زبان و فرهنگ
گفتوگو با داریوش آشوری − ۴
در ادامه لطفا نکات اساسی فکرتان در بارهی رابطهی زبان و فرهنگ را برای ما بازگویید.
میانِ فرهنگ و زبان رابطهی پیچیده و در-هم-تنیدهای هست. از دلِ همین رابطهیِ پیچیده است که افقهایِ گوناگونِ ارزشی و هنجاری و رفتاریِ جماعتهایِ انسانی و جهانبینیهاشان پدید میآید. دگرگونیِ زبان میتواند فرهنگ را دگرگون کند، و بهعکس. اگرچه گمان نمیکنم کسی بتواند نسبت میانِ این دگرگونیها را تعیین یا اندازهگیری کند، اما به روشنی، بر بنیادِ تجربه، میتوان گفت که زبانهایِ خویشاوند، یعنی از یک خانوادهیِ زبانی، در محیطهایِ جدا از همِ تاریخی و جغرافیایی میتوانند فرهنگها و جهانبینیهایِ از بنیاد ناهمگونی را بازتابانند. مقایسهیِ زبانِ فنلاندی، در اسکاندیناوی، که با زبانهای خانوادهیِ اورالی خویشاوند است، برایِ مثال، با زبانهایِ بومیانِ سیبریِ غربی، یا مقایسهیِ زبانهایِ ترکی و مغولی در میانِ قبیلههای آسیایِ میانه با زبانِ ترکی در ترکیه، میتواند اختلافِ شدیدِ تراز و نوعِ فرهنگ را میانِ آنها نشان دهد. یا مقایسهیِ زبانی قبیلهای مانندِ پشتو، که از خانوادهیِ زبانهایِ هند-و-ایرانی و هند-و-اروپایی ست، آنهم نه با زبانهای اروپایی از همان خانواده، بلکه با زبانِ فارسی، از همان خانواده، در همسایگیِ آن و در ارتباطِ همیشگی با آن، گویایِ همین نکته است.
این ناهمگونیِ سطحها و ساحتهایِ فرهنگی را در میانِ طبقات و قشرهایِ اجتماعی در یک محیطِ زبانی در دلِ یک شهر هم میتوان دید که ربطی به ساختارِ پایهای آوایی و دستوری و واژگانی و معناییِ زبانِ مشترک ندارد. اما همین ویژگیهای ساختاری در ساحتِ کاربردیِ زبان در میانِ قشرها و طبقاتِ اجتماعیِ گوناگون رنگهایِ گوناگون به خود میگیرند. همین "رنگ"هایِ گوناگونِ آوایی و واژگانی و معنایی ست که گویشها و خُردهگویشها را پدید میآورند که از نظرِ اجتماعی هویّتبخش اند. یعنی از شیوهی سخن گفتن و کاربردِ یک زبان میتوان گفت که هر کسی، با لحن و لهجهیِ خویش، از چه قشر یا طبقه یا شهر و دیاری ست.
چرا راهِ دور برویم؟ گویش (دیالکت)های یک زبان در فضاهای جغرافیایی و تاریخیِ مشترک نیز چهبسا ناهمگونی و ناهمترازیِ فرهنگیِ ژرفی را نشان میدهند. در یک فضایِ بزرگِ فرهنگی همیشه یک گویش در مقامِ زبانِ رسمیِ ادبی، علمی، و اداری رشد و پرورشِ بیشتری نسبت به گویشها و زبانهای فرودست در همان قلمروِ فرهنگی و سیاسی مییابد و زبانِ اصلیِ حاملِ فرهنگ در ردهیِ عالی میشود. در حقیقت، شأن و اعتبارِ زبانها به فرهنگی ست که با خود حمل میکنند. فرهنگها، یا سازمایههایی از آنها، مانندِ دین یا ایدهها و ادبیّات، نیز از راهِ ارتباط زبانی، از راهِ ترجمه، از راهِ چیرگیِ یک زبان بر زبان یا زبانهایِ دیگر، انتقالپذیر اند.
دگرگونیِ فرهنگ، بر اثرِ برخورد فرهنگها یا چیرگیِ یک فرهنگ بر فرهنگِ دیگر، سببِ دگرگونیِ زبانها و فضایِ معنایی و رفتاری در درونِ آنها میشود. مثالِ زندهیِ آن برایِ ما دگرگشتهایِ واژگانی و سبکیِ و حتا دستوریِ زبانِ فارسی در برخورد با فرهنگِ اسلامی-عربی و پیوندیابیِ درونی با آن در تاریخی هزار و سیصد ساله، و سپس دگرگشتهایِ آن از این جنبهها در تاریخِ صد و پنجاه سالهیِ اخیر در برخورد با زبانهایِ اروپایی و جهانِ مدرن است.
رابطهیِ زبانها با یکدیگر از نظرِ باز و بسته بودن در اساس چه گونه است؟
زبانها در اساس به رویِ هم باز اند و میتوانند تا بینهایت واژهها و مفهومها، حتا ویژگیهایِ ساختاریِ آوایی و دستوری و معنایی، را از یکدیگر وام بگیرند. اما چهگونگیِ رابطه میانِ آنها و شرایطِ بَرنهندهیِ ارتباط در میانشان بستگی به عواملِ بُرونزبانی دارد که چهگونگیِ روابطِ قدرت میانِ زبانها را برمینهند. چهگونگیِ روابطِ سیاسی و اقتصادی و فرهنگی میانِ جامعههایِ گوناگون و روابطِ قدرت در میانشان میانِ زبانهاشان نیز نسبتِ فرادستی و فرودستیِ پدید میآورد. این عوامل سبب میشوند که از راهها و شیوههایِ ارتباطی زبانی زیرِ نفوذِ زبان دیگر قرار گیرد، و یا، در درازنایِ زمان، زیرِ فشارِ نیروهایِ زورآور زبانی رفته-رفته جانشینِ زبانِ دیگر شود.
مثالها در این باب بیشمار اند. اما نمونهیِ نزدیکِ آشنا برایِ ما همان است که پیش از این یاد کردم، یعنی رابطهیِ تاریخیِ فارسی با عربی تا حدودِ صد سال پیش که حاصلِ آن نفوذِ بیپایانِ عربی در فارسی در فضایِ فرهنگِ دینیِ پیشامدرن بود، چرا که زبانِ عربی در فضایِ آن فرهنگِ دینبنیاد زبانِ فرادستِ فرهنگی بود. و سپس، چرخشِ زبانیِ دیگر در دورانِ مدرن و پیوند یافتنِ فارسی نخست با زبانِ فرانسه و سپس انگلیسی. این رابطهیِ تازه در فضایِ روابطِ قدرت در جهانِ مدرن، ناگزیر رابطهیِ تاریخیِ فارسی و عربی را، که برایندِ آن وامگیریِ بیپایانِ فارسی از عربی بود، گسیخت و رابطهیِ فرادستی و فرودستیِ تازهای را پدیدار کرد. وجهِ زبانیِ این رابطه، از نظرِ کارکردِ ناگزیرِ زبانِ فارسی در فضایِ فراگیرندهیِ مدرنیّت در همهیِ زمینههایِ مادی و ذهنیِ زندگانیِ کشورِ فارسیزبان (در جایگاهِ زبانِ رسمی)، دگرگشتهایِ اساسیِ واژگانی و معنایی، و نیز سبکی، در زبانِ فارسی میطلبید و زورآور میکرد که حاصلِ آن زبانِ فارسیِ امروزین است.
نمایانترین نمونهی جایگاه زبانها در ارتباطِ با یکدیگر در جهانِ امروز زبانِ انگلیسی ست. این زبان نه تنها به روی همهی زبانهای جهان باز است و در چهار صد سالِ اخیر از آنها دهها هزار واژه یا مفهوم را وام گرفته است، که خود اکنون سرچشمهی بارور کردنِ دیگر زبانهای جهان از واژهها و مفهومها در همهی پهنههایِ زندگانی و فرهنگِ مدرن است.
یک زبانشناسِ فرانسوی این توانِ جذب از زبانهایِ دیگر را «خاصیّتِ اسفنجیِ» زبان نامیده است.
پرسش را شاید بهتر باشد این گونه طرح کنیم: چه رابطهای میبینید میان پسماندگیِ فرهنگی یا تمدنی و پسماندگیِ زبانی؟
از آن جا که فرهنگها و تمدنها همواره بر پایهی یک زبان یا گویشِ اصلی، و در دلِ آن، پرورش مییابند و رشد میکنند و دستآوردهای ادبی و علمی و فلسفیشان در آن زبان یا گویشِ اصلی نمود مییابد، درجهی پیشرفتگیِ فرهنگ، در کل، با درجهی پیشرفتگیِ زبان و تواناییهای بیانی و سنّتِ ادبی و نوشتاریِ آن رابطهیِ سرراست دارد. به همین دلیل است که، جامعههایی که با پدیدار شدنِ تمدنِ مدرن در پیِ انقلاب علمی و صنعتی و فکری در غرب، و پراکنش و چیرگیِ آن در صحنهیِ جهانی، از زمینهیِ زیستجهانِ دیرینهی تاریخ و فرهنگِ خود کنده شده اند، به علّتِ روابطِ قدرتِ برآمده از این رابطه، در مرحلهای ناگزیر به درماندگی و خواریِ وضعِ «جهانِ سومی» دچار میآیند. در نتیجه، زبانهاشان نیز، همچون همهیِ جنبههایِ اقتصادی و اجتماعی و فرهنگیِ جهانِ کهنشان، نسبت به زبانهایِ پیشاهنگِ مدرنیّت، «جهانِ سومی» میشود.
این روند، از جمله، همهیِ زبانهایی را نیز در بر میگیرد که در فضایِ جهانِ پیشامدرن نسبت به زبانهایِ دیگر پیشینهیِ درخشانِ ادبی و فرهنگی داشته اند. نمونهیِ برجستهیِ آن همین زبانِ فارسیِ ما ست. اگرچه به غرورِ ملّیِ برخی از ما برمیخورد، اما، از این دیدگاهِ عینیّتنگرِ تاریخی، ناگزیر باید گفت، زبانِ فارسی امروز هم یک زبانِ «جهانِ سومی» ست که برایِ بیرون آمدن از این وضعِ ناهنجار دست-و-پا میزند. از این دیدگاه، زبان را نیز میباید در بسترِ فضایِ تاریخیِ رویش و رشدِ آن، در رابطه و تناسب با دیگر سازمایهها، در یک ساختارِ اُرگانیکِ اجتماعی دید. در شرایطِ تباهیزدگیِ فرهنگ و فروافتادگیِ آن، زبان نیز نمیتواند تباهیزده و «زمینخورده» نباشد.
به نظر میرسد که ته ذهن شما این فکر عمل میکند که با به اصطلاح خودتان "باز کردن" زبان فارسی به روی جهان، کل فرهنگی که خود را با این زبان بیان میکند به روی جهان گشوده میگردد و از حالت انقباض فعلی درمیآید. آیا این برداشت درست است؟
باید بگویم که، برایِ من خروج از وضعِ نکبتبارِ «جهانِ سومی» به بر پا کردنِ نهادهای سیاسی و اقتصادی مدرن و رشدِ تکنولوژیک و اقتصادی فروکاسته نمیشود. بلکه بُعدِ بزرگترِ مسأله فرهنگی ست و اگر چارهای برای آن باشد گشایشِ افقِ فرهنگی به رویِ جهان است. گشایشِ افقِ فرهنگی هم بدونِ گشایشِ افقِ زبانی ممکن نیست.
در باز شدنِ فضاهایِ فرهنگی به رویِ یکدیگر، از راهِ داد-و-ستدِ کالاها گرفته تا جنگها، ترجمهیِ کتابها، و نفوذ یا چیرگیِ دینها، از گذشتهیِ دوردستِ تاریخی، زبانها ناگزیر همیشه به رویِ یکدیگر باز بوده اند. اما رابطهی قدرت میانِ جهانِ مدرن و پیشامدرن، و ناهمترازیِ عظیمِ پایهیِ قدرت در این رابطه چنان بوده است که زورآوریِ مدرنیّت ساختارهایِ دیرینهیِ سنّتیِ سیاسی و اقتصادی و فرهنگیِ جهانهایِ پیشامدرن را در هم شکسته و آنها را، چنان که اشاره کردم، به ویرانههای «جهانِ سومی» بدل کرده است. بر سرِ زبانهاشان نیز، ناگزیر، با فلج شدنِ فرهنگهاشان، چنین بلایی میآید.
در این برخورد زبانهایِ جهانهایِ پیشامدرن اگر زیرِ فشارِ فرادستیِ زبانهایِ مدرن، بر اثرِ فرمانفرماییِ سیاسی و اقتصادی و تکنولوژیکِ تمدنِ مدرن، از میان نروند، ناگزیر، در فضایِ جهانِ مدرن، بهاصطلاحِ گویایِ فارسی، «زبانبسته» میشوند. بنا براین، به نظرِ من، در کلِ پروژههایِ بازسازی، برایِ ما که میخواهیم زبانِ خود را نه تنها از دست ندهیم که آن را به ساحتِ قدرتِ بیانیِ مدرن برسانیم، بازسازیِ زبانی جایگاهی اساسی دارد، که میباید به چند-و-چون و روشهایِ آن اندیشید.
البته میدانم که، به دلیلِ وجودِ سدهایِ روانی و فرهنگی در این راه، و آسان نبودنِ فهمِ این مسأله ، یکی از دشوارترین بخشِ پروژهیِ مدرنگری (مدرنیزاسیون) همین است. با این همه، این کار، تا آن جا که ممکن است، اگر آگاهانه و با بینش و منطقِ علمی و مهارتِ فنّی صورت گیرد، مانندِ دیگر پروژهها، آثارِ ویرانگرِ «زیستمحیطیِ» کمتری خواهد داشت و دستآوردهایِ سازندهیِ بیشتر و هزینهی کمتر.
از "بازکردن" دو تعبیر میتوانیم داشته باشیم، تعبیری ابزاری و تعبیری که نه ناظر بر امکان بلکه ناظر به شرط امکان و به اصطلاح ترانستندنتال (تراگذر) است. برپایهی این برداشت، نخست به زبان همچون یک ابزار مینگریم و به این نتیجه میرسیم که این ابزار میباید چالاک و نرمشدار و پرتوان و کارآ باشد. از آنجایی که "بازکردن" تصویری را به ذهن میآورد، میتوانیم در برداشت نخست زبان را همچون دریچهای تصور کنیم که برآن ایم آن را گشاد کنیم تا خانهی ما به روی دشت گشودهتر شود. بنا بر تعبیر دوم، زبان شرط امکان گشودگی است. ما باید به این درک − که مثل هر درک دیگری کیفیت زبانی دارد − برسیم که خانهی ما تنگ و تاریک است و ما باید دریچهی آن را گشوده و گشودهتر کنیم. با این تعبیر، ما پیش از آنکه دست به ابزار بریم تا دریچه را فراخ کنیم، پیشتر خود را به روی جهان گشوده شدهایم. اگر این گشودگی قوی و پرانگیزه باشد، در تلاش ابزاری خود موفق میشویم، در غیر این صورت موفقیت ما چندان نخواهد بود. با این توضیح، آیا فکر نمیکنید که مشکل اساسی ما ترانسندنتال باشد؟ و اگر چنین باشد آیا آن را با تلاشهای کارگاهی، کاری که مترجمانی چون شما و آقای ادیبسلطانی انجام میدهند، میتوانیم آن را به طور اساسی برطرف کنیم؟
بله، مسأله در دو ساحت میتواند طرح شود: یکی، در ساحتِ استعلائی (transcendental) که زبان را شرطِ پیشایندِ انسانیّتِ انسان میداند؛ و دیگری، در ساحتِ ابزاریّتِ زبان. در ساحتِ استعلائی، زبان است که بر انسانیّتِ ما، یا نحوِ زیستیِ ویژهیِ انسانیِ ما در میانِ زیندگانِ در طبیعت، پیشایند است و شرایطِ امکانِ آن را برمینهد (این جا مراد از انسانیّت همان اگزیستانسِ ما ست، به معنایی که فیلسوفانِ اگزیستانس به کار برده اند)، که حاصلِ آن پیدایشِ روح یا روانِ انسانی ست. زبان نه تنها همچون رابطِ انسان و انسان، بلکه رابطِ انسان و خدا و شیطان (به هر معنا و برداشتِ پیشامدرن و مدرن که از آنها داشته باشیم)، یا به گستردهترین معنا پیدایشِ «فرهنگ»، پیششرطِ چنین امکانی ست. در این ساحت، با نظر به جهانبینیِ نهفته در هر زبان از راهِ فرهنگِ وابسته به آن، و هالههایِ معناییِ واژگان و لایههایِ زیرینِ اشارتیِ واژگانِ آن، میتوان تا آن جا رفت که گفت، مردمانِ فرهنگهایِ گوناگون در ساحتهایی «زبانِ هم» را نمیفهمند.
مثالِ گویایِ آن برخوردی بود که میانِ ویکتور فاریاس، شاگردِ مارتین هایدگر، و استاد-اش پیدا شد. فاریاس، که اسپانیاییزبان بود، به استاد گفت که میخواهد نوشتههای او را به اسپانیایی ترجمه کند. و استاد گفته بود که این حرفها را به آلمانی میشود گفت و بس. شاگرد این حرف را در رابطه با زمینهیِ فکر نازیستی (و لابد، راسیستیِ) استاد دانسته بود و آن کتابِ جنجالی را بر ضدِ او در بارهیِ رابطهاش با حزبِ نازی منتشر کرد. اما، این حرفِ هایدگر را هر اندازه هم که گزافهگویانه بدانیم، باز از مایهای از حقیقت خالی نیست. این نکته را، برایِ مثال، ما ایرانیها میتوانیم در مقایسهیِ دیوان حافظ یا مولوی با ترجمههایِ اروپاییِ آنها ببینیم یا ترجمههایِ آثارِ کلاسیکِ فلسفی و ادبیِ اروپایی به زبانِ فارسی، شاید بالاتر از همه ترجمهیِ آثار هایدگر.
داد-و-ستدِ زبانی و فرهنگی در ساحتِ امورِ اقتصادی و فنی و دانشهای مربوط به آنها چندان دشوار نیست و میانِ فرهنگهایِ نزدیک به هم از نظرِ پیشینهیِ تاریخی یا همزمان از نظرِ افقِ تاریخی چهبسا بسیار آسان است. اما در ساحتِ عالیِ فرهنگی، آن جا که زبانها در مایههایِ ژرفناییِ تجربههایِ زیستجهانِ تاریخی و فرهنگی، حتا جغرافیاییِ خود، ریشه دارند و از آن جا خوراک میگیرند و بازتابِ «روحِ قومی» میشوند، امکانِ ارتباط و همفهمی میانِ زبانها دشوار و دشوارتر میشود. این دشواریِ همفهمی و ارتباط در عالمِ زبانِ شعر و ایدهها و سرنمون (archetype)هایِ بنیادگذارِ فلسفه و جهانبینیِ قومی از همه بیشتر است. چنین فراوردههایِ فرهنگی، به دلیلِ ریشهداریِ ژرفشان، نه تنها در فضایِ معناییِ زبانِ بومی بلکه در فضایِ آواییِ آن نیز، در آن زنگ و آهنگِ واژهها و عبارتها، و در بر داشتنِ حال-و-هوایِ یک زیستجهانِ ویژه، ایبسا ترجمهناپذیر و انتقالناپذیر میشوند. و اگر ترجمه هم بشوند همچنان بیگانه میمانند، مگر آن که از راهِ «جذبِ اُسمُزی»، به یاریِ قریحهای نیرومند، به رنگِ زبان و زیستجهانِ دیگر درآیند و «بومی» شوند.
بحثِ ساحتِ استعلاییِ زبان، و این که زبان فروگیرندهیِ تمامیّتِ انسانیِ ما ست و ما فروگرفته در زبان ایم، و تمامیِ سخنانی که هرمنوتیکِ مدرن در این باب گفته، به جایِ خود درست. اما به این معنا نیست که ما یکسره دست-و-پابسته در چنبرهیِ زبان گرفتار ایم و هیچ راهی به بیرون از آن نداریم. ما در ساحتِ جزئیّتِ زبان، در ساحتِ واژگان، جمله، و متن، بر حسبِ تاب-و-توان و دانشِ زبانیمان میدانِ اختیارِ گزینشِ واژگانی و سبکی، همچنین دستکاری در آنها را داریم.
در حقیقت، رابطهیِ ما با کلیّت و جزئیّتِ زبان از نوعِ «دورِ هرمنوتیکی» ست، یعنی ما در کاربردِ زبان هر واژه و جمله را در پرتوِ «علمِ لدنّیِ» خود از کلیّتِ یک زبان، یا دانشِ «فطریِ» خود از زبانِ مادری، در مییابیم و کلیّتِ آن را نیز از راهِ فهمِ جزئیّتِ واژهها و جملهها. «علمِ لدنّیِ» ما به زبان بازتابِ وجهِ استعلاییِ آن است که فروگیرنده است و ما فروگرفته در آن ایم. امّا در دلِ آن، در قلمروِ کاربردیِ زبان، میدانی از آزادی برایِ ما هست که توانِ دستکاری و بازسازیِ زبان را به ما میدهد. ولی امکان و میزانِ برخورداری از این آزادی را فرهنگی فراهم میکند که در دلِ آن به سر میبریم.
فرهنگِ مدرن با آفریدن یا پدیدار کردنِ «سوژه»یِ خردورزِ دارایِ ارادهیِ آزاد و با قراردادی انگاشتنِ نسبتِ دلالتگر (signifier) به دلالتیاب (signified) در زبان، امکانِ جنب-و-جوشِ سوژهیِ مدرن را در آن فضایِ آزادیِ زبانی و بهرهبرداری از آن را، با نهادنِ قراردادهایِ زبانیِ تازه در قالبِ ترمشناسیِ علمی، فراهم کرد. دستآوردهایِ واژگانیِ مدرن در حوزهیِ علومِ طبیعی، که سر به ملیونها میزند، و شیوهیِ تولیدِ مکانیکیِ آنها، جز با این نگره و شیوهیِ رفتارِ زبانی امکانپذیر نمیبود. از دستآوردهایِ این رفتارِ زبانی علومِ انسانی و فلسفی نیز فراوان برخوددار شده اند.
برایِ روشن شدنِ این نکته مثالی لازم است. در سدهیِ نوزدهم با رشدِ انفجاریِ علومِ زیستشناختی (بیولوژی) دو ترمِ biology/biologie و ecology/écologie نیز برایِ دو شاخهیِ اصلیِ آن، از لغتمایهیِ یونانی، ساخته شد. امروزه میتوان دید که با کندنِ bio- و eco- از سرِ آن دو ترمِ «ساختگی» و چسباندنِ آنها بر سرِ واژههایِ دیگر از سرچشمههایِ زبانهایِ لاتینی یا ژرمنی، و جز آنها، چهگونه دهها ترمِ دیگر ساخته شده و هرروزه ساخته میشود، که در هر روزنامه و مجلهای میتوان یافت. از جمله نمونههایِ آنها در زبانِ انگلیسی، در میانِ دهها ترکیب از این دو پیشوندگونه، اینهاست:
bio-diversity, bio-data, bio-engineering bio-ethics, bio-degradation eco-system, eco-friendly, eco-solution, eco-feminism, eco-cide
این ترمها هم در علومِ طبیعی کاربرد دارند و هم در علومِ انسانی و از آن جا به مطبوعات و زبانِ روزانه هم سرریز کرده اند. این دو نمونهای ست از صدها نمونهیِ دیگر در زبانهایِ پیشاهنگِ مدرنیّت.
بر پایهیِ آنچه گفته شد، در پاسخِ پرسشِ شما و مسألهای که باریکبینانه طرح کرده اید، میتوانم گفت که، مشکلِ ما و همهیِ ملتها و قومهایی را که برخوردِ دستِ دوم و سوم و چهارم با مدرنیّت پیدا کرده اند، میتوان با دیدِ فیلسوفانه از چشماندازِ «ترانساندانتال» طرح کرد، اما در ساحتِ کاربردیِ زبان، سرانجام، کارِ «کارگاهی»، به گفتهیِ شما، میتواند کارگشا باشد. یعنی همان کاری که در نسلهای پیشین فرهنگستانِ یکم و کسانی چون محمد علیِ فروغی، محمد باقر هوشیار، امیرحسینِ آریانپور، و محمودِ صناعی دست اندر کارِ آن بودند، و در نسلِ ما، همچنان، فرهنگستانِ سوم یا من، از دیدگاهِ خود و به شیوهیِ خود، یا آقای ادیب سلطانی، و نیز بسیاری مترجمان.
امّا در پذیرش یا ناپذیرشِ «فراوردههایِ کارگاهی»، چنان که پیش از این اشاره کردم، عواملِ نیرومندِ برونزبانی در کار اند که در فرهنگ و روانشناسیِ اجتماعی ریشه دارند. این جا هم باز به نظر میرسد که، ناخودآگاه، یک «دورِ هرمنوتیکی» میانِ چشماندازِ استعلائیِ زبان و «کارِ کارگاهی» برقرار باشد. تا نظرِ شما چه باشد.
در پرسش پیشین، موضوع زبان از دو زاویه طرح شد: یکی از زاویهی ترانسندنتال آن، یکی از زاویهی وجود تجربی و کاربردی آن. شما در پاسختان به نظر میرسد افزون بر اینها دو زاویهی دیگر را هم طرح کردید. آنجایی که از گشودگی و بستگی زبانها به روی یکدیگر سخن میگویید، گویا میخواهید بگویید که زبانها علاوه بر نمای ظاهریشان، حیاط خلوتهای و اندرونیهایی خاص خود را دارند که غریبه را به سادگی به آنها راه نمیدهند. بگذارید تسامحا از اندرونی و بیرونی حرف بزنیم.
بله، زبانها (و بیفزایم، فرهنگها) حیاطخلوتها و اندرونیهایی خاص خود نیز دارند که «غریبه را بهسادگی به آنها راه نمیدهند». همچنان که ما تکآدمیان، که حاملِ زبانها و فرهنگها هستیم، نه تنها در وجودِ خود حیاطخلوت و اندرونیای داریم که «غریبه» را به آن راه نمیدهیم، بلکه پستوها و دهلیزها و دالانهای تاریکِ تو-در-تویی نیز داریم که خود نیزاز آنها بیخبر ایم.
امّا همانها سرچشمهیِ نیرویِ حیاتی و انگیزهیِ زیستن در ما ست، و دَمادَم سیگنالهایی از آن جا (یا از آن جاها؟) به ما میرسد که هستیِ خودجوش و «ناخودآگاهِ» ما را رهبری میکند. این پستوها و دهلیزها، از سویی، در تاریخِ میلیاردها سالهیِ زندگانی بر روی زمین ریشه دارند، در ژنانبانِ (gene pool) نیاکانِ تکیاختهای تا سوسمارسانِمان، و از آن جا در پستاندارانِ نخستی (primates)، یا بوزینگان، و از سویِ دیگر، در دورانِ دهها هزار سالهیِ پیشاتاریخیِ تکوینِ آدمسانِ اندیشهورز (Homo sapiens) و دورانِ چند هزار سالهیِ زندگانیِ فرهنگیِ آن، از غارنشینی تا آپارتماننشینی.
این پایهیِ زیستی-تاریخی ساختارِ حسّانیّتی (sensuality) را در ما شکل میدهد که در زیرساختِ عقلانیّتِ ما نشسته و سررشتهیِ آن را به دست دارد. بنیادِ زندگانیِ انسانیِ ما استتیکی (aesthetic) ست، یا همان حسّانیّت است که رنگِ عقلانیّت به خود میگیرد، امّا، خوشا که، هرگزبه عقلانیّتِ ناب فروکاسته نمیشود.
جهانِ عقلانیِ ناب یک جهانِ مکانیکی ست که با قوانینِ علیّت، ماشینوار، در حرکت است، و انسانِ عقلانیِ ناب هم یک روبات (robot) است، که بر اساسِ نظمِ از-پیش-دادهیِ کلّیِ اخلاقی − چنان که کانت آرزو میکرد − حرکت میکند. روبات قانونهایِ فیزیکیِ نهاده در وجود-اش را «میفهمد» و بر اساسِ آنها و کارکردی که برایِ او برنهاده اند، بهدرستی رفتار میکند، امّا هرگز نمیتواند یک قطعه موسیقی را بفهمد و از آن لذت ببرد. زیرا وجودِ او پایهیِ استتیک (حسّانی) ندارد، که از آنِ موجودِ اُرگانیک است نه موجودِ مکانیکی.
بر گِردِ زبانها و فرهنگها هم هالههایِ نادیدنی هست که تمامیتبخشِ آنها ست. آن «حیاتخلوتها» و پستوها و اندرونیهایِ حافظهیِ جمعی، که «غریبه» را به خود راه نمیدهند، در دلِ این هالهیِ نادیدنی پنهان اند. به همین دلیل، در گِرداگِردِ هر زبان و فرهنگ عالمی هست که در هیچ آموزشگاه و دانشگاهی نمیتوان آموخت، زیرا حسیافتی و حس کردنی ست نه آموختنی. «حسِ زبانی» در مدرسه آموختنی نیست، بلکه باید «مادرزاد» در عالمِ آن به دنیا چشم گشود یا دیرزمانی در آن عالم زیست تا آن را از آنِ خود کرد، یعنی از غریبگی به در آمد و خودی شد.
هنگامی میشود گفت که شما یک زبان را بهتمامی از آنِ خود کرده اید که دیگر در آن «لهجه» نداشته باشید و اهلِ بومیِ زبان نتوانند میان شما و خود فرق بگذارند و شما را بیگانه بدانند. از دست دادنِ لهجه به معنایِ آن است که شما «عالمِ» آن زبان را زیسته اید و با اهلِ آن چنان درآمیخته اید که شما هم دیگر خود را در آن عالم بیگانه حس نمیکنید. آنگاه میتوانید لایههایِ پنهانِ کناییِ معنایی—نوازشگر، دلانگیز، نیشزن، طعنهزن، اشارتگر، ریشخندگر، توهینآمیز—را بهروشنی درک کنید، از آن شادمان شوید یا به خشم آیید یا به نگفتههایِ نهفته از خلالِ گفتهها در یک فضایِ گفت-و-گویی (dialogical) پیبرید. یعنی در فضایِ آن زبان، همچون آدمِ بومی، برایِ فهم و تفسیرِ داد-و-ستدِ زبانی اهلیّتِ هرمنوتیکیِ بومی پیدا میکنید تا چنان چیزهایی را از پسِ استعارهها و کنایهها و زبانِ اشارتهاشان بتوانید بفهمید که «نااهلان» نمیتوانند بفهمند.
کارِ کارگاهی شما کاری است روی وجه بیرونی زبان، یعنی آنجایی که گویا زبان ما با زبان دیگری مواجه میشود. آیا در مورد زبان فارسی نمیتوان گفت که شما ظاهر آن را مدرن میکنید و دریچههایی از آن را به روی جهان میگشایید، اندرونی آن اما همچنان سنتی است و در آن روابطی پدرسالارانه حاکم است؟ با این مشکل چه میکنید؟
ما هم در کارگاهِ زبانیِ واژهپردازی و واژهسازیِ خود گونهای پیشهور ایم که در کاری اهلیّت و مهارت پیدا کرده است و میتوند ابزارهایی را بسازد و در اختیار دیگران بگذارد که به دردِ کارشان بخورد. اما این پیشهور که به نیّتِ آراستن و پیراستنِ واژگانیِ زبانِ فارسی برایِ کاستن از ناهمواریها و کم-و-کاستیهایِ آن در راستایِ رابطهیِ آن با جهانِ مدرن و زبانهایِ پیشاهنگِ مدرنیّت، میکوشد، بنا نیست که همهیِ مسائلِ آن «اندرونی» را حل کند، از جمله، به گفتهیِ شما، روابطِ پدرسالارانه در آن را. امّا تشخیصِ او این است که با کارِ کارگاهیِ خود بر رویِ زبان و افزودن بر امکاناتِ بیانیِ آن در قالبِ گسترشِ واژگانیِ آن و همچنین طرحِ نظریِ مسائلِ تاریخی و ساختاریِ زبانِ بومیِ خود به بازتر شدنِ افق نگاه به مدرنیّت و خواستههایِ زبانیِ آن یاری میرساند. از دیدگاهِ او، این پیگیری در کارِ واژهپردازی و واژهسازی، از یک دیدگاهِ هم زبانشناختی و هم تاریخی، خود میتواند دری باشد به سویِ فهمِ معنایِ مدرنیّت و رابطهیِ انسان و زبان در فضایِ آن از نظرِ تکنیکی و کاربردی. و این خود شاید یاوری باشد زبانی برایِ آنانی که در حوزههایِ دیگرِ علمی، اجتماعی، فرهنگی، و سیاسی برایِ سست کردنِ بنایِ «روابطِ پدرسالارانه» میکوشند. تجربه هم، به گمانام، تا کنون نشانگرِ همین نکته بوده است.
ابزارهایِ واژگانی و مفهومی که او برایِ بهتر نشاندنِ علومِ انسانی در فضایِ زبانِ بومیِ خود میپردازد، سرانجام چهبسا به گشایشِ بیشتر افقِ فهم و برداشتنِ سدهایِ ذهنیِ فراگیریِ مدرنیت از راهِ گشایشِ زبانی نیز یاری رساند. اما به این هدف بهآسانی و با شتاب نمیتوان رسید. در این راه باید بسیار شکیبا بود. این جا میدانِ تاخت-و-تازِ اسبِ تازی نیست. بلکه میدانِ آن شترِ صبوری ست که تشنهکام در بیابان خار میخورد و بار میبرد و از سختیِ سرنوشتِ خود هم شکایت نمیکند!
مطالب مرتبط:
علوم انسانی و ترجمهی آن در ایران / گفتوگو با داریوش آشوری − ۱
علوم انسانی و مسئلهی زبان آن / گفتوگو با داریوش آشوری − ۲
پروژه "زبان باز" / گفتوگو با داریوش آشوری − ۳
دشواریهای زنان تونس
بخش دوم و پایانی
حمید حمیدی
به همین دلیل تحت کنترل شدید تربیت میشود. اقدام به خودکشی بین دختران جوان بسیار رایج است و در بسیاری موارد تنها راه حل برای به دست آوردن آزادی است. علاوه بر این، پرورش ماورای محافظهکارانهی بسیاری از زنان موجب وحشت بیمارگونه از رابطهی جنسی و حتی عدم تمکین پس از ازدواج میشود. در واقع، از هر دو زن یکی نسبت به رابطهی جنسی بیتفاوت است. [۲]
زنان امروزه حق تحصیل را به دست آوردهاند اما نه به میزان مردان! بنابراین علیرغم سرمایهگذاری مداوم (حدود ۱۰درصد بودجهی دولت به آموزش و پرورش اختصاص دارد) و پیشرفت زنان هنوز قربانیان اصلی بیسوادی زنان هستند.*
تابوی جنسیت همچنان امری قابل توجه باقی مانده و اغلب موجب گرایش به خودکشی در دختران جوان به خاطر از دست دادن باکرگی میشود.
۹۰درصد زنان در یک بررسی باکرگی را یک قانون اجتماعی که باید حفظ شود، دانستهاند. این تابو تنها با ازدواج پایان مییابد (۳۰درصد زنان هنوز با رابطهی جنسی پیش از ازدواج مخالفند)، اما بلافاصله پس از ازدواج بایستی توانائی خود را در تولید مثل، ترجیحاً پسر، ثابت کنند. به همین دلیل نازایی هنوز یک درام واقعی است که طلاق را توجیه میکند و موجب مشکلات روحی زنان میشود. اهمیت نازایی همچنین یکی از موانع اصلی برای جلوگیری از حاملگی است. علیرغم برنامههای فشردهی تنظیم خانواده که برای چندین دهه است که اجرا میشود، ۵۱درصد زنان از قرصهای ضد بارداری استفاده میکنند. مطالعات بسیاری حاکی از آن است که مشکلات روانی در زنانی که از قرصهای ضد بارداری استفاده میکنند یا لولههای خود را میبندند دیده شده است. از طرف دیگر بارداری نامشروع به شدت محکوم شده و منجر به سقط جنین و یا رها کردن نوزاد میشود. [۳] به همین ترتیب، یائسگی (که در زبان عربی نومیدی معنا میدهد)، ناهنجاریهای افسردگی و تشویش را در ۳۷درصد زنان ایجاد میکند.[۴]
زنان قربانیان اصلی خشونتهای خانوادگی هستند. بسیاری از پژوهشها در زمینهی پزشکی و روانپزشکی نشان میدهد که ۳۰ تا ۴۰ در صد زنان توسط همسر و یا فرد دیگری در خانواده مورد ضرب و شتم قرار میگیرند.(۲)
مشکل اصلی اینجاست که بسیاری از زنان این خشونت را مخفی نگه میدارند. زنانی که توسط همسران یا عضو دیگری از خانواده کتک میخورند اغلب از گزارش به پلیس یا دیگر افراد خانواده خودداری میکنند.
در پژوهش فوق تنها ۶۰درصد از زنان و ۵۰درصد از مردان آزار زنان را غیر قابل پذیرش میدانند! در صورت مطرح شدن، خانواده، پلیس و حتی متخصصین امور بهداری کمک چندانی نمیکنند زیرا که حفظ رابطهی زناشویی از اهمیت خاصی برخوردار است. در نتیجه به زنان توصیه میشود که برای حفظ فرزندان و کانون خانواده از شکایت خود بگذرند. با این حال تحقیق جدیدی نشان میدهد که زنان مورد خشونت قرار گرفته بیش از گروه کنترل شده در معرض دچار شدن به افسردگی (۹۸درصد در مقابل ۵۰درصد) و مشکلات پزشکی (۷۲.۵درصد در مقابل ۲۷.۵درصد) قرار دارند.(همان)
سرانجام، زنانی که به بیماریهای روحی دچار میشوند از امکانات مشابهی که مردان را حمایت میکند برخوردار نیستند و بیش از مردان از نظر اجتماعی و کلینیکی رنج میبرند. به دلیل بدنامی که با بیماریهای روحی همراه است و اهمیت حضور زنان در خانواده، زنان دیرتر مداوا شده و زودتر درمان را ترک میکنند. علاوه بر این زنان کمتر از مردان در بخش روانی بستری میشوند به این دلیل که بستری شدن آنان در بخش روانی بدنامی بیشتری را به دنبال دارد و زندگی زناشوییشان را به خطر میاندازد. در واقع، زنان بیش از مردان در معرض خطر طلاق و جدایی از فرزندان و طرد شدن از خانواده و در نهایت عمر خود را در تیمارستان گذراندن قرار دارند.
سلامت روحی زنان با موقعیت آنان در جامعه گره خورده است. از برابری سود میبرند و از تبعیض در رنجند. علیرغم موقعیت برترشان، زنان تونسی از مشکلات روحی مشابهی که همهی زنان عرب درگیر آنند رنج میبرند. نمونهی تونس نشان میدهد که قانونی که زنان را به قدرت برساند، ضروری است، اما برای آن که پیشرفت واقعی را برایشان تضمین کند، کافی نیست. فاصلهای عمیق بین چهارچوب قانونی و واقعیت وجود دارد. این بدان معنی است که حفظ سلامت روحی زنان یک چالش پزشکی تنها نیست بلکه چالشی است فرهنگی که نیازمند درگیر شدن خط مشی دیگری است که به طور مداوم به قدرتیابی زنان و پیشرفتهایی که برابری واقعی را تضمین میکند بپردازد.
درآمد نفت و مشارکت زنان در بازار کار
نتایج آماری از سال ۱۹۶۰ نشان میدهد در هر سالی که قیمت نفت افزایش پیدا کرده است نرخ مشارکت زنان در نیروی کار در همان سال کاهش پیدا کرده است. دادهها نشان میدهند زنان بازنمایی سیاسی بهتری (مثلاً در تعداد کرسیهای مجلس) در کشورهایی دارند که نفت ندارند یا نفت اندکی دارند. همچنین درآمدهای نفتی همبستگی منفی با میزان بازنمایی سیاسی زنان دارد. بنابراین میتوان نتیجه گرفت، درآمدهای نفتی بالاتر با مشارکت زنان در نیروی کار، قانونگذاران زن کمتر و اعضای کابینهی زن کمتر در ارتباط است. این همبستگی نتیجهی تمرکز نفت و صنایع نفتی در خاورمیانه یا کشورهای اسلامی نیست. در واقع اسلام به عنوان یکی از متغیرهای دخیل به لحاظ آماری اثر قابل ملاحظهای روی متغیرهای مستقل نداشته است؛ بنایراین برخی شاخصهای مربوط به وضعیت زنان در خاورمیانه و جهان عرب میتواند با ثروت نفتی مورد تحلیل قرار بگیرد نه با فرهنگ یا سنتهای اسلامی. وقتی که زنان در بازار کار حضور جدی نداشته باشند، نمیتوانند به نیروی اجتماعی قابل توجهی تبدیل شوند که موجب شود تا زنان را در مسئولیتهای سیاسی وارد سازد. از این رو، برخلاف دیدگاه رایج مبنی بر اینکه توسعهیابی برابری جنسیتی و افزایش نرخ باروری زنان را به دنبال دارد باید گفت که رشد مبتنی بر درآمد نفت فاقد چنین تاثیری است و حتی اثر معکوس برجا میگذارد.
تبعات مشارکت زنان در بازار کار
وقتی زنان در بازار کار مشارکت داشته باشند نرخ آموزش و باسوادی آنها بالا میرود؛ چراکه وقتی خانوادهها میبینند که آموزش زنان بازدهی اقتصادی دارد روی آن سرمایهگذاری میکنند. همچنین وقتی زنان در بازار کار حضور داشته باشند، بچهدار شدن هزینه و فرصت بیشتری میطلبد و از این رو تمایل به زاد و ولد کاهش مییابد. همچنین وقتی زنان در کارگاههای بیرون خانه مشغول به کار هستند راحتتر میتوانند بر مشکل هماهنگی و اقدام جمعی بر احقاق حقوق خود فایق آیند و تاثیرگذاری سیاسیشان را افزایش دهند.
عوامل مشارکت زنان در بازار کار
موانع چندی پیش روی مشارکت زنان در بازار کار وجود دارد. از یک سو پدیدهی تفکیک شغلی مبتنی بر جنسیت در بازار کار وجود دارد. به این معنی که زنان در برخی مشاغل نمیتوانند وارد شوند؛ حتی وقتی دارای تواناییهای مورد نیاز برابر با مردان باشند. این امر هم تعداد مشاغل پیش روی آنها را کم میکند و هم از دستمزد زنان در مقایسه با مردان میکاهد. با این وضع مشارکت وسیع زنان در بازار کار چگونه حاصل میشود؟ پس از انقلاب صنعتی زنان در صنایع صادراتی با دستمزد پایین نظیر نساجی مشغول به کار شدند. در سال ۱۸۹۰، زنان نیمی از نیروی کار صنعت نساجی را تشکیل میدادند. در حال حاضر نیز بیش از ۸۰ درصد نیروی کار صنعت نساجی را زنان تشکیل میدهند. دلیل جذابیت این صنعت برای زنان این است که در این صنعت از نیروی فیزیکی زیادی استفاده نمیشود. مضاف بر این، مشاغل این صنعت نیازمند مهارت و آموزش کمی هستند؛ بنابراین زنان به راحتی میتوانند کار خود را برای تمرکز بیشتر در امور خانگی رها کنند. نکتهی مهم دیگر این است که صنایع صادراتی بیشتر از نیروی کار زنان استقبال میکنند تا صنایعی که محصولاتی صرفاً برای بازارهای داخلی تولید میکنند. یک دلیل آن این است که چنین صنایعی غالباً مالکیت خارجی دارند و از اینرو مقاومت کمتری در برابر استخدام زنان دارند. همچنین در سطح جهانی رقابت شدید است و کاهش هزینهها یک امر تعیینکننده برای پیروزی در این رقابت به شمار میآید؛ بنابراین زنان با انتظار دستمزد پایین جذابیت زیادی برای استخدام شدن دارند.
بر اساس مدل بیماری هلندی، با افزایش قیمت نفت و درآمد نفت، بخشهای تجاری و قابل مبادله متضرر میشوند و بخشهای غیر قابل مبادله رشد مییابند. دلیل آن این است که با افزایش درآمد نفت، نرخ ارز کاهش یافته و تقاضا برای کالاهای داخلی افزایش مییابد. در نتیجه سطح دستمزدها بالاتر میرود و بخشهای غیر قابل مبادله رشد کرده و بخش تولیدکنندهی کالاهای مبادله کوچک میشود. حال این قضیه چطور میتواند بر مشارکت زنان در بازار کار تاثیر بگذارد؟ یک کانال آن دستمزد است و کانال دیگر درآمدهای غیر از محل اشتغال است که از طریق سرپرست خانوار یعنی زنان تامین میشود. وقتی درآمد مرد خانواده زیاد است، دستمزد پایهای که زن در صورت دریافت دستمزد بیشتر از آن داوطلب کار میشود نیز بالا خواهد بود، اما وقتی درآمد مرد کم است، دستمزد پایهی مذکور نیز کاهش مییابد. اثر بیماری هلندی بر دستمزد زنان مبهم است. بیماری هلندی از یک سو موجب میشود تا دستمزد همه از جمله زنان افزایش یابد که این امر انگیزهی مشارکت در بازار کار زنان را افزایش میدهد. از سوی دیگر بیماری هلندی درآمد خانواده (هم از محل افزایش دستمزد مرد و هم افزایش پرداختهای دولتی) را نیز افزایش میدهد که این امر اثری معکوس اثر قبلی بر جا میگذارد. حال اگر فرض کنیم که زنان بیشتر در صنایع صادراتی و کشاورزی مشغول میشوند و مردان در بخش خدمات و ساختمان، روشن میشود که چگونه بیماری هلندی به زیان اشتغال زنان خواهد بود.
با افزایش درآمد نفت و کوچک شدن بخشهای صادراتی، مشاغلی که زنان در آن مشغول به کار هستند کاهش مییابد، اما آنها نمیتوانند به راحتی تغیر شغل دهند و در بخش ساختمان مشغول به کار شوند.
تمامی دادهها نشان میدهد که در شرایط مساوی، زنان در کشورهایی که فاقد منابع نفتی هستند، وضعیت بهتری دارند. نتایج حاصل از بررسیها نشان میدهد که درآمد نفت اثر منفی بر مشارکت زنان در عرصهی حکومت دارد. اگر شاخص مشارکت در حکومت را نیز تعداد زنان وزیر در نظر بگیریم باز هم نتیجهی حاصله مشابه قبل است و رابطهی منفی میان نفت و مشارکت زنان در حکومت مشاهده میشود.
بررسیهای آماری نشان میدهد که افزایش درآمد نفت با کاهشی به اندازه ۱۵/۲ درصد در مشارکت زنان در پارلمان همراه میشود. برای درک بهتر مسئله سه کشور الجزایر، مراکش و تونس را باهم مقایسه میکنیم. الجزایر از دههی شصت قرن بیستم در مقایسه با مراکش و تونس تولید نفت بالایی داشته است.
در الجزایر زنان ۲/۶ درصد کرسیهای پارلمان را به خود اختصاص دادهاند، اما در مراکش و تونس این عدد ۸/۱۰ درصد و ۸/۲۲ درصد است.
در مراکش و تونس به دلیل پایین بودن سطح دستمزدها، صنایع نساجی صادراتی شکل گرفت. این صنعت در هر دو کشور نقش مهمی در جذب زنان به بازار کار ایفا کرد. به عنوان مثال در مراکش دولت صنایع نساجی را تشویق کرد با این امید که بیکاری مردان کم شود، اما در عمل مشاهده شد که زنان بیشتر به این صنایع جذب شدند. تا سال ۲۰۰۴ نیز نساجی یکی از مهمترین صادرات مراکش به شمار میرود. صنایع نساجی در تونس نیز همین وضعیت را تجربه کرد. به تبع حضور بالای زنان در بازار کار، زنان در این دو کشور از وضعیت حقوقی بهتری برخوردارند و تشکلهای حامی حقوق زنان فعالتر هستند. به نظر میرسد که وجود درآمد نفت در الجزایر بتواند تفاوت آن را از جهات یادشده با کشورهای مراکش و تونس توضیح دهد.
زنان در مناطق کوهستانی
خانوادههای مناطق کوهستانی نیمهخشک شمال غربی تونس بسیار فقیر هستند و درآمد سالانهی متوسط آنها در ابتدای دههی ۱۹۹۰ حدود۲۲۰ دلار بود. در اواسط دههی ۱۹۹۰ بنگاه کمکهای فنی آلمان (GTZ)، کمک بلاعوضی معادل یک میلیون دلار در اختیار دولت تونس قرار داد تا پروژههایی که مشارکت زنان در سطح روستا را برمیانگیزند، اجرا کند؛ اما مدیر اجرایی مسایل مختلفی ر ا برای به کارگیری زنان به منزلهی کارگران در پروژه مشاهده کرد . فقط تعداد اندکی متخصص زن در رشتهی کشاورزی وجود داشت. خانوادهها نیز به فرستادن زنان جوان خود به همراه نمایندگان مرد پروژه به روستاها و مناطق دورافتاده هیچگونه تمایلی نداشتند. بنگاه کمکهای فنی آلمان این گونه عنوان میکرد که چنین رویکردی در سایر کشورها نتایج مثبتی داشته است و در کشور تونس نیز زنان مسئولیتهای مهمی در امر کشاورزی دارند. به هر حال پس از یک سال بحث در مورد راههای کاهش خطرات و مسائل پروژه، در سال ۱۹۹۵ هفت زن را برای حدود ۴۰ کارگر کمکی استخدام کردند. بعد از مدت زمان طولانی و متقاعد کردن مردان به این که اجازه دهند یکی از مربیان خانم با خانمهای آنها صحبت کند، کار آغاز شد. وی بهداشت دام، روشهای شیردوشی بهتر، چگونگی تولید پنیر، کشت و پرورش انواع گیاهان قابل کشت و تمام محصولاتی که در بازارهای محلی و هتلهای بندری قابل فروش بود را به زنان دهکده آموزش داد. فعالیتهای زیادی نیز از طرف گروه به مردان و زنان دهکده آموزش داده شد که شامل روشهای بهتر برای پرورش و نگهداری دام و طیور و بهرهبرداری از آب بود. این آموزشها و انتقال مفاهیم و پیامهای آموزشی به زنان باعث شد که آگاهی و ایدههای جدید کاربردی نزد آنها افزایش یابد که در نتیجهی آن محصولات به میزان چشمگیری بهبود یافتند. رهبری سیاسی در کشور تونس با استفاده از اطلاعرسانی عمومی مداوم، تغییر قوانین و اقدامات جداگانه در دهههای گذشته وضعیت زنان را بهبود بخشیده است. این سیاستها حتی پس از تغییر دولت در اواخر دههی ۱۹۸۰ نیز ادامه یافت و به صورت پایدار به کار گرفته شد. تونس از جمله کشورهایی است که در تبدیل روابط بین زنان و شوهرانشان از حالت ارباب- پیش خدمت به روابطی مشارکتجویانه حتی در خانوادههای فقیر و روستاهای دورافتاده موفقیتهای مهمی داشته است.
زنان تونسی در نتیجهی تلاشهای یکپارچهی رهبران تونس در یک دورهی بلندمدت زیر لوای قانون در تمام جنبهها، از حقوق مساوی با مردان برخوردار شدهاند. هنگامی که زنان روستایی مناطق کوهستانی در مقابل این پرسش قرار گرفتند که در طول ۱۰ تا ۲۰ سال گذشته کدام دسته از تغییرات بیشترین اثر را در زندگی آنها داشته است، پاسخ آنها این بود که عواملی باعث تغییر رفتار همسران و مردها نسبت به ما شده است. برای مثال آنها نسبت به ما مهربانتر، کمتوقعتر و قدرشناستر شدهاند. حالا ما را به نام صدا میزنند و ما از حق دفاع از حقوق خود در مقابل شوهرانمان برخوردار شدهایم.
پینوشت:
* ۴۱درصد زنان بالای ۱۵ سال، این مسئله در زنان بالای ۱۵ سال دو برابر مردان است. به طور مشابه زنان اکنون حق کارکردن را به دست آوردهاند (در صد زنان شاغل از شش درصد در سال ۱۹۶۶ به ۲۵درصد در سال ۱۹۹۹ رسیده است)، اما عمدتاً در بخشهایی که به طور سنتی در دست زنان بوده از جمله آموزش و پرورش، بهداشت و صنایع بافندگی مشغول به کار هستند. این شرایط موجب افزایش بارکار، درگیریهای خانوادگی و در معرض آزارهای جنسی و روحی قرار گرفتن زنان شده است. در واقع، بسیاری از زنان دچار افسردگی شده و مجبور به ترک کار شدهاند.(۲)
منابع:
- کتاب سبز تونس
- گفتوگو با خانم بنآشور
- گفتوگو با خانم خیاط و گفتوگو با دیگر زنان تونس
تمامی آمارها از مصاحبه شوندگان و سایتهای اتحادیهی زنان تونس استخراج شده است.
2 - Douki S. Echec de la tentative - réussite du suicide. A propos des suicides et tentatives de suicide en Tunisie. Psychiatrie Francophone. 1983,1
3 - Belhadj, A. Le comportement sexuel féminin. Tunisia: Faculty of Medicine of Tunis; 1993. MD thesis.
4 - Douki S. La dépression au féminin: dépendance et/ou autonomie. Revue Maghrébine de Psychiatrie. 1990,1
انسان: بعثت، آزادی، و صلح
مروری بر چهار دیدگاه دربارهی حکومت دینی
آرش سلیم
بازرگان در پاسخ به این انتقادها مقداری دیدگاههای خود را به نفع وزن بیشتر کاربرد آموزههای پیامبران در امور «دنیا» تعدیل کرد. متن این سخنرانی با اصلاحاتی به صورت کتابی در آمد و بعد منتشر شد. بازرگان قید «تنها» را از عنوان سخنرانی خود حذف کرد و اسم کتاب را بدین صورت رقیقتر کرد: «آخرت و خدا برنامهی بعثت انبیا».[1] برای آشنایی بیشتر با تاریخچه، چکیدهی سخنرانی و انتقادات بر سخنرانی و پاسخ بازرگان به این انتقادات میتوان به منبع[2] مراجعه کرد.
حدود دو دهه از آن زمان میگذرد. اما هنوز بحثهای زیادی در این زمینه مطرح است. به ویژه با اوج گرفتن جنبش سبز و امید به تغییر، گفتمان رابطه بین دین و دولت یا جایگاه سکولاریزم در ایران آینده به محوریترین گفتمان در عرصهی عمومی تبدیل شده است. هدف این نوشتار شرکت در این گفتمان و ارائه مدلی است که امید است مورد توجه و نقد اندیشمندان و کنشگران سیاسی و اجتماعی قرار گیرد.
در این نوشتار ابتدا سه دیدگاه عمده دربارهی هدف بعثت پیامبران و نقش دین در زندگی فردی و اجتماعی (حکومت) ترسیم شده است. دو مدل اول ترسیمی از گفتمان دو جریان عمده در نحلهی نواندیشان مذهبی است. مدل سوم ترسیمی از مدل حاکمیت کنونی در ایران است که توسط حکومت تبلیغ میشود و ایدئولوژی جریانهای موسوم به اصولگرا است.
برای کمک به تجسم بهتر و مقایسهی آسانتر مدلها، چکیدهای از هرکدام به تصویر کشیده شده است. در این نمودارها روابط و چگونگی ارتباط بین بعثت، دین، خدا، انسان، دنیا و آخرت نشان داده شده است. سپس با نگاهی به مبانی قرآنی، سه مدل مورد ارزیابی گرفته و دلایل و استنادات قرآنی نظریهپردازان آن نقد شده است.
در بخش پایانی مدل چهارمی بر مبنای یک مدل ساختاری از قرآن ارائه شده است. در این مدل نشان داده میشود که هدف بعثت انبیا برانگیختن مردم ره گمکرده ی قوم خود بوده است. تا فرد فرد آنها بتوانند به خدا و بیکرانگی آفرینش وصل شود. این وصل شدن میتواند انسانها را در جهت رشد و تعالی و در هارمونی با کل خلقت قرار دهد تا بتوانند در کنار یکدیگر و در رابطه با هم زندگانی هدفمند و مسالمیتآمیزی داشته باشند. هدف بعثت پیامبران نه حکومت کردن آنها بوده است و نه برنامه یا الگوی ویژهای برای حکومت کردن ارائه دادهاند. حکومت و شیوهی اداره جامعه با رشد و پیشرفت بشر و متناسب با شرایط و پیچیدگیهای جامعه از دل جامعه و تجربه و دانش هر جامعه بیرون میآید.
چهار مدلی که در این نوشتار به آن پرداخته شده به قرار زیر است:
یک: مدل مهندس بازرگان
دو: مدل نواندیشان دینی منتقد بازرگان
سه: مدل حاکمیت (اصولگرایان)
چهار: مدل پیشنهادی نگارنده بر مبنای پژوهش در قرآن
۱. مدل یک: مدل مهندس بازرگان
نمودار ۱ نشاندهندهی چکیدهی بحث بازرگان دربارهی هدف بعثت پیامبران است؛ آن چنان که در سخنرانی معروفش در سال ۱۳۷۱ ارائه داد و موجب بحثهای فراوانی شد:
«هدف اصلی از بعثت انبیاء، ایمان و آشنايی و تقرب انسان به خداوند و ایمان و آمادگی برای قیامت و آخرت است. هدف محوری، آباد کردن و بهبود وضع دنیا و تشکیل حکومت و آموزش علوم یا امور اجرائی نبوده است و دنبال کردن اهداف اصلی بعثت انبیاء یعنی آخرت و خدا، به بهبود و آبادی دنیا و کسب و پیشرفت علم و دانش بشر نیز خواهد انجامید. همچنین دستورات و احکامی که درباره زندگی دنیا داده شده، برای نشان دادن راه درست شناخت و تقرب به سوی خداوند و آماده شدن برای آخرت است. در واقع، هدف بعثت انبیاء و وظیفه و ماموریت اصلی مسلمین، تشکیل حکومت نیست اما مبارزه با استبداد، فساد و ظلم حکومت، بخش عمدهای از زندگی و آموزههای پیامبران را تشکیل میدهد.»[2]
در شکل یک بردارهای خطچین نمایانگر آن است که بهبود زندگی دنیا نتیجهی غیر مستقیم ایمان انسان به خدا و آخرت است؛ چرا که پرداختن به امور دنیا هدف اصلی بعثت پیامبران نبوده است. همین بردارهای نقطهچین است که مورد بیشترین اعتراض و نقد قرار گرفته است.
۲. مدل دو: مدل نواندیشان دینی منتقد بازرگان
چنانچه در نمودار شمارهی ۲ نشان داده شده، منتقدین بازرگان هدف پیامبر اسلام را آوردن دین اسلام دانستهاند که هدف محوری آن به خدا و آخرت محدود نمیشود. این دین بنا بر باور آنها برای برقراری عدالت و فضیلت در دنیا (جامعه) برنامه دارد و برای این منظور مبارزه با ستمگران و دیکتاتور ها را از آموزههای دین میدانند. از طرف دیگر ایمان فرد به خدا اخلاق میآورد و همراه با انجام عبادات و اجرای احکام، از فرد انسان بهتری میسازد که در نتیجه میتواند دنیا (و جامعهی) بهتری را به دنبال داشته باشد.
لازم به یادآوری است که برخی از منتقدین بازرگان بر این باورند که در قرآن، خداوند عنایت به ادارهی امور مردم و تشکیل حکومت عدل داشته و به همین جهت مؤمنین را موظف و مسئول قیام و برقراری عدل و قسط میکند.
در نمودار ۲ بر برقراری حکومت توسط مومنین تاکید نشده است، اما برای نشان دادن دیدگاه این منتقدین میتوان در نمودار ۲ روی برداری که دین را به دنیا وصل میکند واژهی «حکومت» را جایگزین واژهی «برنامه» کرد و نوشت: حکومت برای عدالت و فضیلت.
۳. مدل سه: مدل حاکمیت (اصولگرایان)
نمودار ۳ مدل رسمی حکومت است که توسط فقهای طرفدار رهبر جمهوری اسلامی ترویج میشود. در این مدل هدف خدا از بعثت حضرت محمد (به عنوان خاتم پیامبران) فرستادن آخرین و کاملترین شریعت برای رستگاری مردم جهان است. این شریعت در زمان غیبت توسط ولی فقیه و حکومت او اعمال میشود. به عبارت دیگر ایمان به خدا و اطاعت از دستورات خدا، همان اطاعت از دستورات پیامبر و ائمه است، اما در زمان غیبت امام دوازدهم، تکلیف شرعی افراد و جامعه اطاعت از ولی فقیه و حکومت اوست که جانشین پیامبر و ائمه است. این اطاعت شرط رستگاری فرد در آخرت و سعادت در دنیاست. یعنی هم سعادت فرد در دنیا و هم رستگاری فرد در آخرت با اطاعت از ولی فقیه میسر خواهد بود.
در نمودار ۳ بردارهایی که اسلام، خدا، و دنیا را به آخرت وصل میکند خط چین کشیده شده است. زیرا که در این دیدگاه مشروعیت از پیامبر و ائمه و در عصر غیبت از ولی فقیه جانشین آنها حاصل میشود.
۴. بررسی مدل بازرگان و منتقدان نواندیش او
بازرگان به درستی هدف از بعثت پیامبران را آموزش مردم میداند. او بر خلاف بسیاری از منتقدان و همکارانش هدف رسالت پیامبر را تشکیل حکومت و یا معرفی یک سیستم حکومتی (دینی) نمیداند، اما در این که این آموزهها چیست چون دیگران به کاستیهایی دچار میشود که او را به ورطهی ابهامات و تناقضات جدی میافکند.
بازرگان بر این باور است که آموزههای پیامبران برای مردم «میبایستی در همین مقیاسها و اطلاعات و تعلیماتی باشد که دید و دانش انسانها ذاتاً و فطرتاً از درک آن عاجز و قاصر است... وگرنه گفتن و آموختن چیزهایی که بشر دارای امکان کافی یا استعداد لازم برای رسیدن و دریافت آن هست، چه تناسب و ضرورت میتواند داشته باشد؟»
در پاسخ به بازرگان باید گفت برعکس آنچه او فکر میکند، آنچه در قرآن آمده در بسیاری موارد آموزههایی بسیار ابتدایی است زیرا با توجه به «وضعیت موجود» مخاطبانش در آن زمانه آمده است. لازمهی اجرای موفقیتآمیز هر برنامهی تغییری لحاظ کردن وضعیت موجود در «برنامهی تغییر» انسان و جامعه است. به عبارت دیگر اینگونه آموزههای ساده به عمد و هوشمندانه در رابطه با فرهنگ رایج، روابط اجتماعی موجود، سنتها و حتی خلق و خوی آن مردم است. یعنی از جایی شروع کرده است که میبایست تغییر از آنجا آغاز شود و ادامه پیدا کند.
سطح و چگونگی ارائه این آموزهها نیز در سطح دانش اندک و درک مخاطب یعنی مردم امی مکه و حومه در زمان بعثت بوده است: ساده کردن مفاهیم پیچیده و «خواندن» (يَتْلُو عَلَيْهِمْ) آیات توسط پیامبر برای مردمی که سواد خواندن و نوشتن نداشتند. مثال خوب ساده کردن مفاهیم پیچیده برای آنها چگونگی انتقال مفهوم «بینهایت» به آنهاست. در آیات کهف: ۳۹ و لقمان: ۲۷ جایی که میخواهد بگوید تعداد کلمات خدا بینهایت است، همهی درختهای دنیا را برای ساختن قلم و دریا را برای مرکب به کمک میگیرد تا کلمات خدا را بنویسد. به این هم بسنده نمیکند و میگوید اگر هفت دریای دیگر مرکب نیز به مدد آیند، مرکب برای نوشتن کلمات خدا کم میآید. چنین است روش درست یاد دادن به مردمی امی که تا زمان بعثت پیامبر برایشان نذیر و کتابی فرستاده نشده بود و آنها هیچ کتابی را لمس نکرده بودند.
مواردی که جامعه ظرفیت پذیرش تغییر ناگهانی را نداشته، به تغییر تدریجی بسنده کرده است. برای مثال حق داشتن تعداد نامحدود همسر را به چهار زن محدود کرده است. یا حتی در مواردی احکام رایج در آن جامعه را پذیرفته است. احکامی که فقها آن را احکام امضایی نامیدهاند. حج که از بزرگترین مناسک شریعت حضرت محمد است در دوران جاهلیت مرسوم بوده است. برای هدف عالی تغییر درونی و ماهوی انسان، بر تغییرات ظاهری که خود معلول بودهاند پافشاری نکرده و نخواسته آنها را عمده کند. زیرا که تحریک کردن مقاومت آن انسان جاهلی در برابر تغییر میتوانسته موفقیت کل برنامه را به خطر بیاندازد. آن چنان که میدانیم مردم مکه و حومه و سران آنها که مخاطبان اصلی پیامبر بودند، حدود دو دهه مقاومت کردند و تا زمان فتح مکه دست از بتپرستی برنداشتند. حال با چه شتابی میتوان برنامهی تغییر این مردم را پیش برد!
یا برای مثال بیایید به آموزهی «شاورهم بالامر» که در قرآن آمده است نگاهی بیافکنیم. مشاوره و لزوم مشاوره در کارها مفهومی و آموزهای نیست که قبل از بعثت حضرت محمد «دید و دانش انسانها ذاتاً و فطرتاً از درک آن عاجز و قاصر» بوده باشد. قبیلهی قریش سالها قبل از بعثت پیامبر برای ادارهی کعبه (بتخانه) یک نظام اداری قوی بر مبنای تقسیم کار تاسیس کرده بودند که زیر نظر یک شورا از سران قریش در حال کار بوده است. حال بگذریم که در سرزمینهای دیگر مثلاً در رم قدیم، یک هزاره پیش از بعثت حضرت محمد، مجلس شورای رسمی وجود داشته است.
اگر کمی دقت شود در مییابیم که در فقدان پشتوانهی قرآنی برای تشکیل حکومت (دینی) ادعایی، به چه دلایل سستی که چنگ انداخته نشده است. منتقدین نواندیش بازرگان دو دلیل اصلی که برای لزوم تشکیل حکومت میآورند یکی همین آیهی «شاورهم بالامر» و دیگری آیهی ۲۵ سورهی حدید است. در حدید: ۲۵، خداوند هدف پیامبران را- که با «بینات» و با «کتاب» و با «میزان» (متریکهای سنجش)- فرستاده شدهاند؛ برخاستن مردم برای قسط (دادگری) را بیان کرده است. مگر همین مردم خود بخشی از این دادگری نیستند. اگر در برنامهای که هدف اجرای آن رشد و تعالی انسان و تامین زندگی مسالمتآمیز آنهاست؛ درگیری اجتنابناپذیر با موانع رشد (ستمگران) پیش آید، میتوان هدف برنامه را به جنگ با ستمگران تغییر داد؟
به گمان نگارنده علت اصلی بسیاری از سردرگمیها و نتیجهگیریهای نادرست از قرآن، ریشه در عدم تشخیص بین مطالب یونیورسال و مطالب محلی یا همان عدم درک ساختاری قرآن دارد: این که پیام جهانی مسلمانی که پیام همهی پیامبران است برای مخاطب محلی ویژهای آورده شده است.
رسالت پیامبر تنها انتقال پیام نبوده است. او چون یک مربی میبایست این آموزهها را به آن مردم آموزش دهد. حتی خود پیامبر باید آیات را چنان که در آیات بعثت آمده است برای آن مردم بیسواد بخواند. پیامدهنده هم نمیتوانسته پیام را در خلا بفرستد. برای بحث جامعتر در این زمینه علاقهمندان میتوانند به مقالهی ریشه تفسیرهای گوناگون از قرآن کجاست؟[3] و سایر بخشهای مربوط به این سری مقالات که زیر هر بخش لینک بخش قبل آمده است مراجعه کنند.
محوریترین انتقاد منتقدین سخنرانی بازرگان، مخالفت بازرگان با حکومت دینی و همچنین نظر بازرگان در رد نقش محوری دین در امور دنیاست. در بخش بعد به موضوع حکومت دینی از منظر قرآن پرداخته شده است. چند مورد عمدهای که فقها از آن برداشت نادرست کردهاند و حتی به موارد ضد آن هم توجهی نشان ندادهاند به طور خلاصه مورد بحث قرار میگیرد. البته استناد منتقدین نواندیش بازرگان به همهی این موارد نیست. از طرف دیگر نوع حکومت دینی پیشنهادی آنها با حکومت دینی ولایت فقیه که برخی فقها دربارهی آن نظریهپردازیها کردهاند بسیار متفاوت است.
۵. نگاهی به مدعیات قرآنی دربارهی تشکیل حکومت دینی
پیام توحید و مسلمانی (سلیم بودن) جهانی است و جان مایهی اصلی رسالت همهی پیامبران است. قرآن همهی پیامبر را مسلم میداند و هدف آنها را سلیم کردن قوم خودش دانسته است، اما هر پیامبر شریعت ویژهی خود را داشته است. شریعت هدف نیست. بلکه ابزار و وسیله بوده در جهت حرکت به سمت هدف!
طبق قرآن هدف «بعثت» هیچ پیامبری حکومت کردن و فرمانروایی یا معرفی یک نوع نظام سیاسی (الهی) نبوده است. بعثت یکی دو نفری که همزمان ملک هم بودهاند از حکمت و علم و یا کتاب اعطایی خدا ناشی میشده نه از مقام پادشاهی آنها. پیامبران با مستکبرین و شاهان زمان خود درگیر بودهاند. در این بخش به مباحث قرآنی زیر پرداخته میشود:
۱- آیات بعثت، ۲- مفهوم «ولی» و «ولایت» در برابر «ملک» (پادشاه و فرمانده)، ۳- «اطاعت» از پیامبر و نفی «سلطه»ی پیامبر بر مردم، ۴- «حکم» کردن، ۵- «امت واحده» و «اختلاف». همانطور که اشاره شد هدف این مقاله بررسی جامع این موارد از نگاه قرآنی نیست و به چکیدهای بسنده شده است. [۴] [۵]
5.1 آیات بعثت
آیاتی چون جمعه: ۲، بقره: ۱۵۱، آل عمران: ۱۶۴ و بقره: ۱۲۹ به روشنی نشان میدهد که خداوند از میان امیین فردی امی را برای هدایت همین امیین (که در گمراهی آشکار بودهاند) برانگیخته است که:
• برایشان آیات را میخواند
• پاکیزهشان میکند
• به آنها کتاب و حکمت میآموزد.
همچنین آیاتی چون طلاق: ۱۱ نشان میدهد که این مردم در ظلمت به سر میبردهاند و هدف از فرستادن آیات و خواندن آیات برای آنها، هدایت آن مردم از این تاریکیها به سمت روشنایی بوده است.
جمعه آيه ۲:
هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِّنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِن كَانُوا مِن قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ.
اوست كه در ميان امیین پيامبرى از ميان خودشان برانگيخت كه آيات او را بر آنان مىخواند و پاكيزهشان مىدارد و به آنان كتاب و حكمت مىآموزد، در حالی كه در گذشته در گمراهى آشكارى بودند.
بقرة آيه ۱۵۱:
كَمَا أَرْسَلْنَا فِيكُمْ رَسُولاً مِّنكُمْ يَتْلُو عَلَيْكُمْ آيَاتِنَا وَيُزَكِّيكُمْ وَيُعَلِّمُكُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُعَلِّمُكُم مَّا لَمْ تَكُونُواْ تَعْلَمُونَ
همچنانكه پيامبرى از خودتان به ميان شما فرستادم كه آيات ما را بر شما مىخواند و پاكدلتان مىگرداند و به شما كتاب و حكمت مىآموزد و آنچه نمىدانستيد به شما آموزش مىدهد.
آل عمران آيه ۱۶۴:
لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَى الْمُؤمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولاً مِّنْ أَنفُسِهِمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِن كَانُواْ مِن قَبْلُ لَفِي ضَلالٍ مُّبِينٍ
براستى خداوند بر مؤمنان منت نهاد آنگاه كه پيامبرى از ميان خودشان برانگيخت كه آيات او را بر آنان مىخواند و پاكيزهشان مىدارد و به آنان كتاب و حكمت مىآموزد، در حالى كه در گذشته در گمراهى آشكارى بودند.
بقرة آيهی ۱۲۹:
رَبَّنَا وَابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولاً مِّنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِكَ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُزَكِّيهِمْ إِنَّكَ أَنتَ العَزِيزُ الحَكِيمُ
پروردگارا و از ايشان در ميانشان پيامبرى كه آيات تو را بر آنان بخواند و به آنان كتاب آسمانى و حكمت بياموزد و پاكیزهشان کند برانگيز كه تو پيروزمند فرزانهاى.
در آیات بالا می ینیم وظایف پیامبر در قبال مخاطبین خود، سه مورد «خواندن» آیات برای آنها، «پاکیزه کردن» آنها و «یاد دادن» کتاب و حکمت به آنها بیان شده است. تعلیم یا یاددادن کتاب همان یاددادن آیات قرآن است به مردمی که از قبل کتابی نداشتهاند و عموماً بیسواد بودهاند. از آن جا که طبق قرآن، خدا آموزههای پیامبر را به وحی محدود کرده است، میتوان گفت حکمت همان دانش کاربردی آیات است برای استفاده در زندگی و تغییر آن مردم. یعنی پیامبر چون یک معلم و مربی سطر سطر کتاب (آیات) را برای آنها میخوانده و به آنها یاد میداده چطور در زندگی روزمره و رشد آنها کارکرد دارد. آشکار است که این برخلاف نتیجهگیری بازرگان در مدل یک است که میگوید هدف اصلی بعثت و آموزههای کتاب و پیامبر آخرت بوده است، اما از « تعلیم» یا یاد دادن آیات احکام و آموزش کاربردی آن، چنانچه منتقدین بازرگان و اندیشمندان مدل دو ادعا میکنند، نمیتوان تشکیل هیچ نوع حکومتی را نتیجهگیری کرد.
5.2 «ولی» و «ولایت» در برابر «ملک» (پادشاه و فرمانده)
آیات مربوط به ولی و ولایت آشکارا نشان میدهد که حتی ولایت خداوند که خود خالق و مالک جهان است از موضع رحمت و دوستی و خیرخواهی است- و نه از موضع بالادستی فرمانروایی و حکومت و تصرف- آن چنان که فقها در مدل سه ادعا میکنند. همچنین ولایت مومن بر مومن در امر به معروف و نهی از منکر و یا ولایت پدر بر فرزند از موضع خیرخواهی و دوستی است و نه از موضع بالادستی حاکمیت و تصرف. لازم به یادآوری است که «اولی بودن نبی به مردم» در مقایسه با خودشان نیز از همین رابطهی ولایت و دوستی و خیرخواهی پیامبر با مردم است.
در قرآن برای پادشاه و فرمانروا کلمهی «ملک» که جمع آن «ملوک» است استفاده شده است. همانطور که قبلاً اشاره شد، موارد معدود و استثنایی است که خداوند به یک فرمانده یا پادشاه مقام نبی اعطا شده باشد. اعطای این مقام نیز همراه با اعطای حکمت و دانش به نبی بوده است. بد نیست اینجا این نکته یادآوری شود: در نمل:۳۴ از قول بلقیس گفته شده است که «ملوک» چون به شهری درآیند آنجا را به فساد و تباهی میکشند و عزیزان را ذلیل و بیمقدار میکنند. در صورتی که پیامبران به فساد و تباهی پایان میدهند و مردم به هیچ انگاشته و خوار شده را عزیز میگردانند. در بقره: ۲۵۸ نمرود از موضع ملکی (پادشاهی) با حضرت ابراهیم پیامبر ستیزه میکند.
5.3 «اطاعت» از پیامبر و نفی «سلطه»ی پیامبر بر مردم
اطاعت از رسول در راستای همان اطاعت از خدا و به اذن خدا و در محدودهی وحی و در زمان حیات پیامبر است؛ همان حضور فیزیکی که پیامبر را قادر به خواندن آیات و تعلیم کتاب و حکمت و پاکیزه کردن مردم حوزهی ماموریت خود کرده است. آشکار است که موفقیت یک مربی در انجام وظایفش که انسانها محور آن هستند در گرو همکاری و اطاعت تعلیمگیرندگان است. این اطاعت برای سعادت و رستگاری کسانی است که در گمراهی آشکار به سر میبردهاند. اطاعت از اولیالامر همان اطاعت عرفی است از رئیس به واسطهی تواناییهای او و در چهارچوب مقررات؛ مانند اطاعت یک آشپز از سرآشپز. سفارش به اطاعت از اولیالامر در راستای نظمپذیر کردن آن مردم و برای رشد و بهروزی آنها بوده است وگرنه در آن جامعهی جاهلی هم اطاعت از مافوق خود وجود داشته است و چیز تازهای نبوده است. در نساء: ۵۹ صحبت از اطاعت از پیامبر و همچنین اطاعت از اولیالامر خودتان در همان زمان حیات حضرت محمد است. یعنی در همان دوران پیامبری حضرت پیامبر، اولیالامرهایی بودهاند که به آنها مسئولیتهایی واگذار میشده است.
محور بسیار مهم و اصلی که هیچوقت توسط فقها به آن اشاره نشده و از یادآوری آن نیز خوششان نمیآید، مسئلهی نفی «سلطه»ی پیامبر بر مردم است. در قرآن همانطور که آیات زیادی برای اطاعت از پیامبر آمده است، آیاتی زیادی هم برای نفی «سلطه»ی پیامبر بر مردم آمده است، تا جایی که حتی پیامبر را وکیل مردم هم نمیداند. قرآن بارها میگوید که اگر آنها هدایت یافتند به نفع خودشان است و اگر هم هدایت نشدند به ضرر خودشان است. در برخی آیات خدا به پیامبر میگوید اگر حتی مردم از تو رویگران شدند وظیفهی تو ابلاغ پیام است و تو «تسلطی» بر بندگان من نداری.
نفی سلطهی پیامبر بر مردم و حتی عدم حافظ یا وکیل بودن پیامبر بر مردم، بارها در قرآن آمده و در موارد متعدد به پیامبر تذکر داده شده است. حال چطور میتوان برای پیامبر نقش یک پادشاه و یا فرمانروا (ملک) را قائل شد. بارها وظیفهی پیامبر را ابلاغ پیام و انذار و بشارت به مردم قومش دانسته و هدایت شدن یا نشدن را به خود مردم واگذار کرده است. برای مثال به آیات شوری: ۴۸، یونس:۱۰۸، اسرا: ۶۵ ، زمر:۴۱ ، شوری: ۶ ، نحل: ۳۵ ، و نور: ۵۴ مراجعه شود.
آن چه در مدینه در موضع جنگها و درگیریهای دفاعی اتفاق افتاده است نمیتواند سرمشق برای هیچ دورانی باشد حتی در جامعهی کنونی عربستان.
5.4 «حکم» کردن
مورد دیگری که از آن حکومت کردن برداشت شده، واژهی «حکم» کردن در قرآن است که به مفهوم «داوری» است. در قرآن به مومنین توصیه شده که بین دیگران و به عدل حکم (داوری) کنند. یا مثلاً توصیه شده برای حکم (داوری) کردن بین زن و شوهر که باهم اختلاف دارند هر طرف یک نفر را مشخص کند. آشکار است داوری کردن پیامبر بین مردم در زمان حیاتش از دانش و حکمتی میآید که به او داده شده است. صلاحیت برای حکم کردن از جایگاه یک حاکم یا فرمانروا یا یک پادشاه و صاحب اختیار نیست. بلکه از همان جایگاهی است که او را شایستهی خواندن آیات، تعلیم کتاب و حکمت و پاکیزه کردن مردم مخاطبش کرده است.
5.5 «امت واحده» و «اختلاف»
مقولهی دیگری که مستقیم یا غیر مستقیم برای توجیه ضرورت تشکیل حکومت دینی از آن استفاده میشود، واژهی «امت واحده» است که در قرآن آمده است. برخی از این مفهوم برداشتهای نادرست کرده و بر این باورند که امت واحدهای به نام امت اسلام وجود دارد، یا باید برای تشکیل این امت واحدهی جهانی تلاش کرد. یعنی نه تنها خود را موظف به تشکیل حکومت اسلامی در کشور میدانند که ادعای تشکیل حکومت در امت واحدهی اسلامی را دارند. بعضیها حتی جلوتر رفته و ادعای تشکیل حکومت جهانی اسلام در این کره خاکی را دارند.
برای بررسی این موضوع میبایست به یک مفهوم مرتبط با آن یعنی «اختلاف» نیز پرداخت. با استناد به آیات قرآن میتوان گفت: خداوند «اختلاف» را هم به مفهوم گوناگونی (مانند تنوع در نژاد، قوم، طایفه، زبان، رنگ، شریعت، منهاج، احکام، مناسک، قبله و ...) و هم به مفهوم اختلاف آرا بین گروههای مردم، برای رشد بشر لازم دانسته است. در اختلاف نوع دوم، داوری مواردی از اختلافات در آخرت انجام خواهد شد تا جایی که حقیقت برخی از اختلافات در دنیای دیگر آشکار خواهد شد.
در قرآن کلمهی امت برای هر گروهی به کار رفته است که میتواند یک گروه کوچک چند نفره هم باشد. قرآن حتی برای حیوانات هم صحبت از امتهایی میکند که مانند انسانها هستند.
این درست است که بشریت در ابتدا گروه واحدی (امت واحده) بوده است. ولی خداوند برای خیر و به نفع مردم اراده کرده که انسانها را به گروههای گوناگون (قومی و شرعی) درآورد تا همدیگر را بشناسند و در کارهای نیک بر هم سبقت گیرند (رقابت کنند).
جمعیت یا قوم یا امتی که برای آنها پیامبری فرستاده شده، معمولاً مبتلا به تفرقه و چنددستهگی و دشمنی ستیزهجویانه بودهاند. مثلا به گروههایی چون کافر، مشرک، بتپرست، ملاء، مترف، مستضعف، مستکبر و غیره تقسیم شده بودهاند. یا حاکمان طاغی آنها را به گروههای مختلف دشمن، شقه شقه کرده بودهاند. پس از ظهور هر پیامبر با تلاش و هدایت و آموزش پیامبر و داوری او در اختلافاتشان؛ دشمنیها و درگیریهایشان را کنار گذاشته و مسلم شدهاند. اینجاست که آن دستههای متفرق و درگیر، پس از تغییر، امت واحده خطاب شدهاند و یا در تاریخ از آنها با صفت واحده یاد شده است. میبینیم که امت واحده که با تفسیرها و تاویلهای نادرست دربارهی آن نظریهپردازی شده و در تمجید از آن قلمفرساییها شده، چیزی نیست جز تغییر و تفاهم گروههای مختلف یک جمیعت دسته دسته شده.
برخی از این امتهای واحده پس از مرگ پیامبرشان دوباره به گذشته برگشته و کشمکشها و خونریزیهای گذشته را بازتولید کردهاند. لازم به یادآوری است که بنا بر قرآن میتوان در جهت منفی نیز امت واحده و یکدست بود؛ مثلاً امت واحده در کفر!
6. مدل چهار: مدل پیشنهادی بر مبنای پژوهش در قرآن
با توجه به مطالب قبل و درکی ساختاری از قرآن مدل پیشنهادی نگارنده در نمودار ۴ نمایش داده شده است. در این مدل هر پیامبر در وهلهی اول یک بشارتدهنده و هشداردهنده («بشیر» و «نذیر») است. خدا پیامبران را برانگیخته تا با بشارت و هشدار و همچنین با آموزش و راهنمایی انسان مخاطبش، موجب بعثت این انسان ره گم کرده شوند. به عبارت دیگر هدف اصلی بعثت هر پیامبر آزاد کردن انسان مخاطبش است تا بتواند به خالق و پروردگار و بیکرانگی کلمات و آیاتش وصل شود.
سطح سبز رنگ در شکل ۴ برای نشان دادن این بیکرانگی به کار رفته است. اندازهی اضلاع سطح سبز رنگ در واقع بینهایت است. انسان خود متعلق به این مجموعهی هدفمند است. مجموعهای که رحمت خدا است. باید در این سمفونی بزرگ بنوازد و در هارمونی با آن و بدون سلطه بر دیگران در صلح زندگی کند.
قرآن تعداد کلمات خدا را بینهایت میداند. منبع معرفت و دانش انسان آیات خداست. آیات خدا مجموع آیات کتابهای آسمانی و آیات آفرینش است. در قرآن علاوه بر آیات قرآن بارها و بارها به آیات آفرینش ارجاع داده شده است و انسان را ملزم به تفکر و تعقل و تدبر در آنها کرده است. با کشف بیشتر کلمات خدا و اسرار آفرینش بر معرفت و دانش بشر افزوده میشود و موجب رشد و تعالی و پیشرفت و بهروزی میشود؛ همان سعادت و رستگاری انسان!
کشف بیشتر اسرار آفرینش به قدرت بیشتر انسان نیز میافزاید. قدرت بیشتر میتواند باعث سرکشی و طغیان انسان و یا گروه هایی از انسانها شود. باور به روز جزا و اجتناب از فرجام بد میتواند خطر سرکشی و طغیان انسان و تلاش او در جهت سلطه بر دیگران و نابود کردن رحمتهای خدا را کمتر کند. از طرف دیگر ایمان به خدا و باور به هدفمند بودن آفرینش، نیروی محرکهی لازم برای تحسین حیات و زندگی و تلاش بیشتر انسان و گام برداشتن در مسیر رشد و تعالی را فراهم میکند. همچنین کشف اسرار آفرینش، خود نیز نیروی محرکه انسان است که بنا بر خلقت هوشمند و جستوجوگر است.
چنانچه در شکل چهار نمایش داده شده است رابطهی بین دنیا و آخرت یک رابطه ی دو طرفه است. لازمهی زندگی مسالمتآمیز و بهروزی، ایمان و عمل صالح است.
7. سخن پایانی
هدف بعثت انبیا برانگیختن انسان ره گمکردهی مخاطب خود بوده است تا بتواند به خدا و بیکرانگی آفرینش وصل شود. این وصل شدن میتواند انسانها را در جهت رشد و تعالی و در هارمونی با کل خلقت قرار دهد. این همسویی با زیبایی و عظمت آفرینش و همچنین قوانین آن میتواند به زندگانی هدفمند و مسالمتآمیز در کنار یکدیگر بیانجامد.
هدف بعثت پیامبران نه حکومت کردن آنها بوده است و نه برنامه یا الگوی ویژهای برای حکومت ارائه دادهاند. با توجه به مدل چهار، حکومت و شیوهی ادارهی جامعه با پیشرفت بشر و متناسب با شرایط و پیچیدگیهای جامعه از دل دانش و تجربهی هر جامعه در میآید.
امید است مدل پیشنهادی بر مبنای درک ساختاری از قرآن، در رفع بعضی ابهامات موثر باشد و با نقد علاقهمندان تکمیل شود. این مدل حتی میتواند خداناباوران و خداباوران را به هم نزدیک کند. خداباوران خدا را از روی آیاتش میشناسند، اما هم خداباوران و هم خداناباوران برای کسب دانش دل این آیات را میشکافند و میکاوند. راه دیگری وجود ندارد.
سخن آخر آرزو پردازانه است: طبق الگوی ارائه شده در مدل ۴، میتوان گفت در یک جهان (ایدهآل) هدفمند صلحورز و پویا که در آن حرکت انسانها در سمت کمال همیشگی است و در آن مکانیسم خود- کنترل وجود دارد، نیاز بشریت در طول زمان به حکومت و ارگانهای رسمی عریض و طویل کمتر و کمتر خواهد شد؛ جایی که رنگارنگی پذیرفته شده و انسانهای آگاه و صلحورز، جوامع کوچکتر عاری از میل به سلطه را میسازند و ارتباطات و امورات خود را از طریق نهادهای مردمی در سطوح محلی تنظیم میکنند؛ انسانهای دادگر و سلیمی که در رابطه با یکدیگر هریک تکلیف خود را تلاش برای تامین حقوق دیگری میداند؛ جامعهی چنین انسانهایی، به حکومت نیاز ندارد. در یک دنیای ایدهآل متشکل از جوامع گوناگون صلحورز، وجود حکومتهای مقتدر که دائم در تلاش برای سلطه بر جوامع دیگر باشند بیمعنی میشود.
به بعثت انسان بیاندیشیم.
8. منابع
(1) آخرت و خدا برنامهی بعثت انبیاء، مهندس مهدی بازرگان، ۱۳۷۷، موسسهی خدمات فرهنگی رسا
(2) آیا بازرگان در آراء و عقاید خود تجدید نظر کرد!؟ ، حسین شیزاد، بهمن ۱۳۸۹، سایت جرس
(3) ریشه تفسیرهای گوناگون از قرآن کجاست؟ ، آرش سلیم، مرداد ۱۳۸۹ ، سایت رادیو زمانه
(4) قرآن، پیامبر، و جمعیت مخاطب ، آرش سلیم، مرداد ۱۳۸۹ ، سایت رادیو زمانه
(5) قرآن به مثابه گفتمان نه یک متن ، آرش سلیم، مرداد ۱۳۸۹ ، سایت رادیو زمانه
ادامه تظاهرات ایرانیان هلند و افشای اطلاعات تازه
پژمان اکبرزاده
در آغاز این گردهمایی، فرانس تیمرمانس، نماینده حزب کارگر، به «رادیو زمانه» گفت: «ایرانی-هلندیهای دیگر نیز در زندانهای ایران هستند که ما موضوع را با جدیت دنبال میکنیم. این موضوعی است که برای همه احزاب در پارلمان هلند اهمیت دارد ولی دشوار است که درباره آن علناً صحبت کنیم. چون هنوز نمیدانیم صحبت درباره آنها به شکل عمومی چه تاثیری بر وضع آنها خواهد گذاشت.»
این نماینده حزب کارگر همچنین در پاسخ به این موضوع که برخی ایرانیان مقیم هلند معتقدند واکنش وزیر امور خارجه هلند به اعدام زهرا بهرامی در تهران کافی نبوده گفت: «ما باید در آغاز دریابیم که وزیر خارجه چه اقداماتی انجام داده و چه اقداماتی انجام نداده است. باید در گزارش وزیر خارجه ببینم که چه گامهایی برای حفظ جان خانم بهرامی برداشته شده است. سپس باید به روندی که باید بین ایران و هلند در این زمینه طی شود دقت کنیم و پیامد آن بر روابط دو جانبه ایران و هلند. ولی در هر حال این مراحل باید پله به پله دنبال شود.»
در تظاهرات امروز ایرانیان مقیم هلند در برابر پارلمان، یوئل فور د فیند، نماینده حزب اتحادیه مسیحی، در رابطه با وضعیت ایرانی-هلندیان زندانی در تهران به «زمانه» گفت: «ما جلسه بحثی با وزیر امور خارجه خواهیم داشت تا بررسی کنیم با توجه به آنچه در رابطه با زهرا بهرامی رخ داده برای دیگر شهروندان ایرانی-هلندی چه میتوانیم بکنیم.».
فور د فیند، واکنش وزارت امور خارجه هلند به اعدام زهرا بهرامی را ناکافی خواهند و افزود: «به او اصرار کردم تا سفیر هلند را از تهران فرا بخواند تا نشانهای قوی برای دولت ایران از بابت موضع هلند باشد و اینکه این حرکت برای ما قابل قبول نیست.»
در این میان، شب گذشته، برنامه تلویزیونی «ساعت خبر» در شبکه سراسری هلند فاش کرد که زهرا بهرامی در سال ۲۰۰۳ به دلیل حمل شانزده کیلوگرم مواد مخدر سنگین در چمدان خود در هلند بازداشت و به حدود سه سال زندان محکوم شده بوده است.
دوستان و بستگان خانم بهرامی همواره میگفتند که وی به دلیل شرکت در تظاهرات روز عاشورا علیه حکومت ایران بازداشت شده است. بنفشه، دختر زهرا بهرامی شب گذشته به برنامه «ساعت خبر» گفت، تحت هیچ شرایطی اتهام قاچاق مواد مخدر به مادرش را قبول ندارد.
شب گذشته همچنین، اوری روزنتال، وزیر امور خارجه هلند در یک گفتگوی تلویزیونی اعلام کرد: «اتهام حمل مواد مخدر، موضوع دیگری است که جداگانه در روند خود باید به آن پرداخته شود نه اینکه با این روش وحشیانه با موضوع برخورد شود.»
کاظم غریبآبادی، سفیر جمهوری اسلامی در لاهه نیز به رسانههای هلند گفته است: «مقامهای هلندی به خوبی از وضعیت و تصمیمی که در ایران توسط گرفته شده بوده آگاه بودهاند در نتیجه نباید متعجب میشدند.» کاظم غریبآبادی در رابطه با سرعت اجرای حکم افزود: «گاهی سفارتخانه و سفیران از زمان دقیق اجرای احکام خبردار نمیشوند.» سفیر ایران، مورد زهرا بهرامی را یک مورد «کیفری و نه سیاسی» خواند و افزود: «در زمان دستگیری زهرا بهرامی در منزلاش، به جز مواد مخدر، سه گذرنامه با ملیتهای گوناگون هم از وی بهدست آمد که یکی از آنها جعلی بوده است.»
گردهمایی امروز ایرانیان در برابر پارلمان هلند که با شعارهای گوناگون علیه حکومت ایران همراه بود به گستردگی از سوی رسانههای هلندی پوشش داده شد.
__________
عکس از پژمان اکبرزاده: pejman@radiozamaneh.com
دادگاه نسرين ستوده برگزار نشد
دادگاه رسيدگی به اتهام بیحجابی نسرين ستوده در يک فيلم ويدئويی، به دليل اعتراض اين وکيل زندانی به ابلاغ نشدن زمان دادگاه به وی تشکيل نشد.
رضا خندان، همسر نسرين ستوده در گفتوگو با زمانه، ضمن بيان اين خبر گفت: «اين دادگاه به دليل اتهامی تشکيل شده که اخيرأ به خانم ستوده وارد شده بود و موضوع آن نداشتن حجاب قانونی در يک فيلم ويدئويی بوده که در آن ايشان برای شرکتکنندگان مراسم جايزه حقوق بشر ايتاليا صحبت کرده بودند.»
رضا خندان افزود: « وکلای خانم ستوده در اين پرونده به صلاحيت دادگاه اعتراض کرده بودند چون معمولأ چنين اتهامی در دادگاههای عمومی بررسی میشود نه دادگاه امنيتی. اما دادگاه تجديد نظر صلاحيت شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب را تأييد کرد. اما زمان تشکيل شدن اين دادگاه به خانم ستوده که در زندان است ابلاغ نشده بود.»
رضا خندان که همسرش را در حد دو سه دقيقه در راهروی دادگاه ديده است، میگويد: «نسرين امروز صبح خبردار شد که بايد به دادگاه بيايد و از خودش در برابر اين اتهام دفاع کند. در حالی که طبق قانون بايد حداقل پنج روز پيش تاريخ دادگاهش به او ابلاغ میشد. بنابراين در دادگاه به اين موضوع اعتراض کرد که در نتيجه زمان بعدی برای رسيدگی به اتهاماش ۲۷ بهمن تعيين شد.»
وی در پاسخ به اين سئوال که آيا تعويق در دادگاه به زيان نسرين ستوده نخواهد بود، میگويد: «اين همه رنجی که او تحمل میکند به خاطر اعتراض به ناعادلانه بودن روند دادرسیها يا رفتارهای غيرقانونی است. بنابراين حتا اگر طولانی شدن روند دادرسی به نفعاش نباشد، ترجيح میدهد آنچه را که درست است انجام دهد نه آنچه را که به نفعاش است. ضمن اينکه ايشان امروز واقعأ آمادگی دفاع از خود را هم نداشت.»
رضا خندان در توضيح اين مسأله میافزايد: «نسرين ستوده حتا از داشتن يک مداد و يک تکه کاغذ که بتواند رئوس مطالب دفاعيهاش را در آن يادداشت کند محروم است. و اين، حتا تبعيض در وضعيت مشابه زندانيان سياسی است.»
نسرين ستوده از امروز وارد ششمين ماه زندانی بودناش میشود. وی پس از دادگاه دوماش از انفرادی خارج شد. همسرش در اين باره توضيح میدهد: «ايشان اگرچه ظاهرأ از انفرادی خارج شدهاند اما به همراه يک زندانی غيرسياسی در يک سلول در بند ۲۰۹ نگهداری میشوند و از داشتن حقوق زندانيانی که در بندهای عمومی هستند محروماند.»
نسرين ستوده که از شهريورماه سال جاری تاکنون در زندان بهسر میبرد، طبق دادگاه ديگری که آن نيز در شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب به رياست قاضی پيرعباسی برگزار شده بود، به ۱۱ سال حبس تعزيری و ۲۰ سال محروميت از شغل وکالت و خروج از کشور محکوم شده بود.
رضا خندان دراين باره میگويد: «وکلای خانم ستوده به رأی صادر شده اعتراض کردهاند. البته شعبه رسيدگی کننده به تجديدنظرخواهی برای آن رأی، بهتازگی مشخص شده و احتمالأ روند رسيدگی چند ماهی طول خواهد کشيد.»
نسرين ستوده که عمدتاً وکالت پروندههای حقوق بشری را در ايران بر عهده داشت، ۱۳ شهريورماه امسال پس از مراجعه به دادگاه بازداشت شد و از آن زمان تاکنون در زندان اوين زندانی است.
وی از سوم مهرماه سال جاری در اعتصاب غذا بود که پس از ۲۸ روز اعتصاب غذایش را برای مدتی شکست اما بار دیگر در اعتراض به شرایط زندان به مدت ۹ روز دست به اعتصاب غذای خشک زد.
نسرين ستوده فارغالتحصيل حقوق بينالملل است. مدارک ليسانس و فوق ليسانساش را از دانشگاه شهيد بهشتی دريافت کرده است و در سال ۱۳۸۲، کار خود را به طور رسمی بهعنوان وکيل دادگستری آغاز کرد.
وی برنده جايزه حقوق بشر سازمان حقوق بشر بينالملل در سال ۲۰۰۸ است و در روزنامههايی چون توس و نشاط مطالب حقوقی مینوشت.
رضا خندان، همسر نسرين ستوده در گفتوگو با زمانه، ضمن بيان اين خبر گفت: «اين دادگاه به دليل اتهامی تشکيل شده که اخيرأ به خانم ستوده وارد شده بود و موضوع آن نداشتن حجاب قانونی در يک فيلم ويدئويی بوده که در آن ايشان برای شرکتکنندگان مراسم جايزه حقوق بشر ايتاليا صحبت کرده بودند.»
رضا خندان افزود: « وکلای خانم ستوده در اين پرونده به صلاحيت دادگاه اعتراض کرده بودند چون معمولأ چنين اتهامی در دادگاههای عمومی بررسی میشود نه دادگاه امنيتی. اما دادگاه تجديد نظر صلاحيت شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب را تأييد کرد. اما زمان تشکيل شدن اين دادگاه به خانم ستوده که در زندان است ابلاغ نشده بود.»
رضا خندان که همسرش را در حد دو سه دقيقه در راهروی دادگاه ديده است، میگويد: «نسرين امروز صبح خبردار شد که بايد به دادگاه بيايد و از خودش در برابر اين اتهام دفاع کند. در حالی که طبق قانون بايد حداقل پنج روز پيش تاريخ دادگاهش به او ابلاغ میشد. بنابراين در دادگاه به اين موضوع اعتراض کرد که در نتيجه زمان بعدی برای رسيدگی به اتهاماش ۲۷ بهمن تعيين شد.»
وی در پاسخ به اين سئوال که آيا تعويق در دادگاه به زيان نسرين ستوده نخواهد بود، میگويد: «اين همه رنجی که او تحمل میکند به خاطر اعتراض به ناعادلانه بودن روند دادرسیها يا رفتارهای غيرقانونی است. بنابراين حتا اگر طولانی شدن روند دادرسی به نفعاش نباشد، ترجيح میدهد آنچه را که درست است انجام دهد نه آنچه را که به نفعاش است. ضمن اينکه ايشان امروز واقعأ آمادگی دفاع از خود را هم نداشت.»
رضا خندان در توضيح اين مسأله میافزايد: «نسرين ستوده حتا از داشتن يک مداد و يک تکه کاغذ که بتواند رئوس مطالب دفاعيهاش را در آن يادداشت کند محروم است. و اين، حتا تبعيض در وضعيت مشابه زندانيان سياسی است.»
نسرين ستوده از امروز وارد ششمين ماه زندانی بودناش میشود. وی پس از دادگاه دوماش از انفرادی خارج شد. همسرش در اين باره توضيح میدهد: «ايشان اگرچه ظاهرأ از انفرادی خارج شدهاند اما به همراه يک زندانی غيرسياسی در يک سلول در بند ۲۰۹ نگهداری میشوند و از داشتن حقوق زندانيانی که در بندهای عمومی هستند محروماند.»
نسرين ستوده که از شهريورماه سال جاری تاکنون در زندان بهسر میبرد، طبق دادگاه ديگری که آن نيز در شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب به رياست قاضی پيرعباسی برگزار شده بود، به ۱۱ سال حبس تعزيری و ۲۰ سال محروميت از شغل وکالت و خروج از کشور محکوم شده بود.
رضا خندان دراين باره میگويد: «وکلای خانم ستوده به رأی صادر شده اعتراض کردهاند. البته شعبه رسيدگی کننده به تجديدنظرخواهی برای آن رأی، بهتازگی مشخص شده و احتمالأ روند رسيدگی چند ماهی طول خواهد کشيد.»
نسرين ستوده که عمدتاً وکالت پروندههای حقوق بشری را در ايران بر عهده داشت، ۱۳ شهريورماه امسال پس از مراجعه به دادگاه بازداشت شد و از آن زمان تاکنون در زندان اوين زندانی است.
وی از سوم مهرماه سال جاری در اعتصاب غذا بود که پس از ۲۸ روز اعتصاب غذایش را برای مدتی شکست اما بار دیگر در اعتراض به شرایط زندان به مدت ۹ روز دست به اعتصاب غذای خشک زد.
نسرين ستوده فارغالتحصيل حقوق بينالملل است. مدارک ليسانس و فوق ليسانساش را از دانشگاه شهيد بهشتی دريافت کرده است و در سال ۱۳۸۲، کار خود را به طور رسمی بهعنوان وکيل دادگستری آغاز کرد.
وی برنده جايزه حقوق بشر سازمان حقوق بشر بينالملل در سال ۲۰۰۸ است و در روزنامههايی چون توس و نشاط مطالب حقوقی مینوشت.
اعتراضات مصر الهام بخش مخالفان حکومت ایران
روزنامه «وال استریت جورنال» در مطلبی به اثرات اعتراض های اخیر در کشورهای عربی بر مردم ایران که توسط حکومت خود سرکوب شده اند، پرداخته است.
این روزنامه در بخشی از مطلب خود به بیانیه ای در سایت دانشجونیوز برای برپایی تظاهرات به مناسبت سالگرد ٢٢ بهمن پرداخته و نوشته است:
But on Sunday, the main student activist website, Daneshjoo News, issued a statement calling for a big opposition demonstration on the anniversary of the Islamic Republic on Feb. 12th. Bloggers also are calling on opposition leaders to rejoin the fray.
ترجمه این مطلب به فارسی که توسط سایت رادیو فردا منتشر شده، در ذیل آمده است: (اصل گزارش را می توانید در این لینک بخوانید.)
روزنامه «وال استریت جورنال» می نویسد که حوادث هفته اخیر در مصر جهان عرب را متحیر کرده ولی در ایران که خود در سال 2009 شاهد تظاهرات گسترده ضد حکومتی بود، هم رژیم اسلامی و هم مخالفان حکومت بر سر کسب امتیاز به خاطر تاثیر گذاری بر حوادث مصر رقابت می کنند.
اعتراضات سیاسی گسترده علیه حکومت حسنی مبارک در مصر در عین حال باعث شده که برخی از گروه های مخالف حکومت ایران تحرک بیشتری از خود نشان داده و خواستار فعالیت و تجدید اقدامات اعتراضی شوند. پس از اعتراضات گسترده مربوط به انتخابات بحث بر انگیز ریاست جمهوری در تابستان سال 2009 حکومت اسلامی با اتکاء به سرکوب گسترده توانست اعتراضات مردم را سرکوب کند.
از اواخر سال 2009 به این سو خیابان های تهران و شهرهای بزرگ دیگر ایران در مجموع آرام بوده و به نظر می رسد که سرکوب و فشار های امنیتی حکومت توانسته است ادامه حرکت مخالفان را متوقف کند.
به نوشته روزنامه «وال استریت جورنال» وب سایت اصلی فعالان جنبشی دانشجویی ایران با انتشار بیانیه ای خواستار برگزاری یک تظاهرات گسترده ضد حکومتی در روزهای سالگرد انقلاب ایران شده است. وب لاگ نویسان نیز در مطالب خود از رهبران شناخته شده حرکت اعتراضی ایران خواسته اند که به این حرکت بپیوندند.
وب سایت خبری «دانشجو» در بخشی از بیانیه خود می نویسد: «جنبش دمکراسی خواهی که در ایران آغاز شد اکنون در سراسر منطقه گسترش یافته و امروزه ما شاهد بیداری و خیزش مردم در کشورهای عربی هستیم. اکنون زمان آن فرا رسیده که ما نیز به این حرکت پیوسته و به جهانیان ثابت کنیم که نظام های دیکتاتوری باید برچیده شوند.»
«وال استریت جورنال» می افزاید که در روزهای اخیر شعار جدیدی با مضمون « سيد علی برو همراه بن علی» بر در و دیوارهای شهر تهران پدیدار شده است. اشاره این شعار به فرار پرزیدنت زین العابدین بن علی پس از گسترش اعتراضات در تونس است. حوادث یک ماهه گذشته در تونس آغازگر و الهام بخش اعتراضات ضد دولتی هفته های اخیر در کشورهای عربی از جمله مصر، یمن،الجزایر و اردن بود.
در همین حال رسانه های دولتی ایران سعی می کننند نا آرامی های سیاسی مصر را حرکتی شبیه به انقلاب اسلامی ایران جلوه دهند که بیش از سی سال پیش رژیم اسلامی را به قدرت رساند. آنها چنین وانمود می کنند گویا تظاهرات در مصر قیام مردم مسلمان علیه حکومتی است که متحد آمریکا بوده و معاهده صلح را با رژیم اسرائیل امضا کرده است.
خبرگزاری ها و رسانه های دولتی ایران بخشهایی از سخنان سال گذشته آیت الله خامنه ای را باز پخش کرده که در آن رهبر ایران به شکاف فزاینده بین حاکمان و مردم مصر اشاره کرده و نتیجه می گیرد: «من هیچ تردیدی ندارم که یک خاورمیانه جدید شکل خواهد گرفت و به امید خدا یک خاورمیانه اسلامی خواهد بود.»
روزنامه «وال استریت جورنال» سپس یادآوری می کند که روابط دولت های مصر و ایران طی سه دهه گذشته پرتنش بوده است. حکومت ایران همواره رژیم مصر را متحد آمریکا تلقی کرده و در مقابل حسنی مبارک نیز در راس یک نظام سکولار، همواره نگران نفوذ و کمک های رژیم ایران به گروههای اسلام گرای منطقه بوده است.
مناسبات دیپلماتیک دو کشور در سال 1980 یعنی یک سال پس از روی کار آمدن حکومت اسلامی در ایران و امضا معاهده صلح بین مصر و اسرائیل قطع شد. مقامات دولت ایران در روزهای اخیر ابراز امیدواری کرده اند که تغییر رژیم در مصر بتواند به بهبود مناسبات بین دو کشور بیانجامد.
به نوشته «وال استریت جورنال» میر حسین موسوی یکی از رهبران جنبش اصلاحات در ایران روز شنبه با انتشار بیانیه ای شجاعت مردم مصر را ستوده و برای آنها آرزوی موفقیت کرد. او این فرضیه که گویا نارضایتی و حرکات اعتراضی مصر ریشه های اسلامی دارد را رد کرده و بر خواست مردم مصر برای دمکراسی و اصلاحات تاکید دارد.
آقای موسوی در بخشی از بیانیه خود گفت: « من بدون هیچ تردیدی می توانم بگویم که نقطه آغاز حرکات اعتراضی که در تونس، صنعا، قاهره، اسکندریه و سوئز روی می دهند به اعتراضات گسترده سال 2009 در خیابانهای تهران باز می گردد.»
در روزهای گذشته وب لاگ نویسان ایرانی یک پیام کوتاه و یک جمله ای را در شبکه های اجتماعی و وب سایت های مخالف دولت منتشر می کردند : «امروز همه ما مصری هستیم.»
But on Sunday, the main student activist website, Daneshjoo News, issued a statement calling for a big opposition demonstration on the anniversary of the Islamic Republic on Feb. 12th. Bloggers also are calling on opposition leaders to rejoin the fray.
ترجمه این مطلب به فارسی که توسط سایت رادیو فردا منتشر شده، در ذیل آمده است: (اصل گزارش را می توانید در این لینک بخوانید.)
روزنامه «وال استریت جورنال» می نویسد که حوادث هفته اخیر در مصر جهان عرب را متحیر کرده ولی در ایران که خود در سال 2009 شاهد تظاهرات گسترده ضد حکومتی بود، هم رژیم اسلامی و هم مخالفان حکومت بر سر کسب امتیاز به خاطر تاثیر گذاری بر حوادث مصر رقابت می کنند.
اعتراضات سیاسی گسترده علیه حکومت حسنی مبارک در مصر در عین حال باعث شده که برخی از گروه های مخالف حکومت ایران تحرک بیشتری از خود نشان داده و خواستار فعالیت و تجدید اقدامات اعتراضی شوند. پس از اعتراضات گسترده مربوط به انتخابات بحث بر انگیز ریاست جمهوری در تابستان سال 2009 حکومت اسلامی با اتکاء به سرکوب گسترده توانست اعتراضات مردم را سرکوب کند.
از اواخر سال 2009 به این سو خیابان های تهران و شهرهای بزرگ دیگر ایران در مجموع آرام بوده و به نظر می رسد که سرکوب و فشار های امنیتی حکومت توانسته است ادامه حرکت مخالفان را متوقف کند.
به نوشته روزنامه «وال استریت جورنال» وب سایت اصلی فعالان جنبشی دانشجویی ایران با انتشار بیانیه ای خواستار برگزاری یک تظاهرات گسترده ضد حکومتی در روزهای سالگرد انقلاب ایران شده است. وب لاگ نویسان نیز در مطالب خود از رهبران شناخته شده حرکت اعتراضی ایران خواسته اند که به این حرکت بپیوندند.
وب سایت خبری «دانشجو» در بخشی از بیانیه خود می نویسد: «جنبش دمکراسی خواهی که در ایران آغاز شد اکنون در سراسر منطقه گسترش یافته و امروزه ما شاهد بیداری و خیزش مردم در کشورهای عربی هستیم. اکنون زمان آن فرا رسیده که ما نیز به این حرکت پیوسته و به جهانیان ثابت کنیم که نظام های دیکتاتوری باید برچیده شوند.»
«وال استریت جورنال» می افزاید که در روزهای اخیر شعار جدیدی با مضمون « سيد علی برو همراه بن علی» بر در و دیوارهای شهر تهران پدیدار شده است. اشاره این شعار به فرار پرزیدنت زین العابدین بن علی پس از گسترش اعتراضات در تونس است. حوادث یک ماهه گذشته در تونس آغازگر و الهام بخش اعتراضات ضد دولتی هفته های اخیر در کشورهای عربی از جمله مصر، یمن،الجزایر و اردن بود.
در همین حال رسانه های دولتی ایران سعی می کننند نا آرامی های سیاسی مصر را حرکتی شبیه به انقلاب اسلامی ایران جلوه دهند که بیش از سی سال پیش رژیم اسلامی را به قدرت رساند. آنها چنین وانمود می کنند گویا تظاهرات در مصر قیام مردم مسلمان علیه حکومتی است که متحد آمریکا بوده و معاهده صلح را با رژیم اسرائیل امضا کرده است.
خبرگزاری ها و رسانه های دولتی ایران بخشهایی از سخنان سال گذشته آیت الله خامنه ای را باز پخش کرده که در آن رهبر ایران به شکاف فزاینده بین حاکمان و مردم مصر اشاره کرده و نتیجه می گیرد: «من هیچ تردیدی ندارم که یک خاورمیانه جدید شکل خواهد گرفت و به امید خدا یک خاورمیانه اسلامی خواهد بود.»
روزنامه «وال استریت جورنال» سپس یادآوری می کند که روابط دولت های مصر و ایران طی سه دهه گذشته پرتنش بوده است. حکومت ایران همواره رژیم مصر را متحد آمریکا تلقی کرده و در مقابل حسنی مبارک نیز در راس یک نظام سکولار، همواره نگران نفوذ و کمک های رژیم ایران به گروههای اسلام گرای منطقه بوده است.
مناسبات دیپلماتیک دو کشور در سال 1980 یعنی یک سال پس از روی کار آمدن حکومت اسلامی در ایران و امضا معاهده صلح بین مصر و اسرائیل قطع شد. مقامات دولت ایران در روزهای اخیر ابراز امیدواری کرده اند که تغییر رژیم در مصر بتواند به بهبود مناسبات بین دو کشور بیانجامد.
به نوشته «وال استریت جورنال» میر حسین موسوی یکی از رهبران جنبش اصلاحات در ایران روز شنبه با انتشار بیانیه ای شجاعت مردم مصر را ستوده و برای آنها آرزوی موفقیت کرد. او این فرضیه که گویا نارضایتی و حرکات اعتراضی مصر ریشه های اسلامی دارد را رد کرده و بر خواست مردم مصر برای دمکراسی و اصلاحات تاکید دارد.
آقای موسوی در بخشی از بیانیه خود گفت: « من بدون هیچ تردیدی می توانم بگویم که نقطه آغاز حرکات اعتراضی که در تونس، صنعا، قاهره، اسکندریه و سوئز روی می دهند به اعتراضات گسترده سال 2009 در خیابانهای تهران باز می گردد.»
در روزهای گذشته وب لاگ نویسان ایرانی یک پیام کوتاه و یک جمله ای را در شبکه های اجتماعی و وب سایت های مخالف دولت منتشر می کردند : «امروز همه ما مصری هستیم.»
بابک احمدى: دموکراسى همواره برحق است
بابک احمدى نويسنده، مترجم و روشنفکر جامع الاطرافى است که موضوع وضعيت جهان و دموکراسى او را به گفتگو ترغيب مى کند. هايدگر و تاريخ هستى، معماى مدرنيته و کار روشنفکرى از جمله کتاب هاى اوست. بابک احمدى در اين پرسش و پاسخ که به صورت مکتوب انجام شده، درباره دموکراسى، توسعه يافتگى، بنيادگرايى و چند مقوله ديگر سخن گفته است.
ديپلماسى ايرانى: آقاى احمدى، با تحولاتى که به تازگى رخ داده است مى خواستيم ببينيم وضعيت دموکراسى ها را در جهان چگونه مى بينيد؟ آيا همچنان مى توان از آن به عنوان معتبرترين شکل حکومت دارى و اداره مملکت نام برد؟
فکر مىکنم يک شکل ثابت و هميشگى به نام "دموکراسى سياسى" وجود ندارد. دو نکته مهم است:1- ما نه با دموکراسى بلکه با دموکراسىها روبهروييم؛ 2- هريک از شکلهاى دموکراسى به تدريج ساخته مىشوند، به اصطلاح مراحل مختلف دارند، و تابع زندگى اقتصادى و فرهنگى و سنتها و نهادهاى بازمانده از صورتبندىهاى پيشا سرمايهدارى هستند. با توجه به اين نکتهها ما با شکلهاى مختلف دموکراسى (که در يک فراشد کلى تکامل مىيابند) روبروييم.
اينکه آيا معتبرترين شکل حکومتى "دموکراسى ليبرالى مدرن" است، برمىگردد به پيشنهادها و پيشفرضهايى که ما با آنها بحث را آغاز مىکنيم. اما در يک عبارت کوتاه مىگويم: بله، تاکنون کامل ترين شکل حکومتى است که در آن رعايت حقوق شهروندى و حاکميت قانون و تجربههاى تازه در زمينه اداره جامعه ممکن مىشود.
کشورهايى مثل هند و برزيل که رشد شتابانى را پشت سر مى گذارند در حال تبديل شدن به دموکراسى توسعه يافته و ثروتمندى هستند. آيا بايد موفقيت اين کشورها را مرهون دموکراسى و پذيرش قواعد اقتصاد آزاد دانست؟
دموکراسى ليبرالى مدرن وابسته به اقتصاد بازار آزاد است. اين دو از هم جدايىناپذيرند. شکلهاى متنوع و مختلف دموکراسى در جهان امروز به دليل مناسبات توليدى (اقتصادى) متنوع ممکن شدهاند. البته اين يگانه دليل نيست (زندگى فرهنگى، سنتها و... همه درکارند) اما مهم ترين عنصر در تحليل نهايى تعيين کننده است. مثالهايى که آوردهايد يعنى هند و برزيل روشنگرند اما رشد شتابان چين آن را تبديل به "دموکراسى توسعه يافته و ثروتمند" نکرده است. اين نشان مىدهد آنچه در "تحليل نهايى" درست است لزوماً در هر لحظه (پويه) تکامل اجتماعى ديده نمىشود. مهم روال يا فراشد پيشرفت است. به هر حال مىتوان ديد که در گستره تصميمگيرىهاى اصلى اداره امور، چين امروز قابل قياس با چين انقلاب فرهنگى و روزگار استبداد فردى مائو نيست.
همزمان با خواست دموکراسى در جهان، بنيادگرايى و افراط گرايى هاى ناسيوناليستى و دينى نيز شدت گرفته است. همزمانى اين دو در چيست؟ آيا بنيادگرايان به قصد رقابت با دموکراسى و جهانى شدن فعاليت تخريبى مى کنند يا به واقع نگران سنت ها و هويت هاى خود هستند؟
بنيادگرايى در ساحت فلسفى به مفهوم هويت استوار است. بنيادگرا کسى است که براى خود هويت به ارث رسيده از نسلهاى پيش قائل است. تصور مىکند تعريفى ذات باور، بنياد و اصل و ماهيت او را ساخته است. اين تصور را با تفاوت گذاشتن بين خود و ديگرى تصديق مىکند. اين تفاوت را مبناى کنشها و کردارهاى اجتماعى و سياسى مىسازد. چنين تفاوتى وقتى از درکى ذهنى به ساحت کنش اجتماعى کشيده مىشود روشى جز خشونت روزافزون در اختيار ندارد. نکته را مىتوان به شکل ديگرى مطرح کرد: امور واقع را "قدرتهاى فوق صنعتى" مىسازند. آنها تاويل اين امور را هم مىسازند. در برابر اين امور واقع (پيشرفت تکنولوژى، گسترش رسانهها، کوچک شدن فضاى متنوع فرهنگ و اقتدار يافتن اصول اوليه و آکسيوم هاى مدرن) بنيادگرا مىبيند با توفانى روبروست که ارزشهاى اعتقادى او را ويران مىکند، بىارزش مىکند. پس دست به مقاومت مىزند. پس پاسخ به شما اين است: هر دو سوى اين رويداد را ببينيم. نفرت از ديگرى و تزلزل در ارزشهاى خودي.
آيا افزايش تمايلات قوميتى و مليتى و احياگرى هاى دينى نشان دهنده شکست پروسه جهانى شدن است يا اينکه جزئى از عوارض و پديده هاى ذاتى آن به شمار مى رود؟
به گمانم توفانى که در پاسخ قبلى پيش کشيدم، پاسخ اين پرسش را هم فراهم مىآورد. آن توفان که با "گشتل تکنولوژى" (اصطلاح مشهور هايدگر) ساخته مىشود، موجب مقاومت ها مىشود. شايد کسانى در اين مقاومت جنبهاى مثبت ببينند (مىگويند دفاع از چندگانگى در برابر يکتانگرى ويرانگر جهانى شدن است)، اما من به سويه ديگر آن نظر دارم: خشونت؛ خشونتى که امثال ژيژک مدافع آن هستند.
*آيا فشارهاى بين المللى رسمى فرضا از سوى امريکا براى القاى دموکراسى به جهان سوم، موجب تقويت بنيادگرايى شده است؟
بله. نمونه آن ورود غير مشروع، غيرقانونى و توسعه طلبانه به جنگ عراق است. نمونه آن رشد بنيادگرايى طالبانى در منطقه (افغانستان، پاکستان) است. فشار آمريکا براى "القاى دموکراسى" نيست. دموکراسى کالاى وارداتى نيست، کسى نمىتواند آن را القا کند. آيا مىتوان انکار کرد که نظامى کردن "مسأله خاورميانه" به سرعت باور نکردنىاى موجب رشد بنيادگرايى شده است؟
*در کشورهايى که زمينه سنت گرايى، ساختارهاى طايفه اى و تندروى هاى قومى يا دينى دارند، دموکراسى از کجا و توسط چه نهادهايى آغاز مى شود؟
توسعه طبقه متوسط شهرنشين و درگير توليد صنعتي. بر زمينه تحول تاريخى جوامع مىتوان نشان داد که رشد اين طبقه (مبارزهاش با سنتها و نهادهاى مانع رشد طبقه متوسط، مبارزهاش براى بقا، پافشارىاش به آزادسازى مکانيسم توليد اجتماعى، آگاهى طبقاتىاش، توانايىاش در تدوين برنامهاى جامع جهت رشد اقتصادى و اجتماعى و...) به پيدايش و تحکيم نهادهاى سياسى منجر مىشود. البته در کشورهايى که در پرسش خود از آنها ياد کرديد کوچک بودن طبقه متوسط و سهم اندک توليد صنعتى، نويد دموکراسى مدرن نمىدهد. و بهتر است از "دموکراسى قبيلهاى" آنها در حجاب "چندگانگى فرهنگى" دفاع نکنيم.
*آيا جهانى شدن به معناى آن است که تنها يک شکل خاص از دموکراسى حاکم شود؟ يعنى دموکراسى تعاريف و اشکال متنوع و متکثرى نمى تواند داشته باشد؟ شروط اوليه براى پاگيرى دموکراسى چيست؟
در پاسخ به پرسش اول شما به اين مسأله پرداختهام. دموکراسىهاى ليبرالى مدرن شکلهاى متنوع دارند. اگه اصرار داشته باشيم که ذات واحدى را تصور کنيم که به شکلهاى مختلف جلوه مىکند آن ذات (فرضى) رشد پايدار طبقه متوسط، رشد بازار آزاد و کنار رفتن قانونهايى است که مانع اين رشد مىشوند.
*اساسى ترين مشکلاتى که باعث مى شود دموکراسى از اعتبار ساقط شود چيست؟ آيا بديلى براى دموکراسى به وجود آمده يا فکر مى کنيد در آينده پديد بيايد؟
دموکراسىها هرگز در روال تکامل طبيعى پيشرفت نمىکنند. پيشرفتى تک خطى و رو به جلو نداند. دموکراسى در پيکار با بازماندههاى نهادها، سنتها، باورها و قانونهايى که همه به صورت مانع و سد عمل مىکنند ساخته مىشود. من در مورد آن واژه پيکار تأکيد زيادى دارم. مبارزه طولانى است. پيشرفت و پسرفت دارد. چيرگى و شکست دارد. توقف دارد. گاه آتش بس دارد. اما همواره برحق است. بر حق است چون توجيه منطقى و عقلانى دارد. بر حق است چون کامل ترين شکل "حکومت مردم، توسط مردم، براى مردم" است. چون امکان مىدهد نيروهاى مخالفاش شکل گيرند، عمل کنند و تأثير بگذارند.
منبع: دیپلماسی ایرانی
فکر مىکنم يک شکل ثابت و هميشگى به نام "دموکراسى سياسى" وجود ندارد. دو نکته مهم است:1- ما نه با دموکراسى بلکه با دموکراسىها روبهروييم؛ 2- هريک از شکلهاى دموکراسى به تدريج ساخته مىشوند، به اصطلاح مراحل مختلف دارند، و تابع زندگى اقتصادى و فرهنگى و سنتها و نهادهاى بازمانده از صورتبندىهاى پيشا سرمايهدارى هستند. با توجه به اين نکتهها ما با شکلهاى مختلف دموکراسى (که در يک فراشد کلى تکامل مىيابند) روبروييم.
اينکه آيا معتبرترين شکل حکومتى "دموکراسى ليبرالى مدرن" است، برمىگردد به پيشنهادها و پيشفرضهايى که ما با آنها بحث را آغاز مىکنيم. اما در يک عبارت کوتاه مىگويم: بله، تاکنون کامل ترين شکل حکومتى است که در آن رعايت حقوق شهروندى و حاکميت قانون و تجربههاى تازه در زمينه اداره جامعه ممکن مىشود.
کشورهايى مثل هند و برزيل که رشد شتابانى را پشت سر مى گذارند در حال تبديل شدن به دموکراسى توسعه يافته و ثروتمندى هستند. آيا بايد موفقيت اين کشورها را مرهون دموکراسى و پذيرش قواعد اقتصاد آزاد دانست؟
دموکراسى ليبرالى مدرن وابسته به اقتصاد بازار آزاد است. اين دو از هم جدايىناپذيرند. شکلهاى متنوع و مختلف دموکراسى در جهان امروز به دليل مناسبات توليدى (اقتصادى) متنوع ممکن شدهاند. البته اين يگانه دليل نيست (زندگى فرهنگى، سنتها و... همه درکارند) اما مهم ترين عنصر در تحليل نهايى تعيين کننده است. مثالهايى که آوردهايد يعنى هند و برزيل روشنگرند اما رشد شتابان چين آن را تبديل به "دموکراسى توسعه يافته و ثروتمند" نکرده است. اين نشان مىدهد آنچه در "تحليل نهايى" درست است لزوماً در هر لحظه (پويه) تکامل اجتماعى ديده نمىشود. مهم روال يا فراشد پيشرفت است. به هر حال مىتوان ديد که در گستره تصميمگيرىهاى اصلى اداره امور، چين امروز قابل قياس با چين انقلاب فرهنگى و روزگار استبداد فردى مائو نيست.
همزمان با خواست دموکراسى در جهان، بنيادگرايى و افراط گرايى هاى ناسيوناليستى و دينى نيز شدت گرفته است. همزمانى اين دو در چيست؟ آيا بنيادگرايان به قصد رقابت با دموکراسى و جهانى شدن فعاليت تخريبى مى کنند يا به واقع نگران سنت ها و هويت هاى خود هستند؟
بنيادگرايى در ساحت فلسفى به مفهوم هويت استوار است. بنيادگرا کسى است که براى خود هويت به ارث رسيده از نسلهاى پيش قائل است. تصور مىکند تعريفى ذات باور، بنياد و اصل و ماهيت او را ساخته است. اين تصور را با تفاوت گذاشتن بين خود و ديگرى تصديق مىکند. اين تفاوت را مبناى کنشها و کردارهاى اجتماعى و سياسى مىسازد. چنين تفاوتى وقتى از درکى ذهنى به ساحت کنش اجتماعى کشيده مىشود روشى جز خشونت روزافزون در اختيار ندارد. نکته را مىتوان به شکل ديگرى مطرح کرد: امور واقع را "قدرتهاى فوق صنعتى" مىسازند. آنها تاويل اين امور را هم مىسازند. در برابر اين امور واقع (پيشرفت تکنولوژى، گسترش رسانهها، کوچک شدن فضاى متنوع فرهنگ و اقتدار يافتن اصول اوليه و آکسيوم هاى مدرن) بنيادگرا مىبيند با توفانى روبروست که ارزشهاى اعتقادى او را ويران مىکند، بىارزش مىکند. پس دست به مقاومت مىزند. پس پاسخ به شما اين است: هر دو سوى اين رويداد را ببينيم. نفرت از ديگرى و تزلزل در ارزشهاى خودي.
آيا افزايش تمايلات قوميتى و مليتى و احياگرى هاى دينى نشان دهنده شکست پروسه جهانى شدن است يا اينکه جزئى از عوارض و پديده هاى ذاتى آن به شمار مى رود؟
به گمانم توفانى که در پاسخ قبلى پيش کشيدم، پاسخ اين پرسش را هم فراهم مىآورد. آن توفان که با "گشتل تکنولوژى" (اصطلاح مشهور هايدگر) ساخته مىشود، موجب مقاومت ها مىشود. شايد کسانى در اين مقاومت جنبهاى مثبت ببينند (مىگويند دفاع از چندگانگى در برابر يکتانگرى ويرانگر جهانى شدن است)، اما من به سويه ديگر آن نظر دارم: خشونت؛ خشونتى که امثال ژيژک مدافع آن هستند.
*آيا فشارهاى بين المللى رسمى فرضا از سوى امريکا براى القاى دموکراسى به جهان سوم، موجب تقويت بنيادگرايى شده است؟
بله. نمونه آن ورود غير مشروع، غيرقانونى و توسعه طلبانه به جنگ عراق است. نمونه آن رشد بنيادگرايى طالبانى در منطقه (افغانستان، پاکستان) است. فشار آمريکا براى "القاى دموکراسى" نيست. دموکراسى کالاى وارداتى نيست، کسى نمىتواند آن را القا کند. آيا مىتوان انکار کرد که نظامى کردن "مسأله خاورميانه" به سرعت باور نکردنىاى موجب رشد بنيادگرايى شده است؟
*در کشورهايى که زمينه سنت گرايى، ساختارهاى طايفه اى و تندروى هاى قومى يا دينى دارند، دموکراسى از کجا و توسط چه نهادهايى آغاز مى شود؟
توسعه طبقه متوسط شهرنشين و درگير توليد صنعتي. بر زمينه تحول تاريخى جوامع مىتوان نشان داد که رشد اين طبقه (مبارزهاش با سنتها و نهادهاى مانع رشد طبقه متوسط، مبارزهاش براى بقا، پافشارىاش به آزادسازى مکانيسم توليد اجتماعى، آگاهى طبقاتىاش، توانايىاش در تدوين برنامهاى جامع جهت رشد اقتصادى و اجتماعى و...) به پيدايش و تحکيم نهادهاى سياسى منجر مىشود. البته در کشورهايى که در پرسش خود از آنها ياد کرديد کوچک بودن طبقه متوسط و سهم اندک توليد صنعتى، نويد دموکراسى مدرن نمىدهد. و بهتر است از "دموکراسى قبيلهاى" آنها در حجاب "چندگانگى فرهنگى" دفاع نکنيم.
*آيا جهانى شدن به معناى آن است که تنها يک شکل خاص از دموکراسى حاکم شود؟ يعنى دموکراسى تعاريف و اشکال متنوع و متکثرى نمى تواند داشته باشد؟ شروط اوليه براى پاگيرى دموکراسى چيست؟
در پاسخ به پرسش اول شما به اين مسأله پرداختهام. دموکراسىهاى ليبرالى مدرن شکلهاى متنوع دارند. اگه اصرار داشته باشيم که ذات واحدى را تصور کنيم که به شکلهاى مختلف جلوه مىکند آن ذات (فرضى) رشد پايدار طبقه متوسط، رشد بازار آزاد و کنار رفتن قانونهايى است که مانع اين رشد مىشوند.
*اساسى ترين مشکلاتى که باعث مى شود دموکراسى از اعتبار ساقط شود چيست؟ آيا بديلى براى دموکراسى به وجود آمده يا فکر مى کنيد در آينده پديد بيايد؟
دموکراسىها هرگز در روال تکامل طبيعى پيشرفت نمىکنند. پيشرفتى تک خطى و رو به جلو نداند. دموکراسى در پيکار با بازماندههاى نهادها، سنتها، باورها و قانونهايى که همه به صورت مانع و سد عمل مىکنند ساخته مىشود. من در مورد آن واژه پيکار تأکيد زيادى دارم. مبارزه طولانى است. پيشرفت و پسرفت دارد. چيرگى و شکست دارد. توقف دارد. گاه آتش بس دارد. اما همواره برحق است. بر حق است چون توجيه منطقى و عقلانى دارد. بر حق است چون کامل ترين شکل "حکومت مردم، توسط مردم، براى مردم" است. چون امکان مىدهد نيروهاى مخالفاش شکل گيرند، عمل کنند و تأثير بگذارند.
منبع: دیپلماسی ایرانی
التیماتوم پشتیبانان کانون آموزشی "قلم چی" به مدیران این مجموعه
جمعی از پشتیبانان بنیاد علمی آموزشی "قلم چی" با انتشار بیانیه ای با عنوان التیماتوم نهایی، خواهان افزایش دستمزد و اصلاح برخورد مدیران با کارکنان و پشتیبانان این مجموعه شدند.
به گزارش دانشجو نیوز، در قسمتی از این بیانیه آماده است: "در صورت عدم تحقق خواسته هایمان به هر دلیل، در بیانیه های آینده جزئیاتی از روابط بین کانون و پشتیبانان، کانون و مشتریان، کانون و رقبا، نتایج درخشان کانون، کانون به مثابه فروشگاه زنجیره ای و ... ذکر خواهیم کرد."
متن کامل این بیانیه به شرح زیر است:
مجوعه ای که به نام کانون فرهنگی آموزش، بنیادعلمی آموزشی قلم چی (وقف عام)شناخته می شود، دو رویه دارد.تصوری که مدیریت آن (کاظم قلم چی) از مجموعه کانون در افکار عمومی ساخته و واقعیتی که تنها از درون قابل مشاهده است. تضاد میان این دو به حدی شدید، غیرقابل انکار و ناخوشایند است که قسمت اعظم تلاش مجموعه مدیریتی کانون فرهنگی آموزش (به ویژه در سال های اخیر) صرف دور نگهداشتن تصویر تبلیغاتی و واقغیت درونی از یکدیگر می شود. در این میان آنچه رفته رفته به فراموشی سپرده می شود ارائه خدمات قابل قبول و مفید به دانش آموزان است. وضعیت نامطلوب فعلی ما را بر آن داشت تا اقدام به تنظیم بیانیه حاضر کنیم. ما پشتیبان های کانون در این بیانیه خواستار احقاق حقوق خود به نحو شایسته بوده و در راستای تحقق این هدف به تشریح تنها بخشی از مسائل پشتیبانی کانون خواهیم پرداخت.
متن کامل این بیانیه به شرح زیر است:
مجوعه ای که به نام کانون فرهنگی آموزش، بنیادعلمی آموزشی قلم چی (وقف عام)شناخته می شود، دو رویه دارد.تصوری که مدیریت آن (کاظم قلم چی) از مجموعه کانون در افکار عمومی ساخته و واقعیتی که تنها از درون قابل مشاهده است. تضاد میان این دو به حدی شدید، غیرقابل انکار و ناخوشایند است که قسمت اعظم تلاش مجموعه مدیریتی کانون فرهنگی آموزش (به ویژه در سال های اخیر) صرف دور نگهداشتن تصویر تبلیغاتی و واقغیت درونی از یکدیگر می شود. در این میان آنچه رفته رفته به فراموشی سپرده می شود ارائه خدمات قابل قبول و مفید به دانش آموزان است. وضعیت نامطلوب فعلی ما را بر آن داشت تا اقدام به تنظیم بیانیه حاضر کنیم. ما پشتیبان های کانون در این بیانیه خواستار احقاق حقوق خود به نحو شایسته بوده و در راستای تحقق این هدف به تشریح تنها بخشی از مسائل پشتیبانی کانون خواهیم پرداخت.
در ساختار کنونی کانون، پشتیبان واسط میان کانون فرهنگی آموزش و دانش آموزان است و به همین دلیل تمام فشار های محصول ضعف ساختاری ،خلا های واقعی در این مجموعه و همین طور زیاده خواهی های روز افزون مدیریت و در طرف مقابل تقاضای به حق دانش آموزان برای دریافت خدمات مناسب، به پشتیبان ها وارد میشود.
پشتیبان ها حین آغاز همکاری با کانون با اهداف خویش (معروف به وظایف هفتگانه پشتیبان) در کانون و انتظارات کانون از خود آشنا می شوند. و این قشر تماما دانشجو که به دنبال کاری شرافتمند هستند، به دلیل نیاز مبرم به درآمد حداقلی مجبور میشوند تا به کانون سفته میلیونی بدهند، سفته ای که همچمن زنجیری و به مثابه امضایی است بر لوح بردگی پشتیبان ها برای شخص کاظم قلم چی و مدیران ارشد کانون.
پشتیبان ها حین آغاز همکاری با کانون با اهداف خویش (معروف به وظایف هفتگانه پشتیبان) در کانون و انتظارات کانون از خود آشنا می شوند. و این قشر تماما دانشجو که به دنبال کاری شرافتمند هستند، به دلیل نیاز مبرم به درآمد حداقلی مجبور میشوند تا به کانون سفته میلیونی بدهند، سفته ای که همچمن زنجیری و به مثابه امضایی است بر لوح بردگی پشتیبان ها برای شخص کاظم قلم چی و مدیران ارشد کانون.
پس از دادن سفته کانون با تحمیل وظایف مختلفی خارج از چارچوب وظایف هفت گانه ،گلوی پشتیبان ها را که راهی جز پذیرش خواست های مدیریت کانون ندارد می فشارد.
از جمله کارهایی که بدون نیاز کوچک ترین حمایت مالی باید توسط پشتیبان ها انجام شود، برگزاری آزمون، هماهنگی و انجام تمام کارهای جانبی برگزاری جلسات، پیگیری مداوم کارهای اداری دانش آموزان، پیگیری ثبت نام و... است. با وجود این که پشتیبان ها در حالت عادی نیز به انجام کارهایی فراتر از تعهدات خود واداشته می شوند، همواره در کمال قدرنشناسی تمام ایرادات و ضعف های مجموعه کانون بر سر پشتیبان ها آوار می شود.
پشتیبان ها در مقابل مشتریان باید پاسخگوی اشکالات اجرایی باشند و در مقابل مدیریت کانون باید تاوان کم کاری و ضعف آموزشی دانش آموزان را (که خود ریشه در سیستم آموزشی کشور دارد) پس بدهند.
پشتیبان ها در مقابل مشتریان باید پاسخگوی اشکالات اجرایی باشند و در مقابل مدیریت کانون باید تاوان کم کاری و ضعف آموزشی دانش آموزان را (که خود ریشه در سیستم آموزشی کشور دارد) پس بدهند.
ما اعتقاد داریم که ریشه اصلی مشکلات فعلی مجموعه کانون به سیستم بوروکراتیک و غیر شایسته سالار مجموعه کانون بر می گردد، کاغذ بازی های غیر ضروری و نمایشی، القای فضای بی اعتمادی و همین طور باند بازی در کلیه شئون از نگارش و تولید کتاب های کمک آموزشی تا طراحی آزمون که با سیستم هرمی موجود پیوندی محکم برقرار کرده است، این مشکل را تشدید می کند.
در این ساختار هرمی، هر کس باید بیشترین فشار را به فرد پایین دست خود تحمیل کند تا در چشم مدیریت عملکرد قابل قبولی داشته باشد. در این میان آنچه کمترین اهمیت را دارد وجود تناسبی با حتی حداقل نشانه های عدالت در سیستم کانون و البته شأن انسانی و احترام کارکنان است.
در این ساختار هرمی، هر کس باید بیشترین فشار را به فرد پایین دست خود تحمیل کند تا در چشم مدیریت عملکرد قابل قبولی داشته باشد. در این میان آنچه کمترین اهمیت را دارد وجود تناسبی با حتی حداقل نشانه های عدالت در سیستم کانون و البته شأن انسانی و احترام کارکنان است.
برخوردهای بی ادبانه و تحقیر و تخریب شخصیت پشتیبان ها (بدون در نظر گرفتن شرایط سنی و منزلت اجتماعی دانشجویی پشتیبان ها)، دخالت در حوزه شخصی از طریق اعمال محدودیت های مختلف بر پوشش و ظاهر پشتیبان ها جزء لاینفک "مهارت های مدیریتی در کانون" شده است. این طرز رفتار موجب موج زدن فضای بی اعتمادی، دل سردی و نا امنی شغلی در محیط کاری کانون شده است و قطعا این وضعیت بر عملکرد دانش آموزان اثرات بسیار مخرب و غیر قابل جبرانی خواهد گذاشت.
آری زمان نگریستن به پشتیبان به عنوان نیروی کار ارزان قیمت و بدون روحیه انسانی دیگر سپری شده است.
ما پشتیبانان خواست های خویش را خطاب به مدیران ارشد این مجموعه آموزشی، به عنوان التیماتوم نهایی و صرفا جهت حفظ شأن و حرمت انسان هایی (چه از نظر اقتصادی و چه از نظر شخصیتی) که با نام پشتیبان در این مجموعه فعالیت می کنند اعلام می کنیم:
ما پشتیبانان خواست های خویش را خطاب به مدیران ارشد این مجموعه آموزشی، به عنوان التیماتوم نهایی و صرفا جهت حفظ شأن و حرمت انسان هایی (چه از نظر اقتصادی و چه از نظر شخصیتی) که با نام پشتیبان در این مجموعه فعالیت می کنند اعلام می کنیم:
1- با توجه به حجم کار بالای پشتیبان ها، دستمزدها به میزان حداقل سرانه 2500 تومان برای هر دانش آموز در هر آزمون افزایش یابد.
2- نوع برخورد مدیران با کارمندان و پشتیبانان این مجموعه به سرعت اصلاح شده و از توهین و تحقیر به رفتار انسانی تغییر ماهیت دهد.
2- نوع برخورد مدیران با کارمندان و پشتیبانان این مجموعه به سرعت اصلاح شده و از توهین و تحقیر به رفتار انسانی تغییر ماهیت دهد.
در عین حال اعلام می داریم که در صورت عدم تحقق خواسته هایمان به هر دلیل، در بیانیه های آینده جزئیاتی از روابط بین کانون و پشتیبانان، کانون و مشتریان، کانون و رقبا، نتایج درخشان کانون، کانون به مثابه فروشگاه زنجیره ای و ... ذکر خواهیم کرد. همچنین لازم به ذکر است که شیوه های اطلاع رسانی بیانیه های آینده بسیار متفاوت خواهد بود.
پشتیبان های قلم چی
بیانیه ی جمعیت مبارزه با تبعیض تحصیلی در اعتراض به حکم ۱۲ سال حبس نوید خانجانی
دانشجو نیوز: در اعتراض به حکم سنگین نوید خانجانی، دانشجوی محروم از تحصیل و فعال حقوق بشر، جمعیت مبارزه با تبعیض تحصیلی بیاینه ای صادر کرده است که متن آن به شرح ذیل می باشد.
نوید خانجانی، دانشجوی محروم از تحصیل و فعال حقوق بشر از سوی شعبهی ۲۶ دادگاه انقلاب اسلامی به ریاست قاضی پیرعباس، به تحمل ۱۲سال حبس تعزیری و جریمه نقدی محکوم شده است. حکمی که شاید انتشار خبر آن در زمانه ای که شمارش اعدام هایش از تعداد روزهای سال فراتر رفته است چندان هم قابل توجه نیست. و تنها زمانی که چنین احکامی را لمس می کنیم به عمق فاجعه پی می بریم، احکامی که اینک به بلندای چندین قرن رسیده و بهای آن از دست رفتن فرصت زیستن برای نسل جوان و پویای ایران خواهد بود. زمامدارانی که با مردم خویش نامردمی می کنند و جوانان ایران زمین را از حقوق انسانی خویش محروم می کنند.
در این میان جمعیتی از محرومین به واکنش خردمندانه شما مردم چشم دوخته است. فعالین فرزندان شما هستند، فرزندانی که تبعیض را بر نتابیده و همواره سعی در بهبود وضعیت حقوق بشر در این کشور داشته اند و بر این اصل معتقدند که کوشش و توجه فراگیر مردم می تواند سر آغازی بر پایان صدور و اجرای احکام ناعادلانه باشد.
همزمان با شدت یافتن موج محرومسازی دانشجویان از ادامه تحصیل، و پدیدهای که «ستارهدارکردن» دانشجویان نام گرفت، جمعی از دانشجویان محروم از تحصیل گردهم آمدند تا با تشکیل «جمعیت مبارزه با تبعیض تحصیلی» فراتر از مرزهای جنسیتی، دینی و اندیشه ای، برای دستیابی به حق تحصیل، اصرار ورزند.
و در مدت فعالیت های خود با پیگیریهای قانونی کوشیدند تا حق تضییع شدهی دانشجویان را به آنان بازگردانند، و در نتیجهی همین کوششها، تعدادی از محرومین از تحصیل، حق بازگشت به دانشگاه و ادامه تحصیل را یافتند. اما بیتردید ثمرهی بزرگتر تلاشهای جمعیت مبارزه با تبعیض تحصیلی، جلوگیری از فراگیرتر شدن موج محروم سازیها بوده است.
شاید اگر تلاشهای خستگیناپذیر محرومان از تحصیل که هماکنون تعدادی از آنان به کیفر حقخواهیشان در شرایط بسیار سخت زندان به سر میبرند، نبود، موج محرومسازیها، در سکوت و بیخبری، بسیار بیشتر از آنچه که هماکنون وجود دارد، گسترده میشد.
جمعیت مبارزه با تبعیض تحصیلی با تأکید دوباره بر اینکه «تحصیل» حق همه شهروندان است و هیچ فردی را نمیتوان به هیچ بهانه ای –عقیدتی یا سیاسی– از تحصیل محروم کرد، ادامه بازداشت فعالان حق تحصیل را محکوم کرده، ضمن رد هرگونه اتهام مجرمانه برای ایشان، اعلام میدارد: «تمام کنش های این افراد، از جمله نوید خانجانی در راستای دفاع از حق تحصیل خود و دوستان شان و کاملاً بر اساس قانون بوده است.»
ما ضمن بی اساس و غیرقانونی دانستن رای صادره برای «نوید خانجانی» اعلام می داریم که این حکم نه فقط واکنش به فعالیت های وی است، که انتقامجویی از فعالین حقوق بشری است که در یک سال و نیم گذشته در کنار مردم، تلاش داشته که مواضعی حقطلبانه اتخاذ کنند و سرکوب مردم را همواره مورد اعتراض قرار دهند و اکنون اعضای آن، در سراسر کشور، تحت فشار بسیار قرار دارند. ما معتقدیم که این مواضع شفاف جمعیت مبارزه با تبعیض تحصیلی در دفاع از حقوق مردم است که باعث صدور چنین احکام شرمآور و کم سابقه ای شده است.
احکام سنگین و بی سابقه ی دادگاه علیه نوید خانجانی، سما نورانی و دیگر زندانیان حقوق بشری، هیچ دلیل موجه حقوقی و قانونی با توسل به کلیشه های مشمئز کنندهای چون اقدام علیه امنیت ملی و تبلیغ علیه نظام و … تنها برای انجام تسویه حسابهای قبلی و فضاسازی برای جلوگیری از هرگونه اعتراض و انتقاد صادر می گردد. برگزاری دادگاههای فرمایشی که در آن ارادهی بازجویان و مأموران امنیتی بالاتر از هر قانونی است و صدور چنین احکامی برای فعالین حقوق بشر آن هم به دلایل و مستنداتی بیپایه و اساس و جرمهایی ساختگی و دروغین و تفسیری یکجانبه از قوانین نیمبند قضایی در ایران، گوشههای دیگری ازحقیقت تلخ و واقعیتهای پنهان عرصه خودکامگی در کشورمان را بر ما مسلم می سازد.
در چنین شرایطی اعلام احکامی سنگین و البته بی سابقه در تاریخ جنبش دانشجویی موجی از خشم و نفرت را در جامعه ی دانشجویی ایران به وجود آورده و مسبب هر چه بیشتر نمایان شدن ماهیت بی منطق و خشونت طلب نظام حاکم شده است. در این شرایط خنجر بی عدالتی و نامردمی بر جان فرزندان این مرزو بوم فرو می آید که بی گناه و برابری طلب در چارچوب قانون و در راستای اعتلای سیاسی و فرهنگی کشور سالها در سطح دانشگاه ها فعالیت کرده اند. اما به باور ما چون همیشه احکام سنگین، ناعادلانه و مغرضانه برای دانشجویان و فرزندان ملت، تنها نشان از واهمه نظام حاکم از دگراندیشان و منتقدین دانشگاهی و اساساً نهاد آموزشی کشور است.
جمعیت مبارزه با تبعیض تحصیلی ضمن محکومیت ۱۲ سال حبس تعزیری نوید خانجانی، خواستار لغو حکم صادره و آزادی فوری و بدون قید کلیه زندانیان سیاسی و عقیدتی و محروم از تحصیل می باشد.
ما تا تحقق خواسته هایمان همچنان ایستاده ایم.
جمعیت مبارزه با تبعیض تحصیلی
۱۲ بهمن ماه ۱۳۸۹
گزارشی از آخرین تحولات مصر
با تظاهرات میلیونی بدون خشونت، مصر با شادی به استقبال آزادی
همزمان با تظاهرات در چندین شهر مصر، در میدان تحریر قاهره نیز صدها هزار نفر گرد آمدهاند تا خواستار کنارهگیری حسنی مبارک و سرنگونی حکومت او شوند. آنها یکصدا فریاد میزنند: الشعب یرید اسقاط النظام!
در ساعات اخیر، خبرگزاریهای مهم جهان گزارش دادند که با وجود تدابیر شدید امنیتی دولت از جمله تعطیلی راه آهن و بسته بودن راههای سواره و حتی پیاده ورودی به قاهره، جمعیت در این میدان و خیابانهای اطراف آن در شهر قاهره، از یک میلیون نفر فراتر رفته است. این به معنای تحقق وعده مخالفان مبارک برای جمع کردن یک میلیون نفر در تظاهرات روز سه شنبه است؛ روزی که به «یوم القیامه» نامگذاری شده بود.
جمعیت میلیونی حاضر در میدان تحریر، پرچمهای مصر را با خود به همراه دارند، سرودهای ملی میخوانند و شعارهای ضد مبارک سر میدهند. تعداد زنان و کودکان هم به طرز محسوسی افزایش یافته است و گفته میشود که کاهش نگرانیهای عمومی در پی اعلام پرهیز ارتش از خشونت، در این حضور تاثیر داشته است.
بی بی سی گزارش داده که پلیس حضوری در این محل ندارد و سربازان ارتش هم گاهی با معترضان خوش و بش میکنند و فضای شادی در میدان تحریر دیده میشود. برخی از تجمع کنندگان نیز پلاکاردهایی در دست دارند که بر روی آنها خطاب به حسنی مبارک نوشته شده است: «مزدور برو» و «انتقام خون شهیدان را میگیریم.»
همچنین گزارش شده که تعدادی مترجم داوطلب، در محلهایی که دسترسی به اینترنت وجود دارد، حضور یافتهاند. آنها پیامهای کوتاه شهروندان مصری را از عربی به انگلیسی ترجمه میکنند و روی شبکههای اجتماعی اینترنتی قرار میدهند. گوگل هم امکانات ویژهای را برای انتقال اطلاعات شهروندان مصری به سایت تویتر، در نظر گرفته است.
در شهرهای دیگری از جمله اسکندریه، سوئز، کفرالشیخ، اسماعیلیه، منصوره، دمیاط، دمنهور، عریش، منیا، طنطا و محلةالکبرى نیز تجمعات گسترده ضد دولتی گزارش شده است.
به گفته محمد البرادعی، معترضان خواهان آن هستند که حسنی مبارک تا روز جمعه از قدرت کناره گیری کند. او میگوید که معترضان، روز جمعه را «یوم الوداع» نامیدهاند. پیش از این هم نام «یوم الرحیل» برای این روز ذکر شده بود که هر دو به معنای این است که مردم، خواستار رفتن حسنی مبارک تا آخر هفته هستند.
منابع خبری همچنین گزارش دادهاند که برخی ائمه مساجد حاضر در میدان تحریر میگویند در روزهای اخیر، وزارت اوقاف مصر در بخشنامهای از آنها خواسته است در سخنرانیهای خود از مردم بخواهند در اعتراضات شرکت نکنند و حضور معترضان در خیابانها را مضر به منافع ملی اعلام کنند.
همچنین گزارش شده که برخی از افرادی که در تظاهرات امروز قاهره حاضر شدهاند، افرادی هستند که در روزهای اخیر دستگیر شده بودند. آثار شکنجه بر بدن و چهره بسیاری از آن ها به وضوح دیده می شود. آن ها همچنان بر ضرورت ادامه اعتراض ها تا رسیدن به آزادی تاکید دارند.
از میدان تحریر گزارش شده که شرایط تظاهرات در امروز متفاوت با روزهای گذشته است، در میدان جای سوزن انداختن نیست و از همه اقشار مردم مصر در این میدان حضور دارند. از کودک سه ماهه تا پیر هشتاد ساله را میتوان در میدان تحریر قاهره دید و جمعیت لحظه به لحظه در حال افزایش است.
کمیساریای عالی سازمان ملل امروز سه شنبه اعلام کرد شمار کشته شدگان تظاهرات چند روز گذشته مصر به ۳۰۰ نفر میرسد. همچنین هزاران نفر زخمی شدهاند و شمار ناپدیدشدگان هم دستکم ۴۵۰ نفر است.
حزب حاکم مصر امروز تلاش کرد در حمایت از مبارک دست به راهپیمایی بزند، اما تنها چند صد نفر در خیابان کورنیش قاهره جمع شدند و حضور آنها هیچ تاثیری بر چهره اعتراضی شهر نداشت.
محمدمهدی عاکف، رهبر سابق اخوان المسلمین، امروز اعلام کرد که این گروه، حساسیتهای بینالمللی نسبت به خود را مد نظر قرار داده و به همین جهت است که در هنگام سر دادن شعارها و خواندن اشعار، حضور این گروه چندان محسوس نیست.
مقدمهای بر مسأله مصر و جنبش سبز -۳
اذا الشعب یوما اراد الحیات…
کلمه- مسعود شریف: در بحبوحهی خون و آتش و گلولهی میدان تحریر مصر همچنان سؤال اصلی این است: چه کسی قدرت را به دست میگیرد و بر سایرین فائق میآید؟ پیشفرض چنین پرسشی سقوط محتوم مبارک است. تحلیلگران معتقدند با وقوع یک هفته تظاهرات بیسابقه در شهرهای بزرگ مصر، در بدترین شرایط، حتی اگر مبارک بتواند با تکیه به زور و سرکوب در قدرت باقی بماند جایگاه متزلزل و شکنندهای خواهد داشت. مردم مصر تجربهای کسب کردهاند که هرگز از خاطرشان محو نمیشود و دولت مشروعیتی را از دست داده که بازگشتپذیر نیست. هر چه بیشتر میگذرد سمتوسوی واکنشها و تحلیلها به «مصر بعد از مبارک» میل میکند. اگر تا یک هفتهی قبل همه متعجب بودند که «آیا میتوان مبارک را پایین کشید» حالا همه میپرسند «حکومت آینده چگونه حکومتی خواهد بود». بار دیگر تقابل «بنیادگرایی اسلامی» و «لیبرال-دموکراسی غربی» سر بر میآورد. هراس از تقویت اخوانالمسلمین در مصر ریشه در همین تقابلِ شناختهشده دارد.
البرادعی یا اخوانالمسلمین
شاید اگر مصر در همسایگی اسرائیل نبود «اسقاط نظام» چنین توجهی را بر نمیانگیخت. حال که اسرائیل منافع خود را در خطر میبیند مبارک هم با خیال راحتتر در قاهره میماند و همچون بنعلی فرار را به قرار ترجیح نمیدهد. لااقل تا جایی که بتواند میایستد و دفعالوقت میکند. آمریکا و اسرائیل نیز با حساسیت به گروههای سیاسی فعال در مصر مینگرند، شاید برونرفتی از مخمصهی مصر بیابند. آمریکا، چنانکه سیسال پیش در نسبت با محمدرضاشاه، در دوراهی اخلاقی سختی قرار گرفته: از یکطرف ارزشهای ادعایی آزادی و دموکراسی، و از طرفدیگر دیکتاتوری که میتواند ثبات پوشالین منطقه را حفظ کند. از اینرو نه صراحتاً دومی را نفی میکند و نه به معارضه با اولی بر میخیزد. هم مردم را دعوت به آرامش میکند و هم دیکتاتور را به اصلاحات اساسی. در عینحال در خلوت به پرسش آغازین بحث میاندیشد: «چه کسی قدرت را در دست خواهد گرفت؟» همگان اخوانالمسلمین را تهدیدی بالقوه، و سقوط «دیکتاتوری» را منجر به برآمدن «بنیادگرایی اسلامی» قلمداد میکنند. بار دیگر دوگانهی یا «لیبرال-دموکراسی غربی» یا «بنیادگرایی اسلامی».
در کورانِ اعتراضات مصریها اتفاق دیگری هم میافتد. راشد الغنوشی رهبر حزب نهضت، مهمترین حزب اسلامی تونس، پس از ۲۲ سال تبعید به کشورش بازمیگردد. در بدو ورود با همان دوگانهی مورد ادعا روبرو میشود. در مصاحبه با شبکههای خبری مختلف از جمله آسوشیتدپرس میگوید: «من به اردوغان نزدیکترم.» اشاره او به رجب طیب اردوغان نخستوزیر ترکیه قابلتوجه است که بدان بازخواهیم گشت. جالب است که البرادعی نیز در سخنان خود به این دوگانه اشاره میکند؛ در مصاحبه با دو خبرنگار آلمانی: «این اشتباه است که تصور کنیم الزاماً ناچار به انتخاب میان رژیم خودکامه یا دولتهای بنیادگرای اسلامی هستیم». چه کسی به این تصور دامن میزند؟ از یکسو آمریکا و اسرائیل و از سوی دیگر تبلیغات صداوسیمای دولتی و سخنگویان و تحلیلگران رسمی ایران. هر دو بر طبل این دوگانه میکوبند، با یک هدف: «حفظ نظم موجود بینالملل». هر دو میخواهند بر جهان مدیریت کنند با یک انگیزه: «کسب هژمونی».
در مورد مصر تمام حرف طرفین این معادله یک چیز است: باید یکی را انتخاب کنید یا «دیکتاتوری مبارک» یا «بنیادگرایی اخوانالمسلمین». ایران سرنوشت محتوم هرگونه مقابله با دیکتاتوری را اسلامگرایی میخواند و آمریکا مبارزه با بنیادگرایی اسلامی را مستلزم حفظ مبارک میبیند. در این میان، اگر قدرت به دست سکولارهایی بیفتد که حق مشارکت سیاسی اسلامگرایان را به رسمیت میشناسند (برای مثال البرادعی) یا به دست اسلامگرایانی که سالهاست سلاح بر زمین گذاشتهاند و در کنار لائیکها و سکولارها به مبارزه علیه دیکتاتوری میپردازند (همچون حزب عدالت و توسعه در ترکیه) دو نیرویی که ضرر میکنند آمریکا-اسرائیل از یکسو و ایران از سوی دیگر است، یا در شکل کلیتر هم «لیبرال-دموکراسی» و هم «اقتدارگرایی-دیکتاتوری». تغییری که این دور باطل را به هم میزند، روی کار آمدن نظامی دموکراتیک است که به رأی همه «مردم» احترام بگذارد. (همان که فیالمثل گفتمان رسمی و غالب ایران در مورد فلسطین میگوید اما با رویکردی ایدئولوژیک و بدون باور قلبی؛ راهحلی که در روی کاغذ و در حرف بینهایت زیبا و فریبنده است اما در عمل با مداخلهجوییها و تحریکها و سنگاندازیها منافات دارد.)
ترکیه در این میان مثال خوبی است. موردی که از لیبرال-دموکراسی یکدستکنندهی غربی گریخته اما به بنیادگرایی-دیکتاتوری مذهبی تن نداده است. صرفنظر از دلایل و علل آن همچون دورگهبودن (آسیایی-اروپایی) و تکثر مذهبی و فرهنگ پلورالیستی، ترکیه از معدود کشورهایی است که سعی در پیمودنِ راهی بیرون از دوگانهی حاضر دارد. میتوان به این معما پرداخت که چگونه «تجدد آمرانهی» آتاتورکی منجر به شکلگیری دموکراسی مدرن امروزی در ترکیه شده اما آنچه از منظر رویکرد این یادداشت اهمیت دارد فرار این کشور از درافتادن به هریک از طرفین دوتاییِ مورد ادعا است. درست به دلیل پیگیری چنین سیاستی است که ترکیه میتواند در آنِ واحد پرچمدار مخالفت با سلطهجویی اسرائیل باشد اما به بنیادگرایی مذهبی تن ندهد، از غزه و لبنان حمایت کند اما مردم خویش را از یاد نبرد، دست نظامیان را از حکومت کوتاه گرداند اما از اصول دموکراسی و احترام به رأی مردم عدول نکند، به کشتار مردم بیپناه فلسطین اعتراض کند اما مردم بیپناه خویش را در کوچه و خیابان به گلوله نبندد، به گوانتانامو و ابوغریب بتازد اما زندانهای مشابه دایر نکند، به اصول اسلامی پایبند باشد اما حجاب را اجباری نکند و بسیار مثالهای دیگری که در حوصله بحث حاضر نمیگنجد. اقبال عام مردم ترکیه به حزب عدالت و توسعه نه به جهت پیگیری سیاستهای اسلامگرایانه و اجرای احکام مذهبی که بهواسطهی تأمین رفاه و عدالت و آرامش مردم ترکیه صورت میپذیرد؛ امری که همچون بسیاری چیزهای دیگر رسانهی ظاهراً ملی چندان علاقهای به دیدناش ندارد و قدرت این حزب را بهمنزلهی رشد اسلامگرایی در منطقه جا میزند.
بازگردیم به مصر. بزرگ و بااهمیت جلوهدادن اخوانالمسلمین، هم از سوی آمریکا-اسرائیل و هم از سوی ایران، بر مبنای همان تقابل و دوتاییِ مورد بحث صورت میپذیرد. (جالب آنکه این بزرگنمایی لااقل از جهتی بیشباهت نیست به زنده کردن برخی جریانات مرده در حوادث پس از انتخابات ایران.) چنانکه البرادعی نیز در مصاحبه خود تأکید میکند «اخوانالمسلمین از ۵۰ سال پیش هر نوع خشونتی را رد میکند و به روشنی میگوید که خواستار حکومتی سکولار است. با اینهمه از پشتیبانی اکثریت مردم مصر برخوردار نیست. اگر مردم چشماندازی داشته باشند، کاری بیابند و بتوانند تشکیل خانواده بدهند، اگر بتوانند بدون ترس آنچه را فکر میکنند به زبان بیاورند، اگر آزادی مذهب وجود داشته باشد و بتوانند آنچه را می خواهند انتخاب کنند، افراطیگری ضعیف خواهد شد. تنها راه مقابله با بنیادگرایی، قدرت دادن به مردم است.» (همان)
البرادعی به نیروی مهمی اشاره میکند (و این همان چیزی است که از او یک رهبر قابلاعتماد میسازد): «مردم». نیرویی که در صورت بازیابی خویش قادر است دوگانهی انتخاب میان «دیکتاتوری» یا «بنیادگرایی»، پیوستن به «لیبرال-دموکراسی غربی» یا دستوپازدن در «افراطیگری مذهبی» را به هم بزند. نیرویی که صدای پای آن از میدانهای تحریر و آزادی به گوش میرسد؛
إذا الشعب یوماً أراد الحیات / فلابد أن یستجیب القدر / ولابد للیل أن ینجلی / ولابد للقید أن ینکسر . . .
(روزی که ملتی بخواهد زندگی کند / دور نیست که تقدیر را اجابت کند / و دور نیست که شب روشن شود / و دور نیست که قیدها بشکند)
قسمت اول این یادداشت:
خط ســــــــوم از قاهره تا تهران؛ خط بطلان بر یک دوراهی
خط ســــــــوم از قاهره تا تهران؛ خط بطلان بر یک دوراهی
قسمت دوم این یادداشت:
چه کسی از مصر میترسد؟
چه کسی از مصر میترسد؟
روز خشم مردم یمن: سوم فوریه، ۱۴ بهمن
در حالی که احزاب مخالف یمن تهدید کردند که تظاهراتی را در روز پنجشنبه که بزرگترین تظاهرات یمن محسوب میشود برگزار خواهند کرد، رئیس جمهور یمن دست به یک سری اقدامات در برای خاموش کردن اعتراضهای مخالفان زده است.
به گزارش ایسنا به نقل از روزنامه القدس العربی – چاپ لندن – احزاب مخالف اصلی یمن اعلام کردند که قصد دارند که بزرگترین تظاهرات خود را در میدان التحریر در پایتخت صنعا و دیگر شهرهای یمن در روز پنجشنبه سوم فوریه برگزار کنند.
این گروهها روز پنجشنبه را “روز خشم” اعلام کردند. آنها خواستار تغییر و پاسخ گویی به خواستههایشان از سوی دولت هستند.
این در حالی است که علی عبدالله صالح رئیس جمهور یمن پیش از رفتن مخالفان به خیابانها دست به یکسری اقدامات در راستای پاسخ گویی به خواستههای مخالفان زده است، از جمله اینکه حقوق کارمندان را افزایش داده است.
علی عبدالله صالح همچنین وعده داده است در راستای خدمت رسانی و بهبود وضعیت معیشتی مردم برنامههایی را در نظر گرفته است.
پاسخ زودهنگام شاه اردن به اعتراضات: انحلال پارلمان و برکناری دولت
همزمان با بالا گرفتن اعتراضات علیه دولتهای مستبد در کشورهای عربی، شاه اردن که در چند روز اخیر با اعتراضات مردمی مواجه شده بود، پیش از آنکه دیر شود به خواسته های معترضان تن داد و دولت را برکنار و مجلس را نیز منحل کرد.
به گزارش منابع خبری، ملک عبدالله دوم، شاه اردن، الرفاعی نخست وزیر اردن را که از دسامبر پارسال بر سر کار بود، برکنار و معروف البخیت را به عنوان نخست وزیر جدید، مسؤول تعیین کابینه جدید کرد. وی پارلمان را نیز منحل کرد تا راه برای برگزاری زودهنگام و فوری انتخابات پارلمانی و حرکت به سمت اصلاحات سیاسی مورد نظر معترضان هموار شود.
تظاهرکنندگان اردنی از هفته گذشته با برپایی تظاهرات اعتراض آمیز، خواستار برکناری الرفاعی شده بودند. آنها معتقدند که در انتخابات پارلمانی پیشین اردن، تقلب صورت گرفته است.
رسیدگی به شکایت جانبازان شیمیایی ایران در دادگاه هلندی
جلسه استماع دادگاه رسیدگی به درخواست تعدادی از جانبازان ایرانی قربانی سلاحهای شیمیایی علیه فرانس فان آنرات، تبعه هلند که از جمله فروشندگان این مواد به رژیم صدام حسین بوده است، در شهر لاهه هلند برگزار شد.
به گزارش ایسنا، در این جلسه وکیل جانبازان شیمیایی با استناد به آراء قبلی صادره از سوی دادگاه کیفری هلند، درخواست شکات مبنی بر دریافت غرامت از نامبرده را مطرح کرد.
در این جلسه همچنین فیلمی مشتمل بر گوشههایی از جنایات صورت گرفته در مناطق مختلف کشورمان خصوصا سردشت پخش شد.
آنرات در دفاع از خود مدعی شد موادی که به عراق صادر کرده، دارای کاربرد دوگانه بوده و میتوانسته است در صنایع پارچهسازی نیز مورد استفاده قرار گیرد.
وی همچنین مدعی شد دچار افلاس بوده و حتی در صورت محکومیت نیز امکان پرداخت غرامت را ندارد.
در مقابل، وکیل شکات استدلال کرد که قبلا همین ادعا از سوی آنرات در دادگاه کیفری هلند مطرح شده، ولی دادگاه ثابت کرد که مواد شیمیایی که آنرات به عراق صادر کرده برای استفاده در سلاحهای شیمیایی بوده و وی از این موضوع مطلع بوده است. ضمن اینکه ادعای افلاس وی نیز اثبات نشده و ثروت کلانی که وی از راه تجارت نامشروع خود با دولت عراق تحصیل کرده است، احتمالا هنوز موجود است.
رسیدگی به این پرونده در دادگاه مدنی شهر لاهه ادامه خواهد داشت.
در سال ۲۰۰۵ دادگاهی در شهر لاهه، فرانس فان آنرات تبعه هلند را در ارتباط با همدستی در نقض قوانین و عرفهای جنگی از طریق انتقال مواد شیمیایی برای ساخت بمبهای شیمیایی به عراق مجرم شناخت و نامبرده را محکوم به ۱۵ سال حبس کرد.
در سال ۲۰۰۷ دادگاه تجدیدنظر شهر لاهه هلند نیز با تایید حکم بدوی، آنرات را به دلیل مشارکت در ارتکاب جنایات جنگی توسط صدام حسین و سایر مقامات سابق رژیم بعث عراق از طریق ارائه مواد شیمیایی مجرم تشخیص داد و با لحاظ برخی عوامل مشدده و با هدف پیشگیری از وقوع جرایم مشابه در آینده، مدت حبس وی را به ۱۷ سال افزایش داد.
نامبرده در دوره زمانی ۱۹۸۴-۱۹۸۸ در حدود ۱۱۰۰ تن ماده شیمیایی TDG که در تولید گاز خردل کاربرد دارد را به عراق صادر کرده بود. این حکم در دیوان عالی هلند نیز به تایید رسید.
حسین گوهری و پوریا موسوی آزاد شدند
حسین گوهری و پوریا موسوی، از بازداشت شدگان سیاسی اخیر، از زندان آزاد شدند.
به گزارش خبرنگار کلمه، پوریا موسوی، از فعالان ستاد میرحسین موسوی و دبیر اجرایی مجله آیین بود که ۲۷ دی ماه در منزل پدری بازداشت شد.
حسین جمشیدی گوهری نیز از اعضای کمپین موج سوم و ستاد میر حسین موسوی بود که شامگاه ۲۸ دی ماه ۸۹ از سوی نیروهای لباس شخصی بازداشت شد.
اعتراض موسوی و کروبی به تعداد زیاد اعدام ها در ایران
میرحسین موسوی و مهدی کروبی، رهبران مخالفان دولت در ایران، تعداد زیاد اعدام ها و تعجیل در اجرای احکام اعدام در این کشور را محکوم کردند و همچنین با اشاره به اعتراضات در کشورهای عربی، از حاکمان ایران خواستند به معترضان پس از انتخابات اجازه راهپیمایی داده شود تا "مشخص شود کدام جریان از پایگاه اجتماعی و مردمی برخوردار است".
وب سایت تغییر، از وب سایت های نزدیک به مهدی کروبی، گزارش داده که میرحسین موسوی روز دوشنبه "به صورت سرزده" به دیدار مهدی کروبی در خانه شخصی او رفته است. در ماه های اخیر ماموران امنیتی در مواردی از دیدار این دو رهبر مخالفان در ایران جلوگیری کرده بودند.آقایان موسوی و کروبی در این دیدار به تعداد زیاد اعدام ها و تعجیل در اجرای احکام بدون طی مراحل دادرسی و قانونی در کشور اعتراض کردند و گفتند: "فارغ از چند و چون اتهامات افراد و درستی یا نادرستی این اتهامات، حق شرعی و قانونی هر انسانی است که با طی کامل مراحل دادرسی و قانونی بتواند از حقوق خود بهره مند شود."
این دو رهبر مخالفان دولت در ادامه گفتند: "اعدام قریب به ۳۰۰ تن طی یک سال گذشته، آیا جز ایجاد رعب و وحشت در جامعه دستاوردی برای اذهان عمومی کشور دارد و نتیجه ای جز انزوای بیشتر ایران در مجامع بین المللی را به همراه خواهد داشت؟ آیا اعدام بدون طی شدن مراحل دادرسی و بدون اطلاع خانواده متهم اقدامی انسانی و اسلامی است؟ خودداری از تحویل جسد به خانواده و بستگان دیگر چه صیغه ای است که به تازگی آن را باب کرده اند. لذا ما به عنوان شهروندان این کشور و عضوی از اعضای ملت آزاده ایران، خواستار توقف این شیوه هستیم."
مهدی کروبی و میرحسین موسوی در بخش دیگری از دیدار خود با ابراز خوشحالی از "قیام مردم آزادیخواه مصر" گفتند: "دیر یا زود قدرت های دیکتاتوری و مستبد محکوم به فنا هستند. امروز دیگر ملتها آگاه شده اند و یکی پس از دیگری بر سرنوشت خویش مسلط می گردند و این اراده ملتهاست که لرزه را به تن مستبدین انداخته است."آقایان موسوی و کروبی در تحلیل اوضاع مصر گفتند: "هر چند در مصر شاهدیم حسنی مبارک به جای تمکین بر خواست و اراده ملت خود سال هاست تلاش می کند تا با برگزاری انتخابات های مهندسی شده و تشکیل مجالس فرمایشی و استفاده از نیروهای اراذل و اوباش مردم را سرکوب کند، اما ره به جایی نخواهد برد. چنانچه امروز نیز نتوانسته است با سرکوب و ارعاب بر اوضاع مسلط گردد. البته اقدام ارتش مصر در اعلام بی طرفی و مشروع دانستن خواسته های مردمی جای بسی تشکر و قدردانی دارد و گویی ارتش به درستی صدای انقلاب مردم را برخلاف حاکمیت مستبد و دیکتاتور مصر، شنیده است."
این دو رهبر مخالفان دولت ایران همچنین با اشاره به این که دولت مصر مانع تجمع معترضان نشده، گفتند: "امروز در مصر با وجود تنش ها و درگیری ها، اجازه راهپیمایی به معترضین داده می شود تا مشخص شود کفه اقبال اجتماعی کدامین جریان سنگین تر است. لذا ما معتقدیم اگر در ایران نیز به معترضین پس از انتخابات اجازه راهپیمایی داده شو،د مشخص خواهد شد کدام جریان از پایگاه اجتماعی و مردمی برخوردار است."
آقایان موسوی و کروبی در پایان با ابراز نگرانی نسبت به وضعیت "تاسف بار" اقتصادی، افزایش هزینه های تولید به دلیل تحریم های بین المللی تا میزان ۴۰ درصد و تعطیل شدن بیش از ۶۰۰ واحد تولیدی و اخراج و بیکار شدن هزاران نفر، دلیل این شرایط را "تنها در بی کفایتی دولتمردان و اتخاذ سیاست ماجراجویی و جنجال آفرینی در عرصه بین المللی توسط آنان" دانسته اند.
به گزارش وب سایت تغییر، در هنگام این دیدار سرزده، آیت الله اسدالله بیات زنجانی، از مراجع تقلید حامی مخالفان در ایران نیز در منزل مهدی کروبی حضور داشته است.
آیت الله بیات چند هفته پیش نیز قصد داشت در منزل مهدی کروبی با او دیدار کند که نیروهای امنیتی مانع از ورود او به خانه آقای کروبی شدند.
دیدار میرحسین موسوی و مهدی کروبی در آستانه سالروز پیروزی انقلاب
عدهای با سوءاستفاده از جایگاه خود، انقلاب را به انحراف کشاندهاند
میرحسین موسوی و مهدی کروبی در آستانه سالروز ورود امام خمینی (س) به ایران و پیروزی انقلاب اسلامی با یکدیگر دیدار کردند. در این دیدار که صبح دیروز با حضور آیتالله بیات زنجانی انجام شد، این سه چهره شاخص درباره مسائل مختلف از جمله تحولات کشورهای عربی و رخدادهای اخیر در ایران بحث و تبادل نظر کردند.
به گزارش تغییر، در ابتدای این دیدار میرحسین موسوی و مهدی کروبی ضمن تبریک فرا رسیدن ایام پیروزی انقلاب، بزرگترین دستاورد انقلاب را تحقق «جمهوری اسلامی» برشمردند که برخواسته از خواست و اراده مردم و ماحصل رهبری آیت الله خمینی و ایثارگری ها و جانبازی های ملت بزرگ ایران بوده است.
ایشان «جمهوری اسلامی» را نظامی مبتنی و استوار بر آراء مردمی دانسته و اعلام کردند متاسفانه برخی با سوءاستفاده از قدرت و جایگاهشان نه تنها ارزشی برای مردم قائل نیستند بلکه برای حفظ موقعیت و قدرت چند صباح خود، مردم را به ستوه آوردند و انقلاب را به انحراف کشیدند. همچنین ایشان رحلت جانگداز پیامبر رحمت و مهربانی و شهادت امام حسن مجتبی (ع) را به حضور حضرت ولی عصر و مسلمانان و شیعیان جهان تسلیت گفتند.
اعدامهای بیحساب و کتاب را متوقف کنید
مهدی کروبی و میرحسین موسوی نسبت به تعداد زیاد اعدام ها و تعجیل در اجرای احکام اعدام، بدون طی کامل مراحل دادرسی و قانونی در کشور اعتراض کرده و آنرا ناشی از بی تدبیری حاکمان و ایجاد رعب و وحشت در جامعه قلمداد کردند. آن دو ابراز کردند: فارغ از چند و چون اتهامات افراد و درستی یا نادرستی این اتهامات، حق قانونی و شرعی هر انسانی است که با طی کامل مراحل دادرسی و قانونی بتواند از حقوق خود بهره مند شود.
کروبی و موسوی متذکر شدند: اعدام قریب به ۳۰۰ تن طی یک سال گذشته، آیا جز ایجاد رعب و وحشت در جامعه دستاوردی برای اذهان عمومی کشور دارد و نتیجه ای جز انزوای بیشتر ایران در مجامع بین المللی را به همراه نخواهد داشت. آیا اعدام بدون طی شدن مراحل دادرسی و بدون اطلاع خانواده متهم اقدامی انسانی و اسلامی است؟ خودداری از تحویل جسد به خانواده و بستگان دیگر چه صیغه ای است که به تازگی آنرا باب کرده اند! لذا ما به عنوان شهروندان این کشور و عضوی از اعضای ملت آزاده ایران، خواستار توقف این شیوه هستیم و امیدواریم دستگاه قضایی کشور بتواند بطور مستقل و با رعایت حفظ اصل بی طرفی و برخوردار کردن متهمین از حقوق قانونی و شرعی خود و با عنایت به رافت و رحمت اسلامی تدبیری اتخاذ کند تا دیگر شاهد چنین روند ناصوابی در کشور نباشیم.
دیکتاتورهای منطقه و جهان عبرت بگیرند
آخرین نخست وزیر ایران و رئیس مجالس سوم و ششم شورای اسلامی در بخش دیگری از سخنان خود، حوادث اخیر کشورهای عربی را مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار دادند. آنها ضمن ابراز خوشحالی از قیام مردم آزادیخواه مصر تاکید کردند: امروز حتی در کشورهای عربی هم شاهد بالندگی سیاسی و رشد مردم سالاری هستیم. هیچ قدرتی نمی تواند بر خواست و اراده مردم مسلط شود. دیر یا زود قدرتهای دیکتاتوری و مستبد محکوم به فنا هستند.
آنها تاکید کردند: امروز دیگر ملتها آگاه شده اند و یکی پس از دیگری بر سرنوشت خویش مسلط می گردند و این اراده ملتهاست که لرزه را به تن مستبدین انداخته است.
به عقیده موسوی و کروبی، هر چند در مصر شاهدیم حسنی مبارک به جای تمکین بر خواست و اراده ملت خود سالهاست تلاش می کند تا با برگزاری انتخابات های مهندسی شده و تشکیل مجالس فرمایشی و استفاده از نیروهای اراذل و اوباش مردم را سرکوب کند اما ره به جایی نخواهد برد چنانچه امروز نیز نتوانسته است با سرکوب و ارعاب بر اوضاع مسلط گردد. البته اقدام ارتش مصر در اعلام بی طرفی و مشروع دانستن خواسته های مردمی جای بسی تشکر و قدردانی دارد و گویی ارتش به درستی صدای انقلاب مردم را برخلاف حاکمیت مستبد و دیکتاتور مصر، شنیده است.
آنها افزودند: امیدواریم صدای انقلاب آزادیخواهانه مردم مصر و تونس و یمن به گوش مستبدین و دیکتاتورهای منطقه و جهان برسد تا شاید عبرتی باشد برای بازنگری و بازبینی در اعمال و رفتارشان. امروز در مصر با وجود تنش ها و درگیری ها اجازه راهپیمایی به معترضین داده می شود تا مشخص شود کفه اقبال اجتماعی کدامین جریان سنگین تر است. لذا ما معتقدیم اگر در ایران نیز به معترضین پس از انتخابات اجازه راهپیمایی داده شود مشخص خواهد شد کدام جریان از پایگاه اجتماعی و مردمی برخوردار است.
تعطیل کارخانهها و بیکاری کارگران، دلیل بیکفایتی دولت
مهندس موسوی و حجت السلام کروبی در بخش پایانی صحبت خود به وضعیت تاسف بار اقتصادی در کشوراشاره کردند و از آسیب رسیدن بیش از حد به اقشار محروم جامعه ابراز نگرانی کردند و گفتند: این روزها ساده ترین فعالیت های اقتصادی مانند نقل وانتقال پول برای فعالین اقتصادی همچون کابوس درآمده است. اکثر بانکهای جهانی برای فعالیت های تجاری در ایران ارزشی قائل نیستند و دولت به جای تصحیح امور، به فرافکنی و سانسور و مماشات روی آورده است. طبق گزارش منابع معتبر خبری هم اکنون تا سقف ۴۰ درصد هزینه های تولید به دلیل تحریم های بین المللی، افزایش پیدا کرده و تبعات مختلف ناشی از آنها نیز باعث به تعطیلی کشیده شدن بسیاری از کارخانه های کوچک و متوسط در کشور شده است. آنچنان که طبق گفته دبیر خانه کارگر بیش از ۶۰۰ واحد تولیدی تعطیل شده و باعث اخراج و بی کار شدن هزاران نفر نیروی انسانی شده است.
آنها تصریح کردند: ما دلیل تحمیل چنین شرایطی بر مردم و کشور را تنها در بی کفایتی دولتمردان و اتخاذ سیاست ماجراجویی و جنجال آفرینی در عرصه بین المللی توسط آنان می دانیم. این درحالی است که همصدا با فعالین اقتصادی کشور، کارشناسان اقتصادی جهانی نیز اقتصاد ایران را در شرایطی بسیار ضعیف و در آستانه هشدار ارزیابی می کنند.
میرحسین موسوی و مهدی کروبی در پایان این دیدار ابراز امیدواری کردند که به یاری خداوند و با هوشیاری ملت بزرگ همیشه در صحنه، از این بحران نیز با سرافرازی و پیروزی عبور خواهیم کرد.
علم قاضی یا انتقام قاضی در سیستم قضایی جمهوری اسلامی/ محمد مصطفایی
قانونگذار جمهوری اسلامی ایران پس از انقلاب اسلامی، در زمره دلایل اثبات دعاوی حقوقی و کیفری، علم قاضی را در کنار اقرار، سند، شهادت شهود و سوگند به عنوان یکی از دلایل اثبات دعوا بر شمرده است. در ماده ۱۳۳۵ قانون مدنی مقرر گریده است: «توسل به قسم وقتی ممکن است که دعوای مدنی نزد حاکم به موجب اقرار یا شهادت شهود یا علم قاضی بر مبنای اسناد یا امارات ثابت نشده باشد...» هر چند در ماده ۱۲۸۵ همین قانون صراحتی بر علم قاضی وجود ندارد اما در مواد متعدد قانونی دیگر میتوان بر اختیار قاضی در استفاده از علم خود پی برد. در امور کیفری نیز در مواد ۱۲۰، ۱۲۸، ۱۹۹ و بند ۴ ماده ۲۳۱ قانون مجازات اسلامی از علم قاضی به عنوان دلیل اثبات مجرمیت متهمین نام برده شده است. در ماده ۱۲۰ قانون مجازات اسلامی در قسمت حد لواط (ارتباط جنسی دو مرد) مقرر میگردد: «حاکم شرع میتواند طبق علم خود که از طریق متعارف حاصل میشود، حکم کند.» در ماده ۱۲۸ همان قانون در باب مساحقه (همجنس بازی زنان با اندام تناسلی) نیز راههای ثبوت دعوا همان راههای ثبوت لواط است. در ماده ۱۹۹ قانون مجازات اسلامی نیز یکی از راههای اثبات دعوای سرقت، علم قاضی بر شمرده شده است و در نهایت در بند ۴ ماده ۲۳۱ این قانون یکی از راههای ثبوت قتل علم قاضی دانسته شده است.
پیش از انقلاب اسلامی چنین موادی در مجموع قوانین کشور ایران وجود نداشت اما پس از انقلاب موضوع علم قاضی به عنوان یکی از دلایل اثبات دعوا تاسیس گردید. البته نباید از نظر دور داشت که پس از انقلاب اسلامی مقررات دیگری به مجموع قوانین جمهوری اسلامی وارد شد که در حال حاضر مورد ایراد و اعتراض فعالین حقوق بشرو نهادها و سازمانهای بین المللی قرار گرفته است از جمله اعدامهای بیمورد، غیرضروری و از همه مهمتر اطفال زیر ۱۸ سال، قصاص (قطع اندام بدن و سلب حیات)، سنگسار و... که در سالهای گذشته اجرای آنها توسط مقامات قضایی جمهوری اسلامی و بدون در نظر گرفتن اعتراضهای بین المللی با شدت و حدت بیشری صورت میگیرد.
برخی از اعمال افراد که در کشورهای دیگر جرم نیست در کشور جمهوری اسلامی ایران جرم محسوب میگردد از جمله هم جنس بازی یا حجاب یا نوشیدن مشروبات الکلی و نگهداری آنها، یا استعمال حشیش. به عنوان مثال در اکثریت کشورهای جهان داشتن روابط نامشروع و انجام اعمال حرام، نداشتن حجاب جرم نیست در حالی که در جمهوری اسلامی ایران هرگاه زن و مردی که بین آنها علقه زوجیت وجود نداشته باشد، یکدیگر را ببوسند، یا در آغوش گیرند به شلاق تا ۹۹ ضربه محکوم خواهند شد و زنانی که بدون حجاب شرعی در معابر و انظار عمومی ظاهر شوند به حبس از ده روز تا دو ماه و یا به جرای نقدی محکوم میگردند و کسانی که عمل حرام از جمله روزه خواری انجام دهند به حبس از ده روز تا دو ماه و یا تا ۷۴ ضربه شلاق محکوم میگردند.
در برخی از مواقع عملی در بعضی از کشورها جرم به حساب میآید و قانونگذار این کشورها برای آنها مجازات متعادلی تعیین کرده و یا آن عمل صرفا ممنوع اعلام گردیده است اما در کشور ایران برای چنین اعمالی مجازاتهای بسیار سنگینی از جمله اعدام و سنگسار پیش بینی شده است. به عنوان مثال اگر مردی و زنی که دارای همسر باشند با یکدیگر رابطه جنسی داشته باشند در صورت وجود شرایطی، به سنگسار محکوم شده با به وسیله پرتاب سنگ بر روی سر آنها در حالی که در گودالی قرار گرفتهاند جانشان گرفته میشود یا اینکه اگر دو مرد با یکدیگر ارتباط جنسی برقرار کنند اعدام خواهند شد. وجود دارد بسیاری دیگر از چنین قوانینی که جای بحث در اینجا نیست.
اما به میان آوردن این قوانین به این منظور بوده است که در مواجهه با چنین مجازاتهایی چه نوع رفتار قضایی در امور دادرسی میبایست صورت گیرد، که حق انسانها – به حق یا به ناحق _ ضایع نگردد؟ آیا میتوان علم قاضی را در اثبات دعاوی اشخاص به خصوص دعاوی کیفری که جان و آزادی انسانها مطرح است به عنوان یک دلیل قانونی مورد استناد قرار داد؟
در حال حاضر با به میان آوردن مجازاتهای ناقص حقوق بشر از یک سو و استفاده از عمل قاضی به عنوان اثبات دعوا و مجرمیت افراد از سویی دیگر و کالبد شکافی آنها با دو گونه رفتار غیر اخلاقی و ضد حقوق بشر در جمهوری اسلامی ایران مواجه هستیم. نخست اینکه در جمهوری اسلامی ایران قوانین و مقرراتی به تصویب رسیده است که کاملا با کرامت انسانها مغایرت داشته و اجرای آنها پایمال کردن حقوق اولیه و بدیهی بشر است و دیگر اینکه برخی از راههای اثبات دعاوی به خصوص دعاوی که در آنها مجازاتهای غیر انسانی مقرر شده است کاملا برخلاف عدالت قضایی و کیفری است و این دو در کنار یکدیگر در صورتی که گریبان فردی در جمهوری اسلامی را بگیرد فاجعه بار و فاجعه آفرین است.
مفهوم علم قاضی چیست؟
اینکه قاضی میبایست نسبت به تمام مقررات جاری کشور علم داشته باشد و نیز از استدلال و استنباط حقوقی کافی و جامع در امر قضا برخوردار باشد بدیهی و طبیعی است. منظور از علم قاضی در ادله اثبات دعوا، عالم بودن به امری است که در خارج از پروندههای قضایی رخ میدهد و قاضی به خودی خود و به تنهایی به آن آگاه نبوده و با تحقیق و بررسی در امارات و قرائن موجود در پرونده بدون اینکه دلیل محکمه پسند بر اثبات محکومیت وجود داشته باشد، به یک اطمینان قطعی رسیده و یقین به محکومیت یکی از طرفین دعوا حاصل میکند. این یقین و اطمینان به محق بودن یکی از اصحاب دعوا توسط قاضی را علم قاضی میگویند که بسیاری از فقها «علم قاضی» را به عنوان یکی از ادله اثبات دعوا، به این جهت که وقتی بیّنه در مقام قضاوت دارای حجیت بوده، و اعتبار آن به جهت کاشفیت و طریقیت باشد، بدیهی است که علم قاضی به طریق اولی از اعتبار بیشتری برخوردار خواهد بود. و بسیاری از حقوق دانان «علم قاضی» را حجت نمیدانند و عقیده دارند که علم قاضی نسبی است و در مواقعی امکان دارد فرد بیگناهی محاکمه شده و بر اساس علم قاضی بدون آنکه پایههای دادرسی عادلانه درست استوار شده باشد محکوم گردد.
علم قاضی یا انتقام وی
امروزه کمتر کشوری را میتوان یافت که در زمره ادله اثبات دعاوی، علم قاضی را به عنوان یک دلیل در کنار دلایل دیگر به کار برده و به قاضی این اختیار را دهد که از علم خود در برائت و یا محکومیت افراد استفاده کند. قاضی میبایست در چارچوب دلایلی که در پرونده، به وسیله اصحاب دعوا یا مرجع قضایی گردآوری میشود علم خود را به کار گرفته و جدای از دلایل قضایی، حکم به محکومیت یا برائت ندهد. اما در جمهوری اسلامی وضع به این منوال نیست. هر چند به قاضی در موارد بسیار خاصی این امکان داده شده است تا از علم خود در پروندههای قضایی استفاده کند اما قاضی با استفاده از روح قانون و حکم کلی که در برخی از مواد قانونی آمده است و همچنین رویه قضایی، از علم خود برای اثبات یا رد دعاوی استفاده کرده و به نوعی علم قاضی را به عنوان دلیل، ارجح از دیگر دلایل قضایی میدادند. هر چند میدانیم که حتی در حال حاضر نمیتوان به حجت دلایلی از جمله شهادت و یا سوگند اطمینان حاصل نمود چرا که در هر دو غل و غش وجود داشته و هم شاهد و هم سوگند دهنده، به دلایل گوناگون از جمله بیبضاعتی مالی و فقر امکان دارد به زیان شخص بیگناهی شهادت داده یا سوگند یاد کنند. در این خصوص رئیس قوه قضاییه در تاریخ ۲۹ دی ماه در سخنرانی خود برای مسئولین حفاطت و اطلاعات قوه قضاییه به موضوع وجود برخی افراد به عنوان «شاهدان پولی» در اطراف دادسراها و دادگاهها اشاره کرد و با تاکید بر لزوم برخورد با چنین پدیدهای گفت: گزارشهایی از افراد موثق و مومن به بنده رسیده است که نشان میدهد برخی افراد به راحتی با گرفتن مبالغی شهادتهای دروغ میدهند در حالیکه شهادت دادن شرایط خاصی دارد که باید از جانب قضات لحاظ شود گرچه تعداد این افراد ممکن است معدود باشد اما این مسئله به صورت جدی از جانب حفاظت و اطلاعات قوهقضاییه پیگیری و اینگونه افراد شناسایی و دستگیر شوند. ملاحظه میفرمایید که در حال حاضر فشارهای اقتصادی بر مردم برسیستم قضایی کشور نیز رسوخ کرده و افرادی برای کسب در آمد دست به ادای شهادت دروغین میزنند چه رسد به اینکه قاضی بخواهد صرفا با علم خود حکم به محکومیت فرد یا افراد بیگناهی بر اساس علم خود صادر کند.
اینکه قاضی میبایست نسبت به تمام مقررات جاری کشور علم داشته باشد و نیز از استدلال و استنباط حقوقی کافی و جامع در امر قضا برخوردار باشد بدیهی و طبیعی است. منظور از علم قاضی در ادله اثبات دعوا، عالم بودن به امری است که در خارج از پروندههای قضایی رخ میدهد و قاضی به خودی خود و به تنهایی به آن آگاه نبوده و با تحقیق و بررسی در امارات و قرائن موجود در پرونده بدون اینکه دلیل محکمه پسند بر اثبات محکومیت وجود داشته باشد، به یک اطمینان قطعی رسیده و یقین به محکومیت یکی از طرفین دعوا حاصل میکند. این یقین و اطمینان به محق بودن یکی از اصحاب دعوا توسط قاضی را علم قاضی میگویند که بسیاری از فقها «علم قاضی» را به عنوان یکی از ادله اثبات دعوا، به این جهت که وقتی بیّنه در مقام قضاوت دارای حجیت بوده، و اعتبار آن به جهت کاشفیت و طریقیت باشد، بدیهی است که علم قاضی به طریق اولی از اعتبار بیشتری برخوردار خواهد بود. و بسیاری از حقوق دانان «علم قاضی» را حجت نمیدانند و عقیده دارند که علم قاضی نسبی است و در مواقعی امکان دارد فرد بیگناهی محاکمه شده و بر اساس علم قاضی بدون آنکه پایههای دادرسی عادلانه درست استوار شده باشد محکوم گردد.
علم قاضی یا انتقام وی
امروزه کمتر کشوری را میتوان یافت که در زمره ادله اثبات دعاوی، علم قاضی را به عنوان یک دلیل در کنار دلایل دیگر به کار برده و به قاضی این اختیار را دهد که از علم خود در برائت و یا محکومیت افراد استفاده کند. قاضی میبایست در چارچوب دلایلی که در پرونده، به وسیله اصحاب دعوا یا مرجع قضایی گردآوری میشود علم خود را به کار گرفته و جدای از دلایل قضایی، حکم به محکومیت یا برائت ندهد. اما در جمهوری اسلامی وضع به این منوال نیست. هر چند به قاضی در موارد بسیار خاصی این امکان داده شده است تا از علم خود در پروندههای قضایی استفاده کند اما قاضی با استفاده از روح قانون و حکم کلی که در برخی از مواد قانونی آمده است و همچنین رویه قضایی، از علم خود برای اثبات یا رد دعاوی استفاده کرده و به نوعی علم قاضی را به عنوان دلیل، ارجح از دیگر دلایل قضایی میدادند. هر چند میدانیم که حتی در حال حاضر نمیتوان به حجت دلایلی از جمله شهادت و یا سوگند اطمینان حاصل نمود چرا که در هر دو غل و غش وجود داشته و هم شاهد و هم سوگند دهنده، به دلایل گوناگون از جمله بیبضاعتی مالی و فقر امکان دارد به زیان شخص بیگناهی شهادت داده یا سوگند یاد کنند. در این خصوص رئیس قوه قضاییه در تاریخ ۲۹ دی ماه در سخنرانی خود برای مسئولین حفاطت و اطلاعات قوه قضاییه به موضوع وجود برخی افراد به عنوان «شاهدان پولی» در اطراف دادسراها و دادگاهها اشاره کرد و با تاکید بر لزوم برخورد با چنین پدیدهای گفت: گزارشهایی از افراد موثق و مومن به بنده رسیده است که نشان میدهد برخی افراد به راحتی با گرفتن مبالغی شهادتهای دروغ میدهند در حالیکه شهادت دادن شرایط خاصی دارد که باید از جانب قضات لحاظ شود گرچه تعداد این افراد ممکن است معدود باشد اما این مسئله به صورت جدی از جانب حفاظت و اطلاعات قوهقضاییه پیگیری و اینگونه افراد شناسایی و دستگیر شوند. ملاحظه میفرمایید که در حال حاضر فشارهای اقتصادی بر مردم برسیستم قضایی کشور نیز رسوخ کرده و افرادی برای کسب در آمد دست به ادای شهادت دروغین میزنند چه رسد به اینکه قاضی بخواهد صرفا با علم خود حکم به محکومیت فرد یا افراد بیگناهی بر اساس علم خود صادر کند.
اما وجود علم قاضی به عنوان دلیل اثبات دعوا، در سیستم قضایی ایران صرفا با حسن نیت و برای احقاق حق و برقراری عدالت نمیتواند باشد چرا که در سیستم قضایی ایران، به دلایلی از جمله نبود قاضی مستقل، عدم داشتن آگاهیهای علمی و حقوقی اکثریت قضات، وجود یک نظام دیکتاتوری قضایی به این صورت که رئیس قوه قضاییه توسط بالاترین مقام کشور انتخاب میشود و وجود دستگاههای قضایی موازی همچون شوراهای حل اختلاف در امور حقوقی و دخالت وزارت اطلاعات در امور کیفری، پایههای صدور پروانه قضاوت به قضات سست و بیاساس بوده و سیستم قضایی ناکاآمد و بیمار است. بنابراین سئوال اینجاست که آیا در چنین شرایطی که قضات بیش از اینکه به فکر قضاوت باشند به فکر انتقام میافتند میتوان بر حجیت علم قاضی به عنوان یکی از دلایل اثبات جرم یقین و اطمینان حاصل کرد آنهم در جایی که بسیاری از قوانین کشور جمهوری اسلامی بر خلاف مقررات و معاهدات موافق حقوق بشر بوده و مجازاتهای غیر انسانی و ناعادلانهای از جمله سنگسار و قطع اندام و اعدام به تصویب رسیده است؟ پاسخ سئوال مشخص است. مسلما در جایی که حتی همه پایههای رسیدگی به یک دعوای حقوقی به درستی چپیده شده باشد نمیتوان به علم قاضی استناد نمود چه رسد به اینکه در سیستمهای بیمار گونه همچون سیستم قضایی جمهوری اسلامی از علم قاضی به عنوان دلیل اثبات دعوا استفاه کرد مطمنا با چنین برداشتی شما هم هم عقیده خواهید بود که احکام اعدام و قطع عضو و سنگسارهایی که در جمهوری اسلامی ایران صادر و اجرا میگردد، به ناحق و ناعادلانه است.! این بیعدالتی در پروندههای سیاسی و فعالین حقوق اجتماعی با وضوح بیشتری به دلیل دخالت دستگاههای امنیتی و وجود شکنجه در تحقیقات مقدماتی به چشم میخورد.
محمد مصطفایی وکیل دادگستری
مدافع
واکنش آمریکا و اتحادیه اروپا به اعدام زهرا بهرامی
خبرگزاری هرانا - وزارت امور خارجه آمریکا و اتحادیه ی اروپا در دو موضع گیری جداگانه، اعدام زهرا بهرامی، توسط دولت ایران را محکوم کردند.
"کاترین اشتون" کمیسر عالی امور بین المللی و سیاست امنیتی اتحادیه اروپا روز دوشنبه اجرای حکم اعدام "زهرا بهرامی" شهروند ایرانی- هلندی که در تهران به قاچاق و توزیع مواد مخدر متهم شده بود را محکوم کرد. این مطلب را سخنگوی اشتون اعلام کرد.
اشتون از اینکه به بهرامی اجازه برخورداری از خدمات کنسولی داده نشده و روند محکومیت وی غیرشفاف و غیرقانونی بوده ابراز انزجار نمود.
اشتون گفت: "من مصرانه از ایران می خواهم که تمامی مجازات های اعدام را متوقف نموده و صدور احکام اعدام در این کشور را به حالت تعلیق در آورد."
در همین رابطه وزارت خارجه آمریکا با ابراز نگرانی ویژه نسبت به اعدام زهرا بهرامی، شهروند ایرانی-هلندی، از جمهوری اسلامی خواست که به اعدام ها در ایران پایان دهد.
به گزارش رادیو فردا، فیلیپ کرولی، سخنگوی وزارت خارجه آمریکا، در بیانیه ای در روز دوشنبه اعلام کرد: "آمریکا از تداوم اعدام شهروندان ایرانی و عدم برخورداری آنها از حقوق بشر عمیقا نگران است."
بیانیه کمیته بین المللی وکلای مدافع حقوق بشر در اعتراض به محکومیت وکلای دراویش گنابادی
خبرگزاری هرانا - به دنبال شکایت وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی از آقایان فرشید یداللهی، امیر اسلامی و مصطفی دانشجو، این سه وکیل دراویش طریقت نعمت اللهی گنابادی در دادگاههایی جداگانه به اتهام نشر اکاذیب و تشویش اذهان عمومی به تحمل زندان محکوم شدند.
به گزارش مجذوبان نور، یداللهی و اسلامی وکالت پروندهٔ تعدادی از دراویش جزیره کیش را به عهده داشتند و در حالی که موکلین آنها از اتهام اقدام علیه امنیت ملی برائت حاصل کردند، خود از سوی دادگاه کیش به اتهام نشر اکاذیب و تشویش اذهان عمومی به تحمل شش ماه حبس تعزیری محکوم شدند.
به گزارش مجذوبان نور، یداللهی و اسلامی وکالت پروندهٔ تعدادی از دراویش جزیره کیش را به عهده داشتند و در حالی که موکلین آنها از اتهام اقدام علیه امنیت ملی برائت حاصل کردند، خود از سوی دادگاه کیش به اتهام نشر اکاذیب و تشویش اذهان عمومی به تحمل شش ماه حبس تعزیری محکوم شدند.
مصطفی دانشجو نیز در جریان وکالت پروندهٔ دو نفر از دراویش ساکن شهرستان نکا، با همین اتهام به حکم قطعی دادگاه تجدید نظر استان مازندران به هفت ماه زندان محکوم شد. این احکام در حالی صادر شده است که این سه وکیل، به اقدامات غیر قانونی مقامات و مأموران وزارت اطلاعات در برخورد با موکلین خود، به مراجع قضایی شکایت کرده بودند، اما به خواستههای قانونی آنها نه تنها رسیدگی عادلانه نشد بلکه به شکایت وزارت اطلاعات و محکومیت آنها منجر گردید.
اساساً مصونیت وکیل در مقام دفاع، امتیاز، صدقه یا بخششی نیست که از سوی قانون یا دستگاه قضایی ایران به وکلا اعطا شده باشد، بلکه ضرورت و لازمهٔ شغل وکالت برای تحقق عدالت است. وکیل در دفاع از موکل خود میبایستی، آزاد، شجاع و بیهراس، توانایی بیان حقیقت و هرگونه اقدام قانونی را داشته باشد.
آنگاه که احقاق حق مظلوم، امنیت جانی و حرفهای وکیل را دچار مخاطره و در معرض تهدید اربابان قدرت قرار دهد، به حتم و بیتردید، میتوان گفت نظام قضایی بیمار و ادعای عدالت صرفاً شعار و نقابی مردم فریب به منظور استتار ستمهای حاکمیت است. به بیان دیگر اگر این حق مسلم از وکلا ساقط شود، مشروعیت قانون، محکمه و عدالت زیر سئوال خواهد رفت. محدود نمودن وکلای دراویش و ترسیم خطوط قرمز برای آنها و تنها ماندن و بیپناهی در برابر مراکز امنیتی و تهدید به زندان و شلاق و ابطال پروانه وکالت، به واسطهٔ عدم حمایت دستگاه قضایی، در واقع ایجاد تنگنا و محاصره دراویش برای عدم بهرمندی از حقوق قانونیشان است و مصداق بارز بایکوت قضایی آنهاست. بایکوت قضایی به جهت اعتقادات دینی و مذهبی، امنیت را از وکیل و حتا استقلال را از قاضی سلب کرده و تحکم نیروهای فراقانونی و تحمیل ارادهٔ آنها بر دستگاه قضایی را به امری معمول و مشهود تبدیل کرده است.
متأسفانه در سالهای اخیر، شماری از وکلای دادگستری که به دفاع از اقلیتهای دینی و مذهبی و دگر اندیشان فکری پرداختهاند، خود نیز به سبب دفاع و اظهارنظر راجع به نحوهٔ داوریها در نظام قضایی ایران، به اتهاماتی مشابه با موکلینشان، مورد تهدید و تعقیب قرار گرفتهاند و بعضاً محکوم نیز شدهاند.
«کمیته» ضمن اعتراض قاطع به محکومیت سه تن از وکلای دراویش نعمت اللهی، از مقامات قضایی جمهوری اسلامی میخواهد تا در اسرع وقت، موجبابت برائت این سه وکیل دادگستری را از اتهامهای وارده فراهم سازند.
اساساً مصونیت وکیل در مقام دفاع، امتیاز، صدقه یا بخششی نیست که از سوی قانون یا دستگاه قضایی ایران به وکلا اعطا شده باشد، بلکه ضرورت و لازمهٔ شغل وکالت برای تحقق عدالت است. وکیل در دفاع از موکل خود میبایستی، آزاد، شجاع و بیهراس، توانایی بیان حقیقت و هرگونه اقدام قانونی را داشته باشد.
آنگاه که احقاق حق مظلوم، امنیت جانی و حرفهای وکیل را دچار مخاطره و در معرض تهدید اربابان قدرت قرار دهد، به حتم و بیتردید، میتوان گفت نظام قضایی بیمار و ادعای عدالت صرفاً شعار و نقابی مردم فریب به منظور استتار ستمهای حاکمیت است. به بیان دیگر اگر این حق مسلم از وکلا ساقط شود، مشروعیت قانون، محکمه و عدالت زیر سئوال خواهد رفت. محدود نمودن وکلای دراویش و ترسیم خطوط قرمز برای آنها و تنها ماندن و بیپناهی در برابر مراکز امنیتی و تهدید به زندان و شلاق و ابطال پروانه وکالت، به واسطهٔ عدم حمایت دستگاه قضایی، در واقع ایجاد تنگنا و محاصره دراویش برای عدم بهرمندی از حقوق قانونیشان است و مصداق بارز بایکوت قضایی آنهاست. بایکوت قضایی به جهت اعتقادات دینی و مذهبی، امنیت را از وکیل و حتا استقلال را از قاضی سلب کرده و تحکم نیروهای فراقانونی و تحمیل ارادهٔ آنها بر دستگاه قضایی را به امری معمول و مشهود تبدیل کرده است.
متأسفانه در سالهای اخیر، شماری از وکلای دادگستری که به دفاع از اقلیتهای دینی و مذهبی و دگر اندیشان فکری پرداختهاند، خود نیز به سبب دفاع و اظهارنظر راجع به نحوهٔ داوریها در نظام قضایی ایران، به اتهاماتی مشابه با موکلینشان، مورد تهدید و تعقیب قرار گرفتهاند و بعضاً محکوم نیز شدهاند.
«کمیته» ضمن اعتراض قاطع به محکومیت سه تن از وکلای دراویش نعمت اللهی، از مقامات قضایی جمهوری اسلامی میخواهد تا در اسرع وقت، موجبابت برائت این سه وکیل دادگستری را از اتهامهای وارده فراهم سازند.
تعطیلی تنها سینمای استان خراسان شمالی
خبرگزاری هرانا - تنها سینمای استان خراسان شمالی، به دستور مسئولان تعطیل شد.
مجاوران و همسایگان ساختمان این سینما، پیشتر نامهای مبنی بر ناامن بودن ساختمان سینما به دادگستری، شهرداری و اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی خراسان شمالی ارسال و درخواست کرده بودند که این سینما مورد مرمت و بازسازی قرار گیرد.
مجاوران و همسایگان ساختمان این سینما، پیشتر نامهای مبنی بر ناامن بودن ساختمان سینما به دادگستری، شهرداری و اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی خراسان شمالی ارسال و درخواست کرده بودند که این سینما مورد مرمت و بازسازی قرار گیرد.
دیوار پشت، سازه داخل، سقف و بدنه ساختمان ۵۲ سالهٔ این سینما در حال تخریب است و همین امر امنیت شهروندان را به مخاطره انداخته بود و باعث شکایت ایشان شده بود.
مسئولان استانی نیز در همین راستا به جای بازسازی ساختمان این سینما، به تازگی دستور تعطیلی و تخریب آن را صادر نمودهاند.
مسئولان استانی نیز در همین راستا به جای بازسازی ساختمان این سینما، به تازگی دستور تعطیلی و تخریب آن را صادر نمودهاند.
دستور وزارت اطلاعات برای خارج کردن کلیه عفونی حسین رونقی
خبرگزاری هرانا - حسین رونقی ملکی زندانی سیاسی محبوس در بند امنیتی ۳۵۰ زندان اوین در حالی که از وضعیت جسمی وخیم خود رنج میبرد با کارشکنی و عدم رسیدگی مسئولان مواجه است و جان وی به شدت در معرض خطر قرار گرفته است.
بنا به اطلاع گزارشگران ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران «هرانا»، وزارت اطلاعات با مرخصی استعلاجی این زندانی سیاسی موافقت نکرده و دستور به برداشتن یکی از کلیههای این زندانی سیاسی داده است.
حسین رونقی ملکی، در حالی اکنون در شرایط حاد جسمی قرار دارد که پیش از بازداشت هیچ گونه ناراحتی جسمی نداشته و عفونت کلیه این زندانی در طول دوران بازداشتش در بند ۲ - الف صورت گرفته است.
وزارت اطلاعات در حالی دستور عمل جراحی جهت خارج کردن کلیه از بدن این زندانی را داده است که پزشکان مستقر در بهداری معتقدند، کلیه این زندانی با عمل لیزری قابل برگشت است و نیازی به خارج کردن کلیه نیست.
از سوی دیگر در این پرونده دو تن از ماموران سپاه پاسداران (اسامی نزد هرانا محفوظ است) ساکن مراغه و ملکان از سر کینهای شخصی که به علت شکایت خانواده حسین رونقی از این دو تن به مقامات قضایی داشتند؛ در این پرونده دخالت کرده و بر علیه حسین رونقی ملکی و خانواده وی پرونده سازی میکنند که این امر از عوامل اهم عدم مرخصی استعلاجی به این زندانی سیاسی میباشد.
حسین رونقی ملکی مسئول کمیته ایران پرکسی، وبلاگ نویس و فعال حقوق بشر در ۲۲ آذر ماه ۱۳۸۸ توسط اطلاعات سپاه درملکان بازداشت و بلافاصله به بند ۲ - الف سپاه پاسداران در زندان اوین منتقل شد.
نامبرده پس از تحمل ۱ سال سلول انفرادی و شکنجههای روحی و جسمی فراوان جهت اخذ مصاحبه تلویزیونی سرانجام در تاریخ ۲۸ آذر ماه سالجاری در یک دادگاه غیرقانونی از سوی قاضی پیرعباسی رئیس شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب تهران به ۱۵ سال حبس تعزیری محکوم شد.
اتهامات این زندانی از سوی دادگاه انقلاب عضویت در شبکه ایران پروکسی، توهین به رهبری و ریاست جمهوری اعلام شده است، حکم مذکور با دخالت نیروهای امنیتی سپاه از سوی شعبه ۵۴ دادگاه تجدید نظر استان تهران عینا تائید شد.
روز گذشته نیز صد تن از فعالین سیاسی- مدنی با انتشار بیانیهای، ضمن محکوم کردن احکام صادرهٔ سنگین از سوی دادگاههای انقلاب، خواستار آزادی هر چه سریعتر حسین رونقی ملکی شدند.
آرش صادقی ممنوع الملاقات و از رسیدگی پزشکی محروم است
خبرگزاری هرانا - آرش صادقی، دانشجوی محروم از تحصیل کارشناسی ارشد فلسفه، قریب به یک ماه است که ممنوع الملاقات میباشد و مسئولان از رسیدگی پزشکی به وی ممانعت به عمل میآوردند.
بنا به اطلاع گزارشگران ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران «هرانا»، این زندانی سیاسی که در یازدهم دی ماه سال جاری به سلولهای انفرادی بند ۲۰۹ زندان اوین منتقل شده بود، پس از بازگشت به بند ۳۵۰ با محدودیتهای بیش از پیش مواجه شده است.
وی که در سلول انفرادی مورد ضرب و شتم ماموران وزارت اطلاعات قرار گرفته بود، اکنون از ملاقات کابینی با خانوادهاش نیز محروم است.
این در حالیست که تلفنهای بند ۳۵۰ زندان اوین نیز، از ماهها پیش قطع است.
آرش صادقی که در پی آخرین اعتصاب غذای خود به خون ریزی معده مبتلا شده و هم چنین از ناحیهٔ کتف نیز به شدت احساس ناراحتی میکند، از حق درمان در زندان محروم شده است.
صادقی از دوره قبلی بازداشت خود با بیماریهایی نظیر نارسایی قلب و ریه نیز دست به گریبان است.
وی که عضو ستاد ۸۸ میرحسین موسوی در زمان انتخابات ریاست جمهوری و عضو شورای مرکزی انجمن اسلامی دانشگاه علامه طباطبایی بوده، به مناسبت روز دانشجو نامهای از درون زندان نگاشت که در بخشهایی از آن خاطرنشان ساخته بود:
"اگر بگوییم دولت نامشروع برآمده از دروغ و تهمت وتقلب را به رسمیت نمیشناسیم و خواستار برگزاری انتخابات سالم و عادلانه با حضور نماینده و ناظران واقعی مردم هستیم، ما محاربیم، ما ضد انقلابیم."
لازم به یادآوری ست که آرش صادقی درپی حوادث ۶ دی ماه سال گذشته بازداشت و بنا بر حکم دادگاه تجدید نظر نهایتا به تحمل پنج سال حبس تعزیری محکوم شد.
بنا به اطلاع گزارشگران ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران «هرانا»، این زندانی سیاسی که در یازدهم دی ماه سال جاری به سلولهای انفرادی بند ۲۰۹ زندان اوین منتقل شده بود، پس از بازگشت به بند ۳۵۰ با محدودیتهای بیش از پیش مواجه شده است.
وی که در سلول انفرادی مورد ضرب و شتم ماموران وزارت اطلاعات قرار گرفته بود، اکنون از ملاقات کابینی با خانوادهاش نیز محروم است.
این در حالیست که تلفنهای بند ۳۵۰ زندان اوین نیز، از ماهها پیش قطع است.
آرش صادقی که در پی آخرین اعتصاب غذای خود به خون ریزی معده مبتلا شده و هم چنین از ناحیهٔ کتف نیز به شدت احساس ناراحتی میکند، از حق درمان در زندان محروم شده است.
صادقی از دوره قبلی بازداشت خود با بیماریهایی نظیر نارسایی قلب و ریه نیز دست به گریبان است.
وی که عضو ستاد ۸۸ میرحسین موسوی در زمان انتخابات ریاست جمهوری و عضو شورای مرکزی انجمن اسلامی دانشگاه علامه طباطبایی بوده، به مناسبت روز دانشجو نامهای از درون زندان نگاشت که در بخشهایی از آن خاطرنشان ساخته بود:
"اگر بگوییم دولت نامشروع برآمده از دروغ و تهمت وتقلب را به رسمیت نمیشناسیم و خواستار برگزاری انتخابات سالم و عادلانه با حضور نماینده و ناظران واقعی مردم هستیم، ما محاربیم، ما ضد انقلابیم."
لازم به یادآوری ست که آرش صادقی درپی حوادث ۶ دی ماه سال گذشته بازداشت و بنا بر حکم دادگاه تجدید نظر نهایتا به تحمل پنج سال حبس تعزیری محکوم شد.
افزایش زنان خیابانی افغان در جنوب تهران
خبرگزاری هرانا - چندی است که حضور زنان خیابانی افغانی در جنوب تهران تبدیل به معضلی جدید شده که در معابر این شهر خود نمایی میکند.
رهگذرانی که از خیابانهای جنوب تهران عبور میکنند با صحنههایی روبرو میشوند که اگرچه به معضلی تکراری در تهران تبدیل شده است، اما نسخه عجیبتر آن در جنوب تهران قابل مشاهده است.
رهگذرانی که از خیابانهای جنوب تهران عبور میکنند با صحنههایی روبرو میشوند که اگرچه به معضلی تکراری در تهران تبدیل شده است، اما نسخه عجیبتر آن در جنوب تهران قابل مشاهده است.
حضور زنان و دختران افغانی در معابر و خیابانهای جنوب تهران و اتفاقات پیرامون آنها صحنههایی را به وجود میآورد که اگر اقدام عاجل در برخورد و جلوگیری از تردد آنها نشود بیم آن میرود که این معضل به سطح شهر تهران نیز سرایت کند.
حضور این زنان و دختران که علی رغم تلاشهای بسیار خود نتوانستهاند چهره غیر ایرانی خود را تغییر دهند، در سطح منطقهای مذهبی، همچون جنوب تهران جالب توجه است.
مسئولان این منطقه ضمن تایید این موضوع حضور این افراد در سطح شهر "از اتخاذ تدابیر لازم برای برخورد با آنها خبر میدهند."
برخی کارشناسان با اشاره به مهاجرپذیر بودن جنوب تهران این اتفاق را از تبعات افزایش حضور مهاجران افغانی در این منطقه بر میشمرند.
این افراد با اشاره به برخی روستاهای حاشیهای "ری " که در آنها جمعیت مهاجران افغانی بیش از ایرانی هاست، عدم توجه به این تغییر نسبت جمعیتی را دارای عواقب بسیاری میدانند که زنان خیابانی افغانی یکی از آنهاست.
وی با اشاره به حضور چندین ساله برخی خانوادههای مهاجر افغانی در ایران و جنوب تهران، فرزندان اینان را نسلی از مهاجرین میدانند که در ایران به دنیا آمده و علی رغم حضور در خانواده های افغانی قادر به پذیرش جایگاه خود در اجتماع به عنوان یک غیر ایرانی نیستند.
این فرزندان خانوادههای مهاجر افغانی با بزرگ شدن و حضور در اجتماع مایل نیستند که مانند پدران و مادران خود تن به کارهای دون داده و به مشاغل سخت روی بیاورند؛ این افراد که در واقع نسل دوم و سوم مهاجران هستند علی رغم حضور در خانوادهای مهاجر علاقه دارند تا به جایگاه مناسبی از لحاظ اجتماعی و اقتصادی دست پیدا کنند اما عدم پذیرش این موضوع از سوی جامعه ایرانی و دلایلی از این دست باعث میشود تا این افراد برای رسیدن به خواستههای خود به راههای غیر مشروع و غیرقانونی روی بیاورند.
سایت های دولتی نظیر خبر آنلاین ضمن نادیده گرفتن مسائلی حادتر در انتهای این گزارش، افزایش سرقتهای زنجیرهای، افزایش قتل با انگیزههای مالی را به این افراد نسبت داده اند.
حضور این زنان و دختران که علی رغم تلاشهای بسیار خود نتوانستهاند چهره غیر ایرانی خود را تغییر دهند، در سطح منطقهای مذهبی، همچون جنوب تهران جالب توجه است.
مسئولان این منطقه ضمن تایید این موضوع حضور این افراد در سطح شهر "از اتخاذ تدابیر لازم برای برخورد با آنها خبر میدهند."
برخی کارشناسان با اشاره به مهاجرپذیر بودن جنوب تهران این اتفاق را از تبعات افزایش حضور مهاجران افغانی در این منطقه بر میشمرند.
این افراد با اشاره به برخی روستاهای حاشیهای "ری " که در آنها جمعیت مهاجران افغانی بیش از ایرانی هاست، عدم توجه به این تغییر نسبت جمعیتی را دارای عواقب بسیاری میدانند که زنان خیابانی افغانی یکی از آنهاست.
وی با اشاره به حضور چندین ساله برخی خانوادههای مهاجر افغانی در ایران و جنوب تهران، فرزندان اینان را نسلی از مهاجرین میدانند که در ایران به دنیا آمده و علی رغم حضور در خانواده های افغانی قادر به پذیرش جایگاه خود در اجتماع به عنوان یک غیر ایرانی نیستند.
این فرزندان خانوادههای مهاجر افغانی با بزرگ شدن و حضور در اجتماع مایل نیستند که مانند پدران و مادران خود تن به کارهای دون داده و به مشاغل سخت روی بیاورند؛ این افراد که در واقع نسل دوم و سوم مهاجران هستند علی رغم حضور در خانوادهای مهاجر علاقه دارند تا به جایگاه مناسبی از لحاظ اجتماعی و اقتصادی دست پیدا کنند اما عدم پذیرش این موضوع از سوی جامعه ایرانی و دلایلی از این دست باعث میشود تا این افراد برای رسیدن به خواستههای خود به راههای غیر مشروع و غیرقانونی روی بیاورند.
سایت های دولتی نظیر خبر آنلاین ضمن نادیده گرفتن مسائلی حادتر در انتهای این گزارش، افزایش سرقتهای زنجیرهای، افزایش قتل با انگیزههای مالی را به این افراد نسبت داده اند.
نگذارید فرزندانمان را یکی یکی اعدام کنند
خبرگزاری هرانا - لقمان و زانیار مرادی دو زندانی سیاسی کرد که به اتهام "محاربه" و "مفسد فی الارض" به اعدام در ملاءعام محکوم شده اند، از محل نگهداری خود به سایر بندهای زندان رجایی شهر و مکان نامعلومی منتقل شده اند. خانواده این دو زندانی محکوم به اعدام، با تائید این خبر در مصاحبه با روز نسبت به اجرای مخفیانه حکم فرزندانشان ابراز نگرانی کرده اند. این خانواده ها در حالی به سخن گفتن در باره وضعیت فرزندشان لب گشوده اند که موج جدید اعدام ها در ایران همچنان ادامه دارد و دستگاه قضائی روزانه آمارهایی تازه ای در این زمینه منتشر می کند. بیشتر این اعدامهاو آن طور که مسئولان می گویند در ارتباط با اتهاماتی نظیر "حمل"، "نگهداری" و "خرید و فروش" مواد مخدر صورت گرفته است.
ملاقات ممنوع، وکیل پاسخ نمی دهد
لقمان مرادی، 25 ساله، همراه دو جوان دیگر به نامهای هادی و عبدالله متهم به دست داشتن در ترور سعدی، پسر امام جمعهی شهر مریوان در تیرماه سال ۱۳۸۸ و همچنین "جاسوسی برای دولت انگلستان" است.
این زندانی سیاسی به همراه زنیار مرادی، دیگر زندانی محکوم به اعدام کرد اخیرا با انتشار نامهای خطاب به مردم اعلام کرده بودند که اعترافات آنان زیر شکنجه بوده و از سوی بازجویان در زندان تهدید به تجاوز جنسی شده اند.
پرس تی وی، شبکه برون مرزی جمهوری اسلامی روز پنجشنبه 13 آبان، به نقل از وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی، از بازداشت چهار تروريست مرتبط با دولت بريتانيا در شهر مريوان خبر دادند. براساس گزارش اين رسانه ها دستگیرشدگان طی دو سال گذشته، مرتکب پنج ترور شده بودند. آنها همچنین خبر داده بودند که از مجيد بختياری، هژير ابراهيمی، لقمان مرادی و زنيار مرادی، اسلحه، اسناد و مدارکی به دست آمده که نشانگر رابطه آنها با اعضای کومله در کردستان است.
اینک پس از گذشت چهار ماه از اخذ اعترافات و انتقال آنها از زندان مریوان به زندان رجایی شهر به خانواده هایشان خبر رسیده که فرزندان در بند آنها از محل نگهداری خود به مکانی نا معلوم منتقل شده اند.
آمنه مرادی، مادر زانیار، با تائید این خبر به روز می گوید: "روز یکشنبه یکی از هم بندی های پسرم از طریق تماس با بستگان ما در داخل ایران گفته است که زانیار به همراه 60 زندانی دیگر از بند عمومی زندانی رجایی شهر کرج به یکی دیگر از بندهای این زندان منتقل شده است. زانیار به هم بندی اش گفته علاوه بر خبر انتقال، این موضوع هم به خانواده اطلاع داده شود که تا مدتی امکان تماس تلفنی برایش مقدور نخواهد بود."
از اقبال مرادی، پدر زانیار که ساکن کردستان عراق است می پرسیم که نظرش در مورد انتقال فرزندش چیست؟ می گوید: "تا جایی که ما اطلاع داریم زانیار به بند اطفال که یکی از بدترین بندهای زندان رجایی شهر به لحاظ امکانات رفاهی است منتقل شده. تصور می کنم این اقدام در واکنش به نامه هایی باشد که زانیار و هم پرونده ای اش چندی پیش درخصوص وضعیتشان از زندان منتشر کردند. از طرفی این نگرانی نیز و جود دارد که انتقال آنها به نوعی جهت اجرای حکم صورت گرفه باشد. این گمانه با توجه به اجرای مخفیانه و بدون اطلاع قبلی شماری از زندانیان محکوم شده به اعدام در ماه گذشته شدت می گیرد."
حسین خضری، فرهاد تارم دو زندانی سیاسی کرد و زهرا بهرامی، شهروند ایرانی - هلندی از جمله افرادی هستند که طی ماه گذشته مخفیانه و بدون اطلاع وکلا و خانواده به دار آویخته شدند.
سراغ عثمان مرادی، پدر لقمان دیگر هم پرونده ای زانیار می رویم و از وی در مورد اخبار برخی از سایت های خبری در خصوص انتقال فرزندش به مکان نا معلومی می پرسیم. او با تائید این خبر می گوید: "ما از طریق تماس کوتاه تلفنی یکی از هم بندهای لقمان متوجه شدیم که چند روز پیش او را از زندان رجایی شهر به مکان نامشخصی منتقل کرده اند."
به گفته آقای مرادی، لقمان از هشت روز پیش هیچ گونه تماسی با خانواده نداشته است. او می گوید: "در آخرین تماس لقمان در مورد احتمال اجرای حکم ابراز نگرانی نکرده بود. اما تا نتیجه قطعی دادرسی مشخص نشود ما همچنان نگران اجرای حکم فرزندمان هستیم. به ویژه که این روزها اغلب پرونده های مربوط به اعدام بدون اطلاع قبلی و به صورت غیر منتظره به اجرا در می آید."
او در مورد تلاش های وکیل می گوید: "وکیل به حکم دادگاه اعتراض کرده است، اما آنطور که می گوید مقامات قضایی تاکنون در خصوص پذیرفتن یا عدم پذیرفتن این حکم جوابی به او نداده اند.
حسین پایدار، وکیل مدافع زانیار و لقمان مرادی هنوز موفق به ملاقات موکلانش نشده است. عثمان مرادی می گوید: "در حالی که ملاقات حق طبیعی و قانونی هر وکیلی محسوب می شود، اما این امکان را تا این لحظه از وکیل پسرم سلب کرده اند. به همین خاطر ما در نظر داریم روز پنج شنبه که روز ملاقات هست جهت پیگیری وضعیت فرزندمان به تهران برویم."
جهت ارائه توضیحات بیشتر با آقای حسن پایدار، وکیل دادگستری تماس گرفتیم، او اما بحث در این مورد را به فرصت مناسبتری موکول و از هر گونه توضیحی در خصوص پرونده موکلانش خودداری کرد.
خانم آمنه مرادی، مادر زانیار، اتهامات مطرح شده برای فرزندش را بی اساس عنوان می کند. او می گوید: "این اتهامات تحت هیچ شرایطی به زانیار نمی چسپد. پسر من سر به زیر و آرام بود. او به علت خروج من و پدرش ناچار به ترک تحصیل شد و در تمام این مدت سرش به کار و کاسبی گرم بود. کاری به حواشی زندگی اجتماعی وسیاسی مردم نداشت. اتهامات مطرح شده و صدور حکم برای ما واقعا شوک آور و دور از انتظار بود. از آن روز هم تنها کانال ارتباطی ما خانواده همسرم در داخل ایران بوده، و نمی دانیم چه چیزی در حال وقوع است. گاهی حتی اخبار مربوط به زانیار را از طریق رسانه ها می شنویم."
مادراین زندانی کرد، از رسانه ها و فعالان حقوق بشر می خواهد از اقدامات برای جلوگیری از اجرای حکم اعدام حمایت کنند: "صحبت تنها بر سر فرزند من نیست. در کردستان بیش از 16 زندانی دیگر به اعدام محکوم شده اند. بیشتر محکوم شدگان از خانواده های آسیب دیده و قشرهای پایین اجتماعی هستند و به آن صورت به امکانات ارتباطی دسترسی ندارند. از همه شما می خواهم که نگذارید پسر بی گناه من و دیگر مادران اعدام شوند."
پدر لقمان مرادی هم گوید: "ما چاره ای جز اطلاع رسانی نداریم. اینک نیز از انتقال پسرمان و عدم اجازه ملاقات خانواده و وکیل با وی به شدت نگران هستیم. با این روندی که مقامات قضایی در خصوص اجرای احکام اعدام پیش گرفته اند، هیچ گونه تضمینی وجود ندارد. از افکار عمومی داخلی و خارجی می خواهیم نسبت به اعدام ها سکوت نکنند. از هر طریق ممکن به خانواده ها کمک کنند. این بچه ها هیچ گناهی ندارند. گناه آنها تنها فقر و محرومیت اجتماعی است. لقمان فرزند من قربانی نابرابری های اجتماعی و برنامه ریزی های مقامات قضایی در کردستان است. او بی گناه است و تحت هیچ شرایطی نباید پای چوبه دار برود. نگذاریم فرزندان مملکتمان را یکی پس از دیگری اعدام کنند."
قربانی نابرابری ها
نگرانی این خانواده ها از اجرای مخفیانه حکم فرزندانشان در شرایطی صورت می گیرد که در حال حاضر دست کم 16 زندانی کرد دیگر، به نامهای زینب جلالیان، شیرکو معارفی، رستم ارکیا، مصطفی سلیمی، انور رستمی، رشید آخکندی، سید سامی حسینی، سید جمال محمدی، حسن طالعی، ایرج محمدی، محمد امین عبداللهی، و قادر محمد زاده، زانیار مرادی، لقمان مرادی و حبیب الله لطیفی در خطر اعدام قرار دارند.
موج جدید اعدام ها و به ویژه اعدام فعالان سیاسی کرد که از ابتدای سال جدید میلادی شدت گرفته واکنش بسیاری از نهادهای بین المللی را به دنبال داشته است.
نگرانی این خانواده ها از اجرای مخفیانه حکم فرزندانشان در شرایطی صورت می گیرد که در حال حاضر دست کم 16 زندانی کرد دیگر، به نامهای زینب جلالیان، شیرکو معارفی، رستم ارکیا، مصطفی سلیمی، انور رستمی، رشید آخکندی، سید سامی حسینی، سید جمال محمدی، حسن طالعی، ایرج محمدی، محمد امین عبداللهی، و قادر محمد زاده، زانیار مرادی، لقمان مرادی و حبیب الله لطیفی در خطر اعدام قرار دارند.
موج جدید اعدام ها و به ویژه اعدام فعالان سیاسی کرد که از ابتدای سال جدید میلادی شدت گرفته واکنش بسیاری از نهادهای بین المللی را به دنبال داشته است.
سازمان عفو بین الملل، سازمان دیده بان حقوق بشر، کمیپن بین المللی حقوق بشر در ایران و همچنین اتحادیه اروپا ضمن محکوم کردن موج جدید اعدامها در ایران تاکید کرده اند: "تعداد اعدامها در ايران به مرز هشدار رسيده است."
کاوه قریشی - روز آنلاین
عدم تحویل پیکر زهرا بهرامی به خانواده اش
خبرگزاری هرانا – علی رغم تکذیب دادستان تهران، وزارت اطلاعات از تحویل پیکر زهرا بهرامی شهروند ایرانی – هلندی سرباز می زند.
به گزارش فعالین حقوق بشر و دموکراسی، ماموران وزارت اطلاعات با تهدید دختر این زندانی سیاسی که برای تحویل پیکر مادرش به اجرای احکام زندان اوین و سایر ارگان ها مراجعه کرده است؛ تاکنون موفق تحویل پیکر وی نشده است.
از سوی دیگر صبح روز جمعه 8 بهمن ماه (پیش از اجرای حکم) بازجویان وزارت اطلاعات بنفشه نایب پور فرزند خانم بهرامی را احضار کردند و او را مورد تهدید و تحت فشار قرار دادند که از مصاحبه با رسانه ها و فعالین حقوق بشری خوداری نماید در غیر این صورت بازداشت خواهد شد.
بازجویان وزارت اطلاعات از فرزند خانم بهرامی می خواهند که لوازم شخصی بازمانده از مادرش را به آنها تحویل دهد و زمانی که با مخالفت او مواجه می شوند فرزندش را مورد تهدید قرار می دهند و دادن شماره حساب بانکی از وی می خواهند که قیمت وسایل باقی مانده از مادرش را به شماره حساب مورد نظر واریز نماید.
این همه در حالی است که روز گذشته دادستان تهران جعفری دولت آبادی در گفتگو با رسانه های داخلی ضمن تکذیب این موضوع اعلام کرد هر کسی موفق به تحویل پیکر زندانی خود نشده است به دادستانی تهران مراجعه کند.
دستگیری 12 نفر تحت نام ارازل و اوباش در شیراز
خبرگزاری هرانا - رئیس پلیس اطلاعات و امنیت عمومی فارس از اجرای طرح ارتقاء امنیت اجتماعی و دستگیری 12 نفر تحت نام "اراذل و اوباش" در شیراز خبر داد.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی پلیس ، سرهنگ "روستا" در تشریح این خبر گفت : در پی تحرکات غیرمتعارف برخی افراد قانون ستیز در چند محله واقع در جنوب و شرق شیراز ، شناسایی و دستگیری این افراد در دستور کار ماموران پلیس اطلاعات و امنیت عمومی فارس قرار گرفت.
رئیس پلیس اطلاعات و امنیت عمومی فارس افزود : این افراد با طغیان و سرکشی از قراردادهای اجتماعی و قانونی ضمن اشاعه فساد و فحشا ، مشارکت در منازعات مختلف ، ایراد ضرب و جرح عمومی و رعب و وحشت موجبات نارضایتی شهروندان را فراهم کرده بودند.
وی ادامه داد : ماموران پلیس اطلاعات و امنیت عمومی استان با انجام یکسری اقدامات اطلاعاتی تعداد 12 نفر اراذل و اوباش را شناسایی و با هماهنگی مقام قضایی در 5 عملیات هماهنگ ، آنها را دستگیر کردند.
سرهنگ "روستا" اضافه کرد : از این تعداد افراد ، 4 قبضه سلاح سرد ، یک قبضه سلاح کمری بدل و مقادیری مواد مخدر و مشروب الکلی کشف شده است .
عنوان ارازل و اوباش همواره از سوی نیروهای انتظامی به جوانان ایرانی و معترض اتلاق می شود که خواهان زندگی با حداقل آزادی ها هستند، برخورد نیروی انتظامی با این افراد تنها به دلیل مد موی سر و نوع لباس است.
تظاهرات در مصر با وجود مقررات منع تردد ادامه دارد
مخالفان دولت مصر تجمعهای بزرگی را در شهرهای قاهره و اسکندریه تشکیل دادهاند و با وجود آغاز ساعات منع رفت و آمد، حاضر به ترک تجمع نیستند.
بعضی خبرنگاران حاضر در مرکز قاهره می گویند که شمار تجمع کنندگان در میدان تحریر و خیابان های اطراف آن به صدها هزار تن می رسد.
جیم میور خبرنگار بی بی سی می گوید که بعد از غروب آفتاب و علیرغم مقررات منع تردد و سرمای شدید، میدان تحریر قاهره همچنان آکنده از جمعیت است.
سازمان دهندگان امیدوارند که این تظاهرات را به بزرگ ترین نمایش قدرت مردم علیه دولت حسنی مبارک تبدیل کنند.
مهرداد فرهمند، خبرنگار ما در قاهره می گوید که حضور پلیس در شهر چندان چشمگیر نیست.
گردهمایی امروز در حالی صورت می گیرد که به دلیل اجرای مقررات منع رفت و آمد حرکت قطارها متوقف شده و پروازهای داخلی لغو شده است.
در همین حال خبرگزاری ها از آغاز تظاهرات در شهرهای اسکندریه، پورت سعید و سوئز خبر داده اند.
این در حالی است که امروز تلویزیون دولتی مصر اعلام کرد که تظاهرات دیگری توسط هواداران حسنی مبارک و در حمایت از او برپا شده است.
همزمان محمد البرادعی از حسنی مبارک خواسته است که حد اکثر تا روز جمعه از قدرت کناره گیری کند.
وی گفته است تا زمانی که آقای مبارک از قدرت کناره نگیرد با دولت مذاکره نخواهد کرد.
اخوان المسلمین هم اعلام کرده است که تا برکناری رئیس جمهوری مصر، هیچ گفت و گویی با دولت انجام نخواهد داد.
ارتش مصر طی بیانیه ای قول داده است که علیه تظاهر کنندگانی که خواستار برکناری رژیم حسنی مبارک هستند به زور متوسل نشود و به "حقوق مشروع مردم" احترام بگذارد.
جان لاین، خبرنگار بی بی سی در پایتخت مصر می گوید که اگر این اعلامیه نمایانگر اراده فرماندهان ارشد نظامی باشد، ضربه ای ویرانگر برای آقای مبارک خواهد بود.
خبرنگار بی بی سی می گوید که آقای مبارک برای بازپس گیری کنترل خیابان ها، نیازمند استفاده، یا حداقل تهدید به استفاده از زور توسط ارتش است.
او می افزود: "اعلامیه ارتش پس از درخواست مخالفان برای تظاهرات یک میلیونی در روز سه شنبه در مرکز قاهره صادر شد. اکنون به پایان رسیدن حکومت ۳۰ ساله آقای مبارک بیش از پیش محتمل به نظر می رسد."
همزمان عمر سلیمان معاون رئیس جمهور مصر گفت که آقای مبارک از او خواسته است تا برای اصلاح قانون اساسی گفتگو هایی را با احزاب سیاسی آغاز کند.
او می گوید که در بعضی از حوزه ها که شواهد نقض مقررات در انتخابات پارلمانی سال گذشته در آنها وجود داشته، انتخابات تازه برگزار خواهد شد.
آقای سلیمان می گوید که رئیس جمهور در چند روز آینده سیاست های تازه دولت را اعلام خواهد کرد. "اینها شامل سیاست های روشن و قطعی برای اجرای تعهداتش در یک چارچوب تسریع شده به شکلی است که اعتماد را به اقتصاد مصر بازگرداند.... و فورا به اولویت ها یعنی رسیدگی به بیکاری، مبارزه با فقر و فساد و دستیابی به توازنی لازم میان درآمدها و قیمت ها بپردازد."
روز گذشته (دوشنبه ۳۱ ژانویه) حسنی مبارک، با هدف تغییر در دولت وزرای جدیدی را برای پست های وزارت کشور و اقتصاد معرفی کرد.
سمیر رادوان، وزیر جدید اقتصاد در گفتگویی با بی بی سی گفت که حال او از معاون رئیس جمهور و نخست وزیر دستوراتش را می گیرد.
به گفته جرمی بوئن خبرنگار بی بی سی در خاورمیانه، ایجاد تغییر در مصر هر روز در بین مردم این کشور قویتر می شود.
براساس گزارش ها دست کم ۱۰۰ نفر از زمان شروع اعتراضات در مصر در سراسر کشور کشته شدند.
دسترسی به اینترنت در مصر از زمان شروع درگیری ها، قطع شده است.
سایت اینترنتی گوگل اواخر روز گذشته ( دوشنبه ۳۱ ژانویه) خبر از ارائه خدمات وِیژه ای به مردم مصر را داد. به این ترتیب مردم می توانند با گرفتن شماره تلفنی پیام هایشان را آن جا بگذارنند.
واکنشها به تظاهرات امروز در مصر
به گفته خبرنگاران، بسیاری از رهبران کشورهای خاورمیانه با نگرانی رویدادهای مصر را دنبال می کنند.
در اردن، جنبش اسلام گرای مخالفان گفته است که آنها به دنبال تکرار وقایع مصر نیستند، اما در عین حال خواستار انجام اصلاحات سیاسی در کشور شده اند.
بشار اسد، رئیس جمهوری سوریه هم وقایع مصر را به نوعی "بیماری" تشبیه کرده که رهبران جهان باید به آن رسیدگی کنند.
اما آقای اسد در عین حال گفت رهبری سوریه عقاید مردم را در نظر می گیرد.
رجب طیب اردوغان، نخست وزیر ترکیه هم گفته است که حسنی مبارک باید به درخواست های مردم این کشور گوش دهد.
به گفته آقای اردوغان راه حل این بحران در برگزاری انتخابات است.
بر اساس گزارش ها، فرانک وایزنر هم که به تازگی به عنوان نماینده ویژه امریکا در مصر برگزیده شده برای انتقال پیام آمریکا به مقامات مصری مبنی بر انجام تغییرات واقعی به قاهره سفر کرده است.
به گفته خبرنگار بی بی سی در واشنگتن، دیدگاه حاکم این است که آقای مبارک باید برود و ارتش این کشور تا زمان برگزاری انتخابات ، قدرت را در اختیار بگیرد.
تازه ترین تحولات در مصر
در پی افزایش تظاهرات ضد دولتی در مصر، وزارت خارجه آمریکا به پرسنل غیر ضروری خود و خانواده آنها در مصر دستور داده تا خاک این کشور را ترک کنند.
در همین حال خبرگزاری فرانسه از تماس تلفنی مارگریت اسکوبی، سفیر آمریکا در مصر با محمد البرادعی، از چهر های سرشناس مخالف دولت خبر داده است.
در همین حال دولت آلمان امروز (سه شنبه اول فوریه) به اتباع این کشور هشدار داده که از سفر به تمام نقاط مصر خود داری کنند. گفته شده که این هشدار حتی شامل سواحل تفریحی در کنار دریای سرخ می شود. بیش از یک میلیون آلمانی هر سال برای تعطیلات به مصر می روند.
در همین رابطه گیدو وستروله، وزیر خارجه آلمان ، گفته است اولویت اصلی ما تامین امنیت اتباع کشورمان است.
وزیر امور خارجه آلمان بار دیگر تاکید کرد که کشورش از برگزاری هر گونه تظاهرات صلح آمیز حمایت می کند.
آقای وستروله همچنین گفت:" موضعگیری ما به معنای جانبداری از مردم نیست، بلکه ما از دمکراسی رعایت حقوق مدنی و حقوق بشر حمایت می کنیم."
براساس آخرین گزارش ها، سازمان ملل متحد اعلام کرده که احتمالا بیش از سیصد نفر در جریان تظاهرات اخیر در مصر کشته شده اند.
این ارقام در بیانیه ای که توسط ناوی پیلای، کمیسر عالی حقوق بشر در امور پناهندگان منتشر شده ، آمده است.
در این بیانیه همچنین گفته شده بیش از سه هزار نفر هم در جریان اعتراضات اخیر در مصر مجروح و صدها نفر دستگیر شده اند.
بعضی خبرنگاران حاضر در مرکز قاهره می گویند که شمار تجمع کنندگان در میدان تحریر و خیابان های اطراف آن به صدها هزار تن می رسد.
جیم میور خبرنگار بی بی سی می گوید که بعد از غروب آفتاب و علیرغم مقررات منع تردد و سرمای شدید، میدان تحریر قاهره همچنان آکنده از جمعیت است.
سازمان دهندگان امیدوارند که این تظاهرات را به بزرگ ترین نمایش قدرت مردم علیه دولت حسنی مبارک تبدیل کنند.
مهرداد فرهمند، خبرنگار ما در قاهره می گوید که حضور پلیس در شهر چندان چشمگیر نیست.
گردهمایی امروز در حالی صورت می گیرد که به دلیل اجرای مقررات منع رفت و آمد حرکت قطارها متوقف شده و پروازهای داخلی لغو شده است.
در همین حال خبرگزاری ها از آغاز تظاهرات در شهرهای اسکندریه، پورت سعید و سوئز خبر داده اند.
این در حالی است که امروز تلویزیون دولتی مصر اعلام کرد که تظاهرات دیگری توسط هواداران حسنی مبارک و در حمایت از او برپا شده است.
همزمان محمد البرادعی از حسنی مبارک خواسته است که حد اکثر تا روز جمعه از قدرت کناره گیری کند.
وی گفته است تا زمانی که آقای مبارک از قدرت کناره نگیرد با دولت مذاکره نخواهد کرد.
اخوان المسلمین هم اعلام کرده است که تا برکناری رئیس جمهوری مصر، هیچ گفت و گویی با دولت انجام نخواهد داد.
ارتش مصر طی بیانیه ای قول داده است که علیه تظاهر کنندگانی که خواستار برکناری رژیم حسنی مبارک هستند به زور متوسل نشود و به "حقوق مشروع مردم" احترام بگذارد.
جان لاین، خبرنگار بی بی سی در پایتخت مصر می گوید که اگر این اعلامیه نمایانگر اراده فرماندهان ارشد نظامی باشد، ضربه ای ویرانگر برای آقای مبارک خواهد بود.
خبرنگار بی بی سی می گوید که آقای مبارک برای بازپس گیری کنترل خیابان ها، نیازمند استفاده، یا حداقل تهدید به استفاده از زور توسط ارتش است.
او می افزود: "اعلامیه ارتش پس از درخواست مخالفان برای تظاهرات یک میلیونی در روز سه شنبه در مرکز قاهره صادر شد. اکنون به پایان رسیدن حکومت ۳۰ ساله آقای مبارک بیش از پیش محتمل به نظر می رسد."
همزمان عمر سلیمان معاون رئیس جمهور مصر گفت که آقای مبارک از او خواسته است تا برای اصلاح قانون اساسی گفتگو هایی را با احزاب سیاسی آغاز کند.
او می گوید که در بعضی از حوزه ها که شواهد نقض مقررات در انتخابات پارلمانی سال گذشته در آنها وجود داشته، انتخابات تازه برگزار خواهد شد.
آقای سلیمان می گوید که رئیس جمهور در چند روز آینده سیاست های تازه دولت را اعلام خواهد کرد. "اینها شامل سیاست های روشن و قطعی برای اجرای تعهداتش در یک چارچوب تسریع شده به شکلی است که اعتماد را به اقتصاد مصر بازگرداند.... و فورا به اولویت ها یعنی رسیدگی به بیکاری، مبارزه با فقر و فساد و دستیابی به توازنی لازم میان درآمدها و قیمت ها بپردازد."
روز گذشته (دوشنبه ۳۱ ژانویه) حسنی مبارک، با هدف تغییر در دولت وزرای جدیدی را برای پست های وزارت کشور و اقتصاد معرفی کرد.
سمیر رادوان، وزیر جدید اقتصاد در گفتگویی با بی بی سی گفت که حال او از معاون رئیس جمهور و نخست وزیر دستوراتش را می گیرد.
به گفته جرمی بوئن خبرنگار بی بی سی در خاورمیانه، ایجاد تغییر در مصر هر روز در بین مردم این کشور قویتر می شود.
براساس گزارش ها دست کم ۱۰۰ نفر از زمان شروع اعتراضات در مصر در سراسر کشور کشته شدند.
دسترسی به اینترنت در مصر از زمان شروع درگیری ها، قطع شده است.
سایت اینترنتی گوگل اواخر روز گذشته ( دوشنبه ۳۱ ژانویه) خبر از ارائه خدمات وِیژه ای به مردم مصر را داد. به این ترتیب مردم می توانند با گرفتن شماره تلفنی پیام هایشان را آن جا بگذارنند.
واکنشها به تظاهرات امروز در مصر
به گفته خبرنگاران، بسیاری از رهبران کشورهای خاورمیانه با نگرانی رویدادهای مصر را دنبال می کنند.
در اردن، جنبش اسلام گرای مخالفان گفته است که آنها به دنبال تکرار وقایع مصر نیستند، اما در عین حال خواستار انجام اصلاحات سیاسی در کشور شده اند.
بشار اسد، رئیس جمهوری سوریه هم وقایع مصر را به نوعی "بیماری" تشبیه کرده که رهبران جهان باید به آن رسیدگی کنند.
اما آقای اسد در عین حال گفت رهبری سوریه عقاید مردم را در نظر می گیرد.
رجب طیب اردوغان، نخست وزیر ترکیه هم گفته است که حسنی مبارک باید به درخواست های مردم این کشور گوش دهد.
به گفته آقای اردوغان راه حل این بحران در برگزاری انتخابات است.
بر اساس گزارش ها، فرانک وایزنر هم که به تازگی به عنوان نماینده ویژه امریکا در مصر برگزیده شده برای انتقال پیام آمریکا به مقامات مصری مبنی بر انجام تغییرات واقعی به قاهره سفر کرده است.
به گفته خبرنگار بی بی سی در واشنگتن، دیدگاه حاکم این است که آقای مبارک باید برود و ارتش این کشور تا زمان برگزاری انتخابات ، قدرت را در اختیار بگیرد.
تازه ترین تحولات در مصر
در پی افزایش تظاهرات ضد دولتی در مصر، وزارت خارجه آمریکا به پرسنل غیر ضروری خود و خانواده آنها در مصر دستور داده تا خاک این کشور را ترک کنند.
در همین حال خبرگزاری فرانسه از تماس تلفنی مارگریت اسکوبی، سفیر آمریکا در مصر با محمد البرادعی، از چهر های سرشناس مخالف دولت خبر داده است.
در همین حال دولت آلمان امروز (سه شنبه اول فوریه) به اتباع این کشور هشدار داده که از سفر به تمام نقاط مصر خود داری کنند. گفته شده که این هشدار حتی شامل سواحل تفریحی در کنار دریای سرخ می شود. بیش از یک میلیون آلمانی هر سال برای تعطیلات به مصر می روند.
در همین رابطه گیدو وستروله، وزیر خارجه آلمان ، گفته است اولویت اصلی ما تامین امنیت اتباع کشورمان است.
وزیر امور خارجه آلمان بار دیگر تاکید کرد که کشورش از برگزاری هر گونه تظاهرات صلح آمیز حمایت می کند.
آقای وستروله همچنین گفت:" موضعگیری ما به معنای جانبداری از مردم نیست، بلکه ما از دمکراسی رعایت حقوق مدنی و حقوق بشر حمایت می کنیم."
براساس آخرین گزارش ها، سازمان ملل متحد اعلام کرده که احتمالا بیش از سیصد نفر در جریان تظاهرات اخیر در مصر کشته شده اند.
این ارقام در بیانیه ای که توسط ناوی پیلای، کمیسر عالی حقوق بشر در امور پناهندگان منتشر شده ، آمده است.
در این بیانیه همچنین گفته شده بیش از سه هزار نفر هم در جریان اعتراضات اخیر در مصر مجروح و صدها نفر دستگیر شده اند.
نویسندگان و هنرمندان مصر در متن 'جنبش خشم'
از آغاز حرکات اعتراضی در مصر بیشتر نویسندگان و هنرمندان کشور در کنار لایههای گسترده در گردهماییهای اعتراضی شرکت دارند. برخی از روشنفکران که در سالهای گذشته، به خاطر رواج سانسور و اختناق در خارج به سر میبردند، در روزهای گذشته برای حمایت از جنبش اعتراضی به مصر برگشتهاند.
تشکل سراسری نویسندگان کشور به نام "اتحاد کتاب مصر" یکی از نخستین نهادهای فرهنگی بود که با اعتراضات مردمی همصدا شد. این جمعیت صنفی پس از برگزاری جلسهای فوق العاده در ۲۷ ژانویه در بیانیهای حمایت خود را از "جنبش خشم" ابراز کرد: "ما همبستگی کامل خود را با اعتراضات مشروع مردم اعلام میکنیم و هرگونه برخورد خشونتآمیز با آن را محکوم میدانیم."احمد صبری، نعیم صبری و علاءالاسوانی از نویسندگان مشهوری هستند که در تمام آکسیونهای اعتراضی شرکت داشته و در خیابان و "میدان تحریر" در کنار مردم بودهاند.
"مبارک رئیس باند است"
احمد فؤاد نجم یکی از شاعران بزرگ مصر در گفتوگویی با کانال عربی "الجزیره" به شدت به حسنی مبارک حمله کرد و گفت: "مبارک رئیس باند است نه رئیس جمهور". او گفت که تمام تمهیدات مبارک، او را از سقوط نجات نخواهد داد و ملت مصر او و همه همدستان او را به خاطر "خیانت به میهن" مجازات خواهد کرد.
فؤاد نجم، شاعر چپگرای مصر، که از زمان جمال عبدالناصر و انور السادات، چند بار به زندان افتاده است، به خاطر اشعار مترقی و مبارزهجویانه در سراسر جهان عرب شهرت دارد.
از "کفایه" تا "خشم"
نعیم صبری، یکی از رماننویسان برجسته مصر نیز در تمام مراحل جنبش "روز خشم" حضور داشته است. او به خبرنگاران گفته است: "در گذشته مردم مصر با فریادهای خود در جنبش 'کفایه' با متانت و آرامش به حسنی مبارک گفتند که بهتر است به زبان خوش قدرت را رها کند. او گوش نکرد و حالا باید راه فرار را در پیش گیرد."
مردم و روشنفکران مبارز مصر در سال ۲۰۰۴ با شعار "کفایه" (کافی است!) به خیابان آمدند و از حسنی مبارک خواستند که به "حکومت غیرقانونی" خود پایان دهد و انتخابات آزاد برگزار کند. مبارک به یاری دستگاه انتظامی و امنیتی (استخبارات) موفق شد جنبش اعتراضی را در نطفه خفه کند.
علاء الاسوانی نویسنده سرشناس مصری در گفتوگویی با روزنامه آلمانی تاگساشپیگل (۳۱ ژانویه) از اهداف "جنبش خشم" دفاع کرده است: "جوانان مصر خود را درمانده و بیآینده میبینند و این را به علت تسلط فساد و اختناق در میهن خود میدانند. آنها دیگر از حاکمیت وحشت ندارند و به برکنار کردن آن مصمم هستند."
آقای اسوانی میافزاید: "جوانان خواهان تحولات عمیق هستند. آنها از استبداد سیاسی که طی ۳۰ سال خود را بر کشور تحمیل کرده است، خسته شدهاند. آنها مایل هستند که انتخابات تقلبآمیز پارلمان لغو شود و حاکمیتی تازه با انتخابات سالم و شفاف بر سر کار آید."
نویسنده رمان "عمارت یعقوبیان" همچنین میگوید: "در غرب افکار عمومی با مردم مصر است، اما بعضی از دولتهای غربی ترجیح میدهند با دولتهای فاسد سروکار داشته باشند تا با دولتهای ملی و مستقل... ملت مصر ملتی شاد و خندان است و همیشه برای آشتی و سازش آماده است، اما اگر روی دم او پا بگذارند، طغیان میکند و حالا آن روز رسیده است."
اسوانی به ویژه با انتشار کتاب "عمارت یعقوبیان" به شهرت رسید. این رمان به بیشتر زبانهای غربی ترجمه شد و در سال ۲۰۰۵ برگردان سینمایی آن به روی پرده آمد و با استقبال فراوانی روبرو شد.
"خطر بنیادگرایان"
گروه اسلامی "اخوان المسلمین" از قدیمیترین و قویترین تشکلات سیاسی مصر است و درباره نفوذ آن در جنبش اعتراضی علیه حسنی مبارک گزارشهای زیادی منتشر شده است. اما به نظر بیشتر روشنفکران مصری ارزیابی رسانههای غربی درباره نقش و نفوذ "اخوان" اغراقآمیز است.
حامد عبدالصمد، از روشنفکران برجسته مصری است که تحصیلات خود را در آلمان انجام داده و تبعیت آلمانی گرفته است.
آقای عبدالصمد این روزها برای شرکت در جنبش اعتراضی به مصر رفته است. او در گفتوگویی با روزنامه آلمانی "فرانکفورتر الگماینه" به شدت به حسنی مبارک حمله کرده است: "مبارک سی سال است که ملت ما را غارت میکند. او به دنیا میگوید که تنها ضامن امنیت و ثبات در مصر است، درحالیکه او بزرگترین خطر برای مصر و ثبات منطقه است. مردم مصر با وقار و آرامش به اعتراضات خیابانی دست زدهاند، اما مبارک به مزدوران خود دستور داده که به خشونت و آشوب دامن بزنند، تا وانمود کند که با تضعیف حاکمیت او مصر به آشوب و ناامنی فرو میرود."
عبد الصمد که از منتقدان اسلام افراطی است، درباره نقش نیروهای اسلامگرا در جنبش کنونی میگوید: "این هم یک نیرنگ مبارک است که وانمود میکند با رفتن او حتما بنیادگرایان قدرت را به دست میگیرند، درحالیکه رفتن او تنها راه استقرار دموکراسی در مصر است. این روزها در خیابانهای مصر همه مردم سخن میگویند، نه یک فرقه اسلامی. من در تظاهرات اعتراضی حضور داشتم و به ندرت شعارهای اسلامی شنیدم. اینجا همه به دنبال آزادی هستند. غرب باید بداند که در سالهای اخیر نسلی در مصر بار آمده که قبل از هرچیز مصمم است در آزادی زندگی کند."
عمر شریف، نامیترین هنرپیشه مصر در سطح بینالمللی نیز به منتقدان حسنی مبارک پیوسته و از او خواسته است که از قدرت کنارهگیری کند. به نظر عمر شریف "مبارک نتوانست مشکلات مصر را حل کند و سی سال حکومت توأم با فساد و قلدری کافی است."
این هنرپیشه ۷۸ ساله که در قاهره زندگی میکند، در انتقاد از شکاف طبقاتی در کشورش به رادیو فرانسه گفت: "یک صدم جمعیت مصر درآمد افسانهای دارند، درحالیکه اکثریت بزرگ مردم گرسنه هستند."
عمر شریف همچنین گفت که حدود ۲۰ در صد از مردم مصر از "اخوان المسلمین" حمایت میکنند و این البته مایه نگرانی است، اما نباید توجیهی برای ادامه نظام کنونی باشد.