خبرگزاری هرانا- فرنگیس داوودی، مادر کاوه قاسمی کرمانشاهی دلنوشته ای برای فرزند دربند خود نگاشته که درمی آید:
کاوه عزیزتر از جانم،
مهربانِ مادر، امروز نزدیک ۸۰ روز است که در بازداشت هستی و خدا میداند که این روزها و شب ها چگونه بر من گذشته است. بارها تولدت را به یاد آوردهام. با آن مشکل مادرزادی در دهان کوچک ِ زیبایت. یک هفته از تولدت نگذشته بود، من دردهای خود را فراموش کرده، تو را در آغوشم از بیمارستانی به بیمارستان دیگر میبردم. تو یک کودک زبان بسته بودی و من مسوول زندگی و به دنیا آوردن تو بودم.خدا میداند چقدر خودم را سرزنش می کردم. بعد از سه ماه و عملهای پی در پی، کم کم تو جان گرفتی و بزرگ شدی و حال که این نامه را برایت می نویسم ۸۰ روز است که در بند هستی و من هرلحظهی این هشتاد روز را در نگرانی بودهام. نگران خوراک تو که هر غذایی را نمیتوانستی بخوری و نگرانِ خوابِ تو که جایت راحت باشد و نگران نفس کشیدنت در آن اتاقک انفرادی…
پسرم، تو تنها فرزند من و احساس قبلم و قدرت پاهای خستهام هستی. تو تنها دلخوشیام برای زنده بودن و ادامهی زندگی هستی. خدا میداند که این روزهای بدون تو چطور گذشته است. هر شب پناه میبرم به کتابهای قانونت بلکه دلیلی بیابم برای این نبودنت. و هر شب تنها بیگناهیات است که بیشتر و بیشتر آشکار میشود.
هنوز اتهام تو مشخص نیست و هیچکس به من پاسخی نمیدهد. مدرسه و شاگردان را رها کرده و هر صبح به دادسرا می روم و سپس اطلاعات. شاید خبر کوچکی از تو بگیرم. افسوس و صد افسوس که هیچکس احساس مادرانهی مرا درک نمیکند. در آخرین ملاقاتی که دیدمت، دستهایت یخ کرده و صدایت میلرزید.
چه بر تو میگذرد پسرم؟ آیا تاب مقاومتی برایت مانده؟ هر شب برایت دعای صبر میخوانم و از خدا میخواهم به تو آرامشی دهد که بتوانی این روزها را تحمل کنی. عزیزم، دیگر چشمی نمانده برای گریه کردن و پایی نیست برای به خانه رفتن. دیدن جای خالیات دیگر فراتر از تحمل دلِ شکستهی من است. تمام یادگاریهایت را بردهاند و تنها قاب عکسی برایم باقی مانده است. تنها با آرزوی دوباره در آغوش گرفتن توست که نفس میکشم. کاری نیست که برایت انجام دهم جز دعا کردن و دعا کردن و دعا کردن و اشکهایی که بدرقهی راهت کردهام. امیدوارم بتوانی این روزهای سخت را بگذرانی تا بیگناهیت ثابت شود و پیش ما برگردی.
با مهر
مادرت- فرنگیس داوودی فر – ۲ اردیبهشت ۸۹