پرويز قليچ خاني
قلیچخانی: به نظر شما برخورد اسلام به سوسیالسیم و دموکراسی و سیستم سرمایهداری، چگونه است؟
دوستدار : اسلام مانند آدمی است که ياد نگرفته است درست راه برود، در نتيجه دائماٌ به هر کسی و هر چيزی تنه میزند. از جمله به سوسياليسم، به دمکراسی و حتابه سرمايه داری.
س: به نظر شما، روش برخورد با تمایلات سرمایهدارانهای که زیر لوای اسلام بیان میشوند، چگونه باید باشد؟
س: به نظر شما، روش برخورد با تمایلات سرمایهدارانهای که زیر لوای اسلام بیان میشوند، چگونه باید باشد؟
ج : بهترين روش آن است که آدم خودش را از زير لوای اسلام درآورد و به سرمايه داری پناه برد!
س: شما، نقش تاریخی جریانات چپِ طرفدار سوسیالیسم ایرانی را در تحولات اجتماعی٬ سیاسی٬ فرهنگی و فكری كشورمان، چگونه ارزیابی می كنید؟
ج : همانگونه که سزاوارش است. يعنی اصلا به سطحی در خور ارزيابی نمی رسد.
س : شما برخورد نیروهای سوسیالیستی به مذهب و تحلیلِ اندیشههای مذهبی، خصوصاٌ در ایران پیش و پس از انقلاب را چگونه ارزیابی میکنید؟
س: شما، نقش تاریخی جریانات چپِ طرفدار سوسیالیسم ایرانی را در تحولات اجتماعی٬ سیاسی٬ فرهنگی و فكری كشورمان، چگونه ارزیابی می كنید؟
ج : همانگونه که سزاوارش است. يعنی اصلا به سطحی در خور ارزيابی نمی رسد.
س : شما برخورد نیروهای سوسیالیستی به مذهب و تحلیلِ اندیشههای مذهبی، خصوصاٌ در ایران پیش و پس از انقلاب را چگونه ارزیابی میکنید؟
ج : پيش از انقلاب افتضاح، پس از انقلاب افتضاح تر. به همين سبب اين هر دو مقوله همکار فطری اند.
س : در تاریخ عقاید اسلام همیشه، جریانات عقلگرا در مقابل جزمگرایی بنیادگرا وجود داشته است. شما در ایران امروز چنین جریاناتی را چگونه تبین میکنید، ویژگیِ آنها چیست، و تفاوتها و وجوه تشابه آنها با برداشتهای گذشته کدامند؟
س : در تاریخ عقاید اسلام همیشه، جریانات عقلگرا در مقابل جزمگرایی بنیادگرا وجود داشته است. شما در ایران امروز چنین جریاناتی را چگونه تبین میکنید، ویژگیِ آنها چیست، و تفاوتها و وجوه تشابه آنها با برداشتهای گذشته کدامند؟
ج : در ايران کنونی در حد يک ذهن مخبط . آن عقل گرایی دوره های نخستين اسلام در واقع ناقص العقل گرایی بوده است.
س : نظر شما در مورد جدائی دین از دولت چیست و نفش مذهب را در یک نظام دموکراتیک چگونه میبینید؟
س : نظر شما در مورد جدائی دین از دولت چیست و نفش مذهب را در یک نظام دموکراتیک چگونه میبینید؟
ج : همه کسانی که طالب جدائی دين و دولت اند ، از استثناها که بگدريم خودشان يک نه بلکه چند پا مسلمانند
س : نظر شما در موردِ اقدامات و عملیات ضد آمریکایی و اسرائیلیِ بنیادگرایانِ اسلامی چیست؟
س : نظر شما در موردِ اقدامات و عملیات ضد آمریکایی و اسرائیلیِ بنیادگرایانِ اسلامی چیست؟
ج : بنيادگرايان را بايد تنبيه و تربيت کرد، بی تفاوت است که بر ضد چه چيزی بنيادگرا باشند.
س : بنظر شما موانع عمده در راه همكاری نیروهای سکولار و مذهبی، برای ایجاد یك نظام سیاسی دموكراتیك در ایران كدامند؟
س : بنظر شما موانع عمده در راه همكاری نیروهای سکولار و مذهبی، برای ایجاد یك نظام سیاسی دموكراتیك در ایران كدامند؟
ج : تنها و بزرگترين مانع ، نبود نيروهای سکولار در کشور ماست.
س : در چه عرصه ها و با چه شرایطی نیروهای ملی ـ مذهبی و روشنفكران مذهبی میتوانند و مایلند كه با نیروهای غیر مذهبی و مارکسیست، همكاری كنند؟
س : در چه عرصه ها و با چه شرایطی نیروهای ملی ـ مذهبی و روشنفكران مذهبی میتوانند و مایلند كه با نیروهای غیر مذهبی و مارکسیست، همكاری كنند؟
ج : ملی ـ مذهبی. ملغمهای است از بلاهت و وقاحت. مارکسيست ها رقيب ملی ـ مذهبی ها درسياست هستند.
س : با توجه به این که مارکسیسم متکی به بینش ماتریالیستی است، آیا دولت کارگری مورد نظر آن هم باید یک دولت آتئیست باشد؟
س : با توجه به این که مارکسیسم متکی به بینش ماتریالیستی است، آیا دولت کارگری مورد نظر آن هم باید یک دولت آتئیست باشد؟
ج : نه آتیئسم به ماتریالیستم اختصاص دارد، ونه ماتریالیسم بُرد و عمق آتیئسم را میشناسد. در غیر این صورت، ماتریالیسم نمیتوانست هدفی در تاریخ ببیند، هدفی که رو به کمال میرود.
س : یک دولت کارگری آتئیست و ضدمذهب، چگونه می¬تواند دولتی دموکراتیک و مقید به آزادی های سیاسی و مدنی هم باشد؟ آیا چنین ویژگی¬هایی قابل جمع است؟
س : یک دولت کارگری آتئیست و ضدمذهب، چگونه می¬تواند دولتی دموکراتیک و مقید به آزادی های سیاسی و مدنی هم باشد؟ آیا چنین ویژگی¬هایی قابل جمع است؟
ج : آتیئسم با دموکراسی کمترین منافاتی ندارد، اما دولت کارگری به صرف محتوایش ضد دموکراسی است.
س : با توجه به این که در بیشتر جوامع، اکثریت مردم، به ویژه طبقات پایین، به درجات مختلف اعتقادات مذهبی دارند، طبقه¬ی کارگر چه¬گونه می تواند نیروی اصلی مبارزه برای سوسیالیسمی باشد که آتئیسم یکی از عناصر ضروری آن محسوب می شود؟
س : با توجه به این که در بیشتر جوامع، اکثریت مردم، به ویژه طبقات پایین، به درجات مختلف اعتقادات مذهبی دارند، طبقه¬ی کارگر چه¬گونه می تواند نیروی اصلی مبارزه برای سوسیالیسمی باشد که آتئیسم یکی از عناصر ضروری آن محسوب می شود؟
ج : اولأ ما طبقهی کارگر نه داریم و نه داشتهایم.ثانیأ آتیئسم کمترین نقشی برای طبقهی کارگر ندارد. ثالثأ طبقهی کارگر عملأ در حال اضمحلال است. س : از آنجا که همه¬ی ادیان نهادی شده و مسلط، پاسدار سلسه مراتب اجتماعی و بهره کشیهای طبقاتی و جنسی هستند، آیا جنبش سوسیالیستی می¬¬¬تواند این نوع کارکردهای ادیان را هم امری خصوصی تلقی کند؟ اگر نه، آیا برای مبارزه با این کارکردها باید با هر نوع اعتقاد مذهبی مبارزه کرد؟
ج : جنبش سوسیالیستی در اصل مدتهاست به رحمت ایزدی پیوسته!. نمونههای معقولش به صورت سوسیال دموکراسی در اروپای غربی به وجود آمدهاند، و متأسفانه در حال احتضارند، اگر تاکنون جان نداده باشند.
س : آیا اسلام در مقایسه با ادیان دیگر در مقابل سوسیالیسم و دموکراسی نامنعطف¬تر و با سرمایه¬داری ناسازگارتر است؟
ج : جنبش سوسیالیستی در اصل مدتهاست به رحمت ایزدی پیوسته!. نمونههای معقولش به صورت سوسیال دموکراسی در اروپای غربی به وجود آمدهاند، و متأسفانه در حال احتضارند، اگر تاکنون جان نداده باشند.
س : آیا اسلام در مقایسه با ادیان دیگر در مقابل سوسیالیسم و دموکراسی نامنعطف¬تر و با سرمایه¬داری ناسازگارتر است؟
ج : هیچ دینی به اندازه اسلام تمامخواه نیست. عینأ همین خصوصیت درونی است که دوام تاریخی اسلام را میسر کرده است. سرمایهداری یک سیستم اقتصادی-اجتماعی تسخیرکننده است از طریق تولید نیازهای کاذب و وسایل رفع آن، و اسلام دینی است سرکوبکنندهی تمام نیازهای طبیعی انسان و تنها دین تحمیقکنندهی او از طریق قهردرونی و بیرونی.
آرامش دوستدار: به نظر من آنقدر که میشد من به پرسشهای آقای قلیچخانی پاسخ دادم.
به مناسبت برگزاری مراسم روزجهانی فلسفه در ایران
حکمت و حکومت
میثم بادامچی
۱- مهدی حائری یزدی (۱۳۷۷-۱۳۰۲) از فلاسفه اسلامی روزگار ما بود. در فلسفه اسلامی میتوان او را همتراز محمد حسین طباطبائی و میرزا مهدی آشتیانی دانست. حائری روزگاری در انجمن حکمت و فلسفه تدریس میکرد و بسیاری اهالی فلسفه اسلامی در ایران با واسطه یا بی واسطه شاگرد ایشان بودهاند و هستند.
مهدی حائری پسر عبدالکریم حائری بنیانگزار حوزه علمیه قم بود، ولی هیچ گاه زیر سایه مقام پدر نماند. او عمری را صرف تحقیق و تدریس در فلسفه اسلامی و علم اصول کرد و در این دو به درجاتی رسید که شاید پدر هم نرسیده بود. مهدی حائری در فقه بنا بر جواز آیت الله بروجردی صاحب درجه اجتهاد بود ولی هیچ گاه سراغ مرجع شدن نرفت. حائری طعم تحقیق و تدریس در دانشگاههای آمریکا و کانادا را هم چشیده بود.
از مهدی حائری آثار متعددی به جای مانده است ولی ماندگارترین آنها از نظر نگارنده کتاب "حکمت و حکومت" است. این کتاب در اندیشه سیاسی و نسبت آن با اسلام درهای جدیدی را بر روی ایرانیان میگشاید.
معروف است در سنت فلسفه اسلامی، فلسفه سیاسی پس از فارابی مُرد، حال آنکه کتاب حائری را میتوان احیای فلسفه سیاسی در فلسفه کلاسیک اسلامی دانست. با این حال حکمت و حکومت در ایران مجوز چاپ نیافت و در سال ۱۹۹۵ نشر "شادی" در لندن آن را منتشر کرد. نظریه "حکومت به مثابه وکالت مالکان مشاع" مهم ترین نظریه سیاسی مطرح شده در کتاب است. ولی در این نوشته من سراغ جنبه دیگری از کتاب حائری میروم و آن نسبت عمل سیاسی و فلسفه در اندیشه اوست.
۲- حائری بسان ارسطو و ابن سینا و خواجه نصیر، فلسفه (حکمت) را به حکمت (فلسفه) نظری و حکمت (فلسفه) عملی تقسیم میکند. موضوع فلسفه "وجود" است: فلسفه نظری از وجودهایی بحث میکند که به وسیله اراده انسانی به وجود نیامدهاند (جهان فیزیکی، خدا، روح.....). این وجودها را حائری "وجود غیر مقدور" نام میدهد. کتاب حکمت و حکومت چندان ربطی به وجودهای غیر مقدور ندارد چون موضوع آن عمل انسانی است.
در نقطه مقابل فلسفه نظری حکمت عملی قرار دارد. سیاست، اقتصاد منزل و اخلاق حکمت عملی سه شاخه حکمت عملی را تشکیل میدهند: فلسفه عملی از وجودهایی (هستی هایی) بحث میکند که به واسطه اراده انسان به وجود آمدهاند. حائری این هستیها را "وجودهای مقدور" مینامد (حکمت و حکومت، ۱۹۹۵، صص.۱۵-۱۱). حکومت یکی از نمونههای برجسته وجودهای مقدور است: اگر انسان و ارادهاش نبود، حکومتی در تاریخ شکل نمیگرفت.
عنوان کتاب "حکمت و حکومت" بسیار دقیق و متعمدانه انتخاب شده است. به یک معنا کل بحث کتاب را میتوان در این عنوان خلاصه شده دید. تمام کتاب حول کاوش در مورد نسبت میان حکمت (فلسفه) و حکومت (حکمرانی) دور میزند. به یک معنا میتوان کتاب "حکمت و حکومت" را پژوهشی در نسبت میان "نظر" و "عمل" دانست. اگر بخواهم دقیق تر بگویم "حکمت و حکومت" نسبت میان "نظر" و نوع خاصی از "عمل" یا همان عمل سیاسی را بررسی میکند. به یک معنا عنوان "حکمت و حکومت" را میتوان به "فلسفه: نظر و عمل " ترجمه کرد.
۳- از قضای روزگار عنوان همایشی که به ریاست غلامعلی حداد عادل قرار است در ایران برگزار شود، هم "فلسفه: نظر و عمل" انتخاب شده است. برگزارکنندگان همایش مدعیاند به فلسفه اسلامی بسیار اهمیت میدهند. بگذارید ببینیم آیا از دید مهدی حائری یزدی در کتاب "حکمت و حکومت" عنوان همایشی که امسال توسط جمهوری اسلامی برگزار میشود، درست انتخاب شده است یا نه.
در نشست خبری همایش دبیر همایش غلامعلی حداد عادل گفته است: "سنت فلسفه اسلامی در ایران ۱۲۰۰ سال قدمت دارد و به صورت مستمر از قرن سوم هجری تاکنون را میتوان پیگیری کرد. فلسفه اسلامی بر همین اساس باعث شده است که فلسفه غرب نیز جدی گرفته شود و امروز شاهد هستیم که فلسفه اسلامی و حکمت در حوزههای علمیه و دانشگاهها جایگاه ویژه ای دارند. ... شاهد بودیم که در سفر اخیر رهبر انقلاب به قم، ایشان در چندین مورد به حوزه علمیه تاکید داشتند تا فلسفه جدی تلقی شود و بر اهمیت آن تاکید کردند. ... تاکنون تعداد قابل توجهی از اساتید فلسفه تقاضای حضور در این همایش را داشتهاند و بالغ بر ۴۰۰ مقاله به دبیرخانه همایش رسیده است که هم اکنون هیات علمی همایش مشغول بررسی این پژوهشهای علمی است . از سویی دیگر ما یک بخش مستقل با عنوان فلسفه اسلامی را نیز تاسیس کردیم که مدیریت آن نیز به مجمع عالی حکمت اسلامی در قم واگذار شده است." (به نقل از گزارش سایت همایش1)
۴- از مهم ترین ابداعات حائری در فلسفه سیاسی آن است که حکومت به معنای حکمرانی و عمل سیاسی را همریشه با حکمت به معنای فلسفه و نظر ورزیدن عقلانی میداند و مینویسد، حکومت یعنی حکمت و علم تصدیقی به مسائل سیاسی و اقتصادی کشور:
"حکومت و حکم در لغت دو مصدر از فعل حکم، یحکم، حکما و حکومه ذکر شده است و هر دو به معنای داوری کردن، فیصله دادن و نیز به معنای استقرار و ثبوت و اتقان و قاطعیت در رای آمده است. .....در منطق و فلسفه، حکم و حکومت به معنای اذعان به نسبت حکمیه در یک گزاره خبری است که همان علم تصدیقی در مقابل علم حضوری میباشد..... حکومت به معنای فن کشورداری نیز همان حکمت و علم تصدیقی به مسائل سیاسی و اقتصادی کشور است." (حکمت و حکومت، صص. ۵۵-۵۴)
فیلسوف اسلامی ما توضیح میدهد این معنای حکومت اصلا با ولایت (ولایت فقیه) به معنای اطاعت بی چون و چرا خواستن از زیردستان قابل جمع نیست:
"آئین کشورداری که به معنای حکم و حکومت است نوعی از انواع اصیل و اقسام حکمت است و حکمت هم به معنای دانائی و تدبیر است و آن چنان نیست که به غلط اشتهار یافته که حکومت به معنای فرمانروائی و اعمال قدرت است...... ولایت و حاکمیت به کلی از حریم دلایل مطابقی و تضمنی و التزامی مفهوم حکومت به دور است و مانند دو لفظ و دو مفهوم متغایر، هیچ گونه تناسب وضعی و حتی تناسب حقیقت و مجازی با یکدیگر ندارند." (حکمت و حکومت، ۶۷-۶۶)
"کلمه حکومت ....هرگز نمیتواند به معنای فرمانروائی زبر دستان بر زیردستان تفسیر گردد.... پیشه بیدادگری و زبردستی زیردستآزاری هرگز آموزهاندیشه انسانی و حکمت عملی نخواهد بود." (حکمت و حکومت، صص. ۵۸-۵۷)
او خلط میان معانی مختلف حکومت و عدم درک رابطه حکومت با حکمت (فلسفه) را سبب بسیاری از دیکتاتوریهای مذهبی و غیر مذهبی تاریخ میداند:
" شاید بتوان گفت که یکی از عوامل بسیاری از نابسامانیها و ظلمها و تبهکاریها که عملاً در تاریخ از سوی دیکتاتوری مذهبی و غیرمذهبی به وجود و عرصه ظهور آمده و میآید، همین اختلاط معانی مختلف "حکم" و "حکومت" است که گفته شد: .....که باید وی بدون چون و چرا فرمانبرداری کند و هرگونه آزادی و استقلال، حتی آزادی در اندیشه و اعتقاد و گفتار از او مسلوب است و او همچون اشیا عدیم الشعور آلت فعل است که بلااراده برای انجام اوامر حاکم و فرمانروای خود به کار گماشته میشود. " (حکمت و حکومت، ص.۵۷)
و صریح تر از همه این پاراگراف که میگوید حکومت به هر دو معنای پولیتیکز (politics) و ساورینتی (sovereignty) غیر قابل جمع با ولایت به معنای حق تصرف ولی امر در اموال فرد نابالغ است:
"ولایت به مفهوم قیمومیت مفهوماً و ماهیتاً با حکومت و حاکمیت سیاسی متفاوت است. زیرا ولایت [در حقوق اسلامی، فقه] حق تصرف ولی امر در اموال و حقوق اختصاصی شخص مولا علیه است که به جهتی از جهات، از قبیل عدم بلوغ و رشد عقلانی، دیوانگی و غیره از تصرف در حقوق و اموال خود محروم است. در حالی که حکومت یا حاکمیت سیاسی به معنای کشورداری و تدبیر امور مملکتی است که در یک محدوده جغرافیایی-سیاسی قرار دارد. و این مقامی است که باید از سوی شهروندان آن مملکت که مالکین حقیقی مشاع آن کشورند، به شخص یا اشخاصی که دارای صلاحیت تدبیر و واجد علم و آگاهی به امور جزئیه و حوادث واقعه و متغیره آن کشور میباشند، واگذار شود." (حکمت و حکومت، ص ۱۷۷)
ظاهراً این قبیل نقدهای صریح بر حاکمیت بود که باعث شد حکمت و حکومت در داخل ایران تا به امروز هم مجوز چاپ نیاید. جملات بالا واضح اند. "حکومت" ریشه در "حکمت" دارد و نه در حکم به معنای جباریت و ولایت و آمریت. یعنی ولایت فقیه مغایر حکومت به معنای تدبیر و رایزنی و عمل اندیشه ورزانه در مورد امور سیاسی و اقتصادی جامعه است. حائری بسیار جلوتر و عمیق تر از بسیاری از همصنفان خود (روحانیون) میاندیشد. او فیلسوف اسلامی و مجتهدی است که معتقد است برای اداره جامعه باید سراغ فلسفه سیاسی رفت نه فقه سنتی.2
۵- حالا باید از برگزار کنندگان حکومتی همایش، به خصوص دبیر همایش جناب حداد عادل که به طرفداری سرسخت شیوه حکمرانی ولایت شهره آفاقاند پرسید، آیا برگزاری همایش "فلسفه" از طرف کسانی که "حکومت" را معادل دقیق "ولایت" میدانند، چیزی شبیه مثلث دایره نیست؟
آیا کسانی که مردمان را زیردستان و مطیعان بی چون و چرا در برابر مقام الهی ولایت میخواهند و به وجود نسبتی میان حکومت با حکمت به معنای فلسفه باور ندارند، میتوانند بدون پیش نهادن تناقضی غیر قابل رفع سخن از برگزاری همایش روز جهانی فلسفه در ایران جمهوری اسلامی با عنوان "فلسفه: نظر و عمل" بزنند؟
خدایا زین معما پرده بردار!
پانویسها:
۱. اینجا
۲. سایت جرس سال گذشته فایل پی دی اف کتاب حکمت و حکومت را در اختیار علاقمندانی قرار داد که به اصل کتاب دسترسی ندارند. کتاب را می توانید از این لینک دانلود کنید.
گفتوگو با ابوالحسن بنیصدر دربارهی سیزدهم آبان
«طولانیبودن جنگ ریشه در گروگانگیری داشت»
مریم محمدی
برای روز سیزدهم آبان، در تقویم پس از انقلاب ایران، چهار مناسبت قائل شدهاند: سالگرد تبعید آقای خمینی به ترکیه در نظام گذشته، کشته شدن چند دانشآموز در سال ۱۳۵۷ به دست نیروهای حکومت نظامی نظام گذشته، اشغال سفارت امریکا در تهران در سال ۱۳۵۸ و سپس اعلام روز جهانی مبارزه با استکبار به این مناسبتها.
در این میان، اشغال سفارت امریکا که به گروگانگیری ۵۲ نفر از کارکنان آن برای مدت ۴۴۴ روز منتهی شد، واقعهای است که علت بروز آن، پیامدهای آن و نیز چگونگی پایان یافتن آن، هنوز مورد بحث و بررسی و گمانههاست.
از همین زاویه، پای گفتوگوی دکتر ابوالحسن بنیصدر نشستهایم که در زمان وقوع این حادثه، از افراد تاثیرگذار در هیئت حاکمهی ایران و سپس رئیسجمهور ایران بود.
از همین زاویه، پای گفتوگوی دکتر ابوالحسن بنیصدر نشستهایم که در زمان وقوع این حادثه، از افراد تاثیرگذار در هیئت حاکمهی ایران و سپس رئیسجمهور ایران بود.
شما این خبر را کجا و در چه موقعیتی شنیدید و واکنش شما و اطرافیانتان به این حادثه چه بود؟
ابوالحسن بنیصدر: روز ۱۳ آبان، اگر درست به یادم مانده باشد، در مجلس خبرگان و یا در شورای انقلاب بودم. بیشتر میگویم که در شورای انقلاب؛ برای اینکه آقای دکتر یزدی هم حاضر بود و گفت که این یک کودتا است و منشا این کودتا را هم خارجی میدانست.
به چه معنا؟
به این معنا که حکومت موقت را از کار بیاندازند، آن طرح را یک طرح دانشجویی که در ایران ریخته و اجرا شده باشد، نمیدانست. البته اینطور که یادم هست.
روز بعد هم من سرمقالهای انتشار دادم و در آن جهات مثبت و منفی این عمل را بررسی کردم. جهات منفی آن را غالب یافتم و اینکه این امر (آن وقت هنوز برای من روشن نبود که این گروگانگیری یک طرح امریکایی است) سنت بشود که برای ساقط کردن حکومتی، سفارت گرفته شود، پای قدرت خارجی بهمیان بیاید را ضربهای به استقلال ایران دانستم و از آقای بازرگان هم بهاصرار خواستم که استعفا ندهد. متأسفانه وقتی من به او اصرار میکردم که استعفا ندهد، او استعفای خود را برای آقای خمینی فرستاده بود.
این موضعگیری شما آن موقع تأثیر منفی روی اطرافیان شما یا در نزدیکان آیتالله خمینی نداشت؟
در دانشجویان خط امام که چرا. آنها اطرافیان من نبودند، ولی برآشفته شده بودند که چرا من با وجود اینکه آقای خمینی این عمل را انقلاب دوم نامیده بود، من همچون موضعی اتخاذ کردم.
آیتالله خمینی به محض مواجه شدن با این حادثه، آن را انقلاب دوم نامید یا اینکه در طی مسائلی که بعدها با آن روبهرو شد؟
بنا بر آنچه دانشجویان خط امام و آقای موسوی خویینیها میگویند، آنها طرح را اجرا کردند. آقای موسوی خویینیها گفته شما این کار را بکنید، امام تصویب خواهد کرد.
امری که مهم است مخاطبان شما بدانند، این است که آن دانشجویان، برابر با قراری که آقای خمینی با آنها گذاشته بود، باید کارهای خود را با تصویب کمیتهای انجام میدادند که اعضای آن عبارت بودند از آقای خامنهای، آقای حریری، آقای مجتهد شبستری، آقای خویینیها و من. از این اعضا، غیر از آقای موسوی خویینیها، کسی از این کار اطلاع نداشت. پس آقای موسوی خویینیها یک ولایت مطلقه را هم به آن کمیته، هم به شورای انقلاب، هم به حکومت بازرگان، هم به آقای خمینی و هم به ملت ایران اعمال کرده است.
یعنی این جمع قبل از گروگانگیری تشکیل شده بود تا دانشجویان خط امام در همهی موارد با آنها مشورت کنند؟
این جمع خیلی قبل از گروگانگیری تعیین شده بود و دانشجویان خط امام هرکاری میخواستند انجام بدهند، میبایستی به تصویب همین کمیته میرساندند، بعد عمل میکردند. این کاری بود که به تصویب آن کمیته نرساندند و به ترتیبی که گفتم، آقای موسوی خویینیها ولایت مطلقه اعمال کرده است.
گفتید آن زمان نمیدانستید که این یک طرح امریکایی است. این به معنای آن است که الان برای شما ثابت شده که اشغال سفارت امریکا، یک برنامهی امریکایی بوده است؟
بعد از گذشت ۳۰ سال، آقای سردار مشفق آمده است و میگوید که این یک طرح امریکایی بود. البته تصدیق تحقیقاتی است که در خود امریکا انجام گرفته و آن تحقیقات حاکی از آن است که این طرح را کیسینجر و راکفلر، بعد از مراجعهی اشرف پهلوی به آنها، تهیه و از طریق عوامل خودشان در ایران اجرا کردند.
حالا آقای سردار مشفق میگوید که آن عامل همین آقای موسوی خویینیها بوده است. منبع دیگری هم همین حرف را زده بود، اما دلیل و مدرکی برای اینکه ایشان واقعاً عامل امریکا بوده باشد، تاکنون ما ندیدهایم.
به این ترتیب، این تصمیمی خارج از ارادهی حکومت امریکا بوده است. چون کیسینجر و وراکفلر که در آن زمان سمتی نداشتند و حکومت دست دمکراتها بود.
دو واقعیت در امریکا جریان داشت، حتی الان هم هست؛ یکی حکومت رسمی که با آقای کارتر بود. طبیعت این گروگانگیری به زیان آن حکومت بود و آن حکومت میکوشید آن را حل کند.
دیگری رقیب آقای کارتر، بهخصوص آن بخشی از حزب جمهوریخواه امریکا بود که وجود و حکومت او را برای امریکا خطرناک میدانست و بهاصطلاح ریگانیسم، به این ترتیب پدید آمد. آنها طراح این گروگانگیری و مجری آن هستند. برای اینکه بعد از شکست جنگ ویتنام، یک شوک روانی به ملت امریکا وارد شود. اثر آن شوک روانی، انتخاب آقای ریگان به ریاست جمهوری بود. البته این امر زمینهسازی لازم داشت و آن معاملهی پنهانی بر سر گروگانها بود که شد «اکتبر سورپرایز». تازه در آن اکتبر سورپرایز هم باز آقای کیسینجر نقش داشت.
منظور از «اکتبرسورپرایز»، بحثی است که این روزها بر سر زبانها است و همچنین عنوان کتابی است به همین نام که نویسندهی امریکایی، روبرت پاری، دربارهی تلاش جمهوریخواهان امریکا برای سرنگونی کارتر و در این میان سوءاستفاده از مسئلهی گروگانگیری نوشته است. در آنجا به ملاقاتی بین نمایندگان آیتالله خمینی و دولت امریکا در پاریس اشاره شده که بین ۱۹ تا ۲۱ اکتبر ۱۹۸۰ صورت گرفته و منجر به آزادی گروگانها شده است.
پرسش من از شما این است که قبل از این ملاقات در سال ۱۹۸۰، آیتالله خمینی همواره میگفتند کارتر باید برود. در حالیکه مسلم بود گروگانها تا ابد نمیتوانند در ایران بمانند. بهنظر میآمد که آزادی آنها به بعد از دوران کارتر موکول شده است. در واقع همیشه گفته شده است که مسئلهی گروگانهای امریکایی، بهنوعی در سقوط کارتر و دمکراتها نقش داشته است. آیا از آغاز چنین تصمیمی در دولت ایران بوده است؟
پرسش من از شما این است که قبل از این ملاقات در سال ۱۹۸۰، آیتالله خمینی همواره میگفتند کارتر باید برود. در حالیکه مسلم بود گروگانها تا ابد نمیتوانند در ایران بمانند. بهنظر میآمد که آزادی آنها به بعد از دوران کارتر موکول شده است. در واقع همیشه گفته شده است که مسئلهی گروگانهای امریکایی، بهنوعی در سقوط کارتر و دمکراتها نقش داشته است. آیا از آغاز چنین تصمیمی در دولت ایران بوده است؟
قطعاً اینطور است. این رژیم از ابتدا، طرفدار گرایشهای راست در امریکا و اروپا بوده است. همین اکنون هم هم آقای نتانیاهو سخت خوشحال است از اینکه اکثریت اوباما در مجلس نمایندگان امریکا، تبدیل به اقلیت شده است و هم آقای احمدینژاد و آقای خامنهای. اتفاقی نیست.
دلیل آقای خمینی و دستیاران او برای معامله با جمهوریخواهان بر سر گروگانها، این بود که با جمهوریخواهها، خصوصاً با ریگانیسم، استقرار استبداد ملاتاریا بسیار آسانتر میشد. چنان که در عمل هم اینطور شد. شد ماجرای فروش اسلحه به ایران برای اینکه جنگ هشت سال ادامه پیدا کند و در این جنگی که هشت سال ادامه یافت و پیامد همان گروگانگیری هم بود، استبداد این آقایان هم بر ایران مستقر شد.
ولی چرا دور از تصور است که در شرایط دههی هفتاد میلادی، با توجه به موقعیتی که امریکا داشت و ترکیب نیروهایی که در ایران در انقلاب شرکت داشتند، حمله به سفارت امریکا اتفاق بیافتد؟ درستی یا نادرستی این عمل بهکنار، ولی چرا نمیتوانسته تحت تاثیر جو انقلابی آن روز، این مسئله از جانب دانشجویان یا نیروهای انقلابی در آن زمان اتفاق افتاده باشد؟ به جای اینکه دخالت مستقیم امریکا در این قضیه مطرح باشد؟
انقلاب ایران برای استقلال انجام گرفت. شعار آن هم این بود: استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی. معنای استقلال، نه امروز، بلکه آن زمان، تعریف شده بود. همین اصطلاح موازنهی منفی از زبان آقای خمینی هم جاری شده بود. معنایی که آن زمان پیدا کرده بود، این بود که به دوران استفاده از قدرت خارجی در سیاست داخلی پایان داده شود.
پس عمل گروگانگیری مطلقا انقلابی نبود، ضد انقلابی هم بود. ایراد من نیز آن روز همین بود که هر انقلابی هدفی دارد. اگر انقلابی بود، با هدف دیگری، ممکن بود تصور بشود که سفارتخانهی یک قدرت خارجی که طی دورانی از کودتای ۲۸ مرداد بر ایران حاکم بوده، مورد حمله و اشغال قرار بگیرد، اما نه انقلابی که هدف خود را استقلال قرار داده بود. ملتی برخاسته بود و امریکا را از ایران رانده بود. آقایان را از در رانده بود و آنها را از پنجره وارد کرده بودند و تا امروز محور سیاست داخلی و خارجی ایران شدهاند.
آیا آن زمان شما تلاش میکردید برای اینکه مسئلهی گروگانها را از راههای دیگری حل کنید؟
بله؛ ما تمام کوشش خود را میکردیم. در «خیانت به امید»، مواردی را که این مشکل را به حل شدن رساندیم، برشمردم. الان درست در ذهنم نیست که ۲۵ مورد یا ۴۰ مورد بود. یعنی قطعاً ۲۵ بار ما این مسئله را به مرحلهی حل رساندیم.
اما بازیای که جمهوریخواهها در امریکا درآوردند و آقای خمینی و دستیاران ایشان نیز در داخل، آن را تبدیل به یک مسئلهی لاینحل کردند و مانع از حل آن شدند. یعنی بهطور عمده از طریق آقای خمینی مانع ایجاد میشد. پسر ایشان به من گفت که آقای خمینی میگوید امریکاییها نمیخواهند رژیم جدید برقرار بشود. ما قانون اساسی را که به تصویب رساندیم و انتخابات را که انجام دادیم، گروگانها را رها میکنیم تا بروند.
بنابراین از دید آقای خمینی، این گروگانها باید نگاهداری میشدند تا رژیم ایشان مستقر میشد. همین استفاده را هم انجام داد. وقتی عراقیها حمله کردند، ایشان را ترس گرفت و قرار را بر حل گذاشت. آقای صادق طباطبایی را بدون اطلاع رئیس جمهور، برای گفتوگو با دولت کارتر، به آلمان فرستاد. در همان زمان با گروه رقیب او، یعنی جمهوریخواهان هم وارد معاملهی پنهانی شد. میبینیم که دوتا قرارداد امضا شد؛ یکی قرارداد علنی بود که اسم آن را «بیانیهی الجزایر» گذاشتند. منتها وقتی آن را امضا کردند که کارتر شکست خورده بود. قرارداد دوم، معاملهی پنهانیای بود که شد افتضاح اکتبرسورپرایز.
در حاشیهی دعوت ملک عبدالله از احزاب عراق
جنگ سرد خاورمیانه
بامداد راد
چندی پیش، ملک عبدالله، پادشاه عربستان به سوریه سفر کرد و پس از مذاکره با بشار اسد، رئیسجمهور سوریه، همراه با او راهی لبنان شد و با مقامات آن کشور مذاکره کرد. اخیراً هم از احزاب عراقی خواست تا پس از پایان مراسم حج، در ریاض گرد هم بیایند و برای حل اختلافات موجود، برای تشکیل دولت جلسه تشکیل دهند؛ اختلافاتی که ریشهی ان به این نکته برمیگردد که هیچکدام از احزاب عراق نتوانستند اکثریت کرسیهای پارلمان این کشور را به دست آورند و تشکیل دولت این کشور، با گذشت هفتماه از برگزاری انتخابات پارلمان عراق، هنوز محقق نشده است. چه دلیلی در پس تحرکات گستردهی عربستان در منطقه وجود دارد و چه عاملی سبب میشود رهبر یکی از مهمترین کشورهای منطقه، برای چنین حرکتهایی به طور شخصی اقدام کند؟
دربارهی سفر عبدالله به لبنان، عمدهی گمانهزنیها محور مذاکرات و دلیل این سفر را، کوشش عبدالله برای تضمین آرامش حزبالله در برابر نتیجهی دادگاه ترور رفیق حریری ارزیابی کردند که گفته میشود عوامل حزبالله در آن نقش داشتهاند؛ از طریق رییسجمهور سوریه که روابط حسنهای با حزبالله لبنان دارد. پس از این سفر و با فاصلهی کوتاهی، احمدینژاد با بشار اسد تماس تلفنی برقرار کرد و مدتی بعد، شخصاً به لبنان سفر کرد و به آن شکلی که میدانیم کارناوال باشکوهی را برگزار کرد؛ آنچنان که جناح حاکم لبنان، در بیانیهای دربارهی این سفر نوشت گویی احمدینژاد به یکی از شهرهای ایران سفر کرده است.
به تازگی نوری مالکی، نخستوزیر عراق به ایران سفر کرد و با مقامهای عالیرتبهی ایران مذاکره کرد. اهداف این سفر و مذاکرات آن، تلاش برای تشکیل دولت و رهانیدن عراق از شرایط نابهسامان کنونی ذکر شد که یکی از دلایل اصلی آن همین نبود دولت است. پس از این سفر، خبر دعوت ملک عبدالله از احزاب عراق منتشر شد و همانگونه که پیشبینی میشد ائتلاف العراقیه، که ازنمایندگان سنیمذهب وشیعیان سکولار در پارلمان عراق، تحت رهبری ایادعلاوی، نخستوزیرپیشین این کشور تشکیل شده است، از این مذاکرات استقبال کرد و جناح هوادار نوری مالکی، رهبر حزب الدعوه این دعوت را رد کرد و اعلام کرد ملت عراق به تنهایی میتواند دولت وحدت ملی را تشکیل دهد و توافق برای تشکیل چنین دولتی کمابیش حاصل شده است. احزاب کرد نیز که ۵۷ کرسی پارلمان عراق را در انتخابات به دست آوردهاند، گرچه تاکنون پاسخی رسمی به این دعوت ندادهاند، اما به نظر میرسد از پذیرفتن این دعوت، به دلیل همزمانی آن با دعوت مسعود بارزانی، رئیس حکومت خودگردان کردستان عراق به تشکیل جلسهای در اربیل، مشابه جلسهی مورد بحث و نزدیکی حاصل از مذاکرات نوری مالکی با آنها، خودداری کنند.
پس از سقوط حکومت پهلوی، احساس خطر عربستان از جانب ایران که تحت حمایت کامل ایالات متحده، به نوعی ژاندارم منطقه قلمداد میشد، افزایش یافت. در واقع این احساس خطر که با اختلافات کهنه و تاریخی میان ایران و عربستان آمیخته بود، با سر کار آمدن یک حکومت شیعی که مواضعی تند اتخاذ میکرد، افزایش یافت. یکی از دلایلی که به تازگی این کشور، با صرف هزینههای سرسامآور از ایالات متحده سلاح خریده است، همین است. با این حال، نگرانی این کشور با خرید سلاح مرتفع نمیشود و موضوع نفوذ عربستان در کشورهای منطقه آنقدر مهم هست که شخص ملک عبدالله برای مذاکره به سوریه و لبنان برود و از احزاب عراقی، برای تشکیل جلسهی مذاکرات دعوت کند.
واقعیت این است که جمهوری اسلامی با صرف پول فراوان توانسته به نفوذ قابل توجهی هم در عراق و هم در لبنان و سوریه دست پیدا کند. عربستان از این موضوع که کشوری پهناور همچون ایران که حکومتی شیعی دارد، بتواند این نفوذ قابل توجه را کسب کند بیمناک است. در مورد لبنان که آش چنان شور شده که صدای جناح حاکم هم درآمده و در مورد عراق هم، بارها مقامهای عالیرتبهی آمریکا در اظهارنظراتی تأکید کردهاند نفوذ جمهوری اسلامی در عراق، بیش از آن چیزی است که به نظر میآید.
در این شرایط طبیعی است که هر دو کشور برای مذاکرات، تحرکات گستردهای انجام دهند؛ منتها به نظر میرسد ایران در این میان توفیق بیشتری کسب کرده است. دلیل آن هم یکی پولی است که توسط ایران خرج میشود و دیگری مذهب شیعهی جمهوری اسلامی است که به دلیل همسویی با حزبالله در لبنان و جناح نوری مالکی در عراق میتواند اثرگذاری این حکومت را در این دو کشور افزایش دهد. یکی از دلایلی هم که آن کارناوال پرخرج و پرشکوه در لبنان برای استقبال از احمدینژاد برگزار شد همین است؛ نمایش مقتدرانهی نفوذ جمهوری اسلامی در لبنان.
عربستان برای حفظ نفوذ خود در منطقه و در شرایطی که جناح شیعیان در عراق با امتیازدادن به جناح کرد و کسب توافق با این جناح در آستانهی تشکیل دولت است، به شرایطی بینابینی میاندیشد؛ شرایطی که با اعطای امتیازاتی به جناح شیعیان، از نقش تأثیرگذار این جناح کاسته، و با افزایش حمایتها از سکولارها و سنیها، به نفوذ آنها افزوده شود.
موضوع نفوذ در کشورهای منطقه، در حالی که کشورهای دیگر نیز در منطقه حضور گستردهای دارند، برای عربستان به این دلیل اهمیت دارد که منافع این کشور در همسویی دولتهای همسایه با خود است. اما این موضوع برای ایران که به دلیل مسئلهی هستهای تحت فشار و تحریم است و به نظر نمیرسد قصدی برای کوتاهآمدن از مواضع میان حکمرانان وجود داشته باشد حائز اهمیت بیشتری است. این شرایط که هرچند وقت یکبار با تهدید نظامی هم میآمیزد، همسوکردن کشورهای همسایه را برای اقدامات احتمالی آینده از سوی ایران، ضروری میکند و این کشور به هر طریقی شده، همپیمانانی در منطقه برای خود فراهم میکند.
آیا احمدینژاد فقط با تقلب رئیسجمهور شد؟
بهنام امینی
انتشار مقاله اکبرگنجی با عنوان «پیروزی موسوی یا تقلب درانتخابات» موجی از واکنشها برانگیخت که عمدتا حاکی از مخالفت با گنجی و مدعای اصلی او یعنی پیروزنشدن موسوی در انتخابات بود. به راحتی میتوان در صحت و سلامت تمامی انتخاباتی که ازابتدای استقرار جمهوری اسلامی برگزار شده است تشکیک کرد.
به دلیل تبعیض نهادینه در قانون انتخابات و نیز فقدان امکان نظارت بیطرفانه براجرای انتخابات. به همین دلیل وبه همان نسبت به سختی میتوان ازمیزان تقلب صورت گرفته آمار دقیقی ارائه داد. در اینجا قصد آن ندارم که به مقالات گنجی و مخالفانش بپردازم بلکه نوشته او تنها بهانهای است برای نگاهی دوباره به فضای انتخابات سال ۸۸ – و نیزچند انتخابات پیش از آن - به منظور تشریح تفاسیر متعددی که از تقابل میان کاندیداها در اذهان رایدهندگان وجود داشت که همین تکثرتفاسیر، معانی متفاوتی به آراء انتخاباتی میبخشد.
توجه به این معانی متفاوت میتواند موجب نزدیک تر شدن به سیالیت و چندگانگی هواداران کاندیداها و احتراز از تقلیل دادن آنان به تقابلهایی نارسا و کمعمق همچون «اصلاحطلب- محافظهکار» و یا «طرفداران و مخالفان وضع موجود» شود.
طرح چند سوال برای تقریر محل نزاع خالی از فایده نیست. آیا تمامی کسانی که در سالهای اخیر درانتخابات _ ازهرنوع آن-شرکت کردهاند با قانون ومکانیسم اجرایی انتخابات وحتی فراتر از آن با کلیت نظام جمهوری اسلامی موافق بودهاند؟
آیا کسانی که درسالهای ۸۴ و ۸۸ به احمدینژاد رأی دادهاند صرفا ولایتمداران و طرفداران اقتدارگرایی بودهاند؟ به همین سیاق تا چه حد میتوان آراء موسوی و کروبی را نشانگر تعداد دمکراسیخواهان دانست؟ کمی عقبتربرویم.
کسانی که در انتخابات مجلس ششم و ریاست جمهوری نهم به هاشمی رفسنجانی رأی ندادند به کدام گروه و طبقه و قشر اجتماعی یا کدام گرایش سیاسی تعلق داشتند؟ آیا میتوان آراء خیرهکننده بالغ بر بیست میلیون خاتمی درسالهای ۷۶ و۸۰ را صرفا به حساب هواخواهی از شعار توسعه سیاسی گذاشت؟
غرض ازطرح این سوالات تذکر تنوع و تفاوت سیاسی، طبقاتی وفکری کسانی است که به شخصی واحد در زمانی مشخص رأی میدهند یا نمیدهند و نیز معانی متفاوتی که متأثر از این تنوع بر آراء آنان حمل میشود.
در انتخابات ریاست جمهوری سال ۷۶ آراء چشمگیر خاتمی موجب تعجب همگان از جمله اعضای ستاد انتخاباتی وی شد. اصلاحطلبان حامی خاتمی این میزان رأی را عمدتا نشانهای بر تأیید گرایش سیاسی خود وخواست عمیق توسعه سیاسی در سطح جامعه دانستند.
اما کسانی دیگر نیز بودند که آراء خاتمی را بیش از آنکه ایجابی بدانند سلبی میدانستند. از جمله عزتالله سحابی در سرمقاله ماهنامه ایران فردا با عنوان «نه بزرگ»، رأی خاتمی را بیش ازهر چیز یک نه بزرگ به انحصارطلبی و تمامیتخواهی میدانست که نماد آن ناطق نوری رقیب سرشناس خاتمی در آن زمان بود.
حمایت صریح نهادهای حکومتی از ناطق نوری نقطه کانونی استدلال سحابی بود. در واقع میتوان گفت گمنامی نسبی خاتمی وتفاوت عمیق ادبیات او با رقبایش بسیاری را بر آن داشت تا موجودیت خودرا به رخ بکشند و عرضاندامی کنند.
شکی در این نیست که شعار توسعه سیاسی خاتمی یکی ازدلایل رأی بالای او بود اما با درنظر گرفتن وجه سلبی آن زیرا که اگر غیر از این بیندیشیم نتیجه آن میشود که مصطفی معین به عنوان یک اطلاحطلب که شعارهایی به مراتب رادیکالتر از خاتمی سر میدهد ومورد تأیید او نیز هست برای تصدی ریاست جمهوری نامزد - معرفی- میشود و اتفاقا میزان آراء او نیز تعجب بسیاری بر میانگیزد اما با حال و هوایی دیگر.
چهارسال بعد بازهم این لشکر ناراضیان، متأثر از گفتمان اصلاحطلبی و با تأکید بر تقابل جبههی خیر و شر، بازهم خود را با چهرهی «رأی منفی» نشان میدهد.
شاید اگر اطلاحطلب دیگری غیر از خاتمی به جای او و با تأیید او نامزد میشد باز هم نمیتوانست این حجم از آراء را از آن خود سازد. گذشته از کسانی که به دلیل اعتقاد به برنامه سیاسی خاتمی و یا به دلایل مذهبی به او رأی میدادند، این جمعیت قابل اعتنای ناراضی که متشکل نبوده و از آن رو یا هدف مشخص و تعریف شدهای ندارد و یا اگر دارد در چارچوب جمهوری اسلامی نمیگنجد با رأی خود به خاتمی انتخاب شدن اورا درهر دو دوره تبدیل به رویدادی بیبدیل کرد که البته در تفسیر آن هرکسی ازظن خود یارش شد.
انتخابات مجلس ششم عرصه دیگری بود برای عرضاندام دوباره ناراضیان که این بار از ضرب شست تاریخی دوم خرداد هیجانزده وسرخوش نیزبودند. پیروزی قاطع اصلاحطلبان بهویژه در شهر تهران تنها حادثه بزرگ نبود بلکه رأی منفی به هاشمی رفسنجانی که تجسد تمامی خواستهها و امیال سرکوب شده «آنان” بود خود حادثهای به همان بزرگی وبه همان یگانگی بود. این حادثه که تکرار «نه محکم» دوم خرداد بود حتی با بسامدی سنگینتر واجد معنای دیگری نیز بود که پژواک آن چند سال بعد شنیده شد.
آن پژواک، آنروزها صدایی خفه اما زنده در میان آراء اصلاحطلبان بود که در شور وغوغای گفتمان پیروز و مسلط توسعه سیاسی شنیده نشد. صدایی که جزئی از ارکستر عمومی «لشکر ناراضیان» نیز بود و در آن سالها هارمونی گوشنوازی خلق میکرد. این صدا بسیاری از زخمخوردگانی را شامل میشد که در طی سالها و بهویژه پس از اجرای سیاستهای تعدیل اقتصادی رفسنجانی همزمان با توسعه کمی طبقه متوسط شاهد کم رنگ شدن تمامی آرزوهایش برای زندگی بهتر وعادلانهتر بود.
آنان رفسنجانی را همان صاحب قدرتی میدانستند که واجد تمامی آن مؤلفههایی بود که بسیاری از آنها روزگاری بدانها امید بسته بودند. او هم روحانی بود، هم صاحب قدرت وثروت و مکنت و علاوه بر اینها نماد اقتداری به ظاهرخدشهناپذیر.
اما تمامی این امتیازات پاشنه آشیل او شده بودند. نخستین بار در انتخابات ریاست جمهوری سال ۷۶ وآن هنگام که رفسنجانی برای دومین بار بر تخت ریاست جمهوری جلوس کرد(!) آنان با پشتیبانی از اصلیترین رقیب او یعنی احمدتوکلی برای خلق رخدادی نمادین و واقعی به طور همزمان به پا خاستند اما نه آراء سنتی جناح راست را همراه داشتند و نه ناراضیان همقطار.
در گزینش خاتمی و نیز «نه بزرگ» به رفسنجانی دیگر ناراضیان با آنان همصدا شده بودند و حماسه آفریده بودند لیکن انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۴ خود کارزاری یگانه بود.
این بار دیگر تفکیک جبهه خیروشر به شیوه مرسوم و معهود آسان نبود ومضاف بر این خیرخاتمی هم چندان ناراضیان را ارضاء نکرده بود. ازاین رو «سرگردانی و تشویش» وجه مشخصه این کارزار بود و همین شد که ناراضیان چند دسته شدند وهریک به سمتی رفتند وشمارزیادی از آنها نیز عطای حق رأی را به لقایش بخشیدند واین بار با سکوت خود در پی گفتن یک «نه» دیگر بودند.
اما این پایان داستان نبود زیرا که پای «عالیجناب» هم در میان بود. پس ازقطعی شدن انتخاب احمدینژاد بسیاری از اصلاحطلبان این رأی صواب را پیش کشیدند که هر کس دیگری هم به جای او اگر به مصاف رفسنجانی میرفت قطعا برنده کارزار بود. آیا این بدان معنا نیست که بخشی از آراء احمدینژاد نه رأی به او بلکه «نه» به رفسنجانی بود؟
تو گویی که «پاسداران» قدرت توتالیتر وسردستهشان از همان زمان که احمدینژاد را بر کرسی شهرداری تهران «نشاندند» نیروی تخریبگر «زخمخوردگان» را دریافته بودند و از اینرو به دنبال «زبانی» برای آنان و بازویی «اجرایی» برای خود بودند. «زخمخوردگان» به غلط پنداشتند که تنها رفسنجانی است که سایهاش بر هستی آنان سنگینی میکند و از این حقیقت ساده غافل بودند که احمدینژاد صرفا خردهپاتر از «عالیجناب» است و نه هماورد او.
اما نیرویی که در شور و شهوت «نه» گفتن بود چشمان حقیقتبین را کور کرده بود. و این گونه بود که نوای آنان با آوای کلیشهای وتکراری راستیها همساز شد وآن شد که شد.
«لشکر ناراضیان» در واقع مولود جامعهای است که طبقات و اقشار متفاوت اجتماعی قادر به برساختن ومعرفی «زبان» و«بازوی» حقیقی خود که خواستههایشان را نمایندگی کند نیستند وتنها کنش سیاسی آنها منحصر به انتخاباتی محدود و محصوراست.
آنان اسیرحکومتی هستند که حق تشکیل حزب، اجتماعات اعتراضی ومطبوعات آزاد را جفاکارانه از ایشان دریغ کرده واگر هم میدهد آن قدر قدرت دارد که به راحتی پس بگیرد. هم از این رو است که هویتی شبحوار واسرارآمیز دارند و در زمان انتخابات که مطلوب خودرا در میان نامزدها نمییابند رأیشان - ونیز سکوتشان - خصلتی رمانتیک دارد لیکن شبحوار بودنشان نمیتواند موجب نادیده انگاشتنشان شود. به همین دلیل است که در چنین جامعهای هیچگاه از پیش نمیتوان رأی و نظر و گستره طبقه متوسط، طبقه کارگر ودیگر طبقات را مشخص و واحد تلقی کرد.
چنانچه با چنین پیش زمینهای به سراغ انتخابات ۲۲ خرداد ۸۸ برویم میتوان قدری از تحلیلهای کلیشهای دوری جست و درکی واقع بینانهتر از فضای سیاسی اجتماعی ایران به دست آورد. شکی نیست که در این انتخابات همچون گذشته تقلب روی داد و البته وسیعتر و وقیحتر زیرا که بخش اعظم «لشکرناراضیان» که در دوره قبل سکوت کرده بود این بار به میدان آمده بود برای گفتن یک «نه» دیگر به صاحبان اصلی قدرت که نمادشان احمدینژاد بود.
بسیاری از اینان گرچه شعارهای کروبی را بیشتر میپسندیدند اما عدهای به دلیل روحانی بودن او و عدهای دیگر از آن رو که در او توان رأیآوری نمیدیدند به سوی موسوی شتافتند. با وجود این باز هم کم نبودند کسانی که به کروبی به دلیل همان شعارها و نیز دلایلی دیگر رأی دادند. اعلام سریع و شتابزده شمارش آراء بدون حضور نمایندگان موسوی و کروبی خود دلیل دیگری بر تقلب است.
اما این بار هم «عالیجناب» دستاندرکار بود واین بار در نقش حامی موسوی و کروبی بر تصور عوامانه از او به عنوان شخصیت مرموزی که به عنوان مهره اصلی در پشت صحنه، صحنهگردان اصلی است صحه گذاشت. احمدینژاد نیز بمثابه «زبان»، که به تأکید او سراپا زبان است ودیگرهیچ، در مناظرههای تلویزیونی خوش درخشید و او بود که بهویژه در مناظره با موسوی در نقش «قهرمان رمانتیک» ظاهر شد ورابینهودوار آنچه را سالها «زخمخوردگان» در خفا میگفتند آشکارا بر «زبان» راند و دل از آنان ربود.
اینچنین بود که آراء احمدینژاد باز هم بیش از آن چیزی شد که همیشه راستیها بدان دل خوش میکردند. اما آن چیزی نیز که اعلام شد بیش از واقعیت بود و سبب شد تا تمامی آنان که در این خاکی که چند صباحی بود بایر مینمود روییدند و «سبز» شدند بر آن خروشیدند.
در میان آنان هم از «ناراضیانی» بودند که شوروشوق نهفته در «نه» گفتنشان نادیده انگاشته شده بود وهم اصلاحطلبانی که طاقتشان طاق شده بود از کوششی که ناعادلانه بیثمر شده بود.
اما چه چیز باعث شد آراء بدین شکل اعلام شود؟ مگراحمدینژاد را پیشتاز- ونه پیروز- انتخابات نمیدانستند؟ بیگمان کینه ونفرت و برنامهای پیشینی درخوانش - ونه شمارش - آراء در کار بود.
یک وجه آن عقده حقارتی بود که از سالها پیش به دلیل آراء خیرهکننده بالغ بر بیست میلون خاتمی در گلوی تمامیتخواهان مانده بود. از همین رو رقمی را برگزیدند که دیگر نتوان آراء تاریخی خاتمی را به رخشان کشید.
علاوه بر این نیک میدانستند که اگر موسوی و احمدینژاد به دور دوم بروند حاصلی جز سرشکستگی برای ایشان نخواهد داشت و پیشاپیش پیروزی موسوی قطعی است، پس کاررا یکسره کردند. وجه دیگر، نشاندن کروبی پس از آرای باطله بود تا از این رهگذر مهر بطلانی مردمی بر شعارهای تحولخواهانه و رادیکال او وهواداران این شعارها زده باشند.
به راستی «پاسداران» قدرت از تبعات کار خود آگاه بودند که چنین کردند؟ تمامیتخواهان کسی را دراین جایگاه نشاندند که یکی ازنمادهای مطرح حکومتی است که داعیه حق ویژه حاکمیت سیاسی فقها و روحانیون رادارد.
درواقع آنان با این کار خود مهر تأییدی زدند بر خواست تمامی کسانی که زمانی رفسنجانی را به عنوان نماد این طرز فکر نفی کرده بودند وهم دیر زمانی است با تمام توان به مقابله با این حق ویژه برخاسته و تا آنجا که توانستهاند از ورود روحانیون به معدود نهادهای انتخابی جلوگیری کردهاند. طرف آنکه بخش قابل اعتنایی از آراء احمدینژاد متعلق به همان «زخمخوردگانی» است که رفسنجانی و نیز کروبی را به دلیل تعلقشان به صنف روحانیت حکومتی وسیاسی؛ و همچنین نقشی که برای آنان در ثروتاندوزی متصور بودند نفی کردند.
به همین دلیل بود که تمامیتخواهان نتوانستند «امت همیشه درصحنه» را درراه پیماییهای میلیونی بسیج کنند تا خروش سبزها را خفه کنند زیرا که «زخمخوردگان» که آراء احمدینژاد را غنی کرده بودند در واقع او را برگزیده بودند تا گلویی باشد برای فریادهای آنان ومشتی باشد برای شکستن ابهت اقتدار ظلم و بیعدالتی. حال که سبزها بدینکار درآمده بودند چرا باید به خود بگیرند و به مقابله برخیزند؟ جای تعجب نیست که بسیاری از آنان حتی به صور گوناگون از سبزها حمایت هم کردند.
تقلب از واقعیات تلخ تمامی انتخابات ایران هم به لحاظ نظری- قانونی- وهم به لحاظ عملی- اجرایی- است اما تمام واقعیت نیست. با وجود این، توسل صرف به واقعیت تقلب برای تحلیل کلیت آراء احمدینژاد در واقع تقلیل کلیت یک واقعیت به یک جزء آن است و بس.
اعتراض بنیاد باران خاتمی به فیلترینگ وبسایت خود
مدیرعامل بنیاد باران، بنیادی که ریاست آن به عهده محمد خاتمی، رئیس جمهوری پیشین ایران است، فعالیتهای این بنیاد را قانونی خواند و از قصد خود برای ارائه درخواست رفع فیلتر از وبسایت این بنیاد به کمیته تعیین مصادیق جرائم رایانهای خبر داد.
به گزارش خبرگزاری کار ایران، ایلنا، اسدالله رازانی در مورد دلیل فیلتر شدن سایت بنیاد باران که خبر آن روز شنبه، ۱۵ آبان منتشر شده، اظهار داشت که دلیل این موضوع «به طور رسمی» به این بنیاد اعلام نشده و دستور قطع کردن سرویسدهی و فیلترینگ این سایت «با تماس دادستانی با سرویس پشتیبانیکننده سایت» صورت گرفتهاست.
به گفته آقای رازانی، «قبلاً دادستانی از طریق سرویس پشتیبانیکننده سایت اعلام کرده بود که یکی از مطالب مندرج در این پایگاه از نظر کمیته تعیین مصادیق جرائم رایانهای خلاف قانون است، و ما پس از مدت کوتاهی آن مطلب را از سایت برداشتیم.»
اسدالله رازانی افزود که «بنیاد باران یک نهاد غیردولتی ثبت شدهاست و حتی یک مورد ایراد قانونی به فعالیت این بنیاد گرفته نشده ولی در اتفاق اخیر، سایت باران بدون هیچ تذکری از سوی دادستانی یا کمیته تعیین مصادیق و همزمان با فیلتر شدن سایت سید محمد خاتمی مسدود و فیلتر شد.»
بنیاد باران توسط محمد خاتمی و پس از پایان دوران ریاست جمهوری وی، با همراهی چند تن از وزیران دو دولت او پایهگذاری شده و پیگیر برنامههای فرهنگی و اجتماعی رئیس جمهور پیشین ایران است.
در روزهای پس از ناآرامیهای عاشورای سال ۸۸، مأموران امنیتی با مراجعه به دفتر بنیاد باران مرتضی حاجی و حسن رسولی، مدیرعامل و قائم مقام این بنیاد، را بازداشت و اسناد و مدارک موجود در این بنیاد را توقیف کردند.
مسدود کردن سایت این بنیاد در حالی صورت میگیرد که بنا بر اطلاعیهای که بر روی وبسایت محمد خاتمی منتشر شدهاست، از روز چهارشنبه، ۱۲ آبانماه، از فعالیت این وبسایت در ایران نیز جلوگیری شدهاست. بنا بر این گزارش، متوقف شدن وبسایت آقای خاتمی به دنبال صدور حکم «کمیته تعیین مصادیق محتوای مجرمانه» صورت گرفتهاست.
محمد خاتمی که در انتخابات ریاست جمهوری خرداد ماه سال گذشته از میرحسین موسوی حمایت کرده بود، از زمان آغاز اعتراضات به نتیجه این انتخابات در کنار میرحسین موسوی، مهدی کروبی و اکبر هاشمی رفسنجانی هدف حمله شدید حامیان محمود احمدینژاد قرار گرفتهاست.
مسدود کردن راههای دسترسی و فعالیت پایگاههای خبری محمد خاتمی از جدیدترین اقدامهای دولتی علیه فعالیتهای او است.
محمود احمدینژاد در اقدامی دیگر در مهرماه گذشته اعلام کرد که بنا بر تغییرات جدید در تقویم رسمی سال ۱۳۹۰ ایران، مناسبت ۳۰ شهریور به عنوان روز گفتوگوی تمدنها از تقویم رسمی ایران حذف میشود.
محمد خاتمی، که در سال ۱۳۷۶ به ریاستجمهوری ایران رسیده بود در نخستین حضور خود در مجمع عمومی سازمان ملل پیشنهاد داد سالی به نام «گفتوگوی تمدنها» اعلام شود که در پی آن اعضای سازمان ملل با رأی اکثریت، سال ۲۰۰۱ را سال «گفتوگوی تمدنها» نامگذاری کردند و روزی نیز به این مناسبت به تقویم ایران افزوده شد.
در اقدامی دیگر، در اواخر فروردینماه سال جاری گفته شد که یکی از نهادهای دولتی ایران مانع از سفر محمد خاتمی به ژاپن برای شرکت در نشستی در زمینه خلع سلاح هستهای شدهاست و پیش از آن برخی از سایتهای خبری نزدیک به اصلاحطلبان به نقل از «منابع آگاه» نوشته بودند که وزارت امور خارجه دولت محمود احمدینژاد به طور کتبی به رئیس جمهور پیشین ایران اطلاع داده است که اجازه ترک کشور را ندارد. بعدها در رسانهها اعلام شد که «به دلايل امنيتی» از محمد خاتمی خواسته شده از اين سفر صرفنظر کند.
از سوی دیگر مأموران دولتی در شهریورماه امسال اقدام به بازداشت محمدرضا خاتمی، برادر محمد خاتمی کردند که این بازداشت در حین رفتن او به دفتر میرحسین موسوی، از رهبران مخالفان دولت، برای تبریک عید فطر، صورت گرفت.
شهابالدین طباطبایی، خواهرزاده محمد خاتمی نیز که در جریان اعتراضات پس از انتخابات دهم ریاستجمهوری بازداشت شده بود سال گذشته به ۵ سال زندان محکوم شد.
محمد خاتمی روز ۲۸ تیر سال ۸۸ در حضور خانواده چند تن از بازداشتشدگان رویدادهای پس از انتخابات و اعضای شاخص مجمع روحانیون مبارز، خواستار برگزاری همهپرسی بر سر مشروعیت دولت شد.
به گزارش خبرگزاری کار ایران، ایلنا، اسدالله رازانی در مورد دلیل فیلتر شدن سایت بنیاد باران که خبر آن روز شنبه، ۱۵ آبان منتشر شده، اظهار داشت که دلیل این موضوع «به طور رسمی» به این بنیاد اعلام نشده و دستور قطع کردن سرویسدهی و فیلترینگ این سایت «با تماس دادستانی با سرویس پشتیبانیکننده سایت» صورت گرفتهاست.
به گفته آقای رازانی، «قبلاً دادستانی از طریق سرویس پشتیبانیکننده سایت اعلام کرده بود که یکی از مطالب مندرج در این پایگاه از نظر کمیته تعیین مصادیق جرائم رایانهای خلاف قانون است، و ما پس از مدت کوتاهی آن مطلب را از سایت برداشتیم.»
اسدالله رازانی افزود که «بنیاد باران یک نهاد غیردولتی ثبت شدهاست و حتی یک مورد ایراد قانونی به فعالیت این بنیاد گرفته نشده ولی در اتفاق اخیر، سایت باران بدون هیچ تذکری از سوی دادستانی یا کمیته تعیین مصادیق و همزمان با فیلتر شدن سایت سید محمد خاتمی مسدود و فیلتر شد.»
بنیاد باران توسط محمد خاتمی و پس از پایان دوران ریاست جمهوری وی، با همراهی چند تن از وزیران دو دولت او پایهگذاری شده و پیگیر برنامههای فرهنگی و اجتماعی رئیس جمهور پیشین ایران است.
در روزهای پس از ناآرامیهای عاشورای سال ۸۸، مأموران امنیتی با مراجعه به دفتر بنیاد باران مرتضی حاجی و حسن رسولی، مدیرعامل و قائم مقام این بنیاد، را بازداشت و اسناد و مدارک موجود در این بنیاد را توقیف کردند.
مسدود کردن سایت این بنیاد در حالی صورت میگیرد که بنا بر اطلاعیهای که بر روی وبسایت محمد خاتمی منتشر شدهاست، از روز چهارشنبه، ۱۲ آبانماه، از فعالیت این وبسایت در ایران نیز جلوگیری شدهاست. بنا بر این گزارش، متوقف شدن وبسایت آقای خاتمی به دنبال صدور حکم «کمیته تعیین مصادیق محتوای مجرمانه» صورت گرفتهاست.
محمد خاتمی که در انتخابات ریاست جمهوری خرداد ماه سال گذشته از میرحسین موسوی حمایت کرده بود، از زمان آغاز اعتراضات به نتیجه این انتخابات در کنار میرحسین موسوی، مهدی کروبی و اکبر هاشمی رفسنجانی هدف حمله شدید حامیان محمود احمدینژاد قرار گرفتهاست.
مسدود کردن راههای دسترسی و فعالیت پایگاههای خبری محمد خاتمی از جدیدترین اقدامهای دولتی علیه فعالیتهای او است.
محمود احمدینژاد در اقدامی دیگر در مهرماه گذشته اعلام کرد که بنا بر تغییرات جدید در تقویم رسمی سال ۱۳۹۰ ایران، مناسبت ۳۰ شهریور به عنوان روز گفتوگوی تمدنها از تقویم رسمی ایران حذف میشود.
محمد خاتمی، که در سال ۱۳۷۶ به ریاستجمهوری ایران رسیده بود در نخستین حضور خود در مجمع عمومی سازمان ملل پیشنهاد داد سالی به نام «گفتوگوی تمدنها» اعلام شود که در پی آن اعضای سازمان ملل با رأی اکثریت، سال ۲۰۰۱ را سال «گفتوگوی تمدنها» نامگذاری کردند و روزی نیز به این مناسبت به تقویم ایران افزوده شد.
در اقدامی دیگر، در اواخر فروردینماه سال جاری گفته شد که یکی از نهادهای دولتی ایران مانع از سفر محمد خاتمی به ژاپن برای شرکت در نشستی در زمینه خلع سلاح هستهای شدهاست و پیش از آن برخی از سایتهای خبری نزدیک به اصلاحطلبان به نقل از «منابع آگاه» نوشته بودند که وزارت امور خارجه دولت محمود احمدینژاد به طور کتبی به رئیس جمهور پیشین ایران اطلاع داده است که اجازه ترک کشور را ندارد. بعدها در رسانهها اعلام شد که «به دلايل امنيتی» از محمد خاتمی خواسته شده از اين سفر صرفنظر کند.
از سوی دیگر مأموران دولتی در شهریورماه امسال اقدام به بازداشت محمدرضا خاتمی، برادر محمد خاتمی کردند که این بازداشت در حین رفتن او به دفتر میرحسین موسوی، از رهبران مخالفان دولت، برای تبریک عید فطر، صورت گرفت.
شهابالدین طباطبایی، خواهرزاده محمد خاتمی نیز که در جریان اعتراضات پس از انتخابات دهم ریاستجمهوری بازداشت شده بود سال گذشته به ۵ سال زندان محکوم شد.
محمد خاتمی روز ۲۸ تیر سال ۸۸ در حضور خانواده چند تن از بازداشتشدگان رویدادهای پس از انتخابات و اعضای شاخص مجمع روحانیون مبارز، خواستار برگزاری همهپرسی بر سر مشروعیت دولت شد.
«اعلام آمادگی ترکیه برای میزبانی گفتوگوهای ۱+۵ با ایران»
پس از آنکه منوچهر متکی اعلام کرد تهران موافق برگزاری گفتوگوهای ایران با ۱+۵ در ترکیه است، خبرگزاری آناتولی به نقل از یک منبع دیپلماتیک از آمادگی آنکارا برای میزبانی این گفتوگوها خبر داد.یک منبع «دیپلماتیک» به خبرگزاری نیمه رسمی آناتولی گفت: «ترکیه از زمان آغاز این روند برای رسیدن به یک راهحل دیپلماتیک تلاش بسیاری کرده است.»
این منبع که خبرگزاری آناتولی نامی از آن نبرده، افزود: «ما آمادهایم تا آنچه که در توانمان است، انجام دهیم.»
منوچهر متکی، وزیر خاجه ایران، روز یکشنبه، در یک کنفرانس خبری در تهران گفته بود: «در دو سه روز گذشته به دوستانمان در ترکیه اعلام کردهایم ایران با برگزاری نشست مشترک با کشورهای ۱+۵ در ترکیه موافق است.»
وزیر خارجه ایران افزود: «در مورد مکان گفتوگوها با ۱+۵، به توافق رسیدهایم و رایزنیها در زمینه زمان و دستور کار و محتوای مذاکرات نیز در حال انجام است.»
در همین حال روزنامه زمان، چاپ ترکیه نیز گزارش داد که وزارت خارجه این کشور تایید کرده است که گفتوگوهای ایران با گروه ۱+۵ ممکن است در ترکیه برگزار شود.
این منبع که خبرگزاری آناتولی نامی از آن نبرده، افزود: «ما آمادهایم تا آنچه که در توانمان است، انجام دهیم.»
منوچهر متکی، وزیر خاجه ایران، روز یکشنبه، در یک کنفرانس خبری در تهران گفته بود: «در دو سه روز گذشته به دوستانمان در ترکیه اعلام کردهایم ایران با برگزاری نشست مشترک با کشورهای ۱+۵ در ترکیه موافق است.»
وزیر خارجه ایران افزود: «در مورد مکان گفتوگوها با ۱+۵، به توافق رسیدهایم و رایزنیها در زمینه زمان و دستور کار و محتوای مذاکرات نیز در حال انجام است.»
در همین حال روزنامه زمان، چاپ ترکیه نیز گزارش داد که وزارت خارجه این کشور تایید کرده است که گفتوگوهای ایران با گروه ۱+۵ ممکن است در ترکیه برگزار شود.
به نوشته این روزنامه و به نقل از منابع دیپلماتیکی که نامی از آنها برده نشده است، ایران روز شنبه درباره این موضوع با مقامهای ترکیه تبادل نظر کرده است.
برپایه این گزارش طرفهای مذاکرهکننده «به طور اصولی» موافقت خود را با برگزاری این گفتوگوها در خاک ترکیه اعلام کردهاند.
با این حال یک سخنگوی کاترین اشتون، مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا، به خبرگزاری فرانسه گفته است که هنوز در این مورد، به طور رسمی چیزی از ایران دریافت نشده است.
به گفته سخنگوی کاترین اشتون، اتحادیه اروپا در صورت دریافت پیشنهادی از ایران که دربرگیرنده زمان و مکان مشخص گفتوگوها باشد، به آن پاسخ خواهد داد.
پیشتر کاترین اشتون، به ایران پیشنهاد داده بود این گفتوگوها از تاریخ ۱۵ تا ۱۸ نوامبر (۲۴ تا ۲۷ آبان) و در شهر وین انجام بگیرد.
گفتوگوهای اتمی میان ایران و پنج عضو دائم شورای امنیت بعلاوه آلمان از اکتبر سال ۲۰۰۹ متوقف مانده است.
در این فاصله قطعنامه تحریمی ۱۹۲۹ علیه ایران در شورای امنیت سازمان ملل تصویب شد و بدین ترتیب مجموع قطعنامههای تحریمی ایران به چهار قطعنامه رسید؛ ترکیه در کنار برزیل به قطعنامه ۱۹۲۹ در شورای امنیت رای مخالف داد.
از سوی دیگر در آبان ماه امسال رابرت گیبس، سخنگوی کاخ سفید اعلام کرد واشینگتن و متحدانش در مقایسه با پیشنهاد سال گذشته برای تبادل سوخت، شرایط دشوارتری برای ایران در نظر گرفتهاند.
رابرت گیبس علت سختتر شدن شرایط مبادله سوخت هستهای را ادامه فرایند غنیسازی اورانیوم در ایران از زمان برگزاری آخرین دور گفتوگوها اعلام کرده است.
در آخرین پیشنهادی که از طرف گروه وین، شامل سه کشور ایالات متحده، فرانسه و روسیه، مطرح شد، ایران باید ۱۲۰۰ کیلوگرم از اورانیوم کمتر غنیشده خود را در ازای دریافت سوخت رآکتور تهران، به روسیه تحویل میداد.
پیش از اظهارات رابرت گیبس، روزنامه نیویورک تایمز گزارش داده بود که این مقدار در پیشنهاد جدید به ۲۰۰۰ کیلوگرم افزایش یافته است.
برپایه این گزارش طرفهای مذاکرهکننده «به طور اصولی» موافقت خود را با برگزاری این گفتوگوها در خاک ترکیه اعلام کردهاند.
با این حال یک سخنگوی کاترین اشتون، مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا، به خبرگزاری فرانسه گفته است که هنوز در این مورد، به طور رسمی چیزی از ایران دریافت نشده است.
به گفته سخنگوی کاترین اشتون، اتحادیه اروپا در صورت دریافت پیشنهادی از ایران که دربرگیرنده زمان و مکان مشخص گفتوگوها باشد، به آن پاسخ خواهد داد.
پیشتر کاترین اشتون، به ایران پیشنهاد داده بود این گفتوگوها از تاریخ ۱۵ تا ۱۸ نوامبر (۲۴ تا ۲۷ آبان) و در شهر وین انجام بگیرد.
گفتوگوهای اتمی میان ایران و پنج عضو دائم شورای امنیت بعلاوه آلمان از اکتبر سال ۲۰۰۹ متوقف مانده است.
در این فاصله قطعنامه تحریمی ۱۹۲۹ علیه ایران در شورای امنیت سازمان ملل تصویب شد و بدین ترتیب مجموع قطعنامههای تحریمی ایران به چهار قطعنامه رسید؛ ترکیه در کنار برزیل به قطعنامه ۱۹۲۹ در شورای امنیت رای مخالف داد.
از سوی دیگر در آبان ماه امسال رابرت گیبس، سخنگوی کاخ سفید اعلام کرد واشینگتن و متحدانش در مقایسه با پیشنهاد سال گذشته برای تبادل سوخت، شرایط دشوارتری برای ایران در نظر گرفتهاند.
رابرت گیبس علت سختتر شدن شرایط مبادله سوخت هستهای را ادامه فرایند غنیسازی اورانیوم در ایران از زمان برگزاری آخرین دور گفتوگوها اعلام کرده است.
در آخرین پیشنهادی که از طرف گروه وین، شامل سه کشور ایالات متحده، فرانسه و روسیه، مطرح شد، ایران باید ۱۲۰۰ کیلوگرم از اورانیوم کمتر غنیشده خود را در ازای دریافت سوخت رآکتور تهران، به روسیه تحویل میداد.
پیش از اظهارات رابرت گیبس، روزنامه نیویورک تایمز گزارش داده بود که این مقدار در پیشنهاد جدید به ۲۰۰۰ کیلوگرم افزایش یافته است.
وزیر خارجه ایران اما، در واکنش به این گزارشها و نیز اظهار نظر رابرت گیبس گفته است که تهران پیشنهادی جدیدی برای مبادله سوخت دریافت نکرده است.
منوچهر متکی همچنین گفت: «گروه وین که به دنبال این موضوع بودند مدتی است گامی را که میبایست بر دارند، برنداشتهاند و درصورتی که آنها نخواهند، ما هم نیازمند این تبادل نیستیم زیرا جمهوری اسلامی ایران در حال طی کردن مسیر خود است.»
ایران پس از آنکه برای تهیه سوخت راکتور تحقیقاتی با کشورهای طرف مذاکره به توافق نرسید، اقدام به تولید اورانیوم ۲۰ درصدی کرد.
منوچهر متکی همچنین گفت: «گروه وین که به دنبال این موضوع بودند مدتی است گامی را که میبایست بر دارند، برنداشتهاند و درصورتی که آنها نخواهند، ما هم نیازمند این تبادل نیستیم زیرا جمهوری اسلامی ایران در حال طی کردن مسیر خود است.»
ایران پس از آنکه برای تهیه سوخت راکتور تحقیقاتی با کشورهای طرف مذاکره به توافق نرسید، اقدام به تولید اورانیوم ۲۰ درصدی کرد.
انتقاد «آی.تی.اف» از رفتار «اوباشمآبانه» با فعالان کارگری در ایران
فدراسيون جهانی کارگران حمل و نقل (آی.تی.اف) روز جمعه با انتشار بيانيهای از بازداشت غلامرضا غلامحسينی، عضو سنديکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه، انتقاد کرد.
آقای غلامحسينی روز چهارشنبه توسط مأموران امنيتی جمهوری اسلامی ايران در شهر کرج بازداشت شد.
سعيد ترابيان، مسئول روابط عمومی سنديکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه، نيز همراه اين فعال کارگری بازداشت شد که پس از يک شب، به قيد وثيقه از زندان رجايی شهر کرج آزاد شد.
فدراسيون جهانی کارگران حمل و نقل در بيانيه خود نوشته است که غلامرضا غلامحسينی، عضو سنديکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه، توسط شش مأمور امنيتی بازداشت شد و در حين بازداشت مورد ضرب و شتم قرار گرفت.
يکی از اعضای سنديکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه، که در جريان بازداشت آقايان غلامحسينی و ترابيان قرار دارد، به راديو فردا گفت: «آقای غلامحسينی با مسئول روابط عمومی سنديکای شرکت واحد تماس میگيرد و قرار میگذارد نامه گلايهآميزی که برای مسئولان وزارت اطلاعات نوشته بوده را از طريق اينترنت انتشار دهند. صبح روز چهارشنبه، وقتی سعيد ترابيان و غلامرضا غلامحسينی برای انجام کار مورد نظرشان وارد يک کافینت میشوند، مأموران وزارت اطلاعات وارد آن محل شدند و آن دو نفر را همراه با ضرب و شتم شديد بازداشت کردند.»
وی افزود: «مأموران وزارت اطلاعات با گفتن الفاظ رکيک به دستان اين دو نفر دستبند زدند، آنها را روی زمين خواباندند، تمامی مدارکشان را ضبط کردند و سپس به صورت انفرادی با دو خودروی وزارت اطلاعات، سعيد ترابيان را به زندان رجايیشهر منتقل کردند و از سرنوشت آقای غلامحسينی هم که هنوز هيچ اطلاعی در دست نيست.»
به گفته اين عضو سنديکای کارگران شرکت واحد اتوبوس رانی تهران و حومه، مأموران هنگام بازداشت اين دو فعال کارگری، اتهامی را ذکر نکردهاند.
فدراسيون جهانی کارگران حمل و نقل با «اوباشمآبانه» خواندن بازداشت غلامرضا غلام حسينی و سعيد ترابيان توسط مأموران امنيتی نوشت که آنها به دروغ، اين دو فعال کارگری، آنان را دزد خطاب میکردند تا کسی مانع بازداشتشان نشود.
در این زمینه مهدی کوهستانینژاد، مشاور کنفدراسيون بينالمللی اتحاديههای کارگری و عضو کنگره کار کانادا، به راديو فردا میگويد که آقای ترابيان به علت شدت ضرب و شتم به بيمارستان مراجعه کرده است.
بيانيه فدراسيون جهانی کارگران حمل و نقل همچنين حاکی است که سعيد ترابيان پس از بازجويی و تهديد، به قيد وثيقه آزاد شد، اما تاکنون خبری از وضعيت آقای غلامحسينی در دست نيست.
اين سازمان بينالمللی کارگری بازداشتهای اخير را آخرين نمونه از فشارها بر اعضای سنديکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه و تلاش برای جلوگيری از فعاليت قانونی اين تشکل کارگری دانست.
آقای کوهستانینژاد، مشاور کنفدراسيون بينالمللی اتحاديههای کارگری میگويد: «در چند سال اخير، جنبش کارگری در ايران توانسته است حتی با معدود تشکلهای مستقل کارگری خود، تأثيرگذار باشد و اين موضوع بر بهبود وضعيت کاری کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و شرکت نيشکر هفت تپه نشان داده است.»
وی اضافه میکند: «رژيم نمیتواند به هيچوجه جنبش کارگری و اين تشکلهای کارگری را به عقب براند و صدای آنها را خفه کند؛ آنهم به رغم اينکه فعالان کارگری بازداشت میشوند و تحت فشار قرار میگيرند و اين نشانه استيصال رژيم ايران است.»
آقای کوهستانینژاد در عين حال، میگويد که حکومت در حالی سياست برخورد را در پيش گرفته است که حاضر نيست با اين فعالان و تشکلهای کارگری وارد گفتوگو شود و در جهت تحقق خواستههای آنان اقدام کند.
در ماههای اخير، فشار بر اعضای سنديکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه شدت يافته است.
از جمله، رضا شهابی، از اعضای هيئت مديره اين تشکل کارگری روز ۲۲ تير ماه بازداشت شد و منصور اسانلو، رئيس هيئت مديره سنديکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه به يک سال زندان محکوم شد.
آقای اسانلو که به اتهامهای امنيتی به پنج سال زندان محکوم شد، اکنون در زندان رجايی شهر کرج به سر میبرد.
آقای غلامحسينی روز چهارشنبه توسط مأموران امنيتی جمهوری اسلامی ايران در شهر کرج بازداشت شد.
سعيد ترابيان، مسئول روابط عمومی سنديکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه، نيز همراه اين فعال کارگری بازداشت شد که پس از يک شب، به قيد وثيقه از زندان رجايی شهر کرج آزاد شد.
فدراسيون جهانی کارگران حمل و نقل در بيانيه خود نوشته است که غلامرضا غلامحسينی، عضو سنديکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه، توسط شش مأمور امنيتی بازداشت شد و در حين بازداشت مورد ضرب و شتم قرار گرفت.
يکی از اعضای سنديکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه، که در جريان بازداشت آقايان غلامحسينی و ترابيان قرار دارد، به راديو فردا گفت: «آقای غلامحسينی با مسئول روابط عمومی سنديکای شرکت واحد تماس میگيرد و قرار میگذارد نامه گلايهآميزی که برای مسئولان وزارت اطلاعات نوشته بوده را از طريق اينترنت انتشار دهند. صبح روز چهارشنبه، وقتی سعيد ترابيان و غلامرضا غلامحسينی برای انجام کار مورد نظرشان وارد يک کافینت میشوند، مأموران وزارت اطلاعات وارد آن محل شدند و آن دو نفر را همراه با ضرب و شتم شديد بازداشت کردند.»
وی افزود: «مأموران وزارت اطلاعات با گفتن الفاظ رکيک به دستان اين دو نفر دستبند زدند، آنها را روی زمين خواباندند، تمامی مدارکشان را ضبط کردند و سپس به صورت انفرادی با دو خودروی وزارت اطلاعات، سعيد ترابيان را به زندان رجايیشهر منتقل کردند و از سرنوشت آقای غلامحسينی هم که هنوز هيچ اطلاعی در دست نيست.»
به گفته اين عضو سنديکای کارگران شرکت واحد اتوبوس رانی تهران و حومه، مأموران هنگام بازداشت اين دو فعال کارگری، اتهامی را ذکر نکردهاند.
فدراسيون جهانی کارگران حمل و نقل با «اوباشمآبانه» خواندن بازداشت غلامرضا غلام حسينی و سعيد ترابيان توسط مأموران امنيتی نوشت که آنها به دروغ، اين دو فعال کارگری، آنان را دزد خطاب میکردند تا کسی مانع بازداشتشان نشود.
در این زمینه مهدی کوهستانینژاد، مشاور کنفدراسيون بينالمللی اتحاديههای کارگری و عضو کنگره کار کانادا، به راديو فردا میگويد که آقای ترابيان به علت شدت ضرب و شتم به بيمارستان مراجعه کرده است.
بيانيه فدراسيون جهانی کارگران حمل و نقل همچنين حاکی است که سعيد ترابيان پس از بازجويی و تهديد، به قيد وثيقه آزاد شد، اما تاکنون خبری از وضعيت آقای غلامحسينی در دست نيست.
اين سازمان بينالمللی کارگری بازداشتهای اخير را آخرين نمونه از فشارها بر اعضای سنديکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه و تلاش برای جلوگيری از فعاليت قانونی اين تشکل کارگری دانست.
آقای کوهستانینژاد، مشاور کنفدراسيون بينالمللی اتحاديههای کارگری میگويد: «در چند سال اخير، جنبش کارگری در ايران توانسته است حتی با معدود تشکلهای مستقل کارگری خود، تأثيرگذار باشد و اين موضوع بر بهبود وضعيت کاری کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و شرکت نيشکر هفت تپه نشان داده است.»
وی اضافه میکند: «رژيم نمیتواند به هيچوجه جنبش کارگری و اين تشکلهای کارگری را به عقب براند و صدای آنها را خفه کند؛ آنهم به رغم اينکه فعالان کارگری بازداشت میشوند و تحت فشار قرار میگيرند و اين نشانه استيصال رژيم ايران است.»
آقای کوهستانینژاد در عين حال، میگويد که حکومت در حالی سياست برخورد را در پيش گرفته است که حاضر نيست با اين فعالان و تشکلهای کارگری وارد گفتوگو شود و در جهت تحقق خواستههای آنان اقدام کند.
در ماههای اخير، فشار بر اعضای سنديکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه شدت يافته است.
از جمله، رضا شهابی، از اعضای هيئت مديره اين تشکل کارگری روز ۲۲ تير ماه بازداشت شد و منصور اسانلو، رئيس هيئت مديره سنديکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه به يک سال زندان محکوم شد.
آقای اسانلو که به اتهامهای امنيتی به پنج سال زندان محکوم شد، اکنون در زندان رجايی شهر کرج به سر میبرد.
تأثیر انتخابات میاندورهای آمریکا بر سیاست اوباما در قبال ایران
هفتهنامه آمریکایی تایم در شماره تازه خود در یادداشتی به بررسی پیامدهای انتخابات میاندورهای مجلس نمایندگان آمریکا بر سیاستهای این کشور در قبال ایران پرداخته است. انتخاباتی که در آن دموکراتهای حامی باراک اوباما، اکثریت کرسیهای پارلمانی را به رقبای جمهوریخواه خود واگذار کردند.
هفتهنامه تایم در ابتدای این تحلیل به انجام مذاکرات بین ایران و گروه پنج به علاوه یک در هفتههای آینده اشاره کرده و مینویسد هیچکس انتظار ندارد که در این موعد یکباره اختلافات و دشمنیهای ایران با آمریکا خاتمه یابد. در حقیقت اکثر مقامات آمریکایی تاکنون به رسانهها گفتهاند که انتظار دستاورد چندانی از این گفتوگوها ندارند.
تایم به اظهارات یک مقام ارشد آمریکایی در گفتوگو با نیویورک تایمز اشاره کرده است که در آن گفته شد بود که همزمان با تأثیر بیشتر تحریمها، دولت آمریکا شرکت در این مذاکرات را پذیرفته است تا در صورت لزوم در آینده برای اعمال مجازاتهای بیشتر علیه ایران وفاق بینالمللی خدشهدار نشود.
همزمان به دنبال شکست حزب دمکرات در انتخابات میان دورهای آمریکا از هم اکنون برخی از تحلیلگران میگویند که تنها شانس انتخاب شدن مجدد باراک اوباما به مقام ریاست جمهوری ایجاد یک نوع فضای اتحاد در کشور براساس سناریوی مقابله با ایران است.
هفتهنامه تایم میافزاید که هنوز هم هیچ علامتی حاکی از تجدید نظر باراک اوباما و تصمیمگیران ارشد دولت وی در برخورد با ایران و یا در دستور کار قرار دادن گزینه نظامی دیده نمیشود. با این همه روزنامه تایمز چاپ لندن اخیراً گزارش داد که در دولت آمریکا این بحث جاری است که برای اعمال فشار بیشتر به ایران رئیسجمهور امریکا باید در موضعگیریهای خود بر احتمال حمله نظامی تأکید بیشتری بکند.
دنیس راس، مشاور ویژه ریاست جمهوری آمریکا در امور منطقه، معتقد است که ایران فقط در صورت احساس خطر جدی عقبنشینی خواهد کرد و این احساس خطر فقط احتمال یک حمله نظامی است.
هفتهنامه تایم یادآوری میکند که برای در پیش گرفتن گزینه نظامی هیچ استدلال یا زمینه قانونی وجود ندارد. قطعنامههای شورای امنیت علیه ایران طوری تنظیم شدهاند که برخلاف دوران ریاست جمهوری جورج بوش امکان بهرهبرداری از ابهامات قانونی را به آمریکا نخواهد داد.
کشورهایی که از تحریم ایران حمایت کردهاند همه مخالف اقدام نظامی هستند و تأکید آمریکا بر گزینه نظامی میتواند ائتلاف بینالمللی بر سر تحریمها را برهم بزند که در نهایت به نفع ایران خواهد شد.
تایم به معضل دیگر باراک اوباما اشاره کرده و مینویسد که به نتیجه رسیدن یک راه حل دیپلماتیک در قبال ایران مستلزم نوعی و یا حدی از سازش با رژیم حاکم بر آن کشور است. نکته در این است که با تقویت جمهوریخواهان در مجلس آمریکا چنین کاری برای رئیسجمهور بیش از پیش دشوار خواهد شد.
مقامات دولت آمریکا پذیرش دور دیگری از گفتوگو توسط ایران را به عنوان نتیجه پیروزمندانه اعمال تحریمها قلمداد نمیکنند و با وجودی که این تحریمها بیش از آنکه ایران وانمود میکند تأثیر گذار بوده ولی حکومت ایران هنوز هم امکانات فراوانی برای انجام معاملات نفتی و بانکی خود در اختیار دارد.
در عین حال به نظر میرسد که مقامات آمریکا میدانند که این مذاکرات با موضع آشتیجویی همراه نخواهد شد. مقامات آمریکا بر یک طرح سختگیرانهتر برای معاوضه سوخت هستهای ایران تأکید میکنند. حجم اورانیوم غنیشدهای که طبق نظر آمریکا باید از ایران خارج شود دو برابر میزانی است که ایران سال گذشته و سپس در توافق با ترکیه و برزیل آن را پذیرفته بود.
توجیه این افزایش در این است که از آن زمان تاکنون ایران توانسته است حجم بیشتری از اورانیوم با غلظت اندک را تولید کند که در صورت انباشت بیشتر ممکن است برای مصارف تسلیحاتی مورد استفاده قرار بگیرد.
مجله تایم اشاره میکند که طبق شروط مورد نظر آمریکا و متحدانش ایران باید غنیسازی اورانیوم با غلظت ۲۰ درصد را متوقف کند. ایران اعلام کرده که شاید حاضر به توقف این بخش از غنیسازی باشد ولی غنیسازی اندک را به هیچ وجه متوقف نخواهد کرد. به نظر میرسد که دولت آمریکا در حال حاضر چنین چیزی را نخواهد پذیرفت.
ادامه غنیسازی در ایران ناقض تمام تحریمهای تا به امروز سازمان ملل متحد در مورد آن کشور است و آمریکا و متحدان آن به نیت ایران از غنیسازی این اورانیومها اعتماد ندارند. در هر حال به نظر میرسد که ادامه این شرایط غیرممکن است و به همین خاطر برخی از مقامات غربی و از جمله کالین پاول، وزیر امور خارجه سابق آمریکا، معتقدند که تنها راه برون رفت از این این معضل تشدید رژیم نظارت و اعمال کنترل بیشتر ارگانهای بینالمللی بر روند غنیسازی ایران است.
مجله تایم خاطر نشان میکند که وجود اختلاف نظر بین دولتهای غربی و یا بین آنها و سایر بازیگران مهم مثل روسیه و چین در حالتی میتوانست مشکلآفرین باشد که احتمال حصول یک توافق در مذاکرات آتی بسیار جدی مینمود. به نظر میرسد که نه ایران و نه آمریکا هیچیک برای توافق به این مذاکرات نمیآیند.
برای آمریکا این مذاکرات موعدی است تا به ایران نشان دهد که تا زمان تمکین به خواست جامعه بینالمللی فشارهای موجود ادامه خواهد یافت و برای ایران مذاکرات فرصتی است که به آمریکا نشان دهد این فشارها مؤثر نبوده و حاضر است با هرگونه فشار احتمالی بیشتر مقابله کند.
در پایان این تحلیل مجله تایم مینویسد که این حالت بنبست در پایان دوره ریاست جمهوری جورج بوش نیز پدید آمد که نتیجه آن دستیابی ایران به توان غنیسازی بود. اما باراک اوباما تحت فشار کنگرهای که اکنون تندروتر و قاطعتر از گذشته است بعید است که مثل جورج بتواند راحت بنشیند و با صرف اتخاذ موضعی تندروانه ولی منفعل اجازه دهد که توان هستهای ایران از این هم بیشتر شود.
هفتهنامه تایم در ابتدای این تحلیل به انجام مذاکرات بین ایران و گروه پنج به علاوه یک در هفتههای آینده اشاره کرده و مینویسد هیچکس انتظار ندارد که در این موعد یکباره اختلافات و دشمنیهای ایران با آمریکا خاتمه یابد. در حقیقت اکثر مقامات آمریکایی تاکنون به رسانهها گفتهاند که انتظار دستاورد چندانی از این گفتوگوها ندارند.
تایم به اظهارات یک مقام ارشد آمریکایی در گفتوگو با نیویورک تایمز اشاره کرده است که در آن گفته شد بود که همزمان با تأثیر بیشتر تحریمها، دولت آمریکا شرکت در این مذاکرات را پذیرفته است تا در صورت لزوم در آینده برای اعمال مجازاتهای بیشتر علیه ایران وفاق بینالمللی خدشهدار نشود.
همزمان به دنبال شکست حزب دمکرات در انتخابات میان دورهای آمریکا از هم اکنون برخی از تحلیلگران میگویند که تنها شانس انتخاب شدن مجدد باراک اوباما به مقام ریاست جمهوری ایجاد یک نوع فضای اتحاد در کشور براساس سناریوی مقابله با ایران است.
هفتهنامه تایم میافزاید که هنوز هم هیچ علامتی حاکی از تجدید نظر باراک اوباما و تصمیمگیران ارشد دولت وی در برخورد با ایران و یا در دستور کار قرار دادن گزینه نظامی دیده نمیشود. با این همه روزنامه تایمز چاپ لندن اخیراً گزارش داد که در دولت آمریکا این بحث جاری است که برای اعمال فشار بیشتر به ایران رئیسجمهور امریکا باید در موضعگیریهای خود بر احتمال حمله نظامی تأکید بیشتری بکند.
دنیس راس، مشاور ویژه ریاست جمهوری آمریکا در امور منطقه، معتقد است که ایران فقط در صورت احساس خطر جدی عقبنشینی خواهد کرد و این احساس خطر فقط احتمال یک حمله نظامی است.
هفتهنامه تایم یادآوری میکند که برای در پیش گرفتن گزینه نظامی هیچ استدلال یا زمینه قانونی وجود ندارد. قطعنامههای شورای امنیت علیه ایران طوری تنظیم شدهاند که برخلاف دوران ریاست جمهوری جورج بوش امکان بهرهبرداری از ابهامات قانونی را به آمریکا نخواهد داد.
کشورهایی که از تحریم ایران حمایت کردهاند همه مخالف اقدام نظامی هستند و تأکید آمریکا بر گزینه نظامی میتواند ائتلاف بینالمللی بر سر تحریمها را برهم بزند که در نهایت به نفع ایران خواهد شد.
تایم به معضل دیگر باراک اوباما اشاره کرده و مینویسد که به نتیجه رسیدن یک راه حل دیپلماتیک در قبال ایران مستلزم نوعی و یا حدی از سازش با رژیم حاکم بر آن کشور است. نکته در این است که با تقویت جمهوریخواهان در مجلس آمریکا چنین کاری برای رئیسجمهور بیش از پیش دشوار خواهد شد.
مقامات دولت آمریکا پذیرش دور دیگری از گفتوگو توسط ایران را به عنوان نتیجه پیروزمندانه اعمال تحریمها قلمداد نمیکنند و با وجودی که این تحریمها بیش از آنکه ایران وانمود میکند تأثیر گذار بوده ولی حکومت ایران هنوز هم امکانات فراوانی برای انجام معاملات نفتی و بانکی خود در اختیار دارد.
در عین حال به نظر میرسد که مقامات آمریکا میدانند که این مذاکرات با موضع آشتیجویی همراه نخواهد شد. مقامات آمریکا بر یک طرح سختگیرانهتر برای معاوضه سوخت هستهای ایران تأکید میکنند. حجم اورانیوم غنیشدهای که طبق نظر آمریکا باید از ایران خارج شود دو برابر میزانی است که ایران سال گذشته و سپس در توافق با ترکیه و برزیل آن را پذیرفته بود.
توجیه این افزایش در این است که از آن زمان تاکنون ایران توانسته است حجم بیشتری از اورانیوم با غلظت اندک را تولید کند که در صورت انباشت بیشتر ممکن است برای مصارف تسلیحاتی مورد استفاده قرار بگیرد.
مجله تایم اشاره میکند که طبق شروط مورد نظر آمریکا و متحدانش ایران باید غنیسازی اورانیوم با غلظت ۲۰ درصد را متوقف کند. ایران اعلام کرده که شاید حاضر به توقف این بخش از غنیسازی باشد ولی غنیسازی اندک را به هیچ وجه متوقف نخواهد کرد. به نظر میرسد که دولت آمریکا در حال حاضر چنین چیزی را نخواهد پذیرفت.
ادامه غنیسازی در ایران ناقض تمام تحریمهای تا به امروز سازمان ملل متحد در مورد آن کشور است و آمریکا و متحدان آن به نیت ایران از غنیسازی این اورانیومها اعتماد ندارند. در هر حال به نظر میرسد که ادامه این شرایط غیرممکن است و به همین خاطر برخی از مقامات غربی و از جمله کالین پاول، وزیر امور خارجه سابق آمریکا، معتقدند که تنها راه برون رفت از این این معضل تشدید رژیم نظارت و اعمال کنترل بیشتر ارگانهای بینالمللی بر روند غنیسازی ایران است.
مجله تایم خاطر نشان میکند که وجود اختلاف نظر بین دولتهای غربی و یا بین آنها و سایر بازیگران مهم مثل روسیه و چین در حالتی میتوانست مشکلآفرین باشد که احتمال حصول یک توافق در مذاکرات آتی بسیار جدی مینمود. به نظر میرسد که نه ایران و نه آمریکا هیچیک برای توافق به این مذاکرات نمیآیند.
برای آمریکا این مذاکرات موعدی است تا به ایران نشان دهد که تا زمان تمکین به خواست جامعه بینالمللی فشارهای موجود ادامه خواهد یافت و برای ایران مذاکرات فرصتی است که به آمریکا نشان دهد این فشارها مؤثر نبوده و حاضر است با هرگونه فشار احتمالی بیشتر مقابله کند.
در پایان این تحلیل مجله تایم مینویسد که این حالت بنبست در پایان دوره ریاست جمهوری جورج بوش نیز پدید آمد که نتیجه آن دستیابی ایران به توان غنیسازی بود. اما باراک اوباما تحت فشار کنگرهای که اکنون تندروتر و قاطعتر از گذشته است بعید است که مثل جورج بتواند راحت بنشیند و با صرف اتخاذ موضعی تندروانه ولی منفعل اجازه دهد که توان هستهای ایران از این هم بیشتر شود.
رابرت گیتس: تاثیر تحریمها علیه ایران بیش از انتظار است
رابرت گیتس اظهارات یادشده را روز دوشنبه ۸ نوامبر در جریان سفر خود به استرالیا بیان کرد. یک روز پیش از آن منابع اسرائیلی خبر دادند که بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر این کشور، در جریان دیدار خود با جو بایدن، معاون رئیس جمهور آمریکا، تنها تهدید نظامی جدی علیه ایران را قادر به بازداشتن این کشور از ادامه برنامه هستهایاش دانسته است.
اما وزیر دفاع آمریکا در جریان کنفرانس خبری خود در ملبورن استرالیا در واکنشی غیرمستقیم به موضع نتانیاهو و برخی از چهرههای حزب جمهوریخواه آمریکا گفت، با این موضع موافق نیست که تنها یک تهدید نظامی جدی قادر به منصرف کردن ایران از ساختن سلاح هستهای است.
گیتس با تصریح اینکه آمریکا آماده است هر کاری انجام دهد تا مانع دستیابی ایران به سلاح اتمی شود، افزود: «ولی در حال حاضر ما همچنان به تأثیرگذاری اقدامات سیاسی و اقتصادی خود علیه ایران اطمینان داریم.»
اما وزیر دفاع آمریکا در ادامه بار دیگر موضع ایالات متحده را یادآور شد که گزینه نظامی علیه ایران کماکان منتفی نیست.
گیتس با اشاره به تحریمهای شدیدتر سازمان ملل که اینک در حال اجرا هستند، آنها را تأثیرگذار توصیف کرد و افزود، دامنه این تاثیر بر فعل و انفعالات اقتصادی ایران فراتر از انتظار بوده است.
اظهارات گیتس یک روز پس از سخنان منوچهر متکی، وزیر خارجه ایران، در موافقت کشورش با ادامهی گفتوگوها با گروه ۵+۱ در ترکیه ابراز شدهاند. در واکنش به این سخنان متکی، هیلاری کلینتون، وزیر خارجه آمریکا که همراه با رابرت گیتس در استرالیا به سر میبرد، ضمن استقبال از آمادگی مجدد ایران برای بازگشت به پشت میز مذاکره، از تعیین زمان و مکان دور جدید مذاکرات اظهار بیاطلاعی کرد.
ایران از موضوعهای اصلی مذاکرات نتانیاهو
بنیامین نتانیاهو که در حال انجام سفری ۵ روزه به آمریکاست، بنا به گزارش منابع اسرائیلی، اهدافی دوگانه را تعقیب میکند: ترغیب آمریکا به تشدید فشار بر ایران برای وادار ساختن این کشور به توقف برنامه هستهایاش، و نرمکردن موضع منفی مقامهای کاخ سفید نسبت به ادامه گسترش شهرکسازی اسرائیل در مناطق فلسطینی.
با توجه به سفر ۱۰ روزهی باراک اوباما به آسیا، نتانیاهو امکان دیداربا وی را نخواهد داشت، اما او روز یکشنبه با جو بایدن، معاون رئیس جمهور آمریکا، دیدار کرد. این دیدار در شرایطی صورت گرفت که پس از پیروزی جمهوریخواهان در انتخابات اخیر کنگره آمریکا، اسرائیل از حمایت بیشتری در صحنهی سیاسی آمریکا برخوردار شده است.
خواست برخورد قاطعتر با ایران
روز شنبه هفته جاری، لیندسی گراهام، سناتور با نفوذ آمریکا، در جریان سخنرانی در اجلاس امنیت بینالمللی هالیفکس در کانادا گفت، جمهوریخواهان که به تازگی به موفقیتهای بزرگی در انتخابات میاندورهای دست یافتهاند، از اقدامات قاطعتر دولت آمریکا علیه برنامه اتمی ایران حمایت خواهند کرد.
سناتور گراهام افزود: «اگر ایرانیها باور نکنند که ما به نیروی نظامی متوسل خواهیم شد، اگر فکر کنند که چنین چیزی غیرممکن است، در آن صورت فکر نمیکنم بتوانیم با تحریم وضع را عوض کنیم.»
وی همچنین گفت، ممکن است برنامه اتمی ایران به نقطهای رسیده باشد که نتوان آن را با یک حمله متعارف و محدود از میان برد.
گراهام در مورد ابعاد حمله احتمالی به ایران چنین گفت: «فکر میکنم به جایی رسیدهایم که ناچاریم به جای حمله محدود به زیرساختهای هستهای رژیم ایران، توانایی این رژیم برای آغاز جنگی علیه ما و متحدانمان را از میان ببریم. این سناریوی نظامی متفاوتی است. چنین حملهای زمینی نیست، اما قطعا توانایی رژیم برای حمله متقابل را از میان میبرد.»
رابرت گیتس گرچه در دولت جرج دبلیو بوش هم وزیر دفاع آمریکا بوده است، اما همچون اعضای کابینه اوباما به اثرگذاری تحریمها علیه ایران اعتقاد دارد. تاکید وی در استرالیا بر این سمتگیری، واکنشی به تشدید فشار جمهوریخواهان و دولت اسرائیل برای برخورد قاطعتر با ایران تلقی میشود.
روایت خامنهای از «فرق اساسی» احمدینژاد با دیگران
یک هفته پس از سفر پرحاشیهی رهبر جمهوری اسلامی، علی خامنهای به قم علیرضا اسلامیان عضو جامعهی مدرسین حوزه علمیه "ناگفتهها"یی از این سفر را بازگو کرد. یکی از محورهای اصلی این ناگفتهها بیان علت حمایت خامنهای از محمود احمدینژاد است. رهبر جمهوری اسلامی در ابتدای سفر ده روزهی خود به قم با اعضای این جامعه دیدار کرده بود. ظاهرا خاطراتی که اسلامیان نقل میکند به دیدار دومی مربوط میشود که پس از تمدید یک روزهی سفر خامنهای انجام شده است.
"فرق اساسی" احمدینژاد
خبرگزاری فارس روز شنبه، ۱۵ خرداد ۱۳۸۹، به نقل از اسلامیان نوشت خامنهای هنگامی که صحبت به دولت کشید گفته است «بنده از همه دولتها حمایت كردهام ولی این دولت با دولتهای گذشته تفاوت دارد و فرق اساسی در این است كه تلاش نمیكند حاكمیت دوگانه درست كند.» تلاش برای درست کردن "حاکمیت دوگانه" اتهامی است که به دولت محمد خاتمی و اصلاح طلبان زده میشود.
علی خامنهای چند روز پس از اعلام نتایج انتخابات جنجالبرانگیز دهمین دوره ریاست جمهوری با اشاره به وجود اختلاف میان احمدینژاد و رئیس مجلس خبرگان اکبر هاشمی رفسنجانی صریحا اعلام کرد او نیز "در موارد متعددی" با رفسنجانی اختلاف نظر دارد. خامنهای در ادامه تاکید کرد نظر احمدینژاد به نظر او نزدیکتر است.
تصریح خامنهای: احمدینژاد حرفشنوست
به گفتهی علیرضا اسلامیان رهبر جمهوری اسلامی در بخش دیگری از سخنانش اظهار داشت «در شرایط كنونی اختلاف نظر هست و من هم برخی مسائل را قبول ندارم اما الان اگر رهبری چیزی بگوید، رئیس جمهور میپذیرد و به آن عمل میكند.» عضو حامعهی مدرسین حوزه همچنین از خامنهای نقل میکتد «امروز وقتی رئیس جمهور یا مسئول ارشدی از دولت به خارج از كشور میرود، من نگرانی ندارم اما قبلا نگران بودم كه مسئولان در خارج از كشور میخواهند چه بگویند؟»
گرچه حمایت علی خامنهای از احمدینژاد امر کمسابقه و پنهانی نبوده اسلامیان سخنان رهبر جمهوری اسلامی را "بسیار مهم" توصیف میکند. او در مورد علت مهم بودن این سخنان گفت «برخلاف آنچه القا و تصور میشود كه آقای احمدینژاد به حرف رهبری گوش نمیدهد، آقا تصریح فرمودند كه اینگونه نیست.»
"احمدینژاد نافرمانتر از دیگران"؟
انتقاد از احمدینژاد به دلیل آنچه "عدم تبعیت از ولایت فقیه" و بیاعتنایی به دستورات و نظرات او خوانده میشود بیش از همه از سوی اصولگرایان مطرح شده است. روزنامهی کیهان که مسئولیت ان را حسین شریعتمداری، نمایندهی خامنهای برعهده دارد بارها احمدینژاد را به دلیل همین بیتوجهیها نکوهش کرده است.
برخی از ناظران معتقدند انتشار روایت اسلامیان از "ناگفتهها"ی خامنهای در این شرایط بیارتباط با این انتقادها نیست. به ویژه آنکه چند روز پیش از آن محسن رفیقدوست، یکی از باسابقهترین شخصیتهای اصولگرا در اظهارات کم سابقهای گفته بود «عدم اطاعت از ولایت را در دولت فعلی بیشتر از دولتهای قبل میبینم.» رفیقدوست وزیر سپاه، رئیس بنیاد مستضعفان و رانندهی خودرویی بود که ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ آیتالله روحالله خمینی را در بدو ورود به ایران از فرودگاه به بهشتزهرا برد.
"خاتمی مورد پسند خامنهای نبود"
محسن رفیقدوست در گفتگویی که ۱۲ آبان در شماره ۵۶ نشریهی "همشهری ماه" منتشر شد گفته است گرچه محمد خاتمی رئیس جمهور "مورد پسند" خامنهای نبوده اما هرگز جلوی او نایستاد. رفیقدوست تاکید کرد «هر کس در این نظام زندگی میکند، تا وقتی حکومت اسلامی است چه رئیس تشخیص مصلحت باشد یا مرجع تقلید یا رئیس مجلس خبرگان رهبری، هر کس در هر کجا در مسائل حکومتی باید مطیع رهبر باشد.»
رئیس سابق بنیاد مستضعفان خاطر نشان کرد سخن خامنهای در جمع اعضای مجلس خبرگان که گفت "از همه دولتهایی که مردم انتخاب میکنند حمایت میکنم، تا کار مردم بگذرد" به این معناست که "هر کاری اینها میکنند مورد تایید ما نیست." به رغم این، مطابق روایت اسلامیان، ظاهرا در نظر رهبر جمهوری اسلامی "حرفشنو" بودن و عدم تلاش برای ایجاد "حاکمیت دوگانه" از اهمیت ویژهای برخوردار است.
اصرار احمدینژاد بر خروج ۳ میلیون نفر از تهران
محمود احمدینژاد روز یکشنبه (۱۶ آبان / ۷ نوامبر) در سومین دور از سفرهای خود به استان تهران خواستار رفتن «حداقل پنج میلیون نفر از استان تهران» شد. وی خطاب به مدیران اداری این استان گفت که «حداقل سه میلیون نفر از شهر تهران» باید خارج شوند.
طرح خارج کردن میلیونها نفر از جمعیت پایتخت پس از برگزاری انتخابات دوره دهم ریاست جمهوری به طور جدی در دستور کار دولت دهم قرار گرفته است.
جمعیت تهران نزدیک به ۸ میلیون نفر است و با احتساب توابع آن، که استان تهران را تشکیل میدهد، به بیش از ۱۳ میلیون نفر میرسد.
التهاب پایتخت
رئیس جمهور ایران در حالی بر خروج حداقل سه میلیون نفر از مردم تهران از این شهر تاکید دارد که این تعداد دقیقا به اندازه جمعیتی است که به گفته شهردار تهران در روز ۲۵ خرداد سال گذشته، در اعتراض به نتایج اعلام شده انتخابات ریاست جمهوری، دست به تظاهرات زدند.
محمدباقر قالیباف پس از تظاهرات میلیونی در تهران در جمع نمایندگان مجلس ایران گفته بود که حدود سه میلیون نفر در این تظاهرات به نفع دو کاندیدای معترض انتخابات، میرحسین موسوی و مهدی کروبی، شرکت داشتهاند.
در آن هنگام میلیونها نفر از مردم تهران و برخی دیگر از شهرهای ایران، برای چندین ماه در اعتراض به اعلام پیروزی محمود احمدینژاد در انتخابات دوره دهم ریاست جمهوری، به تظاهرات و اعتراضات خیابانی پرداختند.
حکومت ایران همواره هرگونه تقلب "تاثیرگذار" در نتیجه انتخابات را رد کرده است. مقامهای ارشد جمهوری اسلامی اعلام کردند که این انتخابات "سالم ترین" انتخاباتی بوده که در تاریخ ۳۱ سالهی جمهوری اسلامی برگزار شده است.
اما آنگونه که برخی ناظران سیاسی و اجتماعی میگویند، فضای متشنج و ملتهب تهران به عنوان بزرگترین و مهمترین شهر ایران، باعث آن شده تا دولت دهم در صدد کاهش جمعیت پایتخت برآید. گفته میشود، هدف از این اقدام سادهتر کردن کنترل وضعیت در صورت بروز بحرانهای اجتماعی و سیاسی مشابه سال گذشته است.
دولت ایران با رد این ادعاها، عنوان میکند که طرح کاهش جمعیت تهران تنها با هدف کاستن از تمرکز فوقالعادهی اداری، سیاسی و جمعیتی در پایتخت و جلوگیری از بروز بحرانهای بزرگ در این شهر در صورت بروز حوادث احتمالی مانند زلزله است.
کارمندان "دورکاری" کنند
محمود احمدینژاد در ادامهی سخنان خود در جمع مدیران استان تهران، از آنها خواست تا به گونهای برنامهریزی کنند که «تا پایان سال، ۴۰ درصد از كارمندان و كاركنان» از طریق "دوركاری" و "در خانههایشان" به انجام خدمات بپردازند.
رئیس دولت دهم افزود: «تعداد ساختمانهای دولتی در تهران نمیگویم وحشتناكاست ولی تاسفبار است و خیلی از آنها میتواند در هم قرار بگیرد و باعث كاهش هزینهها شود.»
رئیس جمهور ایران در پایان سخنانش از مدیران استان تهران خواست تا انتقال موسسات و ادارات دولتی از تهران را «جدی بگیرند» و به استانداری تهران هم دستور داد، برای تحقق این مسئله و «تجمیع ساختمانها» ستادی را تشکیل دهد.
مرتضی تمدن، استاندار تهران نیز روز اول آبان گذشته با بیان اینکه «آقای احمدینژاد بر وقوع قطعی زلزله در تهران تاکید دارند»، خواستار کاهش جمعیت تهران شده بود.
محمود احمدینژاد طی سخنانی در خرداد ۱۳۸۶ گفته بود «زمین نمیتواند در جایی که افراد آن مومن هستند، بلرزد» اما در فروردین سال جاری با "قطعی" عنوان کردن وقوع زلزله در تهران، خواستار «خروج حداقل پنج میلیون نفر از تهران» شد.
اسرائیل: ایران «تهدید بزرگ» صلح در خاورمیانه
وزیر خارجه آلمان در ابتدای ورود به اورشلیم با همتای اسرائیلی خود آویگدور لیبرمن دیدار و گفتگو کرد. هدف از این سفر تشویق اسرائیل به ادامهی مذاکرات صلح با تشکیلات خودگردان فلطسین عنوان شده. آلمان از مذاکرات صلحی که دور جدید آن سپتامبر سال جاری با تشویق و زیر نظر ایالات متحده آغاز شد حمایت میکند و امیدوار است گفتگوهای مستقیم به تشکیل دو دولت مستقل فلسطینی و اسرائیلی منجر شود.
امکان صادرات برای محصولات باریکه غزه
گیدو وستروله روز یکشنبه (۱۶ آبان / هفتم نوامبر) در دیدار با وزیر خارجه اسرائیل خواستار نرمش این کشور در محاصره باریکهی غزه شد. او میگوید «ما خواهان تقویت نیروهای معتدل فلسطینی هستیم و برای این منظور ضروری است شرایط اقتصادی توسعه و بهبود یابد.» نیروهای اسرائیلی به منظور جلوگیری از ارسال اسلحه به باریکهی غزه که از سوی اسلامگرایان تندرو کنترل میشود ورود و خروج کالا از این منطقه را به شدت محدود کردهاند.
وزیر خارجه آلمان در اورشلیم ابراز امیدواری کرد با کاهش کنترل اسرائیل امکان صادرات کالا از غزه فراهم شود. لیبرمن در واکنش به این اظهارات نسبت به وجود تقاضا برای کالاهایی که در این منطقه تولید میشود ابراز تردید کرد. او در عین حال اذعان داشت در موارد معدودی چون صادرات گل و توت فرنگی به هلند موفقیتهایی وجود داشته است.
گفتگوهای دوستانه و صریح
وزیر خارجه آلمان در نخستین دیدار رسمی خود در اورشلیم از اسرائیل خواست به منظور پیشبرد مذاکرات مستقیم با نمایندگان تشکیلات خودگردان فلسطین ساخت شهرکهای یهودینشین در کرانه باختری رود اردن را متوقف کند. این یکی از مهمترین موانع ادامهی گفتگوهای صلح تلقی میشود؛ فلسطین شرط ادامهی مذاکرات را توقف ساخت و سازها عنوان کرده اما دولت اسرائیل همچنان از قبول این شرط سرباز میزند.
بنا به گزارشها وستروله پیش از دیدار با همتای اسرائیلیاش در گفتگو با نشریهی "یدیوت آرونوت" گفته است «رابطهی ویژه با اسرائیل به ما امکان میدهد ... بهعنوان دو کشور دوست و شریک اختلافنظرمان در مورد روند مذاکرات صلح خاورمیانه را آشکارا بیان کنیم.» او میگوید پیشرفت این مذاکرات به انعطاف اسرائیل و بهبود شرایط اقتصادی در باریکهی غزه وابسته است.
بررسی امکانات بهبود شرایط
در چهارچوب اجرایی شدن پروژههایی که آلمان آنها را برای بهبود شرایط اقتصادی باریکهی غزه ضروری ارزیابی میکند قرار است وزیر خارجه این کشور روز دوشنبه به این منطقه سفر کند. اسرائیل پیشتر با دیدار مقامهای بلندپایهی اروپایی به غزه مخالفت میکرد. ظاهرا اکنون نرمشی در مواضع تلآویو به وجود آمده و ناظران احتمال انجام این دیدار را زیاد ارزیابی میکنند.
مهمترین هدف سفر وستروله به باریکهی غزه آگاهی از "امکانات مشخص برای بهبود شرایط" از جمله بازدید از تاسیسات تصفیهی آبی است که با سرمایهی آلمان ساخته میشود. اسرائیل تابستان سال جاری از سفر دیرک نیبل، وزیر توسعهی آلمان به این منطقه که قرار بود با هدف مشابهی صورت گیرد جلوگیری کرد. این پروژه ۲۰ میلیون یورویی در نظر مقامهای اسرائیلی میتواند امنیت این کشور را به خطر بیندازد. ظاهرا بخشی از عملیات احداث این تاسیسات باید در نزدیکی مرز اسرائیل و در منطقهای حفاظت شده انجام شود.
"با نمایندگان حماس دیدار نمیکنم"
چنانچه دیدار وزیر خارجه آلمان از باریکهی غزه میسر شود این نخستین سفر یک وزیر این کشور پس از سال ۲۰۰۶ میلادی خواهد بود. گیدو وستروله تاکید کرده در این سفر با هیچ یک از نمایندگان سازمان حماس دیدار نخواهد کرد. او ضمن تاکید بر پشتیبانی دولت آلمان از نیروهای معتدل و میانهرو فلسطینی میگوید «برای ما روشن است که نباید نسبت به ترور روادار بود. ما خشونت نیروهای تندرو فلسطینی علیه شهروندان اسرائيل را به شدت محکوم میکنیم.»
وزیر خارجه آلمان ظاهرا برای آشکارتر کردن موضع کشورش در مورد نیروهای تندروی فلسطینی پس از ورود به اورشلیم با خانواده سرباز اسرائیلی"گیلعاد شالیط"، که ظاهرا ۴ سال پیش توسط نیروهای حماس ربوده و به باریکه غزه منتقل شده، دیدار کرد. آلمان از کشورهایی است که برای آزادی این سرباز تلاش میکند اما وستروله از تشریح نتایج این تلاشها خودداری کرد.
ایران، "تهدید بزرگ" صلح
به گزارش خبرگزاری آلمان وزیر خارجه اسرائیل ضمن ابراز آمادگی کشورش برای ادامهی گفتگوهای مستقیم با فلسطینیان اعلام کرد گفتگوها باید بدون گذاشتن هیچ پیش شرطی از سوی طرفین ادامه یابد. اشارهی لیبرمن به درخواست محمود عباس رئیس تشکیلات خودگردان فلسطین برای توقف شهرک سازی پیش از سرگیری گفتگوهاست.
لیبرمن معتقد است شهرکهای یهودینشین "مانعی" بر سر راه رسیدن به یک توافق نیستند. او تاکید کرد "تهدید بزرگ" در خاورمیانه جمهوری اسلامی ایران است که از گروههای افراطی فلسطینی پشتیبانی میکند. این کشور متهم است با ارسال اسلحه و کمکهای مالی گروههایی چون حماس و حزبالله لبنان را که همچون آیتالله خمینی اعتقاد به "محو اسرائیل از صفحه روزگار" دارند تقویت میکند.
هدف حماس، به ناکامی کشاندن مذاکرات صلح
جمهوری اسلامی سازمان حماس را تنها نمایندهی واقعی فلسطینیان میخواند. علی خامنه ای، رهبر جمهوری اسلامی هفتم خرداد ۸۷ در دیدار با خالد مشعل رئیس دفتر سیاسی حماس گفت «مواضع مسئولان حماس و آقای هنیه، نخست وزیر دولت منتخب مردم فلسطین نیز بسیار شجاعانه و قاطعانه و مایه خرسندی است.»
خامنهای شهریور سال جاری و همزمان با آغاز دور جدید گفتگوهای رودررو نیز مذاکرات صلح را محکوم به شکست خواند و ابراز امیدواری کرد ملت فلسطین بساط حکومت اسرائیل را برچیند. محمود احمدینژاد نیز بارها سخنانی شبیه به اظهارات خامنهای را تکرار کرده است. حزبالله لبنان و سازمان حماس اعلام کردهاند تمام توانشان را برای به ناکامی کشاندن مذاکرات به کار خواهند بست.
علی لاريجانی بار ديگر رئيس فراکسيون اصولگرايان شد
به گزارش واحد مرکزی خبر، انتخابات فراکسیون اصولگرایان مجلس شورای اسلامی بعد از ظهر روز یکشنبه (۷ نوامبر/ ۱۶ آبان) برگزار و علی لاریجانی با کسب ۴۴ رای از ۴۷ رای شورای مرکزی، بار دیگر به عنوان رئیس فراکسیون انتخاب شد. سیدمحمدحسن ابوترابی فرد و محمدرضا باهنر نیز مجددا به عنوان معاون اول و دوم فراکسیون اصولگرایان انتخاب شدند. در انتخابات هیئت رئیسه فراکسیون اصولگرایان، علی لاریجانی به عنوان تنها نامزد ریاست شرکت کرد.
برگزیده سرمقالههای روزنامههای بامدادی
«آقای احمدینژاد، راه را اشباه میروید»
سرمقاله امروز روزنامه تهران امروز با عنوان «اینجا تهران است» در مورد سخنان روز گذشته محمود احمدینژاد، رئیسجمهور ایران است که خواهان خروج سه میلیون نفر از ساکنان تهران از این شهر شده بود.
در این سرمقاله میخوانیم: «سخنان دیروز رئیسجمهور در جمع مدیران استان تهران تأكید دوبارهای بود بر نقطه نظرات ایشان درباره تراكم جمعیت تهران و اشاره به معضلاتی مثل آلودگی هوا، ترافیک، فشار عصبی و آپارتماننشینی و لزوم انتقال بخش بزرگی از جمعیت تهران. آقای احمدینژاد برای استحكام بخشیدن بیشتر به نظر خود بار دیگر بحث زلزله را نیز به میان كشیدند و در مورد خطراتی كه میتواند تهران فعلی را در هنگام وقوع زلزله تهدید كند، هشدار دادند و نتیجه گرفتند خروج سه میلیون نفر از شهر تهران الزامی است.»
نویسنده این سرمقاله افزوده: «آقای احمدینژاد، مردمان صبور و هوشمند این شهر بزرگ سالهاست كه مشكلاتی را كه شما ذكر كردهاید، تحمل كردهاند. آنها مردانی را كه كم حرف بزنند و پای عمل باشند، دوست دارند. مسئولانی را میخواهند كه بیآنكه جریان زندگی مردم را مختل كنند، فرصتهای طبیعی زندگی بهتر را برای آنها فراهم كنند. همه ما میدانیم و خود شما بهتر از همه كه در دولت نهم به اندازه كافی برای این شهر بیهمتا و بزرگ وقت نگذاشتید.»
در بخش دیگری از سرمقاله آمده است: «آقای احمدینژاد با مردم این شهر مهربان باشید. سخت است با اجبار به آنها دستور دهید تهران را ترک كنند. اینگونه با آنها طرف نشوید. مگر وقتی با اطمینان از زلزله در تهران سخن گفتید، مردم واكنشی نشان دادند؟ شاید میاندیشیدید كه مردم فردای صحبت شما كولهبار بردوش به سمت اطراف و اكناف ایران بزرگ میروند تا از خطر زلزله در امان باشند؟ فشار برای چنین انتقال جمعیت بزرگی با اصول مدیریت شهری و سیاسی نمیخواند. خطر زلزله خطر بزرگی است اما این توجیه برای پروژه جاهطلبانه كاهش جمعیت تهران كافی نیست.»
نویسنده سرمقاله تهران امروز ادامه داده است: «آقای احمدینژاد در برابر مشكلات تهران صورت مسأله را پاك نكنید. راه را اشتباه میروید. با مردم این شهر مهربان باشید. اینجا تهران است. پایتخت جمهوری اسلامی ایران.»
جرم امنیتی و سیاسی
سرمقاله امروز روزنامه آرمان با عنوان «باید جرم سیاسی از امنیتی تفكیک شود» در مورد جداسازی جرایم سیاسی و امنیتی و لزوم عملی کردن اصل ١٦٨ قانون اساسی ایران است.
سرمقاله امروز روزنامه آرمان با عنوان «باید جرم سیاسی از امنیتی تفكیک شود» در مورد جداسازی جرایم سیاسی و امنیتی و لزوم عملی کردن اصل ١٦٨ قانون اساسی ایران است.
در این سرمقاله آمده است: «حد و مرز جرایم سیاسی با جرایم امنیتی باید مشخص شود و انگیزه در جرایم سیاسی مورد توجه قرار گیرد. جرم سیاسی پدیدهای است كه در تمام دنیا وجود دارد و در كشور ما نیز باید تعریف شود. متأسفانه با گذشت بالغ بر ٩٠ سال از پیدایش این عنوان در ادبیات حقوقی ما هنوز تعریفی از جرم سیاسی ارائه نكردهایم و آیین دادرسی آن تدوین نشده است.»
این سرمقاله افزوده: «در دنیای امروز تقریباً جرم سیاسی رنگ باخته است. در حال حاضر وقتی شهروندان از زمامدار خود ناراضی باشند، رأی نمیدهند، در نتیجه میبینیم كه در كشورهای دموكراتیک، اصولاً جرم سیاسی واقع نمیشود. جرایم سیاسی از جرایم امنیتی باید تفكیک شود،. نگرانی حكومتها از این است كه با تعریف جرم سیاسی، بسیاری از جرایم كه اصطلاحاً جرایم امنیتی هستند نیز در قلمرو جرم سیاسی قرار گیرند و در واقع، این یكی از نقاط ضعف است.»
در ادامه سرمقاله آرمان آمده است: «هر جرمی كه با نیت خیر و برای منفعت عمومی جامعه صورت گیرد، جرم سیاسی است، لذا كلیه جرایم میتوانند در صورت دارا بودن انگیزه مذكور در زمره جرایم سیاسی قرار گیرند. در مورد نحوه رسیدگی به جرایم سیاسی، قانون اساسی برای دادرسیهای كیفری ضوابط زیبایی تعریف كرده است. از جمله در اصل ١٦٨، رسیدگی به جرایم سیاسی را در دادگاههای دادگستری، به صورت علنی و با حضور هیأت منصفه مورد تأكید قرار داده است.»
سرمقاله افزوده است: «شاهبیت اصل ١٦٨ قانون اساسی، حضور هیأت منصفه در رسیدگی به جرایم سیاسی است. البته هیأت منصفهای كه متشكل از برگزیدگان ملت و معتمدین جامعه باشد زیرا اگر اعضای هیأت منصفه، منصوب دولت باشند، دیگر نماینده وجدان عمومی جامعه نخواهند بود و در واقع ارزش و كارآیی خود را از دست میدهند.»
سایر مطبوعات:
سرمقاله امروز روزنامه رسالت با عنوان «اوبامای جدید و موضوع ایران»
سرمقاله امروز روزنامه رسالت با عنوان «اوبامای جدید و موضوع ایران»
سرمقاله امروز روزنامه ابتکار با عنوان «مواظب بیتفاوتی ملی باشیم»
سرمقاله امروز روزنامه کیهان با عنوان «پایان آقای ادعا»
سوءقصد به یک پزشک دیگر در تهران
یک پزشک با شلیک گلوله در تهران کشته شد. وی سومین پزشکی است که در یک ماه گذشته در تهران به قتل رسیده است.
به گزارش واحد مرکزی خبر (وابسته به رادیو و تلویزیون دولتی ایران)، صابریان، مسئول اطلاعرسانی فرماندهی انتظامی تهران گفته است که این «سوقصد» با سلاح گرم، پیش از ظهر امروز در شهرک گلستان در تهران رخ داده است.
وی به نام این پزشک و جزئیات بیشتر این «سوءقصد» اشارهای نکرده است.
چند هفته پیش نیز در فاصله ٢٤ ساعت، دو پزشک در تهران مورد سوءقصد قرار گرفتند. ٣١ شهریور ٨٩ چند موتورسوار با شلیک گلوله دکتر عبدالرضا سودبخش، عضو هيأت علمی دانشگاه علوم پزشکی تهران را به قتل رساندند. پليس آگاهی تهران علت سوء قصد به عبدالرضا سودبخش را «انگيزه شخصی» دانست و وجود هرگونه انگيزه ديگر در اين جنايت را «منتفی» اعلام کرد.
یک روز پس از قتل دکتر سودبخش، دکتر غلامرضا سرابی، متخصص داخلی قلب، در برابر مطباش با اسلحه مورد سوء قصد قرار گرفت. وی سپس به بخش آی.سی.یو بیمارستان امام حسین تهران منتقل شد ولی روز بعد جان سپرد.
همچنین هشتم مهرماه گذشته اعلام شد که یکی از عاملان قتل دکتر غلامرضا سرابی در گيلانغرب با شليک چند گلوله خودکشی کرده است.
به گزارش خبرگزاریهای ايران، روابط عمومی فرمانداری گيلانغرب اعلام کرد وی که بهمن کريمی نام دارد با کمک فرزند خود، سجاد کريمی، غلامرضا سرابی را به قتل رسانده است.
محمد شهریاری، بازپرس جنايی تهران میگوید بهمن کریمی و همدستانش چون دکتر سرابی را در «مرگ مادر خود مقصر میدانستهاند» به قتل رساندهاند.
همچنین پس از قتل دکتر سودبخش، برخی از منابع خبری مخالف دولت ايران اعلام کردند که دکتر عبدالرضا سودبخش از پزشکان مرتبط با پرونده بازداشتگاه کهریزک بوده است.
اين منابع افزوده بودند که وی در جريان وضعيت زندانيانی که از بیماریهای عفونی در مجاری ادراری و تناسلی آسیب دیده بودند، قرار داشت و مقامات امنیتی به او دستور داده بودند که بیماری کلیه زندانیان را، رسماً مننژیت اعلام کند. بر اساس اين گزارشها «دکتر سودبخش از پرونده پزشکی کلیه کشتهشدگان بازداشتگاه کهریزک مطلع بوده و تمامی زندانیان کهریزک و اوین را که مورد آزار جنسی قرار گرفته بودند، معاینه کرده بود و دارای اطلاعات خاصی در این زمینه بوده است.»
اين منابع از «فشارهای فزاینده اخير نیروهای امنیتی» بر وی خبر داده بودند.
مخالفان دولت ايران میگويند عبدالرضا سودبخش یک روز پيش از سفر از ایران به خارج، مورد سوء قصد قرار گرفته است. اما سردار اسماعيل احمدیمقدم، فرمانده نيروی انتظامی، مهرماه گذشته ارتباط بين قتل دکتر عبدالرضا سودبخش با حادثه کهريزک را رد کرد و گفت: «اين پزشک هيچ سابقه سياسی ندارد.»
پلیس ایران تاکنون نتیجه تحقیقاتاش را درباره قاتل یا قاتلان دکتر سودبخش و انگیزه قتل منتشر نکرده است.
اخبار روز - گزارش دریافتی: روز شنبه ۱۵ آبان ٨۹ از ساعت ۱۰ صبح بازنشستگان تأمین اجتماعی یک تظاهرات اعتراضی در مقابل مجلس شورای اسلامی برگزار کردند در این تظاهرات که از شهرری؛ اسلامشهر؛ تهران؛ کرج و قزوین حضور یافته بودند کارگران بازنشسته و برخی کارگران شاغل حضور یافته و به طرح مطالبات خود از جمله درخواست افزایش ۱۵% حقوق سال ٨۹ در مقابل ۶% اعلام شده از طرف دولت پرداختند. کارگران همچنین مطالباتی دیگر از قبیل برقراری بیمه تکمیلی و برخی امتیازات دیگر که در یک اطلاعیه منتشره ذکر شده بود و همچنین لغو مصوبه دولت در خصوص انتقال درمان از تأمین اجتماعی به وزارت بهداشت را درخواست کردند و با شعارهای بلند بارها تلاش کردند صدای خود را به گوش نمایندگان مجلس رسانده و آنان را مجبور به پاسخگویی کنند. کارگران ضمن قرائت قطعنامه خود و تعهد برخی نمایندگان در خصوص اجرای خواست های آنان قرار گذاشتند در صورتیکه به مطالبات آنان رسیدگی نشود در آینده ای نزدیک به تجمعات دیگری اقدام خواهند نمود. نکته ای که جلب توجه می کرد آگاهی آنان از ضرورت ایجاد یک تشکل سراسری از بازنشستگان تأمین اجتماعی و وحدت با کارگران شاغل بود.
یک اطلاعیه تشریحی در مورد مطالبات بازنشستگان در بین بسیاری از تظاهر کننده گان منتشر شد که متن آن به قرار زیر است:
متن اطلاعیه منتشره در تظاهرات ۱۵ آبان ماه
مطالبات بازنشستگان تأمین اجتماعی:
۱- افزایش حقوق ماهیانه حداقل به میزان افزایش نظام هماهنگ خدمات کشوری و با در نظر گرفتن تورم واقعی
۲- برقراری "بیمه تکمیلی" برای همه بازنشستگان تأمین اجتماعی ؛ زیرا پس از سی سال کارهای سخت و توان فرسا و با توجه به بالا بودن هزینه های درمان ما قادر به درمان های اساسی نبوده و این باعث رشد سریع بیماریها می شود که فرتوتی زود رس را با خود همراه دارد
٣- تشکیل صندوق رفاهی وام ؛ مسافرت ووام تحصیلی فرزندان (همانند دیگر بازنشستگان کشوری )
۴-تشکیل تعاونی های مسکن برای بازنشستگان فاقد مسکن
دوستان بازنشسته تأمین اجتماعی
همانظور که می دانید در سرزمین که زندگی می کنیم "کار" و "تلاش" ارزشی ندارد و کارگران و حقوق بگیران ؛ حتی در بهترین وضعیت زندگی در ایام جوانی خود نمی توانند حداقل امکانات لازم برای خود و خانواده شان را تهیه کنند و تمام بهره مندی های زندگی از آن کسانی است که کار نمی کنند ؛ از اینجهت کارگران و حقوق بگیران در زمان جوانی و توانمندی خود مجبور به انجام دو یا سه کار می شوند و در زمان بازنشستگی علی رغم سی سال کار و آبرو داری اجبارا " به کار های نامناسب و دون شأن خود تن می دهند .و در این مقطع زمانی بجهت بحران های اقتصادی - که به دست دولت و سوء استفاده گران ناشی شده – و با خیل عظیم جوانان بیکار ؛ کار برای بازنشستگان نایاب است .
یک اصل تاریخی می گوید هر نسلی پا روی دوش نسل قبلی خود می گذارد ؛ این همه بنا ها ؛ شهرها ؛ کارخانه ها ؛ سد ها؛ جاده ها و خیابان ها و تأمین زندگی دهها میلیون انسان نسل پس از ما ؛ از زحمت چه کسی ساخته شده است ؟ دولتمردان و سرمایه داران بدون آنکه کمترین زحمتی برای این مملکت کشیده باشند و به اصطلاح سنگ روی سنگ گذاشته باشند امروزه در بهترین و مستحکم ترین بناها و خود روهایی که ما ساخته ایم و در روی بهترین مبلمان ها لم می دهند و به روی مبارکشان هم نمی آورند که از قبل دسترنج چه کسانی استفاده می کنند ؟ دولتمردان فراموش کرده اند که این کارگران بودند که وقتی با قدرت عظیم خود بطور یکپارچه و متحدانه در سال ۵۷ پا به عرصه مبارزه نهادند رژیم گذشته خلع سلاح شد .
دوستان می دانیم که ٣۰% حقوق و مزایای دریافتی ماهیانه از ما کسر و به حساب تأمین اجتماعی ریخته می شود برای اینکه بدانیم در چهل یا سی و یا ده سال قبل چه ارزشی داشته است ؛ کافیست با قیمت اقلام مصرفی مثل برنج و یا گوشت و یا مسکن و غیرو سنجش کنیم ؛ در سی سال قبل گوشت کیلویی ۲۵ تومان بود و از حقوق و مزایای ۴۰۰۰ تومانی ما ۱۲۰۰ تومان بیمه کسر می گردید ( سی در صد بیمه ) یعنی برابر با ۴٨ کیلو گوشت ماهیانه بیمه پرداخت می کردیم و با قیمت امروزی که حداقل کیلویی ۱٨۰۰۰ تومان است ؛ برابر با حدود ۰۰۰/٨۶۴ تومان می گردد ؛ و این مبلغ ماهیانه با معادل سازی ارزش امروزی ؛ در سی سال قبل بعنوان بیمه از حقوق ما کسر می گردید و مسلم است که بخشی از آن سرمایه گذاری شده و بجریان افتاده و طی سال ها دارای بازده بوده است و نتیجتا از مبلغ ذخیره اولیه نیز افزون شده است ؛ حال پس از سی سال خوبست مسئولین روشن کنند که این پول هایی که ما پرداخته ایم به کجا رفته است ؟ حاکمیت موظف است عدالت را رعایت کند و از اینکه سرمایه ؛ دسترنج و حاصل زندگی ما توسط دیگران بغارت برود جلوگیری نماید . اگر تورم ایجاد شده ؛ ما که خود تولید کننده و عامل کاهش تورم بوده ایم و باید دید چه کسانی باعث ایجاد تورم بوده اند و آیا ثروت آنان در این مدت کاهش یافته و یا دهها برابر افزایش پیدا کرده است ؟ مصداق جمله معروف شده ایم " کسی که کار می کند چیزی بدست نمی آورد و آنکه چیزی بدست می آورد کار نمی کند "
دوستان هم اکنون ما یعنی سازندگان تمام نعمات کنونی در ته جدول قرار داریم همه چیز را تقسیم می کنند ؛ بودجه ها را تخصیص می دهند و اگر چیزی ته آن ماند نیم نگاهی بما کرده و اندکی در نظر می گیرند و اگر نمانده بود که سخنرانی های طول و درازی در مورد جبران حقوق ما می کنند اما در درون آن جز حرف و وعده و وعید توخالی هیچ چیز نیست . ما صدقه نمی خواهیم ؛ ما حقوق اساسی خود را می خواهیم .
باید بفکر جدی و اساسی باشیم ؛ با ریختن غم و غصه و اندوه در درون خود ؛ یعنی با از بین بردن خود کاری صورت نخواهد گرفت ؛ با حرکت انفرادی نیز بجایی نمی رسیم و با یک جواب "نه " سر بالا از یک کارمند دون پایه خلع سلاح می شویم حرکت های موضعی و عصبانی جمعی نیز راه بجایی نخواهد برد و همانند رعد و برق محو می شود .
راهکار ما ایجاد تشکیلات دائمی و سراسری است
اگر متحدانه و در سراسر مملکت خواسته های خود را با صدای رسا اعلام کنیم کسی نمی تواند آنرا نشنیده بگیرد ؛ ما جمعیت زیادی هستیم می توانیم در تصمیمات کلان و انتخابات و غیرو اثر گذار باشیم ؛ باید جمع خود را باور کنیم همانطور که ما سازندگان نعمات موجود هستیم ؛ اما سئوال اینستکه شورا های خود را چگونه تشکیل بدهیم؟
۱- در تمامی شهرستان ها و مراکز استان می توان با تجمع در مقابل سازمان کل تأمین اجتماعی بطور مرتب اول هر ماه ضمن بیان خواسته ها ؛ مجمع عمومی خود را تشکیل و یک هیأت موسس شورای نمایندگان با اهداف زیر تشکیل شود.
- فراخوان تشکیل مجمع عمومی بازنشستگان هر شعبه در مسجد محل ؛ پارک منطقه و یا یک مکان عمومی دیگر که بطور مرتب در پانزدهم هر ماه تشکیل شود و برگزاری انتخابات جهت شورای دائمی همان منطقه
- تشکیل کمسیون های : فرهنگی و انتشارات ؛ روابط عمومی ؛ همکاری های داوطلبانه ؛ تفریحی و ورزشی
- انتشار خبر نامه بازنشستگان تأمین اجتماعی منطقه بطور ماهیانه برای بازنشستگان هر شعبه
۲- تشکیل شوراهای بازنشستگان تأمین اجتماعی شهر ها متشکل از نمایندگان مناطق با کمیسیون های مربوطه
٣- تشکیل شوراهای استانی از تمایندگان شهرها و بلاخره در سطح کشور از نمایندگان استانها
همانطور که مقامات دولتی وعده دادند که حقوق بازنشستگان تأمین اجتماعی همانند بازنشستگان کشوری و لشگری افزایش خواهد یافت و از طرف دیگر میزان بیمه پرداختی ما بسیار بسیار بیشتر از میزان بیمه پراختی کشوری و لشگری بوده و قابل مقایسه نمی باشد درخواست تحقق مطالبات بحق موارد ذکر شده را داریم .
جمعی از بازنشستگان تأمین اجتماعی
به یاد ده زن بهائی که در شیراز اعدام شدند
زنانی که در راه آزادی عقیده تا پای جان ایستادند
سهیلا وحدتی
روز ۲۸ خرداد ماه سالگرد اعدام ده زن است که در سال ۱۳۶۲ در زندان عادل آباد شیراز به "جرم" عقیدتی، بهائی بودن، اعدام شدند.
بیست و پنج سال پس از این اعدام گروهی، یادشان را گرامی میداریم و آنها را به عنوان مبارزان از جان گذشتهی راه آزادی عقیده در میهنمان به یاد میآوریم.
این زنان، از مونای ۱۷ ساله تا عزت ۵۷ ساله، بخشی از تاریخ ما هستند و تا پای جان برای دفاع از حق داشتن عقیده و باور خویش ایستادند.
این زنان، از مونای ۱۷ ساله تا عزت ۵۷ ساله، بخشی از تاریخ ما هستند و تا پای جان برای دفاع از حق داشتن عقیده و باور خویش ایستادند.
و آنچه بر آنان رفت در صفحهای از تاریخ کشور ما جای گرفته که امیدواریم هرگز تکرار نشود!
مونا محمود نژاد
و چند خطی از این تاریخ:
"جرم" این دختران و زنان این بود که در آموزش اخلاق و تعلیمات دینی بهائی به کودکان خانوادههای بهائی مشارکت داشتند. و البته به آنها اتهام جاسوسی زده شده بود، اما کافی بود آنها دست از عقیده خود بردارند و اسلام بیاورند تا همه "جرم"های آنان پاک شود! روی کارت ملاقات زندان که به خانوادههای آنان داده شده بود، آنها نوشته بود "اتهام: بهائیت" یا "اتهام: ب". برخی از بهائیان زیر فشار و به زور مجبور شدند بگویند که مسلمان شدهاند، و همهی اتهامها و "جرم"های آنان ناپدید شد.
اتهام درج شده روی کارت ملاقات به روشنی نمایانگر این بود که این افراد زندانیان عقیدتی هستند.
دستگیری بهائیان شیراز در سال ۱۳۶۱ در طول دو یورش به تعدادی از خانههای بهائیان انجام گرفت. برخی از این زنان در حوالی ۱ آبان ۶۱ و برخی دیگر در روز ۸ آذر ۱۳۶۱ دستگیر شدند. جریان دستگیری به نقل از خواهر یکی از دستگیرشدگان که در همان روزها طی نامهای به تفصیل نوشته، چنین است:
" دوشنبه هشتم آذرماه ۱۳۶۱، مطابق با ۲۹ نوامبر ۱۹۸۲. در حالیکه حدود یکسال از جریان دستگیری (او) و گذراندن چند روز در زندان سپاه شیراز میگذشت و در حالی که روز تولدش در این باره بسیار صحبت شد ساعت تقریبا ۸ بعد از ظهر بود که به توصیه بابا که مرتب میگفت "دلم شور میزنه، حتما دزد آمده!" به منزل رفتیم. ساعت حدود هشت و سی دقیقه بود که زنگ منزل بصدا در آمد. سه مرد مسلح که هر سه پاسدار بودند وارد منزل شدند. همه جا را جستجو کرده مقداری کتاب، شمایل مبارک و آلبوم خانوادگی را که پیدا کرده بودند در دو گونی ریخته و از آنها صورتی تهیه کردند و از همه ما هم امضا گرفتند. سپس از لیستی که تعداد زیادی اسم بر آن نوشته شده بود اسم (او) را صدا کردند ]...[ صبح روز بعد اطلاع حاصل شد که حدود ۴۵ نفر را در همان شب و تقریبا با همان کیفیت و توسط سپاه دستگیر و به همان محل زندان سپاه که در گوشه جنوب شرقی شهر شیراز واقع شده منتقل ساخته اند. ابتدا هر کس فکر میکرده که فقط به سراغ خانواده او آمده اند فقط وقتی به پیگیری پرداخته اند متوجه شده اند که بقیه نیز یا قبل از ایشان آنجا بوده و یا پس از ایشان."
پس از دستگیری، آنها مدتی را در بازداشتگاه سپاه برای بازجوی بسر برده و پس از آن به زندان منتقل شدند. بازجوییها در سپاه گاه بسیار طولانی بود. در زندان برخورد بدتر بود. از آنجایی که بهاییها چون "نجس" شمرده میشدند، در سلولی جدا از زندانیهای دیگر بودند. وقتی که به آنها چشمبند میزدند و میخواستند برای بازجویی ببرند، یک روزنامه لوله شده به دستشان داده و پاسداری سر دیگر روزنامه را گرفته و آنها را میبرد که مبادا با این افراد "نجس" تماس پیدا کرده و "نجس" شود. زندانیان بهائی حتی بشقاب مخصوص داشتند. در بند یک زندان عادل آباد شیراز، زنان در هر سلول سه نفر باهم بودند و حق داشتند به سلولهای همدیگر بروند. اما نظافت خیلی سخت بود و بطور مرتب به حمام دسترسی نداشتند. و مراقبت بهداشتی مناسب نیز وجود نداشت. یکی از دخترها از دردهای شدید در هنگام قاعدگی رنج میبرد بطوریکه که همیشه مجبور بود برای تسکین درد مورفین تزریق کند. اما در طول هفت ماه زندان چارهای نداشت جز اینکه درد را بدون دارو تحمل کند.
مونا محمودنژاد، ۱۷ ساله
مونا و پدرش یدالله محمودنژاد که به فاصله سه ماه اعدام شدند.
مونا دانشآموز دبیرستان بود. مونا در روز اول آبان ۱۳۶۱ در سن ۱۶ سالگی همراه با پدرش دستگیر شد. گفته میشود مونا به خاطر سن و سال کم خویش، آن روز آخرین نفر در صف حلق آویز شدن بود تا فرصت دیگری برای توبه کردن داشته باشد، ولی او توبه نکرد. مونا یکی از جوانترین قربانیان سرکوب عقیدتی در جمهوری اسلامی ایران است.
مادر مونا همراه با وی چندماهی زندانی بود و سپس آزاد شد. پدر مونا، یدالله محمودنژاد، در اسفندماه ۱۳۶۱ در شیراز، سه ماه پیش از دخترش، اعدام شده بود.
اختر ثابت، ۲۱ ساله
رویا اشراقی، ۲۲ ساله
رویا دختری پرشور، علاقمند به طبیعت و حیوانات، و دانشجوی رشته دامپزشکی در دانشگاه شیراز بود و پس از انقلاب به خاطر بهائی بودن از دانشگاه اخراج شده بود. پدرومادر رویا نیز در خدمت به جامعه محلی بهائیان فعال بودند و همراه با او دستگیر شدند. مادر رویا خانهدار بود و پدرش به "جرم" بهائی بودن پس از انقلاب از کار اخراج شده بود.
رویا همزمان با مادرش، عزت جانمی، به دار آویخته شد.
رویا همزمان با مادرش، عزت جانمی، به دار آویخته شد.
سیمین صابری، ۲۴ ساله
شهین (شیرین) دالوند، ۲۵ سالهشهین – که شیرین صدایش میزدند – همیشه خنده به لب داشت و با اینکه خانوادهاش به انگلستان مهاجرت کرده بودند، در ایران مانده بود که درسش را تمام کند. شیرین در رشته جامعه شناسی تحصیل کرده بود و دانشنامه خود را درباره مبارزه با اعتیاد به پایان رسانده بود، اما فرصت آن را نیافت که سرکار رفته و در مبارزه با بلای اعتیاد بکوشد.
مهشید تحصیلات دانشگاهی خود را در رشته فیزیک در دانشگاه شیراز به پایان رسانده بود. او با شرکت در کمیتههای محلی بهائیان به جامعه بهائی خدمت میکرد.
زرین مقیمی ابیانه، ۲۹ ساله
زرین مقیمی ابیانه، ۲۹ ساله
زرین در رشته ادبیات انگلیسی در دانشگاه تهران تحصیل کرده بود. او دارای قدرت بیان فوقالعادهای بود و آگاهی زیادی درباره اسلام و بهائیت داشت و حتی برخی سورههای قرآن و متون بهائی را حفظ بود. بازجوهایی که تلاش داشتند او را راضی کنند اسلام بیاورد، کارشان سخت بود و به او گفته بودند که باید به جای مدرک زبان انگلیسی، مدرک زبان به مفهوم فن بیان به او داده میشد.
زرین دارای طبعی لطیف و شعر میسرود. هنگامی که به دیدار یک از آشنایانی رفته بود که تازه از زندان عادل آباد آزاد شده بود، مردجوانی با اتهام بهائی بودن، چنان تحت تاثیر قرار گرفته بود که متنی نوشت با عنوان «من از عادل آباد میآیم» که اینگونه آغاز میشود: "چه بنویسم و چطور بنویسم که آنجا کجاست، به چه زبانی توصیف کنم که آنجا چه دنیائی است و کدام کلام و کدام عبارت قادر است بیان کند که من با چشمهای ناچیز خاکیم چه دیدهام؟ چشمهایم را برهم میزنم تا ببینم آنچه دیدهام بخواب است یا بیداری، یک رویای شیرین است و یا یک واقعیت تلخ. من امشب از عادلآباد میآیم ..."
زرین دارای طبعی لطیف و شعر میسرود. هنگامی که به دیدار یک از آشنایانی رفته بود که تازه از زندان عادل آباد آزاد شده بود، مردجوانی با اتهام بهائی بودن، چنان تحت تاثیر قرار گرفته بود که متنی نوشت با عنوان «من از عادل آباد میآیم» که اینگونه آغاز میشود: "چه بنویسم و چطور بنویسم که آنجا کجاست، به چه زبانی توصیف کنم که آنجا چه دنیائی است و کدام کلام و کدام عبارت قادر است بیان کند که من با چشمهای ناچیز خاکیم چه دیدهام؟ چشمهایم را برهم میزنم تا ببینم آنچه دیدهام بخواب است یا بیداری، یک رویای شیرین است و یا یک واقعیت تلخ. من امشب از عادلآباد میآیم ..."
زرین همراه با پدرومادرش دستگیر شد. مادرش سه ماه در زندان بسر برد، و پدرش ۲ سال زندانی بود و هشت ماه پس از اعدام دخترش آزاد شد.
طاهره ارجمندی (سیاوشی)۳۲ ساله (همسر جمشید سیاوشی)
طاهره و شوهرش با هم دستگیر شده و به فاصله دو روز اعدام شدند.
طاهره پرستار بود و در زندان به مراقبت بهداشتی از دیگر زندانیان میپرداخت. طاهره همراه با همسرش، جمشید سیاوشی بازداشت و زندانی شد. گفته میشود که طاهره در دیداری که با شوهرش در زندان داشته، او را شکنجه شده یافته و حدس میزده که شوهرش جان سالم بدر نخواهد برد. شوهرش از شکنجه نمرد و زنده ماند، اما دو روز پیش از اینکه طاهره اعدام شود، در روز پنجشنبه ۲۶ خرداد ۱۳۶۱ حلق آویز شد.
نصرت غفرانی (یلدایی)، ۵۶ ساله (مادر بهرام یلدایی)
نصرت غفرانی و پسرش، کورش یلدایی، در آخرین جشن تولد کورش. مادر و پسر همزمان دستگیر شده و به فاصله دو روز اعدام شدند.نصرت عضو محفل بهائیان در شیراز بود. گفته میشود وی مورد شکنجه قرار گرفته و ضربههای شلاق بسیاری را تحمل کرده بوده است. نصرت همراه با شوهر و پسرش دستگیر شد. پسر نصرت، بهرام یلدایی در سن ۲۸ سالگی، دو روز پیش از اعدام مادرش در زندان عادل آباد شیراز حلق آویز شد.
عزت جانمی (اشراقی)، ۵۷ ساله (مادر رویا اشراقی و همسر عنایتالله اشراقی)
عزت جانمی در میان دخترش رویا و شوهرش عنایت الله اشراقی. عزت و رویا دو روز پس از اعدام پدرخانواده همزمان به دار آویخته شدند.
عزت جانمی همراه با شوهرش، عنایتالله اشراقی، و دخترش رویا، دستگیر شد. خانواده اشراقی پیشتر تجربه دستگیری توسط سپاه پاسداران را داشتند، اما کشور را ترک نکردند و حتی شهر شیراز را ترک نکردند.
شوهرعزت، عنایتالله اشراقی، دو روز پیش از او در سن ۶۳ سالگی حلق آویز شد.
عزت همراه با دختر جوانش، رویا، حلق آویز شد.
روز ملاقات زنان در زندان عادل آباد شنبه بود. پس از ساعت ملاقات، این ده زن در روز شنبه ۲۸ خرداد برای اعدام برده شدند.
ملاقات مردها روزهای پنجشنبه بود. دو روز پیشتر، در روز پنجشنبه ۲۶ خرداد، شش مرد بهائی پس از ساعت ملاقات حلق آویز شده بودند.
مردهایی که برخیشان خویشاوند درجه یک زنانی بودند که روز شنبه اعدام شدند:
بهرام یلدایی، ۲۸ ساله (پسر نصرت غفرانی)
کورش حق بین، ۳۴ ساله
جمشید سیاوشی، ۳۹ ساله (شوهر طاهره ارجمندی)
بهرام افغان، ۵۰ ساله
عنایت الله اشراقی، ۶۳ ساله (شوهر عزت جانمی و پدر رویا اشراقی)
عبدالحسین آزادی، ۶۶ ساله
حلق آویز کردن ده زن، دو روز پس از دار زدن شش مرد، برای جامعه بهائی فاجعهای باورنکردنی بود: "فاجعه بود، فاجعه! هیچکس باور نمیکرد اینها را اعدام کنند! همه فکر میکردند مثل دستگیریهای پیشین اینها دستگیر شدهاند، بازجویی میشوند و بعد آزاد میشوند. چه کسی فکرش را میکرد که مادر و پسر را با هم اعدام کنند؟ زن و شوهر را با هم حلق آویز کنند؟ سه نفر از یک خانواده، پدر و مادر و دختر را با هم اعدام کنند؟"
هنوز حرف زدن درباره فجایعی که بر بهائیان رفته دشوار است. هنوز بسیاری از بهائیان در ایران زندگی میکنند و علیرغم همه دشواریها، از محرومیت از حقوق شهروندی مانند اخراج از کار و محرومیت از حق تحصیل گرفته تا سلب حق زندگی، حاضر به ترک خاک وطن نیستند. اما هراس در میان آنان مانع از گفتار و بیان بسیاری از حقایق است. و حتی آنان که عزیزی را از دست دادهاند ترجیح میدهند که بدون ذکر نام صحبت کنند چرا که حاضر نیستند برای هیچ کسی مشکل بیافرینند.
خواهر یکی از دختران اعدام شده میگوید " واقعا نمیدانم تاثیر این واقعه را در زندگی شخصیام چگونه بیان کنم. البته هرکسی وقتی عزیزی را از دست میدهد خیلی دچار افسردگی میشود چرا که دیگر فرصت دیدار نخواهد داشت! بچههای من هیچوقت فرصت دیدار خالهشان را پیدا نکردند."
و ادامه میدهد "ولی چیزی که خیلی دردناک است اینست که ایرانی را که آدم این همه دوست دارد و بهش عشق دارد و افتخار میکند، معدودی پیدا میشوند که حاضرند بکشندش، چون عقیدهاش با عقیده دولت فرق میکند! احساس خیلی بدی است که بدانی اینها چه مردم صلح جویی بودند، که غیر از عشق به مردم دیگر چیزی نداشتند، نه کینهای نسبت به کسی داشتند، و نه آزارشان به کسی میرسید، و اینطوری با آنها رفتار شد. چطور ممکن است کسی اینها را دوست نداشته باشد؟ آدم احساس تاسف میکند از اینکه دنیا به این مرحلهای رسیده باشد که مردم نتوانند تشخیص دهند که این درست نیست! این عدالت نیست!"
"در عین حال یک مقدار هم خوشحال بودیم که اینها مقاومت کردند و روی عقیدهشان و آنچه را که بهش معتقد بودند ایستادند. خواهرم پر از شور زندگی بود! ولی اگر می گفت بهایی نیستم و آزاد میشد، شاید من متاسف میشدم و از او میپرسیدم تو که به صلح و انسانیت و اصولی معتقدی، چطور شد به همه چیز پشت پا زدی؟"
خواهر دیگری از شورونشاط خواهرش میگوید: "همیشه میخندید و خوشحال بود و میخواست همه را خوشحال کند. این اواخر در فکر ازدواج بود ودرباره خواستگارهایش فکر کرده بود و تقریبا می دانست کدام یکی را می خواهد انتخاب کند."
و میافزاید: "اعدام خواهرم برای من خیلی سنگین بود. او نه فقط خواهر من بلکه صمیمی ترین دوست من بود. رابطهی خاصی داشتیم. طوری که او از صدای من همه چیز را میخواند. در دشوار ترین دوره زندگیام که کودکم سرطان داشت، او خیلی به من کمک کرد! من هنوز وقتی که کسی را می بینم که حالت او را دارد، بیاختیار پشت سرش کشیده میشوم. من درگیر بیماری عزیزی بوده و هستم، می دانم که بعضی چیزها را شاید بشود قبول کرد. اما مرگ عزیزی اینطور ناگهانی خیلی سخت است آدم بپذیرد!"
برادر یکی از این زنان میگوید "آنها را شکنجه میدادند و از آنها میخواستند اعتراف کنند که جاسوس اسرائیل هستند. مثلا برای اینکه پیش از انقلاب برای زیارت اماکن مقدس بهائی به اسرائیل رفته بودند. آخر وقتی که پیامبر ما به آنجا تبعید شد که آنجا هنوز اسرائیل نشده نبود! بلکه جزو امپراتوری عثمانی بود. مثل اینکه بگویند ایرانیهایی که برای زیارت به مکه میروند، جاسوس عربستان سعودی هستند!"
یکی از بستگان این زنان میگوید " آنها را شکنجه روانی میکردند. (او) را خیلی ترسانده بودند. گفته بودند که قلبت را از سینه درمیاریم."
خبر اعدام ده زن بهایی روز یکشنبه صبح در میان بهائیهای شهر میپیچد. جریان رسیدن خبر به مادری که موفق به دیدن جسد دخترش شده بود، چنین است:
"خیلی نگران بودم. روز قبل دخترم مثل همیشه نبود، ولی چیزی بهم نگفت. همیشه میایستاد، آخر ملاقات برایم دست تکان میداد. ایندفعه غیب شد. روز بعد شنیدم که ده زن اعدام شدهاند. نمیدانستم حقیقت دارد یا نه، نمیدانستم چه کسانی اعدام شدهاند. از شدت ناراحتی از خانه زدم بیرون. همین که رفتم بیرون، دیدم یکی از دوستانم با پسر جوانش به طرف من میآیند. پرسیدم "حقیقت داره؟" آن خانم یک کاغذ در آورد و اسمها را برایم خواندند. شمردم، ۹ تا اسم بود. فهمیدم، و پرسیدم "دختر من هم هست؟" که گفت "بله". من میخواستم جسدش رو ببینم. با یکی دوتا دیگر از مادرها رفتیم بطرف زندان. رفتیم التماس کردیم به پاسدارها که جسد را ببینیم. خلاصه قبول کرد. ما را برد به یک اتاق کثیفی که در آن یک پنکهای آن بالا میچرخید. ده تا جسد روی زمین افتاده بودند. مادر مونا او را شناخت. من دخترم را از روسری که به سر داشت شناختم. روی صورتش با چشم بندی بسته شده بود. بوسیدمش. به جای خواهر و برادرها و پدرش هم بوسیدمش. چشمبند را گذاشتم روی صورتش و آمدم بیرون. اجساد را ندادند که به خاک بسپاریم. از یک بازجو خواهش کردیم که بذارید به خاک بسپاریم. گفتند که نه! همه یک جا دفن میشوند*."
از اعدام شدگان وصیتنامهای بجا نمانده است. یکی از دخترها نوشتهای کوتاه را روی تکه کاغذی به این مضمون نوشته و برای خانوادهاش فرستاده بود "هیچ کسی حق ندارد برای من سیاه بپوشد و گریه و زاری کند، جز مادرم که میدانم دلش طاقت نمیآورد."
اما چمدان وسایل و لباسهای زنان را پس از اعدام به خانوادههای آنان تحویل دادند.
برادری میگوید "هنوز این چمدان عزیزترین چیزی است که دارم!"
*نقل قول غیرمستقیم از طریق یکی از فرزندان این مادر.
پی نوشت: این مطلب پس از گفتگو با برخی از اعضای خانوادههای اعدام شدگان تهیه شده است. با تشکر از کمک دایان علائی، نماینده جامعه بینالمللی بهائی در سازمان ملل متحد در ژنو، که در برقراری ارتباط با این خانوادهها مرا یاری نمود. در تهیه این مطلب همچنین از زیر استفاده شده است.
رویای مونا Mona’s Dream
http://monasdream.com/
امید، یادبودی در دفاع از حقوق بشر
http://www.abfiran.org/farsi/memorial.php
عزت جانمی همراه با شوهرش، عنایتالله اشراقی، و دخترش رویا، دستگیر شد. خانواده اشراقی پیشتر تجربه دستگیری توسط سپاه پاسداران را داشتند، اما کشور را ترک نکردند و حتی شهر شیراز را ترک نکردند.
شوهرعزت، عنایتالله اشراقی، دو روز پیش از او در سن ۶۳ سالگی حلق آویز شد.
عزت همراه با دختر جوانش، رویا، حلق آویز شد.
روز ملاقات زنان در زندان عادل آباد شنبه بود. پس از ساعت ملاقات، این ده زن در روز شنبه ۲۸ خرداد برای اعدام برده شدند.
ملاقات مردها روزهای پنجشنبه بود. دو روز پیشتر، در روز پنجشنبه ۲۶ خرداد، شش مرد بهائی پس از ساعت ملاقات حلق آویز شده بودند.
مردهایی که برخیشان خویشاوند درجه یک زنانی بودند که روز شنبه اعدام شدند:
بهرام یلدایی، ۲۸ ساله (پسر نصرت غفرانی)
کورش حق بین، ۳۴ ساله
جمشید سیاوشی، ۳۹ ساله (شوهر طاهره ارجمندی)
بهرام افغان، ۵۰ ساله
عنایت الله اشراقی، ۶۳ ساله (شوهر عزت جانمی و پدر رویا اشراقی)
عبدالحسین آزادی، ۶۶ ساله
حلق آویز کردن ده زن، دو روز پس از دار زدن شش مرد، برای جامعه بهائی فاجعهای باورنکردنی بود: "فاجعه بود، فاجعه! هیچکس باور نمیکرد اینها را اعدام کنند! همه فکر میکردند مثل دستگیریهای پیشین اینها دستگیر شدهاند، بازجویی میشوند و بعد آزاد میشوند. چه کسی فکرش را میکرد که مادر و پسر را با هم اعدام کنند؟ زن و شوهر را با هم حلق آویز کنند؟ سه نفر از یک خانواده، پدر و مادر و دختر را با هم اعدام کنند؟"
هنوز حرف زدن درباره فجایعی که بر بهائیان رفته دشوار است. هنوز بسیاری از بهائیان در ایران زندگی میکنند و علیرغم همه دشواریها، از محرومیت از حقوق شهروندی مانند اخراج از کار و محرومیت از حق تحصیل گرفته تا سلب حق زندگی، حاضر به ترک خاک وطن نیستند. اما هراس در میان آنان مانع از گفتار و بیان بسیاری از حقایق است. و حتی آنان که عزیزی را از دست دادهاند ترجیح میدهند که بدون ذکر نام صحبت کنند چرا که حاضر نیستند برای هیچ کسی مشکل بیافرینند.
خواهر یکی از دختران اعدام شده میگوید " واقعا نمیدانم تاثیر این واقعه را در زندگی شخصیام چگونه بیان کنم. البته هرکسی وقتی عزیزی را از دست میدهد خیلی دچار افسردگی میشود چرا که دیگر فرصت دیدار نخواهد داشت! بچههای من هیچوقت فرصت دیدار خالهشان را پیدا نکردند."
و ادامه میدهد "ولی چیزی که خیلی دردناک است اینست که ایرانی را که آدم این همه دوست دارد و بهش عشق دارد و افتخار میکند، معدودی پیدا میشوند که حاضرند بکشندش، چون عقیدهاش با عقیده دولت فرق میکند! احساس خیلی بدی است که بدانی اینها چه مردم صلح جویی بودند، که غیر از عشق به مردم دیگر چیزی نداشتند، نه کینهای نسبت به کسی داشتند، و نه آزارشان به کسی میرسید، و اینطوری با آنها رفتار شد. چطور ممکن است کسی اینها را دوست نداشته باشد؟ آدم احساس تاسف میکند از اینکه دنیا به این مرحلهای رسیده باشد که مردم نتوانند تشخیص دهند که این درست نیست! این عدالت نیست!"
"در عین حال یک مقدار هم خوشحال بودیم که اینها مقاومت کردند و روی عقیدهشان و آنچه را که بهش معتقد بودند ایستادند. خواهرم پر از شور زندگی بود! ولی اگر می گفت بهایی نیستم و آزاد میشد، شاید من متاسف میشدم و از او میپرسیدم تو که به صلح و انسانیت و اصولی معتقدی، چطور شد به همه چیز پشت پا زدی؟"
خواهر دیگری از شورونشاط خواهرش میگوید: "همیشه میخندید و خوشحال بود و میخواست همه را خوشحال کند. این اواخر در فکر ازدواج بود ودرباره خواستگارهایش فکر کرده بود و تقریبا می دانست کدام یکی را می خواهد انتخاب کند."
و میافزاید: "اعدام خواهرم برای من خیلی سنگین بود. او نه فقط خواهر من بلکه صمیمی ترین دوست من بود. رابطهی خاصی داشتیم. طوری که او از صدای من همه چیز را میخواند. در دشوار ترین دوره زندگیام که کودکم سرطان داشت، او خیلی به من کمک کرد! من هنوز وقتی که کسی را می بینم که حالت او را دارد، بیاختیار پشت سرش کشیده میشوم. من درگیر بیماری عزیزی بوده و هستم، می دانم که بعضی چیزها را شاید بشود قبول کرد. اما مرگ عزیزی اینطور ناگهانی خیلی سخت است آدم بپذیرد!"
برادر یکی از این زنان میگوید "آنها را شکنجه میدادند و از آنها میخواستند اعتراف کنند که جاسوس اسرائیل هستند. مثلا برای اینکه پیش از انقلاب برای زیارت اماکن مقدس بهائی به اسرائیل رفته بودند. آخر وقتی که پیامبر ما به آنجا تبعید شد که آنجا هنوز اسرائیل نشده نبود! بلکه جزو امپراتوری عثمانی بود. مثل اینکه بگویند ایرانیهایی که برای زیارت به مکه میروند، جاسوس عربستان سعودی هستند!"
یکی از بستگان این زنان میگوید " آنها را شکنجه روانی میکردند. (او) را خیلی ترسانده بودند. گفته بودند که قلبت را از سینه درمیاریم."
خبر اعدام ده زن بهایی روز یکشنبه صبح در میان بهائیهای شهر میپیچد. جریان رسیدن خبر به مادری که موفق به دیدن جسد دخترش شده بود، چنین است:
"خیلی نگران بودم. روز قبل دخترم مثل همیشه نبود، ولی چیزی بهم نگفت. همیشه میایستاد، آخر ملاقات برایم دست تکان میداد. ایندفعه غیب شد. روز بعد شنیدم که ده زن اعدام شدهاند. نمیدانستم حقیقت دارد یا نه، نمیدانستم چه کسانی اعدام شدهاند. از شدت ناراحتی از خانه زدم بیرون. همین که رفتم بیرون، دیدم یکی از دوستانم با پسر جوانش به طرف من میآیند. پرسیدم "حقیقت داره؟" آن خانم یک کاغذ در آورد و اسمها را برایم خواندند. شمردم، ۹ تا اسم بود. فهمیدم، و پرسیدم "دختر من هم هست؟" که گفت "بله". من میخواستم جسدش رو ببینم. با یکی دوتا دیگر از مادرها رفتیم بطرف زندان. رفتیم التماس کردیم به پاسدارها که جسد را ببینیم. خلاصه قبول کرد. ما را برد به یک اتاق کثیفی که در آن یک پنکهای آن بالا میچرخید. ده تا جسد روی زمین افتاده بودند. مادر مونا او را شناخت. من دخترم را از روسری که به سر داشت شناختم. روی صورتش با چشم بندی بسته شده بود. بوسیدمش. به جای خواهر و برادرها و پدرش هم بوسیدمش. چشمبند را گذاشتم روی صورتش و آمدم بیرون. اجساد را ندادند که به خاک بسپاریم. از یک بازجو خواهش کردیم که بذارید به خاک بسپاریم. گفتند که نه! همه یک جا دفن میشوند*."
از اعدام شدگان وصیتنامهای بجا نمانده است. یکی از دخترها نوشتهای کوتاه را روی تکه کاغذی به این مضمون نوشته و برای خانوادهاش فرستاده بود "هیچ کسی حق ندارد برای من سیاه بپوشد و گریه و زاری کند، جز مادرم که میدانم دلش طاقت نمیآورد."
اما چمدان وسایل و لباسهای زنان را پس از اعدام به خانوادههای آنان تحویل دادند.
برادری میگوید "هنوز این چمدان عزیزترین چیزی است که دارم!"
*نقل قول غیرمستقیم از طریق یکی از فرزندان این مادر.
پی نوشت: این مطلب پس از گفتگو با برخی از اعضای خانوادههای اعدام شدگان تهیه شده است. با تشکر از کمک دایان علائی، نماینده جامعه بینالمللی بهائی در سازمان ملل متحد در ژنو، که در برقراری ارتباط با این خانوادهها مرا یاری نمود. در تهیه این مطلب همچنین از زیر استفاده شده است.
رویای مونا Mona’s Dream
http://monasdream.com/
امید، یادبودی در دفاع از حقوق بشر
http://www.abfiran.org/farsi/memorial.php