مسیح علی نژاد
جرس:" من هیچ فرقی با مادرهای دیگری که عزیزان شان را از دست داده اند، ندارم. برای همین اگرچه خیلی حرف ها در دلم مانده است اما خودمان خواسته ایم بعد از شهادت علی، سکوت کنیم. دلم نمی خواهد حوادث ظهر عاشورا و نحوه به شهادت رسیدن پسرم را بازگو کنم. همه رنجی که بعد از به شهادت رسیدن علی کشیده ایم را به خدا واگذار کرده ایم و می دانم حق پیروز خواهد شد".
این جمله های کوتاه و بریده بریده «خدیجه موسوی خامنه»، مادر شهید علی موسوی است که حتی نسبت خانوادگی او با میرحسین موسوی نیز موجب نشد تا او در جایگاهی ویژه به عنوان خواهر یکی از سران جنبش سبز، با رسانه ها مصاحبه کند و از رنج خانواده خود بگوید.
خواهرزاده ۴۲ ساله مهندس موسوی ظهر روز عاشورای سال گذشته در میدان انقلاب از ناحیه قلب هدف گلوله قرار گرفت و بعد از انتقال به بیمارستان ابن سینا واقع در فلکه دوم صادقیه به شهادت رسید.
مردم سبز و سوگوار تهران با تجمع در برابر بيمارستان ابن سينا كه خواهر زاده مهندس موسوي به آنجا منتقل شده بود، شعار “ميرحسين ميرحسين تسليت تسليت” سرمی دادند اما دقایقی بعد گزارشی رسید که حکایت می کرد؛ نيروهاي لباس شخصي و يگان ويژه با حمله به مردم آنها را پراكنده کرده و نیروهای امنیتی و نظامی نیز نگران از برگزاری تشییع گسترده پیکر شهید "علی موسوی " پیکر او را از بیمارستان به جای نامعلومی منتقل کرده بودند.
یکی از بستگان شهید علی موسوی به خبرنگار جرس گفته است: سال گذشته، خانواده شهید موسوی برای تحویل گرفتن جسد بی جان فرزند خود به ستوه آمده بودند. تا آنجا که پدر شهید موسوی با اندوه خطاب به برخی از نیروهای امنیتی می گفت از خیر جسم بی جان پسرم هم گذشتم . ضجه های مادر و پی گیری های مداوم آنها موجب شد تا در نهایت پیکر این شهید را به خانواده تحویل دهند.
گفته می شود در مراسم امنیتی که برای برگزار کردن مراسم تشیع شهید موسوی برگزار شده بود، حتی اجازه دیدن صورت این شهید را به برخی از اقوام و بستگان نمی دادند و هنگام مراسم خاک سپاری هم با محدودیت ها و مراقبت های ویژه، اجازه ندادند نزدیکان شهید موسوی وداعی آرام با عزیز از دست رفته خود داشته باشند.
بارها برای مصاحبه با خانواده شهید موسوی تلاش کردیم اما هر بار تاکید می کردند که هیچ فرقی میان آنها با خانواده شهدایی که نام آنها به اندازه نام شهید موسوی شناخته شده نیست، وجود ندارد و ترجیح می دهند سکوت کنند.
مادر شهید علی موسوی که صدایش همانند همه مادران داغ دیده دیگر پر از بغض است، می گوید در مورد ظهر عاشورا از من هیچ نپرسید. به او قول می دهم چیزی در مورد روز عاشورا، نحوه به شهادت رسیدن فرزندش و حوادث پس از آن نپرسم و ننویسم و این آغازی شد برای یک گفتگوی تلفنی کوتاه که در پی می آید:
خانم موسوی، شش ماه نبودن شهید علی موسوی بر شما، پدر علی و خانواده ایشان چگونه گذشت؟
چه بگویم،سخت گذشت، مثل همه خانواده های داغ دیده دیگر به ما هم سخت گذشت. علی دوست و تکیه گاه خانواده اش بود، با پدرش کار می کرد. با رفتن او فشار زیادی به پدرش وارد شد. هیچ کس برای یک بچه هفت ساله پدر نمی شود. تنهایی و دردی که خانواده علی تحمل کرده اند را هیچ کسی جز خدا نمی داند .
شما و خصوصا همسر، پسر و دختر شهید علی موسوی بعد از شش ماه، چگونه با این ماجرا کنار آمده اید؟
همه فقط به خاطر خدا صبوری می کنیم. بچه های علی فوق العاده به پدرشان وابسته بوده اند، به همسرشان هم سخت می گذرد اما چاره ای جز توکل به خدا نیست. ۲۰ سالی که ازدواج کرده بود ما معمولا هر روز صبح ها کنار هم بودیم و با هم سر یک سفره می نشستیم اما ناگهان از روز عاشورا همه چیز عوض شد. ابراهیم پسر دیگرم وقتی شهید شد، هیجده سال داشت و علی چهل و دو سال، دو برابر برادرش من با او زندگی کردم و حالا غم سنگینی بعد از رفتن او در دل همه ماست.
بیشتر دلتنگ کدام خصوصیت اخلاقی سید علی می شوید؟
علی تک بود، نه برای من و فامیل، برای کسانی که در شهرستان با او کار هم می کرده اند، علی آنقدر عزیز بود که هر کسی خبر شهادت او را شنید، گریه کرد و ناراحت شد. بچه فوق العاده با محبتی بود، آقای مهندس موسوی هم علی را خیلی دوست داشت. اگر به او می گفتند سرت را باید بدهی ، دریغ نمی کرد. نه برای دایی اش اینطور بود بلکه برای همه مردم از جان مایه می گذاشت. از شانزده سالگی در خانه نبود و شب های عملیات همیشه با مردهای دیگر خانه به جبهه می رفت. گاهی وقت ها که پدرشان هم می رفت جبهه، من که دختری نداشتم تنها در خانه می ماندم تا علی به همراه برادر و پدرش برای دفاع از کشور مبارزه کند. علی مردم را دوست داشت و فکر نمی کنم میان دوستان و همکاران علی کسی از او رنجیده باشد.
فکر می کنید چرا او از میان بستگان مهندس موسوی مورد هدف قرار گرفت؟
کسانی که او را انتخاب کردند، خودشان می دانند چه کردند، آنها خوب می دانستند دارند چه کار می کنند و ما هم واگذار کرده ایم به خدا. می دانیم خدا خودش جای حق نشسته است و کسی که بچه های ما را نشانه رفته را رسوا خواهد کرد. اینطوری باقی نمی ماند و حق همیشه پیروز می شود.
آیا هیچ وقتی پیش آمده است که از آقای موسوی به خاطر ایستادگی و اعتراض او در برابر تقلب انتخاباتی و اتفاقات پس از آن، دلگیر شوید ؟
هرگز. آقای موسوی خوب می داند که خانواده ما از شهادت نمی ترسد، این دفعه اول نیست ،پسر دیگر من هم برای دفاع از کشور، در جبهه شهید شده است، علی هم اگرچه عاشق دایی اش بود اما جانش را برای مردم داد. آقای موسوی هم از حق دفاع کرد، بی عدالتی را تحمل نکرد، اسلام هم نگفته که ما باید ظلم پذیر باشیم. هر کس دیگری جای موسوی از حق دفاع می کرد علی از او حمایت می کرد.
آیا برای شناسایی کسانی که به فرزند شما شلیک کرده اند، شکایت و پیگیری قضایی هم کرده اید؟
این همه مادران که دارند می سوزند و فریاد می زنند، مگر صدایشان را کسی شنید؟ .
می دانم تمایلی ندارید تا ناگفته های مربوط به شهادت فرزندتان را بازگو کنید اما به عنوان یک مادر سخن آخر تان چیست با کسانی که خودشان می دانند با شما وخانواده های دیگر در یک سال گذشته چه کرده اند؟
اگر بخواهم حرف بزنم، یک سینه حرف ناگفته دارم اما...