
استفاده جناح حاکم از « تهديد و توجيه » برای مقابله با راهپيمايی ۲۵ بهمن
به رغم سانسور شديد اخبار مربوط به جنبش سبز به ويژه اخبار مربوط به راهپيمايی ۲۵ بهمن سبزها در اندک شمار روزنامه های غيردولتی و نيمه مستقل در ايران ، « واکنش جناح حاکم به راهپيمايی ۲۵ بهمن ماه سبز ها » در روزنامه های وابسته به جناح حاکم بازتاب گسترده ای داشته است.
در حالی که روزنامه خراسان از قول مهدی عليخانیصدر معاون اداره کل سياسی وزارت کشور خبر داده که اين وزارتخانه برای راهپيمايی ميرحسين موسوی و مهدی کروبی و نيز هواداران جنبش سبز مجوز راهپيمايی صادر نخواهد کرد.وی ادعا کرده که وزارت کشور « مجوز اغتشاش » صادر نمی کند.
روزنامه کيهان از روزنامه های وابسته به جناح حاکم در شماره يک شنبه دستکم ۷ مطلب و يادداشت عليه راهپيمايی ۲۵ بهمن ماه سبزها منتشر کرده که در برخی از آن ها جنبش سبز را وابسته به امريکا و اسرائيل ، در برخی رهبران اعتراضات پس از انتخابات را « مرده سياسی » و خود جنبش سبز را « مرده » توصيف کرده است.
کيهان درعين حال دو يادداشت در « توجيه عدم صدور مجوز راهپيمايی » برای سبزها منتشر کرده و از جمله طی يادداشتی با عنوان « چرا نظام به بعضی از راهپيمايی ها مجوز نمی دهد » ادعا کرده که تجمعات اصلاح طلبان پيش و پس از انتخابات به « سمت ساختارشکنی » پيش رفته است.
اين روزنامه مدعی شده « نظام هيچ ترسی از اين که مجوز راهپيمايی به گروه سياسی داخل نظام بدهد ، ندارد » اما نوشته که « نظام » به گروهايی مخالف اجازه راهپيمايی نمی دهد.
روزنامه رسالت ديگر روزنامه وابسته به جناح حاکم از قول مرتضی نبوی « کسانی که درخواست مجوز برای راهپيمايی ۲۵ بهمن کردند مردگان سياسی بيش نيستند » اما وی در عين حال بر سانسور اخبار مربوط بر راهپيمايی ۲۵ بهمن تاکيد کرده و گفته « بهترين کار اين است که صحبتی در مورد آن ها و تقاضاهای غير قانونی شان نشود. »
مرتضی نبوی همچنين گفته « پيام ساختار شکنان و قانون گريزان در ايران هيچ ارزشی برای ملت مصر ندارد ، و ما اين افراد را کاملاً شناخته ايم و شعارهای ساختار شکنانه آن ها را در فتنه ۸۸ فراموش نکرده ايم. »
رسالت همزمان تهديد حيدر مصلحی وزير اطلاعات مبنی بر « محاکمه » ميرحسين موسوی و مهدی کروبی را منتشر کرده و به نقل از وی نوشته « فتنهگران از بيرون کشور خط میگيرند و مديريت می شوند ، در غير اين صورت اين افراد عددی نيستند که بتوانند کاری انجام دهند. »
روزنامه خبر در شماره يک شنبه مصاحبه ای با فرمانده سپاه ويژه تهران بزرگ را منتشر کرده که طی آن حسين همدانی در حالی که از راهپيمايی معترضان به عنوان « فتنه » نامبرده ، گفته « اين دفعه اجازه نخواهيم داد با فتنه متوقف شويم. »
حسين همدانی تاکيد کرده که سپاه پاسداران برای مقابله با « غافلگيری » ناشی از راهپيمايی سبزها « از تجربه اعتراضات سال ۸۸ » استفاده خواهد کرد.
اين فرمانده ارشد سپاه پاسداران همچنين با اشاره به اينکه « در نيمه اول سال ۸۹ ده ها اطلاعيه، بيانيه، فراخوانی در شبکه های ماهواره ای و اينترنت دادند ولی شاهد بوديم که اتفاقی نيافتاد » گفته « اما دشمن در حال برنامه ريزی است ، ممکن است دست به يک فتنه ديگر بزند. يک نقشه ديگر را اجرايی کنند. »
در حالی که تاکنون مقامات رسمی جمهوری اسلامی و از جمله آيت الله خامنه ای ادعا می کردند که اعتراضات اخير در تونس و مصر « تحت تاثير انقلاب اسلامی در ايران » روی داده ، اين بار فرمانده سپاه تهران بزرگ همچنين به روزنامه خبر گفته « اقدامات مردمی اخير کشورهای عربی نشات گرفته از حوادث بعد از انتخابات رياست جمهوری سال ۸۸ ايران نيست. »
حمله به رسول منتجب نيا قائم مقام حزب اعتماد ملی در محراب مسجد صادقيه
روزنامه جمهوری اسلامی از حمله به رسول منتجب نيا قائم مقام حزب اعتماد ملی در محراب مسجد صادقيه خبر داده است.
به نوشته اين روزنامه حجت الاسلام رسول منتجب نيا قائم مقام حزب اعتماد ملی و از نزديکان مهدی کروبی ، که از سال های پيش امام جماعت مسجد امام صادق در صادقيه تهران را بر غهده دارد « هنگام اقامه نماز جماعت در محراب مورد حمله و هتاکی چند فرد ناشناس قرار گرفته است. »
روزنامه جمهوری اسلامی همچنين خبر داده که « در حمله مهاجمان ، فرزند رسول منتجب نيا که برای دفاع از پدر خود را واسطه قرار داده بود از ناحيه بالای چشم مصدوم شده است. »
اين روزنامه به نقل از « شاهدان عينی » مهاجمان را اعضای بسيج معرفی کرده و نوشته « مدتی است چند فرد که خود را منتسب به بسيج معرفی میکنند و تعدادشان به عدد انگشتان يک دست هم نمیرسد ، در هنگام ورود و خروج منتجب نيا به مسجد امام صادقبه فحاشی به وی میپردازند » و « اين درحالی است که هيات امنای مسجد در اين خصوص از برخی مراجع تقليد همچون آيت الله شبيری زنجانی و صافی گلپايگانی استفتاء کرده و اين دو مرجع اين کار را سبب وهن مسجد و نماز جماعت دانسته اند و تصوير اين استفتا در مسجد نصب شده است. »
روزنامه جمهوری اسلامی همچنين نوشته « اين موارد به مسئولين شورای مساجد و مقامات امنيتی نيز منعکس شده اما آن ها نيز بر خودسر بودن اين اقدامات و مخالفت خود با آنها تاکيد کردهاند. »
فعالان کارگری خطاب به وزير کار؛ دستمزد کارگران بايد افزايش يابد
روزنامه همشهری ضمن انتشار گزارشی از « واکنش کارشناسان به اظهارات اخير وزير کار » از قول فعالان کارگری نوشته « دستمزد کارگران در سال ۹۰ بايد افزايش يابد. »
اين روزنامه گزارش داده که اظهارات عبدالرضا شيخالاسلامی وزير کار که گفته « به خاطر جلوگيری از افزايش تورم و قيمتها بعيد است حقوق و دستمزد کارگران در سال آينده بالا برود » با اعتراض عليرضا محجوب نماينده مجلس ، حسن صادقی رئيس اتحاديه پيشکسوتان جامعه کارگری ، ناصر برهانی رئيس کانون شوراهای اسلامی کار استان تهران ، عليرضا حيدری دبير سابق کانون عالی شوراهای اسلامی کار کشور و غلامرضا خادمیزاده رئيس هیأتمديره کانون عالی انجمنهای صنفی کارگری ايران مواجه شده است.
عليرضا محجوب ضمن رد سخنان وزير کار تاکيد کرده مرجع تصميم گيری درباره دستمزد کارگران براساس قانون « شورایعالی کار » است و گفته « بحثی که اعضای مجلس در حال حاضر به آن اعتراض دارند افزايش ۶ درصدی دستمزدها در سال جاری بوده » و در سال آينده بايد دستمزد کارگران بيش از اين افزايش پيدا کند.
حسن صادقی و غلامرضا خادمیزاده نيز با رد ادعای وزير کار مبنی بر اينکه « با اجرای قانون هدفمندی يارانهها، قشر کارگری کشور دارای منفعتهای بيشتر نسبت به ساير اقشار جامعه شدهاند » تاکيد کرده اند که « دريافت يارانه از افزايش مزد جداست و نمیتوان به نام هدفمندسازی، مانع افزايش حقوق کارگران شد. »
بررسی سرنوشت مبهم ۱۲ ميليارد دلار از پول نفت در کميسيون انرژی مجلس
روزنامه خبر گزارش داده که اختلاف حساب ۱۲ ميليارد دلاری درآمد نفتی دولت در سال ۸۸ و عدم واريز آن به حساب های رسمی کشور قرار است روز يک شنبه در کميسيون انرژی مجلس شورای اسلامی مورد بررسی قرار گيرد.
تناقض آماری درآمدهای نفتی دولت چندی پيش پس از آن آشکار شد که محمدرضا رحيمی معاون اول محمود احمدی نژاد موجودی صندوق توسعه ملی را ۲۲ ميليارد دلار اعلام کرد اما شمس الدين حسينی وزير اقتصاد همزمان موجودی اين حساب را ۱۰ ميليارد دلار اعلام کرد.
روزنامه خبر تاکيد کرده که « طی سال های گذشته حساب ذخيره ارزی چندين بار به چالش ميان دولت و مجلس تبديل شده و در مقابل دولت بارها با تکيه بر اينکه انتشار موجودی حساب ذخيره ارزی محرمانه است » و « آمار و ارقام قانع کننده ای ارائه نکرده است. »
« حمله به رسول منتجب نيا قائم مقام حزب اعتمادملی در محراب مسجد صادقيه » ، « بررسی سرنوشت مبهم ۱۲ ميليارد دلار از پول نفت در کميسيون انرژی مجلس » ، و همچنين « واکنش فعالان کارگری به اظهارات اخير وزير کار مبنی بر منتفی شدن افزايش دستمزد کارگران » از جمله ديگر عناوين روزنامه های ۲۴ بهمن ماه است.
استفاده جناح حاکم از « تهديد و توجيه » برای مقابله با راهپيمايی ۲۵ بهمن
به رغم سانسور شديد اخبار مربوط به جنبش سبز به ويژه اخبار مربوط به راهپيمايی ۲۵ بهمن سبزها در اندک شمار روزنامه های غيردولتی و نيمه مستقل در ايران ، « واکنش جناح حاکم به راهپيمايی ۲۵ بهمن ماه سبز ها » در روزنامه های وابسته به جناح حاکم بازتاب گسترده ای داشته است.
در حالی که روزنامه خراسان از قول مهدی عليخانیصدر معاون اداره کل سياسی وزارت کشور خبر داده که اين وزارتخانه برای راهپيمايی ميرحسين موسوی و مهدی کروبی و نيز هواداران جنبش سبز مجوز راهپيمايی صادر نخواهد کرد.وی ادعا کرده که وزارت کشور « مجوز اغتشاش » صادر نمی کند.
روزنامه کيهان از روزنامه های وابسته به جناح حاکم در شماره يک شنبه دستکم ۷ مطلب و يادداشت عليه راهپيمايی ۲۵ بهمن ماه سبزها منتشر کرده که در برخی از آن ها جنبش سبز را وابسته به امريکا و اسرائيل ، در برخی رهبران اعتراضات پس از انتخابات را « مرده سياسی » و خود جنبش سبز را « مرده » توصيف کرده است.
کيهان درعين حال دو يادداشت در « توجيه عدم صدور مجوز راهپيمايی » برای سبزها منتشر کرده و از جمله طی يادداشتی با عنوان « چرا نظام به بعضی از راهپيمايی ها مجوز نمی دهد » ادعا کرده که تجمعات اصلاح طلبان پيش و پس از انتخابات به « سمت ساختارشکنی » پيش رفته است.
اين روزنامه مدعی شده « نظام هيچ ترسی از اين که مجوز راهپيمايی به گروه سياسی داخل نظام بدهد ، ندارد » اما نوشته که « نظام » به گروهايی مخالف اجازه راهپيمايی نمی دهد.
روزنامه رسالت ديگر روزنامه وابسته به جناح حاکم از قول مرتضی نبوی « کسانی که درخواست مجوز برای راهپيمايی ۲۵ بهمن کردند مردگان سياسی بيش نيستند » اما وی در عين حال بر سانسور اخبار مربوط بر راهپيمايی ۲۵ بهمن تاکيد کرده و گفته « بهترين کار اين است که صحبتی در مورد آن ها و تقاضاهای غير قانونی شان نشود. »
مرتضی نبوی همچنين گفته « پيام ساختار شکنان و قانون گريزان در ايران هيچ ارزشی برای ملت مصر ندارد ، و ما اين افراد را کاملاً شناخته ايم و شعارهای ساختار شکنانه آن ها را در فتنه ۸۸ فراموش نکرده ايم. »
رسالت همزمان تهديد حيدر مصلحی وزير اطلاعات مبنی بر « محاکمه » ميرحسين موسوی و مهدی کروبی را منتشر کرده و به نقل از وی نوشته « فتنهگران از بيرون کشور خط میگيرند و مديريت می شوند ، در غير اين صورت اين افراد عددی نيستند که بتوانند کاری انجام دهند. »
روزنامه خبر در شماره يک شنبه مصاحبه ای با فرمانده سپاه ويژه تهران بزرگ را منتشر کرده که طی آن حسين همدانی در حالی که از راهپيمايی معترضان به عنوان « فتنه » نامبرده ، گفته « اين دفعه اجازه نخواهيم داد با فتنه متوقف شويم. »
حسين همدانی تاکيد کرده که سپاه پاسداران برای مقابله با « غافلگيری » ناشی از راهپيمايی سبزها « از تجربه اعتراضات سال ۸۸ » استفاده خواهد کرد.
اين فرمانده ارشد سپاه پاسداران همچنين با اشاره به اينکه « در نيمه اول سال ۸۹ ده ها اطلاعيه، بيانيه، فراخوانی در شبکه های ماهواره ای و اينترنت دادند ولی شاهد بوديم که اتفاقی نيافتاد » گفته « اما دشمن در حال برنامه ريزی است ، ممکن است دست به يک فتنه ديگر بزند. يک نقشه ديگر را اجرايی کنند. »
در حالی که تاکنون مقامات رسمی جمهوری اسلامی و از جمله آيت الله خامنه ای ادعا می کردند که اعتراضات اخير در تونس و مصر « تحت تاثير انقلاب اسلامی در ايران » روی داده ، اين بار فرمانده سپاه تهران بزرگ همچنين به روزنامه خبر گفته « اقدامات مردمی اخير کشورهای عربی نشات گرفته از حوادث بعد از انتخابات رياست جمهوری سال ۸۸ ايران نيست. »
حمله به رسول منتجب نيا قائم مقام حزب اعتماد ملی در محراب مسجد صادقيه
روزنامه جمهوری اسلامی از حمله به رسول منتجب نيا قائم مقام حزب اعتماد ملی در محراب مسجد صادقيه خبر داده است.
به نوشته اين روزنامه حجت الاسلام رسول منتجب نيا قائم مقام حزب اعتماد ملی و از نزديکان مهدی کروبی ، که از سال های پيش امام جماعت مسجد امام صادق در صادقيه تهران را بر غهده دارد « هنگام اقامه نماز جماعت در محراب مورد حمله و هتاکی چند فرد ناشناس قرار گرفته است. »
روزنامه جمهوری اسلامی همچنين خبر داده که « در حمله مهاجمان ، فرزند رسول منتجب نيا که برای دفاع از پدر خود را واسطه قرار داده بود از ناحيه بالای چشم مصدوم شده است. »
اين روزنامه به نقل از « شاهدان عينی » مهاجمان را اعضای بسيج معرفی کرده و نوشته « مدتی است چند فرد که خود را منتسب به بسيج معرفی میکنند و تعدادشان به عدد انگشتان يک دست هم نمیرسد ، در هنگام ورود و خروج منتجب نيا به مسجد امام صادقبه فحاشی به وی میپردازند » و « اين درحالی است که هيات امنای مسجد در اين خصوص از برخی مراجع تقليد همچون آيت الله شبيری زنجانی و صافی گلپايگانی استفتاء کرده و اين دو مرجع اين کار را سبب وهن مسجد و نماز جماعت دانسته اند و تصوير اين استفتا در مسجد نصب شده است. »
روزنامه جمهوری اسلامی همچنين نوشته « اين موارد به مسئولين شورای مساجد و مقامات امنيتی نيز منعکس شده اما آن ها نيز بر خودسر بودن اين اقدامات و مخالفت خود با آنها تاکيد کردهاند. »
فعالان کارگری خطاب به وزير کار؛ دستمزد کارگران بايد افزايش يابد
روزنامه همشهری ضمن انتشار گزارشی از « واکنش کارشناسان به اظهارات اخير وزير کار » از قول فعالان کارگری نوشته « دستمزد کارگران در سال ۹۰ بايد افزايش يابد. »
اين روزنامه گزارش داده که اظهارات عبدالرضا شيخالاسلامی وزير کار که گفته « به خاطر جلوگيری از افزايش تورم و قيمتها بعيد است حقوق و دستمزد کارگران در سال آينده بالا برود » با اعتراض عليرضا محجوب نماينده مجلس ، حسن صادقی رئيس اتحاديه پيشکسوتان جامعه کارگری ، ناصر برهانی رئيس کانون شوراهای اسلامی کار استان تهران ، عليرضا حيدری دبير سابق کانون عالی شوراهای اسلامی کار کشور و غلامرضا خادمیزاده رئيس هیأتمديره کانون عالی انجمنهای صنفی کارگری ايران مواجه شده است.
عليرضا محجوب ضمن رد سخنان وزير کار تاکيد کرده مرجع تصميم گيری درباره دستمزد کارگران براساس قانون « شورایعالی کار » است و گفته « بحثی که اعضای مجلس در حال حاضر به آن اعتراض دارند افزايش ۶ درصدی دستمزدها در سال جاری بوده » و در سال آينده بايد دستمزد کارگران بيش از اين افزايش پيدا کند.
حسن صادقی و غلامرضا خادمیزاده نيز با رد ادعای وزير کار مبنی بر اينکه « با اجرای قانون هدفمندی يارانهها، قشر کارگری کشور دارای منفعتهای بيشتر نسبت به ساير اقشار جامعه شدهاند » تاکيد کرده اند که « دريافت يارانه از افزايش مزد جداست و نمیتوان به نام هدفمندسازی، مانع افزايش حقوق کارگران شد. »
بررسی سرنوشت مبهم ۱۲ ميليارد دلار از پول نفت در کميسيون انرژی مجلس
روزنامه خبر گزارش داده که اختلاف حساب ۱۲ ميليارد دلاری درآمد نفتی دولت در سال ۸۸ و عدم واريز آن به حساب های رسمی کشور قرار است روز يک شنبه در کميسيون انرژی مجلس شورای اسلامی مورد بررسی قرار گيرد.
تناقض آماری درآمدهای نفتی دولت چندی پيش پس از آن آشکار شد که محمدرضا رحيمی معاون اول محمود احمدی نژاد موجودی صندوق توسعه ملی را ۲۲ ميليارد دلار اعلام کرد اما شمس الدين حسينی وزير اقتصاد همزمان موجودی اين حساب را ۱۰ ميليارد دلار اعلام کرد.
روزنامه خبر تاکيد کرده که « طی سال های گذشته حساب ذخيره ارزی چندين بار به چالش ميان دولت و مجلس تبديل شده و در مقابل دولت بارها با تکيه بر اينکه انتشار موجودی حساب ذخيره ارزی محرمانه است » و « آمار و ارقام قانع کننده ای ارائه نکرده است. »
«مردم میتوانند دیکتاتورها را به زیر بکشند»
در آغاز هفته گذشته میرحسین موسوی و مهدی کروبی، نامزدهای معترض به نتایج اعلام شده انتخابات ۲۲ خرداد سال گذشته از وزارت کشور درخواستی کردند. درخواست مجوز برای راه پیمایی در تهران در روز دوشنبه در حمایت از مردم مصر و تونس. وزارت کشور پاسخی نداد. در تازهترین واکنش به این درخواست، احمد جنتی، دبیر شورای نگهبان آن را توطئهای خواند برای شکستن ولی فقیه.
پس از استعفای روز جمعه حسنی مبارک، در ایران ائتلافی از هفت تشکل دانشجویی از مراجع و علما خواستند با حمایت از آنچه روز صدای مردم نامیدند، هزینه برخورد با معترضان را بالا برند. در میان مخالفان دولت همچنین مجمع محققین و مدرسین حوزه علمیه قم بدون اشاره به درخواست مجوز یاد شده از مردم خواست برای حمایت از مصریها و تونسیها به راه پیمایی مستقل غیردولتی بپیوندند.
در اعلامیهای با امضای عدهای از زندانیان آزاد شده اوین هم وعده شرکت حتمی در تظاهرات دوشنبه داده شده و از آنچه رهبران جنبش سبز نامیده شده، خواسته شده تحت هیچ شرایطی تظاهرات را لغو نکنند.
از سرکوبی تظاهرات مخالفان دولت در عاشورا و ۲۲ بهمن سال پیش به این سو خیابانهای ایران شاهد تظاهرات مخالفان نبوده است. آیا توازن قوا میان حامیان و مخالفان دولت عوض شده؟ این اقدام رویایی میان این دو را تشدید میکند یا نه؟
این پرسشها را به سه میهمان برنامه این هفته دیدگاهها در میان گذاشتیم. در تهران با فاطمه گوارایی، عضو شورای فعالان ملی مذهبی و از حامیان میرحسین موسوی در انتخابات ۲۲ خرداد سال پیش و در واشنگتن، محمد برقعی، عضو هیات سیاسی اتحاد جمهوری خواهان ایران و امیرحسین گنج بخش، عضو شورای مرکزی جمهوری خواهان ملی ایران.
پیش از بحث درباره مسائل جاری ایران اول از خانم گوارایی در تهران بپرسم درباره واکنشها به اعلام استعفای حسنی مبارک در روز جمعه؟
صادقانه بگویم که بسیار خوشحالم و فکر میکنم تمام ایرانیانی که در آرزوی آزادی به سر میبرند، از اینکه کشور دیگری این شرایط را بتواند تجربه کند و بتواند به این امر مبارک نائل شود قطعاً دچار احساس خوبی خواهد شد. نمیگویم رفتن مبارک همه کارها را آسان میکند و این قدر هم ساده نگر نیستم که با رفتن یک فرد بگویم کل مشکلات یک کشور حل میشود.
ولی به لحاظ نمادین و سمبولیک لازم بود که در برابر مقاومت ملتی که بیست روز است شبانه روز ایستاده تا به یکی از خواستههای برحقش دست پیدا کند، دستاورد بسیار میمون و مبارکی بود و از همین جا تبریکات خودم را به ملت بزرگ مصر که همیشه نقش بزرگی در تحولات منطقه داشتند، عنوان میکنم و امیدوارم این شادی برای مردم ما هم و همه سرزمینهایی که شرایط مشابه دارند، باشد.
آقای برقعی، در واشنگتن اوضاع چطور است؟
ذوق زده. به قول معروف هر کسی را میبینی پر شوق است. به خصوص که حالا خیلیها هم مثل ما منتظر تظاهرات روز شنبه بین یک تا چهار بعد از ظهر که جلوی کاخ سفید قرار بود به نفع مبارزات مردم مصر باشد و حسرت بار است که درست در همان زمان ما باید تظاهراتی همزمان با آن تقریباً در برابر دفتر حفظ منافع جمهوری اسلامی داشته باشیم در محکوم کردن خشونت بیحد این حکومت.
آقای گنج بخش؟
همانطور که خانم گوارایی به درستی گفتند این شادی بزرگی است. هر کدام از این دیکتاتورها که میروند یک بار دیگر روشن میشود که مردم میتوانند این دیکتاتورها را به زیر بکشند. ولی همینطور هم که خودشان گفتند با توجه به تجربه انقلاب اسلامی که دیکتاتوری پائین آورده شد و یک نظام به این تبهکاری سر کار آمد، ما هم باید یک مقدار نگران مردم مصر باشیم و امیدوار باشیم از تجربه انقلاب اسلامی استفاده کنند و نگذارند کار به دست عقب افتادهترین اقشار مردم... منظورم این مسلمانانی است که میخواهند شریعت را برقرار کنند... بیافتد. نگذارند این اتفاق برای مردم مصر هم بیافتد. به هر حال ما در شادی و نگرانی مردم مصر شریک هستیم.
خانم گوارایی، حامیان جنبش سبز برآوردشان از واکنش حاکمیت به درخواست میرحسین موسوی و مهدی کروبی برای مجوز راه پیمایی در روز دوشنبه در حمایت از مردم معترض تونس و مصر چیست؟
درخواست که به وزارت کشور بود و وزارت کشور که یک مقام دولتی است اساساً پاسخگوی نامه نشد. و این خیلی جالب است که مقامهای قضایی و امنیتی به مسئله واکنش نشان دادند. پاسخ درخواستی را که صورت گرفته بود با اینکه به اصطلاخ باعث تفرقه خواهد شد و آن یکی عنوان کرده بود که جلوی هر نوع تحرکی را خواهیم گرفت. مسئولان قضایی و امنیتی به شدت به هر گونه بروز بیرونی جنبش سبز و فراخوانی که در حمایت از جنبش مصر صورت بخواهد بگیرد، واکنش نشان داده بودند.
یک پیش بینی هم میشد. فکر میکنم آقایان پیشاپیش میدانستند که این واکنش صورت خواهد گرفت اما به هر حال یک آزمون دوباره بود برای حکومتی که در بیرون علم حمایت از جنبشهای مردمی را بر میدارد اما در داخل و در همان مقطع مردم خودش را با بزرگترین تضییقات و شرایط دیکتاتوری مواجه میکند. این مقایسه لازم بود برای اینکه نشان داده شود که سیاست یک بام و دو هواست. منتهی برای خلع سلاح کردن از اینکه «شما مجوز نگرفتید اگر مجوز گرفته میشد ما داده بودیم. ما ابایی نداریم از اینکه مخالفان ما بیایند در خیابان». اینها به نوعی خلع سلاح کردن آنها از هر گونه توجیه و بهانهای بود. ولی تا اینجا که اطلاع داریم ممانعتها برای شکل گیری این حمایت اعلام شده و وجود دارد.
آقای برقعی، معنای سیاسی درخواست مجوز چهرههای شاخص جنبش سبز در تهران برای راه پیمایی در روز دوشنبه چیست؟ با توجه به فضا و امکانات موجودی که خانم گوارایی به آن اشاره کردند؟
همانطور که خانم گوارایی اشاره کردند و خود آقای جنتی هم این اشاره را کردند اینها در حقیقت نظام را دارند به مبارزه میکشند که «آقا اگر راست میگویی، پایگاه داری و اگر جنبش سبز مرده، بگذارید ما بیاییم بیرون و در یک مسئله مشروع اجازه بدهید بیاییم بیرون. معلوم شود چه خبر است». اجازه بدهید من چیزی بگویم که به این مسئله جنبش سبز اشاره میکند. اشاره بکنم به تظاهرات روز جمعه.
خود این تظاهرات را من هم از تلویزیون تماشا میکردم. سه نکته برای من خیلی جالب بود. انقلاب اسلامی که اینها میگویند همه کشورها تحت تاثیر ما بودند، مصر تحت تاثیر انقلاب اسلامی ما بوده، شعار همه سرودهایی که پخش میشد سرود ایران بود. برعکس سالهای گذشته که اینقدر سرودهای مذهبی وجود داشت. پلاکارتها هم به ندرت پلاکارت مذهبی بود. دخترانی که اکثراً نشان میدهد، همه دختران و پسران بچه دبیرستانی و بچه دبستانی بودند که مرا یاد کره شمالی میانداخت با آن پرچم دست بچهها. مهمترین قضیه مصاحبهها بود. در مورد نوفل شاتو و غیرذلک.
چون تمام کسانی که یاران امام بودند، تمام کسانی که در جریان پاریس فعال بودند مثل دکتر یزدی و غیره همه را در زندان داشتند و یک آدمهایی که کسی نمیشناخت و اسمشان را هم نشنیده بود، پسرعمو و یا خواهر او را بر میداشتند میآوردند مصاحبه کنند. عکسهایی هم که نشان میدادند، سعی میکردند هیچ عکس از نوفل لوشاتو که این شخصیتهای شناخته شده دور امام بودند و همه الان مغضوب هستند، نباشند. چون چه کار کنند وقتی پسر آقای بهشتی هم علیه آنهاست.
دکتر یزدی هم در زندان است. مجموعاً یک چیز کاملاً ورشکستهای را نشان میداد. این است که جنبش سبز میگوید که اگر شما راست میگویید اجازه تظاهرات بدهید. اینکه آقای موسوی در اعلامیهاش میگوید سپاه و بسیج ملت را تنها نخواهند گذاشت و به طور قطع امیدوار هستند و همینطور هم خواهد بود.
بخش عظیمشان به ملت خواهند پیوست. اگر امکان تظاهرات پیدا کنند و به همین علت هم آقای جنتی، اژهای این خشونت را به خرج دادند و الان هم آقای تقی رحمانی را به آن وضع میگیرند و نرگس محمدی را... این اتفاقات... مشاورین آقای موسوی را میگیرند. خانواده آقای کروبی را میگیرند. یعنی
اینقدر اینها وحشتزده و هراسیده هستند که از پنج شش روز قبل هر که دستشان میرسد میگیرند و هر جا برسد میبندند. این چه چیزی بیشتر از این نشانه ضعف و هراس نظام است؟
آقای گنج بخش، شما چگونه فکر میکنید؟ درباره امکانات و عدم امکان فعلی و در خواست رهبران اصلاح طلب برای مجوز راه پیمایی در روز دوشنبه؟
اگر مثلاً یک سال و نیم پیش این توهم هم وجود داشت که شاید شخص آقای خامنهای ممکن است کوتاه بیاید، امروز دیگر روشن شده که مرکز فساد ایشان است.
با این مقدمه که چالش کشیدن این حکومت به صور مختلف و من میخواهم به شخص آقای موسوی و کروبی تبریک بگویم که همانطور که گفته شد، چگونه این دورویی و دوگانگی حکومت را در مقابل خواست مردم به صورت کلی میتوانند به نمایش مردم بگذارند و بگویند اینها که برای دیگران چنین دست میزنند، مردم خودشان را به چه روزی میاندازند.
مسلماً این کوششی که هم شخص آقای خامنهای کردهاند جمعه گذشته که اتفاقات مصر و تونس را به انقلاب اسلامی وصل کند با واکنش شدید این جریانات رو به رو شد چون آنها همانطور که گفتم از تجربه انقلاب ایران درس خواهند گرفت، امیدوارم، که از چاله به چاه نیافتند و نظامی را سر کار نیاورند که در همه زمینهها عقب افتاده باشد و در همه زمینهها کوشش کند که آبروی ایران را در سطح منطقه و جهان ببرد.
به نکته دیگری میپردازم و آن تظاهرات جمعه در تهران. زمان نظام گذشته ما که دانشجو بودیم یک ماه قبل از ششم بهمن از ترس به دفتر آموزش نمیرفتیم. چون به محض اینکه میرفتیم به سمت دفتر آموزش و کاری داشتیم همانجا یقه انسان را میگرفتند که آقا توی تظاهرات شش بهمن شرکت باید کنی و شما باید امضا را میزدی.
اگر هم نمیرفتی که سخت بود. وضعیتی که الان در جمهوری اسلامی به وجود آمده و این دانشجویان و دانش آموزان را آدم میبیند، کاملاً همان مدل است. یعنی اینها به زور آدمها را به خیابان میآورند حالا یا با ساندیس است یا ایجاد رعب و وحشت است که به بیرون نشان دهند که این حکومت حامی دارد. اگر سابقه شاه نشان داد که این جور کارها باعث میشود که حکومت بماند، اینها هم خواهند ماند.
پس از استعفای روز جمعه حسنی مبارک، در ایران ائتلافی از هفت تشکل دانشجویی از مراجع و علما خواستند با حمایت از آنچه روز صدای مردم نامیدند، هزینه برخورد با معترضان را بالا برند. در میان مخالفان دولت همچنین مجمع محققین و مدرسین حوزه علمیه قم بدون اشاره به درخواست مجوز یاد شده از مردم خواست برای حمایت از مصریها و تونسیها به راه پیمایی مستقل غیردولتی بپیوندند.
در اعلامیهای با امضای عدهای از زندانیان آزاد شده اوین هم وعده شرکت حتمی در تظاهرات دوشنبه داده شده و از آنچه رهبران جنبش سبز نامیده شده، خواسته شده تحت هیچ شرایطی تظاهرات را لغو نکنند.
از سرکوبی تظاهرات مخالفان دولت در عاشورا و ۲۲ بهمن سال پیش به این سو خیابانهای ایران شاهد تظاهرات مخالفان نبوده است. آیا توازن قوا میان حامیان و مخالفان دولت عوض شده؟ این اقدام رویایی میان این دو را تشدید میکند یا نه؟
این پرسشها را به سه میهمان برنامه این هفته دیدگاهها در میان گذاشتیم. در تهران با فاطمه گوارایی، عضو شورای فعالان ملی مذهبی و از حامیان میرحسین موسوی در انتخابات ۲۲ خرداد سال پیش و در واشنگتن، محمد برقعی، عضو هیات سیاسی اتحاد جمهوری خواهان ایران و امیرحسین گنج بخش، عضو شورای مرکزی جمهوری خواهان ملی ایران.
پیش از بحث درباره مسائل جاری ایران اول از خانم گوارایی در تهران بپرسم درباره واکنشها به اعلام استعفای حسنی مبارک در روز جمعه؟
صادقانه بگویم که بسیار خوشحالم و فکر میکنم تمام ایرانیانی که در آرزوی آزادی به سر میبرند، از اینکه کشور دیگری این شرایط را بتواند تجربه کند و بتواند به این امر مبارک نائل شود قطعاً دچار احساس خوبی خواهد شد. نمیگویم رفتن مبارک همه کارها را آسان میکند و این قدر هم ساده نگر نیستم که با رفتن یک فرد بگویم کل مشکلات یک کشور حل میشود.
ولی به لحاظ نمادین و سمبولیک لازم بود که در برابر مقاومت ملتی که بیست روز است شبانه روز ایستاده تا به یکی از خواستههای برحقش دست پیدا کند، دستاورد بسیار میمون و مبارکی بود و از همین جا تبریکات خودم را به ملت بزرگ مصر که همیشه نقش بزرگی در تحولات منطقه داشتند، عنوان میکنم و امیدوارم این شادی برای مردم ما هم و همه سرزمینهایی که شرایط مشابه دارند، باشد.
آقای برقعی، در واشنگتن اوضاع چطور است؟
ذوق زده. به قول معروف هر کسی را میبینی پر شوق است. به خصوص که حالا خیلیها هم مثل ما منتظر تظاهرات روز شنبه بین یک تا چهار بعد از ظهر که جلوی کاخ سفید قرار بود به نفع مبارزات مردم مصر باشد و حسرت بار است که درست در همان زمان ما باید تظاهراتی همزمان با آن تقریباً در برابر دفتر حفظ منافع جمهوری اسلامی داشته باشیم در محکوم کردن خشونت بیحد این حکومت.
آقای گنج بخش؟
همانطور که خانم گوارایی به درستی گفتند این شادی بزرگی است. هر کدام از این دیکتاتورها که میروند یک بار دیگر روشن میشود که مردم میتوانند این دیکتاتورها را به زیر بکشند. ولی همینطور هم که خودشان گفتند با توجه به تجربه انقلاب اسلامی که دیکتاتوری پائین آورده شد و یک نظام به این تبهکاری سر کار آمد، ما هم باید یک مقدار نگران مردم مصر باشیم و امیدوار باشیم از تجربه انقلاب اسلامی استفاده کنند و نگذارند کار به دست عقب افتادهترین اقشار مردم... منظورم این مسلمانانی است که میخواهند شریعت را برقرار کنند... بیافتد. نگذارند این اتفاق برای مردم مصر هم بیافتد. به هر حال ما در شادی و نگرانی مردم مصر شریک هستیم.
خانم گوارایی، حامیان جنبش سبز برآوردشان از واکنش حاکمیت به درخواست میرحسین موسوی و مهدی کروبی برای مجوز راه پیمایی در روز دوشنبه در حمایت از مردم معترض تونس و مصر چیست؟
درخواست که به وزارت کشور بود و وزارت کشور که یک مقام دولتی است اساساً پاسخگوی نامه نشد. و این خیلی جالب است که مقامهای قضایی و امنیتی به مسئله واکنش نشان دادند. پاسخ درخواستی را که صورت گرفته بود با اینکه به اصطلاخ باعث تفرقه خواهد شد و آن یکی عنوان کرده بود که جلوی هر نوع تحرکی را خواهیم گرفت. مسئولان قضایی و امنیتی به شدت به هر گونه بروز بیرونی جنبش سبز و فراخوانی که در حمایت از جنبش مصر صورت بخواهد بگیرد، واکنش نشان داده بودند.
یک پیش بینی هم میشد. فکر میکنم آقایان پیشاپیش میدانستند که این واکنش صورت خواهد گرفت اما به هر حال یک آزمون دوباره بود برای حکومتی که در بیرون علم حمایت از جنبشهای مردمی را بر میدارد اما در داخل و در همان مقطع مردم خودش را با بزرگترین تضییقات و شرایط دیکتاتوری مواجه میکند. این مقایسه لازم بود برای اینکه نشان داده شود که سیاست یک بام و دو هواست. منتهی برای خلع سلاح کردن از اینکه «شما مجوز نگرفتید اگر مجوز گرفته میشد ما داده بودیم. ما ابایی نداریم از اینکه مخالفان ما بیایند در خیابان». اینها به نوعی خلع سلاح کردن آنها از هر گونه توجیه و بهانهای بود. ولی تا اینجا که اطلاع داریم ممانعتها برای شکل گیری این حمایت اعلام شده و وجود دارد.
آقای برقعی، معنای سیاسی درخواست مجوز چهرههای شاخص جنبش سبز در تهران برای راه پیمایی در روز دوشنبه چیست؟ با توجه به فضا و امکانات موجودی که خانم گوارایی به آن اشاره کردند؟
همانطور که خانم گوارایی اشاره کردند و خود آقای جنتی هم این اشاره را کردند اینها در حقیقت نظام را دارند به مبارزه میکشند که «آقا اگر راست میگویی، پایگاه داری و اگر جنبش سبز مرده، بگذارید ما بیاییم بیرون و در یک مسئله مشروع اجازه بدهید بیاییم بیرون. معلوم شود چه خبر است». اجازه بدهید من چیزی بگویم که به این مسئله جنبش سبز اشاره میکند. اشاره بکنم به تظاهرات روز جمعه.
خود این تظاهرات را من هم از تلویزیون تماشا میکردم. سه نکته برای من خیلی جالب بود. انقلاب اسلامی که اینها میگویند همه کشورها تحت تاثیر ما بودند، مصر تحت تاثیر انقلاب اسلامی ما بوده، شعار همه سرودهایی که پخش میشد سرود ایران بود. برعکس سالهای گذشته که اینقدر سرودهای مذهبی وجود داشت. پلاکارتها هم به ندرت پلاکارت مذهبی بود. دخترانی که اکثراً نشان میدهد، همه دختران و پسران بچه دبیرستانی و بچه دبستانی بودند که مرا یاد کره شمالی میانداخت با آن پرچم دست بچهها. مهمترین قضیه مصاحبهها بود. در مورد نوفل شاتو و غیرذلک.
چون تمام کسانی که یاران امام بودند، تمام کسانی که در جریان پاریس فعال بودند مثل دکتر یزدی و غیره همه را در زندان داشتند و یک آدمهایی که کسی نمیشناخت و اسمشان را هم نشنیده بود، پسرعمو و یا خواهر او را بر میداشتند میآوردند مصاحبه کنند. عکسهایی هم که نشان میدادند، سعی میکردند هیچ عکس از نوفل لوشاتو که این شخصیتهای شناخته شده دور امام بودند و همه الان مغضوب هستند، نباشند. چون چه کار کنند وقتی پسر آقای بهشتی هم علیه آنهاست.
دکتر یزدی هم در زندان است. مجموعاً یک چیز کاملاً ورشکستهای را نشان میداد. این است که جنبش سبز میگوید که اگر شما راست میگویید اجازه تظاهرات بدهید. اینکه آقای موسوی در اعلامیهاش میگوید سپاه و بسیج ملت را تنها نخواهند گذاشت و به طور قطع امیدوار هستند و همینطور هم خواهد بود.
بخش عظیمشان به ملت خواهند پیوست. اگر امکان تظاهرات پیدا کنند و به همین علت هم آقای جنتی، اژهای این خشونت را به خرج دادند و الان هم آقای تقی رحمانی را به آن وضع میگیرند و نرگس محمدی را... این اتفاقات... مشاورین آقای موسوی را میگیرند. خانواده آقای کروبی را میگیرند. یعنی
اینقدر اینها وحشتزده و هراسیده هستند که از پنج شش روز قبل هر که دستشان میرسد میگیرند و هر جا برسد میبندند. این چه چیزی بیشتر از این نشانه ضعف و هراس نظام است؟
آقای گنج بخش، شما چگونه فکر میکنید؟ درباره امکانات و عدم امکان فعلی و در خواست رهبران اصلاح طلب برای مجوز راه پیمایی در روز دوشنبه؟
اگر مثلاً یک سال و نیم پیش این توهم هم وجود داشت که شاید شخص آقای خامنهای ممکن است کوتاه بیاید، امروز دیگر روشن شده که مرکز فساد ایشان است.
با این مقدمه که چالش کشیدن این حکومت به صور مختلف و من میخواهم به شخص آقای موسوی و کروبی تبریک بگویم که همانطور که گفته شد، چگونه این دورویی و دوگانگی حکومت را در مقابل خواست مردم به صورت کلی میتوانند به نمایش مردم بگذارند و بگویند اینها که برای دیگران چنین دست میزنند، مردم خودشان را به چه روزی میاندازند.
مسلماً این کوششی که هم شخص آقای خامنهای کردهاند جمعه گذشته که اتفاقات مصر و تونس را به انقلاب اسلامی وصل کند با واکنش شدید این جریانات رو به رو شد چون آنها همانطور که گفتم از تجربه انقلاب ایران درس خواهند گرفت، امیدوارم، که از چاله به چاه نیافتند و نظامی را سر کار نیاورند که در همه زمینهها عقب افتاده باشد و در همه زمینهها کوشش کند که آبروی ایران را در سطح منطقه و جهان ببرد.
به نکته دیگری میپردازم و آن تظاهرات جمعه در تهران. زمان نظام گذشته ما که دانشجو بودیم یک ماه قبل از ششم بهمن از ترس به دفتر آموزش نمیرفتیم. چون به محض اینکه میرفتیم به سمت دفتر آموزش و کاری داشتیم همانجا یقه انسان را میگرفتند که آقا توی تظاهرات شش بهمن شرکت باید کنی و شما باید امضا را میزدی.
اگر هم نمیرفتی که سخت بود. وضعیتی که الان در جمهوری اسلامی به وجود آمده و این دانشجویان و دانش آموزان را آدم میبیند، کاملاً همان مدل است. یعنی اینها به زور آدمها را به خیابان میآورند حالا یا با ساندیس است یا ایجاد رعب و وحشت است که به بیرون نشان دهند که این حکومت حامی دارد. اگر سابقه شاه نشان داد که این جور کارها باعث میشود که حکومت بماند، اینها هم خواهند ماند.
قیمت تمامشده بلیت تکسفره متروی تهران در سال آینده: ۹۷۵ تومان
بر اساس مصوبه شورای شهر تهران قیمت تمامشده بلیتهای تک سفره مترو در سال آینده، ۹۷۵ تومان تعیین شده است که این مبلغ تنها در صورت پرداخت «سهم دولت و شهرداری» به یک سوم کاهش مییابد.
به گزارش خبرگزاری مهر، شورای شهر تهران در جلسه روز یکشنبه خود بهای بلیت متروی تهران در سال ۱۳۹۰ را با توجه تعیین کرده است.
بر اساس مصوبه شورای شهر تهران، قیمت بلیت مترو از ابتدای اردیبهشت ماه سال آینده خورشیدی بر مبنای قیمت تمام شده محاسبه خواهد شد که بدین ترتیب نرخ بلیتهای تکسفره ۹۷۵ تومان، دو سفره هزار و ۷۲۵ تومان، بلیتهای ۱۸۰ روزه ۸۱ هزار تومان و یک ساله ۱۲۳ هزار تومان خواهد بود.
با این حال شرکت بهرهبرداری راه آهن شهری تهران و حومه موظف شده است، تا روز ۳۱ خرداد ماه سال آینده خورشیدی بهای بلیت مترو را معادل یک سوم نرخ تعیین شده محاسبه کند و در صورت پرداخت نشدن «یارانه بلیت مترو توسط دولت»، اقدام به افزایش بهای بلیت کند.
در بخشی از مصوبه شورای شهر تهران در این باره آمده است: «اعتبار مصوب بودجه شرکت بهرهبرداری و راه آهن شهری تهران وحومه در سال ۱۳۹۰ به میزان دو هزار و ۴۳۰ میلیارد ریال است که سهم هریک (دولت و شهرداری) معادل یک سوم از قیمت تمام شده بلیت مترو به مبلغ ۸۱۰ میلیارد ریال است.»
شورای شهر تهران اعلام کرده است، در صورتی که دولت و شهرداری سهم یک سومی خود را از قیمت تمام شده بلیت مترو پرداخت کنند، بلیت متروی تهران در سال آینده به یک سوم قیمتهای اعلام شده کاهش مییابد و به عنوان مثال بلیتهای تکسفری ۳۲۵ تومان خواهد بود.
این در حالی است که دولت محمود احمدینژاد تاکنون از اجرای قانون اختصاص یک میلیارد دلار از محل صندوق ذخیره ارزی برای توسعه متروی تهران خودداری کرده است.
مجمع تشخیص مصلحت نظام در اسفند ماه سال گذشته قانونی را تصویب کرده بود که به موجب آن باید دو میلیارد دلار از محل حساب ذخیره ارزی یا صندوقهای دیگر برای توسعه حمل و نقل عمومی کشور اختصاص یابد و از این میزان یک میلیارد دلار باید برای توسعه متروی تهران در اختیار شهرداری تهران قرار گیرد.
چند ماه پس از تصویب این قانون و پس از آنکه محمود احمدینژاد از ابلاغ آن خودداری کرده بود، در اواخر تیر ماه علی لاریجانی، رئیس مجلس شورای اسلامی، راساً اقدام به ابلاغ این مصوبه کرد.
سر باز زدن دولت احمدینژاد از اجرای قانون پرداخت یک میلیارد دلار به متروی تهران نارضایتی نمایندگان مجلس را نیز در پی داشت و در اواخر دی ماه شمسالدین حسینی، وزیر اقتصاد برای ارائه توضیح در این باره به مجلس فرا خوانده شد.
وی در پاسخ به سؤال نمایندگان مجلس در باره علت عدم پرداخت اعتبار تصویب شده برای متروی تهران گفته بود، در حساب ذخیره ارزی اصلاً پولی نمانده است که برای تجهیز و گسترش متروی تهران استفاده شود.
این در حالی است که بر اساس آمار بانک مرکزی جمهوری اسلامی، ایران از سال ۱۳۸۵ که محمود احمدینژاد به ریاست جمهوری رسیده است، تاکنون حدود ۳۰۰ میلیارد دلار از محل فروش نفت درآمد داشته است.
از این رو برخی ناظران علت خودداری دولت را از پرداخت اعتبار متروی تهران در اختلاف سیاسی میان محمود احمدینژاد از یک سو و محمدباقر قالیباف، شهردار تهران و محسن هاشمی، پسر آیتالله رفسنجانی و مدیر عامل متروی تهران از سوی دیگر جستوجو میکنند.
از سوی دیگر افزایش قیمت بلیت متروی تهران در سال آینده در حالی است که به دنبال اجرای قانون هدفمند کردن یارانهها، قیمت بسیاری از کالاهای اساسی و خدمات در ایران به شدت افزایش یافته و انتظار میرود در سال آینده نیز افزایش قیمتها همچنان ادامه یابد.
با این حال محمود احمدینژاد دهم بهمن ماه امسال به هنگام حضور در جلسه رأی اعتماد به وزیر خارجه جدیدش، به مردم وعده داد که از آغاز فرودین ۹۰ شاهد کاهش قیمتها خواهند بود.
به گزارش خبرگزاری مهر، شورای شهر تهران در جلسه روز یکشنبه خود بهای بلیت متروی تهران در سال ۱۳۹۰ را با توجه تعیین کرده است.
بیشتر بخوانید:
بر اساس مصوبه شورای شهر تهران، قیمت بلیت مترو از ابتدای اردیبهشت ماه سال آینده خورشیدی بر مبنای قیمت تمام شده محاسبه خواهد شد که بدین ترتیب نرخ بلیتهای تکسفره ۹۷۵ تومان، دو سفره هزار و ۷۲۵ تومان، بلیتهای ۱۸۰ روزه ۸۱ هزار تومان و یک ساله ۱۲۳ هزار تومان خواهد بود.
با این حال شرکت بهرهبرداری راه آهن شهری تهران و حومه موظف شده است، تا روز ۳۱ خرداد ماه سال آینده خورشیدی بهای بلیت مترو را معادل یک سوم نرخ تعیین شده محاسبه کند و در صورت پرداخت نشدن «یارانه بلیت مترو توسط دولت»، اقدام به افزایش بهای بلیت کند.
در بخشی از مصوبه شورای شهر تهران در این باره آمده است: «اعتبار مصوب بودجه شرکت بهرهبرداری و راه آهن شهری تهران وحومه در سال ۱۳۹۰ به میزان دو هزار و ۴۳۰ میلیارد ریال است که سهم هریک (دولت و شهرداری) معادل یک سوم از قیمت تمام شده بلیت مترو به مبلغ ۸۱۰ میلیارد ریال است.»
شورای شهر تهران اعلام کرده است، در صورتی که دولت و شهرداری سهم یک سومی خود را از قیمت تمام شده بلیت مترو پرداخت کنند، بلیت متروی تهران در سال آینده به یک سوم قیمتهای اعلام شده کاهش مییابد و به عنوان مثال بلیتهای تکسفری ۳۲۵ تومان خواهد بود.
این در حالی است که دولت محمود احمدینژاد تاکنون از اجرای قانون اختصاص یک میلیارد دلار از محل صندوق ذخیره ارزی برای توسعه متروی تهران خودداری کرده است.
مجمع تشخیص مصلحت نظام در اسفند ماه سال گذشته قانونی را تصویب کرده بود که به موجب آن باید دو میلیارد دلار از محل حساب ذخیره ارزی یا صندوقهای دیگر برای توسعه حمل و نقل عمومی کشور اختصاص یابد و از این میزان یک میلیارد دلار باید برای توسعه متروی تهران در اختیار شهرداری تهران قرار گیرد.
چند ماه پس از تصویب این قانون و پس از آنکه محمود احمدینژاد از ابلاغ آن خودداری کرده بود، در اواخر تیر ماه علی لاریجانی، رئیس مجلس شورای اسلامی، راساً اقدام به ابلاغ این مصوبه کرد.
سر باز زدن دولت احمدینژاد از اجرای قانون پرداخت یک میلیارد دلار به متروی تهران نارضایتی نمایندگان مجلس را نیز در پی داشت و در اواخر دی ماه شمسالدین حسینی، وزیر اقتصاد برای ارائه توضیح در این باره به مجلس فرا خوانده شد.
وی در پاسخ به سؤال نمایندگان مجلس در باره علت عدم پرداخت اعتبار تصویب شده برای متروی تهران گفته بود، در حساب ذخیره ارزی اصلاً پولی نمانده است که برای تجهیز و گسترش متروی تهران استفاده شود.
این در حالی است که بر اساس آمار بانک مرکزی جمهوری اسلامی، ایران از سال ۱۳۸۵ که محمود احمدینژاد به ریاست جمهوری رسیده است، تاکنون حدود ۳۰۰ میلیارد دلار از محل فروش نفت درآمد داشته است.
از این رو برخی ناظران علت خودداری دولت را از پرداخت اعتبار متروی تهران در اختلاف سیاسی میان محمود احمدینژاد از یک سو و محمدباقر قالیباف، شهردار تهران و محسن هاشمی، پسر آیتالله رفسنجانی و مدیر عامل متروی تهران از سوی دیگر جستوجو میکنند.
از سوی دیگر افزایش قیمت بلیت متروی تهران در سال آینده در حالی است که به دنبال اجرای قانون هدفمند کردن یارانهها، قیمت بسیاری از کالاهای اساسی و خدمات در ایران به شدت افزایش یافته و انتظار میرود در سال آینده نیز افزایش قیمتها همچنان ادامه یابد.
با این حال محمود احمدینژاد دهم بهمن ماه امسال به هنگام حضور در جلسه رأی اعتماد به وزیر خارجه جدیدش، به مردم وعده داد که از آغاز فرودین ۹۰ شاهد کاهش قیمتها خواهند بود.
سیستم پیامگیر رادیو فردا دچار اختلال شد
سیستم پیامگیر تلفنی رادیوفردا، که به دریافت پیامهای مخاطبان بخش فارسی رادیو اروپای آزاد/ رادیو آزادی اختصاص دارد، از بعد از ظهر یکشنبه توسط یک سیستم رایانهای ناشناس، دچار اختلال شده است.
این اختلال توسط تماسهای پی در پی چند شماره ناشناس به وجود آمده که به نظر میرسد به صورت خودکار سامان یافته است.
اختلال در سامانه پیامگیر رادیوفردا، همزمان با تماسهای پرشمار شنوندگان، و اظهار نظر آنها درباره تحولات مصر و همچنین درخواست اصلاحطلبان برای مجوز راهپیمایی در ۲۵ بهمن ماه، به وجود آمده است.
در پی اختلال فعلی، اگرچه تماس با پیامگیر ما همچنان ممکن است، اما امکان وصل شدن شمار زیادی از تماسهای تلفنی به دستگاه پیامگیر کاهش یافته است.
این نخستین بار نیست که رادیو فردا مورد حملات سازمانیافته فنی قرار میگیرد و پیش از این نیز به ویژه در زمان حوادث پس از انتخابات خرداد ۸۸، امواج رادیویی و ماهوارهای رادیو فردا هدف اختلال و پارازیت هدایتشده از سوی جمهوری اسلامی قرار گرفته بود.
همچنین در سالهای اخیر وب سایت رادیو فردا در ایران هدف فیلترینگ قرار گرفته و دسترسی غالباً به آن بدون استفاده از فیلترشکن ممکن نیست.
با این حال این گونه اختلالات که در شرایط خاص مانند آنچه پس از انتخابات سال ۸۸ گذشت، شدت بیشتر یافته مانع از آن نشده است که مخاطبان رادیو فردا از مراجعه به وب سایت یا تلاش برای دریافت امواج رادیویی و نیز مشارکت از طریق ارسال پیام و نقطه نظرات خود، خودداری کنند.
رادیوفردا از شما دعوت میکند تا همچنان به تماس با پیامگیر ما با شماره ۰۰۴۲۰۲۲۱۱۲۴۱۱۳ ادامه دهید.
پیامهایی که امکان ضبط شدن را بیابند، قطعاً همچون همیشه در بخشهای مختلف خبری بازتاب خواهند یافت و در این فاصله، متخصصان فنی نیز مشغول بررسی اختلال اخیر خواهند بود.
علاوه بر این همچون گذشته آدرس ایمیل info@radiofarda.com آماده دریافت پیامها و نظرات شماست.
این اختلال توسط تماسهای پی در پی چند شماره ناشناس به وجود آمده که به نظر میرسد به صورت خودکار سامان یافته است.
اختلال در سامانه پیامگیر رادیوفردا، همزمان با تماسهای پرشمار شنوندگان، و اظهار نظر آنها درباره تحولات مصر و همچنین درخواست اصلاحطلبان برای مجوز راهپیمایی در ۲۵ بهمن ماه، به وجود آمده است.
در پی اختلال فعلی، اگرچه تماس با پیامگیر ما همچنان ممکن است، اما امکان وصل شدن شمار زیادی از تماسهای تلفنی به دستگاه پیامگیر کاهش یافته است.
این نخستین بار نیست که رادیو فردا مورد حملات سازمانیافته فنی قرار میگیرد و پیش از این نیز به ویژه در زمان حوادث پس از انتخابات خرداد ۸۸، امواج رادیویی و ماهوارهای رادیو فردا هدف اختلال و پارازیت هدایتشده از سوی جمهوری اسلامی قرار گرفته بود.
همچنین در سالهای اخیر وب سایت رادیو فردا در ایران هدف فیلترینگ قرار گرفته و دسترسی غالباً به آن بدون استفاده از فیلترشکن ممکن نیست.
با این حال این گونه اختلالات که در شرایط خاص مانند آنچه پس از انتخابات سال ۸۸ گذشت، شدت بیشتر یافته مانع از آن نشده است که مخاطبان رادیو فردا از مراجعه به وب سایت یا تلاش برای دریافت امواج رادیویی و نیز مشارکت از طریق ارسال پیام و نقطه نظرات خود، خودداری کنند.
رادیوفردا از شما دعوت میکند تا همچنان به تماس با پیامگیر ما با شماره ۰۰۴۲۰۲۲۱۱۲۴۱۱۳ ادامه دهید.
پیامهایی که امکان ضبط شدن را بیابند، قطعاً همچون همیشه در بخشهای مختلف خبری بازتاب خواهند یافت و در این فاصله، متخصصان فنی نیز مشغول بررسی اختلال اخیر خواهند بود.
علاوه بر این همچون گذشته آدرس ایمیل info@radiofarda.com آماده دریافت پیامها و نظرات شماست.
ترکیه خواستار مذاکره برای حل برنامه اتمی ایران شد
ترکیه خواستار مذاکره برای حل برنامه اتمی ایران شد. عبدالله گل، رئیس جمهوری ترکیه در این ارتباط گفت که ترکیه علاقمند است مسئله اتمی ایران به رغم شکست مذاکرات سه هفته پیش با انجام گفتوگو حل شود. عبدالله گل روز یکشنبه برای دیداری چهار روزه به ایران رفت و هدف اولیه سفرش تعمیق روابط اقتصادی دو کشور است. رئیس جمهوری ترکیه را در این سفر ۱۰۰ نماینده حوزه اقتصاد این کشور همراهی میکنند. گل قبل از سفرش به ایران در مصاحبهای با خبرگزاری ایرنا گفت که ترکیه همچنان سعی خواهد کرد تا گفتوگو میان ایران و غرب همچنان ادامه یابد.
«راهپیمایی فردا بیان دردهای مشترک مردم خاورمیانه است»
دویچهوله: آقای میردامادی، "جبههی مشارکت ایران اسلامی" در بیانیهای ضمن مقایسهی وقایع ایران و مصر و با اشاره به راهپیماییای که قرار است فردا (۲۵ بهمن) به دعوت آقایان موسوی و کروبی انجام بشود، یک سری مسائل را مطرح کرده که کمی بحثبرانگیز شده است. از جمله اینکه در بخشی از این بیانیه گفته شده که «عزم ملت ایران در سقوط و براندازی نظام نیست و امیدوار هستیم که این پیام توسط حاکمیت شنیده شود». برخی صدور این بیانیه را یک روز قبل از برگزاری راهپیمایی، درست ندانسته و گفتهاند که ممکن است موجب ایجاد تفرقه بین مردم بشود. برخی دیگر گفتهاند، جبههی مشارکت فقط یک بخش از جنبش سبز است و اجازه نداشته که از طرف کل جنبش صحبت کند. شما نظرتان بهطور مشخص راجع به این بخش از این بیانیه چیست؟
سراجالدین میردامادی: من فکر میکنم بخش مهمی از رهبران سیاسی در جنبش سبز، متعلق به جریان اصلاحطلب بوده و هستند. ولی بهطور کلی، همانطور که در سئوال شما هم بود، جنبش سبز، جنبش بسیار متکثر و متنوعی است و اقشار و طیفهای گوناگون سیاسی، اجتماعی و فکری در آن حضور دارند. میشود به عنوان یک حزب اصلاحطلب برداشت جریان اصلاحطلب را از یک جنبش اعتراضی بیان کرد، ولی اینکه یک برداشت تعمیم داده شود و به صورت کلی حکمی صادر شود، بهنظر نمیرسد که خیلی منطقی و مقرون به صحت باشد.
میتوان گفت که اصلاحطلبها بهدنبال سقوط نظام نبوده و نیستند و آن بخش از جنبش سبز که گوش به فرمان اصلاحطلبان داده و میدهند، همچنان بر همان رأی و نظر هستند و دارند به مسیر خودشان ادامه میدهند. اما جنبش سبز، جنبشی است بسیار فراگیر و متکثر؛ ممکن است در این جنبش، عدهای هم به دنبال سقوط نظام بوده باشند که نظرشان محترم است. ولی رهبران جنبش سبز، رهبرانی هستند که به عنوان چهرههای اصلاحطلب شناخته میشوند و آنها به دنبال سقوط و براندازی نظام جمهوری اسلامی نبودهاند و تصریح بر این مطلب هم اشکالی ندارد.
کسانی که ایراد گرفتهاند، گفتهاند که درست یک روز قبل از راهپیمایی، این بیانیه میتواند باعث شود که عدهای دلسرد بشوند و احتمالاً از شرکت در راهپیمایی فردا منصرف شوند. نظر شما در این مورد چیست؟
من فکر نمیکنم که کسی راهپیمایی فردا را برای سقوط نظام یا براندازی جمهوری اسلامی برنامهریزی کرده باشد. فراخوانی که از سوی آقایان موسوی و کروبی هم داده شده، برای اعتراض به ظلمی است که بر مردم مصر و تونس روا داشته شده و همچنین تاکید بر ظلمهای مشترکی است که توسط دیکتاتورها در منطقهی خاورمیانه، حتی در کشور خود ما و سایر کشورهای همسایه بر مردم تحمیل میشود.
در تاکید بر این زجر و درد مشترک همهی ما ملتهاست که فراخوان داده شده و آن کسی که فراخوان داده، منظور و هدفاش از این فراخوان، براندازی و سقوط نظام جمهوری اسلامی نبوده و طبعاً احزاب اصلاحطلبی که بیانیه دادهاند و مردم را به حضور در خیابان دعوت کردهاند هم چنین هدفی را دنبال نمیکردند و به نظر نمیرسد که چنین نقطهنظری بتواند اختلاف و تشتت را در صفوف عازم و منسجم مردم در راهپیمایی فردا به دنبال داشته باشد.
اما بههرحال، من فکر میکنم این ایراد به جبههی مشارکت وارد است که نباید یک نظر را بر کل جنبش سبز تعمیم دهد. خود رهبران جنبش سبز هم بارها و بارها تاکید داشتهاند که این جنبش، جنبشی است متکثر. هرچند ایرادی ندارد که اصلاحطلبان به عنوان یک بازیگر مهم جنبش سبز، این موضع خود را در برابر حاکمیت که به دنبال براندازی و سقوط نظام نیستند، تکرار و بیان کنند.
فکر میکنید که مردم بر این خواست بمانند و فردا فقط به حمایت از مردم مصر و تونس منحصر بماند؟
بههرحال وقتی فراخوان برای دفاع از مردم مصر و تونس داده شده، هم رهبران جنبش اعتراضی، هم مردم، هم افکار عمومی، هم حاکمیت تمامیتخواه جمهوری اسلامی، دولت دهم، مجموعهی دستگاههای نظامی و افکار عمومی منطقهی خاورمیانه، همه میدانند که وضع مردم ایران ای بسا بدتر از وضع مردم مصر و تونس بوده و اگر ما برای حمایت از جنبشی در منطقهی خاورمیانه، در شمال آفریقا، مردم را به خیابانها فرامیخوانیم، طبعاً اولویت ظلم، اختناق و فشارهایی که بر مردم خود ما رفته، بیشتر بوده است.
این یک بیان درد مشترکی است که اتفاقاً این درد مشترک بر خود ما بیشتر بوده و مردم ما مظلومتر از مردم مصر و تونس بودهاند و وحشیانهتر و خشنتر سرکوب شدهاند. در نتیجه، بهنظر میرسد که مردم برای این درد مشترک به خیابان میآیند، برای اینکه این فشار و اختناق مشترک را بیان کنند و ای بسا به نقاط مهمتر و شعارهای بعدی هم کشیده شود که این دیگر خواست و ارادهی مردم است و مردم خودشان تصمیم میگیرند که از این درد مشترک به چه مسائلی برسند.
اگر این راهپیمایی و اعتراضات ادامه پیدا کند، بالطبع برخورد حکومت هم با مردم شدیدتر خواهد شد. در این صورت فکر نمیکنید بیانیهای که دیروز جبههی مشارکت داده، مقداری صف مشارکتیها و اصلاحطلبان را از مردم جدا کند؟
من فکر نمیکنم. بههرحال میزانالحرارهی اجتماعی و سیاسی در داخل تودههاست و احزاب سیاسی، به عنوان حلقهی واسط جامعهی مدنی و بیان کنندهی ارادهی مردم در برابر حاکمیت، هنگامی که تشخیص بدهند، بفهمند و به عینه لمس کنند که خواست و مطالبات مردم آن چیزی نیست که آنها در بیانیههایشان مطرح میکنند، احزاب هم به نوعی رابطه و کنش و واکنش اثرگذاری و اثرپذیری دارند. هم به نوعی مردم را حمایت میکنند و هدایت میکنند و هم بالعکس مردم گاهی، احزاب و نخبگان سیاسی را حمایت میکنند و در عین حال ممکن است آنها را به دنبال خودشان هم بکشانند.
ممکن است شرایط بهگونهای پیش برود که احزاب اصلاحطلب به دنبال خواست و ارادهی مردم، از برخی مطالبی که در این روزها مطرح کردهاند، دست بردارند. ولی چنین چیزی را هنوز ما ندیدهایم.
مصاحبهگر: میترا شجاعی
تحریریه: داود خدابخش
وزارت کشور: مجوز نمیدهیم ! گروههای سیاسی: راهپیمایی را برگزار میکنیم!!!
شورای هماهنگی "راه سبز امید" با صدور بیانیهای از راهپیمایی روز ۲۵ بهمن حمایت و از مردم ایران درخواست کرده تا با حفظ آرامش در این راهپیمایی مسالمتآمیز شرکت کنند. این شورا همچنین وزرات کشور را مسئول حفظ امنیت شرکتکنندگان در این راهپیمایی دانسته و خاطر شان کرده: «لازم است وزارت کشور در اجرای وظایف قانونی خود و در جهت حق قانونی مردم، تضمینشده در اصل ۲۷ قانون اساسی، با اعلام صدور مجوز برای راهپیمایی ۲۵ بهمن در حمایت از جنبشهای مردمی تونس و مصر پاسخگوی درخواست راهپیمایی آقایان موسوی و کروبی باشد».
نویسندگان این بیانیه همچنین از مردم ایران خواستهاند تا با حفظ آرامش در این راهپیمایی مسالمتآمیز شرکت کرده و «به عوامل نفوذی خشونتطلبان» اجازه اعمال خشونت ندهند.
این بیانیه در حالی صادر شده که معاون مدیرکل سیاسی وزارت کشور در گفتوگو با خبرنگاران درباره درخواست صدور مجوز راهپیمایی از سوی آقایان موسوی و کروبی گفت: «این عناصر به غیرقانونی بودن درخواستشان کاملا واقف هستند و میدانند که مجوز اغتشاش دریافت نمیکنند».
وی با اشاره به شعار تظاهرکنندگان معترض در روز قدس سال گذشته گفت: «چطور میتوان باور کرد عناصری که سال گذشته با شعار نه غزه نه لبنان در برخی از خیابانهای تهران سطل آشغال آتش میزدند امسال بخواهند از حرکتهای ضدآمریکایی در منطقه حمایت کنند».
تظاهرات اعتراضی در سال گذشته به شدت از سوی نیروهای امنیتی و نظامی سرکوب شد. مردم معترض برای در امان ماندن از گاز اشکآور که به وفور از سوی نیروهای امنیتی استفاده میشد اقدام به آتش زدن آشغالها میکردند.
شاخه جوانان جبهه مشارکت: «فریاد همبستگی سر خواهیم داد»
شاخهی جوانان "جبهه مشارکت" طی بیانیهای از راهپیمایی روز ۲۵ بهمن حمایت و اعلام کرده، در تمامی نقاط ایران در این راهپیمایی شرکت خواهد کرد.
نویسندگان این بیانیه با اشاره به وقایع یک سال و نیم گذشته در برخورد با مخالفان حکومت از جمله اعدام، دستگیری، شکنجه و بیحرمتی به خانوادههای فعالان سیاسی، اعلام حمایت دولتمردان جمهوری اسلامی از حرکتهای آزادیخواهانه منطقه را "نشانی از وحشت کودتاگران" دانستهاند.
در این بیانیه آمده است: «ما فرزندان جنبش سبز ایران در جبهه مشارکت بر این باوریم که ایجاد هرگونه مانع برای برگزاری این راهپیمایی و هرگونه برخورد خشونتآمیز کودتاگران با مردم در روز ۲۵ بهمن نشان از عدم صداقت آنان در همراهی با مردم مصر و تونس دارد و بار دیگر دروغپردازی اثباتشده آنان را به نمایش خواهد گذاشت».
روزنامه کیهان: «آقایان چرا الان به فکر گرفتن مجوز افتادهاند؟»
روزنامه کیهان به مدیریت حسین شریعتمداری، در یکی از مقالات خود به ذکر دلایل عدم صدور مجوز برای راهپیمایی ۲۵ بهمن از سوی وزارت کشور پرداخته است. نویسنده این مقاله با اشاره به تظاهرات سال گذشته که همگی به خشونت کشیده شد، نتیجهگیری کرده که هرگونه تجمع از سوی سبزها «تبدیل به لانه منافقین و صهیونیستها میشود».
در بخشی از این مقاله آمده است: «آن روزها هنوز مانده بودند معدود كسانی كه خام شوند و به حرف آقایان به خیابان بیایند ولی حالا با وجود حماسههای ۹ دی و ۲۲ بهمن دیگر روشن شده كه كسی در تهران برای دروغهای آنان تره هم خرد نمیكند و دقیقا به همین دلیل و برای آن كه از دست رفتن سرمایه اجتماعی خود را بپوشانند، پشت درخواستهایی سنگر میگیرند كه میدانند به دهها دلیل، امكان اجابت آن وجود ندارد».
نویسندهی کیهان در ادامه نوشته است: «به واقع اگر آقای موسوی و دوستانشان میتوانستند در این تهران چند ده هزار نفر را جمع كنند- كه چند ماه است نتوانستهاند- باز هم نیازی به درخواست مجوز میدیدند؟!»
ین سخنان در حالی بیان میشود که در راهپیمایی مسالمتآمیز ۲۵ خرداد ۸۸ به گفتهی شاهدان عینی و حتی برخی از منابع نزدیک به دولت مثل شهرداری تهران، بیش از یک میلیون نفر در تهران شرکت کرده بودند. این راهپیمایی با وجود آنکه از سوی راهپیمایان "تظاهرات سکوت" نامیده شده بود و هیچگونه شعاری در آن داده نمیشد، در پایان توسط نیروهای پایگاه بسیج میدان آزادی به خشونت کشیده شد و در تیراندازی این نیروها حداقل هفت نفر کشته شدند.
۲۵ بهمن ، آغاز یک پایان
در گفتوگویی با مهندس حسن شریعتمداری، فعال سیاسی در آلمان از او پرسیدهام:
بهطور کلی ارزیابی شما از فراخوان میرحسین موسوی و مهدی کروبی برای شرکت در راهپیمایی ۲۵ بهمن چیست؟
حسن شریعتمداری: بهنظر من اقدام بسیار بهجایی بود. تأثیر تحولات اجتماعی در تونس و مصر به هر صورت در ایران میرفت که بازتاب خودش را به صورت اعتراضهای خیابانی داشته باشد و آقایان موسوی و کروبی با این اطلاعیه در حقیقت به این حرکت رسمیت دادند و خودشان را از صف مردم جدا نکردند و نشان دادند میتوانند با اعتراضهای مردم همراه باشند. هرچند اعتراضهای مردمی روز به روز اصولیتر، اساسیتر و در مقابل استبداد راسختر و دقیقتر باشد.
برخی نسبت به این فراخوان انتقادی را مطرح میکنند به این ترتیب که آیا بهتر نبود موضوع آن به مشکلات داخلی مربوط میشد، نه به حمایت از مبارزات مردم مصر و تونس؛ آن هم در شرایطی که وضعیت مردم در ایران ای بسا بدتر از وضعیت مردم مصر و تونس باشد. نظر شما دربارهی این انتقاد چیست؟
به نظر من در حقیقت یک چارهیابی است، برای آن که تا آنجایی که ممکن است از اصطکاکها بکاهد و این نوع چارهیابیها بد نیست؛ به شرط آنکه در پشت آن عزم راسخی برای «نه» گفتن به استبداد باشد. وگرنه نه تنها این بهانه، بهانهای فرعی نسبت به اوضاع ایران و ایران است که به حق این مقاومت را پیش از جنبش تونس و مصر در مقابل استبداد شروع کرده است، هرچند نتوانسته است به انجام برساند. از طرف دیگر اجازه گرفتن از مستبدان بهخاطر این که بر استبداد اعتراض کنیم، اگر انسان عمیق نگاه کند کار منطقیای نیست. فقط کاری صحیح از این نظر است که امکان اصطکاک را کم میکند و امکان میدهد که مردم ضرر کمتری را متحمل شوند و بدینشکل هزینهی نظام را در برخورد با جنبش اعتراضی خیابان سنگینتر میکند.
برخی براین باورند که قدرت ارعاب و اعمال سرکوب و خشونت حکومت نسبت به گذشته کاهش پیدا نکرده و حکومت به گونهای موفق عمل کرده که مردم حتی در صورت صدور مجوز هم به خیابان نمیآیند. نظر شما در این زمینه چیست؟
مهم نیست که مردم به خیابان بیایند یا نیایند. این امر در شرایطی تأمین خواهد شد که مردم به این نکته برسند که در مقابل استبداد موفق خواهند بود و بالاخره دیر یا زود به نتیجه خواهند رسید. مهم این است که ببینند کسانی که وکیل آنها هستند و در حقیقت خدمتگزار آنها هستند، همدل و هم رأی با آنها هستند، آنها را ول نکردهاند، در خانه ننشستهاند و ساکت نیستند؛ همچنین همراه و همدل با آنها سطح خواستههای خودشان را از اصلاحات جزئی درون نظام، به «نه» گفتن قاطع به استبداد ارتقا دادهاند. این همراهی و همدلی است که مهم است. آقایان موسوی و کروبی به نظر من توانستهاند این را نشان دهند.
پیشبینی شما از وقایع روز ۲۵ بهمن چیست؟آیا ممکن است حوادث مصر و تونس باعث شود که حکومت برای مقایسه نشدن با رفتارهای نظامهای مصر و تونس، دست به خشونت نزند. آیا چنین چیزی را پیشبینی میکنید؟
به نظر من بههرصورت برای نظام بسیار هزینهساز است. در پاسخ به این که نظام در مقابل این تظاهرات چه میکند، باید بگویم همهی عناصری که در این مجموعه وجود دارند، حتی در محدودهی منافع خودشان عاقلانه فکر نمیکنند و بعضی از آنها زبانی جز خشونت نمیشناسند. مهم یک چیز دیگر است. مهم این است که حوادث مصر و تونس عزم جزم مردم را برای پایداری در مقابل استبداد، روز به روز بیشتر خواهد کرد و این آغاز دورهی جدیدی از مبارزات مردم است؛ هرچند که فقط طلیعهی آن در روز ۲۵ بهمن باشد. ۲۵ بهمن آغاز یک پایان است و خود پایان نیست.
آقایان موسوی و کروبی در بیانیهی روز ۲۲ بهمن خودشان از «مناسبات پادشاهی که به نام دین بازتولید شده» سخن گفتهاند. در حالی که پیش از این بیشتر ار زاویهی مخالفت با دولت مشهور بودند و فعالیت میکردند. به نظر میرسد در این بیانیه دست روی نکات مهمتر و اساسیتری گذاشتهاند. آیا شما چنین چیزی را میبینید؟
من فکر میکنم آقایان موسوی و کروبی، در یک دوره، تحولات بنیادیای در افکار خودشان بهوجود آوردهاند و خودشان هم همراه با نسل سومیهایی که فکر میکردند میتوانند از این نظام مطالبات مدنی داشته باشند، به این باور رسیدهاند که به هر صورت این نظام حداقل در وضعیت فعلی خود قادر به جوابگویی به خواستههای مردم نخواهد بود. بنابراین سطح خواستههای خودشان را ارتقا دادهاند، زبان خودشان را صریحتر کردهاند و نشان دادهاند که مردم به هر کجا که بروند، آنها هم همراه مردم خواهند بود. من این تحول را به فال نیک میگیرم و فکر میکنم که آنها این ظرفیت را خواهند داشت که همچنان خدمتگزار مردم بمانند
گردهمایی جمهوریخواهان دموکراتیک و لائیک
ایرج ادیبزاده
من از آقای مهرداد درویشپور استاد دانشگاه در سوئد که یکی از شرکتکنندگان در این گردهمایی هستند، دربارهی هدفهای این گردهمایی میپرسم:
این چهارمین گردهمایی سراسری جنبش جمهوریخواهان دموکراتیک و لائیک ایران است که برگزار میشود و از آنجا که سه ایده اصلی مسئلهی جمهوری، جدایی دین از دولت و استقرار مردمسالاری موضوع و هویت این جریان را تشکیل میدهد، این گردهمایی برای این است که چه گونه این پروژه اجتماعی فراگیر شود و در عین حال به چه سیاستگذاریهای جدیدی نیازمند است در برخورد به جنبش سبز، در برخورد به بحران هستهای ایران، در برخورد به تحولاتی که پیش روی است و همچنین در همکاری با دیگر گروهها و نیروهای جمهوریخواه. طبیعتاً بحثها و گفتوگوهای گوناگونی جریان خواهد داشت برای آن که سعی کند در این شرایط سیاسی حضوری فعال و مؤثرتری داشته باشد.
الان مهمترین مسئلهای که مطرح است، راهپیمایی ۲۵ بهمن است که هم گروههای داخل و هم گروههای خارج آمادگیشان را برای راهپیمایی اعتراضی اعلام کردهاند، بهویژه این که تجربهی جنبشهای اخیر تونس و مصر را هم در پیش روی دارند. ابتدا دربارهی همین راهپیمایی اگر ممکن است بفرمایید.
من شخصاً راهپیمایی ۲۵ بهمن را مثبت میدانم و فکر میکنم که باید به گونهای گسترده جامعهی ایرانی داخل و خارج از کشور در آن شرکت کند، با طرح شعارهای مستقل خودش و نه ضرورتاً با شعارهایی که مورد نظر آقایان موسوی و کروبی است. در عین حال قطعنامهای پیشنهاد شده است به گردهمایی در مورد همبستگی جمهوریخواهان با خیزشهای دموکراتیک تونس و مصر. در آنجا اشاره شده است که جمهوری اسلامی ایران وحشت دارد از برگزاری تظاهرات ۲۵ بهمن ماه. گردهمایی باید این قطعنامه را امروز یا فردا مورد بررسی قرار دهد و با تصحیحاتی احتمالاً آن را منتشر کند.
شما بهعنوان استاد دانشگاه و یک فعال سیاسی که مسائل ایران را دنبال میکنید، فکر میکنید شعارهای اساسی باید چه باشد؟
من نظر شخصیام را اینجا عنوان میکنم. انتخابات آزاد، تجدید نظر در قانون اساسی، جدایی دین از دولت، تأمین رفاه اجتماعی بخشی از شعارهای کلیدی ما است. یعنی اگر ما لغو ارگانهای انتصابی را در دستور نداشته باشیم و یا در قانون اساسی تجدید نظر نکنیم، با این قانون اساسی هیچ تغییر جدی در جامعه صورت نمیگیرد. از این نظر من شخصاً فکر میکنم نیروهای سکولار و دموکراتیک که در این جنبش سبز حضور دارند، قطعاً باید بر خواستهای ساختارشکنانهی خودشان پافشاری کنند و همان طور که گفتم شعارهایی نظیر تجدید انتخابات، برگزاری انتخابات آزاد، تجدید نظر در قانون اساسی، جدایی دین از دولت و استقرار مردمسالاری مطالبات جدی مردم ایران است.
فکر میکنید شعارهایی که در جنبش سبز در راهپیماییهای مختلف از طرف مردم بهویژه داده شد، با این چیزی که شما در این گردهمایی مطرح میکنید، چه قدر هماهنگی دارد؟
بههرحال یکی از شعارهای جدی که در جنبش سبز داده شد، شعار جمهوری ایرانی بود که سخت مورد نکوهش آقای موسوی قرار گرفت. ما طبیعتاً، بهعنوان جمهوریخواهان دموکرات و لائیک، طرفدار استقرار جمهوری در ایران هستیم. جمهوری ایرانی در برابر شعار جمهوری اسلامی قرار دارد. یعنی به معنی جدایی دین از دولت است. وقتی میگویند جمهوری ایرانی، یعنی جمهوری غیردینی میخواهند. شعارهای گستردهای که علیه ولی فقیه داده شده است. وقتی این شعارها را میدهند، وقتی مظهر این نظام را در شعارهای همگانیشان مردم زیر سئوال میبردند، یعنی به ساختار موجود راضی نیستند و خواستار تجدید نظر هستند. بنابراین فکر میکنم شعارهایی نظیر برکناری ولایت فقیه، تجدید نظر در قانون اساسی و انتخابات آزاد... انتخابات آزاد را هم مردم خیلی گسترده بیان میکنند و امروز حتی اصلاحطلبان هم شعار انتخابات آزاد را بیان میکنند. اما تفاوت نظر ما این است که ما معتقدیم یک انتخابات آزاد بدون تجدید نظر در قانون اساسی موجود میسر نیست، در حالی که اصلاحطلبان با التزام به قانون اساسی موجود که بر تبعیض استوار است دنبال انتخابات آزاد هستند. بنابراین فکر میکنم در جامعه گرایشی که ما از آن دفاع میکنیم خیلی گسترده است، گرچه این گرایش با نگاه رهبران اصلاحطلب در خیلی از زمینهها متفاوت است.
شما را یکی از تئوریسینهای این جنبش جمهوری دموکراتیک و لائیک معرفی کردهاند. فکر میکنید وظیفهی فعالان سیاسی در حال حاضر چیست، چه در داخل و چه در خارج؟
من اجازه میخواهم که خودم را بهعنوان یکی از کوشندگان همراه این جنبش معرفی کنم. گرچه در سه دوره عضو شورای هماهنگی جمهوریخواهان لائیک ـ دموکرات بودم تا امروز. اما میخواهم براین تأکید کنم که آن وظیفهی محوری که من شخصاً برای جنبش جمهوریخواهان دموکرات و لائیک قائل هستم، تلاش برای ایجاد یک قطب گستردهی جمهوریخواه و نیروهای سکولار است. ما باید با ایجاد گستردهترین طیفی که از جدایی دین از دولت دفاع میکند، بر دموکراسی پافشاری میکند، بتوانیم یک بدیل سومی در این دعوا بین اصلاحطلبان و بنیادگرایان ایجاد کنیم. این به این معنی نیست که ما هیچ نوع همسویی با اصلاحطلبان نداریم. بالاخره در این جنگی که علیه بنیادگرایان هست، همسوییهایی بین ما و اصلاحطلبان وجود دارد. اما تأکید من این است که ما نمیتوانیم خودمان را در چارچوب خواستهای اصلاحطلبان محدود کنیم. تجربهی تونس و مصر نشان میدهد که اتفاقاً امروزه زمینهی گرایشهای ساختارشکنانه و فراتر رفتن از چارچوب نظام وجود دارد، گرچه باید بر مسالمتآمیز بودن مبارزات تأکید کرد.
اما سئوال کلیدی اینجاست. اگر جامعهی گستردهی جمهوریخواه یا نیروهای سکولار و دموکراتی که وجود دارند، همبستگی ملی نداشته باشند، بدیلی ایجاد نشود، آن موقع چه گونه ممکن است که مردم از خواستهای اصلاحطلبان فراتر روند یا چه گونه ممکن است اپوزیسیون بتواند اثرگذار باشد؟ از این نظر به گمان من گستردهترین همکاری در بین نیروهای سکولار و دموکرات وظیفهای است که جامعه جمهوریخواه پیش روی دارد که حول جمهوری، دموکراسی و جدایی دین از دولت گستردهترین ائتلاف سیاسی را در سطح کشور، داخل و خارج، سازمان دهد.
همین داخل و خارج که گفتید، شما ارتباطاتی با فعالان داخل هم دارید؟
در میان روابطی که با جنبشهای گوناگون داریم، از جمله جنبش دانشجویی و جنبش زنان و جنبش سندیکای کارگری - که به گمان من جامعه جمهوریخواه باید برای آن نیروی بیشتری بگذارد- ارتباط ما با جنبش زنان و جنبش دانشجویی و جنبشهای اجتماعی دیگر بیشتر است. در رابطه با جنبش سندیکای کارگری هم، پیشنهاد من به این گردهمایی این بوده است که تأکید بورزیم بر سر این که مسئلهی عدالت اجتماعی و نان برجسته شود. چون نارضایتیهای اجتماعی در جامعه گسترده است و باید ما بتوانیم به آن پاسخ دهیم. ما اگر بتوانیم شعارهایی دهیم که اولاً کم هزینه باشد، ثانیاً گستردهترین طیف مردم حول آن گردهم بیآیند، به نظر من این شعارها بیشتر قدرت بسیج دارد. انتخابات آزاد و تجدید نظر در قانون اساسی به نظر من دو شعار محوری است و فکر میکنم امروز مسئلهی لغو ارگانهای انتصابی یکی از کلیدیترین خواستهها است. وقتی این لغو را مطرح میکنید، از خود شخص ولی فقیه گرفته تا شورای نگهبان و دیگر ارگانهای انتصابی زیر سئوال میروند و با تجدید نظر در قانون اساسی و انتخابات آزاد شاید بشود شکل مسالمتآمیز یک گذار در جامعه را فراهم کرد. ارتباطات ما با داخل کشور به نظر من باید گستردهتر شود و در عین حال من براین باورم که جمهوریخواهان باید یک بدیل معتدل اجتماعی باشند که بتوانند ارتباط بهتری با داخل برقرار کنند و زمینهی پشتیبانی گستردهای داشته باشند. معتدل بودن به معنای در چارچوب نظام تلاش کردن نیست، فراتر رفتن از خواسته های اصلاحطلبان است. بدون این که ما کلام خشونت را داشته باشیم، بر مسالمت قطعاً باید تأکید بسیاری داشته باشیم.
ویکی لیکس: دوران اسرار و پنهانکاری سپری شده است
فرانک ریگر
برگردان:
محمد ربوبی
ـ اصل ماجرای ویکی لیکس، پیشرفت تکنولوژی است
ـ دستاورد و خدمت ماندگار جولین آسانژ و همکارانش این است که نشان دادهاند، میتوان با تلفیق درست تکنولوژی، شجاعت و در نظرگرفتن پیامد کار، مدل تثبیت شده و حاکم بر تولید انتشارات و افکارعمومی جامعه را دگرگون کرد.
ـ واقعیت تلخ و کثیف این است که اینترنت فضای آزاد و همگانی نیست.
ـ جامعه به نیروی درخشان و شفاف پالایش نیازمند است، تا فساد، زد و بندهای مشکوک و تباهی اخلاق مهار شود.
ـ پیدایش پلاتفرمهای لیکینگ که کاربرد دارند، برای انسانهایی که هنوز آرمان و ایدآلی دارند و وجدانشان تباه نشده است دریچهای گشوده شده ناراحتی وجدان خود را تسکین دهند.
دسترسی همگان به اطلاعات شرط روشنگری است. کسی وعده نداده که این اطلاعات خوب، سرگرمکننده یا مطبوع و خوشآیند است. هیچیک از مراحل شتابان عصر روشنگری در سدههای اخیر، نشانی از خوشآیندی یا چشمپوشی از خرد کردن اعصاب افکار عمومی و جامعه ندارد. اطلاع از آنچه که واقعا به وقوع پیوسته، پی بردن به کنه واقعه و درک روابط آن، انگیزه و موتور دگرگونی و پیشرفت و ترقی است. بدین منظور، گزارش وقایع دستکاری و بزک شده که سیاست در پیش گرفته کافی نیست. البته مناظرات رو در روی کاندیدهای ریاست جمهوری-ها پیش از انتخابات در رسانههای تصویری مطابق با واقع و سرگرم کننده هستند، اما اگر یادداشتهای محل کار سیاستمداران منتشر شوند وضعیت به گونه دیگری است.
دولتها عرصهی خصوصی ندارند. دولتها اسراری دارند که میخواهند محفوظ بمانند. این امر که دولتهای جهان چگونه اسرار خود را محفوظ میدارند، بستگی به این دارد که تا چه حد میتوانند از آنها مواظبت کنند. تدارکات تکنیکی حفاظت از اسرار امریکاییها که ویکی لیکس وارد آنها شده، پس از دستورات فوری برای محافظت از آنها هم نشان میدهد که کافی نیستند. حتی مراکز پژوهشی صنایع آلمان تکنیکهای حفاظتی موثرتری دارند. اگر کسی وارد مراکز پژوهشی کنسرنهای اتومبیلسازی و یا مراکز پژوهشی کارخانههای ساخت چین شود و تدارکات امنیتی و حفاظتی آنها را با آمریکاییها مقایسه کند شگفتزده خواهد شد.
اصل ماجرای ویکیلیکس پیشرفت تکنولوژی است. این واقعیت که اطلاعات در پراتیک فقط از طریق دیژیتال به کار گرفته و منتشر میشوند، این واقعیت که ابزار حامل اطلاعات برای بیرون کشیدن مخفیانهی انبوهی از اطلاعات همه جا در دسترس همگان است، یکی از جنبههاست: کلیهی آنچه که ویکی لیکس تاکنون منتشر کرده بر روی کارتی که به اندازهی ناخن انسان است، ثبت و ضبط شده است. جنبهی دیگر این است که اینترنت ساختار زیربنایی انتشار گلوبال اطلاعات است و پنهان کردن فرستندهی اطلاعات و انتقال سریع آن با کمترین هزینه امکان دارد.
پلاتفرم ویکی لیکس سرعتاش را با سرعت اینترنت انطباق داده. دراین میان ویکی لیکس مانند گذشته انباری از اطلاعات «احمق» نیست که هر کسی میتواند آنها را به کار ببرد. ویکیلیکس فارع از اینهاست. مبنای تفکر رسانهها انتشار اخبار و اطلاعات اختصاصی و انحصاری است. موقعی که مواد خام واقعهای در اختیار همگان قرار میگیرد، به ندرت روزنامهای به آن واقعه میپردازد. روزنامهها فقط برای تحقیق وقایع و ماجراهای اختصاصی و انحصاری نیرو و وقت صرف میکنند. در پاسخ به این انتقاد که ویکیلیکس سامانهی رسانهای نیست و از اینرو نمیتواند از همان ایمنی که شامل رسانهها میشود برخوردار باشد، استراتژی پلاتفرم خود را تغییر داده است.
انتقاد دیگری که به شدت تمام مطرح شده، فقدان بیطرفی ویکی لیکس است. این پلاتفرم مواد و مصالح اصلی خود را به طور کامل منتشر کرده است، آنچه که فرستندههای تلویزیونی چنین کاری نمیکنند. دور اخیر تحول و تکامل تدریجی پلاتفرم ویکی لیکس حاوی گزارشهای ارتش آمریکا دربارهی افغانستان و عراق است، که همکاران رسانههای هم پیمان این پلاتفرم، این گزارشها را به طور مستقل بررسی و تجزیه و تحلیل کرده و از آنها داستان یا روایتی ساختهاند، در حالیکه ویکی لیکس فقط مواد خام را برای آنها آماده کرده است. به این انتقاد که در این مواد خام نامهای اطلاعدهندگان به اندازهی کافی زدوده نشدهاند، در «Cablegate» [ با این عنوان، ویکی لیکس دویست و پنجاه هزار سند منتشر کرد، مترجم] مدل تکامل یافتهتری انتخاب شده است: به جای انتشار یکجای تمامی اطلاعات، گزارشها و پیامهای فوری، بهتدریج و خرده خرده منتشر شدهاند. در مباحث اغلب نادیده گرفته میشود که اسامی افراد و جزئیاتی که سبب شناسایی مخبرین میشوند به منظور محافظت آنها زدوده شده است. بنا براین ویکیلیکس کوشش میکند با اطلاعات یا دادهها کاملاً مسئولانه برخورد کند. این امر که آیا کافی است آینده نشان خواهد داد.
مباحث دربارهی آنچه که با آخرین ضربهی کاری ویکیلیکس در رسانههای آلمانی بازتاب یافته نشانهای است از طیفی کوتهبینی و ناهمخوانیها: از توهینهای خشمگین روزنامهنگاران پژوهشگری که حق ندارند به این اطلاعات انحصاری دسترسی یابند، اما خود را بانزاکتتر از این میدانند اطلاعاتی را که منتشر شده بررسی و تجزیه و تحلیل کنند، تا اظهارات بدون فاکت اشخاص و رسانههایی که بر افکارعمومی تاثیر میگذارند. انتقادها کوتهنظرانه است، چون انتقادها از ویکی لیکس سابق است که اینک وجود ندارد. در این میان موضوعاتی هست که میشود از آنها انتقاد کرد. از جمله، انتقاد از بت ساختن مضحک شخصیت جولین آسانژ. همچنین انتقاد از فقدان توضیحات و روشنگری دربارهی ترتیب و تنظیم اطلاعات منتشر شده و معیارها و ضوابطی که بر مبنای آنها اطلاعات در رسانهها ویراستاری میشوند.
در این مورد، کار همپیمان ویکیلیکس، «مجله اشپیگل» آلمان، چندان افتخارآمیز نیست. در این مجله جز چند اشارهی مبهم و گنگ چیزی دستگیر خواننده نمیشود. همچنین آماده کردن و ویراستاری کند اطلاعات و فقدان شهامت انتشار منابع اصلی نشاندهندهی مشکلات و دشواریهای نقش مجله است که بتواند انتظارات خوانندگان را برآورده کند. تاکنون فقط «گاردین» انگلیس با شور و شوق تمام، شانس ایجاد مشروعیت و حقانیت نوین رسانهها را از آن خود کرده و مسیر نوینی به سوی آماده کردن، تجزیه و تحلیل و همکاری متقابل با خوانندگان و پی گرفتن پژوهش را شکوفا کرده است. مسئلهی ویکی لیکس، مسئلهی آینده رسانههای موجود است، مسئلهی مدل اداره کردن آنها و مبانی اقتصادی، ایدهای، اخلاقی و اجتماعی کارشان است.
رادیکال بودن انگیزهی ویکی لیکس همچنین در توانایی و استعداد آموختن دینامیک مدل انتشارت است. این امر که این قابلیت انعطاف در شرایط حملات سیاست آمریکا و علاقه جنونآمیز به زندگی خصوصی آسانژ و مشکلات حقوقی آن در سوئد به جایی خواهد رسید یا نه، آینده نشان خواهد داد.
حتی اگر ایالات متحده آمریکا موفق شود ویکیلیکس را فلج کند، به پیروزی افتخارآمیزی نایل نخواهد شد. دستاورد و خدمت ماندگار جولین آسانژ و همکارانش این است که نشان دادهاند میتوان با تلفیق درست تکنولوژی، شجاعت و درنظر گرفتن پیامد کار، مدل تثبیت شده و حاکم بر تولید انتشارات و افکارعمومی جامعه را دگرگون کرد. مخفیکاریهای فراگیر و فزایندهای که به نام امنیت، نه فقط از یازدهم سپتامبر ۲۰۰۲ ، بلکه پیش از آن جهان دچارش شده با دیژیتال کردن کلیه اطلاعات آغاز شده است. البته اکنون موانعی ایجاد خواهد شد تا از ولنگاری آنهایی که با اطلاعات حساس سرو کار دارند کاسته شود. اما حتی اگر دست راستیهای افراطی در ایالات متحده آمریکا موفق شوند به منظور ایجاد ترس و وحشت چند پیشرو را به صلیب بیاویزند، ایدهی آنها را نمیتوانند به بند کشند. کار از کار گذشته است.
در سراسر جهان شبکههای آلترناتیو ویکی لیکس پدید میآیند. سطح تکنیکی آنها متفاوت خواهد بود. اما رقابت، این شبکهها را به سطح برتری ارتقاء خواهد داد، حتی اگر هم برای لیکرهای بالقوه دشوار شود پلاتفرم مورد اعتماد و اطمینانی انتخاب کنند. چند پلاتفرم نوین مرحلهی بعدی آموختن مجدد ازآن را تحقق خواهند بخشید و تجربیات ویکی لیکس در مورد رسانهها و نقش آنها را بیش از پیش در نظر خواهند گرفت ـ حتی اگر مستقیماً در روزنامهها منتشر نشود. پروژههای دیگری شاید راههای رادیکالتری در پیش گیرند و به نقش اعتدالگرایانهی رسانههای سنتی اعتناء نکنند. اما اکنون هر قدر شدیدتر و غیر قانونیتر علیه ویکیلیکس اقدام شود، جانشینهای آن رادیکالتر و بیپرواتر واکنش نشان خواهند داد. تکنولوژی ایجاد سامان و پلاتفرمهای لیکس مجازی، بدون نام و نشان وجود دارد که عملاً هراسی از دستبرد به جان و مال و آزادی خود نخواهند داشت.
اقدامات ایالات متحده آمریکا علیه انتشارت ناخوشایند که به هیچ روی مبنای قانونی ندارند، قابل مقایسه است با تلاش دستور دادن به خمیرکردن نشریات، تلاش به منظور جلوگیری از انتشار آنها و توقیف پولهای دریافت شده از خرید آنها. مؤسسات و بنگاههای پخش، مانند آمازون که وادار میشوند ویکی لیکس را از سرور خود خارج کنند. ارسال پول ـ که در مورد ویکی لیکس کمکهای مالی است ـ در اثر نفوذ تقریبا انحصاری ویزا و پیپال قطع شده است. نشانهی وضعیت بسیار ضعیف حقوقی اقدام این مؤسسات مالی این است همین که وکیل مؤسسهیWau-Holland- Stieftung که بخشی از کمکهای مالی به ویکی لیکس را اداره میکند، فوراً دست به کار شد، این مؤسسه نقل و انتقال پول را از سرگرفت.
فراخوانهای خشمگین که بایکوت آمازون را درخواست کردند و حملات انترنیتی مسدود کردن آن برای پرداخت پول، بخشی از جنگ نیست. جنگها بین دولتها به وقوع میپیوندند و ویرانیهای عظیمی به بار میآورند. مقایسهی سطح تکنیکی اسلحهی سایبری، مثلا ویروس Stuxnet که به منظور خرابکاری در مراکز سانتریفوژهای غنیسازی اورانیم در ایران به کار گرفته شد و با برنامهی سادهای به طور ناگهانی انجام گرفت، آشکارا نشان داد که این اقدام رودر رویی جنگی نیست. سایت برخی مؤسسات اعتباری نیز مدت کوتاهی در دسترس نبود، درست مانند صفحهی اصلی ویکی لیکس که بنا به گفتهی خودشان از سوی چند آنلاین خصوصی هوادار دولت آمریکا مسدود شده بود.
مناقشات بر سر ویکی لیکس که در سطح زیر بنایی نیز درگرفت، یعنی در زمینهی وب سرور و انتقال پول، شگفتیآور نیست. اما واقعیت تلخ و کثیف این است که اینترنت فضای آزاد و همگانی نیست و انتشار در شبکهها تا حدود زیادی به شرکتهایی که سرورها را اداره میکنند و اطلاعات را انتقال میدهند و انتقال پولها را کنترل میکنند وابسته است. وضعیت حقوقی انتشارات، که در ایالات متحده آمریکا بنا بر قانون اساسی از آزادیهای وسیعی برخوردارند، ناگهان از این پس اهمیتی ندارد و نقشی ایفا نمیکند. بسیاری از شرکتهای اینترنیتی از آمریکا اداره میشوند و به حکومت آمریکا وابستهاند. و حکومت آمریکا از این وابستگی در نخستین حملاتش علیه ویکیلیکس استفاده کرد، کاملاً بدون مبنای حقوقی. البته این حملات کمکی نکرد، چون در این میان سرور ویکیلیکس اکنون در هزاران کامپیوتر در سراسر جهان منعکس شده است. خارج کردن این اطلاعات از این شبکهها غیر ممکن است. سئوال این است که حکومت ایالات متحده آمریکا از این پس چه راهی انتخاب میکند تا لیکرهای ناخوشآیند را خفه کند.
حکومتهای قاره اروپا موظفاند از نفوذ خود به منظور اعتدال برهمپیمانشان در آن سوی آتلانتیک تأثیر گذارند، نه اینکه اقدامات غیرقانونی آنجا را نادیده بگیرند. هرگاه ایالات متحده آمریکا به «اقدامات ضد ترور» که به آنها عادت کردهاند، شیوههایی مانند آدمربایی، قتلهای سازمانهای اطلاعاتی و امنیتی و سابوتاژ به کار برند، انگیزهای خواهد شد برای جنبشهای اعتراضی در سراسر جهان که علیه حکومتهای اروپا نیز به وقوع خواهد پیوست.
کسی که به ایدالهای عصر روشنگری و حقوق اساسی آزادی بیان خدشه وارد کند دیگر نخواهد توانست به آنها استناد کند. در درگیریهای آینده با روسیه و چین، جالب بودن نظامهای اجتماعی مطرح نخواهد بود. این امر که دفتر پرزیدنت روسیه، مدودف، پیشنهاد کرده است جایزه صلح به جولین آسانژ اهدا شود، نشان میدهد، روسیه نقطه ضعف ایدئولوژی غرب را در این مورد شناخته است. نادیده گرفتن یا تأیید ضمنی و بیسر و صدای کارزار جنونآمیز آمریکا علیه ویکیلیکس را هیجیک از کشورهای اروپا نخواهند بخشید. دستکم در آینده، موقعی که اسناد و مدارک مشابهی آشکار شوند، این سئوال مطرح خواهد شد که دربارهی این افشاگریها چه کسی چگونه واکنش نشان خواهد داد. در آینده هر اقدامی به منظور کنترل اطلاعات و سانسور شبکهها شبیه اقدامات علیه ویکی لیکس تلقی خواهد شد. درهر گفتوگو و بحث دربارهی مسدود کردن شبکه یا مسدود کردن فهرستها بازهم پای ماجرای ویکی لیکس به میان خواهد آمد و نقش قاطعی ایفا خواهد کرد.
حکومتهای جهان غرب از این پس میبایست مشکلاتی را که پیش آمده برطرف کنند. نخست میبایست راه حلی بیابند که چگونه میتوانند با حداقل اسرار و پنهانکاری حکومت کنند. لیک نشان داد کلیه اقداماتی که امروز بهعنوان محافظت و ایمنی اسرار حکومتی و جلوگیری از افشای آنها در پیش گرفته شده غیر ممکن است. اگر فقط به این اکتفا شود که اطلاعات حساس را ـ به طور مثال، نام مخالفان در رژیمهای دیکتاتوری ـ پنهان نگه داشت، میشود چنین اطلاعاتی را به طور مؤثر مخفوظ نگه داشت. برای سایر امور میبایست اشکالی از حکومت کردن پیدا کرد که اگر جامعه از جزئیات آنها مطلع شود، حکومت ناگهان به بحران عمیق دچار نشود. حکومت کردن در شرایط شفافیت دیژیتال ـ که مقامات و مؤسسات امنیتی با علاقهای مفرط به شهروندان دستور میدهند ـ چالش دهههای آینده است. شفافیت بیشتر و درستکاری امتیازات دیگری هم دارد: ظهور لیکرهای بالقوه کمتر با وجدانی معذب و سرخوردگی و محتملا بار دیگر شرکت کنندگان بیشتر مردم در انتخابات.
در خاتمه به این شناخت میرسیم: لیکر بهآسانی و بدون خطر جدی برای اشخاص امکان دارد. و شمار انسانهایی که برای خدمت به حکومتها و کنسرنهای بزرگ پشت کامپیوتر نشسته و کار میکنند و با این مشکل روبهروهستند که واقعیت تمسخرآمیز و اغلب سخیف کار روزانهشان را با ایدهآلهای اصولی سازگار کنند، پیوسته بیشتر میشود. علت و دلایل زیادی وجود دارد که چنین خواهند کرد: بیمعنی و بیفایده بودن جنگهای بیپایان، گسترش تآترهای دستگاههای امنیتی که کمتر علیه ترورریستها و بیشتر علیه آزادی فرد فرد انسانها بازی میشود. و نیز گسترش فساد سیستماتیک و کسب امتیازات بیبند و بار درکشورهای غربی و نبود تقریباً کامل درستکاری در سیاست و در زندگی افتصادی. همهی اینها به طور اجتنابناپذیر به اعتراض و ستیز منجر میشوند.
جامعه به نیروی درخشان و شفاف پالایش نیازمند است تا فساد، زد و بندهای مشکوک و تباهی اخلاق را مهار کند. جای تأسف است مطبوعات سنتی که این وظیفهی ویژه برعهدهی آنها ست، به خاطر مشکلات مالی و اقتصادی و نیز به دلیل کنار آمدن و لاس زدن با صاحبان قدرت این وظیفهی خاص خود را هنوز هم با سهلانگاری انجام میدهند. پیدایش پلاتفرمهای لیکینگ که کاربرد دارند، برای انسانهایی که هنوز آرمان و ایدآلی دارند و وجدانشان تباه نشده دریچهای گشوده شده ناراحتی وجدان خود را تسکین دهند. این پلاتفرمها وسیلهای است علیه ناامید شدن از وضعیت کنونی جهان و امکانی است که از مسئولین چنین وضعیتی بازخواست شود. تردیدی نیست انسانهای باوجدان از این وسیله استفاده خواهند کرد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
فرانک ریگر (Frank Rieger ) مدیر یک شرکت ایمنی ارتباطات
برگرفته از بخش ادبی روزنامه فرانکفورتر آلگماینه، Frankfurter Allgemeine Zeitung , 15.Dez.2010
بی شک خالقان اساطیر ایرانی ، زنان نبوده اند. شایداین جمله فریزر در ست باشد که می گوید" مردان خدایان را می سازند و زنان آنها را می پرستند"(441:1384)بنابراین می توانیم تصور کنیم ، تصورات اسطوره ای از ایزد بانوان نیز مخلوق رویکردی مردانه به زنان است نه موقعیت واقعی زن در چیدمان اجتماعی در یک دوره ویژه. البته شاید این گفته فریزر نیز درست باشد که می گوید"اگر زن ها خدایی می ساختند، محتمل تر آن بود که به آن خصوصیات مردانه بدهند تا زنانه"(همان). همچنان که امروزه نیز میزان خود باوری و اعتمادبه نفس زنان به نسبت مردان در سطح بسیار پایین تری قرار دارد.ولی به هر حال مردان خالقان اسطوره اند و ائدیولوژی های آنها حاکم بر این نظام فکری است.
(فرزانه سجادپور ، ابراهیم جمالی)
هویت بعنوان یک ویژگی متمایز کننده در ابعاد مختلف فردی، جمعی و....دارای مولفه های فراوانی است که افراد را نسبت به کیستی شان آگاه می کند. یکی از مولفه های اصلی سازنده این درک از خود ، فرهنگ است.هویت فرهنگی متمایز ناشی از عوامل متعددی است که در شکل گیری و استمرار خود، به این عوامل وابسته است. اساطیر، دین، زبان و...برخی از این مولفه ها هستند. در این مقاله اساطیر به عنوان یکی از عوامل اصلی تشکیل دهنده هویت جمعی و فرهنگی جامعه در ارتباط با هویت زن ایرانی مورد بررسی قرار گرفته است که نفوذ خود را از طریق لایه های کهن فرهنگی بر کنشگران اجتماعی اعمال می کند. در واقع بررسی نقش اساطیر در فرایند هویت یابی زن ایرانی مساله اصلی این مقاله است..در این راستا تلاش شده با بسط مفاهیم نظری هویت در گستره اساطیر ایران به چهره های شاخص زنان اساطیری ایران با ویژگی های برجسته آنها مورد واکاوی بیشتر قرار گیرد.
واژگان کلیدی :
زن ایرانی ،اسطوره ، هویت جنسی ،ایزد بانوان ،هویت فرهنگی
مقدمه
فرهنگ نظام پیچیده ای از کنش های اجتماعی است که کنشگرانش در چالش مدام دیروز و امروز غوطه ورند. آگوست کنت جامعه را متشکل از زنده ها و مرده ها می دانست(وثوقی و نیک خلق،51:1374). به عبارتی آنچه که میراث فرهنگی یک گروه قومی است ، در زندگی اجتماعی کنونی او نیز ساری و جاری است.هرچند دیروز با گذر زمان به پایان رسیده، اما اعتقادات و باورهایش را برای آیندگان به میراث گذارده است. بیشک این اعتقادات و باورها در این پروسه گذار رنگ و بوی جدیدی پیدا کرده و یا در قالب و نظام نوین عرضه گردیده اند." در واقع آنچه امروز فرهنگ می نامیم در جهان باستان برابر اسطوره و آئین بوده است"(بهار،199:1373).
اگر حتی با چنین شدتی نیز در مورد فرهنگ قضاوت نکنیم ، موجودیت و بقایای اساطیر در ساختار اجتماعی و فرهنگی کنونی را نمی توانیم،منکر شویم.هر چند انسان مدرن دیگر اعتقادی به خدایان و نیروهای محیر العقول آنان نداردو اساطیر را نه باورهای کهن که خرافه های مردم پیشین می داند، اما ناخواسته نظام فکری اسطوره بر کنش اجتماعی و حتی عقلانیت او اثر می گذارد.
هویت جنسی زنانه نیز از این مقوله مستثنی نیست. با وجود باز تولید هویت های جنسی جدید در ایران، همچنان "زن بودن" یادآور خاطره اساطیری کهنی است که سایه مبهم و تاریک خود را بر نظام فکری مردان و زنان ایرانی گسترانده است. این در حالی است که نگرش زنان � حداقل گروهی از آنان � نسبت به هویت جنسی خود تغییر کرده است. آنان دیگر حوزه خانگی را فضای مناسبی برای کشف توانایی ها و استعداد های خود نمی دانند و در تلاش برای کسب موقعیت های مطلوب تر در حوزه عمومی هستند. این هویت نوین با تصور درونی شده ای که جامعه از هویت زن تعریف کرده ، متفاوت است. البته الزاما" این مردان نیستند که این هویت را پذیرفته و آن را راهکاری مثبت برای حفظ ثبات جامعه و خانواده می دانند.بلکه برخی از زنان نیز این نگرش قالبی پذیرفته شده را درونی کرده، اما ارائه الگویی جدید هم پوشانی این نظام اجتماعی را برهم ریخته و قالب های جدیدی در راستای تحول فراهم آورده است. نفوذ الگو های سنتی در شکل گیری هویت زن آنچنان قوی و موثر است که نقش خود را در باز تولید هویت فرهنگی جدید و حتی باز تولید سبک های زندگی به جای گذارده است ( سجادپور و جمالی ،نگرش قالبی ...:1386).
این تغییر نگرش در واقع همان باز تولید هویت زنانه در جامعه است که با الزامات درونی توسعه نیز همخوانی دارد. البته در حوزه مطالعات زنان همیشه باید توجه داشت که در ساختار شکل گیری تصور عمومی از جایگاه زن - نقش یا وظایف او- عناصر متعددی چون قومیت ، دین ، ملیت ،اقتصاد و حتی جغرافیا دخالت داشته اند، همانطور که مثلا" نقش زنان شمال ایران در مناسبات اقتصادی با نقش زنان در مناطق مرکزی یا جنوبی کاملا" متفاوت است. این چندگانگی فرهنگی،شکل یابی هویت زنانه را دچار چالش بیشتری کرده،الزام شکل گیری سبک های زندگی متنوعی را فراهم می آورد. برای رد یابی این هویت باید به فرهنگ عمومی که در شکل گیری ساختار های زیر بنایی آن نقش داشته و موجب شکل دادن نگر شهای قالبی پیرامون زنان شده نیز توجه کرد. در پژوهش حاضر فقط به یکی از شاخص های موثر در شکل گیری هویت زنانه هپرداخته شده و بی تردید نقش سایر عوامل نیز غیر قابل انکار می باشد.
مفاهیم بنیادین
الف - هویت
هویت به عنوان یک ویژگی متمایز کننده دارای سطوح مختلف فردی ، جمعی ، ملی ، فرهنگی ،قومی، جنسی و....می باشد که با یکدیگر همپوشانی دارند.یعنی افراد این سطوح را نه به عنوان واحد های مجزا بلکه به صورت درکی از موقعیت خود به همراه دارند. بر همین اساس مراتب متفاوتی از هویت را می توان در نظر گرفت که افراد سطوح مختلفی از تعلق به آن را درک می کنند. یکی از این تعلقات هویت جنسی است که شکل گیری آن تابعی از سطوح دیگر هویتی نظیر تعلقات خانوادگی و تعاریف اجتماعی از دو جنس مذکر و مونث است.در مراتب بالاتر این تعلقات به تعاریف قانونی از جنسیت و تفکیک های جنسیتی در سطح کلان باز می گردد.این در حالی است که سطوح دیگری نظیر هویت های فردی ، جمعی ،فرهنگی ،قومی، ملی و حتی هویت های شغلی ، در سوی دیگر این طیف قرار دارند.با در نظر گرفتن سطوح فوق الذکر می توان گفت که برداشت ها و تلقی های ما از مفهوم هویت با ابهاماتی روبرو است که ناشی از تعلق های چندگانه و به تبع آن وفاداری های چندگانه نشات گرفته از پویایی مفهوم هویت است." تعلق های گوناگون به خانواده ، به کلان ، به قبیله، به دین، به قومیت، به ملیت و به تمدن می توانند در هویت انسانی با یکدیگر سازش داشته و بیانگر وفاداری های متعددی که با هم تداخل دارند، باشند"(برتون:1380،24).
از طریق فرایند هویت سازی فرد یا گروهی از افراد خود را از دیگران باز می شناساند و یا دیگران از این طریق هویت او را شناسایی می کنند. در واقع هویت بیش از هر چیز مدیون اندیشه و حاصل انبوهی از تصورات ذهنی است که به صورت اعمال و کنش های فردی و اجتماعی بروز می یابد و چارچوب عملکردی ویژه ای را برای فرد و یا گروه فراهم می آورد.معمولا این تصور ذهنی با صورت های عینی تطابق کامل ندارد. مثلا تصور عمومی از هویت زن می تواند با تصوری که یک زن از هویت زنانه دارد، کاملا متفاوت باشد . بنابراین دو نوع هویت برای زنانگی قابل تعریف است که می تواند نه تنها با یکدیگر همپوشانی نداشته باشند که گاه با یگدیگر در تضاد و تعارض نیز باشند. هر چقدر این هویت های ذهنی متعدد باشند و هرقدر فاصله کنشگران با هویت تعریف شده برای آنها از این تصور عمومی فاصله بیشتری داشته باشد زمینه برای بروز تنش های اجتماعی بیشتری فراهم خواهد شد.
هویت جنسی زنانه مدیون نگرش های قالبی به مفهوم "زن" است. معمولا این تصورات قالبی(stereotypes)با تنش ها و اضطراب های های فراوانی به افراد تحمیل می شود" آنجا که تصورات قالبی با اضطراب یا ترس مرتبط است، وضعیت ممکن است کاملا" متفاوت باشد. تصورات قالبی در چنین شرایطی معمولا" با نگرش های خصمانه یا نفرت نسبت به گروه مورد بحث آمیخته اند"( گیدنز:281،1385).چنین نگرش هایی به مقوله زنان نیز باعث ایجاد تنش در سطح وسیعی بین زنان و مردان گردیده است.این تنش ها فقط در سطح دعواهای لفظی خلاصه نشده ،صحنه خانواده ها را تبدیل به عرصه قدرت نمایی زنان و مردان کرده است. وجود هویت های چندگانه روز بروز فشار های بیشتری بر زن ها وارد می آورد و مطالبات آنان را از جهان پیرامون تغییر می دهد اما تصورات قالبی تعریف شده برای آن ها متاسفانه همسو با این تغییرات نبوده ،به این اغتشاشات دامن می زند.
" زن بودن " در ایران واژه ای است که در یک چارچوب خانگی استحاله شده است. هویت زن در درون خانواده شکل گرفته و معنا می یابد. ما معمولا" کمتر برای زن ، خارج از چارچوب خانواده هویت مستقلی ارزیابی می کنیم.
تصاویری که از زن ارائه می شود، او را در حکم موجودی منفعل ، فتنه بر انگیز ، نا کار آمد ، بی تدبیر و سست معرفی می کند و در سوی مثبت این محور او مادری است فداکار ، مهربان و از جان گذشته.
متاسفانه در رسانه های عمومی زمانی که زن هویت فعال و کار آمدی می یابد، چهره خشن و مردانه ای کسب می کند که او را از زنانگی جدا کرده به شخصیت مردانه نزدیک می کند. در واقع به نظر می رسد آن زن " مردانه" عمل می کند نه اینکه عموم زنان توانایی این نقش را دارند.بنابراین در اذهان عموم زن ایرانی از هویت فرهنگی خود جدا نشده و آن زن با آن نقش فقط در حد یک استثنا باقی می ماند. اعزازی دراین مورد می نویسد:
" زنان محبوب سریال ها ، زنانی هستند که مطیع و منقاد همسرانند و مادران مهربانی به نظر می رسند که به خاطر راحتی خانواده هایشان حتی به آسانی می میرند. در برخی موارد که زنان به ایفای نقش های جدی تر و مهم ترمی پردازند ، هویت زنانه و ارزش ها و ظرافت های شخصیتی خود را از دست می دهند و به شکلی مسخ شده، نقاب مردانه به چهره می زنند" (اعزازی،211:1376).
چنین فرایند هویت سازی طبیعتا"از بستر فرهنگی ویژه ای برآمده که حتی در بازسازی هویتی نیز نمی تواند، هویت مستقل و متکی به جنس مونث را تعریف کرده،عناصر خاص زنانه بدون دخالت هویت جنسی مردانه در آن را شناسایی و عرضه کند. به عبارتی " بازیافت هویت های از دست رفته،یا آفرینش هویت های نو،در شرایطی بحرانی انجام می گیرد"(فکوهی،267:1385).این شرایط بحرانی بازتابی از دیرینگی و استحکام اندیشه ها و باورهای کهن است که بخشی از آنها در اسطوره های هر قومی جریان دارند.
ب- اسطوره (Mythe)
با توجه به موضوع پژوهش قصد تعریف لغوی اسطوره یااختلافات موجود در تفکیک مفهوم اسطوره از افسانه و یاریشه دینی یاغیر دینی آن نداریم.بلکه هدف به طور دقیق مشخص کردن حیطه پژوهش برای ارائه هویت اساطیری زن ایرانی است که این هویت در چه اساطیری ردیابی می شوند و مهمترین شاخص های آن کدامند؟
اساطیر ایرانی یا ملهم از اساطیر سایر ملل بوده، یا بر باورهای دیگران اثر گذارده است.با ظهور اشو زردشت نظام اساطیری ایران نظم ویژه ای پیدا کرد که آن را از چند خدایی (Polytheism)به سوی یگانه پرستی(Monotheism)سوق داد.در این سیر ایزدان و ایزدبانوان کهن در قالب های نوینی مطرح شدند و در نظام جدیدی از اقتدار واهمیت رده بندی شدند.اهوره مزذا به عنوان خدای یگانه و خالق هر آنچه خوب است،سایه خود را بر سر سایر ایزدان کهن گستراند و سایرین با توجه به اهمیت شان در رده بندی های بعدی قرار گرفتند.او مهمترین و بزرگترین خدای ایرانی است که حداقل در دوره هخامنشی از اهمیت بسزایی برخوردار است که " شاید بتوان نام این خدای ایرانی را به خدای خرد ترجمه کرد"(لوکوک،164:1382).
در رده دوم امشاسپندان (نامیرایان فزونی بخش )قرار دارند که به ترتیب اهمیت عبارتند از:بهمن ،اردیبهشت، شهریور، سپندارمذ، خرداد و امرداد. این شش امشاسپند،تجلی عینی صفات اهورایی و بخش مهم اندیشه های انتزاعی زردشت پیرامون مفهوم آفریدگار است.مری بویس معتقد است:" آموزه شش نامیرای فزونی بخش ، بنیان تعالیم زرتشت " را تشکیل می دهد(بویس،47:1381).
رده سوم ایزدان و ایزدبانوان کهنی را شامل می شود که برخی از آنها در وداها نیز ستایش شده اند،بنابراین مربوط به دوره ایست که هنوز هندو آریایی ها مهاجرت تاریخ ساز خود را آغاز نکرده بودند،مانند مهر( میترای ودایی)، یا تحت تاثیر خدایان بین النهرینی خلق شده اند مانندآناهیتا که ازایشتر ایزد بانوی سومری تاثیرات فراوانی گرفته است(پورداود،ج1،163:1377و بهار،98:1381).
در رده بندی های بعدی ایزدان و انسان � خدایان و شخصیت های نیمه تاریخی و نیمه اسطوره ای قرار دارند.که ما برای تمرکز بیشتر و برای دستیابی به نتیجه بهتر بیشتر به سه رده اول و بیش از همه به چهره های زنانه در این اساطیر پرداخته ایم.
شخصیت های اساطیری زنانه
از دسته امشاسپندان،سپندارمذ،خرداد و امرداد دارای هویت هایی زنانه هستند. علاوه بر مونث بودن نام این شخصیت ها نقش و وظایف آنها نیز کاملا" زنانه تعریف شده است. نکته جالب در مورد این سه تن موقعیت آنها در گروتمان (1)است در حالیکه امشاسپندان با هویت مردانه در سمت راست اهوره مزدا قرار دارند آنهاسمت چپ مجلس آسمانی را اشغال کرده اند(هینلز،71:1377).به عبارتی مفهوم جنس دوم بودن حتی در بین امشاسپندان نیز رعایت شده است. از بین این سه امشاسپند، سپندارمذ مقام بالایی را اشغال کرده است .او ایزدبانوی زمین (آموزگار،16:1380)و"مظهر فرمانبرداری مومنانه،هماهنگی مذهبی و پرستش است"(هینلز،74:1377).او گاه دختر اهوره مزدا و گاه همسر او معرفی شده است.او حامی زنان عفیف و شوهر دوست محسوب می شود( بیانی ،16:1379).اما اهمیت او در ویژگی ها و خصوصیات خاصی است که ما را به یاد ویژگی های بنیانی هویت زن ایرانی می اندازد." همانگونه که زمین همه بارهارا تحمل می کند،او نیز مظهری از تحمل وبردباری است"(آموزگار،17:1380).در یشتهااو مظهر تواضع اهوره مزداست(پورداود،ج1،94:1377).خیره سری وناخشنودی دیوهای مقابل اوهستند.در واقع ویژگی های مثبت برای یک زن در این امشاسپند به صورت فرمانبرداری و اطاعت محض و تحمل مشکلات تجسم پیدا کرده است . در این تحمل کردن مرزی تعریف نشده و هر ناخشنودی و عدم رضایت به نوعی عملی اهریمنی فرض شده و به دیو ها منسوب گشته است. به این ترتیب زنی که توان تحمل هر نوع سختی ومشکلی را نداشته باشد به نوعی شخصیت نامطلوبی دارد.این مساله در فرهنگ عامه ایرانی بسیار نمود پیدا می کند.همیشه زنان به سکوت و تحمل مشکلات تشویق می شوند.سازگاری یکی از ویژگی های ایده آل زنان در طرح نظر سنجی ملی مطرح شده است اما کسی این صفت را برای مردان ضروری ندانسته است(رفعت جاه،در پایگاه اطلاع رسانی انسانشناسی و فرهنگ).
در کناراین امشاسپندامردادوخرداد قرار دارند.اهمیت این دو نسبت به چهارامشاسپند دیگر فوق العاده کم است.امرداد همانگونه که از نامش مشهود است مظهر بیمرگی وتجلی رستگاری و جاودانگی است(آموزگار،17:1380)خرداد نیز مظهر نجات برای افراد بشر محسوب می شود(همان).این دو امشاسپند در متنها معمولا"درکنارهم ذکر میشوندو بیش از همه نمادرویش و زندگی هستند."درعالم مادی پرستاری آب با خرداد و گیاه باامرداد است(پورداود،ج95:1377،1).
ارتباط ایزدبانوان با آب به عنوان مظهر باروری و توالد در کنارگیاه که نماد بر آمدن از خاک و زنده شدن است در این بخش از اساطیر مورد توجه قرار گرفته است.این نقش ها در سایر ایزدبانوان ایرانی نیز تجلی یپدا می کند که برای تبین کامل موضوع سعی می شود در بخشهای بعدی به تحلیل این نقش ها بپردازیم.
آناهیتا یکی از الهه های کهن ایرانی است که در راس ایزدبانوان ایرانی قرار می گیرد.اودر دوره های مختلف تاریخی مورد توجه قدرتمداران بوده است"تیرداد اول در یک معبد ناهید، تاجگذاری کرد.""در استخر اجداد و خاندان ساسانی نگهبان معبد ناهید بودند که در آنجا آتوراناهیت بر افروخته بود و به قول بعض دانشمندان آتش پرستی مخصوصا" وابسته به این ربة النوع بوده است"(گیرشمن،320:1374).او آنچنان قدرتمند بود که توانست اپام نپات ایزد موکل آبها را باحضور خود کم رنگ کند و تقریبا"دراساطیر ایرانی جای او را اشغال کند(آموزگار،21:1380)در اوستا(یشت ها)توصیف کاملی از خصوصیات و ویژگی های او ذکر شده است(2). او زن جوان خوش اندام بلند بالا،زیباچهره با بازوان سپیدو اندامی برازنده ،کمربند بر میان بسته، به جواهرات آراسته با طوقی زرین" توصیف شده است.در کنار این ویژگی آناهیتازهدان زنان را برای زایش آماده می کندو نطقه مردان را می پالاید(همان،22).
این توصیفات نیز بخشی از هویت زن ایرانی را آشکار می کند:زیبایی ظاهری و اهمیت به تجملات.در طرح نظر سنجی فقط نیم درصد از پاسخگویان زیبایی را ملاک یک ازدواج موفق ذکر کرده انداین درحالی است که واقعیت اجتماعی،خارج ازآرمانگرایی کاغذی بیانگر تمایل و گرایش جامعه به داشتن چنین رویکردی نسبت به مقوله زنان است.توصیفاتی چون" چشم وابرو مشکی"،"نیم پر گوشت "و "خال گونه" که بیانگر زیباشناسی دوره قاجاری است و امروزه به "موطلایی"،"چشم آبی"،"بلوند"،"مانکن و لاغر"،تغیر یافته است،توصیفاتی است که مداوما" پیرامون زن ایرانی موج می خورد و او را در خود استحاله می کند.در افسانه های ایرانی نیز این شخصیت زیبا برای زنان افسانه ها مدام تکرار می شود:"پادشاهی بود که یک دختر داشت مثل پنجه آفتاب،پسرپادشاه عاشق دختری شد که از زیبایی در همه دنیا لنگه نداشت و..." اما در مورد شخصیت های مردانه صفت هایی چون خردمندی،زیرکی،زور بازو و...به عنوان شاخصه های برجسته مورد توجه قرار می گیرند(سجادپور،63:1379).چنین رویکردی دقیقا در اساطیر ایرانی نیز موردتاکید قرار گرفته است علاوه بر آناهیتا،ایزد بانوی اشی،ودین نیز با چهر هایی زیبا توصیف می شوند. در هادخت نسک در توصیف ایزد بانوی دئنا(دین)آمده"وی به پیکر زیبا ،درخشان با بازوان سفید،نیرومند،خوشرو ،راست بالا، با سینه های برآمده،نیکوتن ،آزاده،شریف نژاد، به نظر پانزده ساله(3) کالبدش به اندازه جمیع زیباترین مخلوقات زیبا"(پورداود،ج دوم168:1377).تقریبا توصیفات مشابهی در مورد اشی در یشت ها آمده است.در توصیف این ایزد بانوان و امشاسپندان زن کمتر به قدرت بدنی یا خردمندی آنها اشاره شده است. نبودن توصیف پیرامون قدرت بدنی قابل درک است،اما عدم تاکید بر خرد هرچند به معنی بیخردی زنان اساطیری نیست اما بیانگر اهمیت کم این عنصر در هویت این زنان است.در اساطیر ایرانی بهمن (وهومنه)نماد خرد واندیشه مقدس محسوب می شود که طبیعتا" دارای هویتی مردانه است.این دیدگاه در سطح عمومی نیز قابل مشاهده است.حتی برخی خردمندی را صفتی مردانه تلقی کرده و با اصطلاحاتی چون "ریش سفیدی کردن"دخالت زنان در امور مهم را منع می کنند. اساسا" تعقل گرایی در جامعه ایرانی صفتی مردانه محسوب می شودو زنان به صفت هایی چون" ناقص العقل" بودن متهم می شوند. هرچند دراساطیر ایرانی هرگز زن بی خرد فرض نشده اماکمرنگ بودن نقش انها در این ویژگی راه را برای ایجاد چنین تصوراتی هموار کرده است.
ویژگی دیگری که در اساطیر ایرانی برای زنان متصور شده اند،خدعه گری و فریبکاری است. این صفت که در واقع بخش دیگری از هویت زن ایرانی در راستای آن تعریف می شود،هم به عناصر اهورایی وهم عناصر اهریمنی منسوب شده است.در تاریخ اساطیری ایران زمانی که افراسیاب تورانی آب را بر ایرانیان بسته بود، سپندارمذ به صورت زنی زیبا و با جامه ای باشکوه به خانه منوچهر که در تصرف افراسیاب بود،قدم گذاشت. افراسیاب به او دل باخت و سپندارمذ شرط وصال را بازگرداندن آب به ایران ذکر کرد.افراسیاب،شرط به جاآورد اما سپندارمذ به زمین فرو رفت( آموزگار،56:1380).
در چهره منفی نیز زنان نقش اغواگری را بیش از همه بر عهده دارند.واژه"پری" نماد زیبایی و اغواگری زنانه است." در پهلوی پریگ،پری شریر یا جادوگر است .پریان در جستجوی این هستند که به خصوص مومنان را با زیبایی خود بفریبندو ایمان آنان را از میان ببرند"(کریستن سن،347:1377).
صفت مذکور نیز بخشی از هویت زن ایرانی را می سازد و اصطلاح "مکر زنانه"در فرهنگ عامه برای آن به کاربرده می شود. البته وجود چنین صفتی برای زنان ایرانی قابل تصور است.اگر نگاه کوتاهی به تاریخ سیاسی ایران داشته باشیم همیشه این مردان بوده اند که حوزه های اقتدار را در اختیار داشته اند تعداد زنانی که در بر اریکه قدرت نشسته اند، بسیار ناچیز است و بعضا" به علت نابسامانی های سیاسی این زنان صاحب قدرت گردیده اند.در سطح عوام نیز قدرت زنانه منحصر به حوزه خانگی است هر چند که در این بخش نیز مردان نقش مدیریتی خود را با اقتدار کامل ایفا می کنند.طبیعی است که در چنین شرایطی باید دست به خدعه و نیرنگ زد و یا متوسل به عناصر متافیزکی برای پیشبرد اهداف خود شد . بی دلیل نیست که خرافه پرستی و تمایل به جادگری و تفال در بین زنان ایرانی رایج تر از مردان است.مثلا" در فرهنگ عامه سعی می شود راه های تسلط بر مرد و خانواده اش از همان لحظات آغازین زندگی مشترک گزینش شود" در هنگام عقد یکنفر بالای سر عروس با نخ هفت رنگ زبان مادر شوهر و خواهر شوهر را می دوزد"(هدایت،29:1342).
در تاریخ ایران کم نبوده اند ملکه ها و کنیزکانی که با خدعه و نیرنگ به در مسیر تاریخ تغیراتی بزرگی ایجاد کرده اند(4).در چهره منفی این خدعه گری با عنصر شر در می آمیزد. جهی که نماد همه پلیدی های زنانه و دختراهریمن است"عامل اصلی تحریک اهریمن برای یورش بردن به نیرو های اهورایی است که این چنین اهریمن را از گیجی سه هزار ساله(5) بر می خیزاند: جهی تبهکار... گفت که برخیز پدر ما، زیرامن در ...کارزار چندان درد بر مرد پرهیزکار و گاو اهلم که به سبب کردار من،زندگی نباید،فره ایشان بدزدم،آب را بیازارم،آتش را بیازارم، گیاه را بیازارم ،همه آفرینش هرمزد را بیازارم"(بندهش ،51:1380).
جمع بندی
بی شک خالقان اساطیر ایرانی ، زنان نبوده اند. شایداین جمله فریزر در ست باشد که می گوید" مردان خدایان را می سازند و زنان آنها را می پرستند"(441:1384)بنابراین می توانیم تصور کنیم ، تصورات اسطوره ای از ایزد بانوان نیز مخلوق رویکردی مردانه به زنان است نه موقعیت واقعی زن در چیدمان اجتماعی در یک دوره ویژه. البته شاید این گفته فریزر نیز درست باشد که می گوید"اگر زن ها خدایی می ساختند، محتمل تر آن بود که به آن خصوصیات مردانه بدهند تا زنانه"(همان). همچنان که امروزه نیز میزان خود باوری و اعتمادبه نفس زنان به نسبت مردان در سطح بسیار پایین تری قرار دارد.ولی به هر حال مردان خالقان اسطوره اند و ائدیولوژی های آنها حاکم بر این نظام فکری است. همانطور که در بخش هویت اشاره شد، فرایند هویت یابی مدیون تصورات و باورداشت های قالبی است که به کنشگران اجتماعی تحمیل می شود و آنان را مجبور به کنش در قالب های از پیش تعیین شده می کند. طبیعی است که امروزه سهم زنان از تولید علم بسیار اندک باشد،جامعه چنین چشمداشتی از وی ندارد.او باید زنی زیبا و آراسته،کدبانویی مطیع و صبور و همسری مهربان وفداکار بدون هیچ چشمداشت مادی باشد تا او را به عنوان یک زن خوب بشناسند . اعتراض به وضعیت موجود یا بازخواست از مردان موجب از بین رفتن صورت مثبت زن و زایل شدن مقام معشوقه ای اوست. البته باید بین فرهنگ آرمانی و فرهنگ واقعی تفاوت قائل شد.در فرهنگ آرمانی زن با صفات متعالی و برجسته ارزیابی می شود اما عملا و در فرهنگ واقعی زن از جایگاه بالایی برخوردار نیست و همیشه انگشت اتهام به سوی او نشانه می رود. حتی وقتی صحبت از حضور زنان در بازار کار و سهم آنان در این عرصه می شود، سریعا" مشاغل زنانه و مردانه از یکدیگر تفکیک می شوند. بیشترین سهم مشارکت زنان در بخش های دولتی به ترتیب مربوط به وزارتخانه های آموزش و پرورش (7/69درصد) و وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی (43/14 درصد) است که بیانگر تمرکز زنان در دو شغل آموزگاری و پرستاری است که در واقع ادامه همان مشاغل زنانه خانگی محسوب می شوند. این در حالی است که سهم مشارکت زنان در سایر وزارتخانه ها بین 02/0 ( وزارت امور خارجه) تا 9/4 درصد ( وزارت امور اقتصادی و دارایی) می باشد( سالنامه آماری :1384).
تعلیم و پرستاری از کودکان دو وظیفه کهن در اساطیر ایرانی است، مخصوصا" در بخش تاریخ اساطیری ایران، وظیفه پرورش و مراقبت از فرزند به مادر سپرده می شود.
در پژوهش فوق کمتر به چهر های اساطیری منفی پرداختیه شد، چرا که از لابلای همان چهره های مثبت نیز می توان پازل هویتی زن ایرانی را ترسیم کرد.شاید کوتاه سخن آن باشد که زنان "بلاگردانان"اشتباهات ، خطا ها و نادانی های بشرند.
یادداشت ها :
1- بهشت یا جایگاه آسمانی اهوره مزدا و امشاسپندان
2- برای اطلاع بیشتر به آبان یشت مراجعه کنید.
3- سن آرمانی در دین زرتشتی هم زنان و هم مردان
4- برای نمونه ملکه پروشات،همسر داریوش دوم ساسانی نفوذ بسیار ی بر همسر و پسرانش داشت و بارها در سیاست های داخلی ایران دخالت کرد.برای اطلاع بیشتر مراجعه شود به ایران از آغاز تا اسلام، رومن گیرشمن.
5- اهریمن با دیدن جهان روشنایی که متعلق به اهورا مزدا بود قصد حمله به آن را کرد اما اهوره مزدا او را با دعایی بیهوش کرد واین بیهوشی سه هزار سال به طول انجامید..
منابع
1- آموزگار، ژاله(1380)تاریخ اساطیری ایران،چ سوم، تهران: سمت؛
2- اعزازی، شهلا(1376) جامعه شناسی خانواده،تهران نشر روشنگران و مطالعات زنان؛
3- برتون، رولان(1380)قوم شناسی سیاسی ، ترجمه ناصر فکوهی ، تهران ، نشر نی ؛
4- بویس،مری (1381)زردشتیان ، باورها و آداب دینی آنها، ترجمه عسگر بهرامی ، تهران:ققنوس؛
5- بهار، مهرداد(1373)پژوهشی در اساطیر ایران، تهران : نشر آگه؛
6- "" " " (1381) از اسطوره تا تاریخ،چ سوم، تهران،چشمه؛
7-بیانی ، شیرین(1379)نقش زن در ایران باستان، تهران،انجمن زنان پژوهشگر تاریخ؛
8- پور داود،ابراهیم(1377) یشت ها،ج اول و دوم ، تهران:اساطیر؛
9- رفعت جاه، مریم(1386) تفکیک های اجتماعی جنسیت در اندیشه ایرانیان در سایت انسانشناسی و فرهنگ؛
10- سالنامه آماری(1384)، تهران ، مرکز آمار ایران؛
11-سجادپور، فرزانه و ابراهیم جمالی(1386)نگرش های قالبی به زنان فراروی توسعه، ارائه شده برای همایش زن و سند چشم انداز بیست ساله ، دانشگاه آزاد اسلامی واحد ساوه؛
12- سجادپور ،فرزانه(1379)فسون فسانه،تهران: سپیده سحر؛
13- فکوهی ،ناصر(1358) پاره های انسانشناسی ، تهران : نی ؛
14- فرنبغ دادگی (1380) بندهش ، گزارش مهرادا بهار ،چ 2 تهران : توس؛
15- فریزر،جیمزجرج(1384) شاخه زرین، ترجمه کاظم فیروزمند،چ 2 تهران: آگه؛
16- کریستین سن،آرتور(1377) نمونه های نخستین انسان و نخستین شهریار،ترجمه ژاله آموزگار و احمد تفضلی ،
17- گیر شمن، رومن(1374) ایران از آغاز تا اسلام،ترجمه محمد معین ، چ دهم،تهران : علمی و فرهنگی ؛
18-گیدنز ،آنتونی (1385) جامعه شناسی ،ترجمه منوچهر صبوری ،چ شانزدهم تهران: نی ؛
19-لوکوک، پی یر(1382) کتیبه های هخامنشی ، ترجمه نازیلا خلخالی ، تهران: فروزان؛
20- هدایت، صادق(1342)نیرنگستان،چ سوم، تهران : امیر کبیر؛
21- هینلز، جان(1377)شناخت اساطیر ایران،ترجمه ژاله آموزگار و احمد تفضلی چ پنجم، تهران: چشمه ونی ؛
22- وثوقی ،منصور و عل یاکب نیک خلق(1374)مبانی جامعه شناسی ، چ نهم،تهران : خردمند
(این مقاله ابتدا در همایش ملی مدیریت زنان و توسعه فرهنگی و اجتماعی ارائه شده است. )
فرزانه سجادپور (عضو هیات علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد خرم آباد f_ sajadpour@yahoo.com)
ابراهیم جمالی (عضو هیات علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد خرم آباد )
هویت بعنوان یک ویژگی متمایز کننده در ابعاد مختلف فردی، جمعی و....دارای مولفه های فراوانی است که افراد را نسبت به کیستی شان آگاه می کند. یکی از مولفه های اصلی سازنده این درک از خود ، فرهنگ است.هویت فرهنگی متمایز ناشی از عوامل متعددی است که در شکل گیری و استمرار خود، به این عوامل وابسته است. اساطیر، دین، زبان و...برخی از این مولفه ها هستند. در این مقاله اساطیر به عنوان یکی از عوامل اصلی تشکیل دهنده هویت جمعی و فرهنگی جامعه در ارتباط با هویت زن ایرانی مورد بررسی قرار گرفته است که نفوذ خود را از طریق لایه های کهن فرهنگی بر کنشگران اجتماعی اعمال می کند. در واقع بررسی نقش اساطیر در فرایند هویت یابی زن ایرانی مساله اصلی این مقاله است..در این راستا تلاش شده با بسط مفاهیم نظری هویت در گستره اساطیر ایران به چهره های شاخص زنان اساطیری ایران با ویژگی های برجسته آنها مورد واکاوی بیشتر قرار گیرد.
واژگان کلیدی :
زن ایرانی ،اسطوره ، هویت جنسی ،ایزد بانوان ،هویت فرهنگی
مقدمه
فرهنگ نظام پیچیده ای از کنش های اجتماعی است که کنشگرانش در چالش مدام دیروز و امروز غوطه ورند. آگوست کنت جامعه را متشکل از زنده ها و مرده ها می دانست(وثوقی و نیک خلق،51:1374). به عبارتی آنچه که میراث فرهنگی یک گروه قومی است ، در زندگی اجتماعی کنونی او نیز ساری و جاری است.هرچند دیروز با گذر زمان به پایان رسیده، اما اعتقادات و باورهایش را برای آیندگان به میراث گذارده است. بیشک این اعتقادات و باورها در این پروسه گذار رنگ و بوی جدیدی پیدا کرده و یا در قالب و نظام نوین عرضه گردیده اند." در واقع آنچه امروز فرهنگ می نامیم در جهان باستان برابر اسطوره و آئین بوده است"(بهار،199:1373).
اگر حتی با چنین شدتی نیز در مورد فرهنگ قضاوت نکنیم ، موجودیت و بقایای اساطیر در ساختار اجتماعی و فرهنگی کنونی را نمی توانیم،منکر شویم.هر چند انسان مدرن دیگر اعتقادی به خدایان و نیروهای محیر العقول آنان نداردو اساطیر را نه باورهای کهن که خرافه های مردم پیشین می داند، اما ناخواسته نظام فکری اسطوره بر کنش اجتماعی و حتی عقلانیت او اثر می گذارد.
هویت جنسی زنانه نیز از این مقوله مستثنی نیست. با وجود باز تولید هویت های جنسی جدید در ایران، همچنان "زن بودن" یادآور خاطره اساطیری کهنی است که سایه مبهم و تاریک خود را بر نظام فکری مردان و زنان ایرانی گسترانده است. این در حالی است که نگرش زنان � حداقل گروهی از آنان � نسبت به هویت جنسی خود تغییر کرده است. آنان دیگر حوزه خانگی را فضای مناسبی برای کشف توانایی ها و استعداد های خود نمی دانند و در تلاش برای کسب موقعیت های مطلوب تر در حوزه عمومی هستند. این هویت نوین با تصور درونی شده ای که جامعه از هویت زن تعریف کرده ، متفاوت است. البته الزاما" این مردان نیستند که این هویت را پذیرفته و آن را راهکاری مثبت برای حفظ ثبات جامعه و خانواده می دانند.بلکه برخی از زنان نیز این نگرش قالبی پذیرفته شده را درونی کرده، اما ارائه الگویی جدید هم پوشانی این نظام اجتماعی را برهم ریخته و قالب های جدیدی در راستای تحول فراهم آورده است. نفوذ الگو های سنتی در شکل گیری هویت زن آنچنان قوی و موثر است که نقش خود را در باز تولید هویت فرهنگی جدید و حتی باز تولید سبک های زندگی به جای گذارده است ( سجادپور و جمالی ،نگرش قالبی ...:1386).
این تغییر نگرش در واقع همان باز تولید هویت زنانه در جامعه است که با الزامات درونی توسعه نیز همخوانی دارد. البته در حوزه مطالعات زنان همیشه باید توجه داشت که در ساختار شکل گیری تصور عمومی از جایگاه زن - نقش یا وظایف او- عناصر متعددی چون قومیت ، دین ، ملیت ،اقتصاد و حتی جغرافیا دخالت داشته اند، همانطور که مثلا" نقش زنان شمال ایران در مناسبات اقتصادی با نقش زنان در مناطق مرکزی یا جنوبی کاملا" متفاوت است. این چندگانگی فرهنگی،شکل یابی هویت زنانه را دچار چالش بیشتری کرده،الزام شکل گیری سبک های زندگی متنوعی را فراهم می آورد. برای رد یابی این هویت باید به فرهنگ عمومی که در شکل گیری ساختار های زیر بنایی آن نقش داشته و موجب شکل دادن نگر شهای قالبی پیرامون زنان شده نیز توجه کرد. در پژوهش حاضر فقط به یکی از شاخص های موثر در شکل گیری هویت زنانه هپرداخته شده و بی تردید نقش سایر عوامل نیز غیر قابل انکار می باشد.
مفاهیم بنیادین
الف - هویت
هویت به عنوان یک ویژگی متمایز کننده دارای سطوح مختلف فردی ، جمعی ، ملی ، فرهنگی ،قومی، جنسی و....می باشد که با یکدیگر همپوشانی دارند.یعنی افراد این سطوح را نه به عنوان واحد های مجزا بلکه به صورت درکی از موقعیت خود به همراه دارند. بر همین اساس مراتب متفاوتی از هویت را می توان در نظر گرفت که افراد سطوح مختلفی از تعلق به آن را درک می کنند. یکی از این تعلقات هویت جنسی است که شکل گیری آن تابعی از سطوح دیگر هویتی نظیر تعلقات خانوادگی و تعاریف اجتماعی از دو جنس مذکر و مونث است.در مراتب بالاتر این تعلقات به تعاریف قانونی از جنسیت و تفکیک های جنسیتی در سطح کلان باز می گردد.این در حالی است که سطوح دیگری نظیر هویت های فردی ، جمعی ،فرهنگی ،قومی، ملی و حتی هویت های شغلی ، در سوی دیگر این طیف قرار دارند.با در نظر گرفتن سطوح فوق الذکر می توان گفت که برداشت ها و تلقی های ما از مفهوم هویت با ابهاماتی روبرو است که ناشی از تعلق های چندگانه و به تبع آن وفاداری های چندگانه نشات گرفته از پویایی مفهوم هویت است." تعلق های گوناگون به خانواده ، به کلان ، به قبیله، به دین، به قومیت، به ملیت و به تمدن می توانند در هویت انسانی با یکدیگر سازش داشته و بیانگر وفاداری های متعددی که با هم تداخل دارند، باشند"(برتون:1380،24).
از طریق فرایند هویت سازی فرد یا گروهی از افراد خود را از دیگران باز می شناساند و یا دیگران از این طریق هویت او را شناسایی می کنند. در واقع هویت بیش از هر چیز مدیون اندیشه و حاصل انبوهی از تصورات ذهنی است که به صورت اعمال و کنش های فردی و اجتماعی بروز می یابد و چارچوب عملکردی ویژه ای را برای فرد و یا گروه فراهم می آورد.معمولا این تصور ذهنی با صورت های عینی تطابق کامل ندارد. مثلا تصور عمومی از هویت زن می تواند با تصوری که یک زن از هویت زنانه دارد، کاملا متفاوت باشد . بنابراین دو نوع هویت برای زنانگی قابل تعریف است که می تواند نه تنها با یکدیگر همپوشانی نداشته باشند که گاه با یگدیگر در تضاد و تعارض نیز باشند. هر چقدر این هویت های ذهنی متعدد باشند و هرقدر فاصله کنشگران با هویت تعریف شده برای آنها از این تصور عمومی فاصله بیشتری داشته باشد زمینه برای بروز تنش های اجتماعی بیشتری فراهم خواهد شد.
هویت جنسی زنانه مدیون نگرش های قالبی به مفهوم "زن" است. معمولا این تصورات قالبی(stereotypes)با تنش ها و اضطراب های های فراوانی به افراد تحمیل می شود" آنجا که تصورات قالبی با اضطراب یا ترس مرتبط است، وضعیت ممکن است کاملا" متفاوت باشد. تصورات قالبی در چنین شرایطی معمولا" با نگرش های خصمانه یا نفرت نسبت به گروه مورد بحث آمیخته اند"( گیدنز:281،1385).چنین نگرش هایی به مقوله زنان نیز باعث ایجاد تنش در سطح وسیعی بین زنان و مردان گردیده است.این تنش ها فقط در سطح دعواهای لفظی خلاصه نشده ،صحنه خانواده ها را تبدیل به عرصه قدرت نمایی زنان و مردان کرده است. وجود هویت های چندگانه روز بروز فشار های بیشتری بر زن ها وارد می آورد و مطالبات آنان را از جهان پیرامون تغییر می دهد اما تصورات قالبی تعریف شده برای آن ها متاسفانه همسو با این تغییرات نبوده ،به این اغتشاشات دامن می زند.
" زن بودن " در ایران واژه ای است که در یک چارچوب خانگی استحاله شده است. هویت زن در درون خانواده شکل گرفته و معنا می یابد. ما معمولا" کمتر برای زن ، خارج از چارچوب خانواده هویت مستقلی ارزیابی می کنیم.
تصاویری که از زن ارائه می شود، او را در حکم موجودی منفعل ، فتنه بر انگیز ، نا کار آمد ، بی تدبیر و سست معرفی می کند و در سوی مثبت این محور او مادری است فداکار ، مهربان و از جان گذشته.
متاسفانه در رسانه های عمومی زمانی که زن هویت فعال و کار آمدی می یابد، چهره خشن و مردانه ای کسب می کند که او را از زنانگی جدا کرده به شخصیت مردانه نزدیک می کند. در واقع به نظر می رسد آن زن " مردانه" عمل می کند نه اینکه عموم زنان توانایی این نقش را دارند.بنابراین در اذهان عموم زن ایرانی از هویت فرهنگی خود جدا نشده و آن زن با آن نقش فقط در حد یک استثنا باقی می ماند. اعزازی دراین مورد می نویسد:
" زنان محبوب سریال ها ، زنانی هستند که مطیع و منقاد همسرانند و مادران مهربانی به نظر می رسند که به خاطر راحتی خانواده هایشان حتی به آسانی می میرند. در برخی موارد که زنان به ایفای نقش های جدی تر و مهم ترمی پردازند ، هویت زنانه و ارزش ها و ظرافت های شخصیتی خود را از دست می دهند و به شکلی مسخ شده، نقاب مردانه به چهره می زنند" (اعزازی،211:1376).
چنین فرایند هویت سازی طبیعتا"از بستر فرهنگی ویژه ای برآمده که حتی در بازسازی هویتی نیز نمی تواند، هویت مستقل و متکی به جنس مونث را تعریف کرده،عناصر خاص زنانه بدون دخالت هویت جنسی مردانه در آن را شناسایی و عرضه کند. به عبارتی " بازیافت هویت های از دست رفته،یا آفرینش هویت های نو،در شرایطی بحرانی انجام می گیرد"(فکوهی،267:1385).این شرایط بحرانی بازتابی از دیرینگی و استحکام اندیشه ها و باورهای کهن است که بخشی از آنها در اسطوره های هر قومی جریان دارند.
ب- اسطوره (Mythe)
با توجه به موضوع پژوهش قصد تعریف لغوی اسطوره یااختلافات موجود در تفکیک مفهوم اسطوره از افسانه و یاریشه دینی یاغیر دینی آن نداریم.بلکه هدف به طور دقیق مشخص کردن حیطه پژوهش برای ارائه هویت اساطیری زن ایرانی است که این هویت در چه اساطیری ردیابی می شوند و مهمترین شاخص های آن کدامند؟
اساطیر ایرانی یا ملهم از اساطیر سایر ملل بوده، یا بر باورهای دیگران اثر گذارده است.با ظهور اشو زردشت نظام اساطیری ایران نظم ویژه ای پیدا کرد که آن را از چند خدایی (Polytheism)به سوی یگانه پرستی(Monotheism)سوق داد.در این سیر ایزدان و ایزدبانوان کهن در قالب های نوینی مطرح شدند و در نظام جدیدی از اقتدار واهمیت رده بندی شدند.اهوره مزذا به عنوان خدای یگانه و خالق هر آنچه خوب است،سایه خود را بر سر سایر ایزدان کهن گستراند و سایرین با توجه به اهمیت شان در رده بندی های بعدی قرار گرفتند.او مهمترین و بزرگترین خدای ایرانی است که حداقل در دوره هخامنشی از اهمیت بسزایی برخوردار است که " شاید بتوان نام این خدای ایرانی را به خدای خرد ترجمه کرد"(لوکوک،164:1382).
در رده دوم امشاسپندان (نامیرایان فزونی بخش )قرار دارند که به ترتیب اهمیت عبارتند از:بهمن ،اردیبهشت، شهریور، سپندارمذ، خرداد و امرداد. این شش امشاسپند،تجلی عینی صفات اهورایی و بخش مهم اندیشه های انتزاعی زردشت پیرامون مفهوم آفریدگار است.مری بویس معتقد است:" آموزه شش نامیرای فزونی بخش ، بنیان تعالیم زرتشت " را تشکیل می دهد(بویس،47:1381).
رده سوم ایزدان و ایزدبانوان کهنی را شامل می شود که برخی از آنها در وداها نیز ستایش شده اند،بنابراین مربوط به دوره ایست که هنوز هندو آریایی ها مهاجرت تاریخ ساز خود را آغاز نکرده بودند،مانند مهر( میترای ودایی)، یا تحت تاثیر خدایان بین النهرینی خلق شده اند مانندآناهیتا که ازایشتر ایزد بانوی سومری تاثیرات فراوانی گرفته است(پورداود،ج1،163:1377و بهار،98:1381).
در رده بندی های بعدی ایزدان و انسان � خدایان و شخصیت های نیمه تاریخی و نیمه اسطوره ای قرار دارند.که ما برای تمرکز بیشتر و برای دستیابی به نتیجه بهتر بیشتر به سه رده اول و بیش از همه به چهره های زنانه در این اساطیر پرداخته ایم.
شخصیت های اساطیری زنانه
از دسته امشاسپندان،سپندارمذ،خرداد و امرداد دارای هویت هایی زنانه هستند. علاوه بر مونث بودن نام این شخصیت ها نقش و وظایف آنها نیز کاملا" زنانه تعریف شده است. نکته جالب در مورد این سه تن موقعیت آنها در گروتمان (1)است در حالیکه امشاسپندان با هویت مردانه در سمت راست اهوره مزدا قرار دارند آنهاسمت چپ مجلس آسمانی را اشغال کرده اند(هینلز،71:1377).به عبارتی مفهوم جنس دوم بودن حتی در بین امشاسپندان نیز رعایت شده است. از بین این سه امشاسپند، سپندارمذ مقام بالایی را اشغال کرده است .او ایزدبانوی زمین (آموزگار،16:1380)و"مظهر فرمانبرداری مومنانه،هماهنگی مذهبی و پرستش است"(هینلز،74:1377).او گاه دختر اهوره مزدا و گاه همسر او معرفی شده است.او حامی زنان عفیف و شوهر دوست محسوب می شود( بیانی ،16:1379).اما اهمیت او در ویژگی ها و خصوصیات خاصی است که ما را به یاد ویژگی های بنیانی هویت زن ایرانی می اندازد." همانگونه که زمین همه بارهارا تحمل می کند،او نیز مظهری از تحمل وبردباری است"(آموزگار،17:1380).در یشتهااو مظهر تواضع اهوره مزداست(پورداود،ج1،94:1377).خیره سری وناخشنودی دیوهای مقابل اوهستند.در واقع ویژگی های مثبت برای یک زن در این امشاسپند به صورت فرمانبرداری و اطاعت محض و تحمل مشکلات تجسم پیدا کرده است . در این تحمل کردن مرزی تعریف نشده و هر ناخشنودی و عدم رضایت به نوعی عملی اهریمنی فرض شده و به دیو ها منسوب گشته است. به این ترتیب زنی که توان تحمل هر نوع سختی ومشکلی را نداشته باشد به نوعی شخصیت نامطلوبی دارد.این مساله در فرهنگ عامه ایرانی بسیار نمود پیدا می کند.همیشه زنان به سکوت و تحمل مشکلات تشویق می شوند.سازگاری یکی از ویژگی های ایده آل زنان در طرح نظر سنجی ملی مطرح شده است اما کسی این صفت را برای مردان ضروری ندانسته است(رفعت جاه،در پایگاه اطلاع رسانی انسانشناسی و فرهنگ).
در کناراین امشاسپندامردادوخرداد قرار دارند.اهمیت این دو نسبت به چهارامشاسپند دیگر فوق العاده کم است.امرداد همانگونه که از نامش مشهود است مظهر بیمرگی وتجلی رستگاری و جاودانگی است(آموزگار،17:1380)خرداد نیز مظهر نجات برای افراد بشر محسوب می شود(همان).این دو امشاسپند در متنها معمولا"درکنارهم ذکر میشوندو بیش از همه نمادرویش و زندگی هستند."درعالم مادی پرستاری آب با خرداد و گیاه باامرداد است(پورداود،ج95:1377،1).
ارتباط ایزدبانوان با آب به عنوان مظهر باروری و توالد در کنارگیاه که نماد بر آمدن از خاک و زنده شدن است در این بخش از اساطیر مورد توجه قرار گرفته است.این نقش ها در سایر ایزدبانوان ایرانی نیز تجلی یپدا می کند که برای تبین کامل موضوع سعی می شود در بخشهای بعدی به تحلیل این نقش ها بپردازیم.
آناهیتا یکی از الهه های کهن ایرانی است که در راس ایزدبانوان ایرانی قرار می گیرد.اودر دوره های مختلف تاریخی مورد توجه قدرتمداران بوده است"تیرداد اول در یک معبد ناهید، تاجگذاری کرد.""در استخر اجداد و خاندان ساسانی نگهبان معبد ناهید بودند که در آنجا آتوراناهیت بر افروخته بود و به قول بعض دانشمندان آتش پرستی مخصوصا" وابسته به این ربة النوع بوده است"(گیرشمن،320:1374).او آنچنان قدرتمند بود که توانست اپام نپات ایزد موکل آبها را باحضور خود کم رنگ کند و تقریبا"دراساطیر ایرانی جای او را اشغال کند(آموزگار،21:1380)در اوستا(یشت ها)توصیف کاملی از خصوصیات و ویژگی های او ذکر شده است(2). او زن جوان خوش اندام بلند بالا،زیباچهره با بازوان سپیدو اندامی برازنده ،کمربند بر میان بسته، به جواهرات آراسته با طوقی زرین" توصیف شده است.در کنار این ویژگی آناهیتازهدان زنان را برای زایش آماده می کندو نطقه مردان را می پالاید(همان،22).
این توصیفات نیز بخشی از هویت زن ایرانی را آشکار می کند:زیبایی ظاهری و اهمیت به تجملات.در طرح نظر سنجی فقط نیم درصد از پاسخگویان زیبایی را ملاک یک ازدواج موفق ذکر کرده انداین درحالی است که واقعیت اجتماعی،خارج ازآرمانگرایی کاغذی بیانگر تمایل و گرایش جامعه به داشتن چنین رویکردی نسبت به مقوله زنان است.توصیفاتی چون" چشم وابرو مشکی"،"نیم پر گوشت "و "خال گونه" که بیانگر زیباشناسی دوره قاجاری است و امروزه به "موطلایی"،"چشم آبی"،"بلوند"،"مانکن و لاغر"،تغیر یافته است،توصیفاتی است که مداوما" پیرامون زن ایرانی موج می خورد و او را در خود استحاله می کند.در افسانه های ایرانی نیز این شخصیت زیبا برای زنان افسانه ها مدام تکرار می شود:"پادشاهی بود که یک دختر داشت مثل پنجه آفتاب،پسرپادشاه عاشق دختری شد که از زیبایی در همه دنیا لنگه نداشت و..." اما در مورد شخصیت های مردانه صفت هایی چون خردمندی،زیرکی،زور بازو و...به عنوان شاخصه های برجسته مورد توجه قرار می گیرند(سجادپور،63:1379).چنین رویکردی دقیقا در اساطیر ایرانی نیز موردتاکید قرار گرفته است علاوه بر آناهیتا،ایزد بانوی اشی،ودین نیز با چهر هایی زیبا توصیف می شوند. در هادخت نسک در توصیف ایزد بانوی دئنا(دین)آمده"وی به پیکر زیبا ،درخشان با بازوان سفید،نیرومند،خوشرو ،راست بالا، با سینه های برآمده،نیکوتن ،آزاده،شریف نژاد، به نظر پانزده ساله(3) کالبدش به اندازه جمیع زیباترین مخلوقات زیبا"(پورداود،ج دوم168:1377).تقریبا توصیفات مشابهی در مورد اشی در یشت ها آمده است.در توصیف این ایزد بانوان و امشاسپندان زن کمتر به قدرت بدنی یا خردمندی آنها اشاره شده است. نبودن توصیف پیرامون قدرت بدنی قابل درک است،اما عدم تاکید بر خرد هرچند به معنی بیخردی زنان اساطیری نیست اما بیانگر اهمیت کم این عنصر در هویت این زنان است.در اساطیر ایرانی بهمن (وهومنه)نماد خرد واندیشه مقدس محسوب می شود که طبیعتا" دارای هویتی مردانه است.این دیدگاه در سطح عمومی نیز قابل مشاهده است.حتی برخی خردمندی را صفتی مردانه تلقی کرده و با اصطلاحاتی چون "ریش سفیدی کردن"دخالت زنان در امور مهم را منع می کنند. اساسا" تعقل گرایی در جامعه ایرانی صفتی مردانه محسوب می شودو زنان به صفت هایی چون" ناقص العقل" بودن متهم می شوند. هرچند دراساطیر ایرانی هرگز زن بی خرد فرض نشده اماکمرنگ بودن نقش انها در این ویژگی راه را برای ایجاد چنین تصوراتی هموار کرده است.
ویژگی دیگری که در اساطیر ایرانی برای زنان متصور شده اند،خدعه گری و فریبکاری است. این صفت که در واقع بخش دیگری از هویت زن ایرانی در راستای آن تعریف می شود،هم به عناصر اهورایی وهم عناصر اهریمنی منسوب شده است.در تاریخ اساطیری ایران زمانی که افراسیاب تورانی آب را بر ایرانیان بسته بود، سپندارمذ به صورت زنی زیبا و با جامه ای باشکوه به خانه منوچهر که در تصرف افراسیاب بود،قدم گذاشت. افراسیاب به او دل باخت و سپندارمذ شرط وصال را بازگرداندن آب به ایران ذکر کرد.افراسیاب،شرط به جاآورد اما سپندارمذ به زمین فرو رفت( آموزگار،56:1380).
در چهره منفی نیز زنان نقش اغواگری را بیش از همه بر عهده دارند.واژه"پری" نماد زیبایی و اغواگری زنانه است." در پهلوی پریگ،پری شریر یا جادوگر است .پریان در جستجوی این هستند که به خصوص مومنان را با زیبایی خود بفریبندو ایمان آنان را از میان ببرند"(کریستن سن،347:1377).
صفت مذکور نیز بخشی از هویت زن ایرانی را می سازد و اصطلاح "مکر زنانه"در فرهنگ عامه برای آن به کاربرده می شود. البته وجود چنین صفتی برای زنان ایرانی قابل تصور است.اگر نگاه کوتاهی به تاریخ سیاسی ایران داشته باشیم همیشه این مردان بوده اند که حوزه های اقتدار را در اختیار داشته اند تعداد زنانی که در بر اریکه قدرت نشسته اند، بسیار ناچیز است و بعضا" به علت نابسامانی های سیاسی این زنان صاحب قدرت گردیده اند.در سطح عوام نیز قدرت زنانه منحصر به حوزه خانگی است هر چند که در این بخش نیز مردان نقش مدیریتی خود را با اقتدار کامل ایفا می کنند.طبیعی است که در چنین شرایطی باید دست به خدعه و نیرنگ زد و یا متوسل به عناصر متافیزکی برای پیشبرد اهداف خود شد . بی دلیل نیست که خرافه پرستی و تمایل به جادگری و تفال در بین زنان ایرانی رایج تر از مردان است.مثلا" در فرهنگ عامه سعی می شود راه های تسلط بر مرد و خانواده اش از همان لحظات آغازین زندگی مشترک گزینش شود" در هنگام عقد یکنفر بالای سر عروس با نخ هفت رنگ زبان مادر شوهر و خواهر شوهر را می دوزد"(هدایت،29:1342).
در تاریخ ایران کم نبوده اند ملکه ها و کنیزکانی که با خدعه و نیرنگ به در مسیر تاریخ تغیراتی بزرگی ایجاد کرده اند(4).در چهره منفی این خدعه گری با عنصر شر در می آمیزد. جهی که نماد همه پلیدی های زنانه و دختراهریمن است"عامل اصلی تحریک اهریمن برای یورش بردن به نیرو های اهورایی است که این چنین اهریمن را از گیجی سه هزار ساله(5) بر می خیزاند: جهی تبهکار... گفت که برخیز پدر ما، زیرامن در ...کارزار چندان درد بر مرد پرهیزکار و گاو اهلم که به سبب کردار من،زندگی نباید،فره ایشان بدزدم،آب را بیازارم،آتش را بیازارم، گیاه را بیازارم ،همه آفرینش هرمزد را بیازارم"(بندهش ،51:1380).
جمع بندی
بی شک خالقان اساطیر ایرانی ، زنان نبوده اند. شایداین جمله فریزر در ست باشد که می گوید" مردان خدایان را می سازند و زنان آنها را می پرستند"(441:1384)بنابراین می توانیم تصور کنیم ، تصورات اسطوره ای از ایزد بانوان نیز مخلوق رویکردی مردانه به زنان است نه موقعیت واقعی زن در چیدمان اجتماعی در یک دوره ویژه. البته شاید این گفته فریزر نیز درست باشد که می گوید"اگر زن ها خدایی می ساختند، محتمل تر آن بود که به آن خصوصیات مردانه بدهند تا زنانه"(همان). همچنان که امروزه نیز میزان خود باوری و اعتمادبه نفس زنان به نسبت مردان در سطح بسیار پایین تری قرار دارد.ولی به هر حال مردان خالقان اسطوره اند و ائدیولوژی های آنها حاکم بر این نظام فکری است. همانطور که در بخش هویت اشاره شد، فرایند هویت یابی مدیون تصورات و باورداشت های قالبی است که به کنشگران اجتماعی تحمیل می شود و آنان را مجبور به کنش در قالب های از پیش تعیین شده می کند. طبیعی است که امروزه سهم زنان از تولید علم بسیار اندک باشد،جامعه چنین چشمداشتی از وی ندارد.او باید زنی زیبا و آراسته،کدبانویی مطیع و صبور و همسری مهربان وفداکار بدون هیچ چشمداشت مادی باشد تا او را به عنوان یک زن خوب بشناسند . اعتراض به وضعیت موجود یا بازخواست از مردان موجب از بین رفتن صورت مثبت زن و زایل شدن مقام معشوقه ای اوست. البته باید بین فرهنگ آرمانی و فرهنگ واقعی تفاوت قائل شد.در فرهنگ آرمانی زن با صفات متعالی و برجسته ارزیابی می شود اما عملا و در فرهنگ واقعی زن از جایگاه بالایی برخوردار نیست و همیشه انگشت اتهام به سوی او نشانه می رود. حتی وقتی صحبت از حضور زنان در بازار کار و سهم آنان در این عرصه می شود، سریعا" مشاغل زنانه و مردانه از یکدیگر تفکیک می شوند. بیشترین سهم مشارکت زنان در بخش های دولتی به ترتیب مربوط به وزارتخانه های آموزش و پرورش (7/69درصد) و وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی (43/14 درصد) است که بیانگر تمرکز زنان در دو شغل آموزگاری و پرستاری است که در واقع ادامه همان مشاغل زنانه خانگی محسوب می شوند. این در حالی است که سهم مشارکت زنان در سایر وزارتخانه ها بین 02/0 ( وزارت امور خارجه) تا 9/4 درصد ( وزارت امور اقتصادی و دارایی) می باشد( سالنامه آماری :1384).
تعلیم و پرستاری از کودکان دو وظیفه کهن در اساطیر ایرانی است، مخصوصا" در بخش تاریخ اساطیری ایران، وظیفه پرورش و مراقبت از فرزند به مادر سپرده می شود.
در پژوهش فوق کمتر به چهر های اساطیری منفی پرداختیه شد، چرا که از لابلای همان چهره های مثبت نیز می توان پازل هویتی زن ایرانی را ترسیم کرد.شاید کوتاه سخن آن باشد که زنان "بلاگردانان"اشتباهات ، خطا ها و نادانی های بشرند.
یادداشت ها :
1- بهشت یا جایگاه آسمانی اهوره مزدا و امشاسپندان
2- برای اطلاع بیشتر به آبان یشت مراجعه کنید.
3- سن آرمانی در دین زرتشتی هم زنان و هم مردان
4- برای نمونه ملکه پروشات،همسر داریوش دوم ساسانی نفوذ بسیار ی بر همسر و پسرانش داشت و بارها در سیاست های داخلی ایران دخالت کرد.برای اطلاع بیشتر مراجعه شود به ایران از آغاز تا اسلام، رومن گیرشمن.
5- اهریمن با دیدن جهان روشنایی که متعلق به اهورا مزدا بود قصد حمله به آن را کرد اما اهوره مزدا او را با دعایی بیهوش کرد واین بیهوشی سه هزار سال به طول انجامید..
منابع
1- آموزگار، ژاله(1380)تاریخ اساطیری ایران،چ سوم، تهران: سمت؛
2- اعزازی، شهلا(1376) جامعه شناسی خانواده،تهران نشر روشنگران و مطالعات زنان؛
3- برتون، رولان(1380)قوم شناسی سیاسی ، ترجمه ناصر فکوهی ، تهران ، نشر نی ؛
4- بویس،مری (1381)زردشتیان ، باورها و آداب دینی آنها، ترجمه عسگر بهرامی ، تهران:ققنوس؛
5- بهار، مهرداد(1373)پژوهشی در اساطیر ایران، تهران : نشر آگه؛
6- "" " " (1381) از اسطوره تا تاریخ،چ سوم، تهران،چشمه؛
7-بیانی ، شیرین(1379)نقش زن در ایران باستان، تهران،انجمن زنان پژوهشگر تاریخ؛
8- پور داود،ابراهیم(1377) یشت ها،ج اول و دوم ، تهران:اساطیر؛
9- رفعت جاه، مریم(1386) تفکیک های اجتماعی جنسیت در اندیشه ایرانیان در سایت انسانشناسی و فرهنگ؛
10- سالنامه آماری(1384)، تهران ، مرکز آمار ایران؛
11-سجادپور، فرزانه و ابراهیم جمالی(1386)نگرش های قالبی به زنان فراروی توسعه، ارائه شده برای همایش زن و سند چشم انداز بیست ساله ، دانشگاه آزاد اسلامی واحد ساوه؛
12- سجادپور ،فرزانه(1379)فسون فسانه،تهران: سپیده سحر؛
13- فکوهی ،ناصر(1358) پاره های انسانشناسی ، تهران : نی ؛
14- فرنبغ دادگی (1380) بندهش ، گزارش مهرادا بهار ،چ 2 تهران : توس؛
15- فریزر،جیمزجرج(1384) شاخه زرین، ترجمه کاظم فیروزمند،چ 2 تهران: آگه؛
16- کریستین سن،آرتور(1377) نمونه های نخستین انسان و نخستین شهریار،ترجمه ژاله آموزگار و احمد تفضلی ،
17- گیر شمن، رومن(1374) ایران از آغاز تا اسلام،ترجمه محمد معین ، چ دهم،تهران : علمی و فرهنگی ؛
18-گیدنز ،آنتونی (1385) جامعه شناسی ،ترجمه منوچهر صبوری ،چ شانزدهم تهران: نی ؛
19-لوکوک، پی یر(1382) کتیبه های هخامنشی ، ترجمه نازیلا خلخالی ، تهران: فروزان؛
20- هدایت، صادق(1342)نیرنگستان،چ سوم، تهران : امیر کبیر؛
21- هینلز، جان(1377)شناخت اساطیر ایران،ترجمه ژاله آموزگار و احمد تفضلی چ پنجم، تهران: چشمه ونی ؛
22- وثوقی ،منصور و عل یاکب نیک خلق(1374)مبانی جامعه شناسی ، چ نهم،تهران : خردمند
(این مقاله ابتدا در همایش ملی مدیریت زنان و توسعه فرهنگی و اجتماعی ارائه شده است. )
فرزانه سجادپور (عضو هیات علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد خرم آباد f_ sajadpour@yahoo.com)
ابراهیم جمالی (عضو هیات علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد خرم آباد )
یک سرود و یک انقلاب
هوشنگ رضوانی
هوا دلپذیر شد گل از خاک بر دمید
پرستو به بازگشت زد نغمه امید
به جوش آمدهست خون درون رگ گیاه
بهار خجستهفام خرامان رسد ز راه
سرودی که در جنبش سبز سال گذشته در اذهان زنده شد و همچون سرودهای «یار دبستانی من» و «همراه شو عزیز» دیگر بار بر زبانها جاری شد و بر دلها نشست.
گوشهگیری عبداله بهزادی و تولد بهار
شعر بهار را «دکتر عبدالله بهزادی» درستایش مبارزه و ایستادگی «پاتریس لومومبا»، رهبر انقلابی افریقا و خطاب به همسرش سرود. این شعر برای نخستین بار در هفتهنامهی «سپید و سیاه» در سال ۱۳۳۹ به چاپ رسید. در قسمتی از این شعر آمده است:
«به بانوی سوگوار، که در ماتم شهید
بنالید و زان نوا، دل عالمی تپید
بهاران خجسته باد!»
نصرتالله نوح، نویسنده و شاعر معاصر در شرح خاطراتش مینویسد:
«اولین بار نام دکتر عبدالله بهزادی را از دهان عیسی عالمزاد بابلی شنیدم که همراه با برادرش مهندس ابراهیم و گروهی دیگر از شهرستانهای مختلف ایران در زندان معروف به «زندان موقت شهربانی» که بعدها «کمیته مشترک» نامیده شد، زندانی بودیم. اولین ماههای پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ بود؛ در ساعات هواخوری توی حیاط زندان بود که روزی عیسی شعری خواند که به نظر ما جالب آمد. وقتی از او نام شاعر را پرسیدیم گفت: دکتر عبدالله بهزادی این شعر را سروده و تعریف کرد که او از رفقای ما بوده، ولی بعد از ۱۵ بهمن ماه سال ۱۳۲۷ دستگیر و زندانی شده و پس از آزادی بهکار پزشکی خود پرداخته و کمتر در سیاست دخالت میکند.»
عبداله بهزادی گوشهنشینی را به فعالیت ترجیح داد، اما «بهاران خجسته باد» او سرنوشت دیگری پیدا کرد.
شعر بهار و کرامت دانشیان
بسیاری شعر این سرود را به «کرامت دانشیان»، مبارز انقلابی نسبت میدهند. عباس سماکار، نویسنده ایرانی در تبعید اما درکتاب «من یک شورشی هستم» توضیح میدهد:
«حوالی عید سال ۱۳۴۲، هنگامی که با کرامت از کلاسهای سینما و تلویزیون برمیگشتیم و از دیدن شکوفایی بهار و ماهیهای کوچک قرمز سفرهی هفتسین به وجد آمده بودیم، در خیابان نادری سر از کافه نادری درآوردیم تا کمی گپ زده و شعرهایی را که من نوشته بودم، برای کرامت بخوانم و زیبایی حوالی بهار را درون کافهای کوچک جشن بگیریم. من شعر دکتر بهزادی را که از سپید و سیاه جدا کرده بودم خواندم. کرامت بسیار به وجد آمد و آن را یادداشت کرد. بارها شعر را خواند و...»کرامت اله دانشیان در فروردین سال ۱۳۵۰ دستگیر شد. او شعر بهار دکتر بهزادی را به صورت «ترانه- سرود» درآورد.
شکر الله پاکنژاد نیز درخاطراتش مینویسد: «کرامت با مورس از پشت دیوارهای زندان میگفت: هوا دلپذیر شد گل از خاک بردمید / پرستو به بازگشت زد نغمه امید...» به این ترتیب سرود کرامت دانشیان به سرود زندان تبدیل و درحافظهی تاریخ به نام او ثبت شد.
شکوفا شدن بهاران خجسته باد
در بیست و نهم بهمن ماه سال ۵۷، «اسفندیار منفردزاده» برای ترانه – سرود دانشیان (که کوتاهشدهی شعر بهزادی بود) در تالار اجتماعات مدرسه عالی تلویزیون، موسیقی ساخت. همان جایی که سالها قبل دانشیان دانشجوی رشته کارگردانی آن بود. اما در آن زمان هم هنوز این ترانه چون امروز همهگیر نشده بود.
پس از اعدام دانشیان
در یک هفته فاصله میان خیزش بیست و دوم بهمن ۵۷ و هفته پس از آنکه سالروز اعدام کرامت دانشیان بود، رفقای نزدیک او تصمیم گرفتند «بهاران خجسته باد» را به شکل دستهجمعی اجرا کنند. از آن میان «پدرام اکبری» و «حسن فخار» ترانه – سرود، را آنچنان که کرامت در زندان میخواند اجرا کردند. اسفندیار منفردزاده که چندی قبل برای به ثمر نشستن آن سرود تلاشهایی را انجام داده بود، نتها را بازنویسی کرد. اما به علت نبود امکانات فنی و یا ارکستر، تمامی سازها را به صورت تکنفره نواخت و آنها را با یکدیگر میکس کرد. پس از میکس اصوات مختلف، چندین نفر به افراد همخوان سرود افزوده شدند. کسانی چون علی برفچی ابوالفضل قهرمانی، فرهاد مافی، حسن فخار، پدرام اکبری و خود منفردزاده.
مخارج ضبط در استودیو را هم منفردزاده به تنهایی به عهده گرفت تا سرود بهاران خجسته باد به شکل کنونیاش درآید؛ سرودی که قلبهای افراد انقلابی و اقشار مختلف مردم را به مرور با نیروی نهفته در نتهای موسیقی و کلام خوانندگانش در هم نوردید و به تاثیرگذارترین سرود انقلابی ایران تبدیل شد. سرودی که بیهیچ سنخیتی از منظر تفکر ایدئولوژیکی از صدا وسیمای ایران تا یکی دوسال اخیر نیز پخش میشد. سرودی که نوید آزادی و پیروزی را برای تمامی آزادیخواهان جهان به همراه دارد و از خون و قیام برخاسته و در خون و گلوله بارور شده است. سرودی که دانشیان، منفردزاده، بهزادی و دیگران را تا همیشه جاودانه ساخت؛ سرودی که به ما امید میدهد که شاید روزی دیگر بوی گلهای بارورش با نسیم آزادی ایران همراه شود.
مجلهی موسیقی زمانه، شنبه، یا یکشنبه، و پنجشنبه و جمعه هر هفته به روز میشود. از انتشار مقالات شما استقبال میکنیم.
انتصاب فریدون عباسی به ریاست سازمان انرژی اتمی
فریدون عباسی دوانی، دانشمند هستهای که آذر ماه جاری مورد سوء قصد قرار گرفته بود؛ از سوی به سمت معاون رییس جمهور و رییس سازمان انرژی اتمی منصوب شد.
به گزارش خبرگزاریهای ایران، محمود احمدینژاد، رئیس جمهوری ایران، امروز، یکشنبه طی حکمی وی را جانشین علیاکبر صالحی کرد.
علی اکبر صالحی، پس از عزل منوچهر متکی به عنوان وزیر امور خارجه از مجلس رای اعتماد گرفت.
فریدون عباسی، ۵۲ ساله که در دوران جنگ در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی عضویت داشت، پس از پاین جنگ موفق به اخذ دکترا در رشته فیزیک هستهای شد.
وی که سابقه تدریس در دانشگاههای بهشتی و امام حسن را دارد و رئیس دانشکده فیزیک دانشگاه امام حسین در تهران است.
فریدون عباسی از متخصصین لیزری است و در زمینه جدا سازی ایزتوپ نیز تخصص دارد.
شورای امنیت در قطعنامه ۱۷۳۷ نام فریدون عباسی را در فهرست تحریمهای خود علیه جمهوری اسلامی
ایران قرار داده است، نام وی همچنین در لیست مقامات جمهوری اسلامی که شامل تحریمهای اتحادیه اروپا قرار گرفته است.
مقامات ایرانی پس از سوء قصد به فریدون عباسی در آذرماه جاری، از شورای امنیت و اتحادیه اروپا به دلیل فاش کردن نام دانشمندان هستهای ایران انتقاد کردند.
مجید شهریاری، از دیگر دانشمندان هستهای ایران در جریان این سوءقصدها کشته شد.
ایران، کشورهای غربی و اسرائیل را به دست داشتن در این سوء قصدها متهم کرد.
به گزارش خبرگزاریهای ایران، محمود احمدینژاد، رئیس جمهوری ایران، امروز، یکشنبه طی حکمی وی را جانشین علیاکبر صالحی کرد.
علی اکبر صالحی، پس از عزل منوچهر متکی به عنوان وزیر امور خارجه از مجلس رای اعتماد گرفت.
فریدون عباسی، ۵۲ ساله که در دوران جنگ در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی عضویت داشت، پس از پاین جنگ موفق به اخذ دکترا در رشته فیزیک هستهای شد.
وی که سابقه تدریس در دانشگاههای بهشتی و امام حسن را دارد و رئیس دانشکده فیزیک دانشگاه امام حسین در تهران است.
فریدون عباسی از متخصصین لیزری است و در زمینه جدا سازی ایزتوپ نیز تخصص دارد.
شورای امنیت در قطعنامه ۱۷۳۷ نام فریدون عباسی را در فهرست تحریمهای خود علیه جمهوری اسلامی
ایران قرار داده است، نام وی همچنین در لیست مقامات جمهوری اسلامی که شامل تحریمهای اتحادیه اروپا قرار گرفته است.
مقامات ایرانی پس از سوء قصد به فریدون عباسی در آذرماه جاری، از شورای امنیت و اتحادیه اروپا به دلیل فاش کردن نام دانشمندان هستهای ایران انتقاد کردند.
مجید شهریاری، از دیگر دانشمندان هستهای ایران در جریان این سوءقصدها کشته شد.
ایران، کشورهای غربی و اسرائیل را به دست داشتن در این سوء قصدها متهم کرد.
حمایت ادوار تحکیم از راهپیمایی ۲۵ بهمن
سازمان دانش آموختگان ایران اسلامی (ادوار تحکیم وحدت) طی بیانیهای حمایت خود را از اقدام «رهبران جنبش سبز» برای برگزاری راهپیمایی ۲۵ بهمن در «حمایت از جنبش مردم مصر بر ضد استبداد و دیکتاتوری» اعلام کرد.
ادوار تحکیم وحدت در این بیانیه که در وب سایت کلمه منتشر شده، اظهار امیدواری کرده است: «حاکمیت فعلی جمهوری اسلامی نیز در لحظات باقی مانده، با ایجاد شرایط راهپیمایی آرام و مسالمت آمیز مردم و تأمین امنیت راهپیماییکنندگان صداقت خود در امر حمایت از قیام مردمی مصر و پای بندی آن به اصول مصرح قانون اساسی به عنوان میثاق ملی را به اثبات برساند.»
میرحسین موسوی و مهدوی کروبی دو تن از رهبران مخالف دولت، هفته گذشته با ارسال نامهای به وزارت کشور ایران، خواهان صدور مجوز راهپیمایی بهمنظور حمایت از «قیام آزادیخوانه مردم مصر و تونس» برای روز دوشنبه ۲۵ بهمن ۸۹ شدند.
سازمان دانش آموختگان ایران اسلامی از حکومت ایران خواسته است که راهی برای «عملکرد غیر استبدادی و غیر اقتدارگرایانه» خویش باز کرده و در راه «اقناع و رضایت مردم و احقاق حقوق از دست رقته آحاد ملت و آزادی زندانیان سیاسی» تلاش کند.
این بیانیه با اشاره به شباهت «جنبش مسالمتجوی مصر و جنبش سبز در ایران»، آورده است: «آنچه در کشور تونس و سپس در مصر اتفاق افتاد، نشان از آن دارد که با دیکتاتوری هیچ ثباتی ماندنی نیست، اگر چه عمری ۳۰ ساله داشته باشد.»
جبهه مشارکت، گروه مادران عزادار، مجمع محققین ومدرسین حوزه علمیه قم و شماری از گروههای دانشجویی نیز پیش از این حمایت خود را از راهپیمایی ۲۵ بهمن اعلام کرده بودند.
مهدی علیخانیصدر، معاون مدیرکل سیاسی وزارت کشور پیش از این در گفتوگو با خبرگزاری فارس اعلام کرده بود که مجوز راهپیمایی برای روز ۲۵ بهمن صادر نمیشود.
وی با بیان اینکه درخواست مجوز راهپیمایی «به بهانه حمایت از مردم مصر» نتیجه اجرای خط القای انگلیس مبنی بر تحت الشعاع قرار دادن «پیروزی بزرگ ملت مصر تحت تاثیر انقلاب اسلامی ایران» است، گفت: «این عناصر به غیرقانونی بودن درخواستشان کاملاً واقف هستند و میدانند که مجوز اغتشاش دریافت نمیکنند.»
این در حالی است که اسماعیل گرامی مقدم سخنگوی حزب اعتماد ملی میگوید: «بر اساس اصل بیست و هفتم قانون اساسی برای راهپیمایی نیازی به مجوز نیست.»
مشاور مهدی کروبی به رادیو بیبی سی فارسی گفت: «آنان که در خرداد ۸۸ آمدند هم به دعوت یا اجازه کسی نیامده بودند.»
اردشیر امیر ارجمند، مشاور ارشد میرحسین موسوی نیز هفته گذشته اعلام کرده بود: «درخواست مجوز، کاری حقوقی بود اما راهپیمایی ۲۵ بهمن برگزار میشود و برنامهای برای لغو آن وجود ندارد.»
بازآرایی نیروهای سیاسی ایران بعد از خروج شاه، موضوع بخش چهارم از نوشتهی «سه روز تاریخساز، ۲۰ تا ۲۲ بهمن ۵۷» است. در قسمت قبلی خواندیم که از بهار تا میانهی دی سال ۱۳۵۷، شکل صحنهی سیاست ایران شبیه یک شطرنج بزرگ بود با دو مهرهی اصلی: شاه و آیتالله خمینی. در قسمت قبلی ساختار این شطرنج بزرگ بررسی شد. آرایش نیروها در صحنهی سیاست ایران در پاییز سال ۵۷ شروع به تغییرهای بنیادی کرد. آزاد شدن حدود سههزار زندانی سیاسی دورهی شاه، امکان سفر ایرانیان تبعیدی به داخل کشور، مشارکت نیروهای میانی و اوجگیری انقلاب عاملهای مهم برای تغییر شکل در آرایش نیروهای سیاسی ایران بودند. بازآرایی نیروها با رفتن شاه از ایران و آمدن آیتالله خمینی سرعت گرفت. به این ترتیب نه تنها تعداد افراد شرکتکننده در بازی بزرگ افزایش یافت، بلکه شکل کلی و آرایش این بازی بزرگ هم کاملاً عوض شد. بعد از رفتن شاه از ایران روند رخدادها دیگر مثل یک شطرنج بزرگ با دو گروه اصلی مشخص نبود، بلکه به یک بازی ناشناخته با چهار گروه اصلی تبدیل شد!
بعد از رفتن شاه در روز ۲۶ دی سال ۱۳۵۷ حکومت شاه در عمل دوپاره شد و قسمتهای دولت و ارتش، که شاه بین آنها دیوار کشیده بود از هم جدا شدند. قسمت دولت در روی کاغذ در اختیار شاپور بختیار (آخرین نخستوزیر شاه) قرار گرفت و قسمت ارتش در روی کاغذ به اختیار ارتشبد قرهباغی (آخرین رئیس ستاد ارتش شاه) درآمد. برای سالها ارتش تربیت شده بود که فقط و فقط از شخص شاه دستور بگیرد و نه از نخستوزیر یا هیچ مقام دولتی دیگر. ارتش شاه نمیدانست بدون شاه چکار کند؛ ارتش با رفتن شاه کاملاً بدون سر شده بود. شاپور بختیار به عنوان نخستوزیر شاه میخواست کنترل ارتش را هم به دست بگیرد ولی ارتش شاه هیچوقت تحت فرمان نخستوزیر غیر نظامی عمل نکرده بود. اطاعت از دستورات نخستوزیر غیر نظامی برای نظامیان ارتش شاه یک حرام یا تابو بود.
ارتشبد قرهباغی در خاطرات خود نوشته است که شاه به صورت یک رویهی جاافتاده پیش از هر مسافرت خود به خارج از کشور فرماندهی عالی ارتش را طی یک فرمان کتبی بهطور موقت و تا زمان بازگشت خود در اختیار رئیس ستاد ارتش قرار میداده است. بر اساس همان رویه، شاه پس از بازگشت از هر سفر خارجی آن فرمان قبلی را به صورت کتبی لغو میکرده است. ولی بر اساس گفتهی ارتشبد قرهباغی شاه قبل از خارج شدن از ایران در روز ۲۶ دی ۵۷ فرماندهی عالی ارتش را به ارتشبد قرهباغی و یا به شاپور بختیار منتقل نکرده بود. به این ترتیب فرماندهی عالی ارتش و گارد سلطنتی تا روز آخر در اختیار مستقیم خود شاه باقی ماند. اگرچه ارتشبد فریدون جم در خاطرات خود نوشته است که قبلاً تصویب شده بود که در «غیبت اضطراری» شاه ترکیب رئیس ستاد ارتش و نخست وزیر میتوانستهاند به صورت اجرایی نقش فرماندهی کل قوا را عمل کنند.
ارتشبد جم در فاصلهی ۱۳۴۸تا ۱۳۵۲رئیس ستاد ارتش و شخصیتی آشنا به ساختار، رویههای و عملکردهای ارتش شاه بوده است. شاپور بختیار به ارتشبد جم پیشنهاد پست وزارت جنگ در کابینهی خود را داده بود که ارتشبد جم این پیشنهاد را قبول نکرد. ظاهراً به این دلیل که میدانسته است در ارتش شاه، وزیر جنگ نقش اجرایی ندارد. با وجود آن که چنین رویههایی برای فرماندهی ارتش در حالتهای اضطراری، به گفتهی ارتشبد جم، قبلاً تدوین شده بود، ولی شاه این سنت طولانی را هم گذاشته بود که ارتش ایران هیچگاه نباید تحت فرمان یک غیر نظامی قرار بگیرد. این مشکلی بزرگ برای شاپور بختیار بود که میخواست به عنوان نخستوزیر کنترل ارتش را خود به عهده بگیرد.
روشها و سیاستهایی که شاه به مدتی بیشتر از ۲۵ سال جا انداخته بود سبب شده بودند که ارتش شاه و دولت شاه نتوانند با هم کار یا حتی گفتوگو کنند. «ژنرال رابرت هویزر»[۱] در کتاب خاطرات خود به نام «ماموریت در تهران»[2] مدعی است که او بعد از رفتن شاه سعی کرده است فرماندهان نیروهای ارتش شاه را برای هماهنگی با شاپور بختیار تشویق کند.
رابرت هویزر، ژنرال چهارستارهی نیروی هوایی آمریکا در پاییز سال ۱۳۵۷ معاون فرماندهی کل نیروهای آمریکا در اروپا بود. او در دی ۱۳۵۷ از طرف رئیس جمهور آمریکا به طور موقت برای ماموریت به ایران فرستاده شد. هویزر قبل از زمستان ۵۷ مسافرتهای متعددی به ایران داشته و با تعداد زیادی از امیران ارشد ارتش شاه (در ردهی ارتشبد و سپهبد) آشنایی نزدیک داشته است. جزئیات ماموریت هویزر به تهران در زمستان سال ۵۷ هنوز به طور کامل فاش نشد و بررسی این موضوع خود نوشتهی مستقلی را میطلبد. جیمی کارتر، رئیس جمهور آمریکا، گفته است که هویزر رفته بود تا گزارش دقیق از وضعیت ایران را برای او تهیه کند، ولی شاه مدعی بوده است که ماموریت اصلی هویزر آن بوده که به ایران بیاید و شاه را به خارج بفرستد. از طرف دیگر رادیو مسکو مدعی بوده است که هویزر به ایران رفته بوده بود تا یک کودتا شبیه به کودتای سال ۱۳۳۲ را به نفع شاه ترتیب بدهد. ورود هویزر به ایران مخفیانه و بدون اطلاع قبلی شاه صورت گرفت. شاه از بودن هویزر در ایران بدون اطلاع او شوکه شد. بعد از رفتن شاه هم هویزر به اقامت خود ادامه داد. هویزر سرانجام در روز ۱۸ بهمن ۱۳۵۷ ایران را به صورت مخفیانه ترک کرد.
در آن زمان ساختار کابینهی کارتر (دولت ایالات متحدهی آمریکا) در مورد ایران سیاست روشنی نداشت و در عمل بخشهای مختلف دولت وقت آمریکا برداشتهای گوناگون از اوضاع ایران و نقش شاه داشتند. این موضوعی بسیار مهم و در عین حال پیچیده است که خود نیازمند نوشتهی مستقلی است. بهطور خلاصه وزارتخانههای خارجه و دفاع آمریکا و نیز شورای امنیت ملی سه نگرش بسیار متفاوت را دنبال میکردند. علاوه بر آن سفیر آمریکا در تهران، اگر چه نمایندهی وزارت خارجه بود، ولی در عمل خود سیاست وزارت خارجهی آمریکا در مورد شاه را تدوین و اجرا میکرد. به این ترتیب هر یک از بخشهای دولت آمریکا علائم (سیگنال)های متفاوتی برای شاه میفرستادند. در ماموریت به تهران ژنرال هویزر دستورالعملهای خود را از طریق وزیر دفاع آمریکا میگرفت. ژنرال هویزر که خود تجریهی کار سیاسی چندانی نداشت به این بلبشوی اطلاعاتی اضافه میکرد. چند روز بعد از ورود هویزر به ایران بین شاه و هویزر در حضور سفیر وقت آمریکا ملاقاتی صورت گرفت که به شک های قبلی شاه اضافه کرد. در این میانه شاه که خود تحت تاثیر داروهای سرطان بود، از عهدهی درک این سیستم پنچیده برنمیآمد.
اقامت هویزر در ایران حدود یک ماه طول میکشد و در این مدت او مرتب با شش امیر ارشد ارتش شاه جلسه داشته است: ارتشبد قره باغی (رئیس ستاد ارتش)، ارتشبد ربیعی (فرمانده نیروی هوایی)، ارتشبد طوفانیان (رئیس سازمان صنایع نظامی و مرد شماره یک شاه برای خرید اسلحه از خارج)، سپهبد بدرهای (فرمانده نیروی زمینی و فرمانده گارد سلطنتی)، دریاسالار حبیب الهی (فرمانده نیروی دریایی) و سپهبد مقدم (رئیس ساواک).
هویتزر در کتاب «ماموریت به تهران» مینویسد که امیران شاه همگی معتقد بودند و اتفاق نظر داشتند که انقلاب ایران دقیقاً یک توطئهی کمونیستی است! ظاهرا تئوری توطئهی کمونیست ها برای قدرت رسیدن از طریق لباس آخوندی منحصر به شخص شاه نبود و امیران ارتش شاه هم مثل خود او فکر می کردند.
هویزر متعجب است از این که امیران شاه حتی بعد از رفتن شاه هم از به کار بردن واژهی «کودتا» واهمه داشتهاند. بر طبق ادعای هویزر امیران شاه در فکری چیزی به نام «طرح» بودند بدون این که بدانند چگونه باید یک کودتا را طراحی کرد.
به گفتهی هویزر امیران ارتش شاه قبلا کمتر در جلسهی کاری مشترکی بدون شرکت شخص شاه شرکت کرده بودند. در تمامی دوران قبلی شاه فرمانهای خود را به تکتک آنها ابلاغ میکرده است، نه این که از آنها برای طرحهایش نظر اجرایی بخواهد.
هویزر در کتاب خاطراتش (ماموریت در تهران) شرح میدهد که بعد از خروج شاه، او در تهران در عمل یک کلاس درس فشرده برای برنامهریزی [یک کودتا]، به امیران ارشد شاه اموزش داده است. در این مدت مثل آن بود که هویزر نقش نایب السطنه در ارتش شاه را بازی میکرد!
هویزر در کتاب «ماموریت» با دقتی بسیار جزئیات هر ملاقات خود را شرح میدهد. دقت در جزئیات در کتاب خاطرات هویزر به حدی است که به نظر میرسد او حتی قبل از شروع این ماموریت میدانسته است که یک روزی قرار است خاطرات این سفر را در یک کتاب منتشر کند؛ یا اینکه آن همهدقت در جزئیات بعد اضافه شده است برای آن که کتاب خواندنیتر شود! به هر صورت همانطوری که کتابهای خاطرات سولیوان (سفیر امریکا) و پارسونز (سفیر انگلیس) گوشههای ناشناختهای از بخش دولتی (غیر نظامی) حکومت شاه را بیان میکنند، کتاب خاطرات هویزر هم جلوههای ناشناختهای از بخش نظامی حکومت شاه را نشان میدهد. حتی کتاب خاطرات ناظران خارجی هم همسان با سیاست شاه مبنی بر جدایی ارتش و دولت عمل میکرده است. این یادداشتهای خارجیها شامل گوشههایی از ساختار عملکرد و حکومت شاه است که هیچ ایرانیای توان دسترسی به آن را نداشت. همهی نویسندگان در آن کتابهای خاطرات از شخصیت وهمانگیز و ایزولهی شاه و تفاوت رفتار او در برخورد با ایرانیها و خارجیها میگویند. بر مبنای مشاهدههای این افراد که از خیلی قبل با شاه آشنا بودهاند به نظر میرسد که در سال ۱۳۵۷ در این ملک وسیع شاه احتمالاً تنهاترین فرد ایرانی بوده است!
بعد از رفتن شاه از ایران، شکل دولت حتی از شکل ارتش هم پیچیدهتر شد. در آن دوران به نظر میرسید که در ایران دو دولت سر کار است. از یک طرف شاپور بختیار خود را نخست وزیر قانونی میدانست و مصاحبه میکرد که «مرغ طوفان» است. از طرف دیگر آیتالله خمینی خود را رهبر منتخب میدانست و دستورهای اجرایی صادر میکرد. بعد از معرفی مهندس بازرگان به عنوان نخست وزیر موقت از طرف آیتالله خمینی و در حالی که شاپور بختیار هنوز بر سر کار بود وضعیت کاملا تازهای بوجود آمد که قبلا سابقه نداشت. آشکارا این همزمانی دو دولت در یک کشور نمیتوانست مدت خیلی زیادی طول بکشد.
ولی وضع کلی ساختار سیاسی ایران حتی از این هم پیچیدهتر و ناشناختهتر بود، به این دلیل که به نظر میرسید در آن دوران و به خصوص با رفتن شاه از ایران در عمل چهار گروه اصلی (شاید هم بیشتر) در کنار هم و با هم رقابت و تعامل میکردند. برای دیدن نحوهی رابطه بین این چهار گروه به شکل زیر مراجعه کنید. افراد فعال در این گروههای چهارگانه البته دارای ساختارهای ذهنی و آموزشی بسیار متفاوتی بودند. موضوع ساختارهای ذهنی و آموزشی هر یک از آنها خود نوشتههای مستقلی را میطلبد.
آرایش گروههای چهارگانه در صحنهی سیاسی ایران – نیمهی بهمن ۱۳۵۷
گروه اول ارتش شاه (نیروهای مسلح) بود که در روی کاغذ در اختیار ارتشبد قرهباغی آخرین رئیس ستاد ارتش قرار داشت. ارتشبد حسین فردوست (آخرین رئیس دفتر ویژهی اطلاعات شاه) و سپهبد ناصر مقدم (آخرین رئیس ساواک) هم در همین گروه در کنار ارتشبد قره باغی قرار داشتند. این گروه- حداقل روی کاغذ- ارتش داشت، ولی نه ملت و نه دولت داشت. در راس این گروه امیران ارشد شاه قرار داشنتد که در عین حال باهم هماهنگی نداشتند. عملکردهای شاه برای مدتی بسیار طولانی در جهت ایجاد حس عدم همکاری بین امیران ارتش (برای اینکه علیه او کودتا نکنند) سبب شده بود که آنها به هم بیاعتماد باشند و به هم اطمینان نکنند. گروه دوم شامل شاپور بختیار و وزیران او بود که دولت شاه را تشکیل میدادند. این گروه که روی کاغذ دولت و مجلس داشت ولی نه ارتش و نه ملت داشت. شاپور بختیار نماد این گروه بود و در کابینهی بختیار هم هنوز انسجامی به وجود نیامده بود.
رئیس ستاد ارتش شاه یعنی ارتشبد قره باغی و نخست وزیر دولت شاه یعنی بختیار، بعد از رقتن شاه، به شدت به هم بیاعتماد بودند. هر یک از آنها دیگری را نه به عنوان متحد، بلکه به عنوان یک رقیب غیر قابل اتکا در نظر میگرفت. بختیار در قره باغی یک زاهدی تازه میدید. بختیار فکر میکرد که قرهباغی اگر بتواند علیه او کودتا خواهد کرد. از طرف دیگر قرهباغی در بختیار یک مصدق تازه میدید. او حدس میزد که بختیار اگر بتواند مسیری را که مصدق تا نیمه رفت به انتها میرساند و اعلام جمهوری خواهد کرد.
گروه سوم نیروهای طرفدار آیت الله خمینی و مهندس بازرگان بودند که بخش گستردهای از ملت را تشکیل میدادند ولی هنوز نه ارتش و نه دولت اجرایی را در اختیار داشتند. مهندس بازرگان، نخست وزیر دولت موقت که هنوز عملیاتی نشده بود، در گروه سوم بود. نیرویهای مذهبی فعال پیرو آیتالله خمینی و مهندس بازرگان را میتوان واحدهای اجرایی این گروه سوم در نظر گرفت. آیتالله خمینی و مهندس بازرگان میخواستند ارتش شاه را داشته باشند ولی بدون شخص شاه و دولت شاه را داشته باشند ولی بدون نخست وزیر او (بختیار).
نقطهی مشترک بین این سه گروه ارتش شاه بود. هیچ یک از این سه گروه (یعنی فرماندهان ارتش شاه، شاپور بختیار، گروه آیتالله خمینی و بازرگان)، آشکارا نمیخواستند ارتش شاه از هم بپاشد. همهی آنها میخواستند در هر صورت انتقال ارتش و قدرت به آرامی صورت گیرد؛ ولی هیچکس نمیدانست این مشکل بسیار پیچیده را چگونه حل کند. نیم قرن قبل از آن فرایند انتقال قدرت از سلسله ی قاجار به سلسلهی پهلوی به آرامی صورت گرفته بود. بعد از کودتای سال ۱۲۹۹ رضاخان ابتدا واحدهای مسلح ژاندارمری را که افسران سوئدی تربیتشان کرده بودند، در واحدهای مسلح قزاق، که افسران روسی تربیتشان کرده بودند، ادغام کرد. رضاخان از این ترکیب ارتش نوین ایران را ساخت که فقط به خود او وفادار بود. در مرحلهی بعد رضاخان با کمک ارتش نوین قدرت سیاسی خود را تحکیم کرد و سپس در سال ۱۳۰۵ با استفاده از سازوکارهای سیاسی/ قانونی سلطنت را از سلسله قاجار به سلسلهی پهلوی منتقل کرد. به این ترتیب برای اولینبار در تاریخ ایران انتقال سلطنت از یک سلسله به سلسلهی دیگر نه از طریق جنگ، بلکه از طریق سازوکارهای سیاسی/ قانونی صورت گرفت. موضوع مهم این بود که آیا میتوان مسیری سیاسی/ قانونی را برای انتقال از رژیم سلطنتی به یک رژیم تازه فراهم آورد؟
به این سه گروه باید یک گروه چهارم را هم اضافه کرد که شامل مجموعه سازمانها، جریانهای فکری و افرادی میشد که مخالف شاه بودند ولی در عین حال به لحاظ نظری (ایدئولوژیک) یا اجرایی در حیطهی طرفداران آیتالله خمینی و مهندس بازرگان نیز قرار نداشتند. آشکارترین سازمانهای سیاسی این گروه چهارم در تهران دو سازمان چریکی به جا مانده از دورهی شاه یعنی سازمانهای مجاهدین و فداییان بودند. در مقیاسی بسیار کوچکنر حزب توده و نیز تعداد زیادی سازمانهای کوچک معروف به «خط سه» هم در همین گروه چهارم قرار میگرفتند. در خارج از تهران سازمانهای دیگری وجود داشتند که آنها را هم میتوان در قالب این گروه چهارم قرار داد. مثلاً در کردستان حزب دمکرات کردستان در گروه چهارم قرار میگرفت. آشکارا مجموعه سازمانهای گروه چهارم که مخالف شاه بودند ولی در حیطهی طرفداران تحت فرمان آیتالله خمینی هم قرار نمیگرفتند بسیار غیر منسجم بود. سازمانهای این گروه چهارم، گذشته از مخالفتشان با شاه، تقریباً در هیچ مورد دیگری نقطه نظر مشترک نداشتند.
برای مثال مجاهدین سازمانی بر پایهی ایدههای مذهبی بود؛ در حالی که بقیهی سازمانهای گروه چهارم ایدههای غیر مذهبی را دنبال میکردند. از طرف دیگر حزب توده بود که بنیادهای تفکری غیر مذهبی داشت، به این دلیل نمیتوانست در حیطهی طرفداران نظری (ایدئولوژیک) آیتالله خمینی قرار گیرد، در همین گروه بود. با این وجود حزب توده تا چندسال بعد از انقلاب از تقریباً تمامی سیاستهای عملیاتی آیتالله خمینی چشم بسته پشتیبانی کرد.
سازمانهای سیاسی این گروه چهارم نه ارتش و نه دولت داشت، ولی هر سازمان تعدادی عضو و هوادار به نسبت فعال داشت. آن گروه چهارم در عین حال شامل طیف بسیار وسیعی از افراد مستقل و بدون وابستگی سازمانی هم میشد که با شاه مخالف بودند ولی طرفدار آیتالله خمینی هم نبودند. این گروه چهارم نه شاه را میخواست، نه دولت شاه و نه ارتش شاه را. به این ترتیب گروههای سوم (طرفداران آیتالله خمینی و مهندس بازرگان) و گروه چهارم (سایر مخالفان شاه) تنها نقطهی مشترکشان مخالفت با شاه بود. به واقع سیاستهای سرکوب شاه این دو گروه غیر متجانس را حول مخالفت با او به هم دوخته بود.
در پاییز سال ۵۷اعضای باقیمانده از بدنهی سازمانهای گروه چهارم که توانسته بودند از زیر ضربات ساواک جان سالم به در ببرند به سرعت سرگرم «تجدید سازمان» خود بودند. از طرف دیگر نفوذ و محبوبیت افراد غیر سازمانی آن گروه چهارم هم در حال رشد بود. این افراد از جمله شامل گروهی از نویسندگان، شاعران، هنرمندان و آهنگسازانی میشدند که با استفاده از آزادی به دست آمده بعد از زوال فضای نظامی و نیز رفتن شاه هر یک توانایی خود در ایجاد و گسترش شور مردمی را محک میزدند. بسیاری از سرودهای انقلابی به یاد مانده از آن دوران توسط هنرمندان این گروه چهارم تدوین و عرضه شدند.
باید توجه داشت که این گروه چهارم به شدت ناهمگون بود و از جمله شامل طیفی از افراد مستقل «دموکرات» میشد که از نظر تفکری به اصطلاح آن روزها تمایلات «چپی» یا «روشنفکری» داشتند، ولی افراد مستقل این طیف فکری معمولاً وابستگی سازمانی نداشتند و از نظر عملکردی نباید آنها را عضو سازمانهای مارکسیست به حساب آورد. احمد شاملو را میتوان به عنوان نمونه یکی از افراد مستقل غیر سازمانی گروه چهارم در نظر گرفت. شاملو شاعر، نویسنده و مترجمی توانا مخالف با دیکتور شاه و در عین حال با تمایلاتی غیر مذهبی بود. در دههی ۱۳۵۰شاملو نوشتهها و شعرهای اجتماعی/ سیاسی زیادی با تمایلات روشنفکری/ چپی تدوین کرد؛ بدون آن که عضو هیچ سازمان سیاسی باشد. تبلیغات و فشار دستگاههای امنیتی شاه سبب شده بود که نیروهای دموکرات و مارکسیست به یکدیگر نزدیک شوند.
نمونهی دیگر آن را میتوان در خسرو گلسرخی دید که شاعر و نویسندهای از جناح چپ بود، ولی در دادگاه نظامی شاه از موضع مارکسیستی از عملکرد امام حسین دفاع کرد و در نهایت بهعنوان یک فعال سیاسی مارکسیست اعدام شد. گلسرخی در حالی که وابستگی سازمانی به سازمان فدایی نداشت، ولی در وصیتنامهاش که بعد از انقلاب منتشر شد خود را یک شاعر و فدایی اعلام میکند. در دورهی شاه تقریباً تمامی روشنفکران مستقل غیر مذهبی ایران نوعی تمایلات چپی و دموکراتی داشتند و این خود کافی بود که ساواک آن ها را مارکسیست بداند و به همین بهانه هم تعداد زیادی را بازداشت و زندانی کند. این طیف دموکرات ایده های سنتی و مذهبی مثل نظرات آیتالله خمینی، یا مهندس بازرگان را دنبال نمیکردند و همین موضوع کافی بود که از نظر برخی نیروهای سنتی گروه سوم تمامی طیف ناهمگون نیروهای دموکرات/ چپ گروه چهارم هم کمونیست یا مارکسیست در نظر گرفته و قلمداد شوند؛ سیرهای که هنوز هم عملکردهای آن یافت میشود.
بسیاری از روشنفکران ایرانی آن زمان، که خاطرهی کودتای ۲۸مرداد ۳۲را به یاد داشتند، برای شاه شخصیت مستقلی قایل نبودند و او را دست نشانده و نوکر خارجی (انگلیس/ امریکا) در نظر میگرفتند. در آن زمان روشنفکران ایرانی کمتر متوجه عملکردهای پیچیده و نهان شاه در صحنهی سیاست داخلی و خارجی میشدند. از طرف دیگر شاه هم از جامعهی روشنفکری ایران دلخوشی نداشت و ابایی از دستگیری روشنفکران ناراضی مستقل به بهانه کمونیست بودن به خود راه نمیداد. معروف است که شاه، در محاورههای معمول با درباریها، روشنفکران ایران را «ان - تلکتوئل» خطاب میکرد! به این ترتیب زندانهای سیاسی ایران شامل تعداد زیادی دانشجو و روشنفکر میشد که می بایستی بین چاکری شاه و مخالفت با او یکی را انتخاب کنند!
بررسی روزنامههای دی و بهمن سال ۱۳۵۷نشان میدهد که نوشتههای مفسران سیاسی خارجی بر نقش و تعامل در عملکرد سه گروه اول متمرکز بودند، ولی درهمان زمان بعضی مفسران به نقش عناصر و سازمانهای گروه چهارم و توانایی بالفوهی عملکردهای آنها توجه داشتند. در همان زمان افرادی در داخل گروه سوم از رشد و نفوذ این گروه چهارم واهمه داشتند. مثلاً به نظر میرسد در پیوند با «ملاقاتی که صورت نگرفت» (در روز هشتم بهمن) بعضی افراد گروه سوم (مثل مهندسی بازرگان و آیتالله بهشتی) سعی میکردند فرایند انتقال دولت و ارتش از حکومت شاه به رژیم تازه را هرچه سریعتر و با مصالحه صورت دهند. احتمالاً نظر این افراد این بود که در جهت تسریع و تسهیل انتقال رژیم کنار آمدن با بختیار بهتر از دفع او است.
آنها توجه داشتند که زمان به نفع گروه چهارم عمل میکند و افراد این گروه با استفاده از آزادیهای بعد از رفتن شاه در حال گسترش نفوذ خود هستند. همانطوری که قبلاً اشاره شد از طرف دیگر برخی افراد منمحور درون گروه سوم، که از همان زمان هم فقط به دنبال انحصار در روش های تفکری منحصر به خود بودند، زمینههای آن ملاقات بین آیتالله خمینی و شاپور بختیار را مخدوش کردند. باید اضافه شود این سادهلوحانه است که تصور شود اگر ملاقات هشتم بهمن در پاریس صورت میگرفت میتوانست یک روزه راه حلی برای تمامی بحران سیاسی ایران ارائه بدهد. ولی اگر آن ملاقات «موفقیتآمیز» میبود احتمالاً میتوانست به تخفیف بحران و یافتن یک راه حل سیاسی برای خروج از مرحلهی نهایی بحران کمک کند. ولی در هر صورت تلخی آن ملاقات صورت نگرفته خود نقشی در روند نهایی بحران سیاسی سال ۱۳۵۷ بازی کرد.
از طرف دیگر اظهارات منفی شاپور بختیار در مورد نقش نیروهای دموکرات و چپ ایران سبب شده بود که در عمل زمینهی حمایت طیف دموکرات گروه چهارم از بختیار از بین برود. به این ترتیب بختیار که در صدد نزدیک شدن به گروه سوم (طرفداران آیتالله خمینی و مهندس بازرگان) بود در عمل حمایتی هم از طرف طیف دموکرات گروه چهارم به دست نیاورد. اینک که ۳۰سال از آن دوران گذشته است به سادگی دیده میشود که نظرات شخص شاپور بختیار که خود را سوسیال دموکرات میدانست و نیز نظرات بخشهایی از طیف دموکرات گروه چهارم در مورد مخالفت هردوی آنها با نیروهای سلطهگر نقطههای مشترک زیادی با هم داشتند. ولی در آن شرایط هیچکدام از آنها سعی در بسط این روابط نکردند. برای طیف دموکرات گروه چهارم بختیار، نخست وزیر شاه بود. برای بختیار طیف دموکرات گروه چهارم نمادی از سازمانهای مارکسیستی بودند. تنفر گروههای دموکرات از شاه سبب شد که آنها نتوانند در بختیار برای خود متحدی بیابند. تنفر بختیار از مارکسیستها سبب شد که او نتواند در طیف نیروهای دموکرات ایران برای خود متحدی بیابد.) بختیار بعد از خروج ایران در سال ۱۳۵۸این جدایی از هر دو گروه سوم و چهارم را ادامه داد. گفته میشود که او بعد از سال ۱۳۵۸و در خارج از کشور در جهت سرنگونی دولت تازه تاسیس جمهوری اسلامی که در عمل از گروه سوم برآمده بود با بعضی دولتهای خارجی هم تماسهایی برای گرفتن کمک برقرار کرد. بررسی این موضوع خود احتیاج به یک بررسی مستقل دارد.
به همان ترتیب که سیاستهای شاه سبب شده بود امکان اتحاد بین دولت و ارتش او به وجود نیاید، سیاستهای شاه سبب شده بود که طیف گسترده و در عمل متعارض مخالفان علیه او با هم متحد شوند. این نقش ویژهی شاه در شکلگیری انقلاب و به دنبال آن سرنگونی حاکمیت بسیار جالب توجه است. در عمل این خود شاه و سیاست نادرستش بود که طیف بسیار متفاوت و نامتجانس مخالفان خود را حول مخالفت با او متحد کرده بود. به قول مهندس بازرگان «رهبر واقعی انقلاب سال ۱۳۵۷خود شاه بود.»
این آرایش جدید بین چهار گروه بازی جدیدی آورده بود که با شطرنج دونفره قبل از رفتن شاه بسیار متفاوت بود. بازآرایی نیروها در گروههای چهارگانه و عملکردهای بسیار متفاوت آن گروهها در آن مقطع زمانی یک طوفان کامل اجتماعی بهوجود آورده بود و نمونهای از آن که در کتابهای کلاسیک به آن «بینظمی کامل»[3] میگویند. آشکارا رقابت و تعامل[4] بین این چهار گروه متعارض نمیتوانست خیلی زیاد طول بکشد. مسئلهی اصلی این بود که ارتش شاه- یا به واقع آنچه از ارتش شاه باقی مانده بود- در اختیار چه کسی باشد و انتقال ارتش از یک گروه به دیگری به چه شکل صورت گیرد. دست به دست شدن ارتش از حاکمیت شاه به یک حاکمیت جدید در عمل به صورت نقطهی جدایی[5] آن سیستم بینظم در آمد.
امیران ردهبالای ارتش، بعد از رفتن شاه و با افزایش تدریجی قدرت آیتالله خمینی، در سر یک چند راهی قرار گرفته بودند: راه چارهی اول این بود که مثل سال ۱۳۳۲کودتا کنند، قدرت را به دست بگیرند و احتمالاً شاه را برگردانند. راه چارهی دوم این بود که شاپور بختیار را انتخاب کنند و محکم پشت او بایستند. آنها فکر میکردند این راه، حتی در صورت موفقیت، در نهایت به رئیسجمهوری شاپور بختیار منجر میشود. راه چارهی سوم این بود که طرف آیتالله خمینی را انتخاب کنند، که این راه به جمهوری اسلامی ختم می شد.
در آن مقطع زمانی به نظر میرسد بعد از رفتن شاه از ایران قسمت عمدهی رهبری ارتش شاه- از جمله ارتشبد قرهباغی (رئیس ستاد ارتش)، ارتشبد فردوست (رئیس دفتر ویژهی اطلاعات) و سپهبد مقدم (رئیس ساواک)- هریک جدا به طرف راه چارهی سوم یعنی به گروه مهندس بازرگان و آیتالله خمینی تمایل داشت و میخواست در این مورد با دولت موقت مهندس بازرگان و از این طریق با گروه آیتالله خمینی توافق یا معاملهای کند. ولی موضوع اصلی شرایط آن توافق و قیمت آن معامله بود. ارتشبد قرهباغی، ارتشبد فردوست و سپهبد مقدم و احتمالاً بعضی از دیگر امیران ارشد ارتش شاه به شکل مجزا و همینطور به شکل مشترک، از یک طرف و طرفداران آیتالله خمینی از جمله نخستوزیر دولت موقت یعنی مهندس بازرگان و همفکران و دوستان او از طرف دیگر داشتند از کانالهای مختلف با هم مذاکره میکردند تا بتوانند برای انتقال آرام ارتش یک راه حل پیدا کنند. این انتقالی بود برای ارتش از حکومت شاه به دولت موقت مهندس بازرگان.
ویلیام سولیوان، سفیر وقت امریکا در ایران در کتاب خاطراتش به ملاقاتهایی با شرکت مهندس بازرگان و دیگران اشاره میکند که گویی در آن ملاقاتها موضوع نحوهی انتقال آرام ارتش شاه به دولت موقت بررسی شده بوده است.
موضوع توافق بین مخالفان و ارتش اگرچه ممکن است دور از ذهن به نظر برسد، ولی خیلی هم بیزمینه نیست. فراموش نکینم که نماز عید فطر در روز ۱۳شهریور سال ۵۷در قیطریه و نیز راهپیماییهای بدون درگیری تاسوعا و عاشورا در روزهای ۱۹و ۲۰آذر همان سال همگی بر مبنای توافقهایی بود که بین رهبران ارتش و مخالفان صورت گرفته بود. ناگفته نماند که در همان زمان افسران رده بالایی در ارتش هنوز وجود داشتند که هنوز به دنبال راه چارهی اول بودند و نقشهی کودتا در سر داشتند. شایع است که سپهبد رحیمی- فرماندار نظامی تهران، سپهبد بدرهای- فرماندهی نیروی زمینی ارتش و فرماندهی گارد سلطنتی، سرلشکر خسروداد- فرماندهی هوانیروز، و سرلشکر گارد کاظم ریاحی، معاون فرماندار نظامی تهران- به این روش تمایل داشتند.
در بهمن سال ۵۷ شاپور بختیار این تصویر را از خود ارائه میداد که نخستوزیر مشروطهای است که ارتش باید از او دستور بگیرد. بعد از ملاقات انجام نشده در هشتم بهمن شروع مذاکرهی مجدد بین بختیار و بازرگان مشکلتر شده بود. وجود شاپور بختیار بهعنوان نخست وزیر مشروطه و مانورهای محدودی که او میتوانست انجام بدهد شاید سبب شد که توافق بین مهندس بازرگان و ارتشبد قرهباغی هم مشکلتر شود. باید در نظر گرفت که توجیه یک توافق مستقیم بین بازرگان و قرهباغی و بدون شرکت بختیار برای دست به دست کردن ارتش شاه حتی برای قرهباغی هم آسان نبود. به این ترتیب با وجود این که بختیار و بازرگان از دوران جبههی ملی دوستان قدیمی بودند ولی ملاقات انجام نشده در روز هشتم بهمن سال ۱۳۵۷ یکی از عواملی شد که زمینهی انجام یک توافق برای انتقال رژیم بر مبنای مصالحه را از بین برد.
مجموعهی این شرایط در عمل فرجه زمانی برای رخدادهای روزهای ۲۱ تا ۲۲ بهمن را فراهم آورد.
در این میان نقش آن گروه چهارم را نباید فراموش کرد. آن گروه چهارم تا حد توان خود سعی میکرد که قدرت گرفتن دولت موقت مهندس بازرگان را به تاخیر اندازد. افراد گروه چهارم در انقلاب ۵۷ فعالانه شرکت کردند؛ بدون آن که در نهایت بتوانند برای گروه چهارم امتیاز عمدهای کسب کنند. در حالی که سه گروه اول (ارتش شاه، دولت شاه و دولت موقت) در کشاکش با هم به نقطهی سکون و رکود رسیده بودند، یک مجموعه رخداد زنجیرهای و نیز عملکرد بعضی از عناصر گروه چهارم این شرایط رکود را به هم زد.
در این بحبوحه درگیری هنرجویان همافری و واحدهای گارد مستقر در مرکز آموزشهای هوایی در شب ۲۰ به ۲۱ بهمن و به دنبال آن شورش همافران در روز ۲۱ بهمن پیش آمد. این شورش روند انتقال ارتش شاه به دولت جدید را کاملا عوض کرد و جریان را از دست همه خارج کرد. ارتش از دست امیران ارشد شاه خارج شد ولی ارتش به دست دولت موقت بازرگان و گروه آیتالله خمینی سالم نرسید. ارتش شاه در روند انتقال در عمل از هم فروپاشید! فروپاشیدن ارتش و توزیع سلاح خود عامل رخدادهای دیگری شد. برای مثال میتوان به شورش مسلحانه در استانهای مرزی، حملهی عراق به ایران و نیر شورشهای مسلحانهی شهری در سال ۱۳۶۰اشاره کرد که همگی به دنبال از هم پاشیده شدن شیرازهی ارتش و توزیع گستردهی سلاح صورت گرفت. به این ترتیب ردخدادهای بعدی بود که سبب شد روزهای ۲۰تا ۲۲ بهمن به صورت مهمترین روزهای تاریخ نزدیک ایران درآید.
بخش بعد این سری نوشته با عنوان «روزهای سرنوشتساز از راه میرسند» ادامه خواهد یافت. در بخش بعدی خواهیم دید که وقتی شرایط اجتماعی مهیا باشد وقایع بسیار جزئی میتوانند همچون جرقه، شعلهای را بهوجود آورند که آن شعله در صورت وجود شرایط خاص مناسب میتواند به سرعت آتشی بسیار بزرگ را به وجود آورند. جرقهی این آتش بزرگ در ساعت نه و ۱۰ دقیقهی جمعه شب ۲۰ بهمن ۱۳۵۷ در پادگان هوایی دوشانتپه زده شد و آتش آن در روز ۲۲ بهمن در تمامی سطح تهران گسترده شد.
پینوشتها:
1- General Robert Huyser
2- Mission to Tehran
3- Chaos
4- Interaction
5- Inflection Point
بخش های قبلی این سری نوشته در وبسایتهای زیر قابل دسترسی است:
بخش اول: بررسی پیشزمینهها
بخش دوم: ماه پیشتاز-16 دی تا 19 بهمن 57
بخش سوم: آرایش نیروها قبل از رفتن شاه
ادوار تحکیم وحدت در این بیانیه که در وب سایت کلمه منتشر شده، اظهار امیدواری کرده است: «حاکمیت فعلی جمهوری اسلامی نیز در لحظات باقی مانده، با ایجاد شرایط راهپیمایی آرام و مسالمت آمیز مردم و تأمین امنیت راهپیماییکنندگان صداقت خود در امر حمایت از قیام مردمی مصر و پای بندی آن به اصول مصرح قانون اساسی به عنوان میثاق ملی را به اثبات برساند.»
میرحسین موسوی و مهدوی کروبی دو تن از رهبران مخالف دولت، هفته گذشته با ارسال نامهای به وزارت کشور ایران، خواهان صدور مجوز راهپیمایی بهمنظور حمایت از «قیام آزادیخوانه مردم مصر و تونس» برای روز دوشنبه ۲۵ بهمن ۸۹ شدند.
سازمان دانش آموختگان ایران اسلامی از حکومت ایران خواسته است که راهی برای «عملکرد غیر استبدادی و غیر اقتدارگرایانه» خویش باز کرده و در راه «اقناع و رضایت مردم و احقاق حقوق از دست رقته آحاد ملت و آزادی زندانیان سیاسی» تلاش کند.
این بیانیه با اشاره به شباهت «جنبش مسالمتجوی مصر و جنبش سبز در ایران»، آورده است: «آنچه در کشور تونس و سپس در مصر اتفاق افتاد، نشان از آن دارد که با دیکتاتوری هیچ ثباتی ماندنی نیست، اگر چه عمری ۳۰ ساله داشته باشد.»
جبهه مشارکت، گروه مادران عزادار، مجمع محققین ومدرسین حوزه علمیه قم و شماری از گروههای دانشجویی نیز پیش از این حمایت خود را از راهپیمایی ۲۵ بهمن اعلام کرده بودند.
مهدی علیخانیصدر، معاون مدیرکل سیاسی وزارت کشور پیش از این در گفتوگو با خبرگزاری فارس اعلام کرده بود که مجوز راهپیمایی برای روز ۲۵ بهمن صادر نمیشود.
وی با بیان اینکه درخواست مجوز راهپیمایی «به بهانه حمایت از مردم مصر» نتیجه اجرای خط القای انگلیس مبنی بر تحت الشعاع قرار دادن «پیروزی بزرگ ملت مصر تحت تاثیر انقلاب اسلامی ایران» است، گفت: «این عناصر به غیرقانونی بودن درخواستشان کاملاً واقف هستند و میدانند که مجوز اغتشاش دریافت نمیکنند.»
این در حالی است که اسماعیل گرامی مقدم سخنگوی حزب اعتماد ملی میگوید: «بر اساس اصل بیست و هفتم قانون اساسی برای راهپیمایی نیازی به مجوز نیست.»
مشاور مهدی کروبی به رادیو بیبی سی فارسی گفت: «آنان که در خرداد ۸۸ آمدند هم به دعوت یا اجازه کسی نیامده بودند.»
اردشیر امیر ارجمند، مشاور ارشد میرحسین موسوی نیز هفته گذشته اعلام کرده بود: «درخواست مجوز، کاری حقوقی بود اما راهپیمایی ۲۵ بهمن برگزار میشود و برنامهای برای لغو آن وجود ندارد.»
سه روز تاریخساز، ۲۰تا ۲۲بهمن ۵۷ ( بخش ۴)
بازآرایی نیروها بعد از خروج شاه
سحاب سپهری
بعد از رفتن شاه در روز ۲۶ دی سال ۱۳۵۷ حکومت شاه در عمل دوپاره شد و قسمتهای دولت و ارتش، که شاه بین آنها دیوار کشیده بود از هم جدا شدند. قسمت دولت در روی کاغذ در اختیار شاپور بختیار (آخرین نخستوزیر شاه) قرار گرفت و قسمت ارتش در روی کاغذ به اختیار ارتشبد قرهباغی (آخرین رئیس ستاد ارتش شاه) درآمد. برای سالها ارتش تربیت شده بود که فقط و فقط از شخص شاه دستور بگیرد و نه از نخستوزیر یا هیچ مقام دولتی دیگر. ارتش شاه نمیدانست بدون شاه چکار کند؛ ارتش با رفتن شاه کاملاً بدون سر شده بود. شاپور بختیار به عنوان نخستوزیر شاه میخواست کنترل ارتش را هم به دست بگیرد ولی ارتش شاه هیچوقت تحت فرمان نخستوزیر غیر نظامی عمل نکرده بود. اطاعت از دستورات نخستوزیر غیر نظامی برای نظامیان ارتش شاه یک حرام یا تابو بود.
ارتشبد قرهباغی در خاطرات خود نوشته است که شاه به صورت یک رویهی جاافتاده پیش از هر مسافرت خود به خارج از کشور فرماندهی عالی ارتش را طی یک فرمان کتبی بهطور موقت و تا زمان بازگشت خود در اختیار رئیس ستاد ارتش قرار میداده است. بر اساس همان رویه، شاه پس از بازگشت از هر سفر خارجی آن فرمان قبلی را به صورت کتبی لغو میکرده است. ولی بر اساس گفتهی ارتشبد قرهباغی شاه قبل از خارج شدن از ایران در روز ۲۶ دی ۵۷ فرماندهی عالی ارتش را به ارتشبد قرهباغی و یا به شاپور بختیار منتقل نکرده بود. به این ترتیب فرماندهی عالی ارتش و گارد سلطنتی تا روز آخر در اختیار مستقیم خود شاه باقی ماند. اگرچه ارتشبد فریدون جم در خاطرات خود نوشته است که قبلاً تصویب شده بود که در «غیبت اضطراری» شاه ترکیب رئیس ستاد ارتش و نخست وزیر میتوانستهاند به صورت اجرایی نقش فرماندهی کل قوا را عمل کنند.
ارتشبد جم در فاصلهی ۱۳۴۸تا ۱۳۵۲رئیس ستاد ارتش و شخصیتی آشنا به ساختار، رویههای و عملکردهای ارتش شاه بوده است. شاپور بختیار به ارتشبد جم پیشنهاد پست وزارت جنگ در کابینهی خود را داده بود که ارتشبد جم این پیشنهاد را قبول نکرد. ظاهراً به این دلیل که میدانسته است در ارتش شاه، وزیر جنگ نقش اجرایی ندارد. با وجود آن که چنین رویههایی برای فرماندهی ارتش در حالتهای اضطراری، به گفتهی ارتشبد جم، قبلاً تدوین شده بود، ولی شاه این سنت طولانی را هم گذاشته بود که ارتش ایران هیچگاه نباید تحت فرمان یک غیر نظامی قرار بگیرد. این مشکلی بزرگ برای شاپور بختیار بود که میخواست به عنوان نخستوزیر کنترل ارتش را خود به عهده بگیرد.
روشها و سیاستهایی که شاه به مدتی بیشتر از ۲۵ سال جا انداخته بود سبب شده بودند که ارتش شاه و دولت شاه نتوانند با هم کار یا حتی گفتوگو کنند. «ژنرال رابرت هویزر»[۱] در کتاب خاطرات خود به نام «ماموریت در تهران»[2] مدعی است که او بعد از رفتن شاه سعی کرده است فرماندهان نیروهای ارتش شاه را برای هماهنگی با شاپور بختیار تشویق کند.
رابرت هویزر، ژنرال چهارستارهی نیروی هوایی آمریکا در پاییز سال ۱۳۵۷ معاون فرماندهی کل نیروهای آمریکا در اروپا بود. او در دی ۱۳۵۷ از طرف رئیس جمهور آمریکا به طور موقت برای ماموریت به ایران فرستاده شد. هویزر قبل از زمستان ۵۷ مسافرتهای متعددی به ایران داشته و با تعداد زیادی از امیران ارشد ارتش شاه (در ردهی ارتشبد و سپهبد) آشنایی نزدیک داشته است. جزئیات ماموریت هویزر به تهران در زمستان سال ۵۷ هنوز به طور کامل فاش نشد و بررسی این موضوع خود نوشتهی مستقلی را میطلبد. جیمی کارتر، رئیس جمهور آمریکا، گفته است که هویزر رفته بود تا گزارش دقیق از وضعیت ایران را برای او تهیه کند، ولی شاه مدعی بوده است که ماموریت اصلی هویزر آن بوده که به ایران بیاید و شاه را به خارج بفرستد. از طرف دیگر رادیو مسکو مدعی بوده است که هویزر به ایران رفته بوده بود تا یک کودتا شبیه به کودتای سال ۱۳۳۲ را به نفع شاه ترتیب بدهد. ورود هویزر به ایران مخفیانه و بدون اطلاع قبلی شاه صورت گرفت. شاه از بودن هویزر در ایران بدون اطلاع او شوکه شد. بعد از رفتن شاه هم هویزر به اقامت خود ادامه داد. هویزر سرانجام در روز ۱۸ بهمن ۱۳۵۷ ایران را به صورت مخفیانه ترک کرد.
در آن زمان ساختار کابینهی کارتر (دولت ایالات متحدهی آمریکا) در مورد ایران سیاست روشنی نداشت و در عمل بخشهای مختلف دولت وقت آمریکا برداشتهای گوناگون از اوضاع ایران و نقش شاه داشتند. این موضوعی بسیار مهم و در عین حال پیچیده است که خود نیازمند نوشتهی مستقلی است. بهطور خلاصه وزارتخانههای خارجه و دفاع آمریکا و نیز شورای امنیت ملی سه نگرش بسیار متفاوت را دنبال میکردند. علاوه بر آن سفیر آمریکا در تهران، اگر چه نمایندهی وزارت خارجه بود، ولی در عمل خود سیاست وزارت خارجهی آمریکا در مورد شاه را تدوین و اجرا میکرد. به این ترتیب هر یک از بخشهای دولت آمریکا علائم (سیگنال)های متفاوتی برای شاه میفرستادند. در ماموریت به تهران ژنرال هویزر دستورالعملهای خود را از طریق وزیر دفاع آمریکا میگرفت. ژنرال هویزر که خود تجریهی کار سیاسی چندانی نداشت به این بلبشوی اطلاعاتی اضافه میکرد. چند روز بعد از ورود هویزر به ایران بین شاه و هویزر در حضور سفیر وقت آمریکا ملاقاتی صورت گرفت که به شک های قبلی شاه اضافه کرد. در این میانه شاه که خود تحت تاثیر داروهای سرطان بود، از عهدهی درک این سیستم پنچیده برنمیآمد.
اقامت هویزر در ایران حدود یک ماه طول میکشد و در این مدت او مرتب با شش امیر ارشد ارتش شاه جلسه داشته است: ارتشبد قره باغی (رئیس ستاد ارتش)، ارتشبد ربیعی (فرمانده نیروی هوایی)، ارتشبد طوفانیان (رئیس سازمان صنایع نظامی و مرد شماره یک شاه برای خرید اسلحه از خارج)، سپهبد بدرهای (فرمانده نیروی زمینی و فرمانده گارد سلطنتی)، دریاسالار حبیب الهی (فرمانده نیروی دریایی) و سپهبد مقدم (رئیس ساواک).
هویتزر در کتاب «ماموریت به تهران» مینویسد که امیران شاه همگی معتقد بودند و اتفاق نظر داشتند که انقلاب ایران دقیقاً یک توطئهی کمونیستی است! ظاهرا تئوری توطئهی کمونیست ها برای قدرت رسیدن از طریق لباس آخوندی منحصر به شخص شاه نبود و امیران ارتش شاه هم مثل خود او فکر می کردند.
هویزر متعجب است از این که امیران شاه حتی بعد از رفتن شاه هم از به کار بردن واژهی «کودتا» واهمه داشتهاند. بر طبق ادعای هویزر امیران شاه در فکری چیزی به نام «طرح» بودند بدون این که بدانند چگونه باید یک کودتا را طراحی کرد.
به گفتهی هویزر امیران ارتش شاه قبلا کمتر در جلسهی کاری مشترکی بدون شرکت شخص شاه شرکت کرده بودند. در تمامی دوران قبلی شاه فرمانهای خود را به تکتک آنها ابلاغ میکرده است، نه این که از آنها برای طرحهایش نظر اجرایی بخواهد.
هویزر در کتاب خاطراتش (ماموریت در تهران) شرح میدهد که بعد از خروج شاه، او در تهران در عمل یک کلاس درس فشرده برای برنامهریزی [یک کودتا]، به امیران ارشد شاه اموزش داده است. در این مدت مثل آن بود که هویزر نقش نایب السطنه در ارتش شاه را بازی میکرد!
هویزر در کتاب «ماموریت» با دقتی بسیار جزئیات هر ملاقات خود را شرح میدهد. دقت در جزئیات در کتاب خاطرات هویزر به حدی است که به نظر میرسد او حتی قبل از شروع این ماموریت میدانسته است که یک روزی قرار است خاطرات این سفر را در یک کتاب منتشر کند؛ یا اینکه آن همهدقت در جزئیات بعد اضافه شده است برای آن که کتاب خواندنیتر شود! به هر صورت همانطوری که کتابهای خاطرات سولیوان (سفیر امریکا) و پارسونز (سفیر انگلیس) گوشههای ناشناختهای از بخش دولتی (غیر نظامی) حکومت شاه را بیان میکنند، کتاب خاطرات هویزر هم جلوههای ناشناختهای از بخش نظامی حکومت شاه را نشان میدهد. حتی کتاب خاطرات ناظران خارجی هم همسان با سیاست شاه مبنی بر جدایی ارتش و دولت عمل میکرده است. این یادداشتهای خارجیها شامل گوشههایی از ساختار عملکرد و حکومت شاه است که هیچ ایرانیای توان دسترسی به آن را نداشت. همهی نویسندگان در آن کتابهای خاطرات از شخصیت وهمانگیز و ایزولهی شاه و تفاوت رفتار او در برخورد با ایرانیها و خارجیها میگویند. بر مبنای مشاهدههای این افراد که از خیلی قبل با شاه آشنا بودهاند به نظر میرسد که در سال ۱۳۵۷ در این ملک وسیع شاه احتمالاً تنهاترین فرد ایرانی بوده است!
بعد از رفتن شاه از ایران، شکل دولت حتی از شکل ارتش هم پیچیدهتر شد. در آن دوران به نظر میرسید که در ایران دو دولت سر کار است. از یک طرف شاپور بختیار خود را نخست وزیر قانونی میدانست و مصاحبه میکرد که «مرغ طوفان» است. از طرف دیگر آیتالله خمینی خود را رهبر منتخب میدانست و دستورهای اجرایی صادر میکرد. بعد از معرفی مهندس بازرگان به عنوان نخست وزیر موقت از طرف آیتالله خمینی و در حالی که شاپور بختیار هنوز بر سر کار بود وضعیت کاملا تازهای بوجود آمد که قبلا سابقه نداشت. آشکارا این همزمانی دو دولت در یک کشور نمیتوانست مدت خیلی زیادی طول بکشد.
ولی وضع کلی ساختار سیاسی ایران حتی از این هم پیچیدهتر و ناشناختهتر بود، به این دلیل که به نظر میرسید در آن دوران و به خصوص با رفتن شاه از ایران در عمل چهار گروه اصلی (شاید هم بیشتر) در کنار هم و با هم رقابت و تعامل میکردند. برای دیدن نحوهی رابطه بین این چهار گروه به شکل زیر مراجعه کنید. افراد فعال در این گروههای چهارگانه البته دارای ساختارهای ذهنی و آموزشی بسیار متفاوتی بودند. موضوع ساختارهای ذهنی و آموزشی هر یک از آنها خود نوشتههای مستقلی را میطلبد.
آرایش گروههای چهارگانه در صحنهی سیاسی ایران – نیمهی بهمن ۱۳۵۷
گروه اول ارتش شاه (نیروهای مسلح) بود که در روی کاغذ در اختیار ارتشبد قرهباغی آخرین رئیس ستاد ارتش قرار داشت. ارتشبد حسین فردوست (آخرین رئیس دفتر ویژهی اطلاعات شاه) و سپهبد ناصر مقدم (آخرین رئیس ساواک) هم در همین گروه در کنار ارتشبد قره باغی قرار داشتند. این گروه- حداقل روی کاغذ- ارتش داشت، ولی نه ملت و نه دولت داشت. در راس این گروه امیران ارشد شاه قرار داشنتد که در عین حال باهم هماهنگی نداشتند. عملکردهای شاه برای مدتی بسیار طولانی در جهت ایجاد حس عدم همکاری بین امیران ارتش (برای اینکه علیه او کودتا نکنند) سبب شده بود که آنها به هم بیاعتماد باشند و به هم اطمینان نکنند. گروه دوم شامل شاپور بختیار و وزیران او بود که دولت شاه را تشکیل میدادند. این گروه که روی کاغذ دولت و مجلس داشت ولی نه ارتش و نه ملت داشت. شاپور بختیار نماد این گروه بود و در کابینهی بختیار هم هنوز انسجامی به وجود نیامده بود.
رئیس ستاد ارتش شاه یعنی ارتشبد قره باغی و نخست وزیر دولت شاه یعنی بختیار، بعد از رقتن شاه، به شدت به هم بیاعتماد بودند. هر یک از آنها دیگری را نه به عنوان متحد، بلکه به عنوان یک رقیب غیر قابل اتکا در نظر میگرفت. بختیار در قره باغی یک زاهدی تازه میدید. بختیار فکر میکرد که قرهباغی اگر بتواند علیه او کودتا خواهد کرد. از طرف دیگر قرهباغی در بختیار یک مصدق تازه میدید. او حدس میزد که بختیار اگر بتواند مسیری را که مصدق تا نیمه رفت به انتها میرساند و اعلام جمهوری خواهد کرد.
گروه سوم نیروهای طرفدار آیت الله خمینی و مهندس بازرگان بودند که بخش گستردهای از ملت را تشکیل میدادند ولی هنوز نه ارتش و نه دولت اجرایی را در اختیار داشتند. مهندس بازرگان، نخست وزیر دولت موقت که هنوز عملیاتی نشده بود، در گروه سوم بود. نیرویهای مذهبی فعال پیرو آیتالله خمینی و مهندس بازرگان را میتوان واحدهای اجرایی این گروه سوم در نظر گرفت. آیتالله خمینی و مهندس بازرگان میخواستند ارتش شاه را داشته باشند ولی بدون شخص شاه و دولت شاه را داشته باشند ولی بدون نخست وزیر او (بختیار).
نقطهی مشترک بین این سه گروه ارتش شاه بود. هیچ یک از این سه گروه (یعنی فرماندهان ارتش شاه، شاپور بختیار، گروه آیتالله خمینی و بازرگان)، آشکارا نمیخواستند ارتش شاه از هم بپاشد. همهی آنها میخواستند در هر صورت انتقال ارتش و قدرت به آرامی صورت گیرد؛ ولی هیچکس نمیدانست این مشکل بسیار پیچیده را چگونه حل کند. نیم قرن قبل از آن فرایند انتقال قدرت از سلسله ی قاجار به سلسلهی پهلوی به آرامی صورت گرفته بود. بعد از کودتای سال ۱۲۹۹ رضاخان ابتدا واحدهای مسلح ژاندارمری را که افسران سوئدی تربیتشان کرده بودند، در واحدهای مسلح قزاق، که افسران روسی تربیتشان کرده بودند، ادغام کرد. رضاخان از این ترکیب ارتش نوین ایران را ساخت که فقط به خود او وفادار بود. در مرحلهی بعد رضاخان با کمک ارتش نوین قدرت سیاسی خود را تحکیم کرد و سپس در سال ۱۳۰۵ با استفاده از سازوکارهای سیاسی/ قانونی سلطنت را از سلسله قاجار به سلسلهی پهلوی منتقل کرد. به این ترتیب برای اولینبار در تاریخ ایران انتقال سلطنت از یک سلسله به سلسلهی دیگر نه از طریق جنگ، بلکه از طریق سازوکارهای سیاسی/ قانونی صورت گرفت. موضوع مهم این بود که آیا میتوان مسیری سیاسی/ قانونی را برای انتقال از رژیم سلطنتی به یک رژیم تازه فراهم آورد؟
به این سه گروه باید یک گروه چهارم را هم اضافه کرد که شامل مجموعه سازمانها، جریانهای فکری و افرادی میشد که مخالف شاه بودند ولی در عین حال به لحاظ نظری (ایدئولوژیک) یا اجرایی در حیطهی طرفداران آیتالله خمینی و مهندس بازرگان نیز قرار نداشتند. آشکارترین سازمانهای سیاسی این گروه چهارم در تهران دو سازمان چریکی به جا مانده از دورهی شاه یعنی سازمانهای مجاهدین و فداییان بودند. در مقیاسی بسیار کوچکنر حزب توده و نیز تعداد زیادی سازمانهای کوچک معروف به «خط سه» هم در همین گروه چهارم قرار میگرفتند. در خارج از تهران سازمانهای دیگری وجود داشتند که آنها را هم میتوان در قالب این گروه چهارم قرار داد. مثلاً در کردستان حزب دمکرات کردستان در گروه چهارم قرار میگرفت. آشکارا مجموعه سازمانهای گروه چهارم که مخالف شاه بودند ولی در حیطهی طرفداران تحت فرمان آیتالله خمینی هم قرار نمیگرفتند بسیار غیر منسجم بود. سازمانهای این گروه چهارم، گذشته از مخالفتشان با شاه، تقریباً در هیچ مورد دیگری نقطه نظر مشترک نداشتند.
برای مثال مجاهدین سازمانی بر پایهی ایدههای مذهبی بود؛ در حالی که بقیهی سازمانهای گروه چهارم ایدههای غیر مذهبی را دنبال میکردند. از طرف دیگر حزب توده بود که بنیادهای تفکری غیر مذهبی داشت، به این دلیل نمیتوانست در حیطهی طرفداران نظری (ایدئولوژیک) آیتالله خمینی قرار گیرد، در همین گروه بود. با این وجود حزب توده تا چندسال بعد از انقلاب از تقریباً تمامی سیاستهای عملیاتی آیتالله خمینی چشم بسته پشتیبانی کرد.
سازمانهای سیاسی این گروه چهارم نه ارتش و نه دولت داشت، ولی هر سازمان تعدادی عضو و هوادار به نسبت فعال داشت. آن گروه چهارم در عین حال شامل طیف بسیار وسیعی از افراد مستقل و بدون وابستگی سازمانی هم میشد که با شاه مخالف بودند ولی طرفدار آیتالله خمینی هم نبودند. این گروه چهارم نه شاه را میخواست، نه دولت شاه و نه ارتش شاه را. به این ترتیب گروههای سوم (طرفداران آیتالله خمینی و مهندس بازرگان) و گروه چهارم (سایر مخالفان شاه) تنها نقطهی مشترکشان مخالفت با شاه بود. به واقع سیاستهای سرکوب شاه این دو گروه غیر متجانس را حول مخالفت با او به هم دوخته بود.
در پاییز سال ۵۷اعضای باقیمانده از بدنهی سازمانهای گروه چهارم که توانسته بودند از زیر ضربات ساواک جان سالم به در ببرند به سرعت سرگرم «تجدید سازمان» خود بودند. از طرف دیگر نفوذ و محبوبیت افراد غیر سازمانی آن گروه چهارم هم در حال رشد بود. این افراد از جمله شامل گروهی از نویسندگان، شاعران، هنرمندان و آهنگسازانی میشدند که با استفاده از آزادی به دست آمده بعد از زوال فضای نظامی و نیز رفتن شاه هر یک توانایی خود در ایجاد و گسترش شور مردمی را محک میزدند. بسیاری از سرودهای انقلابی به یاد مانده از آن دوران توسط هنرمندان این گروه چهارم تدوین و عرضه شدند.
باید توجه داشت که این گروه چهارم به شدت ناهمگون بود و از جمله شامل طیفی از افراد مستقل «دموکرات» میشد که از نظر تفکری به اصطلاح آن روزها تمایلات «چپی» یا «روشنفکری» داشتند، ولی افراد مستقل این طیف فکری معمولاً وابستگی سازمانی نداشتند و از نظر عملکردی نباید آنها را عضو سازمانهای مارکسیست به حساب آورد. احمد شاملو را میتوان به عنوان نمونه یکی از افراد مستقل غیر سازمانی گروه چهارم در نظر گرفت. شاملو شاعر، نویسنده و مترجمی توانا مخالف با دیکتور شاه و در عین حال با تمایلاتی غیر مذهبی بود. در دههی ۱۳۵۰شاملو نوشتهها و شعرهای اجتماعی/ سیاسی زیادی با تمایلات روشنفکری/ چپی تدوین کرد؛ بدون آن که عضو هیچ سازمان سیاسی باشد. تبلیغات و فشار دستگاههای امنیتی شاه سبب شده بود که نیروهای دموکرات و مارکسیست به یکدیگر نزدیک شوند.
نمونهی دیگر آن را میتوان در خسرو گلسرخی دید که شاعر و نویسندهای از جناح چپ بود، ولی در دادگاه نظامی شاه از موضع مارکسیستی از عملکرد امام حسین دفاع کرد و در نهایت بهعنوان یک فعال سیاسی مارکسیست اعدام شد. گلسرخی در حالی که وابستگی سازمانی به سازمان فدایی نداشت، ولی در وصیتنامهاش که بعد از انقلاب منتشر شد خود را یک شاعر و فدایی اعلام میکند. در دورهی شاه تقریباً تمامی روشنفکران مستقل غیر مذهبی ایران نوعی تمایلات چپی و دموکراتی داشتند و این خود کافی بود که ساواک آن ها را مارکسیست بداند و به همین بهانه هم تعداد زیادی را بازداشت و زندانی کند. این طیف دموکرات ایده های سنتی و مذهبی مثل نظرات آیتالله خمینی، یا مهندس بازرگان را دنبال نمیکردند و همین موضوع کافی بود که از نظر برخی نیروهای سنتی گروه سوم تمامی طیف ناهمگون نیروهای دموکرات/ چپ گروه چهارم هم کمونیست یا مارکسیست در نظر گرفته و قلمداد شوند؛ سیرهای که هنوز هم عملکردهای آن یافت میشود.
بسیاری از روشنفکران ایرانی آن زمان، که خاطرهی کودتای ۲۸مرداد ۳۲را به یاد داشتند، برای شاه شخصیت مستقلی قایل نبودند و او را دست نشانده و نوکر خارجی (انگلیس/ امریکا) در نظر میگرفتند. در آن زمان روشنفکران ایرانی کمتر متوجه عملکردهای پیچیده و نهان شاه در صحنهی سیاست داخلی و خارجی میشدند. از طرف دیگر شاه هم از جامعهی روشنفکری ایران دلخوشی نداشت و ابایی از دستگیری روشنفکران ناراضی مستقل به بهانه کمونیست بودن به خود راه نمیداد. معروف است که شاه، در محاورههای معمول با درباریها، روشنفکران ایران را «ان - تلکتوئل» خطاب میکرد! به این ترتیب زندانهای سیاسی ایران شامل تعداد زیادی دانشجو و روشنفکر میشد که می بایستی بین چاکری شاه و مخالفت با او یکی را انتخاب کنند!
بررسی روزنامههای دی و بهمن سال ۱۳۵۷نشان میدهد که نوشتههای مفسران سیاسی خارجی بر نقش و تعامل در عملکرد سه گروه اول متمرکز بودند، ولی درهمان زمان بعضی مفسران به نقش عناصر و سازمانهای گروه چهارم و توانایی بالفوهی عملکردهای آنها توجه داشتند. در همان زمان افرادی در داخل گروه سوم از رشد و نفوذ این گروه چهارم واهمه داشتند. مثلاً به نظر میرسد در پیوند با «ملاقاتی که صورت نگرفت» (در روز هشتم بهمن) بعضی افراد گروه سوم (مثل مهندسی بازرگان و آیتالله بهشتی) سعی میکردند فرایند انتقال دولت و ارتش از حکومت شاه به رژیم تازه را هرچه سریعتر و با مصالحه صورت دهند. احتمالاً نظر این افراد این بود که در جهت تسریع و تسهیل انتقال رژیم کنار آمدن با بختیار بهتر از دفع او است.
آنها توجه داشتند که زمان به نفع گروه چهارم عمل میکند و افراد این گروه با استفاده از آزادیهای بعد از رفتن شاه در حال گسترش نفوذ خود هستند. همانطوری که قبلاً اشاره شد از طرف دیگر برخی افراد منمحور درون گروه سوم، که از همان زمان هم فقط به دنبال انحصار در روش های تفکری منحصر به خود بودند، زمینههای آن ملاقات بین آیتالله خمینی و شاپور بختیار را مخدوش کردند. باید اضافه شود این سادهلوحانه است که تصور شود اگر ملاقات هشتم بهمن در پاریس صورت میگرفت میتوانست یک روزه راه حلی برای تمامی بحران سیاسی ایران ارائه بدهد. ولی اگر آن ملاقات «موفقیتآمیز» میبود احتمالاً میتوانست به تخفیف بحران و یافتن یک راه حل سیاسی برای خروج از مرحلهی نهایی بحران کمک کند. ولی در هر صورت تلخی آن ملاقات صورت نگرفته خود نقشی در روند نهایی بحران سیاسی سال ۱۳۵۷ بازی کرد.
از طرف دیگر اظهارات منفی شاپور بختیار در مورد نقش نیروهای دموکرات و چپ ایران سبب شده بود که در عمل زمینهی حمایت طیف دموکرات گروه چهارم از بختیار از بین برود. به این ترتیب بختیار که در صدد نزدیک شدن به گروه سوم (طرفداران آیتالله خمینی و مهندس بازرگان) بود در عمل حمایتی هم از طرف طیف دموکرات گروه چهارم به دست نیاورد. اینک که ۳۰سال از آن دوران گذشته است به سادگی دیده میشود که نظرات شخص شاپور بختیار که خود را سوسیال دموکرات میدانست و نیز نظرات بخشهایی از طیف دموکرات گروه چهارم در مورد مخالفت هردوی آنها با نیروهای سلطهگر نقطههای مشترک زیادی با هم داشتند. ولی در آن شرایط هیچکدام از آنها سعی در بسط این روابط نکردند. برای طیف دموکرات گروه چهارم بختیار، نخست وزیر شاه بود. برای بختیار طیف دموکرات گروه چهارم نمادی از سازمانهای مارکسیستی بودند. تنفر گروههای دموکرات از شاه سبب شد که آنها نتوانند در بختیار برای خود متحدی بیابند. تنفر بختیار از مارکسیستها سبب شد که او نتواند در طیف نیروهای دموکرات ایران برای خود متحدی بیابد.) بختیار بعد از خروج ایران در سال ۱۳۵۸این جدایی از هر دو گروه سوم و چهارم را ادامه داد. گفته میشود که او بعد از سال ۱۳۵۸و در خارج از کشور در جهت سرنگونی دولت تازه تاسیس جمهوری اسلامی که در عمل از گروه سوم برآمده بود با بعضی دولتهای خارجی هم تماسهایی برای گرفتن کمک برقرار کرد. بررسی این موضوع خود احتیاج به یک بررسی مستقل دارد.
به همان ترتیب که سیاستهای شاه سبب شده بود امکان اتحاد بین دولت و ارتش او به وجود نیاید، سیاستهای شاه سبب شده بود که طیف گسترده و در عمل متعارض مخالفان علیه او با هم متحد شوند. این نقش ویژهی شاه در شکلگیری انقلاب و به دنبال آن سرنگونی حاکمیت بسیار جالب توجه است. در عمل این خود شاه و سیاست نادرستش بود که طیف بسیار متفاوت و نامتجانس مخالفان خود را حول مخالفت با او متحد کرده بود. به قول مهندس بازرگان «رهبر واقعی انقلاب سال ۱۳۵۷خود شاه بود.»
این آرایش جدید بین چهار گروه بازی جدیدی آورده بود که با شطرنج دونفره قبل از رفتن شاه بسیار متفاوت بود. بازآرایی نیروها در گروههای چهارگانه و عملکردهای بسیار متفاوت آن گروهها در آن مقطع زمانی یک طوفان کامل اجتماعی بهوجود آورده بود و نمونهای از آن که در کتابهای کلاسیک به آن «بینظمی کامل»[3] میگویند. آشکارا رقابت و تعامل[4] بین این چهار گروه متعارض نمیتوانست خیلی زیاد طول بکشد. مسئلهی اصلی این بود که ارتش شاه- یا به واقع آنچه از ارتش شاه باقی مانده بود- در اختیار چه کسی باشد و انتقال ارتش از یک گروه به دیگری به چه شکل صورت گیرد. دست به دست شدن ارتش از حاکمیت شاه به یک حاکمیت جدید در عمل به صورت نقطهی جدایی[5] آن سیستم بینظم در آمد.
امیران ردهبالای ارتش، بعد از رفتن شاه و با افزایش تدریجی قدرت آیتالله خمینی، در سر یک چند راهی قرار گرفته بودند: راه چارهی اول این بود که مثل سال ۱۳۳۲کودتا کنند، قدرت را به دست بگیرند و احتمالاً شاه را برگردانند. راه چارهی دوم این بود که شاپور بختیار را انتخاب کنند و محکم پشت او بایستند. آنها فکر میکردند این راه، حتی در صورت موفقیت، در نهایت به رئیسجمهوری شاپور بختیار منجر میشود. راه چارهی سوم این بود که طرف آیتالله خمینی را انتخاب کنند، که این راه به جمهوری اسلامی ختم می شد.
در آن مقطع زمانی به نظر میرسد بعد از رفتن شاه از ایران قسمت عمدهی رهبری ارتش شاه- از جمله ارتشبد قرهباغی (رئیس ستاد ارتش)، ارتشبد فردوست (رئیس دفتر ویژهی اطلاعات) و سپهبد مقدم (رئیس ساواک)- هریک جدا به طرف راه چارهی سوم یعنی به گروه مهندس بازرگان و آیتالله خمینی تمایل داشت و میخواست در این مورد با دولت موقت مهندس بازرگان و از این طریق با گروه آیتالله خمینی توافق یا معاملهای کند. ولی موضوع اصلی شرایط آن توافق و قیمت آن معامله بود. ارتشبد قرهباغی، ارتشبد فردوست و سپهبد مقدم و احتمالاً بعضی از دیگر امیران ارشد ارتش شاه به شکل مجزا و همینطور به شکل مشترک، از یک طرف و طرفداران آیتالله خمینی از جمله نخستوزیر دولت موقت یعنی مهندس بازرگان و همفکران و دوستان او از طرف دیگر داشتند از کانالهای مختلف با هم مذاکره میکردند تا بتوانند برای انتقال آرام ارتش یک راه حل پیدا کنند. این انتقالی بود برای ارتش از حکومت شاه به دولت موقت مهندس بازرگان.
ویلیام سولیوان، سفیر وقت امریکا در ایران در کتاب خاطراتش به ملاقاتهایی با شرکت مهندس بازرگان و دیگران اشاره میکند که گویی در آن ملاقاتها موضوع نحوهی انتقال آرام ارتش شاه به دولت موقت بررسی شده بوده است.
موضوع توافق بین مخالفان و ارتش اگرچه ممکن است دور از ذهن به نظر برسد، ولی خیلی هم بیزمینه نیست. فراموش نکینم که نماز عید فطر در روز ۱۳شهریور سال ۵۷در قیطریه و نیز راهپیماییهای بدون درگیری تاسوعا و عاشورا در روزهای ۱۹و ۲۰آذر همان سال همگی بر مبنای توافقهایی بود که بین رهبران ارتش و مخالفان صورت گرفته بود. ناگفته نماند که در همان زمان افسران رده بالایی در ارتش هنوز وجود داشتند که هنوز به دنبال راه چارهی اول بودند و نقشهی کودتا در سر داشتند. شایع است که سپهبد رحیمی- فرماندار نظامی تهران، سپهبد بدرهای- فرماندهی نیروی زمینی ارتش و فرماندهی گارد سلطنتی، سرلشکر خسروداد- فرماندهی هوانیروز، و سرلشکر گارد کاظم ریاحی، معاون فرماندار نظامی تهران- به این روش تمایل داشتند.
در بهمن سال ۵۷ شاپور بختیار این تصویر را از خود ارائه میداد که نخستوزیر مشروطهای است که ارتش باید از او دستور بگیرد. بعد از ملاقات انجام نشده در هشتم بهمن شروع مذاکرهی مجدد بین بختیار و بازرگان مشکلتر شده بود. وجود شاپور بختیار بهعنوان نخست وزیر مشروطه و مانورهای محدودی که او میتوانست انجام بدهد شاید سبب شد که توافق بین مهندس بازرگان و ارتشبد قرهباغی هم مشکلتر شود. باید در نظر گرفت که توجیه یک توافق مستقیم بین بازرگان و قرهباغی و بدون شرکت بختیار برای دست به دست کردن ارتش شاه حتی برای قرهباغی هم آسان نبود. به این ترتیب با وجود این که بختیار و بازرگان از دوران جبههی ملی دوستان قدیمی بودند ولی ملاقات انجام نشده در روز هشتم بهمن سال ۱۳۵۷ یکی از عواملی شد که زمینهی انجام یک توافق برای انتقال رژیم بر مبنای مصالحه را از بین برد.
مجموعهی این شرایط در عمل فرجه زمانی برای رخدادهای روزهای ۲۱ تا ۲۲ بهمن را فراهم آورد.
در این میان نقش آن گروه چهارم را نباید فراموش کرد. آن گروه چهارم تا حد توان خود سعی میکرد که قدرت گرفتن دولت موقت مهندس بازرگان را به تاخیر اندازد. افراد گروه چهارم در انقلاب ۵۷ فعالانه شرکت کردند؛ بدون آن که در نهایت بتوانند برای گروه چهارم امتیاز عمدهای کسب کنند. در حالی که سه گروه اول (ارتش شاه، دولت شاه و دولت موقت) در کشاکش با هم به نقطهی سکون و رکود رسیده بودند، یک مجموعه رخداد زنجیرهای و نیز عملکرد بعضی از عناصر گروه چهارم این شرایط رکود را به هم زد.
در این بحبوحه درگیری هنرجویان همافری و واحدهای گارد مستقر در مرکز آموزشهای هوایی در شب ۲۰ به ۲۱ بهمن و به دنبال آن شورش همافران در روز ۲۱ بهمن پیش آمد. این شورش روند انتقال ارتش شاه به دولت جدید را کاملا عوض کرد و جریان را از دست همه خارج کرد. ارتش از دست امیران ارشد شاه خارج شد ولی ارتش به دست دولت موقت بازرگان و گروه آیتالله خمینی سالم نرسید. ارتش شاه در روند انتقال در عمل از هم فروپاشید! فروپاشیدن ارتش و توزیع سلاح خود عامل رخدادهای دیگری شد. برای مثال میتوان به شورش مسلحانه در استانهای مرزی، حملهی عراق به ایران و نیر شورشهای مسلحانهی شهری در سال ۱۳۶۰اشاره کرد که همگی به دنبال از هم پاشیده شدن شیرازهی ارتش و توزیع گستردهی سلاح صورت گرفت. به این ترتیب ردخدادهای بعدی بود که سبب شد روزهای ۲۰تا ۲۲ بهمن به صورت مهمترین روزهای تاریخ نزدیک ایران درآید.
بخش بعد این سری نوشته با عنوان «روزهای سرنوشتساز از راه میرسند» ادامه خواهد یافت. در بخش بعدی خواهیم دید که وقتی شرایط اجتماعی مهیا باشد وقایع بسیار جزئی میتوانند همچون جرقه، شعلهای را بهوجود آورند که آن شعله در صورت وجود شرایط خاص مناسب میتواند به سرعت آتشی بسیار بزرگ را به وجود آورند. جرقهی این آتش بزرگ در ساعت نه و ۱۰ دقیقهی جمعه شب ۲۰ بهمن ۱۳۵۷ در پادگان هوایی دوشانتپه زده شد و آتش آن در روز ۲۲ بهمن در تمامی سطح تهران گسترده شد.
پینوشتها:
1- General Robert Huyser
2- Mission to Tehran
3- Chaos
4- Interaction
5- Inflection Point
بخش های قبلی این سری نوشته در وبسایتهای زیر قابل دسترسی است:
بخش اول: بررسی پیشزمینهها
بخش دوم: ماه پیشتاز-16 دی تا 19 بهمن 57
بخش سوم: آرایش نیروها قبل از رفتن شاه